تاريخ ادبيات يوگسلاوي - icrobelgrade.icro.ir/pages/41776/tarikh adabiyat...

222
ا ت خ ي ر ات ي ب اد لاوي س گ و ي مه ج ر ت و ف ي ل% ا ت ر كت د ود م ح م ي ح و/ ت ف1383 ت س ر ه ف ت س ر ه ف............................................................................................... 1 دهاي دا روت م ه م ي خ ي ار تB: لاوي س گ و ي............................................................... 12 E ش خ ي ت س خ ي................................................................................ 14 هJ چ خ ي ار تM ان ت ر رت ص و ي س روا ك............................................................................ 14 ت ي ع ض وM ان ت ر درM رون ق ي ط س و.................................................................... 15 1

Upload: others

Post on 11-Jan-2020

4 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

تاريخ ادبيات يوگسلاوي

تاريخ ادبيات يوگسلاوي

ترجمه و تأليف

دكتر محمود فتوحي

1383

فهرست

1

فهرست

12

رويدادهاي مهم تاريخي يوگسلاوي:

14

بخش نخست

14

تاريخچة زبان صرب و كرواسي

15

وضعيت زبان در قرون وسطي

17

كليساي اسلاوي و زبان محلي

20

تأثير زبان روسي

21

به سوي زبان محلي

22

اصلاحات ووك كاراجيچ در زبان

23

اكاوسكي و ايهكاوسكي

25

زبان ادبي جديد

26

سبك بلگراد

28

تحولات زباني بعد از فروپاشي يوگسلاوي (محمود فتوحي)

31

امانت زبان

34

بخش دوم

34

ادبيات قرون وسطي

34

شكل گيري مسيحيت اسلاوي

35

ادبيات ميانجي

36

ادبيات كليساي اسلاوي

37

زندگينامه نويسي

39

زندگينامة استفان نمانيا

39

ساواي مقدس(1235-1176)

42

دومنتيان

45

رمانهاي سلحشوري

46

اسقف اعظم، دانيلوي دوم

47

شاگرد گمنام دانيلو

49

به سوي رمانس و ادبيات خلاقه

49

حماسه كوزو

54

بخش سوم

54

ميان ادبيات كهن و جديد

55

تأثير روسها

56

يووان راييچ (1726-1801)

56

ذاخريا اُرفهلين(1726-1785)

57

جهت گيري اروپايي و تولد ادبيات جديد

57

دوسيتي ابرادوويچ(1739-1811)

58

شالودههاي فرهنگ و ادبيات نوين

59

فرهنگ پدرسالاري و شهرنشيني

60

ووك استفانوويچ كاراجيچ(1787-1864)

62

سيما ميليوتينوويچ(1791-1848)

63

يوان استريا پوپوويچ(1806-1856)

64

پتار پتروويچ نيهگوش (1813-1851)

66

رمانتيسم و شكوفايي شعر تغزلي

67

برانكو راديچهويچ (1824-1853)

68

يوان يوانويچ زماي (1833-1904)

70

جورا ياكشيچ(1832-1878)

71

لازا كوستيچ (1841-1910)

72

رئاليسم، عصر ادبيات داستاني

72

ياكوف ايگنياتويچ(1822-1889)

73

استفان ميترو ليوبيشا(1824- 1878)

73

لازا لازارويچ (1851-1891)

76

رئاليسم در شعر

77

نمايشنامة

78

رمانتيسم اسلاوي و ملي گرايي (محمود فتوحي)

85

بخش چهارم

85

قرن بيستم

86

ليوبومير نديچ (1858-1902)

89

يوان دوچيچ (1874-1943)

90

ميلان راكيچ (1879-1939)

90

الكسا شانتيچ (1868-1924)

91

وليكو پتروويچ(1884-1967)

92

ولاديسلاو پتكوويچ ديس (1880-1917)

92

پتار كوچيچ (1877-1916)

93

بوريساو استانكوويچ (1867-1927)

94

ايسيدورا سكوليچ(1877-1985)

94

ميلوتين اوسكوكوويچ (1884-1915)

95

آوانگارد و ادبيات در ميانة دو جنگ جهاني

96

ميلوش سرنيانسكي(1893-1977)

98

راستكو پتروويچ(1898-1949)

98

مومچيلو ناستاسيهويچ (1894-1938)

99

ايوو آندريچ(1892-1975)

102

سوررئاليسم يوگسلاوي

102

ماركو ريستيچ (1902-1984)

103

ادبيات اجتماعي چپ و ادبيات محض

104

برانيمير چوسيچ (1943- 1903)

104

دسانكا ماكسيموويچ (1898-1993)

105

برانكو چوپيچ(1915-1984)

106

ادبيات مدرن

107

واسكو پوپا (1921-1991)

108

ميودراگ پاولوويچ (تولد 1928)

109

استفان رايكوويچ (متولد 1928)

110

ميخائيلف لاليچ (1914-1992)

111

دوبريتسا چوسيچ (متولد1921)

111

مشا سليموويچ(1910-1983)

112

بوشكو پتروويچ(متولد 1915)

112

الكساندر تيشما (متولد 1924)

113

آنتونيه ايساكوويچ (متولد1923)

113

ميودراگ بولاتوويچ(1930-1991)

113

نو سمبوليستها

114

ايوان وي. لاليچ (متولد 1931)

114

برانكو ميليكوويچ(1934-1961)

115

بوريسلاو رادوويچ (متولد1935)

115

يووان خريستيچ(متولد1932)

115

ليوبومير سيموويچ(متولد1935)

116

ماتيا بچكوويچ (متولد 1939)

116

وِليمير لوكيچ (متولد1936)

117

الكساندر پوپوويچ (1929)

117

دوشان كوواچهويچ(متولد 1948)

118

رادومير كنستانتينوويچ (متولد 1928)

118

پاوله اوگرينو (متولد 1926)

118

بورا چوسيچ (متولد 1932)

118

ميركو كواچ (1938)

119

بوريسلاو پكيچ (1930-1992)

119

دانيلو كيش (1936-1989)

120

ميلوراد پاويچ (متولد 1929)

121

دراگوسلاو ميخائيلوويچ (متولد1930)

123

بخش پنجم

123

ادبيات شفاهي صرب

124

از كهنترين اسناد تا گردآوري

126

مقبوليت جهاني ادبيات شفاهي صرب

127

شعر حماسي صرب

129

آوازهاي غير تاريخي

129

آوازهاي صرب ميانه

129

مجموعة كوسوو

133

كوسوو و ناسيوناليسم صربي

133

مجموعة ماركو كراليهويچ

139

آوازهاي دوران ميانه

139

هايدوك و اوسكوك

142

آوازهاي مسلمانان (دركرايينا krajina )

142

اشعار حماسي شورشهاي قرن نوزده

144

شعرهاي حماسي متأخر

144

شعر غنايي

146

اجرا و تصنيف ترانه هاي عاميانه

153

ادبيات جهاني صرب............................................................................................

مقـــــــــــــــــــدمه

بالكان سرزمينی است آغشته به خون و عسل. طبيعت زيبا و غني و دشتهاي حاصلخيز این شبه جزیره هميشه مهاجران ديگر سرزمينها را به خود جلب كرده است. بالكان ملتهبترين بخش قارة اروپا و شايد جهان باشد. اين منطقه تلاقيگاه سه تمدن اسلامي مسيحي و اسلاوي است و هر برگ تاريخ اين خاك را با قصهاي خونين نوشته اند. شهر بلگراد تا كنون شاهد 115 جنگ بوده و بيش از 35 بار در آتش جنگ خاكستر شده است.

در دورانهاي ماقبل تاريخ، قاره آسيا زيستگاه اصلي اسلاوها بوده است، آنان در هزارة دوم يا سوم پيش از ميلاد از آسيا به مناطق مسكوني اروپاي شرقي مهاجرت كردند. در دورانهاي بعدي اقوام ديگر به سبب اوضاع وخيم و بد اقتصادي اجباراً به مناطق اسلاونشين اروپا مهاجرت كرده و بعضاً در آن نقاط رحل اقامت افكندند.

در قرون پنج و شش ميلادي همزمان با آغاز مهاجرت اقوام ژرمن (آلمان) به سمت غرب، مهاجرت گسترده اسلاوها شروع شد. از حدود قرن شش ميلادي اسلاوهاي جنوبي مهاجرت خود را به يوگسلاوي آغاز نمودند و به تدريج در نقاط مختلف آن مستقر شدند. مهمترين اقوام اسلاوي كه به اين مناطق رسيدند عبارت بودند از، صربها، كرواتها، اسلوونها، مقدوني ها . صربها كه در قرن ششم و هفتم ميلادي از ناحيه كاليسي به شبه جزيره بالكان و صربستان آمدند و كرواتها نيز مقارن همين ايام در كرواسي سكني گزيدند.

با خاتمه مهاجرتها و استقرار اسلاوها در سرزمين هاي جديد، اقوام مختلف هسته هاي اوليه حكومت ها را سازماندهي كردند. اين حكومتهاي ابتدايي هريك شاه، ارتش ، خرانه داري و دولت جداگانه و مستقلي داشتند

قسمت اعظم يوگسلاوي امروزي محل سكونت اقوام ايليري بوده و بدين سبب آن مناطق، ايليريا خوانده ميشود. اسلاوهاي جنوبي وقتي كه به بالكان آمدند خدايان گوناگون داشتند و بت پرست بودند. يونانيها و روميها تصميم گرفتند كه همسايگان خود را از شرك به توحيد بكشانند و با رواج دين مسيح در ميان آن اقوام، كليد دروازة هاي بالكان را در دست بگيرند. مردم كشور اسلوني و كرواسي توسط مسيونرهاي خارجي كه از سوي پاپ اعظم روم ودولت ايتاليا به شهر بندري «اسپليت» در مقدونيه اعزام ميشدند به مذهب كاتوليك گرويدند. اما نياكان صربها و مقدونيها را يونانيها به مسيحيت در آوردند. در حقيقت صربها توسط پسران شواليههاي منطقه سولون يونان به دين مسيحيت گرويدند، صربها حدود صد و پنجاه سال تحت حكومت يونانيها زندگي كردند.

در سوي ديگر بوسنيائيها كه از قديم تحت تأثير اديان و فرهنگهاي شرقي بودند، در قرن چهاردهم به روي تركان عثماني آغوش گشودند و اسلام را پذيرفتند. از اين رو آنان را نژاد ترك ميخوانند، آنها نيز در مقابل، صربها را يوناني نژاد و كرواتها را ايتاليايي تبار ميدانند. زيرا اين هر دو قوم هويت ديني خود را از يونان و روم اخذ كرده اند. در حقيقت سه مذهب فعلي: اسلام، كاتوليك و ارتدوكس كه از تركيه ، يونان و ايتاليا وارد بالكان شده مهمترين عوامل جنگ و جدايي در ميان اسلاوهاي جنوبي بودهاست. عوامل گوناگوني ديگري نيز در گذر تاريخ ميان اقوام اسلاوها جدايي افكنده و آنها را به مليتهاي مختلف تبديل كرده است. نزاع بر سر تاريخ و ادبيات و زبان و خاك كه مانند تار و پود در هم تنيده شده هنوز به شدت ادامه دارد، اين اقوام در زبان واحد تاريخ واحد و فرهنگ واحد زيستهاند. اما تفاوتهاي آنها ناشي از عناصر بيگانهاي است كه به اين مناطق راه يافته است. عمدهترين اين عناصر آميزههاي ديني (ارتدوكس، اسلام و كاتوليك ) است. گرايشهاي ديني در ميان اسلاوها موجب تغيير هويت آنها شد و امروز عوامل اصلي تجزيه قومي در بالكان به شمار ميرود.

تأثيرات زباني

با اين همه زبان يكي از مهمترين عوامل وحدت بخش اسلاوها بوده است. امروزه زبانهاي بوسنيايي، كرواسي، صربي با اينكه زبانهاي مختلف شمرده ميشوند و تلاش بسيار براي جداسازي آنها بكار بسته ميشود اما در حقيقت گويشهاي مختلفي از يك زبان هستند. در ميان ملتهاي اسلاو زبان يكي از عوامل مهم اتحاد است كه در قرن بيستم نوعي اتحاد و اتفاق شكننده در بين اسلاوها شكل رقم زد. و زمينة تشكيل يوگسلاوي بزرگ را فراهم كرد. و لي در پايان قرن بيستم هر منطقهاي راه استقلال و خود مختاري را پيش گرفت و جويهاي خون به راه افتاد. ساكنان بالكان در طول تاريخ بارها به هم پيوسته و با هم متفق شده و باز از هم گسيختهاند نه اتحاد آنها پايدار بوده و نه دشمني آنها ريشه دار. يوگسلاوها خود به پيچيدگي اوضاع اين منطقه واقفند و به شوخي ميگويند: يوگسلاوي بزرگ يعني :

پنج جمهوري( صربستان، بوسني، كرواسي، مقدونيه، اسلووني)

چهار مذهب (كاتوليك، ارتدوكس، اسلام، يهود)

سه زبان (صربي، اسلوني، مقدوني)

دو فرهنگ (بيزانس شرقي و لاتين غربي)

يك نژاد (اسلاو جنوبي)

تاريخ زبان اسلاوي و صرب و كرواسي خواندني است، واژهنامههايي كه به شرح واژههاي بيگانه در زبان صرب اختصاص دارند حكايت از شدت تأثير زبانهاي بيگانه بر زبان صرب و كرواسي دارد. زبان صرب وكرواسي به شدت از ديگر زبانهاي همسايه متأثر بوده است. زبان اسلاوهاي جنوبي در حدود يك قرن پيش از ميلاد هنگامي كه اقوام ايليري به تابعيت امپراطوري روم در آمدند تحت تأثير زبان روم باستان بود.

از قرن نهم، مسيحيت در اين نواحي رواج يافته و زبان و فرهنگ اسلاوي به شدت تحت تأثير زبانهاي لاتين و فرهنگ مسيحي قرارگرفت. اميران محلي صربستان مطيع يك امير بزرگ بودند كه اغلب تابع دولت بيزانس (روم شرقي) بود. در اين مدت زبان يوناني بر زبانهاي اسلاوي تأثير بسيار گذاشت.

در طي قرون چهاردهم و پانزدهم قسمت اعظم بالكان به تصرف امپراطوري عثماني درآمد و عناصر فراواني از زبانهاي تركي، عربي و فارسي وارد زبان اسلاوها شد كه هنوز باقي است. اين تأثير در زبان بوسنيايي شدت بيشتري دارد.

از قرن 18 تا كنون زبان، فرهنگ و ساختارهاي سياسي اسلاوهاي غربي(كرواتها و اسلونيها) به سبب تماس نزديك با اروپاييان و اختلاط و امتزاج با آنان، از فرهنگ و سياست اروپاييان متأثر شد. عناصر فراواني از زبانهاي آلماني، انگليسي، فرانسوي در زبان اسلاوي تأثير گذاشت.

حاكميت دولت اتريش بر بخشهاي زيادي از بالكان موجب شد تا زبان و فرهنگ آلماني نيز در اين منطقه ريشه بدواند. مدت زماني نيز در قرن نوزده و بيست ارتباط فرهنگي و سياسي يوگسلاوها با روسها موجب شد تا زبان روسي بر زبانهاي اين منطقه تأثير بگذارد.

در قرن نوزدهم ميلادي چند زبان در صربستان ومناطق اسلاو نشين رواج داشت در آن زمان انديشههاي پان اسلاويسم در ميان روشنفكران، نويسندگان و اديبان و شاعران ريشه دواند كه بازگشت به ادبيات روستايي و اصلاح زبان و خط را به دنبال داشت. شايد به دليل بسياري عناصر بيگانه در زبان اسلاوها بود كه وقتي ووك كاراجيچ لهجة روستاي مادريش را به عنوان زبان استاندارد صرب و كرواسي معرفي كرد در كوتاه زماني اين زبان پذيرفته شد. ووك در مقدمة لغتنامة صربي گفته است: « در اين لغتنامه واژهاي نميتوان يافت كه مردم عامي نشنيده باشند». او با سره نويسي اقدام به پاكسازي زبان صربي كرد.

وقتي نام زبانهاي كرواسي بوسنيايي. صربي، بوشنياكي، مقدوني، بلغاري، به گوش ميآيد چنين به نظر ميرسد كه با انبوه زبانهاي مختلف روبرو ميشويم ولي به زودي درمييابيم كه اينها همه، گويشها و لهجههاي مختلف از يك زبان اند چنانكه جوانان بلگراد به راحتي روزنامهها و تلويزيون سارايوو و زاگرب را ميفهمند و كرواتهاي زاگرب كتابها و مطبوعات بلگراد را ميخوانند. ظرافتهاي اختلافات در لهجهها را ميشناسند و زبان رسمي بلغارها و مقدونيها را تا حدودي ميفهمند.

ميزان اختلاف زبانهاي منطقة بالكان از ميزان اختلاف لهجة شيراز و اصفهان و تهران و مشهد و يزد و كرمان و آبادان و بوشهر بسيار كمتر است. بگذريم از يانكه در ايران تركي و كردي و بلوچي و تركمني و كرمانج و عربي هر يك زبان عليحدهاي است. اما تعصبات شديد دامن تفاوتهاي اندك را گرفته است.

در نتيجة اين پيچيدگي، ادبيات قوميتهاي بالكان نيز به دشواري قابل تفكيك است. در تاريخ ادبيات اسلاوهاي جنوب كه اين روزها سعي بسيار در جداسازي آن به كار ميبندند، تفكيك دقيق ادبيات صرب از كروات و بوسنيايي دشوار است. چنانكه در تاريخ ادبيات صرب با نام بسياري از نويسندگان بوسنيايي مواجه ميشويم. و در تاريخ ادبيات بوسني يا كرواسي با نام نويسندگان صرب. قصة اين هويتهاي تو در تو و مليتهاي در هم تنيده را ميتوان در هويت ايوو آندريچ بزرگترين نويسندة اين منطقه ديد. بر سر مليت ايوو آندريچ دعواست. نام او هم در تاريخ ادبيات صرب، هم در تاريخ ادبيات بوسني و هم در تاريخ ادبيات كرواسي آمده است، هر يك از اين ملتها او را از خود ميدانند. وي در سال 1961 برندة جايزة نوبل را برد. او در خانوادة كاتوليك (متمايل به كرواسي) به دنيا آمد، در بلگراد زندگي كرد به زبان صربي نوشت, و داستانهايش بيشتر در بارة مردم و حوادث بوسني است, و فرهنگش به بوسني گرايش دارد. بسياري از كرواتها و بوشنياكيها, او را صرب ميدانستند و به انتقاد از او پرداختند. باناتس، آمريكايي كرواسيتبار ميگويد: «آندريچ ناسيوناليست است و از جملة دست راستيهاي صرب به شمار ميرود. جاي تعجب است كه چرا او چريك نيست». بر سر نام بالكان و محدوده جغرافيايي آن نيز اختلاف نظر بسيار است. يونانيها خود را اروپايي ميدانند. برخي تركيه را هم در شمار بالكان ميآورند. گروهي بالكان را بر روستائيان منطقه اطلاق مي كنند. به هرحال پيچيدگي تاريخ و شرايط سياسي اجتماعي بالكان در فرهنگ وادبيات ان به وضوح نمايان است و نگارش تاريخ ادبيات براي هريك از ملل اين منطقه خالي از دشواري نيست. چرا كه تعريفها و حد و مرزهاي ادبي و فرهنگي مبهم و نامشخص است و نويسنده ناگزير است بسياري موارد يك موضوع را در ميان همة ملتها بطور يكسان مورد بررسي قرار دهد.

اين كتاب مجموعة فراهم آمدهاي است از ترجمة چهار مقالة معتبر از اديبان برجستة صرب، پاولوويچ، رادميلا مارينكويچ، يُوان دِرِتيچ، نویتسا پتکوویچ، بانضمام مقالههايي كه حاصل مطالعات نگارنده است با عنوانهاي « تحولات زباني بعد از فروپاشي يوگسلاوي، ادبيات شفاهي صرب، ادبيات جهاني صرب، رمانتيسم اسلاوي و صربي، كوشيده ام در پانوشتها برخي اطلاعات لازم براي خوانندة ايراني را در حد توانم بياورم.

تلفظ نامهای صرب و کرواسی در این کتاب بر اساس رسم الخط لاتين است برخي حروف ویژة زبان صربی به شرح زیر است:

حرف

صدا

نمونه

تلفظ به فارسی

C

ts نرم

car

تسار

Ć

ch نرم

Andrić

آندریچ

Č

ch درشت

Čarapa

چاراپا

Đ

ج

Đorđe

جورجه

Ž

ژ

Život

ژيوُت

J

ی

Jerni

يرني

در طي اقامتم در بلگراد و اشتغال به مطالعه در باب تاريخ و ادبيات صربستان از نعمت مصاحبت دوستان و استادان بزرگواري برخوردار بودم كه بي مدد آنان اين كار ره به جايي نميبرد. پروفسور دكتر راده بوژوويچ عرب شناس مشهور يوگسلاوي همواره مرا مرهون لطف و عنايت خود ميساخت. پروفسور آنجلكا ميتروويچ مدير بخش شرقشناسي دانشگاه بلگراد در معرفي كتابها بسيار ياريم ميكرد. آقاي نمانيا رادولوويچ استاديار ادبيات صرب منابع صربي و انگليسي را برايم فراهم ميساخت، و بسياري از دقايق و ظرايف را برايم روشن ميكرد. خانم نيكولينا موستاپيچ و آقايان ديان اسپاسويهويچ و بلاژو لالهويچ در ترجمة بخشهايي از متون صربي و تصحيح نامها و اعلام از هيچ كمكي دريغ نورزيدند. آقاي ساشان منتقد جوان صرب مرا با رمانتيسم بالكان آشنا كرد. در نگارش برخي مقالات از گزارشهاي فرهنگي رايزني فرهنگي ايران در بلگراد نيز بهره بردهام و مترجمان آن گزارشها آقايان سعيد نظري و جمشيد معظمي گودرزي و ديگران را در تكميل اين كتاب حقها بر گردن اين قلم است.

و بيش از همه تشويقها و مددهاي جناب آقاي غلام وفايي رايزن محترم فرهنگي ايران در بلگراد بود كه راه را بر تدوين و نشر اين كتاب هموار كرد. اينان همه ياران روزگار غربتم بودند كه از فضل هركدام بگونهاي خوشه چين بودم، برايشان شادي و بهروزي و كاميابي آرزومندم.

محمود فتوحي

بلگراد

آوريل 2004

رويدادهاي مهم تاريخي يوگسلاوي:

· يك قرن پيش از ميلاد اقوام ايليري در يوگسلاوي ساكن شدند.

· در قرن ششم ميلادي اسلاوي هاي جنوبي مهاجرت خود را به يوگسلاوي آغاز كردند و به تدريج در نقاط مختلف آن مستقر شدند.

· 1091 ميلادي،  مجارستان قسمتهايي از يوگسلاوي فعلي را اشغال كرد.

· 1217 م.  تشكيل دولت مستقل صربستان توسط خاندان نمانيچ

· 1219 م. به رسميت شناختن استقلال سر اسقفی کلیسای صرب و تعيين ساواي مقدس به مقام نخستین اسقف صربی توسط بطریق یونان

· 1386 م.  اشغال بوسني توسط نيروهاي عثماني. عثمانيها حدود پانصد سال بر اين منطقه حكومت راندند.

· 1389 م. شكست سنگين صربها در نبرد كوسوو و كشته شدن لازار پادشاه صربستان

· 1804 م. شورش نخست صربها عليه تركان عثماني به رهبري كاراجورج (قره جورج، جورج سياه)

· 1806 م. آزادسازي شهر بلگراد توسط كاراجورج و قتل عام تركان

· 1808 م. انتخاب كاراجورج به فرمانروايي صربستان. وي به دنبال هجوم مجدد عثماني ها به اتريش گريخت 9 سال بعد به وطن بازگشت ولي به تحريك ميلوش به قتل رسيد. 

· 1829 م. خود مختاري صربستان و رسميت يافتن دولت ميلوش؛ ميلوش، حاكم صربستان در غياب كاراژرژ موفق به كسب خود مختاري از حكومت رو به زوال عثماني شد. دولت روسيه در همين سال به موجب پيمان آدريا نوپل (ادرنه) سلطان عثماني را مجبور كرد كه خود مختاري حكومت موروثي ميلوش را به رسميت بشناسد. بعدها ميلوش امير صربستان  لقب گرفت.

· 1867 م. خروج آخرين نيروهاي عثماني از صربستان

· 1876 م. جنگ ميان صربستان و روسيه با عثمانيها

· 1869 م. اصلاحات ميلان اوبرنوويچ (دوبرنويچ) در قانون اساسي صربستان. وي كه پس از قتل ميلوش، به پادشاهي يوگسلاوي رسيد، با اصلاح قانون اساسي بر قدرت مجلس عوام افزود.

· 1894 م. لغو قانون اساسي توسط آلكساندر اوبرنوويچ

· 1903 م. قتل الكساندر اوبرنوويچ و انقراض سلسله اوبرنوويچ. سلطنت مجدداً به خاندان كاراژرژ رسيد.

· 1914 م. بدنبال قتل وليعهد اتريش در صربستان به دست يك ناسيوناليست صرب، جنگ جهاني اول آغاز شد و  خاك صربستان و مونته نگرو توسط دولتهاي اروپاي مركزي اشغال گرديد

· 1918 ميلادي  مملكت «صربها، كروآتها، اسلوونها» به پادشاهي پطر اول شاه صربستان تشكيل گرديد.

· 1929 م. كشور رسماً يوگسلاي نام گرفت.

· 1943 م. آغاز جنگ داخلي ميان سلطنت طلبان (چتنيكهاها) و كمونيستها.

· 1942 م. قواي مارشال تيتو (با كمك روسها)، آلماني ها را از يوگسلاوي بيرون راندند. مارشال تيتو رهبر پارتيزانهاي يوگسلاوي در جنگ جهاني دوم بود كه عليه آلمانها مي جنگيدند.

· 1944 م. ورود نيروهاي روسي به خاك يوگسلاوي. آنها با كمك نيروهاي تيتو كه تعداد آنها بالغ بر 000/200 نفر بود آلمانها را از خاك يوگسلاوي بيرون راندند.

· 1945 م. اعلام پايان حكومت سلطنتي و انتخاب تيتو به عنوان  اولين نخست وزير جمهوري فدرال سوسياليستي يوگسلاوي از طرف مجلس مؤسسان، تبديل حكومت پادشاهي به حكومت جمهوري خلق يوگسلاوي و عضويت يوگسلاوي در سازمان ملل.

· 1946م. اعلان تبعيت از سوسياليسم شوروي در سياست خارجي

· 1946 اعدام ژنرال ميخاييلوويچ، رقيب تيتو كه رهبري گروه ديگري از پارتيزانها را در جنگ جهاني دوم برعهده داشت شد.

· 1980 مرگ مارشال تيتو در سن 87 سالگي در اثر يك بيماري طولاني پس از 35 سال حاكميت مطلق بر يوگسلاوي 

· 1990 آغاز جنگهاي داخلي و نزاعهاي استقلال طلبانه

· 1995 پايان جنگهاي جمهوريهاي يوگسلاوي با استقلال كرواسي اسلوني و بوسني و مقدونيه.

· 1999 بمباران بلگراد توسط نيروهاي ناتو

· در پنجم اكتبر كمونيستها با انقلاب يم روزة مردم صحنة سياسي را به دموكراتها واگذار كردند

· 2003 ترور زوران جنجيچ ،نخست وزير اصلاح طلب صربستان به دست نيروهاي راديكال

بخش نخست

تاريخچة زبان صرب و كرواسي

پاولوويچ

زبان اساسيترين ابزار براي تاريخ هر ملتي است. زبان، حافظ جهان ذهني حاكم بر يك جامعه است كه همزمان ترقي يا تنزل آيندة جامعه را نيز تعيين ميكند. زيرا زبان هم ميتواند ارتباط آسان سازد و هم به شيوهاي ميتواند موجب دشواري ارتباطات اجتماعي شود. مثلاً بررسي دقيق تاريخ زبان ادبي صرب نشان ميدهد كه همة تحولات اساسي در تاريخ فرهنگ صرب نه تنها در واژگان و نحو بلكه در نظام واژهها و آواهاي زبان صربي نيز بازتاب يافته است. اين تغييرات زباني همة ابعاد تحول مانند جهتگيريهاي روحاني و دنيوي، گرايشهاي شرقي و غربي (شامل گرايشهاي بيزانسي در برابر روسي، آلماني در برابر فرانسوي در برابر انگلو آمريكايي) يا رويكردهاي طبقات ممتاز جامعه در برابر توده مردم را به روشني مشخص ميسازد.

زباني كه صربها با آن سخن ميگويند اغلب در متون تحقيقي با نام زبان «صرب و كرواسي» شناخته ميشود. صربها و كرواتها و مسلمانان اسلاوي بوسني و هرزگووين و منطقة سنجاك(منطقة مرزي جديد ميان صربستان و مونتهنگرو) با اين زبان تكلم ميكنند. كرواتها اين زبان را كرواتي و صربها آن را صربي مينامند.

وضعيت زبان در قرون وسطي

زبان صرب و كرواسي از گروه زبانهاي اسلاوي است كه در كنار زبانهاي روميايي و ژرمني سه شاخة بزرگ از خانوادة زبانهاي هند و اروپايي هستند. در اوايل عصر ميانه تفاوت ميان زبانهاي اسلاوي نسبتاً اندك بود، شايد كمتر از تفاوت لهجههاي آلماني جديد در سوئيس و آلمان.

در طي دهة شست قرن نهم ميلادي دو برادر فرهيخته بيزانسي از شهر سالونيستا، به نامهاي كنستانتين (كه بعداً در زندگي راهبانة خود به «سيريل» معروف شد) و متوديوس به دستور ميخائيل، امپراتور بيزانس مهمترين كتابهاي مذهبي را به زبان اسلاوي ترجمه كردند. زبان اسلاوي در اطراف شهر آنها تكلم ميشد و آنها توانسته بودند اين زبان را بياموزند.

در پايان قرن دهم، زبان اين ترجمهها در ميان بيشتر اسلاوهاي ساكن سرزمينهاي مابين درياهاي آدرياتيك و اژه تا مناطق شمال روسيه، به زبان ديني و ادبي مسيحيت ارتدوكس تبديل شده بود. مجموعهاي از اصطلاحات انتزاعي اساسي (مذهبي، فلسفي، روانشناختي) در يك حركت واحد، ترجمة مناسب و رسايي در زبان اسلاوي پيدا كرد. در اين اصطلاحات گرايش به پيشرفتهاي فكري يونان باستان و اوايل عصر ميانه مشهود بود. اسلاوها پس از آن همچنين بر زرادخانة فكري زبان لاتين مسلط شدند، زبان لاتين شكل خيلي كهنتر خود را از زبان يوناني كسب كرده بود، و زبانهاي اخير اروپايي از زبان لاتين.

صفحهاي از انجيل ميراسلاو كهنترين دستنويس انجيل صربي در كليساي اسلاوي

زبان كليساي كهن اسلاوي، يعني زباني كه آن دو برادر سالونيكي(سيريل و متوديوس) از طريق ترجمه بوجود آورند، خانوادهاي از زبانهاي ادبي و عبادي بزرگ از اروپاي مسيحي را در موازات زبان يونان و لاتين وارد سرزمينهاي اسلاوي كرد. در فراسوي مرزهاي جهان مسيحي، زبان عبري، عربي كهن و سنسكريت نقشهاي مشابهي را بازي كردند.

سيريل و متوديوس الفباي خاصي ابداع كردند كه ترجمههاي خود را با آن مينوشتند. اين الفبا امروز به نام «گلاگوليتيك» مشهور است و چهل حرف دارد. نظام آوانگاري اسلاوي در آن زمان بسيار غنيتر از نظام آوانگاري يوناني بود؛ الفباي گلاگوليتيك براي هر صوت يك نشانه داشت. در ميان اسلاوهاي ارتدوكس به زودي الفباي تازهاي كه بعدها سريليك نام گرفت، جانشين الفباي گلاگوليتيك شد. سريليك در واقع همان الفباي كهن يوناني بود به اضافة چهارده حرف مخصوص آواهاي زبان اسلاوي كه در زبان يوناني موجود نبود. بنا بر اين يك رسانة فرهنگي خلق شد كه بسيار مناسبتر از الفباي لاتين بود. الفباي لاتين در زمانهاي باستان براي زبان لاتين با اقتباس از الفباي يوناني ابداع شده بود و به همين دليل خيلي از حروف لازم براي آواهاي خاص زبانهاي اخير اروپايي را نداشت. اين امر حتي امروز مشكلات زيادي مانند تزلزل و ناهماهنگي را بر نوشتار زبانهاي اروپايي تحميل ميكند. اروپائيان بيشتر اوقات راه حل اين مشكل را در استفاده از دو يا سه حرف براي نوشتن يك آوا ميجستند. مثلاً نمونة بارز آن صامت «ش» است كه در زبان انگليسي با «sh» و در فرانسه با «ch» در ايتاليايي با «sc» يا «sci» در آلماني با «sch» در سوئدي با «sj» در هلندي با «sz» و ... نوشته ميشود.

كليساي اسلاوي و زبان محلي

زبان ادبي و الفباي مشترك ملتهاي بلغار، صرب و روسيه پيدايش آثار ادبي و پژوهشي مشترك را در ميان اين ملتها آسان كرد، تا آنجا كه برخي خوانندگان تصور ميكنند كه اين ملتها ادبيات مشتركي دارند. در گذر زمان، زبانهاي اين ملتها بطور همزمان متحول ميشد، اما زبان عبادي و ادبي آنها تقريباً مشابه باقي ماند. البته تلفظ آواهاي اين زبان ديني مشترك در ميان اقوام مختلف اسلاو متفاوت شد، درست مانند زبان لاتين در قرون وسطا كه در هر يك از كشورهاي اروپاي غربي بنا به نظام آوايي زبان آن كشور متفاوت شد. ( تفاوت زبانهاي فرانسوي و آلماني و انگليسي و ... تا حدودي حاصل اين اختلاف نظام آوايي است) در ميان اسلاوها اين اختلافات حتي به نوشتن آواها نيز سرايت كرد. از آنجا كه دگرگونيهاي آوايي در همه جا يكسان نيست، چندين گونة مختلف زباني در كليساي اسلاوي (نه كليساي اسلاوي كهن) بوجود آمد، مانند گونة روسي، بلغاري و صربي ... آن تغييرات ناچيز تأثير چنداني بر فهم متن نداشت، و به مسألة تبادل گستردة فرهنگي خللي وارد نميكرد..

زبان ادبي مشترك صربها، بلغارها و روسها سهم خود را در محيط فرهنگي ارتدوكس كه هميشه به روي تإثيرپذيري از زبان يوناني باز بود يكدست كرد. متون زيادي از زبان يوناني ترجمه شد و يكباره متنهاي ترجمه شده در سراسر سرزمينهاي اسلاوي ارتدوكس انتشار يافت. پيش از آن نيز آثار اصيلي كه نويسندگان اسلاو ترجمه كرده بودند در دنياي اسلاو پخش شده بود. صومعههاي اسلاوي در كوه آتوس در يونان، از جملة مراكز اصلي ترجمه بودند. در ميان آن صومعهها، صومعة صربي با نام «خيلاندار»، از اهميت بسيار برخوردار است كه استفان نمانيا، بنيانگذار بزرگترين سلسلة پادشاهي صربستان در قرون ميانه آن بنيان نهاد.

اين ترجمهها دائماً ادبيات كليساي اسلاوي را كه بر اساس الگوهاي واژگان يوناني به كار واژهسازي مشغول بود غني ميبخشيد. بيشتر اين واژهها معاني انتزاعي داشتند. مؤلفان اسلاوي براي پيشرفت و ترقي خود كوشيدند و در سطح گستردهاي به ابداع چنين واژههايي پرداختند. اين توانايي بيان در كليساي اسلاوي دائم در حال ترقي بود و در موضوعات مذهبي و انتزاعي به بالاترين سطح توانمندي رسيد. اين امر براي بيان رسمي، صناعات بلاغي و آرايش سبك، كه با نظرية شعري بيزانس آن زمان سازگاري داشت زمينة رشد مطلوب و چشمگيري را فراهم كرد.

واژههاي قرضي بسيار اندكي در اين زبان وجود داشت. مؤلفان و مترجمان معمولاً واژههاي يوناني را وام نميگرفتند بلكه صرف نظر از آرمان پاكسازي زبان ترجيح ميدادند واژههاي نوساختهاي جايگزين آنها كنند. زبان كليساي اسلاو بر خلاف زبان لاتين براي كساني كه آموزشهاي ويژه نديده بودند قابل فهم بود. گرچه با گذشت زمان زبان كليساي ارتدوكس در ميان اقوام بلغار، روس و صرب متفاوت ميشد، اما در قرون وسطا هنوز بخش عمدة مردم اسلاو آن را خوب ميفهميدند. اين امر چندان هم سودمند نبود زيرا به اين معني بود كه ادبيات ملي در كشورهاي اسلاو خيلي ديرتر پديدار شد. در كشورهايي كه زبان عبادي و مذهبي آنها لاتين بود ادبيات ملي خيلي زودتر ظهور يافت.

با اين حال در برخي مناطق، زبان بومي بطور گستردهاي در نوشتههاي قرون وسطا استفاده ميشد. در سرزمينهاي صرب، فرمانها و منشورهاي فرمانروايان و نجيب زادگان و ديگر اسناد قانوني دنيوي مانند مجموعة قوانين به زبان محلي نوشته ميشد. هدف چنين متنهايي اين بود كه براي همگان چنان روشن باشد كه دچار بدفهمي نشوند و تفسير آنها محل نزاع نباشد. علاوه براين، اين متنها انباشته از موضوعات مربوط به زندگي روزمرة مردم بود و بيان آنها با زبان كليسا ممكن نبود زيرا زبان كليسا واژگان لازم براي موضوعات روزمره را نداشت. اين متنهاي قانوني گنجينة حيرت آوري از واژگان خاص و اصطلاحات حقوقي، اجتماعي و اقتصادي را عرضه كرد.

مناطقي كه در آنها واژگان اصيل بومي غالب بود كاملاً از مناطقي كه واژههاي قرضي در آنجا غلبه داشت متمايز بودند. تعابير قانوني از جمله اصطلاحات سلسله مراتب جامعة فئودالي معمولاً ريشة اسلاوي داشت و ميراث روزگار باستان بود يا اينكه در خاك صربستان توليد شده بود. واژههاي وام گرفته از زبان يوناني، شالودة واژگان خاص زندگي كليسايي را تشكيل ميداد و با واژگان مذهبي كه اساساً اسلاوي بود مغايرت داشت. همچنين در حوزة اقتصاد سواي واژههاي يوناني بسياري از واژههاي زبانهاي رمانس (مشتق از لاتين) وجود داشت كه از جملة آنها واژگان واحدهاي اندازهگيري و واحدهاي پولي و مالي بود.

همچنين تقابل چشمگيري ميان اصطلاحات بازرگاني زبان كليسايي با زبان بومي وجود داشت كه مشخصة بين المللي اين واژگان آشكار بود. و نيز در حوزة اصطلاحات فني و كشاورزي كه تقريباً هيچ واژة بيگانهاي وجود ندارد اين دو زبان با هم تفاوت داشتند و نيز در زمينة معدنكاري كه در آن زمان آلمانيهاي (انگلوساكسونها) مقيم صربستان به آن مشغول بودند، بخش عمدة اصطلاحات به زبان آلماني بود.

در بسياري اسناد بويژه در وقفنامههايي كه براي صومعهها مينوشتند، مقدمههايي وجود داشت كه به زبان خاص كليسا نوشته ميشد، در اين وقفنامهها بيان ميشد كه نيت اهدا كننده از انجام عمل رضاي خداوند است. شخص واقف در اين مقدمه ميتوانست فقط به زبان مقدس كليسا از خدا سخن بگويد، يا با خدا مناجات كند. زبان بومي تنها زماني كه موضوع اقتضا ميكرد بكارميرفت. در حقيقت استفاده از هر دو زبان در يك متن نشان ميدهد كه زبان كليسا و زبان بومي خيلي متفاوت از هم به نظر نميرسيده، آنها دو كاركرد متفاوت از يك زبان هستند. اغلب پيش ميآيد كه يك واژه يا فرم از زبان مخصوص كليسا در بافت زبان بومي قرار داده ميشود.

در حدود سال 1400 ميلادي شيوة خط و املاي كتابهاي صربي به اين اميد كه كهنتر و به الگوي زبان يوناني نزديكتر شود به طور قابل ملاحظهاي دگرگون شد. اين حركت در ميان صربها نشانههاي كوچكي از گرايش به ادبيات يونان باستان (اومانيسم) بود كه پس از آن ديگر گسترش نيافت؛ زيرا هجوم تركان عثماني عمر كوتاه آن را به سر آورد.

تا قرن پانزدهم جماعت كشيشان صرب تنها گروه اجتماعي اهل دانش و تحصيل بودند كه سخني براي گفتن داشتند. كشيش هم ادبيات مذهبي را در چنگ داشت و هم ادبيات معرفتي روز را. روحانيون كليسا در فرائض و عبادات روزانة، زبان كليساي اسلاوي را بكار ميبردند. آنها تقريباً تنها كساني بودند كه در اين زبان بطور كامل و از سر شوق و رغبت مهارت يافته بودند. مهارت در زبان كليسا، زمينة تفوق آنها در زمينة فرهنگ و نفوذ مقتدرانة آنها بر فرهنگ عمومي را فراهم ميكرد. از اين رو كليسا گرايش اساسي در نوع كاربرد زبان ادبي را براي صربهاي قرون ميانه تعيين ميكرد.

با اين حال در زبان محلي آن عصر هم ادبيات وجود داشت. رمانسهاي قرون وسطايي براي سرگرمي اربابان زميندار (فئودالها) ترجمه شد. اين ادبيات مردم پسند اگر به زباني عرضه ميشد كه خوانندگان بدون دشواري و رنج ميتوانستند آن را بخوانند، جذابيت بيشتري ميداشت. از قرن پانزدهم به بعد سالنامهها مشتمل بود بر فرمانها و اسناد تاريخي با مضمونهاي غير آسماني. سر انجام اينكه زبان محلي بدون شك، ابزار بيان ادبيات شفاهي بود، هر چند امروز از اين نوع ادبيات، هيچ متن مكتوبي در دست نيست، اما شواهد، گواه ان است كه در عصر ميانه ادبيات شفاهي بسيار شكوفا بوده است.

هجوم تركان عثماني در قرابتهاي موجود ميان زبان ادبي و زبان محلي تغييري ايجاد نكرد. زبان كليسا و زبان بومي همچنان در موازات هم باقي ماندند. مخصوصاً كه زبان كليسا غالب بود. در كتابهاي چاپي سدههاي پانزده شانزده و هفده ميلادي تنها شكل بياني كه يافته ميشد بطور مشخصي زبان كليساي اسلاوي بود. در واقع حاكميت تركي، وضعيت را به همان شكل قرون وسطايياش حفظ كرد. تغييراتي كه روي ميداد مقبول و مورد پسند زبان كليسا بود كه با اوضاع جامعة صربي مطابقت داشت. از آنجا كه فرمانروايان سياسي صرب همگي نابود شده بودند، اولياي كليسا تنها رهبران جامعة صرب به شمار ميآمدند.

در حدود ربع دوم قرن هجدهم تحولات، نخست در ميان صربهايي پديدار شد كه در سرزمينهاي تحت اشغال امپراتوري هابسبورگ زندگي ميكردند، اين امپراتوري بيشتر سرزمينهاي مجارستان قرون ميانه را از چنگ تركها در آورد. جمعيت زيادي از صربها از جمله پناهندگاني كه از مناطق تحت اشغال تركان عثماني آمده بودند در اين مناطق اسكان يافتند.

تأثير زبان روسي

دولت اتريش اجبار سربازگيري از صربها را لغو كرد ولي در همان زمان آنها را تحت فشار گذاشت تا به اتحاد با كليساي روم (كاتوليك) تن در دهند. مقامات كليساي صرب در برابر اين فشارها مقاومت كردند، كليسا تنها شكل رهبري در جامعة صرب بود كه دولت اتريش با آن كنار ميآمد. كمبود كتابهاي لازم براي مناسك و فرائض ديني و آموزش كشيشان، كليساي ارتدوكس را سخت در تنگنا قرار داده بود. دولت اتريش اجازة انتشار كتابهاي صربي را نميداد، البته اين اشتباه سنگيني بود كه اتريشيها مرتكب شدند، زيرا در اثر اين ممنوعيت، ارتدوكسها به حمايت روسيه چشم دوختند، كتابهاي ديني مورد نياز كليساي صربي غالباً مخفيانه از روسيه به صربستان ميرسيد. بدينسان گونة زباني كليساي روسي در ميان صربها رواج يافت. معلمان روسي به منظور ايجاد كلان شهر صربي، در سال 1726 به صربستان آمدند و كار آموزش تعاليم كليساي اسلاوي به روحانيون جوان صرب را آغاز كردند. به دنبال آن، زبان كليساي روسي خيلي زود در كليساي صربي رسميت يافت و زبان اسلاوي كليساي صرب را به گذشته برگرداند. تحولات زبان با تحولات سياستهاي فرهنگي شباهت داشت. كليسا سمت و سوي گرايشهاي عمدة فرهنگ صربي را تعيين ميكرد، در آن زمان فرهنگ صربي، مسير مشخصي به جانب روسيه را پيش رو گرفته بود؛ حاصل اين گرايش ظهور زبان تازهاي بود كه مؤثرترين ابزار براي رشد و ترقي آن گرايش به حساب ميآيد.

در نيمة دوم سدة هجدهم، صربها مستقل از مقاصد اولياي كليسا، با موضوعات روسي ديگري در كنار موضوعات مذهبي آشنا شدند. روسيه كه از زمان پطر كبير دروازههاي خود را به روي فرهنگ اروپاي غربي باز كرده بود، نقش يك ميانجي را داشت كه از طريق آن فرهنگ اروپاي غربي به درون محيط طبقة متوسط صرب نفوذ كرد. اين طبقة متوسط در طي قرن 18 در سرزمينهاي تحت سلطة امپراتوري هابسبورگ ظهور كرده بود.

اين امر زمينه را براي عدول از قواعد زبان كليساي اسلاوي فراهم ساخت. زماني كه متنهاي روسي متناسب با نياز صربها بازنويسي ميشد بسياري از واژههاي روسي كه معادل آنها در زبان كليساي اسلاوي موجود نبود، در زبان صربي باقي ماند. حتي برخي نويسندگان به اين هدف كه نوشتههايشان هم در ميان روسها و هم در سرزمينهاي صرب خواننده پيدا كند نگارش با زبان ادبي روسي آن روزگار را آغاز كردند. ايدة «زبان ادبي اسلاوي مشترك» كه تحول فرهنگي گستردهاي را تضمين ميكرد روز به روز در حال گسترش بود.

به سوي زبان محلي

با اين حال همة آن پندارها باطل از آب درآمد، هر دو زبان اسلاوي و روسي با زبان زندة صربي فاصلة بسيار داشتند، بسياري از مردم صرب متون نوشتاري اين زبانها را نميفهميدند. تلاشها براي كشاندن زبان نوشتاري به سمت زبان گفتاري مردم، بيوقفه گسترش مييافت. در سال 1768 ميلادي ذاخريا اورفه لين (1726-1785) زباني مركب از دو زبان كليساي اسلاوي و زبان بومي را مطرح كرد، كلمات روسي در اين گونة زباني معمولاً جايگاه خود را حفظ ميكرد. اين زبان كه بعدها به نام زبان اسلاوي شناخته شد، امكانات بياني دو يا حتي سه زبان را در خود جمع كرده بود؛ اما دو نقص مهم در اين زبان وجود داشت كه موجب شكست آن شد: نخست اينكه با ديگر زبانهاي معمول نوشتاري متفاوت بود؛ چرا كه آشفته و بي نظم بود و به جاي قواعد دستوري، اصل اختيار و آزادي انتخاب حاكم بود، يعني نويسنده ميتوانست پيشاپيش، متناسب با ذهنيت و موضوع خويش شكل صربي يا اسلاوي يا روسي اين زبان را انتخاب كند. اين شيوة بياني فاقد دقت و صراحت معنايي بود و از نظر زيبايي شناختي پالايش نيافته بود.

نقص دوم زبان پيشنهادي اورفهلين، اين بود كه مردم بخشهاي وسيعي از صربستان آن را نميفهميدند، بسياري از واژگان آن براي صربها ناآشنا بود و معني بسياري از واژهها در زبان صربي با معني آنها در زبان روسي و اسلاوي فرق داشت. در كنار اين دشواريها واقعيت ديگري هم وجود داشت و آن اينكه زبان كليسا اندوختة واژگاني كافي براي بيان واقعيات زندگي روزمره در تمدن اروپاي مركزي آن زمان را نداشت، همچنين زبان روسي در همة مناطق صرب نشين تكلم نميشد و در مدارس نيز آن را نميآموختند.

هراندازه كه فشارها براي اتحاد كليساهاي ارتدوكس و كاتوليك كاهش مييافت، عوامل تحقير فرهنگهاي غير ارتدوكس اروپايي هم از بين ميرفت و همزمان كه طبقة متوسط اجتماعي رشد ميكرد، جامعة صرب در مناطق تحت حاكميت امپراتوري اتريش دنياگراتر (سكولاريزه) و در نتيجه فرهنگ صربي نيز به تدريج دنيويتر ميشد.

روسيه دور بود و ناآشنا و به اين سبب صربها به اروپا و بويژه كشورهاي آلماني زبان مانند اتريش و آلمان روي آوردند و آنها را الگوي خود ساختند، زيرا زبان آلماني زبان امپراتوري هابسبورگ بود. هيچكس نميتوانست بدون دانستن زبان آلماني در مشاغل ارتشي و دفتري يا تجارت و صنعت پلكان ترقي را طي كند. عناصر فولكلوريك و ادب عاميانه در زبان نوشتاري «صرب و اسلاوي» حضور بيشتري داشت..

در سال 1783 دوسيتي ابرادوويچ، چهرة پر نفوذ ادبيات صرب در سدة هجدهم با برنامة زبانشناختي خود پاي در ميدان جدالهاي زباني گذاشت و با الهام از حركتهاي روشنگري اروپا نگرش كاركردگرا به زبان نوشتاري را مطرح كرد، او معتقد بود كه زبان بايد براي خواننده قابل فهم باشد حتي براي زناني كه در آن زمان رفتن به مدرسه برايشان مقدور نبود. ابرادوويچ با آنكه در نظريه و عمل از به كارگيري زبان محلي در ادبيات دفاع ميكرد، اما واژههاي روسي و كليساي اسلاوي را دست نخورده رها كرد. البته بخش زيادي از اين واژهها انتزاعي بود و در زبان محلي صرب مترادفي براي آنها پيدا نميشد. پيروان ابرادوويچ نيز همين راه را ادامه دادند. در آغاز سدة نوزدهم تنها دو شكل زباني عملاً در نوشتار صربي وجود داشت: يكي زبان صربي آميخته به اسلاوي و ديگري زبان محلي كه ابرادوويچ مطرح كرده بود. مدت زماني كه نويسندگان صرب زبان روسي را به كار ميبردند چندان طولاني نبود، زبان اسلاوي كليسا نيز به ندرت در خارج از كليسا و كتابهاي الاهيات و فرائض ديني به كار ميرفت. بار ديگر زبان صربي پا به پاي تحولات اجتماعي و فرهنگي متحول شد، دير زماني ميگذشت كه ديگر كليسا نقشي در روند اين زبان نداشت، نگاه اين زبان به جانب بخشهاي اروپاي مركزي و روسيه معطوف بود.

اصلاحات ووك كاراجيچ در زبان

در سال 1814 يك جوان خودآموختة پرخاشگر و دلاور و تيزهوش پا به عرصة مجادلات زبان ادبي گذاشت، او ووك استفان كاراجيچ يك دهقان زادة روستايي بود كه در زمرة پناهندگان صرب پس از نخستين شورش صربها عليه تركان عثماني راهي اتريش شد. ووك، روح شعلهور آن شورش را با سنت غني روستايي و فولكلور مردمي صرب در درون خود حمل ميكرد.

ملاقات وي با يرني كوپيتار اسلاوشناس بزرگ اتريشي در شهر وين، مسير آيندة كار و زندگي او را تعيين كرد. كوپيتار سخت دلبستة لذت رمانتيك حاصل از روح اصيل روستايي بود كه در زبان ناب محلي و در ادب عاميانة صربي تجسم يافته بود. كاراجيچ با اصرار كوپيتار، كار گرد آوري و انتشار ادبيات عامه و پژوهش در زبان و فرهنگ صرب را آغاز كرد. در سال 1818 كتاب «واژه نامة صربي» را به انضمام بخشي در بارة دستور زبان صربي منتشر كرد. اين كتاب شالودة يك زبان نوشتاري جديد را پي ريزي ميكرد كه ريشه در زبان روستائيان صرب داشت نه در زبان ساكنان شهري.

كاراجيچ در آخرين اثرش رويكرد تازهاي را به ميراث زباني كليساي اسلاوي مطرح كرد. اين مرده ريگ، به اندازهاي كه عملاً لازم ميآمد باقي مانده بود و دقيقاً با ساختار آواشناسي و آوانگاري صربي سازگار شده بود. كاراجيچ دست به اصلاح اساسي الفباي سيريليك زد. حروفي كه معادلي در آواهاي زبان بومي صرب نداشت حذف كرد و الفباي دقيق و روشني براي زبان جديد طراحي كرد، در اين الفبا صورت نوشتاري هر كلمه عيناً با تلفظ آن يكي است. اين آوانگاري منطبق بر اصل «يك نشانه براي يك آوا» تدوين شده بود.

اكاوسكي و ايهكاوسكي

مقاومت در برابر اصلاحات ووك كاراجيچ بسيار زياد بود. رهبران سنتگراي كليساي اسلاوي با تمام توان از ميراث ارتدوكس كه در قالب الفاظ زبان كليساي اسلاوي و در مجموعة الفباي سيريليك كهن تثبيت يافته بود دفاع ميكردند. بيشتر نويسندگان و اغلب بورژواها آمادگي نداشتند تا زبان «شريف» خود را قرباني كنند و زبان روستائيان را الگوي ادبيات و نوشتار خود قرار دهند. حتي نسبت به لهجهاي كه كاراجبچ با آن مينوشت واكنشهاي تندي وجود داشت. از آن به بعد لهجة « اكاوسكي- نو شتوكاوسكي» لهجة نواحي شرقي صربستان، بر زبان نوشتاري غالب شده بود؛ زيرا مهمترين مراكز فرهنگي سياسي، اقتصادي صربستان در اين نواحي قرارداشت، اين منطقه شامل ويودينا و بخش بزرگي از صربستان ميشد كه پس از آن از سلطة بيگانگان آزاد شده بود. كاراجيچ تا آن زمان به زبان مادري خود يعني لهجة ايهكاوسكي مينوشت، اين لهجه در مناطق شرق صربستان و بوسني هرزگووين و در مونته نگرو در ميان صربهاي ساكن كرواسي و اسلوني و دالماسيا رايج بود.

از همان آغاز به نظر ميرسيد كه اصلاحات كاراجيچ محكوم به نارسايي است، هرچند او با گردآوري و انتشار آوازهاي مردمي صرب در داخل و حتي خارج از كشور شهرتي به هم زده بود، در دهة چهل قرن نوزدهم (1840-1850) معبود جوانان رمانتيك زادگاهش شد. اين جوانان، شعر و ادب عاميانه را منبع الهام براي احساسات آتشين ميهن پرستانه يافته بودند. مخالفت سنتگرايان دليل ديگري بود كه اين جوانان از نوآوريهاي لجوجانة كارجيچ حظّ و لذّ كافي و وافي ببرند. روز به روز از نفوذ كشيشهاي مسيحي در جامعه صربي كاسته ميشد. در خاك اتريش نيز پيشرفتهاي آموزشي، بر تعداد كساني كه دل در عمومي كردن دانش و فرهنگ بسته بودند ميافزود. مجادلات كارجيچ پژواك روحيهاي تودهگرا بود كه در نتيجة شورش تودههاي روستايي صرب عليه سلطة تركان عثماني در 1804 و 1815 پديد آمده بود.

روشن بود كه الفباي سيريليك كاراجيچ و شيوة املانويسي او بر سنتهاي زباني آن زمان تفوق خواهد يافت.، در آغاز دهة 1860 اصلاحات ووك كاربرد همگاني يافت و دولت صربستان در سال 1868 آخرين موانع باقيمانده را از سر راه الفباي سيريليك برداشت. حتي تا به امروز نظام نوشتاري كاراجيچ، يكي از رساترين و دقيقترين الفباهاي جهان است. پيروزي اصلاحات كاراجيچ به اين معني بود كه با گشودن درها به روي زبان ساكنان اصلي كشور زمينة دنيوي كردن و مردمي كردن زبان نوشتاري فراهم آمد. كاراجيچ، زبان پيشنهادي خود را بر شالوده زبان ناب صربي بنياد نهاد و آن را از سلطة وابستگيهاي تاريخياش به ديگر اسلاوهاي ارتدوكس رهايي بخشيد. در اين زبان همه چيز بطور كامل با گرايش فرهنگي عموم صربهاي آن زمان سازگاري داشت.

مرده ريگ زبان كليساي اسلاوي كه در زبان ادبي صربها برجاي ماند طبيعتاً بسيار كمتر از آن چيزي بود كه در زبانهاي بلغاري و روسي مانده بود. زيرا سرزمينهاي صرب نه تنها از اروپاي باختري خيلي دور نبود، بلكه بخش بزرگي از اين سرزمينها سالها زير سلطة شديد دولت كاتوليك اتريش بود.

پيروزي كاراجيچ از يك نظر هنوز كامل نشده بود، در نواحي صربستان مركزي و ايالت ويودينا كه سنتهاي ادبي در آنجا سخت ريشه داشت، زمينه براي جايگزيني زبان اكاوسكي به جاي زبان ايهكاوسكي چندان آماده نبود. مردم اين مناطق همزمان كه به زبان ايهكاوسكي تكلم ميكردند، اصطلاحات ووك كاراجيچ را بدون تغيير پذيرفتند. افزون بر اين كاراجيچ در ادامة راهش به جانب اصول آوانگاري خود، كاربرد حروف سيريليك براي نگارش مصوتهاي زبان اسلاوي كهن را از بين برد، رشد و گسترش آن زبان، تفاوتها و مغايرتهايي ميان زبانهاي اكاوسكي و ايهكاوسكي پديد آورده بود. او با اين اقدام يكي شدن شكل نوشتاري زبان صربي با اسلاوي كهن را غير ممكن ساخت تا زبان صربي صرف نظر از وجود دو تلفظ مختلف، از آسيب عناصر زبان اسلاوي مصون بماند. اين امر ريشة پيدايش و همزيستي دو گونة زبان ادبي صربي را روشن ميكند، كه حتي تا امروز منشاء مشكلاتي هم در قلمرو سياسي و هم در زمينههاي فرهنگي بوده اند. بخشي از اين مشكلات از آنجا ريشه ميگيرد كه كرواتها به تدريج در سلسله مراحلي، زبان ايهكاوسكي كاراجيچ را به عنوان زبان نوشتاري خود در طي قرن نوزدهم پذيرفتند. هرچند تا آن زمان تنها بخش كوچكي از جمعيت كرواسي عملاً به آن لهجه تكلم ميكردند. در طي اين جريان، وحدت زبان ادبي كرواتها تحقق يافت، زيرا پيش از آن كرواتها از زبانهاي ادبي محلي استفاده كرده بودند. در همان زمان براي عزم ملي كروات اين امكان فراهم آمد تا به درون مناطقي نفوذ كند كه ساكنانش از خويشاوندي بومي قبلي با آن زبان آگاه بودند.بعلاوه زباني كه مردم اين مناطق با آن تكلم ميكردند به زبان پيشنهادي كاراجيچ بسيار نزديكتر بود تا به لهجة كايكاوسكي كرواسي، كه موقعيت آن تا سالهاي 1930 در زبان ادبي زاگرب مركز كرواسي حفظ شده بود.

اين سياست زباني در ميان بخشي از كرواتها غالباً با اظهاراتي در بارة اتحاد زباني و قومي كرواتها با صربها همراه بود و منظومة فرهنگي جديدي در مناطقي كه زبان صرب و كرواسي با آن تكلم ميشد بوجود آورد. گويش ايهكاوسكي زبان ادبي كاراجيچ در پايان قرن نوزدهم در تمام مناطق كروات نشين متداول شد و مسلمانان بوسني و هرزگووين را نيز شكار خود كرد و در ميان صربهايي كه قبل از آن در سرزمينهاي غربي زندگي ميكردند و نيز در مونته نگرو در جنوب غربي رواج يافت. گويش ايكاوسكي در صربستان از جمله در ايالت ويودينا كه تا 1918 بخشي از كشور مجارستان بود باقي ماند.

زبان ادبي جديد

زبان نوشتاري صرب، مرده ريگ زبان اسلاوي كليساي خود را در يك شيوة خشك و نا كارآمد تمام شده يافت. در كنار برخي تحولات كه بعداً در زبان حادث شد و جملات نويسندگان را در دورة قبل انعطاف پذيرتر كرد زبان ادبي صرب در بخشهايي به جانب برخي تركيبات گامهايي به عقب برداشت. البته دستاوردهاي حاصل از تفوق نظريات ووك كاراجيچ بيش از اينها بود. او راه را براي رشد طبيعي، بدون اجبار و خود جوش زبان ادبي هموار كرد. اين روند از آن زمان تا به امروز در يك مسير مستقيم حركت كرده است، و بدون آنكه به اصلاح عناصر متداول و موجود در زبان پردازد ، يا آنها را حذف كند زمينههاي بيان ساده و آسان را بسط و گسترش داده است. گنجينه واژگان از طريق واژه سازي افزايش يافته است. غالباً با استفاده از ريشههاي بومي(اسلاوي) و واژگان موجود، واژه هاي تازهاي با اختلافات معنايي جزئي ميساختند، با اينحال واژههاي بيگانه هم با مقبوليت گستردهاي همراه بود.

زبان ادبي صرب عمدتاً روي در جهاني شدن داشت. مانند زبانهاي روسي و هلندي و انگليسي؛ اين زبانها در جبهة مخالف زبان اسلاوي و ديگر زبانهايي بودند كه به سرهنويسي گرايش داشتند. تفاوت اساسي گويشهاي زبان ادبي كرواسي و صربي در اين است كه صربها اشتياق بيشتري به گرفتن واژههاي بيگانه نشان ميدهند در حالي كه در زبان كرواتها بيشتر شوق برابرسازي و ترجمة واژههاي بيگانه ديده ميشود.

مجموعة بزرگي از واژههاي بيگانه كه در طي سدههاي نوزده و بيست وارد زبان صربي شد مركب بود از واژههايي كه بويژه در روزگاران اخير كاربرد بين المللي داشت و عمدتاً مأخوذ از ريشة لاتين يا يوناني بود. شباهتهاي دستوري زبان صربي با دو گروه زبانهاي بزرگ كلاسيك به آن اجازه داد تا چنين واژههايي را به آساني بپذيرد، علاوه براين واژههاي فرانسوي بسياري در دهههاي اول قرن بيست وارد زبان صربي شد؛ از سويي در جنگ جهاني دوم واژههاي انگليسي زيادي به زبان صربي راه يافت.

امكانات بياني در زبان ادبي پا به پاي ظهور انواع گوناگون تخصصهاي جديد و همگام با رشد اقتصاد، دانش و فناوري جديد رشد و گسترش مييافت. با ورود هر يك از اين مقولات جديد، واژگان تازهاي نيز به زبان راه مييافت، اين روند بطور طبيعي و اساساً بدون مداخلة محافل سياسي يا زبانشناسان طرفدار پاكسازي زبان صورت ميگرفت.

سبك بلگراد

در اواخر قرن نوزدهم شيوة نوشتاري ديگري نخست در نثر ساده پديد آمد كه به «سبك بلگراد» معروف شد، پيشگامان اين سبك نويسندگاني فرهيخته و چيره دست بودند كه با بسياري از زبانها و ادبيات جهان، آشنايي كامل داشتند. آنها روح شهري را به شيوهاي روشن و دقيق وارد زبان كردند، در اين زمان، بيان واضح و روشن و نوشتار ساده و روان مقبوليت بيشتري يافته بود. جمله در زبان صربي زير قلم اين نويسندگان نوعي انعطاف پذيري بدست آورد، آنها سخت تحت تأثير الگوهايي بودند كه از فرانسه آمده بود. اين گرايش كه آنها آغازگر آن بودند روي در بسط و ترقي داشت، رشد و گوناگوني سبكهاي نوشتاري را به دنبال آورد.

تخيل فعال برخي نويسندگان آنها را به جانب آزمايش در زبان و ادبيات كشاند همزمان با آنها نويسندگان ديگري در كار بسط و توسعة عبارات كوتاه و دقيق بودند كه در آن همة عناصر زباني نقشدار و كار آمد بود و چيزي در آن زايد نمينمود.

دولت يوگسلاوي بزرگ در سال 1918 تشكيل شد، مناسبات صربها و كرواتها بر سر ايجاد زبان ادبي مشترك تغيير كرد. كرواتها در سراسر قرن نوزدهم بر نظرية زبان ادبي مشترك، پافشاري ميورزيدند، اما هنگامي كه دولت يوگسلاوي تشكيل شد و عملاً اتحاد ميان اسلاوهاي جنوبي برقرار شد، معلوم شد كه كرواتها تنها براي حل پارهاي مشكلات كه در قرن نوزدهم گريبانگيرشان بود به اتحاد نياز داشتند. آنها ديگر در پي ساختن دولت مشترك و بسط و توسعة آن نبودند. هدف اصلي آنها اين بود كه خود را از يوگسلاوي جدا كنند. براي تحقق اين هدف زبانشناسان كروات به سراغ تفاوتهاي زباني رفتند و بر اختلافات زبان انگشت گذاشتند. صربها كه نظرية وحدت قومي را جدي گرفته بودند از تغيير خط مشي كرواتها حيرت زده ماندند.

مبارزة كرواتها براي جدايي از يوگسلاوي نخستين و جديترين پايگاه خود را در ميان كارشناسان زبان كرواسي پيدا كرد. آنها كه پس از انتشار بيانية «نام و موقعيت زبان ادبي كرواسي» در سال 1967 قدرت گرفته بودند، همان اندازه بر آرزوي وحدت ملي كرواسي اصرار ميورزيدند كه صربها بر اتحاد ميان جمهوريهاي يوگسلاوي. از اين رو در كرواسي اعلان كردند كه زبان ادبي كرواسي يك زبان مستقل است، مباحث و مناظرات در بارة استقلال زبان كرواسي در خدمت زمينه سازي رواني براي تجزيه طلبي قرارگرفت. واژههاي جديد زيادي ساخته شد چندان كه زبان ادبي كرواسي را تا حد ممكن با زبان صربي متفاوت سازد، در طرف صربي چنين رفتاري ديده نميشد. زبانشناسان صرب با علم به اينكه مشتركات زباني، بازاري گسترده براي مبادلات فرهنگي فراهم ميكند و فرهنگ را غنيتر ميسازد به كار خود مشغول بودند، آنها ميدانستند كه تغيير هنجارهاي زبان و وارد كردن انبوه واژههاي جديد به ناچار سبب آشفتگي و پريشاني مردم ميشود، و سرشت و عادات زباني آنها را ريشه كن ميكند اين آفت تا آنجا پيش ميرود كه زبان ديگري جاي زبان آنها را بگيرد. به اين ترتيب بود كه در ميان صربها رشد زبان ادبي از افراطيگري و دستكاريهاي زيانبار مصون ماند.

حوادث سياسي و جنگ تجزيه يوگسلاوي در سالهاي 1991 و 1992 موجب شد تا شالودة اتحاد در مناطقي كه زبان صرب و كرواسي تكلم ميشد از هم گسسته شود. سراسر جمهوري كرواسي را موج تفاوتهاي زباني ساختگيي كه آن را از زبان صربي متمايز ميكرد فراگرفته بود،. بزرگترين موج پس از جريان معروف ايالت خودمختار كرواسي پديد آمد كه از 1941 تا 1945 نازيها از آن حمايت ميكردند.

در طرف صربي چنين تحولاتي مشاهده نميشد، شرايط موجود در جمهوري صربستان نشان ميداد كه چنين تغييراتي رخ نخوهد داد. از ديگر سو صربهاي ساكن در سرزمينهاي غربي بويژه ساكنان جمهوري صرب نيتسا (در قلمرو بوسني و هرزِ گووين پيشين) شديداً به تحكيم وحدت فرهنگي با صربستان متمايل بودند، اين امر باعث ميشد تا تفاوتهاي اندكي كه ميان زبان آن منطقه با زبان جمهوري صربستان وجود داشت، كاهش يابد.

تحولات زباني بعد از فروپاشي يوگسلاوي (محمود فتوحي)

اصلاحات زباني ووك كاراجيچ در قرن نوزدهم به تدريج در سراسر جمهوريهاي صربستان و كرواسي مقبوليت يافت و يك نظام زباني واحد بر اين مناطق حاكم شد. تا سال 1990 در اين سرزمينها بيشتر دو گويش زبان صربي به نامهاي «اييهكاوسكي» و «اكاوسكي» رواج داشت. كرواتها و مسلمانان با اييهكاوسكي تكلم ميكردند. و صربها با گويش اكاوسكي. در گذر زمان, زبان صربهاي بوسني, به گويش اييهكاوسكي كرواتها و مسلمانان بوسني نزديك شد و نوعي همسويي زباني در اين سه جمهوري برقرار شد. دولت يوگسلاوي نيز از اين وحدت زباني حمايت ميكرد.

در سال 1960 ميلادي, كتابي به نام «پراووپيس» ( Pravopis) (درست نويسي) براي زبان صرب و كرواتي منتشر شد. مؤلفان آن زبانشناسان صرب و كروات بودند كه سالها وقت صرف تأليف و تدوين آن كردند. كرواتها در سال 1970 م. با اين پراووپيس بناي مخالفت گذاشتند تا جايي كه در كرواسي, اين پراووپيس از درجة اعتبار ساقط شد. در سال 1993 كارشناسان صربستان و مونتهنگرو يك «پراووپيس» ديگر براي زبان صربي تهيه و منتشر كردند. بعد از آن پراووپيسهاي متعددي منتشر شد. اختلاف ميان زبانشناسان صرب و كروات, ريشههاي تاريخي دارد. نقش دخالت آشكار سياسي در جداسازي دو زبان صرب و كرواسي, غيرقابل انكار است. نزاعهاي قومي بيش از هر چيز در زبان خود را نشان ميداد.

جدايي زبانها

كرواتها بيست سال پيش از جدايي از يوگسلاوي سابق, زبان خود را كرواتي ناميدند. پس از فروپاشي يوگسلاوي نخست صربهاي ساكن بوسني و كرواسي, از كاربرد اصطلاح زبان صرب و كرواتي پرهيز كردند و عنوان زبان صربي را براي زبان خود برگزيدند. پس از آن صربستان و مونتهنگرو نيز چنين كردند. البته استفاده از نام زبان صربي در صربستان, چندان توجه مردم و محافل ادبي را به خود جلب نكرد, هر چند اصطلاح صرب و كرواتي هم كمتر به كار ميرفت.

كرواتها تا جنگ جهاني دوم همواره تحت تأثير دولتهاي بيگانه بودند و به همين دليل هراس از مجارزدگي و يا آلمان زدگي, آنها را وادار به زدودن واژههاي بيگانه بويژه واژههاي آلماني كرد. لغات آلماني را كنار گذاشتند, ولي الگوهاي واژهسازي آلماني, همچنان در زبان كرواتها باقي ماند.

بعد از تشكيل دولت يوگسلاوي, كرواتها بر استقلال زبان خود تأكيد ورزيدند كرواتها استفاده از واژههاي نوساز و يا واژههاي بسيار قديمي را در ميان مردم , تبليغ و ترويج ميكردند و بر وجود زبان مستقل كرواتي, پافشاري ميكردند زيرا زبانشناسان كروات استقلال زبان را مقدمة استقلال ملي ميدانستند.

بوسنياييها نيز از زمان تشكيل دولت يوگسلاوي به بعد بر داشتن زبان مستقل اصرار ميكردند. با شروع جنگ در بوسني در سال(1991) اهميت تفاوتهاي زباني براي تكوين هويت ملي، توجه مسلمانان بوسنيايي را نيز به خود جلب كرد. آنها براي متمايز ساختن هويت خود تلاش كردند تا نام ديگري بر زبان خود بنهند چرا كه آنها نه صرب هستند و نه كروات و از طرفي ديگر اصطلاح «زبان صرب و كرواتي» را نه صربها بكار ميبرند و نه كرواتها. پس اطلاق اين نام بر زبان مسلمانان بوسني محلي از اعراب نداشت. اين مسلمانان كه امروزه با نام بوشنياكي شناخته ميشوند، به زبان بوسنيايي تكلم ميكنند. زبانشناسان بوسنيايي معتقدند صربها و كرواتهاي ساكن بوسني به زبان صرب و كرواتي تكلم نميكنند, بلكه گويش آنان صربي است. يعني گويشي كه با صرب و كرواتي متفاوت است.

با آغاز جنگ, حكومت صرپسكا رپوبليكا, تلاش كرد تا زبان اكاوسكي را ترويج و تبليغ كند. با تغيير حكومت در اين جمهوري, اين حركت نيز متوقف شد.

اما صربها هميشه اصطلاح زبان صرب و كرواتي را بكار ميبردند، و با جدايي زبانهاي منطقه مخالف بودند زيرا آنها در سدة نوزده, مبتكر بنيان دولت جديد بودند, به همين دليل نميخواستند پيوندهاي ميان اقوام صرب در مناطق مختلف بوسني و كرواسي و صربستان از هم گسسته شود. در ده سال اخير نيز صربها چندان تلاشي براي زدودن واژههاي غير صربي و پاکسازی و اصلاح زبان بكار نبستند. زبان شناسان صرب, بر اين باورند كه اين حركت موجب كاهش گسترة زباني و متروك شدن برخي لغات ميشود و بايد مردم را و وادار به فراگيري لغات جديد كرد. پس از بروز اختلافات زباني تعداد زيادي پراووپيس بسياري در صربستان نوشته شد. وزارت آموزش و پرورش صربستان در سال 1996 تنها يك پراووپيس را پذيرفت. زبانشناسان صرب بعد از سال 1990 اهتمام و توجه بسياري را نسبت به زبان خود معطوف داشتند و موج تلاشها براي رشد و گسترش زبان آغاز شد. در 1997 كميسيوني از سوي آكادمي علوم و هنر صربستان و مونتهنگرو و صرپسكا رپوبليكا براي همين منظور تشكيل شد.

خط سريليك و لاتين

بعد از فروپاشي يوگسلاوي سابق در سال 1992, نگاهها در صربستان, نسبت به حروف الفباي سريليك دگرگون شد. رواج الفباي لاتين در صربستان بعد از جنگ جهاني دوم آغاز شد. رژيم كمونيستي, براي گسترش الفباي لاتين تلاش ميكرد, زيرا با اين ابزار بهتر ميتوانست, يوگسلاوي را به عنوان مجموعهاي متحد و متشكل در جامعة جهاني به نمايش بگذارد. در سال 1990 ميلادي , مرزهاي صربستان و كرواسي و اسلووني بسته شد و ارتباطات آنها كاهش يافت. حروف سريليك رفتهرفته به جايگاه اوليه خود بازگشت. در دوران كمونيستها به بهانههايي مانند مشكل حروفچيني و ماشين تايپ, جلوي رشد و گسترش الفباي سريليك را ميگرفتند. بعد از سال 1990وجود ماشين تايپ و سيستمهاي كامپيوتري و همينطور چاپ كتابها به حروف سريليك, زمينة رشد اين الفبا را فراهم ساخت. هم اكنون هر دو خط لاتين و چريليتس در نشريات و تبليغات شهري استفاده مي شود.

بعد از فروپاشي يوگسلاوي و استقلال جمهوريها, هر ملتي نامي براي زبان خود برگزيد و تلاش دارد كه زبان وهويت خود را از ديگري متمايز سازد. با اين همه جنگهاي قومي و تجزية يوگسلاوي در سال 1991 تأثير چنداني بر ساختار و ماهيت زبان مشترك منطقه يعني زبان « صرب و كرواتي» نداشت. همچنان كه قبل از آن انتخاب نام «صرب و كرواتي», هيچ تحولي در اساس زبان صربي پديد نياورد،. امروز گرچه اين زبان عنوانهاي مختلف دارد اما در حقيقت يك زبان است، به قول صلئب تبريزي «خواب يك خوابست اما مختلف تعبيرها»

منبع:

سير تطوّر زبان در جمهوريهاي سابق يوگسلاوي، كنيژوني گلاسنيك ـ مارس و آوريل/2001

Književni Glasnik, Mart i Epril 2001

امانت زبان

بحث و جدال بر سر زبان در منطقة بالكان بسيار پر دامنه و داغ است، چنانكه تاريخ مجادلات زباني در بالكان كمتر از تاريخ ستيزههاي قومي نيست. مليت با زبان و دين گره خورده و حساسيتهاي شديدي نسبت به زبان و لهجه در اين منطقه وجود دارد. بجاست بخشي از وصيت نامة استفان نمانيا (وفات 1200ميلادي) مؤسس سلسلة پادشاهي نمانيچ و نيز مؤسس كليساي ارتدوكس صربي را كه هر از چندگاهي يكبار در روزنامه ها و مجلات صربستان چاپ ميشود نقل كنيم. اين وصيت نامه تحت عنوان« امانت زبان» در حكم منشور ملي است كه بر در و ديوار مؤسسات آموزشي و فرهنگي ميتوان ديد. خاندان نمانيانيچ براي تكوين مليت صربي تلاشهاي زياد كردند و توانستند در قرن دوازدهم شالودة مليت صربي و زمينة استقلال كليساي ارتدوكس صربي را فراهم كنند .نمانيا در اين نامه زبان را جوهرة مليت ميداند.

امانت زبان

كودك نازنينم!

پاسداري از زبان، پاسداري