باد فرح بخش بهاری وزید
DESCRIPTION
باد فرحبخشTRANSCRIPT
وزید بهاری بخش فرح باد
بردرید گل عصمت پیرهن
قفس مرغ جانسوز ناله
رسید گلستان به تا رسید، گلستان به تا
ای دل ای دل ای ای، دل ای دل ای
دری کبک قهقه
خودسری از چو بود
چرخ شاهین ی پنچه
بچنگ زد درنگ بی
برید عمرش ی رشته
ای دل ای دل ای ای، دل ای دل ای
اندرم قفس به تا
پرم سر یک ریخته
گذشت سر این از بایدم
پرید در این از شاید
گذارد اگر دار و گیر و کشمش
گذارد اگر روزگار کجروی
دماغی کنم تر باده از گل پای
گذارد اگر خار خوار جگر نیش
گذارد اگر غمم ای
************
گذارد اگر اختیار بی دل این
گذارد اگر اختیار کنم گوشه
خواه بد عمر به زنم آتش دل زآه
گذارد اگر بار خونابه ی دیده
گذارد اگر غمم
گذارد اگر غمم ای
ای دل ای دل ای ای، دل ای دل ای
ای دل ای دل ای ای، دل ای دل ای
مرضیه خانم از تصنیفی نیز
وزید بهاری وزید، بهاری باد
بردرید گل ی پرده خدا جانم ی پرده
رسید گلستان به تا قفس مرغ ز جانسوز ناله جانم ناله
رسید گلستان به تا رسید گلستان به تا
سری خود از چو و بود دری، کبک قه قه
برید عمرش ی رشته ، چنگ به زد درنگ بی چرخ شاهین ی پنجه
پرید در این از شاید ببم ای جانم ای گذشت سر از باید پرم سر یک ریخته اندرم قفس به تا
گذارد اگر گیرودار گیرودار مکش کش مکش کش کش کش
گذارد اگر یار زلف روی کج کج کج
مستت چشم به خوشا مستیم همه ما
گذارد اگر روزگار بد چشم گذارد اگر روزگار بد چشم
گذارد اگر اختیار کنم گوشه گذارد اگر اختیار بی دل این
گذارد اگر دار گیرو مکش کش و مکشه کش کش کش
گذارد اگر یار زلف روی کج کج کج