زندگی یک لیلی –زهره دهنوی yek leyli_romanbaz.pdfیونهد هرهز–...

842
زندگیلی یک لی دهنویره زهwww.romanbaz.ir زندگیلی یک لی دهنویره زهwww.romanbaz.ir 1 www.romanbaz.ir

Upload: others

Post on 20-Feb-2020

16 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

زهره دهنوی–یک لیلیزندگی

www.romanbaz.ir

زهره دهنوی–یک لیلیزندگی

www.romanbaz.ir 1

www.romanbaz.ir

Page 2: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

3

لیلی یک زندگی

دهنوئی زهره:نویسنده

لیلی یک زندگی رمان ی خالصه

((دهنوئی زهره:نویسنده))

..................نیست پایش زیر قیمت گران ماشین من داستان بانوی..................

.......دارد غیرت ازجنس غروری من داستان بانوی..................

............چشیده را روزگار گرمی و سردی من داستان بانوی..................

به مردی هایش زنانگی تمام پی در و تراست مرد هرمردی از من ی قصه بانوی.............. ............معناست تمام

www.romanbaz.ir 2

www.romanbaz.ir

Page 3: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

4

ار آسمان و زمین وار دیوانه لیلی پی در که دارد مجنون یک نام لیلی بانوی این و............. .......دوزد می هم به آوردنش بدست برای

................................................

...!!خدا نام به

؟؟؟میریمیری کجا باز آبجی:گفت قراری بی با لیدا پوشیدم رو کفشام و گفتم اللهی بسم. کار،کنی؟؟؟؟؟ عباس مش ی مغازه

که شو آماده من خواهر برو:گفتم میکشیدم رو لپش که درحالی و زدم روش به لبخندی .... ها نمونی امتحانت از نشه دیر ات خونه مکتب

....دیگه میشم آماده میرم منم میری کجا بگو تو آبجی خب:وگفت داد تکون سری

هترب کار پ؟؟؟؟ برم میخام کجا دیه آره صلوات فضول وگفتم؛برآدم کردم فوت رو نفسم ....همونجا برم تا بگو داری سراغ

میزنه کتکت فصل یه اونجا بری اگه گفته لهراسب:گفت ناراحتی با لیدا

www.romanbaz.ir 3

www.romanbaz.ir

Page 4: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

5

یرفتم که داشت عرضه اگه سننه اونو میترسی؟؟؟؟بعدش الشخور اون از گفتم؛تو اخم با نهک خور حروم هم رو لیال اون سرسفره نمیاورد حروم ی لقمه میکرد پیدا آبرومندی کار یه شیرفهم داشتم هواتو ودندون چنگ با من هم رو تو بکشونه گندش وضع اون به و

.....ها هم تو میره کالمون که پلکیدی دوتا اون بر و دور شدی؟؟؟نفهمم

باش خودت مواظب آبجی باشه:وگفت داد تکون سری

و نپایی إنداختم سرمو زد رو حرف این بغض با که کردم نیگا خودم از تر کوچیک خواهر به ....رفتم من یاعلی:گفتم

رو سرصبحی های تلخی اوقات ی حوصله پایین إنداختم ...سرمو و شدم خارج ازخونه .....میگفتن چرت فقط ها همسایه این نداشتم

.خودته هب امیدم چاکریم خیلی کریم اوس:وگفتم کردم نیگا آسمون به و کردم بلند رو سرم ...باش داشته هوامو

www.romanbaz.ir 4

www.romanbaz.ir

Page 5: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

6

.....افتادم وراه

بود مونده کم شد ظاهر مقابلم صابر بشم عباس مش مارکت سوپر وارد خواستم که همین.. ؟؟؟؟؟؟نمیبینی سر،راتو یااابو هوووووش:وگفتم کشیدم کنار عصبانیت با بغلش تو برم

احواالت؟؟؟؟؟؟؟ بانو به به:گفت باخنده صابر

نمیدونستم؟؟؟؟؟ شدی دکترم ها تازگی رو الشه کنار بکش:وگفتم زدم بهش ای تنه

یپلمد حد در داشتم سواد بودم مغازه کتابای حساب مسئوول من واستادم پیشخوان پشت یه میومد عباس مش هم اوقات گاهی بودم تنها مغازه تواین یابو صابر این وبا بیشتر نه دچن حقوق که ماهم به ماه .میرفت و شومیگرف مغازه های کسری کم لیست و میزد سری دستمون کف میزاشت مارو غازی

بانووو؟؟؟؟؟؟ توفکری:اومدم خودم صابربه باصدای

کارو تو گهم میکنم سرویس رو دهنت بگوبانو من توبه دیه بار یه:وگفتم کردم نیگاش بااخمwww.romanbaz.ir ...نکن دو به یکی بامن بچه کارت به بچسب نداری؟؟؟برو زندگی 5

www.romanbaz.ir

Page 6: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

7

بچه؟؟؟؟ شدم من حال تابه ازکی:صابر

روب ملت گذاشتن سرکار شده کارت نداری عقل جو تو؟؟یه میشه سرت چی دیه ای بچه:من شد گرمم بیاد باد بزار واستا اونور

...راحت شد کم سرخر...درررررک واستاد مغازه ی دیه طرف و رفت عصبانیت با صابر

قیافه ینا ببینم بود میانسال زن یه شد وارد موشتری یه همزمان که نشستم صندلیم روی هم ده شیر بچه یه اس گشنه گدا خودمونه مث کنم فکر هه نمیخوره ها مشتری به اش بود بغلش

ونستمنت هیچی روزه چند شه گشنه ام بچه کنید کمکم خدا تورو خانوم:وگفت اومد طرفم به ... ندارم شیر بخورم

.رو یکس نبود من مرام تو شدم بلند جا از میکرد وینگ وینگ که انداختم هه بچه به نگا یه ازب خیال بی بگم چی هییییع خب ولی ترم گدا هرگدایی از درسته بفرستم خالی دست نشه ناشکری

www.romanbaz.ir 6

www.romanbaz.ir

Page 7: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

8

دعا مه مارو بخور آبجی بیا:وگفتم سمتش گرفتم کولوچه بایه و درآوردم یخچال از رانی یه کنیم پیدا نجات که کن

دهب خیرت خدا بده بهت میخای خدا از هرچی ایشاال:گفت اشکیش های وچشم بالبخند زن

یازگشنگ نشه سقط بچه این بخور برو آبجی درست دستت:وگفتم کردم رها رو نفسم

میبخشی؟؟؟ مفت مفت انقدر که تویه مال مگ:گفت بااخم صابر رفت و کرد خدافظی زن

حسنی؟؟؟؟؟ چیکاره دخل تو میندازم رو پولش رو دروازه در ببند:گفتم بااخم

دلم خلد تو انداختم رو داشتم کیفم ته که هم دوتومنی همون و برداشتم رو کیفم نزد حرفی ...باشم ملت دین زیر نمیخاست

www.romanbaz.ir 7

www.romanbaz.ir

Page 8: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

9

پر به زیادی صابر طرفی از گرفتم سرسام که رفتن و اومدن اونقدر دراومد جونم تاغروب.. معج رو پالست و جل میگفت شیطونه بود کرده خطی بدخط رو اعصابم و میپیچید وپام گها ولی آشغال پسر بایه شب نصف ده تا بخوری میخای.هی.گ چه اینجا تو خونه برو کن اش کاسه و میمونه اقدس و میدادم دست از هم رو المصب کار همین میکردم رو کار این ...مزخرفی تعبیر عجب

هک کردم جمع رو وپالسم جل شدم بلند جام از و شد تموم کاری وقت بود که هرطور باالخره بانو؟؟؟؟ برسونمت:گفت صابر

داشته آرامش اینجا که داشتم آرامش کجا من خدا ای کردم فوت باحرص رو نفسم باشم؟؟؟؟

و نداشت فاصله خونه با زیاد که بود این خوبیش شدم خارج مغازه از و ندادم رو جوابش ...میرسیدی زود

کی لهراسب؟؟؟اوووف اوووههههه میومد وبیداد داد صدای واستادم حیاط چوبی در پشت داره اینو ی حوصله

فرسخ هفت تا صدات لهراسب هوووووووووشششش:گفتم داد با و کردم باز رو حیاط در ...ببند رو ات مرده صاب دهن اون میاد

www.romanbaz.ir 8

www.romanbaz.ir

Page 9: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

10

ه ورغ بودآب نشسته انداختم لیدا به نگاه یه برگشت من سمت عصبانیت با لهراسب میگیری؟؟؟؟ غوره آب چرا پاشو:وگفتم رفتم سمتش میگرفت

ماییچته؟؟؟؟زورن:وگفتم رفتم لهراسب سمت غضب با انداختم سرخش ی گونه به نگا یه داش؟؟؟ منه داری؟؟؟چند کلفته؟؟؟غیرت صدات و داری شصت ضرب میکنی؟؟؟فقط

واه تو رو دستش بزنه سیلی هم من به تا باال رفت لهراسب دست حرفم این با همزمان .... تا کن بلند من رو دست داری عرضه:وگفتم گرفتم

تا بودی گورستونی گفت؛کدوم شده کلید های دندون با لهراسب ندادم ادامه رو حرفم االن؟؟؟

بودم؟؟مهمه؟؟؟؟؟؟ کرد؟؟؟؟کجا باد غیرتت رگ برادرررر اووووووه:وگفتم خندیدم بلند

...بوده گوری کدوم خواهرم که مهمه بله:زد وداد کند دستم از رو دستش

www.romanbaz.ir 9

www.romanbaz.ir

Page 10: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

11

خودمون حال به مارو میگی؟؟؟چرا جک خواهر؟؟؟؟برادر؟؟؟؟چرا:وگفتم زدم پوزخندی به هم اینو و من لیدا؟؟؟میخای و من جون از میخای ها؟؟چی نمیکنی ول ها؟؟؟ نبود کم برسر خاک لیالی بکشی؟؟؟اون.ه..گو

ختابدب دارین چی دارین؟؟؟؟شما چی شما داره چی همه خوشبخته خیلی االن لهراسب؛لیال

میفهمی؟؟؟؟؟ نبودم باهمه دارم آبرو.... دارم حیثیت باشم نداشته گفتم؛هییچی داد با

...صابر پسره اون با شب نصف ده تا کی روحیثیت؟؟؟پس دهنت ببند:لهراسب

رو دهنت حرف:گفتم و اش سینه تخت کوبیدم محکم رو کیفم و بزنه رو حرفش نزاشتم ..........!!!!!!!!بیرررررررررروووووووون برو بیرون خونه این از گمشو عوضی آشغال بفهم

بفهمم اگ ک خداشاهده ولی میرم من باشه:وگفت کرد باز درو رفت در طرف به لهراسب میکشم رو جفتتون شدی کالم هم صابر اون با مغازه اون رفتی پاشدی باز

www.romanbaz.ir 10

www.romanbaz.ir

Page 11: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

12

..ه.ب.ا.و.خ.م.ه برم بگذرونم چجوری مو زندگی میخای پس:گفتم؛ باداد

االنم میکنم کار اونجا فقط من ندارم صابر بااون صنمی هیچ بشم؟؟؟من واون این ی .ببینم رو ریختت نمیخام برو .گمشو

... رفت لهراسب و شد بسته بدی صدای با حیاط در

میگرفت؟؟؟ داشت میزد تند گذاشت قلبم روی رو دستم

.......بهتر زودتر هرچه

www.romanbaz.ir 11

www.romanbaz.ir

Page 12: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

13

؛بسهگفتم روبهش میکرد گریه و بود کرده کز گوشه یه لیدا شدم خونه وارد کنان لخ لخ... روبشور سروصورتت برو پاشو نگیر آبغوره دیگه

رخشس صورت به نگا یه و گرفتم رو دستش بره آشپزخونه به خواست و شد بلند ازجاش از میتونین تو شده سرخ چه ببین دستش بشکنه:وگفتم کرذدم نوازش رو اش گونه انداختم کنی؟؟؟؟ دفاع خودت

ها تره بزرگ من از اون آبحی:گفت ورچیده های بالب

ها نتیبز وانستی دیگه دفعه بزنه کتک بلده فقط خر نره اون تره بزرگ که تره بزرگ:من فهمیدی؟؟؟؟

تو میزارم میشکنم یخ کاسه یه من وروت دست به بزنی آب تو تا:وگفتم داد تکون سری اوکی؟؟؟؟ صورتت رو بزار پالستیک

مدرسه برم نشه شه کبود میترسم آبجی نکنه درد دستت:لیدا

نخور اونو غم تو نمیشه که ایشاال:وگفتم کردم فوت رو نفسم

www.romanbaz.ir 12

www.romanbaz.ir

Page 13: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

14

آبجی؟؟؟ میگم:وگفت زد لبخند

آبجی؟؟؟ دل جون:من

دارم تو مث قلدری خواهر که خوبه خیلی:وگفت خندید باز لیدا

خندید بلند و

میکنی مسخره منو بچه:گفتم گرد های چشم با

میمیرم من نباشی که تو آبجی وگفت؛نه خندید دوباره

ها میشه دکبو نده طولش برو یاال ایشاال بمیرن دشمنات:وگفتم کشیدم اش شونه به دستی

www.romanbaz.ir 13

www.romanbaz.ir

Page 14: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

15

ردارمب یخ تا رفتم آشپزخونه به هم من بندش پشت رفت آشپزخونه به و داد تکون سری

.یدال کار وهمزمان ریختم پالستیک توی شکستمشون با و آوردم در یخدون از یخ کاسه یه صورتت رو بزار بیا:وگفتم گرفتم سمتش رو پالستیک .شد تموم

راه به رو شام بساط تا باال زدم رو آستینام منم رفت بیرون آشپزخونه از و کرد تشکری لیدا ...کنم

سفره رو چیدم رو زمینی سیب کوکو بساط و کردم پهن رو سفره...

بعد یش روشن رگ تو بزن اینو بیا بکن دل ومشقا درس ازاون دقه یه پاشو:گفتم لیدا روبه درسات سر بشین برو

چی ازب آبجی به به:وگفت زد زانو چهار نشست سفره سر و کرد جمع رو کتاباش بالبخند ساختی؟؟؟؟؟

نمنبی ها محصلی سرت خیر دختر دیگه چیه ساختی چی:وگفتم دهنم گذاشتم ای لقمه بود؟؟؟؟ جور چه امتحانت ببینم بحرفی اینطوری

www.romanbaz.ir 14

www.romanbaz.ir

Page 15: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

16

حرف میدونی چال انقدر ها داری دیپلم خودتم خوبه حاال:وگفت شد آویز اش ولوچه لب بود عالی امتحانمم میزنی

وت:دویوما داریم مخ باشیم نداشته هیچی ما آفرین:اوال :وگفتم انداختم باال ای شونه که اول از ماچی؟؟؟من یادبگیر رو زدن حرف قلم لفظ االن از شی پزشک درآینده میخای ...صلوات رمالی سر نفرسته مارو خدا االن تا بودم حمال اومدم بدنیا

یپلممد آبجی اصال میکنی کار همه این من خاطر به تو منه تقصیر اش همه:گفت باناراحتی دیگه نمیدم هم کنکور نمیخونم دیگه گرفتم رو

کردم اینکارو اگ من...ها زدی رو حرف این بود آخرت بار:وگفتم رفتم بهش ای غره چشم رخ هات تعطیلی تو همه این ... من نشه ات آینده بشی ای کاره یه بری تو که اینه واس رمن دندم خواهرتم حمالی؟؟؟؟بعدشم رفتی که د،برو و بگیری رو دیپلمه میخای حاال زدی

بعد خداست به اول امیدم فقط االن که درست به بچسب هم تو بدم رو خرجت وظیفمه منشیت بشم دستت ور ببری منم شدی ملوس دکتر خانم یه رفتی که تو به هم

فهمیدی؟؟؟؟

حال نکن بغ هم انقدر:وگفتم ریختم بهم رو موهاش داد تکون سری ناراحتیش همون با ...افتاد دهن از بخور رو غذات گرفتی مارو

www.romanbaz.ir 15

www.romanbaz.ir

Page 16: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

17

...شد ومشغول خندید

آورد رو سفره لیدا بردم آشپزخونه به و کردم جمع رو ها ظروف و ظرف خوردیم که رو غذا ...ای خسته بودی سرکار االن تا صبح از کن استراحت خورده یه برو تو آبجی:وگفت

یک ها نمونده چیزی کنکورت تا بخون رو درست بشین برو من خواهر نباش من نگران:من میشه؟؟؟ تموم امتحانات

. میشه تموم دیگه روز سه دو :لیدا

دیگه برو هم حاال خب خیلی:وگفتم دادم تکون سری

....خب ولی:لیدا

ورفت کرد فوت رو نفسش چرخوندم رو چشمام

www.romanbaz.ir 16

www.romanbaz.ir

Page 17: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

18

رو دستام شد ردیف کارشون سوت سه هم دوتیکه اون شدم ها ظرف شستن مشغول باو کرد بلند رو سرش من ورود با بود کتاباش تو سرش لیدا رفتم هال به و کردم خشک کرد نگام خنده

میخندی؟؟؟؟ چی چیه؟؟؟؟به:وگفتم کردم نیگاش تعجب با

آبجی؟؟؟؟ نمیزنی کتکم بگم چیزی یه:لیدا

شده؟؟؟ چی ببینم بگو باشه دویومم بار که کردم بلند دست تو رو کی من؛من

میگرفت؟؟؟؟ رو سراغت کی امروز میدونی:وگفت بازخندید لیدا

...کالج اصغر حتما:گفتم و نشستم روش روبه

ها فهمیدی خوب گرم دمت آره :وگفت خندید بلند

باز؟؟؟ میگفت چی سیریش مرتیکه:وگفتم خندیدم

www.romanbaz.ir 17

www.romanbaz.ir

Page 18: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

19

رو سالمش جواب و شدی لطف کم گفت و پرسید رو حالت اومد خدا بنده هیچی:لیدا رفت کرد گله خورده یه وپ نمیدی

کنهن جرأت دیگه دوباره که بدم اولتاطیومش حسابی دیدمش اگه باید....عجب:گفتم بااخم خونه دم بیاد

خب داره گناه داری بهش چیکار:لیدا

خونه دم بیاد نباید اون تنهایی شب تانصف ظهر ای مدرسه نهایتا ظهر تا داره؟؟تو گناه:من میارن در حرف مردم بده

...آبجی لیدا؛میگم

بگو:من

...هیکل خوش خوشگل ها خوبیه پسر شو زنش و بیا:لیداwww.romanbaz.ir 18

www.romanbaz.ir

Page 19: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

20

پسره بابا جوب تو بخواب:گفتم و کردم پرت طرفش به رو بالشا بده ادامه رو حرفش نزاشتم چیکار مخام رو نادخ ی

....ها خوبه:وگفت خندید بلند

...ها میخاره تنت:وگفتم خندیدم

نزد وحرفی خندید

نداشتم جون که بودم شده خسته اونقدر شدن بلند جام از

لیدا به و تشک رو انداختم خودمم روش کردم پرت رو بالشت و کردم پهن رو تشک میخوابم من:گفتم

خوش شبت میخوابم دیگه ساعت نیم منم آبجی لیدا؛باشهwww.romanbaz.ir 19

www.romanbaz.ir

Page 20: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

21

...!!خوش:من

رفتم لیدا طرف به .کردم راه به رو صبحونه بساط و بیدارشدم خواب از زود صبح... آبجی؟؟؟ چند ساعت:وگفت داد بدنش به وقوسی کش کردم وبیدارش

دهبن رو شستم شرمنده که هم ساعت ایشاال باشه چاغ توهم دماغ خانوم سالم علیک:من .میکنم خبرت شد خشک

. خیر به صبحت سالم:وگفت شد بلند جاش از خندیدwww.romanbaz.ir 20

www.romanbaz.ir

Page 21: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

22

داری؟؟؟ چی امتحان امروز ببینم بگو خیر... علیک:من

دارم فیزیک امتحان فردا ندارم امروز:وگفت انداخت باال ای شونه

.ها توهم میره کالمون بشی ترازبیست کم بخون وگفتم؛بشین دادم تکون سری

بیست؟؟؟؟؟؟:گفت گرد های لیداباچشم

. بیفته راه مخت بدن به بزن لقمه یه بشین بیا حاال بیست بلههه:من

.میام بزنم وصورتم دست به آب یه آبجی:لیدا

شکرت:وگفتم شدم بلند جام از سفره پای نشست لیدا دقیقه چند از بعد دادم تکون سری شدی کلوم هم کالج اصغر با باز نفهمم ها هستی خودت مواظب دیگه میرم من خدا

اوکی؟؟؟

ها خوردی کم آبجی چشم:دادوگفت تکون سری

.بکش رو کردنش جمع زحمت خودت فقط شدم سیر من؛نه

www.romanbaz.ir 21

www.romanbaz.ir

Page 22: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

23

.باشه:لیدا

شدم خارج خونه از و پوشیدم رو هام لباس

بانو سالم:اومد گوشم بیخ از کالج اصغر صدای بستم رو درحیاط که همین

فرمایش؟؟؟؟؟ علیک:گفتم غره وچشم اخم با برگشتم

بانو؟؟؟؟؟؟ شدید لطف کم شده چی:اصغر

کنم؟؟؟ چیکار میخام باشه زیاد لطفم مثال:وگفتم واستادم سینه به دست

چی؟؟؟؟ االن میدادی چیزی سالمی جواب یه ها قبال:اصغر

حواله دیگه جای روزیتو خدا چی؟؟؟برو که بدم رو تو سالم جواب من...مفنگی آخه:من من راجع چیزی خواهرم از خونمون دم بیای و بپیچی من دمپر دیه بار یه درضمن کنه ...خوش روز هم میشناسی؟؟؟؟حاال که منو ها میشم سگ بد دیگه بپرسی

...رفتم کشیدم وراهمو

داره وهن هن با صابرم و آوردن پرت و خرت سری یه دیدم شدم که مارکت سوپر نزدیک... ...داخل میبره هارو وسیله

www.romanbaz.ir 22

www.romanbaz.ir

Page 23: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

24

المس به:وگفت مغازه تو گذاشت رو کارتونی شدم مارکت سوپر وارد و شدم؟ رد کنارش از خوبی؟؟؟ بانو

...نداشتم من که میخاست وحوصله حال بشر بااین انداختن کل کردم فوت رو نفسم

شد مغازه وارد. و داخل آورد دیگه کارتون چند یه اونم نشستم پیشخون پشت

زدن غر و زدن ور به کرد شروع و

امحصوصن و برداشتم تیکه چند یه و برداشتم کاغذی دستمال یا انداختم اطراف به نیگا یه گوشام تو گذاشتم

گذاشتم هم روی هامو پلک سینه به دست و دادم تکیه هم مالیم صندلی به

به شده اپید کی بیا ،د میومد نفر یه گفتن خانوم خانوم صدای بود گذشته ای دقیقه چند یه ؟؟؟ خانوم میگه ما

شبغل تو بچه یه با کشیده واتو رق و پسرشق یه دیدن با برداشتم هم روی از هامو پلک رفت باال ابروهام

www.romanbaz.ir 23

www.romanbaz.ir

Page 24: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

25

و دار جزو هم دیروزی زنه اون گداست اینم نکنه درآوردم گوشام از هارو کاغذی دستمال بر و دور نگابه یه...هست هم مالی... ها نمیخوره سروتیپش به ولی عجب بودن دستش روهم بزاری هاتو پلک دودقه باشی تاتو دیگه رفته پیچونده صابر؟؟حتما کواین انداختم خانم لیلی

ینجاا ساعته کجایی؟؟؟یه شمام با محترم خانم هی:اومدم خودم به بلندش تقریبا صدای با .وایستادم

ارود از یکی به خوردیم شیکری یه دیروز ما داداش بله؟؟بفرمایید:وگفتم اومدم خودم به صد زا من خدا است؟؟به صدقه صندوق اینجا کردین فکر همتون حاال کردیم کمک دستتون ...شما تای

گدام؟؟؟؟؟ من خودتون برای میگید چی هی:گفت اخم با

پارک همغاز دم هم نایس ماشین یه که افتاد بیرون به نگام انداختم سروتیپش به نگاه یه حسابیه آدم اینکه مث نه بود

...که حیف:وگفت کرد نگام وار برانداز

مغازه؟؟؟ این تو دارین چی شه گشنه بچه این:وگفت کرد فوت رو نفسش

نداریم که شیرده زن:گفتم باگیجی

www.romanbaz.ir 24

www.romanbaz.ir

Page 25: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

26

...بی ها شهری پایین میگن:وگفت رفت بهم ای غره چشم

اینجا به افتاد گذرم کردم غلطی عجب:وگفت نداد ادامه رو حرفش

اباشب این بود سالیش دو انداختم بغلش ی بچه به نگاه یه میخوره حرص داره خیلی دیدم بود؟؟

مباور که من بابا نه...فعالن بیش چه ملت... نمیخوردا بهش انداختم پسره به نگاه یه ...داداششه باو آره خنگ حتما داداششه نمیشه

...شد هالک بچه این خانوم شد چی:گفت بهم رو شد بلند بچه ی گریه صدای

رو بچه این چرا شما میکنم کاریش یه االن باشه:وگفتم شدم بلند جام از اومدم خودم به شه ساکت بده تکونش خورده گرفتی؟؟؟یه سیخ

داد تکون کمی رو بچه

گاز ویر و ریختم تروتمیز ی کاسه یه داخل انبار توی بردم و برداشتم پاستوریزه شیر یه ما تا بود گذاشته گاز ویه بود کرده لطف عباس مش بودیم اینجا تاشب چون کردم گرم کنیم گرم رو مون نداشته غذای

www.romanbaz.ir شدم خارج انبار از و برداشتم گاز روی از شد گرم کمی که شیر 25

www.romanbaz.ir

Page 26: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

27

رفتم پسره سمت و برداشتم مادر بیسکویت یه

شما؟؟؟ رفتین کجا:گفت اش خورده گره درهم های اخم با

بشین کن لطف شما:وگفتم کردم مارکت سوپر های صندلی به ای اشاره

چرا؟؟؟؟؟-

...یرا محض:وگفتم کردم فوت رو نفسم

هی روی و برداشتم ها لیوانی بستنی این مال تمیز ترو قاشق یه نشست و رفت بااخم زدم دیپوزخن کرد نگام با،اخم و کشید کنار خورده یه رو خودش نشستم پسره بیخ صندلی

چیه؟؟ اینا:گفت که

باشهن دست دم چیزی وقتی:وگفتم کردم نرم و توش انداختم دوتا و کردم باز رو بیسکویت خوندم روزنامه از خوبه اینا بچه به بدی

میخونی؟؟ هم روزنامه:گفت رفته باال باابروهای

نیست سوادی بی بر دلیل بودن گشنه گدا:وگفتم زدم کجی لبخندwww.romanbaz.ir 26

www.romanbaz.ir

Page 27: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

28

نزد حرفی

اشکاشو نگا االهی ای طفلی شد هالک پات رو بنشون رو بچه:گفتم روبهش

ام خنده میخورد ملوچ و ملچ با خورد و کرد باز متر یه رو ،دهنش دهنش دم بردم قاشق یه ...خشگلی دختر چه نیگا لپاشو وای بخور جون خاله جونم ای: بود گرفته

چیه؟؟ اسمش داداش نباشه فضولی:گفتم میکرد نگام جوری یه که پسره روبه

بهار-

هبچ این حداقل... بود خشگل خیلی بهار دهن گذاشتم رو بعدی قاشق و دادم تکون سری به لبخندی میشه خوشبخت داره که هم پولدار بابای ننه یه حتما داره خشگلی شه بزرگ زدم روش

و کرد حلقش توی قاشق همراه به منم انگشت بعدی قاشق بود درآورده رو ظرف ته تا گرفت دندون محکم

بیرون کشیدم دهنش از رو دستم و گفتم آخی

www.romanbaz.ir 27

www.romanbaz.ir

Page 28: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

29

ادب؟؟ کردی؟؟؟بی چیکار:گفت بچه به باتشر بداخالق ی مرتیکه

میشیم خاله پسر زود چه بهار باش مارو حاال گریه زیر زد بلند بهار

رسیده این به زورت میرنی؟؟یابو داد بچه سر چرا هی:وگفتم گرفتم بغلش از رو بچه

کرد نگاهم گرد های چشم با

ادافت هایی کتک از یادم بوسیدم رو اش گونه شد ساکت که دادم تکون رو بچه خورده یه قتبداخال داداش این با هم حاال ها نکنی گریه جون خاله وگفتم؛قربونت خوردم بابام از که خب؟؟؟ مامانت پیش خونتون برو

پدرشم وگفت؛من گرفت بغلم از رو بچه پسره

پدرش؟؟ کردم نگاهش گرد های باچشم

بغ بچه ها زدین داد بچه سر باشه آخرتون بار... خب:وگفتم کردم وجور جمع رو خودم فهمیدید؟؟؟؟ نمیشه سرش زدن داد از چیزی هنوز این میکنه

شد؟؟ چقدر بدی من به اخالق درس نمیخاد شما:پسره

www.romanbaz.ir 28

www.romanbaz.ir

Page 29: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

30

تومن شیش:وگفتم رفتم بهش ای غره چشم

خودت مال هم اش بقیه:وگفت گرفت طرفم به و درآورد جیبش از تومنی ده اسکناس

نیستم گدا دارید من؛اختیار

باسواد؟؟ میفهمی تشکره برای نیست صدقه:گفت بااخم

...اوزگلو مرتیکه میکردم نثارش کفگرگی یه اگه میشد چی آخ

هک بود بهار به چشمم ورفت کرد تشکری اونم شد وارد صابر و شد باز سوپری در همزمان شدن خارج مغازه از که دادم تکون براش دستی منم...کرد بای بای باهام

بود؟؟؟؟ کی مرتیکه این:گفت بااخم صابر

با که رسب کارت به برو بیا...ها رفتی پیچوندی خوب بدونم چه من اش پسرننه:باتشرگفتم ...الکاتبین کرام به بیفته هم تو حساب و عباس مش به بیفته حسابم نشم چوقول

...!!کپیدم سرجام رفتم منم و نزد حرفی

:مهرداد...www.romanbaz.ir 29

www.romanbaz.ir

Page 30: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

31

دمنمیش مجبور اگه انداختم راه رو ماشین نشوندم خودم کنار رو بهار و شدم ماشین سوار سابیح اعصابم .نمیفتاد شهر پایین این به گذرم عمرا خواهرم دیدن واسه اینجا نمیومدم و

بود شده متزلزل

ینا و میدونم من بود برده خوابش که انداختم بهار به نگاه یه میروندم سرعت آخرین با ...بلدنیست ای دیگه کار رفتن در کار زیر از و پیچوندن جز... اش دایه

ردمک پارک پارکینگ توی و داخل کردم هدایت رو ماشین و کردم باز ریموتش با رو درحیاط ...گرفتم بغل رو بهار و شدم پیاده ماشین از

شد رجخا سالن از بهار پرستار فرشته و شد باز درسالن همزمان برداشتم قدم خونه طرف به ...االن ات بودید خوبید؟؟کجا آقا سالم:وگفت اومد سمتم به بانگرانی کردم براندازش بااخم

.اخراجی:وگفتم کردم نگاش غیض با

آقا؟؟؟ چی...چ:گفت گرد های باچشم

......!!!!!!!!!!!!اخراااااااااجییییییییییییییییی گفتم: زدم داد بلند

شدم وارد و کردم باز دست بایک رو سالن در شد بلند بهار ی گریه صدای

www.romanbaz.ir شدم وارد و کردم باز رو اتاقش در افتادم راه بهار اتاق طرف به 30

www.romanbaz.ir

Page 31: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

32

رو اش گهواره کمی و گذاشتم اش گهواره توی شد منگ و ساکت که دادم تکونش کمی ...افتاد خواب که دادم تکون

بوسیدم رو اش گونه صورتش روی شدم خم

نگفتم گهم:وگفتم کردم بلند سرمو خورد گره درهم هام اخم فرشته فین فین صدای باشنیدن اینجایی؟؟؟؟ هنوز چرا پس اخراجی

خدا به وگفت؛آقا زد روپس اشکش

اخراجی کالم گفتم؛یک و بستم رو اتاقش در شدم خارج بهار اتاق از و شدم بلند جام از میفهمی؟؟؟

تانبیمارس ببرمش شدم مجبور خورد بهم پدرم حال امروز آقا خدا به:وگفت افتاد راه دنبالم پدرم جان به آقا خدا به شد دیر که شد این

روی وت نمیکشی خجالت ساکت هییش:وگفتم دادم تکون وار تهدید رو انگشتم و برگشتم نمک دوسال از هان؟؟بعد میدی تحویلم و میکنی هم سر دروغ همه این و وایستادی من

روز یه مادرت روز یه میشه بد حالش بابات روز میشکنی؟؟یه نمکدون داری االن خوردن رنگارنگت های دروغ از من کردی خیال نه؟؟؟؟؟؟ مگه تون سرکوچه بقال روز یه برادرت شد؟؟روزای چی بهاری ی دایه دوساله چون دارم نگه حرمت خواستم ؟؟فقط نداشتم خبر من به وراست رک اومده پیش ؟؟؟مشکلی شده چی االن میرفتی میومدی مرتب که اول

www.romanbaz.ir 31

www.romanbaz.ir

Page 32: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

33

بزنی تدس وسایلم به و بشی من شخصی اتاق وارد اجازه بی اینکه بیای دیر هی اینکه... بگو ... اینکه

ور ساله هشت هفت و بیست دختر این غرور این از بیش نمیخواستم ندادم ادامه رو حرفم ...بود کرده مجبورم خودش بشکنم

طرفش به درآوردم جیبم از دستمالی و کردم فوت رو نفسم شد جاری بیشتر هاش اشک و ی انهسالمند ی خونه پدرت میدونم من که بفهم .نکن گریه بیا خب خیلی:وگفتم گرفتم دروغ دنبال بگی دروغ خواستی که دیگه ی دفعه نداری هم برادری و شده فوت مادرت ... باش تری جدید های

...شما:وگفت کرد نگام گرد های چشم با

بشنوم حرفی نمیخام:من

میرم من آقا باشه:گفت و پایین انداخت رو سرش

فرشته:گفتم که بره خواست

بله؟؟؟:وگفت برگشت

www.romanbaz.ir 32

www.romanbaz.ir

Page 33: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

34

کرده عادت بهت بهار وگفتم؛بمون کشیدم عمیقی نفس

مهرداد؟؟ آقا واقعا:وگفت زد پررنگی لبخند

...بخشیدمت که بود باری آخرین این البته:وگفتم دادم تکون سری

زودبیام بعد به این از میدم قول باشه:وگفت داد سرتکون تند تند

نزن دست هم من شخصی وسایل به:وگفتم کردم نگاهش براندازگونه

آقا چشم:وگفت پایین انداخت رو سرش گرفت رنگ هاش گونه

لطف نخوردم ناهار من:گفتم حالت درهمون افتادم راه اتاقم طرف به و دادم تکون سری کن درست چیزی یه کن

شنیدم رو گفتنش چشم وصدای

www.romanbaz.ir 33

www.romanbaz.ir

Page 34: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

35

اب اومدن کنار کردم عوض راحتی دست یه با هامو لباس و درآوردم رو کتم شدم اتاقم وارد ور جوون دختر یه که گفتم مهرنوش به هم اولش از بود کننده خسته و سخت دختر این

...بره فرو گوشش توی حرف که کیه ولی نفرسته

...دارد ادامه

رو رمس و انداختم پا پاروی و نشستم مبلمان روی رفتم پذیرایی به و شدم خارج اتاقم از... .ودمب سرنزده مطبم به که هرچند بودم شده خسته زیادی امروز دادم تکیه مبل پشتی به بود ای کننده خسته روز

فرصت و بودم خریده صبح که رو ای روزنامه نشستم وصاف دادم ماساژ رو گردنم کمی ... شدم مطالعه مشغول و زدم چشم به رو ام طبی عینک برداشتم بخونمش بود نشده

...اومدم؛آقا خودم به فرشته باصدای

بله؟؟:گفتم و کردم بلند رو سرم

www.romanbaz.ir 34

www.romanbaz.ir

Page 35: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

36

یاقهوه؟؟؟؟؟ میخورید چایی:وگفت زد محوی لبخند

چایی نیست زحمتی اگه:وگفتم کردم نگاهش مستقیم

چشم:وگفت داد تکون سری

...فرشته:گفتم که بره خواست

آقا؟؟؟ بله: برگشت

بری میتونی آوردی که رو گفتم؛چایی و دوختم روزنامه به رو نگاهم

...باید هشت تاساعت نشده تموم کاریم ساعت هنوز که من ولی:فرشته

مطبم من که زمانیه مال کاری تایم اون:گفتم ریزی بااخم و بده ادامه رو حرفش نزاشتم فهمیدی؟؟؟ بری میتونی تو ام خونه توی من وقتی ولی هستم

چیزی؟؟؟؟ یه فقط میرم بیارم رو تون چایی آقا چشم:وگفت داد تکون سری

دیگه؟؟؟ خورده غذاشو بهار:وگفت کردم نگاهش منتظر

www.romanbaz.ir 35

www.romanbaz.ir

Page 36: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

37

...!!!ابوی بود گفته من به یابو؟؟؟؟اون... گرفت شکل هام چشم مقابل گستاخ دختر تصویر

نباش بهار نگران:وگفتم دادم تکون سری فرستادم بیرون رو نفسم

بااجازه پس باشه:وگفت داد تکون سری فرشته

رفت آشپزخونه به که دادم تکون سری

کردم روشن رو tv و گذاشتم میز روی رو روزنامه

دیگه نم پس آقا بفرمایید:گفت وفرشته گرفت قرار مقابلم چای لیوانی دقیقه چند از بعد میرم

ینکن دیر فردا گفتم چی امروز باشه یادت سالمت به:گفتم کنم نگاهش اینکه بدون

.خدانگهدار آقا چشم:فرشته

www.romanbaz.ir 36

www.romanbaz.ir

Page 37: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

38

شنیدم رو در شدن بسته صدای بعد ودقایقی

:لیلی...

مش سالم:گفتم و شدم بلند جا از شد مغازه وارد خودش همیشگی جبورت با عباس مش .عباس

جان؟؟؟؟ لیلی خوبی سالم علیک به به:وگفت کرد نیگام وار برانداز

دادم تکون سری کرد میشد چه ولی اومد نمی خوشم عباس مش گفتن جان ازاین خوبید؟؟؟ ،شما شما مرحمت به شکر:وگفتم

کجاست؟؟؟؟ صابر این .شکر خوبم منم :وگفت داد تکون سری

عباس مش سالم:گفت اش همیشگی چاپلوسی وبا شد خارج انبار از صابر همزمان ... نباشید خوبید؟؟؟؟؟خسته

چطوری؟؟ تو صابر ممنون:وگفت زد روش به لبخندی عباس مش

...الله الحمد خوبیم باشیم سرمون باال شما لطف ی سایه وقتی تا:صابرwww.romanbaz.ir 37

www.romanbaz.ir

Page 38: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

39

که اینه سوپرمارکت به اومدن از غرض:گفت عباس مش که کردم نازک براش چشمی پشت ...بدم رو حقوقتون

یب داشتیم تازه بود حساب خوش که خداروشکر زد برقی چشمام عباس مش حرف بااین میشدیم چیز

آورد در هاشو وتراول کتش جیب توی برد رو دستش

چهارصد من حقوق و سرش خیر میکشید زحمت بیشتر چون بود پونصد صابر حقوق

گرفت طرفم به صدی تراول تا چهار اومد من طرف وبه داد رو صابر پول عباس مش ...تو حقوق از اینم جان لیلی بیا:وگفت

وشخ انقدر که بده خداخیرتون عباس مش نکنه درد دستتون:وگفتم گرفتم ازش هارو پول حسابید

www.romanbaz.ir 38

www.romanbaz.ir

Page 39: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

40

عضیب میکنه نیگا منو راست راست داره دیدم کردم بلند رو سرم نشنیدم ازش حرفی وقتی میکرد نگام بد خیلی وقتا

...لیلی نشور گناه...استغفرال

میکنم خواهش:وگفت زد ژکوندی ها شهری باال قول به لبخند

نیست؟؟؟ که وکثر کم چیزی:گفت و انداخت مارکت سوپر بر و دور به نگا یه

.خوبه چی همه جمع جمع خیالتون:وگفتم باال انداختم نه معنای به سری

.دیگه بسپرم کی به رو اینجا کارهای میدونم من:وگفت زد لبخندی دوباره

دارید اختیار:وگفتم زدم کجی لبخند

برم باید دیگه من خب خیلی:گفت سکوت دقیقه چند بعد عباس مش

www.romanbaz.ir 39

www.romanbaz.ir

Page 40: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

41

.میرسونمت من برگردی باید تو دهه ساعت االن تمومه که کاری ساعت:گفت من به رو و

نمیشم زحمت اسباب میرم خودم نکنه درد شما دست نه:من

. منتظرم جان دختر حرفیه چه:عباس مش

درست دردسر باز ببینه لهراسب اگه من کردم گیری عجب کردم فوت رو نفسم رفت وبیرون میشه؟؟؟؟ تموم ها بدبختی این کی پس خدا هیع میکنه

.................

خودش واسه بود خرپولی المصب شدم عباس مش رنگ سفید بلند شاستی سوار

میره؟؟؟ پیش خوب کارها ببینم بگو خب:گفت و انداخت راه رو ماشینش

خوبه شکر:وگفتم کردم رها رو نفسم

نداری؟؟؟ که مشکلی:عباس مش

www.romanbaz.ir 40

www.romanbaz.ir

Page 41: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

42

.رواله رو چی همه مشکلی چه بابا نه:وگفتم دوختم بیرون به رو نگاهم

نداری مشکلی که شدم حال خوش خداروشکر خب:عباس مش

میشم پیاده دارین نگه سرمیالن همین میشه اگه:گفتم که بپیچه خواست

.خدافظتون نکنه درد شما دست:وگفتم داشت نگه رو ماشین

...جان لیلی:گفت که شم پیاده خواستم

باشه؟؟ امری:وگفتم کردم نیگاش برگشتم

...میزنیم حرف بعدا هیچی:وگفت شد پشیمون انگاری عباس مش

.خدافظ زیاد عزت باشه:وگفتم إنداختم باال ای شونه

...ورفت زد بوقی اونم شدم پیاده ماشینش واز

بود خلوت کوچه خوشبختانه انداختم اطراف به نگاه یه

www.romanbaz.ir 41

www.romanbaz.ir

Page 42: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

43

جفت یه بادیدن شدم وارد و کردم باز رو حیاط در رفتم خونه طرف به سریع های باقدم کیه؟؟؟؟ مال دیگه اینا رفت باال ابروهام خونه در شده جفت ی زنونه لوکس کفش

...کجایی جان لیدا...لیدا:وگفتم شدم خونه وارد و درآوردم رو کفشام

نباشی خسته..آبجی سالم...س:گفت لکنت وبا شد ظاهر مقابلم لیدا

میزنی؟؟؟؟ تپق شده چی علیک:وگفتم خورد گره درهم هام اخم

داریم مهمون هیچی:وگفت زد هولی لبخند لیدا

.میومده مهمون ما واسه حاال تا کی مهمون؟؟؟؟از:گفتم رفته باال باابروهای

.بزنه ما به سر یه اومده ست لیال:گفت دستپاچه دوباره لیدا

وگفتم؛کی؟؟؟ خورد گره درهم هام اخم

. داره حرمت دیگه خب؟؟؟مهمونه باش نداشته کاریش خدا به آبجی: لیدا

www.romanbaz.ir 42

www.romanbaz.ir

Page 43: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

44

میخاد؟؟؟ چی اینجا آره لیالست که:گفتم اخم باهمون

جان؟؟؟؟ لیلی خوبی بزنم سر خواهرام از ایستاد؛اومدم کنار لیدا لیال باصدای

چی اسمیق لیالی بانوووو اینجاست کی ببین به به:وگفتم کردم نگاش رفته باال های باابرو ...ورا این افتاد گذرت شد

اریشک دیگه دلتنگیه:گفت بده نمایش رو طالهاش با تا باال میزد هاشو آستین که درحالی کرد نمیشه

باشه کردم عوض رو لباسام اومدن دنبالم هم لیال و لیدا رفتم هال به و زدم پوزخندی نمیگم هیچی رو امروز بزرگتره خواهر

میکنی؟؟؟ کار عباس مش ی مغازه تو گفت؛هنوزم آمیزی کنایه لحن با لیال

حالل ی لقمه هنوز خدا شکر آره:وگفتم بستم محکم موم باکش رو موهام زدم پوزخندی میریزم لیدا و خودم شکم توی

.کنه نابودتون انقدر که حاللی ی لقمه وگفت؛چه کرد اخم لیال

www.romanbaz.ir 43

www.romanbaz.ir

Page 44: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

45

جویدمی هاشو ناخون استرس با که کردم نگاه لیدا وبه فرستادم بیرون حرص با رو نفسم بود مخ روی همیشه هم عادتش این و داشت عادت

تشنمه که بیار برام چایی لیوان یه پاشو دختر رو اونا گفتم؛نجو اخم با

میارم هم رو شام آبجی چشم:وگفت شد بلند جا از سریع لیدا

نحوردی؟؟؟؟ شام هنوز ببینم:من

بیای تو وایستادم نه:وگفت انداخت باال سری لیدا

برو من؛باشه

ستقلم بزار داری لیدا به کار چه کردی بدبخت خودتو:گفت لیال و رفت آشپزخونه به لیدا باشه

ها کنی دخالت خواهر دوتا کار تو و اومدی:وگفتم نشستم سرجام

میخام رو خیروصالحتون شمام خواهر گفت؛منم بااخمwww.romanbaz.ir 44

www.romanbaz.ir

Page 45: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

46

دارین ولیدا من به خااااصی لطف اصال لهراسب و تو میدونم:وگفتم چرخوندم چشمامو برات باز هنش نیستی؟؟؟؟؟دیر سرکارت امشب ببینم کافیه ما واس خوشبختی تو که همین کنن دبه

و دازیمین تیکه داری راه به راه اومدی که وقتی از:گفت باعصبانیت لیال زدم هم پوزخندی و دار نگه خودتو احترام نمیگم بهت هیچی

گیمی داری شعر بزرگه آبجی میگی چی...تیکه؟؟؟؟احترام؟؟؟؟هه:وگفتم خندیدم بلند نمیخام...کن شکر رو خدات خونه این تو بزاره پاشو جماعت نجاست دادم اجازه که همین ... گوربلرزه توی بابامون ننه تن شم دهن به دهن باهات

نجسم؟؟؟؟؟ نجاست؟؟؟من:زد داد باعصبانیت و شد بلند جاش از لیال

از ورد جان عمه بباره قبرت به نور...استغفرا نجسه ام عمه نه:وگفتم دادم ماساژ رو گردنم جونت

نه؟؟؟ نمیکشی خجالت نمیاری هم کم و آوردی در دم میبینم نه:وگفت خندید لیال

www.romanbaz.ir 45

www.romanbaz.ir

Page 46: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

47

گره درهم هام اخم میرفت بین از طوفان از قبل آرامش اون داشت کم کم شدم بلند جام از بخشه؟؟؟؟؟؟ چند ببینم کن خجالت؟؟؟بخشش:وگفتم خورد

وریگفت؛ک باعصبانیت لیال کرد نگاه لیال و من به بانگرانی و شد هال وارد لیدا همزمان که بیآ این نمیبینی رو جواهراتم طال نمیبینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟این خوشبختم چه من نمیبینی به گاهن نیست؟؟؟یه بس بدبختی انقده نیست هان؟؟؟؟بس نمیبینی رو پوستم زیر رفته کم شهر باال پولدارای بچه از چی این مگه افتاده گود چشاش پای بنداز لیدا

ودست سر براش نفر هزار برسه خودش به خورده یه داره که نداره داره؟؟؟خشگلی هاااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ساختی بدبخت این و خودت برای که زندگیه چه این میشکنن

چی همه هاتو طال...خواهرررررررر میبینم دارم رو چی همه...میبینم اتفاقا چرا:گفتم داد با یشترب االن معصمو و پاک لیالی اون سابقو آدم اون...نمیبینم رو کاری اصل چیز یه ولی رو رزی رفته فساد و نجاست پوستش زیر بره آب اینکه جای به که رومه به رو افریته یه

یهیچ باشیم که لیدا؟؟؟هرچی و بدبخته؟؟؟؟ما؟؟؟من میفهمی؟؟؟؟؟کی اینو پوستش چی هک برف تو کردی کبک عین میفهمی؟؟؟سرتو داریم حیثیت و آبرو باشیم نداشته که

بالی هی که میشه پیدا میشکنن دست و سر برات که نفری هزار همین ازبین روز بشه؟؟یه میفهمی؟؟؟؟؟؟اگه شهر این الشخورای جلو وبندازتت بیاره سرت حسابی و درست

تیبدبخ از میخاد دلم بپوسم میخاد دلم من .نمیکشیدی گند به رو خودت که میفهمیدی کن جمع رو پالست و جل هم حاال نمیشم الشخورجماعت کالم وهم نشین هم ولی بمیرم .کم شرت

گرفتم واه توی رو دستش که بزنه صورتم به سیلی خواست لیال بودم افتاده نفس نفس به کنی بلند دست من روی که نشدی دار عرضه اونقدر هنوز:وگفتم

www.romanbaz.ir 46

www.romanbaz.ir

Page 47: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

48

وریج چه که گرفتی یاد حسابی اومد خوشم نه:وگفت کرد جدا دستم از ضرب با رو دستش همینجا تو ببرم خودم با رو لیدا که اومدم امشب من بشکنی رو ترت خواهربزرگ حرمت بمیر و بمون

بریم کن وگفت؛جمع رفت لیدا طرف به برداشت رو کیفش و پوشید رو مانتوش

نمیام:وگفت گذاشت تخت روی رو چای سینی لیدا

نشدی؟؟؟؟؟؟ خسته نکبتی زندگی این از بریم کن جمع گفتم:زد داد لیال

باتو کس هیچج:وگفتم کشیدم عقب رو اش شونه رفتم لیال طرف به شد جاری لیدا اشکای بیرون برو خونه این از نمیاد جا هیچ

بپرس خودش از مستقله سالشه شی؟؟؟هیجده وصی وکیل توچه لیال؛به

www.romanbaz.ir 47

www.romanbaz.ir

Page 48: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

49

و میرین که بگو بهش بگیر بعد واسه بزار هارو غوره آب اون:وگفتم کردم نگاه لیدا به بااخم نمیشی اینا قاطی

دل برو ننک درست شر برو لیال نمیام:وگفت داد سرتکون تند تند کرد پاک رو اشکاش لیدا بیرون برو خونه این از هست خون الکی لیلی

نقدراو هم دوتا شما میرم من باشه:وگفت کرد آزاد رو اش شونه کرد نگاه لیدا به کمی لیال رفت بیرون خونه از و میرسید کجا به ببینم بکشید بدبختی

...کردن گریه به کرد شروع و نشست سرجاش لیدا

داره؟؟؟ تحمل چقدر آدم یه گرفتم هام دست میون رو وسرم نشستم سرجام منم

شخود حال توی لیدا گذاشتم و نبودم گرفتن غوره آب اهل شدم جابلند از شدم آروم کمی باشه

تو اییچ گرفتی؟؟؟پاشو عزا مردم من االن:گفتم لیدا روبه و گذاشتم روپایین چایی سینی بخور

www.romanbaz.ir 48

www.romanbaz.ir

Page 49: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

50

. کن گریه میکنی دق ؟؟؟آبجی نمیکنی گریه چرا لیلی:گفت هق هق با لیدا

ادمی گیرمون چیزی یه و برمیداره شکاف آسمون سقف کنم گریه:وگفتم زدم پوزخندی آره؟؟؟؟ لیال صورت تو میکنیم تف میریم هم میشیم؟؟بعد وپولدار

رو روز اون ی غصه تو آبجی:وگفت کرد پلک هاشو اشک شد بلند جاش از لیدا میرسه هم روز اون شم دکتر برم خوردی؟؟؟بزار

هم زرو اون که...انشاا بخور تو چایی بیا بشم دکترمون خانم قربون:وگفتم زدم لبخندی میرسه

ی؟؟؟؟زندگ این از هستی ناراضی:وگفتم گرفتم دستم توی رو دستش نشست کنارم لیدا

دممیش منم نبودی تو اگه شاید آبجی نزن رو حرف این وقت هیچ:وگفت کرد بغلم محکم .راضیم راضی من آبجی خوبی خیلی لیال مثل

www.romanbaz.ir 49

www.romanbaz.ir

Page 50: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

51

آخرته؟؟؟ امتحان فردا:وگفتم کردم نوازش رو اش شونه

تمومه آبجی آره:وگفت شد جدا آغوشم از

شد؟؟؟ ردیف کنکورت نام ثبت کارای:من

.آره:وگفت خورد کمی برداشت رو اش چایی لیدا

اسعب مش از رو فردا پس ایشاال مدرسه برو رو فردا باشه:وگفتم زدم اش شونه به دستی .گرفتم امروز رو حقوقم خرید میریم میگیرم مرخصی

آبجی؟؟؟ واقعا:وگفت زد پررنگی لبخند

. آبجی آره:وگفتم دادم تکون سری

.آبجی دارم دوست خیلی:وگفت خندید

www.romanbaz.ir 50

www.romanbaz.ir

Page 51: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

52

...میخام خاطرتو خیلی منم:وگفتم زدم روش به لبخندی

...دارد ادامه

:مهرداد..

اینجا به انداختم اطراف به نگاه یه شدم نشد و بیام خواستم دیروز که کذایی ی مدرسه وارد ... مدرسه یه تا میخوره خونه متروکه یه به مدرسه؟؟؟بیشتر میگن هم

دست هب کتاب ها بعضی کردم نگاه میپاییدن منو کنجکاوی با که دبیرستانی های دختر به ...برمیگشتن امتحان ی سرجلسه از کنم فکر که هم ها بعضی بودن

...هووووف کردم گیری کنم؟؟؟عجب پیدا رو مهرنوش این کجا من حاال

...خانوم دختر:زدم صداش شد خارج سالن از شخصی رفتم جلوتر کمی

www.romanbaz.ir 51

www.romanbaz.ir

Page 52: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

53

خانوم ونممیت کجا:وگفتم انداختم باال ای شونه بود آشنا چقدر اش قیافه کرد نگاهم برگشت کنم؟؟؟ پیدا رو یگانه

پرورشی دفتر چپ سمت سالن گفت؛انتهای آهسته و زیر سربه

.ممنون:وگفتم دادم تکون سری

ورفت گفت لبی زیر میکنم خواهش

اتابلوییب که بود اتاقی چپ دست کرد دنبال بود گفته دختر که رو مسیری و شدم سالن وارد پرورشی دفتر بود شده نوشته

بفرمایید:اومد مهرنوش صدای بعد دقایقی زدم در به ای تقه

داداش سالم وای:وگفت شد بلند جا از دیدنم با شدم وارد و کردم باز رو اتاق در اومدی؟؟؟؟؟؟

اومدم بله خانوم مهرنوش سالم علیک:من

واینستا بشین بفرما:وگفت خندیدwww.romanbaz.ir 52

www.romanbaz.ir

Page 53: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

54

خوبی:گفت .مهرنوش پاانداختم پاروی نشستم یکی روی و رفتم ها صندلی طرف به داداش؟؟؟

بهتری؟؟ تو خوبم:وگفتم دادم تکون سری

خوبی که خداروشکر وگفت؛مرسی داد تکون سری

تر کوچیک خواهر خدمت به تر بزرگ برادر که اومده ها تازگی رسم این ببینم بگو من؛خب ندارم؟؟؟ خبر من و وقته خیلی یا برسه

دیدی؟؟؟ رو مدرسه ببینم داداش نگیر سخت:وگفت خندید

یستن بیش مخروبه یه مدرسه؟؟؟اینجا گذاشته کی رو اینجا اسم:وگفتم دادم تکون سری آخه بیرد یه بشی و کنی انتخاب شهر سطح توی رو مدارس بهترین میتونستی تو ببینم دره؟؟؟ بیابون این تو پرورشی؟؟؟اونم مسؤول میشه میاد خونده زبان که کسی

دوست خیلی هارو آموز دانش و اینجا من داداش نگیر سخت خیلی:وگفت خندید مهرنوش ینا های بچه که بخورم قسم میتونم ولی شهره پایین ی مدرسه یه اینجا که درسته دارم یزنیم سینه به رو سنگشون تو که هاییه مدرسه از بهتر خیلی رفتارشون ونوع ادب مدرسه شن کشف باید که دارن وجود هایی استعداد اینجا براین عالوه

www.romanbaz.ir 53

www.romanbaz.ir

Page 54: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

55

رو فسمن داد سرتکون کنی؟؟بالبخند کشف رو اونا اومدی تو البد:وگفتم زدم کجی لبخند به نم احضار علت مطلب اصل سر برو خب نداره فایده تو با کردن بحث:وگفتم کردم فوت چیه؟؟؟؟ اینجا

.زشته داداش احضار؟؟؟نگو:وگفت خندید

تپاک از رو عکسی نشست کنارم اومد سمتم درآورد پاکتی کرد کیفش توی رو دستش چیه؟؟؟؟ دختر این به راجع وگفت؛نظرت درآورد

...دارد ادامه

www.romanbaz.ir 54

www.romanbaz.ir

Page 55: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

56

جورو جمع های ولب آبی های وچشم سفید پوست بلوند باموهای دختری تصویر به بااخم. دادی من نشون رو عکس این ازاینکه وگفتم؛خب؟؟منظورت کردم نگاه رنگ سرخ و

چیه؟؟؟

اومد؟؟؟ خوشت بگو تو اول:وگفت انداخت پا پاروی زد پررنگی لبخند مهرنوش

بیاد؟؟؟؟ خوشم دختر ازاین باید من چرا:گفتم بااخم

نگاهش خوب همکارامه از یکی دخترخواهر این داداش ببین:گفت مالیمی بالحن مهرنوش بار یه سالشه وهفت بیست پرستاره میباره هنر یه هرانگشتش از میگن قشنگه چقدر کن

.داشته بزن دست شوهرش گرفته طالق و البته کرده ازدواج

وگفتم؛خب؟؟؟ کردم فوت رو نفسم کالفه

از هیچی خاستگاریش بریم بیا گفتم...خب...خب:شدوگفت پاچه دست کمی مهرنوش .ماهه قرص نداره کم خانومی

امانم و بزنی؟؟؟تو رو حرفا این که اینجا کشیدی منو راه همه وگفتم؛این شدم بلند جا از گوشتون از رو پنبه این پس نمیشم دوباره ازدواج بار زیر من که میدونید اینو خوب

.کنم اینکارو من که دربیارین

کرف به نیستی خودت فکر به داداش نشدی چرا؟؟؟؟خسته:وگفت شد بلند جا از مهرنوشwww.romanbaz.ir از غم توی رو خودت میخای تاکی باشه سرش باال مادر یه ی سایه باید اون باش بهار 55

www.romanbaz.ir

Page 56: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

57

جای به دخترش که حاله خوش خیلی االن اون میکنی کنی؟؟؟فکر گم آناهید دادن دست .سرشه باال پرستار ی سایه مادر ی سایه

دیگه کس نه مربوطه من شخص به تنها که مسائلیه وهمه همه ها این:گفتم کالفه حرف مورد دراین دیگه بار یک اگه زدم رو حرفا این که بود باری آخرین میفهمی؟؟؟واین

شد؟؟؟؟ روشن نمیزارم آقاجون ی خونه توی پامم دیگه بشنوم

باشه:اومد مهرنوش صدای همزمان بازکردم درو و رفتم در طرف به نزد حرفی مهرنوش .اونجا بیای شام گفت مامان داداش

.خدانگهدار میام دیگه شب یه نرفتم که روزه دو مطب برم میخام-

شدم خارج اتاقش از و

:لیلی.

www.romanbaz.ir 56

www.romanbaz.ir

Page 57: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

58

قبل حصب به صبح .بود کرده خالیش عباس مش خوشبختانه خوب انداختم دخل به نگا یه ...ومیرفت برمیداشت رو پوالش و میومد اومدنمون

بانو؟؟؟ حالی درچه:اومدم خودم به صابر باصدای

سننه؟؟؟ رو تو:وگفتم کردم نگاش بااخم کردم بلند رو سرم

که شدی بداخالق باز بابا ای:گفت و کرد فوت رو نفسش

داری؟؟؟ مشکل بودم آقاجون بودم-

ریجو همین باشم داشته مشکل بکنم غلط مشکل؟؟؟؟من:زدوگفت پهدی و پت لبخند ... هم

اون ندبب:وگفتم کردم پرت سمتش رو کاغذی دستمال ی وجعبه بده ادامه حرفشرو نزاشتم رو گاله

www.romanbaz.ir 57

www.romanbaz.ir

Page 58: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

59

بانو نخور وگفت؛حرص خندید

تو ربزا برو نزاری من سر سربه انقدر که داره ورت خدا:وگفتم کردم فوت باحرص رو نفسم باشم خودم حال

نمیترسی؟؟؟ که بیرون برم سر یه من بگم خواستم باشه:وگفت داد تکون سری

.تر ور اون خیابون چند سوپری به زده دزد ظهر دمای دم پیش دوروز شنیدم آخه کردن پار و لت هم رو صاحابش

میکشم قلچماق صدتا بترسونی؟؟؟من منو میخای تو:وگفتم انداختم باال نه معنی به سری .الشخور جلو میندازم

میرم من پس بانو بله:وگفت خندید

...حسابت که نکنی دیر کم شرت سالمت به-

عباسه مش و الکاتبین کرام با میدونم بله-www.romanbaz.ir 58

www.romanbaz.ir

Page 59: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

60

.میفتی راه داری اومد خوشم:وگفتم انداختم باال ابرویی

خدافظ باش خودت مواظب بانو اوکی-

...ورفت

...ها کردم غلطی عجب...هووووف کردم فوت رو نفسم

میده دستت کار هات بازی غد این آخرش لیلی دیه همینه

نمیزد پر خر انداختم خیابون به نیگا یه

...لیلی بزن حرف درست...استغفرا

انقدر راچ میترسی خر عین که تو مشنگ بگه نیست یکی آخه دلم تو بود افتاده بدی خوف ...واال میای قپی

خیاالت و فکر این مگه کنم پر رو گرفته بال خندق این کنم گرم رو غذام برم شدم بلند جام از بردارن سرم از دست

www.romanbaz.ir 59

www.romanbaz.ir

Page 60: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

61

صدایی کردم خاموشش شد گرم که نمه یه گاز رو گذاشتم رو غذام ظرف و شدم انبار وارد رسید گوش به بیرون از

...زدم توهم بابا نه

........و افتاد دستم از ظرف و زدم جیغی مغازه داخل دونفر بادیدن و شدم خارج مغازه از

...دارد ادامه

www.romanbaz.ir 60

www.romanbaz.ir

Page 61: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

62

:مهرداد.

ودمب نتونسته هنوز من برنمیدارن من سر از دست چرا افتادم راه و کردم روشن رو ماشینم ... کنم فراموش رو آناهیدم

آبی های چشم و معصوم ی چهره اون با گرفت شکل هام چشم مقابل آناهید تصویر ...رنگش

...باشه جمع حواسم تا کردم بسته و باز هامو پلک کشیدم موهام به دستی کالفه

خیلی اه خیابون اینجا ترافیکهاوج روز ساعت این که شهر باال های خیابون خالف بر عجیبه داشت؟؟؟؟ وجود اینجا هم امنیتی بود خلوت

www.romanbaz.ir 61

www.romanbaz.ir

Page 62: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

63

که مدید رو دونفر که میشدم رد بود افتاده بهش سروکارم دیروز که سوپری کنار از داشتم ...میزد مشکوک زیادی هاشون چهره کردم کم رو سرعتم شدند پیاده ماشین از

...رفتن سوپری طرف به و کردن نگاه اطرف به کردند پچ پچ باهم کمی

...مهرداد داره ربطی توچه شدم؟؟مشکوک؟؟؟به خیاالتی

کردم عبور اونجا از و کردم زیاد رو سرعتم

هاتن دیروز سوپری اون داخل گستاخ دخترک اون شد مشغول هم زیادی شد مشغول فکرم ...امروز بود

... برم نتونستم

روندم مارکت سوپر طرف به و زدم دور و چرخوندم رو ماشین فرمون

در رو کتم و شدم پیاده ماشین از کشیدم رو دستی ترمز و کردم توقف مارکت سوپر مقابل داخل کردم پرت و آوردم

www.romanbaz.ir 62

www.romanbaz.ir

Page 63: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

64

...خلدا پریدم و دویدم مارکت سوپر طرف به جیغی صدای باشنیدن رفتم سوپری طرف به

ورودم با همزمان شن نزدیک دختر به داشتند سعی که موند ثابت شخص دو روی نگاهم گرفت مطرف به درآورد جیبش از چاقویی دونفر اون از یکی میکردند نگاه من به و برگشتند ...میکنی چیکار اینجا تو چاک به بزن:وگفت

ناموسا بی میکنید دارید غلطی چه:زدم داد

شکمش به لگدی و پیچوندم گرفتم رو دستش آورد هجوم طرفم به دونفر اون از شخصی طرفم به رو ش چاقو بعدی شخص طرف اون شد پرت و پیچید خودش به درد از که زدم ؟کنم؟؟؟ پاره پاره رو شکمت میخای نمیشه حالیت آدم زبون اینکه مثل:وگفت گرفت

...وگرنه چاک به بزنی و شی پشیمون تو بهتره:وگفتم زدم پوزخندی

رفت هوا به دختر جیغ گذاشت بازوم روی ای خدشه شد ور حمله بهم ناخودآگاه

www.romanbaz.ir 63

www.romanbaz.ir

Page 64: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

65

به شد پرت که زدم پاش پشت به لگدی پیچوندم رو دستش و زدم شخص دهن به مشتی سوپر بیرون به کردند فرار مغازه از و شدند بلند جا از هردو که شدم ور حمله طرفش بودند کرده فرار هردو و بود ازکارگذشته کار ولی دویدم مارکت

...دستتون...دس:گفت مبهوت و مات که برگشتم طرفش به دختر باصدای

برنگردن نمونید اینجا داخل بریم بیاید: داد ادامه تند وتند

شد وارد هم اون شدم مارکت سوپر وارد

... بازوتون بده مرگم خدا آقا؟؟وای وگفت؛خوبید

.نیست طوری:وگفتم گرفتم محکم رو بازوم

.میره خون ازت داره:گفت و انداخت دستم به نگاهی باوحشت میچکید دستم از خون

خب؟؟؟؟ کوچیکه ی خدشه یه نیست چیزی که گفتم: کردم فوت رو نفسم

داد تکون سریwww.romanbaz.ir 64

www.romanbaz.ir

Page 65: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

66

الییب چه نیست معلوم نمیرسیدی اگه داداش نکنه کمت برادری از خدا:گفت ناراحتی با و اومد می سرم به

؟؟ بانو شده چی...وگفت؛چی شد مغازه وارد باعجله مردی همزمان

دختر های اخم دقیقه یک درعرض موند ثابت من روی ونگاهش

کنه؟؟؟؟ چیکار میخاست دختر این برداشت خیز پسر طرف به و خورد گره درهم

:لیلی.

همین بزنمش سیر دل یه میخاست دلم فقط رفتم صابر طرف به

نترع ییابو ی پسره:زدم داد و زدم پاش ساق به محکم لگدی که میرفت عقب عقب باترس کردی؟؟؟؟ دیر انقدر چرا کثافط مفنگی

یان جلو معنی به رو دستش میرفت عقب عقب که درحالی و پیچید خودش به درد از صابر ...که میدونستم چه من .میزنی چرا شدم داغون بانو آخ:وگفت داد تکون

www.romanbaz.ir 65

www.romanbaz.ir

Page 66: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

67

میاوردم رتس به بالیی آوردن می سرم به بالیی اگه دادنات انجام کار با بمیری:گفتم باغیض کنن گریه حالت به آسمون مرغای که

رگشتمب هوارفت توی رو دستم شخصی که مخش بی ی کله اون تو بکوبم مشتمم خواستم ...منه سوپر دیدم

...من؟؟؟عجب سوپر هههههه

کنم ادبش اینو تا کن ول منو من سوپر جناب:گفتم بااخم

.بسه کن ولش:گفت بااخم

که ناال:گفتم صابر به ورو کردم آزاد من سوپر دست از رو دستم انداختم صابر به نگاه یه لیچق اگه نباشم بانو عقل بی آخه داد نجات منو که اینه روی گل خاطر به فقط کردم ولت . نکنم تو

ها بیرون رفتم پا تک یه کردم غلطی عجب بابا ای:گفت صابر

.دربیارم ازت دماری یک کردی درصد سگ که غلطو-

www.romanbaz.ir 66

www.romanbaz.ir

Page 67: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

68

. اومدم؛خانوم خودم به منه سوپر باصدای

بله؟؟؟:گفتم و برگشتم

میرم دیگه من:وگفت موند ثابت دستش روی نگاهم

میره خون دستت از داره:وگفتم گرفتم رو پیرنش که بره خواست

نباش نگران شما میشه حل باند و ضدعفونی بایه:وگفت کشید کنار رو خودش

رو دستتون رومیارم اولیه های کمک ی جعبه االن میرم من بشین شما:گفتم روبهش . میکنم ضدعفونی

نکنه درد دستتون نمیخاد:گفت بااخم

...میگه شیطونه بدم قورتش دولپی میخام انگار حاال این ایه کشیده اتو عجب اوووف

www.romanbaz.ir 67

www.romanbaz.ir

Page 68: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

69

میشدی چیکار نبود معلوم که نمیرسید یارو این اگه لیلی بگه چیزی میکنه غلط شیطونه

دونم؟؟؟ب رو شریف فامیل میشه نمیخوره بر بهتون اگه پس باشه:وگفتم دادم تکون سری

.گفتی که منی سوپر همون:زدوگفت کجی لبخند

باشه:وگفتم کردم فوت رو نفسم میکردم نثارش کفگرگی یه نبود بد کردم نگاهش تیز ایشاال میکنم جبران درست دستت خونت برگرد زودی باش خودت مواظب... نگو داداش

دیدکر مشاهده رو وضع این که خودتون نمونید تنها اینجا وقت هیچ:وگفت داد تکون سری مارکته؟؟؟؟ سوپر توی کارش دختر یه نمیدونم من

یه نمیسوزه آدم حال به دلش دره بیابون این توی هم کس هیچ:وگفت کرد فوت رو نفسش . شده چی ببینه نیومد هم نفر

www.romanbaz.ir 68

www.romanbaz.ir

Page 69: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

70

لیال دل رو میرفتم باید که میکردم ول رو سوپری کار اگه بزنم که نداشتم حرفی نزدم حرفی میدونست من وضع از چی کشیده اتو این میکردم کار

گفتم؟؟؟ چی خانوم اومدم؛فهمیدی خودم به محکمش صدای با

میفهمی؟؟؟ نمون اینجا نصیحت تو به من از:گفت که کردم نگاش تعجب با

با مکارم این من آقا میزنی حرفو این که ما از میدونی چی تو:وگفتم إنداختم باال ای شونه کردم جور بدبختی

.بیا من دنبال:وگفت کرد فوت رو نفسش

گفتم؟؟؟ چی نشنیدی:گفت که کردم نگاش باتعجب

کردم گیری عجب کردم فوت باحرص رو نفسم شد خارج مغازه از و

www.romanbaz.ir 69

www.romanbaz.ir

Page 70: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

71

برداشت رو کتش و شد خم شیشه از رفت ماشینش طرف به شدم خارج مارکت سوپر از داری؟؟؟ موبایل:وگفت درآورد کارتی جیبش داخل کرد دست

چیکار؟؟؟؟ میخای نچ:وگفتم انداختم باال ابرویی

بزن زنگ بهم منه کارت این:وگفت گرفت طرفم به رو کارت

میدی؟؟؟؟ شماره:گفتم رفته باال های باابرو

اشب داشته رو کارتم این...شماره؟؟؟؟جالبه:وگفت خندید اون از بعد و کرد نگاهم باتعجب که سابب و بشور پس از ببینم کنم پیدا برات خوب کار یه تونستم شاید بزن زنگ من به

برمیای؟؟؟؟

.آره:وگفتم دادم تکون مو کله

بیرون بیا اینجا از :وگفت داد تکون سری

www.romanbaz.ir 70

www.romanbaz.ir

Page 71: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

72

. است برادرانه نصیحت یه این:وگفت داد تکون رو اش اشاره انگشت

گرفت طرفم به رو وکارتش

میزنم زنگ گرفتم تصمیم:وگفتم گرفتم ازش رو کارت

.خداحافظ باشه:وگفت شد ماشینش سوار

.خدافظ زیاد عزت-

...ورفت کرد روشن رو ماشینش

....خبره چه وهٱ وهٱ انداختم کارتش به نگاه یه

...یگانه مهرداد دکتر

...رفت شدم وصنعتش علم غالم زدم متمددی سوت

www.romanbaz.ir 71

www.romanbaz.ir

Page 72: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

73

حرف عباس بامش باید رفتم مغازه طرف به و جیبم داخل گذاشتم رو کارت ههههههه ...بزنم

...دارد ادامه

بود؟؟؟ کی یارو اون:گفت بااخم صابر شدم مارکت سوپر وارد.

.داد ونجاتم سررسید که خدا بنده فضولی؟؟؟یه:وگفتم کردم تیزنگاهش

سررسید؟؟؟؟ کجا از اونوقت-

م؟؟؟یاببند میبندی میزنی اضافی زر داری خیلی دیه ببین:وگفتم کردم فوت رو نفسم

اون:وگفت سرجاش نشست هم صابر نشستم سرجام رفتم شد درهم بیشتر هاش اخم شدن؟؟؟ چی ها الشخور

.،رفتن در:وگفتم انداختم باال ای شونه

نه؟؟ کنه کاری نتونست یاروهم اون:وگفت زد پوزخندی

www.romanbaz.ir 72

www.romanbaz.ir

Page 73: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

74

ومدها سرش به بالیی چه ندیدی داری خدا ی بنده اپن به چیکار تو...استغفرا:گفتم بااخم عباس مش ی شماره باشه داشته آدمو هوای غریبه پشت هفت مگه بودی؟؟بازم کور بود .بهش بزنم زنگ یه بگو رو

چیکار؟؟؟؟؟ میخای-

اش؟؟؟ حجره دم یابرم میدی نی مربوط تو به اونش-

مد برم باید نداد که نداد جواب زدم زنگ هرچی البت گفت رو وشماره کرد فوت رو نفسش وت دستش داشت هم فروشی فرش ی حجره یه مارکته سوپر براین عالوه بازار تو اش حجره بود کار

برم رس یه میخام میپیچونم من هم رو امروزه پپیچوندی تو هرروز صابر گفتم؛آقا صابر روبه فهمیدی؟؟؟؟ کن جمع رو حواست عباس مش ی حجره

...چقل بری میخای بانواگه:وگفت شد جابلند از

ورج یه هم رو تو بگم رو مغازه اومده دزد اینکه جریان مجبورم:وگفتم پریدم حرفش وسط .میکنم ماسمالی

www.romanbaz.ir 73

www.romanbaz.ir

Page 74: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

75

.موال به نوکرتم گرم دمت:زدوگفت گشادی لبخند

.ها نیستم بخشنده انقدر همیشه من باشه حواست فقط:وگفتم؛ شد جمع صورتم

.نشناسم رو تو اگه نباشم صابر:وگفت خندید

و مبرداشت رو کیفم و کردم مرتب رو خودم نمه یه شدم جابلند از و رفتم بهش ای غره چشم .ها نپیچونی باش مغازه مواظب پس میرم من:گفتم

برو نباش نگران:وگفت داد تکون سری

...نداشتم روی پیاده ی حوصله واستادم ایستگاه سمت رفتم و شدم خارج مغازه از

داخل پریدم و اومد اتوبوس دقیقه چند از بعد

بود سنگین روم زیادی ها بعضی نگاه

رو ام مقنعه و شدم پیاده و کردم حساب رو پولش بعد دوایستگاه یکی نشستم سرجام ...میفته کوره وشمسی وعوره عره به سروکارم بازار برم باز...اووووووف جلو کشیدم

www.romanbaz.ir 74

www.romanbaz.ir

Page 75: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

76

...خدا به واال درهمش همیشه اخمای بااون... بود گیر خیلی خدایی بود پسرحاجی یه

برداشتم عباس مش ی حجره سمت هامو قدم و شدم بازار وارد

هست هم شلوغ چه اوه اوه رفتم عباس مش ی حجره سمت

از عجب میخاد تبار و ایل انقدر خریدن فرش یه...تو این ریختن وجوون وپیر مرد و زن از ملت این کارهای

شه خلوت حجره تا واستادم گوشه یه سینه به دست

نیست خبری حاجی پسر از اینکه مث آخیییش

میاد داره ابهتو اوه اوه دیدم که میکردم فوت رو نفسم داشتم تازه

تسم اون خانوم:اومد گوشم بیخ از صداش من ناناس شانس از منونبینه تا واستادم کج کردید معبر سد بایستید

...واال ها نده گیر ملت به میمیره این میگم منwww.romanbaz.ir 75

www.romanbaz.ir

Page 76: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

77

ندچ از بعد منو ندید خداروشکر خب شد رد که کشیدم کنار رو خودم برگردم اینکه بدون داخل بریم میشه...ا الحمد خب شد خلوت حجره دقیقه

. اومدین خوش بانو سالم گفت؛ بادیدنم عباس مش شاگرد شدم حجره وارد

کجاست؟؟ عباس مش ام اوکی سالم:وگفتم دادم تکون سری

میزنن حرف حسام آقا با دارن جا اون :وگفت کرد اشاره ای نقطه به

...ههههههههههههه نیستیم بیاب نجات ما اینکه مث نه انداختم نگاه یه

...سالم:وگفتم رفتم طرفشون به

خوبی؟؟؟ دخترم سالم:گفت تعجب با عباس ومش برگشتن طرفم به هردو

هستید؟؟؟ خوب شما شما مرحمت به:وگفتم دادم تکون سری

.خوبم من دخترم شکر-

www.romanbaz.ir 76

www.romanbaz.ir

Page 77: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

78

داره شو عمه طلب انگار میکرد نیگا بااخم چین هم داد سالممو جواب هم حاجی پسر

شده؟؟ چی دخترم خیره:گفت عباس مش

. عباس مش کنم عرض چه که خیر-

شده؟؟؟ چی:وگفت شد نگران کمی

هوروب شد نگام متوجه اونم داشت رو فضول نقش جورایی یه انداختم حسام آق به نگاهی .حاجی میشم مرخص دیگه من:گفت عباس مش

خب ولی مکه رفته باری چهارصد یه کنم فکر حاجی میگفتن عباس مش به توبازار عجب .عباس مش میگفتم بهش داشتم عادت من

میزنم حرف باپدرجانت پسرم سالمت به:وگفت داد سرتکون عباس مش

خدانگهدارتون باشه:گفت و داد تکون سری اونم

.خدانگهدار:گفت من روبه و

www.romanbaz.ir 77

www.romanbaz.ir

Page 78: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

79

چی ینمبب کن تعریف دخترم بشین بیا خب:گفت عباس مش نزدم حرفی و دادم تکون سری .شده

....گفتم و نشست کارش میز پشت هم عباس مش نشستم صندلی روی

پا تک یه صابر ظهر دمای دم امروز راستش عباس مش تون حجره به اومدن از غرض-. تیوق .کنم گرم غذامو که .رفتم لحظه یه خلوت هم ها خیابون .بودم تنها ومن بیرون رفت بکم خالصه بودن دزد روم روبه واستادن گوالخ دوتا نبینه بد روز چشمتون دیدم برگشتم ودمب کجا من نبود معلوم االن وگرنه داد مارونجات و سررسید خدایی بنده یه خداروشکر که بودم قبرستون ی سینه شاید

بود؟؟ رفته کجا صابر:گفت خورده گره درهم های بااخم عباس مش

کن واز ولهل بود رفته بدبختم اون بود گرفته سوپری توالت چاه این روتون به گالب راستش- افتاد اتفاق این که بیاره

نشد؟؟؟ که طوریت دخترم خوبی خودت خب وگفت؛خیلی داد تکون سری

www.romanbaz.ir 78

www.romanbaz.ir

Page 79: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

80

روزی زا میترسم استعفابدم تا اومدم راستش خوبم که وگفتم؛خداروشکر دادم تکون سری مبش شما روی ی شرمنده دیوما شم بدبخت خودم واوال بیفته اتفاقی چین هم دوباره که عباس مش

کارکنی؟؟؟ میخای کجا بعد تو دخترم ولی:گفت باتعجب عباس مش

یسوپر توی این خاطر به من که میدونید خوب خودتون شما:وگفتم کردم فوت رو نفسم یدنمیرس خدا بنده اون اگه امروزم آبرو بی یه بشم و خواهرم دل ور نرم که میکنم کار شما ...که

گیرن تصمیم زود دخترم:گفت عباس مش که پایین انداختم رو وسرم ندادم ادامه رو حرفم اینطور که همیشه نبوده دقیقه چند صابر که هم امروز نیست کار که میگی داری خودت نیست

زاونا صابر های دادن گیر ور ازاون نبود دوتا یکی که من های بدبختی کردم فوت رو نفسم یگانه جناب اون اگه واقعا امروز اتفاق دیگه طرف از و لهراسب های ونشون خط هم ور ...من نبود

لیو میمونم من دارید حق ماخیلی گردن به شما عباس مش باشه:وگفتم دادم تکون سری ...مسؤولش من مغازه به زد دزد دوباره و افتاد اتفاقی اگه

www.romanbaz.ir 79

www.romanbaz.ir

Page 80: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

81

هم یگهد که...انشاا نیستی مسؤولش تو دخترم میدونم:وگفت پرید حرفم بین عباس مش شدن؟؟؟ چی دزدا ببینم بگو خب نمیفته اتفاقی چین

رفتن در الکردارا راستش-

بیامرزه رو رسیده سر که هم خدایی بنده اون اموات خدا باشه:وگفت داد تکون سری دیگه سوپری بری نمیخاد رو فردا و امروز نداری رخ به رنگ هم خودت تو دخترجان .باحقوق مرخصی

ترخص اگه خب بگیرم هم مرخصی بودم اومده اتفاقا بده خداخیرتون:وگفتم زدم لبخندی .شم مرخص من بدید

.خب میخوردی چایی یه-

. نکنه درد شما دست:وگفتم شدم جابلند از

سالمت به خب خیلی:وگفت شد جابلند از

www.romanbaz.ir 80

www.romanbaz.ir

Page 81: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

82

.خدانگهدارتون:وگفتم دادم تکون سری

.دخترم خدانگهدارت-

رو فردا و امروزه کنه حفظ خانوادش واس شو سایه خدا شدم خارج عباس مش ی مغازه از خودمم واس

...رضات به ام راضی...شکرت خدایا

:مهرداد.

چرا هک نمیشه اینطوری آقامهرداد:گفت وبانگرانی بست بازوم دور رو باند بادقت فرشته بیمارستان نرفتید

خراش یه که نیست چیزی نکنه درد دستت:وگفتم پایین دادم آروم رو لباسم آستین کوچیکه

www.romanbaz.ir 81

www.romanbaz.ir

Page 82: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

83

شد؟؟؟ اینجوری طور چه نباشه فضولی-

نکرد؟؟ اذیت بهار نبودم صبح از خبر چه بپرسی سؤال تر کم بهتره فرشته-

گفتن و زدن زنگ خانوم هما مادرتون اینکه دیگه خبر آرومه...ماشاا بهار آقامهرداد نه- بهتون گفت بود خانوم هما حرف این ها شرمنده برگشت برو بی اونجا برید شام امشب .بگم

خوابه؟؟؟ بهار االن خب وگفتم؛خیلی کردم فوت رو نفسم

.وخوابیده خورده تازه رو غذاش بله-

.بری میتونی تو خونه شدم موندگار من اینکه مثل امروزم باشه-

...آقا ولی-

.بری میتونی گفتم-

...نمونید گرسنه کنم درست براتون حاضری غذای یه بدید اجازه حداقل پس خب-

www.romanbaz.ir 82

www.romanbaz.ir

Page 83: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

84

...می زحمتت-

در تنماز خستگی میدم انجام کاری شما برای وقتی من زحمتی چه نه:پریدوگفت حرفم بین .میره

پایین انداخت رو سرش که دوختم بهش مستقیم رو نگاهم

.برو هم بعد کن حاضر باشه-

چشم:وگفت داد تکون سری

رفت آشپزخونه وبه

ناو...هووف بود کوفته کمی و خسته بدنم کردم ولو تخت ،روی رو خودم و رفتم اتاقم به محیط اون توی کار ی اجازه بهش اش خانواده طور میکنه؟؟؟چه کار اونجا طور چه دختر . رو اون مثل دختری اونم میدن رو ناامن

...امروز اما باشه سرسخت العاده فوق دختری کردم فکر اول برخورد در

هب برسه چه بیاد بر مرد یک پس از نمیتونه زن یک که داشت نظر در هم رو این باید خب ...قلچماقش نوع از اونم دوتا

www.romanbaz.ir 83

www.romanbaz.ir

Page 84: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

85

برم باید شب و شد زور مامان معمول طبق گذاشتم هم روی هامو پلک و شدم باز طاق بود گذشته ساعتی نیم تقریبا... اونجا

نشستم صاف و شدم .بلند جا از خورد اتاقم در به ای تقه

کردم آماده رو ناهارتون آقا:وگفت شد اتاق وارد فرشته

.بری میتونی پس ممنون:وگفتم دادم تکون سری

خدانگهدارتون باشه-

.خدافظ-

رفتم آشپزخونه به شدم خارج اتاق از و رفت فرشته

حاضری غذای خب زدم کجی لبخند بود املت و کوکو نوع یه روش که یی غذا میز بادیدن .خترد این ازدست... ولی کنم آشپزی خودم برای خودم میدادم ترجیح دیگه همینه میگن که

www.romanbaz.ir 84

www.romanbaz.ir

Page 85: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

86

دمکر نگاه گل از پر گلدون و میز روی روشن های شمع به باتعجب و نشستم میز پشت .هست یایی رو زیادی دختر این میکنم فکر

شدم خوردن مشغول و شدم افکار این خیال بی

شکر شستم رو کثیف های ظرف و کردم جور و جمع رو میز خوردم رو غذام اینکه از بعد هنر؟؟؟ شد هم شستن ظرف هه داشتم هنر کافی ی اندازه به خدا

. هنر میزاشت رو اسمش که آناهید چمیدونم

گرفت شکل هام چشم مقابل ای خاطره ذهنم توی آناهید اسم شدن اکو با

...جونم مهری))

...شی ادب تا بخورمت میخای مهری گفتی من به وروجک توی باز خانومی جونم-

شوخرم میدونم آقامون میشوری؟؟؟آره هارو ظرف امروز جونم مهری:وگفت خندید بلند ...هنرمنده چقدر

باشه بشورم ظرف که کنی تحریک منو میخای کلک ای :وگفتم ریختم بهم رو موهاش وقتت سر میام میشورم هارو ظرف منم کنم استراحت برو تو خانومم

www.romanbaz.ir 85

www.romanbaz.ir

Page 86: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

87

...((ها ام خسته عه:گفت کردو بازوم ی حواله مشتی

اومدم خودم به و خوردم تکونی بهار ی گریه باصدای

برنمیدارن؟؟؟ من سر از دست چرا...خاطرات... خاطرات کشید تیر کمی ام شقیقه

کردم تند پا بهار اتاق طرف به و شستم هامو دست

چسبید پاهام به شخصی کردم احساس شدم اتاقش وارد که همین

یبابای جانم:وگفتم کردم پاک هاشو اشک کردم بغلش و خندیدم بهار بادیدن و شدم خم شده؟؟؟ چی

کوجاست؟...مامان:بهار

مادر که میفهمید دوساله کودک این گرفتمش درآغوش محکم و کردم فوت رو نفسم .شد فوت زایمان از بعد مادرش نداره؟؟؟؟که

www.romanbaz.ir 86

www.romanbaz.ir

Page 87: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

88

... اومد نمی بهار اگه که میگفتم باخودم اوقات گاهی

میشد محسوب گناه یک فکر این دادم تکون راست و چپ به سری

.فتیمگر عکس و رفتیم ای آتلیه به باهم که بود ماهش هشت ایستادم آناهید عکس مقابل ... بود بخش آرام و دلنشین اش چهره چقدر

من اینکه درجهت اونم بود مامان رنگارنگ های مهمونی از یکی دیدمش که بار اولین آروم نگاهی و معصوم ای چهره با دختری محو من و کنم ازدواج و کنم انتخاب همسری .ودب خانواده فرزند تک آوردم دستش به تا کشیدم زحمت چقدر کشیدم سختی چقدر شدم قسم حاضرم خریدم رو نازش وجون بادل من و داشت زیادی ناز خاندانش سوگلی البته و

میکندم بکن کوه میگفت اگه که بخورم

بود شده تنگ براش دلم کردم نوازش عکس روی از رو اش گونه و کردم دراز رو دستم

اومد می خوشش بهار اسم از چقدر انداختم بهار به نگاهی

بود آناهید ی چهره محو بهار

www.romanbaz.ir 87

www.romanbaz.ir

Page 88: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

89

.تمداش دوسش انقدر همین خاطر به بود رفته آناهید به بیشتر هم بهار ی چهره زدم لبخند بود تر عزیز برام وازجونم

کردم اصرار چقدر بودم داده دست از رو آناهیدم بهار آوردن دست به و اومدن دنیا به برای که

زا بعد کرد فدا رو خودش اون اما شه دار بچه نمیتونست و داشت مشکل نمیخام بچه من باعث درآخر و شد براش بیماری هزار ساز زمینه بارداری واین شد باردار زیاد درمان چقدر تهبیف اتفاق این میزاشتم نباید ببخشم رو خودم بودم نتونسته هم هنوز شد مرگش ...زد لبخند روم به اشک با تنها آناهید و .میخام رو تو فقط و نمیخام بچه من که زدم زجه

ونا جای .نداره جایی کثیف دنیای این توی و نیست زمینی آناهید که بود معلوم هم اول از ...شد آسمونی و رفت و بود آسمون همون

گاز و بود کردم دهنش ته تا رو انگشتم بهار اومدم خودم به انگشتم سوزش بااحساس داره دوست خیلی رو گرفتن گاز کوچولو این خندیدم میگرفت

...داند خدا گرفته یاد کی از کارو این و

www.romanbaz.ir 88

www.romanbaz.ir

Page 89: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

90

و ردنگ به سردم و تلخ .اتکلن از کمی پوشیدم رو کتم و کردم سفت کمی رو کرواتم گره. که درحالی کردم بغل رو میدوید ور اون ور این خودش برای که رو بهار و زدم دستم مچ مهرشاد موع پیش بریم میخایم که گلم دختر بابایی بغل بیا:گفتم میبوسیدم رو اش گونه

رفت؟؟؟ هما مامانی:وگفت خندید باذوق

میریم هم هما مامان پیش عزیزم .آره:وگفتم خندیدم

وارس هم وخودم نشوندم جلو صندلی رو بهار .رفتم پارکینگ طرف به و شدم خارج خونه از حیاط از شدن خارج از بعد و کردم باز ریموتش با رو حیاط در انداختم راه رو ماشین و شدم بستم درو

افتادم راه مامان ی خونه طرف وبه

www.romanbaz.ir 89

www.romanbaz.ir

Page 90: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

91

هبرسون پخش سیستم به رو خودش میخاست ای بامزه حالت با که افتاد بهار به نگاهم بلقصم موخام..نای نای...نای نی:اومد در صداش شد فایده بی تالشش وقتی

البته و موزون حرکت انجام به کرد شروع اونم و کردم روشن رو سیستم و زدم لبخندی ...بس و گرفته یاد دلقکش عموی از مسلما رو کارها این دار خنده

.........

کردم پیاده هم رو بهار و کردم پارک پارکینگ داخل رو ماشینم

افتادیم راه خونه طرف به باهم و گرفتم رو دستش

بشه طی مسیر زودتر تا گرفتم درآغوشش راه ی نیمه

شد ظاهر در مقابل مون ساله وچند چندین خدمتکار گوهر کردم باز رو سالن در که همین .اومدید خوش خیلی مهرداد آقا سالم:وگفت

.ممنون خیلی:وگفتم دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 90

www.romanbaz.ir

Page 91: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

92

متوجه همگی خود به خود که بود انداخته راه سروصدا بهار اونقدر شدم پذیرایی وارد هخال های گرفتن آغوش و بوسه از بعد و شد بلند جاش از بهار و من دیدن با مامان ماشدن گرفت ازم رو بهار زنکی

انداختم پا وپاروی نشستم ای نفره تک مبل روی و کردم پرسی احوال آقاجون با

خوبی؟؟؟ داداش خبر چه:وگفت نشست کنارم مهرنوش

ست؟؟؟کجا مهرشاد ببینم دیدیم همو صبح امروز واینکه خوبم بله:وگفتم دادم تکون سری

معتونج اینجاست کی ببین به به:پیچید پذیرایی داخل مهرشاد صدای حرفم این با همزمان اومد که بوده کم مجلستون گل فقط جمعه

عمو بغل بیا فسقلچه بدو بدو:وگفت کرد باز رو آغوشش و زد زانو بهار دیدن با

www.romanbaz.ir 91

www.romanbaz.ir

Page 92: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

93

بهار انداختن باال به کرد شروع اون و مهرشاد بغل پرید تقریبا و دویدن به کرد شروع بهار نکن میفته مهرشاد:گفتم بااخم

اه بودی رفته یادم داداش اوه:وگفت اومد سمتم به و خندید افتاد من به نگاهش مهرشاد چطوری؟؟؟ سالم

چطوری؟؟؟ تو خوبم سالم:وگفتم فشردم رو دستش کرد دراز سمتم رو دستش و

هعالی عالی همیشه روانشناس یه اوه:گفت مینشست مبل روی راستم سمت که درحالی

کردی؟؟؟ تیمارستان راهی تااالن رو نفر چند روانشناسی چه وگفتم؛اونم خندیدم

مگه؟؟؟ چطور شدن تیمارستان راهی بیمارم اولین همون از کنم فکر:وگفت خندید

راهه؟؟ روبه چطوره تو کارهای باباجون:گفت آقاجون که دادم تکون تاسف روی از سری

خوبه بله:وگفتم دادم تکون سری

میکنی؟؟؟ چیکارا-

میخوابم هم صبح تا شب سرکارم تاشب صبح هیچی-www.romanbaz.ir 92

www.romanbaz.ir

Page 93: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

94

.زندگیت به بده تنوع خورده یه کننده کسل چقدر:وگفت خندید مهرنوش

مجددم ازدواج برای خانواده اصرار برای میشد ساز زمینه مهرنوش حرف این کردم اخمی

هست؟؟ خوبه؟؟مواظبش بهار پرستار:کرد باز رو بحث مامان

شد حل که سرکار میومد دیر خورده یه فقط آره:وگفتم دادم تکون سری

کنی؟؟؟؟ ازدواج و کنی انتخاب رو نفر یه کم کم هم تو که چطوره پسرم-

خدمتتون از جون بهار و من خب:وگفت شد بلند جاش از مهرشاد مامان حرف بااین کنید شروع شما میشیم مرخص

و میشه کننده خسته های بحث باعث اول موضوع این که میدونست هم مهرشاد .وخندید ...همین میاد پیش ناراحتی ی زمینه فقط و نمیرسه ای نتیجه هیچ به هم درآخر

www.romanbaz.ir 93

www.romanbaz.ir

Page 94: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

95

:لیلی.

محو چین هم میخونه درس داره و نشسته حیاط توی که دیدم رو لیدا شدم وارد که در از ...شدم حیاط وارد من نفهمید اصال که بود درساش

...حاله درچه خون پرس خواهر به به:وگفتم رفتم طرفش به

.ترسیدم آبجی هیع:وگفت کرد نگاه بهم گرد های چشم با خورد ازترس تکونی لیدا

www.romanbaz.ir 94

www.romanbaz.ir

Page 95: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

96

بابای ننه اون منظورم ها میاد عمل به خاکستر آتیش از یعنی:وگفتم خندیدم ... دختر آخه رفتی کی به تو خدابیامرزمونه

آبجی سالم:وگفت خندید

شدی؟؟ بیست رو چطوری؟؟؟امتحان علیکتو عین:وگفتم دادم تکون سری

...که بیست اما بود عالی آره:وگفت داد تکون سری

نی؟؟؟ پایین که نوزده از-

اینا نوزده همون:وگفت انداخت باال سری

آره؟؟؟ دیه شدی خالص خوبه خیلی میدونستم ایول-

اومدی؟؟؟ زود انقدر امروز چرا آبجی راستی شد تموم دیگه آره-

.راتب میگم رگ تو بزنیم سوز لب چایی دوتا خونه بریم پاشو من خواهر مفصله اش قضیه

www.romanbaz.ir 95

www.romanbaz.ir

Page 96: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

97

و رفتم آشپزخونه به درمیاوردم رو مانتوم که درحالی شدیم خونه وارد و داد تکون سری راه به هم غلغلش و بود گاز رو سماور همیشه خوشبختانه کردم دم چایی

یه گذاشتم سینی توی و ریختم رنگ خوش چایی دولیوان کشید دم که دقیقه چند از بعد شدم خارج آشپزخونه از و تنگش گذاشتم هم قند قندون

گوشه یه کردم پرت رو مانتوم زمین رو گذاشتم هم رو سینی و زمین رو نشستم

دیگه کن تعریف رو مفصل داستان این آبجی خب:وگفت زد زانو چهار نشست هم لیدا

کردن تعریف به کردم وشروع کردم فوت نمه یه برداشتم رو ام چایی

و من اومدن زود داستان از اینم خب:گفتم درآخر و میداد گوش کنجکاوی با هم لیدا و فردام باحقوق مرخصی

نترسیدی؟؟؟؟ آبجی وای:گفت باز بادهن لیداwww.romanbaz.ir 96

www.romanbaz.ir

Page 97: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

98

میفتاد کردن زرد به کارم که نمیرسید سوپرمنه اون اگه منتهی ترسیدم چرا که رو ترسیدن-

نپرسیدی؟؟؟ رو منه سوپر این اسم آبجی دیوونه:وگفت خندید لیدا

؟؟؟...مهری...مهر... زبونمه تک واستا چرا چرا:وگفتم دادم تکون سری

.دختره اسم که مهری:گفت باتعجب لیدا

کیه ببین بردار مانتومه جیب تو کارتش برو بدونم چه أش-

اووووه:گفت باتعجب کارت وبادیدن آورد در جیبم از رو کارتش و برداشت رو مانتو لیدا پرورشی مسؤول فامیل میدونی آبجی عه ایول پزشکه یگانه؟؟؟؟دندان مهرداد دکتر هستن چیزی وخویشی قوم باهم حتما است یگانه ماهم ی مدرسه

نمیدونم:وگفتم انداختم باال ای شونه

دیگه؟؟؟ داده شماره میگما آبجی:گفت باشیطنت لیداwww.romanbaz.ir 97

www.romanbaz.ir

Page 98: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

99

رفح طرز بااون پزشکه دندان نمیخوره ما به یارو باووو پتاسیم عمرنات:وگفتم خندیدم ما نداشته ریش به زدم رو حرف این ؟؟؟اتفاقا بده شماره ما به میاد اش قیافه و زدنش .خندید

... گفتی بهش که گفت؛نگو باخنده لیدا

میدی؟؟؟؟ شماره:وگفت کرد من مث صداشو

گفتم آره ها شی دلقک و اومدی:وگفتم خندیدم

.دیوانه:وگفت خندید لیدا

برام نیمرو هی میتونی ببینم آدم حال به میزنه گند میاد خود به خود وقتا بعضی دیه سوتیه- .دستت قربون بخورم ناهار ؟؟نتونستم کنی درست

میکنم درست برات االن آبجی باشه:وگفت داد تکون سری

.کنه دکترت خدا طال دستت ای-www.romanbaz.ir 98

www.romanbaz.ir

Page 99: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

100

.آمین االهی-

.................

دممیش سقط داشتم جان لیدا نکنه درد دستت شکر االهی:گفتم و خوردم رو لقمه آخرین .گشنگی از

.آبجی جونت نوش-

به شستم هارو ظرف اینکه از بعد و کردم جور و جمع رو .وسفره ها ظرف و زدم لبخندی اومد زدن در صدای که بشینم اومدم .برگشتم حال

زدن؟؟؟ در اینجا:وگفتم انداختم لیدا به نگاه یه باتعجب

.بود جا همین آبجی آره:وگفت داد تکون سری

ما؟؟؟؟خیر ی خونه دم میاد کی:سرم رو انداختم رو شالم و پوشیدم برداشتم رو مانتوم .ها بیرون نیای تو باشه

.آبجی باشه:وگفت داد تکون سری

www.romanbaz.ir 99

www.romanbaz.ir

Page 100: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

101

.... و کردم باز رو حیاط در رفتم در طرف به و شدم خارج خونه از

. خانم مریم سالم:وگفتم تاشد چهار چشمام ( خانم مریم) کالج اصغر ی ننه بادیدن.

خوبی؟؟؟ بانو گلم دختر سالم به به:وگفت زد لبخندی

...ایشاا بهترید شما خوبم نکنه درد شما دست:وگفتم دادم تکون سری

. دخترم شکر-

طرفا؟؟؟؟؟ این از خانم مریم شده چی-

.دخترم میگم خونتون بیام بزاری اگه-

اخلد بیارید تشریف خودتونه درویش ی کلبه دارید اختیار:وگفتم کشیدم کنار رو خودم

شد حیاط وارد خانم مریم

www.romanbaz.ir 100

www.romanbaz.ir

Page 101: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

102

خونه بفرمایید:گفتم و

حرف خداکنه بگذرونه خیر به خدا شدم وارد سرش پشت منم و شد خونه وارد تعارف بی .نمیشه حالیم تر کوچیک تر بزرگ بشه داغ من ی کله این باز که نزنه اضاف

خوبید؟؟خوش خانم مریم سالم:وگفت شد بلند جاش از باتعجب خانم مریم بادیدن لیدا .اومدید

شکر خوبم خوبی؟؟؟من تو جان لیدا سالم-

بنشینید وگفت؛بفرمایید کرد تشکر لیدا

کن دم رو چایی جان لیدا:گفتم لیدا روبه نشست خانم مریم

شده؟؟؟؟ چیزی اومدید خوش:وگفتم نشستم خانم مریم مقابل داد تکون سری لیدا

خیره که خیر:وگفت زد لبخندی خانم مریم

www.romanbaz.ir 101

www.romanbaz.ir

Page 102: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

103

بیشتر هک میدونی خودت دخترم جان لیلی بگم بهتره یا بانو:گفت که کردم نیگاش تعجب با و ادنافت تو دنبال شده کارش و شده عبیرت و اسیر اصغر من ی بیچاره پسر این دوساله از نمم پسر حاال میزنن حرف ازش که مجنونی مثل شده جورایی یه زدن چوب رو تو سیاه زاق قح هرکسی هستی لیلی خودت برای واقعا و داری رو و بر توهم...ماشاا نشده اینطور بیراه همیش پیر داره پسرم واسه بگیرم رو بله و بخرم رو نازت اومدم امروز بخاد رو خاطرت داره خورده یه فقط داره که نداره وباال قد نداره چیزی کم پسرمنم تو خواهی خاطر راه تو

مکانیکه خوبه که هم کارش کنه عمل بره که دنباله خودش اونم که میزنه چپ چشماش زا وضعمون خورده یه ما باالخره میشناسی که مارو هم خودت بده رو زندگی خرج ومیتونه عروس که داریم اونقدری میرسه دهنمون به دستمون و بهتره منطقه این های گداگشنه دوروزی یکی بگم و بزنم حرف باهات اومدم امروز باهاش شه خوشبخت تو مثل خشگلی من تبدبخ پسر این یادوهفته هفته یک خاستی نکن هم عجله بده رو خبرش بعد کن فکر باشه؟؟؟ روش هم دوهفته این کرده صبر دوسال که

...ولی:وگفتم کنم مخالفت اومدم

نداریم ولی و اما کنی فکر دادم مهلت بهت من که ای دوهفته اون تا دیگه-

وت ننه دیه حاال ریخت بی کالج حالله خونت کردم فوت رو نفسم و چرخوندم رو چشمام ...اووووف...من خاستگاری میفرستی

www.romanbaz.ir 102

www.romanbaz.ir

Page 103: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

104

بدبخت من به سیر دل یه میزد داد اش قیافه شد حال وارد و اومد لیدا ی سرفه تک صدای چه چه به به با هم خانم مریم و کرد تعارف رو چایی اینجا آورده تشریف بعد خندیده شد مشغول و برداشت

من شنو:وگفتم رفتم ای غره چشم که کرد تعارف چایی من به نمایی دندون بالبخند لیدا نمیخام

من دیگه خب:گفت خورد رو اش چایی اینکه از بعد خانم مریم و نشست سرجاش لیدا دخترم بکن فکراتو خوب هم تو دوهفته بعد شم سفید رو پسرم جلو میخاد دلم میرم

...گفتم که من:وگفتم شدم جابلند از

خدانگهدار میرم دیگه من نگو چیزی:وگفت گذاشت ام شونه روی رو دستش

...ورفت

www.romanbaz.ir 103

www.romanbaz.ir

Page 104: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

105

هب کرد شروع شد خونه وارد اینکه از بعد کنه اش بدرقه بود رفته لیدا نشستم سرجام بردن مارو لیلی آوردن وپنیر نون:خوندن

که ساکت:گفتم عصبانیت با وخندید داد جاخالی که سمتش کردم پرت برداشتم رو بالشت ...میبرسم خدمتش به ببینمش فقط کالج ی پسره... ها میزنم کتکت پامیشم

...نزد وحرفی خندید

:مهرداد.

یرسهنم بارزی ی نتیجه هیچ به بحث این میدونی خودت وگفتم؛مامان کردم فوت رو نفسم کنید تمومش االن همین بهتره پس

دق انقدر که رو پسرم وقتی میشه حروم جوونیت داره پسرم آخه:گفت باناراحتی مامان تحیف خودت از کنی ازدواج میخاد دلم میبینم میشکنن سرودست براش همه و داره وباال

هب چسبیده است بچه باشه؟؟؟االن دخترت سر باال مادر ی سایه نمیخاد نمیاد؟؟؟دلت .میشه مواجه محبت باکمبود بشه بزرگ دیگه دوروز فرشته

www.romanbaz.ir 104

www.romanbaz.ir

Page 105: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

106

منیست؟؟؟اون خودش مال که ای بچه به کنه محبت میتونه چقدر نامادری یه شما نظر به- .ما دیگریه از تر گرگ هرکدوم اقوام این

...مهرداد ولی-

... گفت؛هما وباتحکم کرد دخالت آقاجون

حاج دختر خوب که خودتون شما جون آقا آخه:گفت مهرنوش بار این و شد ساکت مامان بودین که هم همکار و بوده خودتون دوست مهدی حاج که خوبه تازه میشناسین رو مهدی ماه آفتاب ی پنجه داره دختر یه شما مثل درست شده بازنشست و بوده قاضی شیراز اونم بگیره؟؟؟ سروسامون و کنه ازدواج مهرداد که نمیگید چیزی یه شما چرا خانومه خیلی

یهحاح دختر هرچی با من یانه؟؟؟اصال میکنی بس مهرنوش:وگفتم کردم فوت رو نفسم خونه این تو اومدم هروقت دیگه شدم خسته شدی؟؟؟أه خوبه؟؟؟راضی دارم مشکل رو ردخت یه کنم فراموش رو آناهید نتونستم هنوز من بدید زن منو میشید بسیج همتون هداشت رو آمادگیش ؟؟؟هروقت بشه بیچاره و بدبخت اونم بشه چی که کنم زندگیم وارد مهردادی دیگه وگرنه .ندید ادامه رو بحث دیگه لطفا هم االن میکنم ازدواج چشم باشم .نمیبیند

...هووووف بودم شده خسته واقعا شد حاکم بینمون مطلقی سکوتwww.romanbaz.ir 105

www.romanbaz.ir

Page 106: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

107

رکشیدمس نفس یه و برداشتم لیوانی کرد تعارف وشربت شد پذبرایی وارد گوهر بعد دقایقی ...بود تر مفید خیلی خوردن حرص از

..........

میدی بچه یاد چیه موزون حرکات نمیکشی؟؟این خجالت تو:گفتم مهرشاد به بااخم کارتویه کار گفتم آخه؟؟؟من

گهم ببینم میده انجام بامزه چه کن نگاش نزن غر انقدر مهرداد وگفت؛اوه خندید مهرشاد کرده؟؟؟ چیکار

.برام بزار نای نای نی میگفت میومدیم داشتیم هیچی-

داری؟؟؟ دوست تا چند و بابات ،عموجون عمو بشه قربونش ای:وگفت خندید مهرشاد

دالم دوش تا گفت؛پنج و نشست مهرشاد پای روی بهار

www.romanbaz.ir 106

www.romanbaz.ir

Page 107: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

108

داری؟؟؟؟ دوست تا چند مهرنوشو عمه:وگفت خندید مهرشاد

دالم دوش (یکی..)إکی:بهار

.دیگه یکی؟؟؟قهرم همش:گفت بااعتراض مهرنوش

دوستداری؟؟؟ تا چند منو جون بابا:وگفت خندید آقاجون

دالم دوست تا پنج باباجون:وگفت خندید بهار

.داره دوست تو ی اندازه منو مهرداد من بشم گلم ی نوه قربون:وگفت خندید آقاجون

فسقلی؟؟؟؟ چی من پس:گفت مامان و زدم لبخندیwww.romanbaz.ir 107

www.romanbaz.ir

Page 108: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

109

دالم دوس تا دو:وگفت کرد مهرشاد به نگاه یه بهار

منو بهار کاریه اصل نوبت حاال خب:وگفت بوسید رو بهار ی گونه مهرشاد خندید مامان داری؟؟؟؟ دوست تا چند

.تا ده مهرشاد عمو :وگفت زد دستی باذوق ر بها

...!!!رفت هوا به همه واعتراض

...........

که بود کرده وورجه ورجه اونقدر بهار غذابودیم خوردن ومشغول بودیم نشسته شام سرمیز بود مهرشاد اتاق توی و خوابید غذاش خوردن از بعد

.خانم گوهر نکنه درد دستتون:وگفتم دهنم گذاشتم رو قاشق آخرین

www.romanbaz.ir 108

www.romanbaz.ir

Page 109: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

110

مهرداد آقا جانتون نوش:وگفت داد تکون سری گوهر

کشیدند دست خوردن غذا از هم بقیه

خودت خانوم پخت دست باشه کی:گفت باخنده مهرداد کردم تشکر هم مامان از روبخوری؟؟؟

خوردم بار یه من بخور رو خانومت پخت دست تو...انشاا:وگفتم رفتم بهش ای غره چشم .کافیه

من بعد بدن شوهر رو مهرنوش وایستادم من داداش بشنوه دهنت از خدا:وگفت خندید شم دوماد

؟؟؟؟ داری من به کار چه تو:گفت غره چشم با مهرنوش

www.romanbaz.ir 109

www.romanbaz.ir

Page 110: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

111

که هترشید البته ترشیده خواهرشون بگن نمیخام خب:وگفت انداخت باال ابرویی مهرشاد ...تره ور اون خورده یه کنم فکر

تکون تاسف روی از سری خندید غش غش مهرشاد و زد مهرشاد بازوی به مشتی مهرنوش میرم دیگه من خوشمزه شام بابت ممنون بازم:وگفتم شدم جابلند واز دادم

خب؟؟؟ میموندی شب پسرم: مامان

نرفتم روزه دوسه مطب برم باید...انشاا رو فردا دیگه نه-

ببرمش تا بیارش رو بهار برو بیا:گفتم مهرشاد روبه

میارمش االن باشه:وگفت داد تکون سریwww.romanbaz.ir 110

www.romanbaz.ir

Page 111: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

112

بازم:وگفت بوسید رو اش گونه مهرنوش کردم بغل رو بهار آروم .برگشت دقیقه چند از بعد میشه تنگ خیلی کوچولو این واسه دلم خدا به داداش بیای

...که منم-

دراولویت که تو:وگفت خندید

خدافظ باشید خودتون مواظب آقاجون مامان خب شد باورم-

.خدانگهدار برونی آروم باش مواظب توهم:آقاجون

www.romanbaz.ir 111

www.romanbaz.ir

Page 112: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

113

..................

:لیلی.

.دیگه خرید بریم که شو آماده:گفتم لیدا به رو و پوشیدم مو مانتو

بازه؟؟؟ کجا خب صبحه سر آبجی-

یکی یمبر میشه هم دیر شهر سر اون به برسیم سرشهر ازاین ما که تاموقع بیفت راه پاشو- .رفته رو و رنگ از تنت اینای که برات بخرم خشگل بلوز دوتا

رایب که چی همه بخر خودت برای آبجی نمیخاد:گفت میشد بلند جاش از که حالی در لیدا برات ضروریه که کفش جفت یه نمیشه من

یمدار پول ملیونی دویست یه انگار میزنیم حرف چین هم ماروباش حاال:وگفتم خندیدم بی کردم قایم و دویست که نیس بیشتر تومن صد جهار بابا بپاشیم بریزیم بریم میخایم خریمب ریزه خورده کم یه و بدیم داریم قرض .بقال علی .این از خورده یه بریم و نشیم پول بدن بهمون خاصی چیز نکنم فکر که تومن دویست میمونه شکممون تو بریزیم برا

.ها میگی راس:وگفت خندید

.نگفتم چیزی و خندیدم منمwww.romanbaz.ir 112

www.romanbaz.ir

Page 113: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

114

راه لیدا همراه به و بستم رو درحیاط شدیم خارج خونه از شد آماده لیدا اینکه از بعد یکردمم نگاه برمیگشتم هی مونه دنباله نفر یه کردم حس میرفتیم اینکه حین افتادیم نبود هیچی

افتاده؟؟؟ دنبالمون کسی نمیکنی حس ببینم:گفتم لیدا روبه

بگم االن همین میخاستم اتفاقا چرا:وگفت داد تکون سری

یرشگ غافل بصبر میشه قایم برمیگردیم هی ما میبینه این نزن حرف هیش خب خیلی- کنیم

سریع میومد آرومی قدمدهای صدای دوباره رفتیم تر جلو کمی داد تکون سری لیدا پته وباتته شد گرد هاش چشم هم خودش شد چهارتا چشمام اصغر بادیدن و برگشتم ..!!سالم...س...س:گفت

www.romanbaz.ir 113

www.romanbaz.ir

Page 114: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

115

علیک:گفتم اصغر به کمر به ودست بااخم و شد گرد چشاش اصغر بادیدن و برگشت لیدا میخاره؟؟؟؟ افتادی؟؟؟تنت راه دنبالمون من واس شدی پا به امرتون؟؟؟

میرید؟؟؟ دارید کجا ببینم میخام آره:وگفت شد نرمال اصغر

اگه قران به که برو بکش راتو حال؟؟ تابه کی از اضافه های غلط:وگفتم رفت باال ابروهام سر ولی ندارم و نداره ازم خوشی دل درسته سراغت میفرستم رو لهراسب کنی آتیشی منو تگاریخاس فرستادی تو ننه شدی؟؟؟؟دیروز شیفهم میکنه درد وسرش نمیاره کم چیزا این هم تو میره بد کالمون دیه بیفتی راه من دنبال بخای االن اگه ولی نمیگم چیزی من

منتظرم برو بکش خب؟؟راتو

...ولی-

اشب هم حسابی مال و مشت یه منتظر ولی بیا باشه میخاره تنت واقعا اینکه مثل ،ن،د د-

میرین؟؟؟ دارین کجا فقط باشه:وگفت کرد فوت رو نفسش

www.romanbaz.ir ؟؟؟؟ که میزارید مستراح پا تک یه برم میخام باایجزه آقا راستش- 114

www.romanbaz.ir

Page 115: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

116

و رمندا باهات صنمی نشو سرخر:وگفتم کردم پوفی میکرد نگاهم گرد های چشم با اصغر .بای نبینمت فهمیدی؟؟؟؟االنم برم میخام کجا بدونی بخای که نداری

هنپ و شستن این عاشق من اصال لیلی ایول:وگفت خندید راه میون لیدا .افتادیم راه و ... أم تو کردن

میشه خطی خط آدم ی نداشته اعصاب فقط نیس جالب زیادم:وگفتم زدم پوزخندی .همین

............

یک شهر مرکز باکالسا قول یه یا وسط به رسیدیم کردن عوض اتوبوس تا .چها سه از بعد میکرد تغییر حسابی ماهم هریک و ورا این میومدم ماه یک به ماه

نشی گم باش مواظب:وگفتم گرفتم رو لیدا دست

www.romanbaz.ir 115

www.romanbaz.ir

Page 116: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

117

نمیشم گم ام بچه من مگه آبجی:وگفت خندید

ها ان حسابی آدم همه نکنی خیال خودمونه طرفای مث هم ورا این ولی نیستی بچه تو- گرفتن خوب رو خودشون اینجا داره ها گرگ یک

شک آدم و عالم ی همه به بنویس ترسناک داستان برو تو آبجی:وگفت خندید دوباره لیدا داری

دنبالش میرم راهنمایی وگفتم؛مرسی خندیدم

تداش بساط هرچی اونم و شخصی به خورد هوا بی لیدا که مینداختیم کل باهم داشتیم شد زمین پخش

برگه تا چند و کتاب تا چند

بود من تقصیر آقا ببخشید وای:وگفت کشید ر کنا رو خودش و گفت داری کش هین لیدا

www.romanbaz.ir 116

www.romanbaz.ir

Page 117: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

118

قصیرت ببخشید خانوم دارید اختیار:گفت که رو یارو وپالس جل کنه جمع بشینه اومد لیدا ببرید وتون تشریف نکشید زحمت شما کردم برخورد شما به که داشتم عجله خیلی بود من

دهشرمن بازم بفرمایید:وگفت سمتش وگرفت کرد جمع رو طرف های برگه از تا چند لیدا

االح تا کی از لیلی هههههه ها میزد آشنا چه اش قیافه انداخت من و لیدا به نگاه یه هم یارو میزنه آشنا واست ها حسابی آدم ی قیافه

شرمنده دشمنتون ممنون خیلی:وگفت گرفت هارو برگه و کرد تشکری یارو

خدانگهدارتون:گفت هم مرتیکه و داد تکون سری لیدا

رفت و

بود باشخصیت چه آبجی:گفت بهم رو لیدا

ردگیم موش به بود زده رو خودش نگو که بود گرگی یک اینم:وگفتم دادم ام بینی به چینیwww.romanbaz.ir 117

www.romanbaz.ir

Page 118: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

119

......آبجییییییییی:گفت اعتراض با ولیدا

.نزدم حرفی و خندیدم

زد چرخی لیدا بود شده ماه قدر چه رنگ آتیشی بلوز اون توی که انداختم لیدا به نگاه یه. آبجی؟؟؟؟ خوبه:وگفت

دوتا میخای میداریم برش حتما دختر شدی محشر .خوب؟؟؟عالیه:وگفتم زدم لبخندی برداری؟؟؟

خب؟؟؟ خودت واسه یکی خودم واسه یکی بردار دوتا .آره-

.گفتما تو واس من-

وت اگه باشه من واسه نمیشه که چه همه نمیخام هم رو یکی همین اصال که منه واسه اگه- .هیچی که هم نه اگه بردارم منم که برمیداری هم

باشه ها کردیم گیری عجب اووووف-

www.romanbaz.ir 118

www.romanbaz.ir

Page 119: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

120

برمیداری؟؟؟ هم تو:وگفت زد پررنگی لبخند

برمیدارم آره:وگفتم دادم تکون سری

یانه میاد بهت ببینیم کن پرو یکی بیا فقط بشم قربونت:وگفت خندید

این و کردن پرو حوصله من دیه برمیدارم رنگ یه بابا خی بی:وگفتم انداختم باال ای شونه بیرون بیا درار اینو نشدم پشیمون تا میدونی همه از بهتر خودت ندارم رو حرفا

باشه-

واقع ونپسندت مورد:گفت باز بانیش پسره رفتم پیشخون طرف به و بستم رو پرو اتاق در شد؟؟؟

ی بااجازه:گفتم و شدم خیال بی خب ولی بیام هم عوق یه بود جاش چرخوندم رو چشمام شما

www.romanbaz.ir 119

www.romanbaz.ir

Page 120: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

121

جلف؟؟؟؟ حد چه در آدم أیییییییی خندید پسره

و پیشخون رو گذاشتم و دستم داد رو لباس و شد خارج پرو اتاق از لیدا دقیقه چند از بعد لطفا بدید سوسنی شو یکی البت میبریم دوتاشو این از:گفتم

و فمطر گرفت و مشما داخل گذاشت و برداشت هم سوسنی بلوز یه و داد تکون سری پسره باشه مبارک بفرمایید:گفت

شد؟؟؟ چقدر:وگفتم لیدا دست دادم و گرفتم رو مشما

....خدمتتون باشه-

شد؟؟؟ چقدر بفرما ممنون-

نداره شمارو قابل تومن سی-

www.romanbaz.ir 120

www.romanbaz.ir

Page 121: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

122

نکنه درد دستتون شما خدمت:وگفتم سمتش وگرفتم آوردم در کیفم از تومن سی .خدانگهدار

گیریمب هم خشگل چارقد دوتا:گفتم لیدا به رو ییرون زدیم مغازه از و گرفتم رو لیدا دست و میشن ردیف خاستگارامون دیگه

یزندگ بوق احد توی تو دیگه؟؟؟مگه چیه چارقد آخه لیلی تو دست از:وگفت خندید لیدا بآ رو اون دل میخای طفلی کالج اصغر به بیاد رحم دلت بعدشم.... شال روسری میکنی کنی

وخندید

خر الجک اصغر میخوردی کتک وگرنه خیابونیم وسط حیف:وگفتم رفتم بهش ای غره چشم . وع دیه کیه

...که خوبه:وگفت خندید دوباره لیدا

.رو گاله ببند:وگفتم کردم بازوش ی حواله مشتی

www.romanbaz.ir 121

www.romanbaz.ir

Page 122: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

123

.........

من دراومد ارزون شد باهم هردوش ای فیروزه من و قرمز لیدا خریدیم هم شال دوتا سرم خیر میخرم قیمت ترین کم با چیزا بهترین میگردم همیشه

داشتم وجدان عذاب هم همون البته خریدم هم مشکی صندل جفت یه لیدا اصرار با بخرم خودش واس که نداد اجازه خب ولی نداشت چنانی آن کفش هم لیدا خود چون

......

نشستیم هاش تخت روی هردو و شدیم توپ جیگرکی یه وارد

کردی؟؟؟؟ پیدا کجا از رو اینجا تو آبجی:وگفت انداخت اطراف به نگاهی لیدا

کردم پیدا رو اینجا جلوش بندازم رو مرتیکه اون قرض بودم اومده که پیش ماه یه همون- نه؟؟؟؟ مگه باصفاست

www.romanbaz.ir 122

www.romanbaz.ir

Page 123: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

124

خب نیاد در گرون خوبه خیلی آره:وگفت داد تکون سری

به خون بخوره آبجیم به بدم جیگر میخام جاها جور این میایم ما بار یه سالی کن ولش اوه- .بخونه خوب درساشو برسه مغزش

.آبجی بشم قربونت:وگفت خندید

شو اون قربون دادم شوهرت هروخ بزار خدانکنه-

...خندیدم لیدا اعتراض به و

یدچسب خیلی سبز جاتون شدیم خوردن مشغول و آوردن رو سفارشمون دقیقه چند از بعد یه و هبهتر خیلی چنانی آن رستوران صدتا از جیگرکی همین ها بیچاره بدبخت ما واسه هیع بهشته جورایی

www.romanbaz.ir 123

www.romanbaz.ir

Page 124: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

125

از ور بودیم داده که تومنی بیست اون و رسیدیم شکممون خدمت به حسابی اینکه از بعد و یشدم تاریک داشت هم هوا تقریبا کردیم ترک رو جیگرکی بیرون کشیدیم جیگرا حلقوم دیگه؟؟؟ خونه برم لیلی چسبید عجب:گفت لیدا بود غروب نزدیک

اموقعیت دیه میریم آره جونت به بچسبه بشه گوشت جونت نوش :گفتم و دادم تکون سری بیارن در دبه نبینتمون کسی باز میشه شب نصف برسیم که هم

....!!!!!!!شدیم خونه راهی و داد تکون سری لیدا

:مهرداد.

رو پسر مادر شد اتاق وارد مادرش همراه به بود ساله هشت هفت پسری که بیمار آخرین .نباشید خسته دکتر آقای سالم:گفت من به

ممنون سالم:وگفتم دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 124

www.romanbaz.ir

Page 125: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

126

چیه؟؟؟؟ مشکلت ببینم بگو خب:گفتم و نشست صندلی یه روی مقابلم پسر

.میکنه درد خیلی دندونم-

شده خالی هاش ازدندون یکی فقط دکتر آقای:داد ادامه ومادرش

کنم معاینه رو دندونات تا بخواب صندلی اون روی برو پاشو :وگفتم دادم تکون سری

رشس باال رو چراغ کشید دراز کارم مخصوص صندلی روی مادرش کمک به و شد جابلند از ...آ بگو کن باز رو دهنت خب:گفتم و کردم روشن

کامال داخلش هاش دندون از یکی کردم معاینه هاشو دندون شدم خم و کرد باز رو دهنش بودن سالم بقیه و بود شده خالی

شی بلند وگفتم؛میتونی کردم خاموش رو چراغ

.پربشه وباید شده خالی یکیش فقط درسته :گفتم مادرش روبه و

www.romanbaz.ir 125

www.romanbaz.ir

Page 126: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

127

نیست دکترمشکلی آقای باشه:وگفت داد تکون سری زن

جویزت اسپری یه براش فعال:گفتم مینشستم میزم پشت که درحالی و دادم تکون سری ریفتش و بگیرید ام منشی از فردا واسه وقت یه شما کنه پیدا تسکین دردش که میکنم .پرکنم رو پسرتون گل دندون تا بیارید

بخ:گفتم بهش رو و زدم پسر ی دفترچه به مهرمو شدم تجویز مشغول و داد تکون سری میشی راحت کل در بیای که هم فردا میشه آروم دردت بزنی که اینو پسر گل

ممنون وگفت؛خیلی زد لبخندی

شدن خارج اتاقم و کرد تشکری هم مادرش

خسته واقعا دادم ماساژ رو گردنم کمی زباله سطل انداختم و آوردم در هامو دستکش ماست منشی با و برداشتم رو تلفن بود نیم و هفت انداختم ساعت به نگاهی بودم شده دکتر؟؟ آقای بفرایید:داد جواب و گرفتم

www.romanbaz.ir شدن؟؟؟ هاتموم بیمار- 126

www.romanbaz.ir

Page 127: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

128

.بله-

. برید میتونید باشه-

ممنون میرم کنم مرتب رو موارد سری یه دکتر باشه-

و هام دست شستن از بعد و درآوردم رو روپوشم شدم جابلند از و کردم قطع رو تلفن پوشیدم رو کتم کردنشون خشک

شدم خارج اتاق از اتاق های چراغ کردن خاموش از بعد و برداشتم رو سامسونتم کیف

و بستم رو اتاقم در بود چیزا سری یه کردن مرتب مشغول هم مطب منشی پناهی خانوم .بدید هم هارو در قفل ترتیب میرم دیگه من:گفتم پناهی روبه

دکتر چشم:وگفت داد تکون سری

www.romanbaz.ir 127

www.romanbaz.ir

Page 128: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

129

یه بود طبقه چند ساختمان یه داخل مطبم شدم آسانسور سوار و شدم خارج مطب از پزشکان ساختمان یه داخل گفت میشه جورایی

وارس و زدم رو ماشینم ریموت رفتم پارکینگ و،به شدم خارج ازش ایستاد که آسانسور شدم

....افتادم راه خونه طرف به و

رو سالن در و افتادم راه خونه طرف به شدم پیاده و کردم پارک پارکینگ داخل رو ماشینم. بهارن اقات توی بهار و فرشته .حتما نبود وسالن پذیرایی توی کسی... شدم وارد و کردم باز کمد داخل رو سامسونتم کیف .میخاست گرم آب دوش یه .دلم رفتم اتاقم به سروصدا بی

رفتم حمام به هام لباس درآوردن از بعد و گذاشتم

نبود پذیر تسکین دردش دادم ماساژ رو گردنم کمی و کردم باز رو گرم آب دوش

رو بدنم و موهام شدم خارج حمام از و پوشیدم رو ام حوله ای دقیقه ده دوش یه از بعد حالت کمی رو موهام و پوشیدم راحتی شلوار و سفید تیشرت اون از بعد و کردم خشک رو فرشته جیغ صدای اتاق از شدنم باخارج همزمان رفتم اتاقم خروجی طرف به و دادمwww.romanbaz.ir ...شلوارکش همراه به قرمز بندی تاپ با بود روم به رو درست که شنیدم 128

www.romanbaz.ir

Page 129: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

130

کی شما مهرداد آقا...سالم...س:گفت پته تته با که دوختم زمین به رو نگاهم بااخم اومدید؟؟؟؟

بدم توضیح تا بیا بعد بپوش رو هات لباس برو کن لطف سالم-

بهار اقات به و رفت کنار مقابلم از باعجله و کنم تصور رو شدنش رنگ به رنگ میتونستم ...بشر این دست از کردم فوت رو نفسم رفت

بغلش و خندیدم بهار دیدن با کردم نگاه پایین به گرفته شلوارم از کسی اینکه بااحساس چطوره؟؟؟ بابا گل دختر سالم به به:وگفتم کردم

باباجونی دالم :وگفت خندید

سالم علیک بشم دخترم قربون:وگفتم خندیدم

بود دم چایی خوشبختانه رفتم آشپزخونه به و بوسیدم رو اش گونه

و نشوندم پام روی رو بهار نشستم صندلی روی و ریختم خودم برای لیوانی دست بایک فرشته نگذریم حق از بود پرکرده رو آشپزخونه فضای قیمه بوی نوشیدم رو ام چایی

داشت خوبی دستپخت

www.romanbaz.ir 129

www.romanbaz.ir

Page 130: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

131

ردادمه آقا:پیچید آشپزخونه داخل فرشته صدای دقیقه چند از بعد انداختم باال ای شونه شم مرخص بدید اجازه اگه کردم آماده رو شامتون

.بری میتونی ممنون:گفتم کنم نگاهش اینکه بدون

ها بدید بهش رو بهار غذای باشه-

برو راحت خیالت:وگفتم دوختم بهش رو نگاهم

. خدانگهدارتون پس:وگفت داد تکون سری

....خدانگهدار-

...رسید گوش به سالن در شدن بسته صدای دقیقه چند از وبعد

:لیلی.

www.romanbaz.ir 130

www.romanbaz.ir

Page 131: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

132

اشوپ صبح معمول طبق منم کار و میگذره خرید بودیم رفته بالیدا که روزی از ای دوهفته خسته هم بعد بزن سروکله دیگه ایل ویه باصابر سوپرمارکت برو شو آماده بخور صبحونه

ونشون خط و شده شاخ ام واسه لهراسب باز که روزیه چند یه تازه خونه برگرد کوفته و کفری چه آخه آبجی نگو کفر میگه لیدا... نکبتی زندگی این از شدم خسته دیگه میکشه ...حقیقت حقیقته

میزاشت سرمن سربه و بود اومده معمول طبق که صابر روبه و کردم فوت رو نفسم نم قران به دیگه شدم خسته خدا به بردار سرمن از دست امواتت خاک تورو صابر:گفتم کردم تنگ جاتو خب؟؟؟میدونم باش راحت تو بیرون میزنم یازود دیر شده خراب این از بردار من سر از دست تو فقط میرم باشه

ندارم رو کردنت اذیت قصد من بانو حرفیه چه گفت؛این ریزی بااخم صابر

مشنگ یابو دیه میکنی اذیت هان؟؟؟؟داری وراجی همه این از چیه قصدت پس-

.نره سر ات حوصله بزنم حرفی یه تنهاییم اینجا دوتامون میگم من بانو نچ-

www.romanbaz.ir 131

www.romanbaz.ir

Page 132: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

133

فهمیدی؟؟؟؟؟ کن ولم نکن من هابه لطف این از درست دستت-

جااین از یازود دیر... مغازه ور اون رفت و شد بلند جاش از حرص با جاش به نزد حرفی صابر .واال نممیک پیدا دیگه کار یه میگردم میمونه گشنه شکممون که درک به باد بادا هرچه میرم

دیگه بود ده انداختم ساعت به نگاه یه

هارو در هم تو میرم دیه من:گفتم صابر وروبه شدم جابلند از و کردم جمع هامو وسیله برو ببند

.خدافظ باش خودت مواظب بانو باشه:وگفت داد تکون سری

افتادم راه خونه طرف به و شدم خارج مغازه از و نزدم حرفی

کرد پرت رو حواسم سروصدایی یه میرفتم داشتم که راه بین

میومد میشد ختم ما های کوچه پس کوچه به تهش که خیابونی ور اون از

www.romanbaz.ir 132

www.romanbaz.ir

Page 133: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

134

هههههههههه کردم نگاه تر دقیق بود واستاده رنگ سفید سمند یه کردم نگاه برگشتم حساب کم میکرد بحث ماشینه راننده با داشت که بود لیال به نگاهم باش مارو خواهر

کرده؟؟؟؟هه

......درک

دلش که غلطی هر بزار خواهرمه که درک به خونمه هم که درک به انداختم باال ای شونه این خودت شکرت من؟؟؟هیع واس جا یه فقط بودن بدیخت همه این خدایا بکنه میخاد کن هدایت راست راه به رو لیال

زا یکی بار یه میندازه لنگ کوچه این توی قبرستون تاریکه هم چقدر شدم کوچه وارد هه ولی گرگه از پر کوچه تواین که نرم نیام تنها شب وقت این میگفت بهم ها همسایه نداره جرأت کسی خودم واسه ام شیری کردم رد هم بودن گرگ از دیگه من که نمیدونست

رو کی دیه فهمیدین میبرن حساب جورایی یه خانوادمونم روباه از البت کنه حمله من به ...لهراسب همون تیزید میاد خوشم میگم؟؟آفرین

کی باز که جفته در دم این کفش جفت یه باز اوه اوه شدم وارد و کردم باز رو درحیاط به ایدب اصال اومده کالج اصغر ی ننه این باز نکنه بود زنونه کفشاش ما به بده گیر اومده خشگلی واال بده خرجمو نرم دندش اونن سرزندگیم آدم عین برم بدم جواب اصغر همین ...لیلی چیکار میخای

www.romanbaz.ir 133

www.romanbaz.ir

Page 134: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

135

یمداشت تلخی اوقات کم ازصبح شدم خونه وارد و درآوردم هامو کفش و کردم فوت رو نفسم تمهس که هم اینی از که بخت ی خونه بفرستن بدبختو منه اومدن خوشه دلشون هم اینا

...واال بشم تر بدبخت

تهخس گلم عروس به به:وگفت شد بلند جاش از خانم مریم خونه به شدنم وارد با همزمان .مادر نباشی

همینه دیه میشن سوارت میان بدی رو ملت این گلم؟؟؟؟؟به عروس

سالم:وگفتم کردم ریزی اخم

نباشی خسته آبجی سالم:گفت مظطربی بالبخند لیدا

نباشی مونده لیداجان سالم-

ور گردنم سرجام نشستم و درآوردم هم مو مقنعه سرجالباسی گذاشتم و درآوردم مو مانتو بیارم چایی میرم:وگفت شد بلند ازجاش لیدا که دادم ماساژ

www.romanbaz.ir 134

www.romanbaz.ir

Page 135: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

136

نکنه درد دستت باشه:وگفتم دادم تکون سری

دخترم؟؟؟ خوبی خب:گفت خانم مریم رفت که لیدا

ورا؟؟؟ ازاین شده چی بهترید شما ممنون بله-

عروسی بعدشم و بگیرم تو بله اومدم اینکه مزاحمت از غرض خوبم منم-

یه حداقل کاش وسط این نشکنم تر بزرگ حرمت کن کمک خودت خدایا زدم نیشخندی روسع لیلی که میزد تشر یه بود هم لهراسب همون میکرد تری بزرگ برام که داشتم نفرو نمیکردن نگاه رو سرشون پشت و میرفتن دیگه نیست بشو

ارمند اصال رو داری شوهر و عروسی ی حوصله من خانم مریم بابا ای:گفتم خانم مریم روبه چیکار لیدا شم عروس ؟؟؟من منم فقط کردید فکر شما سودا هزار دارم سر یه خودم چون

انمخ مریم میشناسید رو اونا بهتر ما از خودتون ؟؟؟خوبه لهراسب و لیال دل ور کنه؟؟؟بره

مکنار لیدا و برداشتم لیوانی اومد من سمت بعد و کرد تعارف چایی و شد هال وارد لیدا آنینمیت که تو بشه سفید دندونات مث موهات نمیخای مه تو:گفت خانم مریم و نشست کنی تباه لیدا خاطر به خودتو ی آینده

www.romanbaz.ir 135

www.romanbaz.ir

Page 136: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

137

پایین انداخت رو وسرش شد گرفته اش چهره که افتاد لیدا به نگاهم کردم اخم

و گوشت و پوست از لیدا لیدام تر بزرگ خواهر من حاضر درحال خانم مریم:گفتم بااخم اجازدو من نظر به ولی آره میکنم تباه خاطرش به هم مو آینده بشه اگه نرم دندم منه خون خواهرم پیش بمونم اینکه تا کنه تباه منو ی آینده میتونه بیشتر اصغر با

نوم پسر لیاقت که میدونستم اولم از درسته:وگفت شد بلند جاش از بااخم خانم مریم و خشگل و خوب دختر اونقدر وگرنه میکردم حلوات حلوا انقدر که کرده اصرار اون نداری کارن این خواهرت و داداشتو که تو حاال کنه ازدواج من پسر با حاضره که هست دار خانواده میزاری باال طاقچه من واسه داری بودین نشین هم تاالشخور باصد و

ارب رو میاد در دهنم از چی هر و نشه باز دهنم تا گرفتم دندون به رو لبم شد مشت دستم ارد نگه هم پسرتو بیرون برو زودتر هرچه خونه این از:وگفتم شدم بلند جا از نکنم این دیگه بار هی فقط دیگه بار یه اگه دیگه چیز یه بشه خاصیت بی کالج اون زن میاد کی ببینم زشا برات هیچی که کنن پرش پر الشخورا همون میدم جوری بپیچه من پای و پر به بیاد خیرپیش االنم نمونه

www.romanbaz.ir 136

www.romanbaz.ir

Page 137: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

138

دتش به اونم اومد در شدن بسته صدای دقیقه چند از بعد و بیرون زد خونه از باعصبانیت

گرفتم دستام بین رو سرم و نشستم سرجام

تره راحت نکبتی زندگی این از بمیرم بکشم رو خودم

اگه آبجی:وگفت کردم بلند رو سرم کردم احساس ام شونه دور رو لیدا های دست گرمی ...شی عروس میخای

بشم؟؟؟؟ندیدی داره زره فوالد ی ننه یه که کالج اصغر اون زن برم من هیش:گفتم بااخم هم وت خدا به صورتش تو نزدم مشت دوتا که داشتم نگه رو کرد؟؟؟حرمتش بارمون کلفت ...دستم از میشی راحت دیگه میکنم خالص رو خودم بزنی حرف اون مورد در دیگه بار یه

،....نزد حرفی و پایین انداخت رو سرش لیدا

:مهرداد.

واقعا گذشت که ای دوهفته یکی این .خوابیدم باز تاق و کردم ولو تخت روی رو خودم ردهک مشغول رو ذهنم مسائلی براون عالوه بود کوفته و خسته بدنم و بودم کرده کار سختwww.romanbaz.ir دح از زیاد اوقات گاهی کرده شروع رو سابقش کارهای دوباره هست رپزی چند فرشته بود 137

www.romanbaz.ir

Page 138: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

139

بود کن خورد اعصاب زیادی رفتارهاش چنین هم ... برعکس و .میره زود حد از زیاد د دیر ...کنم چیکار دختر این با نمیدونستم من واقعا میکرد مشغول رو فکرم و

...ودب شده تموم تحملم واقعا بزنم حرف باهاش سرفرصت باید گذاشتم هم روی هامو پلک

.........

شدم بیدار خواب از موبایلم آالرم باصدای

از بعد مزد صورتم به آبی و رفتم دستشویی به شدم جابلند از و دادم بدنم به وقوسی کش کت با همراه کردم انتخاب رنگی کرم بلوز کردم باز رو کمدم و شدم خارج دستشویی از اون رنگ سوخته ای قهوه و اسپرت وشلوار اسپرت

اتاق از و برداشتم رو سامسونتم کیف زدم خودم به ادکلنم از کمی و دادم حالت رو موهام فرشته حتما کردم باز درو رو رفتم آیفن طرف به اومد آیفن صدای همزمان که شدم خارج قغر کوچیکش خواب تخت روی رفتم بهار اتاق به کنم ترک رو خونه اینکه از قبل است بوسیدم آروم رو اش گونه و رفتم طرفش به بود خواب

...مهرداد آقا سالم:اومدم خودم به فرشته باصدای

خوابه بهار سالم هیش:گفتم و کردم نگاهش برگشتمwww.romanbaz.ir 138

www.romanbaz.ir

Page 139: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

140

خوبید؟؟؟؟:گفت که رفتم بیرون هم من و رفت بیرون اتاق از

مشکلش داشت صورت به غلیظی ورایش بود کرده فرق زیادی شدم دقیق اش چهره به بود؟؟؟؟ چی

.خدافظ باشی بهار مواظب مطب میرم من خوبم:گفتم و دادم تکون سری

...خدانگهدار باشید خودتون مواظب هم شما باشه-

:لیلی..

.نبادید و کشیدم باال نگاهمو رومه روبه تشن غول یه دیدم کردم باز رو درحیاط که همین .تشن غول کنار بکش:وگفتم کردم فوت رو نفسم لهراسب

www.romanbaz.ir 139

www.romanbaz.ir

Page 140: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

141

چطوری؟؟؟ گلم خواهر سالم علیک به به:گفت و ایستاد عقب کمی لهراسب

سالمتی به نمیدونستیم؟؟؟؟مبارکه ما شدی هم دکتر علیک گیرم-

...میشه تر دراز داره زبونت روز به روز که میبینم:گفت درهم های بااخم لهراسب

روچی؟؟؟؟؟ب که خب شده دراز و واز زبونم میخورم کفتر تخم وقتیه چند یه راستش آره- ...شده دیرم سرکار برم میخام واستا طرف اون

کردم داپی برات بهتر کار نیست تو جای اونجا:وگفت داد تکیه درگاه به رو دستش لهراسب

ندارم انداختن کل حوصله کنار کاری؟؟؟؟بکش ؛چه گفتم بااخم

رو قیافه دستگاشو و دم اوه اوه شد پیاده لهراسب فکستنی ماشین از لیال دیدم همزمان

هک بهم زدم محکم رو حیاط در ایستاد روم به رو اومد لیال و رفت کنار در جلوی از لهراسب ...نشه درگیر فکرش و نشه متوجه لیدا

www.romanbaz.ir 140

www.romanbaz.ir

Page 141: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

142

....سالم علیک:گفت بااخم لیال

فرمایش؟؟؟؟؟ بده صبر خودت خدایا:گفتم و کردم فوت رو نفسم

اون بری نمیخاد پیداکرده کار .برات که گفت لهراسب کنم فکر:گفت جانب به حق لیال ...فکستنی خود بی مارکت سوپر

دمآ دوتا این دهن توی بره مشت این مبادا میفشردم و بودم کرده مشت رو مانتوم پایین غیرت بی

برم؟؟؟ یا کاری؟؟؟؟؟؟مینالین چه:گفتم غیض با

...هک میخاد آک یه خیلی پولداره خیلی شده پیدا نفر یه:گفت لیال نمیزد حرف لهراسب

شد قطع هم حرفش و شد پرت طرف یه به صورتش زدم بهش که ای کشیده با

www.romanbaz.ir 141

www.romanbaz.ir

Page 142: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

143

کردی کارچی:گفت عصبانیت با لهراسب اش گونه رو بود گذاشته رو دستش شده شوکه لیال ....دختر

اون حیف هردوتون ذات به تف:گفتم و صورتش رو انداختم تف و لهراسب سمت برگشتم به یتخاص بی آشغال دوتا شما شیکم تو ریخته زحمت با بدبختمون بابای که حاللی نون

میدادم آتیش رو هردوتون روز یه نیستید برادرم خواهر میدونستم اگه خدا خداوندی .الشخورا االن همین میکنید گم رو گورتون

یارو این میفهمی تیم آینده مافکر:وگفت وفشرد ام سرشونه گذاشت رو دستش لهراسب .میکنه پولت غرق

رتخواه به اومدی مردی؟؟ سرت خیر غیرت بی بمیر برو:وگفتم زدم پس محکم رو دستش ...که میگی

باشه غیرت بی میتونه حد تاچه نفر یه بود اومده بند نفسم

رومیخام وصالحت خیر من:گفت بااخم لهراسب

ولیدا من لعنتی زندگی سر از دست میخوره وخودت لیال درد به وصالح خیر نوع این- شید گم هردوتون االنم بکنیم رو زندگیمون بزارید بردارید

www.romanbaz.ir 142

www.romanbaz.ir

Page 143: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

144

ات خاستگاری بیاد کالج اصغر که همینه لیاقتت آره:گفت باعصبانیت لیال

نکردم خورد هاتو دندون نزدم تا برو:وگفتم گرفتم دندون به رو لبم

بیچاره برس بدبختیت به میرم باشه:گفت خشم با لیال

که خدا خداوندی به:گفت غیض با لهراسب شد سوار و رفت لهراسب ماشین طرف به و لیلی نمیزارم راحتت

دخترای اکیپ بدم لو برم نزار نمیخوردی تو ها...گ این میشناختی خدایی تو اگه-

میکنی بدبختشون که رو فراری

اون از تا باش اومد؛منتظر لهراسب داد صدای گذشتم کنارش از و زدم بهش ای تنه و کنی کار لیال دل ور بیای و شی اخراج سوپری

.میشی دون قدر و بانو میگن بهت که موقعست اون:وگفت زد ای قهقه ازاون بعد

www.romanbaz.ir 143

www.romanbaz.ir

Page 144: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

145

موداشت میکرد سنگینی ام سینه روی چیزی یه دادم ادامه راهمو و ندادم اهمیت حرفاش به بود؟؟؟؟ بغض میمردم

نریختی اشک ای قطره و کردی مقاومت االن تا تو لیلی اصال نه

واقباله؟؟ بخت زندگیه؟؟؟این این خدایا ... میشدم خفه داشتم نمیتونستم

.....نمیخام خدا نمیخامش

:لیلی

کیهت در به رو دستم بیفتم بود نزدیک و رفت گیج سرم شدم مارکت سوپر وارد که همین ...بانو شدی چی...شد چی:اومد صابر نگران صدای ایستادم و دادم

خوبم هیچی:وگفتم ایستادم صاف شد بهتر حالم که گذشت ای دقیقه چند

www.romanbaz.ir 144

www.romanbaz.ir

Page 145: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

146

ور ام شقیقه و نشستم سرجام میرفت سیاخی کمی هام چشم رفتم ام صندلی طرف به نگذره بانیش و باعث از خدا دادم ماساژ

.پریده رنگت شده چیزی یه:گفت دیگه بار صابر

میشم هم بهتر بشی ساکت تو اگه خوبم من:وگفتم کردم بلند رو سرمو

رمب منطقه ازاین مارکت سوپر این از برم باید نداره ای فایده نزد حرفی و شد ساکت صابر دغدغه بی و آروم زندگی یه باشه کی... باهم لیدا و من کجام ندونه کس هیچ که جایی ...باشیم داشته

.............

میترسیدم داشتم بدی خیلی حس یه بود شده باز هم صابر ونطق بود شده ظهر نزدیک یزدنم مشکوک و میپلکیدن سوپری اطرف ماشین دوتا یکی براون عالوه کنه کاری لهراسب ببندی؟؟؟ دودقیقه میشه:صابرگفتم به رو

شده؟؟ چی:گفت صابر بود خورد واقعا اعصابم

www.romanbaz.ir 145

www.romanbaz.ir

Page 146: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

147

.کنم ات یاخفه میشی خفه دقه ،یه د-

ومدا مارکت سوپر در های شیشه ریختن فرو و شدن شکسته صدای حرفم این با همرمان مارکت سوپر داخل ریختن قلچماق دونفر شدم خیره بیرون به وحشت با

ثهج با اونم زدن صابر دهن به که بود مشتی کردن که کاری اولین جلوشون پرید صابر من و صابر شکم به میزدن که بود لگد اون از بعد زمین روی افتاد و خورد تابی کوچیکش به شونیمپی و عقب شدم پرت داد هلم که رفتم ازشون یکی سمت بزنم جیغ میتونستم فقط ...اومد می من پیشونی از که بود خون و خورد ای قفسه تیزی

کشتین کشتیدش آشغاال کنین ولش:گفتم باداد میزدن رو صابر هنوز اونا و

و زمین روی کردن پرت رو مارکت سوپر های ازقفسه تا چند برداشتن صابر سر از دست شد پال و پخش ها وسیله

فرستاده رو شما کی آشغاال کنید بس:زدم داد

www.romanbaz.ir 146

www.romanbaz.ir

Page 147: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

148

. من:گفت که شنیدم رو لهراسب وصدای

دتوکارخو آخرش فطرت پست:وگفتم شدم خیره لهراسب به انزجاز با کردم بلند رو سرم نامرد؟؟؟ شد خنک دلت کردی

ییبال چه فهمیدی:وگفت ایستاد روم روبه اومد طرفم به لهراسب شدم بلند جام از زور به بیارم؟؟؟ سرت میتونم

.آشغال روت به تف برادری؟؟؟؟؟؟؟؟ تو روت به تف-

و گرفتم هوا توی رو دستش که بزنه بهم سیلی خواست و زد پوزخندی لهراسب کنی بلند دست من روی نمیتونی هم بمیری نشدم ضعیف هم اونقدر:گفتم

لک و لجبازی همه اون ی ثمره همه اینا:وگفت گرفت دستم از باضرب رو دستش لهراسب ناو...میرسیدی آبی و نون یه به االن میکردی همکاری بامن اول روز از اگه منه با انداختنwww.romanbaz.ir ...ماد 147

www.romanbaz.ir

Page 148: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

149

:گفتم رودیدم سکوتش وقتی نمیزد رو حرفش چرا کردم نگاهش منتظر

برو کن جمع هاتو نوچه ...لعنت دربیاد تو با همکاری از که وآبی نون اون به لعنت-

رسیدم هدفم به آره:وگفت خندید بلند لهراسب

وهمت دادم اولتاتیومش خوب:وگفت کرد زمین روی بود افتاده بیهوش که صابر به ای اشاره میرسی آبی و نون یه به .دیگه وقت چند اخراجی درصد صد

...!!معنا تمام به ی دیوونه یه بود دیوونه یه اون خندید بلند و

دمن لوت که نباشم لیلی گمشو فقط زدم؛گمشو داد و شد جاری اشکم شد تموم تحملم

میارم خودت سر رو بال همین وگرنه نداری جرأتشو:گفت باغیض لهراسب

www.romanbaz.ir 148

www.romanbaz.ir

Page 149: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

150

...ورفت

میکردم؟؟؟ چیکار بود خون غرق صورتش سرو رفتم صابر سمت باگریه

.........و گرفتم رو عباس مش ی حجره ی شماره دویدم مارکت سوپر تلفن طرف به

:لیلی

بله؟؟؟؟:رسید گوش به عباس مش شاگرد صدای آزاد تابوق چند از بعد

www.romanbaz.ir 149

www.romanbaz.ir

Page 150: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

151

باش زود عباس مش به بده رو الوگوشی-

؟؟؟ شده چی-

عباس مش به بده رو گوشی گفتم؛میگم هق باهق

دستت گوشی باشه-

دخترم؟؟؟ جانم-:پیچید گوشی توی عباس مش صدای دقیقه چند از بعد

مارکت سوپر برسونید رو خودتون زود عباس ش...م... الو-

میکنی؟؟؟ گریه چرا جان لیلی باشه خیر شده چی:گفت بانگرانی عباس مش

نیست خوب حالش صابر بیاید زود نپرسید هیچی بیاید فقط میکنم خواهش-

اومدم دخترم باشه باشه-

..........

www.romanbaz.ir 150

www.romanbaz.ir

Page 151: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

152

کنم؟؟ چیکار خدایا کردم قطع رو گوشی

گرد های باچشم نشست جاش توی بادرد اون از بعد و خورد تکونی که افتاد صابر به نگاهم صابرر:زدم داد

خوبی؟؟؟ بانو نیست.... چیزی:وگفت بود خون پر دهش انداخت من به نگاهی

میاد خون ازدهنت خوبم:وگفتم رفتم طرفش وبه دادم تکون سری

بودن؟؟ کی فطرتا پست اون نداره عب-

میگفتم؟؟؟؟؟؟ چی پایین انداختم رو سرم-

زدن مزتر سوپری مقابل دیگه ماشین یه و عباس مش ماشین که بود گذشته ای دقیقه چند

حضرت گفت؛یا من و صابر بادیدن مارکت سوپر به رسوند رو خودش بادو عباس مش خبره؟؟؟ چه اینجا شده چی عباس

www.romanbaz.ir 151

www.romanbaz.ir

Page 152: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

153

نگاه اطراف به گرد های چشم با شد مارکت سوپر وارد باعجله حاجی پسر اون از بعد سعبا مش ام شرمنده:وگفتم شد جاری دوباره اشکم دارم نگه رو خودم نتونستم .میکرد ....و اینجا ریختن دستش و دار با لهراسب سیاه روم

انج لیلی آوردن بچه این سر بالیی چه کن نگا:وگفت داد تکون سری بااخم عباس مش بیمارستان ببرمتون باید باباجان داره ریزی خون پیشونیت

به باید میرسونمشون من بمون شما حاجی:گفت که اومد پسرحاجی همون حسام صدای بدید خبر پلیس

هباش:گفت و داد تکون سری گرگیه چه لهراسب میدونست کرد من به نگاهی عباس مش بکش رو زحمتش پس پسرم نکنه درد دستت

بده تکیه من به:گفت صابر به رو و گرفت رو بغلش زیر رفت صابر طرف به حسام

www.romanbaz.ir 152

www.romanbaz.ir

Page 153: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

154

ماشین داخل بیارید تشریف:گفت من به رو وحسام داد تکیه حسام به صابر

ممید رو خسارتش ...عباس مش:گفتم عباس مش به ورو دادم سرتکون حرفی هیچ بدون

روب سرت فدای دخترجان کن پاک اشکاتو:وگفت زد لبخندی میشد جاری همینطور اشکام میری حال از داره خونریزی پیشونیت

...عباس مش کنم ماچ رو دستتون بزارید:وگفتم رفتم طرفش به

کاریه چه این دخترم برو:وگفت کرد اخمی عباس مش

کن پاک هم هارو اشک اون: گفت و گرفت طرفم به دستمالی

.منتظرن برو:گفت که گرفتم دستش از رو دستمال

فالکت به حد تااین کردم پاک هامو اشک شدم خارج مارکت سوپر از و دادم تکون سری بودم؟؟؟ افتاده

www.romanbaz.ir 153

www.romanbaz.ir

Page 154: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

155

شدم سوار و کردم باز رو حاجی پسر ماشین عقب در

خورد کتک خود بی طفلی بود نشسته جلو صابر افتاد راه همزمان و

دامها میخاست کی تا مزخرف زندگی این دادم تکیه ماشین ی پنجره ی شیشه به رو سرم کنه؟؟ پیدا

ظرفیت دیگه بودم بریده دیگه پایین میریختن و میخوردن سر ام گونه روی از اشکام ...نداشتم

فتمگر ازش رو نگاهم میکنه نگاهم بااخم پسرحاجی دیدم که جلو ی آیینه به افتاد نگاهم

....دیده اشکامو که درک به

رسیدیم شید پیاده:گفت و زد ترمز بیمارستان یه مقابل دقیقه چند از بعد

فتیمر بیمارستان ورودی طرف به و شد پیاده حسام کمک به هم صابر شدم پیاده ازماشین ...بود وارفته و شل هامم قدم و میرفت گیج یه سرم

www.romanbaz.ir 154

www.romanbaz.ir

Page 155: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

156

خوبید؟؟؟:گفت پسرحاجی شدیم که بیمارستان سالن وارد

یسیاه توی اون از بعد و رفت گیج سرم شد سست پاهام چون بدم سرتکون نتونستم ....رفتم فرو مطلق

:مهرداد

(بود اومده درد دندون مشکل واسه دیروز که پسری)پدرام مادر روبه

دارید شجاعی پسر .میگم تبریک:گفتم

دندون از دیگه داره رو ارزشش ولی باشه شده بد حالت شاید خورده یه:گفتم خودش ورو گل پسر شدی راحت درد

www.romanbaz.ir 155

www.romanbaz.ir

Page 156: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

157

میگرفت هم رو پسرش دست و میشد بلند جا از که درحالی ومادرش داد تکون شری کشیدید زحمت واقعا دکتر آقای نکنه درد شما دست:گفت

است وظیفه میکنم خواهش-

خدانگهدارتون ممنون بازم-

.خدانگهدار-

..........

که رو زنگی و انداختم آشغال سطل داخل و درآوردم هامو دستکش شدند خارج اتاقم از ...فشردم رو بود بعدی بیمار ورود اعالم واسه

کردم ویزیت که رو بیمار آخرین اومدند زیادی های بیمار شب تا

شدم خارج اتاقم از کتم وپوشیدن روپوشم درآوردن از بعد و کردم جور و جمع رو وسایلم (مطب منشی)بهرامی

www.romanbaz.ir 156

www.romanbaz.ir

Page 157: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

158

دکتر؟؟؟ آقای میبرید تشریف:وگفت شد ازجابلند

. بله-

میرم دیگه ی دقیقه منم باشه-

.خدانگهدار:گفت که دادم تکون سری

.خدانگهدر-

آسانسور وارد درهاش شدن باز و آسانسور کلید فشردن از بعد و شدم خارج مطب از ......شدم

www.romanbaz.ir 157

www.romanbaz.ir

Page 158: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

159

هب و شدم سوار و زدم رو ماشین ریموت رفتم پارکینگ طرف به و شدم خارج آسانسور از ..........افتادم راه خونه طرف

...................

...ساکته خونه انقدر جرا پس میومد بهار سروصدای همیشه عجیبه شدم خونه وارد

ور بهار که بودم گفته بهش بار چند کردم فوت رو نفسم.... خوابوندتش فرشته حتما ...دخترم برای پرمیکشید دلم نخوابون

شدم خارج اتاق از اون از بعد کردم عوض راحتی دست یک با هامو لباس و شدم اتاقم وارد آقا داخل بیاید:اومد فرشته صدای که زدم بهار اتاق در به ای تقه رفتم بهار اتاق طرف به و

...مهرداد

www.romanbaz.ir 158

www.romanbaz.ir

Page 159: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

160

بود خوابیده ناز که افتاد بهار به نگاهم و کردم باز رو ر بها اتاق در

نباشید خسته آقامهرداد سالم:شد اون پرت حواسم فرشته باصدای

راچ ممنون سالم:گفتم ریزی بااخم میکرد نگاهم ملیحی لبخند با دوختم بهش رو نگاهم ....نگفتم من مگه خوابوندی رو بهار

...نداره عب دیگه خوابید خب:وگفت پرید حرفم میون فرشته

چیزیه خوب هم خجالت دختر میای خرکی عشوه انقدر چرا کردم نگاهش مستقیم

.بری میتونی کن جمع رو وسایلت کم کم توهم باشه:گفتم و کردم فوت رو نفسم

...بره در تنتون از خستگی خب اید دستتون؟؟؟خسته بدم که چایی لیوان یه فقط چشم-

www.romanbaz.ir 159

www.romanbaz.ir

Page 160: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

161

باشه:گفتم و دادم تکون سری

هک بود خوبی فرصت نشستم مبلمان روی و شدم پذیرایی وارد شدم خارج بهار اتاق واز بی تحمل و بودم شده خسته کنم مرخصش خدمت از هم کم کم و بزنم حرف باهاش ...نداشتم رو اش یهویی تغییر این و ها انضباطی

ناسبم فیلمی کردن پیدا برای ها شبکه توی کنکاش مشغول و کردم روشن رو تلویزیون ...بودم

....دوختم اون به بااخم و گرفتمtv از رو نگاهم فرشته ی باصدا که

زرشکی کوتاه خواب لباس شد گرد هام چشم نش پوشید لباس نوع و وضعیت بادیدن ..........و بود پوشیده رنگی

.وضعیه و سر چه این:گفتم باعصبانیت و شدم بلند جا از خورد گره هم در هام اخم نمیکشی؟؟؟؟؟؟ خودت؟؟؟؟؟خجالت واسه کردی درست

www.romanbaz.ir تربشیم؟؟؟؟ خودمونی باهم خورده یه چطوره مهرداد نه:وگفت زد پررنگی لبخند 160

www.romanbaz.ir

Page 161: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

162

باغیض زد رو حرف این و ایستاده روم به رو که است فرشته این که نمیشد باورم واقعا گورت خونه این از و کنی جمع رو پالست و جل االن همین بهتره:زدم داد و کردم نگاهش ....آشغال ی ه دختر بیرون میکنم پرتت وضع باهمین وگرنه کنی گم رو

لمد دارم دوست من مهرداد:وگفت ایستاد مقابلم گذاشت میز ،روی رو چایی سینی فرشته ...باهات میخاد

پرت فطر یه به صورتش که کردم صورتش نثار محکمی سیلی بزنه حرفشو اینکه از قبل گفتم؛لباس و بهار اتاق داخل کردم پرتش و کشیدم خودم با و گرفتم رو دستش مچ شد ؟؟!فهمیدی؟ میکنی گم گورتو و میپوشی االن همین هاتو

... نگرفتمش کتک باد به که بودم گرفته رو خودم جلوی خیلی شدن سرازیر هاش اشک

....دختر این...دختر این نکردم نگاهش مدت تمام پوشید رو شلوارش مانتو بااشک

.... که نمیزاری خونه این توی پاتو فردا از اخراجی:گفتم که شد رد مقابلم از

www.romanbaz.ir 161

www.romanbaz.ir

Page 162: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

163

داشتم دوست من:گفت اشکیش های چشم با برگشت

بفهمونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهت دیگه جور یا فهمیدی بیرون برو گمشو:وگفتم زدم پوزخندی

کار من واسه زیاده که چیزی باشه:گفت و کرد نگاهم بانفرت... کرد فرق نگاهش نوع

زیاده خصوصا تو برای که کار آره-

زد بیرون خونه از و نزد حرفی فرشته

...نمیشد باورم انداختم چنگ موهام وبه کردم فوت رو نفسم

بود شده خورد کافی ی اندازه به اعصابم اومدم خودم به بهار بلند ی گریه باصدای

و رفتم اتاقم به سرجاش گذاشتمش و برد خوابش که دادم تکونش کمی و کردم بغلش کثافط ی دختره بستم محکم رو درش

www.romanbaz.ir 162

www.romanbaz.ir

Page 163: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

164

ودب همین لیاقتش واقعا بود کننده دیوونه خوردی اعصاب این گذاشتم هم روی هامو پلک بیرون کنم پرتش که

...اعتماد قابل پرستار یه دنبال بیفت فردا از.... هوووف

تهنداش اعصاب به انداخت خط موبایلم زنگ صدای نشستم سرجام و کردم فوت رو نفسم بله؟؟؟:دادم جواب بود مهرنوش ام

خوبی؟؟ داداش سالم الو-

شده؟؟؟ چی خوبم-

www.romanbaz.ir 163

www.romanbaz.ir

Page 164: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

165

...رو فرشته چرا-

دلت ...دیگه بزنی حرف دختر اون مورد در کلمه یک مهرنوش:وگفتم بزنه رو حرفش نزاشتم نکنی معرفی من به مزخرف های پرستار این از هم دیگه نسوزه آشغال اون واسه

فهمیدی؟؟؟؟

...بهار تکلیف پس-

.خدافظ میکنم پیدا پرستار یه میگردم خودم-

.کردم قطع رو وگوشی

:لیلی

نگاه افاطر به برگشتم موند خیره رنگی سفید سقف روی نگاهم برداشتم هم ازروی پلکامو بود؟؟ کجا اینجا کردم

.وصلته سرم نخور تکون:اومد آشنا شخصی صدای که خوردم تکونی

اینجا؟؟:وگفتم شدم خیره پسرحاجی به برگشتمwww.romanbaz.ir 164

www.romanbaz.ir

Page 165: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

166

. بیمارستانیم:گفت ریزی بااخم

شده؟؟ چی-

.بوده زیاد تون عصبی فشارهای گفت دکتر شدید هوش بی و رفت گیج سرتون-

شب؟؟؟ هشت افتاد ساعت به نگاهم زدم پوزخندی اتفاقات بایادآوری

...لیدا بود تاریک هوا

فهمید؟؟؟ لیدا:گفتم بانگرانی

بیارتش دنبالش رفته حاجی:گفت و داد تکون سری

شد؟؟ چی صابر-

نباشید نگران همین شده کوفته بدنش کمی خوبه اونم-

کردم اسیر هم رو شما تونم شرمنده:وگفتم دادم تکون سریwww.romanbaz.ir 165

www.romanbaz.ir

Page 166: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

167

.حرفیه چه این دارید اختیار-

شد اتاق وارد گریون های باچشم لیدا و شد باز اتاق در که بود نگذشته بیشتر ای دقیقه چند لمگ آبجی شدی چی آبجی بمیرم االهی:میکرد گریه زار زار و بغلم توی انداخت رو وخودش

... آبجی وصلته سرم خوبی؟؟؟چرا

نکن گریه که نشده چیزی جان لیدا خوبم:گفتم و کردم نوازش رو پشتش

آبجی؟؟؟؟ شده چی پیشونیت:وگفت کرد نگاه بهم لیدا

نباش نگران عزیزدلم است ساده زخم یه-

ما زندگی سر از دست نه؟؟؟؟اون بود لهراسب کار آبجی:وگفت کرد بغلم دیگه بار نم؟؟؟ک چیکار من بیاد سرت بالیی اگه آبجی برنمیداره تو سر از دست اون آبجی برنمیداره

از نم لیدا بیاره سرمن بالیی نمیتونه کس گفتم؛هیج و زدم پسش شد جاری منم اشک نکن گریه انقدر هم حاال ترم مرد مرده هرچی

www.romanbaz.ir 166

www.romanbaz.ir

Page 167: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

168

کرد پاک رو اشکاش شد ساکت لیدا

باسع مش نکنه شمادرد دست:گفتم بود ایستاده زیر سربه ای گوشه که عباس مش روبه

دخترم نکردم کاری:گفت بالبخند و کرد بلند سرشو عباس مش

...لهراسب اون کنم نگاه شما روی توی میکشم خجالت خدا به:گفتم شرمنده

بتراشه مشکل تو برای نمیخام دخترم گذشتم خیرش از هیس-

...خسارتش پس:گرفتم دندون به رو لبم

گذشته ام خانواده از که بوده بال یه میگم من دخترم نزن خسارت از حرف-

...انداختم پایین رو سرم و نزدم حرفی

www.romanbaz.ir 167

www.romanbaz.ir

Page 168: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

169

...........

ییگو بودن کرده مرخص زودتر رو صابر کردن مرخصم شد تموم سرمم که بعد ساعت نیم ...لهراسب نگذره ازت خدا بودن وسطحی ساده هاش زخم

رفت که کردیم تشکر اونم از نداد اجازه عباس مش که برسونمون میخاست حاجی پسر بود گرفته دستش توی محکم رو دستم لیدا شدیم عباس مش ماشین سوار

پیش نکرده خدای هم مشکلی دخترم بفرما:گفت و داشت نگه خونه مقابل عباس مش بگیر تماس خودم با اومد

دیگه چیز یه عباس مش نمیندازم زحمتتون-

اومدن از دیگه منو:وگفتم دوختم ماشین مف به رو نگاهم میکرد نگاهم جلو آیینه از منتظر شما هواس نکرده خدای مشکلی یه دوباره لهراسب میترسم کنید معذور مارکتتون سوپر به

...بیاره بوجود

www.romanbaz.ir 168

www.romanbaz.ir

Page 169: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

170

بدی؟؟ رو وخارجتون خرج میخای جوری چه دخترم پس:گفت ناراحتی با عباس مش

میکنم پیدا دیگه کار یه میگردم کریمه خدا:وگفتم کردم فوت رو نفسم

دچن این حقوق حجره بیا شد بهتر حالت هروقت پس صالحه هرطور:وگفت داد تکون سری بگیر رو کردی کار وقت

موجدان عذاب خورده یه حداقل حاللتون جقوقم افتاد امروز که اتفاقی بااین دارید اختیار- ...خسارت از نه یه که میشه کم

باشه؟؟؟وگرنه بگیری رو حقوقت بیای حتما زدی خسارت از حرف باز دخترم بابا ای- .میشم ناراحت

اخیرتونخد....انشا باشه تون خانواده باالسر همیشه تون سایه باشه:وگفتم دادم تکون سری خدانگهدار، بده

خدانگهدارتون باش وخودت خداهرت مواظب توهم جان لیدا دخترم باش مواظب-

....شدیم پیاده ماشین از و کرد خداحافظی هم لیدا

www.romanbaz.ir 169

www.romanbaz.ir

Page 170: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

171

مهرداد؛

بلوقا خوب پرستار یه هنوز و میگذره کردم اخراج رو فرشته که زمانی از ای چهارهفته سه رو بهار مبرس کارم به اینکه برای بود کرده درگیرم کمی موضوع این و بودم نکرده پیدا اعتماد و بود شده زیاد آمد و رفت درهرحال... سرکار میرفتم هم خودم و اینا مامان پیش میزاشتم ...میشد خسته بهار هم من هم

...بود خواب خواب کوچیکش خواب تخت روی گذاشتمش و بوسیدم رو اش گونه

... نداشتم قبول من رو کدوم هیچ ولی شدند معرفی بهم مهرنوش توسط دونفری یکی

شدم یرهخ سقف به و خوابیدم باز تاق تختم روی رفتم اتاقم به و دادم بدنم به قوسی و کش ...بود مشغول زیادی فکرم

برای خودت و بودی کاش آنا... موند خیره خودم و آناهید عکس روی نگاهم شدم شونه یک ...بود شده تنگ براش دلم چقدر...میکردی مادری دخترمون

ی همسایه از یادم مهری نگو من به نگفتم بهت من وروجک بابا ای- ...!!مهری- ...خانوم مهری میفته اینا مامان

www.romanbaz.ir 170

www.romanbaz.ir

Page 171: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

172

شده زیاد بود شده درگیرش که هایی بیماری و بود اش بارداری آخر های ماه خندید یلند ...مهرداد:گفت خاصی غم وبا کرد حلقه گردنم دور رو دستش بودند

خانومم؟؟ وگفتم؛جانم کردم نگاهش اخم بدون لبخند بدون

...میخوره تکون داره شکمم روی بزار رو دستت بیا:گفت و کشید شکمش روی دستی

رزی کوچولو موجود یه... کردم حسش گذاشتم شکمش روی رو دستم زدم مالیمی لبخند انگیزه حیرت:وگفتم شدم خیره آناهید به حیرت با میکرد حرکت دستم

.ببینم رو مون بچه بتونم که بمونم زنده اونقدر کاش:وگفت غمگین اما خندید

دبو باری آخرین آنا:وگفتم انداختم چنگ موهام به شدم جابلند از خورد گره درهم هام اخم .زدی رو حرف این که

دستم اومد طرفم به خورد سر اش گونه روی مانندش مروارید های اشک شد بلند جاش از ی همه میدونی که خودت بپذیری اینو باید تو مهرداد اما:وگفت گرفت هاش دست توی روwww.romanbaz.ir ...ند امکان هم درصد بیست حتی من موندن زنده گفتن ها دکتر 171

www.romanbaz.ir

Page 172: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

173

نگفت کردن غلط دکترا بشنوم نمیخام هیس:هاش لب روی گذاشتم رو ام اشاره انگشت روم وبهر وایستادی حاال بچه پدر گور گفتم چقدر نمیخام بچه گفتم تو به چقدر من آنا غلط ...مرد از و

حرف این زدن من برای بود سخت ندادم ادامه رو حرفم

ناال من که جایی همین درست رفتم مشترکمون اتاق به و کردم جدا آنا دست از رو دستم احساس رو حضورش بعد دقایقی میکنم فکر خاطراتمون آناهیدو به دارم و خوابیدم تنها به ور پشتت نکن قهر اینجوری مهرداد:وگفت کرد حلقه کمرم دور پشت از رو دستش کردم اهگن میشه متوجه هاتو حرف این بچه این میدونی هیچ میزنی حرف اینطوری چرا نکن من ...داره

...ندارم گناه نیستم؟؟؟من مهم برات من چی من-: میریخت اشک کردم نگاهش برگشتم

...مهرداد:گفت بااشک

...بود نریخته من آغوش توی که ها اشک چه ... بزنه حرف نزاشتم و گرفتمش درآغوشwww.romanbaz.ir 172

www.romanbaz.ir

Page 173: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

174

...!!بود شده تنگ براش دلم... کردم نوازش رو خالیش جای برگشتم

:لیلی

ردبگ کار دنبال تاشب صبح برو بازم بابا ای هووف شدم بیدار خواب از خون خروس صبح ...هیچی به هیچی آخرشم

و ودل داده بهم حسن مش که باپولی کردم آماده مختصر ی صبحونه یه و شدم بلند جام از میشد رو دوماهی شدم شرمنده کلی من و فرستاد برام دیروز که غذایی مواد همه اون

... عالف و بیکارم که هست ای هفته چهار االنم گذروند

آبجی؟؟ چنده ساعت:وگفت شد بیدار خواب از کشان خمیازه کردم بیدار خواب از رو لیدا

www.romanbaz.ir 173

www.romanbaz.ir

Page 174: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

175

هشت-

کار؟؟ دنبال بری میخای-

.مجبورم کنم چیکار دیگه آره-

اینبار:وگفت اومد زد سروصورتش به آبی اینکه از بعد رفت آشپزخونه به و داد تکون سری بری؟؟ میخای کجا

ببینم برم داریم نیاز مجرب خانم فروشنده یه به بود زده فروشی لباس مغازه یه- چیه شرایطشون

نکرده؟؟ شکایت ازلهراسب هنوز عباس مش:گفت و سفره پای نشست داد تکون سری

.بیاد پیش مشکل من واسه نمیخاد میگه خدا بنده نه-

بده خداخیرش-

.آمین-

www.romanbaz.ir 174

www.romanbaz.ir

Page 175: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

176

ام چهره به نگاهی شدم آماده و کردم جمع رو سفره خوردیم رو مون صبحونه ازاینکه بعد وتروف نفسم بشه خوب تا میبرد وقت بود ام پیشونی روی زخم جای انداختم آیینه توی ابروهایی رنگ سبز هایی چشم و داشتم سفیدی پوست کردم نگاه ام چهره به و کردم فرفری بگم یابهتره دار حالت موهای با سرخ و جور و جمع های لب و هشتی و کشیده بود موهام عاشق بیامرزم خدا ی ننه بودم نکرده کوتاهشون بود وقت خیلی که خرمایی میشه آب و میخوره؟؟نون من درد چه به وباال قد این قیافه این انداختم باال ای شونه برام؟؟؟

یدسف پوستش بود دار احالت که داشت طالیی موهای بود قشنگ خیلی هم طفلی لیدای خاص چشماش رنگ قاطی سبز و خاکستری وچشمایی سرخ و جور و جمع های لب و بود ...بود

شدم افکار این خیال بی

خدانگهدار میرم دیگه گفتم؛من لیدا روبه و

...خدانگهدار آبجی باشی خودت مواظب-

...افتادم راه اتوبوس ایستگاه طرف به و بیرون زدم خونه از

www.romanbaz.ir 175

www.romanbaz.ir

Page 176: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

177

.............

بالمس که توجیبم بزارم رو کارتم من خواستم شدم پیاده و کردم حساب رو اتوبوس ی کرایه یه؟؟ک یارو یگانه؟؟؟این مهرداد گرفتم چشمام مقابل و آوردم درش جیبم از باتعجب کارتی

....شماره من سوپر دزدا مارکت سوپر آوردم فشار ذهنم به خورده یه

کار از بزنم زنگ یارو این به میتونستم زدم بشکنی خوشحال موضوع این یادآوری با...آهان آدم که هم یارو این بهتره خیلی که دریده چشم پسر و جوون های فروشنده برای کردن اروی اون از یادم که نمیپوشیدم رو مانتو این من اگه شکر رو حکمتت خدا هی .میزد حسابی و رنگارنگ های بامشتری زدن سروکلع از بساب و عاره؟؟بشور کار مگه حاال نمیفتاد بهش زنمب زنگ و کنم پیدا تلفن یه باید فقط بهتره خیلی آقا اصغر مارکت سوپر مفنگی

هواستاد نفر چند یه افتادم راه تلفنی دکه سمت به و خریدم تلفن کارت یه همه از اول کرد نمیشه کاریش دیه وامیستم نره عب بودن

نوبت ممد یول هوی:وگفتم جلو رفتم بزنه جلو خواست فشنی یارو یه که بزنگم برم اومدم منه

دادی؟؟ چی؟؟؟فحش:گفت اخم با یارو

www.romanbaz.ir 176

www.romanbaz.ir

Page 177: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

178

زدم پوزخندی

ودوازده نهصد خب واستا گرفتم رو طرف ی شماره و برداشتم رو تلفن گوشی و ..... نهصدوسیزده

این و نمیشناسه نیاد قپی که خداکنه فقط بده جواب تا موندم منتظر گرفتم که رو شماره ...حرفا

صدای که سرجاش بزارم رو گوشی خواستم ناامید نداد جواب کسی خورد آزاد بوق تا چند ...بفرمایید:پیچید گوشی توی بمش

...الو: بزنم حرف حسابیه آدم بااین جوری چه من

...سالم الو:وگفتم اومدم خودم به

شما؟؟ بفرمایید:وگفت کرد فوت رو نفسش

... شامپو-

www.romanbaz.ir 177

www.romanbaz.ir

Page 178: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

179

أم بانو:گفتم و کردم قطع حرفمو که بدم سوتی اومدم

نشو مزاحم محترم خانوم...بشناسم نمیکنم بانو؟؟؟؟فکر-

من؟؟؟ سوپر چطوری دادی نجاتم اومدی مارکت سوپر تو که همون بانو منم بابا عه-

:مهرداد

...هه...یابو... آهان کردم کنکاش ذهنم توی کمی حرف این باشنیدن

امرتون؟؟ بفرمایید شناختم آهان:وگفتم کردم فوت رو نفسم

هستید؟؟ خوب-www.romanbaz.ir 178

www.romanbaz.ir

Page 179: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

180

.خوبم ممنون-

وکارم یعنی بیرون زدم میکردم کار که سوپرمارکتی اون از من مزاحمت از قرض راستش- کار امبر میتونید که افتاد شما حرف از یادم کارم دنبال و میشه ای هفته چهار سه کردم ول ...میشه چی ببینم شدم مزاحمتون کنید پیدا

که بدید من به ی شماره یه ولی نیست کاری که حاضر درحال:وگفتم کردم فوت رو نفسم بگیرم تماس باهاتون شد پیدا کاری اگه

...که ندارم ثابت ی شماره-

هتونب رو خبرش بگیر تماس دوباره فردا شما بزنم حرف نفر باچند امروز من نداره اشکالی- .میدم

.خدافظ فعال پس نکنه درد دستت-

...خدانگهدار-

یداپ کار براش کجا از شد پیدا کجا از یهو دختر این دار و گیر این تو کردم قطع رو گوشیwww.romanbaz.ir کنم؟؟؟؟ 179

www.romanbaz.ir

Page 180: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

181

افص خیلی معلومه دخترهم این هستم اعتماد قابل پرستار یه دنبال خودم که کار؟؟؟؟من ...میگیره یاد بهار زدن؟؟؟نه حرف طرز... زدنش حرف طرز بااین ست وساده

نفر یه اب نمیتونم من پایینه اجتماعی ی طبقه از فرشته مثل هم دختر این رفتم فرو فکر به بزنم سروکله دوباره فرشته بااخالقیات

اون از غیر به دیدنش دوبار اون است؟؟؟توی فرشته مثل دختر این اخالق آیاواقعا ولی شخص ولا از بگیرم فاکتور البته نداشت ای دیگه ناشایست رفتار گفت من به که یابویی تکلیف خب میکرد رفتار بهار با محبت با چقدر دیدمش که اولی روز... زدنش حرف مفرد ...شو ام بچه پرستار بیا بگم بهش زد زنگ که ؟؟؟؟فردا چیه من

...بشم پشیمون دوباره نمیخاد دلم نیست بد کردن فکر خورده یه

:لیلی

یه و برم پیاده میخاست دلم افتادم راه خونه طرف به و جاش سر روگذاشتم تلفن گوشی هرچی الاص بساب و بشور...کاش کنه پیدا من برا کار یه منه سوپر این کاش کنم فکر خورده خاممی...خدایا نکشه بشم کارهاش گند و لهراسب دامن به دست اینکه به کارم فقط میرم تمنداش بخوری درد به چیز دنیا این تو که من... کنم حفظ مو پاکدامنی و غرور نفس عزت

www.romanbaz.ir 180

www.romanbaz.ir

Page 181: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

182

کی بابا هنن گفتم که باری اولین از... میگم چی میدونی خودت ولی کنم ناشکری نمیخام حاال کشیده؟؟؟ منو ناز

رایب امروز مث که بوده این حداقلش میکرده حل رو مشکالتم از کمی وجودشون که درسته اول همون از نشدم بزرگ قو پر توی من... ساده زندگی یه نمیزدم دوسگ کار کردن پیدا ... خریدم رو نازش من داره فرق بامن اخالقش که هم رو لیدا البته اومدم بار سخت

... میرفتم سرکار و بودم نوکرش خودم مردن بابام ننه که سالگیش نه از

شه؟؟می آب و نون برام بدبختی به کردن فکر گذشته به کردن فکر کردن فوت رو نفسم

این حداقل نشدیم حسابی آدم یه که ما کدوم هیچ خدایا داره کنکور لیدا دیگه روز چند سن هم که طوری برسه دهنش به دستش و شه ای کاره یه خودش برا بره کوچیکه خواهر ...نخوره رو زندگیش ی رفته دست از های روز حسرت شد من

...بودم حیاط در مقابل اومدم خودم به زمانی که بودم افکارم توی غرق اونقدر

رشس من ورود با بود کتاباش توی سرش و بود نشسته لیدا شدم حیاط وارد و کردم باز درو کردی؟؟ پیدا کار اومدی زود چقدر آبجی سالم عه:وگفت کرد بلند رو

www.romanbaz.ir 181

www.romanbaz.ir

Page 182: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

183

گفت زدم حرف باهاش منه سوپر یارو اون به زدم زنگ یه بگم چی که کار سالم علیک- .کار واسه میده رو خبرش بزنم زنگ بهش وفردا میشه چی ببینه

من؟؟؟ سوپر-

...یگانه مهری بود چی چی اسمش دیه آره:وگفتم دادم تکون مو کله

.مهرداد آبجی مهرداد:وگفت خندید

خب سخته ها دارن ها اسم چه ملت همین آهان-

ی یندهآ و سرنوشت میتونی تو داری کنکور دیگه چند که خواهر بخون:گفتم و خندید لیدا نیبز دو سگ نون لقمه یه واسه من مثل نمیخاد لیدا؟؟؟دلم فهمیدی کنی عوض رو خودت نهات ؟؟االن باشه .ببینم دکتریت سفید لباس توی تورو میخاد دلم مردم حمالی بری و

.لیدا توی برای دارم که امیدی

قول نکشیدم زحمت کم من شم قبول میدم قول آبجی چشم:گفت رنگی کم لبخند با لیدا ... بدم پایان بدبختی این به میدم

www.romanbaz.ir 182

www.romanbaz.ir

Page 183: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

184

بگیر هم مارو دست شدی دکتر فقط آمین االهی:وگفتم زدم لبخندی

بود طوری چه زندگیم نبود معلوم که نداشتم رو تو اگه آبجی جونمی که تو:وگفت خندید نسپردی لیال و لهراسب به منو و داشتی مو هوا خودت که مرسی

. بود ام وظیفه:وگفتم زدم لبخند

آبجی دارم دوست خیلی:گفت و گرفت درآغوشم یهویی و شد بلند جاش از

...دارم دوست منم:گفتم و کردم نوازش رو پشتش

............

:مهرداد

نهخو به برداشتم اینا مامان ی خونه از رو بهار اینکه از بعد کاری تایم شدن تموم از بعد خونه به نرسیده که بودن زده هم ی وکله سر به مهرشاد با و بود شده خسته اونقدر رفتیم

www.romanbaz.ir 183

www.romanbaz.ir

Page 184: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

185

و ادبی بهار پس از میتونه واقعا .اینکه و دختر اون به راجع بود مشغول فکرم برد خوابش ؟؟...نه یا باشه خوبی پرستار

هاگ بیاد همینطوری میگم ای هفته یک گذاشتم هم هاموروی پلک و کردم روفوت نفسم ... سالمت به مارو و خیر به رو اون نه که هم اگه میدارم نگهش بود خوب

.............

:لیلی

وندمیخ درس داشت و بود نشسته گوشه یه که لیدا دیدن با شدم بیدار خواب از زود صبح نخوابیدی؟؟؟ تاحاال دیشب ببینم:گفتم باتعجب

...فردا فرداست دارم استرس خیلی آبجی وای:وگفت انداخت باال نه معنای به سری

فتمنگ بخون گفتم من ها نداشتی خواب اصال رو دوهفته یکی این:وگفتم کردم ریزی اخم حال زا نیاری کم رو فردا بخواب بگیر هم بعد بخور میارم نون لقمه یه االنم بکش رو خودت نباید ها آخری میگن نشنیدی بسه خوندی هرچی رفته باد بر تالشت ی همه بعد بری ارمد اطمینان تو به من باشه خدا به امیدت میشه بیشتر استرست بخونی هرچی بخونی

www.romanbaz.ir 184

www.romanbaz.ir

Page 185: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

186

آبجی چشم:گفت بالبخند

.باشن بال بی خشگلتم های چشم-

یگانه؟؟؟ آقای به میزنی زنگ امروز-

میشه چی ببینم آره-

. کرده پیدا برات خوب کار یه ایشاال-

...ایشاال-

...کردم جمع رو تشکم و شدم بلند جام از

ور مون صبحونه لیدا همراه به وشوخی خنده با و کردم آماده رو صبحونه بساط اون از بعد خوردیم

www.romanbaz.ir 185

www.romanbaz.ir

Page 186: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

187

.آیجی میگم:گفت لیدا که برگشتم هال به شستم و کردم جور و جمع هارو ظرف

وبله؟؟؟ ها-

مجرده؟؟؟ سوپرمنه این-

داره هم بچه یه داره زن باو نه:وگفتم خنده زیر زدم پق

سالشه؟؟ چند واقعا؟؟؟؟مگه:گفت باتعجب لیدا

...میخوره اینا یک و سی سی بهش ولی واال نمیدونم-

. آهان-

پرسیدی؟؟؟ چرا حاال آره-

بزنی؟؟ زنگ یهش میری کی شدم کنجکاو همینطوری-

ماال باال برم ندارم حال میزنم زنگ میرم اونجا دارن تلفن سرکوچه مغازه همین دیگه میرم- ...ها

www.romanbaz.ir 186

www.romanbaz.ir

Page 187: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

188

باشه-

ه؟؟؟باش بخواب تو برمیگردم و میرم من که تاموقع:گفتم لیدا به رو و شدم آماده کم کم

...خوب های باخبر ها بیای زودی آبجی باشه-

.خوب های خبر با میام:گفتم و زدم لبخندی

ودب نزدیک که بود این خوبیش افتادم راه ساالرخان ی مغازه طرف به و شدم خارج خونه از

چیزی آبجی سالم:داد رو جوابم اش مشتی داش وبالحن کردم سالم شدم که مغازه وارد میخاستی؟؟؟

تا مغازه تلفن از بزنم زنگ یه میخام خان ساالر دستت قربون:وگفتم دادم تکون سری .میکنم حساب رو پولش

www.romanbaz.ir 187

www.romanbaz.ir

Page 188: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

189

ما ردنگ به اونقدر شما پدر نمیخاد پول بانو بفرما:گفت و کارتون یه روی گذاشت رو تلفن میشیم مون آخرت و دنیا ی شرمنده بگیریم رو قرون دو این که داره حق

بده خیرت خدا درست دستت:وگفتم زدم لبخندی

بودم کرده حفظش دیروزی همون گرفتم رو شماره

بفرمایید؟؟؟؟؟-:داد جواب آزاد بوق تا چند از بعد

. سالم الو-

شما؟؟؟ سالم-

...این بود مخی ماش چه کردم فوت رو نفسم

...کار ی واسه أم بانو-

www.romanbaz.ir 188

www.romanbaz.ir

Page 189: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

190

...اومد یادم بله بله:گفت بزنم رو حرفم ازاینکه قبل

...کرد کار بادومیش مغز عجب چه

شد؟؟؟؟ چی خب-

.........

.......

:لیلی

به حضوری باید که داره شرایطی البته کردم پیدا براتون کار یه:گفت مکث کمی از بعد برسونم عرضتون

www.romanbaz.ir 189

www.romanbaz.ir

Page 190: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

191

بگید؟؟؟ ؟؟؟میشه کاری چه:گفتم باخوشحالی

.پرستاری-

...پرستاری رفتید شما ها نیستم خونده درس من ببخشید:گفتم باتعجب

ربیاید؟؟؟ب پسش از میتونید است بچه پرستاری منظورم:گفت بزنم رو حرفم اینکه از قبل

مراقبت مانند فرشته و کوچولو نازو موجودات اون از برم من ؟؟؟یعنی بچه پرستاری کنم؟؟؟

نبود؟؟؟ بود بهتر که بیکاری از

هستن؟؟؟ تا چند خب-

.است دونه تا؟؟؟یه چند-

www.romanbaz.ir 190

www.romanbaz.ir

Page 191: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

192

میکنم قبول باشه آهان-

.هبش ذکر موارد سری یه باید بیارید تشریف خدمتتون میدم که آدرسی به میتونید-

چیکارتونه؟؟ بچه این اصال ببخشید-

.دخترخودمه-

بهار؟؟؟...خودتون؟؟؟همون دختر:گفتم باتعجب

..........

:مهرداد

بود؟؟؟ یادش بهار اسم هنوز بود تیز چقدر دختر این

.بهار بله:وگفتم کردم فوت رو نفسم

www.romanbaz.ir 191

www.romanbaz.ir

Page 192: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

193

فهمیدم زدنش حرف طرز بوداز شده گیج

بیام؟؟ کجا من خب...باشه... امم-

ام منشی با شید من اتاق وارد راست یه اومدید:گفتم و دادم بهش رو مطبم آدرس میکنم هماهنگ

.میرسونم رو خودم باشه باشه-

ادب ای ذره کردم نگاه دستم گوشی به باتعجب کرد قطع رو تلفن خداحافظی بدون و دختر؟؟؟؟ این داشت

...مهرداد نشی پشیمون امیدوارم بگذرونه خیر به خدا کردم رها رو نفسم

.........

:لیلی

www.romanbaz.ir 192

www.romanbaz.ir

Page 193: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

194

منشیش با بود هم جایی عجب رسوندم سوپرمنه مطب به رو خودم و گرفتم تاکسی یه هضرب داخل بری میتوتی گفت هم دقیقه چند بعد اومد افاده و فیس نمه یه اول زدم حرف ....بفرمایید:گفت که زدم من سوپر دراتاق به ای

......و کردم باز رو اتاقش در

لیلی؛

...اینجا جاییه عجب اوه اوه شدم اتاق وارد

خدای .شدکتری سفید لباس اون توی میکرد براندازم جدیت با که منه سوپر به افتاد نگاهم .سالم:وگفتم کردم صاف رو صدام بود شده ابهت

www.romanbaz.ir 193

www.romanbaz.ir

Page 194: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

195

.بنشینید بفرمایید سالم:گفت و داد تکون سری

؟؟؟ هستید خوب:وگفت نشستم و رفتم صندلی طرف به

.شما لطف به ممنون:وگفتم دادم تکون مو کله

.بزنم رفح باهاتون بهار پرستاری شرایط مورد در تا اینجا بیارید تشریف گفتم بهتون خب-

...سالتونه چند و چیه اسمتون بگید شما همه از اول:گفت که کردم نگاهش منتظر

میزنن صدام بانو بقیه البته...سالمه سه و بیست و ام قاسمی لیلی-

میارید تشریف نیم و هفت ساعت صبح که اینه کارتون شرایط... بله:گفت رفته های باابرو شما روز طی برمیگردم من و باشه هشت ساعت که تاشب مطبم میام هم من و من منزل رحضو من که ناهار البته شام و ناهار باشماست هم آشپزی میرسید بهار کارهای به فقط تاساعت من که زکره قابل البته هستم من که هم رو شام بهاره و خودتون برای و ندارم اومدم من که هم زمانی هستید راحت هم شما و نیستم خونه و هستم سرکار شب هشت اونو ونهخ برمیگشتم زودتر من که اوقات گاهی قبلی پرستار اینکه و برگردید میتوتید شما

تایم روز به روز اون چون بوده نادرست کارم که بردم پی این به ولی بره میفرستادم قطف شما نیست اینطور شما به راجع بره میخاست هم زود میومد دیر میکرد کم رو کاریش

www.romanbaz.ir 194

www.romanbaz.ir

Page 195: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

196

اعتس سر نیست هم رفتن زود و اومدن دیر از خبری سرکار نیاید میتونید تعطیل های روز چیه؟؟؟ نظرتون خب... هستید هم بهار مواظب و برمیگردید ساعت سر میاید

هک هم دارم؟؟؟آشپزی منه سوپر این به کار چه من خب دوختم زمین به رو نگاهم متفکر بهتره بود کجا بچه این مادر داشتم سوال یه فقط هست هم نوکرش که هم رو بچه بلدم بپرسم

... مادرش واینکه سالشه؟؟ چند دخترتون گل این ببخشید:وگفتم کردم بلند رو سرم

:گفت مکث باکمی

...نیستند حیات قید در همسرم.... ماه هشت و سال دو-

...براش بمیرم نداشت؟؟؟االهی مادر بهار کردم نگاهش گرد توپ ی اندازه های چشم با

گریه زیر نزنم اینجا اینکه واسه درآد اشکم بود مونده کم

www.romanbaz.ir 195

www.romanbaz.ir

Page 196: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

197

...!!خدابیامرزتش :گفتم

...........

مهرداد؛

میکنید؟؟؟ قبول بیامرزه هم رو شما رفتگان خدا:وگفتم دادم تکون سری

چقدری حقوقم این ها ببخشید فقط میکنم قبول باشه:وگفت شد متفکر کمی دختر میشه؟؟؟

.تومنه یک ماهی حقوقتون-

تومن؟؟؟ میلیون یک:وگفت شد گرد دختر های چشم

www.romanbaz.ir 196

www.romanbaz.ir

Page 197: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

198

.بله:وگفتم دادم تکون سری

سرکارم؟؟؟ بیام کی از من باشه:وگفت فهمیدم نگاهش از اینو شد زده ذوق

خوبه؟؟؟ فردا-

....فردا از باشه-

ماش چاخلص فردا پس از کنید مرخص منو رو فرداهه این ببخشید:وگفت کرد مکث کمی هستم هم

بیاید؟؟ فردا نمیتونید چرا-

. برم همراهش میخام کنکورشه فردا کوچیکم آبجی راستش-

داشت؟؟؟ میخوند؟؟؟کنکور درس خواهرش کردم نگاهش رفته باال های باابرو

www.romanbaz.ir 197

www.romanbaz.ir

Page 198: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

199

.بود برانگیز ابهام دختر این زندگی

...انشاا میشید کار به مشغول فردا پس از پس باشه:وگفتم دادم تکون سری

.ما خونه آدرس اینم بفرمایید:گفتم و نوشتم روش رو ام خونه آدرس و برداشتم ای برگه

مرخص میتونم فردا پس تا پس خب:وگفت گرفت دستم از رو برگه و شد بلند جاش از شم؟؟؟

باشه موفق خواهرتون امیدوارم ببرید تشریف میتونید بله-

خدانگهدارتون نکنه درد شما دست-

www.romanbaz.ir 198

www.romanbaz.ir

Page 199: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

200

....خدانگهدار-

....شد خارج اتاقم از و

....کنه چیکار میخاد دختر این ببینم باید و گذشت کار از کار حاال خب

بانو؟؟؟ میگفتن بهش قاسمی؟؟؟چرا لیلی

ماست ام بامنشی و برداشتم رو تلفن گوشی انداختم باال ای شونه و کردم فوت رو نفسم ...داخل بفرسته رو بعدی بیمار تا گرفتم

:لیلی

باشی موفق که...انشاا عزیزم گفتم؛برو و گرفتم درآغوش سخت رو لیدا

آبجی دعاکن برام:وگفت کرد بغلم محکم

و گرفتم سمتش شکالت دوتا یکی همراه به معدنی آب ی شیشه شدیم جدا هم آغوش از . نکنی ضعف بگیر رو اینا:گفتم

www.romanbaz.ir 199

www.romanbaz.ir

Page 200: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

201

بگیری نمیخاست-

...دیرمیشه برو بدو بگیر:وگفتم کردم ریزی اخم

بمونی؟؟ برگشتم تاوقتی میخای-

.میمونم آره-

هواگرمه خب میرفتی-

شد دیرت برو نداره عب-

رفت که کردم رهاش اون از بعد فشردم و گرفتم دستم توی رو دستش

....بشه موفق خداکنه داشتم بدی استرس

................................

www.romanbaz.ir 200

www.romanbaz.ir

Page 201: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

202

:مهرداد

دیدج پرستار یه فردا از باشید بهار مواظب رو امروزه یه دیگه ببخشید:گفتم مامان روبه میاد

خوش کلی میاد وقتی هم مهرشاد بهار با گرمه سرم منم پسرم نداره عب:گفت مامان سالشه؟؟ چند کرده پیدا کی رو جدیدت پرستار ببینم بچه بااین میگذرونن

سالشه وسه بیست کردم پیدا خودم-

اطمینان نمیشه هرکسی به بدیه ی زمونه و دور ها باشی مواظب وساله سن کم قدر چه- کرد

دارم اعتماد خانم این به من:گفتم و دادم تکون سریwww.romanbaz.ir 201

www.romanbaz.ir

Page 202: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

203

تون بااجازه سرکارم میرم دیگه من خب:وگفتم نزد حرفی مامان

نینک اذیت رو مامانی:وگفتم بوسیدم میزد پا و دست مامان بغل توی که رو ر بها ی گونه دخترگلم؟؟؟ فهمیدی ها

...موکونم:وگفت داد تکون سری

خدانگهدار میرم دیگه من خب... وگفتم؛شیطون خندیدم

...خندیدم ر بها کردن بای بای وبه

....افتادم راه مطبم طرف به و شدم سوار و رفتم ماشینم طرف به شدم خارج حیاط از

.................. www.romanbaz.ir 202

www.romanbaz.ir

Page 203: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

204

یکی نخندو یکی ها بچه و شد باز بزرگ سالن در که بود گذشته ساعت چند لیلی؛نمیدونم یرونب میان اینجا از اینا که اینطوری شدم بلند جام از سریع بیرون میومدن سالن از گریون ....زاویراست زندون کردم حس لحظه یه

طرفم هب و داشت لب به ملیحی لبخند دیدمش ها بچه بین که میگشتم لیدا دنبال باچشم ... داشت فرق ها بچه این ی باهمه ملیحت لبخند قربون به من ای میومد

خشگله خانوم روباه یا شیری ببینم:وپرسیدم رسوندم بهش رو خودم

....شیر شیر:وگفت بغلم انداخت رو خودش خندید

...!!! شکرت خدایا:گفتم و خندیدم

لیلی؛

بود تهبرداش رو خونه کل سبزی قرمه بوی برگشتیم خونه به لیدا همراه به شوخی و باخنده افتاده جا حتما خرشتمم و بودم کرده درست برنجمو زود صبح

www.romanbaz.ir 203

www.romanbaz.ir

Page 204: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

205

میکشن صف کم کم خاستگارات ها انداختی راه بویی عجب آبجی اوووم:گفت لیدا

ذوق از کردم غش خدا رو تو وگفتم؛نگو خندیدم

به رفتن ی آماده زدم خورشت به سری و رفتم آشپزخونه به و کردم عوض هامو لباس خندید دادم رو کنکور این آبجی:اومد هال از لیدا صدای کردم خاموش رو زیرش بود ما شیکم ...شکوندمش که بود غول شاخ یه شدم راحت

نپلکن برت و دور غوال این از که باشیش شیکسته چین هم ایشاال-

پرستاری؟؟؟؟ میری فردا از:گفت و اومد اش خنده صدلی دوباره

پرستار میشیم فردا از دیه گفتم؛آره و کردم پهن بردم رو سفره

خداییش ولی:وگفت هال تو بردیم کرد کمک هارو بشقاب و شد آشپزخونه وارد من همراه مه آدمی هر با عباسه مش مارکته سوپر از تر کم هم کاریش ساعت خوبه خیلی حقوقش ...راحتی نیست میگی که هم منه سوپر اون بچه یه و خودتی بزنی وکله سر نمیخاد

www.romanbaz.ir 204

www.romanbaz.ir

Page 205: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

206

. راحتم آره:گفتم و زدم زانو چهار و نشستم سفره پای

رفت هوا به اعتراضم که بود کرده چه چه به به اونقدر شدیم مشغول و نشست هم لیدا ...میخندید فقط اونم

مه من خیال بود داده رو کنکورش لیدا که حاال خندیدیم باهم و گفتیم هردری از تاشب ....بود ترشده راحت

................

میریخت بهم رو خونه داشت که بهار به رو و نوشیدم آرامش با رو ام قهوه:مهرداد ...بابا بغل بیا دودقیقه وروجک:گفتم

...دالم الال:گفت و بغلم توی انداخت رو خودش و برداشت شیطنت از دست باخنده

www.romanbaz.ir 205

www.romanbaz.ir

Page 206: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

207

...که زوده:گفتم و کردم نوازش رو موهاش

...خشته:وگفت کشید ای خمیازه

کرده؟؟؟ اذیتت چقدر مهرشاد عمو ببینم-

...تا ده-

میرسم حسابشو وگفتم؛خودم خندیدم

که نکشید طولی و بازوم روی گذاشت رو سرش کشید تر طوالنی رو بعدی ی خمیازه ... برد خوابش

.....نیاد پیش مشکلی و کنه تا خوب بهار با امیدوارم میومد جدید پرستار فردا

:لیلی

مهری ی خونه آدرس بخوام که تاموقعی بود شش ساعت شدم بیدار خواب از زود صبح ...نشناسم وقت خیلی کنه فکر اولی روز نمیخاد دلم میشه دیر کنم پیدا جونو

www.romanbaz.ir 206

www.romanbaz.ir

Page 207: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

208

شدی؟؟؟؟ بیدار چرا دختر بخواب بگیر:گفتم بهش رو بود شده بیدار خواب از هم لیدا

...خب میره سر ام حوصله کنم کار چی بیکار من بری تو دیگه نمیاد خوابم خب-

.ها نکنی باز درو زد در کسی درضمن سریال و فیلم پای بشین-

ام بچه من مگه آبجی-

برمیاد صفت گرگ لهراسب اون از هرکاری ولی نیستی بچه-

...هست آثارش ببین:گفتم و کردم پیشونیم زخم به ای اشاره

شرو مانتوم و پوشیدم رو بودم خریده لیدا با پیش وقت چند که بلوزی نزد حرفی لیدا بآ سفید آب سرخ نمه یه:گفت لیدا که کردم پام هم شلوارمو سرم رو انداختم هم شالمو آبجی بمال

بدی یاد من به میخای چیه بازیا سوسول این باو نه-

دیگه نری نگه دید رو تو طرف زن کن دعا-

www.romanbaz.ir 207

www.romanbaz.ir

Page 208: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

209

مرده شده مرگ جوون بدبخت وگفتم؛زنش زدم نیشخندی

میگی؟؟؟ دروغ:گفت گرد های باچشم لیدا

دارم؟؟؟ طلب دروغ:گفتم و انداختم باال ای شونه

اش بچه واسه بمیرم االهی-

بود شده کباب براش جیگرم طفلی آره:وگفتم دادم تکون مو کله

اظبمو بگم بازم نشه دیر میرم دیگه وگفتم؛من ام شونه رو انداختم برداشتم رو کیفم فهمیدی؟؟؟ باشی خودت

...خدانگهدار باش خودت مواظب توهم آبجی باشه-

www.romanbaz.ir 208

www.romanbaz.ir

Page 209: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

210

................

...داند خدا کنم عوض من اتوبوس چقدر افتادم راه ایستگاه طرف به و شدم خارج خونه از

آدرسش خداروشکر رسیدم خودمون محل اتوبوس از غیر اتوبوس دوتا کردن عوض از بعد ...بود بر حوصله طوالنی راه این خب ولی بود راست سر

بهشت؟؟؟ از تیکه کجاست؟؟؟یه دیگه اینجا اووووف شدم طویلی و بزرگ میالن وارد

میگن چی آویزونن هاشون شاخه که هایی درخت این از بود پر خیابون کنار کل ...باو مجنونه بهشون؟؟؟مجنون؟؟؟دیووانه؟؟؟بید

... ده پالک انداختم دستم کاغذ به نگاهی

بود رو به رو هم رنگی مشکی سفید دربزرگ و میشد بست بن درآخر میالن رفتم مستقیم ...ده انداختم پالکش به نگاهی

...تکنولوژی ایول

www.romanbaz.ir 209

www.romanbaz.ir

Page 210: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

211

بود ها تصویری این از فشردم رو آیفن زنگ و افتادم راه در طرف به

پیچید؛بله؟؟؟؟ آیفن توی جون مهری بم صدای دقیقه پنج تقریبا گذشت از بعد

...پرستارم سالم-

...بفرمایید آهان-

سرم دروپشت و شدم حیاط وارد شد باز و دادم هل عقب به درو شد باز تیکی صدای با در بود بازمونده غار ی اندازه دهنم بستم

کجاست؟؟؟ اینجا

یزهر سنگ از پر باریک راه یه خونه در تا حیاط در قسمت از فقط بود فرش سنگ حیاط کل بود ور یه هم بزرگ استخر یه فراوون و فت که هم درخت دارو بود

...نره نرسیده آبروم تا کنم جمع مو بازمونده غار عین دهن کردم سعی

www.romanbaz.ir 210

www.romanbaz.ir

Page 211: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

212

... داند خدا باشه چی داخلش و سنگ نماش بود عمارت یه که هم خونه

........

تو افتاد قلبم شد ظاهر روم به رو جان مهری همزمان شدم وارد و کردم باز رو خونه در ...کنید باور خشتکم

...سالم:وگفتم کردم بلند سرمو

هستید؟؟؟ خوب اومدید خوش خیلی سالم:گفت رسمی و خشک خیلی

خوبید؟؟؟ شما ممنون:وگفتم دادم موتکون کله

.داخل بفرمایید...ممنون بله-

ینمبب میکردم نگاش واستادم منم میکنه نگام راست راست داره دیدم درآوردم هامو کفش ......میگه چی

............ www.romanbaz.ir 211

www.romanbaz.ir

Page 212: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

213

:مهرداد

منو ماون بود کرده جفت گوشه یه و بود درآورده رو کفشاش که کردم نگاه دختر به باتعجب میکرد نگاه

دارید؟؟؟ مشکلی ببخشید:اومدم خودم به باصداش

. بپوشید رو هاتون کفش:وگفتم کردم فوت رو نفسم

...نباشه نجس ببخشید:گفت باتعجب

بزنم دیوار به رو سرم میخاست دلم

بپوشید فرشی رو کفش شید خونه وارد خواستید بپوشید هاتونو کفش شما-

...طرف این از:گفتم که پوشید هاشو کفش و کرد نگام باتعجب

www.romanbaz.ir 212

www.romanbaz.ir

Page 213: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

214

کفش نای و جاکفشی بزارید هاتونو کفش میتونید خب:گفتم هال ورودی از افتاد راه دنبالم ...بپوشید رو روفرشی های

نن ببخشید:وگفت پوشید رو فرشی رو های کفش و درآورد هاشو کفش و داد تکون سری ...زیاد

.نداره اشکالی:وگفتم اومدم حرفش میون

.........شد هال وارد من باراهنمایی و داد تکون سری

لیلی؛

خهآ کنه اخراجم و نکشه امروزه به کنم فکر کردم من که هایی آبروریزی و ها سوتی بااین ...دیه دارم حق بودم نرفته حسابیا آدم ی خونه به حال تابه چیه من گناه

www.romanbaz.ir 213

www.romanbaz.ir

Page 214: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

215

به صداش باشنیدن نداشتم دوست رو نگاش اصال میکرد نگام جوری یه هم جون مهری پذیرایی سمت اون است خونه هال قسمت این .خانوم لیلی خب:اومدم خودم

یدهچ سلطنتی مبل کال که هال خودش واسه بود قصری خداییش انداختم اطراف به نگاهی از بود هشد چیده مشکی سفید شیک های مبلمان هم اونجا کشیدم پذیرایی به سرکی بودن ها حرف واین مجسمه عالمه یه و ها بزرگ تیلویزیون این

دارین الزم تون آشپزی برای که وسایلی ی همه هست آشپزخونه قسمت اون خب-

اونجاست

بود تمیز که بس کنی آشپزی بری میداد جون آخ انداختم آشپزخونه به نگاه یه

بهار اتاق به میشه منتهی راهرو این:گفت و رفت راهرویی طرف به اون از بعد

میشم گم که من بزرگه چه اینجا افتادم راه دنبالش

متس از و هست من اتاق راهرو این وانتهای بهاره اتاق اینجا:وگفت کرد اشاره اتاق اولین به هک بهار مخصوص اتاق یه و مطالعه چنین هم و کارمنه اتاق اونجا باال میره میخوره پله چپ

www.romanbaz.ir 214

www.romanbaz.ir

Page 215: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

216

ور دیگه اتاقای و شید اتاق اون وارد میتونید فقط باال رفتید شما بازیه اسباب از پر . ممنوعید

نشد؟؟ خسته زد فک انقدر این دادم تکون مو کله

اردو عنوان هیچ به که هم من شخصی اتاق:گفت سینه به دست و چرخید پا ی پاشنه روی ...نمیشید

.... زده گازم خر ام؟؟؟مگه آدمی چه من کرده فکر یارو این ییییییی

...وگفتم؛بله کردم ترش رو

هارب فعال سرکارم میرم دیگه من شد زکر الزم موارد خب خیلی:گفت رفته باال های باابرو بدید صبحونه بهش کنید لطف شد که بیدار خوابه

www.romanbaz.ir 215

www.romanbaz.ir

Page 216: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

217

نباش نگران شما باشه-

.خدانگهدار تاشب نیاد پیش مشکلی امیدوارم میرم دیگه من:گفت و داد تکون سری

.خدافظ زیاد عزت-

....این زد حرفی چه آخییییشششش.....رفت و

ناز چه االهی شدم وارد و کردم باز آروم رو بهار اتاق در رفته شدم مطمئن اینکه از بعد اه کوچه تو که ما دارن نعمتی و ناز چه مردم های بچه بهشته داره اتاقی عجب بود خوابیده ...واال شدیم بزرگ خودمون و بودیم ولو

و رد به نگاه یه کردم آویز و برداشتم هم رو شالم جالباسی رو گذاشتم و درآوردم مو مانتو عکس ازش دوره هر در کنم فکر بهار های عکس از بود پر که انداختم اتاق های دیوار ودنب کرده درست پوستری حالت هاشم عکس االنش تا داشت عکس نوزادیش از میگرفته دیوار و در به بودن زده

هارچ و باال رفتم ها پله از بزنم سر هم جاها ی بقیه به نبود بد شدم خارج آروم بهار اتاق از وشنر رو برقا بزار تاریکه انقدر چرا کارشه اتاق اینجا عه کردم باز رو یکی بود ردیف در تا ها ممنوعه ورود گفت خوبه لیلی.... بندازم نگاه یه کنم

www.romanbaz.ir 216

www.romanbaz.ir

Page 217: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

218

... نمیام اصال دیگه بعد کنم نگاه کنجکاوم کاری اول خب

کم مک بستم و زد چشمامو نورش اول کردم وروشن کردم پیدا رو برق کلید تا گشتم اونقدر .....شدم خیره اطراف به گرد های چشم و باز دهن با و کردم باز چشامو

.........

... بود قشنگ چقدر زن یه و مهری ی دونفره های عکس از بود پر اتاق دیوار و در کل

نگقش.عکس یه بود باحال خیلی مختلف جاهای توی رنگارنگ های فیگور با هایی عکس ...دبو کارش میز مقابل دقیقا و بود شده درآورده پوستر حالت زنش از نفره تک و بزرگ و

آناهید ودب نوشته انگلیسی به عکس پایین بود خوشگل چقدر واقعا واستادم عکس مقابل بیامرزتش خدا....بوده آناهید اسمش پس

www.romanbaz.ir 217

www.romanbaz.ir

Page 218: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

219

پرپشت های مژه رنگی و کشیده های چشم سفید پوست میشست دل به اش چهره چقدر توی موهاش از نیمی میخندید داشت رنگ سرخ جور و جمع و غنچه های ولب کوچک بینی

...خدا قلمت قربون بود ریخته صورتش

بوده هم لعبتی چه طفلی شد کباب جیگرم

تپش از رو دستش ومهری بزرگ باشکم بود نشسته صندلی یه روی آناهید بعدی عکس توی خاص غم یه داشتن لب به که لبخندی باوجود هردو بود کرده حلقه گردنش دور

صحنه البت که بود عروسیشون های عکس از عکسی بعدی عکس میزد موج چشاشون ....نمیگم براتون داره برسری خاک

رو بهار یا بود تنها خودش مهری بعدی های وعکس ها عکس همین از پربود اتاق کل ...داند رفته؟؟؟؟خدا زا سر یعنی مرده ندیده شو بچه بهار مادر حتما داشت درآغوش

تهمیخاس خیلی رو زنش خاطر حتما باشه وفادار میتونه چقدر مرد یه کردم فوت رو نفسم نشده تموم زنشون چهل هنوز که مردایی از گرم دمش کرده درست رو اینجا اینطوری که دوتا ینا برا بمیرم االهی متنفرم شون زندگی سرخونه میبرن میگیرن رو دیگه زن یه دست

www.romanbaz.ir 218

www.romanbaz.ir

Page 219: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

220

بستم درشو و شدم خارج اتاق از و کردم خاموش رو چراغ کافیه فضولی خب

چه ملت کتاب از پربود بود مطالعه اتاق که یکشیون انداختم بعدی اتاقای به نگاه یه و ها دارن ای حوصله

بادکنک بازی اسباب از پربود...جان بهار بهشت باغ که هم یکی و بود مستراح هم یکی ...رنگی های وشرشره

....شدهههههههههه حسودیم حالش به خوش

....اومده دزد نکنه نده خدامرگم شنیدم تولوق و تلق صدای همزمان بستم که رو اتاق در

...لیلی دیه بوده کجا دزد

www.romanbaz.ir 219

www.romanbaz.ir

Page 220: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

221

امپ به چسبید محکم جیزی یه رسیدم پله آخرین به که همین و پایین رفتم ها پله از ندبل پام به بود چسبیده که ی چیزه اون ی گریه صدای همزمان که زدم جیغی و ترسیدم شد

کردم بغلش سریع و دستم پشت زدم بهار بادیدن و شدم خم

کردم غلط نکن گریه هیس جون خاله ببخشید وای:گفتم و دادم تکونش و

دالم:گفت آپویزونش ی لوچه و بالب و شد ساکت دادم تکونش که خورده یه

لهخشگ ات نشسته ماه روی به دالم بگردم االهی:گفتم و بوسیدم رو ش گونه و خندیدم خوبی؟؟؟

اس شوسته صولتم اوبم:وگفت داد تکون سری

www.romanbaz.ir 220

www.romanbaz.ir

Page 221: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

222

باید هکثیف صورتت جون خاله خیر نه:وگفتم افتادم راه آشپزخونه وسمت کشیدم رو لپش بشوریم

هحول با رو صورتش میخندید که شستم رو صورتش دستشور دم زد وپا دست خورده یه چیه؟؟ اسمت جون خاله ببینم بگو خب:گفتم و کردم خشک

بخار:وگفت کرد نگام باتعجب

بهار بگو نیست اسم که بخار؟؟؟بخار-

بخار-

بده یادش زدن حرف نی کسی اینکه مث بچه این دادم تکون سری

میزنی؟؟؟ چی صبحونه خب:وگفتم ناهارخوری میز های صندلی روی نشوندمشwww.romanbaz.ir 221

www.romanbaz.ir

Page 222: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

223

دبحونه؟؟؟بزنم؟؟:گفت باتعجب

میخوری؟؟؟ چی غذا میگم بابا أی-

مخ مخ-

چیه؟؟؟ دیگه مخ؟؟؟این مخ کردم نگاش باتعجب

چی؟؟ نرفت دونم توشیفهم جون خاله-

مخ مخم:گفت بازور

مرغ؟؟؟؟ تخم کردم فکر خورده یه

مرغ؟؟؟ تخم ببینم-

www.romanbaz.ir 222

www.romanbaz.ir

Page 223: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

224

لندب سرجات بشینی باشه مخ مخ جمالتو بگردم ای:وگفتم خندیدم بلند داد تکون سری چیه؟؟ من اسم گفتی اگه راستی ها نشی

...برشته-

...ام لیلی من... بچه نده فش خودتی که برشته نون-

لی لی:وگفت خندید

لیلی عزیز لیلی-

..لی لی:گفت دوباره

بهتره هک برشته از بزن صدام میخاد دلت هرجور لی لی بابا باشه:وگفتم کردم فوت رو نفسم

رفح بجه این به نمیشده پیدا خونه این تو یکی آخه شدم مرغ تخم کردن درست مشغول لگیسا یه از ما محل های بچه واال میکرده چیکار اینجا پس قبلش پرستار اون بده یاد زدن یادم میشع ساله سه دیه ماه چهار که این دارن زبون من هفت میزنن حرف بلبل عین ...شه واز زبونش بلکم بیارم براش چیزی جلتی تخم باشه

www.romanbaz.ir 223

www.romanbaz.ir

Page 224: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

225

لقمه براش کنارش نشستم و میز رو گذاشتم نون تیکه چند با کردم درست که رو مرغ تخم و مارکت سوپر بودن اومده که روزی از افتادم یادم میخورد ملوچ و ملچ با اونم و میگرفتم ...کرد توحلقش منو ی بیجاره دست

بود اوشمزه لی لی میسی:وگفت خورد کامل رو غذاش ماشاال

جونت نوش چاخلصیم-

بکونیم بازی:گفت و پایین پرید ازصندلی

میکنیم بازی کنم جمع رو اینا من بزار جان خاله باشه-

کجا بریم خب:گفتم و گرفتم رو دستش ازاون بعد شستم و کردم جمع هارو ظرف

یشج:گفت باال رسیدیم دیه میخاد رو بهشتش باغ آها ها پله سمت کشید باخودش منو دالم

www.romanbaz.ir 224

www.romanbaz.ir

Page 225: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

226

بریم بیا باشه دالی؟ جیش-

و اتاقه توی رفتیم و شد راحت خیالش رفت که رو مستراحش روتون به گالب بردمش به دش تموم کودکیم های عقده چسبید خیلی نکردم جون بهار با که ها بازی چه سبز جاتون از من هک میزد حرفا یه زبونیش بانیم بود تیز خیلی زدنش حرف برخالف بهار این حاال... خدا ....نیستند که موجوداتی چه ها بچه این واقعا میمردم خنده

:مهرداد

خیر به صبحتون دکتر آقای سالم:وگفت شد بلند جاش از منشی شدم مطب وارد

خیر به هم شما صبح: گفتم و دادم تکون سری

باال؟؟؟ بره میخاد چقدر درد دندون آمار انداختم ها بیمار به نگاهی

www.romanbaz.ir 225

www.romanbaz.ir

Page 226: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

227

هارب خداکنه بود مشغول کمی فکرم پوشیدم رو روپوشم .درآوردم رو کتم و شدم اتاقم وارد ....همینطور اونم و کنه تا جدیدش پرستار با خوب

..............

:لیلی

خب:گفتم و کردم بغلش پریدم میدوید اش پیزه ریزه پاهای با اونم و میدویدم بهار دنبال میکردی؟؟؟ فرار کی دست از تو

...گلگه آخا:وگفت خندید

؟؟؟داشتیم؟؟؟ گلگم آخا من عه-

طفلی بود خونگرم چقدر دختر این میخندید غش غش که چرخوندمش خورده یه و خندید و دغ بابای اون از میچسبه همه به که داشته محبت کمبود انقدر حتما دیه است ندیده ننه

....شه بلند بخاری نکنم فکر که هم اخموش

www.romanbaz.ir 226

www.romanbaz.ir

Page 227: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

228

ور یه من بودیم زمین پخش و بودیم شده هالک هردومون بودیم زده ور اون ور این بس داخ هی بود شده بامزه خیلی بود کشیده دراز باز تاق ور یه هم بهار و بودم کشیده دراز بود شده دوازده انداختم ساعت به نگاهی حالشون به خوش دارن دنیایی چه ها بچه این چی مون نکرده درست ناهار تکلیف خب گذشت خوش هم چقدر و گذشت زود چقدر میشه

پخخخخخ:گفتم و رفتم بهار سمت و شدم خیز نیم

وگفت؛نتلسیدم خندید بلند

تو؟؟؟ رفتی کی به حتما داری شیر دل پس عه-

مهرشاد عمو-

...دیه خرکیه مهرشاد عمو

www.romanbaz.ir 227

www.romanbaz.ir

Page 228: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

229

میزنی؟؟؟ ماکارونی ناهار واس:وگفتم انداختم باال ای شونه

...میدنم:وگفت شد بلند جاش از

آدم عین نمه یه لیلی میکنی لوتش و الت داری کاری اول بیا کردم نگاش گرد های باچشم ...االغ بزن حرف

.ببینم اودک فیلم:گفت که پایین رفتیم و گرفتم رو دستش

وشنر تلویزیونه که داد فشار رو دکمه یه و رفت تلویزیون طرف به و شدیم پذیرایی وارد لمفی هم خشگلش شانس اینا از دربیارم سر نکنم فکر که من هوشت و عقل قربون شد میشد پخش کودک

وختد چشم تلویزیون به هم رو انداخت پاهاشو باال پرید تارزان عین و رفت مبلی طرف به ... رفته باباش به ژستش این کنم فکر رو اخما اوه اوه

گذاشته دوکارتون ازهرچیزی...ماشاا گشتم هارو کابینت خورده یه و شدم آشپزخونه وارد کرد نمیشه کاریش دیه پولداریه ها کابینت داخل بودن

www.romanbaz.ir 228

www.romanbaz.ir

Page 229: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

230

ازهت دیه بسه نصفش برداشتم هم رو ماکارونی گاز رو گذاشتم و کردم آب پر رو قابلمه هس زیادمونم

ردوگ مغز و کردم مغزپسته .پر توش پیاله یه کردم دم رو ماکارونی اینکه از بعد خالصه میخندید خودش واسه هم وقتا بعضی شده هم فیلم غرق چه پذیرایی بردم و کردم

کلدی؟؟ دلست ماکاالنی:وگفت کرد نگام برگشت که کنارش نشستم

بعله:وگفتم دادم تکون مو کله

دوش ماکاالنی من:گفت و بغلم پرید

و کنی درش نمه یه تا رگ تو بزن بفرما:وگفتم سمتش گرفتم رو وپیاله پام رو نشوندمش شه باز زبونت

ندالم دوش:وگفت کرد ترش روwww.romanbaz.ir 229

www.romanbaz.ir

Page 230: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

231

بعد خورب یکیشو باشه نداشته دوست که کیه نداری؟؟آخه گفتم؛دوست رفته باال باابروهای داری دوسشون

نموخام نه-

بکش هم ناز بیا حاال عجبا

قهر تباها لی لی نخوری اگه نخور نداشتی دوست بخور اینو:وگفتم برداشتم گردو مغز یه میکنه

موکونم گریه کنی قهل اگه:وگفت کرد نگام برگشت سریع

بچه این دست از بابا أی

تو بخور همینو خب باشه-

www.romanbaz.ir 230

www.romanbaz.ir

Page 231: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

232

رو با دهنش گذاشتم رو مغز هم وقتی و کرد باز تردید با رو دهنش دهنش سمت بردم زبا نیشش دیدم دندونش زیر رفت اش مزه که نمه یه ولی خوردن به کرد شروع ترشی منه؟؟ از اش همه:وگفت شد

منه از اش بقیه خیر نه:وگفتم بردم عقب رو پیاله و کنم اذیتش خورده یه خواستم

موکونما گریه:وگفت ورچید لب

بوکونم گریه میرم منم تو از اش همه بیا:گفتم و دستش دادم رو پیاله و خندیدم

سمتم گرفت برداشت مشت یه کوچولوش های بادست و پیاله توی برد دست و خندید ازتو اینا:وگفت

نمیخام من بخور تویه از اینا وگفتم؛نچ انداختم باال ابرویی

.نموخورم منم چیال آخه-

www.romanbaz.ir 231

www.romanbaz.ir

Page 232: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

233

اونور گذاشت قهر حالت با رو پیاله و

من کردم گیری عجب هوووف

میخورم منم بخور بیا خب خیلی:گفتم و دستش دادم و برداشتم رو پیاله

شد شل نیشش اونم خوردم و دهنم تو انداختم دونه یه ازاینکه بعد میکرد نگام اخم با اول ینا واقعا رسید من به دونه یه همون هم پیاله یه اون از البته خوردن به کرد شروع ولع با و

....بود بامزه دختر

......................

با وراون بود انداخته کال که رو چنگال قاشق میخورد رو غذاش ولع با بازم بهار ناهار میز سر یدهپد اصال بود روغنی اش لوچه و لب و بود شده کثیف لباساش کال و میخورد هاش دست زیچی رو از...ماشاا که اونم میخندیدم ریز و میکردم نگاش بار یه دقیقه هرچند بود شده ای میخندید فقط نداشت کم

گرفت خوابم منم که کشید داری کش ی خمیازه شد سیر که شیکمش

www.romanbaz.ir 232

www.romanbaz.ir

Page 233: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

234

که شستم هم و ر بها ی لوچه و لب و کردم تمیز خورده یه رو اطراف و کردم جمع رو میز .مویاد خوافم ام خشته:گفت و پام به چسبید

میشورم هارو ظرف بعد بزار کردم بغلش

ادمد تکونش بغلم تو خورده یه بعد و کردم عوض رو لباساش اول بردم اتاقش به رو بهار بود وماه معصوم قدر چه تختش رو گذاشتمش و خوابید که

برنج هم خورده یه شستم هارو ظرف و رفتم آشپزخونه به و شدم خارج اتاقش از آروم ختمدستپ میخان اولی بار گذاشتم بار هم رو سبزی قورمه خورشت و شام واسه کردم خیس هریم ولی بود خورده رو دستپختم ظهر که بهار البت. .. دیه کنن تعریف نمه یه بخورن رو ...بود نخورده که جون

؟؟؟ بخوابم کجا من پ بود کوچیک تختش رفتم بهار اتاق به بودم شده خسته خودمم

....دبر خوابم که نکشید طولی و کشیدم دراز اتاق کف انداختم و کردم پیدا بالیشت یه

www.romanbaz.ir :لیلی 233

www.romanbaz.ir

Page 234: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

235

به نگاهی خوابیدم همه چه اوه اوه شدم بیدار خواب از که بود ونیم شش ساعت نزدیک ماووومم شدم جابلند از سریع بود زده ور اون ور این بس بود خواب اونم انداختم بهار تخت ...سبزی قورمه پیچیده هم بویی چه

دالم:اومد بهار صدای که شم خارج اتاق از خواستم

لشبغ و رفتم طرفش به میماله چشماشو داره و سرجاش نشسته صاف دیدم و برگشتم خوابیدی؟؟؟ خوب جون بهار سالم:وگفتم کردم

به یسر رفتیم آشپزخونه به و شدیم خارج اتاق از هم همراه به و خندیدم که داد تکون سری بود شده آماده بودم گذاشته بار پز آرام توی چون بود شده چیزی عجب زدم خورشت کنم درست رو برنج تا گاز رو گذاشتم و کردم آب ای وقابلمه کردم کم رو زیرش

اعتس تا یخچال تو گذاشتم و کردم درست هم ساالد ظرف یه کردم دم رو برنج اینکه از بعد ور عروسکاش دوتا یکی نمیکرد اذیت زیاد هم بهار گرفت رو وقتم اینا ی همه نیم و هفت تشنه میاد مهری تا گرفتم دم هم چایی یه میکرد بازی خودش برای هال وسط بود برده .... طفلی نمونه

دیه میرسه االنا حتما انداختم ساعت به نگاه یه

www.romanbaz.ir 234

www.romanbaz.ir

Page 235: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

236

یل لی:وگفت کرد نگام بهار هال به برگشتم و پوشیدم هامو لباس و رفتم بهار اتاق به کوجا؟؟

کنم زحمت رفت ات باایجزه من دیه میاد ات بابایی-

....شد بازیش سرگرم دوباره و نزد حرفی و کرد نگام باتعجب

...برگشته جان من سوپر حتما اومد ماشین صدای دقیقه چند از بعد

................

:مهرداد

راه خونه طرف به و برداشتم رو کیفم شدم وپیاده کردم پارک وپارکینگ داخل رو ماشینم پیچیده جا همه انقدر یه بوی چه این کردم باز رو سالن در افتادم

www.romanbaz.ir 235

www.romanbaz.ir

Page 236: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

237

سبزی؟؟؟ قورمه شدم خونه وارد

بازی؟؟؟ عروسک میکردن بازی داشتن باهم که دیدم رو پرستارش و بهار و شدم هال وارد

رددرمیاو غریب و عجیب های صدا بهار برای و بود برداشته هارو عروسک از یکی پرستارش میخندید هم بهار و

برگشتن سمتم به هردو هام قدم باصدای

نباشید خسته سالم:گفت و شد بلند جاش از لیلی خانوم

ممنون سالم:وگفتم دادم تکون سری

مدال:گفت و دوید طرفم به و شد بلند جاش از که دوختم بهار به و گرفتم ازش رو نگاهم ...بابایی

هخشت:گفت و بوسید رو ام گونه و بغلم پرید که کردم باز روش به رو آغوشم و شدم خم نباشید

www.romanbaz.ir 236

www.romanbaz.ir

Page 237: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

238

...رفت در هام خستگی دیدم که رو تو عزیزم بشم گلم دختر قربون:گفتم لبخند با

نگاهی پرستارش به برگشت بهار و میکرد نگاهمون بالبخند که افتاد لیلی خانوم به نگاهم منه دوشت لی لی بابایی:گفت و انداخت

هستن پرستارتون دوستته؟؟ایشون:گفتم رفته باال های باابرو

دوشت دوشتمه:وگفت کرد اخم سینه به دست بهار

بود؟؟ چیکاره فرشته پس دوشتته خب گفتم؛خیلی و خندیدم

نمیکرد بازی بامن بود بد ندالم دوش رو برشته:گفت و داد صورتش به چینی

ور لباساش بابایی بزار خب خیلی:وگفتم زمین روی گذاشتمش و بوسیدم رو اش گونه دخترم برمیگردم االن کنه عوض

www.romanbaz.ir 237

www.romanbaz.ir

Page 238: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

239

اتاقم هب خواستم براش بود عادت یه این اون پای به چسبید و رفت لیلی خانوم طرف به بهار هشته برم؟؟؟ساعت میتونم دیگه من ببخشید:گفت که برم

درضمن ببرید تشریف میتونید:گفتم و برگشتم بود هشت رأس انداختم ساعت به نگاهی نکرد اذیتتون که بهار

عقل ها بچه این نداره کردن اذیت که بچه بابا نه:وگفت کرد نگاه بهار به خاصی محبت با . بیشتره بزرگا آدم از وشعورشون

بود؟؟؟ چی منظورش کردم نگاش متعجب

شام چنین وهم است آماده تون چایی:گفت حرفش ازاین بعد

افتاد پیشش وقت چند حرف از یادم داشت هاهم هنر این از دختر این دادم تکون سری نیست سوادی بربی دلیل بودن گداگشنه

اگ مونب دیده نلو:ومیگفت نمیشد جدا ازش دخترو به بود چسبیده بهار زدم پس رو افکارم موکونم قخل باهات بری

www.romanbaz.ir 238

www.romanbaz.ir

Page 239: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

240

رمب بزا فعال کنی قخل من با تو ندارم طاقت من فسقلی آخه:وگفت کرد بغلش و شد خم باشه؟؟؟ میام فردا منتظرمه کوچولوم آجی خونمون

دالی دوش بیشتز تو آجی تو:گفت ورچیده های لب با بهار

شد خوب دالم دوشت یکسان رو هردوتون بابا نه ها بودی حسودم:وگفت خندید

ر دستم و رفتم طرفشون به داد سرتکون و خندید بهار

هم رداف کنی اذیتش اگه بره میخاد دوستت بغلم بیا بهار دیگه خب:وگفتم کردم دراز رو نمیاد دیگه

ها بیای فلدا :گفت و اومد آغوشم به اون از بعد گرفت بهونه کمی اول بهار

کوچولو خدافظ خب میام میدم مردونه قول:وگفت کشید رو بهار لپ باخنده

باشید بهار مواظب شما خدافظ:وگفت افتاد من به نگاهش

www.romanbaz.ir 239

www.romanbaz.ir

Page 240: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

241

...خدانگهدارتون:گفتم و دادم تکون سری

...رفت دختر که نکشید طولی و

اموه ولباس نشوندم تخت روی اونو رفتم اتاقم به داشتم آغوش توی رو بهار که همونطور نکرد اذیتت که دوستت گفتم؛ببینم بهار روبه و کردم عوض

دالم دوشش نمیکنه اذیت خوفه من دوشت:وگفت کرد اخمی

....شده وابسته دختر این به زیادی .اولی روز ظاهرا نزدم حرفی و خندیدم

:مهرداد

فتیمر آشپزخونه به هم همراه به و گرفتم رو بهار دست کردم عوض رو لباسام که این از بعد رو سرش و رفتم پلو ی قابلمه طرف به ازاون بعد و خوردم چایی لیوان یه همه از اول

... داشت عطری عجب برداشتم

www.romanbaz.ir 240

www.romanbaz.ir

Page 241: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

242

و خورشت ظرف یه و کشیدم پلو بشقاب دوتا و کردم خاموش رو خورشت ی قابلمه زیر ابروهام ساالد ظرف دیدن با بزارم هم آب پارچ یه تا کردم باز رو یخچال در میز روی چیدم و تمنشس صندلی روی رو بهار میز روی گذاشتم و برداشتم رو ساالد ظرف و پارچ رفت باال کلده؟؟ دلست لی لی بابابی:وگفت نشستم صندلی روی کنارش خودم

کرده درست لی لی عزیزم آره:وگفتم دادم تکون سری

و مینداخت چنگ بادست گاهی میدادم هم رو بهار غذای من و شدیم خوردن مشغول اونطرف بود انداخته کال که هم رو قاشق میشد ام خنده باعث که میخورد دولپی

شستن از وبعد کردم جور و جمع رو میز شام خوردن از بعد بود ای خوشمزه غذای واقعا رفتیم پذیرایی به بهار همراه به بهار وصورت دست و ها ظرف

اشتد فیلم دیدن به خاصی ی عالقه نشوندم خودم کنار رو بهار و کردم روشن رو تلویزیون

میکرد نگاه رو فیلم بادقت و بود داده لم مبل روی ای بامزه باحالت

....نبود بد تنوع خورده یه است خونه ش همه بزارم وقت بچه این برای بیشتر باید

www.romanbaz.ir 241

www.romanbaz.ir

Page 242: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

243

....................

:لیلی

وآشپزی کرده هنرمندی لیدا حتما بود پیچیده بویی عجب به به دیدم و شدم خونه وارد خونه توی بود پیچیده مرغ بوی کرده

...داری مهمون خونه صاب:گفتم و کردم صاف رو صدام

هشد تنگ برات دلم چقدر اومدی آبجی وای:گفت و بیرون اومد آشپزخونه از ذوق بغ لیدا نگذشت؟؟ سخت بود خوب بود چطور کاری اول روز...نباشی خوبی؟؟خسته بود

مسال من خواهر دیه یکی یکی بریم باهام شو پیاده اوه گفتم؛اوه و کردم فوت رو نفسم و راه به رو کارهم دل عزیز نباشی مونده بود شده تنگ منم خوبی؟؟دل تو خوبم علیکم شوفک برم نشد مزاحم چاغه؟؟کسی دماغت چطوره احواالتت ببینم بگو تو حاال بود توپ پایین؟؟؟ بیارم

بوده خوب کارا و خوبی که خداروشکر بوده کجا مزاحم بابا نه آبجی خوبم:وگفت خندید لیدا

www.romanbaz.ir 242

www.romanbaz.ir

Page 243: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

244

میپیچه خوب بوهای خودت واس شدی خانومی باز میبینم:گفتم و انداختم باال ابرویی دیه بدم شوهرت وقتشه

آبجی نکن وگفت؛اذیت خندید

و جالباسی رو انداختم شالمم کردم عوض راحتی بایه شلوارمو و درآوردم مو مانتو میاد هم خوشتیپی مهندس آق یه میشی دکتر میری آخر دیه نداره کردن اذیت:گفتم خودم و میمونم من بعد میگرتت

خوشتیپ آقامهندس چرا وگفت؛حاال خندید دیگه بار

دیه باشه باید خوشتیپ-

اخالقه مهم نیس مالک که خوشتیپی و خشگلی آبجی نه-

مهمه اخالق شو وارد بعدی برو خوشتیپه وگفتم؛آقا انداختم باال ای شونه

...آبجییییی:گفت بااعتراض لیدا

www.romanbaz.ir 243

www.romanbaz.ir

Page 244: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

245

میاد؟؟ کنکور جواب کی ببینم بگو آبجی وگفتم؛جون خندیدم

دیگه ی هفته دوسه گفت و انداخت باال ای شونه

دم تو مببین بگو حاال بدیم رو پزش ما باشه شده قبول چیزی دکترایی من خواهر این خدا ای- ونهخ این آمد و رفت تو بابا نگو که خشکه گلوهه این چین میشه؟؟هم یاف چایی دستگات المصب راهم تو ساعته نیم افتادم راه هشت ساعت از من که میمونی هه

کردم دم تازه چایی آبجی آره:گفت و شد بلند جاش از لیدا

شیم روشن بدن به بزنیم بیار بریز دولیوان نکنه درد دستت ای-

ینیس و اومد هال به دست به سینی دقیقه چند از بعد رفت آشپزخونه به و داد تکون سری یآبج میگم دوز لب و سوز لب چایی دولیوان اینم بفرمایید:وگفت روم به رو گذاشت رو

بفرما:گفتم و خوردم هرت یه و برداشتم رو چایی لیوان

میکردی شرکت کنکور کاش آبجی میگم-

www.romanbaz.ir 244

www.romanbaz.ir

Page 245: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

246

نم از ها زدی حرفی گفتم؛جونم؟؟عجب و افتادم سرفه به و گلوم به زد چایی حرف بااین من خواهر گذشته

بوده ربیتج که تم رشته داری که هم استعداد سالته سه و بیست سالته چند تو مگه آبجی- نمیخونی؟؟ درس چرا بودی تونم کالس اول شاگرد

بده؟؟؟ مارو شیکم خرج میخاد کی بخونم درس بخام من اونوقت-

....پایین إنداخت رو سرش و نزد حرفی و کرد نگام ای دقیقه چند لیدا

......

:لیلی

لهراسب اینکه جز...رواله رو چیز همه خدا شکر و میگذره خونه اون توی کارم از ای دوهفته میپلکه دمپرم دوباره روزیه چند

www.romanbaz.ir 245

www.romanbaz.ir

Page 246: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

247

طیغل چه اینجا باز:گفتم و کردم فوت باحرص رو نفسم .بادیدنش و کردم باز رو درحیاط میکنی؟؟؟

مشکل پدریم ی خونه دم اومدم سالم علیک به به:گفت و خورد گره درهم اخماش لهراسب داری؟؟

برو بکش راتو هم حاال دارم مشکل آره:گفتم بااخم و رفتم طرفش به

ینمبب کردم وجو پرس نمیاری کم که هست آخور یه توی سرت تو میدونم من بانو ببین- تو میاین چرا گرفتی پیش در رو لیال راه اگه نمیدونه هیشکی میکنی کاری چه میدونه کسی خودمون؟؟ اکیپ

فکر هک اینه تو مشکل مزخرفت افکار بااین بمیر برو:وگفتم دادم تکون تأسف روی از سری الحاص رو افکارت برو من برادر نه شده کاره بد رفته خودشه آخور تو سرش هرکس میکنی کن

گوب پس:گفت میفشرد رو دستم که درحالی و گرفت محکم رو دستم مچ که برم خواستم میای؟؟؟ شب میری صبح که میکنی چیکار

میمونه؟؟؟ هم ای دیگه حرف توچه به-

یاهس رو خودت از تر بد لیدای اون و تو روزگار کنی لجبازی بامن بخای اگه خدا خداوندی به-www.romanbaz.ir ...فهمیدی میکنم 246

www.romanbaz.ir

Page 247: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

248

بی میشناسی هم خدا؟؟؟؟خدایی خداوندی:وگفتم کردم جدا دستش از محکم رو دستم رنگی که هم سیاهی از باالتر هست سیاه لیدا روزگار هست سیاه من گار ناموس؟؟؟روز

.بمیر برو نکن ها تهدید این از میفهمی؟؟؟منو نیست

...بااانووووووو خواستی خودت باشه-

هب و میکشید تیر دستم مچ شدم دور ازش ومحکم تند های باقدم بود شده خورد اعصابم ردی امروز میرسیدم فکری آرامش به داشتم تازه لهراسب بهت لعنت نمیاوردم خودم روی سرکارم میرسم

طفق رو خونه خود تا میالن مسیر رسیدم دیرتر دقیقه بیست میزدم حدس که همونطور نداشتم رو مهری های تخم و اخم ی حوصله میدویدم

دویدم خونه خود تا دوباره و شد باز در که فشردم رو آیفن زنگ

شدم رو به رو مهری های بااخم کردم باز که رو درسالن

www.romanbaz.ir 247

www.romanbaz.ir

Page 248: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

249

تیر تمدس مچ و گرفتمش سریع که آغوشم توی کرد پرت یهویی خیلی رو خودش دیدنم بهار کشید

گرفتم آغوش در دست یک رو بهار و گفتم آخی

بود افتاده لهراسب دست جای و بود شده کبود شد گرد هام وچشم افتاد دستم مچ به نگاهم

سالم:گفتم مهری روبه و کشیدم جلو رو مانتوم آستین

کردین؟؟؟ دیر سالم:وگفت گرفت دستم از رو آلودش اخم نگاه

اومد پیش برام مشکلی یه ببخشید رو امروزه خودتون بزرگی به ام شرمنده-

بزنه کمکت میخاد نکنه کشیدم عقب اومد طرفم به و رفت مانتوم آستین روی نگاهش دوباره رو گذاشت و گرفت آغوشم از رو بهار و اومد نزدیک دوباره میره هم توقع این بشر ازاین خب؟؟ بمون پایین میکنه درد دستش دوستت گفت؛دخترم و زمین

www.romanbaz.ir 248

www.romanbaz.ir

Page 249: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

250

...هیزه نکنه داره تیزی چشمای بود؟؟عجب دیده منو دست کردم نگاه بهش باتعجب

دیدی؟؟ هیزی وقته چند این بدبخت این از تو لیلی میزنی ها حرف هیز؟؟چه

رارتک دیگه ولی بخشیدمتون رو امروز میرم دیگه من اومدم؛خب خودم به صداش باشنیدن نشه

نمیشه تکرار دیگه چشم:وگفتم دادم سرتکون تندتند

خب خیلی-

وگفت؛خدانگهدار کرد فوت رو نفسش

....خدانگهدار-

www.romanbaz.ir 249

www.romanbaz.ir

Page 250: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

251

؟؟؟ دالمت کو پس:گفتم بهار به رو رفت که مهری

شده؟؟؟ چیتال دستت جونم لی لی دالم:گفت و شد شل نیشش

.یارین من سر رو بال ایم که لهراسب دستت بشکنه ای کردم بغلش دست یه با و خندیدم

............................

:مهرداد

زا اشتباهی بود گذشته که ای دوهفته این افتادم راه مطبم طرف به و شدم ماشینم سوار ولی ودب گذاشته تأثیر بهار روی زدنش حرف لحن کمی که بود درست بودم ندیده دختر این بود مواجه محبت کمبود با کمی که ر بها برای هم اون بود خوبی پرستار

www.romanbaz.ir 250

www.romanbaz.ir

Page 251: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

252

ردک دیر که بود افتاده اتفاقی چه خورد گره درهم هام اخم شدش کبود دست مچ یادآوری با داشت؟؟؟ رو وضع اون دستش و

...داره زیادی مشکالت دختر این میکنم حس انداختم باال ای شونه

رفتم مطبم به و کردم پارک ساختمان پارکینگ روداخل ماشینم

یبج از باتعجب شد بلند موبایلم زنگ صدای شدم که اتاقم بودوارد شلوغ معمول طبق ای برنامه چه باز رفت باال ابروهام آقاجون ی خونه ی شماره بادیدن و داشتم برش کتم نمیدونم من خانواده این چیدن

بله؟؟؟:گفتم و گرفتم گوشم کنار رو گوشی و کردم لمس رو تماس برقراری

خوبی؟؟؟ پسرم سالم پیچید؛الو گوشی توی مامان صدلی

چطورید؟؟ شما خوبم مامان سالم-www.romanbaz.ir 251

www.romanbaz.ir

Page 252: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

253

چطوره؟؟ بهار شکر خوبم منم-

شده؟؟ چیزی خوبه هم بهار-

ایران میرسه ات دخترخاله نه ساعت بگم زدم زنگ پسرم آره-

ام؟؟؟ خاله دختر-

....آ پانته آره-

برمیاد؟؟؟ کاری چه من از سالمتی به خب یهویی چه:وگفتم کردم فوت رو نفسم

فرودگاه .بیای باشی داشته دوست شاید گفتم-

فرودگاه؟؟؟ بیام دارم دوست من که کردین فکر چین هم چرا-

میخاستی اونو آناهید قبل نباشه هرچی خب-www.romanbaz.ir 252

www.romanbaz.ir

Page 253: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

254

آ تهپان آناهید قبل میگید خودتون خوبه:گفتم و فرستادم بیرون تر پرحرص رو نفسم بگذره خوش نداره ربطی هیچ من به برمیگرده که برمیگرده

تماح آ پانته برگشت مناسبت به ات خاله ی خونه دارن مهمونی یه شب حداقل کن صبر- بیای

میکنم سعی-

میشم ناراحت دستت از نیای اگه-

خدانگهدار-

بردارن؟؟؟؟ من سر از دست میخان کی پس میز روی انداختم و کردم قطع رو گوشی

............

:راویwww.romanbaz.ir 253

www.romanbaz.ir

Page 254: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

255

میندازی رو زنجیر اون:گفت عصبانیت با سوزان و چرخوند هوا توی بار چند رو زنجیرش اکیپتون؟؟ به بیاد کنی راضیش تونستی دختر اون از خبر چه بگو یانه طرف اون

حرفاست ازاین تر سخت نچ:گفت و انداخت باال سری لهراسب

خدا از ی افریته مادر اون مثل درست میدونستم:گفت و خورد گره درهم هاش اخم سوزان چی؟؟؟ لیدا خبرشه بی

جاها اینجور به نمیزاره پا باشه پشتش لیلی تاوقتی هم لیدا:لهراسب

و من سر هایی بال چه دوتا اون مادر میدونی تو نمیشه سرم حرفا این من لهراسب ببین- هاش سربچه شده دربیاریم رو زجر سال همه این تالفی باید آورده دوتا شما

بهضر باهم هردو که کنیم کاری باید ترشه کوچیک خواهر لیلی ضعف میفهمی؟؟؟نقطه ...زور به شما نمیخان اونا بخورن

هردوشون سروقت بفرستم هارو بچه یعنی:وگفت پرید سوزان حرف بین لهراسب

زجر مهه از بیشتر باید اون ندارم لیلی به کاری فعال گفت؛نه و انداخت باال ابرویی سوزان بشه رها و سوخته باید که ای مهره شده مادرش اون مثل اخالقش هم اش قیافه هم بکشه میگم؟؟؟ چی من میفهمی لیداست

www.romanbaz.ir 254

www.romanbaz.ir

Page 255: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

256

...ها بچه باشه:وگفت داد تکون سری لهراسب

.خودت نه-

خودم؟؟:گفت گرد های چشم با لهراسب

کرد وارد ها اون هردویه به میشه که ایه ضربه ترین عمیق این خودت درسته-

... ولی-

کجاست؟؟؟ لیال بزنی ای دیگه حرف نمیخام-

میچرخه خودش برای معمول طبق نمیدونم-

ی توله دوتا فردا پس نمیخام تویی ترش بزرگ برادر کن جمعش خورده یه ابله دخترک- بندازه پس زاده حروم

چشم:وگفت داد تکون سری لهراسب

www.romanbaz.ir 255

www.romanbaz.ir

Page 256: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

257

...یدب کنیم شون راهی باید راهه در بزرگی مهمونی امشب ان آماده دخترا ببین برو االنم-

رو دختره اون کار فقط میرم من باشه:وگفت شد بلند جا از لهراسب

برو یداشت رو آمادگیش هروقت سرکاره هرروزه اونم دیگه میاد شب میره صبح لیلی گفتی- ... وقتش سر

....داد سر بلندی ی قهقه ازاون بعد و

.................

:لیلی

نتلف که بودم ر بها با بازی مشغول و بودم کرده درست رو شامشون و بود هفت ساعتای بلو؟؟:گفت و برداشت و دوید تلفن طرف به بهار خورد زنگ خونه

www.romanbaz.ir 256

www.romanbaz.ir

Page 257: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

258

؟؟لیاوبی تو بابایی اوبم:میدادم گوش زدنش حرف به و بودم واستاده و بود گرفته ام خنده اینجاس آله لی؟؟

...داله کارت بابایی:گفت منو سمت گرفت رو گوشی

تلفنی اونم داره کار بامن مهری حال به تا کی از کردم نگاش باتعجب

بفرمایید؟؟:گفتم و گوشم دم گذاشتم و گرفتم ازش رو گوشی

خوبید؟؟ سالم:پیچید گوشی توی مهری صدای

بهترید؟؟ شما ممنون-

نکشید رو شام زحمت بگم خواستم مرسی-

کردم درست رو شام من ولی:گفتم باتعجب

یه فالط بندازمتون زحمت تو زدم زنگ فردا برای باشه نداره اشکالی:وگفت کرد مکث کمی چند تا من مهمونی ببرمش میخام کنید مرتبش خورده یه و کنید بهار تن مناسب لباس میرسم دیگه ی دقیقه

www.romanbaz.ir 257

www.romanbaz.ir

Page 258: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

259

حتما چشم-

ندارید؟ کاری خب-

.خدانگهدار نه-

کردم قطع رو گوشی و

گفت؟؟ چی جونم بابایی:گفت حانب به حق و سینه به دست بهار

جهنم بردن رو فضول:وگفتم گرفتم رو لپش

ددر برین میخاین کنم ات آماده گفت جونت بابا:وگفتم کردم بغلش خندید

مهرشاد عمو پیش بلیم موخایم جون آخ-

دیه حتما نمیشناسم که من:گفتم و انداختم باال ای شونه

www.romanbaz.ir 258

www.romanbaz.ir

Page 259: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

260

الییط سفید لباس یه کردم برانداز رو هاش لباس کردم باز رو کمدش در و رفتیم اتاقش به میشد ناز گرفتم مقابلش و داشتم برش بود چشم تو جوری بد

بچه این زد غر چقدر که بماند البت کردم تنش رو لباس و درآوردم رو لباساش

ندکمرب کمرش دور که شیک دامنی لباس یه بود شده جیگر کردم نگاه وار برانداز رو بهار موهاش و کردم پاش هم سفید شلواری جوراب یه داشت چین هم پایینش و داشت طالیی مکرد پاش هم صورتیشو های کفش موهاش رو گذاشتم هم صورتی تل یه و زدم شونه رو شدم؟؟ خوجل لی لی:گفت ذوق با آیینه جلو بردمش و کردم ماچش محکم اون از بعد و

خودت واس شدی مالی کنم عرض چه که خوجل:وگفتم خندیدم

...نمیشه من زدن حرف ی متوجه این که معلومه کرد نگام باتعجب

ددوی و پایین پرید بغلم از و زد پا و دست بهار اومد در شدن باز صدای دقیقه چند از بعد بیرون

بابایی دالم:اومد می بهار صدای کردم سرم هم رو شالم پوشیدم و برداشتم مو مانتو

شده ای فرشته چه ببین خشگلم دختر به سالم:میگفت که اومد می باباش وصدای

www.romanbaz.ir 259

www.romanbaz.ir

Page 260: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

261

بهار دختر و پدر به افتاد نگام انداختم ام شونه روی رو کیفم و شدم خارج بهار اتاق از میکرد ماچ اونو هم مهری و میکرد لوس خودشو داشت

سالم:وگفتم کردم صاف صدامو

کنید روآماده بهار که ممنون سالم:وگفت افتاد من به مهری نگاه

است وظیفه شما قربان:وگفتم دادم تکون سری

باشه؟؟ میام شم آماده برم منم کن گفت؛صبر و گذاشت زمین روی رو بهار مهری

کلده خوجل لی لی منو ببین ها کنی خوجل:وگفت داد تکوت سری بهار

کن خوجل هم جونمو بابایی بلو لی لی:گفت من روبه و شد متفکر بعد

ها عجب:وگفتم خندیدم

کنم؟؟ زحمت رفت میتونم من ببخشید:گفتم روبهش و خندید هم جون مهری

میرسونمتون ایستگاه تا:وگفت کرد نیگام ای ثانیه چند

www.romanbaz.ir 260

www.romanbaz.ir

Page 261: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

262

نمیندازم زحمت تو شمارو دیه نه-

میرسونمتون زحمتی چه-

باشه:وگفتم انداختم باال ای شونه

بلقصم بخون تلی نای نی لی لی:گفت بهار و رفت اتاقش به

بزنم دست برات میخای نیستم بلد باشم دیمبو دامبول اهل من اگه خدا به:وگفتم خندیدم برقصی؟؟

از نداره شاه داریم بهار یه:خوندن و زدن دست براش کردم شروع و داد تکون سری کس که یممید کسی به نمیدیم نشونش کسی به نمیدیم کسونش کس به نداره تا خشگلی باشه اطلس تنش پیرهن باشه

میرقصید بامزه واونم

بریم میتونیم:اومد مهری صدای که بخونم شعر یا بخندم نمیدونستم

هههههههه زده بهم هم تیپی چه اوه اوه وخندید بهار به افتاد چشمش دیدم برگشتمwww.romanbaz.ir 261

www.romanbaz.ir

Page 262: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

263

راه اون به زد رو خودش و سرجاش واستاد هم بهار

تابریم بابا بغل بیا بدو خب:گفت و رفت طرفش به مهری

لی لی بغل برم موخام نوچ:وگفت اومد من وسمت کرد کج راهشو ر بها

هههههههه میکنه نیگا بااخم چه باباشو اوه اوه دیدم و کردم بغلش منم من به چسبید و دیه دزدیدم رو دخترش کرده فکر حتما

....بریم باشه:گفت و داد تکون سری

................

تنشس عقب چسبید من به بهارم نشستم عقب من افتاد راه و شدیم مهری ماشین سوار میخندیدم کاراش به ایستگاه تاخود و بزاره آهنگ کرد مجبور هم باباشو

بفرمایید:وگفت زد ترمز ایستگاه مقابل

نکنه درد شما دست:وگفتم کردم دروبازwww.romanbaz.ir 262

www.romanbaz.ir

Page 263: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

264

ها بیای فردا لی لی:گفت بهار که ببندم درو خواستم گفت میکنمی خواهش

خدافظ ها بگذرونی خوش میام فسقلچه اوکی:وگفتم خندیدم

...رفتم ایستگاه طرف به و بستم رو ماشین در و

:مهرداد

پیاده و کردم پارک پارکینگ داخل و کردم هدایت هیوا .خاله حیاط داخل به رو ماشینم شدم

کوجاس؟؟ اینجا بابایی:گفت و پایین پرید که کردم باز رو بهار سمت در

خاله ی خونه اینجا:گفتم و گرفتم رو بهار دست ریموتش زدن از بعد و بستم رو ماشین در ...هماست مامان خواهر هیوا

www.romanbaz.ir 263

www.romanbaz.ir

Page 264: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

265

هما؟؟ مامان خواخر-

آبجی بگی بهتره گفتم؛ و خندیدم

لی لی آجی مث آها-

توی که کردم نگاه بهار به میداد ربط دختر اون به رو چیز همه بچه این دادم تکون سری ... میستایم رو دختر اون ی سلیقه بود شده خوردنی و ملوس چقدر لباس این

فرمتن کردم فوت رو نفسم انداختن راه شلوغی مهمونی معلومه انداختم اطراف به نگاهی ... زیاد شلوغی از بودم

طرف اون از بفرمایید:گفت و داد تکون سری خدمتکاری و شد باز خاله بزرگ درعمارت

ودب ندیده رو شلوغی همه این داشت حق بود چسبیده بهم تقریبا بهار دادم تکون سری کردم درآغوشش و شدم خم

ی خانواده طرف به داشتند حضور همه چرخوندم رو نگاهم و شدم پذیرایی بزرگ سالن وارد جون آقا و مامان از خبری البته میزدند حرف باهم داشتند مهرنوش و مهرشاد رفتم خودن نبود

www.romanbaz.ir ...سالم: کردم حضور اعالم و کردم صاف رو صدام 264

www.romanbaz.ir

Page 265: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

266

....مهرشااااادددددد عمو دالم:گفت باذوق بهار و

هردادم سالم:گفت پررنگی بالبخند مهرنوش برگشتن طرفمون به هردو مهرنوش و مهرشاد ...شده ناز چقدر ببین چطوره عمه عسل سالم:گفت میکشید رو بهار لپ که درحالی

شده هما چه ببین گالب گل خانوم بهار به سالم خوبی؟؟ داداش سالم:گفت باخنده مهرشاد

مهرشاد آغوش توی کرد پرت رو خودش اونم و کرد باز بهار روی به رو آغوشش و

جطوری؟؟ تو خوبم:وگفتم

شکر خوبم منم:وگفت روبوسید بهار ی گونه مهرشاد

معلم؟؟ خانوم چطوری شما:گفتم مهرنوش به رو

کردید خوشتیپ دختر و پدر چقدر داداش خوبم:وگفت کرد ای خنده

بله:گفتم و زدم کجی لبخند

www.romanbaz.ir 265

www.romanbaz.ir

Page 266: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

267

حالل فتنگ ازقدیم رفته عموش به که بهار خوشتیپی و خوشگلی البته:گفت باخنده مهرشاد میره عموش به زاده

...ها میره داییش به گفتم؛واقعا؟؟؟شنیدم رفته باال باابروهای

ودمخ به پس خاله نه داره دایی نه که معصوم طفل این آخه:خندیدوگفت دیگه بار مهرشاد ...دیگه رفته

کجان؟؟ مامان و آقاجون قبول باشه:وگفتم انداختم باال ای شونه

هم ونهمای دایی ی خانواده البته بزنن حرف رفتن اینا باخاله دیگه ترها بزرگ قاطی رفتن- رسیدن

یک هنمید نشون رو خودش آ پانته این چرا نمیدونم:گفت مهرنوش که کردم فوت رو نفسم پایین بیاد که میده افتخار مگه ببینیم خانومو که شدیم چمع اینجا ما ساعته

ایشونن؟؟ عالف ساعته یک آدم همه گفتم؛واقعا؟؟؟این باتعجب

ما خونه نمیای دیگه کوچولو ببینم:گفت بهار روبه و داد تکون سری بااخم مهرنوش داری؟؟؟ دوست رو جدیدت پرستار...ها

www.romanbaz.ir 266

www.romanbaz.ir

Page 267: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

268

ندالم پلستال من:گفت بااخم بهار

گرفتی؟؟ پرستار براش نگفتی گفت؛مگه من به رو تعجب با مهرنوش

میگه ونچ کنید استفاده اسم ازاین نمیخاد دلش بهارخانوم ولی بله:وگفتم دادم تکون سری دوستمه اون

داری؟؟؟ دوست تا چند دوستتو این حاال فسقلی وگفت؛ای خندید مهرنوش

تا وگفت؛ده شد متفکر بهار

قطف شما خانوم بهار میشه جدی داره قضیه اینکه مثل گفت؛نه گرد های چشم با مهرشاد ها داشتید دوست تا ده رو عمو

دالم دوشت تا ده هم رو لی لی:وگفت خندید بهار

هدیگ بزنم جلو ازش باید لی؟؟؟پس لی:وگفت بوسید رو بهار ی وگونه خندید مهرشاد

راضی جدید پرستار از:گفت مهرنوش که میدادم گوش دوتا اون بحث به بالبخند نیومده؟؟ بوجود هستی؟؟مشکلی

www.romanbaz.ir 267

www.romanbaz.ir

Page 268: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

269

خودشه کار تو سرش و میدونه رو خودش حدود و حد اوال قبله پرستار از بهتر خیلی نه- میره سروقت میاد سروقت نیست کنه کم و اضافه کاریشو تایم اینکه اهل دوما

. خوبه:وگفت داد تکون سری مهرنوش

رو فضا ها نور رقص نور و شد خاموش سالن های چراغ که گذشت ای دقیقه چند بیاره تشریف میخاد آ پانته که کرد اعالم شخصی و دربرگرفت

... فمزخر تشریفات همه این شه؟؟با فرما تشریف میخاد ویکتوریا ی ملکه زدم پوزخندی

...نمیگذاشتم زن بهم حال حد از بیش مهمونی این به پامو عمرا نبودم مجبور اگه

گیهمیش باغرور آ پانته بعد ثانیه چند و موند ثابت ها پله روی همه نگاه حرف این از بعد اومد پایین آروم آروم ها پله از اش

و مغرور دختر همون اما معنا تمام به عملی یک بود شده بود کرده فرق زیادی اش چهره ...رفت و کرد رها منو و داشتم دوسش تمام فکری بی با روزی که بود گذشته راضی ازخود

www.romanbaz.ir 268

www.romanbaz.ir

Page 269: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

270

چاله توی و بردم پی بزرگم اشتباه به که اینه داشت؟؟؟مهم اهمیتی چه زدم پس رو افکارم .... نیفتادم بزرگی اون به چاه بگم بهتره یا

لبرید حسابی ژکوند لبخند بااون شد بقیه با پرسی احوال مشغول و اومد پایین آ پانته ...هه میکرد

نیک هدایتش بگیری دستشو و بری میکردم گفت؛فکر مهرنوش که گرفتم ازش رو نگاهم پایین

.زدی رو مزخرف حرف این که بود باری آخرین:وگفتم کردم اخم

اودت بغل بیام موخام بابایی:وگفت برگشت من سمت بهار شد ساکت مهرنوش

کوچولوی پانی همون این نمیشه باورم:گفت مهرشاد و گرفتم درآغوش رو بهار داشتی؟؟ شو خودمونه؟؟قیافه

.شه پالستیکی داره حق آب ور اون رفته خب:وگفت زد پوزخندی مهرنوش

www.romanbaz.ir 269

www.romanbaz.ir

Page 270: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

271

نزد وحرفی خندید مهرشاد

مهرشاد وای: گفت ذوق با که اومد آ پانته ظریف صدای بعد دقایقی ....مهرداادددد...مهرنوش....

...سالم کوچولو پانی وای:گفت باخنده و برگشت مهرشاد

گتن برات دلم چقدر چطوری سالم:گفت و فشرد رو مهرشاد دست و کرد ای خنده آ پانته ای؟؟ دیوونه آدم همون هنوز بود شده

ناختهش پوستت زیر رفته آب اونور چطوری؟؟رفتی تو خوبم بود شده تنگ برات دلم منم- آدمم همون هنوز آره نمیشی

ای بامزه هم معلومه آره خداروشکر خوبم:وگفت خندید ظریف دیگه بار آ پانته

دلم خوبی جون مهرنوش سالم:گفت و گرفت آغوشش در کوتاه رفت مهرنوش طرف به و بود شده تنگ هم تو برای

www.romanbaz.ir 270

www.romanbaz.ir

Page 271: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

272

احساس توچطوری؟؟چه عزیزم خوبم:وگفت اومد بیرون آ پانته آغوش از مهرنوش بود شده تنگ هم من دل دختر مشترکی

شد دلتنگی رفع خدایا وای خوبی که خداروشکر فداتشم خوبم:آ پانته

خوبی؟؟ بود شده تنگ برات دلم عزیزم سالم:وگفت افتاد به نگاهش

عزیزم؟؟؟ کردم نگاش رفته باال ابروی تای با

چطوری؟؟؟ شما خوبم بله سالم:وگفتم

تگرف درآغوشم و جلو اومد که فشردم رو دستش کرد دراز سمتم رو دستش اومد طرفم به ببین رو کوچولو فرشته این وای:گفت خیال بی کشیدم کنار بااخم

عزیزم سالم:وگفت بوسید رو وبهار شد خم بود بهار به اش اشاره

بخارم نمیستم برشته من دالم:گفت بااخم بهار

www.romanbaz.ir 271

www.romanbaz.ir

Page 272: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

273

ملوسی چه االهی:وگفت خندید آ پانته

شده تو شبیه بیشتر نرفته خدابیامرز اون به اصال:گفت من به رو و

...بله:گفتم و زدم کجی لبخند

؟؟کنیم پرسی احوال باهم ها مهمون ی بابقیه میای:وگفت کرد حلقه بازوم دور رو دستش

مه شما ترم راحت دخترم کنار بکنم کارو این که داره دلیلی چه:گفتم و کشیدم عقب ببرید تشریف میتونید

میزنم سر بهتون بازم خب خیلی:وگفت کرد رها رو دستم ناامید آ پانته

...رفت و

من جون یبابای با موخواست:شد شکسته سکوت بهار حرف با که بود برقرار بینمون سکوتی ندالم دوشش بود زیشت بره؟؟؟چیقده

....خندیدن به .کردن شروع بهار حرف این با همه و

www.romanbaz.ir 272

www.romanbaz.ir

Page 273: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

274

...............

:مهرداد

عقب من کنار صندلی که میزدیم حرف داشتیم و بودیم نشسته ما و بود گذشته دقایقی رفت

رو ودشخ بهار کردم فوت رو نفسم آ پانته بادیدن و کشیدم باال رو نگاهم نشست وشخصی نمیشدن تموم بودن زیاد چقدر آخ:گفت آ پانته کرد وجور جمع

میکردی؟؟ کارا چه اونور ببینم بگو:وگفت خندید مهرشاد

درس درس درس اش همه کنم چیکار میخاستم:وگفت زد لبخندی آ پانته

www.romanbaz.ir 273

www.romanbaz.ir

Page 274: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

275

عمل و عمل و وعمل:وگفت خندید مهرشاد

؟؟ میکنی چیکار تو بوده کجا عمل بابا نه:وگفت خندید آ پانته

هستم روانشناس تون بااجازه که من-

کردی؟؟ روانی رو نفر چند اوه اوه:وگفت رفت باال آ پانته ابرهای

میشدن نفری بیست تقریبا:گفت و انداخت باال ای شونه خیال بی مهرشاد

توچی؟؟:گفت مهرنوش روبه و خندید آ پانته

. شدم دبیر:وگفت انداخت باال ای شونه مهرنوش

مهرداد؟؟؟ توچی:گفت من به رو آ پانته درآخر و

پزشکم دندان که باشید داشته اطالع کنم فکر-

نداند عزیزم گرفتم درپیش رو تو راه منم ندونم میشه مگه:وگفت داد تکون سری آ پانته رهبگی مطب برام هستی تو که پزشکانی ساختمان اون توی بابا شاید خوندم پزشکی

www.romanbaz.ir 274

www.romanbaz.ir

Page 275: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

276

...!!مبارکه: وگفتم انداختم باال ای شونه

میزد داد رو این رفتاراش تمان کنه نزدیک بهم رو خودش داشت سعی

؟؟؟ کنی ازدواج نمیخای هنوز:گفت روبهم

. خیر:گفتم رفته باال های باابرو

نمیخاد؟؟؟ مامان کوچولوت دخمل این چرا آخه-

ایج به و کنه ازدواج که داریم اصرار اونقدر جان پانی اتفاقا:وگفت شد بحث وارد مهرنوش شنوا کوگوش ولی بهار سر باال بیاد مادر یه ی سایه پرستار ی سایه

کشید بهار موهای روی دستی و

www.romanbaz.ir 275

www.romanbaz.ir

Page 276: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

277

میداد گوش بحث به بادقت هم بهار

بودی؟؟ کسی منتظر نکنه ببینم:گفت دلبری با آ پانته

بود؟؟؟ خودش به اش اشاره هه

دخترم رس باال نامادری یه ی سایه نمیخاد دلم من نکن وگفتم؛اشتباه شدم سینه به دست ماش اینکه و باشید مطمئن نمیکنم معطل کردم پیدا رو مناسب شخص که زمانی باشه نباشید من ازدواج نگران

نزد حرفی کسی

خنده بساط و میخورد وول سرجاش هم بهار و شد پخش آهنگی که گذشت ای دقیقه چند ....بود کرده فراهم رو مهرشاد ی

آماده میزشام سر همه و است آماده شام کردند اعالم گذشت مهمونی از که ساعتی چند خمیازه مدام و بود گذشته خوابش وقت از چون بود شده بامزه واقعا بهار ی قیافه شدند میکشید

www.romanbaz.ir 276

www.romanbaz.ir

Page 277: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

278

آقای و خاله به رو و کردم رفتن عزم من اما داشت ادامه هنوز مهمونی شام خوردن از بعد میرم کم کم دیگه من دیدارتون از شدم حال خوش:گفتم ام گرامی ی خاله شوهر فالح

پانی افتخاری مهمون که تو میشه گرم داره مهمونی ؟؟تازه!جان کجامهرداد:گفت خاله هستی

خونه برگردم میدم ترجیح خوابیده ر بها گفتم؛ممنون و زدم کجی لبخند

خدانگهدارت سربزن مابیشتر به باشه:وگفت داد تکون سری خاله

ام خانواده از چنین هم و کردم خداحافظی هم فالح آقای از

بی که شدی معرفت بی اونقدر-:شد کردنم اخم باعث آ پانته صدای شدم خارج که سالن از بری؟؟؟ میخای خدافظی

www.romanbaz.ir 277

www.romanbaz.ir

Page 278: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

279

بود خواب کرد جا جابه ام شونه ،روی رو سرش بهار

آ پانته خانم خدانگهدار بودم کرده فراموش شما از شرمنده:گفتم و برگشتم

دهش تنگ برات دلم:وگفت ایستاد مقابلم آ پانته شد کشیده دستم که کردم گرد عقب مهرداد

ما خونه برم میخام خوابه بهار نمیبینی کن ول منو دست و کن تمومش رو بازی مسخره-

سپ بوده دخترت به حواست فقط تو افتادم گذشته خاطرات یاد دیدمت وقتی از نمیخام- ....من

از یادی نه خاطره نه دیگه وقته خوردی؟؟؟خیلی میگی؟؟؟؟چیزی مزخرف تو؟؟؟؟داری- دودتمح من گفتی و داشتم دوستت وار دیوانه که زمانی میفهمی؟؟؟درست نمونده برام تو رو خواستی که غلطی بودی؟؟هر آزاد کافی ی اندازه به...رفتی خب بری میخای و کردم

نم شناسوندی من به رو خودت و رفتی شد خوب چه که فهمیدم رفتی وقتی کردی؟؟؟تازه شها نبودن باتمام هم هنوز و ارزید می تو وجود کل به موش تار یه که کردم پیدا رو کسی االن که کنم؟؟؟ جمع رو مردم های تفاله من دیدی کی تو میفهمی؟؟؟واینکه ارزه می

نمیرسه چیزی تو به من از باشی بودی که باهمونایی برگردی بهتره من به چسبیدی

شنیدم رو وصداش برداشتم پارکینگ سمت به هامو قدم و کردم جدا دستش از رو دستم ...شدم کردم که اشتباهی متوجه تازه مهرداد نمیدم دستت از راحت من:گفت که

www.romanbaz.ir 278

www.romanbaz.ir

Page 279: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

280

....افتادم راه خونه طرف به و شدم ماشینم سوار توجه بی و کردم فوت رو نفسم

.............................

:لیلی

ایدب فقط لیدا چنین هم نیست دلم تو دل االن از من و شه اعالم کنکور نتایج قراره فردا وندستگام دم تو ماکه چیزی نتی کافی بریم لیدا با تا بده مرخصی بهم رو فرداهه مهری ....دیه مجبوریم پ نی پیوت مام کامپیوت

.....لیییییییییییی لی .اومدم خودم به بهار جیغی باصدای

...فسقلچه شدی قایم رفتی کجا جوونممم:گفتم و شدم بلند جا از باعجله

... دیگه کن پیدام بیا زلنگی عه:گفت که اومد وصداش

زدم ور خودم اما بود همونجا کردم نیگا مبل پشت به چشمی زیر و رفتم پاورچین پاورچین کنم پیدات نمیتونم وای کجایی بهار عه عه:گفتم و چپ علی به

www.romanbaz.ir 279

www.romanbaz.ir

Page 280: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

281

...میومد ریزش ی خنده صدای و

میکشه سرک طرف اون داره هی دیدم سرش پشت رفتم آروم و خندیدم ریز خودمم بودی؟؟؟ کجا خب:گفتم بودم وایستاده سرش پشت که همونطور

و دمکر بغلش و دنبالش دویدم من گذاشت فرار پابه و زد جیغی بادیدنم و برگشت بهار میخندید غش غش که چرخوندمش دور چند

منم سرجاش نشست هم درآخر و زد ویج گیج خودش واس دور چند زمین روی گذاشتمش بود خوردنی و بامزه دختر این که بس میومد آب شرشر چشام از بودم خندیده بس

برقصیم بیا لی لی:گفت و شد بلند جاش از و کرد نیگام باز بانیش

ور این هب منو بس دراومد پدرم نشدی؟؟بابا خسته تو فسقل:وگفتم کردم نگاش باتعجب نیستم بلد رقص اصال من هم بعد زدی ور اون

قخلم باهات:وگفت کرد اخم بهار

برقصیم بیا بابا خب خیلی تو دست از امان:وگفتم خندیدم

www.romanbaz.ir 280

www.romanbaz.ir

Page 281: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

282

....میدادیم انجام موزون حرکات بهار با و میکردم سرهم میرسیدم هرچی خودم از و

.......................

:مهرداد

از ودب شده تنگ بهار برای دلم خونه برگردم باید و میشه تموم کاری تایم دیگه دوساعت ایه حرف اوقات گاهی البته گرفته یاد رو زدن حرف خورده یه شده پرستارش لیلی وقتی ربط هم لیلی زدن حرف طرز به موضوع این البته داره تعجب جای واقعا که میزنه ای قلمبه ....داره

فخال شخصیتش بهار هم من هم بودیم کرده عادت دختر این به جورایی یه وقت چند این میکردم فکر من که بود چیزایی اون

بله؟؟: دادم جواب و خورد زنگ تلفن

www.romanbaz.ir 281

www.romanbaz.ir

Page 282: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

283

ببینن رو شما میخان و اومدن آ پانته اسم به خانومی دکتر آقای-

مارهش و مطبم آدرس برنداشته من سر از دست هنوز پیش شب سه از کردم فوت رو نفسم ...دستش کف میزارم رو حقش بفهمم اگه مسلما گرفته کی از نمیدونم رو همراهم تلفن ی

نداریم؟؟ بیمار مگه ببینم-

هستن دیگه دونفر یکی چرا-

...داخل بفرست رو بعدی بیمار و بره کن سر به دست رو خانوم اون لطفا پس-

شد وارد آ پانته و شد باز پهن اتاقم در همزمان

سرجاش گذاشتم رو تلفن

رو نایشو نمیتونید شما گفتم من دکتر آقای خدا به:وگفت شد وارد منشی سرش پشت ببینید

www.romanbaz.ir 282

www.romanbaz.ir

Page 283: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

284

من بیرون باشید داشته تشریف شما باشه:گفتم و دادم تکون سری درهم های بااخم میزنم حرف باایشون

عزیزم سالم:گفت آ پانته و رفت بیرون اتاق از و داد تکون سری منشی

دارم؟؟؟ بیمار که دیدی-

دنش هاتموم بیمار هروقت باش بیرون لطفا:گفتم و ندادم مجالش داد تکون سر باتعجب بزنیم حرف میتونیم

ات خونه برگردی میخای که اونوقت کنی سرم به دست میخای:وگفت زد پوزخندی

ونجاا باهات و ببینم رو ات خونه بیام میخام:گفت که فرستادم بیرون باحرص رو نفسم بیرون میرم که میبری منو اگه بزنم حرف

میبرمت بعد بیرون ببر تشریف فعال باشه:وگفتم شدم عصبی

... باشه:گفت و زد ای مندانه پیروز لبخند

عزیزم منتظرم:وگفت داد تکون برام دستی میرفت بیرون اتاق از که درحالیwww.romanbaz.ir 283

www.romanbaz.ir

Page 284: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

285

......نداشت وجود دختر این از تر کنه گرفتم ازش نفرت با رو نگاهم

..................

:مهرداد

ساعت نیم .کردم جمع رو هام وسیله و کردم عوض رو لباسم ها بیمار شدن تموم از بعد بیاد همراهم آ پانته قراره .واینکه... خونه برمیگشتم باید و بودن شده هاتموم بیمار زودتر ...بود آور عذاب

باالخره:گفت و شد بلند جاش از بادیدنم آ پانته که شدم خارج اتاقم از پ برداشتم رو کیفم ...عزیزم نباشی شدن؟؟؟خسته تموم

www.romanbaz.ir 284

www.romanbaz.ir

Page 285: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

286

...بود دهنده آزار موضوع واین بود سنگین زیادی آ پانته و من روی منشی نگاه

دکتر؟؟ آقای میبرید تشریف:وگفت شد بلند جا از منشی

بودید؟؟ نداده که ای دیگه وقت بله-

خیر-

ببرید کم کم تونو تشریف میتونید هم شما باشه:وگفتم دادم تکون سری

دارم کار سری یه دکتر آقای باشه-

خدانگهدار باشه-

...خدانگهدار-

خوش ات بامنشی انقدر گفت؛همیشه بهم رو و شدیم خارج مطب از آ پانته همراه به برخوردی؟؟

www.romanbaz.ir 285

www.romanbaz.ir

Page 286: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

287

برخورد؟؟؟ خوش:وگفتم کردم نگاش رفته باال باابروهای

رهگ درهم هام اخم چسبید بهم بیشتر که بکشم کنار رو خودم خواستم بازوم به چسبید میداد نخ دختره چه ندیدی آره:گفت اخم با آ پانته و خورد

به دوما و نکن قضاوت زود انقدر بقیه درمورد گفتم؛اوال و فرستادم بیرون حرص با رو نفسم نداره ارتباطی تو

منو قدران خوردنش حرص واقعا زدم کجی لبخند نزد حرفی و کوبید زمین به رو پاش آ پانته میکرد؟؟؟ خوشحال

هک باریه آخرین این:وگفتم افتادم راه خونه طرف به و شدیم ماشینم سوار هم همراه به ...داری بامن حرفی چه تو نمیدونم من ام خونه میای

نمیفهمی؟؟؟ دارم دوست من رحمی انقدربی چرا تو مهرداد-

میفهمی؟؟؟ چی تو نمیفهمم نه-

. منم تر نفهم ازتو نه-

...کنم تمرکز ام رانندگی روی دادم ترجیح و نزدم حرفی

www.romanbaz.ir 286

www.romanbaz.ir

Page 287: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

288

هم آ پانته شدم پیاده و کردم پارک پارکینگ داخل و کردم هدایت حیاط داخل به رو ماشینم ...مهرداد داری بزرگی حیاط چه:وگفت افتاد راه دنبالم و شد پیاده

... شم کالم هم باهاش نمیخاست دلم نزدم حرفی

......................

:لیلی

هم چهب این بیا ،د بیار در بازی دلقک برام میگفت که کردم نگاهم بهار به سینه به دست خی بی:تمگف بهش رو گرفته اشتب دلقک با منو بچه این که نبودم دلقک یعنی گرفته منو اینکارا زشته بهار دیه

...پشتک پشتک:ومیگفت میزد دست توجه بی بهار

...سرش تخت بکشم خشتکشو برم داده یاد بچه این به رو پشتک ی کلمه این کی آخه

ها میکنی مول دیه بعدش اونجا سالن تو بریم بیا ها کردم گیری عجب:گفتم و گرفتم دستشو

www.romanbaz.ir 287

www.romanbaz.ir

Page 288: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

289

...باشه:وگفت خندید

تکپش دوتا یکی و نشوندم نفره تک مبل یه روی رو بهار و دادم تکون تاسف روی از سری اب بودم بچه رفتم قیچی حرکت یه و شدم جوگیر اون از بعد میخندید غش غش که زدم بودم گرفته یاد اونا از هم هارو بازی ژنگولک واین میکردم بازی زیاد پسرا

هوا رو لنگا زمین رو دستا کردم برعکس خودمو کال هم رو بعدی حرکت

میخندید غش غش بهار

اردو دختره یه و جون مهری دیدم بودم برعکس که منم شد باز سالن در کارم بااین همزمان ....میکردن نگاه من به باتعجب هردو و شدن سالن

.....دارد ادامه.......

www.romanbaz.ir 288

www.romanbaz.ir

Page 289: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

290

...........................

:مهرداد

که مکرد نگاه آ پانته به شدم وارد من ازاون بعد و شد وارد آ پانته اول و کردم باز رو درسالن موند ثابت لیلی روی نگاهم و کردم رودنبال نگاهش مسیر بود خیره ای نقطه به تعجب با سریع ام بادیدن هم لیلی و میخندید بلند بلند بهار شد گرد هام چشم بود دستاش روی که

کردم براندازش رفته باال های باابرو کرد مرتب رو لباسش و کرد جور و جمع رو خودش نداشت وجود دختر ازاین تر عجیب

.نباشی خشته بابایی دالم:وگفت پام به چسبید و دوید سمتم بهار

بابا دل عزیز ممنون گلم دختر سالم:گفتم و کردم بغلش و شدم خم

چطوری؟؟ کوچولو سالم:گفت میکشید رو بهار ی گونه که درحالی آ پانته

اوبم دالم:داد جواب میلی بابی بهار

خدمت االن من ببخشید نباشید خسته سالم:گفت دستپاچه که موند ثابت لیلی روی نگاهم میرسم

و دبو شلوار بلوز من مقابل که بود باری اولین داشت حق رفت راهرو اتاق سمت باعجله و بود شده معذب و سرلخت

www.romanbaz.ir 289

www.romanbaz.ir

Page 290: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

291

وایستادی چرا بشین برو بفرما:گفتم آ پانته به رو

بود؟؟ کی دختر گفت؛این درمیاورد رو شالش و مانتو که حالی در آ پانته

منه دوشت:داد جواب من جای به ر بها

داری هم سالی و سن کم دوست عجب:وگفت رفت باال آ پانته ابروهای

دیگه؟؟ میکشی رو وگفت؛زحمتش گرفت طرفم به رو وشالش مانتو

نهک عوض لباس بره بابا دخترم:وگفتم گذاشتم زمین روی رو بهار و کردم فوت رو نفسم خوب؟؟ میام االن

باشه:وگفت داد تکون سری بهار

وریج چه رو ساعته چند این رفتم اتاقم طرف به و گرفتم ازش بااخم رو آ پانته های لباس ...نداره اینجا به اومدن از خوبی قصد کنم؟؟مطمئنا تحملش

....................... www.romanbaz.ir 290

www.romanbaz.ir

Page 291: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

292

:لیلی

که ای صحنه یادآوری با کردم مرتب رو شالم و واستادم بهار اتاق قدی آیینه روی روبه دارو لیلی کنن سرت بر خاک:وگفتم سرم تخت زدم ویکی گرفتم گاز رو لبم دید جون مهری ...زد دید رو ندارت

...رفت آبروت که بمیری:گفتم و ترزدم محکم رو بعدی ی ضربه

ها کردم گیری میخام؟؟عجب مرخصی رو فردا بگم واستم روش تو برم جوری چه حاال

داشتی؟؟ نداشتی تقصیری که توهم لیلی حاال

نداشتم نه نه

و دمش خارج و کردم باز رو اتاق در بیرون برم اتاق از که کنم قانع رو خودم تونستم باالخره باش مارو خوشگل شانس د،بیا شد راهرو وارد مهری دیدم همزمان

....دیه داره مهمون اوه اوه بود دست به وشال ومانتو بود فکر تو اونم

www.romanbaz.ir 291

www.romanbaz.ir

Page 292: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

293

رو خودم که انداخت بهم تاپایی سر نگاه یه و شد جمع حواسش که شه رد کنارم از اومد مبزن حرف باهاتون دوکلوم میخاستم دارید وقت اگه ببخشید:وگفتم کردم جور و جمع

ایستاد سرجاش

درخدمتم بفرمایید:وگفت کرد نگام متعجب

تایجن اعالم فردا راستش:وگفتم نداشتم کردن پاره تیکه تعارف و چینی مقدمه ی حوصله تایجن دریافت واسه برم خواهرم با و سرکار نیام رو فرداهه این بدید رخصت شما اگه کنکوره

جمعه همین است وابسته بهتون بهار میدونید من از بهتر که شما:وگفت رفت باال ابروهاش بدتر دیگه که نیاید فردا اگه طرفی از میگیره رو تون بهونه خیلی نیستید که ها

کنم؟؟ چیکار من پس:وگفتم خاروندم رو سرم

اینترنت از براشون خودم من بیارن رو الزم اطالعات خواهرتون اگه:گفت متفکر هم مهری میگیرم فردا

میتونید؟؟:وگفتم زدم لبخندی

من اریدبی فردا هم رو خواهرتون میتونید نیست که هواکردن آپلو بله:وگفت داد تکون سریwww.romanbaz.ir ؟میمونه؟ هم ای دیگه مشکل سرکارم میرم هم بعد میگیرم رو ایشون کنکور نتایج اول 292

www.romanbaz.ir

Page 293: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

294

برم؟؟ دیه من پس دستتون قربون گرم دمتون دیه نه:گفتم باخوشحالی

ربیشت ساعت چند کنم خواهش ازتون میشه:وگفت زد کجی ولبخند رفت باال ابروهاش بمونید؟؟؟

بشه؟؟؟ چی که بمونم بیشتر ساعت چند کردم نگیاش باتعجب

داره نیگهم میخاد کنه دک منو جای به داره دافی اون به مهمون مخیه ماش عجب

یتونمنم من میشه کم امنیت بکشه شب نصف به واینکه تنهاست خواهرم ولی ببخشید- ام خونه برگردم

مه خواهرتون میرسونمتون خودم نیست امنیت میدونم بله بله:وگفت داد تکون سری ونید؟؟میم کنم پذیرایی ازش نمیتونم تنها دارم مهمون منم نیستن که بچه دیگه بزرگن

ها میشه چیزیش یه کردم نیگاش متفکر

میمونم باشه:وگفتم دادم تکون سری

ممنون خیلی:وگفت زد لبخندیwww.romanbaz.ir 293

www.romanbaz.ir

Page 294: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

295

کنم پذیرایی مهمونتون از میرم من پس میشه خواهش:وگفتم دادم تکون سری

میشم ممنون:وگفت داد تکون سری

زارمب دبش چایی یه تا رفتم آشپزخونه طرف به شدم خارج راهرو از و پایین إنداختم سرمو ...بیاد حال جیگرشون

......................

:مهرداد

وضع خودمم های لباس جالباسی روی آ پانته های لباس کردن آویز از بعد و رفتم اتاقم به ... بمونه گفتم دختر اون به همون بخاطر بمونم تنها باهاش نمیتونستم کردم

ویت واقعا لیلی به حقوق اولین دادن واسه کردم اش آماده دیروز برداشتم رو چکم دسته .... داشت هارو ازاین بیشتر لیاقت بود کرده ثابت رو خودش ماه یک ابن

تک لمب روی لیلی و بود میز روی چایی حاوی سینی رفتم پذیرایی به و شدم خارج اتاقم از و دمیخندیدن باهم گاهی و میزد حرف اون با بود گرفته بغل رو بهار و بود نشسته ای نفره آ پانته به نگاهی میشد رنگ به رنگ صورتش و افتاد می آ پانته به نگاهش هم گاهی

www.romanbaz.ir 294

www.romanbaz.ir

Page 295: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

296

تهالب که خودش برای لیلی برای نه اما داشت خجالت جای مزخرفش پوشش واقعا انداختم نبود هم خیالش عین

بره در تا خستگی بخور چایی بشین عزیزم؟؟؟بیا وگفت؛اومدی زد لبخندی بادیدنم و پانته ....گرفتی خدمتکار بودی نگفته

........

:لیلی

وت بکوبم بردارم رو چایی سینی برم بود جاش خورد گره درهم هام اخم حرف این باشنیدن ...أه أه کنه نگاه بهش بدمیشه حالش آدم وزغی جلف ی دختره سرش

ونهخ خدمتکار ایشون:وگفت برداشت رو چایی لیوان و نشست دختره کنار بافاصله مهری .آوردن چایی براتون کردن لطف که ربهارهستن پرستا نیستن

و مهری به چسبید دختره رفتم بهش غره چش یه منم انداخت بهم نگاهی بااخم دختره هچی لطف دیگه شه وظیفه جان مهرداد دارن باهم فرقی چه یاخدمتکار پرستار حاال:گفت

www.romanbaz.ir 295

www.romanbaz.ir

Page 296: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

297

من به بده رو قندون اون:گفت من به رو بعد و

نداختما داشت فاصله ازش نمه که قندون به نگاه یه و دختره به نگاه یه رفته باال باابروهای .میرسی بهش کنی خم کمرتو نمه یه...کمر دیسک داری؟؟؟شایدم آرتوروز:وگفتم

کرد درازی زبون دختره برا و بود شده باز بناگوش تا نیشش که افتاد بهار به نگاهم

البت خندید ریز و کرد نگاه بهار به رفته باال ابرهای با هم مهری بود گرفته ام خنده و گفت دار کش ایش یه موند دور سفید چشم اون چشم از بهار درازی زبون خوشبختانه کسا چه هم تو ندارن ادب خانوم این اصال مهرداد:گفت مهری به رو و برداشت رو قندون میکنی پیدا رو

نه؟؟؟ هستی شهری پایین ببینم:گفت و کرد براندازم وباغرور

پرو بچه الزمه کفگرگی این کنم فکر نه

داری؟؟؟ مشکل بله شما بااجازه:گفتم بااخم

میزدم وگفت؛حدس انداخت پا پارو

www.romanbaz.ir 296

www.romanbaz.ir

Page 297: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

298

اما نفهمیدم من گفت آروم بس البته که زد حرفی بااخم مهری بود اومده جوش به خونم شد ساکت و شده ضایع بود معلوم قشنگ دختره

جونی لی لی:گفت بهم رو بهار

بالبخند ومهری بااخم دختره اون البت کردن نگاه وبهار من به برگشتن هم دوتا اون

خودم فسقل جونم:گفتم بالبخند

بوخوابی؟؟؟ اینجا شب موخای:وگفت خندید

برگردم باید تنهاست آجیم نوچ:وگفتم خندیدم پرید باال ابروهام

دالی دوشت بیشتر تو آجی تو:وگفت شد آویزون اش ولوچه لب

کرد نمیشه کاریش دیه بودحسوده بهار و من بین بحث این همیشه خندیدم

ور تو یا داره دوست شو آجی پرستارت که داره اهمیتی چه عزیزم:گفت بهار به رو دختره دیگه میره هم پرستارت میاره مامان یه برات بابات یه آخرش چون

www.romanbaz.ir 297

www.romanbaz.ir

Page 298: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

299

نگفت هروقت بچه نیست یکی بجوم رو اش خرخره برم پاشم کردم نگاه دختره به بااخم ....بینداز وسط رو خودت انداز خاک

. نیس پلستالم لی لی:گفت بهار ایندفعه و کردم فوت رو نفسم

میگی بهش حتما پرستار بگی بهش نمیخاد دلت چیکارته؟؟آهان پس:وگفت خندید دختره آره؟؟؟ کلفتمه

.... شدم بلند جام از و زمین رو گذاشتم رو بهار و کردم فوت رو نفسم

...........

:مهرداد.

رو آ هپانت موهای بیاد میخاد نکنه بود شده بلند جاش از که کردم نگاه لیلی به باتعجب ...مزخرفی فکر عجب بکشه؟؟هه

www.romanbaz.ir 298

www.romanbaz.ir

Page 299: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

300

آ پانته به رو بااخم شد محو دید از و شد خارج پذیرایی از کشیدو عمیقی نفس ارید هرحرفی زود نداشتی حرف من با تو مگه بزنی؟؟؟اصال حرف درست گفتم؛نمیتونی

کن کم رو زحمت و بزن

بزنم میخام حرفی چه من دختره این باوجود:گفت بااخم آ پانته

رستمتبف االن همین میخای یا ومیری میزنی حرفاتو نیار الکی های بهونه من برای آ پانته- بری؟؟؟

دختره اون پیش بره بفرست هم رو بهار حداقل پس باشه:گفت بااخم ها پانته

کردم وتف رو نفسم میکرد نگاه آ پانته به داشت بااخم و ساکت که انداختم بهار به نگاه یه تو های پرت و چرت از میفهمه چی بچه این:وگفتم

ممیزن حرفامو بودیم تنها خودمون که دیگه روز یه برمیگردم االنم نمیگم اصال باشه-

شد بلند جا از و

www.romanbaz.ir 299

www.romanbaz.ir

Page 300: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

301

سرجات نیمینشی:گفتم بلندی تقربا باصدای و گرفتم رو دستش مچ بودم شده عصبی واقعا نیست کار در ای دیگه وقت که هم زدی نه زدی که زدی رو حرفات امشب یانه؟؟؟همین

شد؟؟؟؟ شیرفهم ببینی منو

میزنی؟؟؟ داد سرمن تو:وگفت کرد نگاهم گرد های باچشم آ پانته

میزنم داد تو سر دقیقا آره-

نمیشه متوجه هم اینو بهار باشه: گفت و سرجاش نشست باحرص

ارهبز هام لب روی هاشو لب اینکه از قبل کرد حلقه گردنم دور هاشو دست ناگهانی وخیلی میکنی؟؟؟ غلطی چه داری معلومه:وگفتم شدم بلند جا از و دادم هلش عقب به

بهت لعنت شده تنگ برات دلم:وگفت کوبید زمین به پا آ پانته

...لیلی خانوم لیلی:زدم صدا رو لیلی و کشیدم موهام به دستی

یناول داشت حق کرد نگاه آ پانته و من به گرد های باچشم و رسوند پذیرایی به رو خودش شده؟؟؟ چیزی بله:گفت دستپاچه و بودم کرده بیداد و داد انقدر بود بار

www.romanbaz.ir 300

www.romanbaz.ir

Page 301: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

302

باشه؟؟ باشید وباهم اتاقش به ببر رو بهار کن لطف:وگفتم کشیدم عمیقی نفس

دقیقه دچن از بعد و رفتن پذیرایی از و کرد بغلش رفت بهار طرف به و داد سرتکون تندتند اومد بهار اتاق در شدن بسته صدای

نزدیک من به قدم یک میفهمی حرف بزن رو حرفات شدی راحت حاال:گفتم آ پانته روبه و ممیزار پا زیر کردم حفظ نداری لیاقت که تو برای وقته خیلی که رو هایی حرمت بشی فهمیدی؟؟ بیرون میکنم پرتت

تدوس من بفهمی میخای کی تو مهرداد:وگفت شد سرازیر آ پانته های چشم از اشکی قطره دارم

...داررررمممم دوست لعنتی:زد داد وتقریبا

غلط یلعنن شده تنگ برات دلم:میگفت میزد مشت ام سینه به که درحالی و اومد طرفم به لیخی سنگه دلت خیلی کنم فراموش نمیتونم رو تو من مهرداد ببخش منو رفتم کردم ...خیلی

میزد زجه وwww.romanbaz.ir 301

www.romanbaz.ir

Page 302: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

303

دوخت من به رو اشکیش های چشم و گرفت باال رو سرش گرفتم رو دستش هردو مچ ...متأسفم واقعا ندیدم تو از تر انگیز رقت:وگفتم زدم کجی لبخند

رو هاش لباس رفتم پذیرایی به و برداشتم هاشو لیاس رفتم اتاقم به و کردم رها رو ودستش من ات:وگفتم کردم لباساش به ای اشاره بود خیره ای نقطه به و بود منگ جلوش انداختم خونه برمیگردونمت شو آماده هم تو میشم آماده

دختر بهت لعنت میکشید تیر ام شقیقه رفتم اتاقم به و

.بود نگران اش چهره کرد باز درو لیلی زدم بهار دراتاق به ای تقه و شدم آماده بفرمایید؟؟:وگفت

نمونه تنها بیارید هم رو بهار خونه میرسونمتون بیارید تشریف-

،آماده آ پانته شدیم خارج راهرو از هم همراه به بهار برداشتن از بعد و داد تکون سری ام آماده من:وگفت بود شده

بود تهرف مغرورانش ی پوسته به باز و بود شسته رو صورتش کردم نگاه اش چهره به بااخم

www.romanbaz.ir 302

www.romanbaz.ir

Page 303: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

304

شدیم خارج خونه از و دادم تکون سری

حاال ستندنش عقب بهار و لیلی نشست جلو بزنم حرفی من اینکه بدون رفتیم پارکینگ به بود خیره بیرون به بااخم لیلی و بود خودش توی آ پانته نمیکرد زبونی شیرین دیگه هم بهار

.........................

:لیلی

نشسته پام روی آروم و نمیزد حرف هم بهار حتی بود ماشین توی ای کننده خفه سکوت ...گرفت اینطوری مارو حال که کیه دختر این بود

ریمه به رو شدنش پیاده از قبل دختر زدو ترمز مهری میدونم فقط رفتیم کجا نمیدونم ...مهرداد کشیدم پس پا نکن فکر:گفت

...هستا هم سمجی عجب کردم نیگاش باتعجب

www.romanbaz.ir 303

www.romanbaz.ir

Page 304: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

305

.خدافظ:گفت پررنگی بااخم مهری

.خدافظ:وگفت پایین وپرید کرد باز رو ماشین در هم دختره

رو نخونتو آدرس میشه:وگفت کرد نگاه بهم جلو آیینه از افتاد راه دوباره مهری بست ودرو بگید بهم دقیقا

بلی موخای لی لی:وگفت شد واز بهار زبون داد تکون سری واونم گفتم بهش رو آدرس خونتون؟؟

میام فردا دیه آره:وگفتم دادم تکون مو کله

بیای حتما فلدا باشه:وگفت داد تکون سری بهار

کاغذ یه عقب آورد رو دستش میکرد رانندگی که همونطور که شد مهری پرت حواسم بگیرید اینو بفرمایید:وگفت بود دستش

چیه؟؟ این:گفتم باتعجب

www.romanbaz.ir 304

www.romanbaz.ir

Page 305: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

306

میکنن نقد براتون ببرید هرموقع حقوقتون اولین چکه-

االح بده خیرتون خدا نکنه درد شما دست:وگفتم گرفتم ازش رو وچک شدم خوشحال واقعا حاال بود پیشتون نداشتید

. لیاقتتونه اینا از بیشتر میکشید زحمت بهار برای واقعا شما میکنم خواهش-

ممنون بازم-

نزد وحرفی داد تکون سری

نیگه نکنه درد شما دست:گفتم که میالن داخل بپیچه خواست رسیدیم دقیقه چند از بعد ورا همین میشم پیاده دارید

بشید پیاده خونتون دم تاریکه میالن-

دادم نشون بهش رو خونه من و شد میالن وارد بکنم اعتراضی من اینکه از قبل

بفرمایید:وگفت انداخت ما ی کلبه چوبی در به هم نگاه یه داشت نگه خونه مقابل

www.romanbaz.ir 305

www.romanbaz.ir

Page 306: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

307

خوریدب چیزی چایی یه بریم بفرمایید نکنه درد شما دست:گفتم و بوسیدم رو بهار ی گونه

وقته دیر ممنون میکنم خواهش-

جان بهار خدافظ پس باشه-

جونم لی لی اودافظ:وگفت زد لبخندی بهار

شما خدافظ:گفتم مهری روبه و دادم تحویلش لبخندی

شدم پیاده ماشینش از و داد تکون سری

....شدم حیاط وارد منم زد دور و زد بوقی اونم بازکردم رو درش و رفتم خونه طرف به

تشک که لیدا دیدن با شدم خونه وارد و درآوردم هامو کفش بود روشن خونه های چراغ و فتمر طرفش به شد کباب جیگرم بود برده خوابش نشسته و بود کرده پهن منو و خودش ترسیدم آبجی وای:وگفت پرید خواب از دادم تکونش

شدم لب به جون کردی دیر انقدر چرا سالم:وگفت کشید عمیقی نفس

www.romanbaz.ir 306

www.romanbaz.ir

Page 307: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

308

چرا شد دیر رو امشبه گلم آبجی شرمنده ماهت روی به سالم:گفتم و زدم لبخندی نخوابیدی؟؟؟

یترسمم من میاد کنکور جوابای فردا شم تازه بخوابم من گذاشت تو اومدن دیر استرس مگه- گرفتی؟؟ مرخصی راستی

نچ:وگفتم کردم عوض ام راحتی های لباس با شلوارمو مانتو

برم؟؟ تنها فردا من نگرفتی؟؟؟پس:گفت بلندی صدای با لیدا

میریم باهم دیه نه:وگفتم خندیدم

بریم؟؟ باهم جوری چه بعد نداری مرخصی تو...وا:گفت باتعجب

میای بامن فردا:وگفتم زدم غلتی تشکم روی إنداختم رو خودم و کردم خاموش هارو چراغ میگیره رو کنکورت جواب برات میاری روهم الزم اطالعات جون مهری ی خونه

؟؟؟!واقعا-

...دیگه خوب خبر یه آره-www.romanbaz.ir 307

www.romanbaz.ir

Page 308: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

309

چی؟؟-

دیه میخای مباس لباس دانشگات واسه خرید میریم سرفرصت از گرفتم رو حقوقم اولین- دیگه پرت و خرت باکلی

بعد شدم قبول ببینم بزار حاال:وگفت خندید

مطمئنم من نزن بد نفوس تو شدی قبول-

خداکنه-

بریما باید زود صبح بخواب-

آبجی خوش شبت باشه-

....خوش-

:لیلی

ی خونه به و شدیم آماده هردو کردم بیدار هم رو لیدا و شدم بیدار خواب از زود صبح رفتیم جون مهری

www.romanbaz.ir 308

www.romanbaz.ir

Page 309: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

310

دالم لی لی:گفت باخنده و دوید طرفم به بهار سالن به باورودمون

و بوسیدم شو گونه و کردم بغل رو بهار بود گرفته اش خنده بهار زدن حرف طرز از لیدا بیداری؟؟؟ چرا تو صبحی کله ببینم لیلی عزیز ماهت روی به سالم:گفتم

سالم:دوختم اون به و گرفتم بهار از نگاهمو مهری بم باصدای

خیر به صبحتون سالم:وگفتم دادم تکون سری

یدال به بادقت اونم داد رو جوابش مهری که داد سالم وآروم کرد نگاه مهری به باتعجب لیدا میکرد نگاه

آجیته؟؟ این لی لی:گفت بهم رو بهار

سالم:گفت بهار به رو بالبخند لیدا و دادم تکون سری

اوبی؟؟ لی لی آجی دالم:وگفت زد لبخندی بهار

خوبی؟؟ تو خوبم:وگفت داد تکون سری لیدا

www.romanbaz.ir 309

www.romanbaz.ir

Page 310: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

311

چیه؟؟ اسمت اوبم منم-

لیدا:وگفت خندید لیدا

لیدا:وگفت کرد نگاش باتعجب بهار

گفتی درست وگفت؛آفرین خندید ریز لیدا

بگیرم؟؟ رو کنکورتون جواب تا آوردید رو الزم موارد:گفت مهری که شد باز بهار نیش

سمتش گرفت هم کاغذ یه و داد مهری تحویل پرت و چرت سری یه و داد تکون سری لیدا میگیرم براتون رو جواب االن باشه :وگفت داد تکون سری هم مهری نشه یادش که

ممنون:وگفت داد تکون سری لیدا

رفتیم پذیرایی به بهار همراه به لیدا و من و رفت اتاقش به مهذی

هکرد گرم بهار با رو سرخودمون داره استرس که بود معلوم هم لیدا داشتم استرس واقعا خانوم برادر واقعا یگانه آقای این آبجی:اومدم خودم به لیدا باصدای که بودم فکر توی بودیم بودمش دیده مدرسه توی قبال ها بوده ما

www.romanbaz.ir 310

www.romanbaz.ir

Page 311: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

312

خودشون واس شدن چیزی یه همشون پس واقعا؟؟؟عجب:وگفتم رفت باال ابروهام

به کمرنگی لبخند با مهریه دیدم برگشتم اومد شخصی های قدم صدای لحظه همین ...کنه خیر به خدا میکرد نگاه لیدا به رفته باال باابروهای گاهی و اومد می طرفمون

بود؟؟ شد؟؟خوب چی:وگفتم شدم بلند جام از سریع

.......وگفت زد لبخندی مهری

:راوی

ییپذیرا وارد که همین رفت پذیرایی به و شد خارج اتاقش از مهرداد بود انگیز حیرت واقعا شد؟؟؟ چی:پرسید شدوبااسترس ازجابلند لیلی شد

رو کنکور نه و ونود نهصد ی رتبه شما خواهر میگم تبریک:وگفت زد لبخندی مهرداد ...آورده

اقعاو شد پررنگ لبخندمهرداد کردند نگاه هم به شد گرد لیلی و لیدا چشمای حرف بااین شونه و بودند گرفته درآغوش سخت رو همدیگه هردو بودند ستودن قابل خواهر دو این میلرزید هردو های

میکرد لیدانگاه و لیلی به باتعجب و بود ایستاده پدرش کنار بهار

www.romanbaz.ir 311

www.romanbaz.ir

Page 312: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

313

کترد میرم خودم گفتم دیدی لیلی گفتم دیدی:گفت بود جاری اشکش که درحالی لیدا درمیایم هردومون فالکت این از میشم

آره آبجی دل عزیز آره:وگفت بوسید رو خواهرش خندید گریه میون لیلی

شد بلند بهار ی گریه صدای همزمان

شده چی:وگفت گرفت درآغوش اونو دخترش های اشک وبادیدن شد خم باتعجب مهرداد میکنی؟؟ گریه چرا عزیزم

میکنه گریه لی لی که گفت؛چون گریه میون بهار

و بوسید هم رو ش گونه میکرد پاک رو دخترش های اشک که درحالی و زد لبخندی مهرداد لیلی خانوم و خانوم لیدا میگم تبریک بهتون:گفت لیدا و لیلی روبه

های شکا بادیدن بود خوب واقعا لیدا و لیلی برای خبر این بود خوشحال واقعا برگشت لیلی میکنه؟؟ گریه بهار شده؟؟چرا چی:گفت بانگرانی بهار

میکنه گریه شما ی گریه دیدن از هم بهار میکنید گریه شما:وگفت زد لبخندی مهرداد

www.romanbaz.ir 312

www.romanbaz.ir

Page 313: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

314

و کرد دراز بهار سمت هاشو دست رفت مهرداد طرف وبه کرد پاک هاشو اشک سریع لیلی االهی:وگفت بوسید رو دختربچه ی گونه لیلی انداخت لیلی آغوش توی رو خودش بهار کردی؟؟؟ گریه من خاطر به بمیرم

رفتمی دخترش ی صدقه قربون چطور که میکرد نگاه لیلی به رفته باال های باابرو مهرداد

...زیاده دخترچقدر این محبت که کرد فکر باخودش

یدباش خبر خوش همیشه که ایشاال آقامهرداد دردنکنه شما دست:گفت مهرداد به رو لیلی

؟میرفته؟ خاصی کالس خواهرتون ببخشید میکنم خواهش:وگفت داد تکون سری مهرداد

کشیده زحمت خودش خواهرم بوده کجا کالس نه:لیلی

خواهر های آموز دانش از باید تو میکنم فکر باشه مبارکت:گفت لیدا وروبه زد لبخند مهرداد باشی؟؟ من

بله:وگفت داد تکون سری لیداwww.romanbaz.ir 313

www.romanbaz.ir

Page 314: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

315

پایین مدارس واقعا که بود برده پی خواهرش حرف به حاال انداخت دختر به نگاهی مهرداد به رو موضوع این:وگفت باشه داشته وجود درش هایی استعداد چین هم میتونه شهر میای حساب به افتخار یه مدرسه اون برای تو میشه خوشحال خیلی حتما میگم خواهرم

والبته بود شده زده خجالت کمی مهرداد زدن حرف راحت همه ازاین زد لبخندخجولی لیدا میدید ازخودش تر کوچیک خواهر مثل رو لیدا مهرداد

و رشته جور چه کنه رشته انتخاب باید کی مهرداد آقا حاال:گفت مهرداد به رو لیلی بره؟؟ میتونه دانشگاهی

ورهمینط و بخاد که ای هررشته:گفت میکرد قفل سینه روی هاشو دست که درحالی مهرداد ور رتبه این تجربی آموز دانش همه اون بین از مزایا وبهترین ها دانشگاه بهترین توی نرفته خاصی دوره هیچ خواهرشما که چنین هم عالیه واقعا آوردن

داری؟؟؟ عالقه ای رشته چه:گفت لیدا روبه و

پزشکی:گفت زیر سربه لیدا

www.romanbaz.ir 314

www.romanbaz.ir

Page 315: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

316

ای؟؟ شاخه وچه-

هب شاهد اینکه انداخت بهار به هم ونگاهی کرد نگاه خواهرش به و آورد باال رو سرش لیدا ...بشه ماما میخاست دلش و داشت دوست رو باشی ای فرشته اومدن دنیا

کرف موضوع این به راجع:پرسید دوباره مهرداد بیاره زبون به رو حرف این نمیتونست اما بودی؟؟ نکرده

بشم زنان متخصص میخام چرا:وگفت داد سرتکون تند تند لیدا

انداخت گل هاش گونه اون از بعد و

انتخاب برای بری باخواهرت روز یه باید خوبیه ی وگفت؛رشته رفت باال مهرداد ابروهای نظر به یمیش قبول یکی کدوم ببینی تا بزنی رو خوب های رشته کن سعی دانشگاه و رشته ها دانشگاه دربهترین و کنی تحصیل میتونی ای درهررشته تو من

ممنون باشه:وگفت داد تکون سری لیدا

لیلی روبه و بود گذشته ساعت یک انداخت ساعت به نگاهی گفت میکنمی خواهش مهردا باشید بهار و خودتون مواظب مطبم برم باید دیگه من:گفت

www.romanbaz.ir کشیدید زحمت وگفت؛ممنون داد تکون سری لیلی 315

www.romanbaz.ir

Page 316: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

317

فعال تاشب میرم میشم آماده من پس زحمتی چه:وگفت زد کمرنگی لبخند مهرداد خدانگهدار

...خدانگهدار: گفت لیدا به رو و

...میداد تکون دست پدرش برای هم بهار و کردن خداحافظی مهرداد از خواهر وهردو

:لیلی..

فقط ردیک سفیدم رو گرم دمت:وگفتم کردم نگاه لیدا به بالبخند و برگشتم مهری بارفتن ...کنی ات منشی باید منو ها نشه یادت رو دادی من به که قولی اون

سرمی تاج که تو آبجی باشه:وگفت خندید لبدا

بود شده وموفق بود کشیده زحمت واقعا کردم نگاش بامحبت

داره هوامونو زا سر وخویش قوم تو باشیم داشته ماما یه ها خوبه:گفتم باخنده

باصدای پایین انداخت رو سرش و گرفت دندون به رو لبش دیدم بعد و خندید اول لیدا توش برم و کنه واز دهن زمین میخاست دلم اومد گوشم بیخ از که مهری

www.romanbaz.ir 316

www.romanbaz.ir

Page 317: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

318

میرم دیگه من:وگفت میزد موج صداش توی خنده آثار برگشتم

بدون و بوسید رو بهار ی گونه شد خم و اومد جلو که دادم تکون سری حرفی هیچ بدون ودب نرفته مگه دهههههه:گفتم و دیفال به بکوبم رو سرم میخاست دلم رفت حرفی هیچ

رفت ؟؟آبروم

بود گرفته اش خنده خدا بنده بود نرفته نه:وگفت خندید لیدا

میزنی؟؟ چی صبحونه ببینم:گفتم بهار به رو و إنداختم باال ای شونه

میزنم عسل:گفت و من زدن حرف به بود کرده عادت کال خندید بهار

داشتی؟؟:گفتم و میکرد نگاه بهار به گرد باچشمای که کردم نگاه لیدا به برگشتم و خندیدم

...نده بچه این یاد دیگه رو زدن حرف اینجور آبجی:گفت گردش چشمای باهمون لیدا

یادم بار نارنجی نازک خیلی دخترش که باشه جون مهری این به نداره عب:وگفتم خندیدم

...مخرداده جونم جون؟؟بابایی مهری:گفت باتعجب بهار

www.romanbaz.ir 317

www.romanbaz.ir

Page 318: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

319

... دیه جون مهری میشه مخففش:وگفتم خندیدم

نزد حرفی و میکرد نگام فقط بهار

کردم آماده رو صبحونه بساط آشپزخونه به رفتم و لیدا دست سپردم بهارو

زدم صدا رو بهار و لیدا و

یه ینجاا بیاد که همین گفتم من بود اومده کنار لیدا با خوشبختانه خورد کامل رو غذاش بهار ...هههههههههه من ی بیچاره خواهر دنبال برمیداره چیزی تنفنگی

اشتند نا دیگه طفلی که گذاشتیم سرش سربه و کردیم بازی بچه این با اونقدر تاشب

ونا اثرات شاید نبودیم خوشحال انقدر و بود نگذشته خوش لیدا و من به انقدر وقت هیچ ...داد بهمون مهری که خوشیه خبر

....................

www.romanbaz.ir 318

www.romanbaz.ir

Page 319: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

320

:مهرداد

طبق منشی شدم خارج اتاقم از و کردم جمع رو وسایلم کاری تایم شدن تموم از بعد بود گرم سرش معمول

رفتم پارکینگ به و شدم خارج مطبم از و کردم کوتاهی خداحافظی

لبخند و ودب داده تکیه ماشین به سینه به دست به که آ پانته بادیدن شدم که پارکینگ وارد نداشت که نداشت وجود دختر ازاین تر شق کله کردم فوت رو نفسم داشت لب به

لبخند همون با رسوندم بهش رو خودم تند های قدم با و خورد گره درهم هام اخم عزیزم سالم:گفت

میکنی؟؟؟؟ چیکار اینجا تودیگه:وگفتم کردم فوت رو نفسم

لشه عقب به بوسید رو ام گونه و کرد خلقه گردنم دور هاشو دست ناگهانی خیلی آ پانته دستتو میخاد دلت کن؟؟خیلی روحفظ خودت وحدود حد نگفتم تو به من:وگفتم دادم خورد یکرد جمع خودت برای که ومتانتی غرور هرچی تا خاله جلوی کنم پرتت ببرم و بگیرم شه؟؟؟

یهای حرف اومدم من تکراریه چون بشنوم رو حرفا این نیومدم مهرداد:گفت ناراحت آ پانته بزنم برات رو نشد و بزنم خواستم که رو

www.romanbaz.ir 319

www.romanbaz.ir

Page 320: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

321

به کافی ی اندازه به شب باشه؟؟همون کن تمومش:وگفتم کشیدم موهام به دستی یانه؟؟؟ برمیداری من سر از دست دادم گوش مزخرفاتت

زنی هیچ با دوساله که حاال میکنی رد منو چرا مهرداد:گفت و گرفت دست توی رو کتم شده تنگ برات دلم که حاال برگشتم سابقت عشق من که حاال نبودی

المح که میگم االن اما انگیزی رغت چقدر گفتم بهت هم قبال:وگفتم زدم پس رو دستش حاال دادی انجام رو خواستی غلطی هر و بودی بقیه با آب اونور اونقدر میخوره بهم ازت گفتم بهت هم میدی؟؟؟قبال من تحویل رو خزعبالت این و وایستادی من روی تو اومدی زیادی رو احترامت دوبرخورد این بری بهتره نیستم مردم های تفاله کردن جمع اهل من .باش نداشته انتظاری چین هم بعدی برخورد اما کردم حفظ

....افتادم راه و شدم سوار رفتم ماشینم طرف به و

...............

:لیلی

www.romanbaz.ir 320

www.romanbaz.ir

Page 321: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

322

نمیاد مهری این چرا پس بود شده دیر ای دقیقه ده یه

غذا هب سر یه و رفتم آشپزخونه به شه بهتر حالم اینکه واسه بودم شده نگران نمه یه اوف بود شده خوب زدم

؟؟ این کرده دیر انقدر چرا حاال برگشت که خدارشکر آخ اومد سالن در صدای همزمان

معلومه اوه اوه شد خونه وارد مهری بودن بهار اتاق بهار و لیدا شدم خارج آشپزخونه از پریشون موها و وارفته و شل کروات خورده گره درهم اخما نیست نرو رو اصال

رفت اتاقش به راست یه و داد لبی زیر رو جوابم که کردم سالم

اشتد بالبخند ولیدا بود خوابیده بهار االهی رفتم بهار اتاق به و انداختم باال ای شونه منم بریم کم کم پاشو لیدا:گفتم میکردآروم نگاش

ختشت روی که رفتم بهار طرف به شد بلند جا از و داد تکون سری افتاد من به نگاهش لیدا هرروز آبجی نازه گفت؛خیلی لیدا که کردم ناز رو موهاش و بوسیدم رو اش گونه بود

نه؟؟ خوبه خیلی کنارشی

www.romanbaz.ir آدم میگیره روحیه کلی آره:وگفتم دادم تکون سری 321

www.romanbaz.ir

Page 322: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

323

اومد بیرون اتاقش از اخما باهمون که دیدم رو مهری و شدیم خارج بهار اتاق از میریم خواهرم و من دیگه ببخشید:وگفتم

کجاست؟؟ بهار:وگفت داد تکون سری

خوابیده شد خسته خیلی امروز:وگفتم کردم اتاقش به ای اشاره

شد دیر کمی امشب که میخام عذر درضمن باشه:وگفت داد تکون سری

حرفیه چه این دارید اختیار-

ممنون-

.خدانگهدارتون:وگفتم دادم تکون مو کله

خدانگهدار-

www.romanbaz.ir 322

www.romanbaz.ir

Page 323: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

324

...افتادیم راه خونه سمت و شدیم خارج خونه از و کرد کوتاهی خداحافظی هم لیدا

...................

:لیلی.

رفتیم لیدا همراه به روز یه بودیم درگیر مدام هم روز دوسه این و میگذشت روزی دوسه مهری ی خونه هم روز اون میاد جوابش دیگه ماه یه وگفتن اینا و اش رشته انتخاب واسه کشی وناز ناز کال و بود قهر بامن بعد روز و بزرگش ننه ی خونه بودند برده رو بهار و نرفتم بود شده وابسته من به زیادی بچه این بود راه به

که وزیر همون بودیم خوشحال خیلی لیدا و من کال بودیم شنیده رو لیدا قبولی خبر وقتی از هگذشت خوش بهمون کلی و خریدیم پرت و خرت و لباس کلی رفتیم هم همراه به نرفتم ...بود

خدایا:وگفتم انداختم آسمون به نگاه یه کردم باال سرمو و کردم رها دار کش رو نفسم ...مخلصتم خیلی داشتی هوامو که طال دستت شکرت

لی لی:اومدم خودم به بهار باصدایwww.romanbaz.ir 323

www.romanbaz.ir

Page 324: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

325

لی؟؟ لی جون:وگفتم کردم نیگاش برگشتم

میزدی؟؟ حرف داشتی باکی-

کریمم اوس با:وگفتم خندیدم

کریم؟؟؟ اوس:وگفت کرد نگام باتعجب

...دیگه آره:گفتم و کشیدم رو لپش

آقا یا خانومه:وگفت کرد اخم

اوس از داری؟؟منظورم بودن آقا و خانوم به چیکار تو فسقلچه:وگفت شد گرد چشمام خداست کریم

خدا؟؟-

آفریده رو تا مادو که همونی آره-

www.romanbaz.ir 324

www.romanbaz.ir

Page 325: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

326

لی لی:گفت درعوض و نزد حرفی بهار

جونم؟؟-

کجاست؟؟ من مامان-

بچه دختر این که بود سوالی چه این ایستاد حرکت از قلبم انگار حرف این باشنیدن پرسید؟؟

بیا وت اصال دالن مامان همه میخام مامانمو من:گفت کرده بغ که بگم چی نمیدونستم واقعا شو من مامان

مه بعدش خداست پیش دور جای یه تو مامان لی لی دل عزیز:وگفتم زدم غمگینی لبخند من مثل خوب دوست یه با خوب بابای یه هم تو دارن مامان همه ها نزنی رو حرف این دیه داری

نیستن؟؟ دوشت تو با بقیه لی لی آره:وگفت شد باز نیشش

دارم دوست رو تو فقط من دیه آره:وگفتم دادم تکون مو کله

که کردم ماجش منم کرد ماچ رو ام گونه و گردنم دور انداخت رو دستاش و خندید ر بهاwww.romanbaz.ir دالی؟؟؟ دوشت رو لیدا منو فقط تو:گفت 325

www.romanbaz.ir

Page 326: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

327

لیدا و تو فقط دیه آره-

بود؟؟؟ کرده خوشحال رو دختر این انقدر من حرف این خندید دوباره

ادمی بابات دیه االنا:گفتم و میرسید سر باید مهری کم کم إنداختم ساعت به نگاه یه

مهری؟؟ بابا:وگفت خندید بهار

که هبزی و تیز چه باش رو بچه این بودما گفته بار یه فقط من کردم نگاش گرد باچشمای هشکست گردن من سر زیر میگه اونم باشه نداده سوتی مهری جلو خداکنه گرفت یاد زود ...دیه است

.....................

:مهرداد

دراومد صدا به موبایلم که بودم رانندگی درحالwww.romanbaz.ir 326

www.romanbaz.ir

Page 327: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

328

ینماش پرید باال ابروهام مهرشاد ی شماره دیدن با و برداشتمش داشبورت روی از باتعجب بفرمایید؟؟:دادم جواب رو تماس و داشتم نگه ای گوشه رو

خانواده پزشک دندان بر سالم الو-

ما از یادی شده چی روانشناس جناب سالم:وگفتم نشست لبم روی لبخندی کردی؟؟خوبی؟؟

حتما دعوتیم ات خونه فرداشب بگم زدم چطوری؟؟؟زنگ تو خوبم من داداش ممنون- بیاری تشریف

چی؟؟:گفتم باتعجب

رایزسوپ بگم بهت االن از زدم زنگ ات خونه بیان شام ایل یه قراره شب فردا:وگفت خندید نشی

کرده؟؟ صادر رو دعوت کارت این کسی چه اونوقت آهان:وگفتم کردم فوت رو نفسم

دیگه خودمون:وگفت خندید ریز

www.romanbaz.ir 327

www.romanbaz.ir

Page 328: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

329

؟هستین؟ نفری چند کن خراب خونه قوم این ببینم بگو کرد نمیشه هم وکاریش بله-

دیگه نفریم پنج خب آ پانته و خانومش و فرزام ومهرنوش من ببینم بزار-

نیارید رو آ پانته نمیشد حاال:وگفتم خورد گره درهم هام اخم

زشته داداش دیگه نه-

بیارید تشریف باشه:گفتم و کردم فوت رو نفسم

نداری؟؟ کاری قربانت-

برسون سالم مامان و آقاجون به نه-

.خدانگهدار ببوس من طرف از رو بهار هم تو چشم-

.خدانگهدار-

کردم قطع رو وگوشی

www.romanbaz.ir 328

www.romanbaz.ir

Page 329: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

330

...افتادم راه خونه طرف به و انداختم راه رو ماشین و

...!!عجب میدن نشونمون دارن که بودیم ندیده نکرده دعوت مهمونی

...نداشتم رو آ پانته های طنازی ی حوصله هیچ

:راوی

بزارید؟؟؟چرا دست رو دست بشینید همینطور میخاید هم گفت؛هنوز سوزان روبه لیال بگیرید؟؟ انتقام نمیخاید مگه نمیکنید کاری هیچ

هچ نیست معلوم خاصیتت بی برادر اون که فعال:گفت خورده گره درهم های بااخم سوزان وت حرف مگه لیدا دختره اون سروقت بره گفتم بهش است بدوهفته میکنه داره غلطی میره گوشش

الییب یه خودمون تا دوتا اون شدم خسته دیگه وگفت؛من فرستاد بیرون رو نفسش لیال از تیح دوتا اون زندگی میکنم فکر وقتا بعضی نمیزارن جاها اینجور به پا نیاریم سرشون بهتره منم

www.romanbaz.ir 329

www.romanbaz.ir

Page 330: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

331

خودشون بادست اونا که اینه حداقلش کردی فکر وگفت؛درست زد پوزخندی سوزان گند تمنزاش کم برات هیچی اینکه باوجود لیاقت بی توی ولی ننداختند چاه توی رو خودشون نیست بد بیای خودت به خورده یه وجودت و خودت به زدی

کجا؟؟؟:گفت سوزان و شد جابلند از و فرستاد بیرون باحرص رو نفسش لیال

دارم قرار شایان با-

بکش خجالت من از حداقل:وگفت شد جمع سوزان صورت

تهنداش کاری من به لطفا پس.. منی ی سردسته خودت که تو؟؟تو از:وگفت خندید لیال ...بابای رفتم اوکی؟؟؟من باش

شد خارج عمارت از و

بود شده سخت براش واقعا دختر این کردن کنترل فرستاد بیرون رو نفسش سوزان

کنه سره یک رو لیدا کار زودتر هرچه که میکرد فکر این به سوزان و گذشت دقایقی

به مجبور رو تالهراسب بود کرده جزم رو عزمش شد خارج افکارش از لهراسب باصدای ...کنه کثیف کار این انجام

www.romanbaz.ir 330

www.romanbaz.ir

Page 331: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

332

سالم:گفت خاصی باشعف و ایستاد مقابلش لهراسب

چه وقته چند این هست معلوم مار زهر و سالم:رفت هوا به که بود سوزان داد همزمان و میکردی؟؟؟ غلطی

دیگه هبود شلوغ سرم میشی بداخالق یهو چرا:وگفت کرد نگاه سوزان به تعجب با لهراسب

دادی؟؟؟ انجام گفتم که رو کاری اون لهراسب-

این که داری اسرار انقدر چرا:وگفت خورد گره درهم هاش اخم حرف این باشنیدن لهراسب مشد بزرگ سفره سریه دختر دوتا بااون باشم آشغال هم بدم؟؟؟هرچقدر انجام من رو کار

شدند بزرگ بامن بازهم باشم بیزار ازشون هم هرچقدر

ودتخ میفهمی؟؟؟؟؟باید نیست حالیم ها حرف این من:وگفت شد ازجابلند عصبی سوزان انتخی به کن فکر کشیدم من که هایی آوارگی به بدی انجام رو کار این خودت تنهاشخص کن فکر پدرت

زدی حرف کافی ی اندازه به...باشه...باشه:زد داد و کرد فوت رو نفسش لهراسب

www.romanbaz.ir دیگه؟؟ میدی انجامش لهراسب:گفت سوزان که برگرده خواست و کرد گرد عقب و 331

www.romanbaz.ir

Page 332: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

333

تیسخ کار رفتن در سوزان حرف زیر از اما بود سخت براش کار این کرد فکر کمی لهراسب بود

باشه:وگفت داد تکون سری

کس به منو خودمی خون از تو میدونم آفرین:وگفت خندید مستانه شد خوشحال سوزان بشه؟؟ دیر نمیخام میری کی نمیفروشی ای دیگه

...فردا:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش لهراسب

...دارد ادامه

:لیلی

ارتسیمک دوتا با خریدم ساده گوشی دوتا رفتم خونه برم ازاینکه قبل اومد مهری باالخره که ودب این حداقلش بودم داشته نگه و بود زیاد بود داده بهم مهری که پولی خوشبختانه

باشم درارتباط بتونم لیدا با

فرن یه دیدم که میرفتم خونه طرف به داشتم و شدم کوچه وارد خونه برگشتم اون از بعد میزنه صدام داره

www.romanbaz.ir 332

www.romanbaz.ir

Page 333: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

334

چشمام واردی به بود داده تکیه که صابر دیدن با که کردم نگاه اطرافم به باتعجب و برگشتم میکنی؟؟ چیکار اینجا تو صابر عه:وگفتم شد گرد

خوبی؟؟ بانو سالم:وگفت زد لبخندی

شده صاف باهاش دلم نمه یه اومد سرش بال اون من خاطر به وقتی از زدم لبخندی منم خوبی؟؟ تو ورا؟؟خوبم این اومدی کرده غروب ور کدوم از آفتاب سالم علیک:وگفتم بود

میکنی؟؟ کارا چه خداروشکر خوبم منم-

نزنن شاخم محل های گربه میام آسه میرم آسه هیچی-

سرکار؟؟ نمیری جدی:وگفت خندید

با نزد سروکله و سوپریه اون پیشخون پشت واستادن و حمالی از کردم پیدا کاری یه چرا- .بهتره ملت

برت و دور نیست که چیزی مردی ببینم-

هست هاشم اتوکشیده خوشتیپ ازاون هست اتفاقا وگفتم؛چرا خندیدم

www.romanbaz.ir 333

www.romanbaz.ir

Page 334: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

335

اینجا زشته دیه برم من خب:وگفتم خندیدم دوباره که خورد گره درهم صابر های اخم هم ای دیگه کس یا تنهایی راهه به رو عباس مش مارکت سوپر کارهای ببینم واستادم اومده؟؟

مسوول شده اومده عباس مش های خویش و قوم از یکی چرا:وگفت داد تکون سری صابر میکنم خودمو کار که منم کتاب حساب

دیه میگذره خوش پس-

نداره صفا نیستی تو بابا نه-

هم بخام عذر ازت هم شد دعوا که روز اون بابت شد یادم راستی:وگفتم زدم کجی لبخند تشکرکنم

بود ام وظیفه حرفیه چه این بابا گفت؛ای ، زد لبخندی

خدافظ برسون سالم میرم دیه من آقایی خیلی درست دستت-

...خدافظ دیدمت شدم خوشحال سالمت به باشه-

www.romanbaz.ir 334

www.romanbaz.ir

Page 335: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

336

................

ونهخ وارد بود برداشته رو حیاط و خونه کل قیمه بوی شدم حیاط وارد و رفتم خونه طرف به نباشی خسته آبجی سالم:گفت بالبخند و گرفت قرار مقابلم لیدا و شدم

راه خوب خوب های بو باز نباشی مونده دکتر خانوم سالم:وگفتم زدم روش به لبخندی ها کشیدن صف خاستگارا انداختی

ها عجب :وگفت خندید لیدا

ها بخت ی خونه بری زودتر من از تو کن کاری یه واال:گفتم و کردم عوض رو لباسام

همیشه:گفتم و بود خوشحال که بود خوب چقدر کردم نگاه بهش باعشق خندید دوباره بخندی

بیارم چایی برات میرم:وگفت زد لبخندی

بخوریم خاستگاریتو چایی نکنه درد دستت-

تنشس مقابلم و اومد چایی سینی با دقیقه چند از بعد رفت آشپزخونه به و نزد حرفی

مه کیفمو اون زحمت بی برو نکنه درد دستت:گفتم و خوردم مو چایی و برداشتم لیوانی خریدم جایزه برات شدی قبول چون بیار

www.romanbaz.ir 335

www.romanbaz.ir

Page 336: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

337

کیفم زا رو گپشی های کارتون آورد کیفمو رفت و شد بلند جاش از و کرد نگام باتعجب لیدا من اسهو یکی تو واسه یکی موبایل اینم بفرما:وگفتم لیدا سمت گرفتم یکیشو و درآوردم

خریدی؟؟ کی:گفت گرد های باچشم لیدا

میخوره دردمون به ولی نی پیشرفته زیاد دیه امروز:وگفتم زدم لبخندی

زا منم کرد برانداز رو گوشیش و کرد باز و گرفت دستم از رو کارتون باخوشحالی لیدا روش انداختم رو کارتش سیم و آوردم در کارتونش

آبجی نکنه درد دستت:وگفت گوشیش رو انداخت اونم و دادم هم رو لیدا سیمکارت

بگیر بهترشو شو دکتر ایشاال:وگفتم زدم لبخندی

میخرم هم تو واسه:وگفت داد تکون سری

... عزیزمی:گفتم و خندیدم

وابمونخ بالیشت به رسید سرمون همینکه که خندیدیم و گفتیم باهم اونقدر شب تانصف ..بود افتاده روال رو کمی مون زندگی که خداروشکر برد

www.romanbaz.ir 336

www.romanbaz.ir

Page 337: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

338

:لیلی

مکرد بیدار رو لیدا کردم راه به رو چایی و صبحونه بساط و شدم بیدار خواب از زود صبح ...سرکارم برم تا بیرون زدم خونه از و خوردیم رو مون صبحونه هم همراه وبه

قدم تند تند خونه طرف به و شدم مهری حیاط وارد دربازشد و فشردم رو آیفن زنگ رو صدام بود من به پشت البته دیدم آماده و حاضر رو مهری و شدم خونه وارد برداشتم .سالم:وگفتم کردم صاف

هستید؟؟ خوب خیر به صبحتون سالم:گفت بادیدنم و برگشت مهری

خوبی؟؟ شما خوبم ممنون:وگفتم دادم تکون مو کله

ظهر برای و هستم سرکار رو صبح شیفت فقط امروز من وگفت؛ممنون داد تکون سری خونه برمیگردم

دارم کار هم کمی و دارم مهمون امشب:گفت که کردم نیگاش باتعجب

بهارخوابه؟؟ باشه:گفتم و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 337

www.romanbaz.ir

Page 338: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

339

ندارید؟؟ کاری میرم دیگه من خوابه بله-

سالمت به نه-

خدافظ-

.خدانگهدارتون-

شال و زدم لبخندی خوابه خواب دیدم و شدم وارد آروم رفتم بهار اتاق به منم و رفت مهری است دخترجلفه اون حتما داره مهمون مهری امشب اینطور که پس درآوردم رو مانتوم و ...پیزولی مزخرف ی دختره أیییییییییی دیه

شده چیده صبحونه میز رفتم آشپزخونه به و شدم خارج بهار اتاق از و کردم فوت رو نفسم ... دیگه سرکار میره بعد میخوره شو صبحونه خودش حتما خب بود

چشاش داره و آشپزخونه دم واستاده بهار دیدم که کردم گرد عقب و انداختم باال ای شونه لی لی سالم:گفت خمیازه با بعد و میماله رو

رفح خورده یه میزاشتم سرش سربه و میزدم حرف باهاش من وقتی از زدم پررنگی لبخند سالم میگفت دالم بگه اینکه جای به مثال بود شده بهتر زدنش

www.romanbaz.ir 338

www.romanbaz.ir

Page 339: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

340

ها ما کردیم مفید کار یه

ماهت روی به سالم:گفتم بالبخند

اومد طرفم به و شد باز نیشش

و تمشس رو صورتش و کردم بغلش منم کنم بغلش یعنی که کرد دراز سمتم رو دستاش و ؟؟ خوبی چطوره احوالت ببینم بگو خب:گفتم

اوبم:وگفت داد تکون سری بهار

باشه؟؟ یباز میریم باهم بعد رگ تو بزن تو صبحونه بشین:وگفتم نشوندمش صندلی روی

باشه:وگفت داد تکون سری

ایل یه خوردن غذا واس که نبود هایی بچه این از خورد کامل رو ش صبحونه خداروشکر حرفا این و بکشن نازشو باید

همراه به و هاروشستم وظروف ظرف و کردم جمع رو میز خورد رو ش صبحونه اینکه از بعد کنیم بازی تا رفتیم بهار

www.romanbaz.ir 339

www.romanbaz.ir

Page 340: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

341

رقغ بهار ی بچگونه دنیای توی منم چون میگذشت زود برام چیز همه بودم بهار کنار وقتی ...میشدم

.........................

تمانداخ بهار به نگاه یه نکردم درست ناهار غافل دل ای افتاد یادم تازه که ظهربود نزدیک و ودب گرفته ام خنده میرفت ور اون ور این گردنش و بود گرفته چرتش نشسته سرجا که

دالم الال شودم خسته لی لی:وگفت کردم بغلش

نخوردی ناهار بگردم االهی-

نیستم گوشنه-

بخواب باشه-

www.romanbaz.ir 340

www.romanbaz.ir

Page 341: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

342

ویر گذاشتمش و بردمش و برد خوابش که نکشید طولی و ام شونه روی گذاشت رو سرش ...تختش

تلتک بود ش خونه ناهار خدا بنده این روز یه حاال کردم درست کتلت و رفتم آشپزخونه به لیلی بده خوردش به

...بله است خوشمزه کنم درست هرچی من واینکه کنم چیکار دیه شد یادم خب

موهام رو انداختم رو شالم و پوشیدم مو مانتو رفتم بهار اتاق به و کردم دم هم رو چایی

اونور اینور منو بچه این بس دادم بدنم به هم قوسی و کش و نشستم بهار تخت کنار خودش به برسه چه میشم خسته خودمم میدوونه و میکشونه

...برد خوابم که شد چی نفهمیدم و تخت روی گذاشتم رو سرم نشسته حالت همون در

.......................

:مهرداد

هستن کجا لیلی و بهار پس بود عچیب دربرداشت رو خونه که سکوتی شدم خونه وارد

www.romanbaz.ir 341

www.romanbaz.ir

Page 342: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

343

ردمک باز آروم رو بهار اتاق در نیومد صدایی که زدم در به ای تقه و رفتم بهار اتاق طرف به بود برده خوابش بهار تخت کنار که لیلی و بود خواب تختش روی که بهار بادیدن و

...هردو شدن خسته خیلی حتما نشست لبم روی لبخندی

نشون خودش که چیزی برخالف بود معصوم چقدر که افتاد دختر اون ی چهره روی نگاهم ...میداد

یه زا بعد رفتم حمام به و آوردم در رو لباسام و رفتم اتاقم به و بستم آروم رو بهار اتاق در خشک رو موهام و پوشیدم رو راحتیم های لباس و شدم خارج حمام از ای دقیقه ده دپش کردم

میکردم مرتب رو خونه کمی باید

و تمریخ خودم برای لیوانی بود آماده و حاضر چایی رفتم آشپزخونه به و شدم خارج اتاقم از و باال هارو کانال کمی و کردم روشن رو تلویزیون خوردم رو ام چایی و رفتم پذیرایی به نداشت خاصی سریال کردم پایین

لیلی بخورم رو ناهارم بود بهتر رفتم آشپزخونه به و شدم بلند جام از و کردم خاموشش بود؟؟ خورده ناهار

کنم بیدارش که بهتره

www.romanbaz.ir وابهبخ گرسنه که نمیشد اما کنم بیدارش که نمیومد دلم اصال برگشتم بهار اتاق به 342

www.romanbaz.ir

Page 343: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

344

خانوم لیلی...لیلی زدم؛خانوم صدا آروم رو اسمش

دستپاچه و نشست سرجاش صاف من دیدن با کرد باز رو هاش چشم و خورد تکونی سالم:گفت

بخندم دختر این کارهای به میخاست دلم اوقات گاهی زدم لبخندی

کردم بیدارتون ببخشید خیر ظهربه سالم-

اربه با زدم ور اون ور این بس شماببخشید حرفیه چه این بابا نه:وگفت شد جابلند از برد خوابم طور چه نفهمیدم بودم خسته

خوردید؟؟ ناهار نداره اشکالی-

وگفت؛نه انداخت باال سری

کنیم صرف رو ناهار تا بیارید تشریف پس-

مندار میل خودم من اما میچینم شما برای رو میز میام االن باشه:وگفت شد گرد چشماشwww.romanbaz.ir 343

www.romanbaz.ir

Page 344: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

345

نخوردید ناهار که شما حرفیه چه این:وگفتم کردم ریزی اخم

....................

:لیلی

اه گیریه عجب بابا ای که بخورم غذا باتو نمیشه روم من آخه انداختم مهری به نیگا یه

بچینم رو میز تا میرم من پس باشه:وگفتم دادم تکون مو کله

یدمچ رو میز و رفتم آشپزخونه به و شدم خارج بهار اتاق از نزد حرفی و داد تکون سری اونم دیدکشی زحمت:زدوگفت لبخندی میز بادیدن و اومد آشپزخونه به مهری دقیقه چند از بعد

بفرمایید زحمتی چه بابا نه:وگفتم زدم لبخندی منم

بمونم یا برم بودم مونده منم نشست مهری

کنید میل هم شما بنشینید بفرمایید:وگفت کرد بلند رو سرش که

www.romanbaz.ir 344

www.romanbaz.ir

Page 345: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

346

... من-

. بنشینید بفرمایید پس نیستم تعارف اهل من:وگفت کرد اخم

یه مبود انداخته پایین رو سرم مدت تمام شدم مشغول و نشستم میز پشت و نزدم حرفی شما دست:گفتم و کردم بلند رو سرم و خوردم هم رو لقمه آخرین بودم معذب جورایی دردنکنه

نکنه درد دستتون واینکه جان نوش کشیدید زحمت شما:وگفت زد لبخندی

نوش میکنم وگفتم؛خواهش شد باز نیشم

ماش کنم جمع خودم من:گفتم که کنه جمع رو میز خواست شد بلند اونم و شدم جابلند از کنید استراحت برید

نیست شما وظایف جزء این-

اروه ظرف خودم من برید پس نیستید تعارف اهل گفتید که دارید؟؟شما تعارف بابا ای- میشورم

ممنون باشه:گفت و داد تکون سری اون از بعد کرد نیگام دقیقه یه مهری

www.romanbaz.ir 345

www.romanbaz.ir

Page 346: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

347

از شستم هارو ظرف و کردم جمع ثانیه جیک رو میز منم شد خارج آشپزخونه از و اشتد و بود برداشته دستمال یه که کردم نگاه مهری به تعجب با و شدم خارج آشپزخونه یه کن فکر ابهت اون با مهری بود داری خنده ی صحنه واقعا جالب چه میکرد گیری گرد

سرش به ببنده هم دستمال

که کردم جمع خندمو کرد نگام رفته بااال ابروهای با و برگشت مهری که خندیدم ریز باشه کثیف ام خونه نمیخام دارم مهمون شب گفتم که همونطور:گفت

. کنم کمک هم من بزارید آهان:وگفتم دادم تکون مو کله

بندازید زحمت تو خودتونو نمیخواد شما نه-

ها نداریم تعارف:وگفتم انداختم باال ای شونه

نمیدونستیم ما میخندیده هم مهری کردم نگاش باتعجب خندید حرف این باگفتن

میکنید استفاده خودم حرف از:گفت میکرد جمع رو اش خنده که درحالی

ازیب تعارف از زیاد خودمم من راستش:گفتم برداشتم دستمالی که درحالی و زدم لبخندی زدم حرفو این همین واس نمیاد خوشم

www.romanbaz.ir 346

www.romanbaz.ir

Page 347: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

348

صحیح:وگفت داد تکون سری

نمیزد حرف اصال اونم میکردیم وبساب بشور مهری همراه به ظهر از بعد تا و نزدم حرفی بود سررفته ام حوصله واقعا

خسته دردنکنه شما دست:گفت مهری وکه دادم بدنم به وقوسی وکش شد تموم کارها نباشید

بره در تون خستگی میزارم چایی میرم بزارید نباشید مونده میشه خواهش-

کردید کار وظایفتون از ببشتر امروز کنید استراحت شما بامن کار این-

نگفتم چیزی و دیه شدم خفه منم که گفت جدی لحن یه با اینو

دیدن با و داشتم برش جیبم از باتعجب خوردن زنگ به کرد شروع گوشیم که بودم فکر توی نشست لبم روی لبخندی لیدا ی شماره

دادم؛جونم؟؟؟ جواب و

رفت باال ابروهاش حرفم این باشنیدن و شد پذیرایی وارد هم مهری همزمانwww.romanbaz.ir 347

www.romanbaz.ir

Page 348: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

349

.... پیچید گوشی توی زن یه صدای دقیقه چند از بعد و

:لیلی

بانو سالم الو-

میکنه؟؟ چیکار شما دست من خواهر شما؟؟گوشی سالم:گفتم باتعجب

ام مهری من:گفت شخص که گذاشت میز روی رو چایی سینی و نشست مقابلم مهری تون رویی به رو ی همسایه

...لیدا گوشی میگم...چی که خب-

برسون رو خودت هستی هرجا که بگم اینو فقط بانو-

...الو...الو:گفتم ترس و باتعجب شد قطع وتلفن

شد خاموش چرا بهت لعنت گرفتم رو لیدا ی شماره و شدم جابلند از

www.romanbaz.ir 348

www.romanbaz.ir

Page 349: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

350

برم؟؟ من میشه مهرداد آقا:گفتم بااسترس و دلم به بود افتاده بدی ترس یه

برید؟؟ میخاید چرا افتاده اتفاقی:گفت باتعجب

بود شده سست پاهام و لرزیدن به بودند کرده شروع دستام

برم؟؟ میشه برسون رو خودت میگن که افتاده اتفاقی یه نمیدونم-

اتفاقی؟؟ چه:وگفت شد جابلند از

نگفت فقط نگفتن من به نمیدونم من روخدا تو: بود شده سخت برام هم زدن حرف حتی برسونم رو خودم زودتر تا بگیرید برام تاکسی یه میشه اگ برسون رو خودت

میرسونمتون من بدید اجازه-

آژانس به بزنید زنگ فقط دارید مهمون شما میرم خودم نه-

که اومد بهار صدای همزمان گرفت ای شماره و برداشت رو تلفن و داد تکون سری شدم بیدار من سالم:گفت

www.romanbaz.ir 349

www.romanbaz.ir

Page 350: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

351

سالم:گفتم و کردم نگاش برگشتم

کرد قطع رو گوشی اون از بعد و زد حرف و گرفت ای شماره که شد مهرداد پرت وحواسم میرسن دیگه ی دقیقه ده تا:وگفت

بده خیرتون خدا ممنون-

حواسم چون نفهمیدم هم زدن حرفی اگه کرد بغل اونو مهرداد و رفت پدرش طرف به بهار ...باشه نیفتاده اتفاقی خدایا بود لیدا پرت

خودت شده راحت خورده یه خیالمون و میکشیم نفس راحت داریم تازه لیدا و من خدایا ...خدا آخ... کن خدایی

رسید آژانس بفرمایید:گفت بهم رو ومهرداد شد فشرده آیفن زنگ

کنید کم حقوقم از میرم زود انقدر ببخشید ممنون:وگفتم دادم تکون سری

بله؟؟:وگفتم برگشتم زد صدا اسممو مهرداد که کردم پاتند سالن در طرف به و

بزنید زنگ بهم حتما کنید حساب من کمک روی داشتید الزم کمک و بود افتاده اتفاقی اگه-

www.romanbaz.ir 350

www.romanbaz.ir

Page 351: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

352

رو خودم و رسوندم تاکسی به رو خودم دو با شدم خارج خونه از سریع و دادم تکون سری ...بره تند که خواستم ازش و دادم بهش رو خونه آدرس داخل کردم پرت

کس هیچ دویدن به کردم شروع و شدم پیاده و کردم حساب رو کرایه و زد ترمز میالن دم و رفتم سمتش میرفت اش خونه طرف به داشت که دیدم رو خانم مهری اما نبود کوچه توی ...چرا...شده چی:گفتم نفس بانفس

دختر اون و تو نگذره ازشون خدا:وگفت بود قرمز چشاش که کردم نگاه خانم مهری به سرشون که نگذره هم ندیده خیر های همسایه این از خدا میکردید رو تون زندگی داشتین ات خونه برو زودتر دخترم برف توی کردن کبک عین رو

شده چی بگو توروقران:وگفتم شد سرازیر اشکم

میفهمی برو دخترم برو-

روی دمش پرت و کرد گیر سنگی تکه به پام راه نیمه که سریع انقدر دویدن به کردم شروع زمین

ردمک باز درو و انداختم کلید لرزون هایی دست با رفتم درحیاط طرف به و شدم بلند جام از

...بیروهه حیاط چرا ساکته حیاط چراwww.romanbaz.ir 351

www.romanbaz.ir

Page 352: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

353

بود زمین روی خون قطره چند چرا افتاد زمین روی نگاهم

ی صحنه دیدن از و شدم وارد وارفته های قدم با اومد نمی صدایی و بود باز طاق خونه در ....افتادم زمین روی و شد سست هام زانو مقابلم

و کشیدم زمین روی رو خودم بود افتاده گوشه یه هرجیزی و بود ریخته هم به خونه تمام رفتم جلو

...بود رفته هوش از حال و حس بی زمین روی... بود دورش که سفیدی ی مالفه با شخصی

دادم قرار اش برهنه ی شونه روی رو دستم رفتم جلو

کن باز چشماتو لیدا... لیدا...لیدا اومده سرت بالیی چه:زدم داد و اومد بند نفسم

ازب چشماتو:میزدم وجیغ میدادم تکونش وجود باتمام و گذاشتم هاش شونه روی رو دستم کی گوب کن باز چشماتو آبجی دل عزیز قشنگم آبجی...لیدا...آبجی... چیشده بگو بهم کن ...کرده باتو کثیفو کار این

www.romanbaz.ir 352

www.romanbaz.ir

Page 353: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

354

مگه توبدبخت های بنده نمیبینی مگه نیستی مگه باتوأم...خدا... خدایا:زدم هق وجود تمام با رو روییآب بی این بود چی بال این نگفتم مگه شدم راه روبه خورده یه تازه لیدا و من نگفتم آورده من خواهر سر کی

...خدایااااا:زدم زجه و

...آبجی...آ:زد صدا رو اسمم باناله و شد باز لیدا های پلک

...بمیرم لیدا برات بمیرم برات بمیره خواهرت آبجی دلم جون:گرفتم بغل رو سرش

...بجی...آ...ء-

افتاد حال بی دیگه بار و

ارعشم فقط و میکنم چیکار دارم نمیدونستم واقعا لحظه اون موبایلم سمت بردم دست بفرمایید:داد جواب آزاد بوق چند از بعد گرفتم رو مهرداد ی

داد...مهر آقا ام...سل...س:گفتم هق هق با

تویی؟؟چیشده؟؟ پیچید؛لیلی گوشی توی مهرداد نگران وصدای

www.romanbaz.ir 353

www.romanbaz.ir

Page 354: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

355

...برسونید رو خودتون میکنم...خواهش-

کردم قطع رو وگوشی

... زدم زار هام بدبختی تمام برای و سرجام نشستم و

من؟؟ برای درد چقدر نمیکشم دیگه گلو؟؟؟خدایا یک به بغض چند شدم خسته خدایا

.....((ام خورده زمین فقط حال تابه ایست؟؟؟من مزه چه آسمانت...خدایا))

:مهرداد

بود؟؟؟ افتاده اتفاقی چه کردم نگاه دستم توی موبایل به باتعجب

www.romanbaz.ir 354

www.romanbaz.ir

Page 355: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

356

وشر روبه شد بلند بهار ی گریه صدای که کردم عوض رو لباسام و رفتم اتاقم به سریع میکردم؟؟؟ چیکار رو بچع این ایستادم

طرف ب اومد آیفن زنگ صدای همزمان

یشپ میزارم رو بهار دروبازکردم مهرنوش بادیدن برداشتم رو گوشی و کردم پاتند آیفن میرم و مهرنوش

مهرنوش رفتم درسالن طرف به و کردم بغل بهاررو شد وارد مهرنوش دقیقه چند از بعد خوبی؟؟ داداش سالم:زدوگفت لبخندی بادیدنم

برم باید اومده پیش برام کاری یه باش بهار مواظب تو مهرنوش خوبم ممنون سالم-

افتاده؟؟ بدی هولکی؟؟اتفاق هول انقدر داداش شده چی-

...مهمونات تکلیف پس:گفت مهرنوش و برداشتم رو ماشینم سوئیچ

خدافظ برگردم میکنم سعی منم بدین سفارش بزنین زنگ-

... دویدم ماشینم طرف به و شدم خارج خونه از و

................ www.romanbaz.ir 355

www.romanbaz.ir

Page 356: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

357

بود؟؟ باز چرا درحیاط شدم پیاده ماشین از و زدم ترمز لیلی ی خونه مقابل

خانوم لیلی:زدم صدا رو اسمش و شدم حیاط وارد نیومد کسی که زدم در به ای ضربه

تعجب با گرفت قرار درگاه مقابل بود دستش روی خواهرش که درحالی دقیق چند از بعد ی گوشه و بود شده پاره شلوارش زانوی قسمت و بود خاکی هاش لباس کردم نگاه بهش شده؟؟؟ چی:وگفتم میریخت خون و بود پاره هم لبش

نیس خوش حالش خواهرم بیمارستان بریم:گفت و شد سرازیر اشکش همزمان

................

:لیلی

ماشین داخل بیاریدش زودتر باشه باشه:گفت بانگرانی مهرداد

و نشستم جلو هم خودم و گذاشتیم عقب رو لیدا مهرداد کمک به و رفتم بیرون حیاط از میشدن سرازیر تند تند و نبود دستم هام اشک مجال افتاد راه هم اون

میروند زیادی سرعت با هم مهرداد

www.romanbaz.ir 356

www.romanbaz.ir

Page 357: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

358

رو یدال کارد بالن با هم اونا و صدازد هارو پرستار شد پیاده و داشت نگه بیمارستانی مقابل مومت های بدبختی این برای میزدم زار تنها و بودم خلصه یه توی مدت این تمام من و بردن ...کثیف روزگار این نامردی برای خواهرم جوونی رفتن دست از برای نشدنی

خوبه؟؟ شما حال خانوم لیلی:اومدم خودم به مهرداد صدای با

... بزنم حرف نمیزاشت لعنتی بغض این...بودم کرده سکوت

...نمیاد بند هم سکوتم دیگه که برید رو کالمم شاهرگ جوری یه... لعنتی روزگار تیغ

زد صدام دیگه بار

یلیخ من:وگفتم دوختم مهرداد به و گرفتم بیمارستان کف سرد های سرامیک از رو نگاهم نه؟؟؟ بدبختم

مردم درچق میبینید میکردم رو زندگیم باخواهرم داشتم تازه:گفتم که کرد نگاهم باتعجب کثیفن؟؟؟ دنیا این

...افتاده اتفاقی چه نمیدونم من:وگفت شد مغموم نگاهش

www.romanbaz.ir 357

www.romanbaz.ir

Page 358: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

359

بودم؟؟؟ زده زجه خیلی میسوخت ام سینه ی قفسه کردم رها درد با رو نفسم

یه که یبفهم وقتی ببینی هوش بی رو خواهرت وقتی ببینی درد دنیا یه با رو خواهرت وقتی- نه؟؟ مگه بدیه خیلی حس آورده آبرویی بی خواهرت سر نفر

...چی به راجع داری شما:گفت بااخم و کرد عوض رنگ مهرداد نگاه کم کم

...رفتم فرو مطلق تاریکی توی و رفت سیاهی چشمام چون نشنیدم رو هاش حرف ی بقیه

.

:مهرداد

طیکثاف آدم کدوم بودم گرفته ضرب زمین روی پام با و بودم گرفته دستام میون رو سرم بود؟؟ کرده کاری همچین

هچ فهمیدم وقتی بود نیومده هوش به هنوز که شدم خیره لیلی به و کردم فوت رو نفسم ...شد بد حالم واقعا افتاده اتفاقی

کنکور توی خوب ی رتبه آوردن شوق تازه هنوز داشت؟؟وخواهرش صبر حد تاچه دختر این ...افتاد می براش وحشتناکی اتفاق چین هم نباید داشت رپ

www.romanbaz.ir 358

www.romanbaz.ir

Page 359: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

360

کسی اگه ندارن رو کس هیچ ظاهرا کنم کمک وخواهرش دختر این به باید شدم جابلند از ...افتادن نمی فالکت این به که روداشتن

کثیف حد چه تا دنیا این آدمای شدم خیره بیرون به و ایستادم اتاق ی پنجره مقابل شدن؟؟

....................

:لیلی

دیگه اینجا انداختم اطراف به نگاه یه برداشتم هم روی از هامو پلک و خوردم تکونی کجاست؟؟

رگوندگ حالم و گرفت شکل هام چشم مقابل اتفاقات تمام بود دستم به که سرمی بادیدن به رو دستش و بود وایستاده پنجره مقابل که دیدم رو شخصی و چرخوندم رو سرم شد مهرداد؟؟ بود داده تکیه دیوار

؟؟ خوبه حالتون:گفت بازم های چشم دیدن با و برگشت که کردم رها بادرد رو نفسم

....خوب؟؟؟

www.romanbaz.ir 359

www.romanbaz.ir

Page 360: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

361

.خوبم:گفتم و زدم پلک

میکنم تحمل دارم فقط کردن زندگی جای به روزا این انداخت چنگ گلوم به بدی بغض ...همین

شدن منتقل بخش به خواهرتون:وگفت ایستاد مقابلم مهرداد

کجابوده؟؟ وگفتم؛مگه کردم نگاهش باتعجب

شده بهتر حالشون خوشبختانه ویژه های مراقبت-

... بودن برده رو لیدام بخش کدوم به که بودم نفهمیده حتی شد جاری اشکم

متاسفم واقعا افتاده اتفاقی چه که فهمیدم:گفت مهرداد

ایدب کرد اینکاررو که کسی اون باشید متأسف شما متأسف؟؟چرا:وگفتم زدم پوزخندی نمیزارم راحتش باشه متاسف

بوده؟؟ کی کار میدونید:گفت خوردش گره درهم های اخم با مهرداد

www.romanbaz.ir 360

www.romanbaz.ir

Page 361: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

362

دالی خود از یا میپرسم اون از دیده ها همسایه از یکی ولی وگفتم؛نه کردم پاک رو اشکم نمیزارم اش زنده آورده من سرخواهر رو بال این کی بفهمم فقط

کپزش برید باید شد بهتر خواهرتون حال اینکه از بعد نیست خوب حالتون باشید آرو- بایه مخود من کنید تنظیم ای نامه شکایت و بپرسید هم تون همسایه از چنین هم و قانونی میکنم هماهنگ وکیل

وکیل جیب توی و آوردم می پول کجا از بود؟؟وکیل خوش دلش میگفت چی هه میریختم؟؟

بگیرم وکیل بخام که ندارم ای بودجه من مهرداد آقا-

نکارای که اونی میکنم هماهنگ مون خانوادگی باوکیل خودم من نباش حرفا این نگران شما- بده پس تقاصشو باید کرده رو

...ز چرا شما:وگفتم کردم رها رو نفسم

بپذیرید رو برادرکمکم یه عنوان به:وگفت پرید حرفم میون

برادر برادر؟؟هه کردم نگاهش باتعجب

www.romanbaz.ir 361

www.romanbaz.ir

Page 362: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

363

باشه:وگفتم دادم تکون سری

بهتره؟؟ حالتون-

کردین؟؟ چیکار رو بهار زدم بهم هم رو دیشبتون مهمونی که ببخشید ممنون-

خواهرمه پیش نباشید بهار نگران شما-

بود پشتمون وضعیت این توی االن که بود آدم اونقدر لهراسب کاش شد مغموم نگاهم

...آقامهرداد-

وگفت؛بله دوخت بهم رو نگاهش

ممنون-

مه وظیفه:وگفت زد کمرنگی لبخند

شدم خیره ای دیگه ی نقطه به و گرفتم ازش رو نگاهمwww.romanbaz.ir 362

www.romanbaz.ir

Page 363: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

364

که هایی بازی این از بشم راحت من و شه تموم کاش...نداره واسم معنایی هیچ دیگه زندگی ...!!کردن خودشون ی بازیچه منو

:لیلی

عزیزم؟؟ بفرمایید:وگفت شد وارد بالبخند که زدم صدا پرستاررو شد تموم که سرمم

بکنیدش؟؟ میشه شده تموم سرمم:وگفتم زدم حالی بی لبخند

ادد تکون سری که کردم تشکری کرد جدا دستم از رو سرم و اومد وسمتم داد تکون سری ستممیخوا نشستم تخت روی درد با بود شده پانسمان که شدم خیره دستم کف به ورفت تخت زا رو دستم بیفتم بود نزدیک و خورد تا زانوهام شدم جابلند از ببینم رو خواهرم و برم میشدن راست کمرم دیگه غم این از...بود شکسته صاف؟؟کمرم هه ایستادم صاف و گرفتم

..

از و برداشتم اتاق در سمت مو وارفته و شل های قدم میکرد درد قلبم زدم پس اشکمو قطره فطر به و پرسیدم رو لیدا اتاق ی شماره و رفتم اطالعات بخش طرف به و شدم خارج اتاق ...رفتم لیدا اتاق

معصوم ی چهره بادیدن و بازکردم و در و گذاشتم اتاق در سرد ی دستگیره روی رو دستم ...ریخت فرو قلبم لیدا

www.romanbaz.ir 363

www.romanbaz.ir

Page 364: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

365

کونیت گذاشتم دستش روی رو دستم رفتم سمتش بود خیره ای نقطه به تنها و بود بیدار دستاش بود پریده رنگش موند ثابت من روی نگاهش و شد خیره بهم وحشت با و خورد بود سرد

گلم؟؟؟ آبجی خوبی:وگفت شد جاری اشکم و لرزید هام لب

...بود؟؟؟نبود خوب انداخت باال سری و شد جاری لیدا چشم گوشه از اشکی قطره

باشه؟؟ خوب لیدا حال نبود خوب من حال

یه گوب چیزی یه کوچیکه آبجی برات بمیرم خواهری برات بمیرم االهی:گرفتم بغل رو یرش شتمگذا تنهات من که بزن کتک منو بزن منو اصال بگو کلمه یه ترکید دلم بزن حرفی

رومیزنم خودم من ببین: میزدم رو خودم و کردم رهاش

نبز حرف ولی بزن منو بیا بزن منو بیا توهم زدم خودمو من:زدم خودم به محکمی سیلی اصال بزن منو لیلی جان رو تو بزن منو توروخدا آبجی کردم غلط گذاشتم تنهات کردم غلط کن راحتم بکش منو

...داشت غم نگاهش میکرد نگاهم فقط حرف بدون لیدا

www.romanbaz.ir ...بکش منو خدا ای:زدم داد و 364

www.romanbaz.ir

Page 365: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

366

بود مهرداد برگشتم شد باز اتاق در

خواهرم بود شده پر پر خواهرم میزدم زجه و زدم زانو اتاق وسط و شد سست زانوهام ...بود شکسته

شده؟؟لیلی چی:وگفت گرفت قرار ام شونه روی دستش و اومد سمتم بانگرانی مهرداد نشستید؟؟ چرا پاشید لیلی خانوم خانوم

...بمیرم میخام:وگفتم کردم باال رو سرم

دباشی قوی باید شما:وگفت گرفت قرار ام شونه روی دستش نشست پاهاش روی کنارم حرفایید این از تر قوی شما پاشید

رو مدهن بس بودم قوی بس شدم خسته تونم زدم؛نمی زجه و پوشوندم بادستام صورتمو ...دمش خسته دیگه شدم خسته من واسه بدبختی چقدر درد چقدر کردم تحمل بس بستم

...خانوم لیلی:شد مغموم مهرداد صدای

نمیزنه حرف لیدا چرا بگید بهم:گفتم و برداشتم صورتم روی از رو دستام

www.romanbaz.ir 365

www.romanbaz.ir

Page 366: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

367

نمیزنه حرف خواهرش با چرا روحه بی و سرد انقدر نگاهش چرا:وگفتم شدم جابلند از ...چرا گذاشتم تنهاش چرا منه تقصیر همش

ات شده وارد بهش بزرگی شوک نیست خوب هم خواهرت برای نکن تابی بی انقدر هیس- با رو ماش نباید اصال االن کنه حل روانشاس رو مشکل این باید بزنه حرف نمیتونه وقت چند شه بدتر حالش ممکنه...ببینه حال این

میشم خفه دارم:وگفتم زدم پس رو اشکام

از ور تون انتقام قانون کنید تحمل ولی دارید حالی چه وگفت؛میدونم زد غمگینی لبخند ...میگیره کرده کارو این که فترطی پست اون

...!!سکوت بود همین من دنیای کردم سکوت و نزدم حرفی

:راوی

دبو آورده لیدا سر رو بال اون که دیروز از کشید پریشونش موهای میون دستی لهراسب ...داشت وجدان عذاب و نداشت خوشی حال

www.romanbaz.ir 366

www.romanbaz.ir

Page 367: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

368

... بود نرفته سوزان سراغ هنوز اون و بود کرده احضارش سوزان

...اش نداشته اعصاب به انداخت خط سوزان های نوچه از یکی کامران صدای

.دیدنشون برید گفتن خانم سوزان-

ببینم رو کسی نمیخام فعال:وگفت کرد فوت رو نفسش

...حتما که گفتن ایشون ولی-

ومدا شیشه شدن شکسته صدای و کرد پرت کامران سمت رو چیز ترین دستی دم لهراسب ...بیرون برو شو گم گفتم:زد داد ازاون بعد و

چشم:گفت که اومد کامران وصدای

...رفت بیرون اتاق از و

...بهت لعنت:زد داد و گرفت هاش دست بین رو سرش لهراسب

.................... www.romanbaz.ir 367

www.romanbaz.ir

Page 368: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

369

پس اینجا بیاد بگو تشنو غول اون نگفتم زد؛مگه داد کامران به رو بااخم سوزان کجاست؟؟؟

کردن بیداد و داد فقط ایشون ولی گفتم بهش من خانم:گفت بااخم کامران

سروقتش برم باید خودم اینکه مثل:وگفت شد بلند جا از باعصبانیت سوزان

...رفت لهراسب اتاق طرف به و برداشت اتاقش خروحی سمت رو تندش های قدم و

باز طاق چهار اتاقش در که میرفت رژه خودش برای مدام نبود خوب زیاد حالش لهراسب دیدنم؟؟؟ به بیای نگفتم من مگه:گفت داد با و شد ظاهر در مقابل سوزان و شد

؟؟؟ میخای چی وگفت؛چیه دوخت سوزان به رو آلودش غضب و سرخ نگاه لهراسب

انجام گفتم که رو کاری بزنم حرف درست ترت بزرگ با:وگفت بست رو اتاق در سوزان دادی؟؟؟

www.romanbaz.ir 368

www.romanbaz.ir

Page 369: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

370

آره آره:زد داد و بست رو هاش چشم کرد شکل لهراسب های چشم مقابل اتفاقات تمام ببینم رو کسی نمیخام بیرون برو اتاق این از هم االن دادم انجام

به بدیلت لبخند اون کم کم و نشست لبش روی پررنگی لبخند حرف این باشنیدن سوزان وای...تهخود کار میدونستم آفرین آفرین:وگفت زد دستی پسرش برای و شد بلند ای قهقهه رامنه؟؟ب داره دیدن واقعا زنیکه اون دختر کشیدن زجر شنیدم که بود خبری بهترین این میکرد؟؟؟ ؟؟التماس میزد زجه بگو

ادد با لهراسب بود معنا تمام به سادیسمی یک زن این کشید تیر لهراسب ی شقیقه بیرون برو بیرون برو میکرد التماس میزد زجه میزد داد آره آره:گفت

پسرم ریمبگی بزرگ جشن یه باید شب بزرگه موفقیت یه این:وگفت خندید دیگه بار سوزان ....برقصیم باید بگیریم جشن باید دستگاهتو و دم این کن جمع هم تو

...رفت بیرون اتاق از میخندید که درخالی و

.....................

www.romanbaz.ir 369

www.romanbaz.ir

Page 370: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

371

تا میخاست شده تموم مطب توی کارش حتما گرفت دیگه بار رو مهرشاد ی شماره مهردا یکردم درک رو لیدا و لیلی وضعیت کنه شروع رو لیدا درمان روند و ببینه رو لیدا برادرش، بشه وارد دختر دو این به ای دیگه آسیب ترین کوچک نمیخاست

جانم؟؟؟:پیجید گوشی توی مهرشاد شاد همیشه صدای آزاد بوق چند از بعد

.دادی جواب عجب چه سالم:گفت مکث باکمی مهرداد

ودمب دلخور نمه یه پیچوندی رو دیشب ندم رو جوابت میخاستم کال راستش داداش سالم- یشپ که هم بهار نیست پیدات دیشب کجایی؟؟از ببینم بگو نیومد طاقتم خب ولی ازت

مامانه و مهرنوش

بیمارستانم:وگفت کرد فوت رو نفسش کالفه مهرداد

افتاده؟؟؟ اتفاقی بیمارستان؟؟؟چرا:وگفت شد نگران مهرشاد صدای

کمکت به بیای خودت باید اومد پیش مشکلی براش بهار پرستار خواهر ... نه من برای- دارم احتیاج

www.romanbaz.ir میرسونم رو خودم من بگو رو آدرس تو باشه باشه:داد پاسخ برگشت برو بی مهرشاد 370

www.romanbaz.ir

Page 371: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

372

شاید واقعا کرد فکر ش خود با و کرد قطع و داد برادرش به رو بیمارستان آدرس مهرداد باشه خوب براش بالیدا زدن حرف و روانشناس یه حضور

یواقع معنای به روز دو این توی که افتاد لیلی به نگاهش کرد باز نیمه رو لیدا اتاق در بود شده داغون

ویت رو خواهرش دست و بود نشسته لیدا تخت کنار صندلی روی که درحالی مظلومانه و بود رفته خواب به داشت دست

ینا توی نمیخاست دلش بود کرده کنسل رو بیماراش تمام روزی چند کرد رها رو نفسش ... بزاره تنها رو مظلومش خواهر و بامحبت دختر این وضعیت

.........

:راوی

www.romanbaz.ir 371

www.romanbaz.ir

Page 372: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

373

رسوند رو خودش مهرشاد که بود گذشته ساعتی نیم

سالم:وگفت ایستاد برادرش مقابل مهرشاد شد بلند جا از مهرداد

داداش اومدی که ممنون سالم-

شده؟؟؟ چی ببینم بگو است وظیفه حرفیه چه این بابا نه-

اتاق از قرمز و متورم هایی چشم با لیلی و شد باز اتاق در مهرشاد حرف این با همزمان شد خارج

.سالم:گفت و میکرد نگاه مهرشاد به وباتعجب

هستید؟؟ خوب سالم:گفت جواب در مهرشاد

ممنون:وگفت داد سرتکون حوصله بی لیلی

برادرم مه ایشون و هستن بهار پرستار لیلی خانوم ایشون کنم معرفی بهتره:گفت مهرداد و مهرشاد

www.romanbaz.ir 372

www.romanbaz.ir

Page 373: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

374

براش مرد این ی قیافه کمی که کرد فکر باخود و کرد نگاه روش روبه مرد به کمی لیلی آشناست

میخاست حوصله موقعیت این توی هم اون و مورد این در کردن فکر انداخت باال ای شونه

خوشبختم:گفت و داد تکون سری لیلی

افتاده؟؟؟ اتفاقی چه بدونم میشه چنین هم: گفت رویی گشاده با مهرشاد

چه اشهب افتاده هم هراتفاقی که کرد فکر باخود و کرد برانداز رو مهرداد برادر تعجب با لیلی ... داره اون به ارتباطی

نهبتو شاید تا بیاد گفتم و هست روانشناس برادرم:گفت مهرداد که زد پس رو افکارش بیان حرف به کم کم اینکه مگه بده انجام خواهرتون برای کاری

چیکار اون نبود مهرداد اگه واقعا شد جمع هاش چشم توی اشک حرف باشنیدن لیلی میکرد

www.romanbaz.ir 373

www.romanbaz.ir

Page 374: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

375

شده؟؟ چی بگید بهم میتونید االن:گفت لیلی به رو مهرشاد

از رو تکلمش قدرت و شده وارد خواهرم به بزرگ شوک یه:وگفت داد تکون سری لیلی داده دست

شوکی؟؟؟ چه بپرسم میتونم و:گفت رفته باال ابروهایی با مهرشاد

گفتمی چطور فرسا طاقت و بود سخت براش حرف این گفتن انداخت پایین رو سرش لیلی ...اومده خواهرش سر بالیی چه که

...شده ز.و.ا.ج.ت بهش:وگفت گرفت دندون به رو ولبش فرستاد بیرون رو نفسش

چکید اشکش قطره و

کرد نگاه برادرش به و رفت مهرشاد های لب از لبخند

داشت اش پیشونی روی پررنگی اخم هم مهردادwww.romanbaz.ir 374

www.romanbaz.ir

Page 375: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

376

راشب میتونید:گفت میجوشید هاش چشم توی اشک که حالی در و کرد بلند رو سرش لیلی بدین؟؟؟ انجام کاری

ببره زمان ممکنه ولی البته:وگفت داد تکون سری مهرشاد

وقت؟؟ چند-

اون از و شه آماده روانی و روحی لحاظ از خواهرتون که هرزمان داره بستگی نمیدونم- دوماه یا ماه یک شاید بگه اتفاق

اش هزینه فقط باشه:وگفت داد تکون سری لیلی

نزنید حرف باره این در فعال:گفت لیلی حرف مابین مهرداد

بیداره؟؟ خواهرتون ببینم:گفت ومهرشاد نزد حرفی لیلی

میخوره تکون هم زور به نمیزنه حرف اصال اما وگفت؛آره داد تکون سری لیلی

www.romanbaz.ir 375

www.romanbaz.ir

Page 376: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

377

ببینمش میرم من باشه:وگفت داد تکون سری مهرشاد

بیام؟؟ هم من میشه:گفت لیلی که رفت اتاق طرف به و

نداره اشکالی اول برخورد در:وگفت داد تکون سری مهرشاد

رشس در صدای باشنیدن و بود اتاق سقف به نگاهش لیدا شدند اتاق وارد مهرشاد و لیلی بدی ترس حس کرد نگاه بود شده اتاق وارد اون با که مردی و خواهرش به و برگردوند رو بود شده راحت خیالش کمی بود مرد اون همراه که لیلی دیدن با اما داد دست بهش

کرد نگاه روش روبه دختر به مهرشاد و ایستادند لیدا تخت مقابل لیلی و مهرشاد

بود آشنا براش کمی دختر این ی قیافه

ودب کرده دختر این با رو کار این نامردی آدم کدوم که کرد فکر این به و زد پس رو افکارش

www.romanbaz.ir 376

www.romanbaz.ir

Page 377: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

378

م؟؟؟بدون رو خواهرتون اسم میشه لیلی خانوم خب:گفت لیلی به رو و آورد لب به لبخندی

لیدا:وگفت داد تکون سری لیلی

درمانش روند به تا میکرد جلب رو لیدا اعتماد اول برخورد در باید داد تکون سری مهرشاد کنه کمک

یدشمیشناس مهرداد برادر هستم مهرشاد من خانم لیدا خوشبختم:گفت لیدا به رو بالبخند که؟؟

گرفت دو اون از رو نگاهش و داد سرتکون تنها لیدا

نمیزنه حرف اصال میبینین:گفت مهرشاد روبه لیلی

گریه خواهرتون جلوی اصال که بهتره حاضر درحال:گفت مهرشاد که شد جاری اشکش و ثبتم پوئن یه میتونه داد تکون سر که همین نیست بد خواهرتون حال هم اونقدرا نکنید نکنید ناراحت رو خودتون باشه

موارد یسر یه بیرون بریم بفرمایید:گفت ومهرشاد داد تکون سر و زد پس رو اشکش لیلیwww.romanbaz.ir برسونم عرضتون به باید رو 377

www.romanbaz.ir

Page 378: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

379

شد؟؟ چی:وگفت شد بلند جا از مهرداد و شدند خارج اتاق از مهرشاد و لیلی

امیدوارم بهش من نیست بد دختر این حال هم ها اونقدر:زدوگفت لبخند مهرشاد

افتاده؟؟؟ خواهرتون برای اتفاق این کجا بپرسم میتونم:گفت لیلی به رو و

خونمون:گفت ناراحتی با لیلی

قرار طمحی اون توی نباید عنوان هیج به ایشون که بگم باید:وگفت داد تکون سری مهرشاد میشه هم بدتر بلکه نمیشه خوب اصال حالشون خونه اون توی برگردید بخاین اگه بگیرن

کنم؟؟؟ چیکار باید گفت؛من ناراحتی با لیلی

بیاید بیرون خونه اون از مکان نقل-

www.romanbaz.ir 378

www.romanbaz.ir

Page 379: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

380

میشه مرخص امشب کنم پیدا خونه طوری چه من-

وبخ زیاد هم حالش و داد دیوار به رو اش تکیه که کرد نگاه لیلی به کرد فکر کمی مهرداد نبود

من ی خونه به بیاید میتونید شما:گفت لیلی به رو

من نافتادی زحمت توی کافی ی اندازه به شما نه:وگفت کرد نگاه مهرداد به تعجب با لیلی بشم مزاحم نمیخام

نقلی ی خونه یه ام خونه پشتی حیاط نزنید رو حرف این:وگفت کرد ریزی اخم مهرداد ونیدمیت شما پس ندارم باغبون من البته شده ساخته یاغبون برای که هست جور و وجمع کردید پیدا بهتر ی خونه یه و خواستید که هروقت تا کنید زندگی اونجا بیاید

بشم شما مزاحم نمیخام نه:وگفت انداخت باال سری لیلی

www.romanbaz.ir 379

www.romanbaz.ir

Page 380: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

381

و منیست تعارف اهل اصال من گفتم هم قبال:وگفت خورد گره درهم بیشتر مهرداد های اخم بهتره اونجا بیاید خالیه هم اونجا زدم رو حرف این خودتون برای

میکرد نگاه دختر و برادرش به و بود کرده سکوت مهرشاد

واز دیدب کرایه من به رو اونجا پس باشه:گفت دقیقه چند از بعد و رفت فرو فکر به لیلی کنید کم حقوقم

رو غشمبل حقوقتون از ماه به ماه بهتون میدم کرایه باشه:وگفت داد سرتکون کالفه مهرداد شدید؟؟؟ راضی دیگه االن میکنم کم هم

...میایم باشه:وگفت داد تکون سری لیلی

:لیلی

ودمب کشیده توش که هایی بدبختی تمام با خونه از کندن دل بودم غرق خودم افکار توی بود سخت کمی

www.romanbaz.ir 380

www.romanbaz.ir

Page 381: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

382

بود رفته که میشد ای دقیقه چند مهرداد برادر

کنید؟؟؟؟ جمع رو وسایلتون برید نمیخاید:وگفت اومد طرفم به که دیدم رو مهرداد

...چی لیدا اما چرا:گفتم و دادم تکون سری

کنید جور و جمع رو وسایلتون میرسونمتون بیارید تشریف مونده زیادی وقت هنوز تاشب- بده انجام رو ام خونه به بردن کار میفرستم رو نفر یه خودم بیمارستان برمیگردیم بعد

هارب روز دو این انداختم زحمت توی هم رو شما تونم شرمنده باشه:وگفتم دادم تکون سری شده اذیت چقدر نیست معلوم هم طفلی

برادرم به خاصی ی عالقه اون بر عالوه هستن خواهرم و مادرم نباشید بهار نگران شما- نشده اذیت داره

بریم؟؟:گفت که انداختم باال ای شونه

...بریم:وگفتم دادم تکون مو کله

..................... www.romanbaz.ir 381

www.romanbaz.ir

Page 382: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

383

این به ورود هم من ی واسه حتی فرستادم بیرون رو نفسم زد ترمز خونه مقابل مهرداد بود سخت خونه

اینکه حتی دیگه زد رو ماشینش ریموت و شد پیاده هم اونم و شدم پیاده ماشین از بودن همسایه اگه اینا نبود مهم برام هم میکنن فکری چه ومهرداد من بادیدن ها همسایه میرسیدند دادش به اومد می خواهرم سر بال اون داشت وقتی

تو بفرمایید:گفتم بهش رو و کردم باز رو حیاط در

بستم رو حیاط در شدم وارد منم و شد وارد و داد تکون سری

انداختم حیاط به کلی نگاهی

بود دردناک محیط این توی هم کشیدن نفس

شدم وارد هم من و شد خونه وارد من تعارف با

جورکردم و جمع رو لیدا و خودم های لباس کردم که کاری اولینwww.romanbaz.ir 382

www.romanbaz.ir

Page 383: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

384

بود آور زجر هم کردنش نگاه میکرد تداعی رو روز اون خاطرات که ای ریخته بهم ی خونه

جمع توی هم مهرداد البته چیدم گوشه یه و کردم جور و جمع رو وسایل ی همه بغض با میکرد کمک سنگین وسایل کردن

انداختم ساعت به نگاه یه جور و جمع ها وسیله ی همه که کشید طول ساعتی چهار سه نکنه شمادرد دست:گفتم بود گردنش دادن ماساژ درحال که مهرداد به رو بود شب هفت

انداختم زحمت تو هم رو شما آقامهرداد

حرفیه چه این دارید اختیار:وگفت داد تکون سری

یه تا قاجا رو گذاشتم کردم آب و شستم تهشو برداشتم رو قوری و کردم روشن رو پیکنیک خدا بنده این دست بدم حداقل چایی لیوان

دستتون مبد چایی لیوان یه تا بشینید هم شما:گفتم و نشستم و کردم پهن فرش تیکه یه بره در تون خستگی

کس یچه اینکه گرفتم بغل هامو زانو داد تکیه پشتش پشتی به و نشست ازم فاصله با ...سخته واقعا باشی نداشته رو

www.romanbaz.ir 383

www.romanbaz.ir

Page 384: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

385

ندارید؟؟ رو کس هیچ واقعا شما:گفت که کردم رها رو نفسم

رادرب خواهر یه البت شدم فوت مادرم پدرو نه:وگفتم کردم نیگا بهش و برگردوندم سرمو دارم دیگه

واقعا؟؟:گفت رفته باال باابروهای

هی توی افتادن دوتا اون سواست ولیدا من از اونا راه البت واقعا:وگفتم دادم تکون مو کله درآمد پر کار

شما هب برادرتون چرا یا کنید کار باهاشون نرفتید شما چرا پس:گفت که زدم هم پوزحندی و نکرده کمک

حرومه نیس حالل میارن در اونا که پولی راستش-

دادم وادامه میکرد نگاهم باتعجب مهرداد

زندگیشون درسته میکنن غرق لجنزار یه توی دارن رو خودشون هردو برادرم و خواهرم: راهمو و بشیم کشیده گند به هم لیدا و من که نمیخاستم من اما بهتره لیدا و من از خیلی

www.romanbaz.ir 384

www.romanbaz.ir

Page 385: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

386

ماا برسی ای پله و پول یه به تا ما سمت بیا گفتن اومدن بار صد چهار کردن سوا ازشون نرفتم من

میکردم دم رو چایی که درحالی شدم جابلند از و اومدم خودم به قوری غلغل باصدای سنف یه اگرچه نرفتم اونا سمت اینکه از نشدم پشیمون هم هنوز من هرصورت در:گفتم نشدم کشیده نجاست به و خوردم حالل نون که اینه حداقلش نکشیدم راحت

دادم قرار روش روبه و گذاشتم سینی توی قندون همراه به و ریختم چایی لیوان چند بفرمایید:وگفتم

ممنون:وگفت برداشت لیوانی

میکنم خواهش:وگفتم دادم تکون مو کله

شدم مشغول منم و میخورد رو اش چایی متفکر مهرداد

که شد جابلند از اونم و شدم جابلند از تعجب با اومد در صدای خوردم که رو ام چایی میکنم باز درو من شدید بلند چرا شما:گفتم

www.romanbaz.ir همراهتون میام منم:گفت بااخم 385

www.romanbaz.ir

Page 386: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

387

کردم باز رو حیاط در و شدم خارج خونه از و دادم تکون سری

....بود ایستاده مقابلم دست به گل که دیدم رو لیال و

.........

........

:لیلی

فرمایش؟؟؟:وگفتم کردم نیگاش بااخم

گلم؟؟؟ خواهر خوبی لیلی بانو سالم:وگفت اومد جلو و زد لبخندپررنگی لیال

راه شر یاومد باز فضول یا مفتشی علیک وگفتم؛گیرم کشیدم کنار که کنه بغلم خواست نبوده؟؟؟ دار آب حسابی و درست خوردی بار اون که ؟؟؟سیلی بندازی

راتب دلم کردم فراموش رو روز اون من هستی ای کینه تو چقدر أه:گفت و کرد ترش رو لیال ش؟؟؟نمیبینم کجاست لیدا ببینم بزنم لیدا و تو از سری یه بیام گفتم بود شده تنگ

www.romanbaz.ir 386

www.romanbaz.ir

Page 387: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

388

شد خیره لیال به بااخم و شد ظاهر در مقابل هم مهرداد همزمان کشید سرک حیاط داخل و کار؟؟؟ تو زدی هم تو لیلی ببینم... به به:گفت رفته باال های ابرو با لیال

خندید بلند و

بزنی حرف اینطوری دیگه بار یه نیست یا هست لیدا که نداره ربطی تو به:گفتم غیض با خودت از بدتر لهراسب اون حال به هم و تو حال به هم آسمون های مرغ که میکنم کاری .نیست جا تو برای اینجا پیش خیر فهمیدی؟؟االنم کنن گریه

زودتر چرا شی کاره این میخواستی که تو:گفت و خورد گره درهم لیال های اخم کم کم نگفتی

طفال محترم خانم زدنه حرف طرز چه این:گفت مهرداد که بزنم حرفی خواستم عصبانیت با ببرید تونو تشریف

اومد خوشم آفرین میکنی سوا هم هاشو کشیده اتو اوه اوه:وگفت خندید لیال

زیاده نازش دختر این کن استفاده خب:گفت مهرداد به رو و

www.romanbaz.ir دهنش در زدم محکم و بردم باال رو دستم و کنم تحمل نتونستم دیگه 387

www.romanbaz.ir

Page 388: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

389

میچکید هاش انگشت بین از وخون گذاشت دهنش روی رو دستش بهت با لیال

باشید آروم خانوم لیلی:وگفت گرفت رو ام شونه مهرداد

تدس یک با مهرداد ام سینه تخت زد محکم و اومد طرفم به و کرد پرت رو گل دسته لیال من روی دست دادم روت به رو دیگه حاال چیز همه بی ی دختره:زد داد لیال و کرد دور اونو غالآش کرده رو کار این کی ندونی خودت که بیارم سرت به بالیی ؟؟؟یک میکنی بلند ...بله هم لیدا شنیدم بگم تبریک بهت اومدم

ودب اومده من لیدای سر بال این اینکه از اون کردم نگاهش شده شوکه خنده زیر زد بلند و بود خوشحال

کنه جمعت بیاد ده صدو میزنم زنگ وگرنه ببرید تونو تشریف خانوم:گفت اخم مهردادبا

خداوندی به که گمشو چشمام جلوی از عوضی نجستو دهن ببند:زدم داد و اومدم خودم به خودمو بعد میکشم رو تو اول خدا

www.romanbaz.ir 388

www.romanbaz.ir

Page 389: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

390

ارکمب آبجی باشه مبارک میرم من باشه:وگفت داد هل روم به رو رو گل دسته پا با لیال ...باشه

رو حیاط در و سمتش کردم پرت و برداشتم رو گل دسته افتاد راه ماشینش طرف به و وبه؟؟خ حالتون:گفت نگرانی با مهرداد سرجام نشستم و شد سست هام زانو و بستم محکم

بریزم بخام که نداشتم هم اشکی قطره حتی دیگه

بهم اومد بود خونم هم بود خواهرم دیدید؟؟این منو ی وگفتم؛خانواده کردم بلند رو سرم ...اومده سرم بال این که گفت تبریک.... گفت تبریک

نکنید ناراحت خودتونو:وگفت کرد نگاهم مغموم مهرداد

حتما دیگه رو لیدا بیمارستان برگردیم میشه:وگفتم شدم بلند جا از کردم رها بادرد رو نفسم میکنن مرخص

بدن انتقال رو وسایلتون بیان بگیرم تماس یه بزارید فقط باشه:وگفت داد تکون سری

...نزدم حرفی و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 389

www.romanbaz.ir

Page 390: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

391

..................................

:مهرداد

نجاما رو ترخیصش های کار تا رفتم ومن خواهرش پیش رفت لیلی شدیم بیمارستان وارد نندک تمیز رو بود خواهر دوتا لین برای که ای خونه که بودم کرده هماهنگ نفری چند با بدم ...بشه چیده ها وسیله تا کنند کمک چنین هم و

ردهک درگیر رو فکرم موضوعی دادم انجام رو ترخیص کارهای که کشید طول ساعتی نیم هاش خواهر بدبختی که باشه سنگدل و پست میتونه حد چه تا آدم خواهر اینکه بود

کنه خوشحالش

و زدمی حرف خواهرش با داشت معمول طبق لیلی رفتم لیدا اتاق به و کردم فوت رو نفسم میداد تکون سر تنها اون

خانوم لیلی-

مهرداد؟ آقا شد چی:وگفت کرد نگاهم برگشت

www.romanbaz.ir 390

www.romanbaz.ir

Page 391: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

392

ریمب تا کنید آماده رو خواهرتون شما میمونم منتظر بیرون من شد انجام ترخیص های کار-

دردنکنه شما دست:وگفت داد تکون سری

اومدند بیرون اتاق از هردو که گذشت ای دقیقه چند شدم خارج اتاق از و دادم تکون سری بود روح بی و پریده رنگ جقدر که بود خواهرش صورت روی نگاهم

....افتادم راه خونه طرف به و شدیم سوار و آوردم رو ماشینم و شدیم خارج بیمارستان از

...........................

:لیلی

www.romanbaz.ir شدیم پیاده کرد پارک حیاطش پارکینگ داخل پارکینگ به رو ماشینش مهرداد 391

www.romanbaz.ir

Page 392: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

393

خونه پشت میبردن رو خونم های وسیله داشتن که دیدم رو نفری چند

تا من ی خونه بیارید تشریف دوساعتی یکی:گفت مکث با و شد پیاده ماشین از مهرداد بشه چیده وسایلتون

انداختم زحمت تو هم شمارو ببخشید:وگفتم دادم تکون مو کله

...بفرمایید...حرفیه چه این دارید اختیار-

به اصال دوروز این حتما بود خاموش همه ها چراغ رفتیم مهرداد ی خونه به لیدا همراه به نیومده خونه این

من اتاق ببرید رو خواهرتون:گفت بهم رو مهرداد

نشید من اتاق وارد وقت هیج:اومد یادم بود زده پیش وقت چند که حرفی

زده رو حرف این دربایستی رو رو االن و نداره دوست حتما

میشینیم جا همین باشه نه:وگفتم

www.romanbaz.ir 392

www.romanbaz.ir

Page 393: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

394

کنم استراحت تا باال میرم من ببرید تشریف:گفت بااخم

شد محو نظر از کم کم و رفت راهرو طرف به و

تو و من نبود اگه بده خیرش نه؟؟خدا عجیبه خیلی:گفتم لیدا به رو و انداختم باال ای شونه میشدیم آواره

بزن حرف آبجی جون:وگفتم فشردم رو دستش داد تکون سر لیدا

رفتیم مهرداد اتاق طرف به و کردم فوت رو نفسم کرد نگاهم غم با لیدا

که بزرگی اتاق کردم نگاه اطراف به تعجب با کردم روشن رو چراغ و کردم باز رو اتاق در بود سفید مشکی وسایلش تمام

کردم هدایت رو لیدا بزرگ و دونفره تخت طرف به

ونجدیدم خونهدی به بریم تا بخواب خورده یه بکش دراز:وگفتم نشست تخت روی اونم و نبود ما جای دیگه باشه؟؟اونجا

یکل نگاهی و دادم ماساژ رو گردنم گذاشت هم روی هاشو پلک و کشید دراز تخت روی لیدا یرو به رو درست مانند پوستر حالت مهرداد از هم بزرگ و زیبا عکس یه انداختم اتاق بهwww.romanbaz.ir بود دیوار روی تخت 393

www.romanbaz.ir

Page 394: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

395

...بره در هام خستگی تا کشیدم دراز تخت از ای گوشه هم خودم

.................

بود نیومده هام چشم به اصال خواب دوروز این خوابیدم تخت دوساعتی یکی

ومدمی بیرون از صداهایی و بود شب ده انداختم ساعت به نگاه یه بیدارشدم خواب از وقتی بود؟؟ بهار و مهرداد صدای

میره دخترش ی صدقه قربون داره مهرداد انگار آره کردم گوش کمی

ازب نیشش دیدنم با بهار شدند راهرو وارد هم بهار و مهرداد همزمان و رفتم بیرون اتاق از کرد ور کار این یهویی اآنقدر دوید طرفم به و پایین کرد پرت باباش بغل از رو خودش و شد کردم بغلش که نفهمیدم که

....لیییییی لی سالم:گفت باخنده ر بها و

www.romanbaz.ir 394

www.romanbaz.ir

Page 395: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

396

چطوری؟؟؟ فسقل سالم:وگفتم خندیدم

قخلم باهات:وگفت کرد اخم

با:تگف که کردم نیگاش برگشتم اومد مهرداد ریز ی خنده صدای که کردم نگاش باتعجب کلی من تونبغل پرید تینجوری که قائله تخفیف خورده یه شما برای کنم فکر البته قهره منم بغلم اومد تا کشیدم رو نازش

بود مریض لیدام آجی آخه فنچولک ببخشید:گفتم بهار به رو و زدم لبخندی

خورده؟؟ سرما:گفت باتعجب بهار

خورده اونو سرما نه:وگفتم خندیدم

...خندیدیم بهار سوال عالمت به شبیه ی قیافه به دیگه بار و

فراموش هامو درد تمام شده که هم دقایقی برای که بود این بچه این حضور خوبی ....میکردم

www.romanbaz.ir 395

www.romanbaz.ir

Page 396: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

397

...................

حرف هب ندارم اشتها گفتم هرچقدر بودیم نشسته شام سرمیز مهرداد و بهار لیدا همراه به رو غذامون تا بود کرده مجبور رو لیدا هم و من وهم نبود که نبود بدهکار جان من سوپر ذاغ چاشنی خنده کمی که بود آورده در بازی دلقک اونقدر بهار شام میز سر بخوریم کامل طفق میداد امید بهم واقعا مینشست لیدا های لب به گاهی که کمرنگی های لبخند بود

...بزنه حرف لیدا که کنه کاری بتونه من سوپر برادر که خداکنه

...بود مهرداد ی برازنده واقعا من سوپر کردم فوت رو نفسم

.......................

الیع واقعا قبلمون ی خونه به نسبت .انداختم جدیدمون ی خونه به نگاهی کمر به دست بودند شده چیده خوب خیلی نبودند زیاد بااینکه وسایل بود

ومرتب شیک ی آشپزخونه و اتاق یه و چهار در سه هال یه

بود شیک حال عین در اما بود نقلی اینکه با

شمارو های محبت نمیتونم واقعا من مهرداد آقا نکنه شمادرد گفتم؛دست مهرداد به رو کنم جبران چطوری

www.romanbaz.ir 396

www.romanbaz.ir

Page 397: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

398

حرفیه چه این دارید وگفت؛اختیار داد تکون سری

جدیدتون ی خونه کلید اینم:گفت و گرفت سمتم کلیدی

دستتون قربون:گرفتم دستش از رو کلید

بود نشسته گوشه یه و بود رفته خواب اتاق به راست یه که انداختم لیدا به نگاهی

دادگاه بریم فردا شد قرار زدم حرف مون خانوادگی وکیل اومدم؛با خودم به مهرداد باصدای بوده سیک چه کار که شه پیگیری هم بعد قانونی پزشک برید و شه تنظیم نامه شکایت یه

میام همراهتون خودم من میریم نه ساعت

بیفتید زحمت توی و بیاید شما نمیخاد.... آخه-

رممنتظ نه ساعت فردا نمیاد خوشم تعارف از گفتم هم وگفت؛قبال کرد فوت رو نفسش

چی؟؟ بهار پس-

مواظبشه میاد خواهرم-www.romanbaz.ir 397

www.romanbaz.ir

Page 398: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

399

تونم شرمنده بازم:وگفتم دادم تکون سری

هم بهار میرم دیگه من شرمندن دشمنتون:وگفت دوخت بهم رو رنگی مشکی نگاهش خدانگهدار خوش شبتون وخوابه تنهاست

...خدافظ خوش هم شما شب ممنون باشه-

...اومد در شدن بسته صدای ثانیه چند از وبعد

.................

:لیلی

دادیم انجام رو الزم کارهای و رفتیم دادگاه به مهرداد و لیدا همراه به روز اون فردای

میرفت گیج سرم که داشت دردسر اونقدر

.ز.و.ا.ج.ت بهش بشه مشخص تا بره قانونی پزشک به لیدا هفته یک از بعد شد قرار

www.romanbaz.ir ... نه یا شده 398

www.romanbaz.ir

Page 399: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

400

دبو آور زجر خیلی نمیزد حرف لیدا اینکه هاش سختی تمام با گذشت هم هفته یک اون

امانج رو ها کار تا بودیم رفته قانونی پزشک به وکیلش چنین هم ولیدا مهرداد همراه به بدیم

..........

... میمردم داشتم استرس از و بودم واستاده دکتر اتاق در دم

شد؟؟؟؟ چی:وگفتم رفتم طرفش به شد خارج اتاق از زیر به سر لیدا بعد دقایقی

نزد حرفی و کرد نگاهم فقط لیدا

شدم وارد زدم در به ای تقه اینکه از بعد و رفتم دکتر اتاق در طرف به

اومده؟؟؟ پیش مشکلی :پرسید تعجب با خانومه

ستمخوا منه خواهر اومد بیرون اتاق از که دختری این اینکه فقط نیست مشکلی نه سالم- بوده؟؟ چی تشخیصتون ببینم

بدم توضیح براتون تا بنشینید بفرمایید:گفت و کرد صندلی به ای اشاره دکترwww.romanbaz.ir 399

www.romanbaz.ir

Page 400: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

401

حرف اما اتفاقات ی همه تایید و زدن حرف به کرد شروع دکتر و نشستم صندلی روی یه هاتن و نشده وارد چندانی آسیب لیدا به اینکه بشم خوشحال کمی تا شد باعث آخرش دختره هم هنوز و داده رخ براش ساده ساییدگی

اما نمیکرد رفع رو بود شده زده لیدا پیشونی به که تجاوزی مهر که درسته خبر این ...دختره هم هنوز هنوز خواهرم میدونستم که بود این حداقلش

شدم خارج اتاق از و کردم رها رو نفسم

وشهگ یه که رفتم لیدا طرف به اون از بعد و کردم نگاه بود روش دکتر مهر که ای برگه به بود ایستاده

بریم؟؟؟:وگفتم زدم لبخندی کرد نگاهم و برگشت گذاشتم اش شونه روی رو دستم

برگردیم ما تا بود بیرون مهرداد شدیم خارج سالن از و داد تکون سری

دمیز حرف سیروانی آقای وکیلش با داشت که دیدم رو مهرداد رفتیم بیرون که اونجا از

داد خاتمه رو زدن حرف دیدنمون با مهرداد رفتیم طرفشون به

www.romanbaz.ir 400

www.romanbaz.ir

Page 401: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

402

شد؟؟؟ تموم:گفت مهرداد که ایستادیم مقابلشون

بله:گفتم و دادم تکون سری

من به بدید رو برگه اون لطفا گفت؛پس سیروانی آقای

گرفتم طرفش به رو برگه

و سامسونتش کیف توی گذاشت اون از بعد انداخت بهش نگاهی و گرفت ازم رو برگه آره؟؟ دیگه خودتونه با بعدش به این از:گفت مهرداد

اینکه فقط بسپرید دادگاه و من به هارو کار ی بقیه بله:وگفت داد سرتکون سیروانی آقای اومده شما ی خونه به کسی چه ندیده کسی اتفاق این نداشته وجود شاهدی هیچ

خانوم؟؟؟

دیده مون همسایه میکنم فکر:وگفتم انداختم باال ای شونه

بده ادتشه بیاد تا کنید راضی رو تون همسایه باید پس خوبه خیلی: وگفت داد تکون سری میشه انجام تر راحت کارها اینطوری

نشد؟؟ اگه میکنم مو سعی باشه:وگفتم دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 401

www.romanbaz.ir

Page 402: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

403

شاهد یه خودمون که بهتره ولی میفهمن تحقیقات میرن حتما صورت هر در نشد اگه- باشیم داشته

خودش حداقل کاش بود خیره ای نقطه به مغموم که کردم نگاه لیدا به و دادم تکون سری میزد حرف

بریم؟؟؟:گفت بهم رو مهرداد رفت و کرد خداحافظی سیروانی که کردم رها رو نفسم

بریم:وگفتم دادم تکون سری

... افتاد راه خونه طرف به و شدیم مهرداد ماشین سوار

......................

:راوی

www.romanbaz.ir 402

www.romanbaz.ir

Page 403: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

404

ونا شاهد که ای همسایه تا بود کرده رو تالشش تمام لیلی و بود گذشته ای هفته دوسه ودب خونیش برادر کار فهمید لیلی که زمانی شد انجام هم کار این و بده شهادت بود اتفاق بود کرده پیدا بدی حال واقعا

برای اتفاقی چه نبود مهم براش حتی و داد لو خودش رو لهراسب های کاری گند تمام ...بیفته لهراسب یا خودش

توی لهراسب حاال و کرد پیدا اونو پلیس اما بود شده غیب کامال لهراسب ای هفته یه ...نبود کمتر قصاص از حکمش مسلما و بود زندان

فحر به و کنه کمک اون به کمی بود تونسته مهرشاد و بهبود به رو کمی لیدا روز و حال ... بیارتش

دنش آماده مشغول لیلی با و میرفت مشاوره به باید لیدا که بود هایی روز اون از هم امروز بودند

خایممی فسقل:گفت بود ایستاده آماده و حاضر که بهار به رو و پوشید هاشو لباس لیلی کجا؟؟ بریم

مهرشاد عمو:وگفت خندید ذوق با بهار

ور بهار و میرفتن مهرشاد مطب به دوروز هفته در گرفت آغوش در رو بهار و خندید لیلیwww.romanbaz.ir میبردند خودشون با هم 403

www.romanbaz.ir

Page 404: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

405

این و بود خواهر دوتا اون پیش همیشه بهار بود کرده مکان نقل اونجا به لیلی که وقتی از ...کنه اعتراض مهرداد تا میشد باعث موضوع

بریم؟؟ ای آماده آبجی:گفت لیدا به رو لیلی

راه مهرشاد مطب طرف به و رفتند بیرون خونه از هم همراه به و داد تکون سری لیدا ...افتادند

.................

میدید باید رو لیدا امروز بود در روی نگاهش و بود نشسته منتظر مهرشاد

دهش وابسته زیبا و مظلوم حد از بیش دختر این به کمی که میکرد احساس بود وخوشحال ...داره هایی احساس اون به نسبت و

با راحت و بود شده صمیمی لیدا با کافی ی اندازه به خوشبختانه نشست لبش روی لبخندی میزد حرف اون

زیر سربه لیدا و رفت پایین و باال در ی دستگیره و خورد در به ای تقه گذشت که دقایقی شد وارد

www.romanbaz.ir 404

www.romanbaz.ir

Page 405: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

406

...جووونیییی عمو سالم: پیچید اتاق داخل بهار بلند صدای و

میکنی؟؟؟ چیکار اینجا تو خانوم بهار سالم:وگفت خندید بهار دیدن با مهرشاد

سالم:گفت بگیره رو بهار داشت سعی که حالی در و شد ظاهر درگاه توی لیلی همزمان رفت در من دست از فسقل این ببخشید دکتر جناب

خوبه؟؟؟ شما حال نداره اشکالی:گفت خنده با و انداخت لیلی به نگاهی مهرشاد

شما لطف به:وگفت داد سرتکون لیلی

باشید راحت هم شما میشم مرخص خدمت از من خب:گفت و گرفت درآغوش رو بهار

میشم ممنون:گفت لبخند با مهرداد

نمیخرم بستنی برات هم دیگه قهرم باهات عمو:گفت قهر حالت با بهار

باشید رونبی دوستت با نمیخری؟؟فعال بستنی من برای تو فسقلی: وگفت خندید مهرشاد بزنیم حرف باهم تا توبیا زدم حرف لیدات خاله با که بعد

www.romanbaz.ir 405

www.romanbaz.ir

Page 406: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

407

ندالی دوست دیگه هم منو دالی دوست رو لیدا تو نموخام:گفت لجبازی با بهار و

گرفت رنگ لیدا های گونه

خندید فقط و بود نیومده بدش حرف این از زیاد انگار مهرشاد اما

گها بهار عه:گفت بهار روبه و بست رو در و برد بیرون اتاق از رو بهار بود که هرطور لیلی ها هم تو میره کالمون کنی اذیت بخای

توهم؟؟ میره کالمون جوری چه:گفت تعجب با بهار نشست صندلی روی و

بگم؟؟؟ چی تو به من فسقل آخه وگفت؛ خندید لیلی

دالم دوست فسقل بگو:وگفت زد پررنگی لبخند بهار

...افتادیا راه اومد وگفت؛خوشم کرد نگاه بهار به گرد های باچشم لیلی

دارم دوست دیه خودمی فسقل باشه:گفت میبوسید رو بهار ی گونه که درحالی و

www.romanbaz.ir 406

www.romanbaz.ir

Page 407: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

408

پارک میبرمون شب مهری بابا:گفت باخنده بهار

دومونهر مچ بابات آخرش زشته دیه نگو... مهری بابا گفتی باز عه:گفت ریزی بااخم لیلی ...ها میگیره رو

بگیره؟؟؟ رو مچت بابام ندالی دوست چیه؟؟تو مگه بگیره رو هردومون مچ خب-

...دست بگو تو چیه مچ بابا نه:گفت و ریخت بهم رو بهار ی موها و خندید لیلی

...خندید دیگه بار و

.............

خب:گفت لیدا به رو گذاشت میز روی و داد گره درهم رو هاش دست که درحالی مهرشاد چطورن؟؟؟ خانم لیدا

زد لبخند و داد تکون سری لیدا

ای؟؟؟ گذاشتیم؟؟؟آماده باهم قراری چه که یادته پیش ی هفته:گفت بهش رو مهرشادwww.romanbaz.ir 407

www.romanbaz.ir

Page 408: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

409

اینکه از گفتن بود سختی کار براش اتفاق اون از گفتن شد خیره مهرشاد به ترس با لیدا ویت لهراسب دیدن با اگرچه بود سختی کار آورده سرش رو بال این وحشیانه چقدر برادرش ودب جاری درونش لهراسب به نسبت که انزجاری و نفرت حس بود گرفته آروم کمی بند ...بود ناپذیر پایان

کرد فوت رو نفسش

فاقات اون از که کافیه داری که ای دلهره و ترس همه این به بده خاتمه و بیا:گفت مهرشاد و نداری؟؟؟ اعتماد من به بشه تموم چیز همه تا بزنی حرف

این هب تنها درواقع داشت اعتماد حد از زیاد مهربون مرد این به داد سرتکون تند تند لیدا داشت اعتماد فقط بود خواهرش و خودش حامی مدت این که برادرش و مرد

بود بخش آرامش براش موضوع این فهمیدن نشست لبش روی لبخندی مهرشاد

ینبش راحت پس:گفت و داد تکیه میز به سینه به دست زد دور رو میز و شد بلند جا از هاگ بگو برام و بزار هم روی هاتو پلک .تری راحت میکنی فکر خودت که هرطور مبل روی ...باش مطمئن میشی راحت کابوس این از داری اعتماد من به

بغض از بود شده خسته سکوت همه این از هم خودش کرد نگاه مهرشاد به مردد لیداwww.romanbaz.ir ...بترکونه رو اون نمیتونست و داشت که سنگینی 408

www.romanbaz.ir

Page 409: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

410

کرد فکر روز اون به و داد مبل به رو اش تکیه گذاشت هم روی رو هاش پلک

و گفتن به کرد شروع هم اون و شد ظاهر هاش چشم مقابل فیلم یک مثل اتفاقات تمام ...بودن آورده در پا از اونو سخت که هایی ناگفته کردن تعریف

لیدا های حرف به خورده گره هم در هایی اخم و شده مشت هایی دست با مهرشاد اما و سخت نده گوش و بزاره گوشاش روی رو هاش دست میخاست دلش گاهی میداد گوش ...میشه دنیات تمام داره که رو کسی های زجر کردن تصور و دادن گوش بود

ور هاش دندون تنها اما میزد اونو میتونست تا و بود دستش دم لهراسب میخاست دلش ...میکرد گوش لیدا های حرف به شده مشت هایی دست با و سایید می بهم

:راوی

مهرشاد که میزد زجه و میزد هق اونقدر گریه زیر زد بلند حرفاش شدن باتموم لیدا خوبی؟؟؟...لیدا:وگفت گذاشت لیدا ی شونه روی رو دستش و رفت سمتش بانگرانی

میریخت اشک تنها و پوشوند هاش دست با رو صورتش لیدا

www.romanbaz.ir 409

www.romanbaz.ir

Page 410: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

411

حلقه دختر این بازوهای دور رو هاش دست اگه میشد چی کرد فکر باخودش مهرشاد کنه گریه میتونست که هرچقدر تا میگرفت آغوش به رو سرش و میکرد

این از بود عجیب مهرشاد حال این انداخت موهاش به چنگی عصبی و کرد رها رو نفسش بریزه هم به اینطور که نمیرفت انتطار رو خنده همیشه مرد

به باتعجب هم بهار شد ظاهر درگاه توی نگران ای باچهره لیلی و شد باز اتاق در همزمان چی:فتگ نگرانی با و بست رو اتاق در لیلی ورچید لب و کرد نگاه میکرد گریه بلند که لیدا

شده؟؟

داره احتیاج بهتون:وگفت کرد لیدا به ای اشاره کالفه مهرشاد

رفت بیرون اتاق از و گرفت درآغوش رو بهار و

نک گریه برات بمیرم االهی:وگفت گرفت درآغوشش سخت و رفت خواهرش طرف به لیلی ...شده کهنه برات خیلی بغض این که کن گریه عزیزکم

همه این از بعد بود شده جاری هم خودش های اشک میکرد نوازش رو خواهرش پشت و ...میریخت اشک خواهرش پای به پا و بود سخت براش لیدا بغض شکستن مدت

...آبجی:وگفت بود گرفته آروم لیدا که بود گذشته دقایقیwww.romanbaz.ir 410

www.romanbaz.ir

Page 411: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

412

قربون دلم جون آبجی دل جون:وگفت دوخت خواهرش به رو نگاهش واشک لبخند با لیلی خشگلم؟؟ خواهر ؟؟؟خوبی عزیزم خوبی شده چی عزیزم بشم خشگلت صدای این

دلم:وگفت داد جا لیلی آغوش توی رو خودش و گرفت شکل لیدا های لب روی لبخندی خوبم دیگه االن ... خوبم آبجی بود شده تنگ برات

...بزنه حرف براش خواهرش فقط میخاست دلش نزد حرفی لیلی

........................

لبش روی لبخندی میزدن حرف باهم بالبخند که دوخواهر دیدن با و شد اتاق وارد مهرشاد وت میشنوفن گل میگن گل دارن خواهر دوتا این عموجون ببین:گفت بهار به رو و نشست میکنی غرغر من واسه

کردند گاهن مهرشاد و بهار به لبخند با و برگشتند هردو مهرشاد صدای باشنیدن لیدا و لیلی

میگه؟؟؟ کل داره لیدا:گفت پررنگی لبخند با بهار

www.romanbaz.ir 411

www.romanbaz.ir

Page 412: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

413

ازهاج مهرشاد آقا نکنه درد شما دست:وگفت رفت مهرشاد سمت به و شد بلند جا از لیلی کنید خوب رو خواهرم تونستید که کنم ماچ رو دستتون بدید

ممیش ناراحت دادم انجام رو ام وظیفه خانوم لیلی حرفیه چه این:گفت ریزی بااخم مهرشاد ها

علمتون و دست قربون نشیدا ناراحت شرمنده بابا نه:گفت بالبخند لیلی

باهم اخالقی نظر از آسمون تا زمین دوخواهر این که کرد فکر باخودش و خندید مهرشاد دارند فرق

بگو الید:گفت دیگه بار بهار میکرد نگاه ها اون به بالبخند و بود شده بلند جا از هم لیدا سالم

فسقل سالم:گفت لبخند با لیدا

خورده؟؟؟ کفتر تخم ات آجی لی لی جووون آخ:گفت و خندید بلند بهار

آره:وگفت خندید لیلی

www.romanbaz.ir 412

www.romanbaz.ir

Page 413: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

414

داد جا لیلی آغوش توی رو خودش بهار کرد دراز بهار سمت رو هاش دست و

اآق برسید میخاید هرجی به که...انشاا ممنونم ازتون هزارم بار برای واقعا:گفت ولیلی مهرشاد

...انشاا:گفت و انداخت لیدا به نگاهی مهرشاد

حمتز رفع ما دیگه خب:گفت اون از بعد و کرد برانداز رو مهرشاد رفته باال ابروهای با لیلی میکنیم

ستادهای بالبخند اینجا و بزنه حرف میتونه خواهرتون اینکه:وگفت داد تکون سری مهرشاد کرده خودش که تالشیه نتایج همه

نیست ضعیفی دختر میدونستم هم اول از من:گفت لیدا روبه بالبخند و

...االن من نمیکردید فراهم برام رو زدن حرف شرایط شما اگه:گفت خجولی بالبخند لیدا

بوده هم خودتون تالش وگفت؛نه پرید حرفش میون مهرشاد

www.romanbaz.ir 413

www.romanbaz.ir

Page 414: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

415

به یستن بد بیارن تشریف هم دیگه ی جلسه چند خواهرتون خانوم لیلی:گفت لیلی روبه و باشید متکی زیاد نباید االنشون وضع

کرد نگاه مهرشاد به باتعجب لیدا

؟؟؟دیگه ی جلسه چند ققط دیه اید شما دکتر باشه:وگفت انداخت باال ای شونه لیلی و

کافیه بیارن تشریف دیگه ی جلسه چهار همون:گفت متفکر مهرشاد

جلسه چهار تااون پس هب خیلی:وگفت داد تکون سری لیلی

سمتش و درآورد جیب از رو بود داده بهش حقوقش عنوان به مهرداد که رو پولی چک که مو بعدی حقوق شم بقیه نشم تون شرمنده من که باشه دستتون این:وگفت گرفت شدم تون شرمنده میدم بهتون گرفتم

توهین من به دارید االن دیگه نکنه درد شما دست:وگفت خورد گره درهم مهرشاد های اخم میکنید؟؟؟

www.romanbaz.ir 414

www.romanbaz.ir

Page 415: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

416

اینم مباش کی خر اصال کنم توهین شما به که بکنم غلط من:گفت گرد های چشم با لیلی کنید قبول نندازین زمین رومو دیه شماس بوسی دست واس

کهاین حساب رو بزارید نمیدادم مشاوره خواهرتون به پول خاطر به من:گفت بااخم مهرشاد نیس؟؟؟ بهتر اینطوری کردم کمک دوست یه عنوان به

مه مرادر برادر دیه حاال برادر کاکا حسابه حساب گفتن ازقدیم آخه:گفت باتعجب لیلی دوست؟؟؟ میگی شما حاال نمیشناسن

هم رو برادرش که هستم هایی آدم اون جزو من نظرتون به:گفت جدی بالحن مهرشاد میکنید؟؟؟ فکر اینطور من مورد در نمیشناسه

میخام معذرت و شرمنده من باشه ها کردیم گیری عجب...نه...نه:گفت دستپاچه لیلی خوبه؟؟؟ عنکبوتی مرد میزاریم هم شمارو اسم سرور شما آقا که؟؟؟؟شما بخشیدید

بخشیدید؟؟؟ خب:وگفت خندید لیلی کرد نگاه لیلی به باتعجب مهرشاد

برسونمتون؟؟؟ بله رو دفعه این:وگفت زد لبخندی مهرشاد

طال دستتون نمیشیم شما مزاحم دیه وگفت؛نه انداخت باال سری لیلی

www.romanbaz.ir 415

www.romanbaz.ir

Page 416: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

417

...حق یا:وگفت انداخت کیفش توی رو پول چک

باش خودت مواظب خدانگهدار:گفت لیدا وروبه داد سرتکون لبخند با مهرشاد

.خدافظ:وگفت زد لبخندی لیدا

رفتند بیرون اتاق از لیلی همراه به و

این نمک فکر ببینم:گفت میخندید که درحالی و انداخت خواهرش به نگاهی مشکوک لیلی ها کرده گیر پیشت گلوش دکتر آق

...آبجیییی:گفت ومعترض کرد نگاه خواهرش به گرد های چشم با لیدا

بود هشد تنگ گفتنات آبجی این بذای دلم چقدر آبجی جون ای:وگفت خندید بلند لیلی

چی؟؟؟ یعنی کرده گیر مهرشاد عمو گلوی لی لی:گفت بهار که شدند خارج مطب از

میگم چی من نمیفهمی کوچولویی هنوز تو فسقل هیچی:وگفت خندید لیلی

www.romanbaz.ir 416

www.romanbaz.ir

Page 417: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

418

....نزد حرفی و کرد نگاه لیدا و لیلی به باتعجب بهار

...................

:لیلی

ما جبع پرید باال ابروهام حیاط پارکینگ توی غریبه ماشین یه دیدن با و شدیم حیاط وارد ...کرده دعوت مهمون جان مهری نبودیم

پارک ببرمون موخاد بابا مون خونه بوریم لی لی:گفت بهار که زدم کجی لبخند

بهار باید بود نیم و هشت بود گذشته هم کاریم وقت از هرحال به دادم تکون مو کله نداشتم رو هاش وتخم اخم ی حوصله مهرداد پیش میرفت

میای؟؟؟ هم تو باباش به بسپرم ببرم رو فسقل این من:گفتم لیدا به رو

خونه میرم نه:وگفت انداخت باال سری لیداwww.romanbaz.ir 417

www.romanbaz.ir

Page 418: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

419

میام منم برو عزیزم باشه:وگفتم دادم تکون سری

برداشتم مهرداد ی خونه سمت هامو قدم منم و افتاد راه خونه طرف به لیدا

ما هخون صاب...یاالله:گفتم شم خونه وارد اینکه از قبل شدم وارد و کردم باز رو سالن در اومدیم

تو نمیزنی هک حرفا چه لیلی...استغفرا بچه این با نبینیم ناجور صحنه وخ یه بگم اینو گفتم دیدی چیزا این از خدا بنده این از کی

واستاده روم روبه خوار جیگر هند اوه اوه دیدم که شدم خونه وارد و انداختم باال ای شونه میکرد نگاه اون به بااخم هم مهری میکرد نگاهم طلبکار و بااخم و بود

احواالت؟؟؟ علک سام:گفتم آ پانته به رو و کردم صاف صدامو

یدببخش مهرداد آقا سالم:گفتم مهرداد به رو داد رو سالمم جواب زور وبه کرد ترش رو بااخم دادم تحویل رو دخترتون گل دیر ساعت نیم

رهندا اشکال نباشید خسته وگفت؛سالم شد کمرنگ هاش اخم انداخت بهم نگاهی مهرداد

www.romanbaz.ir 418

www.romanbaz.ir

Page 419: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

420

چطوری؟؟؟ بابایی سالم:گفت دخترش به رو و گرفت ازم رو بهار و اومد طرفم به و

دیه شده غیرتی حتما بود گرفته ام خنده میکرد نگاه آ پانته به داشت بااخم بهار

اوبم سالم:گفت اخم باهمون

وت آوردی رو دختره این که حاال میبینی:گفت مهرداد به رو کمر به دست و اخم با آ پانته میره همین به داره دخترتم اخالق دادی خونه حیاطت

....میزد اضافی زر حد از زیاد داشت واقعا خورد گره درهم هام اخم

............،.........

مهرداد؛

میکرد نگاه آ پانته به بااخم هم اون که کردم نگاه لیلی به و خورد گره درهم هام اخم ادبربی سیریش دختر این پس از میتونست وگرنه داشته نگه منو احترام میدونستم

www.romanbaz.ir 419

www.romanbaz.ir

Page 420: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

421

چیهی حرفا این از آمدا و رفت این از آ پانته کن بس:گفتم تشر با و کردم فوت رو نفسم میندازی راه خانوم لیلی و خودت و من برای اعصاب جنگ یه میای تنها نمیرسه بهت پارک ببرم میخام رو بهار برو کن جمع رو وسایلت االنم ومیری

بیارید تشریف شید آماده هم شما:گفتم لیلی به رو و

... و داره مشکل خودش با ایشون االنشم همین نمیشیم مزاحم دیگه نه:گفت بااخم لیلی

بهت هوگرن بزنم گند بهش رو امروزم شادی نمیخام حیف:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش من به نه جان آ پانته میخوره خودت به بیشتر میگی که اینی که میفهموندم

کال ایشون کردم درست براتون من رو ها دردسر این ی همه شرمنده:گفت من به رو و از هم شما میکنم پیدا خونه یه میگردم کنم زندگی شما ی خونه توی من داره مشکل میشید راحت این های مزاحمت دست

از رچیه که هستی کی کردی فکر بزنی حرف اینطوری نمیدم اجازه بهت:گفت بااخم آ پانته ....رو میاد بیرون دهنت

www.romanbaz.ir 420

www.romanbaz.ir

Page 421: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

422

کن تمومش آ پانته بسه:زدم داد عصبانیت با

خدافظ:گفت لیلی و بازوم به چسبید ترس با بهار

رفت بیرون خونه از و

به مفصل کتک یه و بشکنم رو قائلم جماعت زن برای که رو حرمتی هرچقدر میخاست دلم بکشه بیرون من زندگی از پاشو و کنه جمع رو درازش زبون تا بزنم آ پانته

صلا بی ازاون داری میگم؟؟؟ دروغ مگه میبری باال من واسه صداتو چرا:گفت داد با آ پانته ونهخ این تو اومده بعد شده بهار پرستار اومده اول دختره نمیبینی میکنی دفاع نصب و از یرغ مگه دگه ات خونه خانوم بشه بیاد میخاد حتما هم بعد میخوره کنگر و انداخته لنگر

اینه؟؟؟؟

که هچی من زندگی توی تو چیه؟؟؟؟جایگاه مشکلت بگو بهم آره اصال آره:گفتم عصبی وت خونه خانوم بشه باشه قرار هم کسی اگه گفتی هان؟؟؟؟خوب برنمیداری سرم از دست ... یرونب نکردم پرتت تا کن گم گورتو هم حاال تو تا باشه دختر این میدم ترجیح نیستی

.... افتادم راه اتاقم طرف به و

www.romanbaz.ir 421

www.romanbaz.ir

Page 422: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

423

گوشه یه صدا بی اونم و گذاشتم زمین روی رو بهار بستم محکم و کردم باز رو اتاقم در نشست

شده هخست واقعا بودم شده خسته دیگه گرفتم دستام بین رو سرم و نشستم تختم روی بودم

چیه؟؟؟؟ لیلی تقصیر فرستادم بیرون رو نفسم

نکن گریه جونی مهری:اومدم خودم به بهار باصدای

وگفتم؛چی؟؟؟؟ کردم بلند رو سرم گرد های باچشم

نکن گریه جونی مهری:وگفت خندید

... بهار زبون از حرف این شنیدن.... داد دست بهم عجیبی حس

؟؟؟ازبود گرفته یاد کجا از رو حرف این دخترم گرفتم درآغوشش سخت و رفتم طرفش به مادرش؟؟؟

www.romanbaz.ir 422

www.romanbaz.ir

Page 423: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

424

بود شده تنگ آنا برای دلم چقدر

داده؟؟؟ یاد تو به کی رو حرف این:وگفتم بوسیدم رو دخترم ی گونه بالبخند

مهری میگه بهت جونم لی لی:وگفت انداخت باال ای شونه

کردم نگاهش حیرت با

اگه نگم بهت گفته ها نگی بهش بابایی گفت؛هیس و راه اون به زد رو خودش هم بهار ...موکونه قخل باهام بفهمه

...دختر اون...دختر اون کردم نگاهش گنگ

اسم نای به منو آناهید فقط کنه خطاب مهری منو لیلی باید چرا فرستادم بیرون رو نفسم ...میزد صدا

بودم گیج واقعا

میخام پارک من باباجونی:گفت بهارwww.romanbaz.ir 423

www.romanbaz.ir

Page 424: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

425

عزیزم میریم میشم وگفتم؛آماده شدم جابلند از

لیدا؟؟؟ با ببریم هم جونمو دوست-

کنمن فکر رفت بیرون خونه این از دختر اون که خوردی اعصاب اون با کردم نگاهش متفکر بیاد ما با

چی؟؟؟ نیاد جونت دوست اگه:گفتم بهار به رو

موکونم قخل:وگفت ورچید لب بهار

بیاد که میرنم حرف باهاش باشه:وگفتم دادم تکون سری خندیدم

بودم مونده بود زده بهار که حرفی ابهام توی هنوز من اما.... خندید بهار

.....مهری.......

www.romanbaz.ir 424

www.romanbaz.ir

Page 425: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

426

شم آماده دادم ترجیح و کردم رها رو نفسم

راوی

تحال رو موهامش کمی و پوشید مشکی شلوار و مشکی کت همراه به روشنی آبی پیراهن داد

شدی خوشگل جونی بابایی:گفت باذوق بهار که زد .تلخش و سرد ادکلن از کمی

بیا دوب هم حاال بود خشگل جونت راستی؟؟؟بابایی:گفت و کرد نگاهش باخنده و برگشت نازکشی بریم باید که بپوشم لباس هم تو برای برم بابایی بغل

کشی؟؟؟ ناز:وگفت کرد نگاه رو مهرداد تعجب با بهار

... داد سرتکون ریزخندیدو مهرداد و

.......................... www.romanbaz.ir 425

www.romanbaz.ir

Page 426: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

427

با چطور نمیدونست افتاد راه پشتی حیاط طرف به و شدند خارج خونه از بهار همراه به ...پارک بره همراهشون که کنه قبول هم و بشه کدورت رفع هم که کنه صحبت لیلی

از عدب که زد در به ای تقه ایستاد لیلی ی خونه مقابل بعد دقایقی و کرد فوت رو نفسش انومخ لیدا سالم:وگفت زد لبخندی مهرداد گرفت قرار در مقابل لیدا و شد باز در دقیقه چند در؟؟؟ دم بیاد لحظه یه خواهرتون بگید میشه

خب خونه بفرمایید مهرداد آقا سالم:وگفت داد تکون سری لیدا

زدی؟؟؟ حرف...تو...ت:وگفت کرد نگاه لیدا به زده حیرت و گرد های چشم با مهرداد

نمیدونستید؟؟؟؟ شما مهرداد آقا...وا:وگفت خندید لیدا

کیه؟؟؟ لیدا:گفت که اومد لیلی صدای همزمان

هستن مهرداد وگفت؛آقا برد باال رو صداش کمی لیدا

رفت خونه در سمت و شد جابلند از تعجب با لیلیwww.romanbaz.ir 426

www.romanbaz.ir

Page 427: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

428

میکرد نگاه لیدا به زده حیرت هم هنوز مهرداد

داخل بفرما شده چیزی سالم:وگفت گرفت قرار خونه در مقابل لیلی همزمان

لیدا بودید نگفته:گفت و بیاد در حیرتش حالت از تا داد تکون راست و چپ به سری مهرداد بزنن حرف میتونن خانوم

مروزا خداروشکر آره:گفت و نشست لیلی های لب روی کمرنگی لبخند حرف این باشنیدن ... خانوم آ پانته و نشد دیه اما بگما بهتون بودم اومده منتهی کرد واز زیون

.میخام معذرت اون طرف از شخصا من:گفت و افتاد مهرداد ابروهای میون کمرنگی اخم ام شرمنده نگیرید دل به رو اون حرفای شما

میزنید حرف مدت این از بعد که خوشحالم:گفت لیدا به رو و

و کرد تشکر بالبخند لیدا

اعتهس یه واستادین در دم چرا حاال شرمنده دشمناتون حرفیه چه این بابا نه:وگفت لیلی ندید خجالتمون دیه داخل بفرما تو بیاید نمیکنم تعارف منم

www.romanbaz.ir 427

www.romanbaz.ir

Page 428: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

429

یشهم اگه هم شما گفتم پارک ببرم رو بهار میخام راستش:وگفت انداخت باال سری مهرداد بیاید

دیگه بوریم شو آماده لی لی:گفت باز بانیش که انداخت بهار به نگاهی لیلی

ردد دستتون نمیزنیم بهم رو تون دختری و پدر خلوت نه:وگفت زد بهار روی به لبخندی نکنه

یرمم من شما دنبال نمیومدم اول از بود اینطور اگه حرفیه چه این:گفت ریزی مهردادبااخم ...هستم منتظرتون و ماشین داخل

رفت و کرد گرد عقب توجه بی مهرداد که بزنه حرفی خواست لیلی

میره راه جوری چه کن گفت؛نگاش حرص با لیلی و خندید لیدا

أششششش کنه گوش من حرف به وانستاد اصال:وگفت کوبید زمین به پاشو

www.romanbaz.ir 428

www.romanbaz.ir

Page 429: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

430

میشی باحال میخوری حرص آبجی:وگفت خندید بلند لیدا لیلی حرکت این با

خندید دیگه بار و

بود ردهک عادت مهرداد های بودن یکدنده این به بست نقش لیلی لبای روی کمرنگی لبخند بود خودش حرف حرف

نکردن مون آماده برنگشته تا شو آماده:گفت لیدا روبه و بست رو خونه در

....خندیدن خواهر هردو همزمان و

ودب خواهرش و لیلی منتظر و بود نشسته ماشین داخل مهرداد و بود گذشته ای دقیقه چند

اومدند می ماشین طرف به که دید رو خواهر هردو دور از

...نمیزنه حرف حرفش روی کسی که میدونست نشست هاش لب روی لبخندی

www.romanbaz.ir 429

www.romanbaz.ir

Page 430: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

431

اومدن لیدایی و جونم لی لی جون آخ:گفت میزد دست که درحالی ذوق با بهار

کرده عادت دوخواهر این هردوی به خاصی طور به هم دختر این زدم بهار روی به لبخندی ...داشت دوست بیشتر رو لیلی البته بود

... لیلی اون از بعد و شد سوار لیدا اول و شد باز ماشین عقب در

اومدی لی لی جووون آخ:زد جیغ و ماشین عقب انداخت رو خودش ذوق با بهار

بزنه حرف شما حرف روی که کیه بله:وگفت خندید لیلی

...بهار نه ه بود خودش به اش اشاره میدونستم انداختم راه رو ماشین و زدم کجی لبخند

..........................

www.romanbaz.ir 430

www.romanbaz.ir

Page 431: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

432

پدرش مادر و خواهر ی نفره سه جمع دیدن با شد خونه وارد انرژی با همیشه مثل مهرشاد یگانه ی خانواده بر سالم:وگفت زد لبخندی

مهرنوش و صدقه قربون با مادرش داد رو سالمش جواب همیشگی ی جذبه با پدرش ... ها میخونه خروس کبکت چیه داداش سالم:وگفت کرد نگاهش مشکوک

اب نمیشه وقتا بعضی همینطوریه که میشه ماهی یه این مامان اصال:گفت مادرش روبه و اینطوریه که هم وقتا بعضی داد غورتش عسل من یه

هنمیش عسل من یه با منو میگه که داری که شاهدی اونوقت عجب:وگفت خندید مهرشاد کیه؟؟ خورد

...ما:گفتند ومادرش پدر همزمان

میز روی و میکرد تا رو دستش ی روزنامه که درحالی پدرش و شد گرد مهرشاد های چشم عصبی کمی که اینه منظورم کردی پیدا ماه یک این طی که رفتاریه این البته:گفت میزاشت

که هافتاد اتفاقی یه حتما بودی خانواده این بشاش عضو همیشه تو میای نظر به مظطرب و شدی اینطور

ونهبم دور قاضی آقای تیز نگاه از ما های رفتار میشه مگه بله بله:وگفت خندید مهرشادwww.romanbaz.ir دیگه ببر رو حکمم بابا پس خب 431

www.romanbaz.ir

Page 432: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

433

...نکنه برات ببرم همینجا تا کردی گناهی چه بگو:وگفت زد لبخندی پدرش

بینمب بعد تا نمیگم بهتون فعال خوبه هم حکمش باشه هرچی حاال:وگفت خندید مهرشاد اتاقم میرم من اجازه با نیومدم کنار باخودم هنوز میشه چی

افتاد راه اتاقش طرف به و

؟؟؟ شده چی یعنی:گفت شوهرش به رو(مهرشاد مادر)هما

دیه شده عاشق حتما:وگفت خندید مهرنوش

کرد تأیید رو مهرنوش حرف لبخند با پدرش و

میشد ردی داشت بودم شد؟؟؟نگرانش عاشق پسرمونم این باالخره پس:گفت لبخند با هما آشناهاست؟؟؟ کیه؟؟؟از دختره این نظرت به مهرنوش حاال

.ارهنمی در سر شازده این کارای از کسی واال وگفت؛نمیدونم انداخت باال ای شونه مهرنوشwww.romanbaz.ir 432

www.romanbaz.ir

Page 433: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

434

............................

و داشت برش کتش جیب از اومد در صدا به موبایلش همزمان شد اتاقش وارد مهرشاد ...باشه خیر:گفت لب زیر و شد خیره مهرداد اسم به تعجب

داداش سالم: گرفت گوشش کنار رو گوشی و کرد لمس رو تماس برقراری

خوبی؟؟؟ مهرشاد سالم:رسید گوش به ضعیف خیلی مهرداد صدای

نمیاد واضح صدات سروصداست ؟؟چقدر خوبی تو ممنون-

تو گفتم زدم زنگ پارک اومدیم خواهرش خانوم لیلی و بهار همراه ممنون خوبم منم- نمیای؟؟؟

میام بده رو آدرس خب خیلی :گفت بود خواسته خدا از که مهرشاد

آدرس بود شده برادرش های رفتار تغییر متوجه نشست هاش لب روی لبخندی مهرداد کرد قطع رو تلفن و کرد خداحافظی اون از بعد و گفت رو پارک

www.romanbaz.ir 433

www.romanbaz.ir

Page 434: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

435

ردمیک تجربه داشت رو خوبی حس گرفت دوشی و رفت حمام به قبل از تر بشاش مهرشاد بود خاص خیلی براش حس این و

دلش پوشید رو هاش لباس ترین شیک و کرد خشک رو بدنش اومد بیرون که حمام از کنه جلوه خوب لیدا مقابل میخاست

لیدا خب:وگفت کشید تیغش شیش صورت به دستی انداخت آیینه توی خودش به نگاهی میشم؟؟؟ واقع پسندتون مورد خانوم

شد خارج اتاق از و زد پررنگی لبخند اون از بعد

دپری باال ابروهاش مهرشاد تیپ بادیدن و باال اومد که دید رو مهرنوش خروجش با همزمان عجله؟؟؟ بااین کجا شدی خاستگاری برن میخان که دومادای شاه این مثل به به:وگفت

پارک برم میخام شده دیرم ممنوع فضولی:وگفت خندید مهرشاد

شدی؟؟؟ بچه:گفت باتعجب مهرنوش

برم منم که زد زنگ برده رو بهار مهرداد:وگفت انداخت باال ابرویی مهرشاد

www.romanbaz.ir 434

www.romanbaz.ir

Page 435: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

436

رارق سر بری میخای میگم بابا به میرم نبریم اگه میام منم:وگفت ورچید لب مهرنوش

زا که واقعا وای :وگفت خندید بلند اون از بعد کرد نگاه خواهرش به باتعجب اول مهرشاد از شتربی منتظرم ماشینم توی پایین میرم من شی آماده زودی باشه معلم خانوم بعیده تو

باشم گفته ها میرم بکشه طول دقیقه بیست

اومدم برو باشه:وگفت داد سرتکون تند تند و زد پررنگی لبخند مهرنوش

.....کرد پاتند اتاق طرف به و

www.romanbaz.ir 435

www.romanbaz.ir

Page 436: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

437

:لیلی

کجاست؟؟؟ دیه اینجا انداختم اطراف به نگاه یه

...جاها جور این بودم نیومده عمرم تو

باشه خورده االغ مغر آدم واجور جور های وسیله عالمه یه میکردم نگاه اطراف به بادقت ...بشه چیزا این سوار بره

از اشتد بزنه حرف موبایل با بود رفته که هم مهرداد و میرفتیم تر جلو بهار و لیدا همراه به اومد می دور

میشد پیدا آدمی هرجور بود شلوغی جای واقعا

یخندیدمم فقط منم شیم این سوار بریم شیم اون سوار بریم میگفت باذوق و بود بغلم بهار

ای:نمک نیگاش برگردم بااخم شد باعث شخصی صدای که میخندیدیم داشتیم لیدا همراه بدم؟؟؟ شماره بال داری ناناسی های خنده عجب جون

www.romanbaz.ir 436

www.romanbaz.ir

Page 437: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

438

ببند :فتمگ نبود بیشتر الت یه که پسره روبه و میکرد نیگام باترس لیدا پرید باال ابروهام بد که برو بکش راتو ما واس شدی میخ اومدی فشرده آرلوند توی آخه... باو نوکتو ...میبینی

ی سرشونه زد رو دستش و مارسید به بااخم مهرداد همزمان که بزنه حرفی خواست پسره جدیت و بااخم ومهرداد کرد نگاه مهرداد به برگشت و پرید متر شیش اونم یارو

اومده؟؟؟ پیش گفت؛مشکلی

وقباتپ و انداخت مهرداد هیکل به هم نگاه یه و خودش ی میزه ریزه هیکل به نگاه یه پسره ... مشکلی چه آقا نه...گفت؛ن

میگفتی؟؟؟؟ خانوم این به داشتی چی پس:گفت بااخم مهرداد

مابریم بزار کردیم غلط آقا-

ی دفعه:گفت میداد تکون وار تهدید رو انگشتش که درحالی و برداشت رو دستش مهرداد نشی مزاحم باش مواظب بعد

بستن رو فلنگ و داد سرتکون تند تند پسره

www.romanbaz.ir 437

www.romanbaz.ir

Page 438: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

439

باهم بیام من کنید صبر نمیتونید شما:گفت باتشر و کرد نگاه من به برگشت بااخم مهرداد بریم؟؟؟؟

شپس از میتونستم هم خودم خب میشید حساس چرا حاال:وگفتم کردم نیگاش باتعجب بربیام

طرف ونا بیفتید راه باشه....الالل:وگفت شد پشیمون که بزنه حرفی خواست و کرد باز دهن میاد برادرم االن بنشینیم

جونی؟؟؟ مهرشاد عمو:گفت باذوق بهار

مهرشاد عمو عزیزم گفت؛آره و عنوق بد مرتیکه عجب چه زد کمرنگی لبخند مهرداد

انداز زیر دیه ماهم بودن نشسته ها چمن رو همه نشستیم و کردیم پیدا جا یه رفتیم بود کرده کار آخری دم عقلم بودم برده من هم اونو البت نشستیم و انداختیم

بشینید ابفرم:وگفتم بودیم نشسته انداز زیر روی که کرد نگاه لیدا و من به باتعجب مهرداد وایستید؟؟؟ جوری همین میخاید دیگه

www.romanbaz.ir 438

www.romanbaz.ir

Page 439: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

440

اینجا؟؟-

دیه بربخوره پزشکیش دندان کالس به میترسه معلومه خب خندیدم

اینجا پ نه:وگفتم دادم تکون مو کله

کردم اشاره سرم تخت به و

دروغ مگه خو نشست اومد و کرد اخمی اونم خندیدن به کردن شروع بهار و لیدا همزمان میگم

تهنشس که رو جایی نشونی اونم و خورد زنگ مهرداد موبایل که بود گذشته ای دقیقه چند کرد قطع و داد بودیم

بود گرم سرش و میکرد شیطونی خودش واس اطراف همون بهار

میکردیم نیگا رو اطراف هم لیدا و من

www.romanbaz.ir 439

www.romanbaz.ir

Page 440: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

441

ودب کم خارتون و گل فقط جمعه جمعتون سالم به به:اومدیم خودمون به مهرشاد باصدای اومدن که

فتر باال ابروهام کنارش دختری بادیدن که کیه خار از منظورش ببینم برگشتم خنده با

تهالب سالم:گفت بگیره دکتر آق بازوی از نیشگونی داشت سعی که درحالی هم دختره گلم که من خودشه خار از منظورش

خانوم سالم مهرشاد آقا سالم:گفت لیدا که میکردم نگاشون باتعجب

ادمهرش و بلندشد جمع ی خنده صدای همزمان که کردم نگاه لیدا به تعجب با برگشتم مهرنوش هستن خواهرم شدید؟؟؟ایشون متعجب خیلی خانوم لیلی:گفت

خانوم مهرنوش سالم:گفتم مهرنوش به رو و گفتم داری کش آهان

اییتآشن خوبی؟؟از جون لیلی سالم:وگفت کرد دراز سمتم رو دستش و جلو اومد لبخند با کن صدا مهرنوش منو باش راحت خوشبختم

خوشبختم منم چنین خوبی؟؟؟هم شما ممنون:گفتم و فشردم رو دستش

www.romanbaz.ir 440

www.romanbaz.ir

Page 441: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

442

نشست مهرداد کنار هم مهرشاد گذاشت پاش روی رو کیفش و نشست گوشه یه مهرنوش

کاشتی گل رو کنکور جان؟؟؟؟شنیدم لیدا خوبی تو:گفت مهرنوش و

آره خوبم ممنون:گفت زده خجالت لیدا

از هم اخالق نظر از هم چی همه توی است العاده فوق خواهرت:وگفت خندید مهرنوش هاش درس نظر

ممنون:وگفتم زدم لبخندی

نه بگید ازب میزنه مشکوک این میگم میکرد نگاه لیدا به بالبخند که افتاد مهرشاد به نگاهم ...ها

میزاشت سرش سربه اونم و عموش به بود چسبیده هم بهار

بشینه؟؟؟ چمن رو شد راضی ما داداش این شد چی ببینم:گفت ما به رو مهرشاد

مگه؟؟؟ چطور:وگفتم کردم نیگاش باتعجب

www.romanbaz.ir 441

www.romanbaz.ir

Page 442: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

443

برمیخوره کالسش به آخه:وگفت خندید

خندید اونم که رفت مهرشاد به ای غره چشم مهرداد

کن بازی اسباب سوار ببر منو عمو:گفت ورچیده های لب با بهار

عمو دل عزیز بریم باشه:گفت و شد جابلند از مهرشاد

شیم؟؟؟ هوایی ترن سوار و بریم راه کم یه نمیاید شما:گفت ما به رو و

نمیشید ترن سوار اما نداره عب رفتن راه:گفت بااخم مهرداد

شما ام پایه ؟؟؟من شیم هوایی ترن سوار بریم مهرشاد وای :گفت باخنده مهرنوش نمیاید؟؟؟

...وردانمیخ بود؟؟؟بهش معلم واقعا کردم نگاش باتعجب کرد نگاه لیدا و من به برگشت و

توهم دارید ها خدا بنده این به کار چه برید برید خاید می شما:داد جواب ما جای به مهرداد وحشتناکه من خواهر میشی پشیمون بری االن نرفتی حال تابه

www.romanbaz.ir 442

www.romanbaz.ir

Page 443: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

444

بیارم کم اگه نباشم لیلی شدم بلند جا از و انداختم باال ابرویی

نمیای؟؟؟ تو لیدا ام پایه منم اوکی:گفتم مهرشاد به رو

میترسم من نه:وگفت انداخت باال سری لیدا

نیاید بهتره شما آره :گفت بهش رو بالبخند مهرشاد

ها عجب کرده شک اینم نکنه شدم لیدا و برادرش به مهرنوش مشکوک نگاه متوجه

نرید هم شما خانوم لیلی:وگفت شد جابلند از مهرداد

میرم هیجانم و سرعت عشق من:وگفتم انداختم باال ای شونه

وتاد این سر بالیی اگه فقط:وگفت انداخت مهرشاد به نگاهی و شد پررنگ مهرداد های اخم باتو میدونم من مهرشاد بیاد

هارب اول بیاید حاال هم شما دیگه نمیترسن نشو حساس داداش اوه:وگفت خندید مهرشاد خب بیا توهم میریم ما بعد کنه بازی جا یه ببریم رو

www.romanbaz.ir 443

www.romanbaz.ir

Page 444: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

445

کافیه برید شما نکرده الزم:وگفت انداخت باال سری مهرداد

میرفتن راه که کردن الکی های سوسک یه سوار بردن رو بهار اول رفتیم همه خالصه

هب رسید نوبت گذشت خوش خیلی میگرفت فیلم ازش مهرشاد و بود شده مرگ ذوق اونم شیم هوایی ترن سوار بریم اینکه

نرید شما نشده دیر هنوز:گفت ومهرداد

هستم ییعن هیجانم و سرعت عشق میگم من نباش نگران شما:وگفتم انداختم باال ای شونه

بریم بیاید:گفت و تابلیت سه با اومد مهرشاد همزمان

... رفتیم و دادم تکون میکرد نگامون بااخم که مهرداد و لیدا واس هوا توی دستی

......................

:راوی

www.romanbaz.ir 444

www.romanbaz.ir

Page 445: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

446

بستن محکم کمربنداشونو و نشستن هم کنار مهرنوش و لیلی

بود نشسته سرشون وپشت اونا از جدا و نبود اونا کنار مهرشاد اما

هیجان این واسه رفت ضعف دلش ته و انداخت ترن بزرگی و ارتفاع به نگاه یه لیلی

ها بده حالی چه:گفت بهش رو لبخند با لیلی بود افتاده کردن غلط به مهرنوش ولی

آره:وگفت زد مظطربی لبخند مهرنوش

کرد حرکت به شروع دستگاه کم کم و فرستاد بیرون رو نفسش لیلی

گرفت سرعت کم کم و گرفت محکم رو مقابلش های میله لیلی

باال میخاد رو نخورده و خورده هرچی میکرد حس لیلی که بودن شده پایین و باال اونقدر میخندید و میزد جیغ دل ته از آ بیاره

میزد جیغ و لیلی بازوی به بود چسبیده هم مهرنوش داشت هم ترس کمی اما

www.romanbaz.ir 445

www.romanbaz.ir

Page 446: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

447

بود هااون گر نظاره بااخم بود داده سکویی به رو اش تکیه که درحالی سینه به دست مهرداد نداشتید رو وضع اون االن که نمیکردید لجبازی اگه گفت دلش ته و میزدن جیغ که

.اونا و دهب تکون دست براشون دلشت سعی باذوق بهار و میکرد نگاه اونا به نگرانی با لیدا کنه خودش متوجه رو

ایستاد و شد آروم کم کم دستگاه حرکت گذشت که ای دقیقه چند

حالت:گفت بود شده حال بی تقریبا که مهرنوش به رو و فرستاد بیرون رو نفسش لیلی شدی؟؟؟ جون؟؟چی خوبه؟؟؟مهرنوش

هیجانی گفت؛چه باخنده و اومد طرفمون به مهرشاد

حال حلقم تو اومد نخوردم هرچی مزخرفی هیجان چه: وگفت کرد ای خنده تک لیلی نیست خوب هم جون مهرنوش

دش پیاده هم لیلی کنه باز رو کمربندش تا کرد کمک و انداخت مهرنوش به نگاهی مهرشاد

www.romanbaz.ir 446

www.romanbaz.ir

Page 447: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

448

شده سست پاهاش کمی میکرد حس

و مهرداد طرف به لیلی همراه و شدن پیاده بود گرفته رو مهرنوش دست که درحالی مهرشاد رفتن لیدا

بود چی اون مهرشاد نگذره خداازت:گفت غرغر با مهرنوش

گذشت؟؟؟ خوش:گفت کجی بالبخند مهرداد و رسیدن مهرداد به و خندید مهرشاد

بود باحال خیلی:وگفت داد سرتکون بشاش مهرشاد

معلومه:گفت و کرد مهرنوش به ای اشاره مهرداد

چطوری؟؟ شما:گفت لیلی روبه و گرفت سکو از رو اش تکیه اون از بعد

داد سرتکون سرتقانه هم لیلی شد خیره لیلی ی شده سفید گچ مثل صورت به و ام عالی:وگفت

برمیگردم االن قبل جای همون برگردید باشه:وگفت زد لبخندی مهرداد

www.romanbaz.ir 447

www.romanbaz.ir

Page 448: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

449

شد دور جمع از و

میکردن نگاه مهرداد شدن دور به تعجب با بقیه و

بریم بهتره:گفت بقیه به رو مهرشاد

افتادن راه همگی و

کم هاش قدم سرعت از کمی مهرشاد برمیداشت قدم آروم و داشت درآغوش رو بهار لیدا میشی خسته من به بده رو بهار:گفت لیدا به رو و کرد

میارمش نیست سنگین:وگفت انداخت باال ای شونه لیدا

مهرشاد بغل رفت بهار و کرد دراز بهار سمت رو دستاش مهرشاد

حرف باهات باید هم جلسه چند یه :گفت میبوسید رو بهار ی گونه که درحالی ومهرشاد شی کن گوش حرف تا بزنم

خندید و

www.romanbaz.ir 448

www.romanbaz.ir

Page 449: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

450

پایین انداخت رو سرش زده خجالت لیدا

عجب :تگف وباخودش زد لبخندی صحنه اون دیدن با بیان تر تند که بگه تا برگشت لیلی ها میگیرید قلوه میدین دل

...میفته داره اتفاقاتی میکر حس بود شده مشکوک اونا بادیدن هم مهرنوش

شد نمایان دور از که بودن مهرداد منتظر و بودن نشسته همگی

ایستاد مقابلشون و

ها ندی پیچو داداش:گفت باخنده مهرداد

آبمیوه عنو چند و کرد باز رو بود دستش توی که سرپالستیکی نشست و زد لبخندی مهرداد ها گنگستر بیاد جا حالتون تا بخورید بفرمایید:گفت و درآورد ازش

کرد نگاه ومهرشاد ومهرنوش لیلی به بالبخند وwww.romanbaz.ir 449

www.romanbaz.ir

Page 450: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

451

یه و گرفتن ساندویچ رفتن ساعت یک از بعد و خوردن رو هاشون آبمیوه شوخی و باخنده بود چسبیده همگی به حسابی خوردن همی دور شام

الید و لیلی به مخصوصا بود گذشته خوش بهشون واقعا خوردن بستنی هم شام بعد

برگشتن خونه به و کردن رفتن عزم که بود شده شب نصف تقریبا

بود برده خوابش راه میون بهار

مهرداد اآق نکنه درد دستتون:گفت مهرداد به رو شدنش پیاده از قبل لیلی و شد پیاده لیدا گذشت خوش واقعا

بهتره که حالتون میکنم خواهش:وگفت زد لبخندی مهرداد

خیر به شبتون خوبم:گفت وبالبخند داد تکون سری لیلی

خیر به هم شما شب: گفت لبخند با مهرداد و

www.romanbaz.ir 450

www.romanbaz.ir

Page 451: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

452

:راوی

زاریب دست رو دست میخای هنوزم:گفت سوزان به رو و انداخت پا پاروی باعصبانیت لیال میفهمی؟؟؟؟ میاد پسرت اعدام حکم دیگه وقت کنی؟؟؟؟چند نگاه فقط و

ریدادگست توی آشناهام از هستی؟؟؟بایکی چی وگفت؛نگران کرد نگاهش متفکر سوزان و آورد یرگ وکیل کجا از لیلی این نمیدونم من فقط بیفته اتفاقی چین هم نمیزاره زدم حرف ودشخ از تر گنده با جدیدا میگفتن جاسوسا بوده عرضه بی لهراسب اون کار فهمید کجا از

میپره

کشیده اتو رق و شق آدم ؟؟؟یه!نگفتم بهت روز همون:وگفت داد تکون سری لیال شدن غیب گوری کدوم نیس معلوم االنم بود حیاط توی همراهش

آدمم ونا اگه میفهمیم زودی به میفهمیم کن صبر:گفت و فرستاد بیرون رو نفسش سوزان میزارم دیفکر کردی فکر چی تو بده رضایت بره خودش لیدا که میکنم کاری کنه کاری نتونه متما رفت دریده چشم لیلی اون اونکه از دار؟؟؟؟؟بعد ی چوبه باالی بره سرش لهراسب تهگرف بزرگ خیلی میگذرم؟؟؟خودشو قضیه این از ساده من کردی خیال داد لو اکیپشو با فتهبی پام به که میکنم کاری زودی به بیفته در خورده زخم مار یه با میتونه کرده فکر

...نمیزارم آسوده رو هاش بچه ولی کنم کاری نتونستم مادرشونwww.romanbaz.ir 451

www.romanbaz.ir

Page 452: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

453

.................................

لیلی؛

رو و خوردیم ساده ی صبحونه یه و کردم بیدار هم رو لیدا و شدم بیدار خواب از زود صبح نمیای؟؟؟؟ تو اونور برم میخام من:گفتم بهش

میام سررفت ام حوصله خونه میمونم نمیام نه:گفت و انداخت باال ای شونه لیدا

دیه میرم من پس داری دوس هرطور:گفتم و دادم تکون سری

همینجا بیارش کرد اذیت بهار اگه باشه-

باشه-

www.romanbaz.ir 452

www.romanbaz.ir

Page 453: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

454

آماده و حاضر معمول طبق افتادم راه مهرداد ی خونه طرف به و شدم خارج خونه از سالم:وگفت زد لبخندی من بادیدن و در دم بود واستاده

خوابه؟؟؟ بهار خیر به صبح سالم-

چطوره؟؟؟ حالتون خوابه بله خیر به هم شما صبح-

بهتری؟؟؟ شما خوبم:وگفتم دادم تکون مو کله

برم؟؟؟ ندارید کاری من با اگه خوبم ممنون:وگفت داد تکون سری

خدانگهدار سالمت به نه:وگفتم انداختم باال ای شونه

منشست مان مبل روی رفتم پذیرایی به و شدم خونه وارد رفت و کرد خداحافظی هم مهرداد شه بیدار بهار که وقتی تا کنم سرگرم فیلم دیدن با رو خودم دادم ترجیح و

...................

www.romanbaz.ir 453

www.romanbaz.ir

Page 454: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

455

:مهرداد

شدم آسانسور وارد و شدم پیاده و کردم پارک پارکینگ داخل رو ماشینم

هب دست و سفید روپوش با آ پانته بادیدن همزمان و اومدم بیرون ایستاد که آسانسور اینجا اومدم من وای مهرداد سالم:گفت که رفت باال ابروهام سینه

کرد اشاره من مطب کناری مطب به و

باشه مبارک سالم:وگفتم کردم فوت رو نفسم

خوشحال اصال همین؟؟؟یعنی:وگفت ایستاد مقابلم که بشم مطبم وارد خواستم نشدی؟؟؟؟

تربیش و بیشتر داره من برای مزاحمتات که شدم خوشحال چرا:وگفتم کردم نگاش بااخم هان؟؟؟؟ ی برنمیدار من سر از دست تو؟؟؟؟؟چرا نداری غرور ای ذره میشه

www.romanbaz.ir 454

www.romanbaz.ir

Page 455: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

456

برام مزاحمت ای ذره اینجا توی حضورت با اگه:وگفتم دادم تکون وار تهدید رو انگشتم فهمیدی؟؟؟؟ میکنم برخورد باهات ای دیگه طور کنی ایجاد

داره؟؟؟؟ غرور هم عاشق آدم مگه ندارم غرور نه:وگفت زد حلقه هاش چشم توی اشک

ردکت خانوم کاریته اول روز داخل برو نگی شعر عشق؟؟؟؟؟میشه:وگفتم زدم پوزخندی ... نکن خرابش

رفتم اتاقم به راست یک و شدم مطبم وارد و

ندارم کشش دیگه واقعا میکنم پیدا نجات اینا دست از کی نمیدونم

باکسی ایدب نداشتم ریزی برنامه هیچ و بود دخترم تولد دیگه روز چند ایستادم تقویم مقابل میکردم مشورت

www.romanbaz.ir 455

www.romanbaz.ir

Page 456: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

457

...نشستم میزم پشت و کردم فوت رو نفسم

:لیلی

مشاوره آخر ی جلسه امروز لیدا بود یکنواخت هم هه زندگی این و بود گذشته روزی چند وندیممیپر مگس داشتیم بودیم نشسته تنها بهارم و من و بود رفته تنها خودش و بود اش

مهرداد که شدم جابلند از شخصی های قدم هم اون از بعد و اومد سالن در صدای همزمان نباشید خسته سالم:گفتم روبهش و شد وارد خسته ای چهره با

ممنون سالم:وگفت زد ای خسته لبخند

بالبخند میرفت اش صدقه قربون اونم و مهرداد بغل پرید کشان جیغ و ذوق با بهار چت نپایی انداختم رو سرم و زدم لبخندی کرد گیرم غافل مهرداد نگاه که میکردم نیگاشون لیلی؟؟؟ شده

کنیین ام راهنمایی موضوعی مورد در میخام خانوم لیلی:گفت ای سرفه باتک مهرداد

دارید؟؟ وقت:وگفت خندید ریز که کردم نیگاش تعجب با

www.romanbaz.ir 456

www.romanbaz.ir

Page 457: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

458

شده؟؟؟ چیزی ببخشید دارم که البت:وگفتم دادم تکون سرمو

اشکالی میام بگیرم دوش یه و کنم عوض هامو لباس برم من فقط نباشید نگران نه- نداره؟؟؟

حرفیه چه این باشید راحت:وگفتم انداختم باال ای شونه

برگردم من تا دوستت پیش برو بدو گلم دخمل:گفت و بوسید رو بهار ی گونه مهرداد باشه؟؟؟

رفتم من جونم بابایی باشه:گفت و شد باز نیشش .بها

و ردمک بغلش منم سمتم اومد و پایین پرید باباش بغل از که کردم نگاه بهار به باخنده ....برگرده مهرداد که موقعی تا بدیم ادامه پروندنمون مگس تابه نشستیم هم همراه

www.romanbaz.ir 457

www.romanbaz.ir

Page 458: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

459

......................

راوی؛

بازهم نمیدونست و بود مشاوره ی جلسه آخرین امروز پیچید درهم رو هاش دست لیدا نه یا ببینه رو رو خوش و مهربون مرد این میتونه

...میشه کم وجودش از چیزی نبینه رو مرد این اگه میکرد احساس بود ناراحت کمی

یحرف میخاست مدام و بود کالفه امروز هم اون شد خیره مهرشاد به و کرد فوت رو نفسش میشد پشیمون و بزنه رو

لیدا:اومد خودش به مهرشاد باصدای

رو مرد این زبون از کردن صدا نوع این دوخت چشم بهش منتظر و کرد بلند رو سرش داشت دوست

www.romanbaz.ir 458

www.romanbaz.ir

Page 459: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

460

برازا دختر این به چطور نمیدونست کرد شل رو کرواتش گره و کرد فوت رو نفسش مهرشاد کنه خودش مال رو دختر این زودتر هرچه میخاست دلش کنه عالقه

بزنم حرف باهات کمی بیرون؟؟؟میخام بریم میشه:شدوگفت بلند جا از

کجا؟؟؟:گفت تعجب با لیدا

دنج شاپ کافی یه اینجا جز هرجا:وگفت زد ای خسته لبخند مهرشاد

...آخه:گفت بااسترس لیدا

روی بریم شو بلند کنار بزار رو ماخه آخه:وگفت برداشت رو کتش و شد بلند جا از مهرشاد نزن حرف هم دکترت حرف

خندید و

بود مصنوعی حد از زیاد هم اش خنده اگرچه

www.romanbaz.ir 459

www.romanbaz.ir

Page 460: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

461

وگفت؛مریضاتون؟؟؟؟ شد جابلند از لیدا

میشینن دکترا که روزهاییه اون جزو امروز خوشبختانه:وگفت خندید دیگه بار مهرشاد کسی ات بریم زودتر بیا االنم بودن کردم ویزیت اول که تایی چهار سه همون میپرونن مگس نیومده

کرد باز رو اتاق در و

شد خارج اتاق از و نخنده تا فشرد بهم رو هاش لب لیدا

اومد هم هرکس میرم دارم من:گفت اش منشی به رو و اومد بیرون اتاق از هم مهرشاد خدانگهدار دیگه روز یه برای کنید کنسل

شدن خارج مطب از لیدا همراه به و نداد رو اش منشی به زدن حرف مجال و

www.romanbaz.ir 460

www.romanbaz.ir

Page 461: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

462

زد ترمز لیدا پای مقابل و آورد رو ماشینش مهرشاد

باجدیت مهرشاد و شد باز راننده سمت در که بشینه خواست و کرد باز رو عقب در لیدا بشین جلو:گفت

نشست جلو و داد سرتکون لیدا

حرف به دختر این اراده بی که میشد مهرداد برادرش شبیه مهرشاد اخالق اونقدر گاهی میداد گوش هاش

ینا جوری چه اینکه بود فکر توی عمیق مهرشاد و میشد پخش سیستم از الیتی موزیک یکردم دعا لب زیر و بشه خورده اش سینه به رد دست که میترسید بگه لیدا به رو مطلب لیدا که میفهمیدن ومادرش پدر مخصوصا اش خانواده اگر براون عالوه نیفته اتفاق این که ... مادرش اما نمیکرد دخالت زیاد پدرش البته افتاد می راه بلبشویی داره نظر در رو

عالف کنه فکر موضوعات این به نمیخاست دلش فعال داد تکون راست و چپ به رو سرش ،...بزنه حرف بالیدا کمی تا میخاست دلش

راوی؛

www.romanbaz.ir 461

www.romanbaz.ir

Page 462: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

463

خودش به مهرشاد باصدای که بود فکر توی عمیق لیدا و بودن نشسته همدیگه مقابل میخوری؟؟؟ چی:اومد

بخورید خودتون هرچی:وگفت انداخت باال ای شونه لیدا

داد سفارش گالسه کافه دوتا و نشست مهرشاد های لب روی لبخندی

... بزنه رو حرفش چطور نمیدونست

آوردن رو سفارشات بعد دقیایقی

ومدیمنی اینجا که باشی فهمیده خودت شاید راستش:وگفت انداخت لیدا به نگاهی مهرشاد ... برنیم حرف روانشناسی مسائل مورد در تا

...چی برای پس:گفت خجول و کرد بلند رو سرش لیدا

ابهت بگم بهت رو موضوع این چطور نمیدونم راستش :گفت و کرد فوت رو نفسش مهرشاد نبودم شرایط این توی حال

یبش ناراحت بشه باعث که بزنم حرف جوری یه نمیخام:وگفت دوخت لیدا به رو نگاهش

www.romanbaz.ir 462

www.romanbaz.ir

Page 463: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

464

مهرشاد آقا بزنید رو حرفتون:وگفت کرد نگاش منتظر لیدا

جلو ضعیف نباید کرد جزم رو عزمش گذاشت هم روی رو هاش پلک ای لحظه مهرشاد ...میرفت

تو به نسبت احساساتم از تا اینجا آوردمت امروز:گفت و برداشت هم روی از هاشو پلک بزنم حرف

... چی به راجع:وگفت شد خیره مهرشاد به باتعجب لیدا

هک اولی روز ازهمون...کن گوش فقط:وگفت آورد باال سکوت معنای به رو دستش مهرشاد با هرکسی که بودی خجالتی و آروم و معصوم دختر یه نشست دلم به مهرت دیدمت دودقیقه وقتی و دارم هواتو انقدر که شده چی نمیدونستم اوایل ... میلرزه دلش دیدنت نمک درک احساساتمو و خودم تونستم باالخره اما میره راه هزار دلم مشاوره به میرسی دیر کنی ازدواج باهام که میخام من... من لیدا

باوجود بود معنا بی زیادی موضوع این اون نظر از شد خیره مهرشاد به زده شوک لیدا بود ناپذیر امکان موضوع این بود افتاده لیدا برای که اتفاقاتی

یدمیدون ای دیگه هرکس از بهتر منو شرایط شما مهرشاد آقا متأسفم :وگفت کرد باز دهن باشن یراض تون خانواده نمیکنم فکر اون بر عالوه بشم شما برای خوبی همسر نمیتونم من

www.romanbaz.ir 463

www.romanbaz.ir

Page 464: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

465

بشنوم ازت سرباال و سرسری جواب یه نمیخام:گفت و خورد گره درهم مهرشاد های اخم باهمین اما میدونم رو شرایطت من ندارم؟؟؟؟درسته رو کنی فکر روم کمی اینکه ارزش دارم دوست شرایط

بود کرده اش شوکه حرف این شنیدن شد خیره مهرشاد به وخجالت بابهت لیدا

دهش که هرقیمتی به و دارم دوست من درسته:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش مهرشاد کنی ازدواج بامن میخام

اشهب داشته میتونه معنی چه شما حرف ؟؟؟این هرقیمتی به:وگفت پرید باال لیدا ابروهای رو هایی حرف چرا هستید خونده درس و فهیم و عاقل خودتون شما...؟؟؟ماشا مهرشاد آقا .... شما ی نمیکنید؟؟؟؟خانواده درک زدم من که

میزد؟؟؟ خجالتی و حرف کم دختر اون واقعا هارو حرف این بود شده متعجب مهرشاد

خواهش شما میزارن احترام من انتخاب به من ی خانواده:وگفت پرید حرفش میون مهرشاد فکرکن پیشنهادم به میکنم

...داشت غم فرستاد بیرون رو نفسش لیدا

میکنم فکر باشه:وگفت داد تکون سریwww.romanbaz.ir 464

www.romanbaz.ir

Page 465: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

466

تاریکی توی بود تیری باالخره نشست مهرشاد های لب روی لبخندی

بخور بفرما خب:وگفت کرد لیدا ی کافه به ای اشاره

...گذشت وقت سکوت در و نزد حرفی لیدا

....................

:لیلی

بهاره تولد هفته آخر:وگفت زد لبخندی که کردم نگاه مهرداد به منتظر

چی؟؟؟؟:گفتم بلندی وصدای گرد باچشمای

بفهمه بهار نمیخام هیس:وگفت کرد نگام باتعجب

انداختم میکرد بازی عروسکاش با داشت ما از تر دور که بهار به نگاه یه باحال؟؟؟ واقعا؟؟؟؟چه:وگفتم

www.romanbaz.ir 465

www.romanbaz.ir

Page 466: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

467

کنم مشورت باشما میخاستم بله:وگفت زد لبخندی

من؟؟؟؟:وگفتم کردم نیگاش باتعجب

کارا این توی ندارم تخصصی هیچ که من آخه:وگفتم داد سرتکون بالبخند

شه سوپرایز هم بهار میخام کنید همکاری کمی باهام میخام:وگفت خندید

...میفهمید سوپرایز از چی وجبی نیم این داشت؟؟؟آخه کم کردم نیگاش باتعجب

میفهمه تولد و سوپرایز از چی یچه این آخه:آوردم زبون به رو فکرم

زرنگیه دختر میفهمه خوب هم خیلی نمیدونید شما:وگفت داد سرتکون مهرداد

...جلبه باباش مث:گفتم دلم وته زدم لبخندی

لک نظرتون به:گفت مهرداد که گرفتم رو خودم جلوی ولی بود گرفته ام خنده حرف این از کنم؟؟؟ دعوت رو اقوام

www.romanbaz.ir 466

www.romanbaz.ir

Page 467: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

468

یعنی؟؟؟ بدم نظر وگفتم؛من کردم نیگاش متفکر

دیگه بدید نظر تا اینجایید:وگفت داد تکون سری

ی خانواده فقط نکنید دعوت رو تون اقوام ی همه نظرم به نه خب:وگفتم دادم تکون سری همگ ندارن حوصله که ها پتال پیر اون هاشونو جوون اونم نزدیک اقوام از تا چند و خودتون نه؟؟؟

کردم نیگا مهرداد وبه

راستی؟؟؟پیرپتال؟؟؟:وگفت خندید

ظرتونن تولدشه تعطیل روز که اینه خوبیش میگید درست وگفت؛باشه خندید دیگه بار بدیم؟؟؟ سفارش خودش باعکس کیک یه که چیه

میخاد؟؟؟ نظر ما از اومده کاره یه شده چی حاال کردم نیگاش متعجبwww.romanbaz.ir 467

www.romanbaz.ir

Page 468: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

469

نیس بد باشید عکس توی هم خودتون خوبیه ی ایده:وگفتم دادم تکون مو کله

چرا؟؟: گفت باتعجب

دیگه که ببینن عکس تو رو تو های اخم اون ها مهمون خدا بنده اگه چون گفتم دلم ته نمیکنی هم ضرر نمیخورن کیک

بیتره خودش عکس کردم شوخی:وگفتم زدم لبخندی

تولدشه؟؟ جمعه گفتید

مکک روی میتونم تزئینات برای فقط میدم سفارش رستوران از هم رو شام... فردا پس آره- کنم؟؟؟ حساب شما

رو تکار سوت سه کنی حساب من روی میتونی جوره همه شما:وگفتم انداختم باال ای شونه میندازم راه

شه گرم سربهار چطور نمیدونم فقط ؛ممنون وگفت زد لبخندی

www.romanbaz.ir 468

www.romanbaz.ir

Page 469: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

470

یهد میشه سوپرایز برگرده بااون هم شب عموش پیش بفرستیدش صبح معلومه خب-

ممنون گفتید راست:وگفت داد تکون سری

برم؟؟؟ میتونم من خب-

میشه اعالم رشته انتخاب نتایج فردا واینکه بله-

میتونه دانشگاهی چه و ای رشته چه خواهرم میشه معلوم ؟؟؟پس!واقعا:گفتم ذوق با بره؟؟؟

مهمونی برای خرید سری یه برم میخام مطب نمیرم من فردا وگفت؛بله داد تکون سری مکمک خرید سری یه توی هم بگیریم رو نتایج هم بریم بیاید من همراه شما دارم فردا پس میاید؟؟؟ کنید

بهار ولی میام که رو اومدن:وگفتم دادم تکون سری

خانوم لیدا پیش بمونه بزارید-

www.romanbaz.ir 469

www.romanbaz.ir

Page 470: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

471

چند؟؟؟ ساعت باشه:گفتم و شدم جابلند از و انداختم باال ای شونه

منتظرتونم نه ساعت-

زیاد عزت فردا تا پس باشه:وگفتم دادم تکون سری

برگشتم خونه به و کردم خدافظی اونم از بوسیدم شو گونه و رفتم بهار طرف به

شتیبرگ به به:گفتم میکرد عوض رو لباساش داشت و بود خودش حال تو که لیدا بادیدن

آره سالم:وگفت کرد نگام برگشت

شده؟؟؟ وگفتم؛چیزی میزد دمغ خورده یه

گفت؛نه و انداخت باال ای شونه

تایجن فردا خوب خبر یه راستی:وگفتم کردم عوض رو بحث ندم گیر بهش زیاد دادم ترجیح میاد ات رشته انتخاب

www.romanbaz.ir 470

www.romanbaz.ir

Page 471: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

472

...خوبه:وگفت زد کمرنگی لیخند

....بود شده چیش یه واقعا کردم نگاش باتعجب

:لیلی

قطب خوردیم مونو صبحونه لیدا همراه به دادم انجام کارامو و شدم بیدار خواب از زود صبح میزدم حرف باهاش باید سرفرصت میزد پکر و بود فکر توی معمول

مه لیدا به شد آروم بعد گرفت بهونه نمه یه اول بهار گذاشتم لیدا پیش بردم رو بهار ...داشت عادت

شدم راهی کم کم و شدم آماده

افتادم راه پارکینگ طرف به و اومدم بیرون خونه از

اآق معمول طبق نشست لبم روی لبخندی میرفت ماشینش طرف به که مهرداد بادیدن ...واال خیابون بیاد من با میخاد چطور موندم من بود آماده و کرده پیکان شیکان

www.romanbaz.ir 471

www.romanbaz.ir

Page 472: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

473

یرشز آسمانی آبی پیرهن و بود پوشیده ای سورمه اسپرت کت یه کردم چرونی چش نمه یه تیغ شیش صورتشم و بود زده ژل هم موهاشو براق و ورنی های کفش و جین شلوار و

بود خوشتیپ نگذریم حق از

میکنه براندازم رفته باال باابروهای و برگشته اونم دیدم که اومدم خودم به وقتی

.وگفتم؛سالم زدم ای دستپاچه لبخند و کردم جمع چشمامو

بریم؟؟؟ سالم:وگفت زد کجی لبخند

بریم:دوگفتم دادم تکون سری

بفرمایید:وگفت کرد باز برام رو جلو در

کالس اوه اوه

نبیرو حیاط از و انداخت راه ماشینو و شد سوار و زد دور ماشینو اونم و ماشین داخل پریدم رفتیم

www.romanbaz.ir 472

www.romanbaz.ir

Page 473: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

474

بودم فکر توی منم و بود بینمون مطلقی سکوت راه مابین

نتایج؟؟ گرفتن برای بریم اول:اومدم خودم به صداش با

داری دوس شما هرجور بگم چی:گفتم و انداختم باال ای شونه

میبینیم رو نتایج میریم اول باشه:وگفت داد تکون سری

دستتون قربون:وگفتم دادم تکون سری

البا ای شونه داد رانندگیش به رو حواسش سریع و کرد نگام کوتاه و برگشت ای لحظه زد ترمز نت کافی یه مقابل بعد دقایقی و انداختم

...................

:مهرداد

www.romanbaz.ir شدیم نت کافی ،وارد و شدیم پیاده لیلی همراه و کردم پارک رو ماشینم 473

www.romanbaz.ir

Page 474: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

475

گرفتن سمتم ای برگه گرفتن ازمون اطالعات سری یه اینکه از بعد

و میکشه سرک لیلی گاهی که میشدم متوجه کردم اش مطالعه بادقت و گرفتم رو برگه شد چی وای شد چی:میگفت بااسترس

به و گرفتم برگه از رو نگاهم نشست دختر این کارهای و نتایج دیدن از لبم روی لبخندی میزاشتم؟؟؟ سرش سربه خورده یه اگه میشد چی دوختم لیلی

...آورد می رو دخلم خودش قول به مسلما

داد دست از رو موقعیت این نمیشد اما نشست لبم روی لبخندی فکر این از

حلقم تو میاد داره شده؟؟؟قلبم چی بگید میشه:وگفت کرد نگاهم منتظر لیلی

یشترب بعد ی دفعه...انشا متاسفم:گفتم و پایین انداختم رو سرم و کردم جمع رو لبخندم کنه تالش

اهمنگ گرد های چشم با لیلی دیدم و کردم بلند رو سرم نخندم که فشردم هم روی هامو لب چی؟؟...وگفت؛چ کرد

www.romanbaz.ir 474

www.romanbaz.ir

Page 475: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

476

زد حلقه هاش چشم توی اشک زود خیلی

شتهر همون و معتبر دانشگاه یه توی کردم شوخی:وگفتم زدم لبخندی هاش چشم بادیدن شده قبول داشت دوست که ای

شد پررنگ لبخندم اون از بعد و

بود گرفته ام خنده حالتش ازاین کرد نگاهم باتعجب لیلی

ی حواله مشتی ناگهانی خیلی و آورد باال رو دستش و خورد گره درهم هاش اخم ای لحظه تو اومد مهری؟؟؟؟؟قلبم دارم شوخی باهات من مگه ها خنکی خیلی:گفت و کرد بازوم حلقم

مهری؟؟؟ شد گرد چشمام حرفش شنیدن از

...میگفت راست بهار پس

داشتم خاصی حس دختر این دهن از حرف این شنیدن از کردم رها رو نفسمwww.romanbaz.ir 475

www.romanbaz.ir

Page 476: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

477

شد کشیده ازدستم برگه که

ریمک اوس چاخلصم خیلی وای:گفت باذوق و انداخت برگه به نگاهی شد لیلی جمع حواسم بزرگی انقدر که بشم قربونت

بود خاص هم هیجاناتش نشست لبم روی لبخندی

نره یادتون شیرینی مبارکه خب:گفتم لبخند باهمون

ولی حلقم تو آوردید قلبمو درسته:وگفت کرد اخم لیلی

هستم هم شما چاخلص کردی کمکمون مدت این که گرم دمت:وگفت زد لبخندی

نکردم کاری که من شما قربان:وگفتم کردم ای خنده تک

دیه؟؟؟؟ بریم اینجا واستادیم چرا حاال:وگفت شد پررنگ ش لبخند لیلی

رفتیم خروجی در طرف به و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 476

www.romanbaz.ir

Page 477: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

478

بود من به حواسش لیلی من بعد و بره لیلی اول تا ایستادم

شخصی به کرد برخورد که بره بیرون نت کافی از خواست

خورد گره درهم هام اخم

... بابا کجاست حواست هوش:گفت میداد ماساژ رو پیشونیش که درحالی بااخم لیلی

زد خشکش مرد دیدن با و کشید باال رو نگاهش

اومده؟؟؟ پیش مشکلی:وگفتم رفتم جلو اخم با

...ندیدمتون وقته خیلی هستید شما خانم لیلی عه:گفت مرد و

.........

:راوی

www.romanbaz.ir 477

www.romanbaz.ir

Page 478: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

479

زشا همیشه که رو بدخلق اخموی مرد اون نداشت توقع میکرد نگاه حسام به متعجب لیلی پیش مشکلی:اومد خودش به مهرداد باصدای درهرحال ببینه مکان اون توی بود فراری

اومده؟؟؟؟

مهرداد آقا نه:گفت مهرداد به رو و برگشت لیلی

ندیدمتون وقته خیلی احواالت؟؟؟؟منم پسرحاجی سالم:گفت حسام به رو بالبخند و

چند این چطورید؟؟؟ شما خوبم:وگفت ایستاد ای گوشه کشید کنار در مقابل از حسام نبوده ازتون خبری هیچ وقت

کردیم مکان نقل دیگه بله:گفت لبخند باهمون لیلی

ممتاسف افتاده خواهرتون برای که اتفاقی بابت بله:وگفت شد گرفته ش چهره حسام

شما ایشونو چطوره عباس مش باشید؟؟؟حال متاسف چرا شما:وگفت زد کجی لبخند لیلی نکردی؟؟؟ زیارت

یشونا میگشت دنبالتون وقتی چند حاجی خدای بنده اتفاقا:وگفت داد تکون سری حسام شدن ناراحت خیلی خبر این باشنیدن هم

www.romanbaz.ir 478

www.romanbaz.ir

Page 479: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

480

پس شدم هم خدا بنده اون ی شرمنده:گفت و فرستاد بیرون رو نفسش لیلی

پیدا اسبیمن کار بگیرید تماس باهاشون حتما تونستید اگه:وگفت زد کمرنگی لبخند حسام کردید؟؟؟؟

کرد اشاره میداد گوش دوتا اون زدن حرف به بااخم که مهرداد وبه داد سرتکون لیلی هستن کارم صاب ایشون:وگفت

رسمی خیلی و افتاد ابروهاش بین کمرنگی اخم مهرداد بادیدن و برگشت حسام خوشبختم:گفت

چنین هم:وگفت داد سرتکون تنها هم مهرداد

دیونمم عمر یه خدا بنده اون به من میزنم زنگ عباس مش به حتما :وگفت زد لبخندی لیلی پیشتون وقت چند کمک بابت شما به چنین هم

حرفیه چه این دارید اختیار:وگفت انداخت باال سری حسام

www.romanbaz.ir 479

www.romanbaz.ir

Page 480: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

481

میشه دیر داره لیلی:گفت مهرداد که بزنه حرفی خواست لیلی

کرد نگاه رو مهرداد تیز حسام

ماش بریم باشه:گفت باتعجب و انداخت هردو به نگاهی لیلی و زد کجی لبخند هم مهرداد خانوم حاج و حاجی خدمت برسون سالم هم

خدانگهدارتون میرسونم رو بزرگیتون حتما:وگفت داد سرتکون حسام

خدانگهدار-

رفتند بیرون نت کافی از مهرداد همراه وبه

................

لیلی نه و میزد حرف مهرداد نه ماشین داخل

لیلی و بود کی مرد این که میکرد فکر باخودش مهرداد

...کرد صدا لیلی اونو مهرداد چرا میکرد فکر داشت

www.romanbaz.ir 480

www.romanbaz.ir

Page 481: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

482

ور رفتن راه زحمت خودمون باید دیگه بعد به اینجا از :وگفت زد ترمز مهرداد بعد دقایقی بکشیم

...دیه نیستیم که چالق نه که چرا:گفت و خندید اومد خودش به لیلی

شدند پیاده ماشین از مهرداد همراه و

......................

افتاد راه خونه طرف به و شد ماشینش سوار کارهاش دادن انجام از بعد حسام

بود شده خوشحال لیلی دیدن از

بهترین به رو کارهاش تمام که یکدنده دختر یه اومد می خوشش دختر اون از همیشه هک میکرد فکر همیشه و بود نداده نشون بهش خوشی روی که درسته میداد انجام شکل ...داشت بهش خاصی ی عالقه اما میترسه ازش کمی دختر اون

www.romanbaz.ir 481

www.romanbaz.ir

Page 482: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

483

دهن دستش از شده پیدا که حاال شد غیب وقته چند:گفت وباخودش کرد فوت رو نفسش بگه نه حاجی پسر به که کیه حسام

یدال خواهرش و لیلی از همیشه اون میزد حرف خانم حاج با باید نشست لبش روی لبخندی دهکر انتخاب اونو خودش عروس عنوان به حسام که میفهمید اگه مسلما میکرد تعریف میشه خوشحال

اون:وگفت خورد گره هم در هاش اخم بود لیلی همراه که مردی اون آوری بایاد ای لحظه دیگه بود کی مرتیکه

ی خونه آدرس میشد که هرطور باید کرد دور خودش از رو افکارش و کرد فوت رو نفسش میکرد پیدا رو لیلی جدید

رخواه شد پیاده و کرد پارک رو ماشینش و شد حیاط وارد شد باز درحیاط و زد متمددی بوق نباشی خسته اومدی خوش داداش سالم:گفت سروصدا با اش ساله شونزده

زشته ننداز راه سروصدا انقدر هیس سالم علیک:گفت بااخم حسام

مامان خونه بریم بیا نکن قهر خب خیلی:وگفت زد لبخندی وحسام ورچید لب فاطمه هست؟؟؟

www.romanbaz.ir 482

www.romanbaz.ir

Page 483: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

484

یه یه بگم بهت بیام گفت دارن زهرا حضرت سفره شدن جمع همسایه خانومای با ولی آره- داخل نیای دیگه ربع

داخل برو توهم پس باشه:وگفت داد تکون سری حسام

رفت خونه طرف به و کرد درست رو اش روسری و داد تکون سری فاطمه

رفت فرو فکر به و نشست نیمکتی روی حسام

و بود نشسته زیر سربه دارن رفتن عزم ها همسایه شد متوجه که بود گذشته ای دقیقه چند میرفتن بیرون حیاط از سالمی گفتن با هم ها اون

تهخس جان حسام سالم به به:وگفت رفت پسرش طرف به خانوم حاج رفتن همه که کم کم باشه خیر اومد زودتر امروز نباشی

که یرخ باشی سالمت مامان سالم:وگفت کرد نگاه مادرش به بالبخند و کرد بلند سر حسام خیره

www.romanbaz.ir 483

www.romanbaz.ir

Page 484: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

485

شد پررنگ لبخندش و

میگیرم دارم حاجتمو کنم فکر شکرت االهی:وگفت زد لبخندی هم خانم حاج

بوده؟؟؟ چی حاجتون:گفت باخنده حسام

دیگه بری و شه باز بختت اینکه:گفت لبخند همون با خانم حاج

و مادرش به باکنجکاوی اتاقش ی پنجره از که افتاد فاطمه به نگاهش زد لبخندی حسام نشده یهیج وگرنه پایین نیومد فاطمه که بهتر همون کرد فکر باخودش میکرد نگاه برادرش میزد جار جا همه

انتخاب که ای فرشته این هست کی ببینم بگو حاال:اومد خودش به مادرش صدای با کردی؟؟؟

رو فرشته این میشناسید من از بهتر شما:گفت حسام

بگو بهم تو نمیده قد فکرم مادر:وگفت کرد نگاهش متفکر مادرش

www.romanbaz.ir 484

www.romanbaz.ir

Page 485: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

486

...!!لیلی:وگفت زد لبخندی حسام

:لیلی

روی یلبخند و انداختم میکرد نگاشون باذوق مهرداد که بادبادکایی و ها شرشره به نیگا یه داشت رو خودش خاص دنیای هاش بازی اخمو باتموم مرد این نشست لبم

کردم جمع چشامو کرد گیر غافل رو نگاهم و برگشت ناگهانی خیلی که میزدم دیدش داشتم ؟؟؟؟چیه نظرتون:گفت میکرد اشاره وسایل به که درحالی و زد ای گیرانه مچ لبخند اونم و

.قشنگن:وگفتم دادم تکون سری

بخرم؟؟؟؟ پس:وگفت داد سرتکون بالبخند

قشنگن آره-

های فشفشه و کاله با خرید بادک باد و شرشره عالمه یه و زد صدا رو مسئولش مهرداد واجور جور

www.romanbaz.ir 485

www.romanbaz.ir

Page 486: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

487

هک میکردم نگاه رو اطرافم داشتم ماشینش پشت گذاشتیم بردیم هم کمک به رو همه بخرم؟؟؟؟؟ بهار برای کادویی چه نظرتون به:گفت مهرداد

مک هیچی بهار...ماشا:گفتم و خاروندم رو سرم نیومد ذهنم به هیچی کردم نگاهش متفکر نمیده قد فکرم که من نداره

گیرمب براش چی موندم خودمم واقعا درسته: گفت و داد تکیه ماشینش به سینه به دست

تثاب فروشی دوچرخه ی مغازه یه روی نگاهم رفتم فرو فکر به و ایستادم ازش بافاصله دوچرخه جز داشت چیز همه بهار که بود جالب موند

چطوره؟؟؟ دوچرخه نظرتون به:گفتم روبهش و نشست لبم روی لبخندی

نبالد رو ام اشاره مسیر و برگشت کردم اشاره بهش انگشت با کرد نگاهم برگشت مهرداد هیچ من:وگفت کرد ریزی اخم موند ثابت فروشی دوچرخه ی مغازه روی نگاهش و کرد شه سوار دوچرخه بهار نمیخاد دلم وقت

چرا؟؟؟؟ :وگفتم انداختم باال ای شونه

www.romanbaz.ir بیرون میره و ور اون ور این میزنه باهاش همش نداره مثبتی گفت؛تاثیرات اخم باهمون 486

www.romanbaz.ir

Page 487: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

488

داری؟؟؟؟ مشکل بچه رفتن بیرون با وگفتم؛شما کردم اخم منم اینبار

راشب گردنبند یه میریم کنه پیدا ادامه نباید بحث این:وگفت کرد نگاهم برگشت مهرداد میگیریم

ه؟؟؟؟اونکن بازی باهاش بشینه میخاد میخوره بچه اون درد به چه گفتم؛گردنبند سرتقی با و هارب واسه گذاشتن وقت بار یه ماه پنج چهار هر کردید فکر خونه اون تو پوسید بدبخت گوشه و میکنه فرار جمع از دیگه روز دو تون بچه کردید فکر کافیه؟؟؟هیچ پارک به بردنش اون اب ما واال ببره لذت و بکنه رو دورانش این های شیطونی نمیزارید میشه؟؟؟چرا نشین

میرفتیم جا همه و داشتیم دوچرخه بودیم که دخترشوما سن هم وضعمون

رهب جا همه که بیاد بار جوری یه دخترم نمیخام من که اینجاست مشکل:گفت بااخم مهرداد داره فرق خیلی باشما بهار

؟؟؟؟ فرقی چه:وگفتم فرستادم بیرون باحرص رو نفسم

باشه:گفت اون از بعد و انداخت موهاش به چنگی فرستاد بیرون رو نفسش هم مهرداد میخرم براش

www.romanbaz.ir 487

www.romanbaz.ir

Page 488: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

489

داره فرق باما اون درهرحال نکردم مجبورتون:گفتم اخم باهمون

بیاید؟؟؟؟ کوتاه شما که بزنم حرفی چه باید من االن:وگفت کرد نگاهم کالفه مهرداد

کافیه کنم خواهی عذر

دیه بخرید دوچرخه ببرید تشریف:گفتم و انداختم باال ای شونه

و سرتق خیلی گفته بهتون کسی حال تابه:گفت و نشست لبش روی لبخندی مهرداد لجبازید

زیاد:وگفتم دادم تکون سری

جایی؟؟؟ به خورده سرش کردم نیگاش باتعجب خندید

میشه اگه شد باز اخماتون که حاال میگم منم گفته خوب:گفت و کرد جمع رو ش خنده بدید نظر بیاید باهام

میخام رو خاطرش خیلی که بهار روی گل خاطر به فقط:وگفتم زدم کمرنگی لبخند

www.romanbaz.ir 488

www.romanbaz.ir

Page 489: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

490

...رفتیم فروشی دوچرخه ی مغازه طرف به هم همراه به و زد لبخندی

.......................

:مهرداد

عجب...مینشست دل به زیادی دختر این شدیم فروشی دوچرخه وارد لیلی همراه به !!اعترافی

خندبالب میکرد برانداز هارو دوچرخه دقت به که کردم نگاه لیلی به و کردم فوت رو نفسم میکردید انتخاب رو کدوم بودید اگه شما:گفتم

اونو:گفت و کرد اشاره بزرگی ی دوچرخه به باذوق و زد لبخندی

اونو؟؟؟: وگفتم کردم نگاش باتعجب

www.romanbaz.ir 489

www.romanbaz.ir

Page 490: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

491

نوم میشدم سوار اونا از بود سالم هفت من که نداره خوف:گفت باجدیت و داد تکون سری گرفتین؟؟؟ کم دست

میشده؟؟؟؟ سوار بزرگی اون به چرخ بوده سالش هفت کردم نگاه بهش باتعجب

اومد می بر دختر این از واقعا

بزرگه خیلی بهار برای اون ولی:گفتم روبهش

ببینید رو یکی این ولی بزرگه که معلومه:وگفت خندید کرد نگاهم برگشت لیلی

خندیلب قشنگ واقعا و نبود بزرگ زیاد که افتاد رنگی صورتی و قرمز ی دوچرخه به نگاهم خوبه:وگفتم زدم

یهرچ ها نمیکنم فضولی من البت بیسته خوبه؟؟؟کارش:وگفت زد لبخندی هم لیلی خودتون

بخاید

www.romanbaz.ir 490

www.romanbaz.ir

Page 491: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

492

رو دادناش پیشنهاد این من راه؟؟؟ولی اون به میزد رو خودش داشت کردم ای خنده تک کنم اذیتش کمی خواستم... نمیزاشتم فضولی پای به

کردید؟؟؟ فضولی مگه شما اصال:وگفتم دادم تکون سری

زدم لبخندی و

فضولم؟؟؟؟ من کردید فکر نکنه:وگفت کرد نگام مشکوک لیلی

...میکشیدم محکم رو لپش اگه میشد چی

نبردتش کسی تا بخریمش زودتر بریم بهتره بابا نه:وگفتم خندیدم

افتاد راه دنبالم و نزد حرفی هم لیلی

رو و دادم جاش بود که هرطور ماشینم عقب صندوق توی اونو دوچرخه خریدن از بعد دوچرخه از اینم:گفتم بهش

چنین هم و بشه کادوش بهترین مطمئنم:وگفت زد لبخندی

www.romanbaz.ir 491

www.romanbaz.ir

Page 492: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

493

نمیخاستین؟؟؟ ای دیگه چیز هیچی:گفت بالبخند که نکردم نگاش منتظر

برگردیم شدید خسته اگه البته میخاستم هم مناسب لباس یه چرا-

گیدب خواستید هرجا نداره وجود بودن راه نیمه رفیق ما مرام تو:وگفت انداخت باال ای شونه ام پایه منم

بدیم؟؟؟ سفارش بریم هم رو بهار کیک پس:وگفتم زدم لبخندی

بریم کنید آتیش: وگفت زد لبخندی

......................

که ای همغاز اولین بخره لباس آقا تا رفتیم دادیم سفارش رو بهار کیک ااینکه از بعد:لیلی مشکی جین شلوار و رنگ کرم پیراهن یه کرد انتخاب رفتیم

www.romanbaz.ir 492

www.romanbaz.ir

Page 493: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

494

وم کله فقط منم و حرفا این از و نیست شلوغ زیاد مهمونی میگفت چون نگرفت هم کت میشد تاریک داشت کم کم هوا بود دراومده پدرم لعنت سرخ زبان پدر بر میدادم تکون بودم خسته ومنم

زد ترمز دوباره دیدم که خونه میگردیم بر اینکه امید به و بودیم ماشین داخل

میخاید؟؟؟ هم ای دیگه چیز:گفتم و کردم نگاش برگشتم

برمیگردیم بخوریم چیزی یه بریم بیارید تشریف:وگفت زد لبخندی

شدم پیاده و کردم فوت رو نفسم

:مهرداد

www.romanbaz.ir 493

www.romanbaz.ir

Page 494: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

495

اریدمیب لیلی های چشم از خستگی بودیم نشسته شاپ کافی های صندلی روی هم مقابل به که شکونده رو گردنم باری چند دلش ته حتما بشینه لبم روی لبخندی بود شده باعث و نمیزارمش خودش حال

میخورید؟؟؟ چی شما:گفتم بهش رو و انداختم بهش نگاهی و برداشتم رو منو

نمیدونم:گفت و انداخت باال ای شونه

موافقید؟؟؟ انار باآب:وگفتم کردم نگاه رو منو

خوبه همون باشه:گفت و داد تکون سری

بفرمایید؟؟؟:وگفت اومد طرفمون به زدم صدا رو مسئولش

لطفا انار آب دوتا-

ملس یا ترش ببخشید-

ترش:گفت که انداختم لیلی به نگاهی

www.romanbaz.ir 494

www.romanbaz.ir

Page 495: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

496

ترش هردوش:گفتم و دادم تکون سری

شد دور ازمون و داد تکون سری

تابه:گفت میکرد نگاه رو اطراف که درحالی لیلی گذاشتم میز روی و دادم گره درهم دستامو بودم نیومده حال

واقعا؟؟:وگفتم زدم لبخندی

نرفتی شما مطمئنم که رفتم جاها یک جاش به ولی واقعا:وگفت زد پررنگی لبخند

کجا؟؟؟ مثال:گفتم رفته باال باابروهای

رفتی؟؟؟؟ جیگرکی-

وگفتم؛نه کردم نگاش باتعجب

رفتی؟؟؟ چی خونه قهوه-

نه بازم:وگفتم انداختم باال ای شونه

www.romanbaz.ir 495

www.romanbaz.ir

Page 496: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

497

جورایی یه دیه بوده فنا بر عمرتون نصف پس:وگفت خندید لیلی

جالبه؟؟؟ انقدر:وگفتم کردم ای خنده تک

و جالب من واس باشه جالب شوما واس نکنم جالب؟؟؟فکر:وگفت انداخت باال ای شونه دوس بیشتر هارو جا همون نمیشه باز جاها اینجور به پامون عمرمون تو که مایی باحاله داریم

ندهکن ناراحت نیومدین جایی چین هم تابحال اینکه:گفتم روبهش و آوردن رو سفارشمون اس؟؟؟

درکل من خوبه هم خیلی ناراحتی؟؟؟اتفاقا چه نه:گفت میزد هم رو انارش آب که درحالی نمیاد خوشم زیاد ها محیط این از

چرا؟؟؟ بپرسم میتونم اونوقت-

...یرا محض-

یا کشیده اتو و رق و شق آدمای چون نمیاد خوشم:وگفت خندید که کردم نگاش باتعجبwww.romanbaz.ir میفهمید؟؟؟ اینجاهان بیشتر میکنن نیگا باال از آدمو که 496

www.romanbaz.ir

Page 497: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

498

هام؟؟؟؟ آدم همون جزو منم نظرتون به:وگفتم کردم ریزی اخم

کهاین و گذاشتن کالس اهل میاد خوشم اخالقتون یه از ولی هستید که رو رقش و شق آدم- نیستید بزنید توسری ملت به

گفتم؛درسته و نشست لبم روی لبخندی

خورد ترک سقف:وگفت خندید

شدم انارم آب خوردن مشغول و خندیدم منم

نیک رفتار عادی و بزاری کنار رو تشریفات ی همه میشد باعث دختر این درکنار بودن واقعا و رسمی و خشک های باآدم فقط حال به تا که من برای شاید بود خوب خیلی موضوع این و

...الید البته و خودم خواهر و مهرشاد از بگیرم فاکتور البته زدم کله و سر تشریفاتی

مهرداد آقا میگم:زد صدام که کردم فکر توی

گفتم و پرید دهنم از

جانم؟؟؟؟-www.romanbaz.ir 497

www.romanbaz.ir

Page 498: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

499

بال بی جانتون:وگفت پرید باال لیلی ابروهای

آورد؟؟؟ می روم به داشت کردم ای سرفه تک

و بود خودش تو اومد مشاوره از که دیروز از لیدا این میگم:گفت که کردم نگاهش منتظر یدباش داشته داشتون با صحبتی یه نی زحمتی اگه میخام نبود جور و جمع حواسش زیاد میشم ممنون بدونن ایشون شاید شده چی ببینید

میگیرم تماس باهاش ؛حتما وگفتم دادم تکون سری

دستتون قربون-

برگردیم؟؟؟ ندارید میل ای دیگه چیزی اگه:گفتم و زدم لبخندی

...!!برگردیم:گفت و شد بلند جاش از سریع

......................

www.romanbaz.ir 498

www.romanbaz.ir

Page 499: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

500

:لیلی

ریدهخ که رو ،و،وسایلی کردم کمک مهرداد به خونه برم ازاینکه قبل و برگشتیم خونه به و کردن روشن هارو چراغ اصال البته گذاشتیم نداشتم ورود حق که اتاقی توی بردیم رو بود ایه چراغ این کردم مو فضولی قبال که من آخه بگه نیس یکی میشدم پا کله اش همه ...واال شیم سقط نیفتیم کن روشن رو المصب

آخرین تا بود رفته هم مهرداد گوشه یه گذاشتم مال کور کورمال و داخل بردم رو بهار چرخ بیاره هارو شرشره ی بسته

وقت یه:گفتم حرص با دیدم شو سایه فقط البت شد وارد دوچرخه گذاشتن با همزمان میشه زیاد پولش نکنیدا روشن هارو چراغ

داره اتصالی اینجا برق شرمنده:وگفت شدم اش خنده تک ی متوجه

از بلق و چیزی به کرد گیر پام که برم بیرون اتاق از خواستم و ات عمه ارواح گفتم دلم ته داشت نگهم و شد حلقه کمرم دور مهرداد دستای بیفتم اینکه

منو من سوپر این حاال میشدم سقط وگرنه گرفت شانسم کردم جور و جمع رو خودم سریع دیده؟؟؟ کجا از

www.romanbaz.ir 499

www.romanbaz.ir

Page 500: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

501

کنهن درد دستتون دیه ام چلفتی شرمنده:وگفتم کردم نگاش زور به و کردم ریز چشامو

کنم درست رو اینجا برق باید هست منم تقصیر حرفیه چه این بابا نه-

... میگه دروغ نمیدونم کرده فکر أه أه

شده کارش هاش برق هم واقعا شاید

میرم دیگه من وگفتم؛خب انداختم باال ای شونه

نیفتید دوباره که بیاین بامن:وگفت گرفت دستمو برم اینکه از قبل

نیستم کور هم اونقدر بابا نه:وگفتم بکشم رو دستم خواستم

دیگه کنید گوش حرف:وگفت گرفت سفت دستمو

نشست لبم روی لبخندی عوض در و نزدم حرفی

بود گرم هاش دست چقدر رفتیم بیرون اتاق از هم همراه و نزدم حرفی و

www.romanbaz.ir 500

www.romanbaz.ir

Page 501: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

502

ها میکنی بیخود فکرهای جدیدا لیلی...استغفرا گرفتم گاز رو زبونم

داییخ ولی نکنه درد دستتون:وگفتم کردم نیگاش و اومدم خودم به کرد ول رو دستم وقتی میشم کور تاریکی تو چرا نمیدونم

دارید کوری شب شاید میکنم وگفت؛خواهش زد لبخندی

بهتره برید هم پزشک چشم یه پیش حاال که نداره عب:وگفت خندید که کردم اخم

بیارم رو بهار میرم من باشه:وگفتم دادم تکون سری

یامب خودم اینکه مگه برنمیگرده ببینه شمارو باز میدونم میارمش میام خودم بزارید نه-

نداره عب خب-

برگردونمش بهتره اید خسته شما-

بریم بفرمایید پس میلتونه هرجور باشه:وگفتم دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 501

www.romanbaz.ir

Page 502: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

503

رفتیم پشتی حیاط طرف به و رفتیم بیرون اش خونه از هم همراه به و داد تکون سری

گهدی کاشته گل لیدا باز حتما زدم لبخندی بود روبرداشته حیاط کل قیمه خوش بوی

کرد باز درو داشتذ بغل رو بهار که درحالی لیدا دقیقه چند از بعد زدم در به ای تقه سالم:وگفت

بکشن صف خاستگارا کردی کاری باز میبینم گلم خواهر به سالم-

مهرداد آقا سالم:گفت باخجالت و گرفت دندون به لبی مهرداد بادیدن و خندیدن لیدا

سالم:وگفت زد لبخندی مهرداد

وزبونت فسقل؟؟؟موش کو سالمت:گفتم میکرد نگامون بااخم مدت تمام که بهار روبه خورده؟؟؟

لی لی قهرم باهات دیگه سرجاشه زبونم خیر نه:گفت و شد باز نیشش حرفم بااین

...چرا اونوقت:گفتم رفته باال باابروهایwww.romanbaz.ir 502

www.romanbaz.ir

Page 503: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

504

ارا محض:گفت بالجبازی

بگو دیگه بار چی؟؟؟؟یه:وگفتم کردم نیگاس گرد های باچشم

بهار؟؟؟ بود حرفی چه این:گفت بااخم مهرداد

میزنم حرفامو این زرنگ فسقل این جلو که منه تقصیر همش

میکنی؟؟؟ آشتی بگیرم خوب چیز یه برات فردا اگه حاال:گفتم روبهش

آره:وگفت شد باز متر شیش نیشش

لی لی بغل بپر پس:وگفتم خندیدم

لی لی بود شده تنگ برات دلم:گفت میکرد ماچ رو لپم که درحالی و بغلم پرید بهار

دیه خودمی فسقل بگردم االهی-

برید بعد بخورید چیزی یه داخل بیارید تشریف مهرداد آقا:گفتم مهرداد به روwww.romanbaz.ir 503

www.romanbaz.ir

Page 504: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

505

زیچی یه لیدا نکن تعارف بفرما:وگفتم کردم باز کامل درو که بگه چیزی خواست مهرداد میچسبه هم دور کرده درست

...تون مزاحم-

شیدب غذا باما نمیخاد دلتتون نکنه بفرمایید میشما ناراحت دیه نکنید تعارف بابا ای-

حرفیه چه این:وگفت انداخت باال سری مهرداد

داخل بفرما پس:گفتم و کردم اشاره خونه به

...شد خونه وارد و داد تکون سری

.......................

یگان مهرداد به چشمی زیر انداختیم کم کم رو سفره آورد چایی دولیوان لیدا اینکه از بعد ومهمعل خب واال حلقم تو زدنت زانو چهار بگم میخاست دلم یعنی نبود راحت که میکردم بگم چی بشینه نمیتونه اینجا نشسته مبل روی همیشه

www.romanbaz.ir 504

www.romanbaz.ir

Page 505: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

506

یزاشتم میبرد رو کوچیک چیزای و میکرد کمک هم بهار البته چیدیم رو سفره لیدا کمک به ... بود خوردنی واقعا سفره پای

اشیدب نداشته تعارف هم اصال کنید میل بفرما:گفتم مهرداد روبه و نشستیم سفره سر

ممنون باشه:وگفت زد لبخندی

و کرد بازی غذاش با کمی خورد قاشقی چند لیدا شدم مشغول هم خودم و زدم لبخندی التشح اون به دوباره که میشدم نگران داشتم کم کم کردم نیگاش باتعجب کشید دست برنگرده

دختر گل خوردی کم انقدر چرا:گفتم روبهش

شدم سیر:وگفت زد کمرتگی لبخند

گاهن لیدا به بینانه ریز مهرداد بود شده کور اشتهام کشیدم دست هم خودم و نزدم حرفی رو تونشام نباشین گفت؛نگران آروم و زد لبخندی که دوختم بهش رو غمگینم نگاه میکرد بخورین

www.romanbaz.ir بفرما شما ندارم اشتها:وگفتم انداختم باال ای شونه 505

www.romanbaz.ir

Page 506: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

507

نباشید ناراحت پس درمیارم توشو ته و میزنم حرف بامهرشاد امشب همین:گفت مهرداد

باشه:وگفتم دادم تکون سری

.....................

زنهب چیزی به دست لیدا نزاشتم و کردم جمع رو سفره خورد رو شامش مهرداد اینکه از بعد وکوچول ی فرشته .کردم حافظی خدا ازش و بوسیدم رو بهار ی گونه کرد رفتن عزم مهرداد ... میخریدم براش چیزی یه میرفتم باید بود تولدش فردا

مهرداد؛

رو هام لباس و رفتم اتاقم به کوچولوم دختر خوابوندن از بعد و برگشتم ام خونه به مهرداد م کرد عوض

www.romanbaz.ir 506

www.romanbaz.ir

Page 507: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

508

ی خسته صدای آزاد بوق چند از بعد گرفتم رو برادرم ی شماره و برداشتم رو موبایلم بفرمایید؟؟؟:پیچید گوشی توی مهرشاد

چطوری؟؟؟ مهرشاد سالم-

چطوری؟؟؟ تو خوبم داداش سالم-

خبر؟؟؟ چه شکر خوبم منم-

نیست خبری خداروشکر-

... بهاره تولد نیست؟؟؟فردا خبری-

تراس...وای:گفت بلندی تقریبا باصدای اون از بعد و کرد سکوت ای دقیقه چند مهرشاد بگیرم براش چیزی یه برم باید...رفت یادم چرا میگی

ام ونهخ بیان فردا بگو رو مهرنوش و بابا مامان اینکه و برو بله:وگفتم کردم ای خنده تک یدنکن دیر زیاد البته بیاید شام برای شب بهار تولد مناسبت به کوچیک مهمونی یه

ماهستیم؟؟؟ فقط-

www.romanbaz.ir 507

www.romanbaz.ir

Page 508: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

509

لیدا و لیلی با آره-

چطورن دوتا اون:گفت کمی سکوت از بعد مهرشاد

نیست خوب حالش زیاد لیدا البته و خوبن-

شده؟؟ چی؟؟؟چی:گفت و بود معلوم لحنش از شد نگران مهرشاد

تفاقا نباش نگران:وگفتم بودم خونده خوب رو برادرم دست نشست هام لب روی لبخندی زدی؟؟ بهش حرفی ببینم شده حرف کم کمی فقط نیفتاده خاصی

کردم خاستگاری ازش:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش مهرشاد

کردی؟؟؟؟ چی؟؟؟چیکار:گفتم گرد های باچشم

؟؟؟؟!کردم بدی کار-

...ومادر پدر با...اما...نیست بد...نه:گفتم شده گیج

www.romanbaz.ir 508

www.romanbaz.ir

Page 509: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

510

میکنم شون راضی-

مامان اما کنی راضی بتونی شاید بابارو-

میدم بدم انجام بخام رو کاری یه من مهرداد-

هم خواهرش به شده حرف کم اینطور که همونه برای پس:وگفتم م فرستاد بیرون رو نفسم نگفته

بزاری درجریانش و بزنی حرف خانوم بالیلی میتونی ببینم-

بابا امانم به رو وفردا امروز بهتره واینکه... بالتکلیف اینطور میگم بهش حتما فردا البته- میفته راه حسابی اعصاب جنگ یه که نگی چیزی

...داره کم چی لیدا مگه مهرداد میگی داری چی-

و پاک دختر چون نیست یانه داره کم چیزی خانم لیدا اینکه سر بحث مهرشاد ببین- و مامان خزعبالت اینا که میدونی مانمیخورن ی خانواده به که اینه سره بحث معصومیه داره وجود هم دیگه مشکل یه ولی ندارم کاری چیزا جور این به ومن مامانه ی خانواده ...خانوم لیدا به که میدونن ما ی خانواده اینکه

www.romanbaz.ir 509

www.romanbaz.ir

Page 510: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

511

هی اینکه واسه هم بابارو میدونن مهرنوش و بابا فقط:وگفت کرد قطع رو حرفم مهرشاد مامان به که میزنم حرف باهاشون گفتم بندازه راه دوستاش طریق از رو قضایی کارای سری نگن

میکنه؟؟؟ قبول بابا میکنی فکر-

بمونه دور ازم افکار این فعال بزار نمیدونم-

داشتم برات هم دیگه زحمت یه باشه-

چی؟؟؟-

اشبت کن گرم رو سرش حوری یه نیس زحمتی اگه البته ببر زود صبح از رو بهار بیا فردا-

نداری؟؟؟ ای دیگه کار داداش حتما باشه-

خدانگدار فردا تا نه-

...خداحافظ-

www.romanbaz.ir 510

www.romanbaz.ir

Page 511: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

512

طولی و گذاشتم هم روی هامو پلک انداختم تخت روی رو خودم و م کرد قطع رو تلفن ...برد خوابم که نکشید

.......

:،لیلی

ی گهبر بود شده یادم دیشب کردم ریس و راست کارامو سریع شدم بیدار خواب از که صبح لیدا:گفتم بهش رو و بدم نشونش رو لیدا دانشگاه قبولی

یخاستیم که ای رشته همون خوب دانشگاه یه گفتم؛مبارکه که کرد نیگام منتظر و برگشت بدم بهت شد یادم دیروز کیفمه تو اش برگه شدی قبول

میگی؟؟؟؟ راست آبجی وای:گفت باذوق و زد پررنگی لبخند لیدا

دیه ممیگ راس بگیر ماس بیار تو کاسه پ ن:وگفتم خندیدم رفت کیفم طرف به سریع و

خدا یوا جوون آخ:گفت پررنگی بالبخند آخر در و میخوندش بادقت و برداشت رو برگه لیدا ...نمیشهههه باورم

www.romanbaz.ir 511

www.romanbaz.ir

Page 512: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

513

بهاره؟؟؟ تولد شب میدونستی من بشم دکترمون خانوم قربون:وگفتم خندیدم

واقعا؟؟؟:وگفت کرد نگاهم باتعجب لیدا

برا ادوک یه برم کی نمیدونم افتاده هم تو کارا ی همه حاال واقعا:وگفتم کردم فوت رو نفسم کنه تزئین شو خونه کنم کمک برم گفته مهری آخه بخرم بهار

بگیرم؟؟؟ براش چیزی یه برم من میخای-

بری؟؟؟؟نه تنها دست بابا نه:وگفتم انداختم باال سری

مواظبم نیستم که بچه آبجی:گفت باناراحتی لیدا

...رو قبلم اشتباهات نمیخام:وگفتم کردم نیگاش مستقیم

خامنمی نیست درکار اشتباهی آبجی؟؟؟؟هیج اشتباهی چه:وگفت کرد قطع رو حرفم لیدا هیبینم سزاشو اونم بوده دیگه نفر یه بنویسی خودت پای رو افتاد برام که اتفاقی

www.romanbaz.ir 512

www.romanbaz.ir

Page 513: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

514

یرتشغ بی و کثیف دهن به مشتی و ببینم رو لهراسب میخاست دلم فقط شد مشت دستم بزنم

ولی:گفتم لیدا به رو

بیای بعدم و ببری منو میخای هرروز نکنه دانشگاه برم باید دیگه ماه یه آبجی- کنم عادت خورده یه تا برم خودم دنبالم؟؟؟بزار

برم؟؟؟:وگفت ام شونه روی گذاشت رو دستش و اومد سمتم بالبخند کردم نگاش مردد

اشتهد پول ببر منو کیف باش خودت مواظب فقط باشه:گفتم و فرستادم بیرون رو نفسم فهمیدم دیر من بخر برات هم لباس یه خواست دلت بخر دونستی صالح هرچیزی باشی میساختم برات حسابی تیپ یه وگرنه

چی؟؟؟ بهار پس آبجی تو دست از:وگفت خندید لیدا

کنه سوپریزش میخاد باباش ببره بیاد مهرشادش عمو قراره که هم رو بهار-

میرم میشم آماده من پس باشه:وگفت رفت هم تو کمی لیدا صورت چرا نمیدونم

www.romanbaz.ir 513

www.romanbaz.ir

Page 514: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

515

باشه؟؟؟ ها نکنم سفارش دیگه پس... اونا ی خونه میرم منم قربونت-

هدار الزم کمک مهرداد آقا حتما برو نگیر سخت انقدر آبجی باشه:وگفت داد تکون سری

باهات میام در دم تا شو آماده دیه نزن غر انقدر-

آبجی نمیخاد-

دیه نزن حرف من حرف رو لیدا عه-

رفتیم بیرون خونه از هم همراه به و شدم آماده منم شد آماده و نزد حرفی لیدا

میزدن حرف داشتن جدی خیلی که دیدم رو مهرشاد و مهرداد و شدیم خارج پشتی حیاط از مهرشاد به بود چسبیده هم بهار و

دنبالم هم لیدا و رفتم طرفشون به

و اومدن خودشون به هردوشون که کردم ای سرفه تک شم نزدیک زیادی اینکه از قبل معلیک سالم:گفتم من و گفت آهسته سالمی لیدا کردن نیگا لیدا و من به برگشتن

www.romanbaz.ir 514

www.romanbaz.ir

Page 515: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

516

احواالت؟؟؟ خانوم لیلی سالم:گفت بالبخند مهرشاد

چطوری؟؟؟ شما خوبم ممنون-

خوبم منم-

خوبی؟؟ شما:گفت لیدا به رو و

ممنون:وگفت داد سرتکون فقط لیدا

چطورید؟؟؟ شما:وگفتم کردم نگا میکرد نیگا دوتا اون به بالبخندی که مهرداد به

خوبم منم:وگفت زد لبخندی

...اوبم منم:اومدم خودم به بهار باصدای

فسقلچه ندیدمت بگردم االهی:وگفتم کردم وبغلش خندیدم بادیدنش و شدم خم

مویای؟؟؟ هم تو بیرون برم جونم مهرشاد عمو با موخوام:وگفت خندید بهارwww.romanbaz.ir 515

www.romanbaz.ir

Page 516: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

517

میبری؟؟؟ هم منو .جون مهرشاد عمو:گفتم مهرشاد به رو و إنداختم باال ای شونه

بهار فقط نه:وگفت خندید مهرشاد

نمیاره منو عموت دیدی:گفتم بهار به رو و ورچیدم لب الکی

،بابا با تو میرم باعمو من میبرتی بابام نکن گریه:وگفت کرد اخم بهار

میخورمتا نکن زبونی شیرین:وگفتم کردم ای خنده تک

مهرشاد بغل انداخت رو وخودش خندید بهار

میبردید؟؟؟؟؟ تشریف جایی:وگفت انداخت لیدا به نگاهی مهرشاد

آره:گفت لیدا

کجا:گفت رفته باال باابروهای مهرشادwww.romanbaz.ir 516

www.romanbaz.ir

Page 517: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

518

داره خرید سری یه:گفتم روبهش

کردم اشاره بهار به ابرو و باچشم و

ارمد خرید سری یه منم بیارید تشریف پس باشه:گفت لیدا به رو و زد لبخندی مهرشاد بریم باهم

ممنون میرم خودم:وگفت انداخت باال سری لیدا

...هم شما میرم که من حرفیه چه-

میرم خودم نه:گفت حرفش بین لیدا

میکردم نیگا اینا به باتعجب بودم واستاده وسط اون من

بالبخند ومهرداد

...میرسونم هم رو شما میرم دارم من که گفتم:وگفت کرد اخم مهرشاد

www.romanbaz.ir 517

www.romanbaz.ir

Page 518: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

519

...ولی-

زشته انج لیدا که میفته راه کشی گیس و گیس االن بابا أی:وگفتم کردم قطع رو لیدا حرف میرسونه میکشه زحمت هم رو تو بره میخاد که مهرشاد آقا آبجی

باش داشته مارو ی شیره هم این هوای دکتر آق دستتون گفت؛قربون مهرشاد به رو و تو به سپردمش

دادم هل مهرشاد ماشین طرف به رو لیدا و

نباشید نگران هستم مواظبشون:گفت بالبخند مهرشاد و شد سوار رفت بااخم لیدا

نباش ناالخت هستم لیدا مواظب جونم لی لی:گفت بهار و

خدافظ نشه دیر برید فسقل اوکی:وگفتم کشیدم رو ولپش خندیدم

...خداحافظ میبینمتون:وگفت داد تکون سری مهرشاد

www.romanbaz.ir 518

www.romanbaz.ir

Page 519: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

520

...رفت ماشینش طرف به و

سرتقا:گفتم و فرستادم بیرون رو نفسم شدم مطمئن اونا رفتن از اینکه از بعد

خواهر یا سرتقه من برادر نظرتون به:گفت که شنیدم گوشم بیخ رو مهرداد وصدای شما؟؟؟

هردوشون:گفتم بالبخند و برگشتم

دیگه؟؟؟ تخته و در:وگفت کرد ای خنده تک مهرداد

کنم؟؟؟ تزئین رو خونه میکنید کمک بهم :گفت که کردم نیگاش تعجب با

نشه دیر که داخل بریم بفرما نه که چرا بله:وگفتم دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 519

www.romanbaz.ir

Page 520: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

521

..... شدیم اش خونه وارد هم همراه به و زد لبخندی مهرداد

...........................

:لیلی

واقعا یمبود کرده تزئینش رنگی های باشرشره که انداختم پذیرایی به نگاهی کمر به دست بود شده خوشگل

نه؟؟؟ مگه شد عالی واقعا:کردم نگاش برگشتم و اومدم خودم به مهرداد باصدای

دارین ایول بیسته عالی؟؟؟کارتون:وگفتم زدم لبخندی

www.romanbaz.ir داریم ایول:وگفت زد لبخندی 520

www.romanbaz.ir

Page 521: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

522

همون:گفتم و خندیدم

نشدید؟؟؟ خسته:گفت بالبخند

نمه یه:وگفتم دادم ماساژ رو گردنم

تابعد بخوریم ناهار بریم پس:گفت بالبخند

االنا میاد لیدا حتما دیه برم نمیشم تون مزاحم من-

برمیگرده ظهر بعداز و باهاشونه ناهار خانوم لیدا گفت زد زنگ بهم مهرشاد-

واقعا؟؟؟؟:وگفتم کردم نیگاش باتعجب

میمونید؟؟ ناهار برای دادم سفارش پیتزا منم بله:وگفت داد تکون سری

دیه نمیشم تون مزاحم-

www.romanbaz.ir 521

www.romanbaz.ir

Page 522: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

523

حرف باهاتون موضوعی مورد در میخام براون عالوه نیستید مزاحم:وگفت کرد ریزی اخم خانوم لیدا بودن دمغ علت عبارتی به بزنم

میمونم باشه:وگفتم دادم سرتکون تند تند حرف این باشنیدن

باشه :وگفت کرد ای خنده تک

...نزدم نزدم حرفی و خندیدم منم

هم اهارن میز سر بگه رو حرفش آقا تا برگشتیم پذیرایی به خوردیم رو ناهار اینکه از بعد فضولی از کردم دغ نکرد که نکرد واز دهن بزنه رو حرفش تا بودم منتظر هرچقدر

مونده کم میکرد نیگا منو و بود انداخته پا روی پا خونسرد اونم و بودیم نشسته هم مقابل یچ بگید نمیخاید فضولی از میمیرم دارم راستش مهرداد آقا:گفتم و بشم منفجر بود

شده؟؟؟

www.romanbaz.ir 522

www.romanbaz.ir

Page 523: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

524

...راستش بود رفته یادم آهان:وگفت زد پررنگی لبخند و پرید باال ابروهاش

...أهههههههه دیه بکن جون د میکردم نیگاش منتظر

و اومده خوشش خواهرتون از مهرشاد برادرم راستش:اومد حرف به دقیقه چند از بعد و گذاشته میون در باایشون رو موضوع این هم روز اون کرده انتخاب ازدواج برای ایشونو بوده خودش توی همین برای خواهرتون

شد مشغول فکرم و خورد گره درهم هام اخم

شدید؟؟؟ ناراحت:گفت مهرداد

بله:وگفتم دادم تکون راست و چپ به سری

گفتهن بهم رو موضوع این که لیدا از نه برادرتون از و شما گفتم؛از که کرد نیگام باتعجب

خجالتش پای بزارید بهتره-

www.romanbaz.ir 523

www.romanbaz.ir

Page 524: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

525

که ونا کرده خاستگاری لیدا از مهرشاد آقا حسابی روچه:گفتم و فرستادم بیرون رو نفسم مباه هیچ ما و شما اجتماعی ی طبقه کرده فکر این به اینکه و میدونه رو ما شرایط تمام

نداره؟؟؟؟ همخوانی

.................

:مهرداد

منظورتون؟؟؟:گفتم و خورد گره درهم هام اخم حرف این باشنیدن

به هباش توهینی هم اگه ندارم رو شما به توهین قصد من:وگفت انداخت باال ای شونه لیلی شما نه خودمونه

کنی توهین خودت به میکنی غلط تو گفتم دلم ته

...بودم قائل براش خاصی احترام بزنه رو حرف این لیلی که نمیخواست دلم اصال

www.romanbaz.ir 524

www.romanbaz.ir

Page 525: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

526

درستیه؟؟؟ کار کنید توهین خودتون به اینکه:وگفتم

نمیخورید ما به اصال که میدونید هم شما خود:وگفت انداخت باال ای شونه لیلی

؟برایبود؟؟؟ اهمیت بی لیلی برای موضوع این حد چه تا فرستادم بیرون باحرص رو نفسم میزد هارو حرف این نباید بود مهم من

خایمب اجتماعی ی طبقه به توجه با که نیستیم آدمایی اصال مهرشاد و من نکنید اشتباه- بکنیم ای دیگه هرکار یا ازدواج

چی؟؟؟ خانوادتون:وگفت کرد نگاهم باتعحب لیلی

ور شما خواهر وقار و متانت اگه اما کنند مخالفت شاید بله:وگفتم شدم سینه به دست میشن راضی ببینن

افتاده؟؟؟ لیدا برای که اتفاقی بااون حتی-

www.romanbaz.ir 525

www.romanbaz.ir

Page 526: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

527

بکشه کنار که نیست آدمی مهرشاد-

فکر خانوادتون دیگه روز چند نمیخاد دلم نمیدونم:وگفت کرد فوت رو نفسش لیلی کنن لیدا و من درمورد اشتباهی

چیه؟؟؟؟ شما نظر نمیفته اتفاقی چین هم-

بگیره تصمیم باید لیدا خود نمیدونم-

بزنید؟؟؟ حرف باخواهرتون کمی که بخام ازتون میتونم-

تون خانواده رضایت بهتره هم مهرشاد آقا میزنم حرف باهاش آره:وگفت داد تکون سری میکنم مخالفت ازدواج بااین شخصا وگرنه کنه جلب رو

ید؟؟؟نمیش ناراحت کنه ازدواج زودتر شما از خواهرتون واینکه:وگفتم انداختم باال ابروهایی

www.romanbaz.ir 526

www.romanbaz.ir

Page 527: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

528

مه سال جوک:وگفت خندید اون از بعد کرد نگاهم باتعجب اول لیلی حرف این گفتن با ور خودم که نزده گازم خر ولی ببخشیدا بخیل؟؟؟بعدشم یا حسودم من مگه...شداا ثبت هچل تو بندازم

افتادنه؟؟؟ هچل تو مگه کردن گفتم؛ازدواج باحدیت

نی؟؟؟ بهتر این چاله میشه باشه حسابی آدم خورده یه شوهره اون اگه شاید نمیدونم-

خندید دوباره و

...مهرداد آقا داری درازی راه دادم تکون تأسف روی از سری

به هک بودم رسیده نتیجه این به من اینکه... هچل و چاله با بود مساوی ازدواج لیلی نظر از هچل؟؟؟ و چاله با بود مساوی اون برای شدم مند عالقه دختر این

فقط االن گفت میشه و اومد بوجود کم کم لیلی به من ی عالقه فرستادم بیرون رو نفسم ... دارم دوسش

www.romanbaz.ir 527

www.romanbaz.ir

Page 528: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

529

سیک عنوان به رو لیلی من.... نبود کنه عرق زود که داغی تب و آتشین عشق یه از وخبری داشتم دوست بسپرم بهش رو بهار و کنم ازدواج و کنم اعتماد بهش بتونم که

و نمک ازدواج باهاش میتونم من که کسی تنها آناهید از بعد که بگم صراحت به میتونم و ... دختره همین باشم داشته دوسش

..........................

لیلی؛

که شد یچ پرسیدم ازش وقتی تاکسیبا اونم برگشت لیدا که بود شده پنج ساعت تقریبا به ور هاش تخم و اخم و مهرشاد آقا برخورد با که بیاد تنها میخاسته گفت اومدی باتاکسی شده رو

بزنم حرف باهاش که بعد تا میدونم رو قضیه که نیاوردم لیدا روی به فعال

www.romanbaz.ir 528

www.romanbaz.ir

Page 529: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

530

...واال میشد حساس لیدا روی انقدر االن از نباید هم مهرشاد این

دهخن و باحال واقعا اش قیافه کنه باد رو بادبادک یه داشت سعی که کردم نگاه مهرداد به بود دارشده

نشدید موفق هنوز:گفتم خنده با و رفتم سمتش

نداره فایده :گفت باخنده و برداشت دست

بیخیال:گفتم و بود رنگی بادبادکای پر که انداختم پذیرایی خود تا سالن ورودی از نگاه یه ور اون بندازین نمیخاد شماروداره کردم سقط قصد کنم فکر دونه یه این

باشماست حق:وگفت زد لبخندی

؟؟؟؟بزنیم کجا اینو:وگفت برداشت رو هایی ریسه و پالستکی توی انداخت رو کنک باد وwww.romanbaz.ir 529

www.romanbaz.ir

Page 530: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

531

بهتره شهن شلوغ خیلی اضافیه دیه این نظرم به نمیدونم مممٱ:وگفتم کردم نیگاش متفکر

باید طفق دیگه شده تموم کارمون پس کنار میزارم اینو میگید راست:وگفت داد تکون سری میارم میکنم درست قهوه یه میرم بمونید شما کنم هماهنگ رو شام بگیرم تماس یه

کشیدید زحمت بره در خستگیتون

ونشامت کردن هماهنگ به برید شما دادید خجالت منو خیلی امروز دیگه نه:گفتم سریع بهتره چایی نمیکنه در خستگی قهوه میارم چایی دوتا میرم من برسید

ممنون باشه:وگفت داد سرتکون بالبخند

اوایل نداشتم کم هیچی انگار بودم مهری کنار وقتی رفتم آشپزخونه به و زدم لبخندی منم نیست ینطورا اصال میبینم میکنم فکر که االن اما نیست بیشتر عنق بد آدم یه میکردم فکر ...!! خوبه هم خیلی و

.....................

www.romanbaz.ir 530

www.romanbaz.ir

Page 531: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

532

من به و گرفت تلویزیون از نگاهشو گذاشتم مهرداد مقابل و پذیرایی به بردم رو چایی سینی نکنه درد دستتون:وگفت کرد نگاه

میکنم خواهش-

بنشینید هم شما بفرمایید-

بمونم ااونج نبود صالح دیگه بیشتر خوردم سریع رو ام چایی و نشستم مقابلش مبل روی بود زشت و

ندارید؟؟؟ ای دیگه امر شما:گفتم بهش رو خوردم که رو ام چایی

نکنه درد دستتون نه-

تعارف بزنید صدام خواستید کمک شب اگه:وگفتم شد بلند جاش از اونم و شدم بلند جا از نکنیدا

هستید من مهمون هم شما شب:گفت انداخت باال ابرویی

www.romanbaz.ir 531

www.romanbaz.ir

Page 532: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

533

نکنه درد دستتون نمیشیم مزاحم ما میارن تشریف خانوادتون دیه نه-

لیلی:گفت که برم خواستم

رفاح این میشیم ناراحت بهار هم و من هم نیاید اگه:گفت بااخم که کردم نگاش و برگشتم مداد سفارش هم رو شام شما و هستن من ی خانواده فقط مهمونی این میزنید شما که چیه میشم ناراحت واقعا نیاید اگه

این؟؟؟ شد ناراحت االن از اینطور چرا حاال...وا

وگفتم؛باشه دادم تکون سری

هستم منتظرتون ممنون بازم: گفت گرفته ی چهره باهمون

سر واستادم و شدم پشیموم رفتم خروجی طرف به و کردم گرد عقب و دادم تکون سری ...مهری آق:گفتم و برگشتم میکردم خداحافظی ازش باید جام

کردم نناراحتتو که میخام معذرت ولی شرمنده:وگفتم خندیدم کرد نیگام برگشت باتعجبwww.romanbaz.ir 532

www.romanbaz.ir

Page 533: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

534

....رفتم بیرون اش خونه از و کردم پاتند و

.........................

:لیلی

تولد بریم تا بودیم شده آماده لیدا همراه به انداختم آیینه توی خودم به نگاهی

و دبو زانوم روی تا که روش رنگی ای قهوه سارافون با بودم پوشیده رنگ مشکی بلوز یه داشت فرق رنگاش فقط بودم گرفته لیدا و خودم برای پیش وقت چند بود قشنگ

بستم اسبی دم موهامو و پوشیدم مشکی جین شلوار

www.romanbaz.ir 533

www.romanbaz.ir

Page 534: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

535

و وشر رنگ ای سورمه سارافون و سفید بلوز بود شده قشنگ اونم انداختم لیدا به نگاهی ای سورمه جین شلوار و سفید شال

...صلوات ندزدنمون امشب:گفتم بهش رو بالبخند

میدزدن رو هردومون نفس به اعتماد بااین خداییش:وگفت خندید

ایدب گرفته رو تو چشش مهرشادم آق این دیه میگم صد در صد که رو وگفتم؛تو خندیدم باشم داشته هواتو

ردهک خاستگاری ازت میدونم ها مخملیه گوشام نکنی فکر راستی:وگفتم زد لبخندی لیدا

گفت؟؟ بهت وگفت؛خودش کرد نیگام گرد چشمای با لیدا

...نگفتیا بهم که شدم ناراحت حسابی ولی هرکی حاال:وگفتم انداختم باال ای شونه

بهت بگم میخاستم آبجی ببخشید:وگفت اومد طرفم بهwww.romanbaz.ir 534

www.romanbaz.ir

Page 535: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

536

رسیدی؟؟؟ هم ای نتیجه به ببینم بگو حاال نداره عب-

نیستم راضی من نباشین راضی تو و مهرشاد آقا خود ی خانواده تا-

بری میکنم ردت زود که من منه به اگه-

آبجی عه:گفت بااعتراض لیدا

میپره کنی ولش دیه بچسبش صفت روانشناسه یارو واال:وگفتم خندیدم

شن خانواده مهم آبجی که گفتم-

دانی خود خویش کار صالح:وگفتم إنداختم باال ای شونه

بلکم بزنیم بیارم بودم خریده که سفیدابایی سرخاب اون از نمه یه برم:گفتم لبخند وبا شی پسندیده امشب

...رفت هوا به لیدا اعتراض دیگه بار و

www.romanbaz.ir 535

www.romanbaz.ir

Page 536: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

537

...آوردیم هم تهشو سرو کمرنگ لب رژ و کرم یه با هم رو سفیدابا سرخاب اون

تمیگف لیدا و بود شیک خیلی اش جعبه برداشتم رو بود عروسک یه که رو بهار کادوی شیره مه بود بد اش سلیقه اگه معلومه خب نیستا بد اش سلیقه اونم کرده انتخاب مهرشاد .... دیه نمیکرد انتخاب مارو ی

نشه دیر دیه بیابریم....لیدا:زدم صدا رو لیدا و دراومدم فکر از

... اومدم آبجی باشه باشه-

...شدیم مهری ی خونه راهی هم همراه به و اومد لیدا و

...............................

www.romanbaz.ir 536

www.romanbaz.ir

Page 537: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

538

:راوی

دیگه ی دقیقه چند بودن کرده دیر کمی خواهر دو این انداخت ساعت به نگاهی مهرداد بود لیدا و لیلی منتظر مهرداد و اومد می بهار همراه به مهرشاد

دبو گفته و بود اومده جشن به مهرداد مادر و پدر همراه به که انداخت آ پانته به نگاهی آورده تشریف اونم و کرده دعوت هم تورو مهرداد گفته بهم جان خاله که

نزنه ای اضافه حرف آ پانته که بود امیدوار فقط فرستاد بیرون .رو نفسش

خیلی اومد سالن در شدن باز صدای همزمان که موند ثابت ساعت روی دیگه بار نگاهش مچش مقابل لیدا و لیلی که دوخت پذیرایی ورودی به و گرفت ساعت از رو نگاهش سریع شدند ظاهر هاش

دهش برازنده واقعا خواهر دوتا این یهویی تغییر این از نشست مهرداد های لب روی لبخندی بودن

www.romanbaz.ir اومدین خوش:گفت و شد بلند جا از 537

www.romanbaz.ir

Page 538: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

539

ممنون:گفت و زد لبخندی لیلی

یگانه آقای... هستن پدرم ایشون کنم معرفی بزارید:گفت لبخند با مهرداد

رشماد به رو مهرداد و کرد پرسی احوال خواهر هردو با بود ایستاده لبخند با که یگانه آقای هستن مادرم هم ایشون:گفت

پدرش که میکرد فکر باخودش لیلی کردن پرسی احوال هم مهرداد مادر با لیدا و لیلی ...رفته پدرش به هم مهرداد اخالق که گفت دلش ته و مادرشه از تر مهربون

از تربیش و بود پوشیده شیکی دامن و کت کرد پرسی احوال خواهر دو با گرم خیلی مهرنوش بود شده برازنده ای دیگه زمان هر

یپرس احوال لیلی و لیدا با خوب چندان نه بالحنی و رسمی و خشک معمول طبق آ پانته کرد

www.romanbaz.ir 538

www.romanbaz.ir

Page 539: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

540

بود شده لیلی و لیدا های گونه گرفتن گر باعث بود پوشیده که لباسی

میدادن گوش میشد پخش که الیتی موزیک به و بودن نشسته هم کنار هردو

آخه آهنگیه چه این جان مهرداد أه:گفت آ پانته و کرد تعارف میوه کمی مهرداد ...ها تولده ناسالمتی....

ندارم ای دیگه آهنگ همینه:وگفت دوخت آ پانته به رو نگاهش مهرداد

مبارک تولدت آهنگ صدای اون از بعد و رفت tv طرف به و شد بلند جا از عشوه با آ پانته بود برداشته رو خونه کل

مخانو پاندا اومدی خوب رو یکی این گفت باخودش و نشست لیلی های لب روی لبخندی

از تماسش قطع از بعد و داد جواب رو تلفنش مهرداد اومد مهرداد موبایل صدای همزمان کنم خاموش هارو چراغ میرم میان االن:وگفت شد بلند جا

بکشید؟؟؟ رو شادی برف زحمت میشه خانوم لیلی:گفت لیلی به رو وwww.romanbaz.ir 539

www.romanbaz.ir

Page 540: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

541

چشم :گفت وبالبخند شد بلند جا از لیلی

با همزمان هارو چراغ تا بود ایستادن ها همون نزدیکی و کرد خاموش هارو چراغ مهرداد بقیه و بود ایستاده سالن در کنار دست به شادی برف لیلی کنه روشن مهرشاد و بهار ورود با تا بود کرده قطع رو آهنگ آ پانته شن وارد بهار و مهرشاد تا بودن ایستاده همگی هم کنه پلی رو آهنگ اونا ورود

تاریکه اینقد اینجا چرا جونی عمو عه:پیجید سالن توی بهار صدای و بودند منتظر همه

ببینم بزار جون عمو نمیدونم:گفت ومهرشاد

برف لیلی و رفت هوا به که بود سوت و دست صدای و شد روشن ها چراغ تمام همزمان و میزد مهرشاد سر باال رو شادی

www.romanbaz.ir 540

www.romanbaz.ir

Page 541: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

542

میشد پخش هم مبارک تولدت آهنگ

میکرد نگاه ها اون به باخنده بعد با و باتعجب اول که رفت دخترش طرف به مهرداد

کشید بغل و گرفت مهرشاد آغوش از رو دخترش و

جووون آخ..... تولدمه جونی بابایی واااییی:گفت باخنده بهار و شدن ساکت همه

فسقل مبارک تفلدت:وگفت بوسید رو بهار ی گونه باخنده لیلی خندید و

.... شد آویزون گردنش از و انداخت لیلی بغل تو رو خودش یهویی خیلی بهار و

...............

بود مخ روی مدام که آ پانته از بگیریم فاکتور البته بود گذشته خوش همه به واقعا

www.romanbaz.ir 541

www.romanbaz.ir

Page 542: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

543

داختان می پایین رو سرش زده خجالت هم لیدا و میکرد نگاه لیدا به بالبخند گاهی مهرشاد مهرداد اما و بخونن رو مهرشاد دست بودن تونسته خوب پدرش و مهرنوش

حرف همزمان پسرش هردو با داشت تصمیم و بود شده مشکوک مهرداد به فقط پدرش ...بزنه

خیلی .دید رو پدرش ی هدیه وقتی بهار بودند شده داده هم ها کادو و بود شده صرف شام و ندونستن جایز رو موندن لیلی و لیدا برد خوابش خستگی از آخر در و بود کرده ذوق

اونها خانوادگی جمع توی معذب و شدند رو به رو مهرداد مخالفت با که برن خواستن بودند میوه خوردن مشغول همگی بودند نشسته

داداش میگم:گفت مهرداد به رو مهرنوش که

بله؟؟؟:وگفت کرد بلند رو سرش مهرداد

میای؟؟؟؟ هم شما بریم مسافرت یه که کردم راضی رو مهرشاد و مامان و بابا من-

www.romanbaz.ir کنم؟؟؟ چیکار رو پزشکی دندان پس:گفت متفکر مهرداد 542

www.romanbaz.ir

Page 543: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

544

یریمم نرفتیم جا هیچ ما میشه تموم داره تعطیالت این دیگه کن تعطیل ای دوهفته یکی- برمیگردیم و شمال ویالی تا نهایتا

کرده رو دریا هوای دلم شمال نرفتم وقته خیلی میام منم آره:وگفت کرد دخالت آ پانته

شده وابسته خیلی خانوم لیلی به اون چی بهار واما:وگفت داد تکون سری مهرداد

شده وابسته خانوم این به پسرم درواقع:گفت باخودش و زد لبخندی پدرش

بیان هم لیدا و لیلی خب:گفت مهرنوش که نزد حرفی و

دست یهد نه:گفت شد آروم اینکه از بعد کردن سرفه به کرد شروع حرف این باشنیدن لیلی نمیشم مزاحم من نکنه درد شما

هک مهرشاد آقا باشید مطمئن نیست وابسته من به بهار هم اونقدرا:گفت مهرداد به رو و هم هخون مواظب هستیم که لیدا و من نباشید هم اینجا نگران نمیگیره بهونه بهار باشه هستیم

www.romanbaz.ir 543

www.romanbaz.ir

Page 544: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

545

باشه شما مواظب که باشه باید نفر یه واقع در:گفت جدی مهرداد

تونخیال هم شما مهرداد آقا باشیم گردنتون وبال که نیومدیم لیدا و من :گفت جدی لیلی برید جمع

پسرم؟؟؟ موافقی پس :گفت مهرداد مادر و

باشه:وگفت داد تکون سری مهرداد

بیفتیم راه فردا پس که بده انجام کاراتو گفت؛پس خوشحال مهرنوش

باشه:وگفت داد تکون سری مهرداد

خونه به و کردن خداحافظی مهرداد ی خانواده از و کردن رفتن عزم لیلی و لیدا کم کم و ودب گذشته خوش همه به واقعا رفتند و کردند خداحافظی هم ها مهمون ی بقیه برگشتن .... داشتند خوبی شب

www.romanbaz.ir 544

www.romanbaz.ir

Page 545: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

546

راوی؛

و وسایلش بردن مشغول و بره شمال به خانواده همراه به داد بودمهر قرار امروز و ودنب حیاط توی لیدا همراه به بهار و لیلی بود ماشینش عقب صندوق توی گذاشتنشون

تسخ مهرداد برای هفته یه برای حتی اینجا از کندن دل میکرد سواری دوچرخه داشت بهار خواهرش برای کمی وحتی میشد تنگ لیلی برای دلش مسلما بود

کیهت ماشینش به سینه به دست برگشت و بست رو عقب صندوق و کرد فوت رو نفسش یزدم پا تند تند تر زده ذوق اونم و میزد دست بهار برای ذوق با کردکه نگاه لیلی به و داد

همیفتادب راه باید کم کم انداخت مچیش ساعت به نگاهی و نشست لبش روی لبخندی جان بهار:گفت و کرد صاف رو صداش رفت طرفشون

اباییب بله:گفت بهار کردن نگاه مهرداد به برگشتن لیدا و لیلی و ایستاد سرجاش بهار جونم؟؟؟

www.romanbaz.ir 545

www.romanbaz.ir

Page 546: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

547

ها میشه دیر بریم میخایم بیا بدو-

بیاد جونمم لیلی:گفت تابی بی با و میل بی بهار کرد بغلش و رفت بهار طرف به لیلی

میزد صدا درست رو لیلی اسم تازه دخترش زد لبخندی مهرداد

بگذره خوش بهتون برید جونت بابایی و تو نمویام من دیه نه:گفت بهار به رو لیلی باشه؟؟؟

بود چسبیده بهار اما بگیره رو بهار تا رفت لیلی طرف به مهرداد بوسید رو بهار ی گونه و و نشم سوپر برای دلش بود شده تاب بی کمی هم لیلی نمیشد جدا ازش و لیلی گردن به نهنک گریه که بود گرفته رو خودش جلوی خیلی هفته یه برای حتی میشد تنگ بهار و

میره مهرشادت عمو ها میشه دیر دخترم: گفت کالفه مهرداد

دیه برمیگردی میری روز دو یکی بابا شیکست گردنم فسقل:گفت لیلی و

ها نری ها باشی اینجا برگشتم جونم لیلی:گفت و انداخت لیلی به نگاهی بهار

www.romanbaz.ir 546

www.romanbaz.ir

Page 547: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

548

هستم:وگفت زد ی لبخند لیلی

قول؟؟؟:گفت بهار و

قول:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش لیلی

نموجو لیلی جونی لیدا:گفت لیدا به رو و بره پدرش آغوش به تا شد راضی باالخره بهار ها نکونی اذیت

میشه تنگ برات دلم بگذرون خوش حسابی جپن بهار باشه:وگفت خندید لیدا

وهرد به رو و زد لبخندی بود شده دلتنگش زمان همین از انداخت لیلی به نگاهی مهرداد مالش بیشتر هفته یه ما باشید خودتون مواظب نیاد پیش مشکلی امیدوارم:گفت خواهر مونیم نمی

باشین داشته مارو فسقل این و خودتون هوای هم شما شما قربان:گفت بالبخند لیلی میشه تنگ براتون دلمون

www.romanbaz.ir 547

www.romanbaz.ir

Page 548: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

549

دختر این صداقت همه این از نشست مهرداد های لب روی لبخندی

...میشه تنگ برات دلم منم بگه میتونست کاش

میریم دیگه ما نمیکنم سفارش دیگه پس چشم:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش

کنید صبر لحظه یه:گفت لیلی برن اینکه از قبل

و دبری سالمت به تا ببوسیدش:وگفت گرفت مهرداد مقابل بود کرده آماده که رو قرآنی برگردید

خداحافظی از بعد و کرد رو اینکار هم بهار و بوسید رو قران و شد خم کمی بالبخند مهرداد شدند سوار و افتاد راه ماشینش طرف به مهرداد دوباره

www.romanbaz.ir 548

www.romanbaz.ir

Page 549: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

550

و ختری سرشون پشت رو آب کاسه ماشین رفتن با همزمان و برداشت رو آب ی کاسه لیلی ... من سوپر همراهت به خدا:گفت لب زیر

زد لبخندی و

.... میکرد نگاه لیلی به جلو ی آیینه از شد خارج میالن از که آخری ی لحظه تا مهرداد و

...................................

گذاشتن تنها مارو و رفتن دیه داخل بریم بیا خب:گفت لیدا به رو لیلی

ونستنمیت هم مهرشاد آق این:گفت لیلی و برگشتن خونه به هم همراه به و زد لبخندی لیدا بکن الخ الخ رو موهاش برگشتنی ها میخادت سرش خیر کنه؟؟؟ خدافظی ازت بیاد

همینه کار اولین چشم:گفت و خندید لیداwww.romanbaz.ir 549

www.romanbaz.ir

Page 550: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

551

....کنه سرگرم رو خودش تا رفت آشپزخونه به و زد لبخندی لیلی

..................................

ماشینش ی شیشه به ای تقه بودن رفتن ی آماده همه زد ترمز پدرش حیاط مقابل مهرداد اومدی داداش سالم:گفت که کرد نگاه برادرش به و داد پایین رو ماشین ی شیشه خورد نداری؟؟؟ که مشکلی بیاد تو ماشین با داره اصرار آ پانته راستش

کرد؟؟؟ میشه کاریش دارم مشکل چرا:گفت و خورد گره درهم مهرداد های اخم

کرد نمیشه کاریش نه:گفت و انداخت باال ای شونه مهرشاد

نمیشه جوره هیچ یکی این شر از خب خیلی:گفت و فرستاد بیرون رو نفسش مهرداد بیاد بفرستش شد خالص

www.romanbaz.ir 550

www.romanbaz.ir

Page 551: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

552

خانوم لیلی و خانوم لیدا:گفت و برگشت و شد پشیمون بره خواست داد تکون سری مهرشاد دیدی؟؟؟ رو

آره:وگفت داد تکون مهردادسری

نیومد دلم خداحافظی برای بیام خواستم:گفت گرفته ای باچهره مهرشاد

هگیر خانوم لیدا پیش نیاد دلت بریم هم شمال میکنم فکر:وگفت زد لبخندی مهرداد

میندازی؟؟؟؟ تیکه:وگفت خندید مهرشاد

خانوم لیدا نکردی خداحافظی که شد زشت ولی نه:وگفت انداخت باال ای شونه مهرداد نیست بد بزنی بهش زنگ یه نشه ناراحت

باشه:وگفت داد تکون سری مهرشاد

www.romanbaz.ir 551

www.romanbaz.ir

Page 552: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

553

که عروسکی با و بود نشسته جلو صندلی روی ساکت که انداخت بهار به نگاهی مهرشاد و ساکتی؟؟؟ عمو فسقل:گفت و میکرد بازی بودن گرفته براش لیدا و لیلی

میگه بهم جونم لیلی فقط فسقل نگو من به:وگفت شد باز نیشش و کرد بلند رو سرش بهار فسقل

تعصبی عجب:وگفت خندید مهرشاد شد گرم عروسکش با سرش دوباره و

بله:وگفت انداخت باال ابرویی مهرداد

بیخو عزیزم سالم:گفت میشد ماشین سوار که حالی در آ پانته و شد باز عقب در همزمان میام تو ماشین با من

بیوفتیم راه باید کم کم میرم دیگه من:وگفت زد لبخندی مهرشاد

باشه:وگفت داد تکون سری مهرداد

www.romanbaz.ir 552

www.romanbaz.ir

Page 553: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

554

هب برگشت بااخم بهار داد رو آ پانته سالم حواب فقط خشک خیلی مهرداد و رفت مهرشاد میکرد بازی عروسکش با و برگشت حرفی هیچ بدون و کرد نگاه آ پانته

.... افتادند راه همگی بعد دقایقی و نزد حرفی هم آ پانته

:راوی

دربیاره رو لیلی کار و زندگی محل آمار بود گذاشته که جاسوسی علی به رو سوزان درسته؟؟؟ آدرس این مطمئنی:گفت

کردم چک رو آمداشون و رفت ی همه مطمئنم بله:وگفت داد تکون سر علی

یه؟؟؟قاض خونه صاحب پدر گفتی میپرن ها باال باال با پس:وگفت داد تکون سری سوزان

بله:وگفت داد سرتکون علی

زندان بندازه منو پسر کرده جرأت همین برای پس:گفت باحرص سوزان

بری میتونی بود خوب کارت:وگفت کرد پرت میز روی و برداشت اسکناسی ی بستهwww.romanbaz.ir 553

www.romanbaz.ir

Page 554: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

555

... رفت بیرون سوزان اتاق از و برداشت رو پول ی بسته و داد سرتکون علی

چیکار داری هست معلوم:گفت بلندی باصدای و شد سوزان اتاق وارد لیال همزمان باتوأم کنی پیدا لهراسب .آزادی واسه راه یه میکنی؟؟؟؟قرارشد

سفید؟؟؟؟به چشم ی دختره میزنی داد مادرت سر بکش خجالت:گفت بااخم سوزان خیلی انداخته راه رو.ه.ز.ر.ه دخترای اون کار که طرفی اما بودی شاهد خودتم زدم هردری دادنن رضایت بگیری رضایت ازشون بری باید ؟؟؟؟خودت میفهمی نمیشه است گنده کله میگیریم زور به

ان؟؟؟ گوری کدوم میدونی جوری؟؟؟؟؟اصال چه:گفت درهم های بااخم لیال

رفتنگ برای برو امروز همین فهمیدم رو آدرسشون گرفتی کم دست منو زیادی میکنم فکر- یدال که میکنم کاری ن نداد رضایت اگه بزن حرف لیلی دختره اون با برو بار چند رضایت ...کنه امضا رو نامه رضایت خودش دستای با خودش

برم تا مصبو سگ آدرس اون من بده:وگفت انداخت اش شونه رپی رو کیفش لیال

www.romanbaz.ir 554

www.romanbaz.ir

Page 555: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

556

رفت و زد چنگ رو برگه باعصبانیت هم لیال و کرد پرت لیال مقابل رو ای برگه سوزان

دوخت چشم بهش گرفت صورتش مقابل رو عکسی و کشید عمیق نفس جند سوزان تف ننک گور تو پسرمو دخترات نمیزارم گرفتی ازم شوهرمو تو نمیزارم الدن نمیزارم:وگفت ... قبرت به

.... داد ماساژ رو اش شقیقه و کرد پرت ای گوشه رو عکس و

...............................

هاش چشم روی از رو اش دودی عینک شد پیاده ماشین از و کرد متوقف رو ماشینش لیال اومد خوشم:وگفت زد متمددی سوت موهاش روی میزاشت رو اون که درحالی و برداشت هه بلدید کار

هشب پیش وقت چند لیلی که دهنی تو آوری یاد با برداشت رو بود خریده که گلی دسته ور هردوتون وگرنه داریم نیاز رضایتتون به که حیف:وگفت شد مشت هاش دست بود زده

میکشتمwww.romanbaz.ir 555

www.romanbaz.ir

Page 556: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

557

فشرد رو آیفن زنگ و برداشت حیاط در طرف به رو هاش قدم و

روی نگاهش گذاشت ای گوشه و برد مهرداد ی خونه به و برداشت رو بهار ی دوچرخه لیلی بود دلتنگ االن از موند ثابت بهار و مهرداد عکس قاب

پدرت بر ای:گفت حرص با و حاپرید از آیفن زنگ باصدای که بود غرق خودش افکار توی ترکید ام زهره آیفن لعنت

برداشت رو گوشی و رفت آیفن طرف به و

مگس خر بر ای:گفت لب زیر و خورد گره هم در هاش اخم آیفن توی لیال تصویر بادیدن آورده کجا از رو اینجا آدرس لعنت معرکه

باشه؟؟؟؟ امری:گفت وwww.romanbaz.ir 556

www.romanbaz.ir

Page 557: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

558

قاسمی؟؟؟ بانو منزل سالم:وگفت زد پررنگی لبخند لیال

رو درش و رفت بیرون مهرداد ی خونه از سرجاش گذاشت رو گوشی و زد پوزخندی لیلی رد بااخم و زد باال رو لباسش های آستین همینطور افتاد راه حیاط در طرف به و کرد قفل کرد باز رو حیاط

انداخت لیلی به تگاهی در دم لیلی یهویی شدن ظاهر از شده شوکه لیال

...خواهری سالم:وگفت کرد ناراحت و گرفته کمی رو اش چهره و

ایشآس شما دست از ما کنم ؟؟؟؟فکر خبره چه علیک:گفت و ایستاد کمر به دست لیلی نه؟؟؟؟ دیه نداریم

www.romanbaz.ir 557

www.romanbaz.ir

Page 558: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

559

...لیلی:گفت قیافه باهمون لیال

بله؟؟؟ما:گفت اخم همون با لیلی گرفت راه تمساحش های اشک و کرد مصنوعی بغض شد پیدا خریدار شاید دیه جا یه برو خانوم نداریم نیاز غوره آب به اینجا

طغل لهراسب بخام معذرت ازت اومدم لیلی:وگفت شد مانع لیال که ببنده رو در خواست پشیمون و ناراحت خیلی اونه کار فهمیدم وقتی که مامان خاک به کرد رو کار اون که کرد میشه اعدام نبخشیدش اگه لیلی ببخشش گل دست اون آوردن از شدم

کنون آشتی واسه آوردم هم اینو بیا:وگفت گرفت لیلی سمت بود گرفته که رو گلی دسته

خاک هب بود آخرت بار:وگفت لیال ی سینه تخت کوبید محکم و زد چنگ رو گل دسته لیلی رو اتخد برو شی پشیمون زندگی از که میکنم کاری علی والی به وگرنه خوردی قسم مادرم این در دم اومدی بود آخرت بار ندادم لو رو چیز همه بی توی های کاری گند که کن شکر کنم؟؟؟ حالیت دیگه ؟؟؟یاجور رفت دونت شیرفهم فهمیدی؟؟؟؟تو حیاط

www.romanbaz.ir 558

www.romanbaz.ir

Page 559: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

560

مو رو لیلی:گفت و نپره لیلی به میکرد سعی خیلی فشرد هم روی رو هاش دندون لیال هی اون بگذر خونش از و بیا بوده ما خونی برادر اونم خواهریم باهم باشه هرچی ننداز زمین کرد غلطی

ونمخ هم که همینه دقیقا منم مشکل کرد غلط میدونم منم آره : زد داد عصبانیت با لیلی پست میتونه چقدر ؟؟؟آدم!میفهمی آورده خواهرش و خواهرم سر رو بال اون اومده رو مون زندگی داشتیم که لیدا و حسابی؟؟؟؟من چه رو کنه رو کار این که باشه فطرت گم ورتوگ برو آوردید سرما رو بال این که داشتیم عوضی لهراسب و تو کار به کار چه میکردیم ببینم رو کفتار اون شدن آویز حلق و بیام که روزی تا ببینم نحصتو ی قیافه نمیخام کن

.... زد زانو سرجاش و زد بهم محکم رو در و

نداره مشکلی هیچ و خوبه که بود کرده وانمود بس بود شده خسته نبود خوب حالش

بیاد کوتاه و بخوره شکست نمیخاست رو اینبار اما میکرد سنگینی گلوش میون بغضی

....افتاد راه خونه طرف به و شد بلند جا از

www.romanbaz.ir 559

www.romanbaz.ir

Page 560: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

561

کرد رتپ ای گوشه رو گل دسته و انداخت مقابلش ی بسته در به نگاهی عصبانیت با لیال زد ماشین فرمون به ای ضربه و شد سوار رفت ماشینش طرف به بلند های باقدم و

تیمیتونس پاپتی ی دختره بگی رو میاد دهنت به هرچی که رسیده جایی به کارت:وگفت ... نمیزارم راحتتون بدی رضایت بیای آدم ی بچه مثل خودت

:لیلی

یزیچ وگفت؛آبجی کرد تعجب دیدنم با لیدا کردم باز که درو رفتم خونه به خوردی بااعصاب شده؟؟؟

خواهری نه: گفتم و إنداختم باال سری

www.romanbaz.ir 560

www.romanbaz.ir

Page 561: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

562

پریده؟؟؟ رنگت چرا پس-

یدهپر رنگم واستادم آفتاب تو زیاد واقعا؟؟؟حتما:گفتم و گذاشتم ام گونه روی دستمو نباش نگران

آبجی؟؟؟؟ راستی:وگفت داد تکون سری لیدا

دلم؟؟ جون:وگفتم کردم نیگاش سوالی

هنیومد اینکه از کرد خواهی عذر کلی و بهم زد زنگ مهرشاد آقا:وگفت شد سرخ هاش گونه خداحافظی

کرده پیدا نجات پس واقعا؟؟؟خوبه:گفتم و نشست لبم روی لبخندی

نمیزاشتم کشیدم موهاش روی دستی و رفتم جلو نزد حرفی و خندید زده خجالت لیدا میپرداخت بود کرده که رو کاری تاوان باید ببره در سالم جون لهراسب

www.romanbaz.ir 561

www.romanbaz.ir

Page 562: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

563

که وزیر اون از افتاد یادم کنم پا و دست ناهاری تا رفتم آشپزخونه به و کردم فوت رو نفسم کنم دعوتش عیارش و اهل با شب یه و بزنم عباس مش به زنگ یه باید دیدم رو حسام ... داشتن حق گردنم به مون خونه

هک بود اون مارکت سوپر بودن ریخته اش دسته و دار و لهراسب که روزی چون حسام حتی تمنگرف عباس مش از خبر یه که کردم نامردی خیلی هم االنش تا برد بیمارستان به منو

ام هخون بخورن شام یه بیان کنم دعوتشون فردا پس فردا کنم ریزی برنامه جور یه باید

...شدم کارام انجام مشغول و کردم فوت رو نفسم

........................

:راوی

کنی؟؟؟ جلب رو دختره اون رضایت تونستی ببینم:گفت لیال به رو سوزان

www.romanbaz.ir 562

www.romanbaz.ir

Page 563: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

564

تخیال به نه:گفت کرد پرت ای گوشه و برداشت سرش روی از رو شالش که درحالی لیال دیدار ی وعده گفت؟؟؟گفت بهم چی میده؟؟؟میدونی رضایت سادگی این به دختر اون

چی؟؟؟ یعنی این میفهمی میزنن دار رو لهراسب که روزی بعدیمون

...البته:وگفت خندید هیستیریک سوزان

... جنگ اعالم یعنی این:گفت شده کلید های بادندون و

....................

:لیلی

خیلی دلم و اومد می چشم به خیلی بهار و مهرداد نبود واقعا بود گذشته روزی دوسه بود شده تنگ براشون

و ونبیر میرفتیم لیدا همراه به گاهی و میرفت سر ام حوصله بودم بیکار خونه تو بس از میرفتیم ور اون ور این و میزدیم قدم

www.romanbaz.ir 563

www.romanbaz.ir

Page 564: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

565

کردم دعوتش و عباس مش به زدم زنگ دیروز چون بودم کرده خرید کلی صبح از امروز میگفت و نمیکرد قبول اول بیاد شام گفتم وقتی البت و کرد گله خیلی خدا بنده خونه شام هم رو حاجی ی خونه ی شماره شد راضی که کردم اصرار اونقدر اما نیس زحمت به راضی کرده محبت بهم گاهی خانوم حاج هم حاجی هم هرحال در کردم دعوت هم رو اونا و گرفتم برای دلم بیارشی عباس مش گفتم هم رو صابر داشتم حق هم اونا گردن به و بودند بود شده تنگ هاش بازی سیریش

میکردی حسش هم فرسخی هفت از و بود برداشته رو حیاط کل سبزی قورمه خوش بوی

و گفتیممی همونطور و میکردیم درست شیرازی ساالد داشتیم و بودیم نشسته لیدا همراه به آبجی گفت؛میگم بهم رو لیدا میخندیدیم

آبجی؟؟؟ دل جون:گفتم بالبخند

هم نواو اونوقت برمیگشتن شمال از هم مهرداد آقا تا وایمیستادیم کاش:وگفت زد لبخندی نکرده لطف ما به کم هم خدا بنده اون میکردیم دعوت

ینجات میودمد تازه و بخوره اونا به ومهری کالس نکنم فکر:وگفتم انداختم باال ای شونه میکنیم دعوت اونو دیگه روز یه...انشاا میکرد غریبیش

www.romanbaz.ir 564

www.romanbaz.ir

Page 565: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

566

... سالمی داماد روز البت:وگفتم داد تکون سری لیدا

... خندیدم بلند لیدا اعتراض به و

به پامون و دست خدا شکر کردم جور و جمع کم یه رو خونه و بود شده آماده چیز همه میشدن جا شون همه و بود باز کافی ی اندازه

دیه میان دیه مین نیم یه حتما انداختم ساعت به نگاهی

میرسن دیه ساعت نیم حتما بپوش مناسب لباس یه برو:گفتم لیدا به رو

.... شیم آماده تا رفتیم هم همراه به و داد تکون سر لیدا

رو لیلی میخاست اینکه از میکرد مرتب رو موهاش داشت و بود ایستاده آیینه مقابل حسام رفح بالیلی خورده یه امشب همین بشه اگه بود گفته هم خانم حاج و بود خوشحال ببینه امحس دل توی قند بزنن حرف جدی برن دیگه شب یه تا میکنه آماده رو ای زمینه و میزنه بود بخش آرامش براش خیلی درکنارش و همسرش عنوان به لیلی داشتن میشد آب

www.romanbaz.ir 565

www.romanbaz.ir

Page 566: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

567

لیلی رضایت بود موندن فقط و بودن راضی هردو خانم حاج و آقا حاج که خدا شکر

اتاقش به که حالی در فاطمه و خورد دراتاقش به ای تقه که نشست لبش روی لبخندی ها منتظره خانوم عروس دیگه باشه زود داداش:گفت شیطونش بالحن میکشید سرک

االن برو نزن حرفاتو این نشده هیچی هنوز فاطمه:گفت تحکم وبا کرد مصنوعی اخم حسام دیگه میام

میپسندتی باش مطمئن دیگه خوشتیپی:وگفت خندید باشیطنت فاطمه

رفت و بست رو برادرش دراتاق سریع و

شیطون:وگفت داد تکون تأسف روی از سری حسام

نشست لبش روی لبخندی و

هب کلی نگاهی بره بیرون اتاقش از اینکه از قبل و پوشید رو ایش سورمه اسپرت کت ... رفت بیرون اتاق از و انداخت آیینه توی خودش

www.romanbaz.ir 566

www.romanbaz.ir

Page 567: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

568

سرمپ برم باالت و قد قربون...هزارماشاا...ماشاا:وگفت زد لبخندی پسرش دیدن با خانم حاج ...یار دیدن بری میخای که میشه آب دلت تو قند حتما

مامان:گفت اعتراض با حسام

...میزنه منو حرف مامانم دیدی دیدی:گفت فاطمه و خندید خانم حاج

...فاطمه...استغفرا:گفت حسام و

شهن دیر که بریم بیفتید راه رو بحث این کنید تموم خب خیلی:گفت باخنده آقا حاج و مهمونشیم ماهم کرده دعوتمون خدا بنده اون که خاستگاری برید نمیخاید

اونم نمیشیم مزاحم میگفتم من میباره روش سرو از خانمی:گفت بالبخند خانم حاج دیگه نمم شناسیه قدر دختر خیلی نندازیم زمین روشو و محبتامونه جبران برای که میگفت ادبی که بشه نرم منم پسر با دلش کنه خدا شده تنگ براش دلمم طرفی از نیومد دلم

بشه دخترمون

www.romanbaz.ir 567

www.romanbaz.ir

Page 568: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

569

شد دیر که بریم ...انشاا:گفت آقا وحاج میکرد نگاه مادرش به بالبخند حسام

رفت خودش ماشین طرف به هم حسام و رفت ماشینش طرف به آقا حاج و

...افتادند راه لیلی ی خونه طرف به همگی و

:لیلی

گرفتم شمگو کنار و برداشتم رو گوشی و کردم پاتند آیفن طرف به سریع آیفن زنگ باصدای بله؟؟؟:وگفتم

دخترم هستیم ما:گفت که پیچید گوشی توی عباس مش صدای و

شمایید:وگفتم بود شده تنگ عباس مش برای دلم چقدر نشست لبم روی لبخندی اومدین خوش خیلی داخل بفرمایید

فشردم رو دکمه و

اومدن؟؟؟ آبجی:وگفت اومد بیرون آشپزخونه از لیداwww.romanbaz.ir 568

www.romanbaz.ir

Page 569: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

570

استقبالشون بیرون بریم بیا عباسه مش آره:وگفتم دادم تکون سری

مش و رفتیم بیرون پشتی حیاط از رفتیم بیرون خونه از هم همراه به و داد تکون سری لیدا اومدن می طرفمون به که دیدیم رو صابر همراه به خانومش و عباس

بودم ندیده مدلیشو این بود زده باحالی تیپ صابر

شدست ای جعبه و بود گرفته قاب رو صورتش مشکیش چادر با عباس مش زن خانم زهرا اومدن می طرفمون به تن به شلوار و کت و همیشگیش جبورت با هم عباس مش و بود

اومدین خوش خیلی سالم:گفتم لبخند با و ایستادن مقابلمون

اومدید خوش خیلی سالم:وگفت اومد جلو لیدا

فاو چطوره؟؟؟؟بی حالتون گلم دخترای سالم:گفت عباس مش و زدند لبخند نفر سه هر جان بابا بودین شده

بیدخو شما خوبم من سیاه روم بوده من از کوتاهی عباس مش شرمنده:گفتم شرمندگی باwww.romanbaz.ir ؟؟؟؟ 569

www.romanbaz.ir

Page 570: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

571

خوبم منم باشید خوب شما جان بابا خوبم:وگفت داد سرتکون عباس مش

بود خانم زهرا و صابر با پرسی احوال مشغول هم لیدا

مخانو زهرا به رو منم شد عباس مش نوبت شد تموم اونا با پرسیش احوال اینکه از بعد بود شده تنگ براتون دلمون خانم زهرا چطورید شما:گفتم

چطوری؟؟؟ تو دخترم خوبم:وگفت کرد بغلم گرم و فشرد دستش توی رو دستم

خدا شکر خوبم: گفتم بالبخند-

ناقابله، دخترم بفرما:وگفت گرفت سمتم رو پیچ کادو ی جعبه

کردید خودتون ی شرمنده منو چیه کارا این بابا ای-

www.romanbaz.ir 570

www.romanbaz.ir

Page 571: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

572

بود وظیفمون دخترم باشه شرمنده دشمنت حرفیه چه این-

صابر؟؟؟ آق خوبی شما:گفتم صابر به رو و کردم تشکر و زدم لبخندی

چطوری؟؟؟ تو خوبم گفت؛ممنون بالبخند

راه به رو:وگفتم دادم تکون مو کله

زشته نمونید اینجا خونه بریم بفرمایید:گفتم همگی به رو و

ان حاجی ی خانواده حتما اومد در صدای که خونه سمت افتادند راه همگی

اشننب تتها مهمونا زشته میکنم باز درو میرم من داخل برو تو گفتم؛عزیزم لیدا به رو

داخل رفتن و داد تکون سری لیدا

www.romanbaz.ir 571

www.romanbaz.ir

Page 572: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

573

کردم باز درو و کردم پاتند حیاط در طرف به

خونه به و کردم پرسی احوال هم اونا با لبخند با شدند حیاط وارد هم حاجی ی خانواده و رفتیم

...............

اون از دبع کرد تشکر و برداشت لیوانی لبخند با گرفتم عباس مش سمت رو چایی سینی فاطمه و خانم زهرا و خانم حاج برای بعد و بردم صابر و حسام و حاجی برای

خبر چه خب:لبخندگفت با خانوم حاج و نشستم لیدا کنار برداشتم که رو شون چایی همگی هستی؟؟؟ راضی زندگی و کارت از دخترم

راضیم شکر:گفتم وبالبخند دادم تکون سری

کرد؟؟ کار چه رو کنکور جان لیدا:گفت عباس مش و

www.romanbaz.ir 572

www.romanbaz.ir

Page 573: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

574

بهترین تو میره مهر اول از...انشاا و آورده خوبی ی رتبه خدا شکر:وگفتم زدم لبخندی میخونه رو درسش شهر دانشگاه

شکر:گفتند لبخند با همگی و

کردید؟؟ دخترم؟؟؟اجاره شماست مال همش حیاط این:پرسید حاجی

میکشه ها جا اینجور به ما پول مگه حاجی نه:وگفتم زدم لبخندی

...اینجا پس:پرسید باتعجب خانم زهرا

منه ی اجاره پشتیش حیاط وجب نیم همون و خونه این فقط راستش کالمتون بین شیکر- همیگیر اجاره ازمون کم خیلی داره لطف خیلی من به هم اینجا ی خونه صاب میدونم البت کردید مالحظه شدید وارد اول که عمارتی همون که کارمه صاب اصل در هم خونه صاب اونه از هم دراندشت حیاط اون و میکنید زندگی

تو پس آدمیه خوب دخترم بده خیرش خدا آهان:وگفت داد سرتکون متفکر عباس مشwww.romanbaz.ir میشن پیدا کم آدمایی چین هم زمونه و دور این 573

www.romanbaz.ir

Page 574: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

575

دارن لطف من به خیلی بله:وگفتم دادم تکون سری

جون لیلی میگم:پرسید فاطمه و

دلم؟؟؟ جون:گفتم بالبخند

چیه؟؟؟ اینجا شغلت:گفت و شد پررنگ لبخندش

شب تا صبح خدا بنده خودش داره ساله دوسه دختر یه خونه صاب عزیزم داری بچه- ام راضی میدم انجام هم رو اینا و آشپزی البت شم بچه پرستار منم سرکاره

نزد ای دیگه حرف کسی

به میکردم جمع داشتم رو ها لیوان و شدم بلند جا از بودن خورده رو هاشون چایی همه نکنه درد شما دست:گفت رسیدم که حسام

بردیم یچای دوباره و شستیم باهم کرد کمک لیدا آشپزخونه بردم رو لیوانا و دادم تکون سریwww.romanbaz.ir 574

www.romanbaz.ir

Page 575: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

576

میزدن حرف دری هر از همه و بود شده گرم خیلی بحثمون خالصه

میشنفتن گل و میگفتن گل قدیمیا قپل به و

انمخ زهرا و خانم حاج همزمان بندازم راه کاراشو تا رفتم آشپزخونه به و شد شام وقت کم کم میخاید چیزی:وگفتم کردم نیگاشون تعجب با اومدن هم لیدا و فاطمه و

کنیم کمک اومدیم جون لیلی نه:گفت باخنده فاطمه و

بشینید ببرید تشریف مهمونید شما نکنید شرمنده بابا ای-

مهه این پس از بزاریم تنها دست که نداری توقع دخترم:گفت رویی خوش با خانوم حاج و میدیم کمک نداریم که تعارف بیای بر مهمون

www.romanbaz.ir 575

www.romanbaz.ir

Page 576: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

577

انمخ زهرا و خانم حاج و بردن رو سفره فاطمه و لیدا شدیم مشغول و کردم تشکر لبخند با بکشیم رو غذا تا کردن کمک هم

جبرن های بشقاب اومد می هم حسام حتی که بود دار خنده شد انجام همگانی کمک با کارا برد می رو

بود دار خنده واقها

داشتم دیگه شد خورده فاطمه و خانم زهرا و خانم حاج حد از زیاد های تعریف با هم شام کردن تعریف منو که بس میمردم خجالت از

کردن مستفیز هم رو طفلی اون طور همین هم لیدا

ننک کمک کردن اصرار خیلی بقیه آشپزخونه تو گذاشتم رو همه و کردیم جمع هارو ظرف نداشت که نداشت فایده کردن اصرار هرچی و نزاشتم من اما بشورم هارو ظرف

www.romanbaz.ir 576

www.romanbaz.ir

Page 577: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

578

از صابر و عباس مش ی خانواده اول و کردن رفتن عزم همگی کم کم میوه صرف از بعد رو امحس های تخم و اخم وسط این گذاشتم بیچاره صابر سر سربه کلی رفتن بیرون حیای بزارم دلم کجای بودم مونده

هم وحسام رفت بیرون ازحیاط و کرد خداحافظی و کرد تشکر دیگه بار حاجی کشیدید زحمت واقعا خانوم لیلی نکنه درد شما بالبخندگفت؛دست

شدم حال خوش زحمتی چه میکنم خواهش:وگفتم زدم لبخندی

؟؟من مادر نمیاید شما:گفت بود ایستاده که خانوم حاج به رو و کرد خداحافظی لبخند با

اشتمد عرضی یه بمونه منتظر بگو رو پدرت پسرم برو تو:وگفت زد لبخندی هم خانم حاج خانوم لیلی خدمت

زد هم لبخندی و

www.romanbaz.ir 577

www.romanbaz.ir

Page 578: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

579

فاطمه بریم بیا تو پس:گفت فاطمه به رو و داد سرتکون حسام

میام مامان با منم:وگفت انداخت باال سری فاطمه

رفت ابرویی و چشم هم حسام و انداخت باال ابرویی و

ببره نتونست هم رو فاطمه و رفت حسام باالخره میکردم نگاهشون باتعجب

لیلی راستش اومدم؛ خودم به خانم حاج صدای با که میکردم نگاه حسام رفتن به داشتم ....جان

بود واستاده کنارم هم لیدا کردم نیگاش منتظر

خانم حاج بفرمایید:گفتم و

............گفت بالبخند خانم حاج و

www.romanbaz.ir 578

www.romanbaz.ir

Page 579: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

580

:لیلی

بوده گیر تو پیش دلش اول همون از منم حسام و ازدواجته وقت دیگه دخترم راستش- خاطرتو چقدر نمیشه باورت دخترم اما داشته هایی بدخلقی گاهی بودم شاهد خودم اگرچه حتما گفتم کردی دعوتمون خودت که کنم پیدا رو آدرست جوری چه بودم مونده میخاد دخترم بگم بهت رو موضوع این من و بیفته اتفاق این که خداست خواست

میخاست؟؟؟ منو حسام... حسام میکردم نیگا خانم حاج به گرد های چشم با

...نمیشه باورم

میگید؟ راست :گفتم حالت همون با

شنیدی؟؟ هم دروغی حرف من از حال تابه تو دخترم:وگفت خندید ریز خانم حاج

شدم گیج خانوم حاج نداشتم انتظار گفتم؛واقعا و کردم جور و جمع رو خودم

www.romanbaz.ir 579

www.romanbaz.ir

Page 580: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

581

میدونم:گفت کشید بازوم روی وار نوازش رو دستش که درحالی و زد لبخندی خانوم حاج بدونم؟؟ رو نظرت میتونم حاال میدونم دخترم

و ودمب شده گیج خیلی میکرد نگاه خانم حاج و من به لبخند با که انداختم لیدا به نگاهی گیجم واقعا خانوم حاج بگم حرفی بهتون نمیتونم االن:گفتم

و وقا حاج همراه خوردن چایی برای شب یه بده اجازه پس :گفت لبخند با خانوم حاج چی داخ ببینیم بزن حسام با حرفاتو شب اون و بکن فکراتو زمان اون تا تو بیایم حسامم میخاد

گرفته گر هام گونه میکردم احساس دادم تکون سری

چشم:گفتم و انداختم پایین رو سرم

میشیم مزاحم جمعه هفته آخر ...انشاا پس-

وگفتم؛باشه دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 580

www.romanbaz.ir

Page 581: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

582

رفتند و کرد خداحافظی و زد لبخندی خانوم حاج

نشدم رفتنشون متوجه زیاد که بودم گیج اوتقدر

میکردم فرار ازش همیشه که بداخالق اخموی مرد حسام؟؟؟اون واقعا

ها یاری هوای و حال تو االن از آبجی:هوا پریدم متر یه لیدا بباصدای

بودا حرفا اون از:گفتم کمر به دست و بااخم برگشتم

... میکنی فکر داری وایستادی خونه وسط تو که اینطوری:وگفت خندید

www.romanbaz.ir 581

www.romanbaz.ir

Page 582: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

583

کرد نیگام شیطون و

بخاد منو باید حسام چرا موندم من روانی وگفتم؛آخه خندیدم

زا شخصیت و ادب و خوبیه خدا؟؟؟؟پسر بنده چشه مگه:وگفت انداخت باال ای شونه لیدا میباره ش خانواده و خود

ها پریده ندی جواب

خب نداشتم توقع اصال-

مهرداد؟؟؟ بخاد؟؟؟آقا تورو کی داشتی توقع پس-

خندید بلند و

رفتم بهش ای غره چشم

www.romanbaz.ir 582

www.romanbaz.ir

Page 583: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

584

...مهرداد

...بود مهرداد اگه شاید واقعا.... بود شده تنگ براش دلم

میکنم من چیه فکرا این دادم تکون راست و چپ به رو سرم

نداشتم رو هیچی به کردن فکر ی حوصله فعال کنم عوض رو لباسام تا رفتم اتاق به

ها فظر باشستن رو خودم تا بردم پناه آشپزخونه به کردم عوض رو لباسام اینکه از بعد .. اومد کمکم به هم لیدا و.... بشم رها افکر این از و کنم سرگرم

..........................................

:راوی

www.romanbaz.ir 583

www.romanbaz.ir

Page 584: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

585

همه به واقغا مدت این و میگذشت شمال توی مهرداد ی خانواده حضور از روز شش پنح برای هک هایی دلتنگی از گرفت فاکتور باید مهرشاد و مهرداد برای البته بود گذشته خوش گاهی هم آ پانته و میگرفت رو لیدا و لیلی ی بهونه هم بهار و داشتند دوخواهر دواون بود مهرداد مخ روی حد از زیاد اوقات

کرف توی عمیق و بودن نشسته ساحل کنار بودن کرده درست که آتیشی مقابل دوبرادر ساحسا از که بود گفته و بود زده حرف هردو با پدرشون که بود پیش ی دقیقه چند بودن

کنن خودشون حال به فکری هردو باید و ه خبر با خواهر دو اون به نسبت پسرهاش

این اب بود مطمئن چون بزاره درجریان رو هما چطور که بود این نگرام بزرگ ی یگانه البته نمیاد کنار موضوع

رضایت خودشون که بود خواسته و بود گفته مهرشاد و مهرداد به هم رو موضوع این و کنن جلب رو مادرشون

...بود تر سخت مهرشاد کار مسلما وسط این البته

www.romanbaz.ir 584

www.romanbaz.ir

Page 585: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

586

فرستادند بیرون رو نفسشون همزمان هردو

گیجم واقعا:گفت مهرداد و

کنم؟؟؟ جلب مامانو رضایت چجوری همینطور منم:گفت ومهرشاد

گرانن بیشتر من کنه مخالفت زیاد من با نمیکنم وگفت؛فکر انداخت باال ای شونه مهرداد گفتی لیدا به رو موضوع این تو که اینه حداقلش ام لیلی العمل عکس

مامان حرف به کامل وقت هیچ جورایی یه تو داداش آسونتره من از تو کار:گفت مهرشاد ...من اما بودی ما ی همه از مستقل و ندادی گوش

دست از رو خانوم لیدا میخای اگه:وگفت گذاشت برادرش ی شونه روی رو دستس مهرداد کار شی تسلیم زود اگه میکنه شلوغش خورده یه اول مامان نیا کوتاه جوره هیچ ندی میشه مجبور باشی سرسخت اگه اما میکنه خودشو

www.romanbaz.ir 585

www.romanbaz.ir

Page 586: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

587

داداش ممنون باشه:وگفت داد تکون سری مهرشاد

برمیگردیم فردا باالخره:وگفت فرستاد بیرون رو نفسش و

خوبیه حس:گفت و زد لبخندی مهرداد

...آره:گفت بالبخند ومهرشاد

..............................

:لیلی

اومدن می حاجی ی خانواده فرداشب بودم خیره ای نقطه به و بودم نشسته چونه به دست بزنم حرف حسام با من تا

www.romanbaz.ir 586

www.romanbaz.ir

Page 587: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

588

ودنب رضا دلم هم جوره وهیچ میکشید سوت مخم که بودم کرده فکر اونقدری روز چند این

...برم بهار پیش از نمیخاستم

کنم کار نمیشد دیه و اون ی خونه میرفتم باید میکردم ازدواج باجسام اگه چون

پیش هم و بهاره پیش هم دلت یا بری؟؟؟ بهار ازپیش نمیخای واقعا:گفتم باخودم مهرداده؟؟؟

بزارم؟؟؟ دلم کجای رو مزخرف حس این ها کردم گیری عجب فرستادم بیرون رو نفسم

میشد منفنجر داشت دیه سرم بزنم قدم نمه یه بیرون برم تا شدم بلند جام از

که جوری شده هرطور و میزنم حرف حسام با بخاد خدا هرچی.... میشه چی ببینم فردا تا ... میگم بهش دلمو حرف نشه ناراحت

www.romanbaz.ir 587

www.romanbaz.ir

Page 588: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

589

:لیلی

بودیم کاری تمیز مشغول و بودیم بیدارشده لیدا همراه به زود صبح از روز اون فردای

دمبو دلتنگشون چقدر برگردن بود ممکن چون کردیم گیری گرد یه هم رو مهرداد ی خونه

یمنانداشت هردو دیگه خریدیم میوه خورده یه و خرید رفتیم و کردیم تمیز ترو هم رو حیاط

بیان هشت ساعتای اینا خانوم حاج بود قرار بود غروب دمای دم

هم در هامو دست مدام و داشتم بدی استرس بود هفت انداختم ساعت به نگاهی دلم تو بود افتاده بدی نگرانی یه واقعا میپیچیدم

نگاه یدال به مظطربی بالبخند و برگشتم شونم رو گذاشت دستشو کسی اینکه بااحساس بیان اننمیخ دیدی؟؟؟بابا آیینه تو قیافتو خدا تورو آبجی وای:وگفت خندید بلند که کردم

اریدد تفاهم ببینیم بزنید حرف باهم خورده یه دوماد شاه و تو بیان میخان که خاستگاری ...یانه

مجواب امشب میخام منم...شادومادا نگو نشده هیچی هنوز:وگفتم رفتم بهش ای غره چشمwww.romanbaz.ir کنم ازدواج حسام با نمیتونم من بگم رو 588

www.romanbaz.ir

Page 589: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

590

؟؟؟؟!چرا آخه:گفت تعجب با لیدا

از نم جورایی یه ندارم باشم داشته بهش نسبت باید که رو حسی اون میدونی... را یه سی- میترسیدم خدا بنده این از اول همون

باهاش دلم نکن نیگا اینجوری:وگفتم کشیدم بازوش روی دستی کرد نگاهم باتعجب لیدا نیست

...من خاطر به ولی آبجی راحتی هرطور:وگفت زد لبخندی لیدا

قآ این دیه هفته سه دو نهایتش که تو... تو؟؟؟عمرا خاطر واس:وگفتم کردم ای خنده تک بترشم تو خاطر به که نخوردم خر مغز که منم میبره میگیره دستتو میاد دکتره

...آبجی:گفت اعتراض لیدا

...بدن شوهر میخان رو دختره داره خجالت نکن آبجی آبجی انقدر:وگفتم خندیدم

www.romanbaz.ir 589

www.romanbaz.ir

Page 590: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

591

خندیدیم هردو و کرد صدا اسممو تر بلند اینبار و

..................

شلوار و تمداش تن به رنگی مشکی زرشکی بلند تونیک انداختم آیینه توی خودم به نیگا یه به ودمب مالیده سفیداب سرخاب خورده یه لیدا اصرار به زرشکی بلند روسری با مشکی جین بودم کرده سیا هم چشمامو و صورتی لب رژ با کرم خورده یه صورتم

... بود داده تغییر خیلی رو ام قیافه همونم

... بودیم حسام ی خانواده منتظر و بود پوشیده قشنگی های لباس هم لیدا

سقط داشتم استرس از منم و کنه باز درو تا رفت لیدا دراومد صدا به در زنگ صدای که میشدم

هم درآخر و فاطمه بعد خانوم حاج بعد آقا حاج اول و شد باز خونه در دقیقه چند از بعد شدند وارد بود دستش زیبایی گل دسته که حالی در حسام

www.romanbaz.ir 590

www.romanbaz.ir

Page 591: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

592

ویت نمیتونستم حتی کردم پرسی احوال همگی با شدن رنگ به رنگ کلی و خجالت با ... میسوخت براش دلمم خدا بنده کنم نگاه حسام صورت

ناقابله بفرمایید:وگفت گرفت سمتم رو گل دسته و اومد طرفم به

افتادید زحمت تو ممنون:وگفتم گرفتم ازش رو گل دسته

...زحمتی چه دارید اختیار:گفت زیر به وسر زد لبخندی

... نزدم حرفی و زدم لبخندی

درپ بیامرزه خدا:گفت خانوم حاج و نشستم لیدا کنار ای گوشه و کردم تعارف چایی همه به میبودن روزی چین هم باید مادرتو و

www.romanbaz.ir 591

www.romanbaz.ir

Page 592: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

593

باشن ایدب که اونایی تقدیره دست بیامرزه هم شمارو رفتگان خدا:وگفتم زدم غمگینی لبخند ومآر هاتو زخم از خورده یه اینکه جای به و نداره فرقی نبودشون و بود که هم اونایی رفتن ما زخم رو میپاشن نمک و هستن میزنن زخم بهت بیشتر کنن

فرستادم بیرون مانند آه رو ونفسم

ایدب خیر امر توی بگذریم که حرفا این از حاال:گفت خانم حاج و شد سکوت ای دقیقه چند کنیم شتاب

دارید اهمتف باهم ببینید بزن حرف پسرم با دخترم:گفت آقا حاج که انداختم پایین رو سرم برای یممیرس خدمت تر رسمی ندارید...انشاا که نداشتید مشکلی و داشتید تفاهم اگه یانه

خاستگاری

...بفرمایید:گفتم و شد بلند جاش از هم حسام شدم بلند جا از و دادم تکون سری

بفرمایید:گفتم و کردم باز رو اتاق در افتاد راه دنبالم حسام

www.romanbaz.ir بفرمایید اول شما:گفت و کرد بلند رو سرش 592

www.romanbaz.ir

Page 593: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

594

گذاشت باز نیمه هم رو اتاق در و سرم پشت اونم و رفتم اتاق به و دادم تکون مو کله

نشست روم به رو اونم و نشستم ای گوشه

بزنید رو دارید که حرفی هر بفرمایید :گفت اون از بعد و بود سکوت ای لحظه چند

میگفتم؟؟؟ من اول کردم نیگاش جدی و کردم بلند رو سرم

بود بهتر میگفت اون اول داشت گناه

حسام آقا بفرمایید اول شما-

... بگم جوری چه نمیدونم راستش :وگفت داد تکون سری حسام

تحصیالتش سنش شغلش از کرد تعریف خودش از زدن حرف به کرد شروع و

...احساساتش از آخر در و دیگه های حرف کلی و هستن مذهبی ی خانواده اینکه وwww.romanbaz.ir 593

www.romanbaz.ir

Page 594: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

595

باهم لحاظی هیچ از ما واقعا کرد نگاه من به و کرد بلند رو سرش شد تموم که حرفش نداشتیم تفاهم

بفرمایید شما:وگفت کرد نگاهم منتظر

بزنم رو حرفام بامالیمت کردم سعی

ویت هم...ماشاا شما گفتید سنتون و خانوادتون سطح تحصیالت شغل از شما حسام آقا- سدر و هستید مهندس خودتون قول به و دارید بیایی برو پدرتون شرکت توی هم و بازار براتون من حاال و هستید اصالت با و باالست خانوادتون سطح اید جامعه این ی خونده یه مردن که دارم مادر و پدر یه ندارم ای خانواده دیپلمه تحصیالتم داریه بچه شغلم بگم و خانوادگی سطح حرفان این و قاچاق کار تو و ان بدکاره هردوشون که دارم برادر و خواهر یمقید این به ای خانواده که داریم؟؟؟شما تفاهیم هم با ما شما نظر به ندارم هم اصالتی معرفی اقوامتون به همسرتون عنوان به منو و کنید ازدواج بامن میخاید چطور دارین

دب اسمم جا همه بیارم اسمشونم میاد شرمم که برادرم و خواهر خاطر به که کنید؟؟؟؟منی که میکنن فکر همه و اومد سرش بال اون خودم از تر کوچیک خواهر که منی اومده دهن به کنید؟؟؟روتون ازدواج بامن میخاید بازم شما حرفا این ی همه با بوده خودش خواست به

...که جماعتی به منه؟؟؟اونم زن قاسمی لیلی بگید و بگیرید باال سرتونو میشه

www.romanbaz.ir 594

www.romanbaz.ir

Page 595: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

596

با نمیخام من ندارم مردم حرف به کاری من خانوم وگفت؛لیلی پرید حرفم میون حسام کنه توهین من همسر به من جلوی نمیتونه کسی کنن زندگی مردم حرف

هک سرتون پشت نگن شما روی جلوی مردم اما صحیح شما حرف:وگفتم زدم زدم لبخندی اآق ندارم تحمل که کشیدم بدبختی و سختی اونقدر من میگن که من روی توی میگن کنم فکر ازدواج به نمیتونم اما تونم شرمنده حسام

...من خانوم گفت؛لیلی گرفته ای چهره با حسام

اب که بدخلق حاجیه پسر همون من برای شما بزارید:وگفتم ندادم بهش زدن حرف مجال توی فقط ما حاضر درحال بمونید نمیدونستم خودمم و داشته جا همه هوامو حساب این داریم تفاهم باهم سن

بود معلوم کامال بود کالفه حسام

دلتون ام وگفتم؛شرمنده شدم بلند جا از شد بلند جاش از کشید موهاش به دستی باشه نشکسته

www.romanbaz.ir 595

www.romanbaz.ir

Page 596: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

597

ضوعمو این به وجه این از وقت هیچ شرمنده دشمنتون:وگفت زد حالی بی و رنگ کم لبخند بگید درست شما شاید بودم نکرده نگاه

بیرون اتاق از نزد حرفی...حسام آقا حرفایید این از تر فهیم میدونستم:وگفتم زدم لبخندی سرش پشت هم من و رفت

جان مادر کنیم زحمت گفت؛رفع اش خانواده به رو و

مادر؟؟؟ شد چی:وگفت شد بلند جا از خانوم حاج

و بودن شده بلند هم فاطمه و آقا حاج میدادم گوش حرفاشون به و بودم ایستاده ای گوشه میزنم حرف باهاتون خونه:گفت حسام

بااجازه: گفت من به ورو

باشیم هم دور شام میموندید:گفتم روبهش

... مادر بریم نمیشیم مزاحم:وگفت انداخت باال سری

www.romanbaz.ir 596

www.romanbaz.ir

Page 597: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

598

خدانگهدارتون:گفت من به رو و

و رفتن فاطمه همراه به و کرد خداحافظی هم آقا حاج رفت بیرون خونه از همه از زودتر و دخترم باشی نکرده ناامیدم گفت؛امیدوارم بهم رو خانوم حاج

خانوم حاج میموندید بیشتر:گفتم و زدم لبخندی

دخترم نکنه درد دستت-

بود گرمی آغوش چه کرد بغلم و

شیش آشنایی شخص جیغ با که بودم غرق ای دیگه دنیای توی اومدم بیرون آغوشش از ......لیلییییییییییی:هوا پریدم متر

لیلی؛

www.romanbaz.ir 597

www.romanbaz.ir

Page 598: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

599

رو شمآغو و نشستم زمین روی اومدم سمتم به دو با که کردم نیگا بهار به گرد های چشم با میچرخوندمش که حالی در شدم بلند جام از بغلم تو انداخت رو خپدش بهار و کردم باز

ودب شده تنگ برات دلم چقدر خودم ی فسقلچه وگفتم؛سالم کردم مالیش ماچ حسابی لیلی دل عزیز

راتب منم دل جونم لیلی:گفت ذوق با بهار و .اش گونه رو گذاشتم گنده ی بوسه تا چند و اوبی؟؟؟ بود شده تنگ

عزیزم بشم فدات من االهی شدم هم تر اوب دیدم رو تو که االن بودم اوب:وگفتم خندیدم

؟؟!!میکنی مراقبت خوشگل کوچولوی این از دخترم:اومدم خودم به خانم حاج باصدای

من دل عزیز بهاره این آره شد فسقل این پرت حواسم ؛ببخشید گفتم شرمندگی با

ببخشدش خدا:گفت لبخند با خانم حاج

هستید؟؟؟ لیلی مامان شما:گفت باتعجب بهار کرد نوازش رو بهار ی گونه و

عروسم میشه تم لیلی خاله و میشم مادرش بخاد خدا گفت؛اگه بالبخند خانم حاج

www.romanbaz.ir 598

www.romanbaz.ir

Page 599: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

600

عروس؟؟؟:گفت بهار و کردم نیگا خانوم حاج به زده خجالت

دندش عالفم خیلی حتما دخترم میرم دیگه من:گفت من به رو و داد تکون سری خانوم حاج خدانگهدارت فعال

و حسام ی خانواده کنار در دم که دیدم رو لیدا و رفتم در دم تا بود بغلم بهار که درحالی بود ما به پشتشون و بود ایستاده مهرداد

بود شده تنگ براش دلم چقدر ریخت دلم مهرداد دیدن با

سالم:گفتم آروم و رسیدیم بهشون

نشست هاش لب روی کمرنگی لبخند من بادیدن و داشت ریزی اخم برگشت مهرداد

بودیم خیره هم به هردو

مهرداد؟؟؟ آقا خوبید:وگفتم اومدم خودم به زودتر من

www.romanbaz.ir 599

www.romanbaz.ir

Page 600: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

601

چطورید؟؟؟ شما خوبم سالم:وبالبخندگفت اومد خودش به مهرداد

گذشت؟؟ خوش سفر خوبم شکر-

خالی جاتون بود گفت؛خوب لبخند باهمون

ما جای به دوستان:گفتم و دادم تکون سری

دوختم فاطمه و خانم حاج به رو نگاهم و

بیاید بهتره مامان:گفت و زد بوقی حسام

رفتند و کردند خداحافظی دیگه بار فاطمه و خانوم حاج

میکرد نگاه اخم با هم مهرداد به و داشت عجیبی غم حسام نگاهم

ودب آغوشم در که بهار به رو لیدا و بستم رو درحیاط رفتند حسام ی خانواده اینکه از بعد ها ندیدی منو جون بهار:گفت

www.romanbaz.ir 600

www.romanbaz.ir

Page 601: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

602

دبو شده تنگ برات دلم لیدا خاله وای:وگفت لیدا بغل تو انداخت رو خودش ذوق با بهار

عزیزم بود شده تنگ برات دلم منم:گفت و بوسید رو بهار ی گونه باخنده لیدا

داشتید؟؟؟ مهمون:اومدیم خودمون به مهرداد صدای با که میکردم نیگاشون لبخند با

...بله:وگفتم دادم تکون سری کردم نیگاش برگشتم

...بشه عروس میخاد جونی لیلی جونی بابایی:گفت ر بها وهمزمان

و خورد گره درهم هاش اخم که افتاد مهرداد به نگاهم و گرفتم دندون به لبی واقعا؟؟؟:گفت

یهویی چه:گفت من روبه و

باره به نه و داره به نه:گفتم و فرستادم بیرون رو نفسم

معلومه بله:گفت بااخم ومهرداد

www.romanbaz.ir 601

www.romanbaz.ir

Page 602: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

603

تو هب بگه نیس یکی شم عروس من مثال حاال دیوار به بکوبم رو سرم میخاست دلم یعنی چه؟؟؟

کنیم استراحت خونه بریم بابایی بغل بیا گلم دختر:گفت بهار به رو مهرداد

خداحافظی هم مهرداد شد راضی بعد و باشه ما پیش میخاد که زد مغ خورده یه اول بهار رفتند اش خونه به بهار همراه به و کرد

نبود خوب حالش زیاد مهرداد آقا اینکه مثل:گفت لیدا رفتنشون با

خونه بریم بیا باز کرده گل بازیش بدخلق رگ :وگفتم زدم پوزخندی

خوابیدیم همیشه از زودتر خوردیم حاضری شام یه و برگشتیم خونه به لیدا همراه به

خما اونطوری مهرداد نباید ندیدن هفته یه از بعد بود مشغول فکرم همش خوابی چه البته میکرد تخم و

www.romanbaz.ir 602

www.romanbaz.ir

Page 603: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

604

.............................

دمکر نیگاش تعجب با میشد آماده داشت که دیدم رو لیدا و شدم بیدار خواب از زود صبح کجا؟؟؟ باشه خیر:وگفتم

رون؟؟؟بی باهم بریم میشه ببینه منو میخاد زد زنگ مهرشاد آقا:وگفت زد لبخندی

که میخاستی اجازه من از دیه؟؟؟اگه دوختی و بریدی وگفتم؛خودت کردم مصنوعی اخم ...نبودی آماده اینجوری االن

نمیام میگم میزنم زنگ باشه:وگفت شد گرفته اش چهره

بهار ظبموا برم منم دیه دلتنگیه کرد نمیشه کاریش ببین یارو برو...آخی:وگفتم خندیدم کنی خوری تک هارو سوغاتی اگه نامردی باشم

خدافظ میرم دیگه من باشه:وگفت خندید لیدا

www.romanbaz.ir 603

www.romanbaz.ir

Page 604: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

605

خدافظ-

افتادم راه مهرداد ی خونه طرف به و شدم آماده و کردم جور و جمع رو خونه خورده یه

میکرد سواری چرخ داشت بهار و بودن حیاط تو که دیدم رو بهار و مهرداد تعجب درکمال و

بود محو افق تو هم مهرداد

خیر به صبح سالم:وگفتم کردم ای سرفه تک

خیر به هم شما صبح سالم:گفت و دوخت من به رو نگاهش مهرداد

به حتصب جونم لیلی سالم:گفت میچرخید دورم چرخ با که درحالی و افتاد من به ر بها نگاه خیر

شدم گیج دورم نچرخ خودم فسقل سالم:گفتم باخنده

www.romanbaz.ir 604

www.romanbaz.ir

Page 605: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

606

مطب؟؟؟ نمیرید امروز ببخشید:گفتم مهرداد به رو و

بره در سفر خستگی تا نمیرم امروز نه:وگفت انداخت باال سری مهرداد

خونه میرم نمیشم دختری پدر خلوت مزاحم پس باشه:وگفتم دادم تکون سری

لیلی:گفت مهرداد که برم خواستم و کردم گرد عقب

یرتقص داشتم من که بود حالی چه این میکوبید ام سینه به وار دیوانه رو خودش قلبم داشتید؟؟ امری:وگفتم برگشتم میزنه صدا منو اینطور که مهرداده

رحالدره تو هم باشم خونه من بشین اینجا بیا:وگفت کرد اشاره خودش کنار خالی جای به باشی بهار مواظب باید

... بود الزم کفگرگی کنم فکر هم من سوپر این

فرمودم مزاح:وگفت کرد ای خنده تک که کردم جمع رو صورتم

www.romanbaz.ir 605

www.romanbaz.ir

Page 606: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

607

فرمودی مزاح که فرمودی میل غلط شوما:گفتم دلم ته

بشین:وگفت کرد اشاره خالی جای به باردیگه

که مکرد نیگاش باتعجب شد بلند جاش از نشستم کنارش بافاصله و رفتم طرفش به برمیگردم برم خونه وگفت؛تا زد لبخندی

چرخ و میخوند شعر خودش برای ذوق با که دادم بهار به حواسمو و دادم تکون مو کله میشه عروس داره لیلی:میگفت هم وقتا گاهی میکرد سواری

میاورد در منو حرص و

بود دستش بسته تا چند که حالی در برگشت مهرداد که بود گذشته ای دقیقه چند

هارو تهبس بالبخند کردم جور و جمع رو خودم که نشست چفتم قشنگ یعنی نشست کنارم سوغاتی اینم:وگفت گرفت طرفم به

نبودم زحمت به راضی نکنه درد دستتوم:وگفتم زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 606

www.romanbaz.ir

Page 607: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

608

که نداریم تعارف:گفت بالبخند مهرداد

االن و دربیارم بازی ضایع نمیخواس دلم کنارم گذاشتم و گرفتم ازش رو بسته و خندیدم کنم نیگاشون

اومد می بهار ی خنده صدای فقط اصل در گذشت سکوت تو ای دقیقه چند

کنید؟؟؟ ازدواج میخاید واقعا:گفت و شکست رو سکوت مهرداد

دارید؟؟؟ مشکلی موضوع این با گفتم؛شما مشکوک و برگردوندم رو سرم

دیدج پرستار یه فکر باید کنید ازدواج اگه خب:وگفت کرد اخم دوباره و کرد ای سرفه تک باشم بهار برای

باشید واقعا؟؟؟؟پس-

www.romanbaz.ir 607

www.romanbaz.ir

Page 608: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

609

کنی؟؟؟ ازدواج میخای:وگفت کرد نگاهم جدی مهرداد

وگفتم؛نه انداختم باال ای شونه

بود گرفته ام خنده شده عصبی حسابی بود معلوم

بزنید؟؟؟ حرف مشخص میشه:گفت بااخم

دارمن قصدی چین هم چون نه گفتم منم کنی ازدواج میخای گفتید شما تر مشخص ازاین-

چرا؟؟-

ساخته هم واس حسامه آقا منظورم میگم رو کی دیه میدونید نمیخوریم هم به زیاد- و خانوادگی سطح تا گرفته اخالق و رفتار نظر از داریم فرق هم با آسمون تا زمین نشدیم دیگه چیز هزار

همین؟؟؟ خاطر به گفت؛فقط باکنجکاوی مهرداد

www.romanbaz.ir 608

www.romanbaz.ir

Page 609: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

610

اهاشب نمیشه نخای رو کسی وقتی که نداریم تعارف وگفتم؛باهم انداختم باال ای شونه کنی ازدواج

نداریم تعارف باهم که خوب چه:وگفت زد لبخندی مهرداد

نیومد؟؟؟ پیش براتون مشکلی هفته یه این:وگفت خندید که کردم نگاهش چپی

بگیره رضایت اینکه واسه حیاط در اومد بار یه خواهرم فقط نه-

خب؟؟:گفت بااخم مهرداد

رفت کردم ردش جمالتون به خب-

ندارم موضوع این به خوبی حس اصال:گفت و فرستاد بیرون رو نفسش مهرداد

www.romanbaz.ir 609

www.romanbaz.ir

Page 610: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

611

داشت؟؟؟ قرار مهرشاد با خواهرتون:گفت مهرداد و انداختم باال ای شونه

...عاشق مرغای شده تنگ هم واس دلشون اینکه مثل آره:وگفتم زدم لبخندی

... منم:گفت ومهرداد

بود شده تنگ دلمون هم بهار و من:گفت که کردم نیگاش منتظر

من واسه دلشون هم بهار و این نمیرسونه مستقیم رو منظورش چرا کردم نیگاش باتعجب بوده؟؟؟ شده تنگ ولیدا

همینطور منم:وگفتم انداختم باال ای شونه

بازی هیجان با که کردیم نگاه بهار به هردو و نزد ای دیگه حرف و زد لبخندی مهرداد ...میکرد

www.romanbaz.ir 610

www.romanbaz.ir

Page 611: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

612

:راوی

یدال سمت رو کادویی ی بسته لبخند با مهرشاد بودن نشسته هم مقابل لیدا و مهرشاو ناقابله بفرمایید:گفت و گرفت

مهرشاد آقا نبودم زحمت به راضی:گفت بالبخند لیدا

بود شده تنگ برات دلم بود ام وظیفه:گفت لبخند با مهرشاد

الزم کنممی فکر هفته یه این:گفت بالبخند مهرشاد و گرفته گر هاش گونه کرد احساس لیدا کنیم فکر تا شیم دور بود

موافقم:گفت بالبخند لیدا

پایین نمیندازی سرتو میزنی حرف وقتی حداقل که وگفت؛خوشحالم خندید مهرشاد

www.romanbaz.ir 611

www.romanbaz.ir

Page 612: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

613

ردنآو رو سفارششون خندید تر بلند مهرشاد که پایین انداخت رو سرش زده خجالت لیدا بخور بفرما:گفت و گذاشت لیدا مقابل رو بستنی ظرف مهرشاد

اب کردی؟؟؟حاضری فکراتو تو:گفت حال درهمون مهرشاد شد مشغول و داد سرتکون لیدا کنی؟؟؟ ازدواج من

کرد مکث کمی لیدا

میومد خوشش رو خنده مرد این از دوخت چشم مهرشاد به و کرد بلند رو سرش

و شما بین ندارم دوست وقت هیچ باشند موافق تون خانواده اگه:وگفت داد تکون سری ...بگیرم قرار تون خانواده

نا راضی مهرنوش و مهرداد و پدرم نباش نگران شد راحت خیالم:وگفت زد لبخندی مهرشاد باهاش میزنم حرف امروز همین که مونده مادرم فقط و

میدونه؟؟ هم مهرداد آقا:وگفت کرد نگاهش گرد های چشم با لیدا

... وقته خیلی:وگفت کرد ای خنده تک مهرشاد

www.romanbaz.ir 612

www.romanbaz.ir

Page 613: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

614

...رویی چه با وای:گفت باخجالت لیدا

هم اصال مهرداد آورده روت به اصال االن تا نباش نگران:گفت و پرید لیدا حرف بین مهرشاد شد آب بخور تو بستنی نیست آدمی چین

راحت خیالش میکرد نگاه روش روبه دختر به بالبخند ومهرشاد شد ومشغول نزد حرفی لیدا ...میکرد راضی بود که هرطور هم رو مادرش بود رسیده آرامش به و راضیه لیدا که بود شده

.............................

بود کرده مخالفت صراحت با اون و بود زده حرف هما با مهرشاد و بود گذشته روزی چند

www.romanbaz.ir 613

www.romanbaz.ir

Page 614: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

615

همه اومد نمی کوتاه جوره هیچ ومهرشاد بود اونها ی خونه توی بلبشویی روز چند این کالفه واقعا مهرشاد میکرد مخالفت سرسختانه اون و کنن راضی رو هما تا بودند شده بسیج بود شده خسته و

میکرد راضی رو مادرش بود مطمئن که راهی بشه وارد دیگه راه یه از میخاست

رفت بیرون اتاقش از و کرد جزم رو عزمش و انداخت دستش هواپیمایی بلیط به نگاهی

میکردن تماشا فیلم داشتند و بودند نشسته همگی

مادرشو میبینم فیلم دارم کنار برو مهرشاد عه:گفت اعتراض با مهرنوش ایستاد مقابلشون مهرشاد داد؛بروکنار ادامه

کرد خاموش رو تلویزیون مهرشاد

www.romanbaz.ir 614

www.romanbaz.ir

Page 615: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

616

بود خونده رو دستش انگار انداخت پسرش به نگاهی پدرش

تههف آخر من گفت؛مامان مهرشاد که کرد گرم اش روزنامه با رو سرش و زد کمرنگی لبخند باشید داشته اطالع که بگم بهتون االن از گفتم میرم

کجا؟؟؟:گفت گرد های چشم با هما

که سیک کنار و بمونم شهر این تو نمیتونم آلمان:وگفت داد نشون رو دستش بلیط مهرشاد و بینمب رو میقبولونید مل به زور به شما که رو هایی چیز این نمیتونم نباشم دارم دوسش بشینم سرجام

هم دختر اون میخام رو تو خوبی من پسرم:وگفت شد جابلند از مظطربی لبخند با هما ...نمیشه نیست ما ی خانواده ی ریشه هم و سطح

www.romanbaz.ir 615

www.romanbaz.ir

Page 616: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

617

باتموم رو کنارمه که کسی مهمه من برای نیست مهم من برای سطح و ،ریشه من مادر- حرف خاطر به اینکه نه باشمش داشته خودم درکنار عشق با و باشم داشته دوست وجود کنم ازدواج ندارم بهش حسی هیچ اصال که دختری با برم مردم

حرفی چرا تو :گفت مهرشاد پدر به رو میداد ماساژ رو اش شقیقه که درحالی هما بیاره خودش سر رو آورد خودش سر مهرداد که رو بالیی میخاد پسرتم نمیزنی؟؟؟این

ادامه برای که آ پانته با بازی لج و لج روی دیدی؟؟؟از رو مهرداد:داد ادامه مهرشاد به رو و ی ریشه و رگ چین هم دخترم اون کرد ازدواج آناهید با و رفت خارج بود رفته تحصیل کشی منت تا هزار از بعد رو دخترشون و میکردن ناز هم اش خانواده هنوز نداشت حسابی مرد هم وقت چند بعد و داشت عیب تا هزار که دختری بهمون دادن

دارم؟؟؟ خدابیامرز آناهید به کار چه من...بزنی حرف مرده سر پشت نباید من مادر-

...بیفتی روز اون به مهرداد مثل توهم نمیزارم:گفت بلندی باصدای هما

اشتهد خودتون کنار در منو که باشید نداشته توقع پس باشه:گفت سرسختانه مهرشاد و باشید

www.romanbaz.ir 616

www.romanbaz.ir

Page 617: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

618

بری نمیزارم:زد داد هما کرد گرد عقب اتاقش طرف به و

دید خواهیم من مادر دید خواهیم:گفت تری بلند باصدای مهرشاد و

قتو چند این بود شده متزلزل اعصابش واقعا انداخت موهاش به چنگی و رفت اتاقش به و بود کرده کنسل رو هاش بیمار تمام و بود نرفته مطبش به حتی

خوابید تختش روی باز طاق و کرد رها رو نفسش

میده رضایت باالخره مادرش که بود مطمئن اما

اهمب خوشحال و شاد و سقف یه زیر میرفتن باهم و میگرفت رو لیدا دست که بود اونوقت ...میکردند زندگی

..............

:لیلیwww.romanbaz.ir 617

www.romanbaz.ir

Page 618: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

619

فرق هوا تا زمین مهری اخالق فقط بود نیفتاده خاصی اتفاق بود گذشته که روزی چند این ... بودم هپر تو کال من و بود کرده

چقدر و زدیم حرف باهم و زد زنگ بهم خانم حاج اومدن حسام ی خانواده که روزی فردای ... کشیدم خجالت من

... نداشتم حسام به حسی هیچ واقعا کرد نمیشد کاریش خب ولی

ات کنه راضی رو اش خانواده داشت سعی مهرشاد و درگیرن که بود معلوم هم مهرشاد و لیدا ...خاستگاری بیان

البت ودب غرق و فیلم پای بود نشسته که افتاد لیدا به نگاهم و فرستادم بیرون رو نفسم دریپ ی خونه بودن رفته هم بهار و مهری ...نمیشه حالیش فیلم از چیزی هیچ میدونستم بودم نشسته بیکار منم و مهرداد

سوخت کوکوهام برسرم خاک پریدم جا از سریع سوختگی بوی احساس با

کردم خاموش رو اش شعله و گاز طرف رفتم سریع و آشپزخونه داخل انداختم رو خودم

www.romanbaz.ir 618

www.romanbaz.ir

Page 619: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

620

بودن نسوخته زیاد خوشبختانه انداختم کوکوها به نگاهی

گذاشتم بشقاب توی و کردم قاچ و برداشتم فرنگی گوجه تا چند یخچال از

بخوریم شام بیا تلویزیون اون از بکن دل:زدم صدا رو لیدا و بردم رو سفره و

...لیدا:تمگف تری بلند صدای با نشنیده هیچی انگار داشت چشم تلویزیون به همونطور لیدا

شده؟؟؟ چی:گفت گرد های چشم با و برگشت و پرید جا از

ها شدی غرق بد بخوریم شام بیا پاشو میگم دختر شده پلو کشیدن آبشو-

ترسیدم آبجی میگفتی تر آروم خب:وگفت شد تر بلند جا از لیدا

بشر برم تو رو:وگفتم کردم ای خنده تکwww.romanbaz.ir 619

www.romanbaz.ir

Page 620: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

621

بدم انجام کاری من نزاشت و کرد جمع رو بساط لیدا خوردیم رو شاممون اینکه از بعد

شد بلند لیدا موبایل زنگ صدای همزمان که نشستم و رفتم هال به

اومد بیرون آشپزخونه از میکرد خشک حوله با دستاشو که درحالی لیدا

رفت گوشیش طرف به و

آقا سالم الو:داد جواب و نشست لبش روی لبخندی انداخت اش صفحه به نگاهی و مهرشاد

ببین رو عشق مرغای به به ... اوالال پرید باال ابروهام

www.romanbaz.ir 620

www.romanbaz.ir

Page 621: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

622

به ندلبخ با و دادم لم و دادم تکیه بهشون سرمو سرم پشت گذاشتم و کردم قفل دستامو میکردم نیگا لیدا

بهترید؟؟؟ شما خوبم ممنون:میزد حرف خجالت با که

...خوبه هم لیلی...خوبید که خداروشکر بله-

میرسونه سالم:گفت لیدا و برسونه سالم که کردم ای اشاره

میکنم السمع استراق فضولم چه منم حاال داد ادامه و

کردم سرگرم تلویزیون دیدن با خودمو و کردم پرت رو حواسم

چی:گفتمو کردم نیگاش وار برانداز و اومد سمتم به پررنگی بالبخند لیدا دقیقه چند از بعد میخونه؟؟؟ خروس کبکت شد

www.romanbaz.ir 621

www.romanbaz.ir

Page 622: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

623

راضی اگه تو گفت و شده راضی هم مادرش گفت مهرشاد آقا:گفت لبخند باهمون لیدا خاستگاری بیان کنی مشخص وقت یه باشی

اون به زدم رو خودم اما بگیره سامون سرو خواهرم قراره اینکه از بودم شده خوشحال واقعا نچ چن قدیم دخترای چیه؟؟؟دخترم دیه لبخنده این:وگفتم نشستم صاف و کردم اخم و راه نچ

گرن هزار میشده خاستگار حرف که قدیم دخترای:وگفتم دادم تکون تاسف روی از سری و باش مارو خواهر حاال میکردن عوض

انداخت پایین رو سرش و گرفت دندون به رو لبش خجالت با لیدا

آخر بگو باشه کردم شوخی بابا خجالت جانم ای:گفتم و خندیدم بلند حرکت این دیدن از شه کم شرت بلکم بیارن تشریف هفته همین

....آبجیییییی:گفت اعتراض با لیدا و خندیدم دیگه بار و

www.romanbaz.ir 622

www.romanbaz.ir

Page 623: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

624

........................،.............

:راوی

بش تا صبح یه رفت خانوادگیشون جمع به و رفت بیرون اتاقش از باخوشحالی مهرشاد میکردن آب دلش توی قند و بود حال خوش واقعا و بود شده راضی مادرش که بود گذشته

؟؟؟ داداش شد چی:گفت شیطنت با مهرنوش

کنن مشخص خاستگاری برای وقت یه گفتم زدم زنگ:گفت بالبخند مهرشاد

میپیوندی متاهلین جمع به باالخره پس:گفت ومهرداد

www.romanbaz.ir 623

www.romanbaz.ir

Page 624: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

625

جوونی دوران به برمیگشتم اگه من نیستا خوب چینم هم ازدواج پسرم :گفت پدرش و

زودتر صد در صدر:وگفت خندید بزرگ ی یگانه و کرد نگاه شوهرش به چپ چپ هما میدادم خانواده تشکیل و میکردم پیدا مادرتو

رفت هوا به همه ی خنده و

نشی پشیمون انتخابت از امیدوارم پسرم:گفت مهرشاد به رو هما

میتونم دوره این توی من که انتخابی ترین درست باش مطمئن مامان:گفت مهرشاد و رفتار خوب باهاش میکنم خواهش ازتون همسره عنوان به دختر اون انتخاب باشم داشته مینشینه دلتون به مهرش باشید مطمئن کنید

...شد حاکم جمع در ای دقیقه چند سکوت و

:لیلیwww.romanbaz.ir 624

www.romanbaz.ir

Page 625: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

626

لهعج بس از دوتا این خاستگاری برای بیان ما ی خونه به مهرداد ی خانواده بود قرار امشب بودن کرده دیوونه هم مارو داشتن

بودیم آماده هردو و بودیم کرده مرتب رو خونه

ور و زدم لبخندی پیچید درهم هاشو دست استرس با لیدا اومد زدن در صدای بعد دقایقی بابا خاستگاریه که ببرن رو سرت نیومدن نترس:گفتم بهش

رفتم در طرف به و

بودند رفته خودش به هم پسراش شد ظاهر در دم مهرداد پدر همه از اول و کردم باز درو ... الرج و شیک

مهرداد مادر اون از بعد داد گرمی به رو جوابم اونم و کردم پرسی احوال باهاش لبخند با داشت بغل رو ر بها که درحالی مهرداد سرش پشت و مهرنوش و اومد

و ردمک پرسی احوال اوناهم با بود شده خوردنی حسابی و بود پوشیده قشنگی لباس بهار بود دستش گلی دسته و شیرینی ی جعبه که درحالی اومد مهرشاد اون از بعد

www.romanbaz.ir 625

www.romanbaz.ir

Page 626: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

627

یرینیش ی جعبه و کرد پرسی احوال گرم و شد وارد لبخند با اونم و کردم براندازش لبخند با لیدا به داد رو گل دسته و من به داد رو

بود گرفته ام خنده من که بود شده سفید و سرخ بس هم لیدا

بیاد زدم صداش هروقت تا بود آشپزخونه لیدا و بودند نشسته همگی

...ای خانواده نه مادری نه پدری نه... کردم حس وضوح به رو بودنمون غریب امشب همین

فرستادم بیرون رو نفسم

نگاهم داره مهرداد دیدم و کردم بلند رو سرم کردم حس خودم روی رو نگاهی سنگینی و زدم لبخند متقابال منم و داد تحویلم لبخندی میکنه

نمیکرد حساب بوق دیه که هم منو عموش زن پیش آشپزخونه بود رفته هم بهارwww.romanbaz.ir 626

www.romanbaz.ir

Page 627: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

628

... مزاحمت از قرض دخترم خب:اومدم خودم به مهرداد پدر صدای با

اومدم می بر چی همه پس از دارم زبون کم بس...ماشا منم شد شروع ها حرف و ....هههههه

لبخند با منم کرد تعارف همه به خجالت با و آورد چایی لیدا و شد زده ها حرف ی همه حال خوش اما نبود خوب زیاد بچگی از مون زندگی اگرچه میکردم نگاه رو کوچولوم خواهل هک همین بود کافی اون برای حداقل میده نشون لیدا به رو خودش داره خوشبختی که بودم خوشحالی احساس اینطوری منم کافیه برام بشنوم رو لیدام های خنده صدای و لبخند .... میکنم

حرف ات رفتن ها تر بزرگ ی اجازه با و بزنن حرف باهم مهرشاد و لیدا اینکه بود مونده فقط میزدن حرف هم با هم بقیه و بزنن

بشه؟؟؟ عموم زن موخاد لیدا لیلی:وگفت اومد من طرف به بهار

www.romanbaz.ir 627

www.romanbaz.ir

Page 628: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

629

.عزیزم آره:گفتم لبخند با

بی هم تو:گفتم بهار به رو و میکردن نگاه ما به همگی داد جا پام روی رو خودش اومد تتدوس دیگه میکنم قهر باهات منم عموت زن به چسبیدی اومدی وقتی از ...شدیاا معرفت نیستم

دالی پیش بهار سرشب از جان لیلی واقعا:گفت مهرنوش و شد بلند جمع ی خنده صدای بوده

نداری؟؟؟ دوست دوستتو گفت؛دیگه بهار به رو و

دارم دوست رو دوستم همیشه من:وگفت کرد اخم بهار

کرد گنده ماچ یه رو ام گونه و باال کشید رو خودش و گردنم دور انداخت دست و

www.romanbaz.ir 628

www.romanbaz.ir

Page 629: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

630

میکردن نگاه ر بها به لبخند با همه

میشه خسته پایین بیا لیلی پای روی از دخترم:گفت مهرداد و

باشه بزارید نداره وزنی که بچه گفتم؛نه و کردم حلقه بهار دور دستامو

دخترم شده وابسته تو به خیلی اینکه مثل هم بچه این:گفت(مهرداد مادر)خانوم هما

عموم زن میشه لیدا جونی بابایی:گفت مهرداد به رو ناگهانی خیلی بهار و دادم تکون سری جونم؟؟؟ مامانی بشه هم لیلی میشه

شد داغ هام گونه و شد توپ اندازه هام چشم

میشدم آب داشتم خجالت از

بعد تا گلم دختر بشه عموت زن خانوم لیدا بزار اول:گفت ای خنده تک با مهرداد که

www.romanbaz.ir 629

www.romanbaz.ir

Page 630: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

631

بود؟؟؟ چی منظورش انداختم مهرداد به نگاهی و کردم بلند سرمو تعجب با

کردنمی بدل و رد مهرداد و من بین نگاهشونو بالبخند همگی که انداختم بقیه به نگاه یه ...عجبا

اومدن مهرشاد و لیدا که بود شده سنگین کمی جو کردم فوت رو نفسم

رسیدید؟؟؟ توافق به خب:گفت بهشون رو مهرشاد پدر و

بله:گفت مهرشاد و پایین بود انداخته رو سرش که لیدا

عروس از من دوماد شاه نخواست نظر شما از کسی:گفت مهرشاد پدر و خندیدن همگی پرسیدم گلم

بله:گفت خجالت با لیدا و

www.romanbaz.ir 630

www.romanbaz.ir

Page 631: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

632

زدن دست براشون همه و

باال منفس میکردم حس میکرد سنگینی ام سینه روی بدی بغض میزدم دست براشون منم نمیاد

گاهن من به تعجب با همه کردن باز راه اشکام و شد سرازیر چشمم ی گوشه از اشکم قطره میکردن

رفتم آشپزخونه به و شدم بلند جام از ببخشیدی گفتن با و زدم پس رو اشکام

نبیرو رو نفسم اومدن بند هم اشکام انگار سرکشیدم نفس یه و برداشتم آبی لیوان شدم رخ به رخ مهرداد با و برگشتم و فرستادم

میخاستید چیزی:گفتم و ایستادم عقب کمی

شده؟؟؟ چیزی:گفت گرفته ای چهره با مهرداد و بود شده لرزون خورده یه صدام

www.romanbaz.ir 631

www.romanbaz.ir

Page 632: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

633

نه:وگفتم زدم غمگینی لبخند

خوبی؟؟؟-

وایستادیم اینجا زشته هال به بریم بهتره:وگفتم دادم تکون سری

مخالفی؟؟ ازدواج این دخترم؟؟با چیشد:گفت بهم رو مهرداد مادر برگشتم هال به و

من ردک مادرمو و پدر هوای دلم یهو راستش حرفیه چه این بابا نه:وگفتم انداختم باال سری گرفت دلم لحظه یه کردم بزرگش خودم جورایی یه و داشتم رو لیدا هوای سالگی ازنه

وت آب نزارید میکنم خواهش مهرشاد آقا تره عزیز برام خواهر از لیدا:گفتم مهرشاد به رو و بخوره تکون دلش

تخم مثل راحت خیالتون:گفت بالبخند مهرشاد و فشرد رو دستم غمگینی بالبخند لیدا مواظبشم چشمم

تخاراف به بزنید بابا گیری غوره آب به میکنن شروع همه که االن بابا ای:گفت مهرنوش و دوماد عروس

www.romanbaz.ir 632

www.romanbaz.ir

Page 633: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

634

زدن دست و خندیدن همه و

هم بعدش ی هفته آخر و کنیم عقدشون و محضر به بریم روز اون شدفردای قرار و ...... باشه عروسیشون

.....................

:لیلی

مهرشاد شد قرار میدادیم انجام رو کارهامون و بودیم شده بیدار زود صبح از روز اون فردای چیز همه کنیم عقدشون تا بریم محضر به هم ظهر از بعد و آزمایش برن لیدا همراه به بود خواب یه مثل واقعا

شد قرار باشم بهار مواظب تا رفتم مهرداد ی خونه به منم و رفت مهرشاد همراه به لیدا ...برسه برادرش کنون عقد مراسم به تا برگرده زودتر مهرداد

مرغ و پلو هم مهرداد واسه و کردم درست فسنجون خودمون ناهار برای

کجا به ما ارک ببین میکردیم نیگا کودک فیلم و بودیم نشسته من ی خونه توی بهار همراه به ... نکشیده که ها

www.romanbaz.ir 633

www.romanbaz.ir

Page 634: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

635

رو یگوش رفتم آیفن طرف به و شدم بلند جا از اومد در صدا به آیفن که بودیم فیلم غرق گفتم؛بله؟؟ و برداشتم

کن باز آبجی منم:پیچید آیفن توی لیدا صدای و

بود؟؟؟ عموم زن :وگفت اومد سمتم بهار همزمان و فشردم رو اف اف کلید

بود عموت زن خوردنی فسقل بله:گفتم و دادم تکون سری

عموت زن پیش بریم باهم بیا:وگفتم کردم باز آغوشمو و

رفتیم حیاط طرف به و کردم باز رو خونه در و بغلم انداخت رو خودش بهار

باشیدن خسته سالم د دوما عروس به به:لبخندگفتم با و شدن ظاهر مقابلم مهرشاد و لیدا ل

شد؟؟؟ چی آزمایشتون جواب ببینم

بود خداخوب شکر زن خواهر نباشید مونده سالم:گفت لبخند با مهرشادwww.romanbaz.ir 634

www.romanbaz.ir

Page 635: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

636

دیه؟؟؟ چیه زن خواهر:وگفتم رفتم مهرشاد به ای غره چشم

چطوره؟؟ خانوم خواهر خب:وگفت خندید

بگو میخاد دلت هرچی خیال بی:گفتم و خندیدم

کن جمع حواستو دیه ننداز راه ریزی آبرو آمپاسی؟؟؟ تو چرا تو حاال:گفتم لیدا روبه و

آبجییی عه:گفت اعتراض با لیدا

بعد به که کن ناز برام ظهر بعداز تا میخای هرچقدر آبجی دل جون:گفتم و خندیدم میشه دیه نفر یه نازکشی مسوول

کردم اشاره مهرشاد به ابرو و چشم با و

www.romanbaz.ir 635

www.romanbaz.ir

Page 636: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

637

هستن هم ما سرور خانوم لیدا بله:گفت باخنده مهرشاد و گرفت دندون به لبی لیدا

عمو؟؟ ساکتی چرا تو:گفت بهار به رو و

باهات منم میزنی حرف عمو زن با همش گفت؛تو قهر حالت با بهار و کشید رو لپش و قهرم

برگردوند رو و

شده چی ببینم بغلم بیا دلم جون ای:وگفت خندید مهرشاد

گرفت آغوشم از رو بهار و

تعارف نمم واستادی اینجا ساعته یه خونه بریم بفرمایید:گفتم لیدا و مهرشاد به رو خنده با نمیکنم

خونه برمیگردم نمیشم شما مزاحم دیگه نه:وگفت زد لبخندی مهرشادwww.romanbaz.ir 636

www.romanbaz.ir

Page 637: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

638

خانومو خواهر روی دیه بفرمایید نداره رو حرفا این که خوردن چایی یه:وگفتم کردم اخمی زمین .بندازید نباید

وردهخ یه قبل ی دفعه چایی فقط میایم میکنید اصرار که حاال باشه:وگفت خندید مهرشاد بدی؟؟؟ ما خورد به میخای چیزی سمی نکنه خانوم خواهر بود تلخ

رفتیم خونه به و خندیدن همگی و کردم نیگاش چپی

لگ خورده یه گرفتم دم سریع رو چایی و بود راه به رو کارش همیشه سماورم خوشبختانه بشه خوب طعمش و عطر تا قوری داخل ریختم هم محمدی

بردم رو چایی سینی منم و برد هارو اومدوقندون آشپزخونه به لیدا

برداشت هم لیدا و برداشت لیوانی لبخند با مهرشاد

www.romanbaz.ir 637

www.romanbaz.ir

Page 638: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

639

و نشستم ای گوشه هم خودم مقابلش گذاشتم و بودم ریخته بهار واس هم فنجون یه جاییه بد تهران بگید رگ تو بزنید:گفتم

کردید پیشرفت اینکه مثل نه:وگفت گرفت بینیش مقابل رو چایی لیوان و خندید مهرشاد باشیم هم شما دادن شوهر فکر باید خانوم خواهر

کافیه زده گاز خر خواهرمو فعال:وگفتم خندیدم

آره؟؟؟ زده گاز خر دیگه نکنه درد شما دست:گفت باخنده مهرشاد

محضر؟؟؟ بریم باید چند ساعت:گفتم و خندیدم

حسابی رو خواهرتون دیگه پنج ساعت همون:گفت و انداخت لیدا به نگاهی مهرشاد کنید خشگل

هست خشگل هم همینطوری من خواهر:وگفتم انداختم باال ابروییwww.romanbaz.ir 638

www.romanbaz.ir

Page 639: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

640

البته گفت؛صد باخنده مهرشاد

هی میخورد رو اش چایی داشت دست به فنجون ای بامزه حالت با که شد بهار پرت حواسم برمیداشت قند دونه یه میخورد چایی قورت

ته و سر دبای قند دوتا با...ها رفته یادت قولتو فسقل:وگفتم برداشتم مقابلش از رو قندون چی؟؟؟ رو چایی

.بیارم هم:وگفت شد باز نیشش بهار

من به دیه نزن نارو پس ایول:وگفتم خندیدم

واقعا:وگفت کرد جمع رو اش خنده کنم نیگا بهش برگردم شد باعث مهرشاد ی خنده صدای شدید ختٱ ر بها با خیلی میکنم فکر

کردین فکر چی پس بلعه:گفتم و دادم تکون مو کلهwww.romanbaz.ir 639

www.romanbaz.ir

Page 640: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

641

بعلهه دالم دوست خیلی رو لیلی من:گفت بهار و

خندیدیم همگی و

رو مهرداد و کردم بازش و رفتم خونه در طرف به و شدم بلند جا از اومد در صدای همزمان دیدم

نباشید خسته سالم:وگفتم زدم لبخندی

خونه بریم بیاد بفرستید رو بهار ممنون سالم:وگفت زد لبخندی

برید بعد ره در تون خستگی بخورید چایی یه خونه بفرمایید-

نمیشم مزاحمتون دیگه نه-

کیه آبجی:گفت که اومد لیدا صدای همزمان

www.romanbaz.ir 640

www.romanbaz.ir

Page 641: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

642

مهرداده گفتم؛آقا و برگشتم

خوردن که کرده درست چایی یه خانوم لیلی تو بیا داداش:گفت که اومد مهرشاد صدای و داره

جمعه جمعتون اینکه مثل:گفت لبخند با مهرداد و

داخل بفرمایید کمه سوپرمنمون فقط بله:وگفتم زدم لبخندی

رفت هال به و شد خونه وارد و گفت ای اجازه با و کرد ای خنده تک مهرداد

ببرم و .بریزم چایی براش تا رفتم آشپزخونه به منم

بشینه منم های لب روی لبخندی میشد باعث گوشون و گفت و ها خنده صدای

کردم تعارف مهرداد به و رفتم هال به و برداشتم رو چایی سینی

www.romanbaz.ir 641

www.romanbaz.ir

Page 642: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

643

بد من خانوم خواهر بگو من داداش بخور:گفت مهرشاد و برداشت لیوانی و کرد تشکر خواهریه

دیه نفرمایید نفسی شیکست انقدر دکتر آق بابا ای:گفتم و خندیدم

هم کس هیچ من برادر دنیاست خواهر بهترین شما خانوم خواهر :گفت بالبخند مهرداد نکرده فکری چین

... ندید خجالتم دارید لطف شما:وگفتم زدم لبخندی

زمع کردن تعریف ما نکشیده دم چایی از همگی اینکه و بخند بگو کمی از بعد خالصه نوم برن محضر به باهم و لیدا دنبال بیاد مهرشاد ونیم چهار ساعت شد قرار و کردن رفتن ...میشدم خدا بنده اون وبال باید معمول طبق و بیا مهرداد با گفتن هم

:لیلی

www.romanbaz.ir 642

www.romanbaz.ir

Page 643: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

644

مانتوی هی بود شده ماه بود پوشیده که سفیدی لباسای اون توی که انداختم لیدا به نیگا یه بود ردهک آرایش هم نمه یه و بود پوشیده سفید شال و رنگ کرم کتان شلوار با حریر سفید بود شده زیبا واقعا و

شدم؟؟؟ خوب نگفتی آبجی:گفت بهم رو و

عالی دلم عزیز شدی عالی:گفتم و کردم بغلش محکم و رفتم طرفش به

میشه خوشبخت داره خواهرم که شکرت خدایا:وگفتم بوسیدم رو اش گونه

نگرانم آبجی:وگفت گرفت هاش دست توی دستامو و زد لبخندی لیدا

اشب مطمئن آقایی و گلی دسته اون به مهرشاد چی؟؟آقا نگران:گفتم و فشردم رو دستش عزیزم میشی خوشبخت درکنارش

معذبم اینطوری میکردی ازدواج اول تو کاش آبجی-

ها سرمون تو زدی مارو بودن ترشیده و اومدی:وگفتم کردم ای فرمالیته اخم

نداشتم منظوری چین هم من نه:وگفت شد گرد هاش چشم لیداwww.romanbaz.ir 643

www.romanbaz.ir

Page 644: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

645

تو خب میکنم اذیتت منم میدونم بشم قربونت:وگفتم کردم رها رو هاش دست و خندیدم شدم؟؟؟ خوب بده نظر حاال

گرفتم فیگور و

آجی شدی عالی هم وگفت؛تو خندید لیدا

لوارش با بودم کرده تنم رنگ ای فیروزه مانتوی یه .ایستادم آیینه مقابل و زدم لبخندی اه حسابی آدم مثل عمری بعد بودم کرده آرایش هم نمه یه سفید ساتن روسری و سفید ...خدا به واال بودیم پوشیده لباس

بود نیم و چهار انداختم ساعت به نگاهی

شهن عالف هم من سوپر میرسه مهرشاد آقا االن حتما بیرون بریم بیا:گفتم لیدا به رو دارن گناه

رفتیم بیرون خونه از هم همراه به و داد تکون سری لیدا

www.romanbaz.ir 644

www.romanbaz.ir

Page 645: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

646

رفتیم حیاط به و

اون توی که افتاد مهرداد به نگاهم بودن آماده و حاضر برادر هردوتا چون بود درست حدسم سفیدی شلوار و کت هم مهرشاد و بود شده باحال چقدر رنگش ای سورمه شلوار و کت

لمخشگ بهار باحالی به کدوم هیچ ولی بود شده حال با اونم مشکی بلوز با بود پوشیده قرمزش عروسکی ناز لباس اون با نمیرسیدن

داشت کال که مهرشاد کردن جمع رو حواسشون ما دیدن با هم اونا و رفتیم طرفشون به میداد قورت خواهرمو

:گفتمو کردم باز بغلمو و بود شده ای دیگه هروقت از تر خوردنی کردم نیگا بهار به ذوق با ... فسقلچه بغلم بپر

مزه بینمب شدی خوردنی چه ببین:وگفتم اش گونه رو گذاشتم گنده ماچ یه و بغلم پرید بهار شلیل؟؟؟ یا میدی فرنگی توت ی

افتاد مهرداد به نگاهم و

شد دیر ببخشید سالم:وگفتم دادم تکون مو کله

www.romanbaz.ir 645

www.romanbaz.ir

Page 646: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

647

نکردید دیر زیاد نه سالم:وگفت کرد نیگام وار برانداز مهرداد

مهرشاد آقا سالم:گفتم مهرشاد به رو

بریم؟؟ خانوم لیدا و خانوم لیلی سالم:گفت و داد سرتکون بالبخند مهرشاد

بریم بله:گفتم و دادم تکون سری

که جان خواهر شوهر باش مواظب فقط:وگفتم دادم هل مهرشاد ماشین طرف به رو لیدا و میبینیمتون محضر در دم...ها ندزدی مارو ی شیره هم

میبینمتون چشم:وگفت خندید مهرشاد

شد سوار هم لیدا و کرد باز رو ماشینش در و

رفتن بیرون حیاط از و زد بوقی و سوارشد رفت هم خودش

بیفتیم راه هم ما بهتره:گفت من به رو مهرداد و

www.romanbaz.ir 646

www.romanbaz.ir

Page 647: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

648

و شدم سوار بود بغلم بهار که همونطور و کرد باز برام رو جلو در مهرداد و دادم تکون سری ...افتادیم راه محضر طرف به و شد سوار و زد دور رو ماشینش هم خودش کردم تشکر

کی به زبونش بچه این بودم شده بر روده خنده از که میکرد زبونی بلبل اونقدر بهار راه توی ...داند خدا رفته

و شدیم پیاده ماشین از کرد پارک جا یه و کرد متوقف محضر مقابل رو ماشین مهرداد هم جان آ پانته من خشگل شانس از دیدیم رو اش خانواده ی بقیه و لیدا و مهرشاد سیپر احوال باهمگی لبخند با و کنم رفتار خوب بودم مجبور باالخره بود آورده تشرسف کردم

بود دستش رنگی سرخ رز های گل لیدا

محضر به رفتیم همگی

البته دمیجپشی خونم چرا نمیدونم و بودن نشسته هم کنار که بود آ پانته و مهرداد به نگاهم اباشب بغل بهار اون بر عالوه نمیکنه توجه آ پانته به زیاد مهرداد که میدونستم هم رو این نمیاد خوشش آ پانته از زیاد اونم میدونستم و بود

www.romanbaz.ir 647

www.romanbaz.ir

Page 648: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

649

کیفم از رو بودم کرده آماده که سفیدی چادر رفتیم اتاقی به همگی دقیقه چند از بعد انداختم لیدا سر روی و درآوردم

بود پهن اتاق توی هم قشنگی عقد سفره

کنم کرف میسابید قند هم آ پانته و گرفتیم لیدا و مهرشاد سر باال رو ی تور مهرنوش همراه به ...نداره کارم به کاری زیاد چون شده بلند راست ی دنده روی ار امروز

از که من بیاره فالن رفته عروس میگفت آ پانته هردفعه و خوند رو خطبه دوبار عاقد آوردم نمی در سر حرفاش

دهنکر سنگینش زیاد و بود سکه تا دویست لیدا ی مهریه خوند سوم بار رو خطبه عاقد ...گرفته کی و داده کی رو مهریه که داشتم عقیده جون چیزا این از اومد نمی خوشم بودیم

وکیلم؟؟؟؟:پیچید اتاق توی عاقد آخر کالم

www.romanbaz.ir 648

www.romanbaz.ir

Page 649: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

650

ی بقیه چنین هم و خواهرم ومادرو پدر ی اجازه با:پیچید اتاق توی لیدا صدای اون از بعد و ...بله ها تر بزرگ

داد رو بله اونم و شد خونده هم مهرشاد برای خطبه و زدن دست به کردن شروع همگی ایشاال هکوچیک آبجی باشه مبارکت:وگفتم کردم بوسی رو بالیدا و زدیم دست براشون همگی

بشی خوشبخت

باش خواهرم مواظب باشه مبارکتون:گفتم مهرشاد به رو و

داد سرتکون لبخند با اونم و

آبجی ناقابله:گفتم و گرفتم لیدا طرف به بودم خریده که رو پالکی

آبجی؟؟؟ چیه کارا این:گفت حیرت با لیدا و

وظیفمه:گفتم و زدم لبخندی

ظریفی یدسف طال انگشتر به گذاشتم دستش توی رو پالک و گرفتم دستم توی رو دستش و بود شده دوبرابر لیدا دستای توی زیباییش انداختم نگاهی بود دستش توی که

www.romanbaz.ir 649

www.romanbaz.ir

Page 650: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

651

و تشدس دادم بودم گرفته مهرشاد برای که رو سفیدی طال ی حلقه و کردم بغلش دیگه بار زشته شوهرت دست بنداز هم اینو:گفتم گوشش دم آروم

آبجی؟؟ گرفتی رو اینا می تو:گفت تعجب با لیدا

وهرتش به بده رو حلقه زشته نباشه کاریت پس نشناختی منو هنوز تو:وگفتم خندیدم

داداشمونو زن ماهم بزارید خانوم عروس خواهر خب:اومدم خودم به مهرداد صدای با ببینیم

تبریک و گرفت درآغوش مردونه رو مهرشاد مهرداد و ایستادم کنار و کردم ای خنده تک حنل با و گرفت لیدا طرف به رو ای جعبه بهار و گفت تبریک هم لیدا به اون از بعد گفت جونی عمو زن ناقابله:گفت اش بامزه

و بود بازی دستبند یه کرد باز و گرفت رو جعبه و بوسید رو بهار ی گونه لیدا و زدم لبخندی نبودم زحمت به راضی مهرداد آقا نکنه درد دستتون:گفت مهرداد به رو لیدا

داداش بگو بهم بعد به ازاین:بالبخندگفت مهرداد

... بله:وگفت زد لبخندی هم لیدا و

www.romanbaz.ir 650

www.romanbaz.ir

Page 651: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

652

...داداش:گفت مکث وبا

هردو با و اومدن مهرداد خواهر و مادر پدرو اون از بعد بست نقش هام لب روی لبخندی دادن بهشون هایی هدیه و گفتن تبریک و کردن روبوسی

و کرد بغل میلی بی با هم رو لیدا و داد دست مهرشاد با و رفت سمتشون آ پانته آخر در داد رو اش هدیه و گفت تبریک

هاینک از بعد و کردند تشکر همه و کردم تعارف همه به و برداشتم رو شیرینی ی جعبه ... رفتیم بیرون محضر از زدند .امضا عالمه یه لیدا و مهرشاد

با اقوام اینکه محض داریم ساده مهمونی یه امشب دخترم:گفت بهم رو خانوم هما بیا هم تو شن آشنا عروسمون

ام کاره چه من ببینن رو عروس خواهر میخان همه:وگفتم انداختم باال سری

دیش مستقل باید و شدی دار شوهر االن از برو:گفتم بود ایستاده کنارم که لیدا به رو و

www.romanbaz.ir 651

www.romanbaz.ir

Page 652: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

653

یاین دخترم بریم بشه؟بیا چی که بمونی خونه بری تنها میخای:اصرارگفت با خانوم هما میشم ناراحت

دست مهرشاد اومدن طرفمون به میزدن حرف باهم داشتن که ومهرشاد مهرداد همزمان نشه دیر دیگه بریم مامان شده چی:گفت خانوم هما به رو و گرفت رو لیدا

نمیاد میگه ما ی خونه شام بیاد میگم خانوم لیلی به من:گفت خانوم هما و

اندشت؟؟؟ در حیاط اون تو بمونی تنها میخای:گفت ریزی اخم با مهرداد

ببرن منو شدن بسیج همه بابا ای

چیکارم اونجا من آخه-

بیاید؟؟؟ نمیخاید هستید من خانوم خواهر یعنی:گفت دلخوری با مهرشاد و

www.romanbaz.ir 652

www.romanbaz.ir

Page 653: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

654

دیگه بیا آبجی:گفت لیدا و

مبریممممم بیا جوووونم لیلیییییییییی:هوا پریدم متر یه شخصی جیغ با همزمان و

و گرفت رو دستم بهار اون از بعد خندیدن بلند همه و کردم نیگا بهار به گرد چشمای با ....شدیم اونا ی خونه راهی ش خانواده و مهرداد همراه به مجبوری

:لیلی

دالی و من وسط اون شد شلوغ خونشون که نکشید طولی و رفتیم اونا ی خونه به همگی ی اندازه به مادرشون و پدر چنین هم مهرشاد و مهرنوش و مهرداد البته بودیم غریب واقعا نبود بد وزیاد بودن گرفته رو دورمون کافی

تر والرج تر شیک دیگه یکی از یکی و بودن اومده یکشون درجه اقوام ی همه

بزنه سر اقوامشون به بود رفته مهرداد و بود نشسته کنارم بهار

دستی و گذاشتم بهار پاهای روی و بشقابی توی گذاشتم بودم گرفته پوست که رو پرتقالی بگیری جون فسقل بخور:وگفتم کشیدم موهاش به

www.romanbaz.ir 653

www.romanbaz.ir

Page 654: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

655

لیلی نمیخام:وگفت زد پس رو بشقاب بهار

هرق باهات و هم تو میره کالمون وگرنه ها دیه نداریم نمیشه و نمیخام:وگفتم کردم آاخمی میکنم

این ابی:گفت و من سمت گرفت رو اش نیمی کرد دوتاش وسط از و برداشت رو پرتقال بهار تو از

که گرفتم پوست تو واسه من-

موکونم قهر نخوری اگه-

بخور هم تو پس باشه:وگفتم گرفتم ازش رو پرتقال و خندیدم

شد مشغول هم بهار و شدم مشغول و

قصر مثل بود مهرداد ی خونه دوبرابر اینا ی خونه کردم نگاه اطرف به

بود هگرفت رو لیدا دست مهرشاد و بودن وایستاده هم کنار که افتاد مهرشاد و لیدا به نگاهم اومدن می بهم چقدر

www.romanbaz.ir 654

www.romanbaz.ir

Page 655: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

656

خوندن درس با مهرشاد خدا شکر میشد شروع دانشگاش هم دیگه ی دوهفته زدم لبخندی ... نداشت مشکلی لیدا

اینکه مثل به دوختم؛به اون به نگاهمو و اومدم خودم به و خوردم تکونی مهرداد باصدای میگذرونید خوش دوتا شما حسابی

گرفت پوست پرتقال برام لیلی:گفت باز بانیش ر بها و داد جا بهار کنار رو خودش و

...حالت به واقعا؟؟؟؟خوش:گفت و انداخت باال ابرویی مهرداد

بگیرم؟؟ پوست براتون دارید میل هم شما:وگفتم زدم لبخندی

افتید می زحمت تو:وگفت زد لبخندی

زحمتی چه بابا نه-

تیکه تیکه و کردم قاچش اون از بعد گرفتن وپوست به کردم شروع و برداشتم پرتقال یه چیدم بشقاب توی و کردم اش

میکنه نیگام داره خیره دیدم که مهرداد به بدم رو بشقاب تا کردم بلند رو سرمwww.romanbaz.ir 655

www.romanbaz.ir

Page 656: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

657

.بفرمایید:گفتم و گرفتم سمتش رو بشقاب و دادم تحویلش لبخندی

ممنون:گفت و گرفت ازم رو بشقاب و زد لبخندی

جان نوش-

میگذره؟؟؟ خوش بهتون:گفت حال درهمون و شد خوردن مشغول

براون عالوه میگذره خوش بهم باشم بهار کنار هروقت من:وگفتم دادم تکون مو کله

دببینی رو اونجا:وگفتم میخندید و میزد حرف مهرشاد با داشت که کردم اشاره لیدا به

خواهرم ببینم همینکه:دادم وادامه زد لبخندی اونا دیدن با و کرد دنبال رو مسیر مهرداد باشم شرایط بدترین تو اگه حتی حالم خوش منم خوشحاله و میزنه لبخند

میکنم تحصینتون واقعا:وگفت زد لبخندی مهرداد

.ممنون: گفتم و زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 656

www.romanbaz.ir

Page 657: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

658

اینجا خانوم خواهر به به: کردم بلند رو سرم مهرشاد صدای با که گذشت ای دقیقه چند ؟؟؟!بودید نشسته

بودم نشسته اینجا بله:وگفتم کردم نیگاش و کردم بلند سرمو

بهم چسبید و جاداد کنارم رو خودش لیدا

نشسته لیدا و ومن بهار مهرداد نفره سه مبل یه روی کردم نیگا همشون به تعجب با بودیم

من به بود چسبیده لیدا هم ور اون از من به بهار بهارو به بود چسبیده مهرداد

اومدی چرا:گفتم لیدا به رو بود نشسته ای دونفره مبل روی رومون به رو هم مهرشاد پاشو بشین شوهرت بیخ برو پاشو شدم خفه من به چسبیدی

ورچید لب لیدا

ها؟؟؟ کنی ناراحت خانوممو نشد قرار خانوم خواهر:گفت مهرشاد و بود گرفته ام خنده

www.romanbaz.ir 657

www.romanbaz.ir

Page 658: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

659

رزط اینم ما به بنداز نیگا یه خودت شما میشم خفه دارم خدا وگفتم؛به کردم ای خنده تک ؟؟؟ نشستنه

کنم کرف بشین خودم کنار بیا پاشو جان لیدا میگه راست:گفت لیدا به رو و خندید مهرشاد میشه خفه داره االن خانوم لیلی

تمداش آخیش:وگفتم کردم فوت رو نفسم نشست مهرشاد کنار و شد بلند جاش از لیدا میشدم خفه

لیلی؟؟ خوفی:گفت بهم رو زبونی شیرین با بهار

خوبم خوب:گفتم و کشیدم رو لپش و خندیدم

کند پوست پرتقال بابام و من برای جونم لیلی:وگفت ولیدا مهرشاد به کرد رو بهار

عه:گفت بهار به رو و کرد ای خنده تک مهرداد و کرد نیگامون رفته باال ابروهای با مهرشاد میشه حسودیشون االن بهار

دیگه بود بچه بودم آویزون اش لوچه و لب که کردم نیگا لیدا به و خندیدم منم

بگیرم؟؟؟ پوست برات تا میخای چی بگو کوچیکه آبجی:گفتم بهش رو

www.romanbaz.ir 658

www.romanbaz.ir

Page 659: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

660

آبجی میشه زحمتت:وگفت زد لبخندی لیدا حرف این با

میخای؟؟؟ موز عزیزم بگو نه:وگفتم انداختم باال ابرویی

شوهرش برای هم خودش برای هم موز تا دو و برداشتم بشقاب یه و داد تکون سر لیدا و سمتش گرفتم و بشقاب توی گذاشتم چنگال دوتا و کردم حلقه حلقه و کندم پوست بخورید مهرشاد آقا با عزیزم بیا:گفتم

کشیدیدممنون زحمت:وگفت زد لبخندی مهرشاد

زحمتی چه: گفتم و زدم لبخندی

شدند خوردن مشغول مهرشاد با و گرفت ازم رو بشقاب لیدا

م؟؟؟بگیری پوست میوه براش ما بخاد نبود ای دیگه کس:وگفتم انداختم اطراف به نگاهی

میکنید رفتار خانواده یه مادر مثل درست:گفت مهرشاد و خندیدن همگی حرفم این با

www.romanbaz.ir 659

www.romanbaz.ir

Page 660: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

661

ماش دخترامن ر بها و لیدا نیستم؟؟؟اینا دیه هستم:گفتم شوخی به و کردم ای خنده تک داند خدا دارم سن من چقدر دومادمین که هم

باشه جون مهری بابامونم:گفت بازش متر شیش نیش با بهار

بابات هب نگفتم بهت فسقل:گفتم آروم و گرفتم دندون به لبی ومنم خندیدند بلند همگی زشته؟؟؟ مهری نگو

نداره اشکال:وگفت شنید چجوری مهرداد نمیدونم

شنیدی؟؟ شوما جوری چه:وگفتم کردم نیگاش تعجب با

تیزه گوشاش که بس میشنوه مهرداد بگو چیزی یه لیدا درگوش شما:گفت مهرشاد و

کنم جمع حواسمو پس اطالعات مرسی:وگفتم انداختم باال ابرویی

... خندیدن همه دیگه بار و

تموم سنگ واقعا شد صرف شام و زدن صدا شام صرف برای رو همه دقیقه چند از بعد میگیرن جوری چه رو عروسیشون اینا بود ساده مهمونی یه خوبه هنوز بودن گذاشته

www.romanbaz.ir 660

www.romanbaz.ir

Page 661: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

662

برگردیم مهرداد با شد قرار شام از بعد

نگه رو لیدا و داشت درک اونقدر مهرشاد که بودم خوشحال اومد می باهامون هم لیدا عروسیشون و دیگه ی تاهفته حداقل نداشتن

................برگشتیم خونه به و کردیم خداحافظی همه از

:لیلی

الط خرید از بودیم مهرشاد و لیدا عروسی درگیرکارای دیگه .بعدش ی هفته و هفته اون کلی و النس و آرایشگاه و من برای لباس گرفتن تا گرفته شوهرش حساب به البت لیدا برای بود اومده در جونمون هرکدوم دادن انجام که دیگه کار

خودتون گفتم بهشون هرچقدر ببینیم عروس لباس لیدا برای بودیم اومده هم امروز دوتا این وبال شدم منم و نرفت که نرفت فرو گوششون به برید دوتایی

... میشه شروع من های تنهایی دیگه که هم اون از بعد و عروسیشونه که هم فردا

www.romanbaz.ir 661

www.romanbaz.ir

Page 662: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

663

عزیزم؟؟؟ نپوشیدی رو لباس جان لیدا:گفتم و زدم پرو اتاق در به ای تقه

ونمز شاگرد شد ظاهر مقابلم قشنگ عروس لباس اون با لیدا و بازشد پرو اتاق در همزمان بپوشه رو لباس بود کرده کمک چون بود ایستاده کنارش هم

بینیدب نیستید بابا مامان... بود شده جمع چشمام توی اشک بود شده ها فرشته شبیه واقعا ...میشه عروس داره کوچولوتون دختر

و نهمیک نگاه لیدا به داره لبخند با دیدم برگشتم کردم حس خودم کنار رو مهرشاد حضور قشنگه؟؟؟ لباسم آبجی مهرشاد:گفت خجالت با هم لیدا

هاشدی فرشته شبیه عزیزم عالیه:وگفت داد تکون سری مهرشاد

... بترکه بغضم و بزنم حرفی میترسیدم کرد نگاه من به منتظر و زد لبخندی لیدا

شده هم تر قشنگ تو تن تو قشنگه خیلی:گفتم زور به و دادم تکون سری

شد؟؟؟ واقع پسند مورد:وگفت اومد سمتمون مزون صاحب

میخای؟؟؟ همینو:گفتم لیدا به روwww.romanbaz.ir 662

www.romanbaz.ir

Page 663: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

664

بگه مهرشاد آقا هرچی:وگفت داد تکون سری لیدا

میخایم همینو خانوم گفت؛بله مزون صاحب به رو بالبخند مهرشادهم

رفت و داد تکون سری اونم

کنه عوض رو لباس تا بست رو اتاق در هم لیدا

بیاید شد انجام کارتون شما بیرون میرم من:مهرشادگفتم به رو

خانوم؟ خواهر شده چیزی:وگفت کرد نگاهم دقیق مهرشاد

ممنتظر بیرون من میکنم خفگی احساس اینجا خورده یه نه:وگفتم انداختم باال سری

رفتم بیرون مزون از و بزنه ای اضافه حرف نزاشتم و

ور لعنتی بغض اون دادم قورت و دادم ماشین به رو ام تکیه رفتم مهرشاد ماشین سمت وwww.romanbaz.ir 663

www.romanbaz.ir

Page 664: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

665

نبیرو مزون از بود دستشون ی کاور که درحالی مهرشاد و لیدا دقیقه چند گذشت از بعد میخندیدن و میگفتن حال درهمون اومدن

وارس لیدا کرد باز لیدا برای رو درجلو و گذاشت ماشینش عقب صندوق رو لباس مهرشاد و نشست هم خودش و شدم ماشین سوار کرد باز من برای هم رو عقب در مهرشاد و شد فقط هوام و حال من و میگفت من لباس و خودش لباس قشنگی از ذوق با لیدا افتاد راه بود پدرم و مادر پیش

...شده که هرطور برم دیدنشون به امروز همین داشتم تصمیم

میشم ممنونت داری نیگه گوشه یه کنی لطف اگه مهرشاد آقا:گفتم مهرشاد به رو

اومده؟؟ پیش مشکلی:وگفت کرد نگاهم جلو ی آیینه از باتعجب مهرشاد

آبجی؟؟ شده چی:گفت و برگشت لیدا و

کرده ومادرمو پدر هوای دلم زهرا بهشت برم میخام خدا به هیچی-

www.romanbaz.ir 664

www.romanbaz.ir

Page 665: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

666

دالی و من برید خودتون چرا:گفت مهرشاد و شد گرفته اش چهره حرف این باشنیدن لیدا میایم باهاتون هم جان

نمیشم مزاحم من دارید کار شبید فردا دومادای عروس شما دیه نه-

شده تنگ براشون دلم منم میایم ماهم آبجی:گفت لیدا و

...روند زهرا بهشت طرف به مهرشاد و نزدم حرفی

................

چند اهر توی شدیم پیاده و کرد پارک جا یه رو ماشینش مهرشاد رسیدیم که زهرا بهشت به من دست چندتاش و بود لیدا دست چندتاش و بود خریده هم گل شاخه

قطره سرد های سنگ روی هاشون اسم دیدن با و رفتم قبرشون سمت بلند های باقدم چکید چشمم ی گوشه از اشکم

... معرفتیم بی همه این از شدم شرمنده بودن شده خاک از پر اگرچه

www.romanbaz.ir 665

www.romanbaz.ir

Page 666: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

667

و نشست پاهاش روی که دیدم رو مهرشاد و کردم احساس خودم کنار رو لیدا حضور شد ها سنگ شوی و شست مشغول

بودن شده سپاری خاک هم کنار هردوشون میکشید دست ها سنگ روی دقت با و

...میالدقاسمی و خانلری الدن

فاتحه خوندن مشغول و زد ها سنگ به رو دستش داد انجام رو کارش مهرشاد اینکه از بعد شد

نشست کنارم هم لیدا و نشستم پاهام روی هم من

میکردم دل درد همونطور و شدم سنگشون روی ها گل کردن پر پر مشغول

میبینید... هسالتون نه لیدای این کنید نگاه بابا مامان:وگفتم گرفتم دستم توی رو لیدا دست عروس داره دخترکوچولوتون میشه باورتون عروسیشه هم شب شده؟؟؟فردا بزرگ چقدر ... میشه

www.romanbaz.ir 666

www.romanbaz.ir

Page 667: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

668

دامادمونه اینم

میکرد نگاه من به لبخند با که کردم نگاه مهرشاد به و

دارم اطمینان بهش هست دخترمون مواظب باشید مطمئن:وگفتم زدم لبخندی

ردمک گریه آروم و کردم بغلش محکم منم کردن گریه به کرد شروع و کرد بغلم محکم لیدا داشتیم نیاز آرامش این به هردومون

لرزونش صدای با لیدا و کردیم رها رو دیگه هم شدیم آروم مون هردو اینکه از بعد ودیب مواظبم که ممنون نبودم اینجا االن منم نبودی تو اگه دارم دوست خیلی آبجی:گفت

بود ام وظیفه نباش دیوونه:گفتم و کشیدم بازوش شونه به دستی

ها میشه حسودیم داره کم اومدیم؛کم خودمون به مهرشاد صدای با

خندیدیم آروم همزمان هردو لیدا و من و

www.romanbaz.ir 667

www.romanbaz.ir

Page 668: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

669

بودم خوشحال و آروم و رسیدم خاصی آرامش به واقعا

کردیم قبول ماهم و مهرداد خدابیامرز زن آناهید سرخاک بریم که داد پیشنهاد مهرشاد

بود مجنون بید درخت یه ی سایه زیر و ها قبر ی بقیه از تر دور قبرش

ایستادیم سرش باال

داشت هم سنگی چه

...حمیدی آناهید شدم خیره هاش نوشته به

بود شده تراشیده سنگ روی ازش عکسی و

لکطف کرد پرپر آناهید سنگ روی رو هاش گل لیدا و شستم رو آناهید سنگ من ایندفعه سوخت براش دلم مرده که نبوده بیشتر سالش هشت و بیست

www.romanbaz.ir 668

www.romanbaz.ir

Page 669: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

670

نمیشید؟؟ ناراحت بپرسم ازتون سوالی یه مهرشاد گفتم؛آقا مهرشاد به رو

بپرسید اصال نه:وگفت داد تکون سری

کرد؟؟ فوت مهرداد آقا همسر چرا بدونم میشه-

کرد فوت زایمان سر آناهید :وگفت فرستاد بیرون رو نفسش مهرشاد

بود درست حدسم پس کردم نگاه مهرشاد به بهت با

گفته هم دکترا حتی شه دار بچه نمیتونست و داشت مشکل آناهید:داد ادامه مهرشاد و از عدب شه پار بچه میخاست بود که هرطور خدابیامرز اون اما میمیری دارشی بچه اگر بودن شد باردار رو بهار باالخره درمون و دوا کلی

سر آناهید موندن زنده درصد بود بوده شده داغون برادرم کال و بود ناراحت خیلی مهرداد رفت دنیا از و نداد کفاف عمرش اونم و بود پنجاه پنجاه زایمان

ماحت:وگفتم سوخت براش دلم کشیده زجر چقدر مهردات طفلی شد جمع چشام توی اشک ...داشته دوست آناهیدو خیلی مهرداد آقا

دآناهی مرگ با تا کشید طول خیلی داشت دوسش وار دیووانه:وگفت داد سرتکون مهرشادwww.romanbaz.ir بیاد کنار 669

www.romanbaz.ir

Page 670: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

671

خدابیامرزتش:گفتم و فرستادم بیرون رو نفسم

بیامرزتش خدا بوده زیبایی خانوم گفت؛واقغا هم لیدا و

داره واه برگردیم کم کم دیگه بهتره بیامرزه هم رو شما رفتگان خدا:گفت بالبخند مهرشاد میشه تاریک

ارسو آورد درش پارک از اینکه از بعد رفتیم مهرشاد ماشین طرف به و دادیم تکون سری ...افتاد راه خونه طرف به و شدیم

...................

:لیلی

همون منم رفتیم آرایشگاه به لیدا همراه به که بود ده ساعتای نزدیک روز اون فردای میرفتمن آرایشگاه به اصال نبود لیدا های اصرار اگه اصل در رفتم بود رفته اون که آرایشگاهی اومد نمی خوشم و نبودم چیزا این اهل اصال چون

اوخ و آخ اونقدر صورتش انداختن بند ی قضیه سر کردن شروع من از زودتر رو لیدا کار ... بودم شده بر روده خنده از که آورد می در بازی کولی و بود انداخته راه

www.romanbaz.ir 670

www.romanbaz.ir

Page 671: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

672

... بود شده سقط خودش هم آرایشگرش

هب کردم مخالفت صورتم انداختن بند با هرچقدر کردن شروع منو کار ساعت یه از بعد نمی در بازی کپلی زیاد من البت دراومد هم منم جون و نرفت که نرفت فرو گوششون رب مرامم به هم اونجاش تا دخترونه کامال و کردن مرتب حد در فقط گفتم رو ابروهام آوردم نکنن شلوغش خیلی و باشه ساده خیلی بودم گفته آرایشمم بود خورده

ور کارشون خودشون گذاشتم و بودم داده تکیه صندلی به رو سرم و بود بسته چشمام بندن انجام

و منشست صاف و برداشتم هم روی از هامو پلک حاضری گفتن که گذشت چقدر نمیدونم شدم خیره آیینه توی خودم به

کرده آرایشم ساده سرشون بودم؟؟خیر من این میکردم نیگا رو خودم گرد های چشم با بودن؟؟؟

رژ و داشتم رنگی ای قهوه و دودی آرایش کردم نگاه رو خودم تر دقیق و شدم بلند جا از ببخشید ؟؟؟نه شیفون خودشون ی گفته به موهامم بود هام لب روی هم ای تیره لب

... بودن کرده شینیون

بود جمع مدلش و

www.romanbaz.ir 671

www.romanbaz.ir

Page 672: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

673

بودم شده خشگل زیادی کالباسی لباس اون توی زدم چرخی

بود قشنگ خیلی و بود بلند و دکلته مدلش

لیلی کن واز نوشابه خودت واس تر کم:گفتم خودم با و زدم لبخندی

عزیزم؟؟؟ هستی راضی آرایشت از:گفت بهم رو لبخند با آرایشگر

میشمن شناخته اصال کنم فکر ولی ممنون هنرتون و دست قربون :وگفتم دادم تکون سری

درانق که خودته تقصیر داری رو آرایش ترین ساده کن باور:وگفت خندید ریز آرایشگره خوشگلیآ

نشد؟؟ آماده خواهرما دارید لطف:وگفتم کردم ای خنده تک

ببینیش میتونی اونوقت داره کار دیگه ساعت نیم عزیزم نه-

نشستم صندلی روی رفتم و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 672

www.romanbaz.ir

Page 673: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

674

برم؟؟؟ راه چطور اینا با من کنه رحم خدا پوشیدم رو رنگم سفید دار پاشنه های کفش

...صلوات نره آبرون زمین نخورم

با داشتمن دوست اصال بود بد خیلی بود پاتی قاطی اینا عروسیای اینکه کردم فوت رو نفسم باشم چشم تو وضع این

بلند امج از ست آماده لیدا که گفت و اومد آرایشگر که گذشت خیاالتم و فکر با ساعتی نیم بود لیدا که سمتی رفتم آروم آروم و شدم

دیش عالی لیدا وای:وگفتم رفت قنج دلم سفید لباس و خوشگل آرایش اون با دیدنش با خواهری

کردی تغییر خیلی بگه تو برای نیست یکی آبجی:وگفت خندید لیدا

بدزدتی مهرشاد آقا میترسم که وگفتم؛نگو خندیدم

www.romanbaz.ir 673

www.romanbaz.ir

Page 674: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

675

دنبالم؟؟؟ بیاد مهرشاد آقا بزنم زنگ میاری موبایلمو برام آبجی:وگفت خندید لیدا

چشم رو:گفتم و دادم تکون سری

رو خودش سوت سه گفت اونم و زد زنگ مهرشاد به و بهش دادم بردم رو لیدا موبایل میرسونه

و موهام رو انداختم هن رنگمو کرم شال و پوشیدم رو سفیدم بلند مانتوی موقع اون تا برداشتم کیفمو

میدونم چه اگر نشه دیده ام قیافه و نزنم .ضایع زیاد که کردم درست جوری یه رو حجابم هههههههه میرم باد بر باالخره

بودم ای دیگه وقت هر از تر شرمنده من و میکشید بیچاره مهرداد هم منو زحمت

بپوشه رو شنلش که کردم کمک لیدا به

www.romanbaz.ir 674

www.romanbaz.ir

Page 675: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

676

وارد مهرشاد بقیه سوت و جیغ و دست با و اومده دوماد که گفتن دقیقه چند از بعد و سرش پشت هم بردار فیلم و شد آرایشگاه

رو باهم فیلمبردار ی گفته به و لیدا دست داد رو بود کرده آماده که خشگلی گل دست رفتند بیرون لیدا دست در دست آرایشگر به انعام دادن از بعد مهرشاد و کردن بوسی

میکردن آب قند هردوشون دل تو که میدونستم

بهار که درحالی دیدم رو مهرداد تر طرف اون و رفتم بیرون آرایشگاه از همراهشون منم یا سورمه شیک وشلوار کت .نبود وحواسش ....بود داده تکیه ماشینش به و بود بغلش و ودب تنش قشنگی عروس لباس هم بهار بود شده خوشتیپ حسابی و بود پوشیده رنگی بود شده نازش خیلی

...گفتم؛سالم و ایستادم مقابلشون و .برداشتم سمتشون هامو قدم

.... و دوخت من به گرفت زمین از رو نگاهش اومد خودش به مهرداد

www.romanbaz.ir 675

www.romanbaz.ir

Page 676: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

677

:مهرداد.

و ودب زیبا گفت میشه بود شده زیبا واقعا بودم شده میخکوب سرجام انگار لیلی بادیدن بود شده دوبرابر زیباییش

خودم به کشید بهار که جیغی با که میکردم نگاهش و بودم خیره هاش چشم توی ...شدیییییی خوشجل چقدر لیلی وای:اومدم

لباس چه فسقل شدی خوشگل هم تو:گفت میکشید رو بهار لپ که درحالی و خندید لیلی ...تو عروسی ایشاال قشنگی عروس

... بریم تا شیم سوار بفرمایید سالم:گفتم ای سرفه باتک و گرفتم ازش نگاه

اون از بعد سوارشد لیلی و کردم باز رو ماشین در کرد بغل رو بهار و داد سرتکون لیلی افتادم راه و شدم سوار هم خودم و زدم دور رو ماشین

سالن؟؟؟ میرن راست یه دوماد عروس:گفت بهم رو لیلی

آتلیه میرن اول نه-

دوس ببینم بگو جون بهار خب:زد حرف بهار با عوضش و نزد حرفی و گفت آهانی لیلیwww.romanbaz.ir بشه؟؟؟ دومادت کی داری 676

www.romanbaz.ir

Page 677: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

678

جونم بابایی:گفت سکوت ثانیه چند از بعد بهار

تدوس میگذره چی بچه این سر تو نفهمیدم سر آخر زدم لبخندی منم و خندید ریز لیلی ...لیلی یا شم خودش دوماد من داره

نشست لبم روی لبخندی فکر این از

شدیم پیاده همگی و کردم هدایت سالن پارکینگ به رو ماشین بعد ی دقیقه چند

دمآ ندارید مردونه زنونه که بده چقدر:گفت من به رو لیلی رفتیم سالن ورودی طرف به و ...معذبه جوری یه

امانج با بابا یا مامان که نبود چیزی این اما بودم موافق موضوع این با دادم تکون سری بود شده برگزار اینطوری ها مهمونی ی همه چون کنن موافقت شدنش

www.romanbaz.ir 677

www.romanbaz.ir

Page 678: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

679

کرد نمیشه کاریش اما درسته:گفتم و

روی زیادی ی عده پا و دست پر و بود بزرگ شدیم عرپسی سالن وارد و نزد حرفی لیلی پوشیدنشون لباس وضع اون با میرقصیدند و بودند سن

رو باسمل میتونم کجا:گفت من به رو و بود شده سرخ هاش گونه که انداختم لیلی به نگاهی کنم؟؟ عوض

اونجا:وگفتم کردم اشاره داشت فاصله کمی که پرو اتاق به

ممنون:وگفت داد تکون سری لیلی

باشه؟؟؟ میاد کنه عوض لباس بره لیلی بغلم بیا عزیزم:گفتم بهار به رو

میای؟؟؟ لیلی:گفت و لیلی به کرد رو بهار

نیام چرا فسقل آره:وگفت داد تکون سری لیلی

www.romanbaz.ir 678

www.romanbaz.ir

Page 679: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

680

شد تموم که کارتون:گفتم لیلی به رو و بغلم اومد بهار

جااون:گفتم و کردم ای اشاره خالی و بود دوماد و عروس به نزدیک و گوشه یه که میزی به هستم منتظرتون

فعال پس:گفت و داد تکون سری

بشینم برم و کنم پرسی احوال ها مهمون با تا رفتم هم من و رفت پرو اتاق طرف به و ...سرجام

....................

:لیلی

گرممه؟؟؟ انقدر چرا زدم باد رو خودم دست با و شدم پرو اتاق وارد

دیدم؟؟؟ من بود چی اونا

چی که سالن این تو شدن جمع نر همه این وضع و سر و ها قیافه اون با کنه رحم خدا بشه؟؟؟

www.romanbaz.ir 679

www.romanbaz.ir

Page 680: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

681

... نداره امنیت میکرد حس آدم بیارم در رو مانتوم نمیخاست دلم

عوض لباس عمرا نبود لیدا عروسی اگه بودم مجبور و بود شب یه زدم دریا به رو دلم میکردم

و تیپ اوالال شد پرو اتاق وارد آ پانته دیدم که شدم لباسم های دکمه کردن باز مشغول خودت حلق تو لباست و قیافه

بود شمچ تو نافرم تراشش خوش پاهای و بود پوشیده کوتاه و دکلته رنگ طالیی لباس یه

...واال محلمون الگوری لندهور هیز های مرد این مثل شدم بیا. د

بود کرده درست وجق عجق مدل یه و بود کرده زرد موهاشو

میزد قاطی مشکی و طالیی هم آرایشش و

؟؟؟بودی اینجا هم تو سالم اوه:وگفت کرد نازک چشمی پشت که میکردم براندازش داشتم

www.romanbaz.ir 680

www.romanbaz.ir

Page 681: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

682

شوما ایجزه با بله علک سام:گفتم و دادم موتکون کله

بگه نیس یکی میکرد نیگا رو خودش و آیینه پای رفت و کرد نازک چشم پشت دیه بار یه وردار دست بابا خشگلی

نمیکنی؟؟؟ عوض لباستو چرا:وگفت انداخت من به نگاهی

داری؟؟؟ کاری اینجا شما کنم عوض میخام-

...میدونی نیستم راضی ازش اصال کنم عوض رو ناخنم الک اومدم آره-

زده فلک من سراغ اومده که شدم صمیمی این با کی نمیدونم من هاش ور ور شد شروع و ... میزنه فک انقدر و

اهنگ سنگینی کردم برانداز رو خودم و برداشتم موهام روی از رو شالم و آوردم در مو مانتو نیاوردم خودم روی به ولی کردم حس رو خانوم پاندا

شیم مرخص ما بده رخصت شد تموم حرفاتون اگه:گفتم و برگشتم

...بگم بهت که دلم تو مونده بد چیزی یه:وگفت کرد براندازم اخم با

www.romanbaz.ir 681

www.romanbaz.ir

Page 682: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

683

بر شه دلیل میکنم برخورد آدم مثل باهات اینکه نکن فکر:وگفت واستاد روم به رو اومد ات بینی برتر خود

میخورین ما به راستی؟؟؟بابا:گفتم و کردم ای خنده تک کردم نیگاش رفته باال ابروهای با ...بخوری دیوار درو به دیدی شاید بزن پیک دوتا یکی بیرون برو بیا

و بیرون میزد دماغش از دود گرفت رو دستم مچ که برم خواستم و خندیدم اون از بعد خورد رو خواهرت ادای و ناز گول مهرشاد نکن فکر نیست گاگول مهرشاد مثل مهرداد:گفت کنه کاری چین هم هم مهرداد چاه تو انداخت خودشو اومد و

شوخی باکسی لیدا سر من و میکشید وسط رو لیدا پای داشت خورد گره هم در هام اخم نداشتم

واهرخ ی درباره دیگه بار یه اگه دکتر جوجه ببین:گفتم و کردم جدا دستم از رو دستش شی پشیمون زندگیت از که میکنم کار بزنی رو حرفا این من معصوم و پاک

ملت به بچسبم و شم خوره بعضیا مثل که نیستم .خفیف و خوار فهمیدی؟؟؟اونقدر ...خانوم پاندا میچینم رو دمت وگرنه کردی کل کل من با بود آخرت شدی؟؟؟بار شیرفهم

یگهد ی دفعه میشه سوارت میاد بدی رو هرکی به که میگن راس رفتم بیرون پرو اتاق از و .نشه شاخ من واس که میدم بهش حسابی اولتاطیوم یه

www.romanbaz.ir 682

www.romanbaz.ir

Page 683: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

684

بودن واستاده اونجا هم مادرش و پدر و مهرنوش رفتم بود گفته مهرداد که میزی طرف به بود شده باحال و بود کرده خوشگل حسابی مهرنوش

سالم:وگفتم کردم صاف رو صدام رسیدم که بهشون

میکردن نیگا منو ای ثانیه چند و چرخیدن من طرف به هنگی

خوبی؟؟؟ دخترم سالم:بالبخندگفت مهرداد پدر

باشه خوبید؟؟مبارک شما وگفتم؛ممنون دادم تکون سری

گلمی عروس خواهر باشه هم تو مبارک باشی سالمت خوبم منم دخترم ممنون-

کردم پرسی احوال بقیه با و زدم لبخندی

خوشگل واقعا جان لیلی:گفت خنده با مهرنوش میخورد منو داشت باچشاش که مهرداد نشناختمت لحظه یه شدی

خوردم حرص کافی ی اندازه به خودم من جون مهرنوش نگو بابا ای:وگفتم خندیدم

چرا؟؟؟ دیگه گفت؛حرص باتعجب مهرنوشwww.romanbaz.ir 683

www.romanbaz.ir

Page 684: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

685

شد این هم آخرش نکنم تغییر که کنه آرایشم ساده گفتم آرایشگر به هرچقدر

تو دست از:وگفت خندید مهرنوش

بودیم نشسته همگی نزذم حرفی و خندیدم

هم دور هممون داشت کافی ی اندازه به هم صندلی و بود بزرگ کافی ی اندازه به میزش میکرد گرمی مجلس حسابی هم جی دی و بودم نشسته

میکرد پخش توپی های آهنگ و

میزدم دست براش و میکردم نیگاش باخنده میرقصید و وسط بود رفته بهار

زشته برقص بریم پاشو نشستی چرا عروس خواهر:وگفت شد بلند جاش از مهرنوش

عمرم وت باشم داشته یاد اگه خودم جان من؟؟؟به کی:وگفتم کردم نیگاش گرد های چشم با باشم رقصیده اگه

میلقصید من با خونمون تو میگه دولوغ لیلی:گفت باجیغ ور ازاون بهار و

www.romanbaz.ir 684

www.romanbaz.ir

Page 685: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

686

بودم؟؟ من فسقل این زبون درازی علت گرفت دندون به لبی

پایین انداختم رو سرم زده خجالت منم و خندیدن به کردن شروع همگی

جان لیلی پاشو بشنو بچه از رو راست حرف گفتن قدیم از:گفت و کشید رو دستم مهرنوش میشما ناراحت که

دهش باز متر شیش نیشش بهار وسط رفتیم مهرنوش همراه به و شدم بلند جام از ناچار فسقل برات دارم:وگفتم رفتم بهش ای غره چشم میکرد نگاه من به و بود

حس میدادم تکون رو خودم الکی و گرفتم رو دستش و خندیدم منم و خندید بلند بهار ماون گفت چیزی و جی دی سمت بود رفته مهرنوش میکنن نگاه من به دارن همه میکردم قاآ خواهر و خانوم عروس خواهر افتخار به: گفت و برداشت رو میکروفنش و داد تکون سر دوماد

مهرنوش و من سمت اومد ها نگاه ی همه

کاراش لین با کردم بار کلفت تا چند رو مهرنوش لب زیر

یکردمم نگاه بقیه به میکشیدم خجالت سرجام برگشتم زودتر من و رقصیدیم خورده یه

www.romanbaz.ir 685

www.romanbaz.ir

Page 686: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

687

همگی کنید خلوت رو سالن وسط و رسیدن دوماد عروس که کردن اعالم همزمان دارن هم بازی آتیش:گفت بالبخند مهرداد اومد بیرون از ترقه صدای و نشستن سرجاشون ببینیم بریم

بریم:وگفت شد بلند جاش از سریع مهرنوش

ایستادم منتظر سالن داخل و نرفتم برم منم کردن اصرار هرچقدر

اب بالبخند مهرشاد و لیدا اومدند می بهم چقدر شدند وارد لیدا و مهرشاد بعد ی دقیقه چند سمت رفتن و کردن پرسی احوال هم ما با رسیدند ما میز به و کردند پرسی احوال همه جایگاه

برقصن دونفره دوماد عروس گفت و گذاشت آهنگی جی دی و

رقصیدن به کردن شروع و روشن ها نور رقص و شد خاموش ها چراغ و وسط رفتن هم اونا

...بودم خوشحال واقعا امشب میزدم دست و میکردم نگاه بهشون لبخند با

و داماد برادرای خواهر و ومادر پدر که گفت جی دی بعد و رقصیدن دونفره دوری چند برقصن دوماد عروس با و وسط برن عروس

www.romanbaz.ir 686

www.romanbaz.ir

Page 687: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

688

درحالی هم مهرداد برد و کشید منو دست هم مهرنوش رفتند هم همراه به مهرداد مادر پدر لیدا مقابل رفت هوا به که بود دست و سوت و جیغ و وسط اومد بود بغلش تو بهار که

میدادم شاباش بهش و میرقصیدم

اباشش و میزد دست و بود ایستاده گوشه یه که بود مهرداد پدر نمیرقصید که کسی تنها میداد

خنده من و میرقصید داداشش مقابل مردونه و قشنگ خیلی میرقصید بغل به بهار مهرداد میگذشت خوش بهم داشت واقعا میرقصیدن ما با هم مادرش و مهرنوش بود گرفته ام

.... میکردم رو فکرش که چیزی اون از تر خوب بود خوب خیلی خانواده این با وصلت

لیلی؛

فلیاط بودن نشسته مهرشاد و لیدا میلولیدن هم تو همه کال و بود شده گرم حسابی مجلس ... ان خسته حتما

بودم هالک هالک منم و بود شده دوازده تقریبا ساعت

آهنگش دونفره رقص یه برای آهنگی کرد پخش آهنگ یه جی دی ویری هیری این تو نبود مخ رو زیاد و بود آروم خوشبختانه

www.romanbaz.ir 687

www.romanbaz.ir

Page 688: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

689

ذیتا تا بودیمش گذاشته میز روی و بود برده خوابش که انداختم طفلکی بهار به نگاهی نشه

بریم بیا مهرداد:وگفت شد آویزون مهرداد بازوی از سمتمون اومد که دیدم رو جان پاندا ...برقصیم تانگو باهم

چی؟؟؟ چی تان کردم نیگاش تعجب با

...نشنیده و ندیده چیزای حق به

ندارم حوصله و ام خسته:وگفت کشید رو بازوش مهرداد

االب جان پاندا واسه هم ابرو تا چند و کنم باز متر یه رو نیشم میخاست دلم چرا نمیدونم بندازم

داشت تخم و اخم با اونم کرد بلند رو مهرداد زور به و بود حرفا این از تر تق سر اون ولی دیگه برقص باهاش برو شدی ها بچه این مثل مهرداد:گفت خانوم هما که میزد غر

ات کنم نیگا دیگه جای یه به کردم سعی میجویدم رو لبم پوست و میخورد رو خونم خون نشه رو اوتا برای بدم حس

www.romanbaz.ir ...خدایی من میشه چیزیم یه 688

www.romanbaz.ir

Page 689: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

690

وسط رفتن آ پانته همراه به و داد رضایت مهرداد

خوردن تکون به کردن شروع و همینطور اونم و کرد حلقه جان پاندا کمر دور رو دستش ... میرقصید داشت ریز اخم یه با مهرداد مدت تمام

جان؟؟؟ لیلی کجا:گفت مهرنوش که شدم بلند جا از

بهم نمیسازه اینجا هوای محوطه تو میرم خورده یه-

رفتم محوطه به من و نزد حرفی مهرنوش

... بود قشنگ چقدر که دوختم چشم آسمون به و نشستم نما آب کنار

سالن به و شدم بلند جا از منم و شد قطع موزیک که نشستم همونجا ای دقیقه چند برگشتم

شام صرف برای سرجاشون بشینند همه که کردن اعالم

www.romanbaz.ir 689

www.romanbaz.ir

Page 690: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

691

نشسته مهرداد کنار من جای جان پاندا .دیدم و رفتم بودیم نشسته که میزی طرف به

میارن شام االن بشین بیا اومدی که خوب چه:گفت دیدنم با مهرنوش

نهبشی سرجاش خانوم لیلی تا بشین سرجات برو کن لطف:گفت پانداجان به رو مهرداد

سرجام منم رفت و شد بلند جاش از من واسه کردن نازک چشم پشت کلی با آ پانته بودید؟؟ رفته جایی:گفت مهرداد که نشستم

بخورم هوایی یه محوطه بیرون بودم رفته-

تو ریختم شخصا من و آوردن رنگارنگ های غذا اونقدر آوردن رو شام و داد تکون سری بخورم تکون نمیتونستم جام از که بالم خندق

ردهک مستفیزم حسابی که امشبم و میخوردم فقط میشد ناراحت اعصابم هروقت طرفی از بودن

www.romanbaz.ir 690

www.romanbaz.ir

Page 691: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

692

موندن یک درجه اقوام فقط و کردن خداحافظی دوماد عروس از همه شد صرف که شام کشونی عروس واسه

داره استرس میفهمیدم حرکاتش از و بودم واستاده لیدا کنار

داری؟؟ استرس خواهری شده چی:گفتم گوشش دم

رینشت جذاب و کار اصل نترس:گفتم آروم و گرفتم دستم تو رو دستش داد تکون سر لیدا ... دیگه شبه آخر استرس همون

....آبجییییییی:گفت اعتراض با لیدا و خندیدم و

میکنی اذیت خانوممو داری باز خانوم خواهر:وگفت اومد مهرشاد و خندیدم

میمیرم خستگی از دارم تون خونه ببریمتون بیاید زود خواهر شوهر:وگفتم خندیدم

...نزد حرفی و خندید مهرشاد

www.romanbaz.ir 691

www.romanbaz.ir

Page 692: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

693

نم خودشون واسه بودن انداخته راه جیغی جیغ و بوق بوق کال شد انجام هم کشونی عروس بود خوابونده عقب صندلی رو بهار رفتم مهرداد ماشین با

چند بود شیک خیلی هم لیدا ی خونه خداییش داشتن نگه همگی عروس ی خونه مقابل تن ادهخانو اینا بود مونده باز دهنم بودیم رفته هاش وسیله چیدن تو کمک برای پیش وقت نشینن قصر

خوشبختی آرزوی و کردن بوسی رو دوماد و عروس با رفتن همه

لیدا سر به سر اآنقدر کردم خوشبختی آرزوی هردوشون برای و کردم بغل رو لیدا منم خندیدن کلی از بعد و بود رفته هوا دادش که گذاشتم

بودم خسته واقعا برگردیم خونه به گرفتیم تصمیم

نیفتم خواب که داشتم نگه رو خودم خیلی افتاد راه و شدم مهرداد ماشین سوار و

رو هاممو و کردم پاک رو آرایشم رفتم خونه به و کردم تشکر مهرداد از و برگشتیم خونه به اختماند رو خودم دوش یه از بعد و درآوردم بدبختی با هم لباسمو کردم باز بدبختی با هم ...برد خوابم زود خیلی و تشکم تو

www.romanbaz.ir 692

www.romanbaz.ir

Page 693: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

694

.....................

:لیلی

اش زده خجالت ی قیافه بردیم کاچی لیدا برای مهرشاد مادر همراه به روز اون فردای بود دار خنده حسابی

دعوت هم رو شون لیدا و خانوادش و مهرداد و گرفتم مهمونی یه گذشت که وقتی چند گذشت خوش بهمون حسابی و کردم

میرفت خوشحالی و ذوق با و شد شروع هم لیدا دانشگاه و شد مهر و گذشت ای هفته یه واقعا مهرداد های رفتار ولی بود خودم الک تو سرم و میکردم رو خودم مار منم دانشگاه داشتم قبول بود کرده فرق هم خودم های رفتار بود کرده فرق

...داشتن دوست گذاشت رو اسمش میشه و داشتم مهرداد به نسبت خاصی حس یه

www.romanbaz.ir 693

www.romanbaz.ir

Page 694: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

695

بریم بریم لیدا و مهرشاد همراه به شب بود قرار بود اش خونه مهرداد و بود جمعه امروز بخرم چیزا سری یه و خرید برم میخاستم و بیرون

مبرگشت خونه به هست مواظبش خودش گفت مهرداد و شدم مطمئن بهار از اینکه از بعد زدم بیرون خونه از و شدم آماده و

میرفتم اتوبوس با باید و بود دیر خورده یه فروشگاه

اومد می پام به پا سایه یه اینکه مثل داشتم حسی یه مدت تمام شدم اتوبوس سوار

ندادم راه دلم به بد اما

میک ایستگاه تا رفتم بیرون فروشگاه از و دادم انجام رو هام خرید رفتم که فروشگاه به داشت روی پیاده

بایستم سرجام شد باعث ای ناله و آه صدای که میرفتم اتوبوس ایستگاه طرف به

...بود خلوت و نبود شلوغ زیاد هم ها خیابون و بود ظهر کردم نگاه اطرافم به

www.romanbaz.ir 694

www.romanbaz.ir

Page 695: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

696

بودم شده پرداز خیال و حساس زیادی امروز انداختم باال ای شونه ندیدم رو کسی

یاب آبجی:واستادم جام سر دوباره زنی صدای باشنیدن که برم که برداشتم رو هام قدم ...مردم خدا وای روخدا تو کمک

جوب تو اینجام من:گفت که کردم نیگا اطراف به باتعجب

رهشی هم:گفتم گرد چشمای با جوب توی زن دیدن با و رفتم جوب سمت گرد های چشم با میکنی؟؟؟ چیکار اینجا تو

االن بود وت...خل...هم..جا...این... میکنه درد پام... اینجا افتادم:گفت درد با کمکم،کن..کمک...فرستاد...فرس...واسم....رو...تو...خدا...

گذاشتم گوشه یه رو هام وسیله و دادم تکون سری

بیرون کشوندمش بود که هرطور و گرفتم رو زن دست مچ و کردم دراز رو دستم

ور اون برم کن کمک بده خیرت خدا:وگفت کرد حلقه دورم رو دستش ناله و آه با زن اونجا برم کن کمک پارکه ماشینم خیابون

www.romanbaz.ir 695

www.romanbaz.ir

Page 696: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

697

میکردم؟؟؟ چیکار اینارو انداختم هام وسیله به نگاهی

ببره رو اینا بیاد نیس هم کسی تره واجب بدبخت این به کمک نداره عب

میداشت بر قدم لنگون لنگون اونم کردم همراهی رو زن و دادم تکون سری

ماشین همین داخل ببرم نکنه درد گفت؛دستت رسیدیم که رنگ سبز ون یه به

بزنم حرفی بهش کردم رو و ماشین تو کشیدمش خودم با و کردم باز رو ماشین در

ماشین داخل قلچماق مرد تا دو دیدن با که

بود؟؟ ماشینت این بودی گفتم؛مطمئن زن به رو گرد های چشم با

؟؟نگهافتادین راه چرا:گفتم ترس با افتاد راه و شد بسته ماشین در و زد عجیبی لبخند زن ...دار

www.romanbaz.ir 696

www.romanbaz.ir

Page 697: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

698

...دار نگه میگم دار ؛نگه زدم داد و

لتخشگ صورت که ببند رو دهنت:گفت زنه و کردم حس صورتم پوست ی رو چیزی تیزی میشه خطی خط

...آشغاالی...کنیددددد ولم:زدم جیغ

چیزی یگهد و شد گرفته دهنم و بینیم مقابل مرطوب دستمال یه چون بزنم حرفی نتونستم .........نفهمیدم

:لیلی

زا که نوری و بود تاریک جا همه برداشتم هم روی از رو هام پلک عجیبی سردرد بااحساس ببندم رو هام چشم شد باعث و زد رو هام چشم اومد می داخل به ای پنجره

ان بسته هام دست شدم متوجه که بدم ماساژ رو هام شقیقه خواستم

www.romanbaz.ir 697

www.romanbaz.ir

Page 698: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

699

؟؟نیییستتتتت؟؟؟؟؟ اینجا کسی:زدم وداد اومد یادم چیز همه کردم نیگا اطراف به ترس با

... شده بیدار کنم فکر خانوم:اومد شخصی کلفت صدای و شد باز بدی صدای با اتاق در

که اومد ای زنونه وصدای شد ظاهر در مقابل که دیدم رو شخصی ی سایه همزمان کن روشن رو برق قبرستون کردی رو اینجا چرا علی:گفت

ببینتتون نخواستم خانوم-

کن روشن نداره عب ببینتم که ببینتم-

کردم عادت نور به تا کردم باز آروم و بستم رو هام چشم شد روشن جا همه همزمان

ول و شل رو مشکیش شال داشت تن به مشکی دامن و کت که دیدم رو بلند قد زنی اومد سمتم به خورده گره درهم اخمای با و بود زده بیرون اش طالیی موهای و بود انداخته

منو عجوزه؟؟؟چرا میکنی داری غلطی چه معلومه زدم؛هیج داد و خورد گره منم اخمای اینجا؟؟؟؟؟ آوردین

شد خفه زد صورتم به زن که محکمی ی کشیده صدای توی زدم که بلندی داد صدای

www.romanbaz.ir 698

www.romanbaz.ir

Page 699: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

700

کردم حس بینیم از و لبم ی گوشه رو خون گرمی

فکر هک چیزی اون از بیشتر :گفت وحشتناکی بااخم و ایستاد مقابلم زن رفت گیج سرم ...مادرتی شبیه میکردم

...من نه بود ات هرزه چیز همه بی مادر اون عجوزه:گفت مکث با و

...غالآش بزنی زر من مادر مورد در اینطور که باشی کی سگ:وگفتم کردم نیگاش نفرت با

رفت باال دوباره زن دست

روی که حالی در و زد ای قهقه زن که کنم جان نوش رو دوم سیلی که بستم هامو چشم نمیزنمت نترس:گفت میکشید دست صورتم

اینجا؟؟ آوردین منو چرا هستی کی تو:وگفتم کردم باز هامو چشم

برداشت رو پیپش انداخت پا پاروی نشست بزرگی سلطنتی مبل روی مقابلم خندید دوباره من؟؟؟:گفت میکرد روشنش که درحالی و

من زا الدن و میالد آخی نمیشناسی منو بود رفته یادم راستی :وگفت انداخت بهم نگاهی براتون؟؟؟؟؟ نزدن حرف

www.romanbaz.ir 699

www.romanbaz.ir

Page 700: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

701

...میشناخت کجا از منو مادر و پدر اون کردم نگاهش باتعجب

سوزانم من:گفت میزد بیرون اش بینی و دهن از دود که درحالی و زد کجی لبخند زان...سو...بگو...

یآورد منو چرا میشناسی کجا از منو مادر پدر تو بدونم میخام نداره ربطی من به تو اسم- اینجا؟؟؟

،..بگیرینش تونستید مامان:پیچید اتاق توی آشنایی صدای همزمان

...نتونیم میشه مگه دخترم آره:پیچید اتاق توی سوزان صدای و

آخی:توگف کرد براندازم و ایستاد مقابلم پوزخند با که کردم نگاه لیال به گرد های چشم با برانگیزه تاسف بند توی دیدنت چقدر ببین رو قاسمی لیلی

؟؟؟ مادر گفتی زنیکه این به داشتی؟؟؟؟چرا دست اینا با تو... تو لیال:گفتم ناباور

دهن ببند:وگفت کرد صورتم نثار رو بعدی ی کشیده و کرد بلند رو دستش لیال همزمان من مادر نه است زنیکه تو مادر نحستو

www.romanbaz.ir 700

www.romanbaz.ir

Page 701: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

702

بود؟؟؟ خبر چه اینجا بودم شده گیج

بود شده سنگین سرم میزد دو دو چشام

مادر؟؟؟ میگفت زن این به لیال مادر؟؟؟چرا

اگه اشوپ نه؟؟؟؟پاشو مگه کنی کاری نمیتونی:اعصابم به انداخت خط دیگه بار لیال صدای ...کن هاپ هاپ روزا اون مثل داری عرضه

کشید قدرت تمام با و پیچوند دستش دور رو موهام

و هیبت که نزنم جیغ که گرفتم دندون به رو لبم اما بود افتاده زق زق به سرم پوست نره سوال زیر جبروتم

...کن گریه بکش جیغ بزن میگیری؟؟داد گاز رو لبت چرا:گفت خنده با لیال

بلند روم دستتو دوبار کردی ام تحقیره دوبار یادته

www.romanbaz.ir 701

www.romanbaz.ir

Page 702: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

703

یادته؟؟؟؟ خوندی نجس منو جا وهمه همیشه زدی سرکوفت بهم جا همه و همیشه

حقیقت لیال تلخه حقیقت هستی و بودی نجس...بودی:وگفتم زدم پوزخندی

وزانس داد با که بگیره هدف رو صورتم دیگه بار تا برد باال رو دستش دیدم رو شدنش سرخ تیخواس که بالیی هر بعدا داریم نیاز بهش فعال کن تمومش لیالا:موند هوا توی دستش برادرت شدن آزاد تا حداقل بیار سرش

.... برادرت شدن آزاد تا

یدهست کی زدم؛میگید داد و شد تکرار مغزم توی بار چند جمله این... برادرت شدن آزاد تا عوضیا؟؟؟؟؟؟؟ یانه

میشه بد خودت برای ننداز راه بیداد و داد...هیس:وگفت کرد نگاهم آرامش با سوزان

؟؟؟ میفهمی زنم این دختر من:وگفت کرد نگاهم خشم با لیال

www.romanbaz.ir 702

www.romanbaz.ir

Page 703: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

704

...خانلری الدن... الدنه تو مادر...تو نمیفهمم نه:وگفتم دادم تکون راست و چپ به سری

ونیست نبوده من مادر اون ببند رو دهنت:زد داد لیال و

کنم باور نمیتونستم من... نمیکردم باور ببارن میخاست دلشون عحیب... هام چشم

نمیکنممممممم باور.....نمیکنم باور:زدم داد

روزی وت نامرد ی ناپدر منم لهراسب و لیال مادر کنی باور باید :گفت عصبانیت با سوزان و گرفت ازم رو شوهرم کثیفت مادر بود من شوهر

.یفکث نگو بهش ببند دهنتو بود پاک من مادر:وگفتم دادم تکون راست و چپ به رو سرم شو خفه ناپدری نه بود پدر من پدر

... شو خفه رو دهنت ببند عوضیی زدم؛آشغال داد و

جور رو دهنت بیان بفرستم یا رو دهنت وگفت؛میبندی شد بلند جا از عصبانیت با سوزان ببندن؟؟؟؟ دیگه

www.romanbaz.ir 703

www.romanbaz.ir

Page 704: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

705

تدعو رو ما و داشتی عروسی پیش وقت چند شنیدم:وگفت خندید هیستریک اون از بعد زن بگم بهتره نه اوه میکنه؟؟؟ ناپدریش سابق زن درحق آدم که کاریه اینم نکردی عموش

میکردی دعوت تو ناتنی خواهر حداقل:داد ادامه و خندید بلند و

... نمیکردم باور انداختم باال رو سرم

...بکشی زجر و کنی گوش باید...کن گوش:داد ادامه و

برادرش زن به داشت چشم اول همون از که مردی زن... قاسمی د میال میالدم اول زن من کیه؟؟؟ میدونی بردارش زن

میباریدند تند تند و شدند جاری خود به خود هام اشک

...میچسبه بیشتر بگم برات اول از بزار:وگفت نشست سرجاش رفت سوزان

حمدم... محمد داشت برادر یه فقط و بودند ثروتمند که اومد دنیا به ای خانواده توی تو پدر قاسمی

www.romanbaz.ir 704

www.romanbaz.ir

Page 705: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

706

نزدیک بهم همیشه داشتم دوست رو میالد اول همون از و بودم اونا ی عمه دختر من دبو گفته من به میگفت من به رو چیزش همه میدونست خواهرش مثل منو اون و بودیم شده خورد و بودم کشیده زجر چقدر ومن شون رویی به رو ی همسایه میخاد رو الدن که شوکه داره دوست رو الدن اونم که فهمیدم محمد های حرف از وقتی نزدم حرف اما بودم یه دنال با میالد .که میدونستم هم رو این البته بودند شده دختر یه عاشق برادر دوتا شدم و ها زیبایی از محمد گوش تو مدام شه من مال میالد اینکه برای ... ارتباطه در جورایی محمد دراونق میالد که میدونستم رو این شه قدم پیش زودتر اینکه تا میگفتم الدن کماالت میخاستم من که همونطور کنه پیشکش برادرش به رو عشقش حتی که داره دوست رو شد

دندی با میالد میخاد رو الدن که گفت اش خانواده به و شد قدم پیش میالد از زودتر محمد معشوق عاشق بده براش رو جونش حاضره که برادری داره دوست رو الدن برادرش اینکه رد جواب الدن رفت الدن خاستگاری به محمد نزد دم شده اون

داد

میالد و تویی میکنم ازدواج باهاش که کسی تنها گفته الدن که میکرد دل و درد من با میالد رینبهت من برادر شی خوشبخت میخای اگه و نداشتم تو به حسی هیچ اول از من گفته هم است گزینه

...بود قربانی یه هم میالد

ازدواج باهم و داد مثبت جواب محمد به و خورد بر غرورش به ها حرف این شنیدن با الدن کرد ازدواج من با وقت چند از بعد هم میالد کردن

www.romanbaz.ir 705

www.romanbaz.ir

Page 706: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

707

... همینطور هم الدن و بود الدن ذهنش و فکر تمام اگرچه

کیه؟؟؟ پسرم میدونی آوردم دنیا به پسر یه و شدم حامله الدن از زودتر من

شده ثبت محمد پدرم اسم شناسنامه توی چرا میفهمم حاال... رفت آسمون به هقم هق دامص میالد و محمده شناسنانه توی اسمم میگفت میپرسیدم رو علت پدرم از هم وقتی میزنن

نداشت؟؟؟ فوتی مهر هیچ چرا میداده نشونم رو پدرم ی شناسنامه و

....میداد ادامه اون و میکردم هق هق

... بود میالد و من پسر زندون گوشه فرستادینش االن که همونی... لهراسب-

الدن واقع در نداشتن ای بچه هنوز الپن و محمد اما میشد بزرگ کم کم داشت لهراسب رو لیال دومم ی بچه... نبود روال روی زیاد زندگیشون و نمیکرد تا محمد با خوب اصال شد حامله الدن که بودم حامله

www.romanbaz.ir 706

www.romanbaz.ir

Page 707: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

708

راچ نمیدونستم...لیلی شد حامله رو دیگه؟؟؟تو میگم رو کی میدونی:وگفت زد پوزخندی الدمی ...لیلی تو و لیال لهراسب بخوره من های بچه اسم به اش بچه اسم داره اصرار انقدر کش مادرتو و اون به اومد می وقت دیر بیرون میرفت زود میکرد رفتار سرد بود شده سرد دوتا ینا عشق آتیش اینکه از بودم ترسیده بینشونه چیزایی یه میکردم حس بودم کرده می ایدنب که اتفاقی داشتی سال سه تو که زمانی درست و بکشه آتیش به رو مون زندگی ناپدری با کارت خیانت مادر... ومحمد من زندگی به زندگیمون به افتاد آتیش یه افتاد افتاد .....فهمید محمد افتاد افتاد می نباید که واتفاقی بودن ارتباط در باهم کارت خیانت

هم از ها خانواده بودم گرفته افسردگی من بود شده داغون محمد ریخت بهم چیز همه ...داشتن دوست اول از رو هم که کردن اعالم نفر دو اون و پاشید

...بود معنا تمام به آبرویی بی یه این شد خم همه کمر

کوتاه محمد... گرفت ازم رو هام بچه میالد شدم جدا میالد از و کردم اقدام محمد از زودتر و کرد دغ اینکه تا بود کرده اسیر رو مادرت و اومد نمی کوتاه داغونش حال اون با اومد نمی شدن ترد جا همه از هم الدن و میالد مرد

بچه و محمد و خودش ی شناسنامه نامردت ناپدری چون نشد ثبت وقت هیچ محمد فوت این به و زدن بیرون شیراز شهرمون از الدن همراه به و برداشت رو همه و همه رو من های اومدن شهر

www.romanbaz.ir 707

www.romanbaz.ir

Page 708: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

709

میفهمی؟؟؟... محمد محمدی دختر تو نیست تو واقعی خواهر هم لیدا حتی

فتیر وقت هیچ تو اما گرفته محمد اسم به هم رو لیدا ی شناسنامه پدرت که فهمیدم بعدها ت؟؟؟سواس لیدا و تو از پدرشون و مادر اسم ببینی لیال؟؟؟که و لهراسب ی شناسنامه سر

میزدم نفس نفس و بودم آورده کم نفس

بودم مطمئن بودند قاسمی محمد و خانلری الدن نام به هم لیدا و لهراسب ی شناسنامه سنای أنا ناپدریت حتما:وگفت زد پوزخندی آوردم زبون به رو حرف این بودم دیده خودم

عزیزش ی معشوقه و خودش نام با گرفته رو دوتا این ی شناسنامه

عموم نبود؟؟؟دختر من خواهر لیدا میچرخه و میچرخه سرم دور جیز همه میکردم احساس ... خواهرن مثل و هستن هم خون هم هم ها عمو دختر...بود که

بوده؟؟؟ من ناپدری قاسمی میالد... بودم آورده کم نفس

...کرده خیانت پدرم به پدرم برادر کرده خیانت پدرم به مادرم

و افتاد هم روی هام پلک میچرخیدو سرم دور چیز همه... بود سخت برام ها چیز این درک ...مطلق سیاهی... جز ندیدم چیزی

www.romanbaz.ir :مهرداد 708

www.romanbaz.ir

Page 709: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

710

نگز لیلی موبایل به هرچقدر بودم گرفته ضرب زمین روی پام با و بود ساعت به چشمم بود برنگشته و بود شب یازده ساعت بود خاموش میزدم

... میکرد گریه مدام لیدا و بودن اومده هم ومهرشاد لیدا

زده غیبش کجا دختر این بودیم نگران واقعا مون همه خوابید زاری گریه از بعد بهار بود؟؟؟

نبود ازش اثری هیچ و سرزدم بود رفته که فروشگاهی به بار چند

باهاش نتونستی هنوز:گفت بهم رو کنه آروم رو لیدا داشت سعی که درحالی مهرشاد بگیری؟؟؟ تماس

خاموشه نه:وگفتم کشیدم موهام میون دستی باکالفگی

...شده غیب کجا ام آبجی... ام آبجی:گفت باگریه لیدا

...میشه پیدا...انشاا داداش زن باش آروم-

اومد در صدا به لیدا موبایل که بود نشده تموم حرفم هنوزwww.romanbaz.ir 709

www.romanbaz.ir

Page 710: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

711

کشیدیم لیدا سمت رو نگاهامون همه

...لیلیه وای لیلی:گفت خوشحالی با و برداشت کیفش از رو موبایلش سریع

تر زود بده جواب:وگفتم رفتم سمتش به

شهب راحت خیالمون مون همه که اسپیکر روی بزاره رو تلفنش خواستم ازش داد جواب لیدا

هزار دلم کجایی هست معلوم هیج...آبجی الو:وگفت اسپیکر روی گذاشت رو تلفنش لیدا ...خاموشه گوشیت چرا شدم زنده و مردم رفت

گرانن...قاسمی میالد ی کوچیکه دختر سالم به به:پیچید گوشی داخل ناآشنایی وصدای ...امنه اینجا خواهرت جای عزیزم نباش

...حدودی تا البته:گفت مکث کمی با و

هستی؟؟ توکی...تو:گفت و کرد نگاه مهرشاد و من به ترس با لیدا

...عزیزم بودم پدرت زن:وگفت پیچید گوشی توی زن ی قهقهه صدایwww.romanbaz.ir 710

www.romanbaz.ir

Page 711: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

712

کردید؟؟؟ چیکار لیلی با شما:زدم داد و کردم نگاه مهرشاد به تعجب با

یلیل کف در جان دکتر آق حتما شما باشه جمع باید جمعتون اینکه مثل به به:گفت زن و اگه خطره در بیش و کم جونش اینجاست لیلی دکتر جوج آره؟؟؟؟ببین هستی جان دیگه ی هفته تا و بشه انجام پسرم آزادی کارهای باید ببینید زنده رو لیلی دارید دوست کنید خدافظی لیلی با باید وگرنه کنید آزادش که میدم مهلت بهتون

دیگه؟؟؟؟ آشغالیه کدوم تو پسر:زدم داد و اعصابم به انداخت خط لیدا هق هق صدای

... قاسمی لهراسب لهراسبه پسرم-

کرد غلط:پیچید گوشی توی لیلی داد صدای همزمان کردم نگاه مهرشاد به زده حیرت ....دار باالی بره کفتار اون سر باید کنی رو کار این نداری حق لیدا خورد ه.و.گ

اونو کن اش خفه:گفت که اومد زن صدای و

بیشتر هرچه پسرم آزادی روز تا پس :گفت بده من به زدن حرف ی اجازه اینکه از قبل و ...میکشه زجر بیشتر هم لیلی بدید لفتش

www.romanbaz.ir 711

www.romanbaz.ir

Page 712: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

713

...شد قطع تماس و

زد؟؟؟ داد...لیلی:گفتم آشفته حالی با کردم نگاه مهرشاد به مات

مطلع موندنش زنده از ما تا میزد داد باید داداش نریز بهم:وگفت داد تکون سری مهرشاد شیم

مبد رضایت من بریم بیا بیا مهرشاد...مهر:وگفت گرفت رو مهرشاد دست گریه با لیدا ...بال...اگه... اگه... شه آزاد لهراسب

...........رفت حال از و

...بود افتاده راه ای آشفته اوضاع عجب خدایا.

...زن اون های حرف نمیکردم درک رو خودم حال اصال

اون؟؟؟ پسر قاسمی لهراسب

... بود زن اون پسر لهراسب... بود مرده لیلی مادر

www.romanbaz.ir 712

www.romanbaz.ir

Page 713: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

714

هرشادم نشدم متوجه حتی گرفتم هام دست بین رو سرم و نشستم سرجام بودم شده گیج ...لیلی...لیلی...لیلی داد میزد زنگ سرم تمام...کرد چیکار زنش با

... میمردم مسلما مردم می هم من اومد می سرش بالیی اگه

........ میداد رضایت لیدا باید

.........................................................................

:راوی

هک هرفرصتی لیال اما نداشت کاری باهاش زیاد سوزان چه اگر نبود مساعد زیاد لیلی حال ... میگرفت کتک باد به اونو میکرد پیدا

رو ادمهرد با سوزان مکالمات هرروز لیلی... بودتش گرفته گروگان که بود گذشته روز سه مه جونش قیمت به شه اعدام لهراسب میخاست فقط نداشت زدن داد نای حتی میشنید ...شده که

هگری بود شده کارش... بود سنگین واقعا بود کرده وارد بهش سوزان های حرف که شوکی ...زاری

www.romanbaz.ir 713

www.romanbaz.ir

Page 714: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

715

به هک عمویی ی سایه زیر سالگی چهارده تا اینکه بود کرده خیانت پدزش به مادرش اینکه ختس براش بود کرده زندگی بود کرده معرفی لیلی پدر رو خودش و بود کرده خیانت پدرش بود

و مهه مادرش و پدر به اعتقاداتش تمام اینکه...بود سخت نبود واقعیش خواهر لیدا اینکه ... میشد خیانت یک قربانی داشت حاال و...بود سخت بود رفته سوال زیر همه

ادرم شبیه اینکه خاطر به اما گناه بی و محمدی دختر تو درسته بود گفته بهش سوزان داره هم االن میدونم اگرچه میکشه زجر داره الدن کنم فکر تا میدم زجرت دارم عجوزتی ...میکشه زجر

... میریخت اشک فقط لیلی و میگفت ناسزا و میداد فحش عجوزه گفت می مادرش به اون

... بود شده کوفته و میکرد درد بدنش تمام

... بمونه زنده نمیخاست دلش هم خودش و نداشت موندن زنده به امیدی

www.romanbaz.ir 714

www.romanbaz.ir

Page 715: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

716

ودندب شده بسیج یگانه ی خانواده تمام بود سرم زیر کامل روز شبانه یک لیدا طرف اون از ...چنین ،هم هم لیلی و شه آزاد لهراسب زودتر هرچه کنند کاری تا

...میداشت نگه هما هم رو بهار حتی نداشت تعریفی هم مهرداد حال

زادآ لهراسب تا بودن منتظر همگی و بود کرده امضا رو نامه رضایت شب همون فردای لیدا ...بشه

جواب سریع اومد در صدا به موبایلش که بود گرفته هاش دست بین رو سرش مهرداد الو:داد

تدس کردید امضا رو نامه رضایت شنیدم دکتر آقای سالم:پیچید گوشی توی زن صدای وسط رو پلیس پای اگه قسم پسرم همون جان به فقط میرید پیش دارید خوب مریضا میمونه دلتون روی لیلی دیدن حسرت دارید عمر تا باشید کشیده

اما بزارن حریان در رو پلیس که کنند قانع رو .لیدا و اونو داشتند سعی پلیس؟؟؟همه هه ... بود تر مهم خیلی پا سرو بی کفتار یه جون از لیلی جون بودند کرده مخالفت هردو

کی یمببین منتظریم نکنم رو اینکار که هست مهم برام لیلی جون اونقدری نترس:گفت و ...بدی تحویل رو لیلی باید آزادیش قبل دوساعت میشه آزاد

www.romanbaz.ir 715

www.romanbaz.ir

Page 716: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

717

میفرستیم رو لیلی پسرم آزادی قبل دوساعت دکتر آقای نترس:وگفت خندید سوزان بیمارستان

....آوردید؟؟؟؟؟؟آشغاال سرش بالیی چه:زد داد مهرداد

هی و داره عالقه بهش خیلی لیال خواهرش میدونی اما نیست من کار:گفت خندون سوزان ...کرده نوازشش و ناز خورده

ور خونه سکوت میز شکستن صدای آورد فرود مقابلش عسلی میز روی رو مشتش مهرداد سیاه خاک به بیارید لیلی سر ای نشدنی جبران بالی فقط...اگه:زد داد و شکست

...بشید پشیمون کردن زندگی از میکنم کاری مینشونمتون

. باش بعدیم تماس منتظر باشه-

...شد قطع تماس و

که سوزشی و خون گرمی داد ماساژ رو اش شقیقه و گذاشت هم روی رو هاش پلک مهرداد نبود مهم براش اصال میکرد حس دستش انگشتای بین

www.romanbaz.ir 716

www.romanbaz.ir

Page 717: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

718

...لیلی بود مهم براش لیلی فقط

:راوی

وضع همگی مهرداد پدر های بازی پارتی ضرب به البته شد انجام لهراسب آزادی های کار ...بود سخت همه برای بود اونا گروگان لیلی تموم روز پنج اینکه داشتن ای آشفته

اون اب سوزان وقتی اما نکنن آزاد رو لهراسب و نده انجام کاری کسی که میکرد دعا دعا لیلی دلش ریختن روش سردی آب میشه آزاد پسرش فردا پس گفت وحشتناکش های قهقه ...بود شده تنگ همه برای

.........................

:لیلی

... خشگله خانوم افتادی قیافه از که میبینم:وگفت ایستاد مقابلم لیال

خندید بلند و

www.romanbaz.ir 717

www.romanbaz.ir

Page 718: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

719

من هک کردی چیکار کردی آباد جارو همه و خشگلی که تو درک به برو:وگفتم زدم پوزخندی بکنم؟؟؟

اون حیف:گفتم و صورتش تو انداختم تف کرد بلند روم دست بار هزارمین بار ،برای لیال عوضی حروم به نمک ریختن مادرمون و پدر که هایی نون لقمه

میخاد؟؟؟؟ کتک هنوز دلت چیه:گفت غضب با لیال

می زبا پاهام و دست اگه که بود زده کتکم لیال اونقدر روز چند این میکرد درد بدنم ی همه بشه سیر زندگیش از که میکردم کاری اومد

یمبد تحویل باید هم رو تو کنن آزاد رو برادرم که فردا پس شد حیف:گفت باخنده لیال کنم؟؟؟ نوازش و ناز رو کنم؟؟؟کی بازی کی با من اونوقت

میری که تری آشغال خودت از فطرتای پست اون با:وگفتم کردم نگاهش نفرت با ...میشی شون...ه.ب.ا.و.خ.م.ه

داد هلم عقب به لیال حرف این گفتن با

و کردم احساس رو خون گرمی...خورد تیزی ی لبه به سرم پشت افتاد پشت به صنپلی ...نشدم چیزی متوجه دیگه

www.romanbaz.ir 718

www.romanbaz.ir

Page 719: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

720

..................................

:راوی

زدی آشغال ی دختره میکنی غلطی چه داری هست معلوم:زد داد عصبانیت با سوزان رو؟؟؟؟ دختره کشتی

... دادم هلش فقط...من...من:گفت ترس با لیال

...کشتیش میفهمی کشتیش-

...میمیره داره دختر این نرسید چرا شده گور به گور دکتر اون پس علی:زد داد و

بود افتاده هم روی هاش پلک که دوخت چشم لیلی به

... که میزد کند اونقدر نبضش میداد دست از داشت زیادی خون و

اومد خانوم اومد:زد داد علی

www.romanbaz.ir 719

www.romanbaz.ir

Page 720: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

721

کجاست؟؟؟ بیمار شده چی:گفت سوزان برای تعظیمی از وبعد شد اتاق وارد دکتر

یبد نجاتش باید مرده یا است زنده ببین اونجاست:وگفت کرد اشاره لیلی به سوزان

که خونی به توجه با میزنه کند خیلی بیمار نبض خانوم:گفت و گرفت رو لیلی نبض دکتر به یدکن اعزامش تر سریع باید نمیاد بر دستم از کاری هیچ اینجا من میره داره و رفته ازش

...بیمارستان

بکنی غلطی چه که شدی دکتر تو پس:زد داد عصبانیت با سوزان

میره ارمد نگهش زنده بتونم اگه حتی برنمیاد دختر این برای دستم از کاری هیچ که گفتم- ...نیفتاده اتفاق این تا بیمارستان بفرستینش مغزی مرگ کما تپی

ورهخ حروم توی تقصیر اش همه:گفت و کرد لیال صورت نثار ای کشیده و برگشت سوزان ...بیار؟؟؟هان سرش رو بال این گفتم

میبریش وت علی بیمارستان ببریدش تر سریع هرچه بیمارستان ببریدش:زد داد تر بلند و بفهمه نباید لهراسب آزادی روز تا کس هیچ میمونی اونجا خودت بیمارستان

برد ماشینش به رو لیلی و داد تکون سر فهمیدی؟؟؟علیwww.romanbaz.ir 720

www.romanbaz.ir

Page 721: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

722

رسوند بیمارستان به رو اون سرعت آخرین با و

ی جثه ونا با لیلی و کردن منتقل ویژه های مراقبت بخش به رو لیلی برانکارد با ها پرستار ...میکردن کمک موندنش زنده به که دستگاهی تا هزار زیر رفت نحیف

:مهرداد

برگرده خونه به لیلیم و شه آزاد عوضی زن اون پسر بود قرار امروز

الییب بودم امیدوار بیاد بفرستن رو لیلی آزادی از قبل ساعت یک که بودیم گذاشته قرار باشن نیاورده سرش

اعدمس اصال حالم و میرفتم طرف اون به طرف اون از میکردم متر رو خونه کالفگی شدت از نمیگذره؟؟؟ لعنتی زمان چرا بود ساعت به نگاهم نبود

اینجا میرسیدن دیگه ی دقیقه چند تا هم مهرشاد و لیدا فرستادم بیرون رو نفسم ... بود مادرم ی خونه بهار خوشبختانه

www.romanbaz.ir 721

www.romanbaz.ir

Page 722: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

723

اومد آیفن زنگ صدای همزمان

کردم باز رو در و کردم پاتند آیفن طرف به

میکرد تابی بی داشت معمول طبق لیدا شدند وارد لیدا و مهرشاد دقیقه چند از بعد

...کنم درک دقیقا میتونستم رو لیدا که داشتم لیلی به حسی من میکردم درکش

کی برگرده لیلی که همین که قسم خدا به... افتاد می تپش از داشت سنگینی از قلبم و دادم خرج به غرور انقدر بود بس میگم بهش رو احساساتم و نمیکنم درنگ هم لحظه هیچ بودنش مدت توی داشتم دوست رو لیلی اینکه با میکنم فکر که حاال... نزدم دم

...نکردم آوردنش بدست برای تالشی

بودم غرق خودم افکار توی

جواب بده خبر اونجا وضعیت از تا بودم سپرده رو وکیلمون اومد در صدا به موبایلم که بله؟؟:دادم

هستی؟؟؟ خوب جان یگانه سالم-

www.romanbaz.ir 722

www.romanbaz.ir

Page 723: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

724

خبر؟؟؟ چه ممنون-

آزاده دیگه ساعت نیم میره پیش خوب داره کارهاش-

بدن تحویل رو لیلی لهراسب آزادی از قبل ساعت یک شد قرار خورد گره درهم هام اخم

زدم نگز بهت اگه گذشت که ساعت نیم شه گرفته تماس یه من با باید ببین خب خیلی- بمونه بیشتر که بکن کاریش یه نه اگه شه آزاد اون بزار که

...ولی-

میکنم خواهش-

...میکنم رو سعی باشه-

فعال ممنون-

و دادم جواب زن ی شماره دیدن با خورد زنگ موبایلم دوباره همزمان کردم قطع رو وتلفن شه آزاد لیلی الشخورت آزادی از قبل ساعت یک شد قرار:زدم داد

... فقط آزاده میشه روزی چند لیلی نزن داد:گفت زن وwww.romanbaz.ir 723

www.romanbaz.ir

Page 724: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

725

اونجا برید میتونید بستریه بیمارستان:وگفت کرد فوت رو نفسش

آوردید؟؟؟؟ سرش بالیی چه:زدم داد و ایستاد حرکت از قلبم کردم احساس

میشه آزاد پسرم شه مطمئن تا گذاشتم بپا من شه آزاد پسرم باید دیگه ساعت نیم تا ببین- تموم ور کارش میگم نره پیش خوب کارا اگه باشه لیلی مواظب اونجا گذاشتم هم رو نفر یه فهمیدی؟؟؟؟ کنه

عوضی تو به لعنت:زدم داد

و گممی بهت رو بیمارستان اسم میزنم زنگ بعدش هستم اون تماس منتظر:وگفت خندید باش حرکاتت تمام مواظب پس برگرده میگم رو اونجاست که هم اونی

...کرد قطع و

بود شده مشت دستم و ساییدم هم روی هامو دندون عصبانیت با

مهرداد؟؟ آقا شد چی:گفت بهم رو لیدا

www.romanbaz.ir 724

www.romanbaz.ir

Page 725: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

726

یه گفت فقط خوبه لیلی خوبه:وگفتم انداختم اش نشسته اشک به چشمای به نگاهی سرمه زیر بیمارستان و آورده کم بدنش خورده

شد بیشتر لیدا های اشک

یفتادهن که لیلی برای اتفاقی عزیزم:گفت و کرد حلقه لیدا ی شونه دور رو دستش مهرشاد آورده کم چیزی غذایی مواد بدنش حتما

وبخ به که بفهمه دختر این نمیخاست دلم نزنه حرفی که کردم اشاره کرد نگاه من به و ...ندارم اطمینان زیاد خواهرش حال بودن

... شه آزاد لهراسب که کردم هماهنگ و گرفتم تماس وکیلم با

همزمان زد زنگ بهم وکیل پسر اون آزادی با و گذشت سال یک مثل درست ساعت نیم گفت رو بیمارستان اسم و زد زنگ بهم لهراسب مادر

دویدم خروجی طرف به و کردم قطع سریع رو تلفن

و ادمافت راه اونها از زودتر و گفتم هم اونا رو بیمارستان اسم بودن دنبالم هم لیدا و مهرشاد ...روندم بیمارستان طرف به سرعت تمام با

:مهرداد

www.romanbaz.ir 725

www.romanbaz.ir

Page 726: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

727

نام به یبیمار پرسیدم؛ببخشید و رفتم اطالعات بخش طرف به دو با و شدم بیمارستان وارد ...آوردن اینجا به قاسمی لیلی

کنم چک بمونید منتظر دقیقه چند-

ده ی شماره اتاق باال ی طبقه هستن ویژه های مراقبت بخش بله:گفت دقیقه دو از بعد و

...رفتم وا ویژه های مراقبت بخش شنیدن با

بود؟؟؟ اومده سرش بالیی چه

کجا داداش شد پرسید؛چی مهرشاد و اومدن طرفم به که دیدم رو لیدا و مهرشاد بستریه؟؟؟

...ویژه های مراقبت بخش:گفتم خشکم های لب با

...بره حال از چندم بار برای لیدا تا شد باعث حرف این و

صلو سرم بهش تا بردنش اتاقی به و اومدن پرستار تا چند و بود گرفته رو لیدا مهرشاد کنن

www.romanbaz.ir 726

www.romanbaz.ir

Page 727: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

728

اومده؟؟ سرش بالیی چه:وگفت اومد طرفم به مهرشاد

شده چی ببینم میرم من همسرت پیش برو...برو...نمیدونم-

رفتم آسانسور طرف به شل های قدم با و

ولی کنم بارش رو میاد در دهنم از هرچی و زن اون به بزنم زنگ تا برداشتم رو موبایلم بود خاموش

رفتم ده اتاق طرف به و شدم خارج آسانسور از

مداو بند نفسم ای لحظه برای کردم احساس وضع اون با لیلی دیدن با شیشه پشت از

گرفتم دستام بین رو سرم و شدم ولو صندلی روی

بود تر خورد میکردم رو فکرش که چیزی اون از اعصابم

ببخشید:گفتم و رفتم سمتش و شدم بلند جا از اومد بیرون لیلی اتاق از که دیدم رو دکتری دکتر

شده؟؟؟ بله؟؟؟چیزی:گفت و برگشتwww.romanbaz.ir 727

www.romanbaz.ir

Page 728: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

729

چطوره؟؟؟ بیمار این حال-

هستید؟؟؟ چیکارش هستید بستگانش از:گفت متفکر دکتر

چطوره؟؟؟ حالش بگید میشه هست نامزدم-

دوست رو نامزدت انقدر مرد بودی کجا دوروزپیش از پس:وگفت زد شونم سر دستی داشتی؟؟؟

پیش؟؟ روز دو:گفتم تعجب با

هزینه رنف یه فقط بزنه سر بهش کسی اینکه بدون بستریه اینجا نامزدت که روزه دو بله- خیمو خیلی پیش دوروز نامزدت حال... ببینتش کسی اینکه بدون میکرد پرداخت رو اش امیدی تقریبا بودن وخیم خیلی بدنش های کوفتگی و بو خورده سرش به که ای ضربه بود فقط زهمعج یه اینم میشه انجام داره بهبودش روند خوشبختانه ولی نبود موندنش زنده به کنید صبر باید

وقت؟؟؟ چند-

www.romanbaz.ir 728

www.romanbaz.ir

Page 729: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

730

سرمپ میشه بهتر حالش...انشاا آینده ی هفته یک در ولی داره خودش به بستگی نمیدونم- رفک هیچ کرد بلند دست نشده همسرت رسما هنوز و نامزدته فقط که کسی روی نباید ؟؟!میشد چی میرفت دنیا از اگه کردی

برگ زا دختر این روی من...میگفت چی داشت دکتر بستم رو چشمام کشید تیر ام شقیقه ...میکردم کاری چین هم من اگه میشکست من؟؟؟دستم میکردم بلند دست تر نازک گل

ببینمش تو برم میتونم:گفتم و دادم تکون سری و کردم فوت رو نفسم

نداره مشکلی دقیقه ده حد در شو آماده برو-

یدمپوش رنگی سبز های لباس و رفتم اتاقی به پرستاری راهنمایی با و دادم تکون سری

شدم لیلی اتاق وارد و

دهش کبود صورتی و بسته های چشم با دیدنش با کم ی فاصله اون توی هم اون دیدنش با کشید پر بدنم از حس صورت به اکسیژن ماسک و

... نبارن هام چشم تا فشردم هم روی رو هام چشم

www.romanbaz.ir 729

www.romanbaz.ir

Page 730: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

731

میکنه؟؟؟ نمیکنه گریه مرد یه

ود؟؟؟ب سرد انقدر دستش چرا گرفتم دستم توی رو دستش نشستم صندلی روی کنارش

خوبی؟؟؟ بانو لیلی سالم:وگفتم دادم نوازش رو دستش پشت

از هک میشه باورت اومد می سرت بال این نباید میشد اینطوری نباید:دادم ادامه مکث وبا ازب هم هاتو چشم بگم بهت االن همین بزار بگم بهت بزار میمیرم؟؟؟ دارم وضعت دیدن ...دارم دوست... من...لیلی میگم بهت بازم کنی

خنده برای دلم:گفتم و بوسیدم رو بود شده کبود که دستش پشت و دادم قورتم رو بغضم وگرنه کن باز هاتو چشم زود شده تنگ هات بازی الت برای دلم شده تنگ صدات و ها

سوپر خدا به که بشه اضافه آناهید دادن دست از داغ به دیگه داغ یه نزار میمیره مهری ...میمیره نشسته کنارت که مردی این منت

کنید ترک رو اتاق زودتر آقا شده تموم وقتتون:اومدم خودم به پرستار صدای با

...رفتم بیرون اتاق از و بوسیدم رو دستش پشت باردیگه و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir :مهرداد 730

www.romanbaz.ir

Page 731: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

732

لیدا الح بودم بیمارستان هفته یک تمام بود نیومده هوش به لیلی و بود گذشته هفته یک رو مون روحیه هردو چون بود من و لیدا درگیر وسط این هم مهرشاد و نبود خوب زیاد هم ...بودیم داده دست از

ریشم هت بیمارستان به برم تا بودم آماده انداختم اتاقم قدی ی آیینه توی خودم به نگاهی موهام و بودن سرخ خوابی بی شدت از هام چشم و بود شده تر بلند ای دیگه زمان هر از پریشون هم

...بود نهمی کرد فکر بهش نمیشد که چیزی تنها وضعیت این تپی کشیدم موهام به دستی

و شدم ینمماش سوار رفتم بیرون خونه از و برداشتم رو ماشینم سوئیج و رفتم بیرون اتاقم از با تمبرداش رو موبایلم و کردم جیبم توی دست کالفگی با اومد موبایلم زنگ صدای همزمان لیلی حال مهرشاد شده چیزی الو:دادم جواب و شدم نگران مهرشاد ی شماره دیدن

خوبه؟؟؟؟

به بده مژده خوبه خوبه خانوم لیلی حال آره داداش سالم:گفت بشاشی صدای با ومهرشاد ...اومده هوش

مهرشاد؟؟؟ میگی وگفتم؛واقعا؟؟؟راست نشست هام لب روی پررنگی لبخند

بخش به میشه منتقل ظهر تا داداش آره-

www.romanbaz.ir 731

www.romanbaz.ir

Page 732: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

733

میرسونم رو خودم االن باشی خبر خوش همیشه داداش قربونت:گفتم خوشحالی با

بیاری خودت سر بالیی نیای تند زیاد فقط باشه-

...خدافظ باشه باشه-

لب زیر و میروندم سرعتم آخرین با مهرشاد ی گفته برخالف کردم قطع رو گوشی و ... شکرت خدایا...شکر خدایا:میگفتم

گرفتم شیرینی ی جعبه و گل دسته یه راه سر

ارستانبیم طرف به تند های قدم با و شدم پیاده ماشین از سریع رسیدم که بیمارستان به شدم بیمارستان وارد و رفتم

یرفتمم باال هارو پله یکی دوتا و رفتم باال ها پله از خوشحالی فرط از و بود پرت حواسم بس

لیدا و مهرشاد دیدن با رسیدم که باال

رفتم سمتشون زدن لبخند هردو دیدنم با هم ومهرشاد لیدا زدم پررنگی لبخند

www.romanbaz.ir 732

www.romanbaz.ir

Page 733: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

734

اومد هوش به خداروشکر:گفتم لبخند همون با و

ظهر تا مهرداد آقا اومد هوش به ام آبجی اومد هوش به آره:وگفت خندید حال بی لیدا و بزنم حرف باهاش و ببینمش سیر دل یه میشه بخش میارنش

عزیزم آروم:وگفت کشید لیدا پشت به دستی مهرشاد

داداش خریدی شیرینی:گفت من روبه و

کنم پخش پرسنل بین آوردم آره:گفتم و خندیدم

یرینیش پرسنل به میشن پدر بودم دیده بودیم ندیده شو مدلی این :وگفت خندید مهرشاد میدن

رو نتده نباشه حرف:وگفتم گرفتم سمتش رو بزرگ نسبتا شیرینی ی جعبه و خندیدم کنی پخش رو شیرینی باید تنبیهی حرفت این خاطر به کن شیرین

گرفت لیدا سمت شو یکی و برداشت شیرینی دوتا و خندید مهرشاد

www.romanbaz.ir 733

www.romanbaz.ir

Page 734: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

735

ی جعبه شیرینیش خوردن از بعد هم مهرشاد خورد رو شیرینی و نکرد ممانعت هم لیدا کن شیرین رو دهنت خودت اول:گفت و گرفت ازم رو شیرینی

نمیکشه میلم من:وگفتم دادم تکون سری

یگهد چیز یه خانوم لیلی اومدن هوش به شیرینی بردار:وگفت انداخت باال ابرویی مهرشاد است

شهمراه هم لیدا کنه پخش رو شیرینی تا رفت مهرشاد و برداشتم دونه یه و زدم لبخندی رفت

نشست لبم روی لبخندی نبود ها دستگاه اون از خبری دیگه ایستادم شیشه پشت

.....نشستم صندلی روی و کردم خداروشکر چندم بار برای و

یلیل دیدن میان تاشب گفتن و شدن حال خوش خیلی و دادیم خبر اینا مامان به ظهر تا

خوابه فتنگ ببینیمش خپاستیم وقتی شد ومنتقل شد انجام هم بخش به انتقالش های کار

ستنش لبم روی لبخندی فکر این از خواب یا بود هوش بی یا میشدم حرصی داشتم دیگهwww.romanbaz.ir 734

www.romanbaz.ir

Page 735: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

736

ببخشید:وگفت اومد سمتمون و اومد بیرون لیلی اتاق از پرستاری که بود گذشته ساعتی نیم کیه؟؟؟ لیدا

شده؟؟ چیزی منم:وگفت شد بلند جاش از لیدا

...ببینه رو تو اول میخاد شده بیدار خواهرت عزیزم نه:وگفت زد لبخندی پرستار

ببینمش؟؟ میتونم منم:گفتم و شدیم جابلند از مهرشاد و من

بعد تا ببینه رو خواهرش فقط میخاد که فعال-

میرم من باشه:گفت حالی خوش با لیدا و دادم تکون سری

منتظرته عزیزم برو:گفت پرستار و

.............رفت لیلی اتاق طرف به و داد تکون سری لیدا

:لیلی

www.romanbaz.ir 735

www.romanbaz.ir

Page 736: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

737

دهش تنگ خیلی بود شده تنگ خواهرم برای دلم بودم دوخته چشم بسته در به منتظر ...بود

رو ام کیهت و بودم نشسته سرجام سوخت کمی ام سینه ی قفسه فرستادم بیرون رو نفسم بود وصلم سرم و بودم داده سرم پشت بالیشت به

شد ظاهر در مقابل لیدا و شد باز اتاق در که نکشید طولی

... گرفت درد لبم هام لب اومدن کش از نشست هام لب روی لبخندی دیدنش با

بود کرده خیس رو صورتش اشک و اومد طرفم به تند لیدا

از صورتم بغلم توی انداخت رو خودش لیدا و کردم باز روش به رو آغوشم آزادم دست با بود شده تنگ آغوش این عطر برای دلم نزدم دم اما شد جمع درد

مدل گلم آبجی...آبجی سالم:دادم گوش خواهرم دلنشین صدای به و شد سرازیر هام اشک گذاشتی تنهام مدت این که بدی خیلی آبجی بود شده تنگ برات

بلعیدم وجود تمام با رو عطرش بوسیدم رو موهاش روی و کردم نوازش رو پشتش شمب قربونت عزیزکم شدم ت شرمنده خودم ی کوچیکه آبجی برگردم دورت االهی:وگفتم بود شده تنگ برات منم دل االهی

www.romanbaz.ir 736

www.romanbaz.ir

Page 737: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

738

اگه یآبج موندی که خداروشکر:وگفت بوسید بار چند رو ام گونه کرد نگاه صورتم به لیدا موندم نمی زنده منم میزاشتی تنها منو

عزیزم داری رو مهرشاد آقا تو دختر خدانکنه-

نجوریای رو خوشگلت صورت کی آبجی دستشون بشکنه:وگفت کرد نوازش رو ام گونه لیدا کرده؟؟؟

نیست مهم:گفتم و زدم تلخی لبخند

...بود کرده معرفی لهراسب مادر رو خودش که زنی اون دارم ازت ها سوال خیلی آبجی-

میکنم تعریف برات دیگه وقت یه بزار:وگفتم فشردم رو دستش

دتخو واسه ایه قیافه چه این بشور رو صورتت پاشو هم حاال:وگفتم داد تکون سری لیدا ات؟؟؟ قیافه این با نشده فراری مهرشاد آقا مدت این کردی درست

...آبجییی:گفت اعتراض وبا خندید لیدا

www.romanbaz.ir 737

www.romanbaz.ir

Page 738: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

739

أه أه زد شور دلم بزن روت و دست به آب یه پاشو:گفتم و خندیدم

آبجی زدناتم غر این عاشق:وگفت خندید دیگه بار لیدا

میکشید سرک که درحالی مهرشاد و خورد اتاق در به ای تقه همزمان که زدم لبخندی ها کردید خلوت خوب خواهرها داخل بیایم ماهم هست اجازه:گفت

باشید راحت مهرشاد آقا بفرمایید:گفتم آروم و زدم لبخندی

شه وارد هم مهرداد تا دوختم در به رو منتظرم نگاه شد وارد مهرشاد

دوست مغرور مرد اون برای دلم فرستادم بیرون رو نفسم بست رو در وقتی مهرشاد اما ...بود شده تنگ هم داشتنی

خوبید؟؟ گلم خانوم خواهر به سالم به به:گفت لبخند با مهرشاد

شماچطوری؟؟؟ خوبم جان داماد سالم:گفتم لبخند با

www.romanbaz.ir 738

www.romanbaz.ir

Page 739: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

740

ربا صد رو ما ی همه اومدید هوش به که وقتی تا شکر خوبم منم:گفت لبخند با مهرشاد کشتید و کردید زنده

خدا به شرمنده:وگفتم گرفتم دندون به لبی

و گذاشت میز روی گل شاخه چند همراه به کوچیکی شیرینی ی جعبه و زد لبخندی ناقابله:گفت

کنید پذیرایی خودتون از بکشید زحمت خودتون فقط ممنون:وگفتم زدم لبخندی

اومد سمتمون لبخد با و اومد بیرون دستشویی از لیدا همزمان

زده؟؟؟ هم است قیافه اینم ها نداشتی هواشو مارو ی شیره هم این:مهرشادگفتم روبه

دهش هالک که نداشتم اگه روداشتم هواش بیشتر جونم از که خدا به:وگفت خندید مهرشاد بود

بردارید مهرشاد آقا و خودت کن باز رو شیرینی آبجی:گفتم لیدا به رو و زدم لبخندی کشیدید زحمت خودتون

www.romanbaz.ir 739

www.romanbaz.ir

Page 740: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

741

درد تدست:بودوگفت اتاق توی که یخچالی تو گذاشت و برداشت رو شیرینی ی جعبه لیدا ندارم میل داده شیرینی رو مون همه مهرداد آقا پیش دقیقه چند نکنه

مهرداد؟؟؟ زدم لبخندی

زحمت توی مدت این هم خدا بنده اون حتما نکنه درد دستشون:گفتم و بود اومده پس افتاده

هب قلبم ضربان درگاه توی مهرداد دیدن با شد باز در و خورد در به ای دیگه ی تقه همزمان بود؟؟؟ شده اینطوری اش قیافه چرا... بود رفته باال شدت

اش شده بلند حد از بیش ریش ته و سرخ و خسته چشمای

...بودمش ندیده مدلی این حال به تا

نم سوپر جناب سالم:گفتم لبخند با و گرفتم ازش رو نگاهم شد وارد لبخند با مهرداد ؟؟؟ احواالت

هتریب شما خوبم من بانو لیلی به سالم:وگفت شد پررنگ لبخندش حرف این شنیدن با ...الحمدا

www.romanbaz.ir 740

www.romanbaz.ir

Page 741: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

742

شکر خوبم:وگفتم زدم لبخندی

هک من خداروشکر:گفت و گذاشت میزی روی رو بود خریده که رو هایی آبمیوه و گل دسته شدم زنده و مردم بار صد

نداره آفت که بم بادمجون حرفیه چه این خدانکنه-

حرفیه؟؟؟؟ چه این:وگفت خورد گره درهم مهرداد های اخم

حاال میشی حساس چرا کردم نیگاش تعجب با

مادرا پدر بی آوردن سرت بالیی چه ببین:وگفت اومد نزدیک

کردن خالی من روی رو شون ساله چند و چندین های عقده مهرداد آقا بگم چی-

... دستشون بشکنه-

شده تنگ براش خوبه؟؟کجاست؟؟؟دلم بهار:وگفتم زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 741

www.romanbaz.ir

Page 742: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

743

...ولی بود تابت بی خیلی خوبه هم بهار:وگفت شد مهربون نگاهش

بود؟؟؟ نشده تنگ من برای دلت بودم تر تاب بی من:گفت آروم و کرد مکثی

کردم نگاهش تعجب با

بودن؟؟؟ کجا لیدا و مهرشاد دادم اطراف به رو نگاهم

هم شما واسه دلم چرا:گفتم آروم و دادم قورت رو دهنم آب کشیدم مهرداد سمت رو نگاهم بود شده تنگ

که خوشحالم:وگفت کرد نوازش رو دستم پشت گرفت دستش توی رو دستم و زد لبخندی اومدی هوش به

... رفتارش این کردم نگاهش تعجب با

... بود داشتنی دوست هاش بودن بیگانه تمام با رفتارش این

کنم؟؟؟ باز برات داری دوست چی کمپوت:گفت لبخند با مهرداد

ندارم میل:وگفتم انداختم باال سریwww.romanbaz.ir 742

www.romanbaz.ir

Page 743: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

744

خوردت به سرم فقط است هفته یک از بیشتر میدونی:وگفت کرد ریزی اخم میکنم مجبورت وگرنه کنی ممانعت دادن؟؟نمیتونی

قاتلی؟؟؟ شوما مگه عجبا:وگفتم زدم لبخندی

...من سوپر منم سوپر:وگفت خندید

شد؟؟؟ چی:گفت نگرانی با شد جمع درد از صورتم خندیدم

گرفت درد صورتم های ماهیچه این هیچی-

نشنیدم که گفت چیزی لب وزیر کرد ریزی اخم

داری؟؟ میل چی نگفتی:گفت دیگه بار مهرداد

آناناس اوومم:وگفتم کردم فکر کمی

چشم به ای:وگفت زد لبخندی

www.romanbaz.ir 743

www.romanbaz.ir

Page 744: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

745

شدن؟؟؟ غیب یهو ندیدین رو لیدا و مهرشاد این راستی بال بی چشمتون-

نداشته درستی خوراک و خواب وقت چند این .خواهرت بخورن شام تا رفتن:وگفت خندید بوده سرم زیر مدام

...براش بمیرم:گفتم ناراحت

خدانکنه:وگفت نشست کنارم دست به کمپوت

اهشنگ تعجب با گرفت سمتم و برداشت چنگال با رو آناناسی تکه و برداشت چنگالی دیگه بخور:گفت که کردم

...میخورم خودم بدید:گفتم گرد های چشم با

دیگه میخام خودمم بخوری میخوای تنها تنها إهکی :وگفت خندید

خسیس دیه بخور دیگه یکی بردار برو خب گفتم دلم ته چیشی

رو آناناس خواستم که همین آورد دهنم سمت رو آناناس مهرداد و کردم واز رو دهنم ...خورد خودش و خودش دهن سمت برد بخورم

www.romanbaz.ir 744

www.romanbaz.ir

Page 745: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

746

رو عروسکشون که بودم شده هایی بچه دختر این مثل کردم نگاهش ورچیده های لب با نمیخام من بخورید خودتون اصال:گفتم و بودن گرفته ازشون

بیا نکن قهر باشه گرفتی دل به زود چه:وگفت خندید

نمیخام:وگفتم انداختم باال ای شونه

کفگرگی وگرنه بود وصل سرم راستم دست حیف میکرد حرصیم بیشتر این خندید دیگه بار میکردم نصیبش رو هه

و کردم باز رو دهنم گرفت سمتم رو آناناس حاوی چنگال و خندید رفتم بهش ای غره چشم گل دختر آفرین:وگفت خندید خوردم

ام؟؟؟ بچه من مگه:وگفتم خندیدم

بعیده تو از ورمیچینه لب اینطوری بهار نداری ها بچه از هم کمی چین هم-

شده تنگ براش دلم:وگفتم زدم لبخندی

ها میشه حسودیم داره:وگفت کرد ریزی اخم

www.romanbaz.ir 745

www.romanbaz.ir

Page 746: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

747

گنگ و بود عجیب رفتاراش این کردم نگاه مهرداد به لبخند و تعجب با

هترب حالت منتظرم نکن نگام اینطوری:وگفت کرد نوازش رو ام گونه و آورد باال رو دستش ...دارم باهات حرفا خیلی بشه

...بود خوب واقعا مهرداد کنار در بودن زدم پلک و زدم لبخندی

.......................

:لیلی

و بردارن سرم از دست دادن رضایت تا داشتن نیگه بیمارستان توی منو دوروزی یکی کنن مرخصم

به لحظه دلم و نبود بهار حیف اومدن مالقاتم به مهرداد ی خانواده هم روز دو این توی میشد تنگ براش بیشتر لحظه

بود مواظبم و میچرخید دورم پروانه مثل دوروز اون توی هم مهرداد

www.romanbaz.ir 746

www.romanbaz.ir

Page 747: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

748

بکشم راحت نفس میتونستم باالخره و میکردن مرخصم امرپز

مامت سال یک انگار بودم خوشحال خیلی شدم آماده و پوشیدم رو هام لباس لیدا کمک به بود شده تنگ خونه برای دلم و بودم نرفته خونه به

آبجی نکنه درد دستت:گفتم لیدا روبه

منتظره بیرون مهرشاد بریم بیا میکنم خواهش:گفت بالبخند لیدا

نیومده؟؟ مهرداد آقا-

برسه خونه وضع و سر به تا خونه مونده اون نه

مهرداده؟؟ پیش بهار:وگفتم دادم تکون سری

بوده ور اون ور این ی آواره وقت چند این هم طفلی اون آره-

رفتیم بیرون لیدا همراه به و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 747

www.romanbaz.ir

Page 748: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

749

افتاد راه مهرشاد و نشست جلو هم لیدا شدم ماشین سوار و آورد رو ماشینش مهرشاد

بد افکار مامت نیتونستم خوشبختانه رسیدیم زود خیلی که خندیدیم و گفتیم اونقدر راه بین ... کنم فکر گفت بهم سوزان که حقایقی به نمیخاست دلم اصال کنم دور خودم از رو

چیز همون حقیقت نداره وجود حقیقتی هیچ که کنم قانع رو خودم داشتم سعی همش و ...بودن گفته یهم مادرم و پدر که هاییه

عمو؟؟؟ یا پدر

یمردمم میکردم فکر چیزا این به اگه مسلما زدم پس رو افکارم و فرستادم بیرون رو نفسم ... میشدم دیوونه یا

پیاده ماشین از و کرد هدایت داخل به رو ماشینش شد باز حیاط در و زد بوقی مهرشاد مرتب همیشه از و بود زده رو ریشش ته بود کرده رق اش چهره که دیدم رو مهرداد شدیم شد پررنگ لبخندم بود بغلش هم بهار بود تر

پایین پرید مهرداد بغل از و کشید بلندی جیغ من بادیدن بهار

ردمک باز رو آغوشم و نشستم پاهام روی دوید می طرفم به اونم رفتم طرفش به و خندیدم بغلم پرید بهار و

www.romanbaz.ir 748

www.romanbaz.ir

Page 749: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

750

بود هشد تنگ براش خیلی دلم رفتم اش صدقه قربون کلی و بوسیدم بار هزار رو اش گونه

میکردن نگاهمون لبخند با بقیه

اومده؟؟؟ شده؟؟خون چیتال سرت لیلی:گفت میکشید دست سرم روی که درحالی بهار

تنشبس برام میکرد درد خورده یه دلم عزیز نیومده خون نه:وگفتم زدم سرم باند به دستی

؟؟؟!بودی کوجا بود شده تنگ برات دلم لیلی-

بزنم کتک رو دشمنامون بودم رفته-

است خسته لیلی من بغل بیا جان بهار:اومدیم خودمون به مهرداد صدای با و خندید بهار

رو جوابم وگرم کردم سالم مهرداد به لبخند با مهرداد بغل رفت میلی بی با بهار خدمتم در ناهار من ی خونه بریم همگی بفرمایید:دادوگفت

نبودیم زحمت به راضی داداش اوه:گفت خنده با مهرشاد

www.romanbaz.ir 749

www.romanbaz.ir

Page 750: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

751

بودم آشپزش خودم زحمتی چه:گفت لبخند با مهرداد

داره خوردن غذا این اینکه مثل پس واقعا:گفت باخنده لیدا

وگرنه کنیم فرار تر زود خانوم؟؟؟بیا خوردنی چه:گفت داری خنده حالت با مهرشاد و میشیم بیمارستان راهی امشب

پا رس زیاد نیست خوب هم لیلی تو بریم مایید بفر نیست حد اون در:وگفت خندید مهرداد بمونه

ادزی میلم که من خوردیم باهم رو ناهار و رفتیم مهرداد ی خونه به شوخی و خنده با همگی بود خوشمزه خیلی و بود کرده درست سبزی قورمه نخوردم زیاد و نمیکشید

شوهر وقت پس میگفت داری خنده حالت با مهرداد و میکردن تعریف غذاش از همه دیگه دادنمه

بودیم شده بر روده خنده از و

میکردم کنترل رو خودم و میکرد درد همه صورتم عضالت

www.romanbaz.ir 750

www.romanbaz.ir

Page 751: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

752

((سوزان)) زن اون ی قضیه که کردن اصرار همگی رفتیم که پذیرایی به

یدبا باالخره من اما نکنن اصرار زیاد میگفت که بود کسی تنها مهرداد البته بدونن رو گفتم و بدونه رو حقایق تمام که بود لیدا حق این میگفتم

رینت غریب میکردن نگاه من به مبهوت همگی گرفتم براشون رو زندگیمون پیاز تا سیر بودم؟؟؟ من جمع این توی شخص

قاسمی؟؟؟؟ محمد فرزند قاسمی لیلی

ودب خواهد و هست من خواهر بیفته که هم اتفاقی هر:وگفت کرد بغلم محکم گریه با لیدا

و بودیم یکی مادر از اون بر عالوه و بودیم عمو دختر بودیم خون هم ما میگفت راست خواهر میشدیم

یادز دیگه چون فکر توی بود برده رو مهرشاد و مهرداد بقیه خیلی کنم فکر حقیقت این اعتیس نیم از بعد و بودم کرده گرم ر بها با رو سرم منم بودن خودشون توی و نمیزدند حرف بپلق اما بمونه داشت اصرار لیدا بود مرتب جا همه رفتم خودم ی خونه به اونجا در نشستن کارهام و خودم پس از میتونستم خودم برسه شوهرش به روزی چند گفتم و نکردم ....بربیام

...............................

www.romanbaz.ir 751

www.romanbaz.ir

Page 752: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

753

:مهرداد

و ودب شده قبل مثل چیز همه بود گذشته خونه توی لیلی ی دوباره حضور از ای هفته یک ... بدم زندگی این توی تغییری تر سریع هرجه میخاست دلم من

میون در خودم ی خانواده با رو کنم خاستگاری لیلی از میخام اینکه موضوع همه از اول کردن قبول هم اونها و گذاشتم

... لیلی خود با کردن صحبت بودن مونده حاال

رو بهار بعدازظهر از لیدا و مهرشاد و بودم کرده دعوتش دونفره شام یه به امشب بزنم حرف لیلی با تنهایی بتونم تا بودن برده باخودشون

...ام جاری میشه خواهرم میگفت ذوق با و بود خوشحال خیلی هم لیدا

شیدهپو رنگی بژ شلوار و کت کردم نگاه آیینه توی خودم به و نشست لبم روی لبخندی بودم زده شونه باال سر رو موهام و اومدن می بهم که بودم

www.romanbaz.ir 752

www.romanbaz.ir

Page 753: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

754

لیلی هدیگ ی دقیقه چند تا حتما بیرون میرفتم باید و بود هشت انداختم ساعت به نگاهی میاد هم

کتم جیب توی و برداشتم کمدم کشوی از رو کاری اصل و زدم خودم به ادکلنم از کمی گذاشتم

رفتم بیرون خونه از بخشی اطمینان لبخند با و

میشهه مثل کردم براندازش دور از بود ایستاده منتظر بیرون لیلی چون بود درست حدسم بود دلنشین و زیبا

کردم؟؟؟ دیر:وگفتم بود من به پشت رفتم طرفش به

ترسیدم وای:گفت گرد چشمای با و برگشت تند لیلی حرفم این با

رسیدم تر زود من نکردید دیر اصال نه:وگفت زد لبخندی اپن از بعد

ترسوندمت که ببخشید:وگفتم زدم لبخندی

فسقل؟؟ اون کو پس حرفیه چه این دارید اختیار-

www.romanbaz.ir 753

www.romanbaz.ir

Page 754: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

755

رفت باهاشون نیست دنبالش اومدن لیدا و بهار؟؟؟مهرشاد-

بودن شده طرف بر هاش کبودی خوشبختانه دوختم صورتش به رو نگاهم گفت آهانی لیلی

بفرمایید:وگفتم کردم باز رو ماشینم در

راه رستوران طرف به و شدم سوار و زدم دور رو ماشین منم و شد سوار لبخند با لیلی ...افتادم

شدیم پیاده و کردم پارک رستوران مقابل ای گوشه رو ماشینم

حرفا این و جیگرکی ببرمتون بودم داده قول یادتونه:گفت لبخند با لیلی

یادمه آره:وگفتم خندیدم

کنم عمل قولم به نشد-

زیاده وقت میکنی عمل نترس-

www.romanbaz.ir 754

www.romanbaz.ir

Page 755: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

756

بفرمایید:وگفتم کردم باز براش رو رستوران در و خندید

شد رستوران وارد و کرد تشکر بالبخند لیلی

نشستیم رستوران جای ترین خلوت توی ای گوشه

داری؟؟؟ میل چی:گفتم بهش رو اومد گارسون دقیقه چند از بعد و

بخورید شما هرچی:وگفتم انداخت باال ای شونه

یا دوغ:گفتم روبهش و دادم سفارش جوجه همراه یه چلوکباب دوپرس و زدم لبخندی نوشابه

نوشابه گفت لبخند با که

شد دور ازمون و داد تکون سری گارسون

میخورن غذا ها جا چه ملت:وگفت انداخت اطرافش به نگاهی لیلی

بده؟؟؟:وگفتم زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 755

www.romanbaz.ir

Page 756: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

757

هی جاها اون حرفا این و جیگرکی باره همون ی قضیه میدونید:وگفت انداخت باال ای شونه داره دیگه صفای

بریم باهم باید بار یه حتما باشه خوبی خیلی جای باید اینکه مثل:گفتم لبخند باهمون

نزد وحرفی داد تکون سری

این به موضوعی اونم کنم مطرح رو موضوع و کنم باز رو حرف سر چطور نمیدونستم من مهمی

...گفتم؛لیلی روبهش

میزد موج تعجب نگاهش توی کرد نگاه بهم و برگشت

بود شده تنگ برات خیلی دلم شدی غیب که مدت اون:گفتم و زدم لبخندی

ودب شده تنگ تون همه برای دلم منم :وگفت گرفت رنگ هاش گونه کرد تعجب بیشتر

که ردمخو قسم یه دادم خودم به ولی یه نبودی که زمانی:گفتم و فرستادم بیرون رو نفسم وایستم پاش باید

www.romanbaz.ir 756

www.romanbaz.ir

Page 757: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

758

...نبودی که زمانی:وگفتم میکرد نگاهم متعجب

بردم پی چیزا خیلی به:دادم ادامه کوتاهی مکث با

چیزایی؟؟؟ چه به:وگفت کرد نگاهم برانگیز استفهام لیلی

...من اینکه به:گفتم و دادم قورت رو دهنم آب

بودم کرده گیری عجب فرستادم بیرون رو نفسم آوردن رو سفارشمون همزمان

رفت میز روی سفارشات چیدن از بعد اونم کردم تشکر گارسون از

شما؟؟؟؟؟:وگفت کرد نگاه من به منتظر لیلی و

.... من:گفتم و گذاشتم هم روی ای لحظه هامو پلک

کنی ازدواج بامن میخام من:وگفتم دوختم چشم بهش و برداشتم هم روی از هامو پلک ...............دارم دوست....من چون

www.romanbaz.ir 757

www.romanbaz.ir

Page 758: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

759

:لیلی

میکردم نیگاش گرد های باچشم و بود مونده باز دهنم کردم نگاه مهرداد به بهت با

ریزج شدت از داشتم بودنت دزدیده وقتی لیلی دارم دوستت من آره:داد وادامه زد لبخندی میمردم داشتم دیدم تخت روی حال اون با تورو وقتی میمردم میکشیدم که

...میتپه تو برای لعنتی قلب این: وگفت کرد اشاره قلبش به

...مهرداد آقا بگم چی واقعا نمیدونم...من... من :وگفتم دادم قورت رو دهنم آب

نداری؟؟؟؟ من به حسی هیچ قلبت ته ته اما شدی شوکه میدونم:گفت لبخند با

دوختم شدم قفل های دست به و گرفتم ازش رو نگاهم

...میکوبید تند تند و میکرد تابی بی قلبم میدیدمش وقت بود وقت خیلی... چرا

وابخ شم مطمئن تا کردم بسته و باز بار یه چشمامو و فرستادم بیرون محکم رو نفسم نمیبینم

میکنی؟؟؟؟ ازدواج من با:گفت و شدم خیره مهرداد به و کردم بلند رو سرمwww.romanbaz.ir 758

www.romanbaz.ir

Page 759: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

760

کنم؟؟؟ فکر کمی میتونم:وگفتم زدم لبخندی

روز؟؟؟ چند-

اومدم کنار خودم با که هروقت نمیدونم-

...نزار منتظرم زیاد:گفت آروم و زد پلک-

کرد کتش جیب توی رو دستش که دادم تکون سری

آورد روبیرون رنگی ای سورمه مخملی ی جعبه

گرفت مقابلم و کرد باز رو سرش و

زیبا یلیخ کردم نگاه میکرد خودنمایی جعبه توی که زیبایی نگین تک سفید طال ی حلقه به بود

؟باشه؟؟ دستت توی اینم میکنی فکر داری که طور همین میشه:گفت لبخند با مهرداد

www.romanbaz.ir 759

www.romanbaz.ir

Page 760: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

761

نشه بازی ضایع که نخندیدم ولی بود گرفته ام خنده

توی رو چپم ودست شد خم اومد سمتم و شد بلند جاش از که زدم لبخندی جاش به داد جا دستم توی احتیاط با رو حلقه و گرفت دستش

بوسید نرم و برد باال رو دستم اون از بعد

میمردم خجالت از داشتم

تو برای شده ساخته انگار میاد دستت به خیلی:گفت و کرد ول رو دستم

...ممنون:وگفتم زدم لبخندی

شد سرد بخور رو شامت هم االن نداره قابل:وگفت زد لبخندی

از و میکرد احساست ابراز مهربونی با مهرداد گاهی فقط خوردیم رو غذامون سکوت توی میزد حرف کنارهم در مون آینده

میدادم گوش هاش خرف به منم و

www.romanbaz.ir 760

www.romanbaz.ir

Page 761: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

762

یه این مه خودش سرکار نرم اصال و کنم فکر میتونم هفته تایه گفت برگشتیم که خونه به بهار پیش وبمونه سرکار نره بخاد که هست مشغول اونقدر فکرش مطمئنا هفته

رفتم خونه به و کردم تشکر منم

بزنم لبخند میشد باعث بود خوب خیلی مهرداد به کردن فکر

خواستم وقت عریضه نبودن خالی برای هم رو هفته یه این داشتم دوسش خیلی

میگفتم رو بله همونجا بود من به کرد کار فکرم که شد خوب

...!!ای داشتنی دوست و خوب افکار چه و رسوندم شب به رو روز افکار این با

:لیلی

میکردم فکر داشتم که بود پنجم روز امروز و بود گذشته روزی چهار سه

www.romanbaz.ir 761

www.romanbaz.ir

Page 762: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

763

... اومدن زدن در صدلی که بودم غرق خودم افکار توی

کردم باز درو و پوشیدم شالمو و مانتو شدم بلند جام از و خوردم تکونی

غروب طرف کدوم از آفتاب سالم به به:وگفتم زدم لبخندی در دم مهرشاد و لیدا دیدن با اینحا؟؟؟ اومدید شما کرده

سالم زنداداش بدونم اگه خدا به:وگفت خندید مهرشاد

ماهتون روی به سالم:گفتم و کردم باز رو راه گرفتم دندون به لبی

خوبی؟؟؟ آبجی سالم:وگفت کرد بغلم و اومد جلو لیدا

نزار در دم شوهرتو دیگه تو بفرمایید شدم هم تر خوب اینجایی تو که االن دل عزیز خوبم-

که گرفتید اعتکاف اینکه مثل:گفت شیطنت با مهرشاد و شدن خونه وارد مهرشاد و لیدا باشید منم ی بیچاره برادر فکر کنید فکر فقط

کنیم فکر نداریم حق ما یعنی...ها عجب :وگفتم خندیدم

نک فکر خوبشم کن فکر گفته کی آبجی چرا:گفت مینشست کنارم که درحالی لیداwww.romanbaz.ir 762

www.romanbaz.ir

Page 763: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

764

نکن اذیت منو آبجی:گفت مهرشاد روبه و

نشست ای گوشه و خندید مهرشاد

ید؟؟؟چیکارامیکن خبرا ببریدچه حالشو بیارم دم تازه چایی یه برم:وگفتم شدم بلند جا از

ودمب کردن دم تازه خوشبختانه ریختم چایی لیوان چند و رفتم آشپزخونه به حال همون در

برد و کرد جا قند قندون دوتا اومد هم لیدا

کرتش که درحالی و برداشت لیوانی کرد تعارف مهرشاد به و بردم هال به رو چایی سینی گل تو منو برادر انقدر بسه بگیریم جواب اومدیم شماست دست که ها خبر واال:گفت میکرد داشتین نگه

آقا ونج از دور مگه...گفتم؛استغفر و نشستم روشون به رو هم خودم و برداشت لیوانی لیدا بمونه گل تو که االغه مهرداد

www.romanbaz.ir 763

www.romanbaz.ir

Page 764: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

765

ربهتج من موند منتظر سخته گفتم دیگه منظور یه به من ولی نه:گفت و خندید مهرشاد میگم که کردم

آورد دست به آسون نیست خوب رو چیز همه-

... سخت خیلی هم شما نیاورده بدست رو چیزش همه آسون اونقدر مهرداد ولی درسته-

کنه فکر خودش خواهرم بزار جان مهرشاد:گفت لیدا و

باشه:گفتم لبخند با من و نزد حرفی مهرشاد

باشه؟؟؟ چی: گفت لیدا و کردن نیگام متعجب مهرشاد و لیدا

ااینج بیاری تشریف شوهرت ی خانواده همراه به هفته آخر میدم افتخار:وگفتم خندیدم جان جاری

چما منو اومد پاشد لیدا و خندیدن بعد کردند نگاه هم به اول مهرشاد و لیدا حرفم این با آقا اسهو خاستگاری بیایم هفته آخر اینکه یعنی من بشم گلم آبجی قربون:وگفت کرد مالی

مهرداد؟؟؟؟

www.romanbaz.ir 764

www.romanbaz.ir

Page 765: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

766

بیای پاشی مهرداد ی خانواده قاطی میخای هم وگفتم؛تو رفتم بهش ای غره چشم کاره و کس بی عروس میگن که خاستگاری؟؟؟اینطوری

اینجاییم عروس اقوام عنوان به لیدا و ؟؟؟من!گفته کی:گفت ریزی اخم با مهرشاد و بیاد خانواده ی بقیه با هم مهرداد

نشید ناراحت کردم شوخی:وگفتم زدم لبخندی

وقتی إال نشدم خوشحال انقدر وقت هیج خودم جان به ناراحتی وگفت؛چه خندید مهرشاد به خودم من بدید اجازه اگه خوشحالم خیلی شید داداشم خانوم قراره شما و شد خانومم لیدا بگم داداش

پس نصف حرفا؟؟؟نصف این و مشتلوق:وگفتم خندیدم

دیمش تر نزدیک هم به دیگه االن نصف نصف باشه:وگفت شد بلند جا از و خندید مهرشاد تون جاری هم تونه خواهر هم لیدا چنین هم زنداداشم هم هستید خانومم خواهر هم شما باجناقم سراغ برم من تا کنید خلوت باهم پس

رفت بیرون خونه از عجله با مهرشاد و خندیدیم هردو لیدا و من

www.romanbaz.ir 765

www.romanbaz.ir

Page 766: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

767

نداریما بازی جاری بینم:گفتم لیدا به رو ریزی و مصنوعی اخم با

...کردیم بغل محکم همو دو هر و خندیدم منم و خندید بلند لیدا

...خوشبختم و خوشحال واقعا میکردم حس

:لیلی

میکنم درک رو لیدا احساس االن میجویدم استرس با رو لبمو و بود ساعت به نگاهم

و مگذاشت سرش سربه چقدر داشت استرس و بود اومده خاستگاریش به مهرشاد که زمانی ...میدادن حرص منو و بودن داده هم دست به دست لیدا مهرشادو...حاال

لوارش همراه به بودم پوشیده رنگی سوسنی تونیک انداختم آیینه توی خودم به نگاهی سفید شال و سفید جین

بود کرده فرق ام چهره که بود مالیده سفیداب سرخاب بهم لیدا هم خورده به

بیا اریمد قبولت خدا به دیگه بیا زنداداش:فرستادم بیرون محکم رو نفسم مهرشاد صدای با میاره تشریف دوماد شاه االن

www.romanbaz.ir 766

www.romanbaz.ir

Page 767: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

768

مهرشاد شیطنت همه این خاطر به دادم تکون تاسف روی از سری و زدم لبخندی

میکنی؟؟؟ تحمل اینو توچطوری:گفتم لیدا به رو و رفتم بیروم اتاق از

کردم اشاره مهرشاد به ابرو و چشم با و

ای بامزه حالت با و داد تکون تاسف روی از سری لیدا و بود شده تا شیش گوشاش مهرشاد ...مجبور دیگه بگم؟؟؟؟مجبورم چی آبجی هییییی:گفت

ستد آبجیا دوتا روشن چشمم:گفت کمر به دست مهرشاد و خندید هم لیدا و خندیدم بلند کرد تحمل منو نمیشه که خانوم لیدا باشه کنید؟؟؟؟ کنف منو دادین هم دست به

میرسیم رو دوتاتون حساب بیاد برادرم آره؟؟؟؟بزار

...ها نمیدیم بهتون دختر :گفت و کرد نازک چشمی پشت لیدا

برسن بحثشون به گذاشتم رفتم آشپزخونه به و خندیدم

میدرخشید المپ نور زیر که افتاد دستم توی ی حلقه به نگاهم و کردم چک رو چایی

رسید گوش به در صدای که زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 767

www.romanbaz.ir

Page 768: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

769

که اومدم بیرون آشپزخونه از

رونبی نمیای آشپزخونه از نزدم صدات تا واستا دور شوما:گفت داری خنده لحن با مهرشاد شیرفهم؟؟؟ دختر ها

درن پشت ها خدا بنده مهرشاد کن بس:گفت و خندید هم لیدا و خندیدم

کرد باز درو رفت و بود کرده کنترل رو خودش اما بخنده میخاست مهرشاد

مهرنوش و مادرش اون از بعد و شد وارد پدرش همه از اول

اول آخر در بوسیدم رو ماپرش و مهرنوش ی گونه و کردم پرسی احوال باهاشون لبخند با ردهک خشگل حسابی هم خودش و بود دستش خشگلی گل دسته که درحالی شد وارد بهار مهرداد بعد و بود

بود چشم تو وحسابی بود زده خوشگلی اسپرت تیپ

جونم مامان سالم:گفت و گرفت سمتم رو گل دسته بالبخند بهار

پرید باال ابروهام حرفش این از

www.romanbaz.ir 768

www.romanbaz.ir

Page 769: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

770

ات تهشس ماه روی به سالم:گفتم و بوسیدم رو اش گونه کردم بغلش و نشستم پاهام روی چطوره؟؟؟ خودم فسقل

جونی مامان خوبم:گفت ای بامزه لحن با و گرفت سمتم رو گل دسته

برد رو ر بها اومد مهرشاد که خندیدم

دیمش خونه وارد و کردم پرسی احوال باهم و داد دستم رو شیرینی ی جعبه بالبخند مهرداد

یاین نزدم صدات تا آشپزخونه برو بابا جان لیلی:گفت مهرشاد که بودن نشسته همگی توهم میره کالمون که پایین میندازی هم سرتو میاری چایی زدم هم صدات بیرون

رفتم آشپزخونه به خنده با منم و رفت هوا به جمع ی خنده صدای

بود خنده بمب مهرشاد این

اومد می بقیه زدن حرف صدای

رادرب مهرشاد که انگار نه انگار میزد حرف برادر یه مثل بلکه پدر یه مثل نه واقعا مهرشاد ... مهرداده

www.romanbaz.ir 769

www.romanbaz.ir

Page 770: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

771

...بود برادر هم لهراسب... برادر؟؟؟؟هه

نبود چیزا این به کردن فکر وقت االن زدم پس رو افکارم

پریدی که بیار رو چایی اون دار ور دخترم :کرد پرت رو حواسم مهرشاد صدای

دادم تکون تأسف روی از سری و خندیدم

ریختم چایی

برد هارو قندون و کمکم اومد لیدا و

رفتم هال به و برداشتم رو چایی سینی منم

کردم تعارف همه به

کرد تشکر لبخند با مهرداد

لیخی پدرت:گفت مهرداد پدر که نشستم لیدا کنار و پنٱ روی گذاشتم رو سینی آخر در دخترم گیره سخت

www.romanbaz.ir 770

www.romanbaz.ir

Page 771: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

772

پدر گهدی بله:وگفتم خندیدم و کردم نیگا مهرشاد به ازاون بعد کردم نیگاش تعجب با اول هستن غیرتی خورده یه گرام

همه از شما نظر بگذریم که ها بحث این از :گفت مهرداد وپدر خندیدن همه حرفم این با که هم جهیزیه خواهرت مثل درست ات مهریه زدیم ما که هایی حرف دخترم تره مهم

عروسم کرده ازدواج بار یه مهرداد اینکه خاطر به ندارم دوست عروسی موضوع و نمیخایم خرج با خودم هم رو تون عروسی بشه محروم دختریه هر آرزوی که عروسی یه داشتن از

بزرگ عروس بشی و کنی ازدواج من پسر با حاضری دخترگلم شما حاال میگیرم خودم یگانه؟؟ خاندان

بزنند حرف باهم خواست دلشون شاید جون بابا:گفت مهرنوش که کردم فکر کمی

زدیم قبال هامونو ماحرف:گفت ومهرداد

بودیم زده هامونو حرف ما بودم موافق موضوع این با دادم تکون سری

موافقی؟؟:گفت دیگه بار یه مهرداد پدر و میکردن نگاه من به منتظر همه

بله:وگفتم دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 771

www.romanbaz.ir

Page 772: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

773

فراهم رو مون همه ی خنده موجبات دوباره مهرشاد و زدن دست به کردن شروع همه و بود کرده

بگیریم عروسی دیگه ی هفته وسط و کنیم عقد ازظهر بعد فردا شد آقرار

بودم خوشحال هم من و بودن خوشحال واقعا همه

بودم شده زده خجالت بود انداخته راه مامان مامان که بس و بود من بغل بهار

کرد تعارف شیرینی لیدا

منداشت کنم نیگاش اینکه رپی اما میکردم احساس خودم روی رو مهرداد مهربون های نگاه نمیشد باورم...

...یگانه ی خانواده از جزوی میشدم ....فردا

...یگانه مهرداد همسر

...میرسه روزی چین هم نمیدونستم اصال برخورد اولین در که منی سوپر همسر

...قسمتت و حکمت این با برم قربونت خدایا:گفتم دلم ته و زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 772

www.romanbaz.ir

Page 773: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

774

:لیلی

شده عاصی میزدم ور اون ور این و آوردم می در بازی گیج و داشتم کار بس رپز اون فردای بودم

مراسم گل دسته خرید رفتیم بهار و مهرداد و لیدا همراه به میخندید من به مدام هم لیدا مهرداد برای حلقه و عقد

البته برگشتیم خونه به وکوفته خسته و خریدم عقدم سر برای سفید لباس دست یه منم چشم احساساتش ابراز و مهرداد های زبونی شیرین از نمیشه

پوشید

...میداد انرژی من به کلی اینا ی همه

و ودب زانوم روی تا بلندیش که رنگی سفیپ مانتوی شدم آماده که بود ظهر از بعد نزدیک شال با بودن شده کار روش زیبایی های گل و بود حریر از جنسش اش تنه باال قسمت رفتممی راه باهاشون زور به که رنگی کرم دار پاشنه های کفش و کرمی شلوار و رنگ سفید بپوشم هارو کفش اون بود کرده مجبورم که بود لیدا تقصیر هم همش

www.romanbaz.ir 773

www.romanbaz.ir

Page 774: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

775

همیشه از بیشتر کمی البته بودم کرده آرایش هم خورده یه

بریم بیا شدی آماده آبجی:اومد لیدا صدای خوردو اتاق در به ای تقه که بودم فکر توی دیگه

دیش خشگل چقدر:وگفت زد لبخندی دیدنم با لیدا کردم باز درو و رفتم اتاق در طرف به آبحی

شدی ماه توهم االهی بشم قربونت:وگفتم زدم لبخندی

بود شده برازنده حسابی و بود پوشیده رنگی کرم شلوار مانتو هم لیدا

میدی؟؟ افتخار:وگفت کرد دراز طرفم به رو دستش

رفتیم بیرون خونه از هم همراه به و گرفتم رو دستش و خندیدم

کجاست؟؟ مهرشاد پس:گفتم رفتن حین

میکنه فراهم رو مهرداد ی خنده موجبات معمول طبق وایستاده اونجا مهرداده پیشwww.romanbaz.ir 774

www.romanbaz.ir

Page 775: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

776

زدم لبخندی

رسیدیم مهرشاد و مهرداد به که

بود شده خوشتیپ چقدر رنگ بژ شلوار و کت اون توی که بود مهرداد به نگاهم

زدم لبخندی

موند ثابت ما روی برادر هردو نگاه داد لیدا که سالمی با

میکرد نگاه منو بالبخند مهرداد

رو لیدا مهرشاد و

گلم جون مامان سالم:وگفت چسبید پام به و اومد سمتم بهارزودتر

کردم بغلش و شدم خم زدم روش به لبخندی

موند اش گونه روی لبم رژ رد که بوسیدم رو اش گونهwww.romanbaz.ir 775

www.romanbaz.ir

Page 776: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

777

شد رنگی لپت گفتم؛اوه و خندیدم

کردم سالم مهرداد و مهرشاد روبه

خوبی؟؟ عزیزم سالم:وگفت گرفت سمتم رو گل دسته لبخند با مهرداد

خوبی؟؟ تو ممنون:گفتم و گرفتم ازش رو گل دسته لبخند با

شدم بهتر خیلی میبینمت که االن-

ها وایستاده اینجا بچه و زن داداش اوه اوه:گفت مهرشاد که زدم پررنگی لبخند

داداش؟؟؟ زن خوبید شما:گفت لیدا به رو خنده با مهرداد

بهترید؟؟؟ شما خواهر شوهر خوبم:گفت لبخند با لیدا

میریزه زبون خیلی ببرید رو باجناقم این ممنون خیلی-

www.romanbaz.ir 776

www.romanbaz.ir

Page 777: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

778

میریم زودتر ما باشه:گفت خنده با مهرشاد و شد آویزون مهرشاد بازوی از و خندید لیدا نشه دیر بیفتید راه هم شما

داد تکون سر معرداد

رفتن بیرون حیاط از و شدند مهرشاد ماشین سوار مهرشاد و لیدا

بانو بفرمایید:وگفت کرد باز رو جلو در مهرداد

شدم سوار و کردم تشکر لبخند با

شد سوار و زد دور رو ماشین هم مهرداد

کنی؟؟ علوسی لیلی با موخای باباجونی:گفت ای بامزه لحن با بهار

اونجا لبم رژ رد و بودم بوسیده من که جایی همون درست بهار ی گونه و خندید مهرداد ..عزیزم آره:گفت و بوسید رو بود مونده

انداخت راه رو ماشین مهرداد و زدم لبخندی

رفت بیرون حیاط از وwww.romanbaz.ir 777

www.romanbaz.ir

Page 778: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

779

کردم حس دستم پشت رو لباش گرمای و گرفت دستش توی رو دستم

نشست لبم روی لبخندی

...رفتیم محضر به حرف بدون و

کردیم پرسی احوال باهمه و شدیم محضر وارد

کرد پرسی احوال باهامون سرسنگینی با و بود اومده هم آ پانته که بود عجیب

میخوره رو مهرداد حرص داره میدونستم

بود بازی خیلی و بود شده چیده اتاق توی رنگی ای نسکافه عقد سفره رفتیم عقد اتاق به

بود کرده سرش لیدا که چادری همون انداختم سرم روی رو چادرم

نشستم مهرداد کنار

بود مهرشاد بغل ر بهاwww.romanbaz.ir 778

www.romanbaz.ir

Page 779: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

780

میسابید قند آ پانته و گرفتن سرمون باالی رو توری مهرنوش و لیدا

صدای و میکردم زمزمه لب زیر رو قران عروس الرحمن ی سوره و بودم کرده باز رو قران بود پیجیده اتاق توی عاقد

بودم رفته فرو ای خلصه توی

فشرد رو دستم مهرداد

زد پلک آروم کردم نگاهش برگشتم

اومد؛وکیلم؟؟؟ دیگه بار عاقد صدای و

سایر و مادرم و پدر ی اجازه با:وگفتم زدم لبخندی گذاشتم میز روی و بوسیدم رو قران ... بله ها تر بزرگ

کرد پر رو اتاق بقیه زدن دست صدای

گفت رو بله مهرداد من از بعد

www.romanbaz.ir 779

www.romanbaz.ir

Page 780: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

781

داد جا دستم توی رو ای دیگه رنگ طالیی رینگ ی حلقه و

مرد برای طال میگفت جون بودم گرفته نقره خودش اصرار با کردم دستش رو اش حلقه منم نیست خوب

و مهرشاد دادن رو هاشون هدیه گفتن تبریک کردن بوسی رو هامون با و اومدن هم بقیه سفیدی طال سرویس مادرش و پدر بودن گرفته ساعت مهرداد برای هم من برای هم لیدا اون به شبیه دستبندی هم آ پانته و زیبایی نشون الماس گردنبند مهرنوش دادن هدیه بهم

گردنبند

بودم گرفته مهرداد برای که ای حلقه ست ی حلقه یه بهار و

نشوندمش پام روی و بوسیدم رو اش گونه و زدم لبخندی

بود گرفته محکم رو دستم مهرداد کردند شیرین رو دهنشون همه

بزنیم امضا تا آورد رو دفتری و فرستاد صلواتی عاقد

زدن امضا به کردیم شروع و

نبود اتاق توی هیچکس اومدیم که خودمون به

www.romanbaz.ir 780

www.romanbaz.ir

Page 781: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

782

دلم؟؟؟ لبخندگفت؛جان با و برگشت که بودم شده خیره مهرداد رخ نیم به

...آ پانته نکنه لرزید دلم لحظه وگفت؛یه شد پررنگ لبخندم

نداری؟؟؟ اعتماد من وگفت؛به گذاشت لبام روی رو اش اشاره انگشت

دادم تکون سر و زدم لبخندی

و ارمد دوست رو تو فقط من نزن اونو حرف دیگه پس گفت؛ و بوسید رو پیشونیم شدو خم ...میتپه تو برای قلبم

دارم وگفت؛دوست شد خیره چشمام توی زدم لبخندی

................دارم دوست منم:وگفتم زدم لبخندی منم

:لیلی

www.romanbaz.ir 781

www.romanbaz.ir

Page 782: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

783

من معرفی برای مهمونی معمول طبق رفتیم مهرداد پدری ی خونه به محضر از بعد همه ...داشتن

بود شده صرف شام و بودیم اونجا شب نصف تا

داشتیم رفتن قصد هم ولیدا مهرشاد مهرداد و من بودند رفته همه و

بود خوبی مهمونی باباجون ممنون خیلی:گفتم مهرداد پدر روبه

ودب ام پدری ی وظیفه دخترم میکنم خواهش:وگفت کشید سرم به دستی و زد لبخندی عروسیتون مراسم تا...انشاا

هم لیدا و مهرشاد از کردیم خداحافظی ازشون و کردم تشکر دیگه بار و زدم لبخندی کردیم خداحافظی

مهرداد بغل و بود خواب بهار

بود کرده حلقه من کمر دور رو دستش یه و بود گرفته بغل رو بهار دست یه با

شدیم ماشین سوار

www.romanbaz.ir 782

www.romanbaz.ir

Page 783: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

784

نیفته نکرده خدای که گرفتم بغلم توی رو بهار

ودب هام لب روی لبخندی بود گذاشته دنده روی و بود گرفته دستش توی رو دستم مهرداد

شدی خسته خیلی معلومه:وگفت خندید مهرداد که کشیدم ای خمیازه

شدم خسته؟؟؟؟هالک:وگفتم دادم تکون سری

االهی برم قربونت-

...خدانکنه عه:گفتم و گرفتم دندون به لبی

رسیدیم خونه به

شدیم پیاده و کرد پارک پارکینگ توی رو ماشینش

میشی خسته من به بده رو بهار:گفت و اومد طرفم به

و سپردم آغوشش به رو بهارwww.romanbaz.ir 783

www.romanbaz.ir

Page 784: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

785

ی ونهخ میرفتم باید االن من کردم نیگا مهرداد ی خونه راه و خودم ی خونه راه به بالتکلیف مهرداد؟؟؟

...بگیرن گر هام گونه میشد باعث هم فکرش

بیای؟؟؟ نمیخای:گفت و داد تکون صورتم مقابل دستی مهرداد

مهرداد؟؟؟ ی خونه به میرفتم من دادم تکون سری و اومدم خودم به

االن وگفت؛میدونم کرد حلقه کمرم دور رو دستش مهرداد و فرستادم بیرون رو نفسم ...ولی گیجی

شما:گفت آروم و میکردم احساس ام گونه ،روی رو نفسش گرمی آورد نزدیک رو سرش بخوابی باید منم بغل توی پس هستی من مال دیگه

شدم شیرفهم درکل االن:گفتم و گرفتم دندون به لبی

خندید مهرداد

www.romanbaz.ir 784

www.romanbaz.ir

Page 785: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

786

رفتیم خونمون به نه...مهر ای خونه به باهم و

لک بودن ناآشنا که کردم نگاه هایی وسیله به متعجب شدم وارد و کرد باز رو سالن در وضع رنگی شکالتی و ای نسکافه های وسیله با وسایل و بود کرده فرق دیزاینش خونه بودند شده

چطوره؟؟؟:گفت که میکردم نگاه مهرداد به بهت با

بیسته کارت مهری وای:گفتم ذوق با و زدم پررنگی لبخند

چی؟؟؟مهری؟؟؟:وگفت کرد نیگام گرد های چشم با مهرداد

مهری دیه آره:گفتم و کردم وجور جمع رو خودم

میام االن اتاقش ببرم بهاررو بزار:گفت و خندید

گرم دمش واقعا یعنی میکردم نیگا دقت با رو اطرافم من و رفت مهرداد دادم تکون سری بود دراومد روحش بی حالت اون از خونه بود کاشته گل

شد حلقه کمرم دور پشت از مهرداد های دست که میکشیدم سرک آشپزخونه به

www.romanbaz.ir 785

www.romanbaz.ir

Page 786: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

787

...اومد بند نفسم واقعی معنی به

رفت باال قلبم ضربان و

مهری؟؟؟ که:گفت گوشم کنار

جون مهری بلعه:وگفتم کردم نیگاش سرتق و برگشتم گرفت ام خنده

من سرتق بانوی:گفت و خندید مهرداد

نم اخموی من سوپر:گفتم و چسبوندم اش سینه به رو سرم کردم حلقه دورش رو دستم

خندید

...ام خسته وگفتم؛من کردم جدا اش سینه از رو سرم

بری؟؟؟ در میخای:گفت رفته باال های ابرو با

کجا؟؟؟:وگفتم کردم نیگاش متعجب

www.romanbaz.ir 786

www.romanbaz.ir

Page 787: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

788

بود خوب خیلی بهار ی گونه روی که لبت رژ طعم:گفت و شد خم صورتم روی خندید

مهری عه:گفتم خجالت با و پرید باال هام ابرو

مهری؟؟؟ جان:گفت و خندید

شدم خیره هاش چشم به و داشتم نیگه باال رو سرم

بود هام لب هاش لب مسیر و بود قفل هام چشم توی نگاهش و و شد خم بیشتر

... شدن داغ لبام که نکشید طولی

سیدبو رو پیشونیم اون از بعد و گذاشت هام لب روی عشق از سرشار و کوتاه نرم ای بوسه ...بانو خدمت أالالحساب:گفت آروم و

دیوونه:گفتم و خندیدم

بخوابیم؟؟ بریم شدم تو ی دیوونه-

ام خسته من بریم اوهوم:وگفتم دادم تکون نرم رو سرم

www.romanbaz.ir 787

www.romanbaz.ir

Page 788: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

789

بریم خانومم باشه:وگفت بوسید رو ام گونه

و سفید به مشکی از اتاق ی کرده تغییر رنگ دیدن با رفتیم خواب اتاق به هم همراه به ای العاده فوق تو:وگفتم زدم لبخندی ای فیروزه

میشد آماده عروس تازه برای باید اتاق هرحال به:گفت لبخند با

زدم لبخندی

ختانهخوشب درآوردم شلوارمو مانتو و کردم استفاده فرصت از منم و دستشویی رفت مهرداد بود تنم شلوارک تاب زیرشون

خزیدم پتو زیر و تخت توی پریدم و کردم باز رو موهام و برداشتم هم رو شالم

لباس داره که بود معلوم خش خش صدای از و اومد دستشویی در صدای دقیقه چند از بعد میکنه عوض

کشید دراز کنارم مهرداد و شد روشن تخت کنار آباژور و شد خاموش اناق جراغ اون از بعد چسبوند خودش به منو و کرد حلقه کمرم دور رو دستش و

www.romanbaz.ir 788

www.romanbaz.ir

Page 789: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

790

خیلی موهات:وگفت کرد نوازش رو موهام کردم پنهون اش سینه توی رو سرم و برگشتم میکنه دیوونه آدمو

اوهوم:گفتم آروم و بودم آلود خواب و خسته واقعا زدم لبخندی

خیر به شبت بخواب خانومم ای خسته خیلی:گفت و بوسید نرم رو ام گونه

خیر به شب اوهوم-

برد خوابم کی نفهمیدم و

ادمهرد آغوش توی داشتنی دوست و شیرین خواب یه وقت چند از بعد میکنم اعتراف ولی داشتم

خواب یه گرش حمایت و گرم آغوش با و بود کرده درک منو شب اون که بود خوب چقدر ... داد هدیه بهم رو شیرین

مهرداد ی چهره برداشتم هم روی از که هامو پلک شدم بیدار خواب از همه زودتراز صبح ... دیدم صورتم مقابل رو

www.romanbaz.ir 789

www.romanbaz.ir

Page 790: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

791

دورم تر محکم رو دستش که برم بیرون دستاش حصار از آروم خواستم و زدم لبخندی میکنی گفت؛کجا؟؟؟فرار آلودی خواب صدای با و پیچید

...کنم آماده صبحونه پاشم میخاستم کنم فرار اگه خودم جان به:وگفتم خندیدم ریز

بخواب نمیخام:گفت آهسته بسته های چشم باهمون و لب به لبخند-

عزیزم میخاد که بهار نمیخای صبحونه مهری عه-

صورتش توی که پریشون موهای و آلود خواب ی چهره اون با برداشت روی از هاشو پلک بگو دیگه بار یه گفت؛ و بود شده تخص ها بچه پسر شبیه بود ریخته

عزیزم بگو بهم دیگه بار یه:وگفت کردم نیگاش تعجب با

کنم آماده صبحونه میخام لیلی دل عزیز:وگفتم زدم لبخندی

االهاح حاال هم بهار بخوابی بغلم تو میخام نمیخام:وگفت پیچید دورم رو دستش دیگه بار باشه بغلم تو خانومم میخام نکن اذیتم نمیشه بیدار

دادم تکیه بازوش به رو سرم و نزدم حرفیwww.romanbaz.ir 790

www.romanbaz.ir

Page 791: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

792

میکردم نگاه رو صورتش ی اجازه و شدم خیره اش چهره به

...قاسمی لیلی من که بود نشده باورم هنوز

...شدم یگانه مهرداد همسر

زدم لبخندی

زدم کنار پیشونیش روی از آروم رو موهاش و باال بردم آروم رو دستم

االن میکنی فکر :وگفت کرد ای بامزه و ریز اخم بهم خیره و شد باز مهرداد های چشم که میبره؟؟ خوابم میخوری منو داری و میکنی نگاهم اینجوری داری

شدی؟؟؟ بیدار عه:وگفتم خندیدم

شم تموم ترسیدم میخورد منو داشت نفر یه بله:وگفت خندید

اصال خواست دلم:وگفتم زدم بهش ای سلقمه

www.romanbaz.ir 791

www.romanbaz.ir

Page 792: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

793

آره؟؟؟ خواست دلت که عه:گفت و پرید باال ابروهاش

دادم سرتکون لبخند با

میرسم رو حسابت موقعش به:وگفت بوسید رو لبم ی وگوشه آورد نزدیک رو سرش که

کنم؟؟؟ آماده تو صبحونه برم میتونم:گفتم و خندیدم

باشه بری ندارم دوست بااینکه:وگفت کرد شل رو دستش گره

کردم مرتب رو لباسام و شدم بلند جام از

کن درویش چشاتو من سوپر منو خوردی:گفتم شیطون منم میکرد نگاهم خیره مهرداد

خواست دلم خانوممه:وگفت خندید

گفتم ایشی ناز با

توی از بلندش ی قهقه صدای و رفتم در سریع منم و شد خیز نیم جاش توی مهرداد که .........بود کرده پر رو خونه کل اتاق

www.romanbaz.ir 792

www.romanbaz.ir

Page 793: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

794

هفته سه مهرداد بود عشق پراز و خوب خیلی جو خوردیم بهار و مهرداد درکنار رو صبحونه عسل ماه خودش قول به و عروسی مراسم از بعد تا بود کرده تعطیل کال رو کارش ای

کیی که هم رو لباسمم من برای آرایشگاه و عروسی برای سالن کار دنبال افتاد روز همون از بود زود هنوز میدادیم سفارش میرفتیم دیگه دوروز

اهمم و بزنیم دوری یه و بیرون بریم هم همراه به شب شد قرار ولیدا پیشنهادمهرشاد به کردیم قبول

رونبی غذای نمیخاست دلم شام بذای کردم درست الویه ساالد کردم آشپزی خودم تاشب شیم مسموم نکرده خدای و بخوریم رو

نشه سخت زیاد کارمون تا گرفت نون و مصرف بار یک ظرف رفت هم مهرداد

ای؟؟؟ آماده خانومم:زد صدام مهرداد که بودم کرده آماده روهم بهار و بودم شده آماده

میایم االن آره آره:وگفتم کردم بلند صدامو

رفتیم بیرون اتاق از ر بها همراه به

www.romanbaz.ir 793

www.romanbaz.ir

Page 794: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

795

وماخان دارید منو کشتن قصد اینکه مثل نه:وگفت کرد نگاه رو هردومون بالبخند مهرداد

چرا؟؟؟؟ اونوقت:وگفتم خندیدم

دیگه زدید کش مهرداد تیپ آخه-

مامانی و من جونی بابایی دیه بله:گفت ای بامزه لحم با بهار و خندیدیم هردو بهار و من (خوشگلیم)اوشگلیم جونم

عقب صندوق رو وسایل د مهردا رفتیم بیرون خونه از و خندیدیم ومهرداد من دفعه این .............افتادیم راه و شدیم ماشینش سوار و گذاشت ماشینش

:لیلی

گذشت خوش بهمون بیشتر خیلی قبل دفعات از و رفتیم پارک یه به

www.romanbaz.ir 794

www.romanbaz.ir

Page 795: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

796

میداد تابمون محکم خیلی مهرداد و بغلم هم ر وبها بودم نشسته تاب روی ها بچه مثل بودیم انداخته راه جیغ وجیغ بود اومده در بهار و من صدای که طوری

ادمید تابش ومهرشاد بود شده ما کناری تاب سوار اونم نداشت ما از کمی دسته هم لیدا بود ترسیده من برابر صد که بیچاره اون

وردهخ یه خوبه گفتن برداشتن نه گذاشتن نه هردوشون زدیم غر و شدیم پیاده هم وقتی باال بره خونتون آدرنالین

میخندید بهم فقط مهرداد و میجوشید اونقدر خونم

میخوردم حرص و کنم کاری نمیتونستم منم

بی ومنم میکردن تعریف من پخت دست از همه خوردیم شام گذرونی خوش کلی از بعد نداشت هارو حرف این الویه ساالد یه آخه میکردم تشکر خیال

بودم شده کوفته و خسته معمول طبق کردیم رفتن قصد هم شام از بعد

حرفا این از و بری در و بخوابی نمیتونی امشب میگفت باشیطنت ماشین توی هم مهرداد و برد خوابم ماشین توی من نهایت در ولی

www.romanbaz.ir شدم بیدار خواب از که هم صبح برد خونه به رو بهار منو مهرداد کی و شد چی نفهمیدم و 795

www.romanbaz.ir

Page 796: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

797

نو از روزی و نو از روز بازم و کرد لوس رو خودش خورده یه مهرداد

...برام بود رویا یه مثل مهرداد کنار در زندگی اینکه نکنم اعتراف نمیتونم رو چیزی یه ولی

...................................

بودم؟؟؟ من زیبا عروس لباس این با دختر این بودم خیره آیینه توی خودم به

زدم لبخندی

هک مانند الماس های سنگ کامل شکم قسمت تا و بود دکلته لباس ی باالتنه قسمت بود شده کار میدرخشیدند

طرز به اونم که بود شده کار حریر جنس از پارچه یه دامن روی و داشت داری پف دامن داشت هایی طرح و بود شده کار سنگ هم حریر ی پارچه پایین و میدرخشید عجیبی

بود نظیر بی واقعا و

www.romanbaz.ir 796

www.romanbaz.ir

Page 797: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

798

رو بهار بگیریم لباس بودیم اومده مهرداد همراه به امروز خورد پرو اتاق در به ای تقه بودیم اومده باهم و جون مامان پیش بود گذاشته

بهم شد خیره و برگشت مهرداد و کردم باز رو پرو اتاق در

میکرد براندازم باز دهن با

هس که درسته البته بود دکلته لباس چون کنم جور و جمع رو خودم میکردم سعی منم و بوسه درحد و نداشتیم باهم ای رابطه هیچ هنوز اما میگذره ازدواجمون از روزی چهار نوازش

عروسی شب واسه بود گذاشته مهرداد قول به

لیلی؟؟؟ میکنی تو که فکره اینم گرفتم دندون به رو لبم

دختر شدی منحرف خیلی جدیدا

میاد؟؟؟ طوره؟؟بهم چه:گفتم مهرداد به رو و زدم پس رو افکارم

www.romanbaz.ir 797

www.romanbaz.ir

Page 798: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

799

محشره العادست فوق:گفت و دوخت چشمام به نگاهشو مهرداد

بشم قربونت عزیزمی:وگفتم زدم لبخندی

دلبری من واسه اینجایی؟؟؟داری که بازه پات و دست:وگفت انداخت باال ابرویی مهرداد نماما خونه بهار و بازه پامونم و بخورمت؟؟؟دست خونه برگشتیم نمیترسی...میکنی شب ایناست

...مهرداد:گفتم حرص با و کردم بازوش ی حواله مشتی و گرفتم دندون به لبی

میشی تر خواستنی که میزنی صدام ؟؟؟اینطوری جانم:وگفت خندید

خصتر فقط هستیم هم شوما چاخلص ما برنمیایم یکی شوما پس از ما آقا :وگفتم خندیدم کنم عوض رو لباس این بده

بمواظ گفتم کی من ببین من؟؟باشه واسه برمیداری التی تریپ:وگفت خندید مهرداد ...حتما ندادی گوش تو و باش خودت

بزنه حرفی اینکه از قبل کرد نیگام شیطون

خاک حرفای صبح فردا تا میکردم ول رو مهرداد اگه زدم صدا رو مزون صاحب شاگردwww.romanbaz.ir بس و میزد برسری 798

www.romanbaz.ir

Page 799: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

800

کشید نشون و خط واسم عوضش بزنه حرف نتونست شاگرده بااون هم مهرداد

درآوردم لباسمو شاگرد کمک به و کردم درازی زبون منم

پوشیدم خودمو های لباس و

صاحب با داشت و بود مزون پیشخوان طرف که دیدم رو مهرداد اومدیم بیرون که پرو از میزد حرف مزون

دیگه میبردیمش باید االن از و میخواستیم فرداشب برای رو لباس

گذاشتن کاوری توی تورش با همراه و کرد حساب رو لباس پول مهرداد

میارم خودم عزیزم سنگینه شما واسه:گفت مهرداد که بگیرم رو کاور خواستم

تیمرف بیرون مزون از و کردیم تشکر شاگرداش و مزون صاحب از نزدم حرفی و زدم لبخندی

عقب صندوق گذاشت رو لباس مهرداد

www.romanbaz.ir 799

www.romanbaz.ir

Page 800: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

801

کرد باز برام دررو و

افتاد راه و شد سوار و زد دور رو ماشین هم خودش و شدم سوار

خونه؟؟؟ داریم چی شام خب :گفت رانندگی حین

از میخاد شام اونوقت میزنیم ور اون ور این داریم باهم ظهر از:وگفتم انداختم باال ای شونه شه؟؟؟ نازل آسمون

من امشب شام شما دیگه شده نازل آسمون از:گفت خنده با و انداخت بهم نگاهی مهرداد

واه دیه نزار من سر به سر انقدر بدی خیلی:گفتم و زدم بازوش به مشتی

نم بعد میشی تلخ نخور عزیزم بده حرص بانوم میخوره هم حرصی چه آخی :وگفت خندید بخورم شمارو نمیتونم

بزنمش میتونستم تا میخاست دلم چیکار باید نمیدونستم واقعا دیگه

لیلی صالا کردم اشتباه من باشه باشه:وگفت کرد بلندی ی خنده دید منو نگاه وقتی مهرداد رو ابمونکب چلو همون میریم میکنه بیمارستانیم وقت یه است مزه بی تلخه نداره خوردن که

لیلیه از بهتر میگیریم

www.romanbaz.ir 800

www.romanbaz.ir

Page 801: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

802

میرسیدم رو حسابش وقتش به بودم ساکت و بگم چی نمیدونستم واقعا

و گرفت جوجه دوپرس رستوران یه از مهرداد

رفتم خونه به و شدم پیاده مهرداد از تر سریع و برگشتیم خونه به

شه ادب تا نازکشی بیاد خورده یه ام شده گیر دل مثال

مونده اش پاچه یه درآوردم شلوارمو و آوردم در رو مانتوم شدم اتاق وارد و رفتم خونه به شد ظاهر اتاق در دم مهرداد و شد باز اتاق در که هنوز بود

واییییی نکن نیگا :گفتم و زدم جیغی

جاک تو میدادن یاد زدن در داشتن وقتی آخه:گفتم حرص با و برگردوند رو خنده با مهرداد بودی؟؟؟؟

؟؟!برگردم هست اجازه:گفت مهرداد پوشیدم شلوارک یه و درآوردم شلوارمو

برگرد بله-

www.romanbaz.ir 801

www.romanbaz.ir

Page 802: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

803

اینطوری من داره مشکلی چه خانوممی تو آخه موندم من:گفت باخنده و برگشت مهرداد ببینمت؟؟؟؟

میکشم خجالت ندارم عادت من مهری عه-

میریزم خجالتتم باشه-

دیگه نکن اذیتم انقدر مهرداد-

موهام روی از رو شالم همونطور کرد حلقه کمرم دور دستشو و تر جلو اومد و خندید فرستاد بیرون رو نفسش و کرد فرو موهام توی رو سرش و برداشت

دارم دوست من کنی عادت باید:وگفت کرد نوازش رو موهام شد مور مور وجودم تمام باشم راحت باخانومم

میکشم خجالت من دیگه حدی تا من دل عزیز آخه:وگفتم بود گرفته ام خنده

گلم نداری عادت زیاد اولشه هنوز خب گفت؛آره لبخند با مهرداد

www.romanbaz.ir 802

www.romanbaz.ir

Page 803: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

804

دارمن دوست اصال من شدی اذیت اگه ببخشید:وگفت داد نوازش رو پشتم دادم تکون سری شی اذیت

در زیبا حساس زیاد نمه یه ببخشید بگم باید من نه:گفتم و کردم حلقه دورش رو دستم میارم

شمبا ای لحظه نمیخام نباشی اگه خدا به:وگفت بوسبد رو هام لب و شد خم و زد لبخندی

ریخت هری دلم دیگه نگو:وگفتم گذاشتم هاش لب روی رو ام اشاره انگشت

شام بریم افتاده قور و قار به دلم منم بشم دلت قربون:وگفت بوسید رو انگشتم بخوریم؟؟؟

جینمب میزو تا بریم باشه گفتنا راست شیکمن خدای آقایون این میگن:گفتم و خندیدم

میام کنم عوض لباس من باشه:وگفت خندید مهرداد

رفتم بیرون اتاق از و دادم تکون سری

www.romanbaz.ir 803

www.romanbaz.ir

Page 804: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

805

رو شاممون سکوت در و اومد مهرداد دقیقه ازچند بعد چیدم رو میز و رفتم آشپزخونه به خوردیم

شستم هارو ظرف و کردم جمع رو میز ازشام بعد

کنه نگاه فیلم تا بود رفته پذیرایی به هم مهرداد

بزنم شونه رو موهام تا رفتم اتاق به

طفلی کردم ازدواج تازه سرم خیر کردم تعجب خودم ی قیافه از ایستادم آیینه مقابل میکنه؟؟؟ تحمل منو چجوری مهرداد

انجام دبای که داشتم مهرداد به تعهداتی و بودم متأهل االن من میکردم تغییر خورده یه باید طوریاین و نیارم مبارکم روی به منم براینکه نمیشد دلیل نمیزد حرفی اون اینکه میدادم شم ظاهر جلوش

زدم لبخندی خوشگل های خواب لباس و ها لباس دیدن با و کردم باز رو کمد در

پوشیدم و برداشتم زیبایی رنگ سوسنی خواب لباس

دلیل همسرش من و بود شوهرم اون میگفت درست مهرداد بود پام رون روی تا بلندیشwww.romanbaz.ir کنم رفتار اینطور نمیشد 804

www.romanbaz.ir

Page 805: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

806

یشدم ناراحت میبود ای دیگه کس اگه زدم جیغ که کردم بدی کار گرفتم دندون به رو لبم

زدم صورتم به کرم کمی و ریختم لختم های شونه روی و زدم شونه رو موهام

که اونه از عضو ترین مهم زن یک های چشم بودم خونده جایی کردم سیاه رو چشمام کنه خودش مجذوب رو مردی میتونه

زدم لبام به بود چشم توی که رنگی صورتی لب رژ و زدم ریمل کمی

همیشه از تر دلنشین ام چهره و بودم کرده خوب تغییر یه

و زدم خودم به عطر کمی اومد لبم به لبخند خودم ی چهره از خودم

مخانوم:اومد مهرداد صدای که رفتم بیرون اتاق از آروم و پوشیدم رنگی مشکی های صندل ؟؟!رفتی کجا

بیارم میوه میخام میام االن بزار:وگفتم رفتم آشپزخونه به

عزیزم باشه-

چیدم خوری میوه توی و شستم میوه نوع چندwww.romanbaz.ir 805

www.romanbaz.ir

Page 806: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

807

شدم پذیرایی راهی و برداشتم هم چنگال چاقو و بشقاب

دادم بیروم رو ام شده حبس نفس پذیرایی دم

بود گرم فیلم دیدن با سرش مهرداد

از و گرفت تلویزیون از رو نگاهش مهرداد که گذاشتم میز روی هارو بشقاب و میوه ظرف شد قفل چشام توی و اومد باال نگاهش پا نوک

...بخوریم باهم آوردم میوه:وگفتم زدم لبخندی

... نمیزد حرفی و بود خیره بهم هنوز مهرداد

المس الو... کجایی...مهری...من سوپر:وگفتم دادم تکون صورتش جلوی دستش و شدم خم خوبی؟؟؟

خودش سمت کشید و گرفت رو دستم مچ اومد خودش به مهرداد

رانقد نمیگی:وگفت کرد حلقه دورم رو دستاش مهرداد و بغلش توی شدم پرت تقریبا ....کنه سنکوب شوهرت کنی خشگل

www.romanbaz.ir 806

www.romanbaz.ir

Page 807: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

808

نکنه خدا مهرداد گفتم؛عه و گرفتم دندون به لبی

ات که کنی دیوونه منو میخوای:گفت و میزد دو دو نگاهش و بود هام چشم تو خیره مهرداد کنم؟؟؟ صبر نتونم عروسی شب

و زن وت و من:وگفتم دادم تکیه اش سینه به رو سرم و گذاشتم لبش روی مو اشاره انگشت مهرداد شوهریم

کرد نگاه صورتم توی شد خم کرد بازی موهام با و کرد فرو موهام توی رو دستش مهرداد نمیشی؟؟؟ وگفت؛ناراحت

...میکنه ناراحت منو هرچیزی از بیشتر تو ناراحتی-

خوردن میوه پس:گفت و کرد خاموش رو تلویزیون پاهام زیر انداخت دست و زد لبخندی ...شب فردا واسه میزاریم رو

دادم تکون سر و زدم استرسی و خجول لبخند

کاری اولین شد اتاق وارد و کرد باز آرنجش با رو اتاق در رفت خواب اتاق طرف به مهرداد بود چراغ کردن خاموش کرد که

www.romanbaz.ir 807

www.romanbaz.ir

Page 808: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

809

.................. و گرفتم قرار تخت روی ازاون بعد

ای دیگه دنیای به گذاشتم پا و رسید پایان به ام دخترونه دنیای شب اون

....دنیایی

...زنانگی: نام به

...نیاز و ناز از بود سرشار که دنیایی

با... ش ا کلمه هر با هرلحظه تو و است خریدار را نازت وجود تمام با که مردی برای ناز .....میکنی او فدای را وجودت تمام و.....میشوی تر عاشق اش عاشقانه هر

........دارد ادامه

:مهرداد

www.romanbaz.ir 808

www.romanbaz.ir

Page 809: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

810

النما زندگی از بود خوب واقعا لیلی کنار در بودن شدم بیدار خواب از لیلی از زودتر صبح ... نگذشته زیادی مدت اگرچه بودم راضی خیلی

هب و شدم بلند جا از و بوسیدم رو اش گونه و شدم خم کردم نگاه خوابش غرق صورت به گرفتم دوش و رفتم حموم

مروزا ببینم تدارک ای صبحونه تا رفتم آشپزخونه به و کردم عوض رو هام لباس اون از بعد بود من ی وظیفه

یزچ نوع چند و پرتقال آب و شیر و عسل همراه به شده تست نون چیدم رو صبحانه میز دیگه

بود نه انداختم ساعت به نگاهی

میرفت آرایشگاه به باید دیگه ساعت یک چون میشد بیدار باید

برداشت هم روی از رو هاش پلک و خورد تکونی کردم بیدارش و برگشتم اتاق به

یبر باید دیگه ساعت خانومم؟؟یه شی بیدار نمیخای:گفتم و کردم نوازش رو اش گونه ها آرایشگاه

www.romanbaz.ir خیر به صبح سالم:وگفت زد لبخندی لیلی 809

www.romanbaz.ir

Page 810: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

811

خیر به هم شما صبح خانوما خانوم سالم:وگفتم زدم لبخندی

شد جمع صورتش و نشست سرجاش لیلی

داری؟؟؟ درد:گفتم نگران

...خورده یه:وگفت داد تکون سری

میارم مسکن یه برات االن بمون باشه-

بردم براش شیر لیوانی همراه به مسکن یه رفتم بیرون اتاق از و داد تکون سری

خورد رو قرص و کرد تشکر بالبخند

بخوریم صبحونه بیا بعد بگیر دوش برو شما:وگفتم دادم دستش به ای حوله

زا لیلی تا کردم مرتب رو اتاق کمی منم رفت حمام به و شد بلند جا از و داد تکون سری بخوریم صبحانه بریم و بیاد بیرون حمام

............................... www.romanbaz.ir 810

www.romanbaz.ir

Page 811: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

812

رفتم بیرون حمام از گرفتم دوش اینکه از بعد:لیلی

میکرد نیگام داشت و بود روم به رو لبخند با مهرداد و بود شده جور و جمع اتاق

ندیدی؟؟؟ خشگل:وگفتم زدم رپش به لبخندی

ندیدم نازی این به خشگل آره:وگفت پرید باال ابروهاش

النس تو باید شب نصف تا آرایشگاه؟؟وای بره داره حال کی نکن اذیت:گفتم و خندیدم باشیم

ای تهخس و شدی اذیت حتما میکردم صبر باید ببخشید :وگفت کرد بغلم و اومد طرفم به

بخوریم؟؟؟ صبحونه بریم بیا نداره اشکالی نزن حرفو این-

فقط باشه:گفت و بوسید رو ام گونه

بپوش همینطوری؟؟؟؟لباس:وگفت کرد ام حوله به ای اشاره

www.romanbaz.ir 811

www.romanbaz.ir

Page 812: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

813

رو موهام کوتاه شلوارک و پوشیدم بندی تاپ یه منم و رفت بیرون مهرداد دادم تکون سری رفتم بیرون اتاق از و کردم خشک خوب

خالی اربه جای خوردیم شوخی و باخنده هم کنار مونو صبحونه و نشستیم صبحونه میز سر بود

شست هارو ظرف وخودش بزنم چیزی به دست نزاشت مهرداد صبحونه خوردن از بعد

... بریم آرایشگاه به و شم آماده تا رفتم اتاق به منم

...........................

نکنه نیتخورد خیلی بگو آرایشگر به فقط خانومی بفرمایید:وگفت زد ترمز آرایشگاه مقابل ها

...لمدنبا بیای زدم زنگ نباشه سایلنت رو تلفنت میرم دیگه من چشم:وگفتم خندیدم

کنم خوشتیپ میرم منم چشم به:وگفت داد تکون سری

من عزیز هستی-

www.romanbaz.ir 812

www.romanbaz.ir

Page 813: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

814

وسمعر لباس شدم پیاده ماشینش از و بوسیدمش منم بوسید رو ام گونه شد خم و خندید رفتم آرایشگاه طرف به و برداشتم هم رو

چرخید من سمت ها نگاه ی همه شدم وارد که همین

هب خودمم و گرفت ازم رو لباسم شخصی کردم دریافت جواب گرمی به و کردم سالم همه به بردن اتاقی

یآبج سالم:اومدوگفت طرفم به خنده با که دیدم رو لیدا که بودم آشنا ی چهره یه دنبال

خوبی؟؟ عسل قند سالم شناختیم رو نفر یه باالخره آخیش:وگفتم زدم لبخندی

چطوری؟؟؟ تو خوبم آره میگردی آشنا یه دنبال داری بود معلوم اتفاقا آره:وگفت خندید

اومدی؟؟؟ توکی خوبم منم-

کرده غریبیش آبجی حتما گفتم میکنی نگاه رو اطراف داری دیدم االن منم-

آره:گفتم و زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 813

www.romanbaz.ir

Page 814: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

815

کرد معرفی سارا رو خودش و کرد پرسی احوال بالیدا و اومد طرفمون به آرایشگره همزمان کردن شروع منو کار هم اونا و نشست همونجا لیدا و بود خوبی خیلی زن

بود اومده زودتر من خاطر به و میکرد شروع تر دیر رو کارش لیدا

شدنش سرخ و صورتم انداختن بند از براتون بگم خالصه

المصب داشت درد خیلی

کردن شروع رو کارشون و گذاشتن صورتم روی ماسکی اون از بعد

الیت صورتمم آرایش نشه کاری شلوغ خیلی و باشه باز موهام مدل که خواستم ازشون نبندن ریشمون به پینگیل جینگیل و باشه

نگفت که بودم افتاده گردن و کمر از واقعا ولی بودم اونا دست زیر ساعت چند نمیدونم ای آماده

انداختم آیینه توی خودم به نگاهی و کردم باز چشمامو

www.romanbaz.ir 814

www.romanbaz.ir

Page 815: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

816

و یا قهوه ی تیره های رنگ از و بود الیت آرایشم اینکه وجود با بودم کرده تغییر حسابی رقف بود شده ریخته دورم و بود شده فر تنها موهام اینکه وجود با بود شده استفاده دودی تیهس راضی:گفت لبخند با خانوم سارا زدم لبخند بودم راضی خودم ی چهره از بودم کرده

عزیزم؟؟؟

ممنون عالیه کارتون:وگفتم دادم تکون سری

بپوشم رو لباسم کرد کمک و زد لبخندی

روی بودن شده ریخته دار حالت و کج حالت موهام اومدن می هم به حسابی تورم آ تاج که هم تورم و داشت قرار موهام روی داشت نازی های گل روش که تاجم و صورتم بود وصل موهام به پشت از میرسید زمین روی تا بلندیش

پوشیدم رو هام کفش

جیآب وای:وگفت کشید ای خفه جیغ دیدنم با و شد وارد لیدا که میکردم برانداز رو خودم ....شدییی ماه چه

شدی خواستنی خیلی هم تو بشم قربونت :وگفتم خندیدم

و تداش الیتی آرایش اومد می بهش خیلی و بود پوشیده ای نقره طالیی ی دکلته یه لیدا بود جمع مدلش و بودن کرده شینیون موهاشم

www.romanbaz.ir 815

www.romanbaz.ir

Page 816: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

817

شدی العاده فوق:گفتم بهش بالبخند

توهم:خندیدوگفت

دنبالم بیاد مهرداد بزنم زنگ میاری کیفم از رو موبایلم-

آورد رو موبایلم و داد تکون سری

جانم؟؟؟:داد جواب آزاد بوق دوتا بعد و گرفتم رو مهرداد ی شماره

خوبی؟؟؟ عزیزم سالم-

چطوری؟؟ تو گل خانوم خوبم-

دنبالم بیا ام آماده بگم زدم زنگ خوبم منم-

خوردنی خانوم دنبالتون میام االن چشم به ای-

فعال منتظرم پس:گفتم و خندیدمwww.romanbaz.ir 816

www.romanbaz.ir

Page 817: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

818

خدانگهدار گلم فعال-

..........مهرداد منتظر نشستم صندلی روی لب به ابخند و کردم قطع رو تماس

:لیلی

اومد در صدا به آرایشگاه زنگ که گذشت ای دقیقه چند

کردم سرم رو کالهش و پوشیدم رو لباسم روی کت لیدا کمک به و شدم بلند جا از

آوردن تشریف دوماد آقا خانوم عروس:وگفت اومد خاموم سارا همزمان

بود آماده هم لیدا

بود شده راه به سوت و جیغ و دست بساط و شد آرایشگاه وارد مهرداد

www.romanbaz.ir 817

www.romanbaz.ir

Page 818: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

819

نپاپیو و مشکی شلوار و کت اون با که بود مهردادی به حواسم نبود اونا به حواسم من اما بود شده خواستنی و شیک چقدر بود زده گلوش زیر که مشکی

بود من محو اونم

برای:گفت عشق با و گرفت طرفم به رو قرمز رو رز های ،گل گل دسته اومد طرفم به بهترینم

مهری ممنون:وگفتم گرفتم ازش رو گل دسته و زدم لبخندی

بوسید نرم رو پیشونیم و کرد حلقه کمرم دور دستاشو شد رنگ پر لبخندش مهرداد

بود ها لحظه شکار دنبال که افتاد فیلمبردار روی ای لحظه نگاهم

رفتیم بیرون آرایشگاه از مهرداد همراه به

بود هم مهرشاد ماشین

رفت معرشاد ماشین طرف به و کرد خداحافظی ازمون لیدا

شدم سوار و کرد باز برام رو در مهردادwww.romanbaz.ir 818

www.romanbaz.ir

Page 819: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

820

میشه؟؟؟ چی بدزدمت اگه االن:گفت و انداخت راه رو ماشین و شد سوار هم خودش

عزیزم نمیفته خاصی اتفاق:وگفتم انداختم باال ای شونه خندیدم

میرفتیم آتلیه طرف به گذاشت دنده روی و گرفت دستش توی رو دستم خندید

شد؛ پخش آهنگی و کرد روشن رو پخش سیستم

......بخاد کی از عشقتو دلم....باد دستای به داده منو.....چشات

.............نمیاد راه سادگی به دلم با تو دل

به تو عاشقتم آره....نشست تو جز به کی دلم تو...... بست همه رو درو من دل ببین ......هوس میگی عاشقی

دلم دوباره بسته دلو تو به...دلم نداره چاره ته دیوونه...دلم داره رو تو هوس اش همه ......دلم کاره تو عشق...

نهم جواب مثل تو نگاه..... میزنه صدات سینه توی نفس.... میزنه داد رو تو نفسم نفس ...........منه خواب تعبیر

www.romanbaz.ir 819

www.romanbaz.ir

Page 820: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

821

میگذاشت مهرداد که زیبایی های آهنگ به آتلیه خود تا و نشست هام لب روی لبخندی .....میدادم گوش

....رفتیم سالن به گرفتن عکس کلی و آتلیه کارهای از بعد

شدم پیاده ماشین از که همین

بودن اومده مقابلموم بهار همراه به کوچیک ی بچه تا چند و کرد دود آورد اسپند نفر یه میرقصیدن

تدس با و کرد حلقه بازوم دور رو دستش مهرداد کشیدم بهار موهای به دستی لبخند با والاح همه با لبخند با و شدیم سالن وارد گرفت بود دنبالمون که رو بهار دست اش دیگه کردیم پرسی

وحسام بودن هم عباس مش ی خانواده حتی شدن تموم باالخره که بود کرده کف دهنم

کرده دعوتشون خودش:گفت لبخند با کردم نگاه مهرداد به تعجب با وقتی

www.romanbaz.ir 820

www.romanbaz.ir

Page 821: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

822

گفت تبریک بهمون باز روی با اونم بود اومده حسام فقط آقا حاج ی خانواده از

ن و بیارم در رو کتم کرد کمک مهرداد رفتیم دوماد و عروس جایگاه طرف به

أداش و ناز به چقدر میرقصید بود ورفته نبود بند سرجاش هم بهار نشستیم هم کنار خندیدم

میکردیم تشکر و میدادن بهمون ای هدیه و میگفتن تبریک اومدن می ها بعضی

میرقصیدن و وسط بودن ریخته همه

میرقصیدن و بودن وسط هم مهرنوش و لیدا و مهرشاد

حسام دور از کردم تشکر دادن بهمون رو شون هدیه اومدن مهرشاد و لیدا رقصشون از بعد گرم حسام با داشت که درحالی مهرنوش چنین هم اومدو می طرفمون به که دیدم رو میکردن نیگاشون تعجب با اومدن طرفمون به بود گرفته

شا هدیه و گفت تبریک حسام و شدیم بلند جا از مهرداد همراه به رسیدن که نزدیکمون داد تمام سکه یه هم مهرنوش داد بهم بود تمام ی سکه یه که رو

www.romanbaz.ir 821

www.romanbaz.ir

Page 822: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

823

حسام با آمداش و رفت وقت مدرسه توی که گفت پرسیدم حسام با اش رابطه از وقتی روسیع از بعد.....انشاا فهمیدم من و حرفا این و خوبیه پسر میگفت زیرکی زیر و شده آشنا داریم راه تو دیگه عروسی یه ومهرداد من

هب و بود پوشیده شیکی دامن و کت بود اومده موقر سنگین خیلی معمول طبق مهرنوش از واقعا باید حسام که میکردم فکر حال درهر .بود شده زیبا خیلی و بود رفته آرایشگاه ........ کنه ازدواج مهرنوش با که باشه خداش

بقیه رقص از بعد

باشن داشته دونفره رقص یه و بیان تنها دوماد و عروس که کرد اعالم جی دی

شد پخش آرومی آهنگ و وسط رفتیم مهرداد همراه به

هم رو دستم یه کردم حلقه دورش رو دستم منم و کرد حلقه دورم رو دستش مهرداد و میخوردم تکون آروم آغوشش توی و ترشدم نزدیک بهش و اش شونه روی گذاشتم بود هماهنگ من با حرکاتش اونم و میرقصیدم

میشد سرم چیزایی یه که کرد رحم خدا

www.romanbaz.ir 822

www.romanbaz.ir

Page 823: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

824

منو و وسط ریختن همه بعد بعد و رقصیدیم دونفره ای دیگه آهنگ با آهنگ اون از بعد سرجامون بشینیم نزاشتن هم رو مهرداد

گذشت خوش بهمون میکردم فکر که اونچه از بیشتر خیلی حال هر در

شد سرو سلفی صورت به شام اون از بعد و بود بکوب و بزن شب تانیمه

بودند راضی وهمه

خوریدب بفرمایید:گفت و گرفت طرفم به رو بشقابی که کردم نگاه مهرداد به خستگی با خانوم عروس

بخورم بتونم لقمه یه اگه لیلی جون به:وگفتم انداختم باال ای شونه

چرا؟؟؟:گفت رفته باال ابروهای با

نمیکشه میلم نمیدونم-

وریبخ باید که نمیشه:گفت و روش گذاشت هم گوشت تیکه یه و کرد پلو از پر قاشقی

دهنم طرف گرفت رو قاشق وwww.romanbaz.ir 823

www.romanbaz.ir

Page 824: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

825

خوردم و نکردم رد رو دستش

خوشگلم بدم غذا بهت خودم کنی ناز میخای بگو:گفت شوخی با مهرداد

.دیگه نمیخام اصال:وگفتم زدم بازوش به مشتی

خورد خودش رو بعدی قاشق و خندید

بهمون کاری هم کسی میخوردیم باهم رو شاممون و بودیم جدا اتاق یه توی خوشبختانه نداشت

داد خوردم به بود که روشی هر به مهرداد هم رو شام باالخره

بود کشونی عروس نوبت اون از بعد و

.....بود شده خسته خیلی دخترم طفلی بود خواب خواب که ر بها

مهرداد دختر هم و بود من دختر هم دیگه بهار.... دخترم؟؟؟؟آره

ممکن شکل بهترین به میکردم مادری براش باید

www.romanbaz.ir 824

www.romanbaz.ir

Page 825: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

826

االن از ندادم اجازه خودشون ی خونه ببرن رو ر بها کردن اصرار مهرداد ی خانواده هرچقدر ..... بود شده ماشروع ی نفره سه زندگی بعد به

برگشتیم خونه به بقیه همراهی با

ازدواج مهرشاد با وقتی از نمیره یادم وقت هیچ رفتن دم رو لیدا های شیطنت و ها اذیت .....گذاشتم سرش سربه و نیاوردم کم منم و بود شدت آب یخش بود کرده

اومد اتاقمون به و برد اتاقش به رو بهار مهرداد

اکپ شیر با رو آرایشم کرد کمکم مهرداد که بودن تورم زیر سنجاق چند کردن باز مشغول کردم پاک کن

کرد عوض رو لباساش موقع تا هم مهرداد

شادوماد:گفتم بود هاش چشم روی ساعدش و بود کشیده دراز تخت روی که مهرداد روبه

جونم؟؟؟:گفت و برداشت چشماش روی از رو دستش

میکنی؟؟؟ کمک بیارم در رو لباسم نمیتونم من:وگفت خندیدمwww.romanbaz.ir 825

www.romanbaz.ir

Page 826: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

827

خودم گل خانوم چشم به ای:وگفت شد بلند جاش از

به گرمش آغوش توی قبل های شب مثل هم اونشب و کردم عوض رو لباسم کمکش به .....بودم شده وابسته آغوش این به عجیب من رفتم خواب

رتشک ازشون خجالت کلی با که بودن آورده کاچی برام لیدا و مهرداد مادر شب اون فردای و ردمک تشکر ازشون من اما بود افتاده زودتر میفتاد شب اون باید که اتفاقی اگرچه کردم ...............رفتند گذاشتن من سر سربه کلی از بعد هم اونا

.....دارد ادامه

:لیلی

www.romanbaz.ir 826

www.romanbaz.ir

Page 827: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

828

ها کاچی گل خانوم ببینم:اومدم خودم به مهرداد باصدای که بودم غرق خودم افکار توی بود؟؟؟؟ خوشمزه

میزن کتکت که نزار سرم سربه دیگه تو مهرداد:گفتم باخنده و برگشتم

عزیز خیر به صبحت بزن منو بیا صبحی اول کاره یه حاال:وگفت کرد حلقه دورم رو دستش مهرداد دل

لیلی دل عزیز خیر به هم تو صبح:وگفتم کردم حلقه دورش رو دستم و برگشتم

خندید

موخام بغل رسید؛منم گوش به بهار آلود خواب صدای همزمان

وخندیدیم کردیم نگاه بهم ومهرداد من

خوردیم هم کنار در نفره سه ی صبحونه یه و کردیم بغل هم رو بهار

لیلی؟؟؟:گفت بهم رو مهرداد کردم جمع هارو ظرف اینکه از بعد

www.romanbaz.ir 827

www.romanbaz.ir

Page 828: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

829

جانم؟؟؟:گفتم و برگشتم

بدم نشونت میخام چیزی یه باال بریم میای بال بی جانت:وگفت زد لبخندی

میام منم:گفت بهار که دادم تکون سری

بریم بیا هم تو عزیزم باشه:وگفت کرد بغل رو بهار باخنده مهرداد

رفتیم باال به یاهم و کرد حلقه من کمر دور رو دستش یه

ایستادیم ممنوعه اتاق مقابل

های عکس تک تک و شدم وارد من و نشم وارد عنوان هیچ به بود گفته اول روز که اتاقی دیدم رو آناهید

میکردم گردگیری عشق با رو اونجا و میشدم اتاق وارد بعد های روز حتی و

شی؟؟؟ اتاق این وارد که شدی کنجکاو وقت هیچ:گفت بهم رو مهرداد

www.romanbaz.ir 828

www.romanbaz.ir

Page 829: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

830

آره خب:وگفتم دادم تکون سری

کرد باز رو اتاق در و انداخت باال ابرویی

شد ظاهر مقابلم ها عکس تمام و کرد روشن رو چراغش شدیم وارد هم همراه به

کردم نگاه ها عکس تک تک به لبخند با و

حسی چه شدی وارد که االن و نشی وارد گفتم اول روز که حاییه اینجا:گفت مهرداد و مرحومم؟؟؟ همسر از عکس همه این داری؟؟؟ازدیدن

بد هم خوبه حسم هم نمیدونم:گفتم و زدم لبخندی

چرا؟؟؟:گفت و برگردوند منو

www.romanbaz.ir 829

www.romanbaz.ir

Page 830: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

831

یتو حتی که زنی میبینم دارم رو آناهید چون خوبه حسم:وگفتم زدم روش به لبخندی نیست که اینه خاطر به بدم حس و هست خواستنی و مهربون العاده فوق هم هاش عکس شده حیف و

.نیک قهر و شی ناراحت میکردم فکر:وگفت بوسید نرم رو پیشونیم شد خم زد لبخندی

بهار اب بودم اینجا کاریم ساعت نصف من شم ناراحت چرا نه:وگفتم انداختم باال ای شونه

چی؟؟؟؟؟:گفت گرد های چشم با مهرداد

از من دینکر فکر واینکه نیستم نچ حسودم من کردی فکر گفتم که همون:وگفتم خندیدم بها با اوقات گاهی هم وقت چند بعد و اینجا اومدم اول روز بمیرم؟؟؟همون کنجکاوی درد اینجا اومدیم می ر

رازه؟؟؟ یه این نگفتی مگه لیلی عه:دراومد .بهار صدای

بهار و من بین بود راز یه اونجا درسته:وگفتم کردم ماچ رو لپش شدم خم و خندیدم فسقلچه بهار و مهرداد و من بین رازه یه االنم کوچولو

www.romanbaz.ir 830

www.romanbaz.ir

Page 831: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

832

....دارم دوست:زد لب آروم مهرداد و خندیدم هممون

..........دارم دوست منم: کردم زمزمه و زدم پلک

..................

...((آخر پارت))

...!!لیلی یک زندگی

......بعد سال چهار

و وزید می باد...کردم حلقه بازوش دور رو دستم و دادم تکیه مهری ی شونه به رو سرم ...رقصیدند می هوا توی موهام

www.romanbaz.ir 831

www.romanbaz.ir

Page 832: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

833

ایبر خوب اتفاقات تمام که گذشته سال چهار به کردم فکر و گذاشتم هم روی هامو پلک ...بود افتاده اطرافیانم برای من

و مهرنوش ازدواج تا.... خوردنی و ناز کوچولوی هانا آوردن دنیا به و گرفته لیدا حاملگی از حسام

البته... باربد: داد مهرداد و من زندگی به خدا که ای هدیه اومدن دنیا به و من بارداری و ...بودن خدا جانب از ای هدیه هردو بهار و باربد

خودشون تابانه بی که امواجی صدای به سپردم گوش ای لحظه برای و زدم پس رو افکارم ...کوبیدند می ها صخره به رو

بست نقش هام لب روی لبخندی

.... اومد می سرمون پشت از درست ها بچه جیغ صدای

... میکرد نوازش رو موهام آروم مهرداد

و بدبار حضور از تا کردم نگاه سرمون پشت به و برگشتم و کردم جدا اش شونه از رو سرمwww.romanbaz.ir شم مطمئن بهار 832

www.romanbaz.ir

Page 833: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

834

شن با بازی مشغول هم باربد و میکرد جمع ای گوشه هارو شن اش شنی سطل با بهار هابود

خسته هم هروقت...ها باشی داداشی مواظب دخترم جان بهار :وگفتم کردم بلند رو صدام اینجا بیارش شدی

سالمه هفت و شدم بزرگ من ناسالمتی مواظبشم خودم جونی مامان باشه:گفت بهار باشم؟؟؟؟ ساله سه فسقلی این مواظب نمیتونم یعنی

... دارم قبولت فسقل باشه:وگفتم خندیدم

دلش و شدم بزرگ من میگفت که بود وقت خیلی...رفت هوا بهار اعتراضی جیغ همزمان و ... بزنم صداش فسقلی نمیخاست

مواظب بهار بکند رو شون بازی بزار خانومم:وگفت کرد حلقه کمرم دور رو دستش مهرداد هست باربد

www.romanbaz.ir 833

www.romanbaz.ir

Page 834: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

835

.مهری شدی حرف کم :وگفتم زدم لبخندی

بزنی؟؟؟ صدا کامل منو اسم کنم چیکار من:وگفت کرد نگام دار خنده مهرداد

...!!هاا مه تو میره کالمون که میکردی فکر کی به داشتی بگو حاال نداره راه :وگفتم خندیدم

... دیالق میگفت منو که ی دختره یه به:وگفت خندید مهرداد

فکر چی به عه دیگه بگو رو راستش :گفتم و خودمه به اش اشاره میدونستم خندیدم میکردی؟؟؟

.بغلمی تو و کنارمی تو خوبه چقدر اینکه به:وگفت زد لبخندی مهرداد

ونی؟؟؟بست منو بیای تو میکرد فکرشو کی مهری اصال:وگفتم نشست لبم روی لبخندی

.من معلومه خب:وگفت کشید رو ام بینی مهرداد

www.romanbaz.ir 834

www.romanbaz.ir

Page 835: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

836

بعله که شوما آهان:وگفتم خندیدم

شوما؟؟؟:وگفت کرد مصنوعی و ریز اخم مهرداد

ظرن بهم و منه دنبال چشت میدونستم اگه داند خدا بله:وگفتم کردم اخم مصنوعی منم میکردم؟؟؟ چیکار میدونستی داری

آره؟؟؟؟ میزدی بهم کفگرگی حتما:وگفت خندید مهرداد

هوشی ضریب ایول:وگفتم خندیدم بلند

بهم کرده رحم خدا پس:گفت ای بامزه حالت با مهرداد

که بس خورد بهم حالم أش:گفتم غرغر با و شالم تو فرستادم رو موهام و زدم لبخندی صورتم تو ریختن

... موهام همین عاشق نمیاد؟؟؟من حیفت:وگفت خندید مهری

www.romanbaz.ir 835

www.romanbaz.ir

Page 836: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

837

رنگی های چشم همین:داد ادامه و شد خیره من به اونم شدم خیره رخش نیم به برگشتم...

.... ها لب همین ها گونه همین: گذاشت ام گونه روی رو دستش

فشرد خودش به بیشتر منو و بوسید رو هام لب نرم و شد خم

کردیم؟؟ ازدواج باهم که ساله چهار میشه باورت:وگفتم

اما ونهمیم خواب یه مثل بودن درکنارتو و داشتن تورو درسته:وگفت داد تکون نرم رو سرش دارم رو تو واقعا و نیستم خواب که خوشحالم

....مهری:وگفتم خندیدم

هوم؟؟؟:گفت مکث با

بله؟؟:وگفت زد لبخندی ....جون مهری:گفتم دوباره

www.romanbaz.ir 836

www.romanbaz.ir

Page 837: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

838

دبلن جام واز زدم بازوش به آرومی مشت بزاره سرم سربه میخاد میدونستم شدم حرصی .... برگردوندم رو قهر باحالت و شدم

شی ادب تا بکش ناز جون مهری حاال

اتفد دلم عزیزم؟؟؟جون جونم خانومم کردم اشتباه باشه :وگفت شد بلند جاش از مهرداد شم؟؟؟

.... زدم پررنگی لبخند و بگیرم رو هام لب اومدن کش جلوی نتونستم

.بشم هات خنده قربون:وگفت کشید سرم روی دستی مهرداد

رو پشتم کردم حلقه کمرش دور رو دستم و انداختم بغلش توی رو خودم و خندیدم داد نوازش

باربد و بهار دیدن با و شدم جدا مهرداد از چسبیدن پاهام به دونفر کردم حس همزمان شد حشودیم:گفت اش بچگونه لحن با باربد و زدم لبخندی

www.romanbaz.ir 837

www.romanbaz.ir

Page 838: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

839

داد سرتکون اون از تبعیت به بهار و

خندیدیم هردو مهرداد و من

بوسیدم رو هردو ی گونه و شدم خم

زیزایع :گفت باربد و بهار به رو مهرداد گرفتم رو بهار دست منم و کرد بغل رو باربد مهرداد میشه؟؟ حسودیش هم مادرش و پدر به کسی مگه بابایی

شد حسود بخار:گفت باربد

بگه درست منو اسم نمیتونه هنوز داداش مامان عه :گفت بهار و خندیدم

یهچ اسمت میپرسیدم ازت تو خود عزیزم میگیره یاد:وگفتم کشیدم موهاش روی دستی مخ مخم میگفتی هم رو مرغ تخم تازه بخار میگفتی

دارم دوست من جونم بابایی :گفت مهرداد به رو بهار و خندیدیم مون همه حرفم این با باشه من پیش فقط مامان

داد سرتکون تند تند هم باربد

www.romanbaz.ir 838

www.romanbaz.ir

Page 839: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

840

باال براش ابرویی کرد نگاه من به اون از بعد کرد نگاه هردو به گرد های چشم با مهرداد ره؟؟؟آ دیگه نفر یه به نفر سه باشه:وگفت خندید که زدم نمایی دندون لبخند و انداختم

ما جونی مهری نه:وگفتم شدم آویزون مهرداد بازوی از و رفتم جلو خندیدیم بهار و من ها؟؟؟؟ بچه نه مگه داریم دوست هممون

ارمد دوست خیلی من بابایی آره:گفت خنده با بهار و میکرد نگامون تعجب با که باربد

...عاشقتم که من:گفتم وآروم زدم مهرداد روی به لبخندی

وتاد این و ویال برگردیم بزار میرسم رو حسابت:گفت و دوخت چشم بهم لبخند با مهرداد بخوابن فسقل

غروب داره خورشید ببینید رو اونجا ها بچه :وگفت خندید که گرفتم دندون به رو لبم ...میکنه

برگشتیم خورشید زیبای غروب و دریا طرف به همگی

چهار ی خانواده کنار در خورشید زیبای غروب دیدن دریا به اومدن از هدفمون هم اول از ... بود مون نفره

www.romanbaz.ir 839

www.romanbaz.ir

Page 840: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

841

بست نقش مون همه های لب روی لبخند... کرد غروب کم کم خورشید

بزنیم؟؟؟؟ جوج بریم موافقید ها بچه خب:گفت بهمون رو لبخند همون با مهرداد

....آره آره:گفت و پرید پایین و باال ذوق با بهار

بانو؟؟؟ لیلی چی شما:گفت من وروبه خندید مهرداد

... بریم م پایه اوهوم:وگفتم خندیدم

مرد؟؟؟ بزرگ چی شما:وگفت کرد نگاه باربد به مهرداد

. داد سرتکون باز نیش با باربد و

.... افتادیم راه هم دست در دست مون نفره چهار ی خانواده حاال

....!!! برمیداشتیم مون عاشقانه زندگی طرف به رو هامون وقدمwww.romanbaz.ir 840

www.romanbaz.ir

Page 841: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

842

....دنیا های خوشبختی تمام خوشبختی به.... بودم خوشبخت من))

ها خوشبختی ازتمام ای خالصه آنها درکنار زدن وقدم فرزندانم و همسرم کنار در بودن ....بود

.....بود معنا تمام به خوشبختی... من برای تنها مجنونم های عاشقانه بودن

... خورشیدت غروب زیبایی به قسم....خدایا

...ماند خواهم مردوفرزندانم این کنار در عمر آخر تا که ...مقدسادت تمام به قسم

....قسم گانت بنده های عاشقانه تمام به وتورا

(( ...!!!بفرما جاویدان مارا عشق که

.... پایان...

www.romanbaz.ir 841

www.romanbaz.ir

Page 842: زندگی یک لیلی –زهره دهنوی Yek Leyli_Romanbaz.pdfیونهد هرهز– یلیل کی یگدنز romankade.com 4 ار نامس و نیمز راو هناوید

ROMANKADE.COM زهره دهنوی– یک لیلیزندگی

843

۵۹۳۱/۶/۵۱ .دهنوئی زهره:نویسنده ((.عزیزم همسر به تقدیم ))

همراهیم تااالن اینکه از ممنون... باشه اومده خوشتون رمان از که امیدوارم گلم دوستای)) برام ور وقوتم ضعف نقاط که عزیزم جاری از ممنونم چنین هم...میکنم تشکر وازتون کردید ... بود برام خوبی همراه همیشه و میکرد بیان

((عزیزان شما برای ها بهترین باآرزوی...باشید وپیروز موفق

www.romanbaz.ir

www.romanbaz.ir 842

www.romanbaz.ir