17 deconstruction khodaiean

21
١ Déconstruction ﺷﻜﻨﻲ ﺳﺎﺧﺖ ﮔﻔﺘﺎر ﭘﻴﺶ اﻧﺪﻳﺸﻪ اﺧﻴﺮ، ﺳﺪه در دﺳﺖ در ﭼﺮاﻏﻲ ﺑﺎ ﺑﺴﻴﺎري وران- ﺳﻮ ﻛﻢ ﻳﺎ ﭘﺮﺳﻮ ﺧﻮاه- ﭘﻬﻨﺎور دﺷﺘﻬﺎي اﻧﺪ ﻛﻮﺷﻴﺪه ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺎز ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺑﻪ ﻳﺎﻓﺘﻦ دﺳﺖ ﺑﺮاي را ﻣﻨﺰل و رﺳﻢ و راه ﻧﻤﻮدﻧﺪ ﺗﻼش و ﺳﺎزﻧﺪ راروﺷﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ. ﻧﻬﻀﺘﻬﺎي از ﭘﺲ از ﭘﺲ ﻛﻪ ﮔﺮاﻳﻲ ﺧﺮد ﺑﻴﺪاري دوران" رﻧﺴﺎﻧﺲ" اﻧﺪﻳﺸﻪ ﺟﻬﺎن ارزﺷﻬﺎي ﺟﺮﻳﺎن، اﻓﺘﺎد اﺗﻔﺎق روﺷﻨﮕﺮي دوران آن ﭘﻲ در و ارزﺷﻬﺎ ﻛﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﺪﻳﻦ ﻳﺎﻓﺖ ﺗﻐﻴﻴﺮ" آﺳﻤﺎن در ﺷﺪه ﺗﻌﺮﻳﻒ" ﺧﺎﻛﻲ اﻧﺴﺎن ﺑﺮاي ﺧﺮد ﺑﻠﻜﻪ ﻧﺒﻮد زﻣﻴﻨﻴﺎن ﺑﺮاي ﺟﺮا اﻻ ﻻزم و ﮔﺸﻮد ﻣﻲ را راه وي ﺳﻌﺎدت و. د ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺼﺮي در وﻳﮋه ﺑﻪ ﮔﻤﺎرد ﻣﻲ ﻧﻮ ﻛﺎوﺷﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻣﺎرا و دﻫﺪ ﻣﻲ رخ ﻣﺪرن ﭘﻴﺶ ﻫﻪ- اﻧﺪﻳﺸﻪ اﺻﺎﻟﺖ و اﻫﻤﻴﺖ ﺧﺮد، ﻣﺪد ﺑﻪ ﺑﺎر اﻳﻦ- وﺟﻮد اﺻﺎﻟﺖ ﻣﻌﻨﺎي در- [Je pense, donc je suis.] ، " ﻣﻲ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﭘﺲ، اﻧﺪﻳﺸﻢ. " ) دﻛﺎرت رﻧﻪ( است نمودار پيش از بيش. " دو ﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان از ﺑﺴﻴﺎري ﻧﻈﺮ ﺑﻪ از ﭘﺲ اروﭘﺎي در ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ رﻧﺴﺎﻧﺲ از ﭘﺲ ﻛﻪ اﺳﺖ ﺗﺎرﻳﺨﻲ راﻧﻲ ﺷﺪ آﻏﺎز وﺳﻄﻲ ﻗﺮون. ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻧﻈﺎم ﭘﻴﺪاﻳﺶ دﻳﮕﺮ ﺑﺮﺧﻲ و ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﺻﻨﻌﺘﻲ اﻧﻘﻼب را ﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ آﻏﺎز ﻧﻘﻄﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺧﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻣﻲ ﺗﻠﻘﻲ ﻣﺪرن دوران ﺷﺮوع را آزاد ﺑﺎزار و داري. ﻋﺒﺎر دوران اﻳﻦ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻫﺎي وﻳﮋﮔﻲ ﺣﺎل ﻫﺮ ﺑﻪ از ﺗﻨﺪ: ﺷﻬﺮ رﺷﺪ ﺗﺪرﻳﺠﻲ رﻓﺘﻦ ﻣﻴﺎن از ؛ آﻣﻮزﺷﻲ، ﺳﻴﺎﺳﻲ، اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﻧﻬﺎدﻫﺎي آﻣﺪن ﭘﺪﻳﺪ ؛ ﻧﻮﻳﻦ داﻧﺸﻬﺎي ﺗﻮﺳﻌﻪ و ﮔﺴﺘﺮش ؛ ﻧﺸﻴﻨﻲ ﻓﺮدي ﺣﻘﻮق ﺟﺎاﻓﺘﺎدن ؛ ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬﺎي در ﻣﺮدم ﺣﻀﻮر ؛ ﺳﻴﺎﺳﻲ ازﻧﻬﺎدﻫﺎي ﻣﺬﻫﺐ ﺟﺪاﻳﻲ ؛ ﺳﻨﺘﻲ ﻫﺎي ﻧﻈﺎم ﻧﻈ اﻳﺠﺎد ؛ ﻫﻤﮕﺎن ﺑﺮاي ﻳﻜﺴﺎن ﺳﺎﻻراﻧﻪ ﻣﺮدم ﻫﺎي ﻧﻈﺎم ﮔﺴﺘﺮش و ؛ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﺎﻣﻬﺎي.... دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ اﻧﻘﻼﺑﻬﺎي وﻗﻮع، ﺟﺪﻳﺪ ﺗﻜﻨﻮﻟﻮژي و ﻋﻠﻮم ﺳﺮﻳﻊ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ دوران اﻳﻦ ﺣﻮادث ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻬﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﻃﻮر ﺑﻪ ﮔﺮﻳﺰي دﻳﻦ ﺗﺪرﻳﺠﻲ اﻓﺰاﻳﺶ و ﺟﻬﺎن ﺳﺮاﺳﺮ در ﻛﺎﻻ ﻣﺒﺎدﻟﻪ ﺑﺮ ﻣﺒﺘﻨﻲ اﻗﺘﺼﺎدي ﻧﻈﺎم ﮔﺴﺘﺮش و آﻣﺮﻳﻜﺎ اﺳﺘﻘﻼل، اروﭘﺎ در) ﺳﻜﻮﻻرﻳﺰم( اﺳﺖ. ... ﻛﻪ اﺳﺖ ﭼﻴﺰي، ﻣﻴﺴﺎزد ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ دﻳﮕﺮ دوراﻧﻬﺎي از دوران اﻳﻦ در را ﺑﺸﺮ اﻧﺪﻳﺸﻪ آﻧﭽﻪ" ﻳﺎ ﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ ﻓﻜﺮي ﭘﺮوژه" روﺷﻨﮕﺮي اﻧﺪﻳﺸﻪ" اﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺎم.

Upload: api-3822881

Post on 07-Jun-2015

98 views

Category:

Documents


4 download

TRANSCRIPT

Page 1: 17 Deconstruction Khodaiean

١

Déconstruction ساخت شكني

پيش گفتار

كوشيده اند دشتهاي پهناور - خواه پرسو يا كم سو -وران بسياري با چراغي در دست در سده اخير، انديشه

پس از نهضتهاي . حقيقت راروشن سازند و تالش نمودند راه و رسم و منزل را براي دست يافتن به خوشبختي باز گويند

و در پي آن دوران روشنگري اتفاق افتاد ، جريان ارزشهاي جهان انديشه " رنسانس " دوران بيداري خرد گرايي كه پس از

و الزم اال جرا براي زمينيان نبود بلكه خرد براي انسان خاكي " تعريف شده در آسمان "تغيير يافت بدين معنا كه ارزشها

هه پيش مدرن رخ مي دهد و مارا به كاوشهايي نو مي گمارد به ويژه در عصري كه چند د. و سعادت وي راه را مي گشود

من مي "، [.Je pense, donc je suis] - در معناي اصالت وجود - اين بار به مدد خرد، اهميت و اصالت انديشه -

. بيش از پيش نمودار است ) رنه دكارت ( ".انديشم ، پس هستم

راني تاريخي است كه پس از رنسانس فرهنگي در اروپاي پس از به نظر بسياري از انديشمندان ، مدرنيسم دو"

برخي نيز نقطه آغاز مدرنيسم را انقالب صنعتي ميدانند و برخي ديگر پيدايش نظام توليد سرمايه . قرون وسطي آغاز شد

رشد شهر : تند از به هر حال ويژگي هاي برجسته اين دوران عبار. داري و بازار آزاد را شروع دوران مدرن تلقي مي كنند

نشيني ؛ گسترش و توسعه دانشهاي نوين ؛ پديد آمدن نهادهاي جديد اجتماعي ، سياسي ، آموزشي ؛ از ميان رفتن تدريجي

نظام هاي سنتي ؛ جدايي مذهب ازنهادهاي سياسي ؛ حضور مردم در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي ؛ جاافتادن حقوق فردي

....امهاي قانوني ؛ و گسترش نظام هاي مردم ساالرانه يكسان براي همگان ؛ ايجاد نظ

به طور خالصه مهم ترين حوادث اين دوران پيشرفت سريع علوم و تكنولوژي جديد ، وقوع انقالبهاي دموكراتيك

در اروپا ، استقالل آمريكا و گسترش نظام اقتصادي مبتني بر مبادله كاال در سراسر جهان و افزايش تدريجي دين گريزي

.است ) سكوالريزم (

پروژه فكري مدرنيسم يا "آنچه انديشه بشر را در اين دوران از دورانهاي ديگر متمايز ميسازد ، چيزي است كه ...

. نام گرفته است " انديشه روشنگري "

Page 2: 17 Deconstruction Khodaiean

٢

به "يعني آرمان حاكميت خرد بر زندگي فردي و اجتماعي انسان "پروژه فكري مدرنيسم، در معناي كلي و فلسفي،

اما خرد باوري به معناي وسيع آن ، جوهر . بيان ديگر عنصر اصلي پروژه فكري و فلسفي مدرنيسم خرد باوري است

به گمان او هيچ باوري را . دردنياي مدرن خرد گرايي با دكارت آغاز شد . فلسفه آز آغاز پديد آمدن آن در غرب است

فرد باوري كه خود مدار : اول : ي دكارت بر دو اصل استوار است دانش شناس. نبايد بدون دليل عقلي و محكم پذيرفت

از . شالوده باوري كه همراه مطلق باوري است : نگاري و گرايش افراطي به مالكيت فردي را در دل مي پروراند و دوم

ي دين سويي ديگر ماركس و نيچه نسبت به مدرنيسم داراي يك وجه مشترك هستند كه به ويژگي سوم مدرنيسم يعن

.گريزي مربوط مي شود

براي تبيين مرزهاي هر انديشه امروزين ناچار بايد به شرحي از نياي تمام انديشه ها و انديشه وران امروزين يعني

آنچه قصد روشن ساختن آن در اين مقاله . مدرنيسم پرداخته ميشد كه سطور فوق بستري است براي نقل آراي پس از آن

از آن روي كه تسلسل انديشه غرب همچون زنجيري از يونان باستان تا امروز كشيده . ميباشد"Déconstruction" ميرود

به اختصار حلقه هاي واصل آنرا بامدرنيسم "Déconstruction"شده است براي رسيدن به حلقه موضوع بحث يعني

Jacques) "ژاك دريدا"يعني فيلسوف هموطن خالق آراي"ژان فرانسوا ليوتار" مانيفست پست مدرن آراي "يعني

Derrida)شرح داده خواهد شد .

. آثار نويسنده و متفكر پر آوازه فرانسوي ژان فرانسوا ليوتار نمونه كالسيك انديشه پست مدرن به شمار مي آيد

جايگاه است كه اكنون در چشم بسياري در ) 1979وضعيت پست مدرن ، م ( ليوتار شهرت خود را به ويژه مديون كتاب

به ادعاي او دوران مدرن به پايان رسيده است و آرمان هاي مدرن كشش و . مانيفست انديشه پست مدرن نشسته است

مدرن مي نامد ، همه جلوه هاي مختلف جذابيتشان را به كلي از دست داده اند و ما امروز در وضعيت جديدي كه او پست

. موضوع اين مطالعه وضعيت دانش در جوامع پيشرفته صنعتي است ... ":م زندگي فردي و اجنماعي را باز انديشي مي كني

اين واژه امروز در قاره آمريكا از جانب جامعه شناسان و .من از واژه پست مدرن براي توصيف اين وضعيت استفاده مي كنم

كه از پايان قرن نوزدهم در منتقدان به كار گرفته مي شود و بيانگر موقعيت فرهنگ معاصر به دنبال دگر گوني هايي است

من واژه مدرن را در ارجاع به هر نظريه اي به كار مي گيرم كه براي .....قوانين حاكم بر علم ، ادبيات و هنر رخ داده است

Page 3: 17 Deconstruction Khodaiean

٣

) هر منوتيك ( مانند دياليتيك روح ياعلم تفسير معنا Grand Narrative)(مشروعيت بخشيدن به گونه اي روايت بزرگ

1 ".نسان معقول يا انسان زحمتكش نياز دارديا رهايي ا

اما منظور . پست مدرن از سوي ديگر نگره اي است كه نسبت به هر تغييري از روايت بزرگ سخت بدبين است

ليوتار از روايت بزرگ هر كوشش نظري براي يافتن اصل يا اصول حاكم بر همه فعاليت هاي بشري و همه روابط اجتماعي

به نظر ليوتار ، فلسفه اخالق و . را روايت بزرگ مي شمارد ) "همه انواع گوناگون بازيهاي زباني " به قول خود او(

مبناي شكل گيري نسخه هاي مدرن . سياست و دانش مدرن با دكارت آغاز شد و از راه كانت و هگل به ماركس رسيد

2.ز نيست و در دنياي معاصر ديگر كارايي ندارد به گمان او اين فلسفه بيانگر تجربه هاي بشر امرو. روايت بزرگ است

به گمان ليوتار ، زبان مجموعه اي است ناهمگن از بازيهاي زباني بسيار گوناگون كه هر يك داراي قاعده ها و

حوزه هاي فرهنگي مختلف مانند علوم _ليوتار بر خالف ژاك دريدا كه در پي نقل خواهد شد . قوانين ويژه خود است

علوم انساني ، فلسفه ، ادبيات و اخالق و سياست و جز آن را همچون بازيهاي زباني گوناگون در نظر مي گيرد و طبيعي ،

به گمان او هر قضاوتي مبتهي . معتفد است كه هر يك از اين حوزه هاي فرهنگي يك بازي زباني با قوانين ويژه خود است

3 .بر قوانين يك بازي زباني است

از چشم انداز كثرت باوري هيچ نظام ارزشي بر .ز بازيهاي زباني پايه فلسفه كثرت باورانه اوستبرداشت ليوتار ا

4.نظام ديگر برتري ندارد

:زبان ) وجه بالغي ( وجه زبان آورانه

به گمان بسياري از متفكران پست مدرن ، مهم ترين ويژگي زبان اين است كه قدرت بالغت و زبان آوري در اختيار

غرض از بالغت و زبان . هيچ ويژگي زبان به اندازه وجه زبان آورانه آن به شناخت ربان كمك نميكند "ه مي گذارد گويند

فيلسوفان به ويژه .آوري ، هنر استفاده از ويژگيهاي تصوير و استعاري زبان در تاثير گذاري بر مخاطب و ترغيب وي است

.ه دانشي يا معرفتي آن جدا كرده اند پس از افالطون ، وجه زبان آوري زبان را از وج

٢٧و٢٦صص.انتشارات آگاه؛تهران".گذار از مدرنيته)."١٣٧٩.(حقيقی،شاهرخ ١ ٢٧.ص.همان ٢ ٣٥و٣٤.صص.همان ٣ ٣٥.ص.همان ٤

Page 4: 17 Deconstruction Khodaiean

٤

جدا كردن وجه دانشي از وجه زبان آورانه يا بالغي زبان يكي از وجوه برجسته در تاريخ فلسفه غرب به ويژه مورد

5).كه عمده فالسفه مدرن نيز در اين زمره اند (".تاكيد متفكران عقل باور است

عقلي زبان را زير -نيادي ميان وجه زبان آورانه و وجه دانشي فيلسوفان پست مدرن به شكلهاي گوناگون تفاوت ب

6. زبان آورانه آن تلقي كرده اند- دانشي زبان را نيز يكي از تجليات وجه بالغي -پرسش برده اند و و جه عقلي

دانشي -ليوتار نيز مانند بسياري ديگر از فيلسوفان پست مدرن معتقد به اولويت وجه زبان آورانه بر وجه عقلي

به بيان ديگر اگر . براي مثال او در كتاب وضعيت پست مدرن مشروعيت يك حكم را در اوتوريته گوينده مي داند . است

يا " فر"اگر صاحب اوتوريته داراي . حكم خود معتبر است. گوينده اتوريته الزم براي ابراز حكمي را داشته باشد

نفوذ در مخاطبان و نيروي كافي در برانگيختن پيروان او را داشته باشد ، كاريزماي كافي باشد و اگر شخصيت او توان

7.اوتوريته او خود به خود بحق و مشروع است

:گفتار نخست

(Déconstruction) پايه گذار (Jacques Derrida) آشنايي با انديشه هاي ژاك دريدا

سفه هايدگر ، نيچه و لويناس ، فلسفه اي را پايه ريزي كرد با تكيه بر فل. م1930متولد (Jacques Derrida)ژاك دريدا

در اين نگارش پيش از پرداختن به معاني متصور براي دكونستروكسيون در فارسي،همان واژه [. نام دارد Déconstructiveكه

. آمده استDéconstruction براي – و هريك از منظري متفاوت –چرا كه ترجمه هاي فراواني . اصلي التين استفاده مي شود

دارد به باد انتقاد گرفت و مدعي شد كه سنت تفكر اروپا (Présence)او متافيزيك غرب را كه ريشه در مفهوم حضور

مدعاهاي فلسفي و از جمله .به گونه اي دچار ورشكستگي شده و مدتهاست كه پويايي و بالندگي خود را از دست داده است

، (Humanism)و سرانجام انسان باوري . . . و " خود "واجب ، حضور عالم متعين ، حضور اسطوره حضور يعني حضور

8.همگي مظهر اين ورشكستگي هستند

وي نقد ساختگرايي از فلسفه دكارتي را تداوم بخشيد و بعد ها از نقد فوكو در مورد قدرت ، معرفت و گفتمان بهره گرفت

.رت را در جاي جاي آثار خود نقد نمود و مضامين نشانه شناختي روالن با

٤٣.ص.انتشارات آگاه؛تهران".گذار از مدرنيته)."١٣٧٩.(قی،شاهرخحقي ٥ ٤٣.ص.همان ٦ ٤٤.ص.همان ٧ ١٨٩.ص.نشر هرمس.٣ج."دودمان پژوهی فلسفه/انديشه های فلسفی در پايان هزاره دوم)"١٣٨٠.(ضيمران،محمد ٨

Page 5: 17 Deconstruction Khodaiean

٥

ژاك دريدا فيلسوفي است كه هرچند از چارچوب سنت فلسفي غرب منحرف شده است و حتي برخي رويكرد او را به

عنوان تخريب سنت تفكر غربي محكوم كرده اند ، اما بنيان فكني او پرسشهاي واجد اهميتي را در مقابل فرضهاي انديشه فلسفي

برگزار شد ، سخنراني جنجال John Hopkins در همايشي كه از سوي دانشگاه 1966او در سال. رده است غرب مطرح ك

ادبي آمريكاي التين براي اولين –برانگيزي در مورد ساختار ، نشانه و بازي در علوم اجتماعي ايراد گرد كه او را در محافل فلسفي

طون تا عصر حاضر به باد انتقاد گرفت و گفت كه كليه رويكردهاي فلسفي غرب او فلسفه غرب را از دوران افال. بار مطرح نمود

همواره زير بناي كليه انديشه هاي " خودمداري" استوار است كه در واقع اين انانيت يا [I-ness] " انانيت "بر پايه گونه اي

مفاهيمي چون وجود ، ماده ، . يا انانيت است "ن م"فلسفي غرب قرار گرفته و در واقع اومانيسم هم ، شكل تكامل يافته همين

.حقيقيت ، صورت ، اصل ، غايت ، انسان و همانند آن جملگي بر پايه همين محور تاويل شده اند

دريدا همواره كوشيده است كه مفاهيم متداول . ميتوان گفت نوشتارها و گفته هاي دريدا نقدي بر فلسفه رسمي غرب است

به نظر او فلسفه ، گونه . حقيقت ، معرفت ، ارزش ، جوهر ، ماهيت و مانند آنرا در معرض پرسش قرار دهدفلسفه غرب از جمله

از اين روست كه او آرايه هاي زباني چون . اي نوشتار است و بنابراين صورت و سبك آن از اهميتي خاص برخوردار است

اين مفاهيم را نبايد صرفا به بالغت و صنايع بديعي : ي مي گويد و. استعاره ، ايهام و مجاز را واجد اهميتي در خور مي داند

مي توان گفت در عصر حاضر ، دريدا مرزهاي شناخته شده ميان .بلكه دامنه آنها در همه حوزه ها گسترده است. محدود دانست

از دوران افالطون از يكديگر جدا او فلسفه و هنر را كه . ادبيات و فلسفه را درهم ريخته و آنها را مورد سوال قرار داده است

.شدند ، مجدداً به هم پيوند داد

به . به اعتباري مي توان گفت به نظر او هيچ گونه مرزي فلسفه ، هنر ، حقوق ، معماري و سياست را از هم جدا نمي كند

اي هيات ژوري با اعطاي اين همين جهت بود كه وقتي دانشگاه كمبريج او را نامزد دريافت افتخاري نمود ، چهار نفر از اعض

. مدرك به او مخالفت كردند و مدعي شدند كه دريدا مرزهاي استوار ميان حوزه هاي ادبيات و فلسفه را در هم ريخته است

مي دانست Déconstructionدريدا به هيچ وجه تن به موضعي قطعي نداد زيرا او اتخاذ موضع را خالف پيش فرضهاي فلسفه

. مي ديد Déconstruction ، او از قبول فرضيه يا نظريه خاصي اجتناب نموده و آن را خالف اصلافزون بر اين.

، دريدا ساختارگرايي را مورد بررسي و تحليل قرار داد و گفت ساختارگرايي John Hopkinsدر همايش معروف

عناصر و عواملي فراهم آمده كه رفتار آدمي را شكل ساختار ، از اجتماع.تالشي براي انتزاع ساختارها و بنيادهاي كنش آدمي است

در . در اينجا موضوع بحث ساختارگرايان مناسبت ميان آن عوامل است نه خود عوامل و عناصر تشكيل دهنده آن ساختار. مي دهد

Page 6: 17 Deconstruction Khodaiean

٦

فرانسه نويد مي واقع ساختارگرايي پاسخي بود به خود محوري و انانيت لگام گسيخته اي كه فالسفه اي چون كامو و سارتر در

اشتراوس و روالن بارت گرايش اصلي اگزيستانسياليسم را كه سوبژكتيويته را اعتباري مطلق –ساختار گراياني چون لوي . دادند

مورد نظر سارتر و مرلوپونتي را بعنوان (Transcendental Ego) استعاليي " خود "بخشيد ، مورد انتقاد قرار دادند و

.ندمشكل اصلي بررسيد

بنابراين ساختارگرايي نقطه آغازي جهت بسط انديش هاي دريدا بود و به همين علت او از نقد ساختارگرايي شروع مي

را متكي به گونه پيش [Structure]مفهوم ساختار [Of Grammatology] " درباره نوشتار شناسي "دريدا در كتاب . كند

9. گيرد است ، اما خود مورد توجه قرار نميفرض محور دانست كه بر ساختار چيره و مسلط

اين محور . نكته مهم دراين است كه انديشه فلسفي غرب بر اساس تمايل به وجود محورو مركزي خاص شكل مي گيرد

در واقع تصور ساختار بدون . است كه بعنوان يك اصل وحدت بخش ، بنياد ساختار را قوام مي بخشد" معني " هويت يا"همان

. محور و مركز ، بي معنا جلوه مي كنداين

ژاك دريدا با تعريف مفاهيم سخت ، مخالف است و مدعي است كه تعريف خود ريشه در همين متافيزيك حضور

را به گونه Déconstructionپاره اي از منتقدين دريدا ، .ارسطويي دارد و با آن نمي توان به درك امور و پديده ها نائل شد

برخي آنرا ترفندي براي قرائت متن دانسته اند و عده . برخي آنرا وجهي فلسفي پردازي دانسته اند. عريف كرده اند هاي متنوعي ت

بعضي آنرا پديده اي . چيزي است كه شما باور نمي كنيد Déconstructionاي از متخصصين فلسفه دريدا مي گويند كه

عده اي ديگر آنرا مقاومت . ، انتقام ادبيات از فلسفه است Déconstruction بعضي گفته اند.زودگذر در نقد ادبي تلقي كرده اند

پاره اي . حتي برخي آنرا نوعي هايدگرگرايي خطرناك مي دانند. آغاز مي گردد " چه چيز "در برابر پرسشهايي مي دانند كه با

.ديگر اين جنبش را يورش در مقابل سنت فلسفي غرب فلمداد كرده اند

گويد كه متافيزيك حضور غرب ، پيوسته مبناي برهانهاي خود را بر پايه سلسله مراتبي از مفاهيم متقابل و دريدا مي

در واقع اين . ماده و نظاير آن استوار كرده است / نوشتار ، روح / مجاز ، گفتار/ غياب ، حقيقت / دوقطبي از جمله حضور

. ديگري است و به ديگر سخن يكي در مقابل ديگري داراي ارزشي واالست تقابلهاي دوتايي ، يكي نيازمند نفي و يا كم ارزشي

از دوران افالطون به بعد گفتار پيوسته بر نوشتار برتري داشته و نوشتار جانشين و مكمل آن محسوب مي شده ":دريدا مي گويد

اي ، گوينده و شنونده هر دو حاضرند و در يعني كفتار به اين دليل مهمتر از نوشتار تلقي شده كه در هر برخورد محاوره. است

.١٩٢-١٨٩صص .نشر هرمس.٣ج."دودمان پژوهی فلسفه/انديشه های فلسفی در پايان هزاره دوم)"١٣٨٠.(ضيمران،محمد ٩

Page 7: 17 Deconstruction Khodaiean

٧

دريدا مي . اما در نوشتار ، نويسنده غايب است . واقع گفتگو بر پايه وجهي حضور ميان گوينده و مخاطب صورت مي پذيرد

ته هاي سال است كه فلسفه ، پيوسته گفتار را بر نوشتار امتياز بخشيده است و اين امر را مي توان در نوش1500حدود ":گويد

همه آنها اعالم كرده اند كه آوا يا صوت ، ابزار و وسيله اصيل . افالطون ، ارسطو ، روسو ، هگل و هوسرل بوضوح مالحظه نمود

در "مي نامد و ميگويد [Phono Centrism] " آوا مداري "دريدا اين وضع را گونه اي . معنا محسوب مي شود ) انتقال(

به نظر او اگر آوا سلطان انديشه باشد ، نوشتار را ". اره از گفتار مشتق شده و الجرم امري تبعي است اين رويكرد ، نوشتار همو

10.بدين معنا كه نوشتار خطري مهلك در جهت افاده معناست. بايد خصم به شمار آورد

در واقع بايد . يشه و آگاهي بدانيم به نظر دريدا ، اگر نوشتار را نماينده گفتار بدانيم ، بايد گفتار را نماينده اصيل اند

در زبان شناسي هم از . واژگان گفتاري را نماد تجربه هاي ذهني شمرده و واژگان نوشتاري را نماد واژه هاي گفتاري تلقي كنيم

.ديرباز كالم و گفتار ، مالك تحقيق قرار گرفته است

بديهي است كه . ناميده است [Logo Centrism] "كالم محوري "در واقع دريدا باور به حضور معنا و عقليت را

يوناني به [Logos] " لوگوس " را نمي رساند چرا كه اين واژه از " لوگو سنتريسم " ، عمق معناي " كالم محوري "تركيب

دا اين ويژگي انديشه دري. بمعناي محور ، مركز و كانون ساخته شده است [Centrum] " سنتروم "معناي عقل و تدبير و

و لوگوسنتريسم مورد چالش قرار مي [Phono Centrism ]است كه برتري و امتياز كالم بر نوشتار را در قالب آوامداري

به نظر او لفظ با معنا ، داراي هويت و وحدت نيست بلكه هر نشانه اي بر پايه . او چيرگي حضور بر غايب را نمي پذيرد. دهد

در واقع همين قرارداد است كه ميان دال و مدلول فاصله ايجاد مي كند و . مدلول داراي معنا مي شود گونه اي قرارداد ميان دال و

. ايجاد مي كند [Differance] " ديگربودگي "ميان اين دو را وجهي

اما برعكس افالطون اولويت گفتار بر نوشتار را مورد بحث قرار داده و مدعي است كه نوشتار گونه اي بازي كودكانه است

دريدا مدعي است اين رويكرد افالطون متضمن وجهي تبعيض و پيشداوري نسبت . گفتار را پويه اي جدي و مهم تلقي مي كند

به نظر دريدا اكثر فالسفه معاصر ، اسير نوعي حضورند كه غايت آن كشف . به نوشتار بوده كه تا زمان حال ادامه داشته است

.... س با وجود خويش است ميان نف" اينهماني "حضور

افالطون مناسبت بالغت و سخنوري را با فلسفه و يا به زبان ديگرنسبت گفتار با نوشتار را مورد موشكافي قرار مي دهد و

در اينجاست كه . نوشتار را به خاطر غيبت معنا و عدم حضور نويسنده ، امري فرعي ، كم اهميت و خطرناك تلقي مي كند

.١٩٤و١٩٣صص .نشر هرمس.٣ج."دودمان پژوهی فلسفه/انديشه های فلسفی در پايان هزاره دوم)"١٣٨٠.(ضيمران،محمد ١٠

Page 8: 17 Deconstruction Khodaiean

٨

نوشتار همچون فارماكون " قياس مي كند و مي گويد ك [Pharmakon] " نوشدارو "را با [Graphie] افالطون نوشتار

11."داراي معناي متعين و قطعي نيست بلكه منظومه اي از امكانات را در ذهن خواننده زنده مي كند

درباره فارماكون چنين –دريدا كه مجموعه اي است در بردارنده گفتگوهاي ژاك - [positions] " مواضع "در كتاب

فارماكون نه دارو است نه زهر ، نه خير است نه شر ، نه درون است نه بيرون ، نه گفتار است نه نوشتار ، مكمل نه ... ": آمده است

، پرده نه اختالط است نه... يك جمع است نه يك كسر ، نه يك بيرون است نه متمم يك درون ، نه عرض است نه جوهر ،

انفكاك ، نه همانستي است نه تفاوت ، نه ازاله است نه بكارت ، نه حجاب است نه حجاب افكني ، گرام نه يك دال است نه يك

مدلول ، نه يك نشانه است نه يك چيز ، نه يك حضور است نه يك غيبت ، نه يك وضع است نه يك نفي ، فاصله گذاري نه يك

نه آن ، يعني هم اين و هم / نه اين . م يك آغاز يا گسست ساده است نه ثانويت ساده مكان است نه يك زمان ، شكاف نه انسجا

12 ." پيمايش اين نشان حد حاشيه اي نيز هست ؛ ; آن

بنابراين اموري چون حقيقت .بايد گفت كه متافيزيك به طور كلي به دامنه هاي دربردارنده جهان ادراكات حسي مي پردازد

رفت ، حضور ، زمان ، مكان ، خلود نفس و اعتقاد به ذات باري ، بطور كلي در قلمرو بحث متافيزيك قرار ذاتي ، وجود ، مع

. دارند

. در كنكاش بوده است [Arche]متافيزيك غرب همواره در پاسخ به سواالتي پيرامون امور فوق به دنبال مباني و اصولي

از دوره افالطون به بعد لوگوس بمثابه . ر پايه و شالوده خاصي استئوار كند در واقع متافيزيك كوشيده تا بناي فلسفي خود را ب

لوگوس از ديرباز به معاني گوناگوني چون عقل ، انديش ، كالم ، گفتار ، . شالوده اي استوار ، اساس بحثهاي فلسفي بوده است

فيزيك غرب را در چارچوب لوگوس قرار مي دهد ، دريدا ، انگيختاري را كه متا. پژوهش ، معرفت و مباني عقلي بكار رفته است

در فلسفه غرب حقيقت ، معرفت ، ارزش و زيبايي در پيوندي گسست . لوگوسانتريسم يا عقل و كالم محوري نام داده است

جسم و دريدا مي گويد متافيزيك غرب بر پايه همين بنياد است كه طيف دوقطبي حضور و غياب ، . ناپذير با لوگوس قرار دارد

روح ، ماده و ذهن ، طبيعت و فرهنگ ، شكل و محتوا و نظاير آن را معتبر نموده است و قطب نخست را بر قطب دوم اولويت

آنچه بسيار مهم است اين است كه . بخشيده و همواره حركت ديالكتيكي را از قطب نخست به قطب دوم گسترش داده است

13.زمان خود را نمي پذيرد و در پي واژگون سازي و بنيان فكني آن استدريدا اين سلسله مراتب كالسيك رايج تا

صص.نشر هرمس.٣ج."دودمان پژوهی فلسفه/انديشه های فلسفی در پايان هزاره دوم)"١٣٨٠.(ضيمران،محمد. ١١ ٦ص.نشر مرکز؛تهران. يزدانجوترجمه ی پيام".مواضع)."١٣٨١.(دريدا،ژاک ١٢ ١٩٩-١٩٦صص.نشر هرمس.٣ج."دودمان پژوهی فلسفه/انديشه های فلسفی در پايان هزاره دوم)"١٣٨٠.(ضيمران،محمد ١٣

Page 9: 17 Deconstruction Khodaiean

٩

مناسبت ميان امور و پديده ها بهيچ روي تقابل يا : دريدا در اعتراض به دوتايي هاي ياد شده به عنوان تضادها مي گويد

در واژگان فرانسه . ]د جسته است سو Différence در واقع وي از واژه [ " و مبانيت است " ديگر بودگي "تضاد نيست بلكه

است كه دريدا در اين واژه حرف [Différance]كلمه اي كه بطور معمول در معناي تمايز و مبانيت بكار برد ه مي شود ، واژه

a را بجاي e در واقع . مي گذاردDifférance تاخير هم ، صرفاً در معناي تمايز و مبانيت نيست بلكه افاده تلفيق ، تعطيل و

را در نسبت ميان نوشتار و گفتار ، فعل و اسم ، دال و مدلول و محسوس و معقول بكار گرفته Différance او واژه. مي كند

نبايد هريك از اين واژه هاي دوگانه را صرفاً جهت تقابل واژه نخست بدانيم بلكه بايد مناسبت آنها را مورد ": است و مي گويد

. ، خود متضمن مفهومي استعاري ، ايهامي و غير قطعي و تامل برانگيز است Différanceواژه . قرار دهيم بازخواني و تامل

اين معنا باعث مي شود كه ما در دريافتهاي روزمره خويش تجديد نظر كنيك و مفاهيم تقابلي را به سادگي نپذيريم بلكه به

به ديگر سخن نبايد در ساحت تك بعدي معناها اسير شويم . ايج بينديشيممناسبتي فراسوي مناسبت القا شده از سوي فرادهش ر

14.بلكه بايد گستره هاي چند سويه معناها را از نظر بگذرانيم و بطور كلي از يكسونگري دوري كنيم

اگر هدف تعريف مرزبندي .دريدا كوشش براي تعريف دقيق ساخت شكني را مغاير با روح فلسفه ساخت شكني مي داند

و تعيين كردن حدود و ثغور مفاهيم است ، هدف ساختار شكني ، درست بر عكس ، شكستن مرزها ، محدوديت ها و كشف

به بيان ديگر ساخت شكني به هم ريختن و از ريشه كندن نظمهاي مفهومي و . قلمروهاي كشف نشده و ناشناخته است

انگاشت خودشان به منظور برهنه كردن ، تجزيه كردن ، از ثبات و چارچوبهاي فكري به ارث رسيده و برگرداندن آنها عليه پيش

ساخت شكني مي خواهد نشان دهد كه اشياء ، امور ، متون ، سنتها و باورها ، نهادها . استحكام انداختن و واژگون كردن آنهاست

دن از مرزهايي دارند كه در لحظه مفاهيم همواره تمايل به گذر كر. و جامعه را نمي توان يك بار و براي هميشه تعريف كرد

.حاضر محدودشان مي كنند

از اين توصيف يكسره منفي ، پيداست كه ساخت شكني ، نظريه فلسفي جديدي در مقابل و در رد نظريه هاي فلسفي

هاي فلسفي دريدا در پاره اي از آثارش اين تفكر را القاء مي كند كه ساخت شكني گونه اي روش برخورد به پرسش. سنتي نيست

وي در نوشته ها و گفتگوهاي گوناگون . اما اين برداشت از ساخت شكني نيز در پاره اي ديگر از آثار او رد شده است . است

. تلقي كرده است " تجربه امر محال "ساخت شكني را تعريف ناپذير دانسته و آن ار بگونه اي رمز آميز و عرفاني و

١٩٩-١٩٦.صص.همان ١٤

Page 10: 17 Deconstruction Khodaiean

١٠

از چشم انداز دريدا اين است كه او بطور كلي گونه اي ابهام و " ساخت شكني " ناپذيري علت اوليه و بديهي در تعريف

پس . به همين دليل خود نيز گنگي و ابهام را بخش جدا نشدني نوشته هايش كرده است . گنگي را ويژگي ذاتي معنا مي داند

ضد و نقيض يافت و شگفت آور نيست كه پاسخ نمونه شگفت آور نيست كه در آثار او جمله ها و پاره هايي در تائيد تفسيرهاي

15.او به منتقدانش همواره اين بوده است كه آنها نوشته هاي او را نفهميده اند

از جمله . از چشم انداز دريدا ، معنا بخشيدن تابعي است از مجموعه اي پيچيده از روابط ناخودآگاه ميان عناصر گوناگون

فرهنگي ويژه اي كه روند معنا بخشيدن در آن صورت مي –ژه شنونده و گوينده و زمينه تاريخي شنونده ، گوينده ، وضعيت وي

پيامد پيچيدگي مجموعه اي كه معنا در آن شكل مي گيرد اين است كه تسلط كامل بر معناي آنچه گفته شده است هرگز . گيرد

، شبكه اي از انگاشت ها ، پيش انگاشت ها و ميانجي به بيان ديگر در پس و پشت هر معناي به ظاهر آشكار ... ممكن نيست

معنا همواره از كوشش آگاهانه اي براي بچنگ . هاي نامرئي ، ناگفته و نا شنيده و در نهايت كم و بيش درك نشده نهفته است

.آمدن و درك شدن مي گريزد

هدف . ت ها و معناهاي اوليه است هدف ساخت شكني ، برآشفتن روياي عقل در رسيدن به درك قطعي و نهايي حقيق

16. ساخت شكني واژگون كردن اصل اولويت منطق بر زبان آوري است

نامه به يك دوست ("ساخت شكني نه يك روش است نه مي تواند به يك روش تبديل شود "اما به نگره خود دريدا

17).ژاپني

شالوده .)يادبودهايي براي پل دومان. ( نوشتن است – به بيش از يك زبان خواندن– به بيان بسيار موجز –شالوده شكني

در متن خانه كردن ، متن را خواندن ، متن را خانه كردن ، خواندن ، خانه كردن ، در : شكني ، متنيت ، بي نا متنيت ، خانش متن

18...خواندن ها خانه كردن و خانش

اين ها آثاري هستند كه پيمان نامه هاي ترجمه –مي خواهند اين ترجمه ناپذيرترين متن ها هستند كه بيش از همه ترجمه

.اين نكته به همان اندازه كه در مورد شعر مصداق دارد در مورد فلسفه نيز صدق مي كند. را پديد مي آورند

٤٨و٤٧.صص.انتشارات آگاه؛تهران".گذار از مدرنيته)."١٣٧٩.(حقيقی،شاهرخ ١٥ ٥٤-٤٨.صص.همان ١٦ ٩.ص.نشر مرکز؛تهران.رجمه ی پيام يزدانجوت".مواضع)."١٣٨١.(دريدا،ژاک ١٧ ٩.ص.نشر مرکز؛تهران.ترجمه ی پيام يزدانجو".مواضع)."١٣٨١.(دريدا،ژاک ١٨

Page 11: 17 Deconstruction Khodaiean

١١

:گفتار دوم

پديداري انديشه ساخت شكني در معماري

م كرده بود كه معماري مدرن در گذشته است و آخرين در انجمن معماران امريكا اعال Johnsonم . 1959در سال

در " ساخت شكني " يا " واسازي " بعنوان سال شكوفايي 1988از سال . بوده است Seagram Buildingمحصول آن

.معماري ياد مي شود

Tateد در گالري كه ناشر انتشارات آكادمي در لندن بو (Andreas Papadakis) " اندرياس پاپاداكيس "در اين سال

همچنين نمايشگاهي نيز در موزه هنر مدرن نيويورك به . ، گردهمايي به راه انداخت و دست به انتشار دو مجله در اين زمينه زد

. برپا شد " معماري ساخت شكن "همت فليپ جانسن با عنوان

از سويي ديگر . عجيب در جريان استاز عكسهايي كه در نمايشگاه به معرض تماشا گذاشته بودند آشكار بود كه چيزي

بطور سطحي حكايت از آن داشت كه واژه ساخت شكني كامال مناسب ) داخل عكس(اشكال تيز بريده و شكلهايي تكه پاره شده

.در لندن بيشتر سخنوران و انديشمندان فرضشان بر اين بود كه ژاك دريدا وارد قضيه شده است. آنهاست

در جايي تفاوتهاي فراوان حس مي شد و به نظر مي رسيد اين -!ار با هم متفاوت بودندكه بسي-معماران ساخت شكن

معماران ساختمانها يا بخشهايي از ساختمانها را با زوايايي عجيب در كنار هم مي نهند بطوريكه اضالع ساختمانها يا اجزاي آنها يا

اين معماران ترسيمها و ماكتهايي بسيار پيچيده مي .وذ مي كنندامتدادشان به يكديگر برخورد مي كنند و يا حتي در يكديگر نف

.ساختند كه برخي اوقات ديدن ساختمان در پس خطوط تفصيلي ، سخت مشكل بود

آنها به نظر نا آرام و ناتمام بودند و خبر رسيدن فيلسوفي تازه بنام ژاك دريدا مي رسيد كه هر چه كتابهايش بيشتر مورد

!فت ، آشفتگي و گيجي دوچندان مي شدمطالعه قرار مي گر

در طرح هر كدام از اين ساختمانها نوعي هندسه بكار گرفته شده بود و سپس هندسه ديگري بر هندسه نخستين قرار گرفته

19است بطوريكه با هندسه نخستين برخورد مي كند

لذت ناشي از نبود،: چارلز جنكسن در مقاله دكونستروكسيون

٢٨-٢٠صص.ترجمه ی منوچهر مزينی،شرکت پردازش و برنامه ريزی شهری)".دکنستروکسيون(واسازی)."١٣٧٥(برادبنت،جفری ١٩

Page 12: 17 Deconstruction Khodaiean

١٢

of Absence) (De–Construction: The Pleasure ] كه مقصود وي از لذت نبود ، پايان دادن ژاك دريدا به

اين جنبش بازتاب . واقعيت جنبش دكونستركسيون در معماري بايد پذيرفته شود ": اين گونه مي گويد ]متافيزيك حضور است

توجهات دريدا به ( و تحوالت فلسفه ) "ن لذتهاي مت" و سپس " مرگ مولف "روالن بارت ، (60تحوالت ادبيات دهه

بود و به جامع ترين شكل به مثابه نظريه و پرداخت منفي بدست پيتر آيزنمان توسعه يافت ) منتقدانه " تمايز "دكونستروكسيون و

بان شناختي و آيزنمن همواره از ديدگاه توجيهات ز ). " ناپيوستگي " ، " بي مركز " ، " ضد تركيب " ، " غير كالسيك ".(

، ولي اوليس خستگي ناپذير در 70فلسفي براي معماري و خسته از بكارگيري نظريات ساختارگرايان و نوام چامسكي در دهه

جستجوي روح گمشده اش ، بعنوان مدرنيست سرگرداني كه فرجه اي خاص در نيچه ، فرويد و ژاك الكان مي يابد ، پيش از

بيزاري و از خود بيگانگي انگشت بگذارد ، به گونه اي خستگي ناپذير از يك شاخه متافيزيك به آنكه به نكات بيشتري از مسائل

جنگ جهاني دوم ، جريان آدم سوزي آلمان ، بمب اتم و بسياري دهشتهاي اجتناب ناپذير ديگر براي او . شاخه ديگري مي پرد

خالء "براي بعضي، هيچ چيز اعتبار . ابند ، درآمده است بصورت جوهر زندگي مدرن ، داده هايي كه بايد در معماري نمود ي

! را ندارد "عظيم

"اما از هنگامي كه چنين فرض شده است كه معماري هنري ساختاري همراه با شالوده اجتماعي باشد ، معماراني كه براي

گويد كه نوعي معماري چه كسي بايد اين را ب. طراحي مي كنند ، اندكي مضحك مي نمايند "خالء و پوچي نبود

.دكونستروكسيون ضد اجتماعي هم حق اظهار وجود دارد ، همانگونه كه سنتهاي هنر و ادبيات و فلسفه وجود دارند

كه دريدا آن را گريز از زبان (Différance)اصطالح تازه متمايز .جاي شگفتي نيست اگر تمام آنها شبيه زبان چيني باشند

انزواي فرد از جمع است كه امروز حتي دور شدن از خود "ديگر بودگي "خت ناپذير ابدي و ومي داند و عبارتست از شنا

با اينكه ممكن است تكيه بر اين نفس گرايي و شك گرايي كاري عبث به نظر مي رسد ، اما معماري . بصورت شيزوفرنيا است

واند انكار كند اينها انگيزه هايي رايج و معمول همواره ارزشهاي فرهنگي كلي را به نمايش مي گذارد و هسچ كس نيز نمي ت

حتي در اين ميان بخش زيبايي شناختي و خوشايند و زبان رسمي گسترده اي هم وجود دارد كه مقدم بر نظريه .درهنرهاي ديگرند

20.مي تواند مورد بحث قرار گيرد

:گفتارسوم

:فضاي شهريواسازي در پارك دوالويلت نمودي از

٩٩-٩٧صص.نشر توسعه".ی معاصرشش مفهوم درمعمار)"١٣٧٨.(جودت،محمدرضا،همکاران ٢٠

Page 13: 17 Deconstruction Khodaiean

١٣

ــي ــد بزرگ ب ــاري تردي ــه معم ــق يافت ــر تحق ــرين اث ــت در ارتنساكديت ــاردچومي اس ــت برن ــارك دوالويل ــشن ، پ ك

ــسابقه ــالهاي م ــه س ــه ب ــزار شــد، چــوبي جــايزه نخــست را از آن خــود 1982اي ك ــارك دالويلــت برگ ــراي طــرح پ ب

اي اسـت، يـا يـك سـاختمان تئـوري كنـد آيـا ايـن پـارك تئـوري تحقـق يافتـه اساسي را مطرح مـي يساخت وي پرسش

توانـد بـا مفـاهيم انتزاعـي محـدود كننـده تركيـب شـود؟ چـومي كوشـيده است؟ آيا مـسائل علمـي يـك سـاختمان مـي

. سامان يابد“ سلسله مراتب و نظم ،تركيب”تواند بدون رعايت قواعد سنتي نشان دهد كه معماري پيچيده مي

شـود كـه فنـسيلبه آن را بـا زميني كه بـه پـارك اختـصاص يافتـه بـه شـهر علمـي و صـنعتي وسـيعي محـدود مـي

در جنـوب ايـن سـاختمان سـينمائي كـروي شـكل . قابي پوالدين در دل ساختمان كـشتارگاه نيمـه تمـامي سـاخته اسـت

عـالوه بـر آن ، در جنـوب و غـرب ايـن سـاختمان، . خـورد با نمائي رخشان كه آن نيز كار فنـسيلبه اسـت بـه چـشم مـي

ــازار مــال فرو«بنــاي اســت موجــود بالتــار نــوزدهم از چــدن و شيــشه ســاخته شــده و كــار كــه در نيمــه قــرن» انشــب

. باشد كه فنسيلبه آن را با تاالري وسيع تبديل كرده است مي

ــبكه ــا ش ــستمي ي ــت از سي ــارك دالويل ــرح پ ــطرنجي وي در ط ــرماي ش ــاد ك ــه ابع ــائي ب ــر 120ب از مربعه مت

از شـرق بـه غـرب ايـن سيـستم را تـشكيل رويهمرفتـه هـشت مربـع از شـمال بـه جنـوب و پـنج مربـع ؛ استفاده كـرد

خطــوط شــبكه (ريــست و در هــر نقطــه تقــاطع گهــا ن چــومي بــه ايــن مربعهــا بــه ديــده سيــستمي از نقطــه . دهنــد مــي

متـر و 10نهـد بـه ابعـاد گرفـت، عالمتـي مـي ، مگر آن جا كه نقطـه تقـاطع درون سـاختماني عظـيم قـرار مـي )شطرنجي

قواعـد وي در نهـادن فليهـا بـه انـواع و اقـسام، شـباهت بـه قواعـد آيـزنمن .نامـد به شـكل مكعـب كـه آن را فلـي مـي

بـه . برخـي از ايـن انـواع، چنـان كـه خـواهيم ديـد از سـاختگرائي روسـي ملهـم هـستند . دارد، البته با پيچيـدگي بيـشتر

بـراي ني را كـه ملنيكـف معمـار سـاختگراي روسـي وراستي ، چومي بـر سـر آن اسـت، بـه عنـوان يكـي از انـواع، پـاوي

بـين و دور تـا دور فليهـا، چـومي تعـداد بـسياري راه طـرح كـرد كـه . پاريس سـاخت، تقليـد كنـد 1927نمايشگاه سال

كننــد و برخــي از آنــان بــه شــدت هندســي هــستند و بعــضي ديگــر گــاه بــه بــاال و گــاه بــه پــائين صــعود و نــزول مــي

ــا ــديفرمهـ ــسيار آزاد دارنـ ــينمائي . ي بـ ــگاهي سـ ــا گردشـ ــوع راههـ ــد ) Promenade.cinematique(مجمـ پديـ

هـا و در زيـر همـه ايـن نقطـه . چـومي ايـن راههـا را بـه عنـوان سيـستمي از خطـوط در نظـر گرفـت .آورند، نمـايش مي

ايـن سيـستم عبـارت اسـت از مربعـي كـه شـهر علمـي را . خطها وي سيستم هندسـي و اساسـي ديگـري را پايـه گـذارد

ن در جنـوب، مثلثـي كـه آن نيـز در شـرق تـاالر بـزرگ پـارك قـرار اي در جنـوب آن، و همچنـا كنـد، دايـره محصور مي

البتـه . مـورد مالحظـه قـرار دارد » سـطوح «چومي اين فرمهـاي هندسـي را بـه عنـوان سيـستمي از صـفحات يـا . گيرد مي

اي س بـود و مربـع ، دايـره، و مثلـث نيـز تـداعي ديـرين و عارفانـه ونقطه، خط، و سطح در شـمار مبـاني آموزشـي باهـا

. آورند گردند و حتي اساس بودائيسم را فراهم مي ند و به دوران كالسيك يونان باز ميدار

Page 14: 17 Deconstruction Khodaiean

١٤

هــا، سيــستم سيــستم نقطــه: شــوند در پــارك چــومي ســه سيــستم نظــام دهنــده كــامال متفــاوت بــر هــم نهــاده مــي

اده شـود هـا در درون خـود، كامـل اسـت، امـا چـون بـر سيـستمي ديگـر نهـ هر كدام از سيـستم . خطها، و سيستم سطوح

يعنـي : شـوند كننـد و مـزاحم يكـديگر مـي ايـن سيـستمها بـا يكـديگر برخـورد مـي . كنـد اي متقابل پيـدا مـي با آن رابطه

رســند و جــور گــاه دو سيــستم بــه هــم مــي. شــود يــك سيــستم در برابــر سيــستم ديگــر يــا بــه ســبب آن منحــرف مــي

وقـات سيـستمها صـرفا همزيـستي آغـاز مـي و برخـي ا . كنـد شوند و بدين ترتيـب هـر يـك ديگـري را تقويـت مـي مي

. شوند تفاوت مي كنند و پنداري نسبت به يكديگر بي

بــه جــا بــه جــائي كلــي ) كالســيك(= هــا، چــومي بــر خــالف متــضادهاي ديــرين ماننــد دريــدا در كتــاب حاشــيه

هـاي اقتـصادي كـار زه و جنبـه اساسـي بـين فـرم و عملكـرد، سـا » علـت و معلـولي «براي وي تضادهاي . سيستم كوشيد

ي پيـدا شـود، ينكتـه ايـن بـود كـه بـراي ايـن تـضادها جانـشينها . و برنامه عوامل اصلي بودنـد ) البته فرم معماري (و فرم

درسـت همـان گونـه كـه دريـدا » .مفاهيمي تازه براي آشتي دادن و بر هـم نهـادن تغييـرات ناگهـاني و جانـشين كردنهـا «

هد كه نوشـته فيلـسوفان مختلـف واجـد نكـاتي بـر ضـد مفـاهيمي اسـت كـه فلـسفه ايـشان خود نشان ميد » واسازي«با

هـا واسـازي شـوند معلـوم بر آن استوار است، چومي اميدوار بـود نـشان دهـد كـه در معمـاري هرگـاه تـضادهاي برنامـه

ن سـخن ايـن معنـي ايـ . هـا خـود بـر آن اسـتوارند شود اين تضادها درست بر ضد همـان اساسـي هـستند كـه برنامـه مي

ــاهيم خــود معمــاري ــا اســتفاده از مف ــسلما ب ــار م ــن ك ــراردادي زدود، و اي ــد معمــاري را از معيارهــاي ق اســت كــه باي

سـال گذشـته مـرز بـين 20زيـرا در . ممكن است و نيـز بـا اسـتفاده از مفـاهيم نقـد ادبـي، سـينما، فلـسفه، و روانكـاوي

Page 15: 17 Deconstruction Khodaiean

١٥

چـومي . معمـاري بـا تمـام آنهـا خويـشاوندي نزديـك دارد هـاي مختلـف تبيـين انديـشه فـرو ريختـه اسـت و اين شيوه

. ريـزد و خودكـامگي مدرنيـسم را فـرو مـي » اسـتقالل «بينـد كـه اي مـي اين خويشاوندي را داراي نيروهاي بـه هـم بافتـه

ــين معمــاري يعنــي ســاختن صــرف و تئــوري معمــاري را واســازي ميكنــد ــاريخي ب ــاالتر، جــدائي ت چــومي . و از آن ب

كند ها توصيه مي ا براي واسازي برنامهراههاي مختلفي ر

ــارك دالويلــت (ســينه گــرام فلــي ي ، در يدر جــا ــراي )يكــي از ســاختمانهاي پ ، چــومي اســتراتژيهاي خــود را ب

روبــرو – ماننــد پــارك دالويلــت –در صــورتي كــه معمــار بــا يــك برنامــه شهرســازي . نهــد طراحــي چنــين پــيش مــي

: شود، ممكن است نكات زير را تحقق دهد

انگيـز را نـشان يك ساختمان را استادانه طـرح كنـد، ايـن بنـا بايـد يـك حركـت معمارانـة جـذاب و هيجـان ) الف

)تركيب ممكن است سنتي باشد. (دهد

اي را بگيرد، جاهـاي خـالي را پركنـد، مـتن را كامـل كنـد چنـان كـه گـوئي حواشـي صـفحه موجود وضعيت) ب

)ضعيت موجود را تكميل كندو چيزي به وجود آورد كه و(كند را تذهيب مي

كنـد و آن را ورقـه بـه ورقـه لاي نقادانـه وضـعيت موجـود را، آن چـه از گذشـته بـاقي مانـده، تحليـ با ديـده ) ج

اي بـدان بيفزايـد كـه از جـائي ديگـر گرفتـه باشدــ از شـهري ديگـر، از پـاركي توانـد خـود ورقـه فرو ريـزد، حتـي مـي

شـتة گذشـتگان و دوبـاره بـر آن نوشتن،ــ تقريبـاً همـان كـاري كـه دريـدا در مانند پاك كردن سـنگ لـوحي از نو (ديگر

)كند فلسفه مي

ــطه ) د ــستجوي واس ــه ج ــين و ب ــين زم ــتي دادن ب ــراي آش ــود آورد ب ــه وج ــي ب ــستمي انتزاع ـــ سي اي برآيد

دارنــد كنـد قـرار اي كـه بـر آن كـار مـي محـدوديتهاي برنامـه و مفهومهـاي ديگـري كـه كـامالً در وراي شـهر يــا برنامـه

).حكمي براي آشتي(

ايــن پــارك بايــد شــامل كارگــاه، تــاالر ورزش، حمــام و زمــين . بــه راســتي برنامــة پــارك دالويــت پيچيــده بــود

در زمينـي كـه بـه پـارك . شـد هـا مـي هـا، كنـسرتها، آزمايـشهاي علمـي، بازيهـا، و مـسابقه بازي، جاهائي براي نمايـشگاه

يادگـار قـرن نـوزدهم بـود، مـوزة و ت كـه از چـدن و شيـشه سـاخته شـده اختصاص يافته بود تاالر بزرگي وجـود داشـ

ــارك ســاخته مــي» شــهر موســيقي«علــوم و صــنايع فنــسيلبه وجــود داشــت و بايــد يــك تمــام ايــن . شــد جديــد در پ

امـا . خواستهاي برنامه را ممكن بـود در يـك بنـاي بـسيار بـزرگ كـه نظيـرش تـا ايـن زمـان سـاخته نـشده بـود جـا داد

را چون يك مركـز فرهنگـي در فـضاي آزاد در نظـر گرفـت، بـا سـاختمانهائي كـه هـر يـك از ديگـري جـدا چومي آنها

گيرنـد؛ طرحـي كـه از گوئي اين بناها اجزائي از سـاختماني بـزرگ باشـند كـه درون طرحـي پيونـد يافتـه قـرار مـي . بود

ــب ديگــر محــدوديتهاي موجــود را در ــود و از جان ــاي شــهر ب ــب پاســخگوي نيازه ــود يــك جان ــه ب ــن . نظــر گرفت اي

Page 16: 17 Deconstruction Khodaiean

١٦

ــه ــا بخــشي از شــهر و حوم ــراي هــاي مجــاور گــسترش مــي ســاختمان ت ــود ب ــدلي جنينــي ب ــدين ترتيــب م يافــت و ب

.هاي جديدي كه ممكن است در قرن بيست و يكم تحقق يابند برنامه

هـاي قـديمي را زنـده را در طـرح ايـن پـارك رد كـرد چـون آنهـا اسـطوره » مكملهـا «و هـم » تركيـب «چومي هم

وي نوشـتن متنـي تـازه بـر لـوحي قـديمي را . نمودنـد كردند و محـدوديتهاي علمـي خـود را بـه پـروژه تحميـل مـي يم

. خـورد بـه چـشم مـي 1976اگـر چـه اشـاراتي از آن در فيلمهـاي سـينمائي . در اين جـا نپـذيرفت ) شبيه كارهاي دريدا (

ــه ــشي، اگــر از محــدوديتهاي برنام ــصويري و نماي ــا عوامــل ت ــسي صــحب ام ــا محــدوديتهاي نوي ــاوريم، ب ــان ني ــه مي تي ب

سياسي وقت كه چومي در طـرح خـود، يـا بهتـر در سـتيز در طراحـي بـا ايـن پـارك بـا آنهـا روبـرو شـد قابـل مقايـسه

از جانـب ) هـاي اصـلي طـرح اوليـة نمايـشگر ايـده (بـه عـالوه ضـمانتي وجـود نداشـت كـه اگـر تمـامي طـرح . نبودند

شـد، مـادام كـه سـاختمان ادامـه داشـت هـر كـس كـه سـرمعمار كـار مـي . باشـد شد، تحقق آن حتمي مسئوالن قبول مي

گرفـت انطبـاق دهـد تـا خللـي بـر مفهـوم طـرح وارد بايد روند كار را با تغييرات اقتـصادي و سياسـي كـه صـورت مـي

بداهــه ال اينهــا نيــاز بــه تــصميمات ابتكــاري و فــي. بــه عــالوه تغييــر اقتــصادي و عقيــدتي، كــار را متوقــف نكنــد. نيابــد

از ايــن رو چــومي، . اســاس مفهــوم طــرح قــرار گيــرد» ابتكــار فــي البداهــه«از ايــن رو آســانتر بــود كــه اصــوالً . داشــت

گرفــت، از آغــاز بــراي ايــدة اصــلي طــرح اي كــه در فلــسفه، هنــر، و ادبيــات صــورت مــي متــأثر از دگرگونيهــاي تــازه

.انشينهاي متعدد باشد چارچوبي به وجود آورد كه مشتمل بر تركيبها و ج]مفهوم آن[

المثــل در فــي. در گذشــته اســتفاده كــرده بــود[grids]چــومي از نظــم شــطرنجي » واســطه يــا حكــم«بــه عنــوان

در لنــدن انجــام داده بودنــد، » جامعــة معمــاران انگليــسي«كــه وي بــا دانــشجويان خــود در مدرســة » بــاغ جــيس«پــروژة

ــه ــروژه نمون ــين پ ــي اي از چن ــت م ــه دس ــائي ب ــد ه ــروژه در ا. ده ــن پ ــسيم ي ــان تق ــطرنجي ادارة وي، هم ــديهاي ش بن

را بـه كـار گرفـت و بـا اسـتفاده از ايـن نقـشه مـشخص كـرد، لنـدن در كـدام نقـاط نيـاز ]انگلستان[برداري ارتش نقشه

اي سـاده و الزامـي، رابطـة سـادة علـت نكتـه ايـن بـود كـه معلـوم شـود رابطـه . به مرمت و طرح شهرسازي جديد دارد

و نيـز نظـم شـطرنجي نيـازي بـه مهـر هـيچ تـك مـؤلفي . بين برنامة پـروژه و معمـاري پـروژه وجـود نـدارد و معلولي،

نـام و نـشاني مؤلـف، نظـم شـطرنجي را مـدل ايـن بـي . كنـد در برابـر آن مقاومـت مـي و ندارد، سـهل اسـت ]معماري[

و » گـسترش ناتمـام «ي آن امكـان كنـد، و بـه جـا سـازد، و ماهيتـاً نظـم سلـسله مراتبـي را رد مـي نمونه قـرن بيـستم مـي

ــي ــان را عرضــه مــي ب ــه ».دارد پاي ــا«هــاي شــطرنجي در خــود جمعــي از خان ــضادهاي پوي چــومي و . را همــراه دارد» ت

ــا چنــين ــر نظمــي شــطرنجي گذاشــتند؛ ام ــاركي را ريختنــد و اســاس كــار را ب ــا «همكــارانش طــرح پ نظــم هندســي ب

يـستي بـه تعـدادي عملكـرد پاسـخ گوينـد، امـا نظـم شـطرنجي، ماهيتـاً با اينان در طرح خود مـي » .طبيعت در ستيز است

بايـستي ايـن معمـاران مـي . »نظـم شـطرنجي انتزاعـي اسـت «گـرا باشـند، امـا بايـستي واقـع اينان مي . است» ضد عملكرد «

Page 17: 17 Deconstruction Khodaiean

١٧

بـر ضـد مـتن موجـود «ماهيتـاً » نظـم شـطرنجي «وضعيت موجودـ مـتن موجـود راــ در طـرح خـود رعايـت كننـد، امـا

ــا آنهــا مــي.»اســت ــه رعايــت محــدودة زمــين طــرح دهنــد، ام ــان«بايــستي ب ــان » .ناپــذير اســت نظــم شــطرنجي پاي اين

ــي ــا م ــد، ام ــر گيرن ــصادي و سياســي را در نظ ــامعين اقت ــاي ن ــستي دگرگونيه ــين اســت «باي ــطرنجي مع ــم ش ــن . »نظ اي

اي شـطرنجي اصـل و سـابقه طـرح ايـن پـارك را بريزنـد، امـا نظـم ،بايستي بـه رعايـت سـابقة طراحـي بـاغ معماران مي

. »گشود پاياني سيماي باغهاي قبل از خود و نمادهاي گذشته مي به تعداد بي«نداشت و خود را

سيـستم . ها، تنها يكـي از سـه سيـستمي اسـت كـه در طراحـي ايـن بـاغ بـه كـار گرفتـه شـد شبكة شطرنجي نقطه

يــا (هــر كــدام از ايــن سيــستمها ماهيــت «. اســتفاده قــرار گرفــتخطــوط و سيــستم ســطوح نيــز در ايــن طراحــي مــورد

از ]بـه معنـي گذشـتة خـود [را » تركيبـي «مستقل دارد كه بـر هـم نهـادن آنهـا بريكـديگر امكـان پديـد آمـدن هـر ) متني

ــان مــي ــاقي نگــاه مــي مي ــا را ب ــرعكس تفاوته ــرد، ب ــستم ب ــده، هــر سي دارد و از اوج و صــعود هــر عامــل ســازمان دهن

كنــد، ولــي چــون اگــر چــه هـر سيــستم را يــك معمارــ بــه عنــوان موضـوع ـ معــين مـي . كنـد لــوگيري مــيممتـازي ج

. روند سيستمها بر روي يكديگر قرار گيرند، موضوع و معمار به كنار مي

ــاهمگني« ــا اصــل ن ــرار گرفــت ت ــضاد يكديگرـــ هــدف ق ــل و مت ــاً مقاب ــاط، و ذات ــدون ارتب ــ تركيــب عوامــل ب ـ

پـذير و اطمينان بخـش تركيبهـاي معمـولي را بـر هـم زنـد و بـه جـاي آن نـوعي ديـوانگي تحقـق پيوستگي نرم و پايدار

شــوند و در زبــان فرانــسه بــه معنــي هــاي پــارك بــدان خوانــده مــي كــه برخــي از پــروژهla.folie» فلــي«(» را بنــشاند

بـه طـرح در پـارك موجـود بـه عـالوه، سـاختمانهائي كـه قبـل از پـرداختن .) ديوانگي است، اشاره به همـين معنـي دارد

Page 18: 17 Deconstruction Khodaiean

١٨

بــدين . بيــشتر را بــر طـرح پــارك افزودنــد “عــدم تــداوم حـساب شــدة ”بـود، ماننــد مــوزه علــوم و صـنايع، و گرانــدهال

را در الويلــت در معــرض تماشــا گذاشــت كــه البتــه » نتــاژيوم«قــراردادي، » نهايوكمپزيــسي«ترتيــب، چــومي بــه جــاي

هــاي فــيلم، بريــده» منتــاژ«در . ديگــران آن را گــسترش داده بودنــدســازي، آيــزن شــتاين و بــه عنــوان تكنيكــي در فــيلم

اضـافه كـردن، ، را بـه وجـود آورنـد؛ تكـرار، جـا بـه جـا كـردن » انـواع تركيبهـا «شـوند تـا مستقل به يكديگر وصله مي

جزئــي از يــك ) photogramيــا فتــوگرام (هــر قــاب امــا در فــيلم،«. بريــدن، وارونــه كــردن و جــز آنهــا ممكــن اســت

.سازد آئي سريع فتگرامها، حركت نمايش سينمائي را مي پشت هم. آورد ت پيوسته را به وجود ميحرك

شـود كـه بـه هـيچ روي اش چيـزي مـي جمع سيـستمها كـه هـر يـك ذاتـاً و درخـود كيفيتـي پيوسـته دارد نتيجـه

. ندانــه نيــستافــراط در خردگرائــي در درون سيــستمها بــه هــيچ وجــه خردم . كيفيــت پيوســتگي در آن مــشهود نيــست

اي اشــاره دارد و بــه عنــوان يــك واقعيــت مجــسم، يــك واقعيــت پــس، الويلــت بــه شــرايط اجتمــاعي و تــاريخي تــازه

اي »وحـدت آرمانخواهانـه «كنـد و ايـن كيفيـات بـراي چـومي نـشان ساخته شده و بسط و تفاوت يافتـه خودنمـائي مـي

ــز نمــي . باشــد مــي ــن رو هــيچ چي ــارك او را همــوژن از اي ــست پ ــه قالــب يــك پارچــه ) همگــون(=يزه توان ــد و ب اي كن

ــر هــم نهــاد از هــر عليــت . درآورد ــوعي كــه وي ســاختمانهايش را ب ــه ن اي پذيرفتــه شــده) رابطــه علــت و معلــولي(ب

و بـدين گونـه . احتراز كرد، ـرابطة علـت و معلـولي بـين برنامـة طـرح، معمـاري، و معنـائي كـه بـر آنهـا مترتـب اسـت

بـه عـالوه چـومي بـا ناديـده گـرفتن . و متنها و گـشودگي آنهـا كـه وي در پـي آن بـود بـاز كـرد راه را به اختالط معاني

هم آهنگي زمينـه و مـتن موجـود، بـا مـردود شـمردن و از آن بـاالتر بـا تخريـب آن حـد و مـرز متـصور بـر هـر طـرح

پــس پــارك . باشــدتوانــد وجــود داشــته نمــي» هــم آهنگــي مــتن هــم«وقتــي مــرز در كــار نباشــد، . پــارك را در نورديــد

ارتبـاط نـدارد، بـراي ايـن كـه سـه سيـستم هندسـي خـط، نقطـه و سـطح . دالويلت با محيط اطراف خود ارتباطي نـدارد

نـه ابعـاد آنهـا و نـه فـرم آنهـا، بـه هـيچ . ـ هر يـك بـراي خـود از اسـتقالل برخـوردار اسـت گوئيم ـ از زبان چومي مي

ـ طريق از زميني كـه بـه پـارك اختـصاص يافتـه زيـرا چنـان كـه . شـود ه حتـي از محوطـة اطـراف آن مـشتق نمـي ــ و ن

و بـه آن راه يـافتن ]يـك بافـت [برقـرار سـاختن يـك نظـم شـطرنجي، گـذر بـه درون «): 1985(گويـد خود دريـدا مـي

».بافد يابد، بلكه تار و پود آن را به هم مي به عالوه چنين گذري به درون، به درون موجود راه نمي. است

ت كه دريدا در بحـث خـود دربـارة الويـت سـخنش را تقريبـاً منحـصراً بـر فليهـاي چـومي متمركـز قابل ذكر اس

. ويــدگگــذارد كــه از سيــستمهاي هندســي پــارك چيــزي ب كنــد، و ايــن تمركــز عمــالً فرصــتي بــراي او بــاقي نمــي مــي

. آورنـد ديـد مـي سيستمهائي كه به نظر ويگلي جـوهر و اسـاس كـار چـومي را بـه عنـوان معمـاري دكنستروكتيويـست پ

كهـاي شـهري معمـول باشـند كـه مـثالً بـا سـاختمانهاي وبلشـبيه اي بزرگ نيستند كـه يـادآور چيـزي اين فليها به اندازه

البتـه وي از سـر قـصد ايـن انـدازه را انتخـاب . چهار طبقه محـصور شـده و مركـب از خيابانهـا و يـا چهارراههـا باشـند

Page 19: 17 Deconstruction Khodaiean

١٩

ـ را بـا رد كـردن مـتن گرا » عمـول هـا و متنهـاي معهـود م خاطره«كرده است تا ـ ي و تـداوم گرا ي ي در طرحهـاي خـود از ي

اي از بـه راسـتي هـر چـه كـه بـه نظـر رسـد و يـا يـادآورد دخالـت معمـار در طـرح باشـد پيـروي مقلدانـه . جا درآورد

اي در هــاي معــين و از پــيش تعيــين شــده دهنــده انــواع موجــود اســت؛ و بــه دنبــال مــدرك گــشتن و بــه دنبــال معنــي

چـومي ايـن ايـده را كـه پـارك بايـد بـه نـوعي مبـين يـك . باشـد هاي شـهري و حتـي در طراحـي يـك پـارك مـي فضا

. كند محتوي موجود ـ خواه ذهني و خواه عملكردي و يا فرمال ـ باشد مطلقاً رد مي

:)ديوانگيها(=فليها يـا مظهـر در فـضاي پـارك تـرين عامـل انـد خيـره كننـده همانند كل پارك، اين فليهـا كـه بـه رنـگ قرمـز درآمـده

متــر اســت كــه از هــر جانــب بــه ســه قــسمت تقــسيم شــده و 10هــر كــدام از آنهــا مقــدمتاً مكعبــي بــه ابعــاد . هــستند

ــاً ــي 27مجموع ــه دســت م ــد مكعــب ب ــشگر صــحنه . دهن ــا نماي ــر يــك از مكعبه ــسي هندســي ه اي خــاص در دگردي

كـه اجـزاي شـبكه بنـا بـر قواعـدي بـه انـواع (فلـزي هـاي اي، شـبكه وسيعي است كه مشتمل بر ديوار پـر، ديـوار پـرده

توانـد از ايـن رو هـر مكعـب مـي . باشـد ، تكـرار، توصـيف، انحـراف و بريـدگي مـي )كننـد گوناگون يكديگر را قطع مـي

عبارت از يك قـاب توخـالي و چهـار مربـع پـر باشـد يـا حتـي آن چهـار مربـع را نداشـته باشـد و فقـط اسـكلت يـك

ممكـن اسـت از فلـز . به حالـت قـائم بـر جـاي نهـاده و يـا كـج بـر زمـين اسـتوار شـده باشـد مكعب را داشته باشد كه

باشد كه فقط چهـار جانـب در معـرض ديـد آن پـر باشـد و بـه نظـر مكعبـي كامـل برسـد؛ و يـا ممكـن اسـت اجـزاي

يـك سـوم برخـي از مكعبهـا ممكـن اسـت . قاب مكعب، و بخشهاي پر بـه انـواع مختلـف بـا هـم تركيـب شـده باشـند

. كـاني مـارپيچي بـه مكعبـي متـصل شـده يـا بـه درون آن راه يافتـه باشـد ممكـن اسـت پلـه . جا شده باشند بريده و جابه

ــه ــسهاي پل ــي؛ ممكــن اســت تندي ــا مخروط ــد ي ــائم باش ــشان ق ــند، فرم ــزرگ باش ــا ب ــا ممكــن اســت كوچــك ي كانه

بعـد . گـشوده، يـا يـك چـرخ چـاه تنديـسهائي بـه شـكل يـك اسـتوانة افقـي . كنسروكتيويست به آنها متصل شده باشـد

دور برخــي از فليهــا ســاخته شــده باشــد بــه شــكل : قااز آن ممكــن اســت ســاختمانهاي كــاملي، ســاخته از گرانيتــي بــر

ـ ايـن سـاختمانها را مـي . مستطيل، دايره بـا زوايـائي حـاد، بـراي : اي عملكردهـائي چنـد مـورد اسـتفاده قـرار داد رتـوان ب

تــوان بــراي ايــن عملكردهــا مــورد اســتفاده قــرار داد، گفــتم مــي. ا ســالن نمايــشگاه، رســتوران يــ»بــار«مركــز اطالعــات،

. معماري و برنامة آن يعني فرم و عملكرد را بشكند» تضاد دوگانه«براي اين كه چومي عالقه دارد

:معنيـ . كنـد هـاي عملكـرد گرايانـه مدرنيـسم را تخريـب مـي با استفاده از اين وسائل، چومي ايـده ــ ماننـد داو نيـز دري

انـد همـان گونـه كـه دريـدا ايـن ايـده را كـه معـاني در كلمـات نهفتـه . كنـد را و ابرام در وجود آن را انكار مـي » حضور«

Page 20: 17 Deconstruction Khodaiean

٢٠

كنـد، چـومي نيـز ايـن كـه در فرسـاخت و فرمهـاي بناهـاي وي معنـي نهفتـه باشـد ايـن كـه ــ رد مـي ـذاتي آنان است

اي كـه چـومي بـراي بـازي از ايـن رو، مـراد از قاعـده .پـذيرد ء كنـد نمـي عماري مستقيماً بتواند معنائي را بـه ذهـن القـا م

ـــ وضــع كــرد، شي مكعبهــاييپــارك و خــواه در دگرگونيهــا) محوطــة(ـــ خــواه در پــالن ســايت نظــم شــطرنجي خــود

اي بـه هـيچ معنـائي كـه بـه كـالم آيـد نـدارد و فقـط ي كـه آيـزنمن سـاخت اشـاره يهـا مانند طرح يكي از نخستين خانه

عبارتــست از » پــست مدرنيــسم«دريــدا، » دكنستروكــسيين«زيــرا در . باشــد متنــي معمارانــه بــا نظمــي خــالص مــيابــداع

هرگـز » معنـي «)!باشـد هر معنـائي كـه خـوب تعريـف شـود ضـامن اصـالت مـي «اي به معني؛ رد كردن اين ايده كه حمله

. تعبيـر ديگـران از كـار مؤلـف اسـت نتيجـة . آورد اسـت كـه آن را بـه وجـود مـي » تعبيـر جامعـه «همواره . شفاف نيست

هــاي آن را جامعــه برحــسب روشــهائي كــه پايــه«. كنــيم بــه شــيوة خــود تعبيــر مــي] هــر موضــوعي را[هــر يــك از مــا

معنـائي كـه پـارك ممكـن اسـت داشـته باشـد بـستگي بـه تعبيـر . »آورد شناسي و روانكاوي يا روشهاي ديگر پديـد مـي

.شياء و مصالحي كه پديد آورنده ساختمانها هستند موجود نيستهيچ معنائي، در ذات ا. شخصي ما دارد

كنـد، معنـي آن نيـز مـدام كنـد و مـدام تغييـر مـي از آن جا كه الويلت، ماهيتاً در حالتي اسـت كـه مـدام توليـد مـي

كــه مــدام بــه تــأخير كنــد؛ معــاني يداـــ ماننــد، تعــابير مختلــف را مــشاهده مــيدربنــابراين چــومي، . شــود دگرگــون مــي

معمـاري، . هـيچ معنـائي نـدارد ]بـه خـودي خـود [معمـاري . برنـد تـصميمي مـي شـوند و راه بـه بـي افتند، عوض مي مي

يـا ناشـي از بـازي بـا زبـان ]از گذشـته [نـابي داشـته باشـد، شـامل خـط اثـري » معني شدة « آن كه است بي » گري معني«

Page 21: 17 Deconstruction Khodaiean

٢١

در پـارك دالويلـت نمـايش دهـد و از ايـن رو ايـن پـارك هـر فـرم خواهـد خـود را، معمـاريش را، چـومي نمـي . است

بـر هـم نهـاد «كنـد بـا به محض اين كـه معنـائي آغـاز بـه تجلـي و تظـاهر مـي . كند را رد مي » اي واالي منطقي جا افتاده «

همچنـين عـواملي كـه . شـود شـود ايـن معنـي زائـل مـي ي عـواملي كـه معنـا از آنهـا ناشـي مـي يو جابجـا » و دگرديسي

از . اي را بـه ذهـن آورنـد گـاه فـرم يـا فرمهـاي معـين شـناخته شـده دهند، به نوبـت خـود، نبايـد هـيچ رك را شكل مي پا

ــومي ــاري چ ــان معم ــن رو، در زب ــي «: اي ــأخير م ــه ت ــضور ب ــه ح ــا جاب ــق، ت ــه تعوي ــائي ب ــه نه ــد و نتيج ــا و افت جائيه

.»دگرگونيهاي فرم، سيماي معماري را يك قدم به پيشتر برد

امـا . حقيقـت، كنستروكتيويـسم نيـست «فليهـاي قرمـز وي، بـه هـيچ وجـه، » حقيقـت «كنـد كـه مـي چومي جـدال

هـستند، هـم شـكل آنهـا هـستند ، مـا را بـه يـاد آنهـا مـي ماننـد آنهـا . برخي از آنهـا عمـالً فـرم كنتروكتيويـست دارنـد

ه باشـيم، فرمهـاي چـومي را كـه اگـر مـا فرمهـاي كنستروكتيويـستي را ديـد . آورنـد را به ذهـن مـي اندازند و شمايل آنها

از . توانـد بـا جـدال خـود ايـن بـه يـادآوردن را از مـا بگيـرد چـومي نمـي . افتيم ي مي تببينيم به ياد فرمهاي كنستروكتيويس

و اميـد صـادقانة چـومي كـه ايـن فليهـا ]از معناهـائي [هـستند ) يياندكـسها (=» اشـاراتي « اينهـا پييرس اين رو به عبارت

امـا دربـارة نمـادين بـودن پـارك و .دهـد برقرار نكننـد، بـه هـيچ وجـه كيفيـت آنهـا را كـاهش نمـي ]ظربا نا [ارتباطي را

فليهــايش، خــوب بايــد نكــاتي را دربــارة كيفيــت نمــادين ايــن پــارك آموخــت، هــركس، در سراســر جهــان، در جهــان

ــار ــ يمعم ــت در درون فرهن ــه الوي ــت ك ــه اس ــرده آموخت ــشاهده ك ــاري م ــالت معم ــت را در مج ــاري ، الويل گ معم

ــاربرد ــاد ك ــان نم ــر در جه ــاري ديگ ــع معم ــر مجتم ــيش از ه ــر، ب ــز ديگ ــر چي ــيش از ه ــرار دارد، و ب ــادين ق نم

!ن دريدا در معماري جا داردودكنستروكسي