مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی...

113
١ ﻋﺸﻖ اﺻﺎﻟﺖ ﻣﺬﻫﺐ» ﻗﺮآﻧﯽ ﻋﺸﻖ اﺳﺮار« ﺟﻠﺪ3 ****** THE RELIGION OF PURE LOVE ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ اﮐﺒﺮ ﻋﻠﯽ اﺳﺘﺎد

Upload: alireza-behbahani

Post on 15-Apr-2017

244 views

Category:

Spiritual


202 download

TRANSCRIPT

Page 1: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

مذهب اصالت عشق

»اسرار عشق قرآنی«

3جلد

******

THE RELIGION OF PURE LOVE

استاد علی اکبر خانجانی

Page 2: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرحمن الرحیم

م)(جلد سو مذهب اصالت عشق عنوان کتاب :

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

ه.ش 1390 آبانتاریخ تألیف :

113تعداد صفحه :

Page 3: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

دگر ،عشق شمشیر است آنهم با دو سر یک سرش بر خود زند یک سر

ع.خ

مقدمه: »روي عشق «

Page 4: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

( وجه اهللا ) قـعش يوـاهـه اي کنـمی زبانی ـهمعشق روي مه میکن اي مهربانی

قـشع ويـک در رـبب را گانتـکشت کشته اي فاسقان را اي که جمله قـوي عشـکوـک انه ـخ را دل ردهـزده ک آتش سبب اندر مطلقت

قـعش وي ـزان لـبغ درـان رده امـک گم تو گردیده اي تو در من ، من ز قـشع روي دـش رت ـب در مرده که ـآن تو هوي شد آنکه دیده روي تو

قـعش وي م یک رت ـب در اندـمی نم بغل آري تمام عشق را گر قـعش ادويـج زهـغم بر اـرحبـمعشق موي عشق و هاي عشق و هوي

قـشع ويـهال و یام الـبح وش ـجور خفسق است و رکیـیار ما را زی قـعش ويـهآ ود ـش داـپی اگهان ـن ود ـوج ار ـر و بـب ر بیـکوی در قـعش به جز داروي دارو مـه ست ـنی ت ـاوس ی از عشقـآدم درد لهـجم قـعش ويـائز ود ـب یـهست مـعال د ـوین وي ـخ ةدـزاین ان ـاشقـع قـعش روي شد جهان از د پس چه خواه رد ـک وانهـمی دیـش عالـعشق ويـب قـشع ويـانـب ودـش انش ـج ن ـدشم یـآدم ود اینـزد زخـرخیـونکه بـچ

قـعش ويـج در می رود م ـرویـآب راـم ارمـی دـمی کن ون ـچ شو ـشست قـوي عشـزال زـونخواري بجـست خـنی ون اوـی جز خـونی در رگـست خـنی قـعش گويـفتگ به انی ـپای ستـنی دم ـآی رکبـم رـگ اـدری تـهف قـعش وي ـهوه ديـب یـک را ان ـعارف ارـی وشیـامـخ ر ـس ودي ـنب رـگ

قـعش يروـبا مـخ ردـان اـم واي ا نمودـغوغ نـاین چنی شـخال عشق قـعش ويـق و خـخل انـمهوي میـتا ش ویش ـخ ز انه خالی کنـرادر خـاي ب

ـقشروي ع با و رخ با وـت رـب واي ی ـدم صاحب رخی گشتی بی رخش قـعش وي ـس زـج نـم اي ـپ نگردد اـت رـبگی م ـدست یـمرتض یـعل اـی

. خ ع

بسم الله البد البد

ودم حاال م من کھ نبنبود . آن یکی کھ بود خدا بود ولی آنکھ نبود من بودم . بناگاه چشم گشودم و دید یکی بود یکی -١م از این ھ ت . قبلجای بود قرار گرفتھ اسر دیگر نیست . جای من و او عوض شده بود یعنی نبود بھستم و آنکھ بود

ت.و نیساچنین بود و من نبود او بودم و او ھم بود من بود . او بود و من نبودم و حاال من ھستم و

Page 5: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

م م. من باشاشتھ باشیدتوانیم وجود م یعنی در آن واحد ھر دوی ما نمیمن و خدا بھ لحاظ وجودی جانشین یکدیگری -٢ او نیست و اگر او باشد من نیستم.

!نکھ نیستمن ھستم: آنکھ ھست و یا آ لی مسئلھ دیگر اینست کھ من دست آخر ندانستم کھ کدامیک از این دو،و -٣ قتی من ھستم یاد او در من است. و وقتی او ھست یاد من در اوست.و-۴ ا او در من است.یا من در اویم و یساده تر بگویم خیلی -۵ ن او بود. ودم و بھ باطظاھر من ببھ وقتی کھ بدنیا آمدم تا چھل سالگی بل از اینکھ بدنیا بیایم ظاھر و باطن او بود. ق -۶

ود آمدم وپس بخدر چھل سالگی واقعھ ای بر من فرود آمد کھ بواسطھ اش حدود سھ سالی نھ من بودم و نھ او. و سمال و تمام و ک ستم بھحدود ده سال است کھ بھ ظاھر و باطن ھمھ منم بھ آنی. و ھمھ اوست بھ آنی دگر. گاه من ھاینک

گاه اوست بھ تمام و کمال! قتی کھ می نویسم منم روی در روی او کھ در دلم نشستھ است.و -٧ ند بھ واب می پرایدار. و مکررا مرا از خاما وقتی کھ می خوابم بدترین ساعات عمر من است زیرا نھ خوابم نھ ب و -٨

ب بر تبا ؟در حضورم می خوابی ،محض اینکھ می خواھد خوابم برد کھ: خجالت نمی کشی در حالی کھ من بیدارمچون بر وی رسد. ماز برخاستن سر باز می زنم بھ مغزم کھ میخیزم. تب اعتراض اوست. و این تبی قلبی است کھ گاه

نشیند. می خیزم تب فرو می ا می راه کھ او گست. و ھر بناگاه روبرویم نشستھ ا اه کھ مشغول قرآنم و در قرآن غرق می شوم در آیھ یا معنائی،گ-٩

. منوجودی جایگاه او خود را دیدار می کند از و سپس دیدار و جمالش را بیاد می آورم.. بینم من نیستم و او ھست یکی خدا دو تاست:کھ بگوئی ود و دیگری خودآ! می توانی ھمی خیک تاست:انسان دو یکی ھست و یکی نیست. -١٠

بھ تعداد انسانھا خداست ولی ھمھ اینھا یکی است در بی نھایت جلوه .». آ«خود و دیگری انسان جز خدا نیست. وقتی» من«نیستم ولی » من«ن اینکھ خدا ھیچوقت آو م است ولی یک حقیقت ھمیشھ مسل -١١

.داستخ» من«لی کھ:من خدا ھستم. و نگرد می بیند کھ خودش نیست بلکھ خداست ولی ھرگز نمی تواند بگویدبخود می م در دل خود ود کھ او را در ھیبت نوری مقابل خود دیدم کھ با من سخن می گفت ولی من صدایش رابھمین اواخر -١٢

ھ بودم.می شنیدم. تعجب کردم و بناگاه خودم را دیدم کھ در دل او نشست او در تو. وآور است وقتی آدم می خواھد بھ کارھای حیوانی خود بپردازد در حضور او و در او چھ رنجی شرم -١٣

اه ار گند آثاک سازبرون ھجوم می آورد تا پوای بھ اینکھ بخواھد معصیتی کند و شرک ورزد. آتش است کھ از درون و را. کھ اقف شدمواشتھ ام ولی نمی فھمیدم و بتدریج بر این حق عظیم دا رالت می آورم ھمین حا ھر چھ کھ بھ یاد -١۴ چیست و انسان چیست و خالفت یعنی چھ! جودو دایند ولی بسیار اندکند کھ این حقیقت را باور کرده و فھم می کنند و می بینند! ھمھ خلیفھ خ -١۵ رق بود و نبود است .فرق بین باورکردن و فھمیدن و دیدن واقعھ خالفت بین انسان و خدا عین ف -١۶ ر کتابش ر خداست و خدا ھم در انسان است پس ظاھر و باطن انسان، خداست ھمانطور کھ خودش ددوقتی انسان -١٧ اذعان کرده است کھ ظاھر و باطن اوست. اشکارآ

غیر از ستی و براود بیکی بود یکی ن جود و عدم!انسان محل انس است انس بین و شق خداست.اسم اع پس انسان، -١٨

خدا ھیچکس نبود.

Page 6: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

یچکس ھپس غیر از خدا عدم کھ وجود ندارد و وجود ھم خداست. دم رخ نمود.آوجود چون بر عدم فرود آمد -١٩ نیست!

انسان، البد خداست . . ھم انسان است» بدال«خداست و » دب «- ٢٠ پس در این ھم یعنی نبود. »بدال«و ھمان بود است کھ از ریشھ بدأ بمعنای بدعت وجود و ھستی ازلی است.» دب « -٢١

البد خداست و خدا ھم البد انسان است. ،معنای بس ظریف بمان کھ : انسان بھر کھی کردم احساس م ا شدید داشتم کھ خدا با من و در من است و نیز شدید یودکی احساسبھ یاد دارم کھ از ک -٢٢

یدم و ش را می دجمال سوئی کھ رو می کنم خدا مرا می بیند و من ھم او را نادیده می دیدم و گاه ھمچون برقی بھ آنیریکی و ھوا تا آسمان، ابر، کوه، نقش فرش، اشیای محیط، درخت، سنگ، ،ی نقش می بست بر خاکئجمالش بر ھر شی

انسانی بود گاه مرد و گاه زن و گاه کودک. خدا، ھمھ صورتھای نقش بستھ و حیوان. و .حدانی اوستھمھ موجودات عالم خلیفھ صفات اویند ولی انسان خلیفھ ذات و خلیفھ خداست. فقط انسان نیست کھ -٢٣

ود یرت آور برایم حبل زندگی کھ در اوای درجات تجلی بود.و در لذا در ھر چیزی صورتی از او می دیدم کھ صور صفات ا ولی بتدریج برایم عادی شده است.

رم بت ا را بھ جمکنیم کاراگر اسرار را آش« :بنده این سخن امام سجاد را با تمام وجود درک می کنم کھ می فرماید -٢۴

م اول کھ می نگر پرستیده ام و در ھرچھنخدای نادیده را «را کھ عیز این سخن علی نو .»سار می کنندپرستی سنگه اقی نماندبمامان اان از ناگر این سخ گویا زبان حال و مشاھدات خود من است.. »و سپس آن چیز را می بینم ی راخدا

.ندھدایت ھستعرفت ومپیشوایان براستی کھ نمی رسیدم. یبود شاید ھرگز درباره ادراک و مشاھدات خود بھ باور و یقینت. لکھ ادعاسبعا نیست بال انقطاع است د واقعھ ای جاری و ةسالم و صلوو این خداوند بر آنان بی امان! سالم و صلوة

ی بود من نابود شده بودم. من ع اگر علی مد!آجان اگر نمی بودی چھ بالئی بر سرم می ععلی د و شیکدیگر جدا بود و نبود از ی نمود،کھ در خلق تجل ا خلق عالم،بو نبود است. بود ،جھان خداوند قبل از خلق -٢۵

ل راز کادوئی و ج ای ھمان جھان است و نبود ھم خداست و یا بعکس مسئلھ» بود«یا آو اینکھ . خلیفھ یکدیگر گردیدن این ھما .ی می ارزدبماند ابمعنا اگر تا این در زیرا بود و نبود ھر آن بر جای یکدیگرند. خلقت عالم و آدم است.

از است. ریک ابداینکھ عاشق کیست و معشوق کدامست تا و این ھمان واقعھ عشق است االسرار وجود است.سر این اخالقی جز اید مشق خدائی کند و کل احکام دین و فضائلوست و لذا باا نشستھ و خلیفھ ذات دانسان بر جای خ -٢۶

یشھ و بی رئی و بی ایاین تمرین و تالش از برای چھ حق عظیمی است تبدیل بھ اخالق رنداند کھ دمی آولی اگر نیست. فت عرفانینی معرپس امر اول در دین رسیدن بھ معرفت یقینی درباره حق خالفت اللھی انسان است یع حاصل می شود. و وحدت وجود!

فایت عقل بھشت اخروی و پس از مرگ باشد کگر مقصود از دین و شرع و اخالق و تقوا و تالشھای معنوی فقط ا -٢٧

یاکار و بی جملھ رتان مذھو لذا بھشت پرس نامعلوم نمی کند. ای زیرا عاقل نقد را فدای نسیھ .و اراده آدمی را نمی کند است. رجیح دادهفقان تیند و خدا ھم کافران را بر مناآوی شرافتمندتر از آب در می یمنافق میشوند و بھشت پرستان دن

ملعبھبلکھ ونبوت بدون معرفت محقق نمی گردد لھی ھستند و ن پشتوانھ معنوی دین انبیای ااپس عارفان و عرف -٢٨

دین محقق شدنی نیست. یعنی بدون وحدت وجود عرفانی، شیطان می شود. انسان ھ خدا،بلک انسان است ،ساننا خداست و نھ نھ خدا، س بر این اساس آشکارا باید گفت کھ در قلمرو خلقت،پ -٢٩

کھ می گویدبل »میمن خدا« :و آنکھ این حق را یافتھ ھرگز نمی گوید کھ است و انسان ھم خداست و این یعنی خالفت! !من خداست

خویشتن می اصل کاملترین لقای الھی را بھ جمالو ناینست کھ خودشناسی منجر بھ خداشناسی می شود و عارفا و -٣٠

ا بھ رین حقیقت انیز اینجانبو قھ ھای اسالمی یعنی ابن عربی این ادعا را تصدیق می کند.رف ھمھبینند. عارف کامل عینھ شھود کرده ام.

Page 7: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

ند ھمان و ھوش عامھ بشری، ھستی می دااس وچھ را کھ حنمانطور کھ بود و نبود جانشین یکدیگرند. یعنی آھ -٣١ر دستین بار رای نخو این حقیقتی است کھ ب .ھمان ھستی است ی، نیستی می خواندرنیستی است و آنچھ را کھ ادراک بش

ی، ملع لسفی،ف ش ھای متفاوت معرفت شناسانھ،است از درب حقایق متفاوت و بھ رویخ بشر ادعا و اثبات شده ارت ار اینجانب حضور دارد. ثتأویل و ھرمنوتیک کھ در جای جای آاخالقی و علم کالم و منطقی،

ده می شود انسان است. آنچھ کھ خدا خوان ومی شود خداست چھ کھ انسان نامیدهھمینطور است آن -٣٢ نخستین نام داشت و این» !آیا است است«نوشتم ١٣۶٠ال سکھ در من قیقی و معرفت جویانھ حو نخستین کتاب ت -٣٣

،نیست نیست و ت،ھ:اسکاست تردید من در ماھیت عالم ھستی بود کھ تا بھ امروز ادامھ یافتھ و باالخره بھ پاسخ رسیده ھست!

است اال جمال خدا. ھمھ چیز نابوده تابش کھ:حرف خداست در کو بعد دیدم این ھمان -٣۴ خت بدبین مشکوک بودم و لذا بھ ھمھ انواع باورھای مردم ھم س ن از کودکی بھ جھان ھستی بھ عنوان ھستی،م -٣۵

اس خود ھمدر احس ھیچ دلیلی برای اثبات این احساس خود نداشتم ولیولی .مدبودم و جملھ آنھا را جاھالنھ می دی نداشتم. یتردید

یای ی کھ با اشدر حین چوپان اید حدود ده سالھ بودم کھ در ییالق زادگاھم دازگاره در کوھھا چوپانی می کردم.ش -٣۶

ساعتھا ی من بودکنگری را کھ روبروروزی بوتھ دقت و تأمل می کردم.محیط خود تنھاتر بودم بیشتر در ھستی شان وتھ جان آن ب و بھ تمچوب دستی چوپانی را برداش ست کھ می نماید.اگاه احساس کردم کھ این آن چیزی نینگریستم و بنس زان پ یف.ل توصزدمش تا بھ ناگاه رخ نمود و من جمالی دیدم بھ زیبایی و قداست و مھری غیر قاب افتادم آنقدر

د در ھل سال بعچا حدود رالبتھ این سخن ھمھ چیز نابوده است اال جمال خدا! یعنی: .زھا اینگونھ استدانستم کھ ھمھ چی ه است. یدد و با من ھم عقیست می گورا واقعا خدا کھ قرآن خواندم و دیدم

ا روجھ هللا یطم در طبیعت و در خانھ یکی پس از دیگری رخ نمودند وبتدریج اشیای مح ،پس از آن واقعھ کنگر -٣٧ یالھ آنھا جمیرا جملزرخ می نماید اشیاءالبتھ آن موقع ھا نمی دانستم کھ این وجوه الھی است کھ از شکار کردند.آ

ی ز دستش چااو ودمردی دیدار کرده ببم بھ صورت جوانماھرچند کھ در حدود پنج سالگی خدا را در خو انسانی بودند.قین شد بدیل بھ یمن ت تلخی نوشیده بودم ولی گویی ھنوز باورم نشده بود و تا چھل سالگی کھ ھمھ آن مشاھدات یکجا در

عقالنی و عرفانی این حقایق شدم. تو زان پس مترصد اثبا د بع .ت تجلیست در بی نھاینمی دانستم کھ این خدا لیم و می دانستم ودن تا سالھا ھمھ چیز را انسان می دیم -٣٨

ھ موجوداتذا ھمرت بخشیده است و لودانستم کھ خود انسان ھم عالیترین جلوه خداست و خدا از صورت خود بھ او ص ئینھ گردان جمال آدمی می باشند. آمسخر وجود و خاصھ جمال انسان ھستند و ھمھ

می ذاتم تلقین اقرف نمی زد ولی اراده اش را در اعماو با من ح کھ من نبودم.ی در خود شدم از کودکی متوجھ کس -٣٩

یده دو را ناو گاه ا .کردم یمکرد و ذھنم آنرا می خواند.گاه تسلیم کامل اراده او بودم.گاه اراده اش را شریک اراده خود نم رگز بھ ذھھمود و نبرایم عادی می ھیچ اسم و رسمی ھم برای او نداشتم و وجودش می گرفتم و بھ راه خود می رفتم.

حدی وا دفراو ھمواره ل را حدود چھل سال بعد باالخره از او پرسیدم.واالبتھ این س بپرسم کھ کیست. وکھ از ا دنرسین ھم مود زیرا بناین وضع حلول پس نامش محمد بود.سح بود و در دوره ای بعد علی بود و یدر دوره ای مس نبود.

دا ر راه خد نانکھآ« !می فرماید یعنی حشر نآن ھمان است کھ قراھمنشینی و رفاقت بود و بھترین بی بودم این نوعی –قرآن .» ند ..لیاء و شھداء و صدیقین محشور می شوند و اینان خوب رفیقانی ھستوو ا تنھا می شوند با انبیاء

ت می یی او ھدایی ھمزیستی می کند و بھ راھنمامر ھدایت ھمینگونھ است کھ آدمی در باطن با یکی از اولیای الھا -۴٠

ایی می یتی نھمان است کھ ھداامام ز حسن عسگری، نشود کھ کاملترینش ھدایت محمدی است کھ منظور ھمان محمد ب نورھای ھدایت پروردگارند. ،این اولیاء باشد

در حدود پنج سالگی در واقعھ شب قدری و در یک رؤیای صادقھ در من نوری نشاند کھ با آن خداوند از کودکی -۴١

حضور خود خداوند احساس می کر منو نور تا حدود بیست سالگی راه پیمودم. م. از حدود بیست داین نور را دقیقاتا ،با وی محشور شدم و ھمواره در من بود سال بعد ۴ با رحلتش حدودو مریعتی قرار گرفتدکتر ش تسالگی تحت والی

ھمحشور شدم و او حدود پنج سال در من بود و جای خود را ب عحدود سی سالگی کھ در واقعھ ای در آلمان با مسیح

Page 8: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

با نور محمدی بھ داد و علی ھم مرا تحویل محمد مھدی نمود کھ عین محمد مصطفی بود و گوئی کھ یکی بودند. ععلی بدینگونھ بھ خدا رسیدم یا بھ زبان بھتر خدا بھ من رسید و و سیدم کھ بر من تجلی نمود و در من مقام گزید.لقای الھی ر

نائل آمدم. مبدین ترتیب از نور خدا بھ روح خدا و سپس بھ جمال او کھ عین ذاتش بود مرا خانھ اش گزید.

م رشان نداشتکھ در آن بود اعتمادی نکرده و باو یاینگونھ بود کھ من ھرگز بھ عالم ھستی و موجودات محسوس و -۴٢حسوس میعنی صورت ی نیست کھ می نماید.چیزی در جھان آن چیز ھر کھ زیرا با تمام وجودم احساس میکردم

خود را حقیقت تا آنکھ یکی پس از دیگری ماسک از رخ گشودند و ھرچیزی را ماسکی بر حقیقت آن چیز می دانستم.آشکار بر من ء راپروردگارا حقیقت اشیا«این سخن رسول خدا مواجھ شدم کھ از من گذشت با کھ عمری آشکار کردند.

ی دانست.قیقت نمچیزی کھ از اشیاء می دید اعتماد نداشت و آنرا ح نھم بھ آ صپس معلوم می شود کھ محمد » فرماتاریکی لھی ازچون آدمی بھ یاری ادر واقع صور محسوس جھان حاصل نابینایی انسان است و شھود ظلمانی اوست و

حیط مرچیزی ھخداوند بر بھ مصداق این آیھ کھ: جھان را چیزی جز حضور پروردگارش نمی بیند. دشنایی آیوبھ ر است!

ان. از عدم بھ وجود آمده است ھم در خویش و ھم در جھکھ دمی چون از تاریکی بھ روشنایی آید گوئی آ -۴٣ جودی ویعنی عدم مجسم است و یا استدرک و تجربھ نابودی نابودگی نیست بلکھ قلمروجھان ظلمات عدم و -۴۴

کوم بھ عدم! محمبتنی بر عدم و ل جھان ک کھ و جمال خویشتن است و گوئی تخرین و کاملترین ھویت و جمال کھ انسان در جھان می بیند ھویآ -۴۵

ست. ااکبر هللا خود را در آن نظاره می کند و این لقاء ی در مقابل انسان است و جمال الھیآئینھ ا نان رالھی آزیرا من ھویت ا لی در رابطھ با انسانھا ماجرا شکل دیگری داشت و بھ مشاھده محض ختم نمی شد.و -۴۶

درت بن ده ولیشخود م و لذا جملگی دچار انقالبی حقیقی در ھمھ ارکان زندگی و سرنوشتمی دیدم و مخاطب قرار میداد ھ جادوگریمود ککسی این ھویتش را باور و پیروی نمود و بلکھ عاقبت خصم من شد و تھمت ھا از ھر نوعی نثارم ن

در رأس این اتھامات قرار داشت. ائیت آن راچیزی نخست خد گاه و مشاھده من از جھان و جھانیان ھمواره بسیار علی وار بوده است یعنی در ھرن -۴٧

یت قت این ھوشان حقیو این امر درباره انسانھا منجر بھ اشد اضداد شده است و اکثر آنرا دریافتھ ام.و سپس چیزیت دوگانھ در خود را نپذیرفتھ و ھویت الھی خود را انکار کردند و تسلیم ھویت ظلمانی خود شدند.

و لذا این است. ھخاص خود را داشتظلمانی در انسانھا بخصوص در زنان ویژگی –مان نورانی أو این مشاھده تو -۴٨

لمانی ورانی و ظنشاھده زیرا م باالخره ندانستیم کھ آیا فرشتھ ھستیم یا شیطان! شعار و مسئلھ اکثرشان بوده است کھ:سئلھ و این م .شدند من از آنھا در وجدان خودشان ھم اثر می نموده است و آنھا ھم شاھد این ھر دو ھویت در خود می

مورد زنان شقی و بولھوس و فاسد دو صد چندان شدیدتر بوده است. مخصوصا در الشعاع ین بار تحتنگاه کھ برای نخستآنرا می شناسند ولی آ ی می کنند وھویت ظلمانی خود زندگانسانھا عموما با -۴٩

اه را کھ این ر کندندا ولی نگاه من متوجھ ھویت الھی خود می شوند منقلب شده و مسیر زندگیشان بھ کلی تغییر می کند.ی و ی و ژنتیکویت جبرھمی شوند کھ ھمان می گردند و تسلیم ھویت ظلمانی خود ھ ثمر برسانند و اکثرا نیمھ راه بازب

اجتماعی و اقتصادی و فنی آنھاست. د و تن ثمر برساننھ ی اندکند کھ این امر را بکند ولو جھاد ش الھان ذات خود باید تنج نآدمی برای استخراج این گ -۵٠

ود یکی یکی ب و سر پس اسطوره د کھ ھمینکھ فھمیدند دارای ھویت الھی ھستند کافیست.دھند و بر این پندارن بھ جھاد نبود شامل حال ھمھ انسانھا و بلکھ ھمھ موجودات عالم است.

د را بھ کردم کھ خوساس حرا ارای نخستین بار در کودکی کھ در بوتھ کنگری وجود یک موجود مقدس و برتری ب -۵١

یقدس آن موجود ناگاهبزخمی اش ساختم م ودنش افتادم و ھمھ شاخ و برگھایش را زایاند و لذا با چوب بھ جمن نمی نمار قبال م اکنون دھان تا بال شکستھ و زخمی و ناالن در مقابل نگاھم آشکار شد و من از شرم و درد وجد کھ پر ورا دیدم

عذاب دارم. آن بوتھ احساس

Page 9: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

ن و گوئی بم والنی آن بوتھ کنگر مقابل رویم قرار داشت و مرتب سرش را بھ سوی من تکان می دادبرای مدتی ط -۵٢ست اکت طبیعی ن حرمی وزد و ای ار می داد.اول فکر کردم کھ بادسالم می کرد و اشاره می نمود و مرا مخاطب خود قر

ایز است.فش متمسبت بھ سائر بوتھ ھای اطراننیست و این حرکت کامال ولی بھ اطراف کھ نگریستم دیدم کھ چنینویا گو ه است.ی ماندو این معما ھنوز برایم ناخوانده باق ل تا با چوب دست خود او را زخمی نکردم رخ نگشود.ابھرح

د دست از یھ نگردتنبھ پاره نشود و کآدمی زخمی و ت یدال بر این حقیقت کھ تا صورت و ماھیت دنیوبود این پیامی دد تالشی نگرمخمی و یعنی انسان تا دنیایش ز ھویت ظلمانی نمی کشد و از میان نمی رود تا حقیقت زندگی آشکار شود.

علی ور نبردآ ن حیرتاینجا داستا در از وی جدا نمی شود و خود انسان ھم از آن دست بر نمی دارد تا حقش رخ نماید. ارند کھ او می ک اھشومولوی را بھ یاد می آوریم کھ چگونھ عمر ابن عبدود از علی خ بن عبدود در مثنویاو عمر ع

و دارد.نظر بر ذات الھی ا عمی بیند چون علی عبکشد چون جمال ذات خود را در حین نبرد در وجود علی و آنگاه کھ .می نگریستمبودم با نگاه علوی بھ عالم و آدمیان عر با علی وز زندگیم کھ محشامن در مرحلھ ای -۵٣رشی گخره بھ نباال و .با محمد بودم نگاھی محمدی بھ جھان و انسان داشتم کھ نگاهآح بود نگاھی عیسوی داشتم و یمس

و نگرش در کیفیت وتی کھبنابراین تفا نی است کھ منظر اکثر آثار سالھای اخیرم می باشد.آالھی رسیدم کھ ھمان نگاه قررا چکھ نیست ی معلومم. ولاقلمی در مراحل متفاوت زندگی ،یق فوق الذکر استشود از بابت حقا ثارم دیده میآمن در

ھ ند و ھی می دانلیای الب انبیاء و اووحشر را وارونھ بیان می کند یعنی عارفان را مقیم در قلو قعھ اابن عربی این وا خود ببطھ عارف اره راو این مفھومی قرآنی و عرفانی ندارد اال درب و اولیای الھی را مقیم در قلوب عارفان. انبیاء

خداوند خالق. مان کودکی بیعت عشقی کورکورانھ و رمانتیکی و ناتورالیستی و محیط زیستی نبوده است من از ھعشق من بھ ط -۵۴

دکھ خورجائی می شدم تاحضوری قدسی را در طبیعت با تمام وجودم احساس می کردم و در طبیعت براستی سیاه مست ھ در خدا ککردم آن من براستی احساس می فقط در طبیعت بکر و خاصھ در تنھایی و خوابم بھ کلی از دست می رفت.

ز ر طبیعت ادم ولی در حالیکھ در شھر خدای را فقط در دلم احساس می کرده ا ھستم و بواسطھ خداوند احاطھ شده ام. ھر دو سوی.

جھ آن بیعت و برترین وطچند کھ مردم ھم وجھی از برتری پدید آمد و آن عشق بھ مردم بود ھر بتدریج عشق -۵۵

ین من بحتی وکاه بود. و این عشق مرا رنجور ساخت نعشقی جا ،ھستند ولی عشق بھ مردم بر خالف عشق بھ طبیعتستی ھایم یش و ممن بود و اوج عو طبیعت حائل شد و طبیعت را از من گرفت زیرا عشق من بھ طبیعت فقط برای خود

حفل بھ ن مد ایا بھ سحر محفل سماع و لقاء حق بود و اگر یار غار و رفیق شفیقی ھم می بوتبخصوص شبھایش بود دم و بھ می گزی چھ بسا خصمی شقی را بر جای یار غاریمن عرش می رسید کھ البتھ بسیار بندرت رخ می داد و لذا

ی الیخولیایرھای مافرادی بعدھا بھ سرعت کوس انا الحق می زدند و دچار امیال و باومقصود خود می رسیدم و چنین واقعی دارھایم مکثر دیو ا گانیم بوده است.دتنھایی من تلخ ترین و شیرینترین عنصر زن می گشتند و بھ بازار می شدند.

رخ می نمود کھ از دست نارفیقان شقی و خیانتکاری خون می خوردم و می گریستم.

ن ر از آو بیکسی و بدت ن زھر تنھاییھیچکس ھمچون م ر این دوران و بلکھ در کل تاریخ،گمان دارم الاقل د -۵۶ندکی ادر آنجا وم درومی آضعیتی سر از زندان درد و عجبا کھ بارھا در اوج چنین وشوکران خیانت یاران را چشیده باش

ران این نایا سھ ھایو دسی زندانھایی کھ جملھ از خیانت می زدودم.سودم و نفس تازه کرده و خستگی خیانت از دل می آندان زادی از زآیل بھ مو لذا ھرگز . ساس می کندمان تنھا باشد تنھایی را کمتر احدمی وقتی در ظاھر و باطن توأآ بود.

. ی آمدمنداشتھ ام و این امر برای زندانیان و زندانبانان و مسئولین امر پدیده ای شگفت و بس مشکوک ت شقی ترینو کشنده تر و نابود کننده تر از این نیست کھ ببینی عزیزترین و نزدیکترین کسان چیزی تلخ تر -۵٧

ود تا بدل من این سخن عمری ندای» جز خدا ھمھ دشمن من ھستند« ن و دشمنان تو ھستند.امنکران و دسیسھ کنندگو جانم مری در دلعوده کھ ب عو بعد دانستم کھ این ابراھیم ابراھیم خلیل.آنکھ عین ھمین کالم را در قرآن دیدم از زبان

نموده است و دلداریم می داده است. می با من سخن »خواھم بوداز غیر من است من ن اثریدل تو تا در« سئلھ اینست کھ ھمانطور کھ خود در حدیث قدسی می گویدم -۵٨

ق نداری از ححتی تو کھ اینست آید.و بروند تا خدای درتاز دل شقاوت با تو،و گوئی کھ ھمھ مأمورند تا با عداوت و کسی ھم مکدر شوی و گالیھ کنی.

ھرگز بیش از یکی الھ اال هللا و دانست کھ چھ گفتھ است و با ادعایش پیمان بست حق ندارد آنکھ گفت اشھد ان ال -۵٩

و صادقانھ ادعایش را در شکاراآخود خداوند چنین حقی را بھ او نمی دھد اال اینکھ دا باشد.خباشد و این یکی ھم جز

Page 10: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

زیرا با خدا بودن یعنی با خدایا من دیگر نیستم بگذار بروم تا غیر باشم و خویش نباشم! ھو بگوید ک نزد خدا پس بگیرددر تو یا خود توئی و یا کی نبود!یگریست از:یکی بود ید و این بیان دن یعنی خدائی بودن!خود بودن. و خود بو

اگر خود توئی آن خداست. یعنی فقط خداست کھ توئی ! دیگران. ا نھ محبت بشری کھ عموم شریک و ھووئی نمی پذیرد و خدا می پذیرد!؟ ھیچ ر مقام محبوبدچگونھ است کھ بشر -۶٠

ملک ش را در تت و عاشقدعی و تمام خواه اسمشود و جذبش نماید و باز تاباند اینقدر یشنھ می تواند پذیراو می فھمد و خدائی .ھ استنوع خود ساختکامل خود می خواھد و خون ھر رقیبی را می ریزد و زمین را بھ ھمین سبب کشتارگاه

زابحبت مدریایی ره ای محبت،و محبوب است و در قبال قط ب کھ خالق و باعث و دریای بی پایان محبت است و خود محکند و ار خلق میھایتا نثکل این محبت را ھم نکھ چند ھر غیور باشد. پس می دھد چرا نباید تمام خواه و واحد و قھار و

رسیدن بھ خود خدائی است. ،اجر از خود گذشتن جان بادلھ دل ومیکدلھ بوده کھ با او مام آرزو و آرمان زندگانیم از کودکی تا کنون در جستجوی دوستی صدیق و ت -۶١

ین انمود کھ ل نجوایعنی در جستجوی ھمان یاری کھ بھ قول قرآن بتوان با او اسرار د و روح و وجود کنم در گفتگو!و. بعدھا ار با اظھور خداست و دید نرمانم ھمان آرماآمن آن موقع نمی دانستم کھ این . رابطھ عرصھ ظھور خداست

واقع فطرتا در جستجوی لقای الھی بوده ام. فھمیدم کھ در لوگ یقت در دیاا دیالوگ و دیالکتیک ھمان بیان آرمان فلسفی سقراط حکیم است کھ معتقد بود کھ حقاین گفتگو ی -۶٢

دوستانھ و عاشقانھ رخ می نماید و چھ حقیقتی برتر از خداوند. طھ خدا از راب خالفت کھ منجر بھ ظھور عمبادلھ روح است و وقویان نھایی این دیالوگ عاشقانھ و رازوار ھمان ب -۶٣

ن ظھور درمال ایکیفھ روحانی یکدیگر شوند خداوند رخ می نماید کھ البتھ لیعنی ھرگاه دو نفر عاشق و خ می شود.از نفر رن سھ چو« عبا! لرابطھ ای سھ جانبھ است ھمانطور کھ قرآن می فرماید و سپس رابطھ پنج گانھ مثل پنج تن آ

–رآن ق .»تخداست و این نھ کمتر و نھ بیشتر اس ندل کنند چھارمی خداست و چون پنج نفر راز دل کنند ششمی ھ امام کھمانطور ن قلبی و جانی و روحی بر اعتماد و صدق تمام!ن آشکار می شود سخپس خداوند از ذات سخ -۶۴

سد. ور می رمی خواند کھ در قلمرو بیان قلبی بھ ظھنفس ناطقھ را حضور الوھیت پروردگار در انسان عباقر ا و فریب ریو دروغگوئیین زیرا رابطھ دو نفری ھمواره قر راز دل گوئی است؟ر نفر د چرا سھ نفر برتر از دو -۶۵

دل ز فتگو و راگھد بر یعنی ھر فردی شا آگاه و ناآگاه است و نفر سوم شاھد است کھ این فریب را بھ حداقل می رساند. و این ھمان راز و معنای مثلث عشق است و یا اصناف ثالثھ بھ قول قرآن. آن دوی دیگر است.

از نفر بایستی و البتھ این سھ .یعنی ھوی رابطھ رخ می نماید و نھ از من یا توبطھ خداوند ھمواره از اوی را -۶۶

مؤمنان باشند و دوستان قابل اعتماد. سد ربھ شھود می و متجلی می گردد ولی آنکھ در مقام شاھد است برمی تابد، ،این مثلث و گوئی خداوند از منشور -۶٧

یدیم مگر نگزت برو ما تو را بھ رسال ود بود:در مقام شاھد خلق بھ معراج رفت کھ برترین شھ صھمانطور کھ محمد اینکھ شاھد باشی ...

قوا و صبر تآن مؤمنانی کھ « شھادتش داراست. مرا از مقال یا امامی ھم کھ نور ھدایت می شود این نور وآن رس -۶٨

قرآن .»دایت شوندھد تا رسول یا شاھدی بھ نزدشان می فرست ،پیشھ کردند خداوند بر آنان منت نھاده و از نزد خود امام– و این محرمیت شاھد بودن بر دیگران و کال بر مردمان مستلزم محرمیت تامھ است نسبت بھ آنان. ومقام شھادت -۶٩

ھمان عشق بھ خدمت و نجات دیگران است. است هللا داست و این اساس استحقاق لقاءخنکھ محرم مردم است در واقع محرم آناموس پروردگارند پس و مردم، -٧٠

–قرآن » پاخداوند مردم را بر فطرت خویش فطرت داد و اینست دین پاک و بر« کھ مقام شھادت است. لترین دیدار کام، صمحمد اگرو یای آنھاست.عشق بھ مردم و خدمت بھ دین و دن لقاء هللا در عالم خاک،پس شرط -٧١

و معراج را یافت بدلیل غایت عشقش بھ خلق بود و این سنت معراج محمدی در امت ھم ھست.

Page 11: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

رچند کھ ھ .لق استخعشق بھ ھ نشینی و ریاضت و ورد و نماز شب و امثالھم نیست اجر لقاء هللا حاصل چل یعنی -٧٢

نشینی و ھچل این نوع عبادات ھم بھ طور حقیقی و قلبی اش توفیقی الھی است کھ نصیب عشاق می شود و گرنھ از ی گردد. اصل نمحشود و جز شیطان فوت و فن ھا جز دیو نفس پروار نمی نوع ریاضت و ورد و نماز شب و انواع این

ی ترین است برترین و خدائ عشق بھ بیداری و آگاھی بخشیدن و خودآئی خلق، می،مردو از میان انواع عشق ھای -٧٣

ل معجزه کست و این پیامبر قلم و کتاب ا صو محمد هللا است برای عاشقش!ء اکھ صراط المستقیم سیر الی هللا و لقین امر بھ و ا .»یکافی ھست بخوان کتاب وجودت را کھ خود برای خواندنش« آغاز شد.» اقرأ«اوست و رسالت او ھم با

ر با صاحب دیدا ،و تحت الشعاع این نور است یعنی تبدیل و تحویل وجود بھ نور معرفت. دمعرفت نفس یا خواندن خو . و این اساس عشق عرفانی است وجود!

ود خ ین مسئلھ بخودیاغافل نیست در ماھیت » من چیستم«شناسی دارد و لحظھ ای از کسی کھ درد عشق و خود -٧۴

ھ عنی عشق بی تم.ر از این ھسنیستم و برتر از این و غی ،ی نھفتھ است کھ من اینی کھ ھستمتاین معنا و ادعای ذااسی خداشن و لذا خودشناسی بھ شناسی ھمان عشق بھ آن من برتر و خدائی خویش است و عین عشق بھ خداست.خود

می رسد. ر دارد کھ از این من حیوانی و احمق و دریوزه و تباه شونده حضوشق بھ خودشناسی در عین حال بیزاری در ع -٧۵

یعنی عشق بھ خودشناسی ذاتا عشق بھ تعالی است. موتور محرکھ تعالی است. اکثرا می ایی مھمل و عجیب است زیران دلیل است کھ برای اکثر مردمان اصال اصطالح خودشناسی معنبھ ھمی -٧۶

و این احساس شناسد.بشود آدم خود را نشناسد بلکھ بایستی برود و دیگران را مگر می پندارند کھ خود را می شناسندند و راضی ھست ھ خوددال بر این واقعیت تلخ است کھ اکثر مردمان از ھمین حیات و ھستی خفت بار و جانوری و جاھالن

دانند و بس. و ھمھ بدبختی ھای خود را از بی پولی می .جز پول ھیچ حس کمبود دیگری ندارند عشقی روحانی و عرفانی و الھی و تعالی بخش است و برترین عشق ھاستپس عشق بھ خ -٧٧ و ودشناسی ذاتا

برخاستھ از ایمانی راسخ است. و بخودی خود یک معنویت و ایمان برتر است.پ -٧٨ کارا آش زیرا عشق بھ خودشناسی س عشق بھ خودشناسی ذاتا

ذات است درپس عین عشق بھ خد د.وخود برتر و الھی است کھ در ذات پنھان شده و باید آشکار ش ھمان عشق بھنموده و احساس وخود برخاستھ از نور خالفت اللھی انسان است و این نور را درک بھ یعنی این عشق خود خویشتن.

آنرا پیگیری می کند تا بھ جمالش برسد. د! دائی کھ مقیم ذات است و صاحب وجوخ ل عشق بھ دیدار با خداست.د حامپس عشق بھ خودشناسی خودبخو -٧٩ یعنی فس پرستی است.نیعنی عشق بھ خداوند جز از عشق بھ خودشناسی رخ نمی دھد و غیر از این توھمات و -٨٠

ھ آب و بست کھ ان عشقی ایو آنکھ عشق بھ معرفت نفس ندارد نمی تواند خدای را دوست بدارد و چنین ادعائی کند.است می رگو اگر بداریم گویند ما دوستان خدائیم و او را دوست می آنانکھ می«آتش می زند و از مرگ نمی ھراسد.

–قرآن »...گوئید پس چرا از مرگ می ترسید ا بلکھ آنر داند و ی موجود و نقد خود را اصال ھستی نمیدارد در واقع این ھست» من کیستم«عشق کسی کھ درد و -٨١

ی ھست و یک نیست و آنکھ نیست ھست. نکھ بظاھر ھست،آیعنی نیستی می یابد پس بھ جستجوی ھستی خویش است. یکی نیست.

موده و نر و جوشش عشق در وجود آدمی موجود و نقد است و فقط کافیست کھ انسان روی بھ خود بنابراین نو -٨٢

ن در آو « ت.کسی کھ در اوست و بر جای اوسبھ عشقی کھ در ذات اوست و نظری بر دل خویش نماید تا عاشق شود -قرآن» شماست پس چرا نگاه نمی کنید

یخ مکتوب در بندر الئات و یونان باستان رخ نمود در میان حکیمانی رنخستین و ریشھ ای ترین جدل فلسفی در تا -٨٣

ینبود، بود. و دو نماینده بزرگ این دعوا یک بود و بزرگ کھ معروف بھ حکیمان الئات بودند و آن دعوای بر سر ،نچھ کھ ھست، ھست و آنچھ ھم کھ نیستآرمنداس) و دیگری جورجیاس حکیم بود. کھ اولی معتقد بود کھ دز (بیپارمن

Page 12: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

ھست. امروزه چھ بسا بھ ،نیست. ولی جورجیاس حکیم بھ عکس معتقد بود کھ آنچھ کھ ھست، نیست و آنچھ کھ نیست بھ ریش جریش ای جیاس حکیم. چرا کھ ھستی ای جز جھان محسوسات و تعینات قائل رون دعوا می خندند مخصوصا

نیستند. ولی باید درک نمود کھ اندیشھ جورجیاس اساس عشق عرفانی است کھ در سقراط بعنوان آخرین باقی مانده از ماتریالیزم آغاز گشت کھ ارسطو بانی آن بود کھ تا پرونده اش در مغرب زمین بستھ شد واین حکیمان بھ پایان رسید و

! کھ اتومیزم نخستین فلسفھ ماتریالیستی حاصل از بھ امروز رسیده است. این اندیشھ کھ ھستی ھمان ماده است و الغیر رجیاس بود. وحق با ج ساین اندیشھ بود کھ امروزه ھستی بشر را تھدید بھ نیستی می کند. پ

ی شرقی و تعلیم یکیم دیگری از روم سر برآورد کھ داراو محاکمھ و قتل سقراط، ح جورجیاس چند قرن بعد از -٨۴

مرش از عو تا آخر اند و ایرانی و مغانھ بود و آشکارا ادعا کرد کھ ماده صورت عدم است. او را جادوگر و دیوانھ دانستفھ ت کھ فالسسی اسکفھ اشراق است و ھمان پنھان شد و کسی او را ندید. نامش فلوطین بود کھ پدر غربی فلس نمردما

اطی و تقلد کھ ااط بوافالطون می خوانند در حالیکھ افالطون چند قرن قبل از او و ھم عصر سقر طاسالمی وی را بھ غل رند. می گیاز تاریخ ن جزمنافق شد. و این ھم از شوخی ھای تاریخ با اھل کتاب است کھ اندیشھ و معرفت را

آنچھ کھ وکھ ھست، نیست نچھآ«ن ادعای حیرت آور و ظاھرا مالیخولیایی را بر زبان می آورد کھ کھ چنینآ -٨۵

ھ چند کسی ک رنین دعوی کبیری یابد. ھرچند کھ ھچار نکرده باشد و شھامت دنمی تواند خدای را دی »ھست ،نیستیرا می راسد زھاز مرگ و نیستی نمی ضوح می بیند کھ ھستی اش، نیستی اوست. و لذا وصباحی نظر بھ خود نماید ب

گوھره عرفانی، عشق است و پھلوانی عشق عرفانی! یندر عین نیستی، ھست! و ا کھ بیند ده ای را می زند. و خدای چنین بن» مزیدھل من «تی را بھ نیستی می کشد و ھس بنابراین عاشق کسی است کھ -٨۶

ای کھ ظاھرا نیست! دوست می دارد و الیق ھستی اش می سازد ھمان ھستی دد. وانھ می گردبخت آنست کھ ھستی مادی جھان را می پرستد و بھ دام نیستی اش مبتال می شود و دیپس براستی ب -٨٧ ھستی! ستی نیستی است و نی برخاستھ از ھستی پس نور عشق نور -٨٨ نھ میقا حکیماعنیست و اتفاقا دارای ذاتی س می بینیم کھ عشق مطلقا دارای ھویتی کورکورانھ و احساسی محض پ -٨٩

یا و بیسواد یمردمی و منیدز و جورجیاس و سقراط انسانھایی بسیار ام ری است. ھمانطور کھ حکیمانی چون پاولی ام ت. اشقانھ اسعاست ن از مشاھیر اسطوره ای آن است. و جدل بود و نبود ھمانقدر کھ حکیمانھسواد بودند کھ دیوژ کم

رستادیم وف )ودهت(است: و ما قرآن را برای مردمان ی قرآن سراسر حکیمانھ و عاشقانھ و ام ھای ھمانطور کھ حکمت -قرآن –حکمت ھایش) را آسان نمودیم اینسان ذکرش (

جاش تو وشگلھھرکھ یارش خ ی دارای ذاتی عاشقانھ اند. حکمت، امیت و عشق امری واحد است.ت ھای ام محک -٩٠

بیند ی نقص ببو کھ یارش را زیبا است. یعنی ھری نی و عاشقانھ است کھ عین معرفت قرآاین حکمتی ام :بھشتھشق نست کھ عاشق اید. ھمانطور کھ نخستین نشانھ ابطال عنبھشتی است. یعنی جمال یارش را جلوه ای از جمال حق ببی

ور می در حق بتدریج معشوق خود را زشت و معیوب و ناقص می بیند یعنی از قلمرو بھشت خارج می شود و از منظ شود و بصیرتش را از دست می دھد.

کھ در است ین را نور چشممؤمنا« .نور چشم) عاشق است کھ معشوق شده استلعین (معشوق تحت الشعاع قرة ا -٩١

–قرآن .»تی است کھ کسی از آن خبر نداردآن لذ ند و دچار ک باور می یابدو نچھ کھ مربوط بھ معشوق است فقط ھمین است کھ ھر آنچھ را کھ از عاشق می بیند آ -٩٢

ا در تخواھد نشیطانی نگردد و بازی نکند و ناز و مکر را طالق دھد و از عشق جز عشق سوء ظن ھای احمقانھ و قلمرو قرة العین عاشق بماند.

ش ھای ال است یعنی ھمھ ارزنبودی حاضر و فع ری براستی در پرتو عشق و حتی عشق جنسی نیز حکمت بود آ -٩٣

ده و یست شد پا بھ عرصھ وجود می نھد. یعنی ھست، نرایج در این قلمرو ھیچ و نیست می شود و ارزشھای جدیابقی عمر مند و نیست، ھست می گردد و این خلق جدید است کھ احمقان و بازیگران الیقش نیستند و از دستش می دھ

ورند. خحسرتش می

Page 13: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

ھ ار گرفتھ کھ فردی کھ حتی اندک زیبایی و جاذبھ ظاھری و باطنی ندارد محبوب و معشوق کسی قروقتی دیدی ک -٩۴ال تکوین حق در برایش می میرد مبادا کھ شک کنی. این خلقت جدید است کھ تحت الشعاع نور عشق و قرة العین عاش

است. از یاد مبر کھ عشق یعنی عشق وجود بھ عدم! ق ن عشبھ ای ز این نیست کھ کسی محبوب مردان خدا قرار گیرد و بدبختی برتر از این ھم نیست کھبختی برتر ا -٩۵

ھ عشق ب! شک شک کند و بگوید: چرا من! من کھ خود را می شناسم کھ چھ کاره ام! پس کلکی در کارست یا جنونیدا خر کرد کھ ن مکانمکر کردند و خدا ھم با آ :شک بھ رحمت مطلقھ خداست و لذا بازی با عشق ھم بازی با خداست کھ

- ناران است! قرآبھترین مک اور بواھد. یا خیا نمی و رار می گیرد. این وجود را یا می خواھدکھ در پرتو نور وجود الھی قمعشوق، عدمی است -٩۶

دد. باز می گر ماده می کند و تسلیمش می شود و از نو آفریده می شود و یا انکار و مکر می کند و ناز. و بھ عدمیت د، نبود می بتدریج آنکھ بوو ود یکی نبود!س داستان عاشق و معشوق، داستان رابطھ بود و نبود است: یکی بپ -٩٧

دیگر! یشود و آنکھ نبود، بود می یابد: خالفتی اندر خالفت عاشق بر وھ آنان نرسیده بھمسران پاک و باکره و نارپستانی کھ از بیضھ مکنون برون آمده و دست ھیچ کس « -٩٨

رابطھ عاشق و معشوق است در ھمین عالمین وصف ھمسران بھشتی است کھ عین وصف ا –قرآن » شوھران خویشند خاک ھم!

و را تجسم ویش را در معشوق می دمد و از این روست کھ او را بھ روح خودش می آفریند و لذا اعاشق، روح خ -٩٩

روح خودش می یابد و لذا تماما مطلوب اوست .

ی برتر از ور و پاک بماند خداوند روحرد و داغ فراق از معشوق عین دوری از روح خویش است و لذا اگر صبد -١٠٠است. فریده شدهآازگی نزد خود را بر او نازل می کند و بھ او حیاتی برتر و الھی می بخشد درست مثل حضرت آدم کھ بت

ر ق شده و دھ عاشو ھمین روح قدیم است ک .ه و آنرا از یاد می برددزیرا آدمی بتدریج بھ روح ازلی خود عادت کرد را بھ کھ فر می شود. و این روح جدیدی کھ نازل می شود در وادی فراق، روح نبوی و عرفانی استمعشوق دمیده

ظ عصمت و جر حفامقام شاھد و شھادت می رساند تا بھ چشم این روح، خدایش را دیدار کند. این روح قدری است کھ صبر در فراق یار است.

ق است. یعنیاو دمیده می شود در جریان بیان سر دل کھ ھمان عشق است کھ در وروح عاشق در مکالمھ با معش -١٠١

شود. یروح سوار بر بالھای واژه عشق بر دل معشوق وارد م

س کلمھ عشق، فرشتھ ای است کھ روح را حمل می کند و بھ دل معشوق می رساند. پ -١٠٢

ر بھ راق و عصمت و صبرش یکبار دگروحانی. و خود در وادی ف یآفریند آفرینش معشوق را می پس عاشق، -١٠٣اشق و رای عبخلق جدیدی آفریده می شود در شب قدری بدست خدا و یا یکی از اولیای خدا. پس ببین کھ حق عشق

ر در آن ستقراجز فراق نیست کھ ھمان وادی آفرینش است. این فراق برای معشوق امکان پذیرفتن روح و ا ،معشوقنند تا کفایت کپس عاشق و معشوق باید بھ وصال روحانی .ح برتری از نزد خداستاست و برای عاشق ھم دریافت رو

د زدواج باشانکھ مگر ای .دبھ حق عشق کھ خلقت جدید است نائل آیند. در وصال جسمانی این ھر دو خلقت تباه می شوید ھم رخ ت جدو خلق مشروط بھ حقوقی است کھ اگر ادا نشود عشق از میان می رود و ھمانطور کھ قبال ذکرش رفت

نمی دھد.

د چھ وجھ نبو لمرو تباھی عشق است. زیرا بین بود وقعلوم شد کھ چرا شراکت و برابری در عشق مپس بار دگر -١٠۴ مشترک و ھمسانی ھست.

ستی ھوق ھستی می بخشد و معشوق ھم بھ عاشق نیستی. تا عاشق با نیستی اش در محضر حق، عاشق بھ معش -١٠۵

الھی یابد.

بساط ومی شود مین حق نجات یافتھ و رستگارھ بواسطھ ن حق فراق در عشق را دریابد براستیراگر بشر مد -١٠۶ می چیند زیرا ھمھ مظالم بشری معلول وصال فاسقانھ است. ستم را بر

Page 14: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

حادثھ بھ لھا بعدغاز جوانی عاشق شدم و بالفاصلھ فراق کامل گزیدم و دیگر محبوبم را ندیدم تا ساآاینجانب در -١٠٧ھانھ اج بھ بدوحض ازمای حیرت آور کھ جز اسباب و اراده الھی نبود بھ محبوبم رسیدم و با او ازدواج کردم. ولی بھ

م صبر از تمام عمربمن وگاه از ھم بیگانھ شدیم انامرئی در عین وصال رخ نمود و ما بھ ن یای حیرت آورتر بین ما فراقتا بھ ن نمودرا بواسطھ روحی از جانب خودش یاری فرمود و راھش را بممپیشھ کردم و محبت ورزیدم تا خداوند

دو فراق بود: فراق در ھجران و فراق در وصال! دیدارش رسیدم. و این اجر صبر جمیل بر

ت ست کھ حقانیگویم نظریھ پردازی و فلسفھ بافی نیست بلکھ سراسر تجربی ا ھ در باب عشق میبنابراین آنچھ ک -١٠٨ قواعدش را در عالم و آدم نیز بھ عینھ مشاھده کرده ام.

د و بھ تابن نمیاز ازدواج را بر سگانگی روحی پزرگترین خطای زن و شوھرھا اینست کھ فراق عاطفی و بیب -١٠٩

این بھ سازند. و اه میمی زنند و از ھم انتقام می گیرند و چھ بسا بھ خیانت می روند و خود را تب ناحق یکدیگر تھمت کھ ھمھ تساھ تر دلیل عدم معرفت بر حق فراق است چھ در ھجران و چھ در وصال. و البتھ فراق در وصال بسیار شاق

دوزخی جز بی معرفتی نیست. کھ آدم و حواھا بھ آن دچارند. پس براستی

ندگی و راهزرکزی علم مرف بشری است و ھستھ اارخانھ ھمھ معکآدم و حوا در قرآن بھ مثابھ نمعرفت بر داستا -١١٠تان ن این داستعی وو تأویل و مجموعھ آثار بنده بھ لحاظی چیزی جز تفسیر .درست و خردمندانھ زیستن و رستگار شدن

ریخی ی تائاجراآنرا م والنھ و سطحی بھ این داستان نگریستھ است فاغو عجبا کھ اینھمھ تفاسیر قرآنی چھ نی نیست.آقر ری فھمیده است. یو اساط

. مآنی دست یافتنده بھ برکت عشق و عمری تأمل و تحقیق درباره آن بود کھ بھ شاه کلید معرفت قرب -١١١

دن در کھ اندیشی شق را مادر ھمھ معماھای زندگی خود نداند بی آنکھ چیزی از این معما بداند. چراو کیست کھ ع -١١٢

!رویاروئی با تمامیت خود ؛باب عشق خود، مستلزم شھامت و شجاعتی عظیم است

ب قرآن بھ قل مسائل دینی درھمھ واقعیت است! و عشق قلب این واقعھ است. ھمانطور کھدین » الدین لواقع ان « -١١٣مشغول د و مابقینا ھن دست نیافتآباز می گردد و از قلب نشأت می گیرد. پس باید گفت کھ جز عارفان بھ قلب دین و قر

مادیت و بدن دین و قرآن بوده اند و از معنویت آن غافل.

شق نمی روبرو می شود. پس جز در عدمی فقط در عشق است کھ با تمامیت ھویت رحمانی و شیطانی نفس خود آ -١١۴ ت وسبد ،دی خورتوان خود را شناخت و انتخاب کرد جناب رحمان یا شیطان را. و لذا سرنوشت ھرکسی در عشق رقم م

اراده خودش!

وان عشق می ت رهباه ھا کمترین کتاب را درژسائر سوجبا در عصری کھ ھمھ از عشق می گویند بھ نسبت ع -١١۵ .خودشان ھ فردمنحصر ب ،ھ عشق تنھا موضوعی است کھ ھمھ انسانھا می توانند درباره اش بنویسنددر حالیک. یافت

و ن استعارهھ زبابولی چنین نیست و از عشق اکثرا جز در ادبیات داستانی سخن بھ میان نمی رود و در شعر! یعنی ر استگوئی دھامت رو لذا ش است عشق کردهحق مثال و بازی و فریب. این بدلیل بازی و مکر و خیانتی است کھ بشر در

ه کسی اجاز ق بھر. گوئی کھ عشاین باب را ندارد و بلکھ شھامت راست اندیشی را ھم درباره عشق از دست داده است اندیشیدن درباره خود را نمی دھد.

ش ااوست. و کسی می تواند درباره ت و سرنوشتشخصیاالسرار کل نسانی است و بلکھ سر اعشق، راز ھر -١١۶

از نیک و بد. یعنی حق عشق را! ،بیندیشد و بنویسد کھ حق سرنوشت خود را پذیرفتھ باشد

نی یعنی االسرار دل و جان و زندگاب ظھور خداست پس سخن گفتن از سر اسرار قلبی موج اگر سخن گفتن از -١١٧ یعنی این رسالھ! ن است، براستی برپاکننده قیامت دورا ،عشق

مادگی آظھور حضرت عشق است و ھین رسالھ برپاکننده عشق الھی از ذات بشریت است و این برپائی آستانا -١١٨

برای پذیرش آن!

ز این نھ گونھ بشریت در سراسر جھان بھ پا خاستھ و بھ کل وضع موجود نھ می گوید ولی پس ابنگرید کھ چ -١١٩ ھ مذھبکین رسالھ ت و ا هللا را بھ رسمش نمی شناسد و آن عشق اسال الھ را دانستھ و اال نمی داند بھ چھ آری گوید.

. است آن

Page 15: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

عزت و سالمت و کرمش از بیان راز قلبی بین شفاعت و ،ند، حقش، عشقش، رحمتش، عدلشاگر خداو -١٢٠

انسانھاست کھ رخ می نماید پس رسالھ عشقش رسالھ ظھور اوست.

لش را ادی روح است کھ حق آشکار می شود و عدترین بیانھاست و در این آز آزادی بخش ،عشق و نیز بیان -١٢١ . عشق، آخرین میزان است عبھ قول علی ابرپا می دارد زیر

ھ زور و بر می دھد کھ اساس شقاوت است. نظام استبدادی فقط وظام سرمایھ داری فقط بھ مالکیت امکان ظھن -١٢٢

ه امروز . وی دھدمخشونت امکان ظھور می دھد. نظام دیکتاتوری و خفقان و سانسور فقط بھ دروغ و ریا امکان ظھور عشق ین قیامنظامھای ضد عشق و رحمت و کرامت و عزت و سالمت بشری قیام کرده است. ااین کل بشریت بر علیھ

.تودپرستی اسبر علیھ قساوت است. قیام ظھور رحمت بر علیھ ظھور غضب است. قیام ایثار بر علیھ خ

ی ورا بھ گررالق و روش عشق است بھ این دلیل باارزش ترین رفتار و کردار بشر است کھ حق ایثاایثار کھ اخ -١٢٣ی است و ودپرستخ زیثار نیز اادر دیگران، بھ عرصھ ظھور الھی خود می رسد. در حقیقت یساند زیرا خود ھرکسر می

ضد ایثار را آدمد. و این یک خودپرستی و عشق بھ خود بھ معنی حقیقی کلمھ است. زیشوحق خود در ایثار حاصل می ران رخ میدیگ ن خودی کھ درآ :ھی می کشد و عاقبت ھیچ و پوچ می سازداو بولھوس در حقیقت خود را بھ لجن و تب

. ید قابل پرستش است زیرا الھی و جاودانھ استانم

قاقتصادی بھ معنای برابری ھرگز بھ روش برابر سازی و با شعار و آرمان برابر سازی مطل –عیعدالت اجتما -١٢۴ است نھ اعشق لت محصول. یعنی عداارگرانھ و فنای خود، ممکن می شودنخواھد داد. بلکھ با آرمان و روش ایثرخ

برابری!

بخصوص حقیقت عشق قرآنی بدانگونھ کھ شرحش رفت می توان بھ حق قدسی آزادی بیان پی برد فقط از منظر -١٢۵ ن! ر انسادزادی عین جنگ با خدا و ظھور اوست آآزادی بیان عشق و خاصھ عشق عرفانی. زیرا مبارزه با این

س ردم کھ اسامردن و رازگوئی مردم با یکدیگر است و این آزادی ظھور حق است از کآزادی بیان، آزادی درد دل -١٢۶

از این .شود عدل و عشق است بھ مصداق آیھ مورد بحث در قرآن کھ چون چند نفر راز دل کنند خداوند آشکار میدر ملل الم وسم اسھم بھ اپی برد آنمنظر بھتر می توان بھ علت و معنای سرنوشت ھولناک امثال صدام و قذافی

–. این خود خداوند بود کھ آنھا را کشت: کشتھ باد انسان کھ چھ سان کافر است. قرآن اسالمی

خطر انش را درج آسانی ال از این منظر قرآنی بھتر می توان دریافت کھ چرا آدمی اصوال برای آزادی بیانش بھح -١٢٧کمالش شد کھق می شود و آن ظھور جان است کھ حق جان می بامی اندازد زیرا در جان حقی است کھ با بیان محق

ظھور حق است.

یاز کشورھا ن منظر بھتر می توان دریافت کھ چرا کشورھای امپریالیستی دارای نظامی مستحکمترو نیز از ای -١٢٨ از خفقان ادی وبدسوسیالیستی و اسالمی می باشند و مردم جھان نظامھای امپریالیستی را بر عدالتھای است مستبد

مثال مانطور کھھ .ست. زیرا بشر ذاتا حق بیان را بر حق نان و جان ترجیح می دھد و این حقی الھی اترجیح می دھند ابوذر غفاری جان و نان خود و خانمانش را قربانی بیانش کرد.

ا در رداوند آنان خانسانیت ساقط شده اند و اگر افرادی را دیدی کھ حق بیان را قربانی نان و جان می کنند از و -١٢٩

ی مر و ظھور ھ حضود انکار کردند زیرا او از بیان اسرار جان انسان است کوکشتھ است زیرا او را در خ ،حین حیات یابد.

نی عی – صم حضرت رسول اکر ،از از این منظر بھتر درمی یابیم کھ چرا آیةالکرسی را قلب قرآن نامیده استب -١٣٠ .ی حق آزادی عقیده و بیاننالاکراه فی الدین را قلب قرآن قرار داده است یع حق

نات بر عاشق یکدیگر می شوند سرنوشت قومی و گاه سرنوشت بشریت و حتی گاھی سرنوشت کائ وقتی دو نفر -١٣١یسی و عفورا، ، ابراھیم و ھاجر، موسی و صارقم می خورد. مثل عشق آدم و حو یی دگر و برترئو سمت و سو مدار

مریم مجدلیھ، محمد و خدیجھ، علی و فاطمھ و ...

Page 16: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

ر ھست و بلکھ ار آن رخ می دھد حق دق متقابل تنھا و تنھا رابطھ و واقعھ ای در انسان است کھ ھر آنچھ کھ عش -١٣٢ مثل خطای آدم و حوا در بھشت. آید خطائی نیز مولد حقی برتر می

ن بھ وقوع ردان خدا بر ھمھ عاشقند. ولی آنگاه کھ یکی بر این مردان عاشق شود بزرگترین واقعھ آن دورام -١٣٣

ردان ات ھمھ مذاین آرمان و ندای » آنگونھ کھ من عاشق بر اویم آیا کسی ھست کھ مرا عاشق باشد«پیوستھ است. است. گر نمودهدرا است و چون شده مسیر تاریخ رمانی بسیار اندک محقق شده آخداست در ھمھ دورانھا. ولی چنین

ورد. این بدان! ان شود او را از پرده غیبت بھ قلمرو ظھور می آمحال اگر کسی عاشق بر امام ز -١٣۴

! شدن ال شود کھ چگونھ می توان عاشق بر کسی شد کھ دیده نشده است مثل عاشق بر خداوندممکن است سؤ -١٣۵

اعالی ثل. تو م ائناتیکولی خودت را کھ دیده ای، تو از جمال اوئی، برترین مثال و آیھ او در آری خدای را ندیده ای .ثل اعالئی استخدائی بقول خودش کھ: خدای را م

ی وئی می بینگامبر عشق محمد مصطفی بھترین کارھا اینست کھ خدای را بھ گونھ ای عبادت کنی کھ چرا بقول پی -١٣۶ ؟اش

وز ھفتم بر و خداوند در ر«ده است. شفریده آاشق شدن! اینست ھنر انسانی بشر و آن کاری کھ برایش ه عدنادی -١٣٧رد: کا معرفی رسولش ھم نیکوترین کارھا ر –قرآن .»عرش فنایش مستقر شد تا ببیند کھ چھ کسی نیکوکارتر است

عاشق خدای نادیده شدن!

ق عاشقش می شویم خاصھ در عصر جدید کھ این زمینھ اکثر عشست کھ چھ بسا از روی عکس کسی اچگونھ -١٣٨ق پرست انھای حمخصوصا جمال انس؟ آیا جمال آدمی کمتر از عکس مرده بر روی کاغذ یا صفحھ مانیتور است ھاست.

. می کنندو عاشق حق کھ خود وی را دیده اند و عکس رخ یار را منعکس

خدائی ن پرستش کن کھ گوئی می بینی اش! این ھمان راز خلقت وجود از عدم است یعنی کاریخدای را چنا -١٣٩ ون! ن فیکاست. خداوند ھم نخست انسان را در خودش تصور نمود و سپس بھ این تصورش امر بھ تجسم فرمود: ک

خودش ل و، تو را از جمااھمانطور کھ ستی بخشید! ھھمانطور کھ او تو را تصور کرد و نخدای را تصور ک -١۴٠

مرا «ش. ا اسیاز جمال خودت کھ نقش خاکی آن جمال نوری است تصور کن و بپرست تا بشن او را تصور نمود تو ھم -حدیث قدسی .»بپرست تا بشناسی

این تصور و پرستش ھمان واقعھ تعالی بخشیدن بھ خویشتن است و متألھ شدن! و -١۴١

ھ بوز بھ روز زیھ و تقدیس نما تا تصورت ررا از کپی جمال خویشتن تصور کن و بپرست و تسبیح و تن آنقدر او -١۴٢

حقیقت جمال حق نزدیکتر شود تا بناگاه در مقابل رویت تعین یابد کھ نماز معراج مؤمن است.

نھ توانی آئی ینھ توست. میگر نھ اینست کھ ھمواره معشوق و یا پیر طریقت خود را عین خودت می بینی. او آئم -١۴٣ ! و اینست کھ نگریستن در آئینھ بخصوص پس از نماز بسیار توصیھ شده است. یخودت باش

بھ .ی کنیماو را دیدار گر حتی فقط در دو رکعت نمازت در خودت حاضر باشی و ھیچ غیری در ذھن تو نیاید ا -١۴۴

مری اقامھعت کھ ھمین آسانی! و البتھ بدان کھ ھمین حضور در خویشتن و منزه ساختن خویش از غیر، کاری کبیر اسقرب یرا نیت تیست زنصلوة تمرین چنین حضور توحیدی و امید بھ لقاء است. و نمازی کھ حاوی چنین امیدی نباشد نماز

کن نیست اال است و مم ری کبیربر آن خود را یاری دھید و بدانید کھ این کابا نماز و صبر «. الی هللا برای دیدار هللا استان م و منظورمولی آیا براستی تا چھ حدی حتی در معنای لفظ نیت نمازمان آگاھی و جدیت داری –قرآن .»بر خاشعین

قامھ صلوة اقاء هللا ل و لی هللاھمان است کھ می گوئیم؟ باید اعتراف کرد کھ تعداد کسانی کھ بر روی زمین بھ نیت تقرب ا و .اصل استرفان وبر این نیت آگاھی و جدیت و صداقت و اصرار دارند بھ ھمان تعداد اولیای الھی و عا ومی کنند

اینانند خاشعین و عامالن آن کار کبیر!

یعنی عشق .ستپروردگارحدانی وای از جمال باور بھ جمال خویشتن بعنوان جلوه ، قلب عشق و ایمان عرفانی -١۴۵ ،الھی برخاستھ از عشق انسان بھ جمال خویشتن است. این عشق جمالی، زمینھ تقرب الی هللا و لقاء هللا است. این عشق

گوھره عصمت و عزت نفس و تقوای عاشقانھ و قلبی است کھ برخاستھ از باور بھ مقام خالفت اللھی خویشتن در جھان

Page 17: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

و ایمانی است کھ عفت و عصمت انسان خاصھ در زنان تضمین می شود و این اساس است. فقط با چنین خودآگاھی تأمین عدالت است. چون اگر کسی خود را نفروشد ظالمی ھم نخواھد بود.

ک شد و آنکھاست کھ: آنکھ قدر خود نشناخت ھال عاین باور جمالی تضمین کننده و تعین بخش این سخن علی و -۶۴١

ات یافت. خود را شناخت نج

عرفت هللا است کھ بھ م یین باور جمالی بھ خویشتن بھ عنوان مظھری از جمال حق، زمینھ مستمر معرفت نفسا -١۴٧ می انجامد و تحقق عرفانی مقام خالفت اللھی انسان.

رن است ت انسان مداداباوری جمالی در خویشتن، صراط المستقیم عقل و دین و معرفت و عشق و ھدایت و نجخ -١۴٨

ت. کھ از حداقل عقل و اراده ھم تھی شده و مسخ در دو تلھ مدرن بھ نام تلھ فون و تلھ ویزیون اس

ختی واج را بدبو ارادت را بردگی و عشق را دروغ و ازد را تقلید می نامد و عقل را خشک مزاجی انسانی کھ دین -١۴٩ا کھ تمامت خواس ی ادامھ بقاء ندارد چرا کھ او بھ گمان خود میمی خواند جز در اسارت دوزخ تکنولوژی راھی برا

ود و برایمی ش برای خودش باشد بی آنکھ عنصری از خودیت در خود داشتھ باشد. و عاقبت بنده و خلیفھ تکنولوژیش از خودرا ند زیکتکنولوژی زندگی می کند یعنی تکنولوژی در او زیست می کند. ھیچکس نمی تواند برای خود زندگی

اینست اصل و اساس عشق! :نیست

اره بشر درن است. تکنولوژی تجسم نفس اماره و مک، عشق حاکم بر جھان مدرن و انسان معشق تکنولوژیکی -١۵٠ باالخره ھاینک اتدرمان مبتال می سازد است کھ صاحبش را تحت امر خود می آورد و بھ انواع عذابھا و دردھای بی

ین رھائی . و ارست بدست خودش تکنولوژی را بر می اندازد یعنی معشوقھ خود را نابود می کندھمین انسان تکنوپودش ھم خ ،اندازیو بر جبری انسان از اسارت نفس اماره و مکاره اش می باشد در پایان تاریخ! و اگر در این نابودی

نابود نشود سرآغاز نجات اوست.

را کج می عضو راست و درست و زیبائی در صورت خود نمی یابد و کل صورتش ینھ ھیچانسانی کھ در مقابل آئ -١۵١لھ پارد و مثمی س بیند و گوئی صورتش بھ او دھن کجی می کند و لذا اعضای خود را یکی پس از دیگری بھ تیغ جراحی

ل الھی ھ جماکبات الکترونیکی! و این عاقبت انسانی است ومی کند تا شاید راست و زیبا شود ھمچون صورت یک ر د تسلیم خلقت شیطانی!ولیم تکنولوژی می شسنمی کند و ت باور و درکخود را

ست وم صورت عقل اوست و ھم صورت عشق او و ھم صورت فطرت الھی او و ھم صورت دل اوجمال آدمی ھ -١۵٢

دا یشتن با این خس پرستش جمال خوپ –قرآن .»ھر چیزی بر شکل خود عمل می کند«ھم صورت کل اعمال اوست کھ و ر الی هللاگاھی جمالی، کوتاھترین و سریعترین و آسانترین راه ھدایت و نجات دنیا و آخرت است و شاھراه سیآ –

مان! بمان و بشکار بمان و آعشق عرفانی. این غایت مذھب اصالت عشق در بیان جھانی و فطری است. در این راز دل، «: می فرماید عمام صادق او » ھیچ چیزی در دل نیست اال در رخسار آشکار است«: می فرماید کھ ععلی -٣۵١

ئینھ ابترین آنجمال ھرکسی جمال امام اوست. پس پرستش و عشق بھ این جمال کھ پس باید گفت: .»امام وجود استاین ر می شود.کارتھا آشدر آخرالزمان اسرار حق از صورت کھ لقاء هللا و رستگاری الساعھ است در آخرالزمان. خاصھ

ر سقوط قرا اھی وحق را آزموده اند و در یک قدمی تب زنیز رازی است برای کسانی کھ دیگر ھمھ بھانھ ھای گریز اآن آیھ مصداق برا میزان نھایی حق است کھ ھیچکس را از آن گریزی نیست وکدارند. این حجتی است کھ در قیامت یشان در صورتھا و سپس خود را با .گویند کھ ای کاش خاک می بودیم می نکافرامعروف است کھ: در آن روز دیدار،

تش دوزخ سرنگون می سازند! آ

کھ اه است آنگابی کھ غایت تقرب الی هللا و آستانھ معراج و لقاء هللامی یر راز سجده را دراز این منظر بھت -١۵۴ صورت تو در مقابل آئینھ خاک قرار می گیرد و آخرین جمال در خاک تأویل می شود.

مال ات تأویل جعراج و شھود تجلیات حق و لقاء هللا چھ در دنیا و چھ آخرت و قیامت انواع و درجمپس بدان کھ -١۵۵

ھ کواھی دید خنگاه آل حق است. و انسان است در جمال پروردگار! ھمانطور کھ جمال انسان در عالم خاک ھم تأخیر جما اول و آخر یکی است. ھو االول و اآلخر!

Page 18: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

خر حرکت ل جھان ھستی در حرکت خود دو قوس یعنی یک دائره کامل است پس در آخرالزمان کھ آکاز آنجا کھ -١۵۶ ت. احد اسو شصت درجھ، و سیصد صفر و د. ھمانطور کھ نقطھواست آخر بھ اول می رسد و اول و آخر یکی می ش

است کھ ل پرستیاینست کھ تنھا مذھب و راه ھدایت صراط المستقیمی در آخرالزمان، ھمان مذھب عشق و جما -١۵٧

محمد مصطفی بنایش نھاد و لذا نخستین پیامبری بود کھ امر بھ صلوات و صلوة بر جمالش شد. امت را بیان راز ام عس بدان کھ آل محمد، آل عشق جمالی و جمال پرستی است و از ھمین رو امام سجاد پ -٨۵١

مصادف با اتھام بت پرستی و سنگسار شدن می داند.

یزم را کھ مدرنچرن و مدرنیزم نیز بر حقیقت ظھور جمال حق از عالم و آدمیان است در آخرالزمان. راز جھان مد -١۵٩چار دند و لذا جاھل والم یعنی جمال پرستی! ولی متأسفانھ اھالی مدرن عموما از حقیقت الھی این عصر غافل در یک ک

فسق و خودبراندازی شده اند.

آگاھی جمالی و عرفانی است –خدا یآن مو وس فرق و مرز بین کفر و ایمان و فسق و عشق بھ یک مو است پ -١۶٠ت و آن وئی اسمی گفت: فرق حق و باطل بھ م عین دوران است. ھمانطور کھ علی و تشخیص و تمیز این موی با علی

موی منم!

عشق بھ عنی مقام ارحم الراحمینی حق نیست کھ از دربی بھ رحمت مطلقھ پروردگار نسبت کفری جز ناباوری -١۶١ مانش.روی ھر انسانی باز می شود. پس ھر کاری کھ آدمی با عشق می کند با خدایش کرده و با دین و ای

کھ اکثر ت در کتابشنکار عشق رھبانیت گزیده اند در واقع نفاق را برگزیده اند و این عین کالم خداسآنانکھ با ا -١۶٢ انیون منافق و مفسد بوده اند. رھب

.ندانھاده را دتا آنرا بھ فسق آالیند در حقیقت سنگ زیر بنای ظلم زندگی خو خوانند آنانکھ عشق را دروغ می -١۶٣

تی ست کھ عاقبرا از میان تھی نموده و آنرا تبدیل بھ جنون مالکیت و آدمخواری می سازد فسق ا آنچھ کھ عشق -١۶۴

. جز عداوت ندارد

فرت آن روی سکھ عشق نیست آن روی سکھ فسق است. ن -١۶۵

و خیانت ھیت وجودش زنا کرده استونکھ با محبوب خود زنا می کند او با قداست و عزت و شرف و روح و الآ -١۶۶ و ستمی بزرگتر از این در حق خود و معصیتی برتر از این نسبت بھ خداوند نیست.

درن، گندیده زناست. و ستم مدرن از ذات زناست. زناست و انسان مجھان مدرن، تباه شده -١۶٧

بادلھ روح مکند در حقیقت روح خویش را طرد می کند زیرا عشق ی عشق را انکار میدفنرآنکھ بھر بھانھ و ت -١۶٨

ارکرد کارحش در زیرا ھمھ حواس و اعضاء و جو دندگمی ین زندگانی حاست. و می بینی چنین کسی را کھ بتدریج در ھ کمی خیزد ین برخود فلج و بی صاحب می شوند. آنکھ این بو را می شناسد می داند کھ از اعماق درک اسفل السافل

بوی فاضالب در قبال آن چھ مطبوع است.

مدی ستین ظھور آن ناکارآمراض عجیب و غریب یکی پس از دیگری از بدن آشکار می شوند کھ یکی از نخا -١۶٩ی ھا دچار مختاللو بھ انواع اسینوسھای صورت است و گوئی جمال بھ سوی گندیدگی می رود و ریھ درست کار نمی کند

ی ا عفونتھاستان تختل می شود از انواع سرطانھای رحم و پم. تنفس متعفن می گردد. در زنان ارگانھای زنانگی شودا بازی ز انکار یاحاصل آن با فرد حمل می شود. و اختالالت جنسی نیز از جملھ این امراضاره تعفن ومادام العمر کھ ھم

حسوب می مبیعی طبا عشق است. و امروزه این امراض برای عامھ مردمان تبدیل بھ عادت شده است و بخشی از زندگی شود. انکار عشق، انکار و طرد روح خویشتن است این بدان!

!زنمن تھمت خودت رحم کن و انکارش مکن و بھ آبالاقل ،حقوق عشق را ادا کنی و با آن بمانی یاگر نتوانست -١٧٠

این تھمت بھ خداست و مستلزم عذاب هللا!

Page 19: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

حوا ورتباط آدم رابطھ جنس مخالف با یکدیگر دیر یا زود بھ درجاتی از عشق منجر می شود. زیرا ا این بدان کھ -١٧١ ذاتا این گونھ است و بھ مبادلھ روح می انجامد کھ ھمان عشق است.

ین ار باشند. ک نفدان کھ در آن واحد ممکن نیست کسی عاشق بر دو نفر باشد یا دو نفر عاشق بر یو این نیز ب -١٧٢

رض. ممحال است. حداکثر یکی از آن دو می تواند عشق باشد و دیگری یا ابتالی شھوانی است یا ھوس و

رگردانی بین دو عشق کھ یک نظریھ غربی است امری کاذب و شیطانی می باشد. س -١٧٣

ھ ی از مبادلارخ می دھد یعنی درجھ ر رابطھ زناشویی حتی بی ھیچ پیشینھ ای با نخستین مجامعت اکثرا عشقد -١٧۴یب یزش و ترکصل آمروح پدید می آید کھ این مبادلھ با ریزش نطفھ مرد در زن کامل می شود و کودک قبل از آنکھ حا

باید نھ اصوال زکارانست. بھ ھمین دلیل در روابط ناھنجار و متشنج و تجاوانطفھ و تخمک باشد حاصل این انتقال روح ست کھوی ااپذیرنشود. و بسیاری از نازایی ھا حاصل عدم روح پذیری زن از مرد است کھ عین والیت نطفھ ای بستھ

در عصر جدید بھ وفور دیده می شود.

ل این وضعیتین دوران کھ نھ توان قرار با ھم دارند و نھ توان طالق، حاصادوزخی بسیاری از زناشویی ھای -١٧۵ردن نمی گرد را مولی با آن روح در خویشتن تمکین و قرار نمی یابد زیرا والیت است کھ زن از شوھرش روح یافتھ

رد را مخره روح ھ باالخردمندانھ سامان نپذیرد در بسیاری موارد منجر بھ خیانت و زنای زن شده ک ،نھد. اگر این وضعز و پس ا ردی گیاست طالق م از خود دفع می کند و اینک می تواند طالق بگیرد. و یا زن در حالیکھ حامل روح مرد

اره اه زن دوبگشد و کطالق دو صد چندان بیقرارتر و دیوانھ می شود و گاه کار بھ خودکشی و اعتیاد و تیمارستان می بھ ھ عشق استواقع بین کھ ھمانبباز می گردد. ھمھ این اوضاع انواع صور زناشویی را از منظر مبادلھ و تعامل روح

درجات.

می نزدواجی را اند ھرگز امکان چنین روح پذیرد و لذا خداو نزنی کافر دل نمی تواند از مردی مؤم کھ بداناین -١٧۶واج کافر ازد با زن رد مؤمن با زن مؤمنھ و مرد کافرم«. دھد و اگر بھ طور نامشروع رخ دھد ھرگز سامان نمی پذیرد

–قرآن .»می کند

نھ ید. اینآمی اره از راه دورند و امکان وصال پدید نوکھ ھم یی ھستندآنھاقترین عشق ھا ماندگارترین و خال -١٧٧ ا ادا نمیرعشق ن وصال مشروع در عشق است کھ بدلیل آنست کھ اکثر قریب بھ اتفاق انسانھا حقوقبدلیل ناحق بود

کنند و فسق می ورزند و شرک می نمایند.

ی شود و خودآئی و بیداری و رشد و اعتالی معنوی انسان م شق در بد عاقبت ترین سرنوشت ھا ھم منجر بھع -١٧٨ این توشھ آخرت است. باالخره حقش تصدیق می گردد حتی در کافرترین قلوب! و

ھ زاند و خانو اشقیاء و منافقان، عشق چون زلزلھ شدیدی است کھ کل ساختار وجودشان را می لر در کافردالن -١٧٩

تکانی می کند و می رود.

ھ مر بھ توباند و بھ فرد نور عشق ھزاران توی جھالتھا و مکرھا وشیطنت ھا و بازیگریھای نفس را آشکار می ک -١٨٠این ی عظیم! وعذاب می نماید و بھ مثابھ قیامت صغرای کل سرنوشت است کھ یا بواسطھ توبھ پاک می شود و یا بواسطھ

است. نور عشق مردان حق ھزار چندان عمیقتر واقعھ تحت الشعاع

یس بیین و تقدتیھای زن مدرن انکار عشق مرد است و این انکار امروزه تحت عنوان فلسفھ فمینیزم یکی از ویژگ -١٨١ آشکارا شیطانی است. این فلسفھ در بلند مدت بھ ھمجنس گرائی می انجامد. ای فلسفھشده است کھ

ویت ھی الھی یابد و مظھر دیگران می بخشد تا ھوشق بخشش روح است بھ دیگران! عاشق روح خود را بھ ع -١٨٢

اگر حقوق عشق را ادا کند. حق گردد،

و اوحش را بھ راو را بنده و برده خود می سازد خداوند دوباره ،اشقی کھ از بابت روحی کھ بھ معشوق بخشیدهع -١٨٣بردگی وریوزگی را بھ ھرزگی و دو متجاوز کھ او هروحی افسرده و بخیل و شھوت بار ،ز معشوقشاباز می گرداند

ستمگران می کشاند. این عاقبت عشقی است کھ پس گرفتھ می شود.

Page 20: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

خود را در ظھر عشق الھی بر روی زمین ھستند حامالن ھوی اویند و مظاھر ھویت حق! اینان روحعارفان کھ م -١٨۴ زمین است در قرآن. امامت و وراثتمردم دمیده اند و مردمان بھ روحشان زنده اند. این معنای

کنند بدین دیدار می عگر عارفان با ھویت علوی جھان روبرو می شوند و پروردگارشان را بھ جمال باطن علی ا -۵٨١

الم ارض عوارث وی کرده است و لذا بوتراب ولروح خود را بھ جھان بخشیده است و جھان را ع عدلیل است کھ علی .نآاند بھ قول قر همستضعفینی قرار دارد کھ زمین را بھ ارث برد آن شده است. او در رأس

و .خیر آوردھر قدرتی در جھان را بھ تس» یا علی«علی و با گفتن یک توان بھ عشق بھ این دلیل است کھ می -١٨۶

ھ اقتدار ب ربوطو ھمھ افسانھ ھای حیرت آور مبھ ھمین قدرت است کھ آتش دوزخ نمی تواند محب علی را بسوزاند. خشیده بی روح کرده است یعن الھی علی در جھان برخاستھ از این حقیقت است کھ علی جھان را بھ روح خود تسخیر

است. و ھرچیزی تحت فرمان صاحب روح خویش است. . این حضورنامیده اند (کائنات) ر خد ا در عالم ارضرا دست خدا، چشم خدا، شیر خدا، و نو عاینست کھ علی -٧٨١

جھانی روح علی است.

و حیران اتھدھ این دست و چشم و شیر و بلکھ اژدھای الھی را دیده ام و عمریست کھ در این مشابنده بھ عین -١٨٨مردم از زبان ھداشت ک شیعی مطابقت -متفکرم. و تا مدتھا این مشاھدات کھ با برخی از اساطیر و افسانھ ھای ایرانی

نمود امعقول میل و نباورش برای من بعنوان یک روشنفکر خردگرا سخت و ثقی ،از جملھ مادر بزرگم)ی شنیده بودم (ام نگاه کردم و آ عتماداتا اینکھ این بت و تابوی خردگرایی احمقانھ را در خود شکستم و بھ چشم و وجدان و ایمان خود

روشنفکری را عین تاریک فکری یافتم.

ھ کسپیده زد بودم کھ صبح سحر رسید و پیش در زادگاه اشراقی ام دازگاره شبی نورانی را بھ صبح بردهسالھا -١٨٩د صدمتر بو تعقل بھ وسپشت بام کلبھ ام کھ الابر بلم انشستم کھ بناگاه در مقآب لب جویبر برای وضو بیرون رفتم و

ود و ه و منور بیر سیاق کوه می کشید. چوندامنھ دمش بھ ه و ھنوز عمده داژدھایی دیدم لمیده کھ کل پشت بام را پوشانیھ بھ من یدم کدی عظیم تچشم او محبت و امنی درمی درخشید. کھ بھ یک آن از وحشت احساس مرگ کردم کھ ھمان حال

یان انبوھیمدر و ست کھ مرا حراست می کند در آن تنھایی کوھستاناالقاء شد و بھ یقین دانستم کھ حضوری از علی بر حسب ند. بعدھابران از دشمنان قسم خورده کھ در آن حوالی می زیستند و ھر روز دسیسھ ای می کردند تا مرا از آنجا

. م بوده استھ علی عدر لغت عرب نام یک اژدھای افسانھ ای است و از القاب ویژه » ومھی «اتفاق در کتابی دیدم کھ

ایقی واجھ با حقمتی دین موروثی خود را انکار نموده بودم اینک ت مبارزه کرده بودم و حاخرافبنده کھ عمری با -١٩٠وام شده ھ عص قمی شدم کھ برخی از آنان موضوع باورھای خرافی مردمان است آنھم چھ اسرار عظیمی کھ تبدیل بھ

ا آنرا تھاده شده یعھ ناھل معرفت بھ ود است. بتدریج دانستم کھ حتی در خرافات و افسانھ ھای مردمی ھم حقایقی برای دا دارو معرفت و بصیرت چھ بمن این قدرتآنور ھدایت خلق نمایند. و نن بزدایند و آریخ از ابکاوند و بیابند و غبار ت

کھ از افسانھ ھا، حقایق ناب دریابم نیز عشق علی بود.

سمان را آ سقفقت اذان مغرب دیدم کھ بال کشید و نده حتی سیمرغ افسانھ ای را بر پشت بام خانھ ام بھ وب -١٩١ستی ام ھیام تمام ار آن دشکافت و رفت و صدای بالھایش از فرط زیبایی قلبم را پاره کرد. او براستی جبرئیل امین بود.

ده دستش خور بواسطھ لقمھ نانی کھ از گفت بود و ذرات جانم شبانھ روز علی علی می عغرق و مست در عشق علی ان کھ ز آن زماسحری کھ از فرط ضعف احساس مرگ داشتم و ھیچ چیزی از گلویم پائین نمی رفت. صبح م بھ وقت بود

ھم مرا دوست دارد انسانی دگر شدم و دیگر از ھیچ چیزی نمی ھراسیدم. عدانستم علی م بھ یافتم آنھ ستم و علی راجرا از راه تاریخ نیافتم بلکھ در جغرافیای جانم یافتم. من خدای را می عمن علی -٢٩١

عینھ و در بیداری و بھ جسم و ھیکل نوری!

نمی سوختھ باشدنر کھ علی را از دل صدا کند دیدار می کند. ولی تا دل بھ اندازه کافی برای عشق ھبخدا سوگند -١٩٣ده فراق کشی باشی و بیکس شده باشی و زخم خورده صدا کند. یعنی زبانش نمی چرخد. باید آنقدر تنھا وتواند علی را

.صدایت را بھ گوش او برسانیو باشی و خالصھ اندکی علی وار شده باشی تا صدایت را بشنود ست . قلھ قاف آن ا علی، ھویت ھرکسی است کھ برای عشق و عدالت بنالد و علیین درجات دارد کھ علی ع -۴٩١

Page 21: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

ا انسان در اشد. عشق، خلوص ایمان است. تپرخی از ایمانھا، بیشتر از چھار عمل اصلی جواب نمی دھد و می ب -١٩۵ ر کافرالبتھ اگ می شودنرادیکالی بھ ریشھ تعداد نفس ھائی کھ کشیده و من ھائی کھ گفتھ قرار نگیرد ایمانش، عشق زیر

دم کھ ضعی بودرست در لحظھ کافر مطلق شدن است کھ عاشق می شود. و من در چنین ونگردد کھ گاه چھ بسا مطلق علی را دیدم یعنی علی بھ دادم رسید.

ی مولوی و بود کھ یک لحظھ مانده بود بھ کافر مطلق شدن کھ صبح سحر ١٣۶٧ورم بھ گمانم سال بھ یاد می آ -١٩۶

یرزالی پشمس مولوی چون سلطانی با تاجی بر تخت نشستھ و شمس را دیدم کھ در مقابل رویم نشستھ اند در ھوا. خندی زد ود کھ لببلند کرد کھ قرص ماھی بو سر بھ زیر داشت کھ بناگاه سرآسمان جل در پای تخت او چرت می زد و

لی رخ عید و از شکاف لبانش آن ماه دو شقھ شد و نیمی بھ غرب رفت و نیمھ دیگر بھ شرق. و آن صحنھ محو گردد و غرق فجر شود. دانستم کھ درست است کھ شق القمر و نبأ عظیم ھمان علی است. با دیدنش چیزی در مغزم مننم

انستم ولی کان نمی دز کودخون شدم. از جمالش تا آنجا کھ بھ یادم مانده بود تمثالی کشیدم در حالیکھ از نقاشی بیشتر اقاش کرد بناگاه ن ھ مراک! و این عشق بود یبلکھ جام اولیاء نما آن تمثال در تمام عمرم جام جھان نمای من بوده است و

شق بود م . این عر کردالھی را دیدا ءفقط برای کشیدن آن تمثال و ھمین! در این تمثال من چھارده معصوم و ھمھ انبیاحیرت این واقعھ در. را کشید شآفرید. در واقع خود علی بود کھ در دستانم تمثال خود یکھ از کاغذ و قلم چنان جادوی

می ود ھم فخرودن خو اولیای الھی است. زان پس از شیعھ ب ھ علی نور باطن و ھویت ھمھ انبیاءآور بھ عینھ دیدم ک کردم و ھم شرم.

لوی و رفان سنی ھم علوی ھستند چون موایعھ مذھب عشق است و مابقی اھل تسنن ھستند. ھرچند کھ ھمھ عش -١٩٧

ابن عربی.

گند می شوق را ھم بھو مع آنکھ عشق علی ندارد عاشقی نمی داند و ھمواره در عشق خودش را بھ گند می کشد -١٩٨ کشاند.

ھ زبان دیگر عاشقیت، علویت است و الغیر! ب -١٩٩

دگی کند ر خالف علی زنباقل یک رگ حیاتش علوی باشد عالی می شود. و اگر علی علی گوید و عاشقی کھ ال -٢٠٠ ذلیل می شود و رسوای زمانھ! علیل و

ا از عشق و علویت دارد ؟ آنانکھ علی را نمی شناسند آی عی ممکن است بپرسید کھ عاشقیت چھ ربطی بھ عل -٢٠١

محرومند؟

یشھ پسی کھ در جمال معشوق خود جلوه ای از جمال حق می بیند پس عصمت و غیرت و عدالت عاشق یعنی ک -٢٠٢ند مکر می ک یانت و. پس کسی کھ در عشق زنا و خرا بداند چھ نداند زیرا فطرت آدمی می داندمی کند چھ این فلسفھ

ی او ست ولاعاشق نیست بلکھ شھوت باره ای بیمار و مجنون است کھ نوری از عشق او را دیوانھ و رسوا کرده عاشق نیست. این بدان!

م این تجلی ھ لی علی است و جمالجنور این ت ،ت تجلیوق است در درجااگر عشق قلمرو تجلی جمال حق از معش -٢٠٣

دگارش ور پرورنعالم خاک) را بھ کھ ارض ( . آن کسیکھ قبال ذکرش رفت پرتوی از نور حقیقت علی است بھ دلیلی مشعشع نمود علی بود پس عاشق شدن علوی شدن است.

ا مدتھا بھ سانی قادر بھ جماع با معشوق نیست و زفاف تآبھ سی کھ عاشق شود و با معشوق خود ازدواج کند ک -٢٠۴

طول می انجامد تا چھ رسد بھ زنا.

وح است. و رماع. پس اگر جماع، ازدواج نباشد بمعنای سرقت جیا و مبادلھ روح یا بواسطھ عشق انجام می شود -٢٠۵ و جرم و گناه و عذاب حاصل از آن! اینست معنای زنا

ت و مبادلھ و جنبش روح است. قیخال در عشق شناسی حاصل می آید زیرا عشق قلمروعلم روح فقط -٢٠۶

Page 22: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

شق حاصل ععرفان علم روح است کھ در جریان .لذا علم روح و روان شناسی حقیقی جز در نزد عارفان نیست و -٢٠٧ می شود.

ا ربیای الھی انھ است و لذا ما انحی نیز در جریان انتقال و القای روح ممکن می شود و لذا واقعھ ای عاشقو -٢٠٨

این ی کردند ومالمھ نخستین و بزرگترین عشاق تاریخ و بلکھ بانیان عشق می دانیم کھ با محبوب خود یعنی خداوند مک است. این ن عشقمکالمھ ھمان جریان القای روح و پیدایش عشق است و لذا شب قدر نیز شب وقوع برترین و کاملتری

بدان! .ی استعشق عرفان وقوع خستینننخستین انسان در تاریخ است کھ مرید داشت زیرا عاشق داشت. و این ععلی -٩٢٠

زد ادش می ساده مرو مرید کسی است کھ از مرادش روح یافتھ است و روح کھ ھمان قدرت اراده است مرید را مظھر ارامھ ھست و لذا احانی لی بانی ارادت عرفانی و روتا آنجا کھ اراده مراد در حال وقوعش در مرید بھ فعل می آید. و ع

ید: نا می گوھ موالرفان و مرادان علی وارند. و اینست کامریدان در تاریخ علوی ھستند و مرید علی ھستند و ھمھ ع شمس الحق تبریز کھ بنمود علی بود!

رفانی می است و واقعھ ای علوی است و بیان ارادت ع مراد و مریدمصداق و معنای حقیقت رابطھ شق القمر -٢١٠

باشد کھ ھمان رابطھ امام و مأموم است.

شق، بازی ومعاصی و مظالم بشری بھ چند دستھ کلی در رابطھ با عشق تقسیم می شوند: انکار ع کل گناھان و -٢١١ایی عشق زان نھامت کبراست زیرا میدر قی مکر و تجارت با عشق و عداوت با عشق. و این آخرین حساب و کتاب بشر

گان من ی بندااست. اینان محکومان عشقند و مابقی بشر یعنی عاشقان با ھر گناھی بخشوده می شوند کھ فرمود: نیز ما عاشقانو ا –قرآن .(پرستندگان و عاشقان) کھ بخود اسراف وستم کرده اید خداوند کل گناھان شما را می بخشد

داوت با عکر و ھمھ گناھان و مظالم ھم در رابطھ با اینان انجام شده است در انکار و م دارای شفاعت ھستند وق خود بھ عش این ستمگران راعشقشان. و از آنجا کھ عشق اینان موجب ارتکاب دیگران بھ گناه و ستم شده است

شفاعت می کنند و باالخره جملھ خالیق بخشوده می شوند بھ رحمت مطلقھ عشق!

شق جز مکر با ع کفری جز انکار عشق خدا نسبت بخود نیست و ستمی جز عداوت با این عشق نیست و مکری -٢١٢ نیست. پس ھمھ گناھان بشری از شقاوت او نسبت بخویشتن است کھ عین حماقت اوست.

فت نفر از ھرجھ و مقام کلی است در انسان کھ از عشق ناسوتی تا عشق ھاھوتی باال می رود کھ دعشق را ھفت -٢١٣

قشعشق نوحی، ع ،)آدم ابوالبشر: عشق آدمی (ھادی این ھفت درجھ از عشقندر و بانی و آنھا تا پایان تاریخ، مظھھفت ابراھیمی، عشق موسوی، عشق عیسوی، عشق محمدی و عشق علوی. و این ھمان ھفت شھر یا ھفت وادی و

مد بتھ عشق محوحیانی و با واسطھ فرشتھ است کھ السلسلھ مراتب عشق صتا محمد عمقام عشق است. کھ عشق آدم شق عتر است و و بر در نھایت بھ لقاء هللا می انجامد ولی بواسطھ و یاری جبرائیل. ولی عشق علی دارای ھویتی دگر

ھاھوتی ھ عشقبیواسطھ است یعنی عشق عرفانی! و لذا در عصر ختم نبوت فقط عشق علوی منجر بھ ھدایت می شود ک ست. ارض، علوی الم اعبا جمال ھاھوتی و احدی پروردگار از آسمان ھفتم در عالم خاک است. و لذا خداوند در و دیدار

م ارض و لھم در عا عار کرد علی دمان ھفتم بھ صورت علی دیدر معراجش خداوند را در آس صاز آنجا کھ محمد -۴١٢

رد ا دیدار کمالی رجدیدار کرد. یعنی علی بر روی زمین ھمان بدون معراج، خداوند را بھمان جمال محمدی در معراجش کھ محمد در آسمان ھفتم .

ار. را محمد و حمد و علی نور باطن یکدیگرند محمد، خدای را علی وار دیدار نمود و علی ھم خدایماز آنجا کھ -٢١۵

را بھ جمال خویشتن.لی ع –خدای علی را دیدار کردم و عاقبت خدای محمد ھم و من ھم خدای محمد و

–دای محمد خورشید. و خ یدای علی را از طلوع ماه و از نور آن، خدای محمد را از طلوع خورشید و بھ ضیاخ -٢١۶ی بود اای صادقھ ق رؤیعلی را در واقعھ کسوف کامل یعنی اتحاد ماه و خورشید بھ جمال خویشتن دیدار کردم. و این تحق

یک تشکیل وت ار گرفدیده بودم کھ ماه و خورشید در ھم شدند و ماه در قلب خورشید قرکھ چند سال قبل از این کسوف انگشتری را داد و من در خواب آن انگشتری را وجود خودم می دانستم.

بلکھ بسیار کھ بھ سرعت نور برسد نور می شود. محمد ھم با سرعت نور و ءطبق قانون نسبیت انیشتن ھر شی -٢١٧

از اقطار ھستی خروج کند و بلکھ از قلمرو زمان فرا رود تا در آسمان ھفتم با پروردگارش دیدار سریعتر از آن توانست

Page 23: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

در المکان و بی زمان. او نھ تنھا نور شد کھ خود عین زمان شد ھمانطور کھ خود می فرماید و در دعایش می ،نماید ین واقعھ الھی و متألھ شدن است. و ا» پروردگارا مرا نور گردان«طلبد کھ

اظ وجودی عاد عالم وجود است و بھ لحاظ علمی ھم اولین و آخرین انرژی است. پس محمد بھ لحمنور مبدأ و -٢١٨

ودی خود ان بخن و زماجود نوری پروردگارش را دیدار کند. و این معراج بھ فراسوی مکوتأویل گردید کھ توانست خاکی وبیعی طت و نور شدن ھمان صعود و عروج نمودن است. واینکھ چگونھ دوباره بھ کالبد مستلزم نور شدن اس

ایھ نبودهرای سم کھ حضرت رسول پس از معراجش دانیشت امری قابل تعقل علمی نیست فقط ھمین قدر می داگخود بازیش از دارد ب عرفانی کھ بی تردید ریشھ در احادیث نبوی یدعا است و این آشکارا بیان ھیکل نوری است. واین

ھرکسی دعای خاص خود رسول برای موجودیت نوری اش بوده است کھ: خدایا رزق مرا نور گردان!

نور و، نور عقل ور ایماننی ھستند زیرا فقط نور جاودانھ است. اھیم و مقامات جاودانھ، نورفھمھ پدیده ھا و م -٢١٩ت سرمدی اس ابدی و –ی لن و احادیث مکررا ذکر شده اند و از جملھ خود خداوند کھ وجود ازآھم در قرعشق و امثال

نور است. درک و دیدار موجودی جاودانھ و نوری مستلزم جاودانھ و نوری شدن است.

ل ق! و تأویور عشن دین و ور ازلی آفرید: نور عقل، نورندر حدیث قدسی آمده کھ خداوند جھان ھستی را از سھ -٢٢٠موده نشق کامل مظھر عقل کل و ھم دین کل و کامل و ھم عھم بھ نوریت وجود است کھ او را صوجود پیامبر اکرم

یشق را براین و عخلق، کل عقل و د نسپس رجعت بھ کالبد مادی در میاو است. در واقع او با این تأویل و معراجشر محبوب ادق بھ دینید عش. ولی آن قدرتی کھ او را بھ این تأویل ازلی رسادنموورد و لذا نبوت را ختم آ غانمبشر بھ ار

ت بھ سوی ن و ازلیسمان. ولی از سمت آسماآبھ نزمیسمت بود. یعنی عقل کل و دین کامل ھم معلول این عشق است از لویت با نور عقل است ھمانطور کھ در حدیث قدسی مذکور است. وزمین این ا

فت و خالامر نظر می کند مربوط بھ جلب سائلی کھ بھ صورت انواع تناقضات آشکار در این کتابیکی از م -٢٢١

ست و اعشق جایگزینی است کھ بصورت منطق دیالکتیکی خودنمایی می کند کھ وجھی از این واقعھ کھ ھمان اساسست لوق آدم اوا مخمربوط بھ حقایق تکوینی و تشریعی است. مثال در خلقت تکوینی و ازلی، ح ،تناقض نمایی می کند

وباره عقل قض درتنا اینولی در خلقت تشریعی و تاریخی این آدم است کھ از بطن حوا زائیده می شود. ھمانطور کھ ینیم و با آخر می قصد ربدأ راھی بنگریم معشق ھم بھ نظر می آید کھ در حقیقت تناقض نیست ھمانطور کھ مثال اگر از م

ر کھ در بی ھمانطونیا تناقض را اگر از مقصد بنگریم، مبدأ را آخر می یابیم. این نکتھ را دریاب تا حقایق بزرگ خلقتھ انند کدی من خرد گویند کھ در این کتاب تناقض بسیار است در حالیکھ صاحبا ن کریم ھم آمده است کھ: برخی میآقر احدی است. ر وما

ا یر گرفتن و منور شدن و نور شدن دو امر کامال متفاوت است، منور شدن یعنی در روشنایی قرا این بدان کھ -٢٢٢

ند ولی مل نورجودی است. مؤمنان طبق قول قرآن جملھ منور و حاوحامل نور یا چراغی بودن. ولی نور شدن امری است. مورد درجات نور ھم دخیلدو کھ البتھ در این ھر مخلصین و اولیای الھی تبدیل بھ نور شده اند

شق است د بھ قلمرو نور و روشنایی ھمان عوس دانستیم کھ در عالم ارض کھ عرصھ خالفت آدم است راه ورپ -٢٢٣

است و خلیفھ عشق است کھ اساس موجودیت انسان است. یعنی انسان ھمینکھ ھست عاشق است زیرازیرا خالفت ھمان قوه بھ شدن از عشق و عاشق کاشفھمدرک و آید یعنی معرفت نفس قلمرو دکافیست کھ نظر بھ ھستی خود نماید و بخو

ھ وجود یست کفعل است. ولی این رویکرد بخویشتن نیز امری عظیم است و جز بھ قدرت عشق و بھ نور عشق ممکن نانی بی زم وآسمانی و المکانی ،دید صاحبش قرار گیرد. و این نور عشق محمدی است. ولی عشق محمدی معرضدر

ستم ھنھ علم ن مدیم«کھ عاست پس در دسترس اھالی ارض و مبتالیان بھ خاک نیست اال از درب وجود و عشق علی است. درب آن دینھ عشق ھستم و علیو می توان این سخن رسول را بیانی خاکی نمود کھ من م» درب آن است و علی

در زمان ن! زیرا علی پدر خاکیان است و محمد ھم پطی االرض می کند و محمد ھم طی الزما عاینست کھ علی -۴٢٢

ی ده است ولیدار کر، خداوند را از روی زمین و در عالم خاک د عاست و از زمین می توان بھ زمان رسید. زیرا علی اند. ات کردهاز آسمان و از ورای زمان دیدار کرده است و ھر دو خدای عرش اعلی را مالق، خداوند را صمحمد

می علی روبرو -د زمین و زمان را متحد و یگانھ سازیم کھ عین واقعیت ھستی است با حقیقت محمگر حال ا -٢٢۵

است. و بیھوده نیست کھ بھ نقل امامان شیعھ ذکر اعالی space-time یا مکان –شویم کھ ھمان حقیقت زمان است کھ تجسم انسانی آن وجود مبارک امام زمان است کھ وارث کل زمین » یا محمد یا علی«شیعیان در آخر الزمان

Page 24: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٤

انسان کامل و مطلق کھ خود خودش است یعنی مظھر ھویت احدی پروردگار است و فردیت و است و صاحب زمان عالم ارض است. خداوند در

ی ولخست تجلی عنصف دیدار سھ گانھ اینجانب از تجلیات پروردگار ھم مفھوم تر می آید. زیرا بنده وحال با این -٢٢۶

ھی دامنھ کو ماه بر او را در قرآن در لحظھ طلوع ماه بھ وقت غروب و تحت الشعاع نور» علی«خداوند یعنی مظھر اسم مسنی مظھر اند یعردم در حین راه پیمایی بھ سوی دازگاره. ولی تجلی محمدی خداودر تنگھ ورودی دازگاره دیدار کنی آسما -یینمال زمشھر). ولی ج در سنگسر (مھدی فتاب و از آسمان قبلھ دیدار کردمحمید و محمود را بھ وقت طلوع آ

ف ترین کسو ی مدتعلی خداوند را کھ مظھر اسم علی الحمید بود در مشھد مقدس در روز بزرگترین و طوالن -یا محمدایش بر ھ پاھکدیدار کردم مد حدود ساعت ھشت صبح بھ صورت و ھیبت کامل خودودوران کھ مرکزش در خراسان ھم ب

وست غنی ست و ارا زمین و آسمانھا او«ت. زمین بود و ماه و خورشید کھ یکی شده بود چون تاجی بر سرش قرار داشدار در ھر دو دی و - قرآن .»و از شب تا توانی بیدار بمان تا شاید خدایت تو را مقامی محمود عطا نماید« -» و حمید

سوف بزرگ آن ک لقای الھی شدم و در ناب رفتن شاھد آومحمدی و حمیدی شب تا صبح بیدار بودم و قبل از بھ رختخ م. دخود را دی مقام محمودی

علوی مقام الساعھ وجود شاھد را در پروردگارش متجلی می –آسمانی و محمدی –ھ جمال زمینی کو این بدان -٢٢٧

واست علی مد و عکھ جمع کماالت مح عجسازد و این کمال از گوھره امامت حی و حاضر است و متصل بھ امام زمان و امامت نبوت ذکر یا محمد یا علی ھم حضرت ایشان را مخاطب می سازد و راه بھ سوی او می نماید. و این وحدت

است و کمال مطلق عشق کھ ھر دو روی مھر و قھر را داراست یعنی محمدی و علوی را.

حنت و ممزد و منت و سراسر ین بدان کھ عشق من بھ محمد و علی و لقای الھی اجر عمری عشق و خدمت بیا -٢٢٨ مالمت بود بھ مردم .

ھای مردم شبانھ روزی در احوال و امراض و فالکت و تحقیق کمت و عرفان من نیز اجر عمری تفکر و تأملح -٢٢٩

بوده است بھ قصد خدمت بھ آنان و رفع بدبختی ایشان!

جاه ری مھمل و عبث است و یک بولھوسی وبرای عشق ام عرفان برای عرفان و عشق ،یعنی علم برای علم -٢٣٠ی انیت. یعند انساجر عشق بھ انسان است و در و طلبی و ماجراجوئی متافیزیکی است. کل عقل و دین و عرفان معلول

سوء و نھ اننعشق بھ مردم است جھت خدمت بھ آل عشق بھ معرفت و توفیق تقوای الھی و اخالص در دین ھم حاص ز. یق کننده این ادعاست و زندگی ھمھ عارفان نیدسرگذشت انبیای الھی ھم تصده از آنان. کل ااستف

م بسیار شد عرفانی ادر بھبود زندگی و ر تانطالعھ آثارم«مھ ای داده بود کھ م بھ بنده نایکی از خوانندگان آثار -٢٣١

ین ھ شما بدببنسبت وغیبی خود نوشتھ اید بکلی حالم را خراب مکاشفات و مشاھداتولی آنجائی کھ از است مؤثر بوده یه ام. ولشنیده و درباره اش بسیار تأمل کرد مستقیمو غیر ماین ادعا را از بسیاری مستقی » .ساخت و.. بایستی قاعدتا

ن مشاھدات جائی کھ ایاز آن . ولی بھ تجربھ عینی دریافتم کھنھ اینکھ شک و بدبینی پدید آورد بیفزاید و بر ایمان عرفانیدچار وعی نا بھ و مکاشفات حجت ھایی غیر قابل انکار و تفسیرند پیروان عرفانھای تخیلی و شاعرانھ و تخدیری ر

البتھ تا »ا ھستممن ھم عین شم« :. زیرا بسیاری برایم نامھ داده اند کھ اس پوچی و نومیدی معرفتی می سازداحسسد یک بینات نر یات ومجاھدات دینی و عرفانی اگر بھ مکاشفات و آ افلسفھ بافی است. زیر حرف و کھ مربوط بھ ئینجاآ

یمان اھ بھ نور کت است بھ ادامھ راه نیست زیرا این راھی در ظلما درآدمی قا حجت ھاجای کار می لنگد زیرا بدون این طی می شود.

ج است کھ کوراسیون برای زندگی مادی و فاسقانھ رایسیاری بر این پندارند کھ عرفان یک نوعی چاشنی و دب -٢٣٢

د دگی می شولی زنکبتوان گند و بیھودگی آنرا پنھان داشت. و آنجا کھ سخن از ھجرت و توبھ نصوح و تبدیل و تحول ھمھ فرصت طلبان و منافقان عرفانی، شک می کنند و بدبین می شوند و انکار می کنند.

نطور کھ دیس و توجیھ فسق و زناکاری است. ھماقت ھای عرفان نما، تاز دجالی عشق عرفانی برای بسیاری -٢٣٣

ی است. کھی عملبدیس تناقضات بین علم و عمل و اعتقاد و قمکتب وحدت وجود و منطق دیالکتیکی آن برای بسیاری تع بھ یرخیلی س ان رانافقمن نوع سوء استفاده ھم از کرامات معارف توحیدی و عاشقانھ است کھ فرصت طلبان و یالبتھ ا

یار زندگی بس هگوھر اگر اھل باشند. بھرحال عشق عرفانی ،غایت تباھی می رساند و امکان توبھ و رجعت پدید می آورد ی راماند.ق را مانرژی حیات را بسیج می کند و اینست کھ اھل شرک و نفال شدید و عمیق و تمام و کمال است کھ ک

Page 25: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٥

ون بکشد. بی تفاوت بماند و گلیم خودش را از آب بیر می مردق باشد و بھ بدبختی ھاآدمی نمی تواند عاش -٢٣۴

ست. دمی نمی تواند اھل عرفان باشد و درد دین نداشتھ باشد زیرا دین فطرت زندگانی اآھمانطور کھ -٢٣۵

قل و اند یا بی عمردمان دو دستھ «وزی شاعری عرب در نزد حضرت رسول شعری بھ این مضمون خواند کھ: ر -٢٣۶د و دین ھ دین رسیبتوان کھ پیامبر اعتراض کرد و فرمود : بخدا کھ جز از راه عقل نمی» دین دارند و یا عاقل و بی دین

دار جاھل نداریم.

ی است و اعر عرب ھمچون بسیاری از مردمان عصر ما، خرافھ و جانمازآب کشی مترادف دین داردر نظر آن ش -٢٣٧ یات ھم میریاض دات است. بلکھامترادف با عقل. حال آنکھ نھ عقل، ریاضیات است و نھ دین ھم عب حساب پرستی ھم

دات ھم می تواند در خدمت دین باشد و یا نباشد. اتواند در خدمت عقل باشد یا نباشد و عب

ایده آلی اقتصادی وضع و حاظ رفاهلز اکی درد دل می کرد کھ: من و زنم عاشق یکدیگر بودیم تا زمانیکھ ی -٢٣٨رد اورنت ھم اینت و ماھوارهیزیون سینمایی و وتل کھ نداشتیم. ولی ھنگامیکھ ماشین خریدیم کمر عشق ما شکست. وقتی

ید. ھ طالق کشبکار زندگی ما شد عشق ما تمام شد. یک سفر ھم کھ بھ اروپا رفتیم عشق تبدیل بھ نفرت و عداوت شد و

رباره ست ولی ھیچکس دادرد دل بسیاری از مردمان جھان است و یک معضلھ و درد مشترک بشریت مدرن نای -٢٣٩ی دمھا بآر ین جوااش نھ جدا می اندیشد و نھ با صدای بلند حرف می زند. و حداکثر تحلیلی کھ می شود اینست کھ

کل بشریت بی ظرفیت است. کھ ت ھستند پس باید گفت یظرف

دا خفران و از لوم و فنون مدرن در دست کاعبسیاری از ایدئولوگھای جھان اسالم بر این ادعا ھستند کھ امروزه -٢۴٠وژی ای ایدئولپن یک ت کھ جھان را بھ فساد کشیده و نسل بشر را تھدید می کند. در کشور ما نیز این سخسبی خبران ا

ر ھم ھست.ھ بدتکا وضع حتی اندکی ھم بھتر نیست است ولی اینان نمی نگرند کھ در جامعھ و حکومت دینی ما پس چرر دظ فرھنگی ھ لحابزیرا تھران کھ حدود یک چھارم ملت را در خود جای داده ھم از لحاظ محیط زیست و آلودگی و ھم

بی خبر و ز خداارأس شھرھای فاسد و آلوده و خطرناک جھان قرار دارد. پس مسئلھ از کجاست؟ آیا دولت و ملت ما ؟ب و مستکبر استالمذھ

کفرند یعنی نسبت بھ انسان و انسانیت کافرم کھ علوم و فنون مدرن ذاتنیمگر اینکھ ادعا ک -٢۴١ رحمانھ د زیرا بینا

از عشق و محبت بیگانھ اند. از فر و مندانی کادانش صاحبان و کاشفان خود را بھ مھلکھ نابودی می کشانند و مطلقا .دیھی است بلی و یک قاعده عق نونی غیر از صفاتشان صادر نمی شود و اینعلوم و ف مشرک و منافق و ظالم و فاسق،

آید. برون نمی شقانھسخن و رفتاری مؤمنانھ تولید نمی شود و از انسانی شقی، عملی عا ،ھمانطور کھ از انسانی کافر

کھ افرانھ استکیلیستی و احمقانھ و ه نیھدیدوری خود یک پانابراین علم و فن بیطرف و خنثی نداریم و چنین بب -٢۴٢لم عافرانھ و کعلم ف و بازیچھ صاحبش پنداریم . مگر اینکھ بھراز مقدس ترین ارکان ھستی است امری بیط علم را کھ

مؤمنانھ باور داشتھ باشیم ھمانطور کھ بھ اندیشھ و حکمت کافرانھ و مؤمنانھ باور داریم.

ختیارند، اسیاری از انسانھای مخلوق خدا، نسبت بھ خدای، کافرند چون صاحب ھ بکحقیقت اینست کھ ھمانطور -٢۴٣ بسیاری از علوم و فنون بشری ھم کافر و ظالم و فاسق ھستند و ضد انسان.

ز عشق ؟ میزانی جی توان فرق علوم و فنون انسانی و ضد انسانی یا کافرانھ و مؤمنانھ را پیدا کردحال چگونھ م -٢۴۴

ند و علومارا ھستدکافر و مؤمن بودن علوم و فنون را تشخیص انسانھا! فقط عاشقان ھستند کھ میزان نیست، عشق بھ فنون ضد انسانی را از حامی انسان، تشخیص می دھند. این بدان! و

غی عنای لغت بشقی نامیده شده است کھ م علم بخیل و در قرآن کریم ھمان علم کافرانھ است آشکارا کھ علم بغی -٢۴۵ است.

ند و لیم شده استکران و علمای اسالمی کھ در قبال علوم و فنون بغی غربی تا این حد کیش و مات و عجبا از متف -٢۴۶

ی داند ھی مای الاولی آنرا وحی منزل می نامند ھمچون مرحوم مطھری کھ علوم و فنون مدرن را ھمان علم لدنی انبیاء وانھ و ھم وف زممرحوم کھ ھم عالم شریعت و ھم فیلس نمروزه در دسترس عامھ بشری قرار گرفتھ است. وقتی ایا کھ

ان شناسی است اینگونھ می اندیشد وای بر دیگران. ھروشنفکر عارف مشرب و ج

Page 26: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٦

درک و ھ اساس فرقانان کم فرقان است کھ اساس قرآن است. و بددم تشخیص علم بغی از علم رشد ھمان عدع -٢۴٧ر عشق ست دا لفھم و تشخیص محبت از شقاوت است و عشق از فسق. و این نور برخاستھ از قلمرو فراق محبوب از

اشند. بباطل می حق و در فراق یارند و خود آن موی فرق بین ھبھ او. یعنی این فرقان فقط در نزد عارفان عاشق است ک

ھ در عصر ماپس باید گفت ک» د بھ متقین از نزد خودش فرقان عطا می کندخداون«اید خداوند در کتابش می فرم -٢۴٨م و علم ی می باشین علمت و انزوای آنان ھستیم کھ فاقد فرقالقین و یا عزتدر جھان اسالم دچار قحطی تقوا و نابودی م

ی زنیم. انو مزساس حقارت می کنیم و بر آستانھ تکنولوژی حفرقان. و لذا اینگونھ در قبال تمدن بغی و کافر ا

ق و افر ساس ھمھ تقواھا تقوای عشق است یعنی رعایت حقوق عشق در قبال معشوق. یعنی رعایتو بدان کھ ا -٢۴٩ فرق بین عاشق و معشوق آنگونھ کھ قبال ذکرشان رفت.

ا رعایت ده است پس فرقان ھم از میان رفتھ است زیرون فراق در عشق اینقدر بی ارزش و بلکھ ضد ارزش شچ -٢۵٠

یی ھستھ مرکزی ھر تقوایی است. وشاتقوای عشق و عصمت عشق و والیت عشق در زن

کتسابی وا دنی است و نھلان علم آن متقینی کھ از نزد خدا بھ نور فرقان می رسند متقین عشقند و فرق یعنی -٢۵١ مدرسھ ای ھمچون فقھ!

کنند و بھ ناشویی را رعایت نمیزبدان معناست کھ حتی علمای دینی و مراجع ما ھم اکثرا حقوق عشق در این -٢۵٢

ون تی روحانیحدیم و شزنانشان ھستند وگرنھ دچار قحطی فرقان نمی و در والیت ی شده اندزبان امروزین دچار زن ذلیلساس فقھ اارکان و دیل بھنمی گشتند و این علوم و فنون تبما در قبال علوم و فنون حاکم بر جھان اینقدر تسلیم و خاشع

نی یع دیدند ن نمیزعیب آنرا بی حجابی او اجتھادشان نمی شد و کل ھنرشان تقدیس شرعی تمدن غرب نمی گردید و تنھ واق نده نفاعھ دھو لذا حجاب اجباری عین نماز اجباری است کھ اشتنھا حسن آنرا! زیرا حجاب اساس عبادت زن است

فحشای پنھان است.

یزی از چیزین عاشق و معشوق را نداند و حقوق این رابطھ را نشناسد و رعایت نکند فرق ھیچ چبکسی کھ فرق -٢۵٣ دیگر را نمی داند.

کھ پائین تنھ اتی علم و فن شعبھ ای از مکتب اصالت زن یا فمینیزم است و این یعنی مکتب اصالتذمکتب اصالت -٢۵۴ این ھمان خصم وھمانطور کھ لیبرال دموکراسی شعبھ دیگری از این مکتب است. . sexism :می نامیم سکسیزمآنرا

قسم خورده عشق است . در این معانی بسیار بیندیش!

معنا ر قبال اصالت سکس! در ایندولوژیزم محصولی از سکسیزم و معلول الغای اصالت عشق است نیعنی تک -٢۵۵ بمان!

الیزم! کھ چرا تکنولوژیزم و پورنوگرافیزم دو پای مدرنیزم است و امپری فھم کننگر و ب -٢۵۶

یمی ھ ھزینھ عظانھ می شود از بابت این نمایش مؤمنانھ و قدیسانننی کھ با تھدید و تطمیع مردش در حجاب مؤمز -٢۵٧

مندانھ و نھ و آبرورمندابر گردن مردش می نھد و آن اینست کھ مرد باید تحت والیت زن قرار گیرد بطرزی البتھ بسیار ھننھدام این ا وارونھ! و این الغای حق الحقوق عشق زناشویی است و تبدیل عشق بھ فسق و سقوط دل در تنبان! و

تقواست و نابودی فرقان! این بدان!

و تبیین تماعی تنھا جنبش و تجلی عشق الھی از قلب توده ھاست و آن محصول تفسیر و تأویلانقالبات اج -٢۵٨ عاشقانھ دین و معنویت و عدالت است.

خاصھ در دین ی بھ حق نماید.کتابی کھ نور عشق را متجل تواند نور ھدایت و امامت قومی شود گاه یک کتاب می -٢۵٩

و حجتش کتاب اوست. همحمد کھ تنھا معجز

مامت را احافظ در طی قرون نقش ھدایت و چون فصوص الحکم ابن عربی، مثنوی مولوی یا غزلیاتھمکتابھایی -٢۶٠ ھمچون ناجی عمل کرده است. و ده استووھھای بشری ایفا نمرگ یبرا

.امامت چند کتاب از دکتر شریعتی و مطھری برپا شد وھدایت انقالب اسالمی ایران بھ -٢۶١

Page 27: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

اس عشق ساز عشق عرفانی است و اس خال بر عظمت تاریخی کتب در سرنوشت اقوام بشری درھدایت و امامت ب -٢۶٢

رھمیدن برتاشق فھ بشر را زنده و عمیعشقی است کھ از معرفت و کالم بر می خیزد و نفس ناطقھ و قوه فھ ،عرفانی ه. غیر وحقیقت ،تحت عنوان ھر معنائی اعم از عدالت، آزادی ،می سازد و وجود را عشق بھ تعالی می بخشد

قانھ البات عاشد. ھمھ انقنلغ و راسخ و نافذ می سازد و قلوب را احیاء می کامفاھیم را ب وعشق است کھ کلمات -٢۶٣ات ین انقالبزرگترد بیاز زبان خود و از خودش سخن می گوانقالبی اند. ولی آنگاه کھ عشق ھم ند و ھمھ عشق ھاتھس

و اعامھ کھ تصور ر خالفببھ ثمر می رسند. و این راه و روش انقالب جھانی امام زمان است یبھ صالحانھ ترین روش می دانند. را خونریز

د و چون شق نازل می شوبرای ھنگامی کھ ع ،ل دین و تقوا تمرین و آداب عشق ورزی است اگر از صدق باشدک -٢۶۴

و این درجھ باید.نازل شد بھمراھش نور فرقان است یعنی آن نور تشخیص بین حق و باطل و راست و دروغ و باید و ننداده ش نوریو آنرا کھ خدای«مل نور عقل است. ای از نور عقل و فقھ است. پس عشق نھ تنھا جنون نیست کھ حا

–قرآن .»نوری ندارد

ای دگر از این نور علم نیز ھمچون نور فرقان شاخھ –قرآن .»قین را از نزد خودش علم می بخشدخداوند مت « -٢۶۵لم لدنی عنی عیاز نزد خودش نوری می دھد این از نزد خدا عین از نزد خویشتن است دی خداونقتنور عشق است. و

ای از ھ درجھقلبش خدایش را بمتقی است و ھمان علم من عندی است چرا کھ خدای در درجھ ای از تجلی در قلب ھد. قین القاء می کند و تعلیم می د، در برگرفتھ است. پس خداوند علمش و فرقانش را در دل مت عشق

ی ی ویژه الھداده ھاز عنی علم و فرقان و حکمت و عرفان و قرآن و یقین و فقھ و کتاب جملھ در قرآن کریم ای -٢۶۶

ی ل بنده نمدی در ذکور است و این داده ھای خاص و مستقیم الھی جز بر اثر تقرب و عشق الھا آیھ مھاست کھ در دھ ست. ان آدر قر دیھیبو این امری .باشد. پس ھیچکدام از این حقایق نوری اموری مدرسھ ای و کتابی و اکتسابی نیستند

تاب قیقی و معارف توحیدی زیر مجموعھ عشق الھی در بنده است و آنچھ کھ در مدرسھ و کحپس کل علوم -٢۶٧

. اطالعات تاریخی از این و آن است ید اخبار وآحاصل می

دھھا کرده و در قاموس قرآنی ھرگز نمی توان کسی را کھ صد سال در حوزه دینی یا دانشگاھی تحصیل پس -٢۶٨ اجتھاد گرفتھ را عالم یا فقیھ یا حکیم یا عارف نامید. دکترا و نامھ

.ستارسید ھیچ چیزی نشد و در زمره جاھالن و غافالن نالھی اشق نشد و در عشقش بھ حب عپس کسی کھ -٢۶٩

مشرکان و ظالمان و ر قرآن کریم دھھا بار تکرار شده است کھ ھمھ کافران و غافالن و فاسقان و جاھالن ود -٢٧٠

ن تردیدروردگارشاپیدار نافقان و گمراھان دارای یک ویژگی مشترکند و آن اینکھ میلی بھ لقای الھی ندارند و یا در دماین امر را ا نیست کھت کبر. یعنی عاشق نیستند. و این لقای مورد انکار و تردید صد البتھ مربوط بھ لقای روز قیامدارند

ن بمان! آا ابد در ن و تپیروان ھمھ مذاھب توحیدی اعتراف دارند. پس مسئلھ دیدار با خدا در حیات دنیاست. این را بدا

ی الھی می شود نادیده عاشق خداوند شد معلوم می شود کھ از تقوا م می پرسی کھ پس چگونھھو اگر ھنوز -٢٧١ . ائی داری آن از روی عرف و جبر و عادت و روز مبادای بھشت و جھنم استوبیگانھ ای و اگر ھم تق

ست و عده الھی اوو باز ھم بدان کھ تقوا و تقوا و تقوا تمرین و راه و رسم عاشق شدن است و این بدان و بدان -٢٧٢

نی! دید نظر کک و تجشماند و آن اینکھ در معنا و ماھیت تقوای خود دروغ نمی گوید. پس فقط یک چیز میالبتھ کھ خدا

سوس تر از ر یک کلمھ یعنی اینکھ اصال از خودت خجالت بکشی و گناه و ستم نکنی. توصیفی محدتقوای الھی -٢٧٣جالت ک جو خیو جمال الھی خویش و روح الھی خویش! ھمین این درباره تقوا ممکن نیست: یک جو شرم از خویشتن

ت جلوه الم را سخن و اسآنانکھ راه دی«. از خود، تو را بھ خدا می رساند. بخدا کھ راه دین آسانترین راھھای زندگیستنیم و نھ کآسان شما سختی ھا را بر ما اسالم را آورده ایم تاو « - .»می دھند منافقان ھستند کھ راه خدا را سد می کنند

–قرآن ».اینکھ آسانی را سخت سازیم

Page 28: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

ن در بت بھ خویشتشرم نساز یعنی ذره ای هاما اگر با خواندن این کتاب ھنوز ھم تقوای الھی در تو پدید نیامد و -٢٧۴ی آھی برآر کنی و پس بدان کھ مرده ای از صد تبار! و اگر ھمین مرگ ذات را در خود ببینی و تصدیق یه اخود ندید

آھت بھ خدا می رسد و بھ دادت می رسد. پس حجت بر تو تمام است و بر من ھم! ». کل عشق ادب است« صصال بدان کھ کل عشق، حیاء است و بس! و اینست کھ بھ قول رسول عشق ا -۵٧٢

شد . بدان کھ حیاء از حیات دل است و دل بھ عشق حی می شود و ھی می شود و ھا می کشد و ھو می ک و -٢٧۶

ا دمادم ری گذشتھ اشق کسی است کھ عمری از اعماق سینھ اش آه حسرت و ندامت و خجالت و توبھ از کل زندگع -٢٧٧ –قرآن .»د کھ بسیار آه می کشیدبراھیم انسانی بوا«بر لب دارد.

گاه و ت کھ احساس می کند تمام جانش در گناه غرق است و لذا ھجیر ذکر و ورد زبان او آعاشق کسی اس -٢٧٨

سناخودآگاه طلب مغفرت و عفو از درگاه خداست و این اح .دھم می شو دیدترشاس گناه را پایانی نیست بلکھ مستمرار خدا ستن! ددر دل عاشق! در حضور خدا زیستن! با خدا زی این نشان حضور خداست بی آنکھ گناھی مرتکب شود.

ر قرآن و نا داین مع !زیستن! و این احساس گناه ھمان احساس شرم و خجالت و حیای بالوقفھ است در محضر دوست یمرخواھی ین عذاحادیث قدسی نیز وجود دارد کھ مشموالن رحمت حق چون بر روی زمین راه می روند گوئی کھ از زم

ای را در ون خدند از اینکھ لگد مالش می کنند. این ھمان خشوع و خاکساری است کھ از عالئم عشق حق است و چکنبان زر بامش را کنی ذرات بدنشان می لرزد. بھ قول مولوی در درگاه حق عاشقانی ھستند کھ چون نمی نزدشان یاد

صدایش. شنیدن و با محبت کھ جانت درمی رود ازآورند بمیرند. چرا؟ چون بخوانی اش جوابت می دھد آنقدر زیبا

بان و قلمزسانی و بی ھیچ تسبیحی نامش را بر آوانم بھ این تز فرط فراقش سنگدل شده ام کھ می اخود من ھم -٢٧٩و ده می شدمم و زنیک بار براستی می مردآورم و آخ ھم نگویم. زمانی بود کھ بھر یک از اسمایش کھ صدایش می زدم

ت مردن لذ من از ی داری کھ صدایش می زنی ولیشگر جنون خودآزاری و خودکماطرافیانم بھ من انتقاد می کردند کھ ای او.ی صدب و می بردم. ھر لحظھ مردن از صدای او بھتر است از ھزار سال زندگی قرین عزت و سالمت و رفاه

ر اوست شوق دیدا فقط بھ !ینقدر زندگی را دوست میداریاای آدمیزاد کھ تا او را نبینی نمی میری. تو و این بدان -٢٨٠

ز دیکتر ادر آن حال خدای بھ او نزوقتی یکی از شماھا می میرد و بر گردش جمع می شوید «! کھ جان میدھی –قرآن .»شماھاست

م گپ تا با ھ ارذگتا می توانی بیدار بمان و مرا در خانھ ات تنھا م ار شبھا ی گویدماو بھ عاشق خویش است کھ -٢٨١

بزنیم زیرا من خوابم نمی برد.

ت و من ھمکالم اس منشین است و آنکھ بھ او می اندیشد با اوه آنکھ خدا را یاد می کند با او ھددر حدیث قدسی آم-٢٨٢ می گویم آنکھ در فراق او می سوزد در آغوش اوست.

یابد عاشق ردگار را در نکسی عاشق کسی می شود در آن کس اگر آشکارا و بھ یقین جلوه ای از جمال پروگر ا -٢٨٣

نیست و مبتالی بھ پائین تنھ است زیرا اگر نظر بھ باالتنھ می داشت این حقیقت را می دید.

س فرد بشرینیت و ھوش و حوااخت بر این باور است کھ شعور و عقالجامعھ شناسی شن ارذکارل مانھایم بنیانگ -٢٨۴بعاد خالق ایرد زیرا گل می ه ای کامال اجتماعی است ولی دقیقا نمی تواند بھ اثبات برساند کھ این پدیده چگونھ شکدپدی

و ی کند قوهااملھ عشق را نمی شناسد. و عشق امری اجتماعی و ارتباطی است و بستھ بھ اینکھ ھر فردی با آن چھ مع عقل و ھوش و حواسش شکل می گیرد.میزان شعور و

قلمرو عبسیاری از نظریھ ھای -٢٨۵ ثبات علمی لوم انسانی کھ بھ طور کلی درست می نمایند ولی دارای امخصوصا

ظریھ ھای اقع نوبرخاستھ از مسئلھ عشق در بشرند و در ،دنقانع کننده نیستند و یا در قلمرو عمل پاسخ نمی دھشناسی روان ،اختسی شناز جملھ جامعھ شنا ؛انیانش خودآگاھی الزم درباره حقیقت آنرا ندارندعاشقانھ می باشند ولی ب

یان نود بشناختھ روانکاوی و روان درمانی مکتب یونگ و حتی کمونیزم مارکس. اگر عشق بھ تمام و کمال ش ،گشتالت بلکھ علوم طبیعی و درمانی. و ن می شود وعلوم انسانی و اجتماعی دگرگ

.ھد داشترا نخوا امکان تبدیل بھ علمی پایدار و سازنده و انسانی عرفانی عشقمبانی رجامعھ شناسی جز ب -٢٨۶

Page 29: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

انی ین کتاب مباسانی و اجتماعی زین پس بر مبانی معارف این کتاب دچار تحولی ذاتی خواھند شد و ھمھ علوم ان -٢٨٧

اسالم را فراھم آورده است. ن و آتبیین و تولید علوم انسانی و اجتماعی مبتنی بر قر

جبور مره یکدیگر را بیشتر و خالصانھ تر دوست بدارید دیگر برای احساس خوشبختی بیشتر ذاگر فقط یک -٢٨٨یاورید و جلل تری بیون مندازه و محلھ خانھ تان را ارتقاء دھید و دکوراسا نیستید مدل اتومبیل خود را باالتر برید و

ید و از ا ھم نیابریشتر سفرھای خارج از کشور بروید و تا ابد بدھکار بانکھا باشید و اصال مجال لذت بردن از رفاه ب یکدیگر بدلیل این بدھی ھا کینھ کنید.

سطھ ھیچ شرایط و امکاناتی احساس نخواھد کرد.عاشق نیست ھرگز خوشبختی را بوا کسی کھ -٢٨٩

ست کھ انسان از خودش راضی شود. و دل کانون رضایت و حس خوشی است و راضی و خوش خوشبختی این -٢٩٠ شود اال بھ عشق! نمی

ھی ادا نخورکھ عاشقی، عاشقی بر خدا! و تا این حقیقت عشق را ندانی و فھم نکنی حقوقش را اھبر ھر چھ و -٢٩١

کرد و لذا عشق را خواھی باخت.

اھر دلیل ظشتن دوست پسر قرار می دھند و بھ ایکی از شرایط ازدواج را دتران جوان امروزه بسیاری از دخ -٢٩٢ات نی از اثبن نشاعاشقانھ ھم دارد کھ: اگر تو بر من عاشقی پس بگذار کھ من ھم بر دیگری عاشق باشم! و گوئی ای

ھا و ؟ اگر این سخن درست باشد پس ھمھ دالالن محبت و جاکششما چھ فکر می کنیدعشق مرد بھ زن است. گردانندگان فاحشھ خانھ ھا از مظاھر کمال عشق و عاشقی ھستند.

و بھ مرد ی برجستھ شقاوت و محبت ناپذیری زن فمینیست اینست کھ چون مردی بھ او روی کند ااز نشانھ ھا -٢٩٣

ری را واستگاخخواستگار خود منزجر است و از او بھ مرد روی کند. این زن دپشت کنپشت کند و چون مرد بھ او تھ ند کھ البکتری می اندازی جلب خواستگار و مشم اند و لذا خودش در بازار از طریق جلوه گری و داخوبردگی خود می

د یوگھ این می . و بستقیم می رودگان را بھ تور می اندازد و بتدریج بھ سوی روسپی گری محترمانھ و غیر مه فقط ھرز تھ در این. و البکند و بھ سراغ مرد دیگری می رودمی بخواھد مردی را ترک ادی و استقالل زن! زیرا ھرگاه کھآز

ن کھ این ز عجبا شقاوت و حماقت و خفت پذیری زن حقی بزرگ نھفتھ است و آن ابطال اراده بھ پرستیده شدن است. ود را و خو نی گذشتھ استات و شرف خود مفت و مجمثار می خواند چرا کھ از عصمت و حرخود را اسوه ای تقباع

ت از زنانی قدر کھی یابد ھمانمچھ مرد نفرت بت از ھرقعلیرغم مکرش زیر پاھای مردان ھرزه انداختھ است و لذا عامال الھی ق و جود منزجر می شود و این اساس پیدایش اندیشھ فمینیزم است کھ حاصل بازی و مکر و تجارت با عشخ

خویش است یعنی خیانت بھ آن امانت الھی. ما شھ این کفر و مغرور بنگرید ک در نھج البالغھ خطاب بھ مردان زن باره می فرماید کھ ای مردان متکبر ععلی -۴٩٢

عفن ترین ن و متپرستنده احمق ترین و مکارترین موجودات یعنی زنان ھستید آنھم پرستنده کثیف تریاز چیست شما عضو بدنشان! اینست راز کبر و غرور تان! بازگردید بھ منشأ این عشق کھ پروردگارتان است.

شقی وھرزه ترین عاشق بر بی وفاترین و ،قیقتی بزرگ و بس تلخ در عشق جنسی اینست کھ عموما مردانح -٢٩۵

ر ین طریق ھاند از نسی عاقبتی تراژیک دارد و بھ لحاظی گویا خداوجترین زنان می شوند و اینست کھ اغلب عشق ھای ال دان را مجرین مرھد یعنی بدترین زنان را مجال توبھ می بخشد و احمق تددو طرف عشق را بخود آورده و تعلیم می

د. ی روناید پس از پایان ھر عشقی طرفین رابطھ بھ سوی سقوط کامل مصل نیامعرفت. کھ اگر چنین عبرتی ح

. مدیعو یا شروع تباھی خودآگاه و ز بیداری و عشق عرفانی استغاعشق جنسی یا سرآ پایان تراژیک ھر -٢٩۶

ست روحی ازداده ای و رفتھ ا یامل رعایت کنی در ازای دلی کھ بھ محبوبکعصمت ادر عشق اگر حق فراق را ب -٢٩٧ یعشوقھ بھ مکوجود وارد می شوی. و در ازای روحی می کنی کھ بواسطھ اش بر عوالم روحانی عالم لنزد حق حاص

.میان خلق ست دراھ مقام والیت حق ق اگر صبور و بر حق بمانی ھوی الھی می یابی کامراد) در فرعارف سپرده ای ( ی وشین می بھ وسواس الناس و خناس و اجنھ و شیاط یو عدم حفظ عصمت آن مبتالو در صورت عدم صبر بر فراق

کھ انواع امراض روانی است. و چھ بسا جنی و شیطانی می گردی

Page 30: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٠

صیرت و رفان و یقین و بآدمی نازل شود اعم از علم و فرقان و حکمت و ع لچھ کھ از جانب خدای بر د ھر -٢٩٨ ھکاموری ریک ازبھ عشق حق مبتال می شود زیرا ھ هعاشقانھ است و سالک دریافت کنندمثالھم بھمراه شور و شعف ا

کند دیدار می مال راجوجھ هللا) است کھ چشم دل آن نازل می شود از جانب وجھی الھی ( یمؤمن لدگار بر دراز نزد پرو ت. سو عشق از این بابت ا

یست کھ پس ن» ھو«ھ تر و عشق آمیز تر و مستی زاتر از نزول لی از نزوالت و فیوضات الھی ھیچکدام عاشقانو -٢٩٩

از نزول روح ممکن می شود.

وز رانھ بد و شنزول روح، دل بھ عشقی شدید دچار شده بود و در فراق یار شدیدا بی تابی می کر پس از واقعھ -٣٠٠ وفسانھ ای رغی امی گریستم تا شبی در چنین احوالی بود کھ بناگاه دیدم از آسمان موجودی یا فرشتھ ای ھمچون م

شم مان دو چو دو چشمش ھ بود» ھو«ور بسویم آمد کھ صور و کل کالبدش بھ شکل آسیمرغ مانند با سرعتی حیرت زن وح و زان پس آن از آنسوی ذاتم برون کشید و با خود برد.کھ بر سینھ ام وارد شد و گوئی دلم را بود» ھـ«حرف

ابدی وای ازلی نقطھ م وجودم احساس می کردم کھ جانم بھادلتنگی و بی قراری بناگاه پایان یافت. ولی در عوض با تمم ین صدا شوا ز خروجاباال می آمد کھ نمی توانستم مانع » ھو«اتصال یافتھ است و ناخودآگاه از سینھ ام پیاپی صوت

داشتند اب آنرا نبرخی ت آور و انقالبی داشت کھ شنیده می شد و این صدا در اطرافیانم اثری رعبکھ بھ صورت نالھ ھائی ین ا. ا می کنیماس فنجان ما را در ھم می پیچد و احس یو می رفتند. یکی از آنھا می گفت کھ این صدای ھو مثل طوفان

ن مستی بود و ای ی زار مستیاود بنده پس از نزول ھو دائما در خود داشتم کھ حالی بساحساس فنا ھمان چیزی بود کھ خبود و رواز کردهوند پان ھم منتقل می کرد. نوعی حس بر باد رفتگی و دل شدگی. گوئی کھ دلم بھ سوی خدافیرا بھ اطرا

ضع را سال آن و انزدهپکنون پس از حدود نداشتم کھ مرا بیقرار سازد و تا را در نزد او بود زیرا دیگر آن حس دلتنگی دارا ھستم.

.دیوانھ ھوئی کشید حذر کن کھ کشید دماغم زمیخانھ بوئی

ھی است. ز عشق الی داریم و عشق ھوئی. کھ سھ درجھ احبنابراین می توان گفت کھ عشق قلبی داریم، عشق رو -٣٠١ عشق غریزی و نفسانی ھم اساس عشق ھای جنسی است.

ان یست یا عرفنامامیھ اید گفت کھ اصوال عرفانی کھ دارای زیر بنای عشق بھ درجھ ای نباشد عرفان اسالمی و ب -٣٠٢

واع چلھ ثل انممی باشد فلسفی) است و یا عرفان ریاضتی و فوت و فنی است کھ شعباتی از عرفان ھندومحض نظری (می رفان اسالعیخ بر دانست کھ عرفان یھودی و ھندی در طول تارنشینی ھای با برنامھ و اصول و اعمال ویژه. و باید

دوستان می الم بھ ھنن اسدر جھا ن عرفانی بدلیل ناامنیاثر گذاشتھ و با آن اختالط یافتھ است خاصھ کھ بسیاری از سالکارمغان و را بھ اندن ھرفتھ اند و بسیاری در آنجا تا مرگشان باقی می ماندند و برخی باز می گشتند و سلوک ھای عرفانیست. اصھ امامیی و خمی آوردند. ولی باید دانست عرفانی ناب تر و سریعتر و ساده تر و عاشقانھ تر از عرفان اسالم

امات و ف و کرو چلھ نشینی ھای تصنعی می شود کھ معموال نیتی جز کش ھا توسل بھ ریاضتمآنرا کھ عشق نیست .ی شودمجالیت و این شرک و ناخالصی و آفتی عظیم است کھ گاه تبدیل بھ دمعجزات و حاالت خارق العاده ندارد

دی است کی از ائمھ ھگوھره اصلی عشق در عرفان اسالمی قبل از وصال الھی، عشق بھ اھل بیت و خاصھ بھ ی -٣٠٣

ن اامام زنده این ولیایاکھ البتھ این عشق فقط از راه تاریخ و وراثت ممکن نمی آید و بلکھ بواسطھ ارتباط با یکی از اصل دیداری ح ھ ھدیرخ می دھد کھ موسوم بھ پیر طریقت یا امام زنده است. و گاه ھم بواسطھ رؤیایی با یکی از ائم

می شود کھ موجب این عشق است. بل قیاس بااست کھ بندرت قا عیا مریم عر عرفان مسیحی این عشق مربوط بھ ایمان و ارادت بھ حضرت مسیح د -۴٣٠

شق ستند بھ عرفت ھعشق عرفانی در اسالم بوده است . و آنانکھ در مسیحیت ایمانی راسخ و متقیانھ دارند و اھل مع اھل بیت عصمت اتصال می یابند مثل تجربھ ماسینیون و کوربن فرانسوی.

ریج مدار ھ است کھ بتدساس دائم عرفان امامی، آغاز گر و اعدر عشق عرفانی شیعی باید دانست کھ عشق علی -۵٣٠

ال عرفانیین کمکھ اد می رس یی موعوددپس از دیگری طی می کند تا بھ امام حی یعنی مھ یوجودی سائر ائمھ را یکدت ترین طوالنی م وترین است کھ معموال بھ دیداری ھم با امام می انجامد و اینجانب این مسیر را پیموده ام ولی شدید

وسپس .ورده استم رقم خکھ اکثر آثارداشتھ ام کھ تحت الشعاع نور این امام ھمام بوده عھ را با امام محمد باقر رابطام. درک کرده ن بیداریبار در بیداری دیدارشان نموده ام و چند باری ھم امام محمد مھدی را در حی کھ دو عامام رضا

کھ: ما عام صادق فت امین ھستند و علی در تجلیات گوناگونند و راست گولی باید اذعان کرد کھ ھمھ این امامان ما علی !!ھمھ علی ھستیم

Page 31: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣١

چیزی دیدارھا در خواب یا بیداری بھمراه امواج نوینی از جوشش عشق است و عشق نخستین ھریک از این -٣٠۶

است کھ درک می شود.

ھیچ علت شوق و شعف و جذبھ ای خارق العاده کھ از وانی عبارت استعشق بھ مثابھ نوعی احوال و وضعیت ر -٣٠٧ی اوری و بی تفاوتب -و عزت نفس و خودفایی ک -بیرونی ندارد بھمراه نوعی درون گرایی و میل بھ تنھایی و حس خود

و راری لطیفبیق م باوأت یبھ ارزشھای دنیوی بھمراه نوعی احساس دلتنگی و جستجوی ناخودآگاه گمشده ای. و آرامشکوک واقع و مش دانھ. و نوعی صلح و آشتی با عالم و آدمیان و دوست داشتن ھمگان. و بھ ھمین دلیل مظنونخردمن

شدن از جانب اطرافیان بخصوص اشقیاء.

د و ھل بیت بواراستی شیفتھ خود بنده عشق علی را از دوران کودکی از روابط عاطفیم با مادر بزرگم یافتم کھ ب -٣٠٨اه اوند بھمرجسم خدتشد. پس از او در رؤیایی کھ در شب قدری در ماه رمضان یافتم کھ دیدار با زنی حکیمھ تلقی می

کنم. آنرا درک دلیل نوشیدن شرابی تلخ از دست او بود کھ از فردایش عشق علی در وجودم لبریز و جوشان بود بی آنکھعی ھاد اجتماجبا کھ دی جدید و خردمندانھ شی با دکتر شریعتی وارد مرحلھ ایعشق علی در آغاز جوانی بواسطھ آشنا

با ر کردم کھاددی جھت عدالت ھمراه گردید. تا اینکھ در حدود سی و پنج سالگی ھمانطور کھ ذکرش رفت خود امام رامده کھ بخش ع ی داشتمن عشق تبدیل بھ سرمستی عارفانھ ای شد کھ ھمھ ذرات جانم را بھ نعره اناالحق وا آاین دیدار

ای الھی در اء و اولیمھ انبیھتکرار شد تا دیدار بھ دگر بنده مربوط بھ ھمین دوره است. این دیدار با امام چند بار اشعارھ قبال گونھ کشر عظیم انجامید و زان پس بھ دیدار جمال قدسی حق رسید کھ تحت پرتو نور محمدی بود بدانحیک

محشور رت مسیحدر بیداری در سفری بھ آلمان با حض عشرحش گذشت. مضاف بر اینکھ قبل از نخستین دیدار با علی آگاه وره ناخودداین واه گوئی خود آن حضرت بودم. سالھا او را در خویشتن درک می کردم و گ و تا شدم با تمام وجودم

ی دمھن محمد م زمابا طبابت بنده ھمراه گردید کھ جملگی شفا و شفاعتھای آنی و مسیحائی بود. و خالصھ اینکھ امای ار خونریزان دچدم کھ آخرین دیدارش ھمین یک سال پیش بود آنگاه کھ در واقعھ زندوآخرین کسی بود کھ دیدار نم

یادتم آمدند ع ھدم کھ بیگر دیدمراه چند نفر بھشده و شبانھ روز خون باال می آوردم و تقریبا مرده بودم. کھ امام را شدیدالیکھ در . در حر طبق روایاتوظھسن عجبا کھ جمال و سن و سال امام در این آخرین دیدارش حدود چھل بود یعنی و

ی رتر و مستبگر و داز این دیدارھا در من منجر بھ عشقی ککھ ھری دیدارھای قبلی ام پیرزالی بودند. منظور اینست کھ تولید رفانیجدیدی می شد بھمراه وقایع خارق العاده ای در مسیر سرنوشتم و مکاشفات جدید علمی و حکمی و ع

داشتھ است. هبھمرا یآثار جدید

حیرت اشتم کھ بارا با یکی از علمای روحانی معروف در این مسائل در میان گذ یمیدارھادیک بار گزارشی از این -٣٠٩وئید اھل ینکھ می گبھ ا توجھ چنین دیدارھایی در بیداری و ھوشیاری قبال شنیده نشده است و با«و احوالی خراب گفتند:

دم و شو مبھوت شان ماتنده از تعبیرکھ ب...» و یستی مشاھداتی وھمی و باطل باشندشب ھم نبوده اید قاعدتا با زنماھمراه بدیدارھا ز اینایک ھم ھیچ در نیافتم کھ چھ معنائی دارد زیرا برای بنده ھر را ن این مشاھداتدادعای باطل بو

ل بود بھ حضرت رسو ثی ازمشورت فھمیدم و بھ یاد دارم یاد حدی این دریائی برکات آفاقی و انفسی بود. تنھا چیزی کھ ازت. بنده ی آن اسفت بزرگ امت من بخل علماآمضمون کھ: ھر امتی را آفتی بزرگ است کھ بھ آن ھالک می شود و این

یی را راھنمادری مآن موقع جوانی کمتر از چھل سال بودم و آن عالم مشھور بھ کرامات عرفانی بجای اینکھ ھمچون پ کند و تشویقم نماید ره مرا زد و تالش کرد تا مأیوسم سازد.

ی نداشت درکور اھل ریاضت و چلھ نشینی و ورد و فوت و فن ھای زاھدانھ بود و از عشق بھره ااین عالم مذ -٣١٠

حالیکھ شیعھ بود: با زاھدان مگوئید اسرار عشق و مستی.

و ی انجامدمی دانند کھ بھ قول حافظ شیرازی، زھد بی عشق خواه ناخواه بھ ریا و عاقبت نفاق البتھ ھمھ م -٣١١ در تاریخ اساس اعداوت با اھل عشق و انکار اھل معرفت. و اساس عداوت علمای شرع با عرف نس است جمین از ھ ا

یعنی از جنس بخل.

ھ برف ابتالی شانی باید بداند کھ در ھر جمال بشری، جلوه ای از تجلی حق می بیند پس ھر آن در اھل عشق عرف -٣١٢ط کامل اه بھ سقوواند گنھ این ابتال می ترقوا و معرفتش متقی باشد و روی بگرداند وعشق جنسی است. پس باید با تمام

انجامد.

؟ھ بیداری عرفانی و مکاشفات روحانی می شود، چراباین دیدارھای با اولیای الھی در خواب یا بیداری منجر -٣١٣ن ء صاحب ھیکل نوری ھستند و نور جمالشااین راز جمال است و جمال آدمی، صورت کمال اوست و خاصھ کھ این اولیا

Page 32: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٢

ه و محرک اسمای الھی نھاده شده در خلقت ازلی است کھ منشأ ھر علم و حکمت و معرفت و دده، بیدار کننندر دل بین بصیرت و شھود است.

ز ار کننده ااصھ جمال اولیای الھی و عارفان واصل، شکافنده ظلمت نفس دیدار کننده است و دیدخنور وجود و -٣١۴

ھره علم ونی گوتاریکی بھ قلمرو روشنایی می آید و اینست راز حکمت و معرفت حاصل از دیدار با مردان خدا. یع عشق است، ی آیدبزرگان در دل دیدار کننده پدید م عرفان ھمان نور عشق است زیرا نخستین چیزی کھ از وجود این

ای ھدیده پعشق بھ دوست داشتن، عشق بھ فھم حقایق و عشق بھ لقای الھی و عشق و قدرت بھ دیدن و دریافتن ماورای طبیعی و آیات حق.

اصال است جز در احساسات و جذبھ ھای جنسی بھ جنس مخالف نمی دانند. عشقی کھ فقط ھمین برخی عشق را -٣١۵

عشق نیست.

اسی و س از دیدار با اولیای الھی ھمان عشق بھ شناخت مشھود است. یعنی عشق بھ امام شنپنخستین عشق -٣١۶ھ بھ قول کجامد ولی شناسی و عارف شناسی. این عشق بستر ھمھ حقایق و مکاشفات دیگر است کھ بھ خداشناسی می ان

امام شناسی نیست. : براستی کھ خداشناسی جز عامام سجاد

ی کشاند ھرھ از عشق و با عشق نباشد آدمی را بھ بازار خودفروشی و شیادی مک اصال آن مکاشفات و معارفی -٣١٧ چند کھ این نوع حقایق اصوال دارای اصالتی نیستند و کاربردشان گمراه کننده است.

ی عشق ت ھازاری از برخی حکمبچگونھ با استفاده ابنگرید کھ » عرفان حلقھ«ثال بھ این جریان موسوم بھ م -٣١٨

کرده و دیوانھ تباه عرفانی، روابطی جنونی و شیطانی پدید آورده کھ ھمھ را بھ جان یکدیگر انداختھ است و برخی را است.

بر پس وای وعرفانی مقدس ترین و عالیترین پدیده در کائنات است کھ مالئک سجده اش می کنند بدان کھ عشق -٣١٩

وعواقب سیاه سوداگرانی کھ از طریق تقلید و تلقین عشق عرفانی قصد ریاست و بزھکاری و ثروت اندوزی دارند. م. بی این عصر شاھدیالمھلک این نوع آدمھا را گاه در سلسلھ ھای درویشی و عرفانھای وارداتی و ق

رش پیامبر ن روح یابی و عاشق شوی. این سفاا عارفان و عاشقان حق بنشین و ھمدم شو تا از نفس قدسی آناب -٣٢٠

عشق است.

گرنھ چھ ی خواھی عاشق باشی؟ عاشقان حق را خاشعانھ خدمت کن تا بتوانی ھمنشین شان شوی ومآیا براستی -٣٢١ده وه غرور شکیل بھ تاب نشستن در حضورشان را نداری. زیرا کھ آنان خاکند و تو در مقابلشان تبد وبسا دفع میشوی

ا مردان خد ت کفشو دستت از ایشان کوتاه می گردد. پس خاکشان را خدمت کن و یا بھ قول عین القضاة ھمدانی، خدم کن!

و .یابندش یست؟ ھمانکھ ھمھ عالمیان نعره اش را می زنند و نمیآیا براستی عشق چ :دگرباره می پرسیم کھ -٣٢٢

. ا کھ نکرده اندھ ن چھآو با گاه چون بھ خود می آیند می بینند کھ در عشق بوده

ینی و از اوبو دلت می ل او را در مقابل رویت و در اندیشھحاقتی کسی را می بینی و میروی و سپس در ھمھ و -٣٢٣یان خود ما از راه گریزی نداری تو عارف عاشقی را دیدار کرده ای! بازگرد و خدمت خاکش کن و بمان و بنشین ت

برخیزی!

ن و دستھای ستانھ وجودشاآارفان، اولیای امام زمان و مسیح موعود بر روی زمین ھستند و دربھای ورود بر ع -٣٢۴ نجاتشان.

امند و عارفغزی می نمبی خدا، عشق را جادو و طلسم و شستشوی شقیاء اعم از با نماز و بی نماز، با خدا وا -٣٢۵

مده است. کرر آم را جادوگر. این نسبت و تھمت در قرآن

Page 33: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٣

ھد جذب ت عشق روحانی اش قدرت جذب و دفع روحی انسانھا را دارد و با نظری آنرا کھ بخواعارف بھ قدر -٣٢۶ھم بر ا و شماخداوند بر شم«و این ورود ھمان صلوة عارف است و برون بر او احاطھ می یابد. نموده و از درون

–قرآن » ن صلوة می کنیدامؤمن

شق روحانی، صلوة است در درجات. و این صلوة اساس و قلمرو ھدایت است. ع -٣٢٧

ند. و این ککسی است کھ خود خداوند بر او صلوة می کند و او بر ھر کھ خدا بخواھد صلوة می و عارف واصل -٣٢٨ رظنصلوة، حشر، ی،ش دعواھای فراوانی در کار بوده است: حلول، تجسد، تجل یھمان عشق عرفانی است کھ در نامگذار

م است. ل کالو... این ھمان دعوای جاھالنھ بین عنب و اوزوم و انگور است کھ ھر سھ یکی است و از امراض اھ

ر حقیقت اقامھ صلوة بھ مثابھ تئوری و ماکت و نماد عشق عرفانی و صلوة وجودی است. د -٣٢٩ ، علی ع. ھمانطور کھ است »مستقیمنستعین. اھدنا الصراط الایاک نعبد و ایاک «فانی تحقق وجودی عشق عر -٠٣٣

ر بون عارفی یرا چصراط المستقیم را وجود خود امام خوانده است کھ کمالش خلیفھ امام شدن است بھ طور متقابل. ز د. مؤمنی صلوة می کند آن مؤمن ھم متقابال بر دل عارف وارد می شود و در وجود عارف زیست می کن

فیف و خبسیار نازل و در سطحی ق جنسی نیز بھ طور کلی از نوع واقعھ عشق و صلوة عرفانی است منتھیعش -٣٣١

ی ی نیست حت د شدنو نھ دل و روح. بھ ھمین دلیل عشق و صلوة عرفانی ھرگز بھ کلی نابو تفقط در حد نفس اماره اسش لکھ بھ روبشود یم بھ روش نعمت ھدایت نمیتھی در وجود عارف و در صراط المستقند. مماگر رابطھ بھ عداوت انجا

ی کند. مغضب یا ضاللت دچار شده و طی طریق

اسالم وخالصھ و عصاره قرآن ھبھ مثاب صه حمد است کھ بھ قول رسول اکرم عشق عرفانی وقوع وجودی سور -٣٣٢آیات و قایق وبتدریج ھمھ حصراط الذین انعمت) و ھدایت است. و اینست کھ در عشق عرفانی از نوع نعمانی اش (

رآن است قد بھ اسرار و معارف قرآنی در بطون متفاوت درک و دریافت و شھود می شود. یعنی عشق عرفانی راه وروو الیق ی شودزیرا بھ قول قرآن فقط مطھرون قرآن را در می یابند و مؤمن بواسطھ صلوة عارف است کھ مطھر م

برای د را کھو اینک بخوان کتاب وجو«اسرار جھان ھستی است و کتاب وجود! دریافت و سیر و سلوک در قرآن کھ این خطاب بھ سالکی است کھ در عشق عرفانی قرار گرفتھ است. و - قرآن .»خواندنش کافی ھستی

نیز بوده امامان ما واب هللا گویند کھ از القاب علی بدرب ورود بھ باطن عالم وجودند. و لذا آنانرا لعارفان واص -٣٣٣

است.

لقاب از ا» موجود«نی، ھستی یابی و ھستی شناسی است و ھستی مند شدن و موجود گشتن! و پس عشق عرفا -٣٣۴ علی و عارفان واصل است.

!ن قرآننی، عشق قرآنی است و قرآنی شدن! از عایشھ پرسیدند کھ شوھرت چگونھ بود، گفت عیپس عشق عرفا -٣٣۵

ین ا: جمال حضرت پیر عشق است! کھ سنن عرفانی، مرید چون بر مرادش وارد می شود می گویدو در آداب -٣٣۶

ھ وام گاه بعجھل سخن در عوام ھم بطور سھو بکار می رود کھ: جمال تو عشق است! و این اسرار الھی چگونھ در نزد سخره ھم گرفتھ می شود.

ب هللا استایی اھل معرفت تجسم حضرت عشق است یعنی باور نھبا ) درمراد، امام ... ، عارف،یعنی دوست (پیر -٣٣٧

نیز! و درب لقاء هللا! ھمانطور کھ محمد و علی در یکدیگر خدایشان را دیدار کردند و موالنا و شمس

ی ومذشت مستحق عشق عرفانی است. عشق جنسی تمرین جسگکھ از عشق جنسی صالحانھ و صادقانھ بر ھر -٣٣٨ نفسانی از عشق عرفانی است. ھرکسی از زن خود شد یار من!

کار و عداوتو بھ انشده سیاری از راه دور و سر خود بھ تقلید صوری از عارفی می پردازند کھ عاقبت گمراه ب -٣٣٩

– ععلی .»ھرکھ از من تقلید کرد کافر شد«آن عارف می رسند از این جماعت مباش!

Page 34: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٤

سد عمیقا تج و معشوق یا مراد و مرید در یکدیگر است کھ عاشق ددر عشق عرفانی گاه بحدی شدی تجلی و صلوة -٣۴٠رفانی از عشق ع طھ ایچنین واقعھ ای را در راب دمی یابند و جسما بر جای یکدیگر قرار می گیرند. و بنده خو یجمال

حدی از د بھ چنینتواننبنسان بھ قدرت عشق الھی تجربھ کرده و بھ عینھ دیده ام. و این غایت خالفت است. وقتی دو تا ا جمال! جود امام یا عارفی تجلی کند بھوخالفت و جانشینی یکدیگر در آیند آیا خداوند نمی تواند از

تر رد. این دخز این در دوران طبابتم روزی دختر خانمی بھ قصد درمان و مشاوره بھ بنده رجوع کسالھا پیش ا -٣۴١

جلی و ت تمام روحی خاصی کھ داشت و قحطی محبتی کھ او را بھ اوج عطش محبت رسانیده بود بھ آنیبدلیل شرایط ی بارھا در د در تجل تجس . این واقعھقابلم نشستھ و با من سخن می گویدصلوة مرا دریافت و بناگاه خودم را دیدم کھ در م

شتی را بھ وح ھ ھمھجود من در نزد دیگران رخ نمود کمیان خانواده خودش ھم رخ نموده بود و ھمچنین تجسد او از وباره مود تا درنن رخ محیرت آور کشاند. و این واقعھ چند سال قبل از واقعھ نزول روح و ھو بھ عنوان حجتی الھی بر ا در این لیل است تداین تجلیات خداوند تردید نکنم و شاھدی عینی از تحقق وحدت وجود داشتھ باشم. بیان این اسرار بھ

کتاب ھیچ حجتی از عشق ناگفتھ نماند و این کتاب حجت بر ھمھ آثارم باشد.

بیھ ھم ش بتدریج مالال و سپس بھ لحاظ جالل و جمدر عشق عرفانی، عاشق و معشوق نخست بھ لحاظ صفات و ک -٣۴٢ –حدیث قدسی .»من پیروی کنید تا شبیھ من شوید از«می شوند.

مثل » است خدای را مثل اعال«و نیز آمده است کھ »یستھیچ چیزی مثل خداوند ن« :کھده است آری در قرآن آم -٣۴٣

اعلی ھمان مثل علی و علویت است کھ بھ قول شھریار نھ خدا توانمت خواند نھ بشر!

بھ بادرفتگی در عشق رق ھستی و نیستی در ادراک و احساس بشری جز عشق نیست. حتی یاد و خاطره برف -٣۴۴ نیستی اش نور ھستی افشاند . رانسان این قدرت را می دھد کھ بر حس مرگ و نیستی فائق آید و ب

تی ویرانگری و تباه شدگی حاصل از عشق برتر از ھستی فاقد عشق است .ح -٣۴۵

ین عشق است کھ اصال فاروق ھستی و نیستی است و مرز بود و نبود است حتی عشق جنسی. ا -٣۴۶

ندانیان و وه زنان و یاور ھمھ زعلی پدر ھمھ یتیمان و شوھر ھمھ بی« از مادربزرگم شنیدم کھ کھ بودمبچھ -٣۴٧

ت ؟ گفت نفر اس چند عاز او پرسیدم کھ: مگر علی » ان استیتیمارگر ھمھ بیماران و ھمنشین ھمھ مساکین و خراباتھستی لی مرزبانعم کھ علی بھ تعداد ھمھ کسانی کھ بر آستانھ نابودی قرار دارند می باشد. حال کھ می اندیشم می فھم

و باطل ین حقبو نیستی است و عشقی کھ انسان را از نیستی مصون می دارد. ھمانطور کھ خود می گوید : من مرز ھستم!

ین بود و فر باشد مھم اینست کھ چنین عشق و مرز و مرزبانی بنند چعلی چھ کسی باشد و اصال مھم نیست کھ -٣۴٨

ب ستی و تعصژادپرننبود ھست کھ موجودی زنده و ابرانسانی است و خدائی است. حال اینکھ بر حسب اتفاق یا از روی حساس بشریامل و انسانی در ع نامش علی شده باشد باز ھم مھم نیست زیرا مھم اینست کھ چنین انسان الھی و خدای

رار عصب اگر قدون تقرار دھیم ب مطالعھ دحضور دارد بھر نامی. ولی اگر ھمھ مردان بزرگ تاریخ را در زندگانی مور ھ بر زبانکفردی بباشد این انسان الھی، کسی بر روی زمین باشد جز علی نمی تواند باشد بخصوص با حرفھای منحصر

ناحق واند کذاب می تونی کھ توانستھ باشد تبدیل بھ باور عاشقانھ گروھی از مردمان شده باشد رانده است. بھر حال کس باشد.

دم) ود ذکر نموالفت بین دو انسان معمولی بر روی زمین ممکن باشد (مثل نمونھ ای کھ از تجربھ خخاگر تجسد و -٣۴٩

واران) لیین (علیا را عباشد یعنی ھمانھایی کھ ما آنھ نممکمی تواند چنین واقعھ ای بین علی و عاشقانش در تاریخ ھم چند نفر است؟ بھ تعداد عاشقان و با نیازمندانش! ععلی کھ . حال بگوئیدتاریخ می نامیم

غیره. ویا تجلی دحدت وجود با دیگرانی کھ دوستشان داری بحد عشق، باطل نیست تحت ھر عنوانی از تجسو -٣۵٠

ولی ممکن است جرم باشد؟!

بنده عمری را در حشر و اتحاد و گاه یگانگی کامل با کسانی زیستھ ام کھ عاشقشان بوده ام. در نوجوانی دورانی -٣۵١جائی کھ ھمھ مرا عین او می دیدند. دوره ای ارا صمد بھرنگی بودم سپس صادق ھدایت بودم، بعد دکتر شریعتی بودم ت

ار با دو در دی مدش عم ادگار آلن پو و رمبو و نیچھ بودم. دوره ای ھم سقراط و سپس مسیح بودم و بعد علی ھ

Page 35: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٥

و شدم. مدم شدم. یعنی از آدم تا خاتم را طی کردم و تا بھ امروز آمدم و خود را یافتودگارم و امام زمانم باالخره خرپرویعنی طی االنسان نمودم از مجرای وجود ھمھ انبیاء و اولیای الھی عبور کردم تا بھ اکنون و جایگاه وجودی خود رسیدم

دم محشر کبرای خالیق بر روی یعشق طی شده است و چون بخود رس تبھ قدر و در خود قرار گرفتم. و این ھمھ راهاز آنان نیز عبورکردم و اینک خود خودم ھستم تک و تنھا بھ معنای ات زمین بودم و سالھا ھم بر جای مردمان زیستم

ودم امام زمانم را احساس می کنم و تنھایی اش را. و این ھم حسی و ھم ذات بینی جحقیقی کلمھ: بھ ھمین دلیل با تمام وستم. و این عشق است و نھ بحدی است کھ گاه احساس می کنم خود اویم. و اگر او را ندیده بودم خودم را ھمو می دانگیرد با ساکنان می کھ قرار یحلول و تجسد. و آدمی در ھر جایگاه وجودی و شرایط روحی و اجتماعی و تاریخی خاص

این نھ از شباھت . و ھمان وادی و موقعیت محشور و ھم ھویت است و عشق خالصانھ و متقابل و عادالنھ اینگونھ استاست. عشق نور فردیت و ھویت احدی است. و اگر خدا مظھر عشق مطلق است بدین دلیل کھ از بی تائی و تنھایی ھویت

! است کھ فردترین و احدترین است یعنی تنھاترین و اوترین

و .دی عاشق نمی شوی. و چون عاشق شدی ھمھ غیر از معشوق از دل و حواس و نظرت می رونتا بیکس نشو -٣۵٢اشتھ دت را ا تو بھ خودت برسی و خود شوی بشرط آنکھ استحقاق فراق و عصمآنگاه نوبت معشوق است کھ برود ت

دریابی احدی خود ز ذاتباشی. و چون فرد شدی آماده عشق با خدائی! تا مقام خالفت اللھی خود را بیابی یعنی خدا را ا زیرا خود ذاتی انسان اوست. این کل داستان عشق است.

ین آستانھ ھ شدی توئی. و چون در فراق افتادی و ماندی او می شوی ھو! و اک وقتی عاشق نیستی منی! عاشق -٣۵٣

ھویت الھی و خالفت اللھی است و قلمرو خلق خدا از عدم خودت! و اینک از علیین ھستی!

است. و . و عاشق خدا یعنی جانشین خدا. و خالفت کمال عشقاس این فھم کن کھ خلیفھ خدا یعنی عاشق خدپ -٣۵۴ .لمرو پیدایش خالفت است. و این دو امر واحدی است. این ھستھ مرکزی حقیقت این رسالھ استعشق ق

ت ھا. و عدالت کھ عامھ بشری با آن عداوت دارد حتی فقیران و مستضعفترین و ستمدیده ترین آدمعدالت امریس -٣۵۵

داوت عد کھ شچیزی جز تعادل و تعدیل وجود و عدم و خالفت بین انسان و خدا نیست در معنای کاملش. پس واضح ناپذیری وجود وفت. و این عین شقاوت و حماقت مردمان با عدالت عین عداوتشان با عشق و ھستی پذیری است و خال

است. این معنا را بدان و تا ابد در آن بمان!

ان رترین مردمکھ گروھھای کثیری از توده ھای بشری در طول تاریخ تا بھ امروز در زیر پای کاف اگر می بینی -٣۵۶ود ند تا نابلب کنطمحبت و عشق الھی را لگد مال و لھ می شوند این عدالت برای آنست کھ ھستی پذیر شوند و لطف و

نشوند.

و جباریت وت و ظلم حاکم بر مردمان را غایت لطف و عشق الھی بر آنان بدان. پس اگر قھاریتپس غایت شقا -٣۵٧ عشق را در نیابی از عشق جز بازیھای کودکانھ در نیافتھ ای!

جز وجود ست اال اینکھ ھرکسی بر خودش ستم کرده است و ستمیستم شده است. نشده ا یپس مپندار کھ بر کس -٣۵٨

ناپذیری نیست یعنی عشق و خالفت ناپذیری! صداق این است کھ کل زندگیش نیز م عدا بر بشر است علی خن مظھر کمال مھر و قھر عشق یو آنکھ بر روی زم -٩۵٣

ادعاست.

ھ برخی کبشر است. ھزخ نیز مظھر جھانی مھر و قھر عشق و ھستی بخشی خدا بوھم نیز فھم کن کھ بھشت و د -٣۶٠ را بھ زبان خوش ھستی می بخشد و برخی را بھ زبان ناخوش خودشان!

واھم خنم و ھرکھ را کبھشت گذارم و دست در بھشت دست در دوزخ کنم و ھرکھ را خواھم برون آورم و در « -٣۶١

– ععلی ..» . خ سازمزودبرون آورم و در

اس شده و آدمیان نگریستی و جز حاکمیت عشق الھی نیافتی، عشق شناس و خداشناس و خلق شن اگر بر عالم -٣۶٢ ای.

– علی ع .»کار نیست اگر در کار جھان و جھانیان عیبی دیدی توبھ کن و روی برگردان کھ ھیچ عیبی در« -٣۶٣

Page 36: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٦

ز جت آنھم عشق ناب! پس جھان ھستی مظھر عشق ناب خداست کھ آن ھیچ عیبی نیست عشق اس آنچھ کھ در -٣۶۴

علی آنرا نیافتھ است زیرا عاشق است.

سادات ومال ز عشق علی بھره ای نداری مگر آنکھ بھ علی واری زنده متصل باشی حتی اگر شیعھ وو بدان کھ ا -٣۶۵نشأ عشق می تا بھ نیازمند امامی تا بتوانی عاشق باشاز ھم ب ھم کھ باشیباشی. زیرا در ھر مقام اخالص و معرفت

متصل گردی.

و باشدی پندار کھ کسمیای خویشند و بھ قھر و غضب عشق مبتالیند. بھر حال قبرخی ھم عاشق بر اولیای اش -٣۶۶ا عالم قت! زیرماحوت و عاشق نباشد یعنی امامی نداشتھ باشد اعم از امام ھدایت و محبت و معرفت یا امام ضاللت و شقا

ھستی سلسلھ مراتب خالفت است کھ زیر مجموعھ خالفت خداست.

عرفانی و م و آدم است. خالفتلمھ خلیفھ اند یعنی ھمھ برای دیگری ھستند و این راز و بستر موجودیت عاھ -٣۶٧ خالفت ظلمانی!

بیعت و صنعت دو قلمرو معیشتی عشق عرفانی و عشق ظلمانی است. ط -٣۶٨

چھ ش را ھربکر و معیشت طبیعی ھدایت می کند و عشق ظلمانی اھل تعشق عرفانی اھلش را بھ سوی طبیع -٣۶٩

نعتی می صلوده آیایی در شھرھای مبیشتر از طبیعت و رزق طبیعی بیزار نموده و بھ اعماق زندگی صنعتی و رزق شی. و این ی استنشینان بھ کالن شھرھای صنعترکشاند. و این راز مھاجرت سرسام آور روستائیان بھ شھرھاست و شھ

حرکت از زندگی بھ سوی مرگ است.

جودی ر محور نژادپرستی شکل می گیرد و وجود اھلش را جھنم می کند و سپس برای تعادل وبعشق ظلمانی -٣٧٠ آنھا را بھ سوی جھنم زندگی صنعتی می کشاند تا آتش درون و برون متعادل گردد.

ام ا میھمانرستا آمده بود تا چند روزی رار بچھ ھایش برای دیدار ما بھ روصما بھ ا یبستگان تھرانیکی از -٣٧١

ود ررا با خستا مکتدارک مھاجرت بھ آمریکا بود بھ محض ورود بھ رودر و باشند. این آقا کھ عاشق آمریکا ھم بود واسھال ع مزاجی او بھم خورد و دچارتا اینکھ ساعتی طول نکشید کھ وض» چھ سکوت مرگباری«نجوا می کرد

ج از وراو بھ محض خ استفراغ شد و براستی بحال مرگ افتاد کھ مجبور شدیم او را بھ بیمارستان در شھر منتقل کنیم.وب شد و خمال ن دود و آلودگی ھوای شھر کادقلمرو طبیعت بتدریج حالش بھتر شد و بھ محض ورود بھ شھر و بوئی

ند و یھمان بودمد ما رستان نبود. این آقا از ھمانجا بھ تھران بازگشت ولی بچھ ھایش چند روزی نزنیازی ھم بھ بیما . »عجب بھشتی«نجوا کنان می گفتند: مکررا

زجر می وست در قبال محبت غیر نژاد دچار احساس حقارت و کینھ انی کھ اساس زندگانی کافرانھ عشق ظلما -٣٧٢

.یردگقرار می نتقامااھل عشق ظلمانی و نژاد پرستانھ خدمت و محبتی کند مورد عداوت و شود و ھرکھ از بیگانگان بھ . عشق بیگانگان مظنون است و بدبین است و بھ ادی (عرفانی)زعشق نژادی خصم عشق ن

بر عداوت شاھد ظھور و بروز اشد عشق ظلمانی و ،ینست کھ معموال در حریم عشق عرفانی بمیزان اخالص آنا -٣٧٣و مطرود غریب . و لذا عشق عرفانی در وطن و نژادشماھالی عشق عرفانی در ھمھ جای زمین و زمان بوده ای ھعلی

صد ن محماست. اینست کھ شقی ترین دشمنان پیامبران از نژاد و نزدیکان خودشان بوده اند. شقی ترین دشمیچکس ھو وخت.معاویھ نفروخت کھ برادرش عقیل فررا اینقدر ارزان و آشکار بھ ععموھایش بودند . ھیچکس علی

قدر علی را ھمچون معاویھ و عمرو عاص نمی شناخت.

می خدمتشان و بیگانگان را اینقدر دوست می دارد و محبت کھ ژاد و خاندان یک عارف با خود می گویند کھ: اون -٣٧۴ز ا .ھ کنیملایمان بگذارد کھ او را زیر دست و پکند بی مزد و منت، پس بایستی ما را کھ فامیلش ھستیم بپرستد و

اینجاست منشأ کینھ و عداوت نژاد با عارفان و اھل محبت و عشق عرفانی.

ن ادپرستی شاید با تمام نژدشق ظلمانی و نژادی در ذاتش ضد خویشتن است و لذا شاھدیم کھ کافران در عصر جع -٣٧۵اق لوع و اشرطحال خی نژادپرستی است بھ جبر! زیرا نور عشق نزادی درفرو می پاشند. آخرالزمان ، پایان عمر تاری

است.

Page 37: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٧

ست و اخودبراندازی است و لذا عواطف درون نژادی سراسر زجر پرستانھ در ذاتش دچار تضاد وعشق نژاد -٣٧۶

ال غریزی میی امعجونی از عشق و نفرت می باشد. زیرا فرد نژادپرست در واقع خودپرست است و نژادش را فقط براال نژادی اص ذا عشق. و لاست پائین تنھ آنھم معطوف بھ و خود فرد خود می خواھد. عشق نژادپرستانھ ذاتا معطوف بھ

ول اخالقی ب فضائاگر فردی صاح تابد. بھ ھمین دلیل در درون نژادت باالتنھ ای و معنوی را بر نمی اعواطف و خدم الدینی یکندرت وبو انکار نژاد است حتی مورد انکار والدین خویش است. و علمی و دینی باشد مورد نفرت و تمسخر

اینست کھ وباشد. گر اینکھ نشانی از وراثت داشتھمخود را تصدیق می کند فرزند صفت معنوی ویژه و منحصر بھ فرددر و یا از ما وه دتھ شگرفگی خوب آیا از پدر بھ ارث ژوین ست کھ ایاھمواره درباره نیکی ھای فرزند بین والدین جدال

.ھیچکس از افراد نژاد شباھتی نداشتھ باشد مطرود استبھ یا از عمو و یا از دائی و ... و اگر

وص ازدواج شق ظلمانی و نژادپرستانھ معطوف بھ پائین تنھ است فرزندان بھ محض ازدواج و بخصعاز آنجا کھ -٣٧٧می ر و عداوتانکا الدین و کل نژادشان می شوند و از جانب نژاد دچاربا خارج از نژادشان، دچار تضاد شدیدی با و

ند بانی، عشق ر عرفاز قلمرو نژاد خارج شده است . پس بایستی براستی ادعا کرد کھ عشق غی تنھ گردند. زیرا پائین تنبانی است.

ست. جنگ فت کھ بخش اصلی جدالھا و جنگھای بشری برخاستھ از آتش نھفتھ در تنبان و عورت اگو نیز باید -٣٧٨

خواھد بژادی عورتھا! ھمانطور کھ عشق نژادی ھم عشق عورت است. و بیھوده نیست کھ وقتی کسی از اھالی عشق ن بھ کس دیگری می دھد. از ھمسرش انتقام بستاند بھ او خیانت جنسی می کند یعنی عورتش را

وورد آنمی بھ و تحقیق و بھ عینھ در صدھا مورد شاھد بوده ام کھ کسی سر از دیوانھ خانھ دربنده بھ تجر -٣٧٩

و نزادی رفانیعقلش زایل نمی گردد و یا دست بخودکشی نمی زند مگر اینکھ در جنگی طوالنی مدت بر علیھ عشق ع کی از عزیزانش. این یک نظریھ آسیب شناسی روانی است. بسر برده است بخصوص در رابطھ با ی

ده ازدواج کر تعلق بھ یکی از فرقھ ھای مذھبی می شناسم کھ ھمھ فرزندانش در درون فرقھ و نژادمپیرمردی را -٣٨٠

رد. کازدواج رقھ اشژاد ھم بود با مردی خارج از نژاد و فنظ علمی گل سرسبد ااز دخترانش کھ بھ لح یبودند ولی یکی قبت خودکشو عا سازی این ازدواج کل زندگی اش را ھزینھ کرد و خودش چند بار سکتھ نمودمرد برای نابودپیر نای

کرد. از این موارد بھ وفور یافت می شود.

ن فرزند شق عرفانی ایعمن والدینی را می شناسم کھ حتی فرزند خود را بھ کشتن دادند. جھت نبرد بر علیھ -٣٨١ مرگ او را تدارک دیدند.دسیسھ

ا عشق بر و العالج جسمی و روانی و ھویتی معلول نبرد و مصیبت ھا و امراض حیرت آو ھمھ عذابھای بزرگ -٣٨٢

امعھ امور ج عشق نژاد پرستانھ است. این یک نظریھ تحقیقی و بدیھی آسیب شناسانھ در ھمھابقای عرفانی جھت شناسی و روانشناسی و علوم درمانی است.

ست یعنی ی (سلطنتی) ادموکراسی یک پدیده بزرگ آخرالزمانی از نفس واحده بشری بر علیھ حاکمیت ھای نژاد -٣٨٣

اندیشھ یسی اسانبردی ضد نژادپرستی و عشق نژادی است و این حق دموکراسی است کھ متأسفانھ ھنوز دارای رگھ ھاسان ی و ھمسازنظریھ برابر آنمحال ساختھ است و ت کھ امکان تحقق آرمانھایش را اس و ارزشھای نژادپرستانھ

د بھمراه با خو پرستی است کھ از ارکان دموکراسی مدرن می باشد کھ وراثت نژادپرستانھ بشری را پروری و شباھتت کھ ن دلیل اسھ ھمیبیدی امکان تحقق دارد. درست حدارد. و لذا بھ نظر ما دموکراسی فقط بر مبنای عشق عرفانی و تو

ر ئی و بسیای نامرای می روند کھ البتھ صورت ھدموکراسی ھای جھان بھ سرعت بھ سوی سلطنت ھای نژادی و قبیلاکثر .ذیانھ استکار و مومموکراسی ھای قبیلھ ای است کھ سلطنتی بغایت دنبرد بر علیھ » ھار عربیب«پدیده .پیچیده دارد

یک را تکراپرستی تاریخی در عرصھ حاکمیت ھای دمونژادمکارانھ ه و نامرئی و بغایتامروزه بقایای پیچید -٣٨۴

ا یرالی بایستی در نظریھ برابری و ھمسان سازی فکری و عاطفی و فرھنگی و رفتاری دانست چھ از نوع لیب سوسیالیستی و یا حتی مذھبی کھ بغایت خطر ناکتر است.

درت قه متشکل از چند نژاد است کھ کل مروزه امپریالیزم آمریکا کھ سلطھ ای جھانی دارد در پس پردا -٣٨۵

. ھیوز، فورد، بوش، کندی و امثالھمامپریالیستی را تشکیل می دھند مثل خاندان راکفلر،

Page 38: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٨

ول اکرده بود راکفلرھا چند دھھ پیش یکی از پسرانش را کھ با دختری خارج از قبیلھ اش ازدواج یکی از ھمین -٣٨۶ ھان است. جی در می دانیم کھ راکفلر از پیامبران آزادیخواھی و دموکراس از ارث محروم ساخت و سپس ترور نمود.

این م کھنیی داس بھ دستور ملکھ الیزابت، عروس خود را کھ خارج از نژاد شان بود ترور کردند. مدربار انگلی -٣٨٧

.دموکراسی و برابری در اروپا است خاندان از پیامبران

س تی را بھ لبابسیار تأمل کن کھ ملوس ترین ابلیس آخرالزمان است کھ نژادپرس» برابری«معنای ای عزیز! در -٣٨٨ آورده و بشریت را بھ بازی گرفتھ است. دوستی و حقوق بشر و جھان وطنی دربشر

حبت شده ان کھ اھل ممادی و معنوی بھ تو ندارد بد یرگاه کسی را دوست داشتی و عاشق شدی کھ ھیچ شباھتھ -٣٨٩ گرنھ ھنوز خودپرستی یعنی عورت پرست!از عشق حقیقی بھره ای یافتھ ای وای و

را دیگر مھ عورت پرستان در نیمھ دوم عمر و خاصھ کھولت دچار افسردگی و پوچی می شوند زیھو اینست کھ -٣٩٠

ند و کسی ندار ساسی بھمنزجر می شوند و ھیچ احمانده است و لذا از ھمھ اطرافیان و نژاد خود ندر عورت قوه ای باقی از عوارض ابطال جبری عورت پرستی است. دیگر نسیان و حواس پرتی نیز یکی

تی شعور و حبھتر می توان بھ حقانیت نظریھ جامعھ شناسی شناخت از آقای مانھایم پی برد کھ از این منظر -٣٩١

ی ماب ارائھ بر این ی اجتماعی می داند. منتھی عللی کھ ایشان داه حافظھ فردی و غرایز حیوانی و شخصی را ھم پدید د. ی یابو پایدار نیست زیرا نقش عشق را در ساختار و ماھیت اندیشھ و مغز بشری درنم یکند چندان اساس

ی شھواندرت ذا افول قلپرست و ضد عشق نزادی نیز تماما منوط بھ پائین تنھ است و آدم نژادمغز و اندیشھ یک -٣٩٢

یسز علل اسانست ات و عواطف قلبی. و ایاظھ می انجامد تا چھ رسد بھ احساسفو جنسی بھ افول قوای عقلی و حتی حاب سند کھ تارھ می رونق خانھ ھای سالمندان در سراسر جھان. زیرا این سالمندان بھ درجھ ای از ابطال دل و اندیش

ست و اشق نژادی بھای عکھ پائین تنھ از کار افتاده است و این از عذاتحمل احدی را در خانھ و نژاد خود ندارند چرا زاری از عشق نزادی و عرفانی! یعنی نژادپرستی عاقبت بھ نفرت کامل از نژاد می رسد. یب

ل و دچار افو پرستانتر از نزادادپرستان (عورت پرستان) خیلی زودبرتی بزرگتر از این نیست کھ شاھدیم کھ نژع -٣٩٣

.بتالیندنسی مجگی و جنون و ناتوانی وانی ھم بھ انواع امراض و افسردانحطاط قوای جنسی می شوند و بلکھ در ج امری کھ رھ رستشپپرستان حتی در صد سالگی ھم توان تولید مثل دارند. این حقیقت بدان معناست کھ درحالیکھ نزاد

ولیای نبیاء و انسی اد. درست بھ ھمین دلیل است کھ قوای جالیق پرستش نباشد آن امر را سریعتر نابود و باطل می کن ن. آد از الھی بیشتر از سائر مردمان است زیرا آنرا نمی پرستند و بلکھ مستمرا تسبیح و تزکیھ می شون

نچھ کھ بناحق دوست داشتھ شده یا پرستیده می شود باالخره منفور و معدوم می شود .آ -٣٩۴

ر در استمرا ی و ماتریالیزم است زیرا بقای ابدی انسان راپرستی آشکارا ھمان ماده پرستعشق نژادی و نژاد -٣٩۵

ودائی و بیحی و سلمان یا یھود و مسمپرستان اعم از . اینست کھ ھمھ نژاداد در بستر تاریخ می پنداردژمادیت نستند ھمسانی ھات و عملکرد و احساسکمونیست و نیھیلیست و بانماز و بی نماز دارای شخصیت و ھویت و طرز فکر

پرست و ماده پرست و پول پرست ھستند. دنیایعنی

ع بھ ھ مبادا طمکر تاریخ بوده اند کھ سلطنت را از پدر خود بھ ارث بردند ولی پسر خود را کشتند چھ شاھانی د -٣٩۶ سلطنت پدر کند. اینست ماھیت متناقض و دروغین عشق نژادی!

سی کھ ھ یکدیگر ھمان عشق بھ خداست بدین دلیل است کھ کبمیزان حقیقت عشق انسانھا اگر بھ قول قرآن، -٣٩٧

باشد تا ده اشو تصرف خود آورد و بلکھ بایستی مرید ارا کعاشق بر پروردگار است نمی تواند خدایش را بھ تمل ول آید. بقمعشقش را پاس دارد و

ا زئی و تورم ا بر ھزینھ اش افزوده می شود یعنی ماھیتی رباشق نژادی سراسر معاملھ و تجارت است و مستمرع -٣٩٨شق عاو و با ولیایا. جھان ربا و تورم، جھان سلطھ عشق نژادی در بشر است. بمیزانی کھ انسان مدرن با خدا و دارد

ود و ش زه تر میجنسی حریص تر و دریو - عرفانی و نزادی عداوت می کند در قحطی وجود افتاده و در عشق نژادیو با و تورمریم: رست معنا و ماھیت جھانی کھ در آن بسر می بینمی شوند و ا ترمعشوقھا ھم پر ھزینھ تر و غارتگر

! مصرف روز افزون

Page 39: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٩

ھزینھ تر ورمده است نیز روز بھ روز پآاینست کھ ابقا و استمرار ھمھ ارزش ھای نژادی کھ از راه تاریخ و -٣٩٩

رد ست راز نبو این ھا و سنن و رسوم تاریخی بھ مانند مراسم عروسی و عزائی!ورمذاھب و باتر می شود مثل عذاب آور بین سنت و مدرنیتھ!

ابقای خود ود کھ مدرنیتھ یک پدیده حاصل از عذاب و تشنج است کھ از بطن جان کندن سنت برایباید درک نم -۴٠٠ ھ بر علیھکیمانو ح یتخابی خردمندانھ و نبردی انسانآورده است یعنی مدرنیتھ بعنوان یک فکر و فرھنگ، انبر سر

د و ھایی نداریخی رپرستانھ و تارا باز ھم از سنن نژادذکورکورانھ است و ل زجاھلیت عشق ھای نژادی نیست، یک سنت ولیبرالی خواھی، عشق عرفانی است نھ آزادیه نجات از جاھلیت عشق نژادیفقط آنرا رنگ و لعاب می زند. تنھا را

یھیلیستی و ھیپی گرایانھ!ن

ھواپیما واری وگ االغ سفرھنبین نبرد بین سنت و تکنولوژی است مثل نبرد زمدرنیزم و مدرنیتھ فرھنگی، سنت -۴٠١ی عشق نژاد و لذا آگاھانھ و رھایی بخش نیست. مدرنیتھ ھمان سنت مبتال بھ تکنولوژی استپس پدیده ای خود سواری!

و ن مپندار!ا عرفارارضای آن می بینیم و مھلکھ آن. پس مدرنیتھ دمی یابیم و این را مھرا عین عشق تکنولوژیستی !آمریکایی از مثنوی مولوی را باور مکن - تفسیر لیبرالی

جنسی فرود آمده است و ھمھ –تاریخی –است کھ بر سر عشق نژادی کیتپ» القارعھ«تکنولوژیزم بھ مانند -۴٠٢

را ی باشد. زیم» رفت حق آمد و باطل«نابود می سازد و این مصداقی از معنوی و دینی آنرا ھم فرآورده ھای فرھنگی و یابد. در این ابطال غضب آلوده است کھ نور حق عشق عرفانی مجال طلوع جھانی می

بان خویش از تن سرند و پرست فرود آمده است تا دل از نژاد بکتر از سنگ بشر نژادفوالد صنعت بر قلب سخت -۴٠٣

از چنگش ایش راھنگاه کھ می بیند کھ چگونھ تکنولوژی و اینترنت ھمھ معشوقھ آبدر آورد و نگاھی بھ آسمان کند بیرون می کشد.

یل ی بنی اسرائپرست ترین قوم تاریخ یعنی نژادتش فتنھ ھاآن چگونھ در پرست روی زمیدبنگر کھ ھمھ اقوام نژا -۴٠۴

. در اسرائیل می سوزند

ھ کلیل آنست دبکال غرب مدینھ فاضلھ کل بشر مدرن بر روی زمین شده و بر کل جھان سلطھ دارند واگر آمریکا -۴٠۵تاریخ از اسارت د شدهنژاد بریده و بی نژاد است این قدرت آزا زمخصوصا آمریکا کانون تجمع ھمھ افراد و گروھھای ا

ال را ین حق ابطنای اپرستان را رھبری می کند. معن می راند و ھمھ نژادل جھان فرمانژاد است کھ افسار گسیختھ بر ک دریاب!

ا د و یومیش می پیوندد و رستگار دشده و بھ نزا پرستی رھاور معرفت و ایمانش از اسارت نژادآدمی یا بھ ن -۴٠۶

عورت ھم و خلع خلع جنسیتع نژاد می گردد و چھ بسا لو خد ھ تکنولوژی در زیر قدرت پوالد لھ می شوعبواسطھ قاریا در ویوندد ی پمشتھ و بھ یکی از فرقھ ھای نابود شده سکسی گمی شود و تبدیل بھ موجودی عقیم و ھیچ و پوچ

وزخ زمینی کشیده می شود. دی غل و زنجیرھا بھانواع مخدرات

رفی بسدر قحطی عاط همواربکار می شود و ھلذیر و از خویشان طپمحبت نا، ونھ می شود کھ کسی از غیرگچ -۴٠٧ زآیا چقدر ا ی داند.میفھ آنھا نسبت بھ خود ظحبت نزدیکان را ومیر نژاد) مشکوک و (غ . یعنی محبت بیگانھ رامی برد

ر و ت کافر دل وفلوکتر معھ من جاآدمھا بیشتر باشند آ عدمھا را می شناسید. در جامعھ ای ھر چھ کھ از این نوآاین نوع پرستان جنسی!فاسد تر است. این صفت نژادپرستان است یعنی خود

پرستی کامال مادی و جسمی و جنسی اسادی یک خودژخودپرستی ن -۴٠٨ ود خل و اندیشھ این نوع آدمھا از د ت و اتفاقا

بیزارند یعنی از باالتنھ خود فراری ھستند.

ویش آدمی یکی غیری غیرتر از خدا نیست از چشم بشر! یعنی خدا غیرترین موجود نسبت بھ تن خبھ لحاظ فیز -۴٠٩ی باطن و ت یعناست. ولی در عین حال خالق آدم است و رزاق و حافظ و از رگ گردن نزدیکتر بھ خویشتن انسان اس

ن موجود بھ انسان است. معنویت و قلمرو احساس و اندیشھ و معنای بشر است یعنی خویش تری

شود. ترین غیرھا و غیرترین خویش انسان است کھ در باالتنھ آدمی حضور دارد و درک می خداوند خویش -۴١٠

Page 40: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٠

لکھ بن موجود و نی کھ از احساسات و اندیشھ و باطن نامرئی وجودش بیگانھ است خدا را بیگانھ تریانسان بمیزا -۴١١ انھ است وود بیگخھستی و رزق و لطف وجودش بیگانھ است. از خود معنوی و روحانی نابوده می داند. یعنی از منشأ

ه ا از گوھرد زیرر نابودی احساس می کنطاز موجودیت خود جز بدن نمی یابد کھ ھمواره نگران آن است و آنرا در خحبتی از مجنسی بشر است و بدبینی نسبت بھر –سمانی جھستی و امنیت وجود خود بیگانھ است و این علت خودپرستی

غیر!

ون از یابد چ نمیدر تیلطف و محبت و توجھ و کرامت و عزت و معنوی و یش ھیچ نورکسی کھ از خویشتن خو -۴١٢د و یرتواند بپذبو نھ ارزش ھائی را از غیر خود نھ درک کند نینیزار و بیگانھ است طبیعی است کھ چبدل و اندیشھ اش

ست چھ دم کافر اآاھیت گیرد. این وضعیت و م د و انتقامنو حس حقارت و بخل شود و کینھ ک یاگر ھم بپذیرد دچار بدبینرا باطن خود خدای چھ بی نماز. زیرا کافر حقیقی کسی است کھ از خدا در خویشتن خویش بیگانھ است یعنی و با نماز

تی در وال خاصیرا اصخرافھ و غرور و جنون حاصلی بھ بار نمی آورد زی منکر است. و لذا خدای آسمانی ھم برای او جز ندارد و لذا این خداپرستی بیگانھ از خود اساس نفاق است. نفاق بین ظاھر و باطن خود!رب

ک و توطئھ ودش ھیچ لطف و محبت و معنایی نمی یابد از غیر خود ھرچھ کھ بیابد مظنون و مشکوکسی کھ از خ -۴١٣ لبکار شودتدریج طموجب می شود کھ لطف و حرمت و محبت غیر را دال بر عظمت کبریایی خود نماید و لذا ب یاو است

و ت بھ اوستخیان و اگر این الطاف دچار کاستی شود عداوت آغاز می شود. و لذا محبت کردن بھ چنین کسی گویا عینتی ین بی محبشقیاء عادر می یابیم کھ: محبت در حق را عگمراه سازی و دیوانھ ساختن او. در اینجا باز آن سخن علی

در حق محبت است!

این ! زیرا اگرحق دوزخ و عذابھای الھی را درک می کنیم بھ مثابھ اوج محبت خدا درباره اشقیاء از این منظر -۴١۴ نوع آدمھا بخود وانھاده شوند و تنبیھ نگردند بخود نمی آیند و نابود می گردند.

ت خداست در حق بشر! معلوم می شود کھ عین محبھم نو حق حدود شرعی در دی ن منظر معنااز ای -۴١۵

بلی، کفر قلبی و عملی، محبت ناپذیری، بدبینی و تھمت بھ مردمان خاصھ –کھ نژادپرستی، تن پس معلوم شد -۴١۶

انی است ق آسموجودی و آسمانی و فوجملھ حاصل خداپرستی غیر ،خل و بدخواھی مردمکسانی کھ اھل محبت ھستند، بای صرفا اصل خدحذالت و پلیدی بشر رو عدم درک و تصدیق و ارتباط با خدای باطنی و روحی و قلبی خویشتن. یعنی

فوق آسمانی و نابوده است.

ابطھ ای رتواند می وھر و باطن کافر و بی خدا باشد الاقل قدر ارتباطات مادی با مردمان را می داند آدمی اگر ظا -۴١٧ثل برخی ا نماید. مد و وظایف مادی خود را ادی با مردم برقرار کند و بھ قاعده و قوانین مادی پای بند باشارتج –مادی

دارند. دی بیشتریش ماند و آسایرند کھ سامان یافتھ تر و منظم ترافراد و جوامع علنا کافر کھ با خدا ھیچ کاری ندا

ظاھر منافقان م ی ترسند و بھ او تعھدی دارند و نھ با مردم. اینمفوق آسمانی کھ نھ از خدا وای بھ خداپرستان -۴١٨ رنگ و دردھای بی درمان و رسوائی ھای بی سامان!ارذالت و پلیدی ھستند و شقاوت و عذابھای رنگ

ھتنژادی را باطل ساخ - اریخیت –کھ ھمھ قواعد بازیھای سنتی زمالزمان عصر سلطھ جھانی تکنولوژیدر آخر -۴١٩

تھ است خاسحمل ل تباست و ھمھ قراردادھای کھن را بی اعتبار نموده است و عرف و شرع را در سراسر جھان غیر قا اطنی وبو اخالق و عشق و خدای ندی زی و جنسی را از مدار قداست خارج نموده است جسنت ھای و ھمھ عشق

عتیاد و ن و اھای خودپرست پیرو مذاھب تاریخی و مشرکانھ جز جنوعرفانی چاره ساز نیست. در چنین دورانی آدم خودکشی و خودفروشی عاقبتی ندارند.

حبت ماو منت دارد طبیعی است کھ رمتشکر نیست و بلکھ از بابت ھستی اش ب کسی کھ از ھستی بخش خود -۴٢٠

ی انسان ز ھستاد. زیرا عشقی برتر دیگران را لعن کند و نفرت دارد و کینھ ورزد و تھمت زند یعنی ضد عشق باش نیست.

ف مال تأس رسید آیا مگر چنین انسانھایی ھم وجود خارجی دارند. کھ در اینصورت بایستی با کممکن است بپ -۴٢١

ود و نین نمی باگر چ نمی بینید پس خودتان ھم در ھمین گروه جای دارید. زیرا بگویم کھ اگر چنین کسانی را بھ وفور ی بود. ماین ن دارای چنین حدی از کفر و ناسپاسی نمی بودند جھان ما اندکی زیباتر و امن تر ازاکثر مردما

Page 41: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤١

شکر شیده است ترا ھستی بخ ایا براستی کدامیک از ما خداپرستان حتی بر سر نماز، از خداوند از بابت اینکھ مآ -۴٢٢د و قزیرا ھستی ن ت است.و کرامات بی شمار کھ مستلزم اندکی تأمل و معرفمی کنیم. نھ از بابت اینھمھ الطاف و نعمات

خودمان م کھ خود،نداریمادی ما کھ دیگر نیازی بھ معرفت ندارد تا دیده شود. یعنی ھمان چیزی کھ آنرا می پرستیم و پ را از عدم بھ وجود آورده ایم.

د و قابل را نق نعشق می کند یعنی ھستی ما رتبدیل بھ نوکر ھستی از ھستی بخش است کھ ھستی مادی ما را ش -۴٢٣

ھیم. ری می وصول می سازد و از قحطی وجود نجات می یابیم و از اینھمھ حرص و حسد و کینھ و شقاوت و بیرحم

.است ھستی، سرچشمھ خیزش معنای آن است. یعنی شکر حلقھ اتصال بین ماده و معنای وجود شکر بر ماده -۴٢۴

د. وی شتبدیل بھ نور م تحت الشعاع عشقق، قدر مطلق وجود انسان است یعنی ھمین وجود مادی و طبیعی عش -۴٢۵ پس عشق چیزی جز قدرشناسی از وجود نیست پس سراسر معرفت است و شکر!

ست. ی وجود است یعنی انسان کافر و ناسپاس و بی شکر مترادف عدم اشناسشکر حاصل قدرشناسی و معنا -۴٢۶

ین فزونی ھمان عشق است. ا -» ، نعمتت افزون کندعمتشکر ن« -۴٢٧

اما برترین شکرھا عشق است کھ ماده وجود را تبدیل بھ نور می کند در درجات شکر! و -۴٢٨

این شکر بھ معشوقیت می انجامد. ولی خود خدای را شکر کردن نھ –قرآن » ید اال خودتان راشکر نمی کن« -۴٢٩

ن آن عارفا وم ازدبرای نعمات و آنچھ بما داده بلکھ برای خدائیت خودش، منجر بھ عشق عاشقی می شود کھ این شکر و اولیای الھی است.

ی تدار معنوقیگری نھ بدلیل الطاف و خدماتش بلکھ بدلیل ھویت و عظمت و اسی از انسان دھمانطور کھ وقتی ک -۴٣٠

عشق سطھ اینشکر، عاشق می شود و بواستایش صادق باشد بواسطھ این و در این تشکر و اش تشکر کند و بستایدد ومی می شآدصیب نبدلیل الطافی کھ از کرامات و معنویت فرد مخاطب برخورداری قلبی پیدا می کند. ولی تشکر فقط

یت بیشتری می شود و برخورداری بیشتری از الطاف و خدمات فرد مشکور. بفقط موجب محبو

. واین ھویت کسی منجر بھ برخورداری از آن معنویت و ھویت برتر می شود و پس تشکر و ستایش از معنویت -۴٣١ بمعنای رشد و تعالی است.

خلیفھ وی عارفانھ است کھ البتھ ھیچکس جز انسان کامل اشناسدو خمستلزم معرفت الھی شکر و حمد خداوند -۴٣٢

قدر خداوند را بھ قدر حقش ادا نماید. و مطلق خداوند نمی تواند شکر و حمد

.جودی استوجھش وجودی در درجھ و مقام شکر بر کلیات حیات و ھستی خویشتن ھمواره موجب تعالی و و -۴٣٣

د اجری ی موجب برقراری رابطھ قلبی و محبت قلبی می شود کھ این خوقلبی از کسبھرحال تشکر صادقانھ و -۴٣۴وجب عشق اشد مبعظیم است کھ بی کمترین ھزینھ و تالشی ممکن می شود. مخصوصا تشکر از اولیای الھی اگر قلبی

است.

ر است. کر کوتاھترین و آسانترین روش کسب محبت است کھ موجب رونق و منور شدن ھستی شاکش -۴٣۵

تشکر از خویشتن و قدردانی از خویش است و این قدرشناسکو این بدان -۴٣۶ ی از خود ھ تشکر از ھرکسی ماھیتا موجب اقتدار روحانی وجود است.

مجددا ھ زمانی بھ شما لطف و خدمتی کردهقحطی وجود و قحطی محبت ھستید از ھرکسی کاحساس ھرگاه دچار -۴٣٧

ز است کھ ا ی جادوییھم تشکر را تکرار و تجدید کنید. این گنج بار کھ تماس داشتید باز کنید و ھرتشکر و قدردانی در یابی و غرقبرا ش اتأمل کن و این امر را بیازمای تا درستی رایاعجاز شکر در انسان است. این بدان و در آن بس

حیرت و عبرت شوی.

Page 42: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٢

ر او حق وجودش تا عاشق ب ھگردی. و شاکر پروردگار خویش باش بخویش باش تا محبوبشان شاکر خادمان -۴٣٨در ین دعا راتی! اشوی کھ این عالیترین مقام عرفانی برای انسان است: پروردگارا تو را شکر و سپاس از اینکھ ھس

حقش! ر بق را حھر نمازی خاصھ در قنوت بر زبان آور بارھا و بارھا و بارھا تا ببینی اعجاز باورنکردنی شکر

کر شاھراه رسیدن بھ شھر عشق است بی کمترین رنج و ھزینھ و سریعترین نتیجھ! ش -۴٣٩

ا صاحبان ب چاپلوسی است در رابطھ ال ز واضح ترین نشانھ اشقیاء اینست کھ شکری از زبانشان نمی شنوی اا -۴۴٠ قدرت !

ی و نعرفا جان می رساند بی ھیچ شرط باطنی و یا می دانی برترین شکری کھ تو را بھ رونق کبیری از دل وآ -۴۴١

و تشکر اس از طلب کرده و تو اجابت کرده ای و سپ یعقیدتی چیست؟ تشکر قلبی از کسی کھ از تو خدمت و مساعدتاز تشکر !ویشوم ختشکر از مخد ،کنی از اینکھ تو را الیق خدمت و یاری دانستھ و خدمت و یاری تو را پذیرفتھ است

در آن دان وباین راز محبوبیت بدرگاه حق است. !زیردستان و مساکین و فقرا و بخصوص فقرای آبرومند و مؤمن بمان!

و شرمنده ت، چون سائلی از تو چیزی طلب کرد در حال تواضع و تعظیم و تشکر بھ او تقدیم کنای اھل معرف -۴۴٢

باش!

ود. او شقیتشکر نکند و بلکھ دچار حقارت و بخل ش ،در قبال خدمت و محبتی یست کھنآدمی بدبخت تر از این -۴۴٣ است و خصم محبت! یعنی خصم خویشتن!

ی دان عمل کنبریعترین راه و رسم عاشقیت و معشوقیت بدرگاه خدا و خلق را بھ تو نمودم کھ اگر سآسانترین و -۴۴۴

!و در صراط المستقیم ھدایتی یخویشاز گدائی و دریوزگی محبت نژاد رھائی و سلطان وجود

ناشکری پس مبادا کھ کبر و نخوت و »خدا غیر شکر مخلوقش نیستشكر « :ایدمو بدان کھ رسول عشق می فر -۴۴۵ز ج رزاقی :را کھچذاری کھ شکرش را بدرگاه خدا کرده ای گنسبت بھ کسانی کھ بھ تو خدمت کرده اند بھ حساب این ب

خدا نیست!!؟

ود خفس اماره نی شیطانی تر از این نیست کھ شکر مردم را از خدا کنی آنھم خدای خیالت کھ ھمان بدان کھ شکر -۴۴۶ توست. حق الناس بھ حساب حق هللا نرود.

!زدیکمام عمرت! و سپس شاکر معلمین خود باش از راه دور و نت در ر حرف و عملدشاکر والدین خود باش -۴۴٧

اشکری در نه اند. را متحول کردات از آن کسانی است کھ تو را معرفت و نوری بخشیده اند و زندگی و برترین شکرھا ت از یافتھراسح ھ شکر ھم موجبکاین باب منجر بھ غفلت و نسیان نسبت بھ ھر آن چیزی است کھ یافتھ ای. در حالی

.ندکرده ا بخشیده و خداشناس تآدمیباش انبیای الھی را کھ بھ تو ھاست و ھم افزایش آن. و شاکر و دعاگو

لیھ شقاوت قلب خویشتن! عه یابی بھ وادی محبت است و قاطع ترین نبرد بر اشکر اساس ر -۴۴٨

ھ مرا ینست کھ عاشق خود را ھر روز در حرف و عمل تشکر و خدمت کنی! از تو سپاسگزارم کو شکر عشق ا -۴۴٩ تھ است. و انداختو سپاس خدای را کھ محبت مرا در دل !الیق ھیچ نیستمشقی حال آنکھ می دانم ادوست میداری و ع

در حرف و شق را از زوال و بدبینی و انحراف و افول و خیانت پیشگیری می کند شکر دائم استعپس آنچھ کھ -۴۵٠

عمل از عاشق خویش!

ابودی نمعشوق را می شناسی کھ از عاشق خود بدلیل عشقش تشکر کند؟ و اینست راز افول و آیا چند نفر -۴۵١ عشق! زیرا تقریبا ھمھ معشوق ھا طلبکار عاشقند!

اعجاز وشق و عاشق نیست زیرا عشق برترین نعمت و کرامت تر و واجب تر از شکر از عحال آنکھ تشکری بر -۴۵٢

عاشقی بر معشوقی فرود می آید. خداست کھ از دل

Page 43: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٣

عشوقھا مق! زیرا اکثر وس ناشکری از عشق عاشق، از علل ھمھ جائی و بنیادین زوال عشق است و جنون معشپ -۴۵٣ساالری و واژگون ھاستگی عشق آندنھ تنھا شاکر نیستند کھ تازه منت ھم می نھند و ناز می کنند و ھمین ناز بستر گندی

رابطھ!

ان را این فریاد خدا بیش از ھرکسی معشوقھا یعنی زن –قرآن » باد انسان کھ چھ قدر ناسپاس است کشتھ« -۴۵۴و ھ شده اندھ کشتاز فرط کفر از دست می دھند براستی ک ار خود مخاطب دارد! و بنگر زنانی کھ باالخره عشق شوھر

مرده ای متحرک! خداست کھ آنان را کشتھ است!

نظاره کن و. و آنگاه از دورردمتی کن بی مزد و منت و بخیتش را بشناسی بھ او محبت و ھرکھ را خواھی غا -۴۵۵ واکنش را.

ان مدھید مردمان را تا دل و دینشان بربائید. کھ خصم جانتان شوند! ن -۴۵۶

دمتی مکن کسی را تا برده اش سازی کھ برده اش شوی! خ -۴۵٧

لربائی مکن از کسی کھ بازیچھ اش نمایی کھ بازیچھ اش شوی! د -۴۵٨

زنا! معشوق تن می دھد و دل نمی دھد. اینست شق در جستجوی دل و روح معشوق است وعا -۴۵٩

گی و را بھ بند نش بھ فرزندان خود نان نمی دھند مگر اینکھ آناندیھان تھمت و عداوت است جھانی کھ حتی والج -۴۶٠

ھ مردم ککومتھایی د و حو مردانی کھ نان بھ ھمسر خود نمی دھند اال اینکھ او را بنده خود سازن .خود وادارند پرستشود شک فاسد خخشیر وتا بھ ابد تحت سلطھ نگاھشان دارند. و ابرقدرتھایی کھ بیسکویت کھ را مقروض بانکھا می کنند

د. این نی منت خورانی بنی کھ تن خود را حراج می کنند تا لقمھ نرا بر سر گرسنگان می بارند تا خدایشان شوند. و زنا داست.بازی با عشق است و کفران عشق کھ برترین نعمت خ وجھان قھر و غضب عشق است. این عاقبت انکار

ضیا با او عور رابطھ با عاشقی عارف قرار می گیرند دچار امر مشتبھ و مالیخولیا شده و خود رداشقیاء چون -۴۶١

ل ھ بھ اراذکاست گرفتھ و شقاوت و رذالت خود را بھ او و کرامت و محبتش را بخود نسبت می دھند. این خالفت عشقشوند و م امر عشقتسلی وھم این مجال را می دھد تا چند صباحی خود را الھی بیابند تا شاید از شقاوت خود توبھ نموده

الفت شیطانی خود باز می گردند. انسانیت یابند کھ اگر توبھ نکنند دوباره بھ خ

این میان ای بی جان محیط زیست عاشق را ھم بھ خدمت می گیرد تا اسرار خود عیان سازد و درعشق حتی اشی -۴۶٢ آدمی از ھمھ اشیاء بی جان تر است.

اد دن تکیھ می آبلند بھ گوش ھرکسی کھ بھ ياجرای استون حنانھ درمسجد نبی کھ اذکار قلبی پیامبر را با صدام -۴۶٣

آنھا ھ برخی ازکاست میرساند یک استثناء نیست از این ماجراھا در زندگانی اولیاء و عرفای بزرگ مکررا گزارش شدهسانھ رافھ و افخاھل . و بدان کھ عطار یک دانشمند و طبیب بزرگی بود وآمده است يدر تذکرة االولیای عطار نیشابور

د. نبو اطرافیانم را دیده و شنیده ام کھ برخی از صھ استون حنانھ رسول دھھا مورد شبی خود بنده در تجربھ شخصی -۴۶۴

ع و دف سما ای ذکراز دھان یک زاغ و صد» احق«نیز شاھد این وقایع بوده اند. از شیر شدن سگ خانگی تا تلقین ذکرست من دآمدن بھ ھ محضیر ساختھ بود. و دوتاری کھ بحشبانھ ما از کوھھا کھ تا مدتھا ادامھ داشت و ھمھ اھالی را مت

از شق پذیرترعدات، ود شروع بھ نواختن اذکاری می نمود کھ در سینھ ام بود. یعنی کھ اشیاء و حیوانات و جماخودبخم سخت از سنگ ھ رند واکثر آدمھایند چون کافر نیستند. و براستی کھ بھ قول قرآن، اکثر آدمھا از حیوانات ھم پست ت

مھ کشتار روی زمین از کفر بھ عشق است.اینھ و –قرآن » کشتھ باد آدمی کھ چھ کافر است«. ترند

ت نمود کھ دازگاره رجع رض نمود و از دست دزدان شقی گریخت و از مشھد بھاال یچپقی کھ ھزار کیلومتر طو -۴۶۵تان ز دوسازادگاھش بود. این چپق کوچک کھ از چوب درخت اورس کوھی در شب قدری با چنگ و دندان بدست یکی

ھ بدست ده بودم کھد برگزین سیگارم شود کھ بھ اتمام رسیده بود. این چپق را از دازگاره بھ مشساختھ شده بود تا جایم و ھ می نشستکمحلی نرا در کلبھ ام در دازگاره درست در ھمانآشد. چند سال بعد مت رفت و گقیکی از اشقیاء بھ سر

محل عبادتم بود، یافتم کھ تا مدتھا باورم نمی شد کھ چھ اتفاقی افتاده است.

Page 44: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٤

!گردد : در و دیوار و فرش خانھ با حکمت و اذکار اھل معرفت عجین میکھ عچھ راست گفت امام عشق علی -۶۶۴

ست سیاه ی آنانکھ قلبشان شقی اداوند در کتابش کھ: چون خدای خالصانھ یاد شود رواست می گوید خرو چھ -۴۶٧اء کھ ز این اشقیاکی یی یک بار ... و من بارھا شاھد چنین صحنھ ھایی بوده ام. حت ھ و عداوتشان عیان شودگردد و کین

ح می شد وبض روقبھ دیدارمان آمده بود در حال ذاکرانھ ام چنان سیاه شد کھ گوئی سخت بیمار بود و جھت درمانفت ضش شفا یاوال مر. و با این احقصد کشتن ما نمود کھ مھارش کردیمناگھان برخاست و بھ ما حملھ ور شد و براستی ھ چگونھ کمی یابد عین.. تصدیق و ت.. در اینجا آیھ معروف وان یکاددو رفت ولی عداوتش با ما تا پایان عمر باقی مان

د کھ یک بودزن حضرت را رنجور کردند و نآاز چشمانشان بسویش آتش می باریدند و صکافران در حال ذکر رسول بکشندش.

.ستنده باشدند خدا باشند و خدائی کنند و پرستیده شوند. ولی کسی نمی خواھد خودش عاشق و پرھمھ می خواھ -۴۶٨

آتش این سودای شیطانی می سوزد. و کل جھان در

ش و بپرستنھ. عاشق بامی کند منتھی نھ یکسویھ و ظالما شق ھمان قدرتی است کھ نیاز خدائی بشر را اجابتع -۴۶٩ تا کل کائنات عاشقت باشد و سجده ات کند.

شاید ا ت مکنر خود اھل عشق و مکاشفھ و شھود حق نیستی الاقل بخل مورز و اھلش را انکار ای عزیز! اگ -۴٧٠

ورش نموده انکا ونوری از عشق بر دلت نشیند. و گرنھ چھ بسا این نور بسراغت آید و آمده باشد و سھوش انگاشتھ بگذشتی!

حال کھ شناختی اش انکارش مکن وطلبش نما! کندنی عبث است نی جان ای عزیز! بی عشق زندگا -۴٧١

ھای گذشتھ ات قیاس مکن کھ از دستش بدھی! د آنرا با فسقمعشق بھ سراغت آ کھ ای عزیز! ھرگاه -۴٧٢

مکن عشق جانکاھتر است از مرگ عزیزترین کسان! و چون زدست دادی اش جز خود را سرزنش از دست دادن -۴٧٣

و عبرت گیر و توبھ کن و باز بھ انتظار بنشین کھ انتظار عشق نیمی از عشق است.

ه ای! ق نقرعشق طالیی و عش نشأ کیھانی عشق در منظومھ شمسی عبارتند از مھر و ماه یعنی شمس و قمر!م -۴٧۴ عشق ضیایی و عشق نوری! عشق محمدی و عشق علوی!

، صز محمد ان و آئینھ عشق خدا بھ انسان است یعنی عشق حبیب اللھی و محمدی. کھ البتھ قبل خورشید کانو -۵٧۴

ن ز ژاپای شد ممظھر عشق مغانھ زردتشت بود و کانون کیش مھر کھ تحت عناوین متفاوتی در سراسر جھان پرستیده نھ ورشید آئیعنی ختحت عنوان مذھب شینتو تا مصر باستان و مذھب آمون و تا مذاھب اساطیری سرخ پوستان آمریکا. ی

دتشت کھ رت و زن می باشد. و این عشق طالئی زردتشت اسیجمال خدا در انسان بوده است کھ منشأ حیات بر روی زمده وای بزرگ بر انبیین فاصلھ تحت منظر سائاکھ البتھ در یل بھ محمد شد.وضیاء هللا بود و چون طال می درخشید تح

است مثل نوح و ابراھیم و موسی و عیسی.

ی عشق ست یعناخد -ھ نورش از خورشید است مظھر و آئینھ عشق انسانکھمانطور هو ماه از خورشید جدا شد -۴٧۶و ا الئوتزودریس تن بوده است از حضرت امنظر حکیمان الھی و عارفا اریخ عرفانی و علوی و ولوی. این آئینھ در ت

ده شوا تقسیم حدم و بودا و سقراط و مانی و تا بھ علی کھ بھ ناگاه دو شقھ شد کھ شقھ ارادت عرفانی است کھ بین آمچون فاطمھ انجامیده است و این عشق قمری و ماھوی و نقره ای است ھ –است کھ کمالش بھ عشق و ارادت علی

ین است. ماھی کھ بر سر علی

یعنی ای آنکھ خدای را محبوب –قرآن » ا عاشقید رسول را اطاعت کنید تا خدای عاشق شما باشداگر خدای ر« -۴٧٧رخد چد می خود می دانی اطاعت کن کسی را کھ محبوب خداست تا محبوب خدا شوی. ھمچون ماه کھ بر دور خورشی

ق در عش دبر دور محمد چرخید. ماجرای ماه و خورشیشید بچرخد ماه می شود ھمچون علی کھ رور خودھرکھ بر .ھ البتھ بھ عقل فنی درک نمی شودماجرائی شاعرانھ و تمثیلی نیست عین واقعیت وجودی است ک

Page 45: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٥

یان نھند چون سھ نفر اسرار در م«. این ادعائی عبث نیست کھ خود ھمھ مراحلش را در خود شاھد بوده ام و -۴٧٩وھر شمسی بھ عنوان دانشجو در آمریکا بودم و شبی میھمان یک زن و ش ١٣۵٩ال س –قرآن » چھارمی آنھا خداست

ودم ھ نکرده با تجربدر میان آمد و من مات و مبھوت و حیران کھ ھرگز چنان حدی از حیرت ر آمریکائی بودم کھ اسرارا از پشت گاه ماه ربنا م بودم کھبھ خانھ بازمی گشتم. نیمھ شب چھاردھم ماه در اتوبانی مشغول رانندگی بھ سوی خانھ ا

ن مبازگشت. سید وآمد و مرا بو کھ شیشھ اتوموبیل دیدم کھ درست روبروی من قرار داشت و بر من فرود آمد و گوئیانھ ام ختم کھ بھ ار داشفقط بھ یاد دارم کھ چون بھ خود آمدم دیدم کھ در چند متری خروجی خیابانی قر ؛بکلی فنا بودم

نھ مریکا چگوآام آور پنجاه کیلومتر آنھم در اتوبانھای سرس و کل این راه را در اتوبان با سرعت حدود صد ؛می رسیدوبان ھ کنار اتبآمدن ھیچ بھ یاد نداشتم. بھ محض بھ خود ،پنجاه کیلومتر را پیموده بودمحدودرانندگی کرده بودم و

را در دت در راهماین خوابی عمیق بیدار شده بودم. گوئی کل کشیدم و ایستادم تا خود را بازیابم کھ کجایم. گوئی از آغوش ماه بودم.

بھ قصد ھجرت ز آیندهرفتھ بودم زیرا یکی دو رو ام من آن شب بھ قصد خداحافظی بھ منزل آن دوستان آمریکائی -۴٨٠بر کرده صم تالش و ل تمایتی دو ساویزا و بلیط ھواپیما و پذیرش دانشگاه آماده بود و من برای چنین موقع ؛اشتمدآلمان

ر منزل دم را انی ن آلماذاھب تطبیقی ادامھ تحصیل دھم و دکترا بگیرم. و لذا زبامبودم تا در دانشگاه برلین در رشتھ ور طآنھم بھ لک سایر بود کھ زبان آلمانی ام در مدت کمتر از دسفر و تحصیل آنق نکامل کرده بودم و عشق من بھ ای

آنبا بودم. ولی موختھ و با آن تحصیل کردهآن انگلیسی ام شده بود کھ بیش از ده سال باھتر از زبسیار ب آموزی -خودن مرد و م در مھنسان دیگری شدم و عشق آلمان و تحصیل مذاھب تطبیقی انزول ماه ھمھ چیز در من تبدیل شد و من

مرا صدا عشق بازگشت بھ ییالق دازگاره در من غوغا می کرد. گوئی یک نف ی و بخود م ی کردمر از دازگاره مستمراایران آلمان بھ از بھخواند. من این تغییر ناگھانی را با ھیچیک از دوستان و خانواده در میان نگذاشتم و بجای پروی ی ملی و خارجگ داخبازگشتم و خانواده ام بی خبر و ناگھان کیش و مات شدند. آنھم در دوره ای کھ کشور در آتش جن

سوخت و بیکاری و بحران و ناامنی روز افزون بود و ھمھ از کشور خارج می شدند.

من دارش کنم وو می رفتم بھ دازگاره تا دی عاشق خدا. ؛د. من عاشق شده بودمواه باین نخستین تماس من با م -۴٨١من حدود وگرد. ازب زگارهخدایت بھ دابا این واقعھ را در دلم می دانستم و گوئی کسی بھ من نوید می داد کھ برای دیدار

ان تستاره و درخ« ر من.پانزده سال در دازگاره بھ انتظار ماندم تا دیدارش کردم. این در واقع مصداق سجده ماه بود ب -قرآن .»ستاره ای کھ فرود آید و عروج کندقسم بھ « –قرآن » : سجده کنند

ھیبت زا و من فرود آمد کھ دوبارش بسیار نزدیک و شدید و بغایتما پس از دیدارش چند بار دگر ماه بر او -۴٨٢

ف بزرگ عھ کسور ھم در مشھد مقدس. کھ در واقعھ مشھد درست شب قبل از واقاب خوف آور بود یکی در تھران و یکھ ای ونودند بگاه بم نبود در منزل یک خانواده مشھدی کھ میھمانشان بودم و زن و شوھر صاحبخانھ نیز شاھد نزول ای

ی قامت شمس بت وال و ھیمھ است. فردایش کسوف بود کھ جته بودند کھ جای من نشسدکھ بجای من در اطاق، ماه را دیکھ دخورشی ون می سائید و ماه آسمان و سرم بھ یبھ زم یدار کردم کھ پاھایمدقمری پروردگارم را بھ صورت خودم –

ام بھ ھنگ ،رھم سنگسدر شھر زادگااز این کسوف لکھ حدود یک سال قببھم آمده بودند تاج سرم بودند. قابل ذکر است محمدی ین جمالامحمدی بود و خورشیدی) پروردگارم را دیدار کردم کھ تحت الشعاع نور(طلوع آفتاب، جمال مھری

در طلوع ماه ھ وقتبخدا بود. یعنی ھمان جمالی کھ خدای عاشق بر آن است. و یکسال قبل از این ھم در راه دازگاره پس از رؤیت است. مغرب، جمال قمری او را دیدار کردم کھ ھمان جمال علوی او بود ھمان جمالی کھ علی عاشق بر آن

ال عاشقی قمری اش را بھ صورت خود دیدار نمودم کھ این جم –جمال قمری و شمسی او بود کھ در مشھد جمال شمسی !معشوقی او بود یعنی جمال عشق: عشق عشق –

ود عشق و جایگاه نزول و صعز عشق نیستند بلکھ دااه و خورشید ھمچون روز و شب، دو تمثیل شاعرانھ مپس -۴٨٣ ست . اخدا ھستند. نقش ماه و خورشید در حیات و ھستی انسان بر زمین نیز جلوه طبیعی این دو عشق –انسان

ورشیدی) د در آمریکا. ولی عشق محمدی (خر بواھوی) برخاستھ از اسرار سھ جانبھ بین سھ نفمعشق علوی ( -۴٨۴

نج پت. و چون ی خداسچون سھ نفر اسرار در میان آورند چھارم«حاصل اسرار در میان آمدن پنج نفره در دازگاره بود. –قرآن .»و نھ بیشتر از این است و نھ کمتر از آن .نفر اسرار در میان آورند ششمی خداست

بوجود آمده ین دو تجلی روی اوست کھ زمین و اھلش و خاصھ آدمی،گردان رخ یارند و از امھ و خورشید آئینھ -۴٨۵

می ود و عاشقشن می و نردبان ھستی را می پیمایند. و اینگونھ است کھ آدمیزاده از رخ او، صورت می پذیرد و دگرگو گردد و ادامھ حیات می دھد.

Page 46: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٦

نوکر وه می دھد اه اجاز. این ھمان کاسھ داغتر از آش بودن است کھ شکرد ءمالگویند کھ اسرار عشق را نباید بر -۴٨۶مات ھد ھمھ نعکھ م غیرتی می شود. زیرا خود شاه در کتابش می فرماید کھ: اخبار نعمت خدای را بازگو کنید! و عشق

ک ب ر و اما بنعمة ی نماید:الضحی کھ سوره تجلی خورشیدی اوست خاطر نشان م ت و اتفاقا این سخن را در سورهاوس ث! فحد

قمری خدای از صورت –لیل) می برم تا مصداق دیدار جمال شمسی لما را بھ میھمانی سوره شب (او اینک ش -۴٨٧

دگارش کھ ی پرورو نیست احدی را نزد پروردگارش چیزی کھ پاداش داده شود اال جستجوی جمال اعال«خویشتن باشد: چیز ھ بھ ھمانکدارد آیا فھمیدید کھ چھ گفت خداوند؟ یعنی تنھا چیزی کھ انسان در نزد خدایش .»بزودی خوشبخت گردد

سان ھ جمال انکامده پاداش داده شده و خوشبخت ابدی می شود جمال اعالی پروردگار است بازھم بگویند کھ در قرآن نیو چھ عشقی .است و این خوشبختی ھمان عشق .از جمال خداست. بازھم بگویند کھ لقاء هللا در عالم خاک ممکن نیست

لعظیم مال علی ااست جبرتر از این کھ جمال اعالی خدای را عین جمال خود بینی! و جمال اعالی خدا ھمان جمال علی خد و علی الکبیر و علی الحمید و علی العزیز و علی الحکیم و علی العلیم و علی الحلیم و ...

بودم زیرا نبوسیده و سجده نکرده ن راآقراینکھ من تا ھمین لحظھ ھرگز آن اف کنم وک چیزی را اعترنھم ای -۴٨٨

ا اینکھ رده ام. تری نکحس عاشقانھ ای بھ کاغذ این کتاب در من بوجود نیامده بود و از روی تقلید ھم خاصھ در دین کال ھ وصف جماوقتی ک کشاند بی جستجو. درستن یافتم. یعنی خودش این آیھ را بھ سوی من آبھ ناگاه آیھ مذکور را در

رکب مھ کاغذ و کاستی اعالی او می کردم. و برای نخستین بار کاغذ این کتاب را ساعتی تمام بوسیدم و سجده کردم. بر کب جھان است و بلکھ عاشقانھ ترین!قرآن ھم مقدس ترین کاغذ و مر

ا رھمین آیھ قرآن را گشودم و ن نازل شد و من ناخودآگاهدر واقع درست بھ وقت وصف واقعھ اش بر م آیھ این -۴٨٩

جای قرآن را کھ ھرماء هللانزول روح و اس هنیفتاده بود اال در دور مبی جستجو دیدم. خیلی وقت بود کھ چنین اتفاقی برای رفت و بازخوانی و تصدیق می شد.گکھ می گشودم ھمان آیات در حال نزول پیش رویم قرار می

نزد یچ چیزی دراست و از انسان ھدر نزد انسان است از خد کھ یل می فرماید کھ ھرچھلخر سوره الآ سھ آیھ این -۴٩٠

پس ش کند و سستجویجخدا نیست اال جمالش کھ ھمان وجھ هللا اعالی خداست کھ خداوند آنرا بھ او بر می گرداند اگر ق می م عاشھ فقط بر خدا کھ بر خودش. یعنی ھبرای ھمیشھ خوشبخت می شود. یعنی برای ھمیشھ عاشق می شود ن

بقول یا. دش شونوآنگاه کھ ماه و خورشید ھماغعشق می گردد! شود و ھم معشوق. یعنی مظھر عشق و جمال عشق ی نید! بخداکچون شاعر: من خواب دیدم نیمھ شب. خورشید و ماه را لب بھ لب. تعبیر این خواب عجب. ای صبح خیزان

من و ھم ر وجودداین صحنھ را در خواب دیدم و چند سال بعد در بیداری در شھر مشھد رخ نمود ھم کھ من ھم نخست آنھم با حضور شاھدی کھ مبادا من این واقعھ را توھم شخصی پندارم و تردید کنم. .در آسمان

کھ درباره –قرآن »دستاره و درختان سجده کنن«بر من فرود آمد و ماه شدم ماه بھ بیان دیگر یک بار جمال -۴٩١

و .مورشیدی شدد و خسجده و سالم درختان در دازگاره قبال سخن گفتھ شد. و یک بار ھم جمال خورشید بر من فرود آمر ر آسمان دویم دربار سوم ماه و خورشید در وجودم بھ حجلھ رفتند و یکی شدند و من وقوع این وصال را در مقابل

دم بھ نجا بوآ بزرگ کھ مرکزش خراسان رضوی بود و من ھم در آن کسوف مشی ماه و خورشید شاھد بودوھماغنیست واقعھ. نآقتی واقع شد و«. و روز چھلم آن واقعھ واقع شد: تماممیھمانی یک خاندان ظالم بمدت یک چلھ

د کھ چھ آیا فھمیدی –اقعھ سوره و...» وقوعش را ھیچ تردیدی. پائین آمدنی باال رفتنی است ... و باشند آن ازواج ثالثھ سوف و ب قبل از کشپائین آمدنی باال رفتنی است. –ن آگفت خداوند؟ این آیات نیز ھم اکنون نازل و بازخوانی شد از قر

گوئی ی العظیم!العل دیدار جمال اعالی پروردگارم، ماه پائین آمد و بر من نشست و سپس بھ آسمان بازگشت. صدق هللاتجلی مآفرید و الھی ا با خود بھ آسمان برد و فردایش در ھماغوشی با خورشید مرا بھ جمالماه بر من فرود آمد و مر

ساخت.

ین ماجرا و ازن و شوھر شاھد بر دو عروجش! و آن وازواج ثالثھ! آری ما سھ نفر بودیم بھ وقت نزول ماه و -۴٩٢و عروج رود آیداره ای کھ فتوگند بھ سس«می لرزیدند چون ابر بھار می گریستند وو غرق در حیرت و ھراس و لرز

–قرآن .»کند

در جای ال مکررا آیات سوره واقعھ را بخوانید کل ماجراھایی است کھ زان واقعھ بر من گذشت کھ قب و اگر مابقی -۴٩٣براستی : «ھک و آخرین آیھ ...ون و شراب پیاپی الھی وجای آثارم بھ آن پرداختھ ام از جنات نعیم تا قرة العین و حورالعی

بیند گارش را نپرورد دمی تا جمال اعالییعنی آ .»کھ اینست حق الیقین. پس بھ اسم پروردگارت تسبیح کن کھ عظیم است و این جمال را از خود ھم نبیند بھ حق یقین عشق نمی رسد و عشق یقینی!

Page 47: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٧

یچ ھو ھوس انجام داد کھ آن ھرکاری بھ ھوی نیست کھ بشود باحساس کور و صرفا شخصی پس عشق یک ا -۴٩۴اشق و عکھ لی استزکس ھم نفھمد. عشق، جھانی ترین واقعھ کل عالم وجود است. ھرعشقی، وقوع دگرباره خلقت ا

و نیز ست انسان اپس عشق مسئوالنھ ترین و متعھدترین واقعھ در جان .معشوق محل این واقعھ و شاھد بر آن ھستندق زندگی عش هخرمی یابیم کھ چرا ھمھ کل زندگی ھرکسی مقدمھ و مؤنی ترین آن. و حاال بھتر درو قرآدینی ترین

ق یک ت. عشبی مسئولیتی و بدعھدی و بازیگری او در عشق و با عشق اس و گناه آدمی ااوست. پس بزرگترین خطھ فعل می رد و ببر دا درارکان و اسرار ھستی شناسی را یکی در جان انسان است کھ ھمھژواقعھ کیھانی و گوزمولو

رساند تا بھ انسان ھستی الھی بخشد.

ن آیان نگارش و در جر م عتراف می کنم کھ این کتاب را قبل از ھرکسی برای خودم و بقصد تعلیم خودم نوشتھ اا -۴٩۵کرده است عتال پیداطلقش اام در این کتاب بھ حق متر یافتھ ام و ھمھ معارف دینی رب ییقین با کل زندگیم را یک بار دگر

الھ خواھم ل ھمین رستکمی و بطن ھفتم قرآن تأویل و تعین یافتھ است. و زین پس تا عمری باقیست انشاء هللا بھ ادامھ و دواھم نموحقق خعشق) بھ محک خواھم زد و تفسیر عاشقانھ قرآن را ممیزان ( پرداخت و کل ھستی را بھ این آخرین

عشق را ن کھ امامآاز یکھ آخرین و کاملترین تفسیر آن و تنھا تفسیر جھانی و توحیدی و آخرالزمانی قرآن است و تعین بھ عرصھ ظھور آورد و انقالب عشق را در جھان برپا سازد.

ن بینیم کھ خداوند ایی م –ل لیلا» ربھ االعلی و لسوف یرضی وجھتجزی اال ابتغاء نعمةعنده من الحد و ما « -۶٩۴

ست نعمتی ام نعمت . یعنی این عشق ھمی نامد» نعمت«ل الھی خویشتن را چیزی را کھ آدمی در نزد او دارد یعنی جماھ وظایف ز جملکھ انسان را خوشبخت و راضی از ھستی می سازد. پس وصف و بیان و ابالغ این امر یعنی عشق ھم ا

و اما از نعمت پروردگارت سخن گو و حدیث کن. .ثواجب است کھ: و اما بنعمة ربک فحد

م ولوی کھ قمری است و کمالش علوی است. دو س سھ نوع و درجھ کلی از عشق عرفانی ممکن است: عشقپ -۴٩٧قمری کھ امامی است و کمالش مھدی –عشق نبوی کھ شمسی است و کمالش محمدی است. و سوم عشق شمسی

موعود است.

نگونھ کھ انی از سیر الی هللا و سلوک حق آی توان بھ لحاظ تقسیم بندی عرفمو سھ دیدار را این سھ عشق -۴٩٨ ،ی حقبھ سو ف دانست: سیر از خلقود منطبق بر ھمان سھ مرحلھ معرنبزرگی چون ابن عربی تبیین کرده ارفای ع

. یگرستدرحلھ ممرحلھ ای بھ حول ازکھ آن سھ دیدار سھ نقطھ عطف ت .سیر از حق در حق، سیر از حق بھ سوی خلق

لوی جریان عشق ودر حق ھ بیان دیگر سیر از خلق بھ سوی حق ھمان جریان عشق نبوی است و سیر از حق ب -۴٩٩یبت امام رصھ غع(علوی) است و سیر از حق بھ سوی خلق کھ غایت راه است عشق امام زمانی می باشد. کھ البتھ در

رود) و(درب را باب عاز مرتبھ ولوی (علوی) آغاز می شود ھمانطور کھ علی و ختم نبوت، این سیرھا و عشق ھاشق شمس عو در کمالش عشق امام زمانی رخ می دھد کھ ھمان (محمدی) نامیده اند و سپس عشق و سلوک نبوی

ن مطلق چنی امام وری است و رویت جمال حق بھ جمال خویشتن ھمانطور کھ خود امام زمان بھ عنوان انسان کامل مالق است و خود منشأ این عشق نھایی می باشد.

لقمری می باشند کھ یاران ظھور اویند. ا سھمھ یاران امام زمان دارای ھویت و عشق شم -۵٠٠

ھان جس در حقیقت واقعھ ظھور امام زمان چیزی جز واقعھ ظھور مطلق عشق برای جھانیان نیست و مردم پ -۵٠١

ین دیداریانتھی جانب دیدار نمودم منرا در یک کسوف بزرگ دیدار خواھند کرد ھمانگونھ کھ ای حضرت جمال و حضورل مردم ور، کاست کھ ھنگام ظھ ورخویش دیدم. این امر در روایات شیعی ھم مذک یشخصی بود و لذا بھ جمال شخص

ھند مھ خوامی شود. یعنی ھجھان از ظھور آن حضرت در آسمان باخبر خواھند شد و حجت بر ھمھ آشکار و تمام روز و .دید را عین صورت خودش خواھد و عجبا کھ ھرکسی ھم جمال الھی اودانست کھ او ھمان ناجی موعود است

ا با رفران خود ذا کالد دید و ند یعنی انسانھا جمال احدی خداوند را بھ صورت خود خواھونین خواھد بچقیامت کبرا ھم از مان و قبلمام زاا و قبل از ظھور ن این جمال را زودتر ودر حیات دنیند. ولی عارفاصورت در آتش دوزخ می انداز

ردمان است تا م سالتیرو این ھستند یعنی سبقت گرفتگان از زمان!قیامت کبرا دیدار خواھند کرد زیرا مصداق السابقون . روز دیدار باخبر کننداز را

ه بھشت و می شود از دو را یعشق جریان دارد و بھ عشق و وصال منتھ بر ،رپا شدهکل جھان ھستی از عشق ب -۵٠٢ دوزخ.

Page 48: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٨

. سیر از نیست سیر الی هللا و سلوک عرفانی و مراتب عشق، چیزی جز حرکت از خود تا بھ خود در حقیقت کل -۵٠٣ . نی تا رسیدن بھ خود اعالئی و الھیجسوتی و حیوانی و لاخود ن

.ودممی داشت کھ خود بداشت ولی جمال شمس القمری ھویت آد حوائیشمسی و قمری برای بنده ھویت لاجم - ۵٠۴

می تی آدی شمسی و قمری ھر دو ھویای معکوس خواھد داشت یعنی جمالھضعو ،این مسئلھ برای سالکان زن لیو خواھند داشت.

ر از نف داه چنم بھمردال کامل خودم را در ماه دینده با واقعھ نزول روح در شب چھارده ماه بر حسب اتفاق جمب -۵٠۵

یرزالی یکی پکھ د آمداطرافیانم. ولی این جمال اندکی بعد دو نیمھ شد بھ مصداق شق القمر. و دو جمال رو در رو پدیه کھ در را ی قدر. چند ماه بعد بھ ماه رمضان و شبھاجوان کھ در حال تبسم اشک می ریخت یمرد بود و دیگری دختر

کوھی درخت سرو ر زیردازگاره بودم بھ وقت تنگ غروب و با طلوع ماه بناگاه آن پیرزال را بر سر راه خود دیدم کھ دی ئشدم و گو برویمنشستھ بود در حالیکھ طوفانی از برف ھمھ جا را گرفتھ بود و من بھ محض دیدن او متوجھ کوه رو

جمال آن ز برف بودیده ااو مرا متوجھ آن نمود و بر کل دامنھ آن کوه کھ دامنھ ای از جنگل نھ چندان انبوه کاج و پوشتوجھ جمال مد کھ مرا مان بوزمین آمده بودند. آن پیرزال امام زدختر ماه نشین را دیدم زنده زنده. گوئی ھر دو از ماه بھ

ث دا در حدیسول خرطمی بود . چرا کھ فاطمھ، جمال فطرت خدا بوده است بھ قول پروردگارش نمود کھ البتھ جمالی فا قدسی!

و منزه ھمواره برتر قمقدس ح می باشند و جمال احدی ذات» االعلیربھ وجھ «و » مثل اعلی«ن جمالھا جملھ ای -۵٠۶

تر است کھ: هللا اکبر!

طور کھ در حوائی است ھمان –نھ مؤنث! ولی در تجلی اش آدم ونھ مذکر بدان کھ خداوند نھ زن است نھ مرد. -۵٠٧و ستیناز ا برتر وو ظھور در عالم ارض چنین است و بدون تردید در قیامت کبرا غیر از این دانسان قصد ظھور نمو

! اء هللالی ماشو در رضوان هللا ھم باز دگرتر و برترتر است در جنت المأوی نیز باز دگر و برتر است

. برتر است و) دگر و یا ربوبی (رب) و تجلی اللھی (هللاست بدان کھ این تجلیات کھ ذکرش رفت یا الھی (الھ) - ۵٠٨

و جانم رسوخ کرد و نشست تحت الشعاع انفجار نور محمدی، در ذات ھستی ام قورشید (محمدی) حخولی جمال -۵٠٩ت را طھار ومحمدی شد و ھستی ام را از ظلمت و ھرچھ تباھی و گناه زدود و برای نخستین بار قداست و عصمت

ده شدم. لوریج آھ در مردمان بتدکفسوس ااحساس کردم کھ چھ واقعھ ای است و جان معصومین چگونھ جانی است. ولی کی و ان پآشدم تا ین میم و آدمیان گوشھ می گزیدم و غارنشلخود می گویم کھ ای کاش زان واقعھ برای ابد از عا اگاه ب

ر دای ھمیشھ ود برب مبسا اگر بھ اختیارعصمت را حفظ می کردم. ولی مردمان مرا از اعماق ذاتم صدا می کردند. چھ ش شدم. و تسلیم م دانست داخاز جانب ا ا راندند بھ میان مردم. و من این راندگی ردازگاره می ماندم ولی ما را از آنج

می داد بادت راع وذکر اگر در ھمانجا می ماندم ھرگز کتابی نمی نوشتم. زیرا مستی آن احوال اصال نھ مجال کاری غیررا المتی خودسھ کل ز دست دادم و بلکو نھ انگیزه ای می بود. بھ میان مردم آمدم و کل آن مستی حضور و شھود را ا

نم و نھ یمار می کتن را بھ امروز! و با ھمھ رنجوری ام باز ھم منم کھ مردما ارویش نھادم و رنجوری کامل شدم ت رھم بھ من می میل را ب وان وآنان مرا. آنان مرا بیمار می کنند و من آنان را تیمار! و این یعنی عشق! عشق اوست کھ این ت

. بخشد

وش شدند و بناگاه مدھ دوھم سھ نفر بودیم و مشغول راز شنیدن، کھ آن دار محمدی (شمسی)و عجبا کھ در دی -۵١٠ر عشق را د یامبرکور و کر گشتند و آن واقعھ بھ آنی در ورای مکان و زمان بر من رخ نمود. نخست حضور جسمانی پ

ن ائی از ایرای رھبرفتم از آن دست الغر و فرتوت! کھ می کنارم یافتم کھ دستش بر شانھ ام بود و من در خاک فرو» یا محمد«کھ بگو نکھ خود در گوشم نجوا کردآخشید تا بمری نثآسمان می رفت کھ علی من بھ وضع فریاد یا علی یا

بوده است صاو محمد تم کھدیدم خورشیدی بود کھ منفجر شد و آنگاه دانس مو من با نعره یا محمدا بناگاه او را در مقابلسی کای من را نعره ھ آمدند ولی آن ھمھکھ بھوش من دو رفیقم را دیدآکھ دستش بر شانھ ام بود . پس از این انفجار

ر ورای دین واقعھ وئی ادر حالیکھ ھراس داشتم کھ ھمسایھ ھا بھ سوی خانھ ما آیند ولی گ .نشنیده بود حتی این دو نفر !مکان و زمان رخ نموده بود ولی در مکان و در زمان!

بھ ئیمی لرزانید چون بید و چلھ تابستان بود کھ پتوو ساعتی بعد بناگاه مستی ویژه ای بر جانم وارد شد کھ مرا -۵١١

خود پیچیده بودم و می لرزیدم. بناگاه کسی بمن گفت کھ برخیز و بھ سوی پنجره برو و قبلھ را بنگر. ھوا روشن شده و

Page 49: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٩

ھ کنار آستانھ طلوع خورشید بود. در حالیکھ می لرزیدم بر لب پنجره ایستادم کھ بناگاه آسمان قبلھ شکافت و آسمان ب رفت و او رخ نمود و بر من وارد شد.

تا م شد. و منان بی کرانھ جمال او بود کھ دامن کشان بسویم آمد و مرا در آغوش گرفت و در جانکل فضای آسم -۵١٢

ھ دیگر دانستم ک ان دمذاتم نور و رنگ و عطر قدسی شدم و از اعماق جانم نعره یا سبوح یا قدوس بر می آمد. و من ھمثنوی ممن ھ صد صفش برا نخواھم دید زیرا او در من شده و من شده بودم. ھمان دم تمام جانم را فراقی گرفت کھ و او

کھ ال پیشسپنج نیاید. یکی دو روز بالوقفھ می گریستم و ذوب می شدم کھ بناگاه ھمھ چیز فراموشم شد. تا حدود تب فراق و داغی جانسوز شبانھ روز! زندگینامھ ام را نوشتم ھمھ چیز دوباره آغاز شد بھمراه

دیده ن واقعھ راآسالھ این واقعھ را چند بار بھ یاد آورده و نوشتھ ام ولی ھرباری وجھی جدید از ردر طی ھمین -۵١٣

ان گردد. یزی نصیبتشاید چ . پس صبور بمانید تاھمین واقعھ را بازگو کنمھم و فھمیده و نوشتھ ام و شاید تا بھ آخر باز

ست؟ حال بار دگر می پرسیم کھ: براستی عشق چی -۵١۴

مالش را ججھی از عشق، حضور خداوند است کھ ما را فراگرفتھ است از ھر سو و از درون و برون. و گھگاه و -۵١۵تی یریم و مدمی گ در این و آن متجلی می سازد و میرود و ما را سر کار خود می گذارد کھ کسی را بھ جای او عوضی

لحظھ رت کسی بھی بندی بینیم کھ عوضی گرفتھ ایم. ولمی پرستیم تا عاقبت نشئھ آن لحظھ دیدار از سرمان می پرد و مست. عقل کار اتأمل می کند. ذکر عشق، مقدس ترین و سرنوشت ساز ترین اذ آن عاشق شدن خود باز می گردد و در

روردی عقلول سھعشق برترین عقول است آنرا در خود بکار اندازید. و این یکی از اھداف این رسالھ است کھ بھ ق اء گردد. سرخ احی

ئید . ھرگز مگواد رفتھ خود را بھ یاد آورید و در آن تأمل کنید. یاد عشق زمینھ عشقی برتر استبعشق ھای بر -۵١۶

ست و ھ ا شمابدیگر نمی خواھم عاشق شوم! چون با این عھد ، فاسق شدن خود را تضمین می کنید چون عشق ھمیشھ ھ ھرگز توب ز عشقاعاشق نشوید آنگاه آن جمال را بھ فسق می کشید. ھر آن رخ می نماید و اگر عھد کرده باشید کھ

د کھ ود. بدانیوبھ شنکنید این فسق در عشق است کھ باید توبھ شود! این بازی و مکر و تجارت با عشق است کھ باید ت توبھ از فسق و بازی در عشق، اساس عشق عرفانی است.

در عشق جنسی است و اجر صبر در عصمت عرصھ فراق. ، اجر صبر و جھاد و عصمت عشق عرفانی -۵١٧

رده کم را بخود می آیند بزرگترین ستو بھ انتقام و جبران فاسقانھ بر ھ در عشق زناشویی شکست خوردهآنھایی ک -۵١٨ اند.

و درپحق است و این سنت الھی در ھر دلیل و شکلی، امری محتوم و برزناشویی ب بدان کھ شکست در عشق -۵١٩

انتظار و در ست. در این شکست صبور و فکور بمان و عصمت و عزت خود را حراست نمامادر آسمانی ما آدم و حوا !، ھرگزران استمختص از ما بھتو عشقی الھی باش کھ بسیار نزدیک است و مپندار کھ عشق عرفانی امری مادرزادی

نصیب عشق الھی وخدا تا ھمھ بدانند کھ لطف و رحمت مطلقھ ی خود را عیان می کنمانبنده بھ عمد اینھمھ جزئیات زندگ ھر کافر و فاسقی چون من ھم می شود اگر بخود آئیم و توبھ کنیم و از خود خجالت بکشیم.

اشید ولی بصیحتی دارم و آن اینکھ ھر چھ خواھید نصیت و قیر بھ شما خواھران و برادرانم واز این بنده ح -۵٢٠

ق د تا مستحت مکنیمباشید و با دین خدا بازی و تجارت و مکر مکنید و دراین نوع معامالت ھم مشارکمشرک و منافق عشق الھی گردید.

ر طونتند ھماسیارات منظومھ شمسی منابع تغذیھ حیاتی و روحانی و عرفانی بشر بر روی زمین ھس بدان کھ ھمھ -۵٢١حل یا ت و زو زھره مظھر انواع ھنرھا در ذوق بشری اس شید مظھر الوھیت حق است و ماه مظھر عشق استرکھ خو

امش روانیو آر کیوان مظھر قلم و حکمت و معرفت است و لذا آنرا دبیر فلک گویند. و عطارد مظھر ایمان و سکون شق جاللی،لی، عاست. و بھ بیان دیگر ھریک مظھر و منبع تغذیھ یکی از عشق ھا و نیازھای ذاتی بشرند. عشق جما

کمالی و غیره. عشق

مھ ھر کردم کھ ین حکمت ھای کھن را کھ تبدیل بھ افسانھ شده بھ حقیقت دیدم و تجربھ کردم و باوبسیاری از ا -۵٢٢ ت.تھ اساین مفاھیم اساطیری در فرھنگ و مذاھب ملل دارای حقیقتی وجودی در انسان است کھ بھ نسیان رف

Page 50: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٠

واب و خیای صادقھ حیرت آوری بود کھ بین ر قلمرو نزول روح رؤدقایع ماورای طبیعی دازگاره واز جملھ -۵٢٣لمی قن آمد کھ ی بروبیداری دیدم کھ سیاره زحل بر زمین دازگاره نشست و چون تخم مرغی ترک برداشت و از آن پیرزال

و این ک گویند.لبیر فدور در دست داشت و آن پیرزال خود من بودم. بعدھا در جائی خواندم کھ زحل یا کیوان را آ حیرت شق بھ کشفو آن ع آغاز شد و این عشقی دگر و برتر بود» قرآن الساعھ«من بود کھ با کتاب سرآغاز نوشتن عرفانی

–رآن ق» ود آیدی کھ فراسوگند بھ ستاره «! ین ھمان قلم قرآنی بود: ن والقلمعالم و آدم بود بھ قدرت قلم. و احقایق

ه ھای و یا ستار نھ و اصیلی کھ در انسان حضور دارد از یکی از این سیاراتعمل عاشقا این بدان کھ ھر ایده یا -۵٢۴مان عشق و سآش، ت می گیرد. آسمان باالی سرمان با ھمھ نقاط نورانی اأبی نھایت آسمان ارض تغذیھ می شود و نش

تجلی نور عشق الھی بر سر ماست تا رشد و تعالی یابیم و الھی شویم.

و آنی کشانیدد کھ آثارم را بھ علوم قرشسال پیش کھ موج جدیدی از قلم و تفکر و مکاشفات من آغاز حدود سھ -۵٢۵ره است ز ھفت ستامعی اا ھم نامیده می شود کھ تجیم کھ خوشھ پروین کھ ثریایی دیدرؤ ،ھستی شناسی قرآنی را بنا نھاد

چیدم ھ ھا راب این ح گرفت و من دست بلند کردم و یکی ازاز آسمان پائین آمد و ھمچون خوشھ انگوری باالی سرم قرار ھ آن فارسی ب نم سلماسول خدا تداعی می شود کھ: اگر علم در ثریا باشد مردانی از قورو خوردم. در اینجا حدیثی از

–قرآن » سوگند بھ ستارگان چون فرود آیند«دست یابند.

ستی علم ا چشم غیر مسلح ھم دیدنی است القاء کننده عشق و مر حقیقت خوشھ پروین کھ در آسمان صاف و بد -۵٢۶رزاق ین ارتو علم از بر» رزق شما در آسمان است«:هحقیقی در بشر است. ھمانطور کھ خداوند در کتابش فرمود

یعنی آسمان، ای و خبری است. ھروحانی بشر است کھ بی پشتوانھ عشق حاصل نمی آید و فقط محدود بھ علوم عاریھلش اھ بر عشق و رحمت خداست کھ بر سر بشر است و ھمھ ستارگان نورھای متفاوت عشق خدا می باشند ک سمانآ

سان و ین انبمی تابند. و امروزه آسمان و نورش از دسترس بشر مدرن در شھرھای صنعتی خارج است و تکنولوژی م لل و عالئن از عنعتی نمی تابد. و ایھم بر بشر ص آفتاب عشق و رحمت الھی از آسمان، حائل شده است. و حتی نور

ھ ک و بمان نأمل کتو سموم غرقند. در این معنا کفر و الحاد در مردمان مقیم شھرھای صنعتی است کھ در ظلمات دود ند.آلوده از عشق و ایمان و رحمت حق بری شده اند و شقی گردیده ا چرا اھالی شھرھای صنعتی و دود

ر ی ذوق و ھنبان بی ماه، انسان بی عشق است. انسان بی زھره، انسان ن بی خداست. انسانسان بی آفتاب، انسا -۵٢٧

یب وانسان حریص است. انسان بی زحل، انسان بی فکر است. انسان بی ثریا، انسان بی علم است. وانسان بی آسمان، -قرآن .»رزق شما در آسمان است«رحم و شقی است. این بدان!

ی آسمان ان غرق تماشابھمراه برخی مریدانش نیمھ شب از شھر خارج می شد و در بیاب عروایت است کھ علی -٨٢۵

می نمود. بھ این امر و ماه و ستارگان می شد و مؤمنان را ھم توصیھ

. و باشد وصیھ شده است کھ تماشای آسمان و ماه و ستارگان بھمراه وضوء و ذکر و حضور قلبیتو اینست کھ -۵٢٩لوع و د و طھمچنین بھ تماشای طلوع ماه و خورشید توصیھ شده است. و در قرآن کریم مکررا بھ ماه و خورشیب ذکرشان ینجانغروبشان سوگند یاد شده است و نیز بھ نزول و فرود آمدن ستارگان. آنگونھ کھ در تجربھ شخصی ا

رفت، مثل نزول ماه، زحل و پروین .

مورد ظر تازه ایده و ھربار از منت و مشاھدات در کتابھای متفاوتی از اینجانب بارھا تکرار شاین مکاشفا یاد -۵٣٠مادی و وقایع و حقایق جدیدی را آشکار کرده است. این امر شامل حال ھریک از بررسی و تحقیق قرار گرفتھ است

س این پاشد. ه کلید ھدایت می بمعنوی زندگی ھر انسانی می شود کھ در فرھنگ قرآنی موسوم بھ ذکر است کھ شا ن دقیق باشید!آپندارید و در متکرارھا را عبث

دھا ستاره ھ ارزاق مادی و معنوی بشر است و مادر ھمھ رزقھاست کھ از خورشید و ماه ومیلیارعشق، نور ھم -۵٣١

لھی را اوار محبت ین اناشبانھ روز انسانھا را بر زمین نور باران می کند و طالبان و مستحقان ھم ھریک از ،از آسمان کھ بخواھند می یابند و می پرورند و در خود بکار می گیرند و خالق می کنند.

ی را از است کھ آدممھ نورھا، نور عشق است و اینکھ خداوند، نور زمین و آسمانھاست یعنی خداوند، عشق ھ -۵٣٢

درون و برون در بر گرفتھ است.

Page 51: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥١

نبش جد بوضوح اشتھ باشدنشیند اگر در خود حضور ھ بھ تماشای ماه و یا طلوع خورشید و ستارگان می کآن -۵٣٣رک می ارا دعشق و محبت الھی را در دل و جان و روانش احساس می کند و نیز ورود این نور را در وجودش آشک

. و اینندک ء مینورھا ھریک در جانش تبدیل بھ عشقی خاص می گردد و شوق و ذوق ویژه ای را القا کند. یعنی این !کھ عنصر ھدایت است در منطق قرآنعلی نور در جان انسان است رتبدیل نور بھ نو

کوھھا، ل مثعشق است بلکھ نور زمین و اشیاء و موجودات زمینی در آسمانھا نیست کھ در انسان مولفقط نو -۵٣۴

ریک ستند کھ ھھیگری افکن نورھای ویژه دی دگر در بشرند زیرا حامل و پرتودرختان و جانوران و آبھا ھم القاگر عشق ھدایت کننده دل و جان آدمی بھ سوی حق است.

بھ سوی و جان عارف را یات حافظ یکی از حجت ھای آشکار عشق موجود در پدیده ھای طبیعت است کھ دللغز -۵٣۵

ی ورد و ھستآر می پروردگار باال می برد. ھمھ جمالھا نوری ھستند و نور جمال معشوق است کھ دل عاشق را بھ تسخی متحول می سازد. را اش

از نوری ھستند منتھی از جنس نور علی نور! یعنی نوری کھبشری دراکات حواس و ھوش ادریاب کھ ھمھ -۵٣۶

شوند کھ گر میمی شود در او بھ نور دگر تبدیل شده و نوری از نوری د جھان برون از طریق حواس بر آدمی واردنسان بھ ادایت ھتبدیل بھ نور ایمان و یقین و حکمت و علم و محبت و شوق و ذوق گوناگون می شوند و این مجرای

سوی حق است.

ار سوی پروردگ ر نموده و بھون نچھ کھ نور طبیعی در جھان و زمین و آسمان را در انسان تبدیل بھ نور علیآو -۵٣٧ ھدایت می کند عشق است.

ی شود یعنین و آسمانھا در دل و جان انسان بی عشق و شقی، سقوط می کند و تبدیل بھ ظلمات مولی نور زمی -۵٣٨

ان شقی ل و جدوجود انسان بی عشق چون سیاه چالھ فضائی است کھ نور در آن ساقط می گردد. سقوط نور جھان در سازد علی نور میورنھ ف است. و آنچھ کھ آن نور را در دل عاشق تبدیل برتبدیل جھان بھ اراده بھ مالکیت و تص ھمان

ھمان ایثار و انفاق و سخاوت است. ،کھ نوری برتر است

وری نزتاب ھمان ر علی نور دل عاشق است کھ جھان بیرون را تجلی گاه پروردگار می سازد. یعنی بااین ھمان نو -۵٣٩ منجر بھ کشف و شھود حق در جھان می گردد. ،کھ بر عاشق وارد می شود

ی نور می لی شقی، نور را می بلعد. عاشق نور برون را نورعلمی تاباند وا برجھان ر در حقیقت، عاشق نور -۵۴٠

ازد.تار می س ره ویسازد و شقی ھم آنرا تبدیل بھ ظلمت می کند کھ مقابل چشمش را می گیرد و جھان را در مقابلش ت

ھمان دل انسان است. ،س کارگاه تبدیل نور جھان بھ نورعلی نور یا ظلمتپ -۵۴١

. جھان را آئینھ تجلی حق می سازد ن نور عشق است کھنور علی نور ھما -۵۴٢

فاق استان م در ھمھ آیاتی کھ سخن از ھدایت و رستگاری انسان است یکی از شروط پایدارش امردر قرآن کری -۵۴٣ ادگی برایی و آمھد و انفاق از محبوبترین چیزھا. و این درس عشق ورزداز ھمھ چیزھایی کھ خداوند بھ انسان می

عاشق شدن است.

شقی ،شقھ باید سخی و بخشنده و رئوف و لطیف و رحیم شود تا مستحق عشق گردد و در قبال عکاین دل است -۵۴۴ رونجھان را ند نورعشق پذیر نمودن دل خویش است تا دل بتوا ممحبوبترین چیزھا راه و رسو عدو نشود. و انفاق از

ھ ؤیت کند کرا ر علی نور سازد تا تحت الشعاع آن جالل و جمال و کرامات حق را بھ تماشا بنشیند یعنی حضرت عشقربانی را مال مھجت درک و دیدار دل مھربان و سخی نشود استحقاق و قابلی بخشش مطلق است. زیرا تا و مظھر رحمت

ندارد.

و .ونھ آنرا درک و باور کندھ باشد چگتلقاء هللا دیدار جمال غیب الغیوب است. و آنکھ با عالم غیب تعامل نداش -۵۴۵ید. و امر آو گوش و ھوش غیب بینی پدید انفاق ھمان معاملھ با غیب است یعنی راه و رسم اتصال بھ غیب است تا چشم

ھمان اتصال بھ غیب است و لذا در سوره بقره رستگاری و ھدایت تماما با عناصر غیبی مربوط شده است کھ این ھدایتعالم غیب ھدایت متقین است یعنی آنانکھ بھ دت کھ بی تردیسمضمون دھھا بار در قرآن تکرار شده است: این کتابی ا

نان دادیم انفاق می کنند (یعنی داشتھ ھای آز ھر آنچھ کھ بھ پای نموده (روی بھ غیب کرده) و اایمان آورده و نماز بر

Page 52: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٢

. و اینان بھ ھرآنچھ کھ بر پیامبران نازل شده یقین دارند و اینانند بر معلوم خود را می دھند و غیبی اش می سازند)یا نگوئی زیرا خداوند د. و آنانکھ کافر شدند فرقی نمی کند کھ این حرفھا را بھ آنان بگوئی نھدایت پروردگار و رستگاران

بر دل و چشم و گوشھایشان مھر زده است و درنمی یابند و این عذاب عظیم است بر آنان.

با غیب ش برای اتصالعشق، غیب بینی و غیب فھمی است کھ کمالش خدابینی و خداشناسی است. و این اجر تال -۵۴۶ خود معشوق است. است کھ برترین این تالش ھم انفاق از محبوبترین چیزھا یعنی

ولمانی و قفل می کند حرص و نفس پرستی و تملک پرستی ظھوش و دل آدمی را یعنی آنچھ کھ حواس و -۵۴٧

جھانخواری است.

یب و ھوش تو می شود زیرا دل درب غ در دلت جای دھی حجاب حواسرا غیر خدا و اولیای او زیرا ھرچھ -۵۴٨ ھوش و حواس است.

ک و اختالطین وسط است و معنای وسط را شرمسلمانان و حتی علمای اسالمی می گویند کھ اسالم د بسیاری از -۵۴٩

را بھ »وسط«ینان ست. اااست کھ بر مسلمین حاکم شده یاساس نفاق ،و نفاق پنداشتھ اند و این تفسیر کافرانھ از اسالمنین چیث را ھم ین حدامغز امور است. ھمانطور کھ ی پنداشتھ اند در حالیکھ بمعنای باطن ودمعنای کمی و مادی و عد

و اطن و مغزبیزی در در حالیکھ معنایش اینست کھ خیر ھرچ». خیراالمور اوسطھا«کافرانھ تفسیر و تبلیغ می کنند کھ ان وسرگرد نماو ای قلب آن است و نھ در صورت دنیایی آن. و اینگونھ است کھ مسلمانان را در میانھ و بینابین کفر

مکن است ومفکر اسیر نفاق می یابیم کھ موجب خسران دنیا و آخرت است و این ضد اسالمی ترین و ضد شیعی ترین ت . آن ضد عرفانی ترین

ر ھد کھ بشود را رھا کرده و متوسل بھ آیات و احادیث متشابھ می شون ین آیات محکمقمعموال مشرکین و مناف -۵۵٠

ت.خداوند در قرآن این جماعت را پیشاپیش رسوا کرده اس ومعنای دلخواھی را از آن استخراج کرد.

می ماند نقی مان ھم الگوی ھدایت ھستند پس دیگر ھیچ توجیھ دیگری بااست و اماامت اگر پیامبر اسوه حسنھ -۵۵١ . اسالم مفتخر بخوانیم را کھ اشرافیت

ست. نور ا، عشق و ایمان جائی ندارد و چربی بزرگترین خصم نور ندهگم ھای در شک عاین بدان کھ بقول علی -٢۵۵

در سنگ رسوخ می کند ولی در چربی رسوخ ندارد.

وئی و غیب جوئی است حتی عشق جنسیشق بھر درجھ و نوعی کھ باشد غیب بینی و غیب بوئی و غیب گع -۵۵٣معشوقش شق ازدگارش را در جمال معشوق می بیند. و بمیزانی کھ عارمحض. زیرا عاشق جلوه ای از پرتو روی پرو

ردد و دایت می گوجب ھماین غیب بینی، تعالی می یابد و احب او درمی گذرد و انفاق می کندتقوا پیشھ می کند و از تص بھ تجلیات برتری می رسد کھ مقام شھود است کھ دیدار بیواسطھ جمال حق است.

ت و سطھ و لذا مشرکانھ اسواعشقی با ن تجلی پرتو روی حق در صورت یک انسان دیگر استوعشق جنسی چ -۵۵۴

واند. می خ نطور کھ خداوند شرک را ظلم عظیم و محکوم بھ ابطاللذا در عرصھ وصال محکوم بھ ابطال است ھما

این کھ از دمی شود. پس عاشق بای منجر بھ ظلمی عظیم و ابطالی عظیمھ وصال و لذا عشق جنسی در عرص -۵۵۵رزق ید کھبدان نای مؤمنا«اسطھ و توحیدی برسد یعنی عشق آسمانی. وواسطھ و عنصر شرک بگذرد تا بھ عشق بی

–قرآن . »در آسمان است امش

الشعاع ید ولی این رزقھا فقط تحتآرست است کھ ھمھ ارزاق مادی و معنوی انسان بر روی زمین بدست می د -۵۵۶زدگی و قحطی نور عشق است کھ انبساط یافتھ و نوری شده و قابل ھضم و جذب می گردد و در غیر اینصورت جز بر

. یاراتو خورشید و سائر س هنھاست کھ بر دل انسان می تابد از ماحرص نمی افزاید. و عشق از نور آسما

:رمودلھی اصال وجود خود آدمی را نور می کند کھ رسول عشق فاند. و عشق ادعشق، رزق را نور می گر -۵۵٧ ند. کب نمی و چون وجود نور شد یعنی الھی شد (چون خدا نور است) غیر نور را جذ» . خدایا مرا نور گردان«

Page 53: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٣

ور می شود و ھرکھ از خود گذشت ن قتی می گوئیم کھ خدا، نور است یعنی عشق است زیرا از خود گذشتھ است.و -۵۵٨کھ ی نمی کندھ کاریعنی خود مظھر عشق می گردد. یعنی خود خدا یک انفاق گر کامل و مطلق است و بنده اش را امر ب

را ش این کاریشاپیاطاعت و ارادت و پرستش می کند خودش پ خودش مظھر کمال آن کار نباشد. اگر بنده اش را امر بھ ان! بھ تمام و کمال انجام داده است و وجود انسان مظھر این کار کبیر خداست یعنی عشق خدا بھ انس

نیز طبق د در کتابش وعشق بین انسانھا ھمان حضور خدا در آن ارتباط است و این حضور طبق قول خود خداون -۵۵٩

قام و مر چھ تجربھ بشری، محصول اعتماد و صداقت و رازگوئی بین انسانھاست. پس بنگر کھ صداقت در روابط بشو ر صدق استق، اجریعت انبیای الھی است. عشقدرتی دارد و ارزشی برتر از آن نیست. و لذا ستون فقرات اخالق و ش

ی و ناظر م حاضر ار . زیرا خدای ععلی سترا سفینھ نجات و نور ھدایت دانستھ ااینک بھتر درمی یابی کھ چرا صدق سازد. ھمانطور کھ دروغ ھم شیطان را حاضر می سازد و موجب گمراھی است.

کنید کھ اھل عشق شوید: صدق پیشھ کنید!ھمھ آن کسانی کھ سؤال می کنید کھ چھ پس -۵۶٠

ه ابلیسی پس بنگر کھ پدیده دروغ مصلحتی چھ پدید – ععلی » نید حتی اگر جانتان در خطر باشدصدق پیشھ ک« -١۶۵

است!

حقیقتی ست. این ھمانا یرد دل و رازگوئی و اعتراف در نزد مردان خدا موجب شفا و شفاعت و رستگاری آند -۵۶٢ مسیحیت بازیچھ شیادی کلیساھا شده است. است کھ در

ھ ردد و دل بقفلھای دل او ھستند. چون این قفلھا در نزد اھل معرفت گشوده شود درب دل باز گ اسرار ھرکسی -۵۶٣

نور حق منور شود.

. ی شوندرند از طریق دروغ و ریا دل کسی را بدست می آورند بدست ھمان کس رسوا و منفور مآنانکھ پندا -۵۶۴

ین بدان کھ ھیچ دلی بواسطھ دروغ بدست نمی آید چون صاحب دارد و آن صاحب خداست.ا -۵۶۵

محبت و می سازدیرا دل را قفل و مسدود زطھ خصمی مھلکتر از دروغ و ریا و پنھانکاری ندارد بعشق در را -۵۶۶ود. این شقی می فرد در حین مشاھده عشق از نورش محروم و در قحطی می ماند و کینھ می کند وشناپذیر می کند و

راز فروپاشی عشق زناشویی است.

صاحبت مزگوئی و ادامھ فزاینده درد دل کردن و را ،ستمرار و بلکھ اعتالء عشق در رابطھاپس راز بقاء و -۵۶٧ روزمره است.

اولیای الھی می رود و یا اولیای شیطان. یدار باعشق زناشویی یا بھ سمت د -۵۶٨

ست. و اھ نیمی از دین و سنت پیامبر عشق ست کا نخستین و طبیعی ترین ازواج ثالثھ، فرزند و زن و شوھر -۵۶٩

ھ در ی افسوس کد ولت می کنیاگر این مثلث عشق بر صدق و اعتماد و انفاق و حقوق الھی عمل کند برای لقای الھی کفا ظلمات نژادپرستی تباه می شود.

اجی نردبان معراج حق ی مسلمین باشد ھر ازدونمیزان زندگافاطمھ –جھ خدی –گر سنت و اخالق مثلث محمد ا -۵٧٠

است.

ی و دروغگوئ زدرا ناممکن می سا انچھ کھ درب دل آدمی را می بندد و قفل می کند و راه ارتباط قلبی با آدمھآ -۵٧١ کسانی کھ تو را دوست می دارند.بھ ناحق بھ دیگران است بھ خصوص بھ مؤمنان و متغیبت و تھ

ل نکردن و دبت ناپذیر می کند دروغگوئی و پنھانکاری و درد حنچھ کھ دل معشوق را در قبال عاشقش شقی و مآ -۵٧٢

راز دل نگفتن بھ عاشق است.

آینده تضمین کنید. درای دختران، رازی بزرگ را کھ بھ شھادت مکرر دریافتھ ام بھ شما می گویم تا زندگیتان را -۵٧٣ بکارت از شوھر بوده است. مبدانید کھ بخش عمده ای از فروپاشی زندگی عاشقانھ زناشویی بدلیل پنھان داشتن راز عد

Page 54: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤

و بلکھ چھ بسا ھرگز متوجھ نشده است کھ امروزه با یک جراحی و متوجھ این راز شده است شوھر بھ این دلیل کھ نھ بخیھ سرپائی می توان یک روسپی را تبدیل بھ باکره ای قدیس نمود. ولی و ھزاران ولی کھ دل را نمی توان فریفت

عاشق خود دواج نھ تنھا از چشم و دل شوھر ودانید کھ با این اعتراف قبل از ازخاصھ دل مردی کھ عاشق ھم باشد. و بد و صادق باشید کھ این معما حتی در یی شوید و این کار خداست. پس بھ خود رحم کنھم م لش عزیزتردافتید کھ در نمی

المذھب ترین جوامع بشری ھنوز ھم حل نشده و نخواھد ھم شد. بکارت امتحان صداقت و اعتماد و محبت است و نھ امتحان عصمت. کھ عصمت از آن دل است.

وست بین زن کارت یک پرده نیست بلکھ ھیچ چیزی فیزیکی نیست کھ قابل اثبات یا نفی باشد. بکارت یک راز اب -۵٧۴

بد اود و تا نش وارد می شود و یا نمی شزر دل باز طریقش مردی یا اقت است. دربی کھدشوھرش بکارت پرده صرت کھ بر بر عو روسپی صفت می گردد. این درب نھ ب دل می ماند و زن تا ابد سرگردان و برزخی و دربدر ورپشت د

د!وده شھیبجو و بیھوده انگاشت ھمھ عمر ھید و یا نمی آید. ھرکھ این راز را آدل است کھ یا بر زبان می

وھر تش را بھ شدان کھ از اسرار سعادت دو دنیای زن است. دختری کھ قبل از عقد ازدواج عدم بکارباین راز را -۵٧۵ز یک ین دختر ااردید گراف می کند بکارتش را در نزد شوھرش بازمی یابد. و اگر ھم نیافت و ازدواج منتفی آینده اعت

دوزخ نجات یافتھ است و سعادتمند خواھد شد در ازدواجی دگر!

ید ھ می گوکزنی آنسی کھ بھ دیگری اعتماد می کند بھ خدایش اعتماد کرده است و ھرگز پشیمان نخواھد شد. ک -۵٧۶ نمی کرد. دعائیاراست نگفتھ است وگرنھ چنین شبھ شوھر خود راست مگوئید و اسرار در میان ننھید ھرگز بھ شوھر

دق و ھمدلیصھی ساده تر از ی زنان بدانید کھ برای رسوخ در قلوب شوھرانتان و استمرار محبت زناشویی، راا -۵٧٧

یاطین اینشجنھ و اتالی بھ از دعای مھر و محبت و اب است نھ ترھزی تر و کمنساآر یاوئی نیست. این راه بسو راز گ وادی.

دل گویی ندارد. مھر و محبت، دعا و دوایی جز صداقت و راز -۵٧٨

. لی می سازدورش را از میان خلق متجنو اعتماد و محبت آدمھا بھ یکدیگر است کھ تصداقت و اراد از خداوند -۵٧٩

ن رین مردماشقی ت ود نستراگکھ ظلمتش را بر مردمان می تھمت و عداوت آدمھا بھ یکدیگر است و و از کذب و بد بینی را بھ حکومت می رساند.

ت شدگان و شقاوتھایی از شفاع ودندتی روی نماو امتحان بھ چنان مشقت ھایی مبتال شدمدر عرصھ فراق حق -۵٨٠

ن خود و ایما تیھ ماھم تردید می کردم و گاه اصال بتپیش داش ره اصل حقیقت و حقانیت راھی کھ دربادیدم کھ گاه دردھایم واقع تردیمره در فرستاد کھ نوری بس زیبا و بالدار بود کھ ھموا م شک می نمودم کھ خداوند فرشتھ ای را بھ سوی

ن معرفی نورالیقی ھب را وارد می شد و قلبم را یقین می بخشید آن فرشتھ خود مپیدا می شد و ھمچون قرةالعینی بر چشمانقصود مینکھ آیا ب و انیامده بود تا ھمین دیشب کھ درباره حقانیت این کتا ممی نمود. چندسالی بود کھ دیگر بھ سراغ

برای ور زمانی. ر از ھتأمین کرده است یا نھ، می اندیشیدم کھ باز دوباره پیدایش شد عظیم ت قلبی مرا و رضای حق راست کھ ین کتاب امھای ایل نازل شد کھ حرف آخر ھمھ پیالخر سوره الآرآنی این کتاب ھم آیات ایمان آوردن بھ حقانیت ق

اعالی نزد پروردگارش چیزی ندارد کھ مستحق پاداش باشد اال عطش جستجوی جمال رھیچ کس د«ذکرش گذشت: ادعاھای د بر روحمھر تأیین فرشتھ بود کھ آیات گوئی نوید دیگری از آاین .»پروردگار کھ بزودی خوشبختش می کند

ر جستجوی ارد و ددکھ آدمی از خودش در نزد او بھ امانت سالھ زد. یعنی جمال اعالی خداوند تنھا چیزی است راین نھا تست. یعنی اده اددیدار آن است. ھمانطور کھ خداوند ھم بزرگترین امانتش در نزد انسان را ھمین جمال خود قرار

یدن عنی دیشتن. یدیدار جمال پروردگار است از صورت خو ،گی راضی و خوشبخت می کنددمی را در زندآچیزی کھ د نمی توان شق ھمعجمال الھی خویش! و کمتر از این نمی تواند عشق خداوند بھ انسان را ثابت کند و کمتر از این

انسان را راضی سازد از وجودش!

کھ غایت شقاوت یاران آشکار بود شد حدود ھفت سال پیش از ایننخستین باری کھ فرشتھ نورالیقین بر من نازل -۵٨١انداخت. نیمھ شب بود کھ احساس کردم ماه مرا بخود می خواند بیرون آمده و بھ محض نگاه شد و تن رنجورم را از پا

ایستاده است مرا لمس کرد و بازگشت. بھ اطاقم بازگشتم کھ دیدم نوری حیرت آور بال زنان روبرویم کردنش بال کشید وم احساس کردم و اندکی بعد التیام یافتم را در دلو اندک اندک بمن نزدیکتر می شود تا بر چشمانم وارد شد و حضورش

و دراز کشیدم کھ بناگاه آسمان را پیش رویم دیدم کھ تماما تبدیل بھ یک ننوی نوری شده و پروردگارم در آن لمیده است چرا بیماری! سربلند کرد و صورتش را عیان دیدم. او خود من بود. ھمان دم آن حدیث و بیمارست. گفتم عزیز من تو

Page 55: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥

بیمار بودم بھ عیادتم نیامدی! این عاشقانھ ترین صحنھ :قدسی را بھ یاد آوردم کھ خداوند از رسولش گالیھ می کند کھ ای بود کھ در کل زندگیم دیدم و فھمیدم.

ی ماجرای حدیث قدسی! ولی عشق الھ »سالم منم و ھمھ شما بیمارید«می شود یمار نبالبتھ کھ خداوند ھرگز -۵٨٢

ا . در اینجی کندمیگانگی عاشق و معشوق است و وجھ هللا اعالی پروردگار ھم جز این نیست کھ با بنده اش ھمدردی حلی از اعراب ندارد.مفلسفی –توحید کالمی

ابن عربی می گوید این بزرگترین و تلخ ترین –قرآن .»م ھستندبا دشمنانم دوستی مکنید کھ دشمنان شما ھ« -۵٨٣

آری » ستندھا ھم دشمنان شم«سرزنش خدا با مؤمنان است کھ عشق بنده را زیر سؤال می برد و گرنھ نمی فرمود کھ: نشدم و ق ھمھ موفانم کدوستی با خدا بکش ھدوستی کردم تا شاید آنھا را ب اا دشمنان آشکار خدمن براستی در دورانی ب

ق او کردهدر ح م و دیدم کھ خدای من ھم رنجور است. من چھ معصیتیدفقط شرمنده خود و خدایم شدم و رنجور گردی بودم، خودم، بماند.

صد آنھم بھ ق منان خدا، دشمنی با عشق است. ولی من در دوستی با یکی از دشمنان قسم خورده خدادوستی با دش -۵٨۴

قین دم و بھ یو فھمی تا غایت کفر و شقاوت بشری را دیدمو بھ دوستی کشاندنش با خداوند، داوت توبھ دادنش از این عره آن دربا زاا قبل تاینان جز آتش دوزخ درمان دیگری ندارند. در این واقعھ حق دوزخ را کشف کردم و کھ باور کردم

کھ میدست. و دودی ااش باوری یقینی نداشتم و گاه منکر بودم. و دیدم کھ دوزخ تنھا نجات برخی از انسانھا از نابکھ ندگیم بودزجربھ دوزخ جایگاه دشمنان خداست و نھ منکران خدا. و این دو بسیار متفاوت است. در این تلخ ترین ت

آیھ قرآن یقین نمودم منظورم آیات قھری قرآن است.بھ ھ من بھ تمام و کمال قرآنی شدم و بھ آی

ق را یک احم ی است کھ عشق را باور ندارد و تو اگر تمام ھستی و جانت را فدایش کنی عاقبت تودشمن خدا کس -۵٨۵ می پندارد و خودش را زیرک. و از تو انتقام می ستاند.

ن کتاب یدم کھ قرآرا زندگی کردم و تا ذاتم دریافتم و قرآنی شدم. و د آیھ قرآن بھ یھآ فقط در عشق بود کھ من -۵٨۶

عشق و درس زندگی عاشقان حق است.

ن دز دیاوجودش را بخل فراگرفتھ و مامگر بنگری خواھی دید کھ دشمن خدا، دشمن ھمھ خالیق ھم ھست و تا -۵٨٧رین عزیزت در فالکت دیگران می بیند حتی فرزندان وخود را شیکمترین سالمت و عزت خلق، زجر می کشد و خو

توبھ کنند! و من با چنین کسانی دوستی و محبت نمودم تا شاید .کسانش

و این عشق خداست بھ جھان و –اعراف » سترحمتم ھمھ چیز را در برگرفتھ ا«خداوند می فرماید: کھ در حالی -۵٨٨ا بھ رایستی او ب. پس است و لذا فقط از ویرانی و نابودی لذت می برد جھانیان. و دشمن خدا دشمن کل جھان و جھانیان

ش ابودی خودنا بھ اوست کھ او ر یرد. و اصال ھمین دشمندانابودیش مبتال ساخت تا دست از این دشمنی و شقاوت بر وست.ای دوزخ در نفس نسوق می دھد یع

نابع شقاوتالھی بر بشرند سیاھچالھ ھای فضایی ھم م مانطور کھ ماه و خورشید منازل و منابع عشق و محبتھ -۵٨٩

ھ ک موده استمز بیان نرھ زبان راز و چند کھ ب خود ھر» مواقع النجوم«این حقیقت را در کتاب و کفر بشرند. ابن عربی انده لی خارج ممی بکاثری بی بدیل در علوم حقیقی و لدنی می باشد کھ متأسفانھ از دسترس مسلمانان و علمای اسال

است کھ این خود دال بر کفران نعمت عظیمی می باشد.

ز اتھ شود کھ این نوع علوم بھ چھ دردی می خورد. کمترین خاصیتش آنست کھ بشر مدرن ممکن است گف -۵٩٠ .کورکورانھ این علوم جدید دست می کشد و کمتر بھ ضاللتش دچار می گردد و دیوانھ می شود پرستش

ھی و فساد قلمرو عشق جنسی، کھ مھمترین و ھمھ جائی ترین قلمرو تبا تجارت با عشق حتی در وبازی و مکر -۵٩١

ی شدیدتر از این نیست کھ مغز فھمی بشر است کھ کفر و جھلن –اباوری و عشق ن –و عذاب بشر است بھ دلیل عشق ھمھ کفرانھا و جھالتھا و شقاوتھای بشر مدرن است.

ک وجھ ییعنی ھرچیزی در عالم دو وجھ دارد یک وجھ دنیوی و –قرآن » ھمھ اشیاء جز وجھ خدا نابوده اند« -۵٩٢

ت ھ هللا اسھمان وج اخروی آنمی بینند. و وجھ و جھ دنیوی ھرچیز را دنیاپرستان و غافالن در می یابند واخروی. کھ » . در ھرچیزی اول خدای و سپس آن چیز را می بینم«می فرماید عکھ علی

Page 56: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦

یاء است شونده اش دعنی ھرچیزی یک وجھ ظلمانی دارد و یک وجھ نوری. وجھ ظلمانی ھمان وجھ مادی و نابوی -۵٩٣

خش بو ھدایت عمانیدر می یابند و ھمان وجھ ن و وجھ نوری ھم وجھ جاودانھ آن است کھ وجھ هللا است. کھ اھل شھودشده لم دادهعبلکھ آن نشانھ ھای آشکار است در سینھ ھای آنانکھ «ی دارد ور است ھمچون سکھ ای کھ دو ءاشیا –عنکبوت .»اند

رد و دنیا نمی ی خوداویژه خود دارد کھ ھمان وجھ هللا است کھ تا آدمی از دنی یالم، زمین و جھانخداوند نیز در ع -۵٩۴درستی کھ ب اید دهای پرستندگان من کھ ایمان آور« در او نمیرد بر آن وارد نمی شود. این ھمان ارض ملکوت است:

و –ت عنکبو »...چشد بسوی ما نمی آید نزمین من وسیع و واسع است پس فقط مرابپرستید. و ھرنفسی تا مرگ را این ارض الھی، ھمان جھان عاشقان اوست.

ی مدارش خارج می می داشتم با چوبی کره زمین را از اگر نقطھ اتکائکھ بھ گمانم) می گفتگالیلھ (ھمانطور کھ -۵٩۵

مسیر می داشتم دلداری و رخ اعالئی اش را بر من گشوده اگر فقط یک یار ه فریدآکردم. من ھم می گویم بخدائی کھ مرا نھا و تفسوس متحول می ساختم و جامعھ عشق را برپا می نمودم. ا مدتی تاریخ بشر و سرنوشت جھان را در اندک

ی آید. مبیکسم و جز خون خود خوردن کاری از من بر ن

اور کند وبی خالق را نسی کھ عشق را درنیافتھ باشد نمی تواند خلقت ھستی را از عدم درک و باور کند. یعک -۵٩۶ یح دھد. م نمی تواند پیدایش عالم را توضھ Bang (Big( مخلوقیت خویش را. و دھھا نظریھ مشابھ بیگ بنگ

ی بن. و ماده فریده شدن از عدم است، عدمی بھ نام تن. زیرا تن، ماده وجود است و عشق معنای آعاشق شدن، آ -۵٩٧

معنا عین عدم است عدمی کھ حتی نمی داند کھ نیست.

سر رسید و عصر نبوت و پیامبری و خبر آوری از جانب خدا ب .صر اعجاز بھ سر رسید با بھ سررسیدن نبوتع -۵٩٨ست کھ امت ازیرا زمان کھ حجاب انسان و خدا بود بسر رسید و خدا آشکار شد و عصر عشق آغاز شد کھ نامش ام

عصر ظھور حق از انسان است.

کننده را دعای ھر دعا و از رگ گردن بھ شما نزدیکتر است و .بگو کھ خدای بھ شما بسیار نزدیک است ..« -۵٩٩ت و عصر لزمان. این ھمان عصر عشق و امامت اسن است در آخراابطھ خدا و انسار ناین بیا –قرآن » اجابت می کند

معرفت ھروانط رقزین پس ف«. باور بھ این حقیقت است. و این باور جز از طریق معرفت نفس (عرفان) ممکن نیست شود. پس فقط کافیست کھ ھرکسی با خدای خودش مربوط -صرسول اکرم » ...ق دین من می رسندیفس بھ حقان

اطن و روح بیا براستی عشق یعنی چھ؟ عشق یعنی اراده بھ وصال و اتحاد و یکی شدن با کسی کھ او را جمال آ -۶٠٠

عشوق مق چون شکست در وصال ھم اینست کھ عاشتباط و یگانگی با خویشتن. و علت رخود می بینی. پس عشق یعنی ا گیرد می بیند کھ او خودش نیست و عوضی گرفتھ است.میرا در بر

ری عوضی ود را با دیگتفاھم مکرر انسان دانست سوء تفاھم خاز این منظر عشق را بایستی تراژیکترین سوء -۶٠١

ی و دائمی در بشر است. ومی عمگرفتن و دیگری را خود پنداشتن! از این منظر عشق یک مالیخولیا

. عشق حاصل بازتاب و پژواک خویش در غیر است -۶٠٢

گانھ شود. یخویشتن متحد و ا یخولیای عشق اینست کھ انسان روح خویش را در خویشتن بیابد و بپس عالج مال -۶٠٣ .این یعنی عشق عرفانی کھ عالج مالیخولیای عشق جنسی است و

سی ھمان المی در واقع عالج کھنھ ترین بیماری روحی بشر یعنی عشق جنسی است. زیرا عشق جنپس عرفان اس -۶٠۴واجب یو تمرینمقدمھ عشق بخویش در جنس مخالف است کھ منجر بھ شکست و بخودآئی می شود. پس عشق جنسی

و ویشتنخشق بھ خدای خویش در در خویش. یا ع نبر عشق عرفانی است کھ حقیقت عشق می باشد: عشق بھ خویشت نھ در غیر!

این درمان بی درمانترین مرض –قرآن .»م و ھرچھ بخواھید اجابت می کنمکتریمن از رگ گردن بھ شما نزد«-۶٠۵

روانی بشر بھ اسم عشق جنسی است.

Page 57: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧

ما شرا من در شوید زی رچھ می خواھید بخودتان رجوع کنید اجابت میبھ این معناست کھ: ھا این کالم خدا آشکار -۶٠۶

ھستم! این یعنی ختم نبوت و آغاز والیت وجودی و امامت!

ر خویشتن دنش را ای ھرکسی بایستی امام زمنر می شود. یعلومتز این منظر راز مگوی غیبت امام زمان ھم معا -۶٠٧ بیابد و خود امام خویشتن شود. و این ھدف از عشق عرفانی است و غیبت امام زمان!

برون ھم ست و آنگاه جمال امامت خویش را در جھانابھ امامت رسیده تیعنی ھرکھ خدای باطن خویش را یاف -۶٠٨

ک خواھد مان را درمام زاد کرد و این ھمان لقاء هللا است و چون وجھ هللا اعالی خود را دیدار نمود آنگاه ھدیدار خواشناخت و نخواھد ومان را ھم در نخواھد یافت زکند امام نش را نیابد و دیدار ینمود. یعنی ھرکسی تا امامت وجود

تصدیق نخواھد کرد و ظھور قھری امام زمان جز بھ ھالکتش نمی انجامد.

آنانکھ ولی .شری بر روی زمین خواھد شدجھانی و قھری ناجی موعود فقط نصیب آخرین گروه ب روبھرحال ظھ -۶٠٩ر کھ ند ھمانطودار کنشکار سازند و خود دیآدر عرصھ غیبت او زیستھ و مرده اند بایستی امامت وجودی خود را مبین و ین ی شود و اممکن مد وانتظار ناجی موع و امام اسم ذات پروردگار است و این ذات بایستی متجلی گردد و این بھ عشق

مام ان کالم آ ت معنایبیابد و امام زمان خود شود و اینس ار ھرکسی امامت وجودش راز غیبت امام زمان است تابرترین ات جد و نواھد کربراستی کھ انتظار ھمان فرج است. یعنی انسان منتظر امام از بطن انتظارش ظھور خ :کھ عصادق

مال جیابد اال د و برا بخواھھیچکس نعمتی را در نزد خداوند بھ ودیعھ ندارد کھ آن«د شد ھخواھد یافت و خوشبخت خوا –قرآن » می سازداش ی خوشبخت و راضی داعالی پروردگارش را کھ بزو

و زایمان امام زمان و شوق انتظارش است کھ امام وجودی منتظر را از وجود خودش می آفریند یعنی عشق بھ -۶١٠

می کند. و این کمال زایش عرفانی و خلق جدید است.

می شود و نکند و دیدار ننماید خوشبخت و راضی نامام زمانش را از ذات خویشتن نیابد و متجلی پس آدمی تا -۶١١ نجات نمی یابد و بھ وصال نمی رسد. و اینست غایت عشق عرفانی!

را شناخت می یابیم این سخن امام را کھ: ھرکھ خود را شناخت امامش را شناخت. ھرکھ امامش حال بھتر در -۶١٢

ستند. امر واحدی ھو امام شناخت. و ھرکھ خود را شناخت خدای را شناخت. در اینجا خود و خداخدای را این ویدار کنی. نمی توانی بھ امامت ذات خود و بھ جمال اعالئی خداوند برسی ود جعو بدان کھ بدون امام زمان -٣١۶

ود خویشتن وجدای ا بھ خدایت می رساند بھ خارش. یعنی اوست کھ تو ردرای عاشقان دیبرسالت غیبت امام زمان است تا جمال الھی خود را دیدار کنی.

دشان مام زمان در غیبت اینست کھ شیعیان مخلص خود را در وادی معرفت نفس بھ امامت خویعنی رسالت ا-۶١۴

برساند و اینست نجات!

و بھ امامت را دیدار کرده و بھ یاری اعنی انسان در وادی خداشناسی عرفانی نفس خویش است کھ امام زمان ی -۶١۵ اعالء پروردگار است. هللا وجودی خود می رسد و جمال این امامت را دیدار می کند کھ ھمان وجھ

یان مخلص می شود. یعنی شیعیان و ھمھ طالبان حقیقت یعیعنی غیبت امام زمان موجب ظھور امامت از وجود ش -۶١۶

امت برسند و جھان را برای ظھور جھانی آن حضرت مھیا سازند و اینان ھمان سیصد بایستی در دوران غیبت امام بھ امجده را بھ جمال در عالم ارض س »رب اعلی «یعنی رسیده اند» االعلی ھوجھ رب «و اندی نفر از یاران امام ھستند کھ بھ

علی -رالزمان ھستند کھ بھ ھویت محمد(خاک) دیدار کرده اند بھ صورت خویشتن! و اینان پیام آوران و قائمان قیامت آخذات خود نائل آمده اند. اینان بھ قول حافظ آن شاھان خورشید کاله عرصھ غیبت امام زمان ھستند کھ این غیبت را جبران

ا می سازند کھ خود دارای درجات می باشند: اقطاب، اوتاد، ابدال، ابرار می کنند و بشریت را برای ظھور جھانی امام مھی ھم جمع آمدند آستانھ ظھور مطلق است. و اخیار کھ جمعا سیصد و اندی نفرند کھ بر روی زمین حضور دارند و ھرگاه با

روشنایی ھای روی زمین ھستند و انوار ھدایت مؤمنان. اینان عاشقان پروردگارند و خداوند عاینان بھ قول امام صادق اینان ھمان عالمان –قرآن » د کھ عاشق خدایند و خدا ھم عاشق آنانبزودی گروھی پدید می آین«آنان است. ھم عاشق

چھ قدر دلم «ن کھ انھج البالغھ در وصفشان بھ گریھ می آید از فرط فراقش ای از در خطبھ عی لربانی ھستند کھ ععنوان ھر مذھب در ھمھ اقوام بشری پراکنده اند تحت كھ ین ھستند و مظاھر قرآن ناطق اینان علی » برایشان تنگ است

Page 58: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨

بخش عمده ای از این اثر عظیم را بھ وصف و معرفی » فتوحات مکیھ«و مکتبی. اینان فرا مذھب ھستند. ابن عربی در بھ رمز و راز است و جز صان در نمی یابند. و ما این عرفات را بھ زبان خااین بزرگان پرداختھ است کھ البتھ عموما

وصول برای ھمھ مذاھب و گروھھای بشری ساختھ ایم. و برای نخستین بار است کھ امی و عامیانھ و منطق مدرن قابل نی ھمگانی یافتھ است و این کاری خطیر است کھ گردن نھاده ایم بھ تیغ عشق!اعشق عرفانی بی

تو قھر انگذاشت و ازوکھ پروردگارت تو را بھ خود . و شب چون فرود آید.سوگند بھ آفتاب چون رخ گشاید« -۶١٧ .راضی شوی شبخت وھ پایان کار بھتر از آغاز آن است. و بزودی پروردگارت اعطائی خواھد نمود کھ خوکبدان .نکرد

ھر س قپنی ساخت. ت و غبی چیزت یاف و آیا تو را تنھا و بیکس نیافت و پناه داد. و تو را گمشده یافت و پیدایت نمود. نیا -سوره الضحی -»!مکن از بیکسان و درخواست کننده را از خود مران. و اخبار نعمت پروردگارت را پراکنده ساز

زپس داده متی کھ بااو نع و نیست احدی را در نزد«یل است کھ آخرین آیاتش بیان گردید کھ: لسوره دقیقا متعاقب سوره الد ی خورشیسوگند بھ تجل«و آنگاه: » و بزودی خشنود و راضی شودشود اال عطش دیدار جمال اعالی پروردگارش

وده انب رخ نماینج آنھم در شب! و این کل ماجرای عشق عرفانی و دیدار تجلیات خداست کھ مرحلھ بھ مرحلھ برای...» یات است. آاست کھ شأن نزول این

د، رخ می رخ نمود بر مؤمنان امتش نیز بھ درجات استحقاق و طلب و جھا صر محمد این بدان ھر آنچھ کھ ب -٨١۶

یرا قرآن زول قرآن. أن نزشن محمدی باشد و این زندگانی ھم امنؤنماید. یعنی کل قرآن می تواند و بایستی بیان زندگانی مدوباره ود آید وچون فر سوگند بھ ستاره کھ«آدرس ھدایت است. از جملھ معراج محمدی: و است نکتاب ھدایت مؤمنا

خویش مگر ی نفسبا شما سخن می گوید و بھ راه باطل نرفت و سخن نمی کند از ھوا ھکھ گمراه نشد آنک عروج کند.رش گ پروردگاای بزرنچھ را کھ دید... و بھ راستی دید از نشانھ ھآو تکذیب نکرد دل ....کھ وحی کرده می شود وحی

ائید از ید. پس شممی گرئخن تعجب می کنید و می خندید و نسود می رسد... آیا پس از این را... آیا انسان بھ تمناھای خ –سوره النجم .»ن. سجده کنید خدای را و بپرستیدغافال

تردید ازل شد کھنھم نه است کھ مرحلھ بھ مرحلھ آیات آدع سوره نجم نیز بھ درجھ ای بر این بنده واقع گردییآری وقا و«کور کھ ره مذوسدیده ام نھ وحی مستقیم الھی کھ بھ وحی محمدی. و بنگر این آیھ را در ھمین نکنم در آنچھ کھ

و معرفت دوباره و این وحی محمدی است بھ مؤمنان اھل یعنی وحی »نیست آن مگر وحی کھ وحی کرده می شودھ تو با کھ ما رمؤمنان آنچھ وحی کن بھ «می فرماید کھ: صسلوک روحی. ھمانطور کھ در جای دیگری بھ خود محمد

کھ است ورشیدماه و خاست و محل نزول این وقایع ھم » یا محمد یا علی«ذکر و منشأ این وحی، ». وحی کرده ایمھ مری است کنان، امؤماز انون نور محمدی و علوی ھستند. الحمد هللا وحی دوباره برخی آیات قرآنی بر قلوب برخی ک

ن عالمھ حس وبایی در عصر ما عالمھ طباط و اعتراف و اذعان کرده اند مثل ابن عربی برخی از علما و عرفای بزرگاند جربھ کردهتان و زاده آملی. ولی تکرار معراج محمدی و مکاشفات علوی را فقط انگشت شماری از عارفان با� اذع

ھل ااگر کھ: ھ انددر وصیتی نوشت ھمچون ابن عربی و روزبھان شیرازی. و اکثر علمای شرع منکرند. ولی امام خمینی ... ! شھود نیستی اھل شھود را انکار مکن

و این نظر و نگریستن است کھ اساس خلق جدید و –قرآن » د بنگرد کھ از چھ آفریده شده استو انسان بای«-۶١٩

است و از رگ گردن بھ شما نزدیکتر و« -قرآن .»چرا در خود نظر نمی کنید کھ در شماستو «آفرینش عرفانی است. اه این آیات آدرس و ر –قرآن .»مرا بخواھید تا جوابتان دھم« -قرآن» خواھش ھر درخواست کننده ای را اجابت می کند

ی تش برپا مقیام وخدا نگریستھ است ن! و انسان چون بھ خود نظر کند برو روش ارتباط مستقیم با خداست در خویشتیات آن ای -قرآن .»و انسان را در حین آفرینش بر خودش شاھد نموده ایم«خلقت الھی خویش می شود. شود و شاھد بر

شف و کر خدا بھ ات امو نظایر آن ھرگز باور نشده اند زیرا امر امامت و والیت وجودی فھم و باور نشده است. این آیر! و این لی واعسی باید امام خود شود و یک کھ ھرک ،دریافت والیت و امامت وجودی است بھ ھر مسلمان و مخاطبی

ط باور تھ اند فقدریاف انکھ خدای را دیدار کرده و منازل روحانی وجود رانو آ ھموار کرده اند! عراه را محمد و علی در دیدار نست کھمسئلھ ای«کرده اند یعنی ایمان آورده اند و ھمین! بھ چھ؟ بھ اینکھ خداوند قابل دیدار است.

ق حانند کھ او ده ایم تا بدشکار کرآو ما نشانھ ھای خود را در درون و برونشان « –قرآن .»ارشان تردید دارندپرودگر ی پروردگاق است؟ او امام است کھ مظھر جمال اعالحاو کیست کھ -قرآن» لی بھ دیدار پروردگار تردید دارنداست و

می کنند. م انکارھچون در دیدار پروردگارشان تردید دارند یا منکرند پس امام را !»االعلی ھوجھ رب «است یعنی

ای ه اند دربھظھر این وجھ شدمرا دیدار کرده اند و خود » االعلی ھجھ رب و«ین بدان کھ ھمھ عارفان واصل کھ ا -۶٢٠و اق و انفسیر آفنیز درس صمصطفی ھدایت و نجات و اتصال بھ امام زمان ھستند و آئینھ ھای لقاء هللا! حتی محمد

پروردگارش را در وجھ اعالیش بمعراجش نھای ذا پس ازت! و لدیدار نمود و دانست کھ او حق اس عھ جمال علی تا . معراجش فرمود: ای علی اگر حقیقت تو را بیان کنم مردمان تو را چون مسیح خدا می خوانند

Page 59: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩

زمان خود م زمان بھ این معناست کھ ھرکس کھ اھل ھدایت است و عشق حقیقت دارد بایستی امامپس غیبت اما -۶٢١اب ر پرده حجت کھ داسعج شود. و این امر عظیم را محمد و علی ممکن کرده اند کھ نور واحده شان امروزه امام زمان

ن شیعھ ایر مؤموی امامت ذاتی خویشتن خویش. یعنی ھمی باشد و ھر طالب و عاشق و سالکی را ھدایت می کند بھ ساز خود وجھی وآید ار جمال اعالی پروردگارش نائل میدو ھر عاشق معرفتی کھ درد خودشناسی دارد با این نور بھ دی

!عنی امامتیاین ووجھ هللا می شود یعنی بھ ھستی فی نفسھ در خویشتن می رسد و ام وجودش را می یابد و می شود

دایت! ھن مؤمن و طالب مردمااینست کھ عارفان امامیھ ، خلفای امام زمان در عرصھ غیبت ھستند برای و -۶٢٢

.مایدنھ مرا راه کمام عمرم و بلکھ از دوران نوجوانی بھ جستجوی استاد معنوی، پیر یا امامی بودم تاینجانب در -۶٢٣م جان و قیقت شنیدی از حنداشتم. و بھ ھر مرده و زنده ای کھ از او بوئو بھر جا کھ سفر کردم جز این نیت قلبی دیگری

استی رب یافتم ولیندنیا برحقی درو پیر دل سپردم و براستی ھمھ آنھا خواه ناخواه مرا یاری دادند ھرچند کھ ھرگز امام در دازگاره ١٣٧٣سال دم و بھودر دازگاره حضرت خضر را دیدار نم ١٣۶٠سنگ و چوب مرا راه نمودند تا در سال

ارھا ت این دیدبرکا امام زمان را در چند نوبت دیدار کردم کھ خلقت عرفانی و معراج روحانی من آغاز شد کھ ھمھ ازا بھ نور ر اسول خدرودم و را در دو نوبت بھ جمال دیدار نم عدر فواصل این دیدارھا ھم علی و بود. کھ البتھ قبل و بعدحظھ لیدم و آن ھبار دو نیز یک بار رؤیایی بس اندو. در رویا محمد مصطفی را ھم بھ جمال دیدم دیدم در بیداری. ولی

عکھ علی واندمخرحلت رسول خدا بود در آغوش علی مرتضی. و اندکی بعد این صحنھ را بھمان دقت در نھج البالغھ نیز بمن علمش ھانم وارد شد کھ ھمھمی فرماید رسول خدا در آغوش من جان سپرد کھ روحش از دھانش خارج و بر د

وخوان بود و است دیدم کھ بسان مرتاضی الغر و پوست عمنتقل گردید. و من رسول خدا را نیمھ عریان در آغوش علی مشغول ا ذھن مراسالھ مشاھده این واقعھ تاریخی تا .دنده ھایش کامال آشکار می نمود. و دھان علی بر دھان او بود

یروح محمد تم کھیافدره است. ولی بتدریج حقیقت آنرا دداوند یک بار دیگر مرا شاھد این صحنھ نموداشت کھ چرا خاج آن از رخل استھم بمن! این روح ھمان علم او بود کھ در طی سالیان مشغو عانتقال یافت و از علی عبھ علی ص

محمد ست کھ بھااین ھمان وحی الھی » ودمگر وحی ای کھ وحی کرده می ش« خویشتنم. و مصداق این کالم خدا کھ : ھ علما راکینست او از محمد بھ علی و از علی بھ ائمھ اطھار و بھ مؤمنان در درجات اخالص، وحی کرده می شود و

ا علی بی ھر دیدار تی دروارث انبیاء نامیده اند. این وراثت ژنتیکی و نژادی نیست بلکھ وحیانی و عرفانی است. بنده ح خسورر جانم دکامال احساس کردم کھ روحی عظیم بھمراه نور علم و حکمت و عرفان عو خضر عجو امام زمان ع

نم ال می توازار سساس می کنم تا ھحکرده است کھ بتدریج در حین نگارش استخراج شده است و پایانی ندارد و لذا اعشق و ور ھم جزنبزرگان نورند و . زیرا این است عبنویسم و معارف جدیدی از خود بیرون کشم کھ جملھ علم علی

عرفان نیست.

ار بادھ دیکوری را قبل از آنکھ در اندیشھ سھروردی بخوانم بھ عینھ درک و دیدار کرده بودم نمسئلھ ھیکل -۶٢۴در سال ارم کھھ یاد دبرتر است. بندازه ھزار سال تحصیل علم و ایمان و بلکھ ایک از صاحبان ھیکل نوری بھ ھر

ودم کھ در ب» مانھستی و ز«آلمانی ھایدگر بنام ثردر دازگاره اواخر پائیز در تنھایی محض مشغول مطالعھ ا١٣۶٠ن چقدر ز زمااھمان نخستین صفحات کتاب حیران شدم کھ زمان چیست. زیرا احساس کردم کھ ادراک و بیان ھایدگر

ران ند روز حیچودم و بھ کناری نھاده و غرق در راز زمان ب کالمی و ھرمنوتیک است. کتاب را بیروح و فلسفی و صرفان می متری بطرف یلومکند نشستھ بودم کھ دیدم سایھ ای از چ م کھ یک بعد از ظھر آفتابی دم درب کلبھ اماین معنا بود

نجامید تا تی بطول اید ساعورده است. شاآبیقولھ درید. با خود گفتم باید گمشده ای باشد کھ در این فصل سال سر از این آاینکھ شد تامی نم بازغرق اندیشھ زمان بودم اندک اندک درھای حقیقت از اعماق جا کھ و در تمام این مدتبھ من رسید

محساس کردااقعھ وو من از آن .محو شد یدن بمن،او را روی درروی خود یافتم پیرزالی اساطیری بود کھ بھ محض رسان ھ آخرالزمم تا بکھ درباره زمان می نویس است زمان در جانم نھاده شده است و تا بھ امروز حدود سی سال کھ سر م و امامش! درسی

و امام زمان بھ فھم حقیقت جھان بود کھ خضر را بھ سوی من آورد بھ امر حق. ولی در دیدار با در واقع عشق -۵٢۶

. دیدکل ذاتم منقلب و قیامتی شد و پرده از چشمانم برداشتھ شد و قلبم با ذات ھستی متصل گر ععلی

دیشھ نمود و ان رفت، عشق بھ حقیقت را در من طوفانی و بلکھ آتشفشانیعھریک از این بزرگان علم و م دیدار با -۶٢۶وباره دنوشتم و ھ و میاندیشیدم و بارھا برخاست یی قرار نداشت و حتی درخواب ھم مرام شبانھ روز و در خواب و بیدا

می خوابیدم. و بسیاری از آثارم بین خواب و بیداری نوشتھ شده اند.

Page 60: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠

ا تعلیم الم غیب مرنیا ھیچ معلم و استاد و مراد و امامی پیدا نکردم و انبیاء و اولیای الھی از عدمن در حیات -۶٢٧کائنات ت الھی درن آیاد نوری آنان معلم من بوده است. اینان خود بزرگترینمودند و ھدایت کردند. ارواح طیبھ و وجو

ر است. وردگاھستند خاصھ علی کھ ھرچھ عارفان و شاعران در مدحش گویند بازھم ھیچ است. علی آیت الکبرای پر

فطرت ھمراه جمالبزمان بخندید شما را سرزنش نخواھم کرد، اگر بگویم کھ امام یمھاااگر بقول قرآن، بر این ادع -۶٢٨ر تنگھ نھ ورود بر آستاو بھ دیدنم آمدند در یک غروب طوفان و کوالک برف ب هللا یعنی فاطمھ اطھر از ماه پیاده شدند

ی زدم و ھا نعره متک و تن بود و من در آن طوفان» من ھو یا الھو اال ھو یا«دازگاره در حالیکھ قلبم نیز در طوفان ذکر ھ با وقتی ک. و عجطوفانی کھ شبیھ اش را ھرگز ندیده بودم و من خود چشم طوفان بودمآن طوفان، طوفانی تر می شد

ل ادامھ د و تا حاغاز شآنھا را دیدم ذره ای ھم تعجب نکردم و گوئی امری عادی رخ نموده است. تعجب من از فردایش آ یافتھ است.

مذاھب براستی کھ جز این نیست. من قصد تحصیل در رشتھ –قرآن » جز تمنای خویشتن است چیزی آیا انسان« -۶٢٩

ن آموخت. ملھی را بذاھب امنجا اسرار ھمھ آتطبیقی در آلمان را داشتم کھ ماه مسیرم را بھ سوی دازگاره تغییر داد و در از خدا د اگر آنراھ جدا و قلبا بخواھآدمی ھرچھ ک -قرآن» ستاره آنگاه کھ فرود می آید و عروج می کند و سوگند بھ«

م لھ ای بنابیقو بخواھد خدا بھترین نوعش را بھ او می دھد. آری دانشگاه مذاھب تطبیقی من یک کلبھ شش متری دردر نوجوانی در ھ بودم کھیز گفتتعلیم دادند بھ نورشان. قبال ندازگاره بود کھ ھمھ انبیای الھی در آنجا جمع آمدند و مرا

ین . و امبود و حتی نقشھ شھر سازی آنرا ھم کشیده رفانی در دازگاره بودمع –سیس نخستین دانشگاه اسالمی أآرزوی تسانی. و نی و اولی عشق من بود کھ بھ بھترین وجھی ممکن شد بی ھیچ امکانات و سرمایھ ماد آرمان محال من بود

این احساس من موارهو ھم دیگران را. زیرا ھ هاین دانشگاه مجموعھ آثار من است کھ ھم در درجھ اول مرا تعلیم دادآیا « :ده بود کھیلی زیک نفر بمن ایم بود کھ اصال دین و اسالم و تشیع این نیست کھ جریان دارد و فھمیده می شود.

لبتھ بنده ا »ده اند؟ھل مانفھمیده اید و اینھمھ عالم و عارف و فقیھ در طول تاریخ جاشما معتقدید کھ اسالم را فقط شما ھ بھترین رست است کدعا دھرگز چنین ادعائی نکرده ام ولی بسیاری از خوانندگان آثارم چنین برداشتی داشتھ اند . این ا

ت کھ سو بیھوده نی آمد. لھی در آینده خواھندانبیای ا حکیمان در گذشتھ آمدند و رفتند ولی بھترین شاگردان شاگردان ن د و کل ایشواھند مکرری از ائمھ اطھار آمده است دال بر این امر کھ اسرار قرآنی در آخرالزمان آشکار خروایات

ھ ست کھ آنچادلیل بھ ھمینھم اسرار را ھم خود امام زمان عیان خواھد کرد و علت عداوت علمای رسمی بر علیھ امام ق ھمین یز طبنحضرت بیان می کنند ھیچ شباھتی بھ باورھای علمای اھل کتاب نخواھد داشت. ابن عربی نآ را کھ

منان رین دشتشھودی و اشراقی را علمای رسمی و مدرسھ ای دانستھ و نیز شقی مای روایات شقی ترین دشمنان عل نموده است.این از بخل علمای امت است کھ رسول خدا پیشگوئی .خود امام زمان را

ھد داشت. شیمانی نخواگی و پز جان کندن و بیھودو اقدامی ننماید زیرا ج اربی عشق انسان بھتر است ھیچ ک -۶٣٠

ند. درست ی رسامتر و عمیق تر با دنیا و اھلش بھ بن بست عاشقانھ آدمی را سریع تر و شدید درست است کھ اعمال است کھ رسوبات عشق در ظرف حیات دنیا، جز ن رعت و بھ س آدمی را ھھمین حق عشق است ک یستی نیست. و اتفاقا

ی و نفسان وی ور عشق ھای دنیدستانھ نیستی خود می رساند و مشتاق ھستی برتر می سازد. شکست آشدت تمام بر ان و بیابیت این استفاده می کرد» زن«بجای کلمھ ظن از ری اگر مولوی آجنسی است کھ زمینھ عشق عرفانی می شود.

ھ را زن ھستد. زی! یعنی از دست معشوقھ اش بھ خدا پناه می برحقی جھانی می شد کھ: ھرکسی از زن خود شد یار منند و مر بوده امین امرکزی ھمھ عشق ھای دنیوی مرد است. ھمھ مردانی ھم کھ تاکنون بھ بنده رجوع کرده اند مصداق ھ

عبور بھ پل ،زمی کنند. و این مصداق آن حدیث است کھ مجا نیز ھمھ زنان از شر و فتنھ شوھران خود روی بھ حقرده ام. کبور ن پل عمیر کرد و گذشت تا بھ عشق حقیقی رسید. بنده نیز از ھوحقیقت است. از عشق جنسی باید عب

پائین تنھ وای رسید التنھبایستی از عشق ھمسر و فرزند و والدین و نژاد و در یک کالم از بند تنبان برید تا بھ عشق با باال تنھ کشید و نھ بعکس.بند را بھ

ادی کبیر شھربانو چھ قدرت و عظمت و جھ ال بنگرید کھ دل کندن و گسستن از ھمسری چون خدیجھ و فاطمھ وح -۶٣١

ن و ین و ایمام و دھستیم و از آن امکان رھیدن نداری یزیرا اغلب ما اسیر ھمسرانی شقی و احمق و بیرحم .می طلبد بنده! شوند مثل رف میان خود را بھ پایشان قربانی می کنیم. و اندکی ھم کھ رندترند از این جھنم می گذرند و عادوج

ز کل چون عباس و خواھری چون زینب داشتن و دل ا یمسری چون شھربانو، فرزندی چون علی اکبر، برادرھ -۶٣٢وجود مبھشت ر است و عشق است و عین ایثار کردنستھ جمعی بھ مسلخ عشق حق رفتن، ھندکندن و ندنیا و خاندا

ز ااری یسنھ بوگر .دکار حسین را از معنای خودکشی جدا می کن کھ است برای خشنودی خدا و بھ عشق او. و اینسترا ھم خدا ھمین نب! وبھ مثابھ ماست ریختھ را نذر خدا و خلق کردن است امثال ایثارگریھای اینجا ییثارگریھای بشرا می کند.ل بوق

Page 61: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١

نسی بود و ج نواع مفاسد و تبھکاری و عذابھای جسمی و روانی و اقتصادی و اجتماعی و عاطفیایکی کھ غرق -۶٣٣ا احساسی د و ببھ توفیق اجباری چند صباحی بھمراه ما آمد و لذا بکلی نجات یافت و دگر شد. روزی بھ نزدم آم

یشیدم و ! کمی اندداشتمگرنھ نیازی ندگیم کشیدم و بھ اینجا آمدم وزن طلبکارانھ گفت: بنده بھ خاطر شما دست از کار ون عقب آان کھ از ندگیتزگفتم حق با شماست بفرمایید تا کنون چھ قدر متضرر شده اید تا پرداخت کنم و بروید پی کار و

مانده اید.

خشی دو برا رایگان بھ کسی نظور اینست کھ آدمیت و ارزشھای معنوی مستلزم عشق است. و گرنھ اگر بھشتم -۶٣۴ز این تی کامل ازه حجروزه آنرا جھنم می کند و اگر بھ زور بھ بھشت واردش سازی گردن تو را می زند. جامعھ ما امرو

ادعاست.

از وگشتھ تال جسمانی ھم مب اضم جوانی کھ اسیر رابطھ ای فاسقانھ شده بود و جان می کند و بھ انواع امرنخا -۶٣۵ادی ھ او انتقبندگیش ز حجھنم رھا شد. اندکی بعد جھت اصال ناز آبھ آسانی آن رابطھ رھائی نداشت بھ ما رجوع نمود و

»کنید!؟ میھم د کھ بھ خاطر شما رھایش کردم حاال بمن انتقابنده عاشق آن آقا بودم «نمودم کھ با پرخاش گفت:ا ھم جھنم ! م دم بھدید بایستی مرا بپرستید و گرنھ دوباره بر می گرمنظورش این بود کھ چون مرا از جھنم نجات دا

گفتیم برو بھ جھنم! و رفت بھ جھنم! ھ بھا دھند و است. یعنی بھشت را نھ ب عبھشت دانشگاه طالبان علم علی ھ بھ قول رسول خدا، منظور اینست ک -۶٣۶

آنجا با ھند تا درمیت دبھ عاشق علم و معرفت و حقیقت و آد نھ بھ بھانھ و نھ بھ زور و تعارف و پارتی بازی. بھشت ران بھشت ند. آخیال آسوده تمام وجودش را وقف کسب حق و تعالی روح نماید و نھ اینکھ خوش بگذراند و عیاشی ک

عیش و نوش را پدرمان آدم بھ دو گندم بفروخت.

م ندارد و کھ دربھای بھشت باز است و دربانی ھ ھنم بھشت فاسقان است و بھشت ھم جھنم جاھالن! و اینستج -۶٣٧ل بھ ی طویدر آن ھر صد فرسنگی ھم یک نفر دیده نمی شود. ولی دربھای دوزخ بستھ است و پشت دربھایش صفھا

ود شعاملھ می مومان یلیونھا تبر زمین جھنم بھ تانتظار ورودش ایستاده و برای سبقت گرفتن ھمدیگر را میدرند و ھرم م نیست. این فرق طبیعت است با شھرھای صنعتی.ھختن امحل سوزن اندو در آنجا

ھشت، طبیعت عاشقان است و دوزخ ھم طبیعت فاسقان! ب -۶٣٨

سی است کھ زندگی را دوست دارد و جھنم از آن کسی است کھ پول را دوست دارد. کبھشت از آن -۶٣٩

رت پول قابل پرستیده شوند! و این پرستش جز بھ قدکھ ھند دوزخ ھمھ می خوا در ودر بھشت ھمھ پرستندگانند. -۶۴٠

نمایش نیست!

رفان بی نژادپرستی بنی ھاشم است. و ع ین بی عشق نفاق است. اسالم بی عشق، تسنن است. تشیع بی عشق،د -۶۴١ عشق دجالیت است و تخدیر.

فر است. ق بودن! اولی ایمان و دومی کشر مبتال بھ دو نوع عشق است: عشق بھ عاشق بودن و عشق بھ معشوب -۶۴٢

تسلیحات ست و لذا پیشرفتھ ترین حدودش دراراده بھ ریاست، تصرف، استکبار و ویرانگری ا ،علم بی عشق -۶۴٣

خود نمایی می کند.

عطاای ھم س زندگانی باعزت و مرفھنی و سپاگر یک آدم فقیر و مفلوکی کھ در حال مرگ است را از مرگ برھا -۶۴۴بھ ثریت قریبلی اکبی مزد و منت و بروی آیا زین پس او بایستی شما را پاس دارد و بپرستد یا شما او را؟ و ،کنی راین ھمان کف پرستد.و نھ اینکھ از بابت حیات و ھستی اش از خداوند، خدا را بآدمی می خواھد پرستیده شود ،اتفاق

ست ست. و ایناشکار م نمی خواند و یک جنون و مالیخولیا و ستم آبشر است کھ امری نامعقول است کھ با ھیچ حسابی ھوت و ن شقاکھ اراده بھ پرستیده شدن در بشر منشأ ھمھ ظلم ھا و جنونھا و فالکت و بدبختی ھای اوست و عی

قدرنشناسی و حماقت اوست و معلوم است کھ مطلقا قدر حیات و ھستی جاوید خود را نمی داند.

ھم از بشر جھت پرستش او، فقط بھ این دلیل است کھ در پرستش خالقش، قدر و معنا و کیفیات و توقع خداوند -۶۴۵خواص و عظمت ھا و کرامات موجود در حیات و ھستی خود را بیابد و نقد کند و برخوردار شود. ھمانطور کھ یک

Page 62: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢

تباه و نابود کرده و خودش را ھم فرزند قدرنشناس و ناسپاس و طلبکار، ھمھ نعمات زندگی و میراث والدین خود را ھالک می سازد.

ی ستیدن از خرد و معرفت و رندی است زیرا عاشق در پرستش معبودش، بھ قدر مطلق ھستپس عشق و پر -۶۴۶

تیده ھ پرسپس اراده ب عشق ورزی بھ خود پرستنده می رسد.خدائی در خودش می رسد. یعنی حاصل این عبودیت و شدن عین حماقت است.

ز ت یعنی ھرگول تاریخ اینقدر عقب مانده است؟ زیرا فقط پرستیده شده است و ھرگز نپرستیده اسچرا زن در ط -۶۴٧

نخواستھ عاشق باشد.

قیقت حستش و عبودیت حق، کارگاه ھستی یابی الھی است و کشف الوھیت پروردگار و دریافت پس عشق و پر -۶۴٨ بھ ربوبیت است. این بدان! اسمای او از خویشتن است. عبودیت رسیدن

حسد و ودای را عاشقانھ نمی پرستند دچار قحطی وجود می شوند کھ بھ صورت صفاتی چون حرص آنھایی کھ خ -۶۴٩

منی و بخل وشھوت و فزونی طلبی روزافزون بروز می کند و این یعنی دوزخ. او ناھراس

مورد اهآنگد می رسد و خلیفھ و محبوب خدا می شود ور عشق و پرستش خداوند خالق، انسان بھ اللھیت وجود -۶۵٠عشوق ق ھماره ما عاشزیر .احسن الخالقین می گرددکبر می شود و تحقق فتبارک هللا عشق ورزی خدا قرا گرفتھ و هللا ا

. عون علی ھمچ خدای می شود خود را برتر از خود می دارد . یعنی کسی کھ خدای را عاشقانھ بپرستد عاقبت معشوق ! دیث قدسیح .»عتو بھ من مثل نسبت من است بھ علی ای محمد نسبت«فرمود صکھ خداوند در معراجش بھ محمد

را دارد و ی الیق معشوقیت است و در معشوقیت، رشد و تعالی می یابد و ظرفیت ھضم و جذب عشقبنابراین کس -۶۵١

باشد.در پرستیده شدن نابود نمی شود کھ عاشقیت را سپری کرده

فروغ کھ بھ قول هینست کھ معشوقیت زن عموما از او یک عروسک کوکی می پرورد بازیچھ دست مردان ھرزا -۶۵٢ فرخزاد با فشار دستھای ھرزه ھر مردی جیغ می زند کھ: آه چھ خوشبختم!

رستد کھ زی را بپنسان در پرستش ھرکسی یا چیزی عین ھمان کس یا چیز می شود. پس انسان باید کسی یا چیا -۶۵٣

ر ھ مردان دکینست ادر مقام و کمال برتر از خود او باشد و نھ اینکھ پست تر و حقیرتر و احمق تر از خودش باشد. ند و می شو بھ سوی پستی و حماقت و ھرزگی و زن صفتی می روند و تبدیل بھ پائین تنھ محض، پرستش زنان خود

باالتنھ شان از کار می افتد!

ول زن د می کند معله ای اپیدمی شده است و کل بشریت را نابودھمجنس گرائی مردان در عصر جدید کھ پدی -۶۵۴مجنس ھد از است. و ھمجنس گرائی زنان کھ موجی بع ول ساختھفعن را ھم چون زنان، ماپرستی مردان است کھ آن

سفھ یزم ھم فلفمین پرستی کشانیده است کھکھ زنان را بھ خود حاصل درجھ دوم زن پرستی مردان است گرائی مردان است آنست. و این پایان نسل بشر بر زمین است.

ھ جر شده و بن عاقبت از مردان پرستنده خود بیزار و منزانپرستی مردان ھمین بس کھ ھمھ ز از ناحق بودن زن -۶۵۵

د کھ این خیانتی بر حق و عادالنھ است. نآنان خیانت می کن

یر اینصورتا آئینھ جمال پروردگار می سازد و در غردر خدمت و بر محور خداپرستی باشد زن اگر عشق بھ زن -۶۵۶ زن را خلیفھ شیطان می کند.

د بھ زن بر اساس قوانین شرع مقدس است کھ این عشق را بھ عشق عرفانی می رساند. یعنی عشق مر -۶۵٧

ر حق زن بزرگترین ستم ممکن در حق زن است و د شق و پرستش مریدانھ و فاسقانھ و بولھوسانھ مرد بھع -۶۵٨

عشق! ن قوانین د پس شریعت محمدی ھم عاشقانھ تریعاشقترین مرد تاریخ نسبت بھ زنان بو صکھ محمد بھ یاد آور -٩۵۶

عشق ورزی زناشویی است.

Page 63: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣

ھ تنھا ھیچعت است کھ اگر چنین پنداری از این رسالھ نمذھب ابطال شری ،کھ مذھب اصالت عشقمبادا پنداری -۶۶٠

گون یافتھ ای. ژحقی نیافتھ کھ وا

ا شد کھ او رو عاشق بر خالق این زن بایش از اببراستی عاشق بر زن است طبعا بایستی پیشاپیش و یاگر مرد -۶۶١ -آنقر .»ستابراستی چنین باشد خدای را عاشقتر اگر کسی عاشق بر دیگری باشد اگر «چنین زیبا آفریده است.

د میلی ندار ز عشق بھ تو می زند ولی کافر و المذھب است و بھ دین خدایکھ دم ادی پس ای زن بدان کھ آن مر -۶۶٢

پس او کذاب و شیاد است. و این میزان عشق است تا ھرگز فریب مردی نخوری!

د زیرا کھ دلشان زنده نیست بھ نور حق! د شعاشق نتوانن ،پس بدان کھ جز مؤمنان -۶۶٣

وھل زیبایی ثر ھنری جذابی می رسیم بالفاصلھ از آفریننده اش سؤال می کنیم. و اگر براستی ااوقتی بھ یک -۶۶۴ی شویم و مرباره او اتی درا مشتاق دیدار با آفریننده آن اثر می شویم و یا الاقل مشتاق کسب اطالعوزیباشناس باشیم ف

أمل بھ ت بھ تکاپو می افتیم. چھ طور ممکن است کھ عاشق کسی شویم و خالقش را سپاس نگوئیم و درباره اشھ: ی یابیم کما باز ربازھم آن کالم قدسی نپردازیم. پس ھر عشقی بھ خالق باز می گردد و این یک قاعده ذاتی است و

. »بر کسی باشد خدای را عاشقتر استاگر کسی عاشق «

مؤمنان عاشق نمی شوند و جز عاشقان بھ جستجوی خدا نمی پردازند. پس جز -۶۶۵

این دو ھ گر اینکماحد نمی تواند عاشق بر دو جمال باشد ویکتاپرست است و آدمی در آن عشق اگر عشق است -۶۶۶یچ ھلذا علوی ھم عاشق بر جمال محمدی است و لجمال، یکی علوی و دیگری محمدی باشد کھ در این صورت جما

ی است. رفانع یی بین این دو معشوق نیست منظور جمال ماھوی و جمال خورشیدی است کھ البتھ عشقضتناقض و تعار

رتیکھ معشوق، مرید عاشق باشد و نھ بعکس!یا عشق جنسی می تواند عشق عرفانی باشد؟ آری در صوآ -۶۶٧

و تقوا ر جمالی باشد یا دارای ذاتی ماھوی( علوی) است و یا خورشیدی (محمدی) و اگر عفتعشق جنسی اگ -۶۶٨ھ در این . کھیرعایت شود بی شک بھ عشق عرفانی می انجامد و عاشق یا بھ امام شاھدی می رسد و یا بھ شھود ال

.یت می کند کھ در ھویت جنس مخالف استشوق را در جلوه ماھوی یا خورشیدی رؤشھود، جمال الھی مع

ل جما ؛ممودن ارشدان ھمھ انواع و درجات عشق ھای عرفانی ، عشق قرآنی است کھ بنده بھ جمال دیو اما در می -۶۶٩. ری نیشابودر یکی از روستاھا ١٣٨٧قدوس عروس قرآن را در حالیکھ غرق در ترجمھ فارسی قرآن بودم بھ سال

ز این بح سحر! اتا ص یعنی در طی تقریبا ھمھ شبھائی کھ مشغول ترجمھ قرآن بودم این جمال رو در روی من نشستھ بود ھاینواع شھوداھمھ . ابن عربی کھ ازیزی نشنیده و نخوانده امد ھنوز چشھود در کتب و گزارشات عرفانی قدیم و جدی

قرآنی نی ھویتنین شھودی سخن نگفتھ است کھ کسی با جمال آسماچلی از وعرفانی در کتاب فتوحات سخن گفتھ است ور تر آیرت نده حب یمالجبھ جمال انسانی دیدار کرده باشد. باید اذعان کنم کھ این جمال حیرت آور کھ از ھمھ مشاھدات

صور مملھ جات را بود کھ در حین ترجمھ تشعیری قرآن براستی سیاه مست بودم و آیبود جمال عشق کمال من بھ قرآن ن « تاب کباره در ر اینمی دیدم. این جمال بانی تبیین عرفان ایدئولوژی اسالمی در طی این سھ سال اخیر بوده است. د

بھ تفصیل سخن گفتھ ام.» و القلم

ھ ھم عربی بنابھ ھر حقیقت ، معنا و معرفتی بھ آن ایده ھویت جمالی می بخشد زیرا کھ بھ قول بدان کھ عشق -۶٧٠ھمانطور کھ ی است.لوه ای از جمال الھجمعانی و مفاھیم برحق در اوج کمالش صاحب جمالی انسانی می شود کھ البتھ

) است. و ض (طبیعتھم جمال گوھره ذات عالم ار ع. و علی خود را جمال دھر ( زمان) می داند صمثال محمد مصطفی ی از دو تجل عو حسین عاسالم است . و حسن جمال جوھر جان و حیات است . و سلمان فارسی جمال کمال عفاطمھ

و احسان ھستند و الی آخر ! »ینیک«

شق صاحب قدرت کن فیکون است و عدم را وجود می بخشد و واژه را جمال می دھد. عپس بدان کھ -۶٧١

خلقت شق، خداوند است و ھرکھ عاشق باشد بھمان درجھ از عشق، خلیفھ خداوند است در امرعپس بدان کھ -۶٧٢ عالم.

Page 64: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤

ا رش و آگاھی د است. و بمیزانی کھ این خواھگاه عاشق خداونآادمی عاشق ھرکھ باشد خواه ناخواه و آگاه و نآ -۶٧٣

انھ ! کند و بھ آن عھد می بندد و بھ حقوقش پای بند است آن عشق را عرفانی می کند و جاودمی جستجو

ن ی الدین ابضرت قلم در این دورانم کھ از سیاره زحل بھ زمین آمده ام کھ دوقولوی تاریخی محو من جمال ح -۶٧۴ .ند می فرماید کھ از ھر موجودی یک جفت آفریده استعربی ھستم زیرا خداو

وم و بیستم شق من علی مرتضی است و ھمذات بینی من با او آنقدر ھست کھ تقریبا ھر شب نوزدھولی عشق الع -۶٧۵

خونریزی می کنم و تا سر حد مرگ می روم و می میر نده می م و زبیست و یکم رمضان غرق خون می شوم و واقعا عاشورای حسینی! شوم. و

عشاق ین او یاد ھریک از ھویت و یگانگی.انم جاریست تا سرحد ل و تن و رود جان و عشق چھارده معصوم در -۶٧۶

م دیده ھغیر الھی موجب احساس وجودشان در خویشتن می شود کھ گاه حتی تجسم می یابد و این تجسم حتی از چشم شده است . این تجسد و حلول نیست عشق و تجلی است.

کھ شوم خود او می شوم و بر جایش قرار می گیرم. من عاشق ھرکس -۶٧٧

ن، شھید در جان حسی ور ھمان سال نزول روح در دازگاره در ظھر عاشورا من در صحرای نینوا قرار گرفتم د -۶٧٨

زنده دم و دیگررھ م کشدم و دیدم کھ سرم را بریدند. در این واقعھ چند تن از دوستان ھم حضور داشتند کھ پنداشتند نخواھم شد.

طین عشق را عاشق نباشد این محال است. ند عاشق باشد و این سالآدم نمی توا -۶٧٩

قابل مو او را در شق، نیروئی است کھ عاشق می تواند بواسطھ آن معشوق را در وجود خویش حاضر نماید ع -۶٨٠

ی پدید مهللا ءاکند. این قدرت حضور است در عشق! بواسطھ ھمین قدرت است کھ در نماز امکان لق روی خویش دیداریشتن ور خوبھ مثابھ روح عاشق است و عاشق و معشوق خلیفھ یکدیگرند. پس عشق قدرت حض آید در اینجا معشوق

است. قدرت خویش بودن است. بودن است.

جانشین خداست. یعن -۶٨١ بر آسمان م بر عرش است. وانسان ھم مقیی خدا مقیم در انسان است بر زمینانسان ذاتا ھفتم. حال بقدرت عشق می تواند از عرش بر ت ھمان آیا مصداق جای خود بر فرش بازگردد و خود شود. و این دقیقا

ین ا .»دگارشی پرورھیچکس چیزی در نزد پروردگارش ندارد کھ آنرا بخواھد اال جمال اعال«یل است کھ: لآخر سوره ال فرش و عرش بینق ی خالفت بین انسان و خداست. یعنی انسان ذاتا عاشق است و بقدرت این عشتھمان بیان حقیقت ذا

! ست بر فرشسان ادر سفر است. معنای جھاد فی هللا ھم جز این نیست زیرا انسان در خداست بر عرش. و خدای در انقیقت عشق مان حھحال می تواند بازگردد و خود خودش شود: انسان کامل! این حقیقت ذات و بطن ھفتم قرآن است کھ

خت! را شنا یرت آور کھ: ھرکھ خود را شناخت خدایشحن سخن آنای است کھ حقیقت خلقت است. و اینست علت و معن معنا بما در این –قرآن .»کھ آن در شماست نیدچرا در خود نظر نمی ک« .بخود رجوع کند خدای را می یابدزیرا چون

پس عاشق باش! !تا ابد! تو در عشقی

نبش جعشق نامیده می شود بخود آئی عشق و س انسان طبعا عاشق ھست: و آنچھ کھ در فرھنگ عرفی بشرپ -۶٨٢و اینست کھ کھ حاصل یاد و اندیشھ درباره دیگری است و ھر دیگری ھم خلیفھ خدا و حامل جمال اوست. آن است

ریخ ول تاطعشق را موجب می شود. عشق بگونھ ای تعریف شد کھ ھرگز در رفت نفس کاملترین بیداری و جنبشمع ! اشف عشقم و بانی آن. پس جمال عشق نیز ھستم یعنی خلیفھ عشق بر زمینپس من ک تعریف نشده بود.

ه و ر عشق جنسی کھ عشق انسانی بھ انسانی دیگر است انسان تازه از عشق الھی خارج شددو اینست کھ -۶٨٣

ود خخودش می شود یعنی بی عشق می شود. و اینست کھ عشق جنسی، عین خودپرستی است و دیگری را برای یی ذاتاللھ و الھی است کھ ھمان مقام خالفت یقیتن. و این عشق ضد عشق است و لذا عشق جنسی ضد عشق حقخواس

انسان است.

ھ عشق جنسی ھمان از عشق حقیقی و عشق ایثاری خارج شدن می باشد و بی عشق شدن و کپس واضح شد -۶٨۴ ت . م بنا می گردد کھ آدمخواری اسخود شدن. و لذا در عشق جنسی ھمھ مفاسد اخالقی رخ می دھد و ظل

Page 65: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥

نجر بھ وط آدم از خالفت اللھی خود شد و مدر بھشت ازلی دچار عشق جنسی شدند کھ موجب سقھم آدم و حوا -۶٨۵ خروج از بھشت گردید کھ قلمرو عشق بود.

از را زیرا انسانس بھتر است کھ عشق جنسی را اصال عشق ننامیم بلکھ شھوت بخوانیم کھ خصم عشق است پ -۶٨۶

گر می سازد. لطھایثار خارج نموده و خودپرست و ظالم و س

آمده و است کھ انسان بخود یینک واقعھ نزول روح در شب قدر بھتر درک می شود کھ بھ مثابھ خلقت جدیدا -۶٨٧ود ق را در خکھ عشبلحضور خداوند را در خود درمی یابد یعنی عاشق بودن خود را می یابد و نھ اینکھ عاشق می شود

می یابد.

ود و یا ررش می سان بھ عبھتر درک می شود. یعنی ان ھم اینک واقعھ معراج و یا شھود جمال اعالی الھی و -۶٨٨ر د ھیچکس«د ده بوار کند یعنی ھمان چیزی از خود را کھ در نزد خدا نھادید تا آدمی خودش را دیآ عرش بر فرش می

ی اعالیقالو لذا ھمان جمال خویشتن استكھ » یابد اال جمال اعالی پروردگارش راست کھ بنزد خدا چیزی نگذاشتھ ا . الھی بھ جمال خویشتن است

ھ وقت اذانبشر است کھ باریخ ین مکاشفھ عالیترین کشف عقلی، علمی، عرفانی، قرآنی، دینی و الھی در کل تا -۶٨٩

ھی و بر اولیای ال و ءرا بر خودم و بر ھمھ بشریت و بر ھمھ انبیا آبانماه رخ نمود. این کشف ١٢ظھر روز پنج شنبھ پروردگار عالمیان تبریک می گویم الحمد� رب العاشقین!

د شد. ین منظر ھمھ معارف دینی و عرفانی و علمی و عرفی بشری بھ گونھ ای دگر فھم خواھزین پس از ا -۶٩٠

ر دو بارھا بارھا رسالھ ھیچ کتاب دیگری مطالعھ نکنید و این کتاب راحق است اگر زین پس تا آخر عمرتان جز این !ھمھ عمرتان بخوانید و بخوانید و بخوانید تا باور کنید عشق را

ه و ن�ھ ائی مقام خالفت اللھی انسان و ابعاد و قوانین آن روشن و فھم نگردد نھ حقیقت عشق درک شدتا حقیقت نھ -۶٩١

م و قرآن.دین و نھ معرفت و نھ اسال

م�ی خ�واھم ب�رای خ�ودم جانش�ینی در ع�الم ارض ق�رار« ره راز خلق�ت آدم ب�ھ مالئ�ک خ�ود فرم�ود ک�ھ خداوند درب�ا -۶٩٢م چی�زی م�ی دان� م�ن«و پس از آنکھ اعتراض مالئک را درباره عملکرد ظالمانھ و خونریزانھ آدم شنید فرم�ود ک�ھ: » دھم

.»آنرا فھم نمی کنید کھ شما

شدن انسان ھم طبق قول خداوند اینست کھ صورت و روح و علم آدم�ی جمل�ھ از خداس�ت پ�س انس�ان معنای خلیفھ -۶٩٣ س�ت ک�ھ زم�یناخدای عالم ارض است و عالم ارض ھم بمعنای کائنات و طبیعت و عالم ماده می باشد ک�ھ ع�الم موج�ودات

ھم یکی از موجودات این عالم است.

ی اس�ت. و ای�ن وج�ھ هللا اع�الی خداس�ت ک�ھ از خ�دا در ن�زد و ب�اطن و ص�ورت و س�یرت، خ�دائ پس انسان در ظاھر -۶٩۴ سماء. وانسان امانت است و این وجھ اشتراک خدا و انسان است. البتھ در دو قلمرو از ھستی یعنی عالم ارض

رض دارد و انس�ان ھ�م ع�الم اوئی خداوند عرش خود را بر آسمان ھفتم نھاده و بر ع�الم س�ماء الوھی�ت و فرم�ان گ -۶٩۵

ک�ھ خ�دای انسان ھم باشد زیرا درا کھ ھمان آسمان اول یا دنیاست تحت فرمان دارد کھ البتھ این بھ معنای شرک نمی توانوس�ت. عالم ارض است در صورت و سیرت، خدائی است. پس کل جھ�ان ھس�تی از ارض و س�ماوات تح�ت اراده الوھی�ت ا

اشند. بتی او ھم بدست مالئک اراده می شود کھ تحت امر پروردگار بر عرش می ھمانطور کھ فرمانروائی سماوا

نش�ینی روردگار در سوره اللیل ک�ھ از انس�ان در ن�زد خ�دا و از خ�دا در ن�زد انس�ان اس�ت ھم�ان بی�ان جاوجھ اعالء پ -۶٩۶ت الم س�ماواع�ھ خ�دا ھ�م در انسان و خداست. و باید درک کرد کھ فقط انسان نیست کھ در عالم ارض جانشین خداست بلک

م ارض اس�ت جانشین انس�ان تلق�ی م�ی ش�ود. زی�را انس�انیت ھم�ان اللھی�ت اس�ت. ب�ا ای�ن تف�اوت ک�ھ انس�ان چ�ون مق�یم ع�الم�ادی) دارد و خداون�د چ�ون مق�یم آس�مان ھف�تم اس�ت وج�ودی ن�وری دارد. و ای�ن ھم�ان واقع�ھ –موجودیت ارض�ی (خ�اکی

آگاه و ناآگاه! و وجودی و جاریست خواه ناخواه و عشق بین انسان و خداست کھ امری ذاتی

قط در واقعھ نزول روح در شب قدر و یا در رابط�ھ عرف�انی ب�ا ص�احب روح�ی (ع�ارف) ب�ر ای�ن عش�ق ولی انسان ف -۶٩٧ ت می آید. ذاتی خود آگاه و بیدار می شود و عشق در وجودش خالق می گردد و بھ فعل و صفات و اندیشھ و احساسا

Page 66: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦

ا از دس�ت داده و خلیف�ھ ری اتف�اقی ک�ھ در عش�ق جنس�ی ب�رای آدم�ی رخ م�ی دھ�د اینس�ت ک�ھ خالف�ت اللھ�ی خ�ود ول -۶٩٨ و ل�ذا عش�ق معشوق خود می شود یعنی خلیفھ یک مخلوق دیگری می شود کھ اتفاقا مخل�وق تک�وینی خ�ود او (آدم) اس�ت

ی��رد و گج��ای م��ی ) در وج��ود عاش��ق (آدم)ح��واجنس��ی آدم��ی را دچ��ار انحط��اط و واژگونس��االری م��ی س��ازد زی��را معش��وق (زن از . یعن�ینفس�انی ع�ین عش�ق زن ب�ھ م�رد م�ی ش�ود. و لذا عشق مرد ب�ھ زن ب�ھ لح�اظ ب�اطنی و عاشق ھم در معشوقن ک�ھ ل کن و بم�ا. در این نکتھ بسیار تأمبر مرد در وجود خود (زن) می شود یعنی وجود مرد عاشق ،جایگاه خالفت خود ی عشق جنسی و شاه کلید ھمھ معماھا و سوء تفاھمات موجود در این عشق است. کل سر واژگونساالر

انی و الھی، عشق مخلوق بھ خالق است و لذا تعالی بخش اس�ت ب�ھ عک�س عش�ق جنس�ی ک�ھ ب�رای ولی عشق عرف -۶٩٩

ا!ومرد ذلت بار و انحطاط آور است مگر در صورت عصمت و فراق و یا وصال با حقوق دینی و رعایت اشد تق

ھر یک از طرفین عاشق بر جمال خویش است از چشم دیگ�ری. زی�را در عش�ق جنس�ی ھ�م واقع�ھ در عشق جنسی -٧٠٠ ت. تبادل روح صورت می گیرد. و از آنجا کھ حوا باطن آدم است پس در این عشق ھم عاشق و معشوق یکی اس

ی�را ص�ورت و روح و علم�ش از اس�مای الھ�ی لی در عشق عرفانی و الھی، انسان خود و ھویتی جز خ�دا ن�دارد زو -٧٠١

واس��ت پ��س ای��ن خداس��ت ک��ھ از ع��الم ارض عاش��ق ب��ر خویش��تن اس��ت ب��ر ع��الم س��ماء و ع��رش و ب��العکس. یعن��ی عاش��ق معشوق ھر دو خداست. و انسان مجرای این عشق است.

ا رت ت�ا روح اعالئ�ی خ�ود داوند بواسطھ استخراج حوا از وج�ود آدم در حقیق�ت روح حی�وانی او را از وی برگرف�خ -٧٠٢

رد و ز پ�س م�ی گی�در او مستقر سازد و خلیفھ اش نماید. لذا مرد در عشق بھ زن دوباره روح حیوانی خویش را از زن باداون�د زن روح اعالئی حق را از دست می دھد. و لذا عشق جنسی و عشق الھی ض�د و نق�یض یکدیگرن�د. و اینس�ت ک�ھ خ

ت. ای الھ�ی اس�یرا مرد مؤمن بواسطھ اسم المؤمن خلیفھ خداست زیرا المؤمن از اس�مرا دشمن ایمان مردش می خواند ز و ایمان نخستین وجھ از عشق عرفانی می باشد.

نی کھ بر عرش اعالء است انسان اعلی العلیینی است و آنکھ ھ�م ب�ر ف�رش اس�ت انس�ان اس�فل الس�افلیدر حقیقت آن -٧٠٣

ین اس�ت س�فل الس�افلالعلیینی و خدای اسفل السافلینی! و ای�ن خ�دای مق�یم درک ا است. و در آن واحد باید گفت خدای اعلی .کھ در حدیث قدسی بھ آدم می گوید کھ: بیمار بودم بھ عیادتم نیامدی، گرسنھ بودم غذایم ندادی و..

و چ�ون ح�ق دائی) در تاریخ مذاھب برخاستھ از ھمین حقیقت مذکور است ک�ھ حقیقت�ی عاش�قانھ اس�تثنویت (دو خ -٧٠۴

عشق درک نشده دال بر دو خدائی شده است. یعنی توحید جز از منظر عشق قابل تبیین و فھم نیست.

ر ن�زد دد از عرش اعلی العلیین است کھ بھ انسان در درک اسفل السافلین می گوید ک�ھ: ای انس�ان ت�و و این خداون -٧٠۵ –تا خوشبخت و راضی شوی! سوره اللیل من ھیچ چیزی نداری اال جمال اعالی مرا. پس آنرا بخواه

س�یدن ب�ھ رکھ خداوند در کتابش علنا انسان را دعوت بھ دیدار با خودش م�ی فرمای�د و آن�را تنھ�ا راه پس می بینیم -٧٠۶

س�تی اش مقام رضایت می داند کھ ھمان خوشبختی انسان در جھان اس�ت زی�را خوش�بختی چی�زی ج�ز رض�ایت انس�ان از ھ یت فقط و فقط در لقای الھی حاصل می شود و الغیر!نیست و این رضا

ا این رسالھ، رسالھ خوشبختی انسانھا ھم ھس�ت ک�ھ ص�راط المس�تقیم خوش�بختی را م�ی نمایان�د زی�ر پس در حقیقت -٧٠٧

دعوت بھ لقاءهللا می کند و راھش را می نماید.

دی�دار ک�رده اس�ت ک�ھ ھم�ان جم�ال اعالئ�ی ھم�ین عارف واص�ل کس�ی را گوین�د ک�ھ جم�ال اعالئ�ی پروردگ�ارش را و -٧٠٨ صورت اسفلی خودش می باشد یعنی دیدار جمال زمینی خود در آسمان!

س�ت ک�ھ شید در خدمت دیدار جمال اعالئی انسان بھ انسان اسفلی ھستند. و ای�ن جل�وه ای از ک�الم خداو ماه و خور -٧٠٩

فس�ران، تس�خیرمو ای�ن تس�خیر ب�ھ زع�م بس�یاری از .»ورده ای�مھ تس�خیر اراده انس�ان آماه و خورشید را ب�«می فرماید: ھی�د ت�ا : مرا بخواپس انسان کافیست کھ این دیدار را اراده کند کھ خود فرموده ھای فضائی نیست. نجومی بواسطھ سفینھ

ن و آب ل�ب ن�اقرآنی است فقط ناظر بر این دیدار است و ن�ھ ط –اجابت کنم شما را! این دعا کھ معروفترین دعای اسالمیی ک�ھ آی�ات ی ب�ر علم�ائو دوا از خدا! زیرا نفرموده کھ از من بخواھید بلکھ: من را بخو اھید! ادعونی! دع�وتم کنی�د! و وا

محکم قرآن را آشکارا تحریف و تبدیل می کنند.

Page 67: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧

ش�دار لھ�ی نوی�د و ھای دی�دار اخداوند روح خود را بر ھر یک از بندگانش کھ بخواھد نازل می کند تا م�ردم را ب�ر« -٧١٠ –قرآن .»دھند

مھ آیات رمزی و رازوار قرآن کریم مربوط بھ سلوک عرف�انی و تجربی�ات و ط�ی طری�ق عش�ق الھ�ی ھپس بدان کھ -٧١١

اس�خون ر«کنن�د. و برای عارفان است. یعنی این نوع آیات را کھ در قرآن بسیارند جز عاش�قان ع�ارف درنیابن�د و تأوی�ل نھ رن�د. ک�ھ البت�عاشقند کھ بقدرت روح عشق در پدیده ھای عالم رسوخ م�ی کنن�د و معلومش�ان م�ی دانیز عارفان » در علم

می باشد کھ عارف و عاشق مطلق است. عجبرخی از این آیات رازوار مختص وجود خود امام زمان

بی�ت و درج�ھ از ربو یدارھای الھی در حیات دنیا جملھ دیدار جلوه ھ�ای رب�وبی خداون�د اس�ت. و در نم�از س�ھ ن�وعد -٧١٢س�ھ جود. و ای�نحق را خطاب و تسبیح می نمائیم: رب العالمین در سوره حمد، رب عظیم در رکوع و رب اعلی ھم در س�

جمال بایستی در نماز دیدار شود.

وس�ت ا المینی خداوند کھ از حمد اوست (الحم�د � رب الع�المین ال�رحمن ال�رحیم) ھم�ان جم�ال محم�دیجمال رب الع -٧١٣و اب العظیم�ی کھ از طالع آفتاب تجلی می کند: والشمس و ضحیھا! ھمانطور ک�ھ محم�د رحم�ت اللع�المین اس�ت. و جم�ال ر

یح م�ی ر س�جده تس�بدکھ جمال علوی حق است کھ از ماه تجلی می نماید: و القمر اذا تلیھا! و جمال رب اعالئی او ھم ک�ھ ق�ائی ن ھم�ان س�ھ لنیم روز متجلی می شود: و النھار اذا جلیھا! و ایشود جمال امامی حق است از صورت خویشتن و در

فرم�ود: ازگزار. ک�ھمد. و این سھ تجلی بھ مثابھ صلوة خداوند است بر نم�یل آصاست کھ دیدار کرده بودم و ذکرشان بھ تف –قرآن»! خداست کھ صلوة می کند بر شما«

ھ ک�گونھ نیکوترین نیکی ھا را تعریف فرمود: برترین نیکی اینس�ت ینک دریاب این سخن پیامبر عشق را کھ چاو -٧١۴ . خدای را بھ گونھ ای عبادت کنی کھ می بینی اش! پس برترین نیکی ھا ھمان عشق جمالی بھ پروردگارست

ت علوی است. و بیھوده نیست کھ گویند بی امام را نماز نیست. و بیھوده نیس� –اقعھ تماما محمدیوپس نماز یک -٧١۵

ق�ع بای�د ت. و در واکھ اذن نماز (اذان) بایستی عالوه از خداون�د از محم�د و عل�ی ھ�م باش�د. و ای�ن واقع�ھ ای عاش�قانھ اس�نم�از گفت کھ غی�ر عاش�ق را نم�از نیس�ت و اگ�ر ھس�ت جن�گ ب�ا دی�ن اس�ت ھم�انطور ک�ھ در س�وره م�اعون آم�ده اس�ت ک�ھ

سھوی و ریائی از عالئم تکذیب و انکار دین خداست.

لوة ص�وة حجلھ وصل عاشقان حق است. و بھ این معنا ھم نیست کھ لزوما دیدار الھی در حین اقام�ھ پس اقامھ صل -٧١۶ قرآن. –ئمی استرخ نماید. بلکھ بایستی حمد و رکوع و سجود الھی در جریان زندگی روزمره باشد: آنانکھ نمازشان دا

بوبی حق اجر ادای حقوق عبودی حق اس�ت. و عبودی�ت فق�ط نم�از نیس�ت بلک�ھ جری�ان زندگیس�ت ک�ھ ردیدار جمال -٧١٧

نماز بھ مثابھ شعار و ادعای آن است و بھ مانند ماکتی از جمال عبودیت است.

الی پروردگ�ارش ھیچکس در نزد پروردگارش نعمتی ندارد کھ بخواھد باز پس گیرد اال عطش جستجوی جمال اع« -٧١٨این ھمان تعریف قرآن از عشق است. پ�س عش�ق یعن�ی عط�ش جس�تجو و –قرآن» کھ بزودی او را بھ رضایت می رساند

لھی خویشتن کھ انسان را بھ مقام رضا و خوشبختی می رساند. ا –وصال با جمال اعالئی

از عشق جنسی تا عشق بھ قدرت .ودین توصیف خدا از عشق انسان شامل ھمھ انواع عشق ھای دیگر ھم می شا -٧١٩ ن ب�ھ قص�د رس�یدو ثروت و سلطھ و ھنر و تا عشق عرفانی در رابطھ با پیر و امام. زیرا آدمی در ھمھ عش�ق ھ�ایش ذات�ا ت است. ھویت الھی و اعالئی خود دارد. و خوشبختی و رضایت جز این نیست. و این ھمان اراده ذاتی بھ الوھی

دن! و اینست معنای عشق قرآنی!ر، عشق یعنی اراده بھ خدا بوپس طبق آیات مذکو -٧٢٠

ص��ال ب��ھ چن��ین اراده و عش��قی بایس��تی آدم ب��ودن و لج��ن ب��ودن و اس��فلی ب��ودن خ��ود را درک ک��رد و وو ام��ا ب��رای -٧٢١

د اال ب�رای ممک�ن نم�ی ش�و یاری جوئید بواسطھ صبر و ص�لوة ک�ھ ای�ن ک�ار کبی�ری اس�ت و«پذیرفت و در آن قرار گرفت. –قرآن .»اھل خشوع

اکساری کھ کمالش مقام سجده بر خاک اس�ت ک�ھ در آن جم�ال اعالئ�ی پروردگ�ار دی�دار م�ی ش�ود ک�ھ خشوع یعنی خ -٧٢٢

لھی بشر است. ھمانطور کھ شرحش رفت. ا –ھمان جمال اعالئی

Page 68: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨

دگیس�ت ک�ھ در نقط�ھ مقاب�ل کب�ر و غ�رور و خشوع در س�جده نم�از س�یمای نم�ادین خش�وع در جری�ان روزم�ره زن و -٧٢٣ ریاست است کھ کاالی شیطان بھ انسان است.

اف�ت درک اسفل السافلینی وجود خویشتن و تصدیق حق این پستی مطلق است کھ امکان دی�دار و دری یعنی در درک -٧٢۴

. دمقام اعلی العلیینی بشر وجود دار

داند کھ خ�دائی اس�یر خ�اک اس�ت. و نی�ز راز ای�ن اس�ارت را بکھ انسان آگاھی است –ق حاصل این خودو اصال عش -٧٢۵ –قرآن .»ردیمکم و بھ پست ترین مقام ساقط براستی کھ انسان را در برترین مقام آفریدی«دریابد کھ راز عشق است.

یعن�ی مس�تحق اینست ک�ھ خداون�د م�ی فرمای�د ک�ھ مستض�عفترین انس�انھا را مس�تحق خالف�ت خ�ود ق�رار داده اس�ت و -٧٢۶

عشق خود.

ینی چی�زی ج�ز حم�د و س�پاس و ش�کر ب�ر مق�ام درک اس�فل الس�افل» د � رب الع�المین. ال�رحمن ال�رحیمالحم«اصال -٧٢٧ خویشتن نیست و این مقام را از مھر مطلقھ خدا دانستن! یعنی سپاس و شکر بر استضعافھای خویشتن!

س�ت ک�ھ اینجان�ب در ای�ن کت�اب و بخص�وص در جری�ان ھم�ین ص�فحات اخی�ر،اریخ قلم برای اولین ب�ار ادر جریان ت -٧٢٨

ای�ن کت�اب، حدود ساعت ظھر و وقت اذان ظھر موفق بھ مکاشفاتی عالی می شوم و می نویسم. و ای�ن ب�دان معناس�ت ک�ھدر ب�ودم ک�رده ظھر و ظھور حقیقت قلم من است. و من حدود پانزده سال پیش در شعری این واقعھ را آرزو و پیش بین�ی

»: خواب خوب یار«مثنوی ودـب اھی ـچ ما ھی ـواب اللـخ ی بودـم خواب اللھـھفت خواب

کند د بیکس و مفلوج و بیکارت ـکن بیدارت اه ـچ درون در قدم ون ازـرق اکنـوئی فـتا بگ دم ـی از عـتا بگوئی فرق ھست یـکن پس کجا در روز دیدارم ی ـبیدارم کنپس کجا از خواب

ودـش یـما آب وابـان خـآسم ود ــابی شـدر روز آفت م ـا قلـت ا برونم سرنگون گردد بخونـت د برون ـم عین حق آیـا جنونـت . ود تا از این یکتائی اش هللا شودـم با برون یکتا شـا درونـت

–قرآن -نگام تجلیسم بھ ظھر و ھق –عالئی پروردگار در نیمھ روز رخ می نماید: و النھار اذا جلیھازیرا جمال ا -٧٢٩

دای شبھا را ھر قدر کھ م�ی ت�وانی بی�دار بم�ان ک�ھ ش�ب ھنگ�ام ص�«ر کھ خداوند در کتابش می فرماید زیرا ھمانطو -٧٣٠

ھ روز س�ول�ی ح�دود ». ت و در روزھ�ا ھمچ�ون چ�وب خش�کی ب�ر آب ش�ناوریدخداوند در قلوب شما بس�یار ش�دید و واالس� ذات را. پیاپی است کھ ھنگام ظھر با نھیبی بیدار می شوم و عمیق ترین مکاشفات ذات را می نگارم یعنی ظھور

ی دم ول�انزده سال پیش جمال اعالئی پروردگارم را بھ عین صورت خویشتن در مشھد مق�دس دی�دار ک�ربنده حدود پ -٧٣١

مید کھ بھم�راه بطول انجا ندانستم آنچھ را کھ دیدار کردم دقیقا چھ بود. و اصال باور این دیدار محض ھم حدود پانزده سالھت�ر پی�ام بمعرفت قرآنی درباره حق و معنای این دیدار است کھ در طی نگ�ارش ھم�ین س�طور محق�ق ش�ده اس�ت. و این�ک

پس از حدود الاقل چھار سال. ،شب پیش بھ نزدم آمد فرشتھ نورالیقین را درمی یابم کھ چند

حت��ی ب��ھ روایت��ی از .»ی در دی��دار پروردگ��ارش تردی��د داردبراس��تی ک��ھ آدم��«س��ئلھ اینس��ت ک��ھ بق��ول خ��ود خداون��د م -٧٣٢ انی خ�ود راحضرت رسول بھ نقل از اب�ن عرب�ی، گ�روه کثی�ری از مردم�ان در روز قیام�ت کب�را ھ�م ک�ھ خداون�د جم�ال وح�داھیم اال نم�ی خ�وآشکار می سازد باز ھم انکار می کنند و می گوین�د ک�ھ: م�ا در حی�ات دنی�ا بس�یار ش�رک ورزی�دیم دیگ�ر ح�

ر حض�ور د کھ حتی درار دھیم!! اینست راز تردید مالیخولیائی آدمی در دیدار خداونمشرک باشیم و برای خداوند شریکی ق جمال عرشی و قیامتی او ھم بھ او شک دارد.

–ق�رآن .»و انس�ان مس�تمرا ب�ھ خ�ودش وس�واس و تردی�د دارد«ک انسان بھ خدا عین شک او بخ�ود م�ی باش�د. ش -٧٣٣

ده ش�ون�ھ آفری�ده ن�د بخ�ود ک�ھ چگانس�ان بای�د نظ�ر ک«و بھ کجا می رود. زیرا خود را نمی شناسد کھ از کجا و در کجاست –قرآن .»است

منشأ شک انسان بخودش کھ اساس کفر او بخداست اینست کھ ھر چھ کھ در خود می بیند از خودش نیست و خود -٧٣۴

گ دین�ی م�ا ھ�م ام�ر خالف�ت نیست. ولی نمی داند کھ کیست. یعنی خالفت خود را درک و تصدیق نمی کند. حتی علمای بزراللھی در انسان را تعارفی بیشتر نمی دانند و باورشان از حد شعر و شاعری فراتر نمی رود و ای�ن اس�اس ش�ک و ش�رک

Page 69: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩

است کھ در ماھیت و بنیادھای آموزه ھای دینی و علم�ای آن در ت�اریخ تب�دیل ب�ھ ھوی�ت ش�ده اس�ت. ای�ن ھم�ان ب�ی ایم�انی ر است کھ اکثر مردمان بھ معارف قرآنی ب�اور قلب�ی ندارن�د و مؤمن�ان ھم�واره اندکن�د. یعن�ی است کھ در قرآن مکررا مذکو

کسانی کھ ادعاھای دینی خود را باور دارند کھ شعارشان شعورشان است.

وضعیت بی عملی و تعارف ھمھ عارف وحدت وج�ودی ھس�تند ول�ی آنگ�اه ک�ھ کس�ی پی�دا م�ی ش�ود و اینست کھ در -٧٣۵دش�من دی�ن بھ عمل و اثبات و قضاوت می کش�اند از جان�ب اغل�ب علم�ای رس�می مرت�د و ملح�د م�ی گ�ردد و این معارف را

معرفی می شود.

م�ی ی کھ مقام خالفت اللھ�ی خ�ود را ب�ھ معرف�ت درک و تص�دیق نم�ی کن�د و خ�ود را مظھ�ر اراده خ�دا ناین بدان کس -٧٣۶س�ان و راکت ب�ین انش�انسان و خدا راه دیگری باقی نمی مان�د اال بیند خواه ناخواه اسیر شرک است زیرا از دوگانگی بین

خدا!

ھ گوھره حضور روح الھی در خویشتن بایس�تی ھم�ھ ابع�اد و طبق�ات نف�س را از ان�واع تس�خیر ش�ده ببرای رسیدن -٧٣٧ی ن�زول ک�یگیھای دنیوی و بیرونی منزه و پاک ساخت و چنین تزکیھ و تطھیری از نف�س فق�ط ب�ھ دو روش ممک�ن اس�ت:

ق�دری اس�ت. و در غی�ر –روح قدری و دیگری نزول روح عرفانی از جانب عارفی واصل است کھ خود حامل روحی الھ�یبرھ�ای جت از قبی�ل ات و جبرھ�ای بیرون�ی اس�ئ�این دو حالت ھمان بولھوسی و پیروی از اراده نفسانی مبتال بھ ان�واع القا

علمی و فنی و تبلیغاتی و فرھنگی. اجتماعی و اقتصادی، غریزی و وراثتی و ژنتیکی و

تا انتخاب کن�د. آنانک�ھ پ�اکی را برم�ی گزینن�د –قرآن .»پاکی و ناپاکی را در آن نھاد و خداوند نفس آدمی را آفرید« -٧٣٨آنانک��ھ ش��رکانند. وممؤمنانن��د و آنانک��ھ ناپ��اکی را برم��ی گزینن��د کافرانن��د. و آنانک��ھ ب��ھ مخل��وطی از ای��ن دو م��ی پردازن��د

ان�ھ انتخ�اب ود را قاطعنتخابی نمی کنند منافقانند کھ در نزد خدا بدترین مردمانن�د. و آنانک�ھ یک�ی از ای�ن دو وج�ھ نف�س خ�اعش�ق اب ب�ر اس�اسمی کنند عاشقانند و بستھ بھ این دارد کھ معشوقشان پ�اک باش�د ی�ا ناپ�اک! و البت�ھ ای�ن نخس�تین انتخ�

نژادی و غریزی شکل می گیرد.

ک ال�ی االخره بھ امام ھدایت می رس�ند و س�البپاکی را انتخاب می کنند و بر آن استقامت و صبر می ورزند آنانکھ -٧٣٩ز ااز ب�ھ یک�ی ب�هللا می شوند. ول�ی آنانک�ھ ناپ�اکی را ھ�م انتخ�اب م�ی کنن�د بس�رعت ب�ھ غای�ت تب�اھی و ع�ذاب م�ی رس�ند و

ت از ام�ام وی ب�ھ اطاع�ند. کھ اگر توب�ھ نکنن�د و ص�ادقانھ رامامان ھدایت می رسند تا امکان توبھ و رجعت بھ پاکی را بیابه آس�ا س�ان و معج�زرند دچار شقاوت می شوند و سنگدل می گردند زیرا نور محبت امام بھ آنان امکان توبھ ای آوخود نیا

را اعطا می کند و این انکار عین انکار محبت و دل خویش است.

وک�ان توب�ھ خالص�انھ ن�دارد اال ب�ھ ن�ور عش�ق و محب�ت ی�ک انس�ان مخلص�ی. کار و تباه شده ای امھیچ انسان تبھ -٧۴٠ نیس�ت یعن�ی ھیچ انسان متقی و پاکی ھم بقدرت عشق نژادی و جنسی معشوق خویش ق�ادر ب�ھ ادام�ھ راه خ�ود ت�ا ب�ھ آخ�ر مر ھ�دایتا عشق نژادی موجب ھدایت نمی شود ھر چند کھ محبوب انسانی مؤمن و مخلص باشد مثل پدر یا ھمسر. یعنیدی خ�ود را و تعالی معنوی جز در عشق عرفانی ممک�ن نم�ی آی�د. حت�ی ش�خص پی�امبر و ام�ام ھ�م نم�ی توان�د بس�تگان ن�ژا

–قرآن .»انی را کھ عاشقی توانی ھدایت کردای رسول آیا پنداشتی کس«ھدایت کند. نژاد، ظلمت است.

ب�دین ست کھ اعتماد نموده و اسرار دل بھ می�ان آورن�د وباه شدگان چون بھ نور محبت مرد حقی رسیدند فقط کافیت -٧۴١اس��د و طری��ق دل چ��ون س��نگ و س��یاه خ��ود را تحوی��ل خ��دای رابط��ھ م��ی دھن��د و پ��اک و بخش��وده م��ی گردن��د و از ھم��ھ مف

ر ای�ن ب�ر آنک�ھ د ابتالئات و جبرھا و عذابھای خود بھ آنی می رھند و براستی از دوزخ بر بھشت وارد م�ی ش�وند. و وایھ نی است کھ بدر عشق عرفاگی دل ندھد. این ھمان معنای دل دادین مھلت عفو و رحمت الھی ھم مکر و بازی کند و آخر

گی و ارادت می انجامد. سرسپرد

ه مری قلبی و ریشھ ای است فقط تحت الشعاع عشق عرفانی است کھ دل زنده و مقت�در و ص�احب ارادااگر انتخاب -٧۴٢ن�ی حق زن�د یعمی شود و می تواند انتخاب کند. و وای بحال کسی کھ تحت الشعاع چن�ین ق�درت الھ�ی دس�ت ب�ھ انتخ�اب ن�ا

قلبش را بر کفر و پلیدی استوار سازد و بمیراند.

..» اوست کھ نازل می کند بر پرستنده اش نشانھ ھای آشکارش را تا بیرون آورد شما را از ظلمات بسوی نور .« -٧۴٣ای�ن این نشانھ ھای آشکار پروردگار کھ بر بنده عاشقی نازل می شود ھمان مکاشفات و مشاھدات عرفانی است و –حدید

آنان را از تاریکی بھ روشنائی برد. بنده ھم عارف است کھ ھدایت مؤمنان را برعھده دارد تا

Page 70: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠

ت ک�ھ ھمان مکاشفات عرفانی ھستند کھ حتی بیانشان برای مؤمنان و طالبان حق، نور است و اینس�» تآیات بینا« -٧۴۴ ».از نعمت پروردگارت سخن بگو«می فرماید

ا گوین��د ک�ھ موج��ب خ��روج ازدان ک��ھ نعم�ت، ن��ان و آب و مائ��ده ھ�ای معیش��تی را نم�ی گوین��د بلک��ھ آن چیزھ�ائی رب� -٧۴۵

آنگ�اه یت بخ�ش ش�ودتاریکی و ورود بھ جھان روشنائی است. کھ البتھ گاه امور معیشتی ھم می تواند تبدیل بھ نعمتی ھدار ن�زد ھ�ر دکھ نزول آسمانی اش معلوم ی�ا مع�ین ش�ود. ک�ھ برت�رین نعم�ات خ�دا ھم�ان جم�ال اعالئ�ی اوس�ت ک�ھ س�ر نخ�ش

ز آن غافلند. یعنی جمال خویشتن!انسانی ھم ھست کھ عموما ا

و ای�ن .وجب ھدایت است بدلیل آنس�ت ک�ھ جل�وه ای از وج�ھ اع�الی خداون�د در بش�ر رؤی�ت م�ی ش�ودو اگر عشق م -٧۴۶کھ ای�ن رؤیت علت عشق است. پس عشق مھد برترین نعمات است. و اینست کھ معشوق دچار اشد غرور و ناز می شود

ندھای اھ�ل خداون�د خودپس�«کھ بایستی دچار اشد خشوع و خاکساری شود. و بدان ک�ھ مھلکترین آفت عشق است در حالی پ�س«خداست. و اینست کھ در قیامت از نخستین چیزی کھ سئوال می شود ھمین نعمت اعالئی». ناز را دوست نمی دارد

–اثرتک .»ھر آن بھ چشم یقین آنرا خواھید دید پس پرسیده خواھید شد در آن روز از چنین نعمتی

ھد و بیان ھمین نعمت اعالی پروردگار در نزد انسان و از انسان در نزد پروردگار است کھ ش�ا» ودشاھد و مشھ« -٧۴٧ر تجل�ی م�ی داعالی خداوند ھمان جمال بشری است و آنچھ کھ انس�ان از ای�ن جم�ال نعمت مشھودش یکی است. زیرا این

ی م�ند بھ آنکھ آسمان صاحب سلطنتھا. و سوگند بھ روز موعود. سوگ سوگند بھ«بیند خود اوست. آن شاه خورشید کاله. زی ش��اھد و بین�د و آنک��ھ دی��ده م�ی ش��ود (ش��اھد و مش�ھود)... و او راس��ت پادش��اھی آس�مان و زم��ین و خداون��د ب�ر ھ��ر چی��

یس�ت و ا جاردر آن نھرھ�ک�ھ مشھود است... بدرستی آنانکھ ایم�ان آورده و ب�ھ ص�لح ب�ا خ�ود رس�یدند ب�ھ بھش�تی رس�یدند –البروج .»اینست آن پیروزی کبیر

ش�م مال اعالی خود را در آسمان بیند بر سلطنت حق. ولی مرید، جمال خود را در عارف بین�د ب�ھ چجآری. عارف، -٧۴٨

ک�ھ و با چنین دیداری اس�ت –قرآن» پروردگارم بر صراط المستقیم است«دل و یا بھ سر. و این صراط المستقیم است کھ س�یال زن�د و کوھھ�او آنگاه کھ آسمان تاریک شود و آنگاه کھ ستارگان فرو ری«ان عین اراده خدایش می گردد. اراده انس

د س�تقیم درآی�مشوند و بھشت نزدیک گردد... ب�ھ تحقی�ق بین�د او را در اف�ق روش�ن. و ھ�ر ک�ھ از ش�ما خواس�ت ک�ھ ب�ھ راه –التکویر .»اده خدا کھ پروردگار عالمیان استاراده نکند مگر بھ ار

ن�را آنمای�د و ل�ذا م�ي مش�اھدات عارف�ان رخ در مھ آیات مربوط بھ قیامت کبرا ب�ھ درج�ات ن�ازلتری در آخرالزم�ان ھ -٧۴٩

–رآنق� .»شدگانند چھ سبقتی. و نزدیکاینان سبقت گرفتگانند «قیامتھای صغرا گویند. و این بدلیل سبقت بر زمان است. گ�و بم�ت پرس�ند. ن قیااز ت�و درب�اره زم�ا«و لذا در ھمھ جای قرآن قیامت و الساعھ مترادف ھستند و بارھا این س�خن ک�ھ

–قرآن .»ھر آن جاریست

ل�ی وقت نماز بھ طلوع و غ�روب و ظھ�ر آفت�اب ب�ر ق�راردادی فن�ی اس�توار اس�ت بلک�ھ اینھ�ا لحظ�ات تج و مپندار کھ -٧۵٠د ر س�وگند ی�اھ اینھمھ در قرآن بھ آن س�وگند ی�اد ش�ده اس�ت ک�ھ ب�ھ ھ�یچ چی�ز دیگ�ری اینس�ان مک�رجمال پروردگار است ک

دی��د در و او دان��ای غی��ب اس��ت و آش��کار نم��ی س��ازد غی��بش را مگ��ر ب��ر فرس��تاده ای ک��ھ از او خش��نود گر«نش��ده اس��ت. و ان نرس�د چ�ھ بس�ا ھم�ھ یافت�ھمردم� این رسالت عرفانی اس�ت ک�ھ اگ�ر ب�ھ و –الجن ...» رسانیدن رسالتھای پروردگارش

ھ ھ�الک زدیک بود ک�دیده ھای خود عارف ھم از دلش زایل گردد ھمانطور کھ اینجانب بھ دلیل تأخیر در نگارش این آثار ن گردم.

س�ت در قرآن کریم فقط انبیای الھی را مخاطب دارد. بلکھ ھر م�ؤمنی ص�احب رس�الت ا» رسول«واژه و مپندار کھ -٧۵١

ل ق�رآن ک�خاصھ در عرصھ ختم نبوت و غیبت امامش. بقول ابن عرب�ی، م�ؤمن آنس�ت ک�ھ خ�ود را مخاط�ب در نزد خدایش بداند.

مھ مراحل و مرات�ب نم�از از اقام�ھ ت�ا قن�وت و رک�وع و س�جود ھ�م ھ�ر ی�ک در قب�ال یک�ی از تجلی�اتھھمانطور کھ -٧۵٢

و ت�و را م�ی . بھرح�ال ابینی، بدان و ب�اور ک�ن ت�ا ببین�ی جمالی پروردگار ادا می گردد و بھ بازی و تقلید نیست. و اگر نمیش در ن�ی! و س�فارکبیند و تو ھم او را دیده انگار. کھ رسول عشق فرمود: برترین نیکی آنست کھ خدایت را دیده عب�ادت

رعایت وقت دقیق نماز از ھمین روست.

ی از وحی الھی رؤیاھا (مش�اھدات غیب�ی) ھس�تند و آن ب�رای مؤمن�انمی فرماید کھ بخش صحدیثی از رسول اکرم -٧۵٣ امت باقی مانده اند.

Page 71: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١

وص�یھ تی شبھا را بیدار بمان کھ شبھا ق�ول خداون�د در دل، ش�دید اس�ت. و مؤمن�ان را ھ�م ب�ھ ای�ن ام�ر تا می توان« -٧۵۴ ش ھیچ از وحی جبرائیلی کمتر نھ ک�ھ بیش�تر اس�ت زی�رااین وحی قلبی و عرفانی است کھ جاریست و مقام و –قرآن» کن

وست. ابا ختم نبوت نعمت کامل شده است و فزونی یافتھ است. و برترین نعمت شنیدن صدای خدا و دیدن جمال

س�خن –قرآن» ا کسی سخن نمی گوید اال بواسطھ وحی و یا از پس پرده ای و یا بواسطھ فرستاده ایو خداوند ب« -٧۵۵ه ھ�م س�خن ا بواسطھ وحی ھمان قرآن است و از پس پرده ھم سروش غیبی و وحی قلبی است و بواسطھ فرستادگفتن خد

ج�ان نم�ی واھل معرفت و بصیرت و شھود است. و بدان کھ عش�قی عمی�ق ت�ر و ن�ابتر و ن�ورانی ت�ر از س�خن خ�دا در دل ی�ا ش�ھود مس�تقیم ممک�ن م�ی ش�ود و جوشد کھ مطمئن ترین و برترینش س�خن جم�الی و ص�احب جم�ال اس�ت ک�ھ بواس�طھ

سخن اھل شھود. کھ کمترین امکان تحریف و خودفریبی و دخالت شیطان را داراست.

را جستجو و طلب کن کھ ھمانگون�ھ ک�ھ آی�ات و مع�ارفش ذک�ر ش�د مس�تقیم» وجھ ربھ االعلی«یدار دپس ای عزیز -٧۵۶ب ون�د در کت�ان خوشبختی منج�ر م�ی ش�ود و ای�ن س�خن خ�ود خداترین و سریعترین و نابترین راه ھدایت است کھ بھ برتری

یعن�ی از –اللی�ل –خود اوست کھ: کسی در نزد من چیزی ندارد کھ طلب کن�د اال جم�ال اع�الی م�را ک�ھ خوش�بختش م�ی کن�د خدا جز جمالش را نخواھید کھ جمال خود شماست و اینست خوشبختی سریع! و اینست توحید مطلق!

پ�س آنک�ھ –ال�رحمن .»حب تجلی ھا و کرام�ت ھاس�تجمال پروردگار توست کھ صا ،ود است و باقیھمھ چیز ناب« -٧۵٧

اینس�ت راز وجلوه ای از جمال خداون�د را دی�دار کن�د متص�ل ب�ھ بق�ای جاوی�د ش�ده اس�ت و ج�اودانگیش آغ�از گش�تھ اس�ت. خوشبختی و پیروزی کبیر!

ن�ر و م�اده چ�ھ ربط�ی ب�ھینک دریاب کھ چرا عشق جنسی چنین عاقبت دردناکی دارد و آیا حق اس�ت ی�ا نیس�ت. و ا -٧۵٨

ر نند. و آنکھ سوگند بھ شب چون می پوشاند و سوگند بھ روز چون آشکار می ک«آفتاب و شب و روز دارد: تجلی ماه وگارش عالی پرورداھ باز پس داده شود مگر جستجوی شدید جمال و ماده را آفرید... و نیست احدی را در نزد او نعمتی ک

-.»کھ بزودی او را راضی و خوشبخت می کند

س�ت صال و ازدواج اگر با تمام تقوا و ادب و ایثار و رعایت حق�وق الھ�ی باش�د حاص�لش لق�اءهللا اوعشق جنسی و -٧۵٩س�وی عش�ق ن�ده جھ�نم اس�ت و اگ�ر توب�ھ ش�ود پل�ی بکن چون محم�د و خدیج�ھ ی�ا عل�ی و فاطم�ھ. و در غی�ر اینص�ورت برپ�ا

عرفانی است.

ب�ھ ب�ازی و مک�ر اه و خورشید در کارند پس این کارس بدان کھ در عشق مردی بھ زنی کل کائنات و بخصوص مپ -٧۶٠ و پلیدی نشاید.

ت را ب�ھ طا نکنن�د و کائن�ادم و حوا آفریده شدند تا عاشق شوند و جھنم ھم برای ھمین آفریده شد کھ دست از پا خآ -٧۶١

فساد نکشند.

د ح�ق ازدواج دوب�اره ندارن� ،س بنگر کھ عشق مردان خدا بھ زن چگونھ است. اینست کھ این زنان پس از ج�دائیپ -٧۶٢ وگرنھ نابود می شوند بھ مانند کسی کھ از طبقھ ھفتم بھشت ساقط شود در جھنم.

حر است و اصل ظھر و تنگ غروب بھ وقت اذان. و در واق�ع اذان ن کھ بھترین وقت عاشق شدن، صبح سپس بدا -٧۶٣

ی رذل و نیست اال اذن عاشق شدن! پ�س خوش�ا بح�ال کس�ی ک�ھ عاش�ق اص�ل جم�ال ش�ود بیواس�طھ و دالل! آنھ�م واس�طھ ا احمق و فاسق!

ه بت�ذل و دری�وزی عاشق بدان کھ تو عاشق جل�وه ای از تجلی�ات ح�ق تع�الی ش�ده ای پ�س اینق�در حقی�ر و ذلی�ل و ما -٧۶۴

مباش. خاشع باش و الھی باش و پاک و عزیز و کریم و عالی باش! مھربانی غیور و قھار و بی غش باش!

س ای عاشق چون عاشق شدی بگریز از واسطھ عشق کھ او اصال چھ می داند کھ عشق چیست!پ -٧۶۵

مری�د عش�ق ب�اش ورن�ھ ت�ا اب�د پش�یمانی و ای معشوق، ناز و عشوه و مکر و بازی و تجارت واگ�ذار و تس�لیم و و -٧۶۶ لعن کننده خویشتن!

بدان کھ با خود خدا روبروئی! ای عاشق! -٧۶٧

Page 72: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٢

سی در چشم من و از چشم من، عاشق یا معشوق می شود اینست کھ خدا خود مقیم چشم من است و پس اگر ھر ک -٧۶٨

ن م�ی ق ب�ر خویش�تمن جمال اعالی انسان را دیدار کرده ام یعنی جمال عشق را دیده ام. و لذا ھر کسی در جمال من عاش� شود.

شناسم زیرا عشق را دیدار کرده ام. ن ھمھ عاشقان و معشوقان را بھ سیمایشان میم -٧۶٩

ان�د و رآن کریم، عارفان ھمھ را بھ سیمایشان می شناسند اینست کھ اصل جمال ھم�ھ انس�انھا را دی�دهقو اگر بقول -٧٧٠

لذا خلوص و ناخالصی جمالھا را درمی یابند کھ ھر کسی بھ چھ میزانی الھی است یا نیست.

س�ان شر دانستھ اند بدلیل آنست کھ ھمھ را عاشق می کند عاشق بر خودشان. چ�ون انبو اگر امام موعود را ناجی -٧٧١الھی خ�ود عاشق بر خویشتن شد صالح و عادل می شود. زیرا او جمال اعالی پروردگارست و در جمالش ھر کسی جمال

رح�ال ش�وند و بھ رس�تگار م�یرا می بیند کھ شقی ترین منکران با او عداوت می کنند و خود را نابود می سازند و م�ابقی ھمھ نجات می یابند و شقاوت و ستم از روی زمین رخت برمی بندد.

ی ام�ام اس�ت و ن�اجی و ھ�ادی و ملح�ق کنن�ده انس�انھا ب�ھ ذات الھ�ی اس�ت ب�دلیل آنس�ت ک�ھ جم�ال اع�ال امام ھ�م اگ�ر -٧٧٢

ین ن�اظر ب�ر ھم� مول�وی قلع�ھ ذات الص�ورپروردگارست. کل امر ھدایت از جمال پیر و امام است و آخ�رین داس�تان مثن�وی ن تص�ویر حقیقت است کھ چون آن سھ برادر در جستجوی حقیق�ت ب�ھ جم�ال مطل�ق رس�یدند فق�ط یک�ی از آنھ�ا در محض�ر آ

ب�ود و ل�ذا ھمان جمال ماند و ھمو ھدایت یافت و مابقی رفتند تا حقیقت آن جمال را بیابند در حالیکھ حقیقت آن جمال خودل�ی آن س�ومی دیگر گمراه و نابود شدند یکی بھ حساب علم و زیرکی خویش و دیگری ب�ھ حس�اب تق�وایش. وآن دو برادر

ن�وی ولوی در مثمکھ نھ از علم بھره ای چندان داشت و نھ از تقوا، عاشق شد و ماند و ھمو بھ حقیقت رسید. حرف آخر ھمان جمال پرستی است بعنوان صراط المستقیم ھدایت.

نھ�م در آد؟ البت�ھ آن م�اه را ع�ده ای مع�دود گ�ی دارارفان و ح�امالن ن�ور ھ�دایت چ�ھ ویژستی جمال امامان، عآیا برا -٧٧٣

ا ھ�ر رد ب�ودنش راحوال ویژه ای شھود می کنند. ولی غیر از این، جمال این ماه نشینان بھ گونھ ای اس�ت ک�ھ منحص�ر بف�ای�ن م�ی بن�دد و ش نم�ی ش�ود و در دل ھ�ر بینن�ده ای نق�شکسی درمی یابد بی آنکھ دلیلش را بداند. و اینکھ ھرگ�ز فرام�و

ار انی خ�ود دچ�در غی�ر اینص�ورت ش�اھدان در ادام�ھ حی�ات ظلم� . ونقش اگر توأم با اطاعت باشد منجر بھ ھدایت می ش�ودھ ک�د ک�ھ اوس�ت اختالل و تضاد می شوند و بدین طریق با صاحب آن جمال بھ عداوت می رسند زیرا ب�ھ تجرب�ھ درم�ی یابن�

ه است ک�ھ تاریخ بود انع ادامھ زندگی ظلمانی آنھاست. این از علل عداوت کافران و منکران با امامان و عارفان در طولم . گاه حتی جسم زندانی آنھا ھم خواب و آسایش را از ظالمان می ربوده و عاقبت بھ قتلشان می رساندند

ل!ست کھ عصاره کمال الھی اوست: جمال کماامی فرماید کھ صراط المستقیم مائیم منظور جمال امام عاگر علی -٧٧۴

در » ارض م�ن وس�یع اس�ت«مان ارضی کھ خداوند در کتابش مؤمنان را بھ آن دعوت می کن�د ک�ھ ارض ملکوت ھ -٧٧۵

اس�ت ک�ھ ضرت خضر ھم نامیده ش�دهحکمت اسالمی بھ سرزمین ھورقلیا معروف است این سرزمین کھ قلمرو پادشاھی ح رزمین جن�اتاکثر حکیمان اسالمی از ابن عربی و س�ھروردی و میردام�اد و ش�یخ احم�د احس�ائی از آن س�خن گفت�ھ ان�د س�

ھ در آن ک�براس�تی ک�ھ مخلص�ین مق�یم در جن�ات نع�یم ھس�تند «نعیم در قرآن است کھ مختص مخلصان یعنی عاش�قان اس�ت وج�ودی ت الشعاع نور جمال امام و عارف واصل شھود و حاصل م�ی گ�ردد و س�رزمیناین سرزمین تح» نھرھا جاریست

ی از ش�یعیانآم�ده اس�ت از جمل�ھ ف�رد عاین عشاق الھی است. وصف این سرزمین از زبان برخی از مریدان ائم�ھ اطھ�ار ه آوردش�ان ش�ک و ب�ھ ایرفتھ ب�ود و ایش�ان را مق�یم محل�ھ ای ب�دنام و کثی�ف دی�ده ب�ود عکھ بھ دیدار امام حسن عسکری

بود.

ورقلیا یا ارض ملکوت و یا جنات نعیم، قلم�رو زن�دگی عش�اق ح�ق و مریدانش�ان اس�ت ک�ھ البت�ھ چ�ھھاین سرزمین -٧٧۶ بسا در آن زیست می کنند ولی جغرافیای آنرا شھود نمی کنند تا مرگشان فرا رسد.

دازگاره و شبی کھ امام زمان را دیدار نمودم صبح آن شب از اینجانب در سرآغاز واقعھ نزول روح و نزول ھو در -٧٧٧

کلبھ ام بیرون آمدم بھ قصد وضوء کھ بناگاه سرزمین دیگری را مقابل رویم دیدم کھ غرق در نوری سبز بود. کل دازگاره ب�ودیم ھمچ�ون در ھمان ساختار کلی خود ولی با محتوا و ماھیتی بھشتی بود و ما بھم�راه آن کلب�ھ ب�ر دریاچ�ھ ای ش�ناور

زورقی. و این وضع تا زمانی کھ آنج�ا ب�ودیم موج�ود بودک�ھ البت�ھ در ھم�ھ ح�ال آن�را بوض�وح نم�ی دی�دم. ول�ی در تم�ام آن مدتھا شبھا تا صبح کلبھ ما بوضوح بر روی آب شناور بود و ما گوئی در قایقی می زیس�تیم و ام�واج آن�را ک�امال احس�اس

Page 73: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٣

ند و بس�رعت از آنج�ا م�ی رفتن�د و م�ی پنداش�تند ک�ھ زلزل�ھ ای م�دام جاریس�ت. زیب�ائی می کردیم و میھمانان ما م�ی ترس�ید قابل وصف نیست ھمان جنات نعیم است. کھ روح بخش این سرزمین

ھ بق�ول ک�ر اعماق جانم آشکارا صدای طوفان دریا و نھر آبی را می شنیدم و این ھمان جنات نعیم بود دبنده سالھا -٧٧٨

ای پنھ�ان کھ بھ معن جاریست کھ در حیات دنیا معموال پنھان است و بھ ھمین دلیل جنت نامیده می شود قرآن نھرھا در آنسوره » ودحقا سوگند بھ ماه و آنگاه کھ صبح می ش«بودن آن است. کھ گاه آشکار می شد بخصوص ھنگام صبح سحر.

–المدثر

الش��عاع پرت��و جم��ال اولی��ای الھ��ی ف��تح م��ی گ��ردد ن��ات نع��یم و بلک��ھ ھم��ھ درج��ات بھش��تی ح��ق و رض��وانش تح��ت ج -٧٧٩م�ال اع�الی ج، علی و س�لمان را درب�ی از درھ�ای بھش�ت م�ی نامی�د. ای�ن بھش�ت ھ�ا پرتوھ�ای صھمانطور کھ پیامبر اکرم

پروردگارند کھ از جمال عشاقش بر زمین رخ می گشایند.

م�ی یم و ھر کس�ی ک�ھ ب�ر م�ا وارد م�ی ش�د اعت�رافھ ھمین دلیل در آن دوران ما در دازگاره اصال گرسنھ نمی شدب -٧٨٠اک نم�ی ایمان بھ خ�پتاب نمی آوردند و می رفتند. در آنجا ما از زمین فاصلھ داشتیم و یکرد کھ در بھشت است. و بسیار

اص�ل حاھداتی ھ�م رسید و در ھوا معلق بودیم. و تنھا کسی کھ بیشترین برخورداری را از این وضعیت ما داشت و گاه مشز ابت�ھ ش�وھرش ی کرد خانم جوانی بود کھ در آنجا میھمانان را خدمت م�ی ک�رد و ھمس�ر یک�ی از دوس�تان م�ا ب�ود ک�ھ الم

وج�ود مناف ثالث�ھ آنجا گریزان و از این نعمت الھی محروم بود ب�دلیل کف�رانش. ول�ی بھرح�ال در آنج�ا ھ�م آن ازواج و اص� د ھمانطور کھ قبال ذکرش رفت. بود. کھ گوئی شرط انسانی واقعھ و حضور پروردگار بو

ید ون مرواریدی دیدی در کنارش بنشین تا خود مروارید شوی مبادا کھ بھ دریا روی و مروارید ص�چحکیمی گوید -٧٨١

گاه کھ ماید کھ ھرکنی کھ غرق می شوی. این ھمان بیان مولوی در داستان قلعھ ذات الصور است. پیامبر اکرم ھم می فر زیرا او حکیم الھی است. در نزد کسی آرام جان یافتی، بمان تا حکمت یابی

ھست و یافتھ و دی�ده م�ی ش�ود ش�کرش ادا گ�ردد و ق�درش دانس�تھ ش�ود بایس�تی اش رخ م�ی نمای�د. چون آنچھ کھ -٧٨٢

ه شناس��ی بایس��تی ھ��ا اج��ر ش��کر ب��ر ھس��تی ھاس��ت. ھس��تی اس��تعالئی ی��ا ترانس��دانس بق��ول اگزیستانسیالیس��ت ھ��ا از پدی��دعاش�قانھ اس�ت. و ای�ن ھس�تی برت�ر ھم�ان –ک�ھ حاص�ل پدی�ده شناس�ی عرف�انیفلس�فی رخ نم�ی دھ�د بل –ھرمنوتیک کالم�ی

ارض ملکوت است.

ل آلمانی پدر پدیده شناسی غرب جھ�ت حص�ول ب�ھ ھس�تی اس�تعالئی ب�ھ تأس�یس تقلی�دواری از آک�ادمیادموند ھوسر -٧٨٣و ک�ھ ب�ھ عب�ث ی�ن ب�ازی فلس�فیافالطون پرداخت کھ در آن محصلین فلسفھ دو بھ دو بھ دی�الوگ س�قراطی م�ی پرداختن�د. ا

فتگ�وی گشکست و رسوائی رسید در حقیقت تقلی�دی ب�ود از توص�یف حکیم�ان موح�د بن�در الئ�ات در ب�اب ارض ملک�وت و رانی�ان ت مغانھ ایساکنانش کھ بھ اسرارگشائی می پرداختند. ھر چند کھ این ارض ملکوتی یونانیان ھم دستاوردی از حکم

بود بھ اعتراف ھرودوت.

الئ�ی ب�دلیل وج�ود جم�ال اع ش�دگر دیالوگ سقراطی ھم منجر بھ انقالب عرفانی در جوانان امی کوچھ و ب�ازار م�ی ا -٧٨۴ان را بر ھ چرا مردماین حکیم الھی بود. و ھمین امر موجبات محاکمھ و قتلش را فراھم ساخت. اتھام و جرم او این بود ک

ظم موجود می شوراند. بھشت وجود وارد می کند و سپس آنان را برعلیھ ن

یز در اطراف خود بانی مثلث ھ�ای عرف�انی ب�ود ک�ھ اس�رار وج�ود را م�ی گش�ود. و ای�ن ح�ق آش�کارا نسقراط حکیم -٧٨۵فلس�فی و ھرگز بواسطھ شاگردانش افالط�ون و ارس�طو درک نش�د و ل�ذا ک�ل حکم�ت س�قراطی تب�دیل ب�ھ مج�ادالت کالم�ی و

ش اداوت ذات�ی درانی پدید آمد کھ جھان را بھ خاک و خ�ون کش�ید و اتفاق�ا ع�ریاضی شد و از حکمت الھی، حکومت اسکنویھ کھ ست مثل معابا سر منشأ حکمت سقراطی، وی را بھ ایران کشانید و تمام انتقام خود را از سرزمین مغان گرفت. در

خود سر برآورده از اسالم بود و انتقامش را از آل محمد گرفت.

�د، آدم�ی را ب�ھ ی�اد ای�ن ک�الم خداون�د م�ی تقلید افالطون از -٧٨۶ توصیف ارض ملکوت مغانھ و تقلی�د ھوس�رل از ای�ن مقلاندازد کھ درست پس از بیان رازگوئی سھ گانھ و پنج گانھ مؤمنان بھ رازگوئی کافران اشاره می کن�د ک�ھ موج�ب گمراھ�ی

م�ی ش�ود در حالیک�ھ رازگ�وئی مؤمن�ان و رسوائی آنان می شود و در حقیقت رازگوئیھ�ای ک�افران موج�ب حض�ور ش�یطانای�ن تقلی�د فالس�فھ ک�افر از حکیم�ان الھ�ی –از س�وره مجادل�ھ نھ�متم ت�ا ور خداست. رجوع شود بھ آیھ ھای ھف�موجب حض

اساس پیدایش فلسفھ مادی غرب است کھ از افالطون آغاز می شود کھ مولد تمدن الحادی غرب بوده اس�ت. ھم�انطور ک�ھ ند و س�پس مشابھ چنین تقلیدی را در خلفای بنی امیھ و بنی عباس از پیامبر و امامان شاھد بوده ایم ک�ھ آنھ�ا را م�ی کش�ت

Page 74: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٤

از آنان تقلید می نمودند ھمانطور کھ سقراط را کشتند و بھ تقلید از او پرداختن�د ول�ی آنچ�ھ ک�ھ تولی�د ش�د ش�یطان ب�ود. ب�ھ تراشد قلندری داند. بقول حافظ نھ ھر کھ سر

د. و ازد از حکمت، حکومت خونخواری پدید م�ی آی�د و از عل�م، دی�وی بن�ام تکنول�وژی رخ م�ی نمای�عشق کھ نباش -٧٨٧

وم، معاوی��ھ دی�ن، دادگاھھ��ای تفت��یش عقای��د و عواط��ف حاص�ل م��ی ش��ود. و از عرف��ان، دج��ال زائی�ده م��ی ش��ود. و از اس��الی اش�وئی ھ�م م�عمرعاص. و از تشیع ھم شاه عباس صفوی آدمخوار! و از ع�دالت ھ�م اس�تالین و ق�ذافی و امث�الھم. و زن

ک��ھ ھم��ھ د فاحش��ھ خان��ھ کازابالنک��ا! و آدمی��زاد م��ی ش��ود دی��ویش��ود رذیالن��ھ ت��رین تج��ارت جنس��ی. و بھش��ت ھ��م م��ی ش��و شیاطین از او می رمند.

ن ھستی دو وجھ دارد: وجھ عاشقان عشق و وجھ دشمنان عشق! پس ھ�ر دو وج�ھ از عش�ق اس�ت و بدان کھ جھا -٧٨٨

نوع رویاروئی انسان با آن! و بدان کھ دشمنان عشق ھمان مقلدانش ھستند! از برای حیلھ ای ھمتای عشق! قان با ھم شدند کافران و فاس

افران ھم قدر و عظمت عشق را می شناسند ولی تسلیمش نم�ی ش�وند و بلک�ھ م�ی خواھن�د عش�ق را کپس بدان کھ -٧٨٩

نھ می سراینداشعار عاشقا عو یزید ھم در وصف حسین عتسلیم و بازیچھ خود سازند. اینست کھ معاویھ در وصف علی رگ ن خلیف�ھ ب�زولی تسلیم امرشان نمی شوند و لذا حتی علیرغم میلشان دستشان بھ خون عشق می آالید. ھم�انطور ک�ھ آ

علیرغم میلش دستش بخون جمال فطرت خدا آغشتھ شد و فاطمھ زھرا را با کودکش در جنین کشت.

ک�ھ ناخواس�تھ قات�ل عاش�قان ح�ق ش�دند ک�ھ گف�ت: چ�ون ر اعتراف معاویھ بس تأمل نما ک�ھ راز ھم�ھ کس�انی اس�ت د -٧٩٠ی باش�د. یعن� نتوانستم علی باشم معاویھ شدم! این عشق استکباری و ابلیسی است. معاویھ م�ی خواس�ت ک�ھ ب�ھ ج�ای عل�ی

ر عل�ی به و عاقبت علی نباشد و او چون علی باشد. این احساس ھمھ کسانی بود کھ در رابطھ با علی، گمراه و دیوانھ شد کشیدند. تیغ

م�ن اید: از من اطاعت کنید تا چونبیش از دیگران مایل بود کھ ھمھ چون او شوند منتھی راھش را می نم ععلی -٧٩١ شوید ھمانطور کھ سلمان شد!

گر از عشق اطاعت نکنی خصم عشق می شوی یعنی خصم خویشتن!ا -٧٩٢

ا تار و مار کند. خر مباش ح�ر ب�اش ک�ھ چ�ون عاش�ق ر چون عاشق شود عرعر سر دھد و جفتک پراند و ھمھ رخ -٧٩٣

شدی بھ پابوس عشق برو!

د و ح�ر ھم�ین ب�ود. ھ�ر دو عاش�ق بودن�د. آن جفت�ک پران�د و ای�ن چکم�ھ ب�ر گ�ردن نھ�اد و پ�ای عش�ق فرق ابن زی�ا -٧٩۴ بوسید و جمال عشق را دیدار نمود.

جمال حضرت عشق ببیند و عاشق نشود. این ھنر از آدمی نیست از عشق است. ھنر آدم�ی اینس�ت کسی نیست کھ -٧٩۵

کھ تسلیم و مرید و خاکسار جمال عشق گردد.

ق بینی جز بھ جم�ال مپ�رداز و ب�ھ اط�راف و حواش�ی و ب�اال و پ�ائین آن نظ�ر مک�ن. ای�ن جم�ال دربچون جمال عش -٧٩۶� ییگاری توست. سعی کن کھ این جملھ را نقش دل و ملکھ ذھن خویش نمابھشت معرفت و رست ک االعل�ی تا ب�ھ وج�ھ رب

برسی. کھ اینست سعادت ابدی!

و ای�ن ھنگام�ھ دی�دار –ھ می گوید: حقا قسم بھ ماه. و شب کھ بھ پایان آید و صبح کھ آغ�ازد. الم�دثراین خداست ک -٧٩٧ . یعنی غروب ماه و طلوع آفتاب. با جمال قمری یارست و سپس جمال شمسی اش

و بزودی جمال پروردگار را دیدار خ�وا ھی�د نم�ود ھمچ�ون م�اه « –قرآن» ماه چون قرص کامل شود و سوگند بھ« -٧٩٨

–صرسول اکرم .»شب چھارده در آسمان

و این ظھور جم�ال اع�الی پروردگارس�ت ک�ھ جل�وه دنی�ویش –قرآن» ماه و خورشید کھ چون بھم آید و سوگند بھ« -٧٩٩ ھمان کسوف است آنگونھ کھ در کسوف بزرگ مشھد دیدار نمودم.

Page 75: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٥

ش ش��مل��ب را در زندگینام��ھ ام خوان��ده ب��ود و از روی تقلی��د مس��تقیما ب��ھ خورش��ید نگریس��تھ ب��ود و چکس��ی ای��ن مطا -٨٠٠ک�ھ تقلی�د از اد. و ب�دانشدیدا آسیب دیده و نزدیک بھ کوری بود کھ بھ نزدم آمد و بھبود یافت. خلق را تقلیدش�ان ب�ر ب�اد د

کفر و بخل و جاه طلبی است و بھ عداوت می انجامد و کمترین حسی از عشق ندارد.

ام د ش�د. ای�ن ب�دان و بیھ�وده در جس�تجوی ام�مام زمان ھر کسی ماھرخ اوست و جز در رابطھ با او ھدایت نخواھا -٨٠١ برتر و دگر مباش کھ بکار تو نخواھد آمد. امام تو کسی است کھ دستت بھ او برسد.

ای کرامات می آیند و عدو می شوند و می روند. برخ�ی ب�ھ س�ودای حکم�ت و آث�ار م�ی آین�د و ک�وس برخی بھ سود -٨٠٢

برخ�ی ه تر ش�وند.فاعت می آیند سالمت خود می یابند و می روند تا گمراانالحق می زنند و می روند. برخی بھ سودای ش و خ�دمت م�ی ھم از روی کنجکاوی می آیند و پریشان می شوند و می رون�د. و ان�دکی بس�وی جم�ال م�ی آین�د و م�ی مانن�د

کنند تا خود عاشق شوند.

آنک�ھ جمال خداوند منتھی می شود. خوشا بحالدان کھ کل عالم ھستی در پایان جھان و کمالش در قیامت کبرا بھ ب -٨٠٣و ات�اب جم�ال این جمال را در عالم خاک یافت و جستجو نمود و بھ حقش رسید. و فقط چنین کسی است کھ در قیام�ت ھ�م

را دارد و بر رضوان جمالش وارد می شود و در غیر اینصورت خود با صورت در آتش سرنگون می گردد.

ی�ک ناز می کند و چانھ می زند. او را خواھی دید کھ دری�وزه کسی نیست کھ برای جمال خدایشو احمق تر از آن -٨٠۴ شقی دیو صفتی گشتھ تا بھ او نظری کند.

وشگلھ جاش تو بھشتھ! منتھی ن�ھ خوش�گلی ک�ھ ب�ھ زور جراح�ی پالس�تیک و بتون�ھ و ب�زک ک�اری خھر کھ یارش -٨٠۵

. ای�ن م�ی ش�ود و ب�ی ص�ورت م�ی گ�ردد ھم�انطور ک�ھ ب�ی س�یرت ش�ده اس�ت قابل تحمل می شود چون بکلی از خود پنھ�انش�ریت بسرنوشت انسانی است کھ تبدیل بھ ماسک می شود و ای�ن ع�ین ن�ابودی و خودکش�ی اس�ت ک�ھ بخ�ش عم�ده ای از

و آنکھ این جمال را دیده و عاشقش شده است و نق�ش ج�انش –قرآن» ھمھ نابودند جز جمال خدا«مدرن بھ آن دچارست. ردیده است کھ: خانھ ویران شد و آن نقش بھ دیوار بماند!گ

ی ھ باید بسوی او برود و سالک سیر الی هللا شود و نیز جمال خاکی ھموست ک�ھ دل�ت را بس�ویش م�کاین دل است -٨٠۶م�ال جدی�د از آن سراسر جمالی و عاشقانھ است. و ھر مرحلھ از این راه نی�ز ب�ا جل�وه ای ج ،کشاند. و این حرکت جوھری

س�ت. پ�س طی می شود. پس راھبر و راه و مقصد ھمھ جمال ھای حق است و بلک�ھ خ�ود رھ�رو ھ�م جل�وه ای از جم�ال او جز جمال نابودست: ھمھ نابودند جز جمال او!

ز زب�ان یات را در سوره بقره بنگر کھ واضح تر از این سخن ممکن نیست و عاش�قانھ ت�ر از ای�ن آنھ�م او اما این آ -٨٠٧

ھ و قبل�ھ ای ک�ت�بسا کھ می بینیم گ�ردش و تغیی�ر جم�ال ت�و را در آس�مان. پ�س ھ�ر آن اعط�ا م�ی کن�یم ب�ھ «اوند کھ خود خدعن�ی ی -١۴٨بق�ره » از برای ھر کسی جمالی است ک�ھ او (خ�دا) روی آورن�ده آنس�ت« -١۴۴بقره ...» دوستش می داری

جل�ی مان مک�ھ متی از پروردگارش بود کھ در سمت آس�تغییر قبلھ از بیت المقدس بھ کعبھ فقط بخاطر عشق محمد بھ جماللی را ھر جم�ا بود و عشق خداوند بھ جمال محمد در حالیکھ بھ جمال خدا می نگریست. چرا کھ باز بقول خودش ھر کسی

عاش��قی را ک��رد خ��دا ب��ھ آن جم��ال اس��ت و ب��العکس. در ای��ن معن��ا ت��ا اب��د بم��ان ت��ا س��ر جم��ال و عش��ق و ک��ھ ھس��ت از روی دریابی!

ھم�ان اند کھ من ھم ھمان جمال را در آسمان قبلھ مکھ دیدم و سرنوشتم از آن جمال رقم خورد یعن�یو خدای می د -٨٠٨

بل�ھ قروردگ�ارت در ب�دان ک�ھ پ«، دیدار کرد و موجب تغییر قبلھ شد. پس بدان کھ اصال قبلھ یعنی چ�ھ! صجمالی کھ محمد . صرسول اکرم » بھ انتظار توست

پ�س ک�ل » ھر کسی بر ش�کل خ�ودش عم�ل م�ی کن�د«ا روئی است کھ از روی خداست. و نیز اینکھ پس ھر کسی ر -٨٠٩

م��ھ اعم��ال و رفت��ار آدم��ی از جم��ال خ��ود اوس��ت ک��ھ جم��ال خداس��ت. پ��س ھم��ھ اعم��ال آدم��ی از عش��ق جم��الی اس��ت پ��س ھ سرنوشت ھا از جمال است.

کھ چھ خبر است: شھادت می دھم ک�ھ ج�ز هللا خ�دائی نیس�ت! یعن�ی اینک�ھ اصال در معنای اذان ھر نمازی تأمل کنید -٨١٠

من خدای را شھود کرده ام و بھ مشاھده ام شھادت می دھ�م. آی�ا ای�ن ش�ھادت چ�ھ ارزش و اعتب�اری دارد ب�رای کس�ی ک�ھ ارا ک�ذب خدای را شھود نکرده است. اگر شھادت بھ رسالت محم�دی و والی�ت عل�وی متعاق�ب آن نباش�د ای�ن ش�ھادتی آش�ک

است زیرا محمد و علی ھر دو خدایشان را شھود کرده اند و بھ این شھود شھادت داده ان�د و چ�ون ی�ک مس�لمان و ش�یعھ

Page 76: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٦

ش�ھادت آنھ�ا را ب�ھ زب�ان م�ی آورد. ول�ی آی�ا چن�ین اعتم�ادی وج�ود دارد؟ و چگون�ھ پدی�د آم�ده ،بھ این دو تن اعتم�اد دارد است؟

س�تلزم نادیده را از چشم ام�ام خ�ود دی�ده انگ�اری و ش�ھود او را ش�ھود خ�ود بین�ی م یو چنین حد از اعتماد کھ خدا -٨١١

م�ام اب�ی «ده کھ عشق بھ کسی است کھ خدای را دیده است و آن امامی حی و حاضر می تواند بود. و لذا رسول خدا فرموروردگ�ار پیم قدس�ی محض�ر زی�را اذان و ش�ھادت نیس�ت و ل�ذا اذن ورود نیس�ت زی�را ص�لوة ورود ب�ھ ح�ر» را صلوة نیست

است.

ا ام�امش ب�ی کھ امام نام دارد کمتر از عشق نمی تواند باشد. یعن�ی رابط�ھ م�أموم فردی اعتماد و باور بھ شھود الھ -٨١٢! زی�را در از جنس عشق است کھ می تواند شھادت بھ وحدانیت خدا و رسول و ولی را حقیقی و شھودی سازد و وج�ودی

د و اینس�ت دھ�د و ام�ام در م�أموم ق�رار م�ی گی�رد و ل�ذا م�أموم ب�ھ ش�ھود ام�امش، ش�ھود م�ی کن�عشق، جایگزینی رخ می ی�ن ای دھ�ی. در م�معنای اعتماد بھ خدای نادیده و شھادت بھ او از جانب امام. امامی کھ عین توست پس تو خود ش�ھادت

معنا بمان!

ان را نماز است و الغیر!پس فقط عاشق -٨١٣

عن�وان تفویض�ی نب�ود بلک�ھ حاص�ل واقع�ھ ای ب�ود و وخلیفھ خدا در عالم ارض شد بھ اسم و لق�ب اگر حضرت آدم -٨١۴الی س�ت جم�ال اع�آن لقای جمال اعالی الھی بود چ�را ک�ھ آدم از روح خ�دا و ص�ورت خ�دا و عل�م او آفری�ده ش�د و ل�ذا توان

خداوند بود. و لذا خود ابلیس کھ ملک مقربالھی را دیدار کند یعنی ھمان چیزی کھ ھمھ مالئک از آن محرومند از جملھ ی�دار ب�ود ک�ھ درخ نم�ود. یعن�ی بواس�طھ ای�ن » الس�ت ب�ربکم ق�الوا بل�ی«بواسطھ جمال خویش از آدم بیعت گرفت و واقع�ھ

.عنای خالفتمخالفت پدید آمد و عشق رخ نمود. زیرا ھر کھ جمال ذات پروردگار را ببیند چون او می شود و اینست

م ک�ھ از روز ن�دائی از قل�بم م�ی ش�نو د پانزده سال است یعنی از زمان دیدار با جمال اع�الی پروردگ�ارم، ش�بانھحدو -٨١۵س�ت ک�ھ ام ب�وده ا من سئوال می کند کھ: عشق یعنی چھ! ھمھ آثارم در طی این سالھا، بھ مثاب�ھ پاس�خ ب�ھ ای�ن ن�دای قلب�ی

ام�ھ یاب�د. ان عم�رم ادن سئوال است و بھ گمانم ای�ن رس�الھ ت�ا پای�این رسالھ حاضر بھ مثابھ آخرین و کاملترین پاسخ بھ ای زیرا تا ھمین جا بھ این نتیجھ رسیده ام کھ زین پس جز از عشق سخن گفتن، کفر است و بیھوده گوئی!

دھھ�ا تعری�ف متف�اوت از عش�ق عرض�ھ ش�ده اس�ت ول�ی ھن�وز وج�دان م�ن راض�ی نش�ده اس�ت و ش�اید در این کتاب -٨١۶

ری از شق موجب رضای من و ھمھ عاشقان باشد ک�ھ جم�ال عش�ق در جھ�ان بی�رون مش�ھود ش�ود زی�را بس�یاتعریفی از ع عالئم ظھور در سراسر جھان آشکار شده است ولی ھنوز خبری از خود ظھور نیست.

رفانی و عشق جنسی در جنسیت ط�رفین عش�ق نیس�ت بلک�ھ در ن�وع مبادل�ھ آن اس�ت ک�ھ باالتن�ھ ای تفاوت عشق ع -٨١٧

اشد یا پائین تنھ ای.ب

وعی باالتنھ ای است زیرا جمالی است و جمال ھم�ان ص�ورت جمجم�ھ اس�ت یعن�ی ص�ورت اندیش�ھ و عشق از ھر ن -٨١٨رت مش�اھده معرفت و ادراک است کھ البتھ منشأ اتصالش در سینھ و دل است. یعنی عشق در دل ب�رق م�ی زن�د و در ص�و

ن تن�ھ م�ی یج ب�ھ پ�ائیخود یعنی دل و اندیشھ برقرار نشود و جریان نیاب�د بت�در می شود. حال اگر این رابطھ از ھمان منشأ رود و در شھوت تخلیھ می گردد و این پایان کارست.

ل است کھ صورت الھی ذھن را روشن می کند. و این واقعھ خودبخود ماھیت عشق را روش�ن م�ی دبرق عشق در -٨١٩

ی اند و تع�الش�ق ب�رای آنس�ت ک�ھ دل را معق�ول و مع�روف کن�د و ب�ھ س�ر بکش�کند کھ دل بایستی در ذھن فھم شود. یعنی ع بخشد نھ اینکھ دل را مفعول کند و بھ گائیدن دھد و از پائین تنھ بھ برون تف کند.

فھمی است. دل کھ منظر و خانھ خداست بایستی فھم گردد در ذھن کھ جمال پروردگ�ار را ب�ر –ھ دلپس عشق واقع -٨٢٠

زند. زیرا صورت ھمان صورت سر یا مغز است. این نیز تعریف دیگری از عشق! صورتش نقش می

فھمی ھمان خداشناسی وجودی است ھمان خدائی کھ در جمال معشوق یعنی در صورت س�ر متجل�ی م�ی ش�ود –دل -٨٢١انس�ان کھ صورت عقل و معرفت و ذھن است یعنی جمال نفس ناطق�ھ اس�ت و نف�س ناطق�ھ ھ�م حض�ور الوھی�ت خداون�د در

.عاست بقول امام محمد باقر

Page 77: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٧

سی جمال نفس ناطقھ (مغز) اوست کھ تحت الشعاع ن�ور دل عاش�قی متجل�ی و مش�ھود م�ی گ�ردد ت�ا کپس جمال ھر -٨٢٢أم�ل ک�ن ک�ھ مفھوم و معقول و مع�روف ش�ود در رابط�ھ ص�ادقانھ و رازگ�وئی ب�ین عاش�ق و معش�وق. در ای�ن معن�ا بس�یار ت

حسوس و معین و جسمانی از عشق است. تعریف و توصیفی کامال م

التن��ھ آدم��ی، جم��ال مجس��م حض��رت عش��ق اس��ت در ظ��رف خ��اک. چ��ون دل آدم��ی بی��ت هللا الح��رام ذات در حقیق��ت با -٨٢٣رد رگی�را در ب کل ع�الم ھس�تی نم�ی توان�د پروردگ�ار«پروردگار است کھ در وجود مؤمن، خالق و فعال می شود کھ فرمود

ھ�ر کس�ی را «و جمال آدمی ھم کھ بقول خود خداون�د از جم�ال خداس�ت – صرسول اکرم .»تواندولی دل بنده مؤمن می و نفس ناطقھ آدمی یعنی مغز و ذھن او ھم حضور الوھی�ت عرف�انی خداون�د اس�ت –بقره» کھ روئی است از روی خداست

نی و را عی�ان و ایم�ا و صورت آدمی ھم ک�ھ علن�ا ھم�ان ص�ورت ذھ�ن اوس�ت ص�ورت پروردگارس�ت. و عش�ق ای�ن حقیق�ت عرفانی می سازد آنھم تحت پرتو برق نگاه پروردگار از دل عاشق بر معشوق.

نم�ی داش�ت. آی�ا براس�تی داش�ت در خ�دا ب�ودن خویش�تن تردی�دی یچھ درست می گوید کھ اگر آدم�ی پ�ائین تن�ھ نم�ین -٨٢۴

س�مان ر پش�ت ب�ام آب�از قلم�رو حی�ات و ھس�تی خ�ود پائین تنھ آدمی با او چھ می کند کھ او را کافر می س�ازد و خداون�د را فرافکنی می کند و گاه حتی خدای آسمانی را ھم منکر می گردد.

دار خدش�ھرا کھ پائین تنھ عالوه بر نیازھ�ای خف�ت ب�اری ک�ھ در انس�ان پدی�د م�ی آورد و الوھی�ت او بنظر می رسد -٨٢۵

نس�ان اھی�ت را در می سازد مھمتر از آن، عشق را در او بھ لجن می کشد و تباه می کن�د یعن�ی ھم�ان واقع�ھ ای را ک�ھ الوفران��ھ و آش��کار و محس��وس م��ی س��ازد. و ل��ذا اص��وال ھم��ھ انس��انھای شکس��ت خ��ورده در عش��ق ش��دیدا افک��ار و اعم��ال کا

ھ چ�ر نم�وده و ی در خویش�تن و در دی�ن ش�ده و خ�الق ھس�تی را ھ�م انک�افاسقانھ پیدا می کنند و منکر ھر اصالت و ارزش� بسا عداوت می کنند.

بھ اوج عزت و اعتالی وجودی در نزد خویشتن می رسد و در سقوط و شکست عشق ھم بھ غایت آدمی در عشق -٨٢۶

ھ خداست.بایمان و کفر ذلت و پستی در نزد خود می رسد. و این ایمان و کفر بھ خویشتن در اندیشھ و عمل عین

ش�ری بین سقوط از عرش اعالی وجود بھ درک اسفل السافلین، تقصیر پائین تنھ است. اگر پ�ائین تن�ھ و ظاھر کل ا -٨٢٧ن�ھ ای تص�ال پ�ائین نمی بود ھمھ عشق ھا جاودانھ می شد. ولی در اینجا یک مکر و فریب ابلیسی وجود دارد ک�ھ اتفاق�ا و

ی عشق می دھد و افسانھ و جادوی شجره ممنوعھ و سپس ندامت و توبھ از آن.را وعده بھ جاودانھ ساز

واالتنھ خالق گردد و تبدیل بھ نور معرفت شود دچار وسوسھ ابلیس نمی گ�ردد ک�ھ وص�ال جس�مانی بعشق اگر در -٨٢٨ تولید مثل (تولید شجره) را راز جاودانھ سازی عشق پندارد.

ش�روع و ازدواج ھ�م خالقی�ت عرف�انی عش�ق ادام�ھ یاب�د پ�ائین تن�ھ ق�ادر ب��ھ مجس�مانی بھرح�ال حت�ی اگ�ر در وص�ال -٨٢٩

مچ�ون عش�ق ھانی جم�ال عش�ق خواھ�د رس�ید سمنابودسازی عشق نخواھد شد و اتفاقا این جاودانگی بھ عینیت و تجلی ج ھس�تند ک�ھ جس�مانی ابراھیم و ھاجر، محمد و خدیجھ یا علی و فاطمھ کھ نمونھ ھ�ای کام�ل عش�ق عرف�انی در ع�ین وص�ال

مولد امامت می باشند کھ جاودانگی عشق در دو جھان است.

وبھ ذبح عظیم و عید قربان خود نرسد جاودان�ھ نم�ی ش�ود یعن�ی ذب�ح ش�جره ک�ھ اس�وه اش اب�راھیم ھر عشقی اگر -٨٣٠ ھاجر و اسماعیل ھستند.

ر اس شریعت الھی ھم ھست ازواج ثالثھ زن و شوھتفاقا بنیادی ترین و طبیعی ترین صورت عشق عرفانی کھ اسا -٨٣١

ا از س�ت و آنھ�ا رچون سھ نفر با ھم راز دل در میان نھند چھارمی شان خداست کھ در ھمھ جا ب�ا آنھا«و فرزند است کھ ام�ھ د در ادولی متأسفانھ این ازواج ثالثھ الھی باز ھمانطور کھ خداون� –سوره مجادلھ» اعمال و امیالشان آگاه خواھد کرد

ینک�ھ اآورد اال آیات مذکور می فرماید تبدیل بھ ازواج شیطانی و اسرار شیطانی می شود و سر از جھ�نم و ع�داوت درم�ی تحت والیت و ھدایت عارف واصلی بھ مثابھ امام قرار گیرد و جملھ اعضای آن اطاعت کنند.

تالش و تقوا و جھادش چگونھ می ب�ود و می�زان اگر پائین تنھ نمی بود اصال آدمی بھ چھ چیزی امتحان می شد و -٨٣٢

د. اگر پائین تنھ نمی بود انس�ان ھ�م ی�ک خ�دای مالئک چھ بود کھ مسجود مالئک شو ارزیابی چھ می بود و فرق انسان وزمینی می بود کھ خود خداوند الوھیت خود را بھ او ھدیھ کرده است و ھمین! در اینجا ھنر و ارزش انسان چھ می بود و

دانی اش نسبت بھ خداوند چگونھ می شد. پس بدان کھ ھمھ ارزش ھا و ض�د ارزش ھ�ا برخاس�تھ از پ�ائین تن�ھ انس�ان قدراست. و انسانھا بواسطھ مجاھدت و تقوائی کھ در قبال پائین تنھ خود بکار م�ی گیرن�د ارزش و تف�اوت م�ی یابن�د و انس�ان

Page 78: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٨

اھد دانست و الیق آن خواھد شد. و بدان ک�ھ اس�اس استض�عاف فقط بدلیل این جھادش است کھ قدر الھی وجود خود را خوآدمی از پائین تنھ اوست یعنی از شکم و زیرشکم! و بھشت و دوزخ محصول دو نوع تعامل انسان با پ�ائین تن�ھ خویش�تن ین است. و عالوه بر این اصال خود عشق حاصل اسارت الوھیت در درک اسفل السافلین است و اساس درک اسفل ھ�م پ�ائ

تنھ اوست کھ او را اسیر خاک نموده است.

» ی�دار م�ا امی�دی ندارن�د تس�لیم حی�ات دنی�وی م�ی ش�وند و از نش�انھ ھ�ای غیب�ی م�ا مح�روم م�ی گردن�ددآنانکھ بھ « -٨٣٣اص�ھ ی بخشد تا تسلیم و برده حیات دنیا کھ پست ترینش حی�ات ش�کم و خمرا امید و قدرت ھایعنی آنچھ کھ انسان –یونس

آیات یدار خدا وداست، نشود و عشق را بھ سکس معاملھ نکند و نزاد را بھ نژاد نفروشد ھمانا شوق و امید بھ زیرشکماس�ت ر عالم خ�اکدالھی در حیات دنیاست. و این شوق و امید قبل از ھر چیزی مستلزم معرفت و باور درباره لقای الھی

ود.شمی بکلی انکار شده و بلکھ الحاد خوانده می کھ در ھمھ مذاھب توحیدی از جانب علما و روحانیون رس

راستی زم�ین آیا ب» انھا را آفریدیم و ماه و خورشید را مسخر نمودیم تا شاید دیدار ما را باور کنیدزمین و آسم« -٨٣۴ و آسمان و ماه و خورشید چھ ربطی بھ دیدار خدا دارند؟ ربطش را قبال نشان داده ایم.

کلی ک�ھ خواھی�د و خودت�ان را مق�دم داری�د و ش�کش�تزار ش�مایند پ�س وارد ش�وید ب�ر کش�تزار خ�ود بھ�ر زنان شما « -٨٣۵

ی رابط�ھ آی�ا براس�ت –بق�ره .»ون�د ھس�تید و بش�ارت ب�اد م�ؤمنین راتقوای الھی را رعایت کنید و بدانید ک�ھ دی�دار کنن�ده خدااوج ازم جنس�ی (ھ جنس�ی زن و ش�وھر و واقع�ھ ارگ�زناشوئی چھ ربطی بھ دیدار با خدا دارد. درباره واقع�ھ توحی�دی رابط�

ح�انی زن و انش�ینی) روجماع) قبال سخن گفتھ ایم کھ اصال علت و معنای این نیاز و اوج این رابطھ بدلیل وقوع خالفت (جاج��ب ت��رین وش��وھر در ای��ن رابط��ھ اس��ت ک��ھ ب��ھ لق��اءهللا منج��ر م��ی ش��ود. پ��س رعای��ت اش��د تق��وای الھ��ی در ای��ن رابط��ھ از

دان و ب�ش�ود. ای�ن ھاست. پس این پست ترین رابطھ اسفلی می تواند منجر ب�ھ ع�الیترین واقع�ھ روح�انی یعن�ی لق�اءهللاتقوا این راز عظیم را گرامی شمار کھ ھرگز در معرفت بشری تا بھ امروز بازگو نشده بوده است.

بھمراه دارد. نیز بدان کھ چرا زنا از بزرگترین معصیت ھاست و شدیدترین عذابھا را و -٨٣۶

ماع جنسی در ازدواج یکی از بزرگت�رین آی�ات بین�ات الھ�ی اس�ت و یک�ی از مھمت�رین ش�أن ن�زول جعشق جنسی و -٨٣٧

داوند و حق است و خنشانھ ھای خود را در درون و برون شما بر شما آشکار می کنیم تا بدانید کھ ا« این آیھ مکرر کھ: .»ستیزی محیط اچد کھ خداوند بر ھر ولی در دیدار الھی تردید دارید. بدانی شاھد و مشھود (شھید) بر ھر چیزی است.

ار در قرآن کریم از دیدار با خداوند در امور حیات دنیوی سخن رفت�ھ اس�ت و افس�وس ک�ھ چش�م وببیش از شصت -٨٣٨

گوش و دل علما و مفسرین قرآن را چھ پرده ضخیمی گرفتھ است کھ باور نمی کنند.

دل از دنی�ا ندارند اصال نمی توانن�د یوقشند آشکارا در سوره یونس تأکید می کند آنانکھ بھ لقای الھی امید و خداو -٨٣٩ر دارد و اس�ین�بکنند و ایمانی راسخ داشتھ باش�ند و مش�رک و من�افق نش�وند. یعن�ی کس�ی ک�ھ عش�ق عرف�انی ن�دارد ایم�انی

ر ھ�ر و ب� –ی�ونس .»ه و از آی�ات غیب�ی مح�روم و غافلن�ددنی�ا ش�د آنانکھ امی�دی ب�ھ دی�دار ب�ا خ�دا ندارن�د تس�لیم«دنیاست. هللا در قیامت کبرا و پایان جھان نیست. عاقلی مبرھن است کھ منظور از لقاء

اق و ی در شرع مقدس نیست کھ بھانھ ای ب�رای دی�دار ب�ا خ�دا نباش�د. از ازدواج و نم�از و ح�ج و انف�ھیچ حکم الھ -٨۴٠

یرش زد بش�رط پ�ذلت و سیر و سفر. و نیز ھیچ بالئی نیست کھ ش�رایط ای�ن دی�دار را مھی�ا نس�اصبر و توکل و جھاد و عدا آن.

ی�د ودتان را بھ صبر در صلوة کھ کاری کبیر است کھ جز بر خاکساران ممکن نیست و آنھ�ائی ک�ھ امخیاری دھید « -٨۴١

ءهللا نم�از ھ�م معل�وم ش�د ک�ھ بای�د ب�ھ نی�ت لق�اف پ�س تکلی� –بق�ره» ارشان را دارند و روی بسوی اوین�دبھ دیدار با پروردگ باشد.

قیقی ھر آن آماده یعنی مؤمنان ح –٢٩ –ھود» آنانکھ ایمان آوردند براستی کھ پروردگارشان را مالقات می کنند« -٨۴٢

دیدار با خداوند ھستند.

ی رس�وخ کنن�ده ت�ا اعم�اق ذات وج�ود و اگر در قلم این بنده حقیر، بھ قول بسیاری از خوانندگان آثارم، روح و نور -٨۴٣دارد کھ خواننده این آثار را تبدیل و متحول می سازد جز از عشق الھی نیست و این قلم را ھمو بدستم داده است تا ش�رح این عشق و لقاء ک�نم و از حض�رت ایش�ان بس�یار ش�رمنده ام ک�ھ بج�ز از ای�ن حقیق�ت س�خنی نگاش�تھ ام و ی�ا س�الھا بط�ول

ن و ش��ھامت اب��راز ای��ن حقیق��ت را پی��دا ک��نم و البت��ھ از باب��ت ای��ن ت��أخیر و تعل��ل ادب��م نم��وده اس��ت الحم��د�. انجامی��د ت��ا یق��ی

Page 79: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٩

ھمچنین از ھمھ مؤمنان پوزش می طلبم از بابت این تأخیری کھ اساسا بدلیل نداشتن یق�ین ک�افی در ح�ق بی�ان ای�ن حقیق�ت ھ سو مرا محاصره ک�رده ان�د ک�ھ نگ�ویم! و م�ن چگون�ھ م�ی بوده است و بیماریم و بیکسی ام و صفوف اشقیائی کھ از ھم

توانس��تم ح��ق عش��ق او را ادا ک��رده باش��م و دع��وی عش��ق ک��نم و آن��را اثب��ات نک��نم. ادعاھ��ائی بس��یار کمت��ر از ای��ن م��الزم امتحانات و بالیائی عظیم است . و من کھ بارھا مرده و کشتھ شده ام و ھنوز نفس می کشم پس نگران چھ بای�د باش�م ک�ھ

خود پیشاپیش اعالن کرده است کھ: ھر کھ مرا عاشق شود عاشقش می شوم و ھ�ر ک�ھ را عاش�ق ش�وم البت�ھ ب�ھ قت�ل م�ی حدیث قدسی از زبان سر بریده حسین در مسجد شام در حضور یزید! –رسانم و خود دیھ او ھستم

س�ی ئلھ ای ب�ھ ن�زدم آم�د و ح�دیث قدھ یاد می آورم کھ در آن روزگار نزول روح و ھو بود ک�ھ طلب�ھ ای ب�رای مس�ب -٨۴۴

ان�دم و و مبھ�وت م مذکور را برایم خواند و تفسیرش را پرسید. کھ من اولین بار بود کھ این حدیث را م�ی ش�نیدم ک�ھ م�اتھ نم�ی اش�ت زی�را ک�. و البت�ھ او ای�ن ح�دیث را جعل�ی م�ی پندقط مأمور ابالغ این حدیث بم�ن ب�ودگوئی کھ این طلبھ جوان ف

ذوالفق��ار ن��د ک��ھ معش��وقی، عاش��ق خ��ود را ب��ھ قت��ل برس��اند. و چ��ون م��ن پیش��اپیش ب��ھ قت��ل رس��یده ب��ودم ب��ھتوانس��ت فھ��م کالبت�ھ ک�ھ و، خود شأن نزول این حدیث بودم و گفتم یکی اش خود من ھستم ک�ھ کش�تھ ش�ده ای�ن عش�قم! عمحبوبش علی

این شمشیر ھر کسی را نمی زند کھ بقول حافظ: بودقصیر نو تـرحم تـچ از دل بیـود ورنھ ھیـدیر نبـر تو تقـبھ شمشی ھـخست ل اینـقت

بودنزیست خوشتر از نقش تو در عالم تصویر ـن نـن حسـدر چم دت ـق ر زـن تـنازنی بودو تدبیر نـودم از دست تـای خـفن جز آن کشیدم زتو ای آتش ھجران کھ چو شمع

ھ�ی ھ اینجا رسید بگذار اعتراف کنم کھ علت اصلی ح�دود ده س�ال ت�أخیر در رس�انیدن ای�ن رس�الت البحال کھ سخن -٨۴۵

ن نمی و ابالغ آ بھ شما عزیزان این بود کھ بدلیل غلظت و سنگینی بار معاصی و گناھان، خود را مستحق و الیق نگارشازل م�ی اھیم ن�ھ بخ�وا ب�ر ھ�ر ی�ک از بن�دگان خ�ود ک�ما روح خود ر«م کھ دیدم و دستم می لرزید. تا اینکھ این آیھ را شنید

نھ�م آندان کش�اند زبھرحال نگارش شرح این عشق ما را بھ ». کنیم تا مردمان را از برای دیدارمان بشارت و ھشدار دھندی�ل دن�د و تحوب کرشب قدر نوزده رمضان و عجب حجامتی کرد از ما تیغش. آنقدر از ما خون رفت کھ پزشکان ما را جوا

د. انگیرش نش�وزندان نمودند و زندان ھم ما را فورا مرخص کرد تا نعش ما روی دستش نماند و خونم�ان ب�ی جھ�ت گریب�ب�ا ک�ھ ھ�ر ه ام. و عجنمی دانم این چندمین بار بود کھ بھ قتل رسیدم. فقط می دانم کھ دیگر خستھ شده ام از بس کشتھ شد

ر دکش�تھ ش�دن شوم از تیغش تازه آن کشتھ شدنھای خ�ارج از قلم�رو زم�ان بمان�د یعن�ی چھ بیشتر کشتھ شوم زنده تر میی خون سفر م� ھمھ عاشقانی کھ کشتھ شده اند از یحیی و حسین تا حالج و طاھره. براستی کھ کشتی عشق حق بر دریای

ب�رانش کنن�دجان گذاش�ت ت�ا ک�ھ کش�تھ ش�وند عاش�قان ول�ی ظل�م فاس�قان ای�ن وظیف�ھ را ب�ر گ�ردن عاش�ق کند. اول قرار نبود بدرگاه عشق!

ای بش��ری را بدینگون��ھ طبق��ھ بن��دی ک��رده ان��د: عش��ق طبیع��ی (خ��وردن، خوابی��دن، جم��اع ک��ردن و ھ��حکم��ا، عش��ق -٨۴۶

ھ انس�ان امثالھم)، عشق نفسانی (حرص مال و شھرت و س�لطھ و ب�ازی و غی�ره)، عش�ق قلب�ی (ح�ب غیرجنس�ی انس�انی ب�وح عرف�انی ربرترین عشق قلبی است)، عشق روحی کھ حاصل نزول روح ق�دری ی�ا کھ الھی دیگر، حب زیبائی ھا و حب

ص�وفیان واز جانب عارف است. و عشق ھوئی کھ برترین نوع عشق الھ�ی اس�ت ک�ھ از آن عارف�ان کام�ل و خلف�ای الھ�ی عش�ق شش�می حق است کھ مظھر ھویت پروردگارند و این پنج طبقھ از عشق شامل ھمھ ابنای بشری می تواند بود. ولی

س�ت است کھ خورشید عشق است. و عشق ھفتم�ی ھ�م ھ صھم ھست کھ عشق ھاھوتی می نامیمش کھ فقط از آن محمد ده اند. یان نیاورمبھ یکھ عشق اللھی است کھ از آن خود هللا است و الغیر. کھ البتھ حکیمان از این سھ عشق اخیر سخن

س�ت ک�ھ اھ کھ در آنست مخل�وق و محص�ول ای�ن ش�ش طبق�ھ از عش�ق و بدان کھ کل شش طبقھ زمین و آسمانھا و ھر آنچ زیرمجموعھ عشق اللھی می باشد.

ل معرفت قادرست کھ ھر یک از موضوعات زندگیش در قلمرو ھر ی�ک از طبق�ات عش�ق و ھس�تی را یک انسان اھ -٨۴٧

فت�ی ی یعن�ی معران ھمان�ا عرف�انتبدیل بھ عشق عرف�انی کن�د. و ای�ن ب�دان ک�ھ تنھ�ا راه جاودان�ھ س�اختن ھ�ر عش�قی در انس� د نمود.حالیکھ انسان جاھل می پندارد کھ از طریق تصرف مادی چیزی می توان عشقش را جاویر نمودن آن است د

م�ن چی�زی م�ی«اسخ بھ اعتراض مالئک بھ امر خالفت آدم و عشق بین انسان و خ�دا م�ی فرمای�د ک�ھ خداوند در پ -٨۴٨

ای�ن ی از جنس خبر نیست بلک�ھ عل�م و حکم�ت و معرف�ت اس�ت. و اگ�ر انس�ان ھ�م ب�ھو این دانائ -»دانم کھ شما نمی دانید ی عشق و نابودیش مصون می ماند. علم الھی در باب عشق دست یابد از ھمھ مشکالت و عذابھا

مھمترین علتی کھ مالئک در رد مقام خالفت اللھی آدم ارائھ می کنند اینس�ت ک�ھ آدم دس�ت ب�ھ فس�اد و خ�ونریزی و -٨۴٩ندارد. و این ظرفیت جز بھ نور معرفت حاصل نمی شود. بھ زب�ان دیگ�ر دلی�ل را می زند یعنی ظرفیت حمل این عشقستم

خونریزی بشر در عشق جز بی معرفتی اش در حق این عشق نیست کھ تنھا راه جاودانھ ساختن عش�ق را افساد و ظلم و

Page 80: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٠

تصرف و تملک می پندارد و ھمین امر علت العلل ھمھ شرارتھای بش�ر اس�ت ھم�انطور ک�ھ در سراس�ر جھ�ان ش�اھدیم ک�ھ اراده ب�ھ تمل�ک معش�وق و ھ�ر چی�ز اراده بھ مالکیت و سلطھ اس�اس ھم�ھ مظ�الم و خ�ونریزی بش�ر اس�ت ک�ھ برخاس�تھ از

دوست داشتنی است.

س در حقیقت این رسالھ تنھا وسیلھ برچیدن ستم و جنون و جنایات بشری است. پ -٨۵٠

و فلسفھ سوسیالیزم می پنداشت کھ بواسطھ خ�ونریزی و ظل�م و زور م�ی ت�وان ب�ر خ�ونریزی و ظل�م مارکس و کال -٨۵١ وان ریشھ مالکیت خصوصی را برانداخت. زور بشر فائق آمد و بھ زور می ت

حالیکھ ب�ھ تص�احب معش�وق اشق می پندارد کھ از طریق تصاحب معشوق می تواند عشقش را جاودانھ سازد درع -٨۵٢

یش م�ی درمی آید و معشوق از عاش�ق ظ�المش انتق�ام م�ی س�تاند و بدینگون�ھ عش�ق ریش�ھ ک�ن م�ی ش�ود و ع�داوت ب�ر ج�ا ھ مالکیت خصم و نابودگر عشق است. نشیند. و بدینگونھ اراده ب

ن موروثی این ھمان دی -قرآن» ب را (دین) بھ ارث می برند در تردیدی اندر تردید فزاینده خواھند ماندآنانکھ کتا« -٨۵٣

ناگ�اه ات از آن بو بلکھ معارف دینی سر برآورده از تاریخ است کھ جز بر شک نمی افزاید تا آن ح�دی ک�ھ آدم�ی ب�رای نج�اه ربلک�ھ تنھ�ا کافر و منکر دین می شود. بنابراین از چنین دینی ھرگ�ز عش�ق الھ�ی و عش�ق عرف�انی برنم�ی آی�د. وبکلی

نجات انسان از دین تاریخی و کتابی و آموزشی و نژادی ھم جز عشق عرفانی نیست.

درویش�ی ک�ھ از مظ�اھر وای بر آن ھنگام کھ عشق عرفانی ھم نژادی و موروثی شود مثل بسیاری از فرقھ ھای و -٨۵۴ اشد ضاللت و نفاق شده اند.

اش�تند ب�ا اھر و برادرش کھ بھ آث�ار اینجان�ب تعلق�ی ددیدا نژادپرست بھ پیروی از خوش جوانی متعلق بھ خانواده ای -٨۵۵

فت�اری د ک�ھ ب�ا گرشما ارتباطی برقرار نمود و از آنجا کھ خود ھیچ انگیزه ای فردی نداشت دچار سرگردانی جنون آمیزی عجیبی او را از این جنون رھانیدیم.

مع��ارف توحی�دی و عش�ق عرف��انی ک�ھ ع��ین س برح�ذر ب��اش از تقلی�د و تبعی�ت کورکوران��ھ و نژادپرس�تانھ در ب�ابپ� -٨۵۶

بازی با دھان شیر است. بازی با عشق عرفانی خطرناکترین بازی ممکن است.

ش��ق چیس��ت؟ عش��ق ب��دعت اس��ت و واقع��ھ ای در الس��اعھ و اکنونی��ت مطل��ق ب��ی پ��س و پ��یش اس��ت و عآی��ا براس��تی -٨۵٧ اینست کھ ھمھ پدیده ھای تاریخی در عداوت با عشق قرار دارند.

ش�ق عب�رای ش�یعیان ام�ری واج�ب م�ی دان�د دقیق�ا ن�اظر ب�ر ، علم بداء (ب�دعت) را در آخرالزم�ان عاگر امام صادق -۵٨٨

تش�یع م�ی ھم�ان عل�م عش�ق اس�ت ک�ھ گ�وھره امام�ت و والی�ت و» ب�داء«عرفانی است کھ ھمان امر امامت می باشد. علم –باشد. رجوع کنید بھ کتاب اصول کافی

گز تکراری نیست. ت است و بدعت تنھا امری است کھ ھر چند کھ رخ نماید ھرعشق، بدع -٨۵٩

خطراتی کھ عشق را تھدید می کند قیاس و تشبیھ ھر عشقی با عشقی دیگ�ر اس�ت. حت�ی عش�ق ھ�ای یکی دیگر از -٨۶٠

س�ھ بای�د مقاینم مربوط بھ قلمرو واحدی از حیات بشری ھم قابل قیاس نیستند. یعنی حتی دو تا عشق جنس�ی و ش�ھوانی ھ� شوند. و وای بھ آن زمان کھ عشق عرفانی قیاس بھ عشق جنسی شود.

زد ی شود کھ عشق، بدعت است بدین معناست کھ عشق تنھا واقعھ ای است کھ ھم�واره مس�تقیما از ن�وقتی گفتھ م -٨۶١

ت.دی از عدم اسخداوند نازل می گردد و خداوند بدیع و مبدی است. و اینست کھ عشق بھ مثابھ خلقت جدی

ب�ور فی حتی سالم علیکی می کنی و یا با او فنجانی چای می نوشی و ی�ا ب�ر حس�ب اتف�اق از کن�ارش عوقتی با عار -٨۶٢ن�ی . و ای�ن یعمی کنی باید بدانی کھ در سرآغاز سرنوشتی دگری کھ اصال نم�ی دان�ی چیس�ت و ب�ھ چ�ھ چی�زی ش�باھت دارد

نی بین است یعستن و نخواستن. عارف از مصادیق کرام الکاتبخت، بدعت و توفیقی آسمانی از فراسوی خیر و شر و خوا کسی کھ از کرامت خویش سرنوشت می نگارد منتھی بدست و اراده خودت.

Page 81: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨١

ابی و ا آن�را درنم�ی ی�ر گاه با عارفی مربوط شدی کھ بتدریج دچار احوال و افکار و احساساتی می شوی کھ مطلقھ -٨۶٣ ر جھ�انی دگ�رنھ در ھیچ کتاب روانشناسی خوانده ای و فقط احساس می کن�ی ک�ھ ب�ش را نھ از کسی شنیده و حتی مشابھ

ھ س�ت البت�ن اوارد شده ای، بدان کھ تحت الشعاع عشق عرفانی قرار داری و سرنوشت تو یکبار دگ�ر در ح�ال نوش�تھ ش�د . منتھی نھ آن خود قدیمی بلکھ خودی نو کھ در حال خلق شدن است. بھ اختیار و نظارت خودت

ن�د در ق�رآن ک�ریم فق�ط مخ�تص ب�ھ خداو» رب «مظھر ربوبیت خداوند در میان خلق ھستند و لذا لفظ عارفان واصل -٨۶۴

خالق نیست. اینک بسیاری از آیات قرآن را کھ از رب سخن می گوید بھتر درمی یابی.

ین طری�ق نف�س ناطق�ھ را ب�ھ ارف معلم روح است کھ روح را در پرتو عشق تعلیم م�ی دھ�د در نف�س ناطق�ھ. و ب�دع -٨۶۵ علم روح مسلح می سازد.

ین بدان کھ عاشق شدن ھمان روحانی شدن است بھ درجات عشق و روح. عشق جنبش روح است . ا -٨۶۶

ی برای عشق یک تعری�ف فرم�ولی و ج�دول ض�ربی درس�ت کن�ی ت�ا بت�وانی ب�ر آن احاط�ھ ی�ابی و آن�را اگر می خواھ -٨۶٧

عب�رت وی سخت در خطائی. این توئی کھ بازی م�ی خ�وری. ب�ازی خوردگ�ان عش�ق را بنگ�ر تحت سلطھ و بازی خود گیر گیر!

ھ عشق ھ بھ عشق فحش می دھند و آنرا انکار و لعن می کنند از جملھ کسانی بوده اند کھ خواستند کھمھ کسانی ک -٨۶٨

دا خ�کر مکنی�د ک�ھ مبا خدا «ھ مکر عشق. بھ بازی گیرند و بخدمت منافع نفسانی خود آورند کھ خود بازی خورده اند برا ین مکر با خداس�ت. و البت�ھ مک�ر خداون�د مک�ری ب�س کریمان�ھ اس�ت و عمکر با عشق -قرآن» خود بھترین مکاران است

ر ب�ا بازی و مک� آدم بازیگر را بخود آورده و بر سر جایش می نشاند تا کاری خطرناکتر از این دست خودش ندھد. خاصھ ازیگر را چنان ادب می کند کھ تا قیامت یادش نرود. عشق عرفانی آدم ب

ر سرآغازش کھ در لحظھ بھ لحظھ اش بدعت و الساعھ است و لذا قابل پیش بین�ی نیس�ت و اینس�ت دعشق نھ فقط -٨۶٩

کھ تنھا روش ھمراه شدن با عشق، اطاعت بی چون و چرا از عاشق است کھ منشأ عشق است.

م�ی باش�د: ھ�ر چ�ھ » ءم�ن یش�ا«ھ محضر پروردگارست کھ ھم�ان مص�داق الساعھ است کعشق تجربھ استقرار در -٨٧٠ بخواھد! و این قلمرو ھدایت در عشق بسوی خداست.

اینست کھ قیاس و تشبیھ، منطق ضد عشق است کھ معشوق را از قلمرو عشق بھ برون می افکند. و -٨٧١

ار ز دیگر آن آدم سابق نیست زیرا اینک در حاشیھ عشق ق�رتی آنکھ از قلمرو عشق بھ برون افکنده می شود نیح -٨٧٢

دارد و تحت تأثیر آن است.

ول عش�ق ش�د بھرح�ال سرنوش�تش دگ�ر ش�ده اس�ت و از احاط�ھ آن منی�ت جاھالن�ھ و کافران�ھ س�ابق پس آنک�ھ مش�م -٨٧٣ حق شود. خارج است و از سرزنش عشق تا دم مرگ و بلکھ تا قیامت رھائی ندارد تا توبھ کند و بھ رحمت عشق مل

فرم�ان م�ی دھ�د و اینط�ور نیس�ت ک�ھ عاش�ق شق از عاشق بر معشوق وارد می شود ولی ھر یک را بھ گونھ ایع -٨٧۴

بتواند بھ ھوس خود بر آن غلبھ کند.

ت کھ ھرگز فراموش نمی شود. یاد عشق، یاد جبری خداست. پس عشق یک توفیق الھی است.عشق چیزی اس -٨٧۵

فرام�وش رایش بھ تخ�دیر پ�س از شکس�ت در عش�ق ت�الش ب�رای فرام�وش ک�ردن آن اس�ت ک�ھ ھم�ان ت�الش ب�رای گ -٨٧۶ کردن خداست کھ تالشی ناکام است. بنگر کھ معتادان جز از عشق سخن نمی کنند!

نچھ کھ شکست در عشق نامیده می شود شکست کفر آدمی جھت غلبھ بر عشق است . آ -٨٧٧

. کست می دھد برخی آنرا می پذیرن�د و رس�تگار م�ی ش�وند و اکث�را کتم�ان ک�رده و تب�اه م�ی گردن�دشعشق ھمھ را -٨٧٨

قرار بود کھ برود.کھ شکست در عشق، پیروزی حق است: حق آمد و باطل رفت زیرا

ھد از عشق برای خود افتخاری بازاری بیافریند رسوا می شود آنقدر کھ عشق را انکار کند . آنکھ می خوا -٨٧٩

Page 82: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٢

ب�ت ن برخورد م�ی کنن�د عاقنانکھ عشق عرفانی را نوعی عشق جنسی و فاسقانھ می شمارند و لذا بھمان فکر با آآ -٨٨٠

رده اند.آنرا انکار نموده و جادویش می نامند از اینکھ نتوانستھ آنرا بھ بازی گیرند و بلکھ خود بازی خو

ی�د، رای فاسقان حرفھ ای در درجھ اول یک عذاب و تنبیھ الھی است. و در مرحلھ دوم، اگ�ر توب�ھ آبعشق عرفانی -٨٨١ رحمت عشق آغاز می گردد.

ی طق عشق است و اطاع�ت ب�اھل عشق بایستی بالوقفھ مقیم الساعھ باشد و اینست کھ امر بی چون و چرا تنھا من -٨٨٢

وی�اروئی چون و چرا ھم روش انسان اھل عشق است. بنابراین علت منطقی شکست و رسوائی و ابطال آدم�ی در عش�ق ر جربی خارج است.ت –ریخیعقل قیاسی و تشبیھی و عقل توحیدی بی چون وچراست کھ از علیت تا

د ش�رط بیع�ت ب�ا خ�ود را ب�رای پی�روانش، اجتھ�اد از ن�زد خ�و عز ھمین منظر بھتر می توان دریافت ک�ھ چ�را عل�ی ا -٨٨٣

ی ک�ان تحق�ق م�قرار داد یعنی بدعت. و فقط در چنین ن�وعی از اطاع�ت و بیع�ت اس�ت ک�ھ ق�وانین الھ�ی و مع�ارف قرآن�ی ام یابد.

آی�ات قرآن�ی بھت�رین دلی�ل ب�ر ادع�ای ماس�ت زی�را س�بکی ف�ی وبر ق�رآن و س�بک ادب�ی س�وره ھ�ا اصال منطق حاکم -٨٨۴

عھ و اھ�ل الس�ا است کھ جز عنا و موضوع بزرگترین معمای قرآنسلسل علیتی آیات بھ لحاظ متالبداعھ و آنی است و عدم ربوط بظ�اھر ن�ام و ن�امعقول موض�وعاتی عشق عرفانی درنمی یابند. مثال گاه در یک آیھ واحد ش�اھد گردھم�ائی غیرعلیت�ی

نط�ق و ن�ور ھستیم. و گاه یک سوره مشتمل بر آیات و مسائلی است کھ ھمچون ربط آسمان و ریسمان است. پس آنک�ھ مانطور ی یاب�د. ھم�توحید و بداء و بدعت و الساعھ را درنمی یابد قرآن را سخنان شاعرانھ یک آدم نیمھ مست و مجنون م�

ر این اتھام کافران نسبت بھ خود و رسولش اذعان نموده است.کھ خود قرآن ھم ب

ر ق��رآن دبط��ھ علیت��ی ب��ین م��اه و خورش��ید و زناش��وئی و لق��اءهللا وج��ود دارد؟ دری��ائی از ای��ن ن��وع آی��ات م��ثال چ��ھ را -٨٨۵فاسیر و ن دلیل تمیوجود دارد کھ با صد نوع فلسفھ و علوم علیتی قابل فھم نیست اال اینکھ موجب گمراھی می شود. بھ ھ

ه بب�ار آورد استنباطھای فقھی و طب�ی و اقتص�ادی و فلس�فی و ت�اریخی و سیاس�ی از ای�ن کت�اب در عص�ر م�ا فج�ایعی عظ�یمن�یم و کفک�ر و نظ�ر است. بھ ھمین دلیل خداوند ھرگز در این کتاب نفرموده است کھ از قرآن پی�روی کن�یم بلک�ھ در ق�رآن ت

اطاعت از آن رسول و امام است.

ن ھل حضور الساعھ و عارفان عاشق ک�ھ خ�ود در درج�اتی ش�أن ن�زول آی�ات ھس�تند درنم�ی یابن�د و ای�اقرآن را جز -٨٨۶ ھمان معضلھ تأویل قرآن است کھ کاملترین تأویل گران آن امامان بوده اند کھ قرآن ناطق می باشند.

آش�نائی ب�ا مع�ارف و اس�رار قرآن�ی اس�ت. س در حقیقت عشق عرفانی و اطاعت بی چون و چرا، مکت�ب و تم�رین پ -٨٨٧

م�وده یعنی عشق عرفانی، ھمان عشق قرآن�ی اس�ت و راھ�ی ک�ھ ب�ھ حق�ایق ق�رآن م�ی رس�د. ھم�انطور ک�ھ رس�ول عش�ق فرمھمت�رین و معرف�ت نف�س از .»من می رسند و آن�را تص�دیق م�ی کنن�دزین پس فقط رھروان معرفت نفس بھ حقایق دین «

پ�س تح�ت اراده ح�ق ب�ودن –الرحمن .»ھر آن مشغول کاری و در مقامی استو خداوند «ثمرات عشق عرفانی می باشد. م�ی ان آن�را درمستمرا مشمول بداء و بدعت و خلق جدیدی است. یعن�ی خلق�ت ب�دیع ھرگ�ز پای�ان نم�ی پ�ذیرد. و فق�ط عاش�ق

یابند.

وری آس کردم کھ این کتاب حاص�ل جم�ع ینجانب در نخستین رابطھ منطقی با قرآن و تفکر در آیات آن بناگاه احساا -٨٨٨ ھ�ا را بط�وریک کتاب دیگری است کھ ھزاران تکھ شده و ترتیب فصول و جمالتش بکلی از دست رفتھ است و یک نفر آن

ده م�ی بھ نخ کش�ی وپراکنده جمع آورده و یک کاسھ کرده است تا گم نشوند. مثل تسبیح پاره شده ای کھ دوباره جمع شده س از الھا بع�د پ�ب اولی�ھ را ن�دارد. و ای�ن نظری�ھ را در کت�ب برخ�ی از مفس�ران ب�زرگ ھ�م دی�دم. ول�ی س�شود ولی آن ترتی�

س�ت. و بلک�ھواقعھ نزول روح دیدم کھ بھ خطا رفت�ھ ب�ودم و ای�ن کت�ابی علیت�ی از ن�وع علی�ت محس�وس و م�ادی بش�ری نی طحی ت�رین وس�ن�ھ اس�ت و منط�ق علیت�ی بش�ر، علیت آن تأویلی است و نھ زنجیره ای. و اصال کل جھان ھستی نی�ز اینگو

بی ریشھ ترین و فریبنده ترین منطق است.

بیان و آشکار می شوند. یوم الدین را قیامت کبرا ترجمھ ک�رده » یوم الدین«آیات و معارف و اسرار قرآنی فقط در -٨٨٩اند کھ البتھ یکی از معانی آن و کاملترین آن است ولی ھر گاه کھ آیھ ای بر انسانی رخ می نماید و تأویل می شود و شأن

یھ برای آن فرد اس�ت. و در قیام�ت کب�را ھم�ھ پ�رده ھ�ا برکن�ار م�ی رود و جھ�ان نزولش معلوم می گردد آن یوم الدین آن آھستی بھ اصل و مبدأ خود یعنی خداوند باز م�ی گ�ردد و ای�ن تأوی�ل کام�ل ق�رآن و جھ�ان اس�ت بھم�راه انس�ان. ول�ی انس�ان

Page 83: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٣

اس�ت عفاتح اولین آن علی مقیم الساعھ و سالک عشق عرفانی دائما در یوم الدین است زیرا بر صراط المستقیم است کھ کھ پیامبر اکرم او را پرچم دار قیامت خوانده است یعنی برپا کننده یوم الدین: روز و روشنائی دین!

ص��احب کرام��ت ھس��تند و م��ی دانن�د ک��ھ چ��ھ م��ی کنن��د و براس��تی ک�ھ ای��ن اب��رار در جن��ات نع��یم ھس��تند نویس�ندگانی« -٨٩٠

ی دان�ی ک�ھ اما آی�ا م� والدین بر آن وارد می شوند. و این از آن غایبان نیست. ھمانطور کھ بدکاران در دوزخند. و در یومرای خ�ودش یوم الدین چیست؟ پس چھ چیز تو را آگاه کرد کھ یوم الدین چیست. روزی کھ ھ�یچ ک�س مال�ک ھ�یچ چی�زی ب�

ای�ب غت کھ در حضورند و این یوم الدین ابرار و عارفان و اھل قلم عشق اس و -انفطار .»نیست و امر فقط از آن خداست چرا. نیستند از خویشتن زیرا در وجودشان جز خودشان چیزی نیست آن خودی کھ امر و اراده خداست بی چون و

�ت (آزادگ�یفقط عاشق اس -٨٩١ ) ت کھ مالک ھیچ چیزی نیست و این مقام اخالص است و حضور. این مق�ام اب�رار و بری

مالکی ندارند. است و امر خدا در قلم آنھاست و جز خدا

نی قلمی ش�فابخش و ش�فاعت کنن�ده و ص�احب برک�ت و محب�ت الھ�ی ک�ھ ش�ب دی�ن را ب�رای خوانن�ده اش قلم کریم یع -٨٩٢ن را وربخش کھ ظلمت را می شکافد و جھ�ایعنی قلمی ن -»ان الدین لواقع«روز می کند. و دین ھمان واقعیت جھان است ع س�اخت و ت ھمان قلمی کھ نخستین خلق عالم است و جھان ھس�تی را ب�دیروشن می سازد. و این قلم عشق و عاشق اس

س�نده پ�س ای�ن نوی –ک�اتبین)ا بدعت آورد و ام الکتاب را نوشت و کتاب عین ھستی شد. و این یعن�ی نویس�نده ک�ریم (کرام� ی. جاتجز خود خداوند نیست و برخی از آنانکھ فنای در عشق اویند و لذا قلمش را بھ ارث می برند بھ در

رای کسی کھ دارای مراد و مرشد روحانی است سراسر قلمرو رازگوئی و رازگشائی است ت�ا ش�ش بعشق عرفانی -٨٩٣

ک�ھ از چش�م درب دل مرید بر مراد گشوده شده و شش آسمان جانش تحت نظر مراد قرار گیرد و ھر وجھ�ی از دل و ج�انابط�ھ رد م�ی کن�د. سلطھ ظلمت است کھ بتدریج کل رابطھ را ن�ابو مراد پنھان بماند (بھ عمد) ھمان قلمرو رسوخ شیطان و

ای زد م�راد ب�رنمرید و مراد رابطھ کامل و شش دانگ و صد در صد است و حتی نقطھ ای تاریک و پنھان از دل مرید در و ت�ا ی کن�دتباه سازی این عشق کافیست. صدق شرط عشق عرفانی است کھ امکان خالفت ب�ین مری�د و م�راد را ف�راھم م�و دق و ایم��انای��ن خالف��ت پدی��د نیای��د ھ��دایتی ھ��م ممک��ن نم��ی ش��ود ک��ھ ب��ر ص��راط المس��تقیم باش��د و ب��ھ لق��اءهللا برس��د. ص��

اعتمادی فزاینده گوھره و شرط ھدایت الھی است.

وای «روغگو و ریاکار و مکار در عشق عرفانی کھ کمال احسان و لطف خدا در ح�ق بن�ده اس�ت ک�ھ پس وای بر د -٨٩۴ .»انتکذیب کنندگبر

اینک نظری بر وجھی از سوره الرحمن می کنیم کھ براستی سوره عشق آشکار خداست بر انسان: و -٨٩۵ه و رن�د و س�تارخدای رحمان اس�ت ک�ھ تعل�یم داد ق�رآن را و آفری�د انس�ان را و آموزان�دش بی�ان. ش�مس و قم�ر در ای�ن کا«

ی اس�ت جم�الگارت�ان را تک�ذیب م�ی کنی�د... ھم�ھ نابودن�د و ب�اقدرخت سجده می کنن�د. پ�س ک�دامیک از خ�وبی ھ�ای پروردک�ھ ر حیات دنیاداین ماجرای خلق جدید و آفرینش عرفانی انسان است .»پروردگارت کھ دارای تجلی ھا و کرامتھاست...

ره و ه س�تامجموعھ مکاشفات و مشاھدات ما را کھ شرحش رفت یکجا بیان می دارد خلقتی بھ یاری شمس و قمر و س�جداش�ق. و ل دی�دگان عدرختان و تعلیم قرآن و سر بی�ان و قل�م و تجلی�ات خداون�د ک�ھ فن�ای ع�الم را آش�کار م�ی س�ازد در مقاب�

ص�دیق م�ی مابقی این سوره وصف بھشت و دوزخ است کھ حاصل دو نوع برخورد انسان با عشق پروردگارست. آنانکھ تخداون�د «ھ ی خ�وانیم ک�ر و بازی می کنند. زیرا در ادامھ آی�ات م�ذکور م�کنند و تسلیم امر اویند و کسانی کھ تکذیب و انکا

اش�د و ب�ا آنبپس عاشق بای�د ھ�ر آن در حض�ور پروردگ�ار و در جایگ�اه الس�اعھ و ش�أن او » ھر آن در کار و شأنی استدر دعت خداون�دب�و مخالفت نکند و مرید محض باشد یعنی در بداعت بسر برد زیرا این آیھ آش�کارا از خل�ق جدی�د و ب�داء

ھ�ل س�ت و ای�ن ااکار جھان سخن می گوید کھ این خلقت جاریست و پایان نیافتھ است و جھان بالوقفھ در ح�ال خل�ق جدی�د عشق است کھ این خلق جدید را درمی یابد و خود آفریده می شود بدستان خدایش.

الھی شدن و ھر آن جدیدتر شدن است و ب�ھ شق عرفانی رویاروئی با خلق جدید است و دخیل این خلقت و بدعتع -٨٩۶

دگر زیستن است. ینوعی برتر آفریده شدن و ھر آن با جھان

ر ددی�د و آف�رینش پی�اپی عرف�انی بھم�راه ش�أن ب�داعتی پروردگ�ار اس�ت یعن�ی خ�ود خداون�د نی�ز ھ�ر آن و این خلق ج -٨٩٧ھ�ر نف�ر. یعن�ی ھ برای فرد واحدی و ن�ھ ب�رای دوتجلی بدیع و جدیدی است و اینست کھ حتی دو تجلی او تکراری نیست ن

ھم�ان د مح�ل تجل�یجلوه از جمالش برای اولین و آخرین بارست. و اینست راز فراق اھل دیدار. و ھر دیدار کنن�ده ای خ�وود ھم�ھ چی�ز ن�اب«جلوه ای از او می شود کھ دیدارش نموده است. و بدینگونھ ھیچ جلوه ای از جمالش ن�ابود نم�ی ش�ود.

-الرحمن -»جز جلوه جمال پروردگار است

Page 84: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٤

ن ھم�ان نده ای جمال پروردگارش را در کل جھان و جھانیان بازتاب می دھد و باز متجلی م�ی کن�د و ای�ھر دیدار کن -٨٩٨

ان ھا مال حق، جھجمعنای خالقیت انسان است بعنوان خلیفھ خالقیت حق کھ از عدم، کن فیکون نماید. پس بھ تعداد تجلی ق ب�ی ه اولی�ھ خل�د. این معنا را دریاب و در آن بمان و بدان کھ این جھان محس�وس و م�ادی مقاب�ل روی ت�و م�ادوجود دار

را ک�ھ ا قیام�ت کب�نھایت جھان است در قلمرو خلق جدید و عشق عرفانی. کھ ھر جھانی با فنای جھان قبلی رخ می نماید ت�و ت�مھ جمالھ�ای ت می کنم از تو زیباترین جمالت را کھ ھپروردگارا درخواس«ظھور جھان جھانھاست و جمال ھمھ جالل.

اش�قان اس�ت از زب�ان عاش�قترین عو ای�ن دع�ای -دع�ای س�حر .»درخواست می ک�نم ھم�ھ جمالھای�ت را زیباست پس از تو انسان یعنی امام کھ شیعیانش را تعلیم می دھد کھ از خدا چھ بخواھند.

و بدانید ک�ھ ک�اری ب�س و ب�زرگ و دشوارس�ت و ممک�ن نم�ی آی�د ج�ز ب�ر ید خودتان را بھ صبر و صلوة. یاری دھ« -٨٩٩

-بقره .»خاشعین و خاکساران . یعنی آنانکھ در امید دیدار پروردگارشان ھستند و روی بسوی او دارندلوة یعنی ص�بر و خاص�ھ ص�بر در ص�لوة ج�ز از آن عاش�قان روی ح�ق نیس�ت. و م�ابقی ص�بر نیس�ت بلک�ھ جب�ر اس�ت و ص�

��انی و خردمن��دان دین��ی «م��ایش اس��ت و خداون��د م��ی دان��د نم��ایش ھ��ای آدم��ی را. نیس��ت بلک��ھ ن ردم را از م��چ��را علم��ای رب -۶٣المائده، .»دارندگفتارھای گناه و حرامخواری و نمایشات بازنمی

است یعنی صابرش را زیب�اروی و خ�داروی م�ی کن�د. درحالیک�ھ ص�برھای دیگ�ر اساس�ا » بر جمیلص«صبر عاشق -٩٠٠ است و جابرش را زشت و سخیف می سازد و شقی.جبر

نی صبر بر جمال پروردگارش کھ دیدار نم�وده اس�ت ت�ا آنج�ا ک�ھ ص�ابر ع�ین ھم�ان جم�ال م�ی گ�ردد وصبر جمیل یع -٩٠١

مزیس��تی ب��ا ھی��اد خ��دا «س��پس ن��ور جم��الش را در ع��الم و آدمی��ان برم��ی تابان��د و جھ��انش را جمی��ل و الھ��ی م��ی کن��د زی��را ر عص�ری ک�ھ بنش�ینی چ�ون او برم�ی خی�زی. و ای�ن قیام�ت اس�ت یعن�ی راز ھم�ھ تح�والت اجتم�اعی در ھ� و با ھر» اوست

قیامت جمال عاشقان است. این راز را بدان!

حی�ات نھ انقالب ھر قومی جمال انسانی را با خود حمل می کند. این قیامت جمال اس�ت ک�ھ اگ�ر ن�ھ دربنگر کھ چگو -٩٠٢ز جم�ال ح�ق استھ است. ھر انقالبی قیامت جمال ش�ھدای آنس�ت ک�ھ ش�ھید، ش�اھد جل�وه ای دنیا، پس از مرگش بھ حق پیو

می شود و مشھود حق می گردد. این جمال ھا، روشنائیھای مردمانند و راھشان می نمایند.

مالی شد و صبر و تقوا و جھاد پیشھ ساخت، جمیل آن جمال م�ی ش�ود یعن�ی ش�ھید آن ش�ھادت م�ی جھر کھ عاشق -٩٠٣ الخره معش�وقجم�الی از ام�ر خالف�ت عش�ق اس�ت و اینک�ھ عاش�ق ب�ااگردد. ای�ن معن�ا را دری�اب و در آن بم�ان! ای�ن بی�ان

معشوق خود می شود.

ا شوند قیام نمی کنند. ھ�ر ف�ردی ھ�م ت�ا عاش�ق جم�ال کس�ی نش�ود قی�امتش ب�ر پ�رھبر خود ن مردمان تا عاشق جمال -٩٠۴ نمی شود و خدایش را دیدار نمی کند.

ن ضلھ محبت پ�ذیری ی�ا محب�ت ناپ�ذیری معش�وق زمین�ی (والی�ت پ�ذیری ی�ا والی�ت ناپ�ذیری) عم�ال ھم�ادر حقیقت مع -٩٠۵

در آئین��ھ جم��ال جل��وه ای از پروردگ��ارعاش��ق عاش��ق، واقع��ھ جم��ال پ��ذیری ی��ا جم��ال ناپ��ذیری از جان��ب عاش��ق اس��ت زی��را ای�ن». ی کن�دم�ھر کسی بر جمال خویشتن عمل «صورت معشوقی شده است. و اینک بھتر درمی یابی این کالم هللا را کھ

ی�ا جم�الی جمال یا ژنتیکی و موروثی و تاریخی است کھ عملش ھم جز نژادپرستی و بت پرستی و ش�رک و س�تم نیس�ت و س�ت. و این�که از جانب پروردگارست از دل عاشقی بر معشوقی کھ پذیرش و اطاعت از آن جم�ال، ع�ین ھ�دایت انازل شد

رآن تادیم از ق�و ف�رو فرس�« ری�انی واح�د م�ی خوان�د و ع�ین ھ�دایت:این آیات را دریاب کھ نزول قرآن و جمال و روح را جرم�ی نس�ان روی باجز زیان. و چ�ون انع�ام م�ی کن�یم ب�ر آنچھ کھ شفا و رحمت است برای مؤمنان و نمی افزاید ظالمان را

ل خ�ویش گرداند بھ یک طرفش (ناز می کند) و چون شری بسویش می آی�د م�أیوس م�ی گ�ردد. بگ�و ک�ھ ھ�ر کس�ی ب�ر جم�اوح رح. بگ�و ک�ھ عمل می کند پس پروردگارتان داناتر است بھ آنکھ در راه درست تر است و می پرس�ند از ت�و درب�اره رو

ھ�ی و ی ت�ا اب�د بم�ان! ای�ن ش�رح عش�ق الدر ای�ن مع�ان -االس�راء» داوند است و از علم آن ب�س ان�دک داده ش�ده ای�داراده خ خلقت عرفانی بود و نزول قرآن و روح کھ ھمان جمال عشق است.

ھ ک�ن�ھ از درب تفس�یر و فلس�فھ و ک�الم آن اس�ت بل» این کتاب ب�رای مردم�ان اس�ت«ند می فرماید کھ پس اگر خداو -٩٠۶

وقوع آیات آن است در زندگانی مردمان. یعنی مردم شأن نزول قرآن ھستند.

بنده خود برخی از جمالھای الھی پروردگار را کھ شھود کرده ام گاه در کسانی بھ آنی رؤی�ت م�ی ک�نم و ای�ن وق�وع -٩٠٧و رحم�ت قرآن�ی و انع�ام عشق عرفانی است کھ از منظ�ر ش�ھود بن�ده ب�ر کس�انی ف�رود م�ی آی�د ک�ھ جل�وه ای از ن�زول ش�فا

Page 85: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٥

آسمانی و نزول روحانی است طبق آیاتی کھ ھم اینک ذکرش�ان رف�ت. و اینک�ھ مخاط�ب م�ن چ�ھ واکنش�ی نش�ان دھ�د ام�ری دگر است کھ سرنوشت او را رق�م م�ی زن�د ول�ی بق�ول ق�رآن ک�ریم و آی�ات م�ذکور اکث�ر آدمھ�ا ن�از م�ی کنن�د و عاقب�ت دچ�ار

کھ براستی دشمن آشکار خویش�تن «ھم مشغول حسرت و لعنت خویش می شوند. خسران و یأس می گردند و مابقی عمر ولی مافات این عداوت و کفران عامھ مردمان را ھ�م عاش�قان م�ی پردازن�د ک�ھ: اول ق�رار نب�ود ک�ھ -قرآن» است این آدمی

بسوزند عاشقان!

ا ای�ن عش�ق و عاش�قان کردن�د و ل قرآن شرح عشق خداس�ت ب�ھ انس�ان. و سرگذش�ت مردم�ان در قب�ال آنچ�ھ ک�ھ ب�ک -٩٠٨س�ت ای قرآن�ی اھ�نکردند. و اصال بسم هللا الرحمن الرحیم، دعوت بھ عشق و ادعای عشق است کھ درب ورود ب�ھ س�وره

ار ش�ود ی�ا جز سوره توبھ کھ سوره انتخاب است کھ عشق برداشتھ م�ی ش�ود ب�ھ لح�اظ جذب�ھ و افس�ونش ت�ا ب�ھ عق�ل اختی� از اینجانب رجوع شود.» فلسفھ بسم هللا الرحمن الرحیم« نشود. در این باب بھ رسالھ

شقی از ھر درجھ و کیفیتی بھ معنای انطباق وجھ�ی از جل�وه الھ�ی ب�ر وجھ�ی از جل�وه بش�ری اس�ت پس ھر نوع ع -٩٠٩

م و تقیوم و غیرمس�در درجات و شدت روشنائی. و نیز اینکھ این انطباق درجھ اول و مستقیم باشد و یا درجھ دوم و یا س�الی ج�ھ هللا اع�ولذا غیرعرفانی باشد از چشم دل عاشقی بر فردی کھ قرارست معشوق باشد. و البتھ ای�ن عش�ق و انطب�اق

ست.ا عج م زمانپروردگار درباره عارفان واصل و صاحبان روح قدری، مستقیما از جانب خلیفھ مطلق خداوند یعنی اما

اه ب�ھ آن�ان طریقی با بنده مربوط شده اند را پیشاپیش دیده و می شناسم کھ گال الھی اکثر کسانی کھ بھ اینجانب جم -٩١٠م در ھ�ت س�از اس�ت ابالغ کرده ام. بھ ھمین دلیل مسئولیت این انسانھا در قبال ای�ن رابط�ھ بس�یار ش�دید و مھ�م و سرنوش�محب�ت ر چ�ھ رحم�ت وصورت تصدیق و ھم تکذیب. و لذا این رابطھ نقطھ عطف کل زندگیشان محسوب می شود. زی�را ھ�

ھ بھ کس�ی میراثی کنازل شده وسیع تر و کریمانھ تر باشد مسئولیت ھم بھمان میزان است خواه ناخواه. ھمانطور کھ مثال می رسد ھر چھ بیشتر است حاصلش بھمان میزان موجب خوشبختی یا بدبختی میراث خوار است.

در سوره حمد، گوھره ھدایت رحم�انی اس�ت ک�ھ اگ�ر انک�ار ی�اس بدان کھ عشق، نزول قرآن و آن نعمتی است کھ پ -٩١١

مکر شود موجب غضب یا ضاللت است.

ل ریب بھ اتفاق آدمھا چون نعمت خدا نازل شد (عشق) بھ یک طرف بدنشان روی برم�ی گردانن�د بق�وقآری اکثریت -٩١٢از ق�بال ن�ن�ده در ب�اب باس�ت در قب�ال خداون�د! قرآن، یعنی ناز می کنند. و براستی کھ آدمی قربانی و تباه شده ناز خویش�تن

قب�ال ک�ھ ن�از در مطالب مفصلی نوشتھ ام و در اینجا تکرار نمی کنم بھ آن مطالب رجوع شود خاص�ھ خانمھ�ا. و ای�ن ب�دانھ از را کھ ب�نعشق پاک و مشروع و یا عشق عرفانی از عالئم بارز شقاوت و حماقت بشر است. و بنگر عاقبت ھمھ اھل

خداون�د اھ�ل «قی ترین آدمھا خاک می شوند. و این عدل عشق است و آخرین رحمت قھار حق درب�اره اھ�ل ن�از ک�ھ پای ش -١٨ن القم .»ناز را دوست نمی دارد

یم ا مترادف حیا و وقار زن م�ی دانن�د ک�ھ ای�ن فھم�ی وارون�ھ اس�ت. بھت�رین تعری�ف را خ�ود ق�رآن ک�رربسیاری ناز -٩١٣

ی و ن��ھ بکل��ی رو» روی ب��ھ ی��ک ط��رف برگردانی��دن«ک��ھ در آی��ات س��وره اس��راء آوردی��م عرض��ھ نم��وده اس��ت آنگون��ھ بش�ری برگرداندن. بقول معروف با دس�ت پ�س زدن و ب�ا پ�ا پ�یش کش�یدن. پ�س ای�ن ع�ین مک�ر اس�ت ک�ھ در فرھن�گ عام�ھ

تقدیس می شود و از ھنرھای زنانھ محسوب می گردد کھ البتھ ھنری کافرانھ است.

من ی. ھمانطور کھ اصال مصدر اصلی لغ�ت ایم�ان و م�ؤخدا در بشر است و مؤمن یعنی صاحب من الھایمان، منت -٩١۴�ت نھ�اد ک�ھ از میا«می باشد. و عشق اشد این منت خدا بر بش�ر اس�ت. » من «ھم ا نش�ان رس�ولی رخداون�د ب�ر مؤمن�ان من

ر گمراھ�ی کھ ق�بال دلیمشان دھد و پاکشان سازدبرانگیخت کھ نشانھ ھای الھی را برایشان بیان کند و کتاب و حکمت را تعین رسول، نبی نیست بلکھ ھمان امام ھدایت و پی�ر طریق�ت اس�ت ک�ھ ع�ارفی واص�ل اس�ت ا -١۶۴آل عمران»آشکار بودند

ھ اص�ل نیس�ت ک�وکھ البتھ انبیای سابق ھم دارای این ھویت بوده اند بھ درجات. ولی در عصر ختم نبوت کسی ج�ز ع�ارف لی است.ع-نبوت باطنی است و ھم والیت وجودی و مظھری از محمد ھم حامل نور

د ک�ھ ابطھ با امام ھدایت خویش نھ تنھا حق ناز کردن ندارد کھ بایس�تی ش�دیدا ن�از و من�ت ھ�م بکش�رپس مؤمن در -٩١۵

ما من�ت ش� بگ�و ک�ھ از باب�ت مس�لمانی خ�ود ب�ر خ�دا و رس�ولش من�ت نگذاری�د ک�ھ خ�دا و رس�ول ب�ر«این منت الھ�ی اس�ت. -قرآن» دارند...

��ت کش��ی م��ؤ -٩١۶ من از ام��امش ع��ین محب��ت پ���ذیری و خداپ��ذیری و ھ��دایت اس��ت و وجودی��ابی و جم��ال پ���ذیری از من

پروردگار.

Page 86: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٦

�ت اکاصال امام -٩١٧ و را دائم�ا سی است کھ منت پذیرترین و نازکش ترین انسان است از خداوند. یعنی من الھی و منانی

سی کت و لذا ھر لذا دارای ھویت حق می شود و جمال ھو می گردد کھ آئینھ ھمھ تجلیات الھی در بشر اسطلب می کند و ق ن�ت ک�ل خالی�کھ بھ او می رسد احساس می کند کھ بھ خود خودش رسیده است و عین خود اوست. و لذا امام در واقع م

یس�ت و کف�ریدر ن�از ک�ردن بن�ده ھ�یچ ھن�ری ن را ھم برای ھدایت بسوی حق، می کشد و این محنت عشق است. بن�ابراینش�ق ز، ابل�یس عابلیسی تر از ناز در بشر نیست. ناز اصل نفاق و تزویر است. عشق، خصمی مل�وس ت�ر از ن�از ن�دارد. ن�ا

است.

ار زی در عالم ھستی یک جفت آفریدیم باشد کھ بھ یاد آورید پ�س ف�رار کنی�د بس�وی خ�دا ک�ھ م�ن ھش�دو از ھر چی« -٩١٨. و ای��ن دو تاھ��ا ری��دیم ت��ا آن یک��ی را ب��ھ ی��اد آوری��دعن��ی از ھ��ر چی��زی دو ت��ا آفی -۵٠و ۴٩ال��ذاریات .»ای آش��کارمدھن��ده

ی�ن اص�ل وص�ال اعاشق یکدیگرند و می خواھند کھ یکی شوند و بدینگون�ھ یگ�انگی را ی�اد آوری�د و آن یگان�ھ ای را ک�ھ ح س�ول است ولی ر سوی آن یگانھ ای کھ معلوم نیست کھ چگونھدوگانھ ھاست. پس از این دوتاھا و دوگانگی ھا بگریزید ب

ن را ب�ھ ای� ک�ھ ش�ما ھشدار دھنده ای آشکار و معل�وم اس�ت از ای�ن یگ�انگی. پ�س از ای�ن دو تاھ�ا بگریزی�د بس�وی رس�ولی .»بترسید از خدا و اطاعت کنید مرا«د. یگانھ می خواھ

س�ت و خویش. زیرا امام کسی است کھ بھ ام وجودش ملحق شده اعنی از دوگانگی خود پناه برید بھ یگانگی امام ی -٩١٩

ن و ح�اد ب�ین ذھ�زوج وجودش را در خویشتن یافتھ و با او یکی شده است. یعنی موحد شده است. و این ھمان الحاق و اتمظھ�ر دل است و اندیشھ و احساس. ھم�انطور ک�ھ زن ھ�ر کس�ی مظھ�ر احس�اس و اراده قلب�ی اوس�ت و م�رد ھ�ر زن�ی ھ�م

ندیشھ اوست.ا

ر اینجا بھ ھمان تعریف از عشق می رسیم بھ معنای واقعھ ذھنی شدن دل و قلبی شدن ذھن.د -٩٢٠

فی، مین و آسمان، پائین و باال، بھشت و دوزخ، سرد و گرم، خیر و شر، دوست و دشمن، مثبت و منزنر و ماده، -٩٢١ریم دن در ق�رآن ک�ذک�ر بمعن�ای ب�ھ ی�اد آور .»ا ب�ھ ی�اد آوری�دی�ک زوج آفری�دیم ت� از ھر چی�ز«مرگ و زندگی، بود و نبود.

ر ھ�د. و آدم�ی اساس تفکر و اندیشیدن است ھمانطور کھ آدم�ی اول بایس�تی چی�زی را ب�ھ ی�اد آورد و س�پس ب�ھ آن بیندیش�». ودھ��ر چی��زی از ض��دش ش��ناختھ م��ی ش��« عچی��زی را بواس��طھ زوج آن و ض��د آن چی��ز ب��ھ ی��اد م��ی آورد. و بق��ول عل��ی

لس�فھ فطور ک�ھ در راین این زوجھای متضاد کھ رابطھ ای دیالکتیکی دارند و وحدت اضدادند، اساس تفکر ھستند ھمانبناب گفتھ می شود کھ دیالکتیک عرش معرفت است.

مان وحدت اضداد این زوج�ین در ع�الم ھس�تی م�ی باش�د ک�ھ اس�اس تحری�ک اندیش�ھ و ق�درت ادراک عشق طبیعی ھ -٩٢٢

ش�ھ طق�ھ و اندین ضدیت شدیدتر باشد وحدت بین آنھا ھم شدیدتر است و قدرت محرکھ آن در نف�س نااست. و ھر چھ کھ ای بشری ھم شدیدتر است.

یا براستی شدیدترین زوجھا و تضادھا و وحدتھا کدام زوج است؟ زن و مرد!آ -٩٢٣

ند. پ�س وجود یکدیگر پدید آمده ا می دانیم کھ ھم در خلقت تکوینی و ازلی و ھم در خلقت تاریخی، زن و مرد از و -٩٢۴

ین دلی�ل ب�ھ ھم� نس�ان دارای اش�د تض�اد و وح�دت ھس�تند.شدیدترین ضدیت انس�ان ب�ا خ�ودش م�ی باش�د. و ظ�اھر و ب�اطن ا ت.انسان از باطن خویش تا این حد گریزان و بیزار است و لذا خصم خودشناسی است. و این ھمان کفر اوس

ز وحدت و تضاد بین تن و روح یا ظاھر و باطن انسان اس�ت ک�ھ انس�ان بایس�تی ان پس اشد دوگانگی و وحدت ھما -٩٢۵

این دوگانگی مرگبار بسوی خداوند بگریزد و از رسولش اطاعت کند.

م ھ�و روح آدمی ھمان تضاد بین ذھن و دل اوست کھ ذھن بیانگر تن و نیازھای جسمانی اس�ت و دل تضاد بین تن -٩٢۶ ین جس�م و دلب�خداست کھ حائل اس�ت «است. و خداست کھ این یکی را دو تا کرده است کھ: بیانگر روح و نیاز روحانی

-قرآن .»انسان

ھ ای�ن لھ بین ذھن و دل و تن و روح آدمی ھمان صراط المستقیم باطن انسان است کھ خداون�د در میان�یعنی آن فاص -٩٢٧ ».پروردگارم بر صراط المستقیم است«راه ایستاده است.

Page 87: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٧

ص��ال ک��ل جری��انیعن��ی جھ��اد عرف��انی انس��ان جھ��ت رس��انیدن ذھ��ن و دل ب��ھ یک��دیگر منج��ر ب��ھ لق��اءهللا م��ی ش��ود و ا -٩٢٨ خودشناسی کھ بھ خداشناسی می انجامد چیزی جز شناخت ذھنی دل یا شناخت قلبی ذھن نیست.

دی خود ممکن نیست و ای�ن لی طی طریق این کوتاھترین راه از ذھن تا دل کھ براستی یک وجب بیش نیست بخوو -٩٢٩

ر ک�ل ع�الم دکل سیر و سلوک عرفانی و طریقت است کھ بی پیر طریقت طی نمی شود. زیرا این دو ضدترین زوج معن�وی م قلم�رو وجودند کھ عین ضدیت وج�ود و ع�دم ھس�تند. زی�را ذھ�ن آدم�ی قلم�رو دنیاس�ت و دنی�ا ص�ورت ع�دم اس�ت و دل ھ�

خداست: ھمھ چیز نابود است و باقی فقط جمال خداست.وجود و وجوددان (وجدان) است و خانھ

نسان!سان مظھر اتحاد وجود و عدم است. کھ وجود و عدم در او بھ انس رسیده اند و اینست معنای ادر حقیقت ان -٩٣٠

!ت: یکی بود و یکی نبود است! و این دو خصم ذاتی در زیر یک سقف مستقرند! سقفی بنام انسانانسان دوتاس -٩٣١

و نب�ود ن راه این بود و نبود ایستاده است. یعنی بر ص�راط! یعن�ی ص�راط المس�تقیم ھم�ان راه ب�ین ب�ودو خداوند بی -٩٣٢ی�ک وجب�ی است. پس واضح است کھ این طوالنی ترین راه است و راھی ب�ی پای�ان و مطل�ق ک�ھ در ج�ان آدم�ی در فاص�لھ

یکدیگر بین سر و سینھ قرار دارند.

ب�ود نپ�س خ�ود او ورای ب�ود و نب�ود و بلک�ھ ب�ود در فاصلھ ب�ین ب�ود و نب�ود در ج�ان آدم�ی حائ�ل اس�ت اگر خداوند -٩٣٣ است.

اس�ت: خ�دای رس�ولس انسان بایستی از این میان بود و نبود خود برخیزد و بگریزد بسوی خدائی ک�ھ در رس�ول پ -٩٣۴

ون دل�ش ب�ھ ب�ر اس�ت زی�را خ�دایش از میان�ھ ذھ�ن و ! و امام حی و حاضری کھ بھ مقام یگانگی رس�یدهو رسول خدا: امامب�ود ظھ�ر ب�ود نمآمده و متجلی و دیدار شده است. و او خلیفھ خدا شده است در خویشتن بر ص�راط ب�ین ذھ�ن و دل. یعن�ی خ رعرف�ت بش�ری شده است. این معنا را تا ابد مد نظر داش�تھ ب�اش ک�ھ بی�انی واض�ح ت�ر و ش�ھودی ت�ر از ای�ن در ت�اریخ م

است. نداده

ود ت عشق می توان بھ یگانگی بود و نبود رسید و بود نبود شد. ھمانطور ک�ھ جھ�ان ھس�تی جم�ال ب�پس فقط بقدر -٩٣۵ نبود است.

ی. شق بھ کسی کھ مظھر بود نبود است می توان بھ یگانگی بود و نبود رسید و یگانھ شد و خدائفقط بقدرت ع -٩٣۶

بود و نبود. یعنی دیدن وجود در عدم و عدم در وجود! و چنین بودن! یوحدت بود و نبود یعنی یگانگ -٩٣٧

س�ت و دمی کھ جمال خداست کھ ھمان امانتی است کھ خدا در ن�زد انس�ان دارد ھم�ان جم�ال ب�ود نب�ود اآاصال جمال -٩٣٨

ت و دو ت�ا دس� ومغ�ز ت�ا نیمک�ره لذا جمال آدمی ھم مزدوج و دوگانھ است: دو تا چشم و گوش و بینی و گونھ و لب و دوج وقول�و و زو. و نیز دو ک�انون ادراک ذھن�ی و قلب�ی. و یافت�ھ ھ�ای حس�ی و فک�ری و ع�اطفی اش ھ�م جمل�ھ دوگان�ھ و دپا

ارن�د. وج�ودیتی ندماست: خیر و شر، تلخ و شیرین، سرد و گرم، باید و نباید، مرگ و زندگی و... کھ ب�ی یک�دیگر معن�ا و ھیت بود نبودی دارند.یعنی ھمھ معانی و یافتھ ھا ما

ھ�م ب�ھ لح�اظ الال. ک�ھ ال و -ا و روحا آشکارا ی�ک پدی�ده ب�ود نب�ودی اس�ت و مظھ�ر وج�ود ع�دم: الپس آدمی جسم -٩٣٩

رن�د. م ض�د یکدیگساختار حروف کامال ضد یکدیگر و وارونھ اند. چون ال را بھ عکس کنیم می ش�ود ال. ب�ھ لح�اظ معن�ا ھ�م�ھ ادراک�ات ھیعنی حرف موجودیت. و ال بھ معنای نفی است یعنی نفی وجود. ھمانطور ک�ھ حرف معرفھ است» ال«زیرا

ا ب�ھ ی�اد ت�حسی و عقلی و قلبی انسان ھم ضد و نقیض ھستند ھمانطور ک�ھ شرحش�ان گذش�ت: از ھ�ر چی�زی زوج آفری�دیم -آورید و بسوی خداوند فرار کنید و رسول یک نشانھ و ھشدار آشکار است. الذاریات

دیالکتی�ک ب�ود و تجس�م ای�ن ع�رش اس�ت: ع�رش دیالکتی�ک: س اگر دیالکتیک، عرش معرف�ت اس�ت وج�ود آدم�یپ -٩۴٠ نبود!

از عدم! -قرآن .»انسان باید در خود نظر کند کھ از چھ آفریده شده است« -٩۴١

Page 88: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٨

س�ت دی�ت دشم وجودی و چش�م ع�دمی، گ�وش وج�ودی و گ�وش ع�دمی، دس�ت وج�ودی و دس�ت ع�دمی و... موجوچ -٩۴٢علی�ین واصحاب یمین و اصحاب شمال: یاران دست راست و یاران دست چپ. و مق�ربین راستی و موجودیت دست چپی:

کھ نھ چپی اند و نھ راستی. نھ وجودی و نھ عدمی بلکھ موحدند!

ت�ن شمان و گوشھا و دستان و پاھای خویش است؟ آیا انسان حتی ذھن خویش اس�ت و ی�ا دل خ�ویش؟ آیا انسان چ -٩۴٣ر ک�ھ ای�ن ھ�خویش است و یا روح خویش؟ انسان ھیچیک از این دو و مجموعھ این دو ھم نیست و برتر از ای�ن دوس�ت. ای��ن اکب�ر! آی�ا برت�ری و م�اورائی خ�ود را یاف�ت و ش�د موح��د و یگان�ھ و خ�دائی اس�ت: علی�ین! و ام�ا خ��ود خ�دا کیس�ت؟ هللا

معارف ھزاران توی عرفانی بی عشق قابل جذب است؟

و و دل ید از میان این وجود و عدم و دوگانگی ھا برخیزد. کدام انسان؟ ھمان کھ حائل است بین ذھنپس انسان با -٩۴۴ ! آری ھست ولی نام مستعارش اینست.بود و نبود! ولی این کھ خداست

م شد ـخواھ رـر و زبـزی وـن چیست بگـم ایـگفت وـمگ چ ـھی ر ـر و زبـزی ن ـچنی اش ـگفت می ب ال ـخی و شـنق پر انھ ـن خـو دریـھ تـای نشست

وـمگ چ ـھی ر ـبب ت ـرو رخـانھ بـن خـز از ایـخی گفتم ای دل پدری کن نھ کھ این وصف خداست

وـمگ چ ـھی درـپ ان ـج ی ـول ت ـگفت این ھس

ان خ�ود حج�اب خ�ودی ح�افظ از می�ری وقتی آدمی جمال قمر را دید و علوی شد آنگاه از میان برمی خیزد کھ: ت�و آ -٩۴۵ برخیز!

ین ر یک از کاروان علیین ھمان انسان ماه نشین و قمری اس�ت ک�ھ از م�اه پی�اده ش�ده اس�ت و ب�ر زم�ھآری امام و -٩۴۶

راه می رود برای مریدش. ھمانطور کھ شمس برای موالنا اول علی شد و سپس هللا موالنا علی! من غالم قمرم غیر قمر ھیچ مگو

من جز سخن شمع و شکر ھیچ مگوپیش

گر می پرسیم کھ آیا براستی عشق یعنی چھ! عشق یعنی دیدار با خدا در یکایک انسانھا!داینک یکبار -٩۴٧

ینی کھ ک�ل جھ�ان ھس�تی مقاب�ل روی�ت وج�ود ن�دارد و بج�ای آن ی�ک چی�ز دیگ�ری ھس�ت ک�ھ آن چی�ز، عشق یعنی بب -٩۴٨ ھست.

نیستی را ھستی بیند. ونیستی عاشق کسی است کھ ھستی را -٩۴٩

شق یعنی بود و نبود را یکی دیدن. و آن یکی را ھم خدا دیدن.ع -٩۵٠

ده کائنات المتناھی را عرش خدا دیدن. عرشی کھ خدائی بر آن مستقر نیست بلکھ بر روی فرش آم� عشق یعنی کل -٩۵١

است و راه می رود.

نای خود!عشق یعنی تدبیر کردن ف -٩۵٢

تن ب�رای دی�دن ی�ک لحظ�ھعشق یعن�ی ھم�ھ بالھ�ا و گرفتاریھ�ا و رنجھ�ا و ان�دوه محب�وب را بج�ان و دل خ�ود پ�ذیرف -٩۵٣ب�ھ کف�ر بش�ریت لبخند او. یعن�ی ھم�ان ک�اری ک�ھ حس�ین و خان�دان و ی�ارانش در ک�ربال کردن�د و ک�ل ش�قاوتھا و ع�داوتھا و

یدن و یت او رس�انشفاعت نمودن و خود را بھ جمال عاش�ق خداوند را بر جان خود پذیرا شدن و او را شاد کردن و خلق را دیدار نمودن.

م!عشق یعنی: خدایا بالت بجان -٩۵۴

از یاد ببر! ھو وجودم ھم عشق یعنی: روی بنمای -٩۵۵

از شوخی ھای عشق نیز بگویم. روزی یکی از سوداگران گنج ھای بادآورده کھ در کار معدن ھم بود طبق معم�ول -٩۵۶

ک�ھ در ح�ال رون�ق ب�ود » روی«را جستجو می کن�د ت�ا از ب�ازار » روی«زیرخاکی پرستی (مرده پرستی) در اینترنت واژه

Page 89: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٩

خداون�د س�خن گفت�ھ ب�ودیم و ب�دین گون�ھ » روی«مطلع شود از قضا سر از سایت و آثار ما درمی آورد در مقالھ ای کھ از تش کن فیکون گردید و ماجراھائی کھ مگو و مپرس!مشغول مطالعھ آثار ما شد و بھ دیدار ما آمد و سرنوش

ارق الع�اده و آن�ی جھ�ت کس�ب ث�روت و گر خانم دکتر ورشکستھ ای در جستجوی روش ھای درمانی خییک روز د -٩۵٧

شھرت یک شبھ بھ ما رسید و سرنوشتش کن فیکون شد و ماجراھائی کھ مگو و مپرس!

ت�ی حدست بوده اند. و انگشت شماری ھم کھ بھ قصد عشق و عرف�ان آمدن�د مھ آدمھای رابطھ ما از ھمین ھتقریبا -٩۵٨کھ جملھ و قرآن ھم یک روز ھم نتوانستند بمانند و در رفتند و پشت سر خود را ھم نگاه نکردند. سوداگران دین و اسالمافتم تم کمت�ر ی�یش�تر گش�بھ خون ما تشنھ! این بود کھ روزی تصمیم گرفتم کھ بھ سراغ کافران مطلق ب�روم. ول�ی ھ�ر چ�ھ ب

یث ایمان فر نشده حدحتی یکی. بعد بخود کھ آمدم دیدم من عمری را کافری مطلق بودم کھ بخدا رسیدم کھ بقول موالنا: کا چھ کنی!

د و ال کھ عمرم بھ اینھم�ھ درازا کش�یده اس�ت بح�ق و ج�ان و دل اب�راھیم و ھ�اجر و اس�ماعیلت و محم�پروردگارا ح -٩۵٩

ا ب�ھ عش�ق ت�و بم�ن ای�ن توفی�ق را ب�ده ک�ھ قرآن�ت ر» م ح م د«و حسین و یارانش و بجان ج�ان جانان�ت علی و فاطمھ اتم�را وروی بنم�ا چنان تفسیر و تأویل نمایم کھ کل بشریت عاشق تو و دین تو شود از جملھ خودت ھم! و بع�د یکب�ار دگ�ر

با روی خود از این زندان آزاد کن. آمین!

ود ماس�ت و ھ�ر چ�ھ ش�ر و ب�دبختی اس�ت از جان�ب خ�دا و رس�ول خھر چھ خیر و نیکی است از کافران می گویند « -٩۶٠و: ھم�ھ از بسوی ما می آید. مؤمنان می گویند ھر چھ نیکی است از خدا و ھر چھ ب�دی اس�ت از نف�س خ�ود شماس�ت. بگ�

ھر چیزی! و این یعنی ین بگو کھ ھمھ از اوست امر عشق و توحید و اخالص است یعنی دیدن حقا -قرآن» جانب اوستت ب�ری و ع�دالعدالت را عین واقعیت موجود دیدن. پس عدالت بینی از عشق است. منتھی دو نوع عدالت داری�م ع�دالت ج

اختیاری! و عاشق بھ اختیار، عادل است و کافر بھ جبر!

و نی�ا و آخ�رت نم�ی بین�دارف واصل ھیچ مرز و فرقی نمی بیند و واصل بودن یعنی ھمین! و لذا مرزی ھم ب�ین دع -٩۶١. و آن بھشت و جھنم. آن مرز اگر ھست در خود انسان است کھ وج�ودش دو ش�قھ اس�ت ب�ین ذھ�ن و دل ی�ا ت�ن و روح�ش

د تا ھر یانھ برخیزحائلی کھ بین این دوھاست. حائلی کھ خداست ولی انسان خلیفھ اوست پس انسان است کھ باید از این م ول موالنا:فرق و فراقی از میان برود و بق

المکان اندر مکان آید ھمی! آن جھان در این جھان آید ھمی

جان را از فرق و فراق و دوشقھ گ�ی نج�ات م�ی دھ�د م�رز ف�راق ب�ین خ�ود و معش�وق زمین�ی را حف�ظ ولی آنچھ کھ -٩۶٢ کردن است و عصمت گزیدن!

٩۶٣-

کنم رانتـوی کھ کن ارت ـعم مـم کـکن انت ـریشـپ ن ـم رـب ی ـعاشق بی مانت کنم وروار چون مگس بی خان و ـزنب ی ـکن انھـخ دـص گر دو

کنم رانت ـحی ت و ـمس کھـآن ی من برــکن رانـحی را قـخل کھـتو بر آن کنم ردانتـگ و رخ ـچ درـان ا آرم ـیـآس ونـچ را و ـت ی ـگر کوه قاف

ت کنمـنادان دار ـدی ک ـی ھ ـب لم منــع بھ ی ـلقمان ون و ـو افالطـورت کنم انتـمرغ دام ادمـصی رده ای من ـم رغیـت من چو مـتو بدس

کنم انت ـپیچ ھـخست مار و ـچ ھ ای من ـخفت و ماری ـی چـسر گنج بر کنم انتـبرھ ن ـعی تـدالل مگو در واھی خودـدلیلی گو و خخواه کنم انت ـقرب اعیل ـاسم وـچ ر ـگ ت ـنیس تـدس را اـتیغھ ویت ـبر گل کنم انتـگلست دـص شـآت ز من تـرسـم ش ـخلیلی ھیچ از آت ونـچ کنم انت ـدام ور ـاز ن ھـم وـچ تا ی ـردامنـت رـگ یر ـگ ما ن ـدام کنم تـقرآن ن ـعی وانم ـبخ تا باش وشـن قرائت کم کن و خامـھی

مولوی

ی�ابیم در متأسفانھ فقط حافظ را لسان الغیب می دانیم کھ بیشتر بھ دلیل آنست کھ از غزلیات او چیزی چندان درنمی -٩۶۴حالیکھ آثار مولوی و خاصھ غزلیاتش عین قرآن و بطن ھفتم آن است بھ روشنائی روز و بھ فھم عام�ھ مردم�ان ب�ی نی�از

. در عش�ق عرف�انی و خاص�ھ ش�یعی و هارکان عشق عرفانی را بی�ان فرم�ود ھیچ تفسیری. ھمین غزل مذکورش یکجا ھمھموالن��ا ن��داریم آنھ��م ب��ھ بی��انی جھ��انی و ن��ھ فرق��ھ ای. و اینس��ت ک��ھ موالن��ا ام��امی، س��خنگوئی ک��املتر و ن��ابتر و ام��ی ت��ر از

Page 90: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٠

امروزه پیامبر اسالم ناب محمدی در سراسر جھان ش�ده اس�ت ب�ی آنک�ھ ذره ای تعص�بات م�ذھبی و فرق�ھ ای را برانگی�زد. و معرف�ی نیس�ت و یعنی اسالم بعنوان دین آخرالزمان و ناجی بشریت روی زم�ین ج�ز از منظ�ر عش�ق عرف�انی قاب�ل تبی�ین

این ھمان اسالم امام زمانی است.

ی�دار ب�ا ود کھ اینجانب در ھمان سرآغاز خلقت عرفانی و قبل از وقوع نزول روح و ھو و حتی قبل از دو بیھوده نب -٩۶۵درن ھم�ان ، موالنا و شمس را دیدار نم�ودم ک�ھ ذک�رش رف�ت. یعن�ی مجموع�ھ آث�ار م�ا چی�زی ج�ز احی�ای مج�دد و م�ععلی ش ب�ا و رابط�ھ ا ب موالنا نیست کھ بھ نثر و منطق و مسائل انسان م�درن تبی�ین ش�ده اس�ت. ھم�انطور ک�ھ آث�ار موالن�امکت

من�ان نفر از مؤ شمس و آن جمع پنج نفره الھی ھم احیاء و تجدید ھمان رابطھ محمد و علی و پنج تن است کھ: چون پنج -دلھی بخشد. مجاحال با آنھاست و آنھا را بر اعمالشان علم ماسرار دل در میان نھند ششمین آنھا خداست کھ در ھمھ

الن�ا عاش�ق ش�دن قرآن��ی ش�دن اس�ت: ت�ا بخ��وانم ع�ین قرآن�ت ک�نم! و ل��ذا ج�ز عاش�قان ع�ارف تأوی��ل و آری بق�ول مو -٩۶۶

حقایق باطن آیات قرآن را نمی دانند آنھم بھ شھود و نھ فلسفھ بافی!

حیم ره حمد را کھ عص�اره ق�رآن و س�تون نم�از اس�ت دری�اب: بس�م هللا ال�رحمن ال�رأویل سوتفی المثل منظره ای از -٩۶٧م�د یم ھم�ان مح(بسوی خداوند عاشق) ھم�ان جم�ال پی�ر طریق�ت و ام�ام ح�ی اس�ت. الحم�د � رب الع�المین و ال�رحمن ال�رح

ی�ر م�ؤمن و پ ف�انی ب�ینمصطفی است. مالک یوم الدین ھم علی مرتضی است. ایاک نعبد و ایاک نستعین ھم باز خالفت عر�ھ االعل�ی عجطریقت اوست. اھدنا الصراط المستقیم، امام زمان ئ�ی و جم�ال اعال است. صراط الذین انعم�ت ھم�ان وج�ھ رب

س�تند و ھپروردگارست کھ جمال ظھور امام زمان ھم ھست. و مغض�وبین ھ�م منک�ران عش�ق عرف�انی و وج�ود ام�ام زم�ان س درم�ی پ�بدلیل عدم اطاع�ت ب�ی چ�ون و چ�را و فق�دان معرف�ت توحی�دی ھس�تند. ضالین ھم گمشدگان وادی عشق عرفانی

س�ان ق خدا و انیابیم کھ سوره حمد بھ مثابھ درب ورود بھ قرآن و نیز عصاره ھمھ معارف قرآنی و شئون عبودیت و عشی�ان ست زیرا بافت (خالفت)، سراسر جمالی و عاشقانھ است و اصال کلیات روح این سوره بیان عشق انسان و خدا و خال

ا ب�عنی انسان یکننده اولیھ و اصلی آن خداوند است کھ بھ زبان بنده با خودش حرف می زند کھ عکس آن ھم درست است من و خ�دا زبان خدا با خدا حرف می زند. یعنی سراسر این سوره، عشق در عشق در عشق است، عشق سھ گانھ بین م�ؤ

و امام: ازواج ثالثھ!

م�ی نه بھ�ره وند در طبیعت برای شما مھی�ا ک�ردای مؤمنان چرا از رزقی کھ خدا«ر کتابش می فرماید کھ: خداوند د -٩۶٨ند ب�ھ ن�ور این ھمان رزقی است کھ عاشقان از نزد پروردگارش�ان م�ی خورن�د و مس�ت م�ی ش�و .»گیرید کھ از آن شماست

نعیم است.معرفت و شھود غیبی. زیرا طبیعت برای عاشقان (مؤمنان) وجھی از جنات

مانش ورم ک��ھ در دازگ�اره میعادگ��اھم ب��ا خداون��د ک�ھ از آنج��ا درب ع��الم غی��ب را ب�ر م��ن گش��ود و از آس��ب�ھ ی��اد م��ی آ -٩۶٩ا الی در آنج�س�روحش را نازل فرمود شبی دوستم کھ با ھمسر و بچھ ھایش بھمراه م�ن ب�ھ آنج�ا آم�ده بودن�د و ح�دود س�ھ

ظ�رم اگھ�ان ب�ھ ننان و حمل و نقل مواد غذائی اظھار نگران�ی ک�رد. ھم�ان ش�ب زیستند از مسئلھ بستھ بودن جاده در زمست ان ش�وند ب�یآمد کھ در کوھھای آنجا گل سنگ ھای حجیمی م�ی روی�د ک�ھ خ�وراکی ھس�تند و م�ی توانن�د ج�ایگزین آرد و ن�

یک�ر ب�ھ ھای غول پ سنگآنکھ چنین چیزی را قبال از کسی شنیده باشم زیرا سالھا در آنجا زیستھ بودم و ھرگز بھ آن گل دیم. انش را خ�ورن�این چشم نگاه نکرده بودم. فردایش قطعھ ای از آن گل سنگ را بھ خان�ھ آوردم و آرد و خمی�ر ک�ردم و نیامد ستم را خوشھر نفر بھ اندازه کف دستی از آن نان را مصرف کردیم کھ مزه ای ویژه و نامأنوس داشت کھ البتھ دو

ن ی�در م�اجرای ا ما تا چند روز سیر سیر و بلکھ مست بودیم و میل بھ ھیچ غذائی نک�ردیم . و زیر لب غرغری کرد. ھمھفت�ادم ائ�ده آس�مانی ابھ ی�اد آن م -قرآن» ای مؤمنان روزی شما در آسمان است«نانی کھ براستی از آسمان نازل شده بود

س نبود. آن ھ آنھا مأنوشاکی بودند زیرا با ذائقو ھمھ )کھ بھ اراده موسی بر قوم بنی اسرائیل نازل می شد (من و سلوی نج�ا آاالخره از دوست بنده کھ اصوال آدمی شاکی بود و جز گالیھ و غر زدن ھنری نداشت و عمری ھم نگ�ران رزق ب�ود ب�

کن�د ک�ھ رزق می خ�ورد و خ�ود را لعن�ت م�یرا بیرون شد وزان پس براستی از دل آتش نان درمی آورد و حسرت آن ایام نی را چھ کفران می کرد.آسما

ی کسانی ھس�تند ک�ھ دع�و» آمنو«بکلی متفاوت ھستند. » مؤمنین«و » آمنو«ھ در قرآن کریم مسئلھ کباید دانست -٩٧٠

ذا ل�ی باش�ند و م�ایمان دارند و ھم�ین. ول�ی م�ؤمنین کس�انی ھس�تند ک�ھ براس�تی دارای ایم�ان قلب�ی و ھمچن�ین ام�ام ھ�دایت ود ع�ارف وص�ف اولی�ای الھ�ی و عارف�ان اس�ت و خداون�د آن�ان را عاش�ق اس�ت یعن�ی ی�ا خ� وصف مؤمنین در قرآن عموما

و یا مریدان عارفی واصل می باشند یعنی شیعیان. .واصلند مثل امامان

Page 91: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩١

ح ت کھ بقول اوپانیشادھا، انسان ھمانگونھ فکر و احساس می کند کھ م�ی خ�ورد. و در ق�رآن بوض�واین درست اس -٩٧١ س�تی وی�ژه ایمو متقین از نزد خدایشان روزی می برند در ھمین حی�ات دنی�ا. ک�ھ ھ�ر رزق�ی بھم�راه شاھدیم کھ مخلصین

است و ھر مستی ای اساس علم و معرفت و بصیرت و شھود حق است.

عاشق، با نوشیدن آب و چای و با خوردن ھر لقمھ ای غذا احوال و اندیشھ اش دگرگ�ون م�ی ش�ود وانسان مؤمن -٩٧٢ فزاید.ارزق او از آسمان و از نزد خدا نازل می شود و مستمرا بر ایمان و یقین و معرفت می یعنی براستی

ذای کافران و مشرکان نی�ز اث�ری معک�وس دارد یعن�ی ھ�ر جرع�ھ ای نوش�یدنی و لقم�ھ خ�وردنی، ب�ر غھمانطور کھ -٩٧٣

ھ ب�عنی مبتال یجماعت اھل ربا ھستند کفر و شقاوت و جھل و کوری و کری و حرص و قحطی وجود می افزاید. و لذا اینم�روزه ھم�ھ فزون طلبی فزاینده می باشند و بس�وی ن�ابودی م�ی رون�د و ل�ذا ب�رای رزق خ�ود مرتک�ب جنای�ت م�ی ش�وند. ا !جنگھا برای رزق است و این رزق دوزخی است یعنی رزق مغضوبین و ضالین و منکران و بازیگران با عشق

ن�اه و ص�واب چیس�ت؟ ف�رق زن�ا و ازدواج چیس�ت؟ ف�رق عش�ق و فس�ق گچیست؟ ف�رق فرق رزق بھشتی و دوزخی -٩٧۴

چیست؟ فقط و فقط یک کلمھ است: آری یا نھ!

ب�ا وی بھ قصد زنا و واژه زنا در ذھن و زب�انش مرتک�ب زن�ا ش�ده اس�ت؟ ک�دام دزدی ب�ھ اندیش�ھ دزدی کدام زناکار -٩٧۵خیان�ت ک�رده جنای�ت، آدم کش�تھ اس�ت؟ ک�دام خ�ائنی ب�ھ نی�ت خیان�ت،واژه دزدی، دزدی کرده است؟ کدام آدمکشی ب�ھ قص�د

است؟ کدام کافری خود را کافر می پندارد؟ کدام منافقی خود را منافق می داند؟

ؤمنان�ھ ن کاری ندارد کھ اعمال زشت انسان را در اندیشھ اش لباس ایده ھای عاشقانھ و عالمان�ھ و مشیطان جز ای -٩٧۶ -د تا او را راضی بھ جرم و جنایت و گناه سازد. قرآنو ایثارگرانھ بپوشان

ن پلی��دیھای بش��ری در لب��اس ای��ده عش��ق ب��ھ فع��ل م��ی آی��د. ھم��ھ زناھ��ا و خیانتھ��ا، ھم��ھ دزدیھ��ا و ول��ی ش��قی ت��ری -٩٧٧

غارتگریھا، ھمھ سرکوبھا و خفقانھا، ھمھ ظلم ھا و تجاوزات و قتل عامھا و...

ک تی زمان شاه تعریف می کرد کھ شکنجھ گری در حالیکھ بدن زن�دانیش را ک�ھ ی�عقید –یکی از زندانیان سیاسی -٩٧٨تج�اوز حک می کرد و بھ دخت�رش ھ�م در حض�ورش» زنده باد شاه«روحانی معروف ھم بود، با سیگارش می سوزاند و

م گ�ری ش�ده ا می کرد، می گفت: ھمھ اینھا بھ عشق شاھنشاه آریامھر و نجات ملت ایران است کھ مجبور ب�ھ ای�ن وحش�ی ش�تم. ش��ماھاوگرن�ھ م�ن بق�دری دل ن��ازک ھس�تم ک�ھ یکب�ار گرب��ھ ای را دی�دم ک�ھ زی�ر ماش��ین رف�ت م�ن ت�ا م��دتھا خ�واب ندا

م�ی کردی�د نکارھ�ا را آدمھای قسی القلب ما را وادار بھ این کارھا می کنید. شما اگر عاشق زن و فرزندان خود بودید ای�ن ما ھستیم کھ عاشق شما و فرزندان شما ھستیم و... و سر از زندان در نمی آوردید و این

رق بین عشق و شقاوت چیست؟ فرق ب�ین ایث�ار و خیان�ت چیس�ت؟ ام�روزه ای�ن ف�رق ھاس�ت ک�ھ ن�ابود فآیا براستی -٩٧٩

تیم. ش�اھد شده است و ای�ن مف�اھیم اس�ت ک�ھ وارون�ھ گش�تھ اس�ت ک�ھ ش�اھد جھ�انی وارون�ھ و مالیخولی�ائی و ش�یطانی ھس�ورژانس و پس جدا بھ عنوان یک وظیفھ ا»! عشق«م خویشتن کھ مشغول انتقام از خویش است تحت عنوان انسانی خص

ن وئی ای�ن س�خسرنوشت آفرین ھر انسان خردمند و متعھدی بایستی یکبار دگر الفبای ارزشھای بش�ری را تعری�ف کن�د. گ�عریف نشود تمختص امروز ماست. و تا عشق سقراط حکیم کھ تعریف مفاھیم را واجب ترین وظیفھ فیلسوفان می دانست

ی ام شر است یعنھیچ معنا و ارزش دیگری ھم قابل تعریفی یقینی نخواھد بود زیرا عشق مادر ھمھ انگیزه ھای وجودی ب نمی آورد. در خود نمی پرورد و بھ فعل یالمعانی و ام المفاھیم است زیرا آدمی ھیچ فکر و عملی را بدون عشق

ھم برای صدمین بار می پرسیم کھ : آیا براستی عشق یعنی چھ؟ پس باز -٩٨٠

وص�ایای م کھ دکتر شریعتی عزیز کھ یکی از آن جمالھای مصدر قیام انقالب مردم ایران ب�ود در آخ�رینبھ یاد آوری -٩٨١

ک�رده خاطرنش�ان بخود شدیدا آن سفارش سقراطی را در باب مفاھیم کلی�دی ق�رآن و اس�الم بعن�وان مب�رم ت�رین نی�از انق�الی اس�المی ن ایدئولوژبود کھ: بایستی باالخره معلوم شود و تعین یابد کھ مؤمن کیست و کافر کیست. این ھمان اساس تبیی

است کھ آرمان ایشان بود کھ در ما کاشتھ و در حال برداشت است.

عریف ما این است کھ ایمان یعنی عشق بھ خدا یا امام حی.ت -٩٨٢

عشق ھم طبق تعریف خود خداوند عشق، میزان�ی آش�کار دارد و آن عش�ق ب�ھ خداس�ت ک�ھ اس�اس ھ�ر عش�ق و اما -٩٨٣ھیچکس «حقیقی است. و عشق بھ خدا جز عشق بھ دیدار با خدا نمی تواند بود. ھمانطور کھ خود خداوند می فرماید کھ

Page 92: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٢

و ایم�ان ». ھ ب�زودی خوش�بختش م�ی کن�دھیچ چیزی در نزد خداوند ندارد اال جستجو و عطش جمال اعالی پروردگارش ک�ھ «از جملھ نخستین چیزی است کھ بنده مؤمن بایستی در نزد خدایش داشتھ باشد ک�ھ اگ�ر باش�د ھم�ان جس�تجوی وج�ھ رب

-است. اللیل» االعلی

اساس ھر آن چیزی است ک�ھ آدم�ی م�ی توان�د در ن�زد خ�دایش داش�تھ باش�د » ی جمال اعالی خداوندجستجو«یعنی -٩٨۴ھ�ی نبمع�روف و م از ایمان، عمل صالح، یقین، تقوا، علم، حکمت، فقھ، حسنات، صلوة، انفاق و خدمت بھ خل�ق و ام�راع

از منکر و حج و جھاد و...

ش�ود آدم�ی ب��اور ب�ھ وج�ود خداون��د خ�الق داش�تھ باش��د یعن�ی م�ؤمن بخ��دا باش�د و عش�ق دی��دارش را زی�را مگ�ر م��ی -٩٨۵ نباشد. محال است!نداشتھ باشد و بھ جستجوی دیدار

. مال خدا و عشق لقاءهللا، ذات ھمھ مفاھیم و ارزش�ھای دین�ی و معن�وی و انس�انی و اخالق�ی اس�تپس جستجوی ج -٩٨۶

از جملھ ایمان و عشق! در غیر اینصورت ھمھ چیز در ریا و نفاق و تذبذب است و بازی!

ش�د و را عاشق باشد اگر بھ این عش�ق ایم�ان داش�تھ بااگر کسی، دیگری «ال بھتر حق این آیھ را درمی یابیم کھ ح -٩٨٧ک انسان. چرا کھ عشق یعنی عشق بھ جمال ی. »عشقش راست باشد (و ھوس نباشد) البتھ خدای را شدیدتر عاشق است

ظل�م معل�وم و جمال ھر انسانی جلوه ای از جمال اعالی خداست. پس میزان عشق از فس�ق و جن�ون و جنای�ت و خیان�ت و شد!

ل اع��الی و عش��ق ب��ھ جم��ال اع��الی پروردگ��ار ھ��م مح��ال اس��ت مگ��ر برخاس��تھ از عش��ق ب��ھ انس��انی باش��د ک��ھ جم��ا -٩٨٨

جس�تجوی پروردگارش را دیده و حامل نور این جم�ال اس�ت و ن�ور الھ�ی جم�ال ای�ن ع�ارف واص�ل اس�ت ک�ھ م�ؤمنی را ب�ھ زی ک�ھ ص�احبرا عاش�ق ش�د و اص�ال چی� جمال خدا می کشاند و عاشق بر خدا می سازد. زیرا مگر می شود خدای نادی�ده

�ھ االعل�ی اس�ت و ام�ام زم�ان ھ�م ک�امل ی�ن ترین وج�ھ اجمال نباشد را عاشق گردید. و عارف واصل وجھی خاکی از وجھ رب -ھود» آنانکھ ایمان آورده اند بزودی خداوند را دیدار می کنند«وجھ است و لذا می فرماید

نیس�ت ازدواج بود علت را سئوال کردم کھ گفت بھ آدمھای این زمانھ اعتمادی ول فراری ازاز جوانی کھ طبق معم -٩٨٩

منافقن�د. وھ�ا بدترن�د و ھمھ زناکار و کافر و خائن ھستند و اصال بھ نماز و روزه و عبادات کسی ھم اعتم�اد نیس�ت ک�ھ ایناز د در ص�د م�نج م�ی کن�ی. گف�ت ص�بھ او گفتم اگر نشانھ ای بدھم کھ دلت را بھ ایمان و وفای کس�ی مطم�ئن س�ازد ازدوا

ؤمن مد. گفتم : خدا می خواھم زیرا خود من ھم در حال کافر شدن ھستم و می بینم کھ نفس من ھر روز ھرزه تر می گردم�ی مامان س�ینھحقیقی کسی است کھ امام داشتھ باشد و عاشق امامش باشد. گفت: من خیلی ھا را می شناسم کھ برای ا

�انی، ی� د و فاسقند. گفتم: منظورم یک امام زنده و حاضر و ناظر اس�ت ی�ک ع�ارف، ی�ک ع�المزنند و اشک می ریزن ک ربو ف�ت و باوف�اعانسان علی وار و یک دلبر روحانی. کسی ک�ھ دل ب�ھ م�رد حق�ی داده، دل ب�ھ خ�دا داده اس�ت و م�ؤمن و ب�ا

بیند. ز جمال امام و خدایش میمتعھد و راستگوست و نمی تواند خیانت کند زیرا جمال ھر انسانی را وجھی ا

نن�د و ای��ن کمن�ان ب�ا مؤمن��ان، ک�افران ب�ا ک�افران، پاک��ان ب�ا پاک�ان، و زناک�اران ب��ا زناک�اران ازدواج م�ی و بع�الوه مؤ -٩٩٠کس�ی مث�ل قانون حتمی خداست پس ھیچ جای نگرانی نیس�ت پ�س آدم بای�د نگ�ران ایم�ان و پ�اکی و وف�ای خ�ودش باش�د ت�ا

رد خ�دا ب�ھ ام�ر مگ�ر اینک�ھ م� -قرآن .»ھر کسی برایش ھمسری قرار می دھد خداست کھ از نفس«خودش نصیبش شود. عش�کار عل�ی آخدایش بخواھد رسالتی ویژه برعھده گیرد و امتحان دھد مثل ازدواج امام حسن با جع�ده ک�ھ پ�درش خص�م

ده ن��ای در ارافین (عارف�ان واص�ل) ب�ود و ی�ا ازدواج ام�ام ج�واد ب�ا دخت�ر م�أمون ک�ھ پ�درش قات�ل ام�ام رض�ا ب�ود. و مخلص� -خدایند و بھ اعمالشان محاسبھ نمی شوند. قرآن

نم�ی کن�د ک�ھ یرقی و فرقانی جز عشق آنگونھ کھ شرحش رفت نیست! عملی ک�ھ عاش�قانھ و از عش�ق نباش�د فرق�ف -٩٩١

دزدی! ات باش�د ی�ای�ا زن�ا. خی�رآن عمل بھ چھ صورتی انجام پذیرد و چھ مقصدی را دنبال کند و اصال آن عمل نماز باش�د م نم���از ب���ی عش���ق اس���اس ب���دترین زناھاس���ت و خی���رات ب���ی عش���ق زمین���ھ بزرگت���رین ک���اله برداریھاس���ت. ب���ھ ی���اد آوری���

ره ای را ناھای زنجی�کالھبرداریھای چند تریلیونی را کھ بر زمینھ مجموعھ ای از خیرات و ھدایا صورت گرفتھ بود و یا ز وود را خ�دمت خ�انجام شده بود. روسپی ای را می شناختم کھ نم�از ش�ب م�ی خوان�د و عم�ل کھ با پیشانی ھای پینھ بستھ

!م می پاشیدھمی دانست کھ بدون او زندگی زناشوئی شان از یبرترین ایثار بھ مردان مجرد و ھمچنین مردان متأھل

اگ�ر خ�دا نباش�د «ح�رف مش�ھور ک�ھ وقتی عشق نباشد ھمھ کارھا و بدترین اعمال قابل توجیھ و تقدیس اس�ت. ای�ن -٩٩٢درست نیست زیرا آدم بکلی بی خ�دا و ب�دون اعتق�اد ب�ھ خ�دا پی�دا نم�ی ش�ود و ب�اور ب�ھ خ�الق، ام�ری » ھر کاری مجازست

Page 93: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٣

فطری است کھ از آغاز تاریخ بوده است ولی این امر موجب ھدایت نیست. قرآن ھم کافر و مشرک را بکلی ناباور بھ خدا بھ تجربھ و مک�ررا در خل�وت و درد دل کمونیس�ت ھ�ا ھ�م ب�اور ب�ھ خ�دای خ�الق را ش�نیده ام. منتھ�ی معرفی نمی کند. بنده

نامی کھ ھر فرد و ملتی بر خالق می نھد متفاوت است. ولی قرآن کریم خدای صرفا ذھنی را اساس ش�رک و خ�دای ص�رفا آسمانی را اساس کفر معرفی کرده است.

یزانش الدین و ھمسر و فرزندان خود را عاشق باشد ولی خالقی کھ او و ھمھ این عزو چگونھ آدمی می تواند مثال -٩٩٣

پ��س را از ع��دم آفری��ده، ش��دیدتر عاش��ق نباش��د. پ��س اگ��ر خ��دای را ش��دیدتر عاش��ق نیس��ت و در جس��تجوی روی��ش نیس��ت نھا.آملوک ھیچکس را ھم عاشق نیست و دوست نمی دارد بلکھ نیازمند و دریوزه و معتاد آنھاست و مالک یا م

دم��ی عاش��ق جم�ال کس��ی م��ی ش��ود و ک�ل اراده اش تح��ت فرم��ان ص��احب آن جم�ال ق��رار م��ی گی��رد؟ ای��ن اص�ال چ��را آ -٩٩۴

رس�تش کام�ل پچگونھ واقعھ ای است و با عاشق چھ می کند؟ چرا جمال معشوقی دارای چنین قدرتی است و عاشق را بھ خداست ک�ھ پس فقط». نداراده نمی کنید اال اینکھ خداوند اراده می ک«وامیدارد؟ خود خداوند بھ این معما پاسخ داده است

ای کس�ی ک�ھ دار ھ�ر«اراده کسی را تحت فرمان اراده اش می گیرد و غیر خ�دا چن�ین ق�درتی ن�دارد. و نی�ز م�ی فرمای�د ک�ھ وان و ج�ان و ر دل پس عاشق حتما بایستی جلوه ای از جمال خدا را دیده باشد و نور ای�ن جم�ال» جمالی است از خداست

ش�ق اندیش�ھ عا واو را تحت فرمان گرفتھ باشد. و امک�ان ن�دارد ک�ھ ن�ور خداون�د ک�ھ عل�م و عرف�ان و ایم�ان اوس�ت در دل ر و ک�ذاب وشناختھ نشود و لذا عاشق بر خدایش عاشقتر از معشوقش نباشد. پ�س عاش�ق حقیق�ی ھرگ�ز نم�ی توان�د زناک�ا

ن شده است بھ کمال و جمال.خائن و رذل و فریبکار باشد زیرا مؤم

صداق کسی است کھ تمام ھستی اش را بھ خدا فروختھ است و اگر خداوند امر ب�ھ خودکش�ی او کن�دعارف واصل م -٩٩۵ؤمن�ان ن�د ب�ھ مو اگ�ر خداو« -»آنانکھ خود را بھ خدای خود فروختن�د بھت�رین معامل�ھ را کردن�د«حتما اطاعت خواھد کرد. ش�ق من�ان ھم�ان عارفانن�د ک�ھ ھس�تی داده و عای�ن ان�دک مؤ -ق�رآن .»ی از آن�ان اطاع�ت م�ی کنن�دامر بھ خودکشی کند اندک

گرفتھ اند.

ھ از ای�ن ک�یا افرادی پیدا شوند کھ تمام ھستی خود را بھ چنین عارفی بفروشند مرید نامیده می ش�وند حال اگر فرد -٩٩۶ن زند. و چن�یراد خ�ود سرنوش�ت بش�ریت را دگرگ�ون م�ی س�اتجارت، عشق یافتھ اند. یکی دو تن از این مری�دان بھم�راه م�

س�ال ن ک�ھ ھفتص�داتفاقی در تاریخ بسیار اندک رخ می دھد مثل محمد و علی و فاطمھ. و ی�ا موالن�ا و ش�مس و کیمیاخ�اتو بعد رخ نمودند.

عمھ ه است و رابطھ فاطرابطھ زناشوئی منتھی از نوع خیلی مؤمنانھ اش بود عبا علی عمپندار کھ رابطھ فاطمھ -٩٩٧

واب�ط رس�ماعیل ھ�م اھم رابطھ دختر و پدری بسیار محترمانھ بوده است. و یا مپندار رابطھ ابراھیم و ھاجر و صبا محمدس�ری سبت ھای ھمافراد یک خانواده مؤمن بوده است و بس. معنا و ماھیت روابط نژادی در این خانواده ھای مذکور و ن

ی�ن اه گ�ی و زناش�وئی در ش�رعی خ�انواد -نتفی و نابوده است. کمترین توقعات و تعھ�دات عرف�یو پدری و فرزندی بکلی ماجتم�اعی وروابط مذکور قابل درک و مشاھده نیست. کدام م�ردی و طب�ق ک�دام قاع�ده عرف�ی و ش�رعی و عقل�ی و ع�اطفی

خ�ود و رای ن�ان ش�بی حق ندارد کھ بحق دارد زن و فرزندش را در بیابانی برھوت بھ امان خدا رھا کند و برود. کدام زن ری ح�ق داردبچھ ھایش از شوھرش طلب و توقعی داشتھ باشد و اگر داشتھ باشد ناحق و معصیت محسوب گردد. کدام پ�دنی ر عش�ق عرف�اسر پسرش را ببرد. و اینھا فقط صورت ظاھری تفاوتھای ذاتی روابط مراد و مریدان است. روابطی کھ ب

ب��رای در خ��دمت عش��ق ب��ھ پروردگارس��ت و ھ��یچکس از ط��رف مق��ابلش ھ��یچ ت��وقعی ن��دارد و ھم��ھ بن��ا ش��ده اس��ت و تمام��اس�تند ب�رای ھخدایند. در اینجا قواعد و قراردادھای عرفی و شرعی و اجتماعی و بس�تگی ھ�ای ع�اطفی و غری�زی ام�وری

بت اش�وئی و نس�م�ی کنن�د و زنقربانی شدن. این انسانھا چون عاشقند بر جمال اع�الی پروردگارش�ان، در کن�ار ھ�م زن�دگی ل روط و معل�وھای نژادی مشروط بھ این عشق است و معلول آن. و اصال در ازل ھم زن�دگی زناش�وئی و خ�انواده گ�ی مش�

ه یک ست کھ ھرگابھ این حق بوده است و چون از این حق عدول کرده تبدیل بھ جھنم شده و بسوی انھدام می رود. و این ک�ھ: بش�ریت آید نقطھ عطفی در ت�اریخ بش�ر گ�ردد و سرنوش�ت بش�ریت را دگرگ�ون س�ازد چ�را چنین خانواده و جمعی پدید

-نفس واحده است و ھر گاه کھ یکی بھ عشق الھی زنده شود کل بشریت زنده می شود. قرآن

عشق عرفانی و حیات مبتنی بر این عشق در ی�ک رابط�ھ متقاب�ل در ط�ول ت�اریخ ب�ین عارف�ان م�رد در ھ�ر عص�ری -٩٩٨اقل یک موردی گزارش شده است مثل مولوی و شمس کھ یکی از مشھورترین و مکتوبترین این روابط است ک�ھ چن�ین ال

رابطھ ای را تبدیل بھ مکتب و آئ�ین م�دون س�اختھ اس�ت ک�ھ موس�وم ب�ھ رابط�ھ م�راد و مری�د اس�ت ک�ھ بخ�ش عم�ده ای از ق�ت آئ�ین و ای�دئولوژی عمل�ی رابط�ھ ام�ام و م�أموم مثنوی مولوی و غزلیات شمس بھ این ام�ر اختص�اص دارد ک�ھ در حقی

است کھ ھمان رابطھ آرمانی و الھی بین انسانھاست کھ در ای�ن رابط�ھ خداون�د حض�وری آش�کار دارد و مص�داق ای�ن ک�الم

Page 94: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٤

ای�ن دو م�ؤمن در واق�ع یک�ی ام�ام و م�راد و .»چون مؤمنی بھ دیدار م�ؤمنی رود خداون�د دی�دار م�ی ش�ود«رسول خدا کھ رید و مأموم است.دیگری م

ر تنی بر عشق عرفانی در رابطھ یک زن و مرد امری بس ن�ادر و کیمی�ای ت�اریخ اس�ت و از ای�ن منظ�ولی حیات مب -٩٩٩

ش�ر رالزم�انی باست کھ رابطھ علی و فاطمھ در کل تاریخ تبدیل بھ بزرگترین واقعھ معنوی شده اس�ت ک�ھ ک�ل سرنوش�ت آخطم�ھ ب�ود ب�رای فاناگر فاطمھ نبود برای علی ھمسری نب�ود و اگ�ر عل�ی «ث قدسی کھ را رقم می زند. این کالم خدا در حدی

ؤمن م�ھ با مردان معنائی بس قابل تأمل و تفسیر و مکاشفھ است. وگرنھ در قرآن کریم آمده کھ زنان مؤمن» شوھری نبودر آن دؤمن دیگری مھم ھیچ مرد ازدواج کنند. آیا بغیر از فاطمھ ھیچ زن مؤمنھ دیگری در آن عصر نبود و بغیر از علی

سرزمین نبود؟ چنین نیست. پس مسئلھ چیست؟

بش�ر اده ایم کھ مالکیت زناشوئی قدرتمندترین مالکیتھاست و ھستھ مرکزی اراده و احس�اس مالکی�تدقبال نشان -١٠٠٠موج�ب ممنوع�ھ اس�ت ک�ھبر ھر چیز دیگری است و اساس ھمھ مظالم بشری در ت�اریخ اس�ت. ای�ن ھم�ان مالکی�ت ش�جره

را ک�ھ سقوط آدم و ح�وا از بھش�ت ش�د. ای�ن ھم�ان اس�اس نژادپرس�تی بش�ر اس�ت ک�ھ عل�ت العل�ل ھم�ھ ش�رکھای اوس�ت. چ�ن�ام احساس زن و شوھر بھ یک�دیگر احس�اس ت�ن و روح ب�ھ ھم�دیگر اس�ت و احس�اس ظ�اھر و ب�اطن ی�ک موج�ود واح�د ب

رو ش�ری در قلم�م�ال دل و ج�ان و روح اوس�ت. و ک�ل تق�وا و جھ�اد بانسان. زیرا حوا از بطن چپ آدم پدید آم�ده اس�ت و ج دین و معنویت و عرفان ھم بر محور ھمین امر و رابطھ زناشوئی است.

نی بر عشق عرفانی از ھر دو جانب تحت مالکی�ت مطل�ق خداون�د اس�ت یعن�ی ن�ھ تنھ�ا کس�ی ب�ھ لح�اظو رابطھ مبت -١٠٠١

و بج�ایش ھ�م نیس�ت زی�را ک�ل اراده و حی�ات و ھس�تی اش را ب�ھ خ�دا دادهعاطفی مالک دیگری نیست بلکھ مالک خودش والت ت�اریخ بش�ری از ھم�ین باب�ت خدیج�ھ در تح� -دفاطم�ھ و محم� -ھ�اجر و عل�ی -عشق ستانده است. نقش رابطھ ابراھیم

خوش�نودیو است کھ ھر یک از طرفین در مسابقھ ایثار و از خود گذشتن نسبت بھ دیگریست بھ عشق خدا و برای رضا او و دیدار تبسم الھی.

ی�ش ارف واصلی شود بزرگترین واقعھ تاریخ بھ وقوع پیوستھ اس�ت و ت�اریخ آم�اده زاعیار عرفانی ھر گاه زنی، -١٠٠٢

ھ نم�وده و جدیدی اس�ت. یعن�ی زن�ی در عش�ق عرف�انی در مق�ام عاش�ق و مری�د برآی�د یعن�ی پرس�تیده ش�دگی را ت�رک و توب� پرستنده گردد.

ھ حج�ت جاودان�ھ ای�ن بزودی زود چنین عشقی بھ عظمت ھمھ عشق ھای بزرگ الھی تاریخ روی خواھ�د نم�ود ک� -١٠٠٣

س�ت و اکتاب خواھد شد. عشق بین قرآن ناطق و عروس قرآن. عشقی کھ حجت ھمھ عشق ھ�ای عرف�انی ب�ین زن و م�رد . و انسان اس�ت یاروئی کامل عشق خدا وسرآغاز پیدایش تمدن الھی و انسان الھی و خانواده عرفانی است. عشقی کھ رو

یا عشق خدا بھ جمال ذات خودش. عشقی کھ کمال مطلق ھمھ عشق ھای عرفانی تاریخ است.

رایطی بھم�ان می�زان ھولن�اک وین بدان کھ عش�ق بمی�زان ق�درت و عظم�ت و قداس�ت و عم�ق و ال�وھیتش در ش�ا -١٠٠۴ نور شد!شقی و زشت و پلید رخ می دھد. ظلمت اندر مطلق خود

ت ن ھدایتی جز از طریق عشق عرفانی ممکن نیست و آنھم آسانترین نوع ھدایت است و فق�ط کافیس�در آخرالزما -١٠٠۵

ی و در اوجکھ ب�ر دل ع�ارف وارد ش�وی و در آن ق�رار گی�ری. زی�را او در ن�زد خداس�ت و ت�و ھ�م ب�ی ھ�یچ جھ�ادی ب�ا اوئ�ام گ�ر مھل�ت تم�اجدال نکنی و تھمت نزنی و دچار سوءظن نباشی ک�ھ وصالی. فقط کافیست کھ در او قرارگیری و بمانی و

شود بناگاه از سفینھ نجات خارجی.

شق عاشق بر معشوق خویش اینست کھ روحی از عاشق بر معشوق ورود م�ی کن�د (ص�لوة روح) و عاصال دلیل -١٠٠۶ین خل�ق ع�ق روبرو می ش�ود. و ای�ن این روح در وجود معشوق، جمال می پذیرد و عاشق با جمال روح خویش در معشو

جدید و امر کن فیکون است.

زن�ان ش�ما مزرع�ھ ش�مایند از ھ�ر حی�ث ک�ھ م�ی «ر آیھ رابطھ جنسی زن و شوھر ھم مت�ذکر ش�دیم دھمانطور کھ -١٠٠٧ی�دار م�ی دار خ�ود را خواھید بر آنان وارد شوید و خ�ود را ب�ر آن�ان مق�دم داری�د (زی�را لق�اء کنن�ده ش�مائید) و ش�ما پروردگ�

نی�د و کا دیدار م�ی وج لقاء و لذت جنسی است جمال پروردگارتان ریعنی در این القای روح در یک آن کھ لحظھ ا» کنید...ی را ھ�ر کس�«این جمال در ج�ان و دل زن نق�ش م�ی بن�دد و ص�ورت فرزن�دی م�ی ش�ود ک�ھ پ�ا ب�ھ عرص�ھ وج�ود م�ی نھ�د.

.»است کھ از خداستصورتی

Page 95: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٥

ی روح در ھماغوش�ی اس�ت ک�ھعنی تا آن جمال پروردگار رؤیت نشود نطفھ فرزندی بستھ نمی شود. و ای�ن الق�ای -١٠٠٨ جمال پروردگار را بھ آنی در جمال زن متجلی می سازد.

ن و شوھرھائی کھ بھ قصد جلوگیری از بچ�ھ دار ش�دن ھرگ�ز الق�ای روح و مبادل�ھ روح در رابط�ھپس وای بر ز -١٠٠٩

دید است.ون و خلق جشان ممکن نمی شود یعنی زناشوئی روحانی پدید نمی آید و این عذاب مبارزه با امر کن فیک

عش�ق انس�ان را از -سان از واقعھ مبادلھ روح است کھ ھمان عشق است کھ: خلق االنسان من عل�قیعنی خلق ان -١٠١٠ آفریدیم (عالقھ).

ھ زن و عشق زن بھ فرزند، ھر دو ھم�ان عش�ق انس�ان ب�ھ جم�ال پروردگارس�ت در واقع�ھ الق�ای بپس عشق مرد -١٠١١

روح کھ ھمان عشق است.

شق عارف و عشق عرفانی مقامی بس برتر دارد و قلمرو ھدایت صراط المس�تقیمی معش�وق (مری�د) و اما چرا ع -١٠١٢ر ع�ارف از ب�است؟ زیرا روحی کھ از عارف بر کسی القاء یا دمیده می شود روحی دگ�ر اس�ت ک�ھ در خل�ق جدی�د عرف�انی

والھ�ی اس�ت و قرآن و عرفان و ایم�ان و یق�ین و عش�ق جانب خداوند نازل شده کھ حامل وحی و کتاب و حکمت و فرقانق دمھ�ا در عش�عارف ھم چنین روحی را در کسی می دمد با نظری یا لمس�ی و ی�ا کالم�ش و ی�ا دع�ائی. در حالیک�ھ س�ائر آی. نی و ن�ورانجنسی با ھمان روح فطری و قدیم مبادلھ روح می کنند کھ روح حیوانی بشر اس�ت ن�ھ روح انس�انی و عرف�ا

وی رفت�ھ اس�ت ر تاریخ و عم�ر آدم�ی ب�ھ رک�ود و خم�ودگی و بیج�انی و ت�اریکاتازه آن روح فطری و حیوانی ھم در گذکھ زی�را گاه بکلی از میان رخت بربستھ اس�ت و ھم�انطور ک�ھ بس�یاری را دل�ی نیس�ت روح�ی ھ�م نیس�ت و نف�س مح�ض اس�ت

یاری ق�یم ب�ودن بس�و عشق نیست. و این خود از عل�ل عروح از دریچھ دل مبادلھ می گردد و دل مرده قادر بھ انتقال روح از انسانھاست. زیرا ھم دمیدن روح و ھم پذیرش روح ھر دو از دریچھ دل است.

و جم�ال می یابیم کھ مثال چرا ھمھ فرزندان علی و فاطمھ، امامن�د. زی�را عل�ی حام�ل آن روح اعالئ�یحال بھتر در -١٠١٣

پذیرترین و محبت پذیرترین و زنده دل ترین زنان است.اعالی پروردگارست و فاطمھ ھم روح

ھی�ت منقطع شد بدلیل ماھیت شقی زنش. ولی در حسین ادامھ یاف�ت ب�دلیل ما عدر امام حسن و اینکھ چرا امامت -١٠١۴ روحانی زنش.

ق�دیم (تولی�د ینست کھ خلقت جدید عرفانی مستلزم عشق عرفانی و القای روح وحدانی اس�ت ھم�انطور ک�ھ خلق�ت ا -١٠١۵

و ن ھم مؤمنھمثل) مستلزم عشق حیوانی و القای روح قدیم حیوانی بشر است. حال اگر عشق جنسی از عارفی باشد و زام�ام ود ھ�م ع�ارف روح پذیر باشد آنگاه فرزند حاصل از آن ھم دارای خلقت قدیم است و ھم خلقت جدید و این یعنی فرزن

می شود.

ثل) و ھم در خلق جدید عرفانی، رؤیت جمال پروردگار واجب است.ق قدیم (تولید مولی بھرحال ھم در خل -١٠١۶

ط�ھ ی بقدری لطیف و روحانی و نورانی و زالل و مخلص است ک�ھ ب�رای تولی�د مث�ل ھ�م نی�ازی ب�ھ رابو گاه انسان -١٠١٧ب�ر او رت ج�وانمردیجسمانی و جنسی ندارد مثل بارور شدن حضرت مریم بواسطھ روح القدس کھ طبق ق�ول ق�رآن بص�و

آشکار شد بی واسطھ مردی.

ق�ای مأموم یا مرید نیز در رابطھ با یک عشق عرفانی ب�ا ع�ارفی ص�احب روح الھ�ی، و در جری�ان ال بنابراین یک -١٠١٨ر ت عرف�انی دروح، جلوه ای از جمال الھ�ی م�ی یاب�د در چش�م ع�ارف، و آن جم�ال اس�ت ک�ھ مری�د را در کارگ�اه جدی�د خلق�

ی مال خود عمل ھرکسی یا چیزی بر جم«ھ ھستی الھی باردار می کند و بھ زایش نوینی می رساند. و بدان کھ وجدانش ب) می رسد. و ر جمال نوین خود بھ فعل و اراده نوینی درمی آید و بھ اخالق نوین الھی (اخالق هللابو لذا مرید -قرآن» کند

عشق است. این بیان مذھب اصالت جمال است کھ اساس مذھب اصالت

کھ مرید و مأمومی کھ از مرادش روح پذیرفتھ تحت اطاعت بی چون و چ�رایش باش�د ک�ھ منط�ق پس واجب است -١٠١٩ عشق و آفرینش است. ھمانطور کھ زن بایستی تحت والیت شوھر باشد البتھ در چارچوب احکام معین شرع.

Page 96: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٦

دم و عشق عرفانی است و ل�ذا ب�دون چن�ین اط�اعتی ی چون و چرائی و بی علت و معلولی، منطق آفرینش از عب -١٠٢٠اب��د لعن��ت ھرگ��ز معش��وق (مری��د) ح��ق ای��ن آف��رینش ن��و و عش��ق الھ��ی را نخواھ��د یاف��ت و آن��را از دس��ت خواھ��د داد و ت��ا

خویشتن خواھد شد.

راس�تی و کفر و شقاوتی برتر از عدم اطاعت بی چون و چ�رای مری�د از م�رادش نیس�ت ک�ھ او را ب حماقت و جھل -١٠٢١ش نیده و روح�از نابودی بھ ھستی آورده و از تاریکی ب�ھ روش�نائی و از رک�ود و ک�وری و ک�ری ب�ھ حی�ات و بی�داری کش�ا

.بخشیده است و ھیچ توقعی ھم از او ندارد جز یافتن حقوق این ھستی نو و استمرار در آن تا لقاءهللا

ت. ک�ھ خلیف�ھ خداس�ت و خ�دای دی�ده و این�ک ت�ک و و بیکس�ی اوس�ت در کائن�ا ییعشق عارف واصل، مطلق تنھا -١٠٢٢ ق�در ح�ق«د. تنھا. خود مظھر خدای خلق و عاشق بر خالیق ولی احدی نیست ک�ھ محب�تش را دریاب�د و ذره ای پاس�خ گوی�

ر قدر مطلق محبت خدا در ع�الم خ�اک ب�ر خاکی�ان اس�ت و مص�داق ای�ن و عارف، مظھ -قرآن» خدای را کسی بجای نیاوردودش ا را ب��رای خ��ق��در پروردگارت��ان را ب��ھ ان��دازه حق��ش ادا کنی��د و در او جھ��اد کنی��د ک��ھ خداون��د ش��م«ک��ھ مطالب��ھ خداون��د

ما ش�ی�د و خ�دای برگزیده است تا پیرو دین حنیف ابراھیم باشید کھ رسول شاھد و مشھود شماست و شما شاھد بر مردمان -قرآن .»را کافی است

خدا در میان خلق است، بیکس�ی عش�ق در قلم�رو ش�قاوت. و مص�داق ای�ن نھائی و غربت و ھجرتتنھائی عارف، -١٠٢٣

ھ ب�ودم غ�ذایم ردی�د، گرس�نبیمار ب�ودم عی�ادتم نک ،کالم خدا در حدیث قدسی کھ: تنھا بودم بھ دیدارم نیامدید و یاریم نکردید . ندادید...

گ�ردد و ظ�رف ک�ل عش�ق او باش�د و ای�ن س واضح است کھ اگر کسی پیدا شود کھ یار غار تنھائی عارفی واصل پ -١٠٢۴

ش�ریت را استحقاق را بواسطھ اطاعت بی چون و چرا و خدمت خالصانھ داشتھ باشد ظھ�وری ب�زرگ و رھ�ائی بخ�ش ک�ل ب در برمی گیرد. یعنی کسی کھ بتواند تنھائی عارف را از او بگیرد او را بھ عرصھ ظھور آورده است.

بدانی�د واجابت کنید خدا و رسولش را چون دعا کند شما را تا زن�ده کن�د ش�ما را. ورده اید آای کسانی کھ ایمان « -١٠٢۵

ی و نی�ز در ج�ا -٢۴انف�ال » کھ خداون�د حائ�ل م�ی ش�ود می�ان انس�ان و دل�ش. و براس�تی ک�ھ بس�وی او محش�ور م�ی ش�ویداز نف�س ی�د و رس�ولدع�ا کن دیگری آمده است کھ ای مؤمنان بھ نزد رسول بروید تا برایتان دعا کند زیرا شما نمی توانی�د

ودت�ان ب�رایخخود شما بر شما ارجح است یعنی از خود شما بھ شما نزدیکت�ر اس�ت. و ای�ن ارادت اس�ت و مری�دی. یعن�ی ل�ش دس�تش ب�ھ د خود چیزی اراده مکنید بگذارید تا رسول اراده کند. چرا ک�ھ خ�دا ب�ین انس�ان و دل�ش حائ�ل اس�ت و آدم�ی

ز دل�ش آدم�ی را ا ھ اصال دلش حقیقتا چ�ھ م�ی خواھ�د ک�ھ اراده کن�د. یعن�ی خداس�ت ک�ھ دس�تنمی رسد و نمی تواند بداند کم�ان ذھ�ن و کوتاه کرده است. و خدا کھ بین انس�ان و دل�ش حائ�ل اس�ت در واق�ع ب�ین ذھ�ن و دل�ش حائ�ل اس�ت ک�ھ آدم�ی ھ

ل ھ�ر اراده داس�ت و نی�ز مظ آگاھی و اراده ذھنی خویشتن است و دست ذھن بھ دل نمی رسد زیرا خدا ح�افظ و ص�احب دلظھ�ر واص�ل ک�ھ م انسان است و نیاز قلبی انسان را ھم ھمو می داند و بس و فرستاده اش اع�م از رس�ول، ام�ام ی�ا ع�ارفی

ھ دع�ای دل ک�بیرونی ھمان خدای درونی است کھ بین ذھن و دل مستقر است ک�ھ ص�راط المس�تقیم اس�ت. و ل�ذا ام�ام اس�ت ی�از دل م�ا دع�ا و نابرایش دعا می کن�د ک�ھ بایس�تی ای�ن دع�ا را اجاب�ت کن�د و لبی�ک گوی�د. و مرید را می خواند و ھمان را

ش�ود و ب�ا انسان جز عشق چیست؟ و عشق است کھ انسان را زنده می کند. و چون مؤمن، عشق را لبیک گوید زنده می وید.شنی اھل هللا یع» ند جمع گردیددعای خدا و رسول را اجابت کنید تا زنده شوید و با خداو«خدایش محشور می گردد.

د. ول�ی ر پدیده عجیبی مورد بحث است. زیرا قاعدتا آدمی دعا می کند و خدا و رسول اجاب�ت م�ی کنن�در آیھ مذکو -١٠٢۶

در این آیھ سخن از دعای خدا و رسول است و اجابت مؤمن. در این معنا بمانید و تأمل کنید.

د واستھ ھاست. آیا دعای خدا و رسول درباره مؤمن�ان چیس�ت و چ�ھ م�ی توان�خذاتی ترین دعا، نیاز قلبی است و -١٠٢٧ باشد اجابت آن دعا بواسطھ انسان مؤمن؟

ھ مذکور واضح است کھ اجابت دعای خدا از جانب بنده ب�ھ ھمنش�ینی و معیش�ت و حش�ر ب�ا حض�رت طبق ھمین آی -١٠٢٨

ی ج�ز ز بن�ده، چی�زهللا م�ی انجام�د. پ�س دع�ای خ�دا درب�اره بن�ده و ا اءحق می انجامد ک�ھ غای�ت تق�رب اس�ت و طبع�ا ب�ھ لق�ش ال ب�رای پرس�تازیرا ان�س و ج�ن را نیافری�ده هللا نیست کھ ھمان مقصود خداوند از انسان است. دوستی و عشق و لقاء

س��ت ا خ��ویش. و پرس��تش ب��دون دی��دار ب��ا او ممک��ن نیس��ت. و آدم��ی را ب��رای خالف��ت آفری��ده و خالف��ت ھ��م حاص��ل عش��ق ھمانطور کھ قبال شرحش رفت.

ھ م��ذکور دع��وت خداون��د اس��ت از انس��ان جھ��ت میھم��انی و معارف��ھ و دی��دار و دوس��تی و عش��ق و در حقیق��ت آی�� -١٠٢٩

پرستش!

Page 97: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٧

ر ما نظری ای مؤمنان مگوئید کھ خدایا خواستھ ھای ما را اجابت فرما بلکھ بگوئید خدایا ب«ماید کھ و لذا می فر -١٠٣٠ب�ی ر آن ک�االئیھمان عشق است. در واقع می فرماید کھ از خداوند عشقش را مطالبھ کنید کھ دو جھان د» نظر»! «فرما

ھید کھ ھمان ھی را بخوامقدار است. یعنی از خدا، خدا را بخواھید و مقام خدائی ذات خود را بخواھید یعنی مقام خالفت الل مقام عشق است.

یشتر بده پتھ و پست بده. بگوئید کھ بما عشق خودت را بده! مگوئید کھ بما رزق بپلو و مگوئید کھ بھ ما پول و -١٠٣١

م ارض!نید در عالکبلکھ بگوئید خدایا ما را رزاق خلق فرما! یعنی گدا مباشید شاه باشید، خلیفھ خدا باشید و خدائی

.»د انسان قدرنشناس، کشتھ بادکشتھ با« -١٠٣٢ی س�ت. س�ر یعن�مین راه می روند در حالیکھ سرھایش�ان ب�ر زم�ین و پاھایش�ان در ھواو بنگر کشتھ شدگانی کھ بر روی ز

مغز کھ کانون قدرشناسی است در آتش می ماند تا شاید کفرش زایل گردد.

ن تی یک عضو سالم در بدن ندارد و در حال جان کندن است ولی جز بازیگری با عشق و تباه ک�ردحمی بینی کھ -١٠٣٣و پ�ول و پل�و لگردی در مراکز و اماکن تجارت عشق ھم و غ�م دیگ�ری ن�دارد. ح�ال دیگ�ر حت�ی نگ�رانآن و ھرزه گی و و

یش پ�ائین پتھ اش ھم نیست زیرا جز رزق دوزخی و متعفنی کھ از طری�ق خودفروش�ی عاش�قانھ نص�یبش م�ی گ�ردد از گل�ودر دس��ت ل ب��ھ ی��ک ک��االی ش��یطانینم�ی رود و رزق ح��الل و ب��اعزت در مع��ده اش ھض��م و ج��ذب نم��ی ش�ود. او این��ک مب��د

دوزخ�ی اش شیاطین رنگارنگ شده است و فقط در محافل شیاطین احساس وجود می کند. و تنھا واقعھ ای کھ ای�ن ع�یشد و را م�ی در را مختل می سازد و تصمیم می گیرد تا از آن انتقام بستاند عشق پاک الھ�ی اس�ت ک�ھ ن�ورش ظلم�ات ج�انش

ی و را دع�وت م�ااو را دعوت بھ توبھ می کند. این نور از وجود عارفی واصل برم�ی تاب�د و زخمی اش می سازد و دمادم ھ ش�یطان بس�ت کند تا از آغوش شیطان بیرون آید و بھ آغوش مھر حق بازگردد. ول�ی او ب�ھ دھھ�ا غ�ل و زنجی�ر ب�ھ وج�ود

نی�ده ش�ده و روان�ش ت ر و پود جان و تنشده است. عادات و ابتالئات و اعتیاد و تعھدات و تھدیدھا و ھراس ھائی کھ با تا است و اینک خود یک شبھ شیطان است.

د و لھی بھ خلق است کھ نورش در غیبت، بر کل عالمیان می بارنامیده می شود امام عشق ا عجآنکھ امام زمان -١٠٣۴

ت بھ ی و بازگشجائی گر وجدانھا را امر بھ توبھ از فسق و بازگشت بھ عشق می کند: توبھ از ھرزه گی و ولگردی و ھر عھد و وفا و جاودانگی!

د، و ایمان، شقاوت و محبت، جھل و علم، حق و باطل، راست و دروغ، مرگ و زندگی و بود و نبو فرق بین کفر -١٠٣۵

جز فرق عھد و بی عھدی نیست یعنی فرق عشق و فسق!

ائ�ل ب�ین شما را زنده کند. و بدانید کھ خداوند ح ای مؤمنان دعای خدا و رسول را در حق خودتان اجابت کنید تا« -١٠٣۶ .»دلش است و بسوی او محشور می شویدانسان و

ب�ت و گ�انگی و غریعنی فقط از طریق عھد با خداست کھ دستتان بھ دلتان می رسد و بھ مقص�ود دل نائ�ل م�ی آئی�د و از دوس�ت و دل، زن�ده ا بھ دلش زنده م�ی ش�ود و فق�ط اھ�لدربدری و نفاق نجات یافتھ و زنده می شوید بھ نور دل. زیرا انسان

در ولت�ان برس�د داین زندگی حاصل عھد با خدائی است کھ بین شما و دلتان حائل است. ب�ھ او دس�ت بدھی�د ت�ا دس�تتان ب�ھ قحطی ابدی نمانید.

د و جفاکار و فاسق فقط در رابطھ با ھم کیشان خ�ویش احس�اس وج�ود م�ی کن�د وج�ودی قحط�ی آور انسان بی عھ -١٠٣٧

ب�ر ای�ن ت روح ح�اکمکھ دائما اندر غش است و لذا از ھمھ این آدمھا کینھ می کند و بھ آنان ب�دبین اس�ت و تھم�ت و ع�داوح�اکم حسادت روح وما کم می آورد و حس نابودی دارد و حقارت روابط است. و در رابطھ با مؤمن باوفا و متعھد ھم دائ

قی ماھی�ت فاس� بر اوست. پس او در ھر رابطھ ای بیگانھ و دوزخی و معذب و بدبین است و احساس نابودی می کند. اینق و وع نف�ااست کھ در نزد فاسقان بھ فس�قش م�ی ن�ازد و در ن�زد مؤمن�ان ھ�م دع�وی عش�ق م�ی کن�د و ای�ن ھولن�اکترین ن�ف�ا بل�یس را ایانشقاق وجود است یعنی نفاق عاطفی و قلبی! چنین آدمی بتدریج ای�دئولوگ و فیلس�وف فس�ق ش�ده و نق�ش اا فا و عھد بومی کند و رسالتش ویرانگری و تباه سازی عشق است با روشھائی عاشق مآبانھ! اینان خصم ذاتی عشق و

جرب�ھ تبودی خ�ویش وجود را فقط بواسطھ بازی با تباھی و مرگ و ن�ا خدایند. اینان خصم وجود جاویدند! اینان جاودانگیدکی ک�ھ ین! مث�ل ک�وو درک می کنند. اینان از نابودی خود لذت می برند و لذا وجود را خرج عدم می کنند و کفر یعن�ی ھم�

ه ران ھم�واراففقط در بازی با اسباب بازیھا و اشیای محیط خود و س�پس تخری�ب و نابودیش�ان احس�اس وج�ود م�ی کن�د. ک� کودک باقی می مانند منتھی کودکان غول پیکر و شرور و ستمگر. اینان خصم رشد و تعالی خویشند!

Page 98: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٨

ورداری ا عشق ھم ھمین معاملھ را می کنند یعنی ت�ا عش�ق را تب�اه نس�ازند و ن�ابود نکنن�د از آن برخ�باین کافران -١٠٣٨کنن�د و د زن�دگی م�یا خ�اطرات خ�ود یعن�ی ب�ا چی�زی ک�ھ ن�ابود ک�رده ان�نمی یابند آنھم با خاطرات بر ب�اد رفت�ھ اش! این�ان ب� .»لند...مردگانند مپندار کھ زندگانند... کور و کر و ال«اینست معنای مرده گی کافران و مرده پرستی شان!

س�رت و ح را وقتی جدی می گیرند و باور می کنند کھ از دستش داده باشند. اینان پرستنده خسران کافران، عشق -١٠٣٩

د و آرام وو تباھی ھستند و گوئی کھ فقط در وادی لعنت شدگی خود بدست و زبان خ�ود اس�ت ک�ھ احس�اس وج�ود م�ی کنن�رده ک�خ�ود خیان�ت بقرار می گیرند و ھویت می یابند درست مثل شیطان! اینست کھ خداوند بھ مؤمنان م�ی فرمای�د: آنانک�ھ

یگر آنان را سرزنش مکنید!اند خود مشغول لعن و سرزنش خویشند پس شما د

د ت�ا دم پرست پس از مرگ ھم بقول ق�رآن، م�ی گوین�د ک�ھ یکب�ار دگ�ر م�ا را ب�ھ حی�ات دنی�ا بازگردانی�عاین کافران -١٠۴٠د ب�از ھ�م ب�ر ی�ا بازگردی�جبران کنیم. کھ بھ آنان گفتھ می شود کھ بسیار مھلت داده شدید و کافرتر شدید اینک ھم اگر بھ دن

ائید.کفرتان می افز

ا عشق و ابطال و احیای مکرر عشق است: عشق بازی! و چون طرف مق�ابلش دیگ�ر عاشق بازی ب انسان کافر، -١٠۴١د و ب�ازی حاضر بھ ادامھ این نفی و اثبات مکرر عشق نبود بھ سراغ ف�رد دیگ�ری م�ی رود جھ�ت اخت�راع ی�ک عش�ق جدی�

ق�ش عاش�ق نی نفس اس�ت و پی�دایش ش�غلی بعن�وان اج�رای جدید و قھر و آشتی جدید! و این روند ھرزه گی و روسپی گر برای دقایقی: شغل عشق بازی!

ز خداوند قابل پرستیده شدن نیس�ت و امک�ان پرس�تیده ش�دن ن�دارد چ�ون فق�ط اوس�ت ک�ھ حق�ا عاش�قجاز آنجا کھ -١٠۴٢

ر بلک�ھ ت�أت عش�ق نیس�تاست پس بایست کھ معشوق ھم باشد پس عشق بھ غیر او ذاتا محکوم بھ ابطال است زی�را اص�ال -قرآن» و خداوند می داند بھ آنچھ کھ تظاھر و تصنع می کنند«عشق است.

الھ االهللا کل شرح عشق و ماجراھای آن و معماھای آن و اسرار آن است و ابطال آن.ال -١٠۴٣

ند از ون و امتحان می کشانگر مخصوصا زنان اینقدر بھ عشق مردان مشکوکند و لذا اینقدر آنرا بھ محک و آزما -١٠۴۴

وان ت�داون�د نم�ی خطریق خیانتھا و مکرھا و تجارتھایشان و قھر و آشتی ھایشان، بر حقی ذاتی استوار است زیرا جز ب�ھ ی کن�د زی�راعشق ورزید و مابقی نمایش است. و اینست کھ زن ھرگز این عشق و معشوقیت و پرستیده ش�دن را ب�اور نم�

در یت زنکش�کا وش درنمی یابد و ذاتش او را مستحق پرستش نمی خواند. اینست راز ب�دبینی اصال چنین حقی را در ذات قبال مردان عاشق نما!

ین بدان کھ عشق حقیقی و الھی اجر وفا کردن است بھ اھل وفا و بلکھ بی وفایان.ا -١٠۴۵

ده ش�باشد کھ بر سینھ شیطانی سنجاق ر سر راه بی وفایان ھرگز گل عشق نمی روید مگر اینکھ گلی پالستیکی ب -١٠۴۶ است.

ی�ان ھ عشق نابی را دیدی کھ بھ بی وفائی روی کرده است بدان ک�ھ ب�ھ معن�ای اتم�ام حج�ت اس�ت و پاولی آنگاه ک -١٠۴٧

ا ب�ر اھ�د ع�ذابش رھ�ر گ�اه خداون�د بخو«عمر رحمت خدا در حق بی وفا اگر توبھ ای نصوح ننماید کھ معموال نم�ی نمای�د. -قرآن .»روھی نازل کند قبل از نزولش رسولی را برای آخرین ھشدار بسویشان می فرستدفرد یا گ

م��ین را ب��رای ش��ما مح��ل ق��رار نم��ود و آس��مان را بن��ا ک��رد و ش��ما را ص��ورت بخش��ید ب��ھ بھت��رین خداس��ت ک��ھ ز« -١٠۴٨

وره س��� .»ھانی���انک���ھ اف���زون آم���د در ربوبی���ت ج ص���ورتھا. و روزی داد از پ���اکترین آن. ای���ن خ���دا پروردگ���ار شماس���ت -۶۴(مومن)غافر

م�ده یعن�ی ه، افزون آپس یکبار دگر شاھدیم کھ خداوند از بابت صورتی کھ بھ انسان بخشیده و پاکترین رزقی کھ بھ او داد ،ش�قان است و عمبارک شده است یعنی هللا اکبر شده است. و این واقعھ عشق جمالی است کھ بمعنای فزونی خدا در انس

و تربی��ت ت رزق��ی ن��وری. یعن��ی عش��ق فزون��ی ربوبی��ت خداون��د در انس��ان اس��ت ب��ھ جم��الش. و ای��ن تعل��یمپ��اکترین رزقھاس�� عاشقانھ خداست برای انسان کھ برترین نوع ربوبیت است.

اکترین رزق و برت�رین و مب�ارکترین ن�وع تعل�یم و تربی�ت انس�ان اس�ت زی�را عش�ق برک�ت و فزون�ی یعنی عشق، پ� -١٠۴٩

ی��ن حض��ور ای ک��ھ بناگ��اه ب��ھ ن��ور عش��ق، ھ��زار چن��دان پ��اکتر و زیب��اتر و الھ��ی ت��ر م��ی ش��ود. و جم��ال انس��ان اس��ت. جم��الو خش�وع و او در انسان طبق آی�ھ م�ذکور. پ�س عش�ق مس�تلزم رعای�ت اش�د ادب و تق�واین پروردگار است و ربوبیت برتر

عبودیت است و نھ عیش! کھ رسول عشق می فرماید: عشق تمامش ادب است!

Page 99: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٩

ون انع��ام کن��یم ب��ر انس��ان روی گردان��د و چ��». «ص��راط ال��ذین انعم��ت«انع��ام خداس��ت ب��ھ انس��ان. یعن��ی و عش��ق، -١٠۵٠

ن سبب بود کھ مبتال بھ خوشی ھای ناحق بر روی زمین بودند و نی�ز ب�ھ و این بھ آ« -۵١فصلت » صورتش را بسوئی...�رجایگ�اھی اس�ت ب�رای نازنیسبب آنچھ کھ ناز می کردند پ�س داخ�ل ش�وید درب ھ�ای دوزخ جاوی�دان را ک�ھ ب�د »ن�ان متکب

واسطھ عیش و نازش، انعام خداوند و ربوبیت و رزق برترش را بھ بازی می گیرد و یعنی آدمی ب -٧۵-٧۶ )مؤمن غافر( می بازد. یعنی عشق را عیاشی می سازد.

ی�ت و وبی�ت و تعل�یم و تربنابراین آنکھ مشمول عشق جمالی شد مشمول فتبارک هللا رب العالمین اس�ت، یعن�ی ربب -١٠۵١

است.» صورت احسن«خلقت برتر پروردگار! زیرا عشق محصول

ینست کھ چون ھمھ انسانھا دارای این صورت احسن پروردگارن�د پ�س مش�مول عش�ق ھس�تند و ل�ذا امعنای دیگر -١٠۵٢او م م�ی ش�ود وھ�تب�اھی او انسان حیوانی عاشق است ولی آنچھ کھ او را از این انعام برتر محروم نموده و بلکھ موجب

بال عاشق!قرا بر دوزخ ابدی وارد می کند عیاشی و بازیگریھای ناحق بر روی زمین است و ناز و کبر و غرور در

زش را نکار مکارانھ نیاز خویش بھ قصد انکار ھر عھد و وفائی و بلکھ منت نھادن بر کس�ی ک�ھ نی�ااناز بمعنای -١٠۵٣دین�ی معن�ای غای�ت پلی�دی اس�ت و ھم�ین اس�ت ک�ھ خص�م درج�ھ اول عش�ق م�ی باش�د ک�ھ از منظ�رارضاء م�ی کن�د آش�کارا

بمعنای اشد کفر است یعنی نفاق!

ید گفت کھ ناز پلیدترین روش روابط عاطفی بین انسانھاست بخصوص آنجا کھ عشقی جاریست.بنابراین با -١٠۵۴

ایت نم�ی ست و نیازھایتان کدامند ولی اگر بر زب�ان نیاوری�د ھ�دخدا می داند کھ در دل شما چی«داوند می فرماید خ -١٠۵۵ھ ب�ص�ال انس�ان زیرا امر ھدایت تماما متکی بر انواع نیازھای م�ادی و غری�زی و معن�وی و ع�اطفی بش�ر اس�ت و ا» شوید

مک�ن نم�ی مایتی ھا ھ�دعنوان نیازمندترین حیوان ھمان نیازمندترین حیوان بھ ھدایت و سیر الی هللا است و بدون این نیاز شود و راز ھدایت متکی بر نیاز ھم بیان صادقانھ و خاشعانھ است.

ر شق و محبوبیت ھم ذاتی ترین و بلکھ مادر ھمھ نیازھای بش�ری اس�ت پ�س رعای�ت بی�ان ص�ادقانھ دو نیاز بھ ع -١٠۵۶

عشق ھم واجب ترین صدقھا و بیانھاست کھ در نقطھ مقابل ناز قرار دارد.

ز ج�آن رابطھ می باشد کھ ذکرش رفت چیزی مسئلھ رازگوئی بین مؤمنان کھ منجر بھ حضور خداوند در و اصال -١٠۵٧نی�از ه ب�ر ارض�ایصدق قلبی و بیان راستین نیازھای قلبی نیست کھ خداوند را در آن رابطھ حاضر و ن�اظر نم�وده و ع�الو

موجب ھدایت طرفین بسوی کمال معنوی و روحانی است.

لم�رو بھ صدق و اعتماد و ایمان و تقواس�ت ق ا کھ قلمرو رازگوئی ھا و رازداریھاست بمیزانی کھ متکیدوستی ھ -١٠۵٨ھ اھی اس�ت. ب�ھدایت و سیر الی هللا است و بمیزانی کھ متکی بھ دروغ و خیانت و مکر و فسق است موج�ب ض�اللت و تب�

تگ�وی اھ�ل ی ص�ادقانھ م�ی دانن�د و نی�ز گفمصداق آن گفتگوی اھل بھش�ت ب�ا یک�دیگر ک�ھ راز رس�یدن ب�ھ بھش�ت را دوس�تس�ت ک�ھ ع دوس�تی و رازگ�وئی ب�ین انسانھاو این دو ن�و -دوزخ کھ دوستی مکارانھ را دلیل چنین عاقبتی می خوانند. قرآن

موجب ھدایت یا ضاللت است.

ش�ما و خداون�د ب�ر«رتباط قلبی بین دو انسان بھ مثابھ امام و مأموم نیز ص�راط المس�تقیم ھ�دایت عرف�انی اس�ت. ا -١٠۵٩چن�ین وانس�تید ک�ھتمنت نھاد کھ قلوبتان را بھم مربوط ساخت کھ اگر ھمھ قدرت دنیوی را با دو برابرش می داش�تید نم�ی

ارق العاده رابطھ قلبی است کھ حاصل عشق عرفانی می باشد.خو این ارزش -قرآن» رابطھ ای را برقرار سازید

طرفین رابطھ در حالیکھ قصدی جز تصرف تن و اراده و امکانات ط�رف مقاب�لاز در عشق ھای بازاری ھر یک -١٠۶٠وع ن�از رخ ن�چی�ده ت�رین ندارند در عین حال نمایشی پیچیده از ایثار را ایفا می کنند کھ از تقابل ای�ن دو وض�عیت متض�اد پیعش�ق در ن�گ عام�ھ بش�ریمی نماید کھ در این ماجرا براستی ھر یک شیطانی مجسم اس�ت. و از ای�ن روس�ت ک�ھ در فرھ

نزد عقالء و اھل تقوا، یک پدیده شیطانی و ملعون محسوب می گردد و این حق است.

د و م�ورد معامل�ھ اس�ت این عشق بازاری کھ قلمرو ظھور کمال شیطنت بشر اس�ت آنچ�ھ ک�ھ پرس�تیده م�ی ش�ودر -١٠۶١ی م�ردان اافت�یم ک�ھ: کننده علی در نھج البالغھ م�یپائین تنھ و عورت است. در اینجا بھ یاد آن سخن تلخ و حقیقت بیدار

د ا م�ی پرس�تیاز چھ روی اینقدر متکبر و مغرورید شمائی کھ از زن، زشت ترین و متعفن ت�رین و آل�وده ت�رین عض�وش ر پس بھ چھ چیز خود مفتخرید!

Page 100: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٠

ھ فحش و زشت ت�رین ین واقعیت عشق بازاری است کھ از پرستش تعفن و فساد و چرک شروع شده و عاقبت با -١٠۶٢

تھمت ھا و عداوتھا می رسد و پایان می یابد. چنان آغازی را چنین پایانی شایست.

و ھ ھر کسی در آن واحد برای چندین تن ایفای نقش عشق و عاشقی می کند تا ش�اید احمق�ی بیاب�دکآری شاھدیم -١٠۶٣ م�ین ب�ازی ووجھ می شود کھ طرف مق�ابلش نی�ز ھبرای مدتی عشق سواری کند. و اینست کھ بناگاه ھر یک از طرفین مت

و گ�رگ ک�ھ مانھ بین دقصد را دنبال می کرده است و از او رندتر بوده است. و بدینگونھ انتقام آغاز می شود، نبردی بیرح در لباس میش پنھان شده بودند، دو آدمخوار ایثارگر!

و عرف و کلیشھ شده اس�ت ک�ھ دیگ�ر انگی�زه ھ�ا و فرھنگ ھبشیطانی در سراسر جھان تبدیل امروزه این عشق -١٠۶۴

سی!ا تابوی ابلییک عادت جھانی! یک شیطان ملوس! ی بنیادھای آگاھانھ اش در حال فراموش شدن است ھمچون

و مخصوص�ا موس�یقی پ�اپ و راک و مش�تقاتش آش�کارا س�خنگوی فرھنگ�ی و جھ�انی ای�ن عش�ق موسیقی م�درن -١٠۶۵الحق نا ک�وس ان�ه است کھ گاه تبدیل بھ فرقھ ھای شیطان پرستی می شود کھ این شیطان علشیطانی و ابلیسیت تقدیس شد

و می گر می پزندھم می زند و پیروانش ھم آدمخواری عاشقانھ را بھ فعل می آورند و از روی عشق و ایثار اجساد یکدیس�ت ک�ھ اظھ�ور واقعیت�ی پنھ�ان خورند کھ اخبارش گھگاه بھ گ�وش م�ی رس�د و کس�ی چن�دان تعج�ب ھ�م نم�ی کن�د و گ�وئی

بھ حق�وق رانھ تبدیلھزاران سال در نھانخانھ خانواده ھا در جریان بوده است و اینک دموکراتیزه و مقدس مآبانھ و مفتخ جھانی بشر گردیده است.

و ذوالفق���ار عش���ق اس���ت ک���ھ از ت���اجران و ب���ازیگران و ظھ���ور قھاری���ت ، ع���جب���دان ک���ھ ظھ���ور ام���ام زم���ان -١٠۶۶

د و ق را م�ی کش�سناریونویسان و مجریان و دالالن و ایدئولوگھای جھ�انی عش�ق ب�ازاری انتق�ام م�ی س�تاند و دج�االن عش� شقاوت ملبس بھ عشق را برمی اندازد.

ھ ک�عش�ق ب�ر روی زم�ین اس�ت ک�ھ غیب�ت گزی�ده ت�ا آنگ�اه گر امام زمان ھمان بقیة هللا است یعن�ی آخ�رین بقای�ایا -١٠۶٧

ن خص�م عش�ق کش�تھ ب�اد انس�ان ک�ھ چ�ھ س�ا یر زم�ین و در چ�اه، ب�اقی بمان�د،عشق بر روی زمین نابود شد یادگارش در ز است!

را انسان اینسان ب�ا عش�ق ع�داوت م�ی کن�د و آنگ�اه ک�ھ حری�ف عش�ق نش�د خ�ود در لب�اس عش�ق ب�ھ چآیا براستی -١٠۶٨ عاشقان می رود؟ جنگ با

ر چیزی بر شکل و صورت خود عمل می کند (قرآن) خداوند این حیوان دو پ�ا را از ص�ورت خ�ویش ھاز آنجا کھ -١٠۶٩

ای�ن ر انس�ان ج�زدصورت بخشید تا الھی عمل کند تا بتدریج باطنا و بھ س�یرت ھ�م مع�ادل جم�ال گ�ردد در کم�ال. و ع�دالت و متع�ادل اس�تاھر و صورتش یعنی الھی شود در غیر اینصورت ظ�الم اس�ت زی�را نامعنائی ندارد یعنی باطن او ھمسان ظ

ر و گیاه و باطن جانو لذا کذاب و ریاکارست و این کذب و ریا و نفاق امری اجتناب ناپذیر است زیرا بھ ظاھر، انسان و بھ -قرآن .»اکثر مردمان حیوان و بلکھ از حیوان ھم کمترند«جماد است.

را نمی خواھد مطابق جمال الھ�ی داوت آدمی با عشق خدایش عین عداوت او با جمال الھی خویش است زیپس ع -١٠٧٠

ن�ی ده اس�ت. یعخود عمل کند و اخالق هللا داش�تھ باش�د و ام�روزه ھ�م ک�ھ ب�ھ ی�اری جراح�ی پالس�تیک ک�ارش را آس�انتر ک�رطن حی�وانی سازد جمال خود را ھمسان ب�ا بجای اینکھ باطن خود را بواسطھ اعمالش، مطابق و ھمسان صورت و جمالش

و جمادی خود می سازد.

سان کامل ھم معلوم است یعنی ھر گاه باطن و سیرت و نف�س و اندیش�ھ و احساس�ش ھمس�ان و ھ�م پس تعریف ان -١٠٧١ سنگ جمال الھی او شد، کامل شده است یعنی آدم شده است و وارث علم!

ج ص�ورت ھی خود می جنگد بدلیل عدم تبعیت از اخ�الق هللا (ش�ریعت الھ�ی) بت�دریمی با جمال الولی از آنجا کھ آد -١٠٧٢

ی�رد ک�ھ گاو حیوانی می شود و گاه بدلیل رس�وخ و س�یطره اجن�ھ و ش�یاطین در نفس�ش، ص�ورتی جن�ی و دی�وی بخ�ود م�ی ب�رد ب�ا نای امروزه در سراسر جھان ش�اھدیم. ص�ورت برخ�ی از س�ران گروھھ�ای موس�یقیائی ک�ھ س�خنگویان و ای�دئولوگھع ان ب�ا ان�واعشق و اشاعھ شیطان پرستی ھستند براستی عین شیاطین و اجنھ است. و بلکھ پیروان آن�ان در سراس�ر جھ�

آرایش ھای جنی گوئی لشکریان اجنھ و شیاطین ھستند.

Page 101: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠١

ورش�ید م�ی ؤمنان بواسطھ تقوا و جھادشان، سیمائی آسمانی و الھ�ی م�ی یابن�د و مس�جود م�اه و خمھمانطور کھ -١٠٧٣ شوند ھمچون یوسف.

حم�ود محرگاھان بھ شھود می آید. پس تا توانید از شب را برای خدای بی�دار بمانی�د ت�ا ش�اید مق�ام سخواندن بھ « -١٠٧۴ودش دای را از شب تا بھ صبح می خواند وقت سحر (فجر) دیدارش می کند و اینست مقام محمیعنی آنکھ خ -قرآن» یابید

تن را ش�ھود است کھ شب زنده دار ذاکر و عارف با دیدار جمال پروردگارش جمال محم�ودی خویش�کھ ھمان مقام محمدی -عق�ول عل�ی بمی کند. و این تعالی جمال است کھ حاصل تعالی نفس است کھ در دل ھر چھ باشد از صورت آشکار ش�ود.

یعنی صورت ھر کسی آئینھ سیرت اوست.

ھ�ل شتر بینی چون او شوی خواه ناخواه. زی�را ص�ورت آدم�ی، آئین�ھ اس�ت و انی و ھر کھ را بیپس با ھر کھ نشی -١٠٧۵ی را ن نق�ش ن�ویننظر ھمواره دگردیسی بالوقف�ھ جم�ال انس�انھا را دم�ادم نظ�اره م�ی کن�د ک�ھ لحظ�ھ ای ثب�ات ن�دارد و ھ�ر آ

منعکس می کند.

ح دل�ش بت�دریج ب�ر آئین�ھ جم��ال اینس�ت راز ف�راق ع�ارف پ�س از لق�ای جم�ال دوس�ت، ت��ا جم�ال دوس�ت را از ل�و و -١٠٧۶ت را جبا کھ دوس�عخویشتن آورد بواسطھ یاد بالوقفھ جمالی کھ شھود کرده است. و چون بدین مقام رسید در دیدار بعدی

دی!بھ جمال خویشتن شھود می کند. و این حقیقتی عینی برای اینجانب بوده است و مصداق تحقق مقام محمو

مانی است کھ عارف فراق و فرق بین باطن و ص�ورت خ�ود را جب�ران کن�د زمھلت و پس عرصھ فراق در حقیقت -١٠٧٧ و بظاھر و باطن یکی شود. و این مقام صدق و توحید است و وحدت وجود انسان با خودش و خدایش!

ھ م�ا ممل�و از ش�رح و بی�ان اس�راروار و اس�تعاره ای و ش�اعرانعرف�انی ک�ھ ادبی�ات » ی�ار عرف�انی«از رو اینست -١٠٧٨

ی�ن ادرس زمین�ی اوست کھ گاه آئینھ جمال خداست و گاه رقیب و ھووی خداوند است و گاه خود خداست. و بندرت ن�ام و آم�ال آئین�ھ عارفان مکتوب و اعتراف شده اس�ت. مث�ل نظ�ام اص�فھانی در مک�ھ ک�ھ دخت�ر عارف�ھ ای اس�ت ک�ھ ج» یار غار«

یمی�ا خ�اتون ن�د. و ی�ا کاعربی بھ مثابھ فرزندان عرفانی این رابط�ھ پروردگار برای ابن عربی است کھ تقریبا ھمھ آثار ابنمس ذوب ش�د ش�دخترک حدود چھارده سالھ ای کھ آئینھ جمال حق برای شمس تبریزی بود کھ گویا در زی�ر نگ�اه الھ�وتی ی در ج ایم�اندواو در مدت کمتر از یکسال بھ مرگی عجیب از دنیا رف�ت. ای�ن ن�وع زوج عرف�انی را بایس�تی از مص�ادیق از -م�ان شماس�تقرآن کریم دانس�ت: ای مؤمن�ان از عورتھ�ای خ�ود محافظ�ت کنی�د اال ب�ر ھمس�رانتان و ی�ا کس�ی ک�ھ مال�ک ای

ر و را بھ معنای بدست آوردن و کنیز و ن�وک» ماملکت ایمانھم«مھ مترجمین و مفسران قرآن ھکھ تقریبا -۵-۶المؤمنون م�ی ا و اس�المب�ھ خ�د این معن�ائی خ�الف روح ق�رآن و اس�الم اس�ت و تھمت�ی ن�احق غنیمت جنگی دانستھ اند. کھ بنظر بنده

بر خ�دا گاید! پناهبگی زن را تصدیق می کند و گوئی مرد ھر گاه کھ زنی را بھر طریقی بدست آورد می تواند باشد کھ بردس�لیم ک�ھ ب�ھ ش�وق تمی�ل خ�ود و بلاز جھل علما! بنظر ما این آیھ بیانی از ازدواج ھبھ ای است کھ زن مؤمن�ھ خ�ود را ب�ھ

ش�ده اس�ت مردی می کند کھ ایمانش از اوست ھمانطور کھ چنین مواردی درباره رس�ول خ�دا و برخ�ی ائم�ھ ھ�دی گ�زارش ود مؤمنان ب�رخیعنی از » ای مؤمنان، رسول از نفس خود شما بر شما ارجح است«چرا کھ در قرآن کریم می خوانیم کھ

عنی از یکتر است یأ ایمان و ھدایت آنھاست ھمانطور کھ خداوند از رگ گردن بھ مؤمنان نزدآنان محرم تر است زیرا منشب�ھ من�ھ را ام�رخود آدمی، بھ او نزدیکتر م�ی باش�د. ھم�انطور ک�ھ در آی�ھ حج�اب ھ�م آش�کارا ش�اھدیم ک�ھ خداون�د زن�ان مؤ

س�ت. امحرم قلب�ی ب�ھ م�ؤمن بیگان�ھ و ن�ا رعایت حجاب در قبال کافران می کن�د اع�م از زن ی�ا م�رد ک�افر. زی�را ک�افر نس�بت» رادرن�دبک�ھ مؤمن�ان براستی«ھمانطور کھ مؤمنان را خواھران و برادران ایمانی نامند تا آنجا کھ از یکدیگر ارث برند.

ھ بھ معنای مالکیت و تملک ایمانی است و نھ مالکیت دستی. زیرا در اینص�ورت ھ�ر چ�ھ ک�» یمانھماماملکت «پس -قرآنت و عل�ی حالل شمرده می شود. ھمانطور ک�ھ محم�د مص�طفی رحم�ت ب�ر عالمی�ان و ب�ھ مثاب�ھ م�ادر بش�ریت اس� بدست آید

ح�رم دل در ممرتضی ھم ابوتراب و پدر خاکیان است و محرم اسرار ھم�ھ انسانھاس�ت. و بق�ول ح�افظ ش�یراز: ھ�ر ک�ھ ش�د رابط�ھ یکدیگرن�د و شوھری ک�ھ ت�ا ب�ھ آخ�ر ن�امحرمحرم یار بماند و آنکھ این کار ندانست در انکار بماند و چھ بسا زن و

نن��د و ل��ذا کش��ان م��اھیتی زن��ائی دارد و ل��ذا تم��ام عم��ر مش��غول تھم��ت و ع��داوت ھس��تند زی��را حق��وق الھ��ی را رعای��ت نم��ی قلوبشان از ھم بیگانھ و نامحرم است چون حق عشق ادا نمی شود.

ی است و وصالشان نیز ھمینگونھ اس�ت و وص�الی ن�وری پس یار عرفانی بھ مثابھ ھمسر عرفانی و ھمدل روحان -١٠٧٩

و آنانک�ھ م�ی گوین�د: پروردگ�ارا «می باشد تحت الشعاع قرة العین (نور چشم) حاصل از بصیرت قلبی و معرفت ش�ھودی. و کس « -٧۴فرقان» بما نور چشمی اعطا فرما کھ جمال ھمسر و فرزند خود را شھود کنیم و ما را امامان متقین قرار ده

» می داند ک�ھ چ�ھ چیزھ�ا ک�ھ پنھ�ان ش�ده از چش�مان بواس�طھ فق�دان ن�ور چش�م (ق�رة الع�ین) ب�دلیل اعمالش�ان (اعم�ال ب�د)نیعنی عارفان دارای نور چشم (قرةالعین) کھ دارای مقام امامت ھم ھستند (بھ غیر امام�ان معص�وم) ب�ا جھ�انی -١٧-سجده

لھ�ی مؤمن�ان و پاک�ان را م�ی بینن�د و ای�ن وص�الی عرف�انی و ن�ورانی بھشتی روبرویند (جنات نعیم) و لذا جمال آسمانی و ا

Page 102: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٢

اس�ت ک�ھ در مس��ئلھ ی�ار عرف��انی و عش�ق عرف�انی وج��ود دارد. ای�ن عارف��ان را ص�احب نظ��ر ی�ا اھ�ل نظ��ر نی�ز گوین��د ک�ھ ب��ا اطن بیناین�د نظرشان مردمان را منقلب و بیدار نموده و بخود می آورند و چھ بسا شفاعت می کنند و شفا می دھند و ب�ر ب�

و لذا محرم اسرار خلق ھستند چرا کھ مقیم حرم پروردگارند و امانت دار او.

و این کت�ابی، عرف�انی و ب�ی نظران�ھ نیس�ت و عاش�قانھ ک�ھ اص�ال نیس�ت و بس�یار ای�دئولوژیک«ند: برخی می گوی -١٠٨٠ر ار عش�ق را دبھتر اس�ت برون�د اس�ر حق با اینھاست و» متعصبانھ و قھار است و این در شأن عشق و عرفان نیست...!

آمیزترش را آق�ای ف�روم ارزی�ابی نماین�د و اگ�ر اس�رار» ھنر عش�ق ورزی«تماشا کنند و در کتاب » Love Story«فیلم ب�ھ ش�طحیات دوست داشتند بھ کتابھای فال چینی و ھندی رجوع کنند و باز ھ�م اگ�ر عجی�ب و غری�ب ت�رش را م�ی پس�ندند

نن�د و ی�ا کرا ت�ورقی تفاس�یر ص�د من�ی مثن�وی روزبھان و غزالی مراجعھ نمایند و یا تذکرة االولیای عطار را بخوانن�د و ی�ااق�الم ممنوع�ھ برون�د را در اینترنت سرچ کنند و بھ س�راغ Loveفالی از حافظ بگیرند و... و اگر باز ھم حالی نداد کلمھ

است.شده کھ کل اسرار در آنجا ھدیھ

بط�ور ھاانس�ان م�ھپ�س ھ�ر چی�زی و ھگذریم! آری اگر براستی ھر چیزی بر شکل خود عمل می کند (فرم�الیزم) ب -١٠٨١ وم�رو تش�ریع اتوماتیک در حال کمال ھستند پس چرا آدمی غیر از ای�ن اس�ت. زی�را ھن�وز خلق�تش کام�ل نش�ده اس�ت در قل ه اس�ت یعن�یتاریخ اال انگشت شماری. و لذا جمال آدمی ھم ھمچون سیرتش کامل نیست و فقط ظ�رف کل�ی جم�ال داده ش�د

ک�ھ یک�ی احب نظری در رؤیت صورتھای ماه ھستند می بینندکھ سھ صورت کلی حض�ور داردماکت و اسکلتش! آنانکھ صل�ب ب�ھ وقرص کامل ماه در شب چھارده است کھ عین اسکلت جمجمھ یک م�رده در قبرس�تان اس�ت. و دو نیم�رخ روب�رو

ان.ست از آغاز تا پایریان. و این خود بیان سیر تکامل انسان اگ -لب از یک پیرزال (مرد) و یک دختر نیمھ خندان

نی عاش�ق اس�ت. و حی�وان، نب�ات عاش�ق اس�ت. و نب�ات، جم�اد عاش�ق اس�ت. و جم�اد، ھ�وای عاش�ق انسان، حیوا -١٠٨٢و اکن�ون، است. و ھوا، مکان عاشق است. و مکان ھم زمان عاش�ق اس�ت. و زم�ان ھ�م ب�ی زم�ان (اکن�ون) عاش�ق اس�ت.

عدم عاشق است. و عدم، عشق است.

خود عاشق شد کھ زمان گشت نی عدم کھ عشق بود بر خود عاشق شد و اکنون گشت یعنی حال شد. و حال بریع -١٠٨٣خ�ودش یعنی عشق حال بر خودش موجب جریان یافتن آن شد زیرا زمان ھم�ان ح�ال جاریس�ت. و س�پس زم�ان عاش�ق ب�ر

م ذر ھ ھم�ان ع�العاشق شد کھ ھوا گشت ک شد کھ مکان یا فضای المتناھی گردید. و این فضای المتناھی (آسمان) بر خود حاص�ل آم�د. (ذرات) است. و عالم ذر بر خود عاشق شد کھ جھان جمادی شد. و جھان جمادی بر خود عاشق شد کھ نبات ود عاش�ق ش�دو نبات بر خود عاشق شد کھ حیوان گشت. و حیوان بر خود عاشق شد کھ انسان پدی�د آم�د. و انس�ان ب�ر خ�

جمال عشق ازلی یا جمال عدم است. در این تحوالت عشق تا ابد حیران بمان!کھ خدا رخ نمود کھ

س انواع و درجات عالم وجود و موجودات ھمان انواع و درجات عشق است.پ -١٠٨۴

دن شعشق ھمواره عشق بھ خود است کھ خود را غیر می سازد و در غیر تعالی می یابد. یعنی غیر و نیز اینکھ -١٠٨۵ ر است ھمان عاشق شدن بر خویش است.کھ ھمان تغیی

یزی عاشق بر خویش است بدان معناست کھ بر خویش بین�ا و خودآگ�اه اس�ت. و عش�ق حاص�ل ای�ن پس اگر ھر چ -١٠٨۶ی�زی ب�ھ درج�ھ ای دارای ای�ن و بلک�ھ ھ�ر چ -ق�رآن .»براس�تی ک�ھ انس�ان ب�ر خ�ود بیناس�ت«ئی اس�ت. آ -بینی و خود -خود در کیفیت خاص خودش.ئی است آ -بینی و خود -خود

ل س�یر تکام�ل جھ�ان آئ�ی اس�ت و ک� -بینی و خود -رجات موجودات عالم حامل انواع و درجات خوددپس انواع و -١٠٨٧

ئی است کھ انسان در حد کمال این صفت است.آ -ینی و خودب -ھستی، سیر تکامل خود

عشق بھ خویش. و لذا بر کل کائنات ک�ھ قلم�رو قآگاھی است و لذا مطل -ینی و خودب -خداوند حامل مطلق خود و -١٠٨٨ ئی و آگاھی دارد.آئی اوست بینا -ینی و خودب -خود

آئی است. -آگاھی و عدم -آدم ھمان عدم پس -١٠٨٩

گاھی عدم درباره عدمیتش سرآغاز عشق و لذا پیدایش عالم است.آ -١٠٩٠

آ. خودی کھ البتھ عدم اس�ت. نیس�ت -آ. خود -یعنی عدمپس خدای ازل ھمان عدم است کھ بر عدمیتش آگاه است -١٠٩١

و می داند کھ نیست. و مگو کھ چگونھ چیزی کھ نیست می داند کھ نیست. این ھمان معنای آگ�اھی مح�ض و مطل�ق اس�ت

Page 103: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٣

یعنی خودآگاھی مطلق! بودن مطلق! ذھن مطلق! ھوش مطلق! و بھ یاد آور معارف خدا و موسی را کھ موسی پرس�ید ت�و و خداوند پاسخ داد کھ: ھستم آنچھ ھستم!کیستی

وجودات در عالم ھستند ک�ھ از نظ�ر ھ�وش و ح�واس و ادراک م�ا بش�ر، نیس�تند ول�ی ب�رای خودش�ان بسیاری از م -١٠٩٢

ھستند. مثل ویروس، اجنھ، امواج رادیوئی، ارواح مردگان و امثالھم. خدا ھم ھمینگونھ است.

ست عاشق بر نیستی خ�ود ش�د. و ی�ا چ�ون عاش�ق ب�ر خ�ود ش�د خ�ود را ش�ناخت. ت کھ نیعدم، نبود. و چون دانس -١٠٩٣ گاھی و عشق بر عدمیت خود بوده است.آ -پس پیدایش ھستی از عدم

ان.مرحلھ از خلقت جدید و طبقھ ای از جھان نو، شرط پیدایش و زایش است تا بھ انس آگاھی در ھر -این عدم -١٠٩۴

ع�دمیت دمیت ازلی خود آگاه نمی شد انسان پدید نمی آمد. ھم�انطور ک�ھ اگ�ر انس�ان ب�رعیعنی مثال اگر حیوان بر -١٠٩۵

ازلی خود آگاه نمی شد خداوند رخ نمی نمود.

انس�ان -ق�رآن» نگونھ آفریدیم کھ بھ آنی امر کردیم کھ بشو و ھمان دم ش�د آنچ�ھ ک�ھ منظ�ور م�ا ب�ودجھان را ای« -١٠٩۶ و می خو اھد باشد یعنی مظھر و خلیفھ خدا!نیز اینگونھ ھمان می شود کھ باید

ز خ�ود اید عاشق بر انسانیت الھی خود باشد تا خود را امر بھ کن فیک�ون نمای�د و ب�ھ آن�ی خ�دای را پس انسان با -١٠٩٧

برجھاند ھمانطور کھ او ھستی را از عدم برجھاند و جھان را جھاند از ذات عدم خویش.

ت ذات خ�ودت را ب�ھ آن�ی ح�ق و اح�دیت و ص�مدیت و س�رمدیو جب�روت ای انس�ان، جم�ال و کم�ال و ق�درت و پس -١٠٩٨ا ب�اش ای متجلی ساز گر عاشق خدای خویشی و عاشق خدائیت خویشی و عدمیت خدا را در خود دیده ای. پس وجود خ�د

ب�اش ت�ا ه شوی کش�تھیل مباش! بمیر تا زندانسان! اینقدر بی غیرت مباش اینقدر بی قدر و قیمت مباش! اینقدر خوار و ذل بکشی ابلیس را!

عدم عرصھ آگاھی محض است در عدم غیر نور آگاھی ھیچ نیست آگاھی بر ع�دمیت و ن�ھ آگ�اھی ب�ر این بدان کھ -١٠٩٩

ویش اس�ت و خوجود و موجودیت کھ یک آگاھی مرکب است. یعنی توحیدی ترین و نابترین آگاھی ھمان آگاھی بر عدمیت ین نور النور آگاھی است کھ وجود ازل است.ا

و واھی از عدم، وجود آفرینی، بازگرد بھ عدمیت خ�ود و ع�دمیت خ�ود را بپ�ذیر و در آن مق�یم ش�وپس اگر می خ -١١٠٠

رای ب�یع و اص�یل از آنجا ام�ر ب�ھ ک�ن فیک�ون نم�ا! پ�س راه و رس�م آف�رینش از ع�دم را آم�وختی و ای�ن آم�وزه ای ک�امال ب�د ار در تاریخ خلقت انسان است کھ آموختھ شد!نخستین ب

رت توانی بھ این عدمیت بازگردی و در آن مقیم شوی و عین نور آگاھی بر عدم خ�ود ش�وی؟ ب�ھ ق�د و آیا چگونھ -١١٠١

عشق و اراده بھ وصال!

اریخ بش�ریتو وصالی کھ از آن رخ الھی متجلی گردد. پس تا رخ الھی از ع�دمیت ت�و برآی�د و ت� خاصھ آن عشق -١١٠٢ تو بسر آید در عدم بمان ای آدم!

ن کھ آفرینش یعنی آفرینش از عدم! پس برای ب�ھ وج�ود آوردن ع�دم بایس�تی ھس�تی خ�ود ب�ھ ع�دم و فراموش مک -١١٠٣

زنی تا عدم را بھ وجود آوری!

ود م نم�ی رھ�ی و بوج�ا جمع ھستی ات را بر نیستی نزنی و قماری کامل برای باختن کامل ف�راھم نی�اوری از ع�دت -١١٠۴ نمی آئی!

دم عاشق باشی! بر آدمی کھ قصد نجات دادنش از عدم را داری چھ خودت باشی چھ غیر!عپس باید بر -١١٠۵

خداوند مرا دوستدار خلقش و عاشق بدبخت ترینشان ساخت ھستی شان، پستی شان و حقارت و عذابشان ب�ود و -١١٠۶

بھ لحاظ صفات. زیرا عدم مظھر ذات مطلق مبرا از صفات است و از منظر ص�فات این مقامی بسیار پست تر از عدم است وجودی گوئی کھ نیست نیست. ولی ھستی این مردمانی ک�ھ م�ن عاشقش�ان ب�وده ام از ع�دم ھ�م مع�دومتر ب�وده اس�ت یعن�ی

Page 104: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٤

منف�ور و منزج�ر از مظھر ھمھ صفات ضد وجود بودند: روسپی، معتاد، ھمجنس گرا، عقیم، دری�وزه، ب�رده، علی�ل، ذلی�ل، خویشتن. یعنی ضد وجود بودند در حالیکھ عدم، ضد وجود نیست بلکھ فقدان موجودیت و مبرا از صفات است مثل صفر!

ت�ھ ان�د. و ین ضد وجودان بھ این پندار آمدند کھ البد از بھترین آدمیانند کھ م�ورد عش�ق م�ن ق�رار گرفاو اما بعد، -١١٠٧

نگردی�د بق خ�ود بازستی یافتند چون بھ آنان گفتم کھ اگر می خ�و اھی�د دوب�اره ب�ھ وض�عیت س�الذا آنگاه کھ از این عشق، ھ. اگ�ر ا ب�وده اس�تمبرخی حقوق را رعایت کنید بناگاه با کمال حیرت بمن می نگریستند کھ: مگر ھیچ عیبی ھم تاکنون در

ن�ده بان ب�ھ ای�ن و این س�رآغاز ع�داوت آن� بوده پس چرا تو اینقدر ما را دوست می داشتھ و مریدی و خدمت می کرده ای!ا تی ب�رای خ�دسراپا تقصیر! می دانی منطقشان چیست؟ می گویند: پس معلوم شد کھ ما را برای خودمان دوست نم�ی داش�

دوست می داشتی!؟ کفر را بنگر و حماقت را!

ذات وج�ود اس�ت وج�ود ب�ی دان کھ آن عدم ازلی ضد وجود نیست ھمانطور کھ صفر ضد یک نیست. بلکھ ع�دم، ب -١١٠٨ صفات است.

م�ی نام�د ض�د وج�ود اس�ت ھم�انطور ک�ھ آت�ش ض�د آب » ھالک�ت«آدمی کھ قرآن کریم آنرا بدرستی ولی معدومیت -١١٠٩ است.

ر ھالکت خلق نیست کھ اگر چنین باشد این عین شیطنت و پلیدی کام�ل و ع�داوت ب�ا خل�ق ت�ا س�ر بعارف، عاشق -١١١٠

حد انھدامشان است.

ر عدم ازلی حاضر در ذات خلق است ک�ھ ب�ا ض�د وج�ود ب�ار ش�ده اس�ت و در زی�ر ب�ار ض�د وج�ود بعارف، عاشق -١١١١ آی ازل!-خون می گرید آن چشم خود

داش�تھ ھ غزالی رعنا را بھ یوغ کشیده باشند و گاو آھن بر گ�ردنش نھ�اده و او را ب�ھ ش�خم زم�ین واتصور کنید ک -١١١٢ باشند.

اشد.بمروارید یا الماسی نایاب در چاه فاضالب افتاده تصورکنید -١١١٣

صور کنید کھ بھ مرغ عشق بجای بادام، مدفوع بخورانند!ت -١١١۴

یا تصور کنید کھ اصال خود خدا را استغفرهللا چنین بالھائی سرش آورده باشند. و -١١١۵

و معت�اد و علی�ل و ذلی�ل و ھ�الک ش�ده گر انسان حامل صورت و روح خدا نیس�ت. پ�س ای�ن کیس�ت ک�ھ روس�پیم -١١١۶ است.

ری! عشق بھ خداست در خلقی مبتال بھ سرنوشتی کھ او را خصم وجود ساختھ است.آ -١١١٧

رسول ولتماس دعای خدای را بھ مؤمنانش کھ: اگر یاریم دھید یاریتان دھم! و اینست آن دعای خدا حال دریاب ا -١١١٨

ی بین خالق و مخلوق است.بھ درگاه مؤمنان کھ دعای عشق ورز

ھ تغفر هللا خداوند خالق عاجز و درمانده ش�ده اس�ت و محت�اج ی�اری مخل�وق خ�ویش گش�تھ اس�ت. بلک�نھ اینکھ اس -١١١٩ی�از! بنیاد عشق (خالفت) نھاده و دست عشق ورزی بسوی مخل�وقش دراز ک�رده اس�ت. ای�ن دس�ت عش�ق اس�ت ن�ھ دس�ت ن

نیازی و غایت قدرت و غنی برمی خیزد! عشق از نیاز برنمی خیزد بلکھ از بی

ی محل�ی ب�ت عشق خدای را رد کنند البتھ بر دوزخ ابدی وارد می شوند نھ بدلیل انتق�ام خ�دا از باب�ت و آنانکھ دس -١١٢٠ون چ�تی یابن�د. مخلوق بھ عشق او. بلکھ آنان را بھ دوزخ می کشاند تا بواسطھ آتش و ع�ذاب از آن ھالک�ت برھن�د و ھس�

ورکی نمی شود بلکھ عشق بھ لحاظ اراده غایت اختیارست ھمانطور کھ دوزخ قلمرو جبر است.عشق، ز

و و مھ�ر م�ی نمایان�د مفلس�ینکھ قھر نمی داند و قھاریت نمی تواند ب�دان ک�ھ مھ�ر ھ�م ن�دارد و آنچ�ھ ک�ھ عش�ق آ -١١٢١ر از خ�ودش ت�ا نذر معشوق بی عش�ق گی و چاپلوسی و تجارتی منافقانھ و فاسقانھ است و ماست ھای ریختھ اش ردریوز

می کند.

Page 105: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٥

وجود و منکران عشق می گویند: اگ�ر راس�ت م�ی گ�وئی م�ا را ھمینگون�ھ ک�ھ ھس�تیم دوس�ت ب�دار! آری! دشمنان -١١٢٢

اش و حمای�تب�یعنی روسپی گری و اعتیاد و فساد و ھالکت و ذلت ما را عاشق باش!!! عداوت م�ا ب�ا خودم�ان را عاش�ق کن!!!

را تمام�ا بخ�دمت ای��ن گی خ�ودعزم حت��ی زن�دگی زناش�وئی و خ�انوادعارف�ان ص�احب رس�الت ھمچ�ون انبی�ای اول�وال -١١٢٣

حض�رت رسالت الھی می گیرند و از کمت�رین ع�یش و ل�ذت و ع�زت زن�دگی مش�ترک و غری�زی ھ�م برخ�وردار نیس�تند مث�له آن د ک�ھ ی�ک فق�رنم�ود ت�ا خ�دایش را خش�نود س�ازابراھیم کھ کل زندگی زناشوئی با سارا و ھاجر را قلم�رو بالی�ای الھ�ی

وی�د بس�طامی ماجرای تبعید چھارده سالھ ھاجر و اسماعیل بھ صحرای برھوت عربستان بود. برخی عارف�ان ھمچ�ون بایزراس�ر سگی خ�انواد قیاس ب�ا ازدواج و زن�دگی حالج و ابن عربی و خرقانی ھم چنین زیستند. مسئلھ اینست کھ رھبانیت در

ی�م اعط�اء نم�وده از عیش و لذایذ حقیر زندگی زناشوئی کھ بھ مردمان ا«محنت بار این بزرگان ھمچون عسل است. بال وف ھ�دایت و درگذر کھ رزقی برتر در نزد ما داری و حس�رت آس�ایش زن�دگانی زناش�وئی مردم�ان را مخ�ور و خ�ودت را وق�

-١٣١و طھ ٨٨حجر» حمایت مؤمنان نما

گ�وئی ش�یخ زن�ی عفریت�ھ داش�ت ک�ھ حت�ی علی سینا مشھور اس�ت:بھ نقل از بو خ خرقانی کھزندگانی مشترک شی -١١٢۴ش�یخ تم�ام وشوھر را کتک ھم می زد و او را در شھر یک دیوانھ معرفی می نمود و خالصھ م�اری در آس�تین ش�یخ ب�ود

د م�ی و دی�ده ب�وکرام�ات از ا عمرش را با صبر و رحمت با او سپری نمود. بوعلی سینا کھ بھ دی�دار ش�یخ رفت�ھ و دری�ائی ام راند. ز درب خانھپرسد: یا شیخ اینھمھ کرامات از چھ یافتی؟ شیخ می گوید: از آن زنی کھ دیدی تو را با لنگھ کفش ا

ی�رزن پخود ابن عربی ھم در دوران کھولتش پس از اتمام تألیفات اصلی خود مثل فتوحات مکیھ، ب�ا می دانیم کھ -١١٢۵

ر یکی از مریدانش بود ازدواج نمود.بیوه ای کھ ماد

ن�ی زپس از عمری تبعید و زن�دان و بیاب�ان گ�ردی و بیم�اری مرگب�ار ق�ولنج در نیم�ھ دوم عم�رش ب�ا ابن سینا ھم -١١٢۶و ابن ردانیده شدجذامی ازدواج کرد و درمانش نمود کھ بعد معلوم شد کنیزک فراری خلیفھ عباسی است و بھ دربار بازگ

جاه و اندی سالگی در اوج بیماری و درد تک و تنھا مرد.سینا در پن

ب�رای زن و بچ�ھ اش ن�ان ب�ھ عس�خن ف�راوان اس�ت ول�ی ھم�ین ق�در ک�ھ عل�ی عی ائمھ اطھار از زندگانی زناشوئ -١١٢٧ن آودش را از خانھ نمی برد مگر اینکھ ھمھ مستمندان و فقراء سیر شده و اضافی می ماند یعنی حتی دسترنج شخصی خ

ای�د از ه اس�ت پ�س بانھ خود نمی دانست. و فاطمھ ھم این حقیقت را می دانست کھ با سلطان فقر (ذوالفق�ار) ازدواج ک�ردخ دست خود خدا رزق برد.

دگی زناش��وئی عارف��ان ص��احب رس��الت یک��ی از ریاض��ت ب��ارترین وج��ھ زن��دگی آنھاس��ت ک��ھ ھس��تھ در حقیق��ت زن�� -١١٢٨

است کھ خصم درجھ اول عشق نزادی است. مرکزی نبرد با نژادپرستی نفس خویشتن

ا از اکرم نیز می دانیم کھ با داشتن چھار ھمسر در آن واحد و سیزده زن در طول زن�دگیش چ�ھ بس� درباره رسول -١١٢٩ی بزرگت�رین ریاض�ت ک�ش و محن�ت ک�ش واد صشرارت ھمسرانش در طویل�ھ کن�ار ش�ترش م�ی خوابی�د. درحقیق�ت محم�د

عایش�ھ وئی در ک�ل ت�اریخ بش�ر اس�ت ک�ھ داس�تان ی�ک فق�ره از ای�ن رنجھ�ا م�اجرای مش�ھورمحبت در عرصھ زن�دگی زناش� محبوبترین ھمسر رسول خداست ھم در دوران حیات و ھم مماتش.

، در صھی و عرفانی خصمی بیرحمتر و شقی تر از ھمسر و خانواده و نژاد وجود ندارد و محم�د برای عشق ال -١١٣٠

ی�د ک�ھ او بادا پندارسیزده ھمسر و خانواده و نژاد در نفس خود و بر علیھ دل خود جنگید. م واقع در تمام عمرش با حدودھ�م نم�ا فی بزرگ را با ھمسرانش می جنگید. ھرگز! او با دلش می جنگید آنھم با مھربانترین دل کل تاریخ بشر! این معنا

و در آن بس تأمل کن!

د.ر بھ کتاب سرگذشت علیین (انسان کامل) از اینجانب رجوع نمائیاز این منظ عدرباب زندگانی ائمھ اطھار -١١٣١

کسی را می شناسم کھ بخاطر سیر و سلوک روحی و عشق عرفانی عمری تحت تحریم جنسی زن�ش ق�رار داش�ت -١١٣٢رس�می ی�ا تا مرد را تسلیم اراده کافرانھ خود سازد و از ایمان و راھش برگرداند و این مرد ھرگز نھ ھمسر دیگری بط�ور

غیر رسمی برگزید و نھ زنا کرد و با مھربانی و صبر، زنش را حفظ نمود و ھرگز مقابلھ بھ مثل ھم نکرد. و بای�د دانس�ت

Page 106: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٦

ک�ھ ریاض�ت و زج��ر جنس�ی در قلم��رو تج�رد بس��یار آس�انتر از دوره تأھ��ل و زیس�تن در کن��ار زن اس�ت ب��دون داش�تن رابط��ھ شگرف دست یافت کھ بندرت مشابھش گزارش شده است.جنسی. این مرد بھ مقامات معنوی و مکاشفات

ث�ار دتر از این نیست کھ کسی را چنان عاشق باشی کھ برای سعادتش تمام ھستی ات را بھ آس�انی نبدرد و داغی -١١٣٣

ینست اباشد. و جان تو کتر از این آنکھ خصمکنی ولی دل او نسبت بھ تو سنگ باشد سنگی یخ زده. و درد و داغی ھولنادر قب��ال س��ر وج��ود عارف��ان واص��ل نس��بت ب��ھ مردم��ان ک��ھ طالی��ھ دار عش��ق مطلق��ھ خ��دا ب��ر خل��ق ھس��تند و س��پر ب��الی خ��دا

دشمنان عشقش!

ت. لوبی سنگتر و یخ زده تر و عدوتر از قلوب مردمان نژادپرست نسبت ب�ھ عش�ق اولی�ای الھ�ی نیس�و بدان کھ ق -١١٣۴از ھ�یچ داشتھ و در ن�ابودی آن عرفانی قرار -ھ در نقطھ مقابل عشق الھیو لذا در ھمھ جای تاریخ بشر عشق نژادپرستان

د. مث�ل د و آل محم�پلیدی فروگذار نکرده است مثل نبرد بنی اسرائیل با مسیح و مؤمنانش. مثل نبرد اعراب قریش با محم� عی.روایات شی زمان طبقنبرد نژادپرستی ھندو بر علیھ بودا و پیروانش. مثل عداوت جماعتی از سادات بر علیھ امام

زی است کھ نھان ھ�ا آش�کار م�ی ش�ود و در آن روز خوش�بخت کس�ی اس�ت ک�ھ ھ�ر آنچ�ھ از خ�ودش قیامت آنرو« -١١٣۵

را ی ب�اطن خ�وددیده را تصدیق نموده و توبھ کرده و بھ پروردگارش پناه می برد. و بدبخت کسی است کھ ظ�اھر ش�ده ھ�اوزخی بخت ھا بر دجاوید وارد می شوند تا زمانیکھ زمین و آسمانھا بر پاست. و بدانکار می کند. خوشبخت ھا بر بھشت

ای�ن -٩وط�ارق – ١٠٨-١٠٣ھ�ود» وارد می شوند تا زمانیکھ زمین و آسمانھا بر پاست. اال اینک�ھ خداون�د عف�و نمای�د...ت�ی رخ ت مذکور وققیامت صغرای قبل از قیامت کبراست زیرا با قیامت کبرا زمین و آسمانھا جمع می شوند. پس این قیام

ر امام�ان عص� ومی دھد کھ زمین و آسمانھا برپایند و ای�ن قیام�ت حاص�ل روی�اروئی اف�راد و گروھھ�ای بش�ری ب�ا عارف�ان ی م�رون افکن�ی ھ باطن انسانھا را منقل�ب و فع�ال و زن�ده و ب�ھ فع�ل م�ی آورد و ب�خود است. و عشق این مردان خداست ک

ر غی�ر ب اس�ت ک�ھ دنماید کھ ھمان نفس اماره است کھ جز کفر و کبر و جھل و گناه محصولی ندارد و لذا توبھ از آن واجد و مع م�ی ش�ونو آسمانھا ج اینصورت عذاب نازل می گردد کھ البتھ این عذاب عمرش حداکثر تا قیامت کبراست کھ زمین

لذا در قیامت کبرا و پس از آن بخشوده و پاک شده اند. و این از برکات وجود عارفان عاشق است.

س�ی نامیده می شود زیرا بقول قرآن ھر ک» وارث آدم«ن انسانی است کھ بھ مقام آدمیت رسیده و عارف عاشق آ -١١٣۶ان ئک را بھ آنمی داند ھمچون حضرت آدم کھ علم باطن داشت و اسرار مالرا بھ سیمایش می شناسد و اسرار نھانش را

است. سرار انسانگفت و آنان را بھ سجده کشاند. و این بدلیل عشق است کھ عارف را مقیم قلوب می سازد و دل کانون ا یعنی آدمیت از عشق است بخدا و خلقش!

اعث قیامت صغرای آنھاست و اسرار نھ�ان آنھ�ا را عی�ان م�یاز ھمین رو کھ عارف مقیم قلوب مردمان است ب و -١١٣٧

-١٠۵ ھود» و در آن روز ھیچکس جز بھ اراده حق سخن نمی کند«سازد بھ زبان و فعل خودشان.

م��ی باش��ند » وارث آدم«ارث��ان عل��م ائم��ھ ھ��دی نی��ز ھس��تند ھم��انطور ک��ھ امام��ان م��ا ھ��م ملق��ب ب��ھ وپ��س عارف��ان، -١١٣٨ مال امام زمان ھم ھستند. زیرا وجود فی ذاتھ ھمان علم وجود است.ھمانطور کھ آئینھ ج

مؤمنان بدست عارفان ھم از واقعھ عشق و خالف�ت اس�ت ک�ھ م�ؤمن را مق�یم دل ع�ارف و ع�ارف را و امر ھدایت -١١٣٩

مقیم دل مؤمن می سازد. پس مؤمن بھمراه عارف سفر می کند در حرکت جوھری و بھ باطن!

اشقی است کھ ھر چھ در چمنزار دل خود می گردد این داغ دل مرید ع». من چرا میل چمن نمی کندسرو چمان « -١١۴٠چ�را امش�ب ه ب�ودم؟ پ�سسرو قد مرادش را نمی یابد. آیا او از من قھر کرده است؟ آیا من ب�ھ ان�دازه الزم او را زیب�ا ندی�د

مش�ب نم�ی انم�ی کن�د؟ چ�را جم�ال پروردگ�ارم دزدکی وارد جان من نشد؟ خلیفھ من پس کجاست؟ ساقی من چرا روی بم�ن درخشد؟ کشتھ غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند!

حافظ را در محضر پری روئی خواندم و با کل ج�انم ب�ھ روح�ش درود فرس�تادم. ص�بح » رو چمانس«دیشب غزل -١١۴١

اش�تم ک�ھ م�ن نخس�ت پند .»ت بود چن�ین درودی بم�ن نرس�یده ب�ودخیلی وق«کھ گشت جمال قدسی اش بر من تجلی کرد کھ: پروردگار من است. بخدا کھ بین عاشق و معشوق ھیچ جز بی ذوقی حائل نیست.

بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند آن -١١۴٢

این فقط عارف واصلی است کھ جانشین تو شده است یعنی امام.

گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند بوده ام ان طره تا منگفتم گره نگشوده ام ز -١١۴٣

Page 107: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٧

ن�ان ک�ھ از آرده ن�ھ از و این داستان ناکامی و خون دل ھمھ مردان است با زنان محبوبشان. تا بدانند کھ این جمال کھ دل ب� اوست.

ح�افظ ش�یراز م�ا اس�رافیل عش�ق خدا سوگند کھ عشقش مرا چنان کرد کھ حتی در دل سنگ ھم او را دی�دار ک�نم،ب -١١۴۴

ت واس�طھ خداس�است کھ در ھیبت بشری و بھ زبان بشری سخن می گوید و بیان می کند جگر قرآن را. این کالم قدس�ی بی با دل عاشقانش!

ورشید عشق از ذات این دفتر چنان طلوع کند ک�ھ ن�ور خداون�د را از خ�اک زم�ین مشعش�ع نمای�د وخبزودی زود، -١١۴۵

طوفانی سازد و ریشھ شقاوت و بی مھری را براندازد.دل خلق را

واز بدبختی مردمان جگرت سوراخ سوراخ نشده باشد تا آن حد کھ از خوشبختی خ�ود منزج�ر ش�ده تا زمانی کھ -١١۴۶روی خ�ود آرزوی مرگ کنی، مستحق عشق نشده ای ای برادر! پ�س زب�ان درک�ش و ای�ن واژه قدس�ی را آل�وده مس�از و آب�

ج خالیق میفزا!مبر و رن

وران اندوه بر آدمیزاده کھ نمی داند عاشق ب�ر کیس�ت. پن�دارد ک�ھ عاش�ق ب�ر پش�م و پ�ی و گوش�ت افسوس و ھزا -١١۴٧ چرک و خون و سوراخ شده است. خانھ جھل خراب!

می�زاده ک�ھ پن�دارد معش�وقش ب�رای خ�وردن اس�ت و خوابی�دن اس�ت و گائی�دن اس�ت و زائی�دن. ش�ھرافسوس بر آد -١١۴٨

کوران خراب!

م لفبای ادراک و حواس سر و کار دارد یعنی رنگھای بکر و اصوات بی معنا و اشکال محض بی اس�ادل آدمی با -١١۴٩د ی ع�الم وج�وو بوھای ب�ی نش�ان و اح�واالت ورای منط�ق و حس�اب و کت�اب! اینھ�ا الفب�ای زب�ان دل انس�ان اس�ت ک�ھ الفب�ا

ب�دل ب�ھ و صدای مح�ض و ب�ودن مح�ض! و بع�د ای�ن الفب�ای ب�ی معن�ا را ماست. دل، مدرک وجود محض است، رنگ و بو ت خ�الق جمالی می کند کھ پرستش آن بر کل جھان ھستی ارجح می شود. این جم�ال خداس�ت. دل عاش�ق، خ�ود خ�الق اس�

خالق خویشتن! این بدان!

ع�دن ش بکلی دگر شده و زم�ین بھش�تدمی اگر باور کند کھ ازدواج نمی کند اال برای دیدار با خداوند، سرنوشتآ -١١۵٠ می شود.

از ھ�ر زن�ان ش�ما مزرع�ھ ش�مایند ب�ر آن�ان«نان باور کنند این ک�الم خ�دا را آنگ�اه مس�لمان ش�ده ان�د، و اگر مسلما -١١۵١

».حیثی کھ می خواھید وارد شده و خود را مقدم دارید و بدانید کھ خداوند را دیدار می کنید

ی�ت شوق با خداوند دیدار کند آنگاه سرنوشت عشق ب�ھ جن�ون و جناکھ عاشق شده است تا در معاگر انسان بداند -١١۵٢ نمی رسد و بلکھ بھ معراج می انجامد.

دان کھ مرد در آغوش ھمسرش با خداوند دیدار می کند. خدای را باور کن ای خداپرست!ب -١١۵٣

رزند آدمی را کرام�ت فبراستی کھ « -قرآن» وارد شدند...آنانکھ از کرم پروردگار خود مغرور شده و بر دوزخ « -١١۵۴

از ھ آدمی را چنین غره می سازد کھ مرتکب چن�ان س�تمی م�ی ش�ود ک�ھ تنھ�ا راه رھ�ائیاین کرامت ک -قرآن» عطا نمودیمرم�ی بآن آتش دوزخ است جز عش�ق نیس�ت. یعن�ی عنص�ری از گ�وھره وج�ود ک�ھ ت�و را محب�وب دل�ی م�ی کن�د و ن�وری را

و را ی س�ازی ک�ھ ت�کھ با آن راه ھدایت و خدایت را پی�دا کن�ی ول�ی ت�و آن�را زنجی�ر اس�ارت و ذل�ت ف�رد ی�ا اف�رادی م�فروزد زد در ن�زد دوست دارند بدلیل آن گوھره کھ ھم�ان نعم�ت اس�ت و ی�ا وجھ�ی از جم�ال اع�الی ح�ق ک�ھ ت�و را ب�ر ح�ق م�ی س�ا

دیگری!

ھ ش�ده کنند: مؤمنانی خاشع و خداترس و یا کافرانی ظالم و س�وختقایق این آثار را دو دستھ اند کھ تصدیق می ح -١١۵۵ در درک اسفل!

واھد عاشق باشد معشوق می شود و آنکھ می خواھد معشوق باشد منفور م�ی ش�ود! خداون�د نظ�ر کسی کھ می خ -١١۵۶

بر دلھا دارد و نیات زیبا را حتی بدون عملی، اجر عملی می دھد، خداوند عاشق عاشقان است.

Page 108: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٨

ن بید از غیرت خدا نترسد و نل�رزد عاش�ق نیس�ت بلک�ھ فاس�قی اس�ت ک�ھ مب�تال ب�ھ مک�ر الھ�ی ش�ده عاشقی کھ چو -١١۵٧ است تا رسوا گردد.

ال و حمت و ھدایتی یافت و ھمھ گناھان و عذابھای زندگانی گذشتھ اش شفاعت و پاک گردید و س�بکبآنکھ امام ر -١١۵٨

ب�ھ رزد دوب�ارهال و بی چ�ون و چ�را ب�ھ ام�امش نس�پارد و اطاع�ت نکن�د و ش�رک وزنده شد اگر اراده اش را بھ تمام و کمھ ره ص�د کفر و فسق و ظلم بازمی گ�ردد و ای�ن ب�ار ب�دلیل س�بکبالی و حی�ات حاص�ل از ش�فاعت و رحم�ت ام�امش ی�ک ش�ب

ود مجب�ور ر این کف�ر خ�دآنانکھ پس از ایمان، کفر ورزیدند در حالیکھ بھ اختیار خود بودند و «سالھ تباھی را می پیماید. ف�ل ا قیام�ت غات�نشده بودند، بھ عذاب عظیمی دچار می شوند و خداوند بر گوشھا و چشمان و قلوبش�ان مھ�ر م�ی نھ�د ک�ھ

-١٠۶-١٠٩-نحل .»بمانند و در قیامت ھم عذابی شدیدتر در انتظارشان است. زیرا حیات دنیا را بر آخرت ترجیح دادند

ھ ب�اعت و رف�ع ع�ذاب و مص�یبت بھ�ره م�ی برن�د و ت�ن ب�ھ ارادت و دل ا عارفی فقط بھ قصد ش�فآنانکھ از رابطھ ب -١١۵٩و حت�ی ا داده اس�ترھدایت و سر بھ معرفت نمی سپارند بدترین مردمانند و خداوند بھ آنان وعده عذاب عظیم در دو دنی�ا

ز ھ�وش ازد زی�را انموده و احمقشان می س عذاب بعد از قیامت کبرا را. و عالوه بر این حواس و ھوش آنھا را ھم تعطیل س�ب معرف�ت وو حواس و دلی کھ بھ نور رحمت امام احیاء شده بود جھت عیاشی و فساد خود بھره گرفتن�د و ن�ھ جھ�ت ک

علم و حکمت و ھدایت.

ی ه اگر از ھمھ حقایق عینی و محسوس و ملموس زندگیش فق�ط م�ردن و م�رگش را ب�ھ یق�ین ب�اور م�این آدمیزاد -١١۶٠و ھم�ھ مس�ائل وکرد و مرگ را فقط مال ھمسایھ و آدمھای بدشانس نمی دانست بناگاه عاشق می شد ب�ر ع�الم و آدمی�ان.

بدبختی ھای زندگی برطرف می شد و زمین بھشت می گشت و آدمیان مالئک.

ور کن�د. ھ�ر ر واقع ب�رای عاش�ق ش�دن کافیس�ت ک�ھ انس�ان واقعی�ت عین�ی و محس�وس زن�دگیش را ب�ی تفس�یر ب�اد -١١۶١دھ��ای ب�اوری درب��اره ھ��ر موض��وعی، منج��ر ب��ھ ی��ک عش��ق جدی��د م��ی ش��ود. در واق��ع بایس��تی گف��ت ک��ھ عش��ق ب��ھ لح��اظ بنیا

ھ وض�وح م�ی معرفتی و متافیزیکی اش ریشھ در واقیعت م�ادی زن�دگی دارد و رئ�الیزم اس�اس عش�ق اس�ت. ای�ن معن�ا را ب� توان در قرآن کریم دریافت.

ب�ال عش�ق خ�القش ن�دارد. عش�قی ک�ھ از درب وج�ود اولی�ایش ب�ر قمش�کلی ج�ز ک�م آوردن در در یک کالم بشریت -١١۶٢

د ک�ھ تم�رینخالیق گشوده می شود و بر خالیق می بارد چون باران رحمت. پس آدم�ی بای�د مری�دی ح�ق و اولی�ای ح�ق کن�ت عش�ق د و از غای�عاشقی است تا بتواند عشق خالق را ھضم و جذب کن�د و دچ�ار یبوس�ت روح و ق�بض دل و ج�ان نش�و

حق برخوردار شود.

ن اگر بخواھیم در یک کلمھ کل راز فالک�ت و ھالک�ت بش�ر را در ط�ول ت�اریخ ب�ر روی زم�ی» ھ دنیابیار مفروش « -١١۶٣روش��ی، فآش�کار کن�یم ھم�ان اس�ت ک��ھ ح�افظ م�ا در ھم�ین عب��ارت م�ذکور بی�ان فرم�ود: خدافروش��ی، ام�ام فروش�ی، دوس�ت

ک�ھ ب�ا ت�و فرزندفروشی و... یعنی کھ خودفروشی. چرا کھ محبوب تو ھر عنوان و نسبتی محبوب فروشی، ھمسرفروشی،ا را؟ ری؟ کل دنی�دارد ھمان خود خود توست. حال تو خود را می فروشی بھ دنیا و کاالھایش و بازیھایش کھ چھ بدست آو

ھ م�ی گوی�د ک� ود خ�ود ماس�ت ب�ھ م�ابھ درد چھ کسی بخورد؟ زیرا تو کھ دیگر وجود نداری. و این است ک�ھ خداون�د ک�ھ خ� خود را مفروشید کھ کافر می شوید. یعنی بی وجود می شوید.

ود را تابش اکثریت مردمان را کافر یعنی خودفروختھ شده م�ی خوان�د. آی�ا براس�تی ک�دام ی�ک از م�ا خ�خداوند در ک -١١۶۴

ط�ب ای�ن ن�وعا خودم�ان را مص�داق و مخاموجودی خودفروش یعنی یارفروش می داند؟ می دانید چرا کھ ھیچکدام از ماھ�لذا فق�ط آن وکرده ایم آیات الھی نمی یابیم زیرا کھ وجود نداریم یعنی کھ خود را یعنی یار را فروختھ و خورده و نابودش

ات اط�ب ای�ن آی�انگشت شمار کسانی کھ ھنوز خود را تماما نفروختھ و چیزی در تھ دیگ وجودشان باقی است خ�ود را مخ .»مؤمنان حقیقی کسانی ھستند کھ چون آیات ما را می شنوند می لرزند«ند و بر خود می لرزند. می یاب

قت آنچھ کھ فروختھ می شود درعرص�ھ عش�ق اس�ت ک�ھ وج�ود آدم�ی در ب�ازار خودفروش�ی مش�تری آری، در حقی -١١۶۵

» درزان مفروش�یرت�ان را اینق�در اعھد خود ب�ا پروردگا«پیدا می کند. و عشق عھد انسان و خداست کھ فروختھ می شود. ی نخواھی��د رگ�ز مع��ادل و جبران��از باب��ت ھ�ر آنچ��ھ ک��ھ از خ�ود م��ی فروش��ید در دو جھ��ان ھ«و ی�ا س��خن ق��اطع ت�ر عل��ی ک��ھ

.»یافت

پروردگ��ار ب��ر ش��ما مؤمن��ان من��ت نھ��اده و قلوبت��ان را ب��ھ ھ��م «ھ��ر چی��زی مع��ادل و جب��ران دارد. آری، ج��ز عش��ق -١١۶۶ھ دل�ی وص�ل دل�ی را ب� ی توانی�دقدرت و امکانات دنیا را دو برابر نموده و در اختیار گیرید ھرگز نم متصل نمود کھ اگر کل

و عشق یعنی وصلت دو دل و دو روح. .»کنید

Page 109: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٩

ان را وصلت و وحدت قلبی و روحی دو انسان چنین ارزش خارق العاده ای دارد ک�ھ برت�ر از دو جھ�چآیا براستی -١١۶٧

ین وحدت دو جان چھ خاصیتی حاصل می آید کھ برتر از دو جھان است؟است؟ چرا؟ آیا مگر از ا

ت دو جان کسی رخ می گش�اید ک�ھ خ�الق جانھ�ا و جھ�ان ھاس�ت. یعن�ی ج�ان جان�ان و ج�ان جھانی�ان آری، از وصل -١١۶٨ -صرسول اکرم .»ر مؤمنی رود خداوند دیدار می شودچون مؤمنی بھ دیدا«دیدار می شود.

د و ھی�د ب�ر آن�ان وارد ش�وید و خ�ود را مق�دم داری�ان شما کشتزار وجود شمایند از ھر حیث کھ می خوازن«و نیز -١١۶٩آن نی کھ پیشاپیش فروختھ شده است بھ دست شوھرش و ی�اولی نھ آن ز -قرآن .»دی پروردگارتان را دیدار می کنیدبزو

ناس�بات شوھری کھ معاملھ شده است بھ مھریھ و طالق و س�ور و س�ات عروس�ی و تج�ارت ن�ژادی و مع�امالت عرف�ی و م شبھ شرعی و فلسفھ ھای فمینیزمی و برابری و...

ده ات را ای دلبر. و مفروش یار را حتی بر دار.س مفروش دلبر را ای دل داده و مفروش دلداپ -١١٧٠

ا و و ایثارگر و رزاق و مھربان و حافظ و بخشنده و نامرئی ولی در ھمھ ح�ال ش�نو خالق و عاشق یارسان باش: -١١٧١

بینا و مرید. درست بسان امام زمان در قلمرو غیبت!

!ر غار کھ بر دار و سپر بالی یار ھمچون حالجسان یارسان باش: عارف واصل با ھمھ فضائل یار ولی نھ دب -١١٧٢

رف صاحب رسالت در نزد یار چنان مقرب و محبوب است کھ انبیای سلف بر مقامش غبطھ خورند.اینست کھ عا -١١٧٣

ان دمیده شدن روح در نفس اوست و نفس کشیدنش ھمان فعالیت نفس اوست. و مرید از دم مرادشدم آدمی ھم -١١٧۴ بد ھمانطور کھ معشوق از عاشق و مخلوق از خالق.روح می یا

- صفی »دم غنیمت دان کھ عالم یک دم است آنکھ با دم ھمدم است او آدم است« -١١٧۵

ھ ک�ع�ارفی واص�ل ودمی�ده م�ی ش�ود از دم انس�انی عل�ی وار در او روح ،ھر کسی در حیات دنیایش فقط یکبار از دم الھی وز دس�ت داد. اھمان دم الھی است و نفخھ روح حق. ک�ھ اگ�ر ای�ن دم را از دس�ت داد فرص�ت آدم ش�دن را نفس و کالمش

س�یر می�د ش�ود در آنکھ از دم عارفی دمی یافت بایستی با صاحب دم، ھمدم و ھمراه و ھمدل و ھمسر و ھمسرنوشت و مر هللا. آدمیت و سیر الی هللا و لقاء

آنانک�ھ پ�س از ایم�ان،«ای را صرف ب�ازی دنی�ا و ع�یش ب�ازاری نم�ود. سیحائی مردان خدوای بر آنکس کھ دم م -١١٧۶

زن�د می لوبشان قفلقگوشھا و چشمھا و کافر شدند بی آنکھ مجبور بوده باشند بھ عذاب عظیم مبتال می شوند و خداوند بری و اخ��روی وی را از ع��یش معن��وای��ن ب��دان دلی��ل اس��ت ک��ھ ع��یش دنی��. ت��ا غاف��ل بمانن��د و در قیام��ت ب��ر دوزخ وارد ش��وند

-١٠۶-١٠٩نحل -قرآن» .دوستتر می دارند

ھ ب�اصھ عشق عرفانی را تبدیل بھ رفیق بازیھای بازاری می کند و کوثر عشق و عرفان را تبدیل خآنکھ عشق و -١١٧٧ران�ھ ذابھای کافرف�ع ع�حمام مفاسد و عذابھای دنیوی خود می سازد تا در دنیا بیشتر خوش گذراند و پی�رش را فق�ط ب�رای

ش زد و غرای�زاش می خواھد، خداوند حتی عیش دنیوی و عواطف بندتنبانی و نژادی را ھم بر او حرام و ممنوع م�ی س�اھ ب�ع�الم اس�ت را فلج می کند یعنی چشم و گوش و دل و ھوش او را تعطیل و عقیم می نمای�د و ای�ن ھم�ان خس�ران در دو

مصداق آیھ فوق الذکر.

ر ش�ده و نھ�ر جوش�ان آب حی�ات برای نرم ساختن قلوب سخت تر از سنگ مردمان است تا این فوالد منفج� عشق -١١٧٨ی قت�ی ممک�ن م�وجاوید از آن جاری شده و بسوی درک اسفل السافلین وجود آدمی سرازیر گردد و احی�ایش نمای�د. و ای�ن

م�ی ت�ر و بلک�ھ پلی�د و ش�یطان ص�فتشود کھ مخاطب عشق، تسلیم و مرید مح�ض عاش�ق ش�ود. در غی�ر اینص�ورت ش�قی گردد و خود زان پس در جامعھ ھمچون خانھ شیطان عمل می کند. کسی کھ قرار بود خانھ خدا شود.

انی کشتھ باد چنین انس�«کھ با رحمت مطلقھ پروردگار (عشق عرفانی) مکر و بازی و تجارت نمود. وای بحال آن -١١٧٩

می شود آنگاه کھ خداوند چشم و گوش و دلش را قبض و تعطیل می کند. ھو براستی کشت -قرآن» کھ چھ ناسپاس است

Page 110: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٠

حم�ق د بسیاری از این ناسپاسان وادی عشق بوده ام و دیده ام ک�ھ چ�ھ س�ان ک�ر و ک�ور و ب�ی دل و ااینجانب شاھ -١١٨٠ا ن�د ک�ھ: ایھ�کردمی شوند و رسوا در میان ھمانھائی کھ تا دیروز از عش�ق ھمچ�ون حرب�ھ ای ب�ر علی�ھ ش�ان اس�تفاده م�ی

الناس بنگرید کھ چھ واال و برگزیده و رعنا و برتریم از شماھا!!

روشان خودفروش چنان تعفنی دوزخی بھ مش�امم رس�یده اس�ت ک�ھ براس�تی تعف�ن فاض�الب در قب�ال آناز این یارف -١١٨١ویتش ھ�طان را ب�ا در حالیک�ھ ش�یموجب امتنان است. این بدان دلیل است کھ اینان با آگاھی، دل خ�ود را ب�ھ ش�یطان دادن�د

و اینس�ت ک�ھ -ق�رآن» بدانی�د ک�ھ ش�یطان خص�م قس�م خ�ورده شماس�ت«می شناختند کھ خصم عش�ق و ع�زت انس�ان اس�ت. ھ دس��ت خداون�د مش��رکان را نج��س خ�و ان��ده اس��ت یعن�ی آنانک��ھ ی��ک پ�ا در عش��ق دارن��د و پ�ای دگ��ر در فس��ق. ی�ک دس��ت ب��

بس�یار ش�یطانی ک�ھ مق�یم در نف�س ن�اس و خاص�ھ اھ�الی ن�ژاد اس�ت و ل�ذاحضرت عشق دارند و دست دگر بدس�ت ش�یطان. ب�ھ ا م�ی خ�واھیملوس و نازنین می نماید و با عشوه می گوید: اگر تمام روی بھ حق عشق کنی نژادت عاقت می کنن�د آی�

آنان خیانت کنی؟

ب�ر آس�تانھ دوس�ت اس�ت یعن�ی ل راز شیطان پرستی آگاھانھ انسان ناسپاس در قبال عش�ق الھ�ی، ع�دم س�رنھادنک -١١٨٢س�ت و ای ب�یش نی انکار ارادت و تبعیت از کانون عشق و رحمت و ھدایت! و ل�ذا در چن�ین م�واقعی خ�انواده و ن�ژاد بھان�ھش�ق و عدعی رعای�ت این نوع آدمھا تا قبل از این کمترین عاطفھ و اھمیتی برای خ�انواده خ�ود قائ�ل نبودن�د. ح�ال این�ک م�

ات و ھ توبھ و نج�آنھم در قبال عشق خدا کھ از جان مردان حق تجلی می کند و اشقیاء را دعوت بوفا و عاطفھ می شوند تسلیم می کند.

.، خیانت کرد تا ابد منفور دل خویشتن خواھد بود و اینست منشأ آن تعفن دوزخی بقول قرآنآنکھ در عشق -١١٨٣

ن تعف�ن دم ش�یطان از ت�نفس او ب�ازدم م�ی ش�ود. و ھم�ی یطان فروخت ب�ویشت و دل بھ شک آنکھ دم پیر عشق را -١١٨۴

ودند و بنھ عشق او تعفن است کھ عالم و آدمیان را از او فراری و منزجر می کند. یعنی ھمان کسانی کھ مشتریھای فاسقاارت��ان را ای مؤمن��ان عھ��د خ��ود ب��ا پروردگ«بخ��اطر بدس��ت آوردن دلش��ان، دل ب��ھ ش��یطان داد و ام��ام عش��قش را فروخ��ت.

د می شوید. کسی کھ ایمانش را فروخت کافری جاھل و ب�ی وج�ودیعنی ضد وجو -قرآن» روشید کھ بکل کافر می شویدمفع�ذاب نمی شود بلکھ خصم وجود خویش می ش�ود و اینس�ت ع�ذاب عظ�یم و ع�ذاب مھ�ین و ع�ذاب عق�یم و ع�ذاب اب�دی و

ن�د و م�یی کا ص�ورت خ�ود را در آت�ش س�رنگون م�هللا! و در آخرت ھم بر دوزخ آشکار وارد می شود. این ھمانست کھ باین�ک م! زیرا او صورت خود را ب�ھ ش�یطان فروخ�ت ص�ورتی ک�ھ مح�ل تجل�ی ن�ور عش�ق ب�ودگوید: ای کاش خاک می بود

.شیطان زده شده است و خداوند برخی از اینان را در ھمین دنیا بصورت بوزینھ و خوک و سگ درمی آورد

ی کند و تسلیم و خاشع نمی شود صورت الھ�ی خ�ود را از دس�ت م�ی دھ�د و شق سجده نمآری! آنکھ بر آستانھ ع -١١٨۵. ش م�ی افکن�دبشکل بدترین حیوانات درمی آید و لذا می گوید: ای کاش خاک می بودم! و سپس با ص�ورت خ�ود را در آت�

برخ�ی از فاس�قان ک�ھآیا خواھید خبر دھم شما را بھ بدترین لعنت و غض�ب خ�دا ب�ر «و این غضب عشق است و غیرتش! زد ن�ل�ی چ�ون ب�ھ آنان را بوزینھ و خوک نمود. و آنکھ شیطان را پرستید وضعش بدتر است ک�ھ از میان�ھ راه گم�راه ش�د و

-۶٠مائ�ده .»م�ی دان�د شما آیند اصرار می کنند و سوگند می خورند کھ ایمان دارند در حالیکھ بر کفر وارد شده اند و خدا۶١-

و ک�رم و -ق�رآن» .ا کھ بر کرم پروردگار خود مغ�رور ش�دیموای بر م«خ وارد می شوند می گویند آنانکھ بر دوز -١١٨۶فا روان را ش� کرامت خداوند ھمان عشق اوست کھ از وجود مردانش بر مردمان می تابد و ھر درد ب�ی درم�ان ت�ن و دل و

ھر و مربان کھ جز امکان ندارد کھ این مرد مھ«می بخشد و امر بھ توبھ و اطاعت از حق می کند ولی با خود می گویند: ھ خداس�ت. ک�آری این درست است. ولی این مھر ص�احب دارد » کرامت و محبت از او صادر نمی شود بر ما غضب کند...

شتھ باد ک«اگذار! ون و لذا خداوند بھ رسول مھرش می فرماید: اینک دیگر کافران را رھا کن و از آنان فاصلھ بگیر و بم -قرآن» !ناسپاس چنین

ای�دئولوژی ابلیس�ی عص�ر جدی�د در قب�ال عش�ق الھ�ی اس�ت ک�ھ سراس�ر تعھ�د و وف�ا و ارادت » ھ�دعشق غیرمتع« -١١٨٧

. ای�ن ابدیست. عش�ق غیرمتعھ�د آش�کارا م�ذھب اص�الت فس�ق و ھ�رزه گ�ی و روس�پی گ�ری و جف�ا و خیان�ت و پلی�دی اس�ت کرد زیرا نمی خواست متعھد شود.هللا سجده ن -آدمعشق ضد عشق است کھ بانی اش ابلیس است کھ بر عشق

سوره کوثر کھ سوره فاطمھ اطھر اس�ت س�وره عش�ق الھ�ی اس�ت ک�ھ فاطم�ھ جم�ال جاوی�دان آنس�ت ب�رای مالق�ات -١١٨٨

کنندگان جالل محمدی عشق. و کوثر شراب نوری عشق لدنی حق است کھ در دل عاشق می جوشد و سر می رود و خل�ق براس�تی ک�ھ ت�و را ک�وثر «را بر لب جوی این نھ�ر ن�ور!» خود« می سازد و عاشق بایستی قربانی کندرا مست عشق حق

Page 111: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١١

دان ک��ھ ش��أن دش��منان عش��ق، عق��یم عط��ا ک��ردیم. پ��س وارد ش��و در ای��ن نھ��ر و قرب��انی ک��ن خ��ود را در ھنگام��ھ ورود. و ب�� .»است

کبری�ائی عش�ق ح�ق در ج�انم، ی�ک س�روش ھ یاد دارم کھ مدتی قبل از واقع�ھ ن�زول روح و ھ�و و جوش�ش ک�وثرب -١١٨٩

وح رو ھمج�ان و فاطم�ھ آن ھم�دل«غیبی از اعماق دلم این نعره را بطرزی جان گداز شبانھ روز بھ آواز م�ی خوان�د ک�ھ: ھ ب�ک�وثر ج�انم و من در حیرت بودم کھ این کیست کھ م�ی خوان�د و فاطم�ھ را م�ی خوان�د. ت�ا اینک�ھ ب�االخره» من کجاست!

راز آشکار شد ھم بھ معنا و علم یقین و ھم بھ رؤیت و شھود بیداری!جوشش آمد و آن

ور فاطمھ در جان. چرا کھ فاطم�ھ بق�ول خ�دایش، ص�ورت فط�رت هللا اس�ت. و عش�ق ھ�م جوش�ش عشق یعنی حض -١١٩٠ن دی� و -آنق�ر .»ادی�م و اینس�ت برپ�ائی دی�ن خ�الص ح�قفطرت مردم را بر فطرت خود قرار د«فطرت الھی انسان است کھ

ثر خالص حق ھمان عشق اوست کھ جوشش فطرت او در جان است کھ جمال شھودیش فاطمھ است ھمان ش�راب ن�ور ک�و است کھ در حلقوم عاشقانش می ریزد. ع کبریائی حق کھ ساقی اش علی

کھ ھر عارف عاشقی کھ ھر صبح سحر جم�ال قدس�ی ح�ق را در ع�الیترین تجل�ی رؤی�ت م�ی کن�د آن پس این بدان -١١٩١

ی�ائی! یھ�ود و ما وطمھ است کھ فطرت هللا است و جان جانان! این عارف چھ مسلمان باشد چھ مسیحی یا بودائی و گبر فااح��دی وھم��ھ انس��انھا را از نف��س «زی��را آدم��ی را فط��رت واح��دی اس��ت و آن فط��رت در ع��الم تجل��ی ارض، فاطم��ھ اس��ت.

-قرآن» آفریدیم

ذوالفقاری اس�ت. اینجان�ب س�الھا پ�یش از ای�ن در دوره کوت�اھی ک�ھ عش�قعشق در کمال ظھورش و نیز بدان کھ -١١٩٢ار الفقار آش�کخوش نویسی اسمای الھی در من غوغا می کرد واژه عشق را با تمام عشقم می نوشتم کھ بناگاه صورت ذو

ی�ن مش�یرش. و اششد کھ لغت عشق بود کھ عین آن دو تیغ ذوالفقار بود و شین آن ھم بدنھ تیغ بود و ق�اف آن ھ�م دس�تھ ظھور حقیقت عشق بود از واژه عشق!

اشق یا معشوقی کھ قھاریت و غیرت و غضب عشق را برنمی تاب�د و تص�دیقش نم�ی کن�د بکل�ی از عو اینست کھ -١١٩٣

ل�ش دی افت�د ت�ا عشق بیگانھ است و ذره ای استحقاقش را نیافتھ است. او از این حق نشناسی عشق بھ زیر ستم اش�قیا م�متر کن بر ککنند ناز د تا شاید اگر عمری بود بار دگر کھ عشق آمد، برایش ناز نکند کھ: نازنینان ناز کمتر مینرمتر شو

نازان عشق!

ای��ن ح��رف » خش��مگین م��ی ش��وی...؟و اگ�ر م��را دوس��ت م��ی داری و عاش��قی پ��س چ��را اینق��در انتق��ادم م��ی کن��ی « -١١٩۴خ�وکی و وبھ بوزینھ و خوک و سگ می شود زی�را از ص�فات س�گی ھمانھائی است کھ بزودی جمال عاشقانھ شان تبدیل

خورن�د و دربمیمونی خود دفاع می کنند و نمی خواھند کمال عش�ق را دریابن�د و متح�ول ش�وند و در دس�ت عاش�ق ماس�اژ زیر پایش تبدیل بھ گلی آماده خلق جدید شوند.

عشق برای آدم شدن و خلیفھ خ�دا گش�تن اس�ت. عش�ق سیاری بر این پندارند کھ عشق برای خوشگذرانی است. ب -١١٩۵

ن ب�ھ ھ ج�ان و ج�اب�برای بوجود آمدن از عدم است. عشق برای تبدیل خاک بھ آب است و آب بھ گیاه و گی�اه ب�ھ گ�ل و گ�ل حیوان و حیوان بھ انسان و انسان بھ یزدان!

عشوق بھ عاشق نیس�ت آن عش�ق ب�زودی ین بدان! عشقی کھ در آن اطاعت و خشوع و ارادت و ادب و خدمت ما -١١٩۶

گر نیست!تبدیل بھ اشد نفرت و عداوت می شود و عاقبت انکار می گردد زیرا نور عشق از میان برمی خیزد و دی

این سخن ھمھ فاسقان وادی عش�ق اس�ت » نی و راست می گوئی مرا ھمانگونھ کھ ھستم بخواه...اگر عاشق م« -١١٩٧ھ باد انسان ی، کھ: کشتبھ خود می خواھند یعنی خدای را، استغفرهللا! اینان را می کشد خداکھ عشق را بنده و برده و ملع

ناسپاس!

ت است یک شانس، یک بخت، یک ھمای رحم�ت ک�ھ ب�ر س�ر کس�ی م�ی نش�یند. عش�ق فرص�ت و عشق، یک فرص -١١٩٨را ا او کم�الشلش را م�ی بخش�د ت�امکان انسان شدن و الھی شدن این حیوان دو پای خونخوار ظالم است. کھ خداوند جم�ا

ھم طلب نماید و برایش رنج بکشد کھ: براستی کھ انسان را در رنج آفریدیم!

Page 112: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٢

س بسوی ھ ات را گشودیم و ظلمت ثقل و تباھی را زدودیم و دلت را باال بردیم و سبکبالت نمودیم پحال کھ سین« -١١٩٩ق اس�ت ک�ھ ای�ن وق�وع عش� -س�وره االنش�راح .»ل مب�اش...رب خویش (پیر عشق) بال بگشای و راغب شو و تنبل و کاھ�

سینھ انسان را بھ عظمت آسمانھا توسعھ می بخشد و دل را آسمانی می کند و شوق پرواز می دھد.

ود ، جنون زاترین و مالیخولیائی ترین بازیھاست کھ فرد بازیگر در آن مسخره دست شیطان می ش�بازی با عشق -١٢٠٠ شیطونک از آب درمی آید جھت سرگرمی محفل شیاطین!و عاقبت خود یک

و ذاتا خواھان پروردگار خویشی بھ دیدارش... پ�س قس�م م�ی خ�ورم ب�ھ ش�فق و ش�ب و آنچ�ھ در آنای انسان ت« -١٢٠١

دن ت خوان�ده ش�است. و بھ ماه چون کامل شود و برسد بھ جائی کھ باید برسد. پس چیست کھ ایم�ان نم�ی آورن�د و ب�ھ وق�ب اتا عاشق روی خداست و دیدارش می کند بھ ن�ور ش�فق و ش�ذیعنی انسان -سوره االنشقاق .»سجده نمی کنند...قرآن،

س براس�تی پ� -صرس�ول اک�رم .»پروردگارتان را دیدار می کنید ھمچ�ون م�اه ش�ب چھ�ارده«و در پرتو ماه شب چھارده. ذب�ذب! از ت�ردد! از ت ولی این تردی�د از کجاس�ت؟ از .»رندزیرا در مالقات پروردگار تردید دا«چیست کھ ایمان نمی آورند؟

ی او ھ�م بش�ر رفت و آمد مشکوک بین پروردگار و شیطان! این شک حاصل از تردید و تردد با شیطان اس�ت ک�ھ: ای باب�ا ان ھ�م خ�دا رمثل من است دھان دارد و شکم و تنبان. می خورد و می شاشد و می خوابد! پس ج�دی مب�اش بازی�ت را بک�

س�ق ھس�ت فق�ط ف داشتھ باش و ھم شیطان را. فکر روز مبادایت را ھم بکن. آدم باید زرن�گ باش�د! زی�را عش�ق ک�ھ ت�ا اب�دم ھم�واره ھ�است کھ ھمیشھ دم دست نیست زیرا مشتری زیاد دارد و تورم ھم کھ ھست. پس بای�د حس�اب ب�انکی فس�ق را

! داشتھ ب�اش اھائی بدرد می خورد او را ھم در پس پردهرد! پس شیطان ھم یک جشارژ کنی! یک وقت دیدی کھ عاشق م شتھ ب�اش می بینی کھ عاشقت مگس می پراند و این شیطان است کھ سرش شلوغ است ھمواره یک وقت رزروی با او دا

مکنی�د حت�ی ای مؤمنین با دشمنان من و خودتان، دوستی«و مرتب تمدیدش کن! و... این نجوای شیطانی معشوق است: .»زترین کسان شما باشند...اگر عزی

ق رخ یقین بداند کھ این جلوه ای از جمال پروردگارست و تجلی فطرت اللھی انسان است کھ در عش� آدمی اگر بھ -١٢٠٢

نموده است و این تحقق قرآن است، سجده خواھد کرد و شیطان را بخود راه نخواھد داد.

می کند مریدی معشوق نسبت بھ عاشق است. و آنچ�ھ ک�ھ عش�ق نچھ کھ عشق جنسی را تبدیل بھ عشق عرفانیآ -١٢٠٣ عرفانی را ھم تبدیل بھ فسق می کند عدم ارادت عملی مرید نسبت بھ مراد است.

؟ ش��اید ت��و! چ��ون ھ��ر چ��ھ ک��ھ م��ی نگ��رم م��ن، خ��ودم نیس��تم: ای��ن س��ر وج��ودی عش��ق و عاش��قی و م��ن کیس��تم م��ن -١٢٠۴

کھ با دیگری می کند در حقیقت با خودش کرده است. معشوقیت است. و لذا ھر یک از طرفین ھر چھ

ن کیستم؟ من نیستم! پس چو عشق آمد بنده و مریدش شو تا آفریده شوی!م -١٢٠۵

رده ک�ا مریدی کھ راز دلش را از مراد و عاشق خود پنھان دارد در واقع آنرا برای شیطان ذخیره یآری! معشوق -١٢٠۶ان د ب�ا دلھایش�بازی کردن«دق و اعتماد عشق خاصھ در رابطھ با پیر و مراد عشق. است و این امتحانی عظیم است در ص

س�ت ول�ی ان�د دیگ�ران و پنھان داشتند رازشان را آنانکھ در اندیش�ھ ظل�م بودن�د و ب�ا خ�ود م�ی گفتن�د ک�ھ: ای�نھم انس�انی مانبھ مرادش نمی سپارد بھ تم�ام و دل آری کسی کھ در اندیشھ مکر و فسق و ظلم است -٣-سوره انبیاء» طلسم می داند...

ذرافش�انی بکمالش. و بخش�ی از آن�را پنھ�ان م�ی دارد و ای�ن ع�ین ش�یطنت اس�ت و ھم�ان بخ�ش از دل الن�ھ ش�یطان و مح�ل س�م اوست. چنین کس�ی عش�ق را طلس�م و ج�ادو م�ی خوان�د و بق�ول امروزیھ�ا شستش�وی مغ�زی! آری! عش�ق، س�حر و طل

ر ن را ب�ھ جب�زمی دارد . عش�ق سحریس�ت الھ�ی ک�ھ مؤمن�ان را ب�ھ اختی�ار و ک�افرارحمانی است کھ آدمی را از ش�رارت ب�ا برای مدتی وامیدارد تا دست از شرارت بکشند و نیکوکاری کنند.

و بدلیل بیوفائی و ب�ی عھ�دی معش�وق، ای�ن عش�ق » بخدا من الیق عشق تو نیستم«بوبش گفت کھ عاشقی بھ مح -١٢٠٧

ک��ھ » دیبخ��دا الی��ق عش��ق م��ن نب��و«ای��ن دو گذرش��ان بھ��م رس��ید ک��ھ عاش��ق س��ابق گف��تاز می��ان برداش��تھ ش��د. ان��دکی بع��د اش�ق ع» ولی ت�و ق�بال ب�ھ عک�س ای�ن ح�رف را م�ی زدی ک�ھ خ�ودت الی�ق ای�ن عش�ق نیس�تی«بالفاصلھ معشوق سابق گفت

ای�ن در -»ئیآن موقع من عاشق بودم و تو بر جای من بودی و من بر جای تو. ول�ی ح�اال م�ن م�نم و ت�و ت�و«سابق گفت راز بزرگ بمان و تأمل کن فراوان!

اشق مرید قلب معش�وق اس�ت. پ�س اراده ذھ�ن معش�وق بایس�تی مری�د اراده ذھ�ن عاش�ق باش�د و ای�ن اراده قلب ع -١٢٠٨

ھ شر بودنبعدالت عشق است کھ اگر محقق نشود این عشق بھ ظلم می گراید و سرنگون می شود. و اینست راز عاقبت بشری! اکثریت عشق ھای

Page 113: مذهب اصالت عشق جلد سوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٣

ن را دوست دارد آنھم شیطانی کھ عداوتش با عشق و حقیقت و شرف و عزت آشکارست مگ�ر م�ی دلی کھ شیطا -١٢٠٩

دل ی بیش از ی�کبدانید کھ خداوند برای ھر کس«تواند عاشق خود را دوست بدارد. مگر در ھر سینھ ای چند تا دل است -قرآن .»قرار نداده است

ر میان ھمھ صور بشری شیطان، ش�قی ت�ر و ملوس�تر و بدان کھ د - ععلی » ر صورت بشریچھ بسا شیطان د« -١٢١٠

رد و ا دوس��ت ب��داو ت��و دل بروت��ر از زن��ی ک��ھ زائی��ده باش��د نیس��ت. زن��ی ک��ھ زائی��ده فرزن��دانی ب��ی آنک��ھ پ��در ای��ن فرزن��دان را پ�در و ی�ا رید شوھر یمندارد. زن یا والیتش را بپذیرد. او والیت شیطان را پذیرفتھ است زیرا زن بدون والیت امکان بقا

ی نامد. م» دل«برادر و یا امام خویش است و یا مرید شیطان! و گاه شیطانی در سینھ اش خوابیده کھ خود را

الھم.ن زن در قبال مرد حقی قرار گیرد و والیت پذیر نباشد. ھنده جگرخوار، قطامھ، جعده و امثبخصوص کھ ای -١٢١١

م یان دشمنان آشکار خدا، زنان در صف مق�ددشمن آشکار خدا را دوست بدارد مرید شیطان است. و در مدلی کھ -١٢١٢ترین ھ�ووی خدا را بد وقرار دارند خاصھ زنان زائیده کھ خود را خالق فرزندان خود می پندارند و لذا ادعای خدائی دارند

ی�ان رف�انی در مشند. و اینست ک�ھ ش�قی ت�رین خص�م عش�ق عخود می دانند اگر والیت شوھر را با دل و جان پذیرا نشده با زنان است. یعنی شقی ترین شیاطین در ھویت مادران پنھان ھستند.

ش�ق عرف�انی و پ�ذیرش آن در زن از معج�زات برت�ر دوران اس�ت ک�ھ سرنوش�ت دوران را رق�م م�ی عو اینست کھ -١٢١٣

زند.

ن کھ بدون مرد، پسری زائید آنھم برتری عد مبارک حضرت مریم ال بنگر بھ عظمت و معجزه خارق العاده وجوح -١٢١۴د ھ�م در رستاد و خ�وفپسر تاریخ بشر را. و بنده ترین زن تاریخ ھم شد و عاقبت ھم با رضایت کامل پسر را بھ باالی دار

پای دار تا ابد نشست تا کی بھ زیر آید!

ی ش�د چ�ون ب�دون واس�طھ و از وج�ود یرفت�ھ و پرس�تیده م�اگر آشکارا دعوی خدائی می نمود بی ش�ک پذ عمریم -١٢١۵مود تا ف مردمان نخودش انسانی آفریده بود آنھم برترین انسان را، انسانی خدائی! و سپس این مخلوق خدائی خود را وق

ود وج� -در ق�رآن این زیباترین زن تاریخ جھان و سرور زن�ان ع�الم وصفشفیع اشقیاء باشد. پس بنگر بھ مقام غیر قابل ن، و آنھ�م انس�ا مقدس مریم ثابت می کند کھ انسان بھ قدرت عشق الھی خویش قادرست کھ خالق باشد و از ع�دم بیافرین�د

ای قرآن�ی را یت ای�ن معن�آنھم کاملترین انسان را کھ قبال خداوند ھم مقامش را نیافریده بود. در اینجاست کھ مصداق و عینس�م داس�ت یعن�ی تجمظھ�ر ای�ن فزون�ی خ ع کھ بھترین انسان را آفرید! یعنی م�ریمدرمی یابیم کھ: پس افزون آمد خداوندی

دا او را خ�ود خ� برای عیس�ی اب�ن م�ریم بس�یار حقی�ر و ن�احق اس�ت و بایس�تی» پسر خدا«هللا اکبر است. از این منظر لقب ی ق جدی�د الھ�ھ�م ای�ن خل�دانست کھ آفریده انسانی عاشق خداست پس خدای را بوجود آورده است. ولی از آنجا ک�ھ ھن�وز

ت و م�ریم ن انسان اسدر انسان و خلق جدید انسانی خدا ادامھ دارد و هللا اکبر را غایتی نیست پس عیسی ابن مریم ھمچنا ھم! تا ظھور مھدی! در اینجا بمان کھ سراالسرار عشق است پس بخوان این سر را جاودان!