beethoven - missa solemnis in d major, op 123 web viewbryn terfel - credo in un dio crudel - otello...

72
1

Upload: phungmien

Post on 30-Jan-2018

229 views

Category:

Documents


5 download

TRANSCRIPT

1

2

نامه گاهمطالب :فهرست

1-

پیشگفتار ، براسالم انتقادی نقد کتاب معرفی2 -

صفحۀ 23تا 4از

" " : : هگل حق ی فلسفه نقد مارکس ی درباره خسروی کمال3-

صفحۀ 33تا 23از

" " : هگل. روح شناسی پدیدار ساختمان واالمنش ش4 -

هنری بخش

صفحۀ 39الی 34از

" خودش " زبان از یاگو شخصیت راد فروزش مسعودام" " شده بد چقدر من

خوابید" نخواهد کسی‌ "امشب پوچینی " " " " اثر ددت توران اپرای از ای صحنه

3

براسالم انتقادی نقد

راد فروزش مسعود از پیشگفتار

چاپ " " خاوران انتشارات توسط بالاخره بیگی محمود دوستم نوشتۀ براسلام انتقادی نقد کتابحدود. در محمود دوستم را کتاب این به 15شد کنون تا آن چاپ عللی به ولی نوشت پیش سال

به را کتاب این تر زود چه هر داشتم ضا تقا ازاو دائما که بودم افرادی از یکی من و افتاد خیر تا . رساند چاپ

شامل مزبور از 11کتاب را قرآن به نسبت اش انتقادی نظرات محمود دوستم که است فصل . سه – توضیح در کتابش اول فصل در او است ساخته مطرح روانشناسی اجتماعی انداز چشم

اراده بی را انسان اسالم چرا که میکند ثابت تابی درونیت و یابی عینیت ، بخشی خارجیت روندسیاسی – مادی های خواسته ساختن براورد در ای بازیچه را او انجام سر تا میکند ارزیابی

اسالمی جوامع متن در کنون تا اسالم پیدایش بدو از روال این جگونه که گرداند اسالمی رهبران. است بوده روان واقعیت یک بمثابه

حربه بیاری طرفی از میتوانند هایشان خواسته پیشبرد برای سیاسی رهبران که است بدیهیانگ با را ها خواسته از تخطی گونه هر دیگر جانب از پوشانند، عمل Vجامۀ آمال بآن تحمیق

. لذا میدهند قرار سئوال مورد را آنان امیال که سازند متوجه افرادی علیه ، خدا راه در مبارزهدر میبایستی را، مختلف انحاء به و گوناگون بصور آنهم ، انسانها علیه پرخاشگری علل

. خواهانند را افراد از اطاعت تنها که نمود کاوش اسالمی رهبران های خواسته چهارچوب

قرآن در آنکه بخاطر ولی داشت، باور کورکورانه آن آیات به نباید که شده نقل قرآن در آنکه بادر خدا توسط بد و خوب تعین با لذا ، اند خداوندی اوامر خاشع و تابع نیز بیجان اجسام حتیمندرج جزمی قوانین تابع را انسانها که میشود سیاسی رهبران هدف زمین در آن جراء ا و قرآن

. قرآن به افراد که شد آن از مانع دقیقا کنون تا اسالم صدر از که امری سازند قرآن دربه قرآنش و خدا به نسبت را مردم توده که میتواند کوتاه اشاره یک حتی زیرا ننگرند، کورکورانه

. اندازد شک

. اما میکند براورد بندگانش از خداوندی آزمایش بمثابه را بال یا و مصیبت هر قرآن مثال بعنوانخدای زیرا میکند، آشکار را خداوندی قدرت عدم همانا میکشد سرک معنی این پس در آنچه

از را انسانها میخواهد چگونه ، باشد خبر با انسان نیافته انجام کار هر از بایستی که اسالمیواکنشی چه وارده مصیبت برابر در اش بنده که میداند خدا یا کند؟ آزمایش ها مصیبت طریق

. از بعد اش بنده کرد عمل از خدا اینکه یا میشود بیهوده آزمایش، صرف لذا داد خواهد نشان . تا کافیست دلیل یک همین اوست الیزال قدرت عدم نشانگر خود که میشود مطلع آزمایش

ن . توئما سرکوب و تحمیق اما سازد ویران بن از را اسالمی ساخته خود عاج برج تمامیخود عاج برج این آنها بیاری شوند قادر آنان تا میدهند قرار اسالمی رهبران اختیار در را وسائلی

را . آمدی پیش هر میشوند مجبور تحمیق طریق از ها توده جانبی از نگهدارند جا بر پا را ساختهرهبران قبول مورد امریکه دهند، بروز را را اشان نادانی ترفند این با و دانسته الهی معشیت

حیثیت ... هک قمع، و قلع کشتار، که ساخته خود عاج برج این علیه سرکشی یا و است، اسالمیتا سازند دچار ترس به را جامعه خشن اعمال نوع این توسط تا رساند یاری بآنان دارد، بدنبال را

. سازند تتثبیت کودکی دوران در را افراد

4

دوستم که است کتابی ترجمان ها، آیه پس در نامکشوف نظریات افشاء و آشکار عقاید نقد . داد پاسخ معضالت باین بنحوی که ام مطمعن من و گرفت بعهده عزیر محمود

اسالم بر انتقادی نقدمحمودبیگی

خاوران انتشاراتتابستان اول (2015 )1394چاپ

وزیری صفحه 530قطعیورو 25

www.foroughbook.net/index.php?option=com_content&id=637:1394-06-27-10-36-06

www.foroughbook.net

" مسعود من با میتواند بود، کتاب این خریداری به مایل کسی اگر ضمناگیرد " تماس راد .فروزش

[email protected]

ی درباره" هگل: " حق ی فلسفه نقد مارکس

: اند نوشته اینجا در عزیز خسروی کمال و میکنید مشاهده که همانطور" " و: " نظری کار ی ها برنامه از یکی هگل حق ی فلسفه نقد مارکس

سالهای در که است بوده ای توسط 1988و 1986آموزشی کالس سر در درسها این دیگر بخشهای است شده داده درس عزیز خسروی کمال

علیت : شناسی شناخت ، دیالکتیک روش از شناخت 1988عبارتند ، کانت کاپیتال 1988شتاسی روش از 1988و بعد ترتیب به که میباشند

توسط و شد نوشتاری فایل به تبدیل صوتی فایل از آنها از کدام هر آنکه

5

نشر و چاپ ایران در ای رسانه در اول ، شد وادیت تنظیم دوباره ایشان . نکته شد خواهد درج بعدی های گاهنامه در ترتیب به سپس ، شد خواهد

با کارهای این از کدام هر خواندن که است این اینجا در توجه قابلخواهد باز ما بروی را هایی درب آن توسط که است کلیدی مانند ارزش

این دشوار Vفلسفۀ و منطق و علم به تر آسان و بهتر بتوانیم که کردمارکس " مخصوصا تاریخ "آموزگاران

بیآموزیم تر راحت را آنها و کرده پیدا دسترسیایران : در آن اولین درج از پس نماند : " "ناگفته ی فلسفه نقد مارکس

" استقبال با و گرفته قرار ایرانیان از بسیاری توجه مورد هگل حقمورد همواره که نیست این جز هم ما هدف که است شده روبرو گرمی

گیرد قرار جوانان .استفادهراد فروزش مسعود

6

ی درباره" هگل: " حق ی فلسفه نقد مارکس

اشارهشده ایراد آموزشی و نظری کار از هایی دوره جریان در پیش سالها که درسگفتارهایی دوستان، از چند تنی ابتکار بهمندان علاقه از تری گسترده احتمالا طیف اختیار در تری آسان نحو به اینطریق از تا درآمدند، نوشتار بصورت بودند،

. که هدفی و دوستان این ی صمیمانه تلاش ی شایسته گفتارها این سطح و محتوا که است این من امید گیرند قرار. باشد اند، داشته رو پیش

: نکته دو تنها امروز، من، سوی از-. است شفاهی زبانی کماکان نوشتارها این زبانبرنامه - و آنها ی ویژه هدف به است محدود و وابسته آنها محتوایی انسجام و سطح

. اند گرفته صورت آن چارچوب در که ای آموزشی و نظری کار ی. : محمود و مسعود جمله از اند؛ گرفته عهده به را زحمتش و اند بوده کار این مبتکر که دوستانی از فروتنانه قدردانی با

. مردادماه خسروی 1394کمال

گفتار متن

. کنم می بررسی محور سه حول یا عنوان زیرسه را مارکس نقد من

: . خود ی فلسفه و منطق در هگل که است معتقد مارکس یعنی‌ کلی‌هاست رئآلیسم اول عنوان. هاست کلی‌ رئالیسم دچار حق ی ودرفلسفه

. می ایراد هگل به مختلفی‌ موارد در مارکس است انتقادی غیر آلیسم ایده دوم عنوانهم و انتقادیست غیر هگل ایدآلیسم هم که ـ می‌کنم نقل آنرا مورد چند فقط من و ـ گیرد

. . مثالهای مارکس نقد بحث در کرد خواهم نقل مثال پنج قضیه این با رابطه در وی پوزیتیویسم . کرد پیدا توان می فراوانی

. : زیر آنجا، دارد هگل به تناقض و تقابل Vرابطۀ زیرعنوان مارکس که است نقدی سوم عنوان . تناقض از نوینی شکل چگونه فهمد می چگونه را تقابل مارکس که کرد خواهم بحث عنوان، این . وسطی قرون بحثی‌ چنین اساس بر چگونه کند می بحث آن به وراجع کند، می ابداع خودش را

از مارکس که پردازم می مفهومی به بعد و می‌کند مقایسه بورژوایی Vجامعۀ و مدرن Vجامعۀ با را Vجامعۀ از بعد به و داری سرمایه Vجامعۀ فراسوی به گذار به که درکی شناسد، می دمکراسی

. می‌کند تعریف چگونه را دمکراسی مارکس که دید خواهیم و است؛ مربوط بورژوائی

: کلی‌ها رئآلیسم اول محور

7

. کلی‌هاست رئآلیسم که اول محور به پردازیم می حاال

توضیح خالصه خیلی‌ را منطق مبحث دو قبال باشد، روشن ها کلی رئآلیسم بحث اینکه برای " . . سفید: برف مثال چیزی به حالتی‌ یک دادن استناد یعنی خبریست Vجملۀ یک هرگزاره دهم

. ." درهر" " است ابر به سیاهی دادن نسبت یا برف به سفیدی دادن نسبت است سیاه ابر یا استکننده حمل که چیزی یعنی موضوع، گوییم می شود می داده نسبت آن به که را چیزی آن گزاره،

بآن. و شد خواهد حمل که چیزی یعنی محمول، گوییم می را شود می داده که نسبتی آن است . : " " کلی‌ ها محمول همیشه که باشیم داشته توجه ربط گوییم می ، است یعنی آخر، کلمه . های. موضوع بر حمل قابل کلیست‌ مفهوم یک سپید سپید، گوییم می ما وقتی‌ یعنی هستند

. . باشد سپید تواند می پنجره یا سپید دیوار سپید، کتاب باشد، سپید تواند می برف است مختلف . به صفتی هر گیرد بر در را مختلف های پنجره و باشد کلی‌ میتواند مفهوم، Vبمثابۀ پنجره،

. شد، واقع محمول درموضع ایکه هرکلمه قضیه، دریک پس کلیست مفهوم یک طورمشخص . باشد کلی‌ است ناچار

واقعیت که هستند ها موضوع یا دارند واقعیت که هستند کلی‌ها این آیا که اینجاست بحث اکنون" " است سفید فنجان ی جمله در آنوقت دارد، واقعیت که است موضوع بگوییم اگر ؟ دارند

. این بگوییم اگر اما است سپید و واقعی فنجان، این که داریم فنجان یک که است این منظورمان : نام به مفهومی‌ ما که شود می این نتیجه آنگاه دارند، واقعیت و موجودند که هستند ها کلی

متحقق پنجره در یا درفنجان را خود و دارد وجود جایی‌ در و است واقعی‌ که داریم سفیدی . از. است کلی‌عبارت نیستند موجود و هستند انتزاع ها کلی که، معتقدیم اول مورد در می‌کند

ایم . رسیده آن به مختلف های جزئی بررسی‌ از بعد ما که انتزاعی

. است معتقد او یعنی ها کلی رئالیسم بر مبتنی است دیدگاهی شناخت، سر افالطون گاه دید . . سپیدی افالطون نظر از یعنی هستند آنها های مصداق اشیاء، ها، جزئی دارند وجود ها کلی که

. . با ما و دارد وجود سپید فنجان اول اینکه نه شود می نتیجه سپید فنجان سپیدی، از دارد وجودایم . ساخته را سپیدی مفهوم سپید، ی پنجره سپید، درب سپید، فنجان دیدن

. . . این است انتزاع کل دارد واقعیت جزء فقط است موجود خاص فقط که است معتقد ارسطوهمه کوچکند، همه بزرگند، همه مثال ها جزء این یا دارد، وجود مشخص در یا مشخص فنجان

. بودن، سپید بودن، رنگی‌ کلی‌ مفهوم خاص، اشیاء این بررسی‌ با ما هستند رنگی همه سپیدند، . را اجزاء و کنیم حرکت کلی‌ ازمفاهیم ما اگر پس کردیم انتزاع را بودن کوچک و بودن بزرگ

. اگرطبیعتا و گرفتیم نتیجه را واقعیت و کردیم حرکت مقوالت از الواقع فی بگیریم، نتیجهکردیم؛ استنتاج را کلی‌ مقوالت و کردیم حرکت مشخص واقعیتهای از کنیم، عمل آن برعکس

بگیریم . درنظر که را هرچیزدیگری یا و مفهوم منطق، مقوالت مثال

. که است این به معتقد کلی‌هاست رئالیسم دچار هگل که است این هگل به مارکس نقد محور. کنند می متعین مختلفی‌ دراجزاء را خود خود، حرکت درپروسه ها کلی این و دارند وجود ها کلی

. جایگاه در که چیزی هر است کلی‌ گیرد قرار محمول درجایگاه چیزیکه هر ترتیب این به پساست . خاص و جزئی گیرد قرار موضوع

کند حرکت ها کلی از گیرد، نتیجه را انتزاعی مفاهیم و کند حرکت ازخاص اینکه بجای کسی‌ اگر . از یکی‌ است وارونه او در محمول و موضوع Vرابطۀ پس گیرد نتیجه را جزئی مفاهیم آن از وو سوژه Vرابطۀ هگل، حق فلسفه در یا هگل منطق در که است این هگل به مارکس نقدهای

( ( Prädikatو Subjektمحمول یا ومحمول، موضوع یا . مسندالیه ، این است وارونه مسند و

8

بخوانید. را حق Vفلسفۀ اگر شما بار، یکی‌ازمحورهاست صد بار، پنجاه بگویم توانم می الاقل . جای که آورده هگل از جمله یک مارکس یعنی است محمول و موضوع وارونگی جمله، ساختمان خود که شوید می Vمواجۀ هائی‌ جمله با دائما

. هم و است روشن آن در شکل این هم طرف یک از که خوانم می را جمله یک مثال برای اینست من نظر گفته و کرده عوض را محمول و موضوع " . امپریک هستی‌ حقیقت کشف هگل کار میگوید مارکس است هگل به مارکس نقد Vکنندۀ بیان

و" کند کشف آنرا حقیقت و کند بررسی‌ را امپریک هستی‌ خواهد نمی هگل اینکه یعنی ــ نیست، ." وارونه " چگونه جمله دو این می‌بینید است حقیقت امپریک هستی‌ کشف بلکه ــ چیست ببیند

. و. انواع توانید می شما بارها و بارها است وارونه محمول و موضوع جمله دو این در حتی اندکشف منطق نیست، منطق کشف کارهگل ــ کنید پیدا مارکس نقد در را جمالتی چنین اقسام

مارکس. که است این Vدهندۀ نشان که ــ است تحقق تاریخ نیست، تاریخ تحقق هگل کار استدرهگل محمول و موضوع Vرابطۀ چگونه که دهد نشان خواهد می زبانش وبا بیانش با حتی

. است وارونه

" هستی کشف بلکه نیست، امپریک هستی‌ حقیقت کشف کارهگل ــ جمله این معنی ببینیم " این و دارد وجود حقیقتی که است معتقد هگل اینکه یعنی چیست؟ ــ است حقیقت امپریک . . نمی بررسی‌ کند پیدا را این خواهد می آورد می در امپریک هستی‌ صورت به را خود حقیقت

چیست؟ آن حقیقت حال، و دارد وجود امپریک هستی‌ یک که کند

است این کرد، خواهیم بررسی‌ بعدا ما که مارکس، نقد ویژگی‌های از یکی‌ که باشید داشته دقت. گذارد می جلوتر مهم بسیار قدم یک انتقاد Vشیوۀ و محور این از که

متوقف مرحله این در را هگل به مارکس نقد یعنی بمانیم، باقی‌ مرحله این در ما اگر بنظرمنایم . نرفته جلوتر فوئرباخ از قدم یک کنیم،

. زبان همان بیان، همان بنحوی کردیم صحبت ایده ـ ماده ماده، ـ ایده وارونگی مورد در قبالاست.

او نزد محمول و موضوع ی رابطه و هاست کلی رئالیسم دچار هگل که است این اول انتقاد پس . استدالل چنین او چرا آورد؟ می کجا از اصال را مسئله این هگل که ببینیم اما است وارونه

بوده آشنا هم خود زمان دانش و علم به و بوده خود زمان ی برجسته فیلسوف که هگل می‌کند؟کند؟. می استدالل چنین چرا پس است

تقدم، ومبحث علل مبحث ی درباره کنیم، درک هگل به را مارکس نقد و مسئله این اینکه برایبدهم . توضیحی

: و صوری علت مادی، علت فاعلی، علت است چهارعلت معلول چیزی هر گوید می ارسطوغایی . علت

. . مجسمه بگیرید نظر در را ای مجسمه مثال که گوید می ارسطو شود روشن تا بزنم مثال یک . . فعلی‌ آن به مادیست علت این باشد شده ساخته سنگ یا فلز مرمر، مثل ای ماده از تواند می

مجسمه یک صورت به تا شکل بی‌ سنگ صورت از مرحله به مرحله را آن تا می‌گیرد صورت که . نهایت در که شکلی‌ فاعلی علت گوید می ـ را سنگ با قلم برخورد ـ آورد بوجود مرمر از

. غایی علت دارد، اهمیت ما برای که ای نکته صوری علت گوید می آن به می‌کند، پیدا مجسمه . است. بوده ساز مجسمه درذهن مجسمه از قبال که تصوری یعنی است

گرفته صورت که هایی‌ حرکت این و بوده ساز مجسمه ذهن در قبال نقشه یک یا فکر یک یعنی . . یعنی است مقدم پروسه بر غایی علت گوید می هگل است بوده ایده آن تحقق طرف به دائما

. مجسمه ذهن در ایده می‌کند متحقق را پروسه خود، حرکت در که است غایی علت واقع در

9

. به کنید دقت بود که شکلی‌ آن به برگردد تا دهد می شکل را سنگ کار، مختلف درمراحل ساز . ذهن در مجسمه ی ایده قبال کردم مشخص وعام انتزاعی عام تعین ی درباره که بحثی

. موقعی کند؟ می متحقق را خود ایده این موقع چه دارد وجود انتزاعی شکل به ساز مجسمه . که بینیم می گیرد قرار وی جلوی در واقعیت صورت به هست ذهن در که شکلی‌ آن عین که

. اتفاق مادی پروسه شود می موجب که است ایده این همیشه یعنی است مقدم پروسه به ایده . تاریخ. بر تاریخ غایت گوید می هم هگل است مقدم پروسه بر غایی علت ترتیب این به افتد

. به تا دهد می شکل مختلف مراحل در اینطور بخود که دارد وجود تاریخ غایت است مقدم . مبتنی کند، می استوار آن روی بر را خود هگل که ها کلی‌ تقدم مبحث پس برسد نهائی Vمرحلۀ

. است پروسه به غایی علت تقدم مبحث به

کرد؟ نقد را هگل استدالل شود می چگونه ببینیم

. . هگل نظر از دارد واقعیت پروسه بر غایی، علت ایده، تقدم است محکم بظاهر استدالل بنیاد . . " است " غایی علت است قضیه فاعل است علت گوییم می که همانطور ، غایی علت ایده، این . . قبول استثنائا هگل از حتی کند پیدا شکل تغییر سنگ شود می باعث که است آن سازد می کهفعل فاعل یعنی بشود، خورده سنگی‌ بر دستی‌ شود می باعث که نیروئی است آن می‌کنیم، . فاعل. که پذیریم می است پروسه بر مقدم غایی علت که پذیریم می هگل از ما پس بشود

. . ی ایده که گیریم بپذیریم هگل از توانیم نمی را چیز یک اما گیرد می صورت که است فعلی‌خالق یعنی هست؟ هم خودش فاعل آیا اما است، فعلش فاعل ساز، مجسمه ذهن در مجسمه

در مجسمه Vایدۀ که دارد وجود دلیل این به انسان آن بگوییم توانیم می آیا هست؟ هم خودشمیل یا کند، حرکت دستش که شود می باعث مجسمه Vایدۀ که بگوئیم توانیم می است؟ ذهنش

. است موضوع خالق ایده، که کنیم قبول توانیم نمی ولی‌ بسازد، چیزی اینکه به کند

تاریخ طول در را خود و داشته وجود دولت Vایدۀ گیریم کنیم، سوأل ازهگل توانیم می اینجا درنهادی؟ چه کسی‌؟ چه ذهن در ولی‌ داده؛ تحقق

. خالق ایده این که بپذیرد است ناچار اینکه بخاطر می‌رسد تناقض به خود با واقع در هگل اینجا . بوجود را انسان خود شده، موضوع این خالق قبال ایده این که بگوید اگر هست هم موضوع

تا تسلسل همین باز و بود؟ کسی‌ چه ما قبلی‌ موضوع خالق نمود سوأل وی از توان می آورده، . می. شود موضوع خالق تواند می ایده چگونه که دهد نشان تواند نمی دیگر هگل یعنی گذشته

. شود می موضوع خالق چگونه که بگوید تواند نمی ولی‌ شد، خواهد عمل فاعل که بگوید تواند

. زبان به کند آشکار را پروسه بر غایی علت یا غایی Vایدۀ تقدم معضل تواند می مارکس اینجامثل ) مشخص فاعل یک آن در که ای درگزاره یعنی وجودی، ی قضیه یا گزاره یک در تر، دقیق ) غایی علت است، شده واقع قضیه موضوع غیره و مشخص، موضوع چوب، مشخص، انسان

. باشد تواند نمی موضوع خالق و فاعل ولی‌ باشد، پروسه فاعل تواند می

: است کرده هگل حق فلسفه به مارکس که است نقدی ترین عمومی اول محور کنیم خالصهاست . نقد عمومی راستاهای این هایی‌از استنتاج جا به جا هایش نقد بقیه و

: انتقادی غیر پوزیتیویسم و ایدآلیسم دوم محور

10

که داریم مقوالت حرکت سری یک ما که بگوید اینکه یعنی بماند، وفادار خود اصل به هگل اگر. داشت خواهد نابی ایدآلیسم ترتیب این به است، مقوالت این تعین ناب شکلی به واقعیت تمام

تاریخ یک مانند آغاز از را بشری Vجامعۀ واقعیت و بیندازد بدور را اش ایدآلیسم فرضا او اگر امادر اتفاقاتی چه بگوید و نماید بررسی‌ شناس تاریخ و شناس جامعه دانشمند یک مثل یا نگار

. ناب پوزیتیویست یک صورت این در آمده وجود به دولت تا رسیده، اینجا به تا افتاده تاریخ طولاست.

. ایده ی بمثابه عیار تمام ایدآلیست یک نه و است ناب پوزیتیویست یک نه هگل گوید می مارکس . اینکه برای شود می ناچار جا به جا اما است ایده تحقق واقعیات تمام بگوید خواهد می آلیست

. در دهد جای خود تحلیل در و بگیرد قرض واقعیات از را چیزهایی‌ یک شود، پذیرفتنی حرفهایش. نیستند استنتاج قابل مقوالت حرکت Vپروسۀ از اصال جوراستنباطات این چیزها، جور این حالیکه

حرکت بگوید که است این خاطر به فقط می‌کند، انکار را واقعیت ها وقت خیلی‌ که آنجا از یعنی : . ی باره در وی بحث مانند گیرد می نادیده را واقعیت از بخشهایی‌ حتی او دارد وجود مقوالت

نادیده کامال و داند نمی مهم اصال عقل حرکت با رابطه در را آنها که ها تاریخ یا ها تمدن برخی . که آنجا و شود، می غیرانتقادی پوزیتیویسمش کند، می نقض را واقعیت هگل که آنجا گیرد می

قابل مقوالت از اینها زیرا کند، می خود تحلیل وارد و گیرد می واقعیت از را چیزهایی‌ یکشود . می انتقادی غیر ایدآلیسمش نیستند، استنتاج

. بقیه به و تر مفصل کمی‌ را اول مثال کنم ذکرمی را مثال پنج انتقاد این کردن روشن برای منکنم . می ای اشاره فقط ها مثال ی

: اول مثال

. اخالق مرحله به ایده که آنجا یعنی دولت به اخالق از آزادی ی ایده گذار سرمرحله برویم . ایدآلیست یک بخواهد اگر هگل برسد دولت به تا کند می طی‌ را ها پروسه سری یک رسیده،

. برسد دولت به تضاد این اساس بر و کند تعریف تضاد یک باید بعد به اینجا از بماند، باقی‌ نابیا تضاد این کردن پیدا با مشکلی بودند، امپریست یا شناس جامعه یا پوزیتیویست که کسانی

. آقای مثال کنند نرم پنجه و دست آن تحقق‌ و ایده مشکل با نبودند ناچار و نداشتند پیوند ی حلقه . " زندگی‌" به نسبت است مالک هرفردی آید، می بوجود مدنی Vجامعۀ که وقتی گفت الک جان

. قادراست، برآن که دارد خود برای خصوصی دنیای یک دارد اراده خودش خصوصی و شخصی . محیط یک جداگانه بصورت فردی هر کند اعمال مایملکش بر را حقش تواند می جمله از

. هم عمومی‌ مسائل سری یک کنند، زندگی‌ هم با خواهند می وقتی‌ آدمها این ولی دارد خصوصی . جامعه Vبمثابۀ آنها عموم به و نیست مربوط آنان فرد فرد دیگربه که مسائلی‌ کنند می پیداممکن است، مربوط اینها به جامعه بمثابه که عمومی، اصل این ها وقت خیلی‌ و است مربوط

. و خصوصی منافع بین تضاد ترتیب باین پس قانون مثل کند، نقض را آنان فردی های حق استدر جداگانه سپهر یک صورت به را خودش عمومی منافع که شود می باعث عمومی منافع

. آید می بوجود دولت پس کند؛ بیان دولت نام به مشخصی‌ نهادهای

. حرکت ی پروسه اساس بر دقیقا تواند می او دهد انجام را کار همین تواند می هم هگل . : همانطور مدنی ی جامعه این آمد بوجود مدنی ی جامعه که جائی‌ به رسیدیم ما بگوید مقوالتش

. تعریف تضاد یک توانیم می اینجا است خصوصی منافع جنگ ی جامعه گوید، می خودش که . یک: را ما خاص منفعت و عام منفعت بین تضاد عمومی منافع و خصوصی منافع بین تضاد کنیم

. به و بکند را بحثی‌ چنین تواند می هگل طبیعتا رسیم می دولت به و دهد می ارتقاء مرحلهبحثش در اتفاقا بکند را بحثی‌ چنین یک اگر من ایده consistentنظر یک دقیقا و پیگیراست و

11

. . می او رسد می دولت Vمرحلۀ به اخالق Vمرحلۀ از چگونه هگل ببینیم اما ماند می باقی‌ آلیست. دارد ای وظیفه و حق خود برای که داریم فرد بنام واحد یک اول ما اخالق ی مرحله در که گوید

. واحد یک در هم با دوحق یعنی است خانواده تشکیل دارد می بر فرد این که ای بعدی قدم . برداشته وحدت بسوی قدم یک باز یعنی آید، می بوجود واحد یک طریق این از کنند می وحدت

. نهاد دراین آنها مالکیت و اند داده تشکیل خانواده یک حاال که حق، دو این بعد، شود می . یک سازند می را جمع یک و دارند برمی را بعدی قدم هم با است، مشترک خانوادگی

. . شوند می زمین مالک یا دارند مشترک منافع تجاری کار یک در مثال سازند می را کئوپراسیونیک .Standیا . ] داریم ] می بر یابی وحدت سیر در دیگر قدم یک ما باز یعنی سازند می رسته

انسانها بین وحدت ی مرحله آخرین نماینده واقعا باید دولت دهیم، ادامه را سیری چنین ما اگر . همین و مدنی ی جامعه ها، رسته مرحله به خانواده از خانواده، به فرد از همینطور باشد شده

تضاد . در یکدیگر با مدنی جامعه و دولت چرا پس آید می بوجود دولت در وحدت یک اینکه طورتا . مالکیت بحث زاویه از باشد قرار اگر یا داریم یابی وحدت سیر یک ما قاعدتا گیرند؟ می قرار

: فرد دو مالکیت خانواده، در فرد دو مالکیت به شد خواهد تبدیل فرد یک مالکیت کنیم طرح آنرا . یا داران زمین ی رسته باصطالح جامعه از بخشی عمومی مالکیت به شود می تبدیل

. . حالیکه در شود عمومی مالکیت تجلی‌ واقع در باید دولت خوب تجاری بخش در مالکیتشانگیرد . می قرار تناقض در افراد خصوصی مالکیت با ودائما نیست عموم مالکیت تجلی‌ دولت

. دهیم توضیح را ای مرحله چنین چگونه هگل از پیروی با دانیم نمی ما که بینیم می ترتیب این بهتوضیح در خود هگل که را استداللی‌ این پس بمانیم، وفادار وی مقوالت تضاد به بخواهیم اگر

سیر نه است، یابی‌ وحدت سیر که این دهیم؟ توضیح باید چگونه کند، می دولت به اخالق گذاراز( رفع و . Aufhebungتطور می( هگل چرا است، نهایی وحدت تجلی‌ دولت اگر یعنی‌، ها تضاد

بگذرد؟ خود ازحق ناچاراست ها وقت خیلی‌ کند شرکت دردولت انسان یک اینکه برای گویددولت چرا؟ شود؟ قانون ی اراده تابع تا کند نقض را خود ی اراده را، خود مالکیت است ناچار . نحوی به کند می سعی‌ هگل دراینجا باشد واحد ی اراده این تجلی‌ قانون، تجلی‌ باید اتفاقا

. می هم خودش چون دهد توضیح را انتقادی غیر ایدآلیسم این و غیرانتقادی پوزیتیویستم این : . و ضرورت وحدت از است عبارت فرآیند این گوید می دارد وجود اشکال یک اینجا که فهمد

منطق. سیر کنیم، عبور دولت به اخالق از ما شود می باعث که سیری آن گوید می وی آزادی . . شکل این بین بعدا ما که تقابلی و تضاد این است ایده حرکت درونی ضرورت است درونی

. یک از چرا؟ اما است خارجی‌ ضرورت از ناشی بینیم، می خصوصی منافع با یافته وحدتبه و رساند می دولت به را خود مراحلی چنین یک ادامه در که داریم، درونی منطقی ما طرف . با و نیست چنین دولت بینیم می ما ولی‌ باشد عام وحدت تجلی‌ و مظهر باید دولت دلیل این

: . خارجی‌ ضرورت از ناشی این گوید می او گیرد می قرار تضاد در افراد خصوصی های مالکیت . اشکالی چنین که فهمد می هم خودش اتفاقا هگل پابرجاست همچنان سوال چرا؟ اما است،

. معتقد و گذارد می هگل نقص روی انگشت واقع در مارکس که است جائی اینجا دارد وجود. . اول مثال این انتقادیست غیر وی پوزیتیویسم و ایدآلیسم که است براین

دوم مثال

تشیکل . دولت وقتی‌ گوید می هگل بزنیم مثالی انتقادی غیر ایدآلیسم برای خواهیم می اینجا ( . از قضائیه Vقوۀ گذاری؛ قانون Vقوۀ و مجریه Vقوۀ پادشاه، شد خواهد تقسیم قوه سه به شد،

. قضائیه Vقوۀ برای که نیست منتسکیو مانند وی است گذاری قانون Vقوۀ درون هگل نظر : ). شود؟ تقسیم شق سه این به دولت باید چرا چرا؟ پرسد می مارکس شود قائل استقالل

به که است هگل منطق در واحد Vمقولۀ کدام است؟ کرده استنتاج مقوله کدام از را این هگل

12

وجود به دراثرواقعیت که امپریک، شکل یک برداشتن یعنی دقیقا این شود؟ تجزیه مقوله سهغیر آلیسم ایده برای مثالی حق؛ فلسفه ی درباره استدالل فرآیند وسط گذاشتنش و آمده،

انتقادی.

سوم مثال

سر مانند پادشاه که گوید می مدنی Vجامعۀ با پادشاه ی رابطه توصیف و توضیح برای هگل . سرش که ای جامعه در را خودش که دارد وجود ارگانیسم یک بدن مانند جامعه و است

: . این در چون گوید می چرا؟ پرسیم می کند می متحقق است، جامعه بقیه تنش و پادشاهستوقتی‌ ارگانیسم ایده داریم؛ خود ناب شکل به هم را ارگانیسم ایده ما ایده، تحقق از مرحله

آید . درمی شکل این به کرد، پیدا تحقق

: ایده چرا کند؟ متحقق گاو درون را خود نباید ارگانیسم ایده چرا چرا؟ گوید می مارکستحقق جامعه شکل در خود به باید حتما چرا کند؟ متحقق علف توی را خود نباید ارگانیسم

ی ایده که کریم می قبول و کردیم می قبول را ها کلی‌ رئآلیسم فرضا اگر حتی یعنی، بخشد؟باید حتما ارگانیسم ایده چرا دهیم توضیح توانستیم نمی هم باز است، موجود پیش از ارگانیسم

. . واقع، در این، دهد ارائه برایش دلیلی‌ تواند نمی هم هگل کند متحقق جامعه و شاه در را خود: است حق Vفلسفۀ و منطق درون اش دلبخواهانه دادن قرار و امپریک واقعیت یک برداشتن باز

. انتقادی غیر آلیسم ایده

چهارم مثال

. باشد قرار اگر و دارد، وجود فردیت Vایدۀ باز است فردیت Vایدۀ تحقق پادشاه گوید می هگل . کند می پیدا تحقق پادشاه فرد در کند، پیدا تحقق فردیت Vایدۀ

. اما باشد داشته وجود فردیت Vایدۀ نام به چیزی که می‌کنیم قبول شما از ما گوید می مارکس . میتوانم من مثال نیست جمع که کسی‌ یعنی فرد پیداکند؟ تحقق فرد یک در باید فردیت Vایدۀ چرا

. در فقط فردیت Vایدۀ باید چرا ولی‌ فردند یک هم ایشان و فردید یک شما فردم، یک من بگویمدرون آن آوردن و واقعی اصل یک گرفتن عاریت به باز اینجا کند؟ پیدا تحقق مشخص فرد این

. شود می تکرار نیست، توضیح قابل منطق مقوالت با که منطق،

پنجم مثال

. خانواده در باید مرد که ندارد وجود مقوالت دیالکتیک در دلیلی‌ هیچ خانواده در مرد ارجحیت. . است منطق درون آن بردن و امپرک اصل یک گرفتن عاریت به باز اینجا باشد داشته ارجحیت

. نسبتا مورد پنج این کنم نمی اشاره آنها دیگربه من که کرد نقل شود می را بسیارزیادی مواردرئآلیسم بود قرار اگر حتی که دهد می نشان آنها به اشاره با مارکس و ا‌ند توجه وقابل مهم

. نبود پیگیر خود دربحث بازهگل بپذیریم، ازهگل را ها کلی‌

: تقابل و تضاد سوم محور

13

. شویم می هگل حق ی فلسفه به مارکس نقد محورهای از دیگر یکی‌ وارد ما اینجا

وجود مهمی‌ و مفید بسیار های استنتاج هگل، حق ی فلسفه مباحث یکی‌از به مارکس نقد دراصل با رابطه در مارکس نظر در جالبی بسیار نکات با توانیم می ما آنها اساس بر که دارد

بسیاری . کم دست مارکسیستی، های گرایش مختلف های روایت در شویم آشنا تناقض و تقابلبحث و حق ی فلسفه نقد ها، دستنوشته ــ آغازین های نوشته در اساسا مارکس که معتقدندقبول را، ضدین وحدت یعنی گوید، می هگل که آنطور را دیالکتیکی تضاد ــ این به شبیه های

. که را بحثی‌ این توانیم می ما دارد قبول واقعی تقابل ی درباره را کانت نظر اساسا و ندارد . فلسفی‌اش Vنظریۀ در مارکس که معتقدند گرایشها این البته کنیم بررسی‌ دارد، وجود اکنون

: در محمول و موضوع رابطه که جمله این دیدیم، قبال که همانطور زیرا، است، فوئرباخ پیروزده فوئرباخ که است حرفی‌ دقیقا و است فوئرباخ جمله عین است، وارونه هگل ی فلسفه

حرکت. کانتی واقعی تقابل از دیالکتیکی، تضاد از پیروی بجای هم منطقی‌ لحاظ از او استنه؟ . یا هست فراتر تا دو این از قدمی‌ مارکس آیا که می‌کنیم بررسی‌ ما حاال است کرده

مارکس نقد Vمحورعمدۀ دو بررسی‌ به پردازیم می کنیم، شروع را بحث این بتوانیم اینکه برای . یعنی است پلمیکی Vشیوۀ یک حق Vفلسفۀ نقد در مارکس کار Vشیوۀ هگل؛ حق فلسفه بهپارگراف از نکنم اشتباه اگر ــ کرده نقل هگل حق ی فلسفه از پاراگراف به تا۲۱۶پاراگراف

۳۱۳ . هایی . بخش این است نوشته را خود وانتقاد بحث پاراگرافی هر زیر و ــ نیست هم بیشترو دولت بخش به مربوط هگل حق ی فلسفه در که هستند هایی بخش عمدتا آورده، او که را

. باز است، معروف هگل حق ی فلسفه نقد به که بخش این در حتی شوند می اساسی‌ قانون . که کرد خواهم سعی‌ گفتم که همانطور پردازم نمی شده بحث آنجا که مواردی تمام به من

های دیدگاه از بعضی‌ به آنها که چرا کنم، عمده را هگل به مارکس نقد اساسی‌ موضوع دو فقطی رابطه دیالکتیک، ماتریالیسم، ی درباره بخصوص مارکس، Vشناسانۀ شناخت و شناسانه روش

. دارند اشاره ضدین وحدت ی رابطه تضاد،

که جائیست تنها دارم، اطالع من که جائی تا الاقل متن، این که کنم اشاره باز هم را نکته اینو تقابل تفاوت ی رابطه درباره صفحه دو تا نیم و صفحه یک حدود چیزی صراحت، با مارکس

. بیان است کرده ارائه تقابل از ای ویژه شکل با رابطه در را خود بدعت و کرده بحث تضاداقتصاد متافیزیک دربخش درکاپیتال، را نظری‌ چنین عمومی بیان یا و اقتصادی یا سیاسی،

. در مورد این در مارکس اینکه اما بینیم می مارکس دیگر آثار در یا فلسفه فقر در سیاسیدیده او از من که جاییست تنها این کند، منطق بحث وارد را خود و کند بحث منطق‌ چارچوب

ام.

آشنا حدی تا بودند مطرح حق Vفلسفۀ در که موضوعاتی و مسائل با شما پیش ی جلسه دربخش. مارکس نقد گفتیم که داشتیم حق ی فلسفه کل از عمومی Vخالصۀ یک ما یعنی شدید

. ی فلسفه بحث وارد و پردازم نمی جزئیات به دیگر من نتیجه در گیرد می دربر آنرا از خاصی‌ . است مربوط می‌کنم اشاره بآن کماکان حق ی فلسفه با رابطه در چیزیکه تنها شوم نمی حق

. دو هر این ضرورت ی ایده حرکت یا آزادی ی ایده حرکت مختلف مراحل با مرتبط بخشهای بهبخشها . ،از دولت ی مرحله به رسیدن تا ایده نامد می آل ایده آزادی یا آل ایده ضرورت هگل را

. برای گفتم یابند می پیدا پیوند هایی حلقه ی وسیله به یکدیگر با که کند می عبور هایی‌ مقطع ومفصل این با بایست می بفهمیم، هگل حق ی فلسفه به را مارکس نقد تیز Vلبۀ بتوانیم ما اینکه

. روش به راجع است توضیحی فقط کنم، می حق ی فلسفه با رابطه در کاریکه شویم آشنا ها

14

دست و ها زمینه و داده نشان را خود حق ی فلسفه در کار روش این چگونه که این و هگل کاراست . کرده فراهم مارکس نقد برای هائی مایه

بین ازدیالکتیک که گذارد می این بر را بنا مختلف های حیطه در هایش بحث تمام در اساسا هگل . منطقی‌ مقوالت بین منطقی،‌ روابط اساس بر را واقعی روابط اینکه یعنی‌ کند حرکت مقوالت

. و بگیریم، نتیجه را بعدی ی مقوله مقوله، یک اگراز ما‌ که است معنی‌ بدین این بدهد توضیحمکانیسمی گیرد می صورت گیری نتیجه آن با که مکانیسمی بگیریم، را بعدی ی نتیجه ازآن

( . ربطی‌ چه اگر باشم زده مثالی منطقی مکانیسم مفهوم برای اینکه برای فقط منطقی‌ است: ) کنم روشن را آن و ندارد هگل منطق به

." " " " " " ما است فانی سقراط پس، ؛ است انسان سقراط ؛ است فانی انسانی‌ هر میگوییم . وجود امپریسمی هیچ وسط این اوریم می بدست منطقی‌ Vرابطۀ یک اساس بر را آخر ی نتیجه

میتوانیم. انسان بجای ما "Xندارد " " : . سقراط ؛ است فانی ایکسی هر گوییم می بگذاریم ." " " سقراط بجای توانیم می است فانی سقراط پس، ؛ است . Zایکس رابطه یک یعنی بگذاریم

" : . هر گوییم می کنیم تهیه صوری یا نمادین " "Yی، Xکامال ؛ Zاست ، X" " پس، ؛ Yهم Zاستاست".

. منطقی ایست نتیجه آوردیم، بدست اول گزاره دو این از ما که ای نتیجه که است این منظورم . همه هگل های بررسی‌ مکانیسم آوردیم بدست را نتیجه این که نیست ها واقعیت بررسی‌ با ما

. : منطق به راجع آوردم که مثالی آن منطقی استنتاج ساختمان هستند ساختمانی چنین بر مبتنی‌ . . این در او که زنم، می مثال بعد است دیالکتیکی منطقی اما، هگل منطق است قیاسی

. کند می استنتاج چگونه دیالکتیکی منطقی

وی بحث موضوع اینکه از اعم دهد می توضیح که را هایی حیطه تمام که است معتقد هگلخود که ندارد این به کاری باشد، سیاست تاریخ یا اندیشه تاریخ شناسی‌، ذهن شناسی‌، جهانمی بررسی‌ را مقوالت حرکت بلکه چیست؟ افتاده اتفاق پروسه این توی درجهان، ایکه واقعه

. است معتقد که چرا دهد توضیح را واقع امر خواهد می مقوالت حرکت اساس بر بعد و کند . مختلف های دوره خود تاریخ فلسفه در هگل مثال مقوالت یافتن تعین یعنی‌ واقع امر خود اصوالمقوالت بین روابط بلکه کند، نمی بررسی‌ را تولیدی نظامهای های دوره یا آلمان در پادشاهی

. روح تعین یا هستند روح تجلی‌ مراحل این از کدام هر وی بنظر که چرا می‌کند بررسی‌ را. معین ی لحظه هر در اند تاریخی

. است؟ چطور هگل منطقی‌ استنتاج نوع حال منطقی استنتاج مفهوم به راجع بطور‌عام این . اولین یعنی می‌کند حرکت انتزاعی شکل به مقوالت ترین ازعام ای هرحیطه بررسی‌ در هگل

خودش انتزاعی شکل در مقوله ترین عام گیرد درنظرمی ای درهرحیطه هگل که را ای مقولهدارد؛ تضاد چیزی چه با انتزاعیست که چیزی که است این منطقی‌ استنتاج مرحله اولین و است . . دارد؟ تضاد چیزی چه با است نامعین چیزیکه دارد تعین که چیزی با نیست انتزاعی که چیزی با . چیزی باچه ــ نیست درش وساطتی یعنی‌ ــ است بالواسطه چیزیکه است معین که چیزی با

. تمام در کند برقرارمی ارتباط چیزی یک بوسیله که چیزی با دارد، وساطت چیزیکه با دارد؛ تضادخود انتزاعی درسطح مقوله ترین عام کند، می شروع آن با هگل ایکه مقوله ترین ناب ها حیطهمی. توضیح را مختلف مقوالت و پروسه تمام تضاد این و کند می شروع تضاد اولین با است

. شکل در مقوله ترین عام وقتی‌ و آن مشخص شکل در مقوله ترین عام به برسیم ما تا دهد . است بخشیده تحقق بخودش انتزاعی، شکل در مقوله ترین عام واقع در آمد، بدست مشخص

. را مقوله ترین عام نهایی ی وهله در داریم انتزاعی شکل در را مقوله ترین عام اول Vوهلۀ در ما . . توانیم می تعبیردیگر به یا اند رسیده بهم دایره سر دو درواقع حال داریم مشخص شکل در

15

. . نا کرده بیان مشخص در را خود مشخص نا است کرده بیان خاص در را خود عام بگوییم . بنیاد همواره که است متناهی نا ـ متناهی وحدت این و کرده بیان متناهی در را خود متناهی

. است هگل منطقی‌ استنتاج روش در مقوالت حرکت اصلی‌

چطوریست؟ کجا هر ببینیم که زنم می مثال چند روش این با شدن آشنا برای فقط من حال. است حق ی فلسفه ما اصلی‌ موضوع

" " هستی‌، ضد انتزاعی؛ شکل به مقوله ترین عام کند، می شروع هستی‌ از هگل ، منطق در . - . اول جمله است نیستی‌ همان هستی‌ گوید می نیستی‌ هستی بین تضاد در است‌ نیستی . " ایده" مرحله، آخرین در تا شود می شروع اینگونه پروسه این شود می شروع تضاد و ؛ منطق " " . Vایدۀ ترین ازعام فنومنولوژی در دهد نشان متعین بطور را خود مطلق عقل یا مطلق

. به دوباره تا دهد می ادامه و اکنون، و اینجا بین تضاد در می‌کند شروع اکنون و اینجا از انتزاعی، " " " " . که است این خاطر به منطق و فنومنولوژی بین تشابه این برسد مطلق ی ایده تحقق . " " " " بعدا که بحثهائی تمام نویس پیش نحوی، به است منطق نویس پیش واقع در فنومنولوژی

. . است هگل بعدی کارهای مجمل و فشرده شکل نوشت خواهد هگل

ایده، ترین عام از بایست می باز ــ ماست امروز بحث اصلی موضوع که ــ حق فلسفه در . فلسفه با دررابطه خواهم می که کاری خودش تحقق به برسد تا شود شروع مقوله ترین ازعام

پیشتر که ـ مراحل آن بین گذارها یا ها پیوند این دهم نشان که است این فقط دهم، انجام حق . است افتاده اتفاق چگونه ـ شد صحبت آن مورد در

. . نحو به یا است انتزاعی که آزادی ی اراده است آزاد ی اراده مقوله ترین عام حق، فلسفه در . آزادی به انتزاعی عام شکل به آزادی از که است قرار حاال است آزادی مقوله ترین دیگرعام

. . متحقق، را خود دارد وجود واقعیت دیگردر که عامی شکل به برسیم یافته تحقق عام بشکل . شوند؟ می طی‌ چگونه مراحل این حاال ببینیم است کرده متعین

. بین تضاد تضاد، اولین انتزاعی بالواسطه، بسیط، است ای مقوله اول Vمقولۀ معمول طبق . وسیله به یا طریقی، یک از بتواند باید بالواسطگی این اینکه یعنی است وساطت و بالواسطگی

. را اسمش دارد برمی آزاد اراده یا آزادی که قدمی‌ اولین ترتیب این به پس شود وساطت ای . متبلور چیزی در را خود اینکه برای آزاد ی اراده یا آزادی که جایی یعنی گذارد می انتزاعی حق

. . شکل اولین است معتقد هگل کند پیدا تعین جایی در گیرد تعلق موضوعی به بایست می کند، . از را چیزی اراده یعنی بگیرد تعلق ی ا شی به چیزی، به اراده که است این آزادی، ایده تعین . . شود می بیان شیء مالکیت در است، انتزاعی حق Vمرحلۀ که مرحله اولین پس کند خود آن

برای که ببینیم مصادف ای دوره با تاریخی لحاظ به را انتزاعی حق مرحله این توانیم می ما . آن در اصال که ایم داشته ای تاریخی ی دوره ما بنابراین آید می وجود به مالکیت بار اولین

. ندارد وجود مالکیت

را تاریخی واقعیت او که بینیم می کنیم، بررسی‌ خوب را کارهگل وقتی‌ چیست؟ کارهگل . ازواقعیت را ایده انتزاع یعنی کند می ایده جایگزین را آن ای وارونه شکل به و می‌کند بررسی‌

. ای دوره ما کند می واقعیت حرکت جایگزین را انتزاع این حرکت سپس و کشد می بیرون آن . مالکیت عمدتا یا شیء بر مالکیت که مالکیت، شکل اولین بعد و نداریم مالکیت آن در که داریم

. خواهم بعدا من است حق ی فلسفه در انتزاعی حق دوران با متناظر واقع در باشد زمین بر . توانیم می را دوران این دارند وجود هم هگل درک مختلف های بخش در دورانها این که گفت

. " کنیم " مقایسه فنومنولوژی در آگاهی حرکت Vپروسۀ در رواقیت دوران با بردگی، دوران با مثالدهم نشان اینکه برای فقط کنم، می مقایسه هم با را تا سه این بجا جا باشد الزم اگر بعدا من

16

سر پشت که مقوالتند حرکت این می‌کند، بررسی‌ هگل که موضوعآتی این تمام در چرا که . که خود تعین اولین در آزاد اراده یا و انتزاعی آزادی Vمرحلۀ ترتیب این به پس آیند می همدیگر . در پس انتزاعی حق Vمرحلۀ به رسد می است، وساطت و واسطگی بال بین تضاد از ناشی‌

. معنای به این کرده پیدا تشخص برشیء مالکیت Vبواسطۀ شخص یا فرد انتزاعی، حق Vمرحلۀ تعین طریق از توانسته که داده قرار ای مرحله در را خود آزادی، ناب شکل در ایده که است این . توجه باید گفتیم که طور همان اما کند متحقق را خود دارد، مالکیت شیء یک بر که شخصی‌

: و تحقق متعین کل یک در انتزاعی، کل این اینکه بطرف است طرف کدام به روند اینکه به کنیم . یک ما بایست می حق، ی فلسفه بعد ی مرحله به گذار برای ترتیب این به بکند پیدا واقعیت

. داشته توجه گیرد؟ می صورت تضاد کدام اساس بر عبور بعد به مرحله این از کنیم تعریف تضادکه است مالکیتی بواسطه فرد تشخص و است شئ به اراده تعلق مرحله، این در که باشید

. کننده اراده بین تضاد توانیم می را ایده عمومی تضاد ما مرحله این در کند می اعمال برشیء . کسی‌ آن و است اراده موضوع بین اینجا تضاد یعنی بدانیم است ماده که شئ و است انسان که . . توانیم می معنی‌ یک به است مالک فرد و مالکیت موضوع بین تضاد یعنی کند می اراده که

. عام تعین طرف به بایست می ما یعنی است عام تعین و خاص تعین بین تضاد کماکان بگوییمجنس. ایدوی، جنس اراده، جنس بین شیء، بر اراده گرفتن قرار خاطر به اینجا ولی‌ برویم

. یکی این طرف یک از دارد وجود تضاد یک مالکیت موضوع یا شئ، یعنی واقعیت، و اراده مینوی . کماکان یکی این طرف یک از شیء جنس از دیگری است؛ اراده جنس از ایده، جنس از کماکان

. عرف ی مرحله به را آزادی ی ایده که است تضاد از دیگری ی پله این خاص دیگری است؛ عام . سیر اینجا که است این کردن روشن برای بحث تمام که باشید داشته دقت می‌کند منتقلوبعد آمدند بوجود چطوری مالکیت اولیه اشکال مثال اینکه به ندارد ربطی‌ هگل نظر از واقعیت

. . ما بحث فقط نیست اینها بحث اصال شدند تبدیل اجتماعی عرف به و کردند پیدا تحقق چطوریتعین ـ خاص تعین بین تضاد واسطه به عرف Vمرحلۀ به انتزاعی حق Vمرحلۀ از گذار که است این

. که گفت توان می اینطور دیگر زبان به گیرد می صورت مالکیت موضوع و فرد بین تضاد یا عامقطعه بر یا زمین از ای قطعه بر خودشان اراده اعمال با توانستند افراد مالکیت، شکل اولین در

و کنند اعمال را خودشان مالکیت ــ باشد خواست می هرچه شیء آن حال ــ شیء، یک از ای . این ای مرحله چینن یک در ولی‌ کنند متمایز و مشخص دیگر فرد از را خودشان طریق ازاین

. مالکیت حق به تجاوز امکان اینکه یعنی نبود اجتماعی عرف معنی‌ به شده پذیرفته اصلی‌ اصل، . . این به تجاوز امکان همواره اما می‌کند پیدا است، مالک که این در را خود تشخص فرد آنجا که می‌کند بحث هگل خود داشت وجود دیگری

. زبان به است ایده منطق نقض یا ایده حرکت نقض تجاوزدرواقع این و دارد وجود مالکیتاش اولیه مراحل در مالکیت که بینیم می بگوییم، تاریخی بررسی‌ یک زبان در بخواهیم دیگراگرپس . هست آن به تجاوز امکان همیشه شود، نمی پذیرفته و قبول هنوز اجتماعی عرف Vمثابۀ به

از قانونیکه معین، قانون یک تدوین بدون دارد عرف Vمرحلۀ و نخستین مالکیت شکل بین گزارشده پذیرفته عمومی ودرعرف یافته رسمیت اجتماعی نهاد یک طریق از یا و دولت یک طریق . دوران اوایل داریم ما که کنیم بیان طور این آنرا توانیم می نحوی به یعنی شود می طی باشد،

. مالکیت این و دارد وجود مالکیت که زمانی کنیم می طی‌ را داری زمین دوران اوایل یا فئودالیبربر ی حمله مانند دیگر، قوم یک به قومی هر ی حمله ولی‌ شود، می پذیرفته عرف اساس بر

ی حمله شرق، از مجارها ی حمله شمال، از ها اسکاندیناوی ی حمله مثل روم، امپراتوری به هاتاریخ طول در شما دائما و می‌کند دگرگون را مالکیت اشکال اروپا، به جنوب از مسلمین

. – است داشته مختلف های مالک چگونه زمین از معینی‌ Vقطعۀ می‌بینید ساله هشصد هفصد . مراحل در وجود این با اند شده زمین از قطعه یک مالک مختلف، طوایف مختلف، اقوام چگونه

شده پذیرفته زمین ازیک بخشهایی بر لرد یک یا و نشین کنت یک یا و طایفه یک مالکیت ثبات، . . ترتیب این به نیست حاکم آن بر قانونی و قاعده اجتماعی عرف لحاظ به فقط ولی‌ است،

و اراده یا مالکیت موضوع و فرد بین تضاد یا خاص تعین و عام تعین بین تضاد گذار، علت. است مالکیت موضوع

17

: چه دو، این یعنی اینطوراست؟ چرا اساسا اینکه یکی‌ است مطرح پرسش دو نکته، دو اینجاکه اراده یا آزادی از وضیعتی یعنی عام ایده گفتم باشند؟ داشته هم با توانند می تضادی و تقابل . که مثالی چیست؟ هدف ولی است نکرده متعین معینی‌ جای در و معینی شیء در را خود

. هدف است عکاسی فیلم کردن ظاهر مثال اید، شنیده بارها و آورم می مورد این در همیشهتعین خود مشخص درکلیت ما، انتزاعی ایده این کل منفی‌، این کل یا نگاتیو این کل که است این

. . افتد می اتفاق این چگونه که دهیم توضیح را این باید قدم به قدم ما ترتیب این به پس کند پیدا . فرد مالکیت اعمال در کرده، متعین را خود جایی یک عام ایده این داریم را عام ایده اول . توی. ایده اگر کنید توجه باشد آن مشخص شکل به ایده تعین تواند نمی هنوز این ولی‌ درشیء

مشخص ولی‌ است ایده چه اگر شده، متعین مشخص شکل به انسان یک عنوان به من ذهن . به. باید ما شکل به نه برسیم، قاعده به ما که رود سمتی به حرکت بایست می اینکه یعنی است . با مفهوم دو بین Vرابطۀ کننده بیان قانون یک مفاهیم و اشیاء بین روابط به نه برسیم، قوانین

. تعین به واقع در ما شود، حاکم قانون ما موضوع کل بر یا محیط این کل بر اگر است یکدیگرقانون باز یعنی‌ عام، شکل به باز ولی‌ ایم، رسیده آن مشخص شکل در انتزاعی Vایدۀ عام، Vایدۀ

. است ما موضوع حیطه تمام گیرنده بر در

؟ است تضاد چرا حاال

. هگل نظر از ولی‌ نیست تضاد یا هست تضاد اصال آیا که کرد خواهیم بعدا ما که است بحثی‌ این. . ندارد قرار عام از بیرون خاص هستند پروسه یک از لحظه دو خاص و عام زیرا است، تضاد

. . نظرهگل از هستند واحد پروسه یک از هایی لحظه اینها نیست عامیت از بیرون فردیت فرد،هم و هست هم پروسه، در لحظه هر که چرا است، تضاد در آن با پروسه یک درون در لحظه یک

. . کانتی،. تقابل در مثال که کنیم می بحث بعدا ندارد وجود خارجیت است تضاد دلیل این به نیستتضاد یکدیگر با ولی‌ دارند تقابل طبیعتا اینها و است هم به نسبت چیزمتخارج دو معنای‌ به تقابلنظر. در هگل که اینطور ــ بگیریم نظر در پروسه درون در را چیز یک ما که وقتی ولی‌ ندارندنوع از تقابلی پروسه خود با تقابلش است، پروسه از یی لحظه چیزی یک وقتیکه ــ گیرد می

. . . را قضیه اگرما بنظرمن نامتناهی با متناهی تضاد مانند است هگل بحث این است تضاد. . نظربگیرید در را دریا درون در قطره یک شما هست تضادهم واقعا بگیریم، نظر در اینطوری

ــ شود، می شروع دریا که شود می تمام جایی قطره هستند؟ چه‌ دریا با قطره این مرزهای" . نه یعنی قطره شود می شروع قطره که شود می تمام جایی دریا و ــ است دریا بقیه منظورم . . " " از " بیرون قطره این اگر است آن از ای لحظه یا بخشی که چرا قطره نه یعنی دریا و دریا

. . ندارد وجود تضاد ولی‌ دارد، وجود تقابل ندارد آن با مشترکی مرزهای شود، گرفته نظر در دریامرز باید کنیم مشخص آنرا بخواهیم اگر ست، دریا گستره در چیزی قطره این که وقتی ولی‌

. . از گفت توان می است تضاد یک فقط مرز مرز؟ کدام و کجا اما بگذاریم برایش مشخص . تضاد یک این دریاست نیست قطره دیگر که جایی‌ از و است قطره نیست، دریا دیگر که جایی

. نامتناهی درون است یی لحظه متناهی اینکه خاطر به است،

قبال کنیم، می عبور عرف مرحله به وقتی‌ که گفت توان می دیگر زبان به و ترتیب این به . این مالکیت شدن پذیرفته ولی‌ داشت شئ به نسبت که بود مالکیتی از ناشی آدم یک تشخصیک شدن، سوبژکتیو به مرحله یک اینکه یعنی عرف، یک بمثابه دیگران طرف از شئ به آدم

. جنس ایدوی، جنس اینکه به ایده، تحقق شدن پذیرفته یعنی کنیم عبورمی شدن ذهنی‌ به مرحله . . که گفت شود می نحوی به پذیرند می هم دیگران شود می نزدیک مرحله یک کند، پیدا مینوی

. توجه ولی‌ شیء به مالکیت ونه گیرد، می صورت اراده به مالکیت ایکه مرحله به گذارمی‌کنیماجتماعی عرف مثابه به نیست، مطرح قانون بمثابه هنوز براراده مالکیت این که باشید داشته

. . . برداریم نیز دیگر قدم یک است الزم نیست کامل هگل برای هنوز خاطر این به است مطرح . ما است تضاد همین تداوم اخالق، آن، از بعد Vمرحلۀ به عرف Vمرحلۀ از گذار ترتیب این به پس

18

. یا و مالکیت تعلق اینکه یعنی است تضاد همین تداوم بلکه بینیم، نمی نوین تضاد یک نزدهگل درعرف مفهوم وارد فقط نه اراده این و هست هم اراده به بلکه شئ، به تنها نه دیگر اراده تعلق

. هر بشود وظیفه و حق به تبدیل افراد برای که شود می ای مرحله وارد بلکه شود، می اجتماعیمحترم کامال را دیگری حق که کند می پیدا هم را وظیفه این و دارد را اراده اعمال حق کسی‌

" بگذارم. " احترام تو حق به من اگر که شویم بحث این وارد چقدر هر ما کنید، دقت یعنی، شمارد. " ا‌ند " ای ایده چیزهای یکسری ما تمایزشخص وجه تمایزما، وجه بگذاری احترام من حق به تو و

. . این گذاریم می هم با تو و من که هاهستند مدار قرارو سری یک مفاهیمند سری یک یعنیپیدا تقابل تو به نسبت من پس نداری، آنرا به ورود حق تو و است من مال زمین این که نیست

. . دهد می تشخص وتو من به که نیست مالکیت موضوع آن خود زمین، آن خود دیگر ام کرده . است مداری و قرار اساس بر گذاری می من مالکیت حق به تو که است ای انتزاعی احترام،

به اجتماعی درگذارازعرف و اجتماعی؛ خاطرعرف به عرف مرحله در ایم، گذاشته هم با کهرا مالکیت حق که پذیرد می خودش در شخص هر که شویم می ای زمینه وارد ما اخالق، مرحله

. برای را زمینه بهترین ما بعد به اینجا از دارد هم را دیگری مالکیت به احترام ی وظیفه و دارد . . یعنی شود نوشته قانون که دارد وجود امکان دیگراین بعد به اینجا از یعنی داریم قانون تدوین

. کنند انتزاع را خود اجتماعی، شده نوشته نا های قرارداد این احترامات، این ها، اراده اینیافته مادیت قانون نام به معین ارگان یک در که کنند تبدیل ای جداگانه سپهر به را خودشان

( فعال. چیستند؟ غیره بخشهایش، اجزایش، می‌کند؟ طی را مراحلی چه قانون این حال است .) مکتوب مدارهای و قرار بین روابط ی بوسیله مفاهیم بین روابط بستانها، بده این روابط، این تا شود می آماده زمینه این حال هر به پردازم نمی بدان

. . این حاال شود ثبت قرارداد یک در می‌کنیم، معامله باهم تو و من که حق این مثال شوند وساطتتدریج به و کنند می بیان را تو شخصیت و من شخصیت را، تو حق و من حق که هستند ها واژه

. می آماده ما حاال بخشند می تعین معینی‌ نهاد در را خود و برند می شده جدا سپهری به را خود . سری یک اخالق Vمرحلۀ خود در باید مرحله، آن به رسیدن برای اما قانون Vمرحلۀ برای شویم

. باز آنرا نقد Vمرحلۀ در و می‌کنم ای اشاره فقط فعال شد گفته قبال که گیرد، صورت تطوراتمی‌کنم.

از خانواده، گیری شکل در شخص دو بین وحدت به شخص یک اراده از هگل اینجا تا پسبه ها، رسته به که Standخانواده ها خانواده از بیشتری های مجموعه به ــ کئوپراسیونها یا و ها

. در که باشید داشته دقت رسد می مدنی Vجامعۀ کل به آنجا از و ــ سازند می را بزرگتری کل . Vمرحلۀ به کنیم نمی صحبت مرحله ازدو ما مدنی، ی جامعه ی مرحله به اخالق ی مرحله از گذار

. خود گسترش گیرد، برمی در را مدنی ی جامعه تا اخالق از که ای مرحله تمام رسیم نمی نوینی . تواند می که آید می پیش جدی بسیار مشکل یک بعد به اینجا از دقیقا است اخالق ی مرحله

. باشد مارکس نقد جدی محورهای از یکی‌

مالکیت جنگ محیط شخصی‌، تناقضات محیط هگل قول به یعنی مدنی ی جامعه به ما که اینکچگونه دولت Vمرحلۀ به مرحله این گذاراز رسیدیم، مختلف های حق جنگ محیط خصوصی، هایتعریف تضاد یک اینجا باید کنیم، حرکت هگل منطق اساس بر باشد قرار اگر گیرد؟ می صورت

کنیم. . عبور دولت Vمرحلۀ به تا افتد می اتفاق تضاد یک اینجا بگوییم کنیم

: داند نمی دهد توضیح را گذار این چطور داند نمی و شود می جدی اشکالی دچار اینجا در هگلویک کرده طرح تر جدید تضادهای دائما یعنی رفته، پیش کنون تا که منطقی آن اساس برخود براساس نه، یا دهد، توضیح تضاد اساس بر یعنی شده، تر کامل و رفته جلو مرحله

واقعیت.

این دهیم نشان و برسیم آن نقد به که موقعی تا دهیم، نمی ادامه دیگر را بحث این اینجا ما . شود می ناشی‌ کجا از و چه از درهگل اشکال این تناقض،

19

. هگل حق فلسفه مراحل با مختصری آشنایی درحد ای زمینه حاال می‌کنم فکر من خوب بسیار . بپردازیم مارکس نقد بررسی به توانیم می ما و شده فراهم

ی قوه مفهوم به مارکس که نقدی به پردازیم می کنیم، شروع را بحث این بتوانیم اینکه برای : . جامعه آن سر یک دارد سر دو جامعه کل که است معتقد هگل دارد هگل نظر از گذاری قانون

. سر دو این بین که کند می سعی هگل شاه آن دیگر سر ویک هستند مردم که است مدنیلحظه به لحظه چطور؟ اما گیرد، می صورت قانونگذاری قوه در هگل بنظر وحدت این برساند؛ وحدت به را سر دو این جایی در و کند ایجاد آشتی

بایست می گیرد صورت وحدتی چنین اینکه برای اول وهله در کرد؛ نقد را پروسه این شود میبرایشان هگل که ای ماهوی تعریف آن از ـ شان وجودی شکل از سر دو این از کدام هر ناچارا

. . فرد اگر پس است فردیت ی ایده تحقق که است دراین پادشاه اهمیت کنند عدول ـ کند میبودنش شاه اعتبار آنصورت در کند، برقرار پیوند نهاد دریک مدنی جامعه با خود باشد قرار شاه

تکثیر فرد نتیجه در کند، تعیین کار این برای ای نماینده باشد قرار اگر و دهد، می دست از را . نمی دیگر فرد، ی ایده تجلی ترتیب این به پس شود، نمایندگی افراد توسط فرد اگر شود می

. باشد فردیت تواند

. . می هگل کند می چکار هگل ببینیم ولی کرد شود می که نقدهاییست ترین مقدم از یکی اینیک شود، می تعیین مردم طرف از نماینده یک گیرد، شکل قانونگذاری قوه اینکه برای گوید

خواهد را قانونگذاری ی قوه هم با دو این وحدت و شود می نماینده پادشاه طرف از هم عاملاشتند. ) مردم طرف از [ ) Standساخت اشتند( ] چرا اینکه حاال مالکیت اشتند عمدتا ها، رسته

) از ، شد قبال که است بحثی باشند، مردم ی نماینده باید ها اشتند اصأل چرا اینکه و مالکیت؟در تا شود می مامور که است مجریه قوه یا بوروکراسی یا اجرایی قوه هم پادشاه طرف

بسازند . را گذاری قانون قوه اشتندها با وحدت

آن هست؟ دو این بین مشترکی فصل چه کنند؟ وحدت هم با باید دو این چرا پرسد می مارکسمردم ی نماینده و پادشاه نماینده بین کماکان است موجود مدنی جامعه و شاه بین که تقابلی . همان یعنی درآوردیم، مینیاتوری شکل به تنها را شاه و جامعه مارکس بقول ما اینجا هست هم

. ، کنیم دقت ــ است موجود مردم نماینده و پادشاه نماینده بین کوچکتر قالب در کماکان تقابلجامعه بین تقابل ــ نیست آنها بین وساطت امکان که جایی ندارد، میانجی که است جایی تقابل

. بین از که تقابل این خوب آید می در مینیاتوری صورت به جامعه یک هستی کل در شاه و مدنی . وساطت اشتندها و اجرایی قوه بین بایست می کسی چه ندارد وجود وساطتی امکان نرفته،

؟ کند

اینها کنند؟ وساطت باید مردم ی همه آیا گوید می مارکس داریم؟ جامعه در نیروهایی چه ببینیم. . است جزء تجلی مدنی جامه اند، جزئیت تجلی مردم ثانیا اند کرده انتخاب نماینده خودشان که

. توان امکان، اینها خوب است کلیت ایده تجلی که است پادشاه است، کل تجلی که است دولت . خود کند، وساطت را ای رابطه چنین باید که پادشاه ندارند را وساطت این ی رتبه اصطالح به و

. دو این از یکی‌ ، کنند می دعوا نفر دو وقتی‌ گوید می زند، می مثال دعواست طرف یک که وی . باشد، دعوا سر یک باید یا باشد میانجی هم خود است دعوا مشغول اینکه ضمن تواند نمی نفر

. پیدا وسط این میانجی یک خواهند می و دارند تقابل دارند، دعوا هم با مردم و شاه میانجی یا . که. اینجاست مارکس باشند میانجی هم و دعوا طرفین از یکی‌ هم توانند نمی خودشان کنند . در را معروف مثال این گوید، می او زند می جالبی ومثال می‌کند مسخره را دیالکتیکی رابطه

. ببینیم بشود دعوا این میانجی خواهد می دکتری و کنند می دعوا هم با زنی‌ و مرد که بگیرید نظرنکند، دعوا که زند می پس را مرد وقتی‌ گیرد، می قرار نفر دو این وسط دکتر شود؟ می چه

20

. یی دعوا شود، می مرد و دکتر بین میانجی و آید می زن گیرد درمی مرد و دکتر بین یی دعوا . یابد، می ادامه دعوا شود، می دکتر و زن بین میانجی و آید می مرد گیرد می در ودکتر زن بین

. می مارکس کند می بازی هم را واسطه نقش حال عین در مقابل حدهای از یکی‌ دائما یعنی : گوید می خود، شکل ترین وارسته در را ای مسخره چیز چنین هگل ، par excellenceگوید

. همین به رابطه واقعا گوید می است درآورده منطق صورت به خود، تجلی عالی‌ شکل به یعنی‌ . است مضحکی

بحثی که است بعد به اینجا از چیست؟ اینجا در مشکل کرد؟ بحث این از شود می استنتاجی چه . وساطت امکان واقعی‌ حد دو گوید می مارکس شود می شروع تضاد و تقابل تفاوت برسر

یکدیگر با مفهوم یک وسیله به و هستند، مجزا هم از جوهر دو از عبارت حد دو که وقتی ندارند،وساطت امکان دو این پس کنند، پیدا وحدت مفهومی در توانند نمی و ندارند وحدت امکان

" " " قضیه. " دو این بگیریم، نظر در را است انسان مرد و است فلز آهن ی قضیه دو اگر ندارند . دو مثل مردم و پادشاه مارکس نظر از ندارند هم وساطت امکان پس ندارند، وسط حد

. تا ندارد وجود وسطی حد ا‌ند گرفته قرار هم مقابل در که هستند جدا هم از واقعیت دو جوهریاشود . ایجاد میانجی تا گیرد، صورت وساطتی

امکان هم، با متقابل عنصر دو ضد، دو که باشد داشته وجود است ممکن حالتی چه پسعنصر دو این زمانیکه گوید می مارکس باشند؟ داشته هم را دیگری جای یک در وساطتباشند واحدی موضوع از محمول دوتا اند، گرفته قرار یکدیگر مقابل که عنصری دو این متقابل، " . انسان زن ی ها گزاره در ا‌ند شده داده ربط واحدی محمول به که باشند موضوع تا دو یا . " انسان" " اسم به مفهوم یک توانیم می ما پس است محمول انسان ، است انسان مرد و است

. . است مرد انسان است زن انسان بگوییم و ــ ا‌ند کلی‌ همیشه ها محمول گفتیم ــ بسازیم . در مرد، و زن متقابل مفهوم دو ترتیب این به شد خواهد ضد دو هر واجد مفهوم این یعنی

. وساطت امکان بتوانند مردم و پادشاه اینکه برای نتیجه در دارند وساطت امکان انسان مفهومباشند، اش لحظه دو اینها که باشیم داشته ارگانیک کل یک ما که است این اش الزمه کنند، پیدا

. و الزم شکل به مرد و زن باشند ملزوم و الزم موجود دو هم، به متمایل وجود دو آن، بخش دو . شود، کامل انسان اینکه برای زن، گوییم می وقتی‌ سازند می را انسان مفهوم ملزومیشود، کامل انسان مفهوم اینکه برای مرد، گوئیم می وقتی‌ کنیم، تصور هم را مرد ناچاریم

. یک در مردم و پادشاه هگل، بررسی مورد جامعه در حالیکه در کنیم تصور هم را زن ناچاریم ) ( . اینکه خاطر به چرا؟ می‌کنیم دقیقتربررسی‌ را موضوع این بعدا ندارند قرار هم با ارگانیک کل

از یکی خود پادشاه هستند، مالکان ها اشتند است، خان یک خوانین ی بقیه مانند خود پادشاه . . هم از عنصر دو دقیقا باشد کلیت در لحظه یک که نیست مردم مبعوث پادشاه است مالکین . . دو یا مختلف جوهر دو بین تفاوت متقابلند بگوییم توانیم نمی حتی من نظر به هستند جدا

. نیست آنها بین وساطت امکان خاطر این به است؛ ممکن همدیگر از مختلف موضوع

واقعیت در تضاد

. و متقابلند عنصر دو وقتیکه اینکه مسئله اولین است مطرح اینجا مهم بسیار ی مسئله دودر اینها آیا شوند، می وساطت واحد مفهوم این ی وسیله به و سازند می هم را واحدی مفهومکه میدانیم ما مثال نیستند؟ یا هستند تناقض واجد یعنی ندارند؟ یا دارند تناقض وجودیشان شکل

. مشخصه چه ش ا وجودی شکل در ولی‌ است مرد شامل هم و زن شامل هم انسان مفهوم. . مرد هم و باشد زن هم تواند نمی شد، موجود وقتی‌ انسان یعنی مرد یا است زن یا دارد؟ ای

21

. اینها وقتی‌ واقعی، شکل در ترتیب این به پس مرد یا و است زن یا دارد، واقعیت انسانی‌ وقتی‌ . خودشان با را دیالکتیکی تضاد باشند متناقض خودشان با توانند نمی دیگر کردند، پیدا تعین

. . زن پس است زن اگر مرد یا است زن یا کرد پیدا واقعیت انسان مفهوم وقتی کنند نمی حمل . می اما مرد، هم و است زن هم بگوییم توانیم نمی دیگر است مرد پس است مرد اگر و است

مرد . هم و است زن هم انسان بگوییم توانیم

در که است معتقد که می‌کند پیروی کانت از تناقض و تقابل مبحث در مارکس ترتیب این به . که است مفهوم در تنها و متقابلند هم با واقعی‌ و موجود چیز دو یعنی داریم تقابل ما واقعیت

. شود می ممکن تناقض

. وحدت یعنی منطقی‌ تناقض است محال واقعیت در منطقی‌ تناقض که است معتقد کانتداشته. وجود واحد، مکان و واحد زمان واحد، آن در واقعی‌ شکل به ضد دو اینکه یعنی ضدین

می. نه؟ یا است پذیر امکان تضاد، یعنی منطقی‌ تقابل آیا شود می سوال کانت از ولی‌ باشند : . منطقی‌ . تقابل گوید اومی است این اش جمله شرط یک به ولی‌ است پذیر امکان آری گوید

. تناقض اصل طریق از نه اما شوند، می واقع مقابل چیز، یک محمول دو آن در که است تقابلی . ) ا‌ند) ممکن واحد کالبد یک از محمول دو منزله به آنها نیست ضد خودشان با کدام هر یعنی

. می اینجا از ما دارد وجود بود، نظرم مورد که دومی ی نکته یعنی مهم، موضوع‌ یک اینجا در. کند نمی دنبال را آن پیگیری شکل به الاقل مارکس من، نظر به که کنیم شروع را بحثی‌ توانیم

دارد اهمیت اندازه بی‌ شناسی‌ شناخت نظر از جواب این من نظر به که دهد می جواب یک ولی‌تناقض که است معتقد کانت مثل مارکس که گرفت را نتیجه این شود می آیا که است این آن و

. کنیم تامل اندکی نیست؟ ممکن واقعیت در و است؟ ممکن مفاهیم در فقط

. می مفهوم، در ولی‌ مرد یا است زن یا واقعی انسان که بگیریم را نتیجه این توانیم می اینجا تا . مفهوم شکل به مرد، هم و است زن هم واحد آن در است ضدین وحدت انسان بگوییم توانیم

. ادامه در ما بدهیم؟ را تعمیمی چنین توانیم می آیا انسانی‌ موجود واقعیت شکل به نه و انسانرا دیگری چیز دیگر جایی در تا می‌کند استفاده بحث این از فقط مارکس که دید خواهیم بحث

شناخت نظر بلکه کند، گیری نتیجه را شناسانه شناخت اصل یک بخواهد اینکه نه دهد، توضیح. گفت خواهم را آن نتیجه که دهد می ارائه عجیبی‌ واقعا شکل به من نظر به را خود شناسانه

. کنیم دنبال هگل به مارکس نقد حیطه در را خودمان بحث عجالتا

را فئودالی های نهاد سری یک اصوال حق فلسفه در هگل که است درست که گوید می مارکس ( وجود که مختلفی‌ مراتب ها، اشتند مثل شده‌اند، پاگیرش و دست که کرده خود بحث واردجامعه ...( یا مدنی جامعه مدرن، جامعه تئوریسین را هگل من وجود این با اما پادشاه دارند،

. کنم نقد را او دیدگاه خواهم می اساس این بر و دانم می بورژوایی

. امکان این که گوید می او دهد توضیح را جدید شکل یک می‌کند سعی‌ مارکس بعد به اینجا ازدیگری ازوجود انتزاعی یکی‌ بلکه نباشند، چیز یک از محمول دو متقابل، عنصر دو که دارد وجودنهادی. را خودش بخشیده، مادیت خودش به آمده، بیرون دیگری وجود از که انتزاعی باشد

. می است داده قرار دومی عنصر مقابل در را خودش و است واقعی‌ گویا که ای بگونه کرده،مدنی جامعه بین تقابل که است معتقد مارکس چیست؟ که بفهمیم را قضیه این راز باید ما گوید . واقعا دولت هم یعنی کند می وانمود را خود کانتی، نوع از تقابلی بصورت تنها سیاسی، دولت و

. وجودی شکل یک در چه اگر تقابل این که اینجاست قضیه راز اما مدنی جامعه هم و دارد وجودجامعه به نسبت است انتزاعی فقط دولت اما است، موجود و است واقعی‌ تقابل یک خودش . مدنی. جامعه سیاسی جوهر دولت است سیاسی فعالیت ی یافته مادیت سپهر دولت مدنی

. و مردم فرد فرد یا افراد از سیاسی امر کارو شدن جدا با یعنی‌ کرده نهادی را خود که است

22

تا کند، گذاری قانون من بجای تا شود می انتخاب که یی نماینده به سیاسی امر این واگذارکردن ) و ) شده انتزاع چیزی قضیه سر یک وجود از انسانی وجود از الواقع فی بگیرد، تصمیم من بجای

مقابل در مقابل حد یک بمثابه را خودش و کرده نهادی را خودش بخشیده، واقعیت خودش به . مدرن جامعه در که باشید‌ داشته توجه باید گوید می مارکس کند می طرح دیگری مقابل حد . وجود از انتزاعی بخش اگریک اینکه یعنی است واقعی‌ وارونگی این داری سرمایه جامعه یا . اتفاقا ندارد وجود انتزاع این پس بگوییم که بیندازد اشتباه این رابه ما نباید است، دیگر بخش

قرار مدنی جامعه مقابل را خود جدا سپهر یک عنوان به و کند نهادی را خود توانسته انتزاع اینقابلیت. خودش به حد این که بود چگونه بود، کجا انتزاع این منشاء که بدانیم ما اگر اما دهد

کنیم روشن توانیم می اتفاقا است، چرابخشید، ممکن آنها بین بین کجاوساطت وساطتو است ممکن . چگونهآنها بود خواهد ازآن گذشتن در قابل

. طرح ی شیوه این الواقع فی شود روشن مسئله تا بزنیم مارکس ابتکار نوع این برای مثالهایی . . انتزاعیست واقع در خدا بگیریم نظر در را خدا با انسان رابطه است مارکس ابتکار تقابل،

. بخواهیم که دیگری چیزی هر یا ترس ی ایده نیاز، ایده آفرینندگی، ایده یعنی انسان به نسبت . متصور وقتی‌ موجود این کند تصور را موجودی که کرده ناچار را بشر زمانی بگذاریم، آنرا اسم

. و داشته واقعیت انسانها زندگی‌ در خدا قرنها و ها قرن تا بخشیده واقعیت خودش به شد، . . در که بینیم می یعنی کرده می تعیین را سرنوشتشان و زندگی‌ قوانین بوده آنان زندگی‌ فاعل . در شده نهادی حق یک مثابه به واقعی حد یک مثابه به ولی‌ گرفته، قرار خدا بشر، مقابل

. مذهب های نهاد تمام یا و مسجد یا و کلیسا

وجود خدا و انسان و دولت، و مدنی جامعه بین زیادی العاده فوق تشابه که گوید می مارکس . . نا. واقعی شکل به مردم همه است برابری سپهر است انتزاعات سپهر خدا انسان، برای دارد

. هم، مدنی جامعه در برابرند خدا مقابل در ولی‌ برابرند، نا زمین روی در مسیحیان همه برابرند، . مقابل در یعنی دارند مساوی رای حق سیاسی لحاظ به اما نابرابرند، اقتصادی لحاظ به همه . است، داری سرمایه ویژه مذهب مسیحیت که است چنین برابرند قانون مقابل در دولت،

. انتزاعات سپهر خدا که همانطور گوید می مارکس دارد تطابق ساختمان این با کامال که مذهبی‌مادیت خود به که است انتزاعات سپهر هم سیاسی دولت بخشیده، مادیت خود به که است

. در. انسانها که است جایی‌ هم دولت برابرند مقابلش در انسانها که ست جایی خدا بخشیده . از که نماینده یک وسیله به شوند؟ می وساطت چگونه انسان و خدا حاال برابرند هم با مقابلش

. . : طرفی‌ از انسانی کالبد در است خدا تجلی‌ است، خدا فرزند مسیح مسیح باشد دو هر جنس . خدا تجلی‌ طرفی‌ از انسان با است مشترکش حد این است، انسان ها انسانها ی بقیه مانند

. مسیح گویند می خدا با است اشتراکش وجه هم این است، یکی‌ خدا با جنسش پس است،برای خدا پیش حشر روز در خداست، و انسان بین میانجی است، کننده شفاعت است، شفیع

. در انتزاعی سپهر که داشتیم را وضعیتی چنین یک وقتی‌ ما پس می‌کند وساطت انسانهاوجود وساطت امکان یک بخشید، واقعیت خودش به ولی گرفت قرار واقعی‌ سپهر یک مقابل

در. نه است، پارلمان وساطت امکان این مدنی جامعه در که بگوییم توانیم می دیگر حاال دارد . واقعی حد یک پادشاه مثل سیاسی دولت اینکه خاطر به ؟ چرا میکند طراحی هگل که شکلی‌

. عمل یعنی است، انتزاعی که معنی‌ این به منتخب است منتخب بلکه نیست، جامعه از جدا. گرفته قرار اقتصادی عمل مقابل و کرده نهادی را خود شده، جدا اقتصادی عمل از سیاسی

. جنس از و آدمند اینکه لحاظ به نمایندگان، این کنند می انتخاب نماینده سری یک مردم این حاال . این و کالبدشان که آنجایی از دهند تشکیل پارلمان و دولت که روند می اند، مدنی جامعه

قانونگذاری و سیاسی کار کارشان چون است، سیاست روح دمد، می ها کالبد این در که روحی . ) کنند ) وساطت توانند می سیاست روح روح این وسیله به است،

23

درازا) به بیهوده را بحث نباشد الزم و باشد شده روشن کافی ی اندازه به قضیه امیدوارمبکشانیم.(

را مادی و صوری تناقضات توانیم می ما هم شکل همین از حتی که کند می انتقاد مارکس البته . می تزلزل دچار وساطت این چگونه که نکته این به کنم می اشاره گذرا بطور کنیم استنتاج

از. مردم با را خود ارتباط شدند، انتخاب اینکه مجرد به نمایندگان گوید می مارکس شود . انتخاباتی معین ی دوره یک ی فاصله در نمایندگان و مردم بین ای واسطه هیچ دهند می دست . . نمایندگان این طرف یک از نامد می نمایندگی دمکراسی صوری تناقض را این او ندارد وجود

به که کنند نمی تصویب قوانینی یعنی کنند، عمل خودشان منافع به که کنند می سعی‌ . خودشان نماینده باشند، مردم نماینده اینکه جای به آنها ترتیب این به باشد ضررخودشان

. . صحبت. موضوع بگذریم بحث این از است صوری دمکراسی مادی تناقض یک این هستند. نیست ما امروز

. و کار مثال بزنم، دیگر مثال یک می‌کند طرح مارکس که است تقابل از خاصی‌ نوع سر ما بحث . سرمایه. بخشیده مادیت خود به که انتزاعی ولی‌ کار، از است انتزاعی سرمایه سرمایه

. . است انسان خدا منشأ نیستند استوار برخود دولت و خدا که طور همان نیست، برخوداستوار . کار واقع در سرمایه است کار سرمایه، ومنشأ است جامعه یعنی‌ مدنی جامعه دولت، منشأ

. مفهوم به را دیالکتیکی تضاد از شکل یک توانیم می ما ترتیب این به پس است یافته شیئیت . گفتیم که وضعیتی آن خالف بر ببینیم موجودش شکل به یا اش وجودی شکل در آن، منطقی

. از شکلی یک توانیم می اینجا ما نیست ببینیم، اش واقعی‌ شکل در را تضاد ما اینکه امکان که . : یعنی دقیقا کار و کار نه یعنی‌ دقیقا سرمایه سرمایه و کار بین تضاد ببینیم را موجود واقعا تضاد

. یک در نحوی به الواقع فی ــ گشتیم می دنبالش ما که ضدینی وحدت دراینجا سرمایه نهی یافته گسترش روابط مدرن، جامعه یعنی می‌کند، بحث آن برسر مارکس که معین موضوع

. است یافته تحقق ــ داری سرمایه‌ کاالیی

جامعه با را وسطایی قرون جامعه وضعیت تاکنونی، نتایج و طرح این اساس بر بیاییم حاالتا دهیم توضیح برده، بکار مارکس که را اصطالحاتی از بعضی کنیم، بررسی‌ و مقایسه مدرن

. بپردازیم آن به و کنیم دنبال را بحثمان آخر بخش بتوانیم

. دوگرایی یک است واقعی‌ دوآلیسم یک بر مبتنی‌ وسطی قرون جامعه پس که گوید می مارکس . . حالیکه در جوهرند دو ا‌ند‌، واقعی سری دو دوآلیسم این سر دو دارد وجود آنجا واقعی‌ کامال

. مارکس منظور است، روشن دیگر حاال است انتزاعی دوآلیسم یک کننده بیان مدرن جامعهیکی‌. وجود از است انتزاعی گرفته، قرار شق این مقابل در که دومی شق اینکه یعنی‌ چیست

. از است انتزاعی اصال یکی نه، جوهرند، ازیک محمول دو دو، هر اینها که این نه شقوق این از . اما است واقعی‌ دوآلیسم دنیای وسطی قرون پس است بخشیده مادیت خود به که دیگری آن

. وسطی قرون گوید می مارکس طرفی از است انتزاعی دوآلیسم بر مبتنی‌ مدرن جامعهصوری و انتزاعی دمکراسی نماینده مدرن جامعه حالیکه در است، آزادی نا دمکراسی قرون

اجتماعی. – سیاسی رفتار وحدت یعنی دمکراسی کنیم؟ تعریف چگونه را دمکراسی چرا؟ است . زندگی– شکل اقتصادی، ــ سیاسی کارکردهای اینکه یعنی‌ فرد آن وجود در فرد هر اقتصادی

. خود در دو هر باشند نشده منفک هم از انسان یک مادی زندگی‌ ریزی برنامه وشکل مادی . فئودالی جامعه چه داری برده جامعه چه وسطی، قرون جامعه در باشند داشته وجود شخص

. . است خود در اقتصادی عمل و سیاسی عمل وحدت دار برده یا فئودال دارد وجود وضعیت اینهم و سیاسی هم است فرقی‌ فئودال یا سرفدار و سرف بین فرق دار، برده و برده بین فرق

. نابرابری. هم سیاسی تسلط هم و دارد اقتصادی تسلط هم برده بر دار برده یعنی‌ اقتصادی . ) ( . این به نیست انسان اصال ، سرف یا برده انسان این سیاسی نابرابری هم و دارد اقتصادی

24

. گذارد می دمکراسی را اسمش دارد وجود اقتصادی و سیاسی عمل وحدت آنجاییکه از ترتیب . ما ناآزادی دمکراسی گوید می آن به ندارد، وجود جامعه عظیم بخش برای آزادی که آنجایی از

اقتصادی لحاظ به دار سرمایه که بینیم می کارگر و دار سرمایه بین رابطه در مدرن جامعه در . کامال سیاسی لحاظ به ولی‌ است نابرابر کارگر با اقتصادی لحاظ به است کارگر به مسلط . . مقابل در ایندو زیرا صوری؟ چرا است صوری برابری یک برابری این ولی‌ است وی با برابر

. خود به دولت نهاد در توانسته انتزاع این برابرند هم با سیاسی دولت در یعنی انتزاع، یک . . فایده چه انتزاعی است ای دمکراسی مدرن، ی جامعه دمکراسی خاطر این به ببخشد واقعیت

نظر از حقیقی‌ دمکراسی مفهوم که کنیم روشن خواهیم می ببریم؟ خواهیم می بحث این از یی. چیست مارکس

مقابل در است آزادی دمکراسی حقیقی‌، دمکراسی که گفت جمله یک در توان می بنظرمن . خاطر به گوید؟ می دمکراسی آن به چرا که دهیم توضیح توانیم می حاال آزادی نا دمکراسی

. عمل – از سیاسی عمل یعنی است ممکن انسان یک در اقتصادی سیاسی عمل وحدت اینکه . در هم پادشاه حتی دهد شکل دیگری جای یا دولت صورت به را خود که نشده، منفک اقتصادی

. . - اقتصادی تسلط هم و دارد سیاسی تسلط هم است اقتصادی سیاسی نماینده خودش واقعنمی تصور انسان اصال و آزادند، نا مردم از عظیمی‌ بخش اینکه خاطر به آزادی؟ نا چرا ولی‌

و. فوئرباخ با مارکس رابطه و حقیقی دمکراسی مبحث به بخواهم اینکه از پیش من شوند : کنم اشاره اند، بحث این از گیری نتیجه مهمترین من نظر به که نکاتی به بپردازم، روسو‌

: تقابل یک به معتقد مارکس که است این بیاید، نظر به است ممکن چیزیکه اولین اینکه اولاست معتقد او که داد اونسبت به بشود را نظر این است ممکن ترتیب این به و است کانتی

. نیست ممکن واقعیت در و است ممکن ها مفهوم در تناقض فقط

: موضوعی در ولی است، ممکن واقعیت خود در تناقض چگونه که داد نشان مارکس اینکه دوم . با: بسیار ی نتیجه یک اینجا مارکس حاال سرمایه و کار بین رابطه در مدرن، درجامعه خاص : . در منطقی‌ مقوالت پای رد بدنبال که بود این هگل اشکال گوید می مارکس گیرد می اهمیت

. واقعیت در آن وجود دنبال داشت، را منطق داشت، را منطقی‌ مقوالت یعنی گشت می واقعیت . بدنبال باید ما که است این مارکس خود نظر ولی‌ گشت موضوع می هر ی ویژه منطق

. ویژه . تعمیم آن از کدام هر انکار یعنی‌ است بحث‌ این اساسی ی نتیجه این من نظر به باشیم . . که دارد وجود امکان این اینکه یعنی‌ نیست ممکن ها تعمیم آن از کدام هیچ دیگر گفتیم که هایی‌

روابط دیگری موضوع در و باشند تضاد بر مبتنی‌ آن منطقی‌ روابط مشخصی‌ موضوع در ( . در آنچه یا هگل حق فلسفه بر وی نقد اساس بر پس نباشند تضاد بر مبتنی اش منطقی

) " اصال " نمی‌شود ، است شده نامیده هگل دولت دکترین نقد انگلیسی به مارکس آثار ی ترجمه : . مقوالت تعین بدنبال نباید میگوید صراحت به و دقیقا او داد نسبت مارکس به واحدی منطق

. این کرد جو و جست را ویژه موضوع هر ی ویژه منطق باید بلکه گشت، موضوع در منطق . گیرد می بحثش از مارکس اینجا در که ایست نتیجه

. بپردازیم حقیقی دمکراسی بحث به بتوانیم که بگویم تقابل بحث ادامه در باید دیگر نکته یکدو هر شوند، وساطت توانند می مفهوم یک در که تقابل، شق دو که دیدیم تقابل بحث در ما

. ... بسازد را تقابل مفهوم آن تواند می که اینهاست دوی هر ضرورت دوضروریند، هر اند، واجب

که ــ تقابل سر یک که است این کند می طرح مارکس که را تقابل از سومی نوع ویژگی‌ . اهمیت ندارد هم جوهریت ندارد، واقعیت و ضرورت ــ دیگر سر یک به نسبت است انتزاعیدولت، و مدنی جامعه رابطه معتقدند که دارد وجود هایی‌ بحث امروزه که اینجاست از بحث این

. تقابل سر دو که همانطور ولی‌ هستند، تقابل یک سر دو دقیقا اینها است ضروری ای رابطه

25

. که است درست همواره یعنی‌ است ضروری وجودشان هم اینها هستند، ضروری وجودشان . در کار که است درست یا شود تنظیم دولت وسیله به جامعه واین باشد داشته وجود ای جامعه

. بدون و نیست، پذیر امکان کار سرمایه بدون دارند وجود دو هر ولی‌ دارد، قرار سرمایه مقابل . چون ها، مارکسیست از بخشی اواخر این اساس همین بر آید نمی بوجود سرمایه کارشوند مدعی که کردند پیدا گرایش نظر این به دانند، می کانت پیرو تقابل بحث در را مارکس

ای رابطه چون و تقابل؛ بر مبتنی‌ است یی رابطه مارکس دید از هم سرمایه و کار رابطه که. باشند داشته ضرورت هم تقابل سر دو هر بایست می پس تقابل، بر مبتنی‌ ست

و شده جدا فرد از که سیاسی امر یا جامعه تدبیر عمل اینکه از است عبارت حقیقی دمکراسی . به سیاست اینکه یعنی برگردد فرد به دوباره بخشیده، مادیت هایی نهاد سری یک در را خودش . از عمال شد، تبدیل فردی هر روزمره کار به سیاست وقتی‌ و شود تبدیل فرد هر مره روز امر

. مفهوم این به و ندارد وجود سیاست نمایندگی اسم به مستقلی نهاد یک دیگر است رفته بین . . از اینکه، یکی کرد برخورد دو شود می قضیه این به رود می زوال به رو دولت که است

حاال طبیعتا بخشیده، مادیت تقابل قطب یک عنوان به را خود شده انتزاع شکل این آنجاییکه . کنیم نقد را بورژوایی جامعه اینکه برای ما شوند می وساطت چیزی وسیله به قطب دو این

انتزاعی اشکال این از یکی‌ بدهند نشان اوال که کنیم انتخاب را هایی‌ مکانیسم یا روشی‌ بایدناوجود یک و وجود یک بین وساطت الواقع فی وساطت عوامل آن و دیگری به نسبت است

دو: عنوان به سرمایه، و کار بین شود می باعث که کنیم انکار را ای سازماندهی آن یعنی است ( . وساطت خدا و انسان بین که ای سازماندهی انکار مثل درست شود وساطت واقعی عامل

. ) ما: هستند خدا و انسان وساطت عامل که جامعه در مذهبی‌ و اجتماعی های نهاد کل میکند . چه از بکنیم انکار را واسطه عوامل این که است این بورژوایی جامعه نقد در مان ریزی برنامه

. فرانسوی گوید می مارکس مقابل طرف جوهریت یا داشتن واقعیت انکار طریق از طریقی؟ . این شد خواهد ناپدید سیاسی دولت حقیقی دمکراسی یک در که دریافتند جدید درعصر ها

. چه اینکه بدانند روسو نظر پیرو زمینه این در را او برخی که است شده باعث مارکس ی گفتهفقط من را دارد محمول و موضوع وارونگی سرقضیه فوئرباخ با و روسو با مارکس یی رابطه

. کنم می اشاره صحبتم آخر در کوتاه

خود به و شده انتزاع که است سیاست سپهر دولت که می‌کنم تکرار را قضیه این اینجا فقط - . به آنگاه شود، بازگردانده انسان به سیاسی اقتصادی عمل وحدت اگر است بخشیده مادیت

. وضع قانون نماینده‌ آن که کند تعیین ای نماینده ندارد لزومی یعنی ندارد احتیاج شدن نمایندگی . دمکراسی. ترتیب این به پس انتزاع یک به بخشیدن مادیت عمل همان یعنی خودش این کند

وحدت یعنی واقعی دمکراسی و رود می بین از است صوری دمکراسی نماینده که پارلمانی . کند می پیدا تحقق دوباره اقتصادی و سیاسی عمل

به قانون بلکه نیست، موجود قانون بخاطر انسان ای جامعه چنین یک در گوید می مارکس . می آنرا مارکس که آنطور دمکراسی یک در یا ای، جامعه چنین در دارد وجود انسان خاطر

. صوری، دمکراسی در انتزاعی، دمکراسی در حالیکه در انسانی‌ ست موجودی انسان فهمد، . با برابرش ارزش و انسان یک انسانیت صوری دمکراسی در است قانونی‌ موجودی انسان

بدین – بلکه است، اقتصادی سیاسی عمل وحدت که انسانیش واقعیت بواسطه نه دیگر انسان . برابرند هم با قانون برابر در دیگری و او که شود می پذیرفته خاطر

: تدبیر طوری یک باید جامعه این باشد، قوانینی دارای باید جامعه این باالخره پرسید توان می . : همه که است ممکن چطور اما کنند شرکت گذاری قانون در باید همه گوید می مارکس بشود؟

. دمکراسی اصل نیست ممکن که کار این نمایند؟ شرکت گذاری قانون در مستقیما مردم ی . این شما گوید می مارکس کنند انتخاب نماینده مردم اتفاقا که ا‌ند ساخته این برای را نمایندگی

26

عنوان به را این و کرده اشغال را ذهنتان سیاسی دولت انتزاع چون فهمید، نمی را مسئله. اید کرده باور موجود واقعا نهادی

: انسان ماورای را قانون وقتی‌ شناسید، می جامعه فرای را دولت وقتی شما گوید می مارکس . که وقتی‌ ولی‌ شود انتخاب نمایندگانی باید هم وضعش برای پس که می‌کنید فکر شناسید، می

و گذار قانون شوراهای سیاسیش بیان در بعدا که چیزی همان ــ جامعه مختلف های بخشقانون خودشان ی جامعه مختلف های بخش امور برای باشد قرار ــ‌ شود می نامیده مجری

( کار تقسیم لحاظ به که جایگاهی‌ در شان وضعیت و هایشان موقعیت به توجه با کنند وضع ) دیگر گیرند می عهده به جامعه در که هایی نقش جغرافیایشان، شرایط لحاظ به اجتماعی،

: . همه گویم می من وقتی‌ است این مارکس پاسخ ترتیب این به ندارد وجود ها این فرای قانونی . دچار شما که است این علت اید می مسخره نظرشما به کنند، شرکت گذاری قانون در باید

. . ا اید کرده باور کرده پیدا مادیت که را انتزاعی شما هستید سیاسی باید توهم را انتزاع ین. کرد نقد

: کنم اشاره آنها به خالصه بطور باید که ماند می باقی نکته دو پایان در

در افالطون به ارسطوست نقد همان هگل حق فلسفه به مارکس نقد شود می گفته اینکه یکی. است شده بندی جمع فوئرباخ وسیله به که کلیات، مبحث

دولت به روسوست نقد همان بورژوایی جامعه دولت به مارکس نقد شود می گفته اینکه دوم . این به فرانسویها گوید می مارکس که آنجا یعنی است برخاسته دولت انکار به واقع در که

خواهد ناپدید و رفت خواهد زوال به رو سیاسی دولت حقیقی‌ دمکراسی در که رسیدند نتیجه . کند می پیروی روسو از واقع در شد،

این فرای مارکس بحث دلیل دو به زمینه دو این از یک هر در که کنیم ادعا خواهیم می اینجا ما . خالصه محمول و موضوع رابطه وارونگی به مارکس بحث فوئرباخ با رابطه در است نقد دو

. است کرده پیدا مادیت واقعا جایی یک در وارونگی این که پذیرد می مارکس بلکه شود، نمی . که است جایی‌ واقعا می‌کند تعیین را جزء کل، که است ای جامعه واقعا داری سرمایه جامعه

. . بحث ترتیب این به پس است ماده کننده تعیین ایده، واقعا است افراد کننده تعیین انتزاعمحمول و موضوع رابطه تنها نه که است این فوئرباخ از رفتنش فرا در یا و تفاوتش در مارکس

در وارونگی این که است ای جامعه داری سرمایه جامعه گوید می بلکه است، وارونه هگل در . آنرا الواقع فی و پذیرد می را سوم نوع وارونگی این مارکس دارد وجود و است واقعی‌ آن . . این سرمایه‌ و کار رابطه مانند دارد، وجود واقعا ضدین وحدت که جایی‌ یعنی‌ می‌کند کشف

. میزند جلو فوئرباخ از هگل نفی در مارکس که است قدمی‌

واقعی‌ – تقابلی همچنان را مدنی ی جامعه دولت تقابل روسو که آنجایی از سیاست تئوری درچون و جامعه به نسبت است انتزاعی دولت، که نمی‌شود نکته این متوجه الواقع فی فهمد، می

. ویران چه ولی‌ گذارد می دولت کردن ویران بر را بحثش نماید، مخالفت دولت با خواهد می . . زمانیکه به گذشته به گشت باز شیوه به ای؟ شیوه چه به واقعی چیز یک کردن ویران کردنی؟

. . به نسبت نوستالژی یک گذشته به نسبت نوستالژی یک رمانتیسیسم، یک نبود چنین دولت . . فوالد و آهن کشف شود بدبخت بشر که شدند باعث فوالد و آهن گوید می روستایی زندگی‌ . بکنیم رها را ها پدیده این ما ترتیب این به است روسو حرف این است، شده بشر بدبختی باعث

انتزاع، این دست از دولت، چنگ از تا نبود، آن در فوالد و آهن که ای زندگی‌ همان به برگردیم و . . بحث نیست این مارکس بحث حالیکه در شویم خالص می‌کند حکومت ما بر که واقعیتی این

از ضمنا و کنیم انکار را انتزاع این های نهاد باید ما و است انتزاعی یک این که است این مارکس . توانیم می چگونه الواقع فی که دهد نشان که کنیم طراحی را هایی نهاد باید ما رویم فراتر آن

27

. یعنی شد خواهد دولت محو محمول شکل، آن که نماییم گذار شکلی‌ به دولت از شکل این از . وجود گشتی باز مارکس نظر از شود می حفظ مارکس نظر از تاریخی های آورد دست تمام

. شناخت. واسطه به الواقع فی کنند گذارمی دیگری مرحله به آوردها دست این فقط ندارد. گیرد شکل واقعی‌ دولت تواند می که است سیاسی دولت انتزاعی جایگاه

به گوید؟ نمی دولت آن به و است؟ نادولت پرولتاریا دیکتاتوری که است معتقد مارکس چرا . به نسبت انتزاع یک پرلتاریا دیکتاتوری است انتزاع یک جامعه به نسبت دولت اینکه خاطر

. اگر اما است یافته مادیت انتزاع یک سازی ویران برای سازماندهی بلکه نیست، جامعهکه شود جامعه از انتزاعی یافتن مادیت و دهد قرار جامعه فراز بر را خود پرولتاریا دیکتاتوری

. دیگر نیست پرولتاریا دیکتاتوری دیگر است، داده قرار جامعه سر باالی نهادی صورت به را خود . می را جامعه با دولتی چنین رابطه دولت دیگر اشکال همه مانند است، دولت از نوع یک فقط

با دولتها از دیگری انواع یا و آسیایی های دولت ی رابطه یا بورژوایی دولت ی رابطه مانند توان . انتزاع یک ی رابطه بر است مبتنی‌ مدنی جامعه با دولت این رابطه هست، هرچه نامید جامعه

. واقعیت با

منافع واقعا شاه آسیایی جامعه در مثال همانطوریکه که دارند را بحث این امروزه ها خیلینماینده هم ها مالک بقیه و خوانین بقیه و مردم و می‌کند نمایندگی را خودش جمع و خودش

چنین یک هم شوروی نوع های دولت است، واقعی‌ تقابلی واقع در اینها تقابل و هستند خودشان. . کند می نمایندگی را خودش منافع که دارد وجود آنجا در حاکم قطب یک یعنی دارند را وضعیتی

. یعنی است جامعه فراز بر سیاسی دولت که شکلی‌ به نه ولی هست جامعه فراز بر دولتی. نیست انتزاع یک تعین ، نیست عام انتزاع

. از مارکس که است چیزی آن بر تاکید من منظور فقط نیستند ما امروز بحث موضوع اینها : برای ای سازماندهی زیرا است، نادولت پرولتاریا دیکتاتوری فهمد می پرولتاریا دیکتاتوری

. است یافته مادیت انتزاع این کردن ویران

خسروی کمال

1988آوریل

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

هنری بخش1-

شوم های ضمضمه از ای اوتلو صحنه گوش در یاگو

خودش زبان از یاگو شخصیت

Giuseppe Verdi Music:

Arrigo Boito Libretto:

: راد فروزش مسعود از شعر ترجمه

Bryn Terfel - Credo in un Dio crudel - Otello )Verdi(

https://www.youtube.com/watch?v=Uq517L5XdS4

39

دارم باور را رحم بی خدای منآفرید رحم بی خود مانند مرا که

نامم می آنچه هر از باشم داشته تنفر تا آفرید خشم با مرابیرحمی های جوانه از من

ام شده ساخته فرومایه و پست و فاسد اتمهای ازانسانم یک که زیرا شیطانم فرزند من

گرفته فرا لجن را درونم میکنم احساسدارم! باور باین من آری

دارم باور دلی سنگ به مننشین معبد جادوگر Vبیوۀ آن مانند

شیطانی افکاری بامن از است حاصلی آنهم که

من سرنوشت از است واقعیتیکار درست و صادق انسان میکنم فکر

است میمون یک فقطصورت در هم و روح در هم

نیرنگ و دروغ از پر درونش تمامهایش بوسه و اشکها تمامهایش فداکاری و شرافت

نیست بیش دروغیمیکند بازی نقش فقط اینجا در انسان میکنم فکر

واقعیست ستمگر همان حقیقت در یاخشم های جوانه خالق یا

قبر درون کرمهای مانند درست

40

عاقبت ها نادانی و ها سفاهت همه این از بعده سرداد نعره خود شیپور با مرگکرد خواهد اعالم را خود وحضور

بعد و چی؟ آن از بعد ونیستی یعنی مرگ

نیست بیش خرافاتی و کهنه ایست افسانه نیز بهشت : راد فروزش مسعود از ترجمه

" ساز " آهنگ وردی وسیله به کنون تا که است قدرتی‌ با های موزیک از یکی‌ این . است شده ساخته ایتالیایی معروف

مرموزی " " شکل به زهی های ساز و یاگو بلند و باس صدای با قسمت اینو شتافته زهی سازهای همراهی به بادی های ساز آن دنبال به و شده شروع

. " میکنند " اعالم را یاگو نام به شیطانی ورود ناک وحشت صحنهاتللو اپرای از صحنه ترین وحشتناک حال عین در و زیباترین و بهترین از یکی‌ این

" ترفل " " " برین باس صدای نباید اینجا در البته ، ساخته را آن وردی که استندارند . را آن اجرای قدرت همه زیرا گرفت نادیده را انگلیسی

است . ئی ایتالیا زبان به صدا

وسیله به که ، می‌بینید آن شنیدن با همراه را اشعار این ترجمه ذیل در. بخشید خواهید را من دارد، ایرادی اگر و شده ترجمه من خود

Bryn Terfel - Credo in un Dio crudel - Otello )Verdi(

https://www.youtube.com/watch?v=Uq517L5XdS4

41

2-

شده‌ام !بد چقدر من

Beethoven - Missa Solemnis in D major, Op 123 – Gardiner

https://www.youtube.com/watch?v=uOxpMqq1iVA

نیازان بی اصغر برای ای مرثیه

: یک کامنت

شوخ خدا انسان ، کند ایمانی و رحمتش تا بود با و بهآخر لحظه و ماند امام خدا مانند و وفادارای همرزمانش وفاداری لحظه امام خود به حتما شک به بهشت جایش نکرد، بود .خواهد در

دوم : کامنت

شده‌ام !بد چقدر منکاش چه ! ای به ولی‌ بنشینم اعتراف برای کابینی در و رفته کلیسا به میتوانستم هم من

؟ کرد عتماد میتوان کشیشی

من چنین هنوز چرا چرا باید عوض هنوز باشم؟ که چیزی در نشده ایجاد من بتواند کند قدرتی‌دیگر بنویسم؟ نتوانم که

دوست در نتوانم یک چنین مرگ هم با بودیم بیدادگاه یک در هم با که نبود او مگر آخر ؟ بنویسمورزش ، میدویدیم هم با ، نشسته سفره سریک بر جمعی دسته هم با ، داشتم مشترک دشمنهای خنده میتوان آیا ، میخواندیم کتاب ، میخندیدیم هم با میگذاشتیم، هم بسر سر ، میکردیم

آخراین سپرد؟ فراموشی به را جدا او هم از را ما که بود بالیی بر چه گذشته میدانم ؟ کردمیدانم ! گشت ولی‌ ! نخواهد گشت نخواهیم بر دگر خوب سالهای آن به ما اینبگویید بمن که

به کی‌ که پایان وضعیت بتوانم من میرسد از با روزی این دست یاران ؟ چنین رفته نکنم وداع

42

با سردی تمام اکنون میرسد؟ . وجود پایان به سرد جنگ این کی‌ می‌کنم حس را

کاش راحت این ای سرد جنگ این از و ، می‌کشید آتش به را وجودم تمام و بود گرم جنگمیشدم !

گزینش او میدانم از در دیگر بسیاری مانند او ، ها دوستی حفظ جز نداشت چاره‌ی خود راهاهمیت بیشتربرایش دوستی . همراهانش راه گزینش تا داشت

پایان برایتان برای در را بتهون از مرثیه این خوبم هنوز و مهربان دوست چنین بزرگداشتمیگذارم .

راد فروزش مسعود

3-

" پوچینی " " " اثر توراندت اپرای از ای صحنه

https://www.youtube.com/watch?v=y_taUXpcRa0

43

Pavarotti - Nessun dorma - Turandot - Leona Mitchell - In questa reggia )Yes Giorgio(

https://www.youtube.com/watch?v=n9VR7dolFA0

خوابید نخواهد کسی‌ امشب

خوابید نخواهد کسی‌ امشب

زیبا ... دختر ای آه ، تو حتی

سرد اطاق این در

کن نگاه ستارگان به

امید و عشق از اند افتاده لرزه به که

ماند خواهد سینه‌ام در من راز اما

دانست نخواهد کسی‌ را نامم

نه .... ..... نه

رسید راه از سحر وقتی‌

گرفت فرا را جا همه نور وقتی‌

لبانت روی بر

گفت خواهم را خود راز من

لبت روی بر من بوسه

شکست خواهد را سکوت آن

!...... داری سر در را آنچه هر کرد خواهد حل و

دانست نخواهد مرا نام تو جز هیچکس آنگاه

مرد افسوسو خواهم من که

نمیشوی ... محو چرا ، شب ای آه

؟ نمیکنید ترغروب زود چرا ستارگان ای شما

گاه سحر میدانید شما

شد خواهم پیروز من

شد خواهم پیروز گاه سحر من

44

شد خواهم پیروز من آری

ترجمه

راد فروزش مسعود