برنامه شماره 1 گنج حضور

19
ماره ش امه رن ب1 ور ض ح ج ن گ دم لاد آ ی م، # رق ش م ام ’ی پ وری، ه لا ال ی# ق آ د دآ ش ی پ ری گ ج ن ی ن و خ که# ق ش ع د ه ر ر ع ن د دآ ش ی پ ری= ظ ن ب ح د که صا ن ر ر ل ن س ح ور ب ج م هان جM اک ج که آر# ب ف ش آ# رت ظ ف د دآ ش ی پ ری گ ن ود خ ی کن ش ود خ ری گ ود خ ل آر ان# ی س ب ش ه ب ردون گ ر# ب ق رZ ری ب خ د دآ ش ی پده دریر] ب ان ی گرد] ب ر آی جد# ات ی ح وش غ ه آ ب ش ی و خ آر ر ب خ یd پ و رر آ د دآ ش ی پ ری گ د هان ج رد و ک م وآ ش] حر ب عا ه رور رد ب ک ی م یk ئ و گدآ ود ب ه# ت س ش ن وآری ب ای د] ی شال ن س آر اور جu ی م یk ئ گدآ ن گ ی م# ب س ه صه آی# ف ن م# ب ف گر ب . عا ن کM مک ک ه ما ردی ب خ ول] ب ه : ب# ب ف گ اش ی ش ا ر ن ب ه عا د. گدآ ب ی ش م ا رد ج ن آو آرZ ی س ا ی ش ا ن کهZ ی ر ب] خ ن ی ی آ ل دم. و و ن# ب پ دآرم نZ ی ر ب] خ ن م م که# ت ف گ: # ب ف گر ب رد. عا کآر ر ص دم. گدآ آ و ن# ب پ دآرم ی ن ر ب] خر ب ه آم. عا# ت س ش ن اد روش ی م ادم ی که نk ئ ا ج ن ا آو# ن ن م که# ب س ی# ق دو ی ص ن ی : آ# ب ف گ ه؟ گدآ ت] ح ی# سن ش ن روش و ش و# ب وت خ# ب ف گ ه؟ ت] ح وش# ب گه ه؟ م ت] ح# ورت= ظ ن م ی ؟] چرآی ب ه ب# ب ف گی؟ گدآ رد ک گاه و ن ش و# بلا جا ا# : ن# ب ف گ

Upload: farid-kamali

Post on 16-Apr-2017

286 views

Category:

Spiritual


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: برنامه شماره 1  گنج حضور

شماره حضور 1برنامه گنجآدم میالد مشرق، پیام الهوری، اقبال

شد پیدا جگری خونین که عشق زد نعرهشد پیدا نظری صاحب که لرزید حسن

مجبور جهان خاک از که آشفت فطرتشد پیدا نگری خود شکنی خود گری خود

ازل شبستان به گردون ز رفت خبریشد پیدا دری پرده پردگیان ای حذرحیات آغوش به خویش از بیخبر آرزو

شد پیدا دگری جهان و کرد وا چشمگدائی و بود نشسته دیواری پای سال سی از متجاوز گدائی میگن هست ای قصه

: . یه گفت ناشناس عابر به گدا شد می رد اونجا از ناشناسی عابر روز یه میکرد. . . کرد اصرار گدا بدم بتو ندارم چیزی من گفت عابر کن کمک ما به خردی پول

. نشستی : روش که چیزی این ولی بدم بتو ندارم چیزی من که گفتم گفت عابر. ام : نشسته روش میاد یادم که اونجائی تا من که صندوقیست این گفت گدا چیه؟

مگه : چیه؟ منظورت ؟ چی برای نه گفت گدا کردی؟ نگاه توشو حاال تا گفت عابر . در زیاد زحمت با و عابر اصرار با گدا کن نگاه بار یه توشو خوب گفت چیه؟ توش

طالی از پر صندوق دید زیاد خوشحالی و تمام شگفتی با و کرد باز رو صندوقو . نمیدید ولی بود نشسته خالص طالی از پر صندوق روی سالها گدا خالصه

. صندوق به اگر ما که اینه قصه معنی میکرد دراز اون و این بسوی گدائی دستگنج عرفا اسمشو که رو گنج این کنیم نگاه بیرونمون صندوقی هر نه درونمون،

. این ما که زمانی تا که اینه قصه دیگه معنی یه کرد خواهیم پیدا اند گذاشته حضورگدائی دست باشیم دنیا فرد ترین ثروتمند اینکه ولو نکردیم پیدا رو درون گنج

رفع برای مون ها غصه رفع برای تنهائی از رهائی برای اون این و بیرون بسویدراز اون و این به بودنمون ناقص حس برای مون خشمها رفع برای مون ترسها

. کرد خواهیمپوشونده اونو چیزی چه داره وجود و ماست در لحظه همین که حضور گنج این

از آزادی واقع در که رو حالت این اند خواسته عرفا بینیم؟ نمی اونو ما چرا است؟بیدریغ آرامش و شادی حس و هست خودمون درون به رفتن و هست خودمون . عرفا که تعریفی بکنند تعریف خواستن هست خدائی آرامش یا هست هستی . نمیگه که معنی این به است منفی تعریفی منتها کوتاه خیلی هست اند کرده

رنج پایان میگه بلکه چیه؟ رسیدن روشنائی به یا چیه؟ آزادی این یا چیه؟ حضور . برای نیست کاملی تعریف بینید می که همونطور تعریف این غصه پایان درد پایان

و کردن کارو این عمدا شاید و نیست؟ چی میگه بلکه هست؟ چی نمیگه اینکه

Page 2: برنامه شماره 1  گنج حضور

بذاره اونو اسم و کنه تجسم چیزی یک نتونه ما فکر و ما ذهن که بوده این علتشو ذهن طاقچه توی بزاره بزنه روش برچسبی یه و آرامش یا زندگی یا حضور گنج

. و انداخته گیر رو ما که چیزی اون شناخته کنه فکر نکنه استفاده ازش دیگهکه لحظه این در کنیم حس اونو تونیم نمی ما و انداخته تله به ما در رو زندگی

ما و کنه می ارتعاش ما وجود ذرات در که ست لحظه همین زندگی داره وجود. . ماست نفس اون کنیم حس اونو میتونیم

خدا : / - پرده مستقبلت و ماضی مضاء ما یاد ز هوشیاری هست میگه مولوی . گذشته از رو هویت ما وقتی ، گذشته یاد است گذشته یاد از تو هوشیاری یعنیمیگیریم فکرمون از داشتنمونو وجود حس ، بودنمونو زنده حس وقتی ، میگیریم

. برای میکنیم زنده هم رو آینده بالفاصله ، هست گذشته براساس هم ما فکر و . از تو هوشیاری میگه مولوی هستند هم مقابل قطب تا دو گذشته و اینده اینکه

. . ، هویتمونو ما نمیشه باهاشه هم آینده حتما که اینه معنیش این است گذشتهیا . ما پس باشه نداشته وجود ما برای آینده ولی بگیریم گذشته از بودنمونو حس

گذشته . در این یعنی ، خدا پرده مستقبلت و ماضی گذشته در یا هستیم آینده در / . گره پر بکی تا دو بهر زن اندر آتش خدا و تو بین ایست پرده ، بودن آینده وگذشته / . هم و آینده هم یعنی بزن آتش را دو هر میگه نی همچو دو این از باشی

. . یا بودن گذشته و آینده این باشی گره از پر نی مثل میخوای کی تا بزن آتش روبوسیله . که باشه خالی تو باید ما نی ماست نی های گره بودن گذشته و آینده در

تو . نی در گره ، هستی آینده و گذشته در که زمانی تا میگه بعد بشه زده نایی. . ) اومد ) نخواهد بیرون خوبی آهنگ تو از بزنه رو تو نمیتونه زن نی نایی و هست

، هستیم تعارض گرفتار ، هستیم زندگی های غصه گرفتار ما که دلیله همین بههستیم . تعادل عدم گرفتار ، هستیم زندگی در ناهماهنگیها گرفتار

. میافته عجیبی اتفاق ، باشیم زنده لحظه این در و لحظه این به بیایم وقتی پسدر که رو مایه اون و هوش اون ، رو هوشیاری اون ما که اینه از عبارت اتفاق اون

. فکری میکشیم بیرون فکر از ، میکردیم گذاری سرمایه فکر در و فکرمیگذاشتیم . لحظه همین در میشیم همجنس باهاش ما و بلعه می رو ما هوشیاری همه که . . فکرتون به لحظه همین باشین فکرهاتون ناظر شما بکنین کاری یه بیاین شماشما میشه باعث فکر بر نظارت این ، میکنین فکری چه ببینین ، کنید نگاه

فکر . دیگه ، میشین منفصل فکر از وقتی کنید جدا کنید، منفصل فکر از خودتونومیبینین . میافته اتفاقی یه وقتی شما کنه جذب ، بکشه خودش به رو شما نمیتونه

بالفاصله ، میده رخ ما در واکنش بالفاصله و بلعه می رو ما چجوری اتفاق این . با . میشیم عجین لحظه این در فکرمون با ما اینکه برای میده رخ ترس یا خشم

مالحظه . فکرمونو میخوایم حاال میشیم همجنس ، میشیم هویت هم فکرمونهم خودش با و بکشه خودش به رو ما فکر نتونه که باشیم فکرمون ناظر ، کنیم

کنه . هویتشد پیدا جگری خونین که عشق زد نعرهشد پیدا نظری صاحب که لرزید حسن

Page 3: برنامه شماره 1  گنج حضور

مجبور جهان خاک از که آشفت فطرتشد پیدا نگری خود شکنی خود گری خود

ازل شبستان به گردون ز رفت خبریشد پیدا دری پرده پردگیان ای حذرحیات آغوش به خویش از بیخبر آرزو

شد پیدا دگری جهان و کرد وا چشمعمر همه تپیدم خاک در که گفت زندگی

شد پیدا دری دیرینه گنبد ازین تاشعر این در بخشن می زندگی انسان به که بزرگ های معنا میدونید که همینطوربزرگ . معناهای این از بدن انجام میخوان کاری یه کدون هر ، اومدن در حرف به

انسان آفریدگاری و خالقیت ، هست فطرت ، هست زیبایی ، هست عشقچیزی یه ، میزنه حرف زندگی خود ، هست زندگی خود ، هست آرزو ، هستحقیقتا . و ، اقبال شعر در میگن ما به چه بزرگ معناهای این ببینیم حاال میگه

برای یعنی ، هست انسان تولد اسمش که این شعر، این از الهوری اقبال منظور. شد متولد موجودش اولین باشنده این و اومد بوجود ای باشنده یه بار اولین

خونین . : که عشق زد نعره میگه هست شعر این در که شد صحبتهایی همچون . ای باشنده یک که دراومد نعره به شادی فرط از عشق پس شد پیدا جگریجهان این به اون بوسیله عشق ، بکنه تجربه خودشو تونست می که اومد بوجود

. بود . منتظر موقع اون تا بیادوجود عالم موجودات تمام در که زندگیست یک اون حس عشق ؟ چیه عشق

اون. . ، زندگی یک فقط طپه می عالم چیز همه در که هست زندگی یک دارههم نبات ،در هست هم حیوان در زندگی همون ، میکنه ارتعاش من در که زندگی

عشق ، داره وجود زندگی یک ، هست هم شما در ، هست هم سنگ در ، هستاحساس . انسان ترتیب این به شدن زندگی یه اون و ، زندگی یه اون حس یعنی

به . فقط انسان که حالتیست ، حالت این عالم موجودات تمام با میکنه بودن یکینچسبیده . چیز یه به فقط ، نداره دوست رو چیز یه فقط ، نیست عالقمند چیز یک

بودن یکی حس و عالمه موجودات تمام با شدن یکی واقع در که عشق اینجورموجود یه با میخواد ما ذهن که تماسی ، ورزه می ما ذهن که عشقی با هستسری یه ، ذهنیست پرده یک طریق از که کنه برقرار دیگه انسان یه با ، دیگه

در . پس داره فرق بسیار بسیار ، ذهنیست باورهای سری یه ، ذهنیست قضاوتهایحس : بتونه که هست موجودی و بود موجودی انسان میگه اقبال انسان تعریف

بشه . زندگی یک اون و عالم، تمام با کنه حس بودنو یکی این ، بکنه رو وحدت اینکنیم؟ می رو حسی چنین ما آیا

شد / پیدا جگری خونین که عشق زد نعره/ شد پیدا نظری صاحب که لرزید حسن

تونست می که بود شده پیدا ای باشنده یک که ، لرزید شادی فرط از زیبایی میگهباشنده . تنها انسان بکنه تجربه رو زیبایی تونست می ، کنه درک رو زیبایی

Page 4: برنامه شماره 1  گنج حضور

بکنه . درک رو زیبایی مستقیم بطور میتونه که ، میشناسیم ما که اونجا تا ، ایستپذیر امکان ذهنی عقاید و ذهنی های باور و ذهن طریق از کردن درک رو زیبایی

فقط . سطحی خیلی اوقات گاهی ، میکنیم نگاه زیبا گل یه به ما وقتی نیست . گل این مثال دیدم قبال من رو گل این میگیم کنیم، می صحبت گل به راجع

بیشتر : ، رویه می جا فالن در مثال یا ، داره گلبرگ اینقدر اینه مشخصاتش . ما بکنیم درک رو گل زیبایی مستقیم بطور اینکه تا ، گل به راجع میدیم اطالعات

و ، آینده و گذشته به اندازه می رو ما که ، پنداره پرده همون که ذهنمون بوسیله. بکنیم درک رو گل زیبایی نمیتونیم ، میگیره ما از رو لحظه این در زندگی حس

شد / پیدا جگری خونین که عشق زد نعرهشد / پیدا نظری صاحب که لرزید حسنمجبور / جهان خاک از که آشفت فطرت

شد / پیدا نگری خود شکنی خود گری خودبوجود جدیدی چیز یه ، شد آشفته ، کرد تغییر ، باشه انسان ذات که فطرت میگه

.، داریم عقیده یه ، میکنیم فکر فقط چیه نمیدونیم ما رو ها معنا این از خیلی اومد . . . دونیم نمی ما چیه زیبایی دونیم نمی ما چیه فطرت نمیدونیم ما فطرت مثل

چیه . . . زندگی دونیم نمی ما اوقات گاهی چیه خالقیت دونیم نمی ما چیه عشقبزرگ . های معنا این حس اینکه برای بگیم تونیم می چیزها خیلی بهش راجع ولی

ما . را ها معنا این لحظه این یا زندگی ارتعاش بصورت بشه تجربه لحظه اینگذشته . و آینده در نمیشه ها معنا این کنیم نمی موقع هیچ یا کنیم می تجربه

. با ، وجودمون تمام در زندگی ارتعاش حس و بودن زنده با فقط این بشه تجربه. داره امکان وحدت اون حس ، شادی اون حس ، آرامش اون حس

مجبور جهان خاک از که آشفت فطرتشد پیدا نگری خود شکنی خود گری خود

خاک یا شیمیایی مواد این پیوستن بهم از که کرد تغییر چنان فطرت میگه پسکه شد پیدا موجودی یک ، شدیم درست باهاش ما که چیزهایی همون یعنی

انسان . فقط کنه نگاه خودش به و بشکنه خودشو ، بسازه خودشو میتونستدوباره و بشکنه خودشو و کنه نگاه خودش به ، بسازه خودشو میتونه که هست

آهن . مثال یعنی ، بوده مجبور جهان بحال تا بسازه دوباره و بسازه دوباره و بسازهپیوستن . بهم از ولی باشه مس از غیر نمیتونه مس ، باشه آهن از غیر نمیتونه

و کنه فکر بعبارتی میتونست که شد پیدا انسان بنام موجودی یدفعه ، خاک انواعاین . . حاال بده تغییر خودشو انتخابهاش با میتونست باشه داشته انتخاب میتونستاین ، بشکنی و بسازی خودتو باید هی میگه و میکنه اشاره بهش اقبال که خودی

خواهید ، بکنید تماشا فکرهاتونو بتونید اگر شما شد گفته که همونطور ؟ چیه خود . همین ، بکنید تماشا فکرهاتونو االن هستید فکرهاتون خالق واقع در شما که دید

. . رو خود اینکه بجای ماها متاسفانه و میسازید خود فکرتون از میسازید فکر االن . و باشیم کرده ما بیشتر است ممکن که کاری چسبیم می خودمون به ، بشکنیم

اشتباه اون با رو خودمون و ساختیم خود فکرمون از که اینه کردیم گیر توش

Page 5: برنامه شماره 1  گنج حضور

نشکستیم . خودمون نظر به ما ، اون شکستن و اون کردن تماشا بجای گرفتیم. میکنن اذیت رو ما که اینهاست و مون حافظه در و داریم خودمون با و اونارو،

اگر . و میکنید تولید فکر لحظه هر که دید خواهید ، فکرهاتونو ببینید اگه شمارو شما نمیتونن و میرن بین از خودبخود فکرها این ، بکنید منفصل اونا از خودتونو

خالق . همان شما ببرند خودشون با خودشون، به بچسبونن و بکشن خودشون بهاولین . . انسان پس میکنه صحبت خالقیت به راجع اقبال مونید می باقی فکر

ظهور منصه به و کنه حس خودش در رو آفریدگاری میتونست که بود ای باشندهاینجاست . کار عیب ولی باشه آفریدگار میتونست باشه خالق میتونست و برسونه

فکر ) ( انسان که کلی بطور داده رخ بشر تکامل در اشتباه این ، اشتباها ما کهدر . که رو بزرگ خاصیت این بنابراین، است چسبیده فکرهاش به و کرده تولید

تولید . فکر که درسته ما داده دست از آفریدگار عنوان به هست انسان تعریف. کنیم می تولید رو قبلی فکرهای همون ولی ، میکنیم

، کنید نگاه میشناسم .99.9شما اونارو قبل از ، تکراریه میکنیم ما که فکرهایی ) ( : . چه گر کوزه مثل گر خود ، خودگری میگه اقبال ولی نیستند جدیدی فکر

یه . یعنی سازه می خود سازه می خود یعنی هم گر خود ، سازه می کوزه جوری؟ . شکنه می کی شکنه می دوباره ، میکنه نگاه بهش و سازه می فکری چیز

. . بشکنه دیگه روز ده بعد نمیداری نگه شکنه می سازه می که ای لحظه هموندیگه . چیزی میره بین از هم لحظه همون ، میاد بوجود که چیزی اون لحظه همون

اول . از رو تمرین این ما اگر که اینه نشانگر این مونه نمی آینده برایحاال تا چیزی شد می تمام ما برای و افتاد می اتفاقی هر اگر و ، میدونستیم

ای . . . کینه هیچ نداشتیم خشم هیچ ما نداشتیم ای غصه هیچ ما بود نمونده نداشتیم .

هم ) ( با داشتن مانک میگن رو بودیسم مذهبی علمای ، مانک نفر دو میگنخانومی . یه دیدن رودخونه لب و ای خونه رود یه به رسیدن کردن می مسافرت

که . گفت خانم به مانکها این از یکی بشه رد رودخون از ترسه می و هست اونجارودخونه این از رو شما من ، بشین من گردن یا بشین من پشت سوار شما اگر . رودخونه از اونو مانک و شد مانک این کول سوار و کرد قبول خانم و کنم می رد

هشت . هفت از بعد رفتن راه به کرد شروع دوستش با و زمین گذاشت و کرد ردیعنی ، کردی تو که کاری این برادر که گفت دوستش اون ، رفتن راه ساعت

هفت . خانومو اون من گفت بود ما مذهب با مغایر کردی کولت سوار رو خانوم؟ کردی حمل خودت با راه اینهمه تو ، زمین گذاشتم پیش ساعت  هشتشدن . تمام قبال ، کنن می ناراحت رو ما که اتفاقاتی این هست همین واقعا و

.. کنیم می حمل خودمون با اونارو هنوز ما ولی . شرط ) ( به و سازیم می خود ما ، گر کوزه مثل درست خودگر ، گری خود میگه

خودش . مخلوق نباید بشه کوزه نباید ، بمونه باقی گر کوزه ، گر کوزه اینکهمی . همجنس ، شیم می هویت هم فکرمون با و سازیم می فکر ما ولی بشه

. از . اگه کنیم منفصل فکرمون از رو خودمون باید ما شیم می فکرمون ، شیم

Page 6: برنامه شماره 1  گنج حضور

فکر جنس از اون دیگه که ، کرد خواهیم حس رو چیزی یه ، کنیم منفصل خودمونهمون . اون ، نیست فکر جنس از و میکنه تماشا رو فکر که عاملی اون نیست

فکر . و نباشه فکر و بکنه تماشا تونه می رو فکر که عاملی اون ماست حضورمی ، بشیم اون اگر و ماست حضور همون اون ، بیرون میاد اون از فکر و بسازه

. جدی . خیلی رو فکر ما نگیریم جدی رو فکر تونیم می بشکنیم رو فکر تونیمما . . . بگیریم جدی خودمونو نباید ما گرفتیم جدی خیلی خومونو نتیجه در گرفتیمما . در که حرفیست اینکه برای بگیریم جدی حرفمونو نباید زنیم می که حرفی

. ، ما بکنیم رو کار این اگر پس ست دیگه چیز یه اصلیمون خود ما و شده تولیدمی منفک و کنیم می جدا فکری های خود این از خودمونو وقتی دید خواهیم

رو، . هوش اون رو، هوشیاری این ما اوال افته می غریبی و عجیب اتفاق یه ، کنیممی . عجیبی اتفاق یه ، گیریم می فکر از که همین گیریم می فکر از رو، مایه این

. ، نداره حجم و ، نیست چیز البته که ، شیم می ما اونموقع که چیزی اون افتهو . . میشه زنده لحظه این و میشه جمع گذشته و آینده از یدفعه اون نداره جسم

میکنیم . حس وجودمون در رو زندگی ارتعاش لحظه این ماهست . سرتون در که ذهنتون از االن شما بدیم انجام هم رو تمرینی یه بدید اجازه

متمرکز . ذهنتون در که نقطه یه از یعنی بکنید اشغال بدنتونو تمام و کنید نزولرو . زندگی ست زنده بدن این که کنید حس و بدنتون تمام به کنید نزول ، شدید

این . . که میکنین حس پاهاتون نوک از کنید شروع اول کنید حس بدن این دربرین بعد ، دستهاتون برین بعد ؟ میکنین حس رو زندگی ؟ ست زنده پاهاتون

آبیاری . تون هوشیاری با تونو بدن تمام لحظه یه بدنتون تمام همینطور ، شکمتونبزارین. . سرتون تا بیاین انگشتها نوک از و انگشتها نوک تا برین سر از هی بکنید

کار . این باشه بدن تمام در مون توجه اصطالح به ، تمرکز این و هوش تمرکز اینکنیم . اشغال بدنمونو تمام ما میشه  سبب

در نقطه یه به هواسمون همیشه بلکه ، کنیم نمی زندگی بدنمون تمام در ما . . در بشیم نقطه یه نباید اونجا ما شدیم جمع همش هست سرمون در ذهنمونه،بدن . کل اشغال این کنیم می اشغال بدنمونو تمام و میشیم پخش بلکه ، سرمون

، بدن تمام در زندگی حس و جسمی بدن همین ، بدن تمام در داشتن ریشه وسر . ، بکنیم رو تمرین این اگر و کنیم حس رو مون ریشه ما که شد خواهد سبب

اون جذب وجودمون همه ، بدیم نشون واکنش میخوایم وقتی کوچولو چیزهای . . یه وقتی میبینین بلعید نخواهد تماما رو ما اتفاق اون دیگه شد نخواهد موضوع

خودش به رو ما اتفاق اون چجووری ، میشیم؟ بلعیده ما چجوری افته می اتفاقشما اگر ؟ میگیره رو ما هوشیاری تمام و ؟ میکنه بیخود خود از رو ما و میکشه؟دیگه ، دارید نگه خودتون درون تونو توجه از مقداری همیشه که بگیرین تصمیم

پیرامونتون . و بیرون به اینکه ضمن تونو توجه همه بیرون کشید رو شما نمیشهدر لحظه همین بودنو زنده حس و هستین گسترده هم بدنتون در ، دارین توجه

. کنید می بدنتون : ، بسازه فکری خود تونست می اومد بوجود انسان اولین وقتی میگه اقبال پس

Page 7: برنامه شماره 1  گنج حضور

بکنیم . . میخوایم کارو همین هم ما بکنه نگاه فکریش بخود و بشکنه فکریشو خودفکرهامونو . کنیم نگاه تونیم می فکریمون بتهای یا خودها خدای به ببینیم میخوایم

بشکنیم . اونارو تونیم می ، نپرستیم تونیم میمیگه :  مولوی

سازم بتی لحظه هر نقاشم  صورتگربگدازم تو پیش در را بتها همه  وانگه

درآمیزم روح با برانگیزم نقش  صداندازم آتشش در بینم ترا نقش چون

ذوب ؟ گدازید می اینارو چسبید؟ نمی بهش ، میسازید که رو نقشها این شما آیاوقتی : ولی ، میدم روح بهشون ، انگیزم می بر من رو نقشها میگه کنید؟ می . لحظه این که نقشهایی همه آیا اندازم می آتش در رو همه بینم می رو تو نقش

چسبید؟ می بهشون یا ؟ بشن ذوب ؟ برن میزارید همونو ، کنید می تولید شمامی . . ما اگر همینه هم ما کار اشکال ایم چسبیده خودمون نقشهای به ما البتهخود احساس و برن لحظه اون کنیم رها نقشهامونو و بیافرینیم نقش تونستیمنمی روز این به ما ، اونها از نکنیم درست من ، نکنیم اونهارو براساس بودنخشم . . ما ، نمیشدیم استرس ما بکنه حمله ما به تونست نمی غصه افتادیم

نداشتیم . ترس ما ، نداشتیمهوشیاری دشمن یا خماری ساقی  تو

میسازم که خانه هر ویران کنی آنکه  یابه . . هستی هوشیار دشمن تو میگه فکریست خانه ، ما ساختیم که ای خانهاین ، کنیم می رو صحبتش ما که رو حضوری این که میگه خدا به ، میگه هستی

ما . . کنیم حسش میتونیم فقط ما میکنیم حس ما که خدایست حضور ، حضورمیاد . . اون از هم ها فکر همه و کنیم حسش میتونیم ولی ، بشناسیم تونیم نمی

میاد . اون از نقشها  همهصورت باشیم؟ نقش که نیست حیف ، هستیم نقش آفریدگار خودمون ما وقتی

باشیم؟ استرس ؟ باشیم ترس باشیم؟ خشم باشیم؟دل این خراب توست بی گل و آب خانه در

بپردازم خانه یا جانا بدهم خانه  یاماست . فکری خانه همین گل و آب خانه ، ساختیم ما که گلی و آب خانه این پس

وقتی . تونیم می فقط ما سامانه بی او بدون ، خرابه او بدون که واضحه پراین . ، هوش این وقتی کنه کار ما در آفریدگاری هوش این ، کردیم ول رو نقشهابه میتونیم کرد کار ما در وقتی ، ماست طبیعی حالت و داده بما خدا که زندگییک . در کنیم تعریف رو بشر وضعیت ما امروز اگر وگرنه بدیم سامان زندگیموندر : . گمشده فعلیش وضعیت بشر فکرش در گمشده گفت میشه ، کوتاه جمله

شکنی . : خود ، نگری خود ، خودگری میگه که اقباله تعریف با مغایر این فکرهو . کنه منفصل فکرهاش از رو خودش و ببینه فکرشو میتونست بشر اگه شد پیداو : بشن گداخته بتهاش بده اجازه و نچسبه بتهاش و نقشهاش به موالنا قول به

Page 8: برنامه شماره 1  گنج حضور

ما . اینکه شرط شد نمی گم فکرش در دیگه ، کنه ذوب معشوق پای در رو اینهاکه . دیدین بکنیم حس خودمون در رو حضور این ، که اینه کنیم فکر بتونیم درستما . هستیم گیج فکرمون در ما ، نیست روشنایی این وقتی ، نیست حضور وقتی

دید . . . در اعوجاج سبب ترس داریم خشم ما میترسیم ما میکنیم گم خودمونوما . ، داریم خشم وقتی و ببینیم هست که اونطور رو دنیا نمیتونیم ما میشه

؟ ببینیم درست رو دنیا میتونیم چجوریپس / و پیش یارم نور نباشد  تا

پس / و پیش دارم هوش چگونه منگذشته از میتونم چجپوری ؟ کنم بینی پیش درست رو آینده میتونم چجوری من

رو پس و پیش من میگه ؟ بگیرم درس گذشته های تجربه از بگیرم؟ یاد درستیارم نور نکنه؟ مدد من به االن همین یارم نور اگر ؟ ببینم درست میتونم چجوری

شرطی . . . نیست آینده و گذشته در یار نور لحظه همین است زنده االن همینبزاریم ای سازنده هدف ، بزاریم درست هدف یه و بسازیم درستی آینده ما که . خرد منبع اون به باشیم پیوسته لحظه این باشیم هوشیار لحظه این که اینه

آینده . در تفکراتمون در شدن گم بعلت ما ولی ماست اختیار در مجانا که الیزالیمبهمه . برامون چی همه و میکنیم زندگی گذشته و

میگه : اقبال شعر به  برگردیمازل شبستان به گردون ز رفت  خبریشد پیدا دری پرده پردگیان ای  حذر

انتخاب میتونست دیگه ، نبود مجبور خودش که اومد پیش موجودی یه وقتیداشته . حضور واقعا شما که هست موقعی انتخاب این ضمن در باشه داشته

تا . . که چیزهایی اون از رو هویتم من باشه قرار اگر نشی گم فکر در واقعا باشیگذشته اون براساس میکنم کاری هر که باشه قرار اگر ، بگیرم گرفتم یاد حاال

رو . کارهایی همون ندارم انتخابی من دیگه ، دادن یاد ما به که ای گذشته ، باشه ! . رو اینهمه که انتخاب توانایی این دیگه انتخابیه چه دادن یاد من به که بکنم باید

توانایی . حیوان هست حیوان و انسان بین تفاوت میگن ، هست صحبت شمجبور ، بشم مجبور هم من که باشه قرار اگر ، داره انسان و نداره انتخاب

دست از رو انتخاب قدرت این اگر ، بشم آهن مثل ، بشم مس مثل یعنی ، بشمانتخابی قدرت دیگه ، بسازم دوباره و بشکنم و کنم نگاه خودمو نتونم دیگه ، بدم

منم . . ، باشه مس مجبوره مس حاال مجبورم مس مثل هم من دیگه ندارم. . که نمیکنه فرق دادن یاد من به بچگی از که باشم عقایدی و ها باور اون مجبورم

مجبور . اگر بیرون میشیم انداخته انسان تعریف از بالفاصله مجبورم منم پسهم. فقط ، هست انسان به مربوط که رو آزاد اراده اون بتونیم باید ما باشیم

گم . اثر در منتها ، داریم اونو ما بکنیم پیدا خودمون در ، هست انسان به مربوطدر گشتن سرگردان معروف بقول و حضور گنج این دادن دست از و فکر در شدن

ایم . کرده گم اینو ، آینده از ترس و گذشته از خشم و آینده و گذشتهیک ، کنیم نظارت رو فکرهامون اینکه محض به ، بزرگ تمرین یه با راحت خیلی

Page 9: برنامه شماره 1  گنج حضور

عامل . اون بکنه تماشا رو فکر میتونه بخود خود که ، اومده بوجود ما در عاملی . ، نداره فرم ، نداره اسم که جنسیست اون از عامل اون نیست فکر نوع از دیگه

در آرامشی یک که بینین می یکدفعه بکنید پیدا شما اونو وقتی و ، اونه از زندگیزندگی . االن ما حرکت به میکنه شروع شما در زندگی فورا و میشه دمیده شما

هست . که همینطور رو لحظه این اگر لحظه این با مقاومت با گرفتیم رو . ، هست لحظه این به مربوط ما صحبتهای همه اوال رو لحظه این فقط ، بپذیریم

می . تعویق به رو زندگی همیشه ما که درسته ست لحظه این در زندگی چوننفر . . یه منتظریم همیشه ما هستیم آینده در زندگی منتظر همیشه ما اندازیم

بده . . رخ آینده در اتفاقی که هستیم این منتظر و بده معنی ما زندگی به بیاد . ولی ، انتظار به کردیم عادت که درسته شد خواهد شروع موقع اون ما زندگی

ما . انتظار ست لحظه این در فقط زندگی که ببریم پی معنا این به میخواهیم اآلنما . . بده معنی ما فردی زندگی به اومد نخواهد هیچکس رسونه نمی جایی رو

نمیتونن . دیگران بدیم معنی خودمون زندگی به میتونیم که هستیم خودمون فقطهست . خودش درون داشتن نگه تمیز مسئول کسی هر بدن معنی ما زندگی بهدیگران . . هست خودش زندگی مسئول کسی هر هیجانی و فکری های آلودگی از

باشن . . شما فردی زندگی مسئول نمیتونن بدن معنی شما زندگی به نمیتوننرو عشق و شادی و آرامش و حضور و زندگی گنج این که مسئولید خودتون شما

بپراکنید . بیرون به و بکنید پیدا خودتون  درکه بگیرین تصمیم روزی یه شما اینکه مگر بزاره تاثیر شما رو نمیتونه هیچکس

. تماشا خودتونو یعنی بگنجید اقبال تعریف در و بکنین عوض خودتونو خودتونبسازید . دوباره و بشکنید خودتونو ، بکنید

پس :ازل شبستان به گردون ز رفت  خبریشد پیدا دری پرده پردگیان ای  حذر

باشنده یه اآلن باشید مواظب که ازلی اسرار نهنگاه به شد مخابره خبری یه میگه . کاشف ، خالقه ، آفریدگاره یعنی میکنه کشف رو اسرار که اومده بوجود ای

کشف . . را طبیعی رازهای از چقدر انسان ببینیند هست هم همینطور اسرارهو . هست نمایان شما که چیزی هر ، بگم من نیست الزم بحال تا است کرده

بوده . . اسرار جزو بشه کشف اینکه از قبل که رازیست این بشره کشف میبینیدکه کوچولوئی این به کامپیوتر این ، ارتباطات و ریاضی ، فیزیکی فرمولهای اینهمه

پس . شده کشف بشر بوسیله این ، بشره تحقیق سال هزاران حاصل واقع درنبوده اگه بحال تا که باشید مواظب که ازلی اسرار نهانگاه به شد مخابره خبریکرد . . خواهد کشف رو اسرار موجود این زود یا دیر آمده بوجود حاال

عمر همه تپیدم خاک در گفت زندگیشد پیدا دری دیرینه گنبد این از  تا

خاک . در سالها من که گفت زد؟ حرفی چه زدن حرف به کرد شروع زندگی پسخاک . . در ست زنده چیز همه که معنا اون به برمیگرده دوباره این البته تپیدم

Page 10: برنامه شماره 1  گنج حضور

شده . تشکیل ازش خاک که چیزی اون تمام ، کمیکالها تمام یعنی عمر همه تپیدممواد بصورت اینا ، شده ساخته بصورت میبینیم ما که چیزی هر میدونیم اوال

میگه . . ست زنده خاک همه پس میگه میبینیم که خاکی این ، خاکه در شیمیائیپیدا من برای ای روزنه یه دیرینه گنبد این از تا موندم منتظر ، تپیدم خاک در سالها

بود . . انسان همین روزنه این شدزندگی پس ، شد پیدا ای روزنه میگه و اقبال جا این در میکنه روزنه صحبت اینکه

به . روزنه میتونست که اومد بوجود موجودی یک مجبور جهان در افتاده تله بههستی . به روزنه ما که خوبیست بسیار خبر این هستیم ما اون که باشه هستی

به . . یعنی کنیم باز رو روزنه این لحظه این در میتونیم ، االن همین میتونیم داریمحس . یعنی عشق بیاد جهان این به ما بوسیله عشق ، بشه باز روزنه اینکه محض

به که صورتی در میشه میسر ما برای و تپه می چیز همه در که زندگی یک اینکه میگه اقبال که ای روزنه ، روزنه  این

عمر همه تپیدم خاک در که گفت  زندگیشد پیدا دری دیرینه گنبد این از تا

خاکها . . این ناگهان افتاده تله به هوشیاری با زندگی دیگه بعبارتی نبود ، در ایندر میتونست که ، بود انسان که ساختن موجودی چنان و شدن پیوسته بهم چنان

بلکه ، ما بوسیله جهان این به بیاد اسرار تنها نه در این از و بکنه باز هستی بهجهان . این به بیاد عشق

باز خودمون در میگه اقبال که رو دریچه این بتونیم ما که مهمه بسیار بسیار عشقفکرمون . . با ، میسازیم فکر ما پوشونه می فکر االن همین رو دریچه این بکنیم

میشه پوشیده دریچه این دلیل همین به و میشیم هویت هم ، میشیم همجنس . http://www.parvizshahbazi.com//

Page 11: برنامه شماره 1  گنج حضور
Page 12: برنامه شماره 1  گنج حضور
Page 13: برنامه شماره 1  گنج حضور