bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{...

25
bartarinroamn bartarinroman شوهررتی غی مـ ـن[ , ۲۰,۱۲,۱۹ ۲۲:۱۱ ] [ In reply to شوهررتی غی مـ ـن] # part_146 # عروس_ اب ارب زاده ای خدان ا جواباب ارب زاده رو چی ادم مید چند تا نفس عمیق کشیدم، دروغ همیتونستم نم بهاب ارب زاده بگم پس دلم و زدم به دریا ومه ه چیز رو براش تعریف کردم

Upload: others

Post on 19-Feb-2020

19 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

[۲۲:۱۱ ۲۰,۱۲,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_146

زادهارباب_عروس#

نفس تا چند میدادم چی رو زاده ارباب جواب االن خدا ای

بگم زاده ارباب به نمیتونستم هم دروغ ، کشیدم عمیق

کردم تعریف براش رو چیز همه و دریا به زدم و دلم پس

Page 2: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

هم تو رو اخماش زاده ارباب ، شد تموم حرفام وقتی

: گفت و کشید

... اون برداره حسادت از دست نمیخواد ترنج _

زاده ارباب _

: گفتم ترس بدون اما من به زد زل اخم با شد ساکت

، داره دوستتون چقدر که میدونید شماست خواهر ترنج _

هیچوقت ترنج دیدم بودیم اینجا مدت این تو من بعدش

با که خواهرتون به رو غریبه یه حرفای شما نمیگه دروغ

؟ نمیکنید باور رو شد بزرگ خودتون

باور نمیشه یعنی ترنج حرفای اما نیست اعتماد بحث _

... نیاز چون ستاره کرد

: پریدم حرفش بین

اما میشه مشخص واقعیت زود یا دیر نمیگه دروغ ترنج _

بهش چون کرد باور رو دخترش حرفای ساالر ارباب

بود مطمئن تربیتش از چون داشت اعتماد

؟ بگو و حرفت رک ستاره بگی چی میخوای _

Page 3: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

: زدم بهش لبخندی

اون چون باشید نداشته بد رفتار ترنج با بگم میخوام _

کردید اشتباه بشید متوجه که هم روزی ، میگه رو حقیقت

. میشید پشیمون که هستید خودتون این

نگفت چیزی دیگه و داد تکون سری زاده ارباب

خواهرش به حواسش بیشتر بعد به این از میدونستم

امیدوارم داره دوستش چون میمونه مواظبش و هست

!. باشه همینطور

ستاره _

، شدم خارج افکارم از نازگل مامان صدای شنیدن با

: دادم رو جوابش گیج و دوختم بهش رو نگاهم

؟ بله _

؟ خوبه حالت _

دادم تحویلش لبخندی حرفش این شنیدن با

خوبم _

Page 4: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

بعدش بخوری چیزی یه بریم باید پاشو باش زود _

خودکشی قصد داری که بدی حال این با کنی استراحت

انگار داری

نه _

ستاره _

: گفت که برگشتم زاده ارباب سمت به

ممنون _

چرا فهمیدم تازه رفت شد بلند که شدم خیره بهش گنگ

که بود خوب نشست لبهام روی لبخندی کرد تشکر

بود چیز همه به حواسش

🌸

🌸🌸

Page 5: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۲۶ ۲۱,۱۲,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_147

زادهارباب_عروس#

Page 6: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

: گفت و شد خیره ترنج به نیاز

ساکتی همش اومدم وقتی از عزیزم هستی ساکت چرا _

؟

به ترنج زده رو حرف این عمدی نیاز میدونستم

: گفت سرد و زد زل چشمهاش

بگم باید چی نمیدونم _

احترامی بی نه انداخت پایین رو سرش دوباره بعدش

اخم با که افتاد نازگل مامان به نگاهم چیزی نه بهش کرد

رو رفتارش این دلیل میکرد نگاه ترنج به داشت

داره مشکلی ترنج میکرد فکر همش چرا چیه نمیدونستم

تاسف با بود خودش از این و نداشت مشکلی هیچ وقتی

: شد بلند زاده ارباب صدای که دادم تکون رو سرم

ترنج _

داداش بله _

Page 7: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

عوض هواتون و حال یکم روستا برید حوا و ستاره با _

همراتون هم نگهبان دوتا یه ، برید میتونید هم بازار بشه

میفرستم

زد برق چشمهاش ترنج

: گفت نیاز به رو نازگل مامان

بهتون میگذره خوش برو هم تو عزیزم _

تو رفت هممون اخمای وضوح به حرفش این شنیدن با

با نیاز ، باشه ما همراه نیاز نداشتیم دوست اصال هم

: گفت تعارف

. نمیشه حوصلم ام خسته من جون مامان نه _

حوا که کنه اصرار نازگل مامان دوباره بود منتظر بعدش

: گفت

وقت دیگه روز یه انشااهلل راه ی خسته نیاز نازگل مامان _

هست زیاد که

Page 8: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

چشمهای با ترنج ، داد تکون رو سرش نازگل مامان

و کرد ترنج به رو نیاز که شد خیره حوا به خوشحالش

: گفت

؟ شده چیزی یهو شدی خوشحال چرا تو عزیزم _

اخم با جفتشون افتاد ساالر ارباب و زاده ارباب به نگاهم

ترنج به نازگل مامان و بودند خیره نیاز به

جون نیاز _

: پرسیدم که برگشت سمتم به نیاز

؟ داری مشکلی ترنج با _

شد خیره بهم ساکت ثانیه چند من حرف این شنیدن با

: گفت و اومد خودش به بعدش اما

؟ میکنی سئوالی همچین چرا نه _

: زدم بهش لبخندی

مشکلی یه میکردم احساس همش چون پس ببخشید _

هست ترنج به نگاهتون همش که مخصوصا دارید باهاش

Page 9: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

: زد صدا رو اسمم توبیخ با نازگل مامان

ستاره _

رفع برای بود سئوال یه فقط نازگل مامان ببخشید _

کنجکاوی

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۱۸ ۲۲,۱۲,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

Page 10: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_148

زادهارباب_عروس#

سمتم به ترنج میرفتیم بازار سمت به داشتیم وقتی

: گفت و چرخید

اون نمیگفتی بهش چیزی تو اگه شاید ستاره ممنون _

و من بین دلخوری یه میشد باعث و میداد ادامه همینطور

بیاد پیش مامان

ما به خودش همیشه هست عاقلی زن نازگل مامان _

رو مکار زن این گول داره چرا نمیدونم اما میکنه کمک

یه رفتارش و حرفاش با داره سعی همش که اون میخوره

Page 11: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

اس فهمیده خیلی انگار که بده نشون رو خودش شکلی

کرده قفل اومده وقتی از هم همش نیست اینطور اصال اما

!. کنه اذیتت میخواد مشخص تو روی

چقدر فهمیدم من میدونه چون همینه عادتش اون _

پلید ذاتش

: گفت حوا اینبار

باهاش هست شکلی یه نمیاد خوشم ازش زیاد منم _

میزنه طعنه آدم به داره انگار ، نمیکنم حال

: گفت خنده با ترنج

هایی کار چه قراره ببینید هست اولش تازه که این _

. بده انجام

فشار هم روی محکم رو هام چشم حرفاش شنیدن با

بود باهاش حق دادم

نزنیم حرف درموردش بیشتر میشه درست بیخیال _

! خوبه خیلی خودش بیاد ما همراه نتونست که همین

؟ بیاد شما همراه نتونست کی _

Page 12: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

همراه برگشتیم سمتش به هممون نیاز صدای شنیدن با

از دست نمیخواد هست مشخص بود اومده نازگل مامان

: گفت طعنه با حوا ، برداره ما سر

مزاحم یه _

: زد بدی برق چشمهاش نیاز

؟ هستید من با _

شوخی داشت حوا ؟ میگیری خودت به چرا عزیزم نه _

.؟ مگه میکرد

تکون هوا روی رو دستش که برگشتم سمتش به بعدش

داد

آره _

: گفت و زد من به لبخندی

اهورا که همینه بخاطر شاید هستی برخورد خوش خیلی _

شده عاشقت

: زد نیش ترنج

Page 13: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

دارند زود انقدر که همینه برای شده عاشقش داداشم _

میشند دار بچه

ایستاد سرجاش شده خشک نیاز

؟ بچه _

: گفت و انداخت باال ابرویی ترنج

؟ نمیدونستی هست حامله ستاره آره _

داد تکون رو سرش

نه _

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۲۲:۱۷ ۲۲,۱۲,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

Page 14: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_149

زادهارباب_عروس#

: گفت و انداخت من به عجیبی نگاه بعدش

زودی این به که داره دوستت انقدر اهورا نمیدونستم _

شدی حامله

Page 15: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

نمیدونم داد دست بهم بدی احساس حرفش شنیدن با

و من جون به بود افتاده خوره مثل بد حس این اما چرا

اصال میچرخیدیم بازار تو داشتم که مدت تموم

شونم روی رو دستش ترنج که چیه به چی نمیفهمیدم

: گفت و گذاشت

ستاره _

: دادم رو جوابش گیج و برگشتم سمتش به

جان _

؟ نیست حواست چرا خوبه حالت _

: گفتم و کشیدم عمیقی نفس حرفش این شنیدن با

نشدم متوجه ببخشید _

: گفت و کشید هم تو رو اخماش من حرف این شنیدن با

بگو باش زود شدی شکلی این که چیشده ببینم _

.؟ نیاز _

خوب _

Page 16: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

چرا نمیدونم داد دست بهم بدی حس حرفش شنیدن با _

حامله نمیگفتی بهش کاش کنم تمرکز نمیتونم اصال اما

.؟ چی بیفته اتفاقی بچم واسه اگه هستم

زنده داداشم چون بخوره نمیتونه گوهی هیچ کرده غلط _

نده راه دلت به ترس بیخودی بعدش میدونه نمیزاره اش

باش امیدوار

زیاد نه اما شدم آرومتر یخورده حرفاش شنیدن با

.؟ برگردیم میشه ترنج _

سمت رفت داد تکون رو سرش و انداخت بهم نگاهی

من به رو بعدش اومد و گفت بهش چیزی نازگل مامان

: گفت

اونا برگردیم حوا همراه تو و من شد قرار بریم _

میان خودشون

من حال میشه باعث فقط دختره اون بودن چون بهتر _

بشه بد

: پرسید ما دیدن با بود خونه زاده ارباب برگشتیم وقتی

Page 17: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

؟ برگشتید زود انقدر چیشد _

نبود خوب حالم برگردیم خواستم من _

: گفت تند حرفم این شنیدن با

؟ کنم خبر دکتر میخوای شده چت _

! میشه اگه کنم استراحت میخوام نه _

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۲۰:۴۲ ۲۳,۱۲,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

Page 18: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_150

زادهارباب_عروس#

زاده_ارباب#

صدای که برگشتند زود انقدر چرا بودم شده متعجب

: شد بلند ترنج

داداش _

Page 19: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

: گفت که شدم خیره بهش سئوالی و برگشتم سمتش به

؟ بزنیم حرف باشیم تنها میشه _

به و دادم تکون براش رو سرم حرفش این شنیدن با

ترنج ، شدیم داخل افتادیم راه من کار اتاق سمت

: گفت و دوخت من به رو نگاهش

باور رو غریبه یه حرفای و نداری اعتماد بهم میدونم _

ستاره شنید من دهن از وقتی نیاز امروز ، همیشه میکنی

عجیبی برق یه چشمهاش اما شد شوکه خیلی اس حامله

به رو حرفی یه بعدش نبود خوشحالی از میدونم داشت

دیدیش که خودت بشه بد حالش شد باعث که زد ستاره

!

رفت فرو هم تو اخمام

؟ گفت بهش چی _

یه رسما شد مشت دستام شد تموم ترنج حرف وقتی

، بود کرده حس ستاره و بود کرده تهدیدش جورایی

هیچوقت من اما بیفته اتفاقی بچمون برای میترسید

Page 20: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

بچه جون با نداره حق هیچکس نمیدم ای اجازه همچین

کنه بازی من ی

داداش _

: گفتم دار خش

بله _

یه به حد از بیش اعتماد بخاطر باش ستاره مواظب _

هستم خواهرت من بخوری ضربه ندارم دوست غریبه

دوستت من اما باشی نداشته باور و من چقدر هر تو حاال

. برسه بچتون به آسیبی نمیخوام دارم

: زدم صدا رو اسمش که بره خواست بعدش

ترنج _

: زد زل چشمهام به ایستاد

جان _

اینجا بیا _

Page 21: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

لبخندی بود ایستاده من قدمی دو تو حاال اومد سمتم به

: گفتم و زدم بهش

و دارم اعتماد اومد بدنیا باهام که خواهری به من _

بود زده حرف باهام ستاره ، نمیگه دروغ هیچوقت میدونم

به حرفاش با اما شدم متعجب داره دوستت من از بیشتر

باعث دیگه هیچکس یا نیاز نمیدم اجازه اومدم خودم

! بشه شدنت اذیت

شد جمع چشمهاش تو اشک من حرف این شنیدن با

داداش _

داداش جان _

دارم دوستت خیلی _

: زدم زل چشمهاش به مهربونی با

. عزیزم دارم دوستت منم _

Page 22: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸

[۱۰:۲۵ ۲۴,۱۲,۱۹, ]ـن��مـ غیرتی شوهر

[In reply to ـن��مـ غیرتی شوهر]

🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#part_151

زادهارباب_عروس#

Page 23: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

به داشتم تر دقیق و چیه ترنج مشکل میدونستم حاال

من نبود حسادت اهل ترنج ، میکردم دقت رفتارشون

بود کرده تغیر اینقدر چرا نیاز اما میشناختمش خوب خیلی

تو بودیم کرده چیکار باهاش مگه عقده از پر بود شده و

: اومد اتاق در صدای که بودم ها فکر همین

بله _

شدم خیره بهش سئوالی داخل اومد نیاز و شد باز اتاق در

: گفتم و

؟ باهام داشتی کاری _

که بغلم داخل انداخت رو خودش اومد سمتم به خندید

شد بلند صداش شدم متعجب

بود شده تنگ برات دلم _

Page 24: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

دوستش و کنم بغل ترنج مثل هم رو نیاز داشتم عادت

ازش که حرفایی و رفتارش دیدن با اما باشم داشته

بودم شده سرد بهش نسبت جورایی یه بودم شنیده

نیاز _

: گفت و شد خیره بهم شد جدا من از

جان _

خودم به لعنت بار هزار چشمهاش توی برق دیدن با

دوست و من بودم نشده متوجه حاال تا چجوری فرستادم

لعنتی بودم کرده فرو برف تو رو سرم چرا داره

شد باعث و اومد اتاق در صدای که بگم چیزی خواستم

بگیره فاصله من از نیاز

؟ بله _

متعجب ما دیدن با اتاق داخل اومد ترنج شد باز اتاق در

: گفت و کرد نازک چشمی پشت اما شد

بیا باش زود شده بد حالش ستاره داداش _

Page 25: bartarinroamnnovelland.ir/bartarinroman/aros.a.zadeh/aros.part9.pdfیاهمشچ اب جن ت ، {ا{ نوکت و ش س لگ ان نامام و { ک جن ت هب و این هک ش هیخ

bartarinroamn

bartarinroman

به شدیم خارج اتاق از سریع حرفش این شنیدن با

دیدن با شدیم داخل که همین رفتیم خودمون اتاق سمت

شد گرد چشمهام ستاره

ستاره _

؛ گفت بیحال

شکلی این همینه برای مدت این شدم خسته خیلی _

... من وگرنه شده

؟ هستی خوب _

آره _

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸