معجزه، کرامت، کهانت

35

Click here to load reader

Upload: hamid

Post on 27-Jul-2015

169 views

Category:

Documents


1 download

DESCRIPTION

معجزه، کرامت، کهانت - نویسنده مرتضی رضویhttp://www.binesheno.com/index1.php

TRANSCRIPT

Page 1: معجزه، کرامت، کهانت

http://www.binesheno.com

: کهانتمعجزه، کرامت، عنوان مقاله

: مرتضی رضوینویسنده

: 1385/ 28/02تاریخ

معجزه، کرامت، کهانت

تعريف ها:

معجزه کار و عملي است که حادثه اي را بر خالف قوانين طبيعت، و بر اساس »اذن خاص«،معجزه:

5 علي ابراهيم« 5 و سالما و»فالقي عصاه فاذا هي ثعبان[1]1ايجاد کند، مانند: »يا نار کوني بردا

، و ... معجزه »خارق طبيعت« است. [2]2مبين«

ويژگي:

معجزه پشتيبان نبوت، و دليل حقانيت پيامبر است.

5 از فرد معصوم صادر مي شود. معجزه منحصرا

معجزه »آيه« است. يعني عالوه بر اينکه دليل صحت ادعاي يک پيامبر است دليل وجود قدرت خداوند

نيز مي باشد.

شرح اين موارد خواهد آمد.

کرامت: کرامت، کار و عملي است که حادثه اي را بر خالف عادت، ايجاد کند. مانند: کسي از خدا

بخواهد در عرض يک ساعت، يک ميليارد تومان پول به او برساند، دعايش مستجاب شود و از مجاري

5 چنين چيزي در باره ي او غير ممکن است. يا براي شفاي طبيعي و مردمي، آن پول به او برسد. که عادتا

يک بيمار دعا کند و بيماري صعب العالج او به طور خارق العاده از بين برود، نه به طور خارق طبيعت.

ويژگي:

ـ کرامت هم از معصوم صادر مي شود، هم از مومن.1

ـ کرامت در خارق عادت بودن، درجات مختلف دارد، بسته به ميزان ايمان و قرب مومن به خدا است.2

.29 آيه انبياء، سوره قرآن،. [1]1

.32 آيه شعراء، سوره قرآن،. [2]2

Page 2: معجزه، کرامت، کهانت

ـ کرامت همان »استجابت دعا« است و هيچ کرامتي خارج از معني دعا نيست. کرامت خواسته مومن3

است که از جانب خدا مستجاب مي شود.

5 دستور خدا است. يعني ممکن ا̀ما معجزه گاهي خواسته و دعاي شخص معصوم است و گاهي صرفا

است معصوم آن را از خدا نخواسته باشد.

كهانت: كهانت كار و عملي است كه حادثه اي را بر خالف قوانين طبيعت، و بر اساس »اذن عام« ايجاد

كند.

کهانت هم مي تواند مانند معجزه خارق قوانين طبيعت باشد و هم مي تواند مانند کرامت خارق عادت

eخبار از آنچه در درون قلب ديگران است، ايجاد کينه eخبار از غيب توسط غير معصوم، ا باشد. مانند: ا

ميان دو دوست، طي االرض، باز داشتن قطار انگليس توسط آن کاهن هندي )در حالي که قطار هيچ

عيب و ايرادي نداشت(، تسخير اجن̀ه و مرغان وحشي و خدمت کشيدن از آن ها و ... شرح اين نيز

خواهد آمد.

از نظر قرآن معجزه چيز خوش آيندي نيست:

بر خالف آنچه مردم تصور مي کنند، از نظر قرآن، پيامبران و امامان، معجزه يک چيز شيرين و خوش

»5 ، چرا از خداوند توقع وقار نداريد،[3]3آيند نيست. قرآن مي فرمايد: »ما لکم ما ترجون لله وقارا

کارهايي را که اگر خودتان انجام دهيد آن را غير موق̀رانه مي ناميد اما از خدا مي خواهيد همان کار را

انجام دهد.

اگر کسي به قوانين طبيعت بي اعتنا باشد او را ديوانه مي خوانيد زيرا عقل يعني شناخت قوانين طبيعت

و رفتار مطابق آنها. ليکن از خدا مي خواهيد کار غير عاقالنه و بر خالف عقل انجام دهد.

انبياء تا مجبور نشده اند معجزه نياورده اند.

ده ها آيه داريم که قرآن از معجزه خواهي کفار قريش انتقاد، گله و به اصطالح اظهار رنجش مي کند و

معجزه خواهي را به شدت نکوهش مي کند و در قبال معجزه خواهي مي گويد: افال يعقلون، افال

يتفکرون. به عنوان نمونه به آيه هاي زير توجه فرماييد:

[4]4ـ و قالوا لو ال انزل عليه ملک...1

عرب هاي جاهلي از رسول اکرم )ص( مي خواستند که ملک و فرشته اي از آسمان بيايد و نبوت او را

تأييد کند. قرآن اين خواسته آنان را تقبيح مي کند.

. 13/ . نوح[3]3

. .8 انعام،. [4]4

Page 3: معجزه، کرامت، کهانت

2... vنزل عليه کنزw xن يقولوا لوال ا [5]5ـ و ضائقv به صدwرک ا

{ه...3 wنزل عليه آياتv مeن رب [6]6ـ و قالوا لوال ا

آنان دوست داشتند رسول خدا )ص( پشت سر هم معجزه در پي معجزه بياورد. اما قرآن اين توقعات

را نکوهش مي کند و اين گونه خواسته ها را مصداق اذيت رسول و دليل جهالت آنان مي داند.

4xنهارx wفج{رx اال xکونx لxکx جxنٌ̀ةv مeن نخيل� وx عeنب� فxت xو ت 5 ـ ا wوeعا xنب لنا مeن االرضe ي xرeفجw ـ وx قالوا لن نؤمنx لک حت̀ي ت

...xال̀سماء xطeق xسw xو ت xفجيرا ـ ا [7]7ت

اگر همه آيات اين باب نوشته شود و تشريح شود يک »رنجنامه« بزرگي مي شود که قرآن، خدا و رسول

از اين گونه خواسته هاي جاهالنه عرب جاهلي، ابراز مي دارند. فرهنگ »معجزه دوستي« يک بيماري

جاهالنه است و نشان از عقب ماندگي جامعه است. خود طبيعت، تمام خلقت، قوانين و قدxرهاي جهان،

همگي آيه، دليل، علم و دانش است. معجزه بر خالف فرمول هاي جهان يعني بر خالف فرمول هاي عقل

و تعقل است. در حالي که عقل و تعقل ممي̀زه انسان از حيوان است و اولين نعمت براي بشر است.

فرق هاي ميان معجزه و کهانت:

فرق ميان معجزه و کرامت نيازمند بحث نيست. زيرا اگر فرق ميان معجزه و کهانت روشن شود آن نيز

روشن مي شود. اينک فرق هاي ميان معجزه و کهانت:

ـ معجزه »بأذن الله« است. کهانت »بأذن الله« نيست.1

در اين مسئله دو نوع »اذن الله« داريم:

الف: اذن عام: هيچ حادثه اي در جهان هستي رخ نمي دهد مگر با اذن خداوند، خواه حوادث مثبت باشد و

خواه حوادث منفي. خواه کارهاي با اراده انسان باشد و خواه غير آن. خواه يک فعل حرام باشد و خواه

يک فعل حالل و جايز.

»قتل« يک عمل ارادي منفي و حرام است اما خدا جهان را طوري آفريده که کسي بتواند با اراده خود،

کس ديگر را بکشد و نيز خدا مي تواند در حين قتل از کشته شدن مقتول جلوگيري کند و برخي اوقات

مي کند و برخي اوقات ديگر نمي کند.

. 12 . هود،[5]5

5 عنکبوت،. [6]6

.92 ،91 ،90 اسراء،. [7]7

Page 4: معجزه، کرامت، کهانت

xن� xي eهe ب قwونx ب wفxر{ �هwما ما ي xعxل�مwونx مeن xت اين اذن عام در باره کار کاهن و ساحر نيز هست که مي فرمايد: »فxي

eه� eذ�نe الل eِإ � ب eال xحxد� ِإ eهe مeن� َأ ينx ب eضار{ و�جeهe وx ما هwم� ب xز xو eء �مxر� [8]8«.ال

ب: اذن خاص: اذن خاص يعني عالوه بر اين که آن کار حالل، جايز و روا باشد به طور معين نيز براي

انجام آن مورد، از خدا اذن گرفته شود. عيسي )ع( مي گويد: من مرده را زنده مي کنم باذن الله. و از

گل به شکل مرغ درست مي کنم و بر آن مي دمم مرغ زنده مي شود باذن الله.

اين »باذن الله« که در کالم عيسي )ع( است سه پيام دارد:

5: اعالم مي کند که عيسي خدا نيست، کار او در حقيقت کار خداست نه کار خودش. اوال

5: حالل است و حرام نيست. ثانيا

5: بر اساس رعايت »هماهنگي کل نظام هستي« است، مخ̀ل بر نظم جهان نيست. ثالثا

مي دانيم هر حرکتي، هر کاري، هر رخدادي، در کل نظام هستي تأثير دارد. با قلم خودکار که در دستتان

هست به روي ميز بکوبيد، اين ضربه و صداي آن در کل جهان و سازمان واحد جهاني، تأثير دارد.

کاهن بدون مالحظه اين تأثير جهاني، عمل خالف طبيعت را انجام مي دهد. او مانند شخصي است که

گلوله اي را در تاريکي شليک مي کند و نمي داند به کجا و به چه کسي برخورد خواهد کرد، و اين کارش

در آهنگ واحد هستي، چه اختاللي را ايجاد مي کند.

کار او فقط »اذن الله« به معني عام را دارد. او نمي تواند جواز و عدم جواز کارش را بفهمد و بر همين

5 حکم شرعي آن را بداند، بدتر و مبنا نمي تواند شرعي و غير شرعي بودن کارش را بداند. و اگر فرضا

نکوهيده تر مي شود. کاهن هر چه بي دين تر آن قدر در کارش قوي تر مي شود. زيرا خدا او را به خود

وانهاده است.

ـ معجزه خيلي نادر رخ داده است:2

زيرا گفته شد که کار خالف قوانين طبيعت، مطلوب قرآن نيست.قوانين طبيعت، سليقه خدا، گزينش و

انتخاب خداست و خالف آن خالف سليقه خدا و خالف حکمت است. لذا معجزه تنها در مواقعي رخ داده

که زمينه حکمتي آن فراهم شده است.

اما کهانت مي تواند بسيار و فراوان صادر شود، چون محدود به هيچ حساب و کتابي نيست.

ـ عصمت:3

معجزه کار معصوم است و کسي که معصوم نيست اگر کاري بر خالف قوانين طبيعت بکند، فاقد آن

5 کارش مصداق کهانت مي گردد. »اذن خاص« خواهد بود و در نتيجه قهرا

. 102 . بقره،[8]8

Page 5: معجزه، کرامت، کهانت

در بيان ديگر: معجزه مشروط به »اذن خاص« است و هر کار خالف قوانين طبيعت، بدون اذن خاص ،

کهانت است، و چون هيچ کس غير از معصوم توان تماس با خدا را ندارد و نمي تواند آن اذن خاص را به

دست بياورد، پس معجزه در انحصار معصومان است.

نکته مهم: فرد مومن )غير معصوم( نمي تواند معجزه کند. يعني نمي تواند کاري بر خالف قوانين طبيعت

انجام دهد. زيرا از دريافت اذن خاص عاجز است. و نيز نمي تواند کاري بر خالف قوانين طبيعت به

عنوان کهانت انجام دهد. زيرا او متدين است و دين دارد، از شرايط حتمي بل پايه اوليه کهانت بي ديني

است که شرحش خواهد آمد.

مؤمن فقط مي تواند کرامت کند، يعني دعا کند و دعايش مستجاب شود گرچه خواسته او خالف عادت

باشد. ليکن به دليل تد̀ين و دين داريش از کهانت عاجز است. عجز از کهانت شرف مومن است.

آن کاهن )مرتاض( هندي که به حضور امام صادق )ع( رسيد، پس از مذاکره و مصاحبه، اسالم را

[9]9پذيرفت، در نتيجه توان کهانت را از دست داد و ديگر چيزي درباره کهانت براي او ممکن نبود.

بنابراين کسي که خبر از غيب بدهد يا معصوم است و يا کاهن، و نوع سوم ندارد. ممکن است کسي

10متدين و مومن باشد و الهاماتي نيز داشته باشد که در احاديث به آن »فراسٌة المومن« گفته مي شود.

مومن فرد بي احساس، خشک و »مقمح«و غير منعطف نيست، مومن »کي̀س«، تيز بين، هوشمند[10]

eخبار از غيب يا معجزه است يا کهانت و eخبار از غيب است. ا و با فراست است. ليکن فراست غير از ا

نوع سوم ندارد. عصمت الزمه حتمي معجزه است و بي ديني الزمه حتمي کهانت است. گرچه کاهن

کهانت خود را در آموزشگاه يک دين ياد بگيرد.

ـ معجزه پشتيبان نبوت است:4

اگر فرد غير معصوم بتواند معجزه بياورد، ديگر معنائي براي اين پشتيباني نمي ماند.

ـ تحد̀ي:5

برخي ها گفتند و نوشتند که فرق ميان معجزه و کرامت، تحد̀ي است. اگر کسي تحد̀ي کند کارش

معجزه است و اگر تحد̀ي نکند کارش کرامت است.

5: اينان در مقام تعريف، ميان معجزه و کرامت را خلط مي کنند. و خالف طبيعت را با خالف عادت، اوال

مخلوط مي کنند.

5: براين که معجزه پشتيبان نبوت است و در انحصار معصوم است توجه نمي کنند. ثانيا

. )ع( صادق امام احتجاجات بخش طبرسي، احتجاج. [9]9

الله«. بنور ينظر فان̀ه المومن فراسٌة من اتقوا. »[10]10

Page 6: معجزه، کرامت، کهانت

5: اينان هرگز سخن از کهانت به ميان نمي آورند، تا روشن شود که تحد̀ي فرق ميان معجزه و کهانت ثالثا

است )نه فرق ميان معجزه و کرامت(. هم پيامبر بر عمل خالف طبيعت قادر است و هم کاهن. فرق

ميان اين دو)عالوه بر اذن خاص( تحد̀ي است. پيامبر اعالم مي کند اگر مي توانيد مانند اين کار من را

انجام دهيد.

در اين مرحله اگر کاهن يا هر کسي بتواند او را در آن تحد̀ي که موردش معين است شکست بدهد،

نبوت او ابطال مي شود.

کاهنان عرب جاهلي هر کاري را مي توانستند انجام دهند، تنها در قبال تحد̀ي هاي پيامبر اسالم )ص(

هير عwهيله بن کعب معروف به »اسود عنسي«[11]11شکست خوردند از قبيل ابوبرزه، wکه[12]12 ز

که اينان جانشينان سطيح، شق̀، زرقاء يماني[13]13ادعاي نبوت هم کردند و نيز زهير بن حباب کلبي

)کاهنان معروف عرب( بودند.

از ديدگاه منطق ارسطوئي: هر چيز بايد بر اساس »جنس« و »فصل« تعريف شود؛ ت̀حدي نه جنس

5 از ذات و ماهيت معجزه خارج معجزه است ونه فصل آن، و حتي از عوارض آن نيز نمي باشد، و كال

است. پس نمي تواند نقشي در تعريف داشته باشد.

اما در تعريف ما »عملي است« جنس و »خالف قوانين طبيعت« فصل آن، و »بر اساس اذن خاص«

5 منطقي، جامع و مانع است. قيدي است بر »خالف« كه يك تعريف كامال

و در تعريف كهانت نيز »بر اساس اذن عام« قيد است بر »خالف«. يعني فرق ماهوي معجزه و كهانت

در همين قيد ماهوي است.

تحدي يك امر خارج از ذات و ماهيت، است. و در حقيقت يك حمايتي است كه خداوند از پيامبر يا امام

مي كند. متأسفانه گاهي مساله اي به اين روشني براي برخي ها پوشيده مي ماند.

درست است معجزه همراه با تحدي است و كهانت بدون تحدي است )و ممكن است كاري كه يك كاهن

انجام مي دهد يك كاهن ديگر عين همان يا مثل آن را بياورد( اما اين فرق يك فرق خارج از ماهيت است

و فرق اساسي و منطقي نيست.

ـ کهانت افساد است، اما معجزه اصالح و براي اصالح است: 6

.74 ص9 ج بحار،. [11]11

.411 ص21 ج همان،. [12]12

.98 ص40 ج همان،. [13]13

Page 7: معجزه، کرامت، کهانت

wل{ eك �هw ل کهانت اقدامي بر خالف »قدر« و »قxدxر« است، قدر ها يعني همان قوانين طبيعت »قxد� جxعxلx الل

»5 ي�ء� قxد�را xکاهن کاري[16]16و »ان̀ا کل� شيٍئ� خلقناه بقدر�«. [15]15 و »ک̀ل شيٍئ� عنده بمقدار«[14]14ش

مي کند که فرهنگ مردم نسبت به قدرهاي خدا بي اعتنا، غير مطمئن، مي شود و مردم هميشه نگران از

زندگي خود مي شوند. فرهنگ کهانتي يک فرهنگ پا در هوا مي شود و مردم را خرافاتي و نا مطمئن به

قوانين هستي، بار مي آورد.

توکل: کهانت قانون »علت و معلول« را در نظر مردم بي اعتبار مي کند، آنان را به »شانس« و

»اتفاق« معتقد مي کند، اراده را از مردم مي گيرد، اعتماد به نفس را از بين مي برد. انديشه و تفکر

مردم را )به اصطالح عوام( به محور »بخت و شانس و اقبال« قرار مي دهد. و سوگمندانه تر اين که

گمان مي کنند اين روحيه شان روحيه »توک̀ل« است. ميان »رخوت و خمودي« و توک̀ل، به شدت اشتباه

مي کنند. اشتباهي که هر جامعه دچار آن شود سقوطش حتمي است.

کهانت فرد و جامعه را از واقعيت ها دور مي کند، عاملي که زماني تحت عنوان تصوف همه ممالک

اسالمي را فرا گرفت و جامعه اسالمي را سرنگون نمود و مسلمانان را نوکر و اسير غربيان کرد.

ماهيت اعمال کهانتي:

کاهن چگونه عمل مي کند، قدرت و توان او براي انجام کارهاي شگفت و خالف قوانين طبيعت، از چه

چيز ناشي مي شود؟

کهانت چند نوع است:

ـ رياضت: 1

رياضت نوعي تربيت و تزکيه نفس است. همان طور که توکل دو نوع است: توکل صحيح و توکل غلط،

تزکيه نفس نيز دو گونه است تزکيه مثبت وصحيح، تزکيه منفي و غلط. و اين است اصل مهمي که بايد

به گوش تک تک مردم برسد. هميشه سخن از» تزکيه نفس« گفته مي شود، اما هرگز به دو گونه بودن

آن اشاره نمي شود، مردم و جوانان در اين بين منحرف مي شوند، فقيه نامدار و دانشمندي که سمبل

تقوي و شهادت است مرحوم شهيد اول )ره( در باب مکاسب کتاب »دروس« مي گويد: »تحرم الکهانٌة

و ال̀سحر، بالکالم و الکتابٌة و ال̀رقيٌة و الد̀خنٌة بعقافير الکواکب و تصفيٌة الن̀فس«.

.3 طالق، سوره. [14]14

. 8 ، رعد . سوره[15]15

.94 قمر، سوره. [16]16

Page 8: معجزه، کرامت، کهانت

حديث: سأل ال̀زنديق ابا عبدالله )ع(: قال: فمن اين اصل الکهانٌة؟ و من اين يخبر الناس بما يحدث؟

قال: ا̀ن الکهانٌة کانت في الجاهليٌة في کل حين فترة من الرسل، کان الکاهن بمنزلٌة الحاکم يحتکمون

اليه فيما يشتبه عليهم من االمور بينهم، فيخبرهم باشياء تحدث. و ذلک في وجوه شت̀ي من فراسٌة

العين، و ذکاء القلب، و وسوسٌة الن̀فس، و فطنٌة الروح مع قذف في قلبه. ال̀ن ما يحدث في االرض من

الحوادث الظاهرة، فذلک يعلم الشياطين و يؤد̀يه الي الکاهن و يخبره بما يحدث في المنازل و

wحدثونه، و wه̀انها اخبار الناس مما يتحد̀ثون به و ما ي االطراف ... و اليوم ان̀ما تؤد̀ي ال̀شياطين الي ک

الشياطين تود̀ي الي الشياطين ما يحدث في البلد من الحوادث من سارق سرق، و من قاتل قتل، و من

5 صدوق و کذوب. [17]17غائب غاب و هم بمنزلٌة الناس ايضا

ترجمه: زنديق از امام صادق)ع( پرسيد: اصل کهانت از کجاست؟ کاهن خبر ها را از کجا به دست

مي آورد و به مردم مي گويد؟ فرمود: کهانت در هر دورة فترت که دورة جاهلي و خالي از فرهنگ

پيامبران بود، پديد مي گشت. کاهن در ميان مردم به منزله قاضي مي شد مردم براي محاکمات به او

مراجعه مي کردند، هر چيز که براي شان مشتبه مي شد از او مي پرسيدند، کاهن به آنان از حوادث آينده

)نيز( خبر مي داد. کهانت صورت هاي گوناگون دارد از قبيل: تيزبيني، ذکاوت قلب، وسوسه نفس،

حساسيت روح به همراه القاء قلب. زيرا آن چه در روي زمين رخ مي دهد شيطان ها پيشاپيش آن را

مي دانند و به کاهن منتقل مي کنند که چه چيزي در منازل يا اطراف اتفاق خواهد افتاد... امروز نيز

شياطين بر کاهنان شان اخبار مردم را از آن چه در بين خودشان با هم گفتگو مي کنند )قرار مدار

مي گذارند( و يا کارهايي که مي کنند، مي رسانند. آن شياطين بر اين شياطين )کاهنان( هر آن چه را که

در شهر رخ مي دهد از سرقتي که شده، قتلي که واقع شده، غايب و گمشده اي که گمشده، خبر

مي دهند. اما آنان )شياطين( مانند مردم گاهي خبررساني شان راست مي شود و گاهي دروغ.

نکته: نکات زيادي در اين حديث هست، مهم تر از همه عبارت »ذکاء القلب« و »فxطeنٌة ال̀روح« است که

به ما اعالم مي کند: هر تزکيه نفس و هر تصفيه نفس، هر ذکاوت دل، مثبت نيست. فريب بعضي از آنان

را که چنين شعارهايي را مي دهند نخوريد. تزکيه نفس آري که پيام ده ها آيه از قرآن است و بزرگان ما

هميشه در صدد تزکيه نفس بوده اند و ما نيز بايد باشيم. اما بايد ميان دو نوع تزکيه ي روح و نفس،

eخبار از غيب است. اگر تزکيه و تصفيه اي منجر به اخبار از غيب شود تشخيص داد. بهترين معيار همين ا

تزکيه و تصفيه شيطاني است نه رحماني و عين کهانت است.

گفته شد که مومن قادر به کرامت است، اما قادر به معجزه نيست زيرا معصوم نيست. و قادر به

کهانت نيست زيرا بي دين نيست.

)ع(. صادق امام احتجاجات باب طبرسي، - احتجاج77- 76 ص57 ج بحار،. [17]17

Page 9: معجزه، کرامت، کهانت

به برخي از نکات ديگر که در اين حديث هست در مطالب بعدي اشاره خواهد شد.

انسان مي تواند به وسيله ي تصفيه نفس، به درجات بااليي از ايمان برسد. و نيز مي تواند به وسيله آن به

eخبار از غيب کند، افعال شگفت از خود نشان مقام کاهني برسد و بي دين شود و در اثر همان بي ديني ا

دهد، از درون قلب ديگران خبر دهد.

پس يکي ديگر از مفارقات اساسي معجزه با کهانت فرق ميان دو نوع تزکيه و تصفيه است.

عالمت و نشانه: عالمت و نشانه ي کاهني اين است: هروقت مشاهده کرديد که کسي از غيب خبر

مي دهد، يا هر عمل ديگر مخالف قوانين طبيعت و مخالف قدxر هاي الهي از او صادر مي شود، بدانيد که

او يا پيامبر است يا کاهن. و چون نبوت ختم شده و امامت نيز به دوازده شخصيت منحصر است، بدانيد

که او کاهن است نه مومن.

نبايد هر شنيده را و هر سخن منقول در زبان ها را باور کرد. عده اي سبک سر، افرادي غير مسئول، و

نيز افرادي که از جانب استعمار ماموريت دارند، برخي از افعال و کارها را به برخي از بزرگان ما

نسبت مي دهند تا اين افيون مرگ بار را در ميان ما رواج دهند و تا حدودي نيز موفق شده اند. در حالي

که چيزي از اين قبيل ادعاها و اعمال از خود آن بزرگواران نشنيده و نديده ايم.

امروز فرهنگ ما را طوري جهت داده اند که هر کار خارق عادت و خارق طبيعت را، دليل تقوي و ايمان

5 چيزي به نام کهانت در عالم نبوده و نيست. 5 و اساسا فرد مي دانيم. گويي اصال

هرگز فکر نمي کنيم اگر اين قبيل کارها دليل ايمان و دليل حقانيت باشد، مرتاضان هندي و کاهنان

بودائيe قله هاي هيماليا، مومن ترين افراد و راه شان و دين شان صحيح ترين دين مي شود و ديگر اسالم

به چه درد مي خورد.

اکثر حوادث آينده از قبيل: ظهور16نوستر آداموس: يهودي تباري که گويا مسيحي شده بود، در قرن

ناپلئون، هيتلر، فرانکو، حتي انقالب اسالمي ايران را تا ظهور امام زمان )عج( پيشگويي کرده است.

كهانت او که امثالش در اروپا زياد بوده و هست، از اين قبيل است يعني کهانت او از نوع کهانت رياضتي

بوده است.

نوع دوم از کهانت »به خدمت گرفتن اجن̀ه« است. چنين کاهني در منابع حديثيـ مخدوم:2

ما»مخدوم« ناميده شده است:

زني به همراه شوهرش براي رسيدگي به شکايت شان به حضور اميرالمومنين )ع( آمدند؛ هرکدام ادعا

و داليل خود را ذکر کردند، امام بر عليه زن حکم داد. زن عصباني شد و گفت: به خدا سوگند تو به جور

و ستم حکم کردي خدا تو را مامور به ظلم نکرده است. امام به او گفت: اي سلفع، اي مهيع، اي قردع،

قضاوت من عادالنه و بر حق است.

Page 10: معجزه، کرامت، کهانت

زن برخاست و به سرعت رفت. عمرو بن حريث )که از طرفداران خوارج بود( به دنبال زن راه افتاد و

به او رسيد، گفت: علي چه چيزي به تو گفت که نتوانستي جوابش را بدهي؟

گفت: درباره ي من چيزهايي را گفت که غير از خدا کسي از آن ها اطالع نداشت. از پيش او برخاستم تا

بيش از اين از اسرار من فاش نکند.

عمرو گفت: معني سخنان علي را به من بگو.

5: اموري هست که نبايد مردها از آن ها 5 ميل ندارم کسي از اين اسرار من با خبر شود. ثانيا گفت: اوال

مطلع شوند.

عمرو گفت: به خدا سوگند قول مي دهم نه تو من را بشناسي و نه من تو را و ديگر همديگر را نخواهيم

ديد.

عمرو به حدي اصرار و الحاح کرد که زن گفت: به من گفت»سلفع« راست مي گويد من مانند زنان

ديگر عادت ماهانه نمي شوم و عادت ماهانه ي من طوري ديگري است، و اين که گفت اي »مهيع« من

زنان را دوست دارم نه مردان را )همجنس گرا هستم (. و »قردع« يعني زني که به جاي آباد کننده

خراب کننده ي خانه ي شوهر باشد و من چنين هستم.

عمرو گفت: واي بر تو علي چگونه اين اسرار تو را دانسته است؟ آيا ساحراست؟ کاهن است؟ مخدوم

است؟ که اين گونه از غيب خبر مي دهد ـ؟ اين علم بزرگي است.

زن گفت: اي بنده خدا او نه ساحر است و نه کاهن و نه مخدوم، ليکن از اهل بيت نبوت است و وصي

رسول خدا )ص( است ...

عمرو به مجلس اميرالمومنين برگشت، امام فرمود: عمرو چگونه روا دانستي که آن نسبت ها را به من

بدهي؟ عمرو گفت: بلي به خدا سوگند آن زن درباره ي تو بهتر از من سخن گفت من به حضور خدا و

[18]18حضور تو توبه مي کنم. امام توبه ي او را نپذيرفت.

نکته:

ـ امام )ع( در اين ماجرا، نفرمود که نه سحر حقيقت دارد و نه کهانت و نه خدمت گيري از اجن̀ه، به1

اصل اتهام واکنش نشان داده است.

ـ در اين ماجرا، »مخدوم« که »قسم« کهانت است به عنوان »قسيم« آمده و از نظر ادبي چنين2

تعبيري رايج است.

ـ امروز همه ي دانشمندان اين رشته ها، به وجود اجن̀ه معتقد هستند. حتي در حاکميت کمونيست ها در3

شوروي بخشي از دانشگاه مسکو به»علوم غريبه« از آن جمله کهانت شناسي، اختصاص داشت. امکان

.193-191 ص41 ج بحار،. [18]18

Page 11: معجزه، کرامت، کهانت

ارتباط با ج̀ن ها يک کار ساده است و افراد زيادي در کشور خودمان به اين کار مشغول هستند و

خبرهايي را از آنان مي گيرند و مردم را فريب مي دهند. افراد ساده لوح گمان مي کنند اينان بندگان

مقرب خدا هستند!!!

شرح نهج البالغه آورده است.256 ص 1ابن ابي الحديد نيز داستان فوق را با تفاوتي در لفظ، در جلد

اصطالح »مخدوم« در ديگر متون نيز ذکر شده است: شهيد ثاني )ره( در شرح لمعه مي گويد: الکهانٌة

[19]19عمل يوجب طاعٌة بعض الجا̀ن له و اتب̀اعه له بحيث يأتيه باالخبار.

هيپنوتيسم يک نوع خدمت کشي از روح انسان زنده است. که امروزه هفت گونهـ مخدوم مدرن:3

از آن رواج دارد. و همين طور خدمت کشي از ارواح مردگان. خوشبختانه ارواح مردگان اخباري را که

زندگي مردم را دچار تشت̀ت و اضطراب هاي خطرناک بکند، ابراز نمي کنند، مثال اسرار يک مرد يا زن را

فاش نمي کنند که نظام حقوقي جامعه برهم بريزد و امور جامعه از کنترل خارج شود. زيرا مردگان که

حقيقت را دريافته اند و معني گناه و کهانت را فهميده اند، از آن خودداري مي کنند. اما درباره ي خدمت

کشي از روح زنده ها، اختالف است برخي از هيپنوتيست ها مدعي هستند که هر س̀ري را مي توانند

افشا کنند، برخي ديگر منکر آن هستند.

5 اين جاست که اهميت جمله اخير حديث امام صادق )ع( روشن مي شود که »وهم بمنزلٌة الناس ايضا

صدوق و کذوب«. پس نبايد به اين گونه کشف ها و مکاشفه ها کاربرد، ارزش، اهميت داد. هم در

زندگي فردي و خانوادگي و هم در امور اجتماعي همان طوري که سازمان قضائي همه جامعه ها چنين

خبرها و کشف ها را غير قانوني اعالم کرده ند.

عيافت قسمي از نوع اول کهانت يعني »رياضت و تصفيه نفس«است. فرد کاهن با تمرينـ عيافة:4

ها و رياضت ها و تصفيه نفس خود در محور خاص، مي تواند در بخشي از طبيعت سلطه پيدا کند؛ مثال

نفس خود را تنها درباره مرغان، تصفيه مي کند و آن قدر به اين کار در ارتباط با مرغان و تمرکز نفس

بر روي مرغان، ادامه مي دهد و به رياضت مي پردازد که در تصميم هاي مرغان آزاد در هوا، دخالت

مي کند؛ کي پرواز کند، کجا بنشيند، کي صدايش را بلند کند، به کدام سمت برود و...

متون لغت از آن جمله اقرب الموارد مي گويد: عاف[20]20عيافت در متون حديثي نيز آمده است.

x̀ن تعب̀ر باسمائها و مساقطها و اصواتها، فتتسع̀د او تتشأ̀م، المتع̀يف: عيافٌة5 الط̀ير: زجرها، و هو ا

[21]21المتکه̀ن.

المتاجر. کتاب لمعه شرح. [19]19

.265 ص55 ج بحار،. [20]20

Page 12: معجزه، کرامت، کهانت

عيافت غير از »طيره« است که اکثر مردم گهگاهي به آن مي پردازند و از صدا يا پرواز و يا نشستن

فالن مرغ تفأل مي کنند. طيره گرچه نکوهيده است اما حرام نيست تا چه رسد کهانت باشد که گناه

کبيره است. يکي از موارد حديث پرآوازه »حديث رفع«، طيره است که اين قبيل خلجان هاي نفسي را

بر مومنان مجاز و مورد عفو قرار داده است .

در عيافت نوعي امر و ماموريت نهفته است؛ کاهن با تاثير نفساني خود به فالن کالغ که در باالي يک

جايي نشسته است از دور امر مي کند که )مثال( اگر فالن حادثه رخ خواهد داد به سمت جنوب پرواز کند

و اگر رخ نخواهد داد به سمت شمال پرواز کند. يک امر و دستور بدون لفظ، تنها با تمرکز نيروي

نفساني روي آن مرغ.

معني اين سخن اين نيست که کالغ بي چاره به وقوع و عدم وقوع آن موضوع علم دارد. کاهن کاري

مي کند و دخالتي در نظام هستي مي کند که جريان امور مطابق خواسته او عملي مي شود. همين امروز

از اين کاهنان در هند و چين هستند.

عرافت يعني »صورت بيني «- چهره شناسي؛ از آثاري که درچهره هست به اموري پيـ عرافه:5

بردن- و نيز» سخن بيني« از سخنان کسي به اموري پي بردن. عرافي غير از آن صورت بيني و سخن

شناسي است که معموال حاکي از دروغگويي شخصي يا مجرم بودن او است. اين گونه برداشت هاي

معمولي کهانت نيست و مي تواند با شرايط خود مورد استفاده ي مثال قاضي قرار بگيرد و به عنوان

»قراين« قاضي را براي حساسيت بيش تر رهنمون شود. گرچه هرگز دليل حکم نمي شود.

معيار: معيار براي تشخيص اين گونه موارد، از عرافه که کهانت است، اين است: آن چه معموال افراد

هوشمند از حاالت چهره و گفتار اشخاص، برداشت مي کنند، کهانت نيست. اما اگر چنين برداشتي يک

برداشت استثنايي و بيش از حد معمول مذکور باشد، کهانت است.

5 به برخي ها نسبت مي دهند )البته دروغ است و ما از خود آنان نشنيده ايم( که مردم را در قيافه ي مثال

خوک و خرس مي بينند. برفرض اگر چنين شخصي وجود داشته باشد، مصداق کامل کاهن است.

5 با سرنوشت eزخراف را مي پذيريم، با اين روند دقيقا ما به وضعيت خطرناکي دچار شده ايم هر خرافه و ا

شيعه و تشيع بازي مي کنيم.

مي گويند: پس آنچه که امام صادق )ع( به ابو بصير نشان داد و ابو بصير عده اي را در صورت خوک و

خرس ديد، چيست؟ اينان توجه ندارند که آن ماجرا ، کار ابوبصير نبوده، کار امام بوده و معجزه است.

ابوبصير مي تواند کرامت داشته باشد اما نمي تواند معجزه بکند. زيرا معصوم نيست و آن »باذن الله«

استدراک. جلد عاف، ذيل الموارد، اقرب. [21]21

Page 13: معجزه، کرامت، کهانت

که بحثش گذشت در دسترس ابوبصير نمي باشد، و نيز ابوبصير نمي تواند کهانت کند زيرا او متدين و

مومن است نه کاهن.

eخبار از غيب يا مردم را در صورت حيوان ديدن( کرامت 5 ا کسي از ما نمي پرسد: اگر چنين کارهايي )مثال

است پس معجزه که در انحصار انبياء است چيست؟ و نيز اگر اين قبيل کارها کرامت است، پس کهانت

چيست که در همه متون فقهي تان آن همه کاغذ ها را سياه کرده و گفته ايد کهانت حرام است، گناه

کبيره است. اين گناه کبيره چيست؟ شما که انواع کهانت را کرامت ناميديد پس يک نمونه از کهانت

نشان دهيد تا مردم بدانند اين گناه کبيره چيست.

آيا ما مسئوليت چنين پاسخي را نداريم!؟! چرا آن همه زحمات علماي متخصص در اصول دين و مسائل

مربوط به آن و علماي متخصص در فقه را، اين چنين به باد عوام زدگي خودمان، مي دهيم ؟!! و ايادي

استعمار نيز اين خيره سري ها را حتي در دانشگاه و حوزه، تمجيد و تشويق مي کنند. چرا بيدار

نمي شويم؟!!

اينک با اين معيار ها نگاهي به کتاب »تذکرة االولياء« بکنيد، ببينيد محتواي آن که پر از اعمال خارق

عادت و خارق قوانين طبيعت است و به افرادي نسبت داده شده و به خاطر همان کارها عنوان

5 دروغ و اکاذيب عوام »اولياء« به آنان داده شده، چيست؟ آيا کرامت هستند يا کهانت؟ - آيا اساسا

فريبانه هستند که نويسنده از خودش يا از زبان ديگران بافته است يا مصداق ات̀م کهانت هستند. اين

گونه کتاب ها بودند که فرهنگ ايران و ايراني را منحط کردند و مردم ايران را به دم تيغ مغول دادند از

جمله خود نويسنده آن کتاب پر از خرافات.

گرچه همه انواع کهانت، شقاوت است و هر کاهني هم در دنيازندگي نکبت بار داشته و همـ شقاوه:6

آخرتش نکبت است و هيچ کاهني سعادت نداشته از کاهنان هند و چين، کاهنان اروپا )امثال

نوسترآداموس(، کاهنان عرب جاهلي، مصري، فنيقي، انطاکي، عادي )آکدي(، ثمودي)سومري(، عرب

جاهلي، ايران باستان، حتي آن کاهن دربار فتحعلي شاه که کشته شدن فرمانده روسي در جبهه قفقاز

را پيشگويي کرد و هم از وقوع آن خبر داد و هم از آوردن سر او شهر به شهر از قفقاز تا قزوين و

تهران ساعت به ساعت خبر مي داد، همه و همه نگون بخت هايي بوده اند در باالترين حد نگون بختي و

شقاوت.

xتى« �ثw َأ احeرw حxي wف�لeحw الس� «. [22]22قرآن با تعبير عام مي فرمايد: »وx ال ي xون wرeاح wف�لeحw الس� [23]23و »وx ال ي

.69 طه،. [22]22

.77 يونس،. [23]23

Page 14: معجزه، کرامت، کهانت

نظر به اين که نوعي از کهانت تنها بر پايه شقاوت فرد مبتني مي شود، نه بر تصفيه نفس يا تمرينات

ديگر، نام اين نوع، »کهانت شقاوتي« است. که کاهن به وسيله شقاوت کاهن مي شود. او براي رسيدن

به کهانت و يافتن چنين نيرويي به خبيث ترين اعمال دست مي زند که ذکر و نام بردن از آن اعمال، روا

نيست.

زيرا موجب مي شود کساني با شناختن آن کارها، دچار وسوسه شده و به آن اعمال بپردازند.

eخبار از غيب، کارايي زيادي دارد. کهانت شقاوتي به طور ويژه در ا

نوع ديگرکهانت تنجيم است؛يعني پيشگويي هايي که براساس حرکات- تنجيم:7

5 صادق و صحيح در مي آيند. اميرالمؤمنين )ع( به يک سيارات آسماني، انجام مي يابند، گاهي هم کامال

xن̀ک تعمل eن بلغني ا eن̀ما المن̀جم کالکاهن و الکاهن کالکافر و الکافر في الن̀ار. اما والله ا منجم فرمود: »ا

». x5 ما بقيت wک ابدا xخلxدت x5 منجم مثل کاهن است و کاهن مثل کافر است و کافر در[24]24بالن̀جوم ال : دقيقا

[25]25دوزخ است. اگر بشنوم که به تنجيم مي پردازي تا آخر عمرت در زندان ابد، زنداني مي کنم.

در همه متون فقهي نيز تنجيم تحريم شده است و اين يک فتواي اجماعي است.

مراد از تنجيم »کيهان شناسي« علمي، نيست. قرآن آن همه بحث هاي اساسي و پايه اي در کيهان

شناسي دارد. مراد غيب گويي بر اساس حرکات اجرام آسماني است.

اشتباه بزرگ:

در ميان مردم حتي در ميان فرهيختگان طوري جا انداخته اند که معيار کهانت، صدق و کذب آن است؛

لذا هر پيشگويي که صادق و درست درآيد، آن را کهانت نمي دانند، گمان مي کنند کهانت آن است که

دروغ در آيد، به نظر مردم، هر پيشگويي که درست درآيد و واقع شود، مقدس است.

در حالي که پيشگويي اي که درست درآيد بيش از پيشگويي اي که دروغ درآيد حرام، نکوهيده و مذموم

5 مراد از کهانت همين هاست که واقع شود. و اگر دروغ درآيد، کهانت نيست. است. اساسا

در يک بيان بحث فقهي: آن پيشگويي که دروغ درآيد تحت عنوان »کذب« و »دروغ« حرام است يعني

»موضوع« عبارت است از »کذب« و »حکم« نيز عبارت است از »حرام «، و اين ربطي به مبحث

کهانت ندارد و به باب و مبحث »حرمت کذب« مربوط است.

کهانت يک »موضوع« مستقل ديگر است که حکمش باز »حرام« است و خود يک باب و مبحث ديگر

است. و ميان کهانت و کذب نه عموم و خصوص مطلق است و نه عموم و خصوص من وجه، تا گفته

شود پيشگويي کاذب، از دو جهت حرام است هم به دليل دروغ بودن و هم به دليل کهانت. اين مسئله

حديد. ابي ابن البالغه نهج شرح از نقل به ،265 ص ،55ج بحار،. [24]24

5 عبارت، اين در. [25]25 »انما« است. ترجمه« لفظ» دقيقا

Page 15: معجزه، کرامت، کهانت

را احکام جزائي فقه ما روشن مي کند يعني با يک نگاه به احکام قضائي مي بينيم: اگر پيشگويي کاذب،

کهانت است قاضي فقط مي تواند او را به عنوان کاهن مجازات کند و نمي تواند يک مجازات نيز به

خاطر دروغ درآمدن پيشگويي او تعيين کند. اگر نسبت عموم و خصوص را در اين ميان بپذيريم بايد به

هر دو مجازات محکوم شود. در حالي که چنين حکمي در عرصه فقه وجود ندارد. قاضي ناچار است يا

او را به عنوان کاهن بشناسد يا به عنوان »کاذب «. بديهي است اگر خود مجرم اعتراف کند که کهانت

کرده ليکن دروغ درآمده، دراين صورت او به مجازات کهانت محکوم مي شود. و اگر ادعا کند که کهانت

5 يک دروغ را سر هم کرده است، به مجازات کذب محکوم مي شود. نکرده صرفا

اما درباره ي کاهني که پيشگويي او واقع شده و صحيح درآمده، مجازات کهانت قطعي و حتمي است و

جايي براي »اگر« نيست. و مجازات او اعدام است )در غير از تنجيم که حبس ابد است (. به روشني

5 با يک »ادعا« از در مي يابيم که کاهن در صورت کاذب در آمدن پيشگويي، مي تواند به راحتي صرفا

5 اعدام مي شود. اعدام رهايي يابد اما کاهني که پيشگويي او درست درآمده قطعا

چرا کهانتي که صادق و درست درآيد، اين قدر منفور، ملعون، و نکوهش شدهخطر سترگ کهانت:

است؟ بهتر است براي پاسخ اين پرسش، سخن را از بستر منفور کهانت خارج کرده و به روش و سنت

اشرف المرسلين )ص( توجه کنيم: مردم براي حل دعاوی و شکايات به آن حضرت مراجعه مي کردند.

xيمان«: فقط با xقضي بينكم بالبي̀نٌة و اال eن̀ما ا او که پيامبر و عالم به غيب بود، به مردم اعالم مي کرد: »ا

بي̀نه )ادلٌ̀ة ظاهري قضاوت( و سوگند، ميان شما قضاوت مي کنم. يعني علم به غيب، رابطه با وحي را

در محکمه دخالت نمي دهم. آن گاه مي فرمود: با حکم قضايي من نه مال کسي بر کسي حالل مي شود

ونه يک امر نامشروع خانوادگي و جنسي و يا نسب، حق مي گردد.

چرا به واقعيت هاي غيبي عمل نمي کرد؟ چرا با علم غيب خودش قضاوت نمي کرد؟

5: براي اينکه او عبد خدا و رسول الله، بود. قضاوت به غيب، بر خالف حکمت خدا است. حکمت خدا اوال

اقتضا کرده که انسان را انتخاب گر، مختار و گزينشگر، بيافريند و او را ميان انتخاب خوبي و بدي آزاد

5 سلب اين اختيار است. اگر بنا بود چنين شود، از اول بشر را مانند بگذارد. قضاوت به غيب، دقيقا

فرشته مي آفريد که فرشتگان توان عمل خالف را ندارند، از ارتکاب عمل بد عاجز هستند.

5: خداوند »ست̀ارالعيوب« است، پيامبرش نيز بايد در مسير »ست̀اري« قرار داشته باشد. ثانيا

5: اگر خداوند هميشه افرادي را مي آفريد که علم غيب داشته باشند و در ميان مردم با علم غيب ثالثا

شان قضاوت کنند، معاد ومحشر بي معني مي گشت.

5: انسان ها معصوم نيستند اگر قرار باشد با عينک غيب به رفتار آنان نگريسته شود، همگي بايد رابعا

مجازات شوند، آن هم نه يک بار و دوبار بلکه بارها و حتي همه روزه بايد محاکمه پس داده و مجازات

Page 16: معجزه، کرامت، کهانت

شوند، مجازات ريز و درشت. در نتيجه سنگ روي سنگ قرار نمي گيرد و خانواده ها متالشي مي شود،

5 چنين جامعه اي براي بشر امکان ندارد. همگان سرافکنده، ذليل و ... اساسا

کهانت نه تنها بر عليه قوانين طبيعت و تصرف در قدxرهاي طبيعت و دخالت و فضولي در کار خداست،

5 بر عليه وجود موجودي است به نام انسان. اساسا

اين از نقص فرهنگي ماست که دچار بينش ضد علمي و خالف عقل مي شويم و کارهاي کهانتي را

تقديس مي كنيم، در حالي كه قرآن و متون حديثي و فتاوي فقهاي ما در همه اعصار، اين مسئله را به

خوبي براي ما روشن کرده اند. اينک فرهنگ ما در اين مسئله پشت به همه ي آنها کرده است و از

اعمال کهانتي تمجيد مي کند.

اگر کهانت، مفيد، بود يا شمه اي از »خير« در آن بود، مي بايست جامعه هند پيش رفته ترين جامعه

سال در زير سيطره ي انگليس به خاک مذلت نشست،300مي گشت. هند با آن همه کاهن هاي فراوان

عالوه بر بردگي و نوکري که در درون کشور خودشان براي انگليسي ها خدمت ذليالنه مي کردند، در

براي استعمار انگليس مي جنگيدند، خودشان را فدايديگر کشور هاي جهان، به عنوان سرباز مزدور،

مقاصد شوم استعمار مي کردند.

غيب گويان جامعه ما اگر هزار نفرشان جمع شوند قدرت کهانتي شان به اندازه قدرت تنها يک کاهن

هندي نمي شود، کاهنان هندي با آن قدرت شان چه گلي برسر هنديان زدند که اين کاهنان ضعيف و بي

چاره ما براي ما چه خيري بياورند. اما روند امروزي مي رود که اساس و پايه هاي جامعه ما را بر اندازد

xينx و طوري ما را به خاک مذلت بنشاند که بدتر از سرنوشت شوم هند تحت استعمار، باشد، »ا

wون«، »ان̀ي يؤفكون«، آفريقا تا از کاهنان تخليه نشود همچنان بدبخت خواهد ماند. امروز نسبت xذهxب ت

عقب ماندگي کشورهاي آفريقا درست مطابق نسبت حضور کاهن هاست و همين طور است آمريکاي

التين.

چرا چنين مي کنيم ؟ چرا به بزرگان مان جفا کرده و اعمال کهانتي را به آنان نسبت مي دهيم؟ آيا اين

خدمت به بزرگان است ؟! آيا دين يعني کهانت؟! مومن بودن يعني کاهن بودن؟! آيا »تذکرة االولياء«

يک کتاب ديني است يا يک کتاب کهانتي؟؟

عرب جاهلي گمان مي کرد پيامبر )ص( کاهن است: عرب جاهلي فرق بين معجزه و کهانت را

نمي فهميد و رسول خدا )ص( را به کهانت متهم مي کرد، معجزه هاي آن حضرت را مي ديدند و او را

کاهن مي ناميدند، قرآن می فرمايد :

«xون wر� xذxك 5 ما ت eيال eقxو�لe كاهeن� قxل wونx ـ وx ال ب wؤ�مeن 5 ما ت eيال eقxو�لe شاعeر� قxل � ـ وx ما هwوx ب xرeيم سwول� ك xر wو�لxقx �هw ل eن [26]26«ِإ

.42 ،41 ،40 الحاقه،. [26]26

Page 17: معجزه، کرامت، کهانت

سال شايسته نيست فرق ميان معجزه، کرامت و کهانت را ندانيم، و آن ها را با1400اکنون پس از

همديگر خلط کنيم.

: اي پيامبر تذکر ده )مردم را بيدار کن زيرا( به لطف[27]27فذک̀ر فما انت بنعمٌة رب̀ک بکاهن وال مجنون

و نعمت پروردگارت، تو نه کاهن هستي و نه ديوانه.

عرب جاهلي در اثر عدم تمييز ميان معجزه و کهانت، پيامبر خدا )ص( را کاهن مي ناميد. و چون سخنان

رک و قاطع و بي تعارف و بيان صريح )غير ليبرالي( آن حضرت را مي شنيد او را »ديوانه« مي ناميد.

هميشه آسودگان بي درد، مردان دردمند و دلسوز را ديوانه مي ناميده اند. به ويژه آنان که رک گويان را

براي منافع فردي خودشان، مض̀ر مي دانند.

دوستان حضرت علي )ع( کارهاي اعجازي او را »معجزه و امامت« مي دانستند، دشمنانش او را کاهن

[28]28مي ناميدند.

کهانت و چند حديث ديگر:

wکه{ن له، فقد برئ من دين محمد)ص( ...1 : هرکس[29]29ـ عن ابي عبدالله)ع( : قال : مxن تکه̀ن او ت

کهانت کند، يا براي او کهانت کنند )يعني کسي که به کاهن مراجعه کند و او برايش کهانت کند(، از دين

محمد)ص( بريء شده است.

ـ عن ابي عبدالله )ع(: قال اربعٌة ال يدخلون الجنٌة: الکاهن، المنافق، و مدمن الخمر، والقت̀ات و هو2

[30]30الن̀مام.

ـ سمعت اباعبدالله )ع( يقول: المن̀جم ملعون، و الکاهن ملعون، و ال̀ساحر ملعون، و المغن̀يٌة ملعون و3

[31]31من آواها و اکل کسبها ملعون.

wنزل علي4 ـ في مناهي النبي)ص( ان̀ه نهي عن اتيان العراف، و قال: من اتاه فصد̀قه فقد بريء م̀ما ا

[32]32محمد )ص(.

52 طور،. [27]27

.342 و292 ص41ج : بحار، کنيد رجوع جمله، از. [28]28

210 ص81ج بحار،. [29]29

. همان. [30]30

.212ص همان،. [31]31

. همان. [32]32

Page 18: معجزه، کرامت، کهانت

توضيح: عراف، صيغه ي جمع است؛ مراد کاهناني هستند که به نوع »کهانت عرافه اي« مي پردازند که

بحثش گذشت.

ـ عن ابن محبوب في المشيخٌة، عن الهيثم بن واقد، قال: قلت البي عبدالله)ع(: ان عندنا بالجزيرة5

wهw؟ فقال: قال رسول الله)ص( : لx wسرق، اوشبه ذلک. فنسأ 5 ربما اخبر من يأتيه يسأله عن الشيٍئ ي رجال

من مشي الي ساحر، او کاهن، او کذ̀اب، يصدقه بما يقول فقد کفر بما انزل الله من کتاب.

توجه: اين حديث نيز ن̀ص است براين که ممکن است کاهن به راستي پيشگويي يا غيبگويي صحيح کند و

3]33آن چه گفته درست باشد. زيرا »کذ̀اب« با »کاهن« در اين حديث، »قسيم« همديگر قرار گرفته اند.

3]

wؤمن اکثرهم بالله اا̀ل و هم مشرکون«، قال: کانوا6 ـ قال: سألت اباعبدالله )ع( عن قوله تعالي »و ما ي

wصد{قونهم بما يقولون: wه̀ان في از امام[34]34يقولون: نمطر بنوء کذا و نوء کذا، و منها ان̀هم كانوا يأتون الک

صادق )ع( پرسيدم: مراد از آيه ي» اکثرشان به خدا ايمان نمي آوردند مگر )به همراه شرک يعني آنان

ايمان مي آوردند( در حالي که هنوز مشرک هستند« چيست؟ فرمود: آنان کساني بودند که مي گفتند:

اگر ماه در فالن منزل يا فالن موقعيت باشد براي ما باران خواهد آمد، و نيز به کاهنان مراجعه

مي کردند و سخنان آنان را تصديق مي کردند.

توضيح: مراد اين نيست که کاهنان هميشه دروغ مي گويند پس نبايد سخن شان را تصديق کرد. زيرا هم

قرآن ناطق است که کاهنان مي توانند کارهاي شگفت انجام دهند و هم احاديث. همان طور که در طي

اين مباحث ديديم. مراد از »تصديق« ارزش دادن و بها دادن به کار کاهنان است. و واجب است

مسلمانان کاهنان را محکوم و منکوب کنند، تا فرهنگ و بينش افراد و جامعه را دچار اين آفت ضد

عقالنيت و ضد علم و انديشه و ضد سليقه ي خدا، و خالف حکمت خدا، نکنند و جامعه را به منجالب

خرافات نکشانند، جهان واقعي و جريان واقعي جهان را براي مردم وارونه نکنند گرچه برخي از کارهاي

شان يا پيشگويي و غيبگويي هاي شان، درست درآيد.

قرآن معجزه است

در تعريف معجزه گفته شد که معجزه کار و عملي است که حادثه اي را بر خالف قوانين طبيعت، ايجاد

کند.

آيا قرآن که معجزه است بر خالف قوانين طبيعت است؟

.213 و212ص همان،. [33]33

.213 ص همان،. [34]34

Page 19: معجزه، کرامت، کهانت

پاسخ: مجموع جهان هستي )هفت آسمان و هر آنچه در آن است(، » کتاب تکوين« ـ »کتاب آفرينش«

5 مطابق همديگرند. است و قرآن درست مطابق آن و »کتاب تدوين« است. اين دو کتاب کامال

جهان هستي )کائنات( پديده است، ازلي نيست. و پديد آمدن آن، خود بزرگترين معجزه است. قرآن نيز

پديده است و نه ازلي است و نه قديم، که خود قرآن اعالم مي کند که من »محدxث« و پديده هستم :

» xونw �عxب xل xمxعwوهw وx هwم� ي ت � اس� eال {هeم� مwح�دxث� ِإ ب xن� رeر� م� eيهeم� مeن� ذeك ت� xأ �ر� مeنx[35]35»ما ي eيهeم� مeن� ذeك ت

� xأ و »وx ما ي

» xينeضeع�رwم wه� wوا عxن � كان eال ح�منe مwح�دxث� ِإ . خود قرآن نيز مانند مطابق خودش يعني جهان هستي،[36]36الر�

بزرگ ترين معجزه است.

قوانين جهان هستي و جهان طبيعت، مال خود جهان و طبيعت است، معني ندارد که پيدايش جهان بر

عليه قوانين خودش باشد.

5 دق̀ت فرماييد( بر اما از يک جهت، درست است پيدايش جهان خالف قوانين خود جهان است )لطفا

فرض اگر روزي بشر همه قوانين جهان را بشناسد و به آن ها علم پيدا کند، باز نمي تواند جهاني مثل آن

بيافريند. زيرا قوانين جهان، قوانين »خلق و خلقت« است. اما پيدايش جهان بر اساس »خلق« نيست

بر اساس »ايجاد« است، براساس »کن فيکون« است. خداوند دو نوع کار دارد »امر« و »خلق«. ـ »له

[37]37الخلق و االمر«.

خلق يعني پديد آوردن چيزي از چيز ديگر. امر يعني پديد آوردن چيزي به طور ابدائي و ابداعي، نه از

» eتانxوط wس� xداهw مxب xل� ي و [38]38چيز ديگر. قرآن از »امر« و »خلق«، »دودست خدا« تعبير مي کند: »ب

»eهe ح�مxت xي� رxدx �نx ي xي xدxي�«. [39]39»ب eي xق�تw ب eما خxل جwدx ل xس� xن� ت xعxكx َأ [40]40و »ما مxن

پيدايش جهان يک کار »امر«ي خداست. پيدايش قرآن نيز »امر«ي است خلقي نيست. لذا در غوغائي

که تحت عنوان »آيا قرآن مخلوق است يا قديم«، نظر اهل بيت)ع( اين بوده که قرآن نه مخلوق است و

نه قديم بل مwحدxث است.

.21 انبيا،. [35]35

.26 شعراء،. [36]36

. 56 اعراف،. [37]37

. 64 مائده،38

.63 - نحل،48 - فرقان،57 اعراف،39

.75 ص،40

Page 20: معجزه، کرامت، کهانت

هم جهان محدث است و هم قرآن. يعني هر دو با »امر« ـ »کن فيکون« به وجود آمده اند. و هر معجزه

5 علي ابراهيم«. پس قرآن هم معجزه است و هم ام 5 و سالما يک حادثه امري است »يا نار کوني بردا

المعجزات.

{ي«. ب xر eم�رx وحw مeن� َأ و لذا علم يعني [41]41پيدايش حيات و »روح« نيز يک حادثه خلقي نيست »قwلe الر©

همان قوانين طبيعت، پيدايش حيات را »محال« مي داند اما محالي که پيدايش يافته.

شرح داده ام در اين جا تکرار[42]42اين مطلب اخير نيازمند شرح زياد است. چون در آثار ديگرم

نمي کنم.

.69 انبيا،41

.www.binesheno نو بينش سايت به استاد آثار ديگر مطالعه توانندجهت می مندان عالقه42com الکترونيکی پست طريق از را خود انتقاد يا پيشنهاد هرگونه و نموده مراجعه

[email protected]بگذارند. ميان در باما