philosophy for afghan intellectuals - volume 10

286
١ واﺳﺎﻃﻴﺮ اوﻫﺎم ﻋﻘﺎﻳﺪاﻧﺴﺎﻧﻬﺎ درﺗﺸﻜﻞ وﺗﺮﺟﻤﻪ ﺗﺎﻟﻴﻒ) دﻛﺘﻮرآﺷﻨﺎ( 2007

Upload: freedomlover

Post on 13-Jun-2015

529 views

Category:

Documents


24 download

TRANSCRIPT

Page 1: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١

اوهام واساطير درتشكل عقايدانسانها

2007 )دكتورآشنا(تاليف وترجمه

Page 2: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢

مندرجات مقدمه

:بخش اول بوديزم وتصورعلمي- ريشة اوهام- انسان-مسئلة روح

:بخش دوميشه ر- بنيان گذاران ودين آمريكا- دنياگرايي ياسكولريزم- يكتاپرستي-فرضية خداوند

انگيزة - دين به حيث يك توليدجانبي- انتخاب گروپ- مزاياي مستقيم دين-هاي دين -)تورات( كتب عهدعتيق- كتابهاي آسماني وتغييرروحية اخالقي-رواني براي دين دين چه عيب دارد؟ - روحية اخالقي عصروزمان-بهتراست؟) انجيل(آياكتب عهدجديد

دين وتقدس - جانب تاريك مطلقيت-علمچرامخالفش بود؟ بنيادگرايي وواژگوني طفوليت، بدرفتاري -تعصب راپرورش ميدهد چگونه اعتدال دردين -حيات انساني تعليم ديني به حيث يك بخش - دردفاع ازاطفال- اذيت فزيكي وذهني-ورهايي ازدين مادرهمه برقه ها-فرهنگي ادبي

:بخش سوم - پژوهش تاريخي دربارة مسيحيت- روح- ابراهيم- آدم-:اوهام درقاموس فلسفي ولتير

خرافات ياموهوم - رستاخيز- موسي- معجزات- حيله- تعصب- ختنه-تبصرة نگارنده سخن آخر- خلقت- تقوا- تحمل-پرستي

Page 3: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣

:بخش چهارم يزاست؟اگرخداوندنباشد، آياهرچيزجا

هن رهايي جهان طبيعي ازاوهام، رهايي جسم انسان ازاوهام، رهايي ذ: رهايي ازاوهام انسان ازاوهام

خداوندبه حيث يك موجودذهني، فلسفه دربرابرعقل : اعتراف ديني به حيث خودفريبيسليم، الحادونبودن شواهد، استداللهاي نظري معمول، تجربة ديني، اتكاء بركتب مقدس

، مناظرانتخابي بخصوص، ومراجع، مقاومت دربرابرتفصيل، شباهت باافسانه خالصه، فلسفة ضداوهام اند؟آياخودفريبيهاي دين سليم

:بخش پنجميهودسرگردان -راجع به دينآينشتاين نوشته هاي انتخابي -آيندة يك وهم . اخالق بشرگرائي- دين درجهان معاصر-وظهوردوبارة مسيح

Page 4: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤

واساطيراوهام كه به خاطرآنهاانسانهاميكشندوكشته ميشوند

مقدمه

يـك مـرده جنازةدهاتي خودبرسـر تيك دوسك قريه اي دورافتاده من باروزي دري

دركفن سفيدويك شال سبزپيچانده وباالي چارپايي بـراي كه جسدمرده درحالي ،رفتيمعظ مـالي به و و دورش جمع بهگروهي ازمردم قريه ,دفن كردن برلب قبرنهاده شده بود

بـادادن آذان درگـوش حـسب سـنن جامعـه هرفردرامالكـه .گوش داده بودنـد مسجدپـنج وقـت نمـو، امامـت لقين وآمـوزش عقايددرمرحلـه اي طفوليـت وسـن نوزادتاتبااداي مراسم تدفين وجنـازه درروز؛ بستن نكاح، مراسم عيدها، وغيره، باآلخره نمازودعا

ـ ازگهواره وي برسـرقبروجنازه اي متوفامطالـب . ميكنـد يياتالب گورهمراهي ورهنم داناوتوانـاي كـل، حيث خـالق هميشگي رابيان ميداشت، چون تعريف خداوندمتعال به

رامطابق تصورخودآفريداووكرة كه انسان خالقي ؛ قهاروانتقامگير وليبخشاينده ومهربان ، حتي بعضي قبايل رانظربـه نات مركزتوجه خاص خودقرارداده است زمين رادرعالم كائ

، فرستاده اسـت داشته وكتابهاي پيامبرانيدرآن ادعاي خودشان قوم برگزيده اش ناميده ــامبران كــه بعــدازمرگ جــسماني گفــت ســخن ميروحاز؛ يادآورشــدازمعجــزات پي

، تعريف ميكـرد ؛ ازروزقيامت عذاب ماند؛ ازعذاب قبروفرشتگان تاابدزنده مي پروازميكندآن در ،خواهدشـد زديـك نبه زمين زهوبه فاصله اي چندني روزي كه آفتاب پائين آمده

ه هاازقبرهابـه بيـرون واجـسادمرد ركه كوههاهموا ديلرزخواهد به شدت چنان زمينروز

Page 5: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥

قاضـي خداوندداناي كـل روز درآنكه گپ ميزد ؛ ازروزمحشر خواهندشدوزنده پرتاب قـرارداده ونظربـه اعمـالش مكافـات راموردبازپرسي ومحاكمـه دگان خودنوهريك ازب

ومجازات خواهدكرد؛ ازپل صراط كه ازموي باريك وازشـب تاريـك اسـت تعريـف ، عبورازآن براي نيكوكاران آسان ولـي بـراي ارداده شده است كه برفرازجهنم قر ميكرد

پـسربچه (وغلمـان ) دختران بـاكره (ازآخرت يعني ازجنت باحور . بدكاران مشكل است وازعذاب مدهش دوزخ ازآتش سوزان ومارهاي ، وجويهاي شيروشراب؛ آن)هاي مقبول زاحـساسات اي نيشدارآن بالخاصه به شدت وحدت يادميكرد، كـه گـاه گـاه ا هزارسره

همــواره وي. گان رابــه غريــومي انــداختدزيــادآوازش درگلــون بــسته ميــشدوشنونكه آنچه ميگويدنه حرف خودش باذكرآيات ازكتاب مقدس برحرفهاي خودتاكيدميكرد

.بلكه قول خداونداست. همه به سوي خانه هـاي خـودروان شـديم ) خيرات(بعدازدفن جنازه وبخش پول سقاط

، شماكه باشنيدن وعـظ مالبـسيارگريه كرديـد : ي خودپرسيدم درحين راه ازدوست دهات كه آنقـدرباالي شـماتاثيرنمود؟ وي درجـواب حتماًگفتارش رابه دقت گوش ميكرديد

بسيارتاثيرداشت، اكثرمطالب گفتارش راخوب نفهميدم اماوعظش بلي، هرچندكه : گفت .خداوندقبول كند

تحـصيلكرده هـم نفهميـده بـودم، مرددهاتي بيسوادنفهميده بـودمن آن طوري كه البته ازآنچـه كـه بـه وحتـي خـودمالهم فهميدنـد نمـي جمعيت شنوندگان همچنان تمامي

. آگاهي نداشتبسيارشوروشعف بيان ميداشتــس ــه پ ــاره اي آنچ ــدانيم ودرب ــارج نمي ــصورخ ــي ازت ــب ماســت يادرك عين مطال

يكي ازاستعدادهاي كهناميد،داشتن راميتوان وهم ياخيال واهي بيانغيرقابل فهم تصويريا جنبـة قانون طبيعيـست، بـاآنهم عقل و خالف باوجودي كه وهم . انسان ميباشد بالخاصة

برعقل ومنطـق غالـب شكل تقدس گرفته احساساتي اش آنقدرقويست كه اغلب اوقات

Page 6: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦

چنانچه تاريخ بشريت . برخوردهاي ناگوارونامعقول بين انسانهاميشود تفرقه و سبب آمدهميباشدكه اسـاس توام باخـشونتها كـشاف بـسياري اوهـام، افـسانه هـا شاهد تكامـل وان

.متولوژي راتشكيل ميدهنداساطيريااين است كه انـسان در فرق بين آن دهاتي ومن، بين انسانهاي بدوي وانسانهاي امروزي

فوق رابدون دليل ومنطق پذيرفته اند، درحالي كه بدوي اوهام يااساطير انسانهاي دهاتي و نان عصرعلم وتكنالوژي نـوين بـراي موجـه سـاختن آنهاداليـل ومنطـق من وسائرانسا

.ميسازيمقـدرت وسـايل تخريبـي وتبـاه كـن زي بنابرپيشرفت صنعت وتكنالوژي، امرو جهان

آشـتي ناپذيرعقيـدتي ازيكطرف؛ انگيزه هاي نفرت وخصومت ناشي ازاوهام وتعصبات ازهروقت ديگربه بيـداري لهذابشريت . ازطرف ديگربه خطرنابودي همگاني مواجه است

اوهام خـودپي بـرد، پس بايدازريشه وتكامل . عقل وآگاهي بيخردي خودضرورت دارد تشخيص نمـود، ازنامعقوالت رادرپرتوعلم ودانش معقوالت خودراوجهان خودراشناخت،

مـسئوليتهاي رادرچوكات نوع بشرمشترك دانـست، من حيث حيوان عاقل خيروشرخود فاميل مـشترك انـساني درك يك ة زمين به حيث عضو كرو ،خوددربرابرهمنوع، محيط

.نمود وآزادي ، رفـاه همگـاني، ي، خـرد، صـلح كـه بايـدقرن انـسانگراي ، ست ويـك قرن بي

بيرحمتـرين بـه باآغازاين قرن؛ برعكس خشونتهاوجنگهاي مذهبي فكرازقيداوهام ميبود ــشيتري ــسترش ووح ــكل آنهاگ ــدين ش ــه ان ــده تا لهذا. افت ــل آم ــعي بعم ــتفس اده بااس

بعـضي براي روشن ساختن اذهان به بررسـي معتبر ازافكاروآثاردانشمندان وتحليل گران »نگارنده« ... .مطالبي ارايه گردداوهام وتعصبات ناشي ازآنها

Page 7: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧

بخش اول روحئلةمس

)اووِن فالناگان(

م بـشري ويكي تـصورعل : وجوددارنددوتصورمتضادشناخت خودكه ماكي هستيم دربارة حيوان هر ظرفيتي كه _ارادة آزادهستيم داراي دماموجودات روحاني كه ميگوي السيك ك

. عـدول كنـيم ازقوانين معمـول علـت ونتيجـه ميگـذاردتا ماراو عادي ديگرفاقدآنـست كه ميگويدماحيوانات هستيم كه مطابق قوانين انتخاب طبيعت تكامل تصورعلميستديگر

كـه نيستيم كدام ظرفيتي داراي اده هستيم اما باوجودي كه ماحيوانات فوق الع . نموده ايم يـاذهن _داراي روح يك تـصورميگويدكه انـسانها . سازدماراازقوانين علت ونتيجه مبرا

. كـه زنـدگي وسرنوشـت ابـدي يـك شـخص بـه آن وابـسته اسـت _ انـد غيرماديگي آن بـست وح وجودنداردونه هم هيچ چيزبه چنين چيزي چون ر تصورديگرميگويدكه

ذراتي كه ازآنهاتركيب شده _ه ميميريم وقتي ك حيوانات اجتماعي هستيم، ماصرف .دارد .ايم به آغوش طبيعت برميگردند، نه به دست راست خداوند

تعـالي نفـس الهام بخـش ومايـة بنابرادعاي بسياري طرفدارانش قديم علوم بشري تصورپلوسـانه، چا، موجـه خيلـي غير ه اماازنظرتصورعلمي، اين انديـش . وتهذيب اخالق ميشود

قـصه ماشايد. واقعيـت امابه قيمت ميكند،تامين ولوكه معني ومنظوررا . وخودخدمتيستدوست داريم نه به خاطري كـه م خودميگوييدربارة طبيعت راكه همواره هاي اساطيري

به چنين فكركردن عـادت لحاظ تاريخي بلكه مااز براي يك زندگي بامفهوم ضروري اند . كرده ايم

Page 8: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨

اجزاءمركـزي كـه اسـت فلـسفي مفـاهيم اشارةمختصربه گروهي از كي » روح مسئلة«يان عبارت ازذهن غيرفزيكـي، ازنظرمبتد اين مفاهيم . راتشكيل ميدهند تصورعلوم بشري

مفـاهيم خاطربقاي همـين به . اروح ابدي، پايدار، وتغييرناپذيرميباشد آزاد، ونفس ي ةارادرتـصورعلمي مقاومـت نـشان دودربراباست كه مردم عادي ازپيشرفت علـم تـرس دارن

وايـن مفهـوم بيواقعيت نداشته باشندپس زنـدگي وارادة آزاد روح اگربه نظرآنها . دهندمي .دنيايي كه ما ميدانيم اقالًختم -دنياستختم

متـداول درتضادبين تصورات بشري مردمان چون كوپرنيكوس وگاليلو، داروين وفرويد ـ وعلمي نقش عمـده رابـازي ميكنندكـه نظر ادانش بخـش حيـواني مـاراغني يـات آنه

ميسازنددرحالي كه ازقصه هاي بي لزوم دربارة طبيعت ومقـام مادركائنـات جلـوگيري اكنون تصورعلمي باپيشرفت بيالوژي تكامل تدريجي، جنتيك، وعلوم مربوط به . ميكنند عالوتاً، آنچه راكه .برحيوانيت ماتاكيدميكند بيشتر ادراكي يبعصعلم و علم ادراك ، ذهنعقيـدة يعنـي - يـادمي كـرد »اشتباه ديكارت، «اي»شبح ياروح درماشين، افسانة« نام به

اسـت اثرمتقابـل ازآن مستقل كه ذهن ياروح باجسم كه به طورمتافزيكي را بشري قديم . ردميكنددارد

، واراده بـه كلـي شعور، قـوة درك : عبارت بهتر به .ذهن ياروح عبارت ازخودمغزاست . اندكه بامحيطهاي طبيعي واجتمـاعي درمـراوده انـد قات جاندار مخلو استعدادهاي طبيعي

اجزاء فوق العاده اندتاكارذهن، روح، يـاارادة داراي انسانهانه داراي ظرفيتهاي خاص، ونه .انجام داده بتواند فكرش ميشدسنتيطوركه به آزادراـ يا، ت ياتغييرناپذير ثاب نفسهاي، ارواح، يااذهان غيرفزيكي گرچه ون ارادة چنين چيزي چيـك شـخص چيـست؟ عبـارت . وجوددارند د، بازهم درنهايت اشخاص نوجودندارآزاد

يـك هويـت داراي تعمق، تعقل وانتخاب است، ازيك حيوان اجتماعي شعوريست كه .، ودرپي زندگي اخالقي وبامفهوم است ياتغييرناپذيرامانه ثابت -دارد درحال تكامل

Page 9: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩

تـضمين تصورات مافوق طبيعـي بايدگفت؟ پس دربارة خداوندوفناناپذيري شخصي چه براي عقايدراجع بـه موجـودات -، ياعلمي علوم الهي، فلسفي، بشري ازنظر .رندفلسفي ندا

. وجودندارنـد اسـتداللهاي خـوب ،خدايي، معجـزات، يازنـدگي آسـماني بعـدازمرگ خيرخواهي وعاطفـه . وجوددارد محبت ودوستي . هركدام ماوجوددارد چيزبسياربزرگتراز

پرهيبـت ، حتي بـه كيهـان بيجـان يك احساس وابستگي به همه موجودات وسطكه ت .وجودداردميگرددابراز

، هـم مجرد چون شعوروفكر -دادهاي قابل توجه ماحيوانات بسيارمغلق هستيم، داراي استع . اماماكامالًحيوانات هستيم .چنان قابليت زندگي كردن معقوالنه، اخالقي، وبامفهوم داريم

مـامفهوم . اصلي خودخواهيم بود شناخت مافاقد يقت رادربارة خودنپذيريم اين حق ماكه تازندگي راازقصه ها، تصويرها، وتصوراتي كه ازطبيعت ومقام خوددرجهان داريم استخراج

قصه هاي كه . بسياري مردم اين تصورات رادركليساها، كنيسه ها، ومساجدميابند .ميكنيمـ دراين جاهاگفته ميشوندبه بيـرون نشر ، دارد ودرافكارماكه آدميـت چـي معنـي شوندمي

. نفوذميكنندچگونه ودركجاتحقق يابد، زندگي اخالقي چيست، ناآگاهانه به عبارت ديگربسياري مردم مذهبي هستند، وحتي بسياري كساني كه نيستند،

وقتي كه مردم درغرب دربارة ذهن، اخالق، ومعني زندگي . يك شكلي مذهبي هستند به ، ديني مي پيچـانيم فةابه طورصريح اذعان ميكنيم كه ماآنهارادريك فلس ي، حرف ميزنند

آشـكار همـين بـه طور هـاي بـه كـارميبريم كـه اين انديشه هاوتصورات رابه شيوه يا ريشه هـاي بدون پذيرفتن را متداول ماتصوربشرگراييبه همين خاطر . شوندطورپيچانده

اري مـردم بـه طورصـريح عقيـده بـسي . عميق تيالوژيكي به طوركافي فهميده نميتوانيم .روي همرفته مادرتصورخداوندساخته ميشويمدارندكه

. جنبة حيواني ماراديگرنمي پذيرنـد وايضاح تصورعلمي وطرفدارانش نقش محدوددرك . ماهمه حيوانات هـستيم ومغزمـاروح ماسـت . ماست جنبة حيواني مايگانه جنبه يابخش

Page 10: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠

محبت، دوستي، واخـالق همـه بـاقي شعور، . بازهم اشخاص وجوددارند . خبربدي نيست . هرگزوجودنداشتند اصالًهيچ چيزازبين نمي رود، بجزافسانه هاي معين كه. ميمانند

».اووِن فالناگان پروفيسرفلسفه دردانشگاه دوك، مؤلف كتاب تجديدنظرشعورميباشد«

انسان جهان رادارم؟برهم زدن جرأتامن آي 1917» ،دپروف راكسرودعشق ازالفر« اليوت، -

آشكاردربارة طبيعت ، يك قصه اي انسانگرايي ياخردزمانه ها ، متداول ياهميشگي فلسفةدرغـرب، مابـه نوشـته هـاي افالطـون، ارسـطو، آگـستين، آكينـاس، . مافراهم ميكند

) تــورات(دســكارتس، هيــوم، كانــت، وهيگــل، همچنــان بــه كتابهــاي عهــد قــديم آنهابراي . انيم كه ماكي هستيم وچطوربايدزندگي كنيم بدمي بينيم، تا ) انجيل(وعهدجديد

رانـشان خوبي، نيكوكاري، دانش، خوشي، وازهمه مهمتر، يـك زنـدگي بـامفهوم ماراه .ميدهند

فلسفة -ون وباخ آثارسوفوكلس وشكسپير، ميكالنجلووليوناردو، بتهو ادبيات وهنر، خاصتاً ابرزمانه هابلكـه دربرابرچلينجهـاي خردراستين نه تنهادربر . رادوباره جان بخشيد متداول

، بنيادي چون پروتاگوراس، تراسي مـاچوس، كـاليكلس، جوليـان اوفـري دوالمـاتغي . كرده انددان راديكال مقاومتفردريك نيچه، كارل ماركس وهمه شاعران وهنرمن

پادرميـان مفـاهيم كامالًطبيعـت گرايـي براي دانستن طبيعت انسان با رعلم دراين آواخ شده به طورعلمي امكان پذير اشخاصكامل شناختدرصدوپنجاه سال اخير .تگذاشته اس

. غيرمـادي نيـستيم ء كه درحقيقت ماموجودات كامالًطبيعي هستيم، وداراي اجـزا -استرت انـدازچارلس علمي اشخاص راتشويق كرده انـدعبا يادرك درجمله آنهايي كه فهم

Page 11: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١

، سـكنر، وندفرويد، ايوان پاولف زگم يم، كارل ماركس، ماكس وِبر، داروين، اميلي درخ مارگريت مييد، ولسن، ريچاردداكنس، دانيل دنيت، جـين گـودال، فـرانس دوال، الـن

تورينگ، جان وان نيومن، نوام چومـسكي، فرانـسس كريـك، جيمزواتـسن، چـارلس .شرينگتن، پاتريساوپال چرچليند، وآنتونيوداماسيو

بودتااشخاص راباريـشه كـن سـاختن الزم خواهد ، اول اشخاص براي ساختن تصورعلمي آوريـم، كـه بيـرون متـداول ازذهنيـت افـسانه اي ضي انديشه هاي بي اساس فلسفة بع

اگــرچنين . درحقيقـت چنــين چيـزي چــون ارواح، يااذهـان غيرفزيكــي وجودندارنـد ، علم قادربه توضـيح اشـخاص وجودميداشتندتصورميكند متداول طوري كه فلسفة اچيزه

به حيـث موجـودات كه -شخاص راجزءطبيعت فكرخواهيم نمود وماًادوم، مالز . نمي بود ازنظرديني سنتي موقف انسانهادربين . اند طبيعي كامالًدربرابرقانون طبيعت تابع وواكنشي

نه .اين عقايدبايدعوض شوند . دقرارداروانات دريكسووفرشته هاوخداونددرسوي ديگر حييم، حيـوان مغلـق وغيرعـادي، ولـي ماحيوانات هست . يفرشتگاني وجوددارندونه خداهاي

اگربراي كمال . سازدتصورعلمي متعهداست تامارافاقدروح . ت، يك حيوان ديگر درنهاي اين كمال روحي -كه البته وجوددارد -تصورعلمي جايي وجودداشته باشد انسان درداخل

.، زيراماداراي اجزاءروحاني نيستيم بوده نميتواندد پنداشته ميشي سنت به طوركه تعريف ميشود، وتصورعلمي متداول دبين تصورانساني كه توسط فلسفة اي كاهش تضا بر

علوم بـشري . موقتي به وجودآمد بس بادادن قلمروونقش جداگانه به هركدام يك آتش ومقـام مادركائنـات چيـزي ، امادربارة طبيعت كامـل طبيعت حيواني ماراآشكارميسازد

اران تصورانساني رابه حيـث بـي ضـررولي بالنوبه طرفد طرفداران تصورعلمي . نميگويد .آزاردهنده مي پندارند كهنة بادهاينفخ آنهاراتاحدي

علمـي اول، طريقـة : ميتوانـد ايديالوژيكي بنابرداليل ذيل پايـداربوده ن صلح موقتي اين وقتي كه . كارشده ميتواندبه مشكل انانسان عرضه ميدارند دربارةرا دانش نو كه يباانكشافات

Page 12: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢

بامعيارهاي منطقي وشواهدي كه انكشاف داده است ومارابه كاربردن آن را ول متدا فلسفة قرارميدهيم، مامي بينيم كه درارايـه دادن يـك تـصويرموثق موردبررسيترغيب ميكند

.انسان ناتوان ميماند وتصورعلمي زندگي مـردم عـادي را، - متداولتضادبين تصورانساني مطابق فلسفة دوم،

دربارة علوم بشري دريك ومتراكم انباشته درحقيقت اكتشافات .ميسازدولوناآگانه، متاثر سايكالوژي، سوسـيالوژي، علـم انسانـشناسي، منـشاء مشتركونيم قرن اخير، قوه هاي

مـردم عـادي عصبي طرزتفكر علم جانورشناسي، بيالوژي تكامل تدريجي، علم جنتيك، و وبسياري مردم ملتفت شده اندكـه . طورقابل مالحظه متاثرساخته اند بهرادربارة خودشان

حـاالت درونـي مانـسبت بـه عوامل شرارت بين ماو علوم بشري منابع بهتربراي توضيح . هميشگي يامتداول دارندفلسفة

ميكانيزمهاي كـه ماراحـساس سوم، تصورعلمي متودهاي راانكشاف داده است تابسياري انكشاف رشدورعت درحال علم ذهن، خصوصا علم عصبي، به س . دسته بندي كند ميسازندزندگي علم ذهن مادرعصر اكنون . نداردبراي پنهان شدنجايي هيچ لهذا، روح . است

دهـة «ازلحاظ ريسرچ وطب مغـزي دهه اي نودرا رئيس جمهورجارج بوش اول، ميكنيم، بـراي اولـين باردرتـاريخ، طرفـداران . اكنون هرچيزمتفـاوت اسـت . ناميده است »مغز

علم ادراكي وعلم .ديده ميتوانند )مغز/ذهن (صندوق سياه درداخلتصورعلمي به اصطالح . مغزميباشـند /معاينه وشناخت طرزكـارذهن ادراكي عصبي داراي طرق وابزارمعتبربراي

مغزكارسحرآميزش راازطريق نورونها، باداندريتهاواكسونهاكه ارتباطات سـناپتيك /ذهنآمـوختن، ديـدن، توجه، حافظـه، كه وازطريق پروسه هاي برقي وشيميايي ؛ را ميسازند

بوكردن، رفتن، گپ زدن، محبت، عاطفه، خيرخواهي، وسپاسگذاري راوسـاطت ميكنـد اين نسج وبا ازطريقبراي ساختن ماكه كي هستيم هنگ، وتاريخ جينها، فر . انجام ميدهد

هيچ كس باذهنيت علمـي فكرنميكندكـه مـابراي دانـستن . دنكارميكن فوق العاده مغلق

Page 13: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣

سايكالوژي، نورالـوژي، جنتيك، بيالوژي، به موجودمربوطماوراءمنابع به ،سانطبيعت ان خواهيم طبيعي ضرورت م تاريخ، اقتصاد، وسياست، وفلسفة انسانشناسي، سوسيالوژي، علو

ولي قـوه . اعتقادبه اذهان غيرمادي، وارواح كبيروصغيربه توضيح ضرورت دارند . داشت، كه خداوندوفرشـتگان بامامداخلـه كننـد مگراين .هاي روحاني هيچ توضيحي نخواهدداد

، علم يك يزند مادرآو وادراكاتبامغزهاكه قوه هاي سماوي وماوراي كرة خاكي اينمگر . روزبراي فراهم ساختن تصويرواقعي ازطبيعت ماكافي خواهدبود

قعـي ديـدن وا مي مقاومت ميكنيم ايـن اسـت كـه مااز يك دليلي كه مادربرابرتصورعل چون يكنوع حيواني كه ميداند، احـساس ميكنـد، - ميشويم ستيم آشفته خودطوري كه ه

براي قرنهاماخودراچيزي كه نيـستيم تـصوركرديم، چـون . استدالل ميكند، وخلق ميكند . كه اين غلط اسـت . مخلوق برگزيدة خداوندباالترازحيوانات وپائينترازفرشتگان آسماني

اول، طبيعـت . ودراحيوانـات بـدانيم ، ولي به چنددليل مشكل است تاخ ماحيوانات هستيم ماحيواناتي هستيم كـه چيزهارافهميـده . هرچيز، به شمول انسان به آساني دانسته نميشود

. بـسيارمغلق انـد طبيعتهـاي ما . ميتوانيم، ولي طبيعت خودمابراي مابه مشكل معلوم ميشود بالخاصـه ومامعني چيزهاراازطريق قـصه هاميـدانيم، . دوم، ماحيوانات قصه گوي هستيم

. ميسازندرا يبزرگ،تصويرهاي به شكل مجموعه درميĤيند سربسرميشوندو ها كه قصه وقتي چنـين يـك . ماتصويرخودوجهان خودراازطريق افسانه ها، افسانه هاي مجلـل ميكـشيم

افــسانه وقتــي . وعــدم صــداقت اســتخــودفريبيمــستلزم غيرواقعي ازخودماتــصويركـه ميĤيدكه دربارة منشاء، سرنوشت ما ي در ومؤثق تكراروباورميشود، به يك قصة ثابت

دربارةمقـام خـوددرطرح باچسپيدن به اين قصه ما. مطالبي بيان ميدارد ، كي هستيم وچرا براي متفـاوت ميگويـد هرگاه كـسي يـك قـصة . ميكنيميت مصوناحساس بزرگتراشيا

ناشايـسته وغيرواقعـي زشت، لهذا. آن راتهديدي براي ثبات مي دانيم ناراحت كننده و ما .معلوم ميشود

Page 14: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤

درشروع ايـن دورهزارسـالة نـو، چـون دردورهزارسـالة گذشـته وحتـي پيـشترازآن، ومركـب ازجـسم وروح ميباشـند، انـد شـده دكه انسانهادرتصورخداوندساخته وفكرميش

گهگاه انديشمندان راديكـال چـون سـپينوزا، . جبرقوانين طبيعت عمل ميكنند وخارج از بـاب كنريك تـصورمتفاوت داشـتندكه درزمـان خود الماتغي، نيچه، فرويد، داروين، س

يك ونيم قرن بعدازداروين، بسياري مردم به شمول بسياري روشنفكران انديشة . روزنبود. ، درواقعيت نمـي پذيرندكـه ماحيوانـات هـستيم كه ماحيوانات هستيم محترم ميشمارند

يـابيم ودن خودب ك قصه رادربارة حيوان ب يتانتوانسته ايم مشكل دراين است كه ماتاحال بـراي . اين بيشتربه خاطرنظرمنفي مادربارة حيوان بودن اسـت . كه ناراحت كننده نباشد

ساطيرمختلف، اوهام، وتـصورات دربـارة طبيعـت زااتغييرچنين يك ذهنيت منفي مابايد وحـشت حيوانات صريح وصادقانه ازخودمابه حيث دركضرورنيست كه ، بگذريمخود

يعني موجودات -الوه برمشكل مادرپذيرش حيوان بودن خود ع .رابه وجودآورد وانزجارناراحتي ماباتصورعلمي اين است كه دليل ديگر -ادي زندگي ميكنيم مادي كه دردنياي م

تيـوري ارايه ميكند، قرارگفتة بسياري كسان تكامل تدريجي داروين زندگي رابي منظور .جهان رافاقدمنظوريعني بي مفهوم ميسازدتكامل تدريجي

آنچه داروين نشان داداين بودكه چگونه تكامل انواع حيوانـات . اينجامابايدمحتاط بود در كـه هوموسـاپينس راآفريـده بـراي يـك طـراح بـاهوش لزومـي . بدون پالن اسـت تيوري تكامل تدريجي وانتخاب طبيعـي داللـت بربـي مفهـومي يـابي . باشدوجودندارد

مثـال آن مايـك .به وجـودآورد اين تكامل است كه هوش را . منظوري زندگي نميكند ذكاءنـدارد، نيـازي بـه ذكاءبراي بـازدهي ) برخالف نظركتاب آسماني (تكامل. هستيم

همچنان تكامل معنـي . ونشان ميدهدكه چگونه ذكاءازمنشأبكلي بي حس به وجودميĤيد نـد، تكامـل داراي معنـي ا لسان رااستعمال ميكنيم وكلمات وعالمات ما. رابه وجودآورد

. معني نداردتامعني رابه وجودآردنيازي به

Page 15: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥

، ان راازهمه معني ومنظورخـالي ميـسازد اشتباه معمول اين است تافكرنمودكه تكامل جه بنابرتيوري تكامل توسط انتخاب طبيعـي، ذكـاء، معنـي، . يك عقيدة كه بكلي خطاست

كه ازطريق آن اشكال زنـدگي، است تكامل يك پروسه. قين كه وجوددارندومنظوربه ي افكــار، گفتــار، .انسانهابــسيارزيرك وكــاردان هــستند. كها، وشــعورظهورميكنندســلو

. ندگي بامفهوم وبامنظوراستزهدف بسياري ماند، وبامفهوم اوكردارماكه درخارج ازجهان قـراردارد، براي يك خداوندآفريدگار تدريجي تيوري تكامل حسب

دبراي حيـات بعـدازمرگ ، آن رابامفهوم وبامنظورميسازد، وشاي آن راسروصورت ميدهد . رفتنيـست ديگرازبين فكري كه . نيازي وجودندارد داشته باشد نيز ماپالن قسمت حيواني

ت داديم، وقتي كه مي ميريم، يكباركه آن راازدس . قسمت حيواني مايگانه قسمت ماست كـه نـه وبـسازيم مابايدمفهوم ومنظورزندگي خودرابيابيم . خبربدي نيست .نابودميشويم

خلق وبراي ماداده مبهم وغيرقابل تعريفاسطة يك موجودياقدرت مافوق طبيعيآنهابه و . شود

زيرادرتمـام تـاريخ بـشري مادرچنـگ اوهـام . نخواهـدبود البته طرزديدهركس چنين چـه راكـه معني نهايي يامافوق هيچ كس ولو. بارة معني ومنظورافتاده ايم ونامعقوالت در

هست اين هرچه كه ماميخواهيم وجودهم ميداشت اگريك چنين چيزي نميداندخواهدبودامادربارة قصة فلسفة سـنتي ياهميـشگي . حت كننده معلوم ميشوند ، را كلمات وتصورات

هرچيزديگربـامعني بـوده اسـت كـه اين معني نهايي يامـافوق كه ميگويدتنهابه واسطة معني ابداًكدام ان اگرزندگي انس . قراراين قصه، معني تنهاازمعني ميĤيد . ميتوانداعتبارندارد

يك ذات عالي، خيـالي -، بايدكه به واسطة يك ذات قدرتمندتعيين شده باشدداشته باشد ــاغيرواقعي ــاآ -ي ــق كردي ــي راخل ــه معن ــاآن راك ــرهاي مانهادي ــون رادرس براي هرس

قصة سنتي اسـت از ، ولي بخش بزرگ اين يك نظرگمراه كننده . كنيميش پاشيدتاپيداما .وماكه چقدرقصه هاي خودراخوش داريم. خودراديده ايمكه برحسب آن ماازديرزمان

Page 16: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦

ريشة اوهام پيـشنهادكرد ) آينـدة وهـم (و) تـوتم وتـابو (خودبناماثردريك تيوري اشتباه را فرويد،

، ي مغلـق آرزوهـا نتيجـة يـك دسـته اعتقادبه خداوند .تااعتقادبه خداوندراتوضيح كند وي مصونيت وحفاظت، وتـرس ، به شمول احساس بيچارگي، آرز استاضطرابها، وترسها بـود بركارل ماركس ، به خاطرنفوذوي همين طور، لودويگ فيورباخ . ازيك پدركيفري تـصورخداوندكه بـه واسـطة اسـت، ادعـاميكرد » ترياك توده هـا «تافكركندكه دين

ي بودكـه درآن تمـدن شخصاز يك ايديال تجسم بالعمومتمدنهاي مختلف حمايت ميشد كـه مجبوربـه مهـاجرت ، يهـودان هاطرفدارخدايان جنگـي اسـپارتي .بسيارارزش داشت

، ومسيحيان كـه ازروبروشـدن باشيرهادرسـتديوم روم شدندطرفداريك خداوندانتقامگير .ماليم بودندخداوندصلح آميز، مهربان، بامحبت، وطرفدارنفرت داشتند

ايـضاح كندكـه يك تيوري اشتباه ضـرورت خواهدداشـت تا ارايةمدافع تصورعلمي به شـايدعجيب بـه . نقدرزيادمردم به يك روح ابدي، تغييرناپذيرانـسانهاعقيده دارنـد چرااي

ة ويك روح فناناپذيرهردوبـه واسـط گسترده بـه خداونـد نظررسدتاقياس نمودكه اعتقاد چون اين به مثابة آنست تاگفته شودكه قـوه ساخته ميشوند، طبيعتهاي بيالوژيكي ماوادار

گفتـه مهمـل اين . ندتادرچنگ چنين اوهام بيافتيم هاي انتخاب طبيعي مارامستعدساخته ا زارواح كه تمامي طبيعت حيواني بيالوژيكي ما مارامستعد ميسازدتاا شود است، تافرض نما

. خودوجهان خوداستمدادجوييم توضيحغيربيالوژيكي دربارةي كه براي تضمين باوجود، فرض كردن يك روح ويك خالق روحاني شخص مانند چرا

:چهارخواص ادراكي مارامقصرميدانندبراي آن ؟ جودندارندآنقدرجذاب اند آنهاشواهدي و براي تشخيص روابط سببي؛ ؛ تمايل ما به طورقياسي تمايل طبيعي مابراي كسب معلومات

-؛ وباآلخره، ظرفيت مابه خاطرداشتن وقايع درزمـان وابستگي طبيعي مابراي بقاي خودما

Page 17: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧

كه ميكنند ايضاح اين چهارخواص . نگاه كنيم ، تااززمان حاضربه گذشته وآينده درحافظه .مايك روح تغييرناپذيرداريم كه تاباوركنيم هستيممايل متاينقدرچراما

نـات ذكـي اوبـسياري حيو (پينسيعني اعضاي نوع هوموسـا . ماذاتاًاستنتاجي فكرميكنيم م استنتاج كه مـستلز مستقيمذاتاًطرحهاياالگوهارادرطبيعت به واسطة تطبيق قاعدة ) ديگر

روزهميشه شب رادنبال ميكنـد، لهذادرآينـده «به طورمثال . كشف ميكنند استدالل است ــدكرد ــال خواه ــشه شــب رادنب ــتاً» .روزهمي ــوعيك خاص ــستلزم طرحهااز سودمندن م

، اين كه روزشب راتعقيب ميكنديك نظم است نه يـك علـت . است سببي اقواعدنظمهايرباران سبب جويبارها، تاالبهـا، ازطرف ديگ . ونه شب باعث آن ديگرميشود چون نه روز

كـشف . ووفرت موادغـذايي ميگـردد جهيلها، ودرياهاميشودواين سبب روئيدن نباتات . شـده ميتوانـد به استفاده دركنترول آن منتج به خاطري سودمنداست كه نظمهاي سببي

ـ نرابه برگردا امبادانستن آب كه سبب روئيـدن نباتـات ميـشود دن يـك نهررهنمـايي ي . ميبياري مزرعه ازآن استفاده كنميكندتادرآ

قواعــددرطبيعت ودرســلوك ديگرمــردم، كــردنتمــايالت ذاتــي مــادرپي تــشخيصــببي ــشخيص دادن قواعدس ــستگي ، وخاصتاًت ــدة شاي ــدارتقادهن ــت . ان ــن ظرفي اي

مارابالوازم مناسب مجهزميسازند تازنده باقي آنهاذاتي اند، و -يااستعدادهاطبيعي واصلي اند پرسـش و زدگـي راي كشف قواعد، تشخيص دادن علت ونتيجه، حيرت عطش ماب . مانيم

. چرا، يك تطابق بيالوژيكي است. برعالوه، ماموجودات شعوري هستيم، ازبسياري چيزهـاي كـه ميبينـيم آگـاهي داريـم

شـعورچون يـك جريـان مسلـسل . نيزآگاه هـستيم ماازبسياري افكار، واحساسات خود چون خاطرات شعوري درآن به پيش برده آنها يومتراكم است كه تجارب گذشته ، بعض

. كمك ميكند» ظلهشب«به اصطالح جيمز يا،محيط، ودرتاسيس ميشوند

Page 18: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨

هرهيجانـات تظا« بنام داروينپيشنهادي بنابرفرضية : وانيمدربارة هيجانات چنين گفته ميت دهـة ، كه به واسطة پال اكمـن وهمكـارانش در )1872 سال منتشر(» درانسان وحيوانات

ترس، قهـر، حيـرت، خوشـي، غـم، عبارت از ي هيجانات مسلم انسانتائيدگرديد، 1970ـ اين گفته براي . وندامتخجالت، شرم، گناه، به شمول . فر، وتحقيرهمگاني اند تن ين دچن

دوم، . مـشابهت هيجانـات وتظاهرآنهـابين ماوديگرحيوانــات اول،. داليـل وجوددارنـد ت وجهي نشان دهندة سلوك وواكـنش ان اجتماعي حركات مشخص عضال درپستاندار

ات فزيـالوژيكي وفزيـالوژيكي سوم، براي هيجانات اساسي، ماعالم. دنشان ميباشمناسب . كرده ميتـوانيم بهترمعلوم تشخيص ميگذارند بين تظاهرات هيجاني مختلف راكه عصبي

نشان ميدهنددرهمه جوامـع بـشري كه اين هيجانات همگاني را چهارم، تظاهرات وجهي . برازوشناخته ميشوندا

وقتي كه سالمتي فزيكي . صلي اندكه باآنهامابه دنياميĤييماساسي بخشي ازلوازم اهيجانات غـذا باخوردن. موردعالقة من تهديدشود، ترس وقهربرانگخيته ميشوند من ياكسان بقاءيا

پـس . باازدست دادن دوست ودلبندخودغمگين ميشويم . وعمل جنسي خوشي رخ ميدهد . هيجانات اساسي رابه حيث افزايش دهندة شايستگي، وتطابق دانستت تاخوب اس

آرزوي نيرومندوجدوجهدبراي . باآلخره بايدكه وهم يك روح تغييرناپذيرتوضيح گردد مـاموجودات شـعوري درزمـان هـستيم، . بكلـي مفهـوم تكامـل دارد بقاودوام زندگي

ياي اجتماعي، وتـاريخ خودماكـشف رادربارة دنياي بيروني، دن وقواعدميتوانيم تانظمها ومادرجمله نظامهاي كه ماكـشف ميكنـيم نظـام . حافظة شعوري نگاه كنيم كنيم، واينهارادر

. مـا، تولدميـشوندومي ميرنـد چـون ازهمه جهات انسانهااست، يعني كه همه موجودات اماآنهـابراي يـك . ومتعفن خودآگاهي داشـتند اولي شايدازاجسام مردة كثيف انسانهاي . طري ازمرگ به اين آگاهي ضرورت نداشتندترس ف

Page 19: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩

زمينـه بعدازمرگ جسماني زنده ميماند عقيده بريك روحي كه چگونهكه توضيحيك .ميابد مساعدراداردكه امكان اند، غيردائمي چيزهاي فزيكي ولواين كه شعوريك چيزفزيكي نيست؛ـ

. مي باشنددائغيرفزيكي چيزهايافكارشعوري، احساس، (چيزهاي غيرفزيكيكه ست ت ذهني، امكان ثبوتي ايعلـ

.ندسبب وقوع چيزهاي فزيكي شده ميتوان) واراده. ، كه جريان شعورمن تنهاازمن نيست، اين بازمان پيش ميرود»من«ـ پديده شناسي

. ميسازد»جريان من« است كه اين را»من«همراهياين ، باجريان همراه هستم »من« حتي بعدازمرگ جسماني به زندگي دوام »من« يعني-دممن احساسات قوي دارم كه خو

. خواهددادوقتي كه جسم )وعزيزانم(نابودي يك انديشة جذاب نيست، من اميدقوي دارم كه منـ

من ازمرگ خودميترسم وبه مرگ . به موجوديت خودادامه ميدهندمن واوشان نابودشوند . عزيزانم غمگين ميشوم

ست تابگوييم كه احمقانه است بلكه اين ني-اين دسته عقايدبه يا-خ به چنين استداللپاست ذهني يشواهدنشان ميدهدكه براي ذهن وبراي علاول، . استاين يك گول زدن

. هردواساس فزيكي وجوددارد. بايدبسيارمحتاط بودهمتركه، مادربارة عقايدي كه براميدهابناميشونددوم، ازهمه م

ه هاي قوي آنهاانگيز ندارند، بلكهياارزش دانش انسانيآرزوهاواميدهابه ذات خوداهميت يكي ازوظايف . به وجودميĤورند خواهدشدبراي عقيدةكه آنچه راكسي اميدميكندواقعي

اين البته . بيشترقادرسازدآرزويش اين است تاشخص رادربرآوردنطبيعي اميدياآرزو باوجودداشتن ،روحاما. باشدوردن آرزويش رآبكه شخص قادربه وقتي عمليست

ارواح موقتي يادائمي . سازدياواقعي موجوديت آن رامحتمل اميدبسيارقوي نميتوان

Page 20: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠

يافاقدنيروي جنبش ساكنيك آرزوي قوي ولي اميدصرف. ازهرآرزويااميدمستقل اند، يك نفس دائمي وتغييرناپذيرداريم روحكه مايك را اگربخواهيم تاانديشة لهذا، .است

. ضرورت خواهيم داشتبراي اعتقادكردناساسات ديگر بررسيبه كنيم، ماحفظ جبري بنابرطرح طبيعت كه اعتقادبريك روح فناناپذيراين است ديگرنامعقول دليل

شايستگي ازعقايدراستين حاصل ميشود، پس اگرطبيعت مارابراي . ساخته ميشود .اعتقادكدام چيزي به شدت مجبورميسازد، بايدكه واقعي باشد

خاطرنشان ميسازندكه بسياري تدريجيبيالوژي دانان تكامل. كارنميدهداين استدالل . خواص بيالوژيكي قناعت بخش اندولي كمال مطلوب نيستند

ماداراي روح ساده، يكپارچه، غيرفزيكي، وفناناپذيرهستيم، هركدام درموردادعايي كه آن راميدانيم ادعاي كهنسبت به هرادعادربارةماگفتاره ميگيريم اين است كه درسي كآن به ادعاي من توضيح . اعتمادمفرط مابراين عقايدمستلزم ايضاح است. بيشتراست

ولي اين . قرارداردشعوري كه هرگزخاموش نشود درقوت آرزوي مابراي بقا، براي علتش ايضاحعالوتاً، . هيچ دليل ياسندي براي واقعيت شده نميتواندآرزوبه طورمطلق

. گسترش ميابدخيلي زود جاگرفت چون آتش شديدده، يكباركه عقيآسان است

بوديزم وتصورعلمي علم طوري كهتصويراشخاص راتنهابوديزم دربين سنن بزرگ اخالقي ومتافزيكي،

من عمداًوباتأمل بوديزم . ارايه ميداردخودراومقام خودرادرجهان ببينيم ميگويدمابايدبوديزم نه تنهافاقديك . دينيرايك سنت اخالقي ومتافزيكي مينامم، نه يك سنتيل مرابه دالبه خاطرعينوفقط .تيالوژيست بلكه انگيزة تيالوژيكي رافعاالنه ردميكند

ارة انسانهافاقدنوعي ازاذهان اندتادرب. سكون گرايي درموردطبيعت خداوندسوق دادتوصية .به طورمنطقي فكركنند، چيزهيچكه تااينچيزي وجوددارديك الي كه چراسو

Page 21: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١

درمنتخبات. كانفيوچيانيزم سنت ديگراست كه بامعيارهاي مابسيارتيالوژيكي نيست( ديده »خداوند« وبعضي وقت به »آسمان«نفچوس وديگركتابهاي وي اشارات بهكا

اين كلمات رابه حيث اشارات به ولي ازنظربسياري محققين كانفيوچيني. ميشونددانيم كه چه، ولي آن كه مانمي«يابه طورمتناوب »هرچيزي كه وجوددارد«

)عطف ميشوند ».بزرگتراست اهداف .درموردنفس خود، سنت بودايي تفكروتعمق رانسبت به مراسم ديني تائيدميكند

پديده بسياربودايان. تفكرعبارت ازخودآگاهي، خودشناسي،كنترول نفس، وتغييرخوداندندكه خودشناشي استادان تفكربودايي براي قرنهااصراربراين داشت. شناسان هستند

دارد، به شمول حذف تصورات قبلي دربارة به تعليم وتربيت ضرورت آگاهي يا . آن فرض شودكشف واقعي تابه حيث يك شرط براي هگي تجربچگون

؟ آنهاآنچه راتجربه ميكنندكه ويليم جيمز، چه راتجربه ميكننددرحين تفكربوداييهاهيچ يك .بة شعوري يادنمود تجريك پديده گراي بزرگ، آن رابنام جريانخودش

نه مي بيند، نه تجربه راپايدارثابت وذهن »من«، يكپديده گراي بودايي يك خوددائميويك درحدودحافظه به طورمعقول يامنططقي تجارب جريان دارند، وآنها. كندميياكشف

نه رابطة بيننده باآنچه كه و نيستهيچ چيزساكن. جريان دارنداحساس تراكم هستي . ماصرف موجودات وقت وزمان هستيم. مي ماندباقي ثابت ميبيند

. تغييرميكندزمان زمان پيچانده شده ودرطول مااصالًغيرروحاني، درحادثه راهم تجربه ياو وجودداردكه اشياراديده ميتواند ومستقلثابت» من«وهمي كه يك

. ميشودتضعيف به آن تعلق دارد، توسط پديده شناسي تجربه آهنگ ميكند، وكل حادثه بودندتااين وهم راببينددرحالي كه فلسفه ودين غربي چرابوديزم داراي وسايلياين كه

بايك درنوشته هاوصحبتهايش، كه داالي الما. به آن چسپيده اندعزم راسخچنان بااوبه طورصريح وآشكاردربارة طرفداران . فكربازواحساس ضدنظرياتي اظهارنظرميكند

Page 22: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢

ت، درپيشوايان وپيروان شان يك غرورخطرناك مي نگران اسهرارتدكسي دينيكه دنتنگ نظرانه رانشان ميدهواطمينان عدم تحمل راخلق ويك اعتقاد بيندكه بوديزم عموماًبازاست، .ارومعماهاي زندگي راازقبل ميدانندجوابهاي همه اسرگويا

. خصوصاًدربرابرعلم، وفزيك ذروي دربارة بيالوژي تكاملي، علم عصبي ادراكيكه دالي المابه آن چي

. بسيارعالقمنداستدنطبيعت ذهن وارتباطش باجهان به مايادميدهسيستم عقيدتي خودرابه طورمتواضع به . بوديزم به طورسنتي پاازحدفراترنگذاشته است

روابط علت ونتيجه جايي كه -دورآنچه دردنياي عادي مشاهده شده ميتواندساخته است اند، داراست، رنج به واسطة عاطفه، تااندازة تسكين شده ميتوناپايچيزدرهرجاوجوددارد، هر

ن آنچه بودايا.دارندچون جريان آب وانسانهاتاكه زنده هستنديك حيات ذهني مسلسل ، كه به سختي آشكاراست، مستلزم توجه بسياردقيق بهيادميكنند» توجه آشكار«به نام توجه . واذهان خودمادنيابشمول -ميباشدطوري كه واقعاًمعلوم ميشونداشيا

توجه دقيقاًندهرگاه به آنهاآشكاراشياراميگذاردتاخودراطوري كه معلوم ميشوندآشكارسازولي بيشترازظواهرداليلي براي . رتشكيل ميدهدمشاهدات ، وااساس اينكرده شود

ف متودهايدانش وسيعتروعميقترمنتظرافشاي تاريخ، وكش. فراهم نميكندگفتگوتاريخ چنين . ه آشكاربه طورقابل اعتماداستنتاج كرده بتوانيمتانسبت به توجميباشد

لهذاموضع گيري بوديزم .متودهاراتوليدكرده است، وآنهاشامل علم ياساينس ميباشد .دربرابرعلم درقبال آنچه تجربة عادي نشان ميدهدمشكلي ندارد

تيالوژي بود، مابه اغلباًدرطول تاريخش هميشگي كه درغرب باكمك يك فلسفة غربي تصورعلني . ازحدفراترنهاده ايمخودپاصلي تصورعلني طورآشكاردرساختن اجزاي ا

مقاومت دربرابرنظريات كوپرنيكوس دربارة حركت سياره اي، . بيشترنظرياتي شده استدربرابرنظرية داروين راجع به تكامل تدريجي، ودرعصرخودمادربرابرنظري كه حيات

Page 23: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣

ازيك مغزناشي ميشود، موجودحيه مذهني يك حيات ناپايداراست، كه درجسشايدبه . بخاطريست كه مخالف دكتورين بي چون وچراي ماقبل اين نظريات ميباشند

مشغول خودنگري همين دليل متفكرين بزرگ چون ديكارت وتوماس ريد، وقتي كه يك نفس دائمي، -شدند، چيزي راديدندكه هيچ يك پديده گراي خوب بي طرف

يافته نه تنهاپديده شناسي دقيق درغرب انكشاف ن. نمي توانست ببيندساده، ومنفردراديدهقبلي شدة عقيدتيبيش ازحدگسترده ونظريات است، بلكه درهنگام تمرين به واسطة

.تحريف شده اندوظيفة تخريبي تصورآشكارمابراي نشان دادكه دراين بخش سعي به عمل آمدتا

خاصتاً، عقيدة كه اشخاص . يف است تحر- خداوندوذهن–اعتقادبرچيزهاي غيرمادي . يك روح غيرفزيكي، دائمي وتغييرناپذيرميباشدغيرقابل دفاع استازمتشكل اساساً

اقتباس از The Poblom of the Soul By Owen Flanagan Copyright , 2002. NY

Page 24: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤

بخش دوم خداوندفرضية

مغرور؛ وحسود: استسانهترين كركتردرتمام افناپسنداز )تورات(عهدعتيقكتب خداوند

، تصفيه كنندة قومي تشنه به ؛ يك كينه جوالهوس سخت گيرواندك رنج، بي انصاف، ب، انسان ترس، نژادپرست، طفل كش، عام كش، فرزندكش؛ يك نفرت كنندة زن، خون

. لهوساو، لذت بردن ازعذاب دادن، الف زن بدخواه بطاعون آور، جنون بزرگ پنداري بيرحم، كينه -خداوندمسيحي يك موجودداراي كركترخوفناك «جفرسنازنظرتوماس

». استجو، بوالهوس وبي انصافلهذاباتعبيرات نه برشواهد، كه فرضية خداوندبرسنن محلي والهام خصوصي بناميشودچون

قبيلوي اعتقادبرتجسم ارواح مردگان دين يك پيشرفت راازمورخين. زيادتوام ميباشد، )مردمان سكاندناوي(رسمنخدايان يونانيان، روميان وناند مانخداپرستيبدوي، تاچند

. ومشتقات آن، مسيحيت واسالم ميبيننديكتاپرستي چون يهوديتتا

يكتاپرستي ازيك كتاب . شرارت ناگفتني بزرگ درمركزفرهنگ ماعبارت ازيكتاپرستي است«

يهوديت، -نساني تكامل نمودند عهدعتيق، سه اديان غيراعصربربريت برونزبنام كتببه طورتحت الفظي، پدرساالري آنها، . اينهااديان خداوندآسماني اند. يت، واسالممسيح

Page 25: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥

سال درآن 2000 اززن براي نفرت بنابراين - خداوندپدرقادرمطلق است-اند گورويدال ».آمد ايندگان مردانة زميني اش به عملازطرف خداوندونمكشورها

، )مسيحيت واسالم(يگر دوي د آنواضح ياسلفجد و،رين قديم ت،ازسه اديان ابراهيمي زشت واحدخشمگينخداوندمربوط به اصالًيك آئين ديني قبيلوي: تدين يهوديت اس

بابوي گوشت سوخته، بابرتري خودش برخداهاي رقيب جنسي، كه باقيود، ميباشدام هنگمسيحيت، . بود به طورعقده اي مشغول اشصحرانشينبرگزيدةقبيلة انحصاروبا

يك فرقة توحيدي ، توسط پال ازاهل تارسوس به حيث اشغال فلسطين ازطرف روميان سايردنيامينگريست به طرف ازيهودان خارج كه صاري ظالمانه وكمترانحكمتريهوديت

يكتاپرستي سازش ناپذيريهوديت چندقرن بعدتر، محمدوپيروانش به . تاسيس گرديد، يعني يك كتاب مقدس نوبرروياسالم راو، اولي رجوع كردند، امانه به انحصاريت آن

تاسيس نمود، ويك ايديالوژي قوي فتح نظامي رابراي گسترش دين برآن عالوه قرآنروميان بعدازآن كه توسط ، اوله واسطة شمشيرپخش گرديدمسيحيت نيزب. كرد

به سپس. انتشارداده شددادبه دين رسمي ارتقاامپراطوركنستانتين آن راازآئين غيرمعمول به واسطة فاتحين وديگرمهاجمين واستعماريون اروپايي به همراهي واسطة صليبيها، وبعد

. مبلغين مذهبي گسترش يافتاونه تنهاجهان اگربرخداوندابراهيمي تطبيق شود، تعريف ساده دربارة فرضية خداوند

، ، ياشايدخارج ازآن اقامت داردي يك خداوندشخصي است كه درداخلراآفريد؛ و .گرديدميباشد به آنهااشاره ي اوصاف ناپسندي كه درفوقدارا

ولتيروتوماس » مذهبيغير«خداوند اند، اوصاف اوصاف شخصي، خواه مطبوع يانامطبوع، رواني عصرعتيق ياكتاب مقدس يهودمقصرمقايسه بادر. پيين رانمي سازندنه به ، مغروراآفرينش كيهاني اشسزاوار: يك ذات واالتراستخداوندتنورقرن هژده

گناهان فارغ البال، دربرابر ما واميدهايازافكارخصوصيبه طورعاليشان امورانساني القيد،

Page 26: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦

يك » غيرمذهبيخداپرست«خداوند. بي پرواياندامتهاي زيرلب گفتن ما درهم وبرهمنجينرمافوقي كه قوانين م فزيك رابه پايان رسانيده؛ يك افزيك دانيست كه همه علو

خوب عياركرد، وعلم غيب، آنهارابادقت عالي ردراوضع كوثابتهاي جهان ناميد، بازنشسته شد، وديگرهرگزازوي )بگ بانگش(كه حال آن بعدازمنفجرساختن

.شنيده نشددين، خداشناسان غيرمذهبي مثل خدانشناسان موردفحش ودشنام اقتدار درايام

دنياگرايي يك تاريخ(، درمقالة»آزادفكران«نشريةسوزان ياكوبي، در. قرارميگرفتند: ، القابي كه به تام پيين بيچاره پرتاب ميشدندانتخاب وفهرست ميكندخود)آمريكا

حيوان موذي، ، وي خائن، آدم پست، خوك صفت، سگ ديوانه، مست، شپشيهودا« سابق جان داد، ازطرف دوستانوبيچارگي پيين درفقر» .جانور، كاذب، والبته كافر

)به استثناي محترم جفرسن(لت زده شدنديات ضدمسيحي وي خجاسياسي كه بانظردرمخالفت باخدانشناسان ان مذهبي تباخداپرسزخداشناسان غيرمذهبي امرو. ترك گرديد

افوق كه جهان قرارميگيرند، چون كه هردوي آنهابرذكاي مدريك صف .راآفريداعتقاددارند

دنياگرائي ياسكولريزم،

ودين آمريكابنيان گذاراندي (ميشودكه بنيان گذاران جمهوريت آمريكاخداشناسان غيرمذهبيمعموالًفكر

بودند، باآنهم زيادترين آنهانظربه نوشته هاي چنان شك بسياري آنهابدون . بودند)ايستشناخته حيث خدانشناسان بهشان راجع به دين درآن زمان به يقين كه درزمان ما

Page 27: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧

هرچه باشند، امابه طوردسته جمعي فردي شان درزمان خودشان نظريات مذهبي. ميشدند .بودنديادنيوي آنهاسكولر

متحدة آمريكابه حيث يك ملت اياالتراستگرايان امروز، درحقيقت برخالف تبليغات تحت جارج 1796سال پولي، دركه دريك معاهدة تريطوري . مسيحي تاسيس نشده بود

دچنين آمده رسيبه تصويب س ازطرف جان آدم1797واشنگتن پيش نويس ودرسال : است

دين مسيحي بنيان ت متحدة آمريكا، به هيچ مفهوم، براساس كه حكومت اياالچنان «ياآرامش صلح كركترخصومت آميزعليه قوانين، دين، خود گذاري نشده؛ پس به ذات

متذكره هرگزدركدام جنگ ياعمل خصمانه عليه ؛ طوري كه آياالت مسلمانان رانداردده اند، هردوجانب اعالم ميدارندكه هيچ بهانة ازنظريات ديني كدام ملت مسلمان داخل نش

». برهم زدن همĤهنگي موجودبين دوكشورشودكه باعثنشأت نميكنداست، آمريكاي كه برسكولريزم بنيان گذاري شده بوداكنون ازديندارترين جاي تعجيب

رياستبايك كليساي مستقربه كشوردرجهان مسيحيت ميباشد، درحالي كه انگلستان .، ازكمترين مذهبي به شمارميرودشاه مشروطه

وزبنيان گذاران اين كشوربه وحشت مذهبيون افراطي درآمريكاي امر وطغيانگسترشاز بايدگفت كه .نگاه داشتن دين ازسياست معتقدبودند آنهايي كه بربيرون .هي افتيدند

ته كامالً خدانشناسان داشناسي طبيعي پافاترگذاشحتي بعضي بنيان گذاران ازدي ايزم ياخ : اظهارية ذيل جفرسن ازاگنوستيسيزم امروزي فرق نميشود.بودند

وقتي ميگوييم روح . به معني گفتگودربارة هيچ چيزاستدغيرماديوجوگفتگودربارة«خداوند، فرشتگان، يعني كه هستند،آنهاهيچ ، غيرمادي اند، گوياانسان، فرشتگان، خداوند

بي پايان مگركه درقعر... مي توانم الل كرده نرديگراستدمن طو. وروح وجودندارند، به قدركافي مشغول هستم، قانع ومن بااشياطوري كه هستند. واوهام فرورفته باشمخوابها

Page 28: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨

داشته باشند، ولي وجود واقعاًكه شايديي بدون دادن عذاب يادردسربه خودم دربارة آنها ».ازآنهاشواهدي ندارممن

ه درخشيد برانسانيحيت ازمنحرف ترين سيستمي كه تااكنونمس«ناظهارات جفرسن چو

همچنان مخالفت . دنباخداشناسي غيرمذهبي حتي باخدانشناسي مطابقت دار» است موسسةقانوني مسيحيت قريباًپانزده قرندرمدت «:شديدجيمزمديسن بانفوذروحانيون

آسايين ؟ بيش ياكم، درهمه جاها، غروروتثمرآن چي بوده است. آزمايش شده است، تعصب موهوم پرستي ودرروحانيون؛ جهالت وغالم صفتي درمردم عوام؛ خرافات

فانوسهاي «كهدربارة بنجامين فرانكلن عين چيزگفته شده ميتواند» .، درهردوواذيتاين بهترين همه دنياهاميبود، «وازجان آدمس كه» دريايي نسبت به كليساهاسودمندتراند

سخنراني اش خاصتاًبرعليه مسيحيت اظهارداشت وي دريك ».اگردرآن دين نميبوداماچطورشدكه به . طوري كه من دين مسيحي رامي دانم، اين يك الهام بودوهست«كه

آميخته مليونهاداستانهاي دروغين، قصه ها، افسانه ها، باالهامات يهوديت ومسيحيت هردو شده اندكه آنهاراخون خوارترين اديان ساخته اند؟

خداپرستان، خداشناسان غيرمذهبي، اگنوستيك خواه ،جفرسن وهمقطارانشيادنياگرايان احساساتي نيزبودند، به عقيدة آنهانظريات ياخدانشناسان بودند، آنهاسكولر

همه بنيان گذارن . مذهبي يك رئيس جمهور، يانداشتن آنها، بكلي كارخودش استلست رابرت شرمن راپورژورنا هرچه بودند، آنهاباخواندنعقايدمذهبي خصوصي شانبا

شرمن وي درجواب اين سوال. دربارة جواب رئيس جمهوربوش ارشدمبهوت ميماندندنه، « : كه آيابراي خدانشناسان آمريكايي تابعيت ووطن پرستي مساوي قايل است گفت

وطن بايدبه حيث ، نه هم شونددانسته خدانشناسان بايدبه حيث اتباعمن نميدانم كه ».ست درتحت خداوندواحدي اين ملت. شوندپرستان دانسته

Page 29: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٩

تعدادشان . درآمريكابيشترازآن است كه بسياري مردم فكرميكنندتعدادخدانشناسان درواشنگتن تبليغات وفعاليتهاي سياسي يهودانازيهودان مذهبي خيلي بيشتراند، بازهم

امتشكل چنان كه شايدوبايداگرخودرخدانشناسان آمريكا. دنميباشداراي نفوذ بسيارنيرومند ؟ندميساختندچه موفقيتهاي رانصيب ميشد

: اكيداًخاطرنشان ميكند2006 -3درنشرية مورخ ،)آزادجوئي باز(تام فلين، مديرمجلة. تيم ازنظرتعدادماقوي هس.اگرخدانشناسان تنهاوپايمال اند، مابايدتنهاخودرامالمت كنيم«

».بياييدتازورخودرابيĤزماييمكنيم كه اكثريت اين فرض . ميباشند 100وازسنا 435تعداداعضاي مجلس نمايندگان

ناگزيريك ازروي آمارهمة آنهاولي آمريكااند،نفوسازكل تعليمة بامونافراديك ن 535ياافكارواقعي دروغ گفته اندحتماًآنها. باشندان تعدادقابل توجه آنهابايدخدانشناسمسلماً انتخاب تواند، آنهاراكي مالمت كرده مي. خودراپنهان كرده اندتاانتخاب شوند

به طورعموم قبول ميشودكه يك اعتراف؟ اين ميساختندكنندگان خودرابايدقانع حقايق . سياسي خواهدبود خودكشي براي هركانديداي رياست جمهوريناخداشناسي

فضاي سياسي امروزي آمريكا، براي جفرسن، واشنگتن، ماديسن، آدمس ودوستانشان . برميگشتند واشنگتنتيوكراتهاي اوايل قرن بيست ويكازبادهشت وحشت آورميبود، و

ميشدند، خصوصاًبه جلب دوستان بعد ازدورة استعماري هن گذاران بنياندرعوض بهمن يك هندو، من يك مسلمان، من يك يهود، من يك مسيحي، من (گاندي مذهبي

:، ونهروي ناخدا) !يك بودايي هستم يادميشود، درهندوستان وهرجاي ديگر، هرصورت دين متشكل آنچه دين، يابمنظرة«

. محكوم ودرآرزوي جاروب كردن آن بوده اممرابه دهشت مي افگندومن بارهاآن راوتعصب آميز، عقايدجزميتقريباًهميشه نمايندگي ازعقيده وواكنش كوركورانه، دين

». ميكندبهره برداري وحفظ منافع طبقة ممتازخرافات،

Page 30: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٠

اگرتحقق ميافت، عوض تقسيم كشورشان (گاندي سكولرروياءتعريف نهروازهندوستان : برده ميشدجفرسنخودشايدتصورش توسط ) درميان يك حمام خون بين االدياني

بعضي مردم فكرميكنندكه اين به معني ... مادربارة يك هندوستان سكولرگپ ميزنيم «ه اديان اين به معني آن دولت است كه هم. كه درست نيست. مخالفت بادين است

؛ هندوستان يك تاريخ طوالني تحمل ديني رامساويانه احترام وفرصتهاي مساوي بدهددارد، هيچ نشناليزم واقعي وجوددريك كشورمانندهندوستان، كه بسياراديان ... دارد

».اعمارشده نميتواندجزبراساس دنيويت ياسكوالريتي

متأسفانه كه . پيشرفت استابهبودي يك هيوالي كتب مقدس يقيناًاز)دي ايست(خداوندهمچنان .ة خداوندبه هرشكل آن غيرضروريستفرضي. نداردوجودوي به احتمال قوي

. احتمال ردشودتوسط قوانين است تا بسيارقريبفرضية خداوندرتوانست تاكتاب كه چگونه رياضيدان مشهوباتعجب پرسيدوقتي كه ناپليون «

اعليجضرتا، من به آن فرضيه ضرورت «س گفتالپال. خداوندبنويسدخودرابدون ذكرنام ».ندارم

Page 31: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣١

ريشه هاي دين

ديندارويني ضرورت. مي بخشد وراحت اين تسليت چون . فرهنگ راجع به منشاءدين نظريات خودش دارد هر

ــردم را ــدارددرگروپهام ــاهم يكجانگــاه مي ــدانيمكــه ماراآرزوي. ب ــودداريم ب چراوج .ارضاءميكند

تكامل تدريجي دارويني هستيم، بايدپرسيدكه چـه فـشارانتخاب بافهم اين كه مامحصول اقتـصادي داروينـي مالحظـات سـوالي كـه بنابر .اعث انگيزة دين گرديد طبيعي اصالًب

است؛ وانتخاب دارويني عادتاًاتالف ، چنان ولخرج چنان اتالف دين . ضرورت پيداميكند حـساب هرپيـسه طبيعت يك حسابدارخـسيس اسـت، . هدف قرارداده وحذف ميكند را .، ساعت راميبيند، خوردترين ولخرچي راسرزنش ميكندميگيردرا

بعـضي عـادات پرنـدگان ك طرفدارتكامل تدريجي، مراسم وسلوك ديني چون ازنظري چـون چنان پرآب تـاب اسـت به طورغيرمعقوالنه ، بسي اوقات ضياع وقت وانرژيست

همچنان زندگي ديگـران زندگي يك شخص متقي ميتوانددين .مرغ بهشتي يك پروبال توسط دربسياري موارد ،به هزاران مردم بخاطروفاداري شان به يك دين . ندازدرا به خطرا

، بعـضي را دين منابع . شكنجه واذيت شده اند جزئي تفاوتبا ديگر پيروان متعصب دين بـه رنـج هـزاران كه كليساي جامع قرون وسطي . اوقات به پيمانة بسياربزرگ مي بلعد

مارگرديـده، هرگزبـه حيـث يـك مـسكن يامنظورسودمندديگرمورداسـتفاده اع مردمباشـالق زدن پـشتهاي كشته اند؛ اطرخداهايشان كشته شده و مردم دينداربخ . قرارنگرفت

بماننديابه عزلت سوگندخورده اندتادرتمام زندگي مجردباقي خون آلودكرده اند، خودرا چه؟ آيامفاددين چيست؟ آيااين همه براي. درخدمت دينخاموشي روند، همه

Page 32: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٢

ــاالبردن ــي ب ــه معن ــادازنظردارويني ب ــدمثل بقاومف ــاي بخــصوصتولي . اســتفرد ژنهبلكـه بخاطرانتخـاب گروپـي؛ . نيـست منفـرد امامفاددارويني منحصربه ژنهاي ارگانيزم

قبايـل چنانچه مردمان شكاري . كه همشكل خودميسازند ژنهاي يانفوذژنهاي ديگران؛ يا ازنظـركيم سـتيرلني . رايط سخت چون اجدادقديم مازنـدگي ميكننـد درشبومي آستراليا

ولـي . قدرت زنـده مانـدن عـالي دارنـد ازيكطرف آستراليا، /فيلسوف ساينس نيوزيالند عـين . زيرك هـستيم به طورهرزه وفاسد ، ما باشد نوع مازيرك بنابرگفتة او، هرچندشايد

ــوردرآن ز ــه چط ــن ك ــي واي ــان طبيع ــارة جه ــردم درب ــده م ــمانندبن سيارزرنگ ب عبارت ديگربيهوده درهم باعقايدواضع غلط يابه رااذهان شان درعين زمان هستندوهوشيارچطورمادرعين زمان چنان زيرك وچنان كـودن ايضاح اين مطلب كه . اندساخته وبرهم

.بوده ميتوانيم بسيارمشكل است درسرتاسرجهان متفاوت اند، هرفرهنگ شناخته شده شرح ويژهگرچه تفصيالت

انگيـز، فانتزيهـاي استهالك وقت، استهالك ثروت، مراسم مـذهبي خـصومت دربارة بعضي اشخاص تعليم يافته شايددين راترك كرده انـد، . غيرواقعي، زيان بخش دين دارد

همه دريك فرهنگ مذهبي به بارآمده بودندكه بايدبراي ترك آن تصميم شـعوري وليبلــي، اماآياشــمايك ناخــداي پروتــستانت «لطيفــة قــديم آيرليندشــمالي، .ميگرفتنــد

سـلوك مـذهبي بـه عـين . يخكوب ميشود مباحقيقت تلخ » هستيدياناخداي كاتوليك؟ ه شـده ناميـد انـساني سلوك عمومي يك مخالف جنس وابسطه به سلوك طريق چون

قـانوني به استثنائات فردي اجازه ميدهند، ولي همة آن استثنائات هردونتيجةكلي. ميتواند يـك يـاجنس خصوصيات عمومي يـك نـوع . ازآن جدا شده اندبه خوبي ميدانند راكه

مـشكلي البته درتوضيح مزيت دارويني سلوك جنسي .ايضاح دارويني راايجاب مي كند ولي دربـارة سـلوك دينـي چـه بايـدگفت؟ . اين به خاطرچوچه داريست . وجودندارد

جده ميروند، خودراشالق مي زنند، سركوع و ، به به زانومي افتند چراانسانهاروزه ميگيرند،

Page 33: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٣

تسليم شدن به صليب ميكشند، ياطورديگرسرراديوانه واربه سوي يك ديوارتكان ميدهند، صـورت افـراط آن راخاتمـه ودردبه تحليـل رسان كه ميتواندزندگي را پرخرچ تمرينهاي

؟دهد

مزاياي مستقيم دينفـشارهاي م راازامراض مربـوط بـه وجودداردكه عقيدة ديني مرد يدليل يامدرك اندك

روحي نگهداري ميكند، عجيب نيست كه بنابرعين دليل دربعضي واقعات شفاي عقيدتي واقعيتي كه يك مذهبي نسبت به يك شـكاك «به گفتة جارج برناردشا، . موثرواقع شود

ــت ــيلشخوشحالتراس ــه دل ــي ميماندك ــه واقعيت ــك ب ــه ي ــسبت ب ــست ن ــك م ي » .هوشيارخوشحالتراست

صـحت ، بـه طورآشكار بدون تاثيرفارمـاكولوژيكي پالسيبويا ادوية دلخوش كن ون ياچآيادين يك پالسيبواسـت كـه بـه واسـطة كـاهش دادن فـشارروحي .ميبخشندرابهبود

؟ امكان دارد، امااين تيوري ازنظرشكاك قابل مناقشه است، به عقيـدة عمررازيادميسازدبـه مـشكل باورميـشود، بـه . ودفشارميش سبب عوض تسكين وي دين دربسياري موارد

بـه كـه يـك رومـن كاتوليـك صحت به واسـطة احـساس گنهگـاري طورمثال، كه . ازآن رنج ميكشدبهبوديابدطوردوامدار

دين «يا »درآن ارضاميكند رادربارة جهان ومقام ما دين كنجكاوي ما « كه تيوري ديگري واقعيـت روانـي يـك دراين شايد. رويني راناديده ميگيرند ايضاح دا »تسلي كننده است » چطورذهن كارميكند «كتابشبارة تسليت در طوري كه ستيون پنكردر . وجودداشته باشد

كـه چرايـك ذهـن طـوري تكامـل صرف سوال دراينجاست : به آن اشاره نموده است حــسب .راديــده ميتوانــد غلطــي آنهاكــه بــه وضــوح بيابدايــديكندتاتــسليت رادرعق

Page 34: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٤

يانامطبوع ميابند ايضاحات مطبوعدم بعضي عقايد را رواني كه مر تعبيردارويني، ايضاحات . اند، نه نهائيتقريبي يامستقيم

. ، علت مستقيم دين شايد فعاليت بيش ازحددريك غدة خـاص مغزباشـد داروينيهاازنظريكـل امن كتاب م . درمغزنيست»مركزخداوند«نورالوژيكي دربارة منظورم دراينجاازتصور

يـك بحـث رابـه خاطر » عـصرعلم يك خداونددر جستجوي :ماچطورباورميكنيم«شرمر تجارب ديني رؤيـايي كه قياس مايكل پرسنگروديگران به شمول توصيه ميكنم، مختصر . ارتباط ميدهندبه سرعة لوب صدغي مغزرا ياالهامي

اگرعالمـان اعـصاب يـك . ولي منظورمن دراينجاازايـضاحات نهـايي داروينـي اسـت فشارانتخاب خواست تا خواهندويني چون من بازهم ، عالمان دار مركزخداوندرادرمغزبيابند

چراآن اجدادماكه يك تمايل جنتيك براي نمـوي . بدانندمساعدت كرد كه آن را طبيعي داراي يك مركزخداوند داشتندزنده ماندندتابيشترنواده هاداشته باشندنسبت به رقباي كـه

ــل ــين تماي ــد چن ــي ؟نبودن ــايي داروين ــوال نه ــوال بهترو س ــك س ــوال ي ــك س يـ عـصب شناسـي نورالـوژيكي يا مستقيم نسبت به سوال ميقتروعلميترع نـه هـم . ستني

دين يك وسيله است كه به واسطة طبقة حاكم بـراي «چونداروينيهاباايضاحات سياسي .قانع ميشوند»منقادساختن طبقة پائين به كاربرده ميشود

، رتـسلي ميـشدند ه اين واقعيت داردكه غالمان سياه درآمريكاباوعده هاي دنياي ديگ البتسوالي كه . تيجه به نفع مالكان شان تمام شود نارضايتي شان به اين وسيله خاموش ودرن تا

ديـزاين ياحكمداران )نسبت به نكوكاري بشر ( بدگمان كشيشانآيااديان عمداًبه واسطة ولي اين به ذات .شده اند قابل دلچسپي است، كه بايدموردمطالعة تاريخ شناسان قرارگيرد

تابداندكـه چرامــردم داروينــي هنوزميخواهـد . يـك ســوال داروينـي نيـست خـودش يـن، بهـره بـرداري پيـشوايان د ، فلهـذادرمعرض انـد نهاي دين آسيب پذير دربرابرافسو

.قرارميگيرندسياسيون، وشاهان

Page 35: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٥

قدرت سياسي بـه كـاربرد، وسيلةيك شايد شهوت جنسي رابه حيث زرنگ بدبين يكدرموردشهوت جنـسي، . ضرورت داريم كه چراكارميدهد ولي هنوزمابه ايضاح دارويني

چون مغزهاي ماطوري مرتب شده اندتاازعمل جنـسي لـذت بـريم : جوابش آسان است يااسـتفاده جـوي سياسـي .ميـشود باعث توالدوتناسـل زيراعمل جنسي درحالت طبيعي

اكه ي ر يك بارديگر، دارويني بايدايضاح . شكنجه رابراي حصول اهدافش به كاربرد شايدهركاري راانجـام ؛ چرامـابراي جلـوگيري ازدردشـديد چراشكنجه موثراست ارايه كنـد

احـساس )بقاي احسن (انتخاب طبيعي : بازهم دارويني بايدآن راتوضيح كند . خواهيم داد ، ومـاراپروگرام زنـدگي برقـرار كنندةصدمة جـسماني تهديد دردرابه حيث يك عالمت

كـه دردرااحـساس نميكننديابـه آن التفـات آنهـايي . كرده است تاازآن اجتناب كنيم ه طوربدبينانه ب باالخره اشتياق براي خداهارا، خواه .آسيبهاجوانترميميرند، معموالًاز نميكنند

ـ خودبخودآشكاربه طور ش را يرد، يااين كه خود گمي موردسوءاستفاده قرار چـه سازد، مي ايضاح ميكند؟

انتخاب گروپ

داروينـي درميـان انـواع ياگروپهـاي بقاي احسننظرجدلي است كه » انتخاب گروپ « باستان شناس كمبرج كولين رنفريواظهارميداردكه مسيحيت توسط . ميگزيندديگرازافراد

ومحبت برادروارداخل خاطري كه عقيدة وفادارييك شكلي ازانتخاب گروپي بقانمودبه رمـذهبي گروپ راپرورش داد، واين دربقاي گروپهاي مذهبي به قيمت گروپهـاي كمت

. كمك نموديك قبيله بايك خداونـدجنگجوي . ي كه تيوري انتخاب گروپي راتمثيل ميكند يك مثال

ياقبايل بدون خداها، برنـده درجنگ عليه قبايل رقيب باخداهاي صلح خواه هيجان انگيز يم بـه جنـت دارنددالورانـه جنگجوياني كه عقيدة راسخ به شهادت ورفتن مستق . ميشود

Page 36: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٦

كـه پس قبايل باچنين يك دين درجنگهاي بين قبيلوي . ربه قرباني اند ميجنگند، وحاض بگيرنداحتمال بقاي شان به حيث صيغه رازنهاي شان رابه غارت برندو اموال قبيلة مفتوحه

ة آنها قبايل موفق نسل خودراباپرزائي درقبايل ديگرگسترش ميدهند، هم چنين . بيشتراندسوية اروين هرچندخودش طرفدارانتخاب طبيعي به د .عين خداوندقبيله راپرستش ميكنند

انتخاب گروپـي از به طرفداري اورگانيزم فردي بود، دربحث خودراجع به قبايل انساني :ميگويد مي پرداختنـد، اگريـك قبيلـه به رقابت داخل يك كشور در دوقبيلة انسان بدوي، وقتي

يـشه آمـاده بودنـدتايكي اعضاي دالور، همدرد، ووفادارميبود، كـه هم داراي تعدادبيشتر برديگران ، ايـن قبيلـه بـدون شـك مـوفقترو كمك ودفـاع كننـد ازخطرآگاه، ديگررا

باهم وابسته نخواهندبود، وبدون وابستگي هيچ مردمان خودخواه وستيزه جو ... پيروزميشدگسترش يافته عاليبه يك درجةيك قبيله با داشتن اوصاف فوق . بوده نميتواندچيزموثر

تاريخ گذشته، بالنوبـه ازطـرف ؛ امابه مرورزمان، ازروي خواهندشديل پيروز وبرديگرقبا . عاليترمغلوب ميشوداوصافقبيلة ديگربا

به غرض قناعت متخصصين بيالوژي بايدعالوه نمودكه مفكورة داروين صرف انتخـاب

گـسترش كه تـصورميكرد همكـارنوع پرسـتانه گروپ نبود، بلكه اوقبيلـه رابااعـضاي خاكستري موش خرماي انتشارمانندداروين بيشتر نمونة .دافرادش افزوده ميشود داتعوميابد

يعني جانشيني ايكالوژيكيست، نه انتخاب : دربرتانيه ميباشد به قيمت موش خرماي سرخ . گروپي واقعي

Page 37: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٧

دين به حيث يك توليدجانبي » .جانبي فكركننـد توليد«بقاي دارويني فكرميكنندبايدكه آن را آنهايي كه دربارة ارزش ، بلكـه نداشـته باشـد يك ارزش بقاي مستقيم ازخودش ) دين(شايدكيفيت موردعالقة ما

دراينجاازسلوك پروانه به حيث يك .يك توليدجانبي چيزديگري ميباشدكه ارزش دارد : تذكرميدهيممثال مقايسوي باتوليدجانبي

يـك تـصادف اين به مثـل ، وخودراميسوزانند پروانه هابه سوي شعلة شمع پروازميكنند ناميدوتحت چنين نام تحريـك آميـز، » خودكشيسلوك «ميتوانماآن را . معلوم نميشود

. اين خودكشي نيست . تأييدكندآن را ) بقاي احسن (چطورشده ميتواندكه انتخاب طبيعي . به حيث يك اثرجانبي ياتوليدجانبي غيرعمدي ازچيزديگرناشي ميـشود خودكشي ظاهر

كه به طرف شعلة شمع سوق اين غلطي قطب نماي ديدآنهاست چه؟ ...يك توليدجانبي .داده ميشوند

داراي –به صددرصد ميرسـد تعدادش دربسياري مناطق -به تعدادزيادمردم رامي بينيم مامـردم نـه تنهـااين . عقايدي اندكه به طورواضح باحقايق علمي قابل ثبـوت درتـضاداند

بلكه وقت ومنابع خودرابه فعاليتهاي پرخرچ مربوط قبول دارند، عقايدراباايقان احساساتي پس اگردين توليـدجانبي . وكشته ميشوند ميكشند آنهابه خاطرشان . به آنهاوقف ميكنند

چيزديگريست، آن چيزديگرچيست؟ ازهرحيوان ديگر، ماباتجارب انباشـته شـدة بيش . مشخص من دربارة اطفال است فرضية

بـه غـرض حفـظ وآسـايش تجارب بايدبه اطفـال نسلهاي گذشته زندگي ميكنيم، وآن صـخره نظري، شايداطفال ازتجارب شخصي بياموزندتابه لب به طور . انتقال داده شوند آنها

نزديك نروند، نه دانه هاي سرخ ناآزموده رابخورند، ونه درآبهـاي مملوازتمـساحهاآب هرچـه : ه كوجودخواهدداشت يك امتيازانتخابي مغزطفلدراما، دست كم، . بازي كنند

وازوالـدين اطاعـت كنـد، . راكه كالنها برايش ميگويد، بدون چـون وچـرا، باوركنـد

Page 38: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٨

يزوموقرگپ يـك لهجـة تهديـدآم باازكالنهاي قوم اطاعت كند، خصوصاًوقتي كـه آنها اين براي يك طفل به طورعموم .اعتمادداشته باشد به كالنهاي خودبي چون وچرا . ميزنند

. چون درموردپروانه ها، ميتواند به خطارودولي اين. يك قاعدة باارزش است راكـه درعبادتگـاه مكتـبم هرگزيـك موعظـة خوفنـاك وقتـي كـه خوردبـودم من

. من آن راطبق منظورواعظ قبول كردوليتدرآن وقت مغزطفل: فراموش نكرده امايرادشدمـشق وي يك قصه رادربارة يك دسته عساكربراي ماگفت، كه دركناريك خط آهـن

لحظة وخيم كه توجه گروهبان سوي ديگربودنتواست تاامرايست دريك . كردندنظامي مياطاعـت بـه اوامر بـي چـون وچرا ا خوب تربيه شـده بودنـدت عساكرآنقدر. ياتوقف دهد

من آن راوقتي كه نه ساله بودم . دادند ارش خودادامه به م راساًدرمسيرآمديك قطار وكنندازاين كه واعظ خـودش بـه آن . نيدمباوركردم، زيرامن آن راازيك كالن باصالحيت ش

اطاعـت از ه مثال تحسين وخودرانمون موردآن را باورداشت يانداشت، امااوازماميخواست تا شخص باصـالحيت، ولونـامعقول دستوريك برده واروبي چون چراي آن عساكردربرابر

ــراردهيم ــرف قـ ــه از. ومزخـ ــوانگي خواهدبودتابـ ــن ديـ ــالي ايـ ــده عـ نظرفرمانـسربازان پيـادة مللي كه . شت كه به اوامراطاعت كننديا نكنند صالحديدهرفردعسكرگذا

. كارات خودشان عمل كنندنه بـاپيروي ازاوامـر، جنـگ راخواهنـد باخـت شان بنابرابت آنچـه تا. خودكار، ياكمپيوترهادرآيند ماشين حدممكن به شكل سربازان تربيه ميشوندتا

ولـي، . اطاعـت كننـد انـه ازدسـتورات بـه طورغالم و ،برايشان گفته ميشودانجام دهنـد همـين . يك توليدجانبي، آنهامانندروبات به دستورات بدنيزاطاعت ميكننـد چونناگزير

ــسازد ــه كمپيوترهاراسودمندميـ ــت كـ ــون وچراسـ ــي چـ ــت بـ ــين اطاعـ ، وعـانتخاب طبيعي مغزهـاي . بخش پروگرام آسيب پذيرميسازند دربرابرويروسهاي چيزآنهارا

رگــان قبيلــه برايــشان زي كــه والــدين يابزاطفــال رابايــك تمــايلي ميــسازدتاهرچيبنده اماجانب ديگراطاعت . چنين اطاعت بااعتمادبراي بقاباارزش است . كنندميگويندباور

Page 39: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٣٩

ــتوار ــوردن اس ــب خ ــذير. فري ــاب ناپ ــدجانبي اجتن ــذيري تولي ــيب پ عبارت ازآسخوب مربوط به بقاي بسياربه خاطرداليل . ميباشداسيم توسط ويروسهاي ذهن دربرابرجر

گـاني كـه والـدين رويني، مغزهاي اطفال نيازدارندتابروالدين اعتمادكنندوبـه آن بزر داتوصية هرگزاين است كه اعتمادكننده يك نتيجة خودبخود . اعتمادكنندبرايشان ميگويند

عين چيزدرموردقـضاياي مربـوط بـه جهـان، . داده نمي تواند خوب راازخراب تشخيص توسط طفلي وطبعاًهمة معقوالت ونامعقوالت . د اخالق، وطبيعت انسان صدق ميكن كيهان،

. شان انتقال داده ميروندل خودش وآنهابالنوبه به اطفال كه كالن ميشودبه اطفادرسـن خـوردي خـوب پذيري مغزطفل، واهميت تلقين شدن پيشوايان مذهبي ازآسيب

ند، آنهايي كه برآموزش اطفال، برتجارب شان، برآنچـه ميبيننـد، ميـشنو . آگاهي دارند . ملت شـان راتعيـين خواهنـدكرد مسيرآيندة -فكرميكنند، وبراعتقادشان كنترول دارند

، وانـسان شـناس )پايداري ميكنند چراخداها(اثرشرابرت هند، عادات ورسوم شناس، در ، )به خداوندي كه ماتوكل داريـم (، وسكات اتران، در )دين توضيح شده (پاسكال بايردر

بـه طورمـستقل تمايالت رواني نورمـال توليدجانبي انديشة عمومي دين رابه حيث يك بـه ويـژه شناسان انساني توليدهاي جانبي، ازنظر بايدگفت كه بسيار -انكشاف داده اند

كـشفيات انـسان . برتنوع اديان درجهان وهمچنان برچيزهاي مشترك شان تاكيددارنـد عقايدمـذهبي همـه . به خاطري كه ناشناخته اندبه ماعجيب معلوم ميشوند صرف شناسان

. پرورش نيافته اندعجيب معلوم ميشوندبراي كساني كه درآنها بعـضي ، شـايدبه ميبـود عـادي مسيحي يك متخصص علوم الهيات كمبرج كه بالفرض : داشتميذيل عقيده روايات

. ، يك شخص ازمادرباكره بدون پدربيالوژيكي تولديافتدرايام قديم. ه بسيارقبل مرده وگنديده شده ك نام الزاروس بهراهمان شخص بي پدريك دوست خود.

.دوباره زنده شدبودصدازد، والزاروس فوراً

Page 40: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٠

. بعدازمرگش كه دفن شده بودزنده شدخودهمان شخص بي پدرسه روز. درآسمان جـسماً سـپس چهل روزبعدهمان شـخص بـي پدربرقلـة يـك كـوه باالشدو .

. ناپديدگرديدآن (، آن شخص بي پدر، وپـدرش مزمه كنيد ي رابه طورخصوصي درسرخودز اگرافكار.

وي همزمان . كندباشمارفتارافكارشماراخواهدشنيدوشايدمطابق آنها )كه هم خودش است .قادراست تاافكارهركس ديگررادرجهان بشنود

هيچ كـس آن شخص بي پدرهمه رامـي بينـد، ولـو اگركاربد، ياكارخوب كنيد، عين . .امكافات شويد، بشمول بعدازمرگ تانشايدمطابق آن مجازات ي. ديگرنديده باشد

. مادرباكرة آن شخص بي پدرهرگزنه مردبلكه جسماًبه آسمان صعودنمود. رك گـردد، بـه تبم) كه بايدخصيه هاداشته باشد (نان وشراب، اگرتوسط يك كشيش .

. جسم وخون شخص بي پدرمبدل ميشوندـ انسانآيايك رج باشـدبااين دسـته شناس بي طرف، آواني كه مشغول كاردرسـاحة كمب

نتيجه خواهدگرفت؟عقايدبرخوردكند، ازآن چه

براي دينانگيزة رواني مهم ودرحال انكـشاف روانـشناسي تكـاملي يدجانبي رواني به طورطبيعي ازرشتة نظرتول

، عيناًطوري كه چشم يك عضوتكامل يافتـه روانشناسان تكامل تدريجي ازنظر. نموميكندعضوتكامل يافته براي پرواز، همين طورمغزيـك مجموعـة براي ديدن است، وبال يك

معامله ويژه ي بايك دسته ازنيازمندي هاي پروسة اطالعات ميباشدكه) هاحوزهيا(ازارگانهايكـي بـا انتقـال مبـادالت دوجانبـه، ، يكي با خويشاوندييك حوزه با چنانچه. ميكنند چندين ليدجانبي نامناسب ك تو حيث ي به راميتوان دين. معامله ميكند تلقين وغيره فكريا

. ازاين حوزه هادانست

Page 41: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤١

ادعـا »ديـن يـك توليـدجانبي اسـت «پال بلوم روانشناس ويكي ازطرفداران تيـوري ديـن . دربارة ذهن دارند )جدايي ذهن وجسم (دواليزم طبيعي براي اطفال تمايل ميكندكه

وبالخـصوص ماانسانها. ازنظروي يك توليدجانبي چنين دواليزم فطـري يـاغريزي اسـت جداازجسم به عقيدة يك دواليست، ذهن يك نوع روح . تولدميشويم اطفال ذاتاًدواليست

. زنـدگي كنـد وجـاي ديگـري نت داردفلهذاميتواندجسم راترك است كه درجسم سكو كـه روحهـاي شـيطاني تعبيرميكنند» ها شيطانتصرف«ذهني رابه حيث دواليستهابيماري

آنهااشـياي فزيكـي بيجـان . هذااخراج شـده ميتواننـد ، ل موقتاًدرجسم بيمارجاي ميگيرند برخالف، به عقيـدةيك .راشخصيت ميدهند، ارواح وجنهاراحتي درآبشارهاوابرهاميبينند

.تظاهرماده است، وجداازماده بوده نميتواندمونيست ياوحدت گرا، ذهن يك زمنظوري هرچي بالخصوص براي اطفال . ادعاميشودكه ماذاتاًبه خلقت گرايي مستعدهستيم

اطفال . چون ابرهابراي بارش اند، سنگهاي درشت براي خاريدن حيوانات اند . مي گمارد . رشد نميكنند ازآن هرگزذاتاًمنظورگرااندوبسياري

ماراآمـادة دواليزم ذاتي مـا . ذاتي، مارابه دين مستعدميسازند دواليزم ذاتي ومنظورگرائي چنـين .ين كه جزءاليتجزاي جسم باشدساكن است، نه ابه روح ميسازدكه درجسم اعتقاد

نقـل مكـان يك روح جداازجسم به آساني تصورشده ميتواندتا بعدازمرگ جاي ديگري اگرهرچيزمنظـوري . حتي به وضوح، منظورگرايي طفالنه مارابراي دين عيارميسازد .كند

.استداشته باشد، اين منظوركيست؟ البته منظورخداوندـ دواليزم وم ،چراانتخاب طبيعي دادماواطفال شـان مـساعدت نظورگرايي رادرمغزهـاي اج

پيش بيني سـلوك موجـودات درجهـان ؟ آيامزيت دارويني چه بوده باشد؟ دكرده باش به شكلي كه آن مابراي بقاي مامهم اند، وانتظارماازانتخاب طبيعي اين ميبودتامغزهاي مارا

فيلسوف دانيـل دنيـت وآنچه مااين تيوري رادرپرت .راسريعترومؤثرترانجام دهدميساخت » حـاالت «دربـارة وي يك طبقه بندي . شايدبهتربدانيم عمدي يادكرده است بنام حالت

Page 42: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٢

ــات، ــي ســلوك موجــودات چــون حيوان ــيش بين ــستن وپ ــوده اســت كــه دردان نم، وضـع ديـزاين، فزيكي ياحالت وضعاز اند كه عبارت . كمك كند شايدماشينهايايكديگر

دانـستن ولـي . انين فزيكـي ميباشـد فزيكـي هميـشه تـابع قـو حالـت . عمدي وضعوهمه اثرات متقابل اجـزاي تاكه . فزيكي بسيارآهسته بوده ميتواند چيزهابااستفاده ازحالت

متحرك يك شي مغلق رامحاسبه كنيم، پيش بيني مادربـارة سـلوك آن بـسيارناوقت ، يك شي كه واقعاًديزاين ميشود، چون يك ماشـين كاالشـويي براي . شده ميباشد ياديرماسلوك يك شـي راازروي ديـزاين .ست ياميان برا اقتصادي ديزاين يك طريقة حالتزنگ زدن يـك سـاعت طوري كه هركس . ميتوانيم فزيكي آن تخمين كرده وحالت

، بـدون آن كـه دربـارة پيش بينـي كـرده ميتوانـد ازروي وضع ظاهري اش ديواري را .ساختمان داخلي آن فكركندكه انتخاب طبيعي دارويني براي آنها يك شرح ويـژه وند، بل موجودات زنده ديزاين نميش

قلـب يـك طريقـة اقتـصادي ياميـان مابراي دانستن . اجازه ميدهد دربارة وضع ديزاين . ديزاين آن براي پمپ كردن خون استداريم اگرقبول كنيم كهبر

يك شي نه . بهتركارميدهد وضع ديزاين ازوضع عمدي يك طريق ميان برديگراست كه اسـت تااقـداماتش عمـدي يـك عامـل شامل بلكهديزاين ميشود يك منظور تنهابراي

وقتي يك پلنگ رامي بينيدبهتراست تادرپيش بيني خودراجع به سلوك . رارهنمايي كند هرگزدرفكرفزيك ماليكولهايش نباشيد، ونه هم درفكرديـزاين . احتمالي آن تعلل نكنيد

. درخوردن شمابه كارخواهـدبرد را كه چطورآنها دست وپاها، پنجه ها ودندانهايش باشيد، دربارة سلوك آن اين است تافزيك وفزيالوژي رافراموش پيش بيني سريع ترين طريق

. كردودر فكرفرارعمدي شدتـصميم وضع عمدي به حيث ميكـانيزم مغـزارزش بقاداردكـه محتمل به نظرميرسدكه

. سازدسريع ميخطرناك واوضاع اجتماعي وخيم درحاالت گيري را

Page 43: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٣

توسط هندي، شرمن، باير، اتران، بلوم، دنيت وديگـران دين توليدجانبيديگر اتتوضيحخصوصاًيك توضيح كه ازطـرف دنيـت تذكريافتـه ايـن اسـت كـه . پيشنهادشده اند

بـه ما: رمغزاسـت خاص د ذاتي نامعقوليت دين يك توليدجانبي يك ميكانيزم نامعقوليت ازنظـرهلن فشروديگرانـسان . دارد مزاياي ژنتيـك كه احتماالً ، عاشق شدن تمايل داريم

شناسان، عشق باحاالت خاص مغزتوأم ميباشد، به شمول موادشيميايي فعال عـصبي كـه نورالوژيستهاي تكاملي باوي موافـق اندكـه چنـين .بسياراختصاصي اند براي اين حالت

فل رابراي يك ميكانيزم وفاداري به يك همسربوده ميتواندتامشتركاًيك ط حالت دماغي ازنقطة نظردارويني، اين مهم اسـت تايـك همـسرخوب . مدت طوالني باهم داشته باشند

يك طفـل بـه و– حتي تصميم خراب -، يكباركه تصميم گرفته شد ولي. انتخاب نمود راپابندباقي وجودآمداين مهمتراست تابه آن انتخاب تاوقتي كـه طفـل ازشيرمادرجداشـود

.ماندــامعقول ــادين ن ــمآي ــت ستيتوان ــاي نامعقولي ــدجانبي مكانيزمه ــك تولي ــد ي كه باش

يقينـاً، عقيـدة دينـي براي عاشق شدن ساخته شده بود؟ طبيعي درمغزتوسط انتخاب اصالًمتخصص عقلي عصبي جان سمايتيس ميگويد . داراي عين كركترچون عاشق شدن است

ـ آن فرقهاي قابل توجه بين ساحات مغزوجوددارندكه توسط شق فعـال دونوع جنـون ع :باوجوداين، اوبعضي مشابهتهارانيزتذكرميدهد. ميشوندساخته

هاي دين عبـارت ازعـشق شـديدمتمركزبريك شـخص مـافوق ازبسياري چهره يكي«زنـدگي انـسان . تمثالهـاي آن شـخص ، يعني خداوند، به عالوه حرمت براي طبيعيست

. داده ميـشود سـوق بيشتربه واسطة ژنهاي خودخـواهي ماوپروسـة تقويـت ياتجديدنيرو ـ از تقويت مثبت بسيار بـه احـساسات گـرم وتـسلي بخـش چـون : ي ميـشود ديـن ناش

ازميـان رفـتن تـرس ازمـرگ، دريـك دنيـاي خطرنـاك، شخاطرمحبوبيت وحفاظت بـراي يـاتخيلي همچنين، عشق رمانتيـك . ، وغيره دراوقات مشكل ازكوههااستمداددعاو

Page 44: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٤

درادرمورد تجديـدنيروهاي كزشـدي عـين تمر )معموالًازجنس مقابل (شخص واقعي ديگر چون نامـه هـا، ديگرتمثالهـا بـه واسـطة اين احساسات . مثبت ديگرومربوط ابرازميدارد

حالت عاشـقي . عكسها، وحتي چون ايام ويكتوريا، طره هاي گيسوان برانگيخته ميشوند ».چون آه كشيدن سوزان، داراي بسيارضمايم فزيالوژيكي ميباشد

به عفونت دين مبتال شده كهشخص يكمرضي ، عالئم ندرمقايسه بين عاشق شدن ودي

. ازآنهايي باشدكه معموالًبا عشق جنسي ارتبـاط داشـتند شايديادآوري تكان دهنده باشدـ )دين(اين يك نيروي بسيارقوي درمغزاست، وعجيب نيست كه بعضي ويروسها ل تكام

. قراردهندنموده اندتاآن راموردبهره برداريبعضي براي رابرعفونت توسط ويروسهاي ذهني آسيب پذيراست تيوري كه مغزطفل درب

چرابـه واسـطة ايـن اماشايدذهن آسيب پذيرباشـد، . معلوم خواهد شد خوانندگان ناقص درعفوني سـاختن عفوني گرددنسبت به آن ديگـر؟ آيابعـضي ويروسهاخاصـتاً ويروس

قابـل آنچه ؟ ظاهرميسازدرابه حيث دين ش اذهان آسيب پذيرماهراند؟ چراعفونت خود عفوني بخصوص مزخرف مغزطفل را چه شيوة كه اين مهم نيست يادآوريست، بايدگفت

باعين مزخرف مـصاب يكباركه مصاب شد، طفل بزرگ خواهدشدونسل ديگررا . ميسازد .خواهدساخت

يكباركه عقايدنامعقول دريك فرهنگ سنگرگرفت آنهاپايدارميـشوند، نمـو وانـشعاب . مل تدريجي بيالوژيكي يادآوري ميكنند، به يك نحوي ازتكاميكنند

شـان جذابيت ذاتي ياشايستگي، ياسازگاري به خاطرآيابعضي انديشه هانسبت به ديگران اي ماهيت واوصاف اديان بردليلي ، واين بيشترقابل گسترش اند باتمايالت رواني موجود

يل ميĤوريم؟ كه ماانتخاب طبيعي رابراي موجودات زنده دل طوري، شده ميتوانست واقعي

Page 45: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٥

نه به معنـي يـك . به معني قابليت بقاوگسترش است تنهابايدبدانيم كه شايستگي دراينجا . باشدقابل افتخار چيزي كه براي ما-ارزش مثبتقضاوت

بيـالوژي به عقيـدة . حتمي نيست درمورديك مدل تكامل تدريجي، انتخاب طبيعي حتي ن بلكه به خاطرخوش چانسي آن خوبي آ گسترش يك ژن درمردم نه به خاطر شايددانان اگريـك . كه اكنون بنام تيوري خنثاي نسل شناسي ياژنيتيك موليكوليريادميشود . باشدـ كندكه داراي عين تاثيرباشد تغيير متفاوت ازخودش به يك شكل ژن ست خنثـي ، فرقي

آمارگيران آنچه راخطاي نمونه گيري . برله يكي ياديگري بوده نميتواند وانتخاب طبيعي ايـن . ول نسلهايادميكنند، شكل تغييريافتة نوباآلخره جانشين شكل اولي شده ميتواند درط

. ييرتكاملي خنثي به سطح ماليكوليست كه كدام مزيت انتخابي نداردواقعاًيك تغ نموميكنند، ازآغازكه به طوركـافي اختيـاري اتفاقين چون لسان به طور ادياخالصه كه

سـيع تنوع و چنان با - وبعضي اوقات خطرناك -گميسردرگيچي و به وجودآوردن اند، تا زانتخاب طبيعي، عالوه ا ييك شكلبه خاطر درعين زمان، امكان دارد . كه ماپيروي ميكنيم

بـسياري خـواص كه اديـان مختلـف ديده ميشود ،بنيادي سايكالوژي انساني همسانيبريرمحتمل ولي بـه غ ياواقعي تعاليم بسياري اديان به طورعيني،به طورمثال. ندرادمشترك

، چون عقيدة كه شخـصيتهاي مابعـد ازمـرگ جذاب وخوش آينداند طورذهني يانظري كـه افكـارپوچ وواهـي ي انديشة فناناپذيري خودش به خـاطر . جسماني مازنده ميمانند

بـه خـاطري مهـم اسـت كـه واهـي وخيال . راتقويه ميكندگسترش يافته وباقي ميماند بـه .رنگ داده شـود آرزو توسط عقيدهتا عمومي دارد ليك تماي سايكالوژي انسان قريباً ، اوصـافي كـه ميباشند براي بقاي خوددين خوب مناسب ف دين يقين كه بسياري اوصا

به واسـطة حال سوال دراينجاست كه آياشايستگي بقا . درفرهنگ انسان جوش خورده اند ـ . شايد به واسطة هردو . يا انتخاب طبيعي حاصل ميشود انه طرح هوشمند رف طـرح، درط. قادربه لفاظي ساختن نيرنگهايي هستندكه به بقـاي ديـن كمـك ميكننـد رهبران ديني

Page 46: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٦

وهميشه ازخطرهـاي آن مارتين لوترخوب آگاه بودكه عقل دشمن سرسخت دين است ـ درد هرگزبـه عقل دشمن بزرگ دين است؛ اين «: هشدارميداد اي روحـاني نمـي چيزه

ازخداوندناشـي راكـه قالدارد، هـرآن چـه ، بلكه بيشتراوقات عليه كالم خداونـدت خوردـ هرآن كه ميخواهديك «بازميگويد» .ميشودتوهين ميكند دبايدكه چـشمهاي مسيحي باش ».عقــل بايددرهمــه مــسيحيان ازبــين بــرده شــوند«وبازميگويــد ».عقــل خودرابكــشد

كـرده بـراي بقـاء آن تاكمكي احمقانة يك دين جنبه هاي از لوتردرديزاين هوشمندانه آن الجرم به اين معني نيست كه اوياهركس ديگـرآن راطـرح اما. ي نداشت مشكل باشد

انتخاب طبيعي تكامل كـرده باشـد، )غيرژنيتيك(توسط يك شكل شايدآن . نموده باشد . بوده استزيرك مؤثريت آنلوترنه طراح آن بلكه يك پيروكه

يـك بـه حيـث درتوليـددين سـايكالوژيكي ژنهاشايدبه تمـايالت ولوانتخاب دارويني پـس . كمك كرده باشد، اماغيرمحتمل است تاجزئيات آن راشكل داده باشد توليدجانبي

رابه آن جزئيات )بقاي احسن (اگرماخواسته باشيم تابعضي ازاشكال تيوري انتخاب طبيعي . تطبيق كنيم، مانبايدبه ژنهابلكه به معادل فرهنگي آنهاببينيم

تغييرروحيةاخالقيكتابهاي آسماني و

درامه نويس (شان اوكيسي.» . به هزاران مردم راكشته اند، امادين به ده هاهزارسياست« )1964-1880آيرلندي،

. به دوطريق كتابهاي آسماني شايد يك منبع اخالقيات ياقوانين براي زندگي كردن باشد

، كـه موضـوع منازعـة ، طورمثال توسط فرمان ده گانـه است يكي توسط دستورمستقيم خداونـد، يايـك : ديگرش توسط نمونه اسـت . رهنگي آمريكاميباشند درجنگهاي ف شديد

Page 47: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٧

هــردوخط . كركتركتـابي ديگرشـايدبه حيـث يـك نمونــه مثـال بـه كـاربرده شـود براي كه يك سيستم اخالقي راتشويق ميكنند ،دنبال شوند دين ازطريقالسيرروحاني، اگر

. نفرت انگيزخواهدبودمتمدن امروزي، چه مذهبي ياغيرمذهبيهرشخص عجيـب وغريـب اضـح كتاب انجيل قاعدتاًشريرنيست بلكه به طورو زياد قسمت ،اًانصاف

ـ ي از گلچينيك . استياخارق العاده كـه توسـط ي اسـت مـدارك گـسيخته وبـي ربطتـصنيف، تـصحيح، درمدت نـه قـرن ، ناشران ورونويسان بي نام ونامعلوم، صدهامؤلفين

. انجيـل راتوضـيح كنـد رابـت اين شـايدبرخي ازغ . ترجمه، تحريف واصالح شده است بـه حيـث منبـع آن هواخواهان متعصب مـذهبي كتاب غريب را عين همين بدبختانهاما

ـ . خطاناپذيراخالق وقوانين زندگي براي مانـشان ميدهنـد تاانجيل ميخواهنـد هآنهـايي ك اساس اخالق خودقراردهند ياآن را نخوانده اند يـاآن رانفهميـده انـد، راحرف به حرف

درسـت اظهارداشـته )گناهان كتاب مقـدس ( جان شلبي سپانگ دراثر فطوري كه اسق عقايـدش راستي، اسقف سپانگ يك مثال خوب ازيك اسقف آزادفكراست كـه . است

اكثرآنهـايي كـه خودرامـسيحي آنقدرپيشرفته انـدطوري كـه بـسياري اوقـات بـراي ودرابه حيث تي خ ح ، اسقف متقاعد، يك همتاي انگليس اوريچاردهالوي . اندناآشنامينامند . تعريف ميكند» مسيحي بهبوديافته«يك

عتيقكتب عهدابـل ، كـه ازافـسانة ب آغازميـشود باقـصة بـسيارگرامي نـوح »تورات«دركتاب خلقت

داخل حيوانات در رفتن افسانة . ترگرفته شده است قديمچندين فرهنگ معروف وازاساطيربه انسانهابدبين خداوند. ست قصة نوح ترسناك ا است، اماجنبة اخالقي كشتي زيباودلكش

حيوانـات همچنـان آنهارابه شمول اطفال و ي بسيار) به استثناي يك فاميل ( شد، پس او اعتراض خواهندنمودكه ماكتـاب خلقـت رنجيده البته الهيات شناسان . غرق نمود بيگناه

Page 48: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٨

يعنـي ماكـدام قـسمتهاي ! اصل مطلب درهمين جاست . معني نميكنيم ديگرتحت الفظ را. متهارابه حيث سـمبولهايامثلهاحذف كنـيم س راانتخاب وباوركنيم، وكدام قس كتاب مقد

باوجودآن، بسياري مـردم كتـاب . موضوع فيصلة شخصيست چنين سواكردن دقيق يك ). پنجاه درصـدآمريكايان (مقدس شان رابه شمول قصة نوح حرف به حرف قبول ميكنند

بـه حيـث رانه 2004» بحري امواج طوفاني « سونامي همچنان بسياري روحانيون آسيايي گناهـان ، بلكـه اسـت تغييرمكان درطبقات زمـين زلزله يا يك فاجعة طبيعي كه علتش

به كتاب مقدس به جزآموزش آنهايي كه غرق قصة نوح اند، .دانسته اند رامالمت انسانها، باذهن خلقت وابـديت كرده ميتواند؟ چرايك ذات متعال كي آنهارامالمت بيخبر،كلي ابراي خودچنين منزلت ماانسانهراداشته باشد؟ انسانناچيزپرواي نابكاري ذره يكخود،

! بزرگ ميسازيمبه سطح كيهانيخودراگناهان ناچيزميدهيم، حتي كـشيش پـات شهرنيواورليان، به اثرطوفان بحـري بـه نـام كاترينا، 2005فاجعة مورددر

آمريكـا، مالمتـي ري، يكي ازكشيشان مشهورويك كانديدسابقة رياست جمهو رابرتسن وي. هم جـنس بازكـه درآن شـهرزندگي ميكردانـداخت يك كميدين آن رابه گردن

ــست بنيادگر ــسلوانيا ادرموردشك ــهردوور، پن ــان، درش ــالي ــه ، 2005، درنومبرس ك ســازندبه مــردم آن رادرمكاتــب جبــري »طــرح شــعوري «ميخواســتندآموزش : شهرهشداردادوگفت

يم، اگريك مصيبت درمنطقة شماواقع شود، بـه من ميخواهم به مردم شريف دووربگو « ». ... شماهم اكنون اوراازشهرخودردكرديدزيرا. وكمك نخواهيدخداوندرجوع نكنيد

قربـاني پـسرش ، وعمويش ابـراهيم ، طوفان نوح، قصة لوط رهاجمودوم قصة تخريب س دركتاب مقـدس كهقصه هاي نامرغوب وزننده ، فحشاوغيره ودخترانقصةزنان اسحاق،

خواهند نمودكه اين قصه هانبايدبـه حيـث امروزي اعتراض الهيات شناسان ، بازهم آمده كالً،كتاب مقدس شان را مردم، حتي تاامروز بسيارزياداما. حقايق تحت الفظ پنداشته شوند

Page 49: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٤٩

ياتـسلط جهان اسالم قدرت درآمريكاومتباقي ما بر يشمارند، و حقيقت م تحت الفظ به طور ازكتابهاي كه درحقيقت، مااخالقيات خودرا دراينجابايدبه خاطرداشت . دارندبيشترسياسي

پاره هاي انتخاب و ازميان آنها هاي خوب را پارهيااگرميكنيم، ما . يممقدس استخراج نميكن ولي مابايدبعضي معيارهاي مستقل براي اخالق داشـته باشـيم، . كثيف وناپسندراردميكنيم

بي ياغيرمذه همة ماچه مذهبي آيندبلكه دردسترس كه ازكتابهاي مقدس نمي معيارهاي . هستيم قراردارند

شايديك نمونـه مثـال موسي، حتي نسبت به ابراهيم براي پيروان هرسه اديان وحدانيت ايـستي بنيـان شايد رئيس خانوادة اصلي بوده باشـد، اماكـسي كـه ب ابراهيم .خوبترباشد

وي . عبارت ازموسـي اسـت ،ن ناميد آواديان مشتق شدة يهوديت گذارتعليمي وعقيدتي ي كـه فرمـان ده گانـه باخداوند مكالمه نمود ولوحه هاي منقوش )طوركوه (دركوه سينا

ورويدادگوسالة طاليي كـه ازطـرف . برايش رسيد ازطرف خداوند برآنهانوشته شده بود وبعد بـرايش قربانگـاه سـاخت شد اعاخترنو به حيث خداوند )برادربزرگ موسي (هارون

مجـري به حيـث درحين بازگشت ازكـوه سـينا موسي . رآنجابه قرباني بپردازند تامردم د فرمانهاي خداوندداناي كل، باديدن گوسالة طاليي برآشفته ميشودولوحه هاازدستش مـي

). ازطرف خداونددرعوض برايش لوحه هاي ديگـري داده شـد كه بعدها (افتندوميشكنندميده نمود، باآب مخلـوط كردوبـه موسي گوسالة طاليي راگرفت، آن راسوزاند، خوب

وبعد به قبيلة الوي گفت كه هركدام شان شمشيررابردارندوآنقدرمردم . دادتابنوشند مردم . خداوندبااين هم راضي نشدوبيماري طاعون رابرمتباقي آنهانازل نمود. رابكشندتاميتوانند

وبه صـيغه ل به شمول اطفا دسته جمعي هايدني، سوزان هاي وحشتناك كشتار چنين مثالها دركتاب مقـدس به كرات كه درموردموسي واعمال اوامرخداوندش، گرفتن زنهاي شان

. خوب شده نميتوانستبراي اخالقيون امروزي يك نمونه مثالوي ميرساندكهآمده اند

Page 50: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٠

بـه (البته، دراينجاشكي نيست كه زمان تغييرخورده است، وهيچ رهبرمـذهبي امـروزي منظـوركلي . چون موسي فكرنميكنـد ) آنها معادل آمريكايي نااستثناي طالبان يامسيحي

. كه اخالق امروزي ازهرجاي ديگرميĤيد، ولي ازكتاب مقدس نميĤيد،دراين استجهان قرن بيست ويك ساينس وتكنالوژي در ،باوجودتغييرزمان ،قابل يادآوريست كه «

همـان ذهنيـت را) اسالم، مسيحيت ويهوديت (ذهنيت حاكم قريباًسه بليون نفوس جهان كتابهاي مقدس كه ازموسي به ارث باقيمانده است تشكيل ميدهد، بااين فرق كه وسايل كشتاردسته جمعي معاصردرجنگهاي مذهبي به يك دين وفرقه محدودباقي نميماندبلكـه

موردتهديدقرارداده اسـت، حـوادث خـونين جـاري درروي زمين رابه طوركل زندگي به حيث عاطفة ، عيسي ومصطفي اخالق پيروان موسي درجهان نشان دهندة آنست كه در

ريـشه هـاي نفـرت وخـصومت ، بلكـه ستاكدام تغييربنيادي به وجودنه آمده بشري پناگـاه مـستقيم راباتلقينات زهرآگين درنسلهاي جوان تازه نگاه ميدارندوبـدين وسـيله

»نگارنده ... .ميكنندت فراهم دهشوغيرمستقيم رابراي

دين به حيثيـت «واينبرگ، فزيكدان آمريكايي وبرندة جائزة نوبل كه، بنابرگفتة ستيون باداشـتن يانداشـتن آن، مردمـان خـوبي وجودميداشـته . ومقام انسان يك توهين است

. ، ومردمان بدي كه كارهـاي بـدراانجام ميدهنـد انجام ميدهند راه كارهاي خوب كباشند يـك بليزپاسـكال، ».دين اسـت امامردمان خوب كه اعمال شريرانجام ميدهند، به خاطر

ــت، ــشابه اظهارداش ــام «چيزم ــي انج ــال خوش ــه كم ــان ب ــسانهاهرگزشرارت راچن ان » .ازروي عقيدة ديني انجام دهندآن رانميدهندمگركه

اصلي اين است تانشان دادكه مابه شـمول بـسياري مردمـان مـذهبي درحقيقـت هدف رعايـت راروزشنبه تعطيل طعي به طورقما ورنه. زكتاب مقدس نميگيريم اخالقيات خودراا

ـ آن راميكرديم واعدام كـساني راكـه . ت نميكننـد درسـت ومناسـب ميپنداشـتيم رعاي

Page 51: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥١

مااطفال . وشوهرش باوي راضي نميبودسنگسارميكرديم نميبود كه باكره هرعروس نورا ما . سرپيچ ونافرمان رااعدام ميكرديم

انــدكتب هــركس ميد: خواهنــدبود درسراســراين بخــش معتــرض مــسيحيان شــريفبي ي آن رابـي ضـررو عيس) نجيلا(عهدجديد. ناخوش آينداست نسبتاً) تورات(عهدعتيق

اين طورنيست؟.ميسازد عيب

بهتراست؟) انجيل(آياعهدجديدالبته ازاين انكارنميشودكه، ازنقطة نظـراخالق، حـضرت عيـسي يـك بهبودوپيـشرفت

اگــروي عيــسي، واقعاً. عهدقــديم اســت نــسبت بــه وحــشت وبيرحمــيبــسياربزرگيقيناًيكي ازمبتكرين اخالقـي )يااگروجودنداشت هركسي كه سندش نوشت (وجودداشت

ــود ــاريخ ب ــزرگ ت ــانشســركوهموعظــة . ب ــسيارپيش اززم « . اســتب . ازگاندي ولوتركنگ پيشگويي ميكرداودوهزارسال قبل سخن » انخسارديگررابرگردر

هـا آن تربيـت يافتـة وي كـه مقـدس ازكتـب عيسي راضي نبودتااصول اخالقي خودرا . چي ازقانون روزشنبه اوصريحاًازآنهادست كشيده بود، به طورمثال سرپي . بوداستنباط كند

اسـتنباط ازكتاب مقدس خودرااخالق ما كهلهذا عيسي به حيث يك نمونه مثال ازنظري . قدرداني ميشودنميكنيم ونبايدكرد

اوبامادرخودش رفتارخـشن . ش برده ميشد نبودند كه انتظار ارزشهاي فاميلي مسيح، آنطور . مريدان خودراتشويق ميكردكه فاميلهايشان راترك گويندتاوي راپيروي كننـد داشت،

هركس كه به من ميĤيدوپدر، مادر، زن، واطفال خودرا، وبرادران وخواهران خـودوهم «يست كه آئـين چيزاين ».نفرت نكند، اوازپيروان من بوده نميتواند زن خودرا خواهران

. ميل تان واميداردشمارابه ردفابراي اينكه شماراتلقين كند. ديني آن راانجام ميدهد

Page 52: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٢

قابـل -عهدقـديم اخـالق مـصيبت بار اقالًبه مقايسة -باوجودآن تعليمات اخالقي عيسي خـوب آدم ستايش بودنـد؛ ولـي درعهدجديـدتعليمات ديگـري وجوددارندكـه هـيچ

كفاره بـراي گنـاه «كه عبارت از : مركزي مسيحيت عقيدةه بالخاص. آنهاراتأييدكندنبايدنفرت انگيزاست چـون است ودرقلب تيالوژي انجيل قراردارد، ازنظراخالقي چنان » اولي

گناه اولي، خودش مستقيم ازاسطورةعهدقديم راجع به . قصة ابراهيم وبريان كردن اسحاق بـه قـدركافي خفيـف بـه - خوردن ميوة درخـت ممنوعـه -گناه آنها . آدم وحواميĤيد

كـافي ولـي ماهيـت سـمبوليك ميـوه . باشـد محـض نظرميرسدتاسزاواريك سرزنش آنهاوهمه اخـالف شـان ازبـاغ .بودتااختفاوفرارشان به مادروپدرهمه گناهان مبدل شوند

عدن اخراج وازحيات ابدي محروم شوند، ونسلهابه رنج دردناك، درمزرعـه ودرزايمـان . محكوم شوند

يكنـوع لـذت بـردن -تي نـو ، تيالوژي انجيل يك بيعدال ت انتقام جوست توراچناني كه ــاي اززجر ــشوقموجف ــرد ع ــالوه ك ــه آن ع ــه . راب ــي ك ــي دين ــديعن ــة باي يك آل

، وخيلي اوقات درگـردن آويـزان دبپيذيررابه حيث سمبول مقدس )صليب(زجرواعدامـ درعقب آن اما. شود قابل توجه است گنـاه . تتيالوژي ونظرمجازات حتي بدترازآن اس

فلـسفة چـه قـسم اين . وحواقرارگفتة آگستين، ازطريق آب مني انتقال داده ميشود آدمــاطر ــه خ ــدش ب ــل ازتول ــي قب ــل را، حت ــه هرطف ــت، ك ــي اس ــاه اخالق ميراث گن

كند؟ الهيات شناسان اولي نوشته هاوموعظه هاي شان عوض ستاره اجدادبسياردورمحكوم برگنـاه وبيـشتربه طورمكرر وابحار، بيشتر ، كوه ها، جنگالت سبز، هاي درخشان آسمان

.كثيف كه برزندگي شماچيره گشته است مزخرف چه يك ذهنيت. تمركزميباشندم« : عاقالنـه ابرازميـدارد »نامه به يك ملـت مـسيحي « سام هريس دركتابش بنام

ـ يـك چنين مينمايدكه خـالق جهـان با اصلي شما عالقمندي يانگراني ي كـه مـردم عمل

Page 53: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٣

بدبختيكوته فكري شماروزانه درمازاد اين . توهين خواهدشد رهنه انجام ميدهند درحالت ب ». سهم دارديانسان

دردهة شصت وهفتاددرمصربه صفحه اي كه 62برصليب كشيدن عيسي قرارنسخة قلمي ازقـول نويسندة آن هركس بـوده باشـد، . ميالدي ميرسد 300 وتاريخ آن به دست آمده

صـرف بنـابرخواهش )يكي ازحواريون عيـسي ( يهودا مدعيست كه جوداس اسكاريوت مطـابق پـالن بـازي ه شـود، وايـن نقـش را تابه صليب كشيدبه وي خيانت نمود عيسي . چــه يــك عقيــدة نفــرت انگيــز. بــشريت رانجــات دهــدبــدين وســيلهبتواندتانمود

واعـدام خـودش بدون شكنجهآنهاراعفوكند، پس چرااگرخداوندميخواست تاگناهان مارا نسلهاي آينده يهودان به نام قاتالن ، آزارواذيت مالمتي ضمناًموجب درنتيجه، -عفونكرد انتقال داده ميشود؟ آياآن گناه موروثي درآب مني نيز:مسيح شود

همـسايه «كه وتورات اين بود ناگفته نماندكه يكي ازتعليمات اخالقي هردوكتاب انجيل ».يهودديگررادوست دار«صرف كه يعني » ات رادوست دار

درنوشتة عالي خودراجـع چنين اخالق را جان هارتونگ، طبيب وانسان شناس آمريكايي خـصومت خـارج گـروپ هم چنين اخالق داخل گروپ، بنام ،به تكامل وتاريخ انجيل

. ناميده استتعبيرهارتونگ ازانجيل عبارت ازاين است كه عيسي داخل گروپش رامنحـصربه نجـات

هارتونگ به وضـوح . يشناخت بود رات يگانه سنتي كه م يهودان ميدانست، زيرااوپيروتو بلكـه بـه . هرگز به منظورآنچه مااكنون فكرميكنيم نبود » تونبايدكشت«نشان ميدهدكه

. يهودان رانكشيطورمشخص به اين مفهوم بودكه توبايد ايمان ي وخصومت خارج گروپ يعيسي يك يهودوفاداربود وبه عين اخالق داخل گروپ

.اختراع نمودرابه مشركين وكفار بردن خداونديهود انديشةن پال بودكهاي. داشت :نقل قول ازهارتونگ

Page 54: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٤

ازاخالق داخل گروپيست، كه بادستورات قتل عام، به اسارت گرفتن انجيل يك برنامة «حتـي ولي انجيل به موجب منظورهـايش . وتسلط برجهان تكميل ميشود خارج گروپها،

قـديم همـين نوشته هاي بسياري . وزجنسي شريرنيست شتن، قساوت، وتجا ازك تجليلشالياد، حماسه هاي آيسليندي، وقصه هاي سورياييهاي قـديم اثر به طورمثال -كارراميكنند

ولي هيچ كس اليادرابـه حيـث يـك بنيـاداخالقي عرضـه . كتيبه هاي مايانهاي قديم وگي انجيـل بـه حيـث يـك رهنماتـاچطورمردم زنـد . مشكل درهمين جاسـت . نميدارد

».هميشه بهترين فروشنده درجهان استفلهذا، . خودراپيش برند، خريد وفروش ميشود يهوديـت سـنتي دربـين ياجلوگيري ازدخول ديگران بايدبه خاطرداشت كه محدوديت

خداراشكركه مرايك مشرك «: به آنهايادداده ميشودتااين راذكركنند . اديان بيماننداست ».كه مرايك غالم نساختينساخت، شكركه مرايك زن نساخت، شكر

: سروده شده) 1748 -1674(شعرذيل توسط اسحاق واتس نه اتفاق كه ديگران فكرميكنند،- ميدانملطف تو من اين راازخدايا،«

». ونه ازيك مشرك يايهود-كه من ازنژادمسيحي پيداشدم

. ميباشدواين يكي ازاتهامات اصلي عليه آن دين بدون شك يك نيروي تفرقه اندازاست، بين گروپهايافرقــه هــاي مــذهبي، لــي راســت ميگويندكــه جنگهاودشــمنيها و

انتقام گيري، سـتم سياسـي واقتـصادي ازسبب ، بلكه ندرتاًدربارةاختالفات تيالوژيكي اند اصالًشـكايات، . يك گروپ توسط گروپ ديگربوده است، كه سابقة آن به قرنهاميرسد

ـ وبيعدالتيهاي واقعي وجوددارندكه بادين ه جـزاين كـه بـدون ديـن ارتبـاط ندارنـد؛ ب وازكـي انتقـام گرفـت نمـود سـتم بركـي تـا كردفيصله برچسپهاي كه به واسطة آنها

.وبدون ديـن، وتعلـيم تبعيـضي مـذهبي، هرگزتفرقـة وجودنميداشـت . وجودنميداشت

Page 55: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٥

تاشـبه )ايالت سابق آيرليندشمالي (ازكوساووگرفته تافلسطين، ازعراق تاسودان، ازاولستر . دشمني لجوجانه وخشونت بين گرپهاي رقيب راميابيد هندوستان، درهرقسمت دنياقارة، بيش ازيك مليون درآشوبهاي مذهبي بين هندوها ومـسلمانان هندوستانوقت تجزية در

مـسلماً، بـه جـزدين كـدام ). پانزده مليون ازخانـه هـاي شـان بيجاشـدند ( كشته شدند ــدانكرد ــاراازهم ج ــدي د . چيزديگرآنه ــلمان رش ــذهبي س ــام م ــل ع ــة خودقت رمقال

چنين »، به طورهميشه، زهريست درخون هندوستان دين« راتحت عنوان اخيردرهندوستان :نتيجه گيري كرد

ــن، يادرارتكــاب « ــدام اي ــب آيادرهرك ــام مهي ــه ن ــون ب ــه اكن ــايتي ك ــن هرجن ديچقـدرخوب ديـن ؟ چيزقابـل احتـرام اسـت هرروزدرسراسرجهان صورت ميگيرد، چه

! ، وماچقدرحاضرهستيم تابه خاطرآنهابكـشيم بناكرد ، باچه نتايج مهلك اتوتمهايااوهام ر آن انجام دادن دوبـارة اثربيحس كنندة ، طورمكررانجام داده ميرويم كه ماآن رابه ووقتي

.آن راآسانترميسازدبه وقوع رسيدبنام خداوندواقع آنچه درهندوستان .لهذامشكل هندوستان مشكل جهان است

». خداونداستنام مشكل. شده استحتـي البته انسانهاتمايالت قوي براي وفاداري داخل گروپي وخصومت خـارج گروپـي

زبانهـا، البتـه .داران تيمهاي فوتبال رقيب اچون دربين هو . دارنددرعدم موجوديت دين بـه سـه اقالًميتوانند، ولي ديـن بوده عوامل مهم نفاق از) خصوصاًدرآفريقا(نژادهاوقبايل

:ترميسازدشديدسيعتروضررراوطريق .چون اطفال كاتوليك ياپروتستانت وغيره. يامنسوب ساختن اطفالـ ملقب

.تعليم دادن اطفال درمكاتب مذهبي جداگانه. جدايي ياتبعيض مكاتبـ . ـ تحريمات برازدواجهاي خارج ازگروپ

Page 56: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٦

لـن، هرچند ازدواج داخل گروپي دربين يهودان، قرارآمارتحقيـاتي توسـط نـوروال گ «درصدميرسـد، امادراسـالم ايـن تحريمـات 7،85سوسيالوژست دانـشگاه تكـساس، بـه

».خطرحكم مرگ داردشديدترحتي براي دختر

اخالقي عصروزمانروحية ، پس چطورفيصله ميكنيم كه ازاينكه مااخالق خودرابراساس كتابهاي مقدس قرارنميدهيم

يـك توافـق ميـدهيم آنچه انجامخوبي وبدي دربارة چيست وباطل چيست؟ كارصحيح سـبب مـابي لـزوم اكثريـت . عمومي وجودداردكه بادين كدام ارتبـاط واضـح نـدارد

نميشويم؛ مابه آزادي بيان عقيده داريم؛ ماماليات خودراميپردازيم؛ مافريب نميـدهيم، آزاربعـضي . نميكشيم، بامحارم زنانميكنيم، آنچه به خودنمي پسنديم درحق ديگران نميكنـيم

بـسيارچيزهاي شايسته دركتابهاي مقدس ديده شده ميتوانند، امادرپهلوي آن ازاين اصول . كه هيچ انسان پاكيزه نخواهدخواست تاپيروي كندديگري وجوددارند

يكـي . است»فرمان ده گانة نو«يكماچون براي اظهاراخالقيات متفق الراي يك طريق ازاين بـه نظرميرسـد كه تصادفاًدروبـسايت يـك خدانـشناس فرمان ده گانة امروزي از

:قراراست . به ديگران روانداريددخودنمي پسنديبه راـ آنچه

.ـ درهمه چيز، كوشش كنيدتاآسيب نرسانيد، زنده جانها، وجهان به طورعمـوم بايـدبامحبت، صـداقت، وفـاداري باهمنوعان خود ـ

.دي رفتارنمايواحترامكنيـد، اماهميـشه آمـادة ياازتطبيق عـدالت خـودداري راناديده نگيريد شرارت ـ هرگز

. وصادقانه پشيمان باشدزادانه به آن معترفعفوتقصيري باشيدكه آ .ـ بايك احساس شعف وحيرت زندگي كنيد

Page 57: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٧

.ـ هميشه درپي آموختن چيزنوباشيد بررسي كنيد، وآمـاده هميشه ايدياهاي خودرادربرابرحقايق ـ همه چيزراآزمايش كنيد؛

.ترك كنيدباحقايق وفق نكنداگرباشيدتاحتي يك عقيدة گرامي تان ديگران رااحترام اختالف نظر نباشيد؛ هميشه حق اختالف نظر سانسورياقطع درپي ـ هرگز

.كنيدتوسط ديگـران كوركورانـه عقل وتجربة خودشما؛ ازنظرات مستقل براساس نگذاريدتاـ

.سوق داده شويد .ـ هرچيزراموردسوال قراردهيد

ايـن مـسلكي نيـست، بلكـه پيامبريااخالق شناس يااين مجموعة كوچك اثريك حكيم . شخص عاديستيك نوشتةصرف

غالمـي كـه . پيش رفتـه ايـم اصل مطلب اين است كه مااززمانهاي كتاب مقدس خيلي راي . درزمان انجيل يك امرقبول شده بود، درقرن نزده دركشورهاي متمـدن لغوگرديـد

زنهادرجوامع بااكنون . فته شد درملل متمدن مساوي به يك مردپذير 1920يك زن دردهة هرسيـستم . دمعاملـه نميـشو بودنـد، هاي كتاب مقدس زماندر طوري كه ، متاع چونمنور

مـورد تعقيـب قـانوني شابراهيم رابـه خاطربـدرفتاري بـاطفل حضرت قانوني امروزي اكمـه مح من حيث قاتل درجـه اول مااوراواگراسحاق پسرش راقرباني ميكرد . قرارميداد

. درآن زمان يك عمل قابل ستايش، اطاعت به فرمان خداوندبودميكرديم، وليدراوايل قـرن بيـست، . ي ماست ية اخالقي عبارت ازوضع برخوردنژاد تغييرديگردرروح

هم دربسياري كشورهاي ديگربامعيارهاي امـروزي نژادپرسـت قريباًهركس دربريتانيه و ، حتـي تومـاس هنـري دنـد به نزدبسياري سفيدپوستان، سـياهان نژادكهتربو . تلقي ميشد

يك روشنفكرآزادومترقي بودياابراهـام ليـنكن )قرن نزده (هوكسلي كه درزمان خودش همچنـان . راباسفيدپوستان مـساوي فكرنميكردنـد ازغالمي بودآنها سياهانآزادكنندةكه

Page 58: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٨

بـه ايـن . غالمـان داشـتند درقرن هژده، واشنگتن، جفرسن وديگرروشنفكران آن وقت چنان سرسختانه به پيش ميرودكه بعضي اوقات آن رابديهي ميدانيم ترتيب روحية اخالق

.وفراموش ميكنيم كه اصالتاًاين يك پديدة واقعي استتلفـات مـردم ملكـي وسـيعاًموردنكوهش قرارميگيـرد، برعراق بـه خاطر تهاجم آمريكا

.باوجودي كه اين تلفات به مقايسة تلفات جنگ دوم جهاني به مراتب كمتراست درحـال م ميشودكه يك تغييرپيوسته ومتداوم درمعيارهاي قابل قبول اخالقـي چنين معلو ش نـشر درزمـان يك نوشـته تعصبات .، تغييري كه بادين هيچ ارتباط ندارد وقوع است

باكيت، يك الهيات شناس محترم كمبرج، درزمان خودش دربخش .دنفاش ساخته ميشو ، نيـست مي يك يكتاپرست ذاتـي سا«: م نوشت دربارةاسال) دين مقايسه اي (اول كتابش

بـه حيـث (عقدة نژادي » .اويك روح گرااست . طوري كه درنيمةقرن نزده فكرش ميشد تايـك ) »ستيك روح گرا او... سامي « (واستعمال آشكارصيغة مفرد ) مخالف فرهنگ

ولـي . تقليل دهـدباهيچ معيارشـنيع نيـستند قبيلتمامي مردم رابه يك كه صيغة جمعي پروفيـسرالهيات شناسـي هيچ امـروز . يگرازتغييرروحية اخالقي اند آنهامقياس كوچك د

. ياهرمضمون ديگركمبرج آن كلمات رااستعمال نخواهندكردپيوسته درشعوراجتماعي ازكجاآمده اند؟ به يقين كه آنهاازدين پس اين تغييرات استوارو

همĤهنـگ بـه دم بـه طور ومابايددليلش رابدانيم كه چرادرميان تعـدادزيادمر . نه آمده اند .وقوع ميرسند، وبايد جهت نسبتاًثابت آن راتوضيح دهيم

ازذهن بـه ذهـن ازطريـق صـحبتها، كتابهـا، روزنامـه اين تغييرروحية اخالقي، خـودرا اخالقـي دراقلـيم تغييـرات . گـسترش ميدهـد اديو، ودراين روزهاازطريق انترنت هاورولسان كميدنها، درراي دادن نمايشات وصحبتهاي راديويي، سخنرانيهاي سياسي، لهجه در

ازماازموجبعضي . براي ساختن قوانين درپارلمان وتفسيرآنهاتوسط قاضيان آشكارميشوند . روحية اخالقي درحال تغييروپيشرفت به عقب ميمانيم وبعضي ازمااندكي به پيش هستيم

Page 59: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٥٩

درزمـان ياباهم يكجاازهمنوعان خوددرقرون وسـطي ولي بسياري مادرقرن بيست ويك هموارومـستقيم البته ايـن پيـشرفت . بسيارپيش هستيم 1920 ياحتي ازدهة لينكن هامابرا

2000، ســرعت وبطائــت دارد، چــون آمريكاكــه دراوايــل دهــة نبــوده صــعودونزول . وادامه خواهديافت ستروند مترقي يقينيامادردرازمدت . ازحكومتش متضررشده استـ بهبودي درتعلـيم وتربيـت ن كـه هركـدام مابااعـضاي وخـصوصاًدرك فزاينـده ازاي

مذهبيست كه غير به كلي انديشة -يمديگرنژادهاوجنس ديگريك انسانيت مشترك دار يـك دليـل بدسـلوكي باسـياهان . منشاء علمي بيالوژيكي، خصوصاًتكامل تدريجي دارد

آنهاكامالًبه حيث انسان پنداشـته اين است كه درآلمان نازي بايهودان وجپسيها وزنان، و تماعي حركت روحية اخالقي بـه طوروسـيع جا رواني و مابه توضيح شترازاين بي. نميشدند

اين قدركافيست تابه حيث يك حقيقت اذعـان كنـيم كـه حركـت بلكه . نمي پردازيم شـايد ايـن . توسط كتاب مقـدس هم نه اًيقينو - نميشود ط دين رهنمايي توسلي ميكندو

علـتش . وه هاي مختلف است ي ازق چون جاذبه يك قوة مجردوتنهانباشد، بلكه يك مغلق كـه راكافيـست تاادعـاي ازحد بـيش پديدة آشكارپيشرفت روحية اخالق هرچه هست،

ة كه چه خـوب اسـت بـه خداوندضـرورت داريـم مابراي خوب بودن خوديابراي فيصل .ردكنيم

؟ بودشمخالفچرا دارد؟دين چه عيب

ن درآسـما -ارددين واقعاًمردم راقانع ساخته است كه يك شـخص غيرمرئـي وجـودد «يـك وشـخص غيرمرئـي . ميكند هرلحظة هرروزنظارت ازهرعمل شمادر -زندگي ميكند

واگرهريك ازاآن ده چيزراانجـام داديـد، . فهرست خاص ازده چيزداردكه نبايدانجام داد است، اوشمارابه ه پرازآتش ودودوسوختن وشكنجه وعذاب وي يك جاي خاصي داردك

Page 60: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٠

اب كشيدوبسوزيدوخفه شويدوجيغ زنيدوناله كشيدبراي آنجابمانيدوعذآنجاخواهدفرستادتا »!ولي اوشمارادوست دارد..... ابداالبد

جارج كارلين

كه خداوندي وجودندارد، وبراي اخالق خودبه دين كه به اين توافق دارندكساني ، ضرورت نداريم، وريشه هاي دين واخالق رابامفاهيم غيرديني توضيح كرده ميتوانيم

آن دكه چرااين قدرخصومت داريد؟ دين چه عيب دارد؟ آيادين واقعاًپرسنمي بازهمچراهركدام رابه راه خودش نگذاريم بجنگيم؟ فعاالنه مضراست كه مابايدعليه آن قدر

تازندگي كرد؟ آياهمه اش صرف مزخرف بي ضررنيست؟ به درمقابل بايدگفت كه خصومت ناخدايان عليه دين گاه گاه لفظي است، هيچ كس را

كله نه بريده، سنگسارنكرده، نه سوختانده، آنهارابابم نه پرانده، خاطراختالف عقيده بازهم ولي . تصادم نداده اند، ياهواپيماهارابرآسمان خراشهاي شانبرصليب نه آويخته

، يك خدانشناس بنيادگراادربرابردين شمارابه حيثآياخصومت شم: خواهندپرسيدكه من بايدازاين اتهام بنيادگرايي ؟ نشان نميدهد خودآنهادس كتاب مقعيناًچون بنيادگراي

. استوم، زيرابه طورناراحت كننده معمولخالص ش

بنيادگرايي وواژگوني علمحق هستندچون حقيقت رادركتاب مقدس خوانده اند، وپيش برآنهاكه بنيادگرايان ميدانند

كتاب مقدس حقيقت . ازعقيدة شان تكان نخواهددادازپيش ميدانندكه هيچ چيزآنهارا است، كتاب حقيقي. محصول نهايي يك پروسة استدالل آشكاراست، نهيك حقيقت

برخالف، . ، نه كتاب راراباطل ساختشواهدباشد، بايد باآن متناقض اگرمدرك ياشواهد آن كه نه به خاطري )، به طورمثالتكامل تدريجي( بريك عالممن به حيث اعتقاد

Page 61: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦١

وقتي كه . شواهدآن رامطالعه كرده امبخاطريست كه بلكه مقدس خوانده امدركتاب رايك كسي غلطي آن راكشف ميكندوآن رادركتاب بآلخره يك كتاب علمي غلط باشد،

واضح است كه درموردكتابهاي مقدس چنين چيزي صورت نمي . بعدي اصالح ميكند . گيرد

خودش يك اين سوال رامطرح كندكه اعتقاديك عالم برشواهدشايدفالسفة آماتورمعني حقيقت درتعريف چون هركس ديگرشايدعالمان . موضوع اعتقادبنيادگراي است

آن مابرتكامل تدريجي بنابرشواهداعتقادداريم، اگرشواهدنو. بنيادگراباشندكه چيست كدام ازبنيادگراي واقعي هرگزچنين هيچ. وراًعقيدة خودراتغييرميدهيمراغلط ثابت كردف

. نخواهدگفتمبادرت علمي عالم بادين بنيادگرابه خاطري خصومت دارم كه به حيث يكمن

اين به مامي آموزدتاافكارخودراتغييرندهيم، ونخواهيم . رافعاالنه هرزه وفاسدميسازد. وعقل راضعيف ميسازدعلم راواژگون اين . هيجان انگيزقابل دانستن رابدانيم تاچيزهاي

ست كه ديپلوم زمين شناسي يمثال تأسف آورآن كورت وايز، زمين شناس آمريكاي اويك. ازهارواردبه دست آورده استخودراازدانشگاه شيكاگوودوديپلومهاي عالي خودرا

دريك تحقيق وتدريس علماليق خوددرراه رسيدن به هدفباكفايت عالم جوان ه ازبيرون نه آمدبلكه ازداخل ذهن خودش ناشي شدكه بعدمصيبتي واقع شد. دانشگاه بود

ي كه باپرورش بنيادگرايي ديني واژگون وتضعيف شده بودازوي بود، يك ذهن- شيكاگووهارواردشمضمون زمين شناسييعني -تقاضاميكردتاباوركندكه زمين ،مستقيم راقبول نداشتتصادم بين دين وعلمش كهوي . كمترازده هزارسال عمرداشت

كه هرآيت رايك روزانجيل راسرتاسرمرورنمود، و. وتضادذهنش راناراحت ساخته بودكاربيرحم ودرآخراين . ه رفتكردوحذف جهان بيني علمي حقيقت ميداشت قطع اگر

كه، ، ازكتاب انجيلش بسياراندك باقي مانده بود وپرمشقتصادقانه

Page 62: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٢

من بايدبين تكامل تدريجي وكتاب مقدس بامرورهمه صفحات انجيل دريافتم كه « تكامل تدريجي اين كه ط بودياياكتاب مقدس راست وتكامل تدريجي غل. بگيرمتصميم

من كالم خداوندراقبول كردمبودكه آن شب ... ردميكردم من بايدانجيل راوراست بودباآن يكجا، تمام . وهمه آنچه باآن درتضادبودبه شمول تكامل تدريجي ردكردم

».درآتش انداختم، به كمال تأسف، روياهاوآرزوهاي علمي خودرا: عقيدة ديني ناشي ميشودجة فزيكي بلكه ازاثرودستورازاثرشكن، نه كورت وايزدودليمن دربرابردين به خاطرآنچه درحق كورت وايزانجام . يك شكل شكنجة ذهنيازيعني

واگرآن رادرحق يك زمين شناس تحصيل كردة هارواردانجام داد، . داد خصومت دارم . ميتوانداداندچه انجام دادهستعدكمترباافكركن كه درحق ديگران كه

اذهان معصوم جوان، باشوق، هزار علمي هزارانآموزشتباهي مصمم بر دين بنيادگرايولي توسط . دين غيربنيادگراي معقول شايدسبب تباهي نشود. ميباشدداراي حسن نيت و

بي شك وشبهه يك خصلت كه عقيدة ان كودكي شان وآازاطفال وتلقين آموزش . يسازد مصون م اين جهان را براي بنيادگرايينيكوست،

گرائي تاريك مطلقجانب

ازتوافق وسيع مردمان شايسته، منور، آزادتذكربه عمل بالًدرايضاح روحية اخالقي متغير، قكم وزيادبه آن ري مردم چه مذهبي يا غيرمذهبي منظرة خوشبينانه بودكه بسيايك . آمد

كه واقعاً، . عيداستبسياربهنوزازبين رفتن امابايداذعان نمودكه مطلق گرائي. ارندتوافق دبه طوربسيارخطرناك همچنان ، ك تعدادزياد مردم امروزدرجهانبراذهان يي مطلق گرائ

چنين مطلق گرائي. مسلط استحكومت مذهبي آمريكايان بدويدرجهان اسالم ودردين به حيث پنداشتن براي دليل عمده يك وي ديني ناشي ميشود، وهميشه ازايمان ق

. تشكيل ميدهدران درجهايك نيروي شرارت

Page 63: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٣

اين . استشده تقاضايكي ازشديدترين مجازات درتورات ياعهدقديم براي كفرگوييج قانون جزايي پاكستان براي اين جنايت -295مادة . هنوزدربعضي كشورهامعمول است

داكتريونس شيخ، يك طبيب ومدرس 2001درماه آگست . تجويزميكندراسزاي مرگ جرمش اين بودكه به شاگردان گفته بودكه . محكوم شدبخاطركفرگويي به جزاي مرگ

زده نفرازشاگردانش يا.محمدقبل ازاختراع دين درسن چهل سالگي يك مسلمان نبودبيشترعليه معموالًقانون كفرگويي درپاكستان .به مقامات خبردادندازاين لغزش او

2000آگستين عاشق مسيح كه درسال شخصي بنام ، چون مسيحيان درخواست ميشود اجازه نداشتدرفيصل آبادبه سزاي مرگ محكوم شد، مسيح به حيث يك عيسوي

قانون پاكستاني - به طورباورنكردني -ه اش راكه مسلمان بودعروسي كند تامعشوق .واسالمي يك زن مسلمان رااجازه نميدهدتابايك مردغيرمسلمان عروسي كند

. ي شدن به سزاي مرگ محكوم شددرافغانستان، عبدالرحمن به خاطرعيسو 2006درسال ، به كسي ضرررسانده بود، چيزي رادزدي كرده بود؟ نه هيچ آيااومرتكب قتل شده بود

اش راتغييرداده به طورباطني وخصوصي، اوعقيده . اوفقط تغييرعقيده كرده بود. كدام آن بهانة بهباآلخره عبدالرحمن . البانشده بود نه دردورة طواقع اين درافغانستان آزاد. بود

زدرقانون اساسي هنو. ديوانگي وفشارشديدبين المللي ازاعدام فراركردودرايتالياپناهنده شده معني ارتدادب. كه سزاي مرتداعدام استيك ماده وجوددارد»آزادشده«افغانستان

يك جرم تفكراست، وسزاي آن درقانون اسالمي مرگ ضررجاني يامالي نيست، صرف ق عبدالكريم مالله درسعودي به جرم ارتدادوكفرگويي ، صاد1992دسامبر3در. است

. اعدام شددرانگلستان شخصي به نام جان وليم گات به خاطركفرگويي به نه ماه زندان 1922درسال

.اوحضرت عيسي رابايك كالون يادلقك مقايسه كرده بود: شاقه محكوم شد

Page 64: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٤

كمپوتري ه هايشبك، ودراختراع» طالبان آمريكايي«درآمريكاي سالهاي اخيراصطالح دراين نقل قولهاي رهبران مذهبي آمريكاوسياسيون متكي برمذهب. گرديده استپخش

تعصب تنگ نظرانه، بيرحمي وبي عاطفگي وكراهت طالبان، آيت اهللا خميني، ، شبكه هامابايدبركشورهاي شان حمله «چوناظهارات .ومقامات وهابي سعودي رابه خاطرمي آورد

جارج بوش به اين كه «، »درآوريم رابكشيم، وآنهارابه دين مسيحيت، رهبران شانكنيم، يانقل قول »واسطة اكثريت آراانتخاب نشده بود، اوازطرف خداوندمقررشده بود

نزديك )مسيح(، آمدن دوممابه حفظ محيط ضرورت نداريم«ازوزيرداخلة ريگان كه كه مردم كتابهاي مقدس طالبان افغان وطالبان آمريكايي مثالهاي خوب اندوقتي»است

مدرن ترسناك قانونيك آنها. شان راتحت الفظ وجدي قبول كنندچه واقع ميشود فراهم ميبود)تورات(تحت حكومت مذهبي عهدقديمدركه ميبايست زندگي رامانند .ندنميك

يدين وتقدس حيات انسان

، سقط جنين مذهبيلهذا، ازنظرمطلق گرايان. جنينهاي انساني مثالهاي زندگي انساني اندشديد گرفتن حيات امابسياري آنهايي كه مخالف . يك قتل تمام عيار: كارغلط است

اين به حيث . (حيات اشخاص بالغ هستندازبين بردن ني هستندبيشترازمعمول مشتاقجني. )يك قاعده به رومن كاتوليكهاكه ازمخالفين سرسخت سقط جنين هستندتطبيق نميشود

وي، . ست امروزيدوباره نمونة واقعي صعودوتسلط مذهبييامؤمن لدبوش متوجارج دبليو حتي -حيات اندسرسخت بوط به جنين است، ازمدافعينتازماني كه مر وديگراندليل واضح . جلوگيري كنندرانجات ميداديقيناًبسيارجانهاتحقيق طبي كه كه از تاسرحدي

كه ديوان عالي قانون 1976ازسال . مخالفت باسزاي مرگ احترام به حيات انساني استايالت تكساس مسئول بيش ازثلث همه اعدامهادرتمامي تحريم سزاي مرگ رافسخ كرد،

Page 65: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٥

وبوش نسبت به هرگورنرديگردرتاريخ كشوررياست . كشوربوده است . رابه عهده داشته است)به طورمتوسط يك اعدام درهرنه روز(درتكساساعدامها

ننه تريساازكلكته . بربسياري مردمان مذهبي داردانديشة جنين واقعاًتاثيرفوق العاده بزرگترين مخرب صلح سقط « درسخنراني اش به مناسبت پذيرفتن جايزة نوبل گفت،

جدي هرموضوع بارةباچنين قضاوت كج دررايك زن ميتوان چطور».جنين است فت، چه خاصه كه ارزش جايزة نوبل راداشته باشد؟گر

، يك سازمان بشنوازراندال تري، مؤسس عمليات نجاتبرگرديم به طالبان آمريكايي، كه من وقتي« كه ميگويدتهيه كنندگان وسايل سقط جنين، داكتران براي ارعاب

شماراپيداخواهيم ، زيرا شمابهتراست فراركنيد،اداره ميكنندراكشور ياكسان چون من ازعدم تحمل يميخواهم تاموج من . ...كرد، ماشمارا محاكمه واعدام خواهيم كرد

بلي، نفرت خوب است . ببردازبين ازنفرت شمارامن ميخواهم تاموجي، ببردازبين شماراي داريم، آسمانمامكلفيت كتاب. هدف مايك ملت مسيحي است...

مابايديك ملت . هدف مابايدساده باشد... خداوندازماميخواهدتااين كشوررافتح كنيم ».شده باشدبرفرمان ده گانه بناالهي، يعني برقانون باشيم كه يمسيح

. مطرح شده ميتواند راحت، نيزبااصطالحات دشواربي ثباتعليه مردنمباحثات ، كه اگربه يك سوال خيالي ازطرف يك فيلسوف اخالقي رامطرح كنيم كهبياييدتا

داكتران اجازه دادشودتابه زندگي مشقت باربيماران عالج ناپذيرپايان بخشند، درآن قوانين جامعه به دسپلين . مادركالن خودرابه خاطرپولش خواهدكشتصورت هركس

كدام حدي براي توقف آن ، درغيرآن صورت ضرورت دارد» تونبايدكشت«مطلق چون . وجودنميداشته باشد

مذهبي فرق بين كشتن يك دسته حجرات مكروسكوپي وكشتن ذهنيت نوع معين يكقبالًازراندل تري وعمليات نجات نقل ي كه طور. يك داكتركامالًرشديافته كرده نميتواند

Page 66: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٦

مايكل بري وكشيش پال هيل ورفقاي لشكرخداوندشان به آتش قول گرديد، كشيش ، پال 1994 جوالي 29در. زدن كلنيكهاي سقط جنين وتهديدآشكارداكتران پرداختند

داكترجان بريتن درفلوريداومحافظش رابه ضرب ) اين سربازراستين لشكرخداوند(هيل خودش رابه پوليس تسليم وگفت آن دونفررابه خاطرجلوگيري له ازپادرآورد، بعدگلو

مايكل بري ازچنين يك عمل دفاع نمود، .قتل كودكان معصوم درآينده به قتل رسانيدوداكترراكشت، كه دربرابراين سوال كه پال قانون را به دست خودش گرفته بود

ي خطرناك درجامعه خواهدشد، اگرهركس قانون مملكت رابه دست گيردسبب انارشمشكل دراينجاست كه ماقانون واقعاًموثق نداريم؛ وقتي كه ماقانون ساخت «وي گفت،

داشته باشيم چون قانون حقوق سقط جنين، كه توسط قاضيان باالي مردم تحميل مردم وقتي كه مادربارة قانون اساسي آمريكاداخل مباحثه شديم كه ازكجا آمده » ... گرديدكه دربريتانيازندگي مانان جنگجولازمس دربرابرچنين مسائلبرخوردمايكل بري . است

اسالمي هستند، نه قوانين قانونصرف تابع، آنهاعلناًاعالن ميدارندكه بخاطرميĤوردميكنند .مصوبة ديموكراتيك كشورخواندة شان

برلب ، اعدام شد، وي درتمامي راه كه بسوي مرگ روان بودتبسم2003پال هيل درسالمن به انتظارجالل ... بزرگ درجنت هستميك پاداش منتظرمن «داشت، ميگفت » .وسربلندي هستم

دريك طرف مردمي . دهشتناك ازيك فرق بسيط ادراك ناشي ميشودكارهمة اين قرادارندكه به نسبت عقيدة ديني شان، سقط جنين راقتل دانسته براي دفاع آنهاحاضربه

بدون دين يامختلف ديني باعقايد داران صادق سقط جنينطرفدرطرف ديگر. كشتن اندهاخدمات صحي رابراي بيماران نيازمند تهيه تبه حيث ايدياليسكساني كه ، ندراقرارد

. ورنه به شارلتانهاي بي كفايت خطرناك پس كوچه مراجعه خواهندكردميدارند،

Page 67: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٧

شان مساويانه هردوجانب ازنظرخود. هردوجانب، جانب ديگررابه حيث قاتالن ميبينند .صادق هستند

تعصب راپرورش ميدهد دردين»اعتدال«چگونه كهاي سقط جنين كلينيي كه درآمريكامسيحيان، ازجنبة تاريك مطلق گرائي درتوضيح

خصوص لفهرست بيرحمي شان، با، وطالبان افغانستان كه شمردن رامنفجرميسازندزنان درايران تحت دربرابرناگوارسلوك . يادآوري گرديدبسياردردناك استدربرابرزنها

، رانندگي كنندنميتوانندكه تحت سلطنت شاهزادگان، سعوديدرقيادت خميني، يا لندن جوهان هري، يكي ازمقاله نويسان. برآيند مردانه محرمبدون ياازخانه هاي خودبهترين راه تخريب جهادگرايان اين است تايك بغاوت زنهاي «: درمقالة خودنوشت

».ابرانگيختمسلمان ربرپاليسي يادآورشويم كه يابرگرديم به مسيحيت، دربارةآن مسيحيان جذباتي آمريكا

حق خداداداسرائيل فلسطين تمام سرزمين عقايدكتابي شان كه ة آمريكابنابرشرق ميانفراترميروندودراشتياق جنگ ازآن بعضي مسيحيان جذباتي . نفوذقدرتمنددارنداست

تعبيرميكنند، كه ه حيث روزنهايي مبارزه بين حق وباطلهستوي هستند چون آن راب. مطابق تعبيروهمي عجيب ولي معروف كتاب وحي آمدن دوم راتسريع خواهدساخت

درحقيقت قريباًنصف نفوس آمريكابه چنين يك روزنهايي شكوهمند صرف براساس « ».دگم مذهبي عقيده دارند

رشدافراط گرايي براي زمينه رامنظوراين است كه حتي دين معتدل وماليم دراينجا توسط چهارجوان درلندنچهارحملة انفجاري خودكشي 2005درجوالي . مساعدميسازد

كه معاشرت وخوش مشرب سلوك نيك تبعة بريتانيا، دوست داران كركت، پس اين جوانان دوستداران كركت چرااين . انجام گرفتباآنهاخوشگواربود

Page 68: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٨

ني، ياكاماكازيهاي جاپاني، ياتميل تايگرهاي همتاهاي فلسطيكارراكردند؟ برخالف توقع نداشتندكه فاميلهاي داغديدة شان موردتوجه اين بمهاي انساني سري النكايي شان،

برعكس، بعضي اقارب شان درخفارفتند، حتي يكي . وحمايت قرارخواهندگرفتان نه عمل اين چهارجو. خودرايتيم گذاشتهاخانم حامله خودرابيوه وكودك نوپاي ازآن

براي قربانيان شان بودبلكه براي فاميلهاي شان وهمه وتنهايك مصيبت براي خود شان يك نيروي كافي قدرتمنداست تاچنين ديوانگي تنهاعقيدة ديني. مسلمانان دربريتانيابود

الدن ومردمان چون وي جوابش واضح است، بن . رادراشخاص شايسته وهوشياربرانگيزد. ... عقيده دارندراست بودن قرآنبرلفظاًآنها. اندواقعاًعقيده دارندبرآنچه ميگويندكه معتقد

.آنهاعقيده داشتندباچنين عمل خودراساًبه جنت خواهندرفتعلت اين همه مصيبت، آسيب، خشونت، دهشت وجهالت خوددين است،

مزخرف معلوم ميشود، واقعيت اين است كه حكومت، واگراظهارواضح اين حقيقت . مودساختن آن كه چنين نيست يك وظيفة بسيارخوب انجام ميدهندومطبوعات دروان

جنگ حيثسياسيون غرب ازذكرنام دين اجتناب ميكنند، ودرعوض جنگ شان رابه باوجودآن،آنهاچون قاتالن . توصيف ميكنندكه باشرارت برانگيخته ميشوند عليه دهشت

نيكوكاران ازتعاليم ، فكرميكنندكه به حيث مسيحي داكتران سقط جنين تحريك ميشوندآنهاخيالپرستان مذهبي اند، , آنهابيماران رواني نيستند. ديني شان صادقانه پيروي ميكنند

نصراحسن يك جوان . انگيزة شان عشق شهادت است. كه خودرامعقول فكرميكنندمؤدب بيست وچهارسالة فلسطيني كه موفق به خودكشي انفجاري نشد، نيويارك

: نقل قول ميكند چنينازوي، 2001نومبر19تايمزدر .دربرابراين سوال، كه جذابيت شهادت چيست؟ اوگفت

قوة روحاني مارابه طرف باال ميكشاند، درحالي كه قوة اشياي مادي مارابه طرف پائين «بازازوي » .كسي كه برشهادت تكيه زددربرابركشش ماديات مقاوم ميشود. ميكشاند

Page 69: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٦٩

، ماپيامبر ويارانش رامالقات به هرصورت » «اگرعمليات ناكام شود؟ولي «پرسيده شد ».خواهيم نمود، انشااهللا

. ماهيچ شكي نداشتيم. مادراحساسي كه هم اكنون داخل ابديت ميشويم غوطه وربوديم«اين تعهد . يك سوگندتزلزل ناپذير-مابرقرآن درحضورخداوندسوگندخورده بوديم

مختص براي جنتاست دري باغيادميشود، اين نام )بيت الرضوان(مجهادبه ناامااين يكي بسيارشيرين . ميدانم كه طرق ديگرجهادكردن وجوددارند. پيغمبروشهيدان

»!است كمترازنيش يك پشه، دردآن اگربه خاطرخداوندباشند تمام شهادتها.است درصحنة .برايم نشان دادي مستندازطرح نهايي عمليات جوان مذكوريك ويديو

كه بين خودسواالت وجوابات رابه قسم تشريفات مذهبي اورابادوجوان ديگرديدم آخر ...دربارة جالل شهادت انجام دادند

: طراح گفت. سپس آنهاوطراح عمليات زانوزدندودستهاي شان رابرقرآن گذاشتند ».آياآماده هستيد؟ فردا، شمادرجنت خواهيدبود«

ما وظيفة اگرمن به جاي آن جوان فلسطيني مي بودم به طراح ميگفتم، چراخودش اين مردم«خودكشي رابه گردن نميگيريدتاراساًبه جنت رويد؟ بازهم بايديادآورشدكه،

لهذامابايدخوددين رامالمت كنيم نه ». باوردارندبه آنباوردارندواقعاً ميگويندبه آن چهآنهايي كه شمارابه «: چنانچه ولتيربسيارقبل درست گفته بود. افراط گرائي ديني ».خته ميتوانندشمارامرتكب بيرحميهاساخته ميتوانندمزخرفات معتقدسا

مسيحيت، به همان اندازه چون اسالم، به اطفال مي آموزدكه عقيدة بي چون وچرايك اگركسي اعالن كندكه . بسازيدضرورنيست تابراي آنچه عقيده داريددليلي . تقوااستعين دين، يادين ديگر، يابدون دين، مكلف دينش ميباشد، متباقي جامعه، چه ازاين جزء

كندكه خودرادريك ميآن راتاروزي احترام است تاآن رابي چون وچرااحترام كند؛ كشتاردهشتناك چون تخريب مركزتجارتي جهان نيويارك، ياانفجارهاي لندن يامادريد

Page 70: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٠

اورهبران عامه صف ميگيرند براي توضيح آن به يك مالهسپس. نشان دهد . كه اين افراط گرايي يك انحراف ازدين واقعي استندآوازميگوي

، مديرانستيتوت اخيراًيك مقاله دربارة اسالم معتدل درلندن توسط پاتريك سوكديوامروزاكثريت مسلمانان بدون توسل به «مطالعة اسالم ومسيحيت به نشررسيدمينويسد،

انتخابي ت وبافتازساخ آن ماننديك مجموعةقر، زيراخشونت زندگي خودراپيش ميبرنداگرجنگ ميخواهيد، . اگرشماصلح ميخواهيد، آيات صلح جويانه رايافته ميتوانيد. است

».آيات جنگجويانه رايافته ميتوانيدسوكديوادامه ميدهدتاتوضيح كندچطورمحققين اسالمي بابسياري تضادهاي كه درقرآن

ة آن نصوص اخيرنصوص نسخ راانكشاف دادند، كه به وسيلاصل قانون ياميابندبسازند، اندكه ايامي مصادف به بيشتردرقرآن يانه جوآيات صلحبدبختانه . قبلي رامنسوخ كنند

اش اين نتيجه . نوشته شده اندآيات جنگجويانه بعدازهجرتش به مدينه. محمددرمكه بود است كه

سال13تنهابراي. استسال ميشودكه ازمدافتاده1400قريباً» سالم صلح استا«ي كهشعار كه عيناًمانندقانوندانان قرون وسطي-براي مسلمانان افراطي امروز... اسالم صلح بود

. واقعيترخواهدبود»اسالم جنگ است«كه شعاري -ك راانكشاف دادنداسالم كالسيم نمود، به مناسبت بم گذاريهاي لندن اعال)الغربا(يكي ازگروپهاي افراطي دربرتانيا، بنام

. ...انكارميكندكافراستبه حيث يك جزاسالم دهشتازكه هرمسلماني «پيروان ، نه بودندايحاشية جامعة مسلمان بريتانازجواناني كه مرتكب خودكشي شدندنه

، بلكه آنهاازنفس جامعة مسلمان آمده افراطي وغيرعادي دين شانيك تعبيروتفسير ».بودندوبه واسطة يك تعبيرمعمول اسالم تحريك شده بودند

Page 71: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧١

–تقوااست عقيدة بي چون وچراكه دين و تلقين گرددبه اطفالتامضراست آنچه واقعاَ تابااسلحة مهلك براي جهادآينده كالن -مشكل نيست تااجزاي ديگربه آن عالوه شود

ودربارة عقيدة شان سوال كنند، بم گذاران اگربه اطفال يادداده شودتافكركنند. شوند، كشتن وكشته شدن درراه خداوند، عقيدة شهادت وجنت. انتحاري وجودنخواهندداشت

كه براي اطفال درمدرسه هاي ديني درس داده ميشوند، حتمي نيست كه به واسطة انان طبقة عادي مسلمديني نجيب مربوط به به واسطة معلمين متعصبين افراطي باشدبلكه

.بسيارخطرناك القاء كرده ميشوندباعقايدعمداً وآسيب پذيرآنهامعصومواذهان تدريس :به عبارت ديگر

اسالم معتدل به حيث وسط نشونماي مسلمانان افراطي انتحاري، وجوامع معتدل جهان « ». افگني آنهانقش بازي ميكننداسالم به حيث پناه گاه فعاليتهاي دهشت

طفوليت، بدرفتاري ورهايي ازدين

: معلميعني - وجوددارددرهرقريه يك مشعلي«

ويكتورهوگو-----------------» .ماليعني -ندة مشعلنخاموش كويك

االي ، تراژيدي كه ب ازايتالياي قرن نزده شروع ميشودبايك قصة كوتاهاين موضوع :برخوردامروزي دين دربرابراطفال يك روشني مي اندازدطرز

يهودباشندة بولونگا، قانوناًتوسط ايدگاردومورتارا، يك طفل شش سالة1858درسالايدگاردوبه زورازمادراشك ريزان . س پاپ باامردادگاه بازجويي گرفتارشدپولي، ودرآنجابه برده شدآموزشگاه عيسوي ساختن درروم به جداوحواس پريده اش وپدر

Page 72: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٢

آنهم به جزازيكي دوبارمالقات مختصر. حيث يك رومن كاتوليك كالن ساخته شد . كشيشي، والدينش اوراديگرهرگزنديدندتحت نظارت

ه ربايي بچ(نامش ب مشهوردركتابديويدكرتزردواردوتوسط قصةايقصة ايدواردودرايتالياي آن وقت غيرعادي نبود، ودليل . ذكرميشود)ايدگاردومورتارا

. عبارت ازعيسوي ساختن مخفيانةطفل بودرباييهاي كشيشي هميشه عين چيزوچنين بچه يسوي ساخته اين قسمت اصلي سيستم عقيدتي رومن كاتوليك بودكه يكبارطفل ع

،گسترده درسراسرجهاناعتراض ضمناً، .عيسوي باقي ميمانددائم ميشدديگربه طوردانسته شده ازطرف روزنامة كاتوليك به حيث قدرت بين المللي يهودان دولتمند

. دميگرديدرولي اين قصة . هرعقيده يافت شده ميتوانندمردمان ظالم وشريردرهرقرن ومربوط به

ناشي دة ذهنيت مذهبي وشرارتهاي آشكاركننتالياوسلوكش بااطفالدادگاه روحاني اي توجه ذهنيت مذهبي است كه يك پاشي ازآب تصورقابلاين يك اول . ميباشدازآن دوم . رابكلي تغييردهدطفليك زندگي ميتواندتاافسون خواني لفظي مختصروردياويك

دهشتناك درحق كه چه يك كارددرحقيقت كشيشها، اسقفهاوپاپ اصالًنميدانستنمسيحي وش كه باجداكردن ازوالدينبلكه آنهاصادقانه معتقدبودند. ايدگاردوانجام ميدهند

امة كاتوليك يك روزن. خوب درحقش انجام ميدهنداويك كارساختن غيرقابل تصوراست پشتيباني نمودونوشت كهايدگاردودرقضية پاپ درآمريكاازموقف

به به استنادآزادي مذهب تاذاشت يك حكومت مسيحي يك طفل مسيحي راميگكه .آزادي يك طفل آن است تايك عيسوي باشد نه يك يهود. واسطة يك يهودكالن شود

، ازپاپ به پائين، صادقانه اندكه طرفداران كاتوليكمشعربراينهمه بازهم ازنظراخالقي مطلقاًدرست، ودرست براي : درست بودكارمعتقدبودندآنچه راانجام ميدهند

Page 73: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٣

قضاوت ومنحرف ساختن دادن وتاب پيچچنين است قدرت دين در. طفلخيروسعادت . شايستگي انساني عادي

سوم جسارت ياخودبيني مردمان مذهبيست، كه دين هنگام تولدخودرادين راستين، وهمه ايدگاردويك مثال خوب ازاين جسارت است، كه به . اديان ديگرراازيكسرباطل ميدانند

چنين است حماقت . ف بي مفهوم ربوده شده بودويك چندحرپاشي ازآب خاطريك ذهن تلقين شدة مذهبي، كه صرف بايك پاش ديگرآب پروسه رامعكوس خواهد

ه نزدديگران، ب. لجاجت وخيره سري استبراي بعضيها، انكاروالدين نشان دهندة . ساخت . اين موقف اصولي شان است كه آنهارادرفهرست طوالني شهداباالميبرد

ان گفت كه يك طفل شش ساله اصالًكدام دين داشته نميتواند، چه مسيحيت چهارم، ميتوبدون غسل تعميدي يك طفل فكري كه ، به عبارت ديگر. يايهوديت وياكدام دين ديگر

ولي –احمقانه است تغييرداده ميتواندبايك لمس فهم ودرك راازيك دين به دين ديگرآنچه به . ك ياديگردين مشخص استاحمقانه ترازآن نامزدساختن يك طفل نوزاد به ي

، ازمحبتي كه توسط كشيشان ايدگاردومهم بودمحبت والدين وفاميلش بودنه دينش . شدساخته محروم

طفال رادرزمرة نيست تاارفتارييك شكلي ازبداين حتي بدون ربودن فزيكي، آياالي كه ؟ درحصاحبان عقايدي قلمدادكنيم كه براي فكركردن دربارة آنهابسيارخورداند

. تاامروزدوام دارد بدون سوالاين معمول

اذيت فزيكي وذهني. بدل شده استپست فال دراين روزهابه اذيت تجاوزجنسيكشيشي اطيابدرفتاري اذيت

امامن . نين رسوايي رابه عهده داشته استكليساي رومن كاتوليك يك سهم سنگين چ خصوصاًدرآمريكاوآيرلينددراين مؤسسه يك بي انصافي راخوش ندارم، ومن كه آيااين

Page 74: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٤

چيزي گفته نميتوانيم، استشيطاني ساخته شده منصفانه به طورغيرچقدرموضوع قسماًبدبيني مردم ازرياكاري كشيشهاناشي ميشودكه زندگي مسلكي شان وقف اما

صورت كسيبه واسطة سپس سوءاستفاده ازاعتماد. برانگيختن احساس گنهگاري ميباشداضافي چنين خشمهاي .ش براي طفل ازگهواره يادداده شده استكه احترامميگيرد

كليساي كاتوليك درسراسرجهان بيش . خودمحتاط باشيمدربارة قضاوتواميداردتاماراكه به ايدكه باآنهادل بسوزانيد، تااينش. ازيك بليون دالرغرامت پرداخته است

چهل سالة آمريكايي يك خانم . نده ااين پول راازكجابه دست آوردآنها خاطرآريدكه. دريك مكتوبش خاطرنشان ميكندكه اوبه حيث رومن كاتوليك به بارآورده شده بود

محل درموترش اوازطرف كشيش. دوحادثة ناگواربه وي اتفاق افتاددرسن هفت سالگي به طورغم دوست مكتبي اشودرهمان وقت، يك . قرارگرفتموردتجاوزجنسيعقيدة كه توسط كليساي . تستانت بودبه دوزخ رفت، به خاطري كه پروانگيزفوت نمود

ازاين دومثال اذيت طفل رومن كاتوليك، يكي فزيكي .والدينش به وي تلقين شده بود :اونوشت. آن بودين بدترازاذيت دومي ، به نظراووديگرش اذيت ذهني

ناگواربرمن گذاشت درحالي كه صرف اثروعشق ورزيدن كشيش درآغوش كشيدن«من به . بودخ خواهدرفت، يك ترس بي اندازه ناراحت كننده كه به دوزخاطرة دوستم ولي بسياري شبهابخاطرمردمي كه دوست داشتم به -هرگزخوابم نه پريدخاطركشيش

».برايم كابوس گشته بود. دوزخ خواهندرفت وحشت زده بودمرجملة بسيارنامه د. ن مردم معقولترس ازآتش دوزخ بسيارواقعي بوده ميتواند، حتي درميا

:مرانقل ميكن يك خانم روشن وصادقارسالي نامةدراينجا، هامن به مدرسة كاتوليك ازسن هفت سالگي رفتم، وبه واسطة راهبه هاي تلقين شدم كه «

رامطالعه داروين درسن نوجواني كتاب . هااداره ميكردندچوبباتازيانه ها، چوبهاوعصا. ي براي بخش منطقي ذهن من بسيارقابل فهم بودنظرياتش دربارة تكامل تدريجو، كردم

Page 75: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٥

آتش دوزخ رادرتمام يك ترس عميق ازهرآن تضادوهرصورت، من رنج به شده امقادربه حل بعضي مشكالت اولي خودرواني بعضي تداوي بامن. مه اعمرخودكشيد

. آيمبراين ترس عميق فايقنميتوانم تاولي نام وآدرس معالجي كه بااين نوع ترس لطفاً، اين رابه خاطري به شمامينويسم كه لهذا

».بخصوص معامله ميكندوباشمامصاحبه نمودبرايم بفرستيدبه اختالف عقيدة شان راودوستان شان بسياري كسان جرأت نميكنندتابه فاميلها

:يك محصل طب آمريكايي جوان مي نويسد. دارنددهشناك آن اظهارخاطرنتايج تايك نامة كمپوتري براي تان بنويسم چون باشمادربارة كردم يتمجبوراحساس من «

. يك نظرمنزوي كننده درآمريكااستاين ميدانيدخوبكه شماهم نظرهستم، طوري دين من دريك فاميل مسيحي كالن شده ام وباوجودآن عقيدة مذهبي هرگزدرذهنم خوب

س رفيقه ام آن ك. جرأت كردم تاآن راباكسي درميان گذارمجانگرفته است صرف اخيراًميتوان منزجركننده من ميدانم كه يك اظهارخدانشناسي . وحشت زده شد... بودكه

به من اعتمادكرده . مرابه حيث يك شخص بكلي متفاوت ميبيندباشداماوي اكنونمااين رابه پشت اگرمن نميدانم كه . نميتواند، چون اخالقيات من ازخداوندنمي آيند

عين ازترس واهم تاعقايدخودرابااقارب ودوستان خودسرگذاريم، ومن بالخاصه نمي خ به اين راصرف. من توقوع يك پاسخ راندارم ... واكنش نامطلوب شريك كنم .تان رابامن شريك خواهي كرد مايوسيتوي همدردشمامينويسم زيرااميدوارم كه

. كسي رادوست داشتيد، وشمارادوست داشت براساس دين ازدست دهيدكه تصوركنيد. نظركه اكنون من به نظراويك بي خداي كافرهستم مابه يكديگرخوب جوربوديمقطع

انجام راچيزهاي احمقانه چه اين گفتة شمارابه خاطرم ميĤوردكه مردم به نام دين شان ».تشكركه به من گوش داديد. ميدهند

Page 76: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٦

يك پروفيسرآمريكايي دربارة مادرش مينويسدكه ازترس روح فنانپذيرخودبه طوردائم ن ميگويدكاش هرگزمن پيدانميشدم، چوكه پدرش به گفتةپروفيسرديگر. صه ميخوردغ

اينهاپروفيسران دانشگاهي باتحصيالت عالي . دردوزخ خواهدماندباورداردكه پسرش تاابد فكركنيدحال .خودنه تنهاازنگاه دين بلكه درهمه امورعقالني ازوالدين خودسبقت دارند

وضع بسياري بيماران جيل .اذيت شده اندچه خواهدبودمردمان كمترتعليم يافته كه عقالً .ن ازهمين قراربودومايت

يك شكلي ازاذيت راچون كودك اين نوع پرورش مذهبي درمصاحبة تلويژني خودجيل شمااذيت يك طفل كه واقعاًبه دوزخ اگرمذهبي،اذيت به كاربردن «. ذهني تعريف نمود

مقايسه بااذيت جنسي چه طور ازنظرآسيبعقيده داشته باشدكالن شده باشد يكنم كهفكرم... ين يك سوال بسيارمشكل است ا «: درپاسخ گفت» خواهيدنمود؟

، زيرااين دربارةسوءاستفاده ازاعتماداست؛ دربارة انكارازحق شباهتهاي زيادي وجوددارنداين يك شكلي ... طفل تاآزادانه فكركندوبه طورنورمال باجهان ارتباط داشته باشد

». واقعيستيتشخصانكاراز يك شكل است؛ درهردوقضيهام ساختنبدناز

دردفاع ازاطفالدرآكسفورد به 1997نيكوالس همفري روانشناس لكچرعفوعمومي خودرادرسال

:طرفداري ازسانسورعقايدخاصتاًدرمورداطفال چنين آغازنمود، جايي كه ميشودبراي يك طفل درخانه دادهتعليم اخالقي وديني، وخاصتاًتعليم كه ... «

راست ودروغ، ن كه چه تابراي اطفال شا- حتي توقع برده ميشود-والدين اجازه دارندبه عقيدة من، اطفال يك حق انساني دارندكه نبايداذهان . معين سازندچه خوب وبداست

. مهم نيست كه اين مردم ديگركي هستند-شان به واسطة افكاربدديگرمردم فلج گردند جوازنامة خدادادندارندتااطفال شان راهرطوري كه كداموالدينل، به همين منوا

Page 77: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٧

محدودسازند، حق ندارندتاافق دانش اطفال شان را: شخصاًخواسته باشندبافرهنگ سازندبه پيروي ازراهاي راتاآنهارادريك فضاي تعصب ديني وخرافات تربيه كنند، ياآنها

.مستقيم وباريك دين خودشان اصرارورزندامعه فال حق دارندتااذهان شان بامزخرف گنديده نشوند، ومابه حيث يك جخالصه، اط

به دهيم تاناجازه والدين به ديگربايدماپس . ظت كنيمفاحمكلفيت داريم تاآنهاراازآن ، به طورمثال، به واقعيت تحت الفظي كتاب مقدس ياددهندراكردن اطفال خوداعتقاد

اجازه دهيم به والدين بايدعيناًكه مان، اندحاكم زندگي شان برستاره هاي بخت اين كه يا ».درسياه چال نگهدارندآنهارادندانهاي اطفال شان رادرآورندياتا

علمي گذاشته شوند، آنهاكالن تمام شواهداگراطفال به طورمناسب وبي طرفانه درمعرض اين كه فيصله ميكنندكه كتاب مقدس به طورتحت الفظ حقيقت دارديا خودميشوندو

اصل . ند، آن حق ويژة خودشان استراد يتحاكمبرزندگي شان ت اارحركات سي ،ست تافيصله كنندكه چطوربايدفكركنند امطلب دراينجاست كه اين حق ويژة خودشان

واين خاصتاًبه خاطري اهميت . تاآن رابازورباالي شان تحميل كنندوالدين شانونه حق آنهاراقالب كرده اندبه داردكه اطفال به حيث والدين نسل بعدي هرعقيدة كه

.اوالدخودانتقال ميدهند، ومثالي ازيك وضرورت به حفاظت دارنداندبه عقيدة همفري اطفال خوردآسيب پذير

ساله اش 500مي آوردكه جسدمنجمد)پيرويكي ازقبايل بومي (نكايادخترجوان قبيلة مينويسدكه اوقرباني انسان شناسي كه اورايافته بود. دركوه هاي پيرويافته بودند1995رادر

قرارگفتة همفري، يك فلم مستندراجع به اين باكرة يخبندان . يك آئين مذهبي شده بودتاازتعهدروحاني «ازبينندگان دعوت به عمل آمد. درتلويژن آمريكايي نشان داده شد

بادختردرآخرين سفرغروروتهيجش كه براي يگانه شوندوقبيلةانكادرشگفتكشيشان پيام پروگرام تلويژن اين بودكه رسم .شريك شوند انتخاب شده بودافتخارقرباني شدن

Page 78: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٨

چندين تاج گوهرديگردريك يعني -قرباني انسان يك اختراع فرهنگي ديني بود ».خواهيدمي، اگرهنگ گراييفر

مردم اينكا، قرباني يك عمل ، ولي بامعياهاياحمقانهبداخالق وعملي كه بامعيارهاي ماشكي نيست كه دخترك يك . ود، كه مقدس پنداشته ميشداخالقي وبعيدازحماقت ب

ماچه كاره كه كشيشهاي . معتقدوفادارديني بودكه درآن به بارآمده بودشايداين دخترك بانصيبش خيلي . بناميمقاتالننه بامعيارهاي آنهارابامعيارهاي خوداينكا

دآفتاب گرم شايدوي واقعاًباورداشت كه راساًبه جنت رفته وباوصال خداون: خوش بود .يغ زده باشدترس ج اوازخيلي -به احتمال زياد طوري كه معلوم ميشود -ياشايد. شدمي

اردتاقياس وجوددبوديانبود، دليل قوي حاضرشده به قرباني نظرازاين كه خودش صرف به طورمثال . ضرنميشدا دراختيارش گذاشته ميشدبه اين كارحنمودكه اگرحقايق رامكمل

ليون درجه كلوين ست، ازيك ماتاب واقعاًيك كرة هايدروجن آفاگراوميدانست كه درآن صورت ... ذوب هستوي به هليوم تبديل ميسازدگرمتر، خودش راتوسط

. آفتاب رابه حيث خداوندپرستش نميكردونظرش رادربارة قرباني شدن تغييرميدادشايداوفكركردن ق به خاطرجهالت شان مالمت شده نميتوانند، وآنهارااحمنكايكشيشان ا

ن عقايدخودشان بريك به خاطرجازدراميتوان ولي آنها. شايديك قضاوت خشن باشد. مالمت نمودتواندفيصله كندتاآفتاب راپرستش كنديانهطفل خوردي كه نميمنشاءتضاددروني دراذهان مردم اين فلم مستند اين است تامنظورديگرهمفري از

كشيدن وبيرحمي راتحمل كرده رانشان دهدكه ازيك طرف عذاب آزادفكرشايستهمابعدونسبيت گرايان، آنهافرهنگهاي تجددگرايان بنابرتربيةنميتوانند، اماازطرف ديگر

زن بدون شك عمل شنيع ختنه كردن . ديگرراچون فرهنگ خودشان احترام ميكنندنيم ديگرآن . دردناك است، ونيمي ازآزادفكران نجيب خواستارلغوآن ميباشند

Page 79: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٧٩

راناقص اقومي رااحترام ميكنندوبه نظرآنهااگردختران خوديفرهنگهاي نژادي . ميسازندمانبايدمداخله نماييم

غيرانساني، دربارة قرباني كردن هركس ، هم چنين مهيجنوازش كنندهچيزيك متباقي . وجودداردحفظ سنن ديني مختلف و» تنوع«، به خاطرخصوصاًاطفال

اماشمامردم كوچك . هاي خودخوش هستيمموترهاوكمپيوترها، واكسينهاوانتي بيوتيكماباباكالهاي بي لبه ونيمه شلوارهاي تان، درشكه هاي يك اسپة تان، لهجة قديمي جالب

البته . وخصوصيات محرمانة تان، شمازندگي ماراغني ميسازيدتانباخوددردام اندازيد، ورنه درريسمان زمان قرن هفدة تانراتااطفال خودباشيدشمابايدمجازيك بخش ازتنوع شگفت يعني: ران ناپذيرراازدست خواهيم داديك چيزجب

ولي . ديده ميتوانددراين يك چيزي رايك قسمت كوچك من . انگيزفرهنگ انساني . بخش بزرگترواقعاًبراي احساس بسيارلطيف ساخته شده است

تعليم ديني به حيث يك بخش فرهنگ ادبي

، قراريك )چراخدايان پايداري ميكنند( بنامدركتابش، رابرت هايند1954درسال سه برچهاركاتوليكها وپروتستانتهانام : نتايج ذيل رادريافت نمودنظرخواهي درآمريكا

بيش ازدوبرسه نميدانستندكه موعظة سركوه . يك پيامبركتب عهدقديم راگرفته نتواستندزده حواريون فكرميكردندكه موسي يكي ازدوايك تعدادقابل مالحظه . راكي داده است

بت به ديگربخش جهان بازهم تكرارميشود، اين احصايه درآمريكابود، كه نس. عيسي بود .استترمذهبيپيشرفته

ميباشد، به ادبي ياقطعات برجستة شامل عبارات- ترجمةمعتبر– 1611انجيل شاه جيمزامادليل اصلي كه . تورات، وكتاب واالي واعظ)سرودروحاني(طورمثال سرودسرودها

انجيل انگليسي بايدجزتعليمي ماباشداين است كه يك منبع عمده براي فرهنگ ادبي

Page 80: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٠

عين دليل براي افسانه هاي خداهاي يونان وروم صدق ميكند، وماراجع به آنهامي . ميباشد . كنيمخواسته شودتابرآنهاباورآموزيم بي آن كه ازما

حاورات ادبي انگليسي به عبارات وجمالت كه ازانجيل الهام گرفته اندودرمكالمات يام آيامن محافظ *آدمقبرغة *عدنشرق . مثمرباشيدوتكثيركنيد: كاربرده ميشوندچون

حق *كاسه شوربايك )*ساله969( چنان پيرچون متوشالح*عالمة قابيل* برادرم هستم؟سرزمين بيگانه دريك *لباس چندين رنگ *يعقوب نردبان *رافروختمادرزادش

.وبه صدهاازاين نوع عبارات* ... شيروعسلاالمال از م يك سرزمين*بيگانهمي انجيل شاه جيمزة معتبرترجمهريك ازاين اصطالحات، عبارات ياكلمات مستقيماًاز

سيزده صداشارات مربوط به كتاب انجيل قرارمحاسبة نصيب شاهين بيش از. آيد )راپورسوادانجيل(. وبسيارباوركردني استدرنوشتجات شكسپيرذكرشده اند

، ورجينيابسيارمثالهاراتهيه ميكندوذكرميدهدكه عموم معلمين ادبيات تشردرفيرفاكسمن مضمون شان كاملكه سوادمربوط به كتاب انجيل براي قدردانيانگليسي توافق دارند

براي عيناًگوادگيتابي وهندي زبانان، دانش قرآن يابهذالقياس براي عر. اساسي استباآلخره، شماموسيقي واگنررابدون . اسي است اسازميراث ادبي شانكامل يقدردان . خداهاي اسكاندناويهاقدرداني كرده نميتوانيددانستن

يك جهان بيني ناگفته نماند، به قدركافي گفته شده است تاخوانندگان راقانع ساخت كه ناخدايان به هيج صورت حذف كتاب انجيل وديگركتب مقدس راازسيستم تعليمي

ته مايك وفاداري احساساتي ياعاطفه اي رابه سنن فرهنگي وادبيوالب. ماموجه نميسازدچون يهوديت، كليساي انگليسي يااسالم راحفظ كرده ميتوانيم، وحتي درمراسم مذهبي

كه به لحاظ تاريخي درعقايدمافوق طبيعيچون ازدواجهاوتدفين اشتراك كنيم بي آنكه ميتوانيم درحالي كه داونددست كشيدهخماازاعتقادبه . تطميع شدباآن سنن همراه بوده اند

. يمقطع رابطه نمي كنيك ميراث گرانبهابا

Page 81: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨١

رقه هامادرهمه ب يك زنيست كه تمثال ازناشادترين مناظركه امروزدرجاده هاي ماديده ميشودييك

رسياه بي شكل پيچانده شده است، ازيك جالي خوردبه جهان مينگردازسرتاقدم درچاد .ك نشانة زيبائي آنهانيست؛ ونه هم يوسركوبي آزادي و انلة ستم زنآچادرصرف يك حيث دراينجابه برقهروزنةبلكه . استبزدل زن مردوبدبختانه اطاعتبرجستةقساوت

.يك سمبول چيزديگربه كاربرده ميشود) الكتروماگنتيك(سي برقييطيف مقناطباريك در شگاف راازيكچشمهاي ماجهان

وسيعبسيار درطيف تاريك ازدرخشندگي ويت يك شگافيقابل رروشني . ميبينند سياه يك برقة. ميباشد آنازامواج راديويي درنهايت طوالني تااشعة گامادرنهايت كوتاه

يك انچ روزنة روشنايي مرئي . ة ديدبه اندازة يك انچغول آساراتصوركن، بايك روزنازامواج راديويي مرئي طيف، به نمايندگي ازبخش نا سياه ميلهاي درميلهالباسدرمقايسه باكاري كه علم به ماانجام . استرخوردابسيبه اشعة گامادرفرق سر، تا دامن درحاشيةكه لباس سياه حبس شايدراآنقدرميگاين روزنه . روزنه استاين ساختن گشادميدهد .نشاط قراردهدباباروح و آزادي حواس مارادرمعرض، به دوراندازدبكليراكننده

كنند، ستاره ميآسمانهارابررسي بااستفاده ازعدسه هاي شيشه اي يتلسكوپهاي بصراماتلسكوپهاي . هابنام نورمرئي ميدرخشندطول موجدستة باريك هاراميبينندكه در

وسيعبسيار ، وبه مايك ساحةاكس ياطول موجهاي راديويي ميبيننداشعةديگردر . ارايه ميدارندآسمانهاي شبانة متبادل رااز

به طورتماشايي عريض شدن آن به يك طيف وسيع، رة روزنة باريك نور، تمثيل يااستعامجوف مركزيك موزيم مادرنزديك. درديگرساحات علم به ماكمك ميكند

صرف براي زندگي ميكنيم، جهان رابااعضاي حسي وسيستم عصبي ميبينيم كه تهامازعظ درحركت اندسرعتهاحدوسط دريك كه ، سايزهاوسطدرك ودانستن يك حد

Page 82: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٢

خارج ازاين .ازچندكيلومترگرفته تادهم يك ملي متردرك ميكنيماشياراما. جهزميباشندمحدودسايزها، . حدودحتي تصورمانارسااست، وبه كمك آالت ورياضيات ضرورت داريم

بسياركوچك استيك نوارعبارت ازتصورميكنيم فاصله هاياسرعتهاي راكه به راحتي تابزرگترين واحدانرژي ياكوانتماس ازخوردترين مقي، دروسط يك حدودغول آسا

. مقياس كيهان شناسي آينشتاين قراردارددريك سياره، وشايددرتمام كائنات صرف يك سياره، كه ، يدفكركندرباره اش

سنگ ميساخت، درتكه هاي به اندازةراماليكيولهاي كه معموالًيك تكة كلفت سنگ ه قادربه دويدن، خيززدن، آب بازي، پرواز، ميشوندكباچنان مغلقيت گيچ كننده يكجا

ديدن، شنيدن، به چنگ آوردن وخوردن ديگرتكه هاي جاندارميباشند؛ بعضاًقادربه كه 1859بعدازسال . تفكرواحساس، وحتي عاشق شدن باتكه هاي مغلق ديگرميباشند

ل طوري كه قب. داروين روزنة چادرسياه رافراخ ساخت، اكنون مابه رمزآن پي ميبريم . ازآن كوپرنيكوس درك نموده بودكه زمين مركزكائنات نيستحركت راتجسم ياخيال درجهان محدودي كه مغزهاي ماتكامل نمودند، يك وهم

يعني به طرزي كه . ميكنندكه اشياي كوچك نسبت به بزرگ بيشتردرحركت انده مشكل ماجهان رامي بينيم، ودليلي كه چرامابعضي چيزهارابه آساني وديگران را ب

ماراكمك : اعضاي تكامل يافته اندشان درميابيم، اين است كه مغزهاي ماخود آنجاچيزهاي كه براي زندگي مااهميت دارندنه -ميكندتادريك جهان ميانه زندگي كنيم

بسياربزرگ ونه بسيارخوردبودند؛ جهاني كه چيزهادرمقايسه باسرعت نورياساكن غيرمحتمل به حيث غيرممكن موردمعامله ياحركت آهسته داشتند؛ وجايي كه بسيار

ذهني ماباريك است زيرابه فراختربودن آن تادربقاي برقة روزنة. قرارگرفته ميتوانست .اسالف ماكمك ميكردضرورت نبود

Page 83: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٣

مابه مااجازه كه شگاف باريك برقةرا يعني حدود متوسط پديده -استعارة جهان ميانهمايك مقياس . يگرياطيفهاتصبيق ميشود درعين حال به مقياسهاي د-ميدهدتاببينيم كه ازميان آن بصيرت وتخيل مشابه ساخته ميتوانيميك روزنة باريكت را، باغيرمحتمال

ندكه عبارت ازحوادثي ادريك نهايت طيف غيرمحتمالت . ماگذشته ميتوانندمجسمة يك . معجزات عبارت ازحوادث بينهايت غيرمحتمل اند. ناممكن ميناميمآنهارامابودكه اگرارقام آن تش آنقدركم ميولي احتماال .م ميتوانست دستش رابه ماتكان دهدمري

.كافي نميبودصفرهايش بازهم نوشتن تاامروزنوشته ميكرديدراازآغازجهان نامحتمل خوب مجهزنساخته بسيارحوادث درجهان ميانه مارابراي معامله باتكامل تدريجي

ان جيالوژيكي، حوادثي كه درجهان ميانه بلكه دروسعت فضاي بسيارعظيم، يازم. استمعموالًازميان كه ماراعلم روزنة باريك . اجتناب ناپذيرثابت ميشوندبه نظرميرسندناممكن

مابه واسطة محاسبه وداليل آزادساخته . آن طيف ممكنات رامي بينيم فراخ ميسازدميشدندديدن هاپنداشته ريامسكن اژدحدودكه زماني خارج از ويم تاازمناطق امكانميش چگونگيمنشاء حيات وبودن لتفاده ازاين گشادساختن روزنه، نامحتمماقبالًبااس. كنيم

سالهاي سياره راگرفته بسياربايد كه دانستيم را قريباًغيرممكن يك اتفاق شيمياييقوانين هاي ممكن رادانستيم، كه هريك وماطيف جهاننقشي رابازي كند؛تادرآن باشد

. اقليت جاهاي مساعدرادريابيم، ولزوم پيدايش خودمادريكي از داردخودشوثابتهاي آياماميتوانيم خودراتوسط تربيت وتمرين ازقيدجهان ميانه رهاسازيم، حجاب سياه

فهم –رياضي مربوط به عيناًچون - ازبصيرت يادركبه يك نوعخودراپاره كنيم، وجوابش ؟ من اصالًيم نايل شوودانش راجع به بسياركوچك، بسياربزرگ، وبسيارسريع

عليه محدوديتهاي دانش سخت درتپ بشريت راكه درزندگي خودرانميدانم، ولي ازاين . متهيج هستموتالش ميبينم

:ماخذ از The God Delusion Richard Dawkins 2006NY, NY 10003

Page 84: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٤

بخش سوم

اوهام درقاموس فلسفي ولتير

مقدمه

، درشهرك ابي ويلي فرانسه، يك جوان نزده ساله بنام له 1766دراول جوالي . رادرهواپاشيدندخاكسترش وباري، رسماًشكنجه، سرش بريده وبه آتش كشيده شد،

نبرداشته ازسرش كالهش رادرحضورپاپ مقدس كه به خاطري نه تنهاهژده درقرن اوجوان بلكه اين . شده بودمرگ محكوم مجازات به -اشعاركافري سروده بودبودو

شده وقدغنمردود 1764به خاطرداشتن يك كتاب كه فوراًبعدازنشرش دركفرگوي بودنيزمقصرشناخته شده بود، واعدام وي قسماًبه خاطرانتقام پارلمان پاريس عليه مؤلف

، عبارت ازقاموس فلسفي ولتير، يكجاسوختانده شدجسد له بارياين كتاب كه با. آن بود . سياركنايه آميزتنويرا فكار فرانسه بوديكي ازنوشته هاي ب

، وگستاخ ازطرف مقامات فرانسه به خاطرتخريب بنيادهاي جامعة كنايه آميز،اثرنيشدار مدني بابكاربردن بي مالحظة عقل انسان درموضوعات كه مقدس پنداشته ميشدمحكوم

. شدمري اروت نامش رافرانسوادريك فاميل ثروتمند پاريس تولدشد، 1694ولتيردرسال

كه يك آموزش انسان گرايي رادرلويس له گراند، مكتب بسيارمعتبردرفرانسه . گذاشتندبه مطالعة دراين مرحله، او. نمودحاصلاداره ميشد)يسوعيون(توسط جسوتها

Page 85: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٥

درسال . آثاركالسيك وتمرين فصاحت به شمول فن شاعري ودرامه نويسي پرداختاولين اثرازجملة چهل -)فسانة يونانا(، شرح ويژة اش دربارة قصة اديپوس1718

ودرهمين . به حيث تراژيدي نويس بزرگ فرانسه كسب شهرت نمود-ااثرنمايشي وي درسن بيست .ين نام يادميشد به همعمرشآخر كه تابه خودگذاشت وقت نام ولتيررا

، ازپاريس به انگلستان وياروئيهاي زيادباسانسوروسركوبي پوليسودوسالگي به خاطرره بود، درآنجابابسياري انديشه هاي فلسفي نوراديكال عالقمندگرديدكه وي . گرديدتبعيد

، )1734( سله مقاالت ديني، سياسي، وادبي، نامه هاراجع به ملت انگليسبانشريك سل .علمي درفرانسه كمك نمودتفكرانقالبي ساختن در) 1738(ويك مقدمه برفزيك نيوتن

اباشخصيت بسياربرجستة آن وقت، شهزادة ، شهرت درخشان ولتير، اور1736درسال شهزادة جوان يك شاعرالهام . پروشياكه بعداًبنام فردريك بزرگ يادميشددرتماس آورد

نوشت كه اوبه حيث يك شاگردمشتاق بخش وتحسين كنندة روشن فكري، به ولتير احرازسلطنت 1740وقتي كه فريدريك درسال . زمان ميباشد نويسندة بزرگآن توصية

، جايي كه چندين بپذيرد درپوتسدامتامقامي رادردربارشازولتيردعوت نمودد، نمواودعوت شاه پروشياراقبول باآلخره . نويسندگان راديكال قبالًدرآن پناه گزين شده بودند

بعدازنزاعش باشاه فيلسوف، پوتسدام راترك گفت، 1753سالهرچندكه اودر. كرد . باراول نوشتبراي ي اش رابودكه وي قاموس فلسفدرهمين خاك پروشيا

درطول قرن . مفقودشده اند1760ازسال اش، دوجلدنوشته1778بعدازفوت ولتيردرسال نزده، خاصتاًوقتي كه روابط بين كليسا ودولت به تيره گي گرائيد، هردوتحسين كننده

. انتقاديون ولتيرقدرت منفي نوشته هاي ضدمذهبي اوراموردتوجه خودقراردادندهم وابه ، درحالي كه آزادفكران اوراستهزاي اوراشيطاني مي انگاشتندعين دين فلسفه ومداف

باوجودآن، انسانگرايي مثبت تالشهاي . حيث يك بت شكن درخشان مي ستودند. شاعربزرگ، به هدرنرفت ناول نويس و وكتورهوگوولتيربراي خوانندگان چون

Page 86: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٦

اكشيدن يك مقايسة تحريك هوگوبرسرجنازة ولتيربه يادبودوي دريك نطق خودعمداًب مطلبش اين نبودكه ولتيريك مسيحاي ».عيسي ميگريست؛ ولتيرميخنديد«آميزگفت،

نوبود؛ بلكه اوهردوشخصيت رابه حيث قهرمانان بشريت نشان ميدادكه زندگي همنوعان درحالي كه عيسي، ازنظرهوگو، اين مرام رابانشان دادن عطوفت . شان رابهبودبخشيده اند

استهزاي قلمش ، ولتيرنتايج مشابه رابابكاربردن قدرتايفانمودستمديدگان وكمك به هم اين واقعاً، هنوز. ميكردبه دست آوردبرابريهاي عصري كه اوزندگيبراي اصالح نا

.انديشة خردمندانه قويترين بخش ميراث ولتيري ميباشد

آدم، ولي ميدانسترم افروديتموجوددوجنسي ياهبه حيث يك راآدم مادام بوريگنون

بعضي . ازنظرراهبان يهودكه كتابهاي آدم راخوانده اندنامهاي مربي وزن دومش راميدانندبرهمنهاي قديم درميابندكه انسان مربوط ساده لوحان ودانشمندان بامطالعة كتاب ويدام

انبه قول آنهافرقة برهمني. خلق شدوزنش درهند»يعني توليدكننده«بنام آديمو اوليوميگويندكه هندوهاهميشه مخترعين ويهودان هميشه . نسبت به يهودان قديمتراست

به گفتة آنهابه . ؛ هندوهاهميشه مبتكرويهودان هميشه عقب مانده بودندمقلدين بودندگيهاي باشدكه داراي رنگ باداشتن زيبايي وموهاي سر، پدرزنمشكل باورميشودكه آدم،

مربوط من اين موضوعات رابه محترم كشيش برروير .وعوض موپشم برسردارندسياه اند. يك شخص به كلي معصوم استازآنجا كه من اوراميشناسم. انجمن عيسي ميگذارمبه

كه ميخواست تاكتاب انجيل نوشتة يك كسي كتابش به حيث رامورداستهزاقراردهدسوختانده شد؛ امامن بكلي متيقنم كه اوهرگزچنين يك منظوربدي

. نداشت

Page 87: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٧

ابراهيمآسياي صغيروعرب مشهوراست، طوري كه تات درمصر، زردشـت ابراهيم كه نامش در

شان شهرت بنابردرفارس، هركوليس دريونان، اورفيوس درتراس، وبسياري نامهاي ديگر بـه آنهايي كـه ما ،يهوداندنيوي يعني تاريخ .شناخته شده بودندنه بنابركدام تاريخ موثق

تاريخ آنهاتوسط روح القدس . وهم باورميكنيم هم نفرت د آموزگاران ودشمنان خو حيث. خواهـدبود هادراينجاموردبحـث ماتنهاعرب . نوشته شده است كه براي ماقابل احترام است

ـ اصل ونسب آنهابه ، بـه عقيـدة افتخارميكننددنخودكه ازطريق اسماعيل به ابراهيم ميرسدرحقيقـت تباريانـسل .شان كه اين رئيس خانواده مكه راساخت ودرآنجـافوت نمـود واقعيت اين اسـت . نده ااسماعيل نسبت به اوالدة يعقوب به نزدخداوندبينهايت مقربتربود

اهزنان عرب نسبت به يهود به غايـت هزنان رابه وجودآورده اند؛ ولي ر كه هردونسل، را ازدســت رفتــهاوالدة يعقــوب تنهايــك قــسمت كوچــك ســرزمين. برتربــوده انــدلي كه اوالدة اسماعيل قسمتهاي آسيا، يوروپ، آفريقاراتحت تسلط ند، درحا راتسخيرنمود

رابرقرارنمودنـد ويهـودان روم خوددرآوردند، ويك امپراطـوري بزرگترازامپراطـوري . راازغارهاياسرزمين موعودشان بيرون راندند

بـه مـشكل باورخواهدشـدكه ابـراهيم ، بنابرنمونه مثالهاي يافت شده درتاريخ معاصرما قـسمت ( اودركلـده ،گفته شـده قراري كه به ما . وملت بسيارمتفاوت بوده باشد پدراين د

غريـب بودكـه نـان بـود، وپـسريك كـوزه گـر تولدشده )جنوب وادي دجله وفراط شكل باورميشودكه اين غريب به م . خودراازساختن بتهاي كوچك گلي به دست ميĤورد

ن منطقـة حـاره تحـت آفتـاب سـوزا دشـتهاي صـعب بچه به فاصلة دوازده صدميل از . واساس شهرمكه راگذاشته باشدعبور

، كـوزه گـر ، وي هفتادساله بودكه بعدازمرگ پـدرش تيـراه )تورات(قراركتاب خلقت امادرعين كتاب آمده كه تيراه درسن هفتادسالگي . برآمد )بين النهرين (ازسرزمين هران

Page 88: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٨

آن وقتي كه براهيم ابراهيم رابه دنياآوردوتادوصدوپنج سال زندگي كرد، به اين حساب ا اوازيـك كـشوربت پرسـت بـه . نموديكـصدوسي وپـنج سـاله بـود راترك سرزمين

ــسطين رفــت ــام ســيكيم، درفل چراآنجارفــت، چــراوادي . ديگركــشوربت پرســت بنفراط راگذاشت وبه يك نقطة خشك وخـالي متـروك بيگانـه چـون سـيكيم حاصلخيز

كدام جـاي تجـارت هـم نبـود، اين . زبان كلداني حتماًاززبان سكيم فرق داشت رفت؟ اماخداوندخواست تابه آنجابرود، وبرايش . وسكيم ازكلده بيش ازسه صدميل فاصله داشت

ذهـن انـسان . سرزميني رانشان دهد كه چندقرن بعدنواده هايش آن رااشغال خواهدنمود . به مشكل فهميده ميتواندسفررايك يل چنين دال

. دتاباهمسرش ساراازفلـسطين بـه مـصربرود ابراهيم به خاطرخشكسالي وقحطي مجبورش هـم كه زبـانش را آيااين طبيعيست كه يك شخص براي گدايي گندم به يك كشوردور

. برود؟ البته اين سفرهاي دورودرازدرسن صدوچهل سالگي عجيب بودندنميداند. همسرش ساراكه بسيارجوان وبه مقايسة وي يك طفل بود، شصت وپنج سال عمرداشت

رفي ول بود، اوخواست تاازآن استفادكند، پس اورابه حيث خواهرخـودمع وي كه زن مقب شد، وبه برادرجعلي اش به تعدادزيادگوسفندها، گاوها، شاه به ساراي جوان دلباخته . نمود

خداونـدبراي سـاراكه نودسـاله بودوعـده . خرها، وشترها، مزدوران وخدمه هااعطانمود . رظرف يكسال حامله شودنمودتاازابراهيم كه يك صدوشصت ساله بودد

ابراهيم كه مشتاق سفركردن بود، بازن حاملة جوان ومقبولش بـه صـحراي دهـشتناك پـدرمؤمنين عـين . شاه اين صحرا، مانندشاه مصربرساراعاشق شـد پاديك . كادش رفت

ــي نمودوصــاحب ــه حيــث خــواهرش معرف ــصرزن خودراب دروغ گفــت، چــون درمبايدگفت كه ايـن ابـراهيم ازبركـت زنـش . دبيشترگوسفندان، گاوها، ومزدورهاگردي

حتي به ادعـاي چنـدين . باآلخره نام ابراهيم درهندوستان وفارس مشهورشد . ثروتمندشد. يونانيان اورابه نـام زردشـت يادميكردنـد كه بودي دانشمندان، كه وي عين قانون گذار

Page 89: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٨٩

ه نظرميرسـدكه ولي به نزدبسياري دانشمندان مستدل ب . برهمن هندوهاميدانند ديگران اورا ازاين انكارشده . به اوالدبودنش افتخارميكردندبعدهايهودان . اوكلدياني ياايراني بوده باشد

ات فنيقيـه درسرحدتاديرزمان نميتواندكه ملت يهود يك نسل بسيار جديدبود؛ كه خودرا پذيرفتنـد، راآنها كه زبـان شده بودند ي محاصره نساختند؛ آنهابه واسطةمردم قديم مستقرماميدانيم كـه قرارگواهي فيلون يهود، . نام اسرائيل راكه كلداني است ازآنهاگرفتند حتي

بابليان گرفتند، آنهاخداوندرابه نامهاي الوي ياالوا، ادوناي، يهوه، هياوكـه نام مالئك رااز بابليـان اردكـه نـام ابـراهيم راتنهاتوسـط احتمـال د . فنيقيان گرفته بودنديادميكردنـد از

يرادين قديمي تمـام كـشورهاازفرات تاسـيحون ياآموبنـام كـيش ياملـت ؛ ز ميدانستند . ابراهيمي يادميشد

به مستعمل خود كهنه فروشان به حيث لباس چونسپس يهودان، تاريخ وافسانة قديمي راساخته وبه حيث لباس نوبه قيمـت بلندبـه پشت رو لباسهاي كهنه را آنهايعني -كاربردند

. فروش ميرسانندپنداشـته ل حماقت انسان است كه مايهودان راازديرزمان به حيث يك ملتي اين يك مثا

آن يوسفوس خودش بـرعكس ايم كه همة ديگران رايادداده اند، درحالي كه مورخ آنها . اعتراف ميكند

هرچندمشكل است تادرسايه هاي عهدقديم نفوذنمود؛ امابديهيست كه همـه كـشورهاي ـ آن كه قبل از آسيايي ، ازخـاك ، بنـام يهـود، يـك نقطـة كوچـك ربقبيلة آوارة ع

، دريـك حالـت بـسيارشگوفان ، قوانين، ياحتي دين ثابت ازخودداشته باشـند ياشهركلهذا، وقتي كه مامي بينيم يك آيين قديمي، يايك نظرقديمي كه درمـصرياآسيا، . بودند

م بود، اين بكلي طبيعيست تانتيجه گيري نمودكه ايـن مـرد وهمچنان دريهودبرقرارشده قديم ، ازملل شگوفان وساعي محروم ازهمه هنرها كوچك، جديدالتشكيل جاهل، احمق،

Page 90: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٠

يان ياددادندحتماًيابسيارجاهل هركسي كه ميگويدكه يهودان به يونان . تقليدياكاپي كردند . متقلب وفروماية بزرگ استيايك

روحيــك ) خودرابــشناس. (ميديــديم يــك كــس رايــك چيزخــوب ميبودتــاروح ايــن كـي بـه جزخـودش . ورعاليست؛ ولي عملي ساختن آن تنهابه خداوندمربوط اسـت دست

رادانسته ميتواند؟ اوتعاليماهيت ايـن موضـوع ماباعقـل محـدودخود، راجـع بـه . جان ميدهـدروح مينـاميم كه ماآنچه

عالقه نميگيرند؛ راجع به موجودمتفكرخودشان سه ربع مردم فراترنميروند، و. كمترميدانيم .آن راميجويد؛ هيچ كس نه آن رايافته است، ياهرگزپيداخواهدكردربع ديگر

شمايك نبات رامي بينيدكه ميرويـد، وميگوييـد، نـشونماي نبـاتي، ! علم فروش بيچاره آن مــراوده انــد، وشــماشــماميگوييدكه اجــسام داراي حركــت و. ياشــايدروح نبــاتي

آمـوزد، واعـالم ، شمامي بينيدسگ شـكاري تـان مهـارتش راازشـمامي رانيروميگوييد ! شماانديشه هاي مغلق داريد، وشمااعالم ميداريد، روحيه!ميداريد، غريزه، روح حساس

كدام چيزواقعـي بنـام نمـوي نبـاتي ؛ اما راميدانيد؟ اين گل نموميكند اماازاين حرفهاچه ، امادرداخل خودكدام يك چيزمشخص بنام قوه وجوددارد؟ اين جسم به پيش تيله ميكند

ان به شمايك كبك مي آورد، اماكدام چيزبنام غريزه وجوددارد؟ آيابراي سگ ت دارد؟ «: به شماميگفت - ولومعلم سكندرهم ميبود -يك زبان باز ، كه اگر نمي بود مضحك تان

يك چيز، يك مادة اصلي وجوددارد، كه همه حيوانات زندگي ميكنند؛ پس درداخل آنها عبارت ازحيات است؟

من دوچيزاندكـه نباتي من ونموي «: وبه شما ميگفت انست حرف زده ميتو اگرگل الله آيابراي تان خنده دارنميبود؟ »باهم يكجاميباشند،

Page 91: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩١

يعني توسط پاهاي تان راه ميرويد؛ توسط معدة تان نان : اول ببينيم كه شمايقيناًچه ميدانيدببينـيم . هضم ميكنيد؛ توسط تمام جسم خودحس ميكنيد؛ وتوسط كلـة خودفكرميكنيـد

، كه شـمايك د استنتاج كني د، بدون كمك مافوق طبيعي، ميتواني انت عقلدرپرتورتنهااگ .روح داريد

حتماًدرداخـل مـاچيزي وجودداردكـه «: گفتندميفالسفة اولي، چه كلداني هايامصري ها ؛ است ؛ آتش است كه بايديك چيززيرك ودقيق باشد؛ يك دم يانفس افكارماراميسازد؛

؛ اسـت ؛ يك اصل متافزيـك است ظريف چيز ؛ يك است؛ يك جوهر استيك اتريااثير باآلخره، ازنظرافالطـون، يـك تركيبـي ازهمـان ».؛ يك همĤهنگي است استيك عدد

درداخـل اين عبارت ازاتومهاست كه ازنظراپيكوروس وديموكريتوس وچيزديگراست؛ يدكه راجـع بـه ايـن اما، اي رفيق، يك اتوم چطورفكرميكند؟ اعتراف كن . مافكرميكنند

. د هيچ نميدانيضوعموولي به يقين شمايك . نظري كه بايدقبول شوداين است كه روح يك چيزغيرمادي است

ميـدانيم ماولي ؛ ، نه واب ميگويد درجدانشمند. يدچيزغيرمادي راكه چيست فهميده نميتوان آه، . واين راچطورميدانيد؟ ماميـدانيم، زيراكـه فكرميكنـد . كه ماهيتش فكركردن است

طبيعت يك سنگ ايـن ! ميترسم كه شماچون اپيكوروس چنان نادان هستيد ! جناب عالم است كه سقوط ميكند، چون كه سقوط ميكند؛ امامن ازشماميپرسم، چي چيزآن راسقوط

ميدهد؟ . مسلماً؛ من مثل شمابه آن باوردارم. آنهاادامه ميدهند،كه يك سنگ روح نداردميدانيم، ما

من باشماهم . رقابل تقسيم، ازاجزاي ماده نمي باشند غي نفيمثبت ويك كه يك ماميدانيم غيرمادي اند، يعني امادرغيراين صورت مادة كه به مانامعلوم است، داراي خواصي . نظرم

به سوي يك مركزكشش دارد، كه خداوندبرايش داده است؛ كه غيرقابل تقسيم اند؛ اين سام يـك چيـزي كـه نيروي حركي اج . واين كشش اجزاندارد؛ اين قابل تقسيم نيست

Page 92: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٢

، ، حيـات آنهـا اجسام متشكلنموي نباتيترتيب عينبه . ازاجزاتركيب شده باشد نيست ، حيـات يـك غرايزآنها، چيزهاي جداوقابل تقسيم نيستند؛ شمانموي نباتي يك گـالب

بـه دوحـصه و يـك نفـي يك احساس، يك اثبـات بيشتراز را اسپ، غريزة يك سگ ه اسـت، كـشيده شـد خوب شما، ازتقسيم ناپـذيري فكر لهذااستدالل . جداكرده نميتوانيد

. ابداًهيچ چيزراثابت نميسازد بـدون ،خودتانشما چيـست؟ شـما روح خودميگوييد؟ درباره اش تصور پس شماچي را

خارج ازفهم ي كه وحي، درداخل خودبجزيك قابليت حس كردن وفكركردن هيچ چيز .اثبات كرده نميتوانيدتان باشد

گوييد، كه اين قابليت حس كردن، وفكركردن عينـاًچون قابليـت حال صادقانه به من ب ؛ زيراشايدادراك شمابيهوده بـه شماميگوييدكه نيست هضم كردن وراه رفتن شمااست؟

شايدموجودغيرمادي شمابه . باشد، هضم نخواهدكرد هضم كن، اگرعليل -معدة شمابگويد .درفتپاهاي تان امررفتن كند؛ اگرمصاب نقرس باشند، راه نخواهن

ــان ــوح درك يوناني ــه وض ــه فكرب ــدارد؛ بااغلباًميكردندك ــاري ن ــضاي ماك وظيفةاع -افكاريك روح عاليترودقيقتر آنهاموجوديت يك روح حيواني رابراي اين اعضا، وبراي

. يعني يك نووس ياعقل رافرض ميكردند روح .هزارموارد، برروح حيواني برتـري دارد ، دريك مي بينيم كه اين روح تفكر ولي ما به قلب نمي گويدتاضربان كند، به خون . ندربه دستهاحكم ميكندتابگيرد، آنهاميگي متفكر

. د؛ همة اينهابدون آن انجام ميگيرنـد تاساخته شو )مايع لمفاوي (تاجريان كند، به كيلوس . ، ويكي هم كامالًمتصدي جسم نميباشدوجوددارندهم پيچيده به پس اينجادوروح

مسلماًكه وجودندارد؛ اين به جزحركت اعضاي مـاچيزبيش ولي ا حال، اين روح حيواني روح بــه جزدليــل ضــعيف تــان كــه نداريدملتفــت باشــيد، كــه ثبــوت ديگر. نيــست

شما صـرف توسـط عقيـده ميدانيـد؛ شماتولدميـشويد، شـماميخوريد، . ديگروجوددارد

Page 93: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٣

خداوندبــه . ، بيدارميــشويد، خــواب ميــشويد، بــدون آن كــه بدانيــدچطورفكرميكنيــدــه مش ــوري ك ــت، ط ــتعدادفكركردن داده اس ــةمابقي ااس ــما داده هم ــه ش ــت؛ راب اس

پذيزداريـد، اكه شـمايك روح غيرمـادي فنان يادنميدادبه شـما ه اش واگراودروقت مقرر . شماابداًثبوتش رانمي داشتيد

.سي كنيمرر پيرامون اين ارواح ساخته است بكه فلسفهرا عاليبياييدتاسيستم هاي انسان جزءازذات الهي است؛ ديگري ميگويدكـه ايـن جزءازكـل يكي ميگويدكه روح

كل خلق ميشود؛ چهـارم كـه ايـن سـاخته ابديت؛ به قول سوم كه روح از بزرگ است ؛ ديگران يقين دارندكه خداونـدارواح راحـسب ضـرورت بـه ميشود، تااينكه خلق شود

بينـي آب منـي آنهادرجانـداران ذره . تدريج ساخته ميرود، وآنهادرلحظة جماع ميرسند . ديگري فريادميكشدوميگويد، نه، آنهادرتيوبهاي فالوپ جاگزين ميشوند . جاداده ميشوند

همة شماغلط هستيد؛ روح براي شش هفتـه انتظارميكـشد، تاكـه : سومي ميĤيدوميگويد ؛ رادراختيـارخودميگيرد )صـنوبري درمغـز ( يـا جنين تشكيل ميشود، وبعدغده اي پينيل

نظريـة . يابد، برميگرددوبراي فرصت بهترمنتظربـاقي ميمانـد مرامااگريك حمل غلط راد الياف قوي كه دونصف كـره ( كورپوس كالوسم در اصالً اخيراين است كه مسكن آن

تنهاجراح . پيروني ازطرفداران اين نظراست قراردارد؛ ) هاي مغزي راباهم وصل مي كنند .شاه فرانسه ميتواندتامسكن روح رابرمالسازد

نشكل زيـست يك به خودي خود درسوال هفتادوپنجمش، ميگويدكه روح سينت توماس فـرق دارد؛ سـه روح نبـاتي روي همرفتـه، مـاهيتش ازقـدرت آن است، كـه ياماندنروح مغذي، روح استداللي، وروح مولديازاينده، طوري كـه دارند، كه عبارت انداز دوجو

اني مادي است؛ روح اشياي مادي ياجسم حافظة چيزهاي روحاني روحاني است، وحافظة . است» درذات خود مادي«، و»درعمليات خود غيرمادي«ي كهعقالني يامنطقي يك شكل

Page 94: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٤

نوشت؛ واوروح پـيش آهنـگ وهزارصفحه رادربارة همچونيرووضاحت سينت توماس د .ميباشد) شيوة تعليم وفلسفة مذهبي قرون وسطي(مدرسه گرايي

روح ايـن كه هرگـاه كرده اند تراعرااخ طريقيدربارة روح ي معدودنه هم سيستمهاي ؛ چطوربدون گوش خواهدشنيد، بدون چگونه احساس خواهدكردكرده باشد راتركجسم

راقبـول خواهـدكرد، يعنـي خودبيني بو، وبدون دستهالمس خواهدكرد؛ بعداًكدام جسم درسـن پـانزده سـالگي روح يك شخصي كه ؛ جسم يك سالگي ياهشتادسالگي خودرا

هاي سن بلـوغ درسن هفتادسالگي به حالت كودن مرده باشد، انديشه كودن شده باشد، و دريوروپ ويــك دســتش يــك روحــي كــه يــك پــاراخودراچطوربازخواهــديافت؛

ديل وبه خون حيـوان ، چطوراين پاودست راكه به علف تب باشدازدست داده درآمريكارامـادرپي اگر ماهرگزبه نتيجه نميرسيديم، كـه . دوباره بدست خواهدآورد ديگرگذشته اند

تصوركرده اسـت ش علت همه گزاف گوييهاي كه اين روح انسان بيچاره راجع به خود . ميبوديمدربـارة معنويـت خداونـد، يـك حرفـي برگزيدة است كه، درقوانين مردم عجيببسيار

ياروحانيت وفناناپذيري روح گفته نميشود؛ هيچ، نه دركتاب احكام دهگانة موسـي؛ نـه . تاب تثنيهدركتاب الويان يادرك

اين واقعيت مسلم وبدون شك است، كه موسـي درهـيچ جاپيـشنهادمجازات ومكافـات هرگزبه آنهاازفناناپذيري روحهـاي شـان يـادآوري ؛ يعني رابه يهودان نميكنددرآن دنيا

دنيـوي اش همهنميكند؛ هرگزبه اوشان اميدجنت نميدهد، نه بادوزخ تهديدشان ميكند؛ . است

ــراي شــان گفــتوي قبــل ازمــرگش، در ــه، ب وقتــي كــه شــمااوالد، «: كتــاب تثنيشويد، شمابه زودي وعشرت طلب ازخودراضي ودرسرزمين تان واوالداوالدداشته باشيد،

». كامالًنابودخواهيدشد، وتنهامعدودي ازشمادربين ملل باقي خواهيدماند تانازملك

Page 95: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٥

نسل سـوم وچهـارم به من يك خداي حسودهستم، اوالدرابه خاطربي انصافي والدين، تا « ».جزاميدهم

».پدرومادرخودرااحترام كنيدپس روزهاي تان طوالني خواهندبود« ».شما براي هميش نان خواهيدداشت بدون كمبود]«، حبوبات، روغن، شـراب، علـف بـراي مالـداري كرديد، شمابارش بموقع اگراطاعت«

».خودخواهيدداشت، وشماخواهيدخورد، وخواهيدنوشيدآنهارابـاالي ، ستهاي تان، بين چشمان تان ثبت كنيـد ن رادردلهاي تان، درد اين سخنا «

».چارچوب درهاي تان بنويسيد، لهذا روزهاي شماافزايش خواهديافت، نه به آن چيزي اضافه كنيدنـه ازآن چيـزي كـم امرميكنمبه شما انجام دهيدآنچه من «

».كنيد، اگرپيش گويي وعده ميدهد اگريك پيامبردربين شماظاهرميشودوچيزهاي حيرت آور «

: اش درست باشـد، واگرفالهـاي بـدش بـه وقـوع پيوسـت، واگراوبـه شـما ميگويـد »... وراًاورابكشيد، و ف... بياييدازخداهاي ديگرپيروي كنيم

يـك نفـرهم ازكـشتن ، همه راذبـح كنيد كرده است ملتهاراتسليم شما خداوندكه وقتي « ».، وبه هيچ كس دل نسوزانيدمضايقه نكنيد

شـما، درزمـين يااوالد هـدان ثمرزشما؛ در درشهرومزرعة، همه فرامين كردن بارعايت « ».خواهدبودبركت ... شما، ودرمالداري شما

... رعايت نكرديد، شمادرشـهرومزرعه ملعـون خواهيـدبود اگرهمه اوامروتشريفات را «ــه قحطــي، فقرخواهيدشــد، شــماازنكبتمبتال ــب، ب ــت، ت ــدمرد، خوا، ســردي، غرب هي

ي تـان وقـسمتهاي فربـه لنگهـا شمازخمهابرزانوهاوپاها... دانه ها خارش، شمافسادخون، ».خواهيدداشت

Page 96: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٦

بندگي زيراشـما ... سودخواهندداد، ولي شمابه آنهاوام نخواهيدداد بيگانگان به شماوام به « ».آوردديهانخوبه جاخداوندرا

».ان، وغيره راخواهيدخوردخودتوشماميوة زهدان يارحم خود، گوشت پسران ودختران «واضح است كه درتمام اين وعده هاوهمة اين تهديدهاهرچيزكامالًدنيوي اسـت، ويـك

. وجودنداردازمرگبعدحرف هم دربارة فناناپذيري روح يادربارة زندگي واقعيت اين است . بي فايده است تادربارة نظريات خصوصي موسي بحث نمود بكلي اين

، هرگزازيـك زنـدگي بعـدازمرگ يـادآوري نكـرده اسـت كه درقـوانين عامـه اش اگرازآن آگـاهي نداشـت، ؟، چراآن راصريحاً بيان نكرد اگراواززندگي آينده ميدانست

. سواالتي اندكه ازطرف بسياري اشخاص برجسته مطرح ميشوندهدف رسالتش چي بود؟، )رياكاران(سي فري-بعدازتاسيس اسكندريه يهودان به سه فرقه جداشدند معلوم ميشودكه

جوسيفوس مورخ، كه فريسي بود، دركتـاب . سينيون يافرقة راهبان صدوقي يازنديقي، و خ ) روزگاران قديم (سيزدهم حلـول روح مـرده (خودمارامطلع ميسازدكه فريسيهابه تناسـ

ــدةديگري ــسم موجودزن ــتند)درج ــده داش ــسم . عقي ــه روح باج زنديقيهامعتقدبودندك فرقة راهبـان عقيـده داشـتندكه ارواح فنانپذيرانـد؛ بـه به قول جوسفوس، . يكجاميميرد

بـه ارواح به شكل هواازعالم باالدرجسم داخل ميشوند؛ وبعدازمرگ، آنهايي كـه نظرآنها نـه گـرم نـه شماوراي دريادريك كشوري كـه اقلـيم به نيك متعلق بودند مسكونين

صـف فـوق الـذكر و ؛ ارواح بـدكاران دراقلـيم مخـالف بود، نه باد، نه باران داشت سرد .چنين بوداساطيريهودان. ميرفتند

ــانون گذار ــه ق ــي يگان ــتين موس ــه باخداوند راس ــان ك ــپ زد، درجه ــه گ بالمواجهــت ــق واگذاش ــل عمي ــسئلةروح درجه ــس. انسانهارادرم ــرف ،پ ــال ص ــده صدس هف

. است وجوداشته روحوجودوفناناپذيري دربارة ايقان كه )مسيحيت(ميشود

Page 97: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٧

شايدحقيقت راازگاليليهـاي اولـي سري ودختري اش سسيروصرف شك داشت؛ نواسة پ . كه به روم آمدندآموخته باشند

اماقبل ازآن، وازآن به بعد، درتمـامي دنيـاي متبـاقي كـه درآنجـاحواريون وپيـامبران شـماچي هـستيد؟ ازكجاميĤييـد؟ چـي : ، هرفردبايدبه روحش گفته باشد نفوذنكرده اند

. نيـستيد دي ميكن اسحـس ادويفكرميكن راكـه من ميـدانم آنچـه نيد؟ به كجاميرويد؟ ميك بدون كمـك خداونـد، سال فكرواحساس ميكرديـد، شـما براي صدهزارمليون واگرشما . توانايي يااستعداد خودتان نمي دانستيدبه واسطة هرگز

درداخـل خوب سلوك كنيد، نه اين كه خداوندبه شمافهم داده است تا بتوانيد ! اي آدمي . عالي خلق كرده است نفوذكنيدجوهرياماهيت اشياي كه اوت

وقبل ازوي، بسياري عاقالن چنـين فكرميكردنـد؛ ولـي الك ؛ وقبل ازالك، گاسندي؛ بعضي دشـمنان سرسـخت عقـل . مالسانسه هانسبت به آن بزرگان هرچيزراخوبترميدانيم

. برخيزنـد تـصديق شـده انـد عـاقالن همه توسط ده اندتاعليه اين حقايق كه جرأت كر كنندكـه گويـاروح انده اندتامولفين اين اثـررامتهم گستاخي رابه حدي رس وآنهاخيانت

شماحتماًاين . درحالي كه شماخوب ميدانيدمابرعكس آن راگفته ايم . ازماده ساخته ميشود توم رفقا، چطوريك ا «: سخنان راعليه اپيكوروس، ديموكريتوس، لوكريتوس خوانده ايد

بديهيـست كـه » .چيزنميدانيـد وع هـيچ موضـ فكرميكند؟ اعتراف كنيدكه دربارة اين . شمامفتريان هستيد

اين نام مادي كه، وشما هيچكس نميداندكه آن موجودي كه به نام روح يادميشودچيست كه روح جـسماني اولي كليـسامعتقدبودند كشيشانهمه . بادراافاده ميكند ، ميدهيد به آن اسـت كـه هـوش ماشيء براي ماموجودات محدودناممكن است تابدانيم . ميباشد يامادي

كـه آياشـي ممتـد، ياشـي فكركننـده، فهميده نميتوانيم كامالًما: ) قوة ذهني (يااستعداد . تفكراستيامكانيزم

Page 98: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٨

. خالق راهيچ نميدانيم مابه شمااعالم ميداريم به شمول محترم گاسندي والك، كه مااسرار يت سرنوشت روح وآياشماخداهاهستيد، كه هرچيزراميدانيد؟ ماتكرارميكنيم، كه شماماه

وآيـااين الهـام بـه شـماكافي نيـست؟ . رابه جزتوسط وحي ياالهام فهميـده نميتوانيـد بوده باشيد، چون كه شماكساني راكـه هرچيـزازآن توقـع شماحتماًبايددشمن اين الهام

. دارندوتنهابه آن عقيده دارندموردآزارقرارميدهيدعليـه شمادشمن عقل وخداونـد، كـه ؛ و ، مابكلي تسليم هستيم يممابه جهان خداوندميگوي

واضع وتـسليم شـدن متواضـع شك داشتن مت دربرابرشماسلوك كفرگويي ميكنيد، هردوفسانه نويس يوناني قـرن شـشم ا( درافسانة آيساپ بابره گرگسلوك عيناًچون فيلسوف

شماپارسال به من دشنام داده بوديـد؛ مـن بايـدخونت را : شمابه اوميگوييد . ميباشد )م.قبرتقالهاي بيهودة شمالبخندميزند؛ به تدريج كسان احمـق فلسفه انتقام نميگيرد؛ .بچوشم

. تنويرميكندراكه درپي كمك أنهاهستيدچون خودشما

پژوهش تاريخي دربارة مسيحيت فالويـوس تاريخـدان ، ازعيسي مسيح توسـط برخي ازدانشمندان كه بنابرگواهي باتعجب

ون همة دانـشمندان واقعـي توافـق دارندكـه ؛ اكن هيچ يادآوري نشده است جوسيفوس،پدرجوسفوس بايدكـه . داخل گرديده اند تاريخ درآن كتاب عبارات كوتاه راجع به وي

وبــامرين، زن بودتباركشيــشي جوســفوس از. شــاهدهمه معجــزات عيــسي بــوده باشــدشهزاده بـه آن اودربارة همه كاررواييهاي . خويشاوندي داشت )پادشاه يهود (يسهيرود

؛ ايـن يك حرفي هـم نميگويـد صيل نوشته است، ولي راجع به زندگي ومرگ عيسي تفازقتـل عـام يك حرفي ميكند، نبيرحميهاي هيروديس راپنهان تاريخدان ك هيچ يكي

تقويم . نميگويد صورت گرفت آوازة تولدپادشاه يهودان به امروي به خاطر كه كودكان .ه هزارتخمين ميكندراچهارد دراين رويداديوناني تعداداطفال مقتول

Page 99: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٩٩

كه هيچ مثالش درتاريخ جهـان ديـده . شاه مستبد كاررواييهاين وحشتناكترياين است . نميشود

به نزديونانيان وروميـان معتبراسـت ازيـك بهترين نويسندة يهودان، ويگانه كسي كه وي دربارة ظهوريك ستارة نودرشرق . حادثة چنين دهشتناك تذكري به عمل نمي آورد

يك پديدة درخشان، كه ازآگـاهي يـك تاريخـدان - تولدناجي ماهيچ نميگويد متعاقبوي همچنان دربارة تاريكي مـرگ نـاجي . نميتوانست پنهان مانده منورچون جوسفوس

ماخاموش است، كه براي سه سـاعت درچاشـت روزتمـامي جهـان رافراگرفـت، يابـه . دوباره برخاستنده هامردتعدادزيادقبرهاكه درهمان لحظه بازشدندو به تعدادزياد

كـه اين اعجوبه ها ازكه هيچ يك ازمورخ روم دانشمندان دائماًحيرت خودرانشان ميدهند نميزنـد، گپاتفاق افتاد روم يوس، پيش چشم والي ويك قشلة نظامي تيبيردرامپراطوري

بـه هاي معجـزه آسـاكه بـشريت هرگزنـشنيده بودحتماً خبـراين رويـداد كـه درحالي ؛ چنـين روم خودش بايدبراي سه ساعت درتاريكي مطلق فروميرفـت . رسيد امپراطورمي

اماارادةخداوندنبودكه . جايي ميداشت بايددرسالنامه هاي روم، وهرملت ديگر يك اعجوبه . اين چيزهاي خدايي بايدتوسط دستهاي ناپاك كفرآميزنوشته شوند

درانجيـل يندكـه، آنهاميگو. رادرتاريخ انجيل نيزيافتند همين دانشمندان بعضي مشكالت ريختانـده درزمين به كاتبان وفريسيهاميگويدكه تمام خون بيگناه كه متي، عيسي مسيح

،ذبح كردنـد كه اورادربين معبدوقربانگاه ، پسرباراك كريتازگرفته هابيل ازشده است .برگردن آنهاخواهدبود

ـ رمعبدقبل ازآمدن مسيحاكدام كشتن زكري د از درتاريخ عبراني ، نـه داردتذكري وجودنراك زمان خودش، امادرتاريخ محاصرة يورشلم، توسط جوسفوس، يك زكري پـسربا رد

اين درفـصل نـزدهم . يهودي به قتل رسيد هايامتعصبينوجودداردكه ازطرف فرقة زيالت ـ آنهاكه انجيل گمان به . وجودداردوي كتاب چهارم بعدازتـصرف يورشـلم نت متـي س

Page 100: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٠

، وقتـي اماهرشك، هراعتراض ازاين نـوع .ده بود نوشته ش ) امپراتورروم(ازطرف تيتوس كه ميبينيم چقدريك فرق بزرگ بين كتابهاي الهامي خدايي وكتابهاي بشري وجوددارد

ايـن مايـة خورسـندي خداونـدبودتاميالد، زنـدگي، ومـرگ اورادريـك . ازبين ميرود .كارهاي خداوندازمافرق دارند. محترم بپوشاندابرمكدرولفافة

شمندان يك مسئلة آزاردهنده است كه دربين دوشجرة عيسي مسيح فـرق بازهم براي دان . اليزاربودازنظرسنت متي، يوسف پـسريعقوب، يعقـوب پـسرمتان، متـان پـسر . ميبينند

، ليويماتـات پـسر ،ماتاتهيلي پسر ،هيلي يالوقا، يوسف پسر برخالف، ازنظرسنت لوك براهيم بـه واسـطة لـوك، آنهاباپنجاوشش اجدادعيـسي تـاا . ملشي وغيره بود ليوي پسر

. به توافق نظرنميرسندوباچهل ودواجدادديگرتاعين ابراهيم توسط متي. مشكل ديگردانشمندان دربارة عيسي اين است كه اوراپـسرمريم ميدانندنـه پـسريوسف

چيزديگر قابل شك عبارت ازمعجزات ناجي ماحضرت عيسي است كه توسـط آنهابراي )تـصوف ( به اين معجزات يك رنگ ميـستيك ،نسنت آگستين، سنت هيلري، وديگرا

كـه انجيرميوة به خـاطرنگرفتن درخت انجير نفرين كردن ؛ به طورمثال، يامجازي داده اند نگهداري م خوكهادريك كشوري كه درآن خوكها فصلش نبود؛ فرستادن شيطانهادراجسا

تي كه مهمانـان ازقبـل بـسيارگرم ؛ تبديل شدن آب به شراب درختم يك ضياف نميشدندهـدف كلـي . اماهمة اين انتقادات دانشمندان به واسطة عقيده باطل ساخته ميشوند . بودند

. درپرتوتسلسل تاريخي ميباشد مسلم واضح ساختن حقايق اين بحثتمـام ختنـه گرديـد؛ نون موسايي تولدشده بود؛ وي بنابرآن قـانون اول، عيسي تحت قا

رد؛ وي تنهاتبليغ اخالقيات رامينمود؛ كگذارمياوامرش رابه جاميĤورد؛ تمام عيدهايش رابر؛ هرگزبـه يهـودان نـه راآشكارنـساخت )تجسم خدابه صورت انسان (تجسمشاومعماي

جان درآب اردن تقديس شـد، يـك گفت كه ازيك زن باكره تولديافته بود؛ اوتوسط ؛ ولي اوابداًبه هيچكس غسل تعميدي رعايت ميشد ان يهودرسمي كه ازطرف يك تعداد

Page 101: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠١

اده بود؛ ابداًدربارة هفت آئين ديني گپ نه زده بود؛ اودرطول حياتش سلـسله مراتـب ندخداوند پنهان كـرده بودكـه پـسر اوازمردمان هم عصرش . كشيشي راتاسيس نكرده بود

ازپدروپـسرناشي شـده ؛ وروح مقدس ، باپدرش هم جنس بود بودبود، ازروزازل پيداشده ـ اودودوطبيعـت اونمي گفت كه شـخص وي از . بود اوايـن . ل تركيـب شـده بـود امي

ابالغ طرف آناني كه توسط روح القدس تنويرشده ميباشـند تادرآينده از راگذاشت معماهاصـرف درنظرمـردم . هيچ عدول نكـرد شانتازماني كه اوزنده بود، ازقانون پدر . گردند

، ازطرف مردم حسودآزاروتوسط قاضيان متعصب مرغوبخداوندبه ، عادي بود يك آدم كه خـودش تأسـيس يكليساي مقدس را به همه كارها مابقياو. گ محكوم گرديد به مر

.گذاشتواكرده بودكه بـه تـازگي يك فرقة يهودان سخت گير دربارة جوسفوس، درفصل چهاردة تاريخش

ـ «: ميگويدازطرف گاليليهابه نام جوداس تاسيس شده بود ه نفـرت آنهاشرارت جهان رابفـايق آينـد؛ دريـك خت تابرعذاب وزجر ا شان آنهاراقادرميس يداري؛ ثبات وپا ميكردند

وحاضـربه ، وشمـشيررامتحمل آتش آنها. مرگ رابرزندگي ترجيح ميدادند ،شرافتمندامر حـرام غـذاي ، يا راعليه قانون گذارخودبگوينـد يك كلمه كه اين كشته شدن بودند، نه

» .بخورند فرقـة هاوفق ميكنـد، نـه بـه يهودا ميشودكه تصويرفوق الذكربه ازقول جوسفوس معلوم

مؤسس فرقة نوبود، كـه ازسـه فرقـة يهودا«: ازجوسفوس چنين نقل قول ميشود . راهبانيهودان بـه «مه ميدهد، اوادا. يعني سادوسيها، فريسيها، وايسينها » ديگربكلي فرق داشت؛

معنـي » .رايك گناه ميدانند زندگي ميكنند، وعيش يك ديگردرهم آهنگي حيث ملت با هرچـه . تافكركنيم كه اوراجع به فرقة يهوداهاگـپ ميزنـد ماراواميدارد بيعي اين لسان ط

شـناخته شـده درجهـان، حوارين مسيح آغازكسب توجه واهميت فرقه قبل از باشد، اين .بودند

Page 102: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٢

آنهابافيلسوفان برهنـه وبرهمنهـاي . راهبان ويهودابود ازمتفاوت يك جميعت تيراپيوتيكه درآنهايـك نديك اصل محبت خدايي ا آنهاداراي «ل فيلو، به قو . هند شباهت داشتند

مخمورها برمي انگيزانـد، وآنهارابـه حالـت تفكـري كـه شوروشوقي چون ميگساران و اين فرقه دراسكندريه به وجودآمد، شهري كـه مملوازيهـودان . درآرزويش اندمي آورد

». يافته بودند، ودرسراسرمصرشيوعبودولي اصالًدرسـوريه وعربـستان پخـش شـده ، ي درمصر حواريون جان تعميدي يك كم

ذكرميـشودكه پـال بابـسياري دراعمال رسـوالن . درآسياي صغيرنيزوجودداشتند . بودندآياشماروح مقدس راپذيرفته «وي ازآنهاپرسيد، . آنهادرشهراپيسوس يونان مالقات نمود

وي پرسيد، » .مماحتي ازوجوداين روح مقدس هيچ نشنيده اي «آنهادرپاسخ گفتند، » ايد؟ ».باپتيزم جان« آنهادرپاسخ گفتند، » راقبول كرده ايد؟)تعميد(آياباپتيزم«

درسال اول بعدازمرگ عيسي، هفت جميعت مختلف دربين يهـودان وجودداشـتند، كـه عبارت بودندازفريـسيها، سادوسـيها، ايسنـسها، يهوداهـا، تيراپوتيهـا، حواريـون جـان،

كه به عقل انسان هيچ برابرنمي رهنمايي كرد يددرراهاخداونآنهاراكه ،وحواريون مسيح .دآي

كمك نمود، پال بود، آن كه خودش ايـن جمعيـت شخصي كه درتقويت اين جمعيت ، درسليشيا، كـشورباستاني آسـياي تارسوسشهراودر. راباخشونت مورداذيت قراداده بود

بنام گماليل، يـك صغيرتولديافته بود، ودرزيردست يكي ازپروفيسران معروف فريسيها، به ادعاي يهـودان كـه وي باگماليـل برسـردخترش كـه . بود آموزش ديده هيللمريد

قـراراين » .گذارشـات سـينت تكـال از« ت ازدواج كندردشده بودپرخاش نمود ميخواسيك پيشاني پهن، يك كلة طاس، ابروهاي پيوسته، يك بيني عقابي، داراي اوگذارشات،

درتبعه بودن روم اوشـك وجـوددارد، . گهاي كج داشت بدهيكل بودولن يك قدكوتاه و لقب به هيچ يك يهودداده نميشد؛ آنهاازطرف تيبيروس امپراتورروم زيرادرآن وقت اين

Page 103: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٣

ازروم اخراج شده بودند؛ وتارسوس تاصدسال ديگر به يك مستعمرة روم تبـديل نـشده . بود

دي به خودگرفتنـد؛ ولـي وفادران يامؤمنين نام مسيحيان رادرانطاكيه درسال شصت ميال ـ . آنهادرامپراتوري روم به نامهاي ديگريادميشدند بـرادران، ياسـينتها، امدراول تنهابـه ن

كه برروي زمين نازل گرديد تادرآن يك نمونـه آن ، عيسيخداوند. يادميشدند يامؤمنين در، وآن را دادبـه كليـسايش طفوليت بسيارنحيف خودرا باشد، مروت وبينوايي مثالي از

. تولد شدنش رابرگزيده بود همان طوركه خودش ، كرد ورهبرياداره حالت محقر يكسـينت پـال . ميكردندنان پيدا ازآبلة دستهاي خود . مبهم بودند اولي مردمان مؤمنينتمام

سينت پيترازطـرف دوركـاس، . ساختن خيمه هاروزي خودرابه دست ميĤورد خودش از انجمـن مـؤمنين . دوخت پرورش يافته بود لباس مي ) برادران(يك خياط زنانه كه براي

گـزارش «ازفصل نهـم ،، درخانة يك دباغ بنام سايمن تشكيل جلسه دادند )يافا(درجوپا ».رسوالن

پراگنده ساختند؛ وبعضي ازآنهادربين يهوداني كـه اجـازة مؤمنين دريونان خودرامخفيانه . خودراازيهودان جدانساختند آنها، اول . روم داشتند، ازيونان به روم رفتند كنيسة رفتن به

ختنه كردن راانجام ميدادند، چنانچه گفته شدپانزده اسقفهاي اولي مبهم دريورشـلم همـه . شان ختنه شده بودند

خـودش رادرشـهرك او، باخودگرفـت تيموتي راكه پسريك مشرك بود ، وقتي كه پال ـ وادار تيتوس مريدديگرش به ختنه ولي . ليستراختنه كرد بـرادران، . ستساخته شده نتوان

ياپيروان عيسي، اتحادشان رابايهودان تاوقتي ادامه دادندكه سينت پـال دريوريـشلم بـه وي ازطرف يهودان به تالش . مورداذيت قرارگرفت آوردن اشخاص بيگانه به معبد خاطر

بري ساختن وي ازاين منظوربه . ازبين بردن قانون موسي توسط عيسي مسيح متهم گرديد اري سينت جيمزپيشنهادكردتاسرخودرابتراشدوباچهاريهودديگري كـه بود، كه حو اتهام

Page 104: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٤

. باشنددرمعبدبرودوخودراتـصفيه كنـد يـك قـول داده تراشـيدن سـرهاي شـان بـراي ، كنيـد اوشان تطهير ، خودرابا )21گزارشات حواريون، (آنهاراباخودبگيريد«جيمزميگويد،

سـت غلـط اسـت، وشـما بـه وبگذارتاتمام دنيابداندكه آنچه درموردشماراپورداده شده ا آزاردهنـدة جمعيـت به اين ترتيب، پال، كه دراول » .اطاعت ازقانون موسي پابندهستيد ن زمـام آن جمعيـت درتالش گرفت كه بعدها ،پال - بود مقدس تاسيس شده توسط عيسي

بداندكه اتهـام مـسيحيت لهذادنياشايد« ميكرد، راتمرين دين يهوديت پال مسيحي -شدبه حيث يك عمل درهسپانيه،پرتگال، وايطاليا امروزچنين يك».ااستبودن وي يك افتر

مجازات ميشود؛ واواين كاررابنابرتوصـية جيمزميكنـد؛ واوايـن ن جرم زشت باسوختاند يعني بعدازگرفتن دستورتوسط خودخداوندكه بايدهمـه كاررابعدازپذيرفتن روح مقدس، مراسم مذهبي يهوديت راكه قبالً

. توسط خودخداوندبرقرارشده بودانكاركندايـن بكلـي بابيديني وكفرگويي متهم وبراي مدت زياداذيت شده بود؛ ولي چنينپال هم

به يوريشلم براي اداي مراسم ديني يهوديت سفركرده به خاطراتهامش روشن است كه او ونـه هـم هوديتقانون ي من هرگزعليه «: نين كلمات اظهارداشت اوبه فاستوس باچ . بود

».كرده امعليه معبد بي احترامي ، عيسي مسيح رابه حيث يهوداعالن كردندكه قانون يهوديـت راكـه ازطـرف حواريون

ختنه خوب است، «پال درنامه اش به روميان ميگويد، . خداوندفرستاده شده رعايت ميكندتنگي مبـدل اگرشماقانون رارعايت ميكنيد؛ امااگرازقانون عدول ميكنيد، ختنة شمابه ناخ

. قانون رارعايت كند، اوچـون ختنـه شـده خواهـدبود اگرهرشخص ختنه ناشده . ميشود ».يهودراستين آنست كه باطناًيهودباشد

هـم ذاتـي نـاگفتني وقتي اين حواري ازعيسي مسيح درنامه هايش گپ ميزند، اومعماي ــسازد ــان، (او. اوباخداوندراآشكارنمي ــه رومي ــه ب ــد، ) 5درنام ــط «ميگوي وي ماتوس

Page 105: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٥

نازل عيسي مسيح برما يك شخص يعني نعمت خداوندازبركت . نجات يافتيم ازقهرخداوندمرگ به واسطةگناه يك شخص حاكم گرديد؛ عدالت درزندگي به واسطة يـك ... . شد

».شخص، يعني عيسي مسيح حاكم خواهدشدودرفـصل » ؛ هـستيم ، وورثة مـشترك مـسيح داوندماورثة خ «: ودرفصل هشتم ميگويد

شماازعيسي مسيح، ... توسط عيسي مسيح جالل وافتخارباد ، يگانه دانا به خداوند «: مشانزده بـه بدون شك هرچيزبه وي تـابع سـاخته ميـشود، «و، » .وعيسي مسيح ازخداونداست

».جزخداوند، كه هرچيزرا به خودش تابع ساخت :ذكربرخي ازناگفتنيها

ه هزارسال تهادرزمان حكمروايي سين«: نقل قول ازسينت جوستين، يكي ازكشيشان اولي ـ : كــهوگفتــه اســت » .درروي زمــين ازهرنــوع لــذات جــسماني برخوردارخواهنــدبود

شـدند، زنـان كـه عاشـق خداوندزمين راساخت وآن رادرمواظبت فرشتگاني گذاشـت . واطفالي كه ازآنهابه وجودآمدند، شياطين هستند

ي يونان گرفته انـد ساحره ها غيبگويي كه از ،ـ لكتانتيوس باديگركشيشان به اين گفته ؛ سـيرخواهدكرد قرص نان ودوماهي پـنج هزارنفررادردشـت باپنج وي « : متهم ميباشد

» .خواهدساختوازپارچه هاي باقيمانده دوازده سبدراپراديـسا، زمـاني كـه پادشـاه عيسي مـسيح بـه پادشـاه ـ آنهابه نامه هاي جعلي ازطرف

ـ به اديساوجودنداشت؛ ريم، نامـه هـاازطرف سـنيكا بـه پـال، نامـه نامه هاي جعلـي م، انجيلهـاي دروغـين، معجـزات دروغـين )نمايندة روم درجوده (پيالتهاوفرمانهاتوسط

. متهم شده اندوهزارفريبكاريهاي ديگرـ دربارة تاريخچه ياانجيل زندگي وازدواج مريم باكره به ماگفته شده، كه وي به عمرسه

گفتـه ميـشودكه يـك . باالشـد ي آن زينه هـا خوداز، وباپاي سالگي به معبدآورده شد گفته . بامريم عروسي كرده بود بودكهكبوترازآسمان پائين آمدتاخبردهدكه اين يوسف

Page 106: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٦

، حامله شـده اسـت ي ديگر ازكسدرغيابش اوميشودكه يوسف ازمريم شكايت كردكه . بيگناه اعالم شدندوي آنهاكشيشهابه هركدام شان آب حسدآشاميدند، وهرد

رارانجيل سينت توماس، كه عيسي درسن پنج سالگي چون اطفال ديگرمشغول بـازي قـ يدند وي بخاطراين كه به مرغكهانفس ميدادوميپر . ميشد، ازگل مرغكهاي خوردميساخت

بايـك خوردكه وي رالت وكوب مينموديك طفل بارديگر، . موردسرزنش قرارميگرفت . ضربه هالك ساخت

سـينت لـوك خـودش . دكه بعداًسـاختگي اعـالن شـدند ـ پنجاه انجيل جعل شده بودن يكي آن به نـام انجيـل . كتابهاي انجيل راتصنيف كرده بودند ميگويدكه بسياري كسان

درميـان ومـن يـك فرشـته را «، ميگويد 14جاودان بود، كه دركتاب مكاشفه، فصل ...».هادرپروازديدم، كه انجيل جاودان راگرفته بودآسمان

درزمـان جادوگر درروم يك ميكانيك ماهربنام سايمن ، حواري بدياس ازقرارنوشتة ا ـيك جوان ازنزديكان نيروفوت نمودوتمام . سلطنت نيروباسينت پيتردرروم مالقات كرد

سـينت پيترحاضرشـدتااين عمليـه . دربارازسايمن التماس نمودندتااورادوباره زنده سازد تاشـخص مـرده د، وموفـق شد سـايمن تمـام قـواي هنـرش رابـه كـاربر . راانجام دهد

اين كافي نيست، شـخص مـرده بايـدگپ زنـد؛ «پيترصداكرد، . سرخودراحركت دهد سـايمن ».آياشخص جوان زنده استكناررود، وماخواهيم ديدكه مرده سايمن ازبستر بايد

. بايك كلمه اورازنده ساختفقط كناررفت، مرده هيچ شورنخورد، وپيترگاليلي بدبخت جسارت كـرده اسـت تـا شخص ك سايمن به امپراتورشكايت كردكه ي

سايمن باپيتربانـشان دادن مهـارت شـان . انجام دهد ي را نسبت به وي عجايبات بزرگتر » بگوييدكـه مـن دربـارة چـه فكـرميكنم؟ « سايمن به پيترگفت، . درمقابله قرارگفتند

اگرامپراتوربرايم صرف يك قرص نان بدهـد، شـماخواهيدديدكه «پيتردرمقابل گفت، ؛ سـايمن را بـه وي دادنـد ص نـان يـك قـر ».يامن آنچه شمادردل داريدميدانم يانـه آ

Page 107: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٧

پيترنان رابه آنهامي اندازد، . رابخورند هاميخواهندتانانآنوفوراًدوسگ بزرگ راصداميكند ــد ــوردن آن ميپردازن ــگهابه خ ــد، وس ــستم؟ « : پيترميگوي ــامن افكارشمارانميدان آي ».شماميخواستيدتاسگهاي تان مرابخورند

بعدازاين مقابله، پيشنهادشدكه سايمن وپيتربايدبه مسابقة پروازبپردازند، تاديـده شـودكه ــدكــدام شــان اول ســايمن پروازكــرد؛ پيترعالمــة صــليب . بلنــدترپروازكرده ميتوان

كه ، ويهودا اين قصه ازپروازخودعيسي تقليدشده بود . كشيدوسايمن لنگهايش راشكستاند .برفرق سرافتادانجام دهدراعين پرواز ميخواست

ايـن . مـصلوب نمـود ايمن آزرده شد، وپيترراسربه پائيننيروبه خاطرشكستن لنگهاي س . بودقصدرفتن پيتربه روم، چگونگي اعدام ودفن كردن وي درآنجا

ياعبيده ميگويدكه سينت توماس به هندوستان رفت ودرآنجا به شاه عين ابدياسهمچنان .گندافرتبليغ مسيحيت مي نمود

سـينت . اداين نوع كتابهاكه درمرحلة اول مسيحيت نوشته شده انـدحيرت آوراسـت تعد . وسينت پال بكلي مؤثق اندسنيكاجيروم، وحتي سينت آگستين ميگويندكه نامه هاي

به هيچ صورت ، كه توسط مسيحيان بيخبروپرشوق دروغين جعل شدند دروغها، همة اين بـرخالف، فت آن رامـانع نميـشدند؛ آنهاپيـشر به حقيقت مسيحيت زيـان آورنبودنـد؛

آنهانشان ميدهندكه جمعيت مسيحي هرروزدرحـال افـزايش بودوهرعـضورشدسريع آن .ميخواسترا

مامسلماًعقيدة حواريون است؛ امابه واسطة آنهانوشـته نـشده بـود؛ يااعتقاد كيشخالصه، روفينوس، يك كشيش ازاكيليا، اولين كسي كه آن رايـادآوري ميكنـد؛ ويـك وعـظ

وقتـي كـه . ينت آگستين اولين ريكاردي است كـه ازآن ايـن كـيش سـاخته شـد ســاگردآورده ــدند،آنه ــد ش ــه خداوند « پيترميگوي ــن ب ــده دارمم ــدرقادرمطلق عقي ؛ » پ

Page 108: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٨

قـدس آن كـه توسـط روح ال «ميكند، ؛ جيمزعالوه » وبه عيسي مسيح « اندريوميگويد، . ؛ وهذالقياس» آبستن شده بود

درآنجامسيحيان بافرقة نويهودان دررقابت بودند، كـه . س شد مسيحيت اول دريونان تاسي درجملـة . اين فرقة عرفابودنـد . ومصاحبت بايونانيان فالسفه شده بودند درنتيجة آميزش

تمام اين فرقـه هـادرآن وقـت ازآزادي كامـل . آنهابعضي ازمسيحي شده گان نوبودند ان، امـا تحـت دوميـشي . وبنويسند اظهارعقيده كنند، مباحثه كنند، قاطعانهبرخورداربوندتا

. آغازنمود حكومتامپراتورروم، مسيحيت به آزاردادنمقدورشـده ازطـرف خداوند كه كليـسا تعصب پرحرات بعضي مسيحيان مـانع پيـشرفت

معماهاي خودرادرخانه هاي متروك ومغـاره هاهنگـام شـب مسيحيان، اول . نگرديدبودــد ــام جسينهايادميــشدند. تجليــل ميكردن ــامي كــه ازطــرف غيرمــسيحيان دراول بن ، ن

ــي ــود(وغيركليم ــود ) يه ــده ب ــشان داده ش ــا ، درچبراي ــارقرن اول آنهاراگليليه ه، نه نه سلسله مراتب . ميگفتند؛ امانام مسيحيان آنهابرتمام نامهاي ديگرغلبه يافت ونصرانيهاسـينت پـال . بعـدي فـرق داشـتند شدند، ايام حواريون ازايام كليسافوراًتاسيس عبادات

هابه مامي آموزدكه دراجتماع برادران، چه ختنه يـا غيرختنـه، قرينتيكتوب اولش به مدروقتي چندين رسوالن ميخواستندسخنراني كنند، صرف به دوياسه آنهااجـازه داده ميـشد،

برسـرخطابه ميبودبايـستي وحي ميداشت، رسولي كـه يك وفرضاًاگركسي دراين وقت پـال . گـپ زدن داشـت بـه جززنهـا درآن زمان هركس دركليـساحق . خاموش ميشد

درمكتوب اوليش به قرينتيها، آنهاراازسخنراني منع ميكند؛ امادرعين مكتوب به آنهااجازة هـرزن سـرلوچ كـه نمازميخوانـدياپيش گـويي ميكنـد، « : وعظ، وپيشگويي راميدهد

ين تقويت يافتن كليسا، بيشترجوامع قوان با. لهذا بايدمستورباشند » . ميسازد سرخودراكثيف .راايجاب ميكرد، وكشيشهاحزم وكارداني خودرابه زمان ومكان وفق ميدادندبيشتر

Page 109: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٠٩

درحقيقت عيـسي مـسيح . يكي ازكاهاي برجستة مسيحيان قدرت اخراج ديوهاواجنه بود وايـن كارراتاامروزباكـشيدن عالمـة . حواريون خودرافرستادتاديوهاواجنه رااخراج كنند

. خودشان عين قدرت اخراج ديوهاواجنـه راداشـتند يهودان درزمان . صليب انجام ميدهند همه كشيشان . جادوگري نيزميباشد عمليات قدرت اخراج ارواح خبيثه شامل ازبين بردن

اذعـان - كتـاب سـوم خـود -فاعيهسينت جستين درد . به جادوگري اذعان ميكنند كليساـ مكرراًاحضارميـشوند، و اح مـرده هـا كه ارو ميكند ري بـه طرفـدا ستايـن يـك دليلي

.فناناپذيري روحازرشده رفت، وبسياري آنهاعليه پرستش مروج درامپراتوري زيادتوقتي كه جوامع مسيحي

اآغازكردند، وخاصتاًمردم بيشتردرپي حكام شدت وحدت را دربرابرآنه ، روم صف بستند يهودان كه داراي امتيازات خاصي بودند، خودرامنحصربه كنيسه . ذيت وآزارآنهابرآمدند ا

آنهادرانجـام مراسـم دينـي شـان . ن سـاخته بودنـد، مورداذيـت قرارنگرفتنـد هاي شا پرستشهاي گونـاگون همه . شكل دوام دارد آزادگذاشته شده بودند، كه تاامروزبه همين

. درسرتاسرامپراتوري، باوجودي كه ازطرف سناتصويب نشده بودند، تحمل ميشدندپراتـوري، رستش، خاصتاًمربوط به ام امامسيحيان بااعالن دشمني شان عليه هرشكل ديگرپ .فتندراغلب اوقات مورداين محاكمه هاي بيرحم قرارميگ

يكي ازاولين شهداي بسياربرجسته عبارت ازاگناشوس، اسقف آنتيوش بود، كه ازطـرف پـيش ، درآسيامحكوم گرديد، وبه اوامروي به روم فرسـتاده شـد، تابـه امپراتورتراجان

اين درزمـاني بودكـه ديگرمـسيحيان درروم مورداذيـت جناوران وحشي انداخته شود، به هرصورت . شايدكاردشمنانش بوده باشد هرچنداتهام عليه اومعلوم نيست، . قرارنداشتند

كه به خـط طاليـي نوشـته درقصة شهادت وي آمده است كه درقلب اونام عيسي مسيح . شدشده بودديده

Page 110: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٠

چـون كالوينيـستهاكه . ممنـوع بودنـد اجتماعات بعضي اوقات مامي بينيم كه اين، بنابريادرانگلينـد . رابرگذاركننـد جلـسات اجـازه ندارندتا درالنگ داك درجنـوب فرانـسه

، ودربعـضي مـواردمتخلفين بـه ازتشكيل جلسات منع ميشوند ، رومن كاتوليكها وآيرليند باوجودممانعتهـاازطرف قـوانين روم، خداونـددردل چنـدين .مرگ محكـوم شـده انـد

ــداخت امپراتوردربر ــسيحيان حــس رحــم وشــفقت ان ــي دردورة امپراطــوري . ابرم حتبـراي ، ديوكليشن،كه سال اول سلطنتش بنام سال شهادت مسيحيان به يادگارمانده است

. بلندمقررشده بودند هژده سال به حيث نگهبان مسيحيت بود، وبسيارمسيحيان درمقامهاي محـل اقامـت وي، اجـازة حتي اوبايك زن مسيحي عاروسي كرده بود؛ ودرنيكوميـديا، . آبادي يك كليساي باشكوه رادرمقابل قصرخودش داده بود

تعدادشهيدان واقعي دردورانهاي مختلف آنقدرزيادبوده اسـت كـه مابايـدمحتاط باشـيم شهيدان دروغين وبامخلوط كردن قصه ها تاتاريخ واقعي معترفين اصلي دين مقدس خودرا

ت مناسب باشد، توسط اشخاص هـم عـصرنوشته ريكادبايدداراي يك قدام . نكنيم خراب . شده باشد، عالوتاًحاوي همه نشانه هاي حقيقت باشد

ديوكليـشن، اين جـوان ازطـرف . به وقوع پيوست 303واقعة راموس جوان كه درسال به هرحال، به قـول روينـارت، كـه . موردعفوقرارگرفته بود ) جنوب تركيه (درآنتيوش

پس يهـوداني كـه درصـحنه ردتابه آتش كشيده شود، قاضي اسكلپيادس اورا محكوم ك ، ســينت جــوان رامورداستهزاقرارداندومــسيحيان راســرزنش كردندكــه بودنــدحاضــر

، آنهاراگذاشت بود نجات داده راازكورة آتش ، خداوندآنها، شادراك، ميشاك، وآبدنيگو ـ اي تابسوزند؛ باوجود هواي ماليم وآرام، بيدرنگ يك طوفان شديدبرخاسـت وشـعله ه

جـراح . آتش راخاموش ساخت؛ بعدقاضي امرنمودتا زبان رومانوس جوان ازبـيخ ببرنـد امپراتوركه درآنجاحاضربود، مشتاقانه وظيفـه جالدراانجـام دادوزبـانش راازبـيخ بريـد؛ فوراًآن شخص جوان، كه قبالًلكنت زبان داشت، به فصاحت كامل به گپ زدن شد؛ كه

Page 111: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١١

ش رابـاالي يـك آدم يرت افتيد؛ جراح عين آزمـاي امپراتورراازگپ زدن بي زبان به ح . تماشاچي تكراركرد، كه جابجامرد

كلـوروس قيصرقـسطانتيوس . درجنوب فرانسه وهسپانيه خيلي مـسيحيان وجودداشـتند اويك زن صيغه اي مـسيحي بـه نـام سـينت . درتمام اين اياالت محافظت ميكرد آنهارا

بود؛ حتـي نهاهيچ عاروسي صورت نگرفته هليناداشت كه مادرقستطانطين بود، زيرابين آ ليناراجـاي عروسـي كـرد، هي بادخترماكـسي مـيالن هركـوليس وقتي كه 292درسال

براي دين مقدس بايك عاطفة قوي بروي داشت و كه يفوذبزرگنبنابراورادورفرستاد؛ اما . يدماالهام بخش وسقـسطانطي . پيروزي كليسايش رابرطبـق طـرق انـساني آمـاده سـاخت مشيت الهي

اطفــالي كــه ازدختريــك ، دريــورك، انگلينــد، زمــاني درگذشــت،306كلــوروس درقسطنطين دريورك توسط پنج ياشـش . قيصرداشت خوردبودندتامدعي تاج وتخت شوند

البته . سربازخودراانتخاب كرد، كه قسمت زيادآنهاجرمن، فرانسوي، وانگليس بودند هزارداونداورابرماكزينتوس، كسي كـه درروم بدون موافقة روم انتخابش ناممكن ميبود؛ اماخ

پوشيده نماندكه اودراول باقتل همه متعلقينش، به شـمول . انتخاب شده بود پيروزساخت . بي بهره ساختزن وپسرش خودرااز مرحمت خداوند

، قرارداشـت اينقـدرجنايات بنابرراپورزوسيموس، قسطنطين كه تحـت عـذاب نـدامت ، وآنهابـه كمك بگيـرد ه باشـد ان كفاره وجوداشت اگرامكپاپهاي امپراتوري ازخواست

يافـت بـراي نيرو كه هيچ يـك همان طور . هيچ يك رانميدانند اطالعش رساندندكه آنها بـه مـشكل . كرده بودتادرمعماهاي مقدس يونـان اشـتراك كنـد نشده بود، ونه جرأت

ورا نتواست يك كشيش رابيابدتااچون قسطنطين باورميشودكه يك امپراتوربسيارقدرتمند زوسيموس عالوه ميكندكه يـك كـشيش مـصري . باپرداخت قربانيهاموردعفوقراردهد

Page 112: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٢

همه جناياتش رادردين مسيحيت ازهسپانيه واردشدكه به وي دسترسي داشت، قول دادتا .ش اوسيوس، اسقف كوردوابوده باشدگمان برده ميشدكه اين كشي. جبران كند هرگزيـك ، هرچندكـه او ت نمـود ، قسطنطين در عشاي رباني مسيحي شرك هرچه باشد

.مسيحي تازه واردنبود، وغـسل تعميـدي خودراتالحظـة مـرگش بـه تعويـق انـداخت آنگـاه . اوشهرقسطنطنيه رااعمارنمود، كه بـه مركزامپراتـوري وديـن عيـسوي درآمـد

.كليسايك شكل قابل احترام به خودگرفت، آنهـايي كـه رجديد قسطنطين دراين شه اقامت، قبل از 314قابل يادآوريست كه درسال

. مسيحيان راآزارداده بودند به خـاطربيرحمي شـان ازطـرف مـسيحيان مجـازات شـدند انداختنـد؛ آنهاگلوهـاي همـه اقـاربش سياي اورونت درزن ماكزينتيوس رادر مسيحيان

وقاضيان درمصروفلسطين كه مخالفت شديدشان رابامسيحيت اعـالم رابريدند؛ شهرداران شهري (يوكلشيان امپراتورروم خودرادرتسالونيكاابيوه ودخترد. ندداشته بودندقتل عام كرد

البتـه پـسنديده . درياانداختنددرندواجسادشان را ه شد مخفي ساخته بودند، شناخت )دريونانكـه آن بودكه مسيحيان بايدكمترمشتاق انتقام گيري ميبودند؛ امااين ارادة خداونـدبود،

ـ تر، يعنـي بـه مجرددس دهـد ميمطابق بـه عـدالت جزا ن دسـتهاي مـسيحيان بـاخو ي،س . آزاردهندگان شان رنگ شوند

قسطنطين درشهرنيس، مقابل قسطنطنيه تـشكيل جلـسه نمـود، اولـين شـوراي جهـاني الوهيت عيسي بود، كه كليسارابرآشفته ساخته عمدةسوال . كليساتحت رياست اوسيوس فصل ششم عليه ه در يك دسته به طرفداري ازنظراوريجن ك . مسيح بودكه بايدفيصله ميشد

، كـسي رابه خداوندازطريق مسيح تقديم ميداريم نمازهاي خود عاوماد«، ميگويدسلسوس مرحمـت خلق شده وخلق ناشده درمقام وسط قراردارد، كسي كه مارابـه كه بين ذاتهاي

كشيش عالي مابه خداونـدبزرگ تقـديم نمايي ميكند، ودعاهاي مارابه سمت پدرش ره چندين نقل قول ازسينت پال نيزمي آورند، وخاصـتاًباالي ه كنندگان اين مناقش » .ميدارد

Page 113: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٣

وعيسي رابـه حيـث » پدرم ازمن بزرگتراست؛ «: اين حرفهاي عيسي مسيح استنادميكنند به نـه صـريحاً ، ولـي ميدانند ، به حيث يك تجلي خالص ازذات متعال اولين مولودخلقت

. حيث خداوندكه بيشترباالوهيت جاوداني مـسيح مطابقـت عباراتدرجانب ديگر، كسان ارتدكس، بر

حرفهاي كـه مخـالفين آنهـاچنين » ، ماعين چيزهستيم؛ نپدرم«: استنادميكنند،مثلدارندپدرم ومن داراي عين منظور، عين اراده هستيم؛ من ارادة ديگربه جـزارادة «: تعبيرميكنندارتدكـسي اسـكندريه، وبعـدازوي اتاناسـيوس درراس الكساندر، اسـقف » .پدرم ندارم

قرارداشتند؛ واسي بيوس، اسقف نيكوميديا، باهفده اسـقفهاي ديگـر، كـشيش اريـوس، ، زشـت بـود بينهايت جدال آنهادراول . وبسياري كشيشان درگروه مقابل آنهاقرارداشتند . زيراسينت الكزاندرمخالفين خودراضدمسيح ناميد

راي دوصدونودونه اسـقف، درمقابـل قدس درشورا، با باآلخره، بعدازبسيارمباحثه، روح ال ي مـسيح يگانـه پـسرخداونداست، ازخداوندپيداشـده، عيس«: فيصله نمودكهاسقفهژده

، خداوندخداوند، نورنور؛ خداوندراستين ازخداوندراستين، باپدرازيك يعني، ازذات خداوند ».روح القدس نيزايمان داريممابه . ذات ياجوهراست

سقف بزرگ اسكندريه كه سالنامه هاي اسكندريه رابه لسان قرارگفتة دوا به اين ترتيب، دوهزارافرادمربوط به گروپ اخيرالذكرازطرفـداران نظرآريـوس عربي نوشته كرده اند،

وبـاره بـه ، وقتـي كـه آريـوس د آريوس ازطرف كنستانتين تبعيدگرديده بود، . بودندـ بـه زودي بعـدترش اتاناسـيوس ، قسطنطنيه فراخوانده شـد ولـي سـينت . دتبعيدگردي

زنـدگي آريـوس راقبـل ازداخـل شـدنش بـه كليـسا ماكاريوس بـه خداونددعانمودتا 337آريوس درراه قبل ازرسيدن بـه كليـسادرسال .بگيردخداونددعايش رامستجاب كرد

ش آريـن گذاشـت، ودرآغـوش رهبـرش اووصيتش رادردست يك كـشي . فوت نمود

Page 114: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٤

يـك و، ش داده شـد ربـسترمرگ غسل تعميـدي د د، و وس، اسقف نيكوميدياجان دا يباوس .جاگذاشتبكليساي پيروزمندولي منقسم را

طرفداران اتاناسيوس واوسبيوس به يك جنگ ظالمانـه ادامـه دادنـد؛ وآنچـه آريـانيزم رهمـه واليـات د)اعتقادبه اين كه عيسي باهمه پاكي وتقدس پسرخدانيـست (ديادميشو

. امپراتوري براي يك مدت زيادتاسيس گريده بود، ودرمـورد روح القـدس بـرآئين ، درقـسطنطنيه برگذارشـد 381عمومي دوم در شوراي

روح القـدس بخـشندة زندگيـست وازپدرناشـي ميـشود، « شوراي نيس عـالوه شـدكه ودرقرن نهم كليساي التين بـه تـدريج تـصويب ».وباپدروپسربايدپرستش وتجليل شود

. نمودكه روح القدس ازپدروپسرناشي ميشودعمومي سوم درشهرافيسوس يونان دايرگرديد، فيصله نمودكه مـريم ، شوراي 431درسال

ــستوريوس، اســقف » . ويــك شــخص بــوددوذات«وعيــسي وداراي واقعاًمادرخداوند ن ازطـرف شـورابه نـام ،قسطنطنيه مدعي بودكه مريم باكره بايدبه مادرمسيح موسوم شود

. يهودايادشد. كليسا هميشه مجبوربه جنگ ميـشد به جنگهامنجرگرديد، و بدبختانه همة اين مشاجرات

خداوند، بخاطرآزمايش شكيبايي مؤمنين، همچنان كليساهاي يوناني والتـين راگذاشـت به عين منوال بيست ونه شقاق خـونين تعالي او. تادرقرن نهم به طورقطعي ازهم جداشوند

. درغرب برسرمقام پاپ اجازه دادراامي كليساي آفريقـايي دراسـارت عـرب درعين حال، تقريباًتمامي كليساي يوناني وتم

گرچـه . وبعدتركهادرآمدند، آنهابرخرابه هاي دين مسيحي دين محمـدي رابرپانمودنـد نـزاع بـين امپراتـوري شش قرن بيش ازكليساي روم به بقاي خوددوام داد، ولي درطول

ــشي، ــام كشي ــي ومق ــاخونغرب ــيدهمــيش ب ــن منازعــات. ميجوش ــي اي ــه آن حت بوراهبان درجرمنـــي تمامـــاً شـــاهان شـــدند؛ اســـقفها. شيدكليسابـــسيارقدرت بخـــ

Page 115: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٥

بــه ايــن ترتيــب . حاكميت مطلــق حاصــل كردنــدوپاپهاتــدريجاًدرروم وسايرقــسمتها .آزمايش كرد خداوندكليسايش را، باتحقيرها، رنجها، جنايات، وجالل

كليساي التين درقرن شانزده، نصف جرمنـي، دنمـارك، سـويدن، انگلينـد، سـكاتليند، كليـساي مـذكورقلمروهاي . وقـسمت بـزرگ سـويس وهاليندراازدسـت داد آيرليند،

درآمريكابه دست آورد؛ امـا، بافتح هسپانويها ازآن كه دريوروپ ازدست داده بود، بيشتر .سرزمينهاي بيشتربانفوس خيلي كمتر

خواسـت تاخودرادرتحـت اطاعـت پـاپ ازجاپان، سيام، هند، وچـين خداوندآينده نگر آفريقـا، ست دادن كشورهاي آسياي صغير، سـوريه، يونـان، مـصر، ازداوراقراردهند، تا

جيـل مقـدس رابـه شـرق سينت فرانـسس زاويـر، ان .وديگركشورهاجبران كرده باشد درحالي كه پرتگاليهابه منظورتجارت آنجارفتند، يك تعـدادزيادمعجزات هندوجاپان برد ه گفتة يكي كـه ب. كشيشان جناب جيسوت تصديق گرديدند توسط ، كه رانمايش دادند

» گـل سـينتها «اماجنـاب كـشيش ريبـادنيرا، دركتـابش . نه مرده رازنده ساخته است ــت ــاخته اس ــده س ــارمرده رازن ــرف چ ــه ص ــد ك ــد . ادعاميكن ــشتاق آن خداون م

ولـي . هادرجزيرة جاپان وجودداشته باشند كبودتادركمترازصدسال، بايدبه هزاران كاتولي مسيحيان دريك دسيسة داخـل . كشت كرد ب دانه هاي خو بين رادر شابليس تخم خراب

ازبـين بـرده كه منجربه يك جنگ داخلـي شـد، كـه درآن همـه مـسيحيان ندگرديدپس ملت بنادرخودرابروي همـه خارجيـان بـستندبه جزهالينـديان، كـه ). 1638(شدند

آنهابايدصليب رالگدمال ميكردنـد انان ميدانستندنه مسيحيان، دراول آنهارابه حيث بازرگ ، زيراآنهارابارسـيدن شـان ه فروش كاالهاي خودرادرزندان حاصل كـره بتواننـد تااجاز

. درناگاساكي زنداني ميكردندكشيـشان . پاپي، ورومن اخيراًدرچين تحريم شده بود، امابابيرحمي كمتر دين كاتوليك، دردربارپيكنگ زنـده نميـساختند؛ آنهاباتـدريس علـم را ها مرده، واقعاً، محترم جيسوتها

Page 116: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٦

سـبب شـان بادومنيكنها بدبختانـه منازعـات . قانع بودند وپ اندختن، وماموريت تنجوم، بابسيارمهرباني وتهية لوازم سفرشـان كه يك شخصيت عادل ونيكوبود شدتاامپراتورچين

. ازملك اخراج كندكــل آســيا، كــل آفريقــا، نــصف يــوروپ، همــه آنهــاي كــه مربــوط بــه انگلــيس

يك يكايي تسخيرناشده، همه سرزمينهاي جنوب كه وهالينددرآمريكااند، همه قبايل آمر ، درمعرض شكارشيطان به خاطري باقي ميمانند، تااين پنجم بخش زمين راتشكيل ميدهند

» .بسياردعوت ميشوند، ولـي چندتابرگزيـده ميـشوند « كلمات مقدس راتحقق بخشند، اشخاص دانسته، مردم درزمين وجودداشته باشند، نظربه ادعاي صدمليون اگرتخميناًشانزده

شصت مليون آنهابه كليساي رومن كاتوليك مربوط اند، كه قريباًيك بربيـست وشـشم .باشندگان دنياي شناخته شده راتشكيل ميدهند

:تبصرهتاريخچة مسيحيت كه توسط ولتيرقرن هژده باطنزوسبك خاصـي نوشـته شـده اسـت،

اي واهيـست كـه ريـشه هـاي نشاندهندة اوهام وافسانه ه ينجاازآن اقتباس ميشود، ودرا، يك تعدادازانسانها مزخرف، واهي همان طوركه به نظر . آنهابه چندهزارسال قبل ميرسند

به نظربسياري كسان يابگوييم اكثريت نوع بشراين اوهـام واحمقانه معلوم ميشوند، مگر بنيادهـاي اصـلي ذهنيـت، عقايـدديني، مشخـصات خدايي ابدي وحقايق مطلق اندكـه

ـ . ان بيني، وباآلخره هويت انساني شان راتـشكيل ميدهنـد فرهنگي، جه ان اگرولتيردرزمجهان راشانزده صدمليون، وتعدادرومن كاتوليكهاراشصت خودش يعني قرن هژده، نفوس

يعني قرن بيست ويك به شش ونـيم بليـون جهان مليون تخمين زده بود؛ نفوس كنوني سوال دراينجاست .ميشودزده تخمين ميرسد، وتعدادپيروان مسيحيت بيش ازيكنيم بليون

كه باوجودپيشرفت ساينس وتكنالوژي ودسترسي انـسان بـه رازوقـوانين طبيعـت، نـه ، تعـصبات وبرخوردهـاي معتقدين درتعداد معكوساً كاسته شد، بلكه اعتباراين اوهام تنهااز

Page 117: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٧

انسان عليرغم استعدادخوش باوري .زايش به عمل آمده است ناشي ازآنهااف خشونت آميز كه جهـان ميباشـد كيوحماقتش بازهم قادربه اختراعات واكتشافات علمـي وتكنـالوژي

نشده است عبارت ازعقل وخرديـست ولي آنچه هنوزبه آن كامالًنايل . تغييرداده است راواين ادعايش راكه انسان حيوان عاقل اسـت تحقـق برهيجانات واوهام فايق آيد تابتواندت بازهم اودرقيداوهام وعقايدواهي بسياربدوي باقي لهذا، باوجودپيشرفت علم وصنع. دهد

اكنـون كـه اين كه انسان به خاطراوهام واساطيرميكشندوكـشته ميـشوند، .مانده است اده اسـت، فلهذاانـسان به دسترسش قراردراساينس وتكنالوژي وسايل پيشرفته وتباه كن

ت ويك براي باذهنيت مذهبي قرون وسطي واسلحة كشتاردسته جمعي قرن بيس امروزي . به وجودآورده استرابقاي زندگي درسيارة زمين خطرجدي

ختنه

، ازمردمان بربري )م يونان كه به نام پدرتاريخ يادميشود.مورخ قرن پنجم ق(هيرودوتوس ، وصدها قصه وافسانه هاي كـه ، ازحماقتهاي آنها ياوحشي كه درميان آنهاسفركرده بود

اماوقتي كه اوازچشم ديدخوددربارة . ل مناسب اندنقل قول ميكند براي شگفتي وتفكراطفا راجوياشده است بعـدبامردم ، وقدامت آنها رسم ورواجهاي مردمي كه بررسي كرده است

.درمين ميگذارديك منطقه درجنوب (چنين معلوم ميشودكه باشندگان كولكس «اودركتاب خود ميگويد

نـه من ازروي چشم ديـد خـودم اسـت اين قضاوت . منشأگرفته اند ازمصر )گرجستان به طورمكرريادآوري مصريهاي قديم ؛ زيرامن دريافتم كه دركولكس، از دگيشنيازروي

. ميشدند نسبت به رسوم قديم كولكس درمصرس كـه توسـط يـك مـستعمرة اين باشندگان سواحل بحيرة سياه معتقدبودندكه آنها سـ

به خاطري كه آنهاسياه كان دارد، نه تنها نظرمن، اين ام به. ميباشد تأسيس شده وستريسا

Page 118: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٨

پشم اند، بلكه به خاطري كه باشندگان كولكس، مـصر، وايتوپيايگانـه پرداراي موهاي وان درآنهاختنه رواج داشت؛ چونكـه فنيقيـان وفلـسطيني كه اززمان بسيارقديم، اند يمردمهل شام كه اكنـون سورياييهاياا. ميكنندكه آنهاختنه راازمصريان اقتباس كرده اند اذعان

هااين رسم ، تصديق ميكنندكه آن دركناردرياي ترمودون وپاتنياوماكرون بودوباش دارند .راازمصريان گرفته اند

درموردايتوپياومصر، كه اين رسم درهردوملت بسيارقديمي است، من متيقن نيستم كـه «ــي ــدام يك ــرش ازاآن راك ــت ديگ ــرده اس ــاس ك ــراي . اقتب ــه ب ــال داردك احتم

؛ درحالي كه فنيقيهااززمان توسعة تجارت شان بايونانيـان اييهاازمصريهارسيده باشد اتيوپي ».رسم ختنه كردن كودكان شان رالغوكرده اند

ازاين گفتة هيرودوتوس معلوم ميشودكه بسياري مردم رسم ختنه كردن راازمـصراقتباس پـس . انـد ان گرفتـه باشـند نكـرده كه آن راازيهـود لت ادعايي كرده اند، ولي هيچ م

كـه ، يهود نـاتوان آيابه مصر، يابـه ملـت -مامنشأاين رسم رابه كي نسبت داده ميتوانيم كدام مبادلة رسـم ورواج عرب افتاده بود، وهرگزبامردم ديگر سرزمين دريك كنجي از

؟نداشتخيروتعـاون پذيرفتـه درزمان خيلي گذشته درمـصرازروي يهودان اذعان ميكنندكه آنها

يهودان به حيث مردم كهتررسم ورواج راازاربابان شـان نيست كه غيرمحتملپس . شدند . به عاريت گيرند

مصريان سفرميكرد، مجبوربه كليمنت اسكندريه ميگويدكه پيتاگوراس، وقتي كه درميان لهذاختنـه شـدن بـراي كـسي كـه . ختنه شدن گرديدتابه مراسم مذهبي شان اجازه يابد

ظربـه اعتـراف خوديهـودان كـه آنهـابراي ن. ميخواست درمصركشيش شودالزمي بـود ونه . اين قدرمدت ختنه نشدند طول به گفتةآنهاكه در . دوصدوپنج سال درمصرباقي ماندند

بعدازدزديـدن كـه ازيهـودان ازطرف يهـودان ختنـه شـدند، ونـه هـم آن را مصريان

Page 119: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١١٩

نيست اين درفطرت انسان . كنند اقتباس كرده اند فراربااموال غارت شان به بيابان كشتيها . اقتباس كندكه يك ارباب سمبول مذهبي اش راازيك غالم فراري دزد

مـن «. ذكرميـشود دربيابـان ختنـه شدند كـه ييهـودان راجع به اب يوشع پيغامبر، دركتآيااين سرزنش » .شماراازآنچه كه باعث سرزنش شمادربين مصريان شده بودآزادساختم

ه ميتوانـست؟ زندگي ميكنندچي بود ، ومصريان باعرافنيقيها، بين دربه يك مردمي كه ؟ يك قسمت كوچـك پوسـت ختنـه برداشتن آيابا ميشود؟ وچطورآن سرزنش برداشته

نيست؟معني اصلي عبارت فوق به آيااين . به ارتباط ابراهيم ميگويدكه اوقبالًختنه شـده بـود )نخستين كتاب تورات (كتاب خلقت

يك سلطنت شگوفان بود، وتوسط ازديرزمان كه ولي ابراهيم درمصرسفرنمود، كشوري هـيچ چيزمـانع ايـن احتمـال نميـشودكه ختنـه درايـن . شاه قدرتمنداداره ميـشد يك

ادامـه پيـدانكرد؛ يعنـي عالوتاً، ختنـة ابـراهيم . بود شدهيك سنت برقرار كشورقديمي . تازمان يوشع ختنه نشده بودنداخالفش

ي رسـوم مـصريان رااقتبـاس كـرده قراراذعان خودشان، بسيار يوشع،قبل از يهودان اما، بـه گـرفتن به طورمثـال، ازروزه ؛ مراسم شان تقليدكردند قربانيها، و چندين ازآنها. بودند

؛ ازوضوها؛ ازرسم سرتراشي كشيـشان؛ ، خداوندحاصلخيزي مصر ايزسمناسبت عيدهاي ، قرباني كردن گاوسرخ مو، تطهيرباگيـاه زوفـا، پرهيزازگوشـت خوشبوساختن شمعدان

حـاكي ازآن اسـت كـه هرچيز .بيم داشتن ازاستعمال ظروف پخت وپزاجنبيان خوك، مصريان، بسياري رسوم اربابان پيشين شان راحفـظ كـرده باوجودنفرت شان از عبرانيها،زازيل، كه بابارسنگين گناهان مـردم بـه بيابـان فرسـتاده شـده بـود، يـك بزع. بودند

زازيل يك كلمةعبراني فق دارندكه ع حتي راهبان توا . بود تقليدمشهودازيك رسم مصري ختنه كردن مصريان شده نميتوانـست، چنـاني تقليدعبرانيان از پس هيچ چيزمانع . نيست

. تقليدكردند همسايگان شان ازكه عربها

Page 120: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٠

. درزمان يوشع كه مردم يهودختنه شدند، ازآن به بعداين رسم تاامروزبـاقي مانـده اسـت د؛ ولي مصريان، آنهايي كه درزمانه هـاي قـديم هـم به آن وفادارباقي مانده ان عربها نيز

، مردان وهم زنان هردوراختنه ميكردند، به مرورزمان ختنه كردن زنان راتـرك نمودنـد ايـن راماازكليمنـت . مبران تطبيق ميكردندوپيغآن راتنهابه كشيشان، منجمان، وباآلخره يمـوس ختنـه شـده معلوم نيست كـه بطل . ه واوريجن متخصص الهيات ميشنويم اسكندري . بوديانه

آن راازاعراب قديم اقتباس كردختنه اسالم ، كه به خاطرمسلمانياكنون تمام مردم درمصر .اين ختنه كردن اعراب به اتيوپيارسيدكه هنوزهم ذكوروهم اناث راختنه ميكنند .ميشوند

تـصويرآن و تناسلي انسان احترام ميگذاشـتند كه به آلت كه مصريان بسيارمحتمل است يك قـسمت كوچـك ايـن عـضورابه ، تا حمل ميكردند راباغروروجالل درصفوف خود

روي زمين توليدميشدند اهداكنند، خداياني كـه ايزس واوسيرس كه توسط آنهاهرچيزدر . عضورابراي تكثيرنوع بشرخلق كرده بودنداين

ـ بـراي كـه هرچيز فرق دارند ازرسوم مـا آن قدر قديم رسوم خاوري خص حتـي يـك شيـك )اهالي آفريقاي جنـوبي (نتوتهاهوت كه اين. شودنغيرعادي معلوم بايدكمترباسواد

شـايد . بسيارحيرت آوراست اطفال مذكرشان ميكشند، براي يك پاريسي خبر ازخصيه را . درحيرت شوندحفظ هردوخصيه پاريسيان وتهاازهوتنت

تعصب

حالت جنـون هذيان باتب شديد، يا ط، چون ارتبا خرافات يااوهام پرستي باتعصب ارتباط كـسي كـه آن كـسي كـه بـه خلـسه هاورؤياهامبتالميـشود، . باخشم مفـرط ميباشـد

مبري مي پندارد، يـك ، وتخيل خودش رابه حيث پيشگوييهاي پيغ رؤياهاراچون حقيت ش باكـشتن پـشتيباني خـود شخص مجذوب وشيفته است؛ آن كـسي كـه ازحماقـت

Page 121: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢١

دركتـاب ان بارتولوميودياز، بكلي متقاعدشده بودكـه ج. است ديوانه ميكنديك متعصب برادرش . وحامل نشان جانوربود، صرف يك شخص مجذوب بود پاپ ضدمسيح مكاشفه

مقدس بـرادرش تـرك گفـت، واورابـه خاطرعـشق ترورروم رابه غرض ، الفونسوديازرده به وجودآو خرافات تااكنون خداوندبه قتل رسانيد، يكي ازشنيعترين متعصبين بودكه

. استرسمي به معبدرفت، تامجـسمه هاوتزئينـات راويـران پولي اوكتس، كسي كه درروزعيد

. ، ولي ازوي كمتراحمق نبود كمتردهشتناككه نسبت به دياز يوازبين ببرد، يك متعصب فرانسس، دوك گايز، ويليم، شهزادة اورانج، شاه هنـري سـوم، هنـري چهـارم، قاتالن

. غيظ رنج ميبردندبيماري ازدياز،ديگران، چون ونشان داده شد، هنگـامي كـه يكي ازمثالهاي بسيارزنندة تعصب درشب سينت بارتولوميو

مردم پاريس خانه به خانه هجوم بردندتاهمشهرياني راكـه بـه مراسـم عـشأرباني نرفتـه . ذبح كنند، ازكلكين بيرون انداخته وتكه تكه كنندبودندبه خنجرزنند،

مرمان راصرف به اين جرم كـه كهاندقاضياني آن رند؛ مانند متعصبين بي عاطفه وجوددا ــد ــدام محكــوم ميكنن ــه اع ــافرق دارندب ــان ازآنه ــه طرزفكرش ــن قاضــيان ازهم ، واي

، شـاتلها، )اسـقفهاي روم (كلمنتهامقصرتروسزاوارلعنت بشريت ميباشند، زيرا، آنهاچون دتابـه دليـل گـوش ازجنون رنج نميبرنـد، آنهاميتوانن )اسقف رومن كاتوليك ( ودامينها .دهند

گانگرن يافاسدكرده باشد، يك بيمـاري غيرقابـل يكبارانسان را وقتي كه تعصب مغزهر اشخاص تشنجي راديده ام، وقتي كه دربارة معجـزه هـاي سـينت . عالج پنداشته ميشود

ميرفتندتاكه چشمهاي شـان يجاني، برآشفته وتندترشده ، به تدريج ه ندپاريس گپ ميزد تغييريافتـه، شان به رعشه مي افتاد، چهره هاي شان ازخشم هايوتمام بدن ازحدقه برآمده

براي اين بيمـاري سـاري . واگرهركسي باآنهامخالفت نشان ميدادحتماًبه قتل ميرسانيدند

Page 122: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٢

گـسترش به جزروحية فلسفي كه خودراازفردبـه فرد كدام عالج ديگروجودندارد متداول . سازدوازسرايت بيمـاري جلـوگيري كنـد تاباآلخره سلوك مردم رامتمدن وماليم دهد،

هرگاه ميبينيم كه ديوانگي ياآشفتگي درحال پيشرفت ميباشد، بايدبگريزيم ومنتظرشويم طـاعون روحـاني عليـه وديـن قـانون . تاهواي مـسموم كننـده دوبـاره صـاف شـود

يـك مغـذي كه به ذهن مبتالي اين بيمـاري دين، درحقيقت، نه اين . كامالًمؤثرنيستندود، كـه مثالهاي چون اح شاهدهميشه اين بدبختان . ست، بلكه به زهرمبدل ميشود خوب ا

جوديت كه سرهالوفرنس رادرحالي كه بـاوي دربـستربودبريد؛ شاه ايگلون راتروركرد؛ قديمعهددرنميكنندكه اين مثالها آنهادرك . ند كرد، بوده ا سامول، شاه اگاگ راتكه تكه

كـه آن خـشم خـودراازديني اسـتنتاج ميكنند ونآنهـاجن . ، امروززشت ومنفوراند محترم . رامحكوم ميكند

حكم شورابه يـك ابالغ يك به مانند ند؛ اين عليه اين طغيانهاي خشم هنوزضعيفترا قوانين قـدس كـه بـه آنهاجـان چنين مردم به كلي متقاعداندكه روح ال .شخص مجنون ميباشد

قانونيست كـه مكلـف بـه يگانه خودآنهاشوروشوق مافوق همه قوانين است؛ كه ميدهد . اطاعت آن ميباشند

درجواب يك كسي كه ميگويداواطاعت خداوندرانسبت بـه انـسان تـرجيح ميدهـد، آيادرنتيجه بابريدن گلوي شمايقيناًاحساس ميكندكه سزاوارجنت است چه گفته وكسي كه

آدمـان فرومايـه ميباشـند، كـه متعـصبين هميـشه تحـت امرورهبـري شده ميتوانـد؟ آدمـان ميمانند،كـه » آدم پيركوهي «بهاين ارزال . اي شان قرارميدهند ادردستهخنجرهار

،آنهالذات وخوشيهاي جنـت راچـشيده بودنـد ضعيف رابه اين خيال ميساخت كه واقعاً طوري هاراخوشيوعدة ابدي چنين اگرهمه كساني راكه اوبرايشان نشان ميدادتروركنند، او

دين بوده است كه توسط تعصب آلوده نـشده درتمام جهان يك . ميدادآزموده بودند كه

Page 123: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٣

ـ . دين دانشمندان درچين است است وآن اازاين فرقه هاي مختلف ازفالسفة قديم نـه تنه . نوش داروبودندابرآن رآنهادرب بودند، بلكه طاعون جامعة انساني معاف

تاثيرفلسفه اين است تابه روح آرامـش بخـشد، وتعـصب وآرامـش بكلـي سـازش زيراديــن مقــدس خودماآنقدربــه واســطة ايــن غــيظ ودرنــده خــوئي شــيطاني . ناپذيرانــد

. نـسبت داد نـوع بشر به حماقـت وديـوانگي آن را بايدوشريرمكرراًآلوده شده است كه بالهاي كه به غرض كمك ونجاتش بـه اوداده شـده بودموردسـوي ،بدينسان ايكاروس

. استفاده قراردادوموجب هالكتش گرديدكه باپدرخودازكريت توسط بالهاي مصنوعي ،پسرديدالوسدراساطيريونان، ايكاروس، «

ذوب انده بـود رابابدنش چسب بالهايشكه يمومآفتاب ربود، آنقدربلندپروازنمودكه درفرا » .وبه درياافتيدوغرق شدنمودوا

حيله

».ه شودحيله هاي مذهبي براي مقاصدنيك بايدانجام دادآيا«بمبابف . رويش بايكي ازپيروان كانفيچوس به نام هوانگ مالقات نموددمبابِف روزبيك

، وهوانگ تاكيدنمودكه مانبايدهيچ كس را بايدفريب داد ابرازعقيده نمود كه مردم عوام :مناقشة آنهااينجاست يك شرح مختصراز. رافريب دهيم

ستندنـشان طوري كـه ه رامابايدازذات متعال تقليدكنيم، ذاتي كه بـه ماآشـيا . ـ بمبابف ماآفتاب رابه قطردوياسه فت ميبينيم، درحالي كه يـك مليـون مرتبـه اززمـين .نميدهد

مامهتاب وستاره هارادرعين سطح آبي آسمان به قسم چـسپيده مـي بينـيم، . بزرگتراستيـك بـرج به ما درحالي كه آنهادرفاصله هاياارتفاعات مختلف قراردارند؛ اوميخواهدكه

گـرم داغ معلـوم به ماآتش نشان دهد؛ اوميخواهدكه مدوردورازيك فاصلة مربع شكل را

Page 124: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٤

اشـتباهاتي احاطـه ميكندكـه اومارابا، خالصـه ؛است نه سرد شود، هرچندكه آن نه گرم . مناسب حال ياطبيعيت ماميباشند

آفتاب، طوري كه هست، ازكرة زمـين بـه . آنچه شمااشتباهش ميناميدنيست . ـ هوانگ مادرك ميكنـيم، درحقيقت،. د، آن طوركه ماميبينيم نيست قراردارمليونهامليون ميل دور

چـشمهاي . درك كرده ميتـوانيم ميشودبكة چشم مامصور آفتاب راطوري كه درش مافقط وسايل كمكي براي دانستن اينها، : مابه ماداده نشده بودتااندازه ياسايزهاوفاصله هارابدانند

. ديگروعمليات ديگرالزمي اندهوانگ باخيلي شكيبايي بـرايش . خيلي متعجب به نظرميرسيد ريگيبمبابف ازاين موضع

، توسط توضيحات مدلل ؛ وبمبابف، باداشتن يك تصور بصري راتوضيح ميداد علم تيوري : چنين ادامه داداوسپس . شاگردكانفيچوس متقاعدگرديد

گرخداوند، طوري كه فكرميكردم، مارابه وسيلة حـواس مافريـب نميدهـد، ا. ـ بمبابف . يدهنـد ن ماهميشه اطفال رابه خاطرخيرشان فريب م قالًاعتراف خواهيدكردكه طبيبا شماا

مـن، يـك . ، امادرواقعيـت برايـشان داروميدهنـد آنهابرايشان ميگويندكه اين قنداست . فريب دهمكه چون اطفال نادان هستند رادرويش، شايدمردمي

تي كه آنهامريض ميشدند، وق. من دوپسردارم؛ من هرگزآنهارافريب نه داده ام . ـ هوانگ خـوردن آن ي تهوع يـاقي آوراسـت؛ شـمابايدجرأت اين يك دوا «: من به آنهاميگفتم

من هرگزبه نرسـهاومعلمين ».راداشته باشيد؛ اگرآن خوشمزه ميبود، به شماضررميرسانيد درنتيجـه، مـن آنهارااتبـاع . شان اجازه نميدادم تاآنهاراازاشباح، اجنه، وساحره هابترسانند

.وشياروباجرأت به بارآوردمه . مردم عادي چنان خوشبخت چون فاميل شمابه دنيانمي آيند. بمبابفـ

ايـن . انسانهاهمه قريباً باهم شبيه هستند؛ آنهابـاعين تمـايالت زاده ميـشوند . ـ هوانگ . درويشان اندكه طبيعت انسان رافاسدميسازند

Page 125: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٥

. يدهيم؛ امااين بـه خاطرخيرآنهاسـت ول دارم كه مابه آنهاغلطي هايادم بمن ق . ـ بمبابف مارانخرند، اگرگناهان شـان رابـادادن تقدميسازيم كه اگرآنهاميخهاي مبارك معماآنهارا

. يابو، سگها، ياچلپاسه ها مبـدل خواهندشـد هايبه اسپ پول به ماجبران نكنند، درآخرت، . ميشوندومردمان نيكو اين آنهاراميترساند

ــانمي بينيدكــه شــما. ـــ هوانــگ ــين آي اين مــردم بيچــاره راگمــراه ميــسازيد؟ درب؛ آنهابسيارانسانهاي معقول وجوددارند، كه معجزه هاوخرافـات شـمارابه تمـسخرميگيرند

آيانتيجه اش چيست؟ آنهاكـافي . خوب ميدانندكه به چلپاسه هاويابوهامبدل نخواهند شد ولـي درك كننـد؛ عقل دارندتاآنچه شماازيك دين بي ربط وفضول وعظ ميكنيدخوب

داراي عقل كـافي نيـستندتاخودشان رابـه يـك ديـن منـزه ازخرافـات، چـون ديـن ، احساسات تندشان باعث آن ميـشوندتافكركنندكه دينـي وجودنـدارد . خودماارتقادهند

كـه رذائلبنابرين شمامقصرهمه : زيرايگانه ديني كه به آنهايادداده ميشودمضحك است .آنهاسقوط ميكنندميباشيدمردم در .يادنميدهيمبه آنهاابداً، چون مابه جزاخالق خوب ديگرهيچ چيز. ابفـ بمب

ــردم شــمارااگراخالق كثيــف ونادرســت يادميداديدسنگــسارميكردند . ـــ هوانــگ . ماجـازه مرتكـب شـرارت ميـشوند، ولـي ساخته ميشوندكه به رضـاورغبت انسانهاچنان ااوهام وافـسانه هـاي امايك اخالق معقول نبايـدب .به اوشان وعظ گردد آن تانخواهندداد

ايـن مكروفريبهـاي كـه مجبوربـه تعلـيم دادن زيراشماتوسـط : مزخرف مخلوط شـود . آنهاهستيد، اخالق راضعيف ميكنيد

آياشمافكرميكنيدكه حقيقت راميتوان بدون كمك افـسانه هابـه مـردم ! چي. ـ بمبابف يادداد؟

هـاي مـا، بافنـدگان، دانـشمندان مـاچون خياط . من به آن عقيدة راسـخ دارم . ـ هوانگ خلق كننـده، پـاداش دهنـده، آنهايك خداوند . وكارگران ما، ازعين موادساخته شده اند

Page 126: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٦

آنهاعبادت خودراباسيستمهاي مزخرف، يامراسـم گـزاف . وانتقام گيرراپرستش ميكنند ونامعقول، آلوده وملوث نميسازند، ودربين دانـشمندان نـسبت بـه سـايرمردم جنايـات

راچون داشـته باشـيم تاطبقـات كـارگرخود نتمكين آن را ؛ چرامـا نـد بسياركم وجوددار ؟ دانشمندان خودآموزش دهيم

عين ادب وكنيدتاآنهاآرزهمچنان شماشايدقت بزرگ خواهدبود؛ آن يك حما . ـ بمبابف بايدنانهاي سفيدبراي . اين نه ممكن ونه مطلوب است . قانوندانان باشند همه داشته باشند، يا

.براي نوكرهاباشنداربابان ونان سياه من قبول دارم كه همه انسانهاداراي عين دانش نيستند؛ اماچيزهاي هـستندكه . ـ هوانگ

طريق الهـام اين الزميست كه هركس باانصاف باشد؛ مطمئن ترين . براي همه الزمي اند . باشدبدون خرافاتكه بخش عدالت درهمه انسانهاالهام دينيست

ـ . ـ بمبابف آيافكرميكنيدكـه بـراي . ت، امـااين غيرعمليـست اين يك طرح خوب اسانسانهاكافيست تابريك ذاتي كه مجازات ومكافات ميدهد عقيده داشته باشند؟ شمابه من

به . ميكنند ي من بغي لب اوقات عليه افسانه ها اترين آنهاغ كه دربين مردم زيرك گفتيدكـي مـرامتيقن : آنهاخواهنـدگفت . همين منوال، عليه حقيقت شـمانيزبغي خواهنـدكرد

خواهدساخت كه خداوندمكافات ومجازات دهنده است؟ ثبوتش دركجااسـت؟ شـماچه من بااليت باوركنم؟ آنهابرشمانسبت به مـن تاچه معجزه نشان داده ايد ماموريت داريد؟ . بيشترخواهندخنديد

يك انديشة صـميمانه، محتمـل مردم آياتصورميكنيدكه . اين اشتباه شماست . ـ هوانگ ، بـه خـاطري كـه وفـق ميكنـد ؛ يك انديشة كه باعقل انسان ردخواهندكردراوسودمند

؟راردميكنند منزجركننده رناك، وف، بي فايده، خطآنهاچيزهاي متقلب، مزخرـ مردم بسيارميل دارند ان بـه تاكالنترهاي شان راباوركننـد؛ ووقتـي كـه كالنترهـاي ش

بـراي . ورغبت قبـول ميكننـد پيشنهادميكنند، آن رابه رضـا آنهاتنهايك عقيدة معقول را

Page 127: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٧

:يتواند، ضرورت به اعجوبه هانيـست خوانده م ه يك خداوندعادل كه دل انسانهارا اعتقادبضرورنيـست تادقيقاَبـدانيم كـه . شـود تابـه آن مخالفـت اين انديشه بسيارطبيعيـست

من به شمااطمنان . كافيستش برعدالتكردن باور :ندچطورمكافات ومجازات ميدهد خداوكه درآن شـهركها رامن درتمامي شهركهاعقايدديگررابه ندرت ديده ام؛ واين ميدهم كه

. ديده امتقواوجودداردين بيشتر خواهيـديافت كـه فالسـفة را دراين شهركها شما. ملتفت باشيدكه چه ميگوييد . ـ بمبابف

. انكارخواهندنمودهردومجازات ومكافات از؛ پس داعات شماراقوياًردخواهندكرد ه اب اماشمااذعان خواهيدنمودكه اين فالسف . ـ هوانگ

دكه بااصول من موافـق وجودميداشتنبالفرض اگرفالسفة . خواهيدبرد ن نازآ نفعي هيچشماكـه بايـدازطريق محبـت راي تقواآنهاند؛ دميبو آنهاهمان مردمان صادق ، همة نمي بودند

چ كـه هـي بـه عقيـدة مـن عالوه بـراين، . پذيرفته شودنه به واسطة ترس توسعه ميدادند شـريرومكافات رابـراي ميتوانست كه پروردگارمجازات رابـراي مطمئن بوده ن فيلسوف

زيرا، اگرآنهاازمن بپرسندكه كي براي شـماگفته اسـت كـه . كاراختصاص ميدهد ونيكخداوندمجازات ميكنـد، مـن ازآنهـاخواهم پرسـيدكه كـي بـه آنهاگفتـه اسـت كـه

بلكه ، دنيستندتضادربامن نه تنهاسفه، به عقيدة من كه فال خالصه،. خداوندمجازات نميكند ؟فيلسوف باشيديك آياميخواهيدتا. مراكمك خواهندكرد

. امابه درويشان نگوييد. بادل وجان. ـ بمبابف

معجزات قابل تحـسين اسـت؛ كـه درايـن صـورت ي يك معجزه به مفهوم واقعي آن، يك چيز

ـ . معجزه ميباشد همگي ك مليـون دنياهابـه نظم شگفت انگيزطبيعت، حركت انتقـالي ي

Page 128: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٨

دائمـي معجزات بزرگ و اي نور، زندگي حيوانات، همگي دوريك مليون آفتابها، فعاليته . اند

يـك . وابـدي مينـاميم انين آسـماني مطابق اصطالح مروج، مامعجزه راتخلف ازاين قـو آدم مرده كـه بـه ، يايك ياقرص كامل مهتاب كسوف ياآفتاب گرفتگي درهنگام بدر

.رش رادربغل خودحمل كند، ماآن رامعجزه ميگوييمرودوسفاصلة دوميل راه بسياري فالسفة طبيعي مدعي اند، كه به اين مفهوم معجزاتي وجودندارنـد؛ وذيالًاسـتدالل

:ميكنند ولـي .آسماني، ثابت ياتغييرناپذير، وابـدي ميباشـد يك معجزه تخلف ازقوانين رياضي،

طة خداوندبرقرارشـده، ازطـرف خـودش سوال ميشود، آيانميتوانديك قانوني كه به واس تعطيل شود؟ آنهاباجسارت پاسخ ميدهندكه اين شده نميتواند؛ نـاممكن اسـت كـه موقتاً

به گفتة آنهـا، . كندرانقض آنهابعداًكه يك ذات بي نهايت هوشيارقوانيني راساخته باشد ، ايـن نااونميتوانست دستگاه راتغييردهدمگربه خاطربهبودكارش؛ اماخداوندقادرمطلق ودا

اگربعـضي . چنان خوب ومكمل سـاخت تاميتوانست دستگاه عظيم، يعني جهان راازاول ــزرادرآن ــابرآن هــيچ چي ــه اصــالح آنهاميپرداخــت بن ــدازاول ب نواقــصي درآن ميدي

. تغييرنخواهدداداماچـه دليلـي اوراوادارميـساخت عالوتاً، خداوندهيچ چيزرابدون دليـل انجـام نميدهـد؛

بدشكل سازد؟اًعجالتودش راتاكارخپس مابايدقبول كنيم كه اين بـه . انجام داده ميشود به نفع همه بشريت ميگويند،كه آن

بـه عالقمند تادرك كنيم كه خداوندبايـد خاطرهمه بشريت است؛ زيرااين ناممكن است ژادبشرخودش بـه مقايـسة بخصوص باشد، نه به همه نژادبشري؛ وحتي تمامي ن چندانسان

مزخرفترين همه مبالغه ازاين آيااما. م كوچكترازيك النة مورچه است تمام موجودات عال

Page 129: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٢٩

بايدبه هواداري سه ياچهارصدمورچگان دراين توده هانيست تافكرنمودكه خداوندبيكران كاردستگاه عظيم كه جهان راميگرداندبرهم زند؟، كوچك زمين

ــسانهارابااالتفا ــدادكوچك ان ــك تع ــت تاي ــه خداوندخواس ــول ك ــا، قب ــاص ام ت خاوبايدآنچه رابراي همه كدام ضرورتي كه براي برآوردن اين منظور، ، آيا خودمتمائزسازد

البته كه اوبراي چنـين بـي وجوددارد؟تغييردهدادواروبراي همه جاهابرقرارنموده است ازقبـل پـيش بينـي ميباشد؛ اوهمـه چيزرا قوانين خودش اوطرفدار. ثباتي ضرورتي ندارد

. چيزتابع قوانين طبيعي ساخت خودش ميباشدوتنظيم كرده است؛ همهبـاالي يـك را يـك طـرح خـاص نجام خواهدداد؟ تا ابه چه منظورخداونديك معجزه را

ه ايفاي يك طـرح من قادرب «: ؟ پس درواقعيت، اوخواهدگفت انجام دهد چندموجودزندهقوانين ابدي مـن، بـراي يـك احكام آسماني من، با، جهاني من مانمشخص توسط ساخت

ورخاص نبوده ام؛ اكنون ميخواهم تاانديشه هـاي ابـدي وقـوانين ثابـت خـودربراي منظضعف اعتراف از اين يك ».واسطة آنهاانجام داده نميتوانستم تغييردهم ه برآوردن آنچه ب

پس نسبت دادن معجزه به خداوند، . او، نه ازقدرتش خواهدبود؛ يك تضادغيرقابل تصور يعنـي ). قادربه توهين خداوندباشدانسانواقعاً اگر(است به ذات اودرحقيقت يك توهين

به معجزات شماپوچ ومزخـرف لهذااعتقاد» .شمايك ذات ضعيف وبي ثبات هستيد «: كه . است؛ به يك نحوي، اين بي حرمتي به خداونداست

شمادربارة قوانين ثابـت وابـدي باوجودستايش وتجليل «سفه گفته ميشودكه، به اين فال بـسياري عجايـب تاريخ. ازخاك ماكامالًبامعجزات پوشيده است خداوند؛ تودة كوچك

هرچـه راكـه ، انيـوس كـشيش عـالي دختـران . طبيعي گذارش ميدهد راچون حوادث مبدل ميساختند؛ اتاليـد، دخترمركيـوري، چنـدين به جواري، شراب، وروغن ميخواستند

كـوليس، ، هيپوليتـوس رادوبـاره زنـده سـاخت؛ هر باردوباره زنده شـد؛ اسـكوالپيوس راازچنگ مرگ نجات داد؛ وهريس بعدازسـپري )زن ادميتوس دراساطيريونان (السستس

Page 130: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٠

رومولـوس وريمـوس اوالدة يـك . كردن پانزده روزدردوزخ دوباره بـه دنيابرگـشت پاالديوم ازآسمان به شهرتراي پائين شده بـود؛ موهـاي . خداوندويك الهة كانون بودند

ديده بود؛ تخت خواب باسيس وفيلمون به يك برينيس به يك مجمع الكواكب مبدل گر مبدل شده بود؛ كلـةاورفوس بعـدازمرگش الهامـات وپيـشگوئيهانموده بـود؛ معبدعالي

درحـــضوريونانيان باصوت يــك فلـــوت يـــاني درمـــصرتبيسشـــهرديوارهــاي عالجهاي كه درمعبدايسكوالپيوس صورت گرفت بكلي بيحساب خودبخوداعمارگرديد؛

».درج ميباشندنهاآي يادبودداريم كه نامهاي شاهدان معجزات وي درهابنابودند، وماهنوزنـشده باشـند، دهيدكـه درآن عجايـب بـاورنكردني اجرا به من حتي يك ملت رانشان .ت خواندن ونوشتن راميدانستند به ندرخصوصاًدرآن ايام كه مردم

: ميگوينـد فالسفه دربرابراين اعتراضات بايك تبسم پاسخ ميدهند؛ ولي فالسفة مـسيحي مامعتقدين معجزات دين مقدس خودهستيم؛ مابرآنهاازروي عقيده ايمان داريم نه ازروي «

كه مادرگوش دادن به آن بسيارمحتاط هستيم؛ زيراوقتي كـه ديـن گـپ ميزنـد، عقل، ماايمان راسخ به معجزات عيسي مسيح وحواريـون . كه بايدعقل خاموش باشد بديهيست

بـه طورمثـال، : بارة بسياري معجزات ديگرشك داشته باشـيم داريم، ولي اجازه دهيدتادر بـه تعويـق ،لقـب بـزرگ با يك آدم بسيارساده گفتة جازه دهيدتاقضاوت خودرادربارة ا

معجزات داشـت، دادن بسيارعادت انجام ياراهب اوبه ماميگويد، كه يك مانك . اندازيمطاعـت كـرد؛ ولـي مانـك ا . منع نمـود مورداوراازبكاربردن استعدادش درآن مافوقش

، اوبراي يك لحظه به پائين سقوط نمود بام يك خانه نوك ديدكه يك كشاورزبيجاره از وي بـه . بين ميل نجات دادن مردبدبخت، ومكلفيت مقدس اطاعت به مافوقش مترددماند

زارع امركردتادرهواباقي بماندتاكه ازمافوقش دستوربگيرد، وبه سرعت به سوي مافوقش مـافوقش اوراازگنـاه كـه . تابرايش ازفوريـت قـضيه اطـالع دهـد به دويدن پرداخت

اجازه داده تاآن راانجـام كرد، وبرايش درآغازمعجزه بدون اجازه مرتكب شده بودمعاف

Page 131: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣١

ه شايدمعاف فالسفه البته درشك نمودن اين افسان ».برحذرداشت، وازتكراراشتباهش دهد . شوندپروتيس درخواب به سـينت امبـروس كه سينت جرويس وسينت اميپرسند، ازاين اماآنه

، چطورانكـاركرده نشان دادند به وي ظاهرشدند، ومحلي راكه درآن آثارشان مانده بودند اين كه سينت امبروس آنهارابيرون كشيد؟ وآنهابينايي رابه يـك كوردوبـاره ؟ميتوانيد

بيـست رابـاقرأت معجـزه ي ، ودرميالن بـود هنگامي كه ؟ سينت آگستين اعاده كردند يكـي ايـن . مردم گـزارش داد درحضوريك تعدادكثيراز ش به نام شهرخداوند كتابدوم و

.ميباشدازبهترين معجزات برقرارومشهوداوامافالسفه، ميگويندكه آنهابه يك حرف دربارة ظاهرشدن جرويس وپروتيس به كـسي

كه الشهاي شان دركجاقراردارند براي نوع انسان مسئلة جزئيـست؛ ايـن اين باورندارند؛ ؛ اين يـك معجـزة بيهـوده دارندكمترباوركه آنهابه اين شخص كورنسبت به وسپاسيان

بـه مـن . است وخداوندبه چيزبيهوده كاري ندارد؛ وآنهابه اصول اولي خودپابندميباشـند فالسفه هم نظرنيستم من صرف ميگـويم، اين باسينت جرويس وپروتيس به ماخاطراحتر

طنزنـويس يونـاني قـرن (شتربرقول معروف لوسـيان آنهاتاكيدبي. كه آنهاديرباورهستند وقتي كه يك حقه بازماهرمسيحي ميشود، اومتيقن اسـت كـه «: دارندكه ميگويد )دوهم لوسيان يك مؤلف غيرروحاني است، مابايداورابه حيـث اماچون» .ثروتمندميسازدخودرا

. فاقدصالحيت اعتبارندهيميرقابل باوراند، شاهدان عيني مينويسند، درموردمعجزات قرن دوهم كه براي اين فالسفه غ

بين شعله محكوم ودر نبه جزاي سوختاند كه سينت پولي كارپ، اسقف سميرنا، بعدازآن ! پـولي كـارپ «: آتش انداخته شدازآسـمان يـك آوازي راشـنيدندكه ميگفـت هاي

؛ بعدشعله هاي آتـش ازوي دورشـد » قوت ومردانگي خودت رانشان بدهيد ،يددالورباش. كاله آتش راباالي سرش تشكيل داد، وازبين تودة آتش يك كبوتربيرون پريـد ويك

Page 132: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٢

كه اين معجزه براي اين ديرباوران ميگويند، . ، دشمنان پولي كارپ سراورابريدند درآخرچه منظورخوب بود؟ چراشعله هاي آتش ماهيت شان راازدست ميدهند، وتبرجالدان همه

آن قدرزيادشهيدان سالم ازآب اطراست كه قدرت تخريب خودراحفظ ميكنند؟ به چه خ درپاسـخ گفتـه مقاومـت كـرده نتوانـستند؟ ، امادربرابرلبة شمشير جوشان نجات يافتند

خودببيننـد باچـشم امافالسـفه ميخواهندتااينهارا . ميشود، كه ارادة خداوندچنين رفته بـود . بشنوندوبعدباوركنندباگوش خودو

يـه كنندبـه شـماخواهندگفت كـه كشيـشان آنهايي كه استدالل خودرابـاآموزش تقو سـينت . صـورت نميگيرنـد ديگرمعجـزات درايـام آنها كليسابارهااعالم نمـوده اندكـه

ـ «: كريسوستوم اظهارميدارد حتـي برشـخص ناشايـسته ياستعدادهاي خارق العادة روحارزاني شده بودند، زيراكليسا درآن زمان به معجزات ضرورت داشتند؛ امااكنون، آنهاحتي

». شخص شايسته ارزاني نميشوند، زيراكليساديگربه آنهاضرورت نداردبهازآن اعالم ميكندكه اكنون هيچ كس وجودنداردكه مـرده رازنـده سـازد، يـاحتي پس

. بيمارراشفادهدــام ســينت آگــستين خــودش، ــابش بن ــروتيس، دركت ــاوجودمعجزات جــرويس وپ ب

ـ «: شهرخداوندميگويد ت عملـي بودنـداكنون چراچنين معجزات طـوري كـه درآن وق . واوبراي آن عين دليل راچون سينت كريسوستوم مي آورد» ؟نيستند

) زنـدگي پـال زاهـد (كتـاب سـينت جيـروم، در كه، اگربه ايـن فالسـفه گفتـه شـود درافـسانة يونـان موجودنيمـه انـسان ونيمـه (ياخداي جنگل ساتيربازاهدخودميگويدكه

يـك ؛ ايـن كـه يلي صحبتها نموده بـود خ ،)درافسانةروم(خداي روستايي فان يا و)حيوانكالغ سياه سي سال برايش هرروزنيم قرص نان براي ناهارش ويك قرص نان روزي كه

بافلـسفة همـةاين شايدبگويند، كـه آنهابازهم ميĤورد، سنت آنتوني به مالقاتش ميرفت ساتيروفان شايدوجودداشته انـد؛ وايـن كـه درهمـه كهاين طبيعي درتضادمطلق نيست؛

Page 133: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٣

، اطفال باشد مناسب براي، خواه قصه يك گزارشي ازحقايق باشد، ياتنهايك قصةعاتواقبسيارمـسيحيان . نـدارد وحواريـونش ) حضرت مـسيح (هيچ ارتباطي بامعجزات خداوندما

سط تيودوريت نوشته شـده موردمناقـشه كه تو» تاريخ سينت سيميون ستاياليتس «خوبي يوناني موثـق پنداشـته ميـشدندازطرف ازطرف كليسا كه قرارداده اند؛ بسيارمعجزات

بسياري التيني هاموردسوال قرارگرفته اند، عيناًكه معجـزات التـين ازطـرف كليـساي ــد ــوده ان ــون ب ــاني مظن ــدند، و . يون ــستانتهابرصحنه ظاهرش ــدها، پروت ــابع معجزات ب

.ميكردندبرخوردبااحترام ياتشريفات بسياركم هردوكليساتأسـيس »اليوال«كه بوسيلة »انجمن عيسي «ي بنام عضوفرقة مذهب ( يايسوعي يك جيسوت

، باتأسـف ميگويدكـه نـه باسواد، كه براي ديرمدت درهندشرقي يك واعـظ بـود )شد )يـسوعي هـسپانوي (زاويـر . شده بودنـد ونه خودش قادربه انجام يك معجزه همكاران

وي اوميگويدكه . دربسياري مكاتيبش افسوس ميخوردكه وي استعدادزبانهارانداشته است ميباشد؛ بازهم جيسوتهانوشته اندكه اونه نفرمرده دربين جاپانيان صرفاً چون يك بت الل

است، اماناگفتـه نماندكـه وي آنهاراشـش هزارميـل ، كه خيلي زياد رادوباره زنده كرد كـه الغـاي ازآن وقـت بـسياري مـردم ادعـاكرده اند . تدورازاينجادوباره زنـده سـاخ

ــسوتها ــسوعيون(جي ــك )ي ــسه ي ــزات درفران ــه معج ــسبت ب ــي بزرگترن ــزة خيل معج . ميباشد)اليوال(زاويروايگناشيوس

به هرترتيب، همه مسيحيان به اين توافق دارندكه معجزات عيسي مسيح وحواريـون بـي ؛ امادربارة معجزات زمان ما، كه كامالًتصديق نـشده انـدميتوان چون وچراحقيقت دارند

. شك نمود بـه غـرض تـصديق اگرهرمعجـزه كـه به طورمثال، ، بوداين بسيارمطلوب خواهد مسلماً

درمحضراكادمي علوم پاريس، ياانجمن شاهي لندن، وفاكولتة طـب باكمـك پاسـداران . كه باعث اخالل معجزه خواهندشدجلوگيري شودازازدحام مردمانجام گيردتا

Page 134: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٤

كـه آفتـاب حركـت نميكنـد، يعنـي ببيندازيك فيلسوف يك وقت پرسـيدندوي اگر ؛ اگرهمـه مـرده هادوبـاره برخيزنـد ؛ه باشد شده دورآفتاب متوقف گرحركت زمين ب ا

ـ پرتاب كنند يكجادربحرخودراباهم واگركوه ها مهـم، ت، همه به خاطرثبوت يك حقيقمـن «؛ فيلـسوف پاسـخ داد »چه بايدبگويم؟ «. ، چه بايدبگويد متلون توفيقمثالًبه خاطر

جـام يـك اصـل اصـل ان شـوم؛ مـن بايـدبگويم كـه )پيرودين ماني ( مانوي بايديك ».ميساختديگرراباطل

موسي

توسـط )كتب پنجگانـة عهدقـديم (دانشمنداني چند، ادعاي بيهوده نموده اندكه پنتاتوش به گفتة آنها حتي خودكتاب مقدس كه نسخة اولـي اش درزمـان . موسي نوشته نشده اند

بـه اش منشيجوسيا، پادشاه جوده يافت شده بود، واين يگانه نسخة بودكه توسط شافان حال، بين زمـان موسـي وايـن مـاجراي شـافان، قرارمحاسـبة عبرانـي، . شاه آورده شد

زيراخداوند به موسـي دربوتـه هـاي شـعله . يكهزارويكصدوشصت وهفت سال ميگذرد ــد، وشــافان منــشي كتــاب قــانون رادرســال دنيــا2213ســال وردر 3380ظاهرگردي

تازمان مراجعتش ازاسارت بـابليون ا، اين كتاب يافت شده تحت جوسي . دنيامنتشرساختسدراس بودكه دراثرالهـام خداونـد، كـه كتـاب ، گفته ميشودكه اين ا بودنشده شناخته

.مقدس رابرمالساخت، اماوقتي كـه الهـام شـود، باشدكرده خواه اين كتاب رااسدراس ياهركسي ديگرنوشته

هـذا، شـايدبراي ود؛ ل ده كه مؤلف آن موسي ب درپنتاتوش ذكرنش . بكلي بي تفاوت است تـاآن كتاب توسط موسي نوشته شـده اسـت، مامجازباشد، اگركليسافيصله نكرده بودكه

.ديكته كرده باشدبه كسي ديگرنسبت دهيم، به كسي كه روح خدايي آن رارا

Page 135: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٥

مخالفين عالوه ميكنندكه هيچ پيغمبرازكتاب پنتاتوش نقل قول نكرده است، هيچ بعضي ب زبوريادركتابهاي كه بـه سـليمان نـسبت داده ميـشوند، نـه يادآوري ازآن نه دركتا

اقـوال . درهيچ كتاب قـانوني يهـودان ديـده نميـشود ، دراشعيا، ياخالصه، درارمياي نبي كتـاب دوم (الويـان، تثنيـه ، )كتاب چهارم(كتابهاي خلقت، خروج، اعداد آن در دردفاع . وند، درهيچ يك كتاب ديگركه برايشان موثق انديافت نميش)تورات :مطرح كرده اندهنوزباجسارت پرسشهاي ذيل را ،ديگران

موسي دريك بيابان وحشي باكدام زبان نوشته كرده ميتوانست؟ تنهابه زبان مـصري .1كه موسي ومـردمش درمـصرمتولدشده ماميدانيم بوده ميتوانست؛ زيراتوسط عين كتاب

ان هنوزپـاپيروس مـصري . پس احتمال داردكه آنهابه لسان ديگرحـرف نميزدنـد . بودندــه كارنم ــاي يادرخــت كاغذراب ــوح ه ــصويري رابرل ــاحروف ت ــد؛ آنه ــوب يبردن چ

حتي گفته ميشودكه لوحهاي احكام برسـنگهاي صـيقل شـده . يامرمرحكاكي ميكردند . ند، كه به وقت وكارفوق العاده نيازداشتحك گرديده بود

-ط داشـتند آيااحتمال دارد،كه دريك بياباني كـه مـردم يهودنـه مـوچي ونـه خيـا .2ة هميشگي شـده باشدتالباسـهاوبوتهاي كهنـة يهـودان يك معجز خداوندجهان مجبوربه

درآنجامردمان زيرك پيداشوندتاپنج كتاب پنتـاتوش رابرچـوب ياسـنگ -رانگاه كند آنهاكارگران رايافتنـدتايك گوسـالة معلوم دارشماخواهيدگفت كه مرمرحكاكي كنند؟

زنظرشـيمي كـه ايك عملية -رابه پودرتبديل كنند طاليي رادريك شب بسازند، وبعدطال بود، وبعدسايباني رابسازند، كه سـي سـتون عملي غير) كه هنوزكشف نشده بود (متداول

، پرده هاي كتانش رابارنگهاي يـاقوتي، بـنفش، وسـرخ برنجي آن رابانقره مزين كنند داردمردمـي ن چطورامكـا . نظرتكذيب كننده هاراتائيدكنند همة آنهابه جزاين كه ببافند،

چون پاپوش نان ولباس، به چنين كارهـاي بغـرنج : كه درآن بيابان محتاج هرچيزبودند . دست بزنند

Page 136: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٦

ازخواندن فـصل اول ، آياهمه جوانان ت رانوشته ميبود اگرموسي فصل اول كتاب خلق .3آيااين يك بي احترامي به قانون گذارنمي بود؟ اگراين قول موسي بودكـه ؟ ميشدندمنع

چهارم مجازات ميكرد، آياحزقيـل پيـامبرجرأت مـي اطرشرارت پدران تانسل خداوندبخ كردتاخالف آن رابگويد؟

كتـاب رانوشته ميبود، آياآن رادركتاب تثنيه نقض ميكـر؟ اناگرموسي كتاب الوي .4 .الويان ازدواج يك زن رابابرادرش نهي ميكند، كتاب تثنيه آن راامرميكند

حـرف بزنـد؟ آيـا وجودنداشتندميتوانـست آياموسي ازشهرهاي كـه درآن زمـان .5 شهرهاي شرق اردن تذكارمينمود؟ به حيثشهرهاي راكه درغرب اردن واقع بودنداوچهل وهشت شهر، دريك كشوري كه درآن ده شهروجودنداشـت، ازآيااودرالويان .6 بدون اقامت آواره بودتذكرمينمود؟دردشت همواره ورد، وقتي كه دربين اين مردم نه تنهاشاهاني آيااوبراي شاهان يهودقوانين راتجويزميك .7

ترس ووحـشت زنـدگي ميكردنـد، وغيرمحتمـل بودكـه درخـود ، بلكـه ندوجودنداشت اجرآت شاهاني ميدادكه يابرراآياموسي قوانين ! چيآنهاهرگزكدام شاهي داشته باشند؟

ودش تاپنجصدسال بعدازوي به وجودنه آمده بودند، وبه ارتباط قاضيان وكشيشان بعدازخ تـصنيف شـده به عقيدة كه پنتاتوش درزمان شاهان وادارآيااين انديشه مارا هيچ نگويد؟

نميكند، ومراسمي كه ازطرف موسي تأسيس شدبه جزازيك سنت چيزديگرنبودند؟بودــه يهــودان شــايدگفته باشــد .8 شــش مــن شــمارابه تعداد: آياامكــان داردكــه وي ب

؟ آيايهودان درجـوابش مصركشيدم نتان ازسرزمي خداوند نده تحت حفاظت صدهزاررزم شماحتماًميترســيديدكه ماراعليــه فرعــون مــصرسوق نكرديــد؛ : نگفتــه باشــند

هيچ وقت درمصرچنين يك لـشكرپياده . اوبادوصدهزارلشكربامامقابله كرده نميتوانست . وجونداشت؛ مابه آساني آنهارافتح كرده ميتوانستيم؛ مابايـدآقايان كـشورشان ميبـوديم

بـه رادريك شـب اول بـاري مـصر كه باشماگپ ميزندهمه فرزنـدان ندي آياخداو! چي

Page 137: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٧

ه اسـت، كـه اگـردراين كـشورسه صـدهزارفاميل خاطرخوشنودي مابـه قتـل رسـانيد ، وجودداشتند، سه صدهزارآدمان رادريك شب ازبين برده اند، صرف به خاطرانتقـام مـا

كس، شـماماراچون شماازخداي خودنخواستيدتااين سرزمين حاصل خيزرا به مابدهد؟ برع بايـد ،اقالًشما. پرتگاهاهالك شويم دزدان وبزدالن ازمصركشيديد، تادربيابان بين كوهاو

ماراازراه مستقيم به اين سرزمين كنعان رهنمايي ميكرديد، بـه سـرزمين موعودشـماكه . درآن هيچ حق نداريم، وتاحال قادرنشده ايم تادرآن داخل شويم

بـه شـهرهاي فنيقـي زمين گوشن درمصربايدبسوي تايروسيدان اين طبيعي بودكه، ازسر تنگة سويزعبورداديدودوباره به مـصرداخل ؛ ولي شمامارااز مارش ميكرديم امتدادمديترانه

رفتـيم، واپـس )شـهرقديم مـصردركناردرياي نيـل (تـاممفس چنان دورچـون كرديدو كـرديم، سرخ يـافتيم، بـه سـرزمين كنعـان پـشت رحددريايفوردرسماخودرادربيل س

، به اين آرزو تااقالًماازنابودي بـين ميل دراين كشورمصرراه پيموديم دوصدبسيت وچهار !درياولشكرفرعون درامان بمانيم

ــد، شما ــسليم كني ــمن ت ــتيدتامارابه دش ــاوت اگرشماميخواس ــستيديك راه متف نميتوان اسـت؛ شماميگوييد،خداوندتوسط يك معجزه مارانجات داده . ديگري رااتخاذكنيد وتدابير

، آيااوبايدماراميگذاشـت تاازگـشنگي مابگذريم؛ امابعدازچنين يك احسان دريارابازكردتاوماندگي دردشتهاي وحشتناك كادش بارنيا، مارا، اليم، هورب، وسيناهالك شويم؟ همه پدران مادراين گوشه هاي عزلت ترسناك ازبـين رفتنـد؛ وشـمابعدازچهل سـال بعدبـه

!واظبت خاصي به عمل آوردازآنهامماميگوييدكه خداوند آوارگـان يهـودي كـه اين يهودان زمزمه گويان، اين اوالدة نارواي چيزيست كه اين

. بايدبه موسي ميگفتند، اگراوكتابهاي خروج وخلقت رابراي آنهامي خواند دربيابان مردند شـمابه آيا! ؟ چـي بايـدنمي گفتندونميكردنـد درموردگوسـالة طاليـي كـه راآن چه و

، وقتي كه شماباالي كوه با گوساله رابراي پدران ماساخته بوديك ه برادرشماماميگوييدك

Page 138: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٨

، كه بعضي اوقات به ماميگوييدباخداوندبالمواجه گپ زده ايد، وبعضي اخداوندبوديد؟ شم امـامهم نيـست كـه شـمابااين خداوندبوديـد، ! اوقات صرف پشت اوراديده ميتوانستيد

سـاخت، وآن رابـه مادادتاپرسـتش كنـيم؛ وبرادرشمايك گوسالة طاليي رادريك روز بـه الويهـاي وعوض مجازات برادرنـااليق تـان، شمااوراسركـشيش مامقرركرديـد، و

مـاازاين رنـج آياپـدران . رابه قتل رسانند وديدتابيست وسه هزارافرادمردم تان امرنمخود كشيــشان خودشـان راميگذاشـتندتاچون بـسياري قربانيـان توسـط آنها؟ آيانبـرده انـد

شمابه مابگوييدكه بااين كشتارباورنكردني ارضانشديد، شمابعالوه ارقرباني شوند؟ خونخوميـدياني بيست وچهارهزارديگرازمردمان غريب مارابه خاطري كه يكي ازآنهابايك زن

، درحالي كه خودشمابايك زن همـان قتل عام كرده ايد خوابيده بود ) قبيلةكوچي عرب ( يـك چنـد ! ترين انـسانهاميباشيد وييدكه شماازمهربان ايد؛ وبازهم ميگ قبيله ازدواج كرده

. نمي مانديك روح هم باقي مثال ديگرازچنين مهربانينه خير؛ اگرشماقادربه همه اين بيرحمي بوده ايد، اگرشماآن راانجـام داده توانـسته ايـد، شماازوحشي ترين انسانهابوده ايد، هيچ مجازات تاچنان يك جنايـت بـزرگ راجبـران

.كندكافي نخواهدبوداينهاقريباًاعتراضات همه دانشمندان دربرابرآنهايي اندكه فكرميكنندكـه موسـي مؤلـف

انسانهانيست؛ خداوند سلوك اماپاسخ مااين است كه سلوك خداوند چون . پنتاتوش است ؛ اسـت كه براي مامعلوم نيست امتحان، هدايت، وواگذاشته يك خردي توسط مردمش را

ي بـيش ازدوهزارسـال، باورداشـته اندكـه موسـي مؤلـف ايـن بـرا يهودان خودشان، كتابهاميباشد؛ كليسا، كه جانشين ياوارث كنيسه شده است، ويكسان خطاناپذيراست، اين

.كليساخاموش باشند اظهارهنگامبايددر؛ ودانشمندان فيصله كرده استموضوع مباحثه را

Page 139: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٣٩

رستاخيزI

، دراصـرف بـه منظورسـاختن مقبـره هااعماركردنـد ميگويندكه مصريان اهرامهاي خو واجــساد موميــايي شــدة شــان درآنجــامنتظرارواح خودميبودنــدتادرآخريك هزارســال

ن امااگراين اجساددوباره زنده ميشدند، چراموميـايي گـرا . آنهارادوباره جان دهند بيايندوزنـده وكشيدن مغزآغازميكردنـد؟ تـصوردوباره عمليات خودراباسوراخ كردن كاسة سر

هم چنـدان مصريان درزندگي خـود -اين گمان رابه وجودمي آوردكه شدن بدون مغزها ؛ ولي بايدبه خاطرداشت كه به عقيدةبسياري مردم قديم روح درسـينه مردمان بامغزنبودند

احساسات شديد، يـك فـشاررادرنواحي قلـب دليلش اين بودكه مادرهنگام . قرارداشتيي هـوا اين روح يك چيز . اه روح درآنجاميباشد خوداحساس ميكنيم، كه فكرميشدجايگ

. ميافتدوباره رابود؛ كه ازجسم ميرفت تااين كه جسمش دوبـاره چـون . وماقبل تاريخ وجودداشته است بسيارقديم اززمانه هاي شدناعتقادبرزنده

پس، ، هيپوليتـوس رازنـده سـاخت؛ پِلـو زنده شدن اتاليد، پسرمركيوري؛ اسـكوالپيوس شـد؛ افالطـون سـاخته دن توسط پدرش، به واسطة خـداهادوباره زنـده بعدازتكه تكه ش

. ميگويدكه هريس صرف براي پانزده روزدوباره زنده شد . نداشتنداعتقادافالطون برزنده شدن ايام يرزمان بعدازدرجملة يهودان، فريسيهاتاد

درنامه هاي حواريون آمده است كه سينت جيمزوچندين يارانش به سينت پـال توصـيه ، همه مراسـم قـانون قـديم تابه معبديوريشلم برود، وهرچندكه اويك مسيحي بود كردند

، وشمابه قانون موسي است غلطآنچه رادربارة شماشنيده اند همه بدانند « -كهرابجاآرد، تا برويد ودروغ بگوييد؛ برويدعهدشكني كنيد؛ برويدازديني كه « يعني كه ».احترام داريد

».كنيدتدريس ميكنيدعلناًانكار

Page 140: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٠

ـ . بعدسينت پال هفت روزبه معبدرفت؛ امادرروزهفتم اورامعلـوم كردنـد تهم شـدكه اومخـودراازاين وضـع وي ببينـيم كـه . بـي احترامـي ميكنـد بابيگانگان مي آيدوبه معبد

.خالص ميكندچطور: درانجمـن صـداميكرد اند، هافريـسي كـدام و هاسادوسيحاضرين كه كدام باشناخت پال

اشـتن اميـد بـه ن، من يك فريسي، پسريك فريسي هستم؛ ميخواهندمرابه خاطرد برادرا«اين اظهارات وي صـرف بـه غـرض بهـم » .مرده متهم سازند زندگي مابعدوزنده شدن

. انداختن اين دوفرقه عليه يك ديگربود .نه رستاخيزي، نه فرشته اي، ونه هم روحي وجوددارد)هازنديقي(سادوسيهابه عقيدة زيرا ازوي، باعقيـدة رستاخيزآشـنابود، و بسياركهن سـال شخص يك كه ايوب، ك ادعا به ي

ـ مرانجـات نم ناجي من زنده است، ويك روز من ميدا «: ميشودقول چنين نقل دداد؛ خواهجــسم ، پوســتم اعــاده خواهدشــد، وبا مــن دوبــاره ازخــاك برخــواهم خاســتيعنــي

».خودخداوندرابازخواهم ديد، كه ايوب اميدشفاي عاجل بيمـاري اش داشـت ميدانندات ازاين كلم مبصرين ي امابسيار

ايـن توضـيح ثابت ميـسازدكه سرانجام. افتيده نخواهدبود برزمين عليل براي هميش كه .درست است

راهـب . كمي قبل ازعيسي مسيح نـشان ميدهـد آغازفرقة فريسي را تاريخ جيروم سينت هم عصرجماليل، استادسينت پال نيان گذارفرقة فريسي پنداشته ميشود؛ واين هيلل هيلل ب .بود

، ومتبـاقي نـوع ايهودان دوباره زنده خواهندشـد بسياري ازاين فريسيهامعتقدبودندكه تنه ــي ارزد ــيفش نم ــشربه تكل ــسطين . ب ــه جزدرفل ــتاخيزي ب ــه رس ــران ميگفتندك ديگ

به جواريورشـلم يي ديگردفن شده باشند مخفيانه ؛ واجسادي كه درجا وجودنخواهدداشتاماسينت پال، بـه مـردم . اده خواهندشد، تادرآنجاباارواح شان دوباره وصل شوند انتقال د

Page 141: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤١

شاهدخواهندبود، آمدن دوم عيسي آنهاطوري كه مينويسد، )نام يوناني سالونيكا (اتسالونيك .آنهاميباشدبه خاطرمسيح به خاطروي و

آمـد، ائين خواهد بايـك صـداپ خودش ازآسـمان گارعيسي مسيح زيراخداوند. 16آيت . اولتر برخواهدخاستياصداي فرشتة مقرب، وباصداي شيپورخداوند؛ ومردة مسيحب

ــت ــده و . 17آيـ ــه زنـ ــپس ماكـ ــاقيسـ ــستيمبـ ــاخواهيم هـ باآنهادرابرهايكجـشدتاخداوندگارحضرت مسيح رادرهوامالقات كنيم؛ فلهذاماتاابدباخداوندگارمسيح خواهيم

.بودراحـساب ن اولـي خاتمـةجهان به وضوح ثابت نميكندكـه مـسيحيا ت مهم رآيااين عبا سينت لوك وقوع آن راپيشگويي كرده بودكـه درحيـات خـودش صـورت ، ميكردندسـت، خام خودشان برن ايدند، اگرهيچ كس دراي امااگرآنهااين خاتمة جهان راند ؟ميگيرد

.يعني كه به تعويق مي افتد ازبين نميرودميـشوند، چـون دوحتـي اطفـالي كـه مـرده تول سينت آگـستين معتقدبودكـه اطفـال،

اوريجن، جيروم، اتاناسيوس، باسـيل، وديگـران معتقدنبودندكـه . كالنهابرخواهندخاست . شان دوباره برخواهندخاستي جنسنشانه هايزنهابا

، چـه هـستيم، وچـه خـواهيم دربارة اين كه ماچه بـوده ايـم خالصه، هميشه مناقشات . داشته اندبودوجود

II

اين . تبديل شدن كرمهاي حشره به پروانه هاثابت ميسازد زكشيش ماليبرانش رستاخيزراا

ازبالهـاي حـشره هـاي كـه وي اقتبـاس ميكنـد ثبوت، طوري كـه هـركس ميدانـد، كـه اوثابـت راعليه اين حقيقت حسابي اعتراضات انديشمندان. نيستبيشترحائزاهميت

ي ونمـوي شـان آنهاميگويندكه انسانهاوديگرحيوانات واقعاًتغذ . كرده است ارايه ميكنند

Page 142: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٢

، م يك انسان، به خاكسترتبديل، درهواتيـت وپاشـان جس. ميگيرندراازموادپيشينيان خود لهذاقابيل يـك قـسمت . به غله ودانه ياسبزيجات درمي آيند وبرسطح زمين فروميريزند،

مهالليـل بـاالي ايـراد؛ دباالي اينـوش؛ اآدم راخورد؛ اينوش باالي قابيل تغذي كرد؛ اير يم كه دربين مـايكي هـم كـه يـك قـسمت ليل؛ وبه اين ترتيب ماميبين ميتوسال برمهال

يـادكرده آدم خـوران رابه نـام همة ما ازاين رو .وجودنداردازاجداداولي مارانخورده باشد نه تنهاكه مابرادران خودراميكشيم، بلكه بعدازدوياسه سال وقتي كه ازميدان جنگ . است

بـسيارآساني خـورده يم؛ ومابه نوبة خودبه آنهاراميخور ، ماتمام حاصالت جمع كرده شد ورماجـسمي راكـه بـه هـركس پس وقتي كـه مادوبـاره برميخيـزيم، چط . خواهيم شد

تعلق دارد، بدون ازدست دادن چيزي ازجسم خودما، واپس خواهيم داد؟ديگراين راآنهايي كه به رستاخيزعقيده ندارندميگويند؛ اماطرفداران رسـتاخيزجواب آنهارابـه

. داده اندضيطورمقتمن به «: ازكتاب خروج اثبات ميكند ، رستاخيزراتوسط اين عبارت يك راهب بنام سميع

».سرزمين كنعان راميدهم دم تابه اوشان ابراهيم، اسحق، ويعقوب ظاهرشدم، وسوگندخور ؛ باوجوداين سوگند، خداوندآن سرزمين رابه آنهانداد- اين راهب عاليشان ميگويد–حال

. مند شونده آنهادوباره زنده خواهندشدتازآن بهر،شودش بجاسوگندين كه براي اذا، ل. مي يابـد )وامپاير(رادرارواح خون آشام ت يك ثبوت بسيارقاطع كالمانديشمندفيلسوف

خارج ميـشدند و خـون مردمـان راميديدكه ازمحوطه هاي كليسا اين ارواح خون آشام او آنهااگرخودشـان هنـوزمرده مي مكيدنـد؛ واضـح اسـت كـه خوب رادرحالت خواب

.ستره برميخاستند؛ اين قطعيميبودندخون زنده هارامكيده نميتوانستند؛ لذا، آنهادوبابه راه اين نيزيقينيست كه درروزقيامـت همـه مـرده هـادرزيرزمين چـون كورموشـها

ه جوده نام پادشا(جهوشفات يادرةكه آنهادروادي تا– به قول كتاب تلمود – خواهندافتاددراين . ، ظاهرشوند قراردارد)يازيتونها( كه دربين شهريورشلم وكوه اوليف )م.نهم ق قرن

Page 143: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٣

ضروري خواهدبودتااجسادرابه طورمتناسب كاهش ؛ اما دره چه يك ازدحامي خواهدبود .كاخ اهريمن دردوزخن درتاالر، چون شياطين ميلتداد

شـيپورهاي البتـه، . وسـت اهدپيباآوازشيپوربه وقوع خو اين رستاخيز به قول سينت پال، بيش ازده يادوازده ميل دورشـنيده ه باشند؛ زيرارعدخودش به فاصلة داشتدوجوبايدزيادي

عالمان دين -بعضي مردم ميپرسندچندتاشيپورهادرآنجا وجودخواهندداشت . شده نميتواند .خواهندكردحساب هنوزحساب نكرده اند، اما

ه زنان آن وقت به رسـتاخيزعقيده داشـت، چون هم يگويندكه ملكه كليوپاترا، يهودان م جواب دادكه ماخوب ملـبس او. كلي عريان دوباره برخيزيم ازيك فريسي پرسيداگرمابه

دفـن شـده ودرزيرخـاك شـده خواهيم بود؛ به عين دليل كه دانة جواري كـه كاشـته الهيـات شـناس اين راهب يك . باشددوباره درخوشه بايك خرقه ويك ريش برميخيزد

.الل ميكرددكالمت استد؛ وچون جناب عالي بو

خرافات ياموهوم پرستي »اقتباس ازسسيرو، سنيكا، وپلوتارك«I

واطاعـت قلبـي ازدسـتورات جـاودانش تقريباًهرچيزي كه ازنيايش يـك ذات متعـال .خاصتاًيك چيزخطرناك استعفوجنايات ازطريق مراسم معين . خرافات استفراتررود

اگردريك درياغسل كنيد، ياباقربـاني يـك ، م كشي شمارا شمافكرميكنيدكه خداوندآد هذالقياس قتل دوم وسوم به عين قيمـت، .فراموش ميكند ، تكرارچندكلمه و گوسفندسياه

. وصدقتل ديگربرايتان به قيمت صدگوسفندسياه وصدغسل تمام خواهندشد ونـه اشته باشند وجودد بياييدكه نه قتلها -، شمابايدازاين بهترباشيد بدبختنان فاني آه انسا

.قرباني گوسفندان سياه

Page 144: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٤

الهـة (وسايبل) لخيزيالهة حاص(چي يك انديشة ذليل، تافكرنمودكه يك كشيش آيزس پس ايـن . توسط نواختن سنجهاوقاشقكهاآشتي خواهدكرد الوهيتشماراباميتواند)طبيعت

ابـه رش خـود تـان، ضعفاز، كه بااستفاده ل كيست، اين خصي سرگردان كشيش سايب اوازخداوندچـه قرارميدهدتاازشـمابهره بـرداري كنـد؟ وخداوند شـما بينيانجي حيث م

صالحيتي به دست آورده است؟ اوازشمادربدل غم غم زيرلب گفتن پول به دسـت مـي ؛ وشــمافكرميكنيدكه آفريدگارهمــه موجــودات اظهــارات ايــن شــارالتان زبــان آورد

بازراتصويب ميكند؟پمونا، ياخداهاي كوچـك يا ديانا د، به احترام رچون رقص درروزهاي عي خرافات بي ضر

جـسم رقـص بـسياردلپذيراست؛ ايـن بـراي . يكنـد كه تقويم شماراپرميكنند؛ فرقي نم ( پمونـا نيدكـه ؛ ولـي فكرنك ميبخشد؛ به هيچ كـس ضـررندارد مفيداست؛ ذهن رانشاط

، ورنــه ميـشود خيزوجـستهاي شـماممنون با)خداونـداقليم (وورچومنـوس ) خداونـدميوه . وجودندارنـد چنـين خـداياني تيـشة باغبـان بـه جزبيلچـه و جازات خواهدنمود؛ رامشما

ــك ــررقص پايري ــه اگ ــدراحمق بودتاباورنمودك ــان (نبايداآنق ــامي يون ــص نظ رق . راجاله خواهدزد شما باغياكورداكس رانتوانيد،)باستان

عبـارت ازمنزلـت - كه شايدقابل عفوباشد، وحتي تشويق كنندة تقواست يك خرافات بدون شك . كه براي بشريت خيررسان بوده اند است آن انسانان بزرگ خداوند به دادن

يـك . بهترخواهدبودتاازآنهاصرف به حيث انسانهاي ارجمند ومحترم تقليدوپيروي كنيم سولون، يك تالس، يك پتاگوراس رابدون پرستش احترام كنيد؛ ولي يـك هركـوليس

راپـاك كـرده، ودريـك شـب )نان اليس يو شاه(س آجي رابه خاطري كه طويله هاي . باپنجاه دخترخوابيده است نپرستيد

كـدام اهليـت ، وجـد، ووقاحـت پست وارذال كـه بجزجهـل آدمان خاصتاً، ازپرستش آياآنهايي . ؛ آنهايي كه بيكاري وگدايي راوظيفه وافتخار خودساخته اند ندارندبرحذرباشيد

Page 145: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٥

دازمرگـشان چـون خداهاسـتايش بـوده اندبع بيكاره ي درجه منتهابه كه درزندگي شان شوند؟

.ايام دهشتناك ترين جنايات بوده اندناگفته نماندكه خرافاتي ترين ايام هميشه

II

انسان خرافاتي –است غالم دربرابرمستبد مانندارتباط آدم فرمايه به ارتباط انسان خرافاتي خرافات . تحت نفوذوفرمان شخص متعصب قراردارد، وازخودش يك متعصب جورميشود

ملـوث نخـستين ادوارته شـد، كليسارادر تولديافت، توسط يهوديت پذيرف درشرك ياالحاد كليـسا هميـشه . همه كشيشان كليسا، بدون استثناء، به قدرت جادواعتقادداشتند . ساخت

، نه به حيث جادوگران را اشت؛ كليسا جادورامحكوم ميكرد، اماباوجوداين به آن عقيده د . تكفيرميكردندواقعاًباشيطانان معامله دارندلكه به حيث آدماني كه ب هاي اشتباهيديوانه

به . هستهنوزوه خرافاتي بود ازمدتهااين روزها، نيمي ازاروپاعقيده داردكه نيم ديگرآن ، آب براي مـرده ها، دعا ها، رياضت كشيدن گذشت ازگناهان پروتستانتها، آثارمقدس، نزد

ازنظرآنها، . ئركليساي رومن خرافات احمقانه پنداشته ميشوند تبرك شده، وتقريباًهمه شعا درميـان . دنتمرينات بيهوده ميباشدكه باتمرينات ضروري مغالطه ميـشو خرافات شامل

رومن كاتوليكهابعضيهانسبت به اجدادشان منورتراند، كه بسياري اين رسوم مقدس قبلي يگوينـدبي تعـصب انـد، وآنچـه ترك كرده اند؛ وازپيروي آنهايي دفاع ميكنند كه م را

. صرف بي تعصب است شريربوده نميتوانديـك فرانـسوي درايطالياهرچيزراخرافـاتي . مشكل است تاحدودخرافات راتعيين كـرد

اسقف كانتربري ميگويدكه اسقف پاريس خرافاتي . ميبيند؛ كه چندان به خطانرفته است هاخرافـاتي كويكرهابالنوبه ازطـرف ين، وا ها پرسبترين ازطرفهاكانتربريهذالقياس است؛

. خوانده ميشوند، وكويكرهابه نظرمتباقي مسيحيان ازخرافاتي ترين همه ميباشند

Page 146: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٦

مراسـم قة كـه فر .توافق ندارد هيچ كس ست چي خرافات پس، دربين جوامع مسيحي كه اگـر، ولي . رارميگيرد قيماري ذهني باشدت كمترموردحمله وسط اين ب تدمذهبي كمتردار

مزخرف خودش مساوي اين عقيدة،شودبسته وا قوياًمزخرفة يدعق به يك اسم چند،بامرگافريدي شفابخش اززمان سايمن جادوگرقرن اول تا خرافاتي ميباشدكهبه تمام تمرينات

.دوام داشت پس بديهيست كه آنچه براي يك فرقه اساس ديـن اسـت بـه نزدفرقـة ديگرخرافـاتي

. پنداشته ميشود جوامع مسيحي رامتهم به خرافات ميكنندوبالمقابل آنهاتوسط مسيحيان بـه مسلمانان تمام

فيـصله اين مناقشة بزرگ راكـي فيـصله خواهـدكرد؟ آياعقـل . خرافات متهم ميشوند پـس زورفيـصله . بـه طـرف آنهاسـت نخواهدكرد؟ اماهرفرقـه اظهارميداردكـه عقـل

نفوذكرده باشدتازورراخلع خواهدكرد، اقالًتايك زماني كه عقل دريك تعدادكافي كله ها .سالح كند

به نوعروسان اجـازه نبودتـاازحقوق عروسـي يك وقتي دراروپاي مسيحي : مثالبه طور . ندخريد مينبخش كه امتيازش راازاسقف وازمعاون كشيش تاشونددبهرمن

يروازتدفين خودرابـه كليـساواگذارنميكردتكف قـسمتي ازدارايـي دروصـيتش كسي كه . دين مسيحي يعني اقرارنكردن به -رامرگ بدون اقرارميناميدند اين . محروم ساخته ميشد

به اين ترتيـب اگريك مسيحي بدون وصيت ميمرد، كليسابرايش يك وصيت ميساخت .خالص، وحق كليسا راازدارائي اش جبراًحصول ميكرداوراازتكفير

، مقررداشت1235به همين خاطرپاپ جارج نهم وسينت لوويس بعدازشوراي نيس درسال صورت نگيردبايدباطل شود؛ وحسب فرمان پاپ شيشهروصيتي كه درحضوريك ك كه

. اقرارگيرنده وسردفتراسنادرسمي تكفيرخواهندشد

Page 147: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٧

بودندبـه خرافات ملتها كه تابع قوانيني . بود حتي بدترازآن وضع ماليه برگناهان افتضاح درعـين رفتنـد، شرم آورالغاشـده وصرف به مرورزمان اين اذيتهاي زورتطبيق ميشدند؛

. دوام كنندتا بسياراذيتهاي ديگرهنوزاجازه دارند زمانآيامردمي كه ازهمه تعصبات خرافاتي آزادباشندموجودبوده ميتوانند؟ ايـن بـه سـوالي

كالنتـري رياسـت ميگويندكـه در نـد؟ يك ملت فالسفه وجودداشته ميتوا ميماندكه آيا كالنتــري بعــضي احتمــال داردكــه . چــين خرافــات وجودنــدارد يادادرســي

.شهركهادراروپانيزازخرافات آزادخواهندبودآنهـامردم انبـوه سرمشق . دكردنپس اين كالنتريهاازخرافات خطرناك جلوگيري خواه

هيچ شايد قبالً. ه راازآن جلوگيري خواهندكرد طبقة متوسط عمد رامنورنخواهدساخت؛ اما شهرشـركت طبقـة متوسـط يـك خـشونتي كـه درآن مـردم جنجال دينـي، يـا يك

؛ ولي عقل وزمـان بوده اند انبوه ين مردم شهري جزءگروه اندوجودنداشت، پس نميكردسلوك اصالح شدة آنهامردمان بسيارپست ودرنده خوي رااصـالح . آنهاراتغييرخوهندداد

خالصه، هرقدرخرافات كمتراند، به همان . مامثالهايش درچندين كشورداريم . خواهندكرد .مصائب كمترميشوندبه همان اندازه وهرقدرتعصبات كمتراند، كمتراند،تعصبات اندازه

لتحم

I

ماهمـه ازضـعف واشـتباه . حق ويـژة بـشريت اسـت امتيازيـا تحمل چيست؟ اين يك اين اولين قـانون طبيعـت -عفوكنيميك ديگرخودرا حماقتهاي مملوهستيم؛ بياييدمتقابالً

. است

Page 148: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٨

ـ ، درامستردام، لندن، سـورات گجـرات، يابـصره وقتي، درصحن مبادلة سهام انبازرگانمان، خداپرست چينـايي، بـرهمن، ، مسل ، يهود )وهندگياه خوار بازرگان(بانيان، زردشتي

مسيحي مربوط كليساي يوناني، مسيحي رومن كاتوليك، مسيحي پروتـستانت ومـسيحي ــويكر ــتان(ك ــن دوس ــتد) انجم ــه خاطردادوس ــد، ب ــي آين ــك دربرابرآنهاگردهم م ي

يــك پــس چراماگلوهــاي. برگرداننــد رابــه ديــن خودنميكــشندتاارواحهاديگرخنجر مسلسل بريده رفته ايم؟ ديگرراازوقت تشكيل اولين شوراي نيس به طور

ــود، ــروع نم ــازه ميدادش ــان رااج ــه ادي ــه هم ــم ك ــدوريك حك ــسطانطين باص قكـه به خـاطري مسيحيان تنها ، مردم عليه قبل ازوي . وبازدرآخرآنهارامورداذيت قرارداد

ـ اجـازة ن روميا. قيام كردند رادركشوربسازند آنهاميخواستنديك حزب وع پرسـتش هرنچراروم . داده بودند بسيارمحقرميشمردندبه شمول يهودان وحتي مصريان راكه ، وعبادت

، ونه هـم يهـودان ميخواسـتندتادين قـديم اين اديان راتحمل ميكردند؟ زيرانه مصريان قراردهند، ياازطريق درياوخشكه درتپ تـالش تغييـردادن ديـن امپراتوري راموردسوال

مـسيحيان مردم شوند؛ آنهاصرف درفكركسب پـول بودنـد؛ امـاازاين انكارنميـشودكه يهـودان بـه مجـسمة جوپيتردريورشـلم . ميخواستندتادين خودشان يك دين مسلط باشد

سـينت تومـاس .آن راحتي درپايتخت نميخواسـتند بودن ، امامسيحيان آسيبي نميرسانيد صـرف بـه خـاطري خلع نمي ساخت اعتراف ميكندكه اگرمسيحيان امپراتورهارا صريحاً

بنـابرآن . اين بودكه بايدتمام دنيامسيحي باشـد مسيحياننظر .قدرت آن رانداشتند كه بود .شدبودندزماني كه به دين مسيحي درآورده ميتا تمام دنياآنهالزوماًدشمن

. مـورداختالف شـان دشـمنان يكديگربودنـد عاتبرسـرهمه موضـو آنهادربين خـود، ي كـه آن آنهـاي آياضروربودتاعيسي مسيح به حيث خداوندشـناخته شـود؟ اولترازهمه،

. راانكارميكنندنفرين ميشوند

Page 149: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٤٩

، پراكسياس، اوريجن، نواشيان، يابليوس، دوناتوس )مسيحي، متخصص الهيات (ترتوليان دين مشكل اذيت شدند؛ وقسطانطين به ينهاقبل ازقسطانطين، توسط هم كيشان خود همة ا

)اسـقف اسـكندريه، مخـالف آريـانيزم (مسيحيت راحاكم ساخت ولي پيروان اتناسوس يكي ديگرراپاره پاره كردنـد؛ وازآن وقـت )اسقف قسطنطنيه رهبرآريانيزم (واوسيبيان

. تاامروزكليساي مسيحي غرق خون بوده استآنهاتمـام باشـندگان يـك . حشي بـود مردم يهود، من اعترف ميكنم، يك ملت بسيارو

كشوربدبخت كوچك رابيرحمانه به قتل رسـاندند، كـشوري كـه غيرحـق ادعـاي آن باهفـت بارغوطـه خـوردن دردريـاي اردن به هرحال، نعمان ازبيماري جـذام . راداشتندبرايش ن رازرا ، كه آ يهودالياس پيامبر اري اش به خاطرنشان دادن سپاسگز به – شفايافت خواهـدكرد، اوآزادي پرسـتش راازروي قـدرداني گفت اوخداونـديهودان ،وديادداده ب

مطالبه ازالياس اجازة اين كاررا . پرستش خداوندپادشاه خودش رانيزبه خودمحفوظ ميدارد خداوندخودراپرسـتش ميكردنـد، ولـي يهودان . آن رااعطا نمود بي درنگ ، وپيامبر كرد

بـراي آنهـابكلي قابـل . نميشدند ازاين كه هرملت خداي خودش راداشت هرگزمتعجب ـ قبول بودكه شموهايك ناحية معـين رابـراي موعابيهابده يـك قـسمت رابـه د، كـه ن

البـان . يعقوب درازدواج بادختريك مشرك مرددنبـود .خداوندشان نيزتخصيص نمودند چنين انـدمثالهاي . خداي خودش داشت، ويعقوب خداي خودش )پدرراحيل مادريوسف (

ماازشـوروهيجان مزخـرف . بـسيارسنگدل وفاقـدتحمل عهدقـديم تحمل دربين مردمان .آنهاتقليدكرده ايم، ونه ازاغماض وگذشت آنها

، را، به خاطر اختالف نظـر ك شخص را، همقطارش كه ي فردآزاداين واضح است كه هر . نميكنــدمــشكلي راپــيشايــن . موردزجروآزارقرارميدهــد، يــك جانورمهيــب اســت

ــاهان ــيان، وش ــت، قاض ــه !اماحكوم ــاني ك ــان آياآنهابامردم ــن ش ــاوت دي ازآنهامتفــان ــد؟ اگرآنهااجنبي ــه يــك شــاه باآنهايــك اندچطوررفتارميكنن ــد، يقيناًك قدرتمندان

Page 150: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٠

بامـسلمانان نيروهـاي خودرا بود قـوي مسيحيكه يك ،فرانسس اول . اتحادخواهدساختاول بـه فرانـسس . متحدخواهدسـاخت بود قـوي كاتوليككه يك ،عليه چارلس پنجم

؛ هــادرجرمني پــول خواهــددادتاآنهارادربغاوت عليــه امپراتورشــان كمــك كنــديلوتروي باداليـل سياسـي بـراي . لوتريهاي كشورخودش رابه آتش ميكشيد اوقرارمعمول، اما

عـاقبتش اما. آنها درجرمني پول ميدادوباداليل سياسي آنهارادرپاريس به آتش ميكـشيد فرانـسه بـه زودي . دين شامل شـوند ميسازدتادرمردم نورامجبور چيست؟ آزاروشكنجه

آنهـادراول خواهندگذاشـت تاخودشـان غرغـره شـوند؛ . ازپروتستانتهاي نوپرخواهدشد بود؛ بعدروزقتل عام يك جنگ داخلي خواهد. بعدآنهابالنوبه ديگران راغرغره خواهندكرد

سينت بارتولوموخواهدرسيد؛ واين گوشة جهـان بـدترازجهنمي خواهدبودكـه پيـشينيان . اندازآن يادآوري كردههميشه وزيهاوامر

كه شماراسـاخته ي يك عبادت خالص به خداوند انجام كه هرگزقادربه آن سبك مغزها، هرگزمثال نوحيها، دانشمندان چينـايي، فريـسيها، وهمـه كه آن بدبختها، ! نبوده اند است

كه ضرورت بـه خرافـات دارنـدچون آن جانوران، ! راسرمشق خودنساخته اند هوشياران – انـد گفته شـده به شما قبالً! داردضرورت به الشة گنديده كه سنگدان يك كالغ سياه

اگردربين شما دودين وجودداشـته باشـند، آنهـايكي -چيزديگربراي گفتن وجودندارد درصـلح زنـدگي آنهاديگرخودراقتل عام خواهندكرد؛ اگرسي دين وجودداشـته باشـند،

، زردشتيان، مـسيحيان كليـساي ربازرگانان هندي اوب: راببينيد خليفة عثماني . خواهندكردـ باچهارميخ كـردن . يوناني، نسطوريان، ورومن كاتوليكهاحكومت ميكند آشـوب يناول

.گر؛ همه آرام ميشود

Page 151: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥١

II

. ، هرچندكه مسيحيان ازنابردبارترين همه مردم اندمسيحيت ازبردبارترين همه اديان استبـه فقروذلت تمكـين ميكـرد، هرگـز نش در باپيداشد چون همقطارانش عيسيحضرت

يهودان يك قانوني داشت كه بـه تفـصيل نوشـته شـده بـود، . فروتني نكرد هنرنوشتن حواريون برسرموضـوعات مختلـف جداشـده . وماازدست عيسي يك سطري هم نداريم

گوشت ممنوعه راميخوردنـد، جديد اجنبي سينت پيتروسينت بارناباس بامسيحيان . بودندسـينت پـال ايـن سـلوك آنهاراسـرزنش . ن يهودي ازآن خودداري ميكردند وبامسيحيا

كه مسيحيان سينت پال همين -ميكرد؛ وهمين سينت پال فريسي وشاگردگماليل فريسي -راباخشم آزاروشكنجه ميداد، وبعدازقطع مناسباتش باگماليل، خودش يك مسيحي شـد

اوبراي هشت . كند قربانيدرآنجارفت تا به معبديورشلم رسالتش باوجوداين بعداًدرهنگام حتــي روزهمــه مراســم قــانون يهوديــت راكــه وي تقبــيح نمــوده بودعلناًانجــام داد؛

بزرگتـرين رسـول . اضافي رابه آن عالوه نمود؛ اوكـامالً يهـودي شـد دعاهاوتطهيراتدريك قـسمت بـزرگ بخاطرآنهامردم كه يحيان هشت روزرابه كارهاي سپري نمود مس .محكوم ميشوندبه مرگ لل مسيحيم

دوسـيتيوس، سـايمن، منانـدر، خودرابعدازعيـسي : خودراقبل ازعيسي تيوداس وجوداس آن كه نام مسيحي معروف شود، قبل از حتي ازكليساي قرن اول به بعد، و . مسيحاميناميدند

.يك تعدادفرقه ها درجوده وجودداشتندبه . به نام مسيحيان يادميشدند ا، قبل ازحواريون عيسي عارفان متفكر، دوسيتينها، سرينتينه

زودي چهل كليسابه وجودآمدندكه هركدام به يـك جمعيـت جداگانـه تعلـق داشـت؛ درآسياي صـغير، درسـوريه، دراسـكندريه، وحتـي ودرآخرقرن اول سي فرقة مسيحيان

.درروم شايدمحسوب شوند

Page 152: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٢

يكـي بـه سـرميبردند، بـاوجودآن ودراختفامنفورحكومت روم اين فرقه ها، توسط همة ديگرخودرادرغارهاي كه كمين گرفتـه بودنـدآزارواذيت ميكردنـد؛ يعنـي كـه يكـي

: انـستند كرده ميتو فقـط همـين كـاررا آنهادرحالت محقرشـان . ديگرراتوهين ميكردند . تركيب شده بودند فرومايهمردم آنهاقريباًكامالً از

كمـي فلـسفه عقايدجزمي افالطون رابه تفصيل پذيرفتندويك بعضي مسيحيان وقتي كه ، خودراازيهوديـت جداكردنـد، بـه تـدريج مهمترشـده رفتنـد و ،رابادين شان آميختنـد

هـم درحالي كـه هـيچ وقـت كليـساي مـسيحي بـا هنوزبه فرقه هاي بيشترجداشدند اما، چون ساماريها، فريسيها، سادوسيها، ايسانـسها، يهودان تفرقه هاي اين درميان . متحدنبود

شـده بـود؛ حتـي اين درصغارتش جدا . ريشه گرفت اپوتيجوديها، حواريون جان، وتير .....تحت امپراتورهاي اولي ميان زجرواذيتهامتفرق شده بود

يك درس عبرت اسـت كـه ه است دوام كردهاقرن اين قدر اين نفاق دهشتناك كه براي نفاق وشقاق شرارت بزرگ نوع : بايدمااشتباهات يك ديگرخودرابه طورمتقابل عفوكنيم

. وتحمل يگانه درمان آنستانسان است،آن ، يـا دراطاق خلوتش متفكر حمال يقت موافقت نكند، خواه كسي نيست كه به اين حق

پس چراعين اشخاص كـه . است بادوستانشيك حقيقت دربررسي باصلح وآرامش كه خشم چنانباخير، نيكي، وعدالت راتصديق ميكنند، علناًعليه اين فضايل به طورخصوصي

به خاطري كه انگيزة آنهاخداي شان است؛ به خاطري كه آنهاهمـه ! راچ يان ميكنند؟ طغ . راقرباني اين هيوالكه ميپرستند ميكنند

برسـرهاي من . من داراي يك وقاروقدرت هستم كه برجهالت وساده لوحي بناشده است ميكــنم؛ لگــدمالخــاك افتــاده اند روبــه پاهــاي مــن كــه درزيرانــساناني

پس، بايدكه آنها بازنجيرهـاي ؛ نگاه كنند، من هيچ هستم دوروبروبه من آگرآنهابرخيزن . آهنين برزمين محكم نگاه داشته شوند

Page 153: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٣

آنهاكـسان . استدالل آنهايي است كـه باقرنهاتعـصب صـاحب قـدرت بـوده انـد اينبادسـترنج ديگري دارندكـه همـة آنها قدرتمندديگرزيردست خوددارند، واينهازيردستان

مغزي وكودني وبركور اغني، باخونش خودرافربه ميسازند خودرانسان بيچاره وغنايم يك هزينـة مـردم بـه متمـول آنهاتحمل رانفرت ميكنند، چون قراداديان . اش خنده ميكنند

بـاآلخره، بـراي . ازنـام آزادي خـوف دارنـد ، وچون مـستبدين ميترسند ازحساب دهي مزخرفـات «: دشكميكه باصداي بلندفرياد آنمتعصبين راتشويق ميكنند پوشاندن همة اينها

».حترام كنيد؛ بترسيد، پول بپردازيد، وخاموش باشيداارباب مراچنين بودرسمي كه براي يك مدت طوالني دربسياري قسمت دنيادوام داشت؛ امـااكنون

يـك ماجانـب كـدام هـستند، قدرت يك ديگر درپي تضعيف وقتي كه اين قدرفرقه ها فرقة ازهندسـه ؛ هيچاستنام يالقب يك صرف هرفرقهكه ماميدانيم، آنهارابايدبگيريم؟

الجبردانان، ازرياضي دانان وجودنداردچون همه پيـشنهادات وقـضاياي هندسـه، دانان، از چطوريـك . يك شخص دراشتباه باشـد درهمه علوم ديگرشايد . الجبرورياضي حقيقي اند

.........است؟ قطعي ويقيني نظرش كهكندادعاميتواندالهيات شناس تامسي ياسكاتسي اگردرموضوعات دين استدالل جايزميبود، اين واضح است كه بايدهمة مـايهودميبوديم،

به حيث يك يهودزنـدگي كـرد ،شدبه حيث يك يهودمتولد چون عيسي مسيح، ناجي ما . رسانيد به انجام نمودكه اودين يهوديت را اوصريحاً اظهار . وبه حيث يك يهوددرگذشت

رمتقابل دربرابريكديگرخودتحمل داشـته باشـيم، وهنوزواضحتراين است كه مابايدبه طو آيايك نـي كـه . ريمدرمعرض اشتباهات وتغييرات قراردا زيراهمة ماضعيف، نامعقول، و

كـه درسـمت بايدبه يك ني همجوارش -افتيده است برزمين توسط باددركودياسرگين خواسـت خـواهم من، يـا من شاخه بكـشيد شكل به اي بدبخت، : بگويد مقابل قراردارد

؟تاشمارابگيرندوبسوزانند

Page 154: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٤

تقوا؟ چيزي ديگري بنامم نيكيتقوارابه جز من ميتوانم آيا. تقواچيست؟ خيررساني به همسايه مـن . من درخطرهـستم شـمامرانجات ميدهيـد . هستيدمن تهيدست هستم، شماسخاوتمند

مـن . يدهيـد من اهمال ميشوم، شمامراتسلي م . ، شماحقيقت به من ميگوييد فريب ميخورم من بـه آسـاني شـماراباتقواناميده ميتـوانم، اماتقواهـاي . جاهل هستم، شمامرايادميدهيد

بـاقي ه به علم ديـن چيـست؟ بعـضي درفرقـه هـاي مـذهبي وابست و يااصلي كاردينال .خواهندماند

هستيديانيـستيد؟ ايـن يـك اصـل پرهيزگاروكـه شـمامعتدل چه اهميت داردآيابه من تبريـك برايـت يت ميكنيد؛ اين براي شـماخوب اسـت مـن صحتمنديست كه شمارعا

شماايمان واميدداريد؛ ومن حتي برايت بيشترتبريك ميگويم؛ آنهابرايت زندگي . ميگويمعطاياي آسـماني انـد؛ تقواهـاي تقواي وابسته به علم دين شما . ابدي فراهم خواهندكرد

ارتبـاط همـساية تـان اصلي شماخصايل عالي اندكه شمارارهنمايي ميكنند؛ اماآنهـا بـه ص باتقوابـه ديگـران بـه خـودش خيرميرسـاند؛ شـخ شخص دورانـديش . تقواهانيستند . سينت پال راست گفته بودكه درجةخيررساني باالترازايمان واميداست. خيرميرساند

؟بپذيرمسـودمنداند ه كـه بـه همـساي نسبت به آنهايي راقواهاتديگرآيانميتوان ! اماچطور؛ بنابرآن هيچ مادريك جامعه زندگي ميكنيم راقبول كنم؟ديگرتقواهاآيامن چطورميتوانم

، يـك زاهـدموقر . براي جامعه خـوب باشـد چيزحقيقتاً براي ماخوب نيست مگرآن كه بسيارخوب، اومقدس خواهدبود؛ ولي مـن : ، وملبس به جامةكرباسي خواهدبود پرهيزگار

وقتـي . م برسدانجام نداده باشـد اوراباتقوانخواهم ناميدتايك عمل تقواراكه خيرش به مرد ــدارد ــراي ماارزشــي ن ــي خيراســت؛ ب ــه ب ــه آدم باخيرون ــينت . اوتنهااســت، ن اگرس، اوبـاتقوابود؛ برونودرفاميلهاصلح وآشتي ميĤورد، اگربه محتاج وتنگدست كمك ميكرد

تقوابين مردم يـك . اگراودرانزواروزه ميگرفت ونمازميخواند، اويك ولي ياسينت است

Page 155: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٥

. هرآن كه دراين مراوده سهم نداردنبايدشامل شـود : راودة اعمال خوب است مدادوستدياسـت، ، امـاچون تـارك دنيا كارخوب انجام ميداد اگراين سينت دردنياميبودبه يقين كه

. نه براي ماامااوبراي خودش خوب خواهدبود، : بنامدباتقوانداردتاورادنيادليلي بـه طورخـصوصي درخفا نشين پرخور، نشه اي، ويك زاهدگوشهولي، شماميگوييد، اگر

مـن . باشـدپس باتقوااسـت معكوس داراي صفات هرزه باشد، اوفاسداست؛ واگر وعياش ــستم ــق ني ــااين مواف ــت؛ : ب ــرزه وفاسداس ــخص ه ــذكريك ش ــوق ال ــاف ف اوبااوص

قابـل مجـازات به جامعه ضررنرساند، اوفاسد، شرير، يا توسط جامعـه افتضاحاتشاگراماكه اگراودوباره بـه جامعـه داخـل شـودبه آن زيـان خواهدرسـاند؛ ال دارد احتم. نيست

نسبت بـه زاهدمعتـدل وپـاكيزة اوبسيارفاسدخواهدبود؛ وحتي بسياراحتمال داردكه وي ديگريك شخص شريرخواهدبود؛ زيرادرجامعه خطاهاافزايش واوصاف خـوب كـاهش

. ميابند، وديگرهيوالهاي ازاين قبيل ششمرنيرو، پاپ الكزاند : اين است يك اعتراض بسيارقويتر

. من باجرأت ميگويم كه درهمان روزآنهاباتقوابودند. كارهاي خوب راانجام دادند بـاتقوانبود؛ )180-121امپراتـورروم، (بعضي عالمان دين ميگويندكه امپراتورآنتونينوس

ميخواسـت ، قـانع نبـود كه بافرمـانروايي مـردم خيره سري جوج و رواقي ل يعني اويك به خـاطري به نوع بشر را كارهاي خوب او؛ يعني شود نهامحترم شمرده آ بيشتربه واسطة تا

عـادل، خودبيني اش يعني كه درتمام زندگي به خاطر ؛ بدهد كريدتخودانجام ميدادتابه ولـي مـن بـه مـردم رافريـب ميـداد؛ بود؛ يعني اوباتقواي خـودفقط ساعي وخيررسان ! به مابفرستيدن آدمهاي دغلبازراهميشهاًچنيلطف! اي خداي من: آوازبلندميگويم

Page 156: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٦

)كتاب اول تورات(خلقتمـابرخي ؛ چه خواهيم گفت پيش بيني نخـواهم كـرد موسيرة درباما كه دراين مضمون

.نمونه هاي عمدة خلقت رايكي بعدديگردنبال خواهيم كرداز »درآغازخداوندآسمان وزمين راخلق كرد«

درسـت اقتباس شده »هاآسمان وزمين راساخت درآغازخدا«ازمتن اصلي كه فوق عبارت ميكردند ، آنهاتصور اين عبارت باانديشة قديم فنيقيهاكامالً وفق ميكند . ترجمه نشده است

. ، خداهاي ماتحت رامقرركردكه خداوندبراي اعادة هرج ومرج به نظم اين كـه داراي يك نسب نامة خدايان خودش بودند، پيش از مردم قدرتمند فنيقيهاازقديم

طبيعيــست كــه ايــن . عبرانيهادرجوارقلمروشــان صــاحب يــك قطعــه خــاك شــوندعبرانيهابعدازاستقرارشان دركنارفنيقيهاشروع به كسب زبان كردند، خاصـتاًهنگامي كـه

تيالوزي قديم بـاداران شـان كاپي كردن قسمتهاي درآن زمان آنها. درآنجاغالمان بودند . م ذهن انسانمنظيامارش چنين است سير. خودساختندراپيشة

درايامي كه گمـان ميـشودموسي زنـدگي ميكـرد، فالسـفة فنيقيهاشـايدكافي روشـن محض درفضاي اليتناهي با اجسام سماوي نامحدودكه نقطةراچون يك زمين تافكربودند

ودرعين زمان غلط كه آسمان بـه اماتصوربسيارقديم. معموالًبه نام آسمان يادميشودبدانند . ود، هميشه براذهان عدة كثيرازمردمان جاهل حاكم بوده اسـت خاطرزمين ساخته شده ب

قديم بـه دريانوردان اليق بودندحتماًستاره شناسان خوب نيزداشتند؛ اماتعصبات فنيقيهاكه . يگانه دانش يهودان راتشكيل ميدادطورعموم شيوع داشت، وآن تعصبات قديم

قش برقرارشده بـود، وروح برروي عمي وخالي بود؛ تاريكي )بي نظم (زمين بدون شكل « ».حركت ميكردخداوندبرسطح آبها

زمين بـه حالـت كنـوني اش هنوزتـشكل نيافتـه بـود؛ مـاده وجودداشـت اماقـدرت س است، بادي كه نفَدم يا روح خداوندلفظاً به معني . خداوندهنوزآن رامرتب نساخته بود

Page 157: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٧

. يقـي ديـده ميـشود ونياتن مؤلـف فن سـانك »آثار« در انديشهعين . آبهارامتالطم ميسازد هـيچ يـك مؤلـف قـديم . فنيقيها، چون مردمان ديگر، معتقدبودندكـه مـاده ابديـست

حتـي . وجودنداردكه دربـارة چيـزي كـه ازهـيچ بـه وجودآمـده باشـد نوشـته باشـد . درسراسركتاب مقدس، هيچ يك عبارتي كه ماده ازهيچ به وجودآمده باشدديده نميشود

. سان اختالف نظرداشته است، امانه دربارة ابديت ماده درموردابديت جهان، هميشه نوع ان چنين . ازوجودبه عدم رفته مي تواندازهيچ هيچ چيزبه وجودآمده نمي تواند، ونه يك چيز

.بودنظرهمه پيشينيانخداوندگفت يك روشني باشد، وروشني به وجودآمد؛ اوديدكه روشـني خـوب بـود، «

راشب؛ وشـام وصـبح روزناميد، وتاريكي ؛ اوروشني را واوروشني راازتاريكي جداساخت . وآبهاراازآبهاجداكنـد آبهاباشد، ، يك فلك درميان همچنين خداوندگفت .روزاول بودند

وخداوندفلك راسـاخت، وآبهـاي كـه درزيرفلـك بودنـدازآبهاي كـه بـاالي فلـك وخداوندفلك راآسمان ناميد، وشام وصبح روزدوم بودند، واوديدكه اين . بودندجداساخت

».بودخوب ارت مذكور، سبك عب . نميباشدشته شده منظور فصاحت درهرتاريخ كه ازطرف يهودان نو

عيناً مشابه بايك عبارت كـه دركتـاب . استبرخوردارسادگي كامل چون متباقي اثر، از ».، وآنهاساخته شدندگفتوي «-زبوراست

طلوع آفتـاب ازاين قبل. عالوتاً، اين يك نظربسيارقديم بودكه نورازآفتاب ناشي نميشود وبعدازآفتاب نشست درسرتاسراتموسفيرياجوپخش ميشود؛ گمان ميشدكه آفتاب صرف به آن نيروميدهد؛ بنابرآن مؤلف كتاب خلقت خودرابه اين اشـتباه معـروف وفـق داده

ناممكن . آفتاب ومهتاب چهارروزبعدازپيدايش نوربه وقوع پيوسته اند لهذاپيدايش . است درين مـورد، .ورقبل ازپيدايش آفتاب صبح وشام بوده ميتوانست بودتافهميده شودكه چط

خداوندنـه خواسـت . ملت گردن نهد الهامي خواسته است تادربرابر تصورواهي نويسندة

Page 158: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٨

اوميتوانست تااذهان شان رابه حقيقـت ارتقادهـد، ولـي . آموزش دهد تافلسفة يهودان را . به سطح آنهانزول كندخودش ترجيح دادتا

طـوري معلـوم ميـشودكه . ازتاريكي نيزقـانون فزيـك رانقـض ميكنـد جدايي روشني ايـن بـه . مختلف كه ازيكديگرجداانـد آميخته بودند، چون نسلهاي انواع روزوشب باهم

طوركــافي دانــسته ميــشودكه تــاريكي عبــارت ازنبــودن روشــني اســت ودرحقيقــت حقـايق ؛ ولـي درآن عـصراين اگرچشمهاي ماآن راحس كرده نتواندروشني وجودندارد

. ابداًشناخته نشده بودندآسمانهايك كتلة سخت پنداشته ميـشد، زيراهميـشه . تصوريك فلك، بسيارقديمي است ــداد ــشان مي ــده ران ــين پدي ــكل . ع ــه ش ــين ودرياب ــه اززم ــدارآب ك چطورمق

بخارتصاعدوابرميسازدمحاسبه شده ميتوانست؟ هيلي، سـتاره شـناس انگلـيس نبودتـااين سـاختمان بودندكه به واسطة ذخايرآب داري صورميشدكه آسمانها لهذات. محاسبه راميكرد وردوباعـث بـاالي زمـين خطانخ آب آسمان براي اين كه . تقويه ميشدند گنبدي شفاف

چنـين بودسـتاره . تادروقت ضرورت بازوبسته شـوند داشت دروازه ها لزوماًسيالب نشود رات آنهارااقتبـاس ، ناگزيربودتاتصو شناسي يهودان، وچون مؤلف براي يهودان مينوشت

.كند؛ همچنين ساخت، يكي تابرروزحاكم باشد، ديگري برشب انيزرخداونددوروشني بزرگ «

».اوستارگان راساختتـاب صـرف مهدرخـشيدن يهودان نميدانستندكه بنابرعين ناداني دربارة طبيعت، هميشه

ازستارگان چون نقاط درخشان محض گپ مؤلف اينجا . استتوسط يك انعكاس روشني ــ ــسيارزيادي وجوددارندكــه دنياهاب ــد، درحــالي كــه آفتابهــاي ب ه مدارهركــدام ميزن

. وفق دادروحية زمان خودرابا، روح القدسپس. آنهادورميخورند

Page 159: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٥٩

همچنين خداوندگفت، آدم مطابق تصورخودماساخته شـود، واوراگذاشـت تابرماهيـان « ».وغيره تسلط داشته باشد

چي بوده اسـت؟ تـصورات تنهاازاجـسام سـاخته ازتصورمنظوريهودان دراظهارفوق، آياممكن اسـت خداوندبـدون جـسم راهرگزتـصورنميكردند، ونـا هيچ ملتي يك . ميشوند

آن ماگفته ميتوانيم كه خداوندباچيزي كه ماآشناهـستيم . تااورابدون جسم وانمودساخت چون يهـودان خداونـدرا . طورهيچ نيست، اماوي كه چيست ماتصورش كرده نمي توانيم

ــدانمردمرســاي همــه كشيــشان اولــي كليــسانيزمعتقدبودندكه . ، جــسماني فكرميكردن .خداوندجسماني است تاوقتي كه انديشة افالطون راپذيرفتند

». خلق كرداوآنهارامذكرومؤنث«ماتحـت، نـوع انـسان را، همانندخودشـان مـذكرومؤنث فرعي يا اگرخداوند، ياخداهاي

، خداوندوخداهامذكرومؤنث به عقيدةيهودان آفريده باشند، درآن صورت معلوم ميشودكه اين يك موضوع قابل بحـث بـوده اسـت، آيـامنظورمؤلف ايـن بودكـه انـسان . بودند

. اصالًدوجنس يعني مذكرومؤنث داشت، يااين كه خداوندآدم وحوارادرعين روزسـاخت .امااين تعبيرباقولي كه زن ازقبرغة مردساخته شددريك تضادمطلق قراردارد

».هفتم به استراحت پرداختواودرروز«مرحله يـادوره كه جهان رادرشش ندد، وهنديهاخداوندراطوري نشان ميدا فنيقيها، كلدانيها

. ميگفتند، وبين ايرانيان تجليل ميگرديـد ) نبارگها(ششت، كه زردشتيان قديم آن را ساخن يهودان دردشتهاي هورب وسـينا، وداشـت مسكون شدن بدون شك كه اين ملل قبل از

پـس بـه احتمـال قـوي كـه تمثيـل شـش . الهيات بودند ندگان، داراي يك علم نويس .ليدشده باشددورتقمرحله ياروزآنهاازشش

جــاي خوشــگواريك درياكــشيده شــدتاباغ راآبيــاري كنــد، وبعــدازآن بــه ازايــن «كـه رادورميـزد، ازآنجا ه ه نام پيسون، كه كل سرزمين هاويل يكي ب . چهاردرياجداگرديد

Page 160: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٠

سـومي دريـاي دجلـه ... دومي به نام جيهون يادميشدوايتوپيارادورميزند ... مي آمد طال ».وچهارمي فراط ميباشند

سرچشمه هاي . قريباًشامل سوم بخش آسياوآفريقابوده باشد قراراين شرح، بهشت زميني ميل دركوهاي خوفناك واقع شده اند، كـه 180درياي دجله وفراط ازيك ديگربه فاصلة

دريـاي وبه جزدرياي نيل قرارداردوپياتيادرسرحددرياي كه . داردنهيچ شباهتي بابهشت 2100 بيش از فاصلة ، سرچشمه اش ازسرچشمة روددجله وفراط به ديگري بوده نميتواند

)درشـمال بحيـرة سـياه (پيسون مقصدازفازس باشد، رودسيتيانميل واقع شده است؛ اگر .آن كه درآفريقاست بايددرعين منطقه واقع شده باشندو

. امادربارة مطالب ديگر، كه باغ عدن به وضوح مربوط به عدن درصنعاي عربستان ميباشد افتخارزيبـاترين آنهاادعـاي . گروه عرب بودند يك ، يايهود، مردم بسيارنوظهور عبرانيهاكـه همواره سنن قديم ملـل قدرتمندرا .نداطق مقبول عربستان رابراي خودميكرد نقاط من

. خودشان برميگشتانددندبه مقاصدجاگرفته بودرميان آنها ». راگرفت ودرباغ عدن قراردادتاآن راكشت كندخداوند، پس ازآن آدم«

زرع باغ براي يك شخص شايان احترام است، امابراي آدم خيلي مشكل بودتايـك بـاغ .برايش معاونين داده شده بودتادونيم هزارميل راكشت كند؛ ازقرارمعلوم بين دو باطول

».ت دانش خيروشررانخوريدازميوة درخ«ميتوانـست تعلـيم كـه داشـت وجودتاتصورنمودكه درآنجايـك درختـي آسان نيست

چراخداوندراضـي وبعـالوه، . ميدهندامرودوزردآلو كه ميوة چون درختان ،بدهدخيروشر؟ آيـابرعكس، دسترسـي آزادوي بـه ايـن دانـش، داندب بايد خيروشـررا انساننبودكه

ــسان ــزوارخداوندوبراي انـ ــود؟ سـ ــي بـ ــسيارالزمي نمـ ــاقص بـ ــل نـ ــه عقـ بـ . كنيم؛ امامابايدعقل خودراتسليم خورددبزيا خداونداوراامرميكردتاازاين ميوهمابايد

».اگرشماازآن بخوريد، شماخواهيدمرد«

Page 161: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦١

بسياري كشيشان كل مطلب رابه حيـث يـك تمثيـل . باوجودآن آدم ازآن خوردونمرد كـه ديگرحيوانـات ازمـرگ خودآگـاهي درحقيقت، ميتوان گفت . ياكنايه مي پندارند

اين عقل عبـارت . كه خواهندمرد، اماتنهاانسان به وسيلة عقل خودچنين دانش دارد ندارندشايد، ايـن ازمنطقـي . ازدرخت دانش است كه اوراقادرميسازدتامرگش راپيش بيني كند

.آن بوده باشدترين تعبيرـ « رايش يـك دمـسازساخته همچنين خداوندگفت، براي مردخوب نيست تاتنهاباشـد؛ ب

» .شودخداونـداول تمـام ؛ خيـر نـه اعطاخواهـدكرد؛ را عاًبه فكرماكه خداوندبرايش يك زن طب

. حيوانات رابه پيش وي مي آورد ».ونامي راكه آدم به هريك حيوان داد نام واقعي اش است«

آن به فكرمايك نامي خواهدبودكه همه يااقالًاوصاف اصلي نـوع ،نام واقعي يك حيوان الفاظ تقليدي وجوددارند، درهرلسان بعضي . امادرهيچ لسان اين طورنيست . كند تشريحرا

درالتـين ) لوپـوس (درزبان سلتي يك تشابه خفيف بـاآوازخروس دارد؛ ) ككا(چون عالوتاً، اگرآدم همه اوصاف حيوانات مختلف . امااين الفاظ تقليدي بسيارمعدوداند . وغيره

رخت دانش راقبالًخورده ميبود، ياخداونـداوراازخوردن آن منـع ، اوبايدميوة د راميدانست . نميكرد

انسان اولي قراربرهمنيـان قـديم كـه . براي اولين بارنام آدم دركتاب خلقت ذكرميشود . يادميشدند ياحياتپسرزمين، وزنش پروكريس، يا، بسيارپيش بودندبنام آديمو ازيهودان

آدم وحواعين . زقديمترين كتاب جهان باشد اين دركتاب ويداس ثبت ميباشد، كه شايدا .چيزرا درلسان فنيقيهاافاده ميكرد

وقتي كه آدم خواب بودخداونديكي ازقبرغـه هـايش راگرفـت ودرجـايش گوشـت « ».راگذاشت؛ وازقبرغة كه ازآدم گرفته بوديك زن درست كرد، واوزن رابه آدم آورد

Page 162: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٢

، چراقبرغه راازآدم گرفت تاازآن دربخش گذشته خداوندقبالًمردوزن راآفريده بود؛ پس ست كه مؤلف كتـاب خلقـت آنچـه جوابش اين ا ؟ بسازد كه قبالًوجودداشت زن يك

.درواقعةديگرتوضيح ميكنداعالم ميدارد به زحمتراكه دريك واقعه ».زيرك يامحيلتربود؛ اوبه زن گفت، وغيرهامامارنسبت به همه حيوانات درروي زمين «

. هرچيـزدرآن فزيكـي اسـت . ان ذكري به عمل نه آمده است درسراسراين بخش ازشيط بـه حيـث ، بلكـه بـود ماربه نزدهمه مردم شرقي نه تنهابه حيث محيلترين همه حيوانات

كلدانيهايك افسانه دربارة يك مشاجره بين خداوندومارداشتند، . پذيرنيزپنداشته ميشد فناناادركتـاب شـشم خودعليـه اوريجـن آن ر . واين افسانه توسط فريسيدس حفظ شده بـود

.درصفوف حمـل ميـشد )وندشرابخدا(يك ماردرعيدهاي باكوس . سلسوس ذكرميكند ، مصريان )آمادگي ايوانجلي (به نام درفصل دهم كتاب اولش )اسقف(گفتة يوسيبوس قرار

درعربستان، هند، وحتي چين، ماربه حيـث يـك . نسبت ميدادند به ماريك نوع الوهيت وبه همين خاطرامپراتورچين، اززمـان موسـي بـسيارپيش، سمبول حيات پنداشته ميشد؛

. هميشه تصويريك ماررابرسينه هاي شان حمل ميكردنددرهمه تواريخ قديم، حيوانات گپ ميزدند؛ . حوابرگپ زدن مارهيچ حيرت نشان نميدهد

به حيـرت به همين خاطروقتي كه پلپي ولقمان حيوانات رابه گپ مي آوردندهيچ كس . نمي افتيد

يـك دليـل روايـت آن تمام اين قضيه چنان فزيكي وچنان بدون رمزوكنايه است، كه كه چرامارهميشه برسينة خودميخزد، وچراماآن رادرزيرپـاميكنيم، وچراهميـشه سـعي را

دربعضي داليل براي تغييرات چون درافسانه هاي قديم عيناً . ، اقامه ميكند داردتامارابگزدچرابـوم ازغـارش اول سفيدبود امروزسياه اسـت؛ كه ازاوچراگارايه شده اندكه حيوانات

. تنهادرشب ميبرآيد؛ چراگرگ كشتن راخوش دارد، وغيره

Page 163: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٣

شمادرزيردسـت . زائيـد زيادخواهم كرد؛ دررنج اطفـال خواهيد وحاملگي شمارا من رنج « ».، واوبرشماحاكم خواهدبودمردقرارخواهيدداشت

، بالخاصه دربين يهودان، زاباشد؟ برعكسسوال دراينجاست، چراازديادحاملگي بايديك سآنهـاي . دردهاي حاملگي مهم نيستند، به جزدرزنهاي نحيف . اين يك نعمت بزرگ بود

بعضي . كه بازايمان عادت كرده اندبرايشان زائيدن آسان است، خصوصاًدراقليمهاي گرم . نـد حتي بعضي تحت زايمـان مـي مير : حيونات ازاين پروسة طبيعت زيادمشقت ميبينند

ودرموردبرتري مردبرزن يك چيزطبيعي است؛ اين درنتيجة قوت جسماني، حتي ذهنـي ذهـن قويترباشـد، هـم و كـه يـك زن نـسبت بـه مـردداراي دسـت امـاوقتي . است

.زيردست زن قرارداشته ميباشداست كه مرداين اودرهرجابرمردتسلط دارد؛ پس ».ساختي پوست لباسها خداوندبرايشان«

جـسماني اعتقادداشـتند، چـون كـه پيـشة ميسازدكه يهودان برخداونداين عبارت ثابت يك راهب بـه نـام اليزرنوشـت كـه خداونـد بـراي آدم . خياطي رابه وي نسبت ميداد

وحوالباسي ازپوست ماري كه آنهاراوسوسه كرده بودتياركرد؛ واوريجن ميگويدكه ايـن . رد، يك جسم نو، كه خداوندبه انسان اعطاكلباس يك گوشت نوبود

».آدم ماننديكي ازماميگردد! وخداوندگفت؛ هان«. عقل سليم انديشة راكه يهودان دراول ازچندين خداهاستايش ميكردنـدردكرده نميتوانـد

بـه عقيـدة . چه بود ) الوهيم(وهم مشكل است تامعلوم نمودكه مقصدشان ازكلمة خداوند ـ دالت بر » يكي ازما « عبارت ،بعضي مبصرين امادرسراسـركتاب مقـدس . دتثليـث ميكن

يـك يعنـي : تثليث يك تركيبي ازچنـدين خداهانميباشـد . باتثليث كدام ارتباطي ندارد . هيچ نـشنيده بودنـد داخل سه شخص باشد؛ ويهودان ازيك خداونددر سه تا خدا وعينخدا

امكان داردكه يهودان فرشتگان، الـوهيم ، »ازماچون يكي «، يا »مانندما«كلمات مقصداز . نوشته نشده بود داشتندواين كتاب تازماني كه مردم اعتقادبرخداهاي ماتحت ندراميدانست

Page 164: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٤

».رابكاردفرستادتازمين باغ عدن به خداونداورا«يك باغبان، صـرف عوضاگرآدم، . اماخداونداورادرباغ عدن قراردادتاباغ راكشت كند

اريك يـك كـارگرخوب سـزاو . نميشوديك كارگرشود، بااين تغييرحالتش بسياربدتر . باغبان خوب است

تمام اين تاريخ، بـه طورعمـوم ازانديـشة كـه درهرعـصرگذشته متـداول بـوده اسـت . ماقبل نسبت به ايـام مابعـد بهتروخوشـحالتربودند ، كه ايام وهنوزوجودداردناشي ميشود

رنجهـاي باتحمـل . مان گذشته ستايش كرده انـد واززمردم هميش اززمان حال شكايت كه ناشادترين همه ، وبي آن كه فكركنند ادربيكاري تصورميكردند ، آنهاخوشي ر زندگي

يك خودرابدبخت مـي ديدنـدو آنهامكرراً .حاالت آن است كه يك انسان هيچ كارنكند كـه اسـت بـود؛ بـه مثـل آن درآن تمام دنيـاخوش كه راتصورميكردند دوران ايديال

ي فت، هيچ جـانور اگرمابگوييم يك وقتي بودكه درآن هيچ درختي پوسيده وازبين نمير ازايـن روانديـشة . شودوجودنداشـت ، مـريض ياتوسـط جـانورديگرخورده ضعيفكه

تخم سوراخ شده توسط اريمان؛ دربارة ماركه نـسخة يـك زنـدگي عصرطاليي؛ دربارة دزدي كرد؛ دربـارة گذاشته شده بود برآن توسط انسان كه پاالن خر خوش وفناناپذيررااز

ن اوفينوس وخداها؛ دربارة صـندوق معـروف پانـدورا؛ اوسيريس، وبي يفون و ت بين نزاع. سـرگرم كننـده، ولـي آموزنـده نيـستند ودربارة همه قصه هاي قديم، كه بعضي شان

بايـك را )فرشتة آسماني به صورت بچـة بالـدار ( كروب وخداونددرجلوباغ عدن يك « ».گماشت، تاگرداگردازدرخت زندگي مواظبت به عمل آوردشمشيرشعله ور

يـك نمـايش البتـه يك نرگاومسلح باشمشيرشعله ور . استگاونرروب به معني كلمة ك امابعداًيهودان فرشتگان رابه شكل نرگاوهاوبازهانمايش . دروازه ميباشد غريب درجلويك

آنهاازقرارمعلوم اين عالمـات . دادندباوجودكه آنهاازكشيدن هرنوع تصويرمنع شده بودند . كردندميربسياري چيزهاي ديگرازآنهاتقليد كه د گاوهاوبازهاراازمصريان گرفتند، طوري

Page 165: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٥

احترام ميكردند؛ ها زراعت، وبازرابه حيث نشان باد رابه حيث عالمت دراول گاو مصريان .مبدل نميساختنداماآنهاهرگزنرگاورابه يك محافظ

به زنـي آنهاراخواسـتند كـه ن زيبابودند، آنهايي خدايان الوهيم، ديدندكه دختران انسانا « ».ندفترگ

بـه اسـتثناي چـين ،هـيچ ملتـي . اين تصور، بازهم، شايددرتاريخ هرملت يافـت شـود ايـن . وجودنداشته است، كه درآن يك خداوندباداشتن اوالداززنان تعريف نـشده باشـد

بـادختران خداهاي جسماني مكرراًبراي ديدن قلمروهاي خوددرزمين پائين ميـشدند؛ آنها ط بين خدايان ومخلوق فـاني البتـه برديگرانـسانان اوالداين ارتبا : نژادمادرتماس ميشدند

بندوديوهارابه برتري ميداشتند؛ بنابرآن، كتاب خلقت ماراازاين خدايان كه بازنان ماميخوا .باخبرميسازدبارمي آورند

».من يك توفان سيل برزمين خواهم آورد«نه تاريخ « ، كه ميگويد 8ازكتاب سينت آگستين، شهرخداوند، شماره دراينجاصرف من

دريونان درحقيقت، . يادآوري ميكنم » .يونان نه التين دربارة توفان بزرگ چيزي ميدانند آنهادرافسانه هـاي . به جزتوفان دوكالين واوجيگس هرگزديگرتوفاني شناخته نشده بود

محسوب ميـشوند، امادرآسـياي به حيث توفانهاي جهاني ،توسط اوويد جمع آوري شده .ه اندشرقي به كلي ناشناخت

» .، وباهمه جاندارانوباتخم مابعدشماپيماني خواهم بست خداوندبه نوح گفت، من باشما« امااگراويك پيماني باانـسان چه نوع يك پيمان؟ ! خداونديك پيماني باجانوران مي بندد

ودراحساس چون دربسياري تفكرياعبادت ارد، اين احساس د ؟چرانبندد، باجانور مي بندد بـسياري كـه ازآنبيـشتر حيوانـات بعـالوه، . وجـوددارد خـدايي يـك چيز متافزيكيبـه موجـب ايـن پيمـان سـينت فرانـسس . احساس درسـت ميكننـد ميكنندفكرانسانها

صـحرايي بـه ملخهاوخرگوشـهاي )فرشتگان نه گانه (سرافي ، مؤسس نظام ازشهراسيسي

Page 166: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٦

». كـن ت،توچريـدن برادرعزيزم خرگوش بخوان؛ت را خواهرعزيزم ملخ، توآواز «گفت، اماشرايط پيمان چه بودند؟ كه همه حيوانات يكـي ديگررابخورنـد؛ كـه آنهابرگوشـت

آنهاراخورديم، بايدنژادخودراباخشم ازبـين ماتغذيه كنند، ومابرگوشت آنها؛ بعدازآن كه چنـين يـك پيمـاني . خودبـه قتـل رسـانيم بادسـتان بيرحمانه ببريم، وهمنوعان خودرا

شـايدمعني عبـارت فـوق تنهـااين . ده ميتوانـست اگروجودميداشت تنهاباشيطان منعقدش . مساويانه مالك مطلق هرذيروح استباشدكه خداوند

» .ومن كمان خودرادرابرهاخواهم گذاشت، واين يك نشانة ازپيمان من خواهدبود«اهم ميبينيم كه مؤلف نمي گويد، من كمان خودرادرابرهاگذاشته ام؛ اوميگويد، مـن خـو

ايـن . شـت ارنگين كمان وجودند يك كه هميشه ازآن است اين صريحاًحاكي : گذاشتبـاوجودآن دراينجـاچون يـك چيزمـافوق پديده لزوماًبه واسطة باران به وجودمي آيد؛

. طبيعي نشان داده ميشود، تااعالن كندكه زمين ديگرنبايدزيرسيل شود ».ودوفرشته درشام به شهرسدوم رسيدند، وغيره«

تابي عفت كنند، شايدازخارق خواستند دوفرشته، كه باشندگان شهرسدوم ينتمام تاريخ ا به بايـددرنظرگرفت كـه تقريباًدرتمـام آسـيا . العاده ترين همه گزارشات قديمي باشـد

عقيــده كــه بامردهاميخوابنــدمــاده وشــيطانان كــه بازنهانرينــه جوديــت شــيطانانموــتند ــواب (داش ــازي دادن درخ ــيطان ب ــن )ش ــه اي ــته مخ؛ وعالوتاًك ــوق دوفرش ل

كاملترازانسانهابودند، وحتماًازانسانهامقبولتروباعث تحريك شهواني بيشتردرمردمان فاسد . نسبت به اشخاص عادي ميشدند

درموردلوط، كه دودخترش راعوض فرشته هابه مردم سدوم پيش نهادكرد؛ وزنش كه به ـ تـاريخ، ما آن متبـاقي دربارةيك مجـسمة نمـك تبـديل شـد، و واهيم چـه جـرأت خ

؟كردتابگوييم

Page 167: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٧

دارد؛ ومـاجراي زناكاري لوط بادخترانش بايك مشابهتي عربي قديم كنيراس وميرا قصة تاحـدي بادوفرشـتگان كـه بـه لـوط وزنـش ) اساطيريونان قديم (باسسزنش فيلمن و

درموردمجسمة نمـك، مانميـدانيم دركجاشـباهت آن رابيـابيم؛ . ظاهرشدندشباهت دارد ش اوريديس؟شايددرتاريخ اورفيوس وزن

عبارات باورنكردني ننـگ آوربايـدازكتابهاي بعضي منقدين سعي كرده اندكه همة اين ايدزنـده ببه حيث مفسدين كه آن منقدين قرارشنيدگي حذف گردند؛ اما ياقانوني شرعيباورنكندكـه مـردم سـدوم ميخواستنددوفرشـته رابـي عفـت ؛ واگركسي شوند سوزاندههيوالهاكـه از اسـت اسـتدالل يـك نـوع چنـين . شدناممكن تايك آدم خوب با سازند

. ماتسلط داشته باشندروانميخواهندبر. برگرداننـد هـا به متلهاوكنايه خواستندتاهمة اين قصه هارا يك چندكشيش باحزم كليسا

جلـوگيري به زبان عاميانه بعضي پاپهاي بيشترباحزم، سعي كرده اندتاازترجمة اين كتابها . ابه قضاوت آن چه كه ميپرستندقادرسازند، تامبادابعضي اشخاص ركنند رابـه كلـي )خلقـت ( آنهايي كـه ايـن كتـاب ،اين نتيجه گيري موجه هستيم البته در ما

ميدانندبايدآنهاي راكـه آن رانميداننـدتحمل كننـد؛ زيرااگراخيرالـذكرآن را نميداننـد، ي راكـه آنهاي كه ازمحتواي آن نميدانندبايدآنهاي تقصيرخودشان نيست؛ ازطرف ديگر،

. هرچيزآن راميدانندتحمل كنند

؟باعلم كنوني آشتي دادراكتاب خلقت ميتوان آيا--------

، به معني مطالعه وجوددارد كليساهاي مسيحي درطوري كه ، )تيالوژي(عة خداشناسي مطال«؛ بدون مفروضات واطالعات؛ ؛ بدون منبع مؤثق هيچ؛ متكي برهيچ بنيادش ؛ راجع به هيچ

Page 168: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٨

قهرمـان انقالبـي )1809 -1737(تومـاس پـين ........ ».وانـد تيزرااثبات كرده نمي هيچ چ ).عصرعقل(كتابشآمريكا، در

--------

سـابقة فوسـيل بـراي هرعقـل متـوازن ايـن رانـاممكن يك دانش عمرواقعي زمين و «ميسازدتابرحقيقت تحت الفظي يالغوي هربخش كتاب مقدس طـوري كـه بنيادگرايـان

غلط باشـد، چرامـابقي آن اگربرخي ازكتاب مقـدس بـه طورآشـكار . ديباورنمامعتقداند، برنـدة جـائزة )2004 -1916(فرانسس كريك ....................» خودقبول شود؟ بايدخودب

.DNA، وكاشف ساختمان نوبل، بايوفزيكدان انگليس--------

مـين زم خلـق كـرد، پـس . ق 4004 وآسمانهارادرسال قراركتاب خلقت، خداوند زمين كـه كه هرگزباتيوري تكامـل تـدريجي سال عمردارد 6000نظربه شجرة كتاب مقدس

به عقيدة سينت اكينـاس، . آشتي پذيرنيست تخمين ميزند ) بليون سال 4 ,5(عمرزمين رابه .نه به خاطركتاب مقدس علم بودف بين علم وكتاب مقدس به خاطراشتباهاتهراختال

:)گاوماد(هچندآيتي ازسورة بقر

گاوراقربـاني مادخداوندبه شماامرميكندتايك «: وقتي كه موسي به مردمش گفت -64:2خدانكندكه من «: اودرپاسخ گفت » ؟آياشماباماشوخي ميكنيد «: آنهاپاسخ دادند » كنيد،

»!اينقدراحمق باشم ».گاوبايدباشدمادتابه مابفهماندچه قسم ازخداي تان بخواهيد«: آنهاگفتند

گاوپيرنه يك گوسالة خوردباشد، مادنه يك : شماميگويدخداوند«: موسي درجواب گفت . انجام دهيدآن طوركه به شماامرميشودپس، » .بلكه ميانه حال باشد

. ازخداي تان بخواهيد، تابه مابفهماندرنگش چه بايدباشد: آنهاگفتند

Page 169: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٦٩

تيزكـه بـه گاوزردباشـد، يـك زرد مادرنگ : خداوندشماميگويد: موسي درجواب گفت . آيندباشدنظربيننده خوش

گاوبايدباشـد؛ مادعيناًچـه نـوع ازخداي تان بخواهيد، تابه مابفهماند : آنهاگفتند – 70: 2بـه درسـتي هـدايت مابخواهدخداونداگر. وهايكسان معلـوم ميـشوند گامادزيرابه ماهمه .خواهيم شد

وسـط شـخم زنـي گاوسـالم باشـد، ت ماديك : خداوندشماميگويد: موسي درپاسخ گفت . گاوكه ازهرعيب عاري باشدماد؛ يك باشدزله وخسته نشده ياآبياري زمين

كـه قريـب ،گـاورا مادوآنهايـك . حـال شـماهمه چيزرابـه ماگفتـه ايـد : آنهاگفتند . ذبح كردندردكنندبود

:سورة مورچگانسـتايش مرخـدايي راكـه : هردوگفتند. مادانش رابرداودوسليمان ارزاني داشتيم -1: 2 7

. استساختهتقدش برتراازبسياري بندگان معماربدانيد، مردم من، كه به مازبان مرغان يادداده شدوهمه : اوگفت. سليمان جانشين داودشد

. به يقين كه اين يگانه امتيازميباشد. چيزهاي خوب به ماارزاني شدندخوانـده شـدند، ودرصـفوف جنـگ فراقوه هاي انس وجن ومرغانش به حضورسليمان

مورچه ها، بـه : مورچگان آمدند، يك مورچه گفت ابه وادي وقتي كه آنه . آراسته شدند .كريانش غيرعمدي شمارازيرپاكنندسليمان ولشكه مساكن تان برويد، مبادا

ت كـه بـرمن اامتيـاز خدايا، به من الهـام كـن تابخاطر :اوبرحرفهايش لبخندزد، وگفت شنودي تان وبروالدينم ارزاني داشته ايدشكرگذاري كنم، وتاكارهاي نيك كه موجب خو

. ازروي لطف مرادرزمرة بندگان راستين خودبپذيريد. شودانجام دهم

Page 170: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٠

. مرغ هدهدكجاست؟ من اورااينجـانمي بيـنم : اوپرندگان رامعاينه كردوگفت – 20: 27 . اگرعذرخوبي برايم ارائه ندهد، من اوراجزاي سنگين خواهم دادياحتي خواهم كشت

من اآلن چيزي راديـده ام كـه شـماهيچ : فتپرنده، كه ازآمدنش بسيارديرنشده بود، گ باخبرهاي راستين به شمامي آيم، جايي كـه يـك زن برمـردم )سبا(من ازشيبا . نميدانيد

امااوومردمش . اوداراي هرشايستگي است ويك تخت شكوهمنددارد . ميكند مرواييحكته آنهاراشيطان فريفته وازراه راست منحرف ساخ . بعوض خداوندآفتاب راپرستش ميكنند

، پس ايشان به پرستش خداوندرهنمايي شده نمي توانند، ذاتي كه همه آن چه كـه استــسازدوميداندكه ــت آشكارمي ــيده اس ــمانهاوزمين پوش ــمادرآس ــه ش ــان وچ چه راپنه

. شكوهمندخداوند؛ خداوندي وجودنداردبه جزخودش، خداوندتخت . راآشكارميكنيدبروواين . ماميگوييدراست ياغلط است اگرچيزي كه ش مازوددرخواهيم يافت : اوپاسخ داد

.بعدبه يكسومنتظرجواب آنهاباشيد. پيام مرابه آنهاتسليم كنيد--------------------

ازيككه ، بيكران اين است يك چندنمونة ازكالم خداوندقادروداناي مطلق، خالق جهان مطلـق امااكثريت انـد يك اقليت كوچك آن راشعوري دانسته بليون مسلمانان جهان اگر

بـه تـون ، انـد پذيرفتـه به حيث كالم مقـدس خداونـد برندمعني آن پي آن كه به بيحرف بـه به طورميخانيكي حتي بعضيهاآن را . سرشورميدهندو آن گوش فراداده وآهنگ

ورنه به سـخنان عـادي چـون قـصة مادگاوومورچگـان كـسي . حرف حفظ كرده اند .سرشورنخواهندداد

ريشه هـاي ادواربـسيارقديم قصه هاواساطيراندكه عين همه داراي مقدس آسماني كتب درعصرامروزي پيروان اين كتابهاي . تاريخي دارندودرطول هزاران سال تكامل نموده اند

مقدس به سه اديان عمده يهوديت، مسيحيت واسالم جداشده اند، كه هركدام آنهابالنوبـه كـدام آنهـاخودرامؤمنين هر. دربرابرهمديگرقرارگرفته انـد به شعبات مختلف ومتخاصم

Page 171: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧١

كــه ايــن افــسانه رابالخاصــه آنهــايي . مينامنــدمطلــق ان راگمراهــان برحــق وديگــربيـدينان مي دانند، به نظر ضدعقل انسانهاي بدوي به حيث اوهام محضامولودذهنيت هار

.واجب القتل مي بينندوملحدان وگذاشـته اسـت ، ميباشـد سركالمشبرناظردعواي بندگان كه قادروداناي كل اين ذات

نـشده باعـث شـرارت بـزرگ ،آياخودوبه آتش كشند تايك ديگررابه نام وي سرزنند ، اوكه نميتوانديانميخواهدتااين شررادربين مخلوقات برگزيده اش خـاموش كنـد است؟دركتـب مقـدس بـه كـه اوتعـالي خيرخواهانة مخالف صفات آيادرهردوصورت پس

زادة ذهـن ، متنـاقض نين اوصـاف وكـالم باچخداوندانديـشة آياخودداده است نميباشد؟ –ذات قادرودانــاي مطلــق آيابــه نزديــك ؟خودانــسان نيــست واهي ياتــصور

به حيث كالمش يك جرم گـستاخانه نمـي چنين اوهام نسبت دادن -اگروجودميداشتبهتراسـت تـااين كتابهـاي مقـدس رادرعـصرعقل ودانـش امـروزي بـه حيـث بود؟

.انهادرجملة آثارباستاني موردمطالعه قراردهيمطرزتفكرمراحل ابتدايي تكاملي انس .حماقت انسان كه اندازه ندارد

پايان سخن

غيرمذهبي بود، درقاموس فلسفي اش برريشه خداشناسروشنفكرولتيرقرن هژده كه يك باطنزخاصـي كه اساس اديان عمدة جهـان راتـشكيل ميدهند اساطيرواوهام هاي تاريخي

ــدازد ــي ان ــني م ــايق او. روش ــث حق ــه حي ــان ب ــه مرورزم ــه ب ــاطيري ك ــام واس ه. جزءعقايدمقدس مذهبي درآمدندوبه خاطرآنهاانسانهاميكشندوكشته ميـشوند وانكارناپذير

مطلب كلـي ايـن درتاولتيراميدميرودازقاموس فلسفي يك تعدادعناوين باانتخاب وترجمة . ممدمناسب قرارگيرند)اوهام واساطير (كتاب

Page 172: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٢

زادة جهـل كـه عقايـدي ين اثراراية معلوماتي اسـت تادربـارة اترتيب وتنظيم زمنظوراعلـل زايكـي بـه حيـث وبـاآلخره ،برروابط انساني ماسايه افگنده اند ووادواربدويت اند

حاصل آگاهي بالخاصه آمريكاتبارزميكند، سياستهاي جهاني دول در امروزيخشونتهاي رامـصاب فوس جهان ن اوهام پرستي يك بيماري ساري ذهنيست كه بخش عمدة .كنيم ،زودبـاوري كـه تـوام بـا ذهنشايدمغزانسان به گرفتن همچويك بيماري . است نموده

ـ خـشم و ودرصـورت افـراط تعصب، نفرت، عدم تحمل . بيشترمـساعدباشد ستديوانگي . عميق ودايمي انددرسن كودكيآن بالخاصه اثرات

راديو، تلويژن، پيشرفت علم وتكنالوژي قرن بيست وبيست ويك وسايل بهتري چون وكمپيوتررابراي نشروپخش اوهام دردسترس مبلغين سازمانهاي مذهبي سياسي قرارداده

قرن لهذاآمريكاي قرن بيست ويك به مقايسة عصرولتيروبنيان گذاران روشنفكر. استجهان سوم .منتظرآمدن مسيح وروزقيامت اند ،مذهبي بااكثريت قاطع اين كشورة ژده

حاكم است، آزادي درآن هنوزقرون وسطي مذهبي كه ذهنيت بالخاصه جهان اسالم، حتي آزادفكران اسالمي درجهان به سزاي مرگ ميكندرابه حيث كفرعقيده وفكر

درجوش وخروش جهادبه حيث جاهل واحمق توده هاي عوام . آزادمصون بوده نميتوانند بيست جنون جهادقرن.آلة دست طبقة حاكم مذهبي وسياسي ميكشندوكشته ميشوند

وسايل كشتاردسته شوروشوق حوريهاي بهشت ودسترسي به وبيست ويك باداشتن مداواي چنين يك . جهان رابه خطرنابودي مواجه ساخته استجمعي ازهرزمان ديگر

اش وپي بردن به عقايدواهيخودش ازساده لوحي انسان مربوط به آگاهي بيماري تاريخي ريشه وبنيادزا يرعمومييك تصوقاموس فلسفي ولتيردراين موردكه . ميباشد

، تعصب، دوزخ، انجيل، طوفان ، مسيحيت، ختنهاساطيرچون آدم، ابراهيم، روح، فرشتهانقالب آيندة . به ماارايه ميدارد تقوا، وغيرهكتاب خلقت، نوح، موسي، معجزات، تحمل،

، كه ميتوان رنسانس خواهدبودانساني عبارت ازآزادي ذهن ازقيداوهام وتعصبات

Page 173: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٣

نوع آميزنه تنهابراي صلحيك جهان جهان آزادازاوهام وخرافات .نوردومش ناميدوتكه ي جهان. اين خانة مشترك ماخواهدبود انواع باشندگان كرة خاكيسايرراي بلكه ببشر

.به استعدادهاي عقالني خودمتوسل شوندنه به اوهامبراي حل معضالت عيني شان انسانها نگارنده----------------

Page 174: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٤

بخش چهارم

اگرخدواندنباشد، آياهرچيزجايزاست؟ )اليزابت اندرسن(

درانستيتوت براي موزيم ريسرچ خلقت درسانتي، كاليفورنيا، تماشاگران گشت شان

ميوة ، فقط درخت تكامل گرايي«نوشته شده راباديدن يك لوحه آغازميكنندكه درآن يك استعارة كامل تدريجيت» درخت شرير«. ) متي انجيل18: 7آيت (» فاسدميدهد

تيوري . ميباشد كتاب مقدسقصةخلقت دردربين طرفداران حقيقت لغوي حاضروآماده سقط جنين، خودكشي، عمدة كه به به حيث عامل بنابرتعبيرات مختلف، تكامل تدريجي

الكهول، كتابهاي كثيف، تعليم جنسي، جرايم، تنظيم هم جنس بازي، فرهنگ مخدرات، اليزم، نسبيت گرايي نژادپرستي، نازيزم، كمونيزم، تريروريزم، سوشيحكومتي، تورم،

درجملة ديگرپديده اخالقي، دهريت، طرفداري تساوي زنان، وانسان گراييميرويد، كه » بي اعتقادي«ريشه هاي درخت شريردرخاك . هاشريرمنجرميشوند

. ميدهدناسي رانشان، يعني الحادياخدانش»ناخدايي«تنة آن اساس . پرورش ميابد» گناه«با ، اعتراض ديني بنيادياول. درخت شريربه طورواضح دوتصورياانديشةمهم راابرازميدارد

نظرية تكامل تدريجي با. دربرابرتيوري تكامل تدريجي علمي نيست بلكه اخالقي ميباشد. به خاطري كه منجربه بداخالقي گستردة شخصي وسياسي ميشود بايدمخالفت كرده شود

نظرية تكاملي به خاطرانكارش . اساسي اين بداخالقي الحاداستدوم، علت . رابه بارميĤوردازوجودخداوندميوة فاسد

Page 175: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٥

اماانديشة . بسياري اشكال خداشناسي امروزباواقعيت نظرية تكامل تدريجي سازش ميكننددم مراعتراض . رادربرابرالحاددقيقاًترسيم ميكنديك اعتراض بنياديدرخت شريرهنوز

براي براي وجودخداوندشواهد كه فكرميكنندي دربرابرالحادبه خاطريستمعدودمذهببراي وجودخداوندرابايك شواهددينداران بسياري .انداجباري هراستفساركنندة معقول

دين شان يعني دربرابرشواهدعليه-داده اندقالني موردرسيدگي قرارنروحية بازجوئي عتراض مردم دربرابرالحادبه خاطريست كه اما، به عقيدة من اع. آزادانه فكرنكرده اند

به قول معروف دوستايفسكي، . آنهافكرميكنندكه اخالق بدون خداوندناممكن استيا، به قول كمترمشهورسناتورجوليبرمن، » .، پس هرچيزمجازاستمرده استاگرخداوند«

».ميتواندكه اخالق بدون دين حفظ شده «كنيممانبايدفرض الق ضروري است؟ شايدفكرشودكه مردم فرق بين نيك چرافكرنمودكه دين براي اخ

. امااين درست بوده نميتواند. وبدرااگرخداوندبه آنهاآشكارنميساخت كرده نميتوانستندآئين وته ميبوديانه، اصول بنيادي اخالق رابدون رعايت برخداشناسي بناياف خواه هرجامعه،هرجامعة باثبات، قتل، . كرده است دراحكام ده گانه وضع شده اندتصديقديني كه

؛ دزدي، وشاهدي غلط رامجازات ميكند؛ به اطفال مي آموزدتاوالدين خودرااحترام كنندنين حسادت باعث چمحكوم ميكند، اقالًوقتيكهراوحسدبردن به دارايي همسايه

مردم اين قوانين رابسيارقبل ازاديان وحدانيت . همسايگان گرددبرخوردناشايسته بابلكه نه ازوحي ياالهام ن واقعيت حاكي ازآن است كه دانش اخالقي اي. ميدانستند

آنهايادگرفته اندكه بايدروش خودشان ناشي ميشود،همزيستي مردمازتجارب .ديگران وفق دهندوتقاضاهاي رادرپرتومطالبات

مردم پرواي به اين معني باشدكهشايدپس، انديشة كه دين براي اخالق ضروري است درانميداشتنداگرخداواندوعدة رستگاري براي سلوك خوب فرق بين نيك وب

ش نظر، مردم بايدتوسط پادااينبرطبق . نميدادراوتهديدمجازات براي سلوك بد

Page 176: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٦

مردم داراي . امااين هم راست بوده نميتواند. شوندخداوندبه سلوك اخالقي تحريك كه سلوك نفس، واحترام به ديگران،ي زياداند، چون محبت، يك حس عزتانگيزه ها

جوامع خداشناس به جوامع مشرك ياخدانشناس نسبت به. نداناخالقي رابرمي انگيز وتعليمات خداشناسي درهرصورت، بسياري اصول. بيشتربداخالق نبوده اندطورقابل توجه

. خداوندبه حيث انگيزة اخالقي انكارميكننديامكافات ومجازات ازتيوري تصويبرقيب رستگاري عقايدداراي دوامروزمسيحيت . ندبردوزخ اندك تأكيدميكيهوديت

نجات دهنده است براي رستگاري يكي ميگويدعقيدةكه حضرت عيسي .ميباشد عمده خداونداست كهرايگان ديگري ميگويدكه رستگاري يك هدية . يك چيزالزمي ميباشد

بكاربردن جنت هردوعقايدبا.عقيدة يك شخص حاصل شده نميتواندتوسط كرداريا . اخالقي متناقض اندبه حيث انگيزه هايودوزخ

يك فرق بين «يك تعبيربهترادعاي كه دين براي اخالق الزمي است اين است كه هيچ چيزازنظراخالقي » .داوندآن راچنين نميساختكردارخوب وبدوجودنميداشت اگرخ

وليم لين كريگ، يكي ازطرفداران . ، پس هرچيزمجازميبود نمي بودالزم ياممنوع ياصالحيتبرحسب مرجعراقوانين اخالقي . مسيحيت، اين نظرراارايه ميداردمعروف

مثالًعليه -يك شخص يايك گروپ يك قانون اخالقي راپيشنهادكندفرضاً. درنظرگرفت؟ كريگ ميدادصالحيت برآنهايي كه به آن موافق نيستندقانونآياچه چيزبه اين . قتل

بدون خداوند، . زاين صالحيت رانميداددرفقدان خداوند، هيچ چي«استدالل ميكندكه، جواب راست . دن ميابذهني تقليلبرسربرتريهاي مناقشات اخالقي به مناقشات محض

صالحيت ياقدرت ذاتي ندارد، چون هيچ فردبرديگري. ياغلط وجودنميداشته باشدبراي كسب قوانين اخالقي باصالحيت، . هركدام برحسب ميل خودآزادانه عمل ميكرد

پس، . اين نقش راايفاميكندتنهاخداوند. فرمانده باصالحيت ضرورت داريممابه يك

Page 177: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٧

، ازحقيقتي كه رابراي مكلف ساختن ماشان ظرفيتقواعداخالقي صالحيت و .آنهاراخداوندامرميكندميگيرد

. سفسطيهابه شماخواهندگفت كه اين استدالل اخالق گرايي عليه الحادغيرمنطقي است اشارات ضمنينه برواقعي است، برشواهد وابسته كامالًميگويندكه وجودخداوندآنها

-ميدانيمبااطمنان كامل ماقواعداخالقي اساسي را. به آنهاباورنكنيد. اخالقي وجودخداوندمجازات بيرحمانة مردم به قتل، غارت، تجاوزجنسي، شكنجه دادن، ارتكاب كه يعني

غلط پاكسازي نژادي وقوميم وقتل عا ، ديگران يابه خاطراشتباه معصومانة شانخاطرگناهصرف همين حتي همه يارادريابيدكه ازآن مجازبودن هااستداللرشته اگرشمايك . است استدالل«رااين . يك دليل خوبيست تاشماآن راردكنيداين ، استنتاج گرددچيزها دليل كه همه چيزمجازاست، يكحاوي اين باشد الحاداگربه راستيپس، . ناميد» اخالقي

».اآن راردنمودقوي است تدرحالي كه من شكل عمومي استدالل اخالقي راقبول دارم، فكرميكنم اين بيشتربه

.چون فلسفه چنان قديمي استاين اعتراض . خداشناسي نسبت به الحادتطبيق ميشودافالطون، نخستين فيلسوف سيستماتيك، درقرن پنجم قبل ميالدآن راعليه نظريات

حكم پيرو گراياناوازاخالق . خالق به عمل آوردخداوندي دربارة اياحكم امربه خاطري كه آياآيااعمال به خاطري نيك اندكه آنهاراخداوندامرميكند، يا: خداوندپرسيداخيرالذكرراست باشد، پس اعمال دليل اگرميكند؟ به انجام آنهاامرخداوندآنهانيك اند

صحه الحيت اخالقي صبرخداوندضرورت نداردتا، وبه نيك اندامرخداوندمستقل ازنيك دة خودنيك ساخته امااگراول الذكرراست باشد، پس خداوندهرعمل راصرف باارا. گذارد

اين ثابت ميسازدكه، اگرصالحيت اخالقي به . ميكردآن به انجام امرميتوانست يا . ارادةخداوندمنوط باشد، پس، اصوالً، هرچيزمجازاست

Page 178: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٨

خداشناسان . ، قاطع نيستصرفاًفلسفي لحاظ يك انديشةاين استدالل عليه خداشناسي، ازهرگزهيچ كاري راكه ازنظراخالقي ماًخوب است، اولزودرپاسخ ميگويندكه چون خداوند

. سزوارسرزنش خودش باشدانجام نميدهد، نه به ماامرميكندتااعمال شنيع راانجام دهيميدبگويم با. خداشناسي خوبتربه كاربرده ميشودوانمودشده برله مدرك به كه ستاستداللي

، ماخودرابه پيشنهادي كه بسياري اعمال خداشناسي راجدي بگيريم برلهاگرمامدرك كه لحاظ اخالقي چون ماميدانيم كه اين اعمال از. شنيع مجازاندمتعهدخواهيم يافت

. مجازنيستند، پس مابايد مدرك برله خداشناسي راشك كنيمرك براي پشتيباني يك يك انديشة تقريباًبزرگ است، ومدا»خداشناسي«چون كه

. پس بايددربارة خداشناسي ومدارك برله آن بسياربگويم. ياشكل ديگرآن مختلف انديعني خداوندتورات . منظورم اعتقادبه خداوندكتاب مقدس ياآسماني است»خداشناسي«از

همچنين . يهوديت، مسيحيت واسالم ياخداوند-ياعهدقديم وانجيل ياعهدجديدوقرآني كه يك يابيشتراين كتب رابه حيث كالم خداوندقبول دارد، چون خداوندهردين ديگر

خداوند، طوري كه . )شاهدان يهوه(كليساي مورمون، كليساي وحدت، وجوهاويتنيسداردوبراي تحقق دادن هادركتاب آسماني وانمودشده است، براي بشريت برنامه

ه خداوندباانسان رابطة اخالقي داردوب. درتاريخ مداخله ميكندهاآنبه دوطريق راكتاب آسماني من خداشناسي به مفهوم . انسانهاميگويدتاچطورزندگي كنند

بت شرك ياپرستش خدايان متعدديال من عاجالًاستدال اول،. موردبررسي قرارميدهم، هندويزم، ويكايافت ) فنيقيهاخداوندآفتاب(پرستي، طوري كه دراديان زيوس وبال

دربارةخداپرستي غيرمذهبي ياديزم من عاجالًداللاست دوم،. موردبحث قرارنميدهدميشودخداوندبه حيث يك علت اولي جهان، كه قوانين طبيعت كه انديشة فلسفي يعني ، نيست

دربرابرسرنوشت كاركنند، راوضع نمودوبعدآنهاراگذاشت تاچون ساعت كوك شده . بي تفاوت باشد اندتابع آن قوانينكه مردم

Page 179: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٧٩

هرمدرك چيست؟ كتاب مقدس است، بعالوه اسيبرله خداشن دليل يامدرك پس، هادربارةگواهيچون : تاريخي يامعاصرازهمان قسمي كه دركتاب مقدس ارايه شده است

چون تجارب : معجزات، الهام ياوحي دررؤياها، ياروياروئي مستقيم باخداوندچيزهاي كه به . حضورخداوند، وپيشگوييهاي كه درمعرض آزمايش قرارگرفته اند

مايةتسليت به ديگربراي وجودخداوندتاستدالال. يادميشوند» خارق العادهركمد«نامدييزم اغلباًجهان، نظري، چون لزوم يك علت اوليكامالً استدالالت. خداشناسان است

آنهانشان نميدهندكه خداوندموردسوال .كرده ميتواندتاييدراغيركتابي ياخداپرستي باهوش طرح يك من عين چيزرادرمورد. ه باشد اخالقي داشتپرواي انسانان ياكدام معني

فرض كنيم، خالف شواهدعلمي، كه زندگي . رتكامل تدريجي زندگي خواهم گفتد ناقص انساني، زندگي طفيلي، بيماري، واعضايغارتگريپس شيوع . محصول طرح است

. ييدميكندتأح دربرابرمابي تفاوت است انظري راكه طرقوياًاگرماكتاب مقدس رابه چطور. كتاب مقدس استشناسي برله خداپس، دليل اساسي

كه داراي كركتراخالقيست وبراي قبول كنيم يك خداوندي حيث عرضه كنندةدليل چه مابايد انسانهابرنامه دارد، درتاريخ مداخله ميكندوبراي ماميگويدتاچطورزندگي كنيم؟

گونگي سلوك راازكتاب مقدس دربارة كركتراخالقي خداوند ودربارة چنتيجه گيريهاكه كتاب مقدس موضع گيري بنيادگراآغازميكنم، كسي بااول خوداستنباط كنيم؟. ، به حيث منبع خطاناپذيردانش دربارة خداوندواخالق قبول ميكندرابامنتهاي جديت

اكه آنچه ربايداستنتاج كنيم انجيل راقبول كنيم، مااگرماخطاناپذيري . است ظراخالقي مجازوحتي الزمحقيقت ازن درشريرميدانيمبسياراخالقاًما

اول كركتراخالقي خداوندراطوري كه دركتب مقدس تورات وانجيل آشكارشده اوهمه مادران . جازات ميكندمردم رابه خاطرگناهان ديگران ماومعموالً. درنظرگيريداوهمه . ات ميكندمجازبه زايمان دردناك ، خاطرگناه حواشان به ساختن رابامحكوم

Page 180: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٠

كتاب خلقت (مجازات ميكندبه كارشاقه شان به خاطرگناه آدم حكوم ساختنانسانهاراباممرتكب قتل عام توسط توفان ودريك حالت خشم، اوازخلقتش نادم ميشود، ). 18 -16: 3

اودل فرعون راعليه آزادساختن . )7: 6 لقتخ(ميشوددرروي زمين وقتل موجودات ي رابراي آوردن بالها باالي ، تاكه فرصت)3: 7كتاب خروج (اسرائيليان سخت ساخت

اتباع بيچارة يك مستبددرتصميم فرعون سهم به حيثمصريان مهياسازد، آنهايي كهستم كردن كه هيچ سهمي در يكنيزان شد، حتياوهمه پسران نخست زاده راميك. نداشتند

ييآنها نواسه هاونواسه هاي نواسه هاي ،اواوالد). 5: 11خروج (براسرائيليان را نداشتنداوباالي اسرائيليان ). 5 -3: 20خروج (كه هرخداوندديگرراپرستش ميكنندجزاميدهد

طاعون نازل كرد، بيست وچهارهزارآنهاراهالك ساخت، به خاطري كه بعضي شان عمل جنسي انجام داده ) يك قبيلة باديه نشين قديم عرب(ميديانيتهاي بال پرستانبا

يك (طركشتارمردم جيبيوناوبرقوم داودبه خا). 9 -1: 25نمبر (بودنداوبه . سه سال قحطي نازل كرد)اولين شاه اسرائيل(توسط ساول)شهردرفلسطين

داودامرميكندتاازمردمش يك سرشماري بگيرد، بعدبراسرائيليان يك طاعون ميفرستد، اودوخرس ). 15، 10، 1: 24. سام2(داوده خاطرگناه آمارگيري هفتادهزارآنهاراميكشد، ب

ستدتاچهل ودوطفل راپاره وتكه تكه كنند، به خاطري كه آنهااليشانبي راازجنگل ميفر، به اوساماريان راسرزنش ميكند). 24 -23: 2شاهان 2(رايك طاس كله ناميدند

» خواهندشدن حاملة شان دريدهزنا، شان به شدت به زمين زدهاطفال «كه ميگويدآنهايباشدكه دركتب مقدس اين صرف يك نمونة ازشرارتهاي م). 16: 13 هوشع نبي(

.تورات ذكرشده انده انجام دادستم براين اساس كه خداوندآنچه انسانهانبايدانجام دهندآياهمة اين بيرحمي و

. پس، ببينيدكه خداوندانسانهارابه انجام چه اعمال امرميكندبخشوده شده ميتوانند؟ ميتواندكه را، لواطت كاران، وكساني )10: 20الوي (اوبه ماامرميكندكه زناكاران رااعدام كنيد

Page 181: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨١

آنهايي كه خوارراتبعيدكنيم، اوبه ماامرميكندتامردم خون. درروزشنبه كارميكنند: 20الوي (بيماريهاي جلدي دارند، وآنهايي كه بازنان شان درحال حيض جماع كنند

كفرگويان بايدسنگسارشوند، وفاحشه هاي كه پدران شان كشيشهااندبايدبه آتش ). 18خدواندبه كرات اسرائيليان . اين فقط مشت نمونة خرواراست). 9: 21الوي (ندكشيده شو

: رادستورميدهدتامرتكب قتل عام نژادي وقومي عليه چندين شهرهاوقبايل شوندشهرحورمه، سرزمين باشان، سرزمين حشبون، كنعانيها، حيتيتها، حيويتها، پريزيتها،

اوبه آنهاامرميكندتابه قربانيان خودهيچ ). 12: 1 يوشع(شيتها، اموريتها، وجيبوسيتهاگيرگا متيقننابودي كامل آنهاازبراي اين كه . رحم نكنند، تاهرچيزكه نفس ميكشد زنده نمانند

براي ايشان سخت ساختن دلهاي شان عقيم ميسازدتاكه ، اوارادة آزادقربانيان راباشوددزدي سرزمين ومتباقي به طورعمده دربدل عام، البته، هاياين قتل .صلح التماس نكنند اسرائيل ميگويدتاقبيلة دوازدهم، بنجامينهارانابودسازد، اوبه يازده قبيلة. اموال شان ميباشند

درنتيجة حمام . بودندبخاطري كه يك چندتن آنهايك صيغة الوي رابي سيرت وكشته بينجامينهاحيات خودراازدست يكصدوبيست وپنج هزاروخون چهل هزاراسرائيليان

كمك )شاه جوده(اودركشتن نيم مليون اسرائيليان به ابيجاه). 35، 25، 21: 20قضا(دادند بتواندهمه دارائي ، تاسربازانشميكند، وبه آسادركشتن يك مليون كوشيان كمك ميكند

. )13 -8: 14تورات (شان رابه غنيمت گيرند. )٤٦ -44: 25الوي (استزجايغالمي . همچنان كتاب مقدس به آنچه اجازه ميدهد

به غالمان راميتوان لت وكوب نمود، . پدران ميتواننددختران شان رابه غالمي بفروشند اسيران زنانه دريك جنگ خارجي. مانندبدوروززنده شرطي كه بعداًبراي

ال نافرمان بايدباچوبهازده اطف. يابه زني گرفته شوندميتواندموردتجاوزجنسي قرارگيرنداتورات، مردان ميتوانندهرچند زنهاوكنيزان كه بخواهندبه دقديم يدركتاب عه. شوند

زن شوهردارياباكدام كس باتنهاشامل جماع اكاري مردان چون زنازدواج گيرند

Page 182: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٢

ميتوان اطفال را. اسيران جنگي راميتوان ازيك صخره به پائين پرتاب نمود. ديگرميباشد قحطي جنگ قرباني نمود، ياازوي خواست تايكبه خداونددربدل كمكش در

.ياخشكسالي رابرطرف سازدكه بسياري ازاين تخالفات دركتب عهدقديم ياتورات واقع مدافعين مسيحي خواهندگفت

، درحالي كه عيساي آياخداوندتورات يك خداوندسختگيروخشمگين نيست. شده اند بايدكيفيت ياشايستگيماپس، كتب عهدجديدياانجيل كامالً شفيق ومهربان است؟

ياخداوندتوراتاين تنهايهوه. ببينيمحضرت عيسي به انسانهاوعده ميدهدكه رامحبتي اعضاي فاميل تايسي به ماميگويدرسالت او اين است ع. نيست كه حسوداست

-35: 10انجيل متي ( بدارنددوستازخانوادةخودبيشترآنهااوراتاكه ، متنفرسازميكديگررااز. فال خودرابه خاطروي ترك كننداووعدة رستگاري رابه كساني ميدهدكه زنهاواط). 37

براي چوبعصا. والدين، برادران وخواهران، زنان واطفال خودرانفرت كنندمريدانش بايد). 7 -4: 15متي (اطفالي كه والدين خودراناسزاميگويندكافي نيست، آنهابايدكشته شوند

تبدانةپيتروپال براين ارزشهاي فاميلي حاكميت مس. عيسي اند»ارزشهاي فاميلي«اينهاعالوه نمودند، كه بايدشوهران خودراچون شوهران برزنهاي خاموش شدة شان

.خداونداطاعت كنندبراي اين كه متيقن بود، قتل عام، آفتهاي آسماني، وعذاب درايام شرح وقايع توسط

بلكه آنهادرآنجاپيش گويي ميشوند، طوري كه . كتب عهدجديدياانجيل واقع نميشوندبه طورمثال، دراشعيا، ارميا، (عهدقديم ياتورات پيش گويي ميشوندكتب آنهامكرراًدر

نابودخواهدشد، وحتي دوم، هرشهركه عيسي راقبول نكنددرظهور). ميخا، وزيفيناحزقيل، : 10متي (مردم بيشترازآن كه خداوندشهرسدوم وگوموره رانابودكردعذاب خواهندكشيد

ياشايددرعوض وي. ن خواهدكردق توفازمين راچون درزمان نوح غردخداون). 15 -14قبل ازفرستادن مرگ خداونداما. زمين رابه آتش خواهدكشيد، تاكافران رانابودسازد

Page 183: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٣

به واسطة شمشير، قحطي وطاعون، وبه واسطة « باشندگان زمين رايك چهارمودوزخ ، اين كافي نيست تامردم ازقرارمعلوم.)8: 6الهام (ديرسانخواهدبه قتل » جناوران وحشي

رياضيات كشتاردسته جمعي ركشته شوند؛ بايدكه آنهابيش ازيكباركشته شوندتايكبازيرابه مانيزگفته ميشودكه يك فرشته يك سوم بخش زمين راآتش . انجيل ارضاگردد

، فرشتة ديگرسوم بخش آبش رامسموم خواهدكرد، چهارفرشته يك سوم )7: 8(خواهدزد، دوشاهدان خداوندآفات شت آتش، دود، وسلفرخواهندكآفاتديگربشريت راتوسط

توسط زمين لرزه مرگهاي دسته جمعي خواهندكرد، وبازديدروي زمين راهرقدربخواهند؛ آنهابايداول نيست زشت مرگ براي كافران به قدركافي. هاوسنگباران خواهندبود

، ولي بخواهندبميرندآنهانيش خواهندزدتاكه ملخهاآنهاراچون گژدمها. شكنجه شوندسة هفت فرشته هفت كا. شدخواهدانكارتسكين يابندتا شان مردناز

هاي خون، بحرهاوجويبار، زخمهاي دردناكچون قهرخداوندراخواهندريخت، ).10 -2: 16( زباننهاازشعله هاي آفتاب، تاريكي وگزيدنسوختت

سرزنش .درانتظارميباشدبراي مردم مادامي كه درزمين بودوباش دارند كه ستچيزياين ك كورة آتشين پرتاب آنهادري. شان ميباشداري مردم درهنگام مرگ بسيابدي درانتظار

به خاطرچه؟ انجيل دراين . خاموش نشدني، يك آتش )41: 25، 42: 13متي(خواهندشد ميكند، كه مطابق آن راوعظتعليمات سرنوشت ياتقديرپال . موردنامتناقض نيست

تخاب باهيچ انخداوندتضمين ميشود، دلخواه عطيةرستگاري به حيث عذابهاي ابدي دوزخ كه متباقي بنابرذوق وميل خداونددراين ميرساند. انسانهاتغييرنميخورد

بعضي اوقات رستگاري به آنهايي وعده ميشودكه فاميلهاي خودرابه .خته ميشوندااند رابريك بيتفاوتياين رستگاري ... ). 30 -27: 19متي (خاطرعيسي ترك كنند

متي، (انجيلهاي هم نظراغلب اوقات، . ميسازد مشروط انزجاركننده به اعضاي فاميلرستگاري رابراساس كارهاي خوب وعده ميدهند، خصوصاًنيكوكاري )مارك ولوك

Page 184: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٤

. اين اقالًشكل عدالت دارد، چون مبني برمالحظات شايستگي ميباشد. وكمك به غريبانبي تناسب مردم درزندگي شان به طورفاحش اين مكافات ومجازات بااعمالاندازةولي بعدازاصالح كليساي روم، . مجازات ابدي راموجه ساخته نميتواند گناهان محدود.است

به . استبوده توسط عقيدت تقديرياتوجيه طرفداري به متمايل تفكرمسيحي عيسي نجات اعتقاددارندكهكه همه وصرف آنهايي اندنظراخيرالذكر، نجات يافته گان

. است) يحيي(اين نظرانجيل جان. ودوزخي استهركس ديگرملعون. دهندة شان ميباشدتادربارة عيسي اندكه كودكان وهركسي كه هرگزفرصت آن رانيافته ادامه ميدهد

برعالوه، واضح نيست كه حتي آنهايي . نيستخودشانولوكه تقصيرملعون اند، بشنوندگيهاي براي ارزيابي كردن شايستكه راجع به عيسي ميشنوند يك فرصت نسبتاًخوب

مجازات عقيم ميسازدتاارادة آزادماراخداوندنه تنها. صه هادربارة وي داشته باشندقوي بدهد، ميداشتيمبراي انتخاب كردن مااراده آزاداگركه نسبت به مجازاتي خشنتر

آنهاآنچه لذا، ميفرستد »اوهام نيرومند«مداوبه مر. ميسازدمغشوشراكله هاي ماهمچنان . اهندكرد، تامتيقن شوندكه آنهامحكوم هستندبراي رستگاري ضروراست باورنخو

محصول ارزيابي منطقي تحت يك هكشايديك عطية خداوندباشدتااينخودش اعتقاداگرچنين است، پس . مسئول شناخته شده ميتوانستيمماوبه خاطرآن ميبودكنترول ما

خداوندتقليل مي يابد، طوري كه پال جيه توسط اعتقادبه هوس ياميل اختياريتوبه هيچ بايدتصديق شودكه شواهدارايه شده به طرفداري مسيحيتاين اقالً .ميكردادعا

قبول اين حقيقت، آنهايي كه با. تااعتقادبه آن راعقالًموجه سازدكافي نيستوجه رعيسي واقعاًبه اعتقادندارندبي تقصيراندونميتوان عادالنه مجازات شوند، حتي اگ

. باشدخاطرگناهان ماجان داده مسيحيت ديني ارة عيسي كه بخاطرگناهان ماجان دادچه فكرميكنيم؟ اين تعليم مادربو

تمامي قربانياين معمول ياروش. عيسي رايك سپربالياقرباني به خاطربشريت ميداند

Page 185: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٥

اين هرانديشة اخالقي خداوندرانيزنقض . يكنداصل اخالقي مسئوليت شخصي رانقض مدرنگ نمي الابشريت رابه خاطرگناهانش باگرخداوندبخشنده ومهربان است، چر. ميكند

تقاضاكند؟ يك پدرمهربان رادرشكل پسرخودشخود پوندگوشت150تااينكه بخشد، انجام دهد؟ پسرش چطورميتوانست آن رادرحق

انصاف است نتيجه گيري كه خداوندانجيل وتورات ظالم وبيمن به مشكل دربرابراينها . مقاومت كنموبي انصاف باشيمماراامرميكندواجازه ميدهدتابه ديگران ظالم و

به خاطرگناهان ي آنهامجازات بي رحمانة مردماندكه به ادعاي علن تعليمات ديني، غارت، بي عفتي، شكنجه، ياحتي امركردن به قتلاجازه، ديگرانواشتباهات بي تقصير

. نژادي، وكشتاردسته جمعي كاربسيارخوب استغالمي، قتل عام من البته گفتة فوق. انديشمند بااين مشكل براي قرنهاتقالكرده انددانالبته مسيحيان ويهو

اني كه براي معامله خداشناسهم به نه . به هرشخص متفكرديني ماية تعجب نخواهدبود . گيريمرنظرآنهارادبياييد. ندارند وچارةبااين خجالت اخالقي اختيارات

.اپذيري انجيل راقبول كنندكه خطاناين است براي بنيادگرايان متعصب يگانه خياراجازه ياامر، ، اين اعمال به خاطردرست اندكه آنهاراخداوندانجامدرحقيقت كه نظرياعمال دهشتناك قتل عام، غالمي، وغيره راترويج وتشويق بنابرآن خداشناسي . ه استداد

كه اين ماميدانيم .رادربرابرخداشناسي تأييدميكنداعتراض من ، نظريست كه ميكندبه جنگ مقدس، ريشه كن ساختن منظم كفرگويان، : استبه كجامنجرشدهاريااختيارخي

جنگهاي صليبي، تفتيش عقايد، جنگ سي ساله، جنگ داخلي انگليس، شكارساحره ها، ملت ، تسخيرظالمانة )بومي هاي آمريكاي مركزي(كشتاروتباهي فرهنگي تمدن مايان

، حمايت ديني براي ازبين )اي جنوبييكي ازقبايل مردمان بومي آمريك(وانكاازتيك آفريقايان درآمريكا، استبداداستعماري امل نژادي بوميهاي آمريكا، غالمي بردن كوبرنامه هاي مرتب عليه ، محالت خاصاسركرة زمين، توقيف وتحديديهودان درتدرسر

Page 186: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٦

به اين منجر عبارت ديگر،به . آنهام مساعدساختن زمينه براي كشتارهمگانيآنها، سرانجا .، بيرحمي، ونفرت بي حدوحصردرسرتاسرقاره هاشده استقرنهاخونريزي

موقتي به يك وسيلةبودارسرزنش است، يكي ممكن ين به وضوح سزاوازآنجاكه ااستعمال اصول خطرناك بعدازايام كتابي انكاركندكه يكي ميتوانست . مبادرت نمايد

درحالي كه ، بگويديكيبودكن به طورمثال، مم. موردنداردهيچ كتب مقدس در، ، درحقيقتگويدبكشيمبسيارخوب است تاهركسي راكه خداوندبه مابالًواص

چون بسياري اين استدالل بامشكل برميخورد. استكردهتوقف م راباماف زدنرخداوندحمشكل است اين . شان حرف زده استمردم حتي امروزادعاميكنندكه خداوندبااو

به گذشته به كهدرموردشنيدن الهام خداوندروزي ام يهاادعاراجع به مشكوك دليلهرتابه گرايي چنين شكامابه كاربردن . تشخيص كنيم نميشودوي به كاربردهمساطور

.شك نمودخداوند برله لذامدرك يادليل مركزي ووحي ياالهامبرست تااين ا گذشتهدن به واسطة درج كرگيچ كننده حادثات كتابي اخالقي خيارديگراين است تامفاهيم

به طورمثال . ماليم ساخته شوندوانمودكنندزشت كمترآنهارا كه تفصيالت ذكرناشدةرش يگفته شودكه خداوندبه ابراهيم امركردتافرزندش راقرباني كند، يابربندة بي تقص

قرينة آن كه درآن بر، وبعدبودبه كلي كاردرست ايوب رنج ناگفتني واردآوردجودآن خداوندبه باو .اصرارورزيدعمل نمودواقعاًخداوند

اك چنين تمرينات نامعقول اخالقاًخطرن. خاطركشتارهفتادهزارلشكرداوودبخشوده نميشود براي قتل عامها، قربانيهاي انساني گذشته ومانندآن دعوتي است ساختن منطق. اند

. اعمال آينده به كاربردهمچوتاداليل مشابه رابراي عبارات اخالقي قابل نكوهش اين مفاهيمساختن ماليم من نتيجه گيري ميكنم كه براي

آنهابايدبه حيث تعليمات اخالقي غلط . كتاب مقدس راهي وجودنداردمعهذا، . چنين كرده اندهميشه درعمل نجيباخالقاًخداشناسان . شوندردفاسدمطلقاًو

Page 187: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٧

اخالقي بسيارباارزش وجوددارندكه ازانجيل بازيافت شده آنهااصراردارندكه تعليمات س راكه من شكايت خواهندكردكه نمونة ازتعليمات اخالقي كتاب مقد آنها.ميتوانند

كه بسياري تعليمات اخالقي قابل . من انكارنميكنمازاين . استدرباالذكرنمودم متعصبانه عليه قتل، -ستايش دركتب مقدس وجوددارند، حتي ماوراي دستورات اخالقي مشهود

همسايگانت «. وامع پذيرفته ميشوند كه ازطرف همه ج-مانندآندزدي، دروغگويي، وكتب . اخالقي رادربرداردبه طورفشرده ديدگاه »راچون خودت دوست داشته باش

سلوك گسترش ميدهد، نه صرف يمات رابه كسان ستمديده ونيازمندمقدس اين تعل وضع مقررات درساختمان حقوق ملكيت بلكهومعيوبين، وخيرات به غريبان خوب

ان، الوي15تورات كتاب تثنيه (مسكنت وقروض ظالمانه نجات دهدودارايي تامردم راازبه طورمثال، (هرچندتفصيالت اين مقررات مفهوم اقتصادي كمتردارند). 28 -10: 25

، ) ميكننددرازمدت ممانعتكشيدن وام باطل ساختن قروض براي هرهفت سال مردم راازتاهركس راقادرسازدتاازستم انديشة عمومي آنها، كه حقوق ملكيت بايدچنان ساخته شوند

چنين تعليمات اخالقي نه تنهادرآن زمان مترقي بودندبلكه . اجتناب كند، قابل فهم است .اگرامروزعملي ميشدنددنيارابه طوربرجسته بهبودمي بخشيد

كتب مقدس حقيقتي كه. پس، كتب تورات وانجيل تعليمات خوب وخراب هردورادارندمدرك هم به حيث يك منبع مطالبات اخالقي، ومدرك برايهم به حيث يك منبع

به حيث رااستعمال كتب مقدس مانخست . يادليل براي خداشناسي به كاربرده ميشوندپس . كه آنهادرمورداخالق متناقض اندماديديم ، درنظرميگيريممطالبات اخالقيمنبع

. كنيموانتخاب استخراجخودراازآنهادرسهاي اخالقي موردقبول ميتوانيم اگرخواسته باشيم الهام ياوحي ومرجع خودراماسواز ماقضاوت اخالقي مستقلمستلزم آنست تااين ، تافيصله نمودكه بايدكدام عبارات به كاربريمبربعضي منبع ديگربناشده باشدكه خداوند

درحقيقت بكباركه ماتناقضات اخالقي رادركتب مقدس .كتب مقدس رابپذيريم

Page 188: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٨

ن مفعوالايان سرسخت كه امروزنفرت رادربارةت كه بنيادگرشناختيم، واضح اسييدكتاب مقدس، اتأ، وآنهايي كه درايام وجاهاي ديگربتبليغ ميكنندوزيردستي زنان

، تبيعض نژادي درآفريقاي جنوبي، وازبين بردنادعاي صالحيت خداوندبراي غالميران اراازديگردينداآنچه آنه.نده اگزيد راازكتاب مقدس بر، همهندراكرده اكفار

. مستبدانه وبيرحم دركتب ميباشد آنهابه عبارات متمايزميسازدجلب وجذبدوروبه سوي الهيات خداشناسان راسرسختانه ازبنيادگرايي بايد مالحظات اخالقيپس،

يعني به سوي اشكال خداشناسي كه حقيقت تحت الفظي كتب -آزادوبي تعصب بكشانند ي، ساده لوحي، وبي رحمي قديمسراسيمگياري محتواي آنهارابه كنندوبسيميمقدس رارد

خداشناسان ميتواندكه حركت بسوي الهيات ياتيالوژي آزادتوسط تنها. ميدهند نسبتراتضعيف ياتخريب ياخدانشناسي راازرداستدالل مبني براصول اخالقي كه فكرميشودالحاد

ل شنيع تنهابه اين طريق خداشناسان اثبات كرده ميتوانندكه اعما. كندجلوگيريميكندتذكريافته )تورات وانجيل( ياامرشده باشدودركتب مقدسبالفرض توسط خداوندانجام

. اندازنظراخالقي به طورمطلق غلط اندكه ادعاي صالحيت خدايي براي را ، قضية يك مفتشافكارريتنوبزرگ فيلسوف كانت

م اينكه كتاب مقدس به چنين اعمال حك. داد قرارموردرسيدگياعدام كافران ميكند كالم الهاميميدانيم كه كتاب مقدس اماچطور .ميكندغيرقابل انكاراست

:كانت گفت ثبت ياياداشت ميكند؟ خداوندرادقيقاً اين كه انسان رابه خاطرعقيدةديني اش ازحياتش محروم ساخت مسلماً غلط است،«

. باشده آن راامرنموددانانده ميشد، خارق العادهطرزبه كه يك ارادة خدايي، ... كه مگراين تنهابراساس اسنادتاريخي اثبات دستوردهشتناك راداده استاين اصالًامااينكه خداوند

هام تنهابه واسطة اشخاص به روي همرفته، ال. شده بتواندهرگزبه طورقطعي مسلم نيسترجمه وتعبيرشده است، وحتي وانمودشده كه ازطرف وبه واسطة اشخاص ت رسيدهمفتش

Page 189: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٨٩

كه خداوندبه ابراهيم امركردتافرزندخودش راچون يك مثلي (آمده استخداوندخودامااگرچنين . باشداشتباه شايع شدهاقالًامكان داردكه دراين مورديك ) گوسفندذبح كنده گردن خواهدگرفت؛ ودراين عمل خطرعمل بسيارغلط راب يامفتشباشد، بازپرس

» .است غيروجدانيشسلوكاگرشمايك . دن هروحي راپيشنهادميكندكانت يك معياراخالقي براي قضاوت موثق بو

آشكاركنندة حرف خداوندباشدوبه شماميگويدتاكاري كهاميشنويديايك اظهاريصدارراكه شماميدانيدغلط است انجام دهيد، باورنكنيدكه واقعاًخداوندبه شماميگويدتااين

. چيزهاراانجام دهيداي باوركردن مدرك برحدوداخالقي مجازبيشترين به عقيدة من كانت به طوردرست

حدودايجاب ميكندكه ماحقيقت اين . بودراتشخيص كردهخارق العاده درموردخداوند استدالل ميكندكه چنين يك همكارم جيمي تاپندن. تحت الفظي كتاب مقدس راردكنيم

. شايدكه باشد. متناقض است)علم دين( ابراعتقاديادين ازلحاظ الهياترآزاددرببرخورد الهيات گيچيمربوط به الهيات، من هروقت گيچي اخالقي و اشتباهبينبازهم، انتخاب .راتوصيه ميكنم

يم كه آياهرقسمت انجيل راكه مابايدبازهم بپرس. امااينهايگانه انتخابهاي متبادل نيستنده مادرانجيل به يكبارك. ميكندبايدبپذيريممدركي ارائه دربارة وجودوطبيعت خداوند

ادعاهاي ردكلياش راردكنيم، آيابغيرازخطاناپذيري كرديم تاقدركافي شك فراهم ديگروجوددارد؟ واستوار دربارة خداوندكدام موضع ثابت خارق العادة آنمدرك

ة خارج انجيلي براي ويكباركه ماادعاهايش راردكرديم، آيااين همه شواهدخارق العادواهندكرد؟ نخ اظهارميشوندتخريبازطرف معتقدين درانجيله به عين شكل كراخداوندشناسي چون حضورخداوند، وحي، ومعجزات، شواهدبراي خدااينجاما ، وپيشگوييهااشتباهاتها، گواهيايم كه چنين تجاربماديده . وپيشگوييهاداريمگواهيها

Page 190: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٠

اين نشان ميدهدكه اين منابع . ميكنندوخيم رابه حيث حقايق اخالقي دفاع اخالقي نه پس آنها. به آنهااعتمادشده نميتواند .اندشواهدخارق العاده به كلي غيرقابل اعتماد

عرضه نميكنند، بلكه نبايدفكركنيم كه ادعاهاي اخالقيحمايت مستقل براي تنها . دنضه ميكنرآنهاحمايت مستقل براي ادعاهاي خداشناسي راع

كه ادعاهاي ناشي ازاين منابع خارق ، مدافعين خداشناسي آزاداستدالل ميكنند اينبرخالف ادعاشده وجوددارندكه الهامات،دريك گروپ. دوگروپ متمايزجداميشوندالعاده به

به حيث قول خداوندقبول شوندوهيچ حمايت نبايدميكنند، كه رادفاع خطاهاي اخالقي ، الهامات اصلي درگروپ ديگر. مستقل براي هرادعادربارة خداوندراعرضه نميكند

چون، ( دارندالقي بي طرفوجوددارندكه حقايق اخالقي راتأييدميكنندياموضع اخ معجزات، همچنان گواهيهادربارة)ادعاهادربارة حوادث تاريخي وپيشگوييهاي آينده

وشواهدي براي ازجانب خداوندآمده اندبايدبه حيث اين كه وتجارب حضورخداوند، .وجودوذات خداوندفراهم ميكنندقبول شوند

اول، اين توضيح نميكندكه . دبه عقيدة من اين موضع عقب نشيني به دودليل بايدردشوچراآنهابايدهميشه . جداشوندمتمايزاين شواهدخارق العاده به دوگروپ بايدفكرشودتاچرا

چه ، اخالقي وخيم رابه وجودآورند؟ دوم، اين توضيح نميكندكه چراهمه اديان خطاهايدسترسي به عين منابع شواهد چنين به نظرميرسدكهوحدانيت، شرك، ياغيرخداشناسي،

زات ات، معجمعيارهاي مستقل براي پذيرفتن الهامنميتوانندكه معتقدين درهردين .ارندددرحالي كه الهامات، معجزات، وتجارب ديني كه عرضه كنندراوتحارب ديني خودشان

به عقيدة من بهترين توضيح براي . ردكنندكنندميادعاهاي ديني متناقض راحمايت حقيقت همچنان ادة شواهدخطاهاي اخالقي وخيم كه منابع خارق الع-هردوي اين پديده

واين كه آنهاحمايت مساوي براي ادعاهاي ديني رابه وجودمي آورنداخالقي پس، چرامردمان . اعتباراين منابع خارق العادة شواهدراازبين ميبرد-عرضه ميكنندمتضاد

Page 191: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩١

كتابي قديم حاضربودندتاشررابه حيث خيربه خداوندمنسوب كنند؟ بسيارظالمانه هاي كشندةهميشه باليكردندخداوندچنان قهاربودكه چراآنهافكرم

مي پنداشتندكه همه به طورمسلم ؟ جوابش اين است كه آنهارابربشريت نازل ميكردهيچ اگر. به منظورخيرياشردراختياريك عامل ميباشدسعادت انسان حوادث مربوط به

چون طاعون، خشكسالي، (بوديم، ياحادثه ازنوعي ه ديده نميشدحادثانسان به حيث عامل يك عامل آنها، پس هيچ انسان قدرت نداشت تاآن رابه بوجودآوردكه )يااقليم خوب

پس . فرض ميكردند، چه به خيرياشرانسانهاقدرتمندنامرئي رادربوجودآوردن آناگربدبودآن رابه قهرخداوندعطف مي خيرمردم بود،آن رابه رحم خداوند، اگرحادثه به

عموماًدرمردماني كه فاقددانش علمي دربارة حوادث طبيعي اندبه توضيحاين طرز. كردند . مشاهده مي رسد

تيم كه خسارات مالي هم اكنون ماشاهديك آتش سوزي وسيع درمنطقة خودهس: تبصره( وسايل تخنيكي پيشرفته بنابراستفاده از-ه است، اماتلفات جاني آنزيادي به بارآود

همين . ميباشد بسياراندك -ي باشندگان موردخطرتدابيرتخليودراتخاذ پيش گيريو دندان وديگري دكتورطب ضمن صحبتدانشمندان يكي دكتورسازدوبه اصطالح امروز

). آشنا--! دوستانه شنيدم كه اين آتش سوزي به خاطرقهرخداونداسترابه نزدمؤلف كتاب مقدس وپيروانش خداوندبه حيث بيرحم وظالم اوچرااين تصاوير

قرارگفتة . درترس ولرزبودند؟ آنهاازارادة خداوندكه چه خواهدبودبسيارساختمنفورنمي راقطع نظرازتوجيه اخالقي آن قرن هفده، كه مردم قدرت بيرحمتوماس هابس فيلسوف

:احترام ميكنندبزرگ ومشكل، ودرنتيجه يك نشانة (حترام راتغييرنميدهد، خواه حالت ايك عمل «

. استشامل نظرية قدرت زيرااحترام تنهادر: النه باشدعادالنه ياغيرعاد) قدرت زياد به كه به خدايان بي احترامي ميكنند، بلكهلهذابت پرستان يامشركين قديم فكرنميكردند

Page 192: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٢

تجاوزجنسي، ، بسياراحترام داشتنددراشعارخودمعرفي ميكردند، وقتي كه آنهاراآتها هيچ چنانچه: ند ستوده ميشدسرقت، وديگراعمال بزرگ اماغيرعادالنه ياكثيف

زيادتجليل آن قدر زناكاري اش به اندازة)خداوندروميهاي باستان(يامشتريوپيترزدرژچيوحاني كه دريك سرودر: چون تقلب، ودزدي اش ياعطاردنميشود؛ نه درمركوري

موسيقي رادرچاشت ، شددرصبح تولداواين است كه هومرازآن ستايش ميشود، مهمتر ».اي خداونداپولوراازچوپانانش دزديدگلة گاوه، ودرشام كرد اختراع

توضيح رواني هابس حتي بيشتربه مؤلفين كتاب مقدس وفق ميكند، عبرانيهاي باستان خدايان اعمال اعمال چندبرابردهشتناكترازمرتكب ، كه خداوندشان هومسيحيان اولي

. يوناني شده استن اوليه كمترآشكارساخته يهودان ومسيحيابهعدالتي خداوندراط اجتماعي كهن نيزبيشراي

. نظم اجتماعي جوامع قبيلوي راميساختعميقاًگيري وانتقام داريمعيارهاي ناموس. بود افرادرابه حيث واحدهاي اين معيارهاتمام قوم وقبيله راموردمعامله قرارميدهند، تااينكه

انتقامش ميشديك كارغلط يك عضويك قبيله مرتكب هرگاه . مسئوليتاساسيبي جوامع عادتاًمردم اين .، به شمول اوالدة خطاكارگرفته ميشدضوآن قبيلهازهريك ع

ومسيحيان اوليه عجيب نبودكه براي عبرانيهادند، پسران راميدي پدران دربارة هايعدالتي . ابكند، ولي بايك پيمانة بسياربزرگتررعين كارهم خداوند

قب خوب وخراب براي پس، درعدم دانش علمي، تمايل به منسوب ساختن حوادث باعوابه اراده هاي خيرخواهانه وبدخوهانة ارواح غيرمرئي، خواه اينهاخداها، فرشتگان، انسانها

به عاريت ي ازيك جهان روح راي جادوئيها نيروانسانهايي كه، ياباشندنياكان ، ديوهاتمايل . آن راتوضيح ميكندكتراخالقي وكر، اعتقادبه يك روح خدائيگرفته باشند

، هاونفرتهاجهان روحاني درهرجااميدهاوترسها، محبت. فرهنگي است- همهتوضيحي به عين ترتيب. آرزوهاومحروميتهاي كساني كه به آن معتقدبودندانعكاس ميداد

Page 193: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٣

، نه مبني ذهني معتقدين ميدانيمحاالت تصورات مبني بربرمافوق طبيعي راات مااعتقادساحره هاوچندين اعتقادبه كين راكه مشرياتعصب ادراكي تمايل عين . برشواهدمستقل

باركه اصل واقعاً، يك. خداپرستان رابه اعتقادخداوندسوق ميدهدخداهاسوق ميدهدده اارمربوط به رفاه انسان اندبه كه منسوب ساختن حوادث دنيوييعني -توضيحي

- كه آنهاراموجب شده باشدشخص واقعينبودن وقدرتهاي ارواح نامرئي، درصورتنوع هرازبراي شرك وروح گرايي شواهدد، مشكل است تاانكاركردكه پذيرفته ميشو

. استبرابربرله خداپرستي باشواهدعيناًارتدادنه . يك نمايش هنرتابستاني برگزارميشود،شهرك اناربر، مشيگانهرسال در

شان، چه متاعدادن براي ترويجغرفه هاراتنهاهنرمندان، بلكه گروپهاي سياسي وديني، دريك سمت جاده غرفه هاي كاتوليكها، . برپاميكنندانديشه هااند، آثارهنري يا

ديگرمسيحيان فرقه اي وغيرفرقه اي ازهرقسم، باپتيستها، كالوانيستها، ارتودكس مسيحي، شاهدان يهوه، يهودان مسلمانان، هندوها، بودايان، بهايي، مورمونها، علماي مسيحي،

قريباًهردين كه نمايندگان -تقدين عصرجديداينتولوژيستها، مع، ويكانها، سطرفدارعيسي معتقدين درهرغرفه براي ترويج دين .ديده ميشونددداريك حضورقابل توجه درآمريكا

هرمذهب به كتابهاي مقدس وروايات شفاهي . شواهدراعرضه ميدارنديك قسماًشان عين هايگي زند اش دربارةخودش، تجارب روحاني، معجزات وپيامبرانش، اظهارات ياگواهي

رجوع به كليساتغييريافته به دين، تولددوباره ياآوردن كه باايمانسركش وخودسر . اشاره ميكنداند

. قطعي برله عقايدبخصوصش مي پنداردهردين اين تجارب وگزارش رابه حيث شواهد به طورمرتب ايم كهافاده كردهرا خدائيياارواح نامرئي برتر شواهدبراي اينجامامنابع در

عيسي خدا، پسرخدا، آيايك خداوندوجوددارد؟ آيا.اشاره ميكنندمتناقض عقايدبه

Page 194: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٤

عيسي، محمد، جوزف سميت، پيامبرآخرين ياصرف يك انسان بود؟ آياپيامبرخدابود، ياجناب كشيش سون مايونگ مون بود؟

خارج ازهردين كالن شده باشدفكركن اين صحنه به يك شخص چون من، كه مادرم . استوالقيدسماًلوتران، درعمل به لحاظ ديني بيتفاوت پدرمن ا. چطورمعلوم ميشود

كشيش لوتران محلي وراهب ازطرف آنها. ازنظرفرهنگي يهودولي به آن عمل نميكند ردشده اند، امابه فكرآنهايك نوع آموزش ديني)وهم به خاطرازدواج مخلوط ديني(محلي

ياموحد رادرشهرك كه من براي اطفال شان خوب خواهدبود، والدينم كليساي يونيتارينيك كليساي بدون يك كيش ياعقيده است؛ هيچ گرايي توحيد. درآن بزرگ شدم يافتند

، كنايتاًگفتبرتراندرسل يك وقت. (وجودندارندبراي عضويت درآن ايجابات عقيدتي گرايي ازوجوديك خداوندطرفداري ميكند، دراين روزهامشركين كه توحيدهرچند

به عصرجديدروحگرايان اين براي ماخوب جورمي آمد، تاكه .)ردوديگران رانيزميپذيگراي پدرم بسياراحمقانه بود، پس طرزديدعقلبراي اين . كليساآغازكردند اشغال

ركلة من به به اين ترتيب عقايدديني هرگزفرصت داخل شدن د. ماآنجاراترك گفتيم . ندارمرا ياعادت هيچ كدام آنبه نسبت غفلت پس من . حيث يك طفل نيافت

بازديدغرفه هاي ديني هرسال درنمايش هنري شهرك اناربر، من هميشه بااين حقيقت بامتقاعدهستند، شان ازوحي ومعجزات خودكه انديمردمانان آنهادنكارمم كه ميخوربر

يك نظربه . توهين ميكنندبه وحي ومعجزات اديان ديگردرحاليكه به بسيارآساني چيزآشكارترازاين نيست كه مؤسسين وپيامبران اديان هيچ مسيحي، يهود، يامسلمان

تقلبي ديگر، چون جوزف سميت، كشيش مون، ماري بيكرايدي، وال ران هوبارد، يايك حضارساده گول زدن نيرنگهاي شفادادن آنهاياياوهمي هستند، معجزات دروغين

، تاس)جادوگري سياه بافراخواندن ديوان واهريمنانبه كاربردن بدتر، يا( لوحبه نظرمن، هيچ چيزآشكارترازاين . گوييهاي شان غلط، متافزيك شان مزخرف اندپيش

Page 195: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٥

به خاطرمسيحيت، يهوديت، واسالم آورده شده عيناًازهمان نوع شواهدي كه نيست كه واقعاً، اين باشواهدي . آورده ميشوندفيتي اندكه بخاطرچنين اديان تحقيرشده وكي

، )قييخداوندعبراني وفن(، بال )انيخداي يون(كه به خاطرزيوس برابراند آورده ميشوند، ، وديگرخداهاي قديم متروك)خداوندجنگ مردم نورس اسكندناوي(تور . اكنون ازطرف هركس مزخرف پنداشته ميشوندو

شواهدخارق العادة انواعتقارن ياتشابه كامل شواهد براي همه اديان مراقانع ميسازدكه به يعني وحي، –منابع شواهدبراي خداپرستي . اندباورل غيرقابمتوسل ميشوندكه آنها

ميانازكه وسيلة گواهي ه صرف بگيقريباًهمكه معجزات، تجارب ديني، وپيشگوييها، -دانسته ميشوند انتقال يافته اندنامعلوم بسيارقديماصلي منابع از نامطمئنايها سلسله

ين دروغ ياازنظراخالقي شنيع، كه بسياري آنها رابه طورمرتب توليدميكنندعقايدمتناقضنيزخيلي البته، منابع عادي شواهد، چون گواهي چشم ديددرموردحوادث عادي، .اند

يقه هاي مستقل داريم ماطرامادرمورداخير، .ميشونداوقات منجربه عقايدمتضادي به طورمثال، به واسطة جستجو-شواهدراآزمايش كنيممدرك ومعتبربودن تا

ارايه درموارداولي، آزمايشهاي كه به واسطة معتقدين . تأييدكنندهشواهدفزيكيباورنكنيد، چون گواهيهاي دين ديگررادربارة معجزات ياوحي:ميشونددايره واراند

-1: 13كتاب تثنيه (ميĤيندكه دين دروغين راتعليم ميدهندبه عمل كساني طرف آنهاازربارة احساس يك شخص دقلبي به ايقان اين به طورمساوي بيهوده است تا0)5

زيراعين ايقان به واسطة كساني احساس ميشودكه . حضورخداوندمتوسل شد شده اند، يادرتصرف ند، به واسطة موجودات عجيب ربودهفكرميكننداشباح راديده ا

،آزمايشهاي مستقلدرصورت بعالوه، . بوده انددايونيسوس يااپولوخداهاي يونانيان قديم هيچ مدرك جيولوژيكي . درتائيدآنهاناكام ميشوند يايكنندمشواهدخارق العاده راردآنهايايك توفان سرتاسرجهان وجودندارد، نه مدرك زمين كاوي وجودداردكه دربارة

Page 196: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٦

غرق دهدتااسرائيليان رافرار نمودآن راپاره موسي بعدازآنكهلشكرفرعون دربحيره سرخ وسلطنت يي عيسي كه رژيمهاي ظالمانه ازبين خواهندرفت، پيش گو. شده باشند

خداوندبرروي زمين، درمدت زندگي كساني كه شاهدموعظه اش . وع نه پيوستقبه و, )30، 27 -24: 13، 1: 9 -38: 8مارك (برقرارخواهدشدهستند

چون اين ، باشدميكنديش ادعاكه را چيزي مورداين منابع خارق العادة مدركاگردركدام من . كرده شودوزن وكاه تافرق بين ساست ناممكن - دركاهدانسوزن لمثلضرب ا

يعني براي خداوندكتب -نتيجه گيزي ميكنم كه هيچ كدام مدرك براي خداپرستي راعين شواهدتشكيل اساس اعتقادبرخداهاي مشركينكه چون . قابل اعتبارنيست-مقدس . من اديان مشركين رانيزردميكنم، ميدهدصالحيت اخالقي راتصويب نميتوانيم تاده كرمابه خداوندالتماس كه اين ميشودنتيجه اخالقي خداپرستي راجواب داده ميتوانم، كه بدون اعتراضپس، چطور. كند

به صالحيت قوانين اخالقي : خداوندقوانين اخالقي فاقدصالحيت اند؟ من ميگويمهريك ماصالحيت اخالقي نسبت . مربوط نيست، بلكه به هركدام مامربوط استخداوند

هيچ كس صالحيت نداردتاكسي . مطلق نيستصالحيتاين البته . به يكديگرداريمازديگران مطالبه بلكه هركدام ماصالحيت داردتا. ديگررابه اطاعت كوركورانه امركند

هرگاه مايك . عالقمنديهاي ماراداشته باشندكند، تاازمردم بخواهدتارعايت منافع و، نيمميكاعتناوسلوك بةدرغيرآن صورت ازديگران يك مطالشكايت ميكنيم، يا

به كه رابدهيم به ديگران براي كردارداليلي فرض ميكنيم تاصالحيت خودماراازپيش ماكه مابراي صالحيت ي هرچه داليلاما. مربوط نيستنداميال وبرتريهاي كه ازقبل دارند

است كه ماازوي به طورمساويانه صالحيت كسي ميكنيمخودفرضيادعاوي مطالبات ، ماآنهارابه را، موجه نشان دادن مطالبات مابه ديگرانزي. خودداريمتوقع رعايت دعاويقوانين اخالقي . وبنابرآن به حيث اولياي اموراخالقي قبول ميكنيمحيث قاضيان دعاوي

Page 197: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٧

، يعني داشتن مالحظات دوجانبه ناشي ميشوندياادعاي ازتمرينات مادرموردمطالبهباهم رابراي يقوانين كه بايدهمة مارعايت كنيم، وبنابرآن يمشترك من حيث داليل

.بسازيمل وهمكاري براساس مسئوليت متقابصلحدر زندگي كردن آيااين احتمال ؟ چنين مسئوليت انكاركندچه بايدگفتآيادرموردكسي كه ازقبول

مطالبات ، بيرونيبرتريدنميكند، كه بدون يكنوع مرجع باصالحيت تأينگراني كريگ را. ابداًنيست؟ ، كه توسط قدرت پشتيباني شودسليقة شخصياخالقي چيزي بيش ازتأكيدبر

باجلوگيري وممانعت ازسلوك قابل اعتراض شانازمسئوليت انكارميكنند كه مردمي مابازيرا، درحين .مناسب ندارندبجاو شكايت عليه اين معاملهچنين مردم . معامله ميكنيم

ارميدهند، مخاطب قر يك شكايت، آنهاديگران رابه حيث قاضيان ادعاهاي شان سپردن . درسيستم قضاوت اخالقي كه مسئوليت آنهاراتقاضاميكندقدم ميگذارندفلهذا

، كه درآن به حيث يك سيستم مطالبة دوجانبه ميباشدمن استدالل ميكنم كه اخالق ام توسط كدآن صالحيت است، ضرورت به تعهدهركس دربرابرهركس ديگرمسئول

ميشودتاباالي تعهدتي كه هركدام ماداريم توسط صالحياين . نداردقدرت بيروني مافوق . به مرجع خدايي اخالق راتضعيف كرده ميتواندبرعالوه، التماس. يك ديگرادعاهاكنيم

صرف تاي وادارندفكربه معتقدين رااخالق شايددربارةامرخدايي مربوط به زيرانظريات فيصله سازدموجه ميآنهارادركردارشان تاآنچه باشندخداوندشان دربارةمراقب انديشة

تحت چنين يك سيستم به بسيارآساني شكايات آنهايي كه بااعمال يك شخص . دنكن خودشاناخالقي ناديده گرفته شوند، چون كه آنهابه حيث صالحيتهاي متضررشده اند

شخص راازمنبع يك اناديده گرفتن شكايات ديگران سبب ميشودتاام . نميشوندشناخته التماس. محروم سازدصالح سلوكش ضروري است براي اكه يامعلومات اصلي آگاهي

به معني متأثرشده اند آنهايي كه به واسطة اعمال يك كسبه خداوندعوضبه طورعموم اين يك اتهام درموردسلوك .خودميباشدفرارازمسئوليت دربرابرهمنوعان

Page 198: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٨

اخالقيات خداپرستي، چون اخالق دهري يادنيوي، ازلحاظ تاريخي. خداپرستان نيستهرمجاهدتشنه به خون به دربرابر. اندراالهام بخشيدهغيراخالقي هردو وي اخالقبسيارعمل

، كه مشتاقانه ديگران طورمساوي يك كمونيست يافاشيست خشونت آميزرايافته ميتوانيمچنين مشاهدات به استدالل من . متعصب ميكشندواسيرميكنندياعقيدةرابه نام يك ايديال

بلكه. سببي عقيده براي عمل نبوده استمن دربارة نتايجزيرااستدالل . ربطي ندارند .اساسي براي خداشناسي بوده استدربارة استنباطات منطقي دربارة پذيرش ياردشواهد

، هاماتلاگواهيهادربارة اساسي براي خداشناسي يعني كه اگرماشواهدالل كرده امدمن است، پس مامتعهدبه بگيريمكتاب مقدس راجدي عجزات، تجارب ديني، وپيشگوييهاي م

نظري ميشويم كه بسياري اعمال شنيع ازلحاظ اخالقي كارصحيح اند، زيراكتاب مقدس چون ماميدانيم كه چنين اعمال ازلحاظ . دكه آنهاكارياحكم خداونداستبه ماميگوي

قدس گزارش يافتهماشواهدخارق العاده براي خداشناسي كه دركتاب ماخالقي غلط اند، مغاير اخالقي دفاع ازاعمالمابايداقالًآن قسمت شواهدراردكنيم كه. يتوانيم نمقبول كرده

درمعرض خودرابرله خداوند، يامدرك مابااين روش خداشناسي آزاددربارة شواهد. ميكندح دربارة مدرك ترين توضياول، به. قرارميدهيمداين مدرك درمورديگر دواعتراضاعمال بعالوهوبه ستايش اعمال شنيع آن تمايلبراي كه ي يگانه توضيح-خارق العاده

چه محبت اميدهاواحساسات خودما نشان ميدهدكه ياانعكاس دهندة – ميشود ارائه خوبنادرست مرتباًسرسختانه وتعصب شناختي ، يااينكه عدالت يابيرحمي اندميباشديانفرت،

كه به زد وانمودميساعاملي يك خواستاندتوسط به خيريابه بدي ماخواه راهمه حوادث ، ترسها، يك تجسم آرزوهاعبارت از خارق العادهمدرك به عبارت ديگر، . عالقه داردما

خارق مدرك همه اديان يكنوع دوم،. استدروجوديك خداوندخيالي خودماوفانتزيهاي براي سيستمهاي ديني قرينة كامل اين قسم مدرك . رادربابت خودشان ادعاميكنندالعاده

شواهدعادي مستقل كه يك سيستم رانسبت به سيستم كامالًمتضاد، ونبودن

Page 199: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

١٩٩

. ري ندارندهيچ اعتباري راحمايت ميكندكه اين قسم مدرك ، قوياًنظديگربيشترتأييدكندبه كلي ردكنيم، چيزي باقي نمي ماندكه خداشناسي رامدرك ويكباركه ماچنين

دانشناسيخ بعالوه كه الل اخالق گرايي، داست. راتأييدكند)پرستش چندين خداهايا(اخالقاًحساس راراجع به خداشناسان ذهن ست كه بايد انتقاديلبة يك ،كندنميراتهديد

.عليه وجودخداوندبازكنندك مدروي . اناربراست دردانشگاه مشيگان،اليزابت اندرسن، پروفيسرفلسفه ومطالعات زنان

ات، ومقاالت بيشماردربارة مساو» )1993(ارزش دراصول اخالق واقتصاديات«مؤلف طرفدارحقوق زنان تيوريونظرية ديموكراتيك، نظرية ارزش، فلسفة علوم اجتماعي،

.ميباشد

Page 200: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٠

رهايي ازاوهام اقتباس ازديويداووينس

براي رهايي جهان كه دانش عقالني، تجربيهرجاكشيدگي بين دين ودانش عقالني

لهذاعلم . پيش ميĤيدازاوهام وتغييردادن آن به يك ميكانيزم سببي كارنموده استاخالقي به آن وجه وميداندخداوندمقررشدةيك نظام جهان راكه اخالقيفرضيةباادعاهاي

.مقابله ميكندمنظورميدهدوقدرت علم به ما. اماازنظربسياري، رهايي جهان ازاوهام توسط علم يك آزادسازي است

: قراردارندهيمدوچيزدرراه نيل به آنچه ميخوا. نايل ميسازدميدهد؛ مارابه خواسته هاي ماموانع تخنيكي رابه اين . علم هردوي آنهاراازميان برميدارد. موانع تخنيكي وخرافات علم خرافات آن،عالوه بر. د، وساختن ماشينهابرطرف ميسازواسطة آشنايي مابافنون

راتسخيرميكند؛ به مايك تصويرجهان راميدهد، يك تيوري كه جهان چگونه كارميكند، كه معموالًماراازكاري رابسيارچيزهاجهان بيني علمي .هام رهاميسازدن راازاويعني جها

درتهاي ، قوه ها، وق موجوداتهرنوعاين . انجام دهيم بازميداردحذف ميكندهيمميخواكه ذهني شكسته زنجيرهاياين يكباركه . بيرون ميكشدازواقعيتخيالي كه مارابازميدارند

. ميتوانيماستفاده كردهفراهم ميكندكه علم شوند، ماازتكنالوژي . ميدهديانهعلم براي ماحقيقت كامل راجع به جهان ماآيا مقاله دربارة اين نيست كهاين

فهوم، تمامي ممفهومي وجوددارد، يابرعكس، تماميام عالم درنظآيامن نخواهم پرسيدكه . نخواهدبوددكنندهآزا نگراني من اين است كه حقيقت علم. منظورازخودماناشي ميشود

درعين حال علم باخالي ساختن نظام گيتي توانايي مارابراي عملكردوسعت دهد؛ بايدعلم دريك جهان آياكه مارااين بايدو. ازمفهوم يامنظور، اين ظرفيت راموردتهديدقرارميدهد

Page 201: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠١

جهان بيني ديني شايدراست نباشد، . توانيم متحيرسازدرهايافته ازاوهام زندگي كرده مي . چارة نخواهيم داشتبدون آنها الم گيتيع مفهوم برايرطريق ديگتايافتن اما

به ذهن ، وباآلخرهبعدبه جسم انسان، من پروسة رهايي ازاوهام را، باجهان طبيعي آغاز وقتي باوركردني ياموجه است كهآزادي بخش علمادعاي . انسان خواهم پرداخت

، مي شامل سازيمودرادرجهان بيني علامايكباركه ماخ. منحصربه جهان طبيعي باشد . نگرانيهاآغازميشوند

رهايي جهان طبيعي ازاوهام

. قمندميسازدعال است كه مراخرافات بر علم ازاوهام، غلبة آنقدرت رهايي بخشموانع . عطية بزرگ ديگرعلم به نژادبشري مي اندازيمبرتكنالوژي، امااولتريك نظرمختصر

كردنباسويچ ثالًماشين يااتومبيل م: ازنتايج مطلوب عمل ماجلوگيري ميكنندتخنيكي يكباركه چگونگي . ان نميشوددواسرماخوردگي مادرم نميشود، باخوردن روشنعلم به . رادانستيم، مابراين موانع فايق شده ميتوانيموسرماخوردگيماشين كارزيم رابسا اتومبيل سويچهاي، فلهذاميتوانه كارميكنندچگونيادميدهدكه اين چيزهاما

علم . رابه بارمي آورنديامطلوب كنيم كه نتايج درست اخوردگي راديزاين وعالج سرمچطورآن تا، دستكاري كنيمبامهارت به ماميگويدتاجهان دوروپيش خودراچطور

.راباخواست خودتطابق دهيمدرچهارصدسال اخير، يك . علم استياهويداي تكنالوژي ازمحصول بسيارمحسوس

دراخيرقرن هژده وقرن نزده، . بيه وايجادشده است تعنظرية جامع وفراگيرجهان فزيكياجتماعي بزرگ معروف به زندگي انساني درآن دگرگوني برهمه جنبه هاياين نظريه

پيش ازآن انقالب، مردم ساختن ماشينهاي ساده براي . انقالب صنعتي تطبيق گرديدرضرورت هتورالعمل سيستماتيك براي ارضاي ، اماآنهايك دسمقاصدخاص راميدانستند

Page 202: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٢

علم همة . آنهافاقديك تكنالوژي مناسب بودند. نداشتند توسط يك ماشين معينانساني . آن راتغييرداده است

. درساحات بيالوژي وسايكالوژي توسعه يافت، دانش علمي ما نزده وبيستدرطي قرونجسم مابايوشيمي ماچگونگي تكامل وتوليدمثل موجودات زنده راكشف كرديم؛

درقرن هژده . انكشاف نمود متعاقباًبايوتكنالوژي باتمام اشكالش سريعاً.رادريافتيماكنون مابربسياري .واكسين چيچك وجودداشت اماهيچكس طرزكارش رانميدانست

جراحي براي ترميم، زياد طرق؛ ماچيره شده ايمة كه بشريت راتهديدميكردندامراض عمدبراي نويك ياتكويني براي ماطرقينري ژنت؛ وتكنيكهاي انججسم داريموبهبوديااصالح

. خودماوسايرجهان حيه عرضه ميدارندجسم دستكاري ديده يك پيشرفت قابل ذكر اماحتي دراين باره ، شده استردثابتمتم انسان ، ذهنالبته

، واين خامي دانش مادربارةفزيالوژي مغزهنوزدرمرحلة صغارت خودميباشد. ميشودغيرپيچيده چون مادرمعامله باپديده هاي نسبتاً. دتكنالوژي مارادرموردذهن نشان ميده

بازهم، علم . مادرمعامله بابيماريهاي ذهني آنقدرخوب نيستيم. دردوبيخوابي خوب هستيمپروزاك وريتالين سايكالوژي انسان رابه . دراين اواخراسلحة نورادردست ماقرارداده است

دربارة يك تكنالوژي ذهن،دربارةيك تكنالوژي جامع . طورمطلوب تغييرداده استيك . اصالًامكان پذيرمعلوم ميشودعقايد، تمايالت، وهيجانات بغرنجترما

راطوري كه امروزجسمهاي خودومحيط جهان فزيكي مان روزماقادرخواهيم بودتاخود . نيم تغييردهيماخودراتغييرداده ميتويزكه يك چ.مفيدنيست مگراينكه به استعمال آن آماده باشيمتكنالوژي براي ما

به . آن استعملي شدن بارة خرافاتي در وترديدماراازاستعمال آن بازميداردشك؛ هواپيماقابل خوب به نظرنميرسد، اماطالع ضاي اقدام ميكنداتق ماپالن جنگيطورمثال،

ج شده مثلث برمودادرحركت هستيم؛ بيماري ايدزعالمابه سوي پروازاست ليكن

Page 203: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٣

علم به ماميگويدكه اين شكهابي اساس . وبه نكننداهان خودتنميتواندتاكه مصابينش ازگن اعتقادبرقوه هاي مافوق طبيعي وتاثيرات جادويي ميباشندكه بريكمتكي اينها: اند

براين قوه هاشايدبررويدادهاي جهان فزيكي ازطريق يك اعتقادخرافاتي.واقعيت ندارند .گونه اثري ندارندهيچهاماخودقوه كند، اواردسلوك مانفوذ

توسط مشكوك ساختن مابرسودمندي يامؤثقيت آن رافات ماراازاستفادة تكنالوژي اين خ آن بدون بازميدارنداازاستفادة تكنالوژي عقايدغيرعلمي ديگروجوددارندكه مار . درنبازميدا

قبول داردكـه ماانـسانهامنظورهاداريم دانـشمند يك . ه باشيم تشك داش كه درقدرت آن ــل ميك ــان تحمي ــاآن منظورهارابرجه ــيموم ــابق : ن ــامحيط خودرامط ــتهم ــاي خواس ه

من . دن، ازخودمنظوري ندار فزيكي ما واد، م كه كارميكنيم اماباچيزهايي . خودعيارميسازيمولـي، قطـع . ازبعضي چوبهايك چوكي ميسازم وبه اين ترتيب به آنهايك وظيفه ميدهم

ـ آنهابه حيث يك . ندارنداي نظرازمن، اين چوبهاكدام وظيفه ك نـشيمن، بـه حيـث ي كه ايـن چوبهاانجـام داده هرچه. ماق استعمال شده ميتوانست دروازه، يابه حيث يك چ

ايـن مـردم اسـت كـه تعيـين . ديدنـد گرآن وظيفة آنها و كاربردمآنهارابه منميتوانند . خودآنهامنظوري ندارند: ندست ه براي چي جهان طبيعيهايكدام قسمتميكنند

موجوديـت رادربارةه انـد، ويـك توضـيح البته، علم مي پذيردكه درختان تكامل كـرد طـرح درختان بلوط، مانندهمـه موجـودات حيـه، . مشخصةآنهاعرضه ميدارد وفعاليتهاي

. اتفاقي وانتخـاب طبيعـي ميباشـند محصول تحول يك ؛ بلكه آنها ياديزاين عمدي نيستند كمـك مـي يـاجنس نوعاين كه دربقاوتكثير بامشاهدة درختان بلوط، ماآن پروسه هارا

راموجـب جنگـل آتش سوزي گاه گاه ، حتي هاميوه ريختن ريشه ها، فروبردن -دكننــشوند ــوانم -مي ــد تــشخيص كــرده ميت هيچ اينجــااما. ازآنهــايي كــه كمــك نميكنن

ارة من به تنـة درخـت نسبت به استعمال ه هاي درخت بلوط ميو ريختنكه انديشةچيزازازقديم درپي ازبين ماياانسان نوع. طرفداري كند وجودندارد ستيك حادثة بيشترطبيعي

Page 204: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٤

سـوختاندن جـنگالت بـه خـاطرزراعتي سـاختن آنهـايكي : بردن درختان بوده اسـت ين كـارافزايش يافـت نـوع انـسان بـاچن . ازفعاليتهاي بسياراختصاصي بـشريت ميباشـد

، چطورمن باقطع يك درخت نظـم است يك فعاليت طبيعي اگراين به معني . وتكثرنمود ته ميتوانم؟طبيعت راواژگون ساخ

تخريب جنگالت آمازون توسط كمپني هاي درخت بري دانشمندان درسالهاي اخير، يب جنگالت اثرات زيان آور جدي شان ميكنندكه تخرآنهاخاطرن. راانتقادكرده اند

وعواقب -واهدداد اين تركيب اتموسفيرزمين راتغييرخبه طورمثال، -خواهدداشت، موادسوخت، كاغذشايدبرمنافع داشتن بيشترطي مازيست محيواژگون ساختن ناگوار

نديهاومصالح انسانهامتوسل به نيازماينجادانشمندان . وغيره سنگيني كند، زمين زراعتيآنهانميگويندكه قطع . ؛ آنهابه جنگل بري كه به ضررماست اعتراض ميكنندميشوند

به حيات بي احتراميي كه به خاطريا، به طريقي نظم طبيعي رامنحرف ميسازدجنگالت . بودمي آنهابي مفهوم برايطرزفكر اين. ذاتاًغلط استيك جنگل

اما، اين . واقع شده نميتوانستن دانش تخنيكي كه علم به مافراهم كردانقالب صنعتي بدو؛ علم به رهايي جهان طبيعي ازاوهام بي فايده بوددانش تخنيكي به ذات خودش

اركه اهداف مادرتضادباشدتهي سازد؛ يكبنيزضرورت داشت، تاآن راازهرمنظوري كه باانقالب . درهرجابه كاربريم رااين تكنالوژيچنين شد، ماخودرامستحق احساس ميكنيم تا

آن مداخله كنيم هاي ، تادركار ازمامتقاضيست تاازجهان طبيعي بهره برداري كنيمصنعتيهاراايجاد؛ ؛ كانال كرديمااستخراجرماتيل فوسيل : به مقياسي كه هرگزتصورش نميشد

، واين صرف اعماركرديمبرزمين المزروع ؛ فابريكه هاوشهرهاراتغييرداديمامسيردرياهارآنهايي كه اين كارهاراانجام دادندطبيعت رابه حيث يك منبع ميديدند، . آغازش بود

فاده قرارگيرد، وباكمك تكنالوژي تتاتوسط انسانهابراي مقاصدواهداف خودشان مورداس. مجددميكنندمحصوالت ومواشي ماراطرح ريزي اين مردم هم اكنون تكويني،ژنيتيك يا

Page 205: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٥

ازآن ست تاچيزسودمندمادة گنك منتظراازنظرآنها، طبيعت ازخودمنظوري ندارد، اين . ساخته شود

منظورومفهوم طبيعي ازجهان برداشتن يابرطرف ساختن ازاوهام، جهان ازرهايي مقصدماين : رهايي به معني آزادساختن استازنظربسياري مردم، اين . استتوسط علم

آيامابدون به كاربردن . حسب نيازخودتغييردهيمماراقادرميسازدتامحيط طبيعي خودرا جداً درفكرچشم پوشي ازمنافعتكنالوژي عصري چطورميتوانستيم زندگي كنيم؟ كي

كه وچرابايداين منافع راازآنهايي كه فاقدآنهاانددريغ كنيم؟ شايد؟ميبودساختن صنعتييگانه سلوك محتمل براي مالوك درست، يااقالًسجهان طبيعي دربارةعلمي طرزبرخورد

رهايي بخش علم اكنون بردانش مادربارة امانيروهاي. ست تااتخاذكنيما . گرديمرهاازاوهام نوبت ماست تاباراين . خودانسانهااثرميگذارند

رهايي جسم انسان ازاوهام

اين كفراست تادرياهاراازمسيرشان تغييرداد، يابرحقوق ويژة به قول خرافات رومي قديم،به قول خرافات فرانسوي، اين كفراست تابه خاطرچيچك خالكوبي . طبيعت تجاوزنمود

به قول خرافات اوروپايي . نمود، ياكارخداوندراعمداًباتوليدناراحتيهاياامراض غصب نمود. وبنابرآن عليه خالق خودبغي كنيمامروزي، اين كفراست تابه زندگي خودماپايان دهيم،

ومن ميگويم، چراساختن خانه ها، كشت كردن زمين، وكشتي راني برروي درياهاكفرنباشد؟ درتمام اين كارها، مانيروهاي ذهن وجسم خودرابه كارمي اندازيم

درهيچ كدام شان تابعضي نوآوري رادرمسيرياجهت طبيعت به وجودآوريم؛ ويامساويانه گناه بي بنابرآن همةآنها، مساويانه . دهيمانجام نميكارديگري راما . هگارهستنداگن

Page 206: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٦

جهان طبيعي معامله ميكند؛ به ماميگويدكه ماچگونه ازعلم باانسانهابه حيث يك جزء براي تغييرودگرگوني يكباركه اين رادانستيم، ماتكنالوژي . )فزيالوژي(كارميكنيم

هميشه . كرده ميتوانيمرااختراعخودمابه يند، طرق ساختن جسم وذهن بيشترخوشاخويشچون (وادوية ابتدايي) چون ختنه(اشكال ابتدايي جراحي: چنين طرقي وجودداشته اند

راجع كنالوژي سيستماتيك تهرتأييدوپشتيباني تااين اواخر، دانش مابراياما، ). ترياك، ت، مامرض، معيوبيدانستن فزيالوژي انسانبدون . بسياراندك بودخودبه شناخت

ايد به طريقي چون حقايق بي رحم ومسلم قبول ميكرديم كه بوسيماي فزيكي رادرمعرض هرنوع بيماري ومعايب دانستن سايكالوژي انسان، مابدون . باآنهاميساختيم

.قرارداشتيم ذهنيناداني مادربارة جسم انسان يكباركه . جسم انسان، ديگرچنان نيستاين درمورداما، اقالً

، برمعيوبيتمابيماري راعالج كرده ميتوانيم: تحت كنترول مادرآمدين ا، گرديدرفع وحال كه مابرجسم . فزيكي رابرطرف ميكنيم پيروزميشويم، وسوءشكلياناتواني

خودكنترول داريم، چرامابايدخودرادرعالج بيماري محدودسازيم؟ چرابايدجسم پيوندهاي ختن پستان، دهيم؟ بزرگ سانآن رامطابق ميل خودتغييربخشيم، نخودرابهبود

سينه، واصالح روي وتغييرچهره؛ تعويض هورموني ودفع خشك قاعدگي زنانه؛ جراحي ن معيثابت وجسم انعطاف پذيرشده است، اين ديگريك چيز. جنس ماراتغييردهدميتواند . نيست

بعضي ازاين تكنالوژيهاي تغييردادن شكل خودسبب نگراني شده اند، اما مردم به مشكل اشاره جانبي سوءبعضي اوقات آنهابه تاثيرات. يتوانندنگراني خودراتوضيج كرده ميل دال

براي موادغرس اماآن يك دليل-ه شده درسينغرسمواداحتمال سرطان چون -ميكنند. شدة بهتردرسينه ميباشد، نه يك اعتراض دربرابر تكنالوژي بزرگ ساختن سينه ها

اين مارابه اصل مطلب . مينامندبعضي اوقات مردم غرس سينه راغيرطبيعي

Page 207: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٧

نزديكترميسازد، امابه مشكل ميتوان گفت كه اين چرايك اعتراض بايدباشد، ياحتي باشم، من ميتوانم تاهرروزبه داشته نيرومنداگرمن بخواهم تاعضالت. چه معني دارداصالً

بي دردرازمدت كه اين ورزشگاه بروم، يادرعوض آن يك غرس سينه رابه عمل آورم آياواقعاًاين نسبت به رفتن به يك ورزشگاه بيشترغيرطبيعي. ت وشايدارزانترباشدزحم

باختن وزن توسط پرهيزيارژيم غذايي نسبت به باختن وزن وقابل اعتراض است؟ آيا توسط گرفتن يك دواي كه ميتابوليزم راسريع ميسازدطبيعيتراست؟

اهدكردكه به اين فراگرفته است نتيجه گيري خوهركس كه تصويرعلمي جهان راتاجايي كه به » غيرطبيعي«و» طبيعي« مابايدازاين حرف . پرسشهاجوابي وجودندارد

كه تامنظورهاي جسم انسان يك ماشيني است . جسم انسان مربوط است بگذريميكباركه چگونگي كاراين ماشين رادانستيم، مابه آن عيناًچون . مارابرآورده سازد

بين ترميم محض جسم، برطرف كردن يك بارز يك فرق. موترياخانة خودمعامله ميكنيم. وجوددارد ماهاي مطابق آرزوي دادن آنعيب درآن وتغييردادن جسم ما، تغييرشكل

به عمل مي آوريم، زيافرق گذاري رادرموردموترهاوخانه هامايرويهمرفته، ماچنين يك تساختن خانة تان بهتر: امااين تمايزكدام اهميت اخالقي ندارد؟ چرادرموردبدنهانيزنباشد

جسم شمامتفاوت باشد؟چرابايداين درمورد. كردن آن بدترنيستنسبت به ترميمبارهايي جسم . ختن استعني آزادسايث يك ماشين عضوي به متصويرجسم انسان به ح

يك تقاضاي، يعني نميكنده جسم ازماتقاضاهاانسان ازاوهام، علم مارامتيقن ميسازدكاعضاي بدن انسان منظورهاي ون جنگلهاي انبوه مناطق باراني، چ. راندارد معينسلوك

البته . كنيمن كه مابايدمداخله كردن، نه روشهاي كاروزندگياحترام كنيم ندارندكه حتماً بدن شايددرايفاي كاري -بابدنهاي خودبامشكالت تخنيكي مواجه شويمشايدمادرروش

ين موانعالً، برهمة چن اما، اص-اماندوكه ماميخواهيم به خاطربيماري يامحدوديت فزيكي

Page 208: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٨

ي ربارة جسم انسان هيچ چيزد. تخنيكي توسط دانش ومنابع الزمي معين ميتوان فايق آمد . چيزمعين بايدپنداشته شودوجودندارد يكبه حيث كه

به حيث يك چيزمعينهم نبايدراجسم انسان هستي : ي نمود منطقديويدهيوم استنتاجنه ارزش نسبت به يك حلزون ، يك زندگي انسان كائناتنازنقطة نظرجها. فكركرد

جهان به زندگي يك انسان كدام ارزشي قايل نيست؛ تنهاانسان به . داردبيشترونه كمتر زندگي ه دوامانسان اهميت ندهيم، يكباركيك زندگي مابه يكباركه . خودارزش ميدهد

ارزش خودراازدست گي ، آن زندچه به نزدخودشخص يابه نزدمرم ديگرمطلوب نباشدكدام عيبي » خون ازچينلهاي طبيعي آنهايك چنداونس برگرداندن «درطبيعت . ميدهد

. ، طبيعت مانع مانخواهدشدخواهيميست كه ماميچيزاگرآن . نمي بيند تحريمژده به خاطرنشرناشده باقي ماندكه درقرن ه» دربارة خودكشي«مقالة هيومبه رفت تاسلوكهابه تدريج تغييركردهزآن به بعدا. راموردحمله قرارداده بودشديدآن

. شودتقريباًبه حيث خردمرسوم درآمدشته غلط پنداكارنظري كه خودكشي نبايدساختن خودكشي راضي قانون گذاراني كه به بي تقصير. نداماشكوك باقي ميمان

ارادي خاطرمترددهستندكه ميگويندازانتخاب بههستنددرقانوني ساختن مرگ دلسوزانهمردم متعلقين سالخوردة شان راقبل ازوقت به مرگ اين كه ن مطمئن بوده نميتوانند، ياآ

چنين نگرانيهاماراازفرستادن داوالطلبان به كشته ي كهحالدر. وهذالقياس، ترغيب نميكننددداردكه قانون يك نگراني عميقتروجوبه گمان من . شدن شان درجنگ ممانعت نميكنند

. صل آن آماده نيستند مفگذاران مابراي توضيح ادعا ميكنندكه خودكشي نبايدكارغلط باشد، بسياركم مردم دليل هيوم گرچه خيلي ها

ك انسان مردم هنوزبه اين عقيده اندكه دوام زندگي ي. رابراي اين تفكرتصديق ميكنندمعني به اين اين نميتواند. يك حلزون باارزشتراستنسبت به زندگي يك پشك يا

. است ضرورييشتر يك پشك ياحلزون بزندگي انسان نسبت به يك كه دوام باشد

Page 209: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٠٩

، انسان طول عمرداشته باشندتامانندهربسياري پشكهاميخواهندبگوينداحساس ان معين همنوعشت حلزون مقبول نسبت به وماانسانهاشايدبيشتردربارة سرنو

وماخواسته هاي . ، زندگي انسان مهمترميباشدميپذيريممعهذا، ما. ياعالقمندي كنيم ينگرانانسانان رانسبت به خواسته هاي پشكهامهمترميدانيم بخاطري كه انسانهارابيشترمهم

دوام آن انسان يك وظيفة كه چقدرهركس زندگي يكامااگرارزش. فكرميكنيم انساني خاصييك زندگي نخواهدتاكه هيچكسميتواندنيست، چطورشده راميخواهد ؟ندبداوپايان آن رابجا دهددوامراتاآخر

تصورات دربارةارزش ومنظورطبيعي به توضيح جنبه هاي نفوذوپخش دوامدارچندسال قبل، من يك پروگرام تلويژني . ديگرسلوك مادربرابرجسم انسان كمك ميكند

اين : سالم چپش فارغ شودساقازت تارادربارة يك شخص ديدم كه باشوروشعف ميخواسچون يك راچپش ساق. ته باشد اوآن رانميخواست داش يك جزء جسمش بودصرفساق

مصيبت آن شخص واقعي . ءشكل احساس ميكردسويك ، يك باراضافي، حتي تحميل، تعجببدون . راقطع كندكه وي درجستجوي يك جراح بودتاساقش ، وماميديديم بود

درعين زمان، شخص مذكورساق. ردگرديدمراجعه كردتمام دكتوران كه وي ازطرف .كرده بودمحنتش راقدري تخفيف نمود، چارة كه ظاهراًكم بستهخودرادريك قالب مح

تهيه كنندگان اين پروگرام سعي به عمل آورده بودندتاهمه چيزراازنقطة نظراين شخص اوحق به تقاضاي بدون شك كه داكتران درردمعهذاباوجودتمام كوششها، . نشان دهندخص چرايك شاام. پزشكي ضرورت داشت، نه جراحيوي به كمك روان : جانب بودند

وفق باپندارخودش كه اوآرزودارد، يك جسمي كه داشته باشدنبايداجازة جسمي راچراوي موردعذاب ؟ ازبين نخواهدرفتلنگش باشدميكند، خاصتاًاگراين مستلزم قطع

درآخرپروگرام، شخص آن آنقدردم دست ياميسرباشد؟وبدبختي قرارگيردكه اگرحل راتوسط يك تفنگ شكاري ازميان بردهخودمصاب ديگري نشان داده شدكه ساق

Page 210: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٠

اوباساق مصنوعي : ريافته بودحيات اين شخص تغيي. بودتادكتوران رابه قطع آن وادارسازد چرامابايدپشيمان باشيم؟. اوكه پشيمان نبود. راحت شده بودخيلي

يك آرزوي قطع يك . يالنگ داردواقعيت اين است كه يك جسم سالم انسان دوساق قوياًاحساس است، مطالبة كه هرچند يك آرزوي منحرف وهرزه اق بكلي سالمس

. توسط دارويامداواي ديگرازبين برده شود بايدميلاين . بازهم قانع كننده نيستشودوظيفة يك دكتوران اين شخص رابه خاطري ردكردندكه به عقيدة آنها

ن راعلوم اي .دبه آنهابدهدداكترصحتمندساختن مردم است، نه هرچيزي كه مردم بخواهنچگونگي اين علوم تنها. درس نداده بودي به آنها، فزيالوژي، يااناتومشيمي حياتي

بيالوژي تكاملي . توضيح ميكنندكاربدنهاي انسان وچگونگي به وجودآمدن آنهارا منع نميكندطوري كه به خاطرخوشي اشدكتوران راازقطع ساق پاي يك شخص

كه باجسم انسان . ميكندمنع نطرخوشي من قطع درخت بلوط قديم درباغ من به خامرااز . ساحة علم استچه بايدبكنيم وچه نكنيم خارج از

تندرست ساختن دوبارةيك جسم، ، مابازهم مانظرياتي دربارة چنين موضوعات داريمفرق قايل خودبه آرزوي فقط آن تابع ساختن را، ازاعاده كردن وظيفة طبيعي آن

عصرماقبل علمي يك مضريابقاياي ، يك اثرحضآياچنين طرزتفكرخرافات م. ميشويم ؟مابايدخيلي پيش ازآن بزرگترميشديم ، كهاست

رهايي ذهن انسان ازاوهام

ماميتوانيم يك خط آهن راسرتاسرصحرابكشيم، برج ايفل رابسازيم وبانيويارك !م ماميتواني،خير .انسان رابهبودداده نميتوانيمكه ماگپ بزنيم، امابه يقين مستقيماًوبه خاطرآن مابايداول . استوظيفة آيندة كمونيزم - نوانسان»بهبوديافتةشرح «ايجاديك

، فزيالوژي، وآن قسمت فزيالوژي كه وي، يعني اناتوميهرچيزدربارة انسان رابدانيم

Page 211: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١١

به حيث ، يامنتهابه حيث يك موادخامبه خودش انسان بايد. سايكالوژي وي ناميده ميشود، عزيزم)هوموساپينس(انسان هوشيارباآلخره، «: وبگويد، بنگرد يك محصول نيمه ساخته

».بااليت كارخواهم كرد مناماعلم برخي . ام رهاميسازد؛ جهان ماراازاوهعلم جهان طبيعي راازمنظورخالي ميكند

اين راميپذيردكه انسانهامنظورهادارند، داراي : معني ومنظورراپشت سرميگذاردباقيماندةنميخواهندتاصرف جهان رابدانند، انسانها. شان راتوضيح ميكننداهدافي اندكه سلوك

پاسخ دربرابراين بادادن يك تكنالوژي به ماآنهاميخواهندتاآن راتغييردهند، وعالمان مفهوم درچنين كاراگرزندگي انسان خالي ازمنظورميبود. ، نه صرف يك تيوريميگويند

واقع يك انسان راثرعمل بامنظورراكه دآنچه چطوربايدعالمان اما. كمتري وجودميداشتدرجهان رهايافته ازاوهام براي فعاليتهاي بامفهوم چطورآنها كنند؟ ميشودتشريح

يافته ميتوانند؟ يك جاراانسانهاچرا؟ به خاطريك مشروب . الماري غذاروان ميشوم وطرفمي خيزمازچوكي خودمن

بامنظوراست، بامنظوربه من دراينجاعمل . وباوردارم كه مشروبات درالماري وجوددارند ، منمن به يك مشروب ميل دارم. خاطريست كه به يك طريقي تحريك ميشود

كه ستديگريبرچيزهاي براساس اعتقادآن باور. نه آن ميل راارضاكنمباوردارم تاچگومن فكرميكنم كه نوشابه هادرالماري اند، فكرميكنم كه بابرآمدن : دارممن دربارة جهان به طورعموم، عمل بامنظوربايك تركيبي . به الماري برسم، وغيرهازچوكي ميتوانم

اميال براي چيزهاي مختلف وعقايددربارة : ازدونوع حالت مختلف ذهني تحريك ميشود ازعقايدواميال تركيب مسلميكعبارت ازداشتن يك منظور. چگونگي ارضاي آن اميال

.استعالم آن بايدكه ، درآن كدام چيزي ناًيقي. دقت راايجاب ميكنداين تصويرعمل انسان

ورگانيزمهاي انساني اند، ا عقايدواميال هردوحاالتازنظرعالم،. وجودنداردرامستثني بداند

Page 212: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٢

ميگوييم كه يك وقتي . نيزمهاراتوضيح ميكنندسببي سلوك آن اورگا كه به طورحاالتيسلوك معين متمايل به شخص منظوري دارد، يعني كه آنهادريك حالتي هستندكه آنهارا

. هيچ چيزخرافاتي يااسرارآميزدربارة آن وجودندارد. خواهدنمودماعلت وقتي به طورمثال، ، اما. تااميال خودراارضاكنيمسعي ميكنيمبايك عمل معموالً، ما

دريك مرحلة اوليه اساس فزيكي ميل ياخواستة خودرابدانيم، ماميتوانيم سلوك خودرا، علم به . به عمل آوريمكنترولبرسلوك خودمغز علل آن درباكنترول يادستكاري

باكشف شيمي مغز، ماچگونگي به . كه ماانسانهاكيسه هاي موادشيميايي هستيمماميگويد. زيكي سلوك راخواهيم فهميداميال وعقايدراخواهيم دانست وبعدمااساس فوجودآمدن

دستكاري كه سلوك انسان رافهميديم، ماميتوانيم سلوك انسان راپيش بيني وووقتي .يك علم ذهن يك تكنالوژي ذهن رابه بارمي آورد. كنيم، به شمول سلوك خودما

درحقيقت، اين چيزيست كه مابه يك پيمانة خوردبدون به كاربردن علم ذهن انجام داده به داگرشمايك ميل شديدبراي خواب نصف روزاحساس ميكنيد، ميتواني. ميتوانيمپس به آشپزخانه يتوانيدخواب شويد؛ بالفرض شمابايدكاركنيدونم. رفته بخوابيدبسترخود

آن ميل شمارابراي خواب ارضانخواهدكرد، ولي آن . يك كافي بسازيدرفته وبراي خودخوددست زده دستكاري به صرف يك كميبانوشيدن كافي شما. رابرطرف خواهدكرد

. ايدتاطوري كه ميخواهيدسلوك كنيدشماسايكالوژي خودراتغييرداده. ايد مربوط به تغييرشكل دادنميشود، تكنالوژيتر دانش مادربارة مغزعميقهرقدركه

روان. به طورمثال، يكي ازموادشيميايي درمغزماسيروتينين است. مانيرومندترميگرددسويةسيروتينين درمغزما، ميتوانندخواهشات پزشكان كشف كرده اندكه باكنترول

برهرگونهپروزاك . پروزاك قراردارددرعقب انكشاف دواياين كشف . ييردهندماراتغ . اثردارد، واكنشها، وسلوكهاهيجانات

Page 213: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٣

بين معرفي : شهرت پروزاك عظيم است. علمكنندةچه يك تصويرمقبول ازپتانسيل آزاد. آن رااستعمال نموده اندمردم مليون35، درحدود2000وسال 1987آن درسالك چرا؟ آياشگفت آورنيست كه پروزا. روزاك موجب نگراني شده استباوجوداين پكمك ميكند؟ مخالفين پروزاك، كه بافشارهاي زندگي دست وگريبان اندبسياري ازمارا

مخالفين اين . عوارض جانبي آن اشاره مي كنندعوض مخالفت مستقيم بااستعمال آن، به . ضاح كرده نميتوانندبه درستي ايتكنالوژي نوداليل واقعي نگراني شان را

. بودازكنترول مابيرون قوه هاي نيرومندرواني قرارداشتيم كه راختيارقبل ازپروزاك مادآنهارايكسره ازبين يا، آن نيروهاراميدهديك طريق نوكنترول بربراي ماپروزاك اكنون بيماري ذهني آزادميسازد، عيناًچون كشف پنسلين البته، پروزاك ماراازمصيبت. ميبرد

.ه ماراازستم بيماري سل آزادساختك بيشتربدانيم، بيشترآزادخواهيم هرچهدربارة چگونگي طرزكارانسانهاازنظرتروتسكي، ما

اماداروسازي آينده نشان ميدهدكه دربارة خودهرچه بيشتربياموزيم، . بود كه يك فهم علمي انسان يك تهديدبراي آزادي مابه خاطريست. كمترآزادخواهيم بود

اگرانسان . هاي ماراتابرزندگي خودحاكم باشيم تضعيف ميكندميم گيريتصظرفيت صرف يك كيسة موادشيمياي است، وقتي ماآن موادرادانستيم كه چه هستند، ميتوانيم

، بنابرآن مابه خودهركركتري كه خواسته باشيم دوباره مخلوط كنيمبه ميل خودتاآن را ميگزينيم، نيازمنديهاوعالقمنديهاي امااگرمايك كركتربه طورتصادفي. داده ميتوانيم

وچي . موجودماصالحيت شان رامن حيث اساسات براي تصميم گيريهاازدست ميدهند اساسات ديگربراي تصميم گيريهاوجوددارند؟

خالصه، نگراني من اين نيست كه يك علم مؤفق ذهن انسان ماراازتوانايي تصميم گيري

طبيعت وحالت مامحروم خواهدساخت، بلكه باتابع ساختن مابه حقايق تغييرناپذير

Page 214: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٤

. اصالًبراي ممكن ساختن تصميم گيري الزمي اندتهديديست دربرابراهداف ثابت كه خودوهم محيط ممانعت دربرابرتغييرشكل نامحدودانسان، كامالًعلمي دربارةدريك تصوير

چي باآموختن علم دربارة خودماكه واقعاًچي هستيم، ماهمچنان علمي كه. وجودندارد انسان خودرابانيازمنديهاي معين دريك حالت معين يقيناً،. ه ميتوانيم نيزمي آموزيمشد

اقعي انسان ياحالت واقعي اش هيچ اماعلم به ماميگويدكه دربارة نيازمنديهاي و. درميابد . يزاصولي يامعياري وجودنداردچ

ه تصميم گيري كمنبع اصلي آن اهداف ثابت بوددراروپاي غربي، عقيدة ديني معموالًاين عقايدهمه شايداوهام باشند، . درمتباقي جهان هنوزميباشد. راممكن ميسازد

اگرعلم حقيقت . ميشودترمبرم ثابت مگرباپيشرفت تكنالوژي، ضرورت به چنين اهداف .، آن حقيقت ماراآزادنخواهدكردميبودكامل دربارة انسانها

اخيرش دربارة اخالقيات، أليفات ، تاستاددردانشگاه شفيلد، انگلستان ديويداوونس، )1992(اومؤلف علل وتصادفات. اخالق، وفلسفة عصري به هنگام ميباشندروانشناسي

).2000(عقل بدون آزادي

اعتراف ديني به حيث خودفريبي )جورجس ري(از

به يك كليـساي متوديـست ميـرفتم، وكتابهـاي من درطفوليت خودبراي چندين سال ه اين منظورميخريدم، صبح وشام دعاميخوانـدم، بـه لغزشـهاي خـوداعتراف كوچك راب

احـساس ، يـك آوازخواني دسته جمعي دركليسا . ميكردم ودرآرزوي ايام بامسرت بودم زي ميكـرددرمن برمـي حسن نيت رادربرابرمردم وجهاني كه نقش مهم درزندگي ام بـا

Page 215: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٥

وآثاراخالقي كانـت آسـيب خاصـتاً مرادربرابرموسيقي ديني بـاخ ازآن جمله، ( انگيخت ).ميساختپذير

آموزش بعضي علوم مقدماتي رابه خاطردارم، وبعدازيك كمي ، درسن هشت يانه سالگي . كه بسياري ادعاهادرموردخداوند، هرچندجالب، ولي افكارواهي بودندتفكر، دريافتم

شناسـي باتـدريس خدا . افراطيترشـده رفـت نه اين كه معتدل بلكـه بابلوغ بيشترنظرياتم ابتدايي دركورسهاي مقدماتي فلسفي، مباحثات ديني بادوستان مختلف، وخواندن روزنامه

نـه تنهاعجيـب دينـي ي ، وادعاهـا خودرابانظريات ديني درمقابله مي يـافتم اغلباًها، من . ميرسيدبه نظرم گي يااوهام ال واهي وحتي ديوانخيوباورنكردني بلكه وغريب نـه هـم . بيمـاررواني هـستند يكنم كه بسياري مـردم مـذهبي البته هرگزفكرنم ،اكنون

ـ ) 2003(بانظرريچاردداكنز مـوافقم كـه ميگوينـدمردم مـذهبي )2003(ت ودي سي دنت بسياري مردمان مـذهبي ذكاوبرعكس آن، من خيلي اوقات با . وذكاوت اند فاقدهوش

افــشاي آنهابرادعاهــاي خودطــوري اســتاده اندكــه دربرابربر وتحــت تــاثيرقرارميگيرميـك باوجود ادعاها اين حمايت ونگهداشت . غيرحساس اند به طورآشكار استدالالت غلط

.عقيده دارندآنهابه واقعاًآنهاكه آيامياندازدكرمرابه اين ف اشتباهاتدركوقات به وبعضي اميكنندرعايت ، و راادعاعقايدديني بسياري مردم به طورواضح كه

ي كه فكركنم استدالل به خاطرصرف تااست اكخطرنيقيناًبرايم . جان ميدهندخاطرآنها، وبه نميدانندمردم به آنچه خودشان معتقداندآيا- شك نمودكهست برآنهاخوب نيشان

ياخوب آنچه كه صميمانه اعتراف ميكننداعتقاددارند، هرچندكه استداللهاي شان خوب ت جهالت، مغشوشيت، واغلب اوقا هرگونهمردم مستعدبه . شايدندانند؟ نباشندموضوع عالقة من درواقعاً، . ات شده اندتحريفموجب زندگي رواني خودشان عميقاًارةدرب

صميمانه ميگوينديااعتراف مردم چيزهاي كه بين وغيرهي عمومي ازتفاوتهاقسماًكنوني . ودناشي ميشواقعاًاعتقاددارندآنها وسلوك اوضاعوآنچه كه بنابرشواهدعيني ميكنند

Page 216: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٦

مردم اغلب اوقات ادعاي : زوجودداردپديدة خودفريبي نياماعالوه براين مشكالت، ، اعتقادكردن متعهدميشوندبه يقي يك طريابهميخواهندبه چيزهايي ميكنندكه صرفاًاعتقاد .تايك حدي آنهاميدانندكه اعتقادشان غلط استولو

ن فلهذام. خاصتاًدرمواردايديالوژيكيشامل خودفريبي است، غالباً» اعتقادديني «به فكرمن :فرضية ذيل راجدي ميگيرم

گذاشته شده اندوصادقانه غربي كه درمعرض علم مروجبالغين بسياريباوجودظواهر،كه ادعاي شان حدي باوردارند؛ آنهاتايكاند راميكنندخودفريفتهادعاي اعتقادبه خداوند

. غلط است

امراسم تولدي، ازتمرينات ديني چون عبادت، تعطيل روزهفته، به كليسارفتن، يابداًمن مادي گرايي دربرابرفرهنگ من البته بامقاومت ديني . عروسي، وتدفين انتقادنميكنم

دربرابرجهان ونه هم مخالف احساس معنوي محترمانه نيستم،مخالفمعاصر وتجاريمحتواي نگران من صرف. ، وبه خصايل كمترسطحي شان ارج ميگذارمومردم هستم

تنهاهمين . دنميشو كردهتمرينات وسلوكهاكه به خاطراين ميباشم ادعاهاي مافوق طبيعي . اند غلطبه طورآشكاركه درفرهنگ من ميدانندبسياري مردمكه گمان ميكنم ستادعاها

ت كه ادعاهاي ديني به يك دليلي كه نظرمن شايددراول مزخرف معلوم شوداين اسحتي . اورنكردني اندتاچقدرآنهاواقعاًوهمي وباندكه مانميخواهيم بشنويم حدي مانوس

. يادكرده ام، كه البته منظورم ازاهانت نيست) اوهام جنون آميز(بعضي اوقات آنهارابنام

خداوندبه حيث يك موجودذهنيعبارت ازيك كه است، مقصدمن ازخداوندبيشتربرتصورات مسيحيت بناشده

يكي ، يعني يك موجودي كه تابع شرايط عادي فزموجودرواني، مافوق طبيعي است

Page 217: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٧

-ن دانستن، مواظبت، محبت، تقبيح حالت ديگرذهني دارد، چوبعضي ولي قابليت نميباشدآنچه . ابدي، داناي كل، تواناي كل، ولزوماًخيرخواه ميباشديك موجودودرمسيحيت،

كه دربارة اس ادعاوخدانشناس انكارميكنداين است كه چنان يك ذاتي وجودداردخداشنمداخله كرده درآن وهم جهان فزيكي راآفريدهم د، راميپسندزندگي ماميداند، خير

دراينجايك . دريك زندگي بعدازمرگ ميباشد يك شخصسكونتميتواند، ومتصدي والوين ،)1991(مشاهدات ازاستداللهاي دوفالسفة بانفوذمسيحي اخير، ويليم الستونچند

.كرديه هاي قانوني ارايه خواهم ودفاع قانونيراباانتقادات)2000(پالنتينگا معني، دانش مادربارة جهان بيروني، مسئلة ذهن وجسم، ماهيت: عقل سليمفلسفه دربرابر

ت ازاين امابعضي مناقشا. ازمسائل دشواراندكه مستلزم تعمق مجرد، دقيق وخبره ميباشد به استداللهادرموردموجوديت اشباح، اجنه، ياارواح خبيثه. قبيل چيزهاراايجاب نميكنند

به خاطريست يل مستقيم باورنكردن اين چيزهافقط دل.دي نمي ارزندمالحظات فلسفي جكه ادعاهادربارة خداوندازهمين من اذعان ميكنم . كه براي آنهاشواهدجدي وجودندارند

هيچ دليل كه آنهارانسبت به ادعاهادربارة ساحره هايااشباح جديترگرفت . نوع اندضرورت نظريات فلسفي نيرومندبراي حل چنين موضوعات به انديشة كه . وجودندارد

. يادميكنمسفسطة فلسفيبنام دارد. استساده ترين استدالل براي خدانشناسي عدم شواهد: الحادياخدانشناسي ونبودن شواهد

. همين خاطرمردمان معقول براجنه وپريها، ياشيطان زيرلحاف عقيده ندارندبه ي دريچه هاودروازه هارامعاينه به طوراتفاقي مكرراًمي بينيد، قفلهاشمازيرلحاف را

البته، يك طفل . ميكنيد، ازبسترهاي همسايگان وغيره بازجويي دقيق به عمل مي آوريدثابت زيرلحاف منطقاً تفتيشهيچ قدروحشت زده ميتوانست به شمايادآوري كندكه

سپس ؛ امانداشته باشديك شيطان بسيارزرنگ وشايدغيرمادي وجودكرده نميتواندكه منطقي محض مساويانه به كه عقل سليم وعلم اگربه هريك چنين امكانگوييدشمابشايد

Page 218: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٨

بهترينين، مافقط بايدبراستنتاج دريك نقطة مع.طورجدي ميپرداخت به جايي نميرسيديجه گيريهاي كه به اين ، واقالًنت اتكاءكنيمبه دست آمده همه شواهددرموردتوضيح . كنيمراست معلوم ميشوندقبول بدون هيچ شك طريق

ازيك ذات تواناي عقالً: يك قضية خاص اين ستراتيجي ميباشدمسئلة شردرموردخداوندميكرد؛ نبودن آشكارچنين يك جهان توقع برده ميشودتايك جهان اخالقي راخلق كل

پي (اگنوستيسيزماين استدالل صرف . دليليست تادربودن چنين يك ذات شك نمودمردم ازقرارمعلوم دربارة جن زيرلحاف : راموجه نميسازد)نبردن به وجودخداوند

كافي به قدرآنچه براي اجنه . بلكه بي باوري كامل راتوجيه ميكنداگنوستيك نيستند، .كافي بداستبه قدربداست براي خداوند

عبارت براي وجودخداوندمروج يامعمول استداللهاي نظري : استداللهاي نظري معمولكه سعي ميكندتاهستي ياوجودرادرتعريف اند،»سيهستي شنايا آنتولوژيكياستدالل«از

غلط، ساده ترين واستداللهاياشتباهات معمولماسوااز. يك موجودكامل شامل سازديك موجودرواني هيچ نوع وجوددربارة آنهااين است كه آنهاي قابل مشاهده چيز

، روي همرفته، چرايك موجودالزمي، حتي كامل: ياسايكالوژيكي راثابت نميكننديك ، توضيحاتوضيح كنندة بدون ي احركت دهندة بي حركت، علت بي علت،ي

جگريايك كيسة يكاماباشد بايدداراي يك ذهنموجودبيمانندبااوصاف اغراق آميز ؟صفرانداشته باشد

قناعت بخش توضيح يكچون خلق كنددرنهايت خداوندتاجهان رابه اين ترتيب، ارادة است، وتاداروين، يااراده طرحاين استدالل ازروي .ه ميتوانددمعلوم ش دربارة وجودجهان

داراي اينقدراوصاف مشخصة انطباقي كه چرا،دربارةانواع حيواناتخاصتاًبهترين توضيح ي جزئيترين شواهددربارة منظورهاهيچكس قطع نظرازخودجهان، . به نظرميرسيداند

ه منظوري چدرخلقت جهان كهزميندي ازخداوندحتي يك خداشناس ج. نداردخداوند

Page 219: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢١٩

به حيث يك خصوصبهمچنان چراآن موجودذهني متعجب شده ميتوانست، وداشت .توضيج كنندة غيرقابل توضيح كافي ميبود

بسياري مردمان ديني، هرچندادعاهاي شان نه برمبناي استداللهاي نظري، : تجربة دينيمتداول مسيحي گذارشات .ميباشندمتكي بلكه براساس تجارب وشهودياادراك مستقيم

جداشده ازجسم سخن احساس حضورخداونديامسيح چون ارواح دربارةتجارب ديني چنين تجارب، ولوهرقدرمشخص . دنميباشهمراه خوبي ومحبت بااحساسات ميگويندكه

نسبت به خودبه ذات آنهاماوراي خودشان كه د، بكلي واضح است ومتمايزشايدباشنآنچه بايدنشان داده ميشداين است كه :دثابت كرده نميتواننراهيچ چيزروياي اشباح

به طورجدي را كار بهترين توضيح آن تجارب ميبود؛ اماهيچكس اين- يااشباح-خداوند .حتي آغازنكرده است

كه فوقاًذكركرده ام دربرابرادعاهاي دينيشمابايديك خدانشناس باشيدتاكه فكرنكنم طبيعي كه محبت، امر، سرزنش، وقادعاهادربارة يك موجودمافاگر .داشته باشيدواكنش

حذف غني وهنرهاي زيباي قابل احترامرزي ازسنن فرهنگي وغيره ميكند، به يك طعفو. به حيث وهمي پنداشته ميشدندديوانگي نبود،به حيث اگرآنهابه طورعموم، ندميشد

باتقليدازحضرت -ي كهبسياري مردمان نورمال حتي ديني دربرابرهيپيهاكه فكركن ؛ هاميكنند چگونه واكنش دارند رابه فقيران ونوكيشان آواره راموال دنيوي شان– مسيح

امركرده كه خداوند-تقليدازحضرت ابراهيم-يادربرابرمردمي كه اطفال خودرابهادعاهادربارة ستارة دنباله ؛ يادربرابرادعاهاي آيين ديني كورش درتكزاس، يابكشندبود

به خاطرداشت كه بسياري اديان خودشان فلهذا-نددروازة خداودارهيل باپ ازطرف فرقة . يك وقت عيناً چنين فرقه هابودند

كه شماچه فكرميكرديد«: مينويسد) 1999(خداشناسيرابرت آدمس فيلسوف ميسازد، رادرحياط خانه اش كالنسنگيچرايك ميزيدپرسيدخودمياگرازهمساية

Page 220: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٠

است تافرزندخودرابه امركرده كه من يك قربانگاه ميسازم، زيراخداوندبرايمواوميگفت خواهيدآورد؟ نآياشمافرداصبح به مراسم تشريف . كنمنذركامالًپخته قرباني حيث يك ».دارندكه همسايه بايدبه بيمارستان عقلي وعصبي برده شود همه توافق

به حيث يگانه اساس براي معموالًكتب مقدس يامراجع : اتكاء بركتب مقدس ومراجعبي اصالًًبه كارميروندكه ) ون خداوندوجوددارد، عيسي پسرخدااستچ(ادعاهاي مختلف

شواهدغيركتابي خيلي اوقات براساس البته-مسلم دانسته ميشوندچون وچرابه حيث برروي شواهدتاريخ كتب مقدس ومراجع اصلي، اعتقادبر .قرارنميگيرندموردبحث

مشهودترين . مي آوردمسائل بيشمارنظري وعملي رابه ميان ديني، وتقالهايمنازعاتيكي يك كتاب يامرجع رااعتمادنمود؟ چرا)ترجمه وتعبير( يكچطورميدانيدكدام: آنها

وديگرش نيست؟»قول خداوند«باورنمودكهراازآنهاچون ، عادينتيجة تالش بسياري كسان فناپذيراقالً كه ماداريممقدسكتب معموالً

رزبانها، ايام، وشرايط مختلف نوشته گنهگاروخطاپذيرميباشدكه هركدام دهركس ديگراين كامالًباعلم وعقل سليم . است و سياسي درهم آميخته دينيدرجدالهايهمواره و

. عقايد، كتب مقدس، يامراجع نهايي وجودندارند،كه به طورآشكارچنين درتضادميباشدمكرراًمورداعتراض قرارميگيرند، البته كتب ومراجع موقت وجوددارندكه

اصول كالسيك نيوتن؛ پيشنهادات (رتحقيق وتتبع بيشتراصالح وتجديدميشونددراثآنهاعموماً، ماخوب ميدانيم كه . )متحدالشكلبخصوص آينشتاين دربارةيك تيوري ساحة

شخص كتاب مقدس ياالهام كدام محتواي يك توسط به خودي خودحقايق دربارة جهان . نميشوندآشكار

ي دربرابرشرح وتفصيل به طورعجيب وغريب دعاهاي دينا: لتفصيدربرابرمقاومت درمورداين تحقيق . برجسته ترين آنهاباشندشايدادعاهادرموردخلقت از. مقاومت مي كنند

. كردبه كلي احمقانه معلوم ميشودچطورجهان يااجناس مختلف درآن راخلق كه خداوند

Page 221: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢١

ازاين بخشيكدام حقيقتي وجوددارد؟ آياكسي واقعاًفكرميكندكه درپاسخ به چنين سوالهاروي همرفته، . ميتوانستحمل شده تنبلي عقالني به قسماًمقاومت دربرابرتفصيل، البته،

درست تفصيالتبركسب يك قسمت زيادآنهااگرقصه هاي ديني واقعاًراست ميبودند، به عقيدة بسياري مردمان ديني، اگرشماقصة غلط راباوركنيد، براي (متكي ميبودند

دربارة ازمؤمنين اين گونه سؤاالت به هرحال، وقتي كه. !)ديمانباقي مي ابددردوزخ . حتي فكرميكنم آنهاوارداندكه من برميخورم همواره باشكاكيتفصيل ميكنم،

. االت به حيث توهين به مقدسات تلقي ميشوندسؤمعموالًخودعين بامشابه )ادعاهاي ديني يااساطير(اين مقاومت دربرابرتفصيل :افسانهشباهت با

به همان اندازهسوالهاي مفصل دربارة خداوند. دربرابرتفصيل افسانه ميباشدمتمقاوكه دربارة كركترهاي افسانوي به تفصيل پرسيده شود؛ به طورمثال، احمقانه به نظرميرسد

براي ناشتاچه خورد؟ چطورگردباددوروتي )يك قهرمان درنمايشنامة شكسپير(همليتديني متكي ادعاهاي از. بهاي واقعي ندارندحمقانه وجواوتوتورابه اوزرسانيد؟ سواالتي اندا

معلوم ميشودكه ن كه قبالًذكركرديم،به غيرلفظي بود ومراجعه كتب مقدسبرمتن . افسانه ميباشندازآغاز

واقعي شباهت به افسانه نسبت به ادعاهاي بيشترنشانة ديگركه قصه هاي دينياينصورت به طورآشكارادعاهاي درغيركه دارندعبارت ازتحمل قصه هاي مذكوراست

انحراف طبيعت گراييواقعيتهاي ازنه تنهامعموالًمادرافسانه ها، . وغريب ميبودند وهميطوري كه اوپراي . لذت ميبريمحتي ازچگونگي واكنش خود، بلكه ميكنيم درنمايش اول. اماازهمه مهمتركه اين افسانه است. به وجدمي آورداواگنرمرريچاردشواهدبراي بعضي عوض مطالبة. متهم ميشودبه قتل برادرش الساورمثال، به ط،لونگرين

اميكندكه يك شواليه بازره براقچنين يك اتهام مهيب، وي به زانومي افتدودع -!بريك قوسوار -نمايان ميشودوقتي كه اوو؛ بيايدوتهمت كننده اش رامغلوب سازد

Page 222: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٢

ط بايك شرط كه هرگزنپرسدكه امافق-وفوراًباوي ازدواج ميكندبااين كارحاضرميشوداگرمن درزندگي واقعي شاهدچنين يك حادثه ميبودم، ومردم جدي ميبودند، ! اوكيست

كه من عيناًطوري -عميقاًمتأثر ميشومامادراپرامن . ديوانه فكرميكردممن آنهارابكلي اگراين تاريخچه ولوثرميشوم، قرباني مسيح، به حيث يك قصه، متأباقصة احساساتي

.رش يك قرباني واقعي وعمدي ميبودبكلي وحشت زده ومنزجرميشدمياگذامصلوب ساختن آيا .درحقيقت لفظي آنهاشامل نميباشدواقعاًبسياري قدرت ادعاهاي ديني

جوخه هاي مله چنگيز، هيتلروستالين، يا من ج– به خاطركفارةگناهان ديگران مسيح موجه بوده ميتواند؟ -ام ميدهندن شان انجادرحق قربانيآنچه رامرگ درآمريكاي التين

اگرماقصة احساساتي رابه حيث افسانة سمبوليك محض قبول كنيم ة اين هم،البتهاما، .كمتروارداست

طوري كه قبالًذكرگرديد، احساسات ديني بسياري اوقات توسط : مناظرانتخابي بخصوصچنين . وندمناظرطبيعي مختلف چون كوه ها، درياهاو آسمان شبانه برانگيخته ميش

اينهانمايندگي ازكل اما. شناسانآشناوقابل قدراند، حتي براي خدانتاثيرات براي هركس ذوقهاشايدمختلف باشند، اماواضح نيست كه اكثريت دينداران به . جهان نميكنند

. بدانندمبين ياحاكي ازيك خداوندكل طورجدي آماده اندتابسياري بخشهاي جهان راانفجارهاي مهيب ن داراي نواحي وسيع فضاي خالي، مملوازهاخوبي ميدانندكه جآنهابه

حتي آنهاميدانندكه درزمين . دريك لحظه ازبين برده شودجودزنده هرمواندكه دربين آن به گرسنگي، كوچك يك جنگ بيالوژيكي همه عليه همه احتماالًبسياري حيوانات را

رسد، به پايان يرآميززندگي انسان بابدبختي تحقوترس مواجه سازد؛ وبيشتربيماري روند، اغلباًفاميل به تحليل خرابي ذهني رومردمان شايسته ازسبب بيماريهاي مهيب و

آياكسي (كنندحفظ كه قبالًكسب كرده اندي خرداز، بسياراندك شناسندخودرانودوستان دراعمارروح فناناپذيرخوبتركمك »ازدست دادن حافظه«الزايمرفكركرده ميتواندكه بيمار

Page 223: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٣

؛ اين بردانتخابي باشدمبولذت متمركزآنچه دربارةكسي لبته كامالًخوب است تا ا).كند؟كه سوق دهدفرضيه هاي اعتراف به يك كسي رااين اگرخودفريبي است صرف . درميĤينددروغ اكثريت شواهدباميداند

جهان سايراستعمارتا بيشتردنيا.درنظرگيريدرانظرات مسيحي بخصوص ياتعصب فرهنگي - يت ومسيحيت هيچ نشنيده بود يهود، دربارة خداوندرشروع قرن شانزدهتوسط يوروپ د

اين مردم غيراروپايي وقديم . م هيچ كس ازآن واقف نبود.واحتماالًقبل ازدوهزارسال قيكي آن را، كه البته بسياري مردم هم اكنون خداهاي مختلف راپرستش ميكردند، ياهيچ

يك خداوندباشدكه جهان دربارةوق العادهاين بايديك واقعيت ويژه وف. چنين ميكنندبايدهيچ خداي راآفريدومتصدي آن است، خاصتاًكه مشتاق است تامردم

حتيراچراكالم خداوندهمة اين مردم ديگرپس . ديگررادرحضوروي پرستش نكنند به قي شان، وچه سرنوشت درآخرتموضوع حالت اخال؟ صرف نظرازنميكندذكرآيامسيحيان دربارة اين مردم بي ه دراينجاست كه سوال ساد :رشان ميباشدانتظا

.خبرازمسيحيت چه فكرميكنندصدهاوصدهامليون ربارة تاددروضعي قرارندارنددانندكه آنهاميبه خوبي مسيحيان اما

دست ريقايان، ومردم بومي آمريكاكه بدبختانهچينايان، هندوها، اهل جزايرپلينيزي، افبه هرصورت، اميدكه مسيحيان . برآن اصرارورزنداند مبلغين ومبشرين به آنهانرسيده

بودندوهستندكه غرهخودكورمغز، احمق، وچنان جدي فكرنكنندكه همة اين مردم ميگويندجارج بوش . راديده نميتوانند !اشياي فزيكيچنان مشهودچون حضوريك چيز

ل مشك، قصه هرچه باشد، اما-»به عين خداوندعقيده داريمهمه ما«يك وقتي ادعانمودتاآن رابه توانست كرده مي تصورخودرادريك وضعيكس هراست تاببينيم چطور . انجيل راكالم خداوندقبول كندهركس اين كه يا و؛طورجدي باوركند

Page 224: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٤

آياخودفريبيهاي دين سليم اند؟ به نظرمن انگيزه هاي زيادبراي خودفريبيهاي دين وفاداري به چون : انداعي يااجتموابسته به جامعه شناسيآنهابسياري كه . وجوددارند

مربوط به شايدانگيزه هاي ديگر. اوضاع عموميفاميل، فرهنگ، ياقبيله، وحفظ ن به قصه هاي تسلي بخش طفوليت، پناه بردچون : روانشناسي يارواني باشند

. مهم است مشكل باشددربارة مردم وجهانكه بيان آنچه حساسيتهاي اظهاركردن اي دربرابرتجارب شخصي اطرپاسخهاي بدون بازرسيي صرف به خبعضي ازخودفريب

به بهبوديافتن كه درحين معتادين الكهول ، چوندشبامي مضمحل كننده، ياحاالت نااميدييك قدرت برتراتكاميكنند، يادرسن پيري تيره بخت وتنهايي شان به دين رجوع

.بحث قرارمي گيرندامايك چندتاي آنهافلسفي اند، و دراينجامورد. ميكننددراجتماع به طوراحساساتي تا اين استارضاكننده ميابنديك چيزكه بسياري مردم آن را

سهم فكركنندماوراي زندگي شخصي خودشان آن راكهةدرانجام دادن بعضي پروژيا، براي هرحالبه . وغيرهچون فاميل، جمعيت، قبيله، ياملت، ياپروة هنر، دانش،: گيرند

كه اگردريك شان بالخاصه آالم ،رنجهافكركنندتأثرآوراست تاقاعدتاًمردم ، اندبعضيهادرپي يك پروژة هنوزبزرگتر .بي مفهوم اندخيربزرگترسهم نگيرند

يبشريت يك جزء الزمكه »باشدبراي جالل خداوند« پروژة قابل تصوربزرگترينشايدين به همجذابيتهاي دين است، واين انگيزة اغراق آميزاخيريكي از. آن است

.م يك زندگي بدون خداوندرابي معني فكرميكنندخاطربسياري مردنامعقوليت عمدة من دربارة دين، حتي به حيث خودفريبي، راجع به وسواسهاي

درحوزه هاي ديگرميباشند، ادعاهالكه بكاربردن آن ادعاهابراي پشتيباني، بنيستندادعاهادام مردم به طورمثال، ادعاهادربارة اين كه ك. خصوصاًدراخالقيات، وسايكالوژي

وعده كرده است، دريك جنگ طرفداركي است، آنهاچهبرگزيده است، وي به راخداونداساس بخصوص رابه ، به يك نوعي ياترتيبات جنسي راتصويب ميكندهاوكدام قرار

Page 225: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٥

، غالمي، ، تبعيض نژاديكشورگشايياين مفهوم در فراهم ميكنند، والبتهنظرات اخالقي اگرشمافكرميكنيديك جنگي بخصوص .شده انده ساخت شامل اذيت اقليتهاي جنسيو

. بدنيست؛ پس داليل آن راارايه كنيدبجاوبرحق است، يابعضي عمل جنسي غلط است، قرون وسطايي غيرقابل تأييد،خاصتاًخودوديگران راباادعاهاي نكنيدتااماسعي

مجازات خودش صويب وعدم تصويب بنابرتمردم را كه چطورخداوندكائناتدربارة دارد؟عدم تصويب اوبااخالق چه دخلي آيا. كردبترسانيدخواهد

شناختيك اوقاتدين خيلي درموردطريقي است كه ديگرجدي وسواس يك اماالبته بعضي جنبه هاي رواني ديني بسيارقابل . ميكندخودماترغيبدربارةرا هبسيارساد

راي همه ب)ياعشق الهي(عالقمندي مسيحي بايك نوع حرمت ومحبتچون : ستايش اند چيزي كه درنمايش دادن احساساتي متأثرساخت، مرابه حيث يك طفلست كه انسانها

آنهاصرف بايدگفت كه اگرن، اميدودستگيريدربارة ايماو. مادلچسپ ومهم ميباشد ابداًاهانتوديگرانبراي خودشمادوام دادن به آن باشدكارهاوانمودساختن خوب متضمن دربارة زندگي انسان سادةخطرناك رتصورات سنتي مبني بن بسياردياما. نيست

گروه منافع متضادمغلق وشرايطباعث ميشودتامردم برخوردهارانه برحسب ،وزحماتش اشخاص ،آنهارابه حيث يك جنگ بين خيروشر، تقواوگناه، بلكه مختلفياپارتيهاي

. ..گناه اصلي دكتورين «اميكندكهطورمثال، پالتينگاادعبه . نيك واشخاص بدببينند كه تاريخ بشري ثابت شده استنفرت انگيزي عمومي درجنگها، بيرحمي و

اماآياپالتينگاواقعاًفكرميكندكه اين يك » .مشخص ساخته ااندحاضرزمان راازآغازتااين ، آن كهكيياست؟ ومانندآن فرضيةتاريخي جدي دربارة علل تمام جنگهاي جهان

يك هدف تاخودرادرراهاندكه حاضربه عمل مي آيندجنگهااغلباًازطرف مردمي ياآن (پارانويا نبودند؟ چون هتلريااستالينآيامردمان ، آن كه ديگر.قرباني كنندبزرگتر

كاري تا اغلباًخودراعقالًمجبورنمي بينندآيابسياري مردمعالوتاً،)نيزگناه اصلي است؟

Page 226: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٦

درمسابقة چون (نه به مفادخودشان ونه به مفادكسي ديگري ميباشدكه ميدانندبكننددرجهان بعضي مردم زشت ونامطلوب وجوددارند؛ امادرآن بعضي يقيناً، ؟)سليحاتيت

يكسان براي خداشناسان وخدانشناسان ارندكه دمسائل بغرنج اجتماعي ورواني نيزوجودكه ، استئلمغلقيتهاي اين وديگرمساناديده گرفتن اين وسوسة. اندقابل چلينج

.نگران ميسازدناكترين خطرهايكي ازترس به حيثمتداولطرزتفكرديني مراجنگهاي صليبي، مجازات دادگاهاي كاتوليك، جنگهاي ضاوت قهرصورت، ازروي به

مذهبي براي اصالح كليساي روم درقرن شانزده، وجنگهاي امروزي درآيرليندشمالي، ارتباط دكه معلوم ميشچنان ، )ازهمه مهمترتروريزم اسالمي بين المللي جاري(وشرق ميانهيك نقش رادردهشتهاي جهان بازي آن قدرين نوع كته گوريهاي ساده ديني وابازي نقش ) غرور، حرص، زناكاريچون (ازگناهان معمولكدام هرطوري كه ميكنند تادربارة دين به حيث خودفريبي، نه به حيث عقيدة اصلي ،كنمبايدفكرلهذا، . ميكنند

.باشماط محتبسيارياواقعي، اساسات علم مربوط به آگاهي ومعرفت مينويسدوراجع به ري، اصالًراجع به سرججو

. ، وفلسفة زبانشناسي طبع ونشركرده است وعمدي بودن آگاهي، تصوراتموضوعاتمعني (كتاب )باري لوور(با، وميباشد)1991فلسفة معاصردربارة ذهن، (اومؤلف كتاب

هم اكنون وي . راترتيب ونشرنمود)1991منتقدينش، فودورو: ومفهوم درذهن . ميباشدج پارك لكادردانشگاه ماري ليند درپروفيسرفلسفه

Page 227: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٧

فلسفة ضداوهام )1940-1869ايماگولدمن، (اقتباس از

ومبهم الوهيت وغيره بامرورزمان غيرقطعيتصورخداوند، قدرت مافوق طبيعي، روح، وعلم به هراندازه كه ذهن انسان باپديده هاي طبيعي به عبارت ديگر. يده استگردخداوندعين قوه هاي ، امروز. ميشود ومغشوشبيشترغيرشخصيتصورخداونديشودمآشنا

بلكه . نشان نميدهدديگركه دراول داشت، ياسرنوشت انسان رابامشت آهنين تعيين ميكردهربخش يااوهام هاي راافاده ميكندتاآرزووتصورخداونديك نوع انگيزة روحاني يامعن

صورخداوندوادارشده است وانكشاف انسان تباپيشرفت .ضعف وناتواني انسان راارضاكندفق اوم، كه بامنبع يااصل خودتصوركامالًسازش دهدامورانساني هرمرحلة تاخودرابا

.يانامتناقض استانسان ابتدايي، بنابرندانستن پديده . ناشي شده استازترس وحس كنجكاويتصورخداها

؛ يه خودفكرميكرديك قوة نحس راعل حادثة مهيبهاي طبيعي وترس ازآنها، درهر اند، پنداربيهوده ياوهم انسان بدوي جهل وترس منشاء همه خرافاتكه وطوري

همه اديان، بانيمه خدايان شان، وپيامبران شان، «به گفتة باكونين. تصورخداوندراساختبه انكشاف توسط وهم متعصبانة انسانهاي خلق شده بودندكه ومسيحاهاواولياي شانبه چيزي نيست درنتيجه، بهشت ديني . بودندني خودنرسيدهقالكامل قواي ذهني وع

تصورخودش درآن انسان تجليل ميشود، كه توسط جهل ودينجزوهم ياخيال بيهودة ، تاريخ اديان، پيدايش. خدايي ساخته شد يعني –امابزرگ ومعكوس ، راكشف نمود

چيزي ،ين شده بودندول خداهاي كه يكي بعدديگردرعقيدةانسان جانش ونزعظمتبه حرمت عرضباپس، .... . بسط وتوسعة عقل وضميرجمعي نوع انسان نيستجز

: دانشمندان علوم ماوراءطبيعت وايدياليستهاي ديني، فالسفه، سياسيون ياشاعران

Page 228: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٨

ست؛ قاطعترين عقل وانصاف انسانيياانكار خداوندحاكي ازواگذاريياانديشة تصورگي نوع انسان، هم درنظروهم درعمل انكارازآزادي انسانيست، ولزوماًمنجربه برد

» .ميشود، تعديل، وسيع ياتنگ ءحسب ضرورت زمان، احياكه به اين ترتيب انديشة خداوند،

كه انسان تا، بربشريت تسلط داشته است وبه تسلط خودتاوقتي ادامه خواهددادگرديدانسان هراندازه كه به . عزم آگاهانه بلندكندوبايكبدون ترس ، روزروشنسرخودرادراين . وبه سرنوشت خودحاكم ميشود، خداشناسي غيرضروري ميشودميشناسدخودش را

ارتباط خودراباهمنوعانش دريابدبكلي مربوط به اين است كه چقدرانسان قادرخواهدبودتانجات واقعي انسان درزمين است نه . چقدرازوابستگي به خداوندبي نيازشده ميتواندكه . آسماندر

، مكافات ومجازات عاليم تجارتي بزرگترين، »حقيقت خدايي«كه دين،تاآنجائيصنعت توپ وتفنگ ، به شمول صنعتفاسدومضرترين، نيرومندترين وپرمنفعت ترين

خفه كنندة قلب و اين صنعت گيچ ساختن ذهن انسان .درجهان اند، جنگ افزارهاسازي و خداپرستان آياهمهآيابشريت ازيكصدويك نوع خداهاخسته نخواهدشد؟ . انسان است

هزاران سال ازچنين ولي اند؟ نكرده مصوراي شان رابه حيث خداوندمحبت ونيكيخدنه . كرباقي مانده اندبازهم خداهادربرابررنج وعذاب نژادبشريميگذردموعظه ها

، نه بودادرفكرهندوهاي گرسنه ومظلوم، نه يهوه استكانفيچوس درغم مردم فقيرچين برخاستنشئيليان گوش مي نهد، درحالي كه عيسي ازسرابه ناله وفريادا)خداي يهود(

آياكجاست آن خداهاتابه همه .ش كه يكي ديگرراميكشند اباميورزدعليه مسيحيانازقبر بلكه انسان ،نه، خداهااين دهشتها، اين خطاها، اين بي عاطفگي به انسان راخاتمه دهد؟

اده شد، اوبايدخودش رهنمايي دفريب رسوالن آنهاواوتوسط همه خدايان . بايدقدعلم كند . عدالت رادرروي زمين به عهده گيرد

Page 229: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٢٩

فلسفه اش فلسفة خداشناسي، اگر. ميداردراابرازوتوسعة ذهن انسان رشدفلسفة انسانگرايي خوشبختانه ذهن انسان ثابت باقي مانده نميتواندوهرگزثابت . ناميد، ساكن وثابت است

ذكاءخدايي ازعدم به وجودنيامده خالق امريك انسان درك ميكندكه جهان باذهن . نبود جذب ودفع ميباشدكه درطول پرهرج ومرج وتصادماتبلكه محصول قوه هاي ... است

تصورزندگي فلسفة خدانشناسي . به وجودآمده است براصل انتخاباعصارنامتناهي جهان واقعييك تصوراين . افزيكي مافوق ياخدايي نمايش ميدهدرابدون كدام ناظم مت

. وجوددارند آنامكانات آزادكردن، توسعه دادن وزيباساختنواصليست كه بادرك اين واقعيت رقت انگيزكه اين جهان واقعي، مرئي وزندگي ماازديرزمان

. قرارگرفته اندنسبت به قوه هاي قابل اثبات فزيكي تحت نفوذانديشة متافزيكي بيشترتگاه زيك اقامن منظورديگربه جزميكرةشالق انديشة خداشناسي، اين ضرب وتحت

. موقت براي آزمايش ظرفيت قرباني انسان دربرابرارادة خداوندايفانكرده استه براي ماهيت آن اراده رامعلوم كند، برايش گفته شدكتاسعي نموده انسان باركه هراما

هيب بارمزير. رابفهمد ارادة نامحدودقادرمطلقماوراءبكلي عبث بودتاذكاء انساني محدوددرآمده ، تيره وتارمخلوق بي اراده، شكسته يك –اين قادرمطلق، انسان باخاك برابر

پيروزي فلسفة ناخدايي ياالحادي آزادساختن انسان ازكابوس خداهاست؛ يعني . استباطل ساخته است، كابوس خداشناسي را به كرات ومرات روشني عقل. فسخ اشباح مافوق

چه اشباح كهنه يانو، -اشباح شده اند ارةباعث خلق دوباماغربت، بيچارگي وترس الحادباتمام قدرتش عليه . دارندوجودشكل ظاهري شان، درماهيت خودچندان فرق نبا

ناسي، نفوذمهلك ومضرآن بربشريت، تاثيرفلج كنندة آن مطلق گرايي خداش . برنظروعمل، ميجنگد

هدفش آزادي ؛ رااززمين، واين زندگي ميگيردالحادياخدانشناسي ريشه اش فلسفة ، خواه آنهايهودي، مسيحي، محمدي، بودايي، برهمني استخداياننژادبشري ازهمه

Page 230: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٠

مجازات يسختبه وازديرزمان دن خداهاي خود به خاطرخلق كرنوع انسان. باشند وغيرهيك . نبوده اند نصيب انسانهيچ چيزبه جزدردوشكنجه؛ ازآوان خلق خداها، شده است

زنجيرهايش كه اوراتادروازه هاي انسان بايد: وجوددارد ظيم عراه نجات ازاين اشتباهشعوردوباره بيدارشده ومنورش يك جهان ، تاكه جنت ودوزخ زنجيرپيچ كرده اندبشكند

.ساخته بتواندنورادرروي زمين . آزادي وزيبايي تحقق خواهنديافتتنهابعدازپيروزي فلسفة الحاددراذهان ودلهاي انسان

اين وقتي جوهروانگيزة اما. عة آسماني بيهوده ثابت شده استزيبايي به حيث يك ودي . انسان رادرزمين ببيندبراي مناسب يگانه بهشت تازندگي خواهدشدكه انسان يادگيرد

هيچ اخالق، عدالت، آياهمه خداشناسان اصرارندارندكه بدون اعتقادبه يك قدرت خدايي براساس ترس واميدهميشه يك صداقت، ياوفاداري وجودداشته نميتواند؟ چنين اخالق

. محصول پست وفاسدبوده است، كه قسماًباخودبيني وقسماًبارياكاري آميخته ميباشد اند، جنگيده اند، قيقت، عدالت، ووفاداري زيستههميشه خدانشناسان اندكه به خاطرح

آنهاميدانستندكه عدالت، حقيقت، ووفاداري به جنت مشروط نيستند، . وقرباني داده اندهم اوبوابسته ميدهند نوع بشررخ كه درزندگي مادي واجتماعييرات عظيم يكه آنهاباتغبل

.نوساني اند، حتي چون خودزندگي؛ نه ثابت وابدي، بلكه بافته شده اند، ازطريق دهشت دين برانسان تحميل كهكه مقررات اخالقيمتفكردرميابندمردمان يك مروري برزندگي . دراازدست داده اندتمامي قوة حياتي خو و گرديده، مبتذلميشوند

، وحرص متضادآن بانفرتها، جنايات، عالقه منديهايآنكردن تجزيهامروزي، برخصلت . اخالق خداشناسي راثابت نمودبي ثمربودن، كافيست تاشان

. انسان بايدبه خودش برگرددقبل ازآنكه ارتباطش راباهمنوعانش يادگرفته بتواند

Page 231: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣١

شكاركرگسهاي براي زنجيرپيچ شده است صخرة اعصاركه بر) نانة يوافسان(پروميتوسبه يش باترس ولرزها، وشب راراازقيدرهاكنپروميتوس . ميماندباقيمحكوم ظلمت .دورانداز

، وتوسط انسان استدرعين زمان قوي ترين تصديق كنندة انسانخداها كردن بانفيالحاد .به زندگي، منظور، وزيبايي لبيك جاودان ميگويد

يك انارشيست متولدروسيه بودكه يك قهرمان بزرگ )1940-1869(ايماگولدمن

بي عاطفگي حكومت آمريكابه وي بنابر. آزاديهاي مدني وحقوق كارگري درآمريكاشد، وي به روسية بلشويك اخراج گرديد1919 درسال خاطرمخالفتش باجنگ ونظامي گري

ومطلق گرسيستمهاي استبداديوديدين ،شورويحكومت اتحادآزمايش مخالفاولين . ساخت انسان بود العناني

:خالصه

:غيرطبيعي وغيرقابل ثبوتچيزهاي ازتصورات واهي انسان بدوي دربارة انداوهام عبارت ، روح به حيث رقيب خداوندخداوندقادرمطلق وداناي كل، شيطانتصورچون

ت باجويهاي شراب ، جنموجودات نامرئييااجنه ، فرشتگان، پذيرجداازجسمافنان، غلمان، دوزخ باآتش سوزان ومارهاي هزارسرهپسربچه هاي وحوريهاي باكره و

.وچنين اوهام بيشمارديگرروزقيامت معجزات، زنده شدن مرده ها، : كه به شكل كتب مقدس درآمده اندالذكرفوق دربارة اوهام عبارت اندازافسانه هااساطير

پيامبران، ومعجزات، وصدهاافسانه هاي كه به طوفان نوح،چون قصة خلقت، آدم وحوا، به حيث هزارسال ين براي چندومخلوقش بني آدم نسبت داده شده اند، خيالي خداوند

يك قسمت زيادنوع انسان درروي زمين، فرهنگ، وسننعقايدءجزذهنيت حاكم

Page 232: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٢

جهان اموراخالقي، سياسي، ونظامي قرون وسطيبه حيث يك ماشينو. گرديده اندفرهنگ دنيوي وعلمي مااين سيستمهاي فكري مافوق هنوز. ي ماراسوق ميدهدامروز

متودعلمي، شكاكيت، يامعقوليت به طورعموم، . ه استدطبيعي راجاگزين نكر . تاباقصه هاي كهنه كه به زندگي مردم مفهوم ميدهندرقابت كنندنتوانسته هنوز

به نامعقوالت وخرافات ، بيشتراوقات انسان كه به حيث حيوان عاقل تعريف شده است واساطيرميكشندوكشته ميشوندوآن راجنگ مقدس انسانهابه خاطراوهام. چسپيده است

انسان كه ذهن.درراه خداوندمينامندكه ازبيرحمترين جنگهادرتاريخ بشريت بوده اندداردبايدبه واسطة شناخت واقعي خودوجهان عيني اش استعدادتفكروتعقل فوق العاده

همين كنجكاوي علميست كه براي مادانش . مراه كننده رهاساخته شودازچنگ اوهام گ. دربارةجهان وشناخت مقام مادرآن وطبيعت مارافراهم كرده استموثق قابل آزمايش

درجملة . ميتواندترسناك نيزبوده ست يك زيباييداراي كه هرچنددانش يع غيرقابل كه سيارة مايك ذرة كوچك دريك جهان وس«ديگرچيزهامايادگرفته ايم

راتشكيل داده تاريخ زمينازكوچك نوع مايك بخش بسيارموجوديت كه تصوراست؛ )مغز(د؛ كه ذهن عبارت ازفعاليت يك عضوپستاندارهستن ؛ كه انسانهاحيواناتاست

؛ كه عقايدگرامي ووسيعاًقبول ادامه داده ميشودميباشدكه توسط پروسه هاي فزيالوژيكي ».ميشوندرند، بسياري اوقات غلط ثابت ي تجربي قرارميگي، وقتي كه موردآزمايشهاشده

سيارة دراين ، دراين دنيا وبادانش واقعاًعاقلاتبه حيث حيوانتاماميتوانيم درآن صورت ، زندگي كنيم وصفاباصلححيوانات ونباتات آن باسايربلكه باهمنوعان خود، نه تنهازيبا . باشيمداشته ران محيط آسالميت رعايت به حيث باشندگان بامسئول و

. ميسازيمدوزخ ياجنت دراين دنيا، دراين سياره، اين خودماهستيم كه اززندگي خود »نگارنده« ...........................................................................................

Page 233: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٣

بخش پنجم

آيندة يك وهم اززيگموندفرويد

. اين سواالت آماده ساخته ايمكافي راه رابراي يك جواب فكرميكنم مابه طور

اين انديشه . جوابش يافت خواهدشدتوجه كنيم ديني انديشه هاي منشاءفزيكيبرمااگر اوهامنهاآ :رسوبات تجربه يانتايج نهايي تفكرنيستندهاكه به حيث آموزش پخش ميشوند

قوت رمز. ي نوع انسان اندقديمترين، قويترين، وعاجلترين آرزوهااند، تحقق يافتن گيبيچار هولناكاحساسطوري كه ماميدانيم، . آنهادرقوت آن آرزوهاقراردارد

محافظت توسط محبت پدري؛ - رابرمي انگيزدمحافظت ياپناهدرطفوليت ضرورت براي الزمي ميسازد، يك پدرراوجودفلهذااين بيچارگي كه تاآخرعمردوام ميكندچسپيدن به

متعال ترس يك پروردگارنيكخواهانة اين ترتيب تسلطبه . درتمندترامااين باريك پدرق انجام دادن مارادربارةخطرات زندگي تسكين ميسازد؛ تأسيس يك نظام جهاني اخالقي

باقي مانده ام نشده ه اغلب اوقات درتمدن انساني انج، كتقاضاهاي عدالت رامتيقن ميسازد. وي دريك حيات آينده برآورده خواهندشد دنيموجوديتادامه يافتن اين آرزوهابااند؛ و

وسوسه ميكند، چون جهان چگونه كنجكاوي انسان راحس جوابهادربرابرمعماهاي كه . اين سيستم انكشاف ميابند فرضياتآغازيافت يارابطه بين جسم وذهن چيست، تحت

كه اين يك تسكين فوق العادة رواني براي يك شخص است كه اگرتضادهاي طفوليتش

Page 234: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٤

–است تضادهاي كه هرگزبرآنهاكامالًفايق نشده -گردد برطرفستازعقدة پدريناشي . شونده يك حل قبول شدة همگاني آورده وب

يك وهم ياخيال . وقتي ميگويم كه اين چيزهاهمه اوهام اند، بايد معني آن راتعريف كنمارسطو كه به عقيدة . بايك اشتباه عين چيزنيست؛ ونه هم لزوماًيك اشتباه استواهي

عقيدة كه مردمان جاهل هنوزبه ( ازسرگين حيوانات نموميكنند يامضرهحشرات موذينسل قبل كه سل نخاعي يك اشتباه بود؛ همچنان عقيدة طبيبان يك ) آن چسپيده اند

.شتباهات رااوهام گفتن درست نخواهدبوداين ا. نتيجة افراط عمل جنسي است غلط بودلمبوس بودكه يك راه دريايي نورابه هندوچين يافته ازطرف ديگر، اين يك وهم كو

ادعاي بعضي ملي . نقشي كه آرزويش دراين اشتباه بازي نمودبسيارواضح است. استگرايان كه يگانه نژادهندوجرمن اليق تمدن ميباشدبه حيث يك وهم توصيف شده

يل رواني اين كه اطفال بدون تمايالت جنسي اند، عقيدة كه تنهاتوسط تحلميتواند؛ يا. مشخصة اوهام عبارت ازاين است كه آنهاازآرزوهاي انسان ناشي ميشوند. ازبين برده شدصرف ياايلوژنهاامااوهام . مشابهت دارند به فريفتگيهاي روان پزشكي اازين حيث آنه

درموردفريفتگيها، . نظرازساختمان مغلقتردلوژنهايافريفتگيها، ازآنهانيزفرق دارندايدحتماًغلط ضرورنيست كه اوهام ب. ميباشدباواقعيتاقض بودن آنهااصالًدرتنماتاكيدبه طورمثال، يك دخترطبقة متوسط . باشندياباواقعيت درتضادناپذيرتحقق يعني -باشند

. ك شهزاده خواهدآمدوباوي عاروسي خواهدكردشايدوهم ياخيال واهي داشته باشدكه ي اين كه حضرت مسيح .فته اند؛ ويك چندازچنين اتفاقي صورت گرداين امكان دار

خواه اين عقيده .خواهدآمدويك عصرطاليي راتاسيس خواهدكرد بسياركم محتمل است دسته بندي) فريفتگي(ث يك چيزمشابه به دلوژنرابه حيث يك وهم يابه حي

مثالهاي اوهام كه واقعي ثابت . نمودمربوط به گرايش شخصي يك شخص خواهدبودميشوند، اماوهم كيمياگران كه همه فلزات به طال مبدل شده شده باشندبه آساني يافت ن

Page 235: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٥

ممكن، بادانش تاحدآرزوي داشتن يك مقدارزيادطال، . آنهاباشداز يميتوانندشايديك مثالتبديل ديگركيميا، اماعلم استدلسردشده قدركافي بهامل ثروت وعدربارة امروزي ما

قيده راوقتي يك وهم ميدانيم كهبنابراين مايك ع .دطال ناممكن ميدان شدن فلزات رابه باشد، وباچنين كارروابط آن يك عامل عمدهدرانگيزة آن يك آرزوي انجام دادن

. رامهم نميداندياتصديق مميزي شخودوهم ناديده ميگيريم، عيناًطوري كهراباواقعيتوت براي ثبميتوان تكراركنيم كه همة آنهااوهام و. دينيحال برميگرديم به مسئلة عقايد

. هيچ كس مجبورشده نميتواندتاآنهاراحقيقت فكركند، تاآنهاراباوركند. اندمستعدغيربامشقت مادربارة حقيقت جهان بعضي شان آنقدرغيرمحتمل اند، چنان باهرچيزي كه

. ، كه آنهاراباپندارهاي بيهوده يادلوژن مقايسه كرده ميتوانيمكشف كرده ايم ناموافق اندنميتوانيم؛ عيناًطوري كه آنهاثابت ياري آنهاقضاوت كرده مادربارة حقيقت ارزش بس

يك دربارة آنهاميدانيم تاماهنوزبسياركم . شده نميتوانند، همچنان ردشده نميتوانند معماهاي جهان دربرابررسيدگي وپژوهش مابه آهستگي .برخوردانتقادي كنيم. داده نميتواندجواب بسياري سواالتي وجودداندكه امروزعلم خودرابرمالءميسازند؛

اماكارعلمي يگانه جاده است كه مارابه دانش حقيقت خارج ازخودمارهنمايي كرده شهودوخويشتن نگري چيزي راازاشراق يا يكبارديگراين صرف يك وهم است تا.ميتواند

كه به مشكل ت حيات ذهني خودما، اتوقع نمود؛ آنهابه ماهيچ چيزبه جزخصوصيآسان بسيارديني عقايدپرسشهاي كه جوابش براي ادربارة هيچ معلوماتي رتعبيرميشوند،

تخمين شخصي خوداعالن داخل ساختن ميل وارادة خود، ومطابق با. داده نميتواننداست . است گستاخي خواهدبود اين ياآن قسمت سيستم ديني كمتريابيشترقابل قبولكندكه

.يدناميدباوجودآن چنين پرسشهابسيارخطيرومهم اند؛ آنهارابسيارمقدس باپس، اگرحتي «. دبايك انتقادروبروگردتوقع داشت تا بايديك شخصدراين جا

ميتوانند، تصديق كنندكه ادعاهاي ديني بااستدالل ردشده نشكاكيون سرسخت

Page 236: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٦

نوع انسان به سنن، - اين قدرزيادطرفداران دارندچراآنهاراباورنكنم، درحالي كهطوري كه هيچ عيناًواقعاً، چرانه؟ »دارند؟آنهاتوافق دارند، وهمه تسليتهاي راعرضه مي

باوركردن مجبورساخت، همان طورهيچ كس رانميتوان به باورنكردن به رانميتوان كس اين قسم مباحثات مارابه گويا خودكه نفريب دادابا امانبايدگذاشت تاخودر.مجبورساخت

كدام ت تاباورنموددرست نيسجهالت جهالت است؛ . ارضانمودتفكردرست سوق ميدهدنه درمسائل ديگرهيچ شخص معقول چنان غيرمسئوال. ميتواند شده چيزي ازآن استنتاج

خط مشي كه براي وبراي نظريات خود ضعيف سلوك نخواهدنمودياباچنين اساساتتنهادرچيزهاي بسيارعالي ومقدس است كه وي به خوداجازة چنين . اتكاكنداتخاذميكندتابه خودش يابه ديگرمردم وانمودسازدكه انددرواقع اينهاصرف تالشهاي. كارراميدهد

. هنوزبه دين قوياًوابستگي دارد، درحالي كه ازديرمدت خودراازآن آزادساخته استجنحة عقالني تخطي ياتقلب وتاجايي كه مربوط به مسائل ديني اند، مردم مقصرهرنوع

چيزي صلي خودمفهموم اازكه به ندرت ميكشانندحدي تامعني كلمات رافالسفه . ميباشند كرده خلقشان براي خودجردمبهم ميدهندكه يك چيزم آنهانام خداوندرابه .راحفظ كنند

اند؛ پس بااين كارخودرابه تمام دنيابه حيث خداپرستان ومعتقدين خداوندنشان ميدهند، كهصترخداوندراشناخته اند، باوجودي وخالترزنندكه آنهايك تصورعاليميوحتي الف شخصيت ونه ديگربه حيث نيست بيش ازيك ساية خياليهيچ چيز اكنونخداوندآنها

بي اهميتي اصرارميدارندكسي كه » عميقاًمذهبي«نقادان درتعريف . ي عقايددينتوانايراتشكيل دينيبرخورداصل كه جهان ميپذيرد، هرچندآنچهوناتواني انسان رادربرابر

يك برايش كهي واكنشاست، بلكه صرف قدم بعدي آناين احساس نيستميدهدفراترنميرود، بلكه بافروتني درقسمت كوچك جهان كه انساني. درمان راجستجوميكند

چنين يك شخص به مفهوم واقعي -درآن بازي ميكنندراضي ميباشدبزرگ كه انسانها . كلمه غيرمذهبي ميباشد

Page 237: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٧

كافيست كهبراي مااين . يدديني خارج اين بحث است عقاتشخيص صحت بودن راپنهان حقيقتيولي مامجبورنيستيم تا. زلحاظ رواني به حيث اوهام شناخته ايمآنهارااما

كسانبراي بسياريبايددربرابرسوالي كه برخوردماطرزبرهمچنان كنيم كه اين اكتشاف چه نوع ماميدانيم كه تقريباًدركدام ادواروتوسط. نفوذدارد مهمترمعلوم ميشودقوياًازهمه

انگيزه هاي راكشف كنيم كه به اين برعالوه اگر. بودنددهانسانهاعقايدديني به وجودآممابه خودخواهيم گفت . ابرمسئلة دين تغييرعمده خواهدنمودمنجرگرديد، برخوردمادربر

خوب ميبوداگرخداوندي وجودميداشت كه جهان رامي آفريد، ويك چقدركه گ ميبود، واگريك نظم اخالقي درجهان ويك زندگي بعدازمرپروردگارخيررسان

. به آرزوي ماستعيناًوابسته وجودميداشت؛ امااين يك حقيقت مبرم است كه تمام اين ميبودكه اگراجدادبيچاره، جاهل، ومظلوم مادرحل همة اين معماهاي وهنوزچقدرعالي

. مشكل جهان موفق ميشدند

ممكن آيا: باشناخت عقايدديني به حيث اوهام، مادفعتاًبايك سوال ديگرمواجه ميشويمزندگي فرهنگي ديگركه مابه يك نظرعالي ميبينيم وبه واسطة آن يامزاياي منابعت نيس

كه قواعديانظام نامة نبايدفرضيه هاي؟ آيام داراي يك ماهيت مشابه باشدخودرااداره كنيماراتعيين ميكننداوهام ناميد؟ وآيادرتمدن ماروابط بين جنسهاي متقابل به واسطة سياسي

ويكباركه بدگماني چنين اوهام مختل نميشوند؟ ازعدادشهواني يايك تيك وهم كه به اين باشد، ماازپرسش نيزخودداري نميكنيم خواه ايقان ماه باشدمابرانگيخته شد

اهده واستدالل دركارعلمي واقعيت بيروني ازطريق به كاربردن مشدربارة چيزي راماچيزبايدماراازرهنماي هيچ . اين ايقان كدام اساس بهتري داشته باشد يا- ميتوانيمدانسته

ساحه دراين . بازنداردياازبه كاربردن فكرماتاخودش راانتقادكندخودمامشاهدة مادرموردقبل ازماتوسعه يافته اند، كه نتايج آنهابراي ساختمان يك جهان تعدادازتحقيقات يك

Page 238: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٨

ه تايك اندازشدواقالًبدگماني مارايك سعي ضايع نميچنين . ميتوانست قاطع باشدبيني . قابل توجيه ميساخت خودرادربرابردين ادامه دهيمةاگرماطرزبرخوردموجودتمدن ماكنم كه من بايداظهارقطعي

.......... بزرگترروبرواستخطرنسبت به ترك آن به يك تاآن تحليل رواني ضرورت ندارددين گفته ام به واقعيمن هرآنچه اينجاعليه ارزش

اگرتطبيق . توسط ديگران گفته شده بودتحليل روانيايجاد از؛ اين بسيارقبلراتأييدكندبراي دين ، دين رابيابدعليه حقايقيك استدالل نوطريقةتحليل رواني اين راممكن سازدتا

تابه باداشتن عين حق ازتحليل رواني كارخواهندگرفت مدافعين دين؛ امابسيارناگواراست . بدهند ارزش كامل عقايددينياهميت احساساتي

ين براي تمدن بشري خدمات بزرگي واضح است كه د. دازيم به دفاع خودحال ميپرولي نه . اجتماعي كمك شاياني نموده استدررام ساختن غرايزنامطلوب . انجام داده استوزمان كافي ي هزاران سال برجامعة انساني مسلط بوده است، اين برا. به اندازة كافي

نوع اكثريت اگردرخوش ساختن.ميتواندداشته است تانشان دهدچه چيزراانجام داده ميشد، هيچ ودرساختن تمدن موفق آنهابازندگين، درتسليت آنها، درسازگارساختنانسا

امادرعوض ماچه . درتالش تغييردادن حاالت موجوده نميشدحتي درخواب هم كس درآن خوش نيستند، راميبينيم؟ مامي بينيم كه يك تعدادبزرگ مردم ازتمدن ناراضي و

ن راچون يك يوغ حس ميكنندكه بايدبه دورانداخته شود؛ واين مردم ياباتمام قدرت وآ هيچ سعي ميكنندتااين تمدن راتغييردهند، يادردشمني خودباآن آنقدرپيش ميروندكهخود

دراين صورت . دداشتن نخواهغريزه باتمدن يابايك محدوديت كارياارتباطيكه دين يك قسمت ع به خاطريست هيم گرفت كه اين اوضامامورداعتراض قرارخوا

. بنابرتاثيراسفناك پيشرفتهاي علم ازدست داده استصريحاًبرتوده هاي مردم خودرانفوذ .قوت ندارد به ذات خوداعتراضاما

Page 239: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٣٩

به صورت عموم خوش عقايددينينامحدود درزمان حاكميت مردمشك است كه دراين اوامردين راوجودخارجي داده اهميشه آنه. بوده باشند؛ يقيناًكه آنهابيشتراخالقي نبودند

كشيشان، كه وظيفه .راباطل وبي اثرسازند شان تانيات واميالبه اين ترتيب دوانداوندبايديك مهرباني خ. كنند، دراين كارمداراميكردندداشتندتااطاعت به دين رايقيني

، وسپس يك قرباني شدمي گناهمرتكب كسيكه . بگذاردعدالتش دست جلوگيري رابرروسي به اين نتيجه خويشتن نگري. كشيدوبعدآزادبودتابارديگرگناه كندميدادياتوبه مي

بنابراين، بخشايندگي الهي الزمي است، كه گناه براي لذت وخوشي گيري رسيده است صرف نداين پوشيده نيست كه كشيشان ميتوانست. اساساًگناه به خداوندخوشاينداست

طبيعت غريزوي انسانبه ياگذشتهاي بزرگازاتتوده هاي مردم را بادادن چنين امتي تنهاخداوند قوي وخوب است، انسان :ين موردقبول بودكهالهذا. به دين مطيع نگاه دارنددردين نسبت به اخالق كمترنبوده بداخالقي پشتيباني ازدرهرعصر. ضعيف وگنهگاراست

ول وكنتراگرموفقيتهاي دين ازلحاظ خوشي انسان، حساسيت دربرابرفرهنگ . استبراي نوع انسان امالزومش كه آياخالقي ازاين بهترنباشند، سوالي به وجودميĤيد

. استبرآن كارعاقالنه تقاضاهاي فرهنگي ماقراردادن ، وآيازيادبرآوردنميكنيم ماشنيده ايم كه ديگردين عين نفوذباالي . امروزي رادرنظرميگيريمغيرقابل ترديدحالت

نه به خاطركاهش يافتن واين .) اازتمدن مسيحي اروپااستمنظورمادراينج.(مردم نداردقبول . وعده هاي آن است بلكه بخاطريست كه اعتبارشان به نزدمردم كمترشده است

طبقة افزايش روحية علمي در -يگانه دليل نباشد كه شايد - براي اين تغييركنيم دليلش، استكاسته را وشواهدرمدركمبني باسنادديني را ارزش، انتقاد. بلندترجامعة انساني است

بين مهلك تشابهش مقايسوي با، وپژوهرادرآنهانشان داده استت هاعلم طبيعي اشتبا . است متصادف بودهي بدوي وزمانهاوتوليدات ذهني مردمان گرامي ماانديشه هاي ديني

Page 240: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٠

اين روحية علمي يك طرزبرخوردخاص دربارة مسائل دنيوي رابه وجودمي آورد؛ . عبورميكندنيز را، باآلخره آستانة آنتأمل ديني بايك كمي مكث ودرحضورمسائل

شمارمردمي كه به گنجينةعلم دسترسي ؛ هرقدردراين پروسه توقف وجودندارددراول -شايعتراست ازعقيدة ديني برگشتن به همان اندازه ، دارندبزرگتراست

. نيزبرميگردندآنكهنه وقابل اعتراض، امابعدترازادعاهاوفرضيات اساسي ازتجمالت تنها ن دايرنمودندتنهاخودشان ثباترادرشهرديت»ميمون نماكمةمحا«آمريكاياني كه

اجتناب ناپذيربه طريق دودليتغيير مرحلة ديگردرجاهاي. شان داده اندرانوپايداري . انجام ميگيردورياكاري

گيزه ان تعويضدرآنها. دماغي كمترترس داردتمدن ازمردمان تعليم يافته وكارگرانبدون به طوربي سروصداياديگرانگيزه هاي دنيوي و توسط سلوك متمدن،هاي ديني

.خودشان ناقلين تمدن هستندمزاحمت رخ ميدهند؛ عالوتاً، چنين مردم تايك حدزيادهاباهردليل ه چيزديگريست، آني قضتودة بزرگ ازمردم بي تعليم وستمديدهامادرمورد

، به پي نبرندكه مردم ديگربه خداوندعقيده ندارندكه آنهامادامي . دشمنان تمدن هستندحتي اگراين قطعه نوشتة من ، ، حتماًاماآنهابه آن پي خواهندبرد. خوب استكلي

كه امابدون وقوع تغييردرآنها علمي هستند،تفكرطرزوآنهاآمادة پذيرش نتايج . نشرنشودكه خصومت وجودندارداينجايك خطري درآيا.به وجودميĤورددرمردم طرزتفكرعلمي

فته ايدرشان تحميل كنندةعليه نقطة ضعيف كه درخودش را اين توده هادربرابرتمدناگريگانه دليل كه چراتونبايدهمسايه ات رابكشي به خاطريست كه ؟اندخواهدانداخت

پس، - وشمارادراين وياديگردنياشديداًمجازات خواهدكردخداوندآن رانهي كرده استودنداردكه ازمجازاتش بترسيد، به يقين كه همساية وقتي ميدانيدكه خداوندي وج

، وشماازاين عمل تنهابه واسطة قوة دنيوي جلوگيري شده خواهيدكشتتأمل خودرابدون كرده هانگتحت كنترول بنابراين يااين توده هاي خطرناك بايدشديداً. ميتوانيد

Page 241: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤١

يااين كه ارتباطوبسيارمحتاطانه ازهرفرصت بيداري عقالني دورنگاه داشته شوند، شوند . يك تجديدنظراساسي قرارگيرد بايدمورد بين تمدن ودينياوابستگي

Page 242: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٢

راجع به دين نوشته هاي انتخابي )البرت آينشتاين(

يك دروغ بود، دروغي كه به البته آنچه شماراجع به عقايدديني من ميخوانيد، -

اين هيچ وقت من به خداوندشخصي عقيده ندارم واز. طورمرتب تكرارشده ميروداگرچيزي درمن به نام دين وجودداردپس . انكارنكرده ام بلكه آن راصريحاًاظهارداشته ام

.ستايش نامحدودبراي ساختمان جهان است تاآنجاكه علم ماآن راآشكاركرده ميتواندآن بيهوده كه تالشهاي تپ واميدهاو كامالًتحت تاثير وقتي كه من يك جوان نارس بودم-

عالوتاً، به زودي . دنبال ميكنندقرارگرفتم بابي قراريدرطول زندگي را بسياري اشخاصنسبت به امروزبسيارمحتاطانه بارياكاري كه درآن سالها،رادريافتمدنبال روي قساوت آن

به سهم شكمش باموجوديتهركس صرف . بودشده وكلمات زرق وبرق پوشانده واسطة چنين سهم گيري به خوبي شكم شايدبه . كوم شده بود محگيري درآن دنبال روي . كه اويك موجودمتفكروبااحساس استآنجاارضاشود، امانه انسان تا

. القاءميشود تعليمي سنتي دستگاهجات بود، كه درهرطفل ازراه دين به حيث اولين راه ن-يك دينداري عميق به به -)يهود( والدين مذهبيطفل باوجود-به اين ترتيب من

من بامطالعة كتابهاي معروف . ناگهان به پايان رسيددوازده سالگي دنياآمدم، كه درسن . دراست بوده نميتوانعلمي زودبه اين عقيده رسيدم كه بسياري قصه هاي كتاب مقدس

كه جوان عمداً توسط دولت ازطريق فراطي آزادفكري باعقيدة نشة ايكمسلماًنتيجه اش بي اعتمادي برهرنوع . ة كوبنده بود؛ اين يك عقيدهمراه بودفريب داده ميشوددروغها ازاين احساس روئيد، يك برخوردشكاك دربرابرعقايدي كه درهرمحيط اجتماعي مرجع

بايك ديگرهرگزمراترك نكرده است، گرچه بعدها كه حالتي-مشخص وجودداشتند

Page 243: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٣

براي من كامالًواضح است كه . بينش بهتردرمورد ارتباطات سببي معتدل شده استاولين سعي بودتاخودرااززنجيرهاي شخصي بدينسان گمشده بود، كه ،نيبهشت ديني جوا

اين درآنسو. آرزوها، اميدها، واحساسات بدوي آزادكنممسلط بامحض، ازيك موجود كه ازماانسانهابه طورمستقل وجودداردودرجلوماچون يك معماي بزرگ جهان عظيم بود،هان به تعمق دربارة اين ج . استسترسي وتفكرماقسماًقابل دياقالًبابازرسوابدي قراردارد،

حترام وستايش اا ركسيملتفت شدم ي زودبه ، و اشاره ميدادحيث يك نجات يارهائيدرك ذهني اين جهان . ب آن يافته بوداقآزادي وامنيت باطني خودرادرتعكه ميكردم

شعوري، نيم غيرشعوري، به ذهن من، نيم مااستعدادهايدرچوكات خودش را غيرشخصيتحريك شدة زمان به همين قسم مردمان . نمود معرفيحيث يك هدف عاليبه

. نميتوانستندگم شده بينشهاي كه آنهانايل شده بودند، دوستاني بودندكه وحاضروگذشته، جاده ؛ امااين راحت وفريبنده نبود جاده به بهشت ديني به اندازةجاده به اين بهشت

. ت، ومن هرگزازانتخاب آن پشيمان نشده امخودش راقابل اطمنان ومعتبرنشان داده اسبه پي نبردن (اگنوستيكموضع يك همان موضع من درموردخداوند-

متقاعدهستم كه يك آگاهي روشن ازاهميت عمدة اصول من . است)وجودخداوندضرورت ندارد، ت زندگي به انديشة يك قانون گذاراخالقي براي بهبودي ونجاب

. اساس مكافات ومجازات كارمي كنديك قانون گذاري كه برخاصتاً اين هيجان .استومرموزاسرارآميزماتجربه كرده ميتوانيم زيباترين چيزي كه -

كسي كه آن . اساسيست كه درگهوارة هنرراستين وعلم راستين قراردارد مرده است، چون يكرانميداندديگرمتحيرشده نميتواند، نه ديگراحساس شگفتي ميكند،

كه دين بود-باترسآميخته ولو-رمزاين تجربه يادرك . استيك شمع خاموش شده، مانفوذكرده نميتوانيمدربارةوجوديك چيزي كه يك دانش . جودآوردورابه به اشكال بسيارابتدايي شان كه عميقترين استدالل وتابناكترين زيبايي، تظاهراتدربارة

Page 244: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٤

كه حقيقتاًروش همين دانش وهمين هيجان است – است قابل دسترسيبه عقل ماتنها وصرف به اين مفهوم، من عميقاًيك شخص ،تشكيل ميدهد؛ به اين مفهومورفتارديني رامن يك خداوندي كه مخلوقش رامكافات ومجازات كندتصوركرده . مذهبي هستم

كسي كه . ازآن خودماآگاهي داريمه باشدكه نميتوانم، ياداراي يك نوع اراديشودازفهم من نيزخارج است، ونه من آن بايدبعدازمرگ جسماني دوباره زنده م

خودپرستي مزخرف روحهاي ضعيف راآرزودارم؛ چنين احساسات به خاطرترسهايا، وآگاهي كمي دربارة ساختمان حيرت اي من رمزابديت زندگي كافيستبر. هستندش رادرطبيعت كه خود،يك قسمت ازدليل ياعلتواقعيت، يكجا باسعي بي رياتاآور

.آشكارميسازدفهميد .من بكلي بيگانه است وحتي ساده معلوم ميشود تصوريك خداوندشخصي براي-يك خداوندشخصي يك تصوريست وابسته به انسان شناسي، انديشة يرسدكه به نظرم-

ي انسانحدودفعاليتيك اراده ياهدف خارج ازهمچنان . جدي گرفته نميتوانمكه آن راتحسين وستايش يعني : نظرات من به نظرات سپينوزانزديك اند. نميتوامكردهتصورراكه مابافروتني وتنهابه طورناقص درك ست نظميزيبايي وعقيده برسادگي منطقياز

وارزشهاوفرايض به عقيدة من مابايدخودرابادانش ناقص خودقانع سازيم. كرده ميتوانيممسائل مهمترازهمه -م ومعامله كنيمبه حيث يك مسئلة خالص انساني بدانياخالقي را

. راانساني .اين تاندازة يك قسم مذهب نواست... هستم مؤمن غيرمذهبيعميقاًيك من - جهان هستي من به خداوندسپينوزاعقيده دارم كه خودرادرهم آهنگي منظم-

. سازدرنوشت واعمال انسانهادخيلآشكارميسازد، نه به خداوندي كه خودراباس انسانهاميدانم كه بهاًمربوط ه فناناپذيري فردعقيده ندارم، واخالقيات رامنحصر من ب -

. درعقب آن كدام مرجع مافوق انساني وجودندارد

Page 245: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٥

؟ من به هيچ يك آن ارتباط »دهدخداوندبايدانگليسهاراجزا« چرابه من مينويسيد-به ش راقدرزيادازاطفال من تنهاباخيلي تاسف ميبينم كه خداونداين. نزديك ندارم

، كه به خاطرآن تنهاخودش مسئول قرارداده شده جزاميدهدخاطرحماقتهاي بيشمارشان . كرده ميتوانستش اورامعاف ؛ به نظرمن، تنهاعدمميتواند

، بكلي ممكن است كه ماچيزهاي بزرگترازحضرت عيسي راانجام داده ميتوانيم- . ه استزيراآنچه دربارة وي درانجيل نوشته شده است آرايش شاعران

خلقتش رامكافات ومجازات كند، آن كه كه موجوداتراخداوندي يك من -خداوندي كه يك يك خالصه، -ساخته ميشوندمنظورهايش مطابق منظورهاي خودمانه من باوركرده ميتوانم كه . تصوركرده نميتوانمانعكاسي ازضعف اخالقي انسان است

وحهاي ضعيف چنين افكاررابه فردبعدازمرگ جسماني اش زنده ميماند، گرچه ر . خاطرترس ياخودپرستي مضحك درخودميپرورانند

. اخالقي دركردارمااستاصول عبارت ازسعي براي رعايت مهمترين جدوجهدانساني-زيبايي تنهااخالق دراعمال ما. توازن باطني ماوحتي موجوديت ماوابسته به آن است

آگاهي زندگي ساختن وآن رابه وياين رايك نير. وبزرگي به زندگي داده ميتوانداساس اخالقيات رانبايدبه . باشدوتربيه ازبزرگترين وظيفة تعليم آوردن شايدروشن

دربارة ياشك دربارة اسطوره مبادا بسته شودياسطوره وابسته ساخت نه هم به كدام مرجع . رادرمخاطره اندازددرست قضاوت وعمل اساس حقانيت مرجع

است غيرقابل تصور يدليلبه صرف برايش ات ومجازات ميدهد يك خداوندي كه مكاف-به اوپس انسان توسط ضرورت يااحتياج بيروني ودروني تعيين ميشوند، ل يك اعما كه متهم علمفلهذا. بوده نميتواندبه خاطرحركاتش مسئول يك شي بيجان اوندبيش ازخدنزد

اخالقي يك شخص به سلوك . غيرعادالنه است ، امااتهامبه تضعيف اخالق شده استبه اساس ديني شد؛ روابط ونيازمنديهاي اجتماعي باطورمؤثربايدبراساس دلسوزي، تعليم، و

Page 246: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٦

اگرتوسط ترس مجازات واقعاًيك حالت بدي ميداشت انسان. نداردضرورت به آساني درميابيم كه چراكليساهاهميشه پس . ميشد واميدمكافات بعدازمرگ جلوگيري

. دارانش رااذيت كرده اندباعلم جنگيده اندوطرف عميق به بهم وابستگي دربارةتجربة قابليت درك منطقي كه توسط احساس مذهبي -

يك اين بيشتر. ازاحساس كه معموالًبنام مذهبي يادميشودتفاوت داردوجودمي آيدن مارابه سوي ساختاين . درجهان مادي آشكارميشوداحساس هيبت درطرحي است كه

يك شخصيتي كه -درتصورخودماسوق نميدهددشبه خداونيك موجوددراين نه يك اراده ونه يك . عالقه ميگيردبه حيث افراديك وبه ماهاميكندازماتقاضا

قبيل از به همين دليل، مردم. موجودمحض است، بلكه تنها وجوددارد، نه يك بايد،هدف . ادمهم استبسيارزي درحيطة انساني ميدانند، اگرچهاخالق رايك موضوع خالص انسانيماحيث چيزي كه به من هرگزبه طبيعت يك منظوريايك هدف رانسبت نداده ام، ياهر-

باشكوه آنچه من درطبيعت ميبينم يك ساختمان . ميتوانستفهميده شدهانساني تشبيه ميتوانيم، و حتماًيك شخص كه ماصرف به طوربسيارناقص درك كردهومجلل است

اين به طوراصلي يك احساس ديني است كه . ميكندمتفكررابااحساس فروتني ماالمال . نداردهيچ دخليباتصوف

كه يك انسان دراعمال روزمره اش بايدتوسط ترس ازمجازات من عقيده ندارم -اين . انجام دهد اعمالي راتنهابايدبه خاطرمكافات بعدازمرگبعدازمرگ جلوگيري شوديا

رامهم اخالقيات اين باشدتابايدزندگي يك شخص رهنمايي مناسب در. عني نميدهدم . راداشته باشدديگرانرعايت وداند

به واسطة قوانين طبيعت تعيين وقوع هرچيزقيق علمي مبني برانديشة ميباشدكه تح-ه به همين دليل، يك محقق علمي ب. صدق ميكندنيزكردارمردم لهذااين درمورد، فميشود

Page 247: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٧

، يك ذات مافوق طبيعياز خواهش ،، طورمثال يك دعاسختي باورخواهدكردكه . برحوادث نفوذكرده ميتواند

من تصوريك خداوندشخصي راكرده نميتوانم كه مستقيماًبراعمال افرادنفوذداشته باشد، -من اين . دش خلق كرده جلوس داشته باشددرقضاوت مخلوقات كه خويامستقيماً

م ، توسط علتايك حدي، عليت جبريكه اين باوجودراتصوركرده نميتوانم، .) جبرگرايي بودنقضمطلبش ازكوانتوم ميكانيك و(. گذاشته شده استمعاصردرشك

ست كه روح بي نهايت عاليازمتواضع بي بودن من عبارت ازيك تحسين مذهت رادرك كرده ق حقيخود،بافهم ضعيف وناپايدار، آشكارميسازدكه ماخودرااندكي

. نه براي خداوند امابراي ما،-اخالق داراي اهميت برتراست. ميتوانيميامستيك تصوفي لطيف ترين احساس هيجان انگيزي كه ماقابليت آن راداريم هيجان -

بيگانه به هركسي كه اين احساس. قرارداردهنروهرعلم واقعيدراين تخم هر. استيك انسان است، كسي كه ديگرقابليت حيرت رانداردودريك حالت ترس بسرميبرد

راچونش خودوواقعاًوجوددارداست غيرقابل نفوذ براي ماچه آنكه تابدانيم . مرده استعاليترين خردوتابناك ترين زيبايي آشكارميسازد، كه تنهااشكال برجستة آن براي قواي

ديني ياعاطفة احساس هستة مركزي... اين دانش، اين احساس -ذهني ماقابل فهم اندمان عميقاًمذهبي محسوب من خودرادرجملة آدفقط وفقط به اين مفهوم،. واقعي است

. ميكنممن آن راجدي است كه انساني طبيعتداوندشخصي يك تصورمربوط به تصوريك خ-

. گرفته نميتوانمبه راه ميشوم كه بيشترمتيقن ميشود، من بيشترپيشرفته نوع انسان تكامل معنويهرقدر -

كورانه قرارندار، مرگ، وعقيدة كورازي، وترس زندگازترس دردينداري اصلي سوي . براي جستجوي دانش منطقي قرارداردبلكه درجدوجهد

Page 248: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٨

. نردبازي كند ياكيهان من باوركرده نميتوانم كه خداوندباجهان هستي- من هيچ يك تصورخداوندرابراساس ترس زندگي ياترس مرگ ياايمان كورپذيرفته -

نميتوانم كه خداوندشخصي وجودندارد، امااگرمن من به شماثابت كرده . نميتوانم .مجبورميبودم كه راجع به اوگپ زنم يك دروغگوميبودم

انساني ياوهمفانتزيامل روحاني يامعنوي نوع انسان نوجواني تك دردورة-ارادة شان جهان پديده عمال ابا،گمان ميشدكه آنهاخداهارادرتصورخودانسان خلق نمود

راباوسايل اين خدايان ياتمايل مزاج انسان خواست تا. برآن نفوذدارندياميكنند راادارهاي زش ديني كنوني يك تصورياانديشةخداونددرآمو.جادوودعابه نفع خودتغييردهد

كركترشبيه انساني آن نشان داده ميشود، به . تصورقديم خداهااستتصعيدياتعاليبراي برآوردن آرزوهاي شان وميكنندطورمثال، اين كه انسانهادردعاهابه خداوندالتماس

. ت ميكننددرخواسقادرمطلق، عادل، انكارنخواهدكردكه انديشة وجوديك خداوندشخصي البته، هيچ كس -

؛ همچنان به انسان ميباشد، كمك، ورهنمايي تيتسلكه قادربه رسان مطلق ونفع ي اما، ازطرف ديگر، ضعفها. ترين ذهن قابل دسترسي استبه پسمان سادگي آنخاطر. ازآغازتاريخ به طوردردناك احساس شده اند به خوداين انديشه ضميمه اند، كه قاطع، اگراين ذات قادرمطلق است، پس هراتفاق، به شمول هرعمل انسان، هرفكرانسان، يعني

وهراحساس وآرزوي انسان نيزكاراوست؛ چطورممكن است تاانسانهارامسئول اعمال اوتعالي دردادن مكافات كاش ؟ دانستتعال درپيشگاه چنين يك ذات موافكارشان باخوبي وعدالتي كه به اونسبت داده اين . درموردخودقضاوت ميكردتاحدي ومجازات،

ميتواند؟چطوريكجابوده ميشونددين وعلم دراين تصوريك حوزه هاي اختالفات امروزي بين منشاءاصلي -

ن قوانين عمومي است هدف ومرام علم عبارت ازتأسيس نمود. خداوندشخصي قراردارد

Page 249: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٤٩

اين قوانين براي .درزمان ومكان تعيين ميكنندراوحوادث كه ارتباط دوجانبة اشيا .به ثبوت نرسيده است -استالزمي عمومي تصديقبه طورمطلق ياقواعدطبيعت،

ي ني برموفقيتهاتنهامباصالًامكانيت انجام دادن آن اصالًاين يك برنامه است، واعتقادبروفقيتهاي قسمي ازاين مكه يافت شده نميتوانست كسي يچ اماه. قسمي است

براساس چنين قوانينكه قيقتحاين . دهد وآنهارابه خودفريبي انسان نسبتانكاراطمينان كامل پيشبيني بابسياردقت وهاي معينماسلوك جسماني پديده هارادرحوزه

ركم ازمحتواي آن ، ولوكه شايدبسياميگيرد عميقاًدرشعورانسان نوين جاكرده ميتوانيمي مسيرهاي سياره ا ضرورت داردكهياتأملتفكراوصرف به . قوانين رادرك كرده باشد

بسياردقيقانه ،سادهبراساس يك تعدادمحدودقوانين شايدپيش ازپيش درداخل نظام شمسيممكن است تاطرزكاريك ، ولي نه باعين دقت، بايك طريق مشابه . محاسبه شودراپيش ازپيش محاسبه اموتورانتقال نيرو، يايك دستگاه بي سيمييك سيستم موتوربرقي،

. نمود، حتي وقتي كه بايك انكشاف نومعامله ميكنيم باشد، دخيلي بزرگنعواملي كه دريك مغلق پديده اي نقش بازي ميكن شمار هرگاه-

پيش گويي كه فكرشودآب وهوادرمورد. دربسياري واقعات مؤفق نيستطريقة علمي باوجوداين جاي شك نيست كه . اي يك چندروزپيش ناممكن استآن حتي بر

.اي سببي آن اصالًبراي مامعلوم اندمابايك ارتباط سببي ياعليت مواجه هستيم كه اجز، نه به خارج اند ما دقيقپيشگويياز متعددعواملدراين ساحه به خاطرنقش حوادث

. خاطركدام بي نظمي درطبيعتنفوذمابه بازهم ، اماكرده ايمنفوذخيلي كم اي زنده چيزهدرحصول قواعدماهرچند -

دربارة نظم مرتب تنها بايديكي. رادرك كنيميامعين ثابت زمنديانيقاعدة قدركافيست تا، دربارة سلوك موجودات تاثيرزهريات، چون الكهولبارة ، ودر درارثيتياسيستماتيك

Page 250: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٠

عموميت دربارةطات ارتبااست عبارت ازدرك فاقدآنچه كه هنوزاينجا. كرد فكرعضوي . نظم به خودي خوددربارةياكُليت عميق است، نه يك دانش

به همان اندازه عقيده اش ميشودآشناهمه حوادث دربارةنظم مرتب هرقدريك شخص با -. متفاوت باقي نميماندازنوع علل جايي برايمرتب راسخترميشودكه درپهلوي اين نظم

حوادث طبيعي به حيث يك علت مستقل برايش نه قانون انساني نه قانون خداييدرحوادث طييعي يك خداوندشخصي عقيده دربارةمداخلة، يقيناً. وجودخواهدداشت

هميشه درآن حوزه عي، ردشده نميتواند، چون اين عقيدههرگزتوسط علم، به مفهوم واق .ندكه دانش علمي تاحال قادرنبوده است تادرآن قدم گذاردبرده ميتواهاپناه

مهلك بلكه گان دين نه تنهاناشايستهدنمايندميشوم كه چنين سلوك به نزدامامتقاع -بتواندخودرانه درروشني واضح بلكه تنهادرتاريكي حفظ زيرايك عقيدة كه . نيزخواهدبود

ازدست پيشرفت انسانيدربرابر، باضرربي حساب د، به ناچارتاثيرش رابرنوع انسانكنازعقيدة القي بايدان براي خوبي اختقالهاي شدر ديني، آموزگاران. خواهدداد

رارهاكنندكه درگذشته قدرت خيلي خداوندشخصي بگذرند، يعني آن منشاءخوف واميدكه آنهابايدخودرادردسترس آن قوه هاقراردهند. بود رادردست كشيشان قرارداده بزرگك وظيفة ياين يقيناً، . باشند درخودبشريتپرورش نيكوكاري، راستي، ومقبوليت قابل . شايسته تراستكلترولي فوق العاده مش مداخله دراين قوانين كه داراي قوه هايشبيه انسانپس من به اين تصوريك خداوند -

طوري كه قبالًگفتم، مقبولترين وعميقترين هيجان ديني . طبيعي باشدباوركرده نميتوانملم واين حس رمزيت قدرت ع. عبارت ازاحساس رمزي استكه ماتجربه كرده ميتوانيم

. راستين است به اصطالح عرفان زمان ما، كه خاصتاًخودرادررشدمتداوليارمزي تصوفسبك -

تجارب چون . ، به نظرمن يك عالمة ضعف ومغشوشيت استوروحانيت نشان ميدهد

Page 251: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥١

، تصوريك روح بدون جسم به نظرمن اثرات حسي انداز يتركيباتوريتكثشامل داخلي ما . پوچ وبي معني است

. يك انديشة طفالنه استنظرمن انديشة يك خداوندشخصي ه ام كه بمن مكرراًگفته - شحرفه اي كه شوروشوقددرروحية جنگي ملحشايدمن رايك اگنوستيك بناميد، امامن

استطفوليتايام عمل دردناك رهايي اززنجيرهاي تلقينات ديني يك به خاطربيشتر طبيعت دربارةي ماف فهم عقالنضعرادربرابرمتواضع من يك برخورد. شريك نيستم

.خودماترجيح ميدهمووجودحوزة خارج از، و)بايدبود( ، امانه كه چه)است(علم تنهاثابت كرده ميتواندآنچه زيرا -

دين، ازطرف ديگر، . باقي ميمانند انواع چيزهاي ضروريهمهازقضاوتهاي ارزش آن دربارة حقايق ه موجنميتواندبه طور: فكروعمل انسان معامله ميكندباارزيابيهاي تنها

. وروابط بين حقايق صحبت كند، ذهن انساني محدودخودميتوانم بشناسم نظربه چنين هم آهنگي دركيهان كه من با-

ميسازداين اماآنجه واقعاًمرامتأثر. دارندكه ميگويندخداوندوجودنداردبازهم مردمي وجود . به خاطرطرفداري چنين نظريات نقل قول ميكنندازمن است كه آنها

من نامة دهم ماه جون -)گاي اچ رينر آينشتاين به 1945جوالي 2تاريخيجواب ( -من درعمرخودهرگزبايك كشيش يسوعيون ياانجمن عيسي گپ نزده ام . شماراگرفتم

ازنقطة نظريك كشيش . من ازگستاخي چنين دروغ بستن دربارة من متحيرشدمواستدالل متقابل شمابه نظرمن . يسوعيون، البته من يك ملحدهستم وهميشه بوده اماين هميشه گمراه كننده است . بسيارصحيح وازاين بهترفرمولبندي شده نميتوانست

تشبيهات -شبيه انساني رادرمعامله باچيزهاي خارج ازحيطة انسان به كاربردتتاتصورهاي تواضع هم آهنگي مقبول ساختمان اين جهان راتحسين وتمجيدكنيم مابايدبا. اندطفالنه

. وفقط همين قدر. تاآنجاكه ماآن رادرك كرده ميتوانيم

Page 252: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٢

سازمانهاي كاتوليك من متقاعدهستم كه بعضي فعاليتهاي سياسي واجتماعي وتمرينات-من دراينجاتنهاجنگ . به حيث كل براي اجتماع، اينجاوهرجامضرحتي خطرناك هستند

ت نفوس دركشورهاي جلوگيري آبستني دريك زماني يادآوري ميكنم كه كثرعليه مختلف يك تهديدجدي براي صحت مردم ويك مانعة وخيم دربرابر هركوشش براي

. صلح دراين سياره گرديده استدادنسازمان زندگي ايمان عميق يك بااوبازهم . زندگي آينشتاين يك زندگي دعاوعبادت نبود-

پيشة . ف شوندكه قوانين طبيعت وجوددارندتاكش-اساس عقالنيايمان بدون يك -كردواقعيت گرايي وخوشبيني اوبااين گفته اش . تمامي عمرش اين بودتاآنهاراكشف كند

وقتي كه ازوي پرسيده » خداوندزيرك است، امابدخواه وكينه جونيست«: روشن ميشوندطبيعت رازش رامخفي ميكندبه دليل « : ازآن چيست، وي جواب دادشدكه مقصدش

» .اوسايل نيرنگ وحيلهمناعت ياغرورذاتي اش، امانه بكه اودربارة وقتي . خداوندبسياري مردمان ديگرنبودچون بهرحال، خداوندآينشتاين -

تمايل به پذيرش خرعمرش اين كارراميكرد، او، چنانچه هميشه دروسط واوادين نوشت، »دندهميمعني تامعني دهند ميخواهيدشما آنچهكلمات «عقيدة ريدكوين اليس داشت كه

بسياري نزدوبه -فناپذيران عاديبيشترنزدبه آنچه بانام هاي مختلفتن ملبس ساخو) پي نبردن به وجودخداونداعتقادبر(اگنوستيسيزم ساده شكل ديگرازچون يك -يهودان

وي درجواب يك استفسارتليفوني توسط راهب گولدشتاين 1929درسال . معلوم ميشدمĤهنگي تمامي موجودات اوبه خداوندسپينوزاكه خودرادره«ازنيويارك گفت،

» .كاري داشته باشدتقديرواعمال انسان ، نه به خداوندي كه درآشكارميسازدعقيده دارد، ميشودكه چندسال بعد، ازطرف بن گورين پرسيده شدكه آيابه خداوندعقيده داردوادعا

كه درعقب انرژي بايديك حتي اوبافورمول بزرگش دربارة انرژي وكتله، موافقت نمود«ازاكثرنوشته هاي آينشتاين برميĤيد كه وي اما. بدون شك ».باشدداشته جودوچيزي

Page 253: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٣

نسبت به يكتقادبريك خداوندحتي بيشترلمس ناپذيروغيرشخصي داشت اع درعوض،.باشدماهرمطلق ودست جهان كه داراي اختيار، گردانندة سماويماشينكار

بينهايت حيرت ختمان باساخودجهان فزيكي به نظرمي آيد، خداوندآينشتاين چون ستاره اي باعظمت، وبه سطح ساعت مچي بازيبايي يك سطح اتوميكانگيزآن كه به

اين . باورميشدكافي اين .كارميكند يك سايكلوترون بزرگ وحجيميك يافت، تجليل عنوان دين كيهاني بعدترباتنها. زودترنموكردوعميق ريشه گرفت

كه به حيات بعدازمرگ بخشيدباوركردني احترام كسي يك به نظرات كهاصطالحنه نتيجة علت ومعلول است حيات زمينيتقوادراحساس ميكردكه پاداش وعقيده نداشت

كه يك سيستم منظم تابع قوانيني بودعبارت ازخداوندآينشتاين پس .پاداش آسمانيداراي شجاعت، تخيل، آنهاكشف شده ميتوانست كه براي جستجوي آنهاييتوسط

به تغييرذهنش آغازنمودبعدازدوازده سالگي زودتراوكه سابقة به اين .وايستادگي بودند . تقريباً جزئي به نظرميرسيد بالنسبه هرچيزديگرمتباقي عمرشدر. وابسته بود

دروني وبيروني من به رنجهاي كه زندگيتذكارميكنم صدمرتبه به خودم هرروز -دريافت كرده كه اندازةبه دبكوشم تامرده، وابسته اند، ومن بايچه زنده يا، ي ديگرانسانها

»آينشتاين«............................. اداكنمدريافت ميكنمهنوزوام

Page 254: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٤

وظهوردوبارة حضرت عيسييهودسرگردان ازمارتين گاردنر

خواهدآمد، باماليكش، وسپس ) اوتعالي(درجالل پدرش) مسيح(يزادزيراپسرآدم«

بعضي ازشماكه . هرآينه من به شماميگويم. ش خواهددادهايش پاداهركس رامطابق كارآنهاآمدن پسرآدميزادرابه سلطنتش اينجااستاده ايدذايقة مرگ رانخواهيدچشيدتاكه

28، 27؛ 16 انجيل متي -» .ببينند

ة فوق حضرت عيسي كه درانجيل متي آمده است وهمچنان درانجيل مارك اظهاريدسرترين نقل قولهاي انجيل براي بنيادگرايان آن ولوك تكرارشده است، يكي ازپردر

. ميباشد، ولي همه محققين به اين توافق دارندكه شايدحضرت عيسي آن جمالت رانگفته باشد

فرقة 1933تاكه درسال . خودشان بودندزندگيآمدن دوم درانتظارمسيحيان قرن اول به به . دادندزيركانه عقالني يريك تعب ظهوردوم عيسي مسيح به اين پيشگوئيمعتقدين بنام

، يدن ستارگان بودافتكه 1833شهاب ثاقب درسال تماشايي يك ريزش عقيدة آنهااينهارويدادهاي آسماني ، 1870وتاريك شدن اسرارآميزآفتاب ومهتاب درآمريكادرسال

اش براي ظهوردوباره آيندهبه قول حضرت عيسي يك نسلكه بودند ......... خواهندبودشاهدآنها

، همگي پيش گويي هاي تاحالبه صدهافرقه هاي ظهورگرااززمان حضرت مسيح ياالهاميهيجان مكاشفه اي. اورادربارة برگشتش به نسل خودشان عطف كرده اند

2000هيجان مشابه اكنون بارسيدن سال . موج گرفت 1000 بانزديك شدن سال

Page 255: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٥

. ي ظهورگرانيستتوقع آمدن دوم منحصربه فرقه ها. درحالت اوج گرفتن است مسيح قريب الوقوعطبقة اصلي پروتستانتهابه طورفزاينده برظهوربنيادگرايان در

ه طورمثال، مكرراًازنزديك شدن ام باپتيست ياتعميددهنده، باهبيلي گر. تاكيددارندوي برادعاي . هوشدارميدهديادجال نبردنهايي خيروشردرروزقيامت وظهورضدمسيح

به وقوع تبليغ انجيل به همه مللرسيدن دوم بعدازانجيل تاكيدميكندكه آمدناين تازمان به وجودآمدن راديووتلويژن عملي ، برحسب اصرارگراهام. خواهدپيوست

. شده نميتوانستبه -وِل واعظ آنقدرمتقاعداست كه به زودي ازخوشي به وجدخواهدآمد جيري فال

كبارگفت اوبراي طوري كه ي- كنداخواهدپريدتاعودت حضرت مسيح رازيارتهوآستين مايلس كه پات رابرتسن جدي درنظرداشت بنابرقول . تدفينش برنامة ندارد

نغاره چيامروز! تاظهورحضرت مسيح درآسمانهارادرتلويژن اعالن نمايدبه . ميباشدمسيح هال ليندزي عنقريب دوبارةيك ظهور برايمحلي برجستةصدابرانگيز

. به فروش رسانده شده اندكتابهايش درمورداين موضوع مليونها. تاريخهاراتعيين ميكنندبراي دوهزارسال گذشته افرادوگروه هابراي آمدن دوبارة مسيح

درعوض آن . وقتي كه مسيح ظاهرشده نتواند، بسياري اوقات ناكامي كلي دانسته نميشود . راغلطي درمحاسبه هادانسته وتاريخهاي نوتعيين كرده ميشوند

افسانة شگفت انگيزبه وجودآمدتادرستي پيش گوييهاي مسيح درقرون وسطي چندين ادنبال رم«وقتي كه مسيح به پيترگفت . بود21جان رويدادبعضي مبني بر. راحفظ كند

بايدچه خدايم، اين آدم «به عقب اوروان است وپرسيد، پيترملتفت شدكه جان » كنيد،وي تاآمدن من ه كبخواهم اگرمن «عمايي مسيح اين بود، جواب مبهم وم» ؟كند

» ؟، آن به توچهمنتظرباشد

Page 256: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٦

هرچند، نويسندة . به ماگفته ميشودكه اين به يك شايعه منجرگرديدكه جان نخواهدمردولي مسيح به وي نگفت، وي نخواهدمرد؛ امااگربخواهم «: انجيل چهارم عالوه ميكند

ون وسطي عالمان ديني درقر »اوتاآمدن من منتظرباشد، آن به شماچه ارتباط دارد؟وسرگردان به حالت آواره اوشايديادرروي زمين . فكرميكردندكه شايدجان نمرده باشد

افسانة معروفتراين بودكه وي يك . ، ياشايداوجسماًبه آسمان صعودكرده باشدبودهدارد، تاآمدن مسيج دفن شده بود، قلبش به طورضعيف ضربان نيمه جانيك حالت در

.امعلوم باقي ميماندندريك قبرگرفت به سرعت ميبه تدريج شكل افسانة قويترهنگاميكه يك دربارة جان اين شايعات

تامعطل بخواهد ازكسياوميتوانست كه ازاين گفته اش مسيحمقصدناپديدگرديدشايدتوضيح رااظهاراتي اين همچنان . اشاره به جان نبود، بلكه كسي ديگري بوده باشدباشد

يك كسي كه درايام مسيح زنده بودودركتب . دميكردكه دركتيبه هانقل قول شده بورجيم شده بودتابراي قرنهاتاروزقيامت زنده به يك نوعي ، برده نشده استشانجيل نام

. باقي ماند، درروي زمين سرگردان ودرآرزوي مرگ باشدبعضي ميگفت كه اين مالكوس بود، كسي كه گوشش آيااين يهودسرگردان كي بود؟

بوده باشدكه دركنارمسيح به به نظرديگران اين شايدآن دزدلجوجي . وده براپيتربريدحسب تعبيربرجسته . وي بوده باشد شايدكه پايليت، يايكي ازنوكران. صليب كشيده شد

حضرت مسيح –گوناگون بانام -يهودسرگردان به حيث يك دوكاندارشناخته ميشود. مراقبت ميكردلوتلوميرفتتحمل ميكرد اوصليبي كهزيروزن دراش ازدم دروازه را

مسيح حضرت آن مردميديدكه مسيح چقدرآهسته وبه طوردردناك راه ميرفت، من ميروم، « مسيح پاسخ دادكه .سازد وادارتيزرفتنرابه تااود، ز رابرپشت

».اماتوانتظارخواهي كشيدتاكه من برگردم

Page 257: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٧

وي مرگ ودرآرزآواره زمين درروي اين است تاخشونتشدوكانداربه خاطرجزاي افسانة كه درقرن سيزده باراول درانگلستان قبل ازاين كه . نميشودقادربه آن ولي باشد

به وقتي دراوايل قرن هفده اين . درسراسريوروپ به سرعت پخش شودثبت شده استاوج خودرسيدكه درجرمني يك رساله دربارة يك كفش دوزيهودبنام اهازيواريس

رسالة كه درجرمني به تعدادبيشماري . ره استظاهرگرديدكه ادعاميكردوي همان آوابودكه نتيجه اش يك ديوانگي. دوباره چاپ وبه زبانهاي ديگرترجمه گرديد

، والويس پرسلي قابل برفي زشتشناخته، آدمهاي بااجسام پرندة نا امروزيهايباوسواس اشخاص درشهرهادرسراسرانگلستان ويوروپدردوقرن بعدي تعدادكثير. مقايسه ميباشد

يهودسرگردان يك1868درآمريكادرسال . مدعي بودندكه يهودآواره ميباشندممكن است اكنون نا . فرقةظهورگراي مورمون ظاهرگرديدمنزلدرشهرسالت ليك،

انفرادي فيصله نمودكه آيااينهاشايعات، شوخيهاي فريبنده توسط دغل بازان تادرحاالت .خودفريبي بيماران رواني، ياحاالت بودند دلخواه براي صدهااشعار، ناولها، ونمايش نامه ها، بالخاصه دسرگردان يك موضوعيهو

مشكل نيست . درجرمني گرديده بودكه توسعةچنين آثارتاامروزدرآنجادوام دارداسرائيل درجرمني وديگرجاهاپينه دوزراچون نمايندة نژادسامي وينكه مخالفتافهميد

دبه خاطرردكردن پسرش به حيث مسيحاي ، كه مردم آن ازطرف خداوناسرائيل ميديدند . شان محكوم شده اند

دريك قطعه يهودآواره » يهودآواره«شيلي شاعرمشهورانگليس، دراشعارطوالني خودبنام. سعي ميكندتاخودراغرق كندبيهوده او. سعي دوامدارش براي كشتن خودش شرح ميدهد

ماي شديدعذاب جايي كه براي ده ماه ازگركوه ايتناميجهددرداخل يك دهنةاوآتش سوزي هاي جنگل . دتاكه توسط آتش فشان به بيرون پرتاب ميشودميكش

Page 258: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٨

اوكوشش ميكندتادرجنگهاكشته شود، اما تيرها، نيزه ها، گرزها، . نميتوانداوراازبين ببرد . مينها، وفيلهاي لگدمال بااليش هيچ تاثيرندارندشمشيرها، مرميها،

. توسط مارتين گاردنر1997 حق طبع ونشر»يهودآواره وظهوردوبارة مسيح«

Page 259: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٥٩

دين درجهان معاصر )1968-1889 هري المربارنس(

همه بصيرت به عقيدة بسياري عالمان كه درآينده به دين ضرورتي نخواهدبودوعلم

به شايداين درست باشد، اما. براي بهبودزندگي انسان راتهيه خواهدنمودونظارت عمده مبني اغيرروحاني چون انسان گرايي ماعي دنيوي يعقيدة نويسنده يك دين اجت

احساس گروپي درآينده درسازماندهيياسوسياليزم مسيحي پيشرفته شايدبرعقايدآزاداحتمال داردكه . اهداف شايسته وعادالنه داراي ارزش بزرگ باشندبراي حمايت از

مورداستفاده درخدمت كنترول اجتماعي حتماً وهم ادراك وياحساسات انسان اصالًدين دنيوي . وفق داده ميشودبيشترنسبت به علم درايفاي اين وظيفه دينرارگيرد، وقتهيه خوشي انسان رابراي تحقق دادن اساسي تامعلومات ورهنماييسعي نخواهدورزيدنو

دين به طورمثال . عصراستنتاج خواهدكردكند، بلكه اين دانش راازعلم وزيباشناسي جنسي ازمتخصصين مربوط روابطشراب، يامعامله بابرخوردمناسب دربرابرنودرمورد

جهان، (اثرپارشلي وكتاب ) علم وسلوك خوب(كتابهاي چون . مشوره خواهدگرفتاثرايدمان، اقالًبه حيث مناديان كتب عهدقديم وجديددين نوپنداشته ) هنرهاوهنرمندان

تاكيدهميشگي مذهبيون دربارة تضادبين عقل ماخودراازقيد. خواهندشد . ررهاخواهيم ساختوكركت

بين فلسفة ماوراء طبيعي قديم ودين دنيوي نو هيچ يك وجه مشتركازآنجاكهوجودندارد، پيشنهاده شده است كه مااصطالح دين رابه كارنبريم، درعوض دين دنيوي

كومتي آگست -يادكنيم ازاين قبيليك چيزي رابه نام اخالق اجتماعي، بشردوستي يا

Page 260: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٠

» يافلسفة عملي ومثبتمثبت گرايي«بنام، آن را)1857-1798فيلسوف فرانسوي( . يادنمود

، همكاريك دين دنيوي،كه علم طبيعي واجتماعيادعانخواهدكردهيچ شخص معقول ناخوشيهاي ذاتاً. قادرخواهدبودتابه همه ناماليمات وناخوشيهاي انساني خاتمه دهد

ااقالًگفته ميتوانيم كه بازهم، م. زياددرطبيعت انسان وروابط اجتماعي اش وجوددارندماديگرازاستفادة . دررژيم دنيوي نوماازخطرات وشرارتهاي خيالي نه خواهيم ترسيد

مكنة همه وسايل دنيوي موجوددرخالصي خودازتهديدات واقعي صحي وخوشي ناتوان م مصايب وبدبختيهاي كه باقي ميمانندتنهاآنهاي خواهندبودكه غيرقابل منابع. نخواهيم بود . ه كن نشدني اندحل وريش

مورداحترام واعتمادقرارگيردراواگذاردتاچيز بايدچه يند

مطمئن بوده نميتوانيم، اقالًدربارة بسيارجزمي يادرموردچگونگي اشكال دين آيندهاگرمامتيقن بوده ميتوانيم آن چيزهاي كه هردين موفق ومعقول درآينده بايدواگذارد

رددكه واقعاً، ازحيث عقالني، درقرن بيستم زندگي تامورداحترام ودلچسپي آنهايي واقع گ درپي نجات دين باشد، بايدازمعتقدات موجوده اش كه اگرتجددگرايي. ميكنند

،سازش وتزلزلدرصورت . باكشفيات علمي وتحقيقات دانشمندانه وفق نميكنندبگذرندي كه بسياري ازطرفداران هوشيارومهم خودراازدست خواهدداد؛ زيراآنهايتجددگرايي

ازكليساهاخارج خواهندشدتاآزادي وثبات فكري ي اصلي آن راتشكيل ميدهندهانيروراكه يك كشتي بي فايده است تاتجددگرايياين براي . خودرادرجاي ديگرجستجوكنند

دين بايدازسعي . پناه ببرد يديگرغرق شدني و به كشتي است ترك درحال غرق شدن بلكه،. بگذردبكلي متفاوتنويدكهنه بادانش مقوالت وعقابيهودةخودبراي وفق دادن

Page 261: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦١

كه مااكنون طوري وانسان ،جهان هستيگيتي، براساس حقايق بازسازي اش بايد، وبعدفيصله نمودتاكدام مفاهيم ورسوم ديني معتبردرهمĤهنگي صورت گيردآنهاراميدانيم

هودةدفاع سعي بيمثال مناسبتر يك. شده ميتواندازكاردرآوردهنوين دورنماي و شنبادا . داخل نمودتاشراب نورادربوتلهاي كهنه به زوربوده است ه كاراينتجددگرايي محافظاز

ووسعت عقايدوروشهاي غيرقابل دفاع موردحمايت بنيادگرايان ونوگرايان ماهيت دربارة ماازاشتباهات عقالني . بحث كافي به عمل آمده است كه لزومي به تكرارنداردمذهبي وليبازي نموده اند ديم وفلسفه هاي ديني عمده رادردين قنقشيك كه ي وفرهنگ

اصراربرايقان جزمي دربارة ) 1: (ذيالًيادآوري ميكنيمبايداكنون ترك كرده شوند ياعقيدة الوهيت، تعليم) 3(خداوند؛ راجع به سوال عمده درهردلچسپي ) 2(وجودخداوند؛

وبيت توسط انديشه مجذ) 4(؛ خطاناپذيري، يااهميت ديني بي مانندحضرت عيسيمافوق وايديالستي، كه سعي برتاسيس حمايت ازفلسفة ) 5(دربارة نامحدودومطلق؛ ها

) 6(؛ انساني داردمكان، همچنان دربارة عوامل واوضاعحقايق وارزشهامستقل اززمان وطبيعي انسان بيگانه وباشيوه هاي حاالتبه كه يك جهان فوق طبيعي، همه فرضيات

به جهان گيتي وسوسة شخصيت دادن خاصتاً) 7(؛ اندي غيرقابل فهمعلمي ودانش دنيودنيوي شخصيت انساني وانكشاف جوداينكه ماشايداهميت عالي يك مالحظةوخداوند، با، چون تصورات م الهياتعليابقاياي فسيل ) 8(ديق كنيم؛ وباآلخره، آن راتص

. وتبركروح، فناناپذيري، گناه، جهان روحي، دعا، واحساس تقدسدربارةموضوعات مهمي دواگذارگردبعضي ازاين پيشنهادات كه درپرتودانش امروزي چه بايد

عقيده برخداوندواقعاًبراي يك سوال اصلي اين است كه آيايك . راموردبحث قرارميدهند: برخداونددرگذشته بسياراساسي پنداشته شده استعقيده . يك دين ضروريستانسان يا

اساسي وخطرات براي حفاظت ماازقدرتهاي فوق طبيعي زيراباورميشدكه خداوند) 1(به خاطراحساس ) 3(؛ و زيراتنهاتوفيق وي ميتوانست تاماراازدوزخ نجات دهد) 2(؛ است

Page 262: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٢

اعتباري چ كدام ازاين سه داليل به نظرساينسدان هي. وابستگي برپدرآسمانيطرف به حيث اساس مصئونيت وحفاظت ازبرخداوندمداوم حتي اعتقاد. نخواهدداشت

ازتصورپدري وسمبوليزم ماروانشناسان نشان داده شده است كه نتيجة تجسم ناميمون حس حمايت ازتابدون بيشتروبيشتر، مردم قادرميشوند. عالم كيهاني ميباشدتعبيرماازدر

.خدايي بامصئونيت وآرامش كامل به سربرنده شده تامصئونيت ياددادبه خداونداحساس ميكنندچون كه به آنهامردمي كه خودراوابسته

» واكنش مشروط«واتسن، اين يك بنابراصطالح علمي . رادرحفاظت اوتعالي بجويندمواجه شدن به تهديدواقعي كه انسان باشكي نيست . است نه يك ضرورت ذاتي

. كيهاني معامله كنددون ايقان به داشتن يك رهنمايامددگاربه طورمؤفقانه بميتواندمشكالت قادرخواهدبودتاباايل شودبيشتربه طوريقيني وآنيبه اين آزادي نهرچه زودتراو

.برخوردكنددنيوي اش به يك شيوة معقول، مستقيم ومنطقي اصالًازمعرفي يك است خداشناسي طرزتلقي عقالني كه محصول مغشوشيت

به طورمثال، بعضي . عنصرمطلقاًنامعلوم درمعامله باسوال زندگي خوب ناشي ميشودر، معتقداست كه هدف اصلي دين اين است پروفيسرماتآنهاسازشكاران، درجملة

مشخص اماآنهافراترميروندتا. تاعالقمندي ووفاداري به امرزندگي خوب راترويج دهد دراين دنيانيست، وفعاليتهاي شخصنظرآنهازندگي خوب ازنقطة نظرمصالحسازندكه به

. است» فرمان رواي جهان كائنات موجب خوشي« كه بلكه آن زندگيزندگي خوب پيشنهادات عملي براي ماهيت ونيل به درمورد مناقشهباچنين يك ما

مادامي كه موضوع راازنقطة نظرطبيعت انسان . مواجه ميشويميتمطلقاًبامغشوش بهترين زندگي براي انسان ئلةمس يم، ماازمنديهاي احتماعي اش موردمطالعه قرار ميدهونيماتايك اندازة زياددربارة . كرده ميتوانيمرسي بازدقيق ومنطقيبه طورتايك اندازه را

ماازين هم بيشتربه سوي طبيعت ومؤسسات اجتماعي انسان درزمان حاضرميدانيم، و

Page 263: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٣

عي براي پيداكردن به عبارت ديگر، مابه سوي قابليت واق. كشف اين ساحه روان هستيماًدنيوي دقيق زندگي انسان بااصطالحات ياحل يك فلسفة معتبرونامتناقض يامنطقي

يكباركه ماتصوررضامندي فرماندارجهان به هرصورت،. سريعاًدرحال پيشرفت هستيمپرتاب ميشويم، ردوامدا، مادرآشفتگي ياهرج ومرج كيهاني رادرذهن خودمجسم ميكنيم

هيچ كس به .، واقعاًمغشوش ميشودشودمگي جستجوبراي زندگي خوب اگرفلج نوه وجوددارد، وحتي اگرمابخواهيم تصديق جهان اريني گفته نميتواندكه يك فرماندطوريق

، متودياطريقة كه به وسيلة آن هويت ياخواسته كنيم كه چنين يك ذات ياقوه وجوددارد براي كسب لهذا، وضع كردن چنين يك هدف .هايش راثابت كرده بتوانيم وجودندارد

خش هردورنماي حل يك تصورمنطقي وقناعت بجهان هستي تصويب وتوافق فرمانداراين جهان عالقه دارد، فرمانداربازهم، اگركسي به خوشي . زندگي رافوراًازبين ميبردكاملترين تأمين به خاطرمااين كاررابه احتمال اغلب بگوييم منطقي معلوم ميشودكه

جهان فرمانداريك آنهايي كه به . ظرفيتهاي ذاتي خودانجام ميدهيمكردن وابرازتجسمداده انسان راخداوندبرايش ، كه مشخصات اندمنطقيآنهااگرمعتقداندبايداعتراف كنند،

دربكاربردن افزارولوازمي جهانفرمانداربنابرآن، يقيني ترين طريق خوشنودي . است كه طريق محتملواقعاً، چنين مينمايد. اعطاكرده استكه وي به انسانقرارخواهدداشت ب ياموافقت اميدبدست آوردن تصويبه وسيلة آنيك شخص ديگري كه شايد

.خداوندعالم راداشته باشدوجودنداردعصري اين درپرتوروانشناسي ، تمايل شريرواسفناك بسياري تجددگرايان مذهبي، خاصتاً

سمبوليزم واورابرحسب است تاتصورخداوندرابه حيث پدرانسان ونژادبشري نگاه دارند زميني به م والدينمقااطفال درتطابق دادن خودشان باوضع . وشبيه والدين مجسم سازند

پدري مقام ومشكلتر بارزحمت آنهارابه شكل حتي سمبوليزم شوم. قدركافي مشكل دارنديك كودك وروانشناسي ناقص ميباشدواكثراًآموزش آسماني هنوزسنگينترساختن فن

Page 264: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٤

، اين واكنشهاي يك شخص رادرساحة دين به عالوتاً. راخراب ساخته است شخصيتكليشه ها، شبيه سازي وسمبوليزم ماكودكانه باشند، اگر. ديك سطح بچگانه نگاه ميكن

نمادسازيپس، اين قسم . ندبما نيزبايداساساً كودكانه باقي تفكرمادرچنين ساحات ازاوهام درصورت رهاييياسمبولي ساختن خداوندمشكالت غيرعادي وآسيب رواني را

وقتي كه . مال داردنچه امروزدرموردهرشخص تعليميافته احت، چناخلق ميكندياآشفتگي ا به واسطة مطالعهمكتب ياكالج، يارتدكسي درخوي طفالنة عقايدديني بي اساس و

تضعيف ميشوند، كسي كه به واكنش دربرابرخداوندودين برحسب سمبوليزم والدين اندوه رواني موردبحث. رنج ميبرديداًازبيماري رواني شبيه دلتنگي شدعادي بوده است

به اين ارتباط دلچسپ است تابه . غيرضروري افزايش ميابدبه طور سازي عقايددينيدرنو صدكشيشهاوشاگردان علوم الهياتدر98نظربه تحقيقات داكتربيتس خاطرآوردكه

عالي پدرزمينيبهترين طريق برحسب يك راميتوان به ساس ميكردندكه خداونداح :ويدتعريف دين ميگدرماكس ايستمن .نگريستواقعي مجسم وبه حيث يك پدر

ديگر، درجهان مردم ازبعالوه ، بروجوديك چيزه يك عقيدن عبارت ازديازنظرمن « ، متوجه سازيداحساسات محبت ونيايش خودرابه آن ميتوانيد، كه شماعيني ميباشد

اگراين تعريف قابل قبول است، من . بادوست داشتن اين يك چيزكمك خواهيدشدوتصوري كه همة مااطفال . ست دفاع كنمازپيشنهادي كه دين مانع پيشرفت احاضرم تا

ه دوست بدوستي كهنقدرآ داريمب خوددوست باتمام نيرويخداوندهستيم وبايدخداوندرا ».داشتن همساية خودبرگرديمربزرگ برايقان جزمي دربارة طبيعت وموجوديت خداوندخطاگرازدست دادن يك عقيده

تاريخ نشان فوق طبيعي چطور؟مانيست، آياخطراحتمالي دربارة ريشه كن كردن دين پيش گوييعبارت ازدربرابرپيشرفت تنورفكري ميدهدكه اعتراض بزرگ درهرعصر

درآخرقرن . هرج ومرج اجتماعي درقبال خواهدداشتكه بوده است دلتنگ كنندة

Page 265: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٥

، فكرميكردكه اگرماعقيده ازدانشمندان فرانسوي بنام جان بودينيشانزده يكساحره هادرگذشته ولي . معه سقوط خواهدكردبرجادوگري راازدست دهيم جا

علمي وايقان كنترولهامبني بردانش . اندوبشريت باازبين رفتن آنهابه طورثابت ادامه داردماديگربه . يي راكه براساس ترس ازنامعلوم اندبگيرندآنهاجاي خلق كرده ميشوندتا

ساري ايهوبخشنامة پاب ضرورت نداريم تايك كسي رابه اجتناب ازبيماريدستورهيچ دليلي وجودنداردتاباورنمودكه كنترول اجتماعي براساس . واداردگياهاي زهردارو

يك دين دنيوي . صورت گرفته نميتواند يدانش علمي براي نفوذ هرجنبة سلوك انسانحقيقتاً، خطرواقعي اين است كه رهنمايي . شايداين نوع رهنمايي راخوب تقويه كند

. تاجانشين فلسفة روبه زوال ماوراء طبيعت گرددخواهدشدبه سرعت عرضه نين دنيوي نوبنابروقوع ؛ اصالً، كامالً ماسواازحمالت متفرق عالمان فردي دليراخيرالذكر داليل نزول

مابايدياآمادة يك عصري باشيم كه توسط علم .تمدن دنيوي وميخانيكي معاصرميباشدمايي مثبت وكنترول اجتماعي بدون رهن به انتظاريك دورةيازيباشناسي رهنمايي شوديا

. باشيم، كه درحقيقت هرج ومرج خواهدبودي زندگي كرده ميتواندكه قابل توسعة علم به هرشعبة دانش باشدوعلم انسان تنهابه شرط

تاچه اندازه يك دين نودراين پروسه كمك كرده . نفوذدهدرابه هرسطح جامعه ول همكاري هرمتخصص دينيدرعين حال هرعالم معق. ميتواندتنهازمان خواهدگفت

. استقبال خواهدكردرزديدروشن واحساسات بشرخواهانه اش باطزمخت فوق طبيعي كسان چون براين، نه تنهافلسفة شاملبايد انكارماازفلسفة فوق طبيعي

شامل فلسفة خبره وعقالني شدة ستراتون، وكاردينال هيس باشدبلكهجان روچ آياگناه كهنه « درمقاله اش 1929، سرهنري وايمنپروفي. مذهبي نيزباشدتجددگرايان

كه طرززندگي چنان يك ازاست اخالق عبارت «: ميگويدكه» منسوخ شده است؟ونه تنهامنافع دين چنان يك طرززندگيست كه . منافع انساني رابايك ديگروفق ميدهد

Page 266: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٦

عاملاانساني رابايك ديگروفق ميدهد، بلكه منافع انساني رابامقررات پروسة كيهاني يتاآنجاكه براي نويسنده قابل ».نيزوفق ميدهدكه مابرآن متكي هستيم خارج انساني

هيچ چيزباازدست دادن آرزوي بنيادگراتاكاري به خاطرخوشنودي آني اصالً ،ديداستدركيهان انساني عامل ماورايتاخدمتي بهتجددگراتعويض اين آرزوي يهوه انجام دهدو

چنان نامعلوم وايمن انساني پروفيسرعامل كيهاني ماوراياين . حاصل نميشودانجام دهدانسان به . نده است چون خداوندبنيادگرايافرمانداركيهان پروفيسرماترومغشوش كنانسان . مظاهرآنهارانميداندكاركرده نميتواندباچيزهايي كه طبيعت وسودمندطورعاقالنه يا

ازطبيعت خودش ناشي مصمم به مالحظاتي منحصرسازدكه بايدخودرابه طورمطلق ومانه . آن طبيعت با محيط فزيكي واجتماعيوفق دادن تطابق ياميشوندو

ماتنهاآن تنهاازعناصرماوراي انساني كه درعالم كيهان وجوددارندبايدانكاركنيم، بلكهحقايق مشهودمربوط به كه درطبيعت انسان، درپروسه هاي زندگي، وعوامل وتاثيراتي را

.... مورداستفادة عاقالنه وسودمند قرارداده ميتوانيمراندجهان فزيكي واضح وآشكاعبارت ، مجسم شده ميتواننددرذهن هوش يادقت كه با يگانه عوامل ماوراي انسانيالبته، براي تطابق رهنمايي اگرمادرجستجوي . وقلمروهاي حيوانيازمحيط فزيكي ونباتياند

، به جغرافيادانان انسانيدعوامل ماوراي انساني ميبوديم، پس، بايخويش دربرابرعمل واقعي، باپيروزي درامروز. كنيم نه به خداشناسانشناسان مراجعهنباتشناسان، وحيوان

ل ماوراي انساني مهم عبارت ازمحيطي، يگانه عامانسان براعضاي ديگرقلمروحيوان . جغرافيايي يك فرهنگ است

واهيم كردتاكه ماباترك كردن خداشناسي جزمي وفوق طبيعي بسيارپيشرفت نخ كه به وايدياليستيفلسفة ماوراءجهاناز، يعني نيزدست نكشيم آنهاحراميبچة ازوفاداري

. شكل بسيار استادانه اززمان سقراط به مارسيده است

Page 267: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٧

ومطلقهابازي كند، زه داده شودتابافلسفة ماوراءجهاناگربه يك تجددگراي مذهبي اجا . باشدساختهراتابراي خودش يك خدايي كشيدنخواهد طولي كهاشدبايدمطمئن ب

كه وظايف مرسوم دين سنتي درپرتودانش وروش عقالني قطعي به نظرميرسيدبايدتصديق شودكه ديگرخداشناس به طرح ريزي . باشندنابودشده معاصرتقريباًبكلي

ندرت، چونكه وجودچنين موجودات به وكنترول جهان فوق طبيعي ضرورت نداردشناس خودش ازمحل، تعريف خداهمچنين آشكاراست كه . شده ميتواندشناختهشفيات علم امروزي به كه به عقيدةبعضيهادرك نوعاجزاست آن خداوندكيهانيياتعبير

مشعربراينكه انسان هدايت اخالقي مفصل نه هم خداشناس . اوشاره ميشودنه . ل گرددارايه كرده ميتواندبايدچطورزندگي كندتابه خوشي اعظمي اين جادرزمين ناي

درموردرهنمايي وكنترول سرگرمي يافراهم نمودن هم كليساازادعاهاي قديمي خودكه چقدردين رامطرح ميسازد سوال مهميك اين . طرفداري كرده ميتواندنمايش باشكوه درهمĤهنگي باعقايديك روش بي تعصب ومعاصردنيوي درگيرشده به طورمشروع

.ميتواندعبارت است ميرسيدكه معقولترين ساحه براي وظيفة دين درجامعة امروزيبه نظر

دربارة درپشتيباني ازاصول بزرگتربراي تودهاحساس بشري گروپي آماده كردن ازضرورتهاي حق تأسيس . حق، عدالت، صداقت، شايستگي وزيباييعاطفه، دلسوزي،

عين ميشدند، امااين توسط متخصصين علمي وزيباشناسي ممي بايدوعدالت ومانندآن شان توانايي يافرصت كشفيات براي عوامپرشوردرتحريك حمايت متخصصينتحريك ورهنمايي وارادة جمعي وگروهي لهذادين قدرتمندترين وسيله در. كمتردارند

يك دين وظيفةكنيم كهاطمينان خاطرادعابنابرآن، ماشايدبا . بشريت بوده استتابه حيث تبليغات آن، اين مي بود عي كهنه وقديميازفلسفة فوق طبيغيرمتعصب، عاري

رهنمايي علوم اجتماعي وزيباشناسي .خدمت كندضميمةعلم اجتماعي وزيباشناسي عامه

Page 268: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٨

انجام داد، درحالي كه دين نيروي انگيزه ميكردكه چه بايدمخصوص ياويژه راعرضههرچند، مشكل . كردراكه به ترجمه ياانتقال تيوري مجردبه اقدام عملي اساسيست توليدمي

توصيه هاي علم آن برحسب جلوگيري ياكنترول اين تبليغ تعليمي ونگهداشتن سازمان دهي ذهنيت توده وفعاليتهاي وظيفة دينپس، . وهنرهميشه وجودخواهدداشت

آن گروپي به يك طرزي كه به جامعة دنيوي مفيدباشدنه براي خوشنودي خداوند، اقالًنه . كس گذشته تعبيروتفسيرشده استكه دراديان ارتدوخداوندي اجتماعاين وظيفة دين يادرارزش اعتبارنجابت يادكه مشكل آنقدردريبه نظرميرسچنين

كه آيادين چنين يك خدمت اجتماعي رامؤفقانه دراينجاست سوالنيست، بلكه آنكه تااكنون اصلي اين است كه آيايك سازمان موضوع. انجام داده ميتوانديانه

به راي دانستن، كنترول وبهره برداري جهان فوق طبيعي وقف شده باشد، كامالًمنحصراًباينجادرزمين طرح شده نوع انسانكه به منظورافزايش خوشي دنيوييك مؤسسة

فرضيه هاوفعاليتهاي به انقالب كامل درچنين يك دگرگوني . باشدتبديل شده ميتواند داريم تامتيقن بودكه چنان يك دين داللت ميكند، وماهيچ ياكمترشواهدي ازگذشته

نكتة اساسي اين است كه آيادين متشكل . تعملي يانائل شدنيسدگرگوني عميق به هيجان . كندوظيفه وانجام س ازنامعلوم دوامويك تررمزبدون يك احساس ميتواند

ن گذشته بوده است، ومابه يقين گفته اديهمه اهستة مركزي اسرارآميزاز يالرزه افتيدنازنظربعضي . دين بدون اين عنصرمسلط رمزوترس استادگي كرده ميتوانديم كه نميتوان

درموردمسائل ، بالخصوصوجودخواهدداشت كه هميشه يك حاشية مسلم رمزنويسندگان . همچنان اسرارعمومي دربارة جهانحل ناشده،

فوق ياانشعاب بين فلسفةحقيتاً، بعضي علماي اجتماعي برجسته استدالل ميكنندكه تبايناساس مشترك واقعي طبيعي قديم و پروگرام دنيوي جديدچنان بزرگ است كه هيچ

دين آلوده يدننام رابه واسطةپس مانبايداخالق نوع دنيوي جديد. يافت شده نميتواند

Page 269: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٦٩

انگيزش باتصوردنيوي نو وتطبيق آن بر ديناصطالححفظ ازعمده دفاع . ومغشوش سازيم اگرماقادربه رانرم خواهدساختان تغييروانتقالتكبهبودي اجتماعي به خاطريست كه

درتقالي نوميدانه براي چنين نويسندگان . حفظ اصطالع قديم بامفاهيم وطرزديدنوباشيمبين وفق دادن جهان فوق طبيعي بوده اندتا موجود ولي نافرضيساحةجستجوي آن

جناح چنين مغشوشيت بالخصوص ماية هالكت . وبهبودي جامعة انساني وساطت كنند . افراطي تجددگرايان مذهبي بوده است

جاي آن به بسياري كسان به اين عقيده اندكه دين ازهرنوع آن درحالت زوال است وواسطة فرقه هاي دنيوي ياغيرروحاني گرفته خواهدشدكه براي پروگرام اصالحي

ه ايديالهاي سرسپردگي باجتماعي بخصوص متشكل شده باشند؛ خالصه، دين به واسطة سازمانهاي ترويج (كيوانيس، )بهبودخدمات ملكيانجمنهاي (رمايه داري، روتاريس

، خدمت، سوسياليزم، انارشيزم وامثال آن)معيارهاي عالي روابط تجارتي وحرفه اياين پروگرامهاي . يقيناً، دربارة اين نقطة نظربسيارگفتني وجوددارد. جاگزين خواهدشد

فاداريهاي وآن ازوبه كمك طلبدراشكل گروپي داراي قدرتي اندتاآن گرايش تدنيوي . ميشمردند هستة اصلي دينآنهاراچونكه هانكنس، واردوغيره استمدادجويند گروپي

درسرسپردگي به اصول بلشويكي نشان داده اندبه عالوتاً، بسياري روسهاآنقدررضامندي . دادندآن رادرتملق به عقايدجزمي كليساي كاتوليك يوناني نشان ميمثليكه قبالً

تنهادراين موردگفته ميتوانيم كه تنهازمان خواهدگفت كه آياعقايدوفرقه هاي جزمي امياروقت است بسهنوز. دكردنغصب خواه سابقة دين را موضعاقتصادي اجتماعي

. سخن گفتتابااطمنان دراين موضوع

يكايي، فارغ التحصيل ، تاريخدان وجامعه شناس آمر)1968-1889(هري المربارنساودردانشگاه . ازدانشگاه سيراكوس، وبعداًدكتوراي خودراازكولمبيابه دست آورد

Page 270: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٠

تدريس ، ودانشكدة امرهرتسكالرك، مكتب نوبراي تحقيق اجتماعي، دانشكدة سميتيك مؤلف وژورنالست، بارنس بيش ازسي كتاب وصدهامقاالت نوشته كرده . ميكرد .است

Page 271: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧١

اخالق بشرگرايي 1995-1902ارلس المونت ك

اين است تامنافع انساني دنيوي به عمدة تفكروعملبشرگراي مقصددراخالق

ت به بشريت خدم شعاربشرگرايي.فت كنندرخاطرخوشيهاي بزرگتروجالل انسان پيشدريك زندگي آينده وتجليل يك ي رستگاري روح فرددراين زندگيست طوري كه با

انسان گرايي انسانهاراواميداردتاآزادانه وبامسرت . رد مغايرت داذات عالي فوق طبيعيبه ذات خودش وبه خاطرخودش عطية بزرگ زندگي رابپذيردودرك كندكه زندگي

. ياي فناناپذيريندچون هررؤچنان مقبول وباشكوه بوده ميتواييها، فلسفة انسان گرايي متشكل ازيك تصديق عميق واحساساتي ازخوشيها وزيبا

همه ارتقاي زندگي ولذات سالم . ستانديشيهاي زندگي دراين دنياشجاعتهاوخيال كري پخته سني، شديدجواني تاخوشيهاي تفخوشيهاي لذت وراقلباًاستقبال ميكند، از

دوستي ونوشيدن،آفتاب وورزشها، تاقدرداني مغلقترهنروادبيات، غذاازخوشنودي سادة درعظمت . ائي عقيده داردانسان گرائي به زيبايي عشق وعشق زيب. وآميزش اجتماعي

رابراي امكانات چندين جانبههمه بشرگراي . خالص طبيعت بيروني به وجدمي آيد . به طوردوامدارتحت رهنمايي عقل به كارميبرد يزندگي انسانخوشي

يك نقش مهم بازي وحدت گراييسايكالوژي بازهم زندگي ازدراين تائيدانسان گراي جسم انسان انجام ميدهداويك وحدت زندةحسب اين نظرهرعملي كه . ميكند

انسان . ذهني، هيجاني وفزيكي ميباشد خواصوشخصيت، يك وحدت وظيفوي متقابل، چون روحيهبه اصطالح شايستگيهايبوده وي پابندگرائي به عاليترين ايديالهاي اخالق

درعين زمان اصراربراين داردكه همه . بعيت مسئول راپرورش ميدهدفرهنگ وهنروت

Page 272: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٢

چنانكه . انساني واشكال طبيعي ميباشندتجربةبراساس اين جهان درديالهاوارزشهاايهرچيزايديال يك اساس «، بيان ميداردتصورش ازطبيعت انسانآن رادرخالصةسانتايانا

».طبيعي وهرچيزطبيعي يك انكشاف ايديال داردمنفي بوده است، فوق طبيعيمربوط به قدرت ماتاكيددراخالق بسياري از

انكاركنندتاارواح شان رااري ازسالم ترين انگيزه هايشان ماًازانسانهاميخواهدتابسيدائ وخالص نگاه كنندچون كه زندگي بعدازمرگ نسبت به زندگي قبل ازمرگ راپاك

درآينده مافوق طبيعي پاداشهاومجازات چشم داشت،اخالقدراين . بسيارزيادمهمتراست مافوق طبيعيتوسط قدرت شدهارزشهاي مقررسلوك موجوده راتحت الشعاع قرارميدهد؛

. برنظم طبيعي ودنيوي كه درآن انسان واقعاًزندگي ميكندبرتري كسب ميكنداين يك اخالقي است كه . درمقابل، تأكيداخالق انسان گراي وطبيعت گرامثبت است

به خالق است درآن وجدان ياضميرصرف نقش يك مميزراي دهنده بازي نميكند، بلكه قي لذت بردن اخالاين سيستم .رافراهم ميكندارزشهاي نووبرتركه هوم مفاين

رياضت كشي براي همه انسانهادرهمه جاتوصيه ميكند؛ را دنيوي بزرگترومكررترازمتاعمخالف همه اين ؛ اين دنياردميكند وخوشيجهان آينده رابه طرفداري ازشادابيوابسته به

ه زندگي بعدازمرگ موكول ياخوشي رابكه ميباشدسيستمهاي شكست گراي . ميسازندياتسليم شدن به بي عدالتي اجتماعي دراين زندگي راتجويزميكنند

شكست گرايي ديني وصفي كه بشرگرائي تقبيح ميكندتسليت ذيل يك مثال برجستة : اقتصادي ارايه شد خود، دراوج كساد1932بخشنامة در XIاست كه توسط پاپ پيوس

مواجه ت فقدان كاروقلت غذاه دراين وقت باآزمايش سخبينواوآنهايي كبگذاريد «ي محروميتهابا بزرگترتفويض باشايبخش طلب همين يك روحيةدرآنهابگذاريدهستند،

كه طوري، رنج بكشندده اند كر وحالت جامعه باالي شان تحميلاين ايام سختكه

Page 273: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٣

بايك آنهادبگذاري . ولي مرموزمقررداشته استدريك پالن مشفقانهآنهارامشيت الهي ...بپذيرند،ازجانب خداوندنتايج فقرراقلب متواضع ومطمئن

يك روحية حاصل كنندكه قربانيهاوزحمات شان دررادرايقاني تسليت آنهابگذاريد ».دنساعت رحم وآرامش راتسريع كندكردتانبه طورمؤثرموافقت خواهمسيحيت

كننده مغشوش )ذهن وماده، جسم وذهن، خيروشر: دوگانگي(انسان گرائي دواليزمبه يشوخوشيهازندگي طبيعي انسان باآرزوها «فاسدگذشته رابرطرف ميكندكه درآن و

، چيزي كه به خاطرچيزهاي اجتناب شودومنحط تابه حيث شريرشدمبدل چيزي طبيعت واقعي انسان داراي يك كيفيت متفاوت بود، سرنوشتش . برترترك شودداردكه اثرش جريان تمام اعمال انسان دراين دواليزم ... قراردارد درقلمروديگر

هنوزلذت بردن ، وحتي قبول شدة غرب تاامروزباقي مانده است معموالًيبركودهاي اخالقكه انسانهااكنون رشك شودميناممكن ساخته ازمتاع يك زندگي طبيعي صميمانه وسادهازداشته شده ازعمل يااين خوشيهابهمواره اين نيست كه انسانها. ميخورندرايونانيان قديم آنهااساساًيك كه درخصوصاندكه خودشان راازعقيدةهرگزقادرنبوده اند، بلكه آنها

)پروفيسرراندل( ». وجودداردرهاكنند يانقصيچيزغلطواميال كه هاخوشيضد )فرقة مذهبي مسيحي(تعصب پاكدينيبااخالق انسان گراي

ته هاونيازهاي عميق مردان وزنان خواس. مخالف ميباشدغربيست سنت اخالقي مشخصة اصلي وواجبييك جزءكه تحقق دادن آنها، به يك كركتراحساساتي وفزيكي دارند

به اهانت ياسركوبي خواسته هاي نورمال به آنجام دادن آنهادرخفا. درزندگي خوب است درحالي كه اين حقيقت داردكه خواهشات انساني .خشن ياغيرنورمال منتج ميشودطرق

اصلي شرارت درجهان ميباشند، همچنين اين نيزحقيقت داردكه كنترول ناشده علت ك يخواهشات انساني كه توسط عقل به سوي اهداف سودمنداجتماعي هدايت ميشوند

Page 274: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٤

منجربه نيل فردي وگروپي راتأمين ميكنندكه وانرژيآنهاانگيزش. شالودة عمدة خيراند .درسهم گيري خيررساني به جامعه ميشوند

نسان گرايي ازآن طرفداري ميكندبااحساس گنهگاري كه توسط خودداري معقول كه ايك قضية اصلي . دارند اخالق مسيحي سنتي تشويق مي شوداندك وجه مشترك

ازتأكيدات ييكدراخالق مذكورعبارت ازگناه اولي يااصلي وضعف ذاتي انسان است؛ آدم اولي خاص آن اين است كه انگيزة آني جنسي درانسانهااساساًپست وبداست، گناه

ين ترتيب كليساي مسيحي به ا. نتقال داده ميشودتوالدوتناسل ا ازنسل به نسل توسط عمل تافرض كندكهميكرداحساس ، مجبوريتپاكدامني كامل عيسيبراي ثابت كردن دراثرنفوذمسيحيت، . متولدشده بودباتخطي ازقوانين بيالوژيكي عادي اوازيك زن باكره

. جنسي نامناسب مترادف گرديدباسلوك درغرب دمبداخالقي درذهن بسياري مر، ولي راتصديق ميكندلزوم معيارهاي عالي درروابط بين زن ومردالبته اخالق انسان گراي داردكه ازنقطة مياصرار. رابه هيچ صورت به حيث شريرنميدانداحساسات جنسي

. اشداززندگي سياسي يااقتصادي وي مهمترنميبنظراخالقي زندگي جنسي يك شخص زمان ماعبارت مبرمترين ضرورت اخالقي درحقيقت، انسان گرائي ادعاميكندكه شايد

يك شخص . كرداردرساحات سياسي واقتصادي ميباشدعمل ياازتأسيس معيارهاي عالي متقلب وتجارت درامورحرفهودرعين زمان ميتوانديك شوهروپدر نمونه وسرمشق

ته يدبيش ازحدبرجنبة جنسي اخالق درگذشتأك. سهيم باشدباشديادرساخت وبافت سياسي .به يك فروگذاشت جنبه هاي ديگرآن منجرگرديده است

وكاربرداجتماعي است؛ درداخل حيطة آن اخالق به طورمقدم درمنظورياحوزة قلمروبسياري . مهم اجتماعي ممكن ميباشدتغييراتتمامي سلوك انساني قرارداردكه درآن

داراي معين ، ولوهرقسم عمل شايددرشرايطدنقي نداراعمال روزمرة كوچك اهميت اخال اصطالحخود، اجتماعي استاخالق تكامل ومنشاءهمچنين . چنين اهميت باشد

Page 275: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٥

ارزشهاومعيارهاي . ازايتوكلمة يوناني كه به معني روش ياعادت است گرفته شده است. كنندبين فردوفرد، فردوگروپ، وبين گروپ وگروپ تكامل مياخالقي درعمل متقابل

جنسي وگروهي، عاطفة پدري ومادري، لسوزي درطبيعت انسان، مانندانگيزه هاي آني د . ميشوند ساختهتغييريافته ودرمعاشرت ياآميزش انساني وسيعازلحاظ اجتماعي

فة اجتماعي واستفاده منتج به وظيمتقابل ، حمايت وحفاظت همكاريمزيتهاي احساس يعني وجدان درانسانها، ضميريا. ند ميشوبقاي نفس وتوليدمثلاصلي چون ازغرايز، يك محصول اجتماعيو ايدياليستيبيشترنفس بهتر، باذهنيت فراخواندن و وغلطراست

به يك راست وغلط كه اول جايشان درداخل فاميل اندتدريجاًاحساس . اجتماعي استزملت به ، وباآلخره اياشهر، بعدبه يونت بزرگترملت تكامل ميكنندنمونة قبيله سرمشق يا

انسان گرائي ضرورتي براي توسل به . گسترش ميابندل نوع انسان به حيث يك كُيك علت . نمي بيند درهيچ موضوع درپروسة اخالقيتوضيحات ياتصاويب فوق طبيعي

الزمي بيشتر فزيك ومتافزيك نسبت به اخالق فوق طبيعي درحوزةپشتيباني اولي يااصل . نيست

يهاي اخالقي، مانندهرسعي براي حل درست مشكل، انسان گرائي درتصميم گير متكيست، نه برالهام ديني باشد به متودعلم نزديك عقل تاحدامكان كه براستعمال

اسي، چون كه قضاوتهاي اخالقي، مانندقضاوتهاي كيفيت زيباشن. اشهودمرجع ينوع ياهركه چه ايك نوع ازقضاوتهاي ارزش اند، بسيارمشكل است تاتوافق عقالني عمومي ر

يك ادعاميكندكهانسان گراي ،باوجوداين. به دست آورددرست وچه درست نيست .علم واقعي اخالق امكان داردوتأسيس خواهدشد

اين كه يك عمل . نه خوب نه بداندبه ذات خودازنظرانسان گرائي هيچ اعمال انساني خوب تنپس، دانس. فردوجامعه قضاوت ميشود آن برايخوب يابداست توسط نتايج

معاينه وارزيابي نتايج واقعي يك انديشه يافرضيه هرچيزديگر، توسط بايد، ماننددانستن

Page 276: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٦

اش راازتجربة انساني استنتاج اخالق انسان گراي اصول تنظيم كننده. دحل شوطوري كه قبالًذكرگرديد، چون كه دانش . آنهاراباتجربة انساني آزمايش ميكندميكندو

به . آني بوده نميتوانديآني نيست، لهذادانش دربارة درستهرچيزدرنخستين وهله هرگزپس كرده باشيم، تأسيس ياقبولرا باركه مايك اصل تنظيم كنندة اخالقيكهرصورت،

. كاربريمماميتوانيم تاآن رادفعتاًبهازآن طريق رسيدن به آن تاكيدانسان گرائي برضرورت وارزش عقل درموضوع اخالقي،

ايديالهاي اجتماعي مسلماًانسان گرائي هرچند.ق مسيحي سنتي فرق داردازاخالپنداشته به حيث عقالني درانجيل كمتر كه، جاميدهد اظهارشدةعيسي را معينسخاوتمندانة

عيسي اصالًطرح شده بودتادردل انسان يك تغييربياورد؛ واين التماس .ميشوند. شخصي دريافت ميدارندازيك خداوندتوسط كساني آورده ميشودكه بينش والهام راتغيير

وجودداشت، كه اصالًدراسطورة كه درسنت مسيحي عميقاًيك مخالفت دربرابرعقل اش ازخوردن ميوة ممنوعةدرخت دانش خداوندآدم رابه خاطرنافرماني

دربرابراتكاي انسان برعقلفوق طبيعي عموماً واديان ما. جزاداداظهارگرديده استرآن ذهن انسان، قابليت دسترسي به حقيقت سنت اخالقي كه د. ندبسياربي اعتمادبوده ا

ازجمله ارسطو، وازمتفكرين معاصرچون سپينوزابه ازفلسفة يونان باستاناخالقي داشت . مارسيده است

به تحليل وپژوهش عقالنيدرپرتوشرايط كنوني انسان گراي هردستوراخالقي گذشته را درك ميكندكه همه قوانين وسيستمهاي اخالقي چون كه انسان گراي به خوبي. ميگذارد

آنچه . مربوط به دوران تاريخي خاص وفرهنگ خاص اندكه آنهايك جزءآن ميباشندخوب بوديابه يونانيان چهارصدسال قبل هاي چهارهزارسال قبل يبراي تورات عبران

ن ازميالديابراي اروپايان صدسال قبل، حتمي نيست كه براي آمريكايان نيمة دوم قر مختلفيبه يك تعدادزيادازملتهاومردمان عالوتاً، درجهان امروز. بيست خوب باشد

Page 277: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٧

معيارهاي . قراردارند بكلي غيرمشابهبعضي ازآنهادرمراحل انكشاف تاريخيموجوداندكه درمراحل دركشورهاي كمترانكشاف يافته اخالقي موردقبول امروزي درآمريكاشايد

اجتماعي وردمان داراي يك سيستم اقتصاديمباشنديا آگاهانه ازطرف تشكيلي خود، البته، به اين معني نيست كه معيارهاي اين اظهارات. شوندنديده خوب به نظر متفاوت

. اخالقي صرف ذهني اند ياماازسيستمهاي اخالقي گذشته نميتوانيم بياموزيماره سلوك باتغيير شرايط وبامرورزمان كهنه وبيكدربارة به هرحال، مقررات اخالقي

يك اندازة زيادمتأثرساخته تاپيشرفت علم واختراع به طورعموم فلسفة اخالقي را. ميشوندطب عصري، به طورمثال، نشان داده است كه بسياري خواص انساني نامطلوب كه . است

به علت نارسايي وظايف غدوي معموالًبه گناه اولي ياكركتربدمنسوب ميشونددرحقيقت زايمان جلوگيري تخنيكهاي وپخشكشف . ميباشندياورشكستيهاي هيجاني عميق

كانيزه انكشاف تمدن شهري م. ي اهميت حياتي ميباشنداسلوك جنسي دارطبعاًدرمورد زراعتي بدويتمدن يك معيارهاي اخالقي مروج ديرين مبني برشده درقرون اخيرهم

قرن يك اختراع . شده استمسائل اخالقي بيشمارنوينراتغييرداده است وهم باعث ؛ بيست چون موتربراي مليونهاموتررانان تقاضاي يك كوداخالقي نووخاص راميكند

اين . هاي عمده به شمارميĤيدرانندگي بي احتياط كه زندگي راتهديدميكنديكي ازبداخالقياست كه قانون راساًدرآن مداخله ميكندتامعيارهاي مناسب ايمني راتنظيم يك حوزة . وتطبيق كند

نه ضرورت نشان دهندة مغلق درجامعةامروزي ماو زه مسائل اخالقي تاچندين برابرشدن، بلكه براي استعمال عقل پيشنهادميكندپذيري اخالقي كه انسان گراييانعطاف براي تنها

وظيفة اصول اخالقي . نيزميباشددرتعيين كردن عمل يااعمال شايسته ودرست درهرقضيهدستورات مطلق سلوك اني، اين نيست تاخردذخيره شدة تجربةانسكردن بنيادي، ابراز

به مردم خواهدگفت تاتحت همه شرايط فقط چه كاري راانجام خودبه خود كهكندراتهيه

Page 278: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٨

تهية نقطه نظرهاومتودهاي ميباشدكه شخص راقادرخواهندساخت « وظيفة آنها.دندهميابدبه عمل خودش رادرآن تاخودش يك تحليلي ازعناصرخيروشررادرحالت خاصي كه

. يك حالت خاص رادرنظرگيرده شرايط محيط، جمله قرينة آن تحليل بايدهميش».آوردانسان گرائي ساختن عادتهاي اخالقي معقول همچنان اصول اخالقي هدايت كننده

عاليترين.دنباش رثابت ياسفتهانه اصول بايدبسياترايادميدهد، اماعقيده داردكه نه عادشته راترك نمود؛ اين يك واقعيت گرائي اخالقي اين است تااخالق كهنة گذ وظيفة

نسان گراي فرمان ده گانة موسي ا. بهتراستخوب محض دشمن چيزاست تابگوييم كه جهاني قبول نداردكه به حيث قوانين تغييرناپذيريادستورات ديگراخالقي رايا

حاليه سرفرودنمي ياگذشتهچه مرجع اخالقي مافوق وي به . قرارنگيرندهرگزموردسوال . آورد

نمي راانديشه هاياسلوك شان شمانسبت دادن انگيزه هاي پست به مردمان كه ندازه كردن اين بايدواضح باشدكه ا. پسنديديك سرگرمي مطلوب درسراسرجهان است

كه يك شخص رابه اعمال يانظرمختلف سوق دقيق حاالت ذهني مغلقي خالقي خوددربارة مردم لهذا، انسان گرايان درقضاوت ا. ميدهندنسبتاًمشكل است

حتي هوشيارترين مردم به مشكل داراي دانش وبيطرفي اندتايك . ديگرمحتاط اندبازهم، مردم به طورفزاينده دراين . قضاوت نهايي رادربارة خودياكسي ديگركرده بتواند

متداول بعضي موضوعاتمورددركه آنهايي ي رااتخاذميكنندكه برخوردمشكلايام اشخاص معقول ناگفته نماند،كه بازهم . هستندمردودمطلقاًپست وارنددبااوشان اختالف

ذهن انسان . روزموافق نباشندمباحثاتدربارة بسياري شايدصادقانه شايستهازنظراخالقي وندرت يك نشانة قطعي دوروئي به ، حتي تناقض آشكار استناقص يك آلت تاحديدرموردآناني كه درنهايت عدم تحمل عقالني ياذهني ونخوت ياغروراخالقي. است

. خودشان غلط ثابت ميشونددرقطب مخالف روحية واقعي فلسفه قراردارند

Page 279: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٧٩

يكي . فلسفة انسان گراي بخاطردليل ديگراساسي استسوال عمده دربارة انگيزه به نزدانسان گرائي عبارت ازتغييردادن ومتمدن ساختن انگيزه هاي انساني ازاهداف بزرگ

مؤثردوباره تغييروسروصورت داده است كه طبيعت انسان به طوراين يك بخشي. ميباشددهداين است كه طبيعت انگيزه هاي انساني نشان ميآنچه مطالعة علمي . شده ميتواند

. صلحجو استجنگجونه انسان ذاتاًنه خوب نه بد، نه ذاتاًخودخواه نه غيرخودخواه، نه ذاتاًعت انسان اصالًقابل انعطاف وتعليم ياتربيت اماطبي. نه گناه ذاتي وجودداردنه تقواي ذاتي

قالب يا دوباره قالب كردن انگيزه هاي انسان چيزي است كه نه . پذيراستي نيزتحت تاثيرمؤسسات اقتصادي واجتماعي سالكالنليت ونوجواني بلكه درتنهادرطفو

مشروط ساختن انكشاف اجتماعي و. كه برذهن وكركترعميقاًنفوذدارندصورت ميگيردچنان تكنيكهاي تعليمي تمام انواعبه واسطةبيه كردن انسانها، مستقيم وغيرمستقيم، ياتر

ربط بيبكلي » طبيعت انسان رانميتوان تغييرداد«كهنكه نيمه حقيقت وسيع بوده ميتواند .ميشود

انسان گرائي معتقداست كه درتربية اخالقي، درحالي كه بايدتوجه كافي به پروسة دارش به به جامعه، دين دوام فرد بايدتأكيدمساوي بروابستگي،پرورش نفس داده شودبه .گذاشته شود خيرعامهبراي ت خدمت كردنشيومكلفيت فرهنگ اشتراكي بشر

، آنهايي كه افالطون درديالوگش بحث انهزيركبسيارنفع شخصي كه عقيدة انسان گراي مندييركي ياهوشزيراز. اخالقي نهايي كافي نيستياتصويب ميكند، به حيث يك جواز

يك ذهن عالي . صريحاًتعريف شيطان استقصدشريربه كاربرده ميشودبه خاطريك كه يك شخص جامعةپيشرفت بهبودبه نيست تاهميشه به دستورنفع شخصي كارميكندحتمي

قرباني ايجاب به طورآخرين وسيله ازنظراخالقي حاالتي شايدواقع شوندكه .منتج شودذهن برنه . يچ شكلي ازنفع شخصي محض كافي نخواهدبوددرآن هبنابرين كندوشخصي

Page 280: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨٠

دبراي موفقيت اخالقي اصيل نكنعمل جداگانه كه نيت خوب بر نه وبااستعدادقابل . ازنقطة نظرانسان گرائي مشاركت مطلوب راميسازندمتفقانه باكارميتواند؛ هردو اتكاشده

ازنظرروان شناسي د، نظري كه هركس بنابرنفع شخصي، مستقيم ياغيرمستقيم عمل ميكنتنهابه خاطرخودش عمل ميكند؛ اماوي همچنان به البته يك شخص مكرراً. درست نيست

اوباچنين . خاطرديگرمردم ومقاصدبزرگ اجتماعي عمل كرده ميتواندوميكندحاصل ميكند، اماحصول اين رضامندي شايديك محصول فرعي شخصي رامنديكاررضا

. وي باشدباشدضرورنيست كه هدف اولي يااصلييك اقدام به قبل ازيك شخص ت ياقهرماني ميكندكه ايجاب شجاعدربسياري حاالت

درراه يك هدف خوب اگرتصميم نهائي . مجال فكركردن برعواقب اصلي آن داردعمل داشته باشد، شماشايدبگوييدكه وي درپي نفع شخصي است زندگي خطربرايش حتي

مسيحيت .پاداش يااجرش رادرجنت دارد قعزيرااويك معتقددين مافوق طبيعي است وتوكه دريك مفهوم اين سنتي واقعاًيك اخالق نفع شخصي راتبليغ وتشويق كرده است به

شخص به فناناپذيري اعتقادنداشته امافرضاً. زندگي بعدازمرگ وعدة پاداش ميدهد. باشدوبازهم راهي رادنبال كندكه ميداندبه يقين زندگي اش راازدست خواهدداد

تاآنچه راكه وي يگانه زندگيش ورماتصميم وي رابه نفع شخصي تقليل داده ميتوانيم چط ميداندازدست بدهد؟

كنوع فلسفة انسان درطول تاريخ وخصوصاًدرايام معاصر، به مليونهامردم اززنان ومردان باي. اندديال ياآرمان اجتماعي به خطرانداختهاييك گاهانه زندگي خودرابه خاطرگرايي آ

بوده عالي كنندوبرايش حاضربه دادن قربانياخواسته اندتاخودراوقف آن ايديال ته آنهالبابداًثابت ي راانجام دهديك كارآرزوداردتايك شخص به خاطري كه بازهم . اند

ة مردن به درقضي. دهدميانجام خودطرنفع شخصي آن راصرف به خانميكندكه وي برايش ه شايدخاطريك هدف، چون خيركشورش يابشريت، هدفي ك

Page 281: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨١

يادرروابط شخصي نزديك . باالترازهرچيزديگرباشد، حتي باالتراززندگي خودش . زن، طفل يادوستش باشدنسبت بخودشدرفكرمواظبتشايديك شخص بيشتر

نفس كه بايك ديك عالقمنيقيناً كل، به حيث ياجامعهمردم عالقمندي شديدبه .... نميسازد مترادفباخودكاميآن را ميشود، وليخودآشكارساخته جدوجهدانساني هدفرادرتاريخ افكاربانظراخالقي كه خوشي ولذت نظريةخودكامي اين اخالق خوشي بريك تحليل غلط طبيعت انساني قرارداده . استميداند بسته شده

ي كه به ماخوشي زيراسايكالوژي نشان ميدهدكه مايك چيزي رابه خاطر. ميشودنازك گوشت ماازيك . ماآن راميخواهيمزيراي ميدهددهدنميخواهيم، بلكه اين به ماخوش

به كباب كباب شده به خاطرضرورت جسماني وگرسنگي لذت ميبريم؛ اگرماسيرباشيم بردن ازآن يك ، لذتكه مافوراًميخواهيماين چيزهاست واقعاً.اشتهاي نميداشته باشيم

ي كه محصول فرعي مطبوع ويك نشانة است كه ماآن چيزرااصالًميخواهيم، چيزبه احساسات خوشي خودبخودتوليدشده نميتواند، زيراآنها. اصالًباطبيعت ماسازگاراست

تنهادرشرايط معين كه به ماسازگاروبسته انداشياي طورجدانشدني باتجربة ما از ي صريح وناراحت كنندةجستجواين يك دليل قطعيست كه چرا. خواستارآنهاميباشيم

لذت ضدونقيض فلسفة آنچه ازمدتهابه حيث . نداردخوشي احتمال كاميابي وارضاءبادوام . گرايي شناخته شده است

، خيرعموميراجع به اخالقيتفكروتصميم بزرگتراين تحليل به موضوعبابكاربردن وضع كردن اهداف ياسايكالوژيكيميبينيم كه يك شخص مسلماًقدرت روانيما

ي كه شايدازپيش بردن لذت ياخوش؛ ش دارددرجملة منظورهاي عمدة آرزوياجتماعي انسان گرائي امكانيت رواني ومطلوبيت اخالقي . آن اهداف ناشي گرددتالي وفرعي است

به آنهايي كه برتقليل دادن همه سلوك انساني . نوعدوستي هوشمندانه راتأييدميكنددخواهي نسبت به نوع خودكامي شخصي اصرارميورزندوادعاميكنندكه ايگويزم ياخو

Page 282: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨٢

نه خودخواهي ونه نوعدوستي . است بسيارسطحي فكرميكنند» يعيطب«دوستي بيشتر . وصف اصلي طبيعت انسان ميباشد؛ درحالي كه هردوتمايالت بالقوة شخصيت ميباشند

متفكرين كه ادعاميكنندكه خودخواهي كامل يك خصلت ذاتي انسانهاست يكي نسان به لسان متفاوت ابرازميدارند، يعني كه اازاشتباهات اخالق مسيحي را

. ذاتاًگنهگاروفاسداستقيقت مساوي به خودخواهي عادي هرقدراشكال خودكامي بيشترافراطي اند، درح

احتياجات يك كمبودمالحظه به ديگران وجودداردودرآن يك شخصكه درآن ميباشند،البته رعايت . وخواسته هاي خودرابه ضرريك كسي ديگربرآورده ميسازد

يافتن يك رفيق يك تعليم، كسب معيشت وكسب ، به مفهوم صحتمندييامالحظةخودتربية نفس بالعموم پرورش و . كه بايدتشويق شودستچيزيياهمسرزندگي هم مشرب

ودرسن جواني بالخصوص به هيچ صورت مخالف خيرجامعه نيست؛ درحقيقت، اين به چنان هم. ساختن شخصيتي كمك ميكندكه به جامعه خدمت بزرگي راايفاكرده ميتواند

منظورانسان . عالي به مفادجامعه تمام ميشود اس مباهات شخصي درمهارتيك احسازنفسهاي ديگركم خودش رادرتصديق نفس ارزش بايدگرائي اين نيست تايك شخص

. بدانداست كه منافع نفس ياشخصيت هميشه بعضي كهه ازنظراخالقي اين نيست مدمطلب ع

ثابت، ساده، چيزياشخصيت يك نفس . دارد؛ اين نوعي ازمنافع است كه هرنفس داردباشدوآنهاراهدايت قرارداشه كه درعقب فعاليتهاي يك شخص نيست وآماده ساخته

مخلوق خدايي يك روح راجع به تعليم ياعقيدة مافوق طبيعي ازيك بقايانديشه اآن ؛ كندشخصيت . داخل ميشودانسان درجسم ياعالم باال ازآسمان -مكمل به طور-است كه

، ازعادتهادرحالت نمو ستي، مغلق، درحالت انكشاف استال ياغيرثابتانساني يك سي

Page 283: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨٣

وعالقمنديهايش كه هرگزبه پايان نميرسدوهميشه به واسطة فعاليتهاانگيزه هاوانديشه ها . درحالت ساختن است

چيزي نيست كه يك شخص باآن آغاذميكند، بلكه چيزيست وحدت نفس ياشخصيت البته . صرف به يك مفهوم نسبيتي بعددست يافت، وحآن به شخص كه ميتوان

درهرصورت اندازه وكيفيت . خوبترتغييريافته ميتواندبه طوروهم بدتربه طورشخصيت . تعريف مي كنديادماهيت ياطبيعت شخصيت وي راقمنديهايامنافع يك شخص تاحدزعال

بشرگراي تصوركلي . چه ميكندوچه ميخواهدبكند اين است كه شخصيك تعريف اهداف وايديالهاي اجتماعي به ، كه دربرگيرندةدرحالت رشدوانكشافازيك شخصيت

. غلط فرددرمقابل جامعه راباطل ميسازدميباشد، تناقضآن حيث يك جزاليتجزاي يك محصول فرهنگيست وامروزبايك سيستم تصوريك شخصيت هميشه خودخواه

انگيزةبه حيثسودبردن ساختن و پول مفادشخصي اقتصادي رابه شكلكهجتماعي اراجع درفلسفه . دست ميروده دست بتحريك كندتالش مثمرميتواندبه رااصلي كه انسانها

درنوشته هاي جرمي بنتام وجان ستوارت ملز، نفع شخصياخالق متكي برنظرية به دراين باره نوشتة آنها، . جامع به عمل آمده استسودمندگرايان قرن نزده فورمولبندي

قرين فلسفة تيوري اقتصادي آدم سميت مبني برانگيزة آن،باوجودانسان گرايي بودن . منفعت بود

تأكيددائمي آن برانگيزة منفعت وفردگرائي درجامعة سرمايه داري امروزي آمريكا، با، يك تمايل وجودداردتاآنهايي راكه )اصول آزادي افراددراقتصادوسياست(رقابتي

ذهني ياديوانه غيرعاديبه نظراند دربارة انگيزة انسانيوسيعتروعلميترطرفداريك نظر يامبتالي به حيث ساده لوحعمل قراردهند ميخواهندنوعدوستي رامورد؛ وآنهايي كهببينند

روانكاوان آماتوروپيروان نيم پختة نظريات . عقدة شهادت ميپندارندچون بيماري رواني عصبي مبهم اختالل يك برحسبراايدياليزم اجتماعي اظهارات اندتامشتاق زيگموندفرويد

Page 284: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨٤

ساس منفعت شخصي كارياعمل آنهامردمان نورمال برابه عقيدة . ويل وتوضيح كنندتأعجيب درشخصيت تغييرسلوكليزم اجتماعي جنگ طلب بايدبه ميكنندبنابرآن ايديا

به طورآشكارعجيب وغريب است تاادعانمودكه درعين حال اين . منسوب شودانساني يك اشتياق شديدبراي حقيقت، نسبت به ي، يك تمايل عميق براي عدالت اجتماع

. لزوماًازيكنوع اختالل عصبي ياعدم تطابق ناشي ميشودباوجودانتقادش ازاخالق منفعت شخصي، اخالق بشرگرائي ازاين آگاه است كه

درنظروعمل يانارس منفعت شخصي خامماضع ياحالت اقتصادي وفرهنگي چقدردروكه تاچه واقع بين است حقيقت اين كامل خت شنادرانسان گرائي . عميقاًريشه دارد انگيزه هايكه مشروط ساختن فرهنگي غلط توسط تبليغ ودرجهتاندازه انسانها

انسان گرائي بازهم . شوندميتابع ساخته خودخواهي وتشددراتحريك وتقويت ميكنندشامل خودپرستي كردن رد«دردرك اين حقيت واقع بين است كه درآخرين تحليل

اختن خودپرستي است، يعني، تغييردادن احساسات واقعي، خواسته ريشه كن سمحض توسط وعظ .) پروفيسرايدل( ».هاوسلوك آنهايي كه خودپرست هستند

بيرون نميتوان مردم راازعادتهاواعمال كه مخالف خيرجامعه اندوگفتگو يانصيحت، بحث . كشيد

ازطريق پروگرام منظم اين بسياراساسي است تاانگيزه واحساسات رانظربشرگرائي به تمايالت به عوضطوري تربيه نمودكه تمايالت اجتماعي وهمدردي انسانهاوماهرانه توافق بدون استثنامتفكرين بزرگ درموضوع اخالق . تشويق خواهندشدخودپسندي

داشته اندكه يك هدف اساسي آموزش اخالقي اين است تامردان وزنان راپرورش پرورش . كاري دريابنددرنابي، ورنج وناخوشي رادهدكه لذت خوشي رادرنيكوكار

كاركردن باالي طبيعت تغييرپذيرانساني باهمه تكنيكهاي يامشروط ساختن اجتماعي، .براي بدي يايخوببراي ، اعجازكرده ميتوانندچه قرن بيستارتباطي وآگهينوآموزشي،

Page 285: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨٥

نكوب ميا قوة مخالف احساساتنقش عقل دراين حالت اين نيست تابه حيث يك وظيفة .بودميبه مثابه پذيرفتن اخالق فلسفة ماوراءطبيعي ؛ آن قسماًساختن آنهاعمل كند

؛ تاهيجانات، اين است تازندگي هيجاني رارهنمائي واداره كنديواجتماعي فردذكاوت ساخته آماده آنهايي كه براي خيرعامهباانگيزه ها، آرزومنديهاوعادتهاي ضداجتماعي را

همه عميق نفرت وتجاوزبه گفتة روانكاوان كه حتي آن تمايالت . د كننميشوندتعويضميتواندبه يك منظورسودمندمهاروعليه چنين شرارتهاچون درخودمي پرورانندعمالًانسانها

. فقر، بيماري، استبدادوجنگ سوق داده شوند؛ آنهااوصاف متمم هيجان وعقل، طوري كه عموماًفكرميشوند، ضديكديگرنيستند

پيوسته اييقابل شناسيك اندازه ازتعقل باهرهيجان انساني .انسانهاميباشندوجدانشدني ترس ازمنفجروپارچه . منظورقابل تشخيص شعوري دارداست، زيراهرهيجان معين يك

توقفگاه غيرقانوني شدن توسط يك بمب ذروي چون ترس ازگرفتن تكت به خاطرربوط به شناخت قوه فرق دركيفيت وقوت اين دوترس م. اتومبيل عين چيزنيست

استدالل منطقي هرقدرمقياس طورعموم،به . چيزيست كه ازآن ميترسيمادراكي وتخمينشانس رسيدن به يك زندگي خوش به همان اندازه ، بزرگتراستباهيجانات فردهمراه

. بزرگتراستبه گفتة . اندين است كه هيجانات نيرومندرقت انگيزمتداول اتصورغلط يك

كه به طورعموم راپيداكرديك كتاب روانشناسياست تامشكل «: لپروفيسرميك گي عوام. مضربوده استيزاحساس بسيارقوي دربارة هرچ،گوياعليه هيجان شديداخطارندهد

، درعين حال محبت وديگرهيجانات راتقبيح ميكنداحساسات قويبه عين نظراست، يك هيجان قوي ياآاين كه بهرحال، .قدرواحترام ميكندبيش ازهرچيزديگرمعين را

دليل اساسي به آن، برخوردطرز، دانستني ه موضوعباست مربوط مطلوب يامضراست محبت مادر، محبت بين تايادآوري نمودكه شايدكافي باشد. آنحالتدربارةومنطقي

Page 286: Philosophy for Afghan Intellectuals - Volume 10

٢٨٦

كه شديداندتحسين وقتي، تنهاجستجوي پرشورساينسدان يابشردوستجنسهاي مخالف، ».ميشوند

، تاخاطرنشان ساخت كه دربرنامة عمومي انسان گرائي ه نقش عقليكبارديگربرگرديم ب پسران ودختران، مردان وزنان آموزشدربارة تعليم هيچ چيزازنقطةنظراخالقي مهمتراز

درمعامله باهزاران مسائل زندگي واذهان شان را كنندنيست، تاچطوربه طوردرست استداللنيست كه آماده چيزحاضروكي« باشدكه عقلچنين آموزش بايدملتفت. به كاربرند

يك هم آهنگي اين نيل به . ... راه انداخته شودبرحسب آرزوطلب شده بتواندوبهكه مستلزم عادت پرزحمت يك موفقيت ... بين خواسته هاي مختلف ميباشدوظيفوي

انگيزه هاي آني نامعقول انسانهايك نقش بزرگ درآوردن مصائب ».وسعي دوامداراستبه . معاصرباقي ميمانندرامورويك خطرنحس دبشربازي كرده اندعودكننده برنوع

وجيبة «است چون خودپسندي؛ وبزرگ نزدانسان گراي، حماقت فقط چنان يك گناه .قرارداردوظايف از درجه بلندترينازجملههميشه » اخالقي تاهوشياربود

رادرسال درجة ليسانس ،، فيلسوف وآموزگارآمريكايي)1995-1902(كورلس المونت

، رادركولمبيافلسفه . ازكولمبيابه دست آورد1932ازهارواردودكتورايش درسال 1924وي براي يك مدت زيادرئيس اتحادية . تدريس ميكرد ومكتب نوبراي تحقيق اجتماعي

فرزندبانكدارمشهورتوماس ويليم المونت، شريك جي . يي بودآازاديهاي مدني آمريكاوخودرابه بشرگرائي وسوشياليزم وقف راردكردمتازش مورگان بود، پرورش طبقة مپي

، 1939، ممكن سوشياليزم رابپسنديد 1935فناناپذيري وهم (ازتاليفاتش چون . نمود 1974وي مجموعة ازمقاالت به نام آوازي دربيابان در. كتابهاي ديگروبسياري

صلح برندةجائزة1981درسال . نشرنمود 1981وخاطراتش به نام لبيك به زندگي در .گاندي شد