g · web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء...

517
ها سان ن ا ورش ر پ در)ع( هار ط مه ا ئء و ا ا ي ب ن ره ا سي م ی ح ر ل ا ن م ح ر ل له ا ل م اس1 ن********** : ن3 ا امدهاي ي7 پرا و و ش عا ش ن دا ي7 پ ل م وا عه@ا و عه ام1 و ج ا ي@ پده و د م ئ ي هسار ن ب م ر خ ي ارK ت دايK ي1 پ ا مان ه كه ار ي مل وا ع ه1 ب ي ه گا3 و ا ي ئ ا ي ش3 ا راي1 پ ا و ت@K ش @ وده ا م ئ م@ اده3 ا ي گ ر ر1 @ پ عه1 اج ف@ ن ي ن @ ح_ ك ن ش ن دا ي@7 پ راي1 @ پ را ان و ادت@1 ت ه ا م@ د روان ي7 @ ب در يK ئ ا1 لات@K ق ن و ا @وادث ح ه ده و چ و1 @ ب ه چ ن3 ا ي ف ن م وK ت1 ب ب م خ ي اK ي@o پ خ ي ارK ده ت@ ي@ پ3 ورا كه در ا @ ش عا ام@دهاي ي7 پK ش ا ف ي ر @ ش و ي ل ع@اK ن له ل ل ا1 ج ع م@ان ام ر ور ام هy ط ه كه1 ج ي| بo ن ن ي ر خ3 ا ش ن دا ي7 پ اK ورده ت3 ود ا1 ح ه و1 ب خ ي ارK ت. K ت ش م ا لار ي1 لب مطا ان ي پ1 ب ل ا1 ار ج ي س1 ن هاي حث1 يK ت ش ا ف ي ر ش ل ا ي ل عاK ن له ل ل ا1 ج ع مان ام ر ور ام هy ط ه كه1 ج ي| بo ن ن ي ر خ3 ا ش ن دا ي7 پ وK ت م ك ج ه1 ه@ ا ب ت ح1 ي ن ي ا نK ت ج ا ي @ ش و نK ي@ س ن دا ا1 ها ت@ س@ ان ن ود دارد كه ا1 @ ح و ي بK ب@ س ن و دا ي ئ د وات@ ح و ن م @ ض د و ي@o ب ك دا ي7 پ ل م كا ي ئ ا ي ش3 د ا يo پ واK ب ي م لام س ل م ا ه لث ع هار ط مه ا ئء و ا ا ي ب نره ا ا1 درت ي له اK راث پ دK قK ن1

Upload: others

Post on 10-Feb-2020

3 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

سيره انبياء و ائمه اطهار )ع ( در پرورش انسان ها

بسم الله الرحمن الرحیم **********

عوامل پيدايش عاشورا و پيامدهاي آن :

براي آشنائي و آگاهي به عواملي كه از همان ابت//داي ت//اريخ زمينه س//ازي نموده و دنيا و جامعه ها و پ//يروان م//ذاهب و ادي//ان را ب//راي پي//دايش يك چنين فاجعه بزرگي آماده نموده است و يا پيامدهاي عاشورا كه در آين//ده تاريخ نتايج مثبت و منفي آن چه بوده و چه ح//وادث و انقالب//اتي در ت//اريخ به وجود آورده تا پي//دايش آخ//رين ن/تيجه كه ظه//ور ام/ام زم/ان عجل الله

تعالي و شريف است بيان مطالبي الزم است . پيدايش آخ//رين ن//تيجه كه ظه//ور ام//ام زم//ان عجل الله تع//الي الش//ريف است بحثهاي بسيار جالب و خواندني و دانستني وج//ود دارد كه انس//ان ها با دانستن و شناختن اين بحث ها به حكمت و تقديرات الهي درباره انبي//اء و ائمه اطهار عليهم السالم مي توانند آشنائي كامل پيدا كنند و ض//من اين آش///نائي سياس//ت عجيب و عميق خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم و فداكاري آنها را براي اداره بشر و تربيت آنها ت//ا پي//دايش س//لطنت عظيم الهي بدانند و درك كنن//د. ابت//دا در ش//ناخت م//وقعيت و مق//ام ائمه اطه//ار عليهم السالم از ابتدا تا انتهاي تاريخ بح//ثي الزم اس//ت و بع//د از ش//ناخت اين بحث موقعيت و مقام و ارتباط آنها با جامعه بش/ريت و ظه/ور آنه/ا و عكس العمل هاي آنها در ميادين جنگ و صلح تا پيدايش آخرين ن//تيجه بحث ابتدائي ما مربوط به مق/ام و م/وقعيت پيش/وايان معص/وم در ن/زد خ/دا و انبياء از ابتداي تاريخ تا انتهاو آشنائي به مقام و منصب آنها رابطه آنها ب//ا خداوند تبارك و تعالي و تعريف و تمجي//د خداون//د متع//ال از آنه//ا در ط//ول ت/اريخ و آي//ات و اح//اديثي كه در ش//ان و مق//ام آنه//ا ن//ازل ش//ده ت/ا ض//من آشنائي به اين تعريفات و تمجيدات و نزول آيات در شان و مق//ام آنه//ا را چنان كه هستند و در ن//زد خداون//د تب//ارك و تع//الي مق//ام و منص//ب دارن//د بشناسيم و بعد از شناسائي آنها به ميزاني كه براب//ر اس//تعداد ش//نوندگان

1

Page 2: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

باش//د مع//رفت به آنه//ا پي//دا ك//نيم و امتي//ازات وج//ودي آنه//ا را نس//بت به پيغمبران گذشته و دانش//مندان آين//ده ت//اريخ بشناس//يم كه چگ//ونه آنه//ا در ارتباط با ساير مردم در مقامي بسيار ب/اال و ع/الي ق/رار گرفته ان/د كه ب/ا ساير مردم قابل قياس نيستند بلكه در ارتباط ب//ا خ//دا دانس//ته و ش//ناخته مي شوند. ما ب/راي ش/ناخت پيش/وايان معص/وم مي ت/وانيم دو مقي/اس در اختي//ار خ//ود داش//ته باش//يم ت//ا آنه//ا را در مقايس//ه ب//ا اين دو مقي//اس به اندازه اي كه الزم است بشناسيم و معرفت به موقعيت و مق/ام آنه/ا پي/دا كنيم . زيرا حقيقتاً ارزش و مقام اين انسان ها در ن//زد خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم السالم مستقيما مربوط به معارفي است كه به خدا و ائمه اطه//ار دارند. مع//رفت انس//ان ها به خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم مقي//اس و

ميزان اصلي ارزش و مقام ديني انسان ها در دنيا و آخرت است . زيرا در تقدير خدا آنجا كه بخواهند سرمايه ديني انسان ها را بشناسند كه به چه ميزان و چه اندازه است مس//تقيما به مع//رفت آنه//ا به خ//دا و ائمه اطهار نگاه مي كنند به هر ميزاني كه معرفتش//ان باالس//ت ارزش دي//ني و الهي آنها باالست و به هر ميزاني كه معرفت آنها پائين اس//ت ارزش آنه//ا پايين است اساس/ا در قيمت گ/ذاري و ارزش/مندي انس/ان ها در دين خ/دا مسائل كمي و كيفي ظ//اهري دين م//ردم در لب//اس نم//از و روزه و س//اير عب//ادات مط//رح نيس//ت بلكه آن چه در اين ارزش گ//ذاري مط//رح اس//ت معرفتي اس//ت كه به خ//دا و دين خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم دارن//د ميزان و ت//رازوئي كه در قي//امت نص//ب مي ش//ود و انس//ان ها را به كيفيت علم و معرفت ان//دازه گيري مي كن//د و كميت اعمالش//ان در ش//عاع كيفيت اعم//ال آنه//ا م//ورد قب//ول واقع مي ش//ود چيس//ت اين را مي دانيم كه در ارزش//يابي و ارزش گ//ذاري ه//ر چ//يزي مس//ئله كميت و كيفيت مط//رح مي شود كميت مربوط به حجم اعمال و اشياء است و كيفيت مرب//وط به

نتايج و فوائد آن . ه//ر مت//اعي را كه قيمت گ//ذاري مي كنن//د اول به كميت آن نگ//اه مي كنن//د كميت چه مقدار و چن//د كيل//وگرم اس//ت . كيفيت چه نت//ايج و فوائ//د در آن متاع نهفته است گاهي ميليون ه//ا كيل//وگرم مت//اعي ب//ا يك كيل//وگرم مت//اع ديگر براب//ري نمي كن//د اين يك كيل//وگرم از آن ميليون ه//ا كيل//وگرم به//تر و باالتر است مانند مقايسه مقداري زعفران با هزارها كيلو خس و خاشاك

2

Page 3: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و ي//ا چيزه//اي ديگ//ر. همه ج//ا در قيمت گ//ذاري كيفيت مط//رح اس//ت نه كميت .

وق//تي ك//ارگران را در ك//اري اس//تخدام مي كنن//د به حجم ك//ار آنه//ا نگ//اه نمي كنند كداميك بيشتر و كداميك كمتر كار مي كند به نتايج كار آنه//ا نگ//اه مي كنند. گ//اهي يك دانش//مندي كه قلم روي كاغ//ذ مي ب//رد دس//ت خ//ود را حركت مي دهد چند كلمه اي مي نويس//د اين ح//ركت ك//وچك بيش//تر ارزش پي//دا مي كن//د از ك//ارگري كه آن همه خ//ود را خس//ته ك//رده اس//ت و ع//رق ريخته است در اين رابطه حديث مشهور از ائمه اطه//ار عليهم الس//الم در مقايسه خون شهيد و قلم و كاغذ يك عالم دانشمند وارد ش//ده اس//ت كه امام فرمودند: يوزن يوم القيمه دماء الشهداء علي م//داد العلم//ا، ف//يرجح

مداد العلماء علي دماء الشهداء. يعني روز قيامت خون شهيد را با قلم و مركب يك عالم دانشمند موازنه و مقايسه مي كنن//د كه ك//داميك بيش//تر ارزش دارد در اين مقايس//ه قلم و

كاغذ علماء بر خون شهداء مي چربد و ارزش بيشتري پيدا مي كند. البته مقايس//ه خ//ون ش//هداء بام//داد و م//ركب علم//اء مقايس//ه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار خون روي زمين ريخته و اين جا چه مقدار مركب مصرف شده بلكه از نظر كيفيت اس//ت يع//ني مقايس//ه كيفيت خون ش//هدا ب//ا كيفيت م//داد و م//ركب علم//اء ت//ا ب//دانيم خونه//ا چه

نتايجي به وجود آورده و مداد و مركب چه نتايجي . همين طور در ترازوهاي قيامت كه انسان ها را وزن مي كنند و براس//اس وزن، آنها را قيمت گذاري مي نمايند اين م//وازنه كيفيت به كيفيت اس//ت . يعني ميليون ها ركعت نماز را گاهي با يك كلمه ذكر خدا مقايسه مي كنن//د اين يك كلمه ذك//ر خ//دا ب//ر آن ميليون ه//ا ركعت نم//از و روزه مي چرب//د سنگيني و سبكي اعمال و اشخاص هم روز قيامت به همين كيفيت است يع///ني م///وازنه كيفيت ه///ا به كيفيت ه///ا. خداون///د در س///وره ق///ارعه مي فرمايد:فمن ثقلت موازينه فهو في عيشه راضيه و من خفت م//وازينه

فامه هاويه هركس ترازوي عملش سنگين در آيد در زندگي پسنديده و گ//وارائي ج//ا مي گ//يرد و ه//ركس س//بك درآي//د در زن//دگي ن//اگواري ق//رار مي گ//يرد. اين سبكي و س//نگيني مرب//وط به كيفيت اعم//ال اس//ت نه به كميت . و كيفيت

3

Page 4: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هم مستقيما مربوط به معرفت عمل كنندگان به دين خ//دا و نم//ازگزاران و روزه داران است . ائمه اصرار دارند كه شما شيعيان سعي كني//د كيفيت اعمال شما در مسير معارف شما باال برود هر چه مع//رفت ب//االتر ارزش اعمالتان بيشتر است مشاهده مي كنيم كه در زن//دگي آخ//رت برنامه ه//اي عملي و عب//ادتي انس//ان ها لغ//و مي ش//ود و خ//اتمه پي//دا مي كن//د وليكن برنامه هاي علمي و معرفتي آنها به حال خود و جاي خود باقي مي مان//د و گسترش پي//دا مي كن//د. مكتب ش//يعه و بيان//ات ائمه اطه//ار عليهم الس//الم همه جا متكي به معارف مردم است نه به حجم اعمال آنها كه تظ//اهرات به نم//از و روزه و خمس و زك//ات و جه//اد باش//د در اين رابطه در كت//اب كافي كه بهترين كتاب شيعيان است چق//در زي//اد اح//اديث و رواي//اتي وارد شده كه مردم را تشويق مي كنند هرچه بهتر و بيش//تر مع//ارف خ//ود را به خدا و ائمه اطهار عليهم السالم باال ببرند مي فرمايند روز قي//امت فقط به

عقل و معرفت مردم نگاه مي كنند: انما يثاب الناس يوم القيمه علي قدر ما آتاهم الله من العقول

يعني روز قيامت ثوابهاي الهي برابر عقل و شعور مردم به آنها مي رسد هرچه عقل و شعورشان باالتر ث//واب الهي ب//راي آنه//ا بزرگ//تر و عظيم ت//ر اس//ت و ه//ر چه عقل و معرفتش//ان پ//ائين تر ث//واب الهي ب//ر آنه//ا كم//تر و كوچكتر است . اين جمله در زبان ائمه اطهار عليهم السالم خيلي مشهور

است كه فرموده اند: المعروف بقدر المعرفة و ي//ا به زب//ان ديگ//ر گفته ان//د: فالعطي//ات بق//در القابلي//ات يع//ني بخش//ش الهي براب//ر مع//رفت وق//ابليت م//ردم به آنه//ا

مي رسد . لذا در دين اسالم به رهبري ائمه اطهار عليهم السالم ساعت و دقيقه اي از عم//ر به//تر و ب//االتر نيس//ت از آن س//اعت و دقيقه اي كه انس//ان ها در تفكرات خودشان نتيجه مي گيرند تا معرفتشان باال برود و يا از مطالع//ات خودش//ان و ي//ا از تم//اس ب//ا علم//اء و دانش//مندان و ي//ا ق//رائت اح//اديث و دعاه//اي وارده به ط//ور كلي ه//ر عملي و ه//ر ح//التي ك//ه م//يزان علم و معرفت را باال مي برد و ضمن آن انسان به حق و ب//اطل ي//ا به اهل حق و ب//اطل آش//نائي پي//دا مي كن//د هم//ان دقيقه و ي//ا عمل ش//ب ق//در اس//ت و نتيجه اي كه معرفت باش//د فيض ش//ب ق//در اس//ت كه خداون//د مي فرماي//د

4

Page 5: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ش//ب ق//در از ه//زار م//اه به//تر و ب//االتر اس//ت و اين رقم هم به اين معن//ا نيست كه فقط از هزار ماه بيشتر مي ارزد بلكه از ميليون ها ماه و س//ال بيشتر مي ارزد. پس به طور كلي ائمه اطهار عليهم السالم و پيش از آنها خداوند متعال به معارف بندگان تكيه دارند. ت//ا معل//وم ش//ود چه مق//داري

مي دانند و مي فهمند. در اينج//ا الزم اس//ت دو روايت از دو پيش//واي معص//وم ب//راي اص//الت معرفت بيان كنيم تا پايه استدالل مطالب باال باشد. يكي از آن دو ح//ديث اولين حركت ديني را بي//ان مي كن//د و ح//ديث دوم انته//اي تك//امل دي//ني را تعريف مي كند. حديث اول فرمايش موال اميرالمومنين در خطبه اول نهج البالغه است كه مي فرمايد: اول الدين معرفته . يعني اولين نم//ره اي كه ب//دين انس//ان ها داده مي ش//ود ت//ا اولين رقم ارزش دي//ني را پي//دا كنن//د مع//رفت به حق و خ//دا و ائمه اس//ت . ح//ديث دوم هم فرم//ايش مش//هور

حضرت رسول اكرم ص كه در اين حديث مي فرمايد: اول العلم معرفت الجبار و آخر العلم تفويض االمر اليه

يع//ني اولين ق//دم دين ي//ا اولين عملي كه به علم انس//ان حي//ات مي ده//د مع//رفت به خداون//د متع//ال اس//ت و آخ//رين رقم كه دين را و علم را به

كمال مي رساند شناخت خدا و واگذاري امور به خداوند متعال است . پس در اينجا براي شناخت مقام ائمه اطهار عليهم السالم و رسيدگي به قيام و قعود آنها و يا تكلم و سكوت آنها كه چگونه اين حركات و س//كنات با اينكه ظاهرا ضد و نقيض يكديگر هستند با يك//ديگر ماليمت و مس//المت دارن//د و تم//امي اين حرك//ات و س//كنات و قي//ام و قعوده//ا به نفع ج//امعه بشريت تمام مي شود و چنان است كه اگر نباشد انس//ان ها به آن زن//دگي مطلوب و ايده آل خود نمي رسند مط//البي الزم اس/ت . ائمه اطه/ار عليهم السالم در يك وضع و مقامي هستند كه هر چه انسان ها دان//اتر مي ش//وند بيشتر و بهتر تسليم مقام آنها مي شوند و به عظمت آنها اعتراف مي كنند تنها عاملي كه انسان ها را بيش//تر و زي//ادتر به مق//ام ائمه اطه//ار مرب//وط مي كند علم و معرفت است و باز تنها عاملي كه انسان ها را به آنها بدبين مي كن//د و از خط اط//اعت آنه//ا منح//رف مي كن//د جهل و س//فاهت اس//ت انسان هاي تاريخ از نظر عظمت و مقام علمي با يك//ديگر مختلفن//د و ه//ر كدام از آنها مقام مخصوصي دارند و به تعبير ديگر هر انساني براي افراد

5

Page 6: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مادون خود يك كالس و مكتب به حساب مي آيد كه افراد م//ادون خ//ود را در كالس علم و عمل خود تربيت مي كند. پدرها و مادرها ب//راي فرزن//دان خود كالس و مكتب هستند آنها را به زندگي خود آشنا مي كنند و همچ//نين پيشوايان ديگر در هر رشته و مقامي مي توانند شاگرداني داشته باش//ند و كالس و مكتبي مطابق فكر خود ب//راي آنه//ا داي//ر كن//د. وليكن تم//امي اين كالسها چه به نام دين باشد مانند دين حضرت عيسي و حضرت موسي و نوح و ابراهيم و يا اين كالسها به ن//ام انس//ان باش//د مانن//د پيغم//بران و ي//ا نوابغ تاريخ هر يك از اين كالسها به نام دين يا انسان در يك مدت معين و محدودي مي توانند فكر بشريت را به خود مربوط كنند و از نظ//ر علمي و عقلي و مع//ارف در يك م//دت مح//دودي آنه//ا را اداره كنن//د و ب//االخره انسان ها به جاي شاگرد مكتبند و شخصيتهاي بزرگ تاريخ و نوابغ عالم به جاي استادند. خواهي نخ//واهي روزي اين ش//اگردها به مق//ام اس//تاد خ//ود مي رسند و مي توانند تمامي علم و هنر استاد خود را فرا گيرند تا براب//ر و مساوي آنها باشند. و يا در آينده احتياج به استاد ديگري بهتر و باالتر از او داشته باشند. تمامي مكتبها و يا سازندگان مكتبها كه ن//وابغ ع//الم هس//تند در مسير تكامل و ترقي انسان ها پشت سر مي افتند و انسان ها در مسير حركت خود از اساتيد موجود و يا گذشته جلو مي روند و احتي//اج به اس//تاد ديگ//ري پي//دا مي كنن//د در اينج//ا مي ت//وانيم ادع//ا ك//نيم تنه//ا مكت//بي و تنه//ا انسان هائي كه با علم و عمل و قدرت خود مي توانند تمامي بشريت را تا ابد اداره كنند و هرگز زماني نخواهد آم/د كه بش/ريت در مس/ير تك//امل و ترقي برابر با آنها و يا پيشرفته تر از آنها شناخته شوند يك چ//نين مكتب و انس/ان هائي فقط و فقط دين مق/دس اس/الم و كت//اب ق//رآن و پيش/وايان معص//وم هس//تند. آنه//ا در علم و حكمت و ق///درت نامتن///اهي هس///تند و شاگردان در حركات تكاملي خود ق//دم به ق//دم و ي//ا كالس به كالس جل//و مي روند و حركت آنها با ارقام و اعداد شناخته مي شود و اين را مي دانيم كه هرگ//ز ارق//ام و اع//داد به نامتن//اهي نمي رس//د. و هميش//ه يك موج//ود نامتناهي و يا يك مكتب نامتناهي فوق ارقام و اع//داد اس//ت اين خاص//يت مكتب اس///الم و درس و دانش ائمه اطه///ار عليهم الس///الم اس///ت كه يك

مكتبي است محيط و نامتناهي . و در اينجا براي توجيه قيام و قعود ائمه اطهار عليهم الس//الم كه چگ//ونه همه اين قيام و قعودها يگ//انه ع//امل نج//ات بش//ريت اس//ت بحث خ//ود را ادامه مي دهيم وليكن در مقدمه الزم اس//ت ابت//دا ه//دف خ//دا را از خلقت

6

Page 7: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عالم و آدم بشناسيم تا ببينيم و ب//دانيم چگ//ونه كليه اعم//ال و اق//وال ائمه اطهار در راه ايصال به همين هدف تنظيم شده است .

بي شك هدف خدا از خلقت عالم و آدم همين اس//ت كه اين انس//ان ها را به علم كامل و معرفت كامل برساند تا در پناه اين علم و معرفت ك//امل به ثروت و نعمت كامل هم برسند. زيرا تنه//ا راه به س//وي كائن//ات و همه ثروته//ا و ق//درتها در دني//ا و آخ//رت علم انس//ان اس//ت . ت//ا علم و مع//رفت انسان چنان نشود كه خدا مي خواهد و به جائي نرسد كه خ//دا مي خواه//د هيچ مشكلي در زندگي انسان حل نمي شود و در اينج//ا براس//اس تفس//ير يكي از آيات ق//رآن در س//وره فص//لت الزم اس//ت ب//دانيم كه اين بش//ريت چگونه و از چه راهي ممكن است به علم كامل و معرفت كامل برسد ت//ا

در نتيجه موفقيت كامل در زندگي بدست آورد. آيه ش//ريفه در س//وره فص//لت آي//اتي اس//ت مرب//وط به خلقت زمين و آسمان و مربوط به كيفيت تربيت انسان ها مي باشد. خداوند ذيل يكي از

اين آيات مي فرمايد: فقلنا لها و االرض ايتيا طوعا اوكرها قالتا اتينا طائفين

يعني ما به انسان هائي كه در فكر و استعداد آس//مان ش//ناخته ش//ده اند و انس//ان هائي كه در درجه پ//ائين تر از آنه//ا ق//رار گرفته ان//د و به ج//اي زمين شناخته شده اند گفتيم شما انسان ها اجبار داريد و مجبوريد به سوي خ//دا حركت كنيد و خود را به دايره حكومت خدا و اولي//اء خ//دا برس//انيد. ب//راي اين حركت دو راه بيشتر نداريد راهي س/هل و آس/ان كه ه//ر چه زودت/ر و سريعتر شما را به مقصد مي رساند وليكن دس//تورات و مق//رراتش خالف ميل شما اجرا مي شود. و براي حركت در اين راه به جز تس//ليم چ//اره اي نداريد و راه ديگر حركت در مسير خواهشهاي نفس//اني و ه//وي و ه//وس خودتان راهي است كه توام با مشكالت زيادي است گرچه در ظاهر ام//ر اين راه را دوس//ت داري//د و مط//ابق ميل شماس//ت وليكن عوارض//ي و خطراتي ايجاد مي كن//د كه ش//ما را به ك//ام باله//ا و مص//يبات مي كش//اند و ش//ما را از يك جهنمي عب//ور مي ده//د ت//ا به س//احل نج//ات برس//يد م//ا به بشريت پيشنهاد كرديم كه اوال مجبوري//د به س//وي خ//دا در ح//ركت باش//يد توقف و قهقرا محال است و ثانيا يا طبق دستور خدا خالف ميل خودت//ان حركت كنيد ي//ا ب//ر طبق ه//وي و ه//وس مط//ابق ميل خ//ود ح//ركت نمائي//د

7

Page 8: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بشريت براساس جهل و ن//اداني راه مط//ابق ميل خ//ود را انتخ//اب ك//رد و راه مط//ابق دس//تور خ//دا را ره//ا نم//ود در ن//تيجه اين همه مص//يبت ها و مشكالت پيدا شده و پيدا خواهد شد تا روزي كه بتواند خود را به مالق//ات خدا و به دايره حكومت خدا برساند. و در اينجا در مس//ير دوم كه ح//ركت انسان ها براساس هوي و هوس و ميل خ//ود آنه//ا بوج//ود آم//ده اس//ت چه مش//كالتي پي//دا مي ش//ود و چه ت//دبيرها و سياس//تها الزم اس//ت ت//ا اين بشرهاي جاهل و نادان به بهشت موعود خ//ود برس//ند الزم اس//ت قي//ام و قعود پيشوايان معصوم را در همين مسير ترسيم و تنظيم كنيم ت//ا ب//دانيم و بفهميم كه آنه//ا ب//راي نج//ات بش//ريت چه سياس//تي اتخ//اذ ك//رده و چه

مصيبت هائي را تحمل نموده اند. از مس/ير ح//ركت انس/ان ها مط//ابق ميل و اراده آنه//ا چه مش//كالتي پي/دا

مي شود و چگونه مي توان با اين مشكالت روبرو شد. بي شك انسان هائي كه از هم//ان ابت//داي خلقت آدم و ح//وا هم//راه بش//ر بوده و مانند پدر و مادر مهرباني بشريت را در سايه لطف و عنايت خ//ود قرار داده اند اين انسانها، پيشوايان معصوم و امامه//اي معص//وم بوده ان//د. دالئل و براهين عقلي و نقلي خيلي زياد است كه خداوند اين ع//الم و آدم را براي آنها آفريده و كره زمين را كالس تعليم و تربيت آنها ق//رار داده و انسان ها را به اين منظور كه شاگرد مكتب آنها باش//ند و در ش//عاع واليت آنها انجام وظيفه كنند خلق كرده است . در داستان آدم و حوا گفته ش//ده اس//ت كه خداون//د اين زن و م//رد را در زن//دگي بهش//تي آفري//ده و مانن//د كودك//اني كه تح//ويل پ//در و م//ادر داده مي ش//وند آدم و ح//وا را تح//ويل پيش//وايان معص//وم داد. )در زن//دگي بهش//تي اگ//ر انس//اني خلق ش//ود به كيفيت توالد و تناسل و حمل و زايمان نيست بلكه به كيفيت روئيدن گياه از زمين خلق مي ش//ود( خداون//د اين دو نف//ر انس//ان را به همين كيفيت آفريد و از كودكي آنها را تحويل پيشوايان معص//وم داد آنه//ا آدم و ح//وا را تربيت كردند تا آنها را به عقل و شعور رسانيدند به اصطالح ما بلوغ ديني پيدا كردند و توانستند آزاد باشند و آزادانه زندگي كنند مانند بچه ه//ائي كه بالغ مي شوند و بعد از بلوغ از واليت پدر و مادر خارج مي ش//وند و آزادانه زندگي مي كنند. آدم و حوا هم در زندگي بهشتي وقتي بالغ شدند به عقل و شعور نايل شدند و توانستند آزادانه زندگي كنن//د خ//ود را مانن//د مربي//ان خود شناختند. خود را در يك زندگي كامل بهشتي به جاي انس//ان ها ديدن//د

8

Page 9: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زي//را مش//اهده كردن//د در يك زن//دگي آرامي پس از ب//ركت و نعمت ق//رار گرفته اند به كسي و چ//يزي احتي//اج ندارن//د. چه احتي//اجي به مربي//ان خ//ود دارن//د و ي//ا چه احتي//اجي به خ//الق خ//ود دارن//د. هم//انطور كه تم//امي انسان هائي كه به ثروت و قدرت مي رسند حالت خودبيني و تكبر در آنه//ا پي//دا مي ش//ود و خ//ود را از همه كس و همه چ//يز مس//تغني و بي ني//از مي بينند آدم و حوا هم در زندگي بهشتي خ/ود را از همه كس و همه چ//يز بي نياز و ب/ا مربي//ان خ//ود مس/اوي ديدن/د چه ل//زومي دارد كه ه//ر ص/بح و شامي بايستي در حض/ور مربي//ان خ//ود حاض//ر ش//وند و علم و مع//رفت و خداشناسي فراگيرند غفلت كردند از اينكه در ابتداي زن//دگي و در ابت//داي حركت تكاملي هستند. خيال كردند در مقص//دند و به مقص//د رس//يده اند و

ديگر احتياج به مربيان خود و يا خداي خود ندارند. با مربيان خود بناي رق//ابت گذاش//تند و در مج//الس درس و ت//ربيت آنه//ا حاضر نشدند مانن//د كس//ي ك//ه به ح//د بل//وغ مي رس//د خ//ود را مس//اوي ديگران بداند و يا آنها رقابت مي كند از اينرو بر خداوند واجب و الزم ش//د كه آنها را از آن زندگي كامل بهشتي و ي//ا از داي//ره واليت اولي//اء خ//دا كه شهر امن و امان بود و ق//درش را نش//ناختند اخ//راج كن//د و آنه//ا را در يك بيابان لخت و عور فاقد همه نوع وسائل آس//ايش و آرامش ق//رار ده//د ت//ا خ//ود را از بياب//ان به ش//هر برس//انند و ق//در زن//دگي ش//هر امن و ام//ان را بدانند. پيش//وايان معص//وم از همين س//اعت و همين ح//ال خ//ود را هم//راه انس//ان و مالزم ح//ركت انس//ان ها ق//رار دادن//د ت//ا روزي كه اين ش//جره

بشريت را به ثمر برسانند. از همين جا ما حركات تربيتي پيشوايان معص//وم را هم//راه آدم و ح//وا و نسل آنها بررسي مي كنيم ت//ا ب//دانيم و ببي//نيم ائمه اطه//ار ب//راي ت//ربيت و رشد انسان ها چه نقش داشتند. و چه برنامه هائي اجرا كرده اند ت//ا روزي

كه انسان ها را به آن زندگي ايده آل بهشتي برسانند. ائمه اطه//ار عليهم الس//الم به ج//اي پدرن//د و تم//امي اف//راد بش//ر ح//تي پيغمبران گذشته تاريخ و دانشمندان عالم در قياس ب//ا ائمه اطه//ار عليهم السالم به جاي كودكان هس//تند . قي//اس پيغم//بران و دانش//مندان و س//اير مردم با ائمه اطهار عليهم الس//الم مانن//د قي//اس مس//افريني اس//ت كه در بيابانها حركت مي كنند تا خود را به شهر ب//زرگ برس//انند و كس//اني كه به آن شهر بزرگ رسيد ه ا ند و در آن شهر ساكن شده ا ند. قي/اس بيابانه/ا

9

Page 10: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

با ش//هري بس/يار ب//زرگ و آب/اد به ن//ام م//دينه فاض//له مش//اهده مي كني//د . مسافري كه در بيابان ح//ركت مي كن//د ب//ا مس//افري كه وارد ش//هر ب//زرگ شده و آن شهر را در اختي//ار خ//ود دارد ق//ابل قي//اس نيس//ت ت//ا ج//ائي كه

نمي شود در جزئي از اجزاء آنچه در شهر هست قابل قياس باشد. بيابان خشك و برهوت است فاقد امكانات است اگ//ر هم چش//مه آبي ي//ا درخت جنگلي وسط راه پيدا شود اين ارزش را ندارد كه انس//ان در آنج//ا پياده شود و قصد اقامه كند. تمام عوامل م//رگ و م//رض و ض//د حي//ات و زندگي در طريق مسافرت مالزم وجود مسافر است و ب//از تم//ام ع//وامل حي//ات و خوش//بختي و ض//د م//رگ و م//رض در آن ش//هر ب//زرگ كه به ن//ام

مدينه فاضله خوانده شده است مي باشد. ائمه اطهار عليهم السالم آن ش/هر بزرگن/د آنه/ا ه//ر ك/دام در وجودش/ان شهر بهش//تند و ه//ر ك//دام ب//ا ق//درت بي نه//ايت و علم بي نه//ايت و برك//ات نامتناهي مي توانند بشريت را از ابتدا تا ابد اداره كنند. و هرگز در مق//ابل سئوالي يا خواهش و تمنائي هر چند كه بسيار بزرگ و عظيم باشد عج//ز و ناتواني ندارند. همانطور كه مشاهده ش//د در ط//ول م//دت تقريب//ا چه//ار صد سال كه اين پيشوايان معصوم مرجع بش//ريت بودن//د و م//ردم آزادانه مي توانس//تند خ//دمت آنه//ا برس//ند و س//ئواالت خ//ود را مط//رح كنن//د از كوچكترين سئواالت مادي و معنوي گرفته مانند خواهش مختصري مال و ثروت يا س//ئوال ك//وچكي از علم و حكمت ت//ا بزرگ//ترين خواهش//ها مانن//د تقاضاي احياي مردگان و يا به جواني برگردانيدن پيران و يا شق القم//ر و يا طي االرض وا السماء و يا بزرگترين مسائل علمي و توحيدي هرگ//ز از آنها جواب ال كه نمي دانم و نمي توانم نش//نيده اند. پس ائمه اطه//ار عليهم السالم در بي نهايت علم و حكمت و قدرت و ث//روت هس//تند وليكن س//اير مردم گرچه دانشمند باشند در حد صفر و يا داراي عدد كوچكي از ارق//ام

دانائي و توانائي هستند. پس به طور كلي قياس بشريت با آنها مانند قياس كودكان س//ه س//اله و چهار ساله با پدران دانش//مند و ثروتمن//د اس//ت و ب//از هم قي//اس درس//تي

نيست بلكه قياس كودكان با خدا. و در اينجا الزم است توجه كنيم كه رفتار كودكان اين كودكستان دني//ا ب//ا آنها چه بوده و وظيفه آنها در ارتباط با كودكان كودكستان چيست . پس با

10

Page 11: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قبول اين حقيقت كه تمامي بشريت خواه دانا و دانشمند باشند ي//ا ج/اهل و نادان در برابر انبياء و اولياء كودك كودكس//تان به حس//اب مي آين//د الزم است بدانيم و ببينيم كه رفتار انبياء و يا ائمه اطهار با مردم چگ//ونه ب//وده و چرا چنين شده است كه اتفاق افتاده . همه آنه//ا در راه ت/ربيت كودك//ان كش//ته ش//ده اند و از دني//ا رفته ان//د. مثال اين حقيقت را بايس//تي ب//دانيم كه موارد نقض آن بسيار كم و يا نادر است اين است كه تنها عامل حاكم بر انس//ان علم انس//ان اس//ت . ح//اكميت علم انس//ان ب//ر انس//ان يك چن//ان حاكميتي است كه هيچ قدرتي پيدا نمي شود و يا نمي توان//د ح//اكميت علم انسان بر انسان را نقض كند. هر كسي سعادت و خوش//بختي خ//ود را در آن راهي مي دان//د كه به علم خ//ود آن را ش//ناخته و اختي//ار ك//رده اس//ت . مشاهده مي كنيد كه همه جا بين كودكان و پدر و مادر اختالف//ات ش//ديدي پيدا مي ش/ود و ب/االخره كودك/ان ب/ر پ/در و م/ادر ح/اكميت پي//دا مي كنن//د. روانشناسان عالم گفته اند كه كودكان تا هفت سال حاكم ب//ر پ//در و م//ادر هستند و تا پانزده سال حاكم مش//اور هس//تند و از س//ال پ//انزدهم به بع//د شايد بتوانند راي پدر و مادر خود را قب//ول كنن//د و از آنه//ا اط//اعت نماين//د دليل حاكميت كودكان بر پدر و مادر دانش كودكانه آنهاست . پ//در و م//ادر ص///الح ك///ودك را در درس و دبس///تان مي دانن///د وليكن ك///ودك ص///الح و خوشبختي خود را در بازي هاي كودكانه مي داند در اينجا بين علم كودك با اطاعت پدر و م//ادر اختالف و ن//زاع پي//دا مي ش//ود كه آي//ا ك//ودك از دانش خود صرف نظر كند از پدر و مادر اطاعت نمايد ي//ا به اقتض//اي علم خ//ود عمل كن//د و پ//در و م/ادر را ت//ابع خ//ود گردان/د. مش//اهده مي كني//د كه علم كودكان بر آنها حاكميت دارد. همينط//ور انس//ان ها در براب//ر خ//دا و اولي//اء

خدا. آنچه را پيغم/بران به ص/الح بش/ر مي دانن//د بش/ريت آن را به ص//الح خ//ود نمي دان//د و آنچه را كه اف//راد بش//ر به ص//الح خ//ود مي دانن//د ص//واب آن و صالح در نظر خدا و پيغمبران مردود است . مردم به رهبري منافقين بع//د از پيغمبر اكرم صالح خود را در اين دانستند كه فالن و فالن را به خالفت قبول كنند وليكن خدا و پيغمبر اكرم صالح م//ردم را در اط//اعت امامه//اي معصوم دانستند در نتيجه علم انس//ان ها ب//ر آنه//ا ح//اكميت پي//دا ك//رد و از پيروي پيغمبر خود بازماندند و اكن//ون كه علم انس//ان همه ج//ا ب//ر انس//ان حاكميت دارد خ//واه علم كودك//انه باش//د و ي/ا مانن//د علم بزرگس/االن الزم است بدانيم كه انبياء و اولياء چگونه با اين علم خالف واقع مبارزه كردند

11

Page 12: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و اجازه دادند كه بشريت در شعاع علم خود ح//ركت كن//د ه//ر چن//د كه آن علم خالف حقيقت باشد.

خط حركت دين خدا تا وصول به معارف اس//المي به اين كيفيت ترس//يم شده است كه گفته اند از موي باريك تر و از شمشير برنده تر يعني آنق//در باريك و دقيق است مثل موي انسان و آنقدر برنده و تك//ان دهن//ده مانن//د تيزي شمشير زيرا حقيقتاً تربيت انسان از نوع خلقت است و انسان ها به همان اندازه كه از شناختن اسرار خلقت فاصله دارند از ش//ناخت اس//رار تربيت هم فاصله دارند. فاص//له انس//ان ها از خلقت چق//در زي//اد اس//ت در زمان ما كه اين همه علم و دانش ترقي ك//رده و مخصوص//ا اين همه علم طب كه مربوط به خلقت انسان و حيوان است ترقي كرده باز هم آنقدر اسرار خلقت مكتوم و مجهول است كه اگر تم//ام دانش//مندان ع//الم جمع شوند كه يك برگ گياهي و يا تخم گياهي بسازند عاجزند چه برس//د كه از آب و خاك بتوانند انساني و يا حيواني خلق كنند. اگر خالق عالم به نطفه انس//ان در رحم پيش//نهاد كن//د و بگوي//د اين آب و غ//ذا و مرك//ز س//الم و محفوظي مانند رحم در اختيارت خ//ودت ، خ//ودت را بس//از. خ//ودت ب//راي خودت چشم و گوش و مغز و دهان و دندان بس//از آي//ا نطفه ق//درت دارد خود را در رحم به صورت انسان بسازد ي//ا اگ//ر اين س//ازندگي به انس//ان دانشمندي واگذار شود مانند اطباء درجه يك قدرت دارن//د ب//دون م//داخله خدا يا به قول آنه//ا ط//بيعت يك س//لول حي//اتي و نب//اتي در ب//دن انس//ان و حيوان بوجود آورند البته ممكن نيست به هم//ان م//يزان كه اس//رار خلقت در عص//ر حج//ر ب//ر م//ردم مكت//وم و مجه//ول ب//وده اس//ت االن هم اس//رار طبيعت و خلقت در نظر دانشمندان زمان مكت//وم و مجه//ول اس//ت . يكي از واضحترين اسرار طبيعت كه هر شبانه روز چند ساعت نمود و نم//ايش خود را به انسان ها نشان مي دهد يعني روحي كه بدن را حي//ات و ح//ركت نمي ده///د يك چ///نين روحي كه اين همه نم///ود و نم///ايش دارد هن///وز هم دانشمندان زمان ما مانند انسان هاي عصر حجر منكر آن هستند و از ِسرِّ آن بي خبرن//د. تم//امي معلوم//ات آنه//ا در ش//ناخت همين ب//دن و اعض//اء و جوارح تن خالصه مي شود و از روحي كه اس//اس حي//ات و ح//ركت اس//ت آگاهي ندارن//د ت//ربيت انس//ان ها هم از ن//وع خلقت اس//ت يع//ني كس//ي كه انس//ان را از آب و خ//اك خلق مي كن//د مي توان//د انس//ان رات//ربيت نماي//د. تربيت انسان ها از مسير اضافات و افاضات پي//دا مي ش//ود كه اين ه//ر دو به دست خداوند متعال است . اضافات يعني ماده به اضافه ماده س//اخت

12

Page 13: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

سلول حياتي به اضافه سلول حياتي ديگر ت/ا ب//دن انس//ان رش//د كن//د و به ميزان معمول برسد. افاضات هم به معن//اي افاض//ه روح حي//ات و ن//يروي حركت و افاضه عقل و ش//عور و دانش و بينش ت//ا ب//ا اين افاض//ات از يك طرف انسان ها استحكام بدني و عضالتي پيدا كنند و از طرف ديگ//ر عقل و شعورشان و ادراكاتشان قدرت پيدا كند بتوانن//د به م//اوراي ط//بيعت ي//ا عالم الهي پر بكشند و از جهان ماوراء ط//بيعت س//ري درآورن//د و حقيقت زندگي را بفهمند اين افاض//ات و اض//افات كه براس//اس آن رش//د عقلي و استحكام بدني پيدا مي شود چه عواملي و چه وس/ائلي الزم دارد بايس/تي ه//ر چه بيش//تر و عميق ت//ر در اط//راف وس//ائل و ع//واملي كه انس//ان را مس//تحق افاض//ه فيض الهي مي كن//د ت//ا رش//د عقلي و علمي و ب//دني به دست آورد بحث كنيم شايد ارزش خود را دريابيم و در خط اط//اعت خ//دا

حركت كنيم . انسان در ابتداي خلقت از هر يك نعمتهاي خداوند تب//ارك و تع//الي نم//ونه كوچكي در وجود خود ذخيره دارد كه اين نمونه هاي ك/وچك در براب/ر آنچه خدا براي ما مقدر كرده است مانند صفري در برابر بي نهايت اس//ت . مثال م//ا انس//ان ها از روح حي//ات همين روحي كه وارد ب//دن م//ا مي ش//ود زن//ده مي شويم و چون خ//ارج مي ش//ود مي م//يريم . از اين روح حي//ات چق//در در اختيار داريم و چه اندازه خدا براي ما مقدر كرده است و يا از نيروئي كه در ما حركت و قدرت بوجود مي آورد و ما را بر غير خود ح//اكم و مس//لط مي كند از اين نيرو چند واحد در وجود خود ذخيره داريم و آن چه در وجود ما ذخيره شده در برابر نيرو و قدرتي كه خدا براي ما مقدر ك//رده اس//ت چقدر است . اين هم قياس صفر با بي نهايت است و ي//ا يك نم//ونه بس//يار ك//وچك در براب//ر آنچه خ//دا مق//در ك//رده اس//ت به همين كيفيت از عقل و ش//عور كه نم//ونه اي در خ//ود مي بي//نيم و روي عقل و ش//عور خ//ود نظ//ام خ//انوادگي و اجتم//اعي بوج//ود مي آوريم از اين عقل و ش//عور كه بع//د از حركت و حيات بزرگترين نعمت خداوند متعال است چقدر در وج//ود خ//ود ذخيره داريم و آنچه ذخيره داريم در برابر آنچه خدا براي م//ا مق//در ك//رده

است چقدر و چه اندازه است . خداوند از ميليون ها ميليون نوع نعمت و لذت مادي يا معنوي كه در دني//ا و آخ//رت آفري//ده از ه//ر ك//دام نم//ونه اي مفت و مج//اني در و وج//ود م//ا و زندگي ما ذخيره كرده است و انسان با داشتن همين نمونه هاي كوچك از

13

Page 14: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نعمته//اي خداون//د متع//ال چق//در خ//ود را ب//زرگ ش//ناخته و چق//در خ//ود را عظمت داده است كه حاكميت بر ماسوي خود پيدا كرده و هر چه هست آن را ملك خود و مال خود مي داند و بر آنچه هست حاكميت مي كند. اين نمونه هاي كوچك كه اين همه مايه تكبر و خ//ود ب//زرگ بي//ني م//ا انس//ان ها شده در قياس با آنچه خدا براي ما ذخ//يره ك//رده اس//ت مانن//د قي//اس يك شمع با خورشيد آسمان است . و باز هم قابل قي//اس نيس//ت زي//را ش//عاع خورشيد در جائي عاقبت به ص//فر مي رس//د و تم//ام مي ش//ود وليكن آنچه خ//دا ب//راي م//ا خلق ك//رده و آفري//ده اس//ت هرگ//ز به انته//ا نمي رس//د. م//ا انسان ها ماموريم و از جانب خدا چنين مقدر است كه م//ا را از اين وض//ع صفري و يا نمونه هاي كوچكي كه در اختيار داريم حركت دهن//د در مس//ير تكامل و ترقي باال ببرند تا اينكه ما را به بي نهايت ثروت و قدرت برسانند خودتان فكر كني//د كه ح//ركت از اين ص//فر به بي نه//ايت ث//روت و ق//درت چقدر زياد فن و فرمول و قانون و قاع//ده الزم دارد ت//ا م//ا چن//ان س//اخته ش//ويم كه بي نه//ايت باش//يم ب//ا اينكه در ابت//داي تول//د ص//فري در براب//ر بي نهايت هستيم . شما خودتان فكر كنيد كه آيا حركت از اين وضع صفري و نمونه ه//اي ك//وچك به س//وي بي نه//ايت ث//روت و ق//درت و علم و حكمت بدون رهبر يا بدون م//ربي و كت//اب ممكن اس//ت ي//ا اينكه ممتنع اس//ت به همين مناس//بت گفته ان//د خداون//د آن ام//ام و ره//بر را پيش از خلق آدم و هم//راه خلقت و ح//ركت آدم و بع//د از خلقت و ح//ركت آدم مالزم زن//دگي انس//ان و هم//راه انس//ان ق//رار داده اس//ت كه اگ//ر انس//ان ها دقيقه اي و ثانيه اي از تربيت آن رهبر غ//افل بمان//د زن//دگي او مت//وقف مي ش//ود ي//ا به

قهقراء برمي گردد. حديث مربوط به اين معن//ا كه در كت//اب ك//افي و كتابه//اي ديگ//ر ي//ادآوري شده است اين است كه امام مي فرمايد: الحجة قبل الخلق و بعد الخلق

و مع الخلق يعني خداوند پيش از آن كه انسان را خلق كند اول ره//بر او را و ولي او را خلق مي كن//د زي//را تنه//ا موج//ودي كه ب//راي فراگ//يري علم و دانش و تكامل خلق شده است همين انسان است ساير موجودات اشياء هس//تند و اشياء زمينه زندگي انسان را فراهم مي كنن/د. خ/دا آنه/ا را ب/راي فهم و شعور و علم و دانش نيافريده . ابزار و وسائلي هم كه ب//ا آن درك كنن//د و بفهمند و تكامل پيدا كنند به آنها نداده است . لذا همه موجودات از ابتداي

14

Page 15: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خلقت تا انتها در يك وضع ثابتي زندگي مي كنند ترقي و تنزل ندارند و اگر هم داش//ته باش//ند درك نمي كنن//د. وليكن تنه//ا موج//ودي كه ب//راي كس//ب معرفت و علم و دانش و حركت در خط تك//امل خلق ش//ده همين انس/ان است . لذا انسان هاي ق//رن زم//ان م//ا ب//ا انس//ان هاي ق//رون وس//طي و ي//ا قرون اول خيلي فرق دارند. يعني انسان ها ق//ابل ت/رقي و تك/امل هس/تند هر روز و هر زم//ان در اث//ر تعليم و تعلم و ي//ا تفك//ر و ي//ا تعقل وضعش//ان بهتر و بهتر مي شود تا روزي كه براي ظهور حك//ومت الهي ب//ا قي//ام ام//ام زمان آمادگي پيدا كنند به همين مناسبت در اين حديث مي فرمايد: الحجة

قبل الخلق يعني پيش از آن كه خداوند انسان را كه به جاي شاگرد اس//ت خلق كن//د استاد او را كه حجت خدا و رهبر باش//د آفري//ده اس//ت . در داس//تان آدم و حوا مي بينيم و مي شنويم كه خداوند آنها را مامور كرد تا ارتباط به واليت محمد و آل محمد عليهم السالم داش//ته باش//ند و خداون//د به او وع//ده داد كه تا زماني كه در اين رابطه باشد زندگي بهش/تي ب/راي او دوام مي آورد و اگ/ر رابطه اش را از مكتب واليت قطع كن//د از زن/دگي بهش/تي مح/روم مي شود. وسوسه شيطان همين بود كه آدم را به ش//جره خ//بيثه كه ه//وي نفس است مرب//وط س//اخت و از ش//جره طيبه كه واليت اولي//اء خ//دا ب//ود

منقطع نمود در نتيجه مبتال به بيابانها و صحراها شد. در اينج//ا نقش ائمه اطه//ار عليهم الس//الم را در ارتب//اط ب//ا انس//ان ها و بشريت بايستي نقش يك پ/در مهرب/ان و دانش/مند در ارتب/اط ب/ا كودك/ان خود بشناسيم . يعني حركت پ/در هم/راه كودك//ان ب/ا آنه/ا رفتن و آم/دن و محبت ك//ردن و مهرب//اني ك//ردن و در م//ورد احتي//اج كه ص//داي آنه//ا به گرسنگي و تشنگي بلند مي شود آب دادن و غذا دادن و يا هنگ//امي كه ب//ا خطري روبرو مي شوند دفاع كردن و خطر را از آنها برط//رف ك//ردن . در اينجا پدر و مادر نمي توانند كودكان را وادار به اطاعت خود كنند و به آنه//ا سخت بگيرند كه اال و البد بايستي با پدر و مادر باشي هر چه آنها گفتن//د از آنها اطاعت كني زيرا غريزه و مقتضيات نفساني و يا افكار كودكانه بر كودكان حاكميت دارد. پيش از آنكه در اطاعت پدر و مادر قرار گيرن//د در اطاعت غريزه و مقتضيات وجودي و در اطاعت فكر خود هستند. درست مانن//د س//اعتي كه گرس//نه و ي//ا تش//نه ش//ده ا ن//د به كيفيت ح//اكميت داد

15

Page 16: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي زنند از پدر و مادر آب و غذا مي طلبند. و هرگز مسائل فق//ر و ن//اداري پدر و مادر و يا ناتواني آنها را از آن طلب و تقاضا بازنمي دارد.

لذا گفته اند كودكان در دوران كودكي به صورت حاكميت زندگي مي كنند يعني حاكم بر پدر و مادر خود هستند موال اميرالموم//نين عليه الس//الم در ارتباط با مس//لمانان بع//د از غص//ب خالفت جمله زيب//ائي دارد كه عظمت روحي و رافت و رحمت آن بزرگوار را در جامعه بشريت معرفي مي كند. مي گويد من در زمان پيغمبر و يا بعد از پيغمبر همراه مس//لمانان ب//وده ام آنها را از كفر و گناه به مسلماني و اطاعت خدا كشيدم آنه//ا را به داي//ره واليت حكومت اسالم آوردم . در جمله اي مي فرماي//د: فكنت علي س//اقتها

حتي تولت بحذا فيرها يعني من همينطور با قافله مسلمان در راه اسالم ب//ودم ب//ا آنه//ا ح//ركت مي كردم و آنها را به ط//رف س//عادت س//وق مي دادم ت//ا يك م//رتبه از راه منحرف ش//دند و خ//ود را به بياب//ان و جنگل انداختن//د. وليكن از آنه//ا ج//دا نشدم و همراه آنها به بيابان و جنگل رفتم هنگامي كه آنه//ا پ//رواز كردن//د من هم هم//راه آنه//ا پ//رواز ك//ردم و هنگ//امي كه مانن//د مرغ//ان به زمين نشستند من هم همراهش//ان به زمين نشس//تم آنه//ا را به ح//ال خ//ود ره//ا نكردم تا اگ//ر در اين ح//ركت انح//رافي در جنگل و بياب/ان اگ//ر ب//ا خط//ري روبرو شوند خرسي و يا درنده اي سر راه آنها را بگيرد بتوانن//د ب//راي دفع خطر به من متوسل شوند و من هم همراه آنها باشم ت//ا آنه//ا را از خط//ر

نجات دهم و دو مرتبه آنها را به راه راست برگردانم . اين جمالت از موال اميرالمومنين وضعيت حركت و همراهي ائمه اطه//ار عليهم السالم را ذكر مي كند ت//ا روزي كه اين ك//اروان بش//ريت به مقص//د اصلي خود برسد از روش مردم در حركات دي//ني و تك//املي و روش ائمه

اطهار در ارتباط با آنها: بي شك انسان ها به علم و دانش و فهم خود بيشتر احترام مي گذارند ت//ا دستورات و راهنمائي هاي خداوند متعال و يا پي//امبران . درس//ت ح//ركت و فع//اليت انس//ان ها در ارتب//اط ب//ا خ//دا و ط//بيعت مانن//د ح//ركت و فع//اليت كودكان در ارتباط با پدر و مادر است . كودك به فكر كودكانه خود احترام مي گ//ذارد به ميل خودك//ار مي كن//د. ص//الح و س//عادت خ//ود را در افك//ار كودكانه خود مي داند و گ//اهي كه ب//ا خط//راتي روب//رو مي ش//ود اين پ//در و

16

Page 17: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مادر هستند كه او را با زجر و فشار از روبرو شدن ب//ا آن خط//رات حفظ مي كنند. در حالي كه كودكان مي نالند و گريه مي كنند كه چرا پدر و م//ادر مانع بازي و فعاليت آنها شده است چرا نمي گذارند با آتش ي//ا دري//ا ب//ازي كنم پ//در و م//ادر دس//ت او را مي گيرن//د و از ن//زديكي ب//ا آن خط//رات بازمي دارند. همينطور خودرائي در مدار و مسير فكر شخصي همه جا ب//ر انس/ان ها ح//اكميت دارد ت//ا روزي كه ب/ا خط//رات ب//زرگي روب//رو ش//وند و

همان خطرات آنها را به خط اطاعت خدا درآورد. به همين منظور خداوند تب//ارك و تع//الي ب//راي انس//ان ها دو دوره زن//دگي مقدر و مقرر فرموده به ن//ام دني//ا و آخ//رت . دوره اول انس//ان ها به اراده خود و فكر خود و تشخيص خود فعاليت مي كند آنچنان كه خود مي دانند و مي توانند برون//د و بياين//د خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم در ارتب//اط ب//ا انس//ان ها. در اين زن//دگي ابت//دائي نقش يك معلم و ره//بر دارن//د آن هم

رهبري كساني كه خود آنها مي طلبند و مي جويند. موال امير المومنين عليه السالم در وصف علم//ا مي فرماي//د: ال فض//ل اال

الهل العلم انهم علي الهدي لمن استهدي ادالء يعني فقط فضل و مقام مخص//وص انس//ان هائي اس//ت كه در ارتب//اط ب//ا خدا و مكتب خدا هستند آنها آماده اند تا هر كس از آنه//ا ه//دايت بطلب//د او را هدايت كنند در همين جا يكي از آيات عجيب قرآن تفس//ير مي ش//ود كه خداوند به زبان حال و گاهي به زبان مق//ال به انس//ان ها فرم//ود مجبوري//د خود را به زندگي بهش//تي و مالق//ات پروردگ//ار برس//انيد. اگ//ر مي خواهي//د سريع و كم زحمت باش//د از اين راه كه من مي گ//ويم بيائي//د. گ//رچه ق//دم قدم بر خالف ميل شما باش//د ي//ا از راهي كه خودت//ان تش//خيص مي دهي//د بيائيد گرچه قدم به قدم موافق ميل ش//ما باش//د ام//ا من كه خ//داي ش//ما هستم به شما مي گويم از راه ميل خودت//ان و ه//وي و ه//وس خودت//ان چه خطرات و مصيبت هائي براي شما پيدا مي ش//ود. پس انس//ان هاي م//ذهبي يا غير مذهبي در زندگي خود در دنيا به راي خود كار مي كنن//د و حاض//ر به اطاعت و حاكميت خدا و اولياء خدا نيستند تا ببي//نيم در اين راه م//ردم به كجا مي رسند و ائمه اطهار عليهم السالم در اين رابطه چه نقش دارن//د و چه سياستي به كار مي برند. و ب//راي ت//بين و توض//يح ح//ركت انس//ان ها در مسير خ//ودرائي و خودمخت//اري و ي//ا ح//ركت انس//ان ها در خط اط//اعت و

17

Page 18: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تسليم همان آيه امانت مطرح مي شود تا ب//ا تفس//ير و توض//يح آن حقيقت مطلب روشن شود.

بي شك خداوند تبارك و تع//الي انس//ان ها را ملك خ//ود و به//ره خ//ود و از جواهرات تاج و تخت خود مي داند و مي شناسد. هر كسي و هر چ//يزي در عالم ملك مخص//وص به خ//ود دارد كه ق//وام و دوامش به هم//ان م//الكيت است علفهاي ص//حرا ملك حيوان//ات و حيوان//ات ملك انس//ان ها و ماس//وي خدا يعني زمين و آسمان و كوه و دريا هر چه هست اينها هم ملك انسان كه فقط انسان حق بهره برداري از آن را دارد در اينجا آن چ//يزي كه ملك خدا و مناسب خداست چيست آيا طالها و جواهرات و يا قص//رهاي مجلل و با شكوه ملك خدا و مناسب خداست و يا اص//ال چ//يزي در ع//الم نيس//ت كه مناسبت با خدا داشته باشد و هدف خدائي به وس//يله او ت//امين ش//ود. اگر بگوئيم خ//دا در ع//الم غ//ني مطلق اس//ت كس//ي و چ//يزي نمي خواه//د الزمه اش اين است كه خداوند در خلقت عالم و آدم بي هدف باشد و اين خلقت عالم و آدم بود و نبودش براي خ/دا يكي باش/د و خداون/د از خلقت عالم و آدم هدفي و مقص//دي نداش//ته باش//د بي ه//دفي مناس//ب ش//ان يك ع//الم حكيم و دان//ا نيس//ت . علم و حكمت ايج//اب مي كن//د كه يك ع//الم و حكيم از آفريدن و خلق كردن هدفي داشته باشد و آن هدف متناس//ب ب//ا همان عالم حكيم باشد در اينجا آيا مي توانيم بگوئيم ه//دف خ//دا از خلقت عالم و آدم اين است كه اين همه ص//حراها و درياه//ا و م//اه و خورش//يد و ستاره ها داشته باشد يك چنين عالم زيبائي خلق كن//د ت//ا از من//اظر زيب//اي آن لذت ببرد. عالم گرچه ميدان تفريح انسان است و مناظر زيبائي براي انسان دارد وليكن اين ميدان تفريح و مناظر زيبا متناسب با ذات مق//دس

خدا نيست . براي خدا فرق نمي كند عالم بهشت باشد يا بياب//ان و جهنم نه در بيابانه//ا مصيبت و ناراحتي مي بيند و نه هم در بهش//ت ها اس//تراحت مي كن//د. تنه//ا چيزي كه متناسب ذات مقدس خداوند اس//ت و خ//دا آن را ه//دف خ//ود از خلقت عالم و آدم قرار داده انسان و معارف انسان است انسان ع//ارف و عالم مطلوب خداست . گوهر و جوهر خزينه خداست . كس//ي اس//ت كه خداوند تاج و تخت خود را به وسيله انسان عارف و ع//الم زينت مي ده//د. زي//را اين علم و عرف//ان اس//ت كه خ//دا را ب//ا آن جالل و عظمت به اهل عالم معرفي مي كند و چنان كه هست خدا را به ديگران مي شناساند ل//ذا

18

Page 19: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

انس//ان تنه//ا چ//يزي اس//ت كه مطل//وب خ//دا ق//رار مي گ//يرد از ق//ول خ//دا گفته ان//د كه خداون//د به انس//ان مي گوي//د: خلقت االش//ياء الجلك و خلقتك الجلي يعني اي انسان همه چ//يز را ب//راي ت//و آفري//دم وليكن ت//و را ب//راي خود خلق كردم پس اين انس//ان در ع//الم خلقت ام//انت خداس//ت ام//انتي است كه خدا به انسان ها سپرده است . هر انساني ام//انت خداس//ت چ//ه در اختيار خودش باشد يا در اختيار ديگران . در اينجا الزم است بدانيم كه

ما با اين امانت الهي بايد چه رفتاري داشته باشيم . در اين رابطه كه خداوند انسان را ام//انت خ//ودش دانس//ته و كس//اني كه خود را صاحب اين امانت و مالك اين ام//انت ش//ناخته اند غاص//ب دانس//ته است مي گوئيم مگر انسان چيست و چگونه است و چه ارزش//ي دارد كه امانت خدا به دست خود يا به دست غ//ير خ//ود ش//ناخته ش//ده اس//ت . چه گوهري است انسان كه از خزينه خ//دا اس//تخراج ش//ده و در اين ع//الم به دست انسان هاي غاصب و خائن افت//اده و خداون/د ب/ا غاص/بين و خ/ا ئ/نين مي جنگد كه چ/را امانته/اي الهي را به تص/رف خ/ود در آورده ان/د و به اين امانتهاي الهي خيانت مي كنند. خداوند متعال در دنيا با دو طايفه به عنوان

غاصب و خائن مي جنگد و آنها را محكوم به عذاب جهنم مي كند. و اين دو ط//ايفه همانه//ا هس//تند كه بن//دگان خ//دا را به ملكيت و م//الكيت خود درآورده غاصب حق خدا ش//ده اند. تعب//يري كه از اين دو ط//ايفه دارد همين كلمات شيطان و ابليس و منافق و طاغوت و امثال آنهاست . يعني كساني كه دائم با خدا در جنگ و نزاعند كه امانتهاي خدا را تصرف نموده اختصاص به خود داده اند و خدا و اولياء خدا را از تصرفات در اين ام//انت محروم و ممنوع كرده اند. اين دو ط//ايفه يكي خ//ود انس//ان اس//ت كه ه//ر انساني خود را مالك خود مي دان//د و در وج//ود خ//ود به ميل خ//ود تص//رف

مي كند. خدا به انسان مي گويد تو ملك خدا هستي و بايستي دست تصرفات خدا را در وجود خودت باز كني . اين خدا باشد كه تو را ببرد يا بياورد بنشاند يا برخيزاند تو را اداره كند و به ثمر برساند نه اينكه خ//ودت به ميل و اراده خودت تابع هوي و هوس خود و راي خود باش//ي چن//ان باش//ي كه خ//ودت ً مي خواهي نه چنان باشي كه خدا مي خواهد در اينجا مي گوئيم آيا حقيقت//ا انسان ملك خ//ود اس//ت و خ//ودش ص//احب اختي//ار خويش//تن خ//ود اس//ت . خودش آزاد و آگاه است خودش صاحب اختيار خود است و اين عالم هم

19

Page 20: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

م//ال خ//ود انس//ان اس//ت و ي//ا تم//امي اين خودگوئي ه//ا و خودرائي ه//ا در قضاوت عقل غلط خواهد ب/ود. انس/ان چ/يزي را م/الك مي ش/ود كه خ/ود بسازد و بپروراند آيا انسان خودش ، خودش را خلق ك//رده ت//ا م//الك خ//ود باشد و يا آنچه الزم دارد خ//ودش آفري//ده ت//ا م//الك آنچه الزم دارد باش//د. موجوديت انسان صنعت خداس//ت پس انس//ان ملك خداس//ت . حق ن//دارد بدون اجازه مالك اصلي در وجود خود تصرفاتي داشته باشد. ل//ذا خداون//د مي فرماي//د: گمراه ت//رين انس//ان ها كس//ي اس//ت كه به ميل خ//ود ه//وي و هوس خود كار مي كند. و به هدايت خدا اعتنائي ن//دارد و ام//ا ط//ايفه دوم : مؤمنين معتقد به خداون//د متع//ال هس//تند كس//اني كه خ//ود را ام//انت خ//دا پيش خود مي دانند و يا زن و بچه و فرزندان خود را امانت خ//دا مي دانن//د و عقيده دارند كه خود را و فرزندان خود را كه امانت خدا است بايستي

آنها را به بهشت برسانند. و در آنجا تحويل خدا و اولياء خ/دا بدهن/د عقي/ده دارن/د كه اگ//ر مق/درات خود و خانواده خ//ود را به دس//ت ه//وي نفس و ي//ا انس//ان هاي خ//ودراي و خودمختاري بسپارند مانن//د كس//ي هس//تند كه امانته//اي خ//ود را به دس//ت دش//منان خ//دا داده اس//ت . و اين موم//نين هم ب//ر دو قس//م اند قس//م اول كساني هستند كه در برابر هر حركتي و قول و عملي و در برابر هر ن//وع تصرفي در وج//ود خ//ود و ي//ا ديگ//ران مواظبن//د اول دس//تور خ//دا را در آن حركت و تصرف كشف كنند و مط//ابق دس//تور خ//دا عمل كنن//د. و ط//ايفه ديگ//ر از اينه//ا ب//االتر كس//اني هس//تند كه ك//امال خ//ود را تس//ليم ام//ر خ//دا

مي كنند. و با خدا عهد و پيمان مي بندند عرضه مي دارند پروردگارا آنچه مي خواهد به ميل من باشد و يا هر ن//وع حرك//تي و تص//رفي كه به راي خ//ودم باش//د لغو باشد تصرفات تو در باره من اجرا ش//ود نه تص//رفات خ//ودم در ب//اره خودم . كامال تسليم خ//دا مي ش//وند و خ//ود را اس//باب و اب//زار دس//ت خ//دا قرار مي دهند. اكثر مومنين و مسلمانان از نوع ط//ايفه اول هس//تند يع//ني اول با تفكر يا با مطالعه كتابها يا از طريق تم//اس ب//ا اولي//اء خ//دا دس//تور خدا را فرا مي گيرند و بعد به آن دستور عمل مي كنند آنها اكثريت هس//تند وليكن طايفه دوم كه صددرصد خود رابه خدا مي سپارند و اسباب و ابزار دست خدا مي شوند كه خدا آنها را ببرد و بياورد بنشاند و يا برخيزان//د اين

20

Page 21: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

طايفه بسيار كمند و در اقليتند همان طايفه اي هستند كه خدا مي فرمايد:و قليل من عبادي الشكور.

بندگان سپاسگزار من كه خود را از من و مال من مي دانند و خ//ود را به من مي سپارند بسيار كمند.

ارتباط ائمه اطهار عليهم السالم با اين خلق عظيم : ب//ا اين حس//اب خاليق در براب//ر خداون//د تب//ارك و تع//الي و در براب//ر ائمه اطهار عليهم السالم مانند كودكان در خانواده و ي//ا در كودكس//تان اس//ت . خدا هرگز از اين انسان ها كه خلق كرده انتظار ندارد كه از همان ابت//داي زندگي به محض اينكه چشم و گوششان باز شد و توانستند چيزي بفهمند خ//دا را به ال//وهيت و رب//وبيت انتخ//اب كنن//د و تس//ليم اراده او ش//وند. همانطور كه يك پدر دانشمند از كودكان دو ساله و سه ساله خود انتظ//ار ندارد كه مانند پدر بفهمن//د و بدانن//د زن//دگي را اداره كنن//د بلكه آنه//ا را در شعاع تعليم و تربيت خود قرار مي دهد در مدتي طوالني صبر مي كن//د كه فهم و شعور آنها باال برود. و در انتها مقدرات زن//دگي را به آنه//ا بس//پارند در داستان حضرت آدم دارد كه خدا آدم را نهي ك//رد كه به ش//جره خ//بيثه هوي نفس ن//زديك نش//ود و گ//ول ش//يطان را نخ//ورد و به آدم فرم//ود اين ش//يطان دش//من ت//و و همس//ر ت//و اس//ت . ام//ا مي دانس//ت كه اين نهي به وسيله آدم و حوا قابل اجرا نيست مي دانست كه آنها معصيت مي كنن//د و از زندگي بهشتي محروم مي شوند و يا خداوند شيطان متكبر را امر ك//رد كه آدم را سجده كند و مي دانست كه تكبر به او اجازه نمي دهد كه آدم را سجده كند حتما معصيت مي كند. از ابتدا به انسان ها گفت كه ي//ا از راهي كه من مي دانم و دستور مي دهم به طرف من حركت كنيد يا از راهي كه مطابق ميل و خ//واهش ش//ما اس//ت ، خداون/د مي دانس/ت كه انس/ان ها به ميل و خواهش خود بيشتر اهميت مي دهند تا دستور خدا و دين خ//دا. ل//ذا آنها را در انتخاب اطاعت خدا و يا خودرائي آزاد گذاشت . و مي دانست از اين آزادي چه مص///يبت هائي پي///دا مي ش///ود و چه جنايته///ائي و جنگ و كشتارهائي در تاريخ پيدا مي شود. مي دانست كه چقدر انسان هاي عاصي و گناهكار پيامبران و يا دوستان خدا را از بين مي برند و مي كشند ب//ا علم كاملي كه به تاريخ و حوادث تاريخ داش//ت اج//ازه داد كه انس//ان ها آزادانه كار كنند تا روزي كه صالح و سعادت خود را در اط//اعت خ//دا و پي//امبران بدانند از اينرو همه جور وسيله آزادي و آگاهي در اختيار بش//ر گذاش//ت و

21

Page 22: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پيغمبران خود را م/امور ه//دايت آنه/ا ك//رد و هم دس/تور داد كه در مق/ابل اذيت و آزارها صبر و استقامت داشته باشند و با اين كودكان مدارا كنند.

روش انبي//اء گذش//ته م//ردم : رابطه پي//امبران ب//ا انس//ان ها حقيقت//اً مانن//د رابطه پدر و مادر مومن با فرزندان خود است به همين مناسبت پيامبران را اولياء الله مي نامند يعني آنها ولي اند. ولي به كسي مي گويند كه رابطه گوشتي خوني با افراد زير دست خ//ود دارد يك چن//ان رابطه اي كه ض//رر افراد زير دست را ضرر خود مي دان//د و نفع آنه//ا را نفع خ//ود مي شناس//د غم و غص//ه آنه//ا راغم و غص//ه خ//ود مي دان//د كس//ي كه نمي توان//د عقب افتادگي فرزندان خود را و يا ديگران را تحمل كن//د و دوس//ت دارد م//ردم در زندگي خوشبخت و سعادتمند باشند كار و فعاليت او هم در زندگي ب//ر مدار خدمت به مردم انجام مي گيرد. يك چنين انساني را ولي مي گويند و چنين آدمهائي بر ديگران واليت دارند. گرچه ديگ//ران فرزن//د آنه//ا نباش//ند لذا گفته اند كفار بر كسي واليت پي//دا نمي كنن//د. گ//رچه فرزن//دان خ//ودش باشد زيرا كافر خواهي نخواهي نفع خود را برديگران مقدم مي داند ك//افر به كسي مي گويند كه براي خداي انسان ها و يا انسانيت انسان ها حسابي قائل نيست . خدا باشد يا نباشد بي تفاوت است هرگز حق خدا را رعايت نمي كند و يا انسان ها خوشبخت باشند و ي//ا ب//دبخت بي تف//اوت اس//ت حق آنها را هم رعايت نمي كند تا جائي كه گاهي خانواده و فرزندان خود را به مال و ثروت مي فروشد براي تهيه مال و ثروت ، ناموس فروشي مي كند يا به ن/اموس خ//ود اهميت نمي ده//د و همچ//نين فرزن//دان خ//ود را از نظ//ر قانوني اداره مي كند نه از نظر عاطفي . وقتي فرزندان او به سن قانوني مي رسند كه مي توانند خ//ود را اداره كنن//د و زن//دگي كنن//د آنه//ا را به ح//ال خود رها مي كند لذا در حكومت اسالمي اگر حاكم مس//لمانها ق//درت پي//دا كند مي توان//د فرزن//دان ن//ا ب//الغ كف//ار را از آنه//ا بگ//يرد و به ت//ربيت خ//انه اسالمي ب سپارد. مگر فرزندان ب//الغ كه آنه//ا از خودش//ان اراده و اختي//ار

دارند. كافر محرم خواهر كافر يا خ//واهر مس//لمان خ//ود نيس//ت مح//رم م//ادر و دختر خود نيست تمام قوانين و مقررات اسالمي درباره كفار لغويت پي//دا مي كند او نسبت به زن و بچه خود يا ديگران بيگانه شناخته مي ش//ود ل//ذا در حكومت امام زمان بين كفار و فرزندان نابالغ آنها جدائي مي افتد آنه//ا را ام//ام زم//ان عليه الس//الم از زن و زن//دگي مح//روم مي كن//د زي//را زن و

22

Page 23: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زندگي خود را به آتش جهنم مي كش//انند پس ولي انس//ان ها كس//ي اس//ت كه حق آنها را حق خود و تربيت آنها را تربيت خود نفع و ضرر آنها را نفع و ضرر خود مي دان//د و يك چ//نين ح//الت رواني مخص//وص بن//دگان م//ومن

خداست . رابطه روحي و رواني اهل ايم///ان ب///ا بن///دگان خ///دا يك رابطه ج///اني و نفس//اني مي باش//د. انس//ان ها ب//ا ع//وامل مختلفي ب//ا يك//ديگر رابطه پي//دا مي كنند و براس//اس آن رابطه دوس//ت يك//ديگر ش//ناخته مي ش//وند ح//افظ يكديگر هستند اولين رابطه ، رابطه جنسي و نسبي است . رابطه گوش//ت و خون مانند پدر و مادر و فرزندان يا مانند ب//رادران و خ//واهران و اق//وام ديگر گرچه اين رابطه انسان ها را به يكديگر مرب//وط مي كن//د ليكن رابطه تا زماني رسميت دارد كه پاي منافع در ميان نباشد اگر برادري بخواهد از مال برادر ديگر استفاده كند يا فرزن//دان از ام//وال پ//در و م//ادر ي//ا پ//در و مادر از اموال فرزندان در اينجا رابطه خويشاوندي آنها گسسته مي ش//ود و شايد با يكديگر به دشمني برخيزند و روابط ديگر مانن//د روابط م//الي و مادي مانند دو نفر شريك كه در تجارت يا زراعت و منافع ديگر با يكديگر شريكند هر دو شريك كه در تج//ارت ي/ا زراعت و من//افع ديگ//ر ب/ا يك//ديگر شريكند هر دو ش//ريك يك//ديگر را مي خواهن//د و دوس//ت دارن//د وليكن اين دوستي ها هم ناپايدار است تا زماني دوست يكديگرند كه احتي//اجي به هم نداشته باشند و براي يكديگر منافعي داش//ته باش//ند به محض پي//دا ش//دن احتياج يا مختل شدن منافع شركت آنها دوستي آنها به هم مي خ//ورد و ب//ا يك//ديگر به دش//مني برمي خيزن//د به همين كيفيت رابطه وط//ني به//ترين رابطه ها كه بين انسان ها است رابطه زن و شوهر با يكديگر اس//ت زن و شوهر يك چنان ارتب//اطي ب//ا يك//ديگر دارن//د كه گ//وئي دو ب//دن ه//ر دو يك پيراهن و دو بدن در يكديگر ادغام مي ش/ود در عين ح/ال اين رابطه ه/ا به محض اينكه براي يكديگر ق//ابل انتف//اع و ق//ابل بهره ب//رداري نباش//د به هم مي خورد تا زماني كه جواني و زيبائي آنها ي//ا م//ال و من//افع آنه//ا محف//وظ است با يكديگر رابطه دوس//تي دارن//د و ح//افظ يك//ديگر هس//تند به محض اينكه زيبائي و جواني يا منافع مش//ترك ديگ//ر از بين مي رود دوس//تي آنه//ا تبديل به دشمني مي شود و مانند دو بيگانه زندگي مي كنند و گ//اهي ب//راي مال و منافع با يكديگر مي جنگن//د. يك//ديگر را به قتل مي رس//انند. به//ترين رابطه بين انس//ان ها رابطه روح//اني و ايم//اني در ش//عاع لطف خداون//د

23

Page 24: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

متعال اس//ت . خداون//د در تع//ريف اين رابطه كه غ//ير ق//ابل انه//دام اس//ت مي فرمايد: االخالء يومئد بعضهم لبعض عدو اال المتقين

يعني همه دوس//تيها و دوس//تان غ//ير ايم//اني روز قي//امت دش//من يك//ديگر مي شوند و بر عليه يكديگر فعاليت مي كنند مگر مومنين پرهيزكار كه آنها دوستي هايشان هر روز بهتر و محكمتر مي ش//ود ت//ا زم//اني كه از اجتم//اع آنهابا يكديگر زندگي بهشتي بوجود آيد و زندگي بهشتي بزرگترين ل//ذت و نعمت براي مومنين حشر با يكديگر و دوستي با يكديگر اس//ت دوس//تي و برادري اهل ايمان و تقوا قابل انهدام وانفصال نيست يعني هرگ//ز رش//ته دوستي آنها به هم نمي خورد زيرا مالك دوستي مال و ثروت نيست كه ت//ا زماني كه منافعي باشد دوس//تي به ح//ال خ//ود محف//وظ بمان//د و همچ//نين مالك دوستي آنها با يكديگر حسب و نسب نيست زيرا اين منافع م//الي و حسب و نسب ب//ا زن//دگي انس//ان خ//اتمه پي//دا مي كن//د. دوس//تي نس//بي و حسبي تا زماني قابل دوام است كه منافع مشتركي باش//د مالك دوس//تي اهل ايمان يكي علم و معرفتي است كه به يكديگر دارن//د و ق//در يك//ديگر را مي شناس//ند و مي دانن//د كه ه//ر ك//دام از آنه//ا ب//راي ديگ//ري چه نعمت ب/زرگي اس//ت و مالك ديگ//ر س//ايه لطف خ//دا. اس//اس محبت اهل ايم//ان همين است كه همه آنها در شعاع لطف خدا زندگي مي كنند هم//انطور كه خدا ازلي و ابدي اس//ت س//ايه لطف او هم ب//ر س//ر بن//دگان ازلي و اب//دي اس//ت خداون//د ج//اي پ//در موم//نين ش//ناخته مي ش//ود و موم//نين به ج//اي فرزندان خدا و برادران يكديگر پس حسب و نس//ب ايم//اني ق//ابل انه//دام نيست هر كس ايمان به خدا بياورد ايمانش تا ابد باقي مي ماند و هر روز معرفتش و محبتش به خدا و بندگان خدا زيادتر مي شود و رشته دوس//تي

آنها هر روز محكم تر مي شود. در اينج//ا الزم اس//ت نقش//ه تربي//تي خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم را براي پيدايش روح ايمان و تقوي و رشد فكري و عقلي انس//ان ها در نظ//ر بگيريم و سياست و تدبير ائمه اطهار ع را در ارتب/اط ب/ا م/ردم بشناس//يم در مقدمه بحث رفتار و مداراي ائمه اطهار عليهم الس//الم ب//ا انس//ان ها و ص//بر آنه//ا در براب//ر نابس//اماني الزم اس//ت ق//دري در اط//راف ارزش و عظمت انس//ان بحث ك//نيم ت//ا ض//من اين بحث ب//دانيم بزرگ//ترين نعمت و ثروت براي انسان ، انسان است يا چيزي ديگر. آيا طالها ثروتند يا انسان . پولها ثروتند يا انسان باغ و بوستان و ملك و امالك ثروت است يا انس//ان

24

Page 25: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

همه ج//ا بايس//تي بگ//وئيم ث//روت واقعي انس//ان ، انس//ان اس//ت . انس//ان بزرگ//ترين نعمت و ث//روت اس//ت . بزرگ//ترين ل//ذت و منش//اء آس//ايش و آرامش است همه جا انس//ان به//ترين و بزرگ//ترين اس//ت و اين به//ترين و بزرگترين به اين معنا نيست كه منهاي انسان ، زن//دگي، نعمت كوچك//ترين است وليكن به اضافه انسان، نعمت بزرگتر. بلكه زن//دگي منه//اي انس//ان صفر است و پائين تر از صفر. زندگي منهاي انسان وحشت است . غ//ربت و تنهائي است . رنج و فالكت اس//ت ش//ما خ//ود را ب//ا ملك و امالك زي//اد و ثروت فراوان در جائي ف//رض كني//د كه فقط ش/ما هس/تيد و ب/اغ وس/يعي برابر جنگله/ا. همه چ//يز داري/د منه/اي انس/ان نه همس/ري نه فرزن/دي نه برادر و خواهري و نه از نوع خود مخلوق ديگري كه با او بنش//ينيد و ب//ا او انس بگيريد در اينجا زندگي شما به صفر و زير ص//فر ت//نزل پي//دا مي كن//د يك زن//دگي وحش//ت زا و غم انگ//يز. االن كه در ش//هر ي//ا روس//تا زن//دگي مي كنيد درست دقت كني//د تم//ام ث/روت ش//ما و ع//امل آس//ايش و آرامش شما انسان هاي شهر و روستا هس//تند به دليل انس//ان ها ش//هر و كش//ور و مملكت بوجود آمده . در غير اين صورت ش//هرها مانن//د بياب//ان اس//ت پس همه چيز به ضميمه انسان نعمت شناخته مي ش//ود و ارزش پي//دا مي كن//د موال اميرالموم/نين عليه الس/الم در بي//ان زيب/اي خ/ود مي فرماي/د: اعج//ز

الناس من عجز عن اكتساب االخوان يعني بي عرضه ترين آدمها و ن//اتوان ترين آنه//ا كس//ي اس//ت كه نتوانس//ته است براي خود يك دوست صميمي و يك برادر ديني و ايماني پيدا كند ت//ا در دنيا و آخرت با او انس و آشنائي داشته باشد و مي فرمايد: ع//اجزتر از اين آدم كه نتوانسته است دوست صميمي براي خود بس//ازد آدمي اس//ت كه به دليل طمع و خيانت دوستان صميمي و يا برادر ديني خ//ود را هم از دست مي دهد. اگر جهان ثروت و لذت و نعمت را به شهري تش//بيه ك//نيم انسان مركز آن شهر و اصل موجوديت آن شهر به حساب مي آي//د ك//افي اس//ت كه اولين مش//تري انس//ان و ي//ا اولين كس//ي كه عاش//ق انس//ان مي شود و انسان را بسيار دوست دارد و او را نور چشمي خود مي داند و كاخ سلطنتي خود را به وسيله او آرايش مي دهد خداون//د تب//ارك و تع//الي است خدا اولين كسي است كه مشتري انس//ان ش//ده و ب//راي اينكه ك//اخ سلطنتي خود در آرايش ده//د و در وج//ود خ//ود به آرامش ك//امل برس//د و چون او را دارد مانند كس//ي باش//د كه ش//رق و غ//رب ع//الم را فتح ك//رده است همين انسان است در همه كائنات هم خدا مشتري انس//ان اس//ت و

25

Page 26: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هم زمينها و آسمانها مشتري انسان هستند و هم حيوان//ات ذوق و ش//وق دارن/د كه ب/ا انس//ان زن/دگي مي كنن//د و هم انس//ان ها يگ//انه هدفش/ان اين

است كه دوستان انساني داشته باشند. پس انس//ان مح//ور و مرك//ز همه خواهش//ها و آرزوه//ا ب//راي اهل زمين و آس//مان اس//ت . و تنه//ا كس//ي كه اين مس//ئله را خ//وب درك مي كن//د و به حقيقت آن آگاهي دارد و چقدر زياد فداكاريها و سرمايه گذاري مي كن//د ت//ا اين ثروت بزرگ را به دست آورد يعني انسان ها را به خ//ود جلب و ج//ذب كند پيغمبران و مخصوصا ائمه معصومين عليهم السالم اند. و ت//دبير عظيم و عجيبي بكار برده اند تا توانسته اند انس//ان ها را به س//وي خ//ود كه هم//ان شهر بهشت است جلب و ج//ذب نماين//د. خداون//د در آيه اي كه مرب//وط به حركات تكاملي و تربيت انسان است بعضي انسان ها را به عنوان آسمان طرف خطاب قرار مي دهد كه آنها علماء و دانشمندان و متفك//رين ع//الم هستند. به محض اينكه انسان در حالت فك//ر و تعقل ق//رار مي گ//يرد و به فكر دانستن و فهميدن است برنامه هاي تعليم و تربيت و فراگيري حقايق و دقايق براي خود تنظيم مي كند با ه//ر منظ//ره اي كه روب//رو مي ش//ود به فكر اين است كه آن منظره را به حقيقتي كه دارد بداند و بفهمد يا با هر كسي روبرو مي شود به فكر اين است كه بهره علمي از او داش//ته باش//د يك چنين انسان هائي كه دائم به فكر دانستن و فهمي//دن هس//تند خ//واه از مسير تفكر و تعقل يا مطالعه كتابها و يا كس//ب علم و دانش از علم//اء و دانشمندان يك چنين انسان هائي در تاويل قرآن ب//ا كلمه س//ماء و آس//مان معرفي مي شوند آنها كساني هستند كه جنبه هاي روحي و فك//ري خ//ود را تقويت كرده اند در همين عالم دنيا به عالم آخرت سر كشيده اند آينده هاي زندگي را مانند گذشته ها مي دانند. سواي اينه//ا انس//ان هائي كه صددرص//د گرايش طبيعي و مزاجي دارند همه جا به فكر استفاده هاي مالي و مادي و خوردن و آشاميدن و اگر هم معلوم//اتي كس//ب مي كنن//د و ي//ا كتابه//ائي مي نويسد در اطراف طبيعت شناسي و م//زاج شناس//ي و عالقه به همين زن//دگي م//ادي دني//ائي اس//ت يك چ//نين اف//رادي را خداون//د ب//ا كلمه زمين معرفي مي كند هر جا كلمات ارض و سمائي هست در م//رحله اول زمين و آسماني است كه روي آن زندگي مي كنيم و در معناي دوم انس//ان هائي هس//تند كه بعض/ي به ط//بيعت زمين هس//تند و بعض/ي به ط//بيعت آس//مان خداون//د در آي//ات س//وره فص//لت اين دو طايف//ه را كه به ط//بيعت زمين و

آسمان هستند طرف خطاب قرار مي دهد. مي فرمايد: 26

Page 27: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

فقلنا لها ولالرض ايتيا طوعا اوكرها. قالتا اتينا طائعين خداون//د به اين دو ط//ايفه متفك//رين و دانش//مندان و ي//ا ط//بيعيون و ي//ا انسان هاي جاهل و نادان خطاب مي كن//د كه ش//ما مجبوري//د به س//وي من كه خ//داي ش//ما هس//تم بيائي//د اجب//ار داري//د خ//ود را به داي//ره حك//ومت و سلطنت من برسانيد حركت يك حرك//تي اس//ت اجب//اري كس//ي نمي توان//د خود را متوقف كند و ب//ا به قهق//راء برگ//ردد. و در اينج//ا خداون//د روب//روي انس/ان ها دو خط ي/ا دو ج//اده ب/از مي كن//د يكي خط اط//اعت و بن//دگي كه انسان خالف ميل شخصي خود تسليم خدا شود و خود را به خدا بس//پارد تا خ//دا او راب//برد و بي//اورد. خط دوم خط ه//وي و ه//وس خط خ//ودرائي و خودمختاري . خداوند اين دو طايفه انسان را كه عده اي زميني و ط//بيعي هس//تند و ع//ده اي آس//ماني و علم و عرف//اني به اين دو ط//ايفه خط//اب مي كند كه شما مجبوريد به سوي من بيائيد ي//ا طبق دس//تور من ب//رخالف ميل خودتان و يامطابق ميل خودتان بر خالف دس//تور من . انس//ان ها خط حركت مطابق ميل خود را انتخاب كردند و جاده اطاعت و بندگي را ره//ا كردن//د در اين انتخ//اب غلط مط//ابق راي و خ//واهش انس//ان ب//ر خالف اطاعت و بندگي خدا اين همه مصيبت ها كه ديده ايم پيدا شده بع//د از اين پيدا خواهد شد. در اينجا كه انسان ها مانند كاروان از بيابانه//اي بره//وت و صحراهاي خشك و خشن به س//وي ش//هر بهش//ت ح//ركت مي كنن//د ب//ا چه مص//ائبي روب//رو مي ش//وند نقش هم//راهي و همگ//امي ائمه اطه//ار عليهم

السالم با بشريت كامال شناخته مي شود. بديهي است كه انس/ان ها براس//اس خ//ودرائي و خودمخت//اري در بره//وت زندگي حركت مي كنن/د خط حي/ات و ح/ركت اص/يلي كه از هم/ان ابت//داي تولد تا ابد ممكن بود در زندگي بهشتي به ثمر برسند و سعادت ابدي پيدا كنند رها كردند فكر خود را و راي خود را مح//ترم دانس//تند فك//ر و ش//عور خود را بر خود حاكميت دادند و از دايره اطاعت خدا و ائمه خ//ارج ش//دند درست انسان ها در ارتباط با برنامه هاي تعليم و تربيت ائمه اطهار عليهم السالم مانند كودكاني هستند كه از دايره ح//اكميت اس//تاد ي//ا پ//در و م//ادر مهربان خود و از دايره مكتب تعليم و تربيت به سوي جنگل و بيابان فرار مي كنند به بازي مشغول مي شوند منظره هاي سبز و خرم جنگل و بيابان آنها را جلب و جذب مي كند به بازي و جست خ//يز وامي دارد و از حقيقت سعادت و زندگي آنها را غ//افل مي كن//د در اينج//ا اس//تاد مهرب//ان ي//ا پ//در و

27

Page 28: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مادر مهربان كه مشاهده مي كنند كودكان مكتب را رها كردند و به صحرا و جنگل رفتند امر داير مي شود كه آنها را به حال خ//ود واگ//ذار كنن//د و از آنها فاصله بگيرند. تا هر بالئي كه در بيابان و جنگل سر آنها مي آيد بياي//د. در بياب//ان و ص//حراها به هالكت برس//ند و ي//ا طعمه و لقمه درن//دگان واقع

شوند يا اينكه پدر و مادر همراه آنها بروند وقتي آنها در جنگل مي دوند. اساتيد مهربان با آنها بدوند و يا اگر به بيابانها مي روند همراه آنه//ا برون//د و در حالي كه با آنها و همراه آنها حركت مي كنند در م//واقع آم//ادگي آنه//ا كلم//اتي به آنه//ا بياموزن//د و در م//وقع احتي//اج به غ//ذا و آب ، آب و غ//ذا در اختيارشان بگذارند و يا هنگام ظه/ور خط/رات و حمالت درن/دگان ب/ا آنه//ا باشند تا بتوانند از آنها دف//اع كنن//د. ه//ر چن//د كه اين هم//راهي و همگ//امي براي پيشوايان و رهبران هم مصيبت بار است وليكن مص//يبت ها را تحمل كنند تا روزي كه كودكان به عقل و شعور برسند و زن/دگي واقعي را درك كنند پ//در و م//ادر مهرب//ان خ//ود را بشناس//ند و تس//ليم مكتب آنه//ا ش//وند. بديهي اس//ت كه راه دوم يع//ني هم//راه كودك//ان به بياب/ان رفتن و ب//ا آنه//ا بودن از راه اول بهتر است كه پدر و مادر آنها را به حال خود واگذار كنند و آنها را به دست حوادث بسپارند در اين رابطه م//وال اميرالموم//نين عليه السالم داستان انحراف م//ردم را بع//د از رحلت پيغم//بر گ//زارش مي ده//د مي فرماي//د: به محض رحلت پيغم//بر بالفاص//له امت مس//لمان از داي//ره مكتب و واليت فرار كردند منحرف ش//دند به ج//اهليت و ن/اداني برگش/تند امر داير شد كه آنها را به حال خود در برهوت ضاللت و جه//الت ره//ا كنم تا هر بالئي سر آنها مي آيد بيايد و يا همراه آنه//ا و همگ//ام ب//ا آنه//ا ح//ركت

كنم . خود را مانند پرنده اي در ميان پرن//دگان ق//رار دادم وق//تي كه آنه//ا پ//رواز كردند همراهشان پرواز كردم و هرگاه روي زمين فرود مي آمدند ب//ا آنه//ا فرود آمدم ت//ا در م//واقع مختلف به محض آم//ادگي آنه//ا بت//وانم آنه//ا را به

حقيقت زندگي آگاه كنم . از اين راه كه اولياء خدا مانند يك پدر مهربان برخ//ود واجب دانس//تند كه همراه و همگام انسان ها در مسير زندگي و طبيعت فعاليت كنند ح//وادث بسيار زيادي براي انسان ها و مربيان انسان ها به وجود آمد زي//را پي//دايش حوادث و انحرافات و خطراتي كه از حوادث و انحرافات به وجود مي آي//د يكي از عوامل آموزنده است . حادثه ها به انسان مي آموزد خداوند متع//ال

28

Page 29: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

طبيعت را و مزاج انسان را طوري آفريده است كه ح//ادثه آف//رين باش//د. در اين رابطه وقتي دقت مي كنيم از سه راه و سه منبع سر راه انسان ها حادثه ها و بالها پيدا مي ش//وند و ه//ر يك از اين حادثه ه//ا انس//ان ها را زج//ر مي دهد و ناراحت مي كند تا در پي زجر و ناراحتي ها سطح آگ//اهي و فك//ر انسان ب//اال رود حادثه ه//ا و دليل حادثه ه//ا را بشناس//ند و از آن ف//رار كنن//د لذتها و راحتي ها و دالئل آسايش و آرامش را بشناس//ند و از آن اس//تقبال كنند من//ابع س//ه گانه اي كه از ان ب//راي انس//ان ها ح//ادثه مي جوش//د و او را زج//ر مي ده//د يكي ط//بيعت و ع//وامل ط//بيعت اس//ت خداون//د ط//بيعت و عوامل طبيعت را در افراط و تفريط قرار داده تا حادثه آفرين باش//د مثال باران طبيعت گاهي در حد افراط قرار مي گيرد تبديل به سيل و تگ//رگ و مصيبت هاي ديگ//ر مي ش//ود و گ//اهي در ح//د تف//ريط انس//ان ها را به قحط سالي و خشك سالي مبتال مي كند و يا حركات زمين گاهي در حد اف//راط تبديل به زلزله مي شود و گ//اهي در ح//د تف//ريط مانن//د بيابانه//اي خش//ك و كوير درياها و هواه//ا گ//اهي تب//ديل به طوف//ان و گ//اهي س//اكت و آرام كه انس///ان ها را مبتال به خفق///ان مي كن///د به همين كيفيت كم///تر ع///املي از عوامل طبيعت در حد اعتدال ق//رار مي گ//يرد كه ب//راي م//ردم ن//افع باش//د ض//رري ايج//اد نكن//د. و منبع دوم كه از آن باله//ا مي جوش//د م//اده و م//زاج انس//ان اس//ت خ//ود انس//ان ب//راي خ//ودش اين همه مرض//ها و بيماريه//ا و خطرات ديگري مي سازد از اينكه نمي تواند حركات خود را و بهره برداري خود را در حد اعتدال قرار دهد گاهي با پرخوري خود را مي كشد و گاهي هم در اثر گرسنگي مي م//يرد و در ع//اقبت هم ع//وامل م//رگي كه انس//ان براي خود توليد مي كند ب//ر ع//وامل س//المتي غ//الب مي ش//ود و خ//ود را به دي//ار م//رگ مي كش//اند و منبع س//وم جوش//ش باله//ا در ج//وامع انس//اني و

اختالفات آنها با يكديگر است . انسان ها به جاي اينكه هر كدام كمك ديگران باشند در پيش//برد زن/دگي و اس//تفاده از ط//بيعت ه//ر ك//دام بالي ج//ان يك//ديگر هس//تند جنگ و ن//زاع مي سازند قتل و كشتار به وجود مي آورند دائم در ح/ال تج//اوز به يك//ديگر هستند. از اين سه راه و از اين س//ه منبع چه باله//اي زي//ادي مي جوش//د و

حكمت اين بالها چيست . حكمت باله//ا همين اس//ت كه يكي از ع//وامل ب//زرگ آموزن//ده و ت//ربيت كننده انسان است قانون ابت//دائي و اص//لي خداون//د متع//ال اين اس//ت كه

29

Page 30: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

انسان ها در مسير زندگي و انتخاب آنچه الزم دارند صددرصد تسليم خ//دا باشند در اختيار خدا و اولياء خدا باشند فقط آنها بفهمند كه خ//دا ب//ا آنه//ا چه مي كند و چه چيزي براي آنها مي آفريند و يا چگونه و يا چط//ور آنه//ا را

اداره مي كند. ماموريت آنها در حالي كه تس//ليم خ//دا باش//ند همين دانس//تن و فهمي//دن مقدرات الهي است وليكن خودداري كنند از اينكه به راي خود بگوين//د ي//ا بش//نوند و آنچه مي خواهن//د بس//ازند و اختي//ار كنن//د وليكن خداون//د متع//ال مي دان///د كه برنامه ه///اي تربي///تي او به اين كيفيت كه انس///ان ها خ///ود را صددرصد تسليم خدا كنند قابل اجرا نيست بلكه همه ج//ا فهم انس//ان ها و علم و دانش آنها گرچه بسيار ناقص باشد بر آنها حاكميت دارد. ح//اكميت علم و دانش در وجود انسان سريعتر از ح//اكميت خ//دا و ح//اكميت اولي//اء خدا است . خداوند اگر نيروي علم و دانش را از انس//ان بگ//يرد انس//ان از انسانيت خود تنزل مي كند و در حد حيوانات و يا جم//ادات ق//رار مي گ//يرد ديگر كسي يا چيزي نيست كه خدا را بشناسد و معرفت به خدا پيدا كن//د. و اگر انسان را ب//ا آنچه مي دان//د و مي فهم//د به ح//ال خ//ود ره//ا كن//د به او آزادي و اختيار بدهد علم ناقص انسان ب//ر انس//ان ح//اكميت دارد. پيش از آنكه به دستور خدا احترام بگذارد به علم خود احترام مي گذارد و از آنچه مي داند پيروي مي كند لذا خداوند اجازه داد كه علم بر انسان حاكم باش//د و حركت انسان از مسير علم و دانش او ادامه پيدا كند تا آخ//رين علم را به دس//ت آورد. و آن آخ//رين و ك//املترين علم انس//ان معرف//تي اس//ت كه صددرصد صالح و سعادت خود را تس//ليم و اط//اعت مي دان//د. به اقتض//اي علم خود تسليم خدا مي شود نه اينكه به دس//تور خ//دا تس//ليم خ//دا ش//ود. امروز فرمان خدا به تسليم انسان از همان ابتداي تولد و ي//ا دوران بل//وغ شروع مي شود هه جا خداوند آيه ش//ريفه و س/لموا تس/ليما را به گ/وش انس///ان مي خوان///د وليكن انس///ان در اث///ر نقص علم و دانش به حقيقت تسليم كه چگونه او را خوشبخت مي كند آگاهي ندارد به علم خود اح/ترام مي گذارد بايستي اين آزادي و حركت بر مدار علم شخصي ادامه پيدا كند تا روزي كه به اقتضاي علم خود بداند كه وظيفه اش تسليم شدن به ام//ر و فرم//ان خداس//ت . در آن م//وقع به اقتض//اي علم خ//ود زم//ام ح//ركت و مقدرات را به دست خدا و اولي//اء خ//دا مي س//پارد و در م//دت كوت//اهي به كمال مطلق مي رسد لذا پيغمبر اك//رم ب//راي علم انس//ان ابت//دا و انته//ائي

30

Page 31: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مقرر كردند فرمودند: اول العلم معرفته الجبار و آخر العلم تفويض االمراليه

يع//ني ق//دم اول علمي كه ب//ا آن انس//ان مس//تحق يك رقم نم//ره الهي مي شود اين است كه معرفت به خ//دا پي//دا كن//د و يقين كن//د كه يك چ//نين خداي مهرباني دارد و آنج/ا كه علم انس/ان به كم/ال مي رس/د و مس/تحق آخرين نمره علم مي شود زماني است كه بداند بايستي تسليم خدا ش//ود و مق//درات خ//ود را به خ//دا بس//پارد. در مس//ير ح//ركت آگاه//انه و آزادانه انسان اين همه حوادث مقدر مي شود زيرا حادثه ها آموزنده است . گرچه

از نوع جهنم سازي و محروميت ابدي باشد. موال اميرالمومنين عليه السالم در قسمتي از بيانات خود مي فرمايد:

ان الله اعاذكم ان يجور عليكم و لم يعذكم ان يبتليكم يع//ني خداون//د متع//ال ش//ما را از اين كه به ش//ما ظلم و س//تم كن//د بيمه نموده اس//ت يع//ني به ش//ما وع//ده داده كه به ش//ما س//تم نكن//د وليكن از اينكه شما را به حوادث و مصائب مبتال كند بيمه نكرده است بلكه تصميم قطعي دارد كه حتما بندگان خود را به مصائب و بالها مبتال كند. ل//ذا كلمه

ند متعال است . ابتالء6ابتالء به حوادث و مصائب از تقديرات حتمي خداو از كلمات بال يبلوا بالء گرفته شده به معناي س//لب نعم//تي از انس//ان ي//ا ايجاد حادثه اي براي او است تا اين انس//ان در اث//ر س//لب نعمت آگ//اهي و آشنائي به نعمت سلب شده پيدا كند و خود را براي گرفتن نعمت تازه اي

آماده نمايد. بعضي ها خيال مي كنند ابتالئات براي امتحانات پيدا مي شود يعني خداوند از مس//ير مبتال ك//ردن انس//ان ها به فق//ر و م//رض و مص//يبت هاي ديگ//ر مي خواهد انسان را آزمايش كند كه آيا در بالها صبر مي كند اميدش را به خدا تقويت مي كند و يا بي صبري مي نمايد در اين رابطه مي گويند خداوند

كه خودش خبر دارد چه كسي آدم خوبي است و چه كسي بد. چه كسي ك//افر از دني//ا مي رود و چه كس//ي م//ومن خداون//د به علم خ//ود عمل كند همان كسي را كه از ابتداي خلقت مي داند آدم خ//وبي اس//ت به بهشت ببرد و آن را مي داند آدم بدي است به جهنم ببرد مگر خ//دا ج//اهل است كه مي خواهد مردم را آزم//ايش كن//د چه كس//ي خ//وب اس//ت ي//ا ب//د

31

Page 32: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

است آزمايش ب//راي كس//اني الزم اس//ت كه از ط//ريق تج//ربه و آزم//ايش مي خوانند به كميت و كيفيت اشياء و آثار وجودي آنه//ا آگ//اهي پي//دا كنن//د. خدا كه هر حقيق//تي را پيش از تج//ربه و امتح/ان مي دان/د چه احتي//اجي به تجربه و امتح//ان دارد. وليكن كس//اني كه ابتالئ//ات و امتحان/ات الهي را به معناي تجربه و آزمايش تفسير كرده اند اشتباه كرده اند خدا نمي خواهد از مس//ير ابتالئ//ات بدان//د كه چه كس//ي م//ومن اس//ت و چه كس//ي ك//افر. از ابت//داي خلقت ت//ا انته//اي آن همه چ//يز را مي دان//د وليكن ابتالئ//ات ب//راي تعليمات پيدا مي ش//ود. انس//اني كه روش//نائي و ت//اريكي را ندي//ده ه//ر چه براي او تعريف كني روشنائي و تاريكي چيس//ت نمي فهم//د مگ//ر اينكه در محيط تاريك يا روشن قرار گيرد. گاهي مبتال به روشنائي شود و گاهي به تاريكي و يا كس/ي كه آتش و ح/رارت را ندي/ده اگ/ر ه//زار س//ال ب/راي او تعريف كنند كه آتش چه جنس//ي اس//ت و ح//رارت چيس//ت هرگ//ز آتش و حرارت را نمي فهمد مگر اينكه به حرارت آتش مبتال شود ق//دري بس//وزد يا گرم شود تا به حقيقت آتش آگاهي پي//دا كن//د. همينط//ور خداون//د ب//راي اينكه انس//ان را به ط//بيعت و ذخ//ائر آن آش//نا كن//د او را مبتال مي كن//د ب//ه سرما و گرما و مصيبت هاي ديگر حوادث و مصيبت ها براي اين اس//ت كه انسان ها از مسير همين ابتالئات آگاهي به نعمتهاي خدا پي//دا كنن//د و خ//ود

را آماده حركات تكاملي نمايند. از مص//يبت هاي و س//ختي ها ف//رار كنن//د ع//وامل آس//ايش و آرامش را در زندگي خود به كار ببرند تمامي معلومات اصيل انس//ان معلوم//اتي اس//ت كه از ط//ريق ابتالئ//ات بوج//ود مي آي//د اگ//ر مص//يبت ها و حادثه ه//ا نباش//د انسان ها با خواندن كتابها نمي توانند معناي مصيبت و حادثه را بفهمن//د در

نتيجه از نظر فكري متوقف مي شوند و از تكامل باز مي مانند. مي توانيم رفتار ائمه اطهار عليهم السالم را در مسير حركات و ابتالئ//ات انسان ها مالحظه كنيم تا اسرار قيام و قعود آنها و يا مرگ و شهادت آنه//ا را درك كنيم بعضي ها قيام و قعود ائمه و يا مرگ و شهادت آنه//ا را مانن//د قي//ام و قع//ود س//اير پادش//اهان مي دانن//د كه گ//اهي در قي//ام خ//ود پ//يروز مي شوند و گاهي شكست مي خورند و گاهي غافلگير و مسموم مي شوند و گاهي دشمن بر آنها غلبه مي كند آنها را به قتل مي رس//اند ب//ا اينكه اگ//ر اين قيام و قعودها و قتل و مسموميت ها را در زن//دگي ائمه اطه//ار مانن//د قيام و قعودهاي عادي و طبيعي بدانيم كه ساير مردم به آن مبتال هس//تند

32

Page 33: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يك چنين اعتقادي و يا تفسيري براي قيام و قعود آنها مناسبت با مقامات علمي و ق//درت الهي آنه//ا ن//دارد م//ا علم ائمه اطه//ار عليهم الس//الم را تفسير مي كنيم كه علم آنها نامتناهي است . آنها ج//اهل به ح//ال كس//ي ي//ا چيزي نيستند از اسرار عالم خلقت و حوادث جامعه بشريت آگاهي كامل دارند همه جا در تعريف علم ائمه اطهار عليهم السالم گفته اند: ع//الم به

ما كان و ما يكون و ماهو كاين . يع//ني آنه//ا به آنچه گذش//ته از ابت//داي خلقت و ت//اريخ آگ//اهي دارن//د و به انتهاي خلقت و تاريخ هم آگاهي كامل دارند همينطور به حوادث موجود و خاليق موجود آشنائي كامل دارند پس چيزي از علم آنها پنه//ان نمي ش//ود م//وال اميرالموم//نين عليه الس//الم در جمله مع//روف خ//ود كه مي گوي//د: س//لوني قبل ان تفق//دوني پيش از آن كه از مي//ان ش//ما ب//روم ه//ر چه مي خواهيد از من بپرسيد مي گوي//د به خ//دا قس//م از همين ام//روز ت//ا روز قيامت كه اين همه حادثه ه//ا واقع مي ش/ود ش/ما از ه//ر ح/ادثه اي س//ئوال كنيد كه مثال حوادث سال هزارم هجرت چه ب//وده چه كس//اني حادثه ه//ا را بوجود مي آورند و چه كساني خاتمه مي دهن//د مب//دا و مص//در حادثه ه//ا چه بوده و چه كسي است همه اينها را بدون كم و زياد به ش/ما خ/بر مي دهم و در پيش گوئي هاي خودشان حوادث كلي عالم را و گاهي حوادث ج//زئي آن را خبر داده اند. عالئم قيامت را كه در هر سالي چه مي ش//ود گفته ان//د وضعيت زندگي زنان و مردان آخر الزمان را بدون كم و زياد خبر داده اند شايد اگر اخبار غيبي آنها را شماره گذاري ك//نيم چن//دين ه//زار پيش گ//وئي دارند كه بسياري از آنها واقع شده و بسياري هم در آين//ده واقع مي ش//ود پس انسان هائي كه اين چنين عجيب و عميق به آين//ده ها و ح//وادث آين//ده آگاهي دارن//د و همچ//نين قدرتش//ان براب//ر علمش//ان اس//ت و داراي واليت تكوي//ني هس//تند كه همه كائن//ات به اختي//ار آنه//ا اس//ت ب//ا يك چ//نين علم نامتن//اهي گ//ول مي خورن//د و دش//من ب//ر آنه//ا غلبه مي كن//د آنه//ا را به قتل مي رساند و يا غذاي مسموم در اختيار آنها مي گذارد مي خورند و مسموم مي شوند علما گفته اند كه اگر امامها مي دانند كه اين غذا مس//موم اس//ت و مي خورند خود را به هالكت انداخته ان//د كس//ي كه مي دان//د چه غ//ذائي و دوائي مسموم است حق ندارد از آن غذا و دوا استفاده كن//د اگ//ر امامه//ا مي دانند غذائي كه دشمن به آنها تقديم مي كند مسموم است چ//را غ//ذاي سمي تناول مي كنند و اگر نمي دانند پس چطور م//ا مي گ//وئيم از م//وت و

33

Page 34: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

حيات همه انسان هاي تاريخ آگاهي دارند. اين شكس//ت ها و مس//موميتها ويا شهادتها ظاهرا با علم نامتناهي و محيط آنها ناسازگار است .

جواب اين است كه علم خدا و علم ائمه اطهار عليهم الس//الم نامتن//اهي است آنه//ا مجه//ولي در ع//الم ندارن/د مش/اهده مي ك//نيم كه ظ//رف م//دت تقريبا چهار صد سال دوره امامت چهارده نفر معصوم عليهم الس/الم اين همه سئواالت مختلف عجيب و عميق از آنها شده است در جواب هيچيك از اين س//ئواالت ع//اجز نبوده ان//د بلكه ج//واب ه//ر س//ئوالي را بالفاص//له و بدون فكر كردن و به كتابها مراجعه كردن داده اند تا ج//ائي كه يك نف//ر از حاض//ر ج//وابي م//وال عليه الس//الم س//ئوال ك//رد كه چ//را بالفاص//له ج//واب مي دهد و قدري فكر نمي كند حضرت دوست خود را برابر چش//م س//ئوال كننده قرارداد فرمود چند تا انگشت دارم عرض ك//رد پنج ت//ا فرم//ود چ//را فكر نكردي شايد اشتباه مي كردي او جواب داد چيزي را كه مي بينم فك//ر كردن الزم ندارد حض//رت فرمودن//د همينط//ور من آنچه مي گ//ويم مي بينم خداوند متعال هم در قرآن از اين رويت قلبي يا عي//ني ائمه اطه//ار عليهم

السالم خبر مي دهد مي فرمايد: و يري الذين اتو العلم الذي انزل اليك من ربك الحق

يعني كساني كه علم الهي به آنها داده شده حقانيت دين تو و ي//ا حق//ايق گفته ه//اي ت//و را مي بين//د. و گ//اهي خداون//د از علم آنه//ا به مش//اهد تعب//ير

مي كند. يكي در س//وره كهف مي فرماي//د: اش//هدهم خلق الس//موات و االرض و

خلق انفسهم و جاي دگير موال اميرالموم//نين عليه الس//الم را به عن//وان ش//اهد تع//رف مي كند مي فرمايد: قل الله شهيد بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب

يعني من كه خدا هستم ش//اهد گفته ه//اي ت//و هس//تم كس//اني هم كه علم قرآن دارند شاهد گفته هاي تو هس//تند و ي//ا جمله ديگ//ر كه مي فرماي//د: و يتلوه ش//اهد منه يع//ني بع//د از پيغم//بر كس//اني جانش//ين او مي ش//وند كه

شاهد حقانيت و حقايق دين او هستند. پس خداوند از معلومات آنها تعبير به مشاهدات آنه//ا مي كن//د. مش//اهدات هم يعني ديدنيها تا جائي كه موال مي گويد خداي خود را مي بينم خدائي را

34

Page 35: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كه نبينم عب//ادت نمي كنم . پس معلوم//ات آنه//ا مش//اهدات آنهاس//ت ف//رق ندارد چه آينده ها باشد چه گذشته ها ب//ا اين حس//اب ش//ناخته و دانس//ته ب//ا علم و قدرت به اين معنا مي توانند حوادث را از خودشان دفع كنند وليكن از حوادث جهاني و انساني استقبال مي كنند، با اينكه از عوامل آنها و كم

و كيف آنها آگاهي كامل دارند. دليل اس//تقبال آنه//ا از ح//وادث جه//اني و انس//اني مس//ئله هم//راهي و همگامي با جامعه بشريت است تا ب/ا اين هم/راهي و همگ/امي آنه/ا را به كمال مطلق برساند و زندگي بهش//تي ب//راي آنه//ا داي//ر كنن//د درس//ت اگ//ر بش//ريت را به زن//دگي او مرب//وط ك//نيم و ه//ر انس//اني را در ارتب//اط ب//ا زندگي اش بشناسيم خواهيم ديد كه گاهي انسان و زن//دگي انس//ان مانن//د حركت در بيابان لخت و ع//ور اس//ت كه نه آبي و نه گي//اهي و نه لب//اس و غذائي دارد كه بتواند اس//تفاده كن//د و گ//اهي هم انس//ان و زن//دگي انس//ان مانند زندگي بهشتي است كه در آن زندگي همه چ//يز در اختي//ار دارد رنج و زحمت در ح//د ص//فر اس//ت و م//وفقيت، بي نه//ايت و ي//ا به تعب//ير ديگ//ر انسان را در دو ح//ال تص//ور ك//ني در يك ح//ال رنج و زحمت و مح//روميت بي نهايت و موفقيت در حد صفر مانند كودك//اني كه ت//ازه به دني//ا آمده ان//د پدر و مادر خود را هم از دس//ت داده ان//د و ح//ال دوم به عكس ح//ال اول . رقم رنج و زحمت در حد صفر ورقم موفقيت و بهره برداري در بي نهايت . آن حالت اول را به تعبير قرآن و به اص//طالح اهل علم و عرف//ان بره//وت مي نامن//د. بره//وت زن//دگي انس//ان ها و اين بره//وت را كه انس//ان از نظ//ر موفقيت در حد صفر اس//ت و از نظ//ر مح//روميت در بي نه//ايت تش//بيه به بيابان لخت و عور مي كنند اين كه مي گويند بره//وت يك وادي از واديه//اي جهنم اس//ت كه بس//ياري از جهنمي ه//ا در آنج//ا حبس مي ش//وند اين وادي برهوت از نوع بيابان و كوير لخت و عور نيست بلكه وجود شخص انسان است . انسان ها گاهي در وجود خود بيابان لخت و عور هستند و گ//اهي در وجود خود بياباني هستند كه كمي آب و علف به همراه دارن//د و گ//اهي در وجود خود روستاي كوچكي هستند كه مختصر آب و غذائي در اختيار آنه//ا است و گ//اهي در وج//ود خ//ود ش//هر ك//وچكي ب//ا امكان//ات بيش//تر و ش//هر بزرگي با امكانات زيادتر و در انته//ا تب//ديل به ش//هر آب//ادي به ن//ام بهش//ت مي شود تمامي انسان ها زندگي خود را از حد صفر ش//روع مي كنن//د و در مسير تكامل و ترقي در انته//ا تب//ديل به ش//هر بهش//ت مي ش//وند روي اين حس//اب هم//انطور كه خداون//د پيش از آنكه طفل را بيافرين//د اول پ//در و

35

Page 36: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مادر او را خلق مي كند و كودك را تح//ويل پ//در و م//ادر مي ده//د به همين كيفيت بش/ريت هم كه در ابت//داي زن/دگي ك//ودكي هس/تند فاق//د دان/ائي و توانائي خداوند آنها را در اختيار پدر و مادر مهرباني قرار مي ده//د ت//ا آنه//ا را حفاظت و حمايت كنند ت//ا روزي كه به ثم//ر برس//انند الزم اس//ت نقش پ///در و م///ادر مهرب///ان را در ارتب///اط ب///ا اين كودك///ان بشناس///يم كه چه برنامه هائي را بايستي اجرا كنند ت/ا وق//تي كه كودك//ان خ//ود را به تك//امل

علمي و زندگي بهشتي برسانند. نقش پ//در و م//ادر در ت//ربيت كودك//ان و فرزن//دان ص//بر و م//دارا اس//ت . نقشه هاي پدر و مادر در اداره فرزندان خود بايس/تي ط/وري باش/د كه در فرزندان عشق و عالقه به كار ايجاد كند تا آنها براس//اس عش//ق و عالقه و براساس علم به صالح و فساد فعاليت كنند نه براساس حاكميت پدر و مادر كه آنها را وادار يا مجبور به كار و فعاليت كنند. ح//اكميت انس//ان ب//ر انس/ان و ي/ا ح//اكميت ه//ر كس//ي و چ//يزي ب//ر انس//ان يك ح//اكميت خالف فطرت و خالف خلقت انسان است انسان به همان دليل كه انسان است طالب آزادي مطلق است و اين آزادي مطلق هم خاصيت علم و معرفت است شما مي توانيد خود را تجربه كنيد در آنجا كه آگاهي و آشنائي كامل به مصالح و مفاسد زندگي داريد چگونه آزادانه و آگاهانه فعاليت مي كني//د تا خود را از فساد و مفسده برهانيد و به صالح و مص//لحت برس//انيد ولي در آنجا كه به صالح و فساد كاري آگاهي نداريد ديگري مي خواهد شما را مجبور كند كه حتما بايد به اين مسافرت برويد و ي//ا حتم//ا بايس//تي چ//نين كاري انجام دهيد مسافرت را به شما تحميل مي كند آن مس//افرت برپ//ايه آزادي و آگاهي با اين مسافرت برپ/ايه ح/اكميت و اجب//ار خيلي ف/رق دارد شما سفر اول را آگاهانه و مشتاقانه انجام مي دهيد ولي در سفر دوم كه ب//رخالف ميل ب//اطني ش//ما انج//ام ميگ//يرد آگ//اهي و اش//تياق نداري//د بلكه براساس اجبار و حاكميت . چون ح//اكميت انس//ان ب//ر انس//ان ي//ا ه//ر ن//وع حاكميت از ه//ر مق//امي ب//ر انس//ان خالف فط//رت و خالف خلقت انس//ان است بلكه ح//اكميت ط//بيعي كه آزادي مطل//ق نامي//ده مي ش//ود ح//اكميت علم بر انسان است نه حاكميت انسان بر انسان هر چن//د آن ح//اكميت از جانب مقامات بلندي مانند پيغمبران و ائمه باشد. از اينرو انس//ان ها همه جا مي كوشيدند به علم خود آزادانه فع//اليت كنن//د نه به فرم//ان و دس//تور ديگران . موسي پيغمبر به قارون مي گويد بايستي زك//ات اين همه ثروته//ا را بپردازي قارون مي گويد ثروتهائي كه به علم و دانش خود تهيه كرده ام

36

Page 37: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

چرا به دستور موسي و يا خداي موسي از دست بدهم يعني به علم خ//ود احترام مي گذارد كه مي گويد ثروتت مال خ//ودت باش//د نه به علم خ//دا ي//ا حضرت موسي كه مي گويند بخشي از ثروت تو مال ديگران است ب//ا اين حساب حركات و فعاليتهاي طبيعي انسان ها آن حركات و س//كناتي اس//ت كه بر مدار علم آنها پيدا مي شود علم آنها وادارشان كند به اط//اعت خ//دا يا پيغمبران نه فرمان خدا و يا فرمان پيغمبران . از اينرو خداوند ح//اكميت خود را بر انسان ها از مسير علم و آگاهي و آزادي انسان ها قبول دارد نه از مسير اجبار و اكراه . در همان آيه اي كه خداوند به انسان ها گفت ي//ا به دستور من حركت كنيد و بيائيد گرچه خالف ميلتان باش//د ي//ا به ميل خ//ود حركت كنيد و بيائيد گرچه خالف دستور من باشد انسان ها حركت به ميل خود را انتخ//اب كردن//د و خداون//د متع//ال هم اج//ازه داد كه ح//ركت آنه//ابه

سوي خدا برپايه آزادي و آگاهي خودشان باشد. نه برپايه فرم//ان خ//دا و فرم//ان اولي//اء خ//دا. پس الزم اس//ت ب//دانيم چه عواملي در زندگي بشر الزم است تا در انسان ها علم و آگاهي بوجود آيد

و براساس علم و آگاهي به يك زندگي ايده آل و مطلوب خود برسند. ع///واملي كه انس///ان را ميس///ازد و آنه///ا را به علم و دانش ميرس///اند اش//تباهات و انحراف//ات زن//دگي اس//ت مثال كودك//ان م//ا وق//تي به ب//ازي مشغول ميشوند ما به آنها سفارش ميكنيم و صدا مي زنيم نيفتيد و نيفتيد زي//ر ماش//ين نروي//د و س//رتان به در و دي//وار نخ//ورد وليكن اين ص//داها و فرمانها چندان موثر نيست باز هم كودكان به شيطنت و بي احتياطي خود ادامه مي دهن//د وليكن خداون//د متع//ال آنه//ا را ب//ا پي//دايش ح//ادثه آگ//اهي مي دهد. پاي بچه مي لغ//زد به زمين مي خ//ورد و ي//ا س//رش به در و دي//وار اصابت مي كند چند م//رتبه به زمين مي افت//د احتي//اط مي فهم//د بع//د از آن دقت مي كند كه نيفتد و يا همينطور حوادث ديگر پس در اينجا دقت ك//نيم و ببينيم كه آيا دس//تور پ/در و م/ادر انس/ان ها بيش//تر در كودك//ان آگ/اهي و احتياط بوجود مي آورد و يا سقوط ها و يا افتادن ها و تصادم و تصادفها در

ميدان بازي و يا برخوردهاي آنها به يكديگر. ص//دي ص//د ع//امل بازدارن//ده كودك//ان از بي احتي//اطي در ح//ركت دوي//دن حادثه هائي است كه سر راه آنها سبز شده و به آنها ضربه زده است . لذا در تعليم//ات و ارش//ادات اس//المي خيلي اص//رار و س//فارش كرده ان//د كه كودك//ان را ت//ا هفت س//الگي در بازيه//اي كودك//انه آزاد بگذاري//د كه هم//ان

37

Page 38: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بازيها و ح//وادث مي//دان ب//ازي آنه//ا را آم//وزش مي ده//د و به علم و دانش مي رساند پس حادثه ها آموزنده است . مي توانيم ب/راي كواك//ان رس//اله اي بنويسيم كه تعجيل و شتاب در ميدان بازي حرام است حركت ب//ا آرامش و احتياط واجب است وليكن اين وجوب حرمت در بيان پ//در و م//ادر و ي//ا در متن كتابها كامال آموزن//ده نيس//ت . به//تر اين اس//ت كه كودك//ان در اث//ر بي احتياطي حادثه ببيند حادثه ها و ضررها و خطره//ا آموزن//ده تر اس//ت . به همين كيفيت ح//ركت انس//ان ها در ص//راط مس//تقيم و ي//ا خط حرك//تي كه خداون//د ب/راي آنه//ا ترس//يم مي كن//د ت/ا انته//اي تك//امل كه به كم/ال مطلق برسند مانند بازي كودكان در ميدان بازي است كه حادثه ها بيشتر آنه//ا را منظم و آرام مي كند كفر و گناهها و يا معصيت ها و ظلم و ستمها و دروغ و خيانت ها و تمامي محرمات و مكروهاتي كه در كتابها و رس//اله ها ب//راي انسان نوش//ته ش//ده مانن//د دس//توراتي اس//ت كه پ//در و م//ادر به كودك//ان مي دهند كه با دستور آنها را از بي احتياطي و استقبال از حادثه ها بازدارند وليكن بهترين آموزنده و آموزگ//ار حادثه ه//ائي اس/ت كه س/ر راه كودك//ان سبز مي شود همينطور بهترين آموزگار خطرات و مصيبت هائي اس//ت كه از مسير گناه و معصيت سر راه انس//ان ها س//بز مي ش//ود ل//ذا خداون//د به

پيغمبر اكرم مي فرمايد: ذرهم في حوضهم يلعبون و يا ميفرمايد: انما الدنيا لهو و لعب

يعني مردم را در ميدان بازي خود ره//ا كن بگ//ذار ب//ازي كنن//د كه من اين زندگي دنيا را مانند كودكستاني ميدان بازي انسان هاي قرار داده ام بازيها آنها را به سوي كمال و تكامل حركت مي ده//د ت//اروزي كه به وع//ده الهي

برسند. بديهي اس//ت كه حق خ//دا و حق انس//ان ها و حق همه كائن//ات از مس//ير دانائي و آگ//اهي م//ردم زن//ده مي ش//ود و دوام پي//دا مي كن//د. جهل انس//ان همانطور كه خود او را نابود مي كند همه چ/يز را ب/راي او ن/ابود مي كن//د و اين علم و آگاهي از مسير آگاهي فكري وعملي انس//ان در وج//ود او پي//دا مي شود. پس در اينجا كودك را با پدر و مادر قي//اس كني//د پ//در و م//ادر به علم خ///ود مي گوين///د در مي///دان ب///ازي وقت خ///ود را تلف نكن بلكه در مدرسه و دانشگاه در اينجا دو رقم آگاهي با يكديگر معارضه دارند آگاهي ك/ودك كه خوش/بختي خ/ود را در ب/ازي مي دان/د و آگ/اهي پ/در و م/ادر كه خوشبختي او را در مدرسه و دانش//گاه مي دان//د. ك//دام يك از اين دو علم

38

Page 39: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بر كودكان حاكميت دارد. البته علم خود كودكان نه دستور پدر و مادر اگر هم پ//در و م//ادر اجب//اراً ك//ودك را به مدرس//ه ببرن//د او را در يك حبس غيرطبيعي قرار مي دهند. آزادي او در مدرس//ه از بين مي رود زي//را آزادي از مسير آگ//اهي ش//خص پي//دا مي ش//ود پس پ//در و م//ادر بايس//تي هم//راه كودك//ان در ح//ركت و قي//ام و قع//ود و رفتن و آم//دن باش//ند ت//ا روزي كه كودكان علم و آگاهي به سعادت و شقاوت خود پيدا كنند اگر قرار اس//ت علم ب//ر انس//ان ها ح//اكميت پي//دا كن//د اين علم از مس//ير آزادي و آگ//اهي شخصي در انسان پيدا مي شود. نه از مسير دس//تور و فرم//ان . دس//تور و فرم//ان انس//ان را در ح//ركت و فع//اليت مجب//ور مي كن//د و انس//ان اجب//ارا اطاعت مي كند بدون اينكه از خاصيت و حكمت آن دستور و فرم//ان خ//بر

داشته باشد. خداوند تبارك و تعالي و ائمه اطهار عليهم السالم خ//ود را در مس//ير راي و اختيار انسان ها قرار داده اند نه در مس//ير فرم//انبري و اط//اعت از خ//ود همه جا در مسير حركت ساير مردم برابر علم و استعداد آنهاين//د. و روي همين حساب كه همراه م//ردم ب//ا م//ردم ح//ركت مي كنن//د ت//ا روزي كه در مردم فهم و شعور پيدا شود، بايد اين همه در مصيبت ها صبر و استقامت

كنند. ممكن اس//ت در اينج//ا س//ئوالي پي//دا ش//ود كه اگ//ر الزم باش//د مربي//ان صددرص//د اف//راد زي//ر دس//ت خ//ود را كه م//امور ت//ربيت آنه//ا هس//تند آزاد بگذارند و در مسير آزادي آنها موانعي ايج//اد نكنن//د در اين ص//ورت ممكن است كودكان و ي/ا اف//راد وابس/ته به انس/ان به جهل و ن/اداني خ/ود را در

معرض هالكت قرار دهند. زيرا آنها جاهلند از عوارض اعمال خود بي خبرند پس خ//واهي و نخ//واهي ق//دري تنبيه//ات واجب و الزم اس//ت پ//در و م//ادر بايس//تي ت//ا ان//دازه اي فرزندان خود را با زبان و عمل تنبيه كنند و يا خداوند تبارك و تع//الي و ي//ا پيامبران به همين كيفيت . آزادي مطلق ب//راي انس//ان هاي ج//اهل و ن//ادان بي بند و ب//اري به وج//ود مي آورد و آنه//ا را به هالكت مي كش//اند. به//تر اين است كه سر راه آزادي مطلق آنها موانعي ايجاد شود و يا تنبيه هائي براي آنها بوجود آيد تااز خط گناه و معصيت برگردند جواب اين اس//ت كه البته خداوند تبارك و تعالي و يا اولياء خ//دا صددرص//د و مطلق//ا انس//ان ها را در راه كفر و گناه آزاد نمي گذارند تا ان//دازه اي ب//راي آنه//ا كيف//ر و تنبيه ه//ائي

39

Page 40: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مقدر و مق//رر مي كنن//د. مش//اهده مي كني//د در حك//ومت اس//المي ب//ا اينكه صددرصد به انسان ها آزادي مي دهد ت//ا خ//ود تص//ميم بگيرن//د و زن//دگي را ب//راي خ//ود بس//ازند ب//از هم ب//راي قس//متي از معص//يت ها تنبيه//اتي مق//رر كرده ان/د مانن/د رجم زناك/اران و ي/ا قطع انگش/تان س/ارقان و ي/ا قص/اص ق//اتالن . به ط//ور كلي مص//يبت ها و ع//ذاب هائي كه ب//راي انس//ان ها مق//در مي شود از دو راه اس//ت يكي از آن دو راه را كيف//ر عمل ب//د ناميده ان//د و ديگري را ثواب و عقاب اعمال بد. ثواب و عقاب نتايج اعمال بد و خ//وب اس//ت مانن//د كس//ي كه دزدي مي كن//د. آب//رو و اعتب//ارش از بين مي رود. مبغوض م//ردم واقع مي ش//ود و همچ//نين كس//اني كه بي گن//اهي را به قتل مي رسانند منفور جامعه واقع مي شوند و در ه//ر زم//اني باش//د مقت//ول از قاتل انتقام مي گيرد يا همچ//نين اعم//ال خ//ير نت//ايج خ//وبي به ب//ار مي آورد انسان را به آبرو و عزت مي رساند بركات زن//دگي او را زي//اد مي گردان//د. نوع دوم كيفر اعمال ب//د اس//ت . كيف//ر اعم//ال ب//د تنبيه ه//ائي اس//ت كه به دست حاكم يا به دس//ت مربي//ان مق//در مي ش//ود ب//دون اينكه ن//تيجه عمل

باشد. مانند شالق زدن به گناهكاران و يا تعزي/رات آنه/ا. و ي/ا قص/اص ق//اتل در دنيا. كه اگر حاكم يا دولت صرفنظر كن//د ي//ا نتوان//د گن//اه را كش//ف نماي//د گناهكار مجازات نمي شود. در قانون خداوند تبارك و تعالي و در ارتباط با انسان ها در دنيا ي//ا در آخ//رت همين دو ن//وع ع//ذاب مق//در و مق//رر اس//ت گاهي عذاب از نوع كيفر و گاهي برگش//ت نت//ايج اعم//ال به ص//احب عمل

است . نمونه اين دو نوع عذاب و مجازات را مي توانيم در مخالفت رانن//دگان ب//ا مقررات رانندگي جستجو كنيم . رانندگان از هم//ان ابت//دا ح//ركت مي كنن//د جلو چشم آنها بوسيله تابلوه//ا ي//ا پاس//بان ها مق//رراتي تنظيم مي ش//ود كه سرعت بروند يا سرعت بگيرند يا به چپ و راست توجه كنند يا نكنند. يك راننده گاهي به مقررات رانن//دگي بي اعتن//ائي مي كن//د از چ//راغ قرم//ز رد مي شود يا بي حساب به چپ و راست مي پيچ//د ي//ا بايس//تي كه تن//د ب//رود، كند برود يا به عكس حالل و حرام رانندگي را رعايت نمي كند خود را ضد ق//انون و ب//االتر از دولت و ق//انون مي شناس//د اين رانن//ده عاص//ي گ//اهي گرفت//ار پليس و پاس//بان مي ش//ود كه او را ج//ريمه مي كنن//د و گ//اهي ته دره اي س//قوط مي كن//د ي//ا در تص//ادفات كش//ته مي ش//ود جريمه ه//ا ي//ا

40

Page 41: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كيفره//ائي كه به وس//يله پاس//بان و م//امورين انتظام//ات مق//در و مق//رر مي شود ق//ابل گذش//ت اس//ت . گ//اهي عمل خالف رانن//دگي از آنه//ا پنه//ان مي ماند نمي بينند تا جريمه كنند و گاهي هم عمل خالف مقررات در نظ//ر آنه//ا كش//ف مي ش//ود ج//ريمه مي بندن//د و در عين ح//ال ج//ريمه ق//ابل رفع است يا ندارد كه بدهد يا مشمول عفو واقع مي شود و گ//اهي هم ح//ركت خالف مقررات منجر به تص//ادف و س//قوط ته دره ه//ا مي ش//ود رانن//ده ب//ا ماشين خود پرس مي ش//ود و تكه پ//اره مي ش//ود مج//ازات از ن//وع اول را كيفر مي نامند و مجازات نوع دوم را نتيجه عمل نوع اول قابل رفع اس//ت و قابل عفو است وليكن با نوع دوم چه كند دست و پايش شكس//ته ج//ان خود را از دست داده است و از اين قبيل . بيش//تر ع//ذاب هائي كه خداون//د در كتاب مقدس خود ي//ادآوري مي كن//د و مخصوص//ا ع//ذاب هاي آخ//رت از نوع دوم اس//ت يع//ني مرب//وط به م//امورين خ//دا و فرش//ته هائي كه ثبت و ضبط كرده اند و يا مامورين انتظامات الهي نيس//ت خالف انس//انيت عمل كرده ته دره جهنم سقوط نموده نه اينكه كسي به كيفر و مج//ازات او را در جهنم پرت كند عذاب هاي آخرتي از نوع دوم است خ//دا ي/ا اولي//اء خ/دا كبريتي هم نمي زنند كه جهنم را شعله ور كنند و يا خاري و يا س//وزني هم به تن كافر و گناهكار فرو نمي برند بلكه تمام نت/ايج اعم/ال اس//ت از ن/وع سقوط و تصادف . وليكن عذاب هاي دنيائي دو قسم است بعض//ي از ن//وع اول كه مزد و كيفر باشد و بعضي از نوع دوم كه سقوط و تصادف باشد. دراينجا داليل پيدايش عذاب هاي دني//ائي را از ن//وع اول و ي//ا دوم روش//ن مي كنيم . عذاب هاي دنيائي گاهي به وسيله عوامل طبيعي و ط//بيعت پي//دا مي شود مانند سيلها و زلزله ها و تگرگها و حوادث خطرن//اك ديگ//ر امث//ال باد و طوفان كه در اين حادثه ها چه خسارتها پيدا مي شود و چقدر زي//اد و كم انسان ها كش//ته مي ش//وند و ديگ//ران به ف//راق آنه//ا مبتال مي ش//وند ي//ا امثال مرضها كه به وسيله ميكروبها پيدا مي ش//ود مانن//د وب//ا و ط//اعون و سل . امراضي كه مولود اشتباه انسان ها در خوردن و خوابيدن و استفاده كردن و يا مولود عوامل مرض اس//ت كه از ط//بيعت پي//دا مي ش//ود مانن//د ميكروبها و چيزهاي ديگر. و گ//اهي ع//ذاب هاي دني//ائي به وس//يله جنگه//ا و اختالفات ملتها با يكديگر پيدا مي شود كه صددرصد ع//وامل جنگه//ا و قتل و كشتار انسان ها به دس//ت بش//ريت اس//ت يك چ//نين ع//ذاب هائي غ//ير از جنگ و كش//تار به اراده خداون//د تب//ارك و تع//الي ي//ا به مش//يت او پي//دا مي شود.يك چنين عذاب هائي را كه غالبا از اختيار بشر بيرون اس//ت و به

41

Page 42: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

دست انسان ها نيست ع//ذاب هاي ابتالئي و گ//اهي هم انتق//امي مي ن//اميم . عذاب هاي ابتالئي مخصوص مسلمانان و مومنين و انس//ان هائي اس//ت كه هر چند ض//عيف، رابطه اي ب//ا خ//دا دارن//د و براس//اس اين رابطه مس//تحق فيض آخ//رتي هس//تند. چ//نين انس//ان هائي كه اگ//ر مص//يبتي نبينن//د ممكن است روي حرص به دنيا مبتال به گناهاني شوند كه استحقاق آخ//رتي آنه//ا از بين برود خداوند براي حفظ حق آخ//رتي آنه//ا ع//واملي س//رراه زن//دگي آنه//ا ايج//اد مي كن//د و آنه//ا را به فق//ر و م//رض و ي//ا انس//ان هاي ن//ااهل و گاهي تس///لط ظ///الم مبتال مي كن///د. ع///ذاب هاي ابتالئي به اين دليل پي///دا مي شود كه خداوند شخص مومن را كه عالقه به دنيا پي//دا ك//رده اس//ت و وضع موجود و ثروت موجود را خيلي دوست دارد به كيفيتي كه ي//ا ممكن است ثروت دنيا او را به گناه و معصيت بكشاند و يا الاقل او را مت//وقف نمايد و از تكامل و ترقي ديني باز دارد خداوند يك چ//نين وض//عي كه او را

با خطرات ديني و عقلي روبرو مي كند از بين مي برد. اگرمال و ثروت است مي گ//يرد و انس//ان را به فق//ر مي نش//اند و ي//ا اگ//ر وضع موجود صحت و سالمتي است او را به مرض مبتال مي كند و ي//ا اگ//ر وضع موجود فريفته شدن او به زن و بچه و يا اقوام و خويشاوندان ديگ//ر اس//ت آن چن//ان ف//ريفته زن و بچه و كودك//ان ش//ده اس//ت كه ب//راي جلب رضاي آنها ممكن است به گناه و معصيت مبتال شود اين وض//ع موج//ود را به هم مي زن//د زن را ي//ا بچه را از او مي گ//يرد و او را به ف//راق آنه//ا مبتال مي كند تا در اين مبتال و مصيبت از گ//رايش و ت//وجه به خ//دا ب//از نمان//د در خ//انه خ//دا بنال//د و گ//ريه كن//د ف//رج خ//ود را از خ//دا بخواه//د چ//ون همين خواهش//ها و گريه ه//ا نفس او را تك//امل مي ده//د عقل و ش//عور او را ب//اال مي برد كه اگر نعم//تي كه از او گ//رفته ش//ده اس//ت دوب//اره به او برگ//ردد مانند مرتبه اول فريفته دنيا و زندگي دنيا نمي ش//ود بلكه ش//كر خ//دا را به جا مي آورد. ع//ذاب هاي ابتالئي همه ج//ا مخص//وص انس//ان هائي اس//ت كه استحقاق آخرتي دارند و فيض و ثوابي از جانب خدا براي آنها مقدر است گاهي مبتال مي شوند و در اثر بال تك//امل پي//دا مي كنن//د عقل و شعورش//ان باال مي رود و يا در اثر مصيبت در دين و ايمان خود متوقف مي شوند و به كفر و گناه برنمي گردند و اگر هيچيك از اين دو فاي//ده نباش//د يع//ني نه در اثر بال كمالي پيدا كنند و نه هم از گناه و معصيت بازمانن//د خداون//د م//رگ آنها را مقدر مي كند. مبادا زنده بمانند و اجر آخ//رتي خ//ود را كه مس//تحق

آن شده اند از دست بدهند.42

Page 43: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و اما عذاب هائي كه نتيجه اعمال است : بي شك عمل انسان در سه جا ت//اثير مي گ//ذارد و اين ت//اثيرات از ل//وازم عمل است عمل از نتيجه جدا نيست لذا گفته اند اعمال مانن//د ب//ذر اس//ت كه خواهي نخواهي سبز مي ش//ود و به ثم/ر مي رس//د يكي از مس/ائلي كه در دين اسالم به رهبري ائمه اطه//ار مط//رح اس//ت تجس//م اعم//ال اس//ت يعني اعمال برابر صاحب عمل وانمود مي شود مانند همين حركات م//الي و مادي و دنيائي . بذر و نهالي كه دهقان//ان مي كارن//د در آين//ده به ص//ورت زراعت و درخت مجسم مي شود ويا كار وحركت انسان ها درسازندگي.

خانه سازي و صنايع ديگر اينها همه مجسم مي شود تمامي آثار انساني يا طبيعي در عالم تجس//م اعم//ال انس//ان اس//ت . عمل انس//ان ها به ص//ورت خ//انه و س//اختمان و ماش//ين آالت و ص//نايع ديگ//ر و راهه//ا و ش//هرها و سرزمينهاي آباد زراعتي در آمده است اين همه مجسمه اعمال اس//ت . و در عين حال ن//تيجه اعم//ال اس//ت . آي//ا مي ش//ود كس//ي حرك//تي كن//د و در جنبش و ح//ركت در اث//ري پي//دا نش//ود ممكن نيس//ت كوچك//ترين حرك//ات انسان از نيت قلب گرفته تا تفكرات مغز و بكار افتادن حواس پنجگانه و حركات بدني و دست و پايي همه اينها توام ب//ا آث//اري اس//ت كه در وج//ود صاحب عمل و در حضور ش//اهد عمل و ي//ا در ط//بيعت ثبت ش//ده اس//ت . شما به صفحه وجود خودتان و ي//ا پ//در و مادرت//ان از دوران ك//ودكي نگ//اه كنيد هر چه گفته ايد يا شنيده ايد يا عمل كرده ايد اعمال نيك يا اعم//ال ب//د همه اينها در خاطر ش//ما هس//ت و ش//ما مي داني//د پ//در و م//ادر ش//ما و ي//ا كساني كه با شما معاشر و محشور هستند مي دانن//د پس تم//امي اعم//ال ما در فكر خود ما و يا در فكر انسان هاي معاص//ر م//ا ثبت و ض//بط ش//ده

است . اعمال بدي كه از ما سر زده ما را خجل مي كند و اعم/ال نيك م/ا، م/ا را خوش//حال مي كن//د به همين كيفيت . پس اعم//ال در وج//ود م//ا و در وج//ود انسان هاي شاهد و ناظر اعمال ما و در وجود طبيعت ي//ا در وج//ود خ//دا و ائمه اطهار عليهم السالم ثبت و ضبط مي شود اگر از نوع خرابي يا آبادي طبيعت باشد به صورت ساختمانها و صنايع مجسم مي شود و اگر از ن//وع خدمت و محبت به بندگان خدا باش//د به ص//ورت عالقه و محبت در وج//ود آنها ثبت و ضبط مي شود و اگ//ر از ن//وع ظلم و گن//اه و معص//يت باش//د به صورت بغض و ع//داوت در دل انس//ان هاي مظل//وم ثبت مي ش//ود و رش//د

43

Page 44: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي كند. آيا مي توانيد عملي پيدا كنيد كه از آن عمل اثري يا ن//تيجه اي پي//دا نشده باشد. ضعيفترين اعمال نيت انسان است كه فقط يك نوع ح//ركت و يا تفكر نفساني اس//ت آنق//در خفيف و لطيف اس//ت كه ص//احب نيت از آن بي خبر است همان نيت هم در وجود انس//ان ثبت مي ش//ود و از قي//افه انسان نمودار مي شود. پس نمي تواني//د حرك//تي ي//ا كلمه اي ي//ا س//خني ي//ا عملي بدون نتيجه پيدا كنيد. تمامي اين نت//ايج در آين//ده ت//اريخ در س//ه ج//ا مجس//م مي ش//ود و به انس//ان برمي گ//ردد. ظلم ه//ا و س//تم ها به ص//ورت اسلحه هاي آدم كشي و در انتها به صورت آتش هاي سوزان و خطرن//اك و همچ//نين ظلم ه//ا و س//تمها و فحش و جس//ارت ها در وج//ود انس//ان هاي مظلوم ثبت و ضبط شده و انسان هاي مظلوم و غير مظلوم را تب//ديل به دشمن درجه يك انسان كرده است . م//ردم را در وض//عي س//اخته و ق//رار داده كه هر ك/دام ب/ا دلي پ/ر از بغض و ع//داوت از كف//ر و گن//اه انس/ان ها تبديل به دشمني خطرناك ش//ده اند اگ//ر بتوانن//د در دني//ا انتق//ام مي گيرن//د وگ//رنه در آخ//رت . پس تم//امي ع//ذاب هاي آخ//رتي و اعم//ال ب//د م//ا هم دشمناني براي ما ساخته خواهي نخواهي نتيجه دوستي دوستي يا دشمن دشمنان در آينده يا در زمان به ما برمي گردد و سرمايه اب//دي م//ا خواه//د بود در اين رابطه الزم است نقش ائمه اطهار عليهم السالم را در ارتباط با زندگي انسان ها و تكامل آنها در شعاع واليت ائمه اطهار عليهم السالم روشن سازيم تا بدانيم كيفيت رابطه ائمه صبر و م//داراي آنه//ا ب//ا م//ردم ، جنگ و صلح آنها و يا رضا و غضب آنها به چه كيفيت بوده و خواهد بود ت//ا روزي كه شجره بشريت به ثمر برسد و آخ//رين تح//ول جه//اني كه ظه//ور امام زمان است پيدا شود. ائمه درست در ارتباط با انسان ها نقش پدر و مادره//اي بس//يار دان//ا و دانش//مند و بس//يار حليم و ص//بور در ارتب//اط ب//ا فرزندان خود است . پدرها هرچه صبر و حوصله شان بيشتر باشد و دانش و بينش آنها زيادتر، بيش//تر ب//ا كودك//ان خ//ود م//دارا و س//ازش مي كنن//د. و كودك//ان را بيش//تر و بيش//تر آزاد مي گذارن//د ت//ا همه ج//ا بتوانن//د از فك//ر كودكان و علم و دانش آنها براي سعادت آنها استفاده كنند. گ//اهي پ//در و مادر خواهش خود را به فرزندان تحميل مي كنند و آنها را وادار مي كنند تا چنان باشند كه پدر و مادر مي خواهند و گاهي فرزن//دان خ//واهش خ//ود را به پدر و مادر تحميل مي كنند. پدر و مادر را وادار مي كنند تا چنان باش//ند

كه كودك آنها مي خواهد نه چنانكه پدر و مادر براي كودك مي خواهد.

44

Page 45: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پدر و مادرهائي كه بسيار صبور و مهرب//ان هس//تند هه ج//ا خ//ود را آم//اده مي كنند در سازش با كودكان باشند مگر فقط آن مواردي كه س//ازش ب//ا

آنها و يا رعايت ميل و خواهش آنها مايه هالكت آنها باشد. در اينجا كه اين سازش مايه هالكت فرزندان مي شود خودداري مي كنن//د اگر بتوانند آنها را مجبور به اطاعت خود مي نمايند و اگر نتوانستند آنها را آزاد مي گذارند تا با خطرات روبرو شوند و درس عبرت بگيرند بعد روبرو شدن با خطرات به راي پدر و م/ادر برگردن/د و تس/ليم اراده آنه/ا ش/وند. ائمه اطهار با بندگان خدا يك چنين نقشي را ايفا مي كنند گ//اهي انس//ان ها آنقدر رنج و مصيبت و زحمت و مشقت براي پيش//وايان دين خ//ود ف//راهم

مي كنند كه براي انسان هاي عادي قابل تحمل نيست . در اينجا امر داير مي شود كه ائمه اطهار آن رنجها و مص//يبت ها را تحمل كنند و با بندگان خدا قطع رابطه ننمايند و يا براي نجات از آن مص//يبت ها و رنج و زحمت ه//ا از بن//دگان خ//دا قطع رابطه كنن//د آنه//ا را به ح//ال خ//ود

بدون سرپرست رها كنند. در اينج//ا اين به خ//ود واگ//ذاري م//ايه هالكت بن//دگان خ//دا مي ش//ود و اين

هالكت ديني براي ائمه اطهار عليهم السالم قابل تحمل نيست . لذا تمامي رنجها و مصيبت ها را از مردم تحمل مي كنند و حاض//ر نيس//تند بين آنها و بين بندگان خدا قطع رابطه شود و بندگان چنان احس/اس كنن//د كه بايستي با ائمه اطهار دشمن و كينه توزي داشته باشند با آنها بجنگند و ي//ا آنه//ا را به قتل برس//انند زي//را هالكت واقعي و اب//دي پي//دايش عن//اد و دشمن بين بن//دگان خ//دا وائمه اطه//ار اس//ت ل//ذا آنه//ا هم/راه انس//ان ها در مسير زندگي آنها حركت مي كنند صدي ن//ود و نه از ميل و خ//واهش خ//ود مي گذرن//د و مط//ابق ميل و خ//واهش م//ردم ح//ركت مي كنن//د و فقط در زماني جدا با راي مردم مخالفت مي كنند كه حركت آنها مايه هالكت آنه//ا باش//د كه در اينص//ورت ت//ا بتوانن//د آنه//ا را به نظ//ام ط//بيعي الهي ب//ر مي گردانند.مشاهده مي كنيم كه ائمه اطهار عليهم السالم از ابتداي خلقت آدم هم///راه آدم در خط تك///امل فرزن///دان او بوده ان///د و هم///انطور اين همراهي و همگ//امي بوس//يله ام//ام زم//ان ادامه دارد ت//ا روزي كه ش//جره بشريت به نتيجه برسد. ابتدا آدم و حوا را در زندگي بهشتي تربيت كردند تا از دوران كودكي به دوران جواني و ازدواج رس//يدند در اينج//ا اش//تباهي

45

Page 46: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كه براي آدم پيدا شد و ائمه اطهار عليهم السالم با او م//دارا كردن//د همين كلمه رقابت و حس//ادت ب//ود.ائمه عليهم الس//الم خ//ود را براب//ر آدم در دو جلوه معرفي كردند جلوه ابتدائي و جلوه نهائي ابتدا خود را با آدم و ح//وا مانند آنها قرار دادند با آنها گفتند و ش//نيدند و در زن//دگي بهش//تي ح//ركت كردند مانند پدر و مادري كه دست كودكان خود را بگيرند درب//اغ و بياب//ان گ//ردش كنن//د آنه//ا ن//يز دس//ت آدم و ح//وا را كه بج//اي فرزن//دان خ//ود مي شناختند گرفتند درباغ و صحراي بهشت گ//ردش دادن//د ت//ا روزي كه به جواني رسيدند و توانستند با يكديگر ازدواج كنند پس از آنكه به حد بل/وغ رسيدند و بر اساس تعليمات ائمه اس//م ه//ر چ//يزي را ش//ناختند و اين يك اشتباه بزرگي است در جامعه بشريت كه جاهل خود را برابر عالم بدان//د و ناقصي خود را برابر كامل بشناسد. اگرمن كه خود را هم ق//د يك ام//ام خيال مي كنم در آخ//رين درجه وآخ//رين مق//ام ق//رار گ//رفته ام ب//ا اينكه يك انسان الفبائي بيشتر نيستم چه ع//واملي اينج//ا الزم اس//ت ت/ا من تف//اوت بين خود و انسان هاي كامل را بدست آورم و بدانم كه آنها خيلي پيشرفته هستند و من عقب افتاده هستم در نتيجه جهشي و كوششي در من پي//دا ش/ود كه خ/ود را از م/راحل نقص به كم/ال برس/انم پس الزم اس/ت پ/در ومادر م//ربي من كه انس//ان هاي ك//امل و دانش//مند هس//تند خ//ود را در آن مقام و م//رتبه اي كه دارن//د به من مع//رفي كنن//د و به من بفهمانن//د كه در كالس كودكستاني هستم و آنها يك دانشمند كامل . ل//ذا ائمه اطه//ار عليهم السالم در ارتباط با آدم و حوا درزندگي بهشتي خود را در دوجل//وه ق//رار دادن//د جل//وه ابت//دائي كه آنه//ا ن//يز مانن//د آدم و ح//وا هس//تند مي خورن//د و مي آش//امند و زن//دگي مي كنن//د آدم وح//وا خ//ود را براب//ر آنه//ا و مثل آنه//ا شناختند تفاوتي بين خود و آنها قائل نبودند واين شناسائي اشتباهي م//ايه ركود و توقف انسان مي ش//ود. ل/ذا ب/ر ائمه واجب ش//د كه خ//ود را در آن نشان و مدال الهي هم جلوه دهند و آن مقام عالي خ//ود را به آدم و ح//وا نشان دهند تا با اين نمايش نقص و كمال و ي//ا تف//اوت بين ج//اهل و ع//الم شناخته شود و در آدم و حوا جهش پيدا شود تا درمس//ير اط//اعت از آنه//ا به كمال مطلق برسند. بع//د از آنكه خداون/د و ي//ا مربي//ان ، خ//ود را در آن وضع و مقامي كه دارند معرفي كردند تا به عنوان الگوي حركت و تكامل ش//ناخته ش//وند ب//از دو مرتب//ه خ//ود را در وض//ع فك//ري انس//ان هائي ق//رار مي دهند كه بايستي همراه آنها و همگام آنها باشند ت/ا روزي كه آنه//ا را به ثمر برس//انند.ل//ذا هيچ كس در ت//اريخ بش//ريت به ان//دازه پيغم//بران و ائمه

46

Page 47: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تماس با ملت و م//ردم نداش//ته اس//ت كه در حرك//ات و س//كنات و كيفيت زندگي و خوردن و آشاميدن و پوشيدن خود را در وضع مردم ق//رار ده//د. سواي انبياء و ائمه هركسي خود را برابر پيشرفتگان، ذليل مي داند وخود را به ذلت مي ان///دازد و در براب///ر عقب مان///دگان تك///بر پي///دا مي كن///د فخرفروشي مي كن//د و در براب//ر كس//اني كه همس//وي او و ي//ا همس//ان او هستند بناي رقابت و حسادت مي گ//ذارد س//عي مي كن//د كه از همس//وهاي خود جلوتر بيافتد و آنها را در براب/ر خ//ود تحق/ير كن//د وليكن مربي//ان الهي آسماني اين طور نيس//تند در تم//اس ب//ا كودك//ان از خودش//ان باش//د ي//ا از ديگران خود را در وضع كودكي بجاي پدر آن كودك قرار مي دهن//د به آنه//ا محبت و مهرباني مي كنند و با اين محبت و مهرباني آنه//ا را به خ//ود جلب و جذب مي كنند. انبي//اء و مربي//ان آس//ماني مظهرك//امل تواض//ع مي باش//ند تواضع مشتق از كلمه وضع است از باب تفاعل يعني ب//ا هركس//ي روب//رو مي شوند خود را در وضع او قرار مي دهند با فقير تماس مي گيرند خود را در وضع فقرا قرار مي دهند تا فقير احساس حقارت نكند ب//ا غ//ني تم//اس مي گيرند خود را در وض/ع يك ثروتمن//د نش/ان مي دهن//د مب//ادا آن ثروتمن//د خود را متكبر نشان دهد و او را تحقير كند با علما تم//اس مي گيرن//د خ//ود را در وضع يك عالم و با هر كس تم//اس مي گيرن//داز اخالق و رفت//ار خ//ود يك چنان وضعي بوجود مي آورند كه طرف مقابل او را مثل و مانن//د خ//ود مي بينن//د و ب//ا او انس و آش//نائي پي//دا مي كن//د و به او اج//ازه مي ده//د كه حوائج خود را مطرح كند و از او كمك بگ/يرد اين وض/ع اجتم/اعي مربي//ان آسماني درارتباط ب//ا انس//ان هائي اس//ت كه م//امور دع//وت و ت//ربيت آنه//ا هستند هم//راه م//ردم و همگ//ام آنه//ا ح//ركت مي كنن//د به انتظ//ار اينكه يك خواهش و تقاضاي مادي يا معنوي در آنه//ا پي//دا ش//ود و خ//واهش خ//ود را مطرح كنند و جواب آن را بگيرند وبا اين طرح خواهش و حاجت از نظ//ر مادي و معنوي ق//دمي ب//االو فرات//ر ت//ا روزي كه به ثم//ر برس//ند. در اينج//ا روش رفتار و تواضع مربيان آس//ماني را در ارتب//اط ب//ا م//ردم كه درس//ت مانند كودك//ان ب//ازيگر و مي//دان زن/دگي خ//ود را بص//ورت مي//دان ب/ازي در آورده اند بشناسيد مربيان آسماني درست همان پدرهاي الهي و آس//ماني هستند كه خداوند درقرآن مي فرمايد پ//در واقعي ش//ما اين پيغم//بر ي//ا اين امام است نه پدر و مادري كه شما را به دنيا آورده ان//د مي فرماي//د الن//بي اوالبكم من انفسكم يعني پيش از آن كه خودتان دلسوز خودتان باش//يد و به نفع خود و يا به مصلحت خ//ود فع//اليت كني//د اولي//اء خ//دا دلس//وز ش//ما

47

Page 48: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هستند و به نفع شما فعاليت مي كنند اگر هدف خود را درزندگي با هدفي كه خدا و پيغمبر براي شما دارند مقايسه كنيد هدف شما براي شما برابر قطره است و يا عدد كوچك وليكن ه//دف خ//دا ب//راي ش//ما ع//ددي اس//ت بسيار بزرگ مانند دريا يع//ني ش//ما انس//ان ها ط//الب يك زن//دگي ك//وچك و محدود هستيد وليكن خدا و پيامبران براي شما طالب يك زندگي بزرگ و نا محدود هستند پس آنها از خود ما براي ما اوال هستند يع//ني پيش از آن كه به ميل خود حركت كنيم بهتر اين است كه به ميل آنه//ا و دس//تور آنه//ا حركت كنيم يا پيش از آن كه به ميل پدر و مادر خ//ود ح//ركت ك//نيم به//تر اين است كه ميل خدا و اولياء خدا حركت كنيم يعني اولويت و اوليت آنها براي ما اين است كه ما كودك كودكستان هستيم و آنها پ//درهائي كه همه چ//يز را تج//ربه كرده ان//د و بي نه//ايت حريص//ند كه م//ا را به س//عادت و خوش//بختي برس//انند در اينج//ا تنه//ا چ//يزي كه بين انس//ان ها و اولي//اء خ//دا رابطه به وجود مي آورد وانسان ها را در وضع فرزندان و شاگردان و اوليا خدا را در وضع اس//تاد مهرب//ان ق//رار مي ده//د علم و دانش اس//ت . علم و دانش تنه//ا ع//املي اس//ت كه تم//امي مش//كالت را در دني//ا و آخ//رت حل مي كن//د و تم//امي مص//يبت ها و رنج و زحمت ه//ا و اختالف//ات را از ج//امعه انساني يا از ميان مردم و مربيان آنها برطرف مي س//ازد. به ج//زعلم هيچ قدرتي و هيچ ث//روتي قادرنيس//ت مش//كالت بش//ريت را برط//رف كن//د. در اينجا ائمه اطهار عليهم السالم براي اين انسان هائي كه براي آنها همچون كودكان و فرزندان هستند راه و روشي را اتخ//اذ كرده ان//د كه از اين راه و روش انسان ها را به عقل و شعور برسانند و از مسير عقل و ش//عور بين انسان هاو خداي آنها رابطه ايجاد كند. ب//ه اين دلي//ل اين همه مص//يبت ها و رنج و زحمت ها براي انسان ها ومربيان آنها پيدا مي شود زي//را ن//تيجه اين همه حوادث پيدايش فهم و ش//عور در م//ردم اس//ت و ن//تيجه فهم وش//عور پيدايش يك تمدن عالي انساني است تا در آن تم//دن انس//ان ها به تم//امي نعمتها و لذتها برسند و سعادت ابدي پيدا كنند. پس انبياء و اولياء ح//ركت خود را در مسير عقل وشعور مردم قرار مي دهند عقل وشعور مردم هم از مسير همين جسارت ها و شرارت ها پيدا مي شود گرچه اين ش//رارت ها و جس//ارت ها ب//اعث قتل مربي//ان الهي آس//ماني مي ش//ود. بط//ور كلي انسان ها مانند يك كارواني هستند كه از بيابان زندگي و يا برهوت زن//دگي بسوي يك زندگي ايده آل و مطلوب ح//ركت مي كنن//د همين ق//در مي دانن//د آينده اي هست مي دانند در انتهاي اين برهوت زندگي يك زندگي مطل//وب

48

Page 49: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به نام شهر بهشت وجود دارد كه اگر خ//ود را به آنج//ا برس//انند از تم//امي رنج و زحمت ها و مشقت ها نجات پي//دا مي كنن//د و س//عادت ك//امل نص//يب آنها مي شود در اين بيابان برهوت كه انسان ها مانن//د حيوان//ات و كودك//ان در حركت هستند مربيان آنها به آنها مي گويند كه راه ب//ه س//وي آن ش//هر اي///ده آل و زن///دگي مطل///وب از اينجاس///ت كه م///ا هس///تيم به م///ردم اصرارمي كنند كه در پي ما و خط ماحركت كنيد تا از اين بره//وت زن//دگي نجات پيدا كنيد تا به شهرايده آل برس//يد وليكن م//ردم در بياب//ان و ص//حرا پراكنده مي شوند هر كدام به راهي و هر كدام از طرفي حركت مي كنن//د خود را بيشتر و بيش/تر به گم/راهي مي اندازن//د و خيلي كم م/وفقيت پي//دا مي كنند. مربيان آسماني هم همراه همين بيابان گرده/ا در بياب/ان ح/ركت مي كنند اين مردم بطرف صحرا و جنگل مي روند به خي//ال اين كه زن//دگي ايده آل آنجاست مربيان هم هم//راه آنه//ا به بياب//ان و جنگل مي رون//د ت//ا به آنها بفهمانند زندگي ايده آل اينجا نيست شايد هر نوع ح/ادثه اي كه از ن/وع اذيت و آزار اولي//اء خ//دا و مربي//ان مي باش//د در اين بره//وت زن//دگي پي//دا مي ش//ود كه هم م//ردم را رنج مي ده//د و هم مربي//ان را درفش//ار و اذيت قرار مي دهد وليكن مربيان از آسايش و آرامش خود صرف نظر مي كنند و هم//راه م//ردم به بياب//ان و جنگل مي رون//د حادثه ه//ا و محروميت ه//ا كه مردم در اثر بي عقلي توليد مي كنند به جان خود مي خرند و تحمل مي كنند به انتظ//ار روزي كه اين بياب//ان گ//رد بره//وتي در اث//ر برخ//ورد ب//ا ح//وادث عقلش بيدار شود و راه نجات خود را كه دراطاعت اولياء خداس//ت بدان//د و بشناسد لذا موال ع مي فرمايد بعد از رحلت پيامبر اكرم تم//ام م//ردم به گمراهي افتادند به بيابان و جنگل زندگي و فتنه ها ، امر داي//ر ش//د كه من آنها را در بيابان و جنگل رها كنم تا هالك شوند يا اينكه همراه آنها بروم و با آنها حركت كنم تا اگر روزي فهميدند در بي راهه حركت مي كنند ويا اگر با خرس و خوك جنگل روبرو شدند تا در مع//رض هالكت ق//رار گيرن//د من درآنجا همراه آنها باشم تا خطر را از آنها برطرف كنم . ائمه اطه//ار عليهم السالم همين رويه و روش را همراه امت اسالمي دنب/ال كردن/د ت/ا روزي كه فرج جهاني پيدا شود رفتار پيغمبران و پيشوايان مذهبي با مردمي كه مامور هستند آنها را به دين خدا دعوت كنند بر دو قسم است يكي رفت//ار پيغمبران گذشته از زمان آدم تا ظهور حض//رت خ//اتم و قس//م دوم رفت//ار پيغمبر اسالم و ائمه اطهار عليهم السالم و رهبران طريقه توحيد ت//ا ظه//ور امام زمان عليه السالم . مسلم است كه پيغمبران در ه//ر ج//امعه اي كه به

49

Page 50: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نبوت مي رسند بهترين همان جامعه هستند خ//واهي نخ//واهي هم//ان ط//ور كه در جوامع انساني و تاريخ ها و نسل ها ازنظر قيافه دو نفر ص//د درص//د شبيه يكديگر پي//دا نمي ش//وند از نظ//ر فك//ر و اس//تعداد و عقل و ش//عور و ادراكات هم دو نفر صد در صد مساوي و براب//ر يك//ديگر پي//دا نمي ش//وند. انسان ها با هم تفاوت درجه ويا تفاوت دركه دارند مراتب ب//دتر و ب//دتر را درك مي گويند و مراتب بهتر و بهتر را درج مي نامند انسان هاي ب//اال و واال در درجات قرار مي گيرند و انسان هاي پائين و پائين تر و ظ//الم و ظ//الم تر در دركات قرار مي گيرند هرقرني و هر ج//امعه اي از اف//راد بش//ر از نظ//ر دين و عقيده و علم و فرهنگ و اس//تعداد ب/اال و پ/ائين در همين درج//ات و دركات قرار مي گيرند در هر زم//اني بهترين ه//ا و ب//دترين ها هس//تند زم//ان خود را كه آخرالزمان است مطالعه كني//د در اين ق//رني كه تم//ام جمعيت كره زمين از احوال و افكار يكديگر با خبرند و كامال يكديگر را به خوبي و يا بدي مي شناس//ند مش//اهده كني//د كه هم ب//دترين ها هس//تند انس//ان هائي حريص م//ال و ث//روت گ//رچه از راه ظلم و جن//ايت و قتل و كش//تار باش//د زندگي هزاران انسان را فداي مطامع خود مي كنند و باز انسان هاي باال و واال تمام عمر درخدمت بندگان خدا هستند و كوچك//ترين انتظ//ار م//زدي و پاداشي از آنها ندارند مشاهده مي كنيد در يك طرف جوامع دنيا بهترين ه//ا و در طرف ديگر ب//دترين ها و بين اين دو گ//روه به//تر و ب//دتر هزاره//ا و ي//ا ميليون ها درجات و درك//ات پي//دا مي ش//ود. در دني//ا پيش از ظه//ور اس//الم بهترين ها دره//ر ش//هري و ي//ا روس//تائي و در ه//ر ق//رني به نب//وت انتخ//اب مي ش//دند ف//رهنگ ب//دي ها و خوبي ه//اي خ//ود را مس//تقيماً از مب//دا وحي و ازط//ريق ارتب//اط ب//ا خ//دا به دس//ت مي آوردن//د دانش//گاهي نب//ودكه درآن دانشگاه نيكان درس بخوانند و به پيغمبري برسند و يا بدان درس بخوانند از جاني هاي درجه اول به حساب آيند. بلكه نيكان به دليل همان قلب پاك و نيت پاك در ارتب//اط ب//ا خ//دا ه//ر پيغم//بري براب//ر اس//تعداد خ//ود جمعيت وابس//ته اي دارد كه آن جمعيت امت آن پيغم//بر به حس//اب مي آي//د. ابت//دا رفتار پيغمبران گذشته را با امت ها در نظر مي گيريم تا برسيم به پيغم//بر اسالم . بي شك پيغمبران گذشته از نظر علم و استعداد با يكديگر تف//اوت داشتند درجات انسان ها از نظر استعداد فكري و وجودي و از نظر علم و دانش و آينده بيني ه//ا و مص//الح و مفاس//د شناس//ي ك//امال روش//ن اس//ت . همينط//ور كه در قي//افه ب//ا يك//ديگر تف//اوت دارن//د در درج//اتي از زش//تي و بي حي//ائي امته/ا و ي/ا پافش//اري آنه/ا دركف/ر و گن//اه و آزار و اذيت پيغم/بر

50

Page 51: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زمان با يكديگر تف//اوت داش//تند و ه//ر ك//دام براب//ر اس//تعداد خ//ود جمعيت مخصوص در مكان و زم//ان مخصوص//ي مي توانس//تند اداره كنن//د. يكي از آنها روستائي را مي تواند اداره كند آن هم درمدت عمر خ//ود و ي//ا ن//زديك به صد سال و دويست سال و آن ديگري شهري را مي توان//د اداره كن//د و ديگري مملكتي را در زمان و مكاني معين از ميان يكصدو بيس//ت وچه//ار هزار پيغمبر فقط يك نفراز آنها استعداد جهاني و بش//ري دارد چن//ان علم واستعدادي كه مي تواند تمامي بشريت را تا اب//د اداره كن//د و خم به اب//رو ني//اورد و آن پيغم//بر آخرالزم//ان اس//ت . پيغم//بران براب//ر فك//ر و اس//تعداد محدود خود جمعيتي را كه در سه جهت محدوديت دارن//د مي توانن//د اداره كنند و خارج از اين مح//دوديت هاي س//ه گ//انه اس//تعداد آن پيغم//بر به آخ//ر مي رسد و حوصله مديريت بيشتر و زيادتر از آن را ندارد محدوديت ه//اي نامبرده عبارت است از محدوديت هاي عددي و قومي و ديگ//ر مح//دوديت كيفي و سوم محدوديت زماني . محدوديت ع//ددي و ق//ومي ك//امال روش//ن است جمعيت نوح پيغمبر شايد به پنجاه هزار نفر نرس//يده باش//د كه ن//وح پيغمبر مامور دعوت و تربيت آنها ش//ده اس//ت از نظ//ر جمعيت و از نظ//ر مكان محدودند در سرزمين عراق كه در آينده دولت هاي كلده و آشور در آنجا پيدا شدند و بخت النصرها از آنها به وجود آمدند آن سلطان يا پيغم//بر اين جمعيت محدود را مي تواند اداره كند همچنين احتياجات محدود آنها را زيرا انسان ها هرچه جهلشان باال باش//د توقعاتش//ان و احتياجاتش//ان كم//تر است و همچنين تعليم//اتي كه در خ//ور اس//تعداد آنهاس//ت خيلي مح//دود و قليل است . درست مانند كودكان كودكستان كه از نظر كيفيت و استعداد كتابه//اي كودك//انه در زم//ان معين الزم دارن//د واز نظ//ر ت//وقع و احتياج//ات اسباب بازيهاي كودكانه و لقمه ناني كه شكم خ//ود را س//ير كنن//د ملته//اي صدر تاريخ به همين كيفيت بوده اند ارقام احتي//اج آنه//ا خيلي كم و ك//وچك همچنين معلوماتي كه الزم است داشته باشند معلوم//اتي كودك//انه آن هم در زمان معين شايد اگر نوح پيغم/بر ب/ا م/ردمي مانن//د م/ردم آخرالزم//ان روبرو شود نتواند آنها را اداره كند زيرا استعدادش و تعليمات و تبليغاتش از مديريت يك چنين مردمي كوچك//تر و كوت//اهتر اس//ت به همين منظ//ور زم//اني كه اذيت كف//ار از ح//د اس//تعداد آن پيغم//بر فرات//ر مي رفت تحمل پيغم//بر زم//ان كوت//اهي مي ك//رد و در اين رابطه چ//اره اي نب//ود ج//ز اينكه خداوند آن اقوام را دسته جمعي نابود كند و به هالكت بسپارد. تا جمعيت

ديگري براي زمان ديگري و براي پيغمبر ديگري بوجود آيد.51

Page 52: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

وليكن در اينج//ا حوص//له و اس//تعداد اس//الم و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم چنان است كه در برابر مصيبت ها و اذيتها كه از مردم زمان ببينند ص//بر و حوصله دارند همه جا به فكر اين هستند كه از استعداد و مع//رفت م//ردم استفاده كنند به كيفيتي كه اقبال و ادبار مردم به ط/رف آنه/ا روي فهم و معرفت و شعور و ادراك باشد. سعادت خود را در اط//اعت آنه//ا بدانن//د و از آنها پيروي كنند و يا ضرر و بدبختي خود را در نافرماني آنها ببينن//د و از مخ//الفت خ/ودداري كنن//د. يك چ/نين اط/اعت و تبعيت كه ب/ر م/دار علم و معرفت است بهترين اطاعتها و تبعيتها است كه از اين راه براي انسان ها مدينه فاض/له پي/دا مي ش//ود يع/ني از اين انس/ان ها كه روي فهم و ش/عور اقبال پي//دا مي كنن//د روي فهم حق به ط//رف اهل حق مي رون//د و ي//ا روي فهم باطل از اهل باطل فرار مي كنند بدون اينكه امر و نهي در كار باش//د يك چ//نين تبعيت واط//اعت به//ترين نظ//ام و ام//نيت را بوج//ود مي آورد. جمعيت چنان وضعي پي//دا مي كن//د كه ميليون ه//ا از آنه//ا احتي//اج ن//دارد كه براي ادامه حاكميت خود پركاهي به ره//بران تحميل كن//د. و ي//ا مس//ئوليت كوچكي براي آنها ايجاد كن//د. و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم ميدانن//د كه يك چنين عقل و معرفتي در انسان ها محصول حادثه ها و انقالبات و تح//والتي است كه در زندگي مردم بوجود مي آي//د در ح//وادثي كه م//ردم ب//راي آنه//ا ايجاد مي كنند موجبات اذيت و آزار آنها را فراهم مي كنن//د در اين ح//وادث صبر مي كنند. نه از ق//درت شخص//ي اس//تفاده مي كنن//د كه جنگ و ج//دالي راه بياندازن//د و ب//ا موذي//ان و اذيت كنن//دگان بجنگن//د و نه از ق//درت الهي اس//تفاده مي كنن//د كه آنه//ا را نف//رين كنن//د ب//ا لعن و نف//رين آنه//ا را از پ//ا درآورند بلكه به جاي نف//رين دع//ا مي كنن//د. دع//اي پيغم//بر اك//رم در براب//ر دشمنان خود مشهور است كه ه//ر وقت اذيت و آزاري به او مي رس//اندند دعا ميكرد و مي فرمود: اللهم اهد قومي فانهم ال يعلمون . خدايا قوم مرا هدايت كن كه اينها نميدانند وليكن پيغم//بران گذش//ته كه استعدادش//ان ت//ا اندازه اي كم و كوتاه بوده و چنان صبر و اس//تقامتي مانن//د پيغم//بر اس//الم نداشته اند زماني كه در فشار و اذيت مردم قرار مي گرفتند آنها را نفرين ميكردند و از قدرت الهي ب//راي ن//ابودي آنه//ا اس//تفاده ميكردن//د در ن//تيجه

عذابي نازل مي شد تمامي قوم يا قسمتي از آنها به هالكت مي رسيدند. در اينجا الزم نيست در اطراف سياست پيامبران گذشته و يا ص//بر و كم ص//بري آنه//ا بحث ك//نيم پيغم//بران گذش//ته در براب//ر انس//ان هائي ق//رار گرفته اند كه سطح فكرشان بسيار پائين بوده است . اهل منطق نبوده ان//د

52

Page 53: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كه با دالئل و ب//راهين عقلي دع//وت پي//امبران را قب//ول كنن//د. آنج//ا كه يك پيغمبر خدا را تعريف مي كند و يا بهشت و جهنم را و يا زندگي آخ//رت را. يك چنين شعوري نداش//تند كه يك چ//نين مس//ائلي را درك نماين//د و قب//ول كنند لذا غالبا پيغمبران گذشته امت خود را به ثواب و عقاب دنيائي تمديد و تطميع ميكردند و به مردم مي گفتن//د اگ//ر خ//دا را اط//اعت نكني//د به بت پرستي خ//ود ادامه دهي//د ع//ذاب ب//ر ش//ما ن//ازل مي كن//د ي//ا به آنه//ا وع//ده مي دادند كه اگر از خدا و رسول خدا اطاعت كرديد بركات زندگي دني//ائي شما زياد مي شودخدا روزيهاي فراوان در اختيار شما قرار مي دهد برپ//ايه همين تهديد و تطميع به ث//واب وعق//اب دني//ائي زم//اني كه م//ردم اط//اعت مي كردند طبق وعده اي كه پيغمبر به آنها داده بود در زن//دگي آنه//ا ب//ركت پيدا ميشد و گاهي مائده آسماني بر آنها نازل مي ش//د. مانن//د دوران چهل س//اله بني اس//رائيل كه در بيابانه//ا بس//ر مي بردن//د آب و غ//ذا ب//دون رنج و زحمت و يا تجارت و كسبهاي ديگر در اختي//ار آنه//ا ق//رار مي گ//رفت . ن//وح پيغمبر به مردم خود ميگويد خدا را اطاعت كنيد تا باران فراوان ب//ر ش//ما نازل شود عمر شما طوالني شود و اگر معصيت كرديد دوران عمر ش//ما كوتاه مي شود. بيش//تر ثوابه//ا و عقابه//ائي كه پيغم//بران گذش//ته به م//ردم خود وعده ميدادند مربوط به نعمتهاي دنيائي رفاه و آسايش دني//ائي و ي//ا عقاب و عذاب دنيائي بود. زيرا چنان شعوري نداش//تند كه زن//دگي بع//د از مرگ را باور كنند تا جائي كه حتي پيغمبران هم در مسئله قيامت و حيات دوباره مردگان به ش//ك و ش//بهه مي افتادن//د و مي گفتن//د چط//ور مي ش//ود

مرده اي كه تبديل به خاك شده دو مرتبه زنده شود. اب//راهيم پيغم//بر كه در راس همه پي//امبران اس//ت مع//ارفي ن//زديك به مع//ارف مق//ام ام//امت دارد عرض//ه مي دارد پروردگ//ارا ارني كيف تح//يي الم//وتي خ//دا به من نش//ان ب//ده چگ//ونه م//رده را زن//ده ميك//ني خداون//د مي گويد: اولم تومن مگر ايم//ان به ق//درت من ن//داري . ج//واب مي ده//د: بلي ولكن ليطمئن قل//بي . ايم//ان به ق//درت ت//و دارم وليكن ميخ//واهم به چشمم ببينم تا اطمينان قلب پيدا كنم و يا عزير پيغم//بر كه از گورس//تاني عبور مي كند استخوانها و كله هاي پوسيده را مي بيند مي گوي//د: ان//ا يح//يي ه//ذه الله بع//د موته//ا . كج//ا خ//دا اين مردگ//ان را دو م//رتبه زن//ده مي كن//د خداون///د ب///راي اينكه ق///درت خ///ود را براب///ر او به نم///ايش درآورد او را مي ميراند و بعد از صد سال زن//ده مي كن//د پيغم//بران گذش//ته كه در راس امت خود بوده اند باز هم صددرص//د يقين ك//امل به زن//دگي آخ//رت ندارن//د

53

Page 54: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مگر اينكه به چش//م خ//ود ببينن//د چه برس//د به امته//اي ض//عيف آنه//ا كه در درجات بسيار پائين از عقل و معرفت هس//تند به چشمش//ان معج//زات را مي بينند باز هم نمي فهمند و پيغم//بر زم//ان خ//ودر ا آزار مي دهن//د. پس در اينجا از يك طرف پيغمبر زمان طاقت و تحمل مصيبت ها و اذيتها را ندارد و از طرف ديگر امت او بسيار عقب افتاده هستند تا ج//ائي كه معج//زات را به چش//م خ//ود مي بينن//د ب//از هم ب//اور نمي كنن//د. از ط//رفي دس//تورات پيغمبر براي مردم زمان بسيار ساده و سبك است مثال موساي پيغمبر از فرعونيان فقط يك خواهش دارد و آن اين است كه بني اس//رائيل را آزاد كن//د اگ//ر آزاد كن//د ك//اري به آنه//ا ن//دارد آنه//ا را مكلف ب//ه نم//از و روزه و مسائل ديگر نمي كند. پس تعجيل و تاخير عذاب ب//راي امته//اي گذش//ته به دو عامل بستگي دارد. يكي كمي عقل و شعور مردم كه با پبغم//بر خ//ود لج مي كنند و فساد خود را بيش//تر توس//عه مي دهن//د و ديگ//ر كمي ص//بر و استعداد پيغمبر زمان كه در برابر اذيت ها و فشار امت ها تحملشان تم//ام مي ش//ود پس الزم مي آي/د كه ه//ر چه زودت/ر ع//ذابي ن/ازل ش//ود آن ق//وم لجوج و جه//ول را از بين ب//برد و پيغم//بر زم//ان را از ش//ر آنه//ا راحت كن//د

وليكن روش پيغمبر اسالم و ائمه اطهار عليهم السالم چنين نبود . پيغمبر اسالم در استعداد و قدرت بدني و روحاني بي نهايت عظيم اس//ت صبر و تحمل پيغمبر اسالم و ائمه را اگر با ص//بر و تحمل س//اير پي//امبران مقايسه كنيم در اين مقايسه ميدانيم كه آنها مانند نه//ر آبي هس//تند كه از باران بوجود مي ايد و اينها مانند اقيانوسند كه منشاء پيدايش ابر و ب//اران ميشوند. حديث از موال المومنين عليه السالم مي فرماي//د: خداون//د به من صبري عنايت فرموده است كه اگر بر تمام اهل ع//الم تقس//يم ش//ود همه آنها به صبر كامل ميرسند. بدون آنكه از صبر من كاس//ته ش//ود و خداون//د يقيني به من مرحمت كرده است كه اگر بر تمام اهل عالم تقس//يم ش//ود همه آنه///ا به يقين مي رس///ند ب///دون اينكه از يقين من كاس///ته ش///ود و همينطور س//اير فض//ائل . خداون//د از آنه//ا تعب//ير به دري//ا مي كن//د كلم//ات و اذالبحار فجرت مربوط به زم//ان س//لطنت و حك//ومت ائمه اطه//ار عليهم السالم است . علم در سينه آنها مي جوش//د و تم//امي اهل ع//الم به دانش كامل مي رسند گفته اند وقتي امام زمان ظاهر مي شود دست تربيت خود را روي سر مردم مي گذارد فيكمل عقولهم و حلومهم يعني بن//دگان خ//دا را تعليم مي دهد كه در اث/ر تعليم آن حض/رت عقل و اس//تعداد آنه/ا ك/امل مي شود و گاهي خداوند از وجود ائمه اطهار عليهم السالم تعبير به ماه و

54

Page 55: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خورشيد مي كن//د يع//ني هم//انطور كه ن//ور م//اه و خورش//يد به همه كس و همه چ//يز مي رس//دت تم//امي جم//ادات و نبات//ات و حيوان//ات را پ//رورش

مي دهد نور علم و عقل آنها هم به همه كس و همه چيز مي رسد. پس قدرت و استعداد پيشوايان معصوم در برابر قدرت و استعداد س//اير انس//ان ها مانن//د نه//ر آب در براب//ر دري//ا و ي//ا چ//راغ داخل خ//انه در براب//ر خورشيد است . خداوند از اين تفاوت مراتب و فضائل انبياء در كتاب خود خبر مي دهد مي فرمايد: تلك الرسل فض//لنا بعض//هم علي بعض . يع//ني ب//ا پيغمبران را بر يكديگر فضيلت داديم . بعضي از آنها خيلي باال و بعض//ي از آنها در درجات پائين تر پس ايراداتي بر پيغمبران نيست كه چرا در مق//ابل مصيبت ها صبر نكردن//د و ع//ذاب الهي را ب//راي آنه//ا تقاض//ا نمودن//د مانن//د پيغمبر اسالم نبودند. يونس پيغمبر كه در برابر فشار مردم ص//بر و تحمل خود را از دست داد آنها را نفرين كرد و از ميان آنها فرار نمود خداوند بر اين بي صبري او را در شكم ماهي حبس نموده و امتش را كه توبه ك//رده بودند از عذاب نجات داد و دو مرتبه او را به طرف امت خ//ود برگرداني//د. هر كسي برابر استعداد خود به تكاليف الهي مكلف مي ش//ود و ه//ر ك//دام

از آنها مطابق استعداد خود معصومند.و اما پيغمبر اسالم :

پيغم//بر اس//الم يك سياس//ت عميق و عجي//بي دارد كه در داي//ره ت//دبير و سياست خود تمامي انسان ها را مي پذيرد و هر يك از آنها را در دني//ا و ي//ا در آخرت بهره مند مي كند. دايره واليت پيغمبر اك//رم و ائمه اطه//ار عليهم السالم تشبيه به كشتي ن//وح ش//ده اس//ت . خداون//د وق//تي به ن//وح پيغم//بر دس//تور داد كش//تي بس//ازد كه در اين س//رزمين دري//ائي بوج//ود مي آي//د و جمعيت اين سرزمين غرق مي شوند دستور داد كشتي خود را ب/ا طبق/ات

مختلف بسازد. طبقه اي براي گوسفندان طبقه اي براي اس//ب و االغ . ب//راي ه//ر حي//واني يك جفت نر و م//اده در گون//ه مخص//وص خ//ودش . م//اموريت پي//دا ك//رد از تمامي حيوان//ات حالل گوش//ت ي//ا ح//رام گوش//ت وحش//ي ي//ا اهلي جف//تي

همراه خود داشته باشد .

55

Page 56: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

درج//ات مختل//ف ق//رار دارن//د كه در رأس آن درج//ات ن//وح پيغم//بران در پيغمبر است . دايره سياست و تدبير پيغمبر اس//الم به همين كيفيت اس//ت دين خدا را آنچنان سهل و آسان ق//رار داد كه پ/ذيرش آن ب/راي بيگانگ//ان مانند حبه قن/دي ب/ود كه در دهانش/ان آب مي ش/ود. ه/ر كس دو كلمه ب/ر زبان جاري كرد گرچه در داخل قلب خود يك ك//افر درجه يك باش//د قب//ول كرد. مردم مكلف بودند دو كلمه را بر زبان خ//ود ج//اري كنن//د و در امن و امان باشند حقوق اسالمي آنها در شعاع حكومت اسالمي محف//وظ باش//د مش//اهده مي كني//د كه در داي//ره سياس//ت و واليت پيغم//بر اك//رم به//ترين انسانها و ب/دترين انس/انها حض/ور دارن/د. به/ترين انس/انها مانن//د علي ابن ابيطالب و حضرت زهرا و بعد از آنها س/لمان و اب/وذر و مق/داد و ب/دترين انسانها مانند ابوسفيان و معاويه و امث//ال آنه//ا. دو كلمه ب//ر زب//ان ج//اري كردند امنيت يافتند همينطور در آينده . بعضي مورخين و جنايتكاران درجه يك دنياي اسالم را با جنايتكاران درجه يك دنياي كف//ر مقايس//ه كردن//د. ت//ا معلوم ش//ود ك//داميك از اينه//ا ش//قي ترند اين جنايتك//ار مس//لمان كه نم//از

مي خواند و حافظ قرآن است و جنايتكاران دوران كفر. دو نف//ر را به عن//وان نم//ونه در دني//اي پيش از اس//الم و بع//د از اس//الم يادآوري كردن//د يكي بخت النص//ر كه بني اس//رائيل را قتل ع//ام ك//رد زن و

مرد و بزرگ و كوچك كسي از آنها باقي نگذاشت . نسخه هاي تورات و مراسم دين و بيت المقدس و تمامي آثار دين آنها را از بين برد يكي هم حجاج بن يوسف ثقفي در عالم اس//الم كه گفته ان//د در دوران حكومت خود يكصد و بيس//ت ه//زار نف//ر انس//ان بي گن//اه را به قتل رس//انده اس//ت اين دو ج//اني يكي مس//لمان و يكي ك//افر. يكي حج//اج بن يوسف كه نماز مي خوان//د و ح//افظ ق//رآن اس//ت وليكن مي گوي//د: س//فره براي من وقتي گ//وارا س//ت كه كن//ار آن انس//اني در خ//ون خ//ود غ//وطه ور باشد. بخت النصر هم مي گويند به لشكر خود گفت من در پائين ش//هر كه فاضالب شهر از آنجا مي گ//ذرد مي نش//ينم . بايس//تي آنق//در بكش//يد كه اين نهر فاضالب مملو از خون باشد بعدا به او خبر دادند كه يك پيرزني بيشتر از اينها باقي نمان//ده اس//ت گفت هم//ان را هم به قتل برس//انيد و در عين حال مورخين نمره درجه يك جنايتكاري را به حج//اج مس//لمان داده ان//د نه به بخت النصر كافر. يك چ//نين سياس//ت عظيم و عجي//بي كه اينط//ور دين

56

Page 57: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اسالم را سهل و آسان در اختيار همه قرار دهد و به آنها مژده بهش//ت ب//ا زندگي دنيا بدهد در سياست و تدبير هيچ پيغمبري مشاهده نش//ده اس//ت . پيغمبران گذشته خواهي نخواهي بر اساس توانائي و استعداد فكري خود مصمم بودند كه هر چه بيشتر امت و حزب آنها خ//الص باش//د. تمامش//ان اهل ايمان و تقوا باشند و در ميانشان كافر و منافق وجود نداش//ته باش//د منافق يا كافر در دايره دعوت و مكتب انبي//اء گذش//ته نمي توانس//تند دوام ً بياورند و به حي//ات خ//ود ادامه دهن//د ي//ا الزم ب//ود ص//ريحا ظ//اهراً و باطن//ا تسليم پيغمبر باشند يا اينكه ملحق به كفار ش//وند به دس//تور پيغم//بر و ي//ا دعا و نفرين پيغمبر از بين بروند و مشهور است وق//تي موس//ي مش//اهده كرد در رعيت او امتش دو گروه شده اند و شيطاني به ن//ام س//امري آنه//ا را به گوساله پرستي ان//داخته و تف//رقه به وج//ود آورده اس//ت دس//تور داد كساني كه گوساله را نپرستيده اند و در دين خود ثابت بوده اند كس//اني را كه گوساله پرستيده اند به قتل برساند در نتيجه امت خالص پيدا شود و يا مثال در داستان سليمان بن داود و داود پيغمبر گفته شده است كه ايشان براساس ايمان واقعي مردم و يا ب//اطن آنه//ا جمعيت را مي پذيرفتن//د و از امت خ//ود به حس//اب مي آوردن//د امت خ//ود را به تظ//اهر به دين قب//ول نمي كردند بلكه صد در صد ديني كه مطابق واقعيت و حقيقت آنها باش//د. لذا در وصف حكومت امام زمان عليه السالم گفته اند كه آن حضرت مانند داود پيغمبر حكومت مي كند يع//ني م//ردم را به باطنش//ان مي پ//ذيرد نه به ظاهرس//ازي وليكن پيغم//بر اس//الم براس//اس اس//تعداد و تفك//ر ع//الي و گذشت عجيبي كه از امت گناهكار خود داش//تند م//ردم را فقط به تظ//اهر قب//ول مي كردن//د اج//ازه نمي دادن//د كس//ي در ح//ال مس//لمانان از امت او تحقيق كند كه اينها آنچنان كه در ظاهر هستند در باطن هم باشند يا اينكه ظاهرشان با باطنشان فرق دارد لذا در ميان امت پيغمبر بدترين انس//انها كه هم//ان من//افقين باش//ند مانن//د به//ترين آنه//ا راه پي//دا كرده ان//د ب//ا همين پذيرش به ظاهر و گذشت عظيم و عجيبي كه داشتند امت پيغمبر اس//الم زياد شدند و ك//ثرت پي//دا كردن/د وليكن امت پيغم/بران گذش//ته كم و قليل

بودند. لذا پيغمبر اكرم فرمودند:اني مكاثر بكم االمم يوم القيمه يع//ني من روز قي//امت ب//ا پيغم//بران ديگ//ر مس//ابقه مي گ//ذارم و نش//ان مي دهم كه امت من چندين هزار برابر امت آنها خواه//د ب//ود پس رس//ول خدا دراينجا سياستي داش//ت كه بيش//تر م//ردم را جلب و ج//ذب كن//د و ب//ا كوچكترين تظ//اهري انس//انها را بپ//ذيرد گ//رچه مانن//د مع//اويه و ابوس//فيان

57

Page 58: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

باشند توانست اكثريت مردم زمان را به دين خ//ود جلب و ج//ذب نماي//د و هم اينكه موجبات بقاء و دوام دين خود را تا قيامت فراهم س//ازد در يكي از احاديث معروف حضرت رسول اكرم »ص « فرمودند يهوديت با چش//م چپ خ//ودش نگ//اه مي كن//د مس//يحيت ب//ا چش//م راس//ت خ//ود به حقيقت مي نگرد وليكن من ب//ا ه//ر دو چش//م حقيقت را مي بينم و مي گ//ويم ب//ا در تعب//يرات بعض//ي اح//اديث و ق//رآن ملت يه//ود را ب//ا كلمه غربي//ون تع//ريف كرده اند و ملت مسيح را با كلمه شرقيون تعريف كرده ان//د و ملت اس//الم را ب//ا كلمه الش//رقيه و الغ//ربيه ي//ا به كلمه ص//راط مس//تقيم تع//ريف كرده ان//د منظ//ور از اين تعب//يرات كه يه//ود به چش//م چپ نگ//اه مي كن//د و مسيح با چشم راست و من با هر دو چشم اين است كه يهوديت فقط به دنيا و منافع دنيائي خود نگاه مي كند هرگ//ز ش//رافت و ع//زت و وج//دان و انسانيت را در نظر نمي گيرد فقط خود را به ثروت برساند از ه//ر راه كه باشد مسيحيت هم بر اساس تفك//رات دين خ//ود فقط به آخ//رت و دين و تق//وي نظ//ر دارد جنبه ه//اي م//ذهبي خ//ود را ب//ر جنبه ه//اي م//الي و م//ادي مي چرباند سعي مي كند از دنياي خود بكاهد و بر آخرت خ//ود اض//افه كن//د مس//يحيت اگ//ر ب//ر م//دار دين خ//ود بخواه//د عمل كن//د به كلي ت//ارك دني//ا مي شود. حق ندارد دنبال دنيا و دنياداري برود مگر به ان//دازه اي كه روزي خود را بدست آورد آباد كردن دنيا در مذهب مسيح مطل//وب نيس//ت بلكه فقط آباد كردن آخرت . لذا براساس عقاي/د دي/ني اين همه دخ/تران ت/ارك دنيا و پسران تارك دنيا در مسيحيت پيدا مي شوند ن//ذر مي كنن//د كه تم//ام عمر در عبادت و خدمت باشند و به روزي كمي اكتف//ا كنن//د. از اين جهت در اديان گذشته تمامي انسانها قابل پذيرش نيستند بلكه فقط كساني كه ظاهر و باطن متظاهر به دين آنها باشند و مرام م//ذهبي آنه//ا را بپذيرن//د. وليكن دين اسالم در قانونگذاري و هدايتها مالي و مادي خود دنيا و آخرت را با هم در نظر مي گيرد تمدن آخ//رتي را از ط//ريق تم//دن دني//ائي قب//ول دارد زن//دگي انس//انها را به كم//ال مي رس//اند آنچن//ان كه در دني//اي خ//ود كوچكترين محروميتي نداشته باش//ند در آخ//رت خ//ود همينط//ور. پس دين اسالم فراگير تمامي بشريت است همه انسانها ظاهر و ب//اطن مي توانن//د اسالم را قبول كنند و در خط اسالم زندگي كنند وليكن دينهاي ديگر فقط كساني را قبول مي كند كه صددرصد ظاهر و باطن دين آنها را قبول كنند اغنيا در خدمت باشند و ضعفا در استثمار يكي از مسائلي كه دين مقدس اسالم به رهبري ائمه اطهار عليهم السالم با ساير ادي//ان و عقاي//د اختالف

58

Page 59: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

دارد مسئله پذيرش تمامي انسانهاي وابسته به خود از حد صفر گرفته ت//ا بي نهايت است ادي//ان ديگ//ر خ//واه اهل كت//اب باش//ند كه پيغم//بر آس//ماني دارند و ي/ا اهل كت/اب نباش//ند كه به راي خودبي//ني به وج//ود آورده ان/د اين اديان يك مشي ثابتي و يك رسوم و آداب غيرق//ابل تغي//يري دارن//د كه ه//ر كس مجهز به همان رسوم و آداب باشد بدون كم و زي//اد او را مت//دين به دين خود مي دانند و در دين خود مي پذيرند و اما اگر فقط يك نفر از آنه//ا از آن رسوم و آداب مشخص و معين كمتر و يا زيادتر داشته باشند آن را خارج از دين خود مي شناسند و كافر به دين خ//ود مي دان//د در واقع ادي//ان ديگر اهل كتاب باشند يا نباشند يا مسلماناني كه اس//الم را منه//اي مكتب ائمه اطهار قبول كرده اند اين اديان در واقع يك حبس خانه فكري و علمي است فقط يك رسوم و آدابي است كه بايستي آن را تكرار كنن//د و آن را انج//ام دهن//د نه كم//تر و نه زي//ادتر و ديگ//ر اين كه حق تفك//ر و تحقيق در اصول و فروع دين خ//ود ندارن//د ت//ا معل//وم ش//ود حق اس//ت ي//ا ب//اطل . نه درباره پيشوايان خود حق تحقيق دارند كه عادلند يا ظالم عالمند يا جاهل پيش//واي حقن//د و ي//ا ب//ر ب//اطل و نه در عقاي//د و احك//امي كه از مس//ير پيشوايان به آنها تحميل شده است حق تحقيقي دارند ت//ا بفهمن//د درس//ت است يا نادرست خدا را و يا آخ//رت را و ي/ا پيغم/بران و خلف//ا را و عقاي/د ديگ//ر را هم/انطور بدانن//د و معتق//د باش//ند كه ت//اريخ به آنه//ا تحميل ك//رده است مثال بس//ياري از مس//لمانان غ/ير ش//يعه مجس//مه هس//تند خ//دا را در قالب جسمي تصور مي كنند و يا اين كه ق//ائل به عص//مت انبي//اء و خلف//اء نيس//تند ع//دالت و تق//وي را در دين ي//ا پيش//وايان قب//ول ندارن//د اعتق//اد به عدالت كامل خدا ندارند و يا اصال خدا را ظالم مي دانن//د مي گوين//د عي//بي ندارد كه پيشواي مردم و يا پيامبران ظالم و دروغگو باشند به جاي وحي الهي وحي شيطاني را به خورد مردم دهند ادي//ان مس//يحيت و يه//وديت و بودا و م//ذاهب ديگ//ر به همين كيفيت اوال در دينش//ان درج//ات و مقام//ات طبيعي و ايماني وجود ندارد بلكه درجات و مقامات انتسابي و انتخ//ابي و ثانيا در اصول و فروع دينشان حق تفك//ر و تحقيق ندارن//د كه آي//ا درس//ت اس//ت ي/ا نادرس//ت و ديگ//ر اين كه پ/يروان دين آنه//ا بايس/تي در ت/رتيب و تنظيم عقاي//د و رس//وم و آداب يك ج//ور و يكن//واخت باش//ند و دينش//ان به صورت مكتب نيست كه درس و بحثي داش//ته باش//د و ي//ا تحقيق و دق//تي بكار ببرند لذا مي توانيم آن اديان را يك حبسخانه فكري به حس//اب آوريم كه انسانها را در دايره خود حبس مي كند و حق تفك//ر و تحقيق را از آنه//ا

59

Page 60: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

سلب مي نمايد و اما دين مقدس اسالم به رهبري ائمه اطه//ار دين ح//نيف اس//ت . در ت//اريخ ادي//ان براس//اس ق//درت و اس//تعداد پي//امبران فقط دو شريعت و دو دين به عن//وان دين ح//نيف ش//ناخته ش//ده اس//ت يكي روش حضرت ابراهيم خليل و ديگر روش حضرت خاتم انبي//اء محم//د مص//طفي ص//لي الله عليه و آله و س//لم ب//ا بررس//ي به كلمه ح//نيف كه گفته ان//د به معناي ترك باطل به سوي حق است ح//نيف به دو معن//ا ت//رجمه مي ش//ود يكي به معناي دين مترقي يعني دي//ني كه افك//ار م//ردم را ت//رقي مي ده//د قدرت فكر و استعداد آنها را باال مي برد و ديگر ديني كه همه ج//ا انس//انها را در انتخابات و اختيارات فك//ري و عملي بين دو جن//اح اهم و مهم ق//رار مي دهد ابتدا وضعيتي در فكر انسانها به وجود مي آورد كه همه ج//ا ب//اطل را رها كنند به طرف حق گرايش پيدا كنند و در مرحله دوم وق//تي كه بين دو انتخاب يا دو عمل قرار گيرند كه يكي مهم و ديگري مهمتر است مهم را به خاطر مهمتر رها كن//د و آن عملي كه مهم/تر اس/ت در نظ//ر بگيرن/د مثال گاهي انسانها بين دو عمل ق//رار مي گيرن//د كه از نظ//ر حكم و ق//انون يكي حرام و ديگري واجب است چنان كه مردي ي//ا زني را ببين//د در دري//ا غرق مي شود و نجاتش توقف دارد بر اين كه به سراغ او ب//رود و او را از غرق شدن نجات بدهد اينجا دو قانون رسميت پيدا مي كند كه يكي مهم و ديگري مهمتر است يكي قانون حرمت تماس با زن م//ردم و زن ن//امحرم و ديگر ق//انون حفظ نفس يك انس//ان از هالكت و غ//رق ش//دن نج//ات يك انسان مهمتر است از اين كه نامحرمي او را كول بگ//يرد ي//ا بغل بگ//يرد و به ساحل نجات برساند همه جا قانون الهي و احكام و مقررات او بين دو جناح خوب و خوبتر و يا بد و بدتر قرار مي گ//يرد كه الزم اس//ت نيك را به خاطره نيكتر رها كنند و عملي كه بهتر است انجام دهند يا اين كه بدتر را به خاطر بد رها كنند مثال اگر ظ//المي ب//ر انس//اني مس//لط ش//ود و بگوي//د بايس//تي به اين بن//ده خ//دا ص//د ض//ربه ش//الق ب//زني ي//ا اگ//ر ن//زني كش//ته مي شوي امر داير است كه ي//ا كش//ته ش//ود ي//ا به آن بي گن//اه ص//د ض//ربه شالق بزند و يا جراحتي بر دست و ب//دن او وارد س//ازد در اين ج//ا از دين خدا اجازه پيدا مي كند كه صد ضربه شالق بزند تا كش//ته نش//ود ولي اگ//ر امر داير شود كه او را بكشد يا خ//ودش كش//ته ش//ود در اينج//ا حق ن//دارد براي حفظ جانش او را بكش//د زي//را خ//واهي نخ//واهي يك انس//اني كش//ته مي شود خواه اين مامور باشد يا انس//ان مظل//وم به همين كيفيت ظلمه//ا در برابر يكديگر كوچك و بزرگ دارد و عدالت هم در برابر يكديگر به//تر و

60

Page 61: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بهتر دارد دين حنيف انسان را در برابر همين اهم و مهم قرار مي ده//د به همين كيفيت ادياني كه به وسيله پيغمبران ابالغ ش//ده اس//ت بعض//ي ها به صورت يك كالس يا دو كالس است انس//انها را از ابت//دا ت//ا انته//ا در داي//ره تربيت خود قرار مي دهد وليكن آنها را ترقي نمي دهد كه بيشتر بخوانن//د و بدانند و ترقي كنند. ق//وانين ث/ابتي در اختي//ار م/ردم مي گ//ذارد و م/ردم را مل//زم مي كن//د كه به آن ق//انون عمل كنن//د و به كميت و كيفيت آن و ي//ا عوارض بد يا خوب آن كاري نداشته باشند. ش//ريعت حض/رت موس/ي يك چنين شريعت ثابت است روز شنبه همه مامورن//د ك//ار و كاس//بي را ت//رك كنند به مسجد بروند به عبادت مشغول شوند يا فالن روز قرب//اني كنن//د و يا مسائل ديگر. اگر بنده خدائي روز شنبه كار واجب تري داشته باشد مثال مادر او ي//ا خويش//اوند او در ح//ال اختص//ار باش//د محت//اج به پ//ذيرائي و در نتيجه مراسم شنبه را ترك كند خود را معصيت كار مي دان//د ره//بران دين هم او را معصيت كار مي دانند و ب//ا همين معص//يت او را تكف//ير مي كنن//د. خداوند در بعضي آيات مي فرمايد ما يهودي/ان را از قتل نفس و اخ/راج از ش//هر و دي//ار كه به معن//اي تبعي//د اس//ت نهي ك//رديم ولي آنه//ا يك//ديگر را كشتند و نفي بلد نمودن//د تبعي//د در اينج//ا به مع//ني تكف//ير اس//ت يع//ني ب//ا كوچكترين بهانه اي كه چ//را خ//دمت م//ادر ش//ده و مراس//م ش//نبه را ت//رك نموده است او را بي دين مي شناختند و تكفير مي كردند. حض//رت عيس//ي عليه السالم يك روز در مسير حركت به مراسم ش//نبه وس//ط راه م//ردي كه فلج ش//ده ب//ود از حض//رت تقاض//ا ك//رد او را ش//فا بده//د ت//ا بتوان//د در مراسم مذهبي شركت كند حضرت عيس//ي دس//ت به پ//اي او مالي//د ش//فا پيدا كرد و حمدگويان با م//ردم درمراس//م ش//نبه ش//ركت ك//رد. پيش//وايان مذهب حضرت عيسي را با اين عمل تكفير كردن//د گفتن//د چ//را روز ش//نبه كار كرده است روز شنبه ه//ر ك//اري ق//دغن اس//ت مگ//ر عب//ادت حض//رت

عيسي طبق نقل كتابهاي صوت العدالت االنسانيه به آنها فرمود:

ايها المرائون ايه//ا االف//اعي انم//ا خلق الس//بت الجل االنس//ان و لم يخلق االنسان الجل السبيت

يعني اي رياكاران اي افعي ها مراس//م ش//نبه بايس//تي در خ//دمت انس//ان باشد نه انس//ان در خ//دمت مراس//م ش//نبه . من اين بن//ده خ//دا را مع//الجه كردم تا بتواند زندگي خود را ادامه دهد شما مرا محكوم مي كنيد كه چ//را

61

Page 62: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به انسان خدمت كردم يك چنين روشهاي خشك و خش//ني كه به ص//ورت دين در اختيار مردم قرار مي گيرد و مردم را از ترقي و تكامل بازمي دارد دين غير حنيف است انسانها را متوقف نگه مي دارد بهترين دين آن دي//ني است كه پايه تكامل بشريت باشد. آنها را ت//رقي ده//د ت//ا به آزادي مطلق برس/د و يك چ//نين دي/ني فقط دين مق/دس اس/الم و دين ح//نيف حض/رت ابراهيم است . حضرت ابراهيم دين ح//نيف خ//ود را از مس//ير اس//ماعيل و اوالد اسماعيل و از مس/ير كعبه به جري/ان ان/داخت . و احك/ام و مق/ررات مذهبي خود را به وسيله اسحاق و يعق//وب از مس//ير اوالد يعق//وب ج//اري كرد. در مسير ت//اريخ از مس//ير كعبه و مراس//م حج و دين ح//نيف اب//راهيم شخصيتهاي بزرگ علمي پيدا شدند مانند عبدالمطلب و بني هاشم و مانند پيغم//بر اك//رم . وليكن از مس//ير اوالد حض//رت اس//حاق گ//رچه پيغم//براني بوجود آمدند و چ//نين خطي كه از آن خط انس//انهاي ك//امل و شخص/يتهاي بزرگ به ثمر برس//ند ف//راهم نش//د. و از مس//ير همين دين ح//نيف ع//اقبت

زندگي بهشتي داير خواهد شد.روش حنيفيت در ارتباط با مردم :

بي شك مردم مخلوقات خدا و بندگان خدايند خداوند آنها را دوس//ت دارد آنچنان محبتي كه خدا به بندگان خود دارد هيچ پدر و م//ادري ب//ا فرزن//دان

خود ندارد و هيچ سازنده با آنچه مي سازد ندارد. محبت خ//دا به انس//انها خيلي ش//ديد اس//ت زي//را تم//امي موج//وديت خ//دا بوجود همين انس//انها بس//تگي دارد انس//انها ش//اگرد مكتب خ//دا هس//تند و همين انسانها هستند به علم و معرفت مي رسند و بعد از آن كه به علم و معرفت رسيدند خدا به ه//دف خ//ود از خلقت ع//الم و آدم مي رس//د مانن//د باغب//اني اس//ت كه درخته//اي خ//ود را به ثم//ر برس//اند و آنه//ا را مي چين//د. انسانها هر چه بد و خوب هستند درختهاي باغ خ//دا هس//تند كه بايس//تي به ثمر برسند. ثمرات آنها هم نصيب خدا مي شود يع//ني خداون//د ب//ا پي//دايش اين ثمرات به هدف خود از خلقت عالم و آدم مي رسد و بس//يار راض//ي و خوش//حال مي ش//ود از اينكه از اين س//ازندگي و آفرينن//دگي ن//تيجه گ//رفته است و آن محصول و نتيجه اي كه بهره خداست مع//رفت انس//انها بوج//ود خدا و عظمت خداوند متعال است انسانهاي عالم و عارف كه معرفت به خدا دارند و خدا را دوست دارند نور چشمي هاي خ//دا به حس//اب مي آين//د

62

Page 63: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خ//دا آنه//ا را دوس//ت دارد. مثال ش//ما انس//اني دان//ا و توان/ا ف//رض كني//د دربياباني قرار گرفته تك و تنهاست .

هيچكس را نمي بيند و هيچكس را نمي شناسد كسي ب//ا او ارتب//اط ن//دارد م//دتي به تنه//ائي مي گذران//د. نگ//اه مي كن//د از دور انس//اني به ط//رف او مي آيد انساني عالم و عادل و صالح و دانا و توانا كه او را بس//يار دوس//ت دارد و اين شخص//ي هم كه تنه//ا ب//وده آن انس//ان را بس//يار دوس//ت دارد. شما اين دو حال را با يكديگر مقايس//ه كني//د ف//رض كني//د آن انس//ان تك و تنها شخصي مانند علي بن ابيطالب است كه با هيچكس نمي توان/د تم/اس بگيرد از اين جهت كه كسي نيست كه با او حرف بزند و سخن بگوي//د در حال تنهائي غربت و وحشت او را مي گيرد و ناگاه با انساني مانند پيغم/بر اسالم روبرو مي شود كسي در حضور او حاضر مي شود كه هم راي و هم زبان و هم عقيده اوست يكديگر را كامال مي شناسند و ب//ا يك//ديگر انس و آشنائي پيدا مي كنند چقدر اين دو حال با يكديگر فرق دارند كه انس//ان به ناگاه از يك زندگي توام با غربت و تنه/ائي در يك تم/دن عقالئي و ايم/اني

قرار مي گيرد. مانند اين است كه از بيابان وارد شهر مي شود آن هم شهري آب//اد مانن//د بهشت آن موجود قادر و قاهر و توان//ا خداون//د متع//ال اس//ت خ//دا حقيقت//ا تنهاست نه كسي هست كه با او حرف بزند انس و آشنائي پيدا كن/د به او علم بياموزد يا چيزي براي او خلق كند. خدا هس//ت در س//كوت و س//كون مطلق است . چنان اس//ت كه گ//وئي نيس//ت زي//را كس//ي نيس//ت كه ب//ا او حرف بزند يا براي او چيزي بسازد همتي و ثروتي خلق كند و در اختيار او بگذارد يا قدري اسرار علمي خودش را با او در مي//ان بگ//ذارد اين تنه//ائي براي خدائي كه بي نه//ايت علم و ق//درت اس//ت ق//ابل تحمل نيس//ت . زي//را موج//ودي كه نتوان//د اث//ري از خ//ود ظ//اهر س//ازد مثل اين اس//ت كه خ//دا نيست . وجودش مساوي با عدم است در اينجا تنها كسي كه خدا را از آن غربت و تنه//ائي خ//ارج مي كن//د در انس و آش//نائي ك//امل ق//رار مي ده//د و منشاء پيدايش آث//ار وج//ودي خ//دا مي ش//ود فقط و فقط انس//ان ع//ارف و عالم است . و شما در دين خود فكر كني//د كه ارزش اين انس//ان ع//ارف و عالم چقدر است و خدا چقدر بايستي او را دوست داشته باشد. در اينج//ا ارزش انس//ان براب//ر ارزش خداس//ت و ارزش خ//دا براب//ر ارزش انس//ان . زيرا هر كدام از آنها كه نباشند ديگري هم چنان است كه نيس//ت از اينج//ا

63

Page 64: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي ت//وانيم كش//ف ك//نيم اين انس//انها كه ع//اقبت چن//ان انس//اني مي ش//وند چقدر ن//زد خ//دا ارزش دارن//د و خ//دا چق//در آنه//ا را دوس//ت دارد. خداون//د براساس دوستي و محبتي كه به انسانها دارد هرگ//ز راض//ي نمي ش//ود كه بندگان او در عذاب و يا مح//روميت ق//رار گيرن//د يك پ//در و م//ادر مهرب//ان راضي نمي شوند كه فرزندانشان در عذاب و محروميت باش/ند چه برس/د به خداوند متعال كه ميليونها برابر پدر و مادر بندگان خود را دوس//ت دارد و براي سعادت و خوشبختي آنها اين همه نعمت و ثروت و قدرت آفري//ده

است . پس الزم است هر چه بيشتر و زيادتر خداوند تدبير به كار ببرد تا بندگان خود را به تمامي نعمتها و ثروتها برس//اند و از همه باله//ا و ع//ذابها نج//ات دهد و اين تدبير الهي از مسير علم و معرفت انسانها ق//ابل اج//را و ق//ابل دوام است . اگر علم و معرفت انس//ان در ح//د ص//فر ق//رار گ//يرد ت//دبير و تقدير خداوند متعال هم نسبت به او در حد صفر قرار مي گيرد. و ي//ا اگ//ر انسان حركت قهقرائي آغاز كند و به عكس مطل//وب در جه//تي پش//ت به خدا و حقيقت حركت نمايد ب//از هم تق//دير خ//دا درب//اره او خن//ثي و بي اث//ر مي شود مگر اينكه بتواند و راهي داشته باشد كه انسان را از خط كف//ر و

گناه به خط ايمان و تقوا برگرداند. ممكن است شما در اينجا سئوال كنيد آيا مگر ممكن اس//ت يك انس//اني يا مخلوق ديگري ب//ا خ//ودرائي و خودمخت//اري از خط اط//اعت خ//دا خ//ارج شود و تدبير و تقدير خدا را درباره خ//ود بي اث//ر و بي ثم//ر نماي//د گفته ان//د:

ان الله غالب علي امره خ//دا ب//ر اراده و ك//ار خ//ود غ//الب اس//ت هرگ//ز مغل//وب كس//ي ي//ا چ//يزي نمي شود اگر انساني از اختيار خدا خارج ش//ود به خط كف//ر و گن//اه ب//رود مانند گوسفندي است كه از اختي//ار چوپ//ان خ//ارج ش//ده و طعمه گ//رگ و پلنگ گرديده است . در اينجا مجبوريم بگوئيم آن چوپان غ//افل و ي//ا ع//اجز بوده است كه گوسفند از اختيار خارج شده . خدا چوپاني اس//ت بي نه//ايت دانا و توانا چطور مي شود بنده اي از بندگان او از خط اطاعت خارج شود و تدبير و تقدير خدا را درباره خود خنثي و بي اثر نمايد كه ديگر از دس//ت خدا هم براي او كاري س//اخته نش//ود به//تر اين اس//ت كه خ//دا ب//ا اك//راه و اجبار و با اعمال زور و قدرت گمراهان را به راه برگرداند و ي//ا جهنمي//ان را به بهشت بكشاند. چطور مي شود در براب//ر علم و ق//درت خ//دا يكي از

64

Page 65: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بندگان خدا كه به جاي فرزند خدايا الاقل گوسفند خدا به حس//اب مي آي//د خود را به هالكت بكشاند و راه نجاتي به دست خدا يا خلق خ//دا ب//راي او قابل تصور نباشد. گمراهان چگ//ونه ممكن اس//ت در براب//ر يك چ//نين پ//در

مهرباني گمراه شوند. دليل گم//راهي گمراه//ان اين اس//ت كه آنه//ا از آزادي خ//ود و از دانش و آگاهي خ//ود س//وء اس//تفاده مي كنن//د به اراده و آزادي خ//ود به راه كف//ر و گن//اه مي رود در اينج//ا ام/ر داي/ر مي ش//ود ك//ه خ/دا ي/ا اين ع//امل آزادي و آگاهي را از آنها بگيرد و آنها را مانند حيوانات اسباب و ابزار دس//ت خ//ود قرار دهد كه در اين صورت نه مومن به حساب مي آيند و نه هم كافر. نه امكان ورود به بهش//ت ب//راي آنه//ا ف//راهم اس//ت و نه هم امك//ان ورود به جهنم زي//را راه بهش//ت و جهنم راه ح//ركت به علم و آزادي اس//ت . و ب//ا سلب علم و آگاهي انسان تبديل به حيوان يا موجودات ديگر مي ش//ود كه ديگر انسان نيست كه او را به بهشت هدايت كند يا به جهنم . حيوان//ات نه جهنم دارند نه هم بهشت بلكه آنها مانند ميوه ها و حبوب//ات ديگ//ر طعمه و لقمه انسان هستند. پس در اين صورت اگ//ر انس//انيت انس//ان به آزادي و آگاهي است و با سلب اين آزادي و آگ//اهي ، انس//ان تب//ديل به حي//وان مي شود امكان هدايت كساني كه به آزادي و آگاهي خود را ه كفر و ضاللت را انتخاب كرده اند وجود ندارد. يعني براي خدا امكاناتي پيدا نمي ش//ود كه كافر و گناهكار را به راه ايمان و تقوا برگرداند مگر اينكه از مسير كفر و گناه خطراتي براي او پيدا شود و آن خطرات م//ايه برگش//ت او به س//وي

خدا و سبب توبه او باشد. لذا خداوند كافر و گناهكار را ت//ا انته/اي وص//ول به خط//رات كف//ر و گن//اه آزاد مي گذارد تا از مسير كفر و گناه با ضررها و خطراتي روب//رو ش//ود و بفهمد كه در زن//دگي اش//تباه ك//رده اس//ت كه از راه كف//ر و گن//اه ح//ركت نموده برگردد پشيمان شود و توبه كند حركت خود را از راه ايمان و تقوا ش//روع كن//د در اين ص//ورت خداون//د او را مي پ//ذيرد و از س//ابقه گن//اه او مي گذرد وسيله ايمان و تقوا و نجات از مهالك را براي او ف//راهم مي كن//د و اگر به كفر و گناه خ/ود ادامه داد راهي ج/ز س/قوط در جهنم و ورود به جهنم آخرت وجود ندارد پس مواردي كه خدا در قرآن مي گويد: ان الله ال

يهدي القوم الكافرين ال يهدي القوم الظالمين و الفاسقين

65

Page 66: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين عدم هدايت ها از باب نشدن اس//ت نه از ب//اب نك//ردن يع//ني امك//ان هدايت ظالم در راه ظلم و يا در راه فسق و كفر وجود ندارد.

تقدير انسان در مسير كفر و گناه دو ن//وع اس//ت كه خداون//د يكي از اين دو نوع را رها نموده و گاه گاهي هم ممكن است اجرا كند و ن//وع دوم را آزاد گذاش//ته اس//ت و آن دو ن//وع تق//دير يكي اين اس//ت كه خداون//د ه//ر گناهك//اري را ي//ا ك//افر و من//افق را به محض تص//ميم به كف//ر و گن//اه و ي//ا بالفاصله بع//د از ازتك//اب گن//اه و معص//يت كيف//ر نماي//د. براب//ر ه//ر گن//اهي ضربه اي مقدر كند تا بر اثر آن ضربه كافر و گناهكار متنبه ش//وند از كف//ر و گناه خود برگردند. يك چنين ضرباتي كه بالفاصله بعد از حركت در كف//ر و گناه بر انسان وارد مي شود ابتالء مي نامن//د مثال انس//ان دروغ مي گوي//د بالفاص/له ض/ربه اي ب/ر او وارد مي ش/ود و ي/ا غيبت مي كن/د همچ/نين و ي/ا خيانتهائي ديگر و يا ترك واجبات و مستحباتي كه مامور است انج//ام ده//د يا اعتقاد به آنها دارد. بالفاصله بعد از اقدام به گناه و معصيت ضربه اي و يا مصيبتي براي او مق//در مي ش//ود و گ//اهي انس//ان در خط زن//دگي خيلي زياد عشق و عالقه به مال و ثروت يا زن و فرزندان پيدا مي كند يك چنان عش//ق و عالقه اي كه او را از خ//دا و وظ//ائف ديگ//ري كه بايس//تي داش//ته باشد بازمي دارد به مال و ثروت مي رسد خيال مي كن//د به آخ//رين مقص//د رسيده يا به زن و فرزن//دان و دوس//تان مي رس//د مت//وقف مي ش//ود مانن//د مسافري اس//ت كه به روس//تاي ك//وچكي مي رس//د آب و ه//واي خوش//ي و خوبي همانجا را به عنوان مقصد قبول مي كند متوقف مي ش//ود در ن//تيجه از ش//هرهاي بزرگ//تر و مملكته//اي آب//ادتر مح//روم مي ش//ود انس//ان هم به همين كيفيت فريفته دنيا و مال و يا مق//ام و رياس//ت مي ش//ود و مت//وقف مي شود و ديگر براي خود الزم نمي داند كه عبادت كند ي//ا به بن//دگان خ//دا خدمت كند و يا فعاليتهاي ديگر تصميم مي گيرد بخ//ورد و بخواب//د و ه//دف ديگ//ري ن//دارد وليكن خداون//د كه ب//راي اين انس//ان تق//دير ديگ//ري دارد مي خواهد او را تكامل بده//د ت//رقي ده//د و به او بفهمان//د درج//اتي به//تر و باالتر هست و يا زندگي هائي به//تر و ب//االتر الزم اس//ت خ//ودت را به آنج//ا برساني چرا پيش از آن كه به مقصد برسي وس//ط راه مت//وقف ش//ده اي براي چنين انساني هم ضربات ابتدائي مقدر مي شود يعني م//ال و اوالد و يا مقامي كه مايه ركود و توقف او شده است و ي//ا ممكن اس//ت غ//رور و تكبر در او بوج//ود آورد و به ظلم و گن//اه آل//وده ش//ود خداون//د اين م//ال و ثروت يا زن و فرزند و يا مقام و قدرت را از او مي گيرد غني اس//ت مبتال

66

Page 67: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به فقر مي شود و يا مرگ فرزندان او و يا زن و بچه او مق//در مي ش//ود و يا مقامي كه دارد از او سلب مي شود تا انساني كه ف/ريفته م/ال و مق/ام شده از مال و مقام دل بركند و ح//ركت خ//ود را به س//وي خ//دا و حقيقت ادامه دهد دعا بخواند و نماز بخواند و كارهاي ديگر. يك چنين ض//رباتي كه بالفاصله بعد از گناه انسان و ي//ا غ//رور او به زن//دگي دني//ا مق//در مي ش//ود كيفر مي نامند و يا جزء تنبيهات و ابتالئ//ات اس//ت مانن//د پ//در و م//ادري كه فرزندان خود را تنبيه مي كن//د كه چ//را دروغ گفته و ي//ا تنبل ش//ده و درس خودش را نمي خواند. يك چنين ضرباتي در متن گناه نيست بلكه به تقدير م//ربي و معلم پي//دا مي ش//ود ب//راي كس//اني ابتالئ//ات مق//در مي ش//ود كه مي توانند آن ابتالئات را و ي//ا ض//ربات را به حس//اب گن//اه خ//ود بگذارن//د و بگويند چون گناه كردم تنبيه شدم و يا چون فريفته دنيا شدم خ//دا دني//ا را از من گرفت وليكن كساني كه اگر مصيبتي ببينن//د نمي توانن//د به حس//اب گناه و معصيت خود بگذارند گرفتار فقر مي شود مي گويند ط//بيعي اس//ت كه آدم فق//ير و غ//ني مي ش//ود ي//ا خط//رات ديگ//ري مت//وجه آنه//ا مي ش//ود مي گويند طبيعت اس/ت . كف/ر و گن//اه خ/ود را نمي فهمن/د كه چگ//ونه مبتال هستند و اگر هم ضرباتي بر آنها مقدر مي شود به حساب خدا نمي گذارند و نمي گويند چون گناه كردم خدا من را تنبيه ك//رد گ//اهي ح//وادث ب//زرگي مانند سيل و طوفان و زلزله براي آنها پيدا مي شود و در آنها جهشي پي/دا نمي شود كه به خدا پناهنده شوند پناهن//دگي به خ//دا را ج//زء موهوم//ات و خرافات مي دانند مي گويند سيل و زلزله و ي//ا ح//وادث ط//بيعي ديگ//ر اگ//ر واقع شود شده است راه عالجي ندارد. براي چنين اف//رادي ض//ربات ن//وع اول كه از نوع ابتالئات و تنبيهات است مقدر نمي شود يعني گناه مي كنن//د و ضربه اي نمي بينند و با خطري روبرو نمي شوند و يا ظلم به بندگان خدا مي كنند وليكن مصيبتي براي آنها مقدر نمي شود به جز مصيبتهائي كه آن را مرب//وط به ع//وامل ط//بيعت مي دانن//د چ//نين اف//رادي از ابتالئ//ات الهي محرومند و نوع دوم كه انتقامات است براي آنها مقدر مي شود. عذابهاي انتق//امي از مس//ير واگ//ذاري انس//انهاي ك//افر و گناهك//ار به ح//ال خ//ود و پيدايش نتايج اعمال است . در اينجا كافر كه ظلم به بن//دگان خ//دا مي كن//د به ظلم خود بذر عداوت و دشمني در دل بندگان مظل//وم مي ك//ارد. و اين بذر عداوت و دشمني رشد مي كند ظ//الم هم به ظلم خ//ود ادامه مي ده//د ادامه ظلم ظ//الم درس//ت مانن//د آب و گ//ودي اس//ت كه كش//اورزان به زراعت خود مي دهند در نتيجه مظلومين با حالت شكايت از دست ظ//الم

67

Page 68: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و يا تصميم براي انتق//ام از دار دني//ا مي رون//د در زن//دگي آخ//رتي ب//ا همين وضعيت شكايت و جهت گيري ب//راي انتق//ام زن//ده مي ش//وند دعايش//ان در آنجا به اجابت مي رسد از جانب خدا و اولياء خدا قدرت پيدا مي كنند ظلم ظالم را چه از نوع قتل و كشتار باش//د و ي//ا از ن//وع زخم و ج//راحت و ي//ا سوزندگي به آتش به ظالم برمي گرداند در آخرت جراحت و ي//ا اس//باب و ابزار احراق با آتش نيس//ت بلكه برگش//ت ن//تيجه به اراده مظل//وم اس//ت . مثال كسي كه كاردي به بدن كسي زده باشد و جراحتي ايجاد كرده باش//د و ي//ا س//ر او را بري//ده باش//د و ي//ا ب//ا آتش س//وزانده باش//د اين جنايته//ا به كيفيت اول در دل مظلوم ثبت است يعني سوزش جراحت ها و احراق ب//ا آتش ها مظل//وم ق//درت پي//دا مي كن//د اين س//وزش و س//وختگي را به ب//دن ظالم انتقال دهد به ظالم مي گويد تو بودي كه سر مرا بريدي يا بدن م/را مجروح كردي و ي//ا م//را ب//ا آتش س//وزاندي بگ//ير درده//ايت ب//راي خ//ودت بالفاصله درد زخمها و جراحتها و درد سوزش آتش ها به بدن ظالم انتقال پيدا مي كند بدون اينكه سرش بريده شود يا جراحتي بر تنش وارد شود و يا گلوله اي و آتشي از نوع مواد انفج//اري به تن او ره//ا ش//ود آن درده//ا و سوزشها در بدن او متمركز مي شود و او داد مي زند س//وختم س//وختم ي//ا از شدت جراحت ها داد مي زند و اين باله//ا و ع/ذابها در وج/ود او متمرك/ز مي ش//ود اگ//ر راه عالجي در اختي//ارش باش//د اج//ازه و آزادي دارد آنه//ا را معالجه كند و بعد از معالجه مظلوم به او ك//اري ن//دارد زي//را مظل//وم حق خود را استيفاء نم//وده و آن ظلم و جراحت ه//ا را به ظ//الم برگش//ت داده است . ظالم كه در آن شدت درد و جراحت ق//رار مي گ//يرد راه عالجي در آخرت ندارد مگر از طريق ارتباط با خدا و اولياء خ//دا ممكن اس//ت حجي رفته باشد براي خدا يا عمل خير ديگري كه مستحق اجر و ثواب باش//د و به خود اجازه دهد به خدا و اولياء خدا پناهنده شود بعد از پناهندگي ضمن استحقاقي كه دارد دردها و سوزش آتشها و جراحتها معالجه مي ش//ود در نتيجه هم مظلوم به حق خود رسيده است كه انتق//ام گ//رفته و هم ظ//الم مشمول عفو الهي قرار مي گ//يرد در ص//ورتي كه اس//تحقاق عف//و الهي را داش//ته باش//د. ب//ا پي//دايش رض//ايت ظ//الم و مظل//وم به اين كيفيت داخل بهشت مي شوند و از يكديگر كامال رضايت دارند و ش//ايد ورود به زن//دگي بهشتي به تقاضا و خواهش همان مظلوم باشد و اگ//ر ظ//الم رابطه اي ب//ا خدا نداشته بلكه كافر ظالمي و يا ش//رك ظ//المي ب//وده اس//ت كه از دني//ا رفته است همانطور كه در دنيا رابطه اي با خدا و اولياء خدا نداشته عمل

68

Page 69: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خ//يري انج//ام ن//داده اس//ت در آخ//رت هم چ//نين رابطه اي ن//دارد. پس راه معالجه دردها و ع//ذابها ب//ر او بس//ته اس//ت در آن درده//ا و ع//ذابها ت//ا اب//د مي ماند. دليل خلود در عذابها بسته شدن راه معالجه و پيدايش ناامي//دي در وجود كافر ظ//الم اس//ت زي//را در آخ//رت فقط از يك راه ممكن اس//ت مردم به نتيجه برسند. از عفو الهي استفاده كنند و آن راه ، راه ارتباط ب//ا خدا يا با اولياء خدا است كساني كه از اين دو رابطه محروم هستند يعني در دنيا خدا را طاعت نكردن/د و به بن/ده اي از بن//دگان خ/دا هم ب/راي خ/دا خدمت نكرده اند بلكه تا توانسته اند خيانت كرده اند. به دليل هم/ان ظلم و خيانتها رابطه آنها از دوستان خدا قطع است بلكه هر يك از دوستان خ//دا را به جاي يك دشمن انتقام گير ب//راي خ//ود خي//ال مي كن//د ش//ايد اگ//ر يك چنين نااميدي و خياالت در وجود آنها نباش//د ب//از هم بتوانن//د به بن//ده اي از بندگان خ/دا توس/ل كنن/د و اين توس/ل را وس/يله نج/ات خ/ود ق/رار دهن/د وليكن رابطه از طرف آنها قطع است نه از طرف بندگان خ//دا نس//بت به آنها اگر توانس/تند برون/د و رفتن//د مش/مول عف/و خ//دا و اولي/اء خ//دا ق//رار مي گيرند وليكن اگر آنچنان پله ها را پشت سر خود خراب ك//رده ا ن//د كه خروج آنها از چاه كفر و گن/اه ممتنع اس/ت در هم/ان ع/ذاب ت/ا اب/د ب/اقي مي ماند چه زيباست جمله اي در كتاب خ//دا كه مي فرماي//د: فض//رب بينه//ا

بسور له باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب يعني آنجا كه از مسير ظلم و ستم بين ظالم و مظلوم و يا كافر و مومن ديواري و يا يك حجابي پيدا مي شود حجابي است كه در داخل آن حج//اب به وسيله مومن از ط//رف م//ومن رحمت و ب//ركت اس//ت و در ب//يرون آن حجاب از طرف كافر و منافق نمايش ع//ذاب اس//ت و اين لي//اقت ع//ذاب مربوط به فكر و عقيده كافر است كه خود را م//ايوس و مع//ذب مي دان//د

نه اينكه مربوط به مومن واولياء خدا باشد. زيرا تنها راه ورود به جائي و حركت به سوي ه//دف و مقص//دي ايم//ان و

عقيده است و اين كافر ايمان و عقيده ندارد. در اين رابطه بد نيست داستاني را كه مربوط به شفاعت امام هشتم

عليه السالم درباره كسي كه ظلم به آن حضرت ك//رده ب/ود نقل ش/ود ت/ا معلوم شود چگونه كفر و گناه تمام درهاي خير و بركت را به روي انسان مي بن//دد كه آن دره//ا به دس//ت هيچكس خ//دا ي//ا خلق خ//دا ق//ابل افتت//اح

69

Page 70: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نيست . مامون عده اي را در مدينه م//امور ك//رده ب//ود كه متع//رض خ//انه و زندگي حض/رت علي بن موسي بن الرض/ا ش/وند و آنچه در داخل خ/انه دارد غارت كنن//د م//امورين به عن//وان تف//تيش و تجس//س كه مب//ادا آن حض//رت اسلحه جمع كرده تا بر عليه مامون قيام كند در خانه آن حض//رت آمدن//د وليكن بيش/تر م//اموريت داش//تند كه زن و م/رد ه//ر چ/ه زي/ور آالت دارن/د غارت كنند حضرت به آنها فرمود دم درب باشيد تا من زيور آالت زنه//ا را بگيرم و تقديم شما كنم و بعد به خ//انه وارد ش//ويد آنچه م//اموريت داري//د انجام دهيد يكي از آن مامورين كه خيلي جسور و بي حيا بود نسبت به آن حضرت خيلي اسائه ادب كرده بود هنگام ورود حضرت رض//ا عليه الس//الم به خراسان مامون در عين حال كه آنه//ا را م//امور غ//ارت و ت//وهين ك//رده بود باز در ظاهر آنها را تحت تعقيب ق//رارداد كه چ//را در م//دينه متع//رض آن حضرت ش//ده اند و زن/دگي آن حض//رت را غ//ارت كرده ان/د از آن جمله

آنها را احضار كرد كه محاكمه كند و بعد از محاكمه اعدام نمايد. آن م//امور ش//رور و جس//ور وق//تي وارد درب//ار ش//د و مش//اهده ك//رد كه حض//رت رض//ا عليه الس//الم به عن//وان وليعه//د م//امون پهل//وي م//امون ب//ر كرسي قدرت تكيه زده است وحشت پي//دا ك/رد كه اگ//ر آن بي حيائي ه/ا و جس//ارتها كه ك//رده ب//ود آن حض//رت به م//امون گ//زارش ده//د اع//دام او صددرصد قطعي خواهد بود. حضرت رضا كه آن وحشت را در آن م//امور مش//اهده ك//رد به م//امون س//فارش ك//رد كه از گن//اهش در گ//ذرد و او را مجازات نكند وليكن آن مامور خيال كرد كه حضرت رض//ا از دس//ت او به مامون شكايت مي كند بي حيائي ها و جس//ارتهاي او را به م//امون گ//زارش مي دهد داد زد كه يا اميرالمومنين خواهش مي كنم تهمتهائي كه اين م//رد به ش//ما مي گوي//د در ش//ما اث//ر نكن//د حض//رت به م//امون ش//فاعت او را

مي كرد. اما او كه خيال مي كرد شكايت مي كند به مامون مي گوي//د اتهام//ات او را قبول نكند مامون هم كه از جريان آگاه ب//ود گفت خي//الت راحت باش//د سفارش//هاي او را درب//اره ت//و قب//ول نمي كنم سفارش//هاي آن حض//رت شفاعت بود كه از قتل او بگذرد وليكن او خيال مي كرد شكايت است داد مي زد يا اميرالموم/نين س//خنان اين م/رد را قب/ول نكني//د كه به من تهمت مي زند اين داستان سوء ظن و حسن ظن يك انسان به خدا و اولياء خ//دا است انسانهاي كافر و گناهكار آنقدر سوء ظنشان نسبت به خدا و اولياء

70

Page 71: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خدا در زندگي قيامت زياد است كه به خود مي گويند تحمل همين ع//ذابها براي ما گواراتر است كه از خدا يا اولياء خ//دا تقاض//اي ش//فاعت ك//نيم به دليل سوء ظن و بدگماني و به دليل اينكه كفر و گناه ماهيت انساني آنه//ا را نابود كرده اس//ت و م//اهيت حي//واني و درن//دگي آنه//ا را تق//ويت نم//وده است به دليل خلود فكري در كفر و گناه هرگز آم//ادگي پي//دا نمي كنن//د كه از خدا يا اولياء خدا تقاضاي عفو و غفران كنند چون در كفر مخلد هستند در عذاب مخلدند اگر از حاكميت كفر و گن//اه خ//ود را آزاد كنن//د از ع//ذاب الهي هم نج//ات پي//دا مي كنن//د وليكن مص//داق اين آيه ش//ريفه در ق//رآن

هستند خداوند مي فرمايد: بلي من كسبت سيئة و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب الن//ار هم فيه//ا

خالدون . يعني كساني كه به كفر و گناه اصرار دارند و تم//ام عم//ر در كف//ر و گن//اه غوطه ورند آنچنان مي شوند كه فرهنگ بدكاري و جنايت و ف//رهنگ كف//ر و گناه سراسر وجود آنها را مي گيرد و راه اميدي به خدا در وجود آنها باقي نمي گذارد. نظر به اينكه تمام دره//اي خ//ير و ب//ركت و امي//د و آرزو را به روي خ//ود بس//ته اند در جهنم مخلدن//د جهنم مانن//د حبس خانه ه//اي دولت نيست كه در و ديواري داشته باشد كه كسي نتواند از آن خارج شود بلكه يك حبس خ//انه وج//ودي اس//ت كه در وج//ود خودش//ان و در كف//ر و گن//اه خودشان حبس اند مانند يك حيوان كه در حيوانيت خودش حبس است آي//ا آن حيوان مي تواند از خلقت حيواني خود خارج ش//ود و در پوس//ت خلقت انساني وارد شود البته ممكن نيست نمي توانند از جل//د كف/ر و گن/اه خ/ود

خارج شوند تا لطف خدا آنها را فرا گيرد. در اينجا الزم است در اطراف سياست و تدبير ائمه اطهار عليهم السالم براي هدايت انسانها و نجات آنها از آتش جهنم بحث ك//نيم ت//ا ف//داكاريهاي آنها و از خود گذشتگي هاي آنه//ا ب//راي نج//ات بش//ريت معل//وم ش//ود زي//را بسياري از مردم ارتباط عادي ائمه اطهار عليهم السالم را ب//ا بش//ريت به كيفي//تي كه گ//اهي در جنگه//ا غ//الب و گ//اهي مغل//وب واقع مي ش//وند و ي//ا ظاهرا به وسيله قاتل خود و يا دش//منان خ//ود غ//افلگير ش//ده كش//ته و ي//ا مسموم مي شوند تمامي اين جريانات را مربوط به عج//ز و ن//اتواني ائمه در مق//ابله ب//ا دش//منان و ي//ا غفلت و بي اطالعي آنه//ا از مك//ر دش//منان و

قاتلهاي خود مي دانند.71

Page 72: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ت//ا ج//ائي كه كتابه//ائي هم مي نويس//ند كه مثال قي//ام ام//ام حس//ين عليه السالم به طرف صحراي كربال و شهادت آن حضرت يك جري//ان ع//ادي و درحال بي اطالعي آن حض//رت از واقعه اي كه پي//دا مي ش/ود ب/وده اس//ت . گفته اند قي/ام آن حض/رت هم مانن/د س/اير قيامه/ا به اين دليل واقع ش/ده است كه شايد بر دشمن غلبه كند و شايد پيروز شود و حكومت اس//المي تشكيل دهد به طمع پ//يروزي به س//وي ع//راق ح//ركت نم//وده و اتفاق//اً به عكس، آنچه انتظار داشته است واقع نشده اس//ت . ك//ثرت دش//من وقلت ياران و دوستان آن حضرت باعث شكست او و پ//يروزي دش//منان ش//ده . پس قيام امام سوم هم مانند ساير قيامها كه در تاريخ واقع شده و گاهي غالب و گاهي مغلوب شده اند واقع شده است و اينطور فكر مي كنن//د كه اگر آن حضرت آگاهي به شكست خود داشته باشد با همه اينها اق//دام به جنگ با دشمن كند خود را و اهل بيت خود را به هالكت و اسارت ان//داخته اس//ت و اين خ//ود را به مهلكه ان//داختن ب//رخالف نص ص//ريح آي//ات ق//رآن

است . كه خداوند مي فرمايد: ال تلقوا بايديكم الي التهلكه

خود را به دست خود به هالكت نياندازيد پس آن بزرگوار و يا پدرش علي عليه السالم و ساير امامه//ا اگ//ر آگ//اهي داش//ته باش//ند كه در اين قي//ام و قعودها و حركتها چه واقعه اي اتفاق مي افتد مسموم مي شوند و يا كش/ته مي شوند الزمه اش اين است كه خود را به هالكت بياندازند و ي//ا اهل بيت خود را به اسارت و اين ب//رخالف نص ق//رآن و ي//ا قض//اوت عقل و منطق است . و هرگز امام معصوم عملي برخالف عقل و منطق انجام نمي ده//د مي گويند اصل قيام درست است كه امامها وظيفه داشتند در برابر باطل و اهل باطل بايستند و حقايق را در نظر مردم روشن سازند وليكن آيا در اين قيامها و مبارزه ها چه اتف//اقي مي افت//د غ//الب و ي//ا مغل//وب مي ش//وند بي اطالعند. به طمع پ//يروزي قي//ام مي كنن//د و اتفاق//ا شكس//ت مي خورن//د مسموم يا مقتول مي شوند. با اينكه حقيقت چنين نيست . قيام و قعوده//ا براساس هدفهائي كه قيام كنندگان تاريخ داشته اند مختلف است ع//ده اي براي رسيدن به حكومت دنيا قيام كرده اند هدفشان ايجاد حك//ومت ب//وده اس//ت و از ع//اقبت ام//ر خ//بر نداش//تند. وليكن ه//دف ائمه اطه//ار عليهم الس//الم از اين قي//ام و قعوده//ا پ//رورش افك//ار م//ردم و علم و مع//رفت آنهاس//ت كه ب//ا پي//دايش اين حادثه ه//ا حق و ب//اطل و اهل حق و ب//اطل را

72

Page 73: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بشناسند و ب//راي نج//ات خ//ود تص//ميم بگيرن//د. قي//ام و قع//ود ائمه اطه//ار عليهم السالم براي مبارزه با جهل بشريت بوده است نه با كساني كه در سند خالفت و يا قضاوت و حكومت نشسته اند زيرا عامل اصلي كه امثال علي عليه السالم را خانه نشين مي كند و امثال معاويه و عم//ر ع//اص را ب//ر اوضاع مسلط مي كند جهل اك//ثريت م//ردم اس//ت . نه طمع ك//اري آنه//ا به خالفت و زعامت يا بي اعتنائي ائمه اطهار به خالفت و زعامت و اين دي//و جهل تا كشته نشود و انس//انها به آگ//اهي ك//امل نرس//ند هرگ//ز حق و اهل حق را در مسند حكومت نخواهد نشست و حكومتهاي طاغوتي و م//نزوي نخواهند شد. پس مبارزه با جهل مردم غير از مبارزه با حكومتهائي است كه در مسند حك//ومت نشس//ته اند محب//وبيت حق در نظ//ر تم/امي انس//انها خواه اهل حق باشند يا اهل باطل يك محب//وبيت ط//بيعي و فط//ري اس//ت زي//را همه كس و همه چ//يز به حق آفري//ده ش//ده حق و حقيقت ب//ر م//دار دايره خلقت و آفرينش است هيچكس در نهاد خود باطل را و اهل ب//اطل را قبول ندارد بلكه همه جا طالب حق است جز اينكه ع//وامل و ع//وارض زندگي گاهي انسانها را مجبور مي كند كه حق را رها كنن//د و راه ب//اطل و اهل ب//اطل را پ//يروي نماين//د. دروغ مي گوين//د ب//ا اينكه خودش//ان دروغ را قبول ندارند و ي//ا خي//انت و جن//ايت مي كنن//د ب//ا اينكه وجدانش//ان ن//اراحت است و در نهاد خود جنايت و خيانت را قبول ندارند بتها را جاي خ//دا علم مي كنند با اينكه خودشان بتها را قبول ندارند تمامي مظاهر قالبي و كذب و دروغ در ع//الم از مس//ير محب//وبيت ص//داقت و ام//انت وارد ب//ازار ش//ده است از همان ابتداي ورود هم لباس حق به تن باطل مي پوشند و ب//اطل را در لباس حق جلوه مي دهند جمعيت بسياري از كساني كه طالب حقند و آشنائي به حقيقت امر ندارند فريفته جل//وه حق ش//ده به ط//رف ب//اطل جذب مي شوند الزم اس//ت ج//امعه انس//انها را از نظ//ر رواني بشناس//يم و ب//دانيم چگ//ونه اك//ثريت اهل ع//الم ط//الب حقن//د وليكن از راه طلب حق گرفتار جلوه باطل مي شوند كل اف//راد ج//امعه عبارتن//د از دو اقليت و يك اكثريت دو اقليت به ن//ام م//ومن خ//الص و ك//افر خ//الص ش//ناخته ش//ده اند مومنين خالص كساني هستند كه حق را به حق//انيت ش//ناخته اند ايم//ان به خدا آورده اند صددرصد طالب حقند هر چند در راه حق كشته شوند. اينها پيغمبران و اولياء خدا و يا مومنين خالص هستند كه در خط آنها فع//اليت مي كنند. اقليت دوم كه ك//افر خ//الص هس//تند آنه//ا هم كس//اني هس//تند كه كامال حق را به حقانيت مي شناسند دين خدا و اولياء خدا را به صداقت و

73

Page 74: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

امانت مي شناسند و صددرصد مي دانند كه پيروي از آنها و حركت در خط آنها سعادت دنيا و آخرت انس//ان را ت//امين مي كن//د و هرگ//ز در راه آنه//ا و اطاعت آنها با خطري و ضرري روبرو نمي شوند با اينكه صددرصد حق را به حقانيت مي شناسند و كفر و باطل را و يا سر در م//داران كف//ر و گن//اه را به كف//ر و گن//اه مي شناس//ند و مي دانن//د كه راه آنه//ا و خط آنه//ا به ج//ز هالكت و نابودي چيزي نيست ب//ا همه اين دانس//تنيها حق را و اهل حق را رها مي كنند راه ب//اطل و اهل ب//اطل را پ//يروي مي كنن//د. اين دو اقليت ب//ا همين كيفيت كه گفته شد صددرص/د بص/ير و بين//ا هس/تند حق و ب/اطل را كامال مي شناسند بسيار كمن//د ش//ايد از ميليونه//ا يك نف//ر در دو جهت حق وب//اطل يك چ//نين شناس//ائي ك//امل داش//ته باش//ند در مي//ان اين دو اقليت اكثريت ج//اهل و مستض//عف ق//رار گرفته ان//د آنه//ا در ذات و فط//رت خ//ود صددرصد طالب حقن//د ط//الب خ//داي واقعي و ره//بر واقعي و دين واقعي هر چيزي را به حقانيت قبول دارند و بر خالف حق آن را نمي پذيرن//د ج//ز اينكه يا گرفتار ضعف عقل هستند كه تشخيص آنها ضعيف است بت را و پيروان بت را به جاي خدا و م/امورين خ/دا مي شناس/ند و ي/ا ت/وان آنه/ا و قدرت مقابله آنها در برابر سردمداران كف//ر ض//عيف اس//ت نمي توانن//د ب//ا آنها مبارزه كنند يا در برابر خواست و خواهش آنها مقاومت نمايند تكليف آن دو اقليت ك//امال روش//ن اس//ت كه پ//يروان حق محب//وب خ//دا هس//تند و پيروان باطل با آشنائي كامل به حق و باطل مبغوض خدا هستند آنه//ا هم حقيقتا اهل جهنم و مستحق جهنمند . تمامي فعاليته//ا و قي//ام و قعوده//ا و سياست و تدبيرها براي جلب اين اكثريت مستضعف به طرف حق اس//ت زيرا اينها در ارتب//اط ب/ا خ/دا و اولي//اء خ/دا به ج//اي فرزن/دان آنه//ا هس/تند هم//انطور كه پ//در و م//ادر به تم//ام معن//ا مي كوش//ند فرزن//دان خ//ود را به سعادت برسانند خدا واولياء خدا هم مي كوش//ند ب/ا ه//ر ت//دبير و سياس//تي باشد اين اكثريت را از دام آن اقليت باطل و كافر رها سازند و آنها را از خط جهنم به س//وي بهش//ت برگردانن//د تنه//ا ع//املي كه يك چ//نين ق//درتي بوجود مي آورد و اين اك//ثريت مستض//عف را به خط بهش//ت برمي گردان//د آگاهي آنهاس//ت زي//را اگ//ر ب//ا اعم//ال ق//درت برگردان//د از ت//رس جانش//ان برگشته اند وليكن حق و باطل نشناخته اند و يا ش/ايد پ/يروان ب/اطل را ب/ر حق مي دانند و يا اگر با تطميع برگردند يعني اولياء خدا با نشان دادن باغ سبز و يا مال و ثروتي كه به آنها وعده دهند آنها را به طمع بياندازند تا به س//وي اهل حق برگردان//د اين برگش//ت به طمع هم ق//ابل دوام نيس//ت .

74

Page 75: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تهديد و تطميع علم و دانش ايجاد نمي كند بلكه الزم است ب//ا ح//وادثي كه به وسيله سردمداران كفر پيدا مي شود روبرو ش//وند و هم//ان ح//وادث در اين اك//ثريت بين//ائي و دان//ائي به وج//ود آورد در ح//الي كه اهل حق را به حقانيت مي شناس//ند و اهل ب//اطل را به بطالن الاقل گ//رايش به حق پي//دا كنن//د و يك خ//واهش دروني در آنه//ا پي//دا ش//ود كه خ//دايا م//ا را از داي//ره

حكومت جباران نجات بده و در دايره حكومت اولياء خود قرار بده . ب//راي توض//يح و تب//يين اين مطلب مي ت//وانيم مث//الي ب//زنيم كه آن مث//ال حقيقت ام//ر را روش//ن س//ازد. آن مث//ال اين اس//ت كه چوپ//اني در بياب//ان صدها هزار گوسفند به همراه خود دارد در اينجا با دزدي روب//رو مي ش//ود كه مي خواهد همه گوسفندان را تصرف كند چوپان را هم به قتل برس//اند چوپان در اينجا كه مي بيند قدرت مق//اومت ن//دارد سياس//تي بك//ار مي ب//رد مي گويد: مانعي ن//دارد گوس//فندان م//ال ش//ما باش//د و من هم در خ//دمت شما چوپان شما تا اين گوس/فندان را بچ//رانيم به مقص//د برس//انيم ه//دف چوپان اين اس//ت كه گوس//فندان را هم//راه دزد غاص//ب ب//ه ش//هر ام//ان و ام//اني برس//اند كه ق//انون و ع//دالت ح//اكميت دارد در آنج//ا در ح//الي كه خودش و گوسفندان س//الم مانده ان//د از دس//ت چوپ//ان به مراك//ز ع//دالت شكايت كند غاصب را محكوم نمايد و گوس//فندان خ//ود را به اختي//ار خ//ود درآورد به//ترين روش و سياس//ت ب//راي حفظ چوپ//ان و گوس//فندان همين است . اكثريت مستضعف كه به ضعف عقل يا قدرت مبتال هستند به جاي همان گوسفندان هستند اولياء خدا چوپانان واقعي اين گوسفندان هس//تند كه در بيابان جهل و ناداني به سراغ اين اكثريت آمده اند تا آنها را به شهر علم و دانش كه مدينه رسول الله است و در آنجا علم و عدالت حاكميت دارد برس//انند پيش از رس//يدن به آن ش//هر دزدان غاص//ب در اين بياب//ان برهوت دنيا به سراغ آن اكثريت مستضعف آمده اند تا آنها را به دام خ//ود بكش//ند آنه//ا را و در راه من//افع و مط//امع خ//ود اس//تثمار نماين//د در اينج//ا چوپانان واقعي اگر مانع دزدان غاصب شوند جنگ بوجود مي آيد و اكثريت كس///اني كه در اين جنگ كش///ته مي ش///وند هم///ان انس///انهاي ض///عيف و مستضعف هستند كه به جاي فرزندان چوپانان واقعي به حس//اب مي آين//د اولي//اء خ//دا همين نقش را اج//را مي كنن//د به آن دزدان غاص//ب مي//دان مي دهند آنها با تهديد و تطميع اكثريت مستضعف را به خود جلب و ج//ذب مي كنند و در صورت ممانعت چوپانان اصلي همان اك//ثريت را ب//راي جنگ ب//ا اولي//اء خ//دا آم//اده مي كنن//د و در ن//تيجه آنچه كش//ته مي ش//ود از همين

75

Page 76: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اكثريت مستضعف خواه//د ب/ود دزدان غاص/ب س/الم مي مانن//د دلش/ان به ح//ال كش//تگان نمي س//وزد بلكه دل پ//در و م//ادر واقعي به ح//ال فرزن//دان مي سوزد لذا اولياء خدا براي حفظ اين اكثريت سعي مي كنند تا آنج//ا كه ممكن است جنگي واقع نشود و اين اك//ثريت س/الم و محف//وظ بمانن//د ت/ا روزي كه به هم//راه اولي//اء خ//دا و دزدان غاص//ب از بياب//ان جهل و ن//اداني

برهند و به آن مدينه فاضله كه شهر امن و امان و عدالت است برسند. در آنجا دزدان غاصب ح//اكم محك//وم به ن//ابودي مي ش//وند و آن اك//ثريت مستضعف همراه پدران واقعي خود نجات پيدا مي كنند. اين معن//ا روش//ي است كه خدا و ائمه اطهار و همچنين پيغمبران در ارتباط با م//ردم اتخ//اذ نمودند تمام همتشان اين ب//ود كه ب//ا گوين//دگي حق و پش//تكارگيري حق و اهل حق علم و معارف بوجود آيد فكر آن اكثريت را روشن كنند ن//احق و اهل حق را بشناسند جهاد اولياء خدا در طول تاريخ فقط به همين ميزان بوده است كه حقيقت روشن شود و انسانهاي ضعيف و مستضعف گرچه در اس//ارت دش//من ق//رار مي گيرن//د وليكن دش//من را به دش//مني خ//ود بشناسند و دوستان واقعي خود را هم به جاي پدر و مادر بشناس//ند الاقل در آنها فكر و آرزوئي پيدا شود كه اي كاش از ش//ر معاويه ه//ا نج//ات پي//دا مي كرديم و در شعاع واليت اولياء خدا زندگي مي كرديم . با پيدايش همين آرزو زن//دگي بهش//تي ب//راي آنه//ا مق//در مي ش//ود اين اك//ثريت در ك//اروان زندگي يا به خواب مرگ فرو مي روند و يا بيدارن//د و ح//ركت مي كنن//د ت//ا روزي كه به مدينه فاضله برسند يع//ني موجب//ات ظه//ور حك//ومت الهي ب//ا ظهور امام زمان عليه السالم و اولياء خدا فراهم شود. در آن م//وقع ه//ر كس به آن مدينه فاضله و شهر ع//دالت برس//د حي//ات اب//دي پي//دا مي كن//د كس//اني كه هم كه به خ//واب م//رگ رفته ان//د بي//دار مي ش//وند در آن ش//هر موجبات محكوميت دزدان غاصب فراهم مي شود اولياء خدا و آن اكثريت مستضعف از دام شياطين نجات پيدا مي كنند. و در زندگي بهش//تي ق//رار مي گيرن//د اين سياس//ت ص//بر و م//دارا و تحمل مص//يبتها از ج//انب دزدان غاصب براي اولياء خدا درست و منطقي است و بهترين راه براي نج//ات اكثريت مستضعف است . گاهي در ميدان جنگ صفين موال اميرالموم//نين عليه السالم معاويه را صدا مي زد كه معاويه ، تو ادعاي خالفت داري من هم ادع//اي خالفت چه دليلي دارد كه بن//دگان خ//دا بين من و ش//ما كش//ته شوند خودت به ميدان من بيا تا ما دو نفر با هم بجنگيم هر كس//ي پ//يروز

شود خالفت براي او باشد.76

Page 77: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و اين مردم بي گناه كشته نشوند وليكن معاويه غاصب سرمايه اي به ج/ز اس//تثمار هم//ان اك//ثريت ض//عيف ن//دارد. همه ج//ا به حيله ب//ازي و دغلي متوسل مي ش//ود ت//ا به ه//ر قيمت اس//ت علي را از ك//ار بياندازن//د و خ//ود

صاحب مقام خالفت شود. سياست حض/رت رس/ول اك/رم و سياس/ت ائمه اطه/ار عليهم الس/الم و دوره غيبت ام//ام زم//ان همه و همه ب//راي پي//دايش عقل و ش//عور در آن اكثريت مستضعف و گرايش به خدا و اولياء خدا است ب/راي پي//دايش اين عقل و شعور هر انساني از تولد تا مرگ خود مهلت پيدا مي كند و خداوند خيلي زود به حساب گناهكاران نمي رسد كه آنها را كيف//ر كن//د بلكه مهلت مي دهد تا زماني كه اگر حق را انتخاب مي كنند روي فهم و شعور باشد و اگر هم ب//اطل را انتخ//اب مي كنن//د روي ش//ناخت حق و حق//انيت و بطالن باطل باشد و خودشان حساب محكوميت يا حاكميت خود را بدانند و روز قيامت اي//راد و اعتراض//ي نداش//ته باش//د و همچ//نين ب//راي كل جمعيت از ابتداي تاريخ تا انتها همين مهلت الهي مقدر مي شود ت//ا گذش//تگان علم و تجربه خود را در اختيار آيندگان بگذارند و آيندگان براس//اس هم//ان علم و تج//ربه به ط/رف حق ي/ا ب/اطل پيش برون/د ت/ا روزي كه از مس/ير ظلم و ستم و باطل جوئي استيصال جهاني پيدا ش//ود در اين استيص//ال اك//ثريت گرايش به حق پيدا مي كنند اگ/ر چه مبتال به ظلم و س/تم ش/ده باش/ند در اين گ//رايش و استيص/ال موجب//ات ظه//ور ام//ام زم/ان ف//راهم مي ش//ود و ايشان بر مدار حكومت عدل الهي به حساب تمامي بندگان خدا مي رسند وانسا نها از اولين و آخرين و ائمه اطهار و پيغمبران و خ//اتم پيغم//بران و اولياء خدا همه و همه به زندگي برمي گردند كساني كه حق را به حقانيت شناخته اند مورد قبول آن حضرت واقع مي شوند در رفاه و آسايش كامل متنعم به نعمته//اي خ//دا ق//رار مي گيرن//د و كس//اني هم كه ض//عيف ي//ا مستعضف بوده اند و دانائي و توانائي نداشته اند كه با اهل باطل و كف//ر و گناه بجنگند عذرشان م/ورد قب/ول واقع مي ش//ود و از مس/ير عف/و خ/دا و ائمه اطه//ار به زن//دگي بهش//تي كش//يده مي ش//وند در انته//ا انس//انهائي محك//وميت پي//دا مي كنن//د كه تم//ام راهه//اي گ//رايش فك//ري و ع//اطفي و انس//اني خ//ود را به س//وي خ//دا و اولي//اء خ//دا بس//ته اند آنچن//ان به ظلم و جن//ايت و خط//ا و خطاك//اري مبتال ش//ده اند كه در ح//وزه فكرش//ان حق شناسي يا گ//رايش به حق ق//ابل ظه//ور نيس//ت در ن//تيجه در جهل و كف//ر

77

Page 78: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خودشان مخلدند و در عوارض جهل و كفر كه همان ع//ذابهاي الهي باش/دمخلد مي مانند.

و در اينجا الزم است روش علمي و عملي و سياستي هر يك از چه//ارده معصوم عليهم السالم را با نتايج اين روشها كه نجات همان اكثريت است ب//ازگو ك//نيم و در انته//ا ب//دانيم كه چگ//ونه ب//ا تحمل مص//يبتها و ف//داكاريها توانسته اند اكثريت قريب به اتفاق بشريت را نجات دهند و يك اقلي//تي در كفر خود مخلد بمانند الزم است ب//دانيم راهه//اي ح//ركت به س//وي خ//دا و زندگي آخرت كه آن را راه تكاملي و خط معراجي مي ن//اميم مانن//د همين خيابان و راههاي از جائي به جائي ديگر بر دو قس//م اس//ت بعض//ي راهه//ا آنچنان تنگ و باريك كه يكي دو نف//ر رديف يك//ديگر در آن ج//ا مي گيرن//د و مي توانند حركت كنن//د. ظ//رفيت پ//ذيرش دو نف//ر ي//ا بيش//تر را پهل//وي هم ندارند و بعضي راهها وسيعتر صد نفر و ه//زار نف//ر در آن ج//ا مي گيرن//د و همينطور وسيعتر و وسيعتر و گاهي آنچنان وسيع كه تمامي بشريت را به خ//ود مي پ//ذيرد و در وس//عت خ//ود راه مي ده//د راهه//اي تك//املي به همين كيفيت است راههاي به سوي زندگيهاي بهتر و بهتر انسانهائي هس//تند كه ب//راي م//ردم و ب//راي خودش//ان زن//دگي مي س//ازند پ//در و مادره//ا ب//راي فرزن//دان خ//ود زن//دگي مي س//ازند پس فك//ر و اس//تعداد پ//در و م//ادر راه حركت به سوي زن//دگي ب//راي فرزن//دان اس//ت گ//اهي پ//در و م//ادر آنق//در استعدادشان كم است كه يكي دو نفر فرزندان خود را نمي توانن//د بيش//تر اداره كنند و گاهي استعداد پدر و مادر زي//ادتر فرزن//دان بيش//تري را اداره مي كنند و گاهي انسان با فكر و استعداد خ//ود رئيس يك ق//بيله ي//ا ف//اميل است آنها را به زن//دگي ه//دايت مي كن//د به آنه//ا وس//عت مي ده//د و گ//اهي انسان شهري و يا روستائي را با جمعيت هزار و ده هزار و بيشتر و كم//تر اداره مي كند و به زندگي مي رس//اند و گ//اهي مملكت چن//د ميلي//وني را به زن//دگي مي رس//اند به همين كيفيت . پس انس//انها راه ح//ركت به س//وي زندگي هستند و زندگيها محصول حركت و فعاليت انسانها اس//ت راهه//اي

دين خدا راههاي به سوي زندگي است . همه جا انسانهاي مومن وابس//ته به خ//دا ، راه زن//دگي ش//ناخته ش//ده اند. خداوند به فرزندان مي گويد پدر و م//ادر ش//ما راه زن//دگي ش//ما هس//تند و هينطور به روسا و بزرگان هر مذهب و ملتي مي گوي//د پيش//واي ش//ما راه شما به سوي زن//دگي هس//تند امته//ا از پيش//وايان خ//ود پ//يروي مي كنن//د و

78

Page 79: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پيغمبران يا با علم و عمل و اخالق خود راه آنها به سوي تمدن ديني و ي//ا تمدن مالي و مادي امتها هستند انسانها به كيفيت همان راهه//ا از ش/هري به شهر ديگر در وسعت و مض//يقه واقع مي ش//وند و براب//ر اس//تعداد خ//ود مي توانند به پيروان خود وس//عت بدهن//د گ//اهي يك پيش//وا اخالق خش//ك و خش//ني دارد برنامه ه//اي خش//ك و خش//ن اخالقي و م//الي و م//ادي ب//راي پ//يروان خ//ود تنظيم مي كن//د كه ب//راي همه كس آن برنامه ه//ا ق//ابل اج//را نيست مگر چند نفري كه مي توانند بر خود فشار وارد كنند و آن برنامه ها را اجرا كنند. مثال يك وسواسي كه رهبر غسل و وضوي بن//دگان خداس//ت و برپايه وسوسه خود چق//در دقت بك//ار مي ب//رد كه وض//ويش ي//ا غس//لش چط//ور باش//د تك تك بن ناخنه//ا و موه//اي دس//ت و ب//دن خ//ود را بررس//ي مي كند كه آيا آب به آن قسمتهاي بدن رسيده يا نرس//يده اس//ت ب//ا اينكه غسل و وضوي متعارف يك دقيقه ي//ا س//ه دقيه ط//ول نمي كش//د غس//ل و وضوي وسواسي يك ساعت يا دو ساعت طول مي كش//د به پ//يروان خ//ود مي گويد هر كس مانند من غسل كند يا وضو بگيرد وارد بهش//ت مي ش//ود و اگر غير اين باشد در جهنم سقوط مي كند و همينطور در مسائل م//ادي و م//الي ديگ//ر چن//د نف//ر از انس//انها مي توانن//د در مس//ير غس//ل و وض//وي وسواسي حركت كنند از هزاري يك نفر آن هم در رنج و زحمت ت//ا چن//ان وض//و و غس//لي داش//ته باش//ند به همين كيفيت دس//تورات مق//ررات و مسائل اخالقي انسانها را در وس/عت ي/ا مض/يقه ق/رار مي ده//د پيغم/بران گذشته جمعيت معين در زمان معين را مي توانستند اداره كنند به كيفي//تي كه پيروان آنها در مضيقه باشند. مع//روف اس//ت مي گوين//د كيفيت تطه//ير در امت موسي و بني اسرائيل چنين بوده است كه اگ//ر لباسش//ان نجس شود بايستي قسمت نجس را پ//اره كن//د ي//ا اگ//ر تنش//ان نجس ش//ود باي//د پوست نجس شده را از بدن بكنند آب را مطهر نمي دانند و عقيده ندارند كه مواض//ع نجس ي//ا لباس//هاي نجس ب//ا آب تطه//ير مي ش//ود و ي//ا اينكه نمازشان با چه كيفيت و فقط در مساجد باشد در خانه خودشان و اماكن غير مسجد نمازشان مورد قبول واقع نمي شود برنامه هائي چنان خشك و خشن است كه جمعيت كمي را در م//دت كمي ب//ا رنج و زحمت مي توان//د

در خط حركت خود حفظ كند و به مقصد برساند. لذا درس پيامبران گذشته همه جا به وسيله امتهاي آنها دستخوش تغي//ير و تحريف واقع مي شده است انسانهاي رفاه طلب كه كمتر مي توانند يك چنان اخالق و روشهاي خشكي داشته باشند نمي توانند با دين پيغمبر خود

79

Page 80: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بس//ازند بع//د از پيغم//بر كت//اب او را و راه او را و خط ح//ركت او را تغي//ير مي دهن//د آي//ات ت//ورات و انجيل را جابج//ا مي كنن//د مثال حض//رت عيس//ي و مريم س//الم الله عليها كه روش رهب//انيت و ان//زوا را پيش//ه خ//ود س//اخته اند خود را از جامعه كنار كشيده اند مريم ش//وهر نمي گ//يرد و عيس//ي ب//ا زني ازدواج نمي كن//د ش/بانه روز در نم/از و روزه ب/ا مق//داري علف ص/حرا و ي/ا غذاي ساده اي اكتفا مي كنند چقدر از افراد امت او مي توانن//د در اين خط تنگ و باريك حركت كنند البته از هزاري يك نفر و ده نفر كه مي بينند اگ//ر بخواهند دين خود را به روش عيس//ي و م//ريم حفظ كنن//د از دني//ا مح//روم مي شوند اگر دنيا را حفظ كنند از دين خود محروم مي شوند ب//ر حض//رت عيسي و مريم اي//راد و اعتراض//ي ن//داريم كه چ//را يك چ//نين خط ب//اريكي براي امت خود ترسيم كرده اند آنها مجبور بوده اند ت//ا ان//دازه اي از ح//رص دنياپرستي ملت بني اسرائيل بكاهند زيرا يهوديت آنچنان در مادي//ات خ//ود را غرق مي كند كه ذره اي رحم و عاطفه در دل او نسبت به بن//دگان خ//دا باقي نمي ماند در عين حال راهها از نظر ظرفيت باريك و يا وسيع اس//ت لذا امتهاي گذشته دين پيغمبر خ//ود را تح//ريف مي كردن//د و ق//وانين آن را عوض مي كردند نمي توانستند خود را در مس//ير آن دين كه يك زن//دگي كه ت/وام ب/ا گش/ايش و س//رعت اس/ت برس/انند. مش//اهده مي ك//نيم كه ملت مسيح براي رسيدن به علم و تمدن مجبور شدند يا پيشوايان مذهبي خود مخالفت كنند و خط پيشوايان ديني را كن//ار بگذارن//د ت//ا خ//ود را به علم و

صنعت و تمدن طبيعي و مادي برسانند. در اينجا بد نيست داستاني از حضرت مجتبي و امام حسين عليه السالم نقل كنيم تا بدانيم چگونه گاهي خط دين تنگ و باريك مي ش//ود و جمعيت كمي را مي پذيرد و گاهي وسعت پيدا مي كند جمعيت زيادي را مي پذيرد.

و آن داس//تان كه ظ//اهرا در كت//اب احتج//اج طبرس//ي دي//ده ام وليكن به صحت آن از مسير اخالق ائمه اطهار عليهم الس//الم يقين دارم اين اس//ت كه روزي از روزها كه ظاهرا روزه اش مستحب بوده است راوي مي گويد بر امام حسن مجتبي عليه السالم وارد شدم مشاهده ك//ردم آن حض//رت با يارانش و ميهمانانش كنار سفره غذا نشسته اند طعام مي خورند بعد از طع//ام خ//ودرن هم//ان روز خ//دمت ام//ام حس//ين عليه الس//الم رس//يدم مش//اهده ك//ردم آن حض//رت ب//ا ي//ارانش روزه هس//تند و به خوان//دن دع//ا مش//غول اند رويت اين اختالف كه دو ام//ام يكي روزه دار اس//ت و ديگ//ري

80

Page 81: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نيست مرا ناراحت كرد خدمت امام حسين عرض كردم يابن رس//ول الله امت جدت به هالكت افتادند حضرت فرمودند چطور ع//رض ك//ردم از اين اختالفي كه بين شما دو نفر امام قابل رويت اس//ت ب//رادر ش//ما حض//رت مجتبي كنار سفره غذا نشسته بودند خودش و اصحابش غذا مي خورن//د و شما و يارانتان در ح//ال روزه مش//غول خوان/دن دع//ا هس//تيد. اگ//ر ام//روز روزه واجب است . پس كساني كه روزه نگرفته اند معص/يت كارن/د و اگ//ر روزه واجب و يا مستحب نيست كساني كه روزه گرفته اند بدعت گزارن//د كه برخالف دستور روزه گرفته اند حضرت تبسم فرمودند و فرمودن//د هم روزه گرفتن جايز اس//ت كه مس//تحب اس//ت و هم روزه نگ//رفتن خداون//د متعال ما دو برادر را امام امت قرار داده تا با سياستها و روشهاي ظاهرا مخالف يكديگر بتوانيم تمامي مسلمانان را درخط دين خ//دا ض//بط ك//نيم . برادر من امام روزه خواران است و من هم امام روزه داران هر دو نف//ر م//ا و اص//حاب م//ا وظيفه دي//ني خ//ود را به ج//ا مي آوريم و ب//ا دين خ//دا مخالفت نداريم جمله زيبائي كه از زبان آن حضرت به خاطرم هست اين است كه فرمودن//د: ان الله تع//الي ن//دبنا لسياس//ة ه//ذه االمه فل//و س//لكنا مس//لكا واح//دا ض//اق عليكم المس//لك ه//و ام//ام المفط//رين و ان ام//ام

الصائمين . يعني خداوند ما هر دو برادر را به امامت منصوب فرم//وده ت//ا امت را در راه دين اداره كنيم اگر من و برادرم به يك راه ب//رويم خط ح//ركت ب//راي امت تنگ مي ش//ود ب//رادرم ام//ام روزه خ//واران و من ام//ام روزه داران هستم امت هم در چنين روزهائي به هر كدام از ما اقتدا كنند اهل نجاتن//د معص//يت خ//دا نكرده ان//د اين جمله زيب//ا از ام//ام س//وم عليه الس//الم كه مي فرمايد: اگر امامها همه با هم به يك راه و يك رويه بروند راه ب//ر امت تنگ مي شود زيرا اگر هر دو روزه مس//تحبي بگيرن//د ت//ا ركين روزه خالف رفته اند. و اگر هر دو روزه بگيرن//د و افط//ار كنن//د روزه داران خالف جهت رفته اند يك نفر از ما روزه مي گ//يرد و ديگ//ري نمي گ//يرد ت//ا روزه داران و روزه خواران به ام//ام خ//ود اقت//دا ك//رده باش//ند و از خط دين خ//دا خ//ارج نشده باشند سياست ائمه اطهار عليهم السالم همه ج//ا برپ//ايه وس//عت و گشايش است تا به هر كيفيت باشد امت را در راه دين ضبط كند و برابر استعداد هر انساني تكليف معيني ب//راي آنه//ا ترس//يم كنن//د و از اين ق//بيل حكايتها و روايتهاي زياد داريم گاهي مشاهده مي ك//نيم ائمه اطه//ار عليهم السالم يك عمل واجبي يا يك عمل حرامي كه فوق استعداد مكلف است

81

Page 82: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مسكوت مي گذارند و از بيان وج/وب ح/رمت آن خ/ودداري مي كنن//د زي/را اگر عمل واجبي را به كسي گوشزد كنند كه اس//تعداد انج//ام آن را ن//دارد معصيت كار شناخته مي شود پس به//تر اين اس//ت كه س//اكت ش//وند و از اعالم وجوب آن صرف نظر كنند تا تارك آن عمل واجب گناهكار ش//ناخته نش//ود و ع//ذري داش//ته باش//د كه اين ق//انون به من ابالغ نش//ده اس//ت همينطور در جهت فعل حرام ، پس الزم است سياست رسول خدا و ائمه اطهار عليهم السالم را برپايه همين وس//عت ها و گشايش//ها كه به بن//دگان

خدا داده اند توضيح دهيم . سياست رسول خدا براساس جلب و ضبط مردم اس//توار ب//ود چن//ان كه

خود آن بزرگوار مي فرمايد: من مامور شدم كه براي ت//نزيل ق//رآن ب//ا كف//ر بجنگم و بع//د از من علي مامور است كه براي تاويل قرآن با كفار يا مسلمانان بجنگن//د جنگ ب//راي تنزيل و تاويل از احاديث مشهور مورد اعتماد و اتفاق تم//امي مس//لمانان است كه در دعاي شريفه ندبه هم براساس روايات وارده ي//ادآوري ش//ده

است . كه در باره موال امير المومنين مي خوانيم : يقاتل علي التاويل و ال يخاف لومة الئم

براي ظهور تاويل قرآن در راه خدا مي جنگ//د از مالمت ، مالمت كنن//دگان نمي ترسد جنگ براي تنزيل به معناي اين است كه م//وانع ن//زول ق//رآن از پيش پاي پيغمبر برداش//ته ش//ود موجب//اتي ف//راهم ش//ود كه خط اس//الم و قرآن در اختيار بشريت قرار گ//يرد ت//ا ه//ر كس بخواه//د ه//دايت ش//ود راه هدايت و خط هدايت در اختي//ارش باش//د و كس//ي هم كه نخواه//د ه//دايت شود آزاد است . كسي او را مجب//ور به ه//دايت نمي كن//د. پيغم/بر اك//رم در ابتداي بعثت هر وقت مردم را دعوت به توحيد مي كردند يا اگر خواس//تند آزادانه نماز بخوانند و مسلمانان را امر به قرائت قرآن كنند كفار با چوب و چماق مانع قرائت قرآن و نماز مسلمانان مي شدند. حضرت اجبار پي//دا مي كرد مخفيانه مردم را دعوت كند و يا مخفي//انه نم//از بخوان//د ت//ا كس//ي م//زاحم او و مس//لمانان نش//ود وليكن دين پيغم//بر اس//الم آخ//رين دين و كت//اب و مكتب او آخ//رين مكتب و كت//اب اس//ت و بع//د از آن بزرگ//وار پيغمبري ظه//ور نمي كن//د الزم اس//ت دين مق//دس اس//الم و خط ق//رآن در اختيار بشريت باشد تا هر كسي بخواه//د ه//دايت ش//ود وس//يله ه//دايت در

82

Page 83: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اختيار داشته باشد. خداون//د نخواس//ت كه سرنوش//ت دين اس//الم و كت//اب آسماني او مانند دين ساير پيغمبران و كتاب آسماني آنها باش/د پيغم/بران گذشته به محض اينكه از دنيا مي رفتند دين و كتاب آنها در معرض ت//اخت و تاز كفار و منافقين قرار مي گرفت كتاب پيغم//بر را تح//ريف مي كردن//د ق//وانين و مق//ررات اخالقي و اجتم//اعي او را ع//وض مي كردن//د روس//ا و پيش//وايان به ميل خ//ود و به ه//وي و ه//وس خ//ود قواني//ني به نفع خ//ود در كتاب خدا مي نوشتند و قوانين عادالنه اصيل كتاب خدا را تغي//ير مي دادن//د و بعد از قرني مشاهده مي شد كه دين و كتاب آن پيغم//بر به كلي ع//وض شده خط توحيد به كلي ك//ور ش//ده اس//ت و دي//ني كه براس//اس توحي//د و خداپرستي بوده است تبديل به شرك و بت پرستي شده است يهوديان تا ظهور حضرت عيسي قريب هيجده مرتبه راه و روش حضرت موس//ي را تغيير دادند . خط توحيد عيسي تبديل به شرك و تثليت شده درباره خ//دا و حضرت عيسي به سه فرقه تقسيم شدند كه هيچيك از آن فرقه س//ه گانه شباهت به توحيد اصيل اسالمي نداش//تند. چن//ان وض//عي نس//بت به ادي//ان گذشته پيدا ميشد كه پيغمبر آينده با مردمي روبرو مي ش//د كه به كلي ب//ا دين خدا بيگانه اند و بايس//تي پيغم//بر آين//ده دين و دع//وت خ//دا را از ص//فر شروع كند يكصد و بيست و چه//ار ه//زار پيغم/بر از آدم ت//ا خ/اتم به نب//وت مبعوث شدند وليكن يك اصل مشتركي از دعوت آنها براي آيندگان ب//اقي نماند. مثال الاقل اصل توحيد دست نخورده بماند تبديل به ش//رك نش//ود و يا اصل ايمان و عمل صالح تبديل به خرافات نشود. بزرگ//ترين گناه//ان را به انبي//اء نس//بت مي دادن//د گفتن//د ل//وط پيغم//بر ب//ا دخ//تران خ//ود رابطه نامش/روع داش//ته و ي/ا درب/اره عيس//ي و م//ريم چه س//خناني كه نگفتن//د و تهمتهائي كه نزدند اصل اعتقاد به عالم آخرت تبديل به بهشت فروشي و خريداري جهنم گرديد پيش//وايان مس//يح مس//يحيت را در گن//اه و معص//يت آزاد گذاش//تند و گفتن//د ه//ر كس مس//تحق جهنم ش//ده اس//ت جهنم را به پيشواي خود بفروش//د و بهش//ت او را خري//داري كن//د ثروتمن//دان ب//ا دادن مبلغي جهنم خ//ود را مي فروختن//د و ب//ا مبلغ ديگ//ر بهش//ت را خري//داري مي كردند محرومترين انسانها از زن//دگي بهش//تي و ابتالء به زن//دگي جهنم

فقرا و بيچارگان بودند زيرا پولي نداشتند كه بهشت خريداري كنند. و يا در برابر گناه و اشتباه خود مبلغي بپردازند پس س//ه اص//لي كه خ//دا در قرآن اصرار دارد كه اگر محفوظ بماند مايه نج//ات اس//ت يع//ني اص//ل توحي//د و عمل ص//الح و اعتق//اد به ع//الم آخ//رت اين س//ه اص//ل به كلي

83

Page 84: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

دستخوش هوا و هوس پيشوايان و سالطين شده بود نمي گذاشتند كس//ي عقيده درستي به خدا و آخرت داشته باشد زيرا اعتقاد به خدا و آخ//رت و عمل ص//الح به انس//انها آزادي مي ده//د و پيش//وايان ض//د آزادي اك//ثريت مستضعف بودند ودائم آنه//ا را به ب//ردگي مي كش//يدند و ب//راي نفي آزادي اعتقادات مردم را و دين آنها را كه اس//اس ح//ريت و آزادي اس//ت از بين مي بردند لذا در زمان ظهور پيغمبر الاقل يك اصل اعتق//ادي و اخالقي كه قابل اعتماد باشد از اديان گذشته باقي نمانده بود الزم بود پيغمبر اس//الم دعوت خود را از صفر شروع كند و در مقابل دع//وت به كلمه الاله االالله و مخ//الفت به بته//ا چه ص//دماتي را كه تحمل ك//رد و اذيته//ائي كه از آن مردم ديد تا جائي كه فرمود ما اوذي ن//بي مثل م//ا اوذيت هيچ پيغم//بري برابر من اذيت نشده است و اكن//ون دين اس//الم هم اگ//ر به روش ادي//ان گذشته تبليغ شود به سرنوشت همان اديان مبتال مي شود و بعد از ق//رني اصول و فروع آن از بين مي رود الزم است سياستي اتخاذ شود كه اص//ل بنيه دين و خط اسالم و قرآن در جوامع بشري باقي بماند و كسي نتوان//د

خط توحيد را كور كند و مردم را به شرك و بت پرستي بكشاند. براساس تجربه ه/اي ت/اريخ كه دين پيغم/بران گذش/ته دس/تخوش ه/وي و ه//وس اس//تثمارگران واقع مي ش//د و اص//ول و ف//روع آن را به كلي مس//خ مي كردند پيغمبر اسالم روشي اتخاذ كردند كه اس//تثمارگران و دنياطلب//ان بتوانند از خط اسالم به دنياي خود برسند و بدون اينكه دين پيغمبر اسالم را مس//خ كنن//د بتوانن//د اك//ثريت ض//عيف و مستض//عف را به اس//تثمار خ//ود درآورن//د روش//ي اتخ//اذ كردن//د كه ه//ر كس در دين اس//الم ط//الب دني//ا و رياست و يا خالفت است به مقاصد دنيائي خودش برسد. و براي رسيدن به مقاصد دنيائي احتياج نداش//ته باش//د كه به اص//ول و ف//روع دين اس//الم لطمه اي وارد سازد. اصل توحيد و يا نبوت را از بين ببرد لذا آن بزرگ//وار براساس يك وسعت و گشايش عجيبي كه به افكار مردم داد و دين خ//ود را بسيار ساده و آسان به افكار مردم عرضه نمود تمامي انسانها م//ومن يا منافق توانستند اين دين پاك را بپذيرند و از خط دين اسالم به مقاص//د

دنيائي خود برسانند. لذا در دين اسالم خلفا توانستند خالفت كنند و روسا به ديانت خ//ود ن//ايل شوند و يا ثروتمندان ث//روت انب//وهي ب//راي خ//ود جمع آوري كنن//د همچ//نين

84

Page 85: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پادشاهان در دين اسالم پادشاهي كنند و ببينند و بدانند كه ظاهراً اصول وفروع دين اسالم ضديت با مقاصد دنيائي آنها ندارد.

از اين رو مشاهده مي كنيم ش//قي ترين انس//انها در ش//عاع دين اس//الم به وجود آم//ده و توانس//ته اس//ت ش//قاوت كن//د و به//ترين انس//انها هم در اين

مكتب رشد نموده و توانسته است به بندگان خدا خدمت كند. از يك ط//رف انس//انهائي مانن//د يزي//د و مع//اويه و ابن زي//اد و حج//اج بن يوسف را به خط نماز و عبادت كشيده و از طرف ديگر انسانهائي مانن//د سلمان و ابي ذر و مقداد در مكتب اسالم رشد نموده ان//د. ب//ا اينكه ادي//ان سابق و سياست پيغمبران گذشته چنين نبود در دين يهود و بني اس//رائيل هر كس تصميم داشت خود را به رياست و پادشاهي برس//اند و ي//ا ث//روت انبوهي بدست آورد و آزادانه متظاهر به گناه و معصيت باشد دين پيغمبر زمان را مانع مقاصد شوم خود مي دانست ل//ذا اص//ول و ف//روع دين را از متن كتابها برمي داشت نسبت شراب سازي و شراب خواري به پيغمبران مي دادند و يا اعمال نامشروع ديگ//ر. وليكن دين مق//دس اس//الم آنچن//ان در وسعت و گشايش قرار گ//رفت كه بهترينه//ا و ب//دترينها و متوس//ط بين آنها همه را برپايه تعليم ق//رار داد م/ردم را مل/زم مي ك//رد آي/ات ق//رآن را بخوانند و بدانند و حفظ كنند هر كس به محضر آن بزرگ//وار وارد مي ش//د مامور بود كه سوره هاي قرآن را حفظ كند و يا بنويس//د مكتب را و درس و دانش را عموميت داد زنان و مردان و سياه و س//فيد همه مي آمدن//د به مس//جد پيغم//بر و آي//ات ق//رآن را حفظ مي كردن//د و تم//امي مس//لمانان مي دانستند قرآن چند سوره و چند آيه دارد. اگ//ر كس/ي از خي//انت ك/اران تصميم به خيانت كاري مي گرفت كه مثال آيه اي يا سوره اي را تغي//ير ده//د و كم و زي//اد كن//د از همه ج//ا ص//دا بلن//د مي ش//د و ملته//ا ب//ر او اع//تراض مي كردند كه چرا آيه اي يا سوره اي را نوشته و ي//ا ح//ذف ك//رده اس//ت ت//ا جائي كه معروف است عمرعاص در زمان قدرت خ//ود كه ب//ني اميه را به خالفت رسانيده بود و خود را به واليت مصر نامه اي براي معاويه نوش//ت كه دستور بده نسخه هاي قرآن را جمع آوري كنند از ن//و بنويس//ند و پخش كنند و اين سوره كوثر را از متن ق//رآن بردارن//د زي//را اب//تر در اين س//وره كوثر عاص بن اميه پدر عمر عاص بود كه رس//ول خ/دا را اب/تر و بال عقب معرفي كرده بود خداوند به دهان او كوبيد كه بني اميه خود ابترن//د وليكن نسل اين پيغمبر مانند ستارگان آسمان در تاريخ ش//هرت پي//دا مي كنن//د به

85

Page 86: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

معاويه گفت سوره كوثر را از ق//رآن ب//رداريم . مع//اويه در ج//واب نوش//ت اگر اين سوره را از صفحات كاغذ برداريم با مغ//ز م//ردم و فك//ر آنه//ا چه كنيم كه همه اين سوره را حفظ كرده اند صداي اع//تراض همه مس//لمانها بلند مي شود كه معاويه ق//رآن را تغي//ير داده اس//ت . ل//ذا پيغم//بر اك//رم ب//ا وسعت و گشايشي كه در نشر اسالم و قبول آن ايجاد نمود ترتيبي اتخ//اذ فرمودن//د كه هيچكس اس//الم را م//زاحم خ//ود ندان//د. ش//قي ها در مكتب اسالم به شقاوت خود برسند س//عيدها هم در اين مكتب به س//عادت خ//ود برسند لذا اين دين پاك بهترين ها و بدترين ها و متوسطين را در متن خ//ود

جاي داد. و مردم را خواه به مقاصد دنيائي و يا مقاصد آخرتي نائل فرمود.

پس سياست پيغم//بر اس//الم جمع و ج//ور ك//ردن تم//امي انس//انها در خط اسالم بود سعادت و شقاوت آنها و يا اط//اعت و معص//يت آنه//ا را به خ//دا واگذار كرد و به موال علي بن ابيط//الب هم دس//تور دادن//د كه م//ردم را به اطاعت خود و قبول واليت مجب//ور نكنن//د بلكه آنه//ارا آزاد بگذارن//د ت//ا ه//ر كس طالب دنياست به دني//اي خ//ود ن//ايل ش//ود و ه//ر كس ط//الب آخ//رت است به آخرت خود نايل شود. براساس همين سياست عميق و عجيب ، من//افقين نتوانس//تند به اص//ول و ف//روع دين مق//دس اس//الم لطمه اي وارد كنند و متن قرآن را جابج//ا كنن//د. گ//رچه خ//ود را گرفت//ار ب//دعتها و گن//اه و

معصيتها نمودند. روي همين حساب موال اميرالمومنين عليه السالم بعد از رحلت حض//رت رسول اكرم با تم//ام ج//ديت اش//تغال به غس//ل و دفن و كفن آن حض//رت نمودند و مي دانستند كه در اين فرصت منافقين درجه يك كه حدود چه//ار ده نفر بودند در ثقيفه بني ساعده جمع شدند و در باره خالفت و انتخ//اب خليفه با هم جر و بحث دارند اگر پيغمبر اك//رم الاقل پيش از رحلت خ//ود چند روزي موالعليه السالم را در محراب عبادت نصب مي كردن//د و ي//ا در مسند خالفت و فرماندهي جمعيت مي شناس//اندند خالفت آن حض//رت در نظر مردم مسجل مي شد و ديگر كسي قدرت مخالفت نداشت به همين منظ//ور اب//وبكر پيش از رحلت پيغم//بر اك//رم به عن//وان ام//ام جم//اعت در محراب پيغمبر به نماز ايستاد و مردم به او اقتدا كردن//د وق//تي به پيغم//بر اكرم خبر دادند كه ابوبكر امام جماعت شده است ف//وري آن حض//رت ب//ا ضعف و نقاهتي كه داشتند به دوش فضل بن عباس و علي ابن ابيط//الب

86

Page 87: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عليه السالم تكيه نموده به مسجد آمدن//د اب//وبكر را كن//ار كش//يدند و خ//ود نشسته نماز خواندند مردم ايستاده اقتدا كردند مبادا اين پيش نم//ازي در زمان حي//ات پيغم//بر س//ندي ب//راي خالفت ابي بك//ر باش//د وليكن به همين كيفيت اگر حضرت موال اميرالمومنين را در محراب منصوب مي فرمودند و به مردم امر مي كردند كه به ايشان اقتدا كنند خالفت ظ/اهري حض/رت ظاهر مي شد وليكن حضرت پيغمبر اكرم براي پيدايش آزادي براي همان منافقين و غاصبين مقام خالفت خودداري فرمودند از اينكه آن حضرت را در زمان حيات به امامت نصب كنن//د ولي اب//وبكر س//وء اس//تفاده نم//وده خ//ود را ج//اي رس//ول خ//دا به ام//امت منص//وب ك//رد. همينط//ور م//وال اميرالمومنين عليه السالم اگر در همان حال كه آنه/ا مش/غول راي گ//يري براي خالفت بودند در ثقيفه حاضر مي شد كه ش//ما به من بيعت كرده اي//د به چه ك//اري مش//غول هس//تيد آنه//ا را پراكن//ده و متف//رق مي ك//رد عالوه ماموريني معين مي كرد كه نگذارند كه چنين اجتماعي و ش//وراي ش//ومي تشكيل ش//ود ب//از هم ج//رات نمي كردن//د يك چ//نين خالف//تي بوج//ود آورن//د وليكن آن حضرت هم از حضور در آن ثقيفه خ//ودداري كردن//د م//دت دفن پيغمبر اكرم حدود سه شبانه روز طول كشيد كه مردم مامور بودند دسته دسته بيايند بر جنازه آن حضرت نم//از بخوانن//د و بع//د از دفن آن حض//رت هم موال اميرالمومنين عليه السالم در خانه نشسته و مشغول جمع آوري قرآن شدند و متعرض آنها نشدند كه در ثقيفه ب//ني س//اعده چه اجتم//اعي تشكيل داده اند آنها از اين فرصتها و خلوتها اس//تفاده نم//وده اب//وبكر را به خالفت انتخاب نمودن//د و در حاش//يه آن خالفت ب//ا ش//عارهاي به تعب//ير م//ا زنده باد مرده باد مردم را به مسجد كشانيدند و خالفت را رسميت دادند چرا موال اميرالمومنين به آنها چنين فرصتي دادند و متع//رض آنه//ا نش//دند براي اينكه همين قدر آزادي از كفار و منافقين سلب نش//ود و حجت خ//دا تمام شود. پيغمبر اكرم به ام/ير الموم/نين فرم/وده بودن/د ت/و مانن/د كعبه هستي مردم بايستي به زيارت تو بيايند نه اينكه تو س//راغ م/ردم ب/روي و آنه//ا را به اط//اعت وادار ك//ني و از ط//رفي ق//انون آزادي در دين مق//دس اسالم كه خداوند فرموده بود: ال اكراه في الدين ايج//اب مي كن//د م//ردم بر اطاعت و يا معصيت خدا مجبور نش//وند اگ//ر م//وال اميرالموم//نين عليه السالم با اعمال ق//درت در كرس//ي خالفت مي نشس//تند ديگ//ر من//افقين و امثال آنها و منافقين آينده فرصتي پيدا نمي كردن//د به مقاص//د ش//وم خ//ود برس//ند مجب//ور به اط//اعت علي عليه الس//الم مي ش//دند و اين اط//اعت

87

Page 88: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اجباري مطل//وب خ//دا نب//ود. و ي//ا اينكه از ط//ريق جنگ و مب//ارزه فع//اليت مي كردن//د ت//ا به ه//ر وس//يله هس//ت ب//ا جنگ خالفت را از علي بگيرن//د ت//ا بتوانند به نام اسالم خالفت كنند و يا اينكه مردم را به جاهليت برگردانن//د مل//وك الط//وايفي بوج//ود آورن//د و نظ//ام اس//المي را به هم بزنن//د در ه//ر صورت به هر قيمت تمام شود كف//ار و من//افقين دس//ت ب//ردار از مقاص//د شوم خود نيس//تند هرچن//د ميليونه//ا انس//ان در راه مقاص//د آنه//ا به هالكت برسند لذا وقتي از موال سئوال كردند كه چرا براي احقاق حق خود قي//ام نكرد جواب دادند ترسيدم اين اسالم نوپا كه هنوز در افكار مردم متمركز نشده است از بين برود و مردم به جاهليت برگردند. لذا براي حفظ ب//نيه اسالم صالح در همين بود كه منافقين و يا كف//اري كه كمك آنه//ا بودن//د در فضاي دين مقدس اس//الم آزاد باش/ند و در همين فض//ا به مقاص/د دني//ائي

خود برسند و به دست خود از مقاصد آخرتي خود محروم شوند. سياست هاي حاشيه اي رسول خدا براي حفظ وحدت مسلمانان :

يكي از مسائل مهم سياسي در روش پيغمبر اكرم ايج//اد اعتم//اد به نفس در م//ردم و اعتم//اد به ج//امعه مس//لمانان ب//ود و اين دو س//رمايه اس//اس پيشرفت دين مقدس اسالم در ابتداي ظه//ور آن و ت//ا آين//ده ن//زديك به ده قرن و يا بيشتر بود تك تك افراد و اشخاص را اميدوار به نصرت خداون//د متع///ال فرمودن///د و همه آنه///ا را متكي به وع///ده خ///دا كردن///د و چن///ان مسلمانان را تربيت كردند كه در عين ايمان و شجاعت و اعتماد به نفس اعتم//اد به نص//رت خ//دا داش//ته باش//ند و اين اعتم//اد به نفس و اعتم//اد به نصرت خدا را هم عمال در طول مدت بيست و سه سال دوره نبوت خ//ود به افكار مردم تزريق نمودند و هر مسلماني را چنان بار آوردند و ت//ربيت نمودن///د كه متكي به خ///ود و متكي به خ///داي خ///ود باش///د. و به م///ردم فهمانيدند كه اگر از ميدان مبارزه و جنگ با كفار فرار كنن//د ق//درت كف//ار به ميزان ده برابر باال مي رود و ق//درت مس//لمانان به همين م//يزان ت//نزل پيدا مي كند. پس رمز شكس//ت مس//لمانان در ف//رار مس//لمانان از مي//دان جنگ و تظاهر آنها به ضعف و ناتواني است نه اينكه شكس//ت مس//لمانان مبتني بر كثرت دشمن و كثرت تجهيزات آنها باشد. ل//ذا ه//ر مس//لماني را چنان تربيت كرده اند كه كشته شدن خود بيشتر راض//ي باش//د ت//ا ف//رار از ميدان جنگ . زيرا اوال فرار ب//ر عم//ر انس//ان ف//راري نمي افزاي//د و انس//ان فراري از دايره تقديرات الهي نمي تواند خ//ارج ش//ود اگ//ر تق//دير الهي در

88

Page 89: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كش//ته ش//دن باش//د ف//رار از مي//دان جنگ انس//ان را از اين تق//دير آزاد نمي كند پس بهتر اين اس//ت كه تق//دير خ//دا در مي//دان جنگ اج//را ش//ود و مجاه//د راه خ//دا در مي//دان جنگ كش//ته ش//ود ت//ا هم كف//ار را از پ//يروزي مايوس كند و هم اينكه خودش به اجر و ثواب شهادت نايل شود. فرار از ميدان جنگ را يكي از گناهان كبيره دانسته اند زيرا حقيقتاً كف//ار از ت//رس مسلمانها و ضعف مسلمانها استفاده مي كنن//د تم//ام ق//درتهاي خ//ود را به كار مي برد تا مس/لمان را از م/رگ بترس/انند در ن/تيجه ي/ا تس/ليم دش/من شود و يا اينكه فرار كنند. تسليم شدن به دشمن هزاران م//رتبه از م//رگ ب//دتر اس//ت ف//رار از مي//دان جنگ هم م//ايه تض//عيف روحيه مس//لمانان مي شود. پس اگر تدبيري دارد در ابت//داي ورود به جنگ بك//ار ب//برد. ص//الح بداند يا صالح نداند جنگ را به تاخير اندازد و ي//ا تعجيل كن//د وليكن بع//د از آنكه اعالم جنگ داد و در ميدان جنگ وارد شده تا آخرين نف//ر مس//لمانان بايستي به كشته شدن راض//ي باش//د ت//ا ف//رار ك//ردن از مي//دان جنگ . اين معن//ا را عمال خ//ودش و اص//حاب خ//اص خ//ودش در مي//دان جنگ اح//د به مسلمانان تعليم داده با اينكه پيغمبر اكرم با عده قليلي در محاصره س//ه هزار سرباز سلحشور در ميدان جنگ احد قرار گرفتند از خود دفاع كردند و از ميدان جنگ فرار نكردند و ع//اقبت هم//ان ع//ده قليل پ//يروز ش//دند و دشمن را از كشته شدن خود و يا فرار خود مايوس نمودند پس از آن كه ابوسفيان و مردان جنگي او مايوس شدند از اينكه بتوانن//د ب//ر ده نف//ر ي//ا بيست نفر كه يكي از آنها پيغم//بر اس//ت غلبه كنن//د دس//تور خ//اتمه جنگ و مراجعت به مكه را ابوسفيان صادر كرد كه اين حركت به معناي ف//رار از ميدان جنگ بود رسول خدا دستور دادند تمامي س//ربازان مج//روح وظيفه دارند از دشمن تعقيب كنند. آنها از دش//من تعقيب كردن//د از اين ع//ده كه شايد پنجاه نفر بيشتر نبودند ترس و وحشت به دل ابوسفيان و لشكريان او انداختند و آنها ت//ا ش//هر مكه ف//رار كردن//د. و از اين ق//بيل كم//تر س//راغ داريم در ميدانهاي جنگ زمان پيغمبر و يا زمان خلفا كه تم//امي ش//هرهاي مهم دنيا را فتح كردند سربازي از سربازان مسلمانان به خود اجازه ده//د كه از ميدان جنگ فرار كند. در جنگ يرموك شصت نفر مسلمان شهادت طلب بر شصت هزار نفر روميان تاختند و آنها را شكست دادند. به همين كيفيت پيغمبر اكرم باطري قلب مسلمانان را پر از نيرو و قدرت ك//رد كه تا ده قرن يگانه ابر قدرت دنيا بودن//د و س//اير كش//ورها ب//اج گزار و خ//راج گذار به مسلمانها و يا اقماري بودند در پناه مسلمانان زن//دگي مي كردن//د.

89

Page 90: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين مسئله ش//هادت طل//بي و ح//رمت ف//رار از مي//دان جنگ گ//رچه كش//ته مي ش//ود و ي//ا اس//ير مي ش//ود يكي از اس//رار ب//زرگ غلبه ب//ر دش//من و استفاده از نصرت خداوند متعال است . زيرا حقيقتا خداوند سرباز م//دافع را ي//اري مي كن//د اگ//ر چه ك//افر باش//د وليكن مس//لمان ف//راري را ي//اري نمي كند اگر چه مدافع و يا مظلوم باشد به همين مناسبت شهادت طل//بي و يا اصل شهادت در دين مق//دس اس//الم س//عادت ب//زرگي ش//ناخته ش//ده است و حقيقتا هم شهدا از نظر اجر و ثواب برابر ب//ا انبي//اء و اولي//اء خ//دا

هستند. و ام//ا سياس//ت دوم : سياس//ت دوم پيغم//بر اك//رم ايج//اد حس//ن ظن مس//لمانان نس//بت به يك//ديگر. پيغم//بر اك//رم همه ج//ا اص//رار داش//تند مسلمانان به يكديگر اعتماد داشته باشند هر يك از آنها ديگران را بهترين مسلمانان بداند به يكديگر اعتماد داشته باشند هر يكي از آنها ديگ//ران را

به جاي برادر و پدر خود و در خط همكاري خود بشناسند. يك چنين خيالي در مسلمانان پيدا نشود كه شايد فالني منافق باش//د ي//ا فاسق و فاجر و يا دزد و غارتگر. به كيفيتي بين آنها حسن رابطه برق//رار كرد كه ه//ر مس//لماني مس//لمانان ديگ//ر را به//ترين مس//لمان مي دانس//ت هرگز كس//ي به ديگ//ري س//وء ظن پي//دا نمي ك//رد كه ش//ايد او دش//من من باش//د و ي//ا دش//من ب//رادران ديگ//ر. گ//رچه من//افق و دروغگ//و در مي//ان مسلمانان زياد بودند وليكن پبغمبر اكرم هرگز س//ر آنه//ا را ف//اش نك//رد و حسن رفتار و اعتماد خود را نسبت به آنها تغيير نمي داد. و گ//اهي بعض//ي عيبها و تهمته//ا را كه مرب//وط به مس//لماني از مس//لمانان ب//ود به خ//ودش نس//بت مي داد و حاض//ر نمي ش//د آن مس//لمان در مع//رض تهمت ديگ//ران واقع شود. هر كس خدمت آن بزرگوار مي رسيد گزارش بدي يا خوبي از ديگران مي داد گزارش//هاي خ//وب را صددرص//د قب//ول مي ك//رد و در براب//ر گزارشهاي بد گرچه حقيقت بود ساكت و صامت مي نشست و گوين//ده را تص//ديق نمي ك/رد. از آن جمله داس//تان عب//دالله بن اُ بَي من//افق درجه يك صدر اسالم بود كه در غياب پيغمبر با چن//د نف//ر عليه آن حض//رت تص//ميم گرفته ب//ود ب//د و ب//يراه مي گفت : زي//دبن ح//ارثه كه از دوس//تان درجه يك پيغمبر بود تصميمات غائبانه او را به رسول خ//دا خ//بر داد. وليكن خ//ود او بع//داً آم//د ع//رض ك//رد ي//ا رس//ول الله آنچه از من خ//دمت ش//ما گ//زارش داده اند خالف حقيقت بوده است . پيغمبر اك//رم س//خن من//افق را تص//ديق

90

Page 91: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كرد با اينكه دروغ گفته بود و گزارش زيد را تكذيب نمود ب//ا اينكه راس//ت گفته بود تا در اين رابطه سوره منافقين نازل شد. خداوند در اين س//وره گزارشات زيد را را تاكيد كرد و آن منافق را تكذيب نمود و اثبات كرد كه چنين گفته هائي عليه پيغمبر داشته است . زيدبن ح//ارثه كه مش//اهده ك//رد حقيقت گوئي او مورد تكذيب واقع ش//ده مهم//وم و مغم//وم واقع ش//د كه چ/را پيغم/بر دروغه//ا را ب/اور مي كن//د و راس//تگوئي ها را تك//ذيب مي نماي/د سوره منافقين كه نازل شد حضرت به زيدبن حارثه فرمود اگ//ر من روي مصلحت گزارش تو را تائي//د نك//ردم خ//دا ت//و را تص//ديق ك//رد و من//افق را تك//ذيب نم//ود به همين كيفيت رس//ول خ//دا هرگ//ز حاض//ر نمي ش//د عمل خالفي را از مسلماني شهرت دهد. مبادا عقايد م//ردم نس//بت به يك//ديگر تيره شود و از جمله اين عيب پوشي ها داستان شان ن//زول س//وره عبس بود كه خداوند در اين سوره مسلمان ثروتمندي را كه به مسلمان فقير و نادار بي اعتنائي كرد مورد مالمت قرار داد. خداوند در اين سوره ش//ريفه به او پرخاش كرد كه وقتي چشمش به مسلمان فقير افت//اد قي//افه اش را به هم كشيد پشت به او كرد انساني بود كه اگر با ثروتمندي روبرو ش//ود به او احترام مي گذارد و اگ//ر ب//ا فق//يري روب//رو ش//ود قي//افه اش را به هم مي كشد به او بگو مگر گناه او را در نامه عمل تو مي نويسند يا ث//واب ت//و را در نامه عمل او چرا به بن//ده خ//دا بي اعتن//ائي ك//ردي . اين آي//ات كه يك انتقاد اخالقي از آن مسلمان ثروتمند بود رسول خ//دا چ//نين تبليغ ك//رد كه من بوده ام به آن فقير بي اعتنائي ك//رده ام و خداون//د م//را مالمت ك//رد كه چ//را به مس//لمان فق//ير بي اعتن//ائي ك//رده ام و آن مس//لمان فق//ير ابن ام

مكتوم نابينا بود. گاهي كه رسول خدا او را مي ديد مي فرمود مرحبا به مس//لماني كه خ//دا درباره او مرا توبيخ كرد با اينكه توبيخات در اين سوره شريفه مربوط به آن مسلمان ثروتمند بود رسول خ//دا حاض//ر نش//د كه مس//لمانان او را در معرض مالمت خدا بشناسند چنين وانمود شد كه خداون//د پيغم//بر خ//ود را

مالمت كرده است كه چرا به فقير بي اعتنائي كرده است . آنچنان خوش باوري و حسن ظن نسبت به مسلمانان ايجاد كرده بود كه مردم او را اُذُن گفتند يع//ني خ//وش ب//اور. مي ديدن//د رس//ول خ//دا س//خنان دروغ آنها را مانند راست گوئي آنها باور مي كند و متعرض آنه//ا نمي ش//ود. به اين كيفيت جمعيتي در مدينه بوجود آورد كه تمام مس//لمانها نس//بت به

91

Page 92: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يكديگر حسن ظن داشتند از يكديگر اطاعت مي كردند در خانه ه//ا به روي يكديگر باز بود آنچه در خانه خود داشتند از يكديگر پنهان نمي كردن//د بلكه در اختيار ديگران بود. لذا بعد از پيغمبر اكرم كه تش//كيالت غص//ب خالفت بوجود آمد كسي خيال نمي كرد كه منافقي در مي//ان مس/لمانان اس//ت كه اين چنين با برنامه ه//اي رس//ول خ//دا مخ//الفت مي كن//د. ه//ر مس//لماني را بهترين مسلمان مي دانستند اگر چه نزد خدا ب//دترين باش//د. ب//ا ايج//اد اين اعتماد و حسن ظن جمعيت متش//كل و مقت//دري بوج//ود آورد كه ش//رق و غرب دنياي آن روز را مسخر نمودند و شهرها را يكي بعد از ديگ//ري فتح كردند. پيغمبر اكرم در زمان خودش از نظر احترام به جمعيتهاي معاص//ر خود و يا مقام و منصب دادن به آنها و يا تقسيم بيت المال همه جا جانب بزرگان قوم را رعايت مي كرد. وقتي كه از روستائي جمعيت مي آمدند به آن حض//رت بيعت مي كردن//د و مس//لمان مي ش//دند رياس//ت رئيس هم//ان روستا را تث/بيت مي ك/رد. هم/انطور كه پيش از اس/الم در زم/ان ج/اهليت رئيس ق//وم خ//ود بع//د از مس//لمان ش//دن هم او را به رياس//ت ق//وم خ//ود انتخاب مي كرد چ//نين نب//ود كه ب//ا انقالب اس//المي وض//عيت گذش//ته را كه يكي موال بوده است و ديگ//ري ب//رده و يكي رئيس ب//وده اس//ت و ديگ//ري مرئوس اين وضعيت را به هم بزند آقا و ب//رده و ي//ا رئيس و مرئ//وس را در يك خط قرار دهد. بلكه رياست روسا و ي//ا ش//رافت ش//رفا را رع//ايت مي كرد هر كسي را در مقام خود تث//بيت مي نم//ود. در ن//تيجه جمعي//تي كه مسلمان مي شدند مشاهده مي كردند كه اسالم از قدر آنها و يا از ث//روت و مقام آنها نمي كاهد بلكه عزت و احترام آنها را ب/اال مي ب/رد و به تم/امي انس//انها در كس//ب و ك//ار و جمع و م//ال و ث//روت آزادي مي ده//د به همين مناسبت تمامي جمعيتها تظاهر اسالم را به نفع خود مي دانس//تند كس//اني كه دنيا طلب بودند به دنياي خود مي رسيدند و كس//اني كه ط//الب آخ//رت

بودند به آخرت . زمينه اي ب//راي جلب و ج//ذب م//ردم ف//راهم كردن//د كه همه كس ج//ذب اسالم شدند و به مقاصد م//ادي و معن//وي خ//ود رس//يدند مثال ابوس//فيان و زن او هنده جگرخوار كه عامل بزرگترين جنايت ت//اريخ نس//بت به پيغم//بر اكرم بودند و صددرص//د روي قواع//د جنگي و سياس//ي محك//وم به اع//دام بودند بعد از آن كه دو كلمه شهادتين بر زب//ان خ//ود ج//اري كردن//د پيغم//بر اك//رم از س//وابق آنه//ا گذش//ت و عالوه به آنه//ا امتي//از بخش//يد. از جمله اماكني كه در فتح مكه به آن اماكن امنيت داد خانه ابوسفيان بود فرم//ود

92

Page 93: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هر كس سالح جنگي خود را كنار بگذارد و نجنگد در امان اس//ت ه//ر كس به مسجد الحرام برود در امان است هر كس هم به خانه ابوس//فيان پن//اه

ببرد در امان است . در واقع رياست ابوسفيان را هم تثبيت كرد چون پيش از مسلمان شدن زعامت و رياست اهل مكه و مخصوصا رياس//ت جنگ و ج//دالها ب//ا او ب//ود اين رياست را حضرت لغو نكرد بلكه آن را تثبيت نمود واز غنائم ح//نين و جنگ ح//نين بزرگ//ترين رقم را به ابوس//فيان بخش//يد ل//ذا تم//امي جمعيته//ا مشاهده كردند كه در شعاع دين مقدس اسالم به تمامي مقاصد م//ادي و معنوي و مالي و مقامي خود مي رسند. اسالم چيزي از آنه//ا كم نمي كن//د.

بلكه آنچه دارند چندين برابر اضافه مي نمايد. براساس همين سياست كه بعد از او هم تا ق//رني ي//ا نص//ف ق//رني ادامه داشت توانست شرق و غرب دني//ا را فتح كن//د و همه را به اس//الم ج//ذب

نمايد. و اما تديبر و سياست موال اميرالمومنين عليه السالم :

ائمه عليهم السالم اصرار دارند كه مبادي و مباني دين مق//دس اس//الم را كه به وسيله پيغمبر اكرم پي ري/زي ش/ده ب/ود ك/امال حفظ كنن/د و ه//ر چه بيشتر و زيادتر به آن مب//ادي و مب//اني اس//تحكام ببخش//ند ل//ذا حقيقت//ا ه//ر كسي را رسول خدا پذيرفته بود آنها هم در سياست و تدبير خود پذيرفتند و هر كسي را رسول خدا نپذيرفته بود آنه//ا ن//يز براس//اس هم//ان ت//دبير و سياست او را نپذيرفتند. رسول خدا به علي عليه السالم س//فارش ك//رده بود و بسيار تاكيد نموده بود كه مس//لمانان را در قب//ول واليت و ي//ا رد آن آزاد بگذارد متعرض آنها نشود به سراغ آنها نرود بلكه در انتظار بنشيند تا روزي كه مسلمانان از مس//ير مكتب اس//الم و مع//ارف اس//المي و ق//رآني حق و ب/////اطل را و اهل حق و ب/////اطل را بشناس/////ند ائمه كس/////اني را مي پذيرفتند كه عالمانه و عارفانه آنه/ا را به حق/انيت ش/ناخته و در مكتب آنها به كسب علم و دانش مش//غول ش//ده ب//ود وليكن كس//اني كه ب//ا آنه//ا تماس مي گرفتند ع//ارف به حق آنه//ا نبودن//د بلكه در فك//ر و عقي//ده خ//ود خلف///ا را وص///ي به رس///ول خ///دا را اهميت مي دادن///د و آنه///ا را ب///زرگ مي شناختند ائمه مواظب بودند كه در تعليم//ات و تبليغ//ات افك//ار دي//ني و مذهبي آنها را تخريب و يا تضعيف نكنند. معايب خلفا را و يا عيب و نقص

93

Page 94: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اخالقي و اجتماعي آنها را به مردم ب//ازگو نمي كردن//د و اگ//ر هم به كس//ي بازگو مي كردند تا بتواند حقيقت را درك كند از او عهد و پيمان مي گرفتند كه به ديگران نگويد و آن اسرار علمي كه از ائمه اطهار ياد گرفته اس//ت جاي ديگر شهرت ندهد در همين رابطه فاش كردند كه اس//رار آل محم//د عليهم السالم از گناهان كبيره ش//ناخته ش//ده . ائمه م//واظب بودن//د دين و اخالق و عقايد هر مسلماني را به همان مقداري كه از ج//امعه اس//المي و يا از رسول خدا فرا گ//رفته اس//ت تث//بيت كن//د ه//ر چن//د آن دين و عقي//ده بسيار ضعيف باشد مثال آن مسلمان روي عقي//ده دي//ني و افك//ار س//طحي خود خلفا را و يا معاويه را اميرالمومنين مي داند اطاعت آنه//ا را اط//اعت خدا و يا معصيت آنها را معصيت خدا مي شناسد و براساس همين عقي//ده و علم خود را مستحق اجر آخرتي مي داند اگر از خلفا اطاعت نكند خ//ود را مستحق عذاب آخرت مي داند جه//اد ب//ا كف//ار را به ام//ر خلف//ا ش//هادت مي داند و خودداري از جهاد به امر آنها را كفر و گناه مي دان//د او ب//ا همين عقي//ده س//اده خ//ود كه بيش//تر از آن را نمي دان//د و ع//ارف به حق اهل و ب//اطل نيس//ت خ//ود را مس//تحق بهش//ت مي شناس//د ائمه عليهم الس//الم مواظب بودند با هر كسي تم//اس مي گيرن//د و ي//ا ه//ر كس//ي خ//دمت آنه//ا مي رسد همين مبادي ديني آنها را گرچه بسيار س//اده و س//طحي و خالف حقيقت بود تصويب كند و او را در جهادي كه به امر خلفا انجام مي دهد و يا نماز و روزه اي كه به دستور آنها مي خواند تشويق كند و او را مس//تحق بهشت بداند. لذا انس//انهائي كه در زم//ان ائمه زن//دگي مي كردن//د از نظ//ر آشنائي به حق ائمه و يا عدم آشنائي و يا از نظر عن//اد و دش//مني ب//ا آنه//ا دو دسته به حساب آمدند. يك اكثريت و يك اقليت يع//ني از ميليونه//ا نف//ر يك نفر. آن اكثريت كه مسلمان بودند و خود را بنده خدا مي دانستند و به دليل اطاعت از خلفا خود را مس//تحق بهش//ت مي دانس//تند مستض//عف به حساب آمدند يعني عدم قبول واليت ائمه به دليل جهل آنها و ضعف عقل آنها و يا به دليل خوف و هراس آنها از اقلي//تي ب//ود كه معان//د ائمه اطه//ار عليهم السالم بودند. اين اكثريت كه مستضعف شناخته شدند مورد قبول ائمه اطهار عليهم السالم واقع شده بودند. ائمه اطهار س//المت آنه//ا را و اعم//ال ص//الح آنه//ا را قب//ول مي كردن//د و آنه//ا را مس//تحق اج//ر آخ//رتي مي دانس//تند و بس//يار دقت مي كردن//د مب//ادا س//خني ب//ر خالف راي آنه//ا و عقيده آنها بگويند كه بر اثر ضعف عقل قابل قب//ول آنه//ا نيس//ت م//واظب بيدارها و نخبه ها از مردم بودند. كساني كه حقيقتاً دوس//ت داش//تند حق و

94

Page 95: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

باطل بشناسند و احساس مي كردند اين مسلمانان يك چوب و يكن//واخت اهل بهشت نيستند بعضي ها اهل حقند و بعض//ي ها اهل ب//اطل كس//اني كه يك چنين ادراكاتي داشتند و در شناخت اهل حق مردد شده بودند به ائمه اطهار مراجعت مي كردند ائمه برابر استعداد آنها حقايق را مي گفتند و از بياناتي كه فوق استعداد آنها بود خودداري مي كردند به همين كيفيت تمام آن مبادي و مباني دين اسالم كه به وسيله پيغم//بر اك//رم پ//ايه ريزي ش//ده بود و استحكام پيدا كرده بود به وسيله ائمه اطهار عليهم اسالم استحكام بيشتري پيدا كرد. وحدت مسلمانان در زم/ان خلف/ا و ائمه ه//ر چه بيش/تر تقويت شد و در مسائل ابتدائي اسالم بين آنها اختالفي بوجود نيامده ب//ود به كيفيتي كه اگر شاگردان ائمه اطهار مانن//د ائمه مي توانس//تند سياس//ت تبليغ و تعليم را رعايت كنند و با هر كسي برابر استعدادش سخن بگوين//د بدون احساس اختالف تمامي مسلمانان عارف به حق ائمه اطه//ار عليهم السالم مي شدند و آن وح//دت عقي//ده اي تب//ديل به وح//دت علمي مي ش//د وليكن اين سياست را اص//حاب ائمه عليهم الس//الم نتوانس//تند مانن//د ائمه رعايت كنند. قهراً مطالب علمي كه مخصوص خ//ود آنه//ا ب//ود و خودش//ان عارف به حق ائمه بودند به مسلمانان ضعيف العقل مي گفتند آنها هم كه تحمل يك چن//ان مس//ائلي را نداش//تند مخ//الفت مي كردن//د در ن//تيجه بين مسلمانان اختالف ديني و عقيده اي پي//دا مي ش//د و رؤس//اي زم//ان كه اين حق جوئي و حق طلبي را مضر به موقعيت خود مي دانس//تند بن//اي عن//اد و دشمني را با ائمه و شيعيان مي گذاش//تند. ائمه را مي كش//تند ي//ا مس//موم مي كردند و شيعيان را متواري و يا منزوي مي نمودند در ن//تيجه ش//كاف و اختالف ش//دت پي//دا مي ك//رد كه گ//اهي تب//ديل به جنگ مي ش//د. براس//اس همين سياست اسالمي توانستند اكثريت نزديك به اتفاق مس//لمانان را به سعادت آخرتي برسانند و مكتب واليت را هم رواج دهند. و همان اقلي//تي محكوم ش//دند كه دانس//ته و ش//ناخته علم مخ//الفت ب//ا ائمه اطه//ار عليهم

السالم را برافراشته بودند و با آنها مي جنگيدند. برپايه همين مبنا كه ائمه عليهم السالم شخصا اصرار داشتند كه حق//ايق اسالمي را برابر استعداد شنوندگان به آنها گزارش دهند اخبار و اح//اديث در معرفي خلفا و غصب خالفت متفاوت و مختلف است گ//اهي در براب//ر يك شنونده خلفا را تعريف كرده اند مانند موال اميرالموم//نين عليه الس//الم كه بعد از وفات ابي بكر با جمالت لله بالد فالن ابوبكر را تع//ريف مي كن//د كه سياس//ت اس//المي را رع//ايت مي ك//رد ب//ا م//ر ت//دين و مخ//الفين دين

95

Page 96: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مقدس اسالم جنگي//د و ي//ا گ//اهي م//وال ام//ام ص//ادق عليه الس//الم آنه//ا راتعريف مي كند كه مي فرمايد:

كانا عادالن قاسطان يع//ني آن دو نف//ر اولي و دومي ه//ر دو ع//ادل بودن//د به قس//ط و ع//دالت رفتار كردند و امثال اين جمالت كه در برابر ش//نونده اي كه از اهل س//نت و جم//اعت اس//ت تع//ريف آن دو نف//ر به حس//اب مي آي//د و ب//از در براب//ر شيعيان عارف ام//ام ت//وجيه مي كن//د كه ع//ادالن به معن//اي ع//دل از حق و

قاسطان به معناي خودراي و خودمختار كه خداوند مي فرمايد: و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا

يعني قاسطين كه اصحاب معاويه هستند هيزم جهنم شناخته مي شوند و از اين ق//بيل رواي/ات و اخب//ار زي//ادي داريم كه ائمه اطه//ار عليهم الس/الم گاهي بر طبق علماي اهل سنت فتوي مي دهن//د و گ//اهي هم حكم واقعي خداوند متعال را بيان مي دارند فقها همه جا مواظب هستند اخباري را كه مطالعه مي كنند اگر شباهت به عقاي//د و فت//واي اهل س//نت داش//ته باش//د مي دانن//د كه روي تقيه گفته ش//ده اس//ت . در كتابه//ا مي نويس//ند و آن را مدرك حكم و عقيده قرار نمي دهند فقط اخباري را مدرك قرار مي دهن//د كه كمتر شباهت به فتوي و عقايد اهل سنت داشته باشد لذا ائمه اطه//ار در اين سياست كه با هر كسي روبرو مي شوند عقايد اصلي و ابت//دائي او را بيشتر تائيد و تاكيد كنند و كمي برابر اس//تعداد او حق//ايق را بگوين//د كه بين او و ديگران اختالفي بوجود نيايد و همچنين رابطه آنها از ائمه اطه//ار قطع نشود. زيرا ائمه اگر در ابتداي برخورد با آنها بياناتي مخ//الف عقاي//د آنها اظهار مي داشتند آن مصيبت بزرگ براي شنونده قابل تصور بود يكي اينكه بين آنها و عموم مردم كه اكثريت عقايد به خلفا داش//تند برخ//ورد و اختالف پيدا مي شود و اسباب زحمت آن بنده خدا را ف//راهم مي كردن//د و ديگر اينكه رابطه آنها از ائمه اطهار قطع مي شد. زيرا آنه//ا روي س//ادگي عقيده كه به خلفا داشتند اگر احساس مي كردند كه امام عليه الس//الم به خلف//ا عقي//ده ن//دارد رابطه خ//ود را از ائمه قطع مي كردن//د در ن//تيجه از تعليمات آنها محروم مي شدند. لذا ائمه اطهار در تعليم و تربيت سياس//ت عظيم و عميقي داشتند كه سعي مي كردند فكر شنوندگان را آرام آرام و به تدريج رشد دهند تا زماني كه استعداد پذيرش حق خالص را پي//دا كن//د.

96

Page 97: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هرگز بين خود ائمه اطهار عليهم السالم و ساير مسلمانان و شايد س//اير اديان برخوردي پيدا نمي ش//د و اختالفي ظ//اهر نمي گردي//د ب//ه كيفي//تي كه ش//نوندگان از ه//ر ملت و م//ذهبي كه بودن//د ف//ريفته بيان//ات ائمه اطه//ار عليهم السالم مي شدند. عشق و عالقه به آنها پيدا مي كردن//د و گ//اهي كه يك يهودي و نصراني و يا مذاهب ديگر كه صاحب استعداد باالئي بودن//د و مي توانستند حقيقت را درك نموده و تحمل نمايند. ائمه حقايق را به آنها مي گفتن///د و آنه///ا را آش///نا به دين حقه الهي مي كردن///د وليكن به آنه///ا سفارش مي كردند كه وقتي به شهر و وطن خود برگشتند تظ//اهر به دين اسالم و مذهب شيعه ننمايند بلكه با تظ//اهر به مس//يحيت و يه//وديت و ي//ا اديان ديگر عقايد و علمياتي كه از ائمه فرا مي گرفتند در دل خ//ود پنه//ان

دارند مبادا بين آنها و مذهبشان برخوردي حاصل شود. از اينرو مشاهده مي كنيم محبت رسول خدا وائمه اطه//ار عليهم الس//الم به عنوان يك انسانهاي صالح و عالم و عادل همه جا رواج پيدا كرد و آنه//ا محبوب همه انسانها قرار مي گرفتند، اهل سنت و جماعت ائمه اطهار را به عن//وان پيش//وايان ص//الح و ع//ادل مي شناس//ند به آنه/ا عقي//ده دارن//د به زيارت آنها مي روند وليكن آن امتيازاتي كه مخص//وص آنهاس//ت نمي دانن//د كه با آن امتيازات مخالفت يا موافقت نمايند. از اينرو از طريق تعليم//ات و تبليغات ائمه اطهار با ساير اديان هرگ//ز اختالفي و برخ//وردي مش//اهده

نمي شد. وليكن شيعيان و شاگردان ائمه اطه//ار عليهم الس//الم نتوانس//تند برن//امه

توريه و تقيه را آنچنان كه مطلوب ائمه اطهار بود رعايت نمايند. در اينجا الزم است دالئل تقيه و توريه اي كه يكي از سنن و عادات موكد اسالمي و ائمه اطهار عليهم السالم است روشن نمائيم ت//ا ب//دانيم تقيه و ت//وريه يع//ني چه و به چه منظ//وري اين همه در لس//ان ائمه اطه//ار عليهم السالم مورد تائيد و تاكيد قرار گرفته تا جائي كه امام صادق عليه السالم

جمله قرآني كه مي فرمايد: ان اكرمكم عند الله اتقيكم را تفسير به تقيه ميكند مي فرمايد: اتقيكم يعني اعملكم با لتقيه

يعني خدا كه مي فرمايد: عزيزترين انسانها در نظر خ//دا ب//اتقواترين آنه//ا است امام تفسير مي كند كه منظور از تقوي در اين آيه تقيه اس//ت يع//ني انس//اني پيش خ//دا بيش//تر از همه محب//وبيت دارد كه به//تر ق//انون تقيه و

97

Page 98: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

توريه را رعايت نمايد و باز ح//ديث مش//هور از ائمه اطه//ار عليهم الس//الم كه فرمودند: التقية ديني و دين آبائي

يع//ني دين من و دين اج//داد من تقيه و ت//وريه مي باش//د. و از اين ق//بيل اخبار و روايات زياد اس//ت كه يكي از دس//تورات اكي//د ائمه اطه//ار عليهم السالم به مسلمانان و شاگردان خ//ود تعليم روش//هاي تقيه و ت//وديه ب//وده است به كيفيتي كه در زمان غيبت صغراي امام زم//ان ش//هرت پي//دا ك//رد كه نايب خاص امام زمان همان كس//ي اس//ت كه به//تر و بيش//تر مي توان//د قانون تقيه را رعايت كن//د. و در تع//ريف ن//ايب س//وم ش//يخ ابوالقاس//م بن روح نوبخ//تي مي گوين//د كه اگ//ر ام//ام زم//ان در آس//تينش باش//د به كس//ي معرفي نمي كند نمي خواهيم در اطراف اثبات وجوب تقيه و ت//وريه بح//ثي داشته باشيم زيرا از دستورات موكد ائمه اطهار عليهم الس//الم اس//ت ت//ا ج//ائي كه فرمودن//د خداون//د متع//ال اراده ك//رد ش//يعيان را در زم//ان ام//ام موسي كاظم عليه السالم سخت معذب نمايد زيرا قانون تقيه را رع//ايت نمي كردند و اسرار ائمه عليهم السالم را به بيگانگان مي گفتن//د و اش//اعه مي دادند متن حديث اين اس//ت كه ان الله تب//ارك و تع//الي اراد ان يع//ذب الشيعة باذا عتهم اسرار االئمه . خداوند تصميم گرفت ش//يعيان را مع//ذب كند كه چرا قانون تقيه را رعايت نكردند واز اين قبيل روايات و اخب//ار در تاكيد و تشويق تقيه زياد است . كه اين مختصر گنجايش جمع آوري آنه//ا را ندارد و در اينجا الزم است معناي تقيه و توريه و حكمت و فوائ//د آن را و نتايجي كه از تقيه و توريه بوجود آمده يادآوري كنيم تا ب//دانيم به چه دليل ائمه اطهار عليهم السالم اين همه تاكيد فرموده اند شيعيان ق//انون تقيه و توريه را رعايت كنند. كلمات تقيه و توريه از نظر معن//ا و مب//ادي اش//تقاق ه//ر دو مص//در ب//اب تفعيل اس//ت . از كلم//ات وقي يقي از كلمه وق//ايت مي شود. وارا يواري موارات به معناي پنهان داشتن . و پنهان كردن چيزي از نظر دشمنان و بيگانگان . انسان در طريق مسافرت كه غالبا ب//ا دزدان و بيگانگان روبرو ميشود الزم است بودجه مسافرت و اس//رار خ//ود را از نظر ديگران پنهان دارد ج//ائي كه الزم اس//ت به آنه//ا راس//ت بگوي//د دروغ بگوي///د و ج///ائي كه الزم اس///ت دروغ بگوي///د راس///ت بگوي///د ت///ا البالي دروغگ//ويي و راس//تگوئي حقيقت مطل//بي را كه ش//نوندگان دش//من آن هس//تند و بيگ//انگي دارن//د از نظ//ر آنه//ا پنه//ان ب//دارد در اين رابطه ام//ام

عليه اسالم فرموده اند:

98

Page 99: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

استر ذهبك وذهابك و مذهبك يع/ني مقص/د ح/ركت و روش/هاي عملي خ/ود را و همچ/نين س/رمايه هاي مادي خود را كه پول ، طال و نقره باشد و يا هدفهاي ديني و معن//وي خ//ود را از نظر ديگران پنه//ان ب//دارد به آنه//ا نگ//و به كج//ا مي روم چه مبلغي به همراه خود دارم ي//ا دين من و ي//ا پيش//واي من چه كس//ي مي باش//د. زي//را غالباً اين هر سه سرمايه دشمنان زيادي در كمين دارند. دش//منان م//ال و ثروت و ي//ا دش//منان دين و م//ذهب . اين پنه//ان داش//تن و پنه//ان نم//ودن و حقيقت مطلب را در نظر شنوندگان پوشانيدن را توريه مي نامند خداون//د در قرآن داس//تان ه//ابيل و ق//ابيل مي فرماي//د: فبعث الله غراب//ا يبحث في

االرض ليريه كيف يواري سو اة اخيه يع//ني خداون//د كالغي را س//ر راه ق//ابيل آم//اده ك//رد ت//ا براب//ر دي//د او كالغ مرده اي را دفن كند و به او بفهماند چگونه مي توان//د جس//د مقت//ول را كه ب//رادرش ب//ود از نظ//ر پ//در پنه//ان كن//د ت//وريه از همين م//اده اس//ت .يع//ني حقيقت مطلب را پوشانيدن و از ديد يا شنيد شنونده مستور داشتن و اما

تقيه : كلمه تقيه مصدر باب تفعيل در اصل وقايت است مانن//د تفعله و تبص//ره در قانون ادبيات عربي وقتي حرف علت كسره دارد و م//اقبل آن س//اكن است كسره حرف علت را به ماقبل مي دهن//د و ح//رف علت را تب//ديل به حرفي مي كنند كه مناسب حركت ماقبل باشد. پس تق//ويه كس//ره و او را به قاف دادند قاف مكسور شد و او به مناس//بت كس//ره م/اقبل تب//ديل ي//ا گرديد و دو تا يا در يكديگر ادغام شدند تقيه شد. وليكن معناي تقيه همان وقويت است از وقايت . تقيه را غالب//اً به اين كيفيت تفس//ير كرده ان//د كه انسان ب//راي حفظ ج//ان خ//ود و ب//راي حفظ ج//ان دوس//تان خ//ود از گفتن بعضي حقايق خودداري كند و مخصوصاً در ارتب//اط ب/ا خلف/ا و قدرتمن//دان متعرض آنها نشود به كيفيتي كه خ//ود را ب/ا آنه/ا درگ//ير نماي/د و در ن//تيجه جنگ و نزاعي پيدا ش//ود و اين انس//انهاي حق ج//و حق گ//و و حق طلب در

معرض خطر قرار گيرند. پس انسانها در ارتباط با قدرتمندان بايستي از بيان حق//ايقي كه م//زاحم قدرت آنها و ثروت آنهاست خودداري كند و آنها را در ارتباط با خ//ود و ي//ا دوس//تان خ//ود به جنگ و ن//زاع نيان//دازد. و مفه//وم واقعي تقيه را اينط//ور

99

Page 100: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

گفته اند كه دلشان براي حفظ جان خود از بيان حقايق خودداري كند. و يا گاه گاهي براي مصلحت دين و ج//ان خ//ود و ج//ان م//ردم ، اهل ب//اطل را تقويت نمايد. وليكن حقيقت اين است كه تقيه به معناي تقويت در ق//وت است يعني انسان حق گو و حق طلب همه جا دين ش//نوندگان وش//اگردان خود را با بيان حقايقي كه مزاحم افكار آنها نباش//د تق//ويت نماي//د. س//طح فكر و دانش آنها را باال ببرد و در آنها آمادگي ايج//اد كن/د ت/ا حق خ/الص و حقايق خالص را درك كنن//د و بتوانن//د گفته ه//اي خ//دا و پي//امبران را تحمل كنند زيرا همانطور كه بارها براي باربرها س//بك و س//نگين دارد انس//انهاي ضعيف تر بار سبك تر بردارند و قوي ترها بارهاي س//نگين علمه//ا و دانش//ها هم در برابر استعداد شنوندگان سبكي و سنگيني پيدا مي كنن//د مثال وض//ع عادي عموم انس//انها در برداش//تن باره//اي س//بك و س//نگين اين اس//ت كه قهرمانها صد كيلو بار را مي توانند بردارند و ضعفا ده كيلو. ساير انس//انها از نظر بار برداري بين همين ده كيلو و ص//د كيل/و در نوس//ان هس/تند اگ/ر انساني در اس//تعداد خ//ود مي بين//د كه مي توان//د ده ه//زار كيل//وگرم ب//ار را بردارد يا بيش از اين ، جايز نيست در برابر افكار م//ردم ادع//ا كن//د كه من مي توانم ده هزار كيلوگرم بار را به دس//ت خ//ود ب//ردارم بلك//ه خ//ود را در وضعي قرار دهد كه ده كيلو يا بيست كيلوگرم از ديگران جلوتر اس//ت نه ده ه//زار كيل//وگرم ي//ا بيش//تر از آن . گفته ه//اي علمي به همين كيفيت ب//ر افكار مردم در برابر افكار مردم سبك و س//نگين اس//ت . براب//ر انس//انهاي ساده و سطحي سخناني در خ//ور فهم آنه//ا الزم اس//ت و در براب//ر افك//ار علماء و دانشمندان سخناني ثقيل تر و سنگين تر. ائمه اطهار براي تقويت افكار مردم در تعليمات خود سطح فكر شنوندگان را مدنظر مي گرفتن//د. تعليمات خود را برابر استعداد آنها و فكر آنها بيان مي كردند مثال در برابر شنونده اي كه صددرصد خليفه زمان را برابر پيامبران مي دان//د و ديگ//ران را در حدي بسيار پائين تر و ن//ازل تر گوين//ده بايس//تي س//طح فك//ر او را در نظر بگيرد متع//رض عقي//ده او و اعتق//اد او به خليفه زم//ان نش//ود بلكه ب//ا گفتن بيان//اتي س//اده و س//بك س//طح فك//ر او را تق//ويت كن//د ت//ا روزي كه آمادگي براي شنيدن حقايق س//نگين تر پي//دا كنن//د. به همين مناس//بت ائمه فرمودند كه احاديث ما آل محمد سنگين و بسيار سنگين تر است . كساني مي توانن//د حقيقت ام/امت م/ا و اح/اديث م//ا را تحمل كنن//د كه ي/ا فرش//ته مقرب باشند و يا نبي مرس//ل و ي//ا موم//ني كه خ//دا قلب او را ب//ر ايم//ان امتحان كرده باشد. مشاهده مي كنيم بر طبق اين احاديث مدعي هس//تند

100

Page 101: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كه حقايق علمي مخصوص خود آنها را انسانهائي مي توانن//د درك كنن//د كه در حد استعداد آنها باشند.

ب///ا اين حس///اب ائمه اطه///ار »ع « به چن///د دليل سياس///ت تقيه را مالك موفقيت خود ق//رار داده ان//د دليل اول مرب//وط به ش//اگردان و ش//نوندگان است كه ائمه عليهم الس//الم م//يزان فهم و اس//تعداد آنه//ا را مي دانن//د. از بيان مطالبي كه فوق فهم و استعداد آنهاست خودداري مي كنند مط//البي را براي آنها بازگو مي كنند كه در خور فهم و اس//تعداد ش//نونده باش//د مثال شنونده گمان مي كند كه دين كامل الهي كه انسان با داشتن آن مس//تحق بهشت مي شود همين روشهائي است كه بع//د از پي//امبر اك//رم به ره//بري خلفا اتخاذ شده است هر كس در اين راه و روش باشد به ميزان ق//درت و استعداد خود وظائف عبادي و خدماتي خود را انج//ام مي ده//د مس//تحق بهشت است . ائمه مي دانن//د كه اگ//ر او را از اين راه ب//از دارن//د و حقيقت دين را چنانكه خود مي دانند ب//راي آنه//ا ب//ازگو كنن//د اوال ش//نونده اس//تعداد درك آن را ن///دارد در ن///تيجه دين و عقي///ده قبلي او منه///دم مي ش///ود و نمي تواند روشهائي تازه اي را كه امام »ع « مي گويد در عمل پياده كند به اين وسيله گناهكار شناخته مي شود با اينكه نمي تواند و ي//ا محيط زن//دگي او اجازه نمي دهد كه راه و روش اصلي را كه امام مي گويد اتخاد كن//د در نتيجه بنيان دين و عقيده او كه خ//ود را در آن راه مس//تحق اج//ر و ث//واب مي دانست خود را مطيع خدا ورسول خدا مي شناخت منهدم مي گ//ردد در اينجا امام »ع « براي حفظ دين شنونده برابر استحقاقي كه دارد از بي//ان حقايق خودداري مي كند عقيده دي//ني او را مط//ابق فك//ر و اس//تعدادي كه دارد تائيد و تصديق مي كند و با آموزش كلمات و بياناتي مطابق اس//تعداد ش//نونده محبت او را به خ//ودجلب و ج//ذب مي كن//د و موجب//اتي ف//راهم مي كند كه فردا و پس فردا سالهاي آينده در تماس با امام باشد تا روزي كه آمادگي براي درك معارف اص//يل اس//المي پي//دا كن//د ودر داي//ره واليت اهل بيت عصمت و طهارت قرار گيرد پس در اين رابطه خ//ودداري ام//ام از بي//ان حق//ايق ، ب//ه منظ//ور تق//ويت دين و عقي//ده ش//نونده اس//ت براب//ر اس//تعدادي كه در او مش//اهده مي كن//د ائمه در تعليم//ات خ//ود به ش//يعيان فرمودند كه : فرق شما شيعيان با برادران سني شما مثل حاجياني اس//ت كه وارد حرم شده اند بعضي از آنها به مسجدالحرام رس//يده اند وبس//ياري از آنه//ا در محيط ح//رم ح//ركت مي كنن//د ت//ا خ//ود را به مس//جد الح//رام

برسانند.101

Page 102: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

همانطور كه حاجيان مسجدالحرام حاجي//ان ح//رم را بايس//تي از ب//رادران مسلمان خ//ود بشناس//ند و آنه//ا را زائ//ر خ//انه خ//دا بشناس//ند و در انتظ//ار بمانند تا به مسجدالحرام برسند شما شيعيان هم بايستي ب//رادران س//ني خود را مسلمان و در خط واليت خدا و اولياء خ//دا بشناس//يد ت//ا روزي كه معارف آنها مانند شما تكميل گ//ردد. و مس//ئله واليت در نظ//ر آنه//ا مانن//د ش//ما روش//ن ش//ود. واليت علي واوالد علي مانن//د مس//جدالحرام اس//ت . اسالم منهاي واليت مانند حرم و محيط مسجدالحرام اس//ت پس كس//اني كه به مسجدالحرام رسيده اند يعني واليت ما را درك كرده اند جائز نيست دين و عقيده خود را از كساني كه در حرم حركت مي كنند ج//دا س//ازند و از آنها فاصله بگيرند پس بايستي مسلماني آنها را به رسميت بشناسند تا روزي كه به مع//ارف ايم//اني برس//ند. در اينج//ا مس//ئله تقيه به منظ//ور تصويب و تقويت دين وعقديه اهل سنت و جماعت اجراء مي گردد. و ام//ا تقيه در ارتباط با خلفاي بني اميه وبني عباس و زمامداران آينده ت//اريخ ت//ا

روز ظهور امام زمان عليه السالم . بديهي است قلت استعداد و جهل اكثريت مردم حكومته//اي حقه الهيه را منزوي مي كند و حكومتهاي غير حقه و غيرص//الح بوج//ود مي آورد اك//ثريت مردم از مسائل حكومتي كه چه كساني شايسته اداره بندگان خدا هستند و مي توانند سعادت دنيا و آخرت انسانها را تامين و تضمين كنن//د غافلن//د. اينطور فكر مي كنن//د كه ه//ر كس در راس ج/امعه ق//رار گ//رفت از ج/انب خداون//د متع//ال رس//ميت دارد هم//ان كس كه در راس اس//ت حك//ومت منصوب از جانب خدا و يا به تعبير ديگ//ران س//ايه خ//دا به حس//اب مي آي//د اكثريت انسانها براساس ضعف عقلي و عدم توان بدني تس//ليم حكومته//ا مي ش//وند و آنه//ا را تمجي//د و تع//ريف مي كنن//د و گ//اهي آنه//ا را تق//ديس مي نمايند. يعني آن ها را منصوبين از جانب خ//دا مي دانن//د. در ن//تيجه جهل اكثريت و فهم اقليت معدودي حكومتهاي حقه الهيه م//نزوي و خانه نش//ين مي شوند و حكومتهاي غير حقه و يا احياناً ظالم و جابر در مسند قضاوت و حكومت قرار مي گيرند درست مي توانيم پيدايش حكومتهاي طاغوتي و اهلي را تشبيه كنيم به چوپاني در بيابان كه صدها ه//زار راس گوس//فند در اختيار دارد و اين چوپان با غاصبي روبرو مي شود كه اگر گوسفندها را در اختي//ار غاص//ب ق//رار نده//د و مق//اومت كن//د آن غاص//ب نيرومن//د ص//احب گوس//فندها را به قتل مي رس//اند اينج//ا چوپ//ان اص//لي ص//الح را در اين مي دان//د گوس//فندها را به غاص//ب واگ//ذارد و خ//ود هم هم//راه او و در

102

Page 103: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اس//تخدام او ق//رار گ//يرد و هم//راه او گوس//فندها را به م//رز يك حك//ومت عادالنه برساند به كيفيتي كه گوسفندها م/الك اص/لي خ/ود را بشناس/ند و غاصب را كن//ار بزنن//د در اختي//ار م//الك اص//لي قرارگيرن//د آن بياب//ان هم//ان زندگي دنيا است كه حقيقتاً بيابان و برهوت است اك//ثريت انس//انها فاق//د عقل و معرفت هستند تابع سر و صدا و زنده باد و مرده باد هستند از هر جا صدائي بلند مي شود فالني زنده باد او رابه رس//ميت مي شناس//ند و ي//ا فالني مرده باد او را از رسميت مي اندازند در نتيجه ده نفر يا بيست نف//ر افكار اكثريت انسانها را مي دزدند و آنها را تسليم حكومت خود مي كنن//د و به اختي//ار خ//ود در مي آورن//د. در اينج//ا ح//اكم اص//لي و س//لطان الهي مشاهده مي كند كه اگر متعرض منافقين و غاصبين اصلي شود آن ها اكثر جمعيت را تجه///يز مي كنن///د و ب///ا مالك///ان اص///لي اين جمعيت به چنگ مي اندازند. آنقدر جنگ راادامه مي دهند تا اين جمعيت كثير كش//ته ون//ابود شوند اگ//ر قتل و م//رگي مق//در ش//ود بع//د از فن//اي اك//ثريت ، گ//ردن گ//ير

منافقان و غاصبان اصلي گردد. در اينجا مالكان اص//لي جمعيت كه به ج//اي پ//در هس//تند ص//الح را در اين مي دانن//د كه ب//ا من//افقين و غاص//بين همگ//امي و هم رائي داش//ته باش//ند. همراه آنها وبا آنها به ميزان الزم فراخور اس//تعداد بش//ر م//ردم را آگ//اهي دهن//د كه حق و اهل حق چه كس//اني هس//تند و ب//اطل و اهل ب//اطل چه كس//اني همينط//ور ب//ا ص//بر و م//دارا هم//راه جمعيت و همگ//ام جمعيت در حركت باشند تا روزي كه جمعيت را به مرز علم و عرفان و يا به ش//هري برسانند كه در آنجا حك//ومت ع//دل الهي داي/ر مي ش//ود و غاص/بان اص//لي

دستگير مي شوند. پس براي حفظ اين اك//ثريت ق//انون تقيه را رع//ايت مي كنن//د. ظ//اهرا آن حكومتها را به رسميت مي شناسند در برابرآنها س//اكت و آرامن//د و البالي اين سكوت و آرامش آن اكثريت مستضعف را تعليمات مي دهن//د ت//ا الاقل در دل آنها گرايشي و محبتي نسبت به اولياء خدا ايجاد كنند ت//ا براس//اس همان گرايش بتوانند آنها را به زندگي بهشتي برسانند. موال اميرالمومنين عليه اس//الم در جمله زيب//ائي مي فرماي//د: من هم//راه امت بع//د از وف//ات رسول خدا در حاشيه زندگي آنها قرار گرفتم مش//اهده ك//ردم كه تم//امي م//ردم از خط اط//اعت خ//دا و پيغم//بر منح//رف ش//دند و در خط اط//اعت غاصبان حك//ومت ق//رار گرفتن//د فك//ر ك//ردم اين جمعيت گ//ول خ//ورده كه

103

Page 104: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تمامش//ان ب//ا گفتن كلمه ال اله اال الله دع//وت اس//الم را پذيرفته ان//د و در حاكميت ط//اغوت ق//رار گرفته ان//د اينه//ا را به ح//ال خ//ود ره//ا كنم ب//ا آنه//ا هم//راهي و همگ//امي نداش//ته باش//م در ن//تيجه به ض//اللت اب//دي گرفت//ار مي شوند و هرگز فك//ر و خ/اطره اي در آنه/ا پي/دا نمي ش/ود كه حق و اهل حق جاي ديگر است در اين ضاللت و گمراهي زندگي خود را تا دم م//رگ ادامه مي دهند و مي ميرند گفتم بهتر اين اس//ت كه هم//راه و همگ//ام آنه//ا باشم به هر جا مي روند همراهشان بروم و هر جا مي نشينند همراهش//ان بنشينم رابطه انساني و اسالمي خود را با آنها حفظ كنم آنها را نسبت به خود خوشبين داشته باشم تا اگر ني//از علمي و عرف//اني در آنه//ا پي//دا ش//د زودت//ر بتوانن//د س//ئوال كنن//د و آنه//ا را به حقيقت آش//نا كنم .در اين رابطه

مي فرمايد: ولكني طرت اذا طاروا و اسففت اذ اسفوا يع//ني وق//تي آنه//ا اوج گرفتن//د و پ//رواز كردن//د همراهش//ان پ//رواز ك//ردم وزماني كه آنها روي زمين نشس//تند همراهش//ان نشس//تم ب//ا آنه//ا ب//ودم و ب//ودم ت//ا روزي كه پناهگ//اه واقعي خ//ود را ش//ناختند و از ش//ر ح//وادث به واليت خدا پناهنده شدند. پس در اين رابطه موال اميرالمومنين همراه آن جمعيت گول خورده از بي//ان حق//ايق و ي//ا تخططه خلف//ا خ//ودداري كردن//د

واحياناً در موارد مناسب آنها را تعريف نمودند. به كيفيتي كه خليفه دوم مي گفت خدا نكند شربت آبي را بدون مشورت با ابوالحسن بياشامم . و همين روش را هم ائمه اطه/ار عليهم الس/الم در ارتباط با خلفا و جمعيت زمان خود اج/را كردن/د به كيفي/تي كه در ج/امعه اسالمي به عنوان يك شخص//يت ب//زرگ علمي ش//ناخته ش//دند و م//ردم در حادثه ها و هنگ//ام گرفتاري ه//ا به آنهاپناهن//ده مي ش//دند به دس//تورات آنه//ا عمل مي كردند. و ب//ا اين ت//دبير و سياس//ت كه متع//رض خلف//ا و س//الطين نمي ش//دند بلكه به تعليم و ت//ربيت و آگ//اهي دادن به م//ردم اش//تغال پي//دا كردند توانستند محبوب جمعيت ها واقع شوند.گرچه اكثريت آن جمعيت ها اعتق//اد به ام//امت و واليت آنه//ا نداش//تند پس ق//انون تقيه و ت//وريه كه خودداري از بيان حقايق فوق استعداد مردم باشد يا عدم تعرض به خلف//ا و غصب خالفت همه جا ب//راي تق//ويت افك//ار م//ردم و حفظ آنه//ا و ت//وجه دادن آن ها در طول تاريخ زندگي به واليت حقه الهيه بود ت//ا الاقل امي//د و آرزوئي به خدا و اولياء خدا در افكار آنها بوجود آيد و براساس همان اميد و آرزو بتوانند در دنيا و يا در آخرت به مراجع اصلي خود م//راجعه كنن//د و

104

Page 105: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

موجبات نجاتشان فراهم گردد. براساس همين تقيه و توريه و همراهي و همگامي با افك//ار م//ردم قل//وب انس//انها را به خ//ود جلب و ج//ذب كردن//د گرچه نتوانستند بر ابدان آنها حكومت كنند همان نتيجه اي حاص//ل ش//د كه وقتي امام حسين عليه السالم در مسير ح//ركت به ك//ربال از يك نف//ر اهل كوفه پرسيد در كوفه چه خبر است عرض ك/رد ي/ابن رس/ول الله دله/ا به نفع شما قضاوت مي كند و براي شما مي تپد و ليكن شمشيرها د راختي//ار بني اميه است . شايد با شما بجنگن//د و ش//ما را به قتل برس//انند. اين ب//ود سياس//ت عجيب و عظيم ائمه اطه//ار عليهم الس//الم در ض//بط افك//ار و احوال آن اك//ثريت ن//زديك به اتف//اق . در ن//تيجه هنگ//ام ظه//ور ام//ام زم//ان عليه السالم و رجعت اموات تمامي بش//ريت پناهن//ده به آنه//ا مي ش//وند به جز يك اقليت منافق و معاند كه لياقت لطف خدا را ندارند و مغض//وب به

غضب خدا واقع شده اند. در اين رابطه در سوره م//ريم خداون//د متع//ال ابت//دا خ//بر مي ده//د كه كل بشريت از نيكان وبدان داخل جهنم مي شوند و خداون//د نيك//ان را از جهنم نج//ات مي ده//د و ب//دان در جهنم خ//ود ب//اقي مي مانن//د و در آي//ات بع//د مي فرماي//د: م//ا خ//ود مي دانيم از اين جمعيت ك//افر و گناهك//ار ك//داميك سزاوارتر به عذاب جهنم است از هر گروه و حزبي همانها كه جسورتر و بي حياتر و بيشتر متعرض دين خدا وا ولياء خدا شده اند محك//وم به جهنم مي كنيم . بهتر است اين چند آيه را ابتدا با ترجمه ي//ادآوري ك//نيم و بع//د از آن موارد رضا و غضب خداوند متعال را گوشزد بندگان خدا كنيم . خداوند مي فرماي//د: و ان منكم اال وارده//ا ك//ان علي ربك حتم//ا مقض//يا ثم ننجي

الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثياً. ثم لن//نز عن من كل ش//يعة ايهم اش//د علي ال//رحمن عتي//ا ثم لنحن اعلم

باالذين هم اولي بها صليا. آيه اول كل بشريت را محكوم به ورود جهنم مي كن//د مي فرماي//د: هيچ يك از شما مردم چاره اي ندارد جز اينكه از خط جهنم عبور كند زيرا سر راه زندگي بهشتي زندگي جهنمي ق//رار گ//رفته اس//ت وليكن بع//د از ورود م//ا كساني را كه اهل تقوي هستند از آتش جهنم مي رهانيم و عب//ور مي دهيم وليكن ظالمين و ستمكاران را در ح//الي كه در آتش جهنم ق//رار گ//رفته و به زانو در آمده اند به حال خود رها مي كنيم ما از هر گروه بدترين آنه/ا را كه از همه بيش//تر تج//اوز ك//ار وس//ركش به خ//دا و دين خ//دا ب//وده اس//ت

105

Page 106: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

انتخ//اب مي ك//نيم و خودم//ان مي دانيم چه كس//اني از همه بيش//تر ع//امل پي//دايش آتش جهنم ب//وده و مس//تحق آتش جهنم هس//تند. اين آيه ش//ريفه ترتيب و تركيب ورود انسانها و عبور آنه//ا را از جهنم گ//زارش مي ده//د به كيفيتي ورود و خروج را تذكر مي دهد كه در انهاي ورود تمامي مردم و يا اكثريت قريب به اتفاق آنها وارد جهنم مي شوند و از در خ//روجي اك//ثريت نجات پي//دا مي كنن//د و يك اقلي//تي در آتش جهنم ب//اقي مي مانن//د. ب//ر پ//ايه همين ورود و خروج الزم است حركات ايماني و تكاملي انس//انها ترس//يم گردد تا درست بدانيم جهنم چگونه و چطور پيدا مي شود و با چه عواملي

مردم مستحق عذاب جهنم مي شوند. اوال دو خط بهشت و جهنم كه در واقع راه و بيراه است يادآوري ك//نيم و

بعداً كيفيت حركت انسانها در دو خط و مبتال شدن آنها به عذاب . ابتدا اين حقيقت الزم است ي/ادآوري ش/ود كه دو خط بهش/ت و جهنم از وجود انسان ش//روع مي ش//ود و در وج//ود انس//ان ادامه پي//دا مي كن//د و به وسيله خود انسان به ثم/ر مي رس//د. خط بهش//ت و جهنم مانن//د راهه/ا در حركات مسافرتي و انتقالي نيست كه از ش//مال ي//ا جن//وب ح//ركت كنن//د. گرفتار بيابان و كوير شوند. بلكه خطوطي است كه با فكر انسان و عمل انس//ان از وج//ود خ//ود انس//ان ش//روع مي ش//ود و به انته//ا مي رس//د زي//را انسانها در تركيب وجودي خود دو اص//لند كه از ه//ر اص//لي اقتض//ائي پي//دا مي شود و همين مقتضيات عامل محرك انسانها به س//وي حق و ب//اطل و يا ظلم و ع//دالت و ي//ا جهل و علم اس//ت كه از اين دو اقتض//اء براس//اس جهل و علم خط انساني و بهش//تي ي/ا خط غ//ير انس//اني و جهنمي بوج//ود مي آي//د دو اص//لي كه انس//ان تركي//بي از آن دو اص//ل اس//ت يكي م//اده و ديگري روح است روح حقيق//تي اس//ت مج//رد بي نه//ايت لطيف ، نامح//دود روشن است و همه جا روشنائي و تاريكي را به انسان نشان مي دهد سر نخ روح به دس//ت خداون//د متع//ال اس//ت و كش//ش در مس//ير روح از ذات انسان و نفس انسان شروع مي شود اين روح و روحانيت به تعب//ير ديگ//ر فرشته شناخته شده از آن جهت كه در تصرف خداست و خ//دا آن را ك//ار مي زند به وسيله آن انسان را به حق و عدالت مي كشاند فرشته ش//ناخته مي ش//ود و از آن جهت كه به نفس انس//ان و م//زاج او تعلق مي گ//يرد. در انسان حيات و حركت بوجود مي آورد روح شناخته مي شود. در برابر روح و فرشته كه دو عامل در وجود انسان هستند. مقتض//يات م//زاج و م//اديت

106

Page 107: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پي//دا مي ش//ود كه از مجم//وعه آن مقتض//يات ص//فات عقل و جهل پي//دا مي ش//ود. جهل در وج//ود انس//ان م//اده و م//زاج اس//ت عقل و علم هم در وجود انسان خصايص روح و فرشته و هدايت خداوند متعال اس//ت . ام//ام صادق عليه السالم در حديث عقل و جهل هفت//اد و پنج اقتض//ا ب//راي جهل كه همان مقتضيات ماده و مزاج است مي ش//مارد و هفت//اد و پنج اقتض//اء هم براي عقل و روح كه خاص//يت روح و فرش//ته در وج//ود انس//ان اس//ت مي ش//مارد و به انس//انها هش//دار مي ده//د كه مقتض//يات م//اده و م//زاجي وجودي خود را كه از آنها به هوي و ه//وس تعب//ير ش//ده در ش//عاع ه//دايت

عقل و مقتضيات روح و فرشته قرار دهند و اين مقتضيات را كه اصول آن شهوت و غضب است در ش//عاع ه//دايت عقل به كار اندازند. در اين صورت آنها در خط بهشت ح//ركت مي كنن//د و بيمه خدا هستند و اگر اين مقتضيات را به هوي و هوس خ//ود راه ان//دازي كنند و به طبق هوي و هوس خود عمل كنن//د قه//راً خط ح//ركت به س//وي جهنم ترسيم مي شود و از ه//ر اقتض//ائي مص//يبتي و رنج و زحم//تي ب//راي انس//ان پي//دا مي ش//ود كه همين مقتض//يات و مص//يبتهائي كه از آن پي//دا مي ش//ود جهنم و خط عب//ور از جهنم اس//ت اين دو خط از هم//ان ابت//داي طف//وليت س//ر راه انس//ان و بلكه وج//ود انس//ان اس//ت ابت//دا كودك//ان براساس هوي و هوس و مقتض//يات م/اده و م/زاج خ/ود فع/اليت مي كنن//د براي خود و پ//در و م//ادر و محيط زن//دگي مص//يبتهائي بوج//ود مي آورن//د و هم//ان مص//يبتها ض//ربه اي اس//ت كه آنه//ا را از ح//ركت در خط جهنم ب//از مي دارد و به خط ه/////دايت عقل و روح كه به اراده خ/////دا راهنم/////ائي مي شوند برمي گرداند به همين كيفيت انسانها در اين دو راه و بيراهه و يا خط و بي خطي در نوسانند. به م//يزاني كه گ//رايش به عقل و ايم//ان پي//دا مي كنند حركات عقالئي دارند متصف به صفات خوب مي شوند براي خود و ج/امعه آرامش و آس/ايش بوج//ود مي آورن/د و به آن م/يزاني كه در خط هوي و هوس حركت مي كنن//د ب//راي خ//ود و ج//امعه منش//اء گرفتاري ه//ا و مص//يبتها مي ش//وند به ص//فات ب//د و ظلم و س//تم و ب//يراهه روي ش//ناخته مي شوند اين حركت تا انتها ادامه دارد و انتهاي آن معل//وم نيس//ت كج//ا و چگونه خواهد بود و اينكه حركت در خط انحراف برطبق مقتض//يات جهل زماني كه كامال به ثمر برسد و در ا نتها قرار گيرد انسان از نظر فكري و رواني يك چنان حالتي پيدا مي كن//د كه به كلي چ//راغ عقل و ه//دايت الهي

107

Page 108: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

در وجود او مي ميرد و خاموش مي گردد و مقتض//يات جهل و س//فاهت ب//راو حاكميت پيدا مي كند.

چنان انساني مي شود كه هرگز امي//د و آرزوئي به س//عادت و خوش//بختي در وجود او باقي نمي ماند مصداق اين آيه شريفه مي شود كه مي فرمايد: من كس//ب س//يئة و اح//اطت به خط//يئته ف//اولئك اص//حاب الن//ار هم فيه//ا

خالدون يعني كساني كه تمامي مقتضيات عقل و ش//عور و علم و ه//دايت آنه//ا در مقتضيات جهل و سفاهت مستهلك شده آنچنانكه راههاي خ//ير و س//عادت را در وجود خود كور نموده اند و راهه//اي ض//اللت و ش//قاوت را پ//رورش داده ا ن//د چن//ان انس//اني ش//ده اند كه مقتض//يات جهل آنه//ا ص//د درص//د به صورت علم و سعادت جلوه نموده و مقتضيات عقل و شعور آنها اگ//ر در وجودشان باشد به عنوان راه ضاللت و ش//قاوت ش//ناخته مي ش//ود. از آن ابتداي بازي كودكانه تا انتهاي ظلم و سفاهت جابرانه و مغرضانه ح//ركت كرده اند. خط حركت به سوي بهش//ت و جهنم ب//ا يك//ديگر ت//وام اس//ت واين حركت مصداق همان آيات گذشته در سوره مريم را تشكيل مي دهد. هميشه افتتاح درهاي رنج و عذاب و در انتها افتتاح دره//اي جهنم پيش از افتتاح درهاي بهشت است . در نتيجه راه عبور انسانها به كيفيت انف//رادي و يا اجتماعي از مصيبت ها و يا بديها و ب//دبختي ها مي گ//ذرد ت//ا در انته//ا به سعادت و خوشبختي نائل شوند. خداوند متعال در س//وره الم ش//رح آنج//ا كه س//ختي ها و آس//ايش ها را ي//ادآوري مي كن//د مي فرماي//د:ان مع العس//ر

يسرا و تكرار مي كند كه ان مع العسر يسرا. و در آيات سور و الليل به اهل ايمان تقوي اشاره مي كند مي فرمايد:

نيسره لليسري يعني راه وصول به آسايش و سعادت كامل را ب//راي اوآسان مي كنيم . و در معرفي شقي ها و ظالم ها مي فرمايد:

و نيسره للعسري . يعني آرام آرام و آسان و آسان او را براي بزرگترين سختي و مشقت آماده مي كنيم . به ط//ور كلي همه ج//ا در خلقت ع//الم و آدم نقص پيش از كمال و جهل پيش از علم و روح گن//اه و معص//يت پيش از روحيه ايمان و طاعت فعاليت مي كنند. از نقائص مي گذرند به كم//االت مي رسند از جهل و ناداني مي گذرند به علم و دانش مي رسند و همينطور

108

Page 109: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

از سختي ها مي گذرند به آس//اني ها مي رس//ند زي//را گرفتاري ه//ا وع//ذابها و بدبختي ها همه مولود جهل انسان و نقص فكري و بي ايم//اني او مي باش//د كه كفر و گناه اس//ت . از اين مس//ير كه انس//انهاي م//ومن و ك//افر ح//ركت مي كنند مومنين نواقص وجودي خود را رها مي كنند خود را به خوبي ه//ا و كماالت مي رسانند به عكس آنها كافرين و گناهكاران در نقائص وجودي و ناداني ها متمركز مي شوند و هر چه بيشتر بر كفر و گن//اه خ//ود را اض//افه مي كنند. از مسير همين حركت در كفر و گناه و ظلم و ستم و خ//ودداري از برگشت به ايمان و اطاعت زندگي جهنمي توليد مي شود و در مق//دمه زندگي بهشتي قرار مي گيرد. ابتدا براي دو گروه م//ومن و ك//افر ابتالئ//ات مقدر مي شود يعني خداوند م//ومن و ك//افر را در مس//ير آزم//ايش و ابتالء قرار مي دهد گرفتار فقر و جهل و مرض و كسالت و مصيبتهاي طبيعي و اجتماعي مي شوند. مص//يبتهاي ط//بيعي مانن//د س//يل و زل//زله و مرض//هاي طبيعي از مسير سرما، گرما و عوامل ديگر مصيبتهاي اجتم//اعي از ق//بيل گرفت/اري به س/وء خلق انس/انهاي ج//اهل و ظ//الم همس//ايه ب/داخالق و ي/ا دوست و رفيق خيانتكار از اين قبيل در ابتداي زندگي براي هر انساني از سه چش//مه و س//ه راه مص//يبت ها و باله//ا جوش//ش دارد. از مس//ير نقص فكري شخصي و يا افراط و تفريط در استفاده از غذاها و ش//ربتها ب//راي هر انس//اني مرض//هائي تولي//د مي ش//ود. چش//مه دوم از ط//ريق ط//بيعت و عوامل طبيعت مانند سرما و گرما و حشرات و ميكروبها و درندگان براي انسان ابتالئ//ات پي//دا مي ش//ود و همينط//ور از ج//امعه اي كه در آن ج//امعه زندگي مي كند انسانهاي معاصر و معاشر او براي او گرفت//اري و مص//يبت تولي//د مي كنن//د اين مص//يبتهاي ابت//دائي تقريب//اً از ك//ودكي ت//ا دوران چهل سالگي براي مومن و كافر ب//راي ه//ر دو مق//در مي ش//ود. موم//نين از ه//ر مص//يبتي درس مي آموزن//د و ب//راي نج//ات از مص//يبتها به خ//دا و دينش//ان پناهنده مي شوند خداوند مصيبتها را تخفيف مي دهد و در انته//اي مص//يبتها مجموعه اي از علم و دانش هستند كه مي دانند چ//را يك چ//نين مص//يبتها و اطالعاتي براي آنها مقدر شده و مي فهمند كه يگانه عامل رش//د ايم//ان و تق//وي و پناهن//دگي به خ//دا و اس//تحقاق اج//ر آخ//رتي همين مص//يبتها و

گرفتاريهائي بوده است كه خدا برايشان مقدر كرده است . ابتالئات براي مومنين همان عسري است كه خدا در مق//دمه يس//ر ق//رار

داده مي فرمايد: ان مع العسر يسري مومنين

109

Page 110: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

از هر حادثه اي درسي مي آموزند درجات عقل و ايمان و تقواي آنها رشد مي كند عشق و عالقه آنها به خدا زياد مي شود وليكن كف/ار و من//افقين از اين مصيبتها به عكس نتيجه مي گيرن/د وق/تي كه در فش/ار فق/ر و ن/اداري قرار مي گيرند متوس/ل به دزدي و خي//انت مي ش//وند ب/راي رفع مش/كالت مادي خود در زندگي متوسل به ظلم و خيانت به بن//دگان خ//دا مي ش//وند. به ج//اي اينكه فعاليته//اي مش//روعي داش//ته باش//ند ب//راي رفع مش//كالت متوسل به فعاليت هاي نامشروع مي شوند پس در هر گرفتاري و مصيبتي كه مي بينند يك درجه تنزل براي آنها پي//دا مي ش//ود در ابت//داي زن//دگي نه كافر شناخته مي شوند نه مومن درحدي هستند كه به سوي كفر يا ايم//ان

حركتي نكرده اند. پس از آنكه دين خدا و حق به آنها عرضه مي شود كه ظاهرا موانعي سر راه كف//ر و گن//اه آنه//ا مي تراش//د حرك//ات كف//ري خ//ود را آغ//از مي كنن//د. برخالف روش اولياء و انبي//اء به ظلم و گن//اه و معص//يت آل//وده مي ش//وند همه جا موفقيتهاي خود را از مسير مبارزه با بندگان خ//دا و ظلم و س//تم آغاز مي كنند در نتيجه به تاريكي جهل آنها اضافه مي شود كفر آنه//ا ق//وت مي گيرد مراتب ايمان آنها ضعيف مي شود ي//ا به ص//فر مي رس//د به همين كيفيت مجموعه كف//ار گ//رچه مليته//اي مختلف هس//تند وليكن راه و روش آنها يكسان و يكنواخت است فعاليت خود را از مسير ظلم و س//تم ادامه مي دهند و براي موفقيت و تسلط بر بن//دگان خ//دا اس//لحه هاي خطرن//اكي مي سازند و با ظلم و زور خود را بر بندگان خدا مسلط مي كنند آنها را از نظر ماديات و معنويات عقب نگه مي دارند و خود را با زور و قدرت جل//و مي اندازند آخرين پديده صنعتي آنها از طريق ظلم و زور مسلح ش//دن به قواي آتشين و اس//لحه هاي خطرن//اكي اس//ت كه انس//انها را دس//ته جمعي بي گناه و گناهكار را به قتل مي رس//انند و آخ//رين پدي//ده از مس//ير كف//ر و گن//اه و فعاليته//ائي كه براس//اس ظلم و زور دارن//د پي//دايش اس//لحه هاي خطرناك هسته اي مي باشد كه بشريت را به نابودي مي كشد. و يا آنه//ا را مش//رف به ن//ابودي مي كن//د. در اين انته//ا به وس//يله همين اس//لحه هاي خطرناك زندگي خود و ديگران را به بن بست مي كشانند ظلم و زورشان و قتل و كشتارشان سراس//ر ع//الم را مي گ//يرد استيص//ال جه//اني بوج//ود مي آيد در اين استيصال خداوند كفار را به نابودي مي كشاند. فرج بن//دگان مومن و پاك با قيام امام زمان مي رسد ايش//ان در حك//ومت خ//ود ظلم و زور و مصيبتهاي كوچك و بزرگ را ب//راي دوس//تان خ//دا و بن//دگان خ//دا به

110

Page 111: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

صفر مي رساند و از آن طرف بال و ع//ذاب و مص//يبتها از مس//ير برگش//ت تمامي عذابهائي كه پيش از ظهور از آنها به مردم رسيده و بعد از ظه//ور به وس//يله موم//نين و مظل//ومين به خ//ود آنه//ا برمي گ//ردد زن//دگي آنه//ا در وض//عيت جهنمي ق//رار مي گ//يرد و زن//دگي نيك//ان و موم//نين در وض//عيت

بهشتي . كه خداوند براي مومنين مي فرمايد: آنها را آرام آرام از مس//ير س//ختي ها به آس//ايش و راح//تي مي رس//انيم كف//ار را هم آرام آرام از مس//ير همين

آسايش و آرامش در زندگي جهنمي قرار مي دهيم . روش ائمه اطهار در ارتباط با اين دو گروه مومن و كافر:

ائمه اطهار عليهم السالم در ارتب//اط ب//ا اين دو گ//روه ك//افر و م//ومن دو روش و دو سياست اتخاذ مي كند و در مسير روش آنه//ا ايم//ان انس//انهاي مومن رشد پيدا مي كند تا به ثمر برسد. كفر انسانهاي كافر هم رشد پيدا مي كند تا به ثمر برسد رشد ه//ر دو ط//ايفه يك رش//د ط//بيعي انس//اني در مسير خواست و خواهش هاي خود آنهاست . آنچه را به نظر خودشان حق مي دانند پيروي مي كنند و آنچه را در نظر خودشان ب//اطل مي دانن//د از آن هم پ//يروي مي كنن//د و ط//ايفه اي كه در مي//ان اين دو ط//ايفه حق و ب//اطل نمي فهمند بلكه به طور ناشناخته و ندانسته به يكي از اين دو گ//روه حق و ب//اطل وابس//تگي پي//دا مي كنن//د ائمه در براب//ر اين س//ه گ//روه ص//بر و استقامت را پيشه خود مي كنند و در عين حال مانعي سر راه فعاليت اين دو گروه حق و باطل ايجاد نمي كنند تا پيروان باطل را از راه كفر و گن//اه برگرداند و يا مت//وقف كنن//د و همچ//نين پ//يروان حق و دين را در راه خ//ود متوقف كنند و يا مانع حركت آنها شوند در ن//تيجه دو گ//روه پ//يروان حق و باطل كه غالباً در راس ج//امعه هس//تند ح//ركت خ//ود را در مس//ير آنچه به كفر خود باطل حق تشخيص مي دهند ادامه مي دهند و هر دو گروه ب//راي زعامت و حكومت بر آن اكثريت مستضعف با يكديگر رق//ابت دارن//د زي/را انس///انها در مس///ير زن///دگي خ///ود به دو اقليت و يك اك///ثريت تقس///يم شده اند.اقليت مومن در مسير به سوي حق و عدالت و احياي دين خدا و

اقليت كافر در مسير كفر و گناه و ظلم و ستم و از بين بردن دين خدا. اقليت مومن همه جا اميد و آرزو به خدا دارند اسلحه آنها براي مقابله با اهل باطل اراده و امي//د به خداون//د متع//ال اس//ت و در عين ح//ال خ//ود را

111

Page 112: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

براي دفاع از دين و ن//اموس خ//ود آم//اده و مجه//ز مي كنن//د و هرگ//ز حس تجاوز و برتري جوئي يا رسيدن به رياس//ت از مس//ير اس//تثمار و اس//تعمار ضعفا ندارند اگر توانستند صبر و مدارا را پيشه خ//ود مي س//ازند ت//ا روزي كه موانع جهل و ناداني مردم از پيش پاي آنها برداش//ته ش//ود. و گ//رايش به حق در آنها بوجود آي//د. و آن گ//روه پ//يروان ب//اطل هم//ه ج//ا خ//ود را به تم//امي وس//ائل م//ادي و علمي مجه//ز مي كنن//د ت//ا ب//ا ت//رويج و ت//رغيب و وسوسه ها افكار مردم را به خود جلب و جذب كنند يا با تهيه اس//لحه هاي خطرناك خود را با زور و قلدري بر م//ردم مس//لط كنن//د پس اين اك//ثريت مستضعف ندانسته و يا نتوانسته بين اين دو گروه سران حق و ب//اطل در نوس//ان هس//تند. گ//اهي ج//ذب اهل حق مي ش//وند. به وس//يله آنه//ا دين و عدالت الهي حيات پيدا مي كند و گاهي جذب اهل باطل كفر و گن//اه رواج پي//دا مي كن//د. وليكن وابس//تگي اين اك//ثريت به آن دو اقليت همه ج//ا به عامل ناداني و ناتواني انجام مي گيرد از اينرو مستضعف شناخته ش//ده اند دليل استضعاف اين اكثريت يا ناداني است و يا ناتواني . گ//اهي در جهل و ناداني هستند كه روساي حق را نمي شناسند و يا در اثر تبليغات دش//منان آنه//ا را به عن//وان كف//ر و گن//اه مي شناس//ند در ن//تيجه ج//ذب اهل ب//اطل مي شوند و گاهي اين شناسائي در آنه//ا پي//دا مي ش//ود مي توانن//د روس//اي حق و باطل را به حقانيت و يا غير حقانيت بشناس//د وليكن برگش//ت آنه//ا به طرف اهل حق ق//درت بيش//تر م//ادي و معن//وي الزم دارد يع//ني علم و ايمانشان به اهل حق كامل نيست و اگر هم كامل باشد قدرت مبارزه ب//ا روساي كف//ر وگن//اه ندارن//د پس استض//عاف آنه//ا به دو دليل بس//تگي دارد يكي جهل و ناداني و ديگر به ضعف و ن//اتواني . در ن//تيجه روس//اي كف//ر و ض//اللت در اين زن//دگي دني//ا و حك//ومت و ب//ر اك//ثريت جلوترن//د. به همين كيفيت حركت در مسير اين دو قدرت ادامه پيدا مي كن//د مستض//عفين هم در نوسان گاهي ج//ذب اهل ب//اطل و گ//اهي ج//ذب اهل حق ت//ا زم//اني كه روساي كفر و ضاللت زندگي را بر خود و ديگران تباه مي كنند اسلحه هاي خطرناك جهاني يا جنگ جهاني بوجود مي آورن//د به دس//ت خ//ود و به اراده خود زن//دگي خ//ود را و م//ردم را فلج مي كنن//د در اين م//وقع ب//راي ه//ر دو گروه اهل حق و باطل استيص/ال جه/اني و ي/أس عم/ومي پي//دا مي ش//ود. پيروان حق در يك وضع فكري قرار مي گيرند و يقين پيدا مي كنن//د به ج//ز اولياء خدا كسي نمي تواند زندگي آنها را به ثمر رساند در ن//تيجه خ//ود را براي ظهور حكومت حقه الهيه آماده مي كنند. روساي كفر و گن//اه هم در

112

Page 113: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ياس و نااميدي كامل قرار مي گيرن//د زي//را مش//اهده مي كنن//د كه كاره//اي كفر و گناه آنها و يا ظلم و ستم آنها به بن بست رسيده ديگر قدرت جلب و جذب مردم را ندارن//د قدرتش//ان متالش//ي مي ش//ود در ح//د ص//فر ق//رار مي گيرن//د چن//ان مي ش//وند كه خداون//د مي فرماي//د: و بس//ت الجب//ال بس//ا

فكانت هباء منبثاً يعني سير اين ابرق//درتهاي كف//ر و گن//اه به آخ//ر مي رس//د و س//رمايه هاي مالي و مادي وتوانائي آنه//ا متالش//ي مي گ//ردد و گ//رد و غب//ار مي ش//ود. و چنان مي شوند كه در آيه قارعه مي فرمايد: كالعهن المنفوش يعني پشم قدرتشان بهم زده مي شود وقدرت آنها متالشي مي گردد. طايفه كف//ر در ياس و ناتواني طايفه اهل ايمان در اميد و آرزو به انتظ//ار ف//رج ، اك//ثريت مستضعف هم كه مشاهده مي كنند سران كف//ر و گن//اه متالش//ي ش//ده اند گ//رايش به اهل حق پي//دا مي كنن//د و به انتظ//ام ف//رج مي نش//ينند در اين انتظار فرج جهاني آنها مي رسد حكومت حقه الهيه داي//ر مي گ//ردد. ب//راي رسيدن يا رس//اندن به آن دو مقص//د ائمه اطه//ار عليهم الس//الم هم//راه و همگام مردم حركت مي كنند تا روزي كه فهم و ش//عور جه//اني در ط//ايفه اهل حق و ضعف و ناتواني در طايفه اهل باطل شناخته شود و اجب//اراً به

تقدير خدا حكومت الهي در مركز اصلي خود قرار گيرد. در اين رابطه الزم است سياست ائمه اطهار عليهم السالم را در مس//ير هدفي كه از اين قيام و قعودها در نظر دارند بررسي كنيم تا ب//دانيم آنه//ا ب//راي رس//يدن به ه//دف و ج//امعه بش//ريت به تك//امل بهش//تي چ//نين برنامه ه//ائي را در زن//دگي اج//را نموده ان//د كه از نظ//ر م//ادي و دني//ائي به ضررشان تمام شده است و از نظر الهي و آخرتي صددرص//د به نفع آنه//ا

تمام مي شود. ابتدا سياست حضرت رسول اكرم :

رسول خدا آنق//در دين خ//دا را س//هل و آس//ان و ق//ابل هض//م و ج//ذب در برابر كفار به نمايش گذاشتند كه شريرترين انس//انهاي زم//ان امي//دوار به آن پيغمبر و پذيرش دين او شدند. كفار قريش آنقدر آن حض//رت را اذيت كردند كه صرفنظر از مصيبتهاي روحي وبدني و مالي و م//ادي كه از آنه//ا متحمل شده اند باالخره هم قسم شدند كه آن بزرگوار را به قتل برسانند و حض//رتش مجب//ور به هج//رت ش//دند و ب//از در م//دينه پس از آن كه اهل

113

Page 114: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مدينه ايشان را پذيرا شدند كف//ار ق//ريش آن حض//رت را در م//دينه راحت نگذاشتند و آنقدر جنگ و جدال بر عليه آن حضرت ترتيب دادن//د و گفتن//د در مدت اقامتشان در مدينه ظرف ده سال زندگي هشتاد مرتبه جنگ ب//ر عليه آن حضرت بوجود آوردند و خداوند ايشان را ياري كرد تا بع//د از فتح مكه و جنگ ح//نين توانس//تند سراس//ر س//رزمين عربس//تان را در داي//ره حك//ومت خ//ود ق//رار دهن//د پس از فتح مكه كه كف//ار مش//اهده كردن//د از مسير جنگ و جدال نمي توانن//د ب//ا آن حض//رت مق//ابله كنن//د روي حس//اب قدرت پيروز و جنايات جنگي الزم بود تمامي ثروتمندان و قدرتمن//دان كه آن همه حضرت را اذيت كرده بودند و بر عليه آن حضرت جنگي//ده بودن//د پس از فتح و پ//يروزي قتل ع//ام ش//وند و اموالش//ان مص//ادره گ//ردد و ي//ا خودش//ان به ب//ردگي كش//يده ش//وند وليكن آن حض//رت يك چ//نين عف//و عمومي دادند كه شريرترين انسانهاي زمان برابر بهترين آنه//ا امي//دوار به پذيرش آن حضرت شدند و آن ش//ريرترينها ابوس//فيان و همس//ر او هن//ده جگرخوار بودند كه عالوه ب//ر جن//ايت قتل حم//زه سيدالش//هداء عم//وي آن حض//رت به نعش او ت//وهين كردن//د. گ//وش و بي//ني آن بزرگ//وار را قطع نمودند دل و جگ//ر آن حض//رت را از ش//كم درآوردن//د مانن//د طال به گ//ردن خ//ود آويختن//د و اين ُمثله ش//دن از كش//تن خيلي خطرن//اك تر اس//ت . كه مقتول و ا قوام او را به عقده حقارت مبتال مي كند. لذا آن حضرت ب//االي سرنعش حمزه كه ت/وهين به آن بزرگ//وار ش//ده ب//ود آنق//در غض//بناك ش//د فرمود اگ//ر به پ/يروزي برس/م براب/ر اين خي/انت هفت//اد نف/ر از ق/ريش را محكوم به اعدام مي كنم . خداوند آيه اي نازل ك//رد و دس//تور ص//بر داد. در عين ح//ال بع//د از فتح مكه به ابوس//فان وزن جنايتك//ار او عالوه ب//ر اينكه مشمول عفو عمومي شدند افتخاري هم از آن حضرت كسب نمودن//د كه فرمودند ه//ركس به مس//جداالحرام پن//اه ب//برد در ام//ان اس//ت و ه//ر كس اسلحه خود را كنار بگذارد در ام//ان اس//ت و ه//ر كس به خ//انه ابوس//فيان

برود در امان است . با تظاهر به دو كلمه شهادتين يك چنان جنايتكاراني را كه مي دانس//ت كه در آينده هم عليه اسالم فعاليت خواهند ك//رد در ح//وزه واليت و حك//ومت

خودش پذيرفت . هدف پيغمبر اسالم در سياس//ت دع//وت به اس//الم و تس//هيالتي كه ب//راي ظهور اسالم قائل شده اند براي اين بود كه موانع ظهور اسالم را از پيش

114

Page 115: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پابردارد و آنها را آگاه كن//د كه ب//ا قب//ول اس//الم اگ//ر ط//الب دني//ا و ث//روت هستند دين//ا و ث//روت نصيبش//ان مي ش//ود و اگ//ر ط//الب ع//دالت و آخ//رت هستند، عدالت و آخرت نصيب آنها مي شود مكتبي داي//ر كردن//د كه در آن مكتب ضعيف ترين افراد تا قوي ترين افراد حق ورود و اسم نويسي دارند و ه//ر ك//دام از آنه//ا مي توانن//د براس//اس فع//اليت دني//ائي و آخ//رتي امتي//از كس//ب كنن//د. فقط مل//زم هس//تند كه به ظ//اهر اس//الم و ق//رآن و رس//الت پيغمبر اكرم احترام بگذارند و مانع قبول اسالم يا اج//راي مق//ررات آن به وسيله كساني كه طالب آخرت هستند نشوند لذا در ح//وزه واليت اس//الم ب//دترين انس//انها و به//ترين انس//انها ق//رار گرفتن//د ب//دترين انس//انها مانن//د ابوسفيانها و معاويه و بني اميه و منافقين ديگر ب//راي رس//يدن به مقاص//د دنيائي و سياسي پرچم اسالم را علم كردن//د وبن//دگان م//ومن و متقي هم براي رسيدن به ثواب آخرتي در خدمت اسالم قرار گرفتند براس//اس اين سياست مزاحمتهاي ضداسالمي و ضد قرآني خاتمه پيدا كرد حضرت دين مقدس اسالم و ظهور آن را آنقدر ساده و آسان مطرح ك//رد كه ب//ا گفتن دو كلمه شهادتين مسلمان شناخته شدند گرچه تارك نماز و روزه و ساير مقررات باشند. فقط به همين دليل كه دو كلمه شهادتين بر زب//ان ج//اري كنند و مزاحم فعاليت مسلمانهاي ديگ//ر نباش//ند اس//الم آنه//ا م//ورد قب//ول قرار مي گرفت فقط كساني از نظر سياست آن حضرت مطرود ش//ناخته شدند كه مزاحم ظهور اسالم و قرآن بودند و براساس همين سهل گيري در اواخر حكومت آن بزرگ//وار در ش/هر م/دينه بس/ياري از عربه//اي ب/اديه نشين يا شهر نشين بدون جنگ به مدينه آمدند و اسالم را پذيرفتند بته//اي خود را شكستند و پرچم توحيد را در شهر وديار خود به اهتزاز آوردن//د ب//ا اينكه منافقين در داخل حكومت اسالمي زياد بودند و ب//ر عليه واليت ائمه اطهار كه مكتب اسالم و روح اسالم بود فع//اليت مي كردن//د ي//ا تظ//اهر به اس//الم مخ//الفت ب//ا تعليم//ات اس//الم و مق//ام واليت داش//تند پيغم//براكرم متعرض آنها نشد و به رخ آنها نكش//يد كه ش//ما من//افق هس//تيد و ب//ر عليه اهل بيت من نقش/ه هاي خائن//انه داري/د. بعض//ي ها كه وج/ود من/افقين را و فعاليته//اي نف//اق آميز را احس//اس مي كردن//د و ب//ه پيغم//بر اك//رم پيش//نهاد مي كردند كه منافقين را اعدام كند و موانع ظهور واليت علي عليه الس//الم را از پيش پ//ابردارد. حض//رت فرمودن//د كه آنه//ا ب//راي رس//يدن به من//افع دنيائي اسالم را پذيرفته اند و نم//از خوانده ان//د ي//ا جه//اد كرده ان//د به//تر اين است كه آنها را آزاد بگذارند به مقاص//د دني//ائي خ//ود برس//ند. و به اس//الم

115

Page 116: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كاري نداشته باشند اگر متعرض آنها شوم آنها را از كشور اسالمي ب//رانم و يا اعدام كنم يا به وصي خود اجازه بدهم كه بعد از من آنه//ا را بران//د و اعدام نماي//د اك//ثريت مس//لمانان از پ//ذيرش اس//الم پش//يمان مي ش//وند و اس//الم را يك دين ج//اني و جنايتك//ار مي شناس//ند مي گوين//د آن زم//ان كه پيغمبر غريب و تنها بود اينها او را ياري كردند و دين اسالم را رواج دادن//د همين كه به قدرت رسيد آنها را اعدام كرد يك چنين خياالت و اعتراضاتي در مردم پيدا مي شد اعدام آنها را ظالمانه مي شناختند و از ماهيت نف//اق آنها خبر نداشتند. پيغمبر اكرم هم ظواهر مسلماني آنها را حفظ مي ك//رد و از شايع نمودن اسرار و نفاق آنها خودداري مي نم//ود. يك چ//نين حس//ن ظني در ميان مس//لمانان بوج//ود آورد كه ب//دترين آنه//ا را از نظ//ر نف//اق و

باطن به دليل تظاهر بهترين مي شناختند. لذا تمامي مسلمانان از نظر حسن ظن و عقيده به يك//ديگر در يك ت//راز ق//رار گرفتن//د. يك وح//دت عظيم اس//المي بين مس//لمانان بوج//ود آم//د توانستند از اين وحدت هر چند به ره//بري من//افقين باش//د. اس//الم را در سراس//ر ع//الم گس//ترش بدهن//د و بس//اط ش//رك و كف//ر را از ك//ره زمين برچينند پس سياست رسول خدا ب//راي رواج ظ//اهر اس//الم و حفظ آن در آين//دة زم//ان به//ترين سياس//تها ب//ود و اين سياس//ت را ائمه اطه//ار عليهم السالم دنبال كردن//د. در براب//ر نف//اق من//افقين ص//بر و اس//تقامت داش//تند مزاحم مقاصد دنيائي آنها نمي شدند مبادا براي تامين منافع دنيائي اصول

اسالم را منهدم كنند. ب//راي اثب//ات اين حقيقت كه چگ//ونه پيغم//بر اك//رم بين مس//لمانان براساس حسن ظن به يكديگر و اعتقاد به يكديگر وحدت اسالمي بوج//ودً آورد دو نم//ونه از ح//وادث ت//اريخي را ي//ادآوري مي ك//نيم ت//ا مخصوص//ا زمامداران و سياست مداران عالم بدانند و بفهمند كه براي حفظ وحدت در اتباع و افراد وابسته به خود چه سياستي را بايستي اتخاذ كنند. پيغمبر اكرم كامالً مواظب اين حقيقت بود كه نيكي هاي م//ردم و ص//فات خ//وب آنها و اعمال نيك آنها را كامال برمال كند و به آنها در مرئي و منظر مردم

امتيازي مرحبا بگويد و آنها را تشويق كند و با قول و آنها به خود عمل م//ادي ي//ا معن//وي ببخش//د و اگ//ر عيب و گن//اهي از كس//ي مي ديدن//د ي//ا مي ش//نيدند ك//امال م//واظب بودن//د كه آن عيب و گن//اه را از نظ//ر ديگ//ران مستور بدارند و گناه آنها را برمال نكنند مبادا آن حسن ظني كه م//ردم به

116

Page 117: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يكديگر دارند منهدم گردد و بر اثر بروز كذب و نفاق مردم احساس كنن//د كه فالني دوست پيغمبر و فالني دشمن پيغمبر اس//ت از اين راه خاص//يت فرقه گرائي در آنها پيدا شود تب/ديل به دو گ//روه و چن/د گ/روه ش/وند و در

نتيجه وحدت اسالمي آنها متالشي گرددكه نتوانند دين مقدس اسالم را حفظ كنند و ي//ا در س//اير مم//الك رواج دهن//د اگر پيغمبر اكرم عيب و گناه انسانها را ميان مردم افشاء مي نمودند و ي//ا اينكه بين انسانهاي خوب و بد امتيازات محسوسي بوجود مي آورند ت//ا در نتيجه عده اي كه از نيكانند فخر و تكبر پيدا كنند و كس//اني كه در ح//د آنه//ا از نيكي نيستند عقده حقارت پيدا كنند اين امتيازات عامل تفرقه آنها بود . پيغمبر اكرم مواظب بودند تا بتوانند مسلمانان را از نظر افتخ//ارات در حد يكديگر قرار دهند و عيب و گناه و نفاقي كه از آنه//ا مي بينن//د از نظ//ر ديگران مستور بدارند از ت//د ب//ير آن حض//رت در م//دينه يك م//دينه فاض//له بوجود آمد كه تمامي مسلمانان مانند برادر و خواهر از يك خ//انواده كن//ار يكديگر زندگي مي كردند در خانه آنه//ا به روي يك//ديگر ب//از ب//ود همينط//ور اسباب و وسائل زن/دگي آنه/ا در م/رئي و منظ//ر يك/ديگر يك چن//ان نظ/ام

نساني كه هرگز اختالف يا امتيازي بين آنها قابل رويت نيس//ت . اطبيعي و نيكان واقعي و ظاهري در برابر افكار م//ردم به نيكي و آبرومن//دي ك//امل ش//ناخته مي ش//دند ب//دان واقعي و نيك//ان ظ//اهري هم به همين كيفيت به

عنوان بهترين انسانها در جامعه شناخته مي شدند. 3 سيره انبياء و ائمه اطهار )ع ( در پرورش انسان ها

و آن حض//رت به ه//ر يك از آنه//ا امتي//ازات ق//ولي و عملي كه الزم ب//ودمي دادند.

از اينرو با اينكه حقيقتاً با اينكه من//افق بودن//د و مخصوص//اً نمي توانس//تند امتيازات اهل بيت رسول خدا را تحمل كنند پيغمبر اك//رم م//واظب بودن//د نفاق آنها را از نظر ديگ//ران مس//تور دارن//د. زي/را خداون//د ب/ر آن حض//رت واجب و الزم كرده ب//ود كه امتي//ازات وج//ودي اهل بيت عص//مت را ب//راي مسلمانان نمودار سازد و به آنه//ا بفهمانن//د كه اهل بيت من مانن//د علي و

117

Page 118: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زهرا و حنين امتيازات وجودي و علمي و ايم//اني ب//ر س//اير م//ردم دارن//د. اينها در حد من و در مقام من قرار گرفته اند همان رابطه اي را كه من ب//ا خدا دارم آنها هم با خدا دارند. لذا مامور و مجبور بودند كه معص//ومين را به هم//ان امتي//ازات عص//مت كه خ//ود حض//رت چ//نين امتي//ازاتي داش//تند مع///رفي كن///د. يك ج///ا در داس///تان مب///اهله فقط به حض///رت زه///را و اميرالمومنين و حسنين عليه السالم اجازه ورود و جلوس در مجلسي دعا و نفرين بر ملت مس/يح داده بودن/د و ديگ//ر در داس//تان ح//ديث كس//اء كه حقيقتاً مجلس تاجگ//ذاري آن حض//رت و تع//يين وليعه//د ب//ود م//امور بودن//د اوصياء خود را در همان كس//وت الهي مع//رفي كنن//د. و ديگ//ر در داس//تان سد ابواب صحابه از مسجد و ب//ازكردن در خ//انه ورودي علي و ف//اطمه و حس//نين عليهم الس//الم در اين س//د اب//واب اعالم كردن//د مس//اجد بيت ا... است و فقط پنج نف//ر اهل ال//بيت هس//تند كه به خ//انه خ//دا اج//ازه ورود و خ//روج و خوابي//دن و بي//دار ش//دن دارن//د بقيه ب//دون اج//ازه و ي//ا رع//ايت تشريفات مساجد حق ورود و خروج ندارند دستور دادند هر كس//ي كه در خانه اش از مسجد ب/از مي ش/ود دي/وار بكش/د ج/ز خ/انه علي و ف//اطمه و

حسنين كه خانه آن حضرت هم به حساب مي آيد. وقتي كه عربها اعتراض كردند كه چرا آنها با ما چه فرقي دارن//د كه اهل بيت خدا به حساب مي آيند و اجازه ورود آزادانه به خانه خ//دا دارن//د و م//ا نداريم ، حضرت در جواب فرمودن//د كه خ//دا به من م//اموريت داده اس//ت خانه پاكي براي او بس//ازم كه ج//ز من و علي و ف//اطمه و حس/نين كس/ي حق ورود و زن//دگي در آن خ//انه خ//دا نداش//ته باش//د. پيغم//بر اك//رم اجب//ار داش//تند كه معص//ومين را ب//ا هم//ان امتي//ازاتي كه مخص//وص آنهاس//ت به جامعه مع//رفي كنن//د وليكن عربه/ا مخصوص//ا من//افقين ط//اقت تحمل اين امتيازات را نداشتند و مي گفتند چ//را پيغم//بر ب//راي خ//ود و اهل بيت خ//ود اين همه افتخارات قائل مي شود مقام و منصب آنها را باال مي برد اج//ازه نمي دهد كه ديگران در حد آنها قرار گيرن/د و ك//امالً مي دانس//تند كه ه//دف رسول خدا از اين امتيازات و افتخاراتي كه به اهل بيت خود مي ده//د اين اس/ت كه آنه/ا را در مق/ام خالفت بع/د از خ/ود بنش/اند. در ن/تيجه تم/امي موفقيتها و امتيازات و افتخارات مخصوص آنه//ا باش//د و ديگ//ران به//ره اي نداش//ته باش//د از اي//نرو من//افقين ش//ديدا فع//اليت كردن//د كه به ه//ر قيمت هست با تظاهر به تقوا و عبادت و مسائل اسالمي خود را در ح//د پيغم//بر و اهل بيت او قرار دهند و اين طرف آن طرف تبليغاتي بر عليه اهل بيت

118

Page 119: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

داشته باشند ت//ا زمينه اي ف//راهم گ//ردد كه بع//د از رس//ول خ//دا بتوانن//د درمقام خالفت قرار گيرند.

لذا تصميماتي اتخاذ كردند در زمان رس//ول خ//دا و بع//د از رس//ول خ//دا و ب//االخره اراده خ//ود را به كرس//ي نش//اندند و در مق//ام خالفت نشس//تند رسول خدا كه از آن تصميم و تبليغات آگاهي كامل داشتند مواظب بودند كه كسي از آن تبليغات و تصميمات بر عليه دين خدا و پيغمبر آگاهي پيدا نكند از اينرو ح//وادثي بوج//ود آم//د كه رس//ول خ//دا از افش//اي آن ح//وادث

خودداري كردند. در همين رابطه كه نمي توانس//تند امتي//ازات وج//ودي رس//ول خ//دا و اهل بيت او را تحمل كنند تعبيرات مختلفي در اطراف تبليغات پيغم//بر بوج//ود مي آورند و چنان تبليغ مي كردند كه كامال به دل ش//نوندگان مي نشس//ت و مورد قبول آنها واقع مي شد و رسول خدا را متهم مي كردند كه براساس

تبعيض نژادي سخن مي گويد. نه اينكه سخنان او واقعيت داشته باشد. در اينجا كلمات مفتون را به كار مي بردند. مفتون از كلمه فتنه به معناي فريفتگي به شي ء يا شخصي برخالف واقعيت كه انس//ان مفت//ون، عقل و دانش خ//ود را از دس//ت مي ده//د و روي عش//ق و عالقه اف//راطي س//خن

مي گويد خداوند مي فرمايد:

انما اموالكم و اوالد كم فتنه يع//ني ف//ريفته م//ال و اوالد نش//ويد به م//يزاني كه دين و عقل خ//ود را به خاطر اوالد و مال ره//ا كني//د و در اينج//ا گفتن//د پيغم/بر مفت//ون دخ//ترش و دامادش و فرزندانش شده است . وقتي كه چش//مش به حض//رت زه//را و حسنين مي افتد عقل خود را از دست مي ده//د خداون/د عب//ارت آنه/ا را در

سوره الحاقه مالحاقه يادآوري فرمود:

فستبصر و يبصرون بانكم المفتون

119

Page 120: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يعني به زودي تو و آنه/ا خواهي//د دانس/ت كه ك//داميك در اين رابطه عقل خود را از دست داده ايد آيا آنه//ا كه ف//ريفته دني//ا و رياس//ت ش//ده اند عقل خود را از دست داده اند و يا شما كه به دخترت و فرزندانت اظهار عشق و عالقه مي كني . لذا در همان مس//ئله س//د اب/واب مس/جد عم/وي پيغم/بر عب//اس عب//دالمطلب كه نتوانس//ت آن امتي//ازات را ب//راي علي بن ابيط//الب تحمل كند عرض كرد من عموي تو هستم و او پسر عموي تو اين همه به او امتيازات و برتري مي دهي كه حق ورود آزادانه به خانه خدا دارد و من ندارم با اينكه هم من به تو نزديك//ترم و هم پ//يرمرد هس//تم آنق//در اص//رار كرد تا رسول خدا چاره اي نديد جز اينكه براي او هم امتي//ازي ق//ائل ش//ود اجازه داد ناودان خانه اش از روي خانه خ//دا ج//اري گ//ردد و اين امتي//از را عمربن خطاب لغو نمود. و دستور داد ناودان خ//انه اش را به داخل ك//وچه

برگرداند. در همين رابطه داستان ليلة العقبه بوجود آمد زماني كه رسول خ//دا از جنگ تبوك برمي گشتند چهارده نفر از همانها كه هم قس//م ش//ده بودن/د ب/ا كودتا و يا وسايل ديگ//ر خالفت را در زم//ان پيغم//بر ي//ا بع//د از او تص//احب كنند تصميم گرفتند در عقبه و دره اي كه در دا مان ك//وه ب//ود راه ب//اريكي كه لش//گريان مجب//ور بودن//د تك تك از آن راه عب//ور كنن//د و نمي توانس//تند دسته جمعي باشند اين چهارده نفر تصميم گرفتند كمين كنند شتر پيغمبر اكرم را با كدوهاي پر از ريگي كه سر راه شترها بياندازند رسول خدا از البالي شتر به زمين س//قوط كن//د آنه//ا حض//رت را بكش//ند و در م//دينه هم علي بن ابيطالب را به قتل برسانند و قدرت حكومت اسالمي را به دس//ت گيرند. حذيفه يماني كه مهار شتر پيغمبر را به دست داشت ت//ا از آن دره عبور دهد پيغمبر اكرم به او فرمود كه در اين دره ع//ده اي كمين كرده ان/د كه مرا به قتل برسانند ولي هنگام عبور از آنجا ب//رقي مي درخش//د و آنه//ا وانمود مي شوند و فرار مي كنند ح//ذيفه خي//ال ك//رد از مش//تركين و كف//ار هستند كه سر راه پيغمبر كمين كرده اند عرض كرد ي//ا رس//ول الله گم//ان نمي كنم در اين اط//راف كس//ي از دش//منان ش//ما باش//د در اين ح//دود و اطراف كسي زندگي نمي كند حضرت فرمود اينها از مسلمانان هس//تند و تو ممكن است آنها را هنگام فرار و يا درخشيدن برق بشناس//ي . بايس//تي از تو عهد و پيمان بگيرم كه سر آنها را فاش نكني و مسلمانان را از ك//ار آنها باخبر ننمائي حذيفه گمان نمي كرد كه رسول خدا در ميان مس//لمانان چنين دشمناني داشته باشد كه تصميم به قتل حضرت داشته باشند زي//را

120

Page 121: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

چن//انكه گفته ش//د رس//ول خ//دا، ب//ا سياس//ت عظيم و عجيب خ//ود س//ر مس//لمانان را ف//اش نمي ك//رد و عيب و گن//اه آنه//ا را به كس//ي وانم//ود نمي كرد در نتيجه مسلمانان به يكديگر حسن ظن و حسن عقيده دا ش//ته باشند هر مسلماني ديگران را بهترين انسان مي شناخت فك//ر نمي كردن//د كه يك چنين مسلمانان من//افقي باش//ند كه تص//ميم به قتل پيغم//بر داش//ته باشند از اينرو هنگام عبور از آن راه باريك برقي درخشيد هوا روشن شد و آنها كه دوست نداشتند ش//ناخته ش//وند از س//ر راه پيغم/بر ف//رار كردن//د وليكن حذيفه يماني آنها را شناخت لذا حذيفه در ميان مسلمانان ص//احب سّر پيغمبر شناخته شد. همه مي دانس//تند اس//راري دارد كه وظيفه ن//دارد

به كسي بگويد. آن اسرار شناسائي همان منافقين بود. زي//را حقيقت//اً اع//راب نمي توانن//د مفاخر و امتيازات خانواده اي را نس//بت به خ//انواده ديگ//ر قب//ول كنن//د. در اين رابطه براساس خوي زمان ج//اهليت همه ج//ا به فك//ر اين هس//تند كه خود افتخاري كسب كنند و افتخارات ديگران را بكوبن//د. گ//اهي يك ع//رب در زم//ان ج//اهليت در ب//ازار كه يك ب//ازار عم//ومي باش//د حاض//ر مي ش//د خودش و چند تا برده اي كه داشت راه عبور و مرور را بر مردم مي بست پايش را به دي//وار مي زد مي گفت من فالني هس//تم پ//درم فالني و م//ادرم فالني است كجا ميهماني داشتم چقدر به مادرم خ//دمت ك//رده ام در فالن جنگ پيروز شده ام چقدر زن و مرد اسير كرده ام هر كس اين افتخ//ارات را قبول ندارد نزديك بيايد تا ضرب شس//ت م//را ببين//د كه چگ//ونه او را به هالكت مي رسانم و گاهي اين تظاهر و افتخ//ارات به ج//ائي مي رس//يد كه دو نفر عرب از دو طايفه افراد قبيله خود را مي ش//مرند او مي گفت ص//د نفر مرد جنگي دارم و ديگري مي گفت ص//د و پنج//اه نف//ر در اين تك//اثر و تفاخر )كه فاميل ما از شما بيشترند و فاميل شما كمتر( ام//وات خ//ود را به حساب مي آوردند كه من صد نفر زنده دارم و صد و پنجاه نفر مرده و

در اين رابطه سوره تكاثر نازل شد. براساس همين خوبي تفاخر و تكاثر كه هر كس//ي مي كوش//يد از ديگ//ران نمره اي به//تر و بيش//تر )هرچن//د پ//وچ و واهي باش//د( بي//اورد امتي//ازاتي كه پيغمبر اكرم براي خود و آل بيت خ//ود ق//ائل مي ش//د نمي توانس//تند تحمل كنند و نمي توانستند باور كنند كه يك انساني از نژاد عرب اينق//در زي//اد ب//ا آنها فاصله داشته باشد. پيغمبر اكرم را هم انساني مي شناختند كه پ//اكت

121

Page 122: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آسماني به نام قرآن و وحي بر او نازل مي شود لذا گاهي مي گفتن//د چ//را جبرئيل امين فقط تو را مي شناسد او پاكت آسماني خود را ب//ر ت//و ن//ازل مي كند اگ//ر راس//ت مي گ//وئي از خ//داي خ//ود بخ//واه پ//اكتي هم ب//راي م//ا ارسال دارد ما را به اسم و رس//م خط//اب كن//د در آن پ//اكت نب//وت ت//و را تصديق نمايد و ما را امر به اطاعت كند. نمي دانستند كه نبوت يك تكامل روحي و نفساني انسان است و اين تكامل روحي براس//اس س//رمايه هاي وج//ودي كه روح ايم//ان و تق//وا باش//د ف//راهم مي ش//ود پيغم//بران از نظ//ر روحانيت و از نظر عقل و مع//رفت و از نظ//ر اس//تعداد وج//ودي و ق//درت روحي و نيروي فهم و دانش خيلي زياد با ديگران تفاوت دارند. آنها مانن//د درختي هس//تند كه س//ر به فض/اي آس//مان كش//يده ب//ا خ//داي خ//ود تم/اس مي گيرد از وج/ود خ/دا كس/ب فيض مي كن/د وليكن ديگ/ران مانن/د گي//اهي هستند كه تازه از خاك سر كش//يدند و ج//وانه زده ان//د. خداون//د از انبي//اء و اولي//اء تعب//ير به س//تاره مي كن//د و از انس//انهاي ك//افر و ظ//الم تعب//ير به حش//رات و حيوان//ات و ي//ا تعب//ير به ش//ب ت//اريك مي كن//د. بين ت//اريكي و روشنائي فاصله بسيار است كه در يك ميليارديم درجه با يكديگر اشتراك وجودي ندارند ارتباط آنها با يكديگر مانند ارتباط متب//اينين اس//ت . ارتب//اط نور و ظلمت ارتباط كفر و ايمان و ش//قاوت و س//عادت . خي//ال مي كردن//د پيغمبران و ائمه مانند ساير انسانها از نظر جس//ماني و رواني ب/ا ديگ/ران

برابرند. و اين براب//ري ايج//اب مي كن//د كه در يك س//طح ق//رار گيرن//د و ي//ا الاقل تفاوت مختصري داشته باشد. براساس همين فرض//يات واهي و نظري//ات جاهالنه براي پيغمبر اكرم امتي//ازات وج//ودي ق//ائل نبودن//د. فقط به همين اندازه كه پاكت آسماني بر او ن//ازل مي ش//ود و يك چ//نين پ//اكت آس//ماني مانع ندارد كه بر ما هم نازل شود. پيغمبران و مخصوصا پيغم//بر اك//رم را به آن افتخارات و امتيازات وجودي نمي شناختند چه برسد به فرزندان آن حضرت و يا دختر آن حضرت . اعتراض مي كردند كه مي گويد اين دختر نه ساله سيده نساء عالمين است ملكه بهشت است . و يا اين جوان بيس//ت ساله چنين و چنان از ش/جره نب/وت اس//ت به هم/ان س/رمايه هائي مجه/ز است كه پيغمبران مجهزند يا به كودكان خود امام حس//ن و ام//ام حس//ين در سنين سه يا چهار سالگي بيعت مي كند و آنها را ام//ام امت مي دان//د و

آن همه امتيازات ديگر كه براي آنها قائل است .

122

Page 123: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

سخنان آن حضرت را در تعريف اهل البيت بي پايه و بي مايه مي شناختند مي گفتن//د چش//مش كه به اهل بيت خ//ودش مي افت//د زه//را و حس//نين را مي بين//د از ك//ثرت محبت به آنه//ا ف//ريفته آنه//ا مي ش//ود و عقل خ//ود را از دست مي دهد. لذا نمي توانس//تند افتخ//ارات و امتي//ازات وج//ودي اهل بيت عص//مت را تحمل كنن//د. پيغم//بر اك//رم هم در تبليغ و دع//وت خ//ود اص//رار نداشتند كه اال و البد بايستي اهل بيت او را به همان امتي//ازاتي وج//ودي و

الهي كه دارند قبول كنند و اال كافر شناخته مي شوند. بلكه اسالم آنها را به هم//ان س//ادگي و س//طحي ابت//دائي كه اق//رار به دو كلمه ش//هادتين باش//د قب//ول مي كردن//د و حس//اب آنه//ا را به خ//دا واگ//ذار مي نمودن//د. مي توانس//تند در زم//ان خ//ود علي عليه الس//الم را در مس//ند ني//ابت و خالفت بنش//انند و م//ردم را وادار به اط//اعت آنه//ا كنن//د ي//ا زمينه اسالم را طوري ترتيب دهن//د كه ب//ا كف//ر به خ//دا ي//ا قب//ول واليت علي بن ابيطالب به كيفيتي كه اگر الاقل هفته اي يا ماهي علي عليه السالم را در مسند پيش نمازي خود مي نشاندند و نمازي از نمازهاي ش//بانه روزي و ي//ا امامت همه نمازها را به ايشان واگذار مي كردن//د ت//ا م//ردم به چشمش//ان مي ديدند كه علي عليه السالم در مسند خالفت و يا نيابت نشس//ته اس//ت خالفت آن حض//رت از نظ//ر اجتم//اعي پ//ذيرفته مي ش//د و م//ردم ع//ادت مي كردند ج//اي پيغم//بر علي را بشناس//ند و علي را به پيش نم//ازي درجه دوم بعد از پيغمبر قبول كنن//د وليكن پيغم//بر اك//رم كه از نظ//ر اس//تعداد و توانائي فكري و عقلي مردم باخبر بودند اضافه بر آن تبليغاتي كه درب//اره واليت داشتند خودداري كردن//د از اينكه آن حض//رت را ب/ا اص//رار و تك//رار خالف ميل مردم يا مط//ابق ميل م//ردم در مس//ند خالفت بنش//انند و چن//د صباحي فرماندهي امت را به آن حضرت واگذار كنند زيرا مي دانس//تند كه آن خوي تكبر و تفاخر عربها اجازه نمي دهد كه صددرصد تس//ليم واليت و زعامت علي شوند و از طرفي تقدير خداوند متعال ب//ر اين ج//اري اس//ت

كه به كفار و منافقين ميدان مي دهد. تا كافر و منافق كفر خود را به ثمر برسانند و موم/نين ايم/ان خ//ود را به ثمر برساند و اين به ثمر رسيدن كفر و ايمان توقف دارد به اينكه اجبار و اك//راهي در قب//ول واليت و زع//امت علي عليه الس//الم بوج//ود نياي//د. بلكه مردم را آزاد بگذارد تا هر كس سعادت و حيات ابدي مي خواهد بدان//د كه سعادت در اط//اعت علي عليه الس//الم اس//ت و كس//ي هم كه نخواه//د راه

123

Page 124: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

فرار از واليت و حكومت آن حضرت به روي او باز باشد و مانعي سر راه كفر و نفاق پيدا نشود تا چنان شود كه خدا فرمود:

ليهلك من هلك عن بينه و يحيي من حي عن بينه .

و اين آزادي مطلق كه هر كسي دوست دارد ايمان را انتخ//اب كن//د و ي//ا دوست دارد كفر و گناه را انتخاب كن//د آزادي مطلق داش//ته باش//د تق//دير

خداوند است . لذا علي عليه السالم را به عنوان يك ميزان ب//راي س//نجش حق و ب//اطل معرفي كرد. و مردم را در قبول واليت يا عدم قبول آزاد گذاش//ت . به آن حضرت هم سفارش ك//رد كه بع//د از رحلت پيغم//بر م//ردم را آزاد بگ//ذارد اگر او را انتخاب كردن//د بپ//ذيرد و اگ//ر ديگ//ري را به خالفت نش//اندند آزاد

باشند تا روزي كه به ثمره انتخابات خود نايل شوند. از اينرو رس//ول خ//دا م//ردم را در قب//ول و ي//ا رد مس//ئله واليت و خالفت علي بن ابيطالب عليه السالم آزاد گذاشتند تا ه//ركس س//عادت خ//ود را در اطاعت آن حضرت بداند اطاعت نمايد و هركس سعادت خود را در ج//اي ديگر و يا در راه ديگر بداند به آنجا و آن راه برود تا به نتيجه اعم//ال خ//ود برسد به همين مناسبت رس//ول خ//دا من//افقين زم//ان خ//ود را در كاره//اي منافقانه و مكارانه آزاد گذاش//تند آنه//ا در زم//ان پيغم//بر مخفي//انه ب//ر عليه مق//ام واليت تبليغ مي كردن//د و نمي گذاش//تند مس//ئله واليت در دل م//ردم تمركز پي//دا كن//د و م//ردم هم//انطور در مكه نب//وت را پذيرفته ان//د واليت و خالفت را هم بعد از پيغم//بر بپذيرن//د ه//ر ج//ا رس//ول خ//دا س//خني درب//اره تحكيم مق/////ام خالفت علي و اوالد علي عليه الس/////الم به م/////ردم ابالغ مي كردند منافقين بالفاصله با تعليمات و تبليغات مخالف تبليغ//ات رس//ول خدا و س//خنان او را از م//وقعيت و ج//اي گ//يري در افك//ار و قل//وب م//ردم مي انداختند و چنين وانم//ود مي كردن//د كه رس//ول خ//دا آن همه تبليغ//ات و تعليمات را برپايه دوس//تي و عش//ق و عالقه اي كه به فرزن//دان خ//ود دارد ايراد مي كند نه اينكه اهل بيت او حقيقتاً چنان موقعي//تي ن//زد خ//دا داش//ته

س//اله اي را به عن//وان س//يده 9باشند. اع//تراض مي كردن/د كه چ//را دخ/تر 124

Page 125: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زنان عالم مع//رفي مي كن//د دخ//تري كه س//نش به كم//ال نرس//يده درس//ي نخوانده و تحصيل نكرده است و يا شوهر دخ/تر خ//ود را و فرزن/دان او را كه مثل ساير كودكان هستند خليفه خدا و حجت خ//دا مي دان//د م//ردم ن//يز چنين تبليغاتي كه ظاهراً با افكار خودشان ب//رخالف واقعيت س//ازگار ب//ود قبول مي كردند و ديگر اينكه حساب مي كردن//د كه اگ//ر خالفت و زع//امت به دس//ت علي و فرزن//دان علي باش//د ت//ا روز قي//امت به//ره و نص//يبي از رياست و حكومت نخواهند داشت و همين طور دست به دست در اختيار اوالد پيغمبر قرار خواهد گ//رفت از اين رو تبليغ//ات مي كردن//د كه درس//ت نيست كه نبوت و خالفت هر دو در خانه رسول خ//دا باش//د بلكه نب//وت به دست آنها و خالفت به دست ديگران در زمان پيغمبر در هر ج//ا و مك//اني كه س///خني از آن بزرگ///وار در تع///ريف اهل بيت مي ش///نيدند بالفاص///له سخناني مخالف آن تعريفات و تبليغات به مردم القاء مي كردند و در انتها سخنان پيغمبر اكرم در معرفي اهل بيت و حضرت زهرا بي نتيجه ب//ود و حضرت هم اصرار نداشتند كه حتماً باي//د علي را به خالفت قب//ول كنن//د و گر نه كافرند و غير مسلمان شناخته مي ش//وند. پس پيغم//بر اك//رم »ص « مسئله قبول و يا عدم قول خالفت ائمه اطهار عليهم السالم را به مردم و راي آنها واگذار ك//رد كه اگ//ر خواس//تند بپذيرن//د و خواس//تند ديگ//ري را در مسند خالفت بنشانند. علي عليه السالم را مامور به صبر و تحمل كردن//د تا روزگاري كه موجب/ات ظه/ور ام/ام زم/ان عليه الس/الم ف/راهم گ/ردد و

زعامت به طور طبيعي طبق خواهش مردم به آنها واگذار شود. در اين رابطه مشهور است كه موال عليه السالم از پيغمبر اك//رم درب//اره وظيفه اي كه بعد از رسول خدا با مردم دارد سئوال كردن//د كه ي//ا رس//ول الله در ص//ورتي كه م//ردم وص//يت ش//ما را نادي//ده گرفتن//د و از قب//ول واليت ائمه اطهار عليهم السالم اعراض نمودند آيا من وظيفه دارم آنه//ا را مرتد و خارج از دين بشناسم ي//ا وظيفه دارم آنه//ا را مس//لماني بشناس//م

كه گول خورده اند و گرفتار فتنه ها شده اند. عرض كرد انزلهم منزلت الرده او منزلت الفتنه آيا آنها را كافر و مرتد بشناسم يا مسلمان اسير فتنه ها حضرت جواب دادند كه انزلهم م//نزلت الفتنه يعني آنها را مس//لمان اس//ير فتنه ه//ا بش//ناس نه مس//لمان ك//افر و مرتد منظور حضرت از اين سئوال اين اس//ت كه اگ//ر آنه//ا را در ص//ورت عدم قبول امامت كافر مرتد بشناسد وظيفه دارد با آنها بجنگ//د و خالفت

125

Page 126: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خود را به كرسي بنشاند اجازه دارد كه بعد از پيغمبر ديگري در اين مقام بنشيند و اگر آنها را مسلمان اسير فتنه ها بشناس//د كه گ//ول خورده ان//د و اين طرف و آن ط//رف رفته ان//د وظيفه دارد روش ص//بر و م//دارا ب//ا آنه//ا پيشه كند با آنها و همراه آنها باشد ت//ا روزي كه آگ//اهي و بي//داري در آنه//ا پي//دا ش//ود حق را و اهل حق را بشناس//ند و خ//ود را از فتنه ه//ا و اس//ارت فتنه ها آزاد كنند. حض//رت ج//واب دادن/د كه آنه//ا را اس//ير فتنه بش/ناس نه كافر مرتد پس حضرت وظيفه خ//ود را چ//نين دانس//تند كه بع//د از رس//ول خدا مردم را با جنگ و مب//ارزه مجب//ور به قب//ول واليت نكنن//د بلكه آنه//ا را آزاد بگذارن//د ت//ا روزي كه به بي//داري و آگ//اهي برس//ند. ل//ذا بع//د از رحلت پيغمبر اكرم كه ع//ده اي از ي//اران مخص//وص آن حض//رت مانن//د س//لمان و ابي ذر تقاض//ا كردن//د كه در خ//انه ننش//ينند بلكه قي//ام كنن//د و حق خ//ود را بگيرند حض//رت آنه//ا را م//امور به ص//بر كردن//د و فرمودن//د ع//ده ش//ما كم است وعده آنها زياد. اگر چنين جنگي واقع شود همين مقداري از اس//الم كه آنها قبول كرده اند رها مي كنند و مردم را به جاهليت برمي گردانند. در اين رابطه خ//ود را تش//بيه به پرن//ده اي ك//رد كه هم//راه پرن//دگان پ//رواز مي كنند وقتي كه آنها پرواز مي كنن//د و ي//ا روي زمين مي نش//يند وق//تي كه آنها روي زمين مي نشينند يعني همراه و همگام خلق و مسلمانان ح//ركت كردن//د همه ج//ا آم//ادگي داش//تند كه مش/كالت علمي و سياس//ي و جنگ و جه//ادي آنه//ا را حل كنن//د و موجب//ات م//وفقيت آنه//ا را در گس//ترش دين مق//دس اس//الم ف//راهم نماين//د و در ج//واب كس//اني كه گ//اهي اع//تراض مي كردند كه چرا در خانه نشست و زع//امت را به آنه//ا واگ//ذار ك//رد و ب//ا قي//ام و جنگ حق خ//ود را نگ//رفت ج//واب مي دادن//د كه خفت ان ي//رجع الناس قهقري يعني ترسيدم اگر با آنها بجنگم همين مق//دار اس//الميت را كه قبول كرده اند رها كنن//د و به ج//اهليت برگردن//د. ب//ا اين حس//اب ص//الح اسالم و مسلمانان همين بود كه پيغمبر اك//رم و علي بن ابيط//الب ت/ا آنج//ا كه الزم اس//ت حقيقت حق واليت را بي//ان كنن//د از نظ//ر علمي و فك//ري حجت را بر مردم تمام نمايند وليكن مسلمانان را مجب//ور به قب//ول واليت

و امامت ائمه اطهار ننمايند. در اين رابطه تا ظهور امام زمان عليه السالم علماء و دانشمندان ت//اريخ را ماموريت دادند كه در ارتباط با مردم زمان و خلفاء عصر روش صبر و مدارا را پيشه كنند همگام آنها و هم//راه آنه//ا باش//ند حس//ن ظن و حس//ن رابطه خود را بين مردم و خلفاء و زمامداران تاريخ حفظ كنند تا اگر آنه//ا

126

Page 127: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مشكل اسالمي وديني پيدا كردند بتوانن//د به ائمه اطه//ار م//راجعه كنن//د به توسط آنها مشكالت خود را حل نماين//د و همچ//نين م//ردم را به دو گ//روه مخالف و موافق ، تقسيم ننمايند تا در اثر اين فرقه گرائي ف//رقه مخ//الف ائمه اطهار ش//ناخته ش//وند و راه رابطه آنه//ا ب/ا ائمه اطه/ار قطع گ//ردد و نتوانند در مشكالت به آنها مراجعه كنن/د. ل/ذا ائمه در عين ح/ال كه مالزم حق و مجري احكام و عقايد حقه بودند با بكار بردن ق//انون تقيه و ت//وريه چنان احساسي بوجود نياوردند كه م//ردم خي//ال كنن//د كه ائمه ي//ا ش//يعيان مخالف اسالم عمل مي كنند و يا شيعيان ائمه چنين فكري نداش//ته باش//ند كه مخالفين ائمه اطهار مخالف اسالم و مخ/الف ش/يعيان آنه/ا هس/تند در ن//تيجه ب//ا سياس//ت عميق و عجيب و ص//بر و م//دارا و تحملي كه داش//تند حسن رابطه و حس//ن ظن بين خ//ود و س//اير مس//لمانان را حفظ نمودن//د همچنين حسن رابطه و حسن ظن بين شيعيان و سنيان گ//اهي ش//اگردان ائمه اطهار به محضر علماء و اساتيد آنها مي رفتند و گاهي شاگردان آنه//ا به محضر درس ائمه حاضر مي شدند و هرگاه ائمه احساس مي كردند كه مسلماني كه در محضر ائمه حاضر شده اس//ت هن//وز ائمه را به حق//انيت مطلق و دشمنان آنها را به معن//اي خ//روج از اس//الم نمي شناس//د بلكه در عقي//ده خ//ود خلف//اء و روس//ا را مس//لمان مي دان/د و ائمه را هم مس//لمان ديگر با خاطر آسوده بدون تظاهر به مخالفت يا م//وافقت خ//دمت ائمه و

اصحاب ائمه مي رسيدند. از معارف ائمه بهره مند مي شدند ائمه نيز در تعليمات خود به اصحاب و دوستان خود سفارشات اكيدي داشتند كه اسرار مخصوص مق//ام ام//امت و واليت را به مخالفين نگويند و آنها را در دين خود تخطئه و تكذيب نكنند بلكه حسن ظن و حسن رابطه بين عموم مردم و ائمه را حفظ نمايند ت//ا به محض اينكه آمادگي براي فراگيري علم و دانش پيدا كردن//د بتوانن//د به

ائمه اطهار عليهم السالم مراجعه كنند. لذا عموم مسلمانان از سني و شيعه يك اعتقاد عمومي و هم//ه گ//اني به تقدس ائمه اطهار عليهم السالم داش//تند و آنه//ا را از خانواده ه//اي پ//اك و منزه مي شناختند و امتيازات علمي براي آنها قائل بودن//د هم علم//اي اهل سنت خود را ملزم مي دانستند كه ب//راي فراگ//يري علم به ائمه م//راجعت كنند و هم چنين عوام مردم در نتيجه تمامي علماء و اس//اتيد معاص//ر ائمه اطه//ار عليهم الس//الم علم و دانش خ//ود را از ائمه ف//را مي گرفتن//د و در

127

Page 128: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

شهر و ديار خود به ديگران تعليم مي دادند. و اگر عالمي از علماي زم//ان مخالف ائمه اطهار عليهم السالم شناخته مي شد و با آنها رقابت مي ك//رد آن عالم يا دست نشانده خلفاي زم//ان ب//ود كه آنه//ا او را وادار مي كردن//د حسادت و رقابت با ائمه اطهار عليهم السالم داشته باشد و يا اينكه خ//ود آنها گرفتار رشك و حسد شده بودند و دوست داشتند با ائمه رقابت كنند در مسند تعليم و ترويج دين بنشيند و مردم را به طرف خ//ود جلب كنن//د. رياس//ت خ//واهي آنه//ا اج//ازه نمي داد كه خ//ود را به عن//وان ش//اگرد ائمه

معرفي كنند. گرچه علم خود را با واسطه يا بال واسطه از ائمه اطهار گرفته بودند.

لذا ائمه اطهار گ//اهي از بعض//ي اص//حاب خ//ود ش//كايت داش//تند كه چ//را اسرار مقام واليت و يا علم مخصوص شيعيان را به علم//اي اهل س//نت و يا ش//اگردان آنه//ا ت//ذكر مي دهن//د در ن//تيجه آنه//ا را و ي//ا خلف//اي آنه//ا را به حس//ادت و رق//ابت وادار مي كنن//د ت//ا آنه//ا موجب//ات اذيت ي//ا قتل ائمه را فراهم كنند. يكي از گناهان بزرگ در ميان شيعيان همين اذاعه اسرار آل محم//د »ص « ش//ناخته ش//د وليكن ش//يعيان كه خ//واهي نخ//واهي همه ج//ا دوست داشتند علم و دانش خود را به رخ ديگران بكشند و برتري خود را بر آنها ثابت كنند خودداري نمي كردند از اينكه خلف//اي را تخطئه و تك//ذيب كنند و در برابر آنها ائمه اطه//ار عليهم الس//الم را ت//رويج نماين//د و به آنه//ا بفهمانند كه شما در پ//يروي خلف//ا اهل جهنم هس//تيد و م//ا در پ//يروي ائمه اهل بهشت . از يك چنين تعليمات و تبليغاتي ائمه اطهار عليهم الس//الم به شدت ناراحت بودند و آن را گناه كبيره مي شناختند در اين رابطه داستان

مصيبت حضرت موسي بن جعفر عليه السالم بوجود آمد. در زمان امام باقر و امام صادق كه زمينه بهتر و آزادتري براي تعليم//ات و تبليغ//ات حق//ايق اس//الم ف//راهم ش//ده ام//ام ب//اقر و ام//ام ص//ادق عليهم السالم مورد ت/وجه دانش/مندان و دانش//جويان ش//رق و غ/رب اس//المي از عرب و عجم قرار گرفتن//د. انس//انهاي حقيقت ج//و و حقيقت طلب كه آن حكومتهاي ظاهري اسالم و وض//عيت درب//اري خلف//ا را صددرص//د مخ//الف عدالت و روح آزادي اسالمي مي دانستند تشنه حقيقت اس//الم بودن//د همه جا در پي دانشمنداني از اسالم بودند كه از علم و دانش آنها استفاده كنند و در شعاع تعليمات آنها حقايق قرآن و اسالم را درك كنند. از اينرو ام//ام باقر و امام صادق عليهم الس//الم م//ورد ت//وجه دانش//مندان و دانش//جويان

128

Page 129: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قرار گرفتند. فرصتي بوجود آمد كه اين دو امام بزرگوار ميداني و فضاي آزادتري براي تعليمات و تبليغات دين در اختيار خود داشته و در اين فض//ا وظيفه خ//ود را چ//نين ش//ناختند كه در مس//ند تعليم و ت//ربيت بنش//ينند و حق//ايق اس//الم و ق//رآن را به م//ردم بياموزن//د و به دني//ا بفهمانن//د كه دين اسالم يك مكتب و دانشگاه است كسي مسلمان ش//ناخته مي ش//ود كه به حق//ايق علمي اس//الم وق//رآن آگ//اهي داش//ته باش//د. تنه//ا دي//ني كه در پي مراسم صدي صد مع//الم و مكتب اس//ت دين مق//دس اس//الم به ره//بري پيشوايان معصوم است ساير اديان عالم اسالمي يا غير اس//المي تم//امي موجوديت دين و مذهب پيغمبران را در يك مراسم خشك و خالي خرافي

يا غير خرافي خالصه مي كنند. مثال اهل س//نت و جم//اعت دين اس//الم را همين مي دانن//د كه به توحي//د و نبوت و آخرت معتق//د باش//ند و مراس//م اس//المي را كه در نم//از و روزه و حج و جهاد تبلور پيدا كرده است انجام دهند هر كس اين عقايد و مراسم را داش//ته باش//د صددرص//د مس//لمان اس//ت و اهل بهش//ت اس//ت گ//رچه انسانهائي نظير ابوسفيان و معاويه و امثال آنها باشد زيرا در ص//ورتي كه موجوديت دين همين مراسم و عقايد باشد تمامي مسلمانان داراي چنين مراسم و عقايدي هستند ب//ه ره//بر زمانش//ان ك//اري ندارن//د و همچ//نين به حقايق قرآن و اسالم از نظ/ر مكت//بي و علمي ك//اري ندارن/د نه پيش//وايان خود را مامور تعليم و تبليغ مي دانند نه هم عموم مردم از مسلمانان خود را مامور تعلم و فراگ//يري حق//ايق مي دانن//د در هيچ دي//ني از ادي//ان ع//الم خواه اديان پيش از ظهور اسالم و يا اديان بعد از ظهور اسالم و يا ادي//ان مس//لمانان منه//اي واليت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم يك چ//نين برن//امه و تكليفي وجود ندارد كه پيروان آن دين الزام داشته باش//ند دين خ//ود را از نظر علمي و مكتبي بشناسند همه ج//ا ادي//ان يك مراس//م خش//ك و خ//الي منهاي ارتباط آن مراسم به معالم است گاهي يك پيشواي ديني و مذهبي بي سوادترين انسانها و جاهل و ظالم ترين انسانها ش//ناخته مي ش//ود زي//را در دين آنه//ا مكت//بي بوج//ود نيام//ده اس//ت كه پيش//وا را به عن//وان علم و دانش بشناس//ند ي//ا به عن//وان ايم//ان و عمل ص//الح پيش//وايان مس//يحي بزرگترين ستمها و جنايتها را مرتكب مي شوند و خود را جانشين حض//رت عيسي مي دانن//د در مكتب آنه//ا يك چ//نين ق//انوني وج//ود ن//دارد كه پيش//وا

بايستي عالم و متقي يا عامل به عمل صالح باشد.

129

Page 130: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

پيشوائي به همين مربوط است كه مارك پيش//وائي را داش//ته باش//د و از جانب پيشواي بزرگتر منص/وب ش//ده باش/ند. انس//انهاي ظ//الم و ج//ابر در هيچ مذهبي از مذاهب موجود دنيا خواه به شكل اس//المي ي//ا غيراس//المي

محكوميت ندارند. زيرا تعليماتي در مذاهب نيس//ت كه براس//اس آن حق و ب//اطل و ي//ا اهل حق و باطل را بشناسند. م//ذهبي كه ظ//الم و مظل//وم را رديف هم ق//رار مي ده///د و بلكه محك///وميت را مت///وجه مظل///ومين مي كن///د كه چ///را ب///ا پيشواياني مانند عمرعاص و معاويه مخالفت كرده اند ي//ا مانن//د پيش//وايان مس///يحيت كه ملت مس///يح را در گن///اه و معص///يت و ظلم و س///تم آزاد مي گذارند ورود به بهشت و نجات از جهنم را منوط به پرداخت مبلغي به عنوان ج//ريمه گن//اه به پيش//وايان م/ذهبي خ//ود مي دانن//د و ب//از در گن//اه و معص///يت آزادي مطلق دارن///د ه///ر روز انس///اني را به قتل برس///انند ي///ا خانواده اي را بدبخت كنند و در برابر جريمه اي بپردازند يك چ//نين ادي/ان و مذاهبي چگونه ممكن است ، اصالح كننده جامعه بش//ريت باش//د و ظلم و گناه و جرم و جن/ايت را از ص/فحه ع/الم بران/دازد بلكه بيش/تر همگ/ان را تشويق مي كند كه دنياي خود را از هر راه و به ه//ر وس//يله اي از راه ظلم يا خدمت به مردم تامين كنند و به دليل همين شناسنامه مذهبي كه دارند روز قيامت داخل بهش//ت مي ش//ود. دين خ//دا از ابت//داي هب//وط آدم ب//راي تطه//ير و ت//زكيه ب//ني آدم از جهل و خراف//ات و ظلم و س//تم بوج//ود آم//ده اس//ت . نه اينكه بيش//تر م//ردم را در جه//االت و خراف//ات و ظلم و س//تم مدفون كنند و هر چه بيشتر بر دامنه فساد و تباهي بيافرينند، دينها منهاي مكتب بيش//تر ظلم و فس//اد را رواج مي ده//د و هرگ//ز نمي توان//د مص//لح و مطهر جامعه بشريت باشد از اينرو دين اسالم كه صدي صد مكتب است اين همه پيش//وايان غاص//ب س//ر راه فهم و دانش م//ردم م//وانعي ايج//اد كرده اند تا كسي به حقيقت دين آگاه نشود. و براساس جهل مردم زمينه استثمار آنها فراهم گردد. ائمه اطهار عليهم السالم بزرگترين همت خ//ود را بر اين قرار دادند كه آگاهي در مردم بوج//ود آورن//د. درس و دانش راه بياندازند. شاگرد و دانشجو بپذيرند و حقايق قرآن را در افكار مردم زنده كنند تا دنيا بداند كه دين خدا به جز علم و آگاهي و طه//ارت و ع//دالت ب/ر

پايه علم آگاهي چيز ديگري نيست .

130

Page 131: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

از اينرو ائمه اطهار عليهم السالم و مخصوصاً ام//ام ب//اقر و ام//ام ص//ادق تعليمات و تبليغات حقايق قرن را جدي گرفتند.

ب//راي آن دو بزرگ//وار در اث//ر اختالف//ات داخلي كش//ور اس//المي بين ب//ني العباس و بني اميه فرصتي پيدا شد كه در مسند تعليم و تربيت بنشينند و حق//ايق اس//الم و ق//رآن را ب//راي م//ردم ب//ازگو كنن//د. ابت//دا ام//ام ب//اقر عليه السالم با كش/ف حق/ايق مرب/وط به مس/ائل توحي//د و واليت افك//ار و عقايد خرافي و افراطي مسلمانان زمان خود را زير و رو كرد ت//ا پيش از ظهور امام باقر عليه السالم مردم گرفتار جهاالت و خرافات خلفاي ب//ني اميه بودن//د ذره اي آش//نائي به مق//ام عص//مت و واليت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم نداش//تند. ت//ا ج//ائي كه دوس//تان و ش//يعيان ائمه ب//راي فراگ//يري مس//ائل فقه و واليت و توحي//د به علم//اي اهل س//نت م//راجعه مي كردن//د. آگ//اهي نداش//تند كه ائمه اطهارعليهم الس//الم مظ//اهر ك//امل علم و دانش اسالم و قرآن هستند در اين فرصت كه ب//ني اميه و ب//ني العب//اس به ج//ان هم افتاده بودند و براي كس//ب كرس//ي خالفت جنگ و ن//زاع داش//تند و در اين اختالف اهل بيت عص//مت و طه//ارت و خان//دان پيغم//بر كه محب//وبيت خاصي در جامعه داشتند و مردم كم كم آشنا شده بودند كه تنه//ا حامي//ان نج//ات بخش آنه//ا از هالكت اهل ال//بيت پيغم//براكرم مي باش//ند. از اين رو امام باقر و امام صادق عليهم السالم مورد توجه خ//اص مس//لمانان ق//رار گرفتند و ائمه از اين ت//وجه مخص//وص به نفع تعليم//ات و تبليغ//ات حق//ايق

اسالم استفاده كردند. ام//ام ب//اقر عليه اس//الم خراف//ات قبلي و علف هرزه ه//ائي كه در افك//ار مردم بوجود آمده ب//ود از بين بردن//د و ج//اي آن علف هرزه ه//ا ب//ذر علم و حكمت كاش//تند به اين مناس//بت ايش//ان را ب//اقر لقب دادن//د ب//اقر يع//ني شكافنده ، شخم زنن//ده هم//انطور كه زمينه//اي زراع//تي را ب//ا ش//خم زدن براي تخم ك//اري و نه//ال ك//اري آم//اده مي كنن//د و ب//ا اين ش//خم زدن علف هرزه ه//ائي كه در آن زمينه//ا بوج//ود آم//ده از بين مي برن//د زمينه قل//وب و افكار مردم نيز مانند همين زمينهاي زراعتي مي باشد كه گ//اهي س//خت و محكم مي ش//ود آب را بخ//ود ج//ذب نمي كن//د و علف هرزه ه//ا را در خ//ود مي روياند دهقانها ابت//دا ب//ا ش//خم زدن علف هرزه ه//ا را از بين مي برن//د و زمين را ب//راي زراعت ك//اري آم//اده مي كنن//د. ام//ام ب//اقر به همين كيفيت ابتدا افكار خرافي و علف هرزه ه//اي جهل و ن//اداني و فس//اد اخالق كه در

131

Page 132: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زمينه افكار روئيده بود آن افكار را زي//رو رو كردن//د خراف//ات را از افك//ار مردم كنار ريختند و دلها را ب//راي فراگ//يري علم و حكمت آم//اده نمودن//د. لذا حضرت را باقر خواندند يعني شخم زن دلهاي محكم و آماده كردن آن دلها براي تخم كاري علم و حكمت و آبياري نامگذاري امام پنجم به ب//اقر

و امام ششم عليه السالم به جعفر صادق مناسبت عجيبي دارد. انسان كامال مانند طبيعت و طبيعت مانند انس/ان اس/ت . اگ/ر درس/ت به كيفيت خلقت انسانها توجه داشته باشيم و ببي//نيم چه من//اظر و مظ//اهري در وج//ود انس//ان به وديعه گذاش//ته اس//ت اع//تراف مي ك//نيم كه آنچه در ط//بيعت اس//ت تم//امي كميته//ا و كيفيته//ا و خاص//يتها در وج//ود انس//ان هم هست و همان كار و رفتار كه بايستي با طبيعت داشته باش//يم ت//ا بت//وانيم از آن استفاده كنيم چند صدبرابر بايستي ب/ا انس//ان داش//ته باش//يم وج//ود انسان را آباد كنيم و به ثم//ر برس//انيم مثل اين اس//ت كه خداون//د ودايع و حقايق وجودي انسان را در طبيعت به نمايش گذاشته است تا ما انسانها از مس//ير برخ//ورد به ط//بيعت به خ//ود برگ//رديم و پيش از آنكه دس//تي به طبيعت بزنيم خود را بسازيم و آباد كنيم . آسمان نمايشگر آس//مان وج//ود ماست زمين ط//بيعت نمايش//گر زمين وج//ود انس//ان درياه//ا و ص//حراهاي طبيعت نمايشگر وادي ها و درياه//اي وج//ود انس//ان اس//ت . خداون//د ض//من آيه اي يهوديان را طرف خطاب قرار مي دهد مي فرمايد: دل شما يهوديان از سنگها سختر و محكمتر شده است زيرا گاهي از دل سنگ چشمه آبي مي جوشد وليكن از دل شما خير و بركتي نمي جوشد و ي//ا گ//اهي يك س//د سنگي و ديوار سنگي به آبهائي كه پشت سر او متراكم شده است اجازه عبور مي ده//د و آب را از م//اوراء خ//ود به جمعيت بع//د از خ//ود مي رس//اند م//انع جري//ان ك//ار خ//ير از نس//ل گذش//ته به آين//ده نمي ش//ود وليكن ش//ما يهوديان از آن سدهاي سنگي هم محكمتر و بخيل تر هستيد كه دري//اي آب را پشت سر خود نگه مي داريد و نمي از آن دريا را به نس//ل بع//د از خ//ود نمي رسانيد. و يا گاهي سنگها و كوهها از عظمت خدا مي لرزد و مي تركد وليكن در دل شما ذره اي خوف وخش//يت از خداون//د متع//ال وج//ود ن//دارد پس دلهاي شما از سنگها سختر است همينطور خداون//د آنچه در ط//بيعت اس//ت نم//ونه اي از آنچه در وج//ود انس//ان اس//ت ق//رار داده و از مس//ير برخورد با طبيعت انسان را به وجود خود ارجاع مي دهد وق//تي ك//وهي پ//ر از ب//رف و ب//اران جل//وه مي كن//د خداون//د فك//ر انس//ان را برمي گردان//د به كوههاي وجودي و اجتماعي خود كه پر از برف و باران است و يا آنجا كه

132

Page 133: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

وادي هاي هولناك و چاه و چاله ه//اي خطرن//اك براب//ر انس//ان نم//ايش پي//دا مي كند خداوند انسان را متوجه به چاله ها و واديه//اي هولن//اك وج//ود خ//ود مي كند. مي گويد مواظب باش مبادا در اين دره هاي عميق وجود خود و يا چاهه//اي ويل س//قوط ك//ني كه اگ//ر س//قوط ك//ردي ميليونه//ا س//ال ط//ول مي كشد كه خود را باال بكشي و نجات پيدا كني و يا ت//ا اب//د در اين چ//اه و چاله ه//ا حبس ش//وي . در تع//ريف چ//اه ويل كه در بس/ياري از آي/ات ق//رآن يادآوري شده است مانند آيات ويل لكل همزه لمزه ويل للمطففين ويل للمص//لين ال//ذين هم يرائ//ون امث//ال اين آي//ات كه در ق//رآن زي//اد اس//ت . گفته اند ويل چاهي است كه اگر س//نگي را ت//وي آن چ//اه بياندازن//د هفت//اد ه//زار س//ال ط//ول مي كش//د ت//ا به ته چ//اه برس//د و در آن انته//ا آتش//ي و اژدهائي دهان بازكرده به انتظ//ار بلعي//دن انس//اني كه در آن چ//اه س//قوط كرده است شنوندگان خيال مي كنند اين چاه ويل در س//طح ك//ره زمين و يا كرات ديگر است . و مي گويند آن چه كسي بوده كه چنين چ//اهي كن//ده خبر ندارند كه آن چاه ويل وجود كفري و نف//اقي انس//ان و ي//ا س//قوط در

كفر و نفاق است . لذا خداوند ب//ا كلم//ات ويل ويل گناه//ان كب//يره اي را ي//ادآوري مي كن//د كه انسان را به كفر مي كشاند. مانند ويل براي رياكار زيرا رياك//ار فك//ر خ//ود را از خدا و تك//امل برگردان//ده و در اس//ارت بته//اي انس//اني ق//رار گ//رفته است . چقدر طول دارد كه در خط تكامل قرار گ//يرد و به خداون//د متع//ال آشنا شود. از ابتداي حركات كفري انسان تا انتها اگر خطي ترسيم ك//نيم كه انس//ان در ابت//داي ش//نيدن دع//وت الهي و اع//راض از قب//ولي آن چه وضعي دارد و در انتها كه با خدا و اولياء خدا به مب//ارزه برمي خ//يزد و اين مبارزه را اصرار و تكرار مي كند تا روزي كه جهل م//ركب مي ش//ود چن//ان فك//ري پي//دا مي كن//د كه ه//ر ب//اطلي را حق مي دان//د و ه//ر حقي را ب//اطل مي شناسد. معروفها امثال خدمات به بندگان خدا در نظرش منكر اس//ت و منكرها امثال خيانت به مردن و كشتن آنها در نظرش معروف است از آن ابتداي برخورد به دعوت حق تا اين انتها كه خطي ترسيم ش//ود ش//ايد رسيدن از آن ابتدا به اين انتها هفتاد هزار سال هم بيش//تر ط//ول بكش//د. كي ممكن است و چطور ممكن است كه يك چنين انساني خط سير خود را عوض كند و خود را اشتباه كار بداند از انهاي كفر و نفاق به سوي خدا برگردد. تمامي پلهائي را كه پشت سر خود خراب نموده يعني انسانهائي كه آنها را اذيت كرده و به آنها خيانت نموده اس//ت يك يك آنه//ا را ببين//د و

133

Page 134: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

از آنها سند رضايت بگيرد و در انتها رابطه خ//ود را ب//ا خ//دا محكم كن//د ت//ا خود را به آن ابتدائي برساند كه دعوت حق را شنيده و راه كفر و گناه را انتخ//اب نم//وده و از آن ابت//دا اولين ق//دم را به س//وي حقيقت و انس//انيت بردارد از نظر فك//ري و رواني ع//وض ش//ود ن//ور ايم//ان در قلبش روش//ن گردد تا زماني كه خود را به انسانهاي عارف و ص//الح برس//اند از آن ابت//دا تا اين انتها مي توانيد حساب كنيد كه چقدر سال و ماه طول مي كش//د، و اين برگش//ت در ص//ورتي اس//ت كه تح//ول رواني پي//دا كن//د. آنچه را حق مي شناخته به نظرش ب//اطل جل//وه مي كن//د و آنچه را ب//اطل ش//ناخته حق جلوه كند. تغيير يك چنين ذات و ماهيتي بس//يار مش//كل و ي//ا ش//ايد ممتنع باشد در اين رابطه حديثي را از كتاب انوار نعمائي به قلم مرح//وم س//يد جزايري براي شما بازگو مي كنيم تا بدانيد انسانها در انته//اي كف//ر و گن//اه از نظ//ر رواني چه وض//عيتي پي//دا مي كنن//د در اين كت//اب نوش//ته اس//ت گاهگ///اهي اميرالموم///نين عليه الس///الم كه فرمان///ده مطلق بالمن///ازع بهشتي ها و جهنمي ها مي باشد گاهگ//اهي مي//ان جهنمي ه//ا مي رود ت//ا اگ//ر

تحولي در انساني مشاهده كند موجبات نجات او را فراهم كند. با ورود ايشان به جهنم سوزان باد سردي مي وزد جهنمي ها نفس راحتي مي كش//ند و مي دانن//د كه م//وال علي ابن ابيط//الب عليه الس//الم اس//ت بسياري از آنها متوسل مي شوند از آن بزرگوار تقاضاي عف//و و مغف//رت مي نمايند و فرمان نجات آنها صادر مي شود و در انتها هم//ان ب//اد س//رد و هواي خنك به اهل تابوت هم كه هسته مركزي كفر و گناه و ظلم و س//تم بوده اند مي وزد آنها هم نفسي به راحتي مي كشند و مي دانن//د كه اين ب//اد خنك از بركات تشريف فرمائي م//والي متقي//ان اس//ت كس//اني كه در آنج//ا حبس اند و مخصوصاً يگانه دشمن مب//ارز و مع//ارض آن بزرگ//وار ش//يطان مطلق به ناحق مي پرسد چه شده و چه خ//بر ش//ده ب/ه او مي گوين//د م//وال اميرالمومنين است به همراهان خود مي گويد كسي س//رپوش اين ت//ابوت را برندارد كه من نمي توانم او را در آن عظمت و وضعيت ببينم و راضي نيس//تم او م//را در اين ذلت و خ//واري ببين//د. در همانج//ا هم روح تك//بر و خ//ودداري از قب//ول حق و واليت ب//ر او ح//اكم اس//ت يك چن//ان تك//بري كه تحمل عذابهاي جهنم را از قبول واليت براي خود آسانتر مي بيند يك چنين وضعيت فكري همان انتهاي چاه ويل است كه جنايتكاران را به ك//ام خ//ود

مي كشد و گرفتار آتش جهنم مي كند.

134

Page 135: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تعليم//ات و تبليغ//ات دو ام//ام بزرگ//وار ب//راي ت//رويج دين خ//دا و ت//ربيت ش//اگردان زي//ادي كه تش//نه حقيقت بودن//د و ش//ربتهاي گ//وارائي از آن چشمه ها نوشيدند مايه ش//هرت و عظمت آن دو ام//ام بزرگ//وار و م//ذهب شيعه و شيعيان و مخصوصاً شاگردان امام صادق و ام//ام ب//اقر گردي//د ت//ا زماني كه دو گروه بني العباس و بني اميه براي اشغال كرس//ي خالفت ب//ا يكديگر در جنگ و نزاع بودند ت//وجهي به تعليم//ات و تبليغ//ات اين دو ام//ام بزرگوار نداشتند سربند جنگ و نزاع ب//ا يك//ديگر بودن//د در اين فرص//ت كه شايد از ابتدا تا انتها يك اربعيني به ط//ول انجامي//د پس از آن كه پايه ه//اي كرسي خالفت و زعامت بني العباس استحكام پيدا كرد و آنه//ا ب//ر كرس//ي خالفت تكيه زدن//د و در مم//الك اس//المي آرامش و آس//ايش بوج//ود آم//د بني العباس و مخصوصاً خليفه دوم آنها منصور دوانيقي مت//وجه ش//هرت و عظمت بني هاش//م و اوالد پيغم//بر اك//رم و مخصوص//اً مت//وجه ش//هرت و عظمت علمي امام صادق عليه اس//الم گردي//د. مش//اهده ك//رد كه دله//اي اكثريت مسلمانان بيدار متوجه خاندان بني هاشم است و مخصوص//اً ام//ام زم////ان يع////ني امام صادق عليه الس////الم را به عظمت و ش////هرت علمي مي شناسند و آن بزرگوار شاگرداني در ح//دود چه//ار ه//زار نف//ر دانش//مند تربيت كرده اس//ت كه ه//ر ك//دام از آنه/ا در ه//ر كج//ا كه هس//تند مبلغ دين شيعه و واليت و زع//امت ائمه اطه//ارعليهم الس//الم مي باش//ند و به هم//ان ميزان كه عظمت ائمه اطهار را بيان مي كنند عليه خلفاي غاصب گذش//ته و آين//ده هم تبليغ دارن//د و م//ردم را مت//وجه اش//تباهاتي كه در ت//اريخ واقع شده كه جاي علي بن ابيطالب خلف//اي ب//ني اميه را نش//اندند و ج//اي ام//ام باقر و امام صادق بني العباس را به كرسي خالفت نشاندند. اين تبليغ//ات و تعليمات به وسيله عده زيادي از مسلمانان دانشمند بس//يار تكان دهن//ده خلفا و مقام خالفت آنها شده بود انتظار داش//تند كه در كرس//ي خالفت و زعامت مسلمانها محب//وبيت در دله//اي آنه/ا هم داش//ته باش//ند و به هم//ان ميزان كه مردم رسول خدا و زعامت او را تقديس مي كنند خلفاي زم//ان را هم تق//ديس كنن//د وليكن مش//اهده كردن//د به عكس اين انتظ//ار در دل مردم محبوبيت ندارند و اكثريت دانشمندان به جاي تقديس مق//ام خالفت آن را تكذيب مي كنند در نتيجه خلفاي عباسي مشاهده كردند كه در برابر شهرت و عظمت بني هاشم و مخصوصاً امام ص//ادق عليه الس//الم در ح//د صفرند حاجب دربان منص//ور دوانيقي مي گوي//د كه روزي خليفه در قص//ر حم//راء خ//ود )ك//اخ س//رخ ( ك//اخي كه در آن ج//ا بن//دگان خ//دا را به قتل

135

Page 136: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي رس//اند نشس//ت و م//را احض//ار ك//رد پس از آنكه حاض//ر ش//دم به من دستور داد همين االن بايستي بروي جعفربن محمد عليه السالم را در ه//ر جائي كه هست او را جلب كني و به اينجا بكشاني من از اين فرمان و از اينكه در ك//اخ خ//ون نشس//ته اس//ت وحش//ت پي//دا ك//ردم كه حتم//اً اگ//ر آن بزرگوار را بياورم او را به قتل مي رس//اند بس//يار ن//اراحت ب//ود گفتم چ//را جناب خليفه اينقدر ناراحت هستند اكنون كه خالفت مسلمانان براي شما مسلم شده اس//ت وقت آرامش و آس//ايش ش//ما مي باش//د نمي دانم دليل ناراحتي ش/ما چيس/ت . خليفه در ج/واب گفت اين همه بني العب/اس ب/راي اش//غال كرس//ي خالفت جنگيدن//د ولي اكن//ون كه به مق//ام و خالفت خ//ود رس//يدند مش//اهده مي كني//د كه همه ج//ا ش//هرت و عظمت ه//ا مرب//وط به بني هاشم و مخصوصاً جعفربن محمد است حاجب مي گويد ع//رض ك//ردم ايشان كاره اي نيستند در گوشه مسجد يا خانه خود نشسسته . شاگرداني دارند به آنها تعليمات مي دهند نگاه غضب آلودي به من كرد و گفت مگ//ر نمي بيني و نمي داني همه جا شهرت جعفربن محمد است و همه جا ن//ام و آوازه او بلن//د اس//ت و اين همه م//ردم عالقه به آن حض//رت دارن//د و او را به//ترين انس/انها مي شناس//ند در اينج//ا مش//اهده مي ك//نيم تنه/ا ع//املي كه خليفه زمان را غضبناك كرده است ش//هرت علمي و ايم//اني و خ//انوادگي بني هاشم و مخصوصاً امام صادق عليه السالم اس//ت آنچن//ان آتش حس//د در منص///ور دوانيقي ش///عله ور ش///ده كه هيچ ع///املي اين آتش را ف///رو نمي نش///اند و در اين رابطه داس///تان مح///روميت و ان///زواي حض///رت موسي بن جعفر بوجود آمد كه شناخت سرگرفتاري آن بزرگوار از عجايب روزگار و از عجايب فداكاري و سياست ائمه اطهار عليهم السالم است .

در اينج//ا الزم اس//ت سياس//ت عم//ومي و خصوص//ي ائمه اطه//ار عليهم السالم را از زمان پيغمبر ت//ا قي//ام ام//ام دوازدهم ب//ازگو ك//نيم و همچ//نين سياست مخصوص امام صادق و حضرت موسي بن جعف//ر عليهم الس//الم را در زمان مخصوص به آنها . سياست موال عليه السالم بر دو پ//ايه و ب//ر دو زمان قرار گرفت : پايه اول و زمان اول دوران خانه نشيني آن بزرگوار و همكاري ايشان با خلفا در فتوح//ات اس//المي و دوره دوم دوران خالفت آن حض///رت بع///د از بيعت م///ردم در دوران اول ب///ا اينكه مي توانس///تند بالفاصله بعد از رحلت رسول خدا در ثقيفه بني ساعده حاضر ش//وند و آن باند غصب خالفت را متالشي نمايند و يا در زمان خود پيغم//بر اك//رم چن//د روزي در مسند حكومت و امامت نماز جماعت به عنوان خليفه پيغمبر در

136

Page 137: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نظر مردم شناخته شوند و اگر چ//نين ك//اري مي ش//د فرص//ت و نوب//تي به دست مخالفان آن حضرت نمي افتاد تا بتوانند در غياب آن حض//رت خليفه تراشي نمايند و خود را خليفه رسول خدا بشناس//ند وليكن رس//ول خ//دا و موال عليه السالم از اقدام يك چنين عملي خودداري نمودند. پيغمبر اك//رم انتظ//ار داش//ت كه مس//لمانان به ميل و رغبت خ//ود برپ//ايه فهم و دان//ائي وص//يت او را درب//اره علي عليه الس//الم رع//ايت كنن//د و از آن حض//رت اطاعت نمايند و اگر حاضر نيستند خالفت آن حضرت را بپذيرند در تعيين خليفه به ميل خ//ود آزاد باش//ند. و اختالفي در مس//ئله خالفت پي//دا نش//ود. موال عليه السالم هم همين راي را رعايت نمودند پيغمبر اك//رم به ايش//ان فرمودند تو مانند خانه كع//بي هس//تي كه الزم اس//ت م//ردم به زي//ارت ت//و بيايند نه اينكه تو به زيارت آنها بروي تو به عنوان مظهر حق و حجت خدا بر طبق وصيت من در مقام خالفت هستي تا ه//ر كس ط//الب حق باش//د به سراغ تو بيايد و واليت تو را قبول كند و هر كس هم طالب حق نيست به ميل و راي خود رفتار كند تا عاقبت گرفتار نت//ايج اعم//ال خ//ود گ//ردد و مس//لمانان نه در اط//اعت ت//و مجبورن//د و نه هم در مخ//الفت ب//ا ت//و بلكه آزادند تا هر كس طالب حق است آن را بپ//ذيرد و ه//ر كس ط//الب ب/اطل است به سراغ باطل برود. در نتيجه دوران بيست و پنج ساله آن حضرت بعد از رسول خدا با صبر و مدارا و همكاري با مسلمين در پيش//رفت دين مقدس اسالم گذش//ت و در اين م//دت به عن//وان به//ترين و ف//داكارترين و عالمترين فرد مسلمان شناخته شد. همه دانستند كه آن بزرگوار همه ج//ا ب//راي رع//ايت حق و ع//دالت و پيش//رفت دين مق//دس اس//الم از حق//وق شخصي خود مي گ//ذرد ب//ا مس//لمانان همك//اري و هم//رأيي مي كن//د گ//رچه

دشمنان درجه اول او باشند. لذا مشهور است خليفه دوم مي گويد خدا نكند در حادثه اي گرفتار ش//وم كه دستم به دامن علي نرسد و نتوانم از كمك او اس//تفاده كنم براس//اس همين شناسائي و گرفتاري شديدي كه مسلمانان از مظ//الم عثم//ان پي//دا كردن///د به پن///اه آن حض///رت رفتن///د و بيعت كردن///د او را به///ترين و شايسته ترين افراد براي زعامت مسلمانان ش//ناختند. همه گروهه//ا ب//دون مخالفت با آن حضرت بيعت كردند و زع//امت مس//لمانان را به او واگ//ذار كردند. براساس رأي مردم و انتخ//اب همه آنه//ا به مق/ام خالفت منص/وب شدند. وليكن در اين دوران هم ماموريت داشتند اسالم و سياست رسول خدا و عدالت ك//امل اس//المي را به اهل ع//الم مع//رفي كنن//د و به انس//انها

137

Page 138: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بفهمانند كه خ/دا و دين خ/دا فقط كس/اني را مي پذيرن/د كه ط/الب حق و عدالت باشند نه طالب راي و ه//وي و ه//وس . ل//ذا م//اموريت داش//تند حق خالص را بدون ارتباط و انتساب به خ//ود و نزديك//ان خ//ود و س//اير م//ردم رعايت كنند و مي دانستند كه رعايت عدالت و تقوي به اين كيفيت م//ردم را كه اكثريت طالب ه//وي و ه//وس خ//ود هس//تند از اط//راف آن حض//رت پراكن//ده مي كن//د و اين ح//زب اس//المي ت//ازه نفس را متالش//ي مي س//ازد. وليكن هدف كامل آن بزرگوار رعايت حق و عدالت و معرفي دين اس//الم و ق//رآن در مس//ير حق و ع//دالت اس//ت ه//ر چن//د در اين راه مص//يبتهاي ب//زرگي مت//وجه آن حض//رت و اهل بيت او مي گ//ردد. در ن//تيجه ف//اجعه شهادت آن حضرت و فرزندانش در مسير تاريخ تا قيام ام//ام زم//ان عليه السالم فراهم مي گردد ليكن رعايت حق و عدالت از هر چ//يزي واجب ت//ر و الزم ت//ر اس//ت گ//رچه انس//ان در مس//ير حق و ع//دالت كش//ته مي ش//ود وليكن تقدير خداوند در مسير احياي حق و عدالت ق//رار گ//رفته اس//ت در آينده همه كشته شده گان و مردگان را زنده مي كند و زن//دگي بش//ريت را در مسير حق و عدالت قرار مي دهد. پس هدف موال عليه الس//الم و ائمه ديگ//ر پي//دايش آگ//اهي در افك//ار م//ردم اس//ت ت//ا از مس//ير ارتب//اط به حكومتهائي كه به هوي و هوس خود روي كار مي آين//د و مقاص//د شخص//ي خود را بر م//ردم تحميل مي كنن//د و آنه//ا را در اس//تثمار مقاص//د خ//ودقرار مي دهند شناخته شوند در اين راه عادل و ظالم را و ظالم و مظلوم را و حق و باطل را بشناسند و از مسير همين شناسائي خود را براي پ//ذيرش حك//ومت حقه الهي آم//اده كنن//د و براس//اس همين آم//ادگي اهل حق و ع//دالت در مس//ند قض//اوت و حك//ومت بنش//ينند و ظلم و س//تم را از بين ببرند. لذا موال در قيام و قعود خود مي داند كه رعايت حق و عدالت براي او و فرزندان او چه مصائبي بوج//ود مي آورد. وليكن تحمل همين مص//ائب و قبول آن تا مرز شهادت و اسارت زنان و فرزن/دان م/ايه نهض/ت افك/ار مردم و حركت آنها به سوي ع//دالت و آزادي مي ش//ود و در مس//ير همين حركت رهبران الهي در مسند حكومت و خالفت قرار مي گيرند و بشريت را از مص//يبتها و گرفتاري ه//ا و ظلم و س//تمها نج//ات مي دهن//د. در اينج//ا مي گوئيم ائمه اطهار عليهم السالم به سرنوشت خود و سرنوشت ي//اران خود آگاهي كامل دارند مي دانند كه خ//ود آنه//ا و ي//اران و دوس//تان آنه//ا در مسير رع//ايت حق و ع//دالت ب//راي نهض//ت افك//ار ج//امعه بش//ريت به چه

138

Page 139: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مص///يبتهاي كمرش///كني مبتال خواهن///د ش///د در اين رابطه رس///ول خ///دامي فرمايند:

الي الله اشكوا مما يلقي عترتي من بعدي من

به خدا شكايت مي كنم از آن مصيبتها و بالها كه از امت من بر فرزن//دان من وارد خواهد شد پس در اولين مرتبه شخص پيغمبر به تمامي مص/ائب و باله//ائي كه ب//ر ع//ترت او و اهل بيت او از دش//منان حق و ع//دالت وارد

مي شود آگاهي كامل دارند. ايشان مي توانند با لطائف و سياستي علي عليه السالم و فرزن//دان او را در مسند قدرت بنشانند و به آنها اجازه دهند حكومتي بوجود آورند برپ//ايه تهدي//د و تطميع كه در آن حك//ومت ه//ر كس عالم//انه ي//ا ج//اهالنه م//زاحم است از پيش پا بردارند و هر كس به طمع مال و ثروت حاض//ر اس//ت از آنها اطاعت كند به او مال و ثروت بدهند و مستضعفين هم كه غالب//اً ك//ار به كار حكومتها و قدرتها ندارند در ضعف و ناتواني و جهل و ناداني بس//ر

مي برند. آنها را در همان جهل و ن//اداني و ن//اتواني نگه دارن//د ت//ا در ن//تيجه بتوانن//د حكومتي برپايه اعمال زور و قدرت بدست آورند هر چند مردم آشنائي به حق و باطل و اهل حق و باطل نداشته باشند از جمله فرمايشات رسول خدا در حكمت موت خود مي فرمايد: خداون//د م//را مخ//ير ك//رد بين دني//ا و آخرت و به من وعده داد كه اگر دنيا را اختي//ار كنم مي ت//وانم همين ك//وه ابوقبيس را تبديل به طال و نقره كنم تا با آن شكم م//ردم را س//ير كنم و بر آنها حاكميت پيدا كنم. وليكن من آخ/رت را انتخ/اب ك/ردم و دني/ا را به اهل دنيا واگذار نمودم ممكن است در اينجا بپرسيم كه چه مانعي داشت رسول خدا دنيا و ثروت را اختيار كند و از ط//ريق م//ال و ث//روت و كس//ب قدرت انسانها را در اطاعت خدا مهار نمايد و بر آنها حكومت كند. جواب اين است كه پيدايش يك چنين حكوم//تي برپ//ايه تهدي//د و تطميع كه در آن آگاهي و آزادي نباشد مطلوب خ/دا و اولي//اء خ/دا نيس/ت . پيغم/بر اك/رم و ائمه اطهار اقبال و ادبار مردم را برپ//ايه مع//رفت و آگ//اهي آنه//ا به حق و

139

Page 140: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

باطل قبول دارند اولياء خدا را بشناسند و سعادت خود را در اطاعت آنها بدانن//د و اط//اعت آنه//ا را بپذيرن//د و همچ//نين دش//منان خ//دا را به ظلم و جنايت بشناسند ذلت و خواري خود را در اطاعت آنها بدانند و آنها را ترك كنند اين اقبال و ادبار وقت الزم دارد. كه حوادثي در مسير زندگي بوجود آيد و از آن ح//وادث نت//ايجي پي//دا ش//ود ت//ا م//ردم ع//ارف به اولي//اء خ//دا و

دشمنان خدا شوند و اقبال و ادبارشان برپايه علم و معرفت باشد. از اين رو ائمه در خطي و راهي ق//رار گرفتن//د كه ح//ادثه آف//رين باش//د هرچند كه آن حادثه ها شهادت آنها و اسارت اهل بيت آنها و مظل//وميت و

مصيبت اين همه ستمديدگان باشد. ائمه اطهار عليهم السالم وقتي مشاهده مي كنن//د اك//ثريت م//ردم در راه وصول به مقصدي سواي آنچه را ائمه گفته اند و هدايت نموده ان//د هس//تند و اك//ثريت ف//ريفته مقص//دي خالف جهت پيش//وايان خ//ود مي باش//ند اين اكثريت را در مس//ير ه//دف خ//ود آزاد مي گذارن//د و خ//ود ن//يز هم//راه آنه//ا حركت مي كنند با آنها مي روند و مي آيند تا روزي كه آن اكثريت گم//راه به هدف و مقصد نهائي خود كه به ج//ز زي//ان و ض//رر چ//يزي نيس//ت برس//ند بفهمند و بدانند كه اشتباه كرده اند با امام زمان خود مخالفت نمودند و يا او را شهيد كرده اند بعد از آشنائي اين اكثريت به هدف و مقصدي كه ب//ر خالف راي ائمه اطهار و مبتال ش//دن به خطره//ا و ض//ررهائي اس//ت كه از اين گمراهي و انحراف پيدا شده اس//ت دو ح//الت در اين اك//ثريت گم//راه پي//دا مي ش//ود اوال همه آنه//ا آگ//اهي پي//دا مي كنن//د كه اش//تباه كرده ان//د و مي فهمند كه بهتر بود در اط//اعت ام//ام زم//ان خودش//ان بودن//د و ف//ريفته دعوت كفار نمي شدند اين آگاهي و دانائي براي همه آنها حاصل مي ش//ود و مي دانند كه اشتباه كرده اند. امام عادل خود را كن//ار گذاش//ته اند در اين حال عده اي از آنها برمي گردند توبه مي كنند به امام زم//ان خ//ود متوس//ل مي شوند و در اطاعت او قرار مي گيرند و اين توبه و توسل عامل نج//ات

آنها در دنيا و آخرت مي گردد. عده اي هم شايد اقليتي از آنها بعد از آگاهي و آشنائي به اين حقيقت كه اشتباه كرده اند ام//ام زم//ان خ//ود را ره//ا كرده ان//د به كف//ر و گن//اه خ//ود و مخالفت خ//ود ب//ا ائمه اطه//ار عليهم الس//الم ادامه مي دهن//د و در لج//اج و عن//اد خ//ود ب//اقي مي مانن//د. اين ع//ده هم كه آگاه//انه عليه حق فع//اليت مي كنند و به كفر و گناه ادامه مي دهند مستحق ع//ذابي هس//تند كه از اين

140

Page 141: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ادامه حركت براي آنها پيدا مي شود اين عده پس از آنكه ب//ا م//رگ روب/رو مي شوند براي ادامه حركت ديگري را جاي خود مي نش/انند و همين ط/ور اين حركت را بوسيله دست نشاندگان خود در طول تاريخ ادامه مي دهن//د تا روزي كه حركت و فعاليت آنه//ا ب//ر عليه خ//دا و اولي//اي خ//دا به آخ//رين نتيجه آن كه عذاب جهنم اس/ت مي رس//د و ع//ذاب الهي آنه/ا را محاص/ره مي كند باز هم خداون//د به آنه//ا فرص//ت و مهلت مي ده//د و به آنه//ا اج//ازه مي دهد در هر ج//ا و ه//ر مك//اني كه تم//ايل به حق و اهل حق پي//دا كردن//د برگردند اولياي خدا آنها را مي پذيرند. و اگ//ر هم ت//ا انته//ا دس//ت ب//ردار از كفر و گن//اه خ//ود نيس//تند الزم مي ش//ود كه به آخ//رين ن//تيجه كف//ر و گن//اه واصل و نايل گردند كه مستحق يك چنين عذابي مي باش//ند. پس اين ص//بر و مداراي ائمه در روش و رفتار خود ضمن همراهي و همگامي با اكثريت گمراه ايجاب مي كنند كه اكثريت آنها پيش از وصول نت//ايج كف//ر وگن//اه ي//ا بعد از وصول توبه كنند به سوي خداوند و اولياي خدا برگردند و از عذاب

جهنم نجات پيدا كنند. در يك حديثي موال اميرالمومنين عليه السالم مردم را به ن//اقه اي تش//بيه مي كن//د كه بچه او دنب//الش ح//ركت مي كن//د. بچه ن//اقه در مس//ير ح//ركت گاهي مشغول بازي مي شود مقداري در بيابانها مي دود و دو مرتبه از اين دويدن و ب//ازي خس//ته مي ش//ود به پن//اه م//ادر برمي گ//ردد مي فرماي//د: م//ا امامها مانند همان ناقه هستيم و بشريت مانند بچه هاي آن بشر ت//ا م//دتي از دايره واليت ما خ//ارج مي ش//وند در بيابانه//ا و بره//وت زن//دگي فع//اليت مي كنند با مصيبتها و خط//رات روب//رو مي ش//وند در خالء ك//امل از وس//ايل زندگي قرار مي گيرند اجباراً سر مي خورن/د و به س//وي م//ا برمي گردن/د و در پناه ما قرار مي گيرن//د. در اينج//ا داس//تان مرب//وط به ص//در اس//الم بين عبدالله بن عباس از شاگردان آن حضرت و موال عليه السالم بوجود آم//د. عبدالله بن عباس خيلي زياد اصرار مي كرد كه چرا در خانه نشسته اي ب//ا آن قدرت و زور بازو كه داري و هر كس تو را در حال جنگ ببيند وحش//ت مي كند چرا ب//راي گ//رفتن حق خ//ود قي//ام نمي ك//ني و به من//افقين مي//دان مي دهي ت//ا در اين مي//دان بتازن//د ت//و را و فرزن//دان ت//و را محك//وم كنن//د. حضرت فرمود عده ياران من بسيار كم هستند اگر قيام كنند آن عده هم كشته مي شوند و ديگر كسي نيست كه با آنها معارضه و مب//ارزه كن//د من در اين ايام مامور به صبر هستم رسول خدا فرموده است بعد از بيس//ت و پنج سال اين خالفت و زع//امت به ت//و ب//ر مي گ//ردد پس از پي//دايش اين

141

Page 142: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مذاكره و داستان بين عبدالله بن عباس و موالاميرالمومنين در زماني كه حضرت با لشگر خود به جنگ حمل مي رفت دوازده هزار نف//ر هم//راهش بودند يا به جنگ ص//فين مي رفت كه ص//دوپنجاه ه//زار نف//ر او را هم//راهي مي كردند حضرت به عبدالله بن عباس فرمود اگر آن روز قي//ام مي ك//ردم عده ياران و دوستان من به صد نفر هم نمي رسيد وليكن امروز مشاهده مي كنيد كه يكصدوپنجاه هزار نفر دعوت مرا براي جهاد اج//ابت كرده ان//د. بقيه مردم هم براي ياري من آماده ش//ده اند. اين ك//ثرت ي//اران و جمعيت نتيجه صبر و مداراي من با منافقين است . به همين كيفيت خدا به م//ا آل محمد )ص ( وعده داده است كه عاقبت كار تمامي اف//راد بش//ر به داي//ره واليت و حكومت ما برمي گردن//د و خداون//د متع//ال ب//راي م//ا يك حك//ومت

جهاني ابدي تشكيل مي دهد. براي رسيدن به همين هدف ع//الي كه برگش//ت تم//امي بش//ريت به ائمه اطهار عليهم السالم باشد با دشمنان خودشان و مخصوصا ب//ا كس//اني كه در راس كشورها و مملكتها بودند صبر مي كردند. مص//يبتها را مي ديدن//د و تحمل مي كردند مي دانستند كه اين خليفه يا اين سلطان زمان ق//اتل آنه//ا

خواهد بود. قتل و شهادت را قب//ول مي كردن/د و ص/بر مي كردن/د و به دش//منان خ/ود ميدان مي دادند ما به حقانيت ائمه آگاهي پيدا كنند و خود را بشناس//ند كه ظ//الم و مقص//رند در اين شناس//ائي كه به تقص//ير خ//ود و بي گن//اهي ائمه اطهار عليهم السالم آگاه شدند دو حالت در آنها پيدا مي شود يا گرايش به حق و عدالت پيدا مي كنن//د پيش خ//ود بين خ//ود و خ//دا خجل مي ش//وند از اينكه به اولياء خ//دا س//تم كردن/د اين گ//رايش و خج//الت م/ايه نج//ات آنه//ا مي شود و ائمه دوست دارند كه دشمنان درجه يك آنها هم از كفر و گن//اه خود خجالت بكشند و گرايش به حق پيدا كنن//د و ب//ا چ//نين گ//رايش از دار دني//ا برون//د كه همين گ//رايش به حق م//ايه نج//ات آنه//ا در ع//الم آخ//رت مي شود و اگر هم تا آخر عمر اصرار به كفر و گناه پيدا كردن//د عالم//انه و عامدانه و متعرض اولياء خدا ش/دند و آنه//ا را كش/تند و ش/هيد كردن/د وب/ا اص//رار به اين ش//هادت از دني//ا رفتن//د مس//تحق ع//ذاب آخ//رت هس//تند. نمي توانند از كسي به جز خودشان شكايت كنند اكثريت انسانهاي م//ومن و مستضعف در اين ميانه آگاهي و آش/نائي به اهل حق و اهل ب/اطل پي/دا مي كنن//د ش//ايد در ابت//داي ظه//ور ام//امت ، امامه//ا را مقص//ر و متج//اور

142

Page 143: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بشناسند وليكن بعد از گذشت مدتي مي فهمند كه تقصير و تجاوز مربوط به دشمنان آنهاست . و اين شناسائي ظالم و مظل//وم انس//انها را متم//ايل به مظلوم مي كند و از ظالم متنفر مي سازد و همين تمايل و تنفر هر چند مسئله رواني و دروني باشد و نتوانند تظاهر كنند س//رمايه نج//ات آنه//ا در ع//الم آخ//رت مي ش//ود زي//را ب//ا همين تم//ايل قل//بي كه ام//ام وقت را به حق//انيت ش//ناختند و دش//منان آنه//ا را به كف//ر و گن//اه روز قي//امت زن//ده مي شوند در محيط آزادي قرار مي گيرند كه مي توانند خود را به دين خ//دا و ائمه اطهار مرب//وط كنن//د پس ه//ر ام//امي در زم//ان خ//ود كه ب//ا خلف//ا و سالطين جور معارضه و مبارزه دارد در ابتداي معارضه و مبارزه در نظ//ر مردم گناهكار شناخته مي شود مردم مي ترسند او را ياري كنند. و يا او را نمي شناسند كه ياري كنند و يا در اثر تبليغ دشمنان او را گناهكار مي دانند كه نبايد او را ياري كنند اما بعد از شهادت امام وقت در ط//ول م//دتي كه ب//ا خلف//اي ج//ور معارض//ه و مب//ارزه داش//ته اس//ت م//ردم اهل حق را به حقانيت مي شناسند و خلفا را به ظلم و ستم . قهراً گرايش قلبي به ام//ام زمان پيدا مي كنند و با همين گرايش از دنيا مي روند و در قيامت ب/ا همين گرايش زنده مي شوند به داي//ره واليت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم كش//يده مي شوند لذا ائمه اطهار عليهم السالم ه//ر ك//دام در زم//ان خ//ود س//عي و كوش//ش ب//ر اين دانس//تند كه در م//ردم زم//ان بي//داري و آگ//اهي به حق و باطل ايجاد كنن//د همين بي//داري و آگ//اهي كه قلب آنه//ا را متم//ايل به ائمه اطهار عليهم اسالم مي كند سرمايه نجات و سعادت آنها در دني//ا و آخ/رت مي شود گرچه نتوانند به اين دوس//تي تظ/اهر كنن//د و ي/ا مجب//ور ش/وند كه متظاهر به دشمني ائمه اطهار عليهم السالم باشند ب//راي رس//يدن به اين ه//دف م//وال اميرالموم/نين عليه الس/الم وق//تي مش/اهده مي كن//د اك//ثريت ي//اران او متم//ايل به مع//اويه ش//ده اند م//رگ و ش//هادت خ//ود را از خ//دا مي خواهد و وقتي ضربت بر فرق مب//اركش وارد مي ش//ود كلم//ه ف//زت و رب الكعبه را مي خواند و بعد امام دوم مشاهده مي كند اك//ثريت م//ردم روي جهل و ناداني متمايل به معاويه بن ابي سفيان شده اند و اقليت ديگ//ر كه او را به حق مي شناس///ند ق///درت جنگ و مق///اومت ندارن///د و اقليت ديگري از اين اقليت كه صددرصد صلح او را خالف دين مي دانند و عقيده دارند كه بايستي بجنگن//د حض//رت ص//بر و م//دارا مي كن//د ت//ا اين اقليته//ا و اكثريت ها كه در شناخت امام و معاويه در اشتباهند از اشتباه خود برهن//د و بدانند كه اگ//ر ام//ام آن روز مي جنگي//د مع//اويه ب//ا قه//ر و غلبه حك//ومت

143

Page 144: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اس//المي را تص//احب مي ك//رد و اگ//ر ب//ا قه//ر و غلبه حك//ومت اس//المي را مي گرفت تمامي بني هاش//م و ي//اران دان//ا و دانش//مند ائمه اطه//ار را قتل عام مي كرد و شجره امامت و تعليم و ت//ربيت را قطع مي نم//ود و وق//تي كه مزاحمي در ميدان خود پيدا نمي ك//رد جمعيت مس//لمانان را به كف//ر و گناه مي كشيد و آثار وجودي پيغمبر را از بين مي برد لذا حض//رت ص//الح و مص//لحت مس//لمانان را در اين ديدن//د كه ب//رخالف تم//ايل اك//ثريت ي//اران پدرش اميرالمومنين سررش//ته خالفت و زع//امت را به مع//اويه بس//پارد و

خود در خانه بنشيند تا معاويه آنچنان كه هست شناخته شود. فداكاري عظيم و بي سابقه اين دو برادر بزرگوار از ابتداي هب//وط آدم ت//اً قيام قائم سابقه ندارد. و اين فداكاري مخصوص انساني اس//ت كه ك//امال خداي خود را و نقش//ه ت//ربيت بش//ر را ت//ا تك//امل واقعي ش//ناخته و ب//راي نجات بشريت و دين خدا از مهالك اينطور از خود گذشتگي نم//وده اس//ت همه جا در سنت سالطين و پادشاهان معروف اس//ت كه مي گوين//د الملك عقيم پادش//اهي و رياس//ت پ//در و م//ادر و ي//ا اوالد و خويش//اوندان ديگ//ر نمي شناس//د يع//ني كس//اني كه در مق//ام پادش//اهي و ي//ا رياس//ت ق//رار گرفته اند به هيچ قيمتي نمي توانند از سلطنت و پادش//اهي خ//ود منص//رف شوند گرچه در اين راه كشته شوند و مخصوص//اً هرگ//ز نش//ده و نخواه//د شد كه سلطاني براي رعايت مصلحت كشور خود و نجات آنه//ا از مهلكه بي ديني و ذلت و خواري تاج و تخت خود را به دش//من بس//پارد و خ//ود در خانه بنشيند وضعيت آن روز را كامالً در نظر بگيريد تا با ماهيت ف//داكاري اين دو برادر آگاهي پيدا كني//د كش//ور پهن//اور اس//المي كه يگ//انه ابرق//درت زمان است سه چهارم ممالك مسكوني و آباد دنيا را فتح نم//وده و آن يك چهارم ديگر را جزء اقم//ار و خ//راج گ//زاران خ//ود ق//رار داده اس//ت يگ//انه ابرقدرت بي نظير كه در تاريخ گذشته و آينده نم//ونه اي نداش//ته و نخواه//د داشت يك چنين قدرت بي سابقه بالمنازع ابت//دا در اختي//ار م//والي متقي//ان اميرالمومن//ان ق//رار گ//رفته كه اگ//ركمي رع//ايت حق و ع//دالت را كن//ار گذاشته به سياست و مكر و حيله و تهديد و تطميع متوسل شود در دنياي آن روز يك ابر قدرت بال منازعي خواهد بود و شايد هم براي هميشه ت//اج و تخت در اختيار او و فرزندانش قرار مي گرفت وليكن براي رع//ايت حق و عدالت و براي اينكه زمينه تربيت و رشد فكري انسانهاي زم//ان وآين//ده را در نظر مي گ//يرد و ب/راي اينكه زمينه تك/امل و ت/رقي افك//ار را ف/راهم سازد و حقيقت اسالم و مكتب انبياء را به اهل عالم معرفي كند همه ج//ا

144

Page 145: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

گ//رايش به حق و ع//دالت را رع//ايت مي كن//د درس//ت م//واظب اس//ت كه ذره اي به تهديد و تطميع و يا مكر خدعه متوسل نش//ود انس//انها را در يك جاده صاف و روشن عدالت اس/المي ق//رار ده/د كه اگ/ر بپذيرن/د و در آن خط حركت كنند در آينده ن//زديك اين زن//دگي دني//ائي ت//وام ب//ا فالكت آنه//ا تبديل به يك زندگي الهي بهشتي مي شود و آن زندگي ايده آل بشريت كه همه تالش مي كنند خود را به آن برسانند در همان روزگار موجوديت پي//دا مي كند سلطنت عظيمي كه فاقد مرز زماني و مك//اني و انس//اني خواه//د بود وليكن آن بزرگوار مي بيند كه اگر به مكر و خدعه متوس//ل ش//ود و ي//ا برپ//ايه تهدي//د و تطميع حك//ومت كن//د انس//انها در خفق//ان فك//ري ق//رار مي گيرند در يك فضاي بسته تاريكي كه حق دانستن و فكركردن و حق و باطل شناختن را ندارند انسانهائي كه طالب دنيا و رياست هستند دس//ت و پاي خود را بسته مي بينن//د كه زمينه فع//اليت ب//راي رس//يدن به رياس//ت براي آنها فراهم نيست شايد فكر مي كنند كه اگر به رياست برسند مردم را به ع//دالت واقعي اس//المي و زن//دگي اي//ده آل مي رس//انند و همينط//ور اكثريت كساني هم كه طالب مقام و رياست نيستند فقط دنب//ال طعمه و لقمه اي هستند كه شكمي س//ير كنن//د و ك//ار به ك//ار زن//دگي دني//ا نداش//ته باشند در همان سادگي و خمودي باقي مي مانند حق و باطل نمي شناسند ظلم و عدالت نمي دانند و نمي فهمند كه اگر اولياء خدا مصدر كار نباش//ند ديگران، مردم را به چه زندگي فالكت ب//ار و جهنم دني//ائي مي برن//د. جهل انسانها به حق و باطل و يا قواعد ظلم و عدالت ضربه خطرن//اكي اس//ت كه خ//واهي نخ//واهي زن//دگي دني//ائي و آخ//رتي م//ردم را تب//ديل به جهنم مي كند پس بايستي به هر قيمت تمام شود با ديو جهل مردم مبارزه كن//د و اين دشمن خطرناك يعني جهل و ن//اداني و ش//يطنت ش//يطانها را ن//ابود نمايد و تنها عاملي كه دي//و جهل را و ش//يطنت ش//يطانها را مي كوب//د و از

بين مي برد آگاهي و آزادي مردم است . پس در اين رابطه كه مردم زمان بين علي ها و معاويه ه//ا و حق و ب//اطل و ظلم و عدالت فرقي نمي گذارن//د اگ//ر علي در مس//ند حك//ومت بنش//يند دست و پاي خود را بسته مي بينند كه نمي توانند فعاليت كنند و به مقام و رياست برسند و يا اگر مع//اويه روي ك//ار باش//د ش//ايد زمينه فع//اليت آنه//ا به//تر و بيش//تر ف//راهم گ//ردد آنچن//ان ب//ازار علم و ع//الم كس//اد اس//ت كه خورش//يد ن//وراني اس//الم را ب//ا ش//ب ظلم//اني ف//رقي نمي گذارن//د چن//ان

شده اند كه موال مي گويد :145

Page 146: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

الدهر انزلني حتي قالوا معاويه و علي يعني روزگار آنچنان مرا ت//نزل داد و سابقه درخشان مرا كوبيد كه من و معاويه را ب//ا آن س//ابقه س//نگين در يك پله ت//رازو گذاش//تند و فك//ر كردن//د كه ف//رقي ن//دارد علي در مقص//د حك//ومت باش//د ي//ا معاوي//ه . جهل م//ردم اين رابطه كه حق را از ب//اطل تشخيص نمي دهد و اولياء خدا و دشمنان خدا در نظر آنها يكس//انند ب//راي بشريت ضربه خطرناكي است كه به هر قيم/تي تم/ام ش//ود بايس/تي دي/و

جهل كه بازار شيطنت شيطان است از بين برود. قهرمان اين ميدان چه كسي ج//ز علي بن ابيط//الب و امامه//اي معص//وم خواهد بود كه از تمامي موجوديت دنيائي و رياس//تي خ//ود مي گذرن//د و از آن همه بالها و مصيبتها كه در اين از خود گذشتگي پيدا مي شود استقبال مي كنند علي عليه السالم از زعامت خود خط ب//اريك ع//دالت اس//المي را مورد توجه قرار داد تا بتواند حقيقت دين را به م//ردم بفهمان//د و مي دان//د در اين تفهيم و تعليم چه مص///ائبي مت///وجه او و اهل بيت او مي ش///ود در

عين حال چنان كرد كه فرمود:

انا كاب الدنيا لوجها و مقدرها بقدرها يعني من ظرف و ظرفيت دين دنيائي و كفر و جهالت را وارونه ك//ردم و آنچه در اين ظرف قرار داشت به زمين ريختم من درست زن//دگي دني//ا و آخرت را مهندس//ي نم//ودم و نقش//ه را آنچن//ان پي//اده ك//ردم ك//ه در آين//ده نزديك بازار ظلم و س//تم و ش//يطان و ش//يطنت كس//اد گ//ردد و م//ردم در جاده حق و عدالت با آزادي و آگاهي كامل ب//ا زن//دگي بهش//تي و س//عادت اب//دي خ//ود روب//رو ش//وند آن بزرگ//وار ب//ا اينكه مي دانس//ت رع//ايت حق و عدالت مردم را از او مي رماند و به سراغ مع//اويه مي ب//رد حق و ع//دالت را رع//ايت ك//رد و چن//ان ش//د كه در اين راه كش//ته ش//د ت//اريخ در آين//ده قضاوت كرد كه گفت قتله عدله يعني رع//ايت ع//دالت ، علي را به كش//تن

داد. و آن بزرگوار در جمله ديگر فرمود :

اصبحت الناس تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعيتي 146

Page 147: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يعني همه جا ملتها از سالطين خود مي ترسند كه به آنها ستم نكند و من تنها سلطاني هستم كه از رعيت خود مي ترس//م كه به خ//اطره ع//دالت و مساوات بر من نشورند و مرا از پاي درنياورند اين بود فداكاري عظيم و

عجيب آن بزرگوار .

و اما فداكاري حضرت مجتبي عليه السالم : حضرت مجتبي عليه السالم در ح//الي به خالفت اس//المي رس//يدند كه دو سوم كشورهاي اسالمي در اختيار آن حضرت و يك سوم و يا شايد كم//تر در اختيار معاويه بن ابي سفيان بود معاويه بن ابي س//فيان روي ش//رارت عجيب خ//ود جنايتك//اران س//فاك و بي ب//اكي را مانن//د بس//ربن ار ط//اط به شهرستانهائي كه در قلمرو حكومت آن حضرت بود مي فرس//تاد و به آنه//ا اجاره قتل عام مردم را مي داد. چنانكه نوشته اند بس//ر بن ارط//اط در يك سفري كه از شام به يمن رفته و برگش//ته ب//ود س//ي هزار نف//ر زن و م//رد بي گن//اه را كش//ته ب//ود. در عين ح//ال حض//رت ام//ام حس//ن مجت//بي عليه السالم امر داير شد كه با همان م//ردمي كه از س//ر آنه//ا خ//بر داش//ت كه عده اي از كشتار دسته جمعي معاويه وحشت پي//دا ك//رده بودن//د و ع//ده اي هم فريفته سفره ديناي او شده بودند. حض//رت ص//الح را در اين دانس//تند كه حكومت را ضمن شرايطي به معاويه واگذار كنند. معاويه هم خ//واهي نخ//واهي چ//نين انتظ//اري نداش//ت كه حس//ن بن علي پيش از اش//تغال به جنگ حك//ومت را به مع//اويه واگ//ذار كن//د و در عين ح//ال كه از بي وف//ائي اهل كوفه خبر داشت مي دانست كه دوستان واقعي م//وال عليه الس//الم و حضرت مجتبي با شهادت خود راضي ترند از اينكه تسليم مع//اويه ش//وند. و هر يك از آنها خواهي نخواهي تا صد نفر يا بيشتر از طرفداران مع//اويه را به قتل نرسانند ش//هيد نمي ش//وند از جنگ ب//ا حض//رت مجت//بي وحش//ت داشت زيرا همان طرفداران شهادت طلب هر كدام يك مرد جنگي بودند از هزار بهتر و باالتر چنان بودند كه شاعر مي گوي//د يكي م/رد جنگي به از صد ه//زار. ل//ذا مخفي//انه نامه ه//ائي س//فيد امض//اء مي فرس//تاد و خ//واهش مي كرد براي جلوگيري از كشتار بيشتر بهتر اين است كه از طريق ص//لح و س//ازش حك//ومت را به مع//اويه واگ//ذار كن//د و مع//اويه در اين نامه ه//اي

147

Page 148: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

سفيد امضاء ملتزم مي شود كه هر نوع عه//د وپيم//اني كه حس//ن بن علي بخواهد قبول مي كند. در عين حال ام//ام مجت//بي عليه الس//الم در مع//رض مخاطره شديد دنيائي قرار گرفت . زيرا اوال قانون ع//ربيت و اع//راب اين است كه كسي كه وارد ميدان جنگ مي شود بايس//تي ش//هادت خ//ود را از تسليم به دشمن بيشتر دوست داشته باشد و هرگز از ت//رس كشته ش//دن تسليم دشمن نشود زيرا اين تسليم مايه ذلت است . و در رس//وم و آداب اعراب كشته شدن از قب//ول ذلت به//تر اس//ت . اين قض//اوت ملي اع//راب بود كه اين قضاوت را دين مقدس اسالم هم بس/يار تاكي/د نم/وده ب/ود كه اجازه نمي داد مجاه//د و س//ربازي كه وارد مي//دان جنگ مي ش//ود از ت//رس دشمن فرار كند و يا تسليم دش//من ش//ود تس//ليم و ف//رار ه//ر دو از نظ//ر قض//اوت اس//المي و قض//اوت ملي ع//رب محك//وم اس//ت . و از ط//رفي سربازان وفادار و فداكار موال اميرالمومنين عليه الس//الم و از جمله آنه//ا بني هاشم انسانهائي هس//تند كه به م//رگ و ش//هادت خ//ود راض//ي ترن//د از اينكه تسليم دشمن شوند. لذا اوال روي شهادت طل//بي ت//ا پ//اي قتل خ//ود مي جنگند و شايد هم پيروز ش//وند و اگ//ر هم كش//ته ش//وند به/تر اس//ت از اينكه تسليم دشمن شوند. و ذلت خواري حكومت بني اميه را قبول كنند. پس آن بزرگ//وار در اينكه مي خواه//د حك//ومت را به مع//اويه واگ//ذار كن//د هرگز نمي تواند رضايت عرب و رضايت ملت اسالم و مخصوص//اً رض//ايت

دوستان خود و پدرش را با اين تسليم جلب و جذب كند. حتما آنچنان غريب و تنها مي ماند كه همه كس به خود اجازه مي دهند آن حضرت را مالمت كنند و به اين واگ//ذاري خالفت به دش//من به او ت//وهين كنند. و شايد هم در زمان آن حضرت كسي به جز برادرش ام//ام حس//ين

عليه السالم نباشد كه اين صلح وسازش را منطقي و عقالئي بداند. و حسن بن علي عليه السالم را بر اين صلح و س//ازش تمجي//د كن//د. و از طرفي در تاريخ سابقه ندارد كه سلطاني در ميدان جنگ پيشنهاد دش//من خود را بپذيرد و در اثر خواهش دشمن تاج و تخت خود را به دشمن خ//ود

واگذار كند يكي از مقررات و قوانين پادشاهان اين است كه مي گويند: الملك عقيم يعني سلطنت پ//در و م//ادر و اوالد و فرزن//د قب//ول نمي كن//د. سلطان حق ندارد سلطنت خود را به فرزند خود يا پدر خ//ود واگ//ذار كن//د مگ//ر زم//اني كه از دني//ا ب//رود ل//ذا اين ص//لح و س//ازش ب//رخالف رس//وم پادشاهان و سالطين دنياست پس حسن بن علي عليه السالم بايستي ب//ا

148

Page 149: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

افكار و عقايد بشريت زمان بجنگند و آن همه مالمتها و توهينه//ا را قب//ول كند و به جان بخرد حتما در مقابل يك چنين مصائب كمرشكن و برگش//ت ج//امعه از آن بزرگ//وار كش//ته ش//دن ب//رايش خيلي گ//واراتر از واگ//ذاري

سلطنت به دشمن است . از طرفي يك سلطان يا يك رهبر مي داند كه اين سلطنت و رهبري پيش از آنكه حق خودش باشد حق مردم است . سلطنت و رهبري يك سلطان م//ال خ//ود او نيس//ت ملته//ا ص//الح دانس//ته اند يك انس//اني را به ره//بري و سلطنت انتخاب كرده اند تا در مملكت نظام بوجود آيد و مردم از ه//رج و مرج برهند آسايش پيدا كنند. و اين همه فوائ/د و نت/ايجي كه س/لطنت يك س//لطان و ره//بري او ب//راي ج//امعه دارد اين فوائ//د و نت//ايج ملك ش//خص سلطان نيست بلكه ثمراتي است كه از شجره وجود يك سلطان به ملتها مي رسد. مانند درختي كه پر از مي//وه اس//ت . درخت حق ن//دارد ميوه ه//اي خود را پالسيده كند يا روي زمين بريزد بلكه م//وظف اس//ت ميوه ه//ا را به ثمر برساند و تقديم م//ردم كن//د پس اگ//ر درخ//تي ميوه ه//اي خ//ود را روي زمين بري//زد به بن//دگان خ//دا س//تم ك//رده اس//ت حق دارن//د آن درخت را مالمت كنن//د كه چ//را ميوه ه//اي خ//ود را زمين ريخ//تي و حق م//ا را ض//ايع كردي همينط//ور س//لطنت يك س//لطان نظم و ام/نيت و ع//دالت و انتظ//ار ماست و زمينه سازي براي كار و فعاليت همه اينها فوائد و نتايج وجود يك

سلطان است كه مال خود او نيست . بلكه مال ملت او و اهل مملكت اوست . به طور كلي تمامي انس//انها از نظر فوائد و ثمرات وجودي خود مال مردم هستند علم انسان عالم م//ال مردم است . هنر انسان هنرمند، ثروت انسان ثروتمند م//ال م//ردم اس//ت كه بايستي در راه توليد مص//رف كن//د مملكت را آب//اد كن//د و از اين ق//بيل پس اگر سلطاني از سلطنت خود كناره بگيرد و دشمن را بر رعيت خ//ود مس//لط كن//د بي ش//ك اين س//لطان حق م//ردم را نادي//ده گ//رفته اس//ت . و مردمي را كه در شعاع اطاعت او آزادانه زندگي مي كنند به دست دشمن مي سپارد ملت آزاد خود را تبديل به يك ملت ب//رده مي كن//د. پس در واقع سلطاني كه چنين با دشمن بسازد خود و ملت خود را به دشمن فروخته است . مردم حق ايراد و اعتراض دارند كه بگويند مگر خودت مال خودت ب/ودي ت/و م/ال ملت ب/ودي چ/را م/ال ملت را به دس/ت دش//من س/پردي . جواب منطقي ندارد مگر اينكه ثابت كند اين عمل صددرص//د به نفع ملت

149

Page 150: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تمام شده است . صلح و سازش حضرت مجتبي عليه السالم چنين اس//ت در نظر شجاعان عرب از دو گروه دوست و دشمن محكوم است كه چرا از مرگ ترسيده و تسليم دشمن شده است در برابر همان دشمن جاهل و معاندهم محكوم است . كه مي گويد ترسيد عرضه نداش//ت س//لطنت را به من واگذار كرد. در برابر تمامي افراد ملت هم محكوم است زي//را اين واگذاري س//لطنت درس//ت به معن//اي ف//روش ملت اس//ت ملت آزاد را در اسارت دشمن قرار مي دهد حق دارند اعتراض كنند كه نمي توانن//د تحمل كنن//د ب//االخره عقل و ش//عوري پي//دا نمي ش//ود عمل حض//رت ام//ام حس/ن مجتبي عليه السالم را در يك چ//نين ش//رايطي كه س//لطاني اس//ت عظيم الشان تاج و تخت خود را به دشمن معاند و كافر خود واگذار كند اين بود كه صداي اعتراض از همه جا بلند شد دوستان دشمنان و زن//ان و م//ردان اق//وام و خويش//ان همه آن بزرگ//وار را مالمت مي كنن//د كه چ//را تس//ليم دشمن شده اس//ت آي/ا حض/رت مجت//بي در اين ص/لح و س//ازش مي توان/د هدف مادي دنيائي داشته باشد و يا يك چنين ه//دفي ق//ابل تص//ور نيس//ت .

بلكه به عكس مبتال به ضد هدف مي شود. تم//امي دوس//تي ها تب//ديل به دش//مني مي گ//ردد و محبوبيته//ا تب//ديل به مبغوض///يتها كه ع///رض ش///د هم///ان دش///منان هم تش///كر نمي كنن///د كه حس//ن بن علي عليه الس//الم لقمه و طعمه دني//ا را به آنه//ا واگ//ذار ك//رده و خودش را كنار كشيده است . جواب آن بزرگ//وار و ه//دفي كه آن حض//رت

از اين صلح و سازش در نظر دارد چيست . حقيقتاً گذشتي كه به وسيله آن بزرگوار به نفع دشمن پي//دا ش//ده اس//ت در تاريخ گذشته ها و آينده ها سابقه ندارد. س//لطاني پي//دا نمي ش//ود كه ب//ا شوق و نشاط ت//اج و تخت خ//ود را به دش//من معان//د و م//زاحم در مي//دان جنگ واگذار كند و مي داند كه عناد اين دشمن خيلي زيادتر خواهد ش//د نه اينكه قلب ماليمي پيدا كند و نس//بت به ح//ريف جنگي خ//ود اظه//ار محبت كند. دوستي دوستان هم تبديل به دشمني مي شود از اينكه مي گويند چرا ترسيدي و براي حفظ جان خ//ود دوس//تان و خ//انواده خ//ود را در اط//اعت دشمن قرار دادي . چنانكه معروف است بعد از تمام شدن مسئله صلح و سازش و واگذاري حكومت به معاويه بن ابي سفيان ب//ني اميه براس//اس خوي جاهليت خود كه س//عي دارن//د افتخ//ارات خودش//ان را به رخ ح//ريف خ//ود بكش//ند به او ت//وهين كنن//د و از نظ//ر فك//ري و رواني او را س//ركوب

150

Page 151: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نمايند. جلسه اي تشكيل دادند سران بني اميه در آن جلسه شركت كردن//د بعد آن بزرگوار را در آن جلسه وارد نمودن//د به كيفي//تي كه به او بي اعتن//ا

هستند و مي خواهند موفقيت خود را به رخ او بكشند. بني اميه را تعريف نمودند بني هاشم را مالمت نمودن//د كه ش//ما چ//نين و چن//ان عرض//ه خالفت و رياس//ت نداش//تيد و از اين ق//بيل توهين//ات زي//ادي صفات و اوصافي كه مناسب خانواده خودشان ب//ود به بني هاش//م نس//بت مي دادند و ص//فات و اوص//اف خ//وبي كه مناس//ب بني هاش//م ب//ود به خ//ود مي بستند به اصطالح خود در اين مجلس خواستند آن بزرگوار را از نظ//ر رواني س//ركوب كنن//د و زمينه اي را ف//راهم كنن//د كه آن حض//رت ذلت و

خواري را براي خود و بني هاشم قبول كند. در آن مجلس افتخارات بني هاش//م را نادي/ده بگ//يرد و ب/ني اميه را ب/ا آن افتخاراتي كه به خود بسته اند و ادعا نموده اند قبول كن//د. بع//د از تش//كيل مجلس و دع//وت، ام//ام ب//دون اينكه تحت ت//اثير آن مالمته//ا و سرزنش//ها قرار گرفته باشد با چهره درخشاني كه ح//اكي از م//وفقيت ك//امل ب//ود به آنه//ا گفت كه چه مي گويي//د خي//ال مي كني//د ب//ا اين همه دسيس//ه ها و حقه

بازيها و ظلم و ستم و جرم و جنايتها به خالفت رسيديد. اگر زعامت و خالفت يك روز براي شما مقدر ش//ده باش//د دو روز ب//راي ما مقدر است و اگر يك سال براي شما مقدر ش//ده باش//د دو س//ال و ده سال بعداً نوبت ما مي شود و براي ما مقدر مي گردد. وليكن ما در ن//وبت شما مانن//د ش//ما آزادي داريم و از آنچه ش//ما اس//تفاده مي كني//د اس//تفاده مي كنيم محروميت مالي و مادي نداريم وليكن شما در نوبت م//ا آنچن//ان در ذلت و فالكت قرار مي گيريد كه شربت آبي و لقمه ناني به ج//ز زق//وم جهنم براي شما آماده نمي ش//ود. يكي از ب//ني اميه گفت چط//ور ش//ما در نوبت خود با ما، موفقيت داريد و ما در نوبت خود با شما موفقيت نداريم

حضرت فرمودند:

النكم تكيدوننا بكيدالشيطان و ك//ان كيدالش//يطان ض//عيفا و نحن نكي//دكم بكيدالله وكيدالله قوي متين .

151

Page 152: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يعني شما بر طبق سياست شيطان و ش//يطنت ب//ا م//ا رفت//ار مي كني//د. و شيطنت شيطان در برابر خدا بس//يار ض//عيف اس//ت چن//د ص//باحي بيش//تر دوام نمي آورد و م//ا ب//ر طبق سياس//ت خ//دا و نقش//ه او ب//ا ش//ما رفت//ار مي كنيم و سياست خدا قوي است از دش//من خ//ود نمي ترس//د آنه//ا را در ضعف مطلق قرار مي دهد و از زقوم جهنم به كام آنها مي چشاند. در اين جلسه كه انتظار داشتند آن حضرت از نظر رواني سركوب ش//ود عظمت ب//ني اميه را به عقي//ده آنه//ا و ذلت بني هاش//م را بپ//ذيرد به عكس درآم//د ديدند حضرت عقي/ده دارد كه تم/ام ذلته/ا و ب/دبختي ها را به دش/من خ/ود تحميل كرده اس//ت . و عظمت بني هاش//م را به درج//اتي ب//اال ب//رده اس//ت آنچنان چهره اش باز ودرخشان است كه عقي//ده دارد دش//منان خ//ود را به چاه ويل پرت نموده و خود را در اوج ع//زت و عظمت ق//رار داده اس//ت . پس در اينجا فداكاري و از خودگذشتگي حضرت مجت//بي آنچن//ان عظيم و عجيب است كه اگر انساني هزار مرتبه براي حفظ كي//ان خ//ود و ن//ابودي دشمن بجنگد و كشته شود برابر يك چ//نين ص//لح و سازش//ي كه اين همه حيثيت را در ظاهر مي كوبد دوستان را تبديل به دش//من مي كن//د دش//منان را جري و جري تر مي سازد با آن برابري نمي كند. زيرا ه//دف آن حض//رت سلطنت عظيمي است كه خ//دا به ائمه اطه//ار عليه الس//الم وع//ده داده و راه آن سلطنت همين است كه با همين محكوميت ها و ج//رم و جنايته//ا و

كيد و مكرها دشمنان خود را در نهايت ذلت و خواري قرار دهد. در اين رابطه كه مردم اخالق و روش حضرت مجتبي را دانستند كه نظر دارد با معاويه صلح كند و ض//من ش//رايطي خالفت را به او واگ//ذار نماي//د تمامي افكار از آن بزرگوار برمي گ//ردد ح//تي دوس//تان درجه يك ص//ميمي آن حض//رت و ش//ايد خويش//اوندان بس//يار ن//زديك مانن//د ب//رادر و خ//واهر

نمي توانند اين صلح و سازش را به رسميت بشناسند. هم از نظر مذهبي آن را محكوم مي دانند هم مي فهمن//د كه دين مق//دس اس//الم و راه و روش و ع//دالت علي بن ابيط//الب عليه الس//الم هرگ//ز معاويه ه//ا را نمي پ//ذيرد كه در مس//ند حك//ومت بنش//ينند و هم از نظ//ر خانوادگي اين صلح و سازش را محكوم مي كنند چقدر فاص//له اس//ت بين خانواده بني هاشم و ب//ني اميه . آنه//ا چق//در س//وابق بس//يار ننگين و رس//وا دارن//د و خ//انواده بني هاش//م مانن//د خورش//يد در ت//اريخ مي درخش//ند م//ادر مع//اويه هن//ده جگ//ر خ//وار از زن//ان مش//هور زم//ان ج//اهليت ب//وده و م//ادر

152

Page 153: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

حض//رت مجت//بي حض//رت زه//را س//الم الله عليه//ا س//يده نس//اء الع//المين درست برابري اين دو خانواده با يكديگر از نظر زن//ان و م//ردان و س//ابقه تاريخي مانند براب/ري ظلمت ب/ا روش/نائي و س/ياهي ب/ا س/فيدي و امث/ال آنهاست . چطور دنيا بپذيرد شخصيتي مانند حضرت مجتبي فرزند حضرت زه//را »س « از اين خ//انواده ب//ا عظمت حق زع//امت و خالفت خ//ود را به بدترين خانواده ها و كثيف ترين انسانها مانن//د مع//اويه و ابوس//فيان واگ//ذار

كند پس اين واگذاري در نظر هر دو خانواده به شدت محكوم است . هرگز مردي از خ//انواده ب//ني اميه نمي توان//د اين واگ//ذاري را قب//ول كن//د. مگر اينكه خيال مي كند حسن بن علي به ذلت و خواري افت//اده . همچ//نين مردي و زني از بني هاشم نمي توان//د اين مص//يبت را تحمل كن//د كه ت//اج و تخت مخصوص خاندان بني هاشم كه وارث درجه اول رسول خدا هستند به دشمنان درجه يك آنها واگ//ذار ش//ود. پس اين ص//لح و س//ازش از نظ//ر زنان و مردان دو خانواده هم محكوم است . خانواده بني اميه چگونه ب//ال و پ//ر پي//دا مي كنن//د و اوج مي گيرن//د و اين اوج گ//يري را به رخ بني هاش//م مي كشند آنها را منزوي مي كنند. و همينطور اين ص//لح و س//ازش از نظ//ر مليت عرب هم محكوم است زيرا عربه/ا در مليت ع/ربي خ/ود قاع//ده اي دارن//د كه كشته ش//دن را به م//راتب ت//رجيح مي دهن//د كه در مي//دان جنگ تسليم دشمن شوند. اگر دو قبيله عرب با يكديگر بجنگند و يكي از آنها از نظر قدرت بر ديگري فائق آيد قبيله مغلوب كشته شدن و اسارت زن و بچه خود را بر تسليم شدن ترجيح مي دهد مخصوصاً تسليم به اين كيفيت كه هنوز آثار پيروزي در گروه مخالف بني هاشم ظاهر نش/ده بلكه س//ابقه و الحقه پيروزي با بني هاش//م اس//ت پيش از ورود به مي//دان جنگ ص//لح و س//ازش را مي پ//ذيرد عربه//ا از دوس//ت و دش//من ب//ني اميه و بني هاش//م عربه//اي بياب//ان و ص//حرا از نظ//ر مليت اين س//ازش را محك//وم مي كنن//د. مخصوصاً با تعبيرات زننده اي كه دارن//د خي//ال مي كنن//د حس//ن بن علي از

كشته شدن ترسيده و تن به ذلت و خواري داده است . ل///ذا زم///اني كه آن حض///رت ب///ا خ///انواده بني هاش///م بع///د از بيعت ب///ا معاويه بن ابي س//فيان و واگ//ذاري خالفت به او از ك//وفه به س//وي م//دينه ح///ركت كردن///د اهل م///دينه به ج///اي اينكه از آن حض///رت و ب///رادرش امام حسين عليه الس//الم و س//ادات بني هاش//م اس//تقبال كنن//د ب//ا س//خنان

زننده اي به آن بزرگوار توهين كردند تاريخ نويسان گفته اند كه : 153

Page 154: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

فلما راوه قالوا هذا مذل العرب

يعني وقتي آن بزرگوار را هنگام ورود به م//دينه ديدن//د گفتن//د اين كس//ي اس//ت كه ع//رب و ع//ربيت را به ذلت ان//داخته و مليت ع//رب را س//ركوب نموده است چ//را چ//نين ك//اري انج//ام داده چ//را از م//رگ ترس//يده و چ//را تسليم دشمن شده مومنين درجه يك از دوس//تان موالاميرالموم//نين عليه السالم هم به آن حضرت توهين كردند و گفتند هذا مذل المومنين اين آقا اهل ايمان را به ذلت و خواري انداخته است و از اين قبيل . اگ/ر حم/ايت برادرش امام حسين و برادران ديگرش مانن//د قم//ر بني هاش//م و جوان//ان ط//رفين نبودن//د آن بزرگ//وار را حتم//اً به هالكت مي كش//يدند ب//ا همه اينه//ا وقتي احساس كردند كه آن بزگوار نمي خواهد بجنگند بلكه مي خواهد اين خالفت را به معاويه واگذار كند به جاي اينكه در نماز جم//اعت اقت//دا كن//د در ساباط مدائن بر آن حضرت تاختند ام/وال و اثق//ال خ/انه اش را غ/ارت كردند حتي سجاده را از زير پايش كشيدند. و ض//ربتي و جراح//تي هم ب//ر ران مب//اركش وارد س//اختند و يك ك//ور نابين//ا از اهل موص//ل كه بس//يار عصباني شده بود با نوك عصاي زهرآلود خ//ود پش//ت پ//اي آن حض//رت را سوراخ كرد و باالخره حضرت سيدالشهداء و برادران ديگر آن حضرت را به قاطري سوار كردن//د و به خ//انه يكي از دوستانش//ان كه ظ//اهرا مخت//ار ثقفي بوده است وارد ساختند و آن مرد هم در حالي كه ن//اراحت ب//ود كه چ//را حس//ن بن علي ميهم//ان او ش//ده اس//ت در نيت داش//ت او را دس//ت بسته تسليم معاويه كند هرگز نمي شود هيچ زباني صدمات و لطم//اتي كه بر آن حضرت وارد شد در كاغذ و قلم يا در بيان و خطابه منعكس كند به طور كلي يك دنياي صددرصد دشمن و مخالف و اعتراض گ//ر و حمله گ//ر به آن بزرگوار ب/ود مص/يبت آنچن//ان س//نگين ب/ود كه فقط ام/ام معص/وم مي تواند تحمل كند حتي يك نفر هم پيدا نمي ش//ود كه به اين عمل ارزش مذهبي و قانوني و سياسي بدهد. همه اينجور تعريف كردن//د كه از كش//ته

شدن ترسيده است . و زماني كه حضرت مجتبي عليه السالم با جمعيت بني هاشم از كوفه به طرف مدينه حركت كردند و وارد شهر م//دينه ش//دند اهل م//دينه به ج//اي

154

Page 155: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اينكه خوشحال شوند كه فرزند پيغمبرشان بعد از هجرت طوالني دوب//اره به مدينه برگشته است به حضرتش بي اعتنائي كردن//د و گفتن//د ه//ذا م//ذل الع//رب يع//ني آي//ا اين كس//ي اس//ت كه ب//ا ص//لح و س//ازش ب//ا دش//من و واگذاري تاج و تخت به دشمن در ميدان جنگ ق//انون مليت ع//رب را لغ//و نمود و عرب را ذليل كرد. زيرا عربه//ا در تعص//ب ملي ع//ربي خ//ود چن//ان بودند كه يا ب//ا كس//ي جنگ نمي كردن//د و ي//ا اينكه ت//ا پ//اي كش//ته ش//دن ي//ا كشتن طرف مقابل جل//و مي رفتن//د و هرگ//ز تس//ليم دش//من نمي ش//دند و اساساً روش حضرت مجتبي عليه السالم كه به عنوان يك سلطان مقت//در نيرومند در ميدان جنگ تاج و تخت خود را به دشمن واگذار كند در ت//اريخ بشريت سابقه نداشته است لذا شخصيت و عظمت آن بزرگ//وار از نظ//ر افكار اجتماعي و قضاوت تاريخ كوبي//ده ش//د و حض//رتش ب//ا بني هش//م در انزواي كامل ق//رار گ//رفت . وليكن در عين ح//ال مع//اويه بن ابي س//فيان و روس//اي ب//ني اميه در براب//ر ض//رب شس//تي كه از ي//اران اميرالموم//نين و شاگردان شهادت طلب آن حضرت ديده بودن//د. كه در س//ه مي//دان جنگ ، جنگ جمل و ص//فين و نه//روان دش//منان خ//ود را قلع و قمع نمودن//د خيلي محتاطانه با حضرت مجتبي و بني هاشم رفتار مي كردند و برخ//ورد ماليم با آنها داش//تند. س//عي داش//تند ب//رخالف رض//ايت آنه//ا اعم//ال غيراس//المي نداش//ته باش//ند شخص//يت و عظمت حض//رت رس//ول اك//رم و اس//الم و مسلمانان را حفظ كنند. و مي دانستند كه اگر تظاهر به مخالفت با اسالم و بني هاشم داشته باشند ممكن است قيام كنند و بع//د از قي//ام دو م//رتبه همان شجاعان شهادت طلب كه از ش//اگردان اميرالموم//نين عليه اس//الم بودند اطراف بني هاشم جمع مي شوند و قدرت عظيمي پيدا مي ش//ود كه بني اميه نمي توانند در براب//ر آنه//ا ايس//تادگي كنن//د. حض//رت مجت//بي عليه السالم ب/ني اميه را از نظ//ر سياس/ت در محاص//ره س/ختي ق//رار دادن/د و چنان سياستي به كار بردند كه دست و پاي بني اميه بسته باشد و نتوانن//د به اسالم و بني هاشم و يا شاگردان اميرالمومنين عليه الس//الم ص//دمه اي

وارد سازند. زيرا اين دو برادر كه هر دو به عنوان دو ره//بر و دو ام//ام ش//ناخته ش//ده بودند حضرت مجتبي با معاويه بيعت كرد وليكن امام حسين بيعت ننم//ود عدم بيعت ام//ام حس//ين به اين منظ//ور ب//ود كه ب//ني اميه و مع//اويه را در محاصره شديد ق//رار ده//د كه اگ//ر ذره اي از خط خ//ود تج//اوز كنن//د ام//ام حسين آزاد است مي تواند قيام كند و با معاويه بجنگد گرچه ام//ام حس//ن

155

Page 156: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مامور است مواد صلح نامه را رعايت نمايد و بر عليه مع//اويه قي//ام نكن//د وليكن ام//ام حس//ين كه بيعت ننم//وده اس//ت آزادي مطلق دارد. و مانن//د برادرش امام حسن محبوبيت اجتماعي دارد اگر معاويه دست از پا خط//ا كن//د و تص//ميم بگ//يرد ص//دمه اي ب//ر اس//الم ي//ا بني هاش//م و ش//اگردان اميرالمومنين عليه السالم وارد سازد بالفاصله مردم با امام حسين بيعت مي كنن//د و او از آزادي خ//ود كه ب//ا مع//اويه بيعت ننم//وده اس//ت اس//تفاده مي كند بر عليه بني اميه قيام مي كند پس معاويه و ب//ني اميه در مخ//اطره و محاصره شديد قرار گرفتند. مجبور شدند محتاطانه كار كنن//د و تظ//اهر به اس//الم داش//ته باش//ند و مس//لمانان را در انج//ام ف//رائض دي//ني آزاد

بگذارند. حضرت مجتبي عليه السالم بع//د از ش//هادت پ//در بزرگ//وارش به مس//جد آمدند و شهادت موال علي عليه السالم را اعالم نمودن//د ابت//دا عب//دالله بن عباس را به مسجد فرستادند فرمودند برو در ميان مردم مس//جد به اهل ك//وفه اعالم كن بگ//و ديش//ب علي ابن ابيط//الب از دني//ا رفته و او را دفن كرده اند و علي عليه السالم پسر بزرگتر خود را كه حضرت مجت//بي عليه السالم باشد به جانشيني انتخاب كرده است . و ح/اال ش/ما م/ردم آزادي/د اگر انتخاب امام خود را قبول داريد كه حسن بن علي رهبر ش//ما خواه//د بود و بي سرپرست نخواهي//د ب//ود و اگ//ر دوس//ت نداري//د و فرزن//د او را به رهبري قبول نداريد آزاديد هيچكس حق حكومت بر ديگري ندارد. عبدالله بن عب//اس كه به مس//جد ك//وفه رفت و اين پي//ام را ابالغ نم//ود تم//ام اهل

كوفه يكجا صدا زدند و گفتند اخرج الينا فما احبك الينا يعني بيا به طرف ما يابن رسول الله چقدر زياد تو را دوست داريم و ت//و مجبوب ما هستي . بعد از قبولي آن حضرت به خالفت و امامت ف//ردا در مسجد حاضر شدند و فرمودند من به ش//رطي ره//بري ش//ما را به عه//ده مي گيرم و امام شما خ//واهم ب//ود كه ب//ا ه//ر كس//ي من از در ص//لح درآيم شما با او صلح كنيد و با هر كس از در جنگ درآيم ش//ما هم ب//ا او بجنگي//د

همه صدا زدند لبيك لبيك يابن رسول الله . سپس حضرت مشغول كارشدند اولين عملي كه انجام دادند ارتش خ//ود را مجهز و منظم نمودند. حقوق ارتشيان را به دو براب//ر ب//اال بردن//د و اين ب//االبردن حق//وق م///ايه دلگ///رمي ارتش///يان ش///د همه آن حض///رت رابه فرماندهي قبول كردند روز دوم يا سوم كه ارتش خود را در س//ان ديدن//د

156

Page 157: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

حدود چهل هزار نفر برآورد شدند حضرت ابتدا عبيدالله عب//اس پس//ر عم خ//ود را به هم//راه دوازده ه//زار لش//گر به ط//رف ش//ام فرس//تاد و از آن ط//رف هم مع//اويه ب//ا لش//كر خ//ود به ط//رف ك//وفه ح//ركت نم//ود. وليكن معاويه بسيار ناراحت و مض//طرب ب//ود زي//را مي دانس//ت اهل ك//وفه روي ايمان و عقيده مي جنگند و شهادت طلبند و اهل شام براي م//ال و ث//روت مي جنگند شهادت طلب نيستند از وقوع جنگ بين خود واهل عراق بس//يار ناراحت و نگران بود. نامه اي بسيار مفص//ل س//فيد امض//اء ب//راي حض//رت مجتبي فرستاد و خواهش كرد كه بهتر اين اس//ت كه ب//راي حفظ نظ//ام و ام//نيت اين خالفت را براس//اس ه//ر ش//رط و ش//رايطي كه دوس//ت داري بنويسي به من واگذار كني . و به عقيده خود نصيحت نم//ود كه اهل ك//وفه امتح//ان خ//ود را در زم//ان پ//درت علي عليه الس//الم دادن//د كه حاض//ر به فداكاري نيستند و ضمناً نامه هاي زي//ادي فرس//تاد كه ب//بين طرف//داران ت//و براي من نامه فرستادند كه روز جنگ حسن بن علي را به معاويه تس//ليم مي ك//نيم . وليكن حس//ن بن علي در ج//واب مع//اويه ض//من نص//يحتها و موعظه ها كه خالفت حق ما اهل بيت است و شما ب/ني اميه ب/رخالف حق با ما مي جنگيد رسول خدا ما را به جانشيني انتخاب ك//رده اس//ت مع//اويه را نص//يحت فرمودن//د كه دس//ت از لج//اج و عن//اد ب//ردارد و خالفت را به اهلش واگذار كند و بيشتر از اين مايه فساد و ن//ابودي مس//لمانان نگ//ردد. وليكن معاويه كه طمع به رياست و خالفت بسته ب//ود چن//ان انس//اني ب//ود كه تسليم نخواهد شد هر چند صدها هزار انسان به قتل برسند و ي//ا ب//ني اميه تا آخر كشته شوند. از طرفي حضرت مجتبي آگاهي به اهل كوفه دا شتند و مي دانستند كه اينها درمواقع ظهور خطر و ض//رر اگ//ر كوچك//ترين ضعفي در لشكر حضرت حسن بن علي عليه السالم پيدا كنن//د او را تنه//ا

خواهند گذاشت و يا بدتر به معاويه ملحق خواهند شد. و با حسن بن علي خواهند جنگيد. اين احس//اس بي وف//ائي و ع//دم ثب//ات اكثريت اهل كوفه در ميدان جنگ كامال در نظر حضرت مجتبي مخص//وص و مشهود بود وليكن ب//راي اينكه مع//اويه بن ابوس//فيان را مل//زم به قب//ول شرايط كند و تحت شرايط و قراردادهاي معيني خالفت اس//المي را به او واگذار كند ابتدا با ايجاد ارتش نيرومندي هر چند حقيقت بي وفائي آنه//ا را مي شناخت معاويه را ترسانيد. معاويه فكر مي ك//رد كه اگ//ر ب//ا حس//ن بن علي بجنگد يا حسن بن علي به ميدان بيايد همان ي//اران نخبه و ي//اران ب//ا وفاي علي بن ابيطالب در لشكر او هستند كه هر كدام ب//ا ه//زاران س//وار

157

Page 158: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

از اهل شام برابرند. پس حضرت ب//ا اين چه//ره ظ//اهري ارتش ب//ر خالف محتوائي كه داشت مع//اويه را ترس//انيد و لرزاني//د و او را مل//زم به قب//ول شرايط در صلح نامه نمود و همينطور از او سند ام//نيت گ//رفت كه تم//ام دوستان و پ/يروان علي بن ابيط//الب و س//ربازان مي//دان جمل و ص//فين و نه//روان در امن و ام//ان باش//ند مع//اويه متع//رض آنه//ا نش//ود و همينط//ور بني هاشم در امن و امان باشند و ساليانه چقدر از مالي//ات بيت الم//ال را در اختيار حسن بن علي قرار دهد تا بتوانند دوستان و بازماندگان شهداي جنگ صفين را اداره كند و هم او را ملتزم نمود كه بعد از خ//ود خالفت را م//وروثي ق//رار نده//د و ت//وهين به س//احت مق//دس علي عليه الس//الم و بني هاشم را ج//ائز ندان//د حض//رت مي دانس//ت كه اگ//ر ب//ا آن جمعيت وارد ميدان جنگ شوند بي حيائي و بي وفائي آنها نمودار مي گ//ردد. و مع//اويه از طريق قهر و غلبه كوفه و عراق را مي گيرد و در اين صورت هيچ ق//انوني را رعايت نخواهد نمود بني هاش//م و دوس//تان علي عليه الس//الم را كه ه//ر كدام پرچمدار علم و دانش بودند هالك خواهد نمود و در مي//دان خالفت و زعامت بدون مانع و م//زاحم فع//اليت خواه//د ك//رد و تم//امي آث//ار دي//ني و اسالمي را و زمامداران اصلي دين اسالم را نابود خواه//د س//اخت پس ب//ا نمايش يك ارتش بدون محتوا معاويه ابن ابي سفيان را مل//زم ك//رد كه از

طريق صلح و سازش و قبول شرايط مي تواند زمامدار مسلمانها باشد. و در غير اينصورت حسن بن علي و بني هاشم با او خواهند جنگيد معاويه هم كه ضرب شست بني هاشم و دوس//تان ش//هادت طلب آنه//ا را در جنگ صفين شناخته ب//ود بي نه//ايت از جنگ نگ//ران و ترس//ان ب//ود ل//ذا از قب//ول شرايط حسن بن علي استقبال نمود و ضمن قبول همان شرايط زعامت مسلمانان را عهده دار شد. و تا زم//اني كه حس//ن بن عليه الس//الم زن//ده بود آن شرايط را كامال رعايت مي كرد و آزادي مطلق در فساد و جن//ايت نداشت پس اين صلح يگ//انه راه حفظ اس//الم و حفظ مس//لمانان و حفظ بني هاشم و دوستان علي بن ابيط//الب ب//ود ت//ا م//ردمي كه باطن//ا ف//ريفته سفره بني اميه شده اند خالفت و زع//امت او را ببينن//د و بدانن//د كه چگ//ونه خ//ود را به هالكت مي رس//انند كه ب//ا بني هاش//م مخ//الفت و از حك//ومت

بني اميه استقبال مي كنند. و در اينج//ا س//ئوالي پي//دا مي ش//ود كه بگ//وئيم ب//ا ق//درت مطلقه و واليت تكويني كه ائمه اطه//ار دارن//د و خداون//د يك چ//نين ق//درتي در اختي//ار آنه//ا

158

Page 159: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

گذاشته است كه همه جا پ//يروزي ب//ا آنهاس//ت و هرگ//ز در مي//دان جنگ و جدال و احتجاج مغل//وب كس//ي نيس//تند چه دليلي دارد كه خداون//د آنه//ا را م//امور و مل//زم مي كن//د كه مي//دان زن//دگي را بيش//تر به دش//منان خ//ود و دشمنان خدا واگذار كنند.و خود در زندگي صبر داشته باش//ند ت//ا روزي كه نوبت آنها برسد و قهر و غلبه آنها مقدر گردد چه م//انعي دارد كه خداون//د

با قهر و غلبه بشريت را در اطاعت خود و اطاعت اولياء خودقرار دهد. تا هميشه حاكميت در دنيا و آخرت ب//ا آنه//ا باش//د. خداون//د متع//ال هم در بعضي آيات قرآن اشاره مي كند كه غلبه دشمنان بر اولي//اء او مرب//وط به حكمت و مصلحتي است كه در اين پيروزي مقدر مي شود. و انزواي ائمه اطه//ار از حك//ومت و واليت مرب//وط به عج//ز و ن//اتواني آنه//ا نيس//ت كه بگ//وئيم دش//من از آنه//ا توان//اتر اس//ت و قه//را آنه//ا مغل//وب دش//من واقع مي شوند بلكه اين صبر و كناره گيري مرب/وط به مص/لحتي اس/ت كه خ/دا در اين قيام و قعودها وصلح و سازشها ق//رار مي ده//د و آن مص//لحت اين است كه انسانها در اين زندگي دنيا آزادانه براساس ميل و خواهش خ//ود زندگي كنند اگر دوست دارند طرفدار حق و اولياءخ//دا باش//ند و مجب//ور به اطاعت دشمنان خدا م نيس//تند بلكه آزادانه تص//ميم بگيرن//د در يكي از اين دو راه حركت كنند در دايره واليت خ//دا و ي//ا حك//ومت دش//منان خ//دا زندگي كنند. و در انتها حق را به حقانيت و ب//اطل را به بطالن بشناس//ند. همچنين آشنائي به كفر و نفاق و ايمان و ع//دالت پي//دا كنن//د. پي//دايش يك چنين آگاهي و دانائي ن//تيجه آزادي م//ردم اس//ت . دوس//ت دارن//د كه مانن//د اولياء خدا باشند و در حكومت خود صالح و ع/ادل باش/ند. آنه/ا هم ب/راي شناخت خ//ود و اولي//اء خ//دا فرص//ت و مهلت داش//ته باش//ند ت//ا در مي//دان زندگي خود را و اولياء خدا را آزمايش كنند و بدانند كه قابل رقابت با آنها نيستند. بعد از اين آگاهي و آشنائي به كفر و نفاق كافر و من//افق و ي//ا به ايمان و عدالت اولياء خدا سر دو راهي قرار مي گيرند ي//ا آگاه//انه ط//رف حق و عدالت را بگيرند كه در اين صورت توبه آنها قبول مي شود خ//ود را و بندگان خدا را از مهلكه كفر و نفاق نجات مي دهند و اگر هم با آگاهي و آش//نائي به حق و ب//اطل ط//رف ب//اطل را گرفتن//د و به كف//ر و نف//اق خ//ود اصرار نمودند مستحق آتش جهنم اند. در اين صورت كه خود آنها سرازير جهنم ش//دند پ//يروان آنه//ا كه گ//ول آنه//ا را خورده ان//د از راه و روش آنه//ا برمي گردند. و نجات پيدا مي كنند. و پيدايش يك چنين انتخاب آگاه//انه چه انتخاب حق و چه انتخ//اب ب//اطل فرص//ت و مهلت الزم دارد. اگ//ر خ//دا به

159

Page 160: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كافر و منافق آزادي و مهلت ندهد خود را نمي شناسد و يا باالتر ك//ه خ//ود را بهتر و باالتر از انبي//اء و پي//امبران مي دان/د. همينط//ور م/ردم در اش//تباه خ//ود ب//اقي مي مانن//د كه اهل ب//اطل را مانن//د اهل حق ش//ناختند و از آنه//ا پيروي نمودند براساس يك چنين مصلحتي و حكم//تي الزم اس//ت خداون//د متعال و اولياء او به انسانها فرصت و مهلت دهند تا در راه زن//دگي خ//ود را به آخر برس//انند. خ//ود آنه//ا و پ//يروان آنه//ا به اش//تباهي كه داش//ته اند و مع//ارض اهل حق ش//ناخته ش//ده اند از اين اش//تباه برهن//د و بع//د از رفع اشتباه اگر آزادانه و آگاهانه طرف حق را گرفتن//د كه خ//ود آنه//ا و پ//يروان آنها نجات پي//دا مي كنن//د و اگ//ر به كف//ر و نف//اق اص//رار ورزيدن//د مس//تحق ع//ذاب آخ//رت هس//تند در ن//تيجه ائمه اطه//ار عليهم الس//الم براس//اس هماهنگي كه با خ//داي خ//ود دارن//د و به حكمت خلفت ع//الم و آدم آگ//اهي كامل دارن/د طبق دس/تور و فرم/ان خ/دا در ج/ائي كه مص/لحت اس/ت ب/ا دشمنان خدا مي جنگند و پيروز مي شوند و در جائي كه مصلحت در ص//لح و سازش است كار حكومت و خالفت را به دشمنان خود واگذار مي كنن//د و خود در خانه مي نش//ينند ت//ا حقيقت مطلب ب//راي انس//انها ظ//اهر گ//ردد. براساس همين هم//اهنگي وق//تي كه حض//رت مجت//بي مش//اهده كردن//د كه اكثريت مردم متمايل به معاويه ش//ده اند اج//ازه ندادن//د مع//اويه از ط//ريق قهر و غلبه پيروز گردد. تا در كفر و جنايت خود آزاد باشد بلكه از ط//ريق مصالحه و عهد و پيمان بر كرسي خالفت بنشيند و همان عهد و پيم/ان ت/ا

اندازه اي او را به نظام درآورد. در اينجا دو ن//وع ف//داكاري عجيب و بي س//ابقه از اين دو ب//رادر بزرگ//وار قابل مشاهده است ، كه هرگ//ز انس//انهاي ع//ادي مبتال به قص//ور و تقص//ير نمي توانند يك چنين فداكاري به منظور اصالح و نجات بش//ريت از مه//الك آخرت داشته باشند در نظ//ر ائمه اطه//ار عليهم الس//الم بزرگ//ترين مهلكه براي انسانها مهلكه گرفتار شدن به حكومتهاي ظ//الم و ج//ابر و در ن//تيجه سرازيري به آتش جهنم است و اين دو مهلكه ب//راي انس//انهاي معم//ولي قابل كشف نيست . همانطور كه انس//انهاي معص//وم و ك//امل خط ح//ركت انسانها به سوي بهشت و سعادت ابدي هستند متق//ابال انس//انهاي ك//افر و ظالم هم خط حركت انسانها به سوي كفر و جهنم مي باش//ند و اين ابتالء به كف//ر و آتش جهنم يك چن//ان ع//ذابي اس//ت كه ق//ابل تحمل بش//ريت نيست . و در عين حال چاره اي هم به جز اين عذاب براي ك//افر و من//افق وجود ندارد زيرا يا الزم است خداون//د تب//ارك و تع//الي از خلقت انس//ان و

160

Page 161: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تربيت او ص//رفنظر كن//د كه در اين ص//ورت خلقت ع//الم عبث و بي فاي/ده است و ي//ا اينكه خلقت ع//الم را در ش//عاع ت//ربيت انس//انها ادامه بده//د ت//ا روزي كه به ثمر برسد. انسانها در ابتداي زندگي پيش از بل//وغ به عقل و معرفت گرفتار هواي نفس و جهل و ناداني هستند و همين هواي نفس و جهل و ناداني ب//راي كف//ار و دولته//اي ط//اغوتي زمينه فع//اليت و حك//ومت فراهم مي كند كه آنها اكثريت مردم را به خود جلب و جذب مي كنن//د و از خط س//عادت و خوش//بختي كه داي//ره حك//ومت اولي//اء خداس//ت منح//رف مي سازند. و عاقبت كار آنها را به جهنم مي كشانند. در اين رابطه خداوند

متعال مي فرمايد:

الم تر الي الذين بدلو نعمت اليه كفراً و احلوا قوم هم دارالبوار

يعني به كفار و منافقين نگاه كن چگونه نعمت واليت و حك//ومت خ//دا را تبديل به كف//ر مي كنن//د و از خط كف//ر اق//وام وابس//ته خ//ود را به هالكت و جهنم مي كشانند پس براي نجات اين اكثريت از يك چ//نين مهلكه ب//زرگي كه خط جهنم اس//ت نقش//ه هاي دقيق و عجي//بي الزم اس//ت كه همه اينه//ا محصول از خود گذشتگي و صبر و استقامت اولياء خدا مي باشد حض//رت مجتبي مي دانند اين جمعيتي كه ف//ريفته س//فره معاويه ه//ا ش//ده اند وق//تي كنار سفره او رفتند و در دايره حكومت و نف//اق او ق//رار گرفتن//د ع//اقبت پشيمان مي شوند و در اين پشيماني در پي راه نجاتي براي خود هستند.

كه باز در مواقع پشيماني و گرايش به حق و انزجار از باطل الزم اس//ت اولياء خدا در كنار آنها و جوار آنها باشند تا زمينه برگش//ت و ت//وبه هرچن//د كه گرايش قلبي باشد باشد براي آنها فراهم گ//ردد از اي//نرو ب//راي نج//ات انسانها از اين مهلكه كفر و گناه اين دو ام//ام بزرگ//وار ف//داكاري عظيم و عجيبي از خود نشان دادند. فداكاري حض/رت مجت//بي چن/ان كه گفته ش/د يك انسان آبرومند از بهترين خانواده ها و محبوب قل//وب انس//انها ص//احب دو نوع محبوبيت يكي محب//وبيت س//لطنتي و پادش//اهي و ديگ//ر محب//وبيت ديني و مذهبي . يك چنين انساني كه در اوج قدرت است تاج و تخت خ//ود را به بدترين انسانهاي زمان كه در عين حال دشمن معاند اولياء خداست واگذار مي كند براي يك چنين انساني هزار مرتبه كشته شدن آسانتر است

161

Page 162: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كه گرفتار ايراد مردم و اعتراضات به ظ//اهر منطقي آنه//ا واقع ش//ود كه هيچكس از اصحاب و دوستان و ياران اميرالمومنين نمي توانن//د يك چ//نين سازشي را تحمل كنند. كه تاج و تخت خود را به دشمن خود واگذار نمايد بلكه هر كس در يك چنين ميداني قرار گ//يرد كش//ته ش//دن را ب//راي خ//ود آسانتر مي دان//د از اينكه ب//ا يك چ//نين دش//من مخ//الف و معان//دي س//ازش نمايد و حق موروثي و مملكتي خود را به او واگذار كند ج//واب م//ردم كم اس//تعداد را چگ//ونه بده//د و چط//ور آنه//ا را راض//ي كن//د. ل//ذا ت//ا توانس//تند حض//رت را مالمت كردن//د و در عين ح//ال آن همه مالمته//ا و سرزنش//ها و اعتراضات را از دوست و دشمن ظرف مدت ده سال امامت خود ش//نيد و تحمل ك//رد آنچن//ان كه به حلم و بردب//اري مش//هور ش//د.و ام//ا ف//داكاري حضرت سيدالشهداء عليه السالم در اينج//ا مي ت//وانيم از ف//داكاري اين دو برادر و گذشت عظيم و عجيب و بي سابقه آنها سر اين حقيقت را ب/دانيم كه پيغمبر اك//رم فرمودن//د الحس//ن و الحس//ين س//يدي ش//باب اهل الجنه . فرمودن//د اين دو فرزن//دم ام//ام حس//ن و ام//ام حس//ين دو س//يد جوان//ان بهشتند. اوال بهشت پير مرد و پير زن ندارد تم//امي انس//انهاي بهش//تي در نه//ايت لط//افت و زيب//ائي و ج//واني مجه//ز به عش//ق و عالقه و محبت و مجهز به علم و مع/رفت هس/تند. انس/انهاي بهش/تي و زن/ان بهش/تي همه حوري و غلمان اند يعني تمامي مردم به ص//ورت يك پس//ر زيب//اي ج//وان و تمامي زنها به صورت يك دختر زيباي ج//وان كه خداون//د ج//واني و زيب//ائي اين پسران و دختران را در بعضي آيات قرآن تعريف مي كند درباره زن//ان

جوان بهشتي مي فرمايد:

و حور عين كامثال اللؤلؤ المكنون

يعني زنان بهشتي حوري هاي زيبا چشم هستند در لطافت بدن و زيب//ائي مانند درهاي دست نخورده در طبيعت ، درهائي كه ظاهرش از باطنش و ب///اطنش از ظ///اهرش رويت مي ش///ود. و در مع///رفي جوان///ان بهش///تي

مي فرمايد:

162

Page 163: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رأيتهم حسبتهم لؤلؤ منثورا

يعني جوانان بهشتي آنقدر زيبا و با طراوت هستند در خدمت يك//ديگر ب//ا مهر و محبت قرار مي گيرند. مانند درهائي هس//تند كه پراكن//ده ش//ده اند. پس اين حديث كه مي فرمايد: امام حسن و امام حسين دو س//يد جوان//ان بهشت اند معناي واقعي اش اين اس//ت كه بهش//ت يك س//لطنت و مملكت عظيم الهي است . مملكتي بدون مرز و بدون محدوديت زماني و مك//اني و انس//اني در اين مملكت عظيم ام//ام حس//ن وا م//ام حس//ين پادش//اهان درجه اول اين مملكت هس///تند زي///را ملك و مملكت ب///دون س///لطان و سلطنت قابل تصور نيست . همانطور كه در زندگي دنيا آسايش و آرامش انسانها وقتي است كه در نظام حكوم//تي ق//رار مي گيرن//د زن/دگي آخ//رت هم به همين كيفيت است آن امنيت عظيم و عجيب كه هر انساني در يك امكان//ات نامتن//اهي ق//رار مي گ//يرد آن نظم وام//نيت هم در پن//اه س//لطنت عظيم الهي اس//ت كه مظه//ر آن س//لطنت ام//ام حس//ن و ام//ام حس//ين مي باشند. ب//ا اينكه تم//امي انبي//اء و اولي//اء و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم و حضرت خاتم صلوة الله عليه روس//اي اهل بهش//ت اند و در بهش//ت هم به جز جوان و جوانان و دختران زيبا كسي نيست چگونه امام حسن و ام//ام حسين به عنوان دو سيد جوانان بهش//ت ش//ناخته مي ش//وند يع//ني اين دو

بزرگوار سلطان درجه اول اند و ديگران در درجات بعد . هر كس در زندگي آخرت مقامش بيشتر و عاليتر است قه//را در زن//دگي

دنيا فداكاري اش و اخالصش به خدا بهتر وبيشتر بوده است . بايستي در گذشت و فداكاي اين دو برادر بزرگوار و ت//اثير ف//داكاري آنه//ا در نجات بشريت قدري بهتر و عميق تر مداخله كينم تا عمق فداكاري اين دو ب//رادر ش//ناخته ش//ود مس//لم اس//ت كه اين دو ب//رادر ص//رفنظر از آن امتيازات و عظمت و شهرت خانوادگي كه از زمان رسول خدا داش//ته اند در دوران خلف//ا به//ترين شخص//يتهاي محب//وب ج//امعه همچ//نين در زم//ان پيغمبر اكرم بهترين انسانهاي محبوب پيغمبر آنچنان در نظ//ر رس//ول خ//دا محبوبيت داشته اند كه ه//ر وقت رس//ول خ//دا چش//مش به اين دو آق//ازاده مي افتاده بي ت//اب و بي ط//اقت مي ش//ده مگ//ر اينكه آنه//ا را بغل بگ//يرد و روي زانو خودش بنش//اند به ط//وري كه گفته ان//د وق//تي رس//ول خ//دا روي

163

Page 164: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

منبر سخنراني دارد مردم را موعظه و نصيحت مي كن//د و اين دو آق//ازاده وارد مسجد مي شوند پيغمبر اكرم بي تاب و س//اكت مي ش//ود مگ//ر اينكه آن دو آقازاده را از پله هاي منبر باال ببرد و روي من//بر و روي زان//وي خ//ود بنش//اند. محبت رس//ول خ//دا به اين دو آق//ازاده و بيش//تر به مادرش//ان حضرت زهرا سالم الله عليها زبانزد خاص و عام زمان پيغمبر اكرم ب//وده و در اسالم شهرت تاريخي دارد تا جائي كه بسياري از عربه//ا و من//افقين

پيغمبر را متهم به عشق و عالقه خارج از حد مي دانستند. مي گفتن//د وق//تي چش//مش به فرزن//دانش و ي//ا دخ//ترش مي افت//د آنچن//ان مفتون و فريفته مي شود كه گويي عقل خود را از دست مي دهد و خ//ارج از ح//د به اين دخ//تر و فرزن//دانش اظه//ار عالقه مكن//د هم//انطور كه كف//ار قريش كلمه مجنون را براي رسول خدا س//اختند و او را دي//وانه ش//ناختند كه چگونه از غيب خبر مي دهد. خود را و دين خود را فاتح ش//رق و غ//رب عالم مي داند مي گفتند عقل خ/ود را از دس//ت داده و دي/وانه ش//ده اس/ت مسلمانان هم رسول خدا را در اين اظهار عشق و عالقه به امام حسن و امام حسين عليهم الس//الم و م//ادر آنه//ا مفت//ون مي ش//ناختند. مفت//ون هم كلمه اي مانند مجنون يع//ني عش//ق و عالقه مف//رط و خ//ارج از ان//دازه كه گوئي اين انسان عاشق عقل خود را از دست داده است مي گفتند وق//تي پيغمبر اكرم دخترش و يا فرزندانش را مي بيند آنچنان فريفته مي شود كه عقل خود را از دس//ت مي ده//د يك دخ//تر نه س//اله را س//يده زن//ان ع//الم مي دانند به پسران او كه به حد بل//وغ نرس//يده اند به عن//وان دو نف//ر ام//ام

بيعت مي كند و آنها را سيد جوانان بهشت مي داند. پس نسبت به آنها عش//ق و عالقه غ//ير عقالئي دارد و خ//ارج از متع//ارف آنها را تعريف مي كند. مفت//ون دخ//ترش و فرزن//دانش ش//ده اس//ت . و اين كلمه مفتون را هم خدا در قرآن در س//وره قلم ي/ادآوري فرم/ود. در آنج/ا

كه مي فرمايد:

فستبصر فيبصرون بايكم المفتون

164

Page 165: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به زودي تو خواهي دانست و آنها هم خواهند دانست كه كداميك از شما در ارتباط با شخص محبوب خود عقل خود را از دست داده اي//د آنه//ا عقل خ//ود را از دس//ت داده ان//د كه ف//ريفته رياس//ت ش//ده و ب//راي رس//يدن به رياست حسادت مي كنند يا ت//و عقل خ//ود را از دس//ت داده اي كه دخ//تر و فرزندانت را براساس لياقت و شايستگي دوس//ت داري . و آنه//ا را چن//ان كه هستند تعريف مي كني البته تعريفات رسول خدا نس//بت به آنه//ا خ//واه دوست باشند يا دشمن صددرصد مطابق حقيقت و واقعيت است . كس//ي را دشمن مي دارد و نفرين مي كند كه مس//تحق نف//رين اس//ت و كس//ي را دعا مي كند كه مستحق دعا مي باشد غير از حضرت زهرا سالم الله عليها و حسنين فرزندان ديگري هم دارد كه خواهران و برادران حض//رت زه//را بوده اند دو پسر از خديجه به نام قاسم و طيب و يك پسر از ماريه قبطيه ب//ه ن//ام اب//راهيم داش//ته اس//ت و هم دخ//تران ديگ//ر از خ//ديجه ك//بري كه خواهران حضرت زه//را هس//تند نس//بت به آنه//ا يك چن//ان عالقه و محب//تي ابراز نداشته آنطور كه درباره زهرا و فرزندان زهرا ابراز داشته است ت//ا جائي كه در ت//اريخ نوش//ته اند روزي فرزن//د خ//ودش اب//راهيم را روي زان//و نش//انده ب//ود او را مي بوس//يد و روي زان//وي ديگ//رش ام//ام حس//ين عليه السالم را كه هر دو كودك هم سن يكديگر بودن//د گ//اهي پس//ر خ//ودش را

مي بوسيد و گاهي امام حسين را. در اينج//ا گفته ان//د ج//برائيل ن//ازل ش//ده كه ي//ا رس//ول الله خ//دايت س//الم مي رس//اند و مي گوي//د مق//در اس//ت يكي از اين دو فرزن//د از دني//ا ب//رود و بم//يرد اختي//ار ب//ا شماس//ت كه از فرزن//د خ//ودت اب//راهيم بگ//ذري ي//ا از دخترزاده خودت امام حسين رسول خدا از فرزند خودش گذشت و گفت فرزن//دم اب//راهيم ف//داي حس//ين عليه الس//الم باش//د علت اين ف//داكاري و واگ//ذاري را كه از آن حض//رت پرس//يده اند كه چ//را به م//رگ فرزن//د خ//ود راضي مي شود و به مرگ دخترزاده خود راضي نمي شود ظاهرا گفته ان//د كه رسول خدا فرم//ود دي//دم اگ//ر فرزن//د خ//ودم بم//يرد دل من و م//ادرش ماريه مي شكند و مادرش كنيز است و اگر از فرزندم حس//ين بگ//ذرم دل من شكس//ته مي ش//ود و دل م//ادرش و دل پ//درش علي بن ابيط//الب در م//رگ اب//راهيم فقط من ن//اراحت ش//وم و م//ادرش كن//يز اس//ت وليكن در مرگ حسين سه نفر ناراحت مي ش//وند پس به//تر اين اس//ت كه به م//رگ فرزند خود راضي شوم . وليكن اين جواب مربوط به انسانهاي سطحي و ساده است كه يك چ//نين س//ئوالي از رس//ول خ//دا داش//ته اند زي//را مس//لم

165

Page 166: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

است آنقدر كه دل پيغمبر براي فرزند خودش مي س//وزد دل زه//را و علي هم مي سوزد و همچنين دل مادر ابراهيم گرچه كنيز باشد در اين مس//ائل رسول خدا تبعيض قائل نمي شود كه چون مادر ابراهيم كن/يز اس/ت دلش بسوزد مانعي ندارد وليكن دختر من كه آزاد است نبايد دلش بس//وزد اين را تبعيض خالف عقل و منطق مي نامند ما در مادر است خواه كنيز باشد خ//واه آزاد و همچ//نين پ//دران وليكن اين گذش//ت و ف//داكاري مرب//وط به موقعيت ايماني و عرفاني اين دو فرزن//د پيغم//بر اس//ت كه حض//رت ام//ام حسين حجت خدا هم شان پيغمبر ع//ارف به مق//ام رس//ول خ//دا از اولي//اء خدا از انسانهاي كامل ، كسي است كه مي تواند در آينده جانشين پيغم//بر باشد و امت مسلمان را مانند رسول خ/دا اداره كن//د از فرزن/دان رس/ول خ//دا فقط يك نف//ر در مق//ام عص//مت ق//رار گ//رفته اس//ت كه حض//رت

زهرا»س « باشد. حضرت زهرا از اولي//اء الله و از انس//انهاي ك//املي اس//ت كه همه ج//ا در تاريخ بعثت انبياء شهرت و عظمت دارد. خداوند اين پنج تن ن//وراني را به هر پيغمبري در تاريخ معرفي كرده است ساير خواهران حض//رت زه//را و يا برادران او در مقام عصمت و واليت نيستند زيرا خالفت رسول خ//دا به وراثت نيست . بلكه به واليت است .يعني خليفه رسول خدا مانند رس//ول خدا بايستي انسان كامل در حالت لقاء الهي و در مقام عص//مت و واليت باش//د. ع//الم به اس//رار ق//رآن و حكمت الهي مق//ام عص//مت و واليت به وراثت پي//دا نمي ش//ود بلكه يك س//ابقه الهي الزم دارد كه خداون//د خلف//اي رس//ول خ//دا را پيش از آن كه به اين زن//دگي دني//ا وارد ش//وند به مق//ام عص//مت و واليت ب//اال ب//رده آنه//ا بع//د از آن كه انس//انهاي ك//امل و مكمل بوده اند براي هدايت بشر به اين زن//دگي وارد ش//ده اند اگ//ر كس//ب مق//ام عصمت و واليت به والدت و وراثت باشد موال اميرالمومنين غ//ير از ام//ام حسن و ام/ام حس//ين فرزن/دان ديگ//ري دارد كه آنه/ا در مق/ام عص//مت و واليت نيس//تند و ي//ا ام//ام حس//ن مجت//بي فرزن//داني از خ//ود دارد وليكن مي داند كه آنها وارث مقام واليت و عصمت نيستند. بلكه وارث اين مقام برادرش امام حسين عليه السالم مي باشد. همچنين امامهاي ديگر غير از امام معصوم فرزندان ديگري دارند كه هرگز از آنها به جانش//يني انتخ//اب نمي ش//وند در اينج//ا ب//رادر ام//ام ب//اقر عليه الس//الم به ن//ام زي//د روزي از بردارش تقاضا مي كند عرض مي كند برادرم چه مي شود كه ش//ما بع//د از

166

Page 167: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خودتان مرا به امامت و جانشيني انتخاب كنيد همانطور كه عم//ويم ام//ام حسن برادرش امام حسين را به امامت انتخاب كرد.

تو هم بع//د از خ//ود م//را به ام//امت انتخ//اب كن ام//ام ب//اقر عليه الس//الم فرمودند برادر عزيزم اين مقام امامت و عصمت به اراده من نيس//ت كه چه كسي را انتخاب كنم يا نكنم همچنين به اراده ج//دم علي بن الحس//ين و اجداد ما مانند علي عليه السالم و رسول خ//دا نب//وده اس//ت كه به ميل خود كسي را به جانشيني انتخاب كند بلكه امامت منصب و وراثتي است كه از جانب خدا معين مي شود امام تربيت شده خداست . نه تربيت شده ديگران خدا يك انس//اني را ت/ربيت مي كن//د و به مق//ام عص//مت و واليت و حكمت كامل مي رساند و بعد رسول خدا را و يا امامهاي ديگ//ر را م//امور مي كند كه او را به جانشيني انتخاب كنند. بسياري خي//ال مي كنن//د ام//امت يك امام به دليل وصيت رسول خدا يا وصيت امام قبلي مي باش//د اگ//ر به وصيت باشد چه بسا ام//ام ه//ر زم//اني فرزن//داني بزرگ//تر از ام//ام واقعي دارد كه حق ندارد آنها را به جانشيني خود انتخاب كند. امامت به انتخ//اب الهي و براس//اس ت//ربيت الهي مق//در و مق//رر مي ش//ود. پس بره//ان اين فداكاري كه رسول خدا به مرگ فرزندش راض//ي مي ش//ود ولي به م//رگ دخترزاده خود راض//ي نمي ش//ود اين رض//ايت و ع//دم رض//ايت مرب//وط به اس//تعداد و مق//ام عص//مت و واليت اين دو فرزن//د اس//ت كه يكي از آنه//ا تربيت شده خداست و انسان كامل است و آن ديگ//ري ب//راي رس//يدن به اين مقام عصمت و واليت م//دت الزم دارد. پس رس//ول خ//دا مي دان//د كه وارث مقام او امام حسين است نه فرزندش ابراهيم و ش//ايد ب//راي اينكه بعد از وفات رسول خدا شبهه اي پيدا نشود كه بگويند فرزن//دش جانش//ين اوست نه علي بن ابيطالب و ديگران خداوند مقدر و مقرر مي كن//د كه از رسول خدا فرزندي باقي نماند تا مردم بدانند خالفت و زعامت بع//د از او

اختصاص به علي بن ابيطالب و فرزندان حضرت زهرا دارد. در اينج///ا الزم اس///ت دالئل اين عظمت را كه اين دو ب///رادر بزرگ///وار سيدجوانان بهشت هستند يادآوري كنيم ودالئل آن را بررس//ي نم/ائيم . بي ش//ك زن//دگي بهش//تي ن//تيجه و محص//ول كليه ف//داكاري هائي اس//ت كه در تاريخ واقع شده اين فداكاري ها و جنگ و جهاده//ا و ص//بر و تحمل ه//ا همه اينها با هم عواملي است كه بشريت را رشد مي ده//د و ت//ربيت مي كن//د و آنها را در مسير عقل و دانش و استعداد براي پيدايش زندگي بهش//تي كه

167

Page 168: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

همان سلطنت عظيم آن محمد عليهم السالم است آماده مي كند. بهشت و جهنم به اين كيفيت نيست كه خداوند باغ وسيعي مجهز به تمام ثروته//ا و نعمتها بسازد سپس انسانها را به آن باغ انتقال بدهد بدون اينكه كميت و كيفيت و حقيقت آن را درك كند.اخراج آدم ابوالبشر از زن//دگي بهش//تي ص//رفاً مرب//وط به گن//اه و وسوس//ه نيس//ت . بلكه مرب//وط به اين حقيقت است كه از نظ//ر عقل و دانش و رش/د و اس/تعداد ب/راي زن/دگي بهش/تي آمادگي ندارد. بايستي دوره اي ببيند حوادثي در زندگي او پي//دا ش//ود. رنج و ضد رنج بهش//تي را ببين//د و بشناس//د و در ن//تيجه ب//راي زن//دگي بهش//تي آماده شود دليل اين ادعا كه اخراج از بهشت ص//رفاً به دليل گن//اه نب//وده اين اس//ت كه خداون//د بع//د از قب//ولي ت//وبه آدم بالفاص//له او را به بهش//ت

نمي برد مي فرمايد: فاما ياتينكم هدي و آيه اين جمله است كه به آدم و حوا خطاب مي كن//د اهبطوا يعني در همين هبوط گاه و تبعيدگاه باش//يد من كت//اب و ه//دايت در اختيار شما مي گذارم از مسير همين كتاب و ه//دايت ق//ول مي دهم ب//دون رنج و زحمت شما را به زندگي بهش//تي برس//ا نم و مبتال به غم و غص//ه و خون ريزي نشويد شرط ورود به بهشت را كتاب و هدايت مي داند. كتاب و هدايت هم علم است عقل و دانائي و شعور اس//ت تك//امل نفس اس//ت نه تنها مراسم و اعمالي مانند نماز و روزه و عبادتهاي ديگر. مراسم دين به خودي خود علم نيست تكامل و هدايت نيس//ت بلكه ش//عاري اس//ت در

مقدمه شعور. نتايج اين مراس//م علم اس//ت نه خ//ود مراس//م چق//در زي//اد انس//انها نم//از خوانده اند و مراسم ديگري را همينطور وليكن از نظر علوم و معارف در سطحي بسيار پائين هستند كه معناي بهشت و جهنم نمي دانند چقدر زياد انسانهاي عالم و عارف هستند كه مانند انس//انهاي ع//وام و مق//دس خيلي زاد عبادت نكرده اند وليكن به دليل علم و عرف//ان در ص//در بهش//ت ق//رار گرفته اند دين خدا از ابتداي تاريخ به عنوان يك مكتب و دانشگاه مع//رفي شده مراسم و عبادت ها هم تابلوهائي بوده ان//د كه در س//ردر اين مكتب و دانش//گاه نص//ب ش//ده اند نم//از ش//عار اس//ت حج و جه//اد و مس//تحبات و واجبات و يا ترك محرمات همه اينه//ا ش//عار دين اس//ت يع//ني ي//ادآور دين خدا. خود دين علم و معرفت بوجود نمي آورد مگر در ص//ورتي كه از اين شعارها شعورها بوجود آيد به همين مناسبت گفته اند از نماز ش//ما آنق//در

168

Page 169: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قبول مي شود كه توجه قلبي به خ//داي خ//ود داش//ته باش//يد تم//امي ادي//ان مراسم دعا و نيايش و عبادت دارند مخصوصا عامه مسلمانان كه معتق//د به واليت و مكتب ائمه اطه//ار نيس//تند. نم//از مي خوانن//د روزه مي گيرن//د وليكن ح//رفي ي//ا كلمه اي از ق//رآن نمي دانن//د. نه علي مي شناس//ند و نه دش///منان آن حض///رت را بره///ان اينكه فقط ش///يعيان روز قي///امت اهل بهشت اند و بقيه مذهب ها و مذهبي ها مردود است همين مع//ارف م//ذهب شيعه است شيعيان مكتبي هس//تند ك//ه حق و ب//اطل مي دانن//د اهل حق و باطل مي شناسند كف//ر و ايم//ان مي شناس//ند ظلمت و ن//ورانيت مي دانن//د دينشان علم و عرف//ان اس//ت علي را به اين دليل قب//ول دارن//د كه ب//رحق است و دشمنان او را به اين دليل كه بر باطل هستند قبول ندارن//د نم//از را به اين دليل كه عامل ارتباط به خداوند متعال است و ساير عبادته//ا را از اين قبيل . به زيارت بيت مي روند تا اهل البيت را بشناسند و مي دانن//د كه خانه كعبه بدون شناختن خانه زاد كعبه رس//ميت ن//دارد و انس//ان را به خ//دا ن//زديك نمي كن//د. پس حقيقت//ا دين خ//دا صددرص//د مكتب اس//ت . و مراسم در مقدمه مكتب ق//رار مي گ//يرد مق//دمات هم در ص//ورتي منتج و مفيد است كه انسان را به ذي المقدمه مربوط كن//د. مق//دمات مانن//د راه است و ذي المقدمه مانند مقصد دين خدا به عن//وان مقص//د مكتب اس//ت ه//ر كس//ي به م//يزان مع//رفتش و عقل و ش//عورش دين دارد ب//ه م//يزان

مراسمي كه انجام داده است . اكن//ون كه دين خ//دا دانش//گاه و مكتب اس//ت ه//ر كس//ي بايس//تي عقل و دانش خود را از اين مكتب و دانشگاه بررسي كند و ببين//د و بدان//د كه چه اندازه اهل حق و ب//اطل را مي شناس//د و از اين نظ//ر كه دين خ//دا علم و دانش است در مسير علم انجام مراسم است تم//امي ملته//ا در دينش//ان مراسم دارند وليكن علم ندارند. خدا آنچه از بندگان خ//ود مي خواه//د علم و معرفت است كه فرموده اس//ت خلقت الخلق لكي اع//رف ع//الم و آدم را به اين منظور آفريدم كه شناخته ش//وم و اكن//ون كه دين خ//دا مكتب و دانشگاه است و سرمايه زندگي بهشتي و ي//ا خط ورود به بهش//ت علم و دانش مي باشد الزم است تاريخ را و بزرگ//ان ت//اريخ را بررس//ي ك//نيم ت//ا ب//دانيم ك//دام يك از آنه//ا زي//اد و زي//ادتر موجب//ات نهض//ت علمي و فك//ري بش//ريت را بوج//ود آورده و بيش//تر انس//انها را به س//وي دين و حقيقت و

معارف الهي سوق داده است .

169

Page 170: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

در اينجا موقعيت اجتماعي و خانوادگي و علمي اين دو برادر بزرگ//وار را در نظر مي گ//يريم پس از آن چگ//ونه دني//ا به س//وي آنه//ا اقب//ال مي كن//د و زمينه يك قدرت و سلطنت عظيم براي آنها فراهم مي شود و آنه//ا از اين سلطنت عظيم صرفنظر مي كنن//د ت//ا اين ف//داكاري پ//ايه نهض//ت فك//ري و علمي مسلمانان گردد اين مطالب را بررسي مي ك//نيم ت//ا س//ر فرم//ايش رسول خدا را درك كنيم كه فرمودند ام/ام حس/ن و ام/ام حس/ين دوس/يد

جوانان بهشت هستند. رياست و حاكميت طبيعي از طريق خدمت و فايده رساني به ديگ//ران و احياي زندگي آنها قابل ظهور و قابل تصور است مقامهائي كه ب//ا اعم//ال زور و قدرت بوجود مي آيد يا از مسير بذل و بخش//ش م//ال وث//روت ي//ا از مسير شهرت و امثال آنها پيدا مي شود چندان مطلوب خدا و اولي//اء خ//دا نيس//ت و از نظ//ر قض//اوت علم يك رياس//ت وس//يادت ط//بيعي به حس//اب نمي آيد حديث از رس//ول خ//دا رس//يده اس//ت كه وق//تي از ايش//ان س/ئوال كردند چه كسي سيد و آقاي انسانها به حس//اب مي آي//د ي//ا چه كس//ي اين لي//اقت را دارد كه ب//زرگ م//ردم ش//ناخته ش//ود ايش//ان ج//واب دادن//د و فرمودند : سيد القوم خادمهم هم//ان كس//ي رياس//ت ط//بيعي و انس//اني پيدا مي كند كه بهتر و بيشتر به مردم خدمت كند و يا حديث مشهور ديگر كه فرمودند: االنسان عبيداالحس/ان يع//ني انس//انها ب/رده وبن//ده احس//ان كنندگان هستند هر كسي بيشتر و بهتر به مردم خدمت مي كن//د و به آنه//ا احس//ان مي نماي//د به//تر و بيش//تر م//ردم را به خ//ود جلب مي كن//د مش//هور است كه روزي موال عليه السالم برده فروشي را مشاهده كرد كه ح//دود صدنفر از بردگان زن و مرد را به يك طناب بسته و آنها را كن//ار دي//وار به پا داشته است دنبال مشتري مي گردد تا آنه//ا را بفروش//د اين منظ//ره كه انسانها چرا اينطور اسير و برده باشند و يا يكديگر را به بردگي و اسارت

درآورند حضرت را ناراحت كرد. به برده فروش فرمود آي/ا ت/و خ/بر داري كه اگ/ر به اين بردگ/ان احس/ان كني و ضمن محبت آنها را آزاد نمائي چقدر محب//وبيت در نظ//ر آنه//ا پي//دا مي كني االن ه//ر يك از اين بردگ//ان به فك//ر اين هس//تند فرص//تي بدس//ت آورند بر تو بتازن//د و ت//و را از بين ببرن//د و خ//ود را آزاد كنن//د وليكن ت//و به خاطر طمع دنيائي آنها را به اسارت خود درآورده اي اگر مي خواهي آق//اي

170

Page 171: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آنها باشي و بدون اينكه برده باشند به ت//و خ//دمت كنن//د آنه//ا را آزاد كن وهر يك را در زندگي مجهز نما. در اين رابطه فرمودند:

االنسان عبيداالحسان يعني انسان فقط ب//ا احس//ان ب//رده و بن//ده انس//ان مي ش//ود نه ب//ا زور و قل//دري از اين جهت انبي//اء و اولي//اء راه خ//دمت به بن//دگان خ//دا را اتخ//اذ نمودند و سعي كردند هر كدام بهتر و بيشتر به بندگان خدا خ//دمت كنن//د. آنها را از اسارت جهل و يا اسارت ظالمان و قلدران آزاد نمايند در نتيجه يك رياست و سيادت طبيعي و انساني برپايه محب//وبيت در دني//ا و آخ//رت براي آنه//ا ف//راهم مي ش//ود كه هرگ//ز فن//ا و ن//ابودي پي//دا نمي كن//د. وليكن رياس/ت هاي از مس/ير اعم/ال زور و ق/درت ي/ا از مس/ير جهل و اس/تثمار داوم بقائي ن//دارد. به محض اينكه س//ايه ش//وم زور و ق//درت و ي//ا جهل و ناداني از آنها برداشته شود ب//ر آق//ا و رئيس خ//ود مي تازن//د و او را از بين

مي برند. ل//ذا اين راه را انبي//اء و اولي//اء انتخ//اب كردن//د ه//ر يك از آنه//ا به مق//امي رسيدند و امت عظيمي در پناه خدمت خود بوجود آوردن//د كه ت//ا اب//د و در

دنيا و آخرت براي آنها ادامه دارد. پس هر پيغمبري و هر امامي و هر وليي از اولياء خدا به ميزان خ//دمات موثري كه انج//ام داده اس//ت رياس//ت و س//يادت پي//دا مي كن//د ت//ا ببي//نيم و مشاهده كنيم ك//داميك از آنه//ا به//تر و بيش//تر ف//داكاري نم//وده و گذش//ت كرده اند و گذشت و فداكاري آنها بيشتر و زيادتر در تربيت مردم و آزادي

آنها موثر بوده است . قبال اين حقيقت را بايس//تي ب//دانيم كه بزرگ//ترين ع//امل ب//ردگي جه//ال انس//ان اس//ت و در براب//ر بزرگ//ترين ع//امل آزادي علم و آگ//اهي انس//ان خواهد بود. انسانها ابتداء در اسارت جهل و ن//اداني ق//رار مي گيرن//د. و در اين اسارت به بردگي و بندگي ديگران كش//يده مي ش//وند. بزرگ//ترين آزاد كننده بشر انساني است كه آنها را بهتر و بيشتر توانس//ته اس//ت از جهل

و ناداني آزاد كند و آنها را به فضاي علم و دانش باال ببرد. زي//را آزادي فقط و فقط ثم//ره آگ//اهي اس//ت اگ//ر آگ//اهي نباش//د آزادي ممكن نيست در آنجا كه فرعونها ادعاي خ//دائي مي كنن//د و بش//ريت را به

171

Page 172: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بردگي مي كشند عامل اين ادعا جهل توده مردم و جهل كس//ي اس//ت كه چنين ادعائي را مي كند.

لذا انبياء و اولياء همه جا بزرگترين هدف خ//ود را اين ق//رار دادن//د كه در مردم و انسانها آگاهي بوجود آورند هرچند در مسير اين آگاهي جان خ//ود را از دست مي دهند و كشته مي شوند پس هر پيغم//بري دو ن//وع س//رمايه وجودي خود را در راه آگاهي و آزادي مردم بذل نم//وده و ب//ا ب//ذل اين دو سرمايه توانسته است نهضتي در افكار مردم زم/ان و آين/ده زم/ان ايج//اد كن//د و م//ردم را از اس//ارت جهل و ن//اداني برهان//د و آن دو س//رمايه يكي سرمايه شخصيت و آبرو مي باشد و ديگر س//رمايه م//ال و ج//ان . همه ج//ا پيغم//بران را از ط//ريق تبليغ و تهمت در نظ//ر م//ردم متهم كردن//د آب//رو و شخصيت آنها را كوبيدند و آنها را تا سر ح//د كف//ر در افك//ار ج//امعه عقب راندند و بعد آنها را كشتند و از بين بردند زيرا دشمنان دين خدا و ق//اتالن بناحق اول شخصيت مقتول و آبرو عزت او را مي كشند و او را در افك//ار مردم تنزل مي دهند و بعد خود او را به قتل مي رسانند پس ه//ر پيغم//بري اين دو نوع شخصيت و عظمت خود را ف//داي دين خ//دا و راه خ//دا نم//وده اس//ت الزم اس//ت اين ش//هرتها و شخص//يتها و عظمته//ا و ف//داكاري ها را بررسي كنيم ت//ا به ش//هرت و عظمت اجتم//اعي اين دو ب//رادر بزرگ//وار و

كيفيت فداكاري آنها برسيم . بديهي است كه هر پيغمبري در ابتداي قيام خ//ود ودر ج//امعه خ//ود مانن//د فردي از افراد زمان خود مي باشد شهرت تاريخي و اجتماعي ندارد چنان شهرتي كه قابل رقابت با روسا و سالطين زمان خود باشد ف//ردي اس//ت مانند ساير افراد جامعه از ج//انب خ//دا م//اموريت پي//دا مي كن//د انس//انهاي عادي زمان خود را كه بيشتر از طبقه سوم و چهارم هستند ب//ه دين خ//دا دعوت مي كند و با خرافات و موهوم//ات كه اس//تثمار گ//ران آنه//ا را اس//ير كرده اند مبارزه مي كنند. در اين رابطه بين پيغمبر زمان و ج//امعه دو ن//وع برخورد پيدا مي شود برخورد اول از جانب عوام و همان م//ردمي كه مبتال به خرافات و موهومات و بتها و بت پرستي ها شده اند و خيلي كم در ميان آنها اتفاق مي افتد و افرادي پيدا شوند عاقالنه بفهمند و ع//اقالنه كاركنن//د قهراً بين آنها و پيغم//بر زم//ان برخ//ورد عقي//ده اي پي//دا مي ش//ود كه م//ردم عقيده به بتها دارند وپيغمبر زمان با بتها و خرافات ديگر مخالفت مي كند. برخورد دوم اين پيغمبران با روسا و ثروتمندان و زمامداران زمان است .

172

Page 173: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آنها نيز طرفنظر از اينكه حاضر نيستند به سخنان آن پيغمبر گوش بدهن//د و او را به ب//اد اس//تهزاء و مس//خره مي گيرن//د مش//اهده مي كنن//د كه اگ//ر اقليت و اك//ثريت ع//وام ج//ذب پيغم//بر زم//ان ش//وند پايه ه//اي رياس//ت و حاكميت آنها سست مي ش//ود و كم كم آن پيغم//بر زم//ان در راس ج//امعه قرار مي گ//يرد در قه//راً روي ق//انون و قاع//ده اي كه م//ردم را به توحي//د و عدالت دعوت مي كند شهرت اجتماعي پيدا مي كن//د و بيش//تر ع//وام را به خود جلب و جذب مي نمايد از اينرو سردمداران هم براي حفظ م//وقعيت خود كه مبادا پيغمبر زمان به شهرت و رياس//ت برس/د و مق/ام و منص/بي پيدا كن//د ب//ا او به مخ//الفت برمي خيزن//د و بيش//تر م//ردم ع//وام را تح//ريك مي كنند و در انتها پيغمبر زمان را پيش از آنكه شهرت اجتماعي پيدا كن//د و به مق//ام و منص//بي برس//د از بين مي برن/د. در ن//تيجه پيغم/بران گذش//ته پيش از آنكه ش///هرت اجتم///اعي پي///دا كنن///د و در براب///ر قدرتمن///دان و ثروتمندان و روساي قوم فرد شاخص شناخته ش//وند كش//ته مي ش//وند ي//ا اينكه برنامه دعوت و تبليغ آنها و اتمام حجت آنها به سر مي رسد و از دار دنيا مي روند. پس به طور كلي كمتر پيغمبري پي//دا مي ش//ود كه در زم//ان خود و در ارتباط با م//ردم زم//ان خ//ود در اوج ع//زت و عظمت و ش//هرت تاريخي قرار بگيرد يك چنان ش//هرتي كه ق//ابل رق//ابت ب//ا بزرگ//ان ق//وم و روسا باشد. به محض اينكه شهرت پيدا مي كند در مع//رض حمله روس//اي زمان و پيشوايان مذهب گذشته قرار مي گيرن//د و از بين مي رود به همين كيفيت موال اميرالمومنين عليه السالم هم در بعضي بيان//ات و خطبه ه//اي خود مي فرمايد: خداوند پيغمبر هر زماني را و يا حجت هر زم//اني را بع//د از آنكه در زمان خود به شهرت و عظمت مي رس//د و م//وقعيت اجتم//اعي او به م//يزاني رش//د مي كن//د كه س//ردمداران از او چش//م مي زنن//د و از او مي ترسند و ضعفا و فقرا هم در اطاعت او شوق و ذوقي پيدا مي كنند در اين شهرت تاريخي از جانب خدا مقدر مي شود كه آن پيغمبر از دنيا برود و شخص ديگري كه يك چنان عظمت و شهرت ت//اريخي ن//دارد ج//اي او را بگيرد. در اين رابطه زماني كه حضرت رسول اكرم در اوج عزت واقتدار قرار گرفت و حكومت اسالمي خ//ود رادر ش//به جزي//ره رواج داد و چن//ان وضعي پيدا كرد كه سرمداران و روسا و ثروتمندان از او خوف و ه//راس داشتند و جرات مخالفت با او نداشتند. فقر او ضعفا هم كه ذوق و شوق داش//تند از اينكه يك شخص//يت بزرگ//واري در راس ج//امعه ق//رار گ//رفته مي تواند ظلم و ستم را از بين ب//برد و ع//دالت را رواج ده//د در يك چ//نين

173

Page 174: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

وضعيتي كه پيغمبر اسالم شهرت و عظمت پيدا كرد از جانب خ//دا مق//در شد كه از دنيا برود و باز حجتي در جاي او قرار گيرد كه يك چنان شهرت

و عظمت تاريخي در زمان خود ندارد. حكمت يك چنين تقديري اين است كه وقتي كه يك پيغمبر يا امام ي//ا ه//ر كسي كه به وسيله او حجت ب//ر م//ردم تم//ام مي ش//ود و م//ردم م//امور به اطاعت او مي شونداگر يك چنين پيغمبر يا ام//امي در اوج ع//زت وعظمت و حكومت قرار گيرد كه سردمداران و روسا از ترس اطاعت كنند. فق//را و ضعفا هم به طمع از او پيروي نمايند در نتيجه يك حكومتي برپايه تهدي//د و تطميع بوجود مي آي//د خداون//د و ي//ا پيغم//بر زم//ان يك چن//ان حكوم//تي را دوست نمي دارند ومطلوب آنها نيست زيرامنافقين و گناهكاران از ت//رس

اين حكومت و معصيت ترك گناه مي كنند. ضعفا و فقرا هم به طمع مال دني//ا از آن پيغم//بر اط//اعت مي كنن//د و يك چ//نين اط//اعتي كه ن//تيجه تهدي//د و تطميع اس//ت مطل//وب خداون//د متع//ال نيست از اينرو هر پيغمبري كه در يك چنين وضع ش//هرت و مق//امي ق//رار مي گيرد مرگش از جانب خدا مقدر مي شود. خداوند آن پيغمبر را از دني//ا مي برد و ديگري را در جاي او مي نشاند كه م//ردم ي//ا به منظ//ور اط//اعت خدا از او اطاعت كنند و يا اگر نمي خواهند اطاعت كنند و آزادانه مرتكب گناه و معصيت شوند يك چنان تهديد و تطميعي از ج//انب حجت زم//ان در كار نباشد ت//ا معل//وم ش//ود چه كس//ي ب//راي رع//ايت دين و تق//وا از حجت

زمان اطاعت مي كند و چه كسي براي دنيا.

و اما اين دو برادر بزرگوار از نظر شهرت و عظمت تاريخي :

از همان ابتداي ظهور سلطنت رسول خدا و نم//ايش ق//درت و ش//جاعت علي بن ابيط//الب عليه الس//الم و همچ//نين عظمت خ//انوادگي آنه//ا كه از مشهورترين و پاكترين و نجيب ترين آباء و اجداد بوج//ود آمده ان//د. درس//ت تولد آنها و طلوع آنها در خاندان بني هاشم از صلب حض//رت عب//دالمطلب و هاشم بن عبدمناف مانند خورشيدي مي ماندكه از افق طلوع مي كن//د و در معرض نمايش اهل ع//الم ق//رار مي گ//يرد همه كس ت//وجه دارن//د كه از

174

Page 175: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

افق خورش/يد ي/ا س/تاره اي ط/الع ش/ده اس/ت ل/ذا در تول/د آنه/ا اين همه عظمت بوجود آمده . تولد حضرت رسول اكرم توام با ح//وادث و عج//ايبي در كره زمين است شب تولد آن بزرگوار هر جا بتي بوده سرنگون شده سالطين و سلطنت ها تزلزل عجيبي پي//دا ك//رده ان//د كه گفته ان//د چه//ارده كنگره قصر انوشيروان متزلزل ش//ده و ش//كاف برداش//ته . منجمين خيلي در وحش//ت ودهش//ت كه از ط//ريق قواع//د نج//ومي س//تاره درخش//اني را مش//اهده مي كنن//د كه مش//رف به مكه طل//وع نم//وده اس//ت . ظه//ور آن بزرگوار همراه ب//ا آن همه گزارش//هائي كه انبي//اء از ابت//داي ظه//ور آدم ت//ا زمان آن حضرت از وجوداو خبر داده اند و او را با همه مشخصات تعريف كرده اند عامل ش//هرت آن بزرگ//وار اس//ت از يك چ//نين خ//انواده اي كه در اوج ع//زت و عظمت و ش//هرت ق//رار گرفته ان//د از ج//د بزرگ//واري مانن//د

حضرت رسول و جده عاليقدر ملكه حجاز حضرت خديجه كبري . پس پيش از آن كه در ميان مردم شناخته شوند در اوج ع//زت و عظمت و شهرت قرار گرفته اند اين عزت خ//انوادگي هم//راه ظه//ور دين مق//دس اس//الم و ش//جاعتهاي م//والي متقي//ان ام//ير مومن//ان و نمايش//ات علمي و عملي آن حضرت همراه عظمت حضرت زهرا و ظهور بي سابقه آن ب//انو كه ب//ا چه تش//ريفاتي در خ//انه رس//ول خ//دا متول//د مي ش//ود. تم//امي اين ش//هرتها و ع//زت و عظمت ه//ا هم//راه خالفت ظ//اهر و س//لطنت ظ//اهر اميرالمومنين كه به عن/وان دو ش/اهزاده بزرگ/وار ش/ناخته مي ش/وند پس آنها در زمان خ//ود ه//ر ك//دام از نظ//ر اش//تهار در زم//ان واز نظ//ر ع//زت و عظمت در افك//ار م/ردم مانن//د خورش/يدي هس/تند كه مي درخش/ند س//اير اف//راد بش//ر و س//الطين معاص//ر آنه//ا مانن//د س//تاره هاي كمس//وئي كه در آسمان سوسو مي زنند به محض اينكه حضرت ام//ام حس//ن مجت//بي عليه السالم بعد از شهادت پ//درش به مس//لمانان اعالم ك//رد كه اميرالموم//نين شهيد شدند از دنيا رفتند بعد از خودش فرزند خود را به جانشيني انتخاب كردند شما مسلمانان اگر دوست داريد به مسجد بياييد و با او بيعت كنيد و اگر دوست نداريد هيچكس بر ديگري حق حاكميت ندارد. در اين م//وقع يك صدا تم//ام مس//لمانان معاص//ر اعالم آم//ادگي كردن//د و به آن حض//رت بيعت كردن///د و مخصوص///اً حض///رت تص///ميم گ///رفت كمي سياس///تهاي سختگيري پدرش علي ابن ابيطالب عليه السالم را تغيير ده//د. و كمي به مردم وسعت و گشايش بدهد. فرداي آن روز حقوق ارتشيان را دو براب//ر اعالم كرد و فرمان بسيج داد. ارتشيان در حالي كه بسيار خوشحال شده

175

Page 176: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بودند از اينكه حقوق آنها دو برابر شده است بالفاص//له فرم//ان بس//يج آن حضرت را قبول نمودند فردا در لشگرگاه به نام نخيله جمع ش//دند ب//دون زحمت چهل هزارنفر ارتش و سرباز آماده فداكاري ش//دند ب//ا اينكه م//وال علي عليه السالم در اين اواخ//ر ك//ار ن//زديك به ش//هادت ه//ر چه به م/ردم دستور جهاد مي داد و تش//ويق مي ك//رد و فرم//ان مي داد كه در نخيله جمع ش//وند مش//اهده مي ش//د كه ده نف//ر ي//ا بيس//ت نف//ر ي//ا بيش//تر دع//وت آن حضرت را اجابت نكردند. چنان وضعي براي موالعليه السالم بوجود آم//ده بود كه از آنها شكايت داشت . از آن جمله فرمود امام اهل شام معص//يت خ//دا مي كن//د و م//ردم از او اط//اعت مي كنن//د و ام//ام ش//ما اط//اعت خ//دا مي كند و شما مردم نافرماني مي كنيد. از آن جمله فرم/ود ك/اش مع//اويه ب//ا من مع//امله درهم و دين//ار مي ك//رد يك نف//ر از اتب//اع خ//ود را به من مي فروخت و ده نفر از اتباع مرا تحويل مي گرفت حقيقت//اً آن حض//رت را خسته نموده بودند كه آرزو م//رگ داش//تند و وق//تي كه شمش//ير ب//ر ف//رق مباركش وارد شد به ج//اي آخ و واخ گفتن كلم//ات ف//زت و رب الكعبه ب//ر زبان جاري كردند. گ//وئي شمش//ير ابن ملجم آب خنكي ب//ود كه به لبه//اي

تشنه آن حضرت رسيد. وليكن فرداي آن روز كه حضرت مجتبي در مسند حكومت ق//رار گ//رفت و حقوق لشگريان را دو برابر نموده ذوق و شوق عجيبي در مردم بوجود آم//د كه مي توانن//د در پن//اه حك//ومت حض/رت مجت//بي به مقاص//د دني//وي و اخروي خود نايل شوند لذا به محض فرمان بسيج چهل هزار نفر در نخيله جمع ش//دند ب//ا اينكه در زم//ان م//وال علي عليه الس//الم كه فرم//ان بس//يج

مي داد از صد نفر كمتر اجتماع مي كردند. پس شما خوب فكر كنيد كه حضرت مجتبي از نظر اجتماعي و سلطنتي و خ//انوادگي چه وض//عي دارد و مع//اويه ابن ابي س//فيان چه وض//عيتي كمي حضرت مجتبي سياست به خرج مي داد و به م//ردم وس//عت و گشايش//ي از نظر مادي و معنوي عنايت كند در و ديوار عالم از آن حضرت اط//اعت مي كنند و معاويه تحت الش//عاع ق//رار مي گ//يرد. و در اينج//ا س//ئوالي پي//دا مي شود كه چرا حضرت مجتبي برخالف روش پ//درش علي عليه الس//الم ارتشيان را از نظر مالي وسعت دارد و تا اندازه اي در تقسيم بيت الم//ال تبعيض قائل شد. آي//ا علي عليه الس//الم اش//تباه ك//رده ب//ود كه به ع//دالت

رفتار مي كرد و يا حسن بن علي كه قدري حقوق ارتشيان را باال برد.176

Page 177: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

همانطور كه در گذشته ها بحث شد ائمه اطهار عليهم السالم حكومتي را دوست دارند كه برپايه عدالت و آزادي باشد. و يكچ//نين حكوم//تي مبت//ني بر علم و معرفت مردم اس//ت ت/ا اك/ثريت ج//امعه آگ//اهي ك//امل به حق و باطل و اهل حق و باطل پيدا كنند بشناسند كه اطاعت از ج//اهل و ظ//الم وادي جهنم است و از اولياء خ//دا ح//ركت در خط بهش//ت در اين ص//ورت اطاعت كنند تا زماني كه مردم جاهل و نادان باش//ند و در براب//ر طعمه و لقمه از هر طرف باشد تسليم شوند حكومت برپايه عدالت و آزادي قابل رواج نيست . حضرت مجتبي مشاهده كردند كه اكثريت مردم فريفته دنيا ش//ده اند س//فره مع//اويه آنه//ا را گ//ول زده از ع//دالت و تق//واي علي بن ابيطالب رميده اند به طرف معاويه و حكومت او كه برپايه تهديد و تطميع اداره مي شود متمايل شده اند حقيقت//اً ش//ناخته ب//ود كه اهل ع//راق پيم//ان درستي ندارند به عهد و پيم//ان خودش//ان وف//ادار نيس//تند ط//اقت ع//دالت علي عليه السالم و اهل بيت آن حضرت را ندارند از اينرو بعد از شهادت موالي متقيان معاويه تصميم گرفت به عراق حمله كند و ك//ار را يكس//ره نمايد حضرت مجتبي عليه السالم مشاهده كردند كه اگر مع//اويه ب//اقهر و غلبه و گول زدن م//ردم ب//ر ع//راق مس//لط ش//ود هيچ حكمي و ق//انوني را

رعايت نمي كند. تمامي طرفداران زنده و برازنده علي بن ابيط//الب را به قتل مي رس/اند همينطور شايد بني هاشم و يا بزرگان آنه//ا را به قتل برس//اند و ديگ//ر هيچ مانعي سر راه خود نمي بيند كه اصول اسالمي را زير پ//ا بگ//ذارد و م//ردم را به جاهليت برگرداند تا بتواند پايه هاي حكومت طاغوتي و موروثي خ//ود را محكم نمايد. از اينرو حضرت مجتبي عليه السالم ابتدا ب//ا يك نمايش//ي چه//ره ك//وفه را ع//وض ك//رد. اه//ل كوف//ه را كه ظ//اهراً در زم//ان م//وال در اطاعت از آن حضرت بودند حقوق بيشتري به آنه//ا بده//د وليكن حض//رت عدالت كامل را رعايت مي كرد و امتيازات مالي و مادي را لغو نموده بود اين سستي مخصوص و واخوردگي اهل كوفه معاويه را وادار كرد كه جدا

تصميم بگيرد بر عراق بتازد و كار را يكسره كند. لذا حضرت مجتبي ابتداء حقوق سربازان را دو برابر كرد و اهل كوفه را به طمع انداخت و چنين نمايشي داد كه ق//دري از نظ//ر م//الي و م//ادي به مردم خواهد رسيد و مردم را راضي خواهد كرد لذا به محض اينك حقوق ارتش را دو برابر كرد و فرم//ان بس//يج داد بالفاص//له چهل هزارنف//ر طبق

177

Page 178: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

فرمان آن حضرت در نخيله جمع ش//دند جاسوس//ها به مع//اويه خ//بر دادن//د مردم در اطاعت از حسن بن علي مانند زم//ان علي عليه الس/الم نيس/تند به فرزند پيغمبر خيلي عالقه دارند و ايشان هم خيلي ب//ذل و بخش//ش دارن//د به مردم مي رسند لذا با يك فرمان چهل هزار نف//ر آم//اده جنگ ب//ا مع//اويه شدند و اگر بيشتر از اين جانب مردم را رعايت كند و آنه/ا را به طمع بي//ا ندازد شايد چندين هزار نفر ديگر براي جنگ ب//ا مع//اويه آم//اده ش//وند پس حض//رت نم//ايش از لش//گر بوج//ود آورد. ت//ا مع//اويه را بترس//اند و به او بفهماند كه اگر بنا باشد معاويه از طريق جنگ و قهر و غلبه با آن حضرت عراق را بگيرد هرگز موفق نخواهد شد حسن بن علي با هر نوع سياس//تي كه باشد دست و دل خود را باز مي كند و مردم را مطيع مي كند ب//ا تهدي//د و تطميع لش//گر انب//وهي ب//راي جنگ ب//ا مع//اويه آم//اده مي كن//د. در واقع حض//رت مجت//بي بالفاص//له بع//د از ش//هادت موالعليه الس//الم يك م//انور و نمايش از لشگر بوجود آورد تا مع//اويه را بترس//اند. وليكن مي دانس//ت كه اگر براساس تهديد و تطميع حكومت كند خالف دين و خالف تقوي خواهد بود و او نمي تواند ب/ا مق//ررات ع//دالت اس//المي مخ//الفت كن//د ل/ذا ب/ا يك نمايشي خوف و وحش/ت به دل دش/منان ان/داخت و آنه/ا ب/ا نامه ه/ائي از حض//رت خ//واهش كردن//د كه از ط//ريق ص//لح و س//ازش وارد ش//وند نه از

مسير جنگ و كشتار. معاويه بن ابي سفيان نامه اي سفيد امضاء براي حض//رت مجت//بي نوش//ت

عرض كردم مردم از جنگ خسته شده اند حكومت اسالمي تضعيف شده است دشمنان اسالم چيره و خيره ش//ده اند اگ//ر جنگ ادامه پي//دا كن//د ض//عف حكومته//اي اس//المي بيش//تر و محس//وس تر خواه//د ش//د و كف//ار به امي//د قه//ر و غلبه ب//ر ع//الم اس//المي خواهن//د ت//اخت و دين مق//دس اس//الم را از بين خواهن//د ب//رد در اين ن//امه سفيد امضاء عرضه داشت شما آزاديد هر نوع شرط و شرايطي در اينجا بنويسيد و من خود را ملزم به رعايت شرط و عهد و پيمان ش//ما خ//واهم كرد. پس در اينجا امر داير شد كه حضرت مجتبي با تهديد و تطميع مردم را كنار خود جمع كند و با مع//اويه بجنگ//د و ي//ا اگ//ر بخواه//د مانن//د پ//درش قانون عدالت و تقوي را رعايت كند مردم تحمل عدالت و تقوي را ندارند قهراً با س//رعت متم//ايل به مع//اويه مي ش//وندزمينه پ//يروزي او را ف//راهم

مي كنند.178

Page 179: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و پيروزي معاويه با قهر و غلبه خط//رات ب//زرگي درب//ردارد پس ابت//دا يك نمايش قدرتي دادن//د و مع//اويه را مل//زم به قب//ول عه//دنامه و ش//رايط آن نمودند. و اين صلح و سازش چه مصيبتي براي حضرت مجتبي به بارآورد

قابل تحقيق و تامل است . زيرا حقيقتاً آن حضرت به ظاهر شاهزاده اي بود در اوج قدرت و عظمت خيلي زي//اد م//ورد ت//وجه تم//امي مس//لمانان ع//الم ب//ود ب//ا س//ابقه اي كه مسلمانان از معاويه و بني اميه داشتند دلها كامال متمايل به آن حض//رت و همه جا چش//م دوخته ان//د ت//ا ببينن//د آن بزرگ//وار چه مي كن//د و آن بزرگ//وار مي دانست كه اگر به روش پدرش علي عليه الس//الم ب//ا دقت ك//امل روش تق//وي و ع//دالت را دنب//ال كن//د و حق//وق مس//لمانان را در براب//ر اس//الم متس//اوي ق//رار ده//د اقليت م//ردم كه از اش//راف را عي//ان و ثروتمن//دان ً هستند با قانون عدالت و تق//واي آن حض//رت س//ازگار نخواهن//د ب//ود قه//را اكثريت ضعيف و فقير را هم كه فاقد عقل و شعور بوده اسير ش//عارهاي بدون ش//عور هس//تند را هم به ط//رف مع//اويه مي كش//انند در ن//تيجه زمينه قهر و غلبه معاويه ف//راهم مي گ//ردد و ح//اكميت مع//اويه از ط//ريق قه//ر و غلبه مصيبت ب//زرگي ب//راي اس//الم و مس//لمانان خواه//د ب//ود و از ط//رفي معاويه كه بسيار دست پاچه شده بود و اينطور فكر مي كرد كه حس//ن بن علي محبوبيت اجتماعي دارد شاهزاده و پيغمبرزاده است و مانند پ//درش علي بن ابيطالب خيلي زياد دقت به كار نمي برد بلكه حق//وق ارتش//يان را زيادتر مي دهد و اشراف و اعيان را ممكن است جذب خ//ود نماي/د دس//ت پاچه ش/د ب/ا ش/جاعت كه در بني هاش/م و موم/نين خ/الص س/راغ داش/ت خيلي از آن حضرت با اصرار خ//واهش و تمن//ا ك//رد كه ب//ا قب//ول ه//ر ن//وع شرايطي كه دوست دارد مي تواند به جنگ خاتمه دهد و از طريق ص//لح و

مصالحه كار خود را شروع كند. در اينجا الزم است تق//دير خداون//د متع//ال را در ت//ربيت انس//انها در نظ//ر بگيريم و ب//دانيم كه ائمه اطه//ار عليهم الس//الم همه ج//ا تس//ليم تق//ديرات خداون//د متعال ان//د تق//دير خ//دا در ت//ربيت انس//انها اين اس//ت كه از مس//ير برخوردها و حادثه ها برخورد به اهل حق و اولياء خدا كه چگ//ونه حك//ومت مي كنند و برخورد به دشمنان خدا كه چگونه مردم را اس//تثمار مي نماين//د انسانها در اين دو برخورد كيفيت حكومت اهل حق و باطل را بشناسند و بعد از شناسائي تصميم جدي بگيرند. كه آي//ا ط//الب حك//ومت اولي//اء خ//دا

179

Page 180: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هستند در كيفيت حكومتي كه از آنها ديده اند و يا طالب حكومت دشمنان خ//دا هس//تند. كه در ظلم و زور و خي//انت آنه//ا ش//ريك باش//ند. انس//انها ت//ا مدتي كه اين دو دوره را در ارتباط با اولياء خدا و دش//منان خ//دا ببينن//د و آگاهي ك//امل به حق//انيت حق و بطالن ب//اطل پي//دا كنن//د مهلت دارن/د پس وصي خداوند كه حسن بن علي عليه الس//الم باش//د حق ن//دارد ب//ا اعم//ال قدرت در حكومت خود اين مهلت را از مسلمانان بگيرند خ//واه مس//لمان منحرف و منافق باشند يا مسلمانان متقي و با تقوي : زيرا كساني هم كه پيش از آگ///اهي به حق///انيت حق و بطالن ب///اطل از ائمه اطه///ار پ///يروي مي كنند يك اطاعت تقليدي تعبدي مي باشد برپايه اعتقاد كه به اولياء خدا دارند. اطاعتي از روي علم و دانش نيست كه بتوانند در راه حق اس//توار و پايدار باش//ند پس حس//ن بن علي ب//ر طبق رع//ايت تق//دير خ/دا در آزادي دادن به مردم وظيفه دارد مردم را به معاويه يا معاويه ها بسپارد تا م//زه حكومت و سلطنت آنها را ببخشند و در انتها به حق و ب//اطل آگ//اهي پي//دا

كنند. و براساس آگاهي تصميم بگيرند كه طرفدار اهل حق باشند يا ب//اطل در اين تصميم گيري ج//دي عالم//انه بع//د از برخ//ورد به دولته//اي حق و ب//اطل نوبت آنها مي رسد و براساس تصميم گيري در آينده زمان كه آخرت باشد به يكي از اين دو دول///تي كه تص///ميم گرفته ان///د ملحق مي ش///وند. پس حس//ن بن علي عليه الس//الم نمي توان//د مهلت و آزادي كه خ//دا به م//ردم

زمان داده است از آنها سلب نمايد. لذا پيشنهاد معاويه ابن ابي سفيان را قبول مي كند و ترتيبي مي دهد كه از طريق صلح و مصالحه و قبول تعهدات در مقام ح//اكميت ق//رار گ//يرد. ت//ا اگر نقض عهد كند مسلمانان حجتي داشته باش//ند ب//ر عليه او قي//ام كنن//د. لذا با قبول صلح نامه معاويه بن ابي سفيان را در مخاطره شديدي ق//رار دادند اجبار پيدا كرد ظاهر اسالم را رعايت كند. و به طرف//داران علي بن

ابيطالب و بني هاشم مهلت و آزادي بدهد و متعرض آنها نشود. تا زماني كه حضرت مجت//بي عليه الس//الم حي//ات داش//تند مع//اويه ج//رات نمي ك//رد متع//رض خان//دان بني هاش//م و دوس//تان علي بن ابيط//الب عليه الس//الم ش//ود آنه//ا را از بين ب//برد و اال مي دانس//ت بني هاش//م و دوس//تان دانش///مند اميرالموم///نين عليه الس///الم هرگ///ز به خالفت ب///ني اميه تبليغ نمي كنند در افكار مردم آنها را تنزل مي دهند اين بود كه مي دانس//ت اگ//ر

180

Page 181: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بر خالف صلح نامه و تعهداتي كه قبول كرده قدمي ب//ردارد ام//ام مجت//بي عليه السالم قيام مي كند و مخصوصا برادرش ام//ام حس//ين عليه الس//الم كه با معاويه بيعت نكرده است و در قيد بيعت و اطاعت بني اميه نيست .

لذا آنقدر كه ممكن بود احترام اين دو برادر بزرگ//وار و س//اير بني هاش//م را رعايت مي كرد تا اينكه باالخره تصميم گرفت پسرش يزيد را به واليت عه//دي بنش//اند در ن//تيجه يكي از م//واد عه//دنامه كه حق ن//دارد خالفت را موروثي قرار ده//د از بين ب//برد و مي دانس//ت بزرگ//ترين م//انع س//رراهش ام//ام حس//ن مجت//بي عليه الس//الم اس//ت ل//ذا ب//ا دسيس//ه ها و حيله گريه//ا حضرت را مسموم كرد تا در راه مظ//الم خ//ود آزاد باش//د س//م مهلكي به وسيله جعده دختر اش//عث بن قيس كه اساس//ا خ//انواده اي بودن//د دش//من اهل بيت عصمت و طهارت به وس//يله جع//ده س//م را به حض//رت مجت//بي

خورانيدند و حضرتش را شهيد كردند. پس در اينجا فداكاري حضرت مجتبي عليه السالم يك ف//داكاري عظيم و بي سابقه است كه با اينكه تمامي امكانات براي حضرت فراهم است يك سلطنت با اقتداري تشكيل دهد بني اميه را قلع و قمع نماي//د از يك چن//ان سلطنت با اقتداري براي جلب رضاي خدا و براي اجراي تق//ديرنامه الهي كه بايستي مسلمانان در برابر حق و باطل ق//رار گيرن//د و امتح//ان ش//وند صرف نظر كرد به عالوه با آن همه مصيبت ها و رنج و مشقتها و توهينات و ناماليمات از دوست و دشمن روبرو شدند. دوس//تان به ش//دت ن//اراحت كه چرا مقدرات آنها را به معاويه واگذار كرده و چ//را مع//اويه را يك ف//رد مس//لمان ش//ناخته كه خالفت اس//المي را به او واگ//ذار كن//د به نظرش//ان چنان آمد كه حسن بن علي خ//ود را و اهل بيت خ//ود را و مس//لمانان را و

شيعيان را به معاويه فروخته است . مقدرات مسلمانان را دست بسته در اختيار معاويه گذاشته است . لذا با دو مصيبت بزرگ روبرو شدند كه ج//ز انس//انهاي ك//امل نمي توانن//د اين دو مصيبت را تحمل كنند يكي مصيبت واگذاري تاج و تخت به دش//من معان//د مالمت گر و ديگر هجوم افكار بر عليه آن بزرگوار كه دوست و دشمن به ص//ورت يك جمعيت عظيم پرخاش//گر درآمدن//د كه چ//را حس//ن بن علي سلطنت و خالفت را به معاويه واگذار نم//وده اس//ت . پس مناس//ب اس//ت

در برابر يك چنان فداكاري بي سابقه سيد جوانان بهشت شناخته شود.

181

Page 182: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و اما فداكاري برادرش امام حسين عليه السالم : در اين رابطه تمامي دالئل و عوامل شهرتهائي كه براي حض//رت مجت//بي عليه الس//الم گفته ش//د مس//تقيماً براب//ر و مس//اوي آن ب//راي حض//رت سيدالشهداء عليه السالم هم ثابت مي باشد زيرا هر دو برادر حقيقتا پا به پاي هم با فاصله زماني مختصر در خانواده رسول خدا پا به عرصه وجود گذاشته اند با يكديگر متولد شده اند و با يكديگر رشد نموده اند و با يكديگر مشمول مهر و محبت رسول خدا بوده اند. آيات آسماني در تعريف هر دو برادر يكنواخت و يكسان نازل شده است همينطور تعريفات رس//ول خ//دا از اين دو برادر و برداشتي كه حضرتش از آنها داشتند بذل مه//ر و محبت نسبت به هر دو وصيتهائي كه به امت نموده اند به طور كلي مانند دو كفه ترازو كه شاهين آن بدست خ//دا و رس//ول خ//دا ب/وده اس//ت يكن//واخت در ج//امعه متول//د ش//ده رش//د نمودن//د و به ح//د ج//واني و ازدواج و زن//دگي رسيده اند در تم//ام م//واد و مس//ائل از نظ//ر ش//هرت ت//ا رنجي توص//يه هاي رسول خدا و ش//هرت خ//انوادگي و آي//ات و رواي//اتي كه در تع//ريف ه//ر دو ب//رادر و در ش//ان ه//ر دو ب//رادر وارد ش//ده اس//ت صددرص//د يكن//واخت و مساوي بوده است و هرگز نمي توانيم حضرت مجت//بي عليه الس//الم را به دليل اينكه مدت شش ماه با برادرش//ان تف//اوت نس/بي دارن/د و اول زاده رس//ول خ//دا بوده ان//د ي//ا بالفاص//له بع//د از پ//در بزرگوارش//ان به ام//امت و خالفت انتخاب شده اند در هيچيك از اين مراحل نمي توانيم امتياز خاص//ي

براي يك نفر از آنها بدون ديگري قائل شويم . گرچه در تعريفات و تمجيدات حض//رت مجت//بي را به عن//وان س//بط اك//بر فرزند بزرگتر رسول خدا تعريف كرده اند وليكن چنان نيس//ت كه از نظ//ر ش/هرت و عظمت و از نظ/ر م/راتب علمي و ايم/اني و از نظ/ر محبته/اي رسول خدا نسبت به هر دو و يا آياتي كه در شان هر دو برادر نازل ش//ده است بتوانيم در اينجا اكبر و اصغري پيدا كنيم و يا الاقل چند نمره و چن//د درجه حضرت مجتبي عليه السالم را بهتر و باالتر از برادرش امام حسين عليه السالم بشناسيم . ه//ر دو يكن//واخت و مس//اوي هم دوش و هم//راز و همتراز در بهترين خانواده رش//د نم//وده و به ثم//ر رس//يده اند مثال از جمله آياتي كه در شان دو ب//رادر ن//ازل ش//ده اس//ت آيه ش//ريفه م//رج البح//رين يلتقي//ان بينهم//ا ب//رزخ ال يبغي//ان يخ//رج منهم//ا اللؤل//ؤ و المرج//ان مص//داق بحرين حضرت زهرا و اميرالمومنين عليه السالم ش//ناخته ش//ده اند كه ب//ا

182

Page 183: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يكديگر ازدواج نموده اند مص//داق آيه دوم بينهم//ا ب//رزخ كف//ويت اين زن و شوهر و همترازي آنها نسبت به يكديگر شناخته شده است كه آنچن//ان در حد اعتدال فكر و اس//تقامت عقل و مع//رفت و ايم//ان ق//رار گرفته ان//د كه ذره اي يك نفر از آنها ب//ر ديگ//ري نمي چرب//د چن//انكه گفته ان//د اگ//ر ف//اطمه سالم اله عليها نبود همسري مناسب شان علي عليه السالم پيدا نمي شد و يا اگر علي عليه السالم نبود همسري همش//ان ف//اطمه زه//را از ابت//دا و انتها تاريخ پيدا نمي شد از اين دو دريا كه اين چ//نين در ح//د اعت//دال ق//رار گرفته اند لولو و مرجان بوجود آم//ده و اين دو كلمه به حض//رت مجت//بي و حض//رت سيدالش//هدا عليهم الس//الم تفس//ير ش//ده اس//ت آن دو گ//وهر گرانبهائي هستند كه هيچيك از آنها بر ديگري نمي چربد شايد بين امامهاي ديگر از نظر اين كه پدر و فرزند هستند بتوانيم امتيازي براي پ//در نس//بت به پسر پيدا كنيم . وليكن بين اين دو برادر كه هر دو امام معصوم هس//تند امتيازي قابل ظهور نيست و در اين رابطه بعضي روايتها اينط//ور ترس//يم كرده اند كه رسول خدا يك مشت جواهر روي زمين پاشيدند و به حسنين فرمودن//د ببي//نيم ك//داميك از ش//ما از اين ج//واهرات بيش//تر برمي چينن//د و تصرف مي كنيد دو برادر به رقابت برمي خيزند هر كدام ده عدد جواهر از زمين برمي چينن//د يك ع//دد ب//اقي مي مان//د كه ب//ا يك//ديگر تالش مي كنن//د كداميك آن يك گوهر را تصرف كنند و امتي//ازي به دس//ت آورن/د هيچيك از آنها بر ديگري غلبه نمي كند جبرائيل نازل مي شود با شهپر خود آن گ//وهر باقيمان//ده را به نص//ف تقس//يم مي كن//د. نص//في در اختي//ار ام//ام حس//ن و نصفي در اختيار امام حسين عليهم السالم امث//ال اين روايته//ا همه ج//ا از ب//ابت تش//بيه معق//والت به محسوس//ات اس//ت ت//ا بدانن//د آن دو ب//رادر در اعت//دال ك//امل علمي و ايم//اني ق//رار گرفته ان//د. يكي از آنه//ا ب//ر ديگ//ري نمي چربد لذا مش/هور اس/ت رس/ول خ/دا به ه//ر دو ب/رادر بيعت كردن/د و

فرمودند: هما امامان قعدا اوقاما. اين دو برادر هر دو امام هس//تند. خ//واه در خ//انه بنش//ينند مانن//د حض//رت مجتبي و يا قيام كنند مانند حضرت سيدالشهداء پس به هم//ان م//يزان كه حضرت مجتبي هنگ//ام خالفت در اوج عظمت و ش//هرت هس//تند حض//رت سيدالشهداء نيز به همان م//يزان . و در اين رابطه چق//در زيباس//ت ب//دانيم كه بعد از صلح حضرت مجتبي براساس اقبال و ادب//ار م//ردم در اط//راف

اين دو برادر چه حادثه اي بوجود آمد.

183

Page 184: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بي شك صلح حض//رت مجت//بي عليه الس//الم م//ورد قب//ول م//ردم زم//ان از دوست دش//من و همچ//نين م//ورد قب//ول م//ورخين و دانش//مندان در آين//ده تاريخ واقع نشد. كساني كه اين صلح و سازش را قبول كردند از شيعيان و دانشمندان شيعه اكثر آنها به دليل تعبد به گفته هاي امام و پيغم//بر و ي//ا به دليل احترام به مقام امامت قب/ول كردن/د و گفتن//د ه/ر دو ب/رادر ام/ام منصوب از جانب خداوند متعال هستند هرچه مي گويند و يا عمل مي كنن//د مطابق دستور خدا و پيغمبر است و آنها از خط اشتباه م//برا هس//تند پس به دليل احترام به مقام امامت و وصيت رسول خ/دا اين ص/لح و س/ازش را قبول كرده ايراد و اعتراضي نداشتند زيرا حقيقتاً در مذهب ش//يعه ه//ر كس ايراد و اعتراضي بر اقوال و گفتار ائمه اطهار عليهم الس/الم داش//ته باشد آن ايراد و اعتراض مساوي با كفر و ش//رك اس//ت چن//انكه در ت//اريخ مشهور است از قول امام زمان عليه السالم فرموده ان//د: و ال//راد علين//ا

كالراد علي الله و هو في حدالشرك كسي كه قول و عمل ما را رد كند و آن را قبول ننمايد مانند كسي است كه قول و عمل خدا را قب/ول نك/رده و ع//دم قب/ول گفته خ/دا مس/اوي ب/ا ش//رك اس//ت علم//اي اهل س//نت كه به هيچ وجه نتوانس//ته اند اين ص//لح و سازش را قبول كنند و مصلحت اسالم و مسلمين را در آن بدانند به//ترين دانش//مندان اهل س//نت و جم//اعت ابن الحدي//د ش//ارح نهج البالغه اس//ت ايش//ان حقيقت//اً در تع//ريف و توص//يف م//وال اميرالموم//نين عليه الس//الم و مظلوميت آن حضرت آن چن//ان قلم فرس//ائي و س//تايش نموده ان//د كه از علم//اي ش//يعه كم//تر توانس//ته اند در اط//راف آن حض//رت مانن//د او قلم فرس///ائي كنن///د. اين ابن الحدي///د خيلي زي///اد از موالاميرالموم///نين عليه الس///الم و جه///اد آن حض///رت تع///ريف مي كن///د و همچ///نين از حض///رت سيدالشهداء عليه السالم كه تا پاي جان در ميدان ش//هادت ايس//تاد تن به خواري و ذلت ن//داد وليكن درب//اره حض//رت مجت//بي كميتش لنگ اس//ت از كار مي افتد نمي تواند صلح حضرت مجتبي را ت//وجيه و تع//ريف كن//د و ب//از اين صلح را حمل ب//ر ت//رس آن حض//رت ي//ا ب//راي حفظ ج//ان آن حض//رت قبول دارد ايشان روايتي از موال اميرالموم//نين عليه الس//الم نقل مي كن//د

مي فرمايد: م//وال عليه الس//الم در ص//فين رايت رس//ول خ//دا را به دس//ت گ//رفت و

فرمود:184

Page 185: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ان هذه رايت رسول الله نشرتها انا ثم يعق//دها اب//ني الحس//ن ثم ينش//رهاابني الحسين ثم يعقد وال ينشر الي يوم القيمه .

يع//ني اين پ//رچم دس//ت من پ//رچم جنگ و جه//اد رس//ول خداس//ت كه من مامور شدم آن را بپ//ا دارم و ب//ا دش//منان دين بجنگم بع//د از من فرزن/دم حسن آن را مي بندد و در خانه مي نشيند و بعد از فرزندم حسن ب//رادرش امام حسين عليه السالم پرچم را بپا مي دارد و پاي آن با دشمن مي جنگد و بعد از فرزندم حس//ين اين پ//رچم بس//ته مي ش//ود و ت//ا روز قي//امت ب//از نمي گردد. منظور از قيامت قيام امام زمان عليه السالم است يعني فقط

آن حضرت پرچم را به پا مي دارد و با دشمنان خدا مي جنگد. ابن ابي الحديد در شرح نهج البالغه حديث را به اين منظور ذكر مي كن//د كه تعريف كن//د از جنگ و جه//اد اميرالموم//نين و از جنگ و جه//اد حض//رت

سيدالشهدا و متعرض خانه نشيني حضرت مجتبي شود. مي گوي//د پ//درش علي هم عقي//ده نداش//ته اس//ت كه فرزن//دش حض//رت مجتبي پاي اين پرچم مي جنگد بلكه پرچم را مي بندد و در خانه مي نش//يند اين حديث شريف را دليل انتقاد بر حض//رت مجت//بي ق//رار داده كه اثب//ات كند حضرت مجتبي مرد جنگ نبوده از دشمن خود ترس//يده و ب//راي حفظ جانش سازش نموده است . ابن ابي الحديد كه دانشمند ممتازي است و اين حديث را دليل ايراد و اعتراض بر حضرت مجتبي مي داند ساير علماء

و دانشمندان اهل سنت جاي خود دارند. حديث شريف واقعيت را بيان مي كند زي//را حض//رت علي خ//ود را م//امور جنگ و جهاد دانسته پس الزم است پرچم رسول خدا را بپا دارد و پاي آن بجنگد و فرزندش امام مجتبي را مامور ص//لح و س//ازش دانس//ته پس//ر او مامور است پرچم را ببندد و در خانه بنش//يند و ب//از فرزن//د ديگ//رش ام//ام حسين عليه السالم را مامور جنگ و جهاد ش//ناخته پس بايس//تي پ//رچم را بپا دارد و پاي آن بجنگد و ديگر غير از امام زمان عليه السالم هيچ امامي م//اموريت جنگ و جه//اد ب//ا دش//منان خ//دا ن//دارد تم//امي ائمه مامورن//د ب//ا طاغوت زمان خود سازش داشته باشند مگر امام زم//ان عليه الس//الم كه او پرچم را به پا مي دارد و پاي آن مي جنگند در اين رابطه حديث ديگ//ري ظاهر از امام صادق عليه السالم است كه مي فرماين//د : من//ا اال و له بيع//ة

185

Page 186: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

في عنقه من طاغي//ة زم//انه . اال الق//ائم ال//ذي يص//لي خلفه عيس//ي بن مريم . فانه يخرج و ال بيعه ال حدٍ في عنقه .

يعني هيچيك از ما آل محمد عليهم السالم نيستيم مگ//ر اينكه مس//ئوليت قبول بيعت سركشان زمان خود را به عهده داريم يعني ماموريت جنگ با سركشان زمان را نداريم مگر قائمي كه عيس//ي بن م//ريم پش//ت س//رش نماز مي خوان//د زم//اني كه او قي//ام مي كن//د مس//ئوليت بيعت هيچ س//لطان سركش//ي را به عه//ده ن//دارد بلكه پ//رچم را به پ//ا مي دارد و دني//ا را فتح مي كند. پس ابن ابي الحدي//د ح//ديث م//ذكور را به اين منظ//ور مي آورد ت//ا اثب//ات ش//ود كه حض//رت مجت//بي م//رد جنگ و جه//اد نب//وده بلكه در خ//انه نشسته و حكومت اسالمي را به طاغوت زمان خود واگ//ذار ك//رده آن هم واگذاري حكومت به طاغوتي كه صددرصد به ظلم و جنايت و بي حيائي و دشمن با رسول خدا شناخته شده است و هيچ كس احتم//ال نمي ده//د كه صالح اسالم ومسلمين در اين باشد كه حضرت مجتبي حك//ومت را به يك چنان جنايتكار معلوم و مشهوري واگذار كند و خ//ود در خ//انه بنش//يند ل//ذا حقيقتاً هم بعد از صلح و سازش با معاويه كس//ي از دوس//تان و ي//اران آن حض//رت نب//ود كه بتوان//د اين ص//لح را تحمل كن//د مخصوص//ا ش//جاعان و رادمرداني كه در جنگهاي جمل و صفين و نهروان به شجاعت و ش//هامت ش//ناخته ش//ده بودن//د و از ايم//ان وا قعي و اخالص به خان//دان عص//مت و طهارت برخوردار بودند كساني بودند كه حقيقتاً م//رگ و ش//هادت خ//ود را بر صلح و سازش معاويه ترجيح مي دادند و هرگز حاضر نبودن//د در ش//عاع حكومتي زندگي كنن//د كه در راس آن عمرع//اص و مع//اويه ابن ابي س//فيان

است . اين شجاعان كه از جمله آنها قيس بن سعد انصاري بود آنچنان ن//اراحت ب//ود كه نمي توانس//ت اين ص//لح را تحمل كن//د بع//د از آن كه مع//اويه وارد شهر كوفه شد و قرار شد اهل كوفه تمام به معاويه بيعت كنند اين قبس بن سعد كه مرد توانا و شجاعي بود خدمت حض//رت مجت//بي ع//رض ك//رد من قس//م خ//ورده ام كه مع//اويه را مالق//ات نكنم مگ//ر اينكه بين من و او شمشير و نيزه در كار باشد و اكنون با قسم خود چكار كنم . چگونه خ//ود را كنار بگذارم و دست بيعت به معاويه بدهم . مع//اويه جل//و آم//د و ع//رض كرد براي اينكه با قسم خود مخالفت ننمائي س//ر ن//يزه خ//ود را به دس//ت من بسپارد و من نيزه تو را به جاي دست تو قب//ول مي كنم و بيعت ت//و را

186

Page 187: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي پذيرم يك طرف نيزه را معاويه به دست داشت ط//رف ديگ//ر را قيس بن معاويه و به اين كيفيت با مع//اويه بيعت ك//رد و از اين ق//بيل ش//جاعان بسياري بودن//د كه خ//ون دل خوردن//د كه چ//را ب//ا مع//اويه ت//ا پ//اي ش//هادت نجنگيده ان///د نتوانس///تند ص///لح حض///رت مجت///بي را به عن///وان يك عمل حياتبخش اسالم بپذيرند. و هنوز هم در ت//اريخ كم//تر م//ورخين دانش//مندي پيدا مي شود كه صلح آن بزرگوار را به صالح مسلمين بداند و بپ//ذيرد ج//ز اينكه احترام به حقانيت آن حضرت داشته باش//د و ص//لح او را قب//ول كن//د آنچنان اعتراضات و سر و صدا زياد شد كه تمامي دوستان اميرالموم//نين عليه السالم به ام//ام حس//ين عليه الس//الم پناهن//ده ش//دند. و به او گفتن//د م//انعي ن//دارد ب//رادرت ص//الح اس//الم ومس//لمانان را در ص//لح و س//ازش مي داند ما صلح او را قبول نداريم با تو بيعت مي ك//نيم و در رك//اب ت//و ب//ا معاويه مي جنگيم زمينه اي فراهم شده بود كه تاج و تخت عظيم حض//رت مجتبي عليه السالم آماده تحويل به برادرش حض//رت سيدالش//هداء ش//ده بود زيرا حقيقتاً اقبال و ادبار ملت اس//ت كه ب//راي پادش//اهان و س//الطين تاج و تخت بوجود مي آورد به هر جا و به هر كس//ي كه ملت گ//رايش پي//دا كرد تاج و تخت به همان جا منتقل مي شود. ل//ذا آن ملت عظيم كه ص//لح و سازش حضرت مجتبي را نتوانستند تحمل كنند يكن//واخت و يك ص//دا به طرف برادرش حضرت سيدالشهداء آمدند و گفتند ما خالفت و س//لطنت ت//و را به رس//ميت مي شناس//يم و ب//ا مع//اويه مي جنگيم . آزم//ايش عظيمي ب//راي اين دو بزرگ//وار ب//ود. آزم//ايش حض//رت مجت//بي در اينكه يك چن//ان سلطنت عظيم و تاج و تخت آم/اده را به دش/من مع/اويه خ/ود مي س/پارد صالح اسالم و مسلمين را در نظر مي گيرد و اعتراض ملتهاي زم//ان خ//ود را تحمل مي كن///د و قب///ول مي نماي///د و آزم///ايش ديگ///ر ب///راي حض///رت سيدالش//هداء كه آن حض//رت هم ت//اج و تخت آم//اده را نمي پ//ذيرد و آن را قبول نمي كند با اينكه اين دو برادر اگر انسانهاي س//اده و ع//ادي بودن//د و معصوم نبودند اول كس//ي كه ب//ا حض//رت مجت//بي مخ//الفت مي ك//رد او را كنار مي زد و تاج و تخت را خودش قبول مي كرد با او مي جنگيد ب//رادرش امام حسين بود چرا كه عادت تاريخ چنين بوده است كه چقدر سالطين و پادشاهان گرچه خويشاوندان نزديك به يكديگر باشند ب//راي كس//ب ت//اج و تخت با يكديگر رقابت مي كنند و هر كدام ب/ر عليه ديگ//ري كارش//كني مي كنند تا ت//اج و تخت را به تص//رف خ//ود درآورن//د چق//در زي//اد در ت//اريخ بين برادران يا پدر و فرزندان براي تص//رف ت//اج و تخت رق//ابت بوج//ود آم//ده

187

Page 188: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يكي ديگري را كشته و خود را در مس//ند حك//ومت ق//رار داده اس//ت و در اينجا به عكس به همان ميزان كه حضرت مجتبي ص//الح مس//لمانان را در واگذاري تاج و تخت به معاويه مي داند ام//ام حس//ين هم به هم//ان كيفيت تنه//ا كس//ي كه در آن زم//ان اين ص//لح و س//ازش را قب//ول دارد و آن را مطابق حكم خدا و به صالح اسالم و مسلمانان مي دان//د و ب//رادرش را در براب///////ر اين ف///////داكاري و تحمل مص///////يبت س///////تايش مي كن///////د امام حسين عليه الس//الم اس//ت ل//ذا مس//لمانان به او پناهن//ده ش//دند كه ي//ا برادرت را از اين كار بازدار و يا اينكه ما با تو بيعت مي ك//نيم و در رك//اب تو با معاويه مي جنگيم . حضرت براي اغناء آنها و ارضاء خ//اطر آنه//ا گفت بروم با برادرم سخن بگويم كه چرا با معاويه سازش مي كن//د و خالفت را به او واگذار مي كن/د در ظ//اهر به عن//وان يك قاص/دي از ج/انب ملت وارد خيمه حضرت مجتبي شد دو ب//رادر چن//د كلمه ب//ا هم ص//حبت كردن//د بع//د حض//رت سيدالش//هداء از خيمه خ//ارج ش//د و ملت در انتظ//ار اينكه ي//ا ب//رادرش را از اين ك//ار ب//ازدارد و ي//ا خ//ودش بيعت م//ردم را قب//ول كن//د. حضرت به مردم گفت من تعجب مي كنم كه مي خواهم ام//ام زم//ان خ//ود را چند كلمه نص//يحت كنم و راه و روش را به او بي//اموزم بع//د مي بينم او مرا نصيحت مي كند و او به من مي آموزد اي//راد گ//رفتم كه ب//رادر چ//را ب//ا معاويه صلح مي كني و در خانه مي نشيني به من گفت همانطور كه جدت رس//ول خ//دا سيزده س//ال در خ//انه نشس//ت و ب//ا كس//ي نجنگي//د و پ//درت اميرالمومنين عليه السالم بيست و پنج سال در خ//انه نشس//ت و ب//ا كس//ي نجنگي//د من هم اگ//ر مي دانس//تم ي//اوري دارم ص//بح و ش//ام ب//ا مع//اويه مي جنگيدم وليكن چطور مردم مرا ياري مي كنند با اينكه انس//اني برت//ر و بهتر را از من ياري نكردند. پدرت علي عليه السالم را خانه نش//ين كردن//د و آنچنان او را تنها گذاشتند كه م//رگ خ//ود را از خ//دا تقاض//ا ك//رد پس در واقع هم//انطور كه حض//رت مجت//بي عليه الس//الم ب//راي ص//الح اس//الم و مسلمانان و بر طبق تق/دير خداون/د متع//ال كه به كف/ار و من/افقين مهلت مي دهد حضرت از تاج و تخت خود صرف نظر ك//رد و آن همه مص//يبتها را تحمل نم/ود و همينط//ور ب/رادرش ام/ام حس/ين عليه الس/الم ت/اج و تخت آم//اده را قب//ول نك//رد و همگ//امي ب//ا ب//رادرش را به پ//ذيرش خالفت و س///لطنت ت///رجيح داد. پس ب///ا دالئل قطعي مي ت///وانيم بگ///وئيم كه از خودگذشتگي اين دو برادر بزرگوار و تحمل مص/يبتهاي ب/زرگي كه مت/وجه آنها شده است در تاريخ سابقه ندارد. از اينرو دين مق//دس اس//الم اين دو

188

Page 189: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به برادر را به عن//وان س//يدجوانان بهش//ت پ//ذيرفته اس//ت . و كس//ي را درتاريخ برتر و باالتر از آنها نمي شناسد.

آنچنان جو افكار مردم و محيط زندگي بر عليه حضرت مجت//بي قض//اوت كرد كه هنگام وفات آن حضرت وصيت كرده بود كه جنازه مرا به مسجد پيغمبر ببريد تا با رسول خدا عهدي تازه كنم وصيت حضرت همين ان//دازه ب//ود مانن//د ش//يعيان كه جن//ازه ميت را به ح//رم امامه//ا مي برن//د. ط//وافي مي دهند و بعد دفن مي كنند. حضرت مجتبي هم به همين ان//دازه كه او را در حرم رسول خدا طواف بدهند و ي//ا اگ//ر ممكن باش//د در ج//وار رس//ول خ//دا حض//رت را دفن كنن//د. گوش//ه اي از مس//جد ش//جر خ//انه شخص//ي و خانوادگي رسول خدا بود به همين دليل اب//وبكر و عم//ر كه خ//ود را خليفه رسول خدا دانستند به خود اجازه دادند كه در آنجا دفن ش//وند كس//ي هم بر دفن آنها در مق//بره رس//ول خ//دا اي//راد نگ//رفت به همين دليل حض//رت مجتبي و ائمه ديگر كه از اف//راد خ//انواده رس//ول خ//دا و اهل بيت پيغم//بر اكرم هستند حق دارند در مقبره خانوادگي خود دفن ش//وند و كس//ي حق ندارد مانع دفن آنها در آن مقبره خانوادگي شود از اينرو حض//رت مجت//بي وصيت كردند كه جنازه مرا به حرم رسول خدا ببريد تا با جد خود عه//دي تازه كنم و ضمناً فرمود ممكن اس/ت ب/ني اميه و ي/ا حس/ودان ديگ/ر م/انع ورود جنازه من يا دفن جنازه در حرم رسول خدا ش//وند اگ//ر م//انع ش//دند مرا به قبرستان بقيع برگردانيد و در ج/وار م/ادرم ف/اطمه بنت اس/د دفن كنيد. حاضر نيس//تم به خ//اطره دفن ش//دن قط//ره خ//وني پ//اي جن//ازه من ريخته شود. از اينرو بعد از وفات حضرت سيدالشهداء بني هاش//م جن//ازه ً را به سوي مقبره پيغم/بر ح//ركت دادن/د. حس//ودان ب//ني اميه و مخصوص//ا عايشه دختر ابي بكر كه ب//ا زه//را و اوالد زهراس//الم الله عليها به حس//ادت مشهور شده بود بني اميه به او گفتند مي خواهند جنازه حس//ن بن علي را در مق//بره خ//انوادگي رس//ول خ//دا دفن كنن//د عايش//ه را س//وار ب//ر ق//اطر نمودند. بني اميه اط//راف او را گرفتن//د كه نگذارن//د جن//ازه آن حض//رت در مقبره خانوادگي دفن شود. عايشه سوار بر قاطر با جمعيت همراه م//انع ورود جنازه به حرم پيغمبر شد كلماتي توهين آميز بر زبان خود جاري كرد كه بني هاشم را سخت عصباني نمود صدا زد، نحوا ابنكم عن بي//تي ف//انه

ال يهتك علي رسول الله حجابه .

189

Page 190: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

جمله اي است خيلي جسارت آميز صدا زد آهاي بني هاشم پس//رتان را از حرم رسول خدا برگردانيد و با دفن او آبروي رسول خدا را از بين نبري//د. چنين وانمود ك//رد كه اگ//ر حس//ن بن علي در ج//وار پيغم//بر و دو خليفه او دفن شود از رسول خدا هتك حرمت مي شود كه يك شخص نامناس//بي را

در جوار رسول خدا دفن مي كنند. بني هاشم به شدت عصباني شدند نزديك بود شمشيرها از غالف كشيده ش//ود و ج//واب اين ج//رات و جس//ارت را ب//ا شمش//ير بدهن//د حض//رت

سيدالشهداء عليه السالم جلو آمد خطاب به عايشه فرمود: ق//ديما انت هتكت حج//اب رس//ول الله در گذش//ته ت//و آب//روي پيغم//بر را ريختي و ح//رمت رس//ول خ//دا را هتك نم//ودي و كس//ي را كه از اهل بيت رس//ول خ//دا نب//ود در مق//بره رس//ول خ//دا دفن نم//ودي ب//رادر من به من وصيت كرده بود تا جنازه او را دور حرم پدرش رسول خدا بگ//ردانم او از خانواده رسول خدا و فرزند رس/ول خداس/ت اگ//ر ب/ا دفن فرزن/د رس/ول خدا آبروي پيغمبر ريخته مي ش//ود ب//ا دفن بيگانگ//ان كه پ//در ت//و و رفيقش عمر باشد بيشتر آبروي پيغم//بر خ//دا مي ري//زد. و در عين ح//ال بني هاش//م مشاهده كردند كه بدون جنگ و جدال امكان ندارد جنازه حضرت مجتبي را در ح//رم دفن كنن//د بني هاش//م كه از اين ت//وهين و جس//ارت به ش//دت عصباني شده بودند حضرت آنها را ساكت و آرام ك//رد فرم//ود برگرداني//د جنازه را به قبرستان بقيع كنار م//دفن مادرم//ان ف//اطمه بنت اس//د وليكن باز هم آن جمعيت حسود و بي حيا به همين جسارت زب//اني و لفظي ق//انع نشدند و گفتند كه جن//ازه را تيرب//اران كردن//د و چن//د چ//وبه ت//ير ب//ر جن//ازه

حضرت مجتبي وارد شد. اين همه توهينها و جسارتها مربوط به جو حاكمي است كه بع//د از ص//لح حضرت مجتبي عليه بني هاشم و مخصوصاً آن حض//رت بوج//ود آم//ده ب//ود مقلدين و دوستان ائمه از سر اين صلح و س//ازش و مص//لحت آن آگ//اهي نداشتند خيال مي كردند حضرت مجتبي خالف قضاوت دين و ق//رآن عمل ك//رده كه زع//امت مس/لمانان را به شخص//ي مانن//د مع//اويه واگ//ذار ك//رده است از اين جهت به قضاوت خود آن حضرت را محك//وم مي دانس//تند كه چرا به صلح و سازش تن داده اس//ت . الزم ب//ود بجنگ//د گ//رچه در اين راه كش//ته مي ش//ود و دش//منان و جمعيت ض//عيف العقل و مفس//ده ج//وي اسالمي نتوانستند صلح را قبول كنند به همين كيفيت فضا و جوّي بوج//ود

190

Page 191: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آورده بودن///د كه اك///ثريت ي///ا همه م///ردم حض///رت مجت///بي را محك///وم مي شناختند و بر صلح و سازش او ايراد و اعتراض داشتند از اين رو پس ً از مدت ده س//ال ك//ه از ص//لح حض//رت مجت//بي گذش//ته ب//ود و مخصوص//ا مشاهده مي شد كه معاويه ظالمانه و جابرانه حك//ومت مي كن//د و بن//دگان م//وفق خ//دا را به ن//احق مي كش//د اين جنايته//ا را هم به حس//اب حض//رت مجتبي مي گذاشتند و مي گفتند گناه جنايتها به گردن اوست كه مع//اويه را به كرس//ي خالفت نش//انده و او را روي ك//ار آورده اس//ت وليكن از ب//اطن ام//ر خ//بر ندارن//د كه اگ//ر آن حض//رت به كيفيت جنگ و مب//ارزه به مي//دان مع////اويه مي رفت معاوي////ه از ط////ريق قه////ر و غلبه به كرس////ي خالفت مي نشست خود كامه حكومت مي كرد و ديگر ارج و ارزشي براي اس//الم و مسلمانان قائل نبود مصيبت بزرگي را تحمل ك//رده ب//ود به كيفي//تي كه هنوز هم بعد از هزار و چند صد س//ال كه حق//ايق ت//اريخ معل//وم و روش//ن شده است باز هم اكثريت مس//لمانان و مخصوص//اً س//نيان آن حض//رت را در اين صلح و سازش محكوم مي كنند. پس در زم//ان آن بزرگ//وار كس//ي نبود كه حقيقت اين فداكاري و مصلحت بين حض//رت مجت//بي را بشناس//د

مگر برادرش امام حسين عليه السالم . لذا وقتي كه حض//رت را دفن ك//رد كن//ار ق//برش س//خناني اي//راد فرم//وده

نمود: رحمك الله ابا محمد و ان كنت لتبا صبرالحق مظانه و توثرها عند تداخل الباطل و ال غرو انك من ساللة النبوة و رض//يع لب//ان الحكمه ف//الي روح و

ريحان يعني برادرم ابا محمد خدا تو را رحمت كند چقدر زي//اد در ش//ناخت حق و باطل بصير و بينا ب//ودي . و هنگ//امي كه بين حق و ب//اطل ج//دال و اختالف بوجود مي آمد طرف حق را انتخاب كردي گرچه كسي آن را نشناسد و با نيت پاك از مسئوليت خالفت با آمادگي و طهارت بيع//تي كه ب//ا ت//و بودن//د دست خ//ود را از گ//رد و خاكه//ا خالفت تك//ان دادي و آن خالفت را به اهل دنيا واگذار كردي و باطل را رها كردي گرچه طرف//داران بس//ياري داش//ته باشي. اين انتخاب از تو عجيب نيست زيرا تو از سالله نبوت هس//تي و ازً پستان علم و حكمت تغذيه شده اي سر مصيبت حض/رت مجت//بي حقيقت/ا در تاريخ انبياء و اولياء و ائمه اطهارعليهم السالم بي سابقه است و درست نظ///ير اين مص///يبت را حض///رت سيدالش///هداء عليه الس///الم در مس///ير

191

Page 192: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

طرف//داري از ص/لح ب/رادرش و حم/ايت اهل ال/بيت تحمل نم/ود و از همه باالتر گذشت عجيب آن بزرگوار كه سلطنت و خالفت با تمامي تجه//يزات در اختي//ار آن حض//رت ق//رار مي گ//رفت وليكن حض//رت به آن خالفت و س//لطنت بي اعتن//ا ب//ود و ه//ر دو ب//رادر و ي//ا اهل بيت عص//مت و طه//ارت مي دانستند كه از مسير اين قيام و قعودها و صلح و سازشها چه مصائب بزرگي تحمل خواهند كرد درست وضعيت عاشورا در نظر هر دو برادر از نخبگان اهل البيت مجس/م ب/ود. مي دانس/تند و مي ش/ناختند كه حس/ن بن علي در اين صلح و سازش چه مصيبتهائي را تحمل خواهد كرد و ع//اقبت

مسموم خواهند شد. و همچنين چه مص//ائبي مت//وجه م//وال ابي عب//دالله الحس//ين عليه الس//الم مي شد زيرا ايشان از ابتداي صلح و س/ازش را ت/ا روز ش//هادت در زم/ان امامت برادرش حضرت مجتبي و امامت خودش با معاويه بيعت نكرد. از بيعت معاويه و فرزندش يزيد آزاد بود لذا به تمام معنا كينه آن حضرت را به دل داشتند و براساس همان كينه توزي يك چنان فاجعه عظيم عاش//ورا را بوج//ود آوردن//د. درس//ت وق//تي در افك//ار و اعم//ال ائمه اطه//ار عليهم الس//الم و در ق//دم اول فك//ر و سياس//ت حض//رت رس//ول اك//رم مط//العه مي كنيم مشاهده مي كنيم كه هرگز در قيام و قعود خ//ود دني//ا و حك//ومت دنيا و منافع دني//ا را م//دنظر نداش//ته اند همه ج//ا نظرش//ان به اين حقيقت بوده است كه الزم است بشريت تا ابتداي ظهور قيامت يك دوره زندگي دنيا را ببينند و امتحان شوند تا روزي كه بشريت در استيصال كامل ق//رار گ//يرد. و ب//ر پ//ايه هم//ان استيص//ال به ط//ور ط//بيعي حك//ومت از دس//ت انسانهاي غيرمعص//وم خ//ارج گ//ردد و ب//دون جنگ و ن//زاع بش//ريت تس//ليم

ائمه اطهار عليهم السالم شود. لذا هر يك از چهارده معصوم در قبال مصائبي كه مي ديدند و يا ش//يعيان به آنها از ظلم و جنايت ظالمان شكايت مي كردند خود را و پ//يروان خ//ود را اميدوار به عالم آخ//رت مي كردن//د به مظل//ومين از دوستانش//ان وع//ده آخ//رت مي دادن//د و مي گفتن//د كه زم//اني كه ق//ائم م//ا قي//ام كن//د به ش//ما شيعيان و دوستان نيرو و قدرت مي دهد دشمنان شما را زن//ده نم//وده در اختيار ش//ما مي گ//ذارد ت/ا ه//ر ط//ور كه بخواهي/د از آنه/ا انتق/ام بگيري/د نه خودشان در برابر ظلم ظالمها و جنايت جنايتك//اران در خط انتق//ام بودن//د كه با توسل به زور و يا دعا و نفرين از دشمنان خ//ود انتق//ام بگيرن//د و نه

192

Page 193: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هم به دوستان و شيعيان خود اج//ازه مي دادن//د كه در اين زن//دگي دني//ا به فكر قيام و انتقام باشند همه ج/ا ت/ذكر داده ان/د كه اين دوره زن/دگي دني/ا براي هر كسي از تولد تا مرگ و براي بشريت از هبوط آدم تا قي//ام ق//ائم طعمه و لقمه دشمنان آل محمد عليهم السالم است . خداوند اين زن//دگي ابتدائي را در اختيار آنها قرار داده به آنه/ا ق//درت و امكان/ات و فرص/ت و مهلت مي دهد تا معلوم شود در زن//دگي دني//ا ع//ادالنه ي//ا ظالم//انه زن//دگي مي كنن//د و در يك ح//ديثي فرمودن/د خداون/د مق/در ك//رده اس/ت كه از ه//ر تيره اي و خانواده اي در جامعه بشريت در طول ت//اريخ ت//ا پيش از قي//امت فردي را به قدرت و حكومت برساند تا معلوم گ//ردد كه در قي//ام و قع//ود خود و در حكومت خود ظالمند يا عادل . آزمايش شوند و امتحان بدهن//د و روز قيامت در برابر قصور و يا تقصير خود عذري نداش//ته باش//ند. در اين رابطه ام//ام ص//ادق عليه الس//الم فرمودن//د: لكل ان//اس دولت ترقبونه//ا و

دولتنا في آخر الدهر يظهر يعني هر گروه و قبيله اي از ج//امعه بش//ريت حك//ومت و دول//تي در تق//دير خود دارن//د و خ//دا به آنه//ا مهلت مي ده//د وليكن دولت م//ا آل محم//د عليه

السالم در انتهاي زندگي دنيا ظاهر مي گردد. اين روش اخالقي از ائمه اطه//ار عليهم الس//الم و دس//تور آنه//ا به ص//بر و تحمل در برابر دشمنان آنها و يا م//زاحمين اخالق و رفت//ار آنه//ا مبت//ني ب//ر آيه اي از آيات قرآن است كه تقدير خدا هم براساس آن جاري مي شود و آن آيه اين است كه خداوند مي فرمايد: قل لل//ذين آمن//وا يغف//رو لل//ذين ال

يرجون ايام الله ليجزي قوما بها كانوا يكسبون يعني به مومنين و بندگان خدا امر كن تا در برابر آزاد و اذيت كساني كه عقيده به آخرت ندارند و آنها را از نظر اخالقي آزار مي رسانند از گن//اه و تقص//ير آنه//ا بگذرن//د و ص//بر كنن//د زي//را خداون//د در نظ//ر دارد ظالم//ان و جنايتكاران را به نتايج ظلم و جنايتشان مجازات كند و نتايج ظلم و جنايت فوري و آني به ظالم و جنايتكار برنمي گردد بلكه مدتي صبر و اس//تقامت الزم دارد اين آيه شريفه ش//امل دو قس//مت اس//ت قس//مت اول گذش//ت بندگان مومن خدا از جرم و جنايت انسانهاي جاني و ظالم و ص//بر و حلم

پيشه خود نمودن تا روزي كه آنها به سزاي اعمالشان برسند.

193

Page 194: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قس//مت دوم محت//وي آيه مرب//وط به اين اس//ت كه خداون//د نمي خواه//د ظالمان و جنايتكاران را به اراده خود كيفر كن//د بلكه در انتظ//ار اس//ت ت//ا نتايج ظلم و جنايت ظاهر گردد و آنها به نتايج ظلم و گن//اه خ//ود مج//ازات

شوند نه به اراده خدا و كيفر الهي . زيرا خواهي نخ//واهي گن//اه و معص//يتها و ظلم و جنايته//ا نت//ايج ب//دي دارد مانند بذري اس//ت كه در دل مظل//ومين و بن//دگان خ//دا كاش//ته مي ش//ود و س//بز مي گ//ردد و در آين//ده ت//اريخ نت//ايج آن ظلم و جنايته//ا به ص//احبان اصليش برمي گردد مثال اگر كسي به ديگري ستم كند به او تهمت بزن//د و در جهتي از جهات زندگي او را متضرر نمايد قهراً در اينجا شخص مظلوم ناراحت مي شود و به فكر اين است كه روزي زمينه اي فراهم ش//ود ت//ا از شخص ظالم انتقام بگ//يرد پي/دايش اين ح/الت در مظل/وم كه اگ/ر انتق/ام

بگيرد آرامش براي او پيدا مي شود يكي از نتايج ظلم و گناه است . و نت//ايج ديگ//ري كه دارد اين اس//ت كه ظ//المين و جنايتك//اران ب//ا ظلم و جنايت خود بازار ظلم و جنايت را رواج مي دهند رفق//ا و همك//اراني ب//راي

خود تهيه مي كنند محيط زندگي مردم را ناامن مي كنند. اين عدم امنيتها و ظلم و جنايتها عاقبت كار و آخرين ن//تيجه اش پي//دايش اس//لحه هاي آتش زاي جه//اني و جنگه//اي آتش و هس//ته اي عليه بن//دگان مستضعف و مظلوم خداوند متعال است اين مجموعه ها و آتشها كه نتايج جرم و جنايت است بيشتر در آخرالزمان ظاهر مي گردد. بندگان مظل//وم خدا با ثبت يك چنين جرم و جنايتها و مظلوميتها از دني//ا مي رون//د س//اعتي بر آنها مي گذرد حكومت عادالنه خدا در روي زمين دائر مي گردد. در آنجا مظلومين قدرت پيدا مي كنند نت//ايج جن//ايت و ظلم خ//ود را كه هم//ان درد دلها و عقده ها و آتشها و زخم و جراحتهاس//ت به اراده خ//ود ب//دون رنج و زحمت به ظالمين و جنايتكاران برگرداند كيفر ظ//الم و جنايتك//ار به نت//ايج جرم و گناه غير از كيفر آني و فوري است كه به دست حكومت زم//ان و ي//ا اراده خ//دا پي//دا مي ش//ود. كيف//ر و مج//ازات به نت//ايج اعم//ال ب//د مانن//د تصادف راننده اي است كه برخالف مقررات رانندگي مي كند و ع//اقبت به دره اي س//قوط مي كن//د و از بين مي رود. اين ع//ذاب مرب//وط به ن//تيجه رانندگي خالف مقررات است به دولت و مامورين دولت مربوط نيس//ت . و گاهي خالف مقررات رانندگي مي كند پليس و پاسبان ج//ريمه اي ب//راي او مقرر مي دارند يا احياناً ممكن است او را به چند ضرب شالق محك//وم

194

Page 195: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كنند اين مجازات ج//ريمه و ش//الق مرب//وط به اراده ح//اكم اس//ت كه اگ//ر عمل خالف مق//ررات را نبين//د وي//ا ج//ريمه نكن//د ط//رف مق//ابل مع//اف

مي شود. بن//ابراين ائمه اطه//ارعليهم الس//الم ب//ا اج//راي برن//امه ص//بر و م//دارا ب//ا دشمنان خود با اينكه قدرت دارند آنها را در راه ظلم و ستم متوقف كنند ي//ا از بين ببرن//د ب//ا تمكن و ق//درت از انتق//ام گ//رفتن براس//اس همين آيه شريفه صبر و مدارا مي كنند و به ظالم خود ميدان مي دهند ه//ر چن//د اين ميدان صبر و مدارا منجر به قتل خود آنها و يا قتل دوستانش//ان مي ش//ود وليكن اين صبر و مدارا دو نتيجه بزرگ براي ائمه و دوستان آنه//ا دارد كه اين دو نتيجه يگانه عامل پي//دايش حك//ومت الهي و جه//اني آنه//ا مي باش//د خداوند در كتاب خود ضمن آيه و اتينا هم ملكا عظيماً به آنه//ا وع//ده داده است كه يك سلطنت جهاني ابدي به آنها ببخشد كه مرز زماني و مك//اني و بشري نداشته باشد بر تمام كره زمين و ب//ر تم//امي جمعيته//ا از هب//وط آدم تا قيام قائم و تا ابد در اين حاكميت و سلطنت باشند آنها مردم را از دو راه مل//زم و مجب//ور به اط//اعت خ//ود مي كنن//د يكي از راه خ//دمت و اطاعت يعني عده اي از بندگان خدا كه از آنها اطاعت مي كنند و به آنه//ا و دين آنها خدمت مي كنند ب//ا اين خ//دمت و اط//اعت مس//تحق اج//ر و ث//واب مي شوند عش//ق و عالقه و محبتش//ان به ائمه اطه//ار عليهم الس//الم زي//اد مي شود رابطه بين آنها و ائمه اطهار نظير رابطه فرزندان با پ//در و م//ادر است پس عده اي از مسير اطاعت آنها و خ//دمت به دين آنه//ا وابس//ته به آنها مي شوند مستحق اجر و ثوابند و اين اج//ر و ث//واب به وس//يله ائمه به آنها داده مي شود و عده ديگر از طريق محكوميت و جنايت به خود آنها و يا دوس//تان آنه//ا وادار به تس//ليم مي ش//وند زي//را محك//ومين زم//اني كه در مقابل قدرت حاكم قرار مي گيرند چاره اي جز اط//اعت و تس//ليم ندارن//د در اين زمان از نظر رواني دو حال پيدا مي كنن//د ي//ا اينكه حقيقت//اً در قلب خود نادم و پشيمان مي شوند و خود را مالمت مي كنند كه چرا ب//ا اولي//اء خدا به مربيان واقعي خود ستم ك//رديم خ//ود را مالمت مي كنن//د كه چ//را ارباب واقعي خود را كشته و يا به او س//تم كرده ان//د اين مالمت از وج//ود آنها ح/التي اس/ت كه آنه/ا را به ط//رف ائمه اطه/ار عليه الس//الم گ//رايش مي دهد روز قيامت توبه مي كنند و معذرت مي خواهند توبه اي كه محصول ندامت و پشيماني آنهاس//ت و حقيقت//اً خ//ود را مالمت مي كنن//د كه چ//را به امام خود ستم كرده اند از خدا و امام زمان انتظار عفو و بخشش دارن//د

195

Page 196: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و نظ///ر به اينكه ت///وبه آنه///ا واقعيت و حقيقت دارد كه خ///ود را مالمت مي كنند و محكوم مي كنند كه چرا ستم كرده اند مشمول عفو خ//دا و ائمه اطهار عليهم السالم واقع مي شوند و از آتش جهنم نجات پيدا مي كنن//د. و اين وضعيت كه ائمه با هر وس//يله اي باش//د بتوانن//د انس//اني را به زن//دگي بهش//تي بكش//انند و از آتش جهنم نج//ات بدهن//د مطل//وب و محب//وب ائمه اطه//ار عليهم الس//الم اس//ت يع//ني ائمه راض//ي هس//تند كه ض//ربات و ص//دماتي از م//ردم ب//ر آنه//ا وارد ش//ود و ن//تيجه اين ض//ربات و ص//دمات پشيماني آنها و عامل پيدايش توبه و ندامت در وجود آنها باشد يعني امام راضي است كه ظالمي او را اذيت كن//د او را مس//خره كن//د و اين اذيت و مسخره مايه پشيماني او شود تقاضاي عف//و نماي//د و در ن//تيجه از ع//ذاب

آخرت نجات پيدا كند. اين در صورتي است كه اين ظلم و گناهها و جرم گناهها عاقبت مجرم و گناهكار را پش//يمان كن//د و اين گناهه//ا و معص//يتها آنه//ا را وادار به ت//وبه و تقاضاي عفو نمايد. در نتيجه مشمول عفو خدا و ائمه اطهار ش//وند مانن//د ت//وبه ح//ربن يزي//د ري//احي در ص//حراي ك//ربال ش//ايد هم//ان جس//ارتها و جلوگيري ها كه نگذاشت ام//ام به مكه و م//دينه برگ//ردد و او را در ص//حرا كربال محاصره نمود باعث ش//د كه حق و ب//اطل بشناس//د و خ//دمت ام//ام حاضر شود و توبه نمايد. بعضي ها در همين دنيا حق و ب//اطل مي شناس//ند و ت//وبه مي نماين//د و ت//وبه بعض//ي ها كه يك تح//ول رواني اس//ت به ع//الم

قيامت منتقل مي شود. و اگر هم ظ//المين به آنه//ا و جنايتك//اران آنق//در اص//رار به ظلم و جن//ايت داشتند كه حالت توبه وان//ابه به در آنه//ا پي//دا نمي ش//ود قه//راً ظلم آنه//ا از مظل//ومين به خودش//ان برمي گ//ردد و خودش//ان ب//راي خودش//ان جهنمي ساخته و خود را در آن محبوس نموده ان//د از خ//دا و ائمه ش//كايتي ندارن//د كه چرا ما گناهي كرديم و آنه//ا به چ//نين ع//ذابي م//ا را مبتال نمودن//د زي//را مي بينند عذابي است كه خودش//ان س//اخته و به آن مبتال ش//ده اند خ//ود را مالمت مي كنند از خدا و ائمه شكايتي ندارند اين دو نتيجه ايجاب مي كن//د كه ائمه در برابر ظلم ظالمين و جنايات آنها ص//بر و بردب//اري پيش//ه خ//ود

كنند و در انتقام گرفتن شتاب ننمايند. اين مسئله در داستان عاشورا ض//من قي//ام و قع//ود م//وال عليه الس//الم و حضرت مجتبي و قي//ام حض//رت سيدالش//هداء عليه الس//الم ك//امال وانم//ود

196

Page 197: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

است ابتدا مسلمانان و م//ردم زم//ان در مظ//الم عثم//ان به ج//ان آمده ان//د عثمان را به دست خود كشتند و مانن//د گوس//فنداني كه از درن//دگان ف//رار مي كنند اينطور از بني اميه و خلف//اي غاص//ب به س//وي م//وال عليه الس//الم ش//تاب گرفتن//د و دس//ته جمعي آمدن//د و به آن حض//رت بيعت نمودن//د. ت//ا جائي كه آن بزرگوار هنگام بيعت گرفتن از مردم به آنها فرمود: دع//وني و التمسوا غيري فاني لكم وزيراً خير مني لكم اميراً ولعلي اطوعكم لمن

و ليتموه امركم به آنها فرمود: مرا رها كنيد به ديگري بيعت كني//د من وزي//ر مش//اور ش//ما باشم و شما را در زندگي راهنمائي كنم بهتر اس//ت فرمان//ده و حكم//ران باشم و اگر شما ديگري را به خالفت انتخاب كني//د من از همه ش//ما به//تر از او اطاعت مي كنم و ض//امن حفظ نظ//ام و ام//نيت مس//لمانان هس//تيم . حض//رت اين جمالت را به اين دليل فرمودن//د كه مي دانس//تند كه اگ//ر به عن//وان خليفه و س//لطان در مق//ام ح//اكميت بنش//ينند م//امور و مجب//ور به عدالت و تقوي مي شوند و عدالت و تقواي آن حضرت ب//راي آن م//ردمي كه آلوده به ثروت دنيا هس//تند ق//ابل تحمل نيس//ت ش//ايد نتوانن//د در پن//اه عدالت آن حضرت دوام بياورند و ديگ//ران را به حك//ومت انتخ//اب كنن//د و چنين شد كه آن حضرت پيش بيني كردند. لذا در برابر آن بزرگوار و علت شهادتش گفتند: قتله عدله يعني رعايت ع//دالت او را به كش//تن داد. آن حضرت در بعضي موارد فرمودند: اص//بحت الن//اس تخ//اف ظلم رعاته//ا و

اصبحت اخاف ظلم رعيتي . يع//ني تم//امي م//ردم روي زمين از ظلم پادش//اهان و حكمران//ان خ//ود مي ترسند اما من تنها سلطاني هس//تم كه از ظلم رعيت خ//ود مي ترس//م تمامي ملتها مظلوم به ظلم س//لطان هس//تند و من مظل//وم به ظلم ملت هستم در هر ص//ورت م//ردم كه از ظلم عثم//ان به تنگ آم//ده بودن//د و آن حضرت را مظهر عدالت و تقوي مي دانستند به آن حضرت بيعت كردند.

آنچن//ان در بيعت ك//ردن ش//تاب داش//تند كه حض//رت مي فرماي//د: مانن//د موهاي پشت گردن كفتار انب//وه ش//ده بودن//د و ن//زديك ش//د فرزن//دان من حسن و حسين زير پاي آنها كوبيده شوند. حضرت بيعت آنها را قبول كرد وليكن بيعتي است كه اكثريت مردم معرفت به آن حضرت ندارن//د اس//ير تبليغات زمان هستند سخنان بر غلبه حضرت بشنوند قب//ول كنن//د ي//ا ب//رله حض//رت آن را هم قب//ول مي كنن//د و دو اقليت ديگ//ر يكي دنياپرس//تان و

197

Page 198: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ثروت پرستان كه با عدالت حض//رت س//ازگانه نبودن//د به تبعيض ن//ژادي و اختالف طبقاتي كه عثم/ان بوج//ود آورده ب//ود ع//ادت ك//رده بودن//د انتظ//ار داش//تند آن حض/رت مانن/د عثم/ان اش/راف و اعي/ان را بپذيرن/د امتي/ازات

اشرافيت آنها را قبول كند. ثروت و مقام بهتر و بيشتري به آنها بدهد و فقرا را محروم بگ//ذارد و آن اقليت مومن هم در برابر اين اكثريت جاهل و مغ//رض مس//تهلك ش//ده اند

نمود و نمايشي ندارند. براساس همين روش فكري و اخالقي م//ردم كه اك//ثريت ج//اهل و ن//ادان بودن//د و آن اقليت مغ//رض ب//ا تبليغ//ات خ//ود آنه//ا را نس//بت به م//والعليه السالم بدبين مي كردند و به حكومتهاي ديگر تشويق و ترغيب مي نمودن//د براس//اس همين فك//ر اك//ثريت حض//رت مجت//بي خالفت و س//لطنت را به معاويه واگذار كردند تا اين تش//نگان حك//ومت ب//ني اميه به آبگ//اه ب//ني اميه بروند و مزه حكومت آنها را بچشند. زيرا حقيقتاً اگر ائمه از ط//ريق جنگ و قلع و قمع مس///لمانان وارد مي///دان ش///وند اك///ثريت مس///لمان كش///ته مي شوند و اقليتي كه مي مانند از ت//رس ج//ان خ//ود تس//ليم حك//ومت حق مي ش//وند نه اينكه حق را به حق//انيت بشناس//ند در ن//تيجه تق//دير خ//دا كه براساس مهلت و امتحان انسانها بوج//ود آم//ده كه كس//اني كه تش//نه دني//ا هس//تند به دني//اي خ//ود برس//ند و كس//اني كه فاق//د عقل و ش//عورند حق و ب//اطل نمي شناس//ند عقل و ش//عور پي//دا كنن//د تم//امي اين مس//ائل ايج//اب مي كند كه امام حسن و امام حسين عليه السالم همرأي و هم//راه م//ردم زمان باشند چنان باشند كه موال عليه السالم مي گويد من مانند پرن//ده اي در مي//ان انب//وه پرن//دگان ق//رار گ//رفتم كه وق//تي آنه//ا پ//رواز مي كردن//د همراهشان مي پريدم و هنگامي كه مي نشس//تند همراهش//ان مي نشس//تم همه جا به فكر بيداري مردم و اتمام حجت لذا حقيقت//ا مي ش//ود گفت كه روش ائمه اطهار عليهم اسالم صبر و م/دارا در ارتب//اط ب/ا انس/انها مانن//د

روش خداوند متعال بود. درست نقشه اي را در ارتباط با مردم اجرا مي كردند هم//ان نقش//ه الهي فرصت و مهلتي است كه خدا به كافر و منافق مي دهد تا در اين فرص//ت و مهلت حق و باطل بشناسد و جهت گيري نماي/د اگ//ر ط//الب كف//ر اس//ت كفر خود را بپروراند و اگرطالب ايمان است ايمان خ//ود را و آن اك//ثريت مستضعف الاقل آگاهي به حق و ب//اطل پي//دا كن//د و در انته//ا تصميمش//ان

198

Page 199: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قطعي شود كه طالب راه حقند يا راه باطل . ائمه عليهم السالم به همين كيفيت از فرصتها استفاده كردند و همه ج//ا همت بيش//تر آنه//ا در تعليم و ت//ربيت م//ردم تمرك//ز پي//دا مي ك//رد زي//را مي گفتن//د و عقي//ده داش//تند كه حكومتي براي آنها گوارا اس//ت كه ب//ر پ//ايه عقل و ش//عور م//ردم و حق و باطل شناسي م//ردم باش//د همه ج//ا زمينه ه//اي پ//رورش فك//ري م//ردم را

فراهم مي كردند . گاهي با تعليم/ات و تبليغ//ات و گ//اهي ب/ا مخ/الفت و م/وافقت ب/ا خلف/ا و

سالطين زمان . لذا امام باقر و امام صادق عليهم الس/الم فرص//تي ب/راي تعليم و ت/ربيت پيدا كردند از اين فرصت به نحو كامل استفاده نمودند و با تعليمات خ//ود بدعتها و خرافات جامعه را كه مانند علف هرزه ه/ا دين مق/دس اس//الم را مسخ نموده بود از افكار م//ردم زدودن//د و به ج//اي آن علف هرزه ه//ا ب//ذر علم و حكمت و حق و حقانيت شناس//ي در افك//ار و اذه//ان م//ردم بوج//ود آوردند در ن//تيجه ش//هرت اجتم//اعي پيش//وايان معص//وم از ط//ريق تعليم و تربيت و نهضت دادن به افك//ار م//ردم در زم//ان ام//ام جعف//ر ص//ادق عليه

السالم به اوج خود رسيد. همه جا در مجالس و محافل دنيا در ميان مسلمانان تعليم//ات و تبليغ//ات علمي رواج پيدا كرد يك نفر از دوستان امام صادق عليه السالم مي گويد وارد مسجد كوفه شدم چند ص//د حلقه از مس//لمانان را تماش//ا مي ك//ردم حلقه هاي يا قع//ده هاي ده نف//ري و بيش//تر و كم//تر كن//ار هم//ديگر نشس//ته بودند فرمايشات امام صادق و امام باقر را بين خ//ود م//ذاكره مي كردن//د. ه//ر يك از اص//حاب ام//ام ص//ادق عليه الس//الم كتابه//ائي نوش//ته بودن//د كه گفته اند آن بزرگوار در علوم و فنون مختلف چهارهزار مجتهد و دانش//مند تربيت نموده اند بناگاه خلفاي فرعون صفت در زمان آن حضرت و دني//اي معاص//ر آن بزرگ//وار در براب//ر جهش علمي و فك//ري ائمه اطه//ار عليهم اس//الم ق//رار گرفتن//د و مش//اهده كردن//د كه آنه//ا به علم و دانش هم ج//ا شهرت دارند. و دنيا را به خود جلب و جذب نموده ان//د يك چ//نين ش//هرتي كه خلفاي عباسي و سالطين ديگر در مق/ابل ش/هرت آنه/ا ارج و ارزش//ي نداشتند و نمي توانس/تند محب/وبيت اجتم/اعي پيداكنن//د. از اي/نرو روش/هاي مبارزه خود را با مكتب ائمه اطهار عليهم السالم عوض كردند ت//ا آن روز

199

Page 200: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به كشتن و زنداني نمودن متوسل شده بودند و از زم//ان ام//ام ص//ادق به بعد به مكتب سازي و مذهب تراشي مشغول شدند.

دين مق//دس اس//الم به وس//يله امامه//اي معص//وم س//ه ن//وع نم//ايش پي//دا مي كند كه دو نمايش آن قابل رقابت است و نمايش س//وم كه به وس//يله امام زمان عليه الس/الم ظه/ور پي/دا مي كن/د ق//ابل رق//ابت نيس/ت بع//د از حضرت رسول اكرم موال اميرالمومنين با دو فرزندش امام حسن و امام حسين با قيام و قعود خود در برابر افكار م//ردم ب//راي همه مس//لمانها در طول تاريخ تا زمان امام قائم عليه السالم ثابت كردن//د كه انس//انها ب//راي قب//ول حك//ومت و واليت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم آم//ادگي ندارن//د زي//را حكومت و واليت آنها را از نوع حكومتها و واليتهاي ساير مردم مي دانند با اينكه بين اين دو نوع حك//ومت ف//رق بس//يار اس//ت . امامه//اي معص//وم در شعاع واليت و حكومت خود براي بشريت زندگي بهشتي بوجود مي آورند زيرا آنها مجه//ز به اراده آني و كن فيك//وني خداون//د متعالن//د هم آگ//اهي و آشنائي كامل به كيفيت زندگي ط//بيعي از مس//ير علل و ع//وامل ط//بيعت دارند و هم با اراده آني و كن فيكوني خود بر طبيعت و ع//وامل آن ك//امال مسلط هستند و مي توانند در ش//عاع واليت خ//ود م//رگ و م//رض و جنگ و قتل و كشتار را از بين ببرند و مردم را به آن زن//دگي مطل//وب و اي//ده ال كه خدا وعده داده است برسانند. وليكن اكثريت م/ردم و ش/ايد همه آنه/ا به مقام واليت و حكومت ائمه عليهم الس//الم به ش//كل دوم كه ح//اكميت بر طبيعت باشد آگ//اهي ندارن//د همه ج//ا خ//ود را قي//اس ب//ه آنه//ا و آنه//ا را قياس به ديگران مي كنند در نتيجه آمادگي كامل ندارند كه مق//درات خ//ود

و ديگران را به ائمه اطهار واگذار كنند و خود را كامالً تسليم نمايند. در عين ح//ال اگ//ر در براب//ر ق//درتهاي ديگ//ر ق//رار گرفتن//د و ف//ريفته وعده هاي اين و آن شدند باز هم صددرصد حاضر نيس/تند تس/ليم واليت و حكومت ائمه شوند خواهي نخواهي آنه//ا را كن//ار مي گذارن//د و ديگ//ران را مساوي آنها مي دانند شايد از آنها به//تر و ب//االتر قي//ام اميرالموم//نين عليه الس//الم و ش//هادت او و ص//لح و س//ازش حض//رت مجت//بي عليه الس//الم و واگذاري كارها به بني اميه و دو مرتبه قيام امام حسين عليه السالم كامال ث/ابت مي كن//د كه ملته//ا يك چن//ان عقل و ش//عوري ندران//د كه ائمه اطه//ار عليهم السالم را با امتيازاتي كه مخصوص آنهاست و قابل رقابت نيس//ت بشناس//ند همه ج//ا دنب//ال طعمه و قلمه دني//ا بودن//د. بع//د از اثب//ات ع//دم

200

Page 201: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آمادگي مردم براي قبول حكومت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم بش//ريت را در مس//ير مق//درات به خ//ود واگ//ذار نمودن//د. ت//ا در مس//ير خ//ودرائي و خودمختاري و يا انتخ//اب حكومته//ائي مانن//د خ//ود و ي//ا كمي به//تر از خ//ود

زندگي دنيائي آنها به بن بست برسد. و استيصال جهاني بوجود آيد و خداوند از اين استيصال جه//اني در كت//اب مقدس خودش خبر داده است يكي در سوره دخ//ان مي فرماي//د ف//ارتقب

يوم تاتي السماء بدخان مبين يغشي الناس هذا عذاب اليم . به پيغمبر اكرم دستور مي ده//د در انتظ//ار حك//ومت جه//اني و الهي خ//ود باشد تا روزي كه از آسمان دود و آتش فراوان ظاهر گ//ردد و بش//ريت را فرا گيرد. آسماني كه در اينجا دود و آتش بوجود مي آورد و بشريت را در محاصره عذاب قرار مي ده//د افك//ار قدرتمن//دان و ص//نايع آتش//ين بش//ري مي باشد سماء در اين جا افكار مردم است كه به فكر خود صنايع آتش//ين را مي سازند دنيا و زن//دگي دني//ا را در محاص//ره آتش ق//رار مي دهن//د و در

سوره همزه مي فرمايد:

انها عليهم مؤصده في عمد ممدده يعني آتش آنها را در همان س//تونهاي س//ر به فلك كش//يده ي//ا آپارتمانه//اي آسمانخراش محاصره مي كند همه دنيا در محاصره عذاب قرار مي گ//يرد وضعي بوج/ود مي آي/د كه ك/ار م/ردم از دس/ت م/ردم خ/ارج مي ش//ود. نه ملتهايي مي توانند براي خود زندگي بسازند و خود را اداره كنند نه قدرتها و دولته//ا يك چ//نين اس//تعداد و نيروه//ائي دارن//د كه ملته//ا را اداره كنن//د. انسان از انسان مايوس مي شود در اين رابطه خدا مي فرماي//د: الي ربك

يومئذ المستقر يعني فكر مردم در وجود خدا و قدرت خ//دا اس//تقرار پي//دا مي كن//د و همه مي دانن//د و مي فهمن//د ج//ز خ//دا و ي//ا يك م//رد آس//ماني كس//ي ق//درت ندارد.زن//دگي بش//ريت را به س//امان آورد و نظ//ام و ام//نيت جه//اني ب//راي مردم فراهم كند يك چنين روزگاري را در س//وره نازع//ات طام//ة الك//بري ناميده است يعني ع//ذابي كه چ//اله زن//دگي را پ//ر مي كن//د در رواي//ات هم

پيش بيني شده است كه يمأل 201

Page 202: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

االرض ظلماً و جوراً زمين پر از ظلم و جور مي شود پس آي//ات و رواي//ات يك چ//نين روزي را در زندگي مردم گزارش مي دهد زندگي مردم مختل و معطل مي گ//ردد و همه سر به سوي آسمان دارند و مي گويند: ربن//ا اكش//ف عن//ا الع//ذاب ان//ا

مومنون خدايا اين عذاب جهاني را از ما برطرف كن .

در آيه بعد خداوند وعده مي ده//د كه دع//اي آنه//ا را اج//ابت كن//د و ع//ذاب جهاني را برطرف نمايد. مي فرمايد: انا كاشف العذاب قليالً انكم عائدون

يوم نبطش البطشه الكبري به زودي ع//ذاب را از ش//ما برمي گ//ردانيم كه در مص//يبتها به م//ا پناهن//ده مي شويد روزي كه حمله جهاني و جهان گيري ما شروع شود اين بطش//ه الكبري يا فتح اكبر قيام ام//ام زم//ان عليه الس//الم اس//ت كه ايش//ان قي//ام مي كنند بالفاص/له ب/ا ق//درت ق//اهره الهي ب/دون جنگ و قتل و كش//تار كل بش//ريت در نظ//ام آن حض//رت ق//رار مي گيرن//د. پيغم//بر مي فرماي//د: يمال

االرض قسطا و عدال همانطور كه زمين پر از ظلم و جور شده با قيام ايشان پر از ع//دل و داد مي گردد. امام باقر عليه السالم مي فرمايد: خداوند كار آن حض//رت را در

يك شبانه روز اصالح مي كند. يعني كره زمين فتح مي گردد بشريت تسليم آن حضرت مي شوند.

بع//د از ش//هادت ام//ام حس//ين عليه الس//الم خلف//اء و زمام//داران بع//د مخصوصاً بعد از نهضت هائي كه بر عليه بني اميه شروع ش//ده ب//ود و آنه//ا منفور جامعه قرار گرفتند سياست خود را كامال عوض كردند و ديدند اگر با ائمه زمان يا بعد مانند گذشته ها رفتار كنن//د چن//ان رفت//اري كه ب//ا چه//ار نفر معص//وم عليه الس//الم حض//رت زه//را »س « و علي و حس//نين عليهم السالم داشتند اوال منفور جامعه واقع مي شوند و ثانيا نهضتها بر عليه آنها

شروع مي شود و زندگي آنها قابل دوام نيست . از اي//نرو س//الطين آخ//ر ب//ني اميه و ي//ا خلف//اي دوران اول ب//ني العب//اس سياست سازش و مدارا و يا تظ//اهر به محبت ائمه اطه//ار را پيش//ه خ//ود

202

Page 203: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

س//اختند يكي از س//الطين ام//وي كه ظ//اهرا عب//دالملك بن م//روان باش//د نامه اي به والي مدينه مي فرس//تد در آن ن//امه مي نويس//د كه جنب//ني دم//اء بني هاشم فاني رايت بني معيطا اذا او لغوا فيها هلكوا يعني حكومت مرا از ريختن خون بني هاش//م بركن//ار ب//دار و اجتن//اب كن كه در حك//ومت من خون سادات بني علي يا بني هاشم ريخته شود زي//را من مش//اهده ك//ردم بني اميه در اثر بي باكي و بي اعتنائي به بني هاشم به هالكت افتادند و در برابر ضرباتي كه به آنها وارد كردند ن//ابود ش//دند ل//ذا همين عب//دالملك بن مروان امام چهارم عليه السالم را خيلي در آرامش و آسايش ق//رار داد و بعد از امام چه//ارم ام//ام ب//اقر عليه الس//الم كه در مس//ند تعليم و ت//ربيت نشست به آن حضرت آزادي مي داد و گاهي مي آمد پاي درس ام//ام پنجم مي نشست . زيرا حقيقتا قيام و قعود ائمه قبلي ض//ربه ب//زرگي ب//ر پيك//ره بني اميه وارد ساخت آنها و خلفاي بني العباس را سر ج//اي خ//ود نش//اند و در نتيجه مدت زماني بني العباس و ب//ني االميه بايك//ديگر در جنگ و ن//زاع بودن//د فرص//ت ك//املي ب//راي ام//ام ب//اقر و ام//ام ص//ادق ف//راهم ش//ده ت//ا توانستند در مسند تعليم و تربيت بنشينند و حقايق اس//الم را ب//راي م/ردم بازگو كنند و افكار مسلمانان را از بدعتهائي كه بني اميه تراشيده بودن//د و با احاديث كذب و دروغ كه افك//ار م//ردم را از داي//ره واليت ائمه اطه//ار عليهم السالم منحرف نم//وده بودن//د توانس//تند افك//ار مس//لمانان را از اين بدعتها و خرافات برهانند و جاي آن بدعتها و خرافات ب//ذرعلم و حكمت و فقاهت در قلوب مردم بكارند و م//ردم را به حق//ايق اس//الم آش//نا س//ازند زيرا ائمه مي دانستند كه تنها چيزي كه مايه بقاء و دوام دين خدا در افكار مردم مي گردد و اين دين تا قي//امت رش//د مي كن//د و هرگ//ز چه//ره واقعي اسالم تيره نمي شود آن تنها عامل رشد اس/الم در افك/ار م/ردم ، تعليم و تربيت است . تا بتوانند حقايق را چنانكه هست به م//ردم تعليم دهن//د و ب//ا تعليمات پاك و درست بدعتها و خرافات را از بين ببرن/د. ل/ذا ائمه بع//د از عاش//ورا همه ج//ا از فرص//تهاي كم و زي//ادي كه برايش//ان ف//راهم مي ش//د براي تعليم و تربيت مردم استفاده مي كردند مصيبتها را تحمل مي كردن//د

تا بتوانند حقايق و دقايق را به مردم بياموزند. نوش//ته اند روزي منص//ور دوانيقي كه خ//دمت ام//ام ص//ادق عليه الس//الم

رسيده بود حضرت عصائي به او هديه كرد فرمود:

203

Page 204: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين عصاي جدم رسول خدا مي باشد منصور دوانيقي خليفه عباسي ذوق و شوق فراواني پيدا كرد كه يك چنين افتخاري پي//دا ك//رده اس//ت عص//اي پيغمبر را به دست گيرد نماز جمعه و جماعت بخوان//د در براب//ر اين ه//ديه دوس///تان خ///ود را جمع ك///رد گفت من در براب//ر اين ه///ديه چه ك///ادوئي مي توانم به جعف//ر بن محم//د ه//ديه كنم به او طال ب//دهم ، نق//ره ب//دهم چه چيزي كه مناسب شان خليفه و شان امام باش//د يكي از دوس//تان ع//رض كرد بهترين هديه براي امام شش//م اين اس//ت كه او را در تعليم و ت//ربيت آزاد بگذاريد به او و مردم فرصت بدهيد تا علوم و حقايق را از امام خ//ود ياد بگيرن//د و ام//ام آزادانه آنه//ا را تعليم ده//د همه پس//نديدند و گفتن//د اين بهترين هديه براي امام جعفر صادق است كه آن را در دنيا و آخرت براي خ//ود به//تر مي دان//د از اين قض//ايا معل//وم مي ش//ود كه ائمه خيلي ح//ريص بودند بر اينكه يك نهضت علمي و فكري در افكار مردم بوجود آورن//د ل//ذا باز دنياي زمان در برابر نهضت علمي ائمه قرار گرفتن//د و ب//ا آن حض//رت

به رقابت برخواستند. در عين حال كه بني العباس در ابتداي نهضت هاي خود ائمه اطهار عليهم السالم را آزادي دادند تا در مس//ند تعليم و ت//ربيت بنش//ينند و م//ردم را به حقايق دين آشنا كنند ب//ا همه اينه//ا آتش حسدش//ان براف//روخته مي ش//د و صرفا روي حسودي كه با شهرت و مقام علمي و خانوادگي آنه//ا داش//تند موجبات آزار و اذيت آنه//ا را ف//راهم مي كردن//د همين منص//ور دوانيقي كه مخالفت با آنها نمي كند مشاهده كرد كه همه جا امام صادق و ام//ام ب//اقر شهرت علمي دارند اين همه شاگردان عالم و دانشمند تربيت كرده ان//د و آن دانشمندان تربيت شده هر كدام در شهر و ديار خود مشغول دعوت و تبليغ واليت ائمه اطهار عليهم السالم شده اند لذا گفته اند يك روز منص//ور دوانيقي در قص//ر حم//راء كه قص//ر خ//ون ن//ام داش//ت و در آنج//ا م//زاحم دشمنان خود مي شد آنها را به قتل مي رسانيد در آن قصر حمرا نشس//ت و جدا كمر بست كه ام/ام ص/ادق عليه الس/الم را به قتل برس/اند ح//اجب يعني دربان و درباري خ//ود را خواس/ت گفت االن م/أموري را ب/راي جلب جعفر بن محمد اع//زام كن ت/ا او را در ه//ر ح/الي كه هس//ت بي//اورد ديگ//ر نمي توانم او را زنده ببينم حاجب به او گفت كه عمر خليفه باقي و پاي/دار باش//د جعف/ر بن محم/د در گوش//ه خ//انه خ/ود نشس/ته گ//اهي ب/ا اين و آن تماس مي گيرد چند كلمه تعليم و تبليغاتي دارد و مزاحم س//ازمان خالفت نيست منصور گفت مگر نمي بيني چه شهرتي در ع//الم دارد همه ج//ا ن//ام

204

Page 205: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

او به امامت و وصايت رسول خدا و علميت مشهور است هر جا دوستان من مي رون//د مش//اهده مي كنن//د كه ش//هرت خليفه تحت الش//عاع ش//هرت امام صادق است ديگر نمي توانم او را ببينم به هر قيم//تي اس//ت بايس//تي

او را به قتل برسانم . و باز يك روز هادي عباسي خليفه بعد از منصور حض//رت موس//ي ك//اظم عليه الس//الم را احض//ار ك//رد به او گفت مي خ//واهم از ت//و س//ئواالتي كنم دوست دارم حقيقت را بگوئي . حضرت فرم//ود اگ//ر حقيقت را بگ//ويم در امان هستم گفت آري هستي حضرت فرمود سئواالت خود را مطرح كن . اول س//ئوال ك//رد چ//را ش//ما فرزن//دان علي عليه الس//الم خ//ود را فرزن//د رسول خدا معرفي مي كنيد ت//ا م//ردم به ش//ما بگوين//د ابن رس//ول الله در حالي كه فرزند علي بن ابي طالب هستيد و مادر ظرفي بيشتر نيست كه فرزند را در رحم خود پرورش مي دهد پس الزم است شما اين عن//وان را از خ//ود برداري//د و خ//ود را ابن علي ابن ابيط//الب مع//رفي كني//د نه اين رسول الله . حضرت فرمودند بگو ببينم اگر رسول خدا زنده باشد و دختر ت//و را خواس//تگاري كن//د خواس//تگاري او را قب//ول مي ك//ني ي//ا رد مي ك//ني عرض كرد قب//ول مي كنم و افتخ//ار مي كنم حض//رت فرم//ود ولي او دخ//تر مرا خواستگاري نمي كند و اگر خواستگاري كند من قب//ول نمي كنم ه//ادي عباسي تعجب كرد كه چرا قبول نكني حضرت فرمودند براي اينكه دختر من دخ//تر خ//ود اوس//ت خداون//د در آيه اي كه ازدواجه//اي حالل و ح//رام را معرفي مي كند مي فرماي/د: دخ//تراني كه از ص//لب ش//ما هس/تند ب/ر ش//ما حرام هستند و اين دختراني كه از ص//لب پ//دربزرگ هس//تند ف//رقي ن//دارد دختر پسر باشند يا دختر دختر . رسول خ//دا پ//در دخ//تران من به حس//اب مي آيد هرگز برخالف قرآن دختر خ//ود را خواس//تگاري نمي كن//د و دليل از اين واضح تر داستان حضرت عيسي عليه السالم اس//ت آنج//ا كه خداون//د فرزندان ابراهيم و نوح پيغمبر را مي شمارد مي فرمايد: اسحاق و يعقوب و يوس//ف و اي//وب و موس//ي از آن جمله عيس//ي را هم از اوالد اب//راهيم مي شمارد با اينكه عيسي دخ//ترزاده اب//راهيم خليل اس//ت نه پس//رزاده او ديگر در آيه مباهله آنجا كه خدا به پيغمبر اكرم دس//تور مي ده//د فرزن//دان خود را در مي//دان مب//اهله حاض//ر كني//د رس//ول خ//دا حس//نين را به عن//وان فرزندان خود حاض//ر مي كن//د خ//دا به او مي فرماي//د: تع//الو ف//دع ابنائن//ا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم جاي ابنائن/ا حس/نين را مي آورد و ج/اي نس/ائنا

205

Page 206: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

دخترش فاطمه را و جاي انفسنا علي بن ابيطالب را. پس با دالئل قرآني و روايتي و نسبت رسول خدا ما اوالد پيغمبر شناخته شده ايم .

مانعي ندارد م//ردم به م//ا بگوين//د ابن رس//ول الله . و ب//از ه//ادي عباس//ي سئوال ديگري مطرح مي كند مي گويد اگر كسي از دني//ا ب//رود فرزن//دي و ب//رادر و خ//واهري نداش//ته باش//د م//ا ت//ركش به طبقه س//وم مي رس//د كه عموها و دائي ها باشند رسول خدا كه از دنيا مي رود پدر ما عباس عم//وي پيغمبر است نه پدر شما علي بن ابيطالب پس چطور شما پسر عم//و را وارث پيغمبر مي دانيد با اينكه عمو به پيغمبر نزديك ت//ر اس//ت مي فرماي//د: اين عدم وراثت دو دليل دارد مي فرمايد در امان هستم كه بگويم ع//رض مي كن//د در ام//ان هس//تيد حض//رت مي فرماي//د كس//ي كه از دني//ا مي رود خودش فرزندي دارد نوبت به ديگران نمي رسد رس//ول خ//دا از دني//ا رفته دخترش فاطمه زنده است وارث پدر شناخته مي شود و ام//ا دليل ق//رآني اين است كه خداوند در قرآن مي فرمايد: مسلماناني كه از ش//هر كف//ر به شهر اسالم هج//رت ننموده ان//د و به پيغم//بر اك//رم ملحق نش//ده اند گ//رچه مس//لمانند وليكن از مس//لماني كه هج//رت نم//وده اس//ت ارث نمي برن//د ش//رط وراثت يكي مس//لماني اس//ت و ديگ//ر ملحق ش//دن به حك//ومت اسالمي . عموي ما عباس بن عبدالمطلب مسلمان ب//وده وليكن به م//دينه هجرت نكرده است و ملحق به رسول خدا نشده است . ه//ادي عب//اس در حالي كه بسيار عصباني شده بود ولي چون به حضرت امنيت داده بود تا زنده بود مزاحم حضرت نشد. منظور از بي//ان اين مط//الب اين اس//ت كه خلف//اي عباس//ي ص//رفا به دليل ش//هرت علمي و مق//امي ب//ا ائمه اطه//ار عداوت پيدا كرده بودند و مي گفتند چرا اين خانواده ش//هرت علمي دارن//د اين همه با تعليمات خود عالم تربيت مي كنند و هر عالمي علم آنها و دين آنها را تبليغ مي كند. از اينرو خلفاي عباسي ب//ا ائمه اطه//ار مب//ارزه علمي

آغاز نمودند. عالم تراشيدند و علماي دست نشانده خود را وادار به مب//ارزه علمي ب//ا ائمه اطه//ار نمودن//د. همه ج//ا به وس//يله آنه//ا درس و دانش و مكتب و

مدرسه به راه انداختند. منص//ور دوانيقي ابت//دا علم//ائي را كه م//دتي در خ//دمت ام//ام ص//ادق عليه السالم درس خوانده بودند و به مقام علم و اجتهاد رس//يده بودن//د به آنها پيشنهاد ك//رد كه بع//د از اين خودت//ان ادع//اي ام//امت كني//د من پ//ول و

206

Page 207: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ث//روت در اختي//ار ش//ما مي گ//ذارم به ش//اگردان ش//ما پ//ول مي دهم و از شاگردان امام صادق عليه الس//الم پ//ول مي گ//يرم اگ//ر خ//دمت امامش//ان برسند و درس بخوانند ابتدا ابو حنيفه را كه در محضر درس ام//ام ص//ادق عليه الس//الم به علم و دانش رس//يد او را ف//ريب داد و گفت خ//ودت در مسند امامت و تعليم و تربيت بنشين و مردم به محضر تو بياين//د و درس بخوانند اعالميه صادر كردند كه هر كس به پ//اي درس ام//ام ص//ادق ب//رود ماهي دو دينار بايستي جريمه بدهد و ه//ر كس پ//اي درس ابوح//نيفه ب//رود ماهي شش دينار حقوق مي گيرد و شاگردان امام صادق عليه الس//الم كه مجرم شناخته شده بودند خيلي كم شدند و شاگردان ابوحنيفه خيلي زياد

شدند. به ط//وري كه م/وقع درس دادن نف//رات متع//ددي در مجلس درس مانن//د بلندگو ايستاده بودند جمالت درسي ابي حنيفه را مي گرفتند و به جمعيت بعد كه صداي ابو حنيفه نمي رسيد مي رس//اندند. گ//اهي پنج نف//ر ي//ا ش//ش نفر در حوزه درس او حكم بلندگو را داشتند مردم به درس ام//ام ص//ادق كه مي رفتند مشاهده مي كردند ده نفر يا بيست نفر بيشتر نيستند ام//ا به مجلس درس ابوحنيفه كه مي رفتند حدود هزار نفر يا ه//زار و پانص//د نف//ر

در آنجا نشسته بودند و درس مي گرفتند. از اينرو شهرت ابوحنيفه خيلي زياد شد و با تبليغاتي كه دس//تگاه خالفت به نفع او راه ان//داخته ب//ود ام//ام اعظم ش//ناخته ش//د و ام//ام ص//ادق عليه الس/الم در ظ//اهر تحت الش/عاع ش//هرت او ق//رار گ/رفته ب/ود. و همچ/نين خليفه عباسي دستور داد كه كتابهاي فلسفه و عرفان يون//ان و مس//يحيت را به زبان عربي ترجمه كنند و به مسلمانان درس بدهند. زيرا علومي را كه از ائمه ياد مي گرفتند دو قسم بود يكي علم فقه و احكام و ديگر علم اصول عقايد و معارف الهي . چون علم اصول عقايد و معارف الهي علوم م//اوراء ط//بيعت ش//ناخته مي ش//د تنه//ا علمي كه مي توانس//ت ب//ا اين علم رقابت كند علم فلسفه يونان بود فلسفه يونان را به زبان ع//ربي ت//رجمه كردند و به عنوان علوم ماوراء طبيعت و معارف درس مي دادند احكام و اخالق را هم كه غالباً صادر مي كرد مخالفت با احك//ام ام//ام ص//ادق عليه السالم داشت. دستگاه خلفا هم مواظب بود كه قانون مملك//تي ب//ر طبق دستور ابوحنيفه باشد نه بر طبق دس/تور امام صادق عليه الس/الم ت/ا ج/ائي كه گفته اند يا شوخي كرده اندكه ابوحنيفه روي من//بر گفته اس//ت كه همه

207

Page 208: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

جا سعي دارم احكامي برخالف احكام جعفربن محم//د ب//دهم وليكن نمي دا نم وقتي به سجده مي رود هر دو چشمش را مي بندد يا باز مي كن//د ب//راي اينكه شما شاگردان من با او مخالفت كرده باش//يد يك چش//م خ//ود را در

سجده باز كنيد و ديگر را ببنديد. بسياري فتواي و احكام بدعت آميز به مردم تعليم داده بود كه تقريباً بين فتواي اهل سنت و جماعت با فتواي امام صادق مبانيت پيدا شده ب//ود ت//ا هر چه را امام صادق حالل بداند آنها حرام بدانند و آنچه را حالل مي دان//د آنه/ا تح//ريم كن//د به اين كيفيت س/ازماني بوج/ود آم/د كه ش//ايد در نص//ف قرني يا قرني چندين مذهب به وجود آمد . مذهب سازان ، هم//ان علم//اء و دانشمنداني بودند كه در محضر درس امام صادق عليه الس//الم به علم و دانش رس//يده بودن//د خ//ود را به دس//تگاه خالفت فروختن//د و در مس//ند مخ//الفت ب//ا تعليم//ات ام//ام ص//ادق عليه الس//الم نشس//تند. چه//ار م//ذهب رس/مي در آن زم/ان بوج/ود آم/د يكي م/ذهب ابي ح/نيفه كه آن را حنفي مي نامند و ديگر مذهب احمدبن حنبل كه آنها را حنبلي مي گويند و مذهب

مالك ابن انس كه آنها را مالكي مي گويند ومذهب ديگر شافعي . تنها م/ذهبي كه رس//ميت نداش//ت و كس//ي اج//ازه نداش//ت به آن م/ذهب عمل كند مذهب امام صادق عليه السالم ب//ود خلف//ا از ت//رس اينكه مب//ادا تعداد م//ذاهب و اختالف//ات آنه//ا زي//ادتر ش//ود كه اين تع//داد م//ذاهب م//ايه اختالف مس//لمانها مي ش//ود م//ذهب آن چه/ار نف//ر را رس//ميت دادن//د بقيه علماء زمان و آينده را ملزم كردند كه اگر فتوي مي دهند ب//رطبق يكي از اين چه//ار م//ذهب باش//د. م//انع راي و اجته//اد ش//دند. و گفتن//د س//اير دانشمندان و مسلمانان بايستي ملزم به اطاعت اين چهار مذهب باش//ند. حكمي يا فتوائي برخالف آنها ندهند از اين جهت آن چهار مذهب ، م//ذهب رسمي اسالمي شناخته شد و م//ذهب ش//يعيان ي//ا م//ذاهب ديگ//ر م//ذاهب

غيررسمي دانسته شد. آزادي اجتهاد در م//ذهب ش//يعه و ممن//وعيت آن در م//ذاهب اهل س//نت و

جماعت : يكي از خطرات بزرگ براي اديان الهي و از آن جمله دين مقدس اسالم آزادي اجته//اد و بي بن//د و ب/اري پيش//وايان م/ذهب در توض//يحات م/ذهب و صدور احكام به راي خود آنه//ا مي باش//د. ب//ا اينكه يگ//انه ع//امل توحي//د در

208

Page 209: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ج//امعه بش//ريت دين واقعي خداون//د متع//ال اس//ت كه م//انع خ//ودرائي و خودمختاري بندگان مي ش//ود و همه را مل//زم مي كن//د كه ب//رخالف ق//انون الهي و برخالف كتاب و سنتي كه در اختيار دارن/د حق فت/وي دادن و حكم

صادر كردن ندارند. بلكه پيشوايان مذهب ملزمند كه ب//ر طبق پيش//وايان اص//لي خ//ود احك//ام مذهب را بگويند و بنويسند و صادر كنند. آزادي انسانها در راي و فت//وي و يا تعريف و توضيح دين الهي با حس رياست طلبي اكثر پيشوايان مذاهب عامل ب//زرگ تف//رقه در دين خ//دا مي ش//ود و اين تف//رقه دي//ني را خداون//دً متع//ال براب//ر ب//ا ش//رك ش//ناخته اس//ت در يكي از آي//ات ق//رآن كه ظ//اهرا سوره روم است مي فرمايد: و ال تكونوا من المشركين من الذين فرق//وا

دينهم . شما مردم مشرك نباشيد و از شرك بپرهيزي//د مش//ركين كس//اني هس//تند

كه در دين خدا تفرقه ايجاد مي كنند. و ديني كه واجب است عامل وحدت و اتحاد باشد و اولين اصل اساسي آن توحيد اس//ت اين دين م//ايه تف//رقه و اختالف مي ش//ود زي//را پيش//وايان ديني سرمايه رياستش//ان و زعامتش//ان دين خداس//ت كه ب//ا اين س//رمايه بندگان وابسته به خدا را در اطراف خود جمع مي كنند و بر آنه//ا ح//اكميت و رياس//ت پي//دا مي كنن//د م//ردم كه در فط//رت خ//ود خ//داجو و خ//دا طلب هستند به پيشوايان مذهب مي گروند و بدون چون و چ//را از آنه/ا اط//اعت مي كنند. پيشوايان در اينجا ب//ر دو قس//مند يك اقليت و يك اك//ثريت اقليت بسيار كم كه در ه//ر ق//رني يكي دو نف//ر بيش//تر نيس//تند پيش//وايان واقعي وابسته به خداوند متعالند كه ماموريت دارند كتاب آس//ماني را بين م//ردم

رواج دهند و به راي خود و هوي و هوس خود فتوي ندهند. و از آن ط//رف اك//ثريت پيش//وايان كه دني//اطلب و رياس//ت طلب هس//تند مي بينند كه اگر در اطاعت آن اقليت مقيد به دين خ//دا باش//ند نمي توانن//د رياست كنند. زيرا دين خدا در هر زماني بيشتر از يك رهبر و پيشوا قبول

نمي كند. چه بس//ا زي//اد در يك زم//اني پيغم//بران متع//ددي بوده ان//د و ي//ا امامه//اي متعددي بوده اند وليكن زعامت و امامت به دست يك نفر از آن پيغمبر ي//ا امامها بوده است . وليكن اكثر پيشواياني كه طالب دنيا و رياست هس//تند

209

Page 210: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اصل توحيد را در مذهب خودشان رعايت ننمودند. با پيشوايان اصلي دين مخالفت نمودند در جهت خالف آنها راي و فت//وي دادن//د ت//ا بتوانن//د به ن//ام دين حاكميت پيدا كنند. و از قديم مثل معروف است كه مي گوين//د خ//الف تعرف يعني اگرمي خواهي شهرت پيدا كني ب/ا پيش//وايان اص/لي مخ//الفت كن برخالف راي آنها فت//وي ب/ده به همين منظ//ور پيش/وايان دنياپرس//ت و رياست خواه كه طالب رياست بودن//د حاض//ر نبودن//د در اط//اعت پيش//واي اصلي دين باشند با آنها مخالفت نمودند و برخالف حكم آنها فتوي دارن//د و اختالفات ديني بوجود آوردند. روايت از حضرت رسول اكرم وارد ش//ده است كه ايشان فرمودن//د ملت يه//ود بع//د از حض//رت عيس//ي هفت//اد و دو فرقه شدند يك فرقه اي از آنها بر حق ب//ود و ديگ//ران ب//ر ب//اطل مس//تحق آتش جهنم . همچنين پيروان حض//رت مس//يح هفت//اد و دو ف//رقه ش//دند يك ف//رقه از آنه//ا ب//ر حق و بقيه ب//ر ب//اطل و به همين زودي امت من هم به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند كه يك فرقه از آن هفتاد و س//ه ف//رقه اهل بهش//ت و بقيه اهل جهنم ان//د. روي همين حس//اب ب//ا دني//اخواهي و رياس//ت طل//بي پيش//وايان ادي//ان هرگ//ز نش//ده اس//ت كه كلمه توحي//د به كرسي بنشيند و پ//يروان يك دين در يك راه و يك روش ب//ا يك//ديگر متح//د شوند و راي خ//ود را كه م//ايه اختالف ب//ا واقعيت دين خ//دا مي ش//ود كن//ار

مي گذارند. لذا اين همه اديان بوجود آمده با اينكه دين خدا يكي بيش نبوده اس//ت و يكي بيشتر نخواهد بود. مصيبت بزرگ جامعه بشريت كه از ه//ر مص//يبتي خطرناك تر بوده منشاء اين همه جنگ و نزاع شده و انسانها را به اختالف و گمراهي كشانيد. همين رياست طلبي پيشوايان مذاهب بوده اس//ت . در اينجا الزم است در اطراف سيره ائمه اطهار و سياست آنه//ا ب//راي حفظ وحدت ديني و جلوگيري از اختالف بحث كنيم تا ب//دانيم سياس//ت و ت//دبير آنه//ا ب//راي جلوگ//يري از اين مش//كل ب//زرگ كه اختالف//ات دي//ني باش//د چه

سياستي بوده است . در تاريخ اديان گذشته و پيغمبران هر پيغمبري كه از دنيايي رفت دين او با دو خطر بزرگ روبرو مي ش//د. كه اين دو خط//ر حقيقت//اً م//اهيت دين را عوض مي كرد و افكار مردم را در وضعي ق//رار مي داد كه از مش//ركين و بت پرستان و جنايتكاران تاريخ خيلي بدتر و ب//دتر بودن//د چق//در اختالف//ات عميق و ريشه دار در يهوديت و مسيحيت به وجود آمده و الاقل در مي//ان

210

Page 211: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين اختالفات و تفرقه ها يك فرهنگ درستي پيدا نمي شود كه م//ردم را در خط صريح و ص//حيح دع//وت پيغمبرش//ان ب/دون انح/راف و اعوج//اج ق//رار دهد. اختالفات به جائي مي كشيد كه مردم به شرك و بت پرستي كش//يده مي شوند و يك ضربات ك//املي الزم داش//تند ت//ا دو م//رتبه به اص//ل توحي//د برگردند الاقل يك فرهنگ مشتركي از اديان براي مردم باقي نمان//ده ب//ود كه وجه مش//ترك مط//ابق ب//ا حقيقت باش//د كه پيغم//بران آين//ده دع//وت و حركت خود را از آن اصل مشترك به بعد ش/روع كنن//د بلكه ه/ر پيغم/بري كه قيام مي كرد با افكاري روبرو مي ش//د كه بيگ//انگي ك//امل ب//ا دين خ//دا داشتند و دعوت سالم يا توحيد سالم و اصول مذهبي سالم در افكار آنه//ا ناشناخته بود لذا هر پيغمبري دعوت خود را در ارتب//اط ب//ا م//ردم از ص//فر كه اصل بت شكني باشد شروع مي كرد. اگر اصل توحيد را به ح//ال خ//ود باقي مي گذاشتند پيغمبران آينده محتاج به بت ش//كني نبودن//د بلكه دع//وت خود را از اصل توحيدي كه مورد قبول اقوام ب//ود ش//روع مي كردن//د. آث//ار دين و دعوت روح دين تا زمان ابراهيم به كلي از بين رفته بود و همچنين آثار دين و حضرت ابراهيم تا زم//ان حض//رت موس//ي و از زم//ان حض//رت موسي تا زمان حضرت عيس//ي و بع//د از حض//رت عيس//ي پيغم//بر اس//الم مجبور مي ش//ود ب//ا ش//ركي كه در مس//يحيت بوج//ود آم//ده مب//ارزه كن//د و

عيسي را به عنوان يك انسان بشناسد. نه به عن//وان خ//دا و فرزن//د خ//دا كه خيلي ب//دتر از خ//دا ب//ودن عيس//ي مي باش//د. ل//ذا پيغم//بر اس//الم هم دع//وت خ//ود را از بت ش//كني ش//روع

مي كرد. مانن//د حض//رت اب//راهيم بين حض//رت اب//راهيم و پيغم//بر اس//الم ح//دود چهارهزار سال فاصله بود اگر الاقل بت شكني حضرت ابراهيم در دين و دعوت انبياء رواج پيدا مي ك//رد پيغم//بر اس//الم ب//ا بت س//ازي و بت پرس//تي روبرو نمي شد كه دعوت خود را از بت شكني ش//روع كن//د. ل//ذا در زم//ان ظهور اسالم مشاهده مي كنيم كه ذره اي از معارف ديني و اصول اخالقي دعوت انبياء در كتابها و مرامها باقي نمانده است مگر آنچه ك//ه س//ينه به سينه منتقل مي شده و آن هم به وسيله پيغم//بران و ي//ا موم//نين ص//الح و عادل . كتابي يا دعوتي پيش از اسالم وجود ندارد كه ابراهيم و يا موس//ي و يا عيسي را به عنوان بت شكني معرفي كن//د ي//ا اخالق و اص//ول ص//حيح دين آنها را براي آين//دگان ب//اقي بگ//ذارد. ل//ذا ه//ر پيغم//بري در ه//ر زم//اني

211

Page 212: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مبعوث شد مخصوصاً پيغمبر اسالم با اقوامي روبرو مي ش//دند كه از دين و مع//ارف دي//ني بيگ//انه بودن//د مثل اينكه پيغم//بري ندي//ده بودن//د و كت//ابي نخوانده بودند. لذا پيغمبر اسالم و ائمه اطهار سياس//ت و دع//وت خ//ود را برپايه اي قرار دادن/د كه اص/ول دع//وت و ت/ربيت آنه/ا به عن/وان يك اص//ل ثابت و سالم براي آيندگان باقي بماند و در ميان اديان مختلف اسالمي و يا غير اسالمي وجه مش//تركي م//ورد قب//ول امته//اي مختلف و ي//ا مليته//اي متفاوت باقي بماند تا دع//وت كنن//دگان آين//ده ت//اريخ دع//وت خ//ود را از آن اصل مشترك به باال شروع كنند نه اينكه مانند پيغمبران دين خ//دا را از ن//و

پايه گذاري نمايند پيغمبر اسالم سعي كردند سه اصل بر مدار هدايت قرآن در عالم ت//ا روز قيام امام زمان عليه السالم باقي و پاي//دار گ//ردد. و اين س//ه اص//ل م//ايه وحدت پويندگان خط توحيد و پيروان كتابهاي آسماني ش//ود در اين رابطه خداوند اهل كت/اب را مخ//اطب ق//رار داده فرم/ود: تع//الو الي كلمه س//واءً بيننا و بينكم ان ال نعبد اال الله و ال نشرك به ش/يئاً و ال يتخ/ذ بعض/اً بعض/ا

ارباباً من دون الله . يعني اي پيروان كتابه//اي آس//ماني كه به خ//داي واح//د و پي//امبران اعتق//اد داريد بيائيد اين اصول مشترك را با هم بپذيريم و آن را احيا ك//نيم تام//ايه

وحدت و اتحاد اهل كتاب گردد. اصل اول به جز خدا كسي را نپرس//تيد. كس//ي ي//ا چ//يزي را ش//ريك خ//دا قرار ندهيم و بعضي از ما ديگران را به عنوان ارب//اب و ي//ا م//ربي تربي//تي قبول نكنند. ارباب همه خدا باشد اصل توحيد و نفي ش//رك را بين خ//ود و اهل اديان پايه قرار دادند تا بتوانند اديان مختلف بر اين اص//ل اتح//اد پي//دا كنند. و عوامل تفرقه و اختالف را از بين ببرند. و س//ه اص//ل ديگ//ر را هم بين امت مسلمان پايه قرار دادند. و تمامي مسلمانان را مامور كردند كه براساس اين سه اصل با يكديگر اتحاد پيدا كنند اختالف را از بين ببرند تا جنگ و ن//زاعي بين مس//لمانان واقع نش//ود و اين س//ه اص//ل مش//ترك بين مسلمانان كه با تدبير و سياست ائمه اطهار و فداكاري آنها محفوظ مان//د يكي اصل توحيد با هم//ان اس//ماء و ص//فاتي كه خداون//د در ق//رآن خ//ود را وصف نموده و دوم اص//ل نب//وت تم//امي پي//امبران گذش//ته و اص//ل س//وم اعتقاد به زندگي آخرت . اين سه اصل مش//ترك كه پ//ايه و اس//اس اس//الم بود پيغمبر اكرم به علي بن ابيط//الب عليه الس//الم س//فارش فرمودن//د كه

212

Page 213: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اگر براي اعالم واليت خود و ائمه ديگر قيام كني و مسلمانان را وادار به قب//ول حك//ومت خودنم//ائي اك//ثريت مس//لمانان كه ض//عيفند به ره//بري من////افقين و كف////ار از اين خطي كه در آن ق////رار گرفته ان////د به عقب برمي گردند و براي جنگ ب//ا مق//ام واليت از اين س//ه اص//ل هم ص//رفنظر مي كنند. لذا وقتي از موال پرسيدند كه چرا در خانه نشستي با من//افقين و

غاصبين خالفت نجنگيدي فرمودند: خفت ان يرجع الناس قهقراء . ترسيدم كه مردم به جاهليت پيش از اسالم برگردند و اين سه اص//لي كه محصول رنج و زحمت بيست و سه ساله رسول خداست از بين برود لذا اين سه اصل مشترك در عقاي//د م//ردم و كت//اب خ//دا به همين ش//كلي كه منتشر شده است در ميان مسلمانان محفوظ مان//د و ائمه اطه//ار عليهم السالم هم به عنوان معتقد به اين س//ه اص//ل و متع//رض نش/دن به مق/ام خالفت خلفاء در ميان جمعيت مسلمانان به تعليم و بيان واقعي//ات ق//رآن مشغول شدند در ارتباط با مسلمانان سياستي داشتند كه ه//ر مس//لماني را به دليل همين سه اصل به حضور مي پذيرفتند نه اينكه ش//اگردان آنه//ا حتم//اً بايس//تي ش//يعه باش//ند و واليت مطلق ائمه را قب//ول كنن//د همه ج//ا م//واظب بودن//د بين ش//يعيان و س//نيان اختالف و اف//تراقي پي//دا نش//ود ت//ا آنچنانكه شيعيان ب//ا ش//وق و نش//اط خ//دمت ام//ام مي رس//ند و از درس و دانش آنها استفاده مي كنند سنيان هم به همين كيفيت راه ورودي آنه//ا به محضر امام بسته نشود و ائمه بس//يار م//واظبت داش//تند كه در تم//اس ب//ا سنيان فقط آنها را به حقايق اصيل توحيد و نب//وت و و آخ//رت آش//نا كنن//د متعرض خالفت و خلف//اي آنه//ا نش//وند مگ//ر در ص//ورتي كه موم//ني را به ايمان بشناس//ند كه اهل س//ر واليت ائمه باش//ند و اس//تعداد قب//ولي واليت

مطلقه را داشته باشد. در همين رابطه يعني حفظ رابطه عم//وم مس//لمانها ب//ا مكتب اس//الم كه ائمه اطهار عليهم السالم باشند، قانون تقيه و توريه در روش ائمه اطهار عليهم الس//الم اص//الت پي//دا ك//رد به دوس//تان خودش//ان بس//يار س//فارش مي كردند كه بر اساس تقيه و توريه با مردم رفتار كنند. تقيه را بعض//ي ها به خ//اطر ت//رس از ظ//الم ش//ناخته اند مب//ادا جمله اي خالف عقي//ده ظ//الم بگويند و ظالم آن جمله را بهانه قرار دهد بر آنه//ا مس//لط ش//ود و آنه//ا را حبس كند يا به قتل برساند وليكن ائمه اطهار عليهم السالم و اولياء خ//دا هرگز يك چنين خوفي ندارند كه از مردن يا كشته شدن بترسند و حق//ايق

213

Page 214: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ق//رآن و ي//ا بي//ان حق//ايق را كتم//ان كنن//د بلكه تبليغ//ات آنه//ا همه ج//ا روي مصالح و مفاسد بود آنها ميان هر حكمي و يا قانون و قاع//ده اي كه ف//وق استعداد ش//نوندگان ب//ود و نمي توانس//تند تحمل كنن//د از بي//ان آن در نظ//ر ش//نونده خ//ودداري مي كردن//د گ//اهي بعض//ي از مس//لمانان خ//دمت ام//ام مي رسيدند كه شديداً فريفته خالفت خلفاي پيشين بودند و آنها را صالح و عادل مي شناختند اگر كسي برخالف راي آنها داس//تاني از ظلم و جن//ايت خلف//ا را ب//ازگو مي ك//رد به ش//دت ن//اراحت مي ش//دند ي//ا گوين//ده را اذيت مي كردند و يا الاقل قطع رابطه مي نمودن//د و اين ه//ر دو خالف مص//لحت است مخصوصاً قطع رابطه زير اگر رابطه مسلمانان از ائمه اطهار قطع شود در س//اير مكتبه//ا ي//ا بوس//يله دانش/مندان ديگ//ر به ض//اللت و جه//الت كشيده مي شوند و اين خالف مصلحت يك ولي الهي است كه تمام هم و همتش هدايت مردم است لذا چنين افرادي كه خ//دمت ام//ام مي رس//يدند امام با تظاهر به اينكه به خلفاء عقيده دارد و آنها را افراد صالح و عادلي مي شناسد شنونده را به خود جلب و جذب مي كردن/د و ه//ر روز قس/متي از حقايق را در اختيار او مي گذاشتند تا بعد از م//دتي كه آم//ادگي آش//نائي به اصول و حقايق اسالم پيدا مي كرد و معني ظلم و ع//دالت و ي//ا خالفت را مي ش//ناخت در يك چن//ان زم//اني دالئل واليت و ام//امت خ//ود را اعالم مي كردن//د و به ش//نونده مي فهمانيدن//د كه خالفت خلف//اء ب//ه ن//ا حق ب//وده خالفتي كه خدا و پيغمبر خواسته ان//د خالفت و ام//امت علي عليه الس//الم

بوده است . اين تقيه و خودداري از بيان حق//ايق اص//يل در براب//ر كس//اني كه عقل و استعداد تحمل آن را ندارن//د ش//نونده را پيش از آنكه ه//دايت كن//د گم//راه

مي كند. ب//راي رع//ايت حق ش//نوندگان ت//ا از مكتب اهل بيت ج//دا نش//وند و راه ورودي آنها به مكتب باز باشد بتوانند هر روز بيايند و بشنوند و حق//ايق را ياد بگيرند در يك چ//نين م//واردي ائمه اطه//ار تقيه مي كردن//د يع//ني ض//من اينكه ش//نونده را به خ//ود جلب و ج//ذب مي نمودن//د اعتق//اد او را س//الم و بدون عيب مي شناختند حق//ايق اص//يل اس//المي را به او مي آموختن//د و آن سني شش آتشه كه هرگز احتمال نمي داد غص//ب خالف//تي در ك//ار باش//د بعد از مدتي عاشق مكتب ائمه و دوست صميمي آنها مي ش//د. از ط//ريق رش//د علمي م//ذهب ش//يعه را اختي//ار مي ك//رد و عالقه من//د به ائمه اطه//ار

214

Page 215: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عليهم الس//الم مي ش//د م//واردي كه ائمه اطه//ار ق//انون تقيه را رع//ايت مي كردند هر كسي كه آنج//ا ب//ود وظيف//ه داش//ت كه ب//االتر از اس//تعداد و

تحمل شنونده چيزي نگويد مبادا از مكتب اهل بيت برمد و جدا شود. و در موردي كه شنوندگان خواه شيعه باشند خ//واه س//ني حق//ايق را كه از ام//ام مي ش//نوند و اس//تعداد تحمل آن را ندارن//د در مي//ان مس//لمانان غيرش//يعي تبليغ//ات راه مي انداختن//د دين آنه//ا را تخطئه مي كردن//د و دين خود را به كرسي مي نشاندند و همچنين خالفت خلفا را باطل مي دانستند و زع//امت علم//اي اهل س//نت را به همين كيفت پس در اث//ر تبليغ//ات و حق گوئي علماي شيعه علماي اهل س//نت و خلف//اء عص//باني مي ش//دند به شيعيان مي تاختن//د آنه//ا را قلع و قمع مي كردن//د و ي//ا الاقل مكتب آنه//ا را

تعطيل مي نمودند. لذا ائمه اگر هم گاهي حقيقت واليت اهل بيت را ب//ازگو و ش//نونده را به حقايق تاريخ آگاهي مي دادند از او عهد و پيمان مي گرفتند كه جائي نگويد و آن اسرار را در ميان ب/رادران غيرش/يعي خ/ود و ي/ا ب/رادران ش/يعه كم استعداد فاش ننمايد مبادا موجوديت آنها در معرض هج//وم دش//من ق//رار گيرد. هرگز ائمه تقيه اي به معناي ت//رس از كشته ش//دن نداش//تند و ت//وريه هم در اينجا به معن//اي پنه//ان داش//تن علم و عقي//ده در براب//ر خلف//اء و ي//ا علماي اهل سنت و جماعت بود. ماموريت داشتند با هر ط//ايفه اي روب//رو مي شوند متظاهر به آداب و سنن آنه//ا باش//ند مانن//د آنه//ا نم//از بخوانن//د و روزه بگيرن//د و ي//ا وض//و بگيرن//د براس//اس همين ق//انون تقيه و ت//وريه و رع//ايت آن به وس//يله ائمه عليهم الس//الم و علم//اء ، واليت ائمه اطه//ار در مسير فهم و دانش مردم جلو مي رفت هر روز اعتقاد عالمانه و عارفانه مردم نسبت به ائمه اطهار عليهم السالم زيادتر مي شد تا ج//ائي كه خليفه عباس//ي به ن//ام م//أمون ب//راي اش//باع و اقن//اع فك//ر م//ردم حض//رت علي بن موسي عليه الس///الم را ب///ا احترام///ات و تش///ريفات از م///دينه به خراسان دعوت مي كند خالفت يا واليت عه//دي را به آن حض//رت واگ//ذار مي نمايد. اين واگذاري خالفت مولود فشار فكري اكثريت ج//امعه اس//ت . در ظ//اهر حض//رت را به واليت عه//دي انتخ//اب مي كن//د و در ب//اطن آن بزرگ/وار را مس/موم مي نماي/د. يك چ/نين پيش/رفتي از مس/ير مكتب و از مسير تعليم//ات و تبليغ//ات ائمه اطه//ار پي//دا مي ش//ود نه از راه پ//ول دادن

عده اي و يا تهديد و تطميع جمعيتهاي خالف دين .215

Page 216: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قانون تقيه و توريه را خداوند در س//وره يس آنج//ا كه م//امورين حض//رت عيس//ي عليه الس//الم ب//راي تبليغ دين خ//دا به ش//هر انط//اكيه مي رون//د پايه گذاري مي كند ابتدا حضرت عيسي دو نفر مامور را هم//راه معج//زاتي كه اجازه دارند به شهر انط/اكيه مي فرس//تد ت/ا دين خ/دا را ت/رويج و تبليغ كنند و با بت پرستي ها و خرافات ديگر مبارزه نمايند. آن دو نفر م//امور از ابت///داي ورود به كيفيت مخ///الفت و ت///وبيخ و مالمت بت پرس///تان ب///ر بت پرستي وارد مي شوند از همان ابتدا به آنها پرخاش مي كنند كه اين چه دي//ني اس//ت كه ش//ما داري//د و اينه//ا چه خ//داياني هس//تند كه ش//ما آنه//ا را مي پرستيد خداياني كه به دست خود تراشيده ايد قهرا از طريق تبليغ دين خ//دا به اين كيفيت بين م//امورين و بت پرس//تان برخ//وردي پي//دا مي ش//ود مامورين عيسي دين آنها را خطا مي دانند و آنها را بر خطاكاري سرزنش مي نمايند و آنها حاضر نيستند يك چنين سرزنشهائي را و يا توبيخ بتها و يا بت پرستان را تحمل نمايند. قهرا با يكديگر به جنگ و ن//زاع برمي خيزن//د و چ//ون م//امورين در اقليت و آنه//ا در اك//ثريت هس//تند م//امورين حض//رت عيسي را گرفتند و زنداني نمودند از آنها دليل و بره//ان هم نخواس//تند كه به چه دليل شما برحقيد و ما برباطل حضرت عيسي كه از دستگيري آنها آگ//اه ش//دند م//امور س//وم را فرس//تادند و به او دس//تور دادن//د از ط//ريق ماليمت و م//دارا وارد ك//ار ش//وند نه از ط//ريق پرخ//اش و س//رزنش بت پرستان مامور سوم وارد شهر شد از همان ابتدا به بت خانه ها رفت و به بتها احترام گذاشت آنها را پرستيد گاهي مي بوسيد و گاهي مي پرس//تيد و گاهي مبالغي به بت پرستان نثار مي ك//رد و آنه//ا را تش//ويق مي نم//ود در نتيجه در ميان مردم مح//وبيت به دس//ت آورد و م//ردم او را به عن//وان يك پيشوا و يا يك انساني كه از همه آنها بهتر و بيشتر به عقيده آنه//ا اح//ترام مي گ//ذارد ش//ناختند و در انته//ا براس//اس محب//وبيت مي//ان م//ردم در نظ//ر سلطان شهر هم محبوبيت پيدا كرد و مق//رب درب//ار ش//د در آنج//ا ش//روع ك//رد س//ئوال و پرس//ش نم//ودن از وض//عيت حض//رت عيس//ي و م//امورين حضرت عيسي كه جريان اين دو نفر مامور چه بوده است گزارش دادن//د كه آنها بت سازي و بت پرستي ها را به باد مسخره گرفتند و ما هم آنه//ا را زنداني نموديم و آنه//ا مدعي ان//د كه مانن//د پيغم//بران معج//زه دارن//د در آن ايام هم پسر سلطان به مرض//هاي مزم//ني مبتال ش//ده ب//ود كه دكتره//ا از معالجه آن عاجز بودند و ي//ا گفته ان//د پس//ر س//لطان از دار دني//ا رفته ب//ود. مامور سوم به سلطان گفت كه چه بهتر است آنه//ا را احض//ار ك//نيم اگ//ر

216

Page 217: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

راست مي گويند برحقند و معجزه دارند از آنها بخ//واهيم پس//ر س//لطان را زنده كنند تا حقانيت دين آنها معلوم ش//ود س//لطان آن دو نف//ر را احض//ار كرد كه اگر شما مدعي هستيد برحقيد و پيغمبر شما عيسي مسيح برحق است و داراي معجزه هستيد پسر سلطان را كه از دنيا رفته اس//ت زن//ده

نمائيد. آنها دعا كردند پسر سلطان زنده شد م//امور س//وم از س//لطان خ//واهش كرد كه بهتر اين است كه شما و اهل شهر دست از بت پرستي برداريد و دين عيسي را قبول كنيد كه بر حق اس//ت م//امور س//وم از ط//ريق تقيه و توريه وارد كار ش//د. به دين و عقي//ده ش//هر اح//ترام گذاش//ت بلكه آنه//ا را پرستيد و از اين راه جلب محب//وبيت نم//ود ت//ا ج//ائي كه محب//وب س//لطان واقع ش///د و از همين راه دين حض///رت عيس///ي را رواج داد ائمه اطه///ار عليهم السالم به همين كيفيت شيعيان خود را سفارش كردند كه وقتي با اهل باطل و يا اهل سنت و جماعت با م//ذاهب ديگ//ر روب//رو مي ش//وند از طريق پرخاش و تخطئه دين و مذهب آنها وارد نشوند بلكه به مذهب آنها تظاهر كنند مراس//م م//ذهبي آنه//ا را به ج//ا آورن/د و خ//ود را به عن//وان يك مذهبي در ميان آن جمعيت جا بزنند و كم كم از طريق انس و آش//نائي و محب//وبيت آرام آرام اش//خاص و اف//راد را به مع//ارف توحي//دي و دين خ//دا آشنا كنند. وليكن اكثريت علماء شيعه در زمان ائمه نمي توانس//تند ق//انون تقيه و ت//وريه را ك//امال رع//ايت نماين//د از ط//ريق مب//الغه و مب//ارزه وارد مي شدند دين آنه//ا و خلف//اي آنه//ا را تخطئه مي كردن//د و همچ//نين خلف//ا و امراء زمان را غاص//ب و ظ//الم مي ش//ناختند و ص//نعتي بوج//ود آوردن//د كه مسلمانان به دو قسمت و به دو گروه سني و شيعه تقس//يم ش//دند. و ب//ا يكديگر به جنگ و جدال برخاستند. خلفا يا امراء و يا علماء اهل س//نت را بر ائمه اطهار عليهم السالم غضبناك مي نمودند و آنه//ا ب//راي حفظ مق//ام خود با ائمه اطهار به مب//ارزه و دش//مني برمي خواس//تند و ع//اقبت آنه//ا را شهيد مي كردند سبب اصلي شهادت ائمه اطهار عليهم السالم و يا كشته ش//دن آنه//ا همين ب//ود كه مبلغين و علم//اء ش//يعه زم//ان كم//تر توانس//تند قانون تقيه و توريه را رعايت كنند مذهب خود را به عنوان مذهب حق به رخ اهل س//نت و جم//اعت مي كش//يدند و آنه//ا را اهل ب//اطل و در ن//تيجه محك//وم مي ش//ناختند. در زم//ان حض//رت موس//ي بن جعف//ر ح//ديثي وارد شده است كه خداوند اراده كرد شيعيان را به عذاب س//ختي مع//ذب كن//د كه آنها با اصرار حقانيت ائمه را اشاعه دادند و به رخ علم//اء اهل س//نت

217

Page 218: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و جماعت مي كشيدند پس قانون تقيه و توريه بهترين عامل ب//راي ت//رويج مذهب حق در ميان اهل ب//اطل اس//ت . كه ابت//دا الزم اس//ت ب//ا تظ//اهر به مذاهب آنها و احترام گذاشتن به عقايد آنه//ا كس//ب محب//وبيت نماين//د و از طريق كسب محبوبيت آرام آرام بدون مبارزه و برخورد عقاي/د حقه خ/ود را با دليل و برهان ترويج كنند. بعضي از علماء و دانشمندان توس//ل ائمه اطهار عليهم السالم را به قانون تقيه و توريه براي نجات از كشته ش//دن دانستند و همچنين غيبت امام زمان عليه السالم را ب//راي حفظ ج//انش و نجاتش از كشته شدن مي گويند موال اميرالمومنين عليه السالم تقيه ك//رد تا بتواند بعد از مدتي پناهگاه مسلمانان باشد ب//راي حفظ ج//انش ب//ود كه بيعت را پذيرفت و پشت سر خلفا نماز خواند همينطور ائمه اطهار عليهم السالم تنها كس//ي كه روي ع//وامل و مقتض//ياتي نتوانس//ت ق//انون تقيه و ت//وريه را ك//ار ان//دازد و در ن//تيجه كش//ته ش//د حض//رت ام//ام حس//ين عليه السالم . مي گويند به اين دليل كشته شد كه متعرض يزيد بن مع//اويه ش//د و ي//ا به او بيعت نك//رد ب//ا اينكه وق//تي مت//وجه دالئل ش//هادت آن حض//رت مي شويم مشاهده مي كنيم كه بني اميه تص//ميم داش//تند آن حض//رت را به ذلت و خواري بياندازن//د و ب//ا ذلت و خ//واري او را به دارالحكوم//ه جلب و جذب كنند و از او بيعت بگيرند و گرنه او را بكشند عالوه بر اين مشاهده مي كنيم آن حضرت مي فرمايند بني اميه نمي توانند به هيچ وجه مرا زنده ببينن//د و زن//ده بگذارن//د دس//ت ب//ردار از قتل من نيس//تند اين جمله از آن

ان ل//و كنت في حج//ر هام//ة هبزرگوار مشهور است كه فرمودند: اما واللمن هوام االرض لستخر جوني حتي يقتلوني .

به خدا قس//م اگ//ر به س//وراخ ج//انوران پن//اه ب//برم م//را از آن س//وراخ در مي آورند و به قتل مي رس//انند و چق//در حض/رت روز عاش//ورا ب/ه عم/ربن سعد و ديگران فرمود نامه براي من نوشتيد و مرا به كمك خود خواس//تيد تا رهبر و پيشواي شما باشم اگر پش//يمان ش//ده ايد م//انعي ن//دارد اص//رار ن//دارم كه ح//اكم ب//ر ش//ما باش//م به مكه ي//ا م//دينه برمي گ//ردم در خ//انه مي نشينم تا ج//ائي كه فرم//ود از كش//ورهاي اس//المي خ//ارج مي ش//وم در مرزهاي بين كشوراسالم و كفر قرار مي گيرم تا بداني//د كه اص//رار ن//دارم مس//لمانان را به جنگ و جه//اد دع//وت كنم بلكه در گوش//ه اي مي نش//ينم و حتي شهرت دارد كه چرا شما يا پسر زياد مي خواهد مرا دست بس//ته به محضر يزيد بكشاند. و با ذلت و خواري از من بيعت بگيرد. شما مرا ره//ا كنيد يا به جائي مي روم كه با مسلمانان تماس نداشته باش//م و ي//ا خ//ودم

218

Page 219: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي دانم و يزيد بن معاويه . او خودش با من تماس بگيرد و با من م//ذاكره كند و از من بيعت بگيرد نه به وسيله مامور آن هم با ذلت و خ//واري ل//ذا يكي از جمالت مشهور آن بزرگوار اين مسئله بود كه روز عاشورا فرمود اين زنازاده پسر زنازاده عبيدالله بن زياد مرا مخير كرده است بين ذلت و ش//هادت هيه//ات من//ا ال//ذله ابي الله ذلك و رس//وله و المومن//ون هرگ//ز خانواده اي نيستيم كه ذلت پذير باشيم . عزت و عظمت خود را ره//ا ك//نيم خ//دا و رس//ول خ//دا و موم//نين طيب و ط//اهر و آب//ا و اج//داد من هرگ//ز نخواسته اند، ذلت پذير باشيم و قبول ذلت را بر شهادت ترجيح دهيم . ل//ذا آن بزرگوار شهادت را قبول كردن//د. ب//ا اينكه مي توانس//تند اين ط//رف آن طرف برون/د و تبليغ كنن/د و جمعيت را ب/راي ي/اري خ/ود آم/اده نماين/د ت/ا جائي كه يكي از دوستانش ترم//اح بن ع//دي بن ح//اتم پيش//نهاد ك//رد ي//ابن رسول الله اجازه بده ميان اعراب بروم و آنها را بياري ت//و دع//وت كنم و قول داد كه چندين هزار نفر لشكر براي ياري آن حضرت آم//اده مي كن//د. حضرت قبول نكردند و جمعيت اطراف خود را هم متفرق نمودند و بيعت خود را از گ//ردن آنه//ا برداش//تند و هفت//اد و دو نف//ري هم كه ب//راي ي//اري حضرت استقامت كردند دست بردار نبودند تا جائي كه ش//ب عاش//ورا به آنها فرمود از تاريكي ش//ب اس//تفاده كني//د متف//رق ش//ويد كس//ي از ش//ما تعقيب نمي كند و به شما ك//اري ن//دارد. ت//ا ج//ائي كه فرم//ود ه//ر ك//دامتان دست يكي از اين فرزندان من و زن و بچه من را بگيريد و از اين ص//حرا برويد مرا با اين جمعيت تنها بگذاريد و ليكن آنها در برابر اين پيش//نهادات مي گفتند يابن رس//ول الله اين ع//ار و ننگ را كج//ا ب/بريم كه بگوين//د آق//اي خود را تنها گذاشتند و يا جواب رسول خ//دا را چه بگ//وئيم وض//عيت چن//ان بود كه اگر كساني را كه مايل به ياري آن حضرت نبودند مجب//ور مي ك//رد او را ياري كنند به آنها ظلم كرده بود و كساني هم كه دست ب//ردار از آن حضرت نيستند و مي خواهند ياري كنند مجب//ور كن//د كه دس//ت از ي//اري او بردارند به آنها ستم كرده بود در نتيجه يك اجبار طبيعي براي ش//هادت آن حضرت و يارانش بوجود آمد كه چ//اره اي به ج//ز آن نب//ود پس ه//دف ائمه اطهار عليهم السالم در اين دوران طوالني انزواي خودشان و ي//ا غيبت از بكار بردن قانون تقيه و توريه خوف و وحشت از كش//ته ش//دن نب//ود بلكه براي اينكه خودشان و دوستانشان براي تعليم و تربيت شان و پيش بردن فرهنگ اس/المي آزادي داش/ته باش//ند و در ن/تيجه از مس/ير فهم و ش//عور

219

Page 220: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ائمه اطهار را بپذيرند تا يك حكومتي بوجود آيد برپايه علم و آزادي نه ب//رپايه تهديد و تطميع .

يا به تعبير ديگر خداوند براي اينكه بشريت را به عظمت خ//ود و عظمت اولياء خود آشنا كند و آنها را در فكر و دانش قرار دهد كه بدانند حكومت خدا و حكومت اولياء خدا قابل رقابت نيست و ديگران گرچه دانشمنداني باشند و يا نمونه پيغمبران گذشته باشند نمي توانند در مسند آنها بنش//ينند و شغل آنها را عهده دار شوند و مانند آنه//ا بش/ريت را به تك//امل برس//انند براي پي//دايش يك چ//نين فهمي در ج//امعه بش//ريت دو دوره زن//دگي ي//ا دو كالس ب//راي بش//ريت ت//رتيب داده اس//ت كه مي ت//وانيم از يكي از اين دو كالس تعب//ير به دوره كودكس//تاني ك//نيم و دوره بع//د را دوره دبيرس//تاني بشناسيم حقيقتاً هم دوره ابتدائي بشر كه دنيا ناميده مي شود كه انسانها هر چه هم شخصيت هاي علمي بزرگي باشند مانند پرفسورها و يا علماي درجه يك ب///از هم نس///بت به ائمه اطه///ار عليهم الس///الم و در مقايس///ه برنامه هائي كه آنها مي دانن//د و مي خواهن//د مانن//د ك//ودكي در براب//ر پ//در و مادر دانشمند هستند همه جا اگر بخ//واهيم يك حك//ومت ك//امل الهي و ي//ا يك انسان ك/امل الهي را بشناس/يم الزم اس/ت آن انس/انهاي ك//امل را ب/ا خداوند متعال مقايسه كنيم نه با ساير مردم . تف//اوت آنه//ا و س//اير اف//راد بشر از نظر علم و حكمت و استعداد و از نظر بينش و دانش و ق//درتهاي اجرائي تفاوتي است تبايني تا جائي كه نمي شود در يك هزارم گ//رم و ي//ا در يك لمعه اي از نور و روشنائي ديگران را با آنها مقابله و مقايسه نمود. تفاوتهاي تبايني با تفاوتهاي تقابلي با يكديگر فرق دارد. براي شناخت اين حقيقت شما صنايع انساني را با صنايع طبيعي الهي مقايسه كنيد انس//انها سازنده و آفريننده اند بي شك آنچه را مي سازند و مي آفرينن//د مي دانن//د به م//اهيت ص//نايع خ//ود آش//نائي ك//امل دارن//د خداون//د متع//ال هم س//ازنده و آفريننده است آيا بين صنايع انس//اني و ص//نايع ط//بيعي مق//ابله بين اين دو وضعيت با يكديگر مانند مقابله يك با صد و هزار و ميليون است كه الاقل در يك هزارم و صدهزارم اش/تراك دارن/د و ي/ا مق/ابله بين اين دو ص/نعت

مقابله وجود و عدم است . وعدم در يك هزارم و يا يك ميليارديم يا بيشتر و كم/تر ق/ابل مقايس/ه ب/ا وجود نيست تفاوت بين صنايع انساني و طبيعي همين تفاوت بين وجود و عدم است . خداوند متعال ابتدا مواد اوليه صنايع ط//بيعي و انس//اني را در

220

Page 221: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

طبيعت ساخته و آماده نموده است آيا انسانها مي توانند يك سلول حياتي و ي//ا كوچك//تر از آن يك م//اده مثبت و منفي از ي//ك م//اده الك//ترون ي//ا پروتون بسازند و يا يك مولكول آبي يا خاكي درست كنند مثل خداوند از مواد اوليه يك صنعت قابل استفاده بسازند كه مصنوع آنها حي//ات داش//ته

باشد و زنده باشد و همچنين حياتبخش به جامعه بشريت . خداوند به انسان و حيوان حيات داده به مواد قابل تغذيه انسان و حيوان هم حي//ات داده دو موج//ود زن//ده يع//ني انس//ان و غ//ذاهائي كه اس//تفاده مي كند در ارتباط با يكديگر قرار مي گيرند حيات خ//ود را حفظ مي كنن//د و تكامل مي دهند آيا بشر مي تواند يك ماده زنده اي بسازد به يك ذره بدون حي//ات و ح//ركت ،حي//ات و ح//ركت بده//د اگ//ر توانس//ت به م//يزان يكي از بي نهايت به يك موجود مرده اي حيات بدهد به همان ميزان كه حيات داده طبيعت او و سازندگي او ب//ا ص//نايع ط//بيعي و الهي ش//ركت پي//دا مي كن//د يع//ني به هم//ان م//يزان مانن//د خ//دا مي دان//د و مي توان//د و س//ازنده اس//ت انسانها هرچه در طبيعت غور مي كنند از كشف حقيقت ط//بيعت و حي//ات دورتر مي شوند. لذا حقيقتاً كفار نسبت به ش//ناخت س//ر حي//ات و ع//وامل ماوراء طبيعت و شناخت ذات مقدس خدا دائم دورت//ر مي ش//وند و هرگ//ز نزديكتر نشده اند كافر عصر اتم همان قدر به حيات مردگان جاهل است كه ك/افر عص/ر حج//ر زي/را حقيقت//اً بين انس//ان و خ/داي انس/ان در تم/ام

جهات مادي و معنوي تباين است . دو شي ء متباين قابل اش//تراك ب//ا يك//ديگر نيس//تند آي//ا مي ت//وانيم بگ//وئيم تاركي يك واحد روشنائي باالتر از صفر دارد تا به دليل همان يك واح//د ب//ا نور و نورانيت اشتراك پي//دا كن//د و ي/ا ص/نايع انس//اني به م/يزان يك واح//د حيات و حركت ذاتي دارند تا به همان ميزان با موجودات زنده اي كه خ//دا مي سازد قابل اشتراك باشند همه جا بين انسان و ص//نايع انس//اني و علم و دانش انسانها با خ//داي انس//انها تب//اين اس//ت . ذره اي ن//زديك به يك//ديگر نيستند و نخواهند شد مگر اينكه در شعاع تعليم و تربيت خدا واقع ش//وند ائمه اطهار از نظر علم و ص/نعت و ق/درت و حي/ات و ح/ركت و بين/ائي و

دانائي و تدبير و سياست با خدا خوانده مي شوند و مقايسه مي شوند. نه ي//ا س//اير اف//راد بش//ر. از اي//نرو در قي//امت هم از ط//ريق حق//انيت و

حاكميت فقط چهارده نفر مورد قبول خدا هستند.

221

Page 222: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بقيه در آن چه دانسته اند و شناخته اند محكومن//د كه نتوانس//ته اند خ//ود را با خدا جور كنند وليكن مش//مول عف//و خ//دا ق//رار مي گيرن//د در اين رابطه فرموده اند روز قيامت تمامي مردم حتي پيغمبران وانفسا مي گويند يعني هر كس مي گويد خدايا به داد من برس كسي نيست كه خود به خ//ود، ب//ر اثر استحقاق خدا به داد او رسيده باشد و از ع//ذاب ايمن باش//د ت//ا ج//ائي كه گفته اند يعقوب پيغمبر مي گويد خدايا به داد من برس ب//ا يوس//فم ه//ر چه مي خواهي بكن . يعني يعقوب گرفتار خودش اس//ت ت//ا خ//ود را بتوان//د نجات دهد. چه بره//اني دارد كه پيغم//بران هم در براب//ر نقش//ه هاي خ//دا و تقدير و تدبير او وانفسا مي گويند هر كس به فكر نجات خودش مي باش//د

براساس آن آيه شريفه كه مي فرمايد: كل نفس بما كسبت رهينه هركس گرو اعمال خودش است و درگير اعمال خ//ود مي باش//د ج//ز اين چه/ارده نف//ر كه ب/راي خ//ود و از نظ//ر خودگرفت//اري ندارن//د به فك//ر امت هستند. برهان آزادي مطلق اين چهارده نف//ر و گرفت//اري ماس//وي آنه//ا از مومنين و پيغمبران همين مسئله مقابله ناقص ب//ا ك//امل اس//ت . اگ//ر دين كامل خدا همان است كه پيغمبر خ//اتم و ائمه اطه//ار گفته ان/د و آورده ان/د پس دين ساير پيغمبران كه مانند آنها نگفته اند و مانند آنها دين خ//دا را به مردم عرضه ننموده اند دين آنها ناقص است گرچه حق اس//ت وليكن حق

كامل نيست . خداوند در قرآن مي فرماي//د: پيغم//بران نس//بت به يك//ديگر متفاوتن//د و در ميان پيغمبران پنج نفر اوالوالعزم هستند و يك نفر خاتم شده است . پس پيغمبران ديگر نتوانسته اند و ب//راي ايش//ان امك//ان نداش//ته اس//ت كه دين خدا را كامل بياورند اگر اولين پيغمبر يا پيغمبر وسط مانند آخرين پيغم//بر يك انسان كامل بود دين خدا را كامل تحويل مي گرفت و كامل در اختي//ار مردم قرار مي داد. و ديگر تكرار نبوت و يا تكرار كتاب و برنامه هاي ديني الزم نبود. وليكن پيغمبران گذشته برابر استعداد خود علم خدا و دين خدا را گرفتند و در اختيار مردم ق//رار دادن//د و چ//ون از نظ//ر اس//تعداد در ح//د نقص بودند به كمال مطلق نرسيده بودند دين آنها هم گرچه حق ب/ود ام/ا حق ناقص بود كه در آين//ده بايس//تي تكميل ش//ود و خداون//د متع//ال هرگ//ز ناقص را به جاي كامل نمي پذيرد. پس ممكن نيست كه خداوند موس//ي و عيسي و يا نوح و ابراهيم را مساوي و براب//ر حض//رت خ//اتم بدان//د و دين كامل خود را بر آنه//ا ن//ازل كن//د در اين رابطه رواي//تي را از رس//ول اك//رم

222

Page 223: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يادآوري كنيم كه اين روايت را در كتاب مجمع البحرين كه لغات مستعمل در قرآن و احاديث را نوشته اند ديده ام . ايشان نوش//ته اند كه روزي خليفه دوم خ//دمت رس//ول خ//دا ع//رض ك//رد اج//ازه ب//ده بعض//ي مس//لمانان به دانشگاهها مسيحيت و يهوديت بروند از آنها درس و دانش يادبگيرن//د دين آنها و كتاب آنها را يادبگيرند و به مس//لمانان بياموزن//د حض//رت در ج//واب فرمودن//د: لق//د اتيتكم به//ا بيض//اء نقيه ام//ا والله ان ل//و ك//ان موس//ي في

زماني لم يسعه االالتباعي يعني آنچه را موسي آورده بود من صاف و خ//الص و پ//اكيزه اش را ب//راي شما آورده ام اگر موسي در زمان من بود چ//اره اي نداش//ت ج//ز اينكه در

اطاعت من باشد و از من پيروي كند. يعني شما سئوال كننده چقدر بي اطالع هستيد كه با ب//ودن پيغم//بر خ//اتم مي خواهيد دين خ//دا را از امت موس//ي و عيس//ي ي//اد بگيري//د اين ح//ديث نشان مي دهد كه اوال آنچه از علوم ديني و احكام خدا در اختيار مسيحيت و يهوديت است مكتب خالص خ//دا نيس//ت بلكه آل//وده به خراف//ات اس//ت زيرا حضرت مي فرمايد من دين خ//دا را ص//اف و خ//الص و پ//اك و پ//اكيزه براي شما آورده ام و مفهوم اين فرمايش اين است كه ديني كه در اختيار اهل كتاب است آل//وده به خراف//ات و ب//دعت اس//ت و جمله ديگ//ر كه دين حضرت موسي دين كامل نبوده فرمايش پيغمبر است كه اگر او در زمان من مي بود چاره اي جز اط//اعت من نداش//ت . ب//ا اينكه درس//ت نيس//ت دو نفر پيغمبر كه هر دو انسان كامل هستند يكي از ديگري اطاعت كند بلكه ه//ر دو اس//تقالل دارن//د گ//رچه منطق و بي//ان آنه//ا و دين آنه//ا يك حقيقت باشد. روايتهاي ديگري هم داريم كه خداوند وقتي موفقيتهاي امت پي//امبر اسالم را براي موسي نقل مي كند و مي گويد آنها عاش//ورا دارن//د مراس//م نماز جماعت و جمعه دارند و امثال اينها موسي از خدا خ/واهش و تقاض/ا مي كند از افراد امت پيغمبر آخرالزمان باشد و خدا قبول مي كند كه تو را به عنوان فردي از امت او قبول كردم و همينطور در تفسير آيه و ان من شيعته البراهيم روايت وارد ش//ده كه اب//راهيم كه از مق//ام رس//ول خ//دا و علي بن ابيطالب آگاهي پيدا كرد از خدا تقاضا نمود كه جزء شيعيان علي بن ابيطالب باشد. و روايت ديگر در تائيد اين معنا اين اس//ت كه جمعي//تي از اهل خراس//ان آمدن//د در خ//انه ام//ام هش//تم در زدن//د حض//رت فرم//ود كيستيد شما عرض كردند جمعي از شيعيان ش//ما حض//رت چن//د روزي در

223

Page 224: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

را به روي آنها باز نكرد تا آنها به تنگ آمدند در آخرين مرتبه عرض كردند يابن رسول الله چرا نسبت به ما كم لطفيد و ما را راه نمي دهيد حضرت فرمودند: به خاطر ادعاي دروغ شما چرا مي گوئيد ش//يعيان ش//ما هس//تيم آيا شما مانند ابراهيم خليل هستيد ش//يعه علي شخص//ي مانن//د اب//راهيم و سلمان است شما از محبين م//ا هس//تيد نگوئي//د از ش//يعيان ش//ما پس آن اح//اديث هم كه اب//راهيم افتخ//ار مي كن//د كه از ش//يعيان علي بن ابيط//الب باشد مانند فرمايش پيغمبر است كه مي فرمايد اگر موسي در زم//ان من باشد چاره اي جز اطاعت من ن//دارد ب//ا اين حس//اب پيغم//بران گذش//ته در درجات علمي و ايماني امامان معصوم نيستند به همين ميزان كه از نظر تك//امل عقب افت//ادگي دارن//د از نظ//ر تكميل دين خ//دا هم عقب افت//ادگي دارند. و بر خدا واجب است در روز قيامت هر كسي را به آنچه دانسته و فهمي//ده و اس//تعداد داش//ته آگ//اه كن//د.نظ//ر به اينكه انس/انهائي كه به ح//د كمال نرسيده اند خود را بنده كامل خدا مي دانند ب//ر خ//دا واجب اس//ت در حساب و كتاب قي//امت به آنه/ا بفهمان/د كه ش/ما در ح/د انس/انهاي ك//امل نيستيد. در حس/اب دقيق خ//دا محكومي/د گ//رچه گن//اه و تقص/يري نداش//ته باشيد پس دو طايفه در حساب خدا محكومند طايفه اول انسانهاي مومن و با تقوا وليكن به حد كمال نرسيده اند و صددرصد با نقشه هاي خدا ج//ور نش//ده اند ط//ايفه ديگ//ر انس//انهائي كه مقص//رند مبتال به گن//اه و معص//يت هستند اين قاصر و مقص//رها از عف//و خ//دا اس//تفاده مي كنن//د نه از علم و عمل خود درست آنچه آنها گفته اند و انجام داده اند مانند اين است كه يك گلساز مصنوعي به خداي خود ع//رض كن//د كه اين گل مص//نوعي را ج//اي

گلهاي طبيعي قبول كن . بر خدا واجب است به او بگويد هنر گلسازي ت//و را تق//دير مي كنم وليكن نمي توانم به جاي گلهائي كه خود مي سازم بپ//ذيرم . آنچه انبي//اء آورده ان//د اگر هم گفته خداست گفته هايي است برابر استعداد آنه//ا وليكن آنچه اين چه//ارده نف//ر آورده ان//د صددرص//د گفته ه//اي خداس//ت . زي//را اس//تعداد اين

چهارده نفر برابر علم و قدرت خداوند متعال است . پس جز چهارده نفر ديگران قاصر و مقصرند يا مقصر و گناهكارن//د و ي//ا بيشتر از آنچه گفته اند و عمل كرده ان//د نتوانس//ته اند اين ه//ر دو ط//ايفه از عفو خ//دا اس//تفاده مي كنن//د وليكن چه//ارده معص//وم از علم و عمل خ//ود

استفاده مي كنند.224

Page 225: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به همين مناس//بت مش//اهده مي ك//نيم كه خداون//د در ق//رآن ب//ر بعض//ي پيامبران ايراداتي دارد و آنه//ا را از آن وض//عيتي كه تظ//اهر نموده ان//د ب//از مي دارد نوح پيغمبر كه در باره فرزند خود سخن مي گويد و ضمنا عرضه مي دارد پروردگ//ارا وع//ده دادي اهل بيت م//را از اين مهلكه نج//ات ب//دهي خداوند مي فرمايد: نوح پسر تو، با ت//و اهليت ن//دارد چ//را راجع به مطل//بي كه حقيقت آن را نمي داني بر خداي خود اي//راد مي گ//يري ت//و را م//وعظه

مي كنم مبادا جاهالنه بگوئي و يا جاهالنه عمل كني . اني اعظك ان تكون من الجاهلين .

تو را موعظه مي كنم و تعليم مي دهم مبادا جاهل باشي . و يا در داس//تان ابراهيم پيغمبر گفته اند خداوند چشم حقيقت بيني و ملكوتي او را روش//ن

كرد. ) در تفسير آيه و كذلك نري ابراهيم ملك//وت الس//موات ( اب//راهيم ب//ا آن عينك حقيقت بين هر كسي و هر چيزي را در هر ج//ا و در ه//ر ح//الي ب//ود مشاهده كرد بعضي انسانها را در حال اشتغال به گناه و معصيت مي دي//د و بعضي را در حال اشتغال به اطاعت خوبها را دعا كرد و معصيت كاران را نفرين نمود در حال نفرين سقط مي شدند و از دنيا مي رفتند در اينج/ا كه نفرين ابراهيم خليل موثر مي افتاد و معصيت كاران مي مردند خداون//د او را از نفرين بازداشت فرمود ابراهيم اگر من ب/ا معص//يت ك//اران چن//ان باشم كه تو هستي از همه كس و يا اك//ثريت س//لب حي//ات مي كنم و همه را از بين مي ب//رم وليكن من به آنه//ا مهلت مي دهم در ابت//داي زن//دگي و جواني به گناه و معصيت مبتال مي شوند و در پايان زن//دگي ت//وبه مي كنن//د من به انتظار تو به آنها، آنها را مي پرورانم و رزق و روزي مي دهم بساط نف//رين خ//ود را ب//ر چين و به بن//دگان خ//دا مانن//د خ//دا مهلت ب//ده ب//ا اينكه ابراهيم خليل در راس تم//امي پي//امبران اس//ت و نف//ر دوم بع//د از پيغم//بر اسالم است او را شيخ االنبي/اء ناميده ان/د ب/از هم نمي توان/د در ارتب/اط ب/ا م//ردم چن//ان باش//د كه خ//دا هس//ت . حلم خ//ود را از دس//ت مي ده//د و گناهكاران را نفرين مي كند. خواهي نخواهي براساس تصوري كه دارند و به كمال مطلق نرسيده اند اعم//ال و افكارش//ان به عن//وان آخ//رين فك//ر و عمل مطل//وب خداون//د متع//ال نيس//ت به همين دليل خداون//د آنه//ا را در اطاعت پيغمبر اسالم و ائمه اطهار ق//رار مي ده//د و مي فرماي//د: اب//راهيم

225

Page 226: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هم يكي از ش//يعيان علي ابن ابيط//الب اس//ت و به تش//يع خ//ود افتخ//ارمي كند.

پس بين انسان كامل كه صددرصد كار خ//ود را به خ//دا واگ/ذار ك/رده ب/ر طبق علم خدا و نقشه خدا مي گوي//د و عمل مي كن//د حق//ايق و مس//ائل را چنان مي داند كه خدا مي داند با انسانهائي كه به اين ح//د نرس//يده اند و در مراحل نقص و قصور هستند ف//رق دارن//د. پيغم//بر اك//رم درب//اره حض//رت

زهرا»س « مي فرمايد: ان الله يرضي لرضاها و يغضب لغضبها

خداوند رضا و غضب حضرت زهرا سالم الله عليها را رضا و غضب خ//ود مي داند رضا و غض//ب خ//ود را در پي رض//ا و غض//ب حض//رت زه//را ق//رار داده . آيا اين امتياز ب//راي دخ//تر پيغم//بر ب//راي خ//اطر اين اس//ت كه دخ//تر پيغمبر است و يا بنده عاب//د خداس//ت ي//ا به خ//اطره تك//امل علم و ايم//ان اوست . كه اشخاص و افراد را چنان مي شناسد كه خدا مي شناسد به ه//ر كسي غض//ب مي كن//د كه در علم خ//دا مس//تحق غض//ب اس//ت و از كس//ي راض//ي مي ش//ود كه در علم خ//دا مس//تحق رض//ايت اس//ت اين رض//ايت و غضب را با رضايت و غضب نوح پيغمبر مقايس//ه كني//د فاص//له اش بس//يار است . پس انسانهائي كه صددرصد هم//اهنگي ك//امل ب//ا علم و اراده خ//دا دارند بسيار كمند و همين چه//ارده نف//ر ش//ناخته ش//ده اند بقيه انس//انها در درجات پائين و پائين ترند تا برسند به مستضعفيني كه مانند همان چوپ//ان بياباني با خدا تماس مي گيرند اينها همه كه خوبند وليكن معارفشان كامل نيست و محكوميت قطعي ندارن//د الزم اس//ت مش//مول لطف خ//دا ق//رار گيرند از عف//و خ//دا اس//تفاده مي كنن//د. ابت//دا خداون//د از ط//ريق حس//اب و حسابگري به آنها مي فهماند كه فاصله آنها با خداي آنه//ا و پيش//وايان آنه//ا چقدر زياد است خود را بشناسند مبادا خود را بهترينها حساب كنند ت//ا دراثر عقيده خالف واقع از كمال بازمانند و خيال كنند به همه جا رسيده اند. خداوند از طريق حساب و حسابگري ، آنها را به نقائصي كه دارن//د آش//نا مي كند و به آنها مي فهماند كه در مكتب خدا الفب//ائي بيش//تر ندانس//ته اند. بايستي به درس و بحث خود ادامه دهند تا به ثمر برس//ند. بع//د از آنكه به نقائص فكري و علمي و وجودي خود آشنا ش//دند و مش//ركين ي//ا روس//اي

226

Page 227: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مش//رك خ//ود را ش//ناختند كه چگ//ونه آنه//ا را به كف//ر و گن//اه كش//يده اندمشمول عفو خدا قرار مي گيرند.

پس فقط چهارده نفر بدون حساب اهل بهشت و روساي بهشت اند بقيه به شفاعت آنها داخل بهشت مي شوند. و در نتيجه اكثريت بندگان خ//دا به بهش//ت كش//يده مي ش//وند. و اقليت بس//يار كمي در كف//ر و گن//اه مخل//د مي مانند. با اين حساب تقيه و توريه در لسان ائمه اطه//ار عليهم الس//الم مولود ترس آنها از حكومت ها نيست كه مبادا خودش//ان و ي//ا اصحابش//ان كشته شوند و ديگر اينكه از طريق تثبيت علم و عقيده هر انساني بتوانند با او تماس برقرار كنند و در اين تم//اس ق//دري س//طح علم ف//رهنگ او را باال ببرند يا او را در آن وضع ابتدائي كه دارد ثابت نگهدارند و ب//ا تخطئه و تكذيب علم و عقيده او را به قهقراء برنگردانند. و تكذيب بنماين//د كه بين امام و او قطع رابطه شود و ف//ردا و پس ف//ردائي كه آم//ادگي ب//راي فهم مسائل علمي پيدا مي كند رابطه اش از امام قطع شود و ديگر نتواند خود را به امام وقت برساند و از تعليمات او استفاده كند زيرا تمامي انس//انها خواهي نخواهي تا اندازه اي از فطرت س//الم توحي//دي برخ//وردار هس//تند. كسي در عالم پيدا نمي شود كه در وجدان و فطرت خود منكر خدا ش//ده باشد و خدا را قبول نكند. قبول يك آفريننده بنام خدايا الله و ي//ا به لغ//ات ديگر در نزد هر انساني ثابت و استوار است . يعني اين علم در وجود ه//ر انس//اني خلق ش//ده اس//ت و از آن تعب//ير به فط//رت مي كنن//د. خداون//د در قرآن مي فرماي//د: ف//اقم وجهك لل//دين حنيف//اً فط//رت اليه به ام//تي فط//ر

الناس عليها. يعني خود را ب//راي اق//امه دي//ني آم//اده كن كه خ//دا آن دين را در خم//يره ذات م//ردم آفري//ده اس//ت . و ه//ر كس//ي را ط//وري خلق ك//رده اس//ت كه ناخودآگاه به قضاوت فطرت، اعتقاد به دين خدا و خدا و آين//ده خ//وبي به نام بهشت و جهنم دارد. وليكن اين فطرت كه يك علم اجم//الي در وج//ود ه//ر انس//اني نهفته ش//ده احتي//اج به تفص//يل و توض//يح دارد. همه كس مي دانند خدا هست و خدا را دوست دارند و حاضرند بپرستند وليكن خدا را چنان كه هست نمي توانند بشناسند و وصف كنند. غالباً وجود خدا را از طريق قياس به وجود خودشان قدري بهتر و عالي تر قبول دارند. از زبان ائمه اطهار عليهم السالم نقل شده اس//ت كه اگ//ر از م//ورچه اي بخواهن//د خدا را توصيف كند مورچه خدا را به صورت موري زيباتر و بزرگتر و بهتر

227

Page 228: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ترسيم نموده او را توصيف مي كند. يعني موجوديت خدا را به قياس خ/ود ترس//يم مي كن//د نه آنچه كه هس//ت و حقيقت دارد. ب//از هم//ان مس//ئله اي

شباني است كه صاحب مثنوي مي گويد: كوهمي مي گفت اي خدا و اي اله تو كجائي

تا شوم من چاكرت چارقت دوزم كنم شانه سرت . توحي//د در اين ح//د عم//وميت دارد ائمه در سياس//ت خ//ود همين توحي//د فطري را پايه و مايه قرار مي دهند و به پرورش آن اقدام مي كنند. لذا در نظر ائمه اطهار عليهم الس//الم فقط يك ط//ايفه محك//وم به قتل و ن//ابودي مي شوند و اين طايفه هم در حسابرس//ي دقيق بس//يار كم هس//تند . و آن طايفه ، طايفه متجاوز هستند. يا به تعبير ديگر كف//ار ح//ربي كافره//ائي كه حمله مي كنند به انسانهائي ساكت و صامت ويا انسانهاي وابس/ته به خ/دا زندگي آنها از مسير استثمار و تجاوز به حقوق داير مي شود نه از ط//ريق تولي//د و ك//ار و فع//اليت . زي//را حقيقت//اً ك//اركردن رنج آور اس//ت انس//انها را خس//ته مي كن//د انس//انها در ط//بيعت و فط//رت خ//ود ط//الب اس//تراحت و حاكميت هستند. فقط حاكميت را مناسب ش//ان خ//ود مي دانن//د در ض//من حاكميت و مديريت طالب استراحت مي باشند و اين ح//اكميت و م//ديريت ايجاب مي كند عده زيادي در اختيار داشته باشند هم بر آنها حاكميت پي//دا كنند و هم اينكه آنها را كار بزنند و با محصول كار آنها زن//دگي كنن//د. و يك چ/نين ح/اكميت و اس/تراحت فقط از ط//ريق اس/تثمار و تج/اوز به حق/وق ضعفا ممكن است اين روح تجاوزگري ايجاب مي كند كه شمعهاي روش//ن جامعه را كه همان انسانهاي روشن و روشنگر هستند مانند انبياء و اولياء خاموش كنند و جامعه را در جهل و تاريكي ق//رار دهن//د ت//ا بتوانن//د آنه//ا را استثمار نمايند و بار زندگي خود را به دوش آنها بگذارند. پس قه//راً كف//ار در زندگي متجاوزند بدون تجاوز نمي توانند به اين دو مقص//د خ//ود برس//ند يكي حاكميت و رياست و ديگر زندگي بدون رنج و زحمت . قه//راً متج//اوز شناخته مي شوند و به دليل تجاوز محك//وم به اع//دام و ن//ابودي مي ش//وند زيرا آنها در ط/ريق تج//اوز اوال مجبورن/د ش/معهاي روش/نگر ج/امعه را كه پيغمبران و مومنين هس//تند خ//اموش نماين//د دين خ//دا و س//نت خ//دا را كه پ//رورش انس//انهاي عقب مان//ده و عقب افت//اده اس//ت تعطيل مي كن//د و م///ردم را به ب///ردگي و بن///دگي مي كش///انند ب///ار خ///ود را به دوش آنه///ا مي گذارند. پس امر دائر مي شود كه ي//ا خ//دا خلقت و آفرينن//دگي خ//ود را

228

Page 229: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تعطيل كند از خلق كردن و به بهشت كش//انيدن ص//رف نظ//ر كن//د كه اين خالف قضاوت عقل و حكمت است و ي//ا اينكه مكتب انبي//اء داي//ر گ//ردد و متجاوزين به اين مكتب كش//ته ش//وند از بين برون//د. و اگ//ر درس//ت كف//ار متجاوز به حقوق را به كفار غير متجاوز مقايسه كنيم يك در ميلي//ون و ي//ا

ميليارد متجاوز هستند. بقيه گرچه كافر و يا ج//اهل باش//ند ب//ر اص//ل فط//رت خ//ود كه خ//داجويي باشد باقي هستند. پس در هر جامعه اي از نظر خدا هم//ان ك//افر متج//اوز كه از ميليون شايد يك نفر و يا از ميليارد يك نفر باشند محكوم به نابودي است . بقيه كه كافرند و جاهلن//د وليكن متج//اوز نيس//تند ط//الب ع//دالت و امنيت و تربيت مي باشند حق حيات پيدا مي كنند و اين اكثريت كه آنه//ا را مستضعف مي نامند مانند زراعتها و نهالهائي هستند كه تازه روئيده ان//د از خاك و زمين سر كشيده اند. مدتي طول دارد تا به ثم//ر برس//ند هم//انطور كه دهقانها مامورند پاي زراعت هائي كه تازه روئيده اند بايستند به آنها آب و كود بدهند تا به ثمر برسند پس در س//نت انبي//اء جنگ و تج//اوز و اع//دام ك//ردن و ن//ابود ك//ردن نيس//ت بلكه در مق//ابل دف//اع آن هم به م//يزاني كه ثمربخش باشد يعني بتوانند دين خدا را رواج دهن//د و س//نت الهي را داي//ر كنند. درس//ت خ//دا و ائمه در ارتب//اط ب//ا م//ردم مانن//د دهق//اني هس//تند كه ص//دهاهزار هكت//ار زمين را كش//ت نم//وده و زراعته//ا و ي//ا نهاله//اي آن سركشيده اند و باال آمده اند. اگر آن انسانهاي متجاوز نباش//ند كه جل//و آب و كود زراعتها را بگيرند يا اگر باشند مزاحم اين دهقانه//اي م//ربي نش//وند قطره خوني در عالم ريخته نمي ش//ود انبي//اء ب//ا ص//بر و م//دارا خ//ود را ب//ا زن///دگي م///ردم مالزم و مرب///وط مي كنن///د آرام آرام و كم كم از مس///ير تعليم//ات نه از مس//ير اجب//ار و اك//راه م//ردم را مي پرورانن//د ت//ا به ثم//ر برسانند. وليكن همان كفار متج//اوز كه از هزاره//ا يك نف//ر بيش//تر نيس//ت بساط استثمار و استعمار خود را مي گستراند و س//عي مي كن//د ش//معهاي روشن جامعه را خ//اموش نم//وده م//ردم را از مس//ير ب//ردگي و بن//دگي به طرف خود بكشاند. قهراً بين دو لشگر شيطان و لشگر خدا جنگ و ن//زاع بوجود مي آيد. جنگ اولياء خ//دا دف//اع اس//ت و جنگ كف//ار و اس//تثمارگران تجاوز. لذا ائمه در سياست اجتماعي خود يا همه كس و همه كس خ//وش برخورد و خوش اخالق بوده اند رابطه آنها با مردم توام ب//ا ص//بر و م//دارا بوده در برابر توهين و تجاوز كافر و منافقين تا ج//ائي كه ممكن ب//ود حلم و صبر را پيشه خود مي ساختند تا اگر بتوانند همان من//افق متج//اوز را هم

229

Page 230: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به طرف خود جلب و جذب كنند كه خوني ريخته نش//ود. وليكن اين روش عظيم و عجيب مرب//وط به ت//دبير و سياس//ت اين چه//ارده نف//ر انس//انهاي كامل اس//ت . بقيه پي//امبران و ي//ا م//امورين ديگ//ر كه در ج//امعه م//امور به تربيت و امر به معروف و نهي از منكرند تا اين اندازه نمي توانن//د ص//بر و مدارا كنن//د. همه كس را از دوس//ت و دش//من بپذيرن//د و كف//ار را در كف//ر خود آزاد بگذارند و با رفتار و اخالق جالب و ج//اذب آنه//ا را به مكتب خ//دا بكشانند. خواهي نخواهي گاهي تجاوزها و مصيبتها ب//االتر از ح//د اس//تعداد آنهاست كه يا الزم است كفار متجاوز از بين بروند و آنها به زن//دگي خ//ود ادامه دهند و يا زندگي خود آنها خ//اتمه پي//دا كن//د و از ش//ر كف//ار برهن//د و نج//ات پي//دا كنن//د قه//راً يكي از اين دو برن//امه ب//راي س//اير پي//امبران و ي//ا

عوامل امر به معروف و نهي از منكر مقدر مي شود. با اين حساب قانون و تقيه و توريه صرفاً براي پيدايش موفقيت بيشتر و زي//ادتر ب//راي تعليم و ت//ربيت انس//انها و جلب و ج//ذب بيش//تر انس//انها به مكتب واليت ائمه اطهار عليهم السالم بود زيرا حقيقتاً كف//ر انس//انها و در نتيجه خل//ود آنه//ا در جهنم ب//راي خ//دا و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم بس/يار مشكل و سنگين است انس//اني را كه خ//دا به ص//ورت به//ترين مخلوق//ات آفريده و ثمره شجره كائنات اس//ت . يك چ//نين انس//اني در مس//ير كف//ر و نفاق گرفتار آتش جهنم ش//ود و ت//ا اب//د مخل//د باش//د تحمل اين مص//يبت و هض//م آن ب//راي ه//ر انس//اني مش//كل و غيرق//ابل قب//ول اس//ت . به همين مناسبت درتاريخ عده بسياري از عرف//ا و دانش//مندان آتش جهنم و خل//ود در جهنم را قبول نكردند و يا آن را به معاني ديگري توجيه و تاويل كردند مثال گفته ان//د جهنم هم//ان ف//راق از خ//دا و مح//روميت از مع//ارف خداون//د است بهشت هم لقاء الله و معرفت به خدا كه اين هر دو نشاط روحي و رنج رواني مي باشد. و انسانها در زن//دگي آخ//رت روح خالص//ند مطلق//اً از مجردات هستند مجردات از ماديات متاثر نمي شوند. نور آتش و ح//رارت بوج/ود مي آورد وليكن از نظ//ر ذاتي و ط/بيعت س//رد اس//ت و ي/ا نه س/رد اس//ت و نه هم گ//رم و ي//ا روح انس//ان از مادي//ات مانن//د ش//يريني ها و ميوه هاي خوش م//زه ل//ذت نمي ب//رد گ//رچه ل//ذت بوج//ود مي آورد و چ//ون انس//انها در ع//الم آخ//رت جس//مانيت و م//اديت خ//ود را ره//ا مي كنن//د روح خالص مي شوند داراي لذت رواني و رنج رواني هستند. كه از آن تعبير به نشاط و حزن و اندوه مي ش//ود. موم//نين كه در مق//ام لق//اء الهي بهش//ت آنهاست . و جز اين چيزي نمي خواهند و يا لذائذ م//ادي متناس//ب ب//ا روح و

230

Page 231: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

روان آنها نيست . از آن ط//رف كف//ار و اهل ع//ذاب هم به رنج رواني مبتال هستند كه نه با اهل ايمان محشورند و نه ب//ا خ//داي خ//ود م//انوس . از اين رنج رواني تعبير به الم فراغ مي كنند يعني درد مفارقت با خدا و موم//نين م/وال عليه الس/الم در دع//اي كميل درد ف//راق را ي/ادآوري مي كن/د عرض/ه

مي دارد پروردگارا هبني صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك . پرودگ//ارا ببخش گ//يرم بت//وانم ب//ر ح//رارت آتش ص//بر كنم . در ف//راق ت//و چطور صبر كنم . حضرتش درد فراق را از حرارت آتش شديدتر و س//ختر مي داند به اين كيفيت بهشت و جهنم را توجيه نموده ان//د كه تم//امي اينه//ا رنج رواني و يا شوق و نشاط رواني مي باشد. وليكن ما به آنها مي گ//وئيم درد فراق در صورتي رنج آور است كه انسان به شوق وصال معش//وق و محبوب خود برسد و يا در اثر معرفت و عشق و عالقه در فراق معشوق خود رنج مي برد براي چنين افرادي درد فراق موثر است ناراحتند كه چرا خداي محبوب خود را كه شناخته اند به مالقات او نمي رسند و ي//ا بين آنه//ا و معشوق آنها بعد از وصال جدائي بوجود آمده است . فراق بعد از وصال و يا فراقي كه مولود علم و معرفت است ب//راي انس//ان واص//ل و ع//ارف رنج آور است وليكن كساني كه فاقد معرفت هس//تند محب//وب و معش//وق واقعي خود را نشناخته اند و لذت وصال را نچشيده اند براي اينه//ا ف//راقي قابل ظهور نيست كه رنج آور باش//د. كف/ار و من//افقين از اين دو س//رمايه بزرگ كه معرفت به خدا باشد و در اثر آن عشق و عالقه اي به خ//دا پي//دا شود و يا مدتي به وصال محبوب خود رسيده باشند و مبتال به فراق شده باشند از اين دو سرمايه محرومند. پس آنها درد ف//راق ندارن//د مگ//ر اينكه بگوئيم دوستان صميمي در دنيا داشته اند بين آنها و دوستان صميمي آنه//ا

جدائي افتاده است . و دوستان صميمي آنها فقط كافر و من//افق مانن//د خ//ود آنه//ا هس//تند بين آنها و دوستان آنها جدائي قب//ال تص//ور نيس//ت . پس مي گ//وئيم درد ف//راق رنج رواني كساني است كه معرفت به خداي خ//ود دارن//د عش//ق و عالقه دارن//د و به وص//ال محب//وب نرس//يده اند. پس ع//ذاب به معن//اي رنج رواني براي كفار قابل تصور نيس//ت . اين ع//ذابها و آتش//ها كه خداون//د خ//بر داده است حقيقت و واقعيت دارد و ديگر اينكه انسانها هرگز در دني//ا و آخ//رت روح خالص نمي شوند كه از نوع مجردات مانند فرشتگان باشند تا بگوئيم از ماديات كه از آن جمله آتش است رنج و زحم//تي نمي برن//د. فرش//تگان

231

Page 232: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

چنان وضعي دارند كه در بهشت پرنعمت باشند يا در عذاب پ//ر از آتش و حرارت تغيير حالي براي آنها پيدا نمي ش//ود نه از نعمته//ا متنعمن//د و نه از عذابها معذب . زيرا روح مجردن//د ن//ور مطلقن//د وليكن انس//ان همه ج//ا در دني//ا و آخ//رت تركي//بي از م//اده و روح اس//ت نه روح ب//دون ب//دن روح به حساب مي آيد كه عقل و شعور داشته باشد نه هم بدن بدون روح موجود زنده اي است كه عقل و ش//عور پي//دا كن//د حي//ات و ح//ركت و ت//وابع آن در وجود انسان محصول تركيب روح و بدن است . از اينرو خداوند قيامت را به ص//ورت قي//امت جس//ماني مع//رفي مي كن//د مي فرماي//د: يخرج//ون من

االجداث كانهم جراد منتشر يعني مانند مور و ملخ از دل قبره//ا س//بز مي ش//وند و روي زمين ح//ركت مي كنند پس انسان در دنيا و آخرت روح و بدن اس//ت و الزم اس//ت از دو نوع نعمت برخوردار باشد يكي معنويات كه غذاي روح است يع/ني علم و حكمت و مع//رفت و عش//ق و عالقه به خ//دا و ديگ//ر از مادي//ات كه ل//ذت

بدن است . مانند نعمتهاي مادي و ي//ا ع//ذابهائي مانن//د خ//ذالن و ت//وهين و فض//احت و رس//وائي و ح//رارت آتش . پس خ//واهي نخ//واهي ع//ذاب جهنم به عن//وان

عذاب كه مولود حرارت است و يا عذابهاي ديگر واقعيت دارد. دراين رابطه مي گويند اگ//ر انس//ان در آخ//رت ب//ا همين ب//دن و گوش//ت و استخوان باشد كه با دو درجه يا چند درجه ح//رارت تب از بين مي رود يك چنين بدن گوشت و استخوان چگون//ه در ش//رايط هزاره//ا درجه ح//رارت دوام بياورد پس خواهي نخواهي بايستي آتش جهنم را به كيفيته//اي ديگ//ر ت//وجيه ك//نيم ي//ا به ط//ور كلي بگ//وئيم وجه مش//ترك بين تم//امي باله//ا و مصيبتها و قتل و جراحتها و آتشها همان عذاب روحي است ع//ذابها ان//واع مختلف و ص//ورتها مختلف دارن//د يك ص//ورت آن هم احس//اس مح//روميت است . جهنميان وقتي بهشتيان را در آن نعمت و لذت و آسايش مي بينن//د و خود را در محروميت مي نگرند از اين محروميت و از فراق آن نعمت و لذت دچار حسرت و يا حسادت و ن//دامت و حق//ارت مي ش//وند اينه//ا همه عذاب است انسان را هم از بين نمي برد رنج و غصه ها، خوف و وحش//تها فضاحتها و رسوائي ها، توهين و مسخره ها و استخفافها اينها عذاب اس//ت وليكن نابود كننده انسان نيس/ت وليكن آتش ب/ا آن درجه ح/رارت ع//ذابي است نابود كننده چطور گوش//ت و اس//تخوان در براب//ر آن آتش مق//اومت

232

Page 233: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي كند اگ//ر چه خداون//د ك//افر و گناهك//ار را تهدي//د به ع//ذاب آتش نم//وده وليكن اين تهديدات بيشتر جنبه تخويف و تهديد دارد. يا مب//الغه در ع//ذاب اس//ت . نه اينكه واقع//اً آتش باش//د و زب//انه آتش و امث//ال آنه//ا خداون//د دربعضي آيات مي فرمايد: و ان يستغيثوا يغاثو بماء كالمهل يشوي الوجوه وقتي داد مي زنند و آب مي طلبند آبي شبيه مس گداخته مس//ي كه ذوب ش//ده باش//د به ص//ورت آب اس//ت وليكن در حقيقت آتش خ//الص اس//ت. گوش//ت تن انس//ان را بري//ان مي كن//د. ش//ايد بايس//تي بگ//وئيم گوش//ت تن انسان را بخار مي كند نه اينكه بري//ان مي كن//د وليكن خداون//د مي فرماي//د: يشوي الوجوه و از اين ق//بيل آي//اتي كه ظ//اهراً به عقل انس//انها س//ازگار نيست و همين تهديدات بزرگ موجب شده است كه كفار آتش//ها را دروغ مي پندارند ي//ا اگ//رحقيقت اس//ت انس//انها بالفاص//له ن//ابود مي ش//وند ديگ//ر عذابي نيست كه دوام پيدا كند. و يا اين عذابها را ب//ا لطف و رحمت خ//دا مقابله مي كنند مي گويند چطور مي شود خ//داي ارحم ال//رحمين يك چ//نين عذابهائي را داير كند مردم در فكر خود از نظر قبول يا رد اين عذابها ب//ر سه قسمند عده اي كه اكثريتند كفارند مي گويند نه خدائي است نه آتش . تهديدات پيغمبران مانند تهديدات مادري است كه به دخ//تر خ//ود مي گوي//د

نمي سوزاند.تو را آتش مي زنم وليكن مي كند تهديد مي سوزانم را تو عده اي ديگر عرف//اي اهل ادي//ان هس//تند كس//اني كه ق//ائل به روح و ب//دن هستند آخرت را مانند زندگي دني//ا قب//ول دارن//د و آنه//ا هم به كيفي//تي كه گفته شد قبول دارن//د مي گوين//د ع//ذاب ف//راق اس//ت ف//راق از بهش//ت و موفقيتهائي كه اولياء الله دارند و ديگر انس/انهائي كه صددرص//د م/ومن و عالمند عذابهاي آتش را به همان كيفيتي كه خداوند فرموده اس//ت قب//ول دارند متعبدند قبولشان قبول علمي وفني نيست بلكه قبول تعبدي اس//ت مي گويند خدا قدرت دارد چنين آتشي بسازد و انسانها را مع//ذب كن//د ه//ر كس از آنها دليلي سئوال كند كه چطور گوشت و استخوان ب//ا اين آتش//ها مقابله مي كند و يا چط//ور لطف و رحمت خ//دا اج//ازه چ//نين ع//ذابهائي را مي دهد در ج//واب س//ئواالت فقط يك ج//واب تعب//دي مي دهن//د خ//دا گفته است خدا خبر داده است پيغمبران خ//بر داده ان//د. كس//ي نمي توان//د منك//ر شود جوابهاي فني و علمي بسيار كم و يا نادر است كه چط//ور يك چ//نين عذابي خدا مي سازد گرچه خداخيلي دانا و تواناست و ليكن شايد علم يك چنان عذابهائي را قبول نكند و از نظر امكان ي//ا امتن//اع وق//وعي پي//دايش آتشها را به اين كيفيت مانند حسابهاي رياضي در ارتباط با جوابه//اي غلط

233

Page 234: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

باش/د يع//ني از ن/وع نش/دن نه نك//ردن . مي گوين/د اين ع//ذابها نش/دن دارد چطور گوشت و استخوان برابر هزارها يا ميليونها درجه حرارت مقاومت مي كند و چطور اهل جهنم داد بزنن//د خ//دايا م//رگ م//ا را برس//ان و خ//داي

ارحم الراحمين جواب دهد خفه باشيد خفه باشيد و حرف نزنيد. در هر صورت آن اقليتي كه عذابهاي آخرت را به اين كيفيت قبول دارن//د قبول آنها يك قب/ول تعب/دي تقلي/دي اس/ت نه قب/ول علمي و ف//ني . چق/در بايستي جسمي مقاومت داش//ته باش//د ت//ا در براب//ر يك چ//نين حرارته//ائي

دوام بياورد آن هم در زمان نامتناهي . خالدين فيها ابدا.

و اما جوابهاي صددرصد علمي و فني مطابق با مصلحت و حكمت : اوال الزم است بدانيم آتش چيست و به چه منظوري خلق شده است آيا آتش مانند آب و هوا مخلوق خداوند متعال است و خ//دا آن را آفري//ده ي//ا آتش چ//يزي اس//ت كه به دس//ت انس//ان خلق مي ش//ود و انس//ان آتش برافروزي مي كند به طوري كه مشاهده مي كنيم خداوند آتش براف//روزي

را به انسان نسبت مي دهد مي فرمايد: يصلونها يوم الدين صلي يصلي به معناي روشن كردن آتش است نه خلقت آتش و بحث دوم اين اس//ت كه به چه دليل آتش بزرگترين عذاب است و عذابي از آتش باالتر نيست . و بحث سوم اين اس//ت كه خداون//د چ//را ب//ا آتش بن//دگان خ//ود را ع//ذاب مي كند با اين كه خدا ارحم الراحمين است و معناي رحمت و اس//عه خ//دا همين است كه لطف او شامل بندگان باشد و اصرار به انتقام و مجازات نداشته باشد. مگر به ميزاني كه ش//اگرد خ//ود را تن//بيه كن//د و او را از راه خط//ا وگن//اه ب//ازدارد. و بحث چه//ارم اين اس//ت كه بين دو نف//ر من//ازع و متنازع الزم است كفويت وجود داشته باشد. يع/ني دو نف/ر كه ب/ا يك/ديگر در خط جنگ و نزاع قرار مي گيرند و با يكديگر مي جنگند بايستي از نظ//ر مالي و مادي و معنوي و مسائل ديگر در يك تراز باشند قدرت بدني آنه//ا برابر يكديگر همينطور علم و معرفت آنها درست نيست يك مرد نيرومند و دانشمند با كودكي ضعيف و يا جواني ج//اهل و ن//ادان بجنگ//د او را از پ//ا در آورد اين جنگ مايه ع//زت و افتخ//ار نيس//ت . بلكه م//ايه ذلت و خ//واري

مرد نيرومند.234

Page 235: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ل//ذا همه ج//ا در ق//انون جنگ و ن//زاع و ي//ا مس//ابقه هاي ديگ//ر امث//ال كشتي گيري كفويت را مط//رح مي كنن//د كه دو نف//ر بايس//تي كف//و يك//ديگر باشند در اينجا چطور مي توانيم بين خدا و بندگان خ//دا كف//ويت بشناس//يم خدا در بي نهايت علم و قدرت و انسان در صفر علم و ق//درت ش//ان خ//دا نيست كه با انسان بجنگ//د و از او انتق//ام بگ//يرد گ//رچه انس//ان ج//اهالنه و احمقانه با خداي خود مي جنگد. جنگ انس//ان ب//ا خ//دا مانن//د ك//ودك ش//ش ماهه يا يك ساله است كه سر و صورت مادر خود را يا پدر خود را ن//اخن مي زن//د و س//رو ص//دا راه مي ان//دازد درس//ت نيس//ت در براب//ر ن//اخن زدن فرزن//د خ//ود را به قتل برس//اند و ي//ا ع//ذابي س//ختر از آن آي//ا اين گن//اه و معصيتها در ارتباط با خدا مانند همان ناخن زدن كودك//ان به ص//ورت پ//در و مادر نيست پس چط//ور خداون/د از اين انس//انهاي ض//عيف تر از كودك//ان انتق//ام مي گ//يرد آن هم انتق//امي به اين كيفيت ت//ا اب//د او را در س//خترين شرايط حبس كند و معذب نمايد و هرچه آنها داد بزنند كه اي خ//دا م//رگ ما را برسان خداوند در برابر اين تقاض//ا خفه ش//ويد و خفه باش//يد بگوي//د مجموعه اين مسائل كه ظاهراً مناسب شان خ//دا و ش//ان انس//ان نيس//ت وبا قضاوت عقل و دانش نمي سازد مسائلي است كه اكثريت دانشمندان و مخصوص///اً عرف///ا و فالس///فه جهنم را به اين كيفيت منك///ر ش///ده اند و گفته اند فقط تهدي//د اس//ت از ج//انب خ//دا كه بن//دگان خ//ود را بترس//اند نه

اينكه آنها را بسوزاند سئوال مي شود حقيقت مطلب چيست . حقيقت مطلب اين است كه اوال انسانهاي كافر و منافق رابطه فكري و عقلي با خداي خود ندارند هرگز آنها در حال گفتگو و مخاطبه بين خ//ود و خداي خود قرار نمي گيرند و هرگز حالت خطاب و عتاب بين خدا و آنها و يا بين آنها و خدا واقع نمي شود. بروز تمامي آثار رواني و فكري آنه//ا و از آن جمله كالم و س//خن و درس و بحث و علم و دانش بين آنه//ا و انس//ان ظاهر مي گردد يعني عاملي كه آثار وجودي آنها را بروز مي دهد انسانهاي همسن و سال آنها و يا معاصر آنها هستند. اگر انسان نباشد كه بتوانند با ايشان حرف بزنند در سكوت مطلق قرار مي گيرند هرگ//ز از نظ//ر رواني و دروني بين آنها و خداوند متعال احساسي بوجود نمي آي//د كه خ//ود را ب//ا شخص//ي به ن//ام خ//دا روب//رو ببينن//د ب//ا او ح//رف بزنن//د و از او خ//واهش و تمنائي كنند. گناه خود را گناه بدانند و اطاعت خود را اط//اعت بشناس//ند. رابطه بين آنها و خدا درست مانند رابطه حيوانات با طبيعت و يا حيوانات نظ//ير خ//ود اس//ت . اين كه خداون//د از ق//ول ابليس چن//ان و چ//نين س//خن

235

Page 236: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي گوي//د كه به ابليس گفتم آدم را س//جده كن//د ابليس خ//ودداري نم//ود و گفت من از او بهترم و خدا فرم//ود چ//را تك//بر ك//ردي و چ//را ك//افر ش//دي تمامي اين سئوال و جوابه//ا س//ئوال و ج//واب ح//الي و ط//بيعي اس//ت . نه سئوال و جواب ادراكي و ارادي . ابليس موجودي است كه هرگز در فك//ر خود خدا را درك نمي كند و نمي يابد تا ب//ا او ح//رفي بزن//د و خ//دا ن//يز او را طرف خطاب قرار نمي دهد زيرا انسان بايستي وج//ود مخ//اطب خ//ود را درك كند يعني دو نفر يكديگر را درك كنند و با يكديگر حرف بزنند اگر يك نفر ديگ/ري را درك مي كن/د و آن ديگ//ري در جهل مطلق ق//رار گ//رفته كه طرف خطاب خود را درك نمي كند پيدايش خطاب و س//خن مح//ال اس//ت گرچه خدا تمامي موجودات را درك مي كند وليكن موجودات چنين نيستند كه خداي خود را درك كنند آيا حيوانات وج//ود خ//دا را درك مي كنن//د ت//ا آن طور كه مقابل حيواني نظير خود س//ر و ص//دا مي كنن//د در براب//ر خ//دا هم سروص//دا كنن//د. خداون//د انس//انهاي ك//افر را مي بين//د و مي شناس//د وليكن انسانهاي كافر از نظر عدم درك وجود خدا در برابر خدا مانند جم//ادات و نبات/ات مي باش/ند. خ/دا زمين را مي شناس/د ام/ا ب/ا زمين ح/رف نمي زن/د همچنين كوه و دريا و صحرا و حيوانات را مي شناس//د ولي ب//ا آنه//ا ح//رف نمي زند زيرا پيدايش حال خطاب و مخ//اطبه بين ش//خص و ش//ي ء مح//ال است . آيا شما با بيابانها حرف مي زني/د ي/ا ب/ا درخته/ا و حيوان/ات و امث//ال آنها. پس چگونه مي تواند ابليسي كه منك//ر خداس//ت و نمي توان//د عظمت خدا را درك كند يا خدا را به عن//وان يك موج//ود حي و دان//ا احس//اس كن//د چطور مي تواند با خدا حرف بزند و ي//ا چط//ور خ//دا مي توان//د ب//ا او س//خن بگويدس//خن گفتن خ//دا ب//ا ابليس و س//اير كف//ار مانن//د ام//ر و نهي خ//دا به

حيوانات و جمادات و نباتات است . پس گفتگوه///ا بين خ///دا و ابليس و كف///ار و س///ئواالت و جوابه///ائي كه بوجودآمده همه اينها سئوال و جواب ح//الي و تكوي//ني اس//ت نه مق//الي و ارادي . چنانكه ما مي گوئيم درخته//ا ص//دا مي زنن//د ميوه ه//ا را بچينن//د و ي//ا دخترهاي بالغ م//ا ص//دا مي زنن//د م//ارا به ش//وهر بدهي//د ب//ا اينكه درخته//ا و دختره//ا چ//يزي نگفت//ه ا ن//د ح//االت آنه//ا را به ص//ورت مق//االت منعكس مي كنيم تا بهتر و بيشتر قابل درك خواننده و شنونده باش//د. نه اينكه آنه//ا مانند پيامبران با خداي خود سخن بگويند. يك چنين مخاطبه ب//دون علم و

معرفت ممتنع است .

236

Page 237: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و در اينجا الزم است اين حقيقت را بدانيم كه انسانها از نظر ارتب//اط ب//ا خدا كه خدا آنها را طرف خطاب و گفتگو قرار دهد و يا آنها با خدا س//خن بگويند بر سه قسمند. قسمتي از آنها در ح//ال لق//اء الهي هس//تند كه دائم در ارتباط با خدايند سخنان خدا را مي شنوند با خداي خود حرف مي زنن//د از خداپيام و كالم مي گيرند مانند دو نفر انسان كه يكديگر را مي شناس//ند و بين آنها كالم و سخن پيدا مي ش/ود خ/دا را مي شناس/ند بين خ/دا و آنه/ا كالم و پيام مبادله مي شود افرادي كه در اين حال هستند كه آن را حالت لقاء الهي مي نامند گرچه با يك//ديگر از نظ//ر ق//رب و بع//د ب//ا خ//دا تف//اوت دارند وليكن تمامي آنها در اين معنا مشتركند كه با خدا س//خن گفته ان//د و جواب ش//نيده اند در راس آنه//ا چه//ارده نف//ر معص//ومند كه دائم در ح//الت لقاء الهي بسر مي برند. قس/م دوم انس/انهاي م/ومن و متقي . انس/انهائي كه در حد انبياء و اولياء نيستند و رابطه مستقيم با خداي خود ندارند كالم خ//دا را و احك//ام دين خ//ود را از واس//طه ها مي گيرن//د و واس//طه ها هم//ان پيغمبران و اولياء بزرگ خدا مي باشند. اين ط//ايفه كه اك/ثريت انس//انها را تشكيل مي دهند م//ومن و متعب//د به وج//ود خ//دا و گفته ه//اي او هس//تند. نه

اينكه با او رابطه و گفتگو داشته باشند. غالباً در اعمال وافكار خود زير سايه لطف خدا زندگي مي كنند متعب//د به گفته پيغمبران هستند به اميد اجر و ثواب اعمال صالح به ج//ا مي آورن//د و از خوف عقاب و عت/اب الهي گن/اه و معص/يت را ت/رك مي كنن//د. پي/دايش سخن و كالم بين آنها و خدا و يا بين خدا و آنها يك طرفه است . خ//دا اگ//ر سخن بگويد آنها نمي شنوند و آنها همچن//ان اس//ت كه خ//دا را از خ//ود دور

مي بينند و از راه دور صدا مي زنند. طايفه سوم انسانهاي كافر و يا مشرك و منافق كساني كه منك//ر وج//ود خدا هستند ذره اي در ط//بيعت و ي//ا در فك//ر خ//ود وج//ود خ//دا را احس//اس نمي كنند. گفته پيغم/بران را هم قب/ول ندارن/د كه متعب/د به گفته ه//اي آنه/ا باشند. هرگز حالتي در آنها پيدا نمي ش//ود كه س//ر به ج//انب آس//مان بلن//د كنند و خدا را صدا بزنند. و از او چيزي بخواهند. رابطه آنها با خدا درست مانند رابطه آنها با طبيعت است . و اين جمله هم درست نيست كه گفتيم رابطه آنها ب//ا خ//دا زي//را حقيقت//اً اش//ياء و اش//خاص براب//ر آنه//ا نم//و دارن//د مي بينن//د گ//اهي پ//ا زمين و آس//مان ح//رف مي زنن//د كه اي آس//مان چ//را

237

Page 238: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نمي باري اي زمين چرا نمي روياني و يا با حيوانات حرف مي زنن//د ولي ب//اخدا چنين كالم و پيامي ندارند زيرا منكر خدا هستند.

آنها افرادي هستند كه همه ج/ا حكايته/ائي كه خ/دا و ي/ا پي/امبران از آنه/ا دارند حكايتهائي به زبان حال است نه مقال ، مثال پيغمبر اك//رم روزي ب//ه اصحاب خود فرمودند صدائي از اعم/اق جهنم ش//نيدم هفتادس/ال پيش از اين سنگي را به طرف جهنم پرتاب كردند و امروز در جهنم قرار گ//رفت معلوم شد همان روز منافقي از منافقين به درك واصل ش//ده اس//ت اين حالت تكويني آن منافق است كه رسول خدا كشف مي كند و او را تشبيه به سنگي مي نمايد كه به سوي جهنم پرت ش/ده اس/ت پس به ط/ور كلي سخنان و آياتي كه خداوند از قول شياطين و يا كف//ار س//خن مي گوي//د كه آنها ب//ا خ//دا چه گفتن//د و خ//دا به آنه//ا چه فرم//وده اس//ت همه ج//ا ح//االت ط//بيعي و پي//ام و كالم ح//الي آنهاس//ت نه اينك ه مق//الي باش//د. ح//ركت و فعاليت آنها در ميدان ط//بيعت درس//ت مانن//د ح//ركت و فع//اليت حيوان//ات است و در اينجا الزم است دالئل پيدايش جهنم را به وس//يله آنه//ا روش//ن ك//نيم كه اين جهنم از ن//وع كيف//ر الهي در حك//ومت خداس//ت و ي//ا از ن//وع

ظهور نتايج اعمال و افكار آنها مي باشد. مسلم است كه انسان يك موجود متحرك و متكامل اس//ت خداون//د او را طوري خلق كرده كه دائم خود را در حد صفر و مح//روميت مي بين//د و ب//ا اميد سر راه خود باغهاي سبزي مشاهده مي كند و خود را ملزم مي نمايد كه به آن باغهاي سبز برساند و باز وقتي به آن مناظر س/بز و زيب/ا رس/يد باز هم مشاهده مي كند كه مقصد نيست نمي تواند در آن منظ//ره زن//دگي ايده آلي ب//راي خ//ود بس//ازد كه همه چ//يز ب//رايش روب//راه باش//د. و ب//از به اطراف خود نگاه مي كند جاي دورت//ري منظ//ره زيب//اتري مي بين//د خ//ود را حركت مي دهد كه به آنجا برساند به همين كيفيت انسانها دائم موجوداتي متحرك و متكامل هستند هرگز توقف و يا قهقراء و عقب گرد ندارند و ب//ا توقف و عقب گرد نمي سازند. اين خلقت انسان اس//ت خداون//د انس//ان را يك موجودي نامتناهي قرار داده مجهز به علم و فكري مي ش//ود كه او را نامتن//اهي مي س//ازد ت//ا به يك مقص//د نامتن//اهي نرس//د ح//الت ت//وقف و ي//ا قناعت در او پيدا نمي شود انسان از نظ//ر م/زاج و م/اديت گ//رچه مح/دود است در طبيعت محدود حركت مي كند وليكن از نظر روح مجرد و ب//االتر

از روح علم و دانش الهي نامحدود است .238

Page 239: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نامح//دود را فقط فيض نامح//دود پ//ر مي كن//د. هرگ//ز مح//دود جوابگ//وي نامحدود نيست . پس انسان دائم در ح//ركت و تك//امل اس//ت ه//ر روزي و هر سال و ماهي وضعيت خاصي پيدا مي كند قهراً در مسير ح//ركت راه و بي راهه پي//دا مي ش//ود. راه تك//امل و ت//رقي انس//ان به س//وي يك مقص//د نامتن//اهي اس//ت كه ذات مق//دس خداون//د متع//ال اس//ت يك راه مس//تقيم بيشتر قابل تصور نيست يك دين و يك راه و يك نوع حركت يك نوع حكم و حكمت دين همه جا يك حقيقت واحدي است كه انسان را هم در مسير و حدت و اتحاد ق//رار مي ده//د و او را از بي راهه روي كه هم//ان تف//رقه و اختالف است برح//ذر مي دارد انبي//اء و اولي//اء و ص//لحا و متقين و موم//نين انس///انهاي پ///اك و نجيب و ط///الب حق و حقيقت همه در اين يك راه به سوي خدا حركت مي كنند. فرهنگ ديني و اخالقي آنه//ا و علم و عمل آنه//ا

يك جور و يكنواخت است . همه جا برپايه ارتباط با خ//دا و خ//دمت به خلق خ//دا و ض//ديت ب//ا ظلم و

ستم . چون راه يكي است و يك حقيقت بيشتر نيست . و انسانها در خلقت خ//ود مجه//ز به علم و آزادي هس//تند قه//راً در مس//ير حركت و انتخاب اختالف بوجود مي آيد و چپ و راست ح//ركت مي كنن//د و از اين اختالف و حركت در جهت راست و چپ مسئله راه و بي راهه پي//دا مي شود در راه به س//وي خ//دا به چه س//رمايه هائي مجه//ز مي ش//وند و در بيراهه خالف جهت به سوي خدا به چه سرمايه هائي مجه//ز مي ش//وند اين تجه//يزات وج//ودي در راه به س//وي خ//دا و ي//ا در ب//يراهه بس//وي مقاص//د شخصي و انساني در انته//ا دو ن//وع زن//دگي بوج//ود مي آورد كه يكي از آن دو بهش//ت و ديگ//ري جهنم ش//ناخته مي ش//ود الزم اس//ت ب//دانيم و ببي//نيم تجهيزات وجودي انسان در مسير حركت به سوي خدا و صراط مس//تقيم چيست و باز تجهيزات وجودي انسان در مسير به سوي مقصد نامعلوم و حركت در بيراهه چه چيزهائي مي باشد. اين سرمايه هاي وجودي كه براي دو گروه پيدا مي شود همان سرمايه هائي است كه با آن زندگي بهشتي و يا جهنمي براي انسان ظاهر مي گ//ردد ابت//دا تجه/يزات وج/ودي انس/ان در

حركت به سوي خدا و حقيقت . تجهيزات وجودي انس//ان هم//ان مقتض//يات وج//ودي انس//ان اس//ت كه در شعاع شهوت و غضب قرار مي گيرد. شهوت و اشتها از مسير تقس//يم و

تجزيه به هزارها انگيزه و غريزه قابل تقسيم است .239

Page 240: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

انگيزه ها و غريزه هاي جزئي مثال دوست دارم اين منظ//ره را ب//بينم و آن گلها را ب//بينم و در گردش//گاهها ح//ركت كنم و ي//ا اين غ//ذا و آن غ//ذا و چه غذاهائي و يا رياست بر انسانها و حاكميت بر زن و بچه تا حاكميت بر يك مملكت . تمامي اين خواهش ها از مسير ح//واس پنجگ//انه اج//زائي هس//تند كه در غريزه شهوت جمع شده اند و غريزه ش//هوت به تم//امي اين اج//زاء يعني مجموعه خواستها و خواهش//ها ق//ابل تقس//يم اس//ت . و از آن ط//رف ن//يروي غض//ب آنچه ب//راي من ض//رر و خط//ر دارد و ي//ا ن//افع به ح//ال من نيست بايستي همه آنها را از خ//ود دور كنم و ي//ا ب//ر آنه//ا ح//اكميت مطلق پيدا كنم در شعاع نيروي غضب هم ميليونها ميلي//ون خ//واهش و تمن//ا پي//دا مي شود و به تعبير ديگر از اين دو نيروي شهوت و غضب به قوه جاذبه و دافعه تعبير مي شود. نيروئي به نام جاذبه آنچه ماليم با طبيعت من است به خود جذب كنم و از آن اس//تفاده نم//ايم و ي//ا ن//يروي ديگ//ري به عن//وان دافعه آنچه ناماليم با طبيعت و حقيقت من است آنه//ا را از خ//ود دفع كنم و كنار بريزم پس اين شهوت و غضب دو مسئله كلي مي باشد كه تمامي اجزاء و جزئياتي كه ماليم با طبيعت انسان و يا ناماليم است فرامي گ/يرد و اين همه خواهش//ها و حركته//ا و فعاليته//ا در ع//الم بوج//ود مي آورد. به طوري كه انسان دو حالت حركت و فعاليت و يا ح//الت س//كون و ت//وقف را با يكديگر مقايسه كند مي بيند حالت دوم ب//راي انس//ان يك حبس خ//انه است كه هرگز با طبيعت او ماليمت ندارد وليكن حالت اول كه ح//ركت و فع//اليت باش//د ب//ا ط//بيعت انس//ان ماليمت دارد انس//ان دوس//ت دارد همه وقت و همه ج//ا در ح//ركت و فع//اليت باش//د. ت//ا از مس//ير اين حرك//ات و فعاليتها به تمامي آنچه مايل است و براي او نافع است برسد و از تمامي

آنچه براي او مضر و خطرناك است بركنار بماند. اين دو غريزه اگر در ش//عاع اط//اعت خ//دا باش//د س//ه ن//وع فاي//ده ب//زرگ بوجود مي آورد اول اينكه انسان به تمامي مشتهيات خود در دنيا و آخرت بدون رنج و زحمت مي رسد و مش//تهيات انس//ان ق//ابل ش//مارش نيس//ت . اگر نامتن/اهي نباش/د ن/زديك به نامتن/اهي اس/ت فاي/ده دوم اين اس/ت كه انسان در شعاع هدايت خدا از تمامي خط//رات و آف//ات در دني//ا و آخ//رت محفوظ مي ماند كوچكترين ضرري و خطري متوجه او نمي ش//ود و فاي/ده سوم اين است كه بر تمامي عوامل ضرر و خط//ر ح//اكميت پي//دا مي كن//د حاكميت ب//ر خط//رات غ//ير از بركن//اري از خط//رات اس//ت مثال انس//ان در مع//رض حمله دش//منان و ي//ا درن//دگان ق//رار گ//رفته يك نف//ر به او ق//ول

240

Page 241: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي دهد كه او را از اين خطرات حفظ كند و ديگ//ري به او وع//ده مي ده//دكه او را بر اين دشمنان و درندگان پيروز گرداند و بر آنها حاكميت بدهد.

البته حاكميت بر دشمنان خيلي بهتر و باالتر از بركناري از خوف و خط/ر دشمنان مي باشد. زيرا در آن صورت من بر دشمنان و درندگان حاكميت دارم و آنها را در راه منافع خود استخدام مي كنم و در ص//ورت دوم فقط از خط//رات آنه//ا محف//وظ مي م//انم . عقل اين س//ه س//رمايه ب//زرگ را در اختيار انسان مي گذارد. چون عقل س//رنخي اس//ت كه اراده انس//ان را به به دست خدا مي سپارد و خدا خيلي خ//وب انس//ان را ه//دايت مي كن//د. در انتها اين سه موفقيت بزرگ را پيدا مي كند و به عكس اين جهل انسان را با دو ن//وع ض//رر و خط//ر مرب//وط مي كن//د.ن//وع اول مح//روميت از تم//امي نعمتها و نوع دوم مبتال شدن به تمامي ضررها و خطرها. پس جاهل با دو عذاب نامتن//اهي روب//رو مي ش//ود و ع//اقل ب//ا س//ه نعمت ب//زرگ نامتن//اهي مجهز مي شود كه اين تجهيزات و يا محروميتها خاص//يت مس//تقيم عقل و

جهل است . ائمه اطهار عليهم السالم در سياستهاي تربيتي خود كه كامال هماهنگ ب//ا سياست تربيتي خداوند متعال است دائم مانند پدري كه كودك//ان خ//ود را به گردشگاهها مي برد و همراه آنها حركت مي كند و مي گويد و مي خندد و آنها را به مسائل زندگي آگاه مي كند و يا از خطرات برح//ذر مي دارد ائمه به همين شكل به همراه بش//ريت در ح//ركت هس//تند و ح//ركت و فع//اليت مردم را در مسير آزادي خودشان قبول دارند. نه در مسير اجبار و اك//راه نه نيكان را بر كارهاي خ//ير و اعم//الي كه آنه//ا را تك//امل مي ده//د مجب//ور مي كنند و نه هم منحرفين و گمراه//ان را از انج//ام اعم//الي كه آنه//ا را ب//ا

خطرات بزرگ روبرو مي كند مجبور به ترك آن اعمال مي كنند. فقط كارش//ان ه//دايت و راهنم//ائي اس//ت . آن هم براس//اس مقتض//يات وج//ودي دو گ//روه م//ومن و ك//افر. ه//ر وقت در موم//نين اقتض//ائي پي//دا مي شود كه احساس مي كنند در مسير تكامل و ترقي مجه//والتي دارن//د و حالت سئوال و پرسش در آنها بوجود مي آي//د كه احتي//اج به ه//دايت دارن//د دنباله اين احساس نياز به هدايت و راهنمائي بالفاصله خداوند متعال و ي/ا اولياء خدا آمادگي كامل براي هدايت آنها پيدا مي كنند يا خداوند به كيفيت

وحي و الهام آنها را هدايت مي كند.

241

Page 242: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و يا ائمه اطهار عليهم السالم به كيفيت س//ئوال و پرس//ش از آن ط//رف كفار و گناهكاران را هم به ع//واقب كف//ر و گن//اه ه//دايت مي كنن//د. اين دو نوع هدايت كه يكي از آنه//ا ه//دايت به نت//ايج اعم//ال خ//وب اس//ت و ديگ//ر هدايت به نتايج به اعمال بد كه همان بهشت آخرت يا عذاب آخرت است تبش//ير و ان//ذار مي نامن//د. يع//ني نيك//ان را م//ژده مي ده//د كه از اق//دام به كارهاي نيك خسته نشوند مايوس نشوند كه خيال كنن//د كاره//اي نيك آنه//ا به ثمر نمي رس//ند و ي//ا روزگ//اري به ثم//ر مي رس//د كه ب//راي آنه//ا س//ودي

ندارد. خداوند به نيكان مي فرمايد:

شما در انجام اعمال نيك مانند دهقان و باغبان هستيد. اعمال نيك ش//ما مانند بذر و نهالي است كه در دل بندگان خ//دا كاش//ته مي ش//ود. و م//دتي طول دارد تا به ثمر برسد. ثمرات ابتدائي دنيائي و آخ//رتي ثم//ره اعم//ال نيك شما پيدايش محب//وبيت ش//ما در دل بن//دگان و محب//وبيت آنه//ا در دل شما مي باشد و اين محبوبيت نعمت بزرگي است كه نصيب بن//دگان خ//دا مي شود و نتايج آخرتي آن وابستگي كامل تم//امي انس//انهائي كه مخ//دوم ش//ما بوده ان//د به ش//ما مي باش//د. و از اين وابس//تگي ب//راي ش//ما نعمت عظيمي به نام سلطنت براساس محبوبيت در زندگي آخ//رت ب//راي ش//ما حاصل مي شود. چقدر شما لذت مي بريد از اينكه اين همه اف//راد وابس//ته به خود داريد كه آنها را به زندگي بهش//تي ه//دايت نموده اي//د و آنه//ا چق//در ذوق و لذت دارند از مالق//ات ش//ما و اينكه خ//ود را به ص//ورت درخته//ائي مي بينند كه بر اثر خدمات شما به ثمر رسيده اند و زن//دگي بهش//تي ب//راي آنها حاصل ش/ده اس/ت . رس/يدن به اين دو ن/وع ن/تيجه يكي محب/وبيت در قلوب مردم و ديگر پي//دايش س//لطنت و پادش//اهي ب//ر آنه//ا براس//اس اين محبوبيت صبر الزم دارد. مانند دهقاني كه درختي مي ك//ارد و مي دان//د كه نهال او بعد از هفتاد سال يا صد سال به ثمر مي رسد بايس//تي پ//اي نه//ال خود بنشيند آب و كود به نهال خود بده//د و آن را تغ//ذيه نماي//د ت//ا به ثم//ر برس//د در خ//ود احس//اس خس//تگي و كم حوص//لگي ننماي//د. پيغم//بران نيكوك//اران را صددرص//د مطمئن مي كنن//د كه از مس//ير خ//دمات ش//ما و اعمال نيك شما پي//دايش اين دو ن//وع ن/تيجه محب//وبيت در قل//وب م//ردم و سلطنت بر آنها حقيقت دارد. بسياري از مردم گاهي از خدمات اجتماعي خود خسته مي شود و خدمات خ//ود را ادامه نمي دهن//د مي گوين//د اين همه

242

Page 243: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

به مردم خدمت كرديم نتيجه اي از خدمات خود نديديم . مردم دوست م//ا و مري//د م//ا نش//دند در زمينه اي كه به آنه//ا احتي//اج داش//تيم به م//ا كمك ننمودند. به تعبير خودشان مي گويند دس//ت م/ا بي نمك ب/ود يع//ني خ//دمت كرديم و نتايجي به دست نياورديم . خدا در س//وره والعص//ر آيه جمله آخ//ر

به آنها مي فرمايد: مايوس نشويد اين مردم نيستند كه بذر و نه//ال خ//دمات ش//ما را به ثم//ر

مي رساند بلكه خدا اين بذر و نهال را به ثمر مي رساند. وظيفه شما اين است كه پشتكار خدمات را داشته باشيد و صبر كنيد ت//ا

به ثمر برسد. دست شما از مسير انتظاراتي كه از مخدومين خود داريد بي نمك است . نه از مسير انتظاراتي كه از خدا داريد خدا حتما خ//دمات ش//ما را به ثم//ر مي رساند و به آن دو نتيجه بزرگ خواهيد رسيد يكي محبوبيت در نزد خدا و خلق خدا و ديگري حكومت و سلطنت ب//ر اف//رادي كه از خ//دمات ش//ما استفاده كردند و يا افراد وابسته به آنها و ممكن است اين وابستگي ها به ميليونها نفر بالغ شود كه منبع بركات زندگي آنها در ع//الم و آخ//رت ش//ما

خواهيد بود. در زن//دگي آخ//رت ث//روت انس//انها فقط دو چ//يز اس//ت م//ال و م//اديت و خوراك و پوشاك و نعمتهاي مادي كه خداون//د خ//بر مي ده//د ن//تيجه اين دو ثروت است و ي//ا اينكه مي گ//وئيم م//ال و مادي//ات در ش//عاع آن دو ث//روت نمايش پيدا مي كند هر چه اين دو رقم باال باشد ث//روت و مادي//ات توس//عه

پيدا مي كند و هر چه پائين باشد قلت پيدا مي كند. مال و ماديات از نقطه صفر يا بي نهايت در شعاع اين دو س//رمايه اس//ت كه ذيال ذكر مي شود و آن دو سرمايه يكي لطف و محبت خداوند متعال و جلب رضايت او از ط//ريق اط//اعت و بن//دگي و س//رمايه دوم جلب محبت

انسانهايت وابسته به خداوند متعال . جلب محبت انس//انها در ش//عاع جلب محبت خ//دا واقع مي ش//ود به همين منظور خداوند خ//دمات اجتم//اعي را مقي//د به قص//د ق//ربت نم//وده اس//ت كساني كه خمس يا زكات مي دهند و خ//دمات ديگ//ري مانن//د ص//له رحم و رابطه ب//ا دوس//تان و خويش//اوندان و امث//ال آن اين خ//دمات ب//دون قص//د

243

Page 244: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

قربت مورد قبول خداوند متعال واقع نمي شود خمس و زكات بدون قصد عبادت و بدون قصد تقرب به خداوند متعال زكات به حساب نمي آيد اگ//ر بنده اي از بندگان خدا ميليونه//ا توم//ان در كاره//اي اجتم//اعي خ//رج كن//د و قص//د ق//ربت نداش//ته باش//د آن ميليونه//ا توم//ان خ//دمات جنبه اط//اعت و عبادت پيدا نمي كند و باز اگر خمس و زكات در مال او پيدا شده بايس//تي بپردازد. قصد قربت در خ//دمات و خمس و زك//ات مانن//د قص//د ق//ربت در

وضو گرفتن و غسل كردن است . يك نفر از بندگان خدا به حم//ام مي رود و شستش//و مي كن//د خيلي پ//اك و مطهر وليكن به عنوان غسل جنابت با قصد قربت بدن خود را نمي ش//ويد با اينكه به حمام رفته اس//ت جن//ابت به ح//ال خ//ود ب//اقي اس//ت دو م//رتبه بايستي به قصد قربت تمام بدن خودش را بشويد يا به قصد قربت وض//و بگيرد وليكن اگر تمام ب//دن خ//ودش را ب//ا مق//داري مختص//ر آب مرط//وب نمود و به عنوان غسل جنابت ب/دن خ//ودش را ت/ر ك//رد غس/ل به حس//اب

مي آيد و همينطور وضو. مقيد شدن اعمال به قصد قربت فقط به منظ//ور فيض گ//يري از خداون//د

متعال است . فيوض//ات الهي و ث//واب الهي در مس//ير اط//اعت و بن//دگي به انس//ان مي رسد و قصد قربت به خدمات انسان جنبه اطاعت مي دهد . كسي كه به قصد قربت و به عن//وان اط//اعت خ//دا به بن//دگان خ//دا خ//دمت مي كن//د انتظار ثواب و پاداشي از بندگان خدا ندارد. خود را طلبك//ار خ//دا مي دان//د نه بندگان خدا. متقابالً كس//ي كه به بن//دگان خ//دا خ//دمت مي كن//د و قص//د قربت ندارد از بندگان خدا مزد خدمات خود را طلبكار مي شود وليكن ب//ر خداوند متعال حقي پيدا نمي كند مثل اين است كه يك كارگر مزدور براي همسايه شما يا صاحبكار ديگر كار كند و مزدش را از شما مطالبه نماي//د.

البته حقي بر شما ندارد. همينطور حقي بر خدا ندارد. انسانها در خط اطاعت خدا مس//تحق اج//را و ث//واب مي ش//وند و اين اج//ر و ث//واب پي//دايش محبت بين انس//ان و خ//دا است نه رزق و روزيها كه در دني//ا به بن//دگان خ//دا مي ده//د ي//ا در آخ//رت . بعضي ها بهشت را و يا خوف از جهنم را ثواب و عقاب اعم//ال مي دانن//د. محرم//ات را ت//رك مي كنن//د مب//ادا مبتال به جهنم ش//وند و اجب//ات را به ج//ا

244

Page 245: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي آورند مبادا از بهشت محروم شوند. موال امير الموم//نين عليه الس//الم مي فرمايند: من مزدور خدا نيستم كه براي كس//ب م//ال و ث//روت دني//ا ي//ا آخرت خدا را اطاعت كنم . همچنين برده خ//دا نيس//تم كه از ت//رس ش//الق خدا و جهنم خدا، خدا را اطاعت كنم بلكه يك انس//ان آزاد ب//ا حفظ آزادي خود براي جلب محبت خدا را اطاعت مي كنم و براي جلب محبت انسانها

به آنها خدمت مي كنم . به اين دليل مردي آزاد و آزاده هستم . نه برده خدا و نه برده انسان . اين دو سرمايه بزرگ كه جلب محبت خدا و انسان است هر دو در مسير اطاعت خدا براي انسان حاصل مي ش//ود. و عالوه انسان در مسير اطاعت خدا معرفت خدا و معرفت اولي//اء خ//دا را كسب مي كند و آش//نائي ك//امل به نقش//ه خلقت ع//الم و آدم به دس//ت مي آورد به همين مناسبت ما انسانها و اعمال خير ما در جه//ان ه//ر دو به منزله بذر و شجره اي هستيم كه بايستي تسليم خدا باش//يم و خ//دا م//ا را بپروراند. ت/ا اينكه به ثم/ر برس//اند. پ/رورش ش//جره وج//ود انس//ان بس//يار عميق و عجيب اس//ت خداون//د اين ش//جره را ظ//اهراً در س//وره انف//ال

معرفي مي كند مي فرمايد: و مثل كلمه طيبه كشجرة طيبه اص//لها ث/ابت و فرعه/ا في الس/ماء ت/وتي

اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله االمثال .

يعني كلماتي طيب و طاهر و كلم//ات آموزن//ده و برافروزن//ده كه م//يزان علم و دانش انسان را باال مي برد اين كلمات كه علميت و نورانيت است به وسيله انسانهائي كه ثمره وجود آنها يك چنين كلم//اتي مي باش//د رش//د مي كن//د. در انته//اي رش//د خ//ود چن//ان وض//عيتي پي//دا مي كن//د كه به تم//ام زمين ها ريشه مي دواند و از تمامي آسمانها سر مي كشيد ثمرات وج//ودي خود را در هر زمان و مكاني بدون وقفه در اختيار انسان و ي//ا مس//تحقين ديگ//ر ق//رار مي ده//د اين ش//جره كه به اين كيفيت رش//د مي كن//د انس//ان است . انسان از بدو تولد كه وارد زندگي مي شود مانند بذري است كه در جهان آفرينش كاشته ش//ده و مانن//د س//اير ب//ذرها و تخمه//ا الزم اس//ت به اراده خدا سبز شود و به ثم//ر برس//د. يك درخت تنومن//د و پرب//ركت را ب//ا هسته اصلي آن كه بذر اوليه اس//ت مقايس//ه كني//د مثال درخت گ//ردو و ي//ا درختهاي پرثمر ديگر هسته مركزي چقدر كوچك است و اكن//ون كه رش//د

245

Page 246: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

نموده چقدر بزرگ شده است البته اين زمينها و آب و خ//اك مرك//ز رش//د نباتات و حيوان//ات اس//ت وليكن مرك//ز رش//د انس//ان دله//اي م//ردم اس//ت انس//ان در ج//امعه اي كه زن//دگي مي كن//د كاش//ته مي ش//ود به دله//ا ريش//ه مي دوان//د و به فض//اي فك//ر م//ردم و علم و دانش م//ردم ش//اخه مي زن//د. درخت از يك ط//رف ريش//ه دارد كه به اعم//اق زمين مي رود و از ط//رف ديگر ش//اخ و ب/رگ دارد كه در فض//اي آزاد گس/ترش پي//دا مي كن//د. درخت وجود انسان در دلها ريشه مي دواند مي توانيد موجوديت انس//انهاي پ//اك وً مومن را نظير انبياء و اولياء در دل خود جستجو كنيد ش//ما حتم//ا و قه//را پيغمبران را مخصوصاً خ//اتم پي//امبران را دوس//ت داري//د و همه انس//انهاي پ//اك ت//اريخ را كه عم//ر خ//ود را در اط//اعت خ//دا و خ//دمت م//ردم به ثم//ر رسانيده اند در برابر خدماتي كه به مردم داشته اند. به دله//اي آنه//ا ريش//ه دوانيده ان//د و اين ريش//ه دواني هم//ان محبت و ج//اذبه اي اس//ت كه بين انسانهاي پاك و مومن و ساير بندگان خدا پيدا مي شود. و از طرفي شاخ و برگ شجره انسانها در مسير علوم و افكار مردم است . انسانهاي پ//اك و مومنين رشد علمي پي//دا مي كن//د و اين رش//د علمي لطف خداس//ت كه درباره آنها اعمال مي شود. نظر به انيكه رشد علمي دارند تمامي علما و دانش//مندان را به خ//ود جلب و ج//ذب مي كنن//د و همه آنه//ا را در س//ايه علميت خودقرار مي دهند و به ثمر مي رس//انند مي تواني//د اين رش//د علمي را كه چگونه جهان بشريت را زير سايه علم ودانش خود قرار مي دهد در زندگي پيغمبر اسالم مشاهده كنيد. اين شجره طيبه كه اصل آن يا اص//له آن وجود مبارك پيغمبر و ناموس م//ربي آن حض//رت زه//را مرض//يه س//الم الله عليها و شاخه هائي كه به همه جا پركش//يده و آف//رينش را زي//ر س//ايه خود قرار داده امامه//اي معص//وم هس//تند. مكت//بي به ن//ام ق//رآن و اس//الم بوج///ود آورده ان///د كه تم///امي عل///وم و اس///رار را در اين مكتب به ثم///ر رسانيده اند كساني كه به كيفيت آنها در اطاعت خ//دا و در خ//دمت م//ردم هستند از نظر ماديت دلهاي بش//ريت را از اولين و آخ رين به خ//ود جلب و ج//ذب مي كن//د ه//ر كس آنه//ا را بشناس//د محبت به آنهاپي//دا مي كن//د هم دوستان آنها محبت به آنهاپيدا مي كند هم دشمنان آنها و اگر دشمنان آنه//ا تظاهر به بغض و عداوت به آنها دارند اين يك تظاهر خالف فطرت اس//ت وقتي خبر شهادت م//وال عليه الس//الم را به مع//اويه دارن//د به خودلرزي//د و مرعوب شد و گفت : ان الذي كان يفترش زراعيه للحرب قد قضي نحبه

246

Page 247: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آن شير شرزه و شجاعي كه در ميدان جنگ دست و پاي خود را به زمين ميخكوب مي كند و دست بردار از جنگ نبود مگر اينكه پ//يروزي به دس//ت آورد از دنيا رفت و بعد گفت كجا روزگار ماقبل و ما بعد مانن//د او خواه//د دي//د مع//اويه ب//ا اينكه دش//من اس//ت نمي توان//د عظمت و ق//درت و علم و حكمت علي ابن ابيط///الب را منك///ر ش///ود و عقي///ده دارد كه علي عليه السالم براي نجات معاويه از مهالك دنيا و آخرت ب//ا او مي جنگ//د نه ب//راي پيروزي كه او مالك دنيا شود و معاويه ها را ن/ابود كن/د. اين محب/تي اس//ت كه اولين و آخرين نسبت به اولياء خدا دارن//د و اگ//ر وارد زن//دگي بهش//تي مي شوند ب//از هم//ان جهنمي ه//ا نمي توانن//د اولي//اء خ//دا را دش//من داش//ته

باشند. هم//انطور كه نمي توانن//د مظ//اهر ط//بيعت را مانن//د م//اه و خورش//يد و س//تارگان دش//من داش//ته باش//ند اين ريش//ه رواني ب//ر تم//امي قل//وب و

جامعه ها معناي اين كلمه است كه خدا مي فرمايد: اصلها ثابت يعني به هر جا ريشه دوانيده آنجا را جذب خود نموده و هرگ//ز آن ريش//ه نمي خش//كد و ي//ا پوس//يده نمي ش//ود و از نظ//ر و س//اعت علمي كه علم و دانش آنها تمامي بشريت را فرا مي گيرد. و در برابر هر دانشمندي تفوق و برت//ري خ//ود را به نم//ايش مي گ//ذارد ب//راي تع//ريف اين معن//ا خ//دا

مي فرمايد: و فرعها في السماء يعني ش//اخ و ب//رگ اين ش//جره طيبه ب//ر تم//امي افك//ار بش//ريت و علم و دانش آها سايه افكن//د همه كس و همه چ//يز را در س//ايه خ//ود ق//رار داده است . به همين مناسبت وقتي دوره حكومت آنها مي رسد كل بش//ريت از

عالم و جاهل در برابر آنها سپر مي اندازند و تسليم آنها مي شوند. علم طبش/ان احي/اي مردگ//ان و ص/نايع ديگرش//ان همه ج/ا نم/ونه احي/اي مردگان و از نوع معجزات است . تمامي علوم از نظر اينكه علمي اس//ت ناقص در براب//ر علم آنه//ا كه علمي اس//ت ك//امل جل//وه خ//ود را از دس//ت مي دهد و ب//اطل مي ش//ود و براب//ر همين علم ك//امل به ق//درت ك//امل هم مي رسند مجهز به اراده كن فيكوني خداوند مي شوند كه آنچه را بخواهند

به محض خواستن شدن است . بين اراده آنها و مراد آنها فاصله زماني و مكاني وجود ن//دارد اين زن//دگي دنيائي بشر را تبديل به زندگي بهشتي مي كنند. انسان در مسير پ//رورش

247

Page 248: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خدا يك چنين شجره اي مي شود تنها عامل رشد اين است كه در اط//اعت خدا و در خدمت به مردم باشد. اطاعت خدا مايه جلب و جذب علم الهي مي شود و خدمت به مردم هم مايه جلب و ج//ذب محبت آنه//ا. و در انته//ا

چنان مي شود كه گوئي مالك اراده خدا و مالك تمامي كائنات است . اين آخرين رشدي است كه خدا از شجره وج//ود انس//ان در نظ//ر گ//رفته باغباني همچون خدا و اولياء خ//دا پ//اي اين ب//ذرها و نهاله//ا به ن//ام انس//ان ايستاده اند و به تغذيه مادي و معنوي آنها مشغولند ت//ا به ثم//ر برس//ند. به همين منظ//ور رابطه آنه//ا ب//ا انس//انها گ//رچه ج//اهل و غ//افل باش//ند مانن//د

رابطه يك باغبان با درختها و نخلهائي است كه كاشته است . گاهي پاي درخت گل يا ميوه ه//اي ديگ//ر مي رود خ/ار درخت آنه/ا را اذيت مي كند و يا شاخ و برگهاي زيادي باغبان را اذيت مي كند باغبان از اذيت و

آزار آنها نمي ترسد. در تعريف شجره طوبي و يا ش//جره طيبه گفته ان//د درخ//تي اس//ت كه در خانه علي بن ابيطالب اميرالمومنين عليه السالم كاشته شده و از آنجا به تمامي خانه هائي كه در بهشت خلق شده است ش//اخه دواني//ده و ه//ر يك از بهش//تيان از هم//ان ش//اخه ش//جره ط//وبي كه در خ//انه خ//ود دارد آنچه مي خواهد مي چيند و استفاده مي كند گرچه شاخه اي در يك شجره اس//ت وليكن برابر تم//امي درخته//اي آف//رينش س//ايه خ//ود را و مي//وه خ//ود را به ان//واع مختلف در اختي//ار كس//اني كه در س//ايه آن نشس//ته اند مي گ//ذارد خداون//د در آي//ات ديگ//ري آن درخت را اينط//ور تع//ريف مي كن//د و دانيته عليهم ظالله//ا و ظللت قطوفه//ا ت//ذليال. يع//ني س//ايه آن درخت به اهل بهشت خيلي ن//زديك اس//ت و ش//اخه هاي آن ش//جره خيلي رام و مطيع در اختيار اهل بهشت است به كيفيتي كه اگر بخواهند ميوه اي بچينند آنه//ا به س//وي مي//وه ح//ركت نمي كنن//د كه مي//وه را از درخت بچينن//د بلكه ش//اخه درخت به طرف آنها كشيده مي شود ميوه را در اختيار آنه//ا مي گ//ذارد در آيه ديگر مي فرمايد: في جنة عالية قطوفها دانيه . قط//وف جمع قطف به معناي شاخه درخت است يعني شاخه درخت طوبي به آنها ن//زديك اس//ت ب//راي ترس//يم واقعي اين درخت كه م//ردم خي//ال نكنن//د از ن//وع يك چ//نين درختهائي است كه كاشته مي شود مثالي مي زنيم كه حقيقت مطلب بهتر روشن شود. شما نيروي برق را كه امروز در اختيار بش//ر ق//رار گ//رفته و كارهائي كه به وسيله آن انج//ام مي گ//يرد در نظ//ر بگيري//د و از آن ط//رف

248

Page 249: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ميلياردها ماشين آالت برقي كه هر كدام ك//ار مخصوص//ي انج//ام مي ده//د يكي از آنها ماش//ينها گل مي س//ازد و ديگ//ري مي//وه و آن ديگ//ري لب//اس و ديگري آنچه انسانها به آن نياز مندند و از آن استفاده مي كنند نياز انسانها و انواع نعمتي كه براساس همين نياز براي انس//انها مق//در و مق//رر ش//ده قابل شمارش نيست از جمله اعدادي است . كه اگر بي نهايت نباشد چون واحد عددي است نزديك به بي نهايت است يعني فوق استعداد بش//ر. اين ارقام نزديك به نامتناهي يا يك كليد برقي در اختيار انساني قرار مي گيرد كه اين همه ميوه ها و محصوالت ديگر را الزم دارد به محض اينكه ن//يروي برق را رها مي كند برابر تمامي جمعيت ك//ره زمين وس//ائل زن//دگي ب//راي آنه//ا ف//راهم مي ش//ود ن//ور واليت در اختي//ار اولي//اء خ//دا از نظ//ر ق//درت س//ازندگي و آفرينن//دگي بي نه//ايت براب//ر اين ن//يروي ب//رقي اس//ت كه در اختيار انسانها قرار گرفته . نوري اس//ت نامتن//اهي كه تم//امي آن به وج//ود مبارك علي ابن ابيطالب عليه السالم تعلق گرفته است . مانند اين اس//ت كه تمامي نيروهاي ب//رقي كه در ع//الم تولي//د مي ش//ود در اختي//ار يك نف//ر است شما آفرينش را و ماشين آالتي را كه به وس//يله اين ن//ور واليت ك//ار مي كند و فع//اليت مي كن//د در نظ//ر بگيري//د كه تع//داد آنه//ا ق//ابل ش//مارش نيست هر ذره اي و ماده اي از ذرات و مواد عالم مانند يك ماش//ين ب//رقي اس//ت به محض اينكه ب//رق ره//ا مي ش//ود محص//ول مرب//وط به خ//ود را مي سازد. نور واليت يك چنين حقيقت نامتن//اهي اس//ت محيط به ظ//اهر و باطن عالم . دور و نزديك برابر يكديگر در تصرف كسي قرار مي گ//يرد كه به اين نور واليت مجهز باشد آنچنان انسان را نيرومند و دانشمند مي كن//د كه گوئي همه كائن//ات را در اختي//ار خ//ود دارد. انته//اي ع//الم خلقت مانن//د ابتداي آن و ظاهر آن مانند باطن آن در اختيار مربي خ//دا ق//رار مي گ//يرد كليد اين نيروي برق كه بي نهايت صنايع خ/ود را مي س/ازد و مي پ/زد اراده انسان كامل است . مركز اصلي آن شخص علي ابن ابيطالب عليه الس//الم و حضرت زه//را و امامه//اي ديگ//ر به همين كيفيت اين ن//يرو كه به معن//اي دانائي و توانائي است در اختي//ار ه//ر يك از بن//دگان خ/الص و مخلص خ/دا قرار مي گيرد يك انسان بهشتي را در نظر بگيريد در خ//انه خ/ود س//كونت دارد و اين نور واليت مانند سيم برقي مجهز به ميليونه//ا مق//اوم ن//يرو در اختيار اوست و به اراده او متصل است هرچه مي خواهد خواس//تن هم//ان

و شدن همان .

249

Page 250: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خواهي//د دي//د كه محص//ول اين ش//جره واليت كه اقس//ام نعمته//ا و ل//ذتها مي باشد از سايه درختي كه باالي سر انسان است و يا شاخه درخ//تي كه با ميوه هاي خود در دامن انسان است به انسان نزديكتر است زيرا عامل سازنده اراده انسان است و اراده انسان مركز اصلي وج//ود او مي باش//د كه مجهز به قدرت خدا شده است . لذا اهل بهشت با يك چنين دانش//ها و نيروه///اي نامتن///اهي از نظ///ر كميت و كيفيت مجه///ز مي ش///وند و آنچه مي خواهند به محض اينكه مي خواهند براي آنها حاصل مي شود يك انسان بهشتي به يك چنين ن/يروئي مجه/ز اس/ت گ/رچه در ظ/اهر نم/ايش ن/دارد شاخه درختي در اختيار او نيست وليكن هر جا مي نش//يند آنچه مي خواه//د چن//ان مي ش//ود كه مي خواه//د اين ش//جره واليت اس//ت كه در ظ//اهر به صورت شاخه و شجره اي قابل رويت نيست وليكن در باطن ه//ر ث//انيه اي ميليونها ميوه و ثمرات ديگر و آنچه انس//انها مي خواهن//د ب//راي آنه//ا تولي//د مي كند چنان است كه خدا مي فرمايد: ت//وئي اكله//ا كل حين به اذن ربه//ا. اكل از كلمه اكل اس//ت يع//ني ه//ر ن//وع غ//ذا و خ//وراك و احتياج//ات ديگ//ر مش///اهده مي كني///د كه اين جمله ميوه ه///اي آم///اده درخت را به كيفيت نامحدود گزارش مي دهد مي فرمايد، اين درخت ميوه ه//اي خ//ود را در ه//ر زمان و مكاني كه بخواهند در اختيار م//ردم مي گذارن//د كل حين ، از زم//ان نامتناهي و مكان نامتناهي گزارش مي ده//د ش//جره اي اس//ت كه هيچكس به جز دشمنان خدا در هر جاي عالم باشد از س//ايه آن خ//ارج نمي ش//ود و از ثمرات آن محروم نمي ماند. بندگان صالح و مومن خ//دا ع//اقبت مجه//ز به يك چنين تجهيزاتي مي شوند كه به نام شجره واليت و يا درخت طوبي

شناخته شده است . سياست ائمه اطهار عليهم السالم و رفتار آنها با مردم در ض//من قي//ام و قعودها براس//اس همين حقيقت اس//توار اس//ت كه بتوانن//د ه//ر چه به//تر و عالي تر انس//انها را به داي//ره واليت خ//ود كه هم//ان واليت خداون//د متع//ال

است بكشانند. جهنمي شدن يك انسان آنقدر مبغوض و نامحمود اس//ت در نظ//ر خ//دا و اولياءخدا كه بهشتي شدن يك انسان محبوبيت دارد ه//دف خ//دا از خلقت عالم و آدم همين است كه انسانها را به زندگي بهشتي و ي//ا داي//ره واليت و حك//ومت خ//ود بكش//اند. انس//اني كه جهنمي مي ش//ود ب//ا همين جهنمي شدن خدا را از وصول به هدف خود باز داشته است .آخرين نتيجه ق//درت

250

Page 251: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و حكمت خدا را كه انسان عارف است ضايع نموده و از بين ب/رده اس//ت مانن//د كس//ي كه ميليارده//ا توم//ان در س//اختن يك بن//ائي و كارخ//انه اي سرمايه گذاري مي كند و ديگ//ري ب//ا يك انفج//ار آن بن//اي مجه//ز و كارخ//انه سالم و مجهز را نابود مي كند چقدر خيانت بزرگي است كه محصول عمر يك انس//ان نيرومن//د و ثروتمن//د را ظ//رف چن//د ث//انيه و دقيقه از بين ب//رده است . خداوند براي ساخت عالم و آدم چقدر سرمايه گذاري نموده . آيا با چه مبلغي و با چه كار و ك//ارگري و ب//ودجه اي مي ت//وان يك چ//نين جه//اني وسيع نامتناهي و ي//ا ن//زديك به نامتن//اهي س//اخته ش//ود محص//ول اين همه تشكيالت عظيم و عجيب پيدايش انسان است . انسان ثمره شجره ع//الم خلقت است . اگر ثم//ره درخت ض//ايع ش//ود چن//ان اس//ت كه درخت ض//ايع شده و از بين رفته است . جهنمي شدن يك چنين انساني كه ثمره وج//ود خدا و بهترين و آخرين محصول ش//جره خلقت اس//ت ب//راي خ//دا و اولي//اء خدا خيلي گران تمام مي شود. هر انسان كه خود و يا ديگ//ران را به جهنم مي كشاند چندين برابر خسارتهائي كه خ//ود او متحمل ش//ده به س//اخت و

سازندگي خداوند متعال خسارت وارد كرده است . ثمره شجره خلقت را نابود و ض//ايع ك//رده پس ب//راي خ//دا و اولي//اء خ//دا سياستها و تدبيرات عجيب و غريب الزم است تا بتوانند اين انس//انها را از اس//ارت جهل و ن//اداني آزاد نم//وده و به فض//اي علم و دانش و حكمت و قدرت برسانند. و اين تدبير عجيب خدا و ائمه اطهار عليهم السالم اس//ت كه خداون//د آنه//ا را ب//ا كلمه م//دبرات تع//ريف مي كن//د. وق//تي درس//ت اين سياست صبر و اس//تقامت و مظل//وميت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم را در عين حال كه مجهز به قدرت نامتناهي هستند در نظ//ر مي گ//يريم انس//اني كه اين همه نيرومن//د اس//ت مجه//ز به اراده خداس//ت و همه كائن//ات زي//ر سيطره قدرت او قرار گرفته چطور يك چنين ميداني به انسانهاي پس//ت و رجاله مي دهد كه بيايند و اسب بر بدن او بتازند و چنان جنايتي م//رتكب شوند كه در تاريخ سابقه ندارد. بعضي ها خيال مي كنند ش//هادت امامه//اي معصوم و يا مسموميت و يا محروميت آنها مربوط به عجز و ناتواني آنها بوده و دشمن آنها به دليل تجهيزات بيشتري كه دارد بر آنها غالب شده و آنها مغلوب دشمن واقع شده اند و يا قاتل خ//ود را نش//ناخته تس//ليم ق//اتل ش//ده اند. همه اين تفك//رات كه ش//هادت ائمه اطه//ار مرب//وط به عج//ز و ناتواني آنها بوده و دشمن از ت//دبير و سياس//ت خ//ود به//ره گ//رفته آنه//ا را عقب زده اس//ت همه اين تص//ورات و تفك//رات در ش//ناخت ائمه اطه//ار

251

Page 252: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عليهم السالم اشتباه است . آنها از اين جهت ص//اف و س//اده وارد مي//دان مي شوند و به دشمن خود ميدان مي دهند تا هر مكري را بخواه//د به ثم//ر برساند هر چند به شهادت و مح//روميت آنه//ا منتهي مي ش//ود تم//امي اين تدبيرها و سياستها براي نجات بشريت و براي نجات ظالمين به خودشان و قاتلين آنها مي باشد لذا ائمه عقيده دارند كه ما اگر با زخم و جراحت و يا شهادت چند ساعتي در زجر و عذاب باشيم و اين شهادت عامل نجات انس//انها باش//د كه م//ا را دش//من خ//ود ش//ناخته اند تحمل اين مظل//وميت و شهادت براي ما آسان تر است از اينكه اين انسانهاي ظ//الم و ق//اتل و ي//ا اسير دست دشمن به جهنم مبتال ش//وند و در اينج//ا الزم اس/ت ب/دانيم كه چگ//ونه مظل//وميت و ش//هادت ائمه اطه//ار و مح//روميت آنه//ا م//ايه نج//ات اكثريت جامعه بشر خواهد ب//ود. بلكه م//ايه نج//ات قاتله//اي خ//ود آنه//ا ن//يز خواه//د ب//ود اوال تم//امي ح//وادثي كه در ت//اريخ بوج//ود آم//ده و اين همه پيغمبران مظلوم واقع شده اند و جنايتكاران به آنها ستم كرده اند و ميدان زندگي را از آنها گرفته و آنها را منزوي نم//وده و ي//ا كش//ته اند تم//امي اين حوادث مول/ود جهل بش/ريت ب/وده و خواه//د ب/ود. جهل و ن/اداني مرض/ي

بسيار بزرگ است كه همه اين خسارتها و ضررها را به دنبال خود دارد. بهترين معالج//اتي كه در ع//الم واقع مي ش//ود و ب//راي هميش//ه به انس//ان سالمتي مي بخشد معالجه مرض جهل است . انسانها با پيغمبر بزرگ//واري مانند پيغم/بر اس//الم كه رحمت عالمي//ان اس//ت روب/رو مي ش//وند به ج/اي اينكه صددرص//د تس//ليم ش//وند مق//درات زن//دگي خ//ود را به آن حض//رت بسپارند تا براي آنها زندگي بهشتي بسازد ب//ا او مخ//الفت مي كنن//د و او را اذيت مي كنند و در انتها يا به قتل مي رس//انند و ي//ا او را م//نزوي مي كنن//د. در نتيجه گرفتار انسانهاي ظالم و جابر مي ش//وند در اس//تثمار من//افقين و كفار ق/رار مي گيرن/د. زي/ر چكمه آنه/ا له مي ش/وند و در انته/ا يك نهض/ت فكري در آنها بوجود مي آيد كه چقدر خ//وب ب/ود از ام//ام ب//ر حق اط//اعت مي ك//رديم و پيش//واي ظ//الم و ج//ابري را كن//ار مي زديم و ي//ا او را از بين

مي برديم . همين انقالب فك//ري ه//ر چن//د به م//يزاني باش//د كه در قلب خ//ود بگوين//د ك//اش از علي اط//اعت مي ك//رديم و دنب//ال مع//اويه نمي رف//تيم اين انقالب فك//ري م//ايه س//المتي روح و ج//ان آنه//ا مي ش//ود ب//راي آين//ده ها تص//ميم مي گيرند و آرزو مي كنند اي كاش يك مرتبه موالي ما به دنيا بيايد و ما را

252

Page 253: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

دعوت به حق و عدالت كند و ما دست او را ببوسيم و تس//ليم ع//دالت او باشيم . موال اميرالمومنين از يك چنين انقالب فكري در آينده عربه//ا خ//بر داد. فرمود در آينده وضعيتي پي//دا ش//ود و آن چن//ان زي//ر چكمه ب//ني اميه خرد شويد كه آرزو كني//د اي ك//اش يك م//رتبه هم كه هس//ت چش//م م//ا به علي بيافتد. برويم و دستش را ببوسيم و زم//ام حك//ومت را به او واگ//ذار

كنيم . پيدايش اين حالت رواني در اك//ثريت انس//انهائي كه ب//ا ام//ام زم//ان خ//ود جنگيدن///د و او را كن///ار زندن///د يك داروي مع///الجه جهل اس///ت . م///وال اميرالمومنين عليه السالم به مردم زمان خود فرم//ود بع//د از من مع//اويه شما را امر مي كند كه به من جسارت كنيد و دين و عقيده خ//ود را از من بگردانيد مرا كافر بشناسيد. به آنها فرمود وق//تي مع//اويه ش//ما را م//امور مي كند به من جسارت كنيد جسارت كنيد اين جسارت سبب نج//ات ش//ما از شر ظالم و سبب پاكيزگي من و سبب رشد علمي و مقامي و انساني من در جامعه خواهد شد. هر جس//ارتي نس//بت به من كه به ام//ر دش//من من واقع مي ش///ود براب///ر ثن///اگوئي و محبت بيش///تر از آن به من اهميت

مي دهد و شهرت و مقام مرا باال مي برد. پس اگر معاويه به شما دستور داد م//را لعنت كني//د لعنت كني//د ف//انه لكم نجاة ولي زكات اين فحش و لعنت به دستور معاويه م//ايه نج//ات ش//ما از شر معاويه ب//وده و م//ايه رش//د اجتم//اعي من مي ش//ود ام//ا اگ//ر ب//ه ش//ما دس//تور ده//د در قلبهايت//ان ك//افر به من باش//يد و عقي//ده خ//ود را از من بگردانيد به قلب خود اين دس//تور را نپذيري//د زي//را من ب//ر فط//رت اس//الم متولد ش//دم و ب//راي تق//ويت و رش//د اس//الم از همه كس س//بقت گ//رفتم . معاويه بر قلب شما مسلط نيست كه بداند در نيت قلبي خود آي//ا علي را

دوست داريد يا دشمن آنچه در ظاهر زندگي از شما مي بيند قبول دارد. پس به زب//ان علي را جس//ارت كني//د وليكن در نيت و قلب خ//ود علي را دوست بداريد و حقيقت//اً چ//نين ش//د كه حض//رت فرم//وده ب//ود آن اك//ثريت انس//انهاي دوران س//لطنت ب//ني اميه كه به ام//ر دولت زم//ان جس//ارت مي كردند به خاندان عصمت و طهارت در انته//اي ق//رني ي//ا نص//ف ق//رني تمام آنها دشمن درجه يك بني اميه شناخته شدند و بني اميه را قلع و قمع نمودند و يك نفر از آنها را زنده نگذاشتند تا جائي كه گفته اند ق//بر آنه//ا را خراب مي كردند استخوان آنها را مي س//وزانيدند و به هم//ان م//يزان كه از

253

Page 254: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

بني اميه تنفر پيدا مي كردند گ//رايش قل//بي به خان//دان عص//مت و طه//ارت پيدا كردند تا در اثر همين گرايش خلفاي بني العباس مجبور بودند تظاهر به دوستي با ائمه اطه//ار كنن//د در ظ//اهر دس//ت آنه//ا را ببوس//ند مخفي//انه خيانت مي كردند از مردم مي ترسيدند متظاهر به دشمني آنه//ا ش//وند. ت//ا جائي كه مامون عباس روي فشار افكار مردم و بخصوص ايرانيان اجب//ار پي//دا ك//رد علي بن موس//ي عليه اس//الم را در مس//ند خالفت و حك//ومت بنشاند و خودش تسليم اراده امام ش//ود به همين كيفيت كم//تر كس//ي را در آينده هاي زندگي پيدا مي كنيم كه دشمني قلبي با پيغم//بر اك//رم و ائمه اطهار داشته باشند. گرچه در محيطه//ائي كه زن//دگي مي كنن//د اجب//ار پي//دا مي كنن//د متظ//اهر به دش//مني ب//ا آنه//ا باش//ند اين نهض//ت فك//ري كه الاقل ض//عيف ت//رين انس//انهاي ج//اهل مي دانن//د علي و اوالد علي برحقن//د و دشمنان آنها بر باطل همين مقدار آشنائي به حق و ب//اطل و ت//رجيح دادن حق بر باطل و گ//رايش قل//بي به اولي//اء خ//دا يگ//انه ع//امل نج//ات آنه//ا در زندگي آخرت خواهد بود لذا يك نفر مس//يحي به ن//ام ج//ورج ج//ور داق در نوش//ته هاي خ//ود ط//بيعت را و زمين و آس//مان را ط//رف خط//اب ق//رار مي دهد. مي گوي//د اي زمين و اي آس//مان اي ك//وه و دري//ا و ص//حرا ممكن اس//ت يك م//رتبه ديگ//ر محم//د و علي عليهم الص//لوة و الس//الم را به اين زندگي برگردانيد و ما را به آنها آشنا كني//د ت//ا دس//ت آنه//ا را ببوس//يم و از مهالك دنيا و آخرت نجات يا بيم . تمامي اين موفقيتها و گ//رايش عم//ومي به حق و عدالت مولود صبر و استقامت اولياء خدا در راه خدا بوده است و ف//ردا كه حك//ومت آنه//ا در ع//الم داي//ر مي گ//ردد تم//امي انس//انها ب//دون

استثناء پناهنده به آنها مي شوند و اين پناهندگي مايه نجات آنها مي گردد.

تا اينجا بحث كلي سيره و سياست ائمه اطهار عليهم السالم در رفتار ب/ا مردم خواه دوستان و خواه دشمنان معلوم شد كه تم//امي اين موفقيته//ا مولود صبر و استقامت آنها و عفو و گذشت آنها در زندگي بوده اس//ت . و از اينج//ا به بع//د مختص//ري به نت//ايج و فوائ//د سياس//ت ائمه اطه//ار عليهم

السالم در رفتار با مردم بحث مي كنيم . اولين بحث ما در سياست رسول اكرم :

254

Page 255: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

هدف پيغمبر اكرم از دع//وت به دين خ//دا اين ب//ود كه اين دين در اختي//ار م/ردم قرار گ/يرد و كس//ي از دوس/تان و دش//منان نتوان/د مزاحم/تي ب/راي ظه//ور دين خ//دا ي//ا بق//اء آن ايج//اد كن//د. پيغم//بر اك//رم مش//اهده ك//رد كه پيغمبران گذشته به محض اينكه از دار دنيا رفتن//د دين آنه//ا ملعبه ه//وي و هوس دشمنان آنها واقع شد و بع//د از ق//رني به كلي آنچن//ان آث//ار پيغم//بر خ//ود را مح//و مي كردن//د كه نه مكت//بي از آن دين ب//اقي مي مان//د و نه هم مراسم و آدابي ت//ا ج//ائي كه مي گوين//د يكي از ح//واريين حض//رت عيس//ي عليه السالم و يا دانشمنداني كه در دين او سمت پيشوائي پيدا كردند ب//ه نام پوليس اعالميه اي در ميان مس//يحيت ص//ادر ك//رد در آن اعالميه ت//ذكر داد كه ملت مس//يح بدان//د تنه//ا چ//يزي كه م//ايه نج//ات او در ع//الم آخ//رت مي شود و س//بب ورود به بهش//ت اس//ت فقط اعتق/اد به حض//رت عيس/ي مي باشد كه او ابن الله است مراسمي كه حضرت عيسي بوج//ود آورده و احكامي كه صادر كرده است نجات بخش نيس//ت فقط اعتق//اد به عيس//ي

مسيح نجات بخش است . پوليس تمامي سنن و آدابي كه از حضرت عيسي رواج پيدا كرده ب//ود از رسميت انداخت و موجب//ات مح//و آن را ف//راهم نم/ود ح/تي ختنه اي كه از سنتهاي اكيد حضرت اب//راهيم خليل ب//وده و از زم//ان حض//رت اب//راهيم ت//ا زمان حضرت عيسي در ميان ملتها و امتها رواج داشته اس//ت اين س//نت را هم از بين برده است و اجازه نداده است كه ملت مسيح پسران خ//ود را ختنه كنند فقط اعتقاد به حضرت عيس//ي ب//راي نج//ات از آتش جهنم و ورود به بهشت كافي اس//ت از اين جهت كه مش//اهده فرمودن//د دين همه انبي//اء بع//د از آنه//ا و آث//ار علمي و عملي آنه//ا از بين مي رفت سياس//ت دعوت خود را بر اين پايه ق//رار دادن/د كه دش//منان دين بتوانن//د به وس//يله همين دين به مقاصد مادي و دنيائي خود برسند نه اينكه براي رس//يدن به مقاص//د م//ادي و مق//امي دين را م//زاحم خ//ود بشناس//ند ل//ذا در دع//وت خودشان وعده دادند كه ه//ر كس به من ايم//ان بي//اورد و اس//الم را قب//ول كند اگر دنياطلب باشد در پناه دين من به مقاصد دنيائي خ//ود مي رس//د و اگر هم آخرت طلب باشد به مقاصد دني//ائي و آخ//رتي مي رس//د دين همه جا م//ايه م/وفقيت وابس//تگان به خ//ود مي باش//د نه م//ايه مح//روميت . روي همين سياست عجيب هر كس دو كلمه بر زبان ج//اري مي ك//رد گ//رچه در باطن بدترين افراد باشد مسلماني او را مي پذيرفت . هدفش ترسيم خط دين و بق//اء اين خط ب//ود. ط//وري دين و دع//وت خ//ود را ت//رتيب داد كه

255

Page 256: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مزاحم دنياي مردم و آخرت مردم نباشد. هر كس دنيا مي طلبد م//وفقيت خود را از دين او به دست آورد.

بر اين اساس به ائمه اطهار عليهم الس//الم دس//تور داد كه م//ردم را آزاد بگذارند تا هر كس آنچه مي خواه//د و از ه//ر راهي كه مي خواه//د فع//اليت كند خواه هدفش رياست باشد يا م//ال و ث//روت ي//ا مس//ائل ديگ//ر به ائمه اطهار عليهم السالم دستور دادند كه در مسند تعليم و تربيت قرار گيرن//د و تشنگان علم و داش را به علم و دانش مجهز كنند و در اين ميان مردم را هم آزاد بگذارند اگر مردم ب//ا فهم و آزادي خ//ود به س//راغ ائمه اطه//ار آمدند و بيعت كردند بر آنها حكومت كنند و در حكومت خود ع//دل و داد و فض//يلت و تق//وي را رواج دهن//د و اگ//ر م//ردم به س//راغ ديگ//ران رفتن//د و گرفتار فتنه ها و اختالفات افكار مردم شدند باز هم مزاحم آنه//ا نش//وند و مانعي پيش پاي م//ردم بوج//ود نياورن//د كه دوس//ت دارن//د چه كس//ي را به حكومت انتخاب كنند و يا از چه راهي به منافع مادي و دنيائي خود برسند و از طرفي تعليمات ديني خود و مخصوصاً آي//ات ق//رآن را همگ//اني ق//رار داد. آياتي كه نازل مي شد در اختيار تم//ام م//ردم زن و م//رد ق//رار مي داد دس//تور مي داد همه آن را حفظ كنن//د و ي//ا اح//اديث و رواي//ات مرب//وط به مق//ام نب//وت و واليت را . در ن//تيجه دين خ//دا از نظ//ر علمي و ف//رهنگي پيشرفت كرد اكثريت مسلمانها به اصول و فروع دين آشنائي پيدا كردن//د و چ//ون دين خ//دا به ص//ورت يك ف//رهنگ عم//ومي در آم//د دش//منان خ//دا

نتوانستند با دين و فرهنگ عمومي مخالفت كنند. آنها نيز مجبور مي شدند كه همرنگ و هماهنگ با مردم باشند نبوت انبياء را و كتب آسماني را و قرآن را و مراسم ظاهري اسالم را از ق//بيل نم//از و روزه و حج و جهاد به رسميت بشناسند با اينكه از نظر فك//ري و رواني با نماز و روزه و يا مسئله حج سازگار نبودند روي جلب افك//ار عم//ومي و يا فشار افكار عمومي مجبور مي شدند نماز بخوانند و روزه بگيرند جمعه و جم//اعت را نگه دارن//د همچ//نين حج خ//انه خ//دا را به هم//ان كيفي//تي كه رسول خدا دستور داده است بر پايه همين سياست كه مردم را در كار و فعاليت آزاد گذاشته بود و به ائمه اطهار سفارش كرده ب//ود م//زاحم آنه//ا نباشند و آنها را آزاد بگذارن//د اك//ثريت خلف//اي اهل س//نت و جم//اعت و ي//ا مسلمانان تابع آنها مراسم دين اسالم را حفظ مي كردند زيرا دين را پ//ايه و مايه قدرت خود مي دانستند در نتيجه كتاب خ//دا و آث//ار نب//وت و احك//ام

256

Page 257: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اوليه اسالمي در طول تاريخ به حال خود محفوظ ماند زماني كه بني اميه به ق//درت و س//لطنت رس//يدند روي حس//ادت و رق//ابت ش//ديدي كه ب//ا بني هاشم داشتند مايل نبودند آثار ديني رسول خدا يا كتاب خدا و يا نام و شهرت حضرت رسول اكرم در حكومت آنها باقي بماند و يا رواج داش//ته باشد وليكن براي جلب و جذب افكار مردم مجبور بودند در اذان خود نام رسول خدا را با نام خدا ذك//ر كنن//د و ي//ا در تش//هد نم//از ب//ر پيغم//بر اك//رم صلوات بفرستند و س//اير مناس//ك ديگ//ر. مخصوص//اً عمرع//اص كه س//وره كوثر را يك توهين زنده به پدر و اجداد خود مي شناخت به معاويه پيشنهاد ك//رد كه نس//خه هاي ق//رآن را جمع آوري كن//د و از ن//و منتش//ر نماي//د و اين

سوره كوثر را از قرآن بردارد. معاويه به پيشنهاد او خنديد گفت اوال قرآن به ص//ورت نوش//ته ها همه ج//اً هست ما نمي توانيم بر قرآنه//اي موج//ود اح//اطه ك//امل پي//دا ك//نيم و ثاني//ا تمامي مسلمانها اين سوره هاي قرآن را حفظند اگر قرآني در اختيار آنه//ا ق//رار گ//يرد فاق//د س//وره ك//وثر باش//د ص//داي همه آنه//ا به اع//تراض بلن//د مي شود در نتيجه سياست رسول خدا و ائمه اطه//ار اص//ول و ف//روع دين

اسالم در ميان مردم محفوظ ماند. و همينطور تا ابد محفوظ مي ماند. سياس///ت م//وال متقي///ان ام//ير مومن///ان عليه الس//الم م//والي متقي///ان عليه السالم هم كامالً سياست و تدبير و پيغمبر اكرم را دنبال كرد و سعي داشت اسالم هر مسلماني را به همان س//ادگي كه دارد ب//ا گفتن دو كلمه اسالم بشناسد و آنها را از نظر مسلماني به رسميت بشناس//د. اگ//ر الزم بود آنچنان دقت كند كه مومن واقعي به عنوان مسلماني شناخته ش//ود و م//ومن غ//يرواقعي از داي//ره اس//الم ح//ذف ش//ود الزم ب//ود ب//ا اك//ثريت مسلمانان زمان بجنگد و آنها را از دايره حكومت اسالم اخراج كن//د. خ//ود آن حضرت اسالم را و مسلمانان زمان را به طفل نوپائي تش//بيه مي كن//د كه تازه متولد شده و به زبان آمده مي تواند يك كلمه دو كلمه حرف بزند و معلوم//ات مختص//ري داش//ته باش//د. هم//انطور كه معلوم//ات جوان//ان ي//ا بزرگساالن را نمي شود به ك//ودك نوپ//ا تحميل ك//رد بلكه به تعليم الفب//ائي اكتف//ا نم//ود دين مق//دس اس//الم هم كه بي نه//ايت علم و حكمت و ق//درت است نمي ش//ود به مس//لمانان زم//ان آنچن//ان كه هس//ت تحميل ك//رد بلكه الزم است الفبائي از اسالم به مسلمانان زمان آموخت و به آنها فرص//ت و ميدان داد تا به بلوغ عقلي و علمي برسند و بتوانند دين مقدس اس//الم

257

Page 258: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

را از نظر علميت تحمل كنند همانطور كه بارها نسبت به باربرها س//بك و سنگين است . كساني كه ده كيلو بار مي توانند بردارند جايز نيست مكلف به پانزده يا بيست كيلو شوند ي//ا ب//اربراني كه ص//د كيل//و ب//ار را مي توانن//د تحمل كنند جايز نيس//ت مكلف به حمل بيش//تر از آن باش//ند علم و دانش هم بر افكار انسانها به همين كيفيت سبك و سنگين است . افكار ابت//دايي الفبائي از علم مي توانند تحمل كنند تا زماني كه اس//تعداد آنه//ا رش//د كن//د قدرت روحي و علمي به دست آورند در آن موقع علم و دانش ع//الي تر و س/نگين تر به آنه/ا تعليم ش/ود ب/ر همين اس//اس تم/امي عل//وم به ص/ورت كالسيك درآمده برنامه تعليمات براي كودك//ان ت//ا ب//راي جوان//ان و برن//امه تعليم//ات جوان//ان ب//راي بزرگس//االن ف//رق دارد. برنام//ه ه//ر كالس//ي را مطابق استعداد آنها در سن مخصوصي معين مي كند. دين مقدس اس//الم هم به همين كيفيت اس////ت چق////در زي////اد اح////اديث و روايت داريم كه فرموده اند ايمان در هفت درجه و هفت مرتبه قرار گرفته كس//اني كه در مرتبه اول ايمان هس//تند مط//ابق اس//تعداد خ//ود مكلف به انج//ام وظ//ائف ديني مي شود. اگر تكاليف و احكامي كه مربوط به درجه س//وم و چه//ارم است به مومنين درجه اول و دوم تحميل شود نمي توانند تحمل كنن//د. آن مقدار ديني هم كه دارند از دست مي دهند لذا ائمه فهم اخب//ار و اح//اديث خ//ود را هم به اش//خاص معي//ني اختص//اص داده ان//د فرموده ان//د ح//ديث آل محمد)ص (صعب مستصعب ال يحتمله اال ملك مق//رب او ن//بي مرس//ل او مومن امتحن اليه قلبه لاليمان . يعني فهم احاديث و روايات م//ا آل محم//د

بسيار سنگين و مشكل است و باز مشكل و مشكلتر. احاديث ما را فقط سه طايفه مي تواند تحمل كنن//د و حقيقت آن را درك نمايند. فرشتگان مقرب و پيغمبران مرسل و ي//ا موم//ني كه خداون//د قلب او را برايمان امتحان كرده باشد و امتحان ايمان خود را به خداوند متعال داده باشد اين حديث به معنا و مضمون تكرار ش//ده اس//ت مخصوص//ا در ح//ديث عقل و جهل كه ام//ام ص//ادق عليه الس//الم جن//ود عقل و جهل را مي ش//مارند و مي فرماي//د: ص//فات عقل در انس//اني جمع مي ش//ود كه ي//ا پيغمبر مرسل باشد و يا موم//ني كه امتح//ان ايم//اني خ//ود را به خ//دا داده باشد. و به همين مناسبت فهم مردم در آيات و روايات مختلف است ه//ر كسي برابر فهمش آيه اي از آيات قرآن را ترجمه مي كند و به ميزان فهم

خود هم مكلف مي شود.

258

Page 259: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و همه ج//ا خداون//د اص//رار دارد ال يكلف الله نفس//ا اال وس//عها يع//ني ه//ر كسي براب//ر اس//تعدادش مكلف به تك//اليف دي//ني مي ش//ود. يكي از دالئل عدم تكرار و اصرار ائمه اطهار عليهم السالم و مخصوصاً پيغمبر اك//رم و اميرالمومنين در تكليف مردم به قبول واليت همين بود كه نتوانستند ائمه اطهار را به آن مقام و مرتبه مخصوصي كه دارند تحمل كنند آنه//ا را مثل و مانند خود مي شناختند امتيازي كه براي آنها قائل بودن//د همين ق//در ب//ود كه رسول خدا در باره آنه//ا به امت س//فارش ك//رده وفرم//وده اس//ت ه//ر كسي مرا دوست دارد بايستي علي را هم دوس//ت داش//ته باش//د ام//ا اين معنا را كه فقط آنها مي توانند حكومت اسالمي را به تمام معنا داير كنن//د و در تمام عالم عدل و ام//نيت بوج//ود آورن//د نمي توانس//تند آنه//ا را در اين

درجه و مقام تحمل كنند. گ/اهي پيغم/بر اك/رم گوش//ه اي از امتي/ازات خ/ود و اهل بيت را به م/ردم معرفي مي كرد صداي اعتراض مردم بلند مي شد مي گفتند چه خبر است كه ب//راي خ//ودش و اهل بيتش اين همه درجه و مق//ام ذك//ر مي كن//د. در ح//ديث س//دابواب كه پيغم//بر اك//رم خواس//ت به م//ردم بفهمان//د كه من و ف//اطمه و علي و حس//نين اهل بيت خ//دا هس//تيم . حق داريم در خانه ه//اي خدا آزادانه بخوابيم و زندگي كنيم اما ديگران چنين حقي ندارن//د بايس//تي به اذن و اجازه وارد خانه خدا شوند در نتيجه درهاي ورودي مسلمانان را به خانه خدا بست ود رهاي ورودي خود و اهل بيتش را باز گذاشت آنقدر سروصدا پي//دا ش//د كه نتوانس//تند تحمل كنن//د ي//ا قب//ول كنن//د كه امامه//اي معصوم يك چنين امتيازات وج//ودي دارن//د از اين رو پيغم//بر اك//رم و ائمه زياد اصرار نداشتند كه يا مردم آنها را به واليت مطلقه قبول كنند ي//ا اگ//ر نه كافر شناخته شوند و مانند ساير كفار باشند هر كس به هر ميزاني كه دين مقدس اس//الم را قب//ول داش//ت آيه اي در ظ//واهر ق//رآن مي فهمي//د و عمل مي ك//رد به هم//ان م//يزان اس//الميت او را قب//ول مي كردن//د و او را مكلف به تكاليف س//نگيني نمي كردن//د در اينج//ا ح//ديثي در كت//اب احتج//اج طبرسي نقل مي شود تا بشناسيم كه ائمه چگونه در برابر استعداد مردم صبر و مدارا از خ//ود نش//ان دادن//د و ب//از واليت و ام//امت را براب//ر افك//ار

مردم ساده تر و سبكتر ذكر مي كردند. حديث در كتاب احتجاج طبرسي اين اس//ت كه يك ع//الم يه//ودي از م//وال عليه السالم راجع به آيه و ما ارسلناك االرحمة للع//المين س//ئوال مي كن//د

259

Page 260: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عرض مي كند يا ابالحسن چطور ممكن است پيغمبر شما رحمة للعالمين باشد با اينكه اكثريت مسلمانان آنچنان كه خدا و رسول خواسته اند م//نزه و مطهر از عيب و گن//اه نيس//تند و عالوه مس//ئله واليت و زع//امت بع//د از خود را قبول نكردن//د پس مس//لماناني كه خالفت بع//د از پيغم//بر را قب//ول نكردن//د وكن//ار گذاش//تند از دين خ//ارج ش//دند در ن//تيجه انس//انهائي كه مسلماني را قبول نكرده اند به دليل عدم قبول اس//الم جهنمي ش//ده اند و آن اقليتي كه اسالم را قبول كرده اند واليت تو را قبول نكرده اند آنه//ا هم جهنمي شده اند فقط چند نفري كه واليت تو را بعد از پيغمبر اكرم قب//ول كردند بهشتي ش//ده اند پس چط//ور اين پيغم//بر رحمت عالمي//ان اس//ت ب//ا اينكه كليه انسانها در روي كره زمين كه اكثريت اسالم را قبول نكرده ان//د جهنمي هس//تند و از آن اقليت هم از ميلي//وني ي//ا چن//د ميلي//وني يك نف//ر واليت تو را قب//ول ك//رده و بهش//تي ش//ده اس//ت پس آيه رحم/ة للع//المين

درست نيست . در صورتي اين پيغمبر رحمة للعالمين است كه بر اثر دعوت و سياس//ت او اكثريت اهل عالم يا الاقل اكثريت مسلمانها از عذاب الهي نج//ات پي//دا كنند و مس//تحق بهش//ت ش//ود پس اين آيه ش//ريفه در ق//رآن مط//ابقت ب/ا حقيقت و واقعيت ندارد. حضرت جواب دادند كه آيه به جاي خود درس//ت

است و اين پيغمبر رحمة للعالمين است . خداون//د او را اوال ب//ر يك ش//ريعت س//هل و آس//ان مبع//وث ك//رده راهي و شريعتي كه اگر بنده خدائي نمي و يا قط//ره اي از دري//اي اين ش//ريعت را قبول كرده باشد به دليل همان قطره مس//تحق بهش//ت مي ش//ود رس//ول

خدا فرمودند: بعثت علي شريعة سهلة سمحاء

يعني من شريعتي را آوردم بسيار گ//وارا و آس//ان دي//ني كه مط//ابق ميل مردم و فطرت مردم حكومت مي كند و اكثريت مستض//عف اهل ع//الم را وعده نجات مي دهد.اوال رسول خدا اكثريتي را كه اهل كتاب بودن/د مانن/د يهوديت و مسيحيت و زرتشت اجازه داد كه بر دين خود باقي بمانن//د و به مراسم ديني خود عمل كنند و در پناه ا سالم زندگي كنند خواهي نخواهي اين اكثريت اهل كتاب در دين خود قطره اي از دري//اي توحي//د و انس//انيت در اختي//ار دارن//د يع//ني كمي از ص//فات نيك انس//اني و اعتق//اد به وج//ود

260

Page 261: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خداوند متع//ال گ//رچه در دينش//ان گرفت//ار خراف//ات و انحراف//ات ش//ده اند وليكن پيغم//بر خ//ود را و خ//داي پيغم//بر خ//ود را دوس//ت دارن//د ه//ر چن//د معرفتش//ان به خ//دا و پيغم//بر مطل//وب خ//دا و پيغم//بران نيس//ت و از آن ط//رف آن اكثري//تي كه در ش//رك و بت پرس//تي باقيمانده ان//د مستض//عف شناخته شده اند دين حق را چنانكه شايس//ته اس//ت نش//ناخته اند كه قب//ول كنند و اگر هم شناخته باشند موجبات قبولي آنها فراهم نيست . يك چن//ان قدرت و توانائي ندارند كه با مردم زمان يا دولت زم//ان مخ//الفت كنن//د و دين واقعي خدا را بپذيرند پس اكثريت آنها مستضعف اند خواهي نخ//واهي در شرك خود عقيده اي به خدا و قيامت و آخرت دارند و از كفر و گن//اه و ظلم و ستم متنفرند و همچنين براساس فطرت سالم خود انبياء و اولياء خدا را قبول دارند محبت به آنها دارن//د و آن بته//ا و مظ//اهر ديگ//ري را كه بين خود و خدا قرار داده اند به عنوان واسطه قبول دارند پيشوايان قالبي آنها بت را و يا گوساله را مظهر لطف خدا معرفي كرده و آنها را اينطور تبليغ كرده كه اين بتها و يا آتشها در دين زرتشت و يا فالن رودخ//انه و ي//ا چاه آب در م//ذهب هندوس//تاني ها مقدس//ند ب//ر ش//ما م//ردم واجب و الزم اس//ت اين مقدس//ات را رع//ايت كني//د اك//ثريت آن م//ردم كه مبتال به عقل ضعيف هستند و خيال مي كنند دين خدا همان عقايدي اس//ت كه دارن//د به عقاي//د خ//ود اح//ترام مي گذارن//د و در دين و م//رام خ//ود حاض//ر نيس//تند به بنده اي از بندگان خدا س//تم كنن//د آنه//ا ن//يز براس//اس فط//رت س//الم خ//ود تم//امي انبي//اء و نيك//ان ع//الم را دوس//ت دارن//د دينش//ان هم//ان دوس//تي و محبت است كه در ذات خود يا پيغم//بران خ//دا دارن//د و همچ//نين الاقل از ظلم و ستم به هم كيشان و همسايگان خود متنفرند عقيده دارند كه اگ//ر

به كسي ظلم كردند مجازات مي شوند. م//ذمون فرم//ايش م//وال عليه الس//الم اين اس//ت كه الاقل محبت خ//دا و محبت پيغمبر اسالم و محبت پيغمبران ديگ//ر و ي//ا محبت نيك//ان ع//الم در هر دلي راه پيدا كند هم//ان محبت روز قي//امت م//ايه نج//ات او مي ش//ود و اين محبت خيلي سهل و آسان در قلوب اهل عالم رسوخ پيدا مي كند آي//ا بت پرستي يا گوساله پرستي و يا ماه و خورشيد پرستي و يا از اهل كتاب و مسلمانان ديگر كس//ي را س//راغ داري//د كه محبت به خ//دا و اولي//اء خ//دا نداشته باشد از نام خدا و نام پيغمبران متنفر باش//د چ//نين نيس//ت به ه//ر جائي و هر دلي كه محبت خدا و اولياء خدا راه يابد همان محبت هر چن//د توام با خرافات و موهومات است مايه نجات او مي شود رحمت خ//دا هم

261

Page 262: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

در مسير همين محبت روز قيامت شامل حال بن//دگان خ//دا مي ش//ود. اين است معناي رحمة للعالمين .

دالئل نجات اكثريت اهل عالم و ي//ا اك//ثريت ق//ريب به اتف//اق كه از عف//و خدا استفاده مي كنند و يا اقليتي از طريق اعتقاد و ايمان درس//ت و عمل

صالحي كه مطابقت با حكم خدا داشته باشد. در اين رابطه مي ت//وانيم بش//ريت را از ابت//دا ت//ا انته//ا به دو اقليت و يك

اكثريت تقسيم كنيم .

دو اقليت كه شايد از ميليونها يك نفر و يك اكثريت يع//ني بقيه م//ردم . دو اقليت يك ط//ائفه كس/اني هس/تند كه در اط//اعت خ/دا ب/ر طبق علمي كه صددرصد موافق علم الهي است و آنچنان در علم و دانش مجهز شده اند كه آنچه را خدا درست مي دان//د آنه//ا هم درس//ت مي دانن//د و آنچه را خ//دا غلط مي داند آنها هم غلط مي دانند. انس/انهائي كه اگ/ر ميليونه/ا س/ال در عالم خلقت و يا در ارتب/اط ب/ا بش/ريت آزاد مطلق باش/ند نه خ/دا به آنه/ا كاري داشته باشد و نه آنها ب//ا خ//دا ك//اري داش//ته باش//ند ذره اي ب//ر خالف علم و حكمت او عملي از آنها صادر نمي شود. عصمت عملي آنه//ا تب//ديل به عصمت علمي مي شود مانند عصمت خداوند تب//ارك و تع//الي . خداون//د يك چنان عصمت علمي دارد كه اگر از او خواهش ك//ني ظ//رف يك ث//انيه در فضا و يا روي سطح ديگر يك مثلت ترسيم كند كه هر يك از اضالع آن يك ميليون سال نوري طول داشته باشد و در انتها يكي از اين اضالع و يا زاويه برابر يك ميلي//ونيم ميلي م//تر از آن ض//لع ديگ//ر كوت//اهتر و ي//ا بلن//دتر

باشد. ترسيم يك چنين زاويه اي به دست انسانها چقدر وقت مي گ//يرد و تج//ربه الزم دارد وليكن خداوند متعال ظرف يك ثانيه و يا هزارم ث//انيه بالفاص//له آن را به همان كيفيتي كه خواسته اند ترسيم مي كند يا اگ//ر انس//ان هفت//اد كيلو خاكستر در اختيار خدا قرار دهد و از او خ//واهش كن//د كه ظ//رف يك ث//انيه اين هفت//اد كيل//و خاكس//تر تب//ديل به يك انس//ان هفت//اد كيل//وئي ش//ود بالفاصله بدون وقفه خداوند انجام مي دهد ب//ا اينكه چق//در دقت الزم دارد ابتدا ماهيت مواد خاكستري در هندسه هاي مختلف عوض شود و بع//د اين ماهيتها باز در هندسه هاي مختلف به يك//ديگر ارتب//اط پي//دا كن//د و در انته//ا

262

Page 263: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تمامي اين سلولهاي حياتي كه ه//ر ك//دام حكم مخصوص//ي دارد در كل ب//ا يكديگر ارتباط پيدا كنند و انساني با اين عظمت ظاهر گ//ردد. خداون//د در ساخت يك چ//نين ص//نعتي ظ//رف يك ث//انيه ذره اي اش//تباه نمي كن//د اين را مي گوين//د عص//مت علمي . انس//انهائي كه در عص//مت علمي خ//ود چ//نين باشند با س//رمايه آتي مجهزن//د كه در تنظيم ميليارده//ا حس//ابهاي رياض//ي ض//د و نقيض ذره اي اش//تباه نمي كنن//د و پ//ائين تر از اينه//ا انس//انهائي كه صددرصد كار خود را به خدا واگذار نموده كوچكترين فك//ري و حرك//تي از آنها سر نمي زند مگر اينكه خدا آن فكر و حركت را به وجود آورد اس//باب و ابزار دست خدا باشند مانند فرشته ها از اين جهت معصومند كه از خود اراده و شعور به كار نمي برند و يا اصال اراده و شعور ندارند بلكه اسباب و ابزار دست خدايند. مانند نيروي برق كه اس//باب و اب//زار دس//ت انس//ان اس//ت اين دو ط//ايفه به دليل اعم//ال خ//ود كه صددرص//د آنچن//ان كه خ//دا مي دان//د مي دانن//د و ي//ا صددرص//د در اختي//ار خ//دا هس//تند داخل بهش//ت

مي شوند بهشت آنها محصول علم و عمل آنهاست . پائين تر از اينها افرادي هستند كه در اطاعت خدا و در دين خ//دا فع//اليت مي كنن//د ام//ا دين خ//دا را به كيفي//تي كه خودش//ان مي فهمن//د و تش//خيص مي دهن//د نه آن ط//ور كه خ//دا مي خواه//د و اراده مي كن//د. مثال انس//ان ب//ا مطالعه قرآن و كتاب خدا و يا كتابهاي ديگر آسماني مي فهمي//د چه عملي مطل//وب خ//دا و چه عملي مبغ//وض خ//دا مي باش//د. وليكن ه//ر عملي در مقابله با سه طايفه در هر زماني حكم مخصوصي پي//دا مي كن//د. آن عمل را فرض كنيد نماز اس//ت من ي//ا ش//ما از كت//اب خ//دا دري//افته ايم كه نم//از واجب است و مطلوب خداست وليكن اين نماز االن در ارتباط با اوض//اع و احوال من و در ارتباط با اوضاع و احوال و زن//دگي من و زن و بچه من و در ارتباط با اوضاع و احوال جامعه اي كه آن زندگي مي كنم در زمانهاي مختلف احكام مختلفي پي//دا مي كن//د آي//ا به//ترين و مهم//ترين عمل در اين وقت و ثانيه نماز است يا تفكر و مطالعه است يا رسيدگي به حال خود و زن و فرزند و يا رسيدگي به ح//ال ج//امعه اي كه در آن زن//دگي مي كنم ب//ا دقت كامل نمي ت//وانم كش//ف كنم كه آنچه را خ//ودم دانس//ته ام نم//از االن واجب است يا مستحب است يا حرام ي//ا آنچه را خ//دا مي دان//د آي//ا دانش من و تش//خيص من صددرص//د براب//ر ب//ا دانش خ//دا و تش//خيص اوس//ت نمي توانم به صحت عمل خود اطمين//ان پي//دا كنم ت//ا از مس//ير عمل خ//ود زن//دگي بهش//تي را بس//ازم . دليل اين مس//ئله غيبت ام//ام زم//ان و واگ//ذار

263

Page 264: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ك//ردن دين و احك//ام دي//ني به رأي علم//اء و موم//نين اس//ت . حكم آني و فوري امام زمان را خدا مي داند او حكم را بالفاصله از علم خ//ود و ي//ا از خ///دا مي گ///يرد وليكن ديگ///ران آن حكم ف///وري و آني را نمي دانن///د و

نمي شناسند كه چيست . اين ط///ايفه هم از عف///و خ///دا اس///تفاده مي كنن///د طبقه بع///د از اينه///ا مستضعفند. مستضعفين كساني هستند كه به دليل ض/عف عقل و ق//درت نتوانستند در دين خدا و در اطاعت امام يا پيغمبر باشند وليكن در فك//ر و وج//دان خ//ود حق ج//و و حق طلب هس//تند اين حق ج//وئي و حق طل//بي از شناخت حق خالص گ//رفته ت//ا م//راحلي بس//يار ض//عيف و ن//زديك به ص//فر تقريباً مانند كودكي كه به كودك ديگ//ر مي گوي//د اين حش//ره را نكُش//ي كه گناه است آن هم گناهي كه به وجدان خود تشخيص مي دهد نه گناهي كه به تعليم خدا يا پيغمبر ياد گرفته باشد. پس كودكي كه مي گويد حشره را نكُش گناه اس/ت به همين ان/دازه دين دارد حي/ات ع/الم و آدم را دوس/ت دارد مرگ و نابودي آنها را دشمن دارد. حق جوئي به اين م//يزان و مق//دار در برابر حق جوئي انبياء و اولياء كه براي نجات مردم آن همه مصيبتها را به جان خود مي خرند مانند مقابله يك هزارم قطره آب با اقيانوس عظيم اسمت از آن م//رحله اي كه راجع به طبقه س//وم گفته ش//د ت//ا اين م//رحله حق شناس///ي و حق ج///وئي كه كودك///ان ب///ا يك///ديگر دارن///د همه اين ه///ا مستضعفند در م//راحل زن//دگي قي//امت ع//اقبت در دين خ//دا م//ورد قب//ول مي شوند و از عذاب و محروميت نجات پيدا مي كنن/د ت/ا برس/يم به اقليت دوم كه مستحق خلود در آتش جهنمند. و هرگز نجات آنها ممكن و ميس/ر نيست اين اقليت هم از مسير گناه و معص//يت و ش//رك و كف//ر و نف//اق و تمرين اين اعمال از نظر فكري و رواني آنچنان ساخته مي ش//وند كه ه//ر باطلي و گناه و معصيتي در برابر آنها جلوه حق و حقانيت پي//دا مي كن//د و هر حقي در برابر آنها جلوه باطل دارد. چنانند كه خداوند مي فرمايد: بلي من كس//ب س//يئة و اح//اطت به خطيئ//ة ف//اولئك اص//حاب الن//ار هم فيه//ا

خالدون . كسي كه گناه و معصيت را تمرين و تكرار مي كند آنچنان كه خطاك//اري و

گناهكاري بر جان و روان او حاكميت پيدا مي كند. احاطه خطاكاري بر نيت انسان و اراده او مسئله اي اس/ت بس/يار عظيم و عجيب كه چگونه تربيت ، خلقت را ع//وض مي كن//د و ص//ورت م//اهيت را

264

Page 265: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تغيير مي دهد و يا به اصطالح كلمه ع//رض، ج//وهر را تغي//ير مي ده//د زي//را انسان در خلقت خود حق است . خير محض است آنچه در وج//ود او خلق شده به اراده خدا خلق شده است و اگر در خلقت انسان عيب و نقص//ي باشد تا انسان براساس آن عيب و نقص ، ن//اقص بفهم//د و عمل كن//د فهم ناقص براساس خلقت ناقص به عهده خداوند متعال است درست نيس//ت كه خداوند از خلقت ناقص عمل كامل بخواهد و ي//ا از خلقت ك//امل عمل ناقص .مانند كس//ي اس//ت كه بين//ائي خ//ود را از دس//ت داده وليكن مكلف مي شود كه پيش پ//اي خ//ود را ببينن//د و در خط مس//تقيم ح//ركت كن//د ل//ذا انسانها در خلقت خ//ود كاملن//د اال اينكه در خلقت ه//ر انس/اني دو اقتض//اء وجود دارد. و انسان ماموريت دارند يكي از اين دو اقتض//اء را در ديگ//ري ادغام كند. اقتضاي مزاج و شهوت و اقتضاي عقل و فط//رت اين دو ن//وع اقتضاء را امام صادق عليه السالم در ح//ديث عقل و جهل بي//ان فرمودن//د وليكن هر دو اقتضا خير محض است در راس اين دو اقتضا ايم//ان و كف//ر است يعني ايمان از خلقت خود و در فطرت خود در مسير كار و فعاليت امنيت مي خواهد ح//ركت و فع//اليت مانن//د عب//ور از جنگل و بياب//ان اس//ت وسيله امنيت مانند اسلحه اي كه الزم است انسان داشته باشد تا اگ//ر ب//ا درنده اي روبرو شد بتواند از خ//ود دف//اع كن//د انس//انها در فط//رت خ//ود در جس//تجوي يك ام//نيت ط//بيعي و رواني هس//تند كه در محيط زن//دگي آنه//ا خوف و خط//ري نباش//د و ي//ا اگ//ر باش//د وس//يله دف//اع و ام//نيت در اختي//ار داشته باشند در اينجا خداوند خود را به بندگان خود معرفي مي كند كه اي انسان ايمان به خدا بياور و خدا را به عنوان يك عامل امنيت بپذير انسان اگر به خود متكي شود ناامن است زيرا وسيله دفاع ن/دارد و اگ//ر به خ//دا متكي شود ام//نيت دارد خداون//د خ//ود را به عن//وان وس//يله دف//اع مع//رفي مي كند پس دو اقتضا به نام كفر و ايم//ان در وج//ود انس//ان پي//دا مي ش//ود كفر يعني به جز من كسي نيس//ت خ//دائي وج//ود ن//دارد كس//ي نيس//ت كه بتوانم به او متكي شوم ايمان يعني خدائي اس//ت كه م//را آفري//ده و خلق كرده و او عامل امنيت من مي باشد پس انسان سر دو راهي بين اين دو اقتضا قرار مي گيرد ايمان به خداوند متعال و استفاده از قدرت او يا و ي//ا ع//دم ايم//ان كه از اين ع//دم ايم//ان تعب//ير به كف//ر مي ش//ود ك//افر ط//وري زندگي مي كند و ط//وري ح//ركت و فع//اليت دارد كه فقط خ//ود را مط//رح

مي كند.

265

Page 266: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

همانطور كه خلفت او نمايشگر ذات مقدس خداس//ت حاض//ر نيس//ت كه اراده و عمل او و ح//ركت او نمايش//گر ذات مق//دس خ//دا باش//د. خ//ود رامستقل و آزاد مي داند حقي كه خدا يا انسانها بر او دارند ناديده مي گيرد. و در اينجا با دقت ظريف و لطف مي توانيم بررسي كنيم كه كدام يك از اين دو اقتضا به نفس انسان و اراده او نزديكتر است . اقتض//اء ايم//ان كه قض/اوت فط/رت و علم و حكمت اس/ت ي/ا اقتض/اء كف/ر كه از اعتق/اد به عدم وجود خدا يا وجود ديگري غير خدا پي//دا مي ش/ود در واقع يك مس/ئله وجودي در برابر يك مسئله عدمي قرار مي گيرد. كف//ر يع//ني ع//دم وج//ود چيزي يا كسي كه بتوانم به او تكيه كنم ايمان يعني يقين به وج//ود كس//ي يا چيزي كه بتوانم به او تكيه كنم پس ايمان يك مس//ئله وج//ودي اس//ت و كفر يك مسئله عدمي . خداهست به او تكيه كنم خدا نيست به خ/ود تكيه كنم و خ//ود را مط//رح نم//ايم . مس//ئله وج//ودي به فك//ر و اراده انس//ان از

مسئله عدمي نزديكتر است . عدم يعني هيچ وجود يعني همه چيز. به اضافه خداون/د بع/د از آن كه س/ر دو راهي ه//ا خ//ود را به انس//ان مع//رفي مي كن//د و انس//ان را به ي//اد خ//ود مي اندازد تعليمات وسيعي هم به وسيله پيامبران دائر نموده است و آنه//ا به انسانها ياد مي دهن//د كه همه ج//ا خ//دا را مط//رح كنن//د و متكي به اراده خدا باشند. پس به دليل مصنوعيت خلق وجود صانع اثب//ات مي ش//ود و به دليل قض///اوت فط///رت به همين كيفيت و از مس///ير تعليم///ات انبي///اء و پيامبران قضاوت فكري و رواني هر كسي اعتقاد به وجود خداوند متع//ال مي باشد. ع//دم اعتق//اد ي//ا انك//ار وج//ود خ//دا ب//رخالف قض//اوت فط//رت و وجدان اس//ت . از ه//ر كس//ي بپرس//ي ت//و هس//تي ي//ا نيس//تي مي گوي//د من

هستم . و باز بپرس چه كسي تو را آفريده نمي توان//د بگوي//د خ//ودم ب//وده ام و ي//ا مخلوقي را معرفي كند كه او را آفري//ده ف//وري فك//ر و اراده او به س//وي

خدا مي پرد مي گويد خدا مرا آفريده است . لذا در تاريخ انساني پيدا نشده است كه در وجدان و فطرت خ//ود منك//ر خدا باشد. پس هر جا كه انس//ان س//ر دو راهي ق//رار مي گ//يرد و خ//وف و خطري براي خود احتمال مي دهد اعتق//اد به وج//ود خ//دا نزديك//تر از ع//دم اعتقاد به وجود خداوند است پس به قض/اوت فط//رت خ/ود مخصوص//اً در

266

Page 267: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

برابر خطرها و ضررها بايستي ايمان به خدا بياورد و از خ//داي خ//ود كمك بخواهد و در اينجا الزم است بررسي شود كه چطور مي شود عدم اعتقاد به وجود خدا جاي اعتقاد به وجود خدا را مي گيرد و انسان را در خط كفر

فعال مي كند. و صددرصد يقين پيدا مي كند كه خدائي و آخرتي و حساب كتابي در ك//ار نيست . از عجايب سخن اين اس//ت كه يك مس//ئله ع//دمي ب//ر يك مس//ئله وجودي احاطه پيدا مي كند. احاطه عدم يعني كفر انسان و شقاوت او ب//ر وج//ود انس//ان و نفس او كه يك وج//ود ظ//ريف و لطيفي اس//ت وهم ب//ر اعتق//اد به وج//ود خداون//د غلبه مي كن//د و صددرص//د جهل ج//اي علم را مي گ//يرد و جهل به ص//ورت علم جل//وه مي كن//د كه خداون//د مي فرماي//د:

احاطت به خطيئة در اينجا در علوم نظري و حكمت حكما مسئله اي را مطرح مي كنند و آن اين اس/ت كه مي گوين/د ه/ر چه هس/ت وج/ود اس/ت و وج/ود خ/ير محض است ما سواي وجود عدم است . عدم منشاء اثر نيست ب//ر مبن//اي همين فرضيه مي گويند در جهان طبيعت و در زندگي انسانها به ج//ز خ//ير محض كه از مبدا وجود سرچشمه مي گيرد چ//يزي وج//ود ن//دارد ب//ا طله//ا عدمن//د عدم هرگز منشاء اثر نمي شود آنچه منشاء اثر شده وجود محض ب//وده و از وج//ود محض سرچش//مه گ//رفته اس//ت در اين رابطه مي گوين//د حق و باطلها و ظالم و مظلومها همه اينها از وجود سرچشمه مي گ//يرد. هيچيك از آنها عدم محض نيست زيرا عدم هرگز نم//ايش وج//ود پي//دا نمي كن//د در اين رابطه ش//ايد ص//احب مثن//وي در تع//ريف قتل ابن ملجم و م//وال علي

عليه السالم مي گويد: آلت حق كي زند بر حق سبق آلت حقي تو من هم دست حق

مي گويد من كه مظلوم هستم و مقت//ول هس//تم حق هس//تم و ت//و هم كه ق//اتل من هس//تي حقي چط//ور ممكن اس//ت بين دو مس//ئله حق غ//الب و مغلوب بوجود آيد و يا قاتل و مقتول و ظالم و مظل//وم پي//دا ش//ود من به اراده حق حقم و نم//ايش اس//باب و اب//زاري كه دس//ت ق//اتل باش//د. حق است پس حقي بر حق ديگر تاخته . و او را كشته اس//ت چط//ور مي ش//ود اين دو حق ظالم و مظلوم و يا حق و باطل و ي//ا ق//اتل و مقت//ول باش//ند. اين فرضيات و مسائل براساس اعتقاد به وحدت و يا اشتراك وجود خلق

267

Page 268: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و خالق پيدا ش//ده اس//ت . حكم//ا و فالس//فه مي گوين//د هس//تي يك حقيقت است و همان هس//تي حق اس//ت و آن هس//تي در نم//ايش خ//ود در ق//الب ماهيتها به صورت مخلوق جل//وه مي كن//د و اين ماهيته//ا كه نم//ايش وج//ود اس//ت ع//دم محض اس//ت وج//ود اعتب//اري دارد نه وج//ود حقيقي . وج//ود اعتباري مانن//د زوجيت ب//راي ع//دد چه//ار و ف//رديت ب//راي ع//دد س//ه . آنچه حقيقت دارد اعداد سه و چهار است نه زوجيت و فرديت تم//امي آنچه در عالم است نمايش حقيقت است نه اينكه خود هم حقيقت باش//د پس ابن ملجم به تم//ام وج//ود نم//ايش حقيقت اس//ت و اين ص//ورت كه او را ابن ملجم مي دانيم و مي خوانيم مانند زوجيت براي اربعه و فرديت براي ثالثه است . چيزي نيست به همين كيفيت تمامي نمايشهائي كه در عالم اس//ت از نظر نمايش مانند زوجيت براي چهار است و از نظر وجود مانن//د ع//دد

چهار. پس ملجم به وجود خود حق است و به نمايش خود يك مسئله عدمي و اعتب//اري اس//ت ابن ملجم ش//ناخته ش//ده و همينط//ور ام//ام حس//ين عليه

السالم به وجود خود حق است و به نمايش خود حسين بن علي است . شمر و يزيد و ابن زياد هم به وجود خود حقيقت ان//د ام//ا به نم//ايش خ//ود شمر و يزيد شناخته شده اند و اين نمايش كه عدم محض است نمي تواند بر وجود غلبه كند پس آنه//ا به وج//ود خ//ود كه حق محض//ند ب//ر حس//ين بن علي كه آن هم به وجود خود حق محض است تاخته اند حقي بر حق ديگر

تاخته و مغلوب يا غالب شده است در اين رابطه مي گويد: آلت حق كي زند بر حق سبق آلت حقي تو من هم دست حق

يع//ني آلت حق كه ابن ملجم باش//د كي مي توان//د ب//ر وج//ود خ//ود كه حق محض اس//ت غلبه كن//د. و او هم ب//ر وج//ود حس//ين بن علي كه حق محض اس//ت غلبه كن//د. غلبه حق ب//ر حق غلط اس//ت و غلبه ب//اطل ب//ر حق به معناي عدم بر وجود است و آن هم غلط است كه عدم بر وج//ود س//بقت گ//يرد پس آنچه به ص//ورت ب//اطل نم//ايش داده ع//دم محض ب//وده و آنچه

حقيقت دارد. حق محض اس//ت ج//واب يك چ//نين فرض//يه ها كه ب//اطل و اهل ب//اطل را

عدم محض مي داند چيست ؟

268

Page 269: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تمامي اين مسائل از مسير وحدت وجود و اش//تراك وج//ود بوج//ود آم//ده زيرا فلسفه و عرفان فلسفي عقيده دارن//د كه يك حقيقت در ع//الم بيش نيس//ت و هم//ان يك حقيقت وج//ود اس//ت و بقيه نم//ايش وج//ود. به ق//ول شاعر ديگر مي گويد هستي به مثل مصدر مطلق باشد عالم همه اس//م و فعل و مش//تق باش//د. در ادبي//ات ع//ربي مص//در كلمه اي اس//ت كه مب//دا اشتقاق هزارها كلمه ديگر مي شود كه تمامي اين كلمات در حروف اوليه كه آن را مصدر مي نامند يكي است وليكن در صورت و هي//ات مخ//الف و مختلف است هستي را به همين مصدر تشبيه مي كنند هستي را تشبيه به جنسيت آب مي كنند و مخلوقات را به ص//ورتهائي كه از آب بوج//ود آم//ده اس//ت . و ي//ا هس//تي را تش//بيه به جنس//يت ن//ور مي كنن//د. مخلوق//ات و موجودات را به ص//ورتهائي كه ن//ور به خ//ود مي گ//يرد يكج//ا ش//مع و يكج//ا خورشيد و يكجا ستاره وليكن همه اينه//ا در اص/ل ن/ورانيت يك حقيقتن//د و مي گويند اگر دو حقيقت و دو هستي در عالم وجود داش//ته باش//د كه يكي هس//تي خلق باش//د و ديگ//ر هس//تي خ//الق اوال بين دو هس//تي و دو وج//ود تزاحم پيدا مي شود هر دو يك//ديگر را مح//دود مي كنن//د و هيچيك از اين دو هستي نمي تواند در حد وجود هس//تي ديگ//ر ج//اي بگ//يرد. و ص//رف نظر از تزاحم تعدد هستي ها به معني تعدد وجود خدا مي باشد زيرا همان هس//تي اول وجود خداست و ديگ//ر آن وج//ود هس//تي ديگ//ر را در آف//رينش قب//ول ندارد و به خود راه نمي ده//د مي گوين//د م//ا اگ//ر ق//اتل به تع//دد دو هس//تي باشيم كه وجه مشتركي نداش//ته باش//ند و در جنس//يت دو حقيقت متب//اين باشند به معناي اين است كه قائل به وجود دو خدا ش//ده باش//يم ب//ا اينكه وجود خدا و يا هستي مطلق قابل تعدد نيس//ت پس در ط//بيعت و حقيقت عالم يك هستي منهاي حدود و صورت و قيافه و ماهيت و مرتبه و ح//دود وجود دارد و همان هستي در نمايش به اين صورتها ظاهر مي شود گ//اهي خود را در قيافه نور و گاهي در قيافه عدم ن//ور كه ظلمت باش//د و گ//اهي در لباس ماده و گاهي در لباس آب و ه//وا و چيزه/اي ديگ//ر و تم/امي اين نمايشها و صورتها عرض است و ع//رض هم در حقيقت حق ع//دم اس//ت آيا جنس آب كه اين هم صورتهاي مختلف پيدا كرده بر جنسيت آب چيزي اض//افه ش//ده و ي//ا از جنس//يت آب چ//يزي كم ش//ده . آب در آف//رينش يك حقيقت اس//ت و اين همه كه گ//اهي به ص//ورت ب//اران و ب//رف و تگ//رگ و چيزهاي ديگر ظاهر مي شود بر جنس//يت آب چ//يزي اض//افه نش//ده اس//ت همه آين//ده ه//ا حقيقت وج//ود اس//ت و ب//ا اين ص//ورتها و قيافه ه//ا ظ//اهر

269

Page 270: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

مي گردد. لذا شاعر مي گويد اگر نازي كند از هم فرو ريزند قالبه//ا ش//اعر صورت خاليق و مخلوقات را تشبيه به صورتهائي مي كند مسدس و مربع و امثال آن كه از گل بوجود آمده است . گل يك حقيقت بيشتر نيس//ت در هزاران صورت وقالب جلوه نموده آيا صورتها چيزي در مقابل گل هستند موجوديت مستقل دارند يا به جز نمايشي بيشتر نيستند اگ//ر م//الك گله//ا، گلها را بردارد به حال اول برگرداند از صورتها چيزي ب//اقي مي مان//د البته

نه . صورتها عرضند و ع//رض ع//دم اس//ت . ع//رض ع//دم اس//ت كه به حقيقت عارض مي شود تمامي اين بحثها بين فالس//فه و حكم//ا از مش//اهدات آنه//ا بوجود آمده كه آنچه در طبيعت و عالم خلقت و زمين و آس//مان مي بينن//د ماده است . ماده هم در ذات خود مالزم با حدود و صورت اس//ت اينط//ور نيست كه به ماده محدوديت بدهند و يا محدوديت را از ماده بگيرند. ماده يعني ابعاد ثالثه و ابعاد ثالثه يعني ماده و همين ابعاد كه مالزم وجود ماده است ماده را با اين همه شكلهاي مختلف ظاهر مي سازد پس مواد عالم را اگ//ر از نظ//ر ش//كل برس//ي ك//نيم ميليونه//ا ميلي//ارد و ش//ايد ن//زديك به بي نهايت صورت باشد و اگر از نظر جنسيت مالحظه كنيد يك جنس و يك حقيقت بيشتر نيست و نظر به اينكه در فكر آنها و يا در برابر چش//م آنه//ا به جز جنسيت ماده چيزي نيست همين جنسيت را به عنوان اص//ل وج//ود و حقيقت قب///ول كرده ان///د و همين وج///ود را به ج///اي خ///دا ش///ناخته اند ص//ورتهاي مختلفي كه از آن ظ//اهر مي ش//ود به ص//ورت خلق و از نظ//ر اينكه مجردات در نهاد ماده نمايش پيدا مي كنن//د و به تنه//ائي ق//ابل رويت نيس//تند مي گوين//د م//اده در داخل وج//ود خ//ود حي//ات و ح//ركت اس//ت ه//ر چشمي و هر درختي و هر گياهي و حشره و حيواني از داخل وج//ود خ//ود رشد پيدا مي كند و به ثمر مي رسد. اگر حقيقت ديگري بغير از ماده باشد كه آن ب//ا م//اده تب//اين داش//ته باش//د و م//اده ب//ا آن متب//اين باش//د چط//ور مي توانيم فرض كنيم در داخل وجود يك گياه يا يك درخت و يا يك انس//ان و يك حيوان دو حقيقت متباين هستند كه ب/ا يك//ديگر ت/ركيب و ب/ا يك//ديگر ادغام ش/ده اند در اينجاس/ت كه مي گ/وئيم م/اده در انته/اي ك/وچكي خ/ود صورتي از همان حقيقتي است كه ما آن//را وج//ود مي ن//اميم . وج//ود يع//ني حقيقت بدون صورت و صورت هم يعني قيافه بدون وجود چ//ون ص//ورتها عرض هستند و عرض هم در ذات خود عدم است پس قض//اوت مي ك//نيم كه يك حقيقت منهاي ماهيت در عالم بيش//تر نيس//ت و هم//ان يك حقيقت

270

Page 271: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين همه جلوه ه//اي مختلف پي//دا مي كن//د. در جلوه ه//اي خ//ود به ص//ورت مخلوق شناخته مي شود و در حقيقت خود به صورت خ//الق ج//وابي كه از اين فرضيه ها مطابق اخبار و روايات داده شده اس//ت . اين اس//ت كه اوال اعراض بر دو قسم است اعراض قابل سلب و اثبات و اعراض غير قابل

سلب و اثبات . اعراض غير قابل سلب و اثبات حدود اجس//ام و م//واد اس//ت يع//ني ابع//د

ثالثه ابعاد ثالثه از جسم قابل سلب نيست و چ//ون ق//ابل س//لب نيس//ت ق//ابل اثبات هم نخواهد بود نمي توانيم از خداوند متعال خواهش ك//نيم كه ابع//اد ثالثه را از ماده بگيرد و مواد ع//الم را منه//اي ابع//اد به نم//ايش بگ//ذارد به تعبير ديگر محدود را به صورت نا محدود در آورد. اگر يك چنين خواهشي از خداوند متعال كرديم جواب منفي خواهد بود زي//را خداون//د مي فرماي//د:

ابعاد از لوازم وجودي ماده است . ماده در ابتداي خلقت يعني شئي محدود وشي ء محدود يع//ني م//اده اگ//ر ماده در خلقت نامحدود باشد خالء از ماده در زماني و يا مكاني غيرق//ابل وجود است با اينكه مشاهده مي كنيم مكانه//ا چق//در زي//اد خ//الي از وج//ود ماده است مولكولهاي ه//وا در فاص//له اي از يك//ديگر ق//رار گرفته ان//د و در اين فاصله ها ماده اي وجود ندارد همچنين مولكوله//اي آب و فل//زات ديگ//ر به همين كيفيت .در زمان ما از مس//ير تج//ربه ث//ابت ش//ده اس//ت كه م//واد عالم در اجسام سبك مانند آب و هوا و يا اجسام س//نگين مانن//د س//نگها و فلزات از يكديگر فاصله دارند و گاهي در تعبيرات خودشان مي گويند اگر ك//ره زمين را آنچن//ان پ//رس كنن//د و تحت فش//ار ق//رار دهن//د كه فواص//ل مولكولها و مواد آن از بين برود و مواد به يكديگر اتصال پيدا كند ك//ره به اين بزرگي به صورتي بسيار كوچك كه ش//ايد براب//ر يك ص//د ه//زارم حجم موجود نباشد نم//ايش پي//دا مي كن//د آن حجم ك//وچك از نظ//ر وزن مط//ابق

كره زمين است و از نظر حجم يك ميليونيم . اگر مواد عالم به يك//ديگر اتص//ال داش//ته باش//ند تم//ام ع//امل در ص//ورت جس//مي غيرق//ابل نف//وذ جل//وه مي كن//د. در داخل اين جس//م ذره اي ي//ا حشره اي نمي تواند حركت كند براي اينكه مواد متصل به يك//ديگر هس//تند و سدي بس//يار ب//زرگ بوج//ود آورده ان//د ل//ذا ام//روز ث//ابت ش//ده اس//ت كه

271

Page 272: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اجسام عالم در جسمانيت خود از مولكولهاي بسياري تشكيل شده است و آن مولكولها يا مواد اوليه به صورت الكترون يا پرتون از يكديگر فاصله دارند و مي گويند فاصله ذرات اجسام از يكديگر براب//ر خورش//يد و اقم//ار خورشيد است كه در منظومه شمس//ي ق//رار گ//رفته يع//ني ذرات اوليه كه پرتون و الكترون ناميده مي شود اگر حجمشان برابر خورشيد بزرگ شود فاصله آنها هم برابر خورش//يد و ك//ره زمين ب//زرگ مي ش//ود. و اگ//ر حجم خورشيد و كره زمين برابر پرتون و الكترون كوچك شود فاص//له آنه//ا هم به همين كيفيت كوچك مي شود پس م//واد ع//الم در فاص//له اي از يك//ديگر ق//رار گرفته ان//د گ//اهي در فض//اها خالء مطلق از م//اده بوج//ود مي آي//د كه ظرف صدها هزار كيلومتر مكعب ذره اي بسيار ك//وچك هم ق//ابل نم//ايش نيست اين وضعيت م//اده اس//ت كه ح//دود آن و ابع//اد آن كه ع//رض م//اده شناخته شده از لوازم ذاتي ماده است . ع//رض ح//دودي از م//اده نه ق//ابل سلب است نه قابل اثبات يعني خداوند آن روز كه ماده را آفري//د به دليل آفرينش اول محدود بود نه اينكه ماده را بيافريند و حدي را با آن ت//ركيب كند اگر حدود ماده و ابعاد ثالثه آن يك حقيقت مستقلي باشد كه با م//اده تركيب شده باشد به دليل تركيب و اثبات قابليت تجزيه و يا ق//ابليت نفي پيدا مي كند زيرا هر چيزي كه قابل اثبات اس//ت ق//ابل س//لب اس//ت و ه//ر چيزي كه قابل سلب باشد قابل اثب/ات اس/ت چ/ون ح/دود م/اده در م/اده اثبات نشده و با آن تركيب نشده است از آن قابل سلب هم نيست ماده يع//ني ح//دود و ابع//اد. و ح//دود و ابع//اد هم يع//ني م//اده . پس ابع//اد ثالثه از اعراضي است كه قابل سلب و قابل اثبات نيست عرض عين مع//روض و مع//روض عين ع//رض اس//ت ابع//اد يع//ني م//اده و م//اده يع//ني ابع//اد و ام//ا

عوارض قابل سلب و قابل اثبات . عوارض قابل سلب و قابل اثبات عوارضي است كه از خارج وجود م//اده به م//اده تعلق مي گ//يرد مانن//د ن//يروي ح//ركت . يك م//اده متح//رك ق//ابليت سكون دارد مي توانيم حركت را از ماده بگيريم همانطور كه مي توانيم از ماشينهاي متحرك حركت را سلب كنيم و باز مي ت//وانيم به م//اده متح//رك

حركت بدهيم و آن را به حركت درآوريم . پس نيروي ح//ركت به دليل ق//ابليت س//لب و اثب//ات ن//يروئي اس//ت كه از خارج ماده به ماده تعلق مي گيرد همچنين روح حيات و يا روح استمس/اك و ساير خاص//يتهائي كه از ت//ركيب روح ب//ا م//اده پي//دا مي ش//ود زي//را اولين

272

Page 273: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خاص//يت روح ارتب//اط دادن دو م//اده به يك//ديگر و اتص//ال آنه//ا به يك//ديگر است . ماده در وضع ابتدائي خ//ود انفص//الي اس//ت . حجمي اس//ت بس//يار كوچك كه حد و حجمش برابر يكديگر است و يا هر سه بعد آن به صورت يك بعد نمايش پيدا مي كند در طول و عرض و عمق قابل تقسيم نيس//ت . و يا تقسيمش مساوي با اعدامش مي باشد. زي//را وق//تي كه ح//د م//اده ب//ا حجم آن مساوي باشد قابليت تقسيم غلط است . ماده را در اين ح//ال به تعب//ير عل//وم تج//ربي نقطه موه//وم و به تعب//ير فالس//فه ج//زء ال يتج//زي مي خوانند. پس اين ماده كه در وضع ابتدائي خود بسيار كوچك بوده و در ذات خود منفصل از ديگر مواد است اتص//ال اين م//اده به م//واد ديگ//ر يك رشته اتصالي الزم دارد كه خ//ارج از خلقت م//اده اس//ت يع//ني اين رش//ته اتصالي از خارج ماده به ماده تعلق مي گيرد و اين ماده را به م//اده ديگ//ر

اتصال مي دهد. از اين رشته اتصالي تعبير به روح استمساك مي شود استمساك از ماده

امساك يعني نگه داشتن چيزي . خداوند مي فرمايد: ان الله يمسك السموات و االرض ان تزوال

يعني خداوند كره زمين و كرات آسمان را در ج//اي خ//ود نگه مي دارد كه مبادا از جاي خود بلغزن//د و به ج//اي ديگ//ر برون//د اين امس//اك كه به اراده خدا پيدا شده است به اين كيفيت نيست كه خدا به وجود خود هر كره اي

را در جاي خودنگه دارد مانند كسي كه سنگي را به دست بگيرد. با دست خود سنگ را در هوا نگه//دارد. خداون//د ه//ر ك//اري و ه//ر ص//نعتي بوجود مي آورد ب//ا اس//باب و اب//زار خاص//ي آن ص//نعت را مي س//ازد. از آن جمله كرات و ذرات را در فضاي معلق نگه مي دارد تا مبادا جاي خود را ره//ا كن//د به ج//اي ديگ//ر ب//رود ت//ا بين س//تارگان اص//طكاك حاص//ل ش//ود وسيله اي الزم دارد تا هر ك//ره اي را در ج//اي خ//ود نگه دارد. و ي//ا ذرات و مواد آن كره را به يكديگر اتصال دهد تا متالشي نگردد. چه عاملي آبها را روي زمين نگه مي دارد و ي//ا كوهه//ا و س//نگها و س//اير موج//ودات را اين ع//امل را روح استمس//اك مي نامن//د كه علم جدي//د از آن تعب//ير به ن//يروي جاذبه مي كند پس ماده كه در وضع ابتدائي خود انفصالي اس//ت بخ//واهيم اين مواد منفصل را به يكديگر متصل كنيم و از اين اتصال حجم بزرگي و

جسم بزرگي بسازيم رشته اتصال الزم دارد.273

Page 274: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين رشته اتصال همان نيروي جاذبه بين م//واد مختلف و ي//ا بين پرت//ون و الكترونها است كه نمي گذارند مواد عالم از يكديگر پراكنده شود. و ج//اي خود را عوض كند اين رشته اتصالي را روح استمساك مي نامند وق//تي كه تقويت مي شود تبديل به نيروي حركت مي گ//ردد بيش//تر تق//ويت مي ش//ود ج//اذبه و دافعه پي//دا مي كن//د و به ص//ورت گي//اه ظ//اهر مي ش//ود و بيش//تر تقويت ش//ود احس//اس و ش//عور بوج//ود مي آي//د كه از آن به روح حي//واني تعبير مي كنند. و بيشتر تقويت شود روح علم و دانش پيدا مي كند كه روح انساني باشد و ب/از بيش/تر تق/ويت ش/ود روح ايم/ان به همين كيفيت روح نبوت و رسالت و روح القدس و در انته//ا روح كلي ع//الم به انس//ان تعلق

مي گيرد. اين روح هم از ابتدا تا انتها از مواد ع//الم ق//ابل س//لب و اثب//ات اس//ت به همين كيفيت كه روح حي//ات انس//ان به انس//ان داده مي ش//ود و از انس//ان گ/رفته مي ش/ود كل كائن/ات و م/واد ع//الم به همين ش/كل اس//ت . ن/يروي جاذبه به آنها داده مي ش/ود و از آنه/ا گ//رفته مي ش/ود و از جمله ع//وارض

قابل سلب و اثبات پيدايش نور در مواد عالم و يا پيدايش رنگ است . ماده به تعبير ق//رآن در ذات خ//ود بي رنگي اس//ت وليكن اين بي رنگي در برابر رنگي كه از نور پيدا مي شود سياه و يا ظلمت جل//وه مي كن//د رنگه//ا خاصيت نور است كه به ماده تعلق مي گيرد. ان//وار گ//اهي ب//ر م//واد ع//الم مي تابند و ثابت نمي مانند. مانند تابش نور خورشيد بر هوا و فض//ا. ه//واي كره زمين نوراني شده است و چند ساعت ديگر سلب مي ش//ود و گ//اهي ن//ور در دل م//اده ث//ابت مي مان//د از ثب//وت ن//ور در دل م//اده تعب//ير به رنگ

مي شود. رنگهاي سبز و سفيد و سرخ و زرد و بنفش نوره//ائي اس//ت كه به م//اده تعلق گ//رفته و در آن ث//ابت مان//ده اس//ت اين رنگه//ا و نوره//ا هم به دليل اثبات قابل سلبند. و عرضهاي قابل اثب//ات و س//لب از اص//ل ديگ//ري غ//ير ماده سرچشمه مي گيرند و خداون//د در ق//رآن تص//ريح مي كن//د كه پيش از خلقت عالم و آدم دو اصل آفريده - اصل نور و اصل ماده . پس ع//وارض ق//ابل س//لب مانن//د رنگه//ا و زيبائيه//ا و نوره//ا و حي//ات و حركته//ا از اص//ل

ديگري كه نور است سرچشمه مي گيرد.

274

Page 275: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و عوارض غير قابل سلب مانن//د ح/دود و ابع/اد و ي/ا س/ياهي كه بي رنگي است از ل//وازم ذاتي م//اده اس//ت . ب//ا اين حس//اب مي گ//وئيم ظلمت و ي//ا موت و يا سكون و يا سياهي اسم ماده اي است كه فاق//د كم//االت اس//ت

نه اينكه عدم مطلق باشد. ظلمت يعني شي ء فاقد نور. ميت يعني جسمي فاقد حيات سكون يعني ماده اي فاقد حركت . سياهي يعني ماده فاقد رنگ . پس منفيات در مقابل مشتبات اشيائي هستند كه وجود دارند وليكن فاقد كمالن//د نه اينكه ع//دم

كمال باشند. دو اقتضاء به نام كفر و ايمان و يا تكبر و تواضع در ذات انس//ان و وج//ود او دو مسئله وجودي هستند نه اينكه يكي از آنها وجودي و ديگري ع//دمي

باشد. اقتض//اي كف//ر و گن//اه و معص//يت و س//اير ص//فاتي كه ام//ام ص//ادق عليه الس//الم آنه//ا را به ن//ام جن//ود جهل مع//رفي مي كن//د يك حق//ايق وج//ودي هستند. كف/ر در وج/ود ك/افر به هم/راه ك//افر يك وج/ود حقيق/تي اس/ت و همينطور ساير صفاتي كه لشگر جهل شناخته شده اند ايمان هم در وجود م//ومن يك حقيقت وج//ودي اس//ت آن ط//ور كه ام//ام ص//ادق آن حق//ايق وجودي را به نام لشكر عقل مع//رفي مي كن//د. پس ذات من يك حقيق//تي است كه به خودي خود و اگر به خود واگذار شود در اقتضاي كف//ر و جهل و شرك قرار مي گيرد و به گمراهي كش//يده مي ش//ود. و اگ//ر ذات من در شعاع اقتضاي عقل قرار بگ//يرد يك انس//ان ك//امل مجه//ز به ص//فات الهي

مي گردد كه مطلوب خداوند متعال است . پس اين دو اقتض//اء به ن//ام لش//كر عقل و جهل ه//ر ك//دام يك حقيقت وجودي هستند كه براب//ر يك//ديگر ق//رار گرفته ان//د و ه//ر ك//دام از اينه//ا يك مظهر خارجي دارند يعني انساني كه جاهالنه ك//ار مي كن//د به كف//ر و گن//اه كشيده مي ش/ود و ي/ا انس/اني كه ع//اقالنه ك/ار مي كن/د به ايم/ان و تق/وي كشيده مي شود. در اين رابطه نفس ام//اره هم//ان ابليس لعين اس//ت كه در برابر خدا و اولياء خدا قرار مي گيرد و با خداي خود معارضه و مب//ارزه مي كن//د. اين معارض//ه و مب//ارزه اقتض//اي دروني اس//ت . از نفس ام//اره سرچش//مه مي گ//يرد ه//ر كس//ي مي توان//د مب//ارزات دروني خ//ود را يع//ني

مبارزه عقل و جهل را در درون خود كشف كند.275

Page 276: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آنجا كه اقتضاي جهل تحريك مي شود و انس//انها را به كاره//اي نامش//روع مي كشد در همانجا نيروي عقل با اين اقتضاء مي جنگ//د و انس//ان س//ر دو راهي قرار مي گيرد. خداوند اين مبارزه دروني را مب//ارزه ش//يطان و خ//دا

ناميده است . اولين ص//فت جهل بع//د از كف//ر تك//بر اس//ت . ج//اهل خ//ود را ب//ا اش//ياء و اش//خاص مق//ابله مي كن//د مي بين//د از كل اش//ياء به//تر و برت//ر اس//ت و از بسياري از مردم ساده و عوام هم بهتر و برتر است . فرم//ان خ//دا به اين ديو نفس مي رسد كه در درون خود بايستي تسليم اقتض//اي عقل باش//د و اين عقل دروني همان آدم دروني است كه وقتي كامالً ب//ر طبق اقتض//اي عقل فعاليت كند يك انس//ان شايس//ته و وارس//ته اي خواه//د ب//ود اين جنگ دروني غيرقابل انكار است . خداوند در تعريف اولين جنگ دروني كه براي پس//ر آدم اتف//اق افت//اده و تص//ميم گ//رفته ب//رادر خ//ود را به قتل برس//اند

مي فرمايد: فطوعت له نفسه قتل اخيه يع//ني نفس ق//ابيل او را وادار ك//رد به كش//تن ب//رادرش ه//ابيل . اين اولين گناهي است كه در صدر ت//اريخ واقع ش//ده . كيس//ت و كجاس//ت آن ابليس انساني اي كه با خدا معارضه و مق//ابله دارد. و مي گوي//د بن//دگان ت//و را به جهنم مي كشانم . اولين گناه را كه قتل نفس باشد خداوند به گردن نفس اماره مي اندازد مي گويد هواي نفس قابيل را وادار كرد ب//رادر خ//ود را به قتل برساند و اين قتل را خداوند كبريت جهنم ش//ناخت .فرم//ود: وقوده//ا

الناس و الحجاره يعني انسان با قطعه سنگي كه برادر خود را كشت آتش جهنم را روش//ن

كرد. زيرا آتش جهنم از مسير ظلم ظالم پيدا مي ش//ود و به ثم//ر مي رس//د ب//ا حضرت يوسف كه مي گويد ان النفس االماره با السوء آنجا كه يوسف در برابر زليخا ملكه مصر با آن جالل و زيبائي قرار گرفته شايد نفس ام//اره

او را وادار مي كند به عمل نامشروع كه خداوند مي فرمايد همت به وهم بها.

يعني زليخا اراده كرد يوسف را بغل بگيرد و يوسف هم اراده كرد) ل//و ال ان راي برهانه ( اگر برهان خدا را نمي دي//د آل//وده به گن//اه كب//يره مي ش//د

276

Page 277: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

برهان خدا در اينجا همان نيروي عقل دروني است كه به يوس//ف هش//دار مي دهد و مي گوي/د ش/وهر اين زن به ت/و احس/ان نم/وده و خ/دمت ك//رده است درست نيست كه به او خيانت كني ل//ذا اين جمله ب//ر زب//ان يوس//ف جاري شد قال معاذا لله انه ربي احسن مثواي . يعني پناه به خدا مي ب//رم كه مرتكب عمل نامشروع شوم رب من كه )سلطان مصر است ( بهترين مقام و جايگ//اه را كه تس//لط ب//ر زن//دگي اوس//ت به من داده و م//را ج//اي فرزند خود شناخته چطور در مقابل احس//ان او ب//دي كنم و به ن//اموس او خيانت نمايم و در اين رابطه مي گويد ان النفس الم//اره ب//ا الس//وء االم//ار حم ربي . اينه///ا مظ///اهر جنگ دروني بين عقل و جهل اس///ت كه تم///امي مردم با آن دست به گريبان هستند و اما جنگ ب//روني انس//اني كه مظه//ر كامل كفر و گناه شناخته شده در برابر انساني كه مظهر ك//امل ايم//ان و تقوي شناخته شده اين دو نف//ر انس//ان و ش//يطان هم ب//ا يك//ديگر مب//ارزه دارند. خدا به كافر مي گويد: تسليم انسان مومن شود و او را سجده كن//د كافر به رزق و ب/رق خ//ود مي بال/د مانن//د فرع//ون كه خ//ود را غ//رق طال و جواهر مي بيند و موسي را يك چوپان بياباني به زرق و برق خ//ود مي بال//د مي گويد من هذا الذي ه//و مهين و ال يك//اء ي//بين فل//و ال القي عليه اس//ورة من ذهب يعني اين كيست مقابل من ايستاده فق/ير و خ/وار و مفل/وك كه اصال در جامعه قابل نمايش نيست اگر آدم است چرا طال آالتي به همراه

خود ندارد نه گوشواره اي و نه دستبندي و زينتهاي ديگر. اين همان منطق ش/يطان اس//ت كه مي گوي/د خلقت//ني من ن/ار يع/ني من داراي روشني و زرق و برق هستم و اين آدم ت//يره و ت//ار اس//ت اي//ا ش//ما غ//ير از اين دو ش//يطان دروني و ب//روني كه ه//ر دو موج//وديت دارن//د و حقيقت دارند و مخلوق خدايند نه اينكه يكي از آنها وجودي و ديگر عدمي باشد. به جز اين دو شيطان شيطان ديگ/ري س/راغ داري/د. ش/ما مع/رفي كنيد و ي//ا رد پ//اي او را در كت//اب خ//دا پي//دا كني//د. چق//در اح//اديث و اخب//ار انسان را امر مي كند كه با نفس ام//اره مب//ارزه كن//د و اط//اعت ننماي//د. و اين نفس اماره را بزرگترين دشمن انسان معرفي مي كند. در اينج//ا الزم است روش ائمه را در برابر اين دو اقتضاء و ج//امعه اي كه برپ//ايه اين دو اقتضاء فعاليت مي كنند بشناسيم و بدانيم كه چگونه فداكاري كردن//د و از

خود گذشتند بشريت را از شر ديو نفس نجات دهند.

277

Page 278: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ائمه اطهار عليهم السالم حقيقتاً انسانها را در خطوط اين دو اقتضاء كه عقل و جهل است كامال مي شناسد هر كسي نگاه مي كنند و يا سخن ه//ر كسي را كه مي شنوند بالفاصله از يست او و ب/اطن او و ح/ركت و ه/دف او كه از چه اقتض//ائي ريش//ه مي گ//يرد و به كج//ا كش//يده مي ش//ود ك//امال مي داند و قهراً اكثريت انسانها در مسير جهل خود فع//اليت مي كنن//د زي//را اين دو اقتضاء كه عقل و جهل است اقتضاي جهل به انس//انها از اقتض//اي عقل نزديكتر است ميدان جهل او وج//ود انس//ان به ن//ام بره//وت ش//ناخته شده و ميدان عقل و معرفت به نام بهشت . و از طرفي ح//ركت انس//انها از نقص به كم///ال مي رود نه از كم///ال به نقص و ي///ا از نقص به نقص و

كمال به كمال . هم//انطور كه در بحث گذش//ته ث//ابت ش//د منفي//ات در وج//ود انس//ان يك حقايق وجودي هستند انسان در ميدان اين منفيات كه لشگر جهل اس//ت خلق مي شود و از جانب خدا ماموريت دارد خود را از اين برهوت ح//يرت و سرگرداني نجات بدهد به فضاي عقل و دانش برساند درس//ت انس//انها پيش از آنكه به مقام عصمت برسند و مانند ائمه اطهار عليهم السالم در شعاع حفاظت و حمايت خدا قرار گيرند مانند كودكاني هس//تند كه در اين كودكس//تان ره//ا ش//ده به ب//ازي مش//غولند و ه//ر روز در مس//ير بازي ه//اي كودكانه خود حادثه اي ايجاد مي كنند و از برخورد ب//ا حادثه ه//ا ن//يروي عقل آنها و فهم و شعور آنها بيدار مي شود. ائمه اطه//ار در اين رابطه درس//ت مانند پدر و مادري هستند اش//تغال به پ//رورش كودك//ان پي//دا كردن//د. پس وظيفه آنه//ا ص//بر و م//دارا و تحمل مص//ائب اس//ت . الزم اس//ت هم//راه كودكان در بيابان زندگي حركت كنن//د و ك//امال آنه//ا را تحت نظ//ارت ق//رار دهند تا اگر يك نفر از آنها آم//ادگي دارد حقيق//تي را بفهم//د و رش//د علمي پيدا كند بالفاصله به او بياموزن//د. و او را از ح//يرت جهل نج//ات دهن//د. در يك حديثي موال اميرالمومنين عليه السالم داستان انح//راف مس//لمانان را

از خط واليت بعد از رسول خدا يادآوري مي كند و مي فرمايد: و كنت علي س///اقتها اذ ولت بح///ذا فيره///ا فط///رت معهم اذا ط///اروا و

اسففت اذا اسفوا يع//ني من هم//راه امت در مرك//ز ران//دن و رانن//دگي آنه//ا ب//ودم كه ناگ//اه مشاهده كردم همه آنها پشت به حق نمودند و به خط انحراف رفتند ام//ر دائر شد كه آنها را به حال خود واگذار كنم به دست مقدرات بسپارم و يا

278

Page 279: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اينكه همراه آنها و همگ//ام آنه//ا ح//ركت كنم . زم//اني كه مي پرن//د و پ//رواز مي كنند با آنها پ//رواز كنم و زم//اني كه ب//ال مي زنن//د و مي نش//ينند ب//ا آنه//ا

بنشينم . راه دوم را انتخاب كردم زيرا فكر كردم همراه آنها باش//يم ت//ا زم//اني كه با خطري روبرو مي شوند خط/ر را از آنه/ا رفع كنم ي/ا هنگ/امي كه آم/اده راهنمائي مي ش//وند آنه//ا را راهنم//ائي كنم به//تر اس//ت از اينكه آنه//ا را به كلي واگذار كنم تا هنگام احساس احتي//اج ح//اجت آنه//ا را ب//رآورده نكنم و

در تاريكي مطلق بمانند. پس راه دوم را انتخاب كردم همراه آنها گفتم و رفتم در انتظار فرص//ت تا زماني كه يك نفر از آنها يا همه آنها آم//ادگي ب//راي ه//دايت پي//دا كنن//د و آنها را هدايت نمايم موال اميرالمومنين همين روش را با مسلمانان بعد از

رسول خدا انتخاب كرد. زماني كه او را نخواستند و ديگران را سر كار آوردند با آنها و همراه آنها ب//ود ب//ا خليفه آنه//ا بيعت ك//رد و جنگ و ج//دالي راه نيان//داخت همينط//ور همس//رش حض//رت زه//را س//الم الله عليه//ا ب//ا اينكه بيش//تر از م//وال عليه السالم در معرض تهاجم و تصادم قرار گرفت . حضرت را در مسجد بع//د از سخنراني زجر دادند و به منطق او گوش ندادند بلكه او را متهم كردند

كه براي تامين منافع خود به مسجد آمده است و عالوه به خانه حضرت هجوم بردند و آن بزرگوار را در معرض ضرباتي سخت قرار دادند دنده هاي پهلويش را شكستند و بچه اش را سقط كردند با همه اينها مي توانست از قدرت معنوي خود استفاده كند آنه//ا را نف//رين كند يا سرو صدا راه بيان//دازد و م//ردم را به جنگ و ج//دال دع//وت كن//د ب//ا همه اينها از حق خود صرف نظر كرد به مرگ خود راض//ي ش//د و از آنه//ا به كسي شكايت نكرد موال عليه السالم هم به همين كيفيت ظرف م//دت

بيست و پنج سال در دوران خالفت خانه نشين شد. در نماز جماعت و جنگ و جهاد با آنها شركت مي كرد هر ج//ا مص//يبتي ي//ا خطري پيش مي آمد براي دفع خطر آنها را راهنمائي مي نمود تا جائي كه خليفه دوم مي گفت خدا نكن/د ش/ربت آبي بياش/امم و ب/ا ابوالحس/ن علي عليه السالم مشورت نكنم . و يا نوشته اند هفتاد ج//ا در م//واقع مختلف كه با هدايت آن حضرت از خطر ب//زرگ نج//ات ي//افته ب//ود مي گفت ل//وال علي

279

Page 280: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

لهلك عم//ر. اگ//ر علي نمي ب//ود عم//ر هالك مي ش//د. اين دوراني ب//ود كه حضرت مي فرمايد: وقتي پرندگان نشستند هم//راه آنه//ا نشس//تم و چ//ون

طيران كردند همراه آنها طيران نمودم . طيرانش//ان م//وقعي ب//ود كه به تنگ آمدن//د و عثم//ان را كش//تند و دس//ته جمعي هجوم كردن//د به ط//رف م//وال عليه الس//الم و ب//ا آن حض//رت بيعت كردند با اينكه مي دانست آنها در بيعت خود وفادار و پاي//دار نيس//تند بيعت آنه//ا را قب//ول ك//رد هم//راه آنه//ا جنگ جمل و ص//فين و نه//روان را پش//ت سرانداخت موقعي كه بني اميه قرآنها را سر نيزه كردن//د و داد زدن//د كه ما اهل قرآنيم چرا با هم بجنگيم . حضرت مي دانس/ت كه خ//دعه و ن//يرنگ است نزديك است شكست بخورند اين حيله را به كار برده ان//د. م//ردم راهدايت كرده اما قبول نكردند و معاويه پيشنهاد كرد حكمين انتخاب كنند.

مردم حكم مورد نظر موال را قبول نكردند و حكم م//ورد نظ//ر مع//اويه و عمربن عاص را كه ابو موسي اشعري بود قبول كردند با اينكه ابوموسي هم//انطور كه حماراش//عري لقب ي//افته م//ردي س//اده و احمق ب//ود. عم//ر عاص هم مردي شيطان و زرنگ چون مردم ابوموس//ي را انتخ//اب كردن//د حضرت قبول كرد مردم ك//ار را به حكمين واگ//ذار كردن//د حض//رت قب//ول كرد و باز همان مردم بر عليه حضرت قيام كردن//د و اع//تراض نمودن//د آن حضرت را در قبول حكمين گناهكار شناختند با اينكه حكمين را خودش//ان

به آن حضرت تحميل كرده بودند. با همه اينها با آنه//ا ص//بر و م//دارا داش//ت و دس//تور مي داد ك//اري به ك//ار نهرواني ه//ا نداش//ته باش//يد ت//ا زم//اني كه نظم و آرامش را رع//ايت كنن//د. فساد و مفسده به پا نكنند به آنها كار ن//دارم حق//وق آنه//ا را از بيت الم//ال مي دهم وليكن آنها بي حياتر و جسورتر شدند شروع كردند مفس//ده به پ//ا ك///ردن . ه///ر كس را مي دانس///تند عقي///ده به حق///انيت م///وال دارد او را مي كشتند و يا خ//انه اش را غ//ارت مي كردن//د. مس//لحانه عليه م//ردم قي//ام كردند حضرت مجبور شد ب//ا آنه//ا بجنگن//د زي//را مانن//د آتش//ي كه به جنگل

بيافتد به جان مردم افتاده بودند مي كشتند و غارت مي كردند. حضرت دستور جنگ با آنها را صادر كرد موقع روي//اروئي كه آنه//ا دوازده هزار نفر بودند علم اماني بين دو لش//گر منص//وب نم/ود فرم/ود ه//ر كس پاي آن علم برود در امان است از دوازده هزار نفر هشت هزار نف//ر پ//اي

280

Page 281: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

علم رفتند و چهار هزار نف/ر ب/ر عقي/ده خ/رافي و مخ/الفت خ/ود ب/ا م/وال اصرار نمودند. حضرت با آنها جنگيد. نصف روز تمام آنها كش//ته ش//دند به جز نه نفر كه نجات پي//دا كردن//د. همينط//ور هم//راه جمعيت ت//ا ب//از هم//ان مردم سعادت خود را در اين تش//خيص دادن//د كه م//وال عليه الس//الم را به قتل برسانند ميان خود تبليغ كردند كه سه نفر مايه فساد و افساد ش//دند معاويه و عمر عاص و علي ابن ابيطالب تا اين سه نفر كشته نشوند دني//ا اصالح نمي شود. س//ه نف//ر ت//رورچي كه يكي از آنه//ا ابن ملجم ب//ود ق//رار گذاشتند شب نوزدهم ماه رمضان در صبح عبادت در ح//ال نم//از اين س//ه نفر را به قتل برسانند. عمرعاص كه خ//ودش س//ه نف//ر ت//رورچي را مهي//ا كرده بود و از واقعه خبر داشت آن شب به محراب عبادت ن//رفت وليكن قاتل عمر و عاص و معاويه موفق شدند قاتل معاويه زخم ك//اري ب//ر ران معاويه وارد ساخت و نايب عمر و ع//اص ب//ه ج//اي او كش//ته ش//د و ق//اتل

حضرت علي عليه السالم موال را به شهادت رسانيد. با اينكه موال از اسرار آنها باخبر بود و ليكن برپايه همان ص//بر و م//دارا و آزاد گذاشتن مردم هر چند كه صالح خود را در كشتن امام خود مي دانن//د تسليم مقدرات شدند و مردم را آزاد گذاش//تند گرچ//ه ب//ا اين آزادي م//وال عليه الس//الم را به قتل مي رس//انند. در واقع م//وال مانن//د پ//دري اس//ت كه كودكان اشتباه گر خود را كه گول ش//يطان را خورده ان//د و پ//در را دش//من خود مي شناسند پدر را از بين ببرند و از روي نعش او عبور كنند تا بعد از مدتي بفهمند اشتباه كرده اند س//ر خ//اك پ//در بياين//د و گ//ريه كنن//د و اش//ك بريزند و توبه نمايند اين صبر عجيب موال عليه السالم ب//ود كه همه ج//ا به ميزاني از دين خدا حمايت مي كرد كه فكر و فرهنگ مردم آن را پ//ذيرفته باشد و قبول كرده باشد وليكن از تبليغ و تعليم فكر و ف//رهنگي كه م//ورد قبول مردم نيست خودداري مي كردند تا نوبت رس//يد به حض//رت مجت//بي

عليه السالم . حضرت مجتبي كه كامالً به اوضاع و احوال مردم زمان آگاهي داش//تند و مي دانستند كه مردم زمان تحمل عدالت و تقوي اصيل اسالمي را ندارند خواهي نخواهي مردم از دو گروه تشكيل يافته اند يك گ//روه ث//روت طلب و اشرافي و از خانواده هاي مشهور به نام صدر اس//الم و گ//روه ديگ//ر يك اقليت ض//عيف العقل و ن//اتوان كه حق را از ب//اطل تش//خيص نمي دهن//د

اسباب بازي تعليمات و تبليغات ديگران هستند.281

Page 282: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اقليت رياس//ت طلب و ث//روت طلب كه نمي توانس//تند ع//دالت علي ابن ابيطالب عليه السالم را تحمل كنند و مطامع خود را در حك//ومت مع//اويه تشخيص داده بودند مخفيانه با مع//اويه رابطه پي//دا كردن//د و به او ق//ول و قرارگذاشته بودند كه روز جنگ در اطاعت تو هستيم . او را تشويق نموده بودند كه به طرف عراق حركت كند و همين گروه رياست طلب و ث//روت طلب ي/ا تعليم/ات و تبليغ/ات خالف حقيقت ت/ا توانس/تند ب/راي م/وال عليه السالم عيب تراشي كردند اين عيب تراشي ها در ابت//دا گ//روه نه//روان را بوجود آورد نهرواني ها انس//انهاي خش//ك مق//دس و فاق//د علم و مع//رفت . انسانهائي كه كليت دين را در پيشاني داغ زده و ق//رآن به گ/ردن حم/ايل شده مي دانستند تا جائي كه بعضي منافقين براي محبوبيت پيدا كردن در مي//ان هم//ان اك//ثريت ج//اهل پيش//اني خ//ود را داغ مي زدن//د ت//ا به م//ردم بفهمانند كه از كثرت سجده پوست پيشاني ما خشك شده است . مردمي آنق//در ج//اهل و ن/ادان كه نمي توانن//د آن دو نف//ر مظه//ر خ//ير و ش//ر را كه

شهرت جهاني داشتند بشناسند. يعني علي بن ابيطالب عليه السالم و مع//اويه بن ابي س//فيان خداون//د از آن دو نفر در كتاب خود تعبير به دو كوه خير و شر مي كند در س//وره بل//د در مقام تعريض به كساني كه در اواخر عمر تشخيص مي دهند كه گم//راه شده اند و حسرت مي خورند كه چرا زندگي دنياي خود را در خط ض//اللت ً و گمراهي صرف نموده اند به آنها مي فرمايد: الم نجعل له عينين و لسانا

و شفتين و هديناه النجدين . مگر ما براي اين انسانهائي كه دچار حسرت و ضاللت شده اند چشم بين//ا

و دل دانا نداديم و در برابر چشم آنها دو مظهر خير و شر را مانند ك//وه به

نمايش در نياورديم . از موال عليه السالم و معاويه تعبير به نجد مي كند. نجد به معناي كوه است . سرزميني كه در وسط بيابان خشك سركشيده باشند و به صورت كوهي نمايش پيدا كند. خداوند مي فرمايند: م//وال عليه السالم مانند كوهي نمايش پي//دا ك//رده ب//ود كه حق خ//الص و خ//ير مطلق است معاويه هم مانند كوهي نمايش پيدا كرده بود كه شر خ//الص و ش//ر مطلق است آنچنان اين دو ك//وه خ//ير و ش//ر در زم//ان خ//ود نم//ايش پي//دا

282

Page 283: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كرده بودند كه ب//ا كوچك//ترين نگ//اهي ش//ناخته مي ش//دند وليكن آن م//ردم احمق نهرواني ها نتوانستند بين اين دو كوه خير و شر فرق بگذارند.

من///افقين تبليغ كردن///د كه علي از دين خ///ارج ش///ده به دليل اينكه حكم حكمين را قبول نموده و يك انساني را به عنوان ح//اكم و قاض//ي انتخ//اب نموده . حكومت و قضاوت ب//ا خداس//ت چ//را علي قب//ول مي كن//د كه عم//ر ع//اص و ابوموس//ي اش//عري بين دو گ//روه قب//ول كنن//د. پس علي ض//د خداست كه حكم خدا را به دست انس//ان بي ش//عور و ي/ا ش/يطاني مانن//د

عمر عاص سپرده است . با اينكه اين دو نفر حكم را خودشان انتخ//اب ك/رده بودن/د و به م/والعليه السالم تحميل نم//وده بودن//د در عين ح//ال اين تبليغ//ات را كه علي از دين خدا خارج شده و حكم خدا را به دست بشر سپرده اس//ت قب//ول كردن//د. علي عليه السالم را كافر شناختند تا جائي كه در مسجد ايستادند علي را به مسجد راه نمي دادند و گفتن//د مق//ابل چش//م م//ا ت//وبه كن كه ت//و ك//افر ب//وده اي و ح//اال مس//لمان ش//ده اي ت//ا اج//ازه ورود به مس//جد را به ش//ما

بدهيم .. انس/انهائي كه ت//ا اين ان/دازه به حم//اقت و س//فاهت مبتال هس//تند معل//وم

است چه خوني به دل موال عليه السالم ريخته اند. در حاالت نهرواني ها نوش//ته اند كه وق//تي جمعيت كن//ار نه//ري در ح//ركت بوده اند يكي از صحابه بزرگ رسول خدا را همراه زن حامله اش مشاهده كردند كه از مدينه به كوفه مي رود جلوش را گرفتن//د و گفتن//د عقي//ده ت//و درب//اره علي چيس//ت م//ا كه مي گ//وئيم او ك//افر ش//ده اس//ت آن م//رد كه حقيقتاً آنها را نمي شناخت گفت علي عليه السالم زرنگ تر از آن است كه كافر به خدا ش//ود و دين خ//ود را بب//ازد. به دليل همين اق//رار گ//ردن او را زدند و شكم زنش را پاره كردن//د بچه رحمش را كش//تند و در همين ح//ال يك نفر از آنها خم شد و خرمائي را كه روي زمين افتاده ب//ود برداش//ت و به دهان خود گذاشت رئيس نهرواني ها او را مالمت كرد كه چ//را خرم//اي مردم را دزديدي . كسي كه اين خرماي ساقط شده روي زمين را كه هر كس ببيند واجب است بردارد گناه كبيره مي داند و كشتن آن سه نفر زن و ش////وهر و بچه رحم را واجب مي دان////د ق////اتل آنه////ا را اهل بهش////ت مي شناسد. معلوم است كه چقدر به سفاهت و حماقت مبتال است . م//وال

283

Page 284: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عليه السالم گرفتار يك چنين مردم بي شعوري شده بود كه او را برابر ب//امعاويه و يا از معاويه بدتر مي شناختند.

زي//را علي عليه الس//الم را متهم به كف//ر نمودن//د. مع//اويه و ب//ني اميه را م///ومن و مس///لمان مي ش///ناختند ب///ديهي اس///ت كه تبليغ///ات آن گ///روه رياست پرست و مال پرست كه نمي توانن//د ب//ا ع//دالت علي ابن ابيط//الب بسازند و تمام موفقيت خود را در كسب مال و ثروت مي دانند چقدر در آن مردم بي شعور اثر مي گذارد درست با تبليغات خود حك//ومت حض//رت را از محتوي خ//الي نمودن//د. م//ردم را چن//ان س//اخته بودن//د كه م//وال عليه السالم به آنها فرمود يا اشباه الرجال و ال رجال حلوم ربات الحج//ال. به مردمي كه پاي منبرش مي نشستند فرم//ود اي ش//بيه مرده//ا ب//دون اينكه مردي در ميان شما باشد. عقل شما برابر آرايش گران زنان حجله است )آرايش گ//ران ق//ديم خيلي س//فاهت و حم//اقت در آرايش//گري داش//ته اند( چهره عروس را با چسباندن كاغذها و ي/ا پارچه ه//اي س/رخ و زرد نقاش/ي مي كردن//د معل//وم اس//ت چه//ره اي كه ب//ا چس//باندن يك چ//نين پارچه ه//ائي زيبائي پيدا كند چقدر خالف حقيقت جلوه مي كند. چهره زيب//ا را تب//ديل به پارچه زيبا مي كردند موال به مردم كوفه مي گويد عقل شما م//ردان مانن//د عقل همين آرايش//گر اس//ت كه ب//ا چس//بانيدن پ//ارچه به ب//رگ گل ، گل را

آرايش مي دهند. مصيبت موال عليه الس//الم در ارتب//اط ب//ا آن م//ردم بي ش//عور زي//اد ب//ود و بارها حضرت از خداوند متعال تقاضاي مرگ مي نمود و گاهي صدا مي زد كجاس//ت آن م//ردي كه محاس//نم را به خ//ون س//رم خض//اب مي كن//د و مي فرمود به خدا قسم پسر ابيطالب به مرگ مشتاق تر است از اش//تياق

كودكان به پستان مادر. يك روز فرم//ود در ح//الي كه نشس//ته ب//ودم و به اوض//اع م//ردم فك//ر مي كردم خوابي م//را فراگ//رفت . در ع//الم خ//واب رس//ول خ//دا در نظ//رم نمودار شد عرض كرديم يا رس//ول الله چه مص//يبتها كه از امت ت//و دي//دم چقدر انسانهاي بي شعور و كج و معوج كه معناي ظلم و ع//دالت و ظ//الم و عادل را نمي شناسند. رسول خدا كه ناراحتي مرا مشاهده كرد فرم//ود علي جان آنها را نفرين كن تا خدا آنها را از بين ببرد و انتقام تو را از آنها بگيرد وق//تي اج/ازه ي/افتم كه نف/رين كنم دس/ت به دع/ا برداش/تم ع/رض

284

Page 285: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كردم پروردگارا اين مردم را از من بگيرد و بدتر از من را بر آنها مس//لط كن .

نفرين حضرت همين قدر بود كه خدايا اين جمعيت را از من بگير و به//تراز آنها را به من برسان .

نفرينش به ميزان سلب نعمت موثر بود زيرا وجود موالعليه السالم براي آنه/ا نعمت ب/زرگي ب/ود كه اگ//ر اط/اعت مي كردن/د چق/در زي/اد در دني/ا و آخرت موفق مي شدند وليكن از خدا خواهش كرد كه اين نعمت بزرگ را از آنها سلب كن و به جاي من ديگري را بر آنها مسلط نما . گرچه شايد خيال مي كنيم كه تسلط معاويه و س//لب نعمت واليت آن حض//رت در اث//ر نفرين آن بزرگوار بوده است كه شايد عرض ك//نيم م//وال ج//ان اي مظه//ر رحمت خدا بهتر بود كه صبر مي ك//ردي و نف//رين نمي ك//ردي كه خ//دا ب//ني اميه را ب//ر آنه//ا مس//لط كن//د. وليكن اين تس//لط ب//ني اميه و س//لب نعمت واليت از آنها نتيجه وضع طبيعي مردم زمان بود زيرا حقيقتاً از ع//دالت و تقواي علي عليه السالم رميده بودند سفره چرب معاويه ابن ابي س//فيان و رشوه هاي كالني كه به روسا مي داد آنها را فريفته معاويه كره بود ديگر فكر نمي كردند اين افعي خوش خط و خال چه بالئي سر آنه//ا و خ//انواده آنه//ا خواه//د آورد. در ه//ر ص//ورت حقيقت//اً م//وال از فش//ار بي فك//ري و بي شعوري آن مردم و تعريفاتي كه از معاويه داشتند براب//ر آن علي عليه السالم را مالمت مي كردند از يك چ//نين وض//عي به تنگ آم//ده ب//ود و ج//دا فرج خود را از خدا مطالبه مي كرد البته فرج از اين مصيبت بزرگ به ج//ز خالص/ي از دس/ت آن م/ردم چ/يزي نب/ود و در عين ح/ال س/لب آن نعمت بزرگ هم به وسيله همان مردم انج//ام مي گ//رفت نهرواني ه//ا كه خ//ود را م//ومن و پرهيزك//اري مي ش//ناختند و آن حض//رت را عاص//ي و منح//رف مي دانس///تند همانه///ا خيلي خ///ون به دل م///وال عليه الس///الم ريختن///د ت//ا مي توانس//تند عليه آن حض//رت تبليغ مي كردن//د. زن و م//رد از دوس//تان حضرت را گمراه مي كردن//د و اگ//ر كس//ي دع//وت آنه//ا را قب//ول نمي ك//رد مي كشتند و خانه اش را به آتش مي زدند. باالخره م//ردم را ب//ر م//وال عليه السالم شورانده بودن//د از آن ط//رف مع//اويه انس//انهاي جب//ار خيانتك//ار را هم/راه لش/گري به ش/هرها و روس/تاها كه در قلم/رو حك//ومت م/وال عليه السالم بود مي فرستاد و آنها را مامور مي كرد كه بر زن و م//رد و ب//زرگ

و كوچك از دوستان علي رحم نكنند.285

Page 286: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

از آن جمله پسر بن ارطاط كه از جنايت كاران مشهور زمان بود م//امور كرد به يمن و اط//راف يمن س//ر بزن//د و در آنج//ا كه اك//ثريت از دوس//تان

موال عليه السالم هستند بترساند و يا قتل عام نمايد. نوشته اند پسر بن ارطاط در يك مسافرتي كه به طرف يمن نم//وده ب//ود در رفتن و برگشتن حدود سي هزار نفر زن و مرد و ك//ودك بي گن//اه را به قتل رسانيده بود. از آن جمله دو كودك فرزندان عبي//دالله ابن عب//اس كه پدرشان از ترس فرار كرده بود و به جائي رفته ب//ود پس//ران ص//غير او را به قتل رس//انيد وحش//ت عجي//بي در مي//ان م//ردم يمن و ي//ا ش//هرها و ي//ا روستاهائي كه در قلم//رو حك//ومت آن حض//رت ب//ود ان//داخته ب//ود ه//ر ج//ا

مي رفت غارت و قتل عام . معل//وم اس//ت يك چ//نين ح//وادثي چق//در ب//ر روحيه آن بزرگ//وار س//نگيني مي كن//د و چط//ور مي توان//د تحمل كن//د كه يك چ//نين جنايته//ائي در مي//ان

مسلمانها واقع مي شود. اطرافيان آن حضرت هم آنقدر بي عرضه هستند كه ذره اي رگ و غيرت

و مسلماني آنها نمي جوشد. و به فكر رفع و دفع يك چنين خطراتي نيستند. ل//ذا ش//هادت آن بزرگ//وار

از جانب خداوند متعال بدست همان مردم بي حميت مقدر شد. ظاهراً اشعث بن قيس و عمر عاص كه دو منافق درجه يك زم//ان بودن//د با يكديگر تباني نم//وده از هم//ان نهرواني ه//ا كه علي عليه الس//الم را ك//افر مي دانستند و بغض آن بزرگوار را بدل گرفته بودند سه نف//ر را ب//راي قتل سه نفري در شب معين و س//اعت معين آم//اده ك//رده بودن//د يكي م//امور قتل معاويه و ديگري مامور قتل عمر عاص و سوم ابن ملجم مامور قتل علي بن ابيطالب حضرت كامالً به يك چنين نقشه اي و دسيس//ه اي آگ//اهي داش//تند وليكن تق//دير خ//دا اين اس//ت كه ه//ر ط//ايفه اي و ه//ر گ//روهي از انسانها كه سعادت خود را در راه و روش مخصوص//ي مي دان//د در آن راه و روش كه انتخاب نموده فعاليت كند تا نقش//ه خ//ود را به ثم//ر برس//اند و بع//د از به ثم/ر رس//يدن كه صددرص//د آگ//اهي به خ//رابي نقش//ه خ//ود پي//دا مي كند دو حال براي او دست مي دهد يا توبه كند به س//وي حق و ع//دالت برگردد و يا حركت خود را در كفر و نفاق ادامه دهد اين ه//ر دو ن//تيجه به صالح انسان كافر و منافق و به ص//الح بش//ريت اس//ت ص//الح اين حركته//ا

286

Page 287: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كفري براي كافر و منافق اين است كه در انتها مي فهمن//د و مي دانن//د كه به راه غلط و ضاللت رفته اند و احساس مي كنند كه با خطرات ب//زرگي و از آن جمله با آتش جهنم روبرو شده اند. اگر بر گردند به صالح و سعادت آنها و صالح و سعادت ساير مردم است كه از اين حركت خائن//انه ع//برت مي گيرند و اگر هم برنگردد به راه كفر ادامه دهد كفر و ض//اللت او م//ايه عبرت ديگ//ران و از ط//رفي ع//ذابي اس//ت كه به دس//ت خ//ود ب//راي خ//ود ساخته از خدا و پيامبران ش//كايتي ن//دارد و ب//از هم ش//ايد ظ//رف م//دتهاي طوالني كه در رنج و عذاب قرار گيرد حالت توبه و ندامت براي او دست دهد به سوي خدا برگردد اگر برنگشت مستحق رحمت خدا نيست ارزش حيات ندارد ارزش مرگ هم ندارد. زيرا وجودش پند و اندرز اس//ت ب//راي

كساني كه اهل معنا و بصيرت هستند. پس در تقدير خدا واجب است كه كفار ومنافقين را مهلت دهد تا كف//ر و نف//اق خ//ود را به ن//تيجه برس//اند هرچن//د ح//ركت در اين راه و رس//يدن به آخرين نتيجه كفر و نفاق متوقف بر اين است كه در مس//ير ح//ركت خ//ود

شخصيتهائي مانند ائمه اطهار عليهم السالم را به قبل برسانند. ائمه اطهار هم به شهادت خود راضي مي شوند زيرا آنه//ا حقيقت//اً مظه//ر رحمت خ//دا هس//تند عقي//ده آنه//ا اين اس//ت كه دش//منان م//ا كه ص//الح و سعادت خود را در قتل ما مي دانند اگر پيش از رس//يدن به مقص//د كش//ته شوند ي//ا بميرن//د حس//رت به دل آنه//ا مي مان//د و مي گوين//د نتوانس//تيم راه خري//د و ف//روش خ//ود را به ن//تيجه برس//انيم پيش از رس//يدن به ن//تيجه مرده ايم يا كشته شده ايم شايد روز قيامت اع//تراض مي كنن//د كه اي خ//دا عقيده ما در اين راه و روش اين بود كه وقتي به قدرت و ث//روت برس//يم به جامعه بشريت خدمت مي كنيم و پيش از وص//ول به مقص//د م//رديم ي//ا كشته شديم پس بهتر اين است كه كفار و منافقين مهلت داشته باشند و خدا براي آنها ميدان حركت و فعاليت آماده كن//د. ائمه اطه//ار هم عقي//ده دارند كه شايد دشمنان ما بعد از كشتن ما به اشتباه خ//ود واقف ش//وند و ت//وبه كنن//د و از ع//ذاب جهنم برهن//د. ائمه مي گوين//د م//ا به ش//هادت خ//ود راضي تر هستيم از اينكه دشمنان م/ا در خط گن//اه و اش/تباه گرفت//ار آتش جهنم شوند و اين شهادت ما كه مايه تنبيه و بيداري دشمنان ما مي ش//ود و آن تنبه و بيداري مايه نجات آنها از عذاب آخرت مي گردد نجات آنه//ا از عذاب آخرت براي ما گواراتر است تا شهادت ما به وسيله دش//منان پس

287

Page 288: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

براي نجات بشريت به شهادت خ//ود راض//ي مي ش//وند زي//را اين ش//هادتها حقيقتاً مايه تنبه اكثريت دشمنان آنها و بهتر و بيشتر مايه بيداري دوستان آنها مي شود. پس براي نجات مستضعفان و بيداري بيشتر براي دوس//تان شهادت را كه يگانه عامل نجات و بيداري بشريت است قب//ول مي كنن//د و

مشتاقانه در اين راه كشته مي شوند. يكي از اسرار ناشناخته در ت//اريخ اس//الم داس//تان اين دو ب//رادر بزرگ//وار يعني حضرت مجتبي و حضرت سيدالش/هداءعليهم الس/الم مي باش//د. اين دو برادر بزرگوار در تاويالت آيات قرآن و در تعريفات رسول اكرم و ائمه اطهار عليهم السالم در اوج ع//زت و عظمت مي باش//ند و ش//ايد در مي//ان

انبياء و اولياء و ائمه اطهار عليهم السالم نظير و نمونه نداشته باشند. بزرگ//ترين تع//ريف ب//راي آنه//ا همين فرم//ايش پيغم//بر اك//رم اس//ت كه فرمودند الحسن و الحسين سيدي ش//باب اهل الجنه ام//ام حس//ن و ام//ام

حسين دو سيد جوانان اهل بهشتند. اين را مي دانيم كه زندگي آخرت فقط بهشت و جهنم است بهشت براي دوستان خدا و جهنم براي دشمنان خدا و با حسابهاي ديگ//ري كه از آي//ات قران و احاديث وارده اس//تنباط مي ش//ود اين اس//ت كه در ابت//داي ظه//ور قيامت اگر چه اك//ثريت جهنمي و اقليت بهش//تي مي باش//ند وليكن بع//د از مدتي كه رسيدگي به حساب باشد و نوبت عف//و خ//دا و عف//و ائمه اطه//ار عليهم الس//الم مي رس//د اك//ثريت بهش//تي و اقليت جهنمي خواهن//د ب//ود.

خداوند در آيات سوره مريم مي فرمايد: و نزعنا من كل شيعة ايهم اشد علي الرحمن عتياً.

هرجمعيت و گروهي در راس خود افرادي دارند و ب/از آن اف//راد در راس خ//ودافراد ديگ//ر . مثال جمعيت امت حض//رت موس//ي و ي//ا امت حض//رت عيسي ميليونها و ميلياردها نفر هستند. خداوند اف/راد برجس/ته آنه/ا را كه در كفر و گناه درجه يك به حساب مي آيند و سخت دش//من خ//دا و اولي//اء

خدا هستند چنين افرادي را در اين آيه شريفه مستحق جهنم مي دانند.

288

Page 289: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

افرادي هستند كه حقيقت//اً در مس//ير كف//ر و گن//اه و تج//اوز تغي//ير م//اهيت داده ان//د. جنس//يت انس//اني آنه//ا صددرص//د تب//ديل به جنس//يت حي//واني و

درندگي شده است . انسانهائي كه از شنيدن نام خدا و اولياء خ//دا به ش//دت تنف//ر دارن//د و از آنها فرار مي كنند. حاضر نيستند نام آنه//ا را بش//نوند چه برس//د كه از ن//ام آنها خوششان بيايد يا الاقل بدش//ان نياي//د. خيلي فع//اليت در كف//ر و گن//اه الزم اس/ت ت/ا م/اهيت انس/ان را تغي/ير ده//د يك انس/ان دش//من درجه يك خداي متعال و اولياء بر جسته خدا گردد اقليتي كه به اين كيفيت شناخته

شده اند بسيار كمند. و همانه//ا در جهنم مخل//د مي باش//ند اف//رادي هس//تند كه تحمل ع//ذابهاي جهنم براي آنها آسانتر اس//ت كه تس/ليم فض/يلت و انس/انيت و ب/ا تس//ليم

انسانهاي با فضيلت شوند. خوب در اين حديث كه در كتاب ان//وار نعم//ائي نوش//ته ش//ده اس//ت دقت

كنيد تا مخلدين در آتش جهنم را از نظر رواني بشناسيد. حديث در كت//اب ان//وار نعم//ائي دارد كه گاهگ//اهي موالاميرالموم//نين »ع « س//ري از جهنم و جهنمي ه//ا مي زن//د زي//را آن حض//رت س//لطان بهش//ت و جهنم اس//ت . اميرالموم//نين مطلق اس//ت در دني//ا و آخ//رت . جهنمي ه//ا به فرمان او جهنمي مي شوند و بهشتي ها به فرمان او بهشتي هس//تند چ//ون مظهر رحمت خداست گاهگاهي از اين زندان عالم آخرت كه جهنم است سري مي كشد تا گ//رايش انس//انها را به حق و ع//دالت و ي//ا مظه//ر حق و عدالت بشناسد با ورود ايشان ميان جهنمي ها قدري ح//رارت دروني آنه//ا ف//رو مي نش//يند و ه//واي س//ردي تن آنه//ا را ن//وازش مي ده//د و بس//ياري پناهن///ده به حض///رت مي ش///وند يك پناهن///دگي رواني و قل///بي . نه فقط

پناهندگي از ترس عذاب . حضرت آنها را مشمول عف//و خ//ودش ق//رار مي ده//د و عف//و آن بزرگ//وار درست عفو خداوند متع//ال اس//ت هم//انطور كه غض//ب او غض//ب خداون//د متعال است . خداوند خودش در دنيا و آخرت با انس//اني روب//رو نمي ش//ود كه به او بگويد تو بهشتي هستي و يا جهنمي هستي كارهاي حكومتي خدا به دست ائمه اطهارعليهم السالم است . بسياري از آنه//ا كه مس//تحق عف//و الهي هستند به فرمان آن حضرت از عذاب نجات پي//دا مي كنن//د و در خط

289

Page 290: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زندگي بهشتي و تربيتي قرار مي گيرند و اين سر و صدا و يا باد س//رد به مركز اصلي جهنم مي رسد عذاب آنه/ا هم ق//دري س/بكتر مي ش/ود مرك/ز اصلي جهنم فلق ناميده مي شود يعني همان انس//انهائي كه ع//امل اص//لي پيدايش جهنم هستند همان انسانهائي كه جهنم سازها را س//اخته اند و آنه//ا را در خط جهنم س//ازي به ك//ار انداخته ان//د كه آنه//ا را اص//حاب ت//ابوت هم مي گويند. يعني مردگان در جهنم . مردگاني كه يك ذره رگ شعور و حيات انس//اني در آنه//ا نمي گنج//د. آنه//ا مي پرس//ند اين س//ر و ص//دا و اين ب//اد روح اف//زا از كج//ا وزي//د ديگ//ري به آنه//ا مي گوي//د م//وال علي بن ابيط//الب اميرالمومنين است كه از اين زنداني ها سر مي كشد تا از اوضاع و احوال آنها آگاهي پيدا كند انساني كه نفر اول در آن مركز اصلي جهنم اس//ت به رفقاي اطراف خود مي گويد كسي اين سرپوش تابوت را برن//دارد كه من نمي توانم علي را در آن عظمت ببينم و دوست ندارم او مرا در اين ذلت مشاهده كند. تحمل همين عذابها براي من گ//واراتر اس//ت كه او را در آن ً ع//زت و خ//ود را در اين ذلت مش//اهده كنم اين معن//ا حقيقت دارد واقع//ا انسانهاي درجه يك اهل جهنم آنچنان مغلوب تفكر و تكبر خود مي شوند و آنچنان روح تكبر و عداوت بر آنها غلبه مي كند كه تحمل آتشها و حرارته//ا برايش/ان آس/انتر اس/ت از اينكه از پ/يرزني كه مظل/وم به ظلم آنه/ا واقع شده است معذرت خواهي كنند و بگويند ببخشيد به ش//ما س//تم ك//رديم و

شما از ما بگذريد. پس در ميان آن همه جهنمي ه//ا ح//دود دوازده نف//ر اهل تابوتن//د يع//ني در مركز اصلي جهنم كه روح حيات انساني در آنها وج//ود ن//دارد فقط حي//ات حيواني و درندگي دارند و باز در ميان آنها يك نفر در مركز اصلي ت//ابوت ق//رار گ//رفته كه مي گوي//د نمي ت//وانم علي عليه الس//الم را در آن عظمت ببينم و حاضر نيستم او مرا در اين ذلت ببيند روح حسد و تكبر آنچنان ب//ر او غلبه مي كن//د كه تحمل ع//ذابها ب//رايش آس//انتر اس//ت ت//اقبول ع//زت و

عظمت اولياء خدا. چنين افرادي و نمونه آنها شايد چند درجه باالتر و پائين تر كساني هس//تند

كه خدا مي فرمايد: ايهم علي الرحمن عتياً بقيه انسانهائي هستند كه جداً گرايش به حق پيدا مي كنند و تسليم اولي//اء خدا مي شود موجبات نجات آنها فراهم مي شود. پس بايستي قبول ك//نيم كه اهل بهشت در انتها ميلياردها ميلي//ارد نف//ر هس//تند و اهل جهنم بس//يار

290

Page 291: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

كم ان//دك . در اين رابطه كه زن//دگي آخ//رت از ميليارده//ا ميلي//ارد انس//ان تشكيل مي شود سيد اين انسانها ام//ام حس//ن و ام//ام حس//ين هس//تند يك چنين مقامي الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه ب//راي هيچ پيغم//بر و ام//امي گفته نش//ده اس//ت بايس//تي عمل اين دو ب//رادر بزرگ//وار م//ورد بررسي قرار گيرد كه اگر آنها روشهاي مشهور و معمول خ//ود را كه يكي با دشمن خود صلح مي كند و ديگري با دشمن خود مي جنگد نداشتند بلكه هر دو مي جنگيدند و يا هر دو صلح و سازش مي كردن//د چه وض//عي ب//راي بش//ريت پيش مي آم//د و ب//ا روش//ي كه اين دو ب//رادر معم//ول داش//تند چه وضعيتي پيدا شد. بايستي چنان باش//د كه آن اكثريته//ا در اث//ر اين ص//لح و سازش و يا جنگ و جهاد بهشتي شده باشند يعني اك//ثريت اهل بهش//ت و

بهشتي شدن آنها محصول صلح و شهادت اين دو برادر بزرگوار باشند.

زيرا وابستگان به اين دو برادر همانها هستند كه با سياست اين دو برادر بهشتي شده باشند و اكنون در توجيه اين صلح و جهاد بحث خود را ادامه

مي دهيم . بديهي است كه انسانها در ارتباط با دين خدا و اولياء خدا حقيقت//اً ك//ودك كودكستانند خدا و اولياء خدا در اين رابطه نقش پدر قدرتمند و دانش//مند

و مهربان را ايفا مي كنند. پدر دانش//مند و مهرب//ان تم//ام همش و ه//دفش رش//د كودك//ان و به ثم//ر

رساندن آنها مي باشد. تمام ه//دفش س//عادت كودك//ان خواه//د ب//ود. پس درس//ت مانن//د يك پ//در مهربان الزم است همراه كودك//ان ح//ركت كن//د خ//ود را در جهت مقاص//د مادي و معنوي آنها قرار دهد هر جا مي رون//د همراهش//ان ب//رود و ه//ر ج//ا مي نشينند همراهشان بنشيند تا روزي كه به ح//د بل//وغ برس//د پ//در واقعي خود را بشناسند و سعادت خود را در اطاعت او بدانند موال اميرالمومنين عليه السالم امت پيغمبر اكرم را به ف//وجي از مرغ//ان تش//بيه مي كن//د كه

بال و پر مي زنند به جنگل يا صحرا مي دوند و مي دوند مي فرمايد: من همراه امت پيغمبر اكرم ب//ودم ناآگ//اه دي//دم همه آنه//ا از خط اس//الم واقعي و حقيقي منحرف شده اند به سوي بياب//ان و ص//حرا. دي//دم اگ//ر از

291

Page 292: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آنها فاصله بگ//يرم در آن بياب/ان و ص/حرا كه گرفت//ار درن/دگان و ي/ا دزدان غارتگر مي شوند كسي نيست به داد آنها برسد. پس الزم دانستم هم//راه آنها به بيابان و جنگل بروم تا اگر با خط//ري روب/رو ش//دند دم دس//ت آنه//ا

باشم و فرصت داشته باشند به پناهگاه اصلي خود برگردند. اگ//ر از آنه//ا فاص//له مي گ//رفتم و آنه//ا را به مق//درات بياب//ان و جنگل مي س//پردم در آن س//اعت پي//دايش ح//ادثه هالك مي ش//دند ب//دون اينكه راهنمائي و پناهگاهي داشته باشند پس من هم/راه اين كودك/ان به س/وي بيابان و جنگل حركت كردم وقتي آنها دويدند ب//ا آنه//ا دوي//دم و زم//اني كه نشستند با آنه/ا نشس/تم از آنه/ا فاص/له نگ/رفتم به اص/طالح از آنه/ا قه/ر نكردم رابطه خود را ب//ا آنه//ا و رابطه آنه//ا را ب//ا خ//ود حفظ نم//ودم ت//ا در روزگاري كه گرفتاري پيدا كنند برگشت به پناهگ//اه و اس//تفاده از ه//دايت برايشان آسان باش//د بع//د از ش//هادت م//وال اميرالموم//نين عليه الس//الم و بلكه در زم//ان پيش از ش//هادت اك//ثريت م//ردم زم//ان ف//ريفته مع//اويه و وعده هاي پوچ و دروغ او شده بودند معاويه از يك طرف با ت//رور و تهدي//د دوستان ائمه متوسل مي شد و از طرف ديگر س//ران دوس//تان ائمه را ب//ا تهديد و تطميع به خود مربوط مي كرد در ن/تيجه اگ/ر حس/ن بن علي عليه السالم با آن مردم كه آمادگي جنگ با معاويه نداشتند بلكه فريفته معاويه شده بودند با آنها به ميدان جنگ مي رفت معاويه از طريق قهر و غلبه ب//ر اوضاع مسلط مي شد و هيچ قانوني ازق//وانين اس//الم را رع//ايت نمي ك//رد وبلكه بني هاشم و اكثريت دوستان ائمه عليهم السالم را كه ح//امل عل//وم و حقايق اسالمي و سنتها و آثار پيغمبر بودند به قتل مي رسانيد ومردم را

به كفر خالص مراجعت مي داد. پس حضرت با تدبير حكيمانه خود ابتدا نمايش/ي از لش/گر ع//راق بوج//ود آورد تا معاويه را بترس//اند كه اگ//ر وارد مي//دان جنگ ش//ود ب//رايش گ//ران تمام مي شود معاويه به دست و پا ا فتاد و خواهان صلح و سازش ش//د و يك نامه س//فيد امض/اء ب/راي حض/رت مجت//بي فرس/تاد كه در اين ص/لح و سازش هر شرط و معاه//ده اي راكه دوس//ت دارد مي توان//د ب//ا مع//اويه در نظر بگيرد و معاويه خود را ملزم به رعايت تعه//دات ومعاه//دات مي دان//د حضرت هم صلح نامه اي نوشتند كه از جمله م//واد آن اين ب//ود كه بع//د از خود خالفت اسالمي را به شوراي مسلمانها واگذار كنن//د و اين خالفت را موروثي قرار ندهد. و ديگر اينكه تمامي مسلمانان را در يك خط و در يك

292

Page 293: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

راه به حس///اب آورد غرض///هاي شخص///ي نس///بت به دوس///تان علي عليه السالم و بني هاشم بكار نبرد و حقوق آنها را از بيت المال قطع ننمايد به

رورش خلفاي پيشين با مسلمانان رفتار نمايد. و اين صلح نامه را حضرت مجتبي امضاء كردند خودشان بيعت كردند ب//ا مع//اويه وليكن اج//ازه ندادن//د كه ام//ام حس//ين عليه الس//الم بيعت كن//د ب//ا معاويه . وقتي معاويه از امام حسين مط//البه بيعت ك//رد حض//رت مجت//بي فرمودن//د: ب//رادرم را به ح//ال خ//ود واگ//ذار كن او بيعت نمي كن//د ت//ا مگ//ر كشته شود و او كشته نمي شود مگر اينكه تمامي بني هاشم كشته شوندو تمامي بني هاشم كشته نمي شوند مگ//ر اينكه چن//دين ه//زار براب//ر خ//ود از اهل شام را به قتل برسانند. بيعت امام حسن و خودداري امام حسين از بيعت مع//اويه را در مخ//اطر ب//ا ش//ديدي ق//رار دادن//د در وض//عي كه اگ//ر معاهدات را رع//ايت نكن//د و براس//اس تبعيض ن//ژادي حك//ومت كن//د حتم//ا حضرت مجتبي و يا برادرش ام/ام حس/ين به خ//ود حق مي دهن//د كه قي//ام كنن//د و ب//ا مع//اويه بجنگن//د. بيعت مس//لمانان و گ//رايش آنه//ا را به مع//اويه وبني اميه رسميت ديني داد اگر خودش بيعت نمي ك//رد و راض//ي به ص//لح نمي شد امر دائر مي شد بر اينكه مس//لمانان ب//ا آن گ//رايش به مع//اويه ي//ا كافر شناخته شوند و يا اينكه بجنگند ت/ا زم/اني كه كش/ته ش//وند. و تحمل اين مصيبت كه يا بي دين ش//ناخته ش//وند ي//ا كش//ته ش//وند ب//راي اك//ثريت مردم زمان مشكل بود ل//ذا اين ب//ار س//نگين و تكليف مش//كل را از دوش مردم زمان برداشت و اجازه داد كه هم مسلمان باشند و هم در اطاعت بني اميه با دولتهاي كفر زمان بجنگند. در واقع تكليف ديني را براي مردم بس//يار س//هل و آس//ان ق//رار دادن//د در ن//تيجه تم//امي م//ردم در خط دين محفوظ ماندند و دشمنان دين نتوانس//تند ني//ات پلي//د خ//ود را كه برگش//ت

دادن مسلمانان به جاهليت گذشته و تبعيض نژادي بود اعمال كند. در اينج//ا الزم اس//ت به مس//ئله تكف//ير اش//اره ك//نيم كه آي//ا ائمه عليهم السالم در آن شرايط سختي كه با دشمنان درجه يك خود روب/رو بودن/د و آن دشمنان چه گناهان كبيره اي مرتكب مي ش//دند و بزرگ//ترين گناهش//ان كنارزدن ائمه اطهار و دوستان آنها و يا كشتن آنها ب//ود درب//اره عب//دالملك بن مروان و يا ديگري از خلفاي بني اميه نوشتند براي خود استخر شرابي س//اخته ب//ود كه ه//ر روز ب//ا كن//يزان خ//ود در آن اس//تخر ش//راب ش//ناوري مي كرده يك روز كنيز زيباي خود را در حال مستي و در حال عادت زنانه

293

Page 294: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ملبس به لب//اس خالفت نم//وده و او را به جايگ//اه نم//از جمعه فرس//تاد ت//ا امام جمعه مردم باشد. كنيز كه ملبس به لباس خالفت اس//ت از ط//رفي مست شراب است و به عادت زنانه مبتال است پيش نم//از م//ردم ش//ده و م/ردم نم//از جمعه خ//ود را ب//ا او خوانده ان//د و ي/ا نوش//ته اند كه اين خليف//ه اموي براي يك جرياني تفأل به قرآن زده به اصطالح استخاره نم//وده آيه

استخاره او يكي از آيات عذاب بوده است . شايد مانند اين آيه شريفه كه مي فرمايد: و ام//ا ال//ذين ش//قوا ففي الن//ار

لهم فيها زفير و شهيق خليفه اموي كه اين آيه را ديده بر قرآن غضب ك//رده اس//ت و اين ق//رآن را هدف چوبهاي تير قرار داده آن را پ//اره پ//اره نم//وده اس//ت و ق//رآن را طرف خطاب قرار داده كه تو مرا شقي مي داني جبار عني//د مي شناس//ي

و مرا تهديد به جهنم مي كني . به ط//ور كلي خلف//اي ام//وي و عباس//ي در درب//ار خالفت خ//ود جنايته//ائي مرتكب شده اند كه از آن باالتر قابل تصور نبوده است . در عين حال ائمه اطهار عليهم السالم آنها را مسلمان مي شناخته اند و تظ//اهر به مخ//الفت

آنها نكرده اند. ت//ا ج//ائي كه نوش//ته اند وق//تي م//امورين خليفه عباس//ي ب//راي دس//تگيري حضرت موسي بن جعفر به خانه آن حضرت رفتند و گفتند امير را اجابت كن حضرت به م//امورين گفتن//د ك//ه اگراط//اعت س//لطان واجب نب//ود اين دعوت را اجابت نمي ك//ردم و ب//ا ش//ما نمي آم//دم. در ه//ر ص//ورت گن//اه و معصيتها و جنايتهاي فوق العاده زياد كه شايد كفار درجه يك ت//اريخ به يك ً چن//ان جنايته//ا و گناهه//ا مبتال نبوده ان//د در عين ح//ال ائمه اطه//ار ج//دا خودداري كرده اند از اينكه مسلماني آنها را به رسميت نشاسند و ي//ا آنه//ا را تكفير كنند و يا در م//وارد مخلتف در جمعه و جم//اعت ب//ا آنه//ا ش//ركت ننمايند و به آنها اقتدا نكنند و مشهور اس//ت كه م//روان بن حكم از ج//انب معاويه ولي م//دينه ب//ود پيش نم//از نمازجم//اعت ب//ود ام//ام حس//ن و ام//ام

حسين به او اقتدا مي كردند. زيرا تكفير حقيقتاً خالف دين است مسئله اي است كه بي نه//ايت احتي//اط الزم دارد كسي خودرا به آن آلوده نكند خداون//د در آي//اتي از بني اس//رائيل عهد و پيمان گرفته كه يكديگر را نكشند و يكديگر را از شهر و دي//ار خ//ود

294

Page 295: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اخراج ننمايند منظور اخراج از شهر وديار اخراج از شهر و روستا نيس//ت كه به معن//اي تبعي//د اس//ت بلكه اخ//راج به معن//اي تكف//ير و اخ//راج از دين

است . حق ندارند مسلماني را تكفير كنند و او را كافر بشناس//ند گ//رچه گناه//ان صغيره و يا كبيره اي مرتكب مي شودزيرا تكفير به معناي تفرقه اندازي در

دين است . وق//تي ع//المي پيش//وائي را تكف//ير كن//د و ي//ا خليفه اي را تكف//ير نماي//د آن پيشوا و يا خليفه به همراه جمعيت وابسته به خود كافر شناخته مي ش//ود از س///اير مس///لمانان ج///دا مي ش///وند به كف///ار ملحق مي ش///وند و اين تفرقه ان//دازي و ي//ا خ//ارج نم//ودن ع//ده اي از دين خ//دا د ركت//اب مق//دس آسماني شرك شناخته شده است . خداوند در سوره روم مي فرمايد: و ال

تكونو من الشركين من الذين فرقوا دينهم و كانو شيعاً. شما مسلمانان مش//رك نش//ويد از مش//ركين نباش//يد. مش//ركين كس//اني هستند كه در دين خدا تفرقه ايجاد مي كنند و يك ملت واحد مس//لماني را به گروههاي مختلف تقسيم مي نمايند. مسلمانان و يا علما شرك را چنين مي شناسند كه انسان بت پرست ش//ود خ//دا پرس//تي را ره//ا كن//د انس//ان پرستي و يا بت پرستي را شعار خود قرار دهيد. وليكن خداون//ددر اين ايه شريفه ش//رك را به معن//اي تف//رقه ان//دازي مي شناس//د. مي فرماي//د: و ال

تكونا من المشركين من الذين فّرقوا دينهم و كانوا شيعا. مشرك نباشيد مشركين كساني هستند كه در دين تفرقه اندازي مي كنند و يك امت واحد را به گروههاي مختلف تقسيم مي نماين//د. و مس//ئله توحي//د هم در دين مقدس اسالم كه اصل اساس//ي دين ش//ناخته ش//ده به معن//اي وحدت دادن به مردم و يا حفظ وحدت مردم در ارتباط با خداون//د متع//ال است گرچه توحيد را اينطور معنا مي كنند كه خدا يكي اس//ت وليكن خ//دا يكي است معناي توحيد نيست بلكه معناي واحد است . توحي//د يع//ني يكي

و يك واحد نمودن مردم در دين . ميليونها و ميلياردها نفر به صورت يك نفر تمام جمعيت عالم به ص//ورت يك واحد باشند. مني ها تبديل به مائي شود همه بگوين//د م//ا كس//ي نگوي//د من ائمه اطه//ار عليهم الس//الم در سياس//ت تعليمي و تبليغي خ//ود ك//امال مواظب اصل توحيد و مخ//الف اص//ل تفرقه ان//دازي بودن//د هرگ//ز نش//د در

295

Page 296: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

تاريخ كسي را تكفير كنند با گروهي از مسلمانان به عنوان كافر جنگيدن//د آنها را در دفاع از خود كشتند و بعد از كشتن بر جنازه آنها نم//از خواندن//د و بر طبق مراسم مذهبي اسالمي آنها را دفن نمودند موال اميرالموم//نين در جنگ جمل طلحه و زبير را كه از حوارينن پيغم//بر اك//رم بودن//د به قتل رسانيد و بر جنازه آنها نماز خواند و آنها را دفن ك//رد. در زم//ان حي//ات ي//ا بعد از مرگ آنها را مسلمان شناخت . همينط//ور ب//ا مع//اويه ب//ا نهرواني ه//ا

جنگيد وليكن آنها را تكفير نكرد. اين سياست عظيم و عجيب ايجاب كرد كه تمامي مسلمانها ائمه اطه//ار

عليهم السالم را از خود مي شناختند و خود را از آنها مي دانستند. به همان ميزان كه ش//يعيان ب//ه خ//ود اج//ازه مي دادن//د كه خ//دمت ام//ام برسند و از تعليمات امام استفاده كنن//د س//ني ها و ي//ا ب//االتر ق//اتالن ام//ام حسين هم به روي خود مي ديدند خدمت امام برس//ند و از تعليم//ات ام//ام اس//تفاده كنن//د ب//ا اينكه اگ//رائمه اطه//ار مس//لماني را و ي//ا پيش//وائي از پيشوايان مسلمانان را تكف/ير مي نمودن/د مس/لمانها به دو گ//روه تقس/يم مي شدند و قتل يكديگر را واجب مي دانستند و هرگز حاضر نبودند خدمت ائمه برس//ند و از محض//ر درس و تعليم//ات آنه//ا اس//تفاده كنن//د در ن//تيجه مشاهده مي كنيم كه در ميان مسلمانان در گذشته و آينده و زمان كس//ي

پيدا نمي شود كه دشمن ائمه اطهار عليهم السالم باشد. تمامي مسلمانان ائمه را دوس//ت دارن//د به زي//ارت آنه//ا مي رون//د گ//رچه معرفت به آنها ندارند كه آنه//ا را ام//ام مف//ترض الط//اعه بدانن//د براس//اس همين سياست ائمه اطهار عليهم السالم خ//ود را به عن//وان مكتب اس//الم كه بيانگر حقايق قرآن هستند به مردم معرفي كردند در خانه خود را و يا در مكتب ودانشگاه خ//ود را به روي تم//امي مس//لمانان و ح//تي كف//ار ب//از نمودند تا مردم آزادانه بدون خوف و وحشت در محضر آنها حاضر ش//وند

و از مكتب اسالم استفاده كنند. چقدر در تاريخ اس//الم ش//هرت دارد كه مس//يحيان ويهودي//ان و مش//ركين ديگر آزادانه و بدون پ//روا خ//دمت ائمه اطه//ار عليهم الس//الم مي رس//يدند مسائل كفر و الحاد خود را مطرح مي كردن//د ام//ام عليه الس//الم ك//امالً به سخنان آنها گوش مي داد و در انته//ا ب//ا ماليمت و دالئل روش//ن آنه//ا را به حقيقت آگ//اه مي س//اخت . مع//روف اس//ت ابن ابي العوج//اء يك زن//ديق

296

Page 297: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

حاضر امام صادق عليه السالم و يا ابوشاكر انساني زنديق ديگ//ر اينه//ا ب//ا حض///رت ام///ام ص///ادق مب///احثه داش///تند يك روز ابن ابي العوج///اء در حضورامام با اعتراض و پر خاش مي گويد تا كي شما مردم را در اطراف اين خانه سنگي و كلوخي به گ//ردش درآورده اي//د اين همه زحمت بكش//ند به طواف خانه اي مشغول شوند يا از اين كوه به آن كوه حركت كنند و يا به طرف يك ستون سنگي سنگ پرتاب كنند و اين همه گوس//فند و گ//او و شتر قرباني كنند در بيابان رها كنند تا متعفن شوند و اين همه نعمت خدا ض//ايع گ//ردد ك//امالً پرخ//اش مي ك//رد كه اين اعم//ال يك ن//وع خراف//ات وسرگرداني و تضييع جان و م/ال م/ردم بيش/تر نيس/ت ام/ام ص/ادق عليه

السالم جواب دادند ابتدا جواب ساده اي تا بعد او را براي جواب عميق تر آماده كنند.فرمودند: پيغمبران كه تمامي آنها صاحب معجزات بودند و كاملترين آنه//ا حض//رت رسول اكرم از جانب خدا آمدند و اين خانه كعبه را به عنوان خانه خ//دا و سمبل تعظيم در برابر خ//دا مع//رفي نمودن//د و گفتن//د ه//ر كس/ي به قص//د قربت و قصد اطاعت خ//دا ط//واف كن//د دو ركعت نم//از ط//واف بخوان//د و مراسم ديگر خدا از او راضي مي شود و او را به بهشت مي برد مراسمي اس//ت كه انبي//اء م//ردم را به انج//ام آن دع//وت كرده ان//د پيغم//براني كه در نبوت آنها ورابطه آنها با خدا شك و شبهه اي وجود نداشته است اين خانه

را زيارت كرده اند در انتها فرمودند: ما به عنوان اطاعت خدا مراس//م را احي//ا مي ك//نيم نم//از و روزه و س//اير دستورات خ//دا را اج/را مي ك/نيم ش//ما هم كه اين مراس//م را خراف//ات و موهومات مي دانيد و اعتنا نداريد خود را به زحمت نياندازيد و اجرا ن كنيد ما و شما با هم زن/دگي خ/ود را به ثم/ر مي رس//انيم ت/ا وارد ع//الم آخ/رت ش//ويم در آن ع//الم كه ع//الم ث//واب و عق//اب اس//ت اگ//ر وع//ده هاي خ//دا حقيقت داشت و خدا در برابر اجراي اين مراسم اجر و ث//وابي به بن//دگان خود داد كه ما موفق شده ايم و شما بيچ//اره ش//ده ايد و اگ//ر هم در ع//الم اخرت خبري نبود خدائي نبود و مراسمي در ك//ار نب//ود م//ا و ش//ما ه//ر دو مس//اوي هس//تيم پس م//ا كه يك چ//نين مراس//مي را اج//را مي ك//نيم ض//رر نكرده ايم و خود را به خسارت نيانداخته ايم . شما هم مجبوريد از اط//اعت ش//ياطين و روس//اي كف//ر مراس//مي ش//بيه اين مراس//م داش//ته باش//يد. نمي توانيد در زندگي آزاد مطلق باشيد از هيچكس اطاعت نكني//د ب//االخره

297

Page 298: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

ما و شما وارد زندگي آخرت مي شويم يا ما مي بريم و ش//ما مي بازي/د م/ا بهشتي مي شويم و شما جهنمي و يا اگر بهش//ت و جهنمي در ك//ار نباش//د كه هست ما و شما مس//اوي هس//تيم ب//ا اين حس//اب اگ//ر ض//رري در ك//ار باشد شمات ضرر كرده ايد نه بندگان خ//دا. احتجاج//ات ام//ام ص//ادق عليه السالم به اين شكل با ك//افري كه مراس//م حج را ج//زء خراف//ات مي دان//د بسيار ساده و سطحي است م//تزلزل مي كن//د. مي گوين//د مب//ادا خ//دائي و آخرتي و حساب و كتابي در كار باشد پس بهتر اين است كه احتياط كنيم و راه خدا را پيش گيريم . نمونه اين بحثها در هر زماني بين امام زم//ان و ساير مردم در هر دين و مرامي كه بوده اند واقع شده است . و هرگ//ز در تاريخ واقع نشده است كه انساني مسلمان يا غير مسلمان با ائمه اطهار دشمني و عناد داشته باش//د. به آنه//ا م//راجعه نكن//د بلكه در خ//انه ائمه به روي كل بشريت باز بوده و همه كس توانسته اند از آنه//ا اس//تفاده كنن//د و به وسيله آنها هدايت شوند واز عج//ايب رفت//ار ائمه اطه//ار عليهم الس//الم رفتار حكيمانه و رئوفانه ام//ام حس//ين عليه الس//الم اس//ت .ايش//ان هم در ارتباط با بني اميه و ساير مسلمانان و بندگان خ//دا بس//يار س//اده و ع//ادي رفتار داش/تند كه هرگ/ز نش/ده ب/ا ق//ول و عمل خ/ود دين خ/دا را س//نگين نموده و به بندگان خدا تحميل كنند در اين رابطه اين دو امام بزرگ//وار ب//ا

اينكه هر دو امام بودند دو روش مخالف با يكديگر داشتند. و مس///لمانان هم براس///اس هم///ان دو روش دو ن///وع عقي///ده مختلف پيداكردن//د و ه//ر دو خ//ود را مس//لمان و مس//تحق بهش//ت مي دانس//تند از همان ابتدا در صلح و سازش با معاويه و واگ//ذار ك//ردن ك//ار خالفت به او حضرت مجتبي عليه السالم خالفت را به معاويه واگذار كرد و با او ص//لح نمود و امام حسين عليه السالم تظ//اهر به ص//لح نك//رد و ب//ا مع//اويه بيعت ننمود. در نتيجه مسلمانان كساني كه رفاه طلب بودند ط//الب ص//لح ام//ام حس//ن و روي ك//ار آم//دن مع//اويه بودن//د و كس//اني كه دينش//ان ق//وي تر و محكمتر بود ايمان و تقواي بيشتري داشتند طالب جنگ با معاويه بودند و صلح امام مجتبي را نامشروع مي دانستند در نتيجه هم طرفداران صلح و بيعت كنن//دگان ب//ا مع//اويه خ//ود را مس//لمان و اهل بهش//ت مي دانس//تند مي گفتند به امام دوم اقتدا كرده ايم از او اطاعت نموده ايم هم مخالف//ان ص//لح ب//ا مع//اويه و طرف//داران جنگ خ//ود را مس//لمان و اهل بهش//ت مي دانستند و مي گفتند از امام سوم اطاعت كرده ايم اگ//ر حض//رت س//يد الشهداء جداً بيعت مي ك/رد و مخ/الفت ب/ا ص/لح را نامش/روع مي دانس/ت

298

Page 299: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

جمعيت مخالف صلح كافر شناخته مي ش//دند و محك//وم به ع//ذاب آخ//رت بودند وليكن اين دو امام بزرگوار با سياس//ت عجيب خ//ود راض//ي نش//دند مسلماني از مسلمانان طرفدار مع//اويه و ي//ا مخ//الف مع//اويه محك//وميت

پيدا كنند. يعني خط دين خدا را بسيار ساده و سبك گرفتند تا براي همه مسلمانان ق//ابل تحمل باش//ند. اگ//ر ه//ر دو ام//ام در يك ط//رف و يك جهت ق//رار مي گرفتند جمعيت مخ//الف آنه//ا محك//وم به جهنم مي ش//دند يك روز م//رد مس//لماني وارد ب//ر حض//رت مجت//بي ش//د دي//د آن حض//رت س//فره غ//ذا را گسترانيده و جمعيت زيادي كنار سفره به غذا خوردن مش//غولند و هم//ان روز آن مس//لمان خ//دمت حض//رت سيدالش//هداء رس//يد دي//د حض//رت و اص//حاب او روزه گرفته ان//د به دع//ا و ني//ايش مش//غولند عمل دو ام//ام را مخالف يكديگر ش//ناخت و پيش خ//ود گفت اگ//ر روزه داري حكم خداس//ت كه حضرت مجتبي و ياران او معصيت كار ش//ناخته مي ش//وند و اگ/ر روزه خواري حكم خداست امام حسين و يارانش با روزه گرفتن معص/يت خ//دا كردند خدمت امام حسين عرض كرد يابن رسول الله امت هالك ش//دند و در ارتباط با شما و دو نفر امام غيرمسلمان شناخته مي شوند اگر ام//روز روزه واجب يا مستحب است چ//را ب//رادرت افط//ار مي كن//د و اگ//ر افط//ار واجب و مستحب است چرا ش//ما روزه گرفته اي//د تكليف امت چيس//ت به

كداميك از شما اقتدا كنند. حضرت فرمودن//د روزه داري و روزه خ//واري ه//ر دو درس//ت اس//ت زي//را روزه مستحب است كسي كه دوست داشته باشد روزه مي گيرد و كسي

كه بخواهد افطار مي كند. اگ//ر م//ا دو نف//ر ام//ام به يك راه ب//رويم فقط يك ط//ايفه در اين امت كه موافق آن راهند مسلمان شناخته مي شوند و نج//ات پي//دا مي كنن//د وليكن خداوند ما دو نفر امام را ظاهرا مخالف جهت يكديگر قرار داده تا ه//ر دو

گروه امت را بتوانيم ضبط كنيم و آنها را به بهشت برسانيم . فرمودن//د: ل//و س//لكنا مس//لكاً واح//دا لض//اق عليهم المس//لك ه//و ام//ام

المفطرين و انا امام الصائمين .

299

Page 300: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

يعني اگر ما دو نفر امام به يك راه برويم اقتداي به ما براي ش/ما م/ردم مشكل مي شود وليكن با اين مخالفتهاي ظاهري راه حركت ديني را براي

شما وسعت مي دهيم . تاهركه بخواهد به برادرم اقتدا كندو ه//ر كه بخواه/د به من اقت/دا كن//د در نتيجه هر دو گروه داخل بهشت شوند سياست عجيبي اس//ت كه همه ج//ا نقش///ه دين داري و دين پ///روري را ط///وري ت///رتيب دادن///د كه تم///امي مس//لمانان خ//ود را مس//لمان و مطيع خ//دا بدانن//د و كس//ي خ//ود را خالف اسالم و مسلماني نداند. و در نتيجه خ//ود را ك//افر و گناهك//ار بشناس//د به همين كيفيت ب//ا تم//امي علم//اء و دانش//منداني كه ظ//اهرا رياس//ت طلب بودند و با ائمه مخالفت داشتند م//دارا نمودن//د و آنه//ا را و پ//يروان آنه//ا را تكفير نكردند. مسلمان شناختند مثال اگر ابو ح//نيفه را تكف//ير مي كردن//د و مي گفتند خالف اسالم و ق//رآن فت//وي مي ده//د اكثري//تي كه در اط//اعت او بودند خود را كافر مي شناختند در نتيجه محكوم به عذاب مي شدند وليكن عقاي//د خلف//اء و ائمه اهل س//نت و پ//يروان آنه//ا را تخطئه نكردن//د بلكه

تصويب و تنفيذ نمودند. و در اين رابطه داستان ديگري از امام چهارم حضرت زين العابدين عليه

السالم در كتاب احتجاج طبرسي نقل شده است . امام چهارم فرزندي داشتند به نام زيد برادر ام//ام ب//اقر عليه الس//الم كه بسيار در حكومت بني اميه تحت فشار قرار مي گرفت و به شدت ناراحت بود مي گفت با اينكه دنياي اس//الم بني هاش//م را به حق//انيت مي شناس//د و پيروي از آنها را اسالم واقعي مي داند و به نام بني هاشم بر عليه بني اميه قي//ام كردن//د و آنه//ا را قلع و قمع نمودن//د ت//ا حك//ومت اس//المي در اختي//ار بني هاشم قرار گيرد چه شده است كه با اين همه مجاهدات و زحم//ات و محبوبيت بني هاشم خالفت تحويل بني العباس داده ش//ده و ب//از آنه//ا روي ك///ار آمده ان///د بني هاش///م را عقب زده ان///د زي///دبن علي ابن الحس///ين نمي توانس//ت اين منظ//ره را تحمل كن//دتالش مي ك//رد كه ه//ر چه به//تر و بيشتر مردم را در اطراف خود جمع كند و عليه بني العب//اس قي//ام كن//د و از طرفي قيام ديني و قي//ام ائمه اطه//ار عليهم الس//الم ب//راي رس//يدن به حكومت زمان ، اشخاص معي//ني الزم دارد كه پيش از ظه//ور آن زم//ان و اشخاص زمينه براي پيدايش حكومت حقه الهيه ف//راهم نيس//ت . ل//ذا ائمه عليهم السالم كه خود در راس بني هاشم بودن//د و دل مس//لمانان همه ج//ا

300

Page 301: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

متمايل به آنها بود در خ/انه مي نشس/تند و ب/ر عليه خلف/اي غاص/ب زم/ان قيام نمي كردند در اين رابطه حديثي از ائمه عليهم السالم مش//هور اس//ت كه فرمودند: م//ا من اح//د من//ا اال و في عنقه بيع//ة من ط//اغوت زم//انه اال القائم الذي يصلي خلفه عيسي ابن مريم فانه يخرج حين يخرج و ال بيع//ة

ال حد في عنقه يعني هيچ يك از ما امامها نيست جز اينكه از طاغوت زمان خود بيعتي به گردن دارد از جانب خداوند متعال ماموريت دارند در شعاع اين حكومته//ا صبر كند قيام ننمايند و ب//ا آنه//ا نجنگن//د. به ج//ز ق//ائمي كه عيس//ي فرزن//د م//ريم پش//ت س//ر او نم//از مي خوان//د و به او اقت//دا مي كن//د او آزاد مطلق است بيعت كسي به گردن او نيست . وقتي ظاهر شود غلبه مي كن//د وب//ر تم//امي اهل ع//الم ح//اكميت پي//دا مي كن//د و ائمه مي دانن//د در چه زم//اني حاكميت جهان در اختيار آنها قرار مي گيرد وپيش از آن زمان هر جا و هر وقت قيام كنند قيامشان محكوم به شكست بوده و خالف تق//دير خداون//د

متعال است . لذا ائمه اطهار با آن قدرت عظيم الهي كه داشتند با خلف//اي زم//ان خ//ود مدارا مي كردند عليه آنها قيام نمي كردند و با آنها نمي جنگيدند مردم را بر عليه آنها شورش نمي دادند حكم جنگ و جهاد ب//ا خلف//ا ص//ادر نمي كردن//د. پس ائمه ه//ر ك//دام در زم//ان خ//ود مي دانس//تند كه تكليفش//ان ان//زوا و گوشه گيري است امام زمان هم تكليف خود را مي داند كه روز معيني در شرايط معيني مامور به قيام است و پيش از آن روز معين اگرقي//ام كن//د قي//امش محك/وم به شكس/ت خواه/د ب/ود ل/ذا در انتظ/ار آن روز معين به غيبت خود ادامه مي دهد وليكن امام زاده ها و از آن جمله زي//دبن علي ابن الحسين نمي توانستند چنين اوضاعي را تحمل كنند مي گفتند م//ردم م//ا را مي خواهن//د و دله//اي م//ردم ب//ا م//ا اس//ت چ//را دش//منان م//ا از دين م//ا و محبوبيت ما استفاده كنند در مسند حك//ومت بنش//ينند و ب//ا م//ا بجنگن//د از جمله زي//دبن علي بس//يار شورش//ي و انقالبي بودن//د م//ردم را ب//ر عليه بني اميه و بني العباس شورش مي داد و مردم را به زع//امت خ//ود دع//وت مي كرد تا جائي كه به برادرش امام ب//اقر عليه الس//الم ع//رض ك//رد ب//رادر مي شود بعد از خودت امامت را به من واگذار كني نه به فرزن//دت جعف//ر صادق . مانند دو برادر امام حسن و امام حسين كه ام//امت را به يك//ديگر

301

Page 302: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

سپردند امام ب/اقر فرم/ود ب/رادر عزي/زم ام/امت مس/ئله اي نيس/ت كه به اختيار من و يا اباء و اجداد من و يا به اختيار رسول خدا باشد.

امامت يك منص//بي اس//ت الهي خداون//د ب//ا تعليم و ت//ربيت خ//ود اف//راد و اشخاصي را معين مي كند به كمال مطلق مي رس//اند و در مس//ند ام//امت مي نشاند به اختيار من نيست كه امامت را به ش/ما ب/دهم و ي/ا به فرزن/د خ//ودم واگ//ذار كنم ام//ام چه//ارم عليه الس//الم مي دانس//ت كه پس//رش زيدانقالبي است خواهي نخواهي قيام خواهد كرد و در قيام خ//ود جمعيت زيادي را به كشتن خواهد داد و خودش هم شكست خواه//د خ//ورد وليكن فرزن/دش را از واقعيت اين قي//ام آگ//اه نك//رد به او فرم//ود كه عزي//زم م//ا

بني هاشم مامور به صبر هستيم حكومت نصيب ما نمي شود. به//تر اين اس//ت كه درخان//ه بنش//يني به عب//ادت و بن//دگي مش//غول باش//ي مي دانس//ت كه پس//رش انقالبي اس//ت وليكن او را از اين واقعيت آگ//اه نكرد به او ميدان داد كه اگر نمي تواند صبر كند قيام كن//د در اط//راف اين قيام كه در تقدير خدا محكوم است و يا واجب است زيدبن علي با يكي از فقهاي شيعه به نام مومن طاق بحثي دارد كه ذيال بيان مي شود ت//ا از اين بحث بفهميم كه ائمه اطهارعليهم السالم چه سياستهاي عجيبي بكار بردن/د تا آنج//ا كه ممكن اس//ت كس//ي محك//وميت الهي پي//دا نكن//د و دينش ه//در نشود گرچه دنيايش هدر مي ش//ود. م//ومن ط//اق يكي از مجته//دين زم//ان امام چهارم و پنجم و ششم است معروف به مومن طاق است يع//ني يك مومن عالم و بي نظير. از اين جهت كه در حكمت و استدالل بسيار ق//وي و بي نظير بوده است مومن طاق شناخته شده است علماي اهل سنت و جم//اعت وحش//ت داش//تند از اينكه ب//ا او مب//احثه كنن//د. زي//را همه آنه//ا را محكوم مي كرد. م//ومن ط//اق مانن//د ائمه اطه//ار عليهم الس//الم از مس//ير تعليمات آنها دانسته بود كه قيام مفي//د و منتج ائمه اطه//ار عليهم الس//الم روز معيني به وس//يله ف//رد معي//ني انج//ام مي گ//يرد. روز معين يع//ني آخ//ر زمان زندگي دنيا فرد معين يع//ني ولي عص//ر ام//ام زم//ان عج الله تع//الي فرجه الشريف ائمه باره//ا ت//ذكر داده بودن//د كه قي//ام مفي//د و منتج م//ا در آخرالزمان به وسيله قائم انجام مي گيرد. پيش از آن زمان هر كس قي//ام كند خواه از سادات و يا امام معصوم باشد و يا هر دانشمند ديگر قيامش محكوم به شكست است . قيام موفق قيام امام زمان است . پس م//ومن طاق از ط//ريق تعليم/ات ائمه اطه/ار عليهم الس/الم مي دانس/ت كه قي//ام

302

Page 303: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

امام زاده ها بني الحسن يا بني الحسين محكوم به شكست است به نتيجه نمي رسد خود آنها و اف//راد وابس//ته به آنه//ا در اين قي//ام كش//ته مي ش//وند مومن طاق كه چ/نين عقي/ده اي داش/ت و در علم و دانش مش/هور زم/ان بود با زيدبن علي الحسين بحثي دارد. زيد به او مي گويد اگر مردي از م//ا بني هاشم شبي يا نيمه شبي تو را دعوت به جهاد كند ج//واب ت//و چيس//ت ؟ آيا قب//ول مي ك//ني و ي/ا رد مي ك//ني م//ومن فرم//ود كس//ي كه م/را دع//وت مي كند اگر پدرت علي بن الحسين باشد يا ب//رادرت ام//ام ب//اقر ، دوس//تم روي چشمم اطاعت مي كنم قيام مي كنم ب//ا آنه//ا به جه//اد مي روم و اگ//ر ديگري از سادات بني الحسن يا بني الحس//ين باش//د به اختي//ار خ//ودم آزاد هستم قبول كنم يا رد كنم به اين وسيله فهماني//د كه ام/ام واجب االط//اعه در هر زماني فقط يك نفر است . امام معص//وم س//اير امام زاده ه//ا واجب االطاعه نيستند. مردم آزادن//د اط//اعت كنن//د ي//ا نكنن//د و به او فهماني//د كه قيام تو اگر به اذن و اج//ازه پ//درت و ي//ا ب//رادرت باش//د درس//ت اس//ت به نتيجه مي رسد و اگر به ميل خودت باشد محكوم به شكست است . قي//ام ديني الهي به حساب نمي آي//د زي//د ج//واب داد پ//درم كه م//را روي زان//وي خ///ود مي نش///اند لقمه غ///ذا به ده///انم مي گذاش///ت ت///ا وق///تي كه آن را مي خوردم لقمه ديگر سرد و آماده مي كرد به دهانم مي گذاشت و راضي نبود كه لقمه داغي مرا اذيت كند بلكه آن را س//رد مي ك//رد و به من مي داد امامي كه از حرارت لقمه غذائي مرا حفظ مي كرد چطور مي شود از آتش جهنم مرا حفظ نكند پس اگر قيام من مايه محكوميت من باش//د ت//ا در نتيجه معذب به عذاب الهي شوم يك چنين پدر مهرباني به من آگ//اهي ك//امل مي ده//د و به من مي فرماي//د پس//ر ج//ان مب//ادا قي//ام ك//ني خ//ودت شكست مي خوري بن//دگان خ//دا را به كش//تن مي دهي ن//تيجه اي به دس//ت

نمي آوري نزد خدا هم محكوم هستي . پس اگر تو قيام من يا س//ادات ديگ//ر را خالف دين و مص//لحت مي داني به يك چنين پدر مهرباني واجب مي شود كه به ما آگاهي بدهد ت//ا در خ//انه بنشينم و مصيبتها را تحمل كنيم . پس چط//ور پ//در من مع//ني اين قي//ام را به من كه فرزن//د او هس//تم نگفته اس//ت م//ومن ط//اق ج//واب مي ده//د كه پدرت ت/و را بس/يار دوس/ت داش/ته ب/راي اينكه محك//وم به ع//ذاب آخ/رت

نشوي تو را از اين قيام خبر نداده است .

303

Page 304: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

زيرا اگر مي گفت پسر جان قيام نكني كه قيام تو خالف حكم خداست و خالف مصلحت است تو با اين قيام محك//وميت آخ//رتي پي//دا مي ك//ني ت//و نمي توانستي يك چ//نين دس//توري را كه ص//بر در براب//ر دولته//اي ط//اغوتي باش//د تحمل ك//ني . بلكه مجب//ور به قي//ام مي ش//دي ام//ام مي دانس//ت كه نمي تواني صبر كني تو را مكلف به ترك قيام نكرد و حكم واقعي خ//دا را به تو ابالغ ننم//ود. ترس//يد كه نت//واني اج//را ك//ني و معص//يت ك//ار ش//ناخته شوي . و اكنون كه حليت و ح//رمت قي//ام پيش از ام//ام زم//ان را به ش//ما خبر نداده است شما آزاد هستيد اگ//ر قي//ام ك//ردي معص//يت ك//ار ش//ناخته نمي شوي و محكوميت آخرتي نداري . و اگر هم صبر ك//ردي اج//ر ت//و چن//د برابر محف//وظ خواه//د ب//ود وق//تي اين احتج//اج به ام//ام ب//اقر عليه الس//الم رسيد زين بن علي چه گفته است و مومن طاق چه خبر داده است ام//ام ب//اقر به او فرم//ود ب//ا دليل و بره//ان خ//ود تم//ام دره//ا و راهه//ا را به روي اوبس//تي اين ح//ديث داللت مي كن//د ب//ر اينكه ائمه اطه//ار عليهم الس//الم احكام الهي را برابر اس//تعداد مكلفين بي//ان مي كردن//د يع//ني حكمي را به

آنها ابالغ مي كردند كه قابل اجرا باشد. اس//تعداد اج//راي آن را داش//ته باش//ند وليكن حكمي كه فاق//د ط//اقت آنهاست و استعداد آن را ندارند به آنه//ا ابالغ نمي كردن//د بلكه آنه//ا را آزاد مي گذاش//تند. ائمه مي دانس//تند كه ب//ني الحس//ن و بني الحس//ين و س//اير بني هاشم در برابر فشار و اذيت دولتهاي طاغوتي صبر و تحملشان تم//ام مي شود مجبور مي شوند براي دفاع از خود و برط//رف ك//ردن مص//يبتها و تحميالتي كه از دولتهاي طاغوتي متوجه آنها مي شود قيام كنند هر چند در اين قيام خود را و پيروان خود را به كشتن مي دهند لذا حكم واقعي را به آنها ابالغ نمي كردند بلكه آنه//ا را در اين قي//ام و قعوده//ا آزاد مي گذاش//تند وليكن مي دانستند كه قيام موفق ديني توسط بني هاشم فقط قي//ام ام//ام زمان آن هم در آخرالزمان است . پيش از آن زمان هر كس قي//ام كن/د در قيام خود م//وفق نمي ش//ود بلكه كش/ته مي ش//ود. و اگ//ر هم م//وفق ش//ود حكومت و دولتي تشكيل شود استعداد ن//دارد كه اين حك//ومت و دولت را در شعاع اطاعت امام معصوم قرار دهد. و خود را هم مل//زم به اط//اعت امام كند. قهراً گرفتار غرور مي شود اگر مخ//الفت ب//ا ام//ام وقت نكن//د از امام وقت اطاعت نمي كند. و حكومت را به او واگ//ذار نمي كن//د در ن//تيجه محكوميت آخرتي پيدا مي كند خداوند اجازه نمي داد كه سادات بني هاش//م محكوميت آخرتي پيدا كنند هر چند كه در دنيا شكست مي خورن//د. دني//اي

304

Page 305: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

آنها ه//در مي ش//ود وليكن آخ//رت آنه//ا ه//در نمي ش//ود. ائمه اطه//ار به اين منظور همه جا به دوستان خود و يا سادات بني الحس//ن و ب//ني الحس//ين دستوراتي را ابالغ مي كردند كه به وسيله آنه//ا ق//ابل اج//را ب//ود و از بي//ان احكامي كه به وسيله آنها قابل اجرا نيست خودداري مي كردند زيرا وقتي حكم قيام خود را ندانند و قيام كنن//د محك//وميت آخ//رتي پي//دا نمي كنن//د از اين جهت حكم واقعي قيامه/اي پيش از ظه/ور ام/ام زم/ان را به س/ادات

بني الحسن و بني الحسين ابالغ نمي كردند. ل//ذا به ط//ور كلي ائمه اطه//ار عليهم الس//الم مي دانس//تند كه يك قي//ام طبيعي الهي و انساني كه تمام مردم فرج خود را در آن قيام مي دانند در آخرالزمان ظاهر مي شود آخرالزمان زم//اني را مي گوين//د كه اين زن//دگي دنيائي در مسير كار و فعاليت انسانهاي غ//ير معص//وم م//ومن باش//ند و ي//ا كافر به انتها مي رسد زندگي دنيائي را تشبيه به كوچه بن بس//ت كرده ان//د كه انسانها به خيال اينكه تا ابد مي توانند به فعاليت خودش//ان ادامه دهن//د و زندگي كنند وارد كوچه مي شوند و خ//بر ندارن//د كه انته//اي ك//وچه بس//ته است . در رو ندارد. در اين انتها تراكم بوجود مي آي//د يع//ني انس//انهائي كه وارد ك///وچه ش///ده اند و رفته ان///د به بن بس///ت خورده ان///د برمي گردن///د انس//انهائي هم كه وارد ك//وچه هس//تند و از انته//ا خ//بر ندارن//د اين ورود و

خروج از انتهاي كوچه تراكم بوجود مي آيد. خداون//د از اين ت/راكم ح//ركت انس//انها در آخرالزم//ان خ//بر مي ده//د آنج//ا

مي فرمايد: يجعل الخبيث بعضه علي بعضي فتركمه فيجعله في جهنم . يع//ني در آخرالزم//ان وض//عيتي بوج//ود مي آي//د كه كف//ار و مش//ركين و انسانهاي فاقد ايمان و تق//وي به بن بس//ت مي رس//ند ك//ار خيلي قلت پي//دا مي كند بي كاري و گرسنگي زياد مي ش//ود جنگه//ا ب//راي ابرق//درتها س//ودي ندارد در اين موقع كه بال و گرفتاري تمامي جمعيتها را فرا گرفته است و راه خ//روج و نج//ات به روي آنه//ا بس//ته ش//ده اس//ت متوس//ل به جنگه//اي هس//ته اي مي ش//وند. و اين جنگه//اي هس//ته اي كه م//دت زي//ادي هم ط//ول نمي كشد اكثريت جمعيت عالم را به هالكت مي كشاند و ب//راي اقليت هم

وسيله زندگي باقي نمي ماند. به طور كلي زندگي دنيا براي اهل دنيا فلج مي شود:

305

Page 306: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

خداوند اين انتها را در آياتي خبر داده يكي تراكم و انفج//ار جمعيت را كه در آيه باال گفته شد و ديگر استيصال جهاني در اثر ظهور آتش هاي جهاني كه خداوند در سوره دخان از آن خبر مي دهد. ترجمه آي//ات اين اس//ت كه به پيغمبر اكرم مي فرمايد: در انتظار ظهور دولت الهي صبر كن ت//ا روزي كه دود و آتش فراوان در آسمان ظاهر شود و جمعيت كره زمين را ف//را

گيرد. بشريت تماماً در محاصره اين آتشها قرار مي گيرند راه فرار و نجات ب//ر آنها بسته مي شود تمامي اهل عالم يك صدا داد مي زنند و مي گويند: ربن//ا

اكشف عنا العذاب انا مومنون خدايا اين ع//ذاب جه//اني را برط//رف كن م//ا كه ايم//ان داريم در آيه بع//د خداوند به آنها وعده فرج مي دهد مي فرمايد: انا كاشف العذاب قليالً انكم

عائدون يوم نبطش البطشة الكبري انا منتقمون در برابر آن داد و فرياد جهاني كه همه داد مي زنند خدايا ما را نجات بده ما را نجات بده خدا مي فرمايد: به زودي ش//ما را نج//ات مي دهم زي//را در اثر فشار و مصيبت حالت توبه و انابه در شما پي//دا ش//ده اس//ت و نج//ات بشريت را من//وط به قي//ام جه//اني و حمله جه//اني مي دان//د و مي فرماي//د:

يوم نبطش البطشة الكبري

روزي كه حمله جهاني ما شروع شود و از اين حمله جهاني تعب/ير به فتح اكبر نموده ان//د يع//ني قي//ام ام//ام زم//ان عليه الس//الم . اح//اديث هم كه اين

جنگ سوم را خبر مي دهد مي فرمايد: يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقي ثلت

يعني در اين جنگ يك سوم دنيا كشته مي شوند و يك سوم در اثر فشار و گرس//نگي مي ميرن//د و يك س//وم ديگ//ر در ش//دت ع//ذاب ب//اقي مي مانن//د وضعيت دنيا و زندگي طوري مي ش//ود كه زن//دگي از دس//ت م//ردم خ//ارج مي شود و جز خدا كسي قدرت ندارد بش//ريت را اداره كن//د و اين ف//اجعه جهاني را در سوره بني اسرائيل هم خبر مي دهد آنج//ا كه مي فرماي//د: هيچ شهر و دهي باقي نمي ماند جز اينكه ما پيش از قي//امت آنه//ا را به هالكت مي رسانيم و يا به عذاب ش//ديد متبال مي ك//نيم قي//امت در اين ايه ش//ريفه

306

Page 307: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

همان قيام امام زمان است و اينكه تم//امي ش//هرها ي//ا مي ميرن//د و ي//ا در شدت عذاب قرار مي گيرن//د مرب//وط به جنگ هس//ته اي جه//اني اس//ت . در سوره همزه هم از اين حادثه خبر مي دهد مي فرمايد: انها عليهم موص//ده في عمد ممدده . يعني آتش آنها را در همان ساختمانها و آپارتمانهاي س//ر به فلك كشيده محاصره مي كند. از اين موشكهاي قاره پيما با كالهكه//اي هسته اي اتمي هم در سوره م//دثر خ//بر مي ده//د مي فرماي//د: انه//ا ت//رمي

بشرر كالقصر كانها جمالة الصغر. يعني آن آتش جهاني شراره هائي به سوي شهرها مي پران//د كه ه//ر ك//دام برابر قصر بزرگي دارد. مانند ش//تران زرد رديف هم پراني//ده مي ش//وند و دنيا را به خاك و خون مي كشند همه ج//ا خداون//د از اين ح//ادثه جه//اني در اين آخرالزم//ان كه ك//وچه بن بس//ت اس//ت خ//بر داده و ن//ام اين ح//ادثه را طام//ة الك//بري نامي//ده اس//ت . يع//ني چ//اله دني//ا ل//بريز از ظلم و ع//ذاب مي شود. حديث مشهور پيغمبر اكرم هم مي فرماي//د: كم//ا ملئت ظلم//ا و

جورا. پس ائمه اطه//ار كه از چ//نين روزي خ//بر دارن//د در مش//ي و روش خ//ود هم//راه و همگ//ام م//ردم ح//ركت مي كنن//د ح//رف حق را مي گوين//د وليكن متعرض كسي نمي شوند زيرا مي دانند كه كفار در مسير كفر و ظلم خود به بن بست كشيده مي شوند و جهنم خودش//ان را ب/راي خودش/ان روش/ن مي كنند. اكنون كه كفار خودشان جهنم مي سازند و خودش//ان آتش جهنم را روش//ن مي كنن//د و خودش//ان را در محاص//ره آتش ق//رار مي دهن//د چه لزومي دارد كه خدا براي آنها جهنم بس//ازد و آنه//ا را در آتش جهنم حبس

كند. اين ب//ود كه ائمه اطه//ار كه از اين بن بس//ت جه//اني خ//بر دارن//د پيش از ظهور اين عذاب جهاني قيام ديني الهي را موثر نمي دانند. در غيبت يا در

ظهور صبر و مدارا پيشه مي كنند. تا روز موعد آنها برسد. ائمه اطهار عقيده دارند كه اراده بشريت به كيفي//تي كه تم//امي انس//انها به ثمر برسند برپايه علم و معرفت كامل و ي//ا در مس//ير عج//ز و ن//اتواني مقدرات خود را به خدا و اولياء خدا بسپارند اداره بش//ريت به اين كيفيت مخصوص خدا و اولياء خداست به وسيله انسانهاي قاصر و مقص//ر ق//ابل ظه//ور و ق//ابل اج//را نيس//ت . انس//انهاي مقص//ر كف//ار و جنايتكارانن//د كه

307

Page 308: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

موفقيت خود را از مسير ظلم و ستم و چپاول و غارت و استثمار ش//روع مي كنند. در اين مس/ير ت/ا زم/اني م/وفقيت دارن/د كه در م/ردم بي//داري و آگاهي كامل بوجود نيامده و هنوز مردم، ش//يطان و ش//يطنت را نش//ناخته

اند. زماني كه اكثر جمعيت به بيداري و آگاهي كامل رس//يدند ك//افر و من//افق را شناختند كه چگونه از ضعف و جهل مردم اس//تفاده مي كنن//د. و آنه//ا را به بردگي مي كشند در يك چنين زماني بازار شيطنت كساد مي ش//ود و از دست شيطانها كاري ساخته نيست . ديگر نمي توانند با زرق و برق دنيا ي//ا با وع//ده هاي خالف حقيقت و ي//ا ب//ا تهدي//د و ارع//اب م//ردم را بفريبن//د ي//ا بترسانند اكثريت م//ردم در وض//عي از آگ//اهي ق//رار مي گيرن//د كه م//رگ و شهادت را ترجيح مي دهن//د ب//ر اينكه در اس//ارت كف//ار و در اس//تثمار آنه//ا ق//رار گيرن//د در اين م//وقع جمعيت ك//افر و من//افق مش//اهده مي كنن//د كه موفقيت آنها از طريق وعد وعيد و تهديد محال است . امر دائر مي ش//ود دست از كفر و نفاق و استثمار بردارند حكومت خود را از طريق خ//دمت به مردم و اداره آنها شروع كنند كه يك چنين كاري از آنها ساخته نيس//ت . ك//افر و من//افق در عين ح//ال م//رد ك//ار و خ//دمت نيس//ت بلكه همه ج//ا مي كوش//د از خ//دمات م//ردم اس//تفاده كن//د. پس در اين ح//ال ام//ر داي//ر مي ش//ود كه ي//ا تس//ليم خ//دا و اولي//اء خ//دا ش//وند دس//ت از كف//ر و نف//اق خودبردارن//د و ي//ا دس//ت به كش//تار دس//ته جمعي بزنن//د ب//ا اس//لحه هاي خطرناكي كه در اين زمان ساخته اند عاقبت شق دوم را انتخاب مي كنند. جنگ هسته اي جه/اني را بوج/ود مي آورن/د كه خداون/د ض/من آي/اتي كه در صفحات قبل گذشت از وقوع اين جنگ جهاني مردم را آگاه مي كن//د خ//ود را و زندگي خود را و زندگي كفار را فلج مي كنند دنيا را در وض//عي ق//رار مي دهند كه زندگي از اختيار تمامي مردم خارج مي شود كفار در اينج//ا به دليل عج///ز و ن///اتواني و به دليل اينكه زن///دگي خ///ود را فلج كرده ان///د و مي دانن//د كه از ط//ريق قتل و كش//تار م//وفقيت حاص//ل نمي ش//ود به دليل عجز وناتواني سپر مي اندازند و خود را تسليم مقدرات مي كنند تا بع//د از اين جنگ جهاني سوم وضع دنيا به چه صورتي در آيد. وض//ع حكومته//ا چه مي شود و ام//ا آن ط//ايفه ديگ//ر كه قاص//رند آنه//ا نيك//ان هس//تند، موم//نين هستند دانشمندان اهل تق//وي . كس//اني كه در تح//ول دوم يع//ني تح//ول از ماديت به روحانيت قرار گرفته اند ظ//الم نيس//تنداز ظلم و س//تم و قتل و كشتار نفرت دارند. آنها نيز در مديريت خود احس//اس عج//ز مي كنن//د و به

308

Page 309: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

انتظار وعده الهي دست از كار و زندگي مي كشند در وضعي كه مشاهده مي كنند زندگي آنها هم پس از واقعه جنگ سوم فلج ش//ده اس//ت دني//ا در اين زم//ان و در اين وض//ع و ح//ال يك ح//الت منتظ//ره اي پي//دا مي كن//د و مي داند كه حك//ومت م/ردم ب/ر م/ردم و ي/ا حك//ومت انس//ان ب/ر انس/ان و حكومتهائي كه در تاريخ كامالً تجربه شده است اداره زندگي بشر و ادامه حيات به اين كيفيت محال و ممتنع است پس تمامي اهل عالم يكن//واخت در حالي كه خ//ود را ع//اجز و ن//اتوان مي بينن//د و مي دانن//د ك//ه نمي توانن//د

زندگي خود و يا زندگي ديگران را اداره كنند به انتظار فرج مي نشينند. در اين وض//ع و ح//ال اس//ت كه آي//ات س//وره دخ//ان معن//ا و مص//داق پي//دا مي كند همه داد مي زنند و مي گويند ربنا اكشف عن//ا الع//ذاب ان//ا مومن//ون اين آيه از استيصال جهاني خبر مي دهد داد جه//اني در اث//ر ع//ذاب جه//اني

كه آن عذاب را غاشيه ناميده اند. خداوند مي فرمايد: يغش//ي الن//اس يع//ني آن دود و آتش جه//اني تم//امي افراد بشر و كره زمين را در برمي گيرد. و در سوره غاش//يه هم به همين

مناسبت مي گويد: هل اتيك حديث الغاشيه وجوة يومئذ خاشعه . غاش//يه در اين س//وره ش//ريفه هم//ان غاش//يه در س//وره دخ//ان اس//ت . كه خداوند مي فرمايد دود و آتش جهاني سراسر بش//ريت را مي گ//يرد و همه ب//ا هم داد مي زنن//د به انتظ//ار ف//رج مي نش//ينند. و ب//از در همين رابطه آيه سوره اسراء ترجمه مي شود خداوند مي فرمايد: و ان من قرية اال و نحن ً ش//ديداً ك//ان ذلك في الكت//اب مهلكوها قبل يوم القيامه او معذبوها ع//ذابا

مسطورا. يعني هيچ شهر و دهي پيش از وقوع قيامت باقي نمي مان//د ج//ز اينكه م//ا آن ش//هر و روس//تا را ي//ا هالك مي ك//نيم و ي//ا به س//خترين ع//ذاب مبتال مي نمائيم . اين قانون الهي است كه در كت//اب ط//بيعت و در كت//اب خلقت انسانها و در اين كتاب به ن//ام ق//رآن نوش//ته ش//ده اس//ت اين آيه ش//ريفه مخص//وص س//الهاي پيش از ظه//ور قي//امت اس//ت زي//را از يك ع//ذاب خصوص//ي و م//وت خصوص//ي خ//بر مي ده//د. ع//ذاب عم//ومي ب//راي همه شهرها و روستاها. موت عم//ومي و ع//ذاب عم//ومي در تفس//ير همين آيه است فرمايش حضرت رسول اكرم كه مي فرماين//د پيش از ظه//ور ق//ائم

دنيا پر از ظلم و جور مي شود.309

Page 310: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

و باز حديث ديگر كه مي فرمايد: جنگي آتشين پيدا مي شود كه يك س//وم جمعيت دنيا كشته مي شوند و يك سوم ديگر از عوارض جنگ مي ميرن/د و يك سوم باقيمانده به س//خترين ع//ذاب مبتال مي ش//وند و در همين ح//ديث ظاهرا امام عليه السالم خبر مي دهن//د كه آن يك س//وم باقيمان//ده مع//ذب شيعيان ما هستند. وقتي در اين وضع قرار مي گيرند كه زن//دگي از دس//ت آنها خارج مي شود يخرج امامهم فيخرج عنهم . يع//ني امامش//ان ظ//اهر مي شود و ف/رج آنه/ا مي رس/د.تم/امي اين آي/ات و اح/اديث يك حقيقت را مع//رفي مي كن//د دني//ا در محاص//ره آتش جه//اني ق//رار مي گ//يرد يع//ني موشكهاي قاره پيما ب//ا كالهكه//اي هس//ته اي . در اين محاص//ره دني//ا پ//ر از ظلم و جور مي شود استيصال جهاني بوجود مي آيد و تم//ام اهل ع//الم يك ج//ا و يكن//واخت كه مع//ذب هس//تند داد مي زنن//د و ف//رج خ//ود را از خ//دا مي خواهند اين وضعيت انتهاي اين زندگي دنيا است كه به وس//يله انس//ان بوجود آمده و ابتداي زندگي آخرت كه به وسيله خدا و ائمه اطه//ار عليهم

السالم ظاهر مي گردد. خداون//د برن//امه حكوم//تي ائمه اطه//ار عليهم الس//الم را ط//وري تنظيم فرموده است كه وقتي حكومت آنها دائ//ر مي ش//ود و تم//امي بش//ريت در شعاع حكومت آنها قرار مي گيرند افراد بشر از نظ//ر ع//ذابهائي كه به آن مبتال مي ش//وند و محروميته//ائي كه در زن//دگي پي//دا مي كنن//د به دو دس//ته تقسيم مي شوند عده اي معذب به ع//ذابهاي آخ//رتي هس//تند و اين ع//ذابها

براي آنها بر دو قسم است . قس//م اول باله//ا و مص//يبتهائي كه در زن//دگي دين//ا ظالم//انه س//ر م//ردم آورده اند در زندگي آخرت به وس//يله مظل//ومين به خ//ود آنه//ا برمي گ//ردد. مظلومين ق//درت پي//دا مي كنن//د باله//ائي كه س//ر آنه//ا آم//ده مثال س//وزش جراحتها و يا فقر و ناداريها و يا حرارت آتشهائي كه در دني//ا به ج//ان آنه//ا انداخته اند قدرت پيدا مي كنن//د هم اينه//ا را ب//ا اراده خ//ود ب//دون اس//باب و ابزار قتل و جراحت و يا برافروختن آتش به بدن ظ//المين و ق//التين خ//ود انتق//ال دهن//د. مثال مظل//ومي كه در ش//رايط چن//د ص//در درجه ح//رارت به وسيله ظالمي سوخته و از دنيا رفته است در همان وضع س//وختگي ب//دن در قيامت زنده مي شود و قدرت پيدا مي كند حرارت آتش را از بدن خ//ود به بدن ظالم انتقال مي دهد به همين كيفيت تم//امي آث//ار ظلم و س//تم به وسيله مظلومين به ظالمين برمي گردد. از آن جمله تمامي افرادي كه در

310

Page 311: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

اين آتش//هاي هس//ته اي مي س//وزند و مي ميرن//د در زن//دگي آخ//رت زن//ده مي ش//وند اين آتش//ها و حرارته//ا را به ب//دن كس//اني كه آن را س//اخته اند ومردم را سوزانده اند انتقال مي دهن//د س//اير ع//ذابها به همين كيفيت اگ//ر كسي را مسخره كردند مسخره ها به خودشان برمي گردد اگر كسي را با چوب و چماق و سنگ و فالخن كشته اند درد همه آن ضربات به خود آنه//ا برمي گردد. آن عده اي كه كافر و ظ//الم بوده ان//د به يك چ//نين سرنوش//تي مبتال مي ش//وند ع//ذابهائي كه به ج//ان م//ردم انداخته ان//د به خ//ود آنه//ا برمي گردد. و اما قسمت ديگر كساني هستند كه در فقر و مح//روميت در جهل و ناداني قرار مي گيرند. ظالم نبوده اند كه آثار ظلم به آنه//ا برگ//ردد وليكن روي جهل و ن///اداني و روي اين حس///اب كه در اس///تثمار ك///افر و من//افقين ق//رار گرفته ان//د و در ن//تيجه مح//روم ش//ده اند اين مح//روميت در عالم آخ//رت جل//وه عجي//بي پي//دا مي كن//د تم//امي وس//ايل دني//ائي از ق//بيل كشاورزي و دامداري و محصوالت ديگر از اختي//ار آنه//ا خ//ارج مي ش//ود به تعبير ديگر اين سفره طبيعت در زن//دگي آخ//رت از جل//وي م//ردم برچي//ده مي شود و يا در واقع اين زندگي دنيا به دس//ت خ//ود م//ردم فلج مي گ//ردد وضعي بوج//ود مي آي//د كه ق//درت ك//ار و ك//ارگري و تولي//دات همه چ//يز از

اختيار مردم خارج مي گردد. ع//ده اي كه م//ومن نبوده ان//د ظ//الم هم نبوده ان//د در مح//روميت ق//رار مي گيرند ع//ذاب آنه/ا همين مح//روميت اس//ت نه لباس/ي كه بپوش/ند و ي/ا عذائي كه بخورند و يا آبي كه بياشامند اين دو طايفه كه در مح//روميت و ع//ذاب ق//رار مي گيرن//د. و در همين وض//ع مح//روميت و ع//ذاب در داي//ره حك//ومت خ//دا و ائمه ق//رار مي گيرن//د نمي توانن//د مح//روميت خ/ود را و ي/ا عذابهاي خود را به گردن حك//ومت بياندازن//د بگوين//د خ//دا و امامه//ا م//ا را محروم كرده اند و يا خدا و امامها ما را معذب نموده اند مشاهده مي كنن//د كه عامل محروميت خودشان براي خودشان بوده اند نه اينكه خ//دا آنه//ا را مح//روم كن//د و ي//ا ع//ذابهائي كه به آن مع//ذب ش//ده اند خودش//ان ب//راي خودشان توليد نموده اند بن//ده خ//دائي را به آتش س//وزانيده اند و آن بن//ده

خدا عذاب آتش را در زندگي آخرت به خودشان انتقال داده است . و اما آن عده سوم كه اهل ايمان و تقوي بوده اند آنها نيز پيش از ظه//ور امام در سخت ترين شرايط زندگي قرار مي گيرند زندگي دنيائي آنها فلج مي شود ام//ام در حك//ومت خ//ود آنه//ا را از آن وض//ع مح//روميت و ش//دت

311

Page 312: G · Web viewالبته مقايسه خون شهداء بامداد و مركب علماء مقايسه كميت به كميت نيست تا بگوئيم در آنجا چه مقدار

عذاب نج//ات داده در وض//عيت زن//دگي بهش//تي ق//رار مي ده//د. ف//رج آنه//ا مي رسد پس در نتيجه تمام جمعيت عالم به س//ه دس//ته تقس//يم مي ش//ود دس/ته اي موفقن//د به نعمته/اي خ/دا مي رس/ند و در رف/اه و آس/ايش ق//رار مي گيرند شكر خدا و اولياء خدا را به جا مي آورند بي نهايت خدا و اولي//اء خ//دا را دوس//ت دارن//د كه آنه//ا را از گرفتاري ه//ا نج//ات داده و به زن//دگي بهشتي رسانيده اند. و آن دو گ/روه اول كه در محروميت ان/د ي/ا در ع//ذاب نمي توانند از خدا شكايتي داشته باشند يا از ائمه اطه//ار ش//كايتي داش//ته بانش//د كه چ//را آنه//ا را در مح//روميت ق//رار داده ي//ا در ع//ذابها مع//ذب نموده اند مشاهده مي كنند كه عامل مح//روميت و ع//ذابها خودش/ان ب/راي خودشان بوده ان//د نه اينكه خ//دا و اولي//اء خ//دا آنه//ا را در مح//روميت ق//رار دهند در نتيجه كسي پيدا نمي شود كه از آن حكومت شكايتي داشته باشد بلكه مردم كه همان سه گروه هستند يا بي نهايت آسايش و آرامش دارند كه خ//دا به آنه//ا م//رحمت فرم//وده ي//ا در مح//روميت و ع//ذاب كه خ//ود به

دست خود براي خود فراهم كرده اند. پيدايش يك چنين حكومتي كه در آن همه بندگان خدا از خدا و اولياء خدا راضي هستند و آنها را تمجيد و تعريف مي كنند و يا شكايتي ندارند ن//تيجه

صبر و استقامت ائمه اطهار در اين زندگي دنيا مي باشند.

الحمدلله اوال و آخرا - محمد علي صالح

غفاري

312