majnoon va shirin

8

Upload: mehran-rad

Post on 19-Mar-2016

228 views

Category:

Documents


3 download

DESCRIPTION

This is a book by Mehran Rad about memories of a true, real love; memories that are mainly based on lyrics.

TRANSCRIPT

Page 1: Majnoon va Shirin
Page 2: Majnoon va Shirin

ونه‌اایی اازز ددف ددیباچه وو

Page 3: Majnoon va Shirin

ددیباچه

که خـستو ا ااموننِِ آآنن١۱اازز آآـ پـ وش ااست ، ـن ددوورروو به به « ـعشق » آآمیخـته شدنن

کارریست ددشواارر . نویسندگانن براایی کاس اازز ااین ددشواارریی ، ددااستانن خودد رراا اازز ززباننِِ ددیگراانن

می‌گویند تا فشارر نگاهه‌هایی ناباوورر رراا اازز رروویی شانه هایی خودد برددااررند. مولویی می‌گوید :

خوشش تر آآنن باشد که سرِِ ددلاانن گفته آآید ددرر حدیثِِ ددیگراانن

می خـوااهد که ززما ددااستانن‌هایی « عـاشقانه » ، ررشته آآووررددننِِ به واانا ددرر ه ـت با آآنن ـ ظامی ـن

ووصفِِ اللِِ شین » می‌گوید وو آآررززووهایی ززیباِِ ددلِِ خودد ( آآفاقق ) رراا بشکافد ، سخن « ااندرر

گر اا گر عـشقی هـست ، ددرر اافـسانه هـاست وو اا گو تو ددااستاننِِ ااوو می‌چـسباند . به خودد رراا

عاشقِِ گویندهه اایی هست ، اافسانه سراا ااست . ووگر نه « خوبانن » - اازز ددااستانن‌ها که بگذرر

- بر پیماننِِ خودد ی پایند وو به گفته یی حافظ : باوورر به عهد اایشانن مثل آآنن ااست که بر باددِِ صبا

- با ه یی ترااووتش - وااهیم تکیه بزنیم.

سنگ وو هر سنگ ِِ ـعشق اازز یم مانن می‌کـن نزددنن » وو ـگ شانن ِِ بزررگگ ـن سنگ که « آآموخته‌اا ما

گر که کسی عاشقی رراا به پایانن ی‌بردد ، وو اا کوهی سنگ‌تر ااست . ناچارر پیشاپیش می‌پذیر

گزیر نشاننِِ خاموشی بر لب دداارردد وو کسی اازز جا کارر وواارروونه شد وو کسی آآنن رراا به پایانن بردد نا

گاهه نیست . سعدیی می‌گوید : ااوو آآ

اایی مرغغ سحر عشق زز پروواانه بیاموزز کانن سوخته رراا جانن شد وو آآوواازز نیامد

ااین مدعیانن ددرر طلبش خاانند آآنن رراا که خ شد ، خیی بازز نیامد

یک ژژررفاییِِ بر که دداارردد - گذرراا نابب وو هاییِِ » با آآنن «آآنن گاهه « ـعـشقِِ ناـفـرجامم » رراا - ما

ته یی فیـلسوفانن « ـخوشبخ ددرر ررـف به گـف رتریی می‌ددـهیم . ـگمانن می‌کـنیم ایداارر ـب زـیس ـپ

ااست ، نه ددرر ررسیدنن »وو به گفته یی آآشنایانن ( عاررفانن ) :

لغت‌نامه :خستو شدنن . [ خخ ُُ شش ُُ دد ] (مص مرکب ) معفف شدنن . ااقراارر کرددنن . ااذذعانن کرددنن .١۱بزررگانن دداانا بیکسو شدند

بنادداا خویش خستو شدند.

Page 4: Majnoon va Shirin

ددرر بزمم ِِ ددوورر یک ددوو قدحح ددرر کش وو بروو

یع طمع مداارر ووصاللِِ ددوواامم رراا

گرددِِ اافـسانه‌ها بر ددااستا ددیـگر خوااهـید خـوااند . کـلکِِ نویـسندهه یک ددف ـل ااین ددرر

پرددهه ززین آآشنا گرددیی «تا ـن اشد : ته ـب حافظ گـف مم ند . ـگ سو ی‌ـک آآشنا وو فیـل گردددد وو ی ـ

جاییِِ پیـغامم هم نـاآآشنا رراا آآشنا وو گوششِِ هم پاسس ی‌دداارردد وو سخن رراا ااین ررمزیی نـشنویی »

ووجودد » رگاررِِ طه یی ـپ خودد رراا « نـق که ااست ددلدااددهه اایی سرِِ بر سخن جا ی‌ددااند . اایـن سرووشش ـم

ی‌ددااند وو ددرر « دداایرهه‌اایی سرگردداانن » نیست .

شوخی وو الغغ ـمـی‌ددهد ، اازز ـعـشقِِ بویی که خودد کویر‑‐ ـنـشاننِِ شیوهه یی با نوـیـسندهه

خوشش‑‐فرجامم خوددشش با ا گفتگو می‌کند . مگر خواانندگانن ،ددرر آآنن آآینه خویش رراا ببینند وو

پایی باال وو ددااستا وو آآغاززیی وو ددلدااددگی ددـیگریی ، هر ااین ـعشق ـچونن ند . ـدااستا کـن

پس اازز هم ددلل ـبـستند وو به جواا که ددرر ـبـامدااددِِ ااست ددخیی دداارردد . سرـگـذشتِِ ـپـسر وو

گرفتارریی‌هایی ززیادد ، سرااامم ددرر کنارر هم آآرراامم گرفتند . ااین ددف ، چن با ااشاررهه به ااُُفت وو

ها سرووددهه بر کارر ـن یاددِِ اامرووزز ـپیش می‌آآوورردد . بـن تا وشته رراا ززماننِِ ـن آآنن‌ها ززندگیِِ هایی خـ

ااست . شدهه سرووددهه ااین عـشق ، ِِددخ یاددِِ نامم وو به سالل‌ها ااین هر رروویی ددرر به که ااست

ددااستانن‌هایی ااین ددف ، خودد رراا بر گرددِِ سرووددهه ها می تنند وو ایانن می کنند .

با سپاسس مهرااننِِ رراادد

Page 5: Majnoon va Shirin

کنونن براایی ونه برگگ‌ها اازز پایانن ِِ یک ش وو آآغازز ِِ اا

ش ِِپس اازز آآنن رراا می‌آآووررمم با ااین نامه‌ها که ما چونن تیی می فرستادد ددوو نشانه رراا می‌ززدد . هم کارر هاییِِ ررووززاانه وو

که ـبـِِ ـعـاشق وو مـعـشوقق می ـگـذااشتیم . آآــه هم ددرر ـمـیانن با خودد رراا هاییِِ هم ااندـیـشه

می‌گذرردد ، بیش چ هاییِِ پیش پا اافتاددهه‌اایی ااست که گفتنشانن با کساننِِ ددیگر ددشواارر ااست . با

تا باززگو کـنـند وو برااییِِ ددـیـگراانن ها رراا سخن که ااـیـن‌گونه ااین ــه ، ـعـاشقانن ـتـشنه یی آآـنـند

ززندگی ااوو تاددهه یی پا ااـف یش رروویدااددهایی ـپ خودد وو یاررِِ ند ، اازز می تاـب بر ند وو شنوندگاـنشانن می‌توااـن

بودد ، که ددااستانن‌ها ها وو .شوخی ی‌کردد آآسانن ـم کارر رراا ااین ه‌ها ناـم ند . چـن سخن بگوـی

ما براایی رگز ،که ـه شرمم گفتـگوهایی ـچندباررهه پس آآنن اازز تا ددرر ما می‌ـکشید یش ررووییِِ پرددهه‌اایی ـپ

. ما ززندگیِِ ساددهه یی خودد رراا تا تنه رراا بگ انه می‌کردد شاخه رراا . کهنه ی‌شد ررها شو

ااین ررووشش چنانن به ددررااززاا کشید که تا .به سویی هم گسیل می کردد ددرر با نامه‌هایی

اامرووزز هم پاییدهه ااست . ددرر ااینجا ش‌ها اازز آآخرین نامه‌ یی ددرر ددسسس رراا می‌آآووررمم :

به که فـرص حاال نامه ننـوشته‌اامم وو تو برااییِِ که ااست مدتت‌ها ....

توااننِِ ـنـوشتنم می ـنـگرمم ، ـهـیچ خـلـلی ددرر چونن ـنـکو آآمدهه ، ددست

هایش ضعیفین حـلـقه نه تـنـها ددرر ااین سـلـسله گو تو ی‌بـیـنم .

چـنانن ـی گسلد ، بلکه ـچونن یشه می جـنبد وو ـهجایی مکررریی

گوشش مـی‌ررسد . به ها اازز جنـبش آآنن ش کاررووااننِِ ِِچونن آآووااززِِ گـذش

می‌پندااررمم هیچ‌ووقت نامه نوشتنم به تو قطع نبوددهه ااست . ااما با کداامم

خونن به شاید - گل - برگگِِ بر . ـی‌ددااـ صحیفه کداامم بر ـقـلم وو

شقایق نوشته‌اامم ! گمانن کن بلبلی گنگ رراا که ددرر شکوفا ِِارراانن بر

به سو ااین گاهه اازز گل تـفرجی می‌کـند . ااطرااففِِ شاخـسارریی نشـسته ددرر

آآنن سو می‌جهد وو گاهه اازز شبنم، جرعه اایی می نوشد .

کنونن تا آآیا با نـقصِِ عـضو اازز ـم برآآیـند ؟ ااست پـرندگانن آآیا ـکن

خویش صوتت رراا ددرر گـلـوگاهه اانداامم ِِتوـلـیدِِ که بوددهه بلـبـلی ددرر ـجـهانن

Page 6: Majnoon va Shirin

ااست ؟ «کانن سوخته رراا ندااشته باشد ؟ ارراانن بر ااوو چگونه گذشته

جانن شد وو آآوواازز نیامد . »

که ددرر بودد ، بر ـکاغذ نیاـمدند ، آآووااززِِ ـ بـلبل که ـهرگز ه‌ها وو آآنن ناـم

که با فضاییِِ باغچه منتشر نشد . من ـی نوشتم وو می نوشتم . چراا

مضموننِِ آآنن ننوشته ها باررها ددرر خلوتتِِ خودد ددستکارریی ها می‌کرددمم .

که یادد می‌آآووررمم به .ااما آآنن‌ها من کـمـیتِِ آآنن‌ها ــی‌دداا وو تو کیـفـیتِِ

گهانن مطل چگونه ددرر کاررگاهه وو ددرر جاددهه وو ددرر صفِِ پرددااختِِ پولل ، نا

می یافتم که به خو می‌تواانست ددرر مضمو که برااییِِ نامه یی ننوشته

ترااشیدهه بوددمم جایگزین شودد . آآنگاهه قدمی به عقب برمیدااشتم وو با

کندهه اازز ااعجابب به لوققِِ خودد نگاهی می‌کرددمم . وو چگونه نگاهی آآ

هربارر برگرددِِ کلوخی که یافته بوددمم ، قصریی اازز ااووهامم می ساختم .

چه به ساددگی اازز ددشوااررترین قسمت‌هایی آآنن نیاندیشیدهه می گذشتم

ـ شاید پذیردد . ووهم ـقق ززووددتر آآنن شتا کـوددکانه هـرچه با تا

نامه یی ووااقـعی ددرر به هیئت ها که ی‌گـذااشت آآنن ننـوشته بودد ماجراا

اررهه یی که کـسی بودد انه یی عظـیمی من کتاـ ررووززاانه یی ساعاتتِِ آآید.

چرمم شااززهه ـبـسته ، ها هایی آآنن رراا ی‌ددااـنـست . مــصحف ـعـنواانن

کشیدهه وو ززررکوفته که چونن هر کداامم رراا می گشوددیی فصل به فصل وو

که ددرر بودد . مگرچـند ـله یی ووااقـعی به گفـتارر عـباررااتتِِ ووـی گفـتارر

میاننِِ آآنن ه ااووهامم باززشناخته ی شد . هرچه بودد وو نبودد ، مراا براایی

خودد رراا ـیلِِ نــوش نبــاشم وو که عـل اامرووززیی ــرین می‌دداادد چنــ

ددررمقابلِِ ااحساسس‌هایی عمیق نباززمم که به آآتشفشا خفته می‌ماند ، وو

کس با هر جداا ِِ کوتاهه یا بلند مدتت ، سر بازز می‌کند وو به صوتت وو خا

ـندهه ـک ـسوخته پراا بوییِِ گوگرددِـِ جا ـه حالل ـ ااین ـی‌ددهد . ددرر ـیم ـم ـب

دد رراا ددیـگر که ااست : صالبتِِ پیـکرِِ ااوو یـک‌سرهه هـشداارر شودد وو می

چونن ررووززگاررِِ جواا تاببِِ ملِِ جداا نیست .....

Page 7: Majnoon va Shirin

سرووددنن ررووییِِ تو ناددیدگانن مسخرهه اامم می‌کنند

ووهه که چه ها می‌کند ، ررووییِِ تو با ددیدگانن

Page 8: Majnoon va Shirin

سر بگدد ددوواارر اازز ااندیشه بردد قراارر اازز ااندیشه

توددهه یی کاغذیست کُُنجِِ ااتاقق برگرفته غُُبارر اازز ااندیشه

هر ووررقق چونن سرااییِِ ‌صاحب ددیدهه‌اامم یاددگارر اازز ااندیشه

ااین ووررقق هایی پاررهه رراا بشمارر تا بگیی ارر اازز ااندیشه

خودد سوااددِِ خط ااست یا سودداا ؟ چیستت اانتظارر اازز ااندیشه؟

بر ووررقق گر قلم کشی سهل ااست نکشد کس مهارر اازز ااندیشه

می‌کشد ، می‌بردد به جا که نروودد هیچ کارر اازز ااندیشه

بر سیاووشش هزااررهه ررفت وو هنوزز می ددمد الله‌ززاارر اازز ااندیشه

نیست عاشق ، که ددرر ددلش نبودد هر ززمستانن ارر اازز ااندیشه

نه ، بر ااووررااققِِ ددیگر ااین کاغذ

ددستِِ خودد برمداارر اازز ااندیشه

تا آآرراامم گدد . مانندِِ کوددککِِ سرووددنن آآ ااست که ما ااندیشه یی خودد رراا بازز می پروورر

باززیی گوشی که براایی رراامم کرددنش باید ه چ رراا - باررِِ ددیگر - اازز اابتداا گفت . پس کوددکک به

که ـه اایی ـی‌ددااند وو اازز ددررـ خودد ـم که گونه‌اایی به ـه‌ها رراا ـه یی آآنن گفـت ـی‌آآید وو ـ سخن ددرر ـم

ااین ـنـگاهه ،ــگانن با ااست . باززـگـش یک چـنـ سرووددنن ما ـبـرمی ـگـرددااند . به می ـنـگردد

سراایندهه ااند . آآه که چامه سراایانن رراا اازز ددیگراانن جداا می‌کند ، برددبارریی اایشانن ددرر نوش وو

تر کارراا بارر هر ها رراا باززآآفری که ااست ریـ خودد کارر ، ااین سرووددهه هـاست . نگـهداارریی اازز

کرددهه وو گردد سالل‌ها ااین که ددرر هایش رراا سرووددهه ارریی اازز ش ، عـاشق ، ااین ـ می‌کـند. ددرر

می پنداارردد به خوااندنن می ااررززند رروو نویسی می‌کند وو بر آآنن به کوتاهی سخنا می اافزااید :