اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

5
ﺷﻣﺎ ﺫﻫﻧﺗﺎﻥ ﻧﻳﺳﺗﻳﺩ ﺍﮐﻬﺎﺭﺕ ﺗﻠﻪ ﻣﻁﻠﺏ ﺯﻳﺭ ﺗﺭﺟﻣﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺩﻩ ﺑﺧﺷﻬﺎﻳﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺩﻣﻪ ﻓﺻﻝ ﺍﻭﻝ ﮐﺗﺎﺏThe Power of Now ﻧﻭﺷﺗﻪ ﺍﮐﻬﺎﺭﺕ ﺗﻠﻪ ﺍﺳﺕ. ﻣﻘﺩﻣﻪ, ﺭﺍﻭی ﺩﺍﺳﺗﺎﻥ ﭼﮕﻭﻧﮕﯽ ﺭﺳﻳﺩﻥ ﻧﻭﻳﺳﻧﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻳﻥ ﺩﺭک ﺍﺳﺕ ﮐﻪ» ﻣﻥ« ﺑﺎ» ﺫﻫﻥ ﻣﻥ« ﻳﮑﯽ ﻧﻳﺳﺕ. ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺍﻳﻥ ﺑﺧﺵ ﺑﺭﮔﺯﻳﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺗﺎﺏ, ﻳﮏ ﺭﻭﺵ ﻧﻅﺎﺭﻩ ﺫﻫﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﺷﺎﻫﺩی ﺟﺩﺍی ﺍﺯ ﺁﻥ, ﺑﻪ ﺷﺭﺡ ﻧﻭﻳﺳﻧﺩﻩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺩﻩ ﺍﺳﺕ. ﺳﭘﺱ ﻣﻁﻠﺑﯽ ﺍﺯ ﺍﺷﻭ ﺩﺭ ﻫﻣﻳﻥ ﺯﻣﻳﻧﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﻭﺷﺗﻪ ﺍﻓﺯﻭﺩﻩ ﺷﺩﻩ ﺍﺳﺕ. ﻣژﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺗﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻳﻝ ﺑﻪ ﻣﻁﺎﻟﻌﻪ ﮐﺗﺎﺏ ﻓﻭﻕ ﻫﺳﺗﻧﺩ: ﮐﺗﺎﺏ ﺑﺎ ﻋﻧﻭﺍﻥ ﻗﺩﺭﺕ ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﺑﺭﮔﺭﺩﺍﻥ ﻣﺣﻣﺩﺭﺿﺎ ﻋﻠﻳﻣﯽ ﺗﻭﺳﻁ ﻧﺷﺭ ﺳﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﭼﺎپ ﺭﺳﻳﺩﻩ ﺍﺳﺕ. ………………………………….

Upload: farid-kamali

Post on 14-Jun-2015

759 views

Category:

Spiritual


5 download

DESCRIPTION

اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

TRANSCRIPT

Page 1: اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

نيستيد ذهنتان شما

تله اکهارت

نوشته The Power of Now کتاب اول فصل و مقدمه از بخشهايی شده خالصه ترجمه زير مطلب با »من« که است درک اين به نويسنده رسيدن چگونگی داستان راوی, مقدمه. است تله اکهارت

شاهدی سان به ذهن نظاره روش يک, کتاب از برگزيده بخش اين پايان در. نيست يکی »من ذهن« نوشته پايان به زمينه همين در اشو از مطلبی سپس. است شده آورده نويسنده شرح به, آن از جدای

.است شده افزوده

برگردان با حال قدرت عنوان با کتاب: هستند فوق کتاب مطالعه به مايل که دوستانی به مژده . است رسيده چاپ به سمام نشر توسط و عليمی محمدرضا

………………………………….

Page 2: اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

معلمی چگونه که دهم باره اين در مختصری توضيح شما به مايلم اينحال با, آيد نمی من کار به گذشته .شد نوشته چه برای کتاب اين و شدم معنوی

همراه خودکشی به تمايل و افسردگی با گاه که بودم گريبان به دست مداوم اضطرابی با سالگی سی تا .ميزنم حرف ديگری کس زندگی يا گذشته زندگيهای از يکی درباره ميکنم احساس اکنون. ميشد

از پيش احساسی چنين با شدن بيدار. شدم بيدار مفرط وحشت احساس با سالگيم 29 تولد از پس شبی داشتن وجود چيز انگيزترين نفرت…بود قبل از شديدتر بسيار بار اين اما بود افتاده اتفاق برام نيز آن هميشگی کشمکش اين بايد چرا داشت؟ معنی چه بختيی تيره چنين سنگين بار با زندگی ادامه. بود من ميل از که ميگيرد شکل درونم در رفتن بين از برای عميقی خواسته ميکردم احساس ميدادم؟ ادامه را

.است تر قدرتمند زندگی به

. ميکردم تکرار ذهنم در که بود فکری اين. »دهم ادامه خودم با کردن زندگی به نميتوانم ديگر« خودم با کردن زندگی نميتوانم اگر »تا دو يا هستم يکی من آيا. «است عجيبی فکر چه دريافتم ناگهان کردم فکر.». کنم زندگی آن با نميتوانم ديگر که م »خود« و »من: «هستم نفر دو پس کنم تحمل را

«.باشد واقعی دو اين از يکی شايد«

فکری هيچ اما بودم آگاه کامال. شد فعاليت بی و ساکن ذهنم که کردم حيرت مطلب اين درک از چنان به آن سرعت. ميرسيد انرژی از مارپيچی نظر به که شدم کشيده چيزی درون سپس. نبود درونم چيز هيچ مقابل در« گفت ام سينه درون ندايی. بودم شده شديدی ترس دچار من و شد بيشتر تدريج سپس. من از بيرون نه و بود من درون تهی اين. شدم کشيده تهی يک درون به من و »نکن مقاومت از پس آورم نمی ياد به. کنم سقوط تهی درون به دادم اجازه و نکردم احساس ترسی هيچ ديگر ناگهان

.شد چه آن

هنوز چشمانم. بودم نشنيده صدايی چنين آن از پيش هرگز. شدم بيدار پنجره پشت ای پرنده صدای با می چنين صدا آن قطعا, داشت صدا الماس يک اگر. ديدم را پرارزش الماسی تصوير و بود بسته اين به تازه گويی, گشتم شهر در زمين روی بر زندگی معجزه از لذت و حيرت با روز آن …بود ارتباط قطع به وادار مرا آگاهی بودم شده متحمل شب آن که شديدی فشار که دانستم …بودم آمده جهان ذهن پرورده داستانی که ترسانی خود, بود کرده درونم ترسان و غمگين »خود« با دانستنش يکی و

شده شکنجه تحت و دروغين خود اين ناگهانی فروريزی باعث که بود کامل چنان جداسازی اين. است بود مانده باقی آنچه. باشند کشيده بيرون را بادی بازی اسباب يک الستيکی تشتک ناگهان گويی. بود

در را خود هويت آنکه از پيش و شکلش نابترين در آگاهی: حاضر هميشه من, بود من حقيقی طبيعت که شوم مرگی بی و زمانی بی قلمرو آن وارد و بمانم آگاه چکونه آموختم آن از پس. بجويد شکل

.بودم دريافته تهی يک شکل به بار اولين برای

نيستيد ذهنتان شما

Page 3: اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

بيداری به رسيدن مانع بزرگترين

قضاوتها, کلمات, تصاوير, برچسبها, مفاهيم همه از ماتی پرده بپنداريد ذهنتان همان را خودتان اگر, ميگيرد قرار خودتان و شما بين. ميبندد حقيقی ارتباط هر بر را راه که ايد کرده درست تعاريف و را بودن جدا توهم که است افکار پرده همان اين. خدا و شما, طبيعتتان و شما, سايرهمنوعانتان و شما

پوسته زير که ميکنيد فراموش. داريد وجود شما از مجزا ديگرانی و شما که اين توهم. ميکند ايجاد اين که باشيد داشته عقيده شايد. هستيد يکی دارد وجود که آنچه همه و شما, مجزا فرمهای و فيزيکی آزادی اين به شخصی کردن تجربه با تنها. دارد حقيقت که نميکنيد درک عميقا اما است درست مطلب

.ميرسيد

سلولها تقسيم. ميرود بين از تعادل که ميشود ايجاد وقتی بيماری. است شده بيماری به تبديل کردن فکر دچار يابد می ادامه اندامها ساير با هماهنگی بدون سلولی تقسيم فرايند وقتی اما ندارد ايرادی بدن در

شود استقاده اشتباه به اگر اما ايست العاده فوق ابزار شود استفاده درست اگر ذهن. ميشويم بيماری کار به اصال را آن غالبا شما -نميگيريد کار به اشتباه به چندان را خود ذهن شما. است ويرانگر ذهن ماشين. است فريب يک اين. هستيد ذهنتان که معتقديد شما. است بيماری يک اين. نميگيريد

.است گرفته دست به را شما کنترل

که نشويد متوجه حتی تا ميپنداريد يکی آن با را خود غيرآگاهانه ميکند استفاده شما از ذهن وقتی… به را کرده تسخير را شما آنچه و ايد آمده در او تسخير به بدانيد آنکه بی گويی. ايد شده آن برده اين. است رهايی آغاز نيستيد يکی, کننده فکر, کننده تسخير با شما اينکه دانستن. ميدانيد خود, اشتباه فکر کردن نظاره به شروع اينکه محض به. کنيد نظاره را کننده تسخير تا ميکند کمک شما به دانستن از فراتر بسيار هوش قلمرو که يابيد می در. ميشود فعال شما در ازآگاهی باالتری سطح ميکنيد کننده درستی به که آنچه همه که ميابيد در همچنين. است هوش از کوچک ای جنبه تنها فکر. است فکر بيدار. برميخيزد شما ذهن ورای جايی از -درونی آرامش, شادی, خالقيت, عشق, زيبايی -دارد اهميت

.ميشود آغاز شما شدن

اول قدم ميتوانيد. است واقعی آزادی تنها اين. برهيد ذهنتان از ميتوانيد شما که است اين خوش خبر… افکاری به ويژه به. دهيد گوش ميتوانيد که جايی تا سرتان درون صدای به: برداريد االن همين را. ميشوند تکرار و پخش سرتان در سالهاست که ای شده ضبط صداهای, ميشوند تکرار که کنيد توجه

که شاهدی همچون, دهيد گوش سرتان درون صدای به: است همين »کننده فکر تماشای« از منظورم .يافته حضور

Page 4: اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

محکوم يا قضاوت را ميشنويد آنچه. نکنيد قضاوت. بمانيد باقی طرف بی ميدهيد گوش آن به وقتی يافت درخواهيد زودی به. است آمده سراغتان به پشتی در از دوباره صدا همان کنيد چنين اگر. نکنيد اين. است »هستم من« درک اين. ميکنم تماشايش, ميدهم گوش آن به که هستم من و, هست صدا که

.برميخيزد ذهنتان ورای از بلکه نيست فکر يک, شما حضور معنی و کردن حس

اشو

را چيزی ميتوانيم چگونه ما و است افکار توليد به مشغول يکسره ذهن که است ممکن چگونه: پرسش کنيم؟ متوقف ايم نکرده آغاز خود که

, وقت فقط زيرا, نکنيد سعی. کنيد متوقف ايد نکرده آغاز خود که را چيزی نميتوانيد شما: اشو پاسخ آغاز به وادار را آن شما زيرا کنيد متوقف را ذهن نميتوانيد شما. ميکنيد تلف را خود انرژی و زندگی را آن شما اينکه نه. ميشود متوقف ذهن, کردن تماشا با و کنيد تماشا را آن ميتوانيد تنها. ايد نکرده کار

.است آن نتيجه, تماشاست تابع توقف. ميشود متوقف, تماشا در. کنيد متوقف

شما با کنيد متوقفش کنيد تالش اگر ميدهد؛ ادامه کار به سريعتر کنيد متوقف را آن کنيد تالش اگر…: است اين حقيقت. کنيد متوقفش نکنيد تالش هرگز. ميکند ايجاد مشکل يک و هزار برايتان و ميجنگد

شما آگاهی طريق از و است؛ شده وارد شما ناآگاهی طريق از ذهن… ايد نينداخته کار به را آن شما .شويد هشيار بيشتر و بيشتر اينکه جز دهيد انجام نميتوانيد هيچ کردنش متوقف برای. رفت خواهد

آگاه ميکنم سعی حاال, خوب بسيار« ميگوييد شما زيرا ميشود مانعی ذهن کردن متوقف به قصد حتی چندان هم آگاهيتان. ميرود بيرون دسترستان از شکل اين به هدف.» کنم متوقف را آن بتوانم تا باشم فکر که رو اين از نتيجه بی, نتيجه بی تالش …شماست با کردن متوقف فکر زير کرد نخواهد کمکی

.ميشود توقف اين وقوع از مانع و شماست با کردن متوقف

تماشا صرف انرژی همه کردن تماشا با. ستانيد می آن از را انرژی کردن تماشا با. کنيد تماشا فقط حضور همچنان افکار. ميشود ضعيفتر و ضعيفتر خودکار صورت به کردن فکر و ميشود کردن همچنان اما ميزنند پرسه شما اطراف و دور مرده نيم. نمانده برايشان انرژيی زيرا ناتوانند ولی دارند نمی افکار طرف به انرژيی هيچ ديگر ناگهان روز يک. ميرود شما هشياری سمت به بيشتری انرژی متوقف برای تالش به لطفا. باشند داشته وجود نميتوانند شما انرژی بدون. ميشوند ناپديد آنها. رود

.دهيد پايان کردنشان

Page 5: اکهارت تله -شما ذهنتان نیستید

روند يک اين بپردازد؟ افکار توليد به مداوم طور به ميتواند ذهن چگونه, شما ديگر سوال اما و, است مشغول مداوم کردن فکر به ذهنتان, ميپردازد مداوم تپيدن به قلبتان که همانطور. است طبيعی

که همانطور, ميدهد ادامه بدنتان در گردش به خون که همانطور, ميدهيد ادامه تنفس به که همانطور .دارد جريان شما بدن در خون که نيستيد آگاه حتی شما. ميپردازد غذا هضم به شما معده

مرکزی نقطه ذهن ميکنيد؛ فکر داريد شما که ميکنيد فکر شما که است اين ذهن مورد در مشکل دست کردن فکر از هميشه برای ميشود متوقف ذهن وقتی. بشکند بايد هويت اين. است شده شما هويت اين ولی داشت خواهد وجود همچنان کردن فکر. است الزم که ميکند فکر وقتی تنها بلکه نميدارد بر و هميشگی وسواس يک نه, است مقدمه بی و خودجوش فعاليت يک, است پاسخ يک: است طبيعی بار

.خاموشی قابل غير

روز تمام و شويد خوردن به افراطی عالقه دچار است ممکن ولی. ميخوريد هستيد گرسنه وقتی شما راه وقتی تنها شما. بزنيد خودکشی به دست شايد ميشويد ديوانه صورت آن در. بپردازيد خوردن به

درمی حرکت به را پاهايتان داريد جايی به رفتن قصد وقتی. برويد راه ميخواهيد خودتان که ميرويد, دهند ادامه کردن حرکت به پاهايتان ايد نشسته صندلی روی بر که همچنان کنيد تصور. آوريد جواب او و کنم متوقف را پاهايم چگونه بپرسيد ديگيری از اگر. ايد شده ديوانه ميکنند فکر ديگران

و حرکتند حال در پاهايتان حاال. شد خواهد بزرگتر شما مشکل بگير دستانت با محکم را پاهايت دهد .ميشود خودتان با جنگيدن صرف شما انرژی حاال. پاهايتان کردن متوقف مشغول دستهايتان