آموختـــنــــی های از استاد مصطفی سباعی برای جوانان
TRANSCRIPT
از های آموختـــنــــیسباعی مصطفی استاد
جوانان برایفهــــــــــــــــیم: شـــــــــیرشاه گردآورنده
ســـــــروش عبدالنصیر همکاری به
خوش رفتاریبد – که طور همان پوشاند می را ها بدی از بسیاری رفتاری خوش و اخالقی خوش
. پوشاند می را ها خوبی از بسیاری اخالقی
ده پندرا- جسمت و اندیشی دور با را عقلت و هایش خواهش در کردن شک با را نفست
با را کردارت و حکیمانه انفاق با را ات دارایی و هایش خواست در کوتاهی با. ده پند هایش چشمه سر در نگریستن
ماند نمی پاداش بی خیر؛ .کاربیماری- هنگام در را ای عده گرفتم، کار به مردم به خدمت برای را خود سالمت
بیماری و سالمتی در نعمتش بیابم پروردگارم نزد را پاداشم اگر یافتم، خود کنار در . است شده کامل من بر
نفریبد را تو شیطانگرداند - توجه بی کم چیزی به را تو گاهی که نفریبد را تو ات پارسایی در شیطان
را نوافل گاهی که نفریبد را تو عبادتت در و کند، بزرگ و مهم چیزی آزمند و. افکند دلت به را فرایض ترک ی وسوسه و گرداند، محبوبت
درد بدون بیماریخستگان ! - و ناتوان و طاقت بی های انسان برای که درد بی بیماری زیباست چه
است آسایش
بود نمی درد اگرداشتنی - دوست را تنبلی که بود، آسایش بیماری صورت این در بود نمی درد اگر
را انسان در رحمت های نیاز زیباترین سالمتی بود نمی بیماری اگر و کرد میکرد، نمی عمل واجبات انجام به بود نمی آدمی برای سالمتی اگر کرد، می پاره
. بود نمی معنایی زندگی این در آدمی وجود برای نبود تکالیف اگر کالم یک در
پریشانی و آرامشاز - پریشانی که دانی خود تو و ، است محال تقوا نبدون آرامش و اطمینان
. است ها معصیت
مردم بدتریناست - گروهی دو ما نزد مردم بدترین
-. فروشد می دنیا به را اخرش که حاکمی فروشد، می حاکم به را دینش که
پیروزی بزرگترینو - هماهنگ همسرت و خود های خواسته میان که ، است این پیروزی ترین بزرگ
کنی ایجاد پیوند
هم کنار در-. پزیرد می دیگران خقلی بد با شما اخالقی خوش و بینی خوش
باطل با حق گفتگوی-. رفتند می هم با باطل با حق روزی
-. : ترم بلند سر تو از من گفت باطل
-. : ترم قدم ثابت تو از من گفت حق
-. : ترم قوی تو از من گفت باطل
-. : ترم ماندگار تو از من گفت حق
-. : هستم ثروتمندان و قدرتمندان با من گفت باطل
- ( : یشعرون وما االبانفسهم یمکرون وما فیها لیمکروا مجرمیها اکابر قریه کل فی جعلنا کذلک و گفت حق
-. : بکشم را تو توانم می اکنون هم گفت باطل
- : تآخیر با چند هر کشت خواهند را تو فرزندانم اما گفت حق
زندگی مثلاو - از تو که انگاه و ، گرداند تو از رو باشی طلبش در که انگاه ، است آبروی با زن مثال زندگی
. باشد طلبت در گردانی رو
عبادت معنای-. دارد نگه گی بنده در را او مالکش همواره که این به ، است بنده امید عبادت
کافر و مومنها - پرچم برایش چه اگر گرفتار و بنده کافر و ، باشد زنجیر و بند در در گرچه است آزاده مومن
. آورند در اهتزاز به را
بند در پرندهزندانی - قفسش در که حالی در ، است پرواز در آسمان در پندارد می که ای پرنده بسیار چه
اوست همانند بدرفتار عالم است،
سالمت و بیماریروی - بخشد، سالمتیت که گاه آن و ، بخشد سالمتیت ، کنی روی او به کند، بیمارت خدا که گاه آن
. کند بیمارت و گردانی
خدا با آنس- . دارد دوستت یقین به کرد، آشنا و همدم ذاتش با و ، کرد ات بیگانه خود از که وقتی
اخالصما - بر وای پس پزیرد می را خالص عمل تنها خدا که وقتی
آزاده ی بنده و برده ی بنده-. کند آزاد را خود تواند می کار با تنها آزاده بنده و ، کند آزاد را خود پول با تواند می برده ی بنده
فرمانبرداری و نافرمانیو - برکت و است آزادیـــــــــــــــــــــــی فرمانبرداری و ننگ و شومی و است زندان فرمانی نا
مباهات
! لحـــــــــــــــــظاتینفـــــــــــــــــس - هوای با مقابله و داری خویشتن لحظاتی طاعت و معصیت میان فاصله
از باشد لبریز دلـــــــــ که .............. وقتیگردد - او شکوه و هییت از لبریز وقتی شود نورانی چهره گردد، خدا محبت از لبریز دل وقتی
از پر وقتی شود استوار و صواب اندیشه ، باشد حکمت از لبریز وقتی شوند، فروتن تن اعضای. شود ور شعله جنسی ی غریزه و شکم شهوت آتش ، گردد هوا
شود نمی خواست باز-. شود نمی خواست باز اما دهد دشنام و گوید یاوه که ، است خوابیده فرد مانند مند درد بیمار
ها راهـــــــــــه بی و هـــــــــــــــا راه در- ، مسیر های راهه بی در یافتم خدا در فناشدن در را آن اما باختم را وجودم زندگی های راه در
را . آن و کردم گم را راهم ی توشه مردمان انبوه در ، یافتم قران در را آن و کردم گم را هدفم . یافتم الله رسول نزد