مولوی و شاه پریان و پریزاده - manuchehr jamali · web viewاست ، و رام...

26
ی ل ما ج ر ه چ و ن م سان ن اِ رد خ، ران ی گ ا ن ه ر ف در ی ن سا ن را ه( تّ ی رد ف ل ص ،ا( ت س ا را دارد1 ودش خ ردی فِ ن1 س ور1 روش س ی، ن سا ن را ه ن1 سَ رrashn ( ت س ن سا ن ا( رت ط ف در» ه دار ل ان ص ا«= د نD ن سا ن اِ ( رت ط فد، در ر خِ ه ی ، دورو ن1 س ور1 روش س( ت س ن سا ن اِ رو1 شI یK پ دی و ن ل کِ رد خ= 1 روش س1 1

Upload: others

Post on 28-Nov-2020

1 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

منوچهرجمالی

انسان ایران،خـردِ درفرهنگهرانسانی فـردیتّ ،اصلاستسروشورشنِ فـردی هرانسانی،دارد خودشرا

« rashn رَشـن درفطرت=» اندازه اصلانسانست

دورویهِ خرد، سروشورشن،انسانند درفطرتِ

کلیدی = خردِ سروشوپیشروِانسانست

وجهان= ترازوئی خردِ رشنانسانست آرای

درفرهنگ چرااست؟ ایران،انسان،جوان

1

1

Page 2: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

فطرتِ ایران، درفرهنگ چراانسان،

) یعنی) ارتائی رادیجوانمردیست؟

باخردش، را گیتی انسان،میدهد نظم

جوانمرد میکند،چون وروشناست

عبارت » « . کمال» « به هست تخم ، ایران ارتائی فرهنگ در . که انسان هست کمال یا ، تخم ، انسانها همه اصل دیگر، . ) + تخم ) دیگر نامهای هست آفریننده تخمِ ، باشد تخم مر مردم

) = ( ) = توا ) ، دوانه دانه ، بسته بهم جفت بازراک بزر ، چیتره ،tva= « + جفت . = اصلِ یعنی ، تخم مـر مردم ، انسان میباشد ،

. » شمرده کمال ، تخم چرا است آفریننده یا چسبیده هم به ِ چون ؟ و میشد روشنائی پیدایشو اوج ازسوئی ، تخم

اوج دیگر، ازسوئی آن با همزمان و است، بینش ) = ( جستجووآزمایش و نهفتگی و تاریکی توم تاریکی

است نوآفرینی است، . و سـر وبـَرو هسته هم ، یاکمال تخمو . زرتشتی دین با بکلی ، کمال مفهوم این وتـه وبیخ بنُ هم و

« . ، زرتشتی دین دارد کلی فرق نوری، ادیان ا سایر روشنیرا یا َسـر ، انجام آغازوبی بی روشنی یا سر، بی روشنی که ،

» باشد، ومطلق بیکران میداند روشنی جایگاه کمال کهاست . زرتشت اهورامزدای

2

2

Page 3: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

» « اهورامزدای بیکران بینش و روشنی دراینجستجو و نهفتگی و تاریکی برای جائی ، زرتشتتاریکی برضد وکاملا ، نیست واندیشیدن وآزمایش

هست وچرا وچون وجستجووآزمایش ازاین . ونهفتگیو دانش و بینش و روشنی درخودِ آفرینندگی نیروی ، پس

+ = ( . مر مردم گوهرانسان ، ارتائی درفرهنگ ولی آگاهیست » « ) آمیغ ، شناخت میتوان مردم نام ازخود چنانچه تخم

» « » « » « » یا » ، آزمایش با دانش یا ، جستجو با بینش ِجداناپذیر » « » و» است هم با مثبت نیروی دو کردار به تاریکی با روشنی

« . به رسیدن در وسستی وناتوانی ضعف نه ، هست کمال این » « » که میرسد هم وسردرگمی نادانی و مجهول به ، دانش

جنبش اصل چون میباشد، کمال رو، وازاین است آفرینندهو . ازانسان تصویری درچنین میباشد شادی ، جنبش و ، است

) = ( ، است نیک تخم هـوچیتره ، هم ارتا یا خدا چون درازخداو تاریکی اوج به نیز همزمان ، معرفت اوج به رسیدن

جستجوو به را انسان که میرسد، مجهولیت و نهفتگیمیکـشاند ازنو آفریدن و جفت. =ازمایش همیشه تخم،

. ) ( = = = ، انسان میماند کلندر ، منتره منتار دوانه بزر چیترهاست » . باهم وجویندگی بینش در، آستانه ، وقفل کلید همیشه

. » با » = = کشش ، همیشه باهمست در رویه دو وَره دو همیشه . کشیده همیشه چون میجوید، همیشه انسان، است جستجو

. را آن تا میسازد جوینده و کنجکاو را انسان ، دربسته میشود = « . رَخس شاد جنبش در همیشه انسان، کند وروشن بگشاید

= « » « . » = ) آتش) تخم که ارتا است یافتن تکوین روند رقصهمیشه « ، انسانست عنصرنخستین یا ، انسان بیخ یا جان آتش

« ) = = ( ، هیچگاه و راه گردونه رته میماند جـُـفتی چنین. » نمیگردد « » تاریکی بدون ناب، آگاهی همه یا بیکران روشنی

سراسرش که شود وارد جهانی به تا نمیگشاید را دری انسان،برای . کلیدی و ندارد وجود ، دری چنین است وحقیقت روشنی

) ( با . خرمدینان ارتائیان کلی تفاوت این ندارد وجود ، دری چنینهست . زرتشتیان

3

3

Page 4: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

گماشته » « را، ایران ایزدان یا خدایان همه ، زرتشتیان رو ازاینجفتی) ( و تخمی ویژگی و ، میکنند بیکران روشنی اهورامزداه

جفت . ) ارتا از روئیده را آنها میگیرند آنها ازهمه -jutگوهر –راgohr . )نمیدانند

است نبوده زرتشت خدای نام ، دراصل ، .اهورامزداهبه و است گرفته ایران مردم پیشین دین از را نام این زرتشتبا متضاد حتا متفاوت گوهری کلی به که است داده خود خدای

. متداول کاری این است داشته درایران مردم اصلی خدای« » « . ، الله به نیز ایرانیها هست نیز وهنوز است بوده درادیان

چیزی « » « » آن که خدا واژه معنای ، درحالیکه ، میگویند خداالله « » « برضد کلی به میزاید را خودش ، خودش که هست

. » است » یولد ولم یلد لم که است ( سیمرغ ارتا همان ، اهورامزداه ، وخرمدینان ارتائیان برای

بود ( . خدای یاهما ، ارتا همان نام ، دراصل ، اهورامزداهاست بوده از ارتائیان دیگری تصویر ، زرتشت سپس و ،

به را پیشین خدای همان نام و است، کرده طرح مزداه اهورا . گوهری ، اهورامزداه ، زرتشت برای است داده خود خدای

در ) ( چنانچه و بود، ارتا از وجدا ، نبود خوشه داشت ارتا غیراز » « به را خدائی که هست هست ارتا این میآید بندهش

. » خدائی ازمقام دیگر، عبارت به میدهد زرتشت اهورامزدایو ازهمراهان پس ازاین و میدهد استعفا ، داشته خود که

. ایران، درفرهنگ میگردد زرتشت اهورامزدای گماشتگانآنهارا بلکه ، نمیکرد وطرد نفی را دیگر خدایان ، وارد تازه خدای

همکاراو . ، تازه خدایان میکرد خود گماشته لی و میداشت نگاهدست از را خود اصالت ولی کارمیکردند او فرمان وبه میشدند

میدادند .است .مزداه» « بوده سیمرغ نام که اینست بر گواه بهترین ،

که » « هستند ماه نامهای همه ماد ماز، ، ماس ، مس مـز، چون . تخمهای سیمرغست همه مجموعه چون ، ماه یا مز،

با اینهمانی و وتابندگیست روشنی اصل ، زندگانست ) + =( ساخته ازآن نیز گا مز مغز واژه و دارد وخرد چشم

است « شده « » « . خدای نام که ، دهم دهما، یا داه پسوند4

4

Page 5: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

روز خدای ، است بوده روز . 29اشکانیان خدای 29هرماهیست ) (، میشود شمرده ونوآور مبدع مبتکرو ، پیوند مرسپنتا اصل

) دادن روز خدای رام و ، ) 28است ) خدای بهروز، یا بهرام و » میسازد نوینی تخم ازآنها و میدهد، پیوند باهم را ام روزسی

« . که تخم این یابد می پیدایش ازآن تازه جهان و زمان که » = پیدایش= « » اصل ، باشد سبز ساپیزه یا چهرآزاد چیترآکات

هست . ازنو بینش و وروشنی جهان و زمان « ، را روز این لحن یا دسَـتان اصل« » نیمروزباربد، که مینامد

» در را ها وچشمه درختان ریشه و است وخویدی گرمیبهار و میشود زاده زمین از نوروز، روز و ، میکند گرم زمستان

. نو روند ، آنها گاه ازدید این میرود آسمان به و میآورد رااست . میشده شمرده زمان و جهان آفرینی

» + « » « ، است داه مز که را مزدا نام ها زرتشتی که اینست= » « سیمرغی اصالت و میکنند، ترجمه دانا به و ، کرده سبک

میسازند . نادیدنی را آن ، عمد به و میکنند، حذف را آن ارتائی . خورشید میزاید را آفتاب یا خورشید ، ارتائی درفرهنگ ، ماه

. ، انسان چشم یک هستند سیمرغ دوچهرهِ هردو، ، وآفتاب . خرد دیگر، عبارت به خورشید ، دیگرش چشم و ماهستجان ازآتشِ که روشنائی با ، درروز وهم درشب هم انسان،

به . میشناسد و میکند روشن را ها پدیده همه ، برمیآید خودش ) ( وخورشید ماه ، گـُش درفشِ کاویان درفش در علت همین

« و ، « باهمند نیست سیمرغ خود جز کسی ، نیز .کاوهتو که میکند دادخواهی ازضحاک کاوه ، درشاهنامه

. نوزده ، باهم وپسرانش او ای کشته پسرمرا هیجدهفروردین ) سیمرغ روز ، هرماه نوزدهم روز و ، نفرند

) است= فرورد »ارتا . دیگرش نام که ، سیمرغ یا ارتا . فرشگرد« ، خورشید است سرکشی اصل ، هست سرفراز

. باهم بهرام و ارتا که گاهیست ، شب درنیمه است ماهازاین که را وزمان جهان کودک درسحر، و میشوند همآغوش

میزایانند . ، رشن و سروش ، آمده فراهم زناشوئی

5

5

Page 6: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

ساختارِ با انسان ساختار تـناظـرگیتی و زمان

گاه سه که و- 1شبهنگام گاه و- 2ایواره گاه اوشهین- 3آبادیانازاین » « . که همانسان است انسان تخم همان ، باهمست گاه

» یا» و میزاید آفتاب و روز ، تاریکست که ، وگیتی زمان تخمازاین وجزوی ای بهره که انسان تخم همانسان ، بیدارمیشود

و مغزمیرسد به جگرودل از خون ، دربامداد ، هست کلی تخم « . یا آمدن هوش به روند این بیدارمیشود ، ازخواب انسان

میشود « » « . داده انسان خرد با اینهمانی ، بیدارشدنرام + ، میآورند فراهم را شب تخم و میآمیزند باهم که خدایانی

. + رام شب سرِ هستند ورشن سروش وبهرام فرورد ارتاپنج . ازهمین نیز انسان فطرت نیزهستند انسان تخم که هستند

» ،ازآن .» گاه آبادیان یا شب میان است شده ترکیب باهم خدا « » و » گلچهره یا ، وبهروز صنم همان که بهرامست و ارتافرورد

. است « رشن و سروش ازآن ، دم سحروسپیده و ، باشد اورنگ ، باشد هرانسانی طبیعت یا و فطرت که انسان تخم ، همینگونه

خداهست . پنج این از را همبندی انسان طبیعت یا فطرتمیآورند پدید باهم خدا پنج « این « . که جان آتش

وبه ، میسازد را انسان وجود خانه ،و میاید فرود درهرانسانی. باهمست خدا پنج این از مرکب ، میدهد صورت ، انسان

انسان طبیعت یا شناختفطرت ، خدا پنج این شناختاست شده سرشته ، ازآنها انسان چون ، نطفه. هست

می پیدایش ، وبهرام ارتا همآغوشی با ، گیتی و روز پیدایشکانال یا روزنه ، رشن و سروش و ، میشود وکودک جنین و یابد،

) = بیداری) و روز کودک این زایش دالان پاساژودهلیزو گذر نای . دایهِ و ماما ، رشن و سروش دیگر، سخنی به یا هستند

دایه و ماما ، آن با متناظر و روزهستند، در جهان پیدایش » « » « » تا» ، هستند انسان درجان بیداری و داد و خرد پیدایشِ

. باشند زندگی ) نگهبان نژاد به بستگی هرانسانیپوست رنگ و ومسلک ومذهب وجنسیت وقومیت

6

6

Page 7: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

) ویژه رشنِ و سروش ، درطبیعتش ندارد وطبقه . مردمی فرهنگ ، ایرانی فرهنگ دارد را خودش

و نژادی ونه ناسیونالیستی ایدئولوژی نه ، وجهانیستطبقاتی نه و امتی . نه این ، هرانسانی بنُ یا درطبیعت

. ) که) خرد دیگر، عبارت به هستند باهم رشن و سروش دودارد باهم جفت رویه دو ، است درخورشید ماه زایش یا پیدایش

ای . سنجه خردِ ، رشن و ، است کلیدی خرد ، سروشترازوئیست درخردش. و انسان بودن کلید ویژگی ، سروش

. خردانسانست بودنِ ترازو و سنجه ویژگیِ ، رشن و هست،همه گشایشِ کلید ازگرفتن عبارت ، انسان بیداری

» « و ، است پیشرو که هست خود ازسروشِ بندها » « تا هست خود رشنِ از ترازو و سنجه گرفتن

» « بدهد ونظم بیاراید را وجهان « زندگی « . ، آراستنساخت » وزیبا دادن اندازه و ساختن روشن و دادن نظم معنای

« » « . ایرانیها« ، مینامیم سیاست امروزه ما را آنچه دارد« . » چهرهِ این ، رشنواد یا رشن نامیدند می آرائی جهان

» با ، دراجتماع را زندگی که ، است درخرد زن رای یا آرایندهریشه . » « » از ، رای واژه میآراید ، اش وسنجه ترازو کاربرد

که = « .» « ایست اندیشه ، رای است برآمده راینیتدن رادنتیدن . ، خرد بدهد نظام ، وگیتی اجتماع به تا برمیخیزد انسان ازبنُ

) ( نظم و میکند روشن ، رشن واندازه سنجه با ، دراندیشیدن . ارتا و بهرام و رام مانند ، ورشن سروش میدهد وسامان « ) آتش) یا آتش تخم همان پیوسته هم به ازبخشهای سیمرغ

اند « ) شده افشانده انسان درتن عنصرنخستین که هستند جانابدال ( . افتر، افتار،

» خواه » ، زرتشت درآموزه بودنِ ارتا خوشه نفیِ با ، وانسان خدا وهمگوهری همسرشتی این ، ناخواه

میشود همانندی . » منتفی بحث فقط ، پس ازاین که اینستو« . » « » همگوهری اندیشهِ جانشین ، همانندی اندیشه میشود . و« سروش ومفاهیمِ تصاویر بدینسان میگردد همسرشتی

. میشوند ساخته دگرگونه زرتشتی یزدانشناسی در ، رشن ) ( طرد انسان ارفطرت انسان تخم از خدایان این ، درواقع

7

7

Page 8: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

) ( یا و میگردند اهورامزدا ماءمور گماشته ویا میشوند وتبعید. میگردند وزمان وگیتی انسان درفراسوی موجودات فقط

بازی را خود بنیادی نقش ، ازمرگ پس که میشوند خدایانیازخودشان. که میشوند آتشی یا ها تخمه ، انسان میکنند

مرکب . ) که ارتا تخم جان آتش نمیزهند روشنی و ،گرمی دیگردرخرد ( روشنی و گرمی ، ازخودش دیگر ، خداست پنج ازهمین

. فرد ِ خرد باهم جفت دورویه که ، رشن و سروش تابد نمیازهنرهای ، میکردند تضمین را انسان فردیت و ، بودند انسان

و . سروش جفت که خرد میشوند ساخته محروم ، شان اصلی » « گذاردن با درگیتی جان ،نگهبان علت بدین ، است رشن

. به رشن و ازسروش ویژگیها این ولی هست نظام دادو و قانونمیشود . گرفته انسان فطرت کردار

ایران درفرهنگو جـوانی ، انسان فطرتِ یا طبیعت

جوانمردیستبینش » « و دراندیشه جان آتش از روشنی و گرمی تابیدن این

. » « که کسیست ، جوان است جوانی یا بخشی زندگی ، خرد » « . گذار بنیاد که ایرج افزاهست وجان بخشد می زندگی

که فریدون و ، میباشد الملل مهربین برشالوده ایران حکومت ) ( ، است زمین سراسر کشور درهفت وعدالت داد گذار بنیاد

. ومهر داد سرچشمه که جوانیست این هستند جوان هردو . تابش آن با ، تابد می جان آتش از که بینشی و اندیشه است

و بخشد، می زندگی آنها به و ، میکند جوان را دیگران که استمنفی . » « درمعنای امروزه ما که تابوت نام میکند زنده آنهارامعنای به ، بریم می بکار را آن مردگان وبرای فهمیم می اش

میکند » زنده ازنو که گرمی سرچشمه ، تابنده زهدان که آنستبکار« . معنا یک به ، وتابوت صدوق که میشود دیده درشاهنامه

« ) + ( معنای ، پوته تاو نیزتابوت ودرحقیقت ، میشوند بردهکه « . : میآید داراب و هما داستان در است داشته را زهدان

8

8

Page 9: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

) نرم ) نرم در، صندوق به داراب نهادشگرم بپوشید ، پرندش چینی به

به و موم به عنبر، وبه دبق به خشک کردند ، تابوت سرتنگمشک

لب نگشاد نیز بردگر، یکی شب نیم را صندوق ببردند ، داراب نهانیِ زادن و هم داستان این ، شد خواهد دیده چنانچه ، سیمرغست یا هما ایران خدای شیوهِ آفرینش بیان ، دراصل = ( سن صندوق مادران همه های زهدان در را خود تخم –که

« رود ( در آنگاه و ، میافشاند ، نهفته طور به سیمرغ نای ، دوخ » میآید جهان به ناشناس ، کودک ، و اندازد می زایش گذرگاه یا

» « . ) (، میگیرد ازآب اورا باشد سروش که گازَر و میشود زادهناشناس که اورا همائی یا خدائی هویت که ، است رشنواد واین

. بیان ، داستان این دیگر، عبارت به بازمیشناسد ، شده یافتهیا ) ( هما فرزندان ، دارا خانواده ها هخامنشی که است میکرده

. ) ( همه پیدایش روند ، داستان این البته هستند خدا سیمرغومجهول ناشناس هرچند که ، ست ا بوده تبعیض بدون انسانها

این و ، هستند ارتا یا سیمرغ فرزند ، همه ولی ، میآیند گیتی بهخدائی یا همائی هویت این که هستند باهم رشن و سروش

. پدیدارمیسازند را « هرانسانی « ، هرانسانی خرد در ) ( همائی یا ارتا راتو، ، رته سیمرغی گوهر میتوان

یافت را .هرانسانی ، لاژورد درتابوت که میآید اسدی نامه گرشاسپ در -1داستانی

و و- 2حلقه چراغ سروش- 3گوهرشب که هست ای جامهاین » « . هست پیامبرخرد باشد داشته آنهارا هرکس که میآورد

سروش مانند آن با که چراغ گوهرشب و بهمن وجامه حلقه « روشنی ، تابش پیآیند کرد، نگهبانی و دید میتوان درتاریکیها

« . از « که است بوده ماما خدای ، دراصل سروش هستند گرم . ) = که= ، جوان واژه است میزایانیده تابوت صندوق زهدان

« جیوان « jivanaدرسانسکریت زندگی معنای به میباشد،و . آفتاب و باد صفت ، جوان رو ازاین است کننده زنده و بخش

. بخشند زندگی اینها، چون است، شیر و ، آب هرانسانی9

9

Page 10: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

جوان ، است جان آتش دارای درفطرتش چوناست گفتاروکردارو ،وجـوانمـرد در دیگر، عبارت یا

میکند زنده را دیگران ، . اندیشیدنش تخم که جان آتش. است جوان دیگر، اصطلاح به یا ، بخش زندگی ، میباشد ارتا

» + « که است دی مر بلکه ندارد کار نرینگی به نیز مردی« ) = ( آن به درکردی و دارد کار دای دی مادرخدا گوهرجفتی» « » = « راد+ « . همان ، رته ارتا دیگر تلفظ میگویند دایتی مر

. افتارد می را خود ، میافشاند را خود ، خوشه ارتای استلن) ( ) = لنبک لاند می ، را « ( –ابدال خود پاشد می را خود بغ

. . که اینست شدنست افشانده ، شدن فاش میسازد فاشتابش ) ( . است راست نماید می ، هست گوهرش در آنچه ، ارتا

، است- ) + 1ارتا سیمرغ نام هره یا خره راتو، خره است خردهرا همان ( Heraکه ، است باشد است- 2دریونان راستی

) و) برآمده ارتا واژه از ) 3راستی -، مردمی است مردمیاست ( . بودن پرخاش آزارو و وقهروخشونت خشم ضد اصل

سه : این و خیزد چیز سه از جوانمردی که میآید نامه درقابوس .... ) ( اول است انسان مردم ازصفات دوم خردچیز ،

سیوم راستی ... مردمی، که نیست جانوری هیچ بهرآنک از ، راه تیرگی و آلت کندی ولیکن ، نیست وی در صفت سه این

اساسا « . دارد بسته بربیشترخلق این ، اصل جوانمردی واژه ) + میباشد ) دایتی مر ارتائی دین خرمدینان. نام دین این

نامه درقابوس ، جوانمردی روش بنام ، یکراست ، ارتائیان یاجوانمردی . » « روش که میشود دیده خوبی به میشود بازتابیده

وایدئولوژیها ومسالک مذاهب و ادیان همه فراسوی ، جان . » « ، هست ارتا آتشِ چون ، هرانسانی جانِ قرارمیگیرد

. و راستی و درخرد ، جان تابانست یا بخش جان یا افزابلکه نمیکند، روشن ، تبعیض بدون را چیزها تنها ، مردمی

میزایاند را همه ازنو و بخشد، می جان ، همه به ازنو، ، درگرمیسرچشمهِ) ( . ، درهرجانی ، ایران خدای است و- 1کلید -2خرد

و هستند- 3راستی جوانمردی ، باهم سه این و ، میشود مردمی .

10

10

Page 11: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

و یهوه مانند ونه ، است زرتشت اهورامزدای مانند نه ، ارتا . بلاواسطهِ سرچشمه ، خودش بلکه است الله و پدرآسمانی

) ( درآتش را خود وجان درهرفردیست ایمان اصل نه جاناصل که میشود جداگانه جانی ، درهرتنی و میافشاند جانش

هست، . جوانمرد یا راد ، ارتا است جوانمردی و جوانی و رادیافتر، ) افتار، ابدال و ، تابد می ، انسان در ، هست همانچه چونتبدیل= ( . درهرانسانی که است جانی ، خدا میشود فطرت فتر

. ، ارتا یابد می دیگر، ای گونه به مردمی و راستی و خرد بهنه . ، ارتا میشود متنوع و رنگارنگ ، انسانها درخرد دردگردیسی

ونه ، ازاوبپذیرد زرتشت را آموزه آن که میشود ای آموزهخودش بلکه ، میفرستد پیامبرانش برای را خود اوامرونواهی

) = « ، افشاند می افتارد، می پراکند می که جانی درآتشبه تبدیل و- 1درهرانسانی و- 2خرد میشود- .3راستی مردمی

بی ولی میکنند، را هنرها این دعوی همه انسانها چرا اکنوناین دارای ، جانشان آتش درخودِ درحالیکه هستند؟ ازآنها بهره

فرهنگ اندیشه این نامه قابوس کتاب صاحب ؟ هستند فطرتهمه . » با اینها است تابیده ،باز نوشته این در بخوبی را ایران

، بیماری ، وجان تن میان چون ولیکن ، موجودست آدمیان . مادتی ، تن به ازجان شود سست اعتدال بند شود، حجاب

. به پس راستی و مردمی تدبیرو و اندیشه یعنی ، نرسدفیض ولیکن ، نباشد ومردمی خرد بی ، جسدی هیچ ، حقیقت

نه . . .... ، ومعنی ، یابی دعوی بود بسته روحانی منفذ علویِ ... گشاده روحانی منفذ علویِ فیض کن جهد تو پسر ایمطلب .... « . روی پسند اسلام پوشه یک درپایان، هرچند داری

گذرِ هایِ روزنه که دید میتوان سخن ازسیاق ولی میکشد، » « ، هست درتن و هست علوی فیض که جان آتش های شعله

یا » اند کرده کـُند ، بیرون به را گرما این جنبش و اند شده بسته » اعتدال وبند است خورده هم به ، انسان دروجود اندازه

تنگ یا نیست گشوده ، بیرون به راه این و است شده سست ( . درپهلوی نامش که گذر این گشایش درب کلید البته است

« ) =، مردم نزد نامش که هست، سروش دست در بیدار ویداراست « . بوده آنست رهگشا خودشمسئول ، هرانسانی

11

11

Page 12: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

تا ، بگشاید را خود وجود در شده بسته راههای این کهو نماند بسته وگذرگاههای ها روزنه دراین ، ارتا یا خدا

خدا . تا بیدارشود ، دراو خفته خدای تا ، شود زاده ازاورستاخیزبیابد آموخته . ) ( دراو لابلای از زندگی جان گرمای

رسوب ذهن در که هائی آموزه و وامی افکار و ها سنت و هاهدایت . راههای اینها بگذرد نمیتواند ، اند شده سفت و اند کرده

راد و جوانمرد برای ، جهان به تابیدن برای بیرون به را گرماو . خرد بدو کسی که ازآنست نیاز بی ، انسان اند بسته ، بودن

. درهمان ، جان آتش درهمان اینها بدهد یاد را مردمی و راستی » « هستند، آتش تخم درهمان باشد ارتا که عنصرنخستین

و ذهنی رسوبات و عادتها و ها سنت و آموزه این ودرسترا جان آتشِ شعله کشیدن زبانه های روزنه که هستند روانی

بندند . می

بیدار خـردِپیوند ، روشنی وپدیده مفهوم با ، عقل یا بیشترخرد امروزهپیوند بیداری با را خرد ، ایران فرهنگ درحالیکه ، میشود دادهوخرد . بیداری مفاهیم تکرار به دیده یک انداختن با است میداده

برجسته ، نکته این ، میآیند پیوسته باهم غالبا که درشاهامهآتشِ . چرا ؟ چیست ایران درفرهنگ بیداری وچشمگیرمیشود

درک ، رشن و سروش ؟ بیدارمیشود ، خرد در زندگی یا جان« شکل به یا ، بیدارشدن شکل به ، ایران درفرهنگ شناخت

« . » گاز ، درتبری است زایش دالان یا گذرگاه یا ازکانال ردشدن » که رود از محلیست که میگویند گذار یا گذر عبورو محل به ، ر ِ آن ) به درآلمانی است مناسب عبور برای ، کم عمق سبب به

Furt . » پهلوی (. » در میگویند هم ویـتار آن به تبریها میشود گفته » «، کردن هدایت ، بـُردن ، گذشتن معنای به ویتارتن

. درمتون است ومُردن درگذشتن همچنین و عبورکردن ( » درگذشتن » مردن روند به بیشتر گدار یا گذار این زرتشتی،

معنای ( . » « » نیز هوش رو ازاین میشود برده بکار دنیا ازاین

12

12

Page 13: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

« » و آمدن هوش به هم مردن چون ، است کرده پیدا مرگ» فرورد ارتا یا سیمرغ که جانان به جان درپیوستن بیدارشدن

« . جان پیوستن این زرتشتی یزدانشناسی که ازآنجا است » نقش ، ورشن سروش به ، پذیرفت نمی را جانان به انسان . بنیادی نقش ولی است داده درمرگ جینواد برسرپل دیگری

خاموش ، وسیاست وجامعه انسان زندگی در ورشن سروش « . تن نگهبان به ، سروش شد ساخته تاریک یا شد گذارده

( » آتش جان نگهبان سروش درحالیکه میشود کاسته درگیتی . ) در ، جان آتش یا ارتا میبباشد سیمرغ یا ارتا که است جان

= « منتره یا انسان، وپیشرو کلیدی خرد به تبدیل ، سروشترازوئی « » « و ای سنجه خرد به تبدیل ، رشن ودر ، آچارتفکر

و زندگی دادن وسامان کردن منظم با که میشود، انسان . ، بینی جهان دراین میکند روشن را اجتماع و زندگی ، اجتماع

کند » « » « پیدا اندازه که میشود روشن آنچه. هرچیزیروشنی « مفهوم برضد ، است انجام بی آغازو بی و اندازه بی

» « . و ندارد اندازه ، است انجام آغازو بدون اسر، آنچه استسنجیدن . ) ( در ، خرد رشنوادی چهرهِ خرد نیست روشن طبعا

. میکند روشن را جهان ، خود گذاری اندازه با ، خود سنجه بامعنای » « به که مینامیدند فر لوزی اورا ها میترائیست رو ازاین

. » «، درشاهنامه رشنواد رو ازاین است روشنائی آورندهبرای » اصطلاحی ، ایران درفرهنگ سپهبد چون ، است سپهبد

. روان « ، اسپرم زاد های درگزیده رو ازاین است دهنده نظمو . ازاندازه بیرون آنچه طبعا میشود خوانده تن سپاهبد ، انسان

مفهوم . ورود میشد شمرده زندگی برضد و بیداد ، هست سنجهبه» = « ، زرتشتی یزدانشناسی در اسرروشنی بیکران روشنی

ضد چیزهارا همه ، وقوانین آفرینش سراسر کننده معین کرداررا . بینی دوجهان این ژرف تفاوت بخوبی دراینجا میکند زندگی

. دید یا میتوان آمدن هوش به و بیدارشدن روند ، خرد » « رشن و درسروش ارتا یا جان آتش شدن زائیده

= هست خرتو . » خرد نیز رو =ratuراتو+ xraخره= xratuازاینرته = + ratuراتو + hreهره ارتا rthaهره میشود « a-rthaیا نامیده

13

13

Page 14: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

) ( که هست نظم و سامان و داد و راستی ارتا این چون ، میشود) ( . پدیدار ، بام درصبح

شود سـره تو ناسـره قلب که باشدبه میسنج ، خویش «نقد صبحگاه» عراقی - میزان

. » « » این » است وگذرنده رونده معنای به اوستا در ویتار واژه « ویدار شکل به درپهلوی گـُدار widaar واژه « gudaarیا به ،

. ) ( کینزی » « ماک است پاساژ و مدخل ، ورود جایگاه معنای » « در متداول بیداری و بیدار واژه که است واژه این درست

« . معنای که اصلی واژه است شده ما امروزه فارسی زبانویگرادن« » ، ویگراد است داشته که « wigraadenبیدار میباشد

» « . دراین گرانت ، گراد پسوند است شده گذاشته متروک » « و ، بازمیگردد امروز گری یا گره مفهوم همان به ، واژه

پیوند » ، ساختن مرتب ، بستن هم به معنای به درسانسکریتدادن وصورت کردن همبسته و کشیدن رشته به ، toدادن

compose » « . » معنای ، دراصل که ویگرادن واژه است « حواس کردن جمع معنای به ، است داشته بیداری

تمرکزحواس « » یا و آنها ساختن مرتب و باهم ومحسوساتشمتروک « که است بوده گوناگون محسوسات دردرک گوناگون

» « گازر و گذار همان گوداریا یا ویدار لی و ، است مانده . هردو رشن و سروش چون ؟ چرا است شده بیدارامروزه

و درگذرگاه شب درنیم وبهرام ارتا نطفه زایش روند باهم . تندی با را خورشید یا روز آنها هستند بامداد دهلیزسحرو

. میگذرانند زایش تنگِ دالان یا دهلیز یا ازگذرگاه وسرعتدارد دهلیزکار و دالان از عبور با ، . بیداری ، شناختن

به ازحالتی ، جان که درگذرگاهیست جنبش روندمیرسد دیگر . حالتی آتش همیشگی زایشِ روند ، بیداری

. درحواس ، درون ازآتشکده ، همیشه جان است بودن جان . همیشه و خوابند نمی هیچگاه ، رشن و سروش و میزاید

حرکت . پیآیند را دیده در صورت پیدایش اندیشه مولوی بیدارند . درفرهنگ میداند چشم به ازدهلیزها، ، دل زنده تجربه یک

) = ( ، میباشد نیمروز رپیتاوین یا بهمن که جگر ، ایران اصیلسیمرغست که ودل میرسد، دل به که گرمست خون بنکده

14

14

Page 15: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

. ) میرساند) وچشم مغز به آنرا درپهلوی دل نام ارد ارتا،» « صورت ، رگ دهلیزهای ازاین ، آتش دراثرعبورگرمی . ) ( ، ورنگها درصورتها جان گرمی پدیدارمیشود خرد درچشم

میگوید . : مولوی میزایندرسید دل به آنچه ، دل است دیده دهلیزیقین شود صورت ، آید اندر دیده در

برای . داریم روشنائی و بینش روند دیگراز تصویری ما امروزهبازمیشود، ما خرد دیده ناگهان ، ، روشنگری با که بدیهیست ما

یکپارچه سراسرش، ، ناگهان که میشویم وارد درجهانی ما و . نیاز و کاردارد روشن سراسر جهان با ، حقیقت است روشن

. همیشه برای یکبار انسان، ندارد همیشگی بیدارشدن روند به . رشن و سروش اینکه و ، دربودن کلیدِ مفهوم بیدارمیشود

. » « مفهومست این برضد بکلی ، هستند در گشاینده ، باهمروشن همیشه برای یکبار ، ای پدیده هیچ ، ایران درفرهنگ

. که گذرگاهیست یا دالان یا دهلیز ، ای هرپدیده بلکه نمیشودایم . گشوده را ای دامنه یا ای برهه فقط ، گشودیم را دری هر

. وجود ای آموزه است بسته درهای از پـُر گذرگاه ، معرفت ) ( های پدیده سراسر ، آن دروازه یا باب در گشودن با که ندارد

. با که نیست بیکران روشنی ، حقیقت گردد روشن ، جهاناین . شویم روشنائی وارد همیشه برای ما ، دروازاش گشودن

با ،درایران است موجود نوری ادیان درهمه که روشنی مفهومبیگانه ، ایران ارتائی بافرهنگ کلی به که آمد زرتشت آموزه

. یک فقط که نمیدهد انسان دست به کلید یک ، سروش استبا وقتی تا انسانست با همیشه ، سروش بلکه ، بگشاید را در

کلیدی ، ،روبروشد است شده بسته دیگر قفلی با که دیگر دریرو . » « پیش همیشه ، سروش رو ازاین میدهد انسان به دیگر! . میشود خوانده نیز اهورامزدا پیشرو بندهش، در حتا هست

. » « است کلیدی اصل ، برای سروش کلید یک فقط ، خرد ) ( پس که نیست بند قفل درویک یک گشودنِ بی کلی به ازآن، در وآن قفل آن ازبازکردن

. نیازبشویم یک که نیست روشنی سراپا جهان ، وحقیقت

15

15

Page 16: مولوی و شاه پریان و پریزاده - Manuchehr Jamali · Web viewاست ، و رام ( خدای روز28 ) و بهرام ( یا بهروز، خدای روزسی ام

خرد ودر، قفل آن گشودن با و باشد داشته قفل درویکشود) ( . انداخته دور به سروش

16

16