تنزيل الكتابsalehghaffari.com/library/books/tanzil_ol_ketab.docx · web viewتنزیل...

Post on 01-Mar-2020

1 Views

Category:

Documents

0 Downloads

Preview:

Click to see full reader

TRANSCRIPT

تنزيل الكتاب1

تنزيل الكتاب2

تنزيل الكتاب

محمدعلي صالحغفاري

تنزیل الکتاب ) کیفیت نزول قرآن کریم(

جلوه ها و مفاهیم قرآن بدیهی است ک+ه ق+رآن، کت+اب خداون++د متع+ال اس+ت. همانطور که دانش+مندان ب+ر پای+ۀ6 دانش و اس+تعداد خ+ود، کتابی مینویسند که نمایش++گر مجموع++ۀ6 علم و دانش آنه++ا است، خداوند متعال هم بر پایۀ6 علم و دانش خ++ود کت++ابی نوشته که نمایشگر علم و الهی است. کلیه اختالفاتی ک++ه

تنزيل الكتاب3

بین علم و قدرت خداوند متعال با خل++ق خ++دا وج++ود دارد، می++ان این کت++اب و کتابه++ای س++ایر دانش++مندان هم وج++ود دارد. ل++ذا ب++ر اس++اس ی++ک قاع++دۀ6 منطقی و عقلی ک++ه میگوین++د مع++رف بای++د جلیتر و روش++نتر از مع++رف باش++د، کتاب خدا را هم فقط خداوند متعال باید تعریف کند. زیرا فقط اوست که فوق کتاب خود است و سایر دانشمندان و اولیاءالل++ه در مرتبهای بع++د از کت++اب خ++دا ق++رار دارن++د. یعنی کتاب خدا بیشتر بر علم و دانش اولیاء خ++دا احاط++ه دارد تا علم ایشان بر کتاب خ+دا. یع+نی اگ++ر بین قهرم++ان دانش قرآن، یعنی علی بن ابیطالب ام++یر المؤم++نین )ع(، با قرآن مقایس++های ب++ه وج++ود آوریم ک++ه آی++ا این دو براب++ر یکدیگرند، ی++ا یکی از آنه++ا ب++ر دیگ++ری محی++ط اس++ت، بای++د بگوییم که علم ق++رآن ب++ر علم علی بن ابیط++الب)ع( و ب++ر وجود او احاطه دارد. قرآن مانند اقیانوس است، علی بن ابیطالب)ع( در این اقیانوس تربیت یافته اس++ت. علی بن ابیطالب)ع( برای اثبات حقانیت خ++ود ب++ه ق++رآن اس++تدالل میکند، ولی قرآن ب++رای اثب++ات حق++انیت خ++ود ب++ه علی بن ابیطالب)ع( و سایر اولیاءالله استدالل نمیکند. پس قرآن باید اولیاءالله را تعریف و تصدیق کند، زیرا اجلی و اوضح آنها است و آنها اخفی از قرآن هستند و نمیتوانند مع++رف واقعیت ق++رآن باش++ند. اگ++ر هم تعری++ف میکنن++د، ب++ه وحی الهی و یا علم الهی تعریف میکنند. به همین دلیل رس++ول خدا)ص( در معرفی یادگاره++ای خ++ود ک++ه کت++اب و ع++ترت است، قرآن را به عنوان ثقل اکبر و ع+ترت را ب++ه عن++وان ثقل اصغر مع++رفی ک++رده و می فرمای++د: انی ت++ارک فیکم++ر فکت++اب قل االص++غر، ام++ا االکب قل االکبر و الث قلین، الث الث

الله، و اما االصغر فعترتی اهل بیتی.

تنزيل الكتاب4

با این حساب باید بگوییم قرآن و حقیقت آن را فق++ط و فقط باید خداوند متعال تعریف کند، زیرا تنها اوست که فوق کتاب خود است و م++ا س++وی الل++ه مرتبهای از کت++اب خدا پایینترند و ب+ر اس+اس هم+ان ق+انون ک+ه مع+رف بای+د اجلی باشد، نمیتوانند معرف قرآن باشند، مگر به میزانی که علم ق++رآن آگ++اهی و آش++نایی پی++دا کردهان++د. ل++ذا بای++د تعریف ق+رآن را از خ+ود ق++رآن اس++تخراج ک++نیم و این ک+ه گفتیم فقط خدا برتر از کتاب خود اس++ت، این برت++ری ب++ه دلیل ظاهر قرآن و الفاظ و عبارات آن است که به ارادۀ6 خدا حادث شده است و اال از نظر علم، قرآن همان علم خدا و علم خدا برابر علم قرآن است. برای این که کسی گمان نکند که چگون++ه ق++رآن و ی++ا علم ق++رآن ک++ه مخل++وق است با خالق برابری میکند، میگوییم منظور از قرآنی که مخلوق است همین عبارات و اش++ارات اس++ت ک++ه در این کتاب نگاشته شده و بر خدا و ماسوی الله داللت میکن++د. البته اینها مخلوق است، و خالق اینها برتر از آنه++ا اس++ت، لیکن علم ق++رآن ک++ه هم++ان علم وج++ودی و ذاتی خداون++د متعال است که با آن همه کس را میشناس++د و هم+ه چ+یز را میداند، آن علم، عین وجود خداست که عب++ارات ق++رآن ما را به آن علم هدایت میکند نه این که عین آن باشد. به این دلیل میگ++وییم ک++ه ق++رآن هم++ان علم خداس++ت و علم خ++دا هم یع++نی خ++ود او. پس علم خ++دا مس++اوی ب++ا خ++ود خداوند متعال است. از وجود او فاص++له ن++دارد ت++ا بگ++وییم خدا یک چیز است و علم او چیزی دیگر. پس ماسوی الله هر چند که انبیاء و اولیاءالله باشند و یا خ++ود ائم++ه اطه++ار علیم السالم همۀ6 در مرتبۀ6 بعد از قرآنند و با قرآن براب++ر نیستند. لذا ثقل اصغر و یا یادگار کوچکتر پیغمبر ش++ناخته شدهاند. پس برای تعریف قرآن باید به سراغ خود ق++رآن

تنزيل الكتاب5

و یا خداوند متعال یا به سراغ ائمه اطهار )ع( ب+رویم و ت+ا آنجا که زبان وحی را ب++رای م++ا ترجم++ه و تفس++یر میکنن++د،

بشنویم و بدانیم. باز برای توضیح بیشتر که مبادا سوء تفاهم ب++ه وج++ود آید، الزم میدانیم دربارۀ6 قرآنی که در جلد و کاغ++ذ اس++ت، و قرآنی که در سینه امیر المؤمنین علی بن ابیط++الب)ع(

است و قرآنی که علم خداست، کمی بحث کنیم. یکی از مب++++احث علمی و اساس++++ی، ف++++رق بین علم انسان و علم خداوند متعال است و آن این است که علم خدا، عین وجود او و الزمۀ6 وجود اوست. یعنی خداوند ب++ه دلیل وجود و هس++تی، علم اس++ت و ب++ه دلی++ل علم، وج++ود است. وجود خدا عین علم و علم او عین وج++ود اوس++ت و هیچ کدام از یکدیگر قابل تفکی++ک نیس++تند. ل++ذا علم خ++دا، همراه وجود خ++دا ازلی و اب++دی اس++ت. ال یزی++د وال ینقص. لیکن ماسوی الل++ه، در س++ایر مخلوق++ات، از جن و انس و فرش++تگان و ی++ا حیوان++ات و دیگ++ر مخلوق++ات، کس++بی و

عرضی میباشد. در ابتدای خلقت عالم نیستند و کم کم علم را از خدا

یا انسانها یا به تجربه کسب میکنند. معلومات انسانها به م++یزانی اس++ت ک++ه از اس++اتید ب++ه دست میآورند. لذا علم انسانها از صفر ت++ا بینه++ایت قاب++ل

گسترش است و قابلیت آن را دارد که کم و زیاد شود. ص++فحۀ6 وج++ود انس++ان در ابت++دای خلقت ک++ه از م++ادر متولد میشود، مانند یک صفحۀ6 کاغذ سفید است که برای خط++وط آم++ادگی دارد لیکن در آن خطی نگاش++ته نش++ده است. موال امیرالمؤمنین)ع( در حدیثی جوانان یا پسرانی که تازه ب++ه س++ن بل++وغ رس++یدهاند، ب++ه بیاب++انی ک++ه کش++ت نشده و قابلیت کش++ت دارد تش++بیه میکن++د و می فرمای++د:

تنزيل الكتاب6

انما قلب الحدث کاالرض الخالیة من النبات. همانطور که علوم در کاغذها نگاشته میشود، در صفحۀ6 دل انسان هم نگاشته میشود. شما اگر انس++انی را ب++ا دل پ++اک و س++فید تحویل خداوند، متعال بدهید، و نیز کاغذهای سفیدی را به خداوند متعال بسپارید و از او درخواست کنی++د ک++ه علم و دانش خ+ود را در ص+فحۀ6 کاغ+ذ و ی+ا قلب انس+ان بنگ+ارد، خداوند خواهش شما را اج++ابت میکن++د و علم خ++ود را ب++ه صورت جمالت و عبارات و آیات در صفحۀ6 کاغ++ذ مینگ++ارد و آن را به صورت ق++رآنی تحوی++ل ش++ما میده++د. همچ++نین عل++وم خ++ود را در ص++فحۀ6 دل انس++ان مینگ++ارد، و آی++ات و عبارات قرآن را در قلب ی++ک انس++ان ن++ازل میکن++د، ک++ه او هم شروع میکند ب+ه خوان+دن ق+رآن. چن+ان ک+ه در س+ورۀ6 علق می فرمای++د: علم ب++القلم، علم االنس++ان م++الم یعلم.

خدا توسط قلم آموخت چیزی را که انسان نمیدانست. پس در اینجا از ظاهر قرآن، خداوند علم تحویل ش++ما میده++د. اول ق++رآن ب++ه ص++ورت کاغ++ذ و آی++ات، دوم قلب

انسان، و آن هم به صورت آیات و عبارات. ف++رق بین قلب انس+ان و ص+فحۀ6 کاغ++ذ این اس++ت ک++ه قلب انسان خط++وط نوش++ته ش++دۀ6 خ++ود را درک میکن++د و میخواند، ولی صفحات کاغذ نمیتوانند آن خط++وط را درک کنند و بخوانند و اگر مانند ن++وار ض++بط بخوانن++د، نمیتوانن++د درک کنن++د. در این ج++ا یکی از دو کت++اب، یع++نی ص++فحات کاغذ و قلب انسان، کتاب ن++اطق اس++ت، و دیگ++ری کت++اب

صامت. کتاب گویا و کتاب خاموش. در اینجا بای++د قلب علی بن ابیط++الب علی++ه الس++الم و مجموعۀ6 ادراکات و علوم او را ب++ا آی++ات ق++رآن ک++ه در آن قلب نگاشته شده است، مقایسه کنیم. علی آن دل پ++اک و سفید نورانی است که به تعلیم خداوند متعال و با درک

تنزيل الكتاب7

حقایق قرآن، به تمام علوم و اس++رار، آگ++اه ش++ده اس++ت.م یع++نی علی کت++اب ن++اطق خداون++د متع++ال و ق++رآن مجس++ است. این قلب نورانی و پاک و مرکز عل++وم و دانشها در مقایسه با قرآن، درست مانند مقایسه وجود علی بن ابی ط++الب)ع( ب++ا ذات مق++دس خداون++د متع++ال اس++ت. ق++رآن گرچه آیات و عبارات است، لیکن این آیات و عب++ارات ب++ه علم و دانشی که در ذات مق++دس خداون++د متع++ال اس++ت، اش+++اره میکن+++د. یع+++نی علم الهی در ذات مق+++دس، کالم نفسانی و یا قرآن نفس++انی اس++ت و این ق++رآن خطی هم کلم++ات و آی++اتی اس++ت ک++ه ب++ر کلم++ات و عب++ارات وج++ود خداوند متع++ال داللت میکن++د. پس کلم++ات و آی++ات ق++رآن، همچ++ون آین++ه، نش++انگر علم و دانش، ح++ادث و مخل++وق اس++ت، لیکن از نظ++ر علم و حق++ایق، عین ذات مق++دس خداون++د متع++ال اس++ت ک++ه خداون++د علم خ++ود را در قلب

عبارات نازل فرموده است. ما بای++د ق++رآن را ب++ه عن++وان علم الهی و علی بن ابی طالب)ع( و سایر ائمه را به عن+وان ش++اگرد و تعلیم دی+دۀ6 مکتب خ++دا بشناس++یم. در اینج++ا، ش++ما ک++ه علی بن ابی طالب علیه السالم را در برابر قرآن قرار میدهید درست

مانند این است که علی را در برابر خدا قرار میدهید. ق++رآن ک++ه علم الهی اس++ت، ثق++ل اک++بر اس++ت. زی++را نمایشگر علم خداست و علم خدا فوق علم ائم++ه اس++ت. ائمه از کتاب خدا و تعلیمات خدا بهره میبرند و علم خ++ود را از کتاب خدا میگیرند. خود را تابع کتاب خ++دا میدانن++د و همیشه متبوع از تابع باالتر است، نه مساوی اس++ت و ن++ه پایینتر. زیرا در صورت تساوی، اگر بخواهی یکی از ت++ابع، و دیگری را متبوع قرار دهی، ت++رجیح بالمرج++ع اس++ت ک++ه عقل آن را نمیپ++ذیرد و اگ++ر آن ک+ه درجهای پ++ایینتر اس+ت

تنزيل الكتاب8

متبوع قرار دهی و باالتر از ت++ابع، این هم ت++رجیح مرج++وح بر راجح است که غلط است. پس ائمه اطهار)ع( که خود را تابع قرآن و قرآن را متب++وع خ++ود میشناس++ند، ق++رآن را باالتر از خود میدانن++د. ب++ه همین دلی++ل پیغم++بر اک++رم)ص(

قرآن را ثقل اکبر و عترت را ثقل اصغر نامیده است. برهان دیگر بر ارجحیت قرآن بر ائمه اطه++ار)ع( این است که ق++رآن از نظ++ر عب++ارات و آی++ات و عل++وم و بی++ان حقایق و فصاحت و بالغت، معج++زه اس++ت. یع++نی ص++نعت خداوند متع++ال اس++ت. آی++ا ائم++ه اطه++ار و ی++ا علی ابن ابی طالب علیهم السالم که فص++یحترین اف++راد بش++ر ش++ناخته شدهاند و نهج البالغه آن حضرت را برادر قرآن دانسته و ص++حیفه را خ++واهر ق++رآن ش++ناختهاند، ب++ه علم و ابتک++ار و ق++درت نفس++انی خ++ود میتوانن++د مانن++د ق++رآن آی++ات و ی++ا س++ورههائی بنویس++ند و چن++ان جمالت عب++ارات را ب++ا هم ترکیب کنند و حقایق و معانی را در آن بگنجانند که ق++رآن دیگ++ری مانن++د همین ق++رآن ب++ه وج++ود آی++د و ک++امال ب++ا آن

مساوی و هیچ فرقی با آن نداشته باشد؟ البته میدانید ک+ه انج+ام این عم+ل توس+ط انس+انها ب+ه ابتکار خودشان غیرممکن است، حتی اگر انسانهای برت++ر

و واالیی مانند ائمۀ6 اطهار علیهم السالم باشند. ائم++ۀ6 اطه+ار)ع( در س++خنرانیهای خ++ود نه+ایت ق++درت فصاحت و بالغت را خود را به ک++ار بردهان++د، بط++وری ک++ه برتری خ++ود ب++ر س++ایر انس+انها را ب++ه نم++ایش گذاش++تهاند. کسی در تاریخ مانن++د آنه++ا نمیتوانن++د حق++ایق مع++انی را در عبارات فصیح و بلیغ بگنجاند، ولی اگر شما نهج البالغ++ه و یا صحیفه را با قرآن مقایسه کنید میبینید ک++ه تف++اوت بین این دو درست مانند تفاوت انسان کامل با خداوند متع++ال

است.

تنزيل الكتاب9

پیغمبر اکرم)ص( گ++اهی در نه++ایت فص++احت و بالغت سخنرانی میکند و گاهی قرآن میخواند. میبینیم که تفاوت بین آن سخنرانی و آیات قرآن بس++یار زی++اد اس++ت. ب++ا این وجود، به دلیل نمونۀ6 آیات قرآن و مقایس++ه آن ب++ا بیان++ات ائمه اطهار)ع( و به دلیل این که قرآن علم الهی اس++ت و علوم ائمه، دانش مکتسب از خداوند متعال و نیز به دلیل این که ائمه اطهار)ع( همه جا خود را تابع ق++رآن و ق++رآن را متبوع خود میدانند، و به دلیل بیان مش++هور و حکیمان++ۀ6 ب++دون اغ++راق پیغم++بر اک++رم)ص( ک++ه ق++رآن را ثق++ل اک++بر میشناس++د، میگ++وییم ق++رآن از این نظ++ر ک++ه علم و بی++ان خداوند متع++ال اس++ت، از ائم++ه اطهارعلی++ه الس++الم ب++االتر است. زی+را چنانچ++ه گفت+ه ش+د، ق+رآن ک+ه کت++اب خداون+د متعال است، علم اوس++ت و علم الهی ب++ا هیچ کس و هیچ

چیز قابل رقابت نیست. در بیان برتری قرآن با غ+یر خ+ود، ب+ه ح+دیث و آی+ات استناد میکنیم. با مقدمات ذکر شده ثابت شد که اجلی و اعراف از قرآن کس+ی نیس+ت ک+ه ق+رآن را تعری+ف کن+د. قرآن خودش گواه عظمت و حقانیت خ++ود اس++ت. کس++ی که بخواهد با کلمات و بیانات دیگ++ران و ی++ا تفک++رات خ++ود قرآن را تفسیر و تأویل کند، مانند کسی است که شمع و یا چراغی برداش++ته و می خواه++د ب++ا آن خورش++ید را پی++دا

کند. بهترین بیان در تعریف قرآن، خود قرآن است. اولین دلیل عظمت قرآن، حروف مفرد آن است ک++ه در تابلوی آن به صورت الف، الم، میم نوش++ته ش++ده. ه++ر کس ادعا کند که علم او براب++ر ق++رآن اس++ت ی++ا ع++الم ب++ه حقایق قرآن است، باید بتوان++د ب++دون بی++ان از ق++رآن و ی++ا بیانی از ائمه اطه++ار)ع(، این ح++روف را درک کن++د. چ++نین کسی در تاریخ پیدا نشده و پیدا نخواهد شد. اینک امر ب++ر

تنزيل الكتاب10

این دای++ر میش++ود ک++ه این ح++روف را لغ++و ب++دانیم، یع++نی حروف بیمعنا و بیمحتوا، و یا حروف دارای معن++ا و محت++وا که انسان به فک++ر خ++ود نمیتوان++د آنه++ا را درک کن++د. البت++ه فرض++یه اول غل++ط، و فرض++یه دوم درس++ت اس++ت. پس دست کم معانی حروف قرآن ب++ر م++ردم پوش++یده اس++ت، مگر این که خداوند متعال آن را بیان کن++د. ح++دیثی هم از امام باقر)ع( نق++ل میش++ود ک++ه میفرمای++د: من از ح++روف

قرآن، علم فراوانی دارم، اگر کسی را پیدا کنم بگویم. احادیث دیگری هم هست که میگوی++د ح++روف مف++ردۀ6 قرآن، از خصایص قرآن است و در سایر کتابهای آسمانی نبوده است. در مطلع قرآن بهترین آیه در تعری++ف آن این است که می فرماید: ذلک الکتاب الریب فیه ما نمیتوانیم کتابی پیدا کنیم که دست کم صاحب آن به اش++تباه نرفت++ه باشد و خطائی نگفته باش++د. این بی ش++ک و ش++بهه ب++ودن در حقایق علم، از خص++ایص ق++رآن اس++ت. در آی+ه دیگ++ری خداوند، قرآن را با کلمۀ6 عظیم وصف میکن++د و وص++ف ب++ا کلمۀ6 عظیم، گاهی تعریف عرش خداس++ت ک++ه میگوی++د و رب العرش العظیم و گاهی وصف قرآن، عظیم در قرآن

به معنای بینهایت است. در آیه دیگر می فرماید: ان هذا الق++رآن یه++دی لل++تی هی اقوم. با کلمۀ6 تفضیل، هدایت قرآن را بهترین ه++دایت معرفی میکند. اگر کتاب یا انسانی بهتر از آن یا مانند آن باشد، افعل تفضیل، مانند اقوم و اهدی بی محتوا خواه++د بود. در آیه دیگری می فرماید: و تمت کلمة ربک صدقا و عدال، ال مبدل لکلماته. یعنی قرآن از نظر صداقت و بیان حقایق و از نظر جعل احکام و اخالق برای پیدایش نظ++ام

و عدالت اجتماعی، تمام و کمال است.

تنزيل الكتاب11

اوال کلیۀ6 علوم در حول محور همین دو کلمۀ6 )صدق و عدل( دور میزنند. صدق به تناسب بیان ب++ا حق++ایق. ع++دل هم به دلیل ایجاد نظم و امنیت و عدالت، در هم++ه کس و همه چیز. پس ق++رآن در این دو علم کام++ل و ب++دون نقص است. هیچ کس نمیتواند کتابی بیاورد و ادعا کند کت++اب او

در این دو علم، کامل و بی نقص است. اینک احادیثی که عظمت قرآن را یادآوری میکند؛ ذکر

میشود: از کتاب میزان الحکمه. از رس++ول16109- حدیث 1

خدا)ص(: ف++اذا التبس++ت االم++ور علیکم کقط++ع الی++ل المظلم، فعلیکم بالقرآن، فانه شافع مشفع، و ما ح++ل مص++دق من جعله امامه قاده الی الجنه، و من جعله خلف++ه س++اقه الی الن++ار، و ه++و دلی++ل الی خ++یر س++بیل، و ه++و الفص++ل، لیس ب++الهزل، ل++ه ظه++ر و بطن، فظ++اهره حکم، و باطن++ه علم، عمیق بحره، ال تحصی عجائبه، و ال یشبع من++ه علم++اؤه، و ه++و حب++ل الل++ه الم++تین، و ه++و الص++راط المس++تقیم، فی++ه

مصابیح الهدی و منار الحکمة. در این ح++دیث ک++ه در تفس++یر ص++افی هم ب++ا تغی++یر عب++ارات ذک++ر ش++ده اس++ت، حض++رت رس++ول اک++رم)ص( جمالتی در وصف قرآن بیان میفرماید که با هیچ موجودی غیر از خدا قابل انطباق نیست. اولین جمله، ق++رآن را ب++ه عنوان شافع و ما حل معرفی میکند. خدا در ه++ر ش++فیعی++د که برای روز محشر بیام میکند، قب++ول ش++فاعتها را مقی به اذن خ++دا میفرمای++د. میگوی++د کس++ی نمیتوان++د از کس++ی شفاعت کند مگ++ر ب++ه اذن خ++دا. ام++ا در این ج++ا ش++فاعت++د ب++ه اذن خ++دا نمیکن++د. میگوی++د هم++ه ج++ا ق++رآن را مقی شفاعت قرآن قبول است و همه جا سفارش قرآن مورد

تنزيل الكتاب12

تص++دیق واق++ع میش++ود. این قب++ول ش++فاعت ب++دون قی++د و شرط، از خصائص ق++رآن اس++ت، زی++را در واق++ع ش++فاعت قرآن، ش++فاعت خداس++ت و ش++فاعت خ++دا من++وط ب++ه اذن کسی نیست. در جملۀ6 دیگر میگوید هر کس امامت قرآن را قبول کند بی تردید وارد بهشت و اگ++ر ق++رآن را پش++ت

سر بیاندازد، بدون شک وارد جهنم میشود. بهترین جمله در وصف قرآن این است ک++ه میفرمای++د عجایب ق++رآن ب++ه آخ++ر نمیرس++د و عل++وم عجیب و غ++ریب قرآن کهنه نمیشود. این جمالت داللت میکن++د ب++ر این ک++ه علم قرآن بینهایت است، و ح++رکت علم++ا در این بینه++ایت پایان نمیپ++ذیرد و ه++ر روز ش++اگردان مکتب ق++رآن ب++ا علم تازه ای روبرو میش++وند. در ع+الم، کت++اب و مکت++بی وج++ود ندارد که برای همیشه فکر دانشمندان را به خود مشغول کند. هر کتاب و مکتبی، چند سالی علما را اداره میکن++د و بعد از چند سال، علما از آن مکتب جل++و میافتن++د، احتی++اج به علم و درسهای تازه دارن++د. لیکن ق+رآن چ+نین نیس+ت. هرگز ش++اگردان مکتب ق++رآن، از ق++رآن جل++و نمیافتن++د ت++ا احتیاج به علمی داشته باشند که در آن قرآن نباشد قرآن همواره از دانشمندان جلوتر اس++ت زی++را در واق++ع، دانش

قرآن، علم خداوند متعال است. 16112حدیث در صفت قرآن میگوید: جعله الله ری++ا

لعطش العلماء، و ربیع++ا لقل++وب الفقه++اء و مح++اج لط++رق الصلحاء، و دواء لیس بعده داء و ن++ورا لیس مع++ه ظلم++ة. یعنی قرآن چشمه آب حی++ات اس++ت ک++ه تش++نگی علم++ا را برطرف میکند. برای قلوب فقها، بهار سبز و خرم است. به صلحاء و اهل ایمان حجت و دلیل میآموزد. دوای هم++ه دردهاست که بعد از آن مرضی وجود ن++دارد. ن++ور خ++الص است. توأم ب+ا ظلمت نیس+ت. این جمالت هم ب+ه به+ترین

تنزيل الكتاب13

وجه قرآن را وصف میکند و ارجحیت آن را بر هم++ه کسو همه چیز ثابت مینماید.

حدیثی از قول رسول خدا گفته شده: کالمی ال ینس++خخ کالمی، و کالم الل++ه ینس++خ کالم الل++ه، و کالم الل++ه ینس++ بعضه بعضا. بهترین حدیث در بیان اولویت و اولیت ق++رآن ب++از همین ح++دیث ش++ریف اس++ت ک++ه پیغم++بر اک++رم)ص( میفرمای++د: من نمیت++وانم حکمی از احک++ام ق++رآن را نس++خ کنم اما قرآن میتواند احکام را نسخ نماید. همچنین آیهای از قرآن میتواند آیۀ6 دیگر را نسخ نماید. چن++ان ک++ه در این حدیث مشاهده میشود، با این که پیغمبر معصوم است و علمش علم لدنی من عند الله اس++ت، چگون++ه علم و رأی خود را تابع قرآن می داند و میگوید کالم خدا بر کالم من حاکمیت دارد و میتواند آن را نسخ کن++د لیکن کالم من ب++ر کالم قرآن حاکمیت ندارد. بنابراین ق++رآن هم++ه ج++ا ح++اکم اول است و بعد از ق++رآن ائم++ه اطه++ار)ع(، و بع++د از آنه++ا سایر فقها. آیات و اح++ادیث در اول++ویت و اولیت ق++رآن، و حاکمیت آن بر م++ا س++وی الل++ه از جن و فرش++تگان، ک++امال مح++رز و معل++وم اس++ت ک++ه این مختص++ر گنج++ایش آن را

ندارد.کتاب میزان الحکمه.

بطور کلی از آیات و احادیث، افضل ب++ودن ق++رآن ب++ر همه کس و همه چیز به جز خداوند تبارک و تعالی معلوم است. دلیل عقلی غیر قابل نقض برتری قرآن بر ماسوی الله، عدم رقابت غیر خدا با قرآن است. یعنی اگر ق++رآن ادعا کند که من از تمام انبی++اء و ائم++ه معص++ومین افض++ل هستم و هرکس این برت++ری را قب++ول ن++دارد و خ++ود را در برابر من یا بهتر از من میداند آیهای و ی++ا س++ورهای مانن++د آیات و سورههای من بیاورد ت++ا براب++ری او ب++ا من روش++ن

تنزيل الكتاب14

گردد و و یا آیات و سورههایی بهتر از آی++ات و س++ورههای من بیاورد ت++ا برت++ری او ب++ر من مس++لم گ++ردد. اکن++ون ک++ه کسی نمیتواند آیاتی مانند آیات من و یا به+تر از آی+ات من بی++اورد. پس من به++تر و ب++االتر از هم++ه کس و هم++ه چ++یز هستم و هیچ کس نمیتواند خود را برابر من و یا ب++االتر از من بداند، به جز همان خدایی که مرا آفری++ده اس++ت، این

ادعای قرآن کامال درست است. همانطور که میبینیم، ائمه اطهار)ع( خود را منتس++ب به قرآن میدانن++د و در احتجاج++ات و اس++تدالالت، ق++رآن را مدرک و پیشوای خود شناختهاند. استدالالت و احتجاج++ات ائمه اطهار)ع( برای اثبات حقانیت خ++ود ب++ه ق++رآن، دلیلی براین حقیقت است که آنها قرآن را پیشوای خ++ود و منب++ع استخراج علم و دانش خود دانسته و آن را از خود برتر و

باالتر میشناسند. ل++ذا در ح++دیث دوم میبینی++د ک++ه فرمودن++د ق++رآن از

هرکس سوای خدا افضل است. در حدیث اول فرمودند فضیلت قرآن بر سایر کلمات و عب++ارات مانن++د فض++یلت خ++دا ب++ر خل++ق خ++دا اس++ت. این کلمات و عب++ارات ک++ه ق++رآن ب++ر آنه++ا برت++ری دارد ش++امل

کلمات و عبارات ائمه اطهار)ع( هم میشود. در این جا سئوال و جوابی طرح میشود تا ضمن آنها برتری و فضل قرآن روشنتر و واضحتر گردد و آن سئوال این اس++ت ک++ه: آی++ا ش++خص پیغم++بر اک++رم)ص( و ائم++ه اطهار)ع( با علم و قدرت خاص خود با فصاحت و بالغ++تی که در توان دارند که در حقیقت میتوان گفت در فصاحت و بالغت و علم و فضیلت، افضل کل بشر هستند، آیا آنه+ا میتوانند با علم و قدرت خ++اص خ++ود، س++ورهای و ی++ا چن++د سورهای مانند قرآن بیاورند؟ آیا شخص پیغمبر اکرم)ص(

تنزيل الكتاب15

میتوان++د ب++ه رأی و فک++ر خ++ود س++ورهای مانن++د س++ورههای قرآن بیاورد و یا همچنین ائمه اطهار)ع( ؟ البته از ق++درت آنها خارج است مگر این که خداون++د متع++ال س++ورهای ب++ه آنه++ا وحی کن++د ک++ه در این ص++ورت آن س++وره از خداون++د

متعال است. ل++ذا آنه++ا ب++ا این ک++ه تم++ام ت++وان و ق++درت خ++ود را در سخنرانیها و ای++راد کلم++ات و عب++ارات بک++ار بردهان++د و آن سخنرانیها به صورت نهج البالغ++ه و ی++ا نهج الفص++احه و ی++ا صحیفه سجادیه و س+ایر روای+ات و اح+ادیث در اختی+ار م+ا گذاشته ش++ده اس++ت، هیچ ی++ک از آن جمالت و عب++ارات و خطابهها نمیتواند با قرآن رقابت کند و بینونت آن کلم++ات و عبارات ب++ا کالم خ++دا درس++ت مانن++د بین++ونت مخل++وق ب++ا

خالق است. اگر شما از فصیحتریین کلمات و عبارات نهج البالغه، جملهای را انتخاب کنی++د و ب++ه ص++ورت آی++ه و ی++ا س++ورهای البالی قرآن بنویسید، قاریان ق++رآن ک++ه آی++ات ق++رآن را ب++ا سالست خ++اص خ++ود میخوانن++د، ب++ه محض این ک++ه ب++ه آن جمالت و عب+++ارات فص+++یح نهج البالغ+++ه برس+++ند، چن+++ان احساس++ی ب++ه آنه++ا دس++ت میده++د ک++ه گ++ویی تص++ادف و حادثهای در سبک قرائت آنها پیدا شده و مانند یک ماشین از جاده صاف و آسفالت ب++ه دس++ت ان++داز افتادهان++د و آن صافی و روانی اول را از دس++ت دادهان++د. ب++ا این حس++ابافضل بودن قرآن بر همه کس و همه چیز روشن است.

این که در حدیث دوم میگوی++د ق++رآن از هرچ++یزی ب++ه جز خداوند افضل است، این افضل بودن مربوط به جل++د قرآن و کلمات و عبارات آن است که حادث میباشد زی++را قرآن از نظر پیدایش سورهها و آی++ات، ح++ادث اس++ت و از نظر حکمت و علم که کالم نفسانی خداوند متعال است،

تنزيل الكتاب16

قدیم و عین ذات خدا است. زیرا علم خدا، خود خداس++ت و چیزی زائ++د ب++ر ذات او نیس++ت، لیکن کالم خ++دا مخل++وق خداون++د متع++ال اس++ت و ح++ادث اس++ت. هم++انطور ک++ه م++ا هس++تیم و س++خن نمیگ++وییم و گ++اهی س++خن میگ++وییم و سخنان ما بعد از ما آشکار میشود و حادث است، خداوند متعال هم هست و س++خن نمیگوی++د و فق++ط گ++اهی س++خن میگوی++د. کالم خ++دا مانن++د کالم انس++ان، مت++أخر از وج++ود اوست. حادث است و مخلوق خداوند متعال. البت+ه خ+الق افضل از مخلوق است لیکن قرآن از نظر علم و حکم++تی که مشارالیه الفاظ و عبارات اس++ت، هم++ان علم خداون++د متعال است. خداوند در آیهای می فرمای++د: ف++اعلموا انم++ا انزل بعلمه. یعنی بدانید که قرآن به علم خدا نازل ش++ده. یع+++نی ق+++رآن نمایش+++گر علم خ+++دا ب+++وده و از علم خ+++دا سرچشمه گرفته است. پس قرآن از نظر علمی، مخلوق و ح++ادث نیس++ت. آن علم ذاتی و وج++ودی خداون++د متع++ال است، اما از نظ++ر کالم و عب++ارات، ح++ادث اس++ت. ل++ذا در آیات دعوت به مبارزۀ6 با قرآن، خداون++د می فرمای++د: اگ++ر م خواهید مانند قرآن کتابی بیاورید، از هر کسی بجز خدا

کمک بگیرید، که البته نمیتوانید. و ب++از در اینج++ا این حقیقت ناگفت++ه نمان++د ک++ه ائم++ه اطهار)ع( به این اعتبار که حافظ قرآن و واجد علم قرآن هستند، ن++اطق ق++رآن ب++ه حس++اب میآین++د و ب++ه این اعتب++ار برابر قرآن هستند و بلکه خود ق++رآن هس++تند. زی++را تم++ام قرآن را حفظ هستند و از حقایق آن باخبرند. لیکن با این اعتبار که آنها هم مانند سایر مردم بشرند و تا خدا به آنها نی++اموزد و ق++رآن را ب++ر آنه++ا ن++ازل نکن++د، چ++یزی از ق++رآن نمیدانند، در درجه بعد از قرآن قرار میگیرن++د و چن++ان ک++ه پیغمبر)ص( فرموده، ثقل اص++غر ب++ه حس++اب میآین++د زی++را

تنزيل الكتاب17

انسانی که قرآن را حفظ میکند و آن را میخوان+د، انس+ان حافظ قرآن است، مانند انسان حامل قرآن لیکن خود او

غیر از قرآن است. در اینجا سئوال دیگری مطرح میشود و آن این اس++ت که آیا افضل بودن قرآن بر ائمه اطهار)ع( و س++ایر انبی++اء به این معنا است که قرآن را از آنها جدا ب++دانیم و از آنه++ا مستغنی کنیم یا به این معنا است که آنها کلید آیات قرآن و م++بین حق++ایق آن هس++تند و ق++رآن نیازمن++د ب++ه تفس++یر و توضیح ائمه اطهار)ع( است. قرآن ب++ه عن++وان اس++تغناء از ائمه اطهار)ع(، یک کتاب مجمل و مبهم است که حق++ایق آن برای عموم مردم غیر قابل درک است و مردم با فکر و رأی خود نمیتوانند از آن استفاده کنن++د، همچ++نین ق++رآن یک کتاب صامت است و نمیتواند گویای حقایق خود باشد

و علم خود را در اختیار مردم بگذارد. پس ما قرآن را ب+ه دو لح+اظ در نظ+ر میگ+یریم. اول قرآن در حال استغناء و بی نی++ازی از ائم++ه اطه++ار)ع( ک++ه

در این حال یک کتاب مجمل و مبهم و صامت است. دوم قرآن در حال نیازمندی به ائمه اطه++ار)ع( ک++ه ب++ا زبان آنها حقایقش روشن میگردد و به صورت ی++ک کت++اب ن++اطق جل++وه میکن++د و حق++ایق خ++ود را در اختی++ار انس++انها

میگذارد. ش++ما ک++دام ی++ک از این دو ق++رآن را افض++ل از ائم++ه

میشناسید و آن را ثقل اکبر میدانید؟ قرآن اول را افضل میدانید، که یک کتاب صامت غ++یر قابل استفاده اس++ت و ی++ا ق++رآن دوم را ب++ه ض++میمه کلی++د بی++ان خ++ود، ک++ه ائم++ه اطه++ار)ع( هس++تند، و نیازمن++د ائم++ه

اطهار)ع( هستند، افضل است؟

تنزيل الكتاب18

جواب این است که ما قرآن را از این نظر که کت++اب خداس++ت و علم الهی در آن ب++ه نم++ایش گذاش++ته ش++ده، افضل از غ+یر ق+رآن میدانیم، یع+نی در آن ح+ال ک+ه ائم+ه میخواهند حقایق قرآن را بیان کنن++د و خودش++ان از کت++اب خدا استفاده کنند، آیا به قرآن محت++اج هس++تند و ی++ا ق++رآن

محتاج به آنها است؟ بدیهی است که آنها به قرآن نیازمندند تا حقایق آن را استخراج کنند و قرآن به آنها نیازمند نیست تا با بیان آنها محتوای خود را تکمیل کند. پس در ه++ر ص++ورت ق++رآن از م++ا س++وی الل++ه افض++ل اس++ت زی++را علم خ++دا محس++وب میشود. همان حدیث رسول خدا)ص( که فرمودن++د ق++رآن کالم من را نسخ میکند و من نمیت++وانم کالم خ++دا را نس++خ

کنم مبین همین برتری قرآن است که ثقل اکبر است. در حدیثی دیگر میفرماید: لق++د تجلی الل++ه لخلق++ه فی کالم++ه و لکنهم ال یبص++رون. یع++نی خداون++د در کت++اب خ++ود برای مردم تجلی نموده لیکن مردم نمیبینن++د. این ح++دیث

نشان میدهد که قرآن جلوۀ6 علم و قدرت خداست. تمام این بحث در اثبات این ک++ه آی++ا ق++رآن افض++لترین چیزی است که در عالم هست و انبی++اء و ائم++ه، هم++ۀ6 این ها در مورد مقابله و مقایسه غیر قرآن با قرآن است ک++ه در این مقابله و مقایسه، برتری قرآن به غ++یر خ++ود ک++امال مش++هود اس++ت. پیغم++بر اک++رم)ص( هم آن را ثق++ل اک++بر نامیده است و در غیر صورت مقابله و مقایسه دیگران با قرآن باید بگوییم که ائمه اطهار)ع( همان قرآن ناطقند و

قرآن ناطق هم ائمه اطهار علیهم السالم هستند. قرآن در صورت جدایی از ائمه اطهار علیهم الصالة و السالم، جلوۀ6 علمی و معنوی خود را و بلکه آث++ار ه++دایتی خود را از دست میدهد و پیش از آن که یک کتاب ه++دایت

تنزيل الكتاب19

کننده باشد، کتابی گمراه کنن++ده خواه++د ب++ود. خداون++د هم این نکته را در قرآن مت++ذکر میش++ود و می فرمای++د: ه+دی للمتقین وال یزید الظالمین االخس++ارا. متقین هم منحص++را کس++انی هس++تند ک++ه تس++لیم مق++ام والیت بع++د از نب++وت هستند. کسانی که وص++یت رس++ول خ++دا)ص( در خص++وص مقام والیت ائمه را ضایع نمودهاند، حتما گمراهند و تق++وا را رها کردهاند. پس آنها توسط قرآن هدایت نمیش++وند و قرآن به تنهایی آنها را هدایت نمیکند. قرآن از زب+ان ائم+ه اطهار)ع(، یک کتاب شفابخش و هدایت کننده است لیکن از مسیر افکار دیگران و بخصوص افکار ضد والیت ائمه، کت++ابی ه+دایت بخش نیس++ت، زی++را آی++ات ق++رآن از مس++یر افکار آلوده به کفر و گناه و جهل و سفاهت مانند چشمۀ6 آب زاللی اس++ت ک++ه ک++ه از مجراه++ای ک++ثیف و آل++وده در اختیار مردم قرار میگیرد و البته آبی مسموم کننده است گرچ+ه در اص+ل سرچش+مۀ6 آب ص+اف و زالل باش+د. اگ+ر میخواهید آب چشمه را بدون آل++ودگی در اختی++ار تش++نگان بگذارید، باید ب++رای آن مج++رایی ک++ه ک++امال پ++اکیزه و تم++یز باش++د، تهی++ه کنی++د و آن مج++رای فک++ر پیش++وایان معص++وم است. فک++ر آنه++ا از جه++ل و س++فاهت و اش++تباه و س++هو و نسیان و خطا کاری ک++امال مص++ون و محف++وظ اس++ت و از خود در برابر حکم خدا رأیی ندارند ت++ا آن را ب++ا حکم خ++دا مخلوط کنند و یا در مقابل حکم خدا قرار دهند. آنها چنان هستند که خداوند در ق++رآن فرم++ود: الیس++بقونه ب++القول و هم ب++امره یعلم++ون. ب++راین من++وال ق++رآن ک++امال ب++ه ائم++ه معص++ومین نی++از دارد ت++ا بتوان++د حق++ایق خ++ود را ب++ه ط++ور شفاف و روشن در اختیر مردم بگذارد و ائم++ه اطه++ار)ع( هم کامال به قرآن نیاز دارند تا بتوانند علوم و حقایق را از آن اس++تخراج کنن++د. ق++رآن سرچش++مه آب حی++ات اس++ت و

تنزيل الكتاب20

ائم++ه اطه++ار)ع( مج++رای ظه++ور و ورود آب حیاتن++د. هیچ کدام از آنها از دیگری جدا نمیشوند، همانطور که پیغم++بر اکرم)ص( در حدیث ثقلین دو انگشت مب++ارک خ++ود را ب++ه مردم نشان داد و فرمود: هما کهاتین لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. یعنی این دو یادگار مانند دو انگشت من به یکدیگر متصلند. ج++دایی آنه+ا از هم ممکن نیس++ت، ت+ا این که در قیامت و س++ر ح+وض ک+وثر، امت اس++الم را ب+ه من

ملحق کنند. پس این تفکی++ک در مب++احث ک++ه آی++ا ائم++ه افض++لند ی++ا قرآن، نادرست است. زیرا شما نمیتوانی++د یکی از این دو را از دیگری جدا کنید تا گمان کنید افضل را قب++ول و غ++یر افضل را را واگذار کردهاید. به محض انج++ام تفکی++ک، ه+ر دوی آنها خاصیت خود را از دس++ت میدهن++د و ش++ما هم در

این میان حیران و سرگردان خواهید شد. تا اینجا مطالب ما درب++ارۀ6 وض+عیت و م++وقعیت ق++رآن روشن شد. بطوری ک++ه آنچ++ه گفت++ه ش++د درب++ارۀ6 ق++رآن و ائمه علیهم السالم قابل تشکیک نیس++ت. ب++ا این حس++اب، معرف قرآن، خود قرآن است و س++ند حق++انیت ق++رآن هم خود قرآن است. م++ا اگ++ر بخ++واهیم ب++ا دالی++ل غ++یر ق++رآنی برای حقانیت قرآن استدالل ک++نیم، مانن++د کس++ی خ++واهیم بود که با شمعی پی خورشید میگردد تا آن را بیابد. یع++نی ب++ا دلی++ل ض++عیف و مبهم، م++دلولی را جس++تجو میکن++د ک++ه

همچون آفتاب روشن است. اینک مباحث خود را در اط++راف وج++وه اعج++از ق++رآن

ادامه میدهیم. ق++رآن از چن++د جهت و بلک++ه از جمی++ع جه++ات معج++زه است. قرآن در جهان علم و فرهنگ یک هنر الهی است و هر چیزی که هنر خدا باشد، معجزهای است که از دس++ت

تنزيل الكتاب21

انسانها ساخته نیست. مثال در میان گلهای مصنوعی، گ++ل ط++بیعی معج++زه اس++ت و در می++ان مجس++مهها، انس++انها معجزهاند. آنچه به قدرت خ++دا و ب++دون وس++اطت انس++ان++ات. ق++رآن ظاهر میشود، معجزه است، مانند تمام طبیعی هم کت++ابی اس++ت در می++ان جمی++ع کتابه++ایی ک++ه انس++انها نوشتهاند و این کتاب هم معجزه است. از دست بشر ب++ر نمیآید که آیه و سوره و یا علمی از عل++وم آن را بس++ازد و آشکار کند. اگرچه آن انسان، خود پیغمبر)ص( و ی++ا ائم++ه اطهار)ع( باشند. ق++رآن معجزهای اس++ت ک++ه ب++ر دس++ت و زبان آنها جاری میشود، نه این که آنها با اس++تعداد بش++ری و انسانی خود، که در انتهای کمال هستند، ق++رآن بیاورن++د اگرچه در حالت لقاء الهی باش++ند و کالم خ++دا را بش++نوند. آنها دستگاه گیرندهاند که موج کالم خدا را میگیرند و خدا هم فرستندۀ6 کالم است. دیگران نمیتوانن++د در این کیفیت و در این حد و مرتبه، در تماس با خدا باشند که کالم خدا را بدون واسطه بگیرند و بفهمند، هر چند ک++ه آن دیگ++ران مانند پیغمبران گذشته باشند. اگر پیغمبران گذشته در حد استعداد و کلم++ات وج++ودی پیغم++بر اس++الم و ائم++ه بودن++د،

ش+د و نب++وت هم توس+ط آنه+اچنین قرآنی بر آنها ن+ازل می ختم میشد. هر کدام از آنها میتوانستند چنین کت++ابی را از خداوند بگیرند، پیغمبر خاتم بودن++د ک++ه علم حکمت و دین با آنها ختم میشد. لیکن آنها از این نظر ک++ه در درج++ات و حاالت معراجی پیغمبر اسالم نیس++تند و بلک++ه در درج++اتی پایینتر ق++رار دارن++د، نمیتوانن++د ب++دون واس++طه پی++ام و کالم الهی را بگیرن+++د. واس+++طۀ6 وحی بین آنه+++ا و خ+++دا، ی+++ا فرشتگانند در عالم خواب و یا کالم با ندای خداوند متعال از شجرۀ6 نورانی کوه طور. میدانیم که خداوند با حضرت

موسی)ع( با صدا سخن گفته است.

تنزيل الكتاب22

در اینج++ا ممکن اس++ت این س++ئوال پیش بیای++د ک++ه در صورتی که خداوند متعال با هر موج++ودی رابط++ۀ6 وج++ودی دارد و در واقع چنان ب++ه دله++ا نزدی++ک اس++ت ک++ه فرم++وده یحول بین المرء و قلبه، با چنین ارتباط نزدیکی چه دلیلی دارد که پی++ام خ++ود را توس++ط فرش++ته در ع++الم خ++واب ی++ا بیداری برس++اند ی++ا از ش++جرۀ6 ک++وه ط++ور و ب++ا ن++دا و ص++دا سخن بگوید؟ یا مثال کیفیت ارتباط خود را با اب++راهیم)ع(، با کلمه ندا که صدای بلن++د اس++ت تعب++یر کن++د و بفرمای++د و

نادیناه ان یا ابراهیم؟ پاسخ این است که گرچه خداوند معیت وجودی با ه++ر موجودی دارد و از او نزدیکتر با کس++ی، چ++یزی نیس++ت ت++ا جایی که شاعر میگویدکه یار نزدیکتر از من به من است، با همۀ6 این ها معیت از دو ط++رف س++ودمند اس++ت، ممکن است یک نفر به انسان خیلی نزدیک باشد و انس++ان از او دور؛ مانند طفلی ک++ه روی زان++وی پ++در دانش++مند نشس++ته است. پدر به زب++ان دانش و دانش++مندی نمیتوان++د ب++ا پس++ر سخن بگوید و باید خود را در ح++د ک++ودک ت++نزل ده++د و ب++ا

زبان کودکانه سخن بگوید. چنان که گفتهاند: چون که با کودک سر و کارت فتاد هم زبان

کودکی باید گشاد به این ترتیب، پسر کوچک بی س++واد از پ++در دانش+مند فاص++له دارد و تنه++ا ع+املی ک+ه این فاص++له را ب++ر میدارد، تکام+++ل ب+++ه س+++وی علم و دانش اس+++ت. آن پ+++در واقعی قدرتمند دانشمند همان خداوند متعال است، و ما انسانها به جای کودکان هستیم. برخی در حد ص++فر، و بعض++ی در انتهای کمال و بسیار نزدیک به مقام دانش++مند و از ص++فر

تا بینهایت، افراد دیگری در درجات مختلف قرار دارند:

تنزيل الكتاب23

تلک الرسل فضلنا علی بعض. پس خداوند ب++ا آن علم و دانش و ب++ا آن زب++ان علمی ک++ه دانش++مند تکام++ل یافت++ه سخن میگوید، نمیتواند با نفرات حد وس++ط ی++ا نزدی++ک ب++ه کامل و یا حد صفر سخن بگوید. آن انس++انهای در انته++ای کمال، چهارده نف++ر معص++ومند و انس++انهای در ح++د ص++فر، مؤمنین درجۀ6 اول هستند. انسانهای زیر ص++فر، کفارن++د و انسانهای متوسط، انبیاء و اولیاء ه++ر ک++دام در ح++د وج++ود خود با خداوند متعال ارتباط دارند و به میزان نقص وجود و نقص درج++ات تکام++ل، علم و دانش++ی ک++ه از خداون++د میگیرند، ناقص است. لیکن حضرت رسول اکرم)ص( که در انته+ای کم+ال ق++رار گرفتهان++د، علم کام+ل الهی را ک+ه همین قرآن است از خداوند متعال دری++افت کردهان++د ک++ه

خداوند می فرماید: و انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم.

در اینجا بحثی ایراد میشود که چ++را ق++رآن ب++ه عن++وان یک معجزه شناخته شده و دیگر کتابهای آس++مانی ب++ه این عنوان شناخته نشدهاند؟ در تب++یین این بحث میگ++وییم ک++ه آنچ++ه از ج++انب خ++دا و ب++ه ارادۀ6 او پی++دا میش++ود معج++زه است، خواه س++خن و کالمی باش++د ک++ه خداون++د ب++ا کس++ی سخن بگوید، خواه علمی باش++د ک++ه خداون++د متع++ال ن++ازل میکن++د و خ++واه ص++ورتهایی باش++د ک++ه در ع++الم خ++واب و بیداری ب++ه وج++ود میآورد و توس++ط آنه++ا ب++ا انس++ان س++خن

میگوید. بطور کلی هر پدیدهای که به ارادۀ6 خ++دا ایج++اد ش++ود،++ات باش++د، مانن++د ط++بیعت و پدی++دههای خواه از نوع طبیعی آن، و خ++واه از ن++وع کتابه++ا و دانشها، مانن++د کت++بی ک++ه ب++ر انبیاء نازل شده و خواه از نوع کلمات و عباراتی باشد که خداوند با ایجاد آن در عالم خواب و بیداری با سر و ص++دا

تنزيل الكتاب24

یا بدون سر و صدا ب++ا انس++ان س++خن میگوی++د، هم++ۀ6 اینه++ا معجزه است، زیرا انس++ان ق++درت ن++دارد چن++ان علم و ی++ا چنان کلم++ات و عب++اراتی ک+ه خ++دا خل++ق میکن++د، بیافرین++د. اعمال و افعال خداوند متعال توسط انسان قاب++ل رق++ابت نیس++ت زی++را آن علم و ق++درتی ک++ه در ی++د خداون++د متع++ال

است، در اختیار انسان قرار نمیگیرد. کلمات و عباراتی که خدا با انس++ان س++خن میگوی++د و علمی ک++ه ب++ه انس++ان تعلیم میده++د، ب++ر دو قس++م اس++ت.++اتی مط++ابق گ++اهی آن کلم++ات و عب++ارات ب++ا لغ++ات و ادبی استعداد مخاطب است. که اگرچه گوینده خداون++د متع++ال است لیکن آن کالم در رابطه با انسان ت++نزل میکن++د و در حد توان گویایی آن انسان طرف خط++اب، ق++رار میگ++یرد. مثال اگر پیغمبری از میان اکراد مبعوث ش++ود، خداون++د ب++ا لغت کردی و لهجۀ6 کردی ب++ا او س++خن میگوی++د و از می++ان سایر امته+ا، ب+ه زبانه+ای مختل++ف. ی+ک پیغم+بر از عجم ب+ا لغت فارسی طرف خطاب میگیرد، و یک پیغم++بر از ق++وم ترک و زبانهای دیگر با زبان خودشان طرف خطاب ق++رار میگ+++یرد. پس در اینج+++ا از ب+++اب کلم الن+++اس علی ق+++در عقولهم، خداوند متعال در رابطه با هر انسانی ک++ه ب++ه او وحی کند یا س++خن بگوی++د، در ح++د ت++وان فک++ری و ادبی او سخن میگوید نه در حد توان علمی و ادبیات خ++اص خ++ود. پس خدا با حضرت موسی)ع( و عیسی)ع( با زبان عبری

و با پیغمبر اسالم به زبان عربی سخن میگوید. کتابهایی که بر پیغم+بران گذش++ته ن+ازل ش++ده، ب++ه دو

دلیل و از دو جهت، در حد اعجاز نیست. یکی از جهت علمی و کم+++ال علم و دیگ+++ر از جهت++ات و ت++رکیب عب++ارات، زی++را آن پیغم++بر در کم++ال و ادبی استعداد وجودی، در حد حضرت خاتم نیست تا خداوند به

تنزيل الكتاب25

زبان یک علم کامل با او سخن بگوید و تم++ام حق++ایق علم را با او در میان بگذارد بلکه الزم است علم و دانش خود را با وضع فکری و استعدادی آن پیغمبر تط++بیق کن++د و ب++ا

زبان ساده سخن بگوید. در نتیجه علومی هم که ب++ر آن پیغم++بر ن++ازل میش++ود، علم کامل نیست و زبانی هم که با آن کتاب خود را ن++ازل میکن++د، از نظ++ر ادبی++ات و عب++ارات، در فص++احت کام++ل نیس++ت، زی++را فص++احت و بالغت کام++ل دو س++رمایه الزم

دارد. هر حدیث و عبارت در ص++ورتی در نه++ایت فص++احت و بالغت قرار میگیرد ک++ه ب++ه این دو س++رمایه مجه++ز باش++د؛ اول، علم کام++ل ک++ه از آن تعب++یر ب++ه حکمت میش++ود و محت++وای کلم++ات اس++ت. اگ++ر کلم++ات و عب++ارات را ب++ه ص++ندوقی تش++بیه ک++نیم، مع++انی آن کلم++ات و عب++ارات، جواهراتی اس++ت ک++ه در آن ص++ندوق ق++رار گرفتهان++د. ه++ر ظرفی ب++ه مظ++روف خ++ود میارزد. اگ++ر مظ++روف ظرفه++ا چیزه+++ای کم قیمت و کم ارزش باش+++د، آن ظ+++رف کم ارزش است و اگر مظروف ظرفها چیزه++ای پ++ر ارزش++ی باشد، آن ظ++رف پ++ر ارزش اس++ت. کلم+ات و عب++ارات ب++ه جای ظرف است و معانی به جای مظ++روف. در ص++ورتی کلم++ات و عب++ارات ارزش علمی پی++دا میکنن++د ک++ه مع++انی

عمیق و عجیبی را در خود جا داده باشند. ام+ام چه+ارم حض++رت س++جاد)ع( در بعض++ی از اش++عار خ++ود میفرمای++د: انی الکتم من علم ج++واهره کی ال ی++ری العلم ذوجه++ل فیفتنن++ا. یع++نی من ج++واهر علم را پنه++ان میدارم مب++ادا جه++ال آن را ببینن++د و ب++ا م++ا ب++ه دش++منی

برخیزند.

تنزيل الكتاب26

مش+++هور اس+++ت در براب+++ر آی+++ات و ال+++ذاریات ذروا، فالحامالت و ق++را فالجاری++ات یس++را، مس++یلمۀ6 ک++ذاب ک++ه ادعای پیغمبری کرده بود، آیاتی درس++ت ک++رد و گفت: »و الرازعات ذرعا، فالحاص++دات حص++دا، و الطاحن++ات طحن++ا فالخابزات خ++بزا. ب++ا این جمالت ب++ا ق++رآن ادع++ای رق++ابت کرد. ب++ا این ک++ه جمالت ک++امال بی محت++وا ب++وده و مس++ائل پیش پ++ا افتادهای را در اختی++ار م++ردم میگ++ذارد ک++ه ی++ک کشاورز سادۀ6 روستایی به واقعیت آن بیشتر آگ++اهی دارد و ب++رای دانش++مندان و خردمن++دان مفی++د نیس++ت. پس این جمالت، اگ++ر از نظ++ر ش++کل و ظ++اهر ش++بیه آی++ات ق++رآن

است، از نظر محتوا مبتذل و پیش پا افتاده است. س++رمایۀ6 ب++زرگ فص++احت و بالغت، محت++وا و مع++انی کلمات است. وقتی یک جمل++ه و عب++ارت، معن++ا را آنچن++ان که هست، با هم+ۀ6 لط+ایف و خص+ایص و ق+رائن زم+انی و ح+الی در اختی+ار ش++نونده میگ++ذارد بط+وری ک+ه مجه+ولی برای او باقی نمیگذارد یک چنین جمله و عبارتی، از نظ++ر

معنا و محتوا فصیح و بلیغ است. س++رمایه دوم ب++رای اثب++ات فص++احت و بالغت در ح++د اعجاز، استعمال کلمات مناسب و ارتباط آنه++ا ب++ا یک++دیگر است. به صورتی که طبیعت را در نظر ش++نونده منعکس میکند و واقعیتها را چن++ان ک++ه هس++ت نش++ان میده++د. مثال خداوند در معرفی ن++زول روح و فرش++ته و تم++اس آنه++ا ب++ا قلب انسان، تعب++یر ب++ه کلم++ۀ6 ت++نزل میکن++د و می فرمای++د: ت+نزل المالئک+ة و ال+روح. زی+را روح و فرش+ته در داخ+ل و خارج وجود هر چیز و هر کسی وجود دارند. در نهایت اگر سازمان جسمانی و نفسانی انس++ان ت++یره باش++د، روح ب++ه قلب انس++ان تعل++ق نمیگ++یرد و اگ++ر ص++یقلی باش++د، تعل++ق میگیرد. شبهای قدر که دله++ا ص++اف و پ++اک اس++ت، روح و

تنزيل الكتاب27

فرشته به قلب انسان تعلق میگیرد؛ مانن++د تعل++ق ن++ور ب++ه آینه و این تعلق ب++ا کلم++ۀ6 ت++نزل تناس++ب دارد. پس »ت++نزل

المالئکة« در نهایت فصاحت و بالغت است. باید دانست که کلمات و عب++ارات و مط++ابقت آنه++ا ب++ا معانی و انعکاس معانی در کلمات و عبارات، در ص++ورتی بر معنا داللت دارد که کلمات و عب++ارات در وض++ع خ++ود و ساخت اولیه با علوم و حقایق متناسب بوده بط++وری ک++ه میتوان از آن کلمات و عبارات فصاحت و بالغت به وجود آورد. فصاحت و بالغت صنعتی است مانند صنایع ط++بیعی

و انسانی. این را میدانیم که مواد اولیه و یا مص++الح س++اختمانی که در یک صنعت بکار می رود باید متناسب با آن ص++نعت باشد. مثال از خاک و سنگ نمیتوان صنایع فلزی و ماشین آالت به وجود آورد و یا فلز مذاب را نمیتوان ب++ه ج++ای گچ و کاه گل استعمال کرد و ی+ا نمیت+وان فل+زات را ب+ه ج+ای چوبها در صنایع چوبی و یا چوب هیزم را در صنایع فل++زی به کار ب+رد. لغ+ات و عب+ارات هم م+واد و مص+الح س+اخت عبارات و فص++احت و بالغت هس++تند. ی++ک کت++اب کام++ل ب++ا فصاحت و بالغت کامل، مص++الح و م+واد کام+ل الزم دارد. مثال با لغات فارسی یا ترکی و انگلیسی نمیت++وان آی++ات و س++ورههایی مانن++د ق++رآن س++اخت و ی++ا وع++ظ و خطابهای مانند خطبههای نهج البالغه و یا صحیفۀ6 سجادیه ایراد کرد زیرا لغات فارسی و ترکی در وض++ع ابت++دایی خ++ود، لغ++ات

کامل و متناسبی با معانی نیستند. لغ++ات ع++ربی، ط++وری وض++ع ش++ده ک++ه اوال ح++االت و خصوص++یات مع++انی در لغ++ات منعکس ش++ود و ثانی++ا ب++ا استعمال چند کلمه و یا لغت میشود معانی کثیر و عجیبی

تفهیم کرد. لغات مختصر و موجز، معانی کثیر و عمیق.

تنزيل الكتاب28

اگر یک جملۀ6 عربی را که از چند کلمه ت++رکیب ش++ده است، بخواهیم به زبان غیر عربی ترجمه کنید به صورتی ک++ه هم++ان لط++ائف و دق++ایق ع++ربی را در ذهن ش++نونده منعکس نماید، الزم است که ج+ای آن س++ه ی+ا چه+ار لغت عربی چندین لغت غیر ع++ربی ب++ه ک++ار ببری++د و ب++از هم از نظر لط++ائف و دق++ایق، همپ++ای لغ+ات ع++ربی نیس++ت. مثال یکی از سورههای ق++رآن را ک++ه تع++داد آی++ات و کلم++ات آن معل++وم اس++ت، ب++ه فارس++ی ی++ا زب++ان دیگ++ر برگردانی++د ب++ه شرطی که تمامی لطایف و دق++ایق آن س++وره را منعکس نمای++د. خواهی++د دی++د ک++ه ب++ه ج++ای ه++ر کلم++ه و ه++ر آیهای مجبورید چندین جمله و عبارت به ک++ار ببری++د و ب++از هم از بیان لطائف و دقایق عاجز هستید مگر این ک++ه ب++ه س++بک عربی لغات عربی را ترجمه و تفسیر کنی++د. لغ++ات ع++ربی طوری وضع شده که از نظر وضع لغات و قواع++د ص++رف و نحو و استعمال حروف در بیان لطائف، بی نظیر اس++ت و میشود گفت که وضع این لغات بر طب++ق قواع++د منظم صرف و نحو هنر خداوند متعال بوده، هر چند ک++ه مج++ری آنها انسانها باشند. این یک زب++ان کام++ل ط++بیعی اس++ت در میان سایر زبانها و قیاس آن با سایر زبانها، مانن++د قی++اس صنایع طبیعی با صنایع انسانی است، نظیر گلهای طبیعی و گلهای پالستیکی. لذا فقط با این لغات و ادبی++ات ممکن اس++ت آی++اتی مانن++د آی++ات ق++رآن را در نه++ایت فص++احت و بالغت و در ح++د اعج++از س++اخت بط++وری ک++ه دیگ++ران از

رقابت با آن عاجز باشند. خداوند ابتدا در تاریخ توسط انسانها لغ++ات و ادبی++ات کاملی به وجود آورده و با به کار گیری همان لغات کت++اب آسمانی خود را ن+ازل ک+رده اس+ت. ل+ذا این کت+اب هم در

تنزيل الكتاب29

بیان حقایق و معانی و هم در ت++رکیب و ت++رتیب لط++ائف ودقایق در حد اعجاز است و قابل رقابت نیست.

یکی از بحثهای اساسی در بی++ان اعج++از ق++رآن، علمیبودن قرآن است.

ابتدا این حقیقت باید روشن شود ک++ه خداون++د متع++ال پیش از آن که کتاب خود را بر پیغم++بری ن++ازل کن++د، پیش از نزول کتاب و عب++ارات، ابت++دا م++راتب علمی و اس++تعداد آن پیغمبر را آنقدر باال میبرد که آمادگی کام++ل ب++رای فهم و درک عبارات داشته باشد. زیرا در ق++انون تعلیم و تعلم، اول متعلم را به معانی آشنا میکنند و بع++د از آش++نایی ب++ه معانی، او را به الفاظ و عب++ارات آگ++اه میس++ازند. تعلیم و تعلم بین خدا و انسان، درست مانن++د تعلیم و تعلم بین دو نف++ر انس++ان اس++ت. انس++انها پیش از آش++نایی ب++ه لغ++ات و کلم++ات، ب++ه مع++انی آش++نا میش++وند و بع++د از آش++نایی ب++ه معانی، لغاتی را که اسم و وصف معانی میباش++د ب++ه ک++ار میبرند. پیش از آشنا نمودن متعلم به مع++انی، اگ++ر لفظی به کار ب++بری، متعلم س++رگردان میش++ود ک++ه مع++انی لف++ظ چیست؟ او میپرسد ک+ه این کلم+ه چ+ه مع+نی دارد؟ ابت+دا اشاره میکنیم به سیب و بعد میگوییم این س++یب اس++ت و همینطور معانی دیگر. خداوند متعال هم ب++ه همین کیفیت انسانها را به علوم و حقایق آشنا میسازد. مثال ابت++دا ل++وح و قلم را و یا عرش و کرسی را و یا فرش++تگان و حق++ایق دیگر را به پیغمبر خود در ع++الم خ++واب ی++ا بی++داری نش++ان میدهد و بعدا نام آنها را ب+ر زب+ان او ج+اری میس+ازد. اگ+ر عرش خدا را نبینیم، نمیتوانیم استوای خ++دا را ب++ه ع++رش بشناسیم تا بتوانیم آی++ۀ6 ال++رحمن علی الع++رش اس++توی را

تفسیر کنیم.

تنزيل الكتاب30

دلیل مکتوم بودن بسیاری از معانی و حقایق قرآن بر انسانها همین است که انسانها پیش از ق++رائت آی++ات، ب++ه

معانی آن آشنا نشدهاند. ب++ه این ت++رتیب بای++د بگ++وییم رس++ول خ++دا از راه رش++د فک++ری و توانائیاش توس++ط خ+دا و فرش++تگان، ب++ه حق++ایق معانی در زمین و آسمان آگاه شدهاند. ابتدا خداوند خ++ود را ب++ه آن پیغم++بر مع++رفی فرم++وده و او را ب++ه خ++ود آش++نا نموده و همچنین به حقایق دیگر و بعد با او سخن گفته و آیات قرآن رات نازل کرده است. لذا هیچ س++وره و آیهای با فکر و استعداد پیغمبر غ++رابت ن++دارد ک++ه بع++د از ن++زول سوره و با آیه از خدا بپرسد که روح چیست ک++ه از ع++الم امر ن++ازل میش+ود ی++ا فرش++تگان و باله+ای فرش++تگان و ی++ا عرش و کرسی چیست که تو بر آنه++ا احاط++ه داری؟ پس میتوانیم با دالئل علمی و عقلی بگوییم که پیش از ن++زول آیات قرآن، پیغمبر اکرم)ص( ب++ه حق++ایق آی++ات ک++ه ع++الم آفرینش است، آشنا ش++دهاند و بعثت پیغم++بر اک++رم )ص( بعد از تکامل علم و دانش او است که با بعثت م++أموریت پیدا میکنند که بندگان خدا را هدایت کنند و پیش از بعثت، خ++ود آن حض++رت ه++دایت ش++ده و ب++ه حق++ایق ع++الم آگ++اه

شدهاند. عالم آفرینش و کلی++ه موج++ودات، فرش++تگان و خالئ++ق دیگ++ر، کت++اب تکوی++نی خداون++د متع++ال اس++ت. و این کت++اب تکوینی معانی الفاظ و عبارتهایی است که خداوند متع++ال و ی++ا انس++انها ب++ر زب++ان خ++ود ج++اری میس++ازند. انس++انهای++ر و تعق++ل ابت++دا حقیق++تی را معم++ولی هم از طری++ق تفک کشف میکنند و بعد از کش++ف، آن را نامگ++ذاری مینماین++د. ابت++دا ب++رق و الکتریس++یته را کش++ف کردن++د، و بع++د آن را نامگذاری نمودند. همینطور کشفیات دیگر. خداوند متعال

تنزيل الكتاب31

در س++یر مع++راجی، ابت++دا پیغم++بر اک++رم)ص( را ب++ه تم++ام حقایق و دقایق گذشته و آینده آشنا فرمود، و بعد توس++ط آیات قرآن، آن حقایق و دقایق را به پیغم++بر اک++رم)ص( و

یا افراد تذکر داده است. در اینجا مس+ئلۀ6 اعج++از ق+رآن از نظ+ر بی++ان حق+ایق و

علمیت در چند وجه خالصه میشود. اول: احاطۀ6 قرآن بر زمان و مکان بی نهایت.

دوم: احاطۀ6 قرآن بر بدو آفرینش انسان و ختم آن. سوم : احاطۀ6 ق+رآن ب+ر لط+ائف و دق+ایق گذش++تگان بطوری که آن لط++ائف و دق++ایق ب++ر خ++ود انس++انهای ت++ارخ ساز هم مجهول بوده چه برسد به دیگ++ران ک++ه میخواهن++د

بعد از زمان بسیار آن لطائف و دقایق را دریابند. یکی از دالئل مهم اعج++از ق++رآن ک++ه ب++دون س++ابقه و الحقه خواهد بود، احاطۀ6 علمی و بیانی قرآن است بر دو بینه++ایت زم++ان و مک++ان و آنچ++ه در متن این دو بینه++ایت خواهد بود. خوب دقت کنید. مکان و زمان بینهایت اس++ت و این دو بینهایت فعل خداوند متعال و آف++رینش او انج++ام میگیرد و نظر به این که مخلوق خداون++د از ن++وع اع++داد و حرکت اعداد اس++ت، این ع++دد در بینه++ایت ق++ابلیت ختم و اتمام ندارد. مثال فرض کنید که خداون+د این هم+ه مخل+وق

آفریده و میلیونها برابر این مخلوقات بیافریند. این آفرینش عظیم ظرف زمانی و مک++انی الزم دارد و اگر این ظرفیت پ++ر ش++ود الزمهاش تعطی++ل آف++رینش و خلقت است زیرا در آن صورت زمان و مکان وجود ندارد که خداوند مخلوق خود را در آن بیافریند. مانن++د می++دان و+ر از جمعیت اس+ت، و آن جمعیت در س+ال و م+اهی ک+ه پ میدان و زمان محدود حرکت کنند. وقتی ک++ه ظ++رفیت آن زمان و مک++ان تکمی++ل ش++د، آف++رینش هم تعطی++ل میش++ود

تنزيل الكتاب32

زیرا مک++انی وج+ود ن+دارد ک+ه خداون++د در آن مک++ان خلقیبیافریند و خالیق هم زمان و مکان الزم دارد.

اگ++ر در نظ++ر بگ++یریم ک++ه خداون++د آفرینن++دۀ6 هم++ه مخلوقات و موجودات است و مکانی که مخلوقات در آن مکان خلق میشوند، محدود است، مثال یک میلی++ون س++ال نوری در ده میلی++ون س++ال ن++وری، ع++رض و ط++ول و ص++د میلیون سال نوری، عمق. این میدان وسیع که س++طح آن با سال نوری محاسبه میشود، میدانی اس++ت ک++ه خداون++د خل++ق خ++ود را در آن میآفرین++د. اگ++ر ظ++رفیت این می++دان++ر ش++ود، دیگ++ر مک++انی ب++رای تکمی++ل و از وج++ود خالی++ق پ آف++رینش وج++ود ن++دارد. در آن هنگ++ام خلقت خ++دا تعطی++ل میشود زیرا دیگر جا و مکانی ب++رای خالی++ق نیس++ت. لیکن اگر مکان بینهایت باشد، سعۀ6 وجودی خدا و قدرت او هم بینهایت است چون مخلوقات قه++را محدودن++د و در لب++اس عدد و مح++دودیت ظ++اهر میش++وند و ع++دد هرگ++ز نمیتوان++د بینهایت را پر کند و به جایی نمیرس++د ک++ه خداون++د مک++انی ب++رای آف++رینش مخلوق++ات نداش++ته باش++د زی++را ع++دد ب++ه بینهایت نمیرسد. اگر بینهایت بر عدد تقسیم ش++ود، خ++ارج قس++مت بینه++ایت اس++ت، و ب++ر عکس این اگ++ر ع++دد ب++ر بینهایت تقسیم شود، خارج قسمت صفر اس++ت. و از این نظر که مکان و زمان، هر دو بینهایت هستند و مخلوق++ات خداوند در لباس عدد ظاهر میشوند، هرگز در ک++ار خ++دا و خلقت او وقفهای پیدا نمیشود تا از نظر عدم وجود زمان و مکان، خلقت خدا هم تعطیل گردد، زیرا زمان و مک++ان مخلوق موجود نیستند که خدا آن را خلق کرده باش++د. در واقع زم++ان و مک++ان وج++ود اعتب++اری دارن++د و الش++ئاند. در

نتیجه بینهایتند.

تنزيل الكتاب33

فالسفه میگویند هم++انطور ک++ه وج++ود بینه++ایت اس++ت، نقیض وجود هم که ع++دم باش++د، بینه++ایت اس++ت. زم++ان و مکان مخلوق نیستند که به صورت مخلوقات جلوه کنند و

محدودیت داشته باشند. مکان در وجود خود عدم است، زمان هم عدم اس++ت و در قی+اس ب+ا موج+ودی ک+ه خل++ق ش+ده، مف+اهیم ذه+نی زمان و مکان هم پیدا میشوند. زیرا چیزی که نبوده و ب++ه وجود آمده، ابت++دا و انته++ا پی++دا میکن++د ک++ه از آن تعب++یر ب++ه زمان میشود و محدودیت پیدا میکند که از آن مح++دودیت، تعبیر به مکان میشود. پس زم++ان و مک++ان وج++ود حقیقی ندارن++د. م++ا میت++وانیم ب++رای آف++رینش ع++الم و ادام++ۀ6 این آف++رینش، بینه++ایت زم++ان و مک++ان را تص++ور ک++نیم. یع++نی خداوند تبارک و تعالی که در وج++ود و ق++درت و علم خ++ود بینهایت است، یک فضای نامتن+اهی در اختی++ار دارد ک++ه در

این دو نامتناهی، به خلق مخلوقات ادامه میدهد. در اینجا ما نمیتوانیم کتابی را و ی++ا ت++اریخی را بی++ابیم که از نظر وسعت علمی ب++ر این دو بینه++ایت احاط++ه پی++دا کند. تمام کتابها و نوشتهها هر کدام بر قسمتی از زمان و مکان احاطه دارند که حوادث هم++ان قس++مت را میتوانن++د ثبت و ضبط کنند و به همان دلیل که فقط بر قس++متی از زمان و مکان احاطه دارند، از نظ++ر علمی هم مح++دودیت مییابند. مانند کتابه++ایی ک++ه قس++متی از ت++اریخ ای++ران و ی++ا کشور دیگری را توضیح میده++د، ی++ا کتابه++ای جغرافی++ا ک++ه میتوانند شکل کره زمین و قس++متهای مختل++ف آن را ثبت و ضبط کنند لیکن قدرت این را ندارند که ح++وادث خ++ارج

فضا را ثبت و ضبط کند. ب++ه ط++ور کلی تم++ام کتابه++ایی ک++ه ب++ه قلم علم++ا و دانشمندان در طول تاریخ نوشته ش++ده، از نظ++ر زم++ان و

تنزيل الكتاب34

مک++ان و ش++رح ح++ال جمعیته++ا مح++دودیت دارن++د و کت++ابی نداریم که الاقل از ابتدا ت++ا انته++ای ت++اریخ فرزن++دان آدم را بتواند به رشته تحری++ر درآورد. کت++اب محی++ط ب++ر زمانه++ای نامتناهی و مکانهای نامتناهی، فقط و فق++ط ق++رآن اس++ت که علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن در آن ثبت ش++ده است. یعنی قرآن کتابی اس+ت ک+ه ب+ر آن چ+ه ب+وده و آن چه خواهد بود و آن چه هست احاط++ه دارد و از این نظ++ر معجزه است زیرا حقیقتا ایجاد چنین کتابی به دست بشر

ممکن نیست . نوع دیگر اعجاز قرآن، احاط++ه آن ب++ر مب++دأ و منته++ای زندگی بشر است. انسان را راهنمایی میکن++د ب++ه این ک++ه زندگی بشر از کج++ا و چ++ه زم++انی ش++روع ش++ده و در چ++ه وضع و حالی قرار گرفته و عاقبت کار او چه خواهد بود و چه خواهد شد. زیرا همان طور که ه++ر ص++نعت و مکت++بی ابتدا و انتهایی دارد و به قول ق++رآن، ه++ر چ++یزی در ع++الم اجل معینی دارد که وقتی مدت عم++ر را ب++ه آخ++ر برس++اند خاتمه مییاب++د. بش++ریت هم ابت++دا و انته++ا دارد. ک++ل اف++راد بشر در زندگی مانند یک فرد آن هستند. هم++ان ط++ور ک++ه برای یک نفر ابتدا و انتهایی مقدر و مقرر شده، برای کل بشریت هم ابتدا و انته+ایی مق++در و مق+رر اس++ت. ابت++دای بش++ریت، هنگ++ام پی++دایش انس++ان در ک++ره زمین اس++ت و انتهای آن روزگاری است که شجره بشریت آخرین ثم++ره

خود را در اختیار بشر میگذارد. در این ج++ا الزم میدانیم ب++رای تب++یین ابت++دا و انته++ای زندگی بشر، مسائلی را که مربوط به فلسفه یونان و ی++ا اهل عارفن است، با حکمت قرآن مقایسه کنیم تا در این مقایسه نظر دانشمندان و حکمت قرآن را در تبیین ابت++دا و انته+ای زن++دگی بش++ر بشناس++یم. ابت++دا و انته+ای زن+دگی

تنزيل الكتاب35

بشریت در یک جمل++ه ب++ه ن++ام مب++دأ و مع++اد مط++رح ش++ده است، مب++دأ یع++نی هنگ++ام پی++دایش بش++ر و ظه++ور انس++ان ازمبدأ اصلی، معاد یعنی زمان تکام++ل بش++ر و وص++ول ب++ه

انتها. مب++دأ و مع++اد در لس++ان فلس++فه و عرف++ان ب++ه معن++ای ظه++ور و م++اهیت انس++ان از مب++دأ وج++ود و برگش++ت همین انسان با خلع لباس ماهیت، به همان وجود مطلق اس++ت. ظه++ور بش++ریت را از وج++ود مطل++ق، مب++دأ نامیدهان++د و برگشت بشریت را از عوالم امکان به همان مبدأ مطلق، معاد شناختهاند که از این برگشت، به فناء فی الله تعب++یر میشود و در این رابطه نزول و صعود انس++ان را ب++ه مب++دأ

اصلی، به نام قوس نزول و صعود مطرح میکنند. دو قوس نزول و صعود، اصطالحی است که از آی++ات قرآن، سوره و النجم، اتخاذ شده است ک++ه دراین س++وره خداوند متعال ارتباط و اتصال رسول الله را ب++ه خ++ود ب++ه نام قوس++ین تعب++یر میکن++د و می فرمای++د: ثم دنی فت++دلی، فکان قاب قوس++ین اوادنی. یع++نی آن پیغم++بر اک++رم )ص( مانند یکی از دو سر کمان به خدا نزدیک و نزدیک++تر ش++د. در این ج++ا خداون++د ک++ل آف++رینش را ب++ه کم++ان تیران++دازی تشبیه فرم++وده ک++ه همچ++ون دو س++رکمان ب++ه س++وی خ++دا کشش و جهش دارد. تیرکمان به صورت قدیم، دارای دو سر است که هر دو سر بوس++یله نخی در اختی++ار تیران++داز قرار میگیرد و با آن نخ دو سر قوسین را ب++ه س++وی خ++ود میکشد و نزدی++ک میکن++د و بع++د، آن را ب++ه ح++ال خ++ود ره++ا نم++ود، ت++یر از کم++ان میپرد و ب++ه ه++دف اص++ابت مینمای++د. میگویند همین طور کل آف++رینش و ی++ا بش++ریت ب++ه س++وی خداون++د متع++ال در کش++ش و جهش اس++ت ک++ه در رأس آفرینش، رسول خدا قرار گرفته است. خداوند متع++ال در

تنزيل الكتاب36

خط حضرت رسول کل آفرینش و یا بشریت را به س++وی خود میکش++د و نزدی++ک میکن++د. در این کش++ش س++ر حلق++ه اولیاء حضرت خاتم به خدا نزدیک شده است. ش++اعر هم

در این خصوص میگوید: در حقیقت به همدو سر قوس حلقه هستی

تو پیوستی و چون در این آیات خداوند متعال کلمه نزول ب++ه ک++ار میبرد و میفرماید ثم رایه نزله اخری عن++د س++درة المنتهی یعنی مرتب++ه دیگ++ر در ح++ال ن++زول نزدی++ک س++درة المنتهی

خدای خود را مالقات کرده است. در این جا فلسفه و عرفان دو قوس نزول و صعود را مطرح میکنند و میگویند کل افرینش و بش++ریت، از مب++دأ وجود مطل++ق ج++دا ش++ده و ب++ه ع++الم امک++ان در م++راتب و مراحل مختلف نزول میکنند تا به جهان م++اده و م++ادیت و به قول آنها به عالم ملک نزول میکنن++د و بع++د از رس++یدن ب++ه این انته++ا ک++ه ع++الم مل++ک و م++ادیت اس++ت، در نه++ایت ضعف و جه++ل ق++رار میگیرن++د و دو مرتب++ه ب++ه س++وی خ++دا برگشت نموده، به صعود ب++ر میخیزن+د و م++راتب ن+زول را پش++ت س++ر میگذارن++د. مرتبهای بع++د از مرتبهای دیگ++ر و جهشی بعد از جهش++ی دیگ++ر از ع++الم مل++ک و م++ادیت ب++ه ع++الم ملک++وت و از ع++الم ملک++وت ب++ه ع++الم ج++بروت و از عالم جبروت به عالم الهوت و در نه++ایت ب++ه هم++ان مب++دأ مطلق ملحق شده و در آن فانی میشود. در حال فن++ا فی

الله، بقا بالله دریافت میکنند. پیدایش کل آفرینش به همراه انس++ان، از مب++دأ وج++ود مطلق و برگشت به همان مب++دأ مانن++د ج++دا ش++دن آبه++ا و بخارها از اقی++انوس و ح++رکت در خاکه++ا و گیاهه++ا و امالح دیگر، و باالخره در انتها برگشت به همان اقیانوس ک++ه از

تنزيل الكتاب37

آن جدا شده بودند. در نتیجه ح++رکت جه++ان و بش++ریت را به صورت دور مطرح میکنند، از مبدأ به منتها و دو مرتبه از منتها به همان مبدأ میگویند در آفرینش، انسان از مبدأ وجود جدا میشود و در این جدایی هرروز در مرتبه ن++ازلتر و پستتر قرار میگیرد و در هر ح++رکت، خاص++یت و کم++الی را از دس++ت میده++د و در انته++ا پس از ق++رار گ++رفتن در ظلمت و جهل نزدیک به ع++دم، دو مرتب++ه ب++ه هم++ان مب++دأ اصلی بر میگردد. در حال ص++عود و طی م++راتب تکام++ل و در انتهای فنای فی الله و لق++ا الل++ه و بق++ای الل++ه میگوین++د این تفسیر آیه انا لله و انا الیه راجع++ون اس++ت. در نتیج++ه بش++ریت از کم++ال ب++ه نقص و از نقص ب++ه کم++ال ح++رکت

میکند. لیکن پیدایش خلق ب++ه اراده خ++الق و ح++رکت از نقص به کمال و یا از کمال به نقص به این کیفیت که فلسفه و عرفان بشری آن را مطرح میکند، از نظر قرآن و اس++الم و از نظ++ر عق++ل و منط++ق و از نظ++ر واقعیت محک++وم و م++ردود اس++ت، زی++را اوال ح++رکت ب++ه این کیفیت، حرک++تی بدون جهت و بدون مقصد است و یااصال برخالف جهت و پشت به مقصد. زیرا موجودی که در اصل وجود مطلق و کم++ال مطل++ق اس++ت، دلیلی ن++دارد ک++ه خ++ود را از کم++ال مطلق جدا کند و از آن فاص++له بگ++یرد و ب++ه نقص مطل++ق برگردد. این را میگویند حرکت قهقرایی که از نظر عق++ل و شرع مردود است. زیرا هر ن++وع حرک++تی خ++واه ح++رکت انتقالی از مک++ان ب++ه مک++ان باش++د و ی++ا حرک+ات تح++ولی و حالی از زمان به زم++ان و ی++ا ح++رکت تک++املی از نقص ب++ه کم++ال باش++د، تم++ام این حرک++ات از نقص ب++ه کم++ال واق++ع میش++ود ن++ه از کم++ال ب++ه نقص. در مس++افرتهای ع++ادی انتقالی، از بیابانها به روستاها و از روستاها ب++ه ش++هرها و

تنزيل الكتاب38

از ش++هرها ب++ه مملکته+ا ح++رکت میکنن++د ت++ا ل+ذت بیش+تر و ثروت زیادتر بدست آورند و هرگز اتفاق نمیافت++د ک++ه ی++ک انسان، موجودیت مملکتی و شهری خود را رها کند و ب++ه

موجودیت روستایی و یا بیابانی برگردد. حرکت از حال به حال و ی++ا اززم++ان ب++ه زم++ان هم ب++ه همین صورت از نقص به کمال انج++ام میش++ود. ج++نین ب++ه سوی کودکی حرکت میکن++د و ک++ودک ب++ه س++وی ج++وانی و جوان به شهر زندگی و ازدواج و از آن جا به شهر اوالد و فرزندان و از آن جا به شهر پیری و ی++ا ح++رکت از زن++دگی دنیایی به آخرتی، خواه ک++افر باش++د و ی++ا م++ؤمن، اگ++ر هم فکر میکنید که حرکت به سوی پ++یری و م++رگ، ح++رکت از کمال به نقص است، که این فک++ر هم ی++ک اش++تباه اس++ت زیرا خداوند متعال در برابر سلب ق++وای ج++وانی، عق++ل و دانش و تجرب++ه ب++ه انس++انها میآموزد و آنه++ا را ق++دردان نعمته+ایی میکن++د ک+ه ب++ه آنه+ا داده اس++ت، پس ح+رکت از جوانی به پیری هم حرکت از نقص به کمال است. شاعر

میگوید: پیر در خشت خامآنچه در آینه جوان بیند

آن بیندیا میگوید: از پیر، تدبیر و از جوان، جنگ .

پس ح++رکت از ح++ال ب++ه ح++ال هم ک++ه آن را ح++رکت زمانی مینامیم، حرکتی است که از نقص ب++ه کم++ال واق++ع میش++ود. ام++ا حرک++ات ج++وهری و ی++ا تک++املی و ی++ا س++یر مع++راجی، آن هم واض++ح و روش++ن اس++ت ک++ه از نقص ب++ه کمال می رود و نه از کمال به نقص. حبوب++ات و درخته++ا، وک+ل نبات+ات خ+ود را از نقص ب+ه کم+ال میرس+انند. همین ط++ور نطفهه++ا و حیوان++ات و ب++ه همین کیفیت انس++ان، از ک++ودکی و ی++ا مرحل++ه ج++نین خ++ود را ب++ه انس وانس++انیت

تنزيل الكتاب39

میرس++اند و از آن ج++ا ب++ه ایم++ان و از ایم++ان ب++ه یقین و از یقین به خلوص و اخالص و از آن جا به درک عظمت خدا، خوف و خشیت و از آن جا به لقاء اللهی تا در نه++ایت بین او و خداوند متع+ال مواجه+ه و مالق++ات ب++ه وج+ود میآی++د و مانند پیغمبر اکرم )ص( س++یر مع++راجی خ++ود را ب++ه پای++ان

میرساند. پس شما کجا میتوانید حرکتی از کم++ال ب++ه نقص پی++دا کنید و یا اگر پیدا کردید، عق++ل آن را بپ++ذیرد و ب++ه عن++وان یک حرک++تی عقالنی بشناس++د؟ گ++ر چ++ه خداون++د در ق++رآن میگوید: لقد خلقنا االنسان فی احس++ن تق++ویم، ثم رددن++اه اس++فل س++افلین. ک++ه انس++ان را از م++وقعیت انس++انی ب++ه اسفل س++افلین و ی++ا س++جین میبرد لیکن این ح++رکت، ی++ک حرکت کفر و نفاق است که از نظر عقل و شرع محکوم است و هیچ ارتب++اطی ب++ه کیفیت خلقت و آف++رینش ن++دارد که موجودی از مبدأ وجود که کمال مطلق است، خ++ود را به نقص مطلق برساند و دو مرتبه به همان کمال مطل++ق برگردد، به ترتیب فوق نزول، به آن کیفیت که در فلسفه

مطرح میشود، قابل قبول نیست. آنها حرکت نزولی را بر حرکت صعودی مقدم میدارند با این که اشتباه اس++ت زی++را ح++رکت ص++عودی ب++ر ن++زولی مقدم است و حرکت نزولی به معنای تنزل نیس++ت، بلک++ه به معنای یک تکامل عرضی در پهنه وجود، هم+راه تکام+ل طولی در سیر و صعود است که آن در واقع صعود اس++ت لیکن با مسامحهای ب++ر طب++ق تعب++یر ق++رآن، ن++زول نامی++ده

میشود که ذیال بیان میگردد. کیفیت حرک++ات س++ه گان++ه از مب++دأ نقص ب++ه کم++ال

مطلق:

تنزيل الكتاب40

ع++الم آف++رینش مانن++د ی++ک مؤسس++ه بس++یار عظیم و پیچیدهای است که میلیونها یا ت++ا بینه++ایت ماش++ین آالت و حقایق و دقایق و قاع++دهها و فن و فرموله++ا در آن نهفت++ه است. انسان مانند تازه وارد غریبی است که از بیابان به این مؤسسه عظیم وارد میشود و در ابتدای ورود، دم در ورودی یک++ه میخ++ورد و م++ات و مبه++وت ب++ه اط++راف خ++ود مینگ++رد زی++را از ی++ک بیاب++ان بس++یار بس++یط و س++اده، وارد مؤسس++های بس++یار عظیم و پیچی++ده مش++تمل ب++ر ان++واع مختل++ف ص++نایع و خالئ++ق میش++ود. ب++ه محض ورود ب++ه این فکر است که از این مؤسسه عظیم و سازنده آن اگ++اهی یابد و اطالعاتی کسب نماید، زیرا فقط انسان اس++ت ک++ه با هر چیزی روبرو میشود ساکت نمینشیند و تصمیم دارد از کم و کیف آن سر در آورد. برای کس++ب اطالع++ات این فکر به نظر انسان خطور میکند که پیش از اقدام به ه++ر ک++ار و ی++ا کش++ف ه++ر س++ری و حقیق++تی، ب++ا ص++احب این مؤسسه عظیم و سازنده آن تم++اس بگ++یرد و از او ب++رای گردش و مطالعه و کشف حق++ایق، اج++ازه بگ++یرد. ل++ذا در اولین مرتبه، بانی این مؤسسه را ه++دف خ++ود ق++رار داده به سوی او حرکت میکند تا خود را به محضر او برساند و کس+++ب اج+++ازه کن+++د و ی+++ا در ش+++عاع تعلیم و ت+++ربیت او اطالعاتی به دست آورد. از این حرکت ب++ه س++یر ص++عودی تعبیر میشود یعنی صعود میکند ت++ا خ++ود را ب++ه محض++ر آن

مدیر ومدبر برساند. یگانه انسانی که در تاریخ بشریت، جه++ان آف++رینش را ب++ه ص++ورت چ++نین مؤسس++ه عظیمی ش++ناخت و تص++میم گ++رفت ه++ر چ++ه زودت++ر خ++ود را ب++ه محض++ر آن س++ازنده برس++اند، پیغم++بر خ++اتم ص ب++ود. او ب++ه محض این ک++ه از بیابان نیستی و عدم به عرصه این عالم پا نهاد، فکر خود

تنزيل الكتاب41

را در شناخت عالم، و حقایق و دقایق آن متمرکز ساخت و در اولین مرحله به س++وی خ++الق ع++الم ح++رکت خ++ود را آغاز نمود و بدون توجه ب++ه راس++ت و چپ و جه++ات دیگ++ر تصمیم گرفت از یک خط مستقیم بدون انحراف، خ++ود را

به صاحب این مؤسسه عظیم برساند. پیغم++بر اک++رم ص در قس++متی از بیان++ات ک++ه س++یر معراجی خود را ترسیم میکند، میگوید: هنگام ع++روج، ب++ه طرف راست مرا دعوت کردند، اعتن++ا نک++ردم واز ط++رف چپ م++را ص++دا زدن++د، اعتن++ا نک++ردم از روب++رو ص++دا زدن++د دعوت را قبول کردم و ب++ه خ++ط مس++تقیم ص++عود نم++ودم. جبرئیل برای من تفسیر کرد که اگر دع++وت ب++ه راس++ت و چپ را قب++ول میک++ردی، امت ت++و ب++ه خ++ط مس++یحیت و یه++ودیت میرفتن++د و اکن++ون ک++ه اعتن++ا نک++ردی، امت ت++و الش++رقیه و الغربی++ه هس++تند و در خ++ط مس++تقیم ح++رکت

میکنند. رس+++ول خ+++دا ص در این خ+++ط مس+++تقیم ب+++ا تالش و کوش++ش ه++ر چ++ه بیش++تر و عمی++ق و عجیب، خ++ود را ب++ه محضر خداوند متعال رسانید و به مالقات خ++دا رس++ید ک++ه خداوند این سیر و مالقات را با عب++اراتی ج++الب و زیب++ا در سوره نجم بیان میکند و بعد از وصول به محض++ر خداون++د متعال و پیدایش حالت لقاء اللهی، خداوند سیر ن++زولی را

تشریح میکند. این سیر نزولی به معنای تنزل نیست تا کس++ی خی++ال کند خداوند او را از مقامی باالتر و واالتر، به ج++ای ن++ازلتر برگردانده است، بلکه به معن++ای س++فر از ح++ق ب++ه س++وی خلق است تا این که اوال راهنمایی و ه++دایت خ++دا، جه++ان آفرینش و خالی++ق را از نزدی++ک بشناس++د، زی++را در ابت++دای ورود به کسی و چیزی توجه نک++رده اس++ت و ثالث++ا در این

تنزيل الكتاب42

سفر و یا م+راجعت ب+ه س++وی خالی++ق، بن++دگان خ+دا را ب+ه سوی خدا هدایت و رهبری کند تا آنها را به جایی که خ++ود او رسیده اس++ت برس++اند. ب++ه همین دلی++ل در ح++دیثی می فرماید: انا رائ++دکم و الرائ++د ال یک++ذب اهل++ه. یع++نی من از سرزمین آباد به سوی خانواده خ++ود آم++دهام ت++ا آنه++ا را از جای خراب به جاهای آباد برس++انم. ممکن نیس++ت ک++ه ب++ه

خانواده خود دروغ بگویم و آنها را به هالکت برسانم. رائد ب++ه کس+ی میگوین+د ک+ه در فص++ل به+ار، از ج+انب دامداران مأموریت مییابد، سرزمین پر علف و خوش آب و هوا پیدا کند و گوسفندان را به آنجا ببرد. چنین شخصی ممکن نیست دروغ بگوید و گوسفندان خ+ود را ب+ه هالکت بیاندازد. پیغمبر اکرم ص در سیر معراجی، خود را ب++ه آن رائد تشبیه میکن++د ک++ه میخواه++د بن++دگان خ++دا را از دنی++ای

خراب به آخرت آباد برساند. پس به این ترتیب سیر ص++عودی انس++ان مع++راجی، در مقدمه سیر نزولی و یا سفر از حق به سوی خل++ق، واق++ع میش++ود و ح++رکت ب++ه این کیفیت ی++ک ح++رکت ط++بیعی و عقالنی از نقص به کمال و یا از جای خراب به ج++ای آب++اد

است. بندگان خدا در ابتدای خلقت، ناقصند و از نظ++ر کمیت و کیفیت، در حد صفر قرار دارند که میخواهند خود را ب++ه نهایت کمال برسانند و هدف آنها در نهایت وج++ود خداون++د متع++ال اس++ت ک++ه میفرمای++د: و ان الیرب++ک المنتهی. تنه++ا کتابی که این سیر عظیم و عجیب را از ابتدای نزدیک ب++ه ازلیت تا انتهای نزدیک ب++ه اب++دیت، روش++ن میس++ازد همین ق++رآن اس++ت. س++ایر کتابه++ا و دانش++مندان، قطرهای از اقیانوس جهان آفرینش را در محتوای خود، به اهل دانش و بینش عرضه نمودهاند و این قرآن است که علم ماکان

تنزيل الكتاب43

و ما یکون و ما هو کائن را در ظ++رف وج++ود خ++ود ذخ++یره نم++وده و آن را ب++ه جه++ان علم و دانش، عرض++ه نم++وده

است. پس ق++رآن از این جهت، بزرگ++ترین معج++زه غیرقاب++ل رقابت ب+ا س+ایر آی+ات و معج++زات خداون+د متع+ال اس++ت. معجزه دوم قرآن، احاطه قرآن به مبدأ و منتهای ح++رکت علمی و مع++راجی انس++ان اس++ت. این مس++ئله هم از آن مسائل بسیار مهم است که در واقع یک معج++زه کام++ل و یا فوق اعجاز است. معجزه کامل از این جهت است ک++ه انسانهای مادون انس++ان کام++ل، خ++واه م++ؤمن و ی++ا ک++افر، عالم و یا جاهل باشند نمیتوانند به حقیقت مبدأ و منته++ای سیر تکاملی انس++ان پی ببرن++د و نمیتوانن++د بفهمن++د ک++ه در ابت+دا چ+ه ب+وده و االن در کج+ای راهن+د و آین++ده آنه+ا کج++ا

خواهد بود. به قول حافظ شیرازی: اینکس ندانست که منزلگه مقصود کجاست قدر هست که بانگ جرسی می آید

حافظ ح++رکت انس++انها را ب++ه س++وی مقص++د احس++اس میکن++د ولی این ک++ه مقص++د چیس++ت و کجاس++ت؛ آگ++اهی

ندارد. و اما فوق اعجاز از این جهت است که شاید انس++انها هم نمیدانند ک++ه آین++دهها چیس++ت و ب++ه کج++ا ختم میش++ود. خداوند به شخص پیغمبر درباره قیامت میگوی++د: فیم انت من ذکر بها الی ربک منتهیها. و جای دیگر خداون++د درب+اره قی++امت میگوی++د: الیجله++ا لوقته++ا اال ه++و. و از ق++ول ن++وح پیغمبر و یا شعیب میگوید: ال ادری م++ا یفع++ل بی وال بکم. همچنین آیاتی که داللت دارد بر این که علم ب++ه قی++امت و

خصوصیات آن، مخصوص خداوند متعال است.

تنزيل الكتاب44

لذا میگوئیم احاطه به مبدأ و منتهای سیر بش++ریت ت++ا قی++امت، و بع++د از قی++امت ت++ا اب++دیت، مخص++وص خداون++د متع+ال اس++ت. از این جهت این مس++ئله را میت++وانیم ف+وق اعج++از ب++دانیم. زی++را معج++زه را پیغم++بران، ک++امال تحم++ل میکنن++د و ب++ه کم و کی++ف آن آگاهن++د، لیکن مس++ئله س++یر انسان تا قی++امت و از قی++امت ت++ا اب++د، ب++ه تم++ام کیفیته++ا و خصوصیتها شاید حتی باالتر از استعداد و قدرت پیغمبران باشد و گفتهاند این علم مخصوص خداون++د متع+ال اس++ت. تنه++ا کت++ابی ک++ه از این مب++دأ و منته++ا س++خن میگوی++د، از میلیونها سال پیش از این که به تقدیر خدا جنس بشر ب++ه وجود آمد و تا بینهایت بعد از این که بشریت به سیر خود ادامه میدهد که چه بوده و چه خواهد ب++ود. هم++ه اینه++ا در

این کتاب ثبت و ضبط است. از این جهت میت++++وانیم بگ++++وئیم، کت++++ابی ب++++ه این خصوصیت، در گذشتهها پیدا نش++ده و در آین++دهها هم پی++دا نخواه++د ش++د زی++را کتابه++ای گذش++ته و در رأس هم++ه آنه++ا کتابهای پیغمبران مانند تورات و انجیل است که ج++زئی و یا سورهای از ق++رآن ش++ناخته ش++ده و کتابه++ای آین++ده هم، اگ++ر بگ++وییم در آین++دهها کت++ابی ک++املتر و به++تر از ق++رآن میشود، این عقیده برخالف آیه و تمت کلمه ربک صدقا و ع++دال اس++ت زی++را خ++بر میده++د ک++ه علم خ++دا و کلم++ات او

توسط قرآن تکمیل شده است. عل++ومی ک++ه پیش روی انس++ان اس++ت و خ++دا واجب

کرده است که انسان آنها را بداند بر سه قسم است: اول: شناخت ط++بیعت ع++الم و حق++ایق آن، آن چ++ه در آسمانها و زمینها است و آن چه که بین انسانها و خداون++د متعال به وجود آمده است. عالم و آفرینش به منزل++ه راه راست و خداوند متعال به جای مقصد. انس++ان هم کس++ی

تنزيل الكتاب45

است که خود را از این راه به مقصد میرس++اند. البت++ه راه راهرو و مقصد، همه دانستنی است، و حرکت در این راه به معنای تحوالت فکری و علمی است ک++ه در انس++ان ب++ه

وجود میآید. دوم: شناخت نفوس انسانها و کیفیت خلقت انسان و مهندسی نفس انسان به اراده خداوند متع++ال، چن++ان ک++همیفرماید: و نفس و ما سویها، فالهما فجورها و تقوایها .

این دو قسم معلومات، ب++ه ص++ورت آف++اق و انفس درآیه شریفه ذکر شده است و میفرماید:

سنریهم آیانتا فی االفاق و فی انفسهم. قس++مت س++وم معلوم++ات، ش++ناخت خداون++د تب++ارک و تع++الی وص++فات ذاتی و فعلی او اس++ت ب++ه آن کیفیت ک++ه خود را به بن++دگانش مع+رفی میکن+د و خ++ود را میشناس++د. این هر سه علم در ذات و واقعیت خود نامتناهی هس++تند. انسان هم در وسعت روحی و فکری خود نامتناهی اس++ت و ی+ک موج+ود نامتن+اهی ق++درت دارد ک+ه ب++ر موج+ودات و معلومات متناهی، آگاهی یابد. این سه کت++اب نامتن++اهی و یا سه نوع علم نامتناهی که از نظر شرح و تفصیل صدها هزار جلد کتاب را پر میکند، چنانکه می فرماید: ما نفدت کلمات الله، مبدأ و منتهای سیر انسان اس++ت ک++ه انس++ان در کالس ابت++دایی، کت++اب آف++اق را مطالع++ه میکن++د و در کالسهای متوس++ط، کت++اب انفس را مطالع++ه میکن++د و در انته++ا عظمت وج++ود خداون++د متع++ال را چن++ان ک++ه هس++ت میداند. تنها کتابی که میتواند به این مب++دأ و منته++ای س++یر بشر احاطه کامل داش++ته باش++د و ح++رفی و ی++ا کلمهای از آن را جا نگ++ذارد، همین ق+رآن اس+ت. پس ق+رآن از نظ+ر محتوا و معلومات و از نظر وس++عت علمی، معج++زه و ی++ا فوق اعجاز است. معجزه است ک++ه بش++ر نمیتوان++د مانن++د

تنزيل الكتاب46

آن را بیاورد و فوق اعجاز است که علم خداست و ی++ا ب++اعلم خداوند متعال برابری دارد.

و اما قسم سوم که بیانگر اعجاز قرآن اس++ت احاط++ه و آگاهی ق++رآن ب++ر بینه++ایت ت++اریخ و لط++ائف و دق++ایق آن است. منظور ما از بینهایت تاریخ، یادآوری ش++روع و ختم عالم آفرینش است که در واقع آثار ارادی خداوند متع++ال است. آیا کسی میتواند و یا قدرت دارد، ابتدای عالم و ی++ا

انتهای آن را بیابد؟ شناخت بدو و ختم ع++الم علمی اس++ت ک++ه از حیط++ه علمی انسان ب+یرون اس+ت. انس+ان فق+ط میتوان+د ب+ه آن اشاره کند لیکن نمیتواند بر آن احاطه یابد. آی++ا ش++ما و ی++ا هر دانشمند دیگری میتوانید با اعداد ریاضی خ++ود ش++روع آفرینش را پیدا کنید؟ یعنی روزگاری که خ++دا ب++وده و هیچ نبود و بعد خداوند اراده کرد خلق خود را بیافریند. خداونددر حدیث قدسی از آن روزگار خبر میدهد که میفرماید:

کنت کنزا مخفی++ا ف++احببت ان اع++رف، فخلقت الخل++ق لکی اع++رف. من گنجی ناش++ناخته ب++ودم، دوس++ت داش++تم شناخته شوم، خلق را آفریدم تا شناخته ش++وم. کی ب++وده که فقط خدا بوده و کسی و چیزی نبوده است؟ شما اگر در این جا اعداد سرسام آوری بنویس++ید و ب++از آن ع++دد را یک واحد فرض کنید تا آنجا که شما و همه انسانها ق+درت دارند ع++دد بنویس++ند ب++از از آن زم++ان ت++ا ازل ک++ه بینه++ایت است، بینهایت فاصله پی++دا میش++ود ک++ه الزم اس++ت در آن بینهایت فاصله، خلقی نیافری++ده باش++د و خالء ب++وده باش++د که این خالء مناسب ش++أن ال++وهیت و رب++وبیت نیس++ت، از

این که فیض خود را تعطیل کرده است. ب++ه همین دلی++ل فالس++فه و حکم++ا در بی++ان رب++ط خل++ق حادث به خدای قدیم، مط++الب عجی++بی ذک++ر کردهان++د ک++ه

تنزيل الكتاب47

محص++ول آن مط+الب اعتق+اد ب+ه ق+دم خل++ق هم+راه ق+دم خالق اس+ت. آنه+ا میگوین+د آف+رینش، اث+ر ذاتی و وج+ودی خداست. مانند برودت که اثر یخ و ح++رارت ک++ه اث++ر آتش است و یا روشنایی که اثر ذاتی نور است. هیچ موجود ی++ا وجودی نمیتواند از بروز اثر وجودی و ذاتی خود جلوگیری کند، زیرا اثر ذاتی همراه ذات است ن+ه این ک+ه ج+دای از ذات باش++د. پس در هم++ان بینه++ایت ک++ه خ++دا ب++وده، اث++ر وجودی خدا هم بوده است. مال محسن فیض کاش++انی در

این رابطه از قول آنها میگوید: بود تو زماآن روز که بود ما نبودی

جدا نبودی کی بود کهتا بود تو بود، بود ما بود

بود ما نبودی؟ پس، اگ++ر چ++ه آث++ار ذاتی در رتب++ه بع++د از ذات اس++ت، یع++نی اول آتش اس++ت بع++د ح++رارت، لیکن در این می++ان، فاصلهای ح++تی ب++ه م++یزان ی++ک میلی++اردیم "آن" ک++ه واح++د زمان است، نمیشود پیدا کرد. ل++ذا بای++د بگویی++د ع++الم هم مانند خالق آن قدیم است لیکن بیان فالسفه و حکم++ا ب++ر پایه این حقیقت است که عالم اثر وجود خ++دا، مش++تق از وجود خدا و یا عین وجود خدا باش++د، و این فرض++یه خالف شأن خ++القیت و مخل++وقیت اس++ت. زی++را ع++الم اث++ر ارادی خداوند متعال است، یع++نی فع++ل اوس++ت ک++ه ب++ه اراده او ایجاد شده مانند صنایع انس++انها نیس++ت ب++ه خ++ود انس++انها. پس خواه ناخواه حادث است و تأخر زمانی از وجود خ++دا دارد، اگر چه ما نتوانیم آن فاصله را پیدا ک++نیم؛ زی++را این ح++دوث و ق++دم ش++أن خ++القیت و مخل++وقیت اس++ت و این صفت قابل رفع و تفکیک نیست. نه صفت از وج++ود خ++دا

تنزيل الكتاب48

قابل رفع است و نه صفت ح++دوث از وج++ود ح++ادث. پسخواه ناخواه عالم حادث است.

اگر از خداوند متع++ال خ++واهش کنن++د ک++ه او زم++انی را نشان دهد که فقط خ++ود او ب++وده و کس++ی و چ++یزی ب++ا او نبوده است، یعنی همان زمان که خداوند حکایت میکند و میگوید: گنجی پنهان بودم، دوست داشتم ش++ناخته ش++وم؛ اگر چنین زمانی را از خدا تقاضا کنند که در مقام بیان آن برآی++د و آن را مش++خص کن++د، از بی++ان آن زم++ان امتن++اع مینماید و یا شاید نتواند جملهای و ی++ا ع++ددی را پی++دا ک++رد ک++ه آن زم++ان خ++الی بین مخل++وق و خ++الق را در افک++ار شنوندگان منعکس کند. زیرا اگ++ر مثال خداون++د ی++ک اع++داد ربوبی سرسام آور غیرقابل تصور برای انسان ذکر کند و روی کاغذ بیاورد، باز هم آن از ابت++دا ت++ا بینه++ایت خأل پی++دامیشود و آن بینهایت خأل مناسب شأن پروردگار نیست.

به همین دلیل گاهی که در بعضی از احادیث از ائم++ه اطهار ع خواهش کردهاند بدو آفرینش را در لباس عدد و بیان منعکس کن++د، ام++ام ص++ادق ب++ا این ک++ه اع++داد عجیب غیرقاب++ل درک را گ++زارش دادهان++د، در آخ++ر فرمودهان++د: اعوذ بالله من التحدید. به خدا پناه میبرم که حد و م++رزی برای شروع آفرینش و ختم آن ذکر کنم. زیرا حقیقتا عدد ب++ه بینه++ایت نمیرس++د. نمیش++ود اع++دادی را ه++ر چن++د زی++اد باش++د، در ق++الب بی++ان و کت++ابت ذک++ر ک++رد ک++ه ح++اکی از بینهایت و یا نزدیک به بینهایت باشد. عدد محدود و معدود اس++ت و مح++دود، متن++اهی اس++ت و متن++اهی نمیتوان++د ب++ه نامتناهی و یا نزدیک به نامتن++اهی برس++د، زی++را مح++دود ب++ا نامحدود و قابل رقابت نیست. بنابراین به++ترین جمل++ه در مع++رفی ب++دو آف++رینش و ختم آن، هم++ان فرم++ایش زیب++ای

تنزيل الكتاب49

امام صادق ع است که فرمودند: اعوذ بالل++ه من التحدی++دو التعدید.

فقط میتوانیم بگوییم که بدو آف++رینش مانن++د ختم آن، از بینهایت جداس++ت و قاب++ل وص++ل و اتص++ال نیس++ت. مثال االن میتوانیم تصور کنیم که انتهای عالم اس++ت. ش++ما این طور فکر کنید که خلقت عالم خاتمه پیدا کرده و به انته++ا رسیده اس++ت. ب+ا اراده کن فیک++ونی خ+ود خلقت ع+الم را خاتمه دهد و همه چیز را نابود سازد، همان طور ک++ه ی++ک نفر انس++ان را ن++ابود میکن++د. این زم++ان فرض++ی ک++ه ع++الم ن++ابود میش++ود، ختم ع++الم اس++ت و انته++ای آن ب++ه حس++اب میآید. شما حساب کنید که از این انته++ا ت++ا اب++د چق++در راه است. البته بینهایت است و یا حس++اب و ع++دد قاب++ل بی++ان نیست. همان طور که ختم عالم تا ابد بینهایت است، بدو علم و ابتدای آن هم تا ازل بینهایت است و خ++واه ن++اخواه کل مخلوق، مانند جزء آن شئ محدودی است ک++ه در دل دو بی نه++ایت، ب++دو و ختم، ق++رار گرفت++ه اس++ت. مانن++د انسانی که روزی متولد میشود و روزی میمیرد. پس ی++ک

محدودی است در دو بینهایت به نام ازل و ابد. لیکن همان طور که گفته شد، این مح++دودیت خل++ق و مالزمت آن ب+++ا ب++دو و ختم و ع++دم مح+++دودیت خ+++الق و مالزمت وج++ود او ب++ا ازل و اب++د، قاب++ل اثب++ات نیس++ت ت++ا قابلیت رفع داشته باشد. یعنی کسی نیامده به مخلوق++ات حدوث و محدودیت بدهد تا بتوان++د آن را برط++رف س++ازد. همچ++نین کس++ی نیام++ده ک++ه ب++ه وج++ود خ++الق ع++دم و

نامحدودیت ببخشد تا بتواند آن را برطرف کند. نه حدوث زمانی و حدود مکانی ب++ه خالی++ق داده ش++ده که از آن بگیرند و ن++ه ق++دم و ع++دم تن++اهی ب++ه خ++الق داده شده ت++ا از او بگیرن++د. این ه++ر دو ص++فت ح++دوث و ق++دم،

تنزيل الكتاب50

الزمه وج+ود و الزم+ه م+اهیت اس+ت ک+ه رف+ع و اثب+ات آن محال و ممتنع است. پس به الزام و اجبار عقل مجبوریم قائل به تأخیر زمانی وجود مخلوق از خالق باشیم، نه م++ا با هیچ منطقی میتوانیم این ت++أخر و ح++دوث را ب++رداریم و ن+ه خداون++د تب++ارک و تع+الی. در ص++ورتی کلم+ه ح+دوث از خلق ع++الم و آدم برداش++ته میش++ود ک++ه محت++اج ب++ه خ++الق نباش++د و مانن++د خ++دا ازلی و اب++دی باش++د، ک++ه این مح++ال است. پس این قضاوت حتمی است ک++ه خالی++ق از خ++الق تأخر زمانی، به معنای حدوث زمانی دارند و این حدوث و ت++أخر قاب++ل رف++ع نیس++ت. پس ع++الم ح++ادث و خ++دا ق++دیم

است. اما احاطه قرآن بر لطائف تاریخ:

منظ++ور از لط++ائف ت++اریخ، ح++االت و ح++وادثی بس++یار لطیف و دقی++ق اس+ت ک+ه ب+ر ن+اظرین آن ح+وادث مخفی میمان++د و ش++اید انس++ان ت++اریخ س++از هم از آن لط++ائف و دقایق که توسط خودش ایج++اد ش++ده اس++ت، آگ++اهی پی++دا نکند واین لطایف تاریخ بسیار زیاد اس++ت ک++ه م++ا ب++ه ذک++ر

نمونههای کوچک و مختصری از آن اکتفا میکنیم. اولین رقم ثبت حوادث تاریخ از ابت++دای خلقت آدم ت++ا اوائل بعثت حضرت موسی علیه السالم اس++ت. ب++ا دالئ++ل قطعی میتوان گفت که در این مقطع تاریخ که ش++اید ی++ک سوم تاریخ زندگی بشر باشد، کت++اب و کت++ابت و م++ورخی وجود نداشته ک+ه ب++ه فک++ر این باش++د ت+ا ح+وادث ت++اریخ را ب++رای آین++دگان بنویس++د و ثبت کن++د. داس++تان آدم و ح++وا و زندگی بهشتی آنها تا خروج از آن زن++دگی بهش++تی و بی++ان این حقیقت که زندگی بهشتی آنها در چه وضع و ص++ورتی بوده، معصیت و هبوط آنها به چه کیفیت و صورتی انجام گرفته است. دورنمایی از این ح++وادث ت++وأم ب++ا خی++االت و

تنزيل الكتاب51

افسانه ها و مقایسه آن زمان با زمانهای آین++ده ب++ه وج++ود آم++ده ک++ه هیچ ی++ک از آنه++ا قاب++ل انطب++اق ب++ا عق++ل و نق++ل نیست. در اولین مرتبه مکان بهشت آدم و حوا کجا ب++وده و در بهشت آدم و حوا چه کسانی زن++دگی کردهان++د و آدم و حوا با چه کسانی روبرو بودهاند و چگونه از خدا و یا ب++ا واسطه تعلیم گرفتهاند و هبوط آدم به چه کیفیتی ب++وده؟ آیا هبوط از این آسمان مقابل چشم م++ا ب++ه زمین مقاب++ل چشم ما انجام گرفته؟ پس بهشت آدم در آس++مانها ب++وده که خداوند او را از آسمانها به این زمین هب++وط و س+قوط داده اس++ت؟ چ++ه کس++ی تعه++د میکن++د ک++ه آن قض++ایا و آنلطایف را چنان که هست دیده باشد و ثبت کرده باشد؟

فقط واقعیت آن را آیات ق+رآن منعکس میکن+د. و ی+ا داس+++تان خلقت آدم و اع+++تراض فرش+++تگان و داس+++تان آزمایش الهی از آدم و فرشتگان به این که فرش++تگان ب++ا عصمتی که دارند نمیتوانند خلیفه خدا باشند و آدم ب++ا این که گرفتار وسوسه شیطان و یا مبتال ب++ه گن++اه و معص++یت میشود، میتواند خلیفه خ+دا باش++د. فرش++تگانی ک+ه پ++اک و منزهاند و آلوده به گناه و معصیت نیس++تند چگون+ه م+أمور به سجده آدم میش++وند؟ و ی++ا داس++تان این ک++ه در بهش++ت آدم؛ انسانهای بس++یار ع++الی و برت++ر و مطه++ر زن++دگی می کردهاند که آنها مربی آدم و پشتیبان او بودهان++د ت++ا روزی که به ثمر برسد، که خداوند به ابلیس میفرماید: مگ++ر ت++و از آن افراد برتر و باالتر هستی که آدم را سجده نمیکنی: استکبرت ام کنت من العالمین. و ی++ا اساس++ا بهش++تی ک++ه آدم در آن جا زندگی میکند، اگ++ر از انس++انهایی ب++ه ش++کل آدم و یا مانند او خالی باش++د، مزهای ن++دارد و بهش++ت ب++ه حس++اب نمیآی++د، مانن++د ب++اغی اس++ت در می++ان جنگله++ا و

تنزيل الكتاب52

درهه++ای ک++وه ک++ه بیش++تر مای++ه وحش++ت و غ++ربت انس++اناست.

این لطائف که قرآن به آن اشاره میکند برای تاریخ و تاریخ نویسان قابل کشف نیست. همین طور لطائفی ک++ه در داستان نوح پیغمبر است که چگون++ه آگ++اهی مییاب++د ت++ا کشتی بسازد و روی آبه+ا ح+رکت کن+د و خ+دا طوف+ان ب+ه وجود میآورد و یا داستان اصحاب کهف به آن میزانی ک++ه ب++رای م++ردم زم++ان و آین++دهها قاب++ل کش++ف اس++ت، همین است که عدهای از شهر به س++وی کوهه++ا ف++رار کردن++د و ناپدید ش+دند ک+ه آن هم س+ینه ب+ه س+ینه از گذش++تگان ب+ه آیندگان تحویل داده شده است لیکن آن لط++ائف ک++ه آنه++ا در فرار خود و پناهندگی به غار با خ+دا گفتهان+د و خداون+د متعال با آنها چه رفتاری داشته و یا کیفیت خواب آنها ک++ه هرگز قابل مشاهده ت++اریخ نب++وده و نخواه++د ب++ود. خداون++د میفرماید: به کیفی++تی خوابیدن++د ک++ه در قیاف++ه خ++ود گ++ویی بیدارند، اگر آنها را ببینی وحشت میکنی. اینه++ا و ه++زاران لطائف دیگر مانند آن در داس+تان اب+راهیم )ع ( و موس+ی )ع( و عیسی )ع(، قابل کشف تاریخ نبوده و نخواه++د ب++ود و خداوند بر همه اینه++ا احاط++ه داش++ته و آن را ب++ا به++ترین

وجهی گزارش داده است. لطائف تاریخ اسالم ک++ه در روزگ++ار تم++دن و کت++اب و نویسندگان واقع شده، با این که مردم آن حوادث را دیده و نوش++تهاند، ب++ازهم بس++یاری از لط++ائف آن قاب++ل کش++ف نویسندگان نبوده است. مانند جن++ود الهی ک++ه در داس++تان بدر و احزاب به کمک رسول خ++دا آمدهان++د و ی++ا گفتگ++وی پیغمبر با رفیق خ++ود اب++وبکر هنگ++ام پن++اه ب++ردن ب++ه غ++ار و امثال آن، که هیچ یک از آنها قابل کش++ف ت++اریخ نیس++ت و این مختص++ر هم گنج++ایش بی++ان هم++ه آنه++ا را ن++دارد. این

تنزيل الكتاب53

مقدار از لطائف هم برای اثبات نمونهای از آنها بود که ازجمله معجزات آیات قرآن است.

کیفیت نزول علم قرآن: آیا علم قرآن همراه الفاظ بر پیغمبر اکرم )ص( وحیمیشود و یا علم پیش از الفاظ و یا الفاظ پیش از علم.

در اینجا الزم اس++ت ک++ه در خص++وص فهم و اس++تعداد انس++انها، بین عل++وم و الف++اظی ک++ه ب++ه آن عل++وم اش++اره میشود، تفکیک قائل شویم تا کس+ی گم+ان نکن+د لف+ظ ب+ا علوم همراه است و هیچ یک از آنه++ا ب++دون دیگ++ری قاب++ل استفاده نیست. هرکس علمی را بیاموزد بای++د آن علم را با الفاظ بیاموزد و هرکس الفاظ و عبارات را در تعلیمات خود به کار میبرد، آن الفاظ و عبارات باید مالزم عل++وم و حقایق باش++د. علم را ب++ا لف++ظ تعلیم دهیم و الف++اظ را ب++ا

علم. لیکن در این جا الزم اس++ت این حقیقت روش++ن ش++ود که اوال تنافری بین تعلیم علم و استعمال لغات و عبارات نیست. گاهی علم را بدون استعمال لفظ تعلیم میدهند و گاهی لفظ را بدون نشان دادن به معانی، و گاهی هم هر

دو با هم در تعلیم و تربیت به کار میرود. ابت++دا بای++د این حقیقت را ب++دانیم ک++ه ک++اربرد الف++اظ بدون آشنایی و آگاهی به معانی آن لغو است. ما ه++ر ج++ا لفظی را ب++رای ش++نوندگان ب++ه ک++ار میبریم، در ص++ورتی است که شنوندگان پیش از استعمال لفظ به معانی آشنا شدهاند. اول به معانی الفاظ آشنا میشویم و بع++د الف++اظ را ب++ه ک++ار میبریم. وق++تی دانس++تیم این زمین اس++ت و آن کوه و آن دریا، م++ا الف++اظ زمین و ک++وه و دری++ا را ب++ه ک++ار میبریم. به همین دلیل کسانی که به زبانی آش++نا نیس++تند، مانند فارسی زبانها ک+ه ب++ه زب+ان التین آش++نا نیس+تند و ی+ا

تنزيل الكتاب54

انگلیسی زبانها که به زبان فارسی آشنا نیستند، از الفاظ و عب++ارات نمیتوانن++د مع++انی را درک کنن++د. مگ++ر این ک++ه زبانی را به زبان دیگر ترجمه کنند. کودکان اول به معانی آگاه میشوند و بعد الفاظ آن را به ک++ار میبرن++د. تعلیم++ات خداوند متع++ال هم ب++ه همین ص++ورت اس++ت. خداون++د اول حقایق را نشان میدهد و بعد اشاره ب+ه آن حق++ایق الف++اظ را به کار میبرد. در واقع الفاظ هم ن++وعی اش++اره اس++ت. کر و الله++ا ب++ا اش++اره مع++انی را درک میکنن++د و انس++انهای سالم الفاظ را به جای اشاره بکار میبرند. همان طور که اشاره بدون آشنایی ب+ه مش+ارالیه ممکن نیس+ت، ک+اربرد الفاظ هم بدون آگاهی به معانی ممکن نیس++ت. ب++ه همین دلی++ل میت++وانیم بگ++وییم خداون++د اول حق++ایق ع++الم را ک++ه معانی الفاظ است به پیغمبران خود نش+ان میده+د و بع+د برای اش++اره ب++ه آن حق++ایق، الف++اظ و عب++ارات را ب++ه ک++ار میبرد. انسانهای غیرمعصوم به همین دلیل ب++ر علم ق++رآن

آگاهی ندارند زیرا حقایق آن را مشاهده نکردهاند. مثال آنجا که خداوند میفرماید: ال++رحمن، علی الع+رش استوی، کسی که معرفت کامل به خدای بخش++نده ن++دارد و عرش خدا را ندیده نمیتواند معنای استوی و اس++تیال ب++ر عرش را، درک کند و همین طور متشابهات دیگ++ر ق++رآن. لذا خداوند برای انسانهایی که حقایق ق++رآن را ندیدهان++د، آن حقایق را در لباس مثل برای آنها ذک++ر میکن++د. پس در اینجا میتوانیم بگوئیم ک++ه خداون++د پیش از ن++زول الف++اظ و عبارات قرآن، پیغمبران و ائمه را به معانی آن آشنا کرده

و بعد آیات قرآن را نازل نموده است. معنای نزول ق++رآن در ش++ب ق++در همین اس++ت. زی++را اگ++ر منظ++ور ن++زول آی++ات و عب++ارات باش++د، این آی++ات و عبارات در یک ظ++رف زم++انی ک++ه ش++ب ق++در باش++د قاب++ل

تنزيل الكتاب55

نزول و تنزیل نیست. اگر پشت سر هم آیات قرآن را ب++ر پیغمبر نازل کنند، باز هم چندین شبانه روز طول میکش++د و در یک شب قدر ممکن نیست. لیکن نشان دادن حقایق و معانی در یک دقیقه و یک ثانی++ه هم ممکن اس++ت. زی++را عالم خلقت طوری است که جزء آن، کل را نشان میدهد و کل آن، جز را. چنان که میگوین++د مش++ت نمون++ه خ++روار

است. و دیگر این ک++ه ش++ب ق++در در ق++رآن ب++ه معن++ای جنس شب قدر است نه این که شب از شبها باشد. در صورتی ک++ه معن++ای آن جنس، ش++ب ق++در باش++د ممکن اس++ت در چندین ش++ب ق++در کم کم آی++ات ق++رآن و ی++ا مع++انی آن ب++ر پیغمبر اک++رم )ص( ن++ازل گ++ردد و ب++ا این توض++یح مناف++اتی ندارد که در شب قدر نازل شده باش++د و در ط++ول م++دت

سال هم نازل ش+ده باش+د. زی+را دس++ت کم در ط++ول23 شب قدر وجود دارد، که در هر شب قدری23 سال، 23

آیات قرآن و یا معانی آن بر پیغمبر نازل شده است و آن س++ال، آی++ات را ب++رای م++ردم23حضرت در ط++ول م++دت

قرائت کرده است. یکی از توجیهات مطابق واقع این است که شب قدر به معنای زمان و شب بخصوصی نیس++ت ک++ه بگ++وئیم ی++ک شب در سال و یا یک شب در چند سال، بلکه ش++ب ق++در به معنای آن حالت توجه و توسل به خداوند متعال اس++ت که در آن حال، مستحق فیض الهی میشود و چنین حالتی ممکن اس++ت، در ی++ک ش++بانه روز و ی++ا در س++ال و م++اهی چندین مرتبه پیدا شود و فیض ش++ب ق++در ک++ه هم++ان علم قرآن است بر پیغمبر نازل گ++ردد. زی++را اگ++ر ش++ب ق++دری بگذرد و حال ایمان و توجه در انسان پیدا نشود مس++تحق

تنزيل الكتاب56

فیض نیست، اما اگر ایمان و توجه در انسان پیدا ش++ود وشب قدر نباشد، انسان مستحق فیض میشود.

پس یگانه ع++املی ک++ه انس++ان را مس++تحق فیض الهی میکند آن ایمان و توجه است ک++ه ب++ا طلب و تقاض++ا ت++وأم میگردد و فیض الهی را به خ++ود جلب میکن++د و آن چ++ه در نظر خدا مطلوب واق++ع ش++ود ایم++ان و توج++ه اس++ت و ن++ه شبها و یا روزها. ب++ه همین دلی++ل اس++ت ک++ه ش++ب ق++در از هزار ماه بهتر است. اگر هزار ماه بر انسان بگ++ذرد و ب++ه خ++دا توج++ه پی++دا نکن++د مس++تحق فیض نمیش++ود، ام++ا اگ++ر ساعت و دقیقهای بر انسان بگ++ذرد و ب++ه خ++دا توج++ه پی++دا کند، مستحق فیض میشود. پس در صورتی که شب ق++در به معنای پیدایش حالت ایمان و توج++ه باش++د و آن هم ب++ه معنای جنسیت این حالت، با هزاران حالت از این ح++االت

سال دوره دعوت صد هزار23منافات ندارد که در طول مرتبه چنین حالتی در پیغمبر پیدا ش++ده ک++ه در آن ح++االت

آیات قرآن و معانی آن بر ایشان نازل شده باشد. بنابراین شب قدر که به معنای حالت توج++ه اس++ت ی++ا به معنای جنس شب قدر؛ نه فق++ط ش++بی از ش++بهای آن،

س++ال چن++دین مرتب++ه23منافات ندارد که در طول م++دت شب قدر پیدا شود که آی++ات ق++رآن ب++ر آن حض++رت ن++ازل

سال ب++ا23گردد. پس کسانی که میگویند نزول قرآن در نزول آن در شب ق++در مناف++ات دارد خالف حقیقت اس++ت زیرا هر دقیقه و ساعتی که آی++ه و س++ورهای از ق++رآن ب++ر پیغم++بر ن++ازل میش++ود هم++ان دقیق++ه و س++اعت ش++ب ق++در

شناخته میشود. با این تحقی++ق میگ++وئیم ک++ه خداون+د در آن ح+االت ک+ه انسان به خداوند متعال توج++ه دارد علم ق++رآن ک++ه هم++ان حقیقت علم الهی است بر انس++ان ن++ازل میش++ود و ن++زول

تنزيل الكتاب57

این علم مشروط به زمان و مکان و قی++ود دیگ++ر نیس++ت، بلکه منوط به کیفیت پی++دایش آن ح++ال توج++ه ب++ه خداون++د متعال است. انسان در این هنگام مس++تحق فیض میش++ود و بالفاصله آن فیض به قلب انسان تعلق میگیرد. از نظ++ر این ک++ه ن++یرو ب++ه وج++ود میآورد و قلب انس++ان را تق++ویت میکن++د، آن را روح مینامن++د ک++ه خداون++د می فرمای++د: و کذالک انزلنا الیک روح++ا من امرن++ا. و از این نظ++ر ک++ه آن روحیه توسط عامل دیگری به نام فرش++ته تنظیم میش++ود آن را ملک مینامن++د ک++ه خ++دا میفرمای++د: ت++نزل المالئک++ه و الروح، و از این نظر که انسان با پی++دایش آن روحی++ه؛ ب++ر حق و حقیقت آگاهی مییابد آن را علم مینامند که خداون+د در بعضی آیات خ++ود را معلم مع++رفی میکن++د و در آن آی++ه که میگوید: روح بر تو ن++ازل ک++ردیم می فرمای++د: م++ا کنت ت++دری م++ا الکت++اب و الاالیم++ان. ت++و نمیدانس++تی ک++ه کت++اب وایمان یعنی چه، یعنی این روح منشأ دانایی ت++و گردی++د و از این نظرکه انس++ان را بین++ا میکن++د، از آن ب++ه ن++ور تعب++یر میشود که میفرماید: جعلناه نورا و ی++ا می فرمای++د: و من لم یجعل الله له نورا فماله من نور. اینها تعب++یراتی اس++ت

که از کیفیت نزول قرآن حکایت دارد. این حقیقت هم باید روشن گردد که نزول قرآن خواه به معنای روحیه باشد و خواه به معنای الفاظ و عب++ارات، به معن++ای ن++زول از این آس++مان ب++ه این زمین نیس++ت. آن چنان که بعضی تصور کردهاند از فضای آسمان ب++ر زمین نازل میشود، بلکه به معنای تعلق گرفتن این روحیه ه++ا و یا آیات به قلب مبارک پیغمبر است. لذا خداون++د از ن++زول قرآن، به ت++نزل تعب++یر میکن++د و میگوی++د: ت++نزل المالئک++ه و الروح. ک+ه ب+ه معن+ای ح+الت ن+زول گ+رفتن اس+ت ن+ه ب+ه معنای نازل شدن؛ مثل این که آینهای را ک++ه گ++رد و غب++ار

تنزيل الكتاب58

گرفت++ه اس++ت پ++اک ک++نی و ن++ور خورش++ید در آن منعکس شود. پس نور خورشید در این موقع از آسمان بر ص++فحه آینه نازل نشده بلکه به آن تعلق گرفته است. یعنی ش++ما گرد و غبار را که حجاب بود برطرف نمودید و نور ب++ه آن تعلق گرفت. همین طور گ++رد و غب++ار م++ادیت و ی++ا ه++وا و هوسها که از دل انس++ان زدوده ش++ود بالفاص++له ن++ور خ++دا تعلق میگیرد که از این تعلق ب++ه "ت++نزل" تعب++یر میش++ود و

دل در آنجا آباد میشود که آن را بیت المعمور مینامند. آیا بیت المعمور به معن+ای زم+ان و مک++انی اس++ت ک+ه قبال قرآن در آن جا نازل میشود و بعد به پیغمبر می رسد

یا این که بیت المعمور همان قلب پیغمبر است؟ بیت المعمور، کلمهای است که در قرآن آمده اس++ت. در س+++وره ط+++ور خداون+++د میفرمای+++د: والط+++ور و کت+++اب

مسطور، فی رق منشور و البیت المعمور. در اخبار و روای++ات هم از ائم++ه اطه++ار علیهم الس++الم درب++اره بیت المعم++ور مط++البی گفت++ه ش++ده از آن جمل++ه فرمودهان++د: بیت المعم++ور، خانهای اس++ت در آس++مان در محاذات کعب++ه معظم++ه و فرمودهان++د ابت++دا ق++رآن در بیت

المعمور نازل شد و از آن جا بر پیغمبر اکرم )ص(. بسیاری از مفسرین گفتهاند آنجایی که آیات و اخب++ار نشان میدهد قرآن یک جا نازل شده، منظور، نزول قرآن در بیت المعمور است. در آنجا که نشان میدهد به ت++دریج نازل ش++ده اس++ت، ن++زول برش++خص پیغم++بر اس++ت. ازاین قبی++ل تفس++یرهای مختل++ف ک++ه مجم++وع آنه++ا ب++راین داللت میکند که بیت المعمور خانه و ی++ا مک++انی در آس++مان و در

محاذات کعبه است. آنچ++ه در تفس++یر و تأوی++ل ق++رآن از ائم++ه معص++ومین علیهم السالم حقیقت مییابد این است که همه جا رابط++ه

تنزيل الكتاب59

علمی و کالمی و کتابی خداوند متعال با شخص است ن++ه با شئ. خداوند با اشیاء سخن نمیگوید زیرا س++خن، ب++رای تعلیم و تعلم، یا خبر دادن ب+ه وج+ود میآی+د و تعلیم و تعلم با اش++یاء مناس++بت ن++دارد. نمیت++وان گفت خداون++د زمین و آسمان و یا کوه و دریا و صحرا را تعلیم دهد. اگ++ر اش++یاء تعلیمات داشته باشند و عالم شوند با اشخاص چه ف+رقی دارند؟ بهترین موجودات بعد از انسانها، فرشتگان هستند و خداوند خبر میدهد که فرشتگان دارای علم نیستند و ی++ا این که معلومات آنها مانند معلومات انس++ان نیس++ت. ل++ذا خداون++د ب++ه آنه++ا ام++ر ب++ه س++جده آدم میکن++د و در می++دان

آزمایش می گویند: العلم لنا اال ما علمتنا. با این حساب درست نیست که خدا با اش++یاء س++خن بگوید و یا کتاب خود را بر اشیاء نازل کن++د. پس اگ++ر بیت المعمور، شیئی مانند خانه کعبه باشد نزول قرآن بر خانه

کعبه و یا مانند آن در آسمان مفهوم و معنا پیدا نمیکند. قرآن از این نظر که علم است، قرآن شناخته میشود که از ج++انب خ++دا ن++ازل میش+ود و از این نظ++ر ک++ه کت++ابی است حجیم، قرآن شناخته نمیشود بلکه ظاهر آن ظرفی

است که کلمات قرآن در آن ثبت شده است. آیا موقعی که قرآن بر پیغمبر ن++ازل میش++ود، کاغ++ذ و کتاب بر آن حضرت نازل میشود و یا علم و دانش همراه کلمات و آیات؟ خداوند متع++ال در فض++ای آس++مان نیس++ت ک+ه از آنج++ا ب++ا زمین کعب++ه فاص++له داش++ته باش++د و در این

فاصله، قرآن را از جایی به جایی دیگر انتقال دهد. ل+ذا در ق+رآن ه+ر ج+ا اس++می از ش+یئ ب+رده میش+ود، تأویل به شخص شده اس++ت. و الش++مس و ض++حیها یع++نی شخص رسول الل++ه . والقم++ر یع++نی علی ابن ابیط++الب. و اللیل یعنی بنی امیه. انزل من السماء ماء یعنی انزل من

تنزيل الكتاب60

السماء علم++ا، و از این قبی++ل ت++أویالت آی++ات ق++رآن ک++ه ازائمه معصوم )ع( وارد شده است.

کوه قاف یعنی انسانی که در قی++اس ب++ا س++ایر ملته++ا مانند کوه است در قیاس ب++ا س++ایر زمینه++ا. پس در اینج++ا هم طور و بیت المعمور رسول الله )ص( است ک++ه خان++ه آباد خداست و خدا به او میگوید: در صورتی که ب++ه کعب++ه قسم میخورم ک++ه ت++و در آنج++ا باش++ی و اال بیاب++انی بیش++تر

نیست. الاقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد. آن خانهای که در محاذات این کعبه است، رسول الله )ص( است که خداوند ابتدا با او تم+اس میگ++یرد و هم+راه او به کعبه اح++ترام میگ++ذارد و در ج++ایی دیگ++ر ب++ه ق++ریش میگوی++د: اه++ل بیت را از خان++ه خ++دا ب++یرون ک++ردن گن++اهی است بزرگتر از جن++گ در م++اه ح++رام. و اخ++راج اه++ل من++ه اکبر. این اهلی را که از خانه اخراج کردن++د و گن++اه ب++زرگ ش++ناخته ش++د، حض++رت رس++ول اک++رم )ص( ب++ود ک++ه مک++ه اخراج کردند ب++ه ط++رف مدین++ه و در مرتب++ه دوم، حض++رت سید الشهدا )ع( بود که ایشان را از مکه ف++رار دادن++د ب++ه

سوی کربال و در کربال حضرت را شهید کردند. به همین مناس++بت در اخب++ار و روای++ات وارد ش++ده ک+ه سرزمین کربال بر مک++ه ش++رافت دارد. اج++ر زوار ک++ربال از اجر زوار خانه خدا بیشتر است زیرا در ک+ربال، اه+ل خان++ه را زیارت میکنن++د و در کعب++ه، خان++ه حجت خ++دا را زی++ارت میکنند. مسئله والدت موال )ع( در خانه کعب++ه م++بین همین حقیقت است ک++ه آنه++ا اه++ل خان++ه خ++دا هس++تند. همچ++نین مسئله سد ابواب، که حض++رت رس++ول خ++دا )ص( دره++ای ورودی مهاجرین و انصار را به مس++جد مدین++ه بس++ت و در ورودی خود و علی ابن ابیطالب )ع( را باز گذاش++ت و ب++ه این دلیل مورد اع++تراض واق++ع ش++د ک++ه چ++را هیچ کس در

تنزيل الكتاب61

مسجد پیغمبر حق آزادی ندارد وارد شود یا خارج شود ی++ا بخوابد، اما رس++ول خ++دا و بقی++ه خمس++ه طیب++ه در مس++جد آزادی مطلق دارند، حضرت در جواب فرمودن++د: ان الل++ه امرنی ان ابنی له بیتا طاهرا الیسکنه غیری و غ++یر اخی و ابنیه. یعنی خدا به من دستور داد که خانه پاک و ط++اهری برای او بسازم که هیچ کس به جز من و علی و حس++نین، ح++ق س++کونت در آن نداش++ته باش++ند. روش++ن اس++ت ک++ه منظور از این خانه، مسجد پیغمبر است یع++نی خان++ه خ++دا که در این خانه کسی حق سکونت ندارد و نمیتواند آن را مانند خانه شخصی خود بشناس++د و آزادی مطل++ق داش++ته باش++د. له++ذا مه++اجرین و انص++ار ک++ه در اط++راف مس++جد خانههایی س++اخته بودن++د ک++ه در آن خانهه++ا از مس++جد ب++از میشد، و آزادانه ورود وخ++روج و خ++ورد و خ++واب داش++تند. رسول خدا )ص( دستور داد تمام درهای ورودی را بستند تا جایی ک++ه عم++ر از رس++ول خ++دا اج++ازه خواس++ت روزن++ه کوچکی که با چشم خود به مسجد نگاه کنن++د، ب++از گ++ذارد پیغمبر اکرم )ص( قبول نفرمودند و جمالت م++ذکور را در

جواب عمر ایراد کردند. حاال این چه معنی دارد که خمسه طیبه حق سکونت در مسجد دارند و دیگران چنین حقی ندارد، واضح اس++ت که مسجدها خانه خداست و آنه++ا س++اکنان و ص++احبان این خانه هس+تند. خان+ه خ+دا هم مانن+د خان+ه انس+انها مال+ک و ساکنی دارد که آنها را اهل البیت مینامند. کسانی ک++ه ب++ه زیارت کعبه میروند باید هدفشان زیارت اهل البیت باش++د نه زیارت خانه خالی. مؤید این معنا، حدیث دیگری اس++ت در کتاب کافی از امام باقر علیه السالم ک++ه ایش++ان کن++ار کعب++ه ایس++تادند و نظ++ری ب++ه حاجی++ان انداختن++د ک++ه ب++رای ط++واف و اس++تالم حج++ر، ازدح++ام ک++رده و تالش میکنن++د.

تنزيل الكتاب62

حضرت سری تکان دادند و فرمودند: هک++ذا ک++انو یحج++ون فی الجاهلیه. ش++نوندهای ک++ه کن++ار حض++رت ایس++تاده ب++ود عرض کرد که حج آنها چه عی++بی دارد ی++ابن رس++ول الل++ه؟ فرمودند که مردم مأمورند بعد از ط++واف و س++عی ب++ا م++ا اه++ل بیت تم++اس بگیرن++د، و مع++ارف دین خ++ود را از م++ا بپرس++ند. این ح+دیث هم نش+ان میده+د ک++ه ه++دف خ+دا از زیارت خانه زیارت اهل خانه است ک++ه اول ق++رآن براه++ل

خانه نازل میشود بعد بر سایر مردم. آن حدیث قدسی مشهور که خدا فرم++ود: ال یس++عنی ارضی و ال سمائی ولکن یعسنی قلب عبدی المومن، ن++یز مؤید همین معناست. پس اگر بیت المعمور، خانه خش++ت و گلی و یا طال و نقرهای در آسمان باشد، فرقی با خان++ه کعبه ندارد و دلیلی ندارد که قرآن در آن خانه نازل ش++ود و به کعبه منتقل گردد. بیت المعم++ور خان++ه دل اس++ت ن++ه++ل و آن خان++ه، پیغم++بر اک++رم )ص( و ائم++ه اطه++ار خان++ه گ است. آنها عرش خدا و خانه آبادند که علم قرآن اول ب++ر

آنها نانزل میشود.

وسائط نزول آیات و نیاز قهری به این وسائط: آن گونه که در تاریخ نبوت و والیت شهرت و رسمیت یافته است هر آیه و یا کلمهای که از جانب خداوند متعال ب++ه پیغم++بر ی++ا ام++امی وحی میش++ود، وحی آن کلم++ه ب++ا واسطههایی بین خدا و پیغمبر انجام میگیرد. آن واسطهها عبارتند از اشباح نوری به ص++ورت انس++ان ک++ه بین خ++دا و پیغمبردر عالم خواب ی++ا بی++داری ظ++اهر میش++ود و توس++ط همان شبح نوری کلم++ات و دس++تورات خداون++د متع++ال ب++ه شخص پیغمبر القاء میشود. از آن اشباح نوری به فرشته تعب++یر ش++ده اس++ت. ه++ر پیغم++بری ک+ه در ع++الم خ++واب ی++ا

تنزيل الكتاب63

بی++داری کلم++اتی را از خداون++د متع++ال تلقی نم++وده اس++ت عامل القاء کلمات یک شبح نوری غالبا به صورت انس++ان ظاهر میشود زیرا انسان غالبا و یا همه جا به ش++کلی ک++ه مانند صورت انسان باشد مأنوس است و با سایر اشکال به این صورت انس و آشنایی ن++دارد ک++ه س++خنانی از آنه++ا بشنود و یا به آنها بگوید. خداوند متعال در آیهای از ق++رآن کیفیت ارتب++اط خ++ود را ب++ا پیغم++بران بی++ان میکن++د و می فرماید: ما کان لبشر ان یکلمه الل++ه اال و حی+ا او من وراء

(. یع++نی51حجاب او یرسل رسوال فیوحی باذن++ه )ش++ورا- خداوند متعال هیچ وقت ب++ا انس++ان تکلم نمیکن++د مگ++ر ب++ه صورت وحی یا مأموری بفرستد که آن مىمور به اذن خدا وحی کند و یا خداوند از پشت پ++رده ب++ا بن++ده خ++ود س++خن

بگوید. پس در این جا خداوند کیفیت ارتباط خود را با انسان

به سه صورت بیان میکند: - از پش++ت پ++رده ب++ا بن++ده خ++ود2- ب++ه ص++ورت وحی 1

- مأموری به صورت انسان نازل فرماید ت++ا4سخن بگوید پیام الهی را برساند.

وحی عب++ارت اس++ت از خ++اطرات قل++بی و القائ++ات فکری که گاهی انسان که در حال تفک++ر ب++ه دنب++ال علمی میگردد تا مشکل خود را ح++ل کن++د در این ح++ال ب++ه ناگ++اه علمی را در فکر خود و یا قلب خود فرا میگیرد که ب++ا آن مشکل خود را ح++ل میکن++د. یع++نی در ح++ال تفک++ر و تأم++ل هدایت میشود و راه حل مشکل خود را از خداوند متع++ال میگیرد. پیدایش چنین حالتی را وحی و ی++ا اله++ام میگوین++د که اگر انتظار داشته باش++د ک++ه از ج++انب خداون++د ه++دایت

شود و در این انتظار، قلب او هدایت میشود.

تنزيل الكتاب64

پیدایش علم را در این حالت انتظار، وحی مینامن++د و اگر بدون انتظار از جانب خدا در ح++ال تفک++ر و تأم++ل راه

حل مشکل خود را دریابد از آن به الهام تعبیر کنند. البت++ه وحی و اله++ام درج++ات مختل++ف دارد. از وحی و الهام تکوینی شروع میشود و به وحی و الهام تشریعی به

صورت مخاطبه خاتمه مییابد. وحی تکوی+++نی عب+++ارت اس+++ت از واداری غریزهای و نهادی به سوی مطلبی که طالب کشف آن میباشد. یعنی انسان و یا حیوان وادار به کارهایی میشوند که باید انجام دهند مانند وحی ب++ه زنب++ور عس++ل. خداون++د در غری++زه این حیوان اقتضایی به وجود میآورد و آن اقتضاء را مس++تقیما از الن++ه ب++ه س++وی گله++ا و از گله++ا ب++ه س++وی الن++ه ه++دایت میکنند. در این حال حی++وان و ی++ا انس++ان، اس++باب و اب++زار اراده خداون++د متع++ال هس++تند. هرگ++ز فک++ر نمیکنن++د و ی++ا نقشهای نمیکشند که بای++د چگون++ه و ب++ه چ++ه کیفی++تی ک++ار کنند. خود آنها از کار درست یا نادرستی که انجام میدهند

بی خبرند. وحی تش++ریعی الق++اء ی++ک علم و آگ++اهی از ج++انب خداوند متعال اس++ت ب++ه قلب انس++انی ک++ه در این انتظ++ار نشسته و از خداوند متعال کم++ک خواس++ته اس++ت. در این انتظار پاسخ مسئله علمی خود را ک++ه انتظ++ار میکش++د از خداون++د متع++ال میگ++یرد و میدان++د ک++ه خ++دا ب++ه او آموخت++ه است. اگر بدون انتظار و بدون کم++ک خ++واهی از خداون++د متع++ال در تفک++رات خ++ود راه ح++ل مش++کل علمی خ++ود را

بیابد از آن به الهام تعبیر میشود. پیدایش الهام به مؤمن اختصاص ندارد. مؤمن و کافر با الهام به سوی حل مسائل و مشکالت هدایت میش++وند. لیکن وحی مخص++وص انس++ان م++ؤمن اس++ت. زی++را فق++ط

تنزيل الكتاب65

مؤمن از خدا کمک میخواهد و ب++ه انتظ++ار کمکه++ای غی++بی مینش++یند و ک++افر، خ++دا را قب++ول ن++دارد ک++ه از او کم++ک بخواهد. او در حاالت تفکر وتأم++ل ق++رار میگ++یرد و در این تفکرات خداوند فکر او را هدایت میکند و او گمان میکن++د که خودش به سوی حل مس++ائل ه++دایت ش++ده و مش++کل

خود را حل کرده است. کیفیت دوم؛ تکلم از ماوراء حجاب:

تکلم از ماوراء حجاب، به معنای این است که خداوند از پشت پرده با انسان سخن بگوی++د ب++ه ط++وری ک++ه کالم خدا شنیده شود لیکن خداوند دیده نشود. آن ط++وری ک++ه از شجره نورانی با حضرت موسی سخن گفته است ک++ه حض++رت موس++ی کلم++ات خ++دا را ش++نیده، خ++دا را ندی++ده اس++ت. در ی++ک زم++ان هم از خداون++د خ++واهش ک++رد ک++ه خودش را نشان بدهد که آن هنگام کلم++ه لن ت++رانی را از

خداوند متعال شنید. دلیل این که خداوند از م++اوراء حج+اب س++خن میگوی+د این است که حجاب بین انسان و خدا یک مسئله قهری و غیرقابل رفع است. یعنی خواه ناخواه بین خدا و انس++ان؛ حجاب خواهد بود که این حجاب توسط انسان قاب+ل رف+ع نیست لیکن آیا به اراده و قدرت خدا قابل رفع است ک++ه وجود خداوند متعال توسط انسان رؤیت شود و یا نشود، این را فقط خداون++د متع++ال میدان++د و کس++انی ک++ه در این ح++ال ق++رار گرفتهان++د مانن++د چه++ارده نف++ر معص++وم علیهم السالم. آن چ++ه مس++لم اس++ت ب++ا ن++یروی فک++ر و ی++ا رؤیت چشم، این حجاب قابل رفع نیست. زیرا همان نور چش++م که با آن میخواهی خدا را ببینی و ی++ا ن++یروی عق++ل و فک++ر که با آن میخواهی وجود خدا را درک ک++نی بین ت++و و خ++دا حجاب میشود که اگر این حجاب یع++نی ن++ور چش++م و ن++ور

تنزيل الكتاب66

عقل را خداوند مح++و کن+د ق+درت رؤیت و درک از انس+ان مح++و میش++ود و اگ++ر ن++ور چش++م و ن++یروی عق++ل برداش++ته نشود همان نور و نیرو بین انسان و خ++دا حج++اب اس++ت و ماوراء حجاب قابل رؤیت نیست. به قول حافظ ش++یرازی

میگوید: حافظ، از میانتو خود حجاب خودی

برخیز یع++نی این خ++ودیت بینن++ده و درک کنن++ده بین م++درک و مدرک، حج++اب میش+ود ک+ه اگ+ر این خ+ودیت خ++ود نباش+د کسی نیست ک++ه ببین++د و اگ++ر هم باش++د حج++اب غیرقاب++ل

رفعی خواهد بود. نوع س++وم از کیفیت پی++ام رس++انی خداون++د متع+ال این است که خداوند شبحی به نام فرشته به ص++ورت انس++ان بین خ++ود وانس++ان وج++ود میآورد و از م++اوراء آن ش++بحی نورانی سخن میگوید. این شبح نورانی گ++اهی فرش++تگانند و گاهی اولیاء خداوند متعال هستند یعنی انسانهای کام++ل در عالم آفرینش گاهی پیام رسان خداوند متعال به سوی انسانها میباشند. مانند خمسه طیبه که در زندگی بهش++تی پیام رسان خداون++د متع++ال ب++ه س++وی آدم بودن++د و آدم در بهشت مأموریت ی++افت ک++ه در اط++اعت آنه++ا باش++د و دین خود را از آنه++ا بی++اموزد. در اح++ادیث وارد ش++ده ک++ه ائم++ه اطهار خود را معرفی میکنند و میفرمایند: کنا اشباح ن++ور بین یدی الله نسجه و نقدسه. و ح++دیث دیگ++ری اس++ت از موال ابی عبدالله الحسین علی++ه الس++الم ک++ه می فرمای++د: لما خلق الله ادم، و استویه و عله اسماء ک+ل ش+ئ جع+ل محمدا و علیا وفاطم++ة و الحس++ن و الحس++ین اش++باحا فی

ظهر آدم.

تنزيل الكتاب67

پس این انسانهای کامل به صورت یک ه++یئت ن++ورانی به شکل انسان واسطه بین خدا و بندگان هس++تند واز این نظر که خود آنها شناخته نیستند و ب++ا قیاف++ه انس++ان دی++ده میشوند به عنوان ش++بح و اش++باح مع++رفی ش++دهاند مانن++د اشکالی که در فیلم ها دیده میش++ود ک++ه در واق++ع ش++بحی است از انسانی که سخن میگوید. شاید آن م++أمورین ک++ه بر ابراهیم و لوط پیغمبر وارد شدند همین اشباح ن++ورانی از اولیاء خ+دا باش++ند در این خص+وص از م+وال علی علیهم السالم مشهور است که فرمود: کنت مع االنبیا سرا و مع

محمد جهرا. گ++اهی هم این واس++طه ی++ک ص++ورت ن++ورانی ب++ه ن++ام فرشته است که در واقع بلندگویی بین خ++دا و انس++ان ب++ه صورت انسان است. گوینده توس++ط این ص++ورت ن++ورانی خداوند متعال اس++ت و آن ش++کل ن++ورانی واس++طه انتق++ال کالم خداوند متعال است. صورتهایی ک++ه در ع++الم خ++واب میبینیم که خیال میکنیم پدر و مادر خود را خواب دیدهایم همین اشباح نورانی هس++تند ک++ه خداون++د براب++ر چش++م م++ا ظاهر میسازد و ما را ه++دایت میکن++د، م++ا میگ++وییم پ++در و مادرم یا دیگ++ری را خ++واب دی++دم، زی++را آن ک++ه در خ++واب دیدهام، اگر پدر واقعی من باشد باید خبر داشته باشد که

من با او حرف زدهام. این اش++باح ن++ورانی ن++وع س++وم واس++طه بین خ++دا و انسانند که پی++ام خ+دا را ب++ه پیغم++بران میرس++انند. خداون++د

میفرماید: رسوال فیوحی باذنه. آی++ا ب++رای ارس++ال پی++ام و ی++ا کالم و بی++ان بین خ++دا و بن++دگان خ++دا واس++طهای الزم اس++ت و ی++ا این ک++ه ب++دون

وساطت هم ممکن است کالم خدا به انسان القا شود؟

تنزيل الكتاب68

این حقیقت را میدانیم که خداوند متعال با هر شئ و ه++ر شخص++ی، معیت وج++ودی دارد و بین خ++دا و غیرخ++دا امکان وجود فاصلهای نیست زیرا اگر م++ا بگ++وئیم ک++ه بین خدا و شئ دیگر به میزان یک واحد از میلی++اردیم میلیم++تر فاص++له باش++د، در هم++ان فاص++له الزم اس++ت ت++ا از وج++ود خداوند متعال خالئی حاص++ل ش++ود و تص++ور وج++ود خأل ب++ر مح++دودیت وج++ود خ++دا داللت میکن++د ک++ه این مح++دودیت

برخالف نامتناهی بودن وجود خداوند است. خدا در قرآن از احاطه وجود خ++ود خ++بر میده++د و می فرماید: ان++ه یح++ول بین الم++رء و قلب++ه. یع++نی خداون++د بین انس++ان و اراده انس++ان حائ++ل میش++ود. ب++ا این ک++ه ن++یروی اراده در نفس انسان مانند روح در ب++دن ی++ا مانن++د ن++یروی برق در س++یمها و چراغه++ا اس++ت. بین روح و ب++دن امک++ان ظهور فاصلهای نیست و ب+ا یک+دیگر ت+داخل وج+ود دارن+د. مانند نیرو در درل ماده آن چنان در هم ادغام شدهاند که دانش++مندان گفتهان++د: م++اده عین ن++یرو و ن++یرو عین م++اده

است. قلب انس++ان هم++ان اراده انس++ان اس++ت آی++ا بین نفس انسان و اراده که قلب انسان است، فاصلهای هس++ت ت++ا خداوند در آن فاصله حائ++ل گ++ردد و اراده انس++ان را از او

جدا کند؟ اگر فضای خطی یک میلیمتر را ب++ه میلیارده++ا تقس++یم کنیم، امک++ان وج+ود فاص+له ی++ک واح+د از آن قس++متها بین نفس انسان و اراده انسان نیست. با هم++ه اینه++ا خداون++د بین انسان و قلب او حائل میشود. بن++ابراین تص++ور وج++ود فاص++له بین خ++دا و غ++یر خ++دا مح++ال اس++ت. ب++ا این معیت وجودی که خدا با هر شیئ و هر شخصی دارد چط+ور بین خ++ود و غ++یر خ++ود حج++ابی ب++ه وج++ود میآورد و از م++اوراء

تنزيل الكتاب69

حجاب ب++ا بن++ده خ++ود س++خن میگوی++د؟ و ی++ا چط++ور ممکن است که پی++ام و کالم خ++ود را هم++راه واس++طهای ب++ه قلب

انسان القاء کند و یا به گوش انسان برساند؟ در بخشهای گذشته وج++ود حج++اب بین خ++دا و انس++ان روشن شد که خودیت انسانها و علم و شعور انسانها بین خ++دا و انس++انها حج++اب میش++ود و خداون++د از م++اوراء این

حجاب سخن میگوید. بحث م++ا اینج++ا در بی++ان واس++طهای اس++ت ک++ه کالم خداوند متعال را به گ++وش بن++دگانش می رس++اند و ی++ا ب++ه

قلب آنها القاء میکند. در این ج++ا میگ++وییم ک++ه کالم و پی++ام، از ن++وع ع++رض اس++ت. کالم عب++ارت اس++ت از م++وجی ک++ه در ه++وا ایج++اد میشود تا گوش شنونده آن را بگیرد و ی++ا نوس++انی اس++ت ک++ه در ن++ور و ن++یرو ایج++اد میش++ود و گیرن++دهها آن را ثبت میکنن++د. پس کالم ی++ک ع++رض اس++ت ک++ه در ش++یئ پی++دا

میشود. این را میدانیم که عرض بر ع+دم وارد نمیش+ود، بلک+ه ع++رض، ج++وهر الزم دارد. یع++نی ی++ک حقیقت و ی++ک ش++ئ وج++ودی الزم اس++ت ک++ه ع++رض را بپ++ذیرد. ی++ا این ک++ه آی++ا میتوانید عدم را تک++ان بدهی++د و ی++ا در ع++دم، تغی++یراتی ب++ه وجود آورید؟ البته همه اینها محال اس++ت؛ زی++را آن تکانه++ا تغییرات عرضی است که وجود و یا جوهر الزم دارد تا در آن تغییر پیدا ش++ود. ع++دم، چ++یزی نیس++ت ک++ه تغی++یر پ++ذیر

باشد. همه میدانیم که کالم و پیام، خواه از خ++دا و ی++ا خل++ق خدا از نوع اعراض است یعنی موج و نوس+انی اس+ت ک+ه با زبان انسان یا به اراده خداوند متعال پیدا میش++ود و ب++ه گوش شنوندگان و یا به قلب آنها میرسد و ثبت میگ++ردد.

تنزيل الكتاب70

در این جا با اعتقاد و اع++تراف ب++ه این حقیقت ک++ه کالم و پیام از جنس اعراض اس++ت یع++نی م++وج و نوس++ان اس++ت باید ببینیم آن جوهری که موج کالم ب++ر آن وارد میش++ود و

به گوش شنوندگان میرسد چیست؟ یکی از مسائل مسلم و غیرقابل نقض این است ک++ه اعراض در اعدام ظهور پیدا نمیکند، یع++نی بای++د مع++روض علی++ه و مع++روض ب++ه، ی++ک حقیقت وج++ودی باش++ند. مثال

حرکت که یکی از اعراض است در عدم پیدا نمیشود. ع++دم را نمیت++وان ح++رکت داد. در ش++ئ متح++رک بای++د حقیقت وج++ود داش++ته باش++د. ب++ه همین دلی++ل در لس++ان حکمت و فلسفه، کلم++ات ج++وهر و ع++رض ب++ا هم ب++ه ک++ار میروند زیرا امکان ج++دایی آنه++ا از یک++دیگر نیس++ت. یع++نی عرض، جوهر الزم دارد و منظور ما از جوهر، آن حقیقت عرض پذیر است مانند هوا ک++ه م++وج میپ++ذیرد ی++ا اجس++ام دیگر که شکلها و خاصیتهای دیگر را قب++ول میکن++د. ج++وهر هم حقیق++تی اس++ت ک++ه میگ++وییم ی++ا غیب مطل++ق و ب++ا در

لباس عرض ظهور میکند. لذا در تعریف جوهر و عرض گفتهان++د: الع+رض م+ا ذا ظهر، ظهر فی الموضوع، و الجوهر م++ا اذا ظه++ر ظه++ر ال فی الموضوع. یعنی عرض آن چیزی اس++ت ک++ه ه++ر وقت ظاهر میشود در موضوع ظ++اهر میش++ود. یع++نی در چ++یزی که موضوع سخن است. وقتی میگوییم زید قائم، موضوع حکم است. پس ابن زید به ش++کل و ع++رض زی++د اس++ت و آن حقیقتی که ش++کل و ع++رض ب++ر آن پی++اده ش++ده ج++وهر است که در زید نمایش ندارد. با این حساب با اعتقاد ب++ه این که کالم و پیام، خواه از جانب خدا باشد و یا از خل++ق

خدا، از نوع عرض است و عرض هم جوهر الزم دارد.

تنزيل الكتاب71

مجبوریم درباره آن حقیقتی بحث کنیم ک++ه مع++روضکالم خدا یا فرشتگان و یا کالم انسانها واقع میشود.

برای ظهور کالم و پیام، چند چیز ض++رورت دارد. اول متکلم، دوم مخاطب، سوم ظهور کالم و سخن و چه++ارم آن حقیق++تی ک++ه کالم و پی++ام ب++ر آن س++وار میش++ود و از گوینده به شنونده می رسد. یع++نی مع++روض کالم خ++دا ی++ا

خلق خدا. وق++تی م++ا انس++انها ب++ا یک++دیگر س++خن میگ++وییم، بین گوینده و شنونده این چهار اصل موجود اس++ت. گوین++ده و شنونده و کالم و همچنین معروض کالم مانند هوا یا آب یا اجس++ام دیگ++ر و ی++ا ن++ور و ن++یرو ک++ه پی++ام را ب++ه ش++نونده میرساند. در این جا ک++ه خداون++د متع++ال س++خن میگوی++د و بنده او پیغم++بر، س++خن خ++دا را میش++نود همین چه++ار چ++یز

الزم است. گوینده و شنونده و کالم خ++دا و آن مرک++بی ک++ه در آن موج سخن ایج++اد میش++ود و پیغم++بر آن را میگ++یرد. ممکن است بگویید خداوند با آن شدت قربی که به بندگان خ++ود دارد، بین او و پیغمبر فاصلهای قاب++ل تص++ور نیس++ت ت++ا در آن فاصله کالم خود را بر مرکبی سوار کند و به مخ++اطب

خود القاء نماید. آن تکان و م++وجی ک++ه تب++دیل ب++ه کالم میش++ود، ممکن است به اراده خدا در قلب پیغم++بر، ب++دون واس++طه ایج++اد گردد؛ مثل این که ما با فشار دست خود ب++ر تن ش++نونده، در او آگاهی به وج++ود بی++اوریم. خداون++د متع++ال هم چ++نین فشاری در قلب پیغمبر ایجاد میکند و پیغمبر آن فش++ار را

به صورت کالم احساس میکند. این سؤال خیلی متین و مکین است زیرا ب++ا آن ق++رب واقعی و حقیقی که بین خدا و بندگان اس++ت، ب++ه کیفی++تی

تنزيل الكتاب72

که میگوید بین انسان و قلب او حائل میش++وم. فاص++لهای قاب++ل تص++ور نیس++ت ک++ه واس++طه الزم باش++د، لیکن خ++واه ناخواه موج و نوسانی که در واقع عرض اس++ت، بای++د بین خداوند متعال و قلب پیغمبر ایجاد شود که از آن ب++ه کالم تعبیر میکنند زیرا علم پیغمبران و ائمه، ذاتی نیس++ت لکن علم خدا ذاتی خداوند است. اگر بندگان خواسته باشند با خدای خود س+خن بگوین+د، پیش از س++خن گفتن و پیش از نیت به سخن گفتن، خداوند سخن آنها را میداند اگ++ر چ++ه انسان خدا را طرف خط++اب ق++رار میده++د و ب++ا او س++خن میگوید لیکن با سخنان خود مطلب تازه بی س++ابقهای ب++ه خداوند متعال القاء نمیکند. آن چه انسان میخواهد بگوی++د خدا از ازل میداند لیکن انسان چارهای ندارد ج++ز این ک++ه بر طبق عادت و حالی که دارد نیت خود را و معانی قلب خود را با خطابه و کالم اظهار کند، هر چند طرف خطاب خداوندمتعال باشد که از سر او آگ++اهی دارد. پس زم++انی که انسان حوائج خود را با زبان اظه++ار میدارد، نمیخواه+د خدا را به چیزی آگاه کند که نمیداند بلکه عادت دارد و ی++ا مجبور است وضعیت خود را اظهار کند. برای الق++ای علم و اظهار معانی بین انسان و خدا احتیاج ب++ه س++خن و کالم نیست؛ لیکن در عین حال کلم++ات عرض++ی اس++ت ک++ه ب++ر جوهر هوا و یا شعاع نور قلب وارد میش++ود و ب++ه ص++ورت سخن و کالم به سمع شنونده میرسد، خواه شنونده خ++دا باش++د، خ++واه انس++ان. زی++را پی++ام و کالم ع++رض اس++ت، و عرض بدون جوهر عرض پذیر، قاب++ل ظه++ور نیس++ت لیکن القاء کالم و پیام از سوی خداوند متعال به طرف انسان، از نوع الق++اء کالم از انس++ان ب++ه س++وی خ++دا نیس++ت زی++را انس++ان از علم خ++دا و ذات خ++دا بی خ++بر اس++ت. حض++رت عیسی )ع( به خدا میگوید:تعلم ما نفسی و الاعلم ما فی

تنزيل الكتاب73

نفسک. تو از سر من خبر داری و من از سر ت++و بیخ++برم. پس برای القای معانی، از خدا به انسان چارهای ب++ه ج++ز کالم و سخن نیست و این کالم و سخن همان طور که از انسان، عرضی است که بر جوهر وارد میشود، کالم خ++دا هم خواه جلی باشد و یا خفی و ی++ا اخفی، عرض++ی اس++ت که باید بر جوهر وارد ش++ود. یع++نی خداون++د بای++د ب++ه اراده خود، موجی در هوا و یا نوسانی در نور و نیرو ایج++اد کن++د و قلب پیغمبر و یا گوش او، آن موج و نوسان را بگیرد تا کالم خدا را بشنود، و چون م++وج و نوس++ان ع++رض اس++ت عرض ب++ر ع++دم پی++اده نمیش++ود، یع++نی نمیتوانی++د در خال و عدم مطلق موج و نوسان ایج++اد کنی++د و کالم خ++ود را ب++ه شنوندگان برسانید. خداون++د متع++ال هم همین ط++ور. اگ++ر بین خدا و انسان، واس++طهای نباش++د کالم خ++دا ب++ه گ++وش انسان نمیرسد و آن واسطه نمیشود ذات خدا باشد زی++را در این جا س++ه چ++یز الزم اس++ت ت++ا س++خن ب++ه وج++ود آی++د: گوین++ده، ش++نونده، کالم. ه++ر ک++دام از این س++ه موج++ودی مستقل هستند و قابل تبدیل به یکدیگر نمی باش++ند. خ++دا گوین++ده اس++ت پس ممکن نیس++ت خ++دا م++وج س++خن و ی++ا جوهر موج سخن باشد. او کالم را ایجاد میکند نه این ک++ه خود او کالم باشد یا مانند هوا و نیرو و مرکب کالم و پیام واقع گردد. پیغمبر هم شنونده کالم است. بعد واس++طهای که موج کالم برآن وارد شود و به قلب پیغمبر اکرم )ص( و یا شنونده دیگر برسد. آن واسطه ن++یروی مرم++وزی ب++ه نام نور و یا نیرو و یا روح است که گ++اهی از آن ب++ه مل++ک تعبیر میشود. به این ترتیب کالم خدا از خأل مطل++ق قاب++ل

عبور نیست. کالم انسان نیز همچنین. پرورش تکوینی پیامبر برای فراگیری کالم خدا

تنزيل الكتاب74

بدیهی است که تحمل علوم که در واق++ع ب++اری اس++ت بر روح و فکر انسان، مانند تحمل اثق++ال و احم++ال اس++ت که آن هم باری بر تن انسان است . همان طور که باره++ا بر تن و بدن گاهی سنگین و گاهی سبک اس++ت باره++ا ب++ر روح و فکر انسان هم گاهی سنگین و گاهی سبک اس++ت. ب++ه همین دلی++ل ائم++ه اطه++ار علیهم الس++الم والص++الة در تعلیمات خودشان موکدا سفارش کردهان++د ک++ه ه++ر وقت بخواهید کسی را به دین خدا دعوت کنی++د، اس++تعداد او را در نظ++ر بگیری++د و فراخ++ور اس++تعداد، او را مکل++ف کنی++د. خداوند در قرآن می فرماید: الیکلف الله نفسا اال ما اتیها و ج++ای دیگ++ر می فرمای++د: اال وس++عها. یع++نی خداون++د ب++ه میزان قدرت و استعدادی که به انس++ان داده اس++ت او را مکلف میکند. در حدیثی دیگ++ر ام+ام ص+ادق علی+ه الس+الم میفرماید: ایمان هفت سهم اس++ت ک++ه در ه++ر س++همی از آن، انسانها تکلیف معینی پیدا میکنند. کسی که ی++ک هفتم ن++یروی ایم++ان دارد، ب++ه ی++ک هفتم از دس++تورات مکل++ف میشود و آن که دو هفتم و یا سه هفتم یا بیشتر دارد، ب++ه هم++ان م++یزان تکلیفش ب++اال میرود. م++ا میت++وانیم روی این رابطه احکام الهی را برای کودکان تجزیه کنیم. دختران و پسران که کمتر تحمل تشنگی و گرسنگی را دارن++د، آنه++ا را در چند ساعت و ی++ا نص++ف روز، ب++ه روزه داری مکل++ف کنیم نصف روز را به جای ی++ک روز بشناس++یم. ی++ا نم++از را تجزیه کنیم و ابتدا آنها را به ذکر ساده یا س++جود و رک++وع ساده مکلف کنیم. در هر ص++ورت ق++درت فک++ری و عقلی انسان مانن++د ن++یروی ب++دن آنهاس++ت. باره++ای س++بکتر و ی++ا سنگینتر علم و دانش را نمیتواند تحم++ل کن++د. ام++ام علی++ه السالم در ح++دیث عق++ل و جه++ل می فرمای++د: اح++ادیث آل محم++د خیلی س++نگین و س++نگینتر اس++ت. فق++ط پیغم++بران

تنزيل الكتاب75

مرسل یا فرشتگان مقرب و یا مؤمنینی که خداون++د قلب آنها را به ایمان امتحان کرده است میتوانند احادیث ما را تحمل نمایند و دیگران طاقت فراگیری احادیث مشکل را ندارند. مثال یک نفر براساس قدرت اعج++ازی ک++ه دارد ب++ه دیگری میگوید: من کوه را از ج++ای خ++ود ب++ر میدارم و ب++ه جای دیگ++ر میبرم. ش++نونده ک++ه این عم++ل را ب++ه اس++تعداد خ++ود میس++نجد او را مس++خره میکن++د و س++خن او را ب++اور نمیکند. به همین ترتیب دعوت پیغمبران و ادع++ای آنه++ا را تکذیب میکردند و آنها را دیوانه میخواندن++د زی++را از علمی

سخن میگفتند که فوق استعداد مردم بود. به همین دلیل خداوند در تعلیمات خود، اول به انسان قدرت و استعداد روحی میدهد و س++پس براس++اس هم++ان استعداد، او را مکلف ب+ه تک+الیف جه+اد و هج+رت میکن+د. شاید یکی از بندگان خدا ت++وان جه++اد م++الی داش++ته باش++د ولی قدرت فدا کردن جان خود را نداش++ته باش++د، پس او مکلف به جهاد مالی میشود ت+ا وق++تی ک+ه ت+وان جه+اد ب+ه نفس را پی++دا کن++د. انس++انها هم در تعلیم++ات خ++ود، براب++ر استعدادها کتاب نوشتهاند و مکتبهای خود را ب++ه کالسهای مختلف تقسیم کردهاند. هیچ کس قدرت ندارد به ش++اگرد خود استعداد بدهد و براساس استعداد، تعلیمات عالیتر و باالتر یا شاگرد خ++ود داش++ته باش++د، فق++ط خداون++د متع++ال است که بر اثر تمرینات عملی، قدرت و اس++تعداد فک++ری

انسان را باال میبرد و علوم سنگینتری را به او میآموزد. به همین دلیل خداون++د متع++ال در ق++رآن ب++ه پیغم++بران میگوید که شما نمیتوانید مردم را هدایت کنی++د، نمیتوانی++د کسی را شنوا و بینا کنید، ش++ما فق++ط میتوانی++د حق++ایق را یادآوری کنید. لیکن هدایت ب++ه حق++ایق ب++ه دس++ت خداون++د متعال است. ب++ا این ک++ه ش++أن پیغم++بران ه++دایت انس++انها

تنزيل الكتاب76

است، خدا می فرماید: هدایت انسانها فقط ب++ا خداس++ت.انک ال تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء.

هدایتی که به خداوند متعال اختصاص دارد و به دست انسانها قابل وقوع نیست، هدایت تکوینی اس++ت. ه++دایت تکوینی یعنی پیدایش قدرت مهم و استعداد فراگیری علم و دانش. خداوند با بخشیدن روح ایمان و اس++تحکام دادن ب++ه اعص++اب ک++ه مج++اری روح هس++تند، ق++درت و اس++تعداد انس+++ان را ب+++اال میبرد؛ براس+++اس همین ق+++درت بیش+++تر

تعلیمات انسانها نافع و مفید واقع میشود. ظهور ق++درت و اس++تعداد بیش+تر در وج++ود انس++ان ت++ا

بتواند علوم را درک کند، متوقف بر دو چیز است. یکی تشدید و استحکام بیشتر اعصاب و دیگر اض++افه شدن نیروی روح، درست مانند اض++افه ش++دن ولت++اژ ب++رق ک++ه هم++راه آن بای++د س++یمها و سیمکش++یها هم اس++تحکام

بیشتری بیابد. معلوم است که پیدایش چنین ق++درت و اس++تعدادی از ن++وع خلقت اس++ت ن++ه از ن++وع تعلیم++ات، و ب++ر پای++ه همین خلقت، تعلیم++ات انس++انها و درک روایت و اح+ادیث آس++ان میشود. خداون++د متع++ال در مع++رفی پی++دایش روح علم ب++ه پیغمبر اکرم )ص( می فرماید: و کذالک اوحینا الیک روح++ا من امرن++ا، م++ا کنت ت++دری م++ا الکت++اب و ال االیم++ان. می فرماید: ما روح به تو وحی کردیم. ب++دیهی اس++ت ک++ه این روح معنای همان روحیه و پیدایش ق+درت فهم اس+ت ک+ه

پایه و مایه تعلیم و تعلم خواهد بود. با این مقدمه ثابت میشود که بیش از تعلیم++ات خ++دا یا انسانها پیدایش قدرت و استعداد الزم است ک++ه آن ب++ه دست خدا و به اراده او است. خ+دا نخس+ت در پیغم+بران

استعداد به وجود میآورد و بعد به آنها علم میآموزد.

تنزيل الكتاب77

معانی تنزیل و انزال قرآن و لطائف نزول آیات لغات عرب در وضع و استعمال، اگر چ++ه در بس++یاری از م++وارد ش++بیه یکدیگرن++د، ب++ه ط++وری ک++ه انس++ان گم++ان میکند این دو لغت مترداف و ی++ا مش++ترکند لیکن در واق++ع هر کدام از لغات عربی معنایی مخصوص ب++ه خ++ود دارن++د که همه جا در آن معنا به طور حقیقی به ک++ار میرون++د ن++ه این که گ++اهی ک++اربرد آن حقیقی و گ++اهی مج++ازی باش++د. البته مالک در ک++اربرد لغ++ات ع++ربی و کش++ف خصوص++یات مربوط به آن لغات، کاربرد آیات ق++رآن و ی++ا ائم++ه اطه++ار علیهم الس++الم اس++ت. زی++را آنه++ا هم++انطور ک++ه در علم و ح++رکت و ق++درت کاملن++د، در بی++ان کلم++ات و عب++ارات و کاربرد لغات هم کامل هستند و باید عربی زبانه++ا در فهم کلمات و کاربرد درست از آنها پیروی کنند نه این که آنه++ا

را پیرو خود قرار دهند. دلیل کمال آنها در فصاحت و بالغت و ک++اربرد ص++حیح لغ++ات آی++ه ق++رآن اس++ت ک++ه می فرمای++د: لس++انهم ال++ذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین. این آی++ه در پاسخ ایراد بعضی عربها بر پیغمبر اک++رم )ص( ن++ازل ش++د که چون با بعضی لغات و آیات آشنایی نداشتند پیغم++بر را اعجمی میخواندن++د و گفتن++د: اعجمی و ع++ربی. یع++نی این پیغمبر با لغات غیرفصیح حرف میزند و کسی که با لغات غیرفصیح ح++رف بزن++د اعجمی مینامن++د. عجمی واعجمی، یع++نی کس++ی ک++ه در ک++اربرد لغ++ات و کلم++ات، فص++احت و

بالغت ندارد خواه عرب باشد یا غیرعرب. خداوند در جواب آنها فرمود: زبان عربی مبین، ق++رآن است که در فصاحت و بالغت، معجزه است و زبان ش++ما عربها در مقاب++ل ق++رآن، عجمی ش++ناخته میش++ود. پس ب++ه دلیل این آیه، آیات قرآن در فصاحت و بالغت و استعمال

تنزيل الكتاب78

لغ++ات و کلم++ات، معج++زه اس++ت و ف++وق ع++رب و ادبی++اتعرب است.

و از این نظر که قرآن صامت در فص++احت و بالغت و بالغت معج++زه اس++ت قرآنه++ای ن++اطق هم در فص++احت و

بالغت معجزهاند زیرا آنها به علم قرآن سخن میگویند . این قاعده هم روش++ن اس++ت ک++ه ه++ر چ++ه ادبی++ات در فص++احت و بالغت تکام++ل پی++دا میکن++د، ک++اربرد لغ++ات آن، بیشتر درست است و کمتر لغات آن در معنای مجازی به ک++ار میرود. بیش++تر لغ++ات در مع++انی حقیقی آن اس++تفاده میشود تا ج++ایی ک++ه ک++اربرد لغ++ات در مع++انی مج++ازی ب++ه ص+فر میرس++د. در اط++راف ادبی++ات ق+رآن، کت++ابی ب++ه ن++ام "مج++ازات الق++رآن" نوش++ته ش++ده و در آن کت++اب اثب++ات کردهاند که بسیاری از لغات ق++رآن در معن++ای مج++ازی آن به کار رفت++ه اس+ت لیکن حقیقت این اس++ت ک+ه در ق++رآن حتی یک لغت هم در معنی مجازی به کار نرفته بلکه همه ج++ا لغ++ات در مع++انی حقیقی آن ب++ه ک++ار میرود، خ++واه آن مع++انی از محکم++ات باش++د ی++ا متش++ابهات. براس++اس این قاعده کلمات نزول در کاربردهای مختلف، معانی مختلف

گردد. پیدا میکند که آن معانی ذیال برای شما روشن می اصل کلم++ه ن++زول ب++ه معن++ای ف++رود آم++دن ش++یئی ب++ر شخص یا فرود آمدن شخصی بر شخص دیگر است. همه جا نزول، ف++رود آم++دن از مق++ام ب++االتر ی++ا ج++ای ب++االتر ب++ر شخص یا شیئ نازلتر است و غالبا و همه جا ن++زول ش++ئ یا شخص، از شخصی بر شخص دیگر میباشد یع++نی ن++ازل کننده باید شخص++یتی ع+الم و آگ+اه باش+د، م+نزل الی++ه هم یعنی کسی که ب+رای او و ی+ا ب++ر او ن++ازل ش++ده، بای++د ی+ک شخص++یت ع+الم و آگ+اه باش++د. در این می+ان م+نزل یع+نی چیزی که نازل شده ممکن است از علوم یا اش++یاء باش++د

تنزيل الكتاب79

و ممکن است از اشخاص باش++د. مانن++د کت++ابی ک++ه ب++رای کسی نازل میشود و یا فرشته و غالم و کنیز که از س++وی

خداوند متعال بر کسی نازل گردد. ن++زول چ++یزی از اش++یاء ب++ه س++وی اش++یاء دیگ++ر مانن++د سقوط سنگ از باال به پایین و یا افتادن میوهه++ا از درخت بر روی زمین. برای اینها کلمه نزول به ک++ار نمیرود بلک++ه کلمه مناسب، سقوط است. چنان که می گوین++د: س++قط الحجر، من اعلی الجبل و این ک++ه گف++تیم ن++زول هم++ه ج++ا باید از باال به طرف پایین باشد، فرق ندارد ک++ه آن ب++االتر به معنای زمان و مکان باشد و یا به معن++ای مق++ام. مانن++د نزول قرآن از نزد خداوند متعال به سوی پیغم++بر، ک++ه در این جا ب+ه معن++ای ن+زول از مق++ام ب++االتر ب++ه مق++ام پ++ایینتر است. اگر شیئی و یا شخص++ی از مق++ام پ++ایینتر ب++ه مق++ام باالتر ارسال شود ب++ا کلم++ات ن++زول و تنزی++ل قاب++ل تعب++یر نیست. بلکه با کلمات ارس++ال و اه++داء و امث++ال آن تعب++یر میشود و این کلمه نزول، گاهی ثالثی مج++رد اس++ت مانن++د نزل ینزل ک++ه در این ص++ورت الزم اس++ت فق++ط از ن++زول شئ یا شخص خبر دهد و کاری به نازل کنن++ده و ی++ا ن++ازل شده به سوی او ندارد، چنان که می گویی: نزل المط++ر، نزل الکتاب و امثال آن. و گاهی توسط ح++رف ج++ر مانن++د "باء" مثل نزل به، و علی مثل نزل علیه، و الی مانند الیه و فی مانند نزل فیه و نزل عنه و نزل لدیه ب+ه ک+ار میرود که در هر کاربردی ضمن این که فعل الزم، متع++دی ش++ده لطیفه مخصوص خود را دارد که آن لطیفه قابل اش++تراک نیست. اگر بگویی نزل بالکتاب یعنی کتاب را همراه خود برای کسی ب++رد و اگ++ر بگ++ویی ن++زل الکت++اب علی++ه، یع++نی کتاب روی او قرار گرفته و اگر بگویی ن++زل الکت++اب فی++ه، یعنی کتاب در وجود او قرار گرفت++ه و ن++زل الکت++اب الی++ه،

تنزيل الكتاب80

یعنی به سوی او نازل شده ب++ه ط++وری ک++ه آن ش++خص ازاین کتاب فاصله مکانی و یا فاصله وجودی داشته باشد. گاهی کلمه نزل از بابهای مزید فیه صادر میش++ود ک++ه در ه++ر ک++اربردی، خاص++یت و خصوص++یت مرب++وط خ++ود را دارد، چنان که بگویی انزل الکتاب یا بگویی تنزل الکت++اب و یا از باب تفعیل بگویی نزل الکت++اب و امث++ال آن. از این بابه+ا هم گ+اهی ب+ا کلم+ه فی و علی والی قاب+ل اس+تفاده است. خداوند می فرماید: انزلناه فی لیل++ة الق++در. انزلن++ا الکتاب علیک، و یا می فرماید: انزلنا الیکم ن++ورا مبین++ا. از ب++اب تفعی++ل هم ب++ه همین ت++رتیب در ه++ر ک++اربرد لطیف++ه

خاصی دارد که برای بیان همان لطیفه به کار میرود. گرچه علمای صرف و نح++و میگوین++د وق++تی فع+ل الزم توسط حرف جر و یا باب تفعی++ل و افع++ال متع++دی ش++ود، خاصیت آن تعدی، فعل الزم است که دارای ی++ک مفع++ول میشود اگر در اصل، الزم باشد دو مفعول پیدا میکند، اگر در اصل یک مفعول داشته باشد. با این حساب اگ++ر فع++ل الزم مانند خرج و ذهب با باء متع++دی ش++ود، بگوین++د ذهب به خرج به، یعنی او را با خ++ود ب++رد و او را ب++ا خ++ود خ++ارج کرد، و اگر بگویند اذهبه و اخرجه و ی++ا بگوین++د خ++رج ب++ه و ذهب به، یعنی او را خ++ارج ک++رد و او را ب++رد. پس ب++ه ج++ز تعدیه معنای دیگری ندارد، لیکن چنین نیست ک++ه ح++روف یا بابهای تعدیه فقط فعل را متعدی میکند. بلکه هر یک از آنها لطیفه مخصوص به خود را دارد. اگ++ر ب++ا ب++اء متع++دی شود، به معنای بردن او میباشد. بگویی ذهب یزید و خرج یزید، یعنی زید را با خود برد و خارج کرد داللت میکند ب++ر این که فاعل به تنه+ایی قص++د فع+ل را نداش++ته بلک++ه الزم بوده است فقط زید را ببرد و خارج کند و خود یک عام++ل بردن زید بوده اس++ت و اگربگ++ویی خ++رج زی++دا و ذهب++ه، از

تنزيل الكتاب81

باب تفعیل داللت میکند بر این که او را وادار به خ++روج و رفتن کرده است و این اجبار با یک عام++ل خ++ارجی خالف می++ل ب++اطنی مفع++ول ق++رار گرفت++ه و او را ب++ا تهدی++د و ی++ا تطمی++ع ح++رکت داده اس++ت. اگ++ر فع++ل را از ب++اب افع++ال بیاوری و بگویی اذهب زیدا و اخرجه، داللت میکند بر این که زید را ی++ک عام++ل داخلی و ب++ا اس++تفاده از ایج++اد می++ل باطنی، او را اخراج کرده و یا برده است، چنان که کسی را تشویق و تبلیغ کنن++د و ب++ه خ++رج و ی++ا رفتن، و او خ++ارج

در این میان مثال اگر بخواهی کسی را با تهمت و یاشود. تبلیغ به فسق و کفر مشهور سازی، در این جا فعل را از باب تفعیل به کار میبری و میگویی فسقت زیدا و کفرته، یعنی او را کافر و فاسق جلوه دادم ولیکن معلوم نیس++ت که خود او کافر یا فاسق شده باشد و اگر بخواهی ک++اری کنی که خود او کافر یا فاسق ش++ود ب++دون تهمت و تبلی++غ؛ مثال خود او متمایل به کفر و فسق گ+ردد ه+ر چن++د ک+ه ب+ا تبلیغ شما باشد، در این جا فعل را از باب افع++ال ب++ه ک++ار میبرند میگویند اکفرته و افسقته، یع++نی ک++اری ک++ردم ک++ه

خود او فایق و یا کافر شود. این لطیفهه+++ای مختل+++ف فق+++ط از لس+++ان ق+++رآن و پیشوایان معصوم قابل کشف است لیکن در لسان س++ایر ادباء و فصحا عرب قابل کشف نیس++ت ک++ه میت++وان گفت که آنها خودشان به این لطائف آگاهی پیدا نکردهان++د و ی++ا این که ناخودآگاه و در مناسبتهای مختلف، افع++ال الزم را ب+++ه یکی از این ط+++رق متع++دی نمودهان+++د. مثال در بی+++ان مشهور حضرت رسول اکرم )ص( که از خاصیت سرمای بهار و پاییز خبر میدهد، می فرماید: توقو البرد فی اوله و تلقوه آخ++ره فان++ه اذا ج++اء ی++ورق و اذا ذهب ی++ورق. یع++نی س++رمای به++ار ک++ه بع++د از زمس++تان در ح++ال رفتن اس++ت،

تنزيل الكتاب82

درخت++ان را ب++ه ب++رگ میآورد و س++رمای پ++اییز ک++ه بع++د از تابس++تان در ح++ال آم++دن اس++ت، برگه++ا را میری++زد. این را میدانیم که درختان در به++ار ب++ا ح++رارت و عوام++ل داخلی، برگ میرویانند و در پاییز با برودت که یک عام++ل خ++ارجی است، برگها را میریزند. به همین ص++ورت اگ++ر ب++ه کس++ی یک امنیت، با عامل خارجی بدهی چنان که دادگس++تری ی++ا مأمور امنیت میدهند، میگوین++د امنت زی++دا، و اگ++ر ب++ا ی++ک اطمینان خاطر ام++نیت ب++ه او ب++دهی ک++ه دلش آرام ش++ود، میگوین++د امنت زی++دا در همین خص++وص ن++زول و تنزی++ل

معانی خاصی مییابند که ذیال روشن میگردد. گاهی کلمه نزل در مورد نزول کت++اب و ق++رآن، ثالثی

مجرد استعمال میشود مانند نزل ینزل. خداوند میفرماید: و بالحق انزلن++اه و ب++الحق ن++زل. م++ا

قرآن را به حق نازل کردیم و به حق نازل شده. با توجه به این که نزل از انزال، تک++رار خ++الص اس++ت وتکرار خالص ب++دون این ک++ه تأکی++د باش++د، لغ++ویت مییاب++د

وکالم خدا از لغو منزه است. در جمله اول که میگوید ب+ه ح+ق ن+ازل ک+ردیم، ن+زول قرآن شناخته میشود و کلمه دوم الزم نیس++ت، لیکن بع++د از انزلناه، نزل استعمال شده است. کلمه انزلن++اه داللت میکن++د ب++ر پ++رورش روحی و ایم++انی حض++رت رس++ول ک++ه براساس آن رش++د، مظه++ر ظه++ور آی++ات ق++رآن میش++ود و کلمه دوم داللت میکند بر این که این قرآن نازل شده در حافظه مردم و در افکار آنه++ا ق++رار میگ++یرد، خ++واه رش++د

علمی و ایمانی پیدا کنند یا نکنند. چقدر آیات قرآن، در حافظه مردم و افکار آنه++ا ق++رار میگ++یرد ک++ه میخوانن++د و میدانن++د و لیکن رش++د علمی و ایمانی پیدا نکردهاند تا حقیقت آن را درک کنند. از ن++زول

تنزيل الكتاب83

ق++رآن ب++ه این ص++ورت ک++ه در حافظ++ه م++ردم ج++ا میگ++یرد مؤمن باشند یا نباشند به کلمه نزل تعبیر میشود، لیکن از نزول قرآن براساس رشد فکری و استعدادی انس++ان ک++ه میتوان++د حقیقت آن را درک کن++د ب++ه کلم++ه ان++زل از ب++اب افعال تعبیر میشود. ب++اب افع++ال هم++ه ج++ا و ی++ا در بیش++تر م++وارد اس++تعمال، از رش++د تکوی++نی ش++ئ ی++ا ش++خص خ++بر میدهد. مثال خداوند میفرماید: انزلنا الحدید یا می فرماید: انزلنا من الثمرات رزقا لکم و می فرماید: لنخرج به حب++ا و نباتا و امثال آنه++ا. م++ا میدانیم ک++ه آهنه++ا از این آس++مان نازل نمیشوند که قطعات آن از آسمان سقوط کند، بلکه ماده در معادن رشد تکوینی پی++دا میکن++د و ب++ه آهن تب++دیل میشود. همچنین ارزاق و ثمرات حبوبات هیچ ی++ک از آنه++ا از آسمان نمیریزد بلکه در زمین رشد میکند و همین آبه++ا و خاکها به می++وه تب++دیل میش++وند و خ++دا می فرمای++د: این ثمرات را ب++رای ش++ما ن++ازل ک++ردیم و از این قبی++ل م++وارد دیگر. همین طور کلمه ایمان از ب++اب افع++ال ص++ادر ش++ده اس++ت، از رش++د تکوی++نی م++ؤمن خ++بر میده++د. یع++نی قلب انس++ان و روح او ب++ه ایم++ان مجه++ز میش++ود و ج++ای دیگ++ر میفرماید: و لم+ا ی++دخل االیم++ان فی قل+وبهم. یع+نی هن+وز ایمان داخل قلب آنها نشده است. همانطور که میوهها از فضای آسمان نازل نمیشود بلکه در دل خ++اک تک++ون پی++دا میکند، قرآن هم از فضای آسمان نازل نمیشود، بلک++ه در

دل مؤمن تکون پیدا میکند. کلمه انزلنا در ارتباط با ق++رآن گ++اهی ب++ه فی متع++دی میش++ود مانن++د: انزلن++اه فی لیل++ه الق++در و گ++اهی ب++ا علی متعدی میشود مانند: کتاب انزلناه علی++ک و گ++اهی ب++ا الی ب++ه ک++ار میرود مانن++د: انزلن++ا الیکم ن++ورا مبین++ا. تم++ام این موارد در معانی ابتدایی که رش++د تکوی++نی باش++د اش++تراک

تنزيل الكتاب84

دارند یعنی خداوند قدرت و استعدادی به انس++انها میده++د که با ظهور آن، قرآن فعلیت پیدا میکن++د. لیکن ک++املترین انسانها اف++رادی هس++تند ک++ه قلب آنه++ا ظ++رف علم ق++رآن شده و قرآن مظروف قلب آنها است، نش++ان میده++د ک++ه وسعت فکر آنها از قرآن مایه گرفته است و آن جا که به علی متعدی میشود نشان میدهد ک++ه ن++ور ق++رآن ب++ر قلب آنه++ا ت++ابش نم++وده و روش++نایی قل++بی پی++دا کردهان++د لیکن ظرفیت علمی آنها براب++ر ب++ا ظ++رفیت علمی اف++راد ب++االتر نیست که قلب آنها ظرف علوم ق++رآن ق++رار گرفت++ه و آن جا که نزول قرآن با کلمه الی به ک++ار میرود خ++بر میده++د که آن افراد در فاصلهای با قرآن قرار گرفتهاند و فاص++له وجودی آنها با قرآن زی++ادتر اس++ت، ه++ر چن++د ق++رآن مانن++د

بذری در دل آنها کاشته شده و رشد یافته است. پس هر جا که نزول از باب افع++ال ص++ادر میش++ود، از

رشد تکوینی انسانها به علم و ایمان خبر میدهد. بر پایه لطیفه باب تفعیل که گفته شد، جریان فعل از باب تفعیل داللت میکند که فاعل فع++ل، ب++ه کیفی++تی فع++ل خود را پیاده نم++وده ک++ه قطعهای از فع++ل را از ج++ایی ب++ه ج+ایی انتق+ال داده اس++ت مانن++د کس++ی ک+ه ن+اخن میچین++د میگویند قلم اظف++اره. پس تقلیم، عم++ل فاع++ل اس++ت ک+ه روی قلم انجام گرفته یا کسی که برگها را از روی درخت میریزد میگوید و رقت االوراق یا میگوید و رقت االشجار. یعنی عمل توریق که فعل فاعل است روی ورقها و برگها انجام گرفته و اگر بگویی کف++رت زی++دا و فس++فته، ب++ه این معناست که فاعل ؛ کفر و فس++ق را در وج++ود زی++د ق++رار داده است. صرفیون میگویند یکی از معانی ب++اب تفعی++ل، نسبت است. یعنی ماده فعل را به کسی نسبت می دهند مانند کفرت زیدا یعنی قرار دادن کفر در وجود زید است

تنزيل الكتاب85

که قهرا نسبت هم به همراه دارد. تأمین هم از این قبی++ل است. یعنی قرار دادن امنیت در کسی یا جایی. پس همه جا باب تفعیل، در موردی به ک++ار میرود ک++ه فاع++ل فع++ل، ماده فعل را در جایی و یا در کسی ق++رار داده اس++ت ک++ه گفته شد. اگر این جعل م++اده فع++ل، ب++ا ی++ک عم++ل داخلی وجود باشد از باب افعال به کار میبرند و اگر با یک عم++ل خارج از وجود باشد از باب تفعیل ب++ه ک++ار میبرن++د. ن++زول ق++رآن هم در همین رابط++ه لط++ایفی پی++دا میکن++د. گ++اهی خداوند متعال استعداد و روحیه یک انسان را رشد میدهد و ب+++اال میبرد ک+++ه آن انس+++ان، براس+++اس همین رش+++د و استعداد به حقایق قرآن آگاه میش++ود. از پ++رورش انس++ان به این کیفیت به کلمه انزلنا تعبیر میکنند. مانند انا انزلناه

فی لیلة مبارکة؛ انا انزلناه فی لیله مبارکه. با توجه به این که لیلة المبارکة و لیلة القدر، حض++رت زهرا سالم الل++ه علیه++ا میباش++د، داللت میکن++د ب++ر این ک++ه خداوند از مسیر رش++د و پ++رورش وج++ودی حض++رت زه++را )س(، او را به حقایق قرآن آگاه نموده است. خداوند ه++ر جا فعل تکوینی خود را توضیح میدهد در اث++ر آن، ش++ئی و شخصی را تکامل میدهد، از این عمل تکوی++نی ب++ا کلم++ات انزلنا و اخرجنا و امثال آن تعبیر میکند؛ مانند اخرجن++ا من

الثمرات و انزلنا من الثمرات و امثال آن. تعبیراتی که خداوند از کیفیت نزول قرآن بر حض++رت رس++ول اک++رم )ص( دارد گ++اهی ب++ا کلم++ه تنزی++ل، از ب++اب تفعیل و با کلم+ه انزلن++ا از ب+اب افع+ال و آن هم گ+اهی ب+ا علی و گاهی با فی به کار میرود. مانند نزل علیک الکتاب و یا انزل علیک الکتاب و یا نزل وانزل الی++ک الکت++اب، ک++ه هر یک ازاینها لطیفه مخصوص خود را دارد. آن جا ک++ه از رشد وجودی پیغمبر خبر میدهد، به انزل علی++ک الکت++اب و

تنزيل الكتاب86

آن ج++ا ک++ه پیش از رش++د تکوی++نی علم ق++رآن را در س++ینه پیغمبر قرار میدهد به نزل علیک الکتاب تعب++یر میکن++د ک++ه گویی علم قرآن را لب طاقچ++ه وج++ود پیغم++بر ق++رار داده

است. در همین خصوص گاهی علم قرآن را در ظرف وجود یک انس++ان ق++رار میده++د، ب++ه ط++وری ک++ه انس++ان ب++ر علم احاطه یابد نه این که علم بر انس++ان احاط++ه یاب++د. از این کیفیت به کلمه انزلن++ا فی++ک الکت++اب، یاانزلن++ا فی الکت++اب

تعبیر میکند؛ مانند انزلنا فی لیلة القدر. در این حالت انسان شجره علم میشود ک++ه هم++ه ج++ا ثم++رات علم و دانش از وج++ود او ب++روز و ظه++ور میکن++د و گاهی کلمه نزول و تنزیل و یا انزلنا از باب افعال ب++ه الی متعدی میشود ک++ه فق++ط داللت میکن++د ک++ه علم ی++ا کت++اب علم، به سوی کسی ارسال شده است و داللت ندارد که انسان طرف خطاب کامال آن علم را فرا گرفته باش++د ی++ا نگرفته باشد، زیرا نش++ان میده++د ک++ه آن انس++ان از من++ابع علم فاصله دارد که علم را مانند نامه به سوی او ارس++ال میکنن++د؛ مانن++د انزلن++ا الیکم ن++ورا مبین++ا، و انزلن++ا الیکم الکتاب. یا این که می فرماید: کتاب انزلن++اه الی++ک لنخ++رج

به الناس من الظلمات الی النور. فرق بین نزول قرآن و سایر کتابهای آسمانی :

یکی از مباحث قابل توجه، تف+اوت بین ق+رآن و س++ایر کتابهای آسمانی است. با این که همه این کتابها از ج++انب خدا بر پیغمبران نازل شده چطور است ک++ه اوال در اولین روز شروع نبوت و ظهور ی++ک پیغم++بر چ++نین کت++ابی مانن++د ق+رآن ن+ازل نش+ده ت+ا ی+ک کت+اب کام+ل از ابت+دای ظه+ور انسان تا انتها با او باش++د و چن++ان باش++د ک++ه کت++ابی کهن++ه

تنزيل الكتاب87

شود و از بین برود تا در آینده احتیاج به تجدی++د کت++اب؛ ی++ابه قول ما احتیاج به تجدید چاپ پیدا شود؟

و دیگر این که با این که همه کتابه+ا از ج+انب خداون++د نازل شده، چطور شده که فق++ط ق++رآن معج++زه اس++ت و

سایر کتابها معجزه نیست؟ و سؤال سوم این اس++ت ک++ه آی++ا کتابه++ای گذش++ته از نظ++ر محت++وا و من++درجات مانن++د ق++رآن کام++ل ب++وده و ی++ا

کتابهای ناقصی بودند که احتیاج به تکمیل داشتهاند؟ براس++اس نص ق++رآن و ش++هرت ت++اریخ پیش از ن++زول قرآن کتابهایی بنام تورات و انجیل و زبور داوود و صحف اب++راهیم، ن++ازل ش++ده اس++ت و طب++ق بعض++ی روای++ات ه++ر پیغمبر به همراه خود یک کتاب آسمانی داشته ک++ه م++ردم را به کتاب خود دعوت ک++رده اس++ت. از آن کتابه++ا آن چ++ه که امروز در اختیار بشر است، تورات و انجیل اس++ت ک++ه کت++اب بعض++ی از پیغم++بران هم در همین ت++ورات وانجی++ل نوشته شده زیرا کت++اب ت++ورات را ک++ه میخ++وانیم، میبی++نیم سرگذشت پیغمبران مشهوری که بین موسی )ع( عیسی )ع( بودهان+++د، در کت+++اب ت++ورات ثبت ش++ده، و همچ+++نین

پیغمبران پیش از حضرت موسی )ع(. در واقع ت++ورات و انجی++ل تنه++ا ب++ه حض++رت موس++ی و عیسی اختصاص ندارد بلکه داستان تمام انبی++اء از آدم ت++ا چند قرن بع++د از حض++رت موس++ی )ع( در این کتابه++ا ثبت است و میتوان گفت ک++ه کتابه++ای پیغم++بران دیگ++ر هم++ان اعمال و اخالق و احکامی است که از آن پیغمبر در کتاب عهدین نوشته شده است، زیرا میدانیم که داستان عزی++ر و ارمی++ا و اش++عیا و داوود و س++لیمان، در هم++ان کت++اب ب++ر حضرت موسی )ع( نازل شده، نبوده بلکه هم++راه ظه++ور هم++ان پیغم++بران و ی++ا کمی بع++د از آنه++ا داس++تان آنه++ا هم

تنزيل الكتاب88

ضمیمه کتاب تورات و یا انجیل شده اس++ت. پس میت++وان گفت ک++ه بش++ارات عه++دین یع++نی کت++اب ت++ورات و انجی++ل مجموعه کتابهایی است ک++ه ب++ر پیغم++بران پیش از اس++الم نازل شده اگر چه بسیاری از آنها دستخوش تحریف شده است. در هر صورت مجموع+ه آن چ+ه خ+دا ب+ر پیغم+بران نازل کرده و یا الاقل قس+متی از آن چ+ه خ+دا ب+ر موس+ی )ع( و عیسی )ع( و پیغمبران دیگر ن++ازل ک++رده در این دو کتاب ثبت است. خداوند متعال هم در قرآن این دو کتاب را تعریف و تمجید میکند و می فرماید: این کتابها کتابهای هدایت و رحمت بوده که بر پیغمبران نازل ش+ده اس++ت و ب++ه پیغم++بر اک++رم )ص( میفرمای++د: اگ++ر دو ملت یه++ود و نصاری به خدا ایمان میداشتند به کتابهای خودشان عم++ل میکردن++د و ب++ر طب++ق آن کتابه++ا قض++اوت میکردن++د، لیکن همان ط++ور ک++ه ب++ه کت++اب ت++و ک++افر ش++دهاند ب++ه کتابه++ای

خودشان هم کافر بودهاند. در اینجا میگوییم بااین که بیشتر مطالب این کت++اب از خدا بر پیغمبران نازل شده، چطور شده است که از نظر

اعجاز و جامعیت با قرآن تفاوت دارد؟ تف++اوت ق++رآن ب++ا س++ایر کتابه++ای آس++مانی از دو جهت

است. اول، تف+++اوت محت+++وا و ج+++امعیت علم. دوم: تف+++اوت

ترکیب آیات و عبارات. دلیل تفاوت جامعیت علوم و ع++دم ج++امعیت، مرب++وط ب+++ه اس+++تعداد و توان+++ایی پیغم+++بران اس+++ت. عل+++وم الهی نامتن++اهی اس++ت ولی ه++ر پیغم++بری ب++ه م++یزان ظ++رفیت وج+ودی و ق++ابلیت خ+ود از علم الهی اس++تفاده میکن++د ک+ه گفتهاند: العطی++ات بق+در القابلی++ات و ی+ا: المع+روف بق+در المعروف. پیغمبران گذشته تاریخ، از نظر مراتب کمال و

تنزيل الكتاب89

سعه ص++در و درک عل++وم و حق+ایق در س++طح پ++ایینتری از پیغم++بر اس++الم بودهان++د و ب++رای هیچ ی++ک از آنه++ا س++یر معراجی مانند معراج پیغمبر اسالم اتفاق نیفت++اده اس++ت. بعضی پیغمبران در حد نبوت هستند که از ج++انب خداون++د متع++ال ب++رای حف++ظ خ++ود از محرم++ات و واجب++ات ه++دایت میشوند و بعضی از پیغمبران، یک درجه باالتر و در مق++ام رسالتند که عالوه بر هدایت و تربیت شخص++ی، م++أموریت

اجتماعی پیدا میکنند. رسالت، تقریب++ا کالس دوم تکام++ل اس++ت و بعض++ی از پیغم++بران عالوه ب++ر مق++ام رس++الت، امتی++ازات به++تر و بیش++تری پی++دا میکنن++د. مانن++د حض++رت عیس++ی )ع( ک++ه در کالس چهارم یا آسمان چهارم است؛ ب++ا حکمت احک++ام و اخالق آشنایی دارد؛ میداند چرا خداون++د اعم++ال واج++بی را مقرر فرموده و یا از محرمات نهی کرده اس++ت و بعض++ی از پیغم++بران عالوه ب++ر این امتی++ازات ب++ه مق++ام ب++االتری میرسند مانند ابراهیم خلیل. در این میان تنها پیغمبری که به انتهای کمال رسیده و ش++هر علم الهی را فتح نم+وده و

انا فتحنا بر او نازل شده، حضرت خاتم بوده است. براس++اس اس++تعداد پیغم++بران گذش++ته ک++ه در مق++ام پایینتری هستند قه++را علم و دانش کم++تری ب++ر آنه++ا ن++ازل میشود و خداوند به آنها فق++ط حکم و احک++ام داده اس++ت. همان طور که استعدادشان مح++دود اس++ت علمی هم ک++ه بر آنها نازل میشود و مح++دود اس++ت. گ++اهی خداون++د رد و ایراداتی بر پیغمبران دارد به نوح پیغم++بر اع++تراض میکن++د که چرا در م++ورد فرزن++دش س++ؤال بی ج++ا میکن++د؟ ی++ا ب++ر حضرت موسی )ع( که چرا تقاضای رؤیت خ++دا را نم++وده

است؟

تنزيل الكتاب90

همه این ایرادات مربوط ب++ه قص++ور پیغم++بران اس++ت.پیغمبران قصور دارند ولی تقصیر ندارند.

تنها پیغمبری که قصور و تقص++یر از او مرتف++ع ش++ده و چنان شده که پسند خدا است، حض++رت خ++اتم اس++ت. ب++ه این ترتیب امکان ن++زول علم کام++ل ب++ر پیغم++برانی ک++ه در مراتب پایین و در حد قصور می باش++ند، نیس++ت. قه++را از باب کلم الناس علی قذز عق++ولهم، برخ++دا واجب میش++ود که کتابه++ای س++ادهتر و کوچکتری ب++ر آنه++ا ن++ازل کن++د، ام++ا پیغمبر اسالم که در انتهای تکامل قرار گرفته و به آخرین درجه از علم و حکمت رس++یده اس++ت علم کام++ل الهی را دری++افت میکن++د و ب++ه ص++ورت ق++رآن در اختی++ار م++ردم

میگذارد. بر پایه همین قصور و تقصیر که گفت++ه ش++د پیغم++بران دیگر در درجات پایینتری از استعداد و علم و حکمت قرار دارند و قلت استعداد آنها ایجاب میکند ک++ه خداون++د براب++ر عقل و تحمل آنها کتابی نازل کند. کتابهای نازل ش++ده ب++ر انبیاء دیگر نمیتواند معجزه باشد زیرا معجزه عملی است که کامال صنعت خداس++ت ک++ه ب++ه اراده او انج++ام میگ++یرد، مانند مخلوق++ات و موج++وداتی ک++ه در ع++الم هس++تند و این کتابی که ک++امال از نظ++ر معن++ا و محت++وا و از نظ++ر لف++ظ و عبارت معجزه باشد قابل نزول بر انس++انهایی ک++ه در ح++د قصور هستند، نیست؛ زی++را آنه++ا آم++ادگی ندارن++د ک++ه علم کامل خدا و فصاحت و بالغت کام++ل او را دری++افت کنن++د. الزم است که خداوند متعال در ارتباط با آنها علم و بی++ان خود را تنزل دهد تا در حد توان فک++ری و اس++تعدادی آنه++ا باشد و چنین کتابی در حد ت++نزل معج++زه نیس++ت اگ+ر چ++ه

عمل خدا و صنعت خدا باشد.

تنزيل الكتاب91

یک کتاب کامل ک++ه از نظ++ر محت++وا و معن++ا و از نظ++ر لفظ و عبارت و در انتهای کمال است، یک انس++ان کام++ل هم الزم دارد تا بتواند حقایق آن را درک کند؛ زی++را کت++اب خدا، علم خداست که ب++ر انس++انی ن++ازل میش++ود و ن++زول علم ب++ر انس++انی ک++ه نمیتوان++د حقیقت آن را درک کن++د، خالف حکمت اس++ت. پس کت++ابی ک++ه ب++ر پیغم++بران دیگ++ر نازل شده؛ اگر چه کتاب خدا است لیکن در حد اس++تعداد انس++انی ن++ازل ش++ده ک++ه در انته++ای کم++ال نیس++ت. کت++اب خداست لیکن در استعداد یک بشر، و چنین کتابی معجزه نیس++ت. یع++نی توس++ط انس++انهای دانش++مند قاب++ل رق++ابت است. دانشمندان مؤمن دیگر که از نظر ایمان و تقوا در ح++د انبی++اء هس++تند. میتوانن++د در بی++ان عب++ارات و الف++اظ و عبارات آن را جا به جا کردند و ی++ا فص++ول و اس++فاری ب++ر آن اضافه نمودند. مالحظه میکنی++د ک++ه کتابه++ای ت++ورات و انجیل عالوه بر آن چه که حض++رت موس++ی )ع( در اختی++ار م++ردم گذاش++ته پیغم++بران بع++د از موس++ی )ع( و ت++اریخ و حاالت آنها و کلمات و عب++ارات آنه+ا ب+ر س++فر مرب+وط ب+ه حض++رت موس++ی )ع( اض++افه ش++ده اس++ت. گ++اهی ت++اریخ پادشاهان مانند کورش و داری++وش، در آن کت++اب نگاش++ته شده با این که مربوط به حضرت موسی )ع( نیست و در

تورات اصل نبوده است. همچنین انجیل حضرت عیسی )ع( مجموعه کلمات و حاالت حضرت عیسی بوده که بعد از او به قلم حواری++ون نوشته شده و چون به زبان و قلم م++ردم ب++وده انجیله++ای مختلف به وجود آمده که تعداد آن از هفتاد هم گذش++ته و چهار انجیل در تاریخ باقی مانده؛ یکی از آن اناجیل برناب++ا است که ملت مسیح آن را رسمیت ندادند. به این ترتیب این کتابها کتاب انسان است اگر چه بسیاری از احک++ام و

تنزيل الكتاب92

عبارات و موعظه ه++ا مرب++وط ب+ه وحی میباش+د. اگ+ر این کتابها را از اول تا آخر بخوانیم، نمیت++وانیم تش++خیص دهیم که کدام یک مرب++وط ب++ه وحی اس++ت و ک++دام مرب++وط ب++ه نویسندگان؛ لیکن ق++رآن کت++اب کام++ل الهی اس++ت ک++ه ب++ر انسان ک++املی ن++ازل ش++ده الزم نب++وده ک++ه خداون++د علم و حکمت خود را تنزل دهد و برابر عقل و استعداد پیغمبری که ط+رف خط+اب اس+ت ق+رار ده+د. کت+ابی اس+ت ک+امال صنعت خدا از نظر بیان حقایق و انشاء عبارات، در نتیجه توسط انسان قابل رقابت نیست و معجزه دائمی و ابدی پیغمبر است. اگر آیه و یا س++ورهای را از ق++رآن بردارن++د؛ مانند درختی خواهد بود که شاخهای از آن را قط++ع ک++رده باشند و کامال معلوم است که شاخهای ازاین شجره قطع شده و یا اگر کسی به رأی خود آیه و ی++ا س++ورهای ب++ر آن اضافه کند، مانند کس++ی اس++ت ک++ه ش++اخه خش++کی را ب++ه درختی وص++ل ک++رده ک++ه معل++وم میش++ود ش++اخهای اس++ت غیرطبیعی. نمیشود سوره و یا آیهای را در برابر این آیات و سورهها نوشت که کامال مانند آن سورهها و آیهه++ا، ی++ک سوره الهی باش+د. کس+انی ک+ه آی+ات ق+رآن را ب+ه ردی+ف میخوانن++د، ب++ه محض این ک++ه ب++ه آن آی++ه و ی++ا س++وره غ++یرقرآنی رس++یدند س++کته میخورن++د گ++ویی فک++ر آنه++ا ب++ه

درهای سقوط میکند. معانی حروف قرآن و مقابله آیات با آنها :

ازعجایب اس++رار ق++رآن و یکی ازدالئ++ل مس++لمی ک++ه قرآن کت++اب خ++دا و کت++اب آس++مانی اس++ت؛ همین ح++روف اس++ت. در اح++ادیث وارده ح++روف ق++رآن، یکی از دالئ++ل بزرگ الهی بودن و آسمانی بودن قرآن شناخته ش++دهاند. در مطلع قرآن که سوره بقره اس++ت خداون++د ب++ه ح++روف اشاره میکند و میگوید: ذلک الکتاب الریب فیه. ذلک اسم

تنزيل الكتاب93

اشاره است و اسم اشاره مشارالیه محسوس الزم دارد. ابتدا باید مشارالیه را در مرئی و منظر قرار دهن++د و بع++د ب++ه آن اش++اره کنن++د و حکمش را بی++ان کنن++د. خ++دا ک++ه میفرماید ذلک الکتاب ممکن نیست که ذلک ب++ه علم الهی اش++اره ش++ود زی++را علم الهی از نظ++ر تم++امی اه++ل ع++الم مکتوم است. درست نیس++ت ک++ه ب++ه ی++ک ش++ئ مکت++وم ی++ا مجهول اشاره کنند و بگوین++د این کت++اب و این علم در آن شکی نیس+ت. ابت+دا بای+د مش+ارالیه را در م+رئی و منظ+ر مخاطب قرار داده و سپس به آن اشاره کنند. ح++اال اس++م اشاره ذلک الکتاب به چه چیز اشاره میکن++د ک+ه مخ++اطب آن را ببیند، جز این ک++ه بگ++وییم ب++ه همین ح++روف اش++اره میکن++د زی++را حقیقت++ا ح+روف گ++ر چ++ه کت++اب نیس++ت، لیکن ریشه و اصل کتابها اس++ت. تم++ام کتابه++ا و س++خنرانیها ک++ه گفته و یا نوشتهاند، از ح++روف تش++کیل میش++وند. ح++روف اصلند و کلمات، فرع بر آن اصول هستند. تقدم اصول بر فروع، یک تقدم طبیعی اس++ت. هم در علم و ق++درت خ++دا اصول بر فروع تقدم دارد و هم در قدرت و ص++نعت خ++دا. اگر از خدا درخواس++ت ک+نیم ک+ه پیش از س+اختن اص+ول، فروع آنها را ایجاد کن++د مثال پیش از س++اختن ریش++ه و تن++ه درخت، شاخهها و برگها را ایجاد کن++د، خداون++د این تقاض++ا را نمیپ++ذیرد، زی++را نمیش++ود، ن++ه این ک++ه خ++دا این ک++ار را نمیکند. نش++دن ب++ا نک++ردن ف++رق دارد. اگ++ر ک++اری طبیعت++ا ممکن باشد اما فاعل به جا نیاورد، عدم انجام آن کار، از نوع نکردن است نه از نوع نشدن. و اگر کاری نمیشود و از نوع نشدن است که فاع++ل انج++ام نمیده++د آن عم++ل از نوع نشدن است، خ++واه فاع++ل خ++دا باش++د ی++ا خل++ق خ++دا. ایجاد فروع، پیش از ایجاد اصول از نوع نش++دن اس++ت. از نوع محاالت است که ق++درت خ++دا ب++ه آن تعل++ق نمیگ++یرد؛

تنزيل الكتاب94

مانند اجتماع نقیضین و اجتماع مثلین. ش++ما ک++ه ف++روع را پیش از اص++ول تقاض++ا کردهای++د هم++راه آن، اص++ول را هم تقاضا کردهاید پس اصول را خواستهاید و عدم اص++ول را هم خواستهاید. این میشود اجتم++اع نقیض++ین ک++ه وج++ود و عدم را در ع++رض هم و در ارتب++اط ب++ا ی++ک حقیقت تقاض++ا کردهاید. میگویید: اصول در حالی که باش++د، نباش++د؛ و در حالی که باید نباشد، باشد پس در ی++ک آن، وج++ود و ع++دم راتقاض++ا کردهای++د، جاع++ل و فاع++ل نمیپ++ذیرد. پس خ++واه ن++اخواه اص++ول ب++ر ف++روع مقدمن++د. موج++ودیت ف++روع ب++ه هندسه و عرض است و موج++ودیت اص++ول، ب++ه حقیقت و جوهریت. عرض در عدم قاب++ل ظه++ور نیس++ت. بلک++ه الزم است حقیقتی باشد تا عرض را بپذیرد و موجودیت عرض به نمایش گذاشته شود. تمام منظرهها و شکلها و آن چه در ذهن انسان ظهور میکند هر چیزی ک++ه قاب++ل اش++اره و شماره باش++د و بت+وان انگش++تی روی آن گذاش++ت و آن را شیئ به حساب آورد که خداوند میفرمای++د: ان++ه علی کلی شئ قدیر؛ تمام این اشیاء و اشخاص موج++ودیت عرض++ی دارن++د یع++نی مول++ود هندس++ه و ترکیبن++د و این موج++ودیت عرضی همان معنای فرعیت است ک++ه هیچ ف++رعی ب++دون اصل قابل ظهور نیست. کسی که بخواهد کت++ابی بنویس++د و علم خود را به نمایش بگذارد و ضمن آن ادع++ا کن++د ک++ه این کتاب و علم، آخرین و ک++املترین کت++اب و علم اس++ت. باید علم و بیان خود را از اص++ول ش++روع کن++د یع+نی ابت++دا اصول علم را به نمایش بگذارد و بع++د ف++روع و مش++تقات آن را در براب++ر افک++ار خوانن++دگان جل++وهگر س++ازد. اگ++ر صاحب چنین کت++ابی از بی++ان اص++ول، خ++ودداری کن++د و ب++ه فروع و مشتقات آن بپردازد نمیتواند ادعا کند که کتاب او از نظر محتوا کامل است و تمام حق++ایق و عل++وم را ذک++ر

تنزيل الكتاب95

کرده است. زیرا او در کتاب خود، فقط فروع و مشتقات را بیان کرده و این فروع و مشتقات یک سلسله اع++راض و خیاالت و موهومات هستند، مگر این که ب++ه اص++ل خ++ود متکی باش++ند و هم++راه اص++ول بی++ان ش++ده باش++ند. اگ++ر موجودیت ف++روع را بخ++واهیم در براب++ر موج++ودیت اص++ول مطرح کنیم و بگوییم علم به فروع چند درصد علم اس++ت و علم به اص+ول چن++د درص++د، بای++د اع+تراف ک+نیم ک+ه ب+ه اصول، همه علم است و علم به فروع، ح++تی ی++ک درص++د هم نیست. زیرا فروع به جز نمایش اصول چیزی نیست؛ موج++ودیت آلی دارد ن++ه اس++تقاللی. ف++روع مانن++د م++وج دریاست و اصول مانند خود دری++ا. کس++ی ک++ه فق++ط م++وج دریا را میبیند و دری++ا را نمیبین++د و ی++ا نمیشناس++د نمیتوان++د

ادعا کند که علم دارد و عالم است. آف+رینش در لب+اس ف+روع، توس++ط تم+ام موج+ودات و مخلوق++ات قاب++ل درک اس++ت و ح++تی حیوان++ات هم از این علم بیبهره نیس+تند. از مس+یر ح+واس پنجگان+ه ب+ه ام+واج دری++ا آگ++اهی مییاب++د لیکن از دری++ا بیخبرن++د. پس نمیت++وان کسی را عالم دانست که فقط ب++ه ف++روع علم پرداخت++ه و از اصول علم بیخبر بوده است. چ++ون آف++رینش در براب++ر اص++ول آف++رینش مانن++د م++وج دری++ا در براب++ر دری++ا اس++ت. کسانی که نتوانسته اند دریا را بشناسند و همه جا با موج دریا روبرو شدهاند و آن امواج هم در واقع عرض ب++وده و ع++رض مس++اوی ب++ا ع++دم اس++ت. چ++نین اف++رادی بن++ام سوفسطایی به کلی منکر حقایق و هستی شده، ع++الم و آدم را ی++ک موج++ود خی++الی و موه++وم ف++رض کردهان++د و گفتهان++د ه++ر چ++ه هس++ت، موهوم++ات وخی++االت اس++ت و انسانهای فاعل و فعال در پی کش++ف موهوم++ات فع++الیت

تنزيل الكتاب96

میکنند. مانند کسی هستند که پی سراب میرون++د و خی++المیکنند آب است. اینها در شعر خود گفتهاند:

کل ما فیالکون و هم او خیال او نقوش فی مرایااو ظالل

یعنی همه هس++تی خی++االتی بیش نیس++ت؛ مانن++د س++ایه دیوار و یا نقشهایی ک++ه در آئین++ه دی++ده میش++ود. آنه++ا ح++ق دارند که چنین گفتهاند و این گون++ه فرض++یه دادهان++د زی++را اصول و حقایق؛ به ذات و وجود خود قابل کشف و رؤیت نیستند. آن چ++ه قاب++ل رؤیت اس++ت ع++رض و ف++رع اس++ت. موجودیت عرضی و فرعی هم در واقع عدم است. مانن++د سراب و موج دریا. آیا دریا که موج ب++ر میدارد؛ چ++یزی در خود و برخود اضافه داشته و یا اضافه کرده است؟ البت++ه نه. فقط یک حقیقت است که در لباس موج نمایش یافته است. با این حساب، سوفسطایی که فق++ط معلوم++ات را همان مدرکات به حواس پنجگانه و یا حس ششم میداند، حق دارد بگوید که هر چه هست عرض و عدم است زیرا آف+رینش درلب+اس ع+رض و ف+رع، ع+دمی بیش+تر نیس+ت. لیکن بای++د ب++رای کش++ف حقیقت ب++ه ی++ک اس++تدالل عقلی متوس++ل ش++وند و ب++ا این اس++تدالل، موج++ودیت اص++ول را

کشف کنند. آن استدالل عقلی این است که گفتهان++د: ک++ل م++ا هی

بالعرض ینتهی الی ما هی بالذات. یعنی ه+ر چ+یزی ک++ه خ+ود را در لب+اس ع+رض و ف++رع نمایش میدهد آن موجودیت عرض و ف++رعی بای++د ب++ر ی++ک اصل و حقیقتی استوار باشد ک++ه اگ++ر آن اص++ل و حقیقت نباش++د موج++ودیت عرض++ی نمیتوان++د خ++ود را ب++ه نم++ایش بگذارد. آیا سراب از عدم و یا عدم، قاب++ل رؤیت اس++ت و

تنزيل الكتاب97

یا امواج دریا بدون دریا قابل ظهورند؟ پس عق++ل ایج++ابمیکند که اگر اصول نباشند فروع قابل نمایش نیستند.

با این بیان، فروع و ی++ا آگ++اهی ب++ه فرعی++ات، ی++ک علم حقیقی و واقعی نیس++ت. علم در ص++ورتی علم اس++ت ک++ه بهرهای از اص++ول ب++ه هم++راه خ++ود داش++ته باش++د. پس میگوییم علم درست، علمی اس++ت ک+ه از اص++ول حک++ایت میکند و چون کتاب خداوند متع++ال ی++ک علم کام++ل اس++ت باید پیش از بی++ان ف++رع، ب++ه بی++ان اص++ل ب++پردازد. خداون++د

اصول را در لباس حروف به نمایش گذاشته است. حروف تا به مرحله ظه++ور برس++د، پیش از آن ک++ه ب++ه ص++ورت کلم++ه در آی++د، س++ه مرحل++ه را طی میکن++د و س++ه تح++ول در آن ب++ه وج++ود میآی++د ت++ا ب++رای س++اخت کلم++ات و

عبارات، آماده شود. مرحله اول وج++ود ح++روف در علم اس++ت. پیش از آن که گوینده حروف را تصور و یا تلفظ کن++د، ح++روف وج++ود علمی دارند، خ++واه در علم خ++دا و ی++ا در علم خل++ق خ++دا. البته پیش از آن که در علم خلق خدا تحقق پیدا کنن++د، در علم خدا ث++ابت و محققان++د. یع+نی خداون++د پیش از آن ک+ه حروف را ابداع کند و به صورتهای الف، باء، ت++اء، در آورد در علم خود از وجود آنها باخبر است؛ مانن++د ه++ر نعمت و برکتی که پیش از آن که در اختیار م++ردم ق++رار گ++یرد، در انبار علم خدا متمرکز است. پس خدا و یا خلق خ++دا، ک++ه بخواهد سخن بگوید به انب++ار علم مراجع++ه میکن++د و م++واد

اولیه سخن را از آن بر میدارد. مرحله دوم، انتقال حروف از مرحل++ه علم ب++ه مرحل++ه تقدیر در اراده خ++دا و ب++ه مرحل++ه تص++ور و تعق++ل در ذهن است. مثال خداوند اراده میکند که حروف الف، ب++اء، جیم، و دال را با یکدیگر ت++رکیب کن++د و فالن کلم++ه را بس++ازد و

تنزيل الكتاب98

انس++انها در ذهن خ+ود تص++ور و تعق++ل میکنن++د ک++ه ح++روف مخصوصی را به زبان درآورن++د و اس++تعمال کنن++د. پس در واقع خداوند متعال یا خلق خدا ب++ه آن ح++روف موج++ودیت

ذهنی و یا تقدیری میدهند. مرحله سوم، انتقال حروف از تصور ب++ه تلف++ظ اس++ت که انسانها اسم آن حروف را در لفظ، تلفظ میکنن++د و ی++ا شکل آن حروف را در کتابت مینویسند. البت++ه ح++روف ب++ه آن شکل علمی و ذهنی قابل تلف++ظ نیس++ت مگ++ر این ک++ه آن را به صورت کلمهای درآورن+د و آن ح+روف را ب++ا غ++یر خود ترکیب کرده، تلفظ نمایند. پس خواه ناخواه ح++روف در تحول سوم، کلمه هستند و ب++ه آن ش++کل واقعی قاب++ل تلفظ نیستند. مثال الفب++ا را نمیت++وان ب++ه ص++ورت ی++ک خ++ط عمودی و افقی تلفظ کرد. مجبورید بگویید الف، باء، تاء، و اینها کلمه است که حرف شما با ح++روف دیگ++ر ت++رکیب شده. در واقع مجبورید برای حروف علمی و یا ذهنی، در زبان و بیان خود اسمی بسازید و آنها را با اس++م مع++رفی

کنید. حروف علمی و ی++ا ذه++نی را زب++ر و ح++روف تلفظی را بینه مینامند. زی++را ح++روف تلفظی ح++روف علمی را بی++ان میکن++د. پس خ++واه ن++اخواه ح++روف در تح++ول س++وم کلم++ه خواهد بود، هر چندکلمهای که معنایی به ج+ز خ+ود ن++دارد؛

یعنی الفبا؛ که معنای خاصی غیر از الف و باء ندارد. پس تا این جا که سه تحول در حروف پیدا شده تا ب++ه صورت کلمات درآم++ده، چ++یزی ب++ر اص++ل ح++روف اض++افه نشده است. از این حال به بعد ح++روف ب++ه تنه++ایی قاب++ل تلف++ظ نیس++تند مگ++ر این ک++ه ب++ا یک++دیگر ت++رکیب ش++ده ب++ه صورت کلمه درآیند و غیر از معنا و محتوا اص++لی، مع++انی

دیگری را در اختیار شنوندگان بگذارد.

تنزيل الكتاب99

در تحول چهارم که حروف با یکدیگر ترکیب ش++دهاند، ح++روف در کلم++ات ف++انی میش++وند و ب++رای ش++نوندگان و خوانندگان، کلمات را با معانی مخصوص خود ب++ه نم++ایش میگذارن++د. در جه++ان کلم++ات و عب++ارات ح++روف نم++ود و نمایش ندارند و قابل استفاده نیستند، آن چه ب++ه نم++ایش گذاشته ش++ده، کلم++ات و عب++ارات اس++ت. پس اگ++ر در دو مرحل++ه ح++روف را از نظ++ر بگ++ذرانیم، در ه++ر مرحلهای عنوان خاصی مییابند که بر پایه همان عنوان اصول تبدیل به فروع و فروع تبدیل ب++ه اص++ول میش++وند. در مرحلهای، حروف اصلند و کلمات، فرعیت دارند و در مرحله دیگ++ر، کلمات اصلند و حروف فرعیت مییابند. آن جا که ح++روف اصالت دارند و بدون آن حروف کلمهای ساخته نمیش++ود، مرحله تعقل و عم++ل اس++ت. یع++نی اگ++ر بخ++واهیم کلمهای بسازیم کلمات بدون حروف قابل س++اخته ش++دن نیس++تند؛ برای ساخت و عبارات و کلمات باید از ح++روف اس++تفاده کنیم، لیکن هنگامی که میخواهیم ح++روف را درک ک++نیم و بدانیم که چه هستند در واقع به سوی اصول حرکت کرده و کلم++ات را ریش++ه ی++ابی میک++نیم. در مرحل++ه حرکته++ای علمی و جهشهای فک++ری، کلم++ات اص++الت دارن++د و اگ++ر کلم++ات نباش++ند، حرکته++ای علمی ب++ه وج++ود نمیآین++د و در انسانها جهش و کوشش پیدا نمیشود که بتوانند ف++روع را به اصول مربوط سازند و از خط اصول ب++ه س++وی ف++روع ح++رکت کنن++د. بن++ابراین کلم++ات در جهشها و حرکته++ای علمی؛ اصالت دارند. اگر کلمات نبودند ح++روف هم قاب++ل کشف و قابل درک نبودند. پس حروف در ساخت کلمات

و کلمات در ساخت حرکتهای علمی اصالت دارند. در این خصوص موال حض++رت علی بن موس++ی الرض++ا )ع( در مباحثات خود با عمران صابی که یکی از فالس++فه

تنزيل الكتاب100

زمان است می فرمایند: اولین چ++یزی ک++ه خداون++د اب++داع فرمود و بدون سابقه آفرید، حروف بوده ک++ه ح++روف ب++ه جز خود، معنایی نداشته و بر غیر خ++ود داللت نداش++تهاند. آن حضرت برای عمران، حروف را تلفظ میکند و میگوید بگو الف، باء، ت++اء، جیم ، دال. آی++ا ب++ه ج++ز هم++ان ح++روف معنای دیگری به ذهن شما میآید؟ البت++ه ن++ه. پس ح++روف در ابداع اول به ج++ز خ++ود معن++ای نداش++ته و ن++دارد و اگ++ر بخواهی که آن حروف معنا و محتوایی داشته باشند، بای++د

آنها را با یکدیگر ترکیب کنی تا بر غیر داللت کند. الزم است بحث دیگری را در خص++وص ح++روف آغ++از کنیم و ببینیم آیا حروف اب++داعی ابت++دایی ک++ه در علم خ++دا پیش از تقدیر و ی++ا در علم انس++ان، پیش از تص++ور وج++ود دارند؟ در قیافه کلمات و عبارات قابل کشف هستند و یا قابل کشف نیستند و کسی ب++ه ج++ز خداون++د متع++ال از آن

آگاهی ندارد؟ بر همین حروف هجا هستند یا غیر؟ مسئله بسیار عجیب در ارتباط با شناخت ح++روف در کلمات و یا شناخت اصول در ع+الم خلقت، همین مس+ئله است که انسانها خودشان موج++ودیت عرض++ی و هندس++ی دارن+د و هم+ه ج+ا هم فکرش+ان در اع+راض و هندس+هها و قواعد و قوانین غوطه ور است. در نتیجه انسانها هر چند هم نابغه و دارای عقل فعال باش++ند، از خویش++تن خ++ویش خ++ارج نمیش++وند و ن++یز از ذات اش++یاء دیگ++ر هم نمیتوانن++د خ++ارج ش++وند ت++ا بع++د از این خ++روج، وارد جه++ان اص++ول و حروف شده اصول حقایق را از نزدیک ببینند و بشناس++ند. خویشتن انس++ان چیس++ت؟ ب++ه ق++ول فالس++فه ی++ک حقیقت ماهوی و ماهیتی و اعتباری است و بنا به حکمت ق++رآن و اسالم، یک ذات هندسی و ترکیبی است و هر دو فرض++یه، خواه فلسفی و خواه قرآنی و به یک حقیقت برمیگ++ردد و

تنزيل الكتاب101

آن عبارت است از یک ذات و ماهیت اعتباری؛ یع++نی روحو نفس انسان

در لب++اس این هندس++هها و ق++وانین و قواع++د، روح و نفس ش++ناخته ش++ده و این روح و نفس در اص++ل وج++ود پیش از آن که در قالب هندسهها و قانون و قاعده درآی+د، روح نیست و نفس هم نمیباشد. مانند خاک که همه چ++یز هست اما ساختمان نیس++ت و ی++ا در س++اختمانها ک++ه هم++ه چیز هس++تند ام++ا خ++اک نیس++تند. در ص++ورتی میت++وانیم ی++ک ساختمان را به خاک برگردانیم ک++ه آن را بک++وبیم و تم++ام آن قوانین و قواعد را بر هم بزنیم یا مانند نیروی برق که پیش از آن که به تصرف انسان درآید، همه چ++یز اس++ت و هیچ نیست؛ همه چیز است و برق نیست. ما کی از وجود برق آگاهی مییابیم؟ زمانی که در قالب قانون و قاع++ده و فن و فرم++ول ش++کل بگ++یرد؛ در ق++الب چ++راغ و پنک++ه و ماشین آالت دیگر. انسان که خود به تمام معنا یک ق++الب هندسه و قانون است. چط++ور از ذات هندس++ی و م++اهوی خود میتواند خارج شود و به ماوراء ذات خود انتق++ال یاب++د تا در آن ماوراء اص++ول هس++تی را ب++دون قاع++ده و ق++انون کشف نموده و ذکر کند. زیرا وقتی که از ذات خود خ++ارج شد، دیگر انسان نیست. همچ++نین اش++یاء دیگ++ر را اگ++ر از اصل ماهوی خود خارج کنیم، دیگر آنها شیئی نیس++تند ک++ه

ما میشناختیم و روی آن مطالعه میکردیم. نتیجه این که تمام موجودات عالم یک وج++ود م++اهوی و عرضی و اعتباری هستند؛ تا زم+انی ک+ه این م+اهیت ب+ه حال خ++ود ب++اقی اس++ت، انس++انها و متفک++رین ع++الم در آن غرقند و نمیتوانند از آن خارج شوند و به محض خ++روج از وجود ماهیت خود و غیر خود، دیگر انسان و یا غیرانس++ان نیستند تا فعالیت کنند و به س++وی حق++ایق پیش+روی کنن++د.

تنزيل الكتاب102

پس هیچ متفک++ر ع++اقلی ه++ر چن++د ک++ه عق++ل فع++ال باش++د نمیتواند از دایره هندسهها و فنون و فرمولها خارج ش++ده، خود را به ماوراء آنها برس++اند ت++ا بتوان++د حق++ایق و اص++ول م++اوراء را کش++ف و درک کن++د. م++ا خ++ود عرض++یم و اس++یر عرضها، ش++کل و ص++ورتیم و اس++یر ش++کلها و ص++ورتها. خداوند براساس همین قاعده میفرمای++د: ک++ل یعم++ل علی شاکلته. یعنی همه کس و همه چیز روی هندس++ه و ش++کل فعالیت میکند. خداون++د میدان++د ک++ه غ++یر از این نمیش++ود و انس++ان نمیتوان++د از دای++ره ذات خ++ود خ++ارج ش++ود ت++ا ب++ه

اقتضای یک حقیقت خارج از وجود خود عمل کند. فالسفه برای انسانهای کامل و برای انسانهایی که ت++ا ابد زندهاند و جاویدند، فناء فی الله و بقاء بالله را مطرح میکنند، فالسفه فناء فی الله را به شکل ورود قط++ره ب++ه دریا مطرح میکنند که دیگر قطره نیس+ت و دری+ا اس+ت و ائمه فناء الل++ه را ب++ه ش++کل تف++ویض کام++ل و نفی اراده و عمل خود، مط++رح میکنن++د و خ++ود را ب++ه دامن خ++دا پ++رت میکنند و پیش پای خدا میافتند و چنان میش++وند ک++ه ام++ام چه++ارم )ع( میگوی++د: ه++ا ان++اذا مط++روح بین ی++دیک و ان++ا

افقروالفقراء الیک. جای دیگر میفرماید: مسکینک بفنائک و امث++ال آن ک++ه داللت میکند بر ترک خود و هستی خ++ود و پن++اه ب++ردن ب++ه خدا که البته همین حال هم که فناء فی الله است، ک++ه از طریق مقابله خود با خدا حاصل میشود ک++ه میدانن++د خ++ود

آنها وجود عرضی و اعتباری هستند. پس انسانها در جهان آفرینش، هر چن++د ک++ه نابغ++ه هم باشند نمی تواننداصول هستی را کشف و یا درک کنن++د و اولیاء الله که به این حقیقت پی بردهاند به این دلیل بوده که خداون++د از ط++بیعت، دس++ت آنه++ا را گرفت++ه و ب++ه ع++الم

تنزيل الكتاب103

اصول و هستیها انتقال داده است. به این ت++رتیب حق++ایق در لب++اس اع++راض و هندس++هها قاب++ل کش++ف نیس++تند و همچنین اس++ت ح++روف در ق++الب کلم++ات. ش++ما در ع++الم کتابها و سخنرانیها و گفتگو غوطهورید؛ همه جا با کلم++ات و عبارات روبروئید و میشنوید آیا در این قالبها ح++روف را میبینید و اگر میبینید، آیا میتوانی++د درک کنی++د؟ ش++ما لف++ظ الل+++ه و رحمن را میبینی+++د و ام+++ا ا- ل- م- ر- ح- م- ن را نمیبینید و اگر هم شکل این حروف را ببینید میگویید الف ال م ه++اء ... پس نمیتوانی++د ح++روف را در علم ببینی++د و ی++ا درک کنید مگر در صورتی ک++ه از فض++ای علم، ب++ه فض++ای ذهن و از آنجا به ع++الم لف++ظ و خ++ط ت++نزل کن++د، آن وقت حروف را ب++ه زب++ان میآوری++د ک++ه اینه++ا هم ح++روف اص++لی نیستند بلکه اسم حروفند. حروف الفباء از مرحله انتق++ال دوم یع++نی ح++روف ذه++نی و خطی؛ در اختی++ار م++ا ق++رار میگیرد لیکن حق++ایق ع++الم ک++ه اص++ول خلقت اس++ت، هیچ وقت در اختیار ما نیست و ما به اراده خ+ود نمیت+وانیم ب+ه آن جا منتقل شویم، مگر این که عاملی ب++یرون از ه++ویت و ماهیت ما دست ما را بگیرد و به جه++ان حق++ایق انتق++ال دهد. پس فالسفه حق دارند که براساس تح++والت فک++ری خ++ود میگوین++د ه++ر چ++ه هس++ت وج++ود اس++ت و م++ا آن را نمیدانیم. هر چه هستیم، عرضیم و عرض هم به جز عدم

چیزی نیست. شاعرمیگوید: ما عدمهاییم، هستیها نما. میگویند مخلوق بودن خلق، به عرض و اعتب+ار اس++ت ک++ه ح++رفی اص++یل و درس++ت اس++ت لیکن اختالف++ات بین فالسفه و انبیاء در این است که آیا آن وجود ع++رض پ++ذیر نمایانده شده در لباس ماهیت و اعراض وج++ود، خداس++ت و یا آن یک هس++تی منه++ای م++اهیت اس++ت ک++ه خداون++د ب++ه

تنزيل الكتاب104

اراده به ابداعی خود آفریده است؟ باید به خدا پناه ببریمتا ما را از این جهان عرض و عدم، به حقایق نزدیک کند.

حروف تکوین و تبیین: منظ++ور از ح++روف تب++یین، ح++روفی اس++ت ک++ه از آن الف++اظ و عب++ارات پی++دا میش++ود ت++ا ب++ا آن حق++ایق ع++الم موجودات جهان را ضمن نامگذاریها، در نظر شنوندگان و دانندگان مشخص سازند. در واقع حروفی است که با آن حروف، به حقایق موجود در عالم اشاره میکنند و ب++ا این اشاره، آن حقایق را در ذهن شنوندگان متمرکز میسازند. منظور از حروف تکوین، حق++ایق و اص++ولی اس++ت ک++ه در ابتدای خلقت به جز خود چیزی نیستند و از ترکیب آنها ب++ا یک++دیگر هم++ه مخلوق++ات و موج++ودات ب++ه وج++ود میآی++د و عالمی از کلمات و اسماء تش++کیل و ت++رکیب میگ++ردد. در واق++ع ح++روف تک++وین و ی++ا ع++الم خلقت، معن++ا و محت++وای حروف تبیین هستند. حروف تبیین و اسماء و کلم++اتی ک++ه از آن پیدا میشود نامهایی هستند که برای تبیین و توض++یح حقایق موجود در عالم، وضع شدهاند. حروف تبیین وجود مستقلی ندارند بلکه وجود آنها آلی و تبعی است ک++ه اگ++ر حروف و کلمات تکوینی نبودن++د، ح++روف و کلم++ات تب++یین هم پیدا نمیشدند. حروف تبیین، همین حروفی اس++ت ک++ه در تحول سوم بر زبان انسان ج++اری میش++ود و در تح++ول چه++ارم ب++ه عب++ارات و حمالت تب++دیل ش++ده وی++ا در خ++ط و

کتابت قرار میگیرد. حروف تبیین در واقع امواج و صداهایی اس++ت ک++ه در هوا و یا در ذهن انسان پیدا میشود و یا نوسانی است که ب++ا اراده خ++دا در روح انس++انها و ی++ا ان++وار ع++الم، ب++ه ن++ام فرشتگان ظهور میکنن++د و انس++انها آن ام++واج روحی و ی++ا نوری که به اراده خدا و یا عوامل دیگر ایجاد میشود ثبت

تنزيل الكتاب105

و ض++بط نم++وده، توس++ط آنه++ا ب++ر حق++ایق مع++انی آگ++اهی مییابند. در واقع حروف تبیینی از اصل پیدایش ت++ا آخ++رین تحول خود یک سلسله اعراض میباشند که وجود اعتب++اری و تبعی دارند، وجود مستقلی نیستند که خود به خود پی++دا شوند و یا خود به خود دوام و ثب++ات داش++ته باش++ند، بلک++ه اعراضی هستند که ب++ه کم++ک ج++واهر و ی++ا حق++ایق ظه++ور میکنند و بعد از ظهور، بالفاص++له از بین میرون++د مگ++ر این که آن امواج و نوسانها به نام کلمات و عبارات، در ج++ایی به صورت نقوش و خطوط ثبت و ضبط شوند مانن++د ثبت

آنها در کتابها و مراکز دیگر. حروف تبیین در آغاز س++ر و ص++داهایی بیش++تر نیس++تند که بعد از ظهور بالفاص++له از م++رکب خ++ود مح++و میش++وند مگر این که در جایی به ص++ورت خط++وط و نق++وش ثبت و ضبط شوند. اگر بستر ضبط حروف تب++یین، مانن++د قلب و ذهن انس++انها و ی++ا طب++ایع دیگ++ر در ع++الم نب++ود ح++روف و کلم++ات و عب++ارات تب++یین بالفاص++له بع++د از پی++دایش ن++ابود میشدند چنان که گویی اصال نبودهاند. حروف تبیین مانن++د موج هوا و دریا هستند که اگر به صورت خطوط و نقوش ثبت و ضبط نشوند بالفاصله بعد از ظهور، نابود میشوند. حروف تکوینی سلسله اصول و حقایق ثابت و موجود هس++تند ک++ه ب++ه اراده اب++داعی خ++دا ایج++اد ش++دهاند و اگ++ر خداوند متعال و ی++ا ح++وادث و عوام++ل دیگ++ر آنه++ا را ن++ابود ننماید، تا ابد ب+ه ح+ال خ+ود ب++اقی هس++تند. در واق+ع بق+ای وج++ودی دارن++د ن++ه فق++ط بق++ای ارادی و اعتب++اری. بق++ای وجودی مانن++د وج++ود ثابتن++د ک++ه دائم ب++ه ح++ال خ++ود ب++اقی هستند مگر این که یک عامل خارجی آنها را از بین ببرد و نابود کند. مانند موجودات و مخلوق+اتی ک+ه در ع+الم پی+دا شده اند، زمین و آسمان و ک+وه و دری+ا. بق+ای ارادی ی+ک

تنزيل الكتاب106

سلسله حرکات و اعراضی هستند که به اراده عامل پی++دا میشوند و به اراده باقی میمانند و به محض این که اراده عامل مرتفع گ++ردد نیس++ت و ن++ابود میش++وند. بق++ای ارادی مانند حرکت دست و پا و اعضاء و جوارح انس++ان ک++ه ب++ه اراده او ظاهر شده و یا متوق++ف میگ++ردد. بق++ای وج++ودی مانند دس++ت و پ++ا و چش++م و گ++وش و س++ایر اعض++اء ب++دن

مخلوقاتند. ح++روف تکوی++نی پس از ایج++اد و اب++داع، بق++اء وج++ودی دارند و تا ابد هس++تند مگ++ر این ک++ه س++ازنده آنه++ا، آنه++ا را نابود کند یا با عوامل دیگ++ری از بین برون++د. لیکن ح++روف تبیین بقای ارادی دارند. تا زم++انی ک++ه اراده فاع++ل دنبال++ه کار آنها را داشته باشد و آنها را بوجود آورد، هستند و ب++ه محض توقف فاعل، محو و نابود میشوند و چ++یزی از آنه++ا

باقی نمیماند. یکی دیگر از مسائلی که فارق بین ح++روف تک++وین و

تبیین است؛ جوهر و عرض است. وجود حروف تبیین به حرکت و عرض اس++ت یع+نی در جهان آفرینش و عالم خلقت، اصالت و حقیقت ندارن++د. و به محض این که گوینده بخواهد حرفی ایج+اد کن++د و ی+ا از آن حرف، کلمات و عباراتی بسازد با ایجاد حرکت و س++ر و صدا که در واقع وجود عرضی دارن+د ح+روف و عب++ارات

ایجاد میشود. وجود حروف تبیین در عالم مانند صدای باد و امواج و دریاها و خش خش شاخههای درخت است. ل++ذا گ++اهی از این صداها به حروف و کلمات تعبیر میشود، مانند کلمات تق ت++ق، ت++راق ت++راق، و خش خش و امث++ال آنه++ا. ح++روف تب++یین و کلم++ات و عب++ارات آن، ی++ک سلس++له اع++راض و حرکتهایی است که در ذات و حقیقت عالم ایجاد میش++ود

تنزيل الكتاب107

و بالفاصله از بین میرود، وجود آنها دوام و بقا ندارد. مگر این که همان حرکتهایی که به حرف تبدیل میشود در متن وجود کسی یا چیزی ثابت بماند که در آینده حرکتها را ب++ه همان شکلی که ثبت و ضبط شده است به ح++رف تب++دیل میکنن+د. اگ+ر کس++ی ام+روز در متن ع+الم گ+ردش کن++د ت+ا کلم++ات ی++ا عب++ارات ی++ا ص++دایی را از گذش++تگان پی++دا کن++د نمیتواند زیرا آن صداها موجود نیستند مانن++د م++وج و ک++ف دریا هستند که محو نابود شدهاند مگر به ص+ورت ثبت آن حرکتها که اگر ایجاد شوند امواجی تولید میکند که هم++ان

صداهای گذشته است. خداوند در قرآن می فرماید: لکل نباء مستقر فسوف تعلمون. یعنی هر خ++بری قرارگ++اهی دارد. بن++ابراین در آن قرارگاه اخبار ثبت میشود لیکن آن ثبت و ضبطها خود به خود صدا نیستند. اگر آن ثبت و ضبط ص++دا باش++ند و دائم در گوش انسانها ط++نین بیان++دازد، هرگ++ز گ++وش کس++ی از صداها خالی نمیماند. من که با ش++ما ح++رف میزنم از این حرفها اثری در وجود شما باقی میماند ک++ه ش++ما ب++ر پای++ه ثبت آن اث++ر، همیش++ه میدانی++د ک++ه من چ++ه گفت++ه و چ++ه شنیدهام، لیکن صدا به محض بروز و برخورد به ش++نونده تم++ام میش++ود. اگ++ر ص++دا ب++اقی بمان++د ش++ما دائم ص++دا را میش++نوید و دیگ++ر فرص++ت نداری++د ک++ه ص++دای دیگ++ری را بشنوید و یا دیگری با شما حرف بزند. با توجه به این ک++ه کیفیت ص+++دا در ذهن انس+++ان میمان+++د و آن کیفیته+++ا از مجرداتند، امکان ثبت هزاران کیفیت در ی++ک مح++ل ممکن میش++ود. مثال ش++ما گرم++ا را ک++ه ی++ک کیفیت اس++ت، ثبت کردهاید و در همان جا که وجود ح++رارت را ثبت کردهای++د وجود برودت را هم ثبت کردهاید، و هزاران کیفیت دیگ++ر را لیکن این کیفیته++ا ب++ا هم تض++اد و تن++اقض ندارن++د. اگ++ر

تنزيل الكتاب108

کیفیتها مانند عامل کیفیتها بودند با یکدیگر تضاد و تناقض پیدا میکردند و اجتماع آنها در یک محل ممتنع ب++ود. وج++ود ح++رارت ب++ا وج++ود ب++رودت تن++اقض اس++ت ام++ا ثبت این دو وجود در یک محل، متناقض نیستند. همچنین وجود ال++وان در یک محل، متضادند. در هم++ان ج++ا ک++ه س++فیدی هس++ت ممکن نیست ک++ه س++یاهی و س++رخی هم باش++د لیکن ثبت این دو کیفیت و هزاران کیفیت دیگر که از مقول++ه علمن++د ب++ا هم تض++اد ندارن++د. ب++ه ط++ور کلی، ح++روف و عب++ارات و کلمات تبیینی، همه جا از نظ++ر وج++ود و ایج++اد، اع++راض و حرکاتی هستند به صورت صداها ک++ه ب++ه محض پی++دایش، س++اکت و متوق++ف میش++وند. لیکن ح+روف تکوی++نی ذات و حقایقند یک سلسله اصول و حقایقی هس++تند ک++ه خداون++د به اراده ابداعی و تکوینی خود، آنها را ایجاد میکند. ایج++اد آنها عرض و حرکت نیس++ت ک++ه بالفاص++له متوق++ف ش++ود، بلکه ایجاد آنها یک سلسله جواهر و حقایق منهای ح++رکت و عرض میباشند مثال آن جا که برگ درخت ی++ا ب++رگ گلی را رنگ آمیزی میکنی++د؛ آن رن++گ آم++یزی ع++رض و ح++رکت است یعنی دو چیز ثابت موجود را به یکدیگر آمیختهای++د و از آن آمیزش، پارچه رنگین و یا گل سرخ به وج++ود آم++ده است. اما شما که پارچ+ه را رنگین کردهای++د و ی+ا خداون++د متعال که برگ گل را رنگین کرد، آن ب++رگ، پیش از رن++گ آمیزی چه بود و یا آن رن++گ پیش از آم++یزش ب++ا ب++رگ چ++ه بود؟ آنها هر دو ی++ک حقیقت ث++ابت بودهان++د یع++نی م++اده و ماده منهای رنگ. شما این دو را به یکدیگر آمیختید و بعد از آم++یزش و ت++رکیب جس++می رنگین ب++ه وج++ود آم++د. پس پیدایش جسمی رنگین به عرض و ح++رکت ب++ود ام++ا اص++ل رنگ پیش از تعلق به ماده و اصل ماده پیش از تعل++ق ب++ه

تنزيل الكتاب109

رن++گ حقیقت بودن++د، ج++وهر بودن++د اص++ولی ث++ابتی منه++ایعرض بودند.

اگر آفرینش همه جا ب++ه ح++رکت و ع++رض باش++د و ب++ه جوهر منتهی نشود کل آفرینش همه جا عرض خواهد بود و این موجودیت عرضی برخالف یک اص++ل عقالیی اس++ت که میگویند کل ماهی بالعرض، ینتهی الی ما هی بال++ذات. یعنی هر چه که وجود عرضی داشته باشد باید ب++ه اص++لی مربوط باشد که وج++ود ذاتی دارد و اال آف++رینش هم++ه ج++ا حرکتها و اعراض است و حرکته++ا و اع++راض هم در واق++ع موهومات و معدوماتند و الزمهاش این است که آف++رینش سراس++ر موه++وم و مع++دوم باش++د، ک++ه این هم++ان عقی++ده سوفسطاییان است که در نظر همه باطل ش++ناخته ش++ده

است. به این ترتیب الزم است که ح++روف تک++وین ک++ه اص++ل

کلمات تکوین است، حقایق ثابتی باشند. حروف تکوینی و کلمات تکوینی مانند حروف تب++یین و کلمات تبیین، به اراده ابداعی بدون اصل و س++ابقه ایج++اد

میشوند و بعد با یکدیگر ترکیب میگردند. بحث اساس++ی این اس++ت ک++ه آی++ا میت++وانیم از دای++ره کمیتها و کیفیتها که صرفا عرض و اعراضند خ++ارج ش++ویم و خ++ود را ب++ه اص++ولی برس++انیم ک++ه حق++ایق و جوهرن++د و

کمیت و کیفیت نیستند؟ اگر چنین قدرتی بیابیم که بتوانیم با بال و پر فکری و علمی خ++ود، از دای++ره کمیت و کیفیت ک++ه هم++ان اص++ول جوهرند و همان اصول حقایقن++د و هم++ان حق++ایق ح++روف تکوینی هستند که حروف قرآن ما را به اص++ول و حق++ایق

رهبری میکند، حقیقت را یافتهایم.

تنزيل الكتاب110

برای این ک++ه بدانی++د در ع++الم حق++ایق منه++ای کمیت و کیفیت وج++ود دارن++د، ش++ما را ب++ه دو دلی++ل عقلی و نقلی هدایت میکنیم که این هر دو داللت میکنند که اگ++ر اص++ول

و حقایق نباشند، کمیت و کیفیت قابل ظهور نیستند. آن دو دلیل، یک دلیل عقلی به قض++اوت عق++ل اس++ت که استثناء پذیر نیست. عامی است که تخصیص نمییابد و آن دلیل، این است که میگویند: کل ما هی بالعرض ینتهی

الی ما هی بالذات. یعنی هر چیزی که وجود عرضی دارد، بای++د ب++ه اص++لی منتهی شود که وج++ود ذاتی دارد ی++ا ب++ه تعب++یری دیگ++ر ه++ر چیزی که به فرع پیدا شده باید به اصلی مربوط شود ک++ه ف++رع ن++دارد. مثال وج++ود ح++رکت، عرض++ی اس++ت بای++د ب++ه متحرک مربوط باش++د. وج++ود متح++رک ذاتی اس++ت، یع++نی متحرک هست و حرکت نیست و گاهی متحرک و ح++رکت هر دو هستند اما حرکت فرع بر متحرک اس++ت. متح++رک،

جوهر حرکت است و حرکت، عرض بر آن جوهر. بر همین اساس میگ++وییم موج++وداتی ک++ه وجودش++ان منوط به والدت بوده و بر پدر و مادر متکی هس++تند، بای++د به موجودی برسند که در پیدایش اصالت داشته و به پ++در و مادر متکی نباشد. اگر وجود تخم مرغ فرع اس++ت، بای+د در ابتدا مرغی بدون تخم خل++ق ش++ده باش++د و اگ++ر وج++ود مرغ فرع است باید ابتدا تخمی بدون م++رغ آفری++ده ش++ده باش++د واال پی++دایش، مح++ال اس++ت زی++را وج++ود عرض++ی و فرعی بدون اتکا به وجود اصلی، قابل ظهور نیست خواه

آفرینندهای در کار باشد یا نباشد. میدانیم که کمیته++ا و کیفیته++ا هم++ه ج++ا وج++ود عرض++ی دارند زیرا شما از اصل کلی، مق+داری را ج+دا کردهای++د و نام آن را کمیت گذاشتهاید همچنین به حقیق++تی ح++رکت و

تنزيل الكتاب111

خاص+++یت دادهای+++د و ن+++ام آن را کیفیت گذاش+++تهاید. پس کمیت و کیفیت ه++ر دو وج++ود عرض++ی و ف++رعی دارن++د و الزم اس++ت ب++ه اص++ل متکی ش++وند ک++ه وج++ودی اص++لی و حقیقی منه++ای کمیت و کیفیت باش++د و این دلی++ل عقلی قابل نقض نیست، یع++نی نمیتوانی++د ف++رعی پی++دا ی++ا تص++ور

کنید که به اصل خود مربوط نشود. اما دلیل نقلی، حدیث بسیار جالب و پ++ر محت++وایی از امام صادق علیه الس++الم در کت++اب ک++افی اس++ت، در ب++اب ح++روف و اس++ماء ک++ه میفرمای++د: ان الل++ه خل++ق اس++ماء بالحروف غ++یر متص++وف و بالف++ظ غ++یرمنطق و بالش++خص غیر مجسد و باللون غیر مص++بوغ مس++تتر غ++یر مس++تور ...

الی اخر الحدیث. در این ج+++ا منظ+++ور از اس+++مایی ک+++ه خ+++دا آفری+++ده، مخلوقات خدا هستند زیرا هر مخل++وقی مظه++ر اس++می از

روزیها مبین رزاق ب++ودن مخلوق++ات،اسماء خداوند است. . علم و معلوم++ات انس++ان م++بینمبین خالق بودن هس++تند

ع++الم ب++ودن خ++دا و الی آخ++ر. دلی++ل این ک++ه این اس++ماء مخلوقاتند، فرمایش آن حضرت اس++ت ک++ه میفرمای++د این اس++ماء از ح++روفی ب++ه وج++ود آمدهان++د ک++ه ص++ورت پ++ذیر

نیست. ما میدانیم اس++ماء لفظی از ح++روف متص++وت س++اخته میشوند. در واقع الفاظ، اص++واتند و ح++روف لفظی مانن++د الف باء تاء صورت پذیرند. الفاظی هس++تند ک++ه ب++ر نط++ق جاری میشوند و سرمایه گویندگی هستند. ب++ه این ت++رتیب اس++ماء و ح++روف در این ح++دیث حق++ایق مخلوقاتن++د. مثال انس++ان، اس++می از اس++ماء خداس++ت ک+ه در لف++ظ و نط++ق قرار نمیگیرد و از ح++روف ص++وت پ++ذیر س++اخته نمیش++ود. همچ++نین ائم++ه علیهم الس++الم، اس++ماء حس++نای خداون++د

تنزيل الكتاب112

هستند که در لفظ و نطق قرار نمیگ++یرد. مخلوق++ات خ++دا معانی ح++روف و اس++ماء لفظی خداون++د هس++تند. پس این حروف و اسماء در حدیث، مخلوقات خدایند که ما آنها را اسماء تکوینی و حروف تکوینی مینامیم. ب++ا توج++ه ب++ه این که اسماء و مخلوقات محص++ول کمیت و کیفیتن++د و وج++ود ف++رعی دارن++د، ح++روف تکوی++نی اص++ل اس++ماء و کلم++ات تکوینی میباشند و وجود فرعی ندارند زیرا اص++لی هس++تند که مبدأ پیدایش فروع میباشند، ب++ه خص++وص جمالت آخ++ر حدیث که میگویند وجود شخصند، مجسد نیس++تند، رنگن++د، رنگ آمیزی نیستند. میدانیم تجسد هر جس++دی من++وط ب++ه کیفیت و کمیت آن اس++ت و این ه++ر دو، ع++رض میباش++ند. مثال علم و حکمت و دانش و ق++++درت در اص++++ل وج++++ود شخصند که در هیئت امام و پیغمبر، تجسد یافتهان++د و ب++ه صورت یک جسم ظاهر شدهاند. همین ط+ور تم+ام رنگه+ا در ط++بیعت، م++واد و اجس++امی هس++تند ک++ه رن++گ آم++یزی شدهاند. در واقع مصبوغ یا صباغی خداون++د متعالن++د. پس بای++د پیش از پی++دایش جس++م رنگین، رن++گ خ++الص ب++دون جسم و ماده خالص بدون رنگ، وجود داشته باش++د ت++ا آن م++اده ب++ا رن++گ خ++الص رن++گ آم++یزی ش++ود. جس++م رنگین، مخلوق است؛ اسم خداوند است که از ت++رکیب دو ح++رف

به نام ماده و رنگ پیدا شده است. بنابراین حروفی که در این حدیث ذکر ش++ده، ح++روف تکوینی اس++ت یع++نی اص++ول جه++ان آف++رینش منه++ای کم و

کیف و یا اصول منهای فرع. راه عملی بر رسیدن به مبادی کمیت و کیفیت :

تنه+++ا راه عملی ب+++رای رس+++یدن ب+++ه مب+++ادی کمیت و کیفیت، تجزی++ه و ت++رکیب اس++ت. میدانیم ک++ه وج++ود ه++ر موج++ود و علم و حی++ات ه++ر مخل++وقی محص++ول کمیت و

تنزيل الكتاب113

کیفیت اس++ت. کمیت مرب++وط ب++ه حجم و مق++دار اش++یاء و اش++خاص اس++ت و کیفیت، محص++ول حی++ات وح++رکت و خاصیت علم و شعور و رنگ و چیزهای دیگر. ما یک ب++رگ گ++ل را ب++ه دلی++ل حجمی ک++ه دارد از نظ++ر وزن و س++طح، مق++دار مین++امیم و آن را از مقول++ه کمیت میشناس++یم و از نظر رنگ و خاصیت، از مقول++ه کیفیت میش++ماریم. وق++تی ب+ه رن++گ و خاص++یت آن اش++اره میک++نیم میگ++وییم چ++ه گ+ل قشنگی و به حجم و سطح آن که اشاره میکنیم، میگوییم چه وزنی! این ه++ر دو قاب++ل س++لب از ب++رگ گ++ل و ی++ا ه++ر جس++م دیگ++ری میباش++د. میت++وانیم ب++ا تجزی++ه کمی، حجم جسمی را از آن سلب ک++نیم و ب++ا تجزی++ه کیفی خ++واص و حرکتهای آن را از آن برطرف نم++اییم. تجزی++ه کمی خیلی آسان است. از طریق خرد کردن یک جس++م و تقس++یم آن به قسمتهای کوچکتر و کوچکتر تا جایی که قاب++ل تقس++یم و تجزیه نباشد که از آن ب++ه ج++زء الیتج++زی تعب++یر میکنن++د. جزء قابل تجزیه در علم قابل تصور است. یع+نی م+اده را میتوان آن قدر کوچک و کوچک کرد که به قدرت خ++دا هم قابل تجزیه و تقسیم نباشد و در انتهای عدم ق++رار گ++یرد. چنان جزئی که وجودش به ذاتش بستگی مییابد و تجزی++ه آن با عدم آن مساوی میشود. چنان جزیی که اگر خداوند به اراده خود بخواهد آن را ب++ه قس++مت تقس++یم کن++د، این تقسیم با عدم آن مس++اوی میش++ود، زی++را ش++ئ مح++دود و متن++اهی انته++ا مییاب++د و دارای پای++ان اس++ت. نه++ایت ش++یئ محدود یعنی همان وضعیت و حالتی که باالتر از آن ع++دم است. اگر به چنین حالتی نرسد، محدودیت نمییابد، بلک++ه نامتن+++اهی و نامح+++دود اس+++ت واین ع+++دم تن+++اهی، خالف محدودیت و تناهی است که مالزم م++اده و جس++م اس++ت، زیرا جسم یعنی محدودیت و محدودیت یعنی جس++م؛ پس

تنزيل الكتاب114

خواه ناخواه، جسم که هم++ان م++اده اس++ت انته++ا مییاب++د و انتهایش همان وضعیت و حالتی است ک++ه قاب++ل تجزی++ه و تقسیم نیست و تجزیه و تقسیم آن مساوی با نیس++تی آن

است. ماده در این حال، فاقد کمیت اس++ت و نمیت++وان ب++رای آن از نظر حجم و سطح، حدی تصور کرد زیرا تص++ور این حد زمانی ممکن است که حجم آن و س++طح آن ب++ه انته++ا نرس++د و قاب++ل ان++دازه گ++یری باش++د، و این تص++ور خالف فرض++یه اول اس++ت ک++ه گف++تیم م++اده از نظ++ر کمیت و محدودیت ب+ه انته+ا رس+یده و کوچک+تر از آن قاب++ل تص++ور نیس++ت. پس در این ح++ال، کمیت لغ++و میش++ود و مرتف++ع

میگردد. اما تجزیه کیفی:

تجزیه کیفی، به معن++ای س++لب آث++ار جس++م اس++ت. دراجسام آن چه از مقوله کیفیت است،

اول روابط اجزای جسم اس++ت ب++ا یک++دیگر ک++ه از این نظر یک جسم به نام جماد و نبات و حیوان بوجود آمده و

شکل خاصی پیدا کرده است. دوم، سلب آثار وج++ودی ی++ک جس++م اس++ت خ++واه آث++ار ف++یزیکی باش++د مانن++د ح++رکت و آث++ار ح++رکت و ی++ا آث++ار

شیمیایی باشد مانند خواص مواد، در ارتباط با یکدیگر. سوم، رنگ یک جسم اس++ت ک++ه ب++ه دلی++ل آن ب++ه ن++ام س++یاه و س++فید و س++رخ و زرد و رنگه++ای دیگ++ر ش++ناخته

میشود. چه++ارم، حرکته++ای ی++ک جس++م اس++ت، خ++واه ح++رکت درونی باشد که از آن ب++ه ح++رکت ج++وهری تعب++یر میکنن++د؛ مانند فعل و انفع++االت داخلی و خ++روج جس++م از ق++وه ب++ه

تنزيل الكتاب115

فعلیت؛ و خواه حرکت خارجی باشد مانند حرکت انتقالیاز مکانی به مکانی دیگر؛

پنجم؛ حیات موجودات خواه حیات نب++اتی و جم++ادی و حی++وانی ک++ه ب++ا س++لب آن، احساس++ات و ادراکه++ا هم از موجود زنده سلب میشود. این کیفیتها از هم++ان راه و ب++ا همان وسیلهای که در اجسام به وجود آم++ده قاب++ل س++لب است و سلب آن، از مسیر ش+دت و ض+عف و تقس+یم ب+ه

مراتب است و نه تقسیم به عدد و تعداد. تجزیه کمی، با تعداد و عدد است یعنی ه++ر ج++زئی را که از کل جدا کنید اجزاء جدا شده خواه کوچ+ک باش+د ی+ا بزرگ، با اعداد شمارش میشوند. مثال ی+ک هس+ته اتم ک+ه از چهل ماده ترکیب شده، هر یک از آن مواد که جزئی از کل هستند قابل شمارش هس++تند لیکن س++لب کیفیته++ا ب++ه مراتب است نه به عدد؛ مانند تضعیف ی++ک چ++راغ ن++ورانی هزار شمعی میتوانید نور آن را از ضعف ب++ه ش++دت ی++ا از شدت به ضعف، تغییر دهید لیکن در هر مرتبهای ک++ه ن++ور را کم کردید تا ضعیف شود و یا نور آن را اف++زایش دادی++د تا شدت پیدا کند، این نور اضافی قابل شمارش نیست و نمیتوانید آن را ب++ه ع++دد بی++ان کنی++د. مثال ن++وری را ک++ه کم کردید، کنار بگذاری++د و ن++وری از خ++ارج بیاوری++د و ب++ر ن++ور موجود اضافه کنید تا بتوانید مثال چراغ صد شمعی را بع++د از تجزیه به صد شمع تقسیم کنید یا با تض++عیف ب++ه ه++زار شمع باال ببرید به طوری که آن هزار شمع و یا صد ش++مع هرکدام از یکدیگر جدا و ممتاز باشند. ن++ور مانن++د ذرات و اجسام یک حقیقت مجرد اتصالی است که از مسیر تعلق به ماده زیاد و کم میشود و براین اساس ارزیابی میشود، ولی اصل نور ش++دت و ض++عف پی++دا نمیکن++د و ب++ه اج++زای

محدود قابل قسمت نیست.

تنزيل الكتاب116

ب++االخره کیفیته++ا ب++ه م++راتب ش++دت و ض++عف قاب++ل تقسیمند نه این که به اجزاء و اعداد قابل قسمت باشند. مثال یک برگ گل که سرخ رنگ شده، یعنی ن+ور س++رخ ب+ه آن برگ تعلق یافته وآن را رنگین کرده است. میتوانیم ب++ا تعلق دادن نور سرخ به برگ گل، درجات رن++گ آن را ب++اال ببریم و با سلب تعلق پایین بیاوریم. یا یک جس+م متح+رک نیروی حرکت دارد و میتوانیم ب++ا اض++افه ک++ردن ن++یرو، ب++ر ح++رکت آن بیف++زاییم و ی++ا ب++ا س++لب ن++یرو از ح++رکت آن بکاهیم. حیات هم به همین صورت است. موجودات زنده به دلیل تعلق روح حیات و یا سلب تعلق، از نظ++ر حی++ات،

شدت و ضعف مییابند. تم++ام آث++ار کیفی، ب++ه م++راتب کم++تر و بیش++تر تقس++یم میشوند. میتوانیم خاصیت یک جسم و یا حی++ات و ح++رکت و رنگ آن را از آن سلب کنیم تا به حد ص++فر برس++انیم ی++ا بر آن اض++افه ک++نیم و ت++ا آن ج++ا ک++ه بخ++واهیم ب++اال ب++بریم.

پیدایش این شدتها و ضعفها را تجزیه کمی مینامیم. همان طور که در تجزیه کمی؛ بعد از س++لب اج++زاء از یکدیگر و قطع رابطه آنها با یک++دیگر اج++زا ک++وچکی ب++اقی میمانند که گفتیم فاقد کمیت هس++تند در تجزی++ه کیفی هم بع++د از س++لب حی++ات و ح++رکت و رن++گ و ن++ور و ش++عور و ادراک و شکل و قیاف+ه چیزه++ایی ب++اقی میمان++د ک++ه فاق++د کیفیتن++د. پس آن ج++ایی ک++ه م++ا ن++یروی حی++ات و ق++درت و شعور و روح استمساک را از جم++ادات و حیوان++ات س++لب کنیم و جسم را از نظر آثار کیفی به صفر برسانیم یع++نی در انتها از این جسم، موادی را به جا بگذاریم که از نظ++ر نوری ظلمت مطلق و از نظر حرکت، سکون مطلق و از نظر حیات، موت مطلق و از نظر رنگ، سیاهی مطل++ق و از نظر اتصال و انفصال، در انفصال مطل++ق ق++رار گ++یرد،

تنزيل الكتاب117

در نهایت از اجسام، اصولی باقی میماند ک++ه فاق++د کمیت هستند. اصولی که ذات و وجودشان به خودشان بس++تگی دارد نه این که محصول ترکیب ذاتی و عرضی باش++ند ک++ه از آن ترکیب ذاتی به جوهر و از ترکیب عرضی به ع++رض

تعبیر میکنند. هنگ++امی ک++ه موج++ودات را از طری++ق تجزی++ه کمی و کیفی به حالتی برگرداندیم و به جایی رس++اندیم ک+ه فاق+د کمیت و کیفیت شدند از آنها فقط چیزی به عنوان ج++وهر و عرض و یا هیوال و صورت باقی میماند، لیکن اش++یاء ب++ه صفر مطلق و یا ع++دم مطل++ق هم نرس++یدهاند، زی++را اگ++ر وجود واقعی اشیاء همان صورت و عرض و ج++وهر باش++د الزمهاش این است ک++ه کمیته++ا و کیفیته++ا در ع++دم ظ++اهر گردد و عدم کمیت و کیفیت را بپذیرد وخ++ود را در لب++اس ماهیت و عرض و یا صورت و هی++وال ظ++اهر گردان++د و این مح++ال اس++ت. زی++را کمیت و کیفیت عرض++ی و اعتب++اری هس++تند و وج++ود حقیقی ندارن++د. مانن++د زوج ب++ودن ب++رای

اربعه و فردیت برای ثالثه و خمسه. این وجوده++ای اعتب++اری و عرض++ی ک++ه در واق++ع ع++دم هستند. بر عدم قابل تطبیق و انطباق نیستند. قدرت خدا و خلق خدا به این مس++ئله تعل++ق نمیگ++یرد ک++ه ع++دم را در لباس کمی و کیفی ظ++اهر س++ازد. ع++دم مانن++د خ++ود ع++دم است. حقیقت ن++دارد ت++ا در لب++اس ج++وهر و ع++رض ظ++اهر گردد. حقیقتی است که کم و کیف میپ++ذیرد و خ++ود را در لباس شکلها و قیافهها و ی++ا ج++وهر و ع++رض و ی++ا هی++وال و صورت ظاهر میسازد. اصولی هستند ک++ه در لب++اس ف++رع ظاهر میشوند. اگر چنانچ++ه موج++ودیت کمیت و کیفیت ی++ا ع++رض و ج++وهر، اعتب++اری باش++د اص++ولی هم ک++ه در این لباس ظ++اهر ش++دهاند اعتب++اری هس++تند و الزمهاش اثب++ات

تنزيل الكتاب118

عقیده سوفسطاییان است ک++ه میگوین++د: هس++تی ب++ه ج++زخیاالت و موهومات نیست.

کل ما فی الکون و هم او خیال، او نق++وش فی مرای++ااو ظالل.

به این ترتیب اوال تجزیه و ترکیب پایان پ++ذیر اس++ت و انتهای تجزیه، رسیدن به اصولی است که از نظ++ر کمی و کیفی قابل تجزیه نیس++ت، و ثانی++ا در پای++ان تجزی++ه کمی و کیفی، وج++ود حق++ایقی ب++اقی میمانن++د ک++ه فاق++د کمیت وکیفیت میباش+++ند. این اص+++ول ب+++اقی مان+++ده را ح+++روف

تکوینی مینامیم. همان طور که کلمات خطی و لفظی بعد از تجزیه به حروف، منتهی میشوند، کلمات تکوینی، یع++نی مخلوق++ات عالم هم در پایان تجزیه شدن، به حروف تکوینی میرسند که حروف در حدیث گذشته کتاب کافی و یا حروف قرآنبه آنها اشاره میکنند و آن را در اختیار علم قرار میدهند.

کیفیت تنظیم برنامه های زندگی از قرآن : خداوند متعال در ق++رآن س++وره روم ب++ه پیغم++بر اک++رم )ص( دستور میدهد که خود را برای اقامه دینی آماده کن ک++ه خداون++د متع++ال خل++ق خ++ود را براس++اس و مبن++ای آن آفریده اس++ت؛ دی+نی ک+ه مط++ابق فط+رت و خلقت م++ردم سخن میگوید و به همان اعمال و اقوالی ام++ر میکن++د ک++ه وج++دان و فط++رت م++ردم، آنه++ا را ب++ر آن اعم++ال و افع++ال وادار میکن++د و از آن اعم++ال و اق++والی نهی میکن++د ک++ه وج++دان و روان م++ردم، آنه++ا را از اعم++ال و اق++وال نهی میکند. محرمات قرآن همان چیزهایی است که فط++رت و وجدان مردم آن را تحریم و یا تح++ریم آن را تأیی++د میکن++د. واجب و حالل قرآن همان چیزه++ایی اس++ت ک++ه وج++دان و فط+++رت م+++ردم آن را حالل و ی+++ا واجب میدان+++د. ق+++رآن

تنزيل الكتاب119

فهرستی است از آن چه خدا در وج++ود انس++ان و فط++رت انس++انها نگاش++ته اس++ت. خداون++د متع++ال پیش از آن ک++ه سخنی بگوید و کتابی نازل کن++د کت++اب محکم و مجس++می

به نام جهان و انسان آفریده است. خداون++د س++ه اص++ل را در فط++رت انس++ان آفری++ده ک++ه قرآن تفسیر و بیانی از همین سه اصل اس++ت و م++ردم را وادار میکند که بر پایه همین سه اصل که خدا آنه++ا را ب++ر

آن خلق کرده و آفریده فعالیت کنند. اص+ل اول: خداون+د انس+ان را از معج++ونی و خم+یری خلق کرده که کلیه م++وادی ک++ه ن++افع و س++ودمند ب++ه ح++ال انسان است و آدمی از آن لذت میبرد و قوت میگیرد، در آن معجون قرار گرفته و از آن ترکیب شده است. ممکن نیست مایع و جامد و یا میوه و آب و هوا و م++اده دیگ++ری چه از نوع مایعات و گازها باشد چه از نوع جمادات که به حال انس++ان ن++افع باش++د و خداون++د نمون++ه آن را در طینت انس++ان نیافری++ده باش++د. از همین راه بین انس++ان و ع++الم خلقت رابط++ه ب++ه وج++ود میآی++د ک++ه انس++ان از ه++ر چ++یزی

نمونهای در وجود خود دارد. ابتدا چهار عنصری را ذک++ر میک++نیم ک++ه در آنه++ا تم++ام

عناصر دیگر نهفته است: خاک و آب و هوا و آتش. انس++ان را از خ++اکی آفری++ده شده که با آتش و آب و عناصر هوایی مخل++وط و م++رکب است. در قرآن میفرمای++د: ان++ا خلقن++ا االنس++ان من نطف++ه

امشاج. ما انس++ان را از نطف++ه امش++اج آفری++دیم و امش++اج ب++ه معنای اخالط تفس++یر ش++ده اس++ت. البت++ه اخالطی ک++ه ب++ه

معنای ترکیب است نه به معنای ترتیب.

تنزيل الكتاب120

اخالط ترتیبی مانند هوایی که داخل آب و خاک اس++ت و آب و خ++اکی ک++ه داخ++ل ه++وا میش++ود. و اخالط ترکی++بی مانند اکسیژن و هیدروژن و عناص++ر دیگ++ر ک++ه ب++ا ت++رکیب یکدیگر عنصر سومی را تشکیل میدهند. مانن++د آب ک++ه از اکسیژن و هیدروژن ترکیب شده و دیگ++ر هیچ ی++ک از آنه++ا نیست، بلک++ه ی+ک م++اده دیگ++ری اس++ت. خداون+د در نطف+ه انسان از هر ن++وع عنص++ر و مادهای ک++ه در ع++الم آفری++ده، نمونهای قرار داده است. اگر هم نوعی از مواد در نطفه نباشد در آینده از طریق تغذیه وارد ب++دن انس+ان میش++ود. ب++ر پای++ه همین خلقت و فط++رت عجیب انس++ان ب++ه ک++ل آف++رینش و ب++ه تم++ام م++وادی ک++ه ن++افع ب++ه ح++ال او اس++ت

گرایش دارد و به آنها عشق میورزد و عالقه مییابد. اصل دوم: تنفر فطری انسان از هر چ++یزی ک++ه مض++ر به او بوده و خالف خلقت فطرت او است که خداون++د در قرآن از آنها به خباثت تعبیر میکند و میفرمای++د: اح++ل لکم الطیبات و حرم علیکم الخبائث. در واق++ع میت++وان م++وادی را که به حال انسان مض++ر و ی++ا س++ودمند هس++تند از نظ++ر ج++ذب و دف++ع ب++ه مثبت و منفی تقس++یم ک++نیم. یع++نی بین خلقت و فط++رت انس++ان و م++واد موج++ود در ع++الم گ++اهی جاذبه پیدا میش++ود ک++ه ه++ر دو یک++دیگر را ج++ذب میکنن++د و تقویت مینمایند اینها طیباتند که بدن انسانها آنها را ج++ذب میکن++د و آنه++ا ج++ذب خ++ون و گوش++ت انس++ان میش++وند و قسمت دیگ++ر ک++ه خب++ائث هس++تند ج++ذب خ++ون و گوش++ت انسان نمیشوند مگر این که انسان م++دتی خ++ود را وادارد که برخالف قضاوت فطرت، از خبائث استفاده کن++د و آن مواد وارد خون و گوشت انسان شود ک++ه در این ص++ورت آن م++واد جنس خ++ود را میطلبن++د و ب++ه ص++ورت ج++اذب و مج++ذوب در میآین++د. مالک در این ج++ذب و دف++ع، فط++رت

تنزيل الكتاب121

سالم و غیرسالم است. انسانی ک++ه ب++ا فط++رت س++الم از پدر و مادر و اجداد سالم به دنیا آمده باشد دارای فطرت س++الم اس++ت و میتوان++د فط++رت خ++ود را مالک تش++خیص

خبائث و طیبات قرار دهد. اصل سوم: در اینجا رابطه انسان با نوع خود اس++ت. انسان باید به گونهای در جامع++ه زن++دگی کن++د ک++ه بهرهای که از دیگران میبرد از طریق افاده و جلب رضایت باش++د یعنی انسان در صورتی میتواند از ام++وال و من++افع م++ردم استفاده کند که به آنها فای+ده برس++اند. مانن+د تب++ادل ک++اال؛ یع++نی من++افعی در اختی++ار آنه++ا بگ++ذارد و از من++افع آنه++ا استفاده کند. منظور فایده رسانی به دیگران است به هر کیفیتی که باشد. فوائد مادی و یا معنوی. ب++ه ط++وری ک++ه طرف مقابل در برابر استفادههایی که نموده و یا خواه++د کرد راضی باشد که قدری فوائد و یا منافع وج++ودی خ++ود را در اختیار طرف مقابل بگذارد. کسانی که بدون فای++ده رسانی به دیگران، از آنها اس++تفاده میکنن++د و ی++ا در براب++ر ضررس++انی از آنه++ا به++ره میبرن++د این ه++ر دو ن++وع به++ره نامش+++روع اس+++ت ک+++ه این اس+++تفادههای نامش+++روع را محرم++ات مینامن++د. خداون++د در ق++رآن میفرمای++د: الت++اکلوا

اموالکم بینکم بالباطل اال ان تکون تجارة عن تراض. میبینیم دو اصل را در این جا مالک حلیت اس++تفاده از

منافع وجودی دیگران قرار داده است. اول تجارت که به معنای براب++ری اف++اده و اس++تفاده و

یا مبادله کاال است. دوم رضایت یعنی کسی که به ش++ما فای++ده میرس++اند آن فای++ده رس++انی در براب++ر اس++تفاده از ش++ما باش++د و

رضایت هم داشته باشد.

تنزيل الكتاب122

این ه++ر س++ه اص++ل در فط++رت انس++ان ریش++ه دارد واساس پیدایش رابطه بین انسان و کائنات است.

قرآن با توضیحات خود این اصول سه گانه را روش++ن میس++ازد و ط++وری انس++ان را میپروران++د ک++ه در دای++ره ح++اکمیت همین س++ه اص++ل او را ب++ه تم++ام نعمته++ا و ل++ذتها برساند، به طوری که از هیچ نعمت و لذتی محروم نماند. الزم اس++ت ب++دانیم نعمته++ای ل++ذتبخش ک++ه خ++دا ب++رای انسان آفریده و در شعاع ه++دایت ق++رآن انس++ان را ب++ه آن

نعمتها و لذتها میرساند بر سه قسم است. اول: لذائذ مادی از طریق حواس پنجگانه.

دوم: لذائذ انس++انی یع++نی انس و آش++نایی ب++ا انس++انهاازمسیر پیدایش عشق و محبت بین آنها .

س++وم: علم و مع++رفت از طری++ق انس و آش++نایی ب++ا خداون+++د متع++ال و خل+++وص و اخالص در اط+++اعت او ک+++ه خداوند همه جا علم و معرفت انسان را توأم ب++ا محبت و

لذت قرار میدهد. انس++انها ناخودآگ++اه ط++الب این نعمته++ا هس++تند ک++ه خداوند در قرآن، آنها را به سوی این ذخایر نعمت رهبری

و رهنمایی میکند. دلیل ارتباط فط++ری و وج++ودی انس++ان ب++ا این نعمته++ا تج++انس ب++ا نعمته+ا در وج++ود انس++ان اس++ت ک++ه انس++ان از طریق همین سنخیت با نعمتهای س++ه گان++ه آن را مطالب++ه میکند و میکوشد تا با اس++تفاده از نعمته++ای س++ه گان++ه ب++ه

استغنای کامل نائل آید. وج+++ود لذائ+++ذ م+++ادی در انس+++ان، م+++وجب پی+++دایش نمونههای م++واد موج++ود در ع++الم اس++ت. در واق++ع انس++ان ترکیبی از تمام مواد مخل++وق و موج++ود در ع++الم اس++ت و دلیل ارتباط انس++ان ب++ا انس++انهای دیگ++ر س++نخیت روحی و

تنزيل الكتاب123

م+ادی انس++انها ب++ا یک++دیگر اس++ت ک+ه ه+ر ک+دام در خلقت ترکی++بی از ن++ور و م++اده و ی++ا روح و جس++م هس++تند. در جنس++یت روح و جس++م و در هندس++ه ترکی++بی تم++ام اف++راد مانن++د هم هس++تند و قه++را یک++دیگر را دوس++ت دارن++د و میطلبند. این رابطه و جنسیت به صورتی اس++ت ک++ه اگ++ر انس++ان خ++ود را م++نزوی و مع++تزل از تم++امی اف++راد بش++ر گرداند در جایی زندگی کند که مانند خود را نبیند، در ح++د صفر قرار میگیرد. قطع رابطه او ب++ا انس++انها مس++اوی ب++ا

قطع رابطه از تمام نعمتها و لذتها است. ارتباط انسان با خداوند تبارک و تعالی تجانس علمی انسان با علم خداوند اس++ت گ++ر چ++ه علم خداون++د متع++ال ذاتی و وجودی است لیکن علم انسان کسبی و اکتس++ابی لیکن ه++ر دو ن++وع علم در ذات خ++ود مانن++د هم هس++تند. انسان میداند، خدا میدان++د، ه++ر دو ن++وع دان++ایی مانن++د هم اس++ت ه++ر چن++د علمی ک++ه در وج++ود انس++ان پی++دا میش++ود عرضی و علمی که در وجود خداوند متعال اس++ت ذاتی و وجودی است. انس++ان ب++ه همین ان++دازه ک++ه میدان++د ع++الم است و میداند که خداوند متعال است. همین اشتراک در علم بین انسان و خداوند متعال رابطه ایج++اد میکن++د. ه++ر عالمی دوست دارد با عالم دیگ++ر باش++د و بنش++یند و ب++ا او انس و آشنایی یابد. رابطه و محبت خداوند به انس++ان هم از مسیر همین تجانس علمی است. خداون++د چ++ون ع++الم است عالم را دوست میدارد. دو عالم با یکدیگر از مسیر علم تش++ابه و تمائ++ل مییابن++د، ه++ر چن++د ک++ه در س++نخیت وجودی مانند هم نباشند. خدا دوست دارد با انسان ع++الم حرف بزند و با او تکلم کند؛ با او بگوید و بش++نود. انس++ان هم دوست دارد با خدا بگوی++د و بش++نود و انس و آش++نایی یابد. از حضرت رس++ول اک++رم )ص( روایت ش++ده ک++ه: لی

تنزيل الكتاب124

مع الله حاالت الیسعها ملک مقرب و ال ن++بی مرس++ل و ی++ا ابیت عند ربی یطعمنی و یس++قینی. یع++نی ب++ا خ++دای خ++ود روابطی دارم که آن روابط و حاالت را پیغم++بر مرس++ل و فرشته مق++ربی نمیتوان++د درک و تحم++ل نمای++د. در حض++ور خ++دا ش++ب را ب++ه روز میآورم و ب++ه من طع++ام و ش++راب

میدهد. مالحظه میشود که دو شخصیت عالم با هم نشسته و انس و آش++نایی یافتهان++د و از این حش++ر و آش++نایی ل++ذت میبرن++د. اگ++ر چ++ه خداون++د متع++ال از ل++ذت ب++ردن و ح++الت یافتن، منزه است. چیزی که انسان را به خدا و خدا را به انس++ان ارتب++اط میده++د تج++انس و اش++تراک علمی آنه++ا ب++ا یکدیگر است. انسانها با خداوند متع++ال اش++تراک علمی و اختالف وج+++ودی دارن+++د. از نظ+++ر ذات و وج+++ود، ب+++ا هم سنخیت و تج++انس ندارن++د لیکن از نظ++ر علم و دانش بین آنها تشابه و تمائل پیدا میشود. به ط++وری ک++ه خداون++د در حدیث قدس++ی می فرمای++د: عب++دی اطع++نی ح++تی اجعل++ک مثلی. از من اطاعت کن تا ت++و را مانن++د خ++ود ق++رار دهم. البت++ه این همانن++دی وج++ودی نیس++ت زی++را بین دو وج++ود متباین همانندی پیدا نمیشود لیکن همانندی علمی م++انعی ندارد. خدا حق را به حقانیت و باطل را به بطالن میدان++د انسان هم میداند. در این دانایی با هم ف++رقی ندارن++د ج++ز این ک++ه دان++ایی خ++دا ذاتی و دان++ایی انس++ان عرض++ی و

اکتسابی است. تنظیم روابط سه گانه قرآن :

بدیهی است که لذائذ مادی یا به طور کلی مادیات به چه++ار ص++ورت ح++رمت و حلیت مییابن++د ک++ه این ح++رمت و حلیت هم درست به معن++ای ن++افع و مض++ر ب++ودن ب++ه ح++ال خود و جامع++ه اس++ت اگ++ر چ++ه آن ض++رر اجتم++اعی هم ب++ه

تنزيل الكتاب125

ضرر نفسانی منجر میشود. در واقع تمام ضررها ضرر به خود انسان است اگر چ++ه گم++ان میکن++د ب++ه جامع++ه و دین خدا ضرر زده است. مثال ظالم فکر میکن++د ک++ه ب++ه م++ردم ظلم کرده ب++ا این ک++ه چن++د براب++ر آن ظلم ب++ه خ++ود او ب++ر میگردد. ابتدا از محبت انسانها محروم میشود که قهرا از محبت خدا هم محروم است و در انتها عین عذابی ک++ه ازاو به مردم رسیده دیر یا زود از مردم به او بر میگردد.

از صورتهای چهارگانهای که در اثر آن مادیات و لذائ++ذمادی حرمت پیدا میکنند :

یکی این است که مادیات ب++ه خ++بیث و طیب تقس++یم میشوند. خبائث آن مواردی هستند ک++ه ب++ا ذات و فط++رت انسان تناسب ندارند و فطرت سالم، آن را دفع میکن++د و

از جذب آن متضرر میشود. صورت دوم عامل ح++رمت اف++راط و تفری++ط در به++ره ب++ردن از نعم++ات اس++ت ک++ه خداون++د می فرمای++د: کل++وا و اشربوا و ال تسرفوا. با حفظ حد اعتدال در تغذیه و به++ره ب++ردن از م++واد غ++ذایی حلیت دارد و در ص++ورت اف++راط و تفریط حرمت مییابند. مقداری که از ح++د اعت++دال بیش++تر است حرام و مقداری هم که از حد اعت++دال کم++تر اس++ت آن هم حرام است و حد اعتدال در این میان آنقدر لطیف و دقیق است که کشف آن جز با هدایت هدایت کنن++دگان

آسمانی ممکن نیست. صورت سومی که در اثر آن لذائذ مادی و یا مادی++ات، حرمت مییابند جلب و جذب نعمتهای خدا از مس++یر ض++رر زدن به بندگان خدا است. مانند انسانهایی که بدون فایده رسانی به دیگران از آنه++ا اس++تفاده میکنن++د و ی++ا در براب++ر خیانت و ضررسانی، از مال و ثروت دیگران بهره میبرند. مانن++د فروش++ندگان ش++راب و س++مومات و م++واد مخ++در و

تنزيل الكتاب126

فروشندگان محرمات دیگر یا کسانی که از م++ال دیگ++ران ب++دون جلب رض++ایت آنه++ا و ب++دون آگ++اهی آنه++ا اس++تفاده میکنند، مانند معامالت اجباری و معامالت به صورت غش زدن و گول زدن که ط++رف مقاب++ل گرچ++ه ظ++اهرا ب++ه این معامله رضایت دارد لیکن این یک رضایت اجباری ب++وده و ی++ا ی++ک رض++ایت ب++ه دلی++ل ع++دم آگ++اهی از این ک++ه جنس

مغشوش است و یا در این معامله او را گول زدهاند. صورت چهارمی ک++ه نعمته++ا و لذائ++ذ م++ادی در اث++ر آن ح++رمت مییابن++د به++ره ب++رداری از نعمته++ای خ++دا ب++رخالف رضای خدا ویا در جهت جنگ و مبارزه با خ++دا و اولی++اء او است. زیرا مالک اصلی تمام نعمتها خداوند متع++ال اس++ت و او فقط برای اهل ایمان و تقوا، آن را مباح و برکسانی که در خط ایمان و تقوا نیستند و کافر و مش+رکند، ح+رام

کرده است. عوارض این حرمتها و ضررهای آن مستقیما به ح++رام

خواران بر میگردد: محرمات را از این نظر که به انسان یا جامعه و یا ب+ه حق خداوند متعال ضرر میزنن++د ب++ه س++ه قس++مت تقس++یم

کردهاند: ظلم به نفس، ظلم به مردم، ظلم به خ++دا ، ظلم ب++ه نفس، گناه++انی اس++ت ک++ه ب++ه انس++ان ض++رر میزن++د مانن++د شرابخواری و استعمال دود و اعتیاد به مواد مخ++در. ظلم به غیر مانند غیبت و تهمت و س++رقت و آدمکش++ی و غش و خیانت در اموال و امانت. ظلم به خدا و ائمه )ع( مانند کف++ر و ش++رک و نف++اق، ک++ه م++وجب تض++ییع ح++ق خ++دا و

حاکمیت او بر انسان و جامعه میشود. لیکن حق این اس++ت ک++ه این ض++رر مس++تقیما متوج++ه ش+++خص گناهک+++ار میش+++ود و او را از رش+++د و تکام+++ل و

تنزيل الكتاب127

محب++وبیت در نظ++ر جامع++ه و لط++ف خ++دا مح++روم میکن++د. استعمال مواد مضر، سالمتی بدن و روح را تهدی++د میکن++د و رشد انسان را متوقف میسازد. ظلم به مردم هم مای++ه نف++رت از ظ++الم و دش++منی و عن++اد جامع++ه نس++بت ب++ه او میشود که عاقبت آنها از ظالم انتقام میگیرند و بر ظ++الم حاکمیت مییابند و این حاکمیت به نفع مظلوم اس++ت اگ++ر

چه از ظلم ظالم متضرر شده است. شرک به خداوند متعال هم مایه محرومیت مشرک از لطف خدا و موالیی معروف، رئوف و مهربان میشود ک++ه رابطه با او را در فکر خود از دست میدهد. مانند ک++ودکی که ولی خود را گم کرده باشد. مشرک ک++ه در آتش جهنم مخلد میشود، ب++ه این دلی++ل نیس++ت ک++ه راه نج++ات دارد و خداوند مانع نجات او میشود مانند زن++دانهای دنی++ا ک++ه راه خ+روج را ب++ر زن++دانی مس++دود میکن++د، بلک++ه ب++ه این دلی++ل است که شخص مشرک راه نج++ات را گم ک++رده و س++دی بسیار محکم از جهل و نادانی بین خ++ود و خ++دای خ++ود ب++ه

وجود آورده؛ چنان سدی که قابل انهدام نیست. نتیجه آن که ضرر و زیان تم++ام محرم++ات و گناه++ان و

معاصی به شخص گناهکار بر میگردد. تنها راه نجات از این ض++ررها و محرم++ات اس++تفاده از

راهنمایی خدا توسط قرآن است. دراین جا میتوانیم نقش ق++رآن را در س++اخت زن++دگی انسانها بررسی کنیم و ثابت کنیم که پیدایش ی++ک زن++دگی س++الم در دنی++ا و آخ++رت ب++دون راهنم++ایی ق++رآن مح++ال و ممتنع است. انس++انها در اس++تفاده از من++ابع فیض الهی در دنیا و آخرت، سه مجهول دارند که توسط خود آنه+ا قاب+ل رفع نیست و فقط خداوند متعال قدرت دارد که آنها را از

تنزيل الكتاب128

حاکمیت این مجهوالت برهاند و زندگی را به ح++د اعت++دالبیاورد.

مجهول اول: آدمی حقیقتا با مواد و موج+ودات ع+الم، آشنایی کامل ندارد. ک++دام ی++ک از آنه++ا مفی++د و ک++دام ی++ک مضرند. آفرینش مانند داروخانهای است که میلیونها ن++وع مواد مض++ر و ن++افع دارد و م++ا نمیت++وانیم آنه++ا را مش++خص کنیم. انسانها بعد از هزاران سال که در تجرب++ه و تحقی++ق به سربردهاند، طبق آمار معتبر، چهل هزار مرض و چهل هزار دارو کشف کردهاند و در عین حال معتقدند ک++ه این

معلومات در برابر مجهوالت، صفر است. مجه++ول دوم: رابط++ه این داروه++ا و غ++ذاها و س++ایر نعمتها را با مزاج خودمان نمیتوانیم کشف کنیم که ک++دام یک از آنها با سالمتی ما رابط++ه مس++تقیم دارد و ب++رای آن مثبت و مؤثر اس++ت و ک++دام ی++ک رابط++ه غیرمس++تقیم ک++ه منفی و مض++ر اس++ت. ی++افتن این رواب++ط، ممتن++ع و مح++ال

است؛ مانند سوزنی که در اقیانوسی گم شده باشد. مجهول سوم: کیفیت استفاده از این من++ابع فیض، ب++ه صورتی که حد اعتدال رعایت شود به م++یزان ی++ک ه++زارم گرم از مقدار مصرف، بیشتر و یا کم++تر، مص++رف نش++ود، زیرا آن مقدار اضافه منشأ مرض شده و آن مقدار کم++تر هم منش++أ ض++عف و نقص میش++ود. ح++ال ک++دام قهرم++انی است که میتوان++د مجه+والت م++ذکور را برط++رف نم+وده و رابطه مستقیم بین انسانها و انواع نعمته++ا و ل++ذتها ایج++اد کند. این قهرمان فقط قرآن است به کمک و با تأیید خ++دا

و هدایت ائمه معصومین )ع(. قرآن، اوال ما را در جریان طبیعت میگذارد و آن چ++ه

نافع و یا مضر است، به ما معرفی میکند.

تنزيل الكتاب129

ثانیا رابطه مستقیمی بین ما و منابع ط++بیعت برق++رار میس++ازد و م++ا را از خط++رات اس++راف و انح++راف حف++ظ

میکند. ثالث++ا کیفیت اس++تفاده از این من++ابع را در ح++د اعت++دال قرار میدهد. البته قرآن ب++ه کم++ک ه++دایت خ++دا و ی++ا ائم++ه معصومین )ع(. زیرا انسانها به تنهایی و با فکر و استعداد خ++ود نمیتوانن++د چن++ان ک++ه هس++ت و الزم اس++ت از ق++رآن استفاده کنند. قرآن کتاب صامت است و آموزگ++اری الزم دارد ک++ه آن را ب++رای م++ردم گوی++ا کن++د و آن آموزگ++اران، هم++ان پیش++وایان معص++وم هس++تند ک++ه مس++تقیما توس++ط خداون++د متع++ال ه++دایت میش++وند و آن فیض ه++دایت را در

اختیار ما میگذارند. بر این اساس، در روزگار پی++دایش حک++ومت الهی ب++ه رهبری امام دوازدهم عج مرگ و مرض و پیری و کوری و تمام نواقص ط++بیعی و م++زاجی برط++رف ش++ده و زن++دگی انس++انها در اعت++دال کام++ل ق++رار میگ++یرد. خداون++د می فرماید: و ان الدار االخرة لهی الحیوان. یعنی حیات باقی

و جاوید زندگی آخرت است. ممکن است در این ج+ا س+ؤالی مط+رح ش++ود ک+ه ب+ا

ایراد پاسخ آن، حقیقت روشنتر گردد. آن س++ؤال این اس++ت ک++ه تکلی++ف م++ا در این زن++دگی دنیایی که از فیض ه++دایت ق++رآن و ائم++ه، ب++ه نح++و کام++ل مح++روم هس++تیم و در این زن++دگی ن++اقص دنی++ایی ق++رار گرفتهایم، ب++از هم ق++رآن منه++ای ه++دایت خ++دا و ائم++ه، در تنظیم برنامههای زندگی ما نقش دارد و یا این که ق++رآن، یک کتاب صامت است و برای ما قابل استفاده نیس++ت و فرقی ندارد که انسانها با تفکرات علمی خود زندگی کنند و یا از این کتاب آسمانی به طور ناقص استفاده نماین++د؟

تنزيل الكتاب130

آیا ب++از هم در این زن++دگی دنی++ایی، این کت++اب آس++مانی درتنظیم برنامههای زندگی بشر، نقشی دارد یا ندارد؟

پاس++خ این اس++ت ک++ه آی++ات ق++رآن در تعری++ف حالل و حرام و طیبات و خبائث از محکمات است. یعنی واقعیت را چنان که هست در اختیار بندگان خ++دا میگ++ذارد. آن ج++ا که میگوید میته و خون و خوک و سگ و امثال آنه++ا نجس هستند، اجمال و ابهامی ندارد که احتیاج به بیان معص++وم باش++د و اگ++ر هم در بعض++ی م++وارد مجم++ل اس++ت، ائم++ه معصومین )ع( اجمال آنها را برطرف س++اختهاند. ل++ذا ه++ر نوع حالل و حرامی ک++ه از ق++رآن اس++تنباط میش+ود هم+ان واقعیت اس++ت و ج++زء ق++رآن هیچ کت++اب و م++ذهب و ی++ا دانش++مندی نمیتوان++د این واقعیته++ا را روش++ن کن++د. همین طور در حالل و حرام ن+وع س+وم؛ یع+نی حالل و ح+رام در ارتباط با رضایت و ع++دم رض++ایت انس++انها؛ دراین ج++ا هم قرآن اجمال و ابهامی ندارد زیرا میگوید آن چ+ه از م+ردم به شما میرسد، باید در برابر متاعی باشد که از ش++ما ب++ه مردم میرسد. عالوه بر آن طرفین رضایت داش++ته باش++ند و اگ++ر هم در م++وردی قس++م دوم ک++ه انس++انها نمیتوانن++د حقیقتا رابطه ان+واع غ+ذا را ب+ا م+زاج خ+ود کش+ف کنن+د و نمیتوانند حد اعتدال واقعی را در میزان مصرف پیدا کنند در این ج++ا ض++ررهای قطعی و ی++ا احتم++الی مرب++وط ب++ه زندگی دنیایی آنها میشود که گاهی نظام مزاجی و گ++اهی نظام اجتماعی آنه++ا را ب++ر هم می زن++د، لیکن محک++ومیت آخرتی ندارد زیرا اگر احکام حالل و حرام را از کتاب خدا و سنت پیغمبر بگیریم و خود را ملزم ب++ه اط++اعت نم++اییم مسئولیت دنیایی و آخ++رتی ن++داریم. لیکن اگ++ر این حالل و ح++رام را از من++ابع دیگ++ر، مثال از طری++ق طب و ی++ا اظه++ار نظر دانشمندان به دس++ت آوریم غ++یراز ض++ررهای دنی++ایی

تنزيل الكتاب131

مسئولیت آخرتی داریم، به دلیل این ک++ه از خ++دا اط++اعت نکردهایم. زیرا چنان که گفتیم تمام نعمته++ا مل++ک خداون++د متعال است و خداون++د آنه++ا را ب++رای بن++دگان مطی++ع خ++ود مباح کرده و انسانها مسئولیت اخروی در استفاده از این

نعمتها ندارند. میگوییم کفار در زندگی دنیایی خود از دو راه متض++رر میشوند و محکوم میش++وند لیکن اه++ل ایم++ان و اس++الم از

یک راه متضرر میشوند و محکوم میشوند: راه اول: اشتباهاتی که متوجه هر دو طایف++ه میش++ود در انتخاب حالل و حرام و مض++ر و ن++افع، اگ++ر چ++ه در این اش++تباهات هم بن++دگان مطی++ع خ++دا کم++تر زی++ان و ض++رر میبینند، زیرا حالل و حرام و مضر و نافع را از کت++اب خ++دا میگیرند و اگر هم ضرری مزاجی یا اجتماعی دراثر س++وء اختیار متوجه اهل ایمان شود، این ض++ررها خیلی س++بک و ساده است به اضافه این که خداوند آنها را تحت حم++ایت

خود قرار میدهد و مصیبتها را از آنها دور میکند. ضرر دوم که فقط متوجه کفار میش++ود و اه++ل ایم++ان از آن معاف و مبرا هس++تند مس++ئولیت الهی و محک++ومیت اخروی است زیرا کفار اوال ثروته++ا و نعمته++ای الهی را در راه کفر و گناه و اشاعه ظلم و فحشاء و فس++اد مص++رف کردهان++د و در نتیج++ه ب++رای خ++ود جهنمی س++اختهاند، لیکن اهل ایمان این ثروته++ا و نعمته++ا را در راه ت++رویج ایم++ان و تقوا و جلوگیری از فساد و فحش+اء مص+رف کردهان+د، در

نتیجه برای خود بهشتی ساختهاند. پس میت++وان گفت ک++ه ق++رآن در ارتب++اط ب++ا زن++دگی انس++انها نقش م++ؤثر و تع++یین کنن++دهای دارد مص++یبتهای دنیایی و ضرر مزاجی و اجتماعی آنها را ب++ه م++یزان قاب++ل

تنزيل الكتاب132

توجه کاهش میدهد و در آخرت هم آنها را در جوار خ++دا واولیاء خدا و در زندگی بهشتی قرار میدهد.

محمد علی– والحمد لله اوال و اخرا صالح غفاری

قابل دريافتفهرست كليه آثار استاد كه از آدرس زير است

www.salehghaffari.com

تفسير سورههاي - انشقاق29 - حجرات15- حمد1 - طارق30 - قاف16 - بقره2 - اعلي31 - ذاريات17 - نساء3 - غاشيه32 - طور18 - انعام4 - اسري )در سه5

- فجر33 - نجم19جلد( - بلد34 - الرحمن20 - كهف6 - قدر )سرنوشت35 - واقعه21 - مريم7

شما( - قارعه36 - مجادله22 - طه8 - عصر37 - حشر23 - نور )شمع9

تنزيل الكتاب133

زندگي( - کوثر38 - تحريم24 - قصص10 - توحيد )از39 - معارج25 - ياسين11

ديدگاه علم(- فلق40 - قيامت26 - جاثيه12

- احقاف3 - دهر )انسان27

نمونه( - ترجمة روان41

قرآن - تفسير سورة14فتح

- تفسير سورة28 انفطار

تفاسير قرآن به زبان عربي - تكوير 9 - نصر 5 - قلم 1 - قمر 10 - تبت 6 - مزمل 2 - فرقان 11 - مائده 7 - مدثر 3

- علق 4 - فلق و ناس8

- نباء 12)معوذتين(شرح ادعيه

- سحر1 - ندبه )در سه5

- مناجات شعبانيه9جلد( - مكارم االخالق6 - سمات2

)مدينة فاضله( - خطبه اول10

صحيفه سجاديه)عربي(

- زيارت جامعة7 - صباح3 كبيره

  - زيارت وارث8 - كميل4كتابها

- القيام و القيامه1)عربي(

- شرح خطبة19 - شجرة طوبي10اشباح

- آزادي ثمرة20 - شخصيت11 - الكوثر )عربي(2

تنزيل الكتاب134

حضرت زهرا س ومريم ع

آگاهي است )آياتالنساء(

- كتاب حكمت21 - علم و عرفان12 - اسرار حج3 - حديث آفرينش22 - مبادي آفرينش13 - اصالح هدفها4 - برهان معراج و5

شق القمر - اصول آفرينش14

و بدو خلقت - رسالة اجتهادي23

امام زمان ع - تفسير و تاويل24 - هندسة آفرينش15 - تعليم و تربيت6 - قرآن شناسي25 - وجود و عدم16 - تنزيل الكتاب7 - خلقت عالم و8

آدم - اصول علمي26 - غيب و شهود17

اجتهادي دين - شرح خطبة18 - سيرة ائمه ع9

اول نهجالبالغه - شرح خطبة27

حضرت زهرا س

مقاالت - هشدار به1

جنگافروزانهستهاي

- شرح آية نور در7سورة نور

- ارزش علم13

- وضعيت فكري و8 - اقتصاد اسالمي2مكتبي ائمه اطهار ع

- جن و شيطان14

- تقدير نامة3حضرت مريم

- هدايت الهي از9طريق خواب

- ملك عظيم آل15محمد ص

- شرح حديث4حدين

- شرح16 - واليت فقيه10آيتالكرسي

- شرح حديث5كساء

- رسالت11 اسالمي خدمتگزاران

بشر

- شرح خطبة17شقشقيه

- اجتهاد در رؤيت6هالل ماه

- عدم تناهي12احتياجات انسان

- رسالة توحيدي18دانشجو

top related