همسایه ها فصل اول بخش 1

31

Click here to load reader

Post on 26-Jul-2015

2.738 views

Category:

Documents


5 download

TRANSCRIPT

Page 1: همسایه ها فصل اول بخش 1

- بخش اول ها 1فصل همسايهمحمود احمد

. كشيده را چرمي پهن كمربند آقا، امان پيچد مي دنگال حياط تو بلورخانم فرياد باز . . از و پرم مي رختخواب تو از شتاب با است سرنزده آفتاب هنوز جانش به است

. . . است روشن تاريك چراغ رو است گذاشته را كتري تازه مادرم بيرون زنم مي اتاق. است سرد هوا

. . هاي زنده و ها مرده كند مي ناله و نفرين است كرده پر را حياط بلورخانم ي ناله . پرت بلورخانم و شود مي باز شدت به اتاق در يكهو بعد، كند مي رو زير را آقا امان . رو را ها دست و اند ايستاده شان اتاق جلو ها، همسايه از تا چند بيرون شود مي

. . . يكبار است نپوشيده تنكه باز يقين پيداست بلورخانم تن تمام اند كرده گره ها سينه: گفت زنها به هستم، كبوترخانه تو كه دانست نمي و بودم كبوترخانه تو كه

. . يراقه- به حاضر هميشه آدم بهتره اينطور تازه و ميندازه جا آدم كمر به تنكه كش . حوضوسط من، كوبد مي را بلورخانم و بيرون آورد مي هجوم اتاق از آقا امان

. و ايستم مي كبوترخانه كنار روم مي و زنم مي دور است بسته خزه كه را حياط . تسمه، خورد مي تاب و پيچ تسمه زير و كند مي نفرين كه كنم مي نگاه را بلورخانم

. است انداخته جا بلورخانم هاي ران رو

كردم، مي درست را بادبادكم و بودم نشسته بام پشت ها پله تو كه قبل روز چند . رو كشيد باال و كرد جمع دامنشرا و نشست من از باالتر پله يك و آمد بلورخانم

. بود تسمه كبود جاي بلورخانم، چاق رانهاياشگفتم به

ميزنه؟- كتك تورو اينهمه آقا امان چرا بلورخانم،گفت و خنديد

نامرده- خيلي اينكه واسهپرسيدم ازش

نامرده؟- خيلي كه چي يعنيگفت

نميشه- سرت چيزا اين هنوز تو

كردم نگاه هاش ران به و كردم رها را بادبادكم من و كشيد باالتر دامنشرا باز بعدرانهاش رو آقا، امان كمربند پهناي به جا، به جا و بود چسبيده هم به و بود چاق كه

. بود نشسته كبود خطگفت خانم بلور

كني؟- مي نيگا چي بهگفتم

. تسمه- جاي به . غشغشخندي كه

پرسيدم ازشميكنه؟- دردگفت

. نه حاالگفتم

ريزه؟- يه حتيگفت

Page 2: همسایه ها فصل اول بخش 1

ببين- بذا دس. . . . بودم گفته رعشه كه انگار لرزيد مي دستم بود شده خشك گلويم بيخ زد مي قلبم

. . پسكشيدم را دستم شد داغ تنم يكهو تسمه، جاي رو كشيدم كه را دستمگفت بلورخانم

نميكنه- درد نترس،گفت باز و باالتر كشيد دامنشرا و

. ... نداره- Rرحم اصًال آقا امان كن نيگا رو اينجا . . . آب لرزيد مي زانوهام داد فشار و دستم رو گذاشت دستشرا كشيدم دست باز

. . . مرمر، سنگ عينهو بود صاف پوستشچه باالتر كشيد را دستم شد غليظ دهانم. . . نبود پاش تنكه انگار بود چسبيده هم به رانهاش صاف و سفت

گفت! ... نميكنه- درد R اصًال ديدي؟

گفت بعدهس- تسمه جاي هم شكمم رو

گفتمديد؟- ميشه

گفت و زد لبخند ... نميشه- حاال ديگه دفه

. . و شد بلند عجله با بلورخانم ها پله طرف به آمد مي شنيدم را مادرم كبكاب صداي . باال بلورخانم كه ديد و ايستاد ها پله جلو و آمد مادرم باال رفت و كرد صاف دامنشرا

. . . رفت و داد تكان سر نزد حرف كنم مي درست را بادبادكم من و رود مي

. . . خورد... پشتشمي به بيشتر تسمه، كوبدش مي آقا امان كند مي نفرين بلورخانم . . و اتاقها جلو اند زده رج ها همسايه خورد نمي R شكمشاصًال به كفلش كمرشو به

. بيرون زند مي اتاق از مادرم گويند نمي كام تا الم. بگيره- ذوالجوشنو شمر اين جلو نامسلمون يه

است كرده اخم مادرم. بسه ديگه داره، قباحت آقا امان

. . مي دست دور را تسمه ، كند مي رها را بلورخانم است منتظر آقا امان كه انگار. بندد مي را در و اتاق تو رود مي بزند حرف اينكه بي و پيچد

كند بلندشمي زمين از و گيرد مي را بلورخانم لخت بازوي زير مادرمحقته- بخوري چي هر

. . سينه لرزد مي لندوك كوتاهشمثل ململ پيراهن زير تو كند مي زنجموره بلورخانم . . بام، پشت رو كه بار يك بندد مي بند سينه بلورخانم شود مي پايين و باال اش

بودم ديده انداخت مي بند رو رختهاشراچيه؟- اين بلورخانم

بند- سينهچي؟- يعني

بود گفته بعد و بود داده نشانم و بود كرده باز پايين تا را اش يقه دگمه كهببين- بذا دس

باال ها پله از كه بود مادرم كبكاب صداي باز كنم، اش سينه تو را دستم بودم آمده تا وكرده جا به جا بند رو را رختها و بود بسته اشرا يقه هاي دگمه بلورخانم و آمد مي

و بودند نشسته بام چينه رو كه بدهم پرواز را كبوترهام بروم كه بود گفته من به و بود. گشتند مي هم دور و كردند مي بغبغو

Page 3: همسایه ها فصل اول بخش 1

مي هق هق و اتاق كنج سه نشيند مي و پيچد خودشمي دور را مادرم چادر بلورخانم . . ي. پرده خواند مي نماز خودش اتاق تو پدرم ريزد مي داغ برايشقند مادرم كند

آويزان اتاق دو ميان گاهي ـ در جلو است، زمخت كه رنگي خاكستري تاب چرك. . است سفيد بلورخانم اتاق هاي پشتدري كند مي جدا ما اتاق از را پدرم اتاق و است

. قاب دارد سفيد توري هاي لبه كه شده پهن رنگ آبي حرير اتاق، هاي تاقچه كفقاب تو عكسديگر چند و بلورخانم آقا، امان عكس كه است ديوار رو عكسبزرگي

. است شده چيده هم كنار عكسعكسكيه؟- اين بلورخانم

... بشه؟- زنت ميخواي عكسخواهرمه اينشوم مي بناگوشسرخ تا

... نميخوام- نهميشي؟- من شوهر

. . . اندازد مي پهنشچين هاي گونه زير خنده زند مي چشمهايشبرق كنم نگاهشمينميگي؟- هيچي چرا

دهم جوابشمي است برداشته خش كه صدايي با و كنم مي جرأتكنم؟- چه ميخوام زن پيره من

. . سالشاست يك و سي بلورخانم خنده زير زند مي. بود گفته مادرم به

. كردم- شوور كه بود سالم يه و بيست. بود گفته پارسال را اين و

را اتاق آمد آقا امان و شد اتاقشخالي و كرد آويز حلق خودشرا جعفر كه وقتي ... بعد روز و كرد كشي اسباب و كاريشكردند خودشسفيد خرج به داد و كرد اجاره

گفت مادرم به بلورخانم كه بودم- ... مرده ذليل اين زن كه ساله نه و

كيه؟- يكي اين بلورخانمگويد مي و كند مي صاف پستانهاشرا زير چين

... كاره- زراعت داره، ميوه باغ داره، شوورشملك خواهرمه اينمپرسد مي و كند مي نگاهم بعد

... ... موهاشفرخداييه- آره؟ خوشگله؟ . چشمهاش است زده بيرون مادرم نماز چادر زير از بلورخانم موي تابدار هاي حلقه

. . را خودش و خورد مي را داغ قند كند نمي زنجموره ديگر حاال است شده قرمز . رو كند مي كومه و كند مي جمع را ها رختخواب مادرم پيچد مي چادر الي بيشتر

. دهانش. و پايين است افتاده متكا رو از سرش است خوابيده هنوز خواهرم يخدان . گويد مي هميشه بلورخانم است باز نيمه

. دهنش- تو بريزي داغ شورباي قاشق يه كه ميده جون خوابيدس، جميله وختي. كند مي صدام بعد دهد، مي را نماز سًالم پدرم

خالد- بابا- بله

خوندي؟- نمازبابا- ميخونم اآلن

. آستر بعد و ريزد مي چاي مادرم پيچد مي سيگار و زند مي چندك منقل كنار پدرم. كند مي پسدوزي است شده جدا باال از كه را پدرم ي نيمتنه آستين

Page 4: همسایه ها فصل اول بخش 1

. است جمعه روز. ببرم لذت زدنشان معلق از و كنم هوا را كبوترهام توانم مي بيرون برود پدرم اگررا تسمه جاي و كند صدام اتاقشو تو برود بلورخانم شايد بيرون برود آقا امان اگر

. بدهد نشانم شكمشرا رو

. خواب از ديگر روزهاي از زودتر جمعه صبح اند كرده پا به قشقرق حياط تو ها بچه . . . تا من است كًالسدوم رود مي مدرسه ميكانيك محمد پسر اميد، شوند مي بيدار

. گفت پدرم شدم، كه قبول و دادم كه امتحان ام خوانده كًالسچارم. تعطيل- مدرسه ديگه

بهشگفتم . پدر بخونم درس ميخوام بازم

گفت. بسه- ديگه

گفتم. بگيرم- ديپلم ميخوام

گفت . شه- بلند خاك و گرد ش، گرده رو بزني پنجه با وختي كه اونه مرد

دهد مي لم مخده به علي شيخ حاجدرسميخونه؟- خالد حداد، اوسا

. ميره- مدرسه آقا بلهگويد مي و كند مي مزه مزه را بيدمشك شربت علي شيخ حاج

كًالسچندمه؟- گويد مي پدرم

آقا- كًالسچارمه شما، سر دولتي ازبخونه؟- غلط بي تونه مي رو سوره و حمد

. خونه- مي غلط بي هم رو الكرسي آيت برم قربانت. گويد مي و كشد مي سر را بيدمشك شربت علي شيخ حاج

. بسه- پسديگه خب،نره؟- مدرسه ديگه يعني

... مثه- شه بلند خاك و گرد ش، گرده رو بزني پنجه با وختي كه اونه مرد حداد، اوسا. خدا با و مؤمن خودت،

گويد مي باز و شود مي جا به جا پدرم... كه- ميفرمايي يعني

. كنه- مي هوا به سر آدمو زياد، درس حداد، اوسا بله. اند... گرفته سر رو را حياط ها بچه

االغ كه پزخانه كوره رود پدرشمي دنبال روزها گاهي خركچي، رحيم پسر حسني،ها كوره پاي ببرد ها خشتمال گودال از و ها خشتمال گودال ببرد ها كوره پاي از را ها

چاي اي پياله و كند در چپقي و بزند چندك ها خشتمال سايبان زير مشرحيم كهبخورد.

. . بندر عمو كند مي پر را حياط توفيق خواج ترياك بوي حياط تو شود مي پهن آفتابخودش پشمي بلوز و نشيند مي آفتاب كش سينه اتاق، جلو و بيرون زند مي اتاق از

. كند مي وصله را . است كبوترخانه عموبندر بلند دسته جاروي و گاري

Page 5: همسایه ها فصل اول بخش 1

كه كند مي نگاه سايبان سقف به بعد و ريزد مي كاه االغها، آخور تو خركچي، رحيم . است داده شكم

. از را شلغم بزرگ ديگ كنان وهن هن بعد، كند مي باز را اتاق در هاي لنگه الي صنم،چارچرخه رو گذارد مي و آورد مي بيرون اتاق

بخور- تكون كرمننه- اومدم

و شغلم ديگ زير گذارد مي پريموسرا بيرون زند مي اتاق از صنم نبوي زرد پسر. بيرون راند مي خانه در از را چارچرخه

. . ندارد رفتن بيرون خيال انگار است زده چندك منقل پاي هنوز پدرم . . گاهي علي شيخ خدمت رود مي اول علما ديدن به رود مي جمعه روزهاي پدرم،

. . سيد حاج با محرمات از يا و سهويات از يا شكيات از پرسد مي هم اي ازشمسألهبطًالن و تشيع حقانيت و است اسًالم تاريخ از حرف R غالبا رسد مي كه محمد علي

. ندارد... رفتن بيرون خيال انگار امروز ولي تستنآيد مي آقا امان صداي

. ... تاخچه- لب گذوشتم پول برات بلورزند مي غر بلورخانم

بخوره- تو سر پولت . خانه قهوه رود مي و شود رنگشمي سبز ي تفنگه سه ي دوچرخه سوار آقا امان

. و ميكانيك محمد پسر اميد و من گاهي است بندر راه سه سر آقا امان خانه قهوهبه كه آقا امان ي خانه قهوه رويم مي هم با خركچي رحيم پسران حسني و ابراهيم

. ارزد رفتنشمي به ولي است راهشدور بدهيم گوش حبسصوتها- بچه بده مايه كم چاي تا چار عنكبوت

. بوق به چشمان جلومان گذارد مي چاي چي قهوه شاگرد و ميز پست نشينيم مي . مي صفحه و كند عوضمي سوزنشرا عنكبوت است حبسصوت سبزرنگ و بزرگ

. . كنيم. مي بازي دومينو هم با گاهي دهيم گوشمي آواز به و خوريم مي چاي گذارد . . بازي پول سر خواهد دلشمي هميشه ابراهيم ولي سرسًالمتي همينجوري البته

رويم نمي بار زير اميد و من كه كنيم. نيستيم- قمارباز كه ما

. ميز- رو بكوبيم دومينوهارو دروق و درق هي كه شچيه فايده پس. كرد ماچ را اميد و برد ازش كه كرد بازي ماچ يك سر اميد با ابراهيم يكبار

... ... برين- بيفتين راه ياال دادين گوش كه تونم صفحه خوردين، كه چاي ها بچه خبخونه

. چپيه و پوشد مي و گيرد مي مادرم از را اش نيمتنه شود مي بلند منقل كنار از پدرم. بيرون رود مي خانه از و بندد مي سر دور اشرا

. . را مادرم چادرنماز است بلورخانم دنبال چشمم بيرون زند مي اتاقمان از بلورخانم . . تو رود مي دارد آرام كفلشگردشي رود مي كه راه است پيچيده كمر دور سفت

. بندد مي را در و اتاق. شكمشبخورد به شًالق كه نديدم زدش، مي آقا امان وقتي

. كنم مي بيرون النه از را كبوترها و تو روم مي و كنم مي باز را كبوترخانه در. . " است " كرده يغ و است نشسته ميخ رو است گرفته عزا سفيد دم نر

. . دم نر زد اشرا ماده هوا رو شاهين قبل، ي هفته است قرمزشغمناك چشمان. ندارد دانه به ميل سفيد،

Page 6: همسایه ها فصل اول بخش 1

. . تنم از اتاق نموك سرماي نشيند مي تنم به آفتاب بيرون زنم مي كبوترخانه از . . . آبي آبي آسمان ريزم مي ارزن كبوترها براي برم مي لذت آفتاب از زند مي بيرون

. كه. است ماه چارده اندازد مي روبند اشرا ريغماسي بچه هاي كهنه هاجر، است. كويت است رفته هاجر شوهر

كند مي دود و است كرده پر چپقشرا و است نشسته بندر عمو كنار خركچي رحيمباشه- داشته ديگه بارون يه طاقت نكنم گمون نكنم، عوض رو سايبون سقف اگه

. است آخر به رو زمستان اماكند مي صدا را حسني و عموبند به دهد مي را چپق خركچي، رحيم

بابا؟- چيهبيرون آيد مي اتاق از حسني

قشوكن- رو حيوونا بيا. . است شده زمينگير ديگر حاال مريضاست كه است سال يك خركچي رحيم زن

. . هستند دوقلو ابراهيم و حسني كند خشكشمي و تر حسني

. . بلورخانم اجاق كند خريد ظهر براي كه بازار رود مي بيرون زند مي اتاق از بلورخانم. . . است آقا امان تقصير گويند مي است كرده شوهر كه است دهم سال است كور

. البد است آورده در خيارك هم يكبار و گرفته سوزاك چندبار آقا امان كه گويند مي. اشنشود بچه كه هم بايد باشد گرفته غريب و مرضعجيب همه اين كه كسي

. چينه رو نشينند مي و زنند مي پر كنم مي كيششان بعد و دهم مي دانه را كبوترهاجمعي. دسته كه پاشان زير كنم مي پرت و كنم مي گلوله را مرطوبي نيمه پارچه بام

. گيرند مي اوج و كشند مي پر و زنند مي جست

. سرد آب شويد مي اشرا ريغماسي بچه كون و است حوضنشسته كنار هاجر. است. گرفته روسر را حياط هاجر بچه است

. رحيم كه شنوم مي را حسني صداي زنم مي سوت كبوتران براي و بام رو روم ميكند مي صدا را خركچي

ميره- حال از داره ننه كه بدو بابا. شد بدتر خركچي رحيم زن حال كرد، آويز حلق خودشرا خشتمال جعفر كه وقتي

. . . خوابيد اتاق تو شود نمي ديگر حاال رود مي گرمي به رو هوا است شكسته هوا تكو پاشند مي آب بعد كنند، مي جارو را هاشان اتاق جلو ها همسايه شود، مي كه عصر

. اندازند فرشمي بعد

آتشمي كشد، مي كبريت ريزد، مي نفت چيند، مي هم رو را ها ذغال توفيق، خواج. زند مي باد را زغال و نشيند مي پا هاي پاشنه رو منقل، كنار حوصله با بعد و گيراند

دختر بانو، و كند مي فروشي قاچاق توفيق، خواج زن آفاق، كه دانيم مي همه حاال. . دارد بيشتر هم سال پنج و بيست از بانو، است شده دودي توفيق خواج زردنبوي

تنشماليده به و كرده آب زردچوبه كند مي خيال آدم كه است زرد آنقدر پوستشاش. سينه رو و است پرچروك و دراز پًالسيده، بادنجان دو هاشعين پستان است

. لخت بانو خوابند، مي كه همه و شود مي كه ظهر تابستان، گرم روزهاي است افتاده

Page 7: همسایه ها فصل اول بخش 1

. . آبحوض حوض تو روم مي و شوم مي لخت حوض تو رود مي و شود مي لخت . . . و كنيم مي بغل را همديگر كنيم مي بازي هم با است حوضخنك ته لجن است خنك

. مي بعد، مانيم مي همديگر بغل تنگ همانجا، كند ياري نفس تا و آب زير رويم ميآب زير رويم مي دوباره و كنيم مي تازه نفس و باال آئيم

شدم- خسته ديگه من بانو، ... دفه- يه اش همه ديگه دفعه يه

. افتيم نفسمي از كه تا ديگر بار يك و ديگر يكبار باز و

. . رو آقا امان با دارد نفري دو تخت بلورخانم كند نمي پهن فرش زمين رو بلورخانم. . خوابند مي و زنند مي را بند پشه بعد، خورند مي شام و نشينند مي تخت همان

. . است بيكار هم باز رود مي گرمي به رو هوا كه حاال بود بيكار زمستان تمام پدرم . كار روزها اين گردد مي بر خالي دست ها شب و دكان رود مي افتد مي راه ها صبح

است كساد آهنگريتيشه- و كلنگ حتي رو طويله ميخ حتي ميارن، خارج از هم رو بيل دسته حتي حاال،

رو . خاموشاست كوره و نشينم مي دم كنار شام تا بام از

. و سي كه بگويم سيگار توتون از فقط كند مي فكر و نشيند مي شب نيمه تا پدرم. ايم گرفته نسيه بقال مهدي از پاكت پنج

و سر رعنا خاله كه ليسيم مي را اشكنه ظرف ته خواهرم با و ايم نشسته اتاق جلو . . بس است مويشپريشان و است افتاده گردنش روسريشدور آيد مي زنان سينه

. . است عمله رعنا خاله شوهر است شده قرمز و كرده چشمهايشپف كرده گريه كه . نشسته خانه و گرفته طًالق و كرده شوهر دوبار دخترش است چي بلم پسرش

است.

كند مي زنجموره يكريز و گيرد مي دماغشرا چارقد گوشه با و نشيند مي رعنا خاله... . . ... شكست- كمرم شدم بدبخت شدم بيچاره خواهر كنم سرم به خاكي چه خواهر

... شدم زمينگير . كند مي اخم مادرم زنيم ليسمي را اشكنه ظرف ته هنوز خواهرم با

خواهر؟- شده چه . ظالم- ظلم اسير كه بميره مادرت الهي نازنينم پسر خواهر؟ بشه چي ميخواسي

شدي

. آورد نمي بر دم و كند مي نگاه رعنا خاله به و كند مي دود سيگار همينطور پدرم . غًالم، از همينطور شوهرشو از همينطور ندارد خوشي دل رعنا خاله از پدرم

. كند. مي ناله و نفرين و زند مي سينه به باز رعنا خاله پسرش

رعنا، پسرخاله غًالم، است، شده ما همسايه و است آمده بلورخانم كه وقتي ازآيد مي مان ديدن به بيشتر

بدي؟- بلورخانم به پيغوم يه ميتوني خالدببرم- پيغوم كه چي من به

خوره؟- مي چي درد به خاله پسپسر آخه . مي لبشط خانه قهوه تو را پسرخاله صبح، آيد مي حرف به عاقبت رعنا، خاله

. به را چادرش رسد، مي رعنا خاله به كه خبر وظيفه نظام اداره برند مي و گيرند

Page 8: همسایه ها فصل اول بخش 1

. داد به ايستد مي منطقه جلو دهند راهشنمي كه منطقه رود مي و بندد كمرشمي . و كشد مي سرشفرياد آيد مي منطقه گروهبان زدن سينه و سر به و كردن فرياد و

گويد مي و اندازد مي باد گلو تو و دهد هلشمي ... . دو- براخودتون، عمر يه كنن سربازي خدمت بايد همه نيس تنها كه تو پسر زن،

... . نداره زاري و گريه ديگه كه اين دولت برا سالمآفاق كه شويم سروان جناب مصدر دامان به دست كه است آمده رعنا خاله حاال، و

برد مي قاچاق ساتن اي پارچه گداري گاه زنش، برايپسرمو- ... ميتونه بخواد اگه سروان جناب مصدر بكنه؟ كاري ميتونه آفاق خواهر،

بده؟ نجات

. . بوي اند شده جمع برمان و دور ها همسايه حاال، كند مي آرام را رعنا خاله مادرم، . حوصله با و منقل پاي است نشسته كند مي پر را دنگال حياط توفيق خواج ترياك . . . هاجر، است زده پدرشچندك كنار بانو است نيامده هنوز آفاق كشد مي ترياك

. است ايستاده رعنا خاله سر باالي و اش ريغماسي بچة دهان تو چپانده پستانشرا . ابراهيم و حسني است ريخته برايشچاي مادرم و است نشسته و است آمده صنم

. كنند مي نگاه را رعنا خاله و اند داده تكيه مطبخ ديوار به اميد، و

. چادرش كند، مي باز است بسته كمر به كه را ها پارچه اتاق، تو رود مي آيد مي آفاقتوفيق خواج كنار نشيند مي آيد مي و اندازد مي سر از را

نيومد؟- شعيب شيخ . بسته را راه و اند برده بو مفتشها كه بود داده پيغام آيد نمي كه بود داده پيغام عصر

اندكنه- ذليلشون خدا

. سروان مصدر كه گويد مي صنم بزند حرف آفاق با كه گويد مي مادرم به رعنا خاله . است بوده خودششاهد گويد مي است كرده معاف اجباري از را نفر چند حاال تا

... فطيره- ... مايه بي خب اما

. آب كوزه از و آورد مي در لباسشرا و اتاق تو برود تا آيد مي دوچرخه با آقا امانمخصوص بشقاب بعد، و روتخت كند مي پهن را سفره بلورخانم صورتش، به بزند

. و پيازچه با هست موسير ترشي پر چند بشقاب، تو سفره كنار گذارد مي را آقا امانيا و ترخون و نعنا پر چند گاهي و فرنگي گوجه قارچ چند گاهي و نقلي تربچه گاهي

. ديگر جور به جور سبزيهاي

بخورد را هوسانه چيزهاي اينجور بايد شب هر كه دارد ويار آقا امان گويد مي صنمداره؟- ويار آقا امان كه رأسميگه صنم بلورخانم،

. خندد غشغشمي بلورخانم

. برد خوابشنمي نكند زهرمار عرق شب هر آقا امان تا گويد مي خركچي رحيمبياد؟- خوابش تا بخوره ميباسعرق شب هر آقا امان كه راسته بلورخانم

. خندد غشغشمي بلورخانم، باز

اش خانه ام رفته آفاق همراه وقت هر كه خورد مي عرق هم سروان پسجناب. ام ديده ميزش رو چيزها اينطور

پرسد مي آفاق از مادرم

Page 9: همسایه ها فصل اول بخش 1

كرد؟- كاري ميشه غًالم برا يعني! سروان؟- جناب

اصًال سروان جناب انگار كه چيند مي ور لب و دهد مي تكان چنان دستشرا آفاق. نيست آدم داخل

. . كه است سياه آنقدر چشمهاش است اشريخته روشانه است شبق مثل آفاق مويكند مي رنگشان ذغال با روز هر كند مي خيال آدم

داشته- نيگر ميمونو اين چي واسة سروان جناب خانونم، آفاقداشته- نيگر اش بچه جاي به اينو پسرم، نميشه ش بچه

. . تو سرزنجير اند انداخته زنجير ميمون گردن به است گربه بچه يك همقد ميمون، . . . بسكه است رنگ مويشطًالئي است كوتاه سروان زن است سروان زن دست

. . زند مي پر لب لمبرهاش، دارد مي بر لنگر رفتن راه وقت است كونشگنده . . داده تاب باال به سبيلشرو زند مي برق اش چكمه بيرون آيد مي اتاق از سروان

. . باالي. است آمده پائين ابروهاش تا كًاله است برگشته عقرب، دم عينهو شده. . است استخواني و باال بلند و الغر سروان، است كرده شلوارشپف

... بياري؟- برام خوب پارچة قواره چند ميتوني آفاق . است رگه دو سروان صداي دهد مي سرتكان آفاق

. سوغات- ... جان عمه و خانوم خال و مادرجان برا ميخوام مرخصي برم ميخوامببرم.

گويد مي مادرمنيس؟- ازشساخته پسكاري

گويد مي آفاق... . خورده- سگ ان مثه رو قواره دهتا پول حاال تا نداره همتا كه بازه چاچول چنان

. گفت نميشه هيچم. افتد مي زنجموره به رعنا خاله

. گويد مي خانه نشيند مي عصر و بندد مي را دكان پدرم شود، مي كه ظهرخونة- تو آدم خب بشينه، بيكار دستشو رو بذاره دستشو آدم كه باشه قرار اگه

. خودشميشينه

به و بنشينم آقا امان قهوخانة بروم تونم مي بخواهد دلم كه وقت هر عصرها، حاال . حسني و ابراهيم با توانم مي بخواهد دلم وقت هر بدهم گوش حبسصوت آواز

. . است شده گرم حسابي كه هم هوا كنم بازي دومينو و بخورم چاي و بنشينم و بروم " كنم " شنا چرخاب بروم توانم مي بخواهد دلم اگر

چرخاب؟- نميريم ابرامبريم-

كارون كنار مرطوب هاي ماسه به و سربگذاريم پشت را داغ و خشك هاي ماسه تا . . از آيد مي خوشمان زنده ماهي هم tز بوي از سوزد مي حسابي پاهامان كف برسيم،

. . مي سيًالبي بهار است آرام كارون شود مي بلند مرطوبي و گرم هرم كارون، رو. . شويم مي رد سفيد پل زير از كند مي تهديد را ساحلي هاي خانه و شود

گرفتيم- مي ماهي و بوديم آورده كاشقًالب ابرامفردا-

Page 10: همسایه ها فصل اول بخش 1

. تابد مي باز را خورشيد نور است كدر نقره مثل كارون سطحنيگاكن- رو اونجا خالد

مي فرو آب به كله با و زند قوسمي هوا رو پرد، مي بيرون آب از رنگي فيلي ماهي. رود

 . صخره پاي لجن سرچوب، با ابراهيم زنيم مي جست كارون كنار هاي صخره رو از. . خورند مي وول توهم لجن البًالي دراز و سرخ كرمهاي كند مي را ها

ميدن- جون سرقًالب برا اينا . كرده رها را زندگيشان و خانه شهر، مردم همة كه انگار است روم غلغله چرخاب،

. . كوبد مي را سنگي بستر صدا پر و كند مي كف آب چرخاب اند آمده و اند

. . توانيم مي بخواهد دلمان اگر است رسيده خاركها حاال، است شده گرم حسابي هوا . مي ببينيم، دور را باغبان چشم اگر بخوريم رطب و خارك سير شكم يك و باغ برويم

. . بدزديم توانيم مي هم خربوزه و هندونه بدزديم هم خيار عالمه يك توانيم . تره- درشت م عناب از كنارا كن نگاه ابرام

. تكانش و شود مي آويزان شاخه به رود مي باال كنار درخت از ميمون عينهو ابراهيم . . پر را جيبهامان عناب يك درشتي به كدام هر و كنار از شود مي سرخ زمين دهد مي

. . تو رسيم مي تلمبه به تا رانيم مي آب جوي حاشية از افتيم مي راه و كنيم مي . را خودمان و گيريم مي را لوله هاي لبه كنيم مي شنا تلمبه بزرگ لولة زير استخر

. مي را صورتمان و سر زند، مي بيرون لوله از كه كارون خنك آب باال كشيم مي . را. آدم گرما هرم انارستان، تو افتيم مي راه باز و پوشيم مي را لباسمان بعد، كوبد

. . . ايم شده سنگين ايم خورده كنار بسكه نيست خوردن قابل اصًال انارها كند مي خفه . هاي برگ برد مي لذت خنك هاي ماسه از مان گرده كشيم مي دراز آب جوي كنار

. است بسته آفتاب بر راه توت، درختان درهم

. را درها و نشيند خودشمي اتاق تو پدم گرما، اين تو است شده گرم حسابي هوا . " كتاب " اين دستورات به بتواند اگر آدم خواند مي قاسمي اسرار كتاب و بندد مي

" " . كه كند درست اي جبه سرخ سختيان از توان مي شود غيب تواند مي كند، عمل . دستورات با باشد، داشته جرأت و دل اگر يا شود بندازدشغيب رودوش وقت هر

. » كند » تسخير تواند مي هم جن كتاب اين

. گويد مي پدرم است داده پدرم به دندانساز نصرالله ميرزا را قاسمي اسرار كتاب . . خواهرم يا و من وقت هر كند مي هم طبابت دارد اعظم اسم نصرالله ميرزا كه

. دهد مي عطاري دواي كنيم، رودلبخورم- جوشونده اينهمه نميتونم من آخه مادر،

دهنت- بنداز قند حبه يه پشتسرشم پسرم، هم رو بذار چشاته . . به ام روده و دل سوزم مي كوره مثل تب از كشم مي سر ته تا را جوشانده قدح

. . نسخه باز نصرالله ميرزا گردانم مي بر را جوشانده تمام و باال زند مي ريزد مي هم. دهد مي

. كند مي تعريف برايش پدرم رود نمي بار زير توفيق خواجميرزا- دكان جلو سينه به دس گوشو به حلقه اومد، درويش يه كه ديدم خودم

... وايستاد نصرالله . كند مي تعريف برايش پدرم پزد مي حلقه را ترياك حوصله با توفيق، خواج

ميرزا- خونة رفتيم هم با وختي ظهر ولي كرد، جواب درويشرا نصرالله ميرزا

Page 11: همسایه ها فصل اول بخش 1

وايساده نصرالله ميرزا خونة جلو سينه به درويشدس همون باز كه ديدم نصرالله، . . زند مي حرف پدرم گيرد مي مخمل آتشرنگ دمد مي وافور به توفيق خواج

. شكرد- ... روونه و داد درويشدستوراتي به نصرالله ميرزا عاقبت

. است كرده حك نقشهائي كاردها تيغة رو است كرده درست فوالدي كارد چهار پدرم . تيغة رو را نقشها اين قاسمي اسرار كتاب رو از يقين آورم نمي در سر من كه

. است كرده حك فوالدي كاردهاي

. زمين به سجاده گوشة چهار را كاردها كند مي پهن خودش اتاق تو را اش سجاده . به نصرالله ميرزا كاسبي، و كار گرفتن رونق براي البد خواند مي ورد و كند مي فرو

. است داده دستوراتي پدرم

. و بزرگ سوهان چند كارش، ابزار است مرغداني يك اندازة به نصرالله ميرزا دكان. . است تنيده تارعنكبوت دكانش سقف تمام آهني گيرة يك و است كوچك

" " " " . . از ، زرگان از زويه از شهر نزديك روستاهاي از هستند عرب مشتريهايشاغلب." " " " " شوش" از مثًال دورتر بازهم يا چنييه از مثًال دورتر كمي هم گاهي و دغاغله

... براهه- رو زندگي كنم، درس دوندن دس دو ماه، هر اگه

. . اشكساد كاسبي و كار اينكه ولي نيست نااميد زياد است رزاق خدا گويد مي پدرم . باال خرخره تا دارد قرض كند پيدا اي چاره راه كه است افتاده فكر به است، شده . . پيراهن از يكي مادرم دزديدند را پيراهنم كنم، شنا تا شدم كه لخت چرخاب، آيد مي

. . پيراهن است شده ام اندازه حاال درستشكرد برايم و شكافت را پدرم كهنه هاي . كه را پيراهنهائي البته كنم مي نگاه دقت به هستند قدم هم كه را هائي بچه همه

. مقلم پارچة همان از بود، دراز وصله يك پيراهنم جلو است سفيد و است مقلم. كنم. مي پيدا را پيراهنم كه شده برات دلم به سفيد

گويد مي پدرماست- رزاق خدا

گويد مي نصرالله ميرزااست- رزاق خدا

گويد مي ونميمونه- روزي بي اي تنابنده هيچ دهان

. است نشسته هم آقا امان زند مي حرف قاسمي اسرار كتاب از توفيق خواج با پدرم . . محمد كه هست ساعتي نيم است نشسته هم ميكانيك محمد دهد گوشمي و

. . است ناخنهاشسياه زير هميشه است آمده كار سر از مكانيكگويد مي پدرم

مسخر- رو دنيا ميتونه قاسمي اسرار كتاب دستورات با باشه صاف آدم قلب اگهكنه خودش

. . حتي گويد مي پدرم خواند نمي نماز مكانيك محمد كند نمي باور مكانيك محمد. دارد كفاره هم مكانيك محمد صورت تو خنديدن

پرسد مي توفيق خواجديد؟- كتابو اين ميشهدهد مي جواب پدرم

بدم- كسي نشون نبايد كتابو گفته نصرالله ميرزا. كند مي تعريف بعد

Page 12: همسایه ها فصل اول بخش 1

. . ميرزا- كه نكشيد طولي دادم علي شيخ حاج كتابونشون كردم امتحان روز يه. بدي كسي نبادنشون كتابو كه بودم نگفته مگه گفت و كرد صدام اومد نصرالله . . توي و ته خواهد مي توفيق خواج كند نمي باور مكانيك محمد كند مي باور آقا امان

آورد در را قضيهكنيم؟- امتحان ديگه دفه يه خطور

. خودش چشم به يكبار كه زند مي حرف درويشي از اقا امان رود نمي بار زير پدرم. است شده غيب كه است ديده

گويد مي پدرم ... روزي- يه باالخره كافيه داره اعتقاد همينكه ولي خوره مي عرق آقا امان چه اگر

. شه مي رستگار . گويد مي ندارد اعتقاد ها حرف اين به مكانيك محمد اما

بينيم- مي كه چيزائي همين نيسجز هيچي دنيا اين توگويد مي باز و

و- كنيم كار خر مثه بايد هميشه كه بدبختيم، هميشه كه مزخرفاتيم همين اسير... هستيم گشنه و خور سري تو هميشه كه ببرن، ديگرون كيفشرو

. . گويد مي همينطور و هم رو گذارد مي چشمشرا زند نمي دندان اصًال حرفشرا . مي كنارشرد از طوري حتي دهد نمي خوشنشان رو ميكانيك مدحمد به پدرم

. گويد جواب سًالمشرا نباشد مجبور كه شود

. عمو دختر گيرد مي وضو حوضو كنار نشيند مي و بيرون زند مي اتاق از عموبندر . . . تمام عموبندر مرده جا به جا و كرده تصادف بوده راننده شوهرش است بيوه بندر

دخترش هاي بچه دخترشو براي عيد شب كه كند مي انداز پس و كند مي كار سال. . است رفته خدا رحمت به بندر عمو زن بفرستد پول تومان چند و رخت تكه چند

كند صداشمي توفيق خواجبخور- چاي پياله يه بيا عموبندر،

يك و كهنه نظامي فرنج يك با زمستان، چه و تابستان چه را، سال تمام عموبندرسر كند، اشمي پينه خودشوصله كه رنگ اخرائي پوتين يك و كهنه نظامي شلوار

كند ميخري؟ لباسنمي خودت براي چرا عموبندر،

پسرم- واجبترن دختر صغيرا

نفرستاد لباس و پول دخترش براي عموبندر گذشته، عيد شببودي؟- كجا وختشب اين تا عموبندر،

پسرم- بودم كلونتريكلونتري؟-

... بيارم؟- كجا از عيد امسال حاال پسرم فراموشكردن خدارو مردمعموبندر؟- شده چي مگه

. . . دولتم- ادم منم گفتم برم؟ كجا گفتم عموجان كارت پي برو گفت باشي وكيل . . .  وكيل ميرسه بدادم پسكي نرسين بدادم شما اگه سپورم كنم مي كار شهرداري

. . رئيس تا ميشينم جا گفتمشهمين بيا بعد برو گفت رئيسنيس حال گفت باشي . باشنون. اينان عمو كني مي تلف خودتو وخت بيخود گفت كه بود فكلي جوون يه بياد

. تو. برم نذاشت باشي وكيل باشن شريك باشون ممكنه چطو آخه گفتم شريكن . سوار. و بيرون زد كلونتري از رئيس ديدم وخ يه بياد رئيس تا نشستم كلونتري

Page 13: همسایه ها فصل اول بخش 1

. پوالمو دولتم، آدم من دومنت، به دستم كه بهشبگم اومدم تا رفت و شد ماشينشد دور و افتاد راه ماشين بردن،

عموبندر؟- بردن تو پوال مگه ... سبزي- بازار تو پسرم آره

بردن؟- پوالتو كه شد چطو آخه . كباب- خونه بيارم و بخرم كردم فكر كرد قلوه هوس خوردهم تير دل عمري از بعد . . كه كًالمو بدم فروش قلوه به كه درآوردم پول كًالم آستر تو از كنم زهرمار و كنم

... ... پسرم تومن پنج و بيست و دويست قاپيدنش سرم از باد مثه يكهو سرم، گذاشتم... نميگيره؟ دومنشونو يتيما اون آه كني مي خيال

. كند مي زندگي شهركرد عموبندر دخترعموبندر؟- بريزم چاي برات بازم

... بسه- پياله يه توفيق خواج بده عوضت خدا . بلورخانم ايستد مي نماز به خودش اتاق جلو و رود مي و شود مي بلند عموبندر . چيند مي را آقا امان مخصوص بشقاب دارد و است انداخته را سفره

. . حرفها اين ولي است بهشت اهل عموبندر است مؤمن زندان دنيا گويد مي پدرم. رود نمي مكانيك محمد كت تو اصًال

. اون- به كشيم مي فًالكت بيشتر چه هر اومد در دونمون وعده شنيديم، وعده بسكه. ميدن مون حواله دنيا

. مي بــرکت پــدرم کاسبي و کــار به دهد مي بــرکت مان خانه به علي شيخ حاج . دامادش. و خودشرا که آنوقتها کنيم دعوتش که رسد نمي دستمان ديگر حاال دهد

. بود عيدمان کرديم، مي دعوت هاشرا برادرزاده و برادرهاشرا و هاشرا بچه و را. آورديم مي در عزا از شکمي حسابي

ميگذارن؟- چه به را بنا پنج، و چار بين شک علي، شيخ حاج

. . اتاق گيريم قرضمي متکا ها همسايه همة از کنيم فرشمي براشان را پدرم اتاق . . . عين است دنبه مثل بوسم مي را علي شيخ حاج دست شود مي نوراني پدرم

. همنشيني از و علما اطعام ثواب از علي شيخ حاج است سفيد و نرم بلورخانم دست . . ثواب از برادرش زند مي بهشتحرف نعمتهاي از دامادش زند مي عرف علما با

. امام سهم از بعد خمسو از بعد و زند مي حرف صلوات ختماست جهنم جايشته مکانيک محمد

گنده؟- شکم مشت يه بدم و بکشم زحمت من که کار شد اينم آخهآيد مي حرف به تودماغي بچسباند ديگر بست تا توفيق خواج

. . ورميفته- دربيفته، باشون بخواد کسم هر بودن زمين برکت علما بوده تا بوده. خنده زير زند مي مکانيک محمد

. . وافور به دمد مي بعد و پزد مي حقه رو را ترياک توفيق خواج شود مي بلند آقا امان . . گاهي است بهتر نگويد چيزي اگر که کند مي فکر گويا است کرده سکوت پدرم

. زند مي ذوق تو بدجوري مکانيک محمد اين هاي خنده و حرفها

. . . آيد اشمي به خيلي است پوشيده نظامي لباس ديدنمان آيد مي رعنا پسرخاله . . و نشيند مي حوض کنار گذاريم مي برايشچارچايه بوسد مي اشرا پيشاني مادرم

Page 14: همسایه ها فصل اول بخش 1

. سبيل ام نديده را رعنا پسرخاله غًالم، که ماهي يک اين روپاش اندازد مي پاشرا . . سبيلشرا که انگار دهد مي تاب باال به رو سروان مثل سبيلشرا است گذاشته . . را بلورخانم اتاق در که نشيند مي طوري غًالم زند مي برق است کرده هم چرب

. يخي،. اسفنديار از که سرکوچه فرستد مي مرا مادرم است اتاق تو بلورخانم ببيند . . گًالب کند مي درست شربت پسرخاله براي گًالب و شکر با بعد بخرم يخ قران يک

. گيريم مي بلورخانم از را

. که است بسته محکم آنقدر هايشرا پيچ مچ است کرده پف پسرخاله شلوار باالي. است پاهايشچسبيده به انگار

پيش رود مي و دهد مي قر پسرخاله جلو از و پيچد مي چادر تو را خودش بلورخانم . . . مادرم کند مي بهشسًالم پسرخاله شود بودبودشمي انگار محمدمکانيک زن

چاي که گيراند مي را اي فتيله سه چراغ و نشيند مي حوضو کنار اندازد فرشمي . . . . دم اما نيست شرجي دارد دم هوا است بام لب باال است کشيده آفتاب کند دم

. . از. بلورخانم است پرمو خرس اشمثل سينه کند مي باز را اش يقه پسرخاله دارد. . گردد مي حياط دور بلورخانم همراه پسرخاله سر بيرون زند مي مکانيک محمد اتاق

. سينه و پشت گذارد مي هايشرا دست پسرخاله کند مي تعارف بلورخانم به مادرم . . است پهن خيلي پسرخاله هاي شانه دهد مي جلو را

سخته؟- خيلي سربازي غًالم،. . گذارد مي جلوششربت مادرم نشيند مي بلورخانم

. زند مي حرف سربازي از رعنا، پسرخالهباکرام- حسابت ديگه بود، شل کم يه اگه که پيچ مچ زير ميندازه انگشت فرمانده

يه. اگه که اسب کفل رو ميکشه و مياره در جيب از دستمالشرو فرمانده الکاتبينه... الکاتبينه کرام با حسابت ديگه بود، کثيف ريزه

. . چشمهايشرا است برداشته سياهشرا ابروهاي زير بلورخانم، است جمعه شب . . موي از رشته يک است زده سرخاب پهنشرا هاي گونه است کشيده سورمه

. اش روپيشاني است افتاده تابدارش

زند مي حرف و بلورخانم چشم به است دوخته چشم پسرخاله، . ميبندن- ... چارتا دس مچ اون به چارتام دسو مچ اين به ميبندن خالي يغًالوي چارتا . پادگانو دور بار، ده زانوها، رو ميباد که ميگن بعد پا مچ اون به چارتام و پا مچ اين به

... درمياد... آدم عرق بگردي

پرسد مي و کند مي جا جابه اشرا گنده کفل بلورخانم،زدن؟- شًالق ترو حاال تا غًالم،

گويد مي و اندازد مي باد غبغب به پسرخالهباشن؟- کي سگ

ميترسن؟- تو از يعني . کنار ايستم مي و روم مي حوض لب نشينند مي و آيند مي ابراهيم و حسني و اميد . نظامي فرنج تو پسرخاله بازوهاي شود مي شان حسودي که انگار ها بچه پسرخاله، . . . چشمها با دهد مي جلو را سينه گيرد مي گردن زند، مي که حرف شده گرفته قالب

. برد مي قاچاق زنشساتن براي آفاق که سروان عين کند مي بازي ابروها و ... دهاتي- که من باشي وکيل به رسه چه بره، مي حساب من از م فرمانده خود

... که نيسمحرفش تو رود مي بلورخانم

بازي- ابروت چشو با و گيري مي گردن همه اين زني مي که حرف چرا آقا، غًالم

Page 15: همسایه ها فصل اول بخش 1

کني؟ مي. " خنده " زير زند مي هري بعد و

. . چيزيش يک انگار گيرد مي لجم بلورخانم از شود مي سرخ گردن تا رعنا پسرخاله . . . شود مي بلند بلورخانم خورد نمي هم چاي زند نمي حرف ديگر پسرخاله شود مي

. و کند مي تا و آورد مي توماني اسکناسيک يک و اتاق تو رود مي مادرم رود مي و . تو توماني چند هميشه کارها، اينطور براي مادرم پسرخاله فرنج جيب تو گذارد مي

. . سينه بندد، مي اشرا يقه زند نمي حرف ديگر پسرخاله دارد کرده قايم اش بقچه . . پيشاني، است شده مرغي گه پسرخاله اوقات که انگار شود مي پوشيده پرپشمش . . مادرم کند خداحافظي که شود مي بلند است کرده گردنشعرق تمام و ها گونه

. بماند شام براي که دارد اصرارداريم؟- چي نهار مادر

پسرم- سرپا نونآيد مي بلورخانم صداي

کن- تعريف برامون سربازي از سربزن بازم آقا غًالم . . ماند نمي هم شام براي آيد خونشنمي بزني کارد را رعنا پسرخاله

. . را تنشان تا دارند بدعادتي خرکچي رحيم االغهاي آيد االغهايشمي با خرکچي رحيم. شوند نمي خانه وارد نکشند حياط خوردة بست و شکست در به

. کند نمي نگاه هم پشتسرشرا و رود مي بيرون خانه در از رعنا پسرخاله

. . . جاي خوب، ولي ديدم خودم گفت مي دروغ نبود تسمه جاي R اصًال بلورخانم شکم رو. داد خواهد نشانم شکمشرا هم باز نباشد يا باشد تسمه

. " تسبيح " يک است نشسته چله خودش اتاق تو و است بسته را دکان پاک پدرم حاال. است کرده درست هم دانه هزار

. هم ها رختخواب شويم، مي بيدار خواب از که صبح است آورده در شورشرا هوا. . باشد شاشيده جا تو آدم که انگار است زده شرجي و چسبناک، خيس،

. باشد تويشدويده خون هاي رگه جا، به جا که است اي بريده شير مثل آسمان . . Rرحم اصًال خورشيد سرپوشمفرغي يک اند سرپوشگذاشته که انگار روشهر،

. . شود. مي داغتر و بزرگتر روز به روز شود مي نزديکتر زمين به روز به روز ندارد. شود مي بيشتر هم پدر وردخواني آيد، مي باال قرض که همينطور

حساب- بنويسشرو بده توتون ديگه پاکت يه مهدي، مشتي

. . مشتري اندازد مي راه را رسيده تازه مشتري کند مي دست به دست بقال مهدي . ته رود مي ندارد، کاري بيند مي وقتي بعد، اندازد مي راه رسد مي که هم را بعدي

. نشپيل به و آورد مي دکان ته از را بلبل قفس بعد، کند مي جا جابه را پياز سبد دکان، . پرشمي و کند مي خالي را بلبل آب ظرف کند مي آويزان دکان در سر سايبان زير

. هنوز که بيند مي وقتي بعد، و ريزد مي ارزن بلبل جلو حوصله با بعد، تازه آب کند . نگاهشمي دهد مي دستم به و دارد مي بر توتون پاکت يک قفسه، تو از منتظرم،

. نگاهش. در و است افتاده لبهاشچين دور است رفته توهم ابروهاش بينم مي کنم . نيست آشنائي R اصًال

Page 16: همسایه ها فصل اول بخش 1

. . . بود پاش تنکه نداشت تسمه جاي اصًال داد نشانم شکمشرا ها پله راه تو بلورخانم. . کند مي جـا از را آدم دل رانهاش، سفيدي است مشکي تـور از بـلـورخانم تنکه

سفر است رفته آقا امان . بياره- قاچاق چاي رفته عماره، تا بره گاسم شوش رفته

" من " به چه بلورخانم که فهمد مي حتما باشد، کرده تسخير جن حال تا پدرم اگراست گفته

بذارم؟- دس ميشه بلورخانمنميشه- حاال

نديدم- حسابي درtسو که من بلورخانم،بدم- نشونت تا اتاقم تو بيا يواشکي شب، آخر ميخواد، دلت اگه

. شکمشرا حسابي و درست که گفتم بهشدروغ است بلورخانم پيش حواسم تمام. ديدم. هم نافشبود زير که را کوچکي سياه خال حتي نديدم

. نشسته بام خرند رو و اند آمده چاهي کبوترهاي است پريده بام چينه لب از آفتاب. . است آمده هم نبود پيدايش بود ها مدت که رنگي حنائي کبوتر کنند مي بغبغو و اند

. و شود بلند سجاده رو از پدرم اگر تازه است مانده وقت خيلي شب آخر به تا . اگر که است سبک آنقدر خوابش نشود بيدار خواب از توفيق خواج اگر تازه بخوابد،

. بلورخانم با وقتي روزها اين نبرد بو بانو، اگر تازه و پرد مي جا از کند عطسه مورچه . و ادا ابرو، و چشم با و خندد مي بدجوري رسد مي سر جوري بد بانو زنم، مي حرف

. آورد مي در اصولبگير- نون حبيب شاطر از برو بيا خالد

دستم به دهد مي را خط چوب مادرم، . برم- نميتونم من بفرست رو جميله مادر،

. رود نمي بار زير خواهرم. است کرده روشن را توري چراغ تازه حبيب شاطر

آيد مي يادم حبيب پيششاطر روز چند حرف. چراغي- سر نه و بيا بازار نهار نه که گفتم بهت دفه صد

. دکان بيرون خمير، هاي الوک حبيب شاطر دکان سنگفرشروبروي لب نشينم مي . . خليفه زند مي ديگ به را کفگيرش يکريز فروش، شيربرنج است شده چيده

. است زده چندک خليفه اش شانه رو است انداخته و است کرده باز را پيشبندش . پدرم رفيق خليفه زند مي گاز و است کرده لوله را ناني نصف و برنج شير ديگ کنار

کند. مي قايم خودشرا منتظرم، دکان جلو نان براي بيند مي وقتي است . ... . بخريم- گندم بديم کارگر مزد ميباد داريم زندگي هم ما آخه

. . بگذرد سرچراغي وقت تا شود تاريکتر هوا تا سنگفرش لب نشينم مي

. مي رد جلو از االغ دسته يک است کرده روشن را کوچه حبيب شاطر توري چراغ . . همه. غروبها، کند مي پر را کوچه نرم، خاک غبار روند مي يورتمه االغها شود

. با يا و ابراهيم با گاهي بدهند آبشان کارون لب برند مي را االغهاشان خرکچيها، . که زنيم مي سوت االغها براي کارون لب بريم مي را خرکچي رحيم االغهاي حسني،

. . و شويم مي سوار بعد، شوئيم مي هم را خودمان صورت و سر بعد، بخورند آب . سوار ديگر حاال تا شکست، چرمه پوست تو سtک که دفعه آن از گذاريم مي تاخت . . سtک خياطي سوزن با بگويم هم خرکچي رحيم به که نکردم جرأت ام نشده االغ

بزنم جلو ابراهيم از تا وادارم تاخت به را االغ که بودم کرده درستميشه؟- چطو بشکنه االغ پوست تو سوزن اگه ابرام،

Page 17: همسایه ها فصل اول بخش 1

... نمياد- دردش چيزا اين از نيس آدم که االغ . . با االغ پوست و گوشت مگر آيد نمي دردش چطور زند مي مفت حرف ابراهيم

کند مي فرق آدم پوست و گوشتآيد مي مادرم

نشسي؟- اينجا چرا خالدبگذره- سرچراغي تا م نشسته

. و شود مي خم حبيب شاطر که بينم مي دور از رود مي و گيرد مي ازم را خط چوببيرون را افت و دار گداغ خمير، نانهاي را، سوخته نانهاي را، سرد نانهاي منبر، زير از

. . هم اخمشتو کشد مي خجالت مادرم از انگار مادرم دست به دهد مي و آورد مي . ... . بوي است شده تاريک هوا بودم؟ رفته من اگر ولي زند نمي حرفي اما است . . چهره المپا، نور کنارش است نشسته بانو حياط تو پيچد مي توفيق خواج ترياک

. زنشرا بغل زير خرکچي، رحيم است زده روشن سايه را توفيق خواج استخواني . اتاق کند درازشمي لحـاف رو اتـاق جلو و بيرون آوردش مي اتاق از و گيرد مي

. زده بيرون مشرحيم زن صورت استخوانهاي است پدرم اتاق کنار مشرحيمکدر. سوراخ دو فقط کند مي خيال آدم که است نشسته گود آنقدر چشمهاش است

. . سفيد تارهاي موهاش تو است پوستي و خشک لبهاشهميشه صورتشهست تو . . است يکسال باشي زده کلفت طناب به که است گرهي انگار آرنجش است دويده

. است افتاده روجا کهرفته- ساب پشتم تمام خواهر

. آيد- مي چاه ته از انگار صداش کند مي ناله خرکچي رحيم زندارين؟- رازيانه خالد، ننه

گويد مي مادرم ... چي؟- واسه رازيانه؟

گويد مي و کند مـي پــاک دماغشرا سـرآستين بـا کشد، مي بـاال مفشرا حسني . حالش- زده، دار خودشو خشتمال جعفر فهميده که غروب از گرفته دلشدرد م ننه

شده بدتر. شود مي تلخ مادرم اوقات

بود- خبر بي آدم و عالم از اتاق گوشه که اون بهشگفتين؟ چرا خب. کند مي پيدا کوبيده رازيانه آينه، پشت پرتهاي و خرت ميان از مادرم

. . tن ب استخوانها به چسبيده و خشکيده پوستي است استخواني مشت حسني ننه . . کاسه از هست آشغال و آت هزار سرش، باالي توتاقچه است موهاشخيسعرق

هندي کبابه و کهنه سرکه و عناب تا کوبيده بوداده قهوه تا گرفته جوشاندهمالشميره- دلم غروب از جونت از دور خواهر،

کند مي نال و نک زند، نمي حرف خرکچي رحيم زن. . باشه برده دلشو آل که زائويي انگار گرفته درد دلم پائين خواهر

. دهد، مي ول که دودشرا زند مي پرنفسپک و کند مي پر چپقشرا مشرحيم،. باشد برگشته خاکستر و باشي ريخته خاکستر چاه تو انگار

. کند قشو را االغها که رود مي و دارد برمي را قشو خرکچي، رحيم. زند مي را بند پشه بلورخانم

خوابي؟- نمي اتاق تو شب مگه بلورخانم، ... ! بگي- کسي به مبادا هيس

... خوابي؟- مي کجا شب ولي نميگم

Page 18: همسایه ها فصل اول بخش 1

. اتاق- تو ميام اومدي، اگه اما بند پشه تو بيرون،. . نمک و پياز و سرکه و پودنه است انداخته را سفره مادرم

. سرکه و نمک بعد، نان رو پاشيم مي و کنيم مي نرم توتيا مثل دستمان کف را پودنه. کنيم مي لقمه پياز بعد، وراحته- بخوابه سبکتر شب آدم

. ميبينه- آشفته خواب بخوره، سنگين چيزاي شبا آدم آگه. . بيرون آيد مي اتاق از وردخوانان پدرم، کند مي صدا را پدرم مادرم،

. . حتي بنديم نمي هيچوقت را خانه در خانه تو راند مي اسب بر سوار شعيب، شيخ . و ها االغ سايبان ديرک به بندد مي را اسب شعيب شيخ است تاق به تاق هم شبها

. زند مي حرف آفاق با و توفيق خواج کنار نشيند مياست قاچاق حرف باز گمانم به

. دوم- شاخه تو مياد تشاله آفاق، . " " . رو از کنيم مي بازي ترنا گاهي نخلستان تو شويم مي ولو ها بچه با شبها، گاهي

. رودخانه کنار تا رانيم مي و بريم عرضمي کم هاي شاخهبيا- نيم و ده ساعت

. ناگاه بشنوم را ها بچه پاي صداي که ام کرده تيز را گوشم و پوسته تو ام نشسته . . . بچه همهمه نيست ها بچه پاي صداي شنوم مي پا صداي شنوم مي همهمه صداي

. . نشيند مي گوشم به و آيد مي و خورد مي سر مرطوب تاريکي تو حرفها، نيست ها . خرما درخشان اي نيزه سر برگهاي هوهوي با صداش شناسم مي را آفاق صداي . . ماسه رو باال کشم مي را خودم و خورم مي تکان پوسته تو از است شده قاطي

. . تو گذارم مي را ام چانه کنم مي ستون را آرنجهام کشم مي دراز مرطوب هاي . جدا. رودخانه از که سوم شاخه درازاي در شکافد مي را شب تاريکي نگاهم کفهام . . تواند مي تشاله باال است آمده آب خورند مي تکان که هست هائي سايه شود، مي

. . روم مي و شوم مي بلند براند نخلستان عمق تا ها شاخه تو از