ﻞﻴﺜﻤﺗ -...

22
داﺳﺘﺎن روﻧﺪ در ﺣﻴﻮاﻧﺎت ﺗﻤﺜﻴﻠﻲ ﻧﻘﺶ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎي* زاده ﻋﺒﺎس ﻓﺎﺿﻞ1 ﻓﺎرﺳﻲ ادﺑﻴﺎت و زﺑﺎن اﺳﺘﺎدﻳﺎر ﭘﺎرس واﺣﺪ اﺳﻼﻣﻲ، آزاد داﻧﺸﮕﺎه ﻣﻐﺎن آﺑﺎد- اﻳﺮان ﺟﺒﺎري ﻣﻬﺪي2 ﻣﺪﻋﻮ ﻣﺪرس ﻓﺎرﺳﻲ ادﺑﻴﺎت و زﺑﺎن ﮔﺮوه ﻓﺮﻫﻨﮕﻴﺎن داﻧﺸﮕﺎه، ّ اﻟﺰ ﭘﺮدﻳﺲ ﻫﺮا- زﻧﺠﺎن- اﻳﺮان ﭼﻜﻴﺪه ﺣﻴﻮاﻧﺎت ﺑﺎ ﻧﻘﺶ اﻳﻔﺎي و ﺗﻤﺜﻴﻠﻲ ﻧﻤﺎدﻳﻦ اﻳﻨﻜﻪ، از ﻏﻴﺮ ﻏﻨﺎي ﻣﻮﺟﺐ و ﻣﺤﺘﻮا داﺳﺘﺎن ﺟﺬاﺑﻴ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ، و ﺗﻌﻠﻴﻤﻲ اﻫﺪاف ﺗﺤﻘﻖ ﺑﺮاي ﺑﻴﺸﺘﺮ آﻧﻬﺎ، ﻧﻘﺶ ﺗﻤﺜﻴﻠﻲ روﻳﻜﺮد از ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن و ﺷﺎﻋﺮان ﻣﻲ ﺳﻮد اﺧﻼﻗﻲ ﺟﻮﻳﻨﺪ رﻫﮕﺬ اﻳﻦ از ﻓﺮدوﺳﻲ ﺣﻜﻴﻢ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﻲ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﭘﻨﺪار ﺑﺎ اﺳﺖ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ر ﺣﻴﻮاﻧﺎت، ﺿ داﺳﺘﺎن در ﺷﻮراﻧﮕﻴﺰي اﻳﺠﺎد ﻤﻦ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎي، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ اﻧﺴﺎن ﻣﻴﺎن ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ و ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﻪ را وﺣﻴﻮاﻧﺎت ﺑﻪ ﺗﻤﺜﻴﻞ ﻫﻨﺮ ﻛﺸ ﺗﺼﻮﻳﺮ و ﺣﻤﺎﺳﻲ رﻧﮕﻲ ﺑﺎ ﻛﻪ ﺧﻮد اﺧﻼﻗﻲ ﺗﻌﺎﻟﻴﻢ راﺳﺘﺎي در و ه اﺳﻄﻮره ﺗﻈﺎﻫﺮ اي ﻳﺎﺑﺪ ﻧﻤﺎﻳﺪ اﺳﺘﻔﺎده ﺧﻮﺑﻲ ﺑﻪ. ﻣﻘﺎﻟﻪ اﻳﻦ در ﺑﻪ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ در آﻓﺮﻳﻦ ﻧﻘﺶ ﺣﻴﻮاﻧﺎت ﺳﻪ اﻫﻮراﻳﻲ و اﻫﺮﻳﻤﻨﻲ اﻫﻮراﻳﻲ، ﮔﺮوه ﺗﻘﺴﻴﻢ اﻫﺮﻳﻤﻨﻲ ﺷﺪه اﻧﺪ آن ﺗﻤﺜﻴﻠﻲ ﻧﻘﺶ و ﻣﻮرد ﺷﻮاﻫﺪ ذﻛﺮ ﺑﺎ ﻫﺎ. اﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻗﺮار ﺑﺮرﺳﻲ: ﻛﻠﻴﺪي واژﮔﺎن ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺗﻤﺜﻴﻞ، ﺣﻴﻮان، داﺳﺘﺎن، ﺗﻤﺜﻴﻞ، : درﻳﺎﻓﺖ ﺗﺎرﻳﺦ* 4 / 4 / 1394 : ﭘﺬﻳﺮش ﺗﺎرﻳﺦ23 / 8 / 1394 1 - : اﻟﻜﺘﺮوﻧﻴﻜﻲ ﭘﺴﺖ[email protected] 2 - : اﻟﻜﺘﺮوﻧﻴﻜﻲ ﭘﺴﺖ[email protected] ﻓﺼﻞ ﻓﺎرﺳﻲ ادب و زﺑﺎن ﻏﻨﺎﻳﻲ و ﺗﻌﻠﻴﻤﻲ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻧﺎﻣﺔ ﺑﻮﺷﻬﺮ واﺣﺪ ـ اﺳﻼﻣﻲ آزاد داﻧﺸﮕﺎه ﭘﻴﺎﭘﻲ ﺷﻤﺎره: ﺷﺸﻢ و ﺑﻴﺴﺖ ـ زﻣﺴﺘﺎن1394 ﺻﻔﺤﺔ از111 ﺗﺎ132

Upload: others

Post on 23-Jul-2020

13 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 

*هاي شاهنامهنقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

1فاضل عباس زاده استاديار زبان و ادبيات فارسي

ايران -آباد مغاندانشگاه آزاد اسالمي، واحد پارس 2مهدي جباري

گروه زبان و ادبيات فارسي مدرس مدعو ايران - زنجان -هراپرديس الزّ ،دانشگاه فرهنگيان

چكيده

هاجذابيت داستانمحتوا و موجب غناي غير از اينكه، نمادين تمثيلي و ايفاي نقش با حيواناتشاعران و نويسندگان از رويكرد تمثيلي نقش آنها، بيشتر براي تحقق اهداف تعليمي و ،شوندمي

ر توانسته است با پندار شخصيت بخشي به حكيم فردوسي از اين رهگذجويند اخالقي سود ميپيوند و همبستگي ميان انسان نخستين ،هاي شاهنامهمن ايجاد شورانگيزي در داستانض ،حيوانات

ه و در راستاي تعاليم اخالقي خود كه با رنگي حماسي و ديتصوير كشهنر تمثيل به وحيوانات را به سه حيوانات نقش آفرين در شاهنامه بهدر اين مقاله .به خوبي استفاده نمايد يابد يماي تظاهر اسطوره

ها با ذكر شواهد مورد و نقش تمثيلي آن اند شدهاهريمني تقسيم –گروه اهورايي، اهريمني و اهورايي بررسي قرار گرفته است.

، تمثيل، داستانحيوان، تمثيل، شاهنامه واژگان كليدي:

                                                             23/8/1394تاريخ پذيرش: 4/4/1394* تاريخ دريافت:

[email protected]پست الكترونيكي: -1 [email protected]پست الكترونيكي: -2

نامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسيفصل دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر

1394 زمستانـ بيست و ششم: شماره پياپي 132تا 111از صفحة

Page 2: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 112

مقدمهو مختلف اعم از اهلي حيوانات با خاكي نهاده است، ي كرهآن هنگام كه پاي در از انسان

را ها آن تاتوانسته است وي با رويكرد سود جويانه كه يا گونهبه .وحشي در ارتباط بوده استمالي وجاني هاي يانزمتحمل حيوانات،گاهي نيز از جانب .خويش در آورد ي يطرهستحت

ساخته يها قصهدر گشته است. اين ارتباط دو سويه سبب گرديده است كه از ديرباز حيواناتخاستگاه آن را به يونان قديم «كه برخي يا گونهبه نمود داشته باشد. ي بشر، نماد وختهداپر و

هاي تمثيلي را در داستان ي يشهرو برخي فراتر از آن دهند يمازوپ پيوند يها افسانهو » ستيو خورس«برخي اشعار و -يعني حدود قرن هشتم قبل از ميالد-» هزيود« يها سروده

ان و نويسندگان هريك به نوعي در رشاع پس از آن نيز، )228: 1373، هالل يمي(غن .»دانند يم تمثيلي يها نقشو ها چهرهصورت جلي و خفي در آثار خود ه ي مختلف و بازمنه و امكنه

هاي تمثيلي بر اساس داستانگونه تمثيالت و كه اين .اند زدهمتفاوتي از حيوانات رقم و گاهي به سه قسمت پارابل، فابل و به دو قسمت پارابل و فابل« آنهاهاي داستان شخصيتهايي است كه قهرمانان پارابل، داستان )172-174: 1379(شميسا، .»اندشدهتقسيم اگزمپولوم

تا كوشند يمها، هدفي اخالقي و ديني دارند و هاي انساني هستند. اين داستانآنها شخصيتهاي آنها هايي است كه غالب شخصيتند. فابل داستانخواننده و شنونده را متنبه ساز

دوم: نقد ،نظر است: يكي: تعليم اخالقي و يا عرفاني . و در آنها دو هدف مورداند يواناتحاگزمپلوم داستان تمثيلي است .هدمنه و مرزبان نام هاي كليله وسياسي و اجتماعي، مثل داستان

محض شنيدن تمام آن و حتي قسمتي از آن متوجه و شنونده به كه شهرت بسيار داشته باشد.داستان دوستي فرد با خرس در مثنوي :مانند ني و آن نتيجه اخالقي باشد.مشبه يا منظور باط

يكي را براي طمع كاري از دست دادند. موالنا، داستان آن سه نفر كه براي يافتن گنج جان خود حيوانات ،دوسي است. در اين اثر سترگحكيم فر ي شاهنامههاي باستان، از اين داستان

گاه در رودرروي اند واند به طوري كه گاه به ياري قهرمانان شتافتههاي مختلفي ايفا نمودهنقشدر ي شاهنامه عهلبا مطا اند.داستان بوده تمثيلي قهرمان خودگاهي نيز اند وآنان قرار گرفته

... را در رديف و قبيل سيمرغ و رخش وگاو برمايهحيواناتي از كه فردوسي گاه نام يابيم يم

Page 3: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 113 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

به ها آنواين ارتباط ميان ... قرار داده است فريدون و نامي، چون زال و رستم و پهلوانانذهن درحيوان، قدري قوي است كه با شنيدن نام هريك از اين حيوانات، پهلوان مرتبط با آن

در ،به كارگيري حيوانات از عوامل ترديد يكيبدون .گردد يممخاطب داستان تداعي آن ي يندهسراايدئولوژيك عطوفت آميز ، از طرز نگرش تمثيلي يها نقشهاي شاهنامه با داستاندر آن تمام ذرات خورد يمكه با شعور كيهاني پيوند هستي نشأت گرفته است كائناتبه نسبت

ناني «شعورمندي خود دركارند تا ما هستي كه حيوان نيز از اجزاي ذي حيات آن است نوعي با و اين شعورمندي با هر احساس و ادراكي قابل فهم نيست »به غفلت نخوريم به كف آورده و

در و لب دمسازي تا راز نهان با او بگويد چنانكه موالي شاعران خواهد يمبلكه محرم رازي گفته است:تمثيلي

كند يمپيامي را يحيي كوه كند يمبر احمد سالمي سنگ با شما نا محرمان ما خامشيم هشيم ما سميعيم و بصيريم و

)251: 3ج 1387(مولوي،

استعداد مهرورزي را نه تنها در عاطفه، وي كه با جان ودلي سرشار از مهر و«كه يا گونهبه ) عامل 348: 1377 (چوبينه، »پهلوانان محبوب خود، بلكه در حيوانات به تصوير كشيده است.

جهان به ويژه هاي يدهپدبا است كه از پيوند انسان نخستين ييها اسطورهالهام گرفتن از ،ديگريابيم كه انسان ابتدايي از درمي نخستين، يها دورهبا نگاهي به «كه جانوران حكايت دارد؛ چرا

داراي شعور يعي طب هاي يدهپدت و جهان دريافتي عجيب دارد. در بينش اساطيري او عطبي سهيم و نيز از اين رو در سرنوشت بشر »هر يك به زباني صفت حمد خدا گويند« اند وواراده

نه تنها در ها آناز و انساناست شده يم. اين اعتقاد باعث پيوند انسان با جانوران دخيل هستندطبيعت و و بر رازهاي جاودانگي جسته يمزندگي مادي، بلكه در زندگي معنوي نيز سود

)81-82: 1369(مختاري، »است. شده يمواقف

نقش تمثيلي حيوانات در شاهنامه :يما نمودهما در اين تحقيق، حيوانات را در سه بخش زير تقسيم

Page 4: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 114

:حيوانات اهورايي - 1 :اسب - 1- 1

خاصي داشته است. در اوستا از ي جلوه اوستايي نمود وي اسب پيش از شاهنامه نيز در متوننسبت ،دليل بر اين مدعاوارجمندترين ستوران معرفي گرديده است ينزشمندتراري جمله يها ناموجود پسوند اسب در تركيب و در فرهنگ ايراني به اين حيوان ابتلقب نج دادن

ي دارنده( ارجاسب، اسب الغر) ي دارنده( گرشاسب«وبزرگان اصيل ايراني چون شهرياران هماسبت، اسب ناتوان واز كار افتاده) ي دارنده( گشتاسب ،(تند اسب) هراسبل ،اسب ارجمند)

اسب نماد ، شاهنامهدر )1381:297(رضي، است. »... و اسب فربه ونيرومند) ي دارنده(دوشادوش پهلوانان در و و كردار شبيه به انسان دارد است وعطوفت ياريگري ،ارزشمندي

داشتن و ياريگري از نظر فداكاري و دارد. اما هيچ اسبي در شاهنامههاي جنگ حضور ميدان كه رستم قهرمان شاهنامه است، گونه همان .رسد ينمكردارهاي خرق عادت، به پاي رخش

عالوه بر اينكه در همه جا به عنوان اين رخش رخشنده هاست.اسب ي همه رخش نيز سرآمدفته است هفت خوان هنگامي كه رستم به خواب ردر پهلوان است. جهان مركب در خدمت

و نيز در درگيري با اژدها آورد يماز پاي در برابر شيري كه به وي حمله كرده يك تنه درمورد در . دارد يمو خداوند خويش را به اعجاب وا شتابد يمدليرانه به ياري سوار خويش

تان داس حادثه مرگ رستم دربه پيش بيني توان يمبروز رفتارهاي خارق العاده از اين حيوان نيز رستم و شغاد اشاره كرد كه رخش در نزديكي چاهساري كه به عنوان دام براي وي و رستم

كه در جريان يا توطئهتا سوار خويش را از كند يمتعبيه شده بود از پيش رفتن خودداري :است بياگاهاند

تمثيل گرد گوي كرد را خويش تن بوي يافت يم خاك زان همي رخش

زمين را به نعلش همي كرد چاك جست و ترسان شد از بوي خاكهمي )762: 1374(فردوسي،

Page 5: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 115 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

اين داستان، آخرين تالش اين اسب نجيب براي نجات سوار خود، همچنين همراهي با در است. عالوه بر رخش، شبرنگ بهزاد وعطوفت از نهايت مهر و ينموديار ديرينه تا پاي مرگ،

و وفاداري و عطوفت تمثيل و نمادي از نجابت و هستند كه ييها اسب ي جملهسياوش از ياريگري هستند.

اسب دريايي - 2- 1

اسب دريايي از موجودات ما بعدالطبيعي و اهورايي شاهنامه است در باب اين موجود ماجرا از اين قرار است كه ،ان به داستان پادشاهي يزد گرد بزه گراشاره نمودتواهورايي مي

كنند كه به شود اختر شناسان به او پيشنهاد ميتي يزد گرد بزه گر به خون دماغ مبتال ميوقطرف چشمه سو رفته و آنجا با خدا راز و نياز كند و سپس با آب آن چشمه دردش را عالج

شود كه در اين هنگام شود خودبين ميكند اما وقتي خون دماغش قطع ميكند او نيز چنين مي آيد.ي سو بيرون ميز چشمهاسبي سپيد ا

تمثيل

همه نيكي ديد خويشتن از كه رمه شاه كرد كشي گردن چو سرين گرد چون گور و كوتاه لنگ خنگ اسب زدريا بر آمد يكي

چشم زاغ و خايه سيه و بلند زخشم دوان و چو شير ژيان پر شير كش سيه سم و كفك افكن و بش و بايال كشان دم در پاي

شود اما وقتي شاه گيرند نخست اسب رام ميدهد كه او را مييزد گرد بزه گر دستور مي ؛آيدي اسب از پاي در ميبسيجد با جفتهبستن دم او را مي

سنگ سم ي بارهخروشان شد آن پس پاي او شد كه بنددش دم آمد سر و افسرشاندر خاك به بغريد و يك جفته زد بر برش

)1374:934(فردوسي،

، يزدگرد نمادي از انسان غافل و اسب دريايي رمزي از دنياي دون و اين داستان درو

Page 6: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 116

كه اگر دنيا با تو رام شد به عبارت ديگر اين ازتمثيلي است مركب گون و كل داستان روزگارِخواهي هاي آن در امانونه خواهد ماند و از بالگ بر وفق مراد تو شد تصور مكن هميشه اين

چموشي كرده و تو را سرنگون ، دنيا بسان اسب به ظاهر رامچرا كه هر لحظه ممكن است ماند كند. :بلبل - 3- 1 باشد يمبه قدر عصفوري و خوش الحان كه نام ديگر آن هزار ،مرغي است معروف«رنگش در پشت ،ي دنداني نوكانبه دستهگنجشكان متعلق ي راستهست جزو ا ايپرنده

خاكستري متمايل به قرمز و در زير شكم متمايل به زرد است نوكش ظريف و تيز و حشره مرغ زند خوان،« توان بههاي ديگر اين پرنده، مي) از نام4:934ج ،1377(دهخدا، .»خوار است

)1361:35كرد.(مكري، اشاره» مرغ شب خيز و مرغ صبح خوان مرغ شب خوان، شباهنگ، مرغدر ادب پارسي نماد عاشق و ه تمثيل طالقت لسان و زبان آوري استيانبلبل در باور عام

بلبل به عنوانفردوسي نيز از .پيوسته سينه چاك است ،گل است كه در رسيدن به مطلوبش :جويد يمبهره داستان رستم و اسفنديار ي مقدمهدر دل سوختگي،نماد

تمثيل همي ببالد او ي نالهگل از همي بنالد بلبل يزپال به

بزير گل اندر چه مويد همي كه داند كه بلبل چه گويد همي پهلوي گفتن سخن زبلبل بشنوي تا سحر گاه نگه كن

يادگار زو ناله بجز ندارد اسفنديار مرگ از نالد همي )712: 1374فردوسي، (

در چنانكه راوي رودكي مج و راوي خاقاني گشتاسب يا مير گشتاسب است عالوه بر اين يكي از راويان فردوسي است كه ، مثل ابودلف و وشكره و آزاد سرو سيستاني،شاهنامه بلبل

به عنوان مثال آغاز داستان رستم و اسفنديار كند يمها را از زبان او نقل برخي از داستان :يدگو يم

Page 7: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 117 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

كه بر خواند از گفته باستان ز بلبل شنيدم يكي داستان (همان)

:پيل - 4- 1ها حضوري مستمر دارد، ياد لشكركشي از فيل به عنوان حيواني كه در جنگ ودر شاهنامه

قهرمانان را در آن را تمثيلي از پهلوانان تهمتن به كار برده و فردوسي . به عالوهشده استداستان پادشاهي در .كند يمبه اين جانور قوي هيكل تشبيه يرومندينبزرگ و يا جثهداشتن

انبوهي به عنوان هاي يلفكه فور هندي از گيرد يماسكندر جنگي ميان اسكندر و فور هندي در چندين فيل از آهن بسازند دهد يماسكندر براي مقابله با آنها دستور كند يمخط شكن استفاده

كشند.آتش ميبه و آنها را كنند يمن را از قير پر و سپس درونشا تمثيل

زــاي تيـگر از جــبا لش ندـبرفت گريز آتش ز بديدند پيالن چو وشـبه زخم آوريدند پيالن به ج خروش سراسر برآمد لشگر ز

گفتـلبانان شـزان پي دـدنـانـبم بر آتش گرفت هاشانچو خرطوم

)1374:814ردوسي،(ف

از سپاهيان هند زير پاي يا عدهو كنند يماز ترس آتش عقب نشيني ها يلفبدين ترتيب .شوند يمكشته پيالن :شتر - 5- 1خاص را به وجود اي يرهتكه خود جانوري است عظيم الجثه از گروه نشخوار كنندگان«شتر از اوشته ي كلمه باشد يمنيش هاي بدون شاخ است ولي داراي دندان اين پستاندار آورد يم

.»لب اين حيوان خيلي بزرگ است گرفته شده است در اوستا به معني لب است چون )9:14152ج ،1377(دهخدا، .»دانا و محتاط نمايان شده است ساده لوح، در برخي از متون گذشته مطيع،« شترو كند يمق بياياني زندگي شتر حيوان حالل گوشتي است كه در مناط )167-233: 1376(تقوي،

Page 8: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 118

كه از گوشت انسان آن را مثل ساير حيوانات اهلي به خدمت خويش در آورده و عالوه بر ايندر باور عاميانه شتر به كين كند يمدر امور باربري نيز از آن استفاده شود يممند و شير آن بهره

ا در شاهنامه به لحاظ ام شود يمكه شتر حيوان طبيعي محسوب هرچند خواهي معروف است.چرا كه داردما بعدالطبيعي و اهورايي و سيمايي ،ي، رمزي از حيوان آينده نگر استبينپيش

ايستد و وي را از پيشاهنگ از حركت باز مي وقتي اسفنديار قصد رفتن به زابلستان دارد شترِ آگاهاند.سرنوشت شوم خويش در زابلستان مي

تمثيل تو گفتي كه گشتست با خاك جفت بخفتدر پيش بودش آنكشتر

اروانـك ان ـزم آن دـانـن بمـزرفت همي چوب زد بر سرش ساروان )717: 1377(فردوسي،

دهد كه سرش را ببرند.و دستور مي گيرداما اسفنديار آن را به فال بد مي برند و يالـر بـس شـك ودـبفرم فال بد آمد به آن را جهانجوي زديــره ايــز فــه جـد بـاشـنب ديـب رددـگ باز دوـدان تا بـب

اخترش زمان بدو باز گشت آن رشـس ويان ـج بريدند پرخاش خوار اختر شوم گرفت آن زمان اسفنديار اشتر زان غمي گشت

(همان)

شود فرجام خويش دچار مي ي او به سرنوشت بدتوجهي به پيش بينباالخره اسفنديار با بي شود.و به دست رستم كشته مي

:گاو - 7 - 1زوج سمان از گروه نشخوار كنندگان و از ي دستهسم داران از ي راستهپستانداري است از «

چهار قسمتي و شامل سيرابي، اش معدهپستانداري است علف خوار و تهي شاخان. ي يرهتبرخي آثار ادبي از جمله در« )3:3175ج ،1375 (معين، ».باشد يمردان و شي هزار ال، نگاري،

Page 9: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 119 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

برخي از ملل نماد تقدس نزدگاو )265: 1376(تقوي، .»كليله و دمنه نماد ساده لوحي استبهره اين مفهومهايش از ورد جهت پروراندن داستاندر شاهنامه نيز فردوسي در چند م است.. در اين كندآن به عنوان جانور قهرمان پرور ياد مياز ون،فريد در داستان ضحاك وو جستهفرانك همسر وي با فرزندش كشد يمرا پدر فريدون ضحاك ستمگر آبتين آن گاه كه داستان

گويد يم يدر تمثيلو رود يم چرد يمرمايه در آن بنگهبان مرغزاري كه گاو فريدون به پيش چندي اين كودك مرا امان بده كه:

مغز چنين داد پاسخ بدان پاك نغز و گاو و بيشه ي يدهپرست وـت دـپن ي يدهـپرستم ــاشـبب تو فرزند در پيش بنده كه چون

يرــار گـهـيدار زنـشيوار بــه ه سالش همي داد از آن گاو شيرس )129-131: 1374(فردوسي،

براي از بين بردن اي وسيلهز اين جانور به عنوان هاي شاهنامه ادر يكي ديگر از داستاناسكندر براي از پا درآوردن اژدهايي كه «. به اين گونه كه شوداستفاده ميجانوري اهريمني

انبارند و دهد تا پوست پنج گاو را از نفت و زهر ميروزي پنج گاو خوراك اوست فرمان ميآغازد و به خوردنشان مي شتابد ووي گاوان ميبرند اژدها به سگاوها را به نزديكي اژدها مي

در يكي ) همچنين 441: 1378(سرّامي، »سازد.ها كار او را ميسرانجام نفت و زهر درون پوستبه پيشنهاد «ها از پوست گاو براي شكنجه استفاده شده ماجرا از اين قرار است كه از داستان

آورند و خام گاو را بروز را ميگرسي ،هوم پس از ناپديد شدن افراسياب در چيچست دوزند. هايش ميكتف

ي برادر خويش ضجه شنيدنآيد و عاطفه افراسياب به به فرياد مي گرسيوز از اين شكنجهدر اين ميان گويد.ماياند و از سر درد با وي سخن مينشود و خود را به وي ميتحريك مي

ترين به اعتقاد ما اين رذيالنه كندستگيرش مييابد و شتابان دهوم به ديدن وي توفيق مي »499-500(همان: »توان گرفت.اي است كه در شاهنامه سراغ ميشكنجه

Page 10: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 120

:گربه - 8- 1 .»است و مكاري بوده خواريدر برخي از آثار فارسي نماد بي رحمي و خون« اگرچه گربه

ز چاره گري و خوش يمني و ممثلي ا كند يمدر شاهنامه نقشي مثبت ايفا )274: 1376تقوي،(موجب نجات مردم شهري از دست ،ها داستاناين حيوان در يكي از كه طوريه . باست

كه نام بيند يمپرويز در مجلس بزمش جامي را خسرو در اين داستان شود يمحاكمي بد ذات اما. كه شهر ري را ويران كنند دهد يمين سبب دستور ه ابهرام بر روي آن نوشته شده است ب

.كند يممنصرف شوزيرش او را از تصميمو يابند يممردي كريه المنظر و بد گوهر دهد يمپادشاه دست بردار نبوده و اين بار دستور

اين مرد گذارد يمگونه تعدي به مردم باز هر را در و دست او گمارند يمبه حكومت شهر ري همه بكنند و ثانياً ار ها بام يها ناودانه هم اوالً دهد يمدستور ،رسد يموقتي به ري ،نابخرد ها موشو ريزند يمبي ناودان در اثر باران فرو هاي شهر را بكشند بدين ترتيب بام يها گربهآن ، تا اينكه در فصل بهار شود يمشهر ويران ي همهدر نتيجه گيرند يمرا فرا ها خانه ي همه

اي را به انواع جواهر و ، خواهر بهرام، گربهرديهگُ شود يمآماده شاه بساط عيش و طرب گاه كه :آوردزيب و زينت آراسته، سوار بر اسبي به منظر خسروپرويز مي

تمثيل ودكيـك از ربهـبد گـدا نـكه پي گربكي رديهـگ سـپ اوردـبي

گوهر گونه چند به زر اندرون زر به ستامي نشانده اسبي بر نگار كرده الله از بر ناخن به گوشوار او گوش از شتهفروه

بد چشم او پر خمار خوار يمچو قار و به رخ چون بهار چو پديده ناغـن جـاز باره زري تهـروهشـف همي تاخت چون كودكي گرد باغ

ده شدـرا بنده ـران خنـه كهتـهم شد خنده از پر ايران لب شاه )1294: 1374(فردوسي،

خواهد از او چيزي آيد از گرديه ميي زيبا خوشش ميشاه چون از ديدن جمال گربه :بخواهد كه

Page 11: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 121 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

بدو گفت كاي شاه گردن فراز نماز پيشش برد گر چاره زن نــم آزاد كـنان از غـدل غمگ كن به من بخش ري را خرد ياد

ورا مرد بد كيش و بد ساز دان خوان باز را ومش زري مردك (همان)

خواند و دستوركند و حاكم ستمگر را از ري فرا ميخسرو نيز با پيشنهاد او موافقت ميدهد به هالكت رسانند و بدين گونه مردم شهر ري به افسون جمال گربه از شر حاكم بد مي

يابند.رهايي ميكيش :گراز - 9- 1شود مكرر به دندان ور ميسخت كينهو راز خوك نر است چون به غايت دلير و شجاع گ«

)19001-19002: 12ج ،1377(دهخدا، »كند.چيزهاي سخت و صلب به دوپاره ميي ماجرا گراز يا خوك وحشي در شاهنامه از حيوانات طبيعي و اهورايي است در ادامه

آورند.ند گرازاني سر از دريا بر ميرسياي عميق ميهاي اسكندر وقتي او و يارانش به درجويي تمثيل

هاي درازچو الماس دندان زيك سو فراوان بيامد گراز )1155: 1374(فردوسي،

و خيال باطل اسكندر را كه همان حريصانه در تكاپوي چند و چون جهان است به ريشخند ير بر زندگي آدميان تسلط دارد و پژوهش و اين خودگوياي اين مطلب است كه تقد گيرند يم

نافرجام است. هستيدر كشف راز و رمزهاي :ماهي -10- 1 ،1375(معين، »هيان كه داراي اقسام متعدد است.بي منقار و آبزي از رده ما است يجانور«ماهي از )195: 1376(تقوي، .»مظهر زيركي و باهوشي استادبي در متون ) «3732: 3ج

Page 12: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 122

فرجامي به عنوان مظهر ناخوشها است كه در يكي از داستان رايي شاهنامهجانوران اهوبيت حافظ را ينادستيابي به اسرار جهان محسوب گرديده است كه اين مضمون در آزمندي :آوردمي فرا ياد

جور كمتر ـومي گو وراز ده حديث از مطرب كه كس نگشود ونگشايد به حكمت اين معما را

)44: 1390(حافظ،

خواهد از چند و چون كار جهان آگاهي يابد وي در پي ديدار اسكندر مي در اين داستان، كه: رسدهاي جهان به كنار دريايي ميشگفتي تمثيل

بدو پاره شد زرد چون آفتاب د زآبـوهي برآمـگاه كـهم آن ديده درسته بيند ببكه آن را كي تيز كشتي بجستسكندر ي

)830: 1374(فردوسي،

اما اسكندر حادثه جو با تعدادي از يارانش دارند يمفيلسوفان او را از رفتن به دريا برحذر كنند.با كشتي به طرف آن موجود عجيب حركت مي

گروه آمد اندر تنگ چو آنگه هم لخت كوه آن ماهي بد يكي زرد )همانآب (هم آن كوه شد ناپديد اندر شتاب اندر هم كشتي برد فرو

اي از ياران گريبانگير عده ،شومي پژوهشگري كنجكاوانه در كار جهان ،ين ترتيبه او ب شود.اسكندر مي

:مرغان سخنگو - 9- 1 يرده دطايركه بال و پر و منقار دار ره عربان آن را طير خوانند.مرغ مطلق پرندگان و «

هاي مقدم آنان به سبب پرواز در هوا به ذي فقاران خون گرم كه اندام ي شاخهبزرگي از هوايي براي سبك كردن يها حفرههاي توخالي و داراي با استخوان صورت بال در آمده است

Page 13: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 123 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

علف خوار و يا پارهوار و خشناگر و گروهي گوشت از مرغان يا دسته وزن و به هنگام پرواز، )20675: 13ج ،1377(دهخدا، »دانه خوارند يا عده

هاي زيادي از زبان مرغان نقل شده نمونه بارز سخنوري مرغان منطق داستاندر ادب فارسي نماد پير و راهنمايي هستند كه آدمي را از آز شاهنامه در مرغان سخنگو ير عطار است.الطّ

:با اسكندرشاهنامه در رنگ مرغان سبز اين تمثيل چنان كه. دارند يموحرص برحذر دندـوانـخ را روز ـپي دارـهانـج سخن راندند رومي به آواز تفت خردمند مرغان به نزديك برفت قيصر بشنيد چو آواز

چه جويي همي زين سراي سپنج رنج دالراي اي بدو گفت مستمند و از گردي باز همان بلند به چرخاگر سر بر آري

ي ديدن اسرافيل به باالي كوه برااو را و نكوهندرا مي اسكندرافزون طلبي اين چنين و شوند.رهنمون مي

:حيوانات اهريمني - 2 :اژدها - 1- 2راز همواره به چاشني رمز و مربوط به اژدها و پهلوانان اژدركش، هاي تمثيليداستان«

پر يها درهاعماق ها بركهكنار ها،گاهن ستاني اژدهاي مهيب خفته در گذرآميخته و شگفتي جاايراني در اساطير بسياري از كشورهاي جهان در قلمرو افسانه يها افسانهنه فقط در ،گل

يا افسانهموجود ين) ا44: 1370(عناصري، »است هاي مختلف توصيف شدهشناسي به روايتستمگري بوده است كه خلق از خوي بد هاي بدكردار وفارسي پيوسته نماد انساندر ادب

هاي اژدهاوش راانسان انروزگار در طول رمز آشنا خردمندان« در واقع اند.در رنج بوده ها آن (همان) »اند.قالب موجودات پلشت مجسم ساخته در

ي توصيفات فردوسي بر پايه« ت كهدها از جانوران اهريمني اسژا نيزهاي شاهنامه افسانه در شناسيمتر از همه ماراني كه ميتر و خطرناكزهراگين و تربسيار نيرومند و ي ماراناز تيره

)807: 1378(سرّامي، »نمايد.مي

Page 14: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 124

هاي اسكندر گشتاسب و بهرام گور ها از جمله داستاندر شاهنامه اژدها در اغلب داستان آويزند سرانجام بر وي چيرگيهلوانان كه با اژدها در ميي شاهان و پحضور دارد و همه

اي ماجراي افتد كه سام طي نامهاتفاق مي نخستين اژدها كشي در شاهنامه، زماني«. يابندمي .»كندترين كار زندگي خويش براي او تعريف ميكشتن اژدهاي رود كشف را به عنوان مردانه

گيرد به اين ن ازدها كشي نيز در شاهنامه صورت مي) همين طور واپسي808:1378(سرّامي،خواري را كه شير كپي نام دارد به خواهش خاتون همسر بهرام چوبين اژدهاي آدم«گونه كه

آورد و خاقان به پاداش زند، از پاي در ميهاي وي ميخاقان چين با هفت تير پياپي كه بر اندام )809(همان: »آيد.ار مياين پهلواني وي را به دامادي خويش پذيرفت

پهلوان به خوابي عميق فرو رفته كه رخش وي را از وجود ، جهان ستمردر هفت خوان :شوندو به ياري هم بر او چيره ميآگاهاند اژدها مي تمثيل

اـره زو م ـه رجام ـف هـب امدـني دهاجنگ اژ به برآويخت با او جبخش تابا كز آن سان بر آويخت رخش ،ديد اژدها تن رچو زو

تـگرف دانـدن به را اـاژده ند ـبل شگفت اندر آمد بماليد گوش رـدلي وانـپهل د ـش رهـخي او بر چو شير دندان بدريد كتفش به

برش فرو ريخت چون رود خون از سرش بر بزد تيغ بنداخت از )140: 1374،(فردوسي

آن را از آيد وز پس اين حيوان خطرناك بر مياسفنديار، وي به تنهايي ا و در هفت خوان آورد.پاي در مي

ديو: - 2- 2هيكلي مهيب و درشت تصور كه او را با قدي بلند و يا افسانهديو موجودي است « ييها دندانظ داشتن كهن ديو به لحا يها داستاندر )8:11431ج ،1377(دهخدا، .»اند كرده

هر چه در شاهنامه و «حيواني داشته است. اما تيأز و موهاي دراز، شكل و هياشبيه دندان گر

Page 15: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 125 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

و يابيم يم، صفات انساني ديوان را بيشتر در كنيم يمحماسي بيشتر مطالعه يها منظومهديگر آدميان بيشتر هنر و دانش ايشان از كه تمدن و رسيم يمحتي در بعضي مواقع به اين نتيجه

: 1389صفا،»(د.ساختن ها خانهبه فرمان جمشيد، است. چنان كه خط را به تهمورث آموختند وحماسي از اين موجود وهمي به دست داده شده آثار بنابراين با توجه به توصيفاتي كه در )601

و وا كردارميان در ظاهر به حيوان شبيه بوده است اما ديوهرچند كه شود يماست معلوم علت آن كه در « :نويسد يمصفا در اين مورد ذبيح اهللانسان تفاوت زيادي وجود نداشته است.

ديوان بنا برآنچه به اين بوده است كه كردند يم دم تصور روايات ملي ايران براي ديوان شاخ وگور بر ؛ مثالً اكوان ديو پوست كردند يم، پوست حيوانات به تن آيد يمصراحت از شاهنامه بر

دام تهيه يعني لباس چرمين كه از پوست دد و .تن داشت و در ساير موارد هم از چرم ديوان )605(همان: »شد سخن رفته است.ميايفاگر نقش منفي در رويارويي مظهر پليدي و نامه،در شاه يا افسانهاين موجود به هر حال

بار با اكوان ديو و ن درگير شده است يكبا آ (رستم) دو بار جهان پهلوانبا جهان پهلوان است. با خواهد يمرستم بار با ديو سپيد كه كيكاووس را در بند كرده بود كه در مورد اول وقتي يك

شود و در مورد بعدي موفقاي جادويي ناپديد ميكمند او را به اسارت در آورد به گونههاي كيكاووس بينايي را دن خون او در چشمبا چكاندر تمثيلي شود او را از پاي در آورد و مي

به وي باز گرداند. كين و درد با بسيار بكوشيد نآفري جان نيروي به تهمتن«

زير افكند و آورد به گردن بر شير نره برداشت و دست بزد »كشيد بيرون تيره ز تن جگرش ا دريد بر دلش خنجر برد فرو

»خورشيد گون ،تيره ي يدهدشد آن به چشمش چو اندر كشيدند خون«

؟با توجه به اينكه ديو نماد پليدي و بد ذاتي است اند گفته يماما چرا اين ديو را ديو سپيد گ آنها يكي از خدايان بزر بايست يماين ديو سپيد «كه اند پاسخ به اين سؤال چنين گفتهدر

توجيه كرد كه چرا رنگ اين توان يمو شايد بزرگترين خداي آنها بوده باشد تنها از اين راه دين هينرنگ سفيد كه رنگ نور است ممكن نيست از م چون شريرترين عفريت سپيد است.

Page 16: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 126

اين زردشت به يك ذات خبيث داده شده باشد. ديوان در موارد ديگر سياه يا تيره هستند و به تني سياه با وجود نام سپيد او، آورد يمپس از آنكه رستم او را با تالش بسيار از پاي در ديوهم

نسبت داده شده و در توجيه نام او چنين آمده است كه او را به سبب موي شير رنگش سپيد )411: 1381خالقي مطلق،»(.گفتند يم

:شير - 3- 2

داراي مناعت طبع بوده اداني، تكبر وكاري، ننماد ستم«شير در برخي از آثار ادب فارسي است. فردوسي نيز در دليري در فرهنگ ما مظهر نيرومندي و بيشتر )142: 1376(تقوي، »است.نيرومندي ودالوري قهرمانان را به شير، مانند كرده است به عنوان مثال وي در ،ها داستانغالب

به شير تشبيه كرده است: اسپس سهراب ر سهراب ابتدا رستم و داستان رزم رستم و گرفت آن بر و يال جنگي پلنگ... چنگ بيازيد رستم بود غمي

زير به نماند هم بدانست كاو شير كردار به بر زدش بر زمين دـدري بر دل دارـبي يرـش برِ ركشيدب ميان از تيز تيغ سبك

)196: 1374فردوسي، (

موجودي اسفنديار، ربه هنگام رويارويي با دو قهرمان اهورايي شاهنامه، رستم واما شيدر تمثيلي آن گاه كه كشتن رستم را خوان اول، اهريمني تلقّي گرديده است. چنان كه در

، رخش:بسيجدمي اندرش همان تيز دندان به پشت و زد بر سرش دو دست اندر آورد

كرد بيچاره چاره آن را بر ددي كرد پاره تا كآن خا همي زد بر )691(همان:

آورد يمشير نر را از پاي در با دو شير نر وماده درمي افتد وابتدا اسفنديار نيز در خوان دوم وآن گاه:

ر سرش رزمسازــتيغ زد ب يكي فراز و آمد چو جفتش برآشفت (همان)

Page 17: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 127 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

گرگ: - 4- 2هاي نقش سيمرغ در اسطوره ي تقدس داشته وجنبه، كه گرگ نزد اقوام ترك علي رغم اين

احتياطي و ، بيمظهر درندگي و بي حمي، حرص ورزي«ي فارسي را داشته است، در ادب فارسبه عنوان موجودي اهريمني، با خوي در شاهنامه نيز )197: 1376(تقوي، »ناداني بوده است.

روياروي شد و ديار در خوان اول با دو گرگ نر ومادهنكه اسفچنان يافته است. درندگي نمود سرانجام: تمثيل

يدـعنان را گران كرد و سر در كش كشيد گون برـغ زهرآبـي تيـيك گل انگيخت از خون ايشان زخاك سراسر به شمشيرشان كرد چاك

)690: 1374(فردوسي، :كرم - 5- 2

منظوم خويش تنها يك بار از كرم سخن به ميان يها داستاندر سرتاسر حكيم فردوسي اين كرم انگيزتر از قهرماني شگفت در شاهنامه« .كند يمآورده است كه از آن به كرم هفتواد ياد

سراغ نداريم. اين جانور نماد بالش سرطاني قدرت و زوال ناگهاني آن است. اين كرم وجه )809: 1378(سرّامي، »ت.شهر كرمان نيز هس ي يهتسمبه روايت فردوسي، در كنار درياي فارس شهر كوچكي وجود داشته است كه ساكنان آن

به هم دوكي با خود برداشته وبه اتفاق ، . دختران اين شهراند گذرانده يمجا به سختي روزگار بود، دوكي عام ي شهرهروزي دختر شخصي به نام هفتواد كه در فقر .اند رفته يمسوي كوه

را كه درونش كرمي برداشته وبه همراه دختران ديگر به سوي كوه رفت. وي در آن جا سيبي وجود داشت، پيدا كرد و آن كرم را:

بگذاشتش نرم دوكدان بدان برداشتش سيب زان انگشت به وجفت يار بي خداوند نام به گفت پنبه دوكدان چو برداشت زان

نهيب را شما نمايم رشتن به سيب كرم اختر بر امروز من شمارش همي بر زمين بر نوشت برشت دو چندان كه رشتي به روزي،

Page 18: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 128

، آن را به خانه يابد يمكارش رونق و گيرد يموي پس از اين كه آن كرم را به فال نيك به شود يم تر بزرگ. كرم روز به روز خوراند يماز سيب را به آن و هر روز مقداري آورد يم

. هفتواد نيز توانگر سازند يمو ناگزير برايش دژي سنگين شود ينمديگر در خانه جاي يا گونه، به جنگ او گردد يموقتي اردشير از اين ماجرا آگاه م. سرانجاآورد يموسپاهي فراهم گردد يم .ريزد يمقلع) گداخته در كامش ( يرارزو دهد يمو وي را شكست رود يم

اهريمني -اهورايي حيوانات - 3 سيمرغ - 1- 3و موهوم و سيمرغ از آن گويند كه هر لون كه در پر هر مرغ باشد يا افسانهمرغي است «

) در ادب عرفاني سيمرغ در 13899: 9ج ،1377(دهخدا، »همه در پرهاي او موجود است.(ص) و پيامبر اكرم گاه كنايه از روح، گاه آن را كنايه از«رفته است معاني مختلف به كار

) 491: 1393(سجادي، .»اند دانستهتركيب سيمرغ ازل را كنايه از عقل مجرد وفيض مقدس نيشابوري در منطق الطّير، سيمرغ را نمادي از حضرت حق و مقصد اقصي مقصود عطّار

شبي ،در ابتداي آفرينش جهان گويد يم يثيلدر تموي .رهروان طريقت تلقّي كرده است درافتاد و: گر شد وپري از پرهاي اوسيمرغ جلوه

... آن نقش كاري در گرفت هركه ديد هركسي نقشي ازآن پر برگرفت جهان در وديـنب غوغا همه اين عيان او پرّ نقش نگشتي گر

اوست رّـپ شـنق مودارـان ملهـج اوست اين همه آثار صنع از فرّ )41: 1374، عطار(

و چاره گر معالج، قهرمان، راهنما، ي دهنده تمثيلي از پرورشاما سيمرغ در شاهنامه، در اين داستان، آن بخشد يمخاص به آن يا جلوهظهور او در داستان زال بوده است. پيشگو

او را يافت وبه البرز كوه رها كرد، سيمرغ ي درگاه كه سام، فرزندش، زال، به دليل سپيد موي عطوفت او را: با مهر و برد و اش يانهآش

كانـده چـخون از دو ديخرد، برآن بچگان با يمرغــس كرد نگه

Page 19: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 129 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

چهر خوب بدان خيره بماندند هرــم ندندـفك بر او بر شگفتي زيدـم مان همي خونـكه بي شير مه زيدـبرگ آن ــترنازك شكاري كه

راز شادـبگ دهــدانن برآورد دراز اريـروزگ تا ونهـگ نـبدي تـگذش اريـروزگ بر وهـك برآن تـگش پرمايه خرد آن كودك چو روـغ وش چـميان كوه سيمين برش سرو چون يكي زاد مرد شد يكي

)58: 1374(فردوسي،

شود اين بار، زمانيگر ظاهر ميچاره در نقش راهنما و در داستان رستم و اسفنديار سيمرغگردد، در آن زخمي به ايوان باز مي ماند و خسته ودر مقابل اسفنديار جوان، عاجز مي كه رستم

ناگزير با سه تن از بيند،ه ميزال كه همه درهاي اميد را بست پردازد.جا با خويشان به شور مي. افكند يمآيد و لختي از پر سيمرغ را در آتش اي برميدانايان با مجمرهاي آتش بر پشته

پرداخت و: درمان رستم به چاره گري و بعد سيمرغ نمايان شد و يا لحظه تمثيل

كشيد خون خستگي به منقار از آن كشيد ازو چار پيكان به بيرون ... فر ت با زيب وـهم اندر زمان گش پر بماليد ها يخستگ بر آن

)747(همان:

آن گاه گردد.فرّش به او باز مي يابد و زور وهاي جهان پهلوان بهبود ميبدين سان زخمآب و در كندمي دهد و رستم از آن تيري دوشاخه اختياردرخت گز را به او نشان مي سيمرغ

ي درهاي همه گيرد وقرار مي اسفنديار در برابر چون و شودمي ازم ميدان نبردپرورد و عميرز بيند، ناگزير:آشتي را بسته مي صلح و

ان كه سيمرغ فرموده بودـبرآن س زود تهمتن گز اندر كمان راند نامدار آن پيش جهان شد سيه اسفنديار مـچش بر رـزد تيـب

)750(همان:اي اهورايي را، شود. چرا كه وي شاهزادهورد اخير نقش اهورايي سيمرغ كم رنگ ميدر م

Page 20: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 130

آورد.نيرنگ از پاي در مي به افسون وگويي منسوب عالوه بر موارد مذكور سيمرغ يكي از جانوراني است كه در شاهنامه به پيش

آموزد كه رودابه را مي ، ابتدا در نقش معالج به زالبه دنيا آمدن رستماست چنان كه در داستان به طريق سزارين بچه را بيرون بكش و مست كن و تهيگاه او را با خنجر آبگون شكافته و

:گويدمي جهان پهلواني رستم به زالگويي سپس در مقام پيش آمد به بار برومندت كه شاخ بدين كار دل هيچ غمگين مدار

(همان) مار: - 2- 3بي دست و پا است كه داراي بدني قابل انعطاف ومولد زهرهاي يا زندهخحيواني دراز و «

) 140: 1376(تقوي، »كاري است.نماد ستم ضد قهرمان و«مار در ادب فارسي »كشنده است. گاه اهريمني است. از جمله اين جانور در شاهنامه گوهري دوگانه دارد. گاه اهورايي و

توان به داستان پادشاهي كند مينقش آفريني مي راييوت موجودي اهأهايي كه در هيداستاندر داستان مذكور، هنگامي كه اسكندر با سپاهي گران، آهنگ كشور گشايي دارد، به اشاره كرد.

:وآن گاه او و لشكريانش از آن آب رسندسرزمين خرمي كه آبي گوارا داشته است است مي زآب دـبرآم چانـپي مار بسي خواب آهنگ كردند بخوردند و

تنگ جهان شد برآن خفتگان تار و رنگه ب چو آتش وزان بيشه كژدم گرد مردان و دانا و بزرگان بمرد فراوان در يابه هر گوشه

)831: 1374(فردوسي،

كشور و بدين سان اين ماران اهورايي به عنوان نمادي از عذاب الهي، آزمندي اسكندر را در .گيرند يمگشايي، به سخره

، در مفهوم اخير نقش ايفا اند ييدهرو او در داستان پادشاهي ضحاك نيز ماراني كه بر دوشرسيدن به قدرت، به همداستاني شيطان، پدر خود را ي يزهانگكه با . اين پادشاه ستمگر كنند يمرا كه ضحاك در قع ماراني. در واآيد يمي عقوبت خوي بد خويش گرفتار در لجه .كشد يم

كيفر الهي هستند جانب او دريافت كرده است. نمادي از قهر و شيطان ازاي خوش خدمتي به

Page 21: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

 131 هاي شاهنامه نقش تمثيلي حيوانات در روند داستان

اما در همين داستان، از اين حيث .اند گرفتهكه به سزاي اين عمل اهريمني آرام وقرار را از وي در ،شود يماني انس ي جامعهگناه، موجب ظلم و تباهي در كه با خوردن مغز جوانان بي

.آيد يمموجودي اهريمني به شمار تمثيالت

نتيجهيي است كه بيشتر به زبان تمثيلي هاترين اثر حماسي فارسي، مملو از داستانشاهنامه بزرگ

،توانستهدر اين اثر و نمادين و با رنگ هنر از دهان قلم فردوسي بزرگ تراويده است فردوسي ها بايسته است با ممثل قرار دادن انسان ي ينهبهروند زندگي شايسته را كه در يها دانسته

اهريمني، با پندار شخصيت بخشي به -حيوانات در سه گروه اهورايي، اهريمني و اهوراييتعاليم اخالقي خود را كه شاهنامه، يها داستانحيوانات بيان داشته، ضمن ايجاد شورانگيزي در

پيوند و همبستگي ميان انسان نخستين وحيوانات يابد يمتظاهر يا اسطورهبا رنگي حماسي و د.را به هنر تمثيل به تصوير كش

منابع و مĤخذ

: روزبه.تهرانحيوانات در ادب فارسي. هاي يتحكا). 1376، محمد. (تقوي .1 .نويد شيراز: فردوسي. ي شاهنامه). حكمت نظري وعملي در 1377چوبينه، سجاد. ( .2و تصحيح از روي پانزده نسخه خطي و چاپي. ثروتيان، بهروز. تهران: چاپ ). شرح1390حافظ، محمد. ( .3

و نشر بين الملل ديرينه. تهران: افكار. يها سخن). 1381خالقي مطلق، جالل. ( .4 ، چ دوم.). لغت نامه. تهران: دانشگاه تهران1377دهخدا، علي اكبر. ( .5 خن.ايران باستان. تهران: س ي نامه). دانش 1381رضي، هاشم. ( .6 دهم. چ ،). فرهنگ اصطالحات و تعبيرات عرفاني. تهران: طهوري1393سجادي، سيدجعفر. ( .7 سوم. چ، ). از رنگ گل تا رنج خار. تهران: علمي و فرهنگي1378سرّامي، قدمعلي. ( .8 هشتم. چ، ). انواع ادبي. تهران: دانشگاه پيام نور1379شميسا، سيروس. ( .9

نهم. چ، كبيرسرايي در ايران. تهران: اميراسه ). حم1389صفا، ذبيح اهللا. ( .10 يازدهم.چ . تهران: علمي فرهنگي.الطّير. تصحيح سيد صادق گوهرين ). منطق1374( .فريدالدين، عطّار .11

Page 22: ﻞﻴﺜﻤﺗ - iaubushehr.ac.irjpll.iaubushehr.ac.ir/article_520898_1f6dae0155c1dd65469718f0caf3… · (26 :پ .ش) ،1394 نﺎﺘﺴﻣز ـ ﺮﻬﺷﻮﺑ ﺪﺣاو ـ ﻲﻣﻼﺳا

)26، (ش. پ: 1394 زمستاننامة تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي دانشگاه آزاد اسالمي ـ واحد بوشهر ـ فصل 132

.سروش ). شناخت اساطير ايران. تهران:1370عناصري، جابر. ( .12 ه شيرازي. تهران: اميركبير). ادبيات تطبيقي. ترجمه سيد مرتضي آيت اهللا زاد1373غنيمي هالل، محمد. ( .13 تهران: قطره.). شاهنامه، 1374ابوالقاسم. ( ،فردوسي .14 ه.املي. تهران: آگ ي حماسهزال تبلور تضاد و وحدت در ي اسطوره). 1369، محمد. (مختاري .15 ). فرهنگ فارسي. تهران: اميركبير.1375محمد. ( معين، .16 سوم. چ، غرب ايران. تهران: روزنه يها جهلهپرندگان در يها نام). فرهنگ 1361، محمد. (مكري .17سوم. ج .). شرح جامع مثنوي معنوي به كوشش كريم زماني1387مولوي، جالل الدين محمدبن محمد. ( .18

شانزدهم. چ، تهران: زوار