كمپ2 اردوگاه سفيد سنگ

66
سربى روزهاىردوگاه در ا سفيد سنگ1 سربى روزهاىردوگاه در ا سفيد سنگطرات يونس حيدرى خاديه به روان هن دادو كه مظلومانه جا ا! كمپ2 ردوگاه ا! سفيد سنگ…………………………………………………………… فصل اول" اه سفيد سنگ اردوگ" پنج شنبه8731 / 6 / 4 با سر نش اتوبوسان ين بزرگىر درب خسته و گرسنه خود در برابيستاده م ا ی بر سر دروازه شود، كه ورود یدرت برق ا با ق آن که ينسو و آنسو ی م ی شده است رود، نوشته" اه سفيد سنگ اردوگ" 11 شين سر نز موتر پياده مى موتر را ا همانند دشردوگاهح از داخل ادى مامورمسل كنند؛ تعداان من قسم خورده از در وا ز هردوگاه ب ا يرون م ی آ يند، به سرعت اطر ا ف و سر نش اتوبوسان ين محاصره م آن را ی کنند، و ناخنها ی شان بر رو یش ماشه ک ينکوفهایم اس ی شان باز ی باز ی م ی کند، مامور مستقربر رو یبانى که بر برجك نگهن برق فراز درب ک یرد، به خود حالت آما استقرار دا ده باش م ی گ يرد، و س رباز ی از قم تا که ا ينجامراه ه هر پاه بود، به پشت پاشنهاجرين آمده مه يک از اس يراناى مهاجرين شا قوزك پاهاجر با يك لگد به مه يد به حافظ رسم خدا ی م یوص هدايت مى در جاى مخصمه را کوبد، و هردوگاهت اند تحويل مقاما بتوا كند تا بدهد!! در برقر درب براب ی،مه را در صف ه مىنظم هاى م ردوگاه مشتركاى اء با مامورهاند، ابتدا نشا آمار مىمه را خود دارد، همراه هر قم به شهز يگان ويژه گيرند، بعد از طريق فرمى كه ا يکی يکی م با نام یردوگاه تحوت اند و به مقاما خوا يل م ی دهند.

Upload: sahil-jan

Post on 06-Mar-2016

229 views

Category:

Documents


7 download

DESCRIPTION

salam hamwatan aziz

TRANSCRIPT

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

1

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

خاطرات يونس حيدرى

!او كه مظلومانه جان داد هديه به روان

سفيد سنگ ! اردوگاه 2كمپ

……………………………………………………………

فصل اول

8731/6/4پنج شنبه " اردوگاه سفيد سنگ"

شود، كه بر سر دروازه یايستاده م خسته و گرسنه خود در برابر درب بزرگى يناناتوبوس با سر نش

سر نشين 11" اردوگاه سفيد سنگ" رود، نوشته شده است یم یو آنسو ينسوآن که با قدرت برق ا یورود

ه زواقسم خورده از در منانكنند؛ تعدادى مامورمسلح از داخل اردوگاه همانند دش موتر را از موتر پياده مى

شان یکنند، و ناخنها یآن را محاصره م يناناتوبوس و سر نش فابه سرعت اطر يند،آ یم يروناردوگاه ب

برجك نگهبانى که بر یکند، مامور مستقربر رو یم یباز یشان باز یاسالم ينکوفهایماشه کالش یبر رو

همراه ينجاکه از قم تا ا یربازو س يرد،گ یباش م دهاستقرار دارد، به خود حالت آما یفراز درب کالن برق

به يدمهاجر با يك لگد به قوزك پاهاى مهاجرين شا يراناز اس يکمهاجرين آمده بود، به پشت پاشنه پاه هر

كند تا بتواند تحويل مقامات اردوگاه کوبد، و همه را در جاى مخصوص هدايت مى یم یرسم خدا حافظ

!!بدهد

آمار نشاند، ابتداء با مامورهاى اردوگاه مشتركا هاى منظم مى همه را در صف ی،برابر درب برق در

یبا نام م يکی يکیگيرند، بعد از طريق فرمى كه از يگان ويژه شهر قم به همراه خود دارد، همه را مى

.دهند یم يلخواند و به مقامات اردوگاه تحو

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

2

شود، یبسته م یشوند، درب برق یگاه موهمه وارد اردشود باشد، درب برقى باز مى نفر كامل مى 11 گويا

به هم خوردن دروازه تا یماند، و صدا یم یآهن یدر وحشت پشت دروازه ها یموتر حامل ما و آزاد

نفر را 11؛ رسيد دباش کنند و تعداد كامل مى یبازهم همه را شمارش م. رود یاعماق وجود انسان فرو م

.کنند یآورده اند ميدهند و آنها منطقه را ترک م اينجکه ما را ا یبه پاسداران

كند؛ هركس وسائل کشاند و اعالم مى یاز مأمورين بچه هارا به طرف درختى دورتر از درب برقى م يکی

بگذارند و آماده باشند براى بازرسى؛ اما كسى به همراه خود چيزى ندارد، یهمراه خود دارد به کنار

یبرا يراندر ا یمکان) لكهن، به همراه خود لباس كار دارند، زيرا آنان را از فشده گا يرتعدادى از دستگ

!بقيه را هم كه از بازار اند و گرفته( روند یسر کار رفتن م یکه برا یآنان

!يزيدهرچه داريد کنار آن درخت بر... و -سيگار -ناس يد؛گو يرمیاز عساکر با خشم و تحق يکی

دهد، یبا دهان خودش شکلک در آوده و ادامه م باز

!نگفتيداگه توى بازرسى گير بيارييم نگوئيد -

ناس داشتند همه را ريختند كنار درخت، وبعد بازرسى شروع شد؛ كسانيكه سيگار و

اديستهمه را در کنار ديوارى باسيمهاى طورى قطار ا یيكى بچه هارا بازرسى كردند و بعد از بازرس يكى

خط است، يانپا يگرآنجا د يادرب قرمز رنگى فرا خواندند، که گو یبه سو يب،نمودند، و بعد همه را به ترت

گفت، یمعظم بزرگشان که م برکه در آن به گفته ره ينیسرزم یجالب بود، اردوگاه برا يارمن بس یبرا

!حتما اردوگاه دارد یاسالم ينبود که در چن يدهکس نفهم يچاسالم مرز ندارد، اما ه

و خطاب يردگ یباشد، پشت به دروازه قرار م یرتبه اردوگاه م یاز مقامات عال يکی ياکه گو يکلیه مردی

يد؛گو یم یافغان يرانبه اس

نفراز ميان ، يكدهد یسرتان و بعد دستور م یمو يدنتومان حاضر كنيد براى تراشد10هر نفر مبلغ -

.كند یرا جمع آور خودتان بلند شود واين پول

هم در یده تومان يکبا لباس کار گرفته بودند و حتا را از سر کار يناز مهاجر ياریبود که بس یدر حال اين

گفتند؛ یبلند شد که م یصداهائ يتجمع يانخاطر هم بود که از م ينزد، به هم ینم یشان کف سائ يبج

!! نداريم -

...آنهائيكه دارند بايد به جاى آنهائيكه ندارند پول بدهند وگرنه: گفت ينمرد اردوگاه بان خطاب به مهاجر

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

1

سپاه پاسداران يژهو يگانداشتند، سربازان با نام يبکه در ج یهم مقدار پول کم یبود که تعداد یدر حال اين

!!کنند يداریخود غذا خر یشب گذشته در داخل اتوبوس گرفته بودند تا برا

رفت، به شدت آن ینم يراندر ا يرانا یاسالم یمسلمان جمهور يندگانحرفها به گوش نما ينبه هر حال ا

که یآنها که داشتند دادند، و آنهائ يد،تومان آماده کن 010 يدو با يد،نفر هست 11گفت، یمرد اردوگاه بان م

يلکردند و به آنها تحو يلخودشان کمک گرفتند وسر انجام مبلغ را تکم يلهایپول را نداشتند از پهلو ف ينا

.دادند

شد تنها یرا که گفته م يگراتوبوس آدم د ينکردند، که در آنجا چند یکالن رهنمائ يزیدهل یرا به سو همه

از ما در نوبت يشهمه شان پ يرانا یشهرها يگراتوبوس همان روز آورده بودند به عالوه د 8از تهران

.شود يدهشان تراش یقرار داشتند، تا سرها

يلطو یدر صفها... پرگچ و یلباسها ی،روغن یکار، لباسها یگوناگون، لباسها یبا لباسها ينمهاجر انبوه

اش يك عدد قيچى در حاليكه همه. شود يدهشان تراش يکديگربا دستان يشاندر انتظار هستند تا سرها

تا " نت گرفته شده بودندبه اما" فرسوده و دو عدد ماشين سر دستى كه گويا از سازمان ميراث فرهنگى

سر یاز موها يریتعداد کث یداد یرا فشار م ينماش یكه دسته ها یافغانها را به تراشند و هر بار یسرها

با يکهداشت، به همين سبب ازدهام بر سر قيچى بيشتر بود، با اينكه کسان یبر م يشهآدم را با خود از ر

یم يچیکه پشم تن شان را ق یکردند، همانند بدن گوسفندان در زمان یخود را کم م یسرها یقيچى مو

دادند که با آن یم يححال همه ترج ينداد، با ا یخاص به سر ها م يزايند يکشد و یکردند، شيار شيارم

!شود يدهشان تراش یماشينهاى دستى سرها

باشد متر مى13كه طولش حدود باشد سالن بزرگى مى -شويم پس از اصالح سرها وارد قرنطينه يك مى

به دست خواهد آمد؛ ينچن ينا یحتما عدد يماعداد را محاسبه کن ينا يممتر و اگر بخواه12ودر عرض

ترم (212=12*13)

اند و در زير سقف باشد که سقف آن را با ايرانيت پوشانيده یديوارهاى با ارتفاع بلند م یسالن دارا اين

و دو عدد . رد كه از آن آسمان آبى و برگهاى درختان بيرون از قرنطينه پيداست تعدادى هم پنجره وجود دا

در انتهاى اين . وانداردناهنجارش هيچ سودى براى تعويض ه یهواكش وجود دارد، كه به جز صداها

توالت موجود است 2سالن بزرگ راه روى وجود دارد در عرض يك متر و طول تقريبا سه متر كه در آن

باشد و دو عدد ديگر آن تبديل به زباله دانى شده فقط دو عدد آن قابل استفاده مى چهار توالت؛ ينا يانو از م

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

2

است، زيرا سنگ توالت ندارد و فقط از اين دو توالت هم يكى از آنها آفتابه دارد و ديگرى فقط براى تخليه

!بس باشد و سر پائى قابل استفاده مى

ساخته اند، يك لوله از روى كار آمده است و يك عدد يمانبا س یطول یدستشوئ يکراه رو تنگ، ينهم در

شير آب دارد و در انتهاى لوله هم شير ندارد و از خود لوله به مقدار بسيار كمى به طور هميشه گى آب

ا که در از انسانه يریبراى تعداد کث يدآ یمقدار آب که م ينتوان گفت، هرگز ا یم يقينولى به . جريان دارد

زيرا از همين دو شير آب بايد آفتابه توالت را آب . کند ینم يتکالن محبوس و محصورند،کفا يزدهل ينا

.كنند از ان استفاده يدبا يزو براى خوردن ن( آيد زيرا اكثر مواقع از شير توالت آب نمى)كنند،

محوطه هوا روند در داخليشود، همه مى درب هواخورى باز مى شود، ینز ديك ظهر م یروز وقت هر

خورى، مكانى محدود كه دور تا دورش را ديوارى از جنس سيمهاى تورى كشيده است و باالى آن را با چند

محوطه سايرشود ميان هواخورى قرنطينه و كه حائلى محسوب مى! داده اند ينترديف سيم خاردار ز

!اردوگاه

يناند، ا است كه در زير آن يك حوضچه سيمانى ساخته در داخل محوطه هواخورى، يك شير آب نصب شده

!نمايد را به سوى زير درختان محوطه اردوگاه هدايت مى يعاتحوضچه؛ آب ضا

يداریپول بدهند تا براى شان نوشابه خانواده از بازار خر ينمامور یاند برا كسانيكه در مسير راه توانسته

یبرا يردر کو یو قطره آب يابانشان حاال همانند لنگ کفش در ب یبوتل ها يرادارند، ز یکنند، چه روز خوب

اگر )كنند، پر از آب مى واخورى،روند، در زير شير آب ه یو آن بوتل ها را م. است ينشان نقش آفر

.باشد تر مى خنك يارکنند، به تناسب آب داخل سالن بس یکه همه احساس م یآب!!( يايدب يشاننوبت برا

متراکم، اما محصور در يتجمع ياننگاه خود را از م یشو یو قادر م ی،کن یخود نگاه مبه اطراف وقتی

باشد كه دو اى مى آن سوى سيمهاى خاردار جاده ينی،ب یم یرسان یم يرونبه ب يمیس يوارهایپشت د

!يابد طرفش را درختهاى سر سبز پوشانده است وتا واحد ادارى اردوگاه ادامه مى

توجه عبور یب يتشود و از کنار جمع سفيد رنگى از درب برقى وارد محوطه اردوگاه مىاتومبيل پاترول

آقاى امينى رئيس اردوگاه يند؛گو یاردوگاه را داشته اند، م ينسابقا هم شرف حضور در ا يکهکند، کسان یم

کند و یور ماست عب يدهپوشان يدارسپ یکه دو طرف آن را درختها یجاده ا يانبه سرعت از م ينماش. بود

شود، در حاليكه در یم يادهكند و از اتومبيل پ پارك مى يبادرختان ز ياندر برابر ساختمان ادارى در م

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

5

يرسا یتواند، نام روزنامه كيهان که بر رو یم یتحروزنامه و مجله قرار دارد و آدم به را یدستش تعداد

!روزنامه ها قرار دارد را بخواند

هر نفر يك نان " قم "اند از روز گذشته كه به ما مهاجرين مقيم رسد همه گرسنه مىكمک شب از راه كم

یهست که م یسنت حسنه ا. اند يافتهخوردن ن یبرا یاند، تا اين لحظه هيچ چيز ديگرى کس لواش داده

يدسف یماردوگاه اسال قاماتاساس م ينبر هم يند،فرما یم يمدر اردوگاهها شبها نان را تقس يشههم يند،گو

مهاجرين شب هنگام تقسيم ميكنند و جيره هر نفر نموده و نان را ميان يرویپ يتغيرسنت ال ينسنگ، هم از ا

يك گارى پر از نان از راه . گرم وزن دارد 210تا 180باشد؛ که هرنان عدد نان مى1اردوگاه يندر ا

است، يکهوا تار یواخورى، داخل هوا خوردر داخل ه كنند، مىرسد، همه را از داخل قرنطينه بيرون مى

ينمهاجر يکی يکی يستد،ا یدر کنار دروازه م یزند، عسکر یبر فراز اردوگاه چشمک م يیتک ستاره ها

خواند و هر نفر سه عدد نان به دست شان ميدهد، و به داخل یمحصور را از دم درب ورودى فرا م

.فرستد قرنطينه مى

كنند، و يك نان ديگر خود را كه جيره پنهان مى اى خودشان را ميان پالستييك و يا پارچهها دو عدد نان بچه

که در نزديكشان قرار دارند، يك قورت یکسان یشب شان هست دو لقمه نموده و مى خورند، و ازبوتل ها

!كشند ؛ اين شام شب اول شان هست نوشند و درازمى آب هم مى

یتعداد وقت يناند، ا آورده شده يرر حاليكه امروز بيش از ده اتوبوس مهاجردستگبندد، د درب قرنطينه را مى

یم يتیدهد که چه تراکم جمع یبوده اند، افزوده شود، نشان م ينهقرنط ينکه از روزها قبل در ا یبه افراد

ن را در زير پهن ميكنند و كفشهاى خودشا راباشد ها پتوهاى را كه در داخل قرنطينه مى بچه. تواند باشد

ديگر با همان خاكهاى كف سيمانها و پتوها یكشند، بعض گذارند، و دراز مى سرهاى شان به شکل بالشت مى

.كنند به اقامه نماز مغرب و عشاء كنند و شروع مى تيمم مى

شب 10کند، ساعت قريب یخود جلب م یتوجه همه را به سو یباز شدن قفل کالن درب آهن صدای

نفر کتابچه در يکشود، دو نفر شالق بر دست، یسه نفر عسکر وارد م یباز شدن درب آهنباشد، با مى

ها شود و بچه میهم وارد يگرپس از اعالم چند نفر د. يدکند، جهت آمار گرفتن آماده باش یدست و اعالم م

سانى كه خسته گردد، وك كنند و يكى با شالق ميان بچه ها مى دو زانو به صف مى یراپشت به پشت هم رو

آمار ياشمارش يهعمل. كوبد نشينند با شالق بر پشت شان مى مى ياناگيرد و اح درد مى يشانميشوند و زانواها

.نفر هم عبور کرده است200 زتعداد آمار ا ياو گو يرد،گ یچند مرتبه صورت م يریگ

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

3

اردو گاه سفيد سنگ قرنطينه يك8731/6/5جمعه

تابد و آدمها هاى مرغدارى دارد؛ مى پنجره به سوى سالن بزرگى كه بيشتر شباهت به ساالنآفتاب از پشت

هاى لولند و بعضى ها دايره یاند؛ در هم م شده يختهتر از مرغها در مرغداريها بر روى هم ر كه فشرده

ر گرميهاى خود شان س راىى ديگر بضكنند و بع داده اند که باهم صحبت مى يلرا تشک یچند نفرى ا

...اند از قبيل گل يا پوچ و آفريده

مترى كه تا پيش توالت امتداديافته است، مشغول راه رفتن از ميان راهى نيم يزديگر در داخل دهل بعضی

تنگ هر قدمى كه بر ميدارد بايد خود را يك طرفه كند تا جانب مقابل بتواند از کنارش باشد و در اين راه مى

که در هر طرف نشسته يیاز آدمها يکی یپا یآدم بر رو یهر آن ممکن است، پا يکهحالدر يد،عبور نما

اند، كه قطار نوبت و بعض ديگر در نوبت توالت ايستاده يد،و آه و ناله او را بلند نما ياداست، برود و فر

!است و تقريبا تا وسط سالن ادامه پيدا كرده است يافتهشان از كنار ديوار امتداد یها

اند، هواى نا مطبوع، فضاى سالن را فرا گرفته است، درب و رودى را از پشت با يك قفل بزرگ بسته

هوا وجود ندارد، وفقط دو هواكش پر سر و یها هم هيچ كدام باز نيستند و هيچ راه ورودى و خروج پنجره

.کند يفانقش ا اندتو یآدم م یشکنجه کردن روان یآنها برا یاز کارائ يشتركنند، که ب صدا كار مى

ور خود جمع نموده است، به وجود آمده است که، جمعيتى زيادى را د یکالن یحلقه ا يتانبوه جمع يانم در

خواند و شعر هائى با مضامين مردى با سيماى چروكيده جمع شده است، و او يك سره شعر مىمردم دور

نشيند كسانيكه چهره اورا نديده است، در آغاز مىغم و اندوه و دورى و جدائى كه بر دل يك يك مهاجرين

: كنند شنوند احساس مى هنگاميكه صدايش را مى

... خونه تا ابراز همدردى كنه يكى از قلب تهرون اومده ؛ واسه شون جوك ميگه تا بخندونه و شعر مى

!باشد مى يلب و اصهاى نا گرى ؛ پيداست كه از هزارهنزديك تر شوى و به سيماى زيبايش بولى وقتى ن

كند؟ با لهجه بيگانه شعر ميخواند و صحبت مى ينچن ينکه چرا ا یپرس یرا م يناز او راز ا یوقت

يد؛گو یکشد و م یجگر سوز م یاو آه

!هستم خلخالى به افغانستان یهللا العظم يتمن هديه آقاى آ -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

7

به یخلخال يهکلمه که هد ينا يزذهن مرا ن يد،خواهد بگو یروند، که او چه م یفرو م يرتدر ح همه

بگذاريد قصه را از -شوم، او ادامه ميدهد؛ یتر م يقو دق يشترکند، ب یافغانستان است به خود جلب م

به غير از صف توالت ماناولش برايتان بگويم تا وقت بگذرد، همه ما و شما اينجا اسير هستيم، هيچ كدام

کابل بود، پدرم نيمه آخوند يکپل تخن یم، من در كابل بودم، برادرم دانشجورفتن كار ديگرى اينجا نداري

به يزخوب بود، ولى زمانيكه انقالب ثور شد؛ همه چ ياربود؛ خانه و زندگى خوبى داشتيم، روزگارمان بس

حوادث يلیآمد و خ یکنند، اما شعار برابر يجادا یبرابر نهاانسا يانشد، انقالب شده بود، تا م يختههم ر

هم رخ داد و سر انجام پدر و برادرم را گرفتند، بردند وبردند وديگر هيچ اطالعى از آنها تا امروز يگرد

هاى شان را در "جنازه "اند و اند؛ كشته همه كسانى را كه گرفته ياننيافتم؛ مردم ميگفتند كه کودتا چ

ما چند ماهى صبر كرديم هيچ ... تا داكترهاى روس بر سرشان داكترى ياد بگيرند و اند ردهشوروى ب

تر شده روان دم كشى وخيمآ ،شود یخاطر بود که ديديم اوضاع هر روز خراب تر م ينخبرى نشد، به هم

-شديم و امکانات خود را فروختيم و راهى ايران يلكاشانه را به اجاره داديم و ديگر وسا است؛ خانه و

اى وقتى من و مادرم به ايران آمديم من سيزده سال يا چهارده سال داشتم در تهران در مغازه -ايران تهران

آوردم، يك چليد، نان خود و مادرم را در مى كردم، خوب بود، روزگارم مى مشغول كار شدم، همانجا كار مى

صاحب مغازه در دست من بود، ناگهان كيف ه،خواستم بروم خان روز كه مغازه را بسته كردم و مى

را بازرسى كردند، يفمأمورها ريختند، و اوستايم را گرفتند، اورا بازرسى كردند، هيچ چيز نيافتند، وقتى ک

در پيشم بود، يفک ينکهکردند، و مرا هم به خاطر ا يرمقدارى هروئين پيدا كردند، او را دستگ يفداخل ک

اوستايم را اعدام كردند، و مرا چون سن و سالم به بلوغ نرسيده بود زنده نگه زندان،گرفتند، بعد بردند

هم سفيد اند تا در اينجا در خدمت شما با سال فرستاده17پس از . داشتند و حكم ابد را برايم صادر کردند

و لهجه وطنى را و بعد برويم به افغانستان، تا آنجا از ن يمکن يارتارمغان ايران ز ينسنگ را به عنوان آخر

...ياد بگيرم و

تر از شعرهاى حزن انگيزش، اطرافيان را تحت تأثير قرارداد، از آن روز به بعد بود قصه زندگى او بيش

كه هميشه یكه آن مرد، همان يدپيچ شناختند، خبر مثل باد در ميان همه جماعت ها او را مى که همه بچه

ساخته زيبا بر پاى دارد؛ دستهاى وار كردى مشكى بر تن و دمپائىدستمال ابريشمى بر دست دارد، شل

...هفده سال در زندان تهران بوده است و! نامش هست آقارضا

♦♦♦

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

8

اند، ولى همه به روز از نيمه خود گذشته است، همه آخرين جيره نانهاى سوخته و خمير خودشان را خورده

بود که همه حتى سوختگى هاي ينمن جالب بود ا یراکنند، آنچه که ب یو ضعف م یشدت احساس گرسنگ

بچه ها رفته ن حال اكثريبا ا. ولى هيچكس دلدردهم نشده است يزاند، و خميرهايش را ن نان را هم خورده

هرچند كه در! چند لحظه را هم غنيمت مى شمارند در هواى باز يناند در هوا خورى، و هم

که یوجود ندارد، چند عدد درخت یبان يهو سا يهاز سا یاثر يچه تابد و افتاب به طور مستقيم مى خورى هوا

درخت و شرشر برگ يهسا يدنهستند، تا همه با د یحواخور يموجود دارد آنها هم متاسفانه دور از حر

...احساس حسرت آن را داشته باشند و يشهدرختان هم

كنند؛ آيند، اعالم مى اردوگاه مى يناز مامور تعدادی

ورامين و يك قم آمده اند، جهت تكميل پرونده آماده شوند تا به 3-7-8 -هاى با ماشينهاى شماره يکهکسان -

.دفتر انتقال دهند

شويم، در جلو کنند همه آماده مى يلخودشان را تکم یهنوز موفق نشده اند تا فرم ها و پرونده ها کسانيکه

در بيرون به همه را يبکنند، و به همان ترت ايستيم، بر اساس نمره ماشينها خارج مى نگهبانى قرنطينه مى

در كنار درب برقى قرار دارد، كه يرشبرند در برابر واحد اطالعات و پذ کنند، سپس همه را مى صف مى

ها اکثرا فقط اسامى را يهدوس يندهند، و در ا یم يلتشک یا يههرکس دوس یدر آنجا يكى يكى برا

را که در آن وجود دارد، خودشان طبق خواست و ميل خود عالمت گزارى يیمابقى پرسشها پرسند، و مى

کنم و یكرد، من بخشى از پرسشها را به سرعت مرور م كنند، در فرصتى كه او عالمت گزارى مى مى

، ولى همه شانرا خود سربازها پرميكنند، بدون خوانم، اكثرا از دو جنبه آمارى و امنيتى تنظيم شده است مى

همه را در كنار همان درخت روز گذشته جهت يه،اينكه چيزى از مهاجرين پرسيده شود ، پس از تكميل دوس

. به درون قرنطينه بازگردانند یتا پس از تالش. کنند یم يستادها یطوالن یبازرسى بازهم در صفها

قرنطينه يك8731/6/6شنبه

آغاز نو همه ينآغاز نو، در ا يک يعنیهم شنبه آمده است، گذشت، باز يگرهفته د يکال بازهم ح

يدآورده اند، را به داخل كمپ انتقال دهند، و قرنطينه شا يهرا که قبل از ما به قرنط یوارند كه کساناميد

نهد، یم يشرا به نماصبح 0 یحوال يزبرند و ساعت ن یانتظار به سر م يناندكى خلوت شود؛ همه در هم

ها بروند داخل صحن تا بچه! کند و بعد هم درب هواخورى را یرا باز م یمردان نگهبان درب کوچک آهن

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

0

داخل یمنطقه سخت سوزاننده است، بعض يمروزآفتاب ن ،شوند یخارج م يههمه از داخل قرنط! هواخورى

تا حد اقل از شر آفتاب در ينهگردند داخل قرنط یبر م يگرکنند و بعض د یاقدام به راه رفتن م یهوا خور

هنگام بود که از طرف انتظامات اعالم شد، وروديهاى روز پنج شنبه و جمعه جهت ينامان باشند، در هم

عكس گرفتن در داخل هواخورى جمع شوند، همه وروديهاى روزهاى فوق در داخل هواخورى جمع

.ميشوند

یهمه شده است نوع یکه از شهرستان ها آمده است، برا یاتوبوسها یاشماره ه ينجامعمول حاال در ا طبق

.شوند یخاطر است که همه بر اساس اتوبوس شماره فالن از فالن شهر شناخته م ينبه هم يدجد يت،هو

:گويد شود و بعد مى یدوربينى برگردنش آويزان است وارد م يکهدر حال عكاس

.کند یعكسهايتان، تا پرونده تكميل شود و خود صحنه را ترک متومان جمع كنيد بابت 150هرنفر -

گويد من را از سر كار بنائى يك مامور با شالق دم درب ايستاده است، يكى از مهاجرين بلند ميشود و مى

اند و هيچ پولى هم همراه ندارم مقدارى كه در جيبم بود، در اردوگاه ورامين خرج شد و حتى نفر پنج آورده

تومانى را كه بابت كرايه اتوبوس از ما جمع كردند، را نداشتم و مهاجرين نفرى صد تومان كمك هزار

.دادند يلكردند و به مقامات اردوگاه تحو

:دهد، ميگويد یکه شالق خودش را در دست خودش چرخ م یمامور در حال

......که نمردند و حاال هم برو از هموطنات بگير، اونا! يفکث یخوب زبان صاف دارى افغان-

:دهد یبا شالق چند ضربه محكم بر او ميكوبد و ادامه م

... كند و هر كس پول دارد، بايد به آنهايى كه ندارند بدهند، و گرنه اين شالق همه تان را زيارت مى -

کرده است و فرمان يداهم پ یآمار يتهو يک يت،هو يکاساس است که حاال هر اتوبوس به عالوه ينهم بر

خاطر هست که ينبه هم يد،نما یرا جمع آور يششود که هر کس از اتوبوس خودش پولها یصادر م

هر آمار چه هک يدنما یاعالم م يزاز آنها را ن يکخواند و بعد آمار هر یاتوبوس ها را م يستمشخصا ل

.بدهند يلو تحو ياورندب يدمبغل پول با

ینفر م 11تعداد مان يم،که از قم گرفتار شده ا ينیشود و ما مهاجر یصادر م یفرمان عموم يک اين

کنند، و هرکس ندارد یم یشود، که الزاما همه را جمع آور یتومان م 2350باشد، که مبلغ قابل پرداخت

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

10

ب، دهند و مامور صاح یم يلاز دوستان همه آنها را برده تحو يکیکنند، و یانداز م يشانبه جا يگراند

.پول خودشان را رسانده اند ينهازند که ا زير ليست عالمت مى

یسرها يشکه چند روز پ یدر سالن بزرگ يگرگرفتند، بار د يلشمردند و تحو يقپولها را دق ينکهاز ا پس

هايى كه تشكيل کردند به ترتيب، پرونده يستادهبودند، بردند و بعد همه را به صف ا يدهمان را در انجا تراش

ينهس یآن، شماره سلاير زده شده را، بر رو یتا از رو ،بودند، را با برگه هايى تحويل بچه ها دادند دهدا

بود که صف ها باز بر اساس همان شماره سلاير ينجادر ا. يرندو بعد از آنها عکس بگ يدنما يزانبچه ها آو

یرا با نمره ها یخواند و پالک یخود فرا م يشبه پ یهمه را عکاس باش يبنمود و بعد به ترترا منظم

.يردنمود تا عکس بگ یم يزانگردن آدمها آو رنمود و ب یم يمتنظ يهخاص دوس

کند و بعد بر یم يضرود فقط همان دو عدد آخر را تعو یپالک دارد که هر بار هرکس که م يکعکاس

يد،كس ميگيرد، آن روز نوبت به ما نرسنشاند و ع کند، و بعد بر روى صندلى مى یم يزانگردن آدم آو

يايدوعده داد تا ب عدروز ب يک یهمه را برا یآن روز از عکس گرفتن بازماندند و عکاس باش يادیتعداد ز

داشت کرده ام، که يادداشت خود يادکند که من در دفتر یاو اعالم م يانو در پا.يردشان را بگ یعکس ها

!!چه كسانى پول داده اند

8731/6/3يكشنبه

سر و صورت خود را متبرک یسنگ يدسف یها با شپشها ياریکه همه از خواب برخواستند و بس صبح

شنبه و جمعه پول داده اند و روز گذشته 5كسانيكه از وروديهاى روز کردند، نگهبانها آمدند و گفتند؛

يك، قرنطينه رخل سالن بزرگ كناجهت گرفتن عکس، در دا يرد،تا عکس آنها را بگ يدعکاس موفق نگرد

و من هم با همان . يدشوند، ونوبت بر اساس همان فرمهاى پرونده شان تنظيم خواهد گرد يفبه نوبت رد

.بود، رفتم و در نوبت قرار گرفتم يافته يشام که به شدت دردش افزا دست شكسته

دهد و بند بسته است، دستم را آزار مىشکسته دستم بر گردنم آويزان است، چوبهائى را كه بر گرد دستم

فهمد و روز كنم، ولى هيچكس در اين قرنطينه از شكسته بندى چيزى نمى سخت احساس نا خوش آيندى مى

یول ولى من را نبردند؛ مودم،نمود وچند مرتبه اقدام به رفتن به بهدارى ن گذشته با اينكه درد سختى مى

چگونه اين پالك را بر گردن خود یاست که راست ينکرده است اکه حاال سخت ذهنم را مشغول يزیچ

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

11

پالک بر گردنم یدارند، اما من که دستم به جا ینگه م يشهمه آن را با دو دست خو يراز. نگه دارم يزانآو

!!هست يزانآو

به درون خيمه كوچكى كه، در آن يك صندلى كوچك يد؛و نوبت به من هم رس يدرس باالخره انتظار به پايان

و گرد گذاشته شده بود،رفتم ؛ عكاس دوربينش را تنظيم کرد و بعد آمد به سراغ من ، عكاس نگاهى به

بر گردنم نمود و گفت؛ يزانطرف دست شکسته و آو

تونى اين دستد را باال بيارى؟ مى -

يك مقدارى -

!هستهمان كافى -

كرد و بر گردنم آويزان نمود، يك طرف آن را بر روى پارچه سفيدى كه با آن پالك را تنظيم یانمره ه

اند تكيه داد، و سمت چپ پالك را با دست چپم گرفتم، و عكاس يك عكس از سرکچلم گرفت، دستم را بسته

!!ام ايستاده بود دست شكسته یکاران بر رو يتدرحاليكه پالك همانند جنا

روم، بيرون از هواخورى درامتداد و به داخل هوا خورى مى يمآ یم يرونقواره ب یدراز و ب از سالن

یم یکنم، كه با شالقى بر پشت کس یرا مشاهده م يناز مامور یگذرد يك خيابانى كه از پيش واحد ادارى مى

!کوبد، که در حال کالق پر رفتن است

کند، یعبور م يدگانماز برابر د يرانا يدرهبر فق يبندهسخنان فر يگربار د يکشوم، یشدت متاثر م به

اما حال با ..." و يمهست یاستکبار جهان يهجهان عل ينما خواهان وحدت همه مسلم "اسالم مرز ندارد"

دستهايش بر پشت كهدر حالي !مسلمان يکمسلمان هستم و مهم تر از آن يکچشمان خود شاهد مجازات

رود و هر چند قدمى را كه او بر ميدارد، افسر هم يك شالق بر پشت غ پر مىگردنش كالف شده است و كال

دستمال يزهم يزهاو همان مرد ر ينمب یكنم، م تر نگاه مى پيمايد، وقتى عميق و او همچنان راه مى.كوبد او مى

ضا بود، ر يدهبخش يگرید یحال و هوا ينهقرنط در يبايشز یاول با سرودها یهست که روزها يشمیابر

...و یزندان

کنم؛ یاند سوال م يستادهکه در آنجا ا یشود، از کسان ینم باورم

آن مرد كيست؟ -

!هستآقا رضا -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

12

برند؟ چرا كالغ مى -

ايد ؛ نه آب هست، آخر او رفته به نگه بانها گفته است كه اين چه وضعى هست كه شما در اينجا ايجاد كرده

ها هم اين انسان! نظافت و توالت اينجا درست است چرا؟ آخر شما كه مسلمانيدكه بخوريم و نه هم وضعيت

وحتا اگر هم مسلمان نباشند ال اقل كنند خوانند و خداوند را عبادت مى باشند؛ اينها هم نمازمى مسلمان مى

نها و چرا اين مردم به خاطر فقدان آب، بر خاكهاى پر از ميكروب و چرك روى بتو... انسان كه هستند

نفر براى نوشيدن يك جرعه آب يکباشد كه آيا اين صحيح مى يند،پتوها تيمم كنند، تا خدايشان را عبادت نما

...و ندحد اقل نيم ساعت در نوبت باش

يردر حال بر گشت مى باشد و در مس يابانخ یكنند، آقا رضا از انتها اند وشكنجه مى او را برده حال

د تا پاى مرغى راه برود، يعنى دستهاى خود را از مچ پا هايش بگيرد و با نوك كن برگشت او را مجبور مى

.كند بر پشتش اثابت مى قكند يك ضربه شال پنجه راه برود واو هر باري كه كف پايش بر زمين اثابت مى

8731/6/9سه شنبه

به كمپ ورود

هاى روم برگه خوانند، من هم مى هاى شناسائى آغاز شد، اسامى را مى بر گه یده يلباالخره مرحله دوم تحو

گردم، در داخل یگيرم و بر م شناسائى خود را كه برروى آن عكس با پالك چسپانده شده است را مى

انتقال به داخل کمپ ها خستهواخورى تا مرحله دوم انتقال به داخل كمپ آغاز شود، پس از انتقال مرحله ن

نفر هم گذشته بود، ولى 500دكى وضعيت قرنطينه بهتر شده است، زيرا چند شب پيش آمار حتا از سقف ان

هاى ورود به روز گذشته بخشى از وروديهاى پنجشنبه را به داخل قرنطينه انتقال دادند، و امروز هم برگه

و دخول ينهعالم خروج از قرنطتا ساعت ديگر،ا رود، یم نتظاراند، ا ما هم تحويل داده یاردوگاه را برا

.ينددر کمپ را صادر فرما

ينزنند، در هم یقدم م يدو نا ام يوساز انتظار قرار دارند، خسته و سرگردان، مأ یهمه بچه ها در حالت

:آيد و مى گويد حال يكى از ماموران مى

انتقال به كمپ آماده شوند، همه اند، جهت هاى شان را تحويل گرفته وروديهاى پنج شنبه و جمعه كه برگه -

مانند؛ آشنا شده اند، و در داخل قرنطينه مى ينهکه تازه در داخل قرنط یروند حاضر ميشوند و با دوستان مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

11

که ستمگرانه يیها يرانیا یکه در آنجا هستند و سر انجام برا یآنهائ یكنند و قرنطينه را برا حافظى مى خدا

.کنند یساخته اند، ترک م رياس یآن را با دستان افغانها

گردد و بعد همه به کنند، و سپس برگه هاى شان كنترل مى ینفرى منظم م15 یبچه ها را در صف ها همه

كنند، خيابان به سوى دشتى سر شوند، در مسير راه از جلو واحد ادارى عبور مى یسوى كمپ رهسپار م

ومامور همراه ما به اند، محوطه اردوگاه را زراعت كردهكند، كه بخشى از زمينهاى وسيع سبز ادامه پيدا مى

و در برابر عمارتى که نسبتا لوکس يمكن پيچد از مقابل تابلو بهدارى اردوگاه عبور مى سمت راست مى

یو بر فراز ساختمان لوحه ا ينند،خودشان بنش یکنند تا بر سر پا یساخته شده است، همه را وادار م

ديگرى وجود دارد كه بر روى آن نوشته شده ارت؛ عم"انبار"انبار، در مقابل "کوچک نوشته شده است

سالن غذاخورى مامورين استفاده يثکه به ح يداستپ یسالن واحد فرهنگ يناست؛ واحد فرهنگى، كه ازا

در ! شود كنن، و ما بقى خاك گرفته است و گويا اگر بازرسى به آن طرفها عبور ننمايد خاكروبى هم نمى مى

كند، اين مرد كه مسئول وناموزون وبا دماغى نا متناسب از بچه ها پزيرائى مى ندم مردى هيكل" انبار"برابر

:را انجام دهد يلين موظف استتا موارد ذباشد در قبال مهاجر مى" انبار"

تفكيك نوجوآنها از ميان ديگر مهاجرين .1

صدور كارت آذوقه .2

ارائه ظروف .1

... ارائه پتو و .2

كه مجخز ... مرد چاق و با اندام نا متناسب، در هنگام تفكيك و دسته بندى مهاجرين وصدور كارت و ينا

:وظيفه بود از جمالتى از قبيل بود، به دست مشغول انجام یبرق ياهبه يك كابل س

مادر سگ -مادر سگها .1

پدر سگها -پدر سگ .2

حروم زاده .1

آشغال .2

انگار دنبال مال باباشون اومده .5

.کرد یاستفاده م... و

ینفر در خود جا15كند كه هر صف دار پس از تفكيك نوجوآنها اقدام به تنظيم صفهاى جديد مى" انبار"

از مواد یبلند و باالئ يستكند، كه هرچند در آن کارت ل دهد وسپس اقدام به صدور كارت آذوقه مى یم

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

12

يئتتا ده روز قبل از آمدن کدام ه ،گرفتار شده اند ينجاکه بارها در ا یخوراکه وجود دارد، اما به گفته آنهائ

از مهاجرين يکینفر به 15 ياناز مکارتها را ينا! فقط ميتوان جيره نان دريافت نمود وبس يشههم یخارج

بعد از عمليات صدور . نويسد دهد، ونام آن فرد را بر پيشانى كارت مى به عنوان نماينده آمار آنها تحويل مى

كند كه تمام نمايندگان آمارها به عالوه يك نفر ديگر بيايند، در كنار ديوار صف كارت آذوقه اعالم مى

.بگيرند

به ترتيب هر يرند،گ یقرار م يدروند، در صف جد یم ینفر کمک يکهر آمار به عالوه يندگاننما وقتی

:نفر

وكج و معوج( باشد تمام ظروف سياه مى)سياه عدد كترى يک .1

يك عدد ديگ بى سر .2

ده عدد ليوان روى .1

يك يا دو عدد قاشق دسته شكسته .2

آنها را بر روى كارت آذوقه پنج عدد كاسه وپيش دستى ويك چراغ بالر تحويل ميدهد، كه همه

كند كه جهت و بعد اعالم مى يرند،نمايد تا روز آخر باز بر همان اساس تحويل بگ يادداشت مى

.يائيدشود و ب یبند اعالم م یبلند گوها يقدريافت پتو متعاقبا از طر

كه در مقابل )پ يك شوند؛ نو جوانان را به سوى كم یبچه ها به ترتيب آمارها، به سوى كمپ فرستاده م همه

.كنند مى یراهنمائ 2فرستند و ديگران را به سوى كمپ مى( كمپ دو قرار دارد

از یخورد و انبوه کند، درآنجا فقط تعدادى معدود چادر به چشم مى یعبور م يکآدم از کنار کمپ وقتی

ال بودن همه آنهاست، که شان خرد س يژگیشده اند، و تنها و يردستگ يرانکه از سطح کشور ا یافغان یآدمها

اطفال ينا یخانواده ها یراست کهبندد، یسوال در ذهن آدم نقش م ينکند، و ا یتوجه آدم را به خود جلب م

مرز خواهد یدر آنسو یبه دام چه کسان يرانگردند؟ و آنها پس از اخراج از ا یدر کجا به دنبال آنها م ينکا

!يابد ینم يشرا آدم برا یپاسخ يچکه ه يیافتاد؟ پرسشها

شويم، مهاجرين براى استقبال ازما و شناسائى دوستان و آشنآيان احتمالى خود، ما به داخل كمپ دو وارد مى

یانسان يوارد ينا يانما از م. هستيم از ميان آنها عبور كنيم اند كه ما ناچار اى را ايجاد كرده ديوار انسانى

یکه چشم انسان را به خود مجذوب م خورد یبه چشم م یسانى، عمارتو از پس ديوار ان يمکن یعبور م

يانهمچنان از م یوقت!! باشد تنها عمارت لوکس سرويس توالت مى ينکند که ا یدوام نم یاما لحظات يد،نما

خورد كه سقف آن دايره مانند ساخته شده است هاى به چشم مى تعدادى خانه يم،رو یم يشديوار انسانى پ ينا

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

15

کند، که یدوام نم يریتصور د ينخواهند داد، اما ا یاتاقها جا يناز ا يکی درکنم که ما را یل تصور ماو

خود را يلکه همه وسا يمرس یم يیسکوها یتازه بر رو يم،شو یخارج م یانسان يوارد ينا ياناز م یما وقت

استآمار ينا يراز يرند،گ یم یدر کنار هم جا ینفر 15دهند و به همان شکل آمار یآن قرار م یبر رو

!!مشترک یمشترک، و آزاد یمشترک، زندگ یسرنوشت مشترک دارند، رزق و روز ينجاکه در ا

اى که بتواند عدد آلونک وجود دارد كه نه درب دارد و نه پنجره120آباد تعداد يلاردوگاه وک 2در کمپ

که یمتر يکسوراخ يکدر خود دارد، و یدگنب یکه سقف يوارمحافظ گرما و سرما باشد، صرفا دو عدد د

عدد 10 تعداد ينو همچن!! رنيتهكنند در عصرتجدد و مد و نام آن را اطاق ياد مى يند،گو یبه آن درب م

.نيست يمهاز خ یاثر يچساخته شده است از بتون كه بايد بر روى آنها خيمه زده شود، اما ه يمانیس یسكو

فوق يخآمار صرفا تا تار يناست که ا یآور يادقابل )آمار ميرسد 127تعداد آمارهاى موجود به همچنين؛

!!(يشرو به افزا یاردوگاه مدتها بود که متوقف بود، و همچنان ورود یها یخروج يکهبود، در حال

كل آمارها جمع

147*15=2205

2205=15*127

1800=15*120اطاقها ظرفيت كل

205=15*27مانند كه بر روى سكومىكساني

گردم تا دفترى تهيه كنم و کار مىبعد از ظهر هم گذشته است، من به دنبال فروشگاه 2هاى ساعت از عقربه

ولى يم،نوشته بودم، را آغاز نما ينهباز نويسى خاطراتم را از روى كاغذهاى سيگار که در داخل قرنط

تعدادى از مهاجرين دست بينم مىکنم، اما در کنار جدول ینم يداپ از فروشگاه یگردم، اثر یهرچقدر م

هاى شان قلم و دفتر كشك دارند و بعضى -هاى كال و گنديده دارند كنند؛ چاى خشك دارند، خربزه فروشى مى

برگ 20روم يك عدد خودكار و يك عدد دفتر کنم، و مى یهم دارند، به سرعت پول خود را آماده م

که در یخاطراتم را بنويسم، و هم آن مجموعه کاغذ پاره ها مکنم، تا بتوانم به طور روزانه ه یم يداریخر

شود و زمان است که صداى بلند گوها بلند مى ينکنم، در هم يسینموده بودم را باز نو يمتنظ ينهداخل قرنط

!مراجعه كنند" انبار"به خواهد جهت در يافت پتو اند مى ها شده از مسئولين آمارهاى كه امروز وارد كمپ

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

13

تا درب کمپ را يرندگ یروند جلو درب کمپ منظم در صف قرار م همه مسئولين آمارها باكارت آذوقه مى

در صدر صف بودند، تعدادى يکهکسان یشان بدهند، اما برا یببرند، و برا" انبار"باز کنند و آنها را تا

را " انبار"رود تمام ما با لجاجت مى رپتوها تمام شد؛ مسئول اما شود، تمام یپتوى كهنه دادند، و بعد اعالم م

!نفر85آورد براى كند و به همراه خود مى عدد پتوى سوراخ، سوراخ پيدا مى 5گردد فقط مى

اند و آزاد شده" آباد زندان وكيل"هستند كه تازه از "هراتى "نفر از برادران 2نفره ما 15در جمع

است که یدر حال ينسال به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان بوده اند، ا 7و 5 آنهاهركدام آوردنشان اينجا،

و در . محکوم کرده اند يیمجازاتها ينبه گفته خودشان بدون اينكه جنسى از آنها گرفته باشند آنها را به چن

.دارندن یامتيازى كه دارند اين هست كه از نظر كمپل شخصى و لباس هيچگونه کمبود ينجاا

كند وروديهاى شود و اعالم مى یبلند م يکرهاالسپ یشدن است، که باز هم صدا يککم کم در حال تار هوا

ليترى نفت سهميه دارند، يكى 20كنند؛ هر آمار در هفته يك گالن مراجعه" انبار"امروز جهت دريافت نفت به

كند و مى رود يك پول جمع مى قدارىازهمه ميد و سپس ی آگيرد، و م رود، گالن نفت را مى از برادران مى

گذارد تا جوش بيايد،پس از جوش آمدن آب در خرد و مقدارى هم آب را در قابلمه بار مى پاكت چاى هم مى

!!اولين چاى را در اردوگاه خورده باشيم يگ،د

عد از چند ريزند تا دم بكشد و ب مى يگجوشد و مقدارى هم چاى خشك در داخل د مى يگآب در داخل د

یچنان داغ م يالسهاو گ يیرو يالسهایدر داخل گ یچا يختنكنيم به ر كشد و شروع مى اى چاى دم مى دقيقه

که رگبار باران يمنخورده ا یقورت چا يکهنوز يم،کن يکشود دست خود را به آن نزد یشود، که نم

همه منطقه را خيس يجهکند، که در نت یم يدااى ادامه پ دقيقه 10كند اين بارش تا حدود شروع به باريدن مى

.يدنما ومرطوب مى

شود زيرا همه كسانيكه داراى آلونك بودند پناه بردند به داخل آلونكهايشان و محوطه كمپ ساكت و آرام مى

گيرد، که اى پناه گرفته اند تا باران پايان پذيرد، پس از باران باد شديدى وزيدن مى بقيه نيز در كنار و گوشه

سكوها از سطح زمين تقريبا ) گردد، خشك اشب همه سكوه11شود تا حدود ساعت یباعث م يدباد شد ينهم

، دوستان لطف "ناجوانمردانه سرد است یبس"اخوان ثالث یولى شب به قول مهد( باشند سانت بلندتر مى50

ام كه سرما خاطر دست شكسته دهند، به پتو را به من مى 5ام يك عدد از آن كنند به خاطر دست شكسسته مى

اند، يك يا دو عدد پتو قرض اند از دوستانى كه در آلونك ها يافته ها هم توانسته ینخورم و تعدادى از هم اتاق

اند كه شب بيايد دراطاق آنها سر كنند، تا گفته ار ما را هم دونفر از وطن پرستانتهيه كنند، و دو پير مرد آم

.اننداز گزند سرما در امان بم

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

17

اند، بعضى ها هم روشن هاى موشى خودشان را خاموش كرده اطاقها چراغ ،از شب گذشته است یپاس

اند هيچكس بيدارنيست، انسانهائى كه بر روى سكوها هستند و هيچ خيمه و اند ولى همه خوابيده گذاشته

اند تا سرما را بغل كرده رهمديگاند، و ها چند نفر بر زير يك يا دو پتو چفت خوابيده پناهگاهى ندارند؛ بعضى

يلكند و گرماى بدنشان را به تحل تر از ميان سوراخهاى پتو نفوذ مى نخورند، ولى سرما همچنان مقتدرانه

!!برد یم

ناچار ميشود بگريزند،اما در کجا؟ ناچار يهاوزد، بعض یهم م یهوا ناجوانمردانه سرد است، باد سرد

هاى چند خود شكل كوچه یسکوها برا يانکنند به راه رفتن، م یشروع م هستند، در ميان فا صله سكوها

.ميكنند و نرمش يدنرا دارد، و بعضا شروع به دو یمتر

یها م یکنم، به طرف دستشوئ یحرکت م يمتاب سرما را ندارم از جا يگرمن هم با آن دست شکسته ام د

اند و كسانيكه واقعا توالت ز هجوم سرما گريختهروم، داخل سرويس توالت پر از آدم هست، آدمهائى كه ا

!!ان در انجا جمع هستنديهمه اردوگاه یرفع ضرورت آمده اند، اما تو گوئ ینياز دارند هم در آنجا برا

كنيم، و برروى خود مانده اند، پتوهاى زندانيان را باز مى یکه باق یدوستان يرگردم، در کنار سا یباز م

چسپيم تا گرم مى يکديگركنيم و به اى پاهاى خود را در زير پتوها دراز مى اندازيم و هرنفر از گوشه مى

را فرارى ميدهد، من هم پتوى خودم ها بيائيم ولى باد از باال و سرماى بتون مرتوب از پائين يكى يكى بچه

رويم در هردو در زير يك پتو مى يم،ا يدهرس ينجاروم با يكى از هم آماريها كه ازقم باهم تا ا گيرم و مى را مى

.كنيم برابر درب ورودى يكى از اطاقها اتراق مى

پيچم، و در پناه رود و من همانجا پتو را بر گرد خود مى نشينيم و بعد رفيقم مى ايد، همانجا مى آنجا باد نمى

كنم تمام اندامم را شوم، احساس مى پس از ساعتى از خواب بيدار مى! برد كشم و خوابم مى از مىديوار در

سرما شده ام، يراس يگرد ياو گو ده،سرما فرا گرفته است، دست و پايم كرخت شده است، بى احساس ش

يم بر خيزم؛ اما نمى كنم از جا لرزم، سعى مى كنم سرما تا اعماق وجودم نفوذ نموده، بر خود مى احساس مى

در وجودم يست،از خودم ن يگرد يمسرما همه وجودم را فرا گرفته است، پاها يزم،بر خ يمتوانم از جا

یبه دردم نم يگربوده است، د يمهمه کارها یبرا یا يلهوس هميشهکه يمکنمش، دستها یم يادیاحساس ز

كنم و حرکت در آورم، حركتهاى آرام را شروع مى به يدنمال کنم تا اندك اندك بدنم را با یخورد، تالش م

یساکت و آرام کمپ به سو یکوچه ها يانخيزم، آرام و آهسته، از م شود، از جايم بر مى بدنم كم كم گرم مى

يچاندههمان سکو تنها دو نفر مانده اند و تمام پتوها را به گرد خودشان پ یروم و دوستان بر رو مى دوستان

.وجود ندارد يگراناز د یاثر يچه يگراند و د

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

18

.نيز تكرار شد1178/3/12يكشنبه يخدر تار يگرسرما بار د ينکنم ا یآور يادبد نباشد که شايد

86/6/8731سفيد سنگ ، كمپ يك اردوگاه

يانیجنازه بام ييعتش

از بچه يارید، بسش یقبل، بعد از ظهر که م یغروب افسرده و غمگين همه جا را فرا گرفته است، روزها

در يست،بازى کردن ن حال فوتبال يگرکس د يچه یکردند، ولى امروز برا یم یرفتند، فوتبال باز یها م

در يانیدم صبح که خبر مرگ بام يدهاز سپ يست،ن یخبر يچو داد و غال، ه ياهواز آن ه يگرسطح کمپ د

كه گويا از آمار 107جنازه اش را از اطاق يماز بچه ها رفت یو همان زمان من و تعداد يچيد،سطح کمپ پ

و از يم،کرد ييعکمپل سوراخ سوراخ پر از شپش تا دروازه کمپ تش يکودر داخل يمهم بود، برداشت107

اداره ببرند و آنها يکیدروازه کمپ ما را اجازه خروج ندادند، فقط به چهار نفر اجازه داد تا جنازه را تا نزد

بعد از آن . برده بودند یادار یاز بخشها يکیدروازه يشه و غم دار جنازه را تا پگرفت یهم با چهره ها

يد،سخن بگو یبا کس ياکند، یاز بچه ها نمانده بود، تا باز يک يچه یبرا یحال و حوصله ا يچه يگرد

ديدر اردوگاه سف ينکباشد که ا یا يیافغان يیاز بچه ها يکتوانست سرنوشت هر یم ینياسرنوشت بام

!!حضور داشتند یسنگ اسالم

کس از او هيچ خبرى نداشتند و همه در برابر خود يچه يگرجنازه به مقامات اردوگاه د یده يلاز تحو بعد

كنند؟ ها چه مى"جنازه "پرسش مواجه بودند که؛ براستى با اين ينبا ا

شان در ايران بودند؛ از ترس اينكه مبادا خانواده يانادانستند، آنهائيكه فاقد مدرك بودند، واح همه مى

هرچند که ! خانواده هايشان را به اردوگاه انتقال دهند حتى آدرس خانه هايشان را هم دروغ گفته بودند

بر خوردار هستند که یو مسلمان یآنقدر از جوانمرد يرانا یاسالم یدانند، مقامات نظام جمهور یهمه م

یحالت در همان کنار و گوشه ها يناورا در بهتر يانگردند، یافغان يرزه انسان فقجنا يکهرگز به دنبال

!!شده باشد يزاز همه چ ينهاندازند، تا استفاده به یگرسنه م يواناتح يشدر پ ياکنند و یاردوگاه چال م

شان را همانند یباور دارند که آنها حتما جنازه ها يرانا یحال همه خوشباورانه، به نظام اسالم ينبا ا اما

شان با حضور خانواده يوناز افراط یبعض يتمراسم با شکوه به عنوان سند جنا يکدر ينیجنازه خم يعتش

چه خواهند کرد؟ يراناس ينا یکردن خانواده ها يداپ یبرا یبه خاک خواهند سپرد، اما براست يشانها

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

10

انواده هايمان خواهند فهميد كه ما آياخ يريم،قفس بم يندر ا يانیهمانند بام از ما يکاگر هر براستی

يدهصبح سپ یاند و هر روز وقت يا مثل بسيارى از مهاجرين كه بستگان و فرزندانشان ناپديد شده !ايم مرده

!آنها در انتظار بازگشت آنان ميباشند يدآ یم يرونب يدخورش

اند و امروز خانواده هايشان در انتظار بازگشت آنان هستند، در همين مفقود شدهشايد بسيارى از آنانيكه

!يافتنخواهند یفتند و تا آخر نيز خبراند و هيچکس از او خبرى نيا ردهها م اردوگاه

باشد، و هنوز من یهست در داخل اردوگاه م يادیز یکه مدتها یاز کسان يکیساکنان اردوگاه يانم در

باشد و همه یم یاز اردوگاه مشغول چراغ ساز یهمه مدت مانده است و در بخش ينکه او چرا اام يدهنفهم

عنصر يک يشههم اردوگاهدر داخل يمباشد و برا یآدم مرموزم يارشناسند و بس یاو را بنام چراغ ساز م

چتل، و به شدت با لهجه يشههم يیدراز، لباسها ياهس يشقابل تأمل و مشکوک جلوه کرده است، هرچند که ر

کند، و به قول خودش كه زد و بندهاى فراوانى با نگهبانى و شخص آقاى امينى یهم صحبت م یهرات

اردوگاه قرار دارد، ينباشد، در ا ماه مى3دارد، كه بيش از ( اردوگاه ياستر)

ا هم در آنجا مشغول چراغ سازى هست، شبها ر" انبار"در داخل كمپ زيست ميكند و گاهى در یگاه

يد،گو یسخن م یو از هر در يدآ یکه م یحال گاه ينباشد، با ا تبار مى "تاجيك "ماند و به گفته خودش مى

:گفت یم يمصحبت که داشت يندر آخر يدشا

مترى، يك راه پله 6ميرند در انتهاى اين اردوگاه در گوشه آن ديوار بلند همه كسانيكه در اردوگاه مى -

كنند و شب ها را از آنجا در پشت ديوار كه عمقى بسيار دارد پرتاب مى"جنازه "دارد، كه آهنى وجود

!خورند را مى مههنگام سگها و ديگر جانوران از كوهها و بيابانها سرازير ميشوند و ه

دم و که آنها مشغول اين كار بودند، آنها را تعقيب نمو يدمبودم با چشم خود د" انبار"من خود يك شب كه در

هاى پرتاب كردند و برگشتند من رفتم از پلهرا " جنازه "ان نمودم و آنها كه خود را در داخل جوى آبى پنه

...هست و سانآن ان" جنازه "آهنى باال و ديدم كه چقدر حيوان مشغول خوردن

گر است و ا يدههست همه آنها را خود د یکه به شدت مدع چراغ ساز سرشار از خاطرات تلخى هست،

يک يقيناهمگان قابل دسترس باشد، یکنند که برا یبه کلمات يلو همه آنها را به تبد يردقلم بگ یکس یروز

بر اراده مردم بر سر کار یمبتن یاگر در افغانستان حکومت یروز يدخواهد بود، که با یتراژدى وحشت ناک

نظر يدکشور تجد ينبا ا يشخو يپلماتيکنسبت به همه روابط د يدداشته باشد، با یکاف يتو استقالل يايد،ب

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

20

يك فاجعه انسانى از رخ داده است که يقيناکند اثبات گردد یکه او م یادعا ها ينو اگر همه ا! يدنما

!مانده است يدهمتاسفانه همچنان سرپوش

:گويد او مى

و همين عمل را با آنها ميرند شود؛ مى بسيارى از مريضهائى كه از داخل كمپ به بهدارى انتقال داده مى -

!انجام ميدهند

... هاى وحشى و مارها و باشد و در قالب گربه گويد كه در داخل اردوگاه مى او از وجود ارواح سخن مى

:يدافزا یظاهر ميشوند؛ او م

تنها بودم، ابتداء چند عدد گربه را در اطراف ینفت استراحت نموده بودم، تنها" انبار"يك شب وقتى در

ها مواجه ديدم كه در اطرافم جمع م ديدم بعد وقتى آن گربه ها را فرارى دادم خود را با انبوهى از گربهخود

! خنديدند سخره آميز با هم مىماى بگونه ئىها و ديگر وسايل ايستاده بودند، گو شده بودند، و بر روى طاقچه

در يك اقدام هماهنگ به سويم حمله ور نگريستند و هر چقدر پيشت پيشت كردم محل نگذاشتند و و به من مى

!نفت گريختم ديگر هيچ چيز را نديدم" انبار"شدند و من وقتى فرياد كشيدم و از

. ديده است يشگويد؛ اين ارواح بعضى شبها در قالب مارها نيز ظاهرميشود و خود با دو چشم خو او مى

اهالى اردوگاه در چند سال پيش در سال شورشاى ميداند كه دليل وجود اين ارواح را گورهاى دسته جمعى

بر اثر "سنگ سفيداردوگاه "در 1178/2/11در تاريخ يخیشورش بزرگ و تار ينا. ايجاد شده است

یدر جا يلدل يناردوگاه به تخمكهاى يك مهاجر افغانى، رخ داد که اوبه هم یضربه شديد يك افسر سپاه

رخت بر بست؛ مقتول كه خود يك افغان وپشتون زبان بوده است به همين علت ساير يادن ينجان داد و از ا

را از او بگيرند گويا آن افسر را از اردوگاه هم ولگردند كه انتقام مقت پشتون زبانها به دنبال آن افسر مى

ها شيعه ه شما هزارهبه دليل اينك! ها كنند به لت وكوب هزاره يابند شروع مى دهند، وقتى او را نمى یم یفرار

.کند یم يتكشد و جنا هستيد واين حكومت شيعى تان اينچنين انسان مى

گيرد نيروى انتظامى وارد عمل ميشود، ابتداء با گاز اشك آور اقدام به متفرق زمانيكه درگيرى اوج مى

د آنان اقدام به تير زن کنند، اما وقتى يكى از نزديكان مقتول، يكى از مأموران را هم مى ینمودن مردم م

كمپ 2كه در ان زمان در گيرد، كنند و درگيرى بين مهاجرين افغانى ونيروى انتظامى شدت مى اندازى مى

شود، كه سر انجام کردند، اين درگيرى تبديل به يك شورش عمومى مى هزار انسان زيست مى 10بيش از

گردند؛ پس از هاى اطراف اردوگاه پراكنده مىدر كوه يانشوند، و فرار یهمه از اردوگاه موفق به فرار م

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

21

كوپتر وارد عمل ميشود، از هوا بسيارى از مهاجرين را هلىپراكندگى مهاجرين نيروى انتظامى از طريق

كنند واين گشت هوائى به مدت سه روز در مورد اثابت گلوله قرار ميدهند و بقيه را هم از فرار متوقف مى

فى صد فراريان دستگير و به 80 كند، كه پس از سه روز بيش از امه پيدا مىبيابانها وكوههاى اطراف اد

.بنام آقاى برومند بوده است یشود كه در ان زمان گويا مدير كل اردوگاه نيز شخص یم داندهاردوگاه بازگر

د دارد هاى متعددى وجو از آمار تلفات ومجروحين اين حادثه هيچ اطالع دقيقى وجود ندارد، هرچند روايت

!نمايم كه از بيان آن در اين نوشتار خود دارى مى

که او يیباشد جا نفت مى" انبار"برد، كه يكى در پشت چراغ ساز مشخصا از دو گور دسته جمعى نام مى

باشد كه برادران خود در کنار آن اکثرا اقامت دارد و ديگرى در زير يكى از سكوهاى بزرگ كمپ دو مى

...كنند و قامه نماز مىمؤمن بر روى آن ا

♦♦♦

رسد، بر خالف همه شبها صفهاى نماز یشود و هنگامه اذان فرا م یم يکباالخره روز به پايان خود نزد

، بر در هردو نماز جماعت برادران شيعه و سنى. شتابد تر ميشود، جماعت همه به سوى نماز مى طوالنى

از انسانها به هىکدند آن شب انبو یاشتراک نم يگرد یاندک کس یکه به جز تعداد يشپ یخالف شبها

نماز گزاران با چشمهاى اشك آلود و قلبهاى شكسته به سوى خدا دست . اقامه نماز با جماعت پرداختند

!نياز دراز کردند

را يشهموطن خو يکشام نبود ينهر دو جماعت مشغول ختم فاتحه شدند، اول يدرس نمازبه پايان یوقت

هاى كوچك قران نمودند، چون هيچ قران در اردوگاه پيدا به روان او ختم سوره يهاشتند و هدد یهمه گرام

حفظ داشتند، به ياد آن ازهاى كوچك شود که مردم بتوانند بخوانند، ناگزير هر كس هر چقدر سوره نمى

!" اردوگاه سفيدسنگ"مرحوم ختم کردند، به ياد آن عزيز از دست رفته در

گويد و از حيات پرداختند، جناب مولوى از انسان مى مراسم بود که هر دو مال امام به وعظ ينادامه هم در

...گويد و بعد ازمرگ مى

آقاى اخالقى يكى از روحانيون مهاجر و اسير در اردوگاه به ياد آن عزيز از دست رفته يگرو در محفل د

سال، در اينجا مريض ميشود 10ن و سال کمتر از وقتى يك جوان با س: گويد و ياد آور ميشود كه سخن مى

و او اين چنين مظلومانه به دور دشو يرد، و هيچگونه دارو و درمان برايش يافت نمىذپ و بهدارى او را نمى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

22

رضاى خدا بوده و آيا كسيكه براى" هلل مهاجراالى"سپارد، من يقين دارم كه او از وطن جان را به جانان مى

ه خود را ترك كرده است؛ شهيد نيست؟خانه و كاشان

8731/6/78" اردوگاه سفيد سنگ"

گذرند، حال من در سوگ بيست و هفتمين روز خود در اين یاش باز م یبا همه مشقات و سخت روزها

برم؛ هنوز هم از رفتن و از آزادى و از رسيدن دخمه، در اين زندان و در اين اردوگاه است كه به سر مى

مرگ و يدهم با هنوزبه سرزمين خودم هيچ خبرى نيست؛ هنوز بايد شاهد شالق خوردن هموطنانم باشم و

!ان هم وطن خودرا نظاره گرباشمبيمارى ديگر عزيز

اين سرنوشتى هست كه براى من و صدها انسان ديگر چون من كه دراين بيابان و دراين صحرا و در اين

!باشد یم يم،هست يراش اس دل سوزناك گرماى روزانه و سرماى شبانه

و يايیتو هم ب یوزر يددست نوشته ها به دست تو هم برسد، شا ينا یروز يدکه شا یبرادر و خواهر آرى

را نداشته يگرد يکتحمل ينتتو با برادر خودت در سرزم یوقت یتا بدان ی،داشت ها را مرور کن ياد ينا

!شود یم رچگونه رفتا یدان یم يگانگانو با ب یا يگانهتوهم ب يگانهب يندر سرزم! یباش

!باتوام

پيشگاه آئينه شانه ميكنى وادكلن بربدن باتو كه در عافيت هستى و باتو كه موهاى سرت را هرصبح در

!هاى شيك به وقت گذرانى مشغول هستى ها، پاركها و سينماها و پيش مغازه زنى و در كوچه مى

!و خواهر! آرى تو برادر

يداركشند؟ و چگونه هر روز صبح که از خواب ب دانى كه ديگربرادرانت در همين زمين خدا چه مى آيا مى

جنازه متحرک را با همه وجود لمسش ينکنند، ا یمشاهده م يشرا در وجود خو یمتحرکشوند، جنازه یم

يرد،م یآب و غذا م دونب يیسکو یبر رو يا ی،جنازه متحرک باز در اتاقک ينکنند، و شامگاه که شد ا یم

افتد؟ یبه حرکت م يگرد یباز صبح

!شود چون حق دارى باورت نمى

که برنج پخته شده را يندحمام بب يرانسانى گرسنه باشد؛ اما با چشمان خود در مساى كه هنوز شاهد نبوده

!در پيش گوسفندان بريزد

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

21

هست که بنام اسالم، همواره جهان اسالم را به یسربازان یمتماد يانرسم سال ينشود، اما ا ینم باورت

یشکنجه م یاند را به ضرب گرسنگکه آنجا به پناه آمده يیوحدت فرا خوانده است، اما مسلمانان پناه جو

.کنند

اى كه عصر، عصر ارتباطات هست، عصر تكنولوژى و فن در آستانه هزاره سوم ميالدى آغوش گشوده

...آورى و

اى هست، اى از زمين پهناور خدا نقطه در گوشه! امادر همين زمان و در همين زمين و در همين عصر

اى كه من و تو را از هر كوچه و برزن اين نقطه -"وگاه سفيد سنگ ارد"-اش حك شده است نامش بر پيشانه

را يشخو یو پست یاند، تا همه حقارت و کوچک يختهسرزمين بيگانه جمع کرده اند و در آن بر روى هم ر

!!بگذارند يشبه نما یانسان يرغ یو بر خورد ها يکرک یافغان در قالب فحش ها یمن و تو یبرا

خراسان" سنگ اردوگاه سفيد"

1378-7-1

پنجشنبه است، يعنى پايان يك هفته، اينك يك هفته ديگر يعنی يم،قرار گرفته ا يگرهفته د يک يانحال در پا

! يکنمهست که الاقل من از خودم م یپرسش يناى؟ ا كرده از عمر انسان سپرى شد و تو در اين يك هفته چه

هاى پر از باد و غبار و وزش نرمه روزکردم و اينك در پايان يك اما من هفته ديگر را در اردوگاه سپرى

بينم كه پتوهاى پاره پاره شن و خاك است كه قرار دارم و درسكوهاى بى چادر و بى خيمه هموطنانم را مى

اند و در برابر اين باد سرد و وزش خاكهاى روآن داخل اردوگاه ازخود مقاومت را به گرد خويش پيچانده

!ميدهندنشان

و از ميان باد و سرما پناه ميبرم به آلونك ! سوزم اندوه چندباره مى و من در سوگ مرگ انسانيت در

اينك در همين تاريخ است كه دو انسان بيماراست، يكى از آنها انسان ساکن هستند و15اى كه در آن گنبدى

اش از پير مرد كه سن است، ندهپاى ما زسوزد؛ او ديگر ا شود كه در ميان سوز درد مى اى مى قريب هفته

سال هم عبور كرده است، يك هفته است كه اسهال خونى دارد و آنچه كه در اين اردوگاه قرون 30کوچه

!! و درمان است -دارو -وسطائى ازآن خبرى نيست پزشك

اما بى تآب است، رنگ خود! ازدو روز است كه اسهال خونى دارد يشب يمها یهم اتاق يناز ا يگرد يکیو

نچه كه شگفت انگيز است در اين آاما ! سوزد مرد باخته است و او هم در ميان درد مى يررا بدتر از آن پ

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

22

از قوماندانهاى شيخ رىروزگاهست که يگرمد یها یاز هم اتاق يکیميان سيماى شادمان و مسرور

كرد، گردنه ده است، او هنوز در حسرت آنروز هاست، همانروزها كه ميرفت چور مىآصف كندهارى بو

!!كرد بنام جهادگر گرفت، و به نواميس مردم تجاوز مى مى

است كه او هم همچون ديگران يك انسان داند، و هنوز باورش نشده او هنوز كسى را به جز خود انسان نمى

عدد نان خام و سوخته جيره دارد حتى اگر نامش هم سيد نجف است و همچون ديگران در روز فقط سه

!!!باشد

2-3- 8731خراسان " اردوگاه سفيد سنگ"

سوزد و تا صبح فقط توالت رفته است و بازگشته به اتاق، ولى جمعه است و سيد عباس درميان درد مى

وشهالى است و به ريش همه اش دوام دارد و سيد نجف حسينى مست سرور و خ همچنان اسهال خونى

!زند ريشخند مى

كند و به همين است و چهره مرگ را در برابر ديدگان خود مشاهده مى سيد عباس از زندگى نا اميد شده

!فرستد تا بيايدبرايش وصيت نامه شرعى تنظيم نمايد دليل است كه كسى را به دنبال آقاى اخالقى مى

شود، او بار ديگر قومندان شيخ كندهارى شود يدهالبان درهم کوبسيد نجف هنوز اميد وار است كه ط

!درهرات تا بازهم گردنه بگيرد و چوركند و مشغول عيش و نوش شود تا باشد خود پادشه خويش باشد

تا ديروز اين سيد فالنها بود ! گويم؛ خدايا روم و با خود مى و من در اين ميان در اندوهى جانكاه فرو مى

و امروز همانها را چون خود ! جامعه هزاره رخنه كرده بودند و بعد خيانت نمودند، به نفع ديگران كه در

است، ام و آنهاكه سينه چاكشان بوده انگان نبودهيگبينم، من كه هيچگاه زير علم ب بنام افغانى در اينجا اسير مى

ريم واينك يكى از آنها در حال مردن و صرف هر نفر سه عدد نان جيره دا يريماس ينجاا یهردو بنام افغان

!دهد نمى يشاناست ولى بادارشان حتى يك داروى اسهال برا

!خدايا

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

25

که تو یبه همه بفهمان یخواه یاز قدرت و عظمت توست که م يشیچه نما يناين چه حكمتى است؟ و ا

!!آشغال يک يرانيهاا و به قول یافغان يکهمه ينجادر ا... و یازبک ی،هزاره ا يکی،تاج ی،اگر پشتون

+ + +

که هنوز اطاقك هم نصيب شان نشده یآنهائ یخسته کننده است، به خصوص برا ياردر اسارت بس جمعه

روزها يرروز هر روز، سخت دشوار و طاقت فرساست ولى سا اى در نيم است، سوز آفتاب، نبود هيچ سايه

یهمه سخت باگذرد، چون یزود تر م يشدر اردوگاه هستند، روزها يکههفته، به باور بسيارى از کسان

و انتظار وجود دارد که يدام یروزنه ها يش،ها يدیوجود دارد و با همه نا ام يجانشور و ه ینوع يشها

كسانى که پول دارند و پارتى ياریشود، بس يدهد يشیگشا يشآن کس هم او باشد برا يدو شا یامروز کس يدشا

آزاديشان يا از دفاتر اتباع خارجى و يا كسرات مشاهده شده است، برايشان نامه آزادى بخرند و فک به يزن

آنها را از طريق بلندگوهاى كه در سه قرارگاه انصار سپاه پاسداران رسيده است به مديريت اردوگاه، و

امه آزادى است تا اند و اينك در انتظار رسيدن ن انگشت كرده طرف كمپ نصب شده است احضار و آن را

.بال فاصله آزاد شوند

مانده یشان رسيده است و هم نامه آزادى شان ولى همچنان بال تكليف باق و كسان ديگر هستند كه هم فكس

اند و هر لحظه كه صوت بلند گوها بلند ميشود، با تمام اميد و روز هم تجاوز كرده15 و 10 اند، بعضا از

نک نام او را اعالم كنند فالنيها يهم يدتر ميشود كه شا كنند و به جايگاههاى صوتى نزديك وجود قيام مى

!!ترخيص

گزارند و شكم گرسنه زانوآن مىنشيند و سرغم بر اعالنات بلند گوها نااميد برجاى خود مى يانولى بعد از پا

!!فشارند كه بازهم از آزادى خبرى نبود خودرا مى

به بلندگوها شايد اعالن كنند وروديهاى يشاناردوگاه در انتظار هستند، گوشها یاهال يرحال سا ينا با

ند تا هاى شناسائى خودرا به انتظامات تحويل ده برگه" مرز طرد"جهت تنظيم شماره ماشينهاى ... تاريخ

.مرز مشخص شوند طردبراى

...روز است كه درانتظار آن هستند 50 تا 10 اين اميدى هست كه بسيارى از هموطنانم بيش از

باشد و روز جمعه روز تعطيل هفته ندارد چون جمعه مى یاما در روز جمعه هيچ يك ازاين اميدواريها جا

معلوم نباشد،" انتظار"و " اميد" يکهو زماناست، است، در روز تعطيل حتا اميد و ا انتظار هم تعطيل

سرگردان است، اما هر نگت يرهدا يکمحوطه بسته، در يکگذرد؟ انسان در یاست که بر انسان چه م

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

23

وجود يزچ يچه يگرکه در آنجا د يیقرار دارد، جا يشچرخد باز هم در همان نقطه نخست خو یچقدر که م

همه ينا يدفرو رود، شا يشدر اندرون خو صرفا يدهست که با یانسان وامانده ا یحالت يندر چن! ندارد

یمقامات جمهور یاست که از سو يشخو يشتنفرو رفتن در خود و دور ماندن از خو ينهم یشکنجه برا

معلول يیانسانها یدارا يشههم یکشور برا ينشده است، تا ا يزیکشورم طرح ر يههمسا ينا يران،ا یاسالم

!!وامانده بماند و

رسد ولى در اردوگاه؛ جمعه با بارى رسد مسرت و شادابى از راه مى است كه در همه جا جمعه كه مى اين

:گويند رسد و همه مى از غم واندوه فرامى

.....!!باز هم مانديم -

زنى احساس ىدر جمعه افسرده وقتى در ميان فاصله سكوهاى ساخته شده براى خيمه ولى بدون خيمه قدم م

هرگامى كه در انبوه !... صور نيستتدهد، احساسى كه انسافن توصيفش باقلم م خاصى به انسان دست مى

!كجاست؟ یانسان ترحم رسىپ كه از خود مى يند،نش انسانهاى افسرده برميدارى چشم انسان به ديده كسى مى

يكى از پاهاى خودرا ينیب یم ینگر یبه او م يقدق یكسى را، و وقت ينیب یم یدار یهر قدم بر م یوقت

كه تازه از بيمارستان مرخص شده است و ينیب در سالهاى جنگ از دست داده است و آن ديگرى را مى

است تا بازكند و در ديگر گوشش را عمل جراهى كرده است و هنوز هم باندهاى گوشش راكسى پيدا نشده

را جراحى كرده و هنوز تارهاى بخيه بر روى شكمش نمآيان است، بينى كه شكمش سوى كامل مردى را مى

:گوئى یبا خود م

!خدايا -

!اينجاكجاست؟ -

و به افتد كه دو نفر از زير بازوانش گرفته یپير مرد بيمار مها غرق هستم که چشمم به يارو ينهم در

اين دو كودك كه باهم نبايد تفاوت سنى ) برند و آنسوى در ميان خاكها دو كودك مى( توالت) سوى كناراب

دانم به چه دليل براى كه نمى دان بيش از يك سال داشته باشند به همراه پدر شان از مشهد آورده شده

شوند و به مند نمى آنهاپرونده تنظيم نموده بودند و كسانى كه دركمپ فاقد پرونده باشند از جيره نان هم بهره

من شفاها به : را به اطالع معاونت اردوگاه رسانيدند و ايشان گفته بود كه همين خاطر ايشان موضوع

كودك را بدهند و شما هم در وقت نان تحويل گرفتن ياد آورى نمائيد و بعد وگويم كه جيره اين د نانوائى مى

هم ندارد و يابم كه يكى موى سر پنج و شش ساله را مى( دادند از آن مرتبا هر روز جيره نانشان را مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

27

و لباسهاى پر چركشان به ! اند و مشغول خاك بازى هستند ديگرى با چهره زرد اما هردو ميان خاكها نشسته

!رنگ خاك شده است؛ رنگ خدا

يد و انسان درنخستين نگاه با اين پرسش آ است، دل انسان به درد مى تو گوئى كه جامه رنگين بر تن كرده

!شودكه چرا؟ مواجه مى

خواند و غروب جمعه چه سنگين ه پايان خود نزديك ميشود و خورشيد كم كم غزل خدا حافظى را مىروز ب

شوند وديگران كه اهل نماز و بندگى خدا نيستند، با بار سخت ماده مىآاست، برادرآن اهل سنت براى نماز

ن دو سيم خاردار را بن بست ميا هاند، و در سكوتى تامل برانگيز جاد اى از اندوه فرو رفته غروب در حاله

هاى انگيز بر اين حصارى از ديوارهاى قامت كشيده و سيم ها هم غم ستارهرسد، غروب از راه مى. پيمايند مى

در اين محله تاريك، در دل تاريكى در انتهاى اتاقكها چراغهاى موشى است كه . افكنند خاردار نور مى

!!زند سوسو مى

شان یهاى كشك و با پتوهاى دولتى برا هاى مهاجر است که با شيشه ت دست بچهچراغهاى موشى كه ساخ

!!همچون خود مهاجران در دل اين تاريكى تا دل شب بسوزنداند، تا فتيله ساخته

توالت و دستشوئى روشن است ولى در شبهاى تاريك اردوگاه، فقط دو عدد ال مپ در دو راه رو سرويس

روم بينم و ناچار به سالن ديگر مى روشنائى نمىگيرم در سالن اول چيزى بنام ضو بروم تا و امشب كه مى

فقط هشت عدد توالت و دو هك اند، جائى كه المپش روشن است و انبوهى از آدميان در آن به انتظار نشسته

ش در اند و به جاي هايشان را بر داشتهآب بيشترى هم وجود دارد ولى شير البته جاى شيرهاى)عدد شيرآب

بينم كه هنوز بر ميگردم و مى20وجود دارد و ناچار به خاطر نرسيدن نوبت به آلونك ( اند پوش گذاشته

من جيره نان !! ديگ اشكنه نشسته و چه چه ميزند سرسوزد؛ و سيد نجف بر عباس در آتش درد مىسيد

!!دون آب نوشجان كنمها ب گيرم و مى روم تا بر سر سكوئى بنشينم و در زير نور ستاره خودرا مى

2كمپ 7-3-8731شنبه

نالد و ماند كه هنوز مى خيزم و در اولين نگاه باز چشمم به سيد عباس مى از خواب بعد از نماز صبح بر مى

است ولى هنوز هم شكمش پيچ مرتبه به توالت رفته12گويد كه شب گذشته بيش از اتاق مى یبه بچه ها

!نشيند سنگ توالت خون مى دهد و هنوز هم بر سر مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

28

روم ميكنم و مىط شپش را جمع ميكنم، قا -و -خسك -خيزم و دو عدد پتوى دولتى پر از جاى خود بر مى

...تا داخل كمپ گشتى بزنم

مرز هستند، عجله طردهاى اول ماشينهاى ها در همه اتاقها شور و هيجان خاصى دارند؛ آنهائيكه نمره بچه

اند چاى خشك بخرند نان و آب را ميل ميكنند كه مبادا دارند تا چاى هايشان را بخورند و آنهائيكه پول نداشته

مرزيها اعالم شوند تا طردانتظاراند تاكه رگرسنه رهسپار سفر شوند، و آنهائيكه بر سر سكوها نشسته اند د

اورند، ابتداء به قر نطينه برده و پس از تشكيل زه از بيرون مىرا كه تا یکسان)آنها به اطاق دست يابند

پناه بدون هيچ فرستند، در داخل کمپ ها بايد همان طور بى كشد، داخل كمپها مى پرونده که يك هفته طول مى

تا از اين گرماى(. ها و يا آلونكها خالى شوند ها شروع شوند و خيمه رد مرزىطتا اشندخيمه و سر پناهى ب

!!يابند روزانه و سرماى شبانه نجات

ها هنوز است، بعضى صبح را نشان ميدهد، تضاد يأس و اميد چهره خاص به آدميان داده7/5عقربه ساعت

نماينده " تقوى نيا"توانند باور كنند كه بازهم آقاى شيخ اميد وار هستندكه طرد مرزيها اعالم ميشوند چون نمى

دروغ گفته باشد، چون ايشان در هر !!!!!!!!( جهان ينامر مسلم یول هدينن نمابه گفته خودشا)رهبر ايران

!!گردد یاز نو آغاز م يهامرز طرددو روز پنجشنبه و جمعه تأكيد داشتند كه روز شنبه حتما برنامه

!فرمايند ولى بسيارى از مهاجرين بر اين باور هستند كه ايشان همچون گذشته دروغ مى

هاى ايشان گوش فرا روزى كه ايشان وارد كمپ گرديد و همه را به صف كردند تا به صحبتچون اولين

:دهند ايشان اعالم نمود كه

هر كسيكه داراى مدارك معتبر هستند، آزاد خواهند شد، وى حتى تصريح نموده بود که؛ كسانيكه داراى ")

آزاد خواهند شد، به يزبان باشند، نكارت سبز موقت و غير موقت و حتى كارت احزاب جبهه متحد ضد طال

بسيارى از مهاجرين كه " ندده يلخود را به مقامات تحو یکارتها يايندخاطر از همه خواسته بود که ب ينهم

همراه خودشان كارت سبز و يا موقت و احزاب ضد طالبان داشتند، تحويل دادند، كه بعدا معلوم شد همه

( !اند در واحد ادارى اردوگاه شرفياب شده یسطل زباله دانمدارك از دم قيچى گذشته و به داخل

است و همه در كنار و گوشه سكوها و لبه جدولها نااميد و صبح تجاوز كرده 8هاى ساعت از مرز عقربه

!!اند نشسته مايوس

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

20

کند و بعضيها از شدت شادى یم يجادهمه بچه ها ا ينصداى خش خش بلند گوها شور و هيجان در ب

...و" تقوى نيا "كشند و بعض ديگر فرياد ميكشد كه زنده باد صوت مى

:گويد شود، به همه شاديها خاتمه ميدهد و مى یصدائى كه از ميان بلند گو خارج م اما

در !!! كمپ مراجعه كنند يشهاى ورودى در پ جهت رفتن به حمام با كارت نان و برگه... تا... آمارهاى -

ها به یهم اتاق يگرشامل است، من هم به همراه د يزحمام بروند مجموعه اتاق ما ن يدبا که يیاتاقها يستل

باشد، و همه بايد یحمام عمومى م ينحمام وجود دارد، ا يکدر داخل اردوگاه فقط يم،رو یحمام م

ها یمحفوظ نگاه کنند، و بسيارى مردم فقط يك شلوار دارند و بعض يدبا يگراند يدرا از د محرمات خود

داخل ! روند یآدمها با شلوار به داخل حمام م ياریبه همين دليل بسهم به تن دارند، یزيرشلوار يک

با شلوار و بعض ديگر با شورت آمده اند، و جمعيت ها ضىباشد، بع یم يادو بار ز يرب یشو یحمام که م

باشد، به همين دليل هست كه گاه بر یياد است، كه سالن حمام به هيچوجه قادر به جواب گوئى آن نمآنقدر ز

كسانيكه در زير دوش، انهم دوش آب سرد بيش از چند دقيقه يرد،گ یجدال صورت م( دوش )سر نوبت

هستند، گيرد و بعضيها كه بسيار عصبى که دعوا و جدل لفظى صورت مى ينيمب یم( دهند یطول م

!!شود یم يدهكارشان به جدال فيزيكى هم كش

اول صبح نوبت شان بوده اند، گرم يکهحمام آب در اول صبح تقريبا در حدود نيم ساعت به گفته کسان در

ترسند، زير دوش بروند، چراكه شود كه بسيارى از مردم مى آنقدر سرد مى يجباشد اما پس از ان به تدر یم

به يزیچ يگرشود، د گیمبتال به مرض سرما خورد یوردگى زياد است و اگر کسسرما خ يتاحتمال سرا

يندر هم يشهر يزال عالج ن یها يماریاز ب ياریدانند که بس یمفهوم ندارد، و همه م ينجانام داکتر و دارو ا

!دارد یابتدائ یسرماخوردگ

شوى با اينكه همه برهنه هستند اما داخل حمام مى يکهاست وقت ينمن جالب است، ا یکه به شدت برا چيزی

در قالب صابون داشتند و نداشتن، شامپو داشتن و یباشد، تضاد طبقات تضاد طبقاتى همچنان مشهود مى

صابون دانه صدتومان و شامپو ندتوان مند هستند، مى کند، زيرا آنهائيكه مرفه و ثروت یم يینداشتن، رخ نما

یتومان م 00تا 20 يرانا یهمانها در داخل شهرها يکهدر حالز داخل اردوگاه بخرند، تومان ا200هردانه

يکهمانده اند، خالصه آنهائ يرانیا يانبر سر کارفرما يشانپولها يکهباشد، ولى آنهائيكه پول ندارند، آنهائ

یچرکها يدمالند تا شا هم دست بر سر و جان خود مى یآب ميروند و اندک يرفقط ز يرند،به هر حال فق ينجاا

يدنطاقت دستکش يگرباشد، د مى از شيارهاى شالق ماموريناما كسانيكه بدنهايشان پر کنده شود، يرانا

شتوانند بكشند و فقط به زير دو را هم بر بدن ندارند، و دست خود را هم بر بخش اعظم بدنشان نمى یخال

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

10

آب از تمام يکهو در حال يارپر ش یروند و خود را آبكش ميكنند و برميگردند، با همان وضعيت، بدن مى

و در انتظار !! اى، لباسهاي چركين خودرا دوباره به تن ميكنند چکد، بدون هيچ خشك كننده یاندامشان م

تا رسيدن به كمپ در زير آفتاب با مانند تا درب حمام را بگشايند و از داخل حمام به بيرون بيايند، و مى

.لباسهاى خيس خود، اندكى گرم شوند

گردند، تا بلکه یگردند، همه شان به دنبال سكوئى م یبه داخل کمپ باز م یحمام رفته گان وقت همه

سيمانهايش در زير آفتاب داغ امده باشد، و خودرا بر روى ان دراز كنند تا در دل افتاب، خشك شوند،

!!ن به همراه لباسهاى شانخودشا

بر يد،چک یاى كه به زير دوش رفته بودم و از آن هنوز آب م وارد کمپ شدم، همان زير شلوارى یوقت

گشتم که آن را پهن کنم تا خشک شود، متوجه شدم که در وسط یم یروى دستم آويزان بود، و به دنبال جائ

كه ينمب را مى" تقوى نيا " آقاىروم جناب اند، جلوتر مى هاند، و حلقه زد کمپ تعدادى ازبچه ها تجمع كرده

:!گويد تر شده است مى اش از هميشه سياه باشند و با عصبانيت شديد در حاليكه رنگ چهره بسيار عصبى مى

اى اينجا كنايه بينم عده آيم اينجا مرتب مى زنيد، هر بار كه من مى اين چه حرفهائى هست كه شما مى

حرفها به ضرر شما تمام ينشما که ا يددان یم ياآورند، آ یبسيارى چيزهاى ديگر را بر زبان م گويند، و مى

دانيد در اينجا همه تان تر و خشك باهم شود؟ چنانكه تا حاال هم به ضرر شما تمام شده است، آيا مى یم

!!...خواهيد سوخت

ود را از ميان انبوه مهاجرين بيرون ميكشم مانم؛ خدايا باز چه شده است، در جستجو ميشوم خ در حيرت مى

دهند كه، يكى از بچه ها از آقا پرسيده یم يحشده است؟ دوستان توض یکنم که چ یواز بچه ها سوال م

کرده است، و یکلمه حضرت آقا را عصبان ين؟ و اطويله بيرون ميكنيدمارا كى از اين ! است كه حاج آقا

!!پنداشته است يتبه وال ينآن را توه

♦♦♦

احساس يگرکنم، حاال د یم یهمه شبها بازهم شب از راه رسيده است، من به شدت احساس خستگ مثل

معده ام به شدت جمع يدعادت کرده ام، شا ينجالقمه نان و آب ا يککنم، چون به شدت با همان ینم یگرسنگ

یکمپ قدم م یها وچهک يانزنم، در م یم يرونخاطر از اتاق ب ينبه هم! شده باشد و احتماال هم کوچک

زنم، از بعضى از اطاقها بوى ترياك به مشام آدم ميرسد و در بعض ديگر از اطاقها قمار بازان مشغول

مجاز یمقام معظم رهبر يندهبا اجازه نما يزهمه چ ينجادر ا يمتان بگو یبرا يدکه با يزیبازى هستند، البته چ

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

11

کردن یشود، قمارباز یم يعمقامات در بدل پول توض یواد مخدر که از سوم يدنباشد، کش یو مشروع م

را به یو از قمار خانه ها شبانه مبلغ هنگفت يردگ یکه همه شان با اجازه مقامات مسئول صورت م... و

يقطر ينکامال حساب شده است، تا از ا یروند يک ينو ا يرندگ یاز بچه ها م یبخش يتعنوان مشروع

که قبال مبلغ يردتوانند در آنجا قمار صورت بگ یم يیتنها قمار خانه ها. کنند یهمه بچه ها را خال يبج

پرداخت نکرده يشکه پ یاست که هر قمار خانه ا يلدل ينو به هم. کرده باشد يمتقد يشاپيشمنظوره را پ

!! يرندگ یشتم قرار م شده و به شدت مورد ضرب و یاردوگاه جمع آور ینگهبان یباشد، به سرعت از سو

سخت يیکه شبها یرسم، جائ یسکوها م يکیشوم و به نزد یاتاقها خارج م يانزنم از م یکه قدم م انهمچن

بر همان سر نفر را بازهم آورده اند، 100 از يشب یو امروز بازهم تعداد يمنمود یرا در آن سپر یو سرد

ن هستند كه شب را چگونه بااين هواى سرد و آدر انديشه که ما را آورده بودند و همه شان یسکوها مثل شب

!!پتوهاى سوراخ سوراخ مانده از جنگ جهانى ، صبح كنند

از شب گذشته است، هنوز قلوه سنگ یپاس ينکهو لطيف در گوشه يكى از اين سكوها نشسته است، و با ا

و . گردن و يا سر تسبيح در بياورد اند تا يك لوزى زيبا براىيسا از سکوها مى يکیسياه خود را بر گوشه

هاى دستشوئى براى سالن زکه يكى ا ينمب یشوم و م یم يکها نزد یدستشوئ یمن همچنان قدم زنان به سو

!شب بازهم المپ ندارد، و تاريك تاريك است مثل ظلمات ينچندم

که شب هنگام از گردم، در آغوش خسكها، شوم، به اطاقم باز مى یراه رفتن در شب هم خسته م از

او یبرا یگردم، تا هر چند که من گرسنه ام، ول یميشود، و من باز م يراتاق، سراز یسوراخهاى ديوارها

مى سوزد و هركس است،و بازهم مى بينم كه هنوز سيد عباس در چمبره درد فرو رفته ! غذاى لذيذى باشم

كه نو شابه سياه تهيه كند و بخورد، اسهالش بند داده است، يكى گفته است يادطبابتى يشبه نوبه خود برا

شود و کس ديگر گفته است چاى خشك را كپه كند و بخورد خوب ميشود، نماينده رهبر ايران آقاى یم

»!!درخت كنجد بياوريد اسهالش بند مياد رگاز بيرون كمپ برايش ب« -: اند فرموده" تقوى نيا "

کردنش، انجام يهکه دارد ته یها را او با همه مشقات ينهمه ا... رد وهم گفته است كه كشك بخو يهاو بعض

هم ! يرانا یمقام معظم رهبر يندهداده است، و حتى از راه حمام يك شاخه برگ درخت كنجد به سفارش نما

است درد است و هنوز هم بر نيامده رنچه كه از پاى دآوردند، و او با تمام ميكربهايش خورد، ولى آها بچه

!نشيند سر سنگ توالت خون مى

یم يدکه ده كيلو گوشت خر يیاز اتاق سيد نجف و رفقايش از شبهاى پاكستان ميگويد، شبها یو در گوشه ا

!!...کرده اند و با رفقايش ميله داشته است و

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

12

2كمپ 4-3-8731شنبه يك " اردوگاه سفيد سنگ "

هاى ديگر كه روز مالقات نام دارد، در اين روز آنهائيكه آرزوى شنبهيكشنبه است مثل همه يكبازهم

! مرز خبرى نيست طردخوابند، و يا مشغول ورزش ميشوند، چون از رسيدن به وطن را دارند، راحت مى

شان رسيده است و فقط ادىار مالقات خانواده شان هستند و آنهائيكه فكس و نامه آزظولى آنهائيكه در انت

!!دهند منتظر اعالم هستند، گوش به ال سپيكرها مى

را فقط در وقت آمار گرفتن بر نفر دو نفر آنها12نفر آمار دارد واز اين 12در اطاقى كه من هستم اينك

هيکشوند، و تا زمان هميشه سر وقت حاضر مى يه،فق يتبينم كه از ترس شالقهاى ماموران وال سر صف مى

از آنها را که اهل نماز يکی! جمال شان محروم است يداراست چشم آدم از د يدهنان فرا نرس يعزمان توز

هاى مجاز كه اش را در قمارخانه ديگر يک و يافت يمانیس يیسکو یتوان بر رو یم يشهاست و عبادت هم

.يدتوان د یباشد، م اردوگاه مى يريتهماهنگ با مد

بينم كه يكى آقاى عبدهللا كابلى هست كه او از باشندگان دهمزنگ كابل غمزده را مى در اين ميان دو چهره

كرده است باشد، در تهران كار مى واز جانب مادر پشتون مى" تاجيك"باشد و به گفته خودش از جانب پدر مى

بازگشت آماده یوسائل سفر را برا مهو عازم بازگشت به کابل بوده و به همراه چهار نفر از دوستانش كه ه

در حاليكه نامه خروج از مرز را هم چهارنفرى باهم از دفتر اتباع ه بودند، و راهى مشهد بوده اند، کرد

خارجى وزارت كشور دريافت كرده بودند، ولى مهلت نامه وى را يك روز كمتر داده اند و بقيه را يك روز

نامه شان سه روز وقت داشته است، و ينکهکنند، با ا یم يرراه دستگ مسيرآنها را از يلدل ينبيشتر، به هم

درد یدر سکوت يشهاست، هم يناو به شدت افسرده و غمگ! تمام وسائلش هم در داخل ماشين جامى ماند

اش را رفقايش به افغانستان برده باشد بسيار خوب او نگران است كه اگر اثاثيه. فرو رفته است يزیآم

سوزد كه باشد بسيار سخت خواهد بود، او بيشتر از همه دلش براى مقدارى طال مىولى اگر نبر ده شد،با مى

براى نامزدش خريد کرده بود؛ تا در پايان اين سفر و رسيدن به كابل جشن عروسى را برگزار نمايد، و به

!شود هره اطاق محسوب مىچترين و گوشه گيرترين ترين، آرام همين دليل ساكت

ها ياد " كره"ن به عنوان كمپ آمتاسفانه از قات كنندگان را مي خواند ولى كمپ يك كهگوها اسامى مال بلند

اند تا باشد، همه را به صف كرده کنند،اجازه ندارند به مال قات بروند، چون همه شان در حال شكنجه مى یم

يد و شيارى آ د مىق است، كه بربدن شان فروبيند شال ماند، آنچه مى ه عقب مىببرند، و هركس ك كالغ پر

يد، اين روزهاآ هاى آبداركه به صورت هر کدامشان فرود مى گذارد، و سيلى یم یسرخ از خود بر جا

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

11

كنند و امر طبيعى شده است و از اين سيلى ها بيشتر به عنوان نوازش ياد مى يکسيلى زدن مثل آب خوردن

!اهند گفت نوازش بود اما اندكى خشنكر شود فقط خو شابت نمايد و گوشصاگر احيانا به گوش كسى ا

انگيز سينه خيز بردن پشت سيم خاردار انبوه آدميان است كه هم گوش به بلند گوها دارند و هم صحنه رقت

و كالغ پر بردن جوانان خودشانرا با چشمانى اشک آلود و دلهائى خونين به تماشا نشسته اند و غالم حيدر

باشد و برايش مال قات مى انانحاليكه فرزند برادرش درآن كمپ نوجو باشد، در كه شاهد اين وضعيت مى

!اش معرفى ميكند و به مالقات ميرود است ناگزير خودرا به جاى برادر زاده آمده

باشد و از ساكنان كهن هرات زمين؛ او را دومين چهره غمزده اطاقمان همين غالم حيدراست، كه هزاره مى

اش كارت و چند هفته اول را خانمش با كارت سبز خواهر غالم حيدر به اند و خود و خانواده از مشهد گرفته

شود و به دچار يك اشتباه مى اوآمد ولى در يكى از همين روزهاى مالقات عنوان خواهرش به مالقات مى

ند و اورا هم به ده گه پس نمىرابه انتظامات ميگويد و به همين دليل كارت را دي جاى نام كارت نام خود

ن روز ديگر غالم حيدر به مالقات راه داده نشد و هفته ديكر توسط برادر آدهند و از قات راه نمىمال

هم اطاق اطالع داد كه نيروى انتظامى به خانه ايشان هجوم برده یباشد به بچه ها مى1اش كه دركمپ زاده

اش به اند و امروز وقتى غالم حيدر به جاى برادرزاده و خانواده ايشان را به اردوگاه تربت جام انتقال داده

هاش را به اردوگاه تربت جام موسوم به اردوگا كه خانواده مالقات رفته بود خانم برادرش به وى گفته بود

!اند محمدرسول هللا برده

یبه هادارد، عقر ياناست که جر یزندگ ينبا همه مشکالت ا يعنیچرخد، یساعت همچنان م یها عقربه

نشانند، محمدزاده یو همه را به صف م يدآ یبعد از ظهر را نشان ميدهد، بازهم ماموران م 1ساعت حدود

يریگكند، ولى آمار مى رماآهاى نگهبانى است با سوت هميشه همراه خود اعالم كه يكى از بدترين چهره

رسد زند و دادخواه فرا مى ق مىاى را جدا ميكند و با شال نيست، فقط براى كتك زدن بچه هاست و عده

!!رود پاسدارى اش بر پشت شان راه مى خواباند و با پوتين را بر روى زمين مى بعضى ها

در يايدخواه ب داد يناست، که اگر ا يدهفقير احمد كه شكمش عمل جراحى شده است، در کنارم به شدت ترس

...پاره خواهد شد و يشها يهبکوبد حتما بخ ينزم یخودش بر پشت او بر رو یها ينصف ما و با پوت

5/3/8731"اردوگاه سفيد سنگ "

!باشند ولى درانتظار سپيده دم صبح است و همه در ميان محوطه مشغول راه رفتن مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

12

که يرويین وكند ياس واميد د صبح عبور مى 8هاى ساعت از شكند عقربه انتظار پس از مدتها باالخره مى

شود ولى ديگران مى" آغاز"مرزيها طردگويند، امروز در جدال است، اميدواران مىه ها در وجود همه بچ

!!گويند بازهم دروغ ميگويند كه نااميد و مايوس هستند مى

و 18و 17و 13مهاجرين توجه داشته باشند ماشينهاى رده بندى امروز : صداى بلند گوها بلند ميشود

دهد كه به شكافد و ديگر مجال آن را نمى ها دل اسمان را مى هل هله بچه صداى....كارگرى1 و 20و 10

...هاى انتظامات گوش دهيم و ادامه صحبت

شوم كه آماده نشينم و مشغول تماشاى شور و هيجان آنهائى مى اى ميروم بر سر سكوئى مى به گوشه

!يدمرز ميشو طردشوند براى بازگشت به وطن و به قول ايرانيها امروز مى

روند خوشهال هستند، از اين جهت كه به آزادى اين وديعه بزرگ الهى همه خوشهال هستند، آنهائيكه مى

دانند، و از اسارت یم ينزم یگان خدا بر رو يندهخود را نما يکهاز اسارت آنانيابند و بازهم دست مى

عالم ينامر مسلم یول يثح بهرهبر خود را پندارند، و یکشور خود را امل القراء جهان اسالم م يکهآنان

و ديگران هم خوشهال هستند كه باالخره رد مرزيها شوند یشوند، آزاد م یکنند، آسوده م یتصور م

.يدفرا خواهد رس يزشروع شد و تا چند هفته ديگر نوبت آنها ن

را از دست داد، ديگر نسانى خودانسان وقتى وجدان ا! انديشم و به آينده و به مظلوميت انسان به گذشته مى

ن موجود درنده در چيست؟ بسيارى ازاي با يك موجود درنده هيچ تفاوتى ندارد، مگر تفاوت انسان با يك

كنند، روزى كه آمده بودند، يعنى حدود چهل يا نوع خويش كمپ راترك مىمردانى كه امروز با تكيه بر هم

ها و تحمل ن اردوگاه شده بودند، ولى امروز پس از تحمل شكنجهپنجاه روز قبل، با پاهاى خودشان وارد اي

اند، شايد از بيماريها؛ توان بازگشت را ندارند، توان راه رفتن را ندارند درحال مردن هستند ولى نمرده

!!الاقل در آزادى بميرند هجناب عزرائيل اجازه گرفته باشند ك

بس یصحنه ا ينبا شادى بدرقه ميكنند، و ا يراناز اس يگریرا انبوه د مهاجر يراناس یخروج و آزاد

کنم، يك بار ديگر از ینشينم و همچنانکه رفتن آنها را تماشا م مى یباشد، و من در گوشه ا یم يیشاتما

با خود ميگويم خدايا اين دنيا چقدر كوچك و !شود مى ورود تا خروج از اردوگاه در برابر ديدگانم مجسم

تا 100مين ديروز بود كه وارد اردوگاه شديم و در قرنطينه بوديم، در قرنطينه براى بيش از است گويا ه

آمد را گذرانديم، و شاهد نهم با فشار بسيار كم مىآنفر فقط يك عدد توالت سالم و يك عدد شير آب كه 500

دت خدايشان تيمم نمودند، به جاى خاك با همان چركهاى روى سيمانها براى عبا انبودم كه بسيارى از عزيز

هاى از قرنطينه خارج شدند پرونده! كرد، تا چه رسد به وضوگرفتن نمىرا هم چون آب كفاف تشنگى بچه ها

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

15

مند، مانند ن مرد چاق هيكلآشان تكميل گرديد، و به سوى كمپها رهسپار شدند، پيش از رسيدن به كمپ كه

ايسته خود و تبارش بود، را به همراه چند عدد پتو و كاسه و ديو با آن دماغ بد نمادش هر آنچه كه اهانت ش

و در داخل كمپ هرچند كه جناب آقاى دادخواه با پوتين ! د، گذشتد نثارش كنكه خداون بشقاب نثارمان كرد،

بل بلند خودش بر پشت، پير و جوان كوبيد و ك بازاده هميشه ها راه رفت و هرچند که آقاى محمد بر پشت بچه

توان صرفا يك مسلمان ه اورا نمى بردلها ماند چراك" رضا"و با اين همه خوبى آقا ! گذشت" اوميشگ"گفت

نماد بيدارى، ! انسان بايد گفت بلكه اورا"!! ميش مست" دانست ؛ كه در اينجا همه خودرامسلمان ميدانند حتى

!وجدان انسانى

استثناء، و باشد تا آقاى عسكرى معاون آقاى همه را كتك بزند و به قول خودش بدون " ميش مست"باشد تا

اردوگاه هميشه با بدزبانى حكومت كند ولى آنچه كه اينك من شاهد آن هستم اين هست كه زمان رئيس امينى

را ترك خواهند كرد، اما ينجاروند حتى اگر تكيه بر دوش هموطن خود زند؛ ا گذرد و اين مهاجرين مى مى

!!؛ بنام تمدن ايرانىتمدن هست ماند، تصوير يك انچه که مى

فصل دوم

نماز يضهمشغول اداء فر یروم وضو ميگيرم و بر سر سکوئ ، مىشود ان ظهر از ال سپيكرها پخش مىاذ

است، و راز و يستادهيابم، كه با لباسهاى چروك و چركينش به نماز ا شوم، در کنارم كامل مردى را مى یم

کنم که چه مدت یو از او سوال م ويمش آشنا مى يشترشود با هم ب از نماز فارغ مى ینياز با خدايش دارد، وقت

باشد؟ یاردوگاه م ينهست که در ا

نمره ماشينهاى ييناست، و حداقل يك ماه از تع روز است در اين اردوگاه مانده 75بيش از : يدگو یم او

است، مرز هم تعطيل شده طرداش گذشته است، و به قول خودش حاال از شانس بدش پروگرام یمرز طرد

!اش بدون سر پرست در مشهد و او اينجا بالتكليف مانده است، در حاليكه خانواده

او در خانه كه فقط سه دختر قد و نيم قد دارد، به همراه خانمش، ديگرهيچ گونه كسى را براى سر پرستى

!اش ندارد هخانواد

آمده است با پنج تن از برادران يران،ا یمذهب يتمقام رهبر يندهنما" تقوى نيا "در سكوى مقابل ما شيخ

كنم كه چرا شما در نماز جماعت به پا داشته است، از دوست تازه آشنايم سوال مىت را برسادات نماز جماع

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

13

است؟ او عصبى ميشود از شما گذشته لىه سن و ساورزيد؟ در حاليك امامت نماينده رهبر ايران اشتراك نمى

:اما خود را كنترل ميكند ولى با اين حال ميگويد

!!مال نيست اسالمى جور كنه او( شلوار)مالئى كه ظلم را برايش يزار -

مرد هست که از يرسه پ یکه صدا يرمگ یکند، گوش م یخود جلب م یاز پشت سرم مرا به سو يیصدا

:گويند نيا مى یتقو یآقا

شود او گفت خوب معلوم هست، شما اينجا مسافر روز اول كه آمد گفتم حاجى آغا تكليف نماز ما چه مى -

گويد، نه نه حكم شما شامل حكم سربازها مده مىآباشد ولى روز پيش شويد و نمازتان شكسته مى گفته مى

!كامل بخوانيد باشيد بايد نمازتان را شود و چون در اختيار خود نمى مى

:گويد پير مرد ديگر مى

من ازو فالن مسئله را سوال كردم او گفت به فتواى فالن مراجع چنين است

:گويد وديگرى مى

محقق كابلى هم همين هست؟ ازى خاطر كه كل العظمى كردى كه آيا فتواى آية هللا خو ازو سؤال مى -

!!مرجع تقليداس ها مقلد امى هزاره

:گويد رى مىو ديگ

!يايه او از رنگ ما و شما بدش مى! گه چقه ساده هستى؟ او براى تو آمده فتواى كابلى ره مى! اى پدر-

!همه مخلوق مريد و مقلدش هست او تاب داره كه بشنوه غير ايرانى هم مجتهد شده و اى

مينگريد فقط چند سيد دپس تورى كه اونه تر آدما نگرديد، همى بهترانيمى هست كه بال دپسشى، دپس همى

...خوانه بس بس شى هسته و شى رافته نماز مى

خوانند و اند و خوش صداها اواز مى ها محفل چكك زدن به راه انداخته خيزم، در انسوى بچه از جايم بر مى

زنند، ديگران چك چك مى

كس نيست چنين عاشق بيچاره كه مائيم/ ما در ره عشق تو اسيران بالئيم

بر ما كرمى كن كه در اين شهر گدائيم/ ا نظرى كن كه دراين شهر غريبيم بر م

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

17

اكنون زچه ترسيم كه در عين بالئيم / تر سيدن ما چونكه هم از بيم بال بود

سر برود سر تو با كس نگشائيم رگ/ ما را به تو سرى هست كه كس محرم آن نيست

. لقائيم بر دار زرخ پرده كه مشتاق/ را نه غم دوزخ نه حرص بهشت است ما

:چسپد خواند كه به دل همه مى ديگرى يكى از زيباترين اجراهاى داوود سر خوش را مى و

د اى مولكاى مردم تبسم بى تبسم

اى دستاى خالى ؛ خيالى بى خيالى

نه قولى، نه قرارى

نه پارك زرنگارى

باغ و نه كوچه باغىنه

نه ميلى و نه دماغى

د اى مولكاى مردم، تبسم بى تبسم

با اى دستاى خالى؛ خيالى بى خيالى

اگر يك دانه و دور دانه هستى

اگر چشم و چراغ خانه هستى

د ملك ديگران بيگانه هستى

كسى مهر تو را در دل ندارد

كسى نام تورا بر لب نيارد

فشارد دست تو را نمىكسى

به شهر بى محبت رفاقت بى رفاقت

اى مولكاى مردم تبسم بى تبسم به

با اى دستاى خالى خيالى بى خيالى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

18

يار با وفا و مهربانى نه

نه از يارى و عيارى نشانى

به ياد گل صورى صبورى بى صبورى

اى ملكاى مردم تبسم بى تبسم به

: گيرد ومى خواند وديگرى نوبت را مى

على ميهنم ديگه طاقت جفا ندارديا موال

درد اين وطن از بيگانگان است اين چون وچرا ندارد

ام على خسته، خستهيا موال

ام صورتم نگر دل شكسته

على مردا را نشرمان يا موال

رخ از جانب مردا بر مگردان

رسد و شده اند، نمى يستادها يتجمع یکه در انتها يیآدمهاجمعيت چنان متراكم شده است كه صدا به آن

:اورد شود كه همه را به شور و هيجان مى جوان ديگر ميدان دار بلند آواز مى

بى آشيانه گشتم

خانه به خانه گشتم

بى تو هميشه با غم

شانه به شانه گشتم

عشق يگانه من

از تو نشانه من

بى تو نمك نداره

ر و ترانه منشع

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

10

خواند؛ یکند و م یمن م ينمحزون شروع به خواندن سرزم یبا آواز یمرد پير

!سرزمين من

خسته خسته از جفائى

!سرزمين من

بى سرود و بى صدائى

! سرزمين من

دردمند و بى دوائى

سرزمين من

كى غم تو را سروده

سرزمين من

...كى به تو وفا نموده و

كند و مى گويد ديگرى شروع مىو

دلهاى مردم آزار بسوزد بسوزد،

♦♦♦

كند؛ همه توجه مى كند، و اعالم هنوز بيت اول خودشرا تمام نكرده كه صداى بلند گوها محفل را تعطيل مى

منظم استقرار يافته تا مامورين به و ظائف یدر صف هاجهت گرفتن آمار در جايهاى خود كهداشته باشند،

!خود عمل نمايند

باشد، زيرا هميشه آمارها يدهفرا رس يریباشد كه وقت آمار گ همه ميدانند كه هنوز بسيار زودتر از آن مى

همين چند دقيقه پيش ! فتابآكو تا غروب شود، ولى حاال ب افتاب نزديك مىگيرند كه به غرو را زمانى مى

با تعداد محدودى مشغول اقامه نماز بودند و به همين سبب همگان احساس بدى "تقوى نيا "ه شيخ بود ك

قرار يشمنظم خو یدر صفها یحال همه خيلى سريع صفهاى خود را منظم کردند، وقت يناند، با ا كرده

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

20

شدند و اقاى گرفتند، تعدادى از ماموران در اطراف مهاجرين با شلنگ و كابلهاي برق بر دست، مستقر

! بود دهعسكرى معاون رياست اردوگاه هم با بيسيم خودش آم

هاى نا منظم خودش شکست و افکنده بود، و اين سكوت را اقاى عسكرى با صحبت يهسكوت بر همه جا سا

:گفت

!! ايد ودهايد همه آفتابه ها را خورد و خمير نم افتاده است؟ گرفته یهمه تان ميدانيد كه شب گذشته چه اتفاق -

ام به خاطر اينكه خسارت اين عمل شما را ام تا امروز بگويم اين كارها به نفع شما نيست و من آمده من آمده

توانيم همان و ما مى يد،و جسورانه را نده انهاعمال گستاخ يناز خودتان بگيرم تا ديگه به خود جرأت چن

!!يمبر روى شما آب را ببند بستند، ما هم طوريكه صدام بر روى اسراى ما آب را مى

.يدعمل خود را بپرداز ينخسارت ا يدبعد اعالم کرد که حاال همه تان با و

معاونت اردوگاه پولى یادعا ينگيرد هيچ كس حاضر نيست كه بابت ا و ول وله همه جارا فرا مى شور

گيرند و بدهند، زيرا همه ميدانند كه چه مقدار امكانات از سازمان ملل به خاطر مهاجرين، و اردوگاهها مى

:گويد به همين خاطر هركس چيزى مى

ما كه آفتابه هارا ميده نكديم-

!از چى خاطر ما پيسه بيتيم -

همو كس كه خورد كده پيسه بيته -

د ازش خسارت بگيريداي اى را كه آورده همو ديوانه-

امكانات سازمان ملل كه دپيش شمااس از چى خاطر ما خسارت بتيم-

!قديمحاجى آغا كل مفتوه ها خو ميده بود از -

شکسته شده، بدهند ولى یها گويد، ولى هيچكس حاضر نيست كه پولى بابت آفتابه هر كس چيزى مى

يتجمع ياندى از كسانى را كه صحبت كردند را از مرا تحمل نکرده و تعدا ينعمل مهاجر ينمورين اما

اورد و در برابر ديدگان مهاجرين، هر كدام را چند ضربه شالق مى يرينجدا نموده و در برابر چشم سا

یبر رو يمترسانت 10 يبازنند، و تعدادى را هم سينه خيز ميبرند و بعد همه شان در صف با فاصله تقر مى

رود و بعد همان افراد ها راه مى دادخواه با پوتينهاى پاسدارى خودش بر پشت بچه اقاىو خواباند یم ينزم

!!نندكند كه از هموطنانش پولها را جمع ك مور مىرا ما

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

21

د هر كدام مبلغى را بپر دازند و همه پولهاى در يافتى را محترمانه خدمت اقاى نشو ها نا چار مى بچه

!!نمايند عسكرى تقديم مى

به يهفق يتدر فرهنگ لغات وال" آمار" که کلمه يدمشود، و من تازه فهم تمام مى يریرنامه آمار گب ينسانبد

!باشد یم" پول" یجمع آور یمعنا

یفتاوه ها نموده بود، صبح برده است در مکانااى را كه شب گذشته اقدام به خورد کردن در حاليكه ديوانه

اند و باشد برده ز داشتگاهى كه كنارساختمان حمام در زير زمين مىد در بانگوي بعضى ها مى ینا معلوم، ول

برده 2 گويند در قرنطينه ديگر هم مى بعضبرند و باشد، به خاطر شكنجه آنجا مى تا زانو داخل ان آب مى

.است

ر زندان با بار د ينرا اول يدیام اميدى شنيدم كه اورا در پيش بهدارى ديدم؛را اولين بار از زبان 2قرنطينه )

ايشان از كاسبان كوچه عباسقلى خان بود، كه به علت شركت يدم؛د1172در سال یسر و صورت زخم

كه از يدجرائم منكراتى گرد رافدر معامالت ارزى به زندان افتاد و در انجا از وى به زور مجبور به اعت

ت رضا اجرا کردند، ولى ايشان كه سوى دادگاه ويژه روحانيت محكوم به سنگسار شد و اين حكم را در بهش

است، پس از اثابت خوانده است، وبه قول خودش در مسير راه هم سوره يس مى در حال خواندن دعا بوده

و از مراسم رجم او جان به يدهتاب گردرون پريخاك ب زيريا پنجم به طور معجزه آسائى از سنگ چهارم

گفت كه دوباره مشغول زندگى شده بودم، كه از سوى دفتر اتباع اعالم شد كه مى یسالمت برده است، او م

مرز طردمرز شوند، و به همين خاطر من را بدون هيچ فرصتى طردكسانيكه سابقه زندان دارند بايد

مبلغ خانواده را بردم و خانه و زندگى را سر و سامان دادم، و بازگشتم به ايران تا تكردند و من در هرا

كسانى كه از من پول ينکنم، و همچن یخواستم، را جمع آور چند ميليون تومانى را كه از مردم و كاسبها مى

زنگ زدم كه از آنها نفرو شب اول را در هتل ماندم و به چند يم،حساب نما يهتصف يزمى خواستند، با آنها ن

ى از مامورها به هتل سراغم آمدند، و مرا خواستم و تقاضاى پولهايم را نمودم و فردايش تعداد پول مى

ام باشد كه اينجا هستم بدون اينكه بتوانم به خا نواده ماه مى 2 واالن بيش از 2آوردند يك راست در قر نطينه

2در حاليكه مقدارى لباس وامكاناتم در هتل مانده است وپس از ،اطالع بدهم و يا كسى برايم پولى بياورد

(.اند كه بيايم داده طر شدت مريضى تا بهدارى اجازهماه امروز به خا

خروج از اردوگاه8731/3/1شنبه 5" سفيد سنگ اردوگاه

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

22

مرز طردگوش شيطان كر، تا به گوش آقاى امينى رئيس اردوگاه نرسد، امروز قرار هست انشاءهللا مارا

است، هيچ چيز اعتبار ندارد، و هر آن كنند، بااينكه در اينجا تا زمانيكه اتوبوس از درب برقى خارج نشده

امضاء نشود، و يا ممكن بوسممكن است، كه آقاى امينى به مسافرت تشريف ببرند و برگه خروجى اتو

ن خوب و زحمت كش همچنان هست پشيمان شود، و شايد هم بخواهد كه هنوز هم مهاجرين؛ اين بيگارا

.بمانند یمشغول كار در شهركهاى صنعتى در داخل اردوگاه باق

یقانون داشتند که كسانيكه مايل بودند تا زودتر از روال معمول يکپروگرام، اصال يکداخل اردوگاه در

وجود داشت، به ردوگاه ادر كارهاى گوناگونى كه در اطراف روز كامل 7مرز شوند بايد طرداز اردوگاه

طرد کار با نخستين اماشتراك ورزد، بدون هيچگونه حق العملى ودست مزدى؛ پس از انج يگارب يثح

!!دهند بابت كار كردن شان اضافه مى یمرز خواهند شد، و ثانيا اينكه روز سه قرص نان برا طردمرزيها

د شد از آمار ما فقط غالم حيدر ماندنى توان چنين زود ناامي اميد هست ؛ نمى یولى بازهم در نااميدى بس

هاى باشد، هرچند که در برگه یروز م يکباشد، گرچه كه تاريخ ورود همه ما در داخل اردوگاه مى

انتظامى از مشهد به نيروىاش را مهاجمان است، ولى از آنجائيكه خانواده اش نمره ماشين خورده شناسائى

وار است تا بتواند نظر موافقت يداند، لذا ام تربت جام انتقال داده" هللاردوگاه محمد رسو"اردوگاه موسوم به

گرچه تا كنون . انتقال دهد" محمد رسول هللا" یگ و خود را به اردوگاه خانواده يرداردوگاه را بگ ياستر

هم چنين است و است و خواستار انتقالش به اردوگاه خانوادگى شده نوشتهچندين نامه عنوانى رئيس اردوگاه

!اند شان در اردوگاه خانوادگى نموده ولى تا كنون هيچ گونه پاسخى در يافت نكرده كارى را خانواده

100مرز ميكنند، معموال قريب طردهر باركه باشند، یبچه ها همه آماده خروج از اردوگاه م ساير

که در روز اول دخول در کمپ يلیهمه وسا يدطبق معمول قبل از ترک اردوگاه با. شود یمرز م طردنفر

همه يدو با يد،د يدرا با زبانآن مرد بد يگربار د يک يعنیداد، يلبه انبار تحو يدبنام آمار ثبت کرده اند، با

کارت به يدبا يد،عبور نما یزندگ يریگان آدم همانند تصو يدهخاطرات تلخ آمدن به داخل کمپ از برابر د

.س دادآنها پ یرا برا یاصطالح ارتزاق

از يکیدهد، يلرا به همراه گرفته است تا ببرد در انبار تحو يزیآماده باشد، هرکس چ يدبا يزلذا همه چ

کم نشده باشد، که از همه یاسالم یجمهور یهمراه با کمپل ها یکه شپش ها يددقت کن: يد،گو یبچه ها م

!!جاندار را خواهد گرفت يک يهد يه؛فق يتتان طبق نظر فقه وال

را بر اساس كارت آمار كه بر يلسوختند، و خالصه همه وسا كج و كهنه و چراغهاى كه نمى هاى كاسه

:.رويش نوشته شده است

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

21

يك عدد چراغ

يك عدد قابلمه

.دهند یانبار م يلبرند تحو یهمه را م... يترى نفت ول 20 ويكعدد گالن

کهنه و از رده يلحاال همه شده اند فاقد وسا داده اند، يلرا بچه ها تحو يلگذرد، که همه وسا ینم دقايقی

بچه ها را نگران یکه مقدار يزیچ یشد استفاده کرد، ول یاز آنها م یخارج شده، گرچند از روز ناچار

همه مدت باز اين ما خواهيم نخواهد شد؟ پس از اي یمرز كنسل شود، چ طرداست که اگر ينکرده است، ا

! سرگردان در داخل کمپ در ميان بيش از دو هزار نفر...بود كه بدتر از تازه واردين بدون كمپل ، اتاق و

ينقرار داشتند که صداى بلند گوها بلند شد و اعالم نمود که؛ شماره ماش یفکر یسرگردان ينها در هم بچه

!!يدخروج را داشته باش یآمادگ... قرار است ينامروز از ا یمرز طرد یها

تر اند لباسهاى تميزتر و خوب آنهائيكه در اين مدت توانسته يرد،گ یها را فرا م همه بچه یو خوشحال سرور

پوشند تا از کنند و مى یخارج م يشخو يکو پالست يفروند و آنها را از داخل ک یکنند، م يهخود ته یبرا

.يابنددوگاه نجات بنام ار يیزندان قرون وسطا ينا

!هجوم به سوى وطن! اورند، هجوم به سوى آزادى ها هجوم مى شود، بچه درب كمپ گشوده مى

است که يك بار ديگر، بايد چهره مردى را ديد كه مثل روز اول ورود به كمپ يدهحاال زمان آن فرا رس

آمده با قامتى دراز و زبانى ركيك كه نثار اى بد تركيب و شكمى بر ديده بودند؛ دماغ نا موزون و بلند؛ قيافه

! يردپر شپش را از هر نفر تحويل بگ ىتمام پتوها يدکه حاال با یمرد"!! انبار"مسئول يعنیتبارش باد،

آن را سيمهاى اى كه اطراف ها همه در قسمت كنار پاسگاه داخل محوطهپتو یده يلپس از مراسم تحو

طردكنند كه ماشينهاى طورى گرفته است مستقر ميشوند، مأمورين نيروى انتظامى به همه اعالم مى

.نددر اين صفوف مجزا بنشين... هاى شماره ی،مرز

نشيند و بعد از هر كان خاص، مىدمهاى متعلق به هر شماره ماشين خاص در يك مآدهد؛ یو ادامه م

لاير جمع آورى كنند، و كسانيكه 1500هاى ماشين را به مبلغ هرنفر كند كه كرايه مجموعه يك نفر تقاضا مى

چنانچه اين ! يرندبگ وطنانشانهيچگونه پولى به همراه خودشان ندارد، بايد كرايه ماشينهاى خود را از هم

.جا خواهيد ماندهمكارى صورت نگيرد همه تان همين

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

22

ولى يكى از ما مورين يند،چيزى بيش از يك سوم جمعيت پول ندارد ديگران هم حاضر نيستند كه کمک نما

كوبد، بايد از هموطنان خود اند و بر پشت و صورت آنها مى ايد به سراغ همه آنانيكه پول نداده با شالق مى

.را جمع كنند يشكرايه ماشين خو

كند تا كرايه تواند و هركس به قدر توان مالى خودش كمك مى کس تحمل نمى يچه زدن بچه ها را کتک

!! را تحمل نكنند، به جرم نداشتن پول شالقهاى اسالم نابتا بيش از اين . ماشين ديگر هموطنانش كامل شود

یوم مهست معل يستدر ل هک یشمارند، تعداد مهاجرين شده را، چند مرتبه مى یجمع آور یمامورين پولها

دهد، كه گويا طرف كنند، و مقدارى از آن پولها را به يكى از رانندگان مى باشد، و كرايه را محاسبه مى

الباقى را خود مامور لباس شخصى بى سيم به دست كه گويا از بسيجيان ! باشد حساب ساير رانندگان نيز مى

! گذارد باشد به جيب محترم و مبارك خود مى مى

كند اند و همه را ورانداز ميكنند ؛ از ميان مهاجرين يكى را بلند مى اطراف مهاجرين مستقر شدهمامورها در

" اوركت ناب آمريكائى"او لباسهايش از همه تميزتر هست، پيراهن و شلوار نوافغانى را بر تن كرده است

گويند بين كنند، و هيچ نمى او نگاه مى هايستد، مامورين يكى يكى ب بر تن ولنگى پهلوى بر سر دارد، او مى

!شود، تبسم هائى كه حكايت از يك جنايت دارد تبسم هائى رد و بدل مى ينمامور

افتد، لنگى خودرا از سر بر ميدارد، و بر روى ساك یهاى سربازان م در دل مرد جوان از نگاه حراس

!گذارد دستى خود مى

پرسند که چرا یمرد جوان و از م یورند به سوآ هجوم مى يستماتيکاردوگاه به طور س یسربازها

!برداشتى؟ زود بگذار سرت

خواند، هموطنم به سوى آنها در گذارد، او را از ميان مهاجرين فرا مى او دوباره لنگى خودرا بر سر مى

به كردند رود، تعدادى از مامورين جمع هستند و دو نفر از ابلق پوشها كه به او نگاه مى كنار اتوبوس مى

و خود مثل مار دور خود د،غلط ريزند، لنگى اش از سرش بر زمين مى طور سيستماتيك به جان او مى

.پيچد مى

شود، و جوان مهاجر حتى نفسش هم بند آمده است و فقط پر خاك مى ينزم یبر رو" آمريكائى اوركت"

شود، و مثل مار ینمارج نش خهيچ صدائى از دهابزند، اما يادخواهد فر یکه م يداستدهانش باز است، پ

دهند، در هنگام کشال یم تقالپيچد، دو تن از ماموران او را كشان كشان به پشت اتوبوس ان دور خود مىبه

...برد و یپشت ماشين ميكائى خاكهاى زمين را با خود تا اوركت آمر ينزم یکردن از رو

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

25

سربازان اسالم ناب محمدى كه بر بدن مهاجر است و صداى اثابت پوتينهاى گويا نفسش به جريان افتاده

!رسد كوبند به گوش مى مى

زند و او يك ريز وپى در پى فرياد مى

يا ح ح ح سين

يا يايآ يا

ا ا اخ

...و

×=×

روند دم دروازه اتوبوس و يكى مى ها يكى خوانند، بچه شده اند، مامورين اسامى رامى يستادهاتوبوسها قطار ا

كه در جلو درب اتوبوس ايستاده است هنگام مورينخود را تحويل ميدهد و يكى از ما برگه ورود به اردوگاه

!زند و بعض ديگر را با كبل اش مى سوار شدن در اتوبوس بعضى ها را با پوتين سربازى

آورند و اورا به سوى بچه ها همانند کهنه یاز بچه ها را از پشت اتوبوس م يکیدو عدد از ما موران،

خيزد شود، دو نفر از هم رديفهايش بر مى اندازد، مرد نعش زمين مى مى یفرسوده و دور انداختن یپارچه ا

درب يش، و همان دو نفر اورا تا پخواند آورد، سرباز نام او را مى مى يفها در رد و اورا به داخل بچه

کند، از جيبش برگه یم يبشاحساس و خسته خود را در ج یبرد، مرد با ضعف تمام، دستان ب اتوبوس مى

دهد، و مامورين كابل به دست يك كابل محكم بر اورد و تحويل مامورين مى ورد به اردوگاه خود را در مى

شود، خود سرباز یم یتيره بلند ميشود، که فضا کامال خاک ىرپشت او ميزند و از وركت آمريكائى اش غبا

بر يهمرد همراه با خاکباد با تک! شود تا غبارهاي بر خاسته از کت او به گلويش نزند ناگزير به فرار مى

.شود یم ينسوار ماش ينماش یجداره ها

صداى طپش قلبها به یاست؛ با باز شدن درب برق که درب برقى باز باز شده يداستدرختان پ ياناز م

اى اميد ونگرانى در فاصله -قابل فهم است ينها در داخل ماش رسد، صداى زمزمه صلوات بچه گوش مى

شوم خودش را يههر لحظه بر وجود بچه ها سا یبسيار كم قرار گرفته اند، و احتمال بسته شدن درب برق

بازهم بسته شود، مثل چند روز پيش كه تعدادى سوار یاحتمال که اگر درب برق ينو اگستراند، یم ريشتب

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

23

طردماشين شده بودند ولى از جلو درب برقى برگردانيده شدند،چرا که آقاى امينى تماس گرفته بود، فعال

!!مرزيها را متوقف نمائيد

هر ی،دروازه برق یحرکت آرام اتوبوسها به سو يرد،گ یم یآدمها به خود قواره خاص يددلهره و ام يانم

در حرکت بود، یدرب برق یبه سو ینمود، اتوبوس به آرام یکمتر م يدیلحظه فاصله بچه ها را از نا ام

...یول ید هم آزادياتفاق بود، شا يک يدها حبس مانده بودند، همه منتظر شا ينهاما نفسها در س

از ينماش ينا یفکر بودند که براست يناز بچه در ا ياریبس يدفاصله نمانده است، شا یتا درب برق یمتر چند

هر چه يد،افزا یبه شدت م يدطرد ينبر ا ينامروز عبور خواهد کرد، حرکت آرام ماش یدرب برق ينا

هم ساکن يدبود، شا يدهپر شايدرنگه ! است فاصله كمتر ميشود ؛ دلهره ها فشرده تر ميگردد نفسها بند آمده

... شده بود و

کنند، تعداد كامل هست یشمار م يگربار د يکرا ينهامامورين اتوبوس رابازرسى مينمايد؛ سر نش

شود، بازهم حركت آرام اتوبوس به یهم کامال کنترل م ينشود و زيرشکم ماش یصندوقهاى ماشين کنترل م

!تاس متر رسيده 5كمتر از ها اكنون به کند، فاصله یم يداسوى درب برقى ادامه پ

كند اتوبوس از درب برقى عبور مى یرو يشچرخهاى پ! رود و نه پائين است نه باال مى ولى نفسها بند مانده

مسافران ی،از درب برق ينماشعقب یفشارد، و با عبور چرخها پاى خود را بر پالن گاز محكم مى و راننده

بندد، جلوه روى لبان بچه ها نقش مى برنفسهاى خودرا با ذكر صلواتى بيرون ميدهند و گلواژه هاى لبخند

.گردند یکم کم در چهره ها رخ نما م یآزاد یها

فصل سوم

نگاه يکدر "اردوگاه سفيد سنگ "

يران در امور آوارگان افغانستان اردوگاه مهم جمهورى اسالمى ا ينيكى از چند" اردوگاه سفيد سنگ"

باشد، یبر خوردار م یخاص یها يژگیو و يتمختلف از اهم يلگوناگون و به دال يایباشد، که از زوا مى

نوشتار يندر ا رچنده يست،خاص برخوردار ن يگاهاردوگاه ها از جا يگرکه د يستبه آن معنا ن يناما ا

اش آن بوده است که نگارنده خود شاهد حوادث آن بوده ليسنگ بحث شده است، دل يدصرفا از اردوگاه سف

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

27

اردوگاهها يردر سا يشخو یها يداقدام به نشر چشم د يزن ينمهاجر يرسا یرود که روز یاست، و انتظار م

یاز اردوگاهها ینوشتار ال اقل فهرست يننخواهد بود که در هم يدهاز فا یکنم که خال یاما تصور م. يندنما

.يمکشور را ارائه بده ينموجود در ا

فريمان" اردوگاه سفيد سنگ " .1

اردوگاه خانوادگى محمد رسول هللا تربت جام .2

اردوگاه نياتك زابل .1

تل سياه زاهدان اردوگاه .2

اردوگاه ورامين .5

يزاما با مساحت کوچک تر ن ی،کامال اسالم یاردوگاهها يگرد یاسالم يرانکه در کنار و گوشه ا هرچند

اردوگاه سفيد " يانم يناما در ا. نگرفته است یمتعدد جا يلفهرست به دال ينوجود داشته و دارد که در ا

يراباشد، ز یبر خوردار م یخاص يتو موقع يگاههمه اردوگاهها به تصور نگارنده، از جا ياندر م" سنگ

دراز در آن يانکه در طول سالاست یاردوگاهها ينتر یاز محور يکیاردوگاه ينتوان ادعا نمود که ا یم

یافغان یبار انسان ها يکاردوگاه حداقل يننموده است، در ا یرا عمل يشخاص خو یطرحها و برنامه ها

از دست رفته يزن يشانآمده و بعضا جنازه ها یحداقل در آن ده ها هزار آواره افغان! قتل عام شده است

...و. ندارد یحظه اطالعل ينآنها تا ا یکس از مرگ و زندگ يچو ه. است

و سنجش یحد اقل مورد بررس يرز يایاردوگاه از زوا ينشود که ا ینوشتار تالش م ينحال در ا ينا با

.يردقرار گ

وضعيت بهداشت و درمان .1

بررسى وضعيت معيشتى .2

باشد، از قبيل تأثير دراز مدت اين گونه برخوردها بر که فاكتورهاى ديگرى هم قابل بررسى مى گرچه

ينبا مهاجر يیبرخوردها يناز چن يرانیدولت مردان ا یها يزهاهداف و انگ يانروى جامعه افغانستانى، ب

افغانستان، ضعف دولتبا ملت و يخدر طول تار يرانيهااهانت بار ا یبرخوردها يابی يشهر ی،افغان

سياسى مثبت يا منفى آن در روابط يراتتأث یبررس ی،در دفاع از حقوق شهروندان افغان یدولتمردان افغان

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

28

همه آنها قلم یرو یروز يدتوان گفت با یهست که م یاز جمله موضوعات... دو ملت افغانستان و ايران و

.يدرا نوشته و پخش نما يقبه دستان مطالب عم

:يمپرداز یموضوعات م ينهم یفعال ما به بررس اما

بهداشت و درمانـ 8

يك موجودى ضعيف و آسيب قرون گذشته، از نظر جسمى ياندانند که انسان امروز بر خالف آدم یم همه

يابند با پنجاه و يا است زيرا درمحيط هائى كه امروز آدميان رشد و نمو و تكامل جسمانى مى پذير بار آمده

!باشد مختلف متفاوت مى يلسال پيش به دالصد

است، به همان نسبت و جود آدمى در برابر به همان ميزانى كه تكنولوژى و علم پيشرفت و تكامل نموده

...است و يرتر شدهذانواع ميكربها و امراض آسيب پ

ت و محيط سالم بهداشتى كار اين مطلب است كه انسان امروز اگر بهداشذاما آنچه كه براى ما اهميت دارد ت

!ير خواهد بودذنداشته باشد، اگر دارو و درمان در دسترسش نباشد، سخت آسيب پ

یگوش فلک را کر کرده است که ط يران،ا یاسالم یاست که در سطح شعار، نظام جمهور یدر حال ينا

یدر حال ينانموده اند، یافغان يندر حق مهاجر!! یآنها چقدر اقدامات بشر دوستانه و اسالم یمتماد يانسال

يينو تع يزیبدون برنامه ر ومترقبه ر نابتواند به طو یالملل روز ينرتبه ب یعال يئته يکاست که اگر

که چه وضعيت نامناسب و تأسف برانگيز از يدسنگ شود خواهد د يداردوگاه سف يناز قبل وارد هم یزمان

!باشد یجود ممو" اردوگاه سفيدسنگ "نگاه بهداشت و درمان در

یافتد، که م یم ينیروح هللا خم یفتاوا يادبه یگردد، که آدم یمضاعف و چند برابر م یزمان يتاهم اين

وحدت یمناد يکخواست تا خود یم ين،مسلم يانم یگفت، اسالم مرز ندارد، او با شعار فقدان مرز اسالم

ينخودشان مسلم صطالحرهبر به ا ينهم ياتاست که در زمان ح یدر حال ينباشد، ا ينمسلم يانبخش م

يناز ا يکیکه نگارنده خود . آمد یبه عمل م يریبه مکاتب به شدت جلوگ ی، از رفتن فرزندان افغان!!جهان

!!باشد یم 20و معدل 20اخراج از مکتب با نمرات يانقربان

يانم یاز منظر آنها باالتر از حقوق قرار داد یدهد، حقوق اسالم یکه به شدت شعار م ینظام اسالم همين

انسانهاى مهاجر را از سر كارها و خيابانها؛ که ؛ ينيمب یباشد، م یم" حقوق بشر"در قالب یانسان

و در آغاز آنها را جهت اهآورند در داخل محلى بنام اردوگ کنند و مى یم يرشهرها و مسيرهاى راه دستگ

تا 733 سر بسته که يطمح يندهند،که در ا یم یبسته بنام قرنطينه جاتشكيل پرونده در يك محيط سر

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

20

نفر انسان را جاى ميدهد، كه 533تا 733متر مربع وسعت دارد و در اين مكان به طور متوسط 753

ينمسئول یانسان يرو رفتار غ يتعضو ينا هدسطور درحدود يك هفته درآنجا بوده و خود شا يننگارنده ا

رفع یباشد اين است كه براى اين تعداد انسان فقط برا و آنچه كه قابل بيان مى. بوده است ينآن با مهاجر

و در کنار آن يك توالت ناقص كه فقط !! يك توالت سالم داشتند، و با يك آفتابه شكسته يشضرورت خو

.ده استش يانب يلیبه صورت تفص یکه شرح آن در صفحات قبل! و بس هبراى تخليه سر پائى ممكن بود

خواهم اينجا محاسبه كنم كه اگر يك انسان در شبانه روز متوسط سه مرتبه توالت برود و هر نفر من نمى

1دارند،و اگر يازرفع ضرورت زمان ن یدقيقه طول بكشد كه بعضا مريض هستند وبيش از اين زمان برا1

توالت يک ياهست، اما آ يازن لتتعداد چند عدد توا ينا یمعلوم خواهد شد که برا يم،کن 500را ضرب يقهدق

يرانمجامع حقوق بشر بدهد، و آنها از مقامات ا يدسوال را با ينجوابگوى اين همه انسان هست؟ پاسخ ا

ينچن یکدام قانون اسالم يرانو به قوال دولت مردان ا یبخواهند که بر اساس کدام معاهده، کدام قانون بشر

يرد؟گ یا صورت مبا انسانه یبرخورد

ياآ یا یکثرت انسان ينچن يکگذشته از آن، چنين مكان سر پوشيده با يك و يا دو عدد هواكش متوسط براى

يرد؟گ یقرار م ييدمورد تأ یو بهداشت يستیز ینهادها یاز سو ی،از منظر بهداشت

؟ماند اء هيچ منفذى باقى مىويه هواندازد، براى ته شب هنگام تا صبح حتى درب ورودى را قفل مى يکهزمان

شود ياخير؟ و آيا در چنين وضعيتى صدها ويروس بيمارى زا و آيا در اين مدت همه تنفسها باهم مخلوط مى

گردند؟ و آيا براى درمان انسانهاى بيمار اكماالت تداوى یمنتقل نم يگرانبه د يضمر یانسانها یاز سو

...وجود دارد؟ و

معيشتـ 2

قائل يژهو يگاهبر پايه احترام انسان بنا نهاده شده است و اسالم نيز براى انسان حرمت و جا دنياى مدرن

هم شده باشد، براى جنايتش به ود جانى بوده باشد، مرتکب جنايت مى باشد، حتى اگر اين انسان يك موج

و از یفه اسالممذاهب مختل رهرچند که تعيين اين مجازات د! ميزان جرمش حدود الهى مشخص شده است

کامل بر يتاز شفاف يیباال يزاناما در هر صورت تا م يرد،گ یمورد مناقشه قرار م ين،منظر علماء د

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

50

یعلماء مختلفه اسالم یآن از سو يتو تثب يينو مراجع تع يقمصاد يينتع یگرچه که رو. خوردار است

.وجود دارد یمباحث و مناقشات متعدد

نمايد واصوال قانون را انسانها براى حفظ در دنياى مدرن مجازات هر نوع جنايت را قانون تعيين مى اما

كه اجراى چنين قوانينى از سوى هيچ يك از ! حقوق ديگر آدميان بر مبناى يك تفاهم مشترك تدوين نموده اند

یهمه انسانها م يشجامعه، و آسا ندیخود عامل نظم م یقوان ينچرا که ا. گيرد آدميان مورد تعرض قرارنمى

را يشخو یبند یپا يزانورزند که م یتالش م یجوامع مترق یاست که همه انسانها يلدل ينو به هم. باشد

دهند و چنانچه از آن چهارچوبه مقرارت خارج شوند با جان و دل مجازاتهاى تنبيهى را يشبه آن افزا

.پزيرند مى

اى كه كرده باشم كه در مجازاتهاى اسالمى و چه درمجازاتهاى قانونى يانب ينجاموضوع را ا ينخواهم ا مى

ندادن و آب گرسنگى و شكنجه از طريق غذا است، در هيچ جاى توسط آدميان در سر تاسر دنيا تنظيم شده

از يیرفتارها ينو حتا اگر چن يچاست که ه ندادن و ايجاد محيط آلوده براى آدميان مجرم پيش بينى نشده

!!آنان مرتکب جرم شده اند يرد،صورت بگ يتیهر حکومت و هر نظام و جمع و جمع یسو

اينجا صحبت از جرم است و مجازات؛ كه براى انسانهاى مجرم در نظر گرفته ميشود توسط قانون يا شرع

كند بر مىاما در قبال مهاجرين افغانى موضوع ماهيتا فرق ! و در بعض از كشورها تلفيقى از قانون و شرع

، اينجانب معتقد هستم كه سالمیسنگ ا يددر اردوگاه سف يرانا یمقام رهبر يندهنما" تقوى نيا "خالف شيخ

!!افغانستانيها هيچ تجاوزى در حريم اسالم وايران نكرده اند

؛ بودم که ازوى يكى از مهاجرين سوال کرد یکردم که خود شاهد روز يانب ينجاسخن را از آن جهت ا ينا

فرمودند كه بيخود كرديد كه به كنيد او در پاسخ داريد؟ وچرا بيرون نمى كى مارا دراين طويله نگه مى تا

!و ايران تجاوز كرديد اسالم

سن ينکنم که با ا یفکر نم! يان یتقو یکه جناب آقا يمبگو يرانا یرهبر يندهنما ينباز هم در جواب ا يدبا و

ينیخم یرهبر فقيد شما آقاوروى در افغانستان تجاوز کردند؛ ش يکهزمان يدبرده باش ياداز يدکه دار یو سال

!را به روى افغانستانيها باز گذاشتند كشورشانو عمال تمام مرزهاى ! م فرمودند كه اسالم مرز ندارداعال

يکهدر صورت! دادندگرچه اين عمل را به مراتب پاكستانيها با سعه صدر و متانت و نوع دوستانه تر انجام

یم ينشما خطاب به مهاجر يناز قوان يکداده است؟ بر اساس کدام يرانزمان شما اذن دخول به ا يترهبر

!يد؟تجاوز کرده ا يرانکه به ا يدگوئ

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

51

نفع در افغانستان همانند ساير كشورهاى ذى يدولت ايران به عنوان يك جانب ذ ثانيا در تمام اين سالها

اند و از يك جناح خاص جانب منازعه حمايت سياسى و اكماالتى نموده ر، دخالت نمودهکشو يندخل در ا

اسالمى ايران بوده و ىاست، بناء مبرهن است كه يكى ازعوامل تداوم بحران در افغانستان خود جمهور

!باشد یم

در پى يزجديد را نو بايد در نظر داشت كه تداوم هرگونه بحران وايجاد هرنوع بحران جديد، مهاجرتهاى

!يدخواهد داشت، كه بايد بار اين مهاجرت رابه عنوان كمترين هزينه تداوم مداخله خويش پزيراباش

باشد كه براى افغانستانيهاى مهاجر در ايران چه انهائيكه در زمان اشغال افغانستان به مبرهن و آشكار مى

كسانيكه در زمان دولت ربانى وامارت اسالمى طالبان اذن رهبر فقيد انقالب ايران وارد ايران شده اند و چه

اى كه مرز نگريست، زيرا درهر دو مرحله وزتوان به ديده عناصر تجا اند به هيچ عنوان نمى وارد ايران شده

مهاجرت از افغانستان به كشورهاى همسايه اوج گرفته است، هر دو قانونى بوده، زيرا در مرحله نخست

کشور را یمرزها یجازه داده بودند مبنى بر اينكه اسالم مرز ندارد، و در عمل تمامرهبر وقت کشورتان ا

و در مرحله دوم تداوم بحران ازسوى كشورهاى منطقه من جمله وديد،ورود افغانها باز گذاشته ب یبرا

نيورود مهاجر يتبر مشروع يگرد يلنمود، خود دل جمهورى اسالمى ايران كه ازپان تاجيكسم حمايت مى

.تواند یبوده م

ايد كه چرا مقامات جمهورى اسالمى ايران مهاجرين را از با نفى هرگونه جرمى، اينك، اين سوال پديد مى

ه جسمى و روانى و حتى با سطح شهرها جمع آورى كرده و مى برند در اردوگاهها و با دهها نوع شكنج

!نمايند جسم اين انسانها را دچار اختالل مى -به غير ازنان و آب، آنهم به مقدارى ناكافى -غذا ندادن

روز فقط در روز با سه قرص نان 70يا 30باشد كه يك انسان حداقل در مدت بيان اين امر بسى دشوار مى

دانم اين رفتارها را با من نمى! خمير و با آب بسيار محدود زندگى كند ياسوخته و يامى و آنهم اگر210

!!!نمود؟ تطبيقتوان یداردهاى حقوق انسانى و بشرى و اسالمى مكداميك از استان

آور شده باشم که گيريم؛ همه اين عزيزان مهاجر تجاوز مرز باشند و به قول يادموضوع را ينخواهم ا مى

اند كه با هنجارهاى باشند؛ يعنى مرتكب يك عمل نا بهنجار شده به اسالم و ايران تجاوز كرده" تقوى نيا "شيخ

محاكمه شوند؟ و از آنها پرسيده شود كه الحمدنى جامعه ايران تطابق ندارد آيا نبايد آنها در يك محكمه ص

ايد؟ چرا شمامرتكب چنين عمل شنيع تجاوز مرز شده

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

52

اند و ديگران واينكه چرا آنان به ديار ديگر به پناه آمده!! خود را يععمل شن ينو آيا نبايد آنهابيان كنند دالئل ا

اند؛ چنانكه امروز در اند؟ و حق حيات را از آنان گرفته چگونه كشورشانرا به ميدان تاخت و تازتبديل كرده

!!اند مهاجرت نيزازآنان گرفته

به هر نوع مجازات شرعى و تا در صورت مجرم شناخته شدن آن افراد توسط قاضى عادل محكوم شوند

!باشد اى كه در نزد اسالم و جامعه انسانى پسنديده مى ياقانونى

كه به آنها آب و غذا يرد؟انسان مجرم برخورد صورت بگ يکبر فرض محكوميت ؛ اين گونه بايد با و

يك خسك و شپش و كي یندهند؟ و در محيطهاى آلوده و غير بهداشتى كه سرشار از انواع جانورها

!باشد نگهدارى كنند و يا از آنها بيگارى بكشند مى...و

موضوع ديگر كه بازهم ضرورت دارد مطرح شود اين است كه افرادى از مهاجرين افغانى در چهارچوب

یاند، كه توسط دستگاه قضائ اى را مرتكب شده اند و عمل بزه كارانه و ضوابط حاكم بر ايران دچار بزه شده

افراد خطاكارى پس از ناند؛ سوال اين است كه چرا چني به كيفر اعمال خويش هم رسيده محاكمه شده و

شوند كه براى مدتى ديگربازهم روزگارى بدتر از دوران داده مى تحمل دوران محكوميت به اردوگاه تحويل

!زندان را سپرى كنند

ه با كجاى شريعت و قوانين انسانى هنجارها و رفتارهاى غير عقالنى و نا بخردان ينپرسش اين است که ا و

!سازگارى دارد؟ ينو مدنيت امروز

وجود دارد، یافغانستان يندر قبال مهاجر يرانکشور اهای هست که در اردوگاه يتیوضع ينهر حال ا به

يکبه يلاست، که هنوز مردم افغانستان تبد يندارد ا يتشکوه و شکا یاز همه جا يشب ينجااما آنچه که ا

سالم و يترهبر يککه ما فاقد یو در جامعه ا يم،ملت واحد باش يککه ما فاقد يیملت نشده اند، و در جا

روح ی،خود شکل نگرفته باشد، بناء روح دفاع مل یبرا یکه هنوز روح مل یو در اجتماع يمباش یو مل

جامعه وجود نداشته باشد، يکها در يژگیو ينا يکهو زمان. وجود ندارد يیدفاع از هم نوع، و نوع گرا

به يدکه با ينجاستا کنند، یم يزت يقرو ته ينو توه یهر نوع بهره بردار یدندان طمع برا یهر کشور

يدشو یو قو يدو بساز يزيدبر خ!! خواب گران یتا ک!! يزيدنکته را گوش زد کرد که بر خ ينهمه افغانها ا

!يدبکش یمحاکمه در سطح جهان يزم یرا در پ ياتجنا ينهمه ا یو روز

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

51

يدمتعدد شده اند، اسناد خود و چشم د یدچار مشقت ها يرانسالها در کشور ا ينکه در ا یهمه آنهائ يدبا و

يزم یاست، در پا يدهها رس يکینزد ينکه حتما در راه است، در هم یرا آماده کنند، تا روز يشخو یها

.يندغرامت نما یتقاضا یلمللا ينو از مقام دادگاه ب. محاکمه بخوانند

♦♦♦

چو پيراهن در باد

گپ بزن چى شده؟ -

هاى چادرش از اشك ديدگانش ترگشته؛ گاه خوش از گپ زدن مانده است خنده و گريه در او گم شده؛ گوشه

نموده ، اس ؛ ديوانه شده؛ يا جنى در او رخنه اند كه چى گپ شده ميشه گاهى گريان ميشه ؛ همه حيران مانده

ها شود و گريه تبديل به گريه مى ها هخندد و يكباره خند همه را در غم خود گرفتار كرده ؛ با صداى بلند مى

...تبديل به خنده و

...گريد و خندد و مى سازد و باز مى كند و گاهى از دربار خدا شكوه مى گاهى خدا را شكر مى

:گويد كند و مى رسول رو به سوى فرشته مى

اس؟ دانى مادرت را چى شده تو نمى -

:گويد كنه مى فرشته در حاليكه مات و مبهوت َد مادر سيل مى

مادرم كه َد خانه جافر زوار رفت جور و تيار بود، از اونجى كه پس آمد يك دفعه شروع كرد دانم امى نمى -

ستاد شد؛ دعا كرد و گريست و با كفش َدسر خود كوفتن و باز شروع كرد به وضو گرفتن و رو به قبله اي

...خنده كرد و

رسول سراسيمه لباس خود را تبديل نمود و حركت كرد به سوى خانه جافر زوار

!سالم عليكم -

! عليك السالم بفرمائيد خانه -

جافر زوار خانه است ؟ -

!بله بفرمائيد خانه -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

52

كند و پير مرد نيم خيز نشسته است ؛ رسول سالم مىرسول به داخل خانه ميرود، پير مرد بر سر دسترخان

:ميشود و رسول سوال ميكند

مادر فرشته امروز دخانه شما آمده بود؟ -

بله آمده بود، چطور؛ خيريت اس؟ -

خو بريش چى گفتيد؟ -

ورده بود كه هيچ گپى نگفتيم فقط پرسان كرد كه احوال از بچيم داريد؟ از او پيشترك هم يك نفر احوال آ -

دخانه كربالئى زوار يك نفر احوال باچه رسول ره آورده ؛ از همى خاطر مه گفتم كه برو دخانه كربالئى

...زوار و

مگم خود شمو هيچ گپى نگفتيد؟

!نى به خدا مو خبر نداشتيم هموقدر خبر داشتيم كه احوال آمده است از بچه شى -

...باشه و ده؟ باچه دكجا مىحاال هم خبر نداريد كه چى خبر بو -

!نه به خدا هيچ خبر نداريم ؛ شمو هم بوريد دخانه كربالئى زوار -

كند و به سوى خانه رسول سراسيمه بدون اينكه به يادش بيايد خدا حافظى كند منزل جافر زوار را ترك مى

نتظامى كه در هر كوچه در تاريكى شب بدون هيچ ترس ازمأموران نيروى ا. كند كربالئى زوار حركت مى

راه خانه ! نداشتن كارت سبز خاطرگيرند به كند و يا از آنها باج مى ها را جمع مى اى يا افغانى و پس كوچه

باشد نه نه كند كه خندان مى كربالئى زوار را در پيش چشم خود مجسم مى! پيمايد كربالئى زوار را مى

باشد نه نه اصال كربالئى ند كه سرش پائين است و ناراحت مىبي كربالئى زوار را در برابر خود افسرده مى

پسر او خبر داشته باشد؟ آخرين پسرى راكه او با خون جگر از قربان دتواند از يگانه فرزن زوار ازكجا مى

اش باشد حاال در اين سرزمين بيگانه ؛ در اين غربت و تنهائى او را گاهها نجات داده است تا عصاى پيرى

است، در جستجوى او بايد اين زمين سخت و بى عاطفه انسانى را در اين دل شب بگردد تا بلكه از هگم كرد

...خبرى بيابد و وا

حال بايد برود به خانه كربالئى زوار ؛ آيا كربالئى زوار از او خبرى خواهد داشت؟ آيا كربالئى زوار

ذهن رسول در ميان همه بود و نبودها و ! دخبرهايش راست خواهد بود؟ از كجا معلوم كه افواهات نباش

از همه چشمش را تر پيشچرخد و به كلى مادر فرشته و فرشته از يادش رفته است و راست و دروغها مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

55

نشيند يكى از سرنشينهاى موتر برايش بر لب جدول مى کكند و در كنار سر نيمه ماه به خود جلب مى

!هاى سخى بود اشپالق جوانى كند؛ صداى اشپالق مثل و عبور مىزند و موتر به سرعت از پيش ا اشپالق مى

!زد آه بيخى خود سخى بود كه به سوى پدر خنده كنان اشپالق مى -

سال او را ديده باشد؟ او باز گشته باشد او از درون 17مگر ميشه مگر ممكن است كه سخى باشد؟ پس از

رود و موتر پير مرد از پى موتر دوان دوان مى!! قبر برآمده باشد و در اينجا رسيده باشد نى نى محال است

است ،يكى از مأموران نتظامىاايستد موتر نيروى شود و يك موتر نظامى در پيش روى رسول مى دور مى

كند شود و رو به رسول مى از موتر پياده مى

كنى؟ اينوقت شب توى خيابون چه مى -

. ....مه مه -

!افغانى هم كه هستى ياالٌ كارِت تو بده -

! مه كارت ندروم -

!گرده پدر سوخته افغونى كارت هم نداره اونوقت اين وقت شب تو خيابون ول مى -

:گويد از مأمورها از داخل موترمى يكى

!بازرسى كن -

!چشم قربان -

كند به كند و رو مى گردد ولى چيزى پيدا نمى گردد حتى جورابهاى او راهم مى همه جيبهاى رسول را مى -

:مأمور داخل ماشين

.!قربان پول و مول همراش نيست -

!دهيم مىخوب خوبه اين يكى رو با خود مون ميبريم تحويل -

!اندازند كند و رسول را داخل موتر با زور مى درب عقب موتر را باز مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

53

مسلمانى دور است كه يك طفل مه با زن بيمارمه از براى خدا رحم كنيد،شما مسلمان هستيد اى از رويه -

خدا در اينجا يك واى ! در خانه بمانه بدون سر پرست و شما مرا به اردوگاه ببريد ؛ از براى خدا ترحم كنيد

شه ؟ مسلمان پيدانمى

زند كند و بازفرياد مى كوبد اماكسى درب را باز نمى رسول با تمام قدرت به درب سلول مى

اى چه بال بود كه بر سرمه آمد؟؛ فرشته مه كجا ميشه او زن بيمار مه كجا ميشه و سرنوشت ! آى خدا -

؟...فرزندم چى شد و

رود يوسف و سخى و است به خواب مى يكه سر بر پشت درب سلول تكيه دادهگريد در حال گريد و مى مى

خندند و اند و باهم مى خندند و برلب جوى آب زالل در سايه درختان با نشاط نشسته عبدالعلى هستند كه مى

ته تمام اندامش را فرا گرف رقخندند و قربان در حال دويدن تا در كنار برادران ديگرش جاى گيرد ولى ع مى

است و نفس نفس زنان به جمع برادرانش ملحق مى شود ؛ آنها با ريختن چند كاسه آب زالل از او استقبال

ميشوند مشغول نشينند باهم به صحبت كردن كنند و مى مى

:پرسد كند به طرف قربان و مى سخى روى مى

چه دير آمدى ؟ -

!گرفتار بودم -قربان -

انتظارتو بودم؟ ميدانى چند سال است كه در -

راستى چرا پدرمان را نياوردى؟

...آمد واو هم خواهد -

درب سلول باز ميشود

!افغونى كثيف پاشو بيا -

گيرد مالد بلند ميشود و مامور دست او را مى رسول از جاى خودش در حاليكه چشمهاى خواب آلودش را مى

.برد و به اطاق افسر نگهبان مى

نامت چيست؟ -

نامم رسول -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

57

افغانى هستى؟ -

بله صايب -

كارت دارى؟ -

نه نداروم -

مشخصاتش را بر روى يك فرم مى نويسد جهت معرفى كردن به اردوگاه سفيد سنگ و رسول شروع

:گويد كند به التماس كردن و خواهش كردن و مى مى

دانم َد اين چند روز چى بال زده، بيمار ا زنى كه نمىبچم گم شده ؛ دخانه يك طفل مه مانده ب! بيرادر جان -

!...بريد؛ زن بيمار و طفلك مرا هم بياوريد و ال اقل اگر در اردوگاه مى! شده يا جٌنى شده است؛ رحم كن

كند افسر نگهبان با خشم رو به طرف سرباز مى

ترتيب انتقالش را به اردوگاه بدهند ،بلكه اين افغونى رو وردار ببر با اين برگه به يگان ويژه پاسداران تا -

!شهرمون تميزشه

زند و يك حلقه دست گيرد مثل جنايت كارهاى بزرگ يك دست بند به دست او مى سرباز دست رسول را مى

.كند زند و به سوى اتومبيل حركت مى بند را به دست خودش مى

گردد و درب برقى بسته ميشود سربازى ه مىدرب كالن برقى گشوده ميشود اتومبيل داخل محوطه اردوگا

كنند و موتراز همان درب همه را به ترتيب بازرسى مى. ها پياده ميشوند ند و افغانىك درب موتر را باز مى

را هم در بازرسى مأمورها رسولكند و آخرين كپه نسوار برقى محوطه اردوگاه را به سوى بيرون ترك مى

!فرستند اى بنام قرنطينه مى محوطه سرپوشيده گيرند ؛ و همه را به سوى مى

نشيند و شيارى سرخ و دراز از خود بر در بدو ورود به قرنطينه اولين كابل مأمورها بر پشت رسول مى

كنند؛ رسول داخل سالن بزرگى ميشود كه از آن به نام قرنطينه ياد مى. گزارد وى پوست بدنش بر جاى مىر

خاص به سالن بزرگ و فضاىى ايجاد كرده است و هم همه جمعيت متراكم؛يك هواكشها سرو صداى فراوان

يابد و بدانسوى پر از انسان بخشيده است چند قدمى در ميان جمعيت پيش ميرود و مقدارى جاى خالى مى

رود مى

سالم عليكم -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

58

و كمى خودشان را جمع و كنند كنند سالم او را عليك مى بازى مى" شير و بز" تعدادى از هموطنان كه باهم

رسول در ميان دو پتو كه از هر دو طرف بر روى زمين !ا رسول هم جائى بيابد و بنشيندكند ت جور مى

نشيند و مىر دو پتو، بتون كف زمين پيداست؛ اى در امتداد ه است و به هم نرسيده و در فاصله گسترانده شده

ندك بعد يكى از مهاجرين با او سر صحبت را باز مى

ايد بازهم عرض ميكنم از خو وطندار اينجا جاى خوش آمد و پيش آمد نيست ولى ازاينكه در جمع ما آمده -

!سر نا چارى خوش آمديد

!هاهم است تا دنيا هست انمى ناخوشى! اى برادر خوش باشى الهى -

؟!خو وطندار از كجاى وطن هستى -

باشيد؟ از كجا مى مه از ارزگان هستم شما -

باشد و اين برادر كند از باميان مى بازى مى" شير و بز"باشد آن برادر كه اين برادر از شهرستان مى -

باشه باشد و او برادر كه خواب است از ميدان شهر مى ديگر از بادغيس مى

اند؟ شما را از كجا آورده -

مكانى كه براى )از ايران گرفته است من را از سر فلكه اين برادران را هر كدام رااز يك مكان خاصى -

اند كه شايد گرفتند و آن برادر ديگر را از سر نوبت نانوائى گرفته( سر كار رفتن؛كارگرها ايستاد ميشوند

برادر را از مابين حرم حضرت ايناش هنوز هم منتظر باشند كه ،كى با نان وارد خانه ميشود و خانواده

....اند و رضا گرفته در حال زيارت كردن خواهر امام معصومه در قم

!راستى خودت نگفتى از كجا هستى خيلى اشتياق دارى كه ديگران را معرفى كنى -

!به گمانم نامتان از يادتان رفت باشم؛ مگم باشد و از ولسوالى سرجنگل مى من نامم عباس رنجبر مى -

مه نامم رسول مى باشه -

بيند يكى دراز خوابيده است و مكثى و نگاهى به اطراف خودش كه انبوه هموطنهايش را مى رسول پس از

ديگرى زانو بر بغل نهاده و چنان مصيبت زده نشسته است كه فقط خدا داغ هاى دلش را ميداند و بس و

.بنوشند آباى و شير آب ايستاده اند كه جرعه( توالت)بعضى ديگر هم در صف طوالنى كناراب

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

50

كند چه مدت در اين سالن سر بسته خواهم ماند و در اين ميان فرشته و مادرش و رسول از خود سؤال مى

در ديار غربت درشهر غريب و در سرزمين عارى از عاطفه چه خواهند كرد؟ راستى مادر فرشته ديوانه

شده بود؟

باشه خو ديگه غم ندارم اگر پيدا نشده آيا قربان بازگشته باشد؟ قربان پيدا شده است؟ اگر قربان پيدا شده

ها ديوانه شده باشد و از خانه خارج شود و در كوچه و باشد و مادر فرشته هم مثل همه ديوانه

....ها آيا فرشته او هم طعمه ساكن شود مثل همه ديوانه برزن

كند خر را بلند تكرار مىرسول تمام كلمات آ! نه نه خدا نكند َد دل خود راه بد نشان نده خدا مهربان است

...نه نه خدا مهربان اس و

پرسد با من بوديد؟ رنجبر با تعجب مى

؟!نى نى مه با شما چيزى نگفتم

ايستد در آخر صف پشت مردى كه صورتش را خيزد و در صف كناراب مى رسول از جاى خودش بر مى

كه از ساكنان هرات است و تاجيك تبار، رو اش پيداست گيرد از لهجه ريش انبوهى پوشانيده است نوبت مى

گويد افكند و مى گرداند و به رسول نگاهى مى به عقب بر مى

اى ُبرادر نام تو چيست؟ -

! نام مه رسول -

كنى؟ اى وقت خود طلف مى كار و كاسبى ندارى اينجه آمده -

گويد و مرد ريش و پشم دار ادامه ميدهد رسول هيچ نمى

روم و كارمه مه خو بيكار هستم و ازى طرف هم سوزاك داروم و به همى دليل يك دفعه كه به كناراب مى -

گيروم تا بازهم نوبت مه ميشه يك چند قطره پيشاب خالص ميشه باز پس ميايوم ؛ آخر صف ،نوبت مى

...بازهم تيار ميشه و

نده و گريه مادر فرشته باز در پيش مرد ريش وپشم دار ادامه ميدهد و حوصله رسول سر ميرود و خ

چشمانش رژه ميرود و مادر فرشته در حاليكه فرشته را با چادر بر پشت خود محكم بسته است از پى يك

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

30

گريد و و باز مى خندد باشد ميرود و هر گام كه بر ميدارد يك دفعه مى كبوتر كه به سوى آسمان در پرواز مى

زند رسول فرياد مى

.... رشته مه و و و وى ف-ى نِ -نِ -

پاشد و مالد و ديگرى آب بر صورتش مى جماعت اطراف رسول را پركرده است يكى شانه هايش را مى

:زند كوبد و فرياد مى كوبد و يكى هم درب آهنى قرنطينه را با مشت مى ديگرى با سيلى به صورتش مى

...هاى ُمرد هاى ُمرد و -

كند ولى پير مردهاى فنى مشغول به هوش آوردن شنود و يا باز نمى نمىهيچ نگهبانى شايد صداى درب را

.شوند رسول مى

كم غروب آفتاب نزديك ميشود، هواى مطلوبى هست نه گرم هست و نه هم سرد و به همين دليل همه كم

ودر ميان شوند اند يكى يكى از آلونكها بيرون مى آنهائيكه در تمام مدت روز در داخل آلونكهاى شان بوده

و يا خداى ناكرده گردد مىجاده هاى خاكى ميان سكوها در انبوه آدمها گم ميشوند و هركس در پى آشنائى

كند و از اينكه امروز از فاميلى رسول بر سر سكوى سيمانى نشسته است و راه رفتن جماعت را تماشا مى

كند دست مردى بر شانه و احساس مى باشد آن سالن سرپوشيده به يك فضاى بازترى رسيده است خرسند مى

گيرد و از جاى در وجودش جان مى آيندى خوشخورد جانب راست خود را نگاه ميكند احساس هايش مى

خيزد خودش بر مى

! واه بچه رمضان تو هم اينجى هستى -

:گويد غم گرفته و اندوه بار مى رمضان با چهره

....رسول تو ره هم -

كند كند كه هيچ نگويد و خود را آرام مى يرد ولى سعى مىبغض گلويش را ميگ

! رسول چيزى از اندوه دل او نفهمد كه

باشد را در اينجا ديده است ؛ باشد كه الاقل يك آشنا و يك كسى كه از خودش بهتر مى ال مىحرسول خوش

نكند ولى رمضان هر شايد كه در اين راه پر از خوف و خطر به دردش بخورد، شايد ديگر احساس تنهائى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

31

بار غمى جانكاه وتر شده است كند كه بارش سنگين خورد احساس مى چقدر كه چشمش به چشم رسول مى

...كند و كمرش را خم مى

پردازد رمضان همه آشنايان خودش را كه در داخل اردوگاه بود جمع كرده است و با آنها به مشورت مى

باشد گويد نى نى غم بزرگى مى و ديگرى مى! داند آنچه اتفاق افتاده استگويد بايد خبرش كنيم، بايد ب يكى مى

انسان نيست دشوار است و براىتحملش در اين اردوگاه و در اين محيط نامساعد كه هيچگونه امكاناتى

گويد به همين دليل تصميم گرفتن هركس چيزى مى... امكان خطر براى خود رسول هم به همراه دارد و

!گفتن يك سرى خطر دارد و نگفتن يك سرى خطرهاى ديگر دشوار است

خيزد و بر روى سكوئى كند و آصف ديوانه از جاى خودش بر مى و به همين دليل گفتگوها ادامه پيدا مى

گويد نشيند و مى رو در روى رسول مى! است رود كه رسول در آنجا نشسته مى

!خوب آدم بود خدا بيامرزه مگم! وطندار غم آخرتان باشه -

كند كه برايش چى گفته است؟ گويد ازاو پرسان مى فهمد كه اين مرد ناشناس چى مى رسول هيچ نمى

:گويد تاباند، مى و آصف ديوانه در حاليكه ريش انبوه خودش را باانگشتانش مى

اند، همانند همى آدمى را خداوند براى مردن آفريده است، هيچيك از ما و شما تا ابد زنده نخواهيم م -

!ره وداع گفت بيرادرى كه چند روز پيش در اينجا دار فانى

گويد؛ اما چيزى گويد برايش از چه كسى سخن مى فهمد مردى با ريشهاى انبوه با او چه مى رسول هيچ نمى

است، در دلش گواهى بد ميدهد، در دل احساس بدى پيدا كرده؛ اين احساس را چند بار تا كنون تجربه كرده

كردن رمضان چه دشوار پيدارود در ميان انبوه آدمها راند سراسيمه به سراغ رمضان مىذخدا بخير بگ

هميشه همينطور هست هر وقت هر چيز را كار ندارى در پيش تو هست و هر وقت هر كس را ! باشد مى

!شه كار ندارى در پيش رويت هست همى كه با آن نفر نياز پيدا كردى ديگه پيدا نمى

خدايا؟ اى رمضان د كجاست -

يابد شتابان به سويش ميرود، كند تا باالخره رمضان را بر سر سكوئى تنهإ مى تمام كمپ را زير و رو مى

!كند اى سوال مى كند و بعد بدون هيچ مقدمه سالم مى

پنهان كردى؟تو ره به خدا قسم كه راستشه بگوى؛ كى مرده؟ چى شده كدام گپه از مه ! رمضان -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

32

گويد، نكند همه چيز را فهميده گويد او از چى كسى سخن مى رمضان حيران شده است كه رسول چه مى

اش فيصله باشد اما چطور ممكن است كه او خبر دار شده باشد همين چند دقيقه پيش بود كه با تمامى دوستان

برايش اين غم بزرگ و جان كاه را بگويد كردند كه در برابر رسول چه رفتارى داشته باشند و چگونه

...ولى

كند كه بگويد چى گپ شده است و آن مرد ريش دراز خبر نشيند و خواهش مى رسول پيش پاى رمضان مى

شود كه پاهاى رمضان را بوس كند و قول خم مى. از مرگ كدام عزيزش در اين اردوگاه به او داده است

...يك شير تحمل كند و دهد كه هر غمى كه باشد همچون مى

كند كه او را آرام كند و برايش كند در بدجايى گير افتاده است هر چقدر تالش مى رمضان احساس مى

ماند و رسول يك ريز و پى در پى تمنى بقبوالند كه آن مرد ريش و پشم دار ديوانه است تالشش بى فايده مى

:كه بگويدشود كند كه بگويد و سر انجام رمضان ناچار مى مى

مرد هيچ دوست نداشتم كه مه پيام آور غم برايت باشم بسيار دوست داشتم كه ده اينجى خبر نشوى ولى -

! چى كنم كه همه چيز َدكنترل مه نيست

:گويد زند مى فشارد و اشك بر گرد چشمش حلقه مى در حاليكه بغض گلوى رمضان را مى

!قربانت قربان تو -

خواهد از زبان اى ندارد بايد بگويد رسول همه چيز را فهميده است ولى مى ولى چاره شود زبانش بند مى

گويد نشيند و مى گيرد و بر سر سكو مى رمضان گردن رسول را در آغوش مى! رمضان بشنود

...قربانت از همين اردوگاه تا خدا پرواز كرد و! به خدا رسيد قربانت

ا فرا گرفته است رمضان در حاليكه مشغول مالش دادن بازوهاى جمعيت انبوهى گرد رسول و رمضان ر

زند و در ميان جمعيت هم همه عجيبى ايجاد باشد و مرد ديگر پى در پى به صورت رسول آب مى رسول مى

:گويد گويد يكى مى شده است هر كس با ديگرى چيزى مى

اسالمى هيچ ميدانى بيچاره دلش ضعف رفته از خاطر ازى كه در اين اردوگاه -

!گرمى در تمام شبانه روز210براى خوردن وجود ندارد به غير از سه قرص نان چيز

!گويند اين پدر همان جوانى هست كه هفته پيش در اين اردوگاه مرد مى -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

31

!جوان خوبى بود ؛ بيچاره آنقدر درد كشيد تا مرد -

!خدا ايته روزه بر سر هيچ يهودى نياورد -

گردد و به خاطر اطالع پيدا اند؛ مرتبا افزوده مى مردميكه بر گرد مرد از حال رفته اجتماع كردهبر تعداد

كنند و اين اجتماع وسيع دوم قرار دارد فشار وارد مىصاى كه انسان م كردن از جوانب قضيه به سوى نقطه

ن از جاى خود بر دوم نرسد و به همين خاطر رمضاصشود كه هواى كافى به انسان م انسانى باعث مى

! گويد خيزد و مى مى

گان ما و شما آنقدر درد و رنج كشيد كه باشد ؛ قربانيكه در برابر ديده برادران اين پير مرد پدر قربان مى -

حال از همه شما تقاضامندم كه مقدارى اينجا را خلوت كنيد تا ! باالخره اين دار فانى را مظلومانه ترك نمود

تازه برايش برسد ما و شما خوب ميدانيم بهدارى اردوگاه وقتى به قربان جوان ما و شما اين پير مرد هواى

ترحم نكرد و هيچگونه تداوى ننمود اين پير مرد را هم هرگز تداوى نخواهد كرد چنانكه يكى از برادران

هستيم كه بايد رعايت اند اين ما و شما مدتى هست كه رفته تا اجازه بگيرد به بهدارى ببريم هنوز اجازه نداده

.كنيمحال هم ديگر را ب

:جمعيت با اندوه و تأسف به عقب ميرود و رمضان ادامه ميدهد

فرزند پسر بود كه اولين پسرش در همان سالهاى اول برادر؛ رسول نام دارد داراى سه برادران اين -

افشار به جرم هزاره بودن جنگ توسط نظام كمونيستى كشته شد و دومين پسرش را احمد شاه مسعود در

كه او را به اينجا الىايران جان باخت و در ح كشت و قربان هم سومين پسرش بود كه در اردوگاه اسالمى

....اند يك دختر خردسال و زن بيمارش در يكى از شهرهاى ايران جا مانده است بدون هيچ آورده

ت همه سعى دارند تا وسايل اردوگاه را تحويل دهند و به شور و هيجان همه اهالى اردوگاه را فرا گرفته اس

!مرز شدن طرداتوبوسها سوار شوند براى

گيرند و در صف اش را مى كند ؛ برگه شناسائى اردوگاه رسول با كمرى خميده به سوى موتر حركت مى

د تا به نوبت فرستن د مىگيرند و بع فرستد، آنجا از او كرايه موتر تا مرز دغارون را مى يكى از ماشينها مى

موتر يك مأمور پيش دروازه كند رسول اولين پاى خودرا كه از پله كان موتر بلند مى. سوار اتوبوس شوند

شود و سرش به آهن صندلى كمك كوبد و پيرمرد با سر خود به درون موتر پرتاب مى لگد به باسن رسول مى

يابد ؛ كند و خون جريان مى راننده اثابت مى

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

32

كند و سر رسول همچنان فشارد تا خون بند بيايد و اتوبوس حركت مى با كالهش سرش را محكم مى ولرس

كنند، رسول به اتفاق چند در خون سرخ شده است؛ پس از چند ساعتى همه را در مرز دغارون پياده مى

! مهاجر ديگر سوار كابين يك تويوتا ميشوند به مقصد هرات

آيد سر نشينان تويوتا را ايستد يك طالب مى د و در برابر اولين مقر طالبان مىكن موتر از گمرگ حركت مى

پرسد؟ كند و بعد مى نگاه مى

آئيد؟ از كجا مى -

!از اردوگاه -از ايران -

نامتان چيست؟ -

!قيوم -

!شما -

عبدالطيف -

؟!شما -

رسول -

....و

موتر را نامهاى شان را پرسان كرد؛ يك فرم را از جيب واسكت خود وپس از اينكه همه سر نشينهاى

:گويد كند و مى ها نگاهى مى مى كند و باز به چهره كشد و بررسى بيرون مى

!كل تان پياده شويد -

كند و به سوى يك امارت قديمى شوند چند نفر طالب دور آنها را حلقه مى همه سر نشينان تويوتا پياده مى

و دستهاى شان را كنند راد را نوشته مىآيند نامهاى كل اف مى نمايد و بعد چند تن از طالبها مى ن هدايت شا

كنند و در ميان گردو غبار را سوار مى اآورند همه آنه هاى دودى مى سن با شيشهتبسته كرده و دو عدد دا

!شوند به مقصد هرات باقى مانده از جاده خاكى گم مى

!نشانند برند بر سر چوكيها مى كنند و مى طالبان در كميته امنيت از موترها پياده مىهمه را در مقر

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

35

كند و خود شود يك نگاهى به همه افراد مى اى يك طالب با ريشهاى انبوه خود وارد مى پس از چند دقيقه

:گويد نشيند و مى رود در پشت ميز خود مى مى

ايم تعدادى ديگر از شما را گرفته. ايد ب كارى وارد شهر هرات شدهاند كه شما براى خرا به ما راپور داده -

اس ايم و الزم و همالى در بندى خانه مركزى هرات انتقالشان داده! اند و آنها هم به گناه خودشان اقرار كرده

كه در كنيد مه ميتانوم اى قوَل َبريتان بتم رىكه بريتان بگويم كه اگر خودتان اقرار كنيد و با ما همكا

!مجازات شما كاهش بته و هر كدامتان كه همكارى نكنيد جزايتان مرگ است

!كند به سوى اولين نفر كه در جانب مقابلش نشسته است رو مى

ايد؟ خودته معرفى كن و بگو كه براى چى كارى به هرات آمده -

دهيد؟ ىمگم اگر مه راست خوده بگويم شما مره آزار نم! مه قيوم هستم مال صاحب -

!كسى غرض دارت نخواهد بود! نى تو فقط راست خود بگو -

مال صاحب ما آمده بوديم ؛ نى نى ما را به زور راهى كردند كه بيائيم -

و پس از نيمه شو امشب يك نفر به سراغ مه ميايه كه برايمان اكماالت برساند و همى شهر هراته هرات

! ناامن كنيم

كه بر سر قرار خود حاضر شويد تا رابط شما را ما شناسائى كنيم؟ آيا شما حاضر هستيد -

!بله صايب از جان و دل خود حاضر هستم كه براى وطن خود كاركنم -

!نفر بعدى خود معرفى كن -

باشم از باشندگان شهر هرات الدين مى مه سيف -

براى چه كارى به هرات آمدى؟ -

خالف قانون در ايران دستگير شدم و قريب بود كه قيد و بندى شوم كه مال صاحب مه به خاطر يك امر -

دهيم و همى بود كه به ما مأموريت داد تا يك نفر پيدا شد و گفت اگر با ما كار كنى از بندى خانه نجاتت مى

!بيائيم به شهر هرات و ادامه مأموريت بعدا به ما ابالغ ميشه

كنيد؟ یديگر خراب كارهاى ضد وطن با ما همكارآيا آماده هستى براى گرفتار كردن -

سفيد سنگ در اردوگاه روزهاى سربى

33

!بله صاحب -

!نفر بعدى ؛ هزاره سرميده -

!مه مال صاحب رسول هستم -

! براى چه به هرات آمدى -

مرز كردند، زن و دخترم هم در طردمال صاحب مه راگرفتند و به اردوگاه سفيد سنگ آوردند و بعد -

...ايران مانده و

و ميدانيم كه دولت ايران ازى خاطر كه ما -اى ره ما خو ميدانيم -اند مرز كرده طردكلتان را از اردوگاه -

را بتانه فريب بده يك تعداد اجير شدگان شان را مثل شما از طريق اردوگاه در داخل خاك وطن ما ميكند تا

!در اينجا صلح و امنيت ما و مردم ما را از بين ببرد

ی؟فاميم آلى تو بگوى كه چى وظيفه دارى د اينجه و قرار هست چى كسى ره مالقات كن ب مىاى ره خو

! مال صاحب مه نى وظيفه دارم و نى هم قطى كسى قرار مالقات داروم -

خواهى باز دروغ بگوئى و ما را گمراه كنى؟ خو هزاره سر ميده در ميان ايقه آدم تو مى -

!گم كه نى قرار داروم و نى هيچ بالى ديگه ىنى مال به قران اينه راس م -

.به خير صبا ميگم كه قران دگردن تو هزاره كافر بزنه كه ايقه نتانى دروغ بگوئى -

رقصد و آنسوى چراغ برق يك وزد از دور بر سر تير چراغ برق يك پيراهن آلوده به خون مى باد تندى مى

ده است آويزان است و گوئى هردم به شدت چيزى مثل پارچه دراز كه بر رويش با خطى سرخ نوشته ش

انبوه مردم به سوى تير چراغ برق نزديك ميشود؛ بر روى پرده سفيد . پيراهنى آلوده به خون ميرقصد

: نوشته شده است

»!اين است سزاى خائن به وطن ؛مزدور بيگانه«

دهد؛ شايد چيزى بر روى هوا شور مى باد پاهاى رسول راكه از ما بين تمبان سفيدش بيرون بر آمده است

:به رنگ سرخ بر روى پيراهن سفيدش نوشته است

رسول؛ آخرين نسل قربانى