neda magaizne - 136

47

Upload: arsham-parsi

Post on 06-Mar-2016

234 views

Category:

Documents


8 download

DESCRIPTION

Neda is Iranian queer monthly online magazine in Farsi. After Cheraq magazine, Iranian Queer Railroad - IRQR (www.irqr.net) started to publishing Neda Magazine and Arsham Parsi is its Editor-in-Chief. Neda will publish Articles and news regarding Iranian queer's situation. their stories, refugee process, chats, letters, and etc it is main subject of Neda. also we are translating some English articles into Farsi to improve the level of awareness about queer theory and being queer. Neda is not the only IRQR's media. Radio RAHA (means Liberate) is Iranian Queer weekly radio. and you can find it here: www.radioraha.net also IRanian Gay and Lesbian Human Rights Council will using Neda to publish its statements. Please support Neda Magazine by introducing it to your Iranian fiends or make a link on your blog or site. our official website is: www.nedamagazine.net

TRANSCRIPT

Page 1: Neda Magaizne - 136
Page 2: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١

2 ، فرخبه جای سرمقاله

4 احمد رافت از عاشورا تا کجا؟،

6 مصاحبه ی اختصاصی مانی زانیار با ندا

14 ، ماندگارنکاتی چند در مورد رعایت حقوق دگرباشان در قانون اساسی آینده

16 ، نیماد)به مناسبت یک سالگی ندا(ندای تو .... ندای من

18 ، مھرگان)سبت یک سالگی ندابه منا(آغاز

20 ، پریا)به مناسبت یک سالگی ندا(اتوبوس

21 ، پریا)قسمت نھم(سیب

25 ، پیمانھمجنس گرایی از دیدگاه روانپزشکی

28 ، رسولیک داستان واقعی

39 ، امینتو ھم عاشقی؟

43 ، مانی زانیارآفاق

45 ی سازمان دگرباشان ایرانی در ارتباط با جرایم جنسی بیانیه

46 رسانه ھا

نشریه ی ن د ا

دومسال

سیزدھمشماره ی

٢٠١٠ ژانویه

:صاحب امتیاز

IRQR –سازمان دگرباشان ایرانی

www.irqr.net

آرشام پارسی: مدیر مسئول

فرخ: سردبیر

پوپک: طرح روی جلد

:آدرس وب سایت

www.nedamagazine.net

:آدرس پست الکترونیکی

[email protected]

ن د ا تالش می کند تا فضایی فراھم

آورد تا دگرباشان و غیردگرباشان ایرانی

بتوانند نظرات خود را به صورت آزاد بیان

. کرده و موضوعات را به چالش بکشند

تشر شده در ن د ا بنابراین مطالب من

نظر نویسنده ی آن است و لزوما

منعکس کننده ی دیدگاه گردانندگان

. نشریه نیست

Page 3: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢

جای سرمقالهه ب

در ابتدا که خداوند آسمان ھا و زمین را آفرید، زمین خالی و بی شکل بود و جوراب ھا بو می داد و «

رشتگان دیدند که این بنده آنگاه ف! ناگھان خداوند دید جوراب یکی از بندگانش بو نمی دھد و تعجب نمود

!بشود" ھوموفوبیا"به جای دعوا کردن ِقر ھمی دھد، و فرشتگان چنان آشفته گردیدند که خداوند فرمود

.و شب گذشت و روز گذشت، این روز اّول بود

و مومنین ھر که را . و دگرباشان بدبخت تر از گذشته شدند. سپس خداوند فرمود که مومنین انقالب کنند

و شب گذشت و روز گذشت، این . ست داشتند کشتند و از دگرباشان بیشتر ھم کشتند تا دیگر کسی الکی خوشحالی ننمایدکه دو

.روز دوم بود

بیست سال که گذشت و ھر سال گروھی از دگرباشان به بالد کفر می گریختند و دست مومنان به آنان نمی رسید و چند جای

به جای این که مثل بچه ی آدم بیایند ) علیھم لعنه(ن را خبر آمد که گروھی از دگرباشان که ناگاه فرشتگا. مومنان ھمی سوخت

و فرشتگان از خداوند بلند مرتبه پرسیدند که چرا این ھا را سنگ نمک نمی . اعدامشان کنند، در بالد کفر نشریه ی چراغ می نویسند

.ند؟ و شب گذشت و روز گذشت، این روز سوم بودگردانی و خدا گفت دستم نمی رسد، مگر نمی بینید در ترکیه ا

نبود و این می نوشت و آن ادیت می نمود و قرار بود " آیین چراغ خاموشی"پس مّدتی به شادی و بی پولی و ترس از جان گذشت و

ھا یک کم دعوا کنند و و مومنان به این فکر بودند که حاال که دستمان نمی رسد گاز بگیریم، چه کنیم که این . که شرایط بھتر گردد

و شب گذشت و روز گذشت، . دگرباشان دعوا نمی کردند و مومنان یواش یواش باور می کردند که بی دعوا ھم می شود زندگی کرد

.این روز چھارم بود

و کرد و آب تا آن که در میان دگرباشان اختالف در ھمی گرفت و آن یکی از طال گوساله ای بساخت و این یکی جیغ بکشید و عصا فر

و . افتاده بود" پت پت"نیز نامردی نکرده آخ ھم نگفت، آن یکی پنجول بیافکند و این یکی پاچه ی آن یکی به دندان درید و چراغ به

.و شب گذشت و روز گذشت، این روز پنجم بود. مومنان از ذوقشان شلوارشان را عوض کردند

که ارواح عمه ات خودم بھترش را درست می نمایم و چند جایش درد ھمی گرفت تا از آن به بعد آن به کار خود پرداخت و این بگفت

ھمانطور که فرشتگان دو به شک مانده بودند، . بزایید و فرشتگان نمی دانستند که حاال خوشحالی بنمایند یا آب سرد بجویند" ندا"

و فرشتگان ندانستند که شصت و سه درصدش " کو؟شصت و سه درصدت "گروھی از کفار در بالد اسالم بیرق سبز علم نمودند که

و در این میان گروھی از دگرباشان بانگ بر آوردند که اتحاد کنیم و اینجا که سر پل خر بگیری است، ما نیز خر خود بستانیم و شب . کو

.گذشت و روز گذشت، این روز ششم بود

سفر پیدایش ندا -فرخ مقدس »... و اّما در روز ھفتم

. قرار بود سر مقاله ی این ماه به ھمین جا ختم شود ولی چھار نکته الزم به ذکر می نمود

Page 4: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣

رباشان مسیحی شادباش سال نوی میالدی را به تمامی شما عزیزان بویژه دگتولد حضرت عیسی و نخست از سوی خانواده ی ندا

. می گویم

. دو این که تولد ندا به تمامی نویسندگان و خوانندگانش مبارک

سه این که بر خود می دانم از تمامی کسانی که در یک سال گذشته با مشکالت فراوان اّما عشق فراوان تر ندا را نوشتند و گرد

که ندا راه درازی در پیش دارد و تا اوجی که ) و می دانیم(ی ما باید بدانیم با آن که تمام. آوردند و راھی خانه ھا کردند تشکر کنم

آرزوی تمامی ماست فاصله دارد، زحمت این دوستان ھر چه نکرد، ھر ماه به یاد ما آورد که کسانی ھستند که بدون ھیچ گونه چشم

ھایشان را فدای آن کردند که ما بدانیم در تمام دنیا داشتی، شبھا یا روزھایی را به فکر ما گذراندند و گاھی مھمانی ھا و گردش

.دوستانی داریم

و نکته ی چھارم و پایانی این که، این نخستین شماره ی ندا به سردبیری من است و من آن چه در توان داشته ام را گذاشته ام تا

ن به ھیچ عنوان به معنی توھم ما برای ارائه ی اّما ای. تالش ھای دوستان و ھمکارانم به بھترین شکلی به دست سایر دوستان برسد

ما را از پیشنھادات و . راھی چنین دشوار را یقینًا بدون ھمفکری و یادآوری ھای خوانندگان نمی توان پیمود. بھترین کار ممکن نیست

.بخصوص انتقادات سازنده ی خود محروم نکنید

ویان و مبارزان کشورمان، آقای مجید توکلی و ھمچنین به جوان ترین عضو خانواده در پایان، این شماره را به یکی از آبرومندترین دانشج

.ی ندا، پریای عزیز تقدیم می کنم

دوست شما

فرخ

Page 5: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴

از عاشورا تا کجا؟

رافت احمد

. ھمزمان جنبش سبز نیز ششمین ماه خود را پشت سر می گذارد. با این شماره ندا یکساله می شود

بھترھا و آزادترھا می بش سبز، حرکت بسوی جامعه ای بھتر و آزاد تر است، ھر چند کهھدف ندا و جن

شعار ھای مطرح در خیابان ھای ایران رادیکال تر با گذشت زمان،. توانند تعاریف متفاوتی داشته باشند

» ش باطلهخامنه ای قاتله، والیت«آذر جایش را به ١۶در روز خرداد،١٣ »رای من کجاست«. می شوند

متاسفانه با پاره شدن عکس خمینی از سوی چند نفر، فوت آیت اهللا منتظری و آغار ماه .می دھد

کسانی که ماسک سکوالریسم بر چھره . را به صحنه باز می گردد انقالبی -محرم، ادبیات مذھبی

. است، یا بھتر بگوئیم شیعه دوازده امامی است» فرھنگ غالب بر جامعه ایران مذھبی«زده بودند، به طور ناگھانی متوجه می شوند

با ادبیاتی که اھانت به بخشی از ھم وطنان ما است، برخی از مدعیان سکوالریسم خامنه ای را یزید زمان می خوانند و به جنبش

ند، تا از این صحبت از عاشورا و کربال می کنند، بدنبال برگزاری شب سوم، شب ھفت و چله ھست. سبز لباس حسینی می پوشانند

.فرصت ھا برای اعتراض به دولت کنونی استفاده کنند

نگاھی سطحی می تواند این توھم را به وجود آورد که استفاده از مذھب و ادبیات مذھبی تاکتیک جدید مدعیان رھبری جنبش

استراتژی . خطرناکی شود اتژیمتاسفانه این تاکتیک در صورتیکه ادامه پیدا کند می تواند چون گذشته تبدیل به استر. است

در آن زمان نیز شعارھا و خواست ھا در ابتدا رنگ . از سوی نیروھای مذھبی شد ۵٧خطرناکی که منجر به گروگان گرفتن انقالب

م، سال پیش نام شھید به خود گرفتند و مراسم سو ٣١زمانیکه قربانیان تظاھرات . مذھبی نداشتند و بدنبال استقالل و آزادی بودند

. ھفته و چھلم آنھا در خیابان ھا برگزار شد، جنبش آزادی طلبانه به جنبش حسینی تبدیل شد و سر از مساجد و امام زاده ھا در آورد

برگزار می شد شرکت کنند، و از زنان که برای حقوق بیشتر به خیابان آمده بودند، چادر بسر کردند تا در مراسم سیاسی که مساجد

.اسیر حجاب ماندندآنروز تا امروز

. امروز متاسفانه ما شاھد به کار گرفتن ھمان استراتژی از سوی کسانی ھستیم که آن زمان نیز از ھمین ادبیات استفاده می کردند

نگاھی حتا سطحی به کارنامه و زندگی نامه مدعیان رھبری جنبش سبز و شعار نویسان این حرکت مردمی، به وضوح نشان می

اگرچه با سال پیش ھستیم و بنابراین خطر آن می رود که بار دیگر دام به تله حکومتی مذھبی ٣١د تکرار تجربیات دھد که ما شاھ

در توئیتر که امروز به تریبونی آزاد برای ابراز عقاید و نظرات ایرانی ھا تبدیل شده .ادبیاتی متفاوت از ادبیات احمدی نژادی به دھیم

مھم ترین . »ما تا آخر با موسوی ھستیم ولی او تا کجا با ما خواھد بود«: جالبی را مطرح ساخته بوداست، جوانی از شیراز سوال

.است» کجا«کلمه این سوال ھمان

ھدف ما از مخالفت با حکومت کنونی چیست؟ آیا جوانان . ما به کجا می خواھیم برسیم؟ ما آخر خط این حرکت را کجا قرار می دھیم

Page 6: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۵

ای تعویض رئیس جمھور استقامت می کنند؟ آیا ھدف جمھوری اسالمی دومی است که بدون تعویض قوانین تنھا با ما در خیابان ھا بر

نشان دادن نرمش در اجرای قوانین کنونی حکومت کند؟ يا اینکه بدنبال نظام و حکومت دیگری ھستیم که گام به گام خواست ھای

دمکراتیک ھمراھی کند؟ مردم را پاسخ گوید و کشورمان را به سمت جامعه ای

خواستار جانشینی ادبیات سیاسی به جای ادبیات مذھبی اگر این چنین است پس باید از ھم اکنون خواست ھا را مشخص کرد،

مطرح نمودن خواست ھا مشخص کردن . مطرح کردن خواست ھا البته به معنای انتظار تحقق آنھا در فرصتی کوتاه نیست. شد

نباید بار دیگر این ذھنیت در برخی بوجود آید که دست یابی به حد اقل ھا می تواند بار دیگر . مودن آن ھستیممسیری که خواھان پی

دست یابی به حقوق در کنار ھم قرار گرفتن برای حد اقل ھا نباید انصراف گروھی از. منصرف سازد ما را ار دست یابی به حد اکثر ھا

سال پیش بار ٣١م نباید بار دیگر جانشین وحدت عمل شود، در غیر این صورت تجربه تلخ وحدت کال. و خواست ھای شان تلقی شود

کرار خواھد شد و صفحات ندا تا سالھا در غربت به بررسی ھمین مسايل اختصاص خواھد یافت، در حالیکه تدیگر در شکل نوینی

معه احتیاج به ی جاحت. ف ارتقا سطح زندگی فرد فرد ما کندصر ندا باید نیرو و صفحات خود را . دوجود دارن مسائل مھم دیگری نیز

.بازنگری و تحول در زمینه روابط اجتماعی دارد و این تحول تنھا زمانی میسر خواھد شد که حکومت دیگری بر سر کار آید

Page 7: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۶

مصاحبه ی اختصاصی مانی زانیار با ندا

)بخش اول(

ننده ای که در یک خیابان باریک پر رفت و آمد با سرعت مرز بین حماقت و شجاعت کجاست؟ آیا را

به جلو می راند تا توانایی رانندگی خود را به رخ دوست دختر یا پسرش بکشاند شجاع است یا

احمق؟ کسی که چشم در چشم نیروھای سرکوب گر می اندازد و خواست ھای خود و

ھمنوعانش را بر سرشان فریاد می زند چه؟

جود دارد، اّما این خطر کردن کی ارزش واین است که عنصر خطر کردن در ھر دو آن چه می دانیم

حقوق دگرباشان ایرانی مشھور است و کی ضد ارزش؟ پاسخ این سوال را اخیرًا از یکی از فعاالن

. گرفتم

ھمجنس گرایی که حدودًا پنج سال پیش خود را جلوی دوربین قرار داد تا از شرایط مانی زانیار

.س گرایان ایرانی بگوید، به درخواست ندا برای مصاحبه پاسخ مثبت داد و در گفتگویی طوالنی با من از تجربیات خود گفتھمجن

و تاریخ زندگی او نیز نشان می دھد که در . مانی از گفتن باکی ندارد. شاید بتوان مانی را از صریح ترین فعاالن دگرباش ایرانی خواند

.عمل نیز بی باک است

با سرعت باال . خط بین حماقت و شجاعت، منافعیست که به خود یا دیگران می رسانی: ا درسی که از او می توان گرفت این استاّم

اّما . چه بسا جان کسی را ھم بی دلیل بگیرد. در خیابان پر رفت و آمد و تنگ راندن، نه به خود فرد نفعی می رساند، نه به دیگران

مانی سرنوشت . می ایستد و آماده است برای رساندن ھمنوعان خود از جان نیز بگذرد، احمق نیست کسی که رو به سرکوب گران

مانی از شھر . خود را به کاغذی سفید بدل کرد تا فشارھایی که دگرباشان در ایران تحمل می کردند و می کنند را بر رویش نقش کنند

او . دعا کند که دگرباشان ایرانی در دنیایی پر از گل و بلبل زندگی می کنندو خانواده ی خود گذشت، تا دیگر کسی نتواند به دروغ ا

جان و خانواده ی خود را در خطر گذاشت تا ظالمان او را در برابر چشم جھانیان قربانی کنند، و دنیا با دیدن این حقیقت وحشتناک، به

. شرایط ولقعی زندگی دگرباشان ایرانی پی ببرد

کار او به معنای . کاری که مانی کرد، تنھا از سر شجاعت بود. او را از خود گذشتگی بزرگ می توان گذاشت این است که اسم کار

! و دست آخر کار او کاری تاریخی بود. واقعی از خود گذشتگی بود

وز جنبش دگرباشان با او در رابطه با زندگی، باورھا و فعالیت ھای شخصی اش سخن گفتم و ھمچنین نظرات او را در باب شرایط امر

.بخش نخست این گفتگو اینک پیش روی شماست. جنسی ایران، و آینده ی این جنبش جویا شدم

Page 8: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٧

مانی زانیار رو چطور معرفی می کنی؟ :فرخ

یک بعد از ھزار نذر و نیاز، بعد از سه دختر،. بود که من ناخواسته به این دنیا پا گذاشتم ١٣۶١ساعت چھار صبح نوزدھم دی :مانی

. در سوسنگرد کمی زندگی کردم و در کل بچه ی جنگ ھستم. دوره ی جنگ رو دیدم. پسر به دنیا اومد که نسل خاندان رو ادامه بده

. مانی به خودش فکر نمی کنه. و در تمام زندگی ھم جنگیده ام و ھنوز ھم برای به دست آوردن حقوق خود و ھمنوعانم در جنگم

ممکنه نتونم کار زیادی بکنم . حلی برای ھم احساس ھای خودش پیدا کنه که بتونن راحت تر زندگی کننبیشتر به فکر اینه که راه

ولی تا جایی که بتونم سعی می کنم با ھم احساس ھای خودم، مخصوصًا پناھندگانی که نیاز به ھمفکری و ھم صحبتی دارند

.آمستردام زندگی می کنماآلن ھم در . ھمراه باشم و این کار رو وظیفه ی خودم می دونم

اآلن مجردی؟ :فرخ

!بله :مانی

چرا؟ :فرخ

.مجردم چون وقتی برای ارتباط ندارم :مانی

فکر نمی کنی یک فعال موفق خودش نیاز به آرامش داره؟ و خودش باید الگو باشه؟ :فرخ

و نمی تونن خودشون رو ابراز کنن، این وظیفه ی و به نظر من تا وقتی بقیه آرامش ندارن . من فکر نمی کنم که باید الگو باشم :مانی

:به قول پروین اعتصامی. ماست که تالش کنیم

دانی که را سزد صفت پاکی آنکو وجود پاک نیاالید

تا خلق از او رسند به آسایش ھرگز به عمر خویش نیاساید

! نوه ی پسری بیاره خانوادهظاھرًا این پسر تصمیم نداشت که برای ولی. رو نگه داره خانوادهگفتی قرار بود پسری بیاد و نسل :فرخ

چطور خودتو کشف کردی؟

مادر من که ایرانی نبود این مسائل رو خیلی ! اولین کسی که من رو کشف کرد مادرم بود. کشف کردن من کمی عجیب بود :مانی

تا خودم باھاش صحبت کردم و . ی به من چیزی نمی گفتوقتی رابطه ی من با پسرھا رو می دید می فھمید ول. خوب درک می کرد

ولی . سالم بود ٢٢حتی با پدرم شرط ھم بسته بود و این رو زمانی به من گفت که . اون ھم بھم گفت که مدتھاست که در جریانه

مھم خانوادهاین پسر برای .البته ھیچ وقت ھم مسئله رو باز نمی کرد تا درباره اش صحبت کنه. پدرم ھرگز با این مسئله کنار نیومد

باید تو رو ببرم پیش دکتر "ل می کرد و می گفت غیادمه وقتی کوچیک بودم، پدر بزرگم جلوی ھمه ی بچه ھای فامیل من رو ب. بود

کمی . (ی من رو می کشید و آخر ھم در شش سالگی ھمین کار رو کرد...و من جیغ و داد می کردم و او ھم !" نوشاد ختنه ات کنم

Page 9: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٨

.این رفتارھای پدر بزرگم نشونه ی آرزوھای اونا بود) افروخته می شود بر

چی شد رفتی سراغ داستان ختنه؟ :فرخ

!چون ختنه دردیه که ھمه ی ما به اجبار کشیدیمش، بعضی ھا مثل تو بچه بودن و نفھمیدن ولی این یه در واقعیه :مانی

یعنی تو مخالف ختنه ای؟) خورمکمی از کشیده شدن پای خودم به داستان شوک می ( :فرخ

!بله :مانی

چرا؟ :فرخ

البته تو بعضی جاھای دنیا دخترھا رو ھم ختنه می کنن که اون دیگه یک کار . چون احساس می کنم یه تجاوز به پسرھاست :مانی

دور کمر منو با متر اندازه گرفت، اومد -یکی از ھمسایه ھا –" مھری خانوم"یادمه قبل از مدرسه رفتن، اواخر تابستون ! غیر انسانیه

. منم فرار کردم!" میخوایم ببریمت پیش دکتر نوشاد ختنه ات کنیم"گفتم چرا؟ گفت ." میخوام برات دامن بدوزم"گفتم برای چی؟ گفت

زی بردنم پیش دکتر بعد بابا بزرگم و بابام گولم زدن گفتن میخوان برام اسباب بازی بخرن؛ راست ھم گفتن، خریدن ولی بعد از اسباب با

بعد بابا . منم خیلی دست و پا زدم، گریه و التماس، که دیگه پسر خوبی میشم، کار بد نمی کنم؛ ھرچی گفتم قبول نکردن(!) نوشاد

.لم کرد بابامم شلوارم رو وسط مطب کشید از پام در آوردغبزرگم ب

.دم تاثیر گذاشتهظاھرًا این تو ذھن تو زیاد تر از کسایی که من تا حاال دی :فرخ

من احساس می کنم قسمتی از بدن من رو بی اجازه ی خودم کندن، که راه و روش دین رو ادامه بدن و بعدش ھم که رفتم :مانی

ولی خوب جاش برام اسباب . این از درد خود عمل دردناک تر بود! خونه، ھمه ی فامیل میومدن دامن من رو میزدن باال ببینن چه خبره

به زور میخواستن که من رو مسلمون کنن، این حتی خانوادهبا این کارشون ھمه ی فامیل و ھمه ی ) می خندد. (آوردن بازی زیاد

.تجاوز به حق انتخاب دین آدم ھم ھست

به نظر تو ھمجنس گرای دیندار اصًال می تونه . می دونی که توی تمام دین ھا، ھمجنس گرایی گناھه. درباره ی دین حرف زدی :فرخ

معنا داشته باشه؟

دین ھا ھمجنس گرایی رو قبول ندارن ولی من فکر می کنم آدم می تونه دین رو جدا و گرایشاتش رو جدا ! می تونه باشه :مانی

من برای خودم تعریفی کردم و فکر می کنم تعبیر دینی ای که میگه ھمجنس گرایی حرامه؛ می تونه برای انسان ھایی . داشته باشه

. رام باشه که با جنس مخالفمون ارتباط بر قرار کنیمحبرای ما ھم شاید . دگرباش ھستند و می خوان ھوسرانی بکنندباشه که غیر

.به ھر حال من با این مسئله کنار اومدم و معتقدم که دین جای خودش و گرایش جای خودش رو داره

خودت رو آدم دینداری می دونی؟ یعنی بر اساس این جمالت می تونم به این نتیجه برسم که تو کّلًا :فرخ

Page 10: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٩

.زمانی می دونستم ولی امروز نه! نه :مانی

چرا؟ :فرخ

.من از چیزی که دست و پام رو بگیره نفرت دارم پای آدم رو می گیره و دین دست و :مانی

میشه اسمش رو گذاشت بی بند و باری؟ :فرخ

ی ما بی بند و باری معنی بدی داره من اسمش رو بی بند و باری می دونی که تو جامعه... چون) چند ثانیه فکر می کند( :مانی

به نظر من اصًال ھیچ چیز ارزش این رو نداره که بتونه آزادی تو رو . من به چیزی اعتقاد یا تعھد ندارم ولی بی بند و بار نیستم. نمیذارم

من برای به دست . واقعًا گرون قیمته و برای من خیلی مھمه... آزادی به نظر من از ھمه لحاظ، آزادی بیان، آزادی اندیشه. محدود بکنه

پس ھیچ چیز به اندازه ی آزادی ! ھزینه ھم که البته ھمه اش مادی نیست. آوردن آزادی امروزم خیلی سختی کشیدم و ھزینه دادم

.برای من ارزش نداره

اّولین رابطه ی عاطفیت کی و چطور بود؟ :فرخ

ھم ه و ارتباط ما عاطفی بود و ھیچ وقت ب. پسر ھمسایه مون بود. سالم بود با پسری به اسم ایمان ١۴یا ١٣فکر می کنم :مانی

و . حدود سه سال طول کشید و اون ازدواج کرد. اون چھارم دبیرستان بود. اصًال مفھوم عشق رو نمی فھمیدم. نمی گفتیم عاشقیم

.تحمل کنیم دوری ھم رو نمی تونستیم. بعد از ازدواجش ھم با ھم بودیم

!حتی بعد از ازدواجش؟ :فرخ

!حتی بعد از ازدواجش :مانی

و چطور تموم شد؟ :فرخ

البته ھنوز ھم . در واقع رابطه وقتی به نوعی قطع شد که اون از ایران رفت و ما از ھم جدا شدیم. ما دوست خانوادگی بودیم :مانی

.ش رو میفرستاد سفر که ما با ھم باشیماون انقدر من رو دوست داشت که زن. با ھم در تماس ھستیم

نه؟. با این چیزایی که داری میگی برداشت من اینه که اون ھم گی بوده :فرخ

.ولی خیلی مھربون و عاشق بود. البته بخاطر فشار خانواده مجبور بود که ازدواج بکنه. نه، اون بای بود :مانی

احساس ھات بال فاصله بعد از این موضوع چی بود؟ دچار بحران . ار کشف کردیبرگردیم به دوره ای که خودت رو برای اولین ب :فرخ

ھویت نشدی؟

فکر می کنم چون خانواده . نه احساس گناه و نه ھیچ چیز دیگه ای که فکرش رو بکنی. به ھیچ عنوان دچار بحران ھویت نشدم :مانی

Page 11: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١٠

. ه است که ایمان زیر گلوی من رو بوسیده بود و گلوم کبود شده بودمثًال یک چیزی که ھیچوقت یادم نمیره این خاطر. ام حمایتم کردند

مادرم . مادرم که دید، ازم پرسید چی شده و من گفتم نمی دونم. وقتی داشتم می رفتم خونه خیلی از این موضوع آشفته بودم

دم که اون ھم می دونه داستان از من فھمی» !حتمًا خواب بد دیدی و من ھم وقتی خواب بد می بینم این طور میشم«خندید و گفت

.خیلی با من مھربون بود، به ھمین خاطر احساس سرخوردگی نداشتم. چه قراره ولی درک می کنه

به عنوان یک دگرباش در ایران با چه مشکالتی رو به رو بودی؟ :فرخ

کردن، اگه سر کار می فھمیدن فقط بچه ھای محل اذیت می کردن، توی مدرسه و دانشگاه اذیت می! مشکل خاصی نبود :مانی

نمی تونستی تنھا خونه اجاره کنی و وقتی می خواستی با کسی که دوست داری بری . اخراجت می کردن و بد بخت می شدی

...جایی نمی تونستی

شروع کارت به عنوان یک فعال حقوق دگرباشان چطور بود؟ :فرخ

ھمه به فکر سکس بودن و کسی . دیدیم اوضاع خرابه! کش میشه؟شنیدی میگن شھر که شلوغ میشه قورباغه ھفت تیر :مانی

. طرف اصًال حتی به این که ممکنه ایدز بگیره فکر نمی کرد! کاندوم نمی دونست چیه. اصًال به فکر محافظت و شناخت خودش نبود

شتند برنامه ای به عنوان بعدش با گروھی آشنا شدم که تصمیم دا. برای ھمین شروع کردم به گشتن و اطالعات به دست آوردن

درست کرده بود و در یک روز خاص از ھمه رومیه یاھوروی پارسی آرشام! بود یادم نیست" جشن صدا"یا . درست کنن" عید صدا"

آرشام ھم خیلی خوب . با ھمون پنج شش نفر کار رو شروع کردیم. پنج شش نفر بیشتر نیومدن. دعوت کرد که در اونجا شرکت کنند

کم کم کارمون ادامه . یک تیم کار می کرد. قشنگی کار این بود که اصًال ھم رئیس و مرئوسی نبود. رفت و کارھا رو انجام میدادجلو می

پیام شیرازی و پیروز مھرآیین رو می . دلم می خواد از کسایی که اون موقع کار می کردن یاد کنیم. پیدا کرد و چراغ و رھا شروع شدن

. تونم نام ببرم

فقط ھمینا رو میتونی نام ببری؟ :خفر

.بقیه چون توی ایرانن نمی تونم اسمشون رو بگم :مانی

چی بود؟) آشکار در ایران( Out in Iranداستان فیلم :فرخ

یک گروه از کانادا اومدن که از فعالیت ھای . یک سال و نیمی از فعالیتم گذشته بود که تصمیم گرفتیم کارمون رو علنی کنیم :مانی

. آرشام با من تماس گرفت و من رو در جریان گذاشت! که نشون بدن ما اصًال وجود داریم؟. در ایران فیلمی تھیه کنن) PGLO(سازمان

حرف زده بودیم ولی چون آرشام نگران امنیت ما بود ھیچ وقت داگ آیرلندالبته قبلش یک بار با رادیو بی بی سی فارسی و یک بار با

فیلم ساز شبکه ی (فرید حائری نژاد . آرشام نگران بود و قرار بود کسی جلوی دوربین صورتش رو نشون نده. مکار تصویری نداشتی

CBC در پاساژ ونک . به من تلفن زد و گفت که از طرف آرشام تماس می گیرم و در ایرانم) کانادا و سردبیر امروز رادیو زمانه در ھلند

بعد از شروع کار فرید گفت که میخوای صورتت سیاه . خوب ھمه ی این کار ریسک بود .فرید خیلی می ترسید. ھمدیگه رو دیدیم

Page 12: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١١

؟ گفت من ھر فیلمی تو ایران گرفتم خیلی موفق بوده، مخاطب خارج از ایران براش خیلی سخته که ...باشه؟ یا فقط صدات باشه یا

ھر چند از کیفیتش راضی . ول کردم و جلو اومدممن ھم این ریسک رو قب. ببینه صورت کسی که داره حرف می زنه شترنجی شده

.اولین باری بود که تو ایران یه ھمچین گزارشی ساخته شد. نیستم ولی در نوع خودش بی نظیر بود

نمی ترسیدی از این کار؟ :فرخ

.کار باید بشهچون وقتی این کار رو انجام می دادم حس خاصی داشتم و نیرویی بھم می گفت این ! راستش رو بخوای نه :مانی

خانواده ات مخالفتی نداشتن؟ :فرخ

اونا زیاد در جریان نبودن؟ :مانی

آرشام؟ :فرخ

.اونم وقتی دید که من مشکلی ندارم دیگه کاری نداشت :مانی

کّلًا میشه داستان رو این دید، یا خودت ھیچ وقت این فکر رو داشتی که مثًال تو خودت رو سوزوندی برای بقیه؟ :فرخ

برای این که ذھن بقیه باز . من آبرو و موقعیت خونواده ام رو برای نسل آینده آوردم جلو. من خودم رو برای بقیه نسوزوندم :مانی

خواستم از ما نترسن و . به پدر و مادر ھا بگم ما بچه ھای خودتونیم. بشه، برای این که نشون بدم ما وحشتناک یا متجاوز نیستیم

.دلم می خواست به پدر و مادر ھا بگم که نباید بچه ھاشون رو ترد کنن. ونا داریم زندگی می کنیمبفھمن که ما ال به الی ا

پنج سال برگردیم عقب، باز ھم ھمین کار رو می کنی؟ -اگر چھار :فرخ

!شاید یه کار بزرگتر ھم می کردم :مانی

!مثًال؟ :فرخ

مثًال مادرم رو می آوردم که به خانواده ھا بگه بچه ھاشون رو طرد . ی دوربینام می خواستم که بیان جلو خانوادهمثًال شاید از :مانی

.اونا نمی تونن عشقشون به ما رو از بین ببرن. مھم گرایشات ما نیست. ما بچه ھای اونا ھستیم! نکنن

بعد از پخش فیلم چی شد؟ :فرخ

تنھا کسی که مرا درک می کند، روزی زادگاه " و روش نوشتم زمانی که داشتم تھران رو ترک می کردم، یادمه یه آیینه داشتم :مانی

چون . وقت بیرون اومدن من از ایران، بدترین شرایط بود. اون من رو خیلی درک می کرد. اینو برای خواھرم نوشتم" مرا ترک می کند

معرفی کرد که با ھاشون می تونستم برم با بدبختی باھاش تماس گرفتم و بھم آدمایی رو . آرشام ھم کانادا نبود و رفته بود آلمان

. ترکیه

Page 13: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١٢

چی شد که فھمیدی باید ایران رو ترک کنی؟ :فرخ

وقتی بعد از چھار سال ھنوز خواب ھای شبونه ی من اینه که دارن میریزن تو خونه که من رو . نمی خوام درباره اش حرف بزنم :مانی

! یک ھفته توی یه تاکسی سرویس قایم بشی که قاچاقچی بتونه خارجت کنه... بگیرن؛ یا من تو فرودگاھم و می خوان من رو بگیرن

آره، بیا ھمه چیز حل ) "ادای آن ھا را در می آورد(اونام گفتن . از ایران به کسایی که قرار بود خارجم کنن زنگ زدم... خیلی سخت بود

گریه ای که . توی راه خیلی گریه می کردم. از اونا نبود ولی اونجا که رفتم خبری!" بیا پیش خودمون! قربونت برم. راحت میشی! میشه

از اقدسیه . یادمه باید می رفتم ارومیه. به دوستام فقط زنگ می زدم و با گریه خداحافظی می کردم! دیگه نمی تونم کشورم رو ببینم

و فقط ھمه ی خیابونا رو نگاه می کردم، . سمکه اومدم بیرون، اومدم سمت میدان نوبنیاد و به سمت اتوبان صدر تا به میدان آرژانتین بر

اشکام می ریخت، می ! جایی که بزرگ شده بودم، و می گفتم این آخرین باره که داری این جا رو می بینی پس خوب نگاه کن

!داشتم کشورم رو ترک می کردم! اشک نمیذاشت. خواستم خوب نگاه کنم ولی نمی تونستم

کشوری که توش ھیچ ! فکرش رو بکن. بر خالف این که قرار بود باشن. اونجا کسی منتظرم نبود. دمبا ھزار دردسر وارد خاک ترکیه ش

سیگار که می کشیدم ھمه . شب رسیدم، ماه رمضان ھم بود ٨من ساعت . کس ھم انگلیسی بلد نبود، منم که ترکی بلد نبودم

سریع رفتم یه کارت تلفن . کایسریشب رسیدم ١١. ریکایساتوبوسم رو عوض کردم برای سیواستو شھر . چپ چپ نگاه می کردن

گفتن فالنی نیست، از اینجا رفته و قطع . اما اونا دست رد به سینه ام زدن. و به اون آدمایی که باھاشون قرار داشتم تلفن زدم. خریدم

!!!گفتن اگر کاری داشتی باز ھم به ما زنگ بزن. کردن

! شک قوی ای بود، گوشم صدای آدما رو نمیشنید، اونم تو ترمینال اتوبوس. ید چکار بکنمشوک بھم وارد شده بود، نمی دونستم با

فکر کردم جایی که . فقط رفتم یه گوشه ای نشستم و گریه کردم، بعد به خودم گفتم یادت باشه، این راھیه که خودت انتخاب کردی

خیلی ھتل کثیفی بود ولی مجبور . و شب رو اونجا خوابیدمیه ھتل پیدا کردم . اتوبوس و مسافر ھست، حتمًا ھتل ھم باید باشه

از ترکیه داستاناییی که شنیده بودم من رو می . ھمه اش فکر می کردم یکی اآلن مید منو می کشه. شب که نتونستم بخوبم.بودم

...ترسوند

و فرداش؟ :فرخ

از ھتل اومدم بیرون، ! اصًال حمامی در کار نیست صبح که می خواستم دوش بگیرم دیدم. شب رو اونجا موندم تا صبح شد :مانی

برای منی که تا حاال این ھمه ساعت تو اتوبوس ننشسته . ساعت تو راه بودم ١٢با اتوبوس رفتم استانبول، حدود . رفتم دنبال اتوبوسا

ومد چمدون من رو بکش از اتوبوس که اومدم پایین دیدم یکی بدو بدو ا. شب رسیدم استانبول ١٠ساعت . بودم خیلی سخت بود

اونم گفت، می برمت ھتل به این .بھش گفتم من یه ھتل تمیز می خوام! یه پسر کرد بود» !ایرانی؟ ھتل«بکش، ھی می گفت

.ھم خوشگل بود ھم تایپ من بود! پسر بدی نبود. ط این که بذاری شب پیشت بخوابمرش

وقت پسر بازی داشتی؟یعنی تو توی اون شرایط ھم ) با خنده و تعجب زیاد(: فرخ

Page 14: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١٣

ھم اومده بود سراغم نمی برد پیتاّما بعد دیدم اونقدر خسته ام که اگر ) کمی چپ چپ نگاه می کند! (بذار االن میگم! نه :مانی

. فکر می کرد قراره شب پیش من بمونه. ازش تشکر کردم. من رو برد به یه ھتل سه ستاره که خیلی ھم خوب بود. تونستم قبول کنم

!ر زدم...بھش ک منم

یه دوش گرفتم و رفتم از رسپشن پرسیدم که کجا می تونم یه . رفتم باال و بھش پول دادم و به رسپشن ھتل گفتم بندازنش بیرون

سیم کارت بگیرم و به اینترنت دسترسی داشته باشم؟ گفت توی ھتل اینترنت ھست ولی برای سیم کارت باید بری اون ور خیابون،

.کنی از پاساژ خرید

...ادامه دارد

Page 15: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١۴

نکاتی چند در مورد رعایت حقوق دگرباشان در قانون اساسی آینده

ماندگار

در اين مقاله تالش خواھد شد تا نیاز جامعه دگرباشان جنسي در ايران به شناخته

شان مبنی بر حق ابراز وجود در قانون اساسی آينده كشور مورد شدن حقوق اولیه

:ار گیردبررسي قر

نويس پیش« با عنوان » حقوقدانان سبز« چندی پیش متنی از سوی گروھی به نام

منتشر گرديد كه با توجه به اصول دموكراتیك و حقوق » قانون اساسی آينده ايران

بشری و در مقايسه با قانون اساسی كنونی جمھوری اسالمي ايران به مراتب

بود اما علیرغم تالش نويسندگان آن، ھیچ ماده يا عبارتی مشخص در حمايت از حقوق تر خواھد تر و به ھر روی مدرن پیشرفته

نويس چندان توقعی بر توجه به اين مساله توان از نويسندگان محترم اين پیش البته نمی. گردد دگرباشان جنسي در آن مشاھده نمي

اما . ضی نكات به ظاھر كم اھمیت تر مورد توجه قرار نگیردداشت چرا كه در گیر و دار تنظیم اين پیشنويس شجاعانه، ممكن است بع

دانند نبايد نسبت به حقوق اولیه گروھی تقريبا ھفت الی ده می» حقوق بشر« دوستانی كه مبنای قانون اساسی پیشنھادی خود را

ه ای برای رعایت حقوقشان در قانون دگرباشان جنسی انتظار ندارند تا اصل ویژ البته بديھی است كه. درصدی از جامعه غفلت نمايند

اما این مساله انتظار می رود که در برخی اصول و بندھای آنھا کلماتی ھرچند کوچک ولی گویا گنجانده اساسی در نظر گرفته شود

.شود تا در آینده موجب ابھام در برداشت از سایر عبارات نگردد

ت اصل دوم این پیش نویس برداشتھای مثبتی نسبت به رعایت حقوق به عنوان مثال، از بندھای شماره دو، سه، چھار و ھش

به طور قطع آنچه مسلم است قرار گرفتن شیوه زندگی دگرباشان در حریم . دگرباشان می گردد اما این به طور قطع کافی نخواھد بود

گردد که ابراز و صحبت در مورد آن و لیکن مشکل آنجا ایجاد می. خصوصی آنھاست، امری که در بندھای مذکور بدان اشاره شده است

یا داشتن مکانھای مخصوص برای تجمع یا تفریح این گروه از شھروندان دیگر صرفا در حیطه حریم خصوصی افراد محدود نبوده بلکه

ی برای نمودی بیرونی در اجتماع خواھد داشت که با توجه به آنچه در پیش نویس پیشنھادی ذکر شده است در آینده موجب مشکالت

ارائه گردد و ثانیا » حریم خصوصی« بنابراین شاید بھتر باشد اوال در ھمان اصول اولیه تعریف نسبتا مشخصی از . این افراد خواھد بود

. ھمان اندازه که حریم خصوصی افراد مورد احترام است حق فعالیتھای اجتماعی آنان نیز مد نظر قرار گیرد

مثبتی در جھت کاھش مجازاتھای قانونی نیز در پیش نویس مذکور رعایت گردیده که از آن جمله می البته نکات بسیار حائز اھمیت و

:توان به چند مورد اشاره کرد

... نفی ھرگونه رفتار یا کیفر ظالمانه، غیر انسانی یا تحقیر آمیز : بند چھارم اصل دوم که بیان می دارد -١

Page 16: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١۵

چراکه می دانیم طبق قوانین کنونی جمھوری اسالمی . ممنوع می داند اصل سی و یکم که اعدام را به ھر شکل و نحوی -٢

ایران، موسوم به قانون مجازات اسالمی، ھمجنسگرائی با عناوینی ھمچون لواط و مساحقه با شرایطی مستوجب مجازات

.اعدام ھستند

اره یکی از بزرگترین مشکالت ھمو. اصل ھفدھم که راه اندازی رسانه ھای گروھی، نشریات و مطبوعات را آزاد می داند -٣

بنابراین با توجه . دگرباشان در کشور نداشتن رسانه ای اجتماعی و آزاد برای بیان و ابراز واقعیات وجودی افراد این گروه است

برنامه به این اصل می توان امیدوار بود که در نھایت تعداد قابل توجھی از افراد جامعه را از طریق راه اندازی نشریات و یا حتی

. آشنا نمود و از تابو بودن آن تا اندازه ای کاست» دگرباشی«ھای تلویزیونی و گفتگوھای آزاد با

در نھایت نویسندگان پیش نویس قانون اساسی پیشنھادی، نیاز به حمایت گسترده آن از سوی افراد و گروه ھای مختلف

سوی این گروھھا وارد میشود توجه کافی گردد تا ھم نوشته آنھا از اجتماعی دارند بنابراین شایسته است به انتقاداتی که از

در ھر . نفوذ و قدرت کافی برخوردار باشد و ھم افراد مختلف جامعه از احساس احترام و امنیت فکری و ذھنی برخوردار گردند

ت حقوق آحاد جامعه است و صورت قانون اساسی در ھر کشوری پایه و اساس سایر قوانین و زمینه ساز رعایت یا عدم رعای

. دگرباشان جنسی برای اھداف بلند مدت خود نیاز مبرمی به این بسترسازی ابتدائی خواھد داشت

Page 17: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١۶

)به مناسبت یک سالگی ندا(ندای تو .... ندای من

نیماد

وی كه در ھر فر مويش می شد يك فندق دختركی سبزه ر. روزگاری نام ندا برايم تنھا نگاه دخترك ھمسايه ديوار به ديوارمان بود

. گذاشت و در ھر نگاھش سوزنی داشت كه ديدگانم را نشانه میگرفت

اش را مجال ) نوآوری، دانش و آگاھی(روزگاری نام ندا برايم يادآور آگھی ھمیشه نیمه خوانده در خیابانی شلوغ بود كه تنھا سه كلمه

. رد رنگ اتوبوس شركت واحد ناخوانده می ماندخواندن بود و ادامه اش از فرط بی حوصلگی ز

از ندای حق و آزادی سرزمینم تا دختركی كه با نگاھش سوزنی در ديدگان من كه نه، در قلب . امروز اما، ندا برايم پیغام جديدی دارد

. يك جھان فرو كرد

: ندايی كه آرام و نجیب فرياد میزند. در اين میان ندای سومی ھم ھست

خواھد زور و زنجیر، مرا پله پله تا مطیع شدن به آنچه خود ميه میخواھم كسی ب. رھنه در باد بدوم و فرياد بزنم كه آزادممیخواھم ب

. میخواھم ديگر چشمانم در میان فنجان قھوه تلخ به دنبال آينده ای شیرين ندود. نكشد

:ندايی كه با تمام نجابتش میخواھد بدانی

یرانات باشیم يا نجف آباد، چه كرد باشیم و چه لر، چه بلوچ باشیم و چه آذری، چه مسلمان باشیم سرنوشت من و تو چه بچه شم

. چه بی دين به ھم پیوسته است

:ندايی كه میگويد

. اگر رويت را به سمت تاريكی بچرخانی به خیال مبارزه با تاريكی، روی خودت ھم تاريك مي شود و از سیاھی بیشتر نصیب میبری

سیاھی خود در پس جای . تو روی خود را به سمت نور بگردان. ، الزم نیست برای مبارزه با سیاھی ھا با آن رو در رو شویدوست من

. میماند

وقتی بدانی كه مھم نیست پشت سرت . درست ھمینجا، وقتي نیازت را حس كنی. ندا متولد میشود. اينجاست كه ندا آغاز میشود

. كه آتش روبرويت چقدر صورتت را روشن میكندمھم اين است . چقدر تاريك است

Page 18: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١٧

آمد تا بگويد اگر . آمد تا گرمت كند. يك سال پیش در چنین روزھای سردی، ندا آتشی برايت افروخت تا روشنی را پیشكش ات كند

. خسته ای و زخمی از نبرد، دمی بنشین تا گرمت كنم و از روشنايی لبريز

پس سخن كوتاه میكنم و به احترام يكسالگی اش كاله از سر بر . انی كه اين آتش را معنا كندقلم نیماد ناتوان است از زايش واژگ

. باشد كه اين آتش و نورش در دل ما جاودان بماند. میدارم و در برابرش سر تعظیم فرود مي آورم

ردايت بركن و در خیمه بگذار

*ندايت بركش و شوری به پا كن

قسمتی از شعری با نام ردای ارغوانی، از نگارنده *

Page 19: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١٨

)به مناسبت یک سالگی ندا(آغاز

مھرگان

[email protected]

یت گمشده یا از دست رفته و بھایی بحران و بی نظمی، کمبود عاطفه، معصوم

که باید پرداخت نماییم، ھمه و ھمه از عوامل جدایی این قشر جامعه از اکثریت

آیا اگر بسیاری از تجاوزاتی که در بیشتر جاھای دنیا به این . خودخواه آن است

وقف می شد و سبک زندگی ما جنبه قشر آسیب پذیر صورت می گیرد، با فتوای یک رھبر مذھبی یا با تصویب یک قانون ساده مت

توجیه پذیری به خود می گرفت چگونه میشد؟ آنزمان باید از چه زاویه ای و با چه دیدی به این واقعه مینگریستیم؟

ھنوز ھستند عزیزانی که مھر سکوت بر لب نھاده اند از ترس جان خود یا از ترس ترد شدن از خانواده به دلیل کمی سن یا عدم

آیا این آتش باید تا آخر عمر زیر خاکستر باشد؟ آیا روزی . شی در زیر خاکستر را ھمیشه و تا آخر عمر روشن نگه می دارندحمایت، آت

این عزیزان با شناختن بھتر خود یا با دیدن یک ھم جنس خود دلشان نمی لرزد؟ آیا آنروز ھم باید این آتش احساسات را خاموش نگه

نمی رسد که این شعله ھا از زیر خاکستر سر برون آورند و شعله ور شوند؟ حتی به قیمت از دست رفتن دارند؟ آیا به واقع وقت آن

برخی از دوستان و آشنایان؟ شاید بعضی دوستان بپرسند این چه آتشیست، مگر دودش به چشم دیگران می رود؟ ولی باید اذعان

و به اطراف خود یک دیوار . رمی آن را برخی بر خود برنمی تابندداشت این دود آتش ما نیست، این شررھای احساسات ماست که گ

.یخی می کشند و این اجتماع عزیز را از خود دورتر می کنند

آیا به واقع ما چنان بدبخت و سرخورده ایم که این اشخاصی که ما خود آنھا را به چنین درجه ای از شخصیت و رفاقت رسانده ایم،

د قبول کنند؟ چگونه است که حق انتخاب ھمیشه با این قشر اکثریت است؟ چگونه است که ھمیشه ندای اکنون خود ما را نمی توانن

کوچک آنھا به گوش ھمه اجتماع می رسد ولی فریاد انسانیت و حق طلبی ما که در اقلیت مانده ایم و در ھمه حال جنبه واقعیت یک

جتماع، گمگشته و ناپدید شود؟ چرا باید حق انتخاب را از ما بگیرند؟ تا به کی فطرت انسانی را سر داده ایم باید در میان این ھمھمه ا

و چه بھایی باید پرداخت نماییم؟ آیا جنگیدن برای زندگی کاری ناپسند است؟ آیا این که ما برای زندگی خود ارزش قائل ھستیم و

م ھا، به بند کشیدنھا و سنگسارھا و شالقھا و بخاطرش می جنگیم، کاری خارج از عرف انجام می دھیم؟ آیا کشتارھا، اعدا

محرومیت ھای اجتماعی و ترور شخصیت شدن ھا، بھای کمی است که تا کنون این قشر آسیب پذیر پرداخت کرده اند؟

ه گوش که فریاد خود را ب. من به عنوان یک دگرباش امروز در انزوای خویش به خود نھیب می زنم و خویش را به حرکتی نو وا می دارم

در داخلشان ناخوانده مانده " نجاتم ده"ھمه جھانیان برسانم و بگویم که در کرانه ھای ساحل ما نیز ھستند بطری ھایی که یک نامه

که یک نفر بیاید و مرا بردارد و شعر تازه زندگی در ملودی طبیعت نواخته شود و . و ھرروز بر سینه این ساحل ضرباتی را وارد می سازد

.از قفس تنھایی رھا گردد و شکل تازه ای گیرد این تعریف دگر زندگی روح سرکش

Page 20: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –١٩

آیا تا کنون پای صحبت یک پسر نوجوان که از خانه گریخته و اندامش ھر شب در آغوش جانیانی تکه تکه گشته و امروز دگر موھای

نشسته و گوش فرا داده است؟ چرا ما به خود نرم، صورتش را تیره ساخته یا به قولی آن ھاله نورانی و الھی را از دست داده کسی

اجازه نمی دھیم نفس گرم یک دگرباش صورتمان را بنوازد و در گوشمان نجوا کند که ما با یک ساختار شکنی انگشت در انگشت ھم

صلح و به اتحاد یک خانواده بیاندیشیم؟ و این کانون ھای پر از عشق و صمیمیت، تشکیل اجتماعی را دھند که ھمیشه سرود

دوستی سر دھد و با رنگین کمانی از عاطفه ھا موجی را در سر تا سر جھان به حرکت وا دارد؟ که ھرچه بیشتر سرود اتحاد و ھم

.دلی سر دھیم، آرایشی بس گران به دیده ی عموم بشریت نثار خواھیم نمود

باز خاطره ای تلخ را در ذھن نازنینی تداعی نماییم، که ما آری امروز دیگر از ھیچ جای جھان، دست رد به سینه یک ھمنوع نباید زد، تا

ما باید امروز از درد یک دگرباش در قاره سبز یا سیاه یا سرخ باخبر باشیم تا برای ھم چراغ راھی در این ! یک تافته جدا بافته ھستیم

و می . بودیم، ماھستیم و ما خواھیم بودپس با ھم نوازی ھمه نداھا سرود اتحاد سر می دھیم که ما . خاموشی ھزاره ھا گردیم

. دانیم برای چه ھستیم و می جنگیم برای ھمه داشته ھا، تا بدست آوریم ھمه نداشته ھا را

Page 21: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢٠

)به مناسبت یک سالگی ندا(اتوبوس

پریا

[email protected]

اونایی که زود رسیدن روی صندلی ھا منتظر اعالم . مسافرھا یکی پس از دیگری وارد ترمینال میشن

.حرکت اتوبوسشون میشن

شاگرد . کسایی که دیر رسیدن دوان دوان خودشون رو به اتوبوس میرسونن! وقت حرکت فرا میرسه

ر کسی به کاری مشغول میشه بعد از حرکت، ھ. راننده داد میزنه و آخرین ھشدار رو قبل حرکت میده

یه عده با موبایل ھاشون مشغولن، یه عده روزنامه میخونن و راجع . تا زمان سفر کوتاه تر به نظر بیاد

و یه عده از پنجره به بیرون خیره شدن و گذشتن از جاده رو تماشا میکنن و . به اخبار حرف میزنن

. اینگونه منتظر رسیدن به مقصد ھستن

ند ساعت از سفر، یکی از مسافرھا پشت صندلی راننده میره و به اون خسته نباشید میگه و یه استکان چای توی بعد از گذشت چ

.اون میدونه مسئولیت حفظ جون آدما چه معنی ای داره و فرد مسئول تحت چه فشاری این کار رو به پایان میرسونه. دستش میذاره

برای ! و مقصد ما آزادیه. رای اتوبوسه، که منتظر رسیدن به مقصدشون ھستندزندگی ما ھمجنس گراھای ایرانی مثل ھمون مساف

.رسیدن به این مقصد راننده ھای انگشت شماری مسئولیت رو قبول میکنن و عده ی زیادی کنار میشینن و منتظر معجزه میشن

و تو اولویت دوم بذاریم و به کمک راننده ی بیاید برای یه مدت کوتاه حداقل تا رسیدن به مقصد، موبایل ھامون و کاراھای دیگه ر

. بیاید در عرصه رسیدن به ھدفمون که آزادی ھست فعالیت کنیم. اتوبوسمون بریم و یه استکان ھمفکری و حمایت به دستش بدیم

. یک دست ھم یک دسته و یک فکر ھم یک فکره. ھر طوری که میتونیم

بذارید کاری کنیم که ھیچ جای ایران، . ن یعنی جامعه ی دگرباشان ایرانی باشیمھرکدوم ما میتونیم به نوعی کمک برای جامعه مو

بیاید . توی روستاھای دور افتاده حتی وقتی یه دختر یا یه پسر نوجوون خودش رو کشف میکنه، احساس گناه و سرخوردگی نکنه

ما میتونیم حتی با حرف زدن کمک بزرگی به . ار بیاناونقدر روابط رو گسترده کنیم تا ھمه ی آدما بدونن کی ھستن و با زندگیشون کن

ما میتونیم اونقدر حرف واسه گفتن داشته ! ھمنوع ھامون باشیم؛ از خودسوزی ھا، خودکشی ھا و ازدواج ھای اجباری جلوگیری کنیم

شیم تعدادمون بیشتر از انگشت ھای تا زمانی که از کنار وبالگ ھا رد می. باشیم که وبالگ ھای بالگ فا، و بالگر رو از آن خودمون کنیم

احتیاط . چرا باید مردم فکر کنن تعداد ما ھمجنس گرا ھا کمه؟ ما کم ھستیم؟ چون میترسیم خودمون رو نشون بدیم! دست باشه

به جای کنار بیاید . یه انسان، یه ھمفکر، نمیتونه ترسو باشه. شرط عقل و زنده موندن ما در ایرانه، اما افراط در اون به معنای ترسه

.نشستن ھمه به کمک نماینده ھامون بریم

Page 22: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢١

)نھمقسمت ( سیب

.ف.پریا

[email protected]

ديدگاه شیدا

سابقه نداشت نغمه .نگراني داشت از حد طبیعیش میگذشت

.غیرممکنه .نه، مگر اينکه دوباره .دير بیاد يا جواب تلفن رو نده

شايد .شايد جايي گیر کرده .میدونم اين کارو با من نمیکنه

.و دارم کالفه میشم نمیدونم .اتفاقي براش افتاده

***

ديدگاه نغمه، ھمون لحظه

"میدوني ساعت چنده گیتا؟! اي واي" -

"به من میاد مراقب زمان باشم وقتي يه خانوم خوشگلي مثه تورو تو ماشینم دارم؟! نه..ام" -

نبايد بي خبر .حتما خیلي نگران شده .خندم رو در جا قورت دادم، واي شیدا .گرفت از ديوونه بازيش خندم! ديوونه اس بابا

.تا تماس شیدا رو به رو شدم ١٧گوشیم رو در آوردم و با .میذاشمتش

."شیدا زنگ زده بوده ببین سرمو گرم کردي! گیتاي ديوونه" -

"اوال بگو ببینم بھت خوش گذشت؟" -

"چه ربطي داره؟..آره" -

."جیزت کنه خودم باھاش حرف میزنم داگه اوم! استاد با من .ھمین مھمه خب" -

اما کامال به من احساس نزديکي میکنه و جالب اينه که اين ساعته میشناسمش ٣/۴با اين که .خدايا اين دختر کال از مخ راحته

اما يه چیزي درسته سال گذشته بوده ۴ بھترين روزھام توي عالي بوده اين مدتي که پیش شیدا برگشتم، .احساس دو طرفه است

اما .میدونم به خاطر من دل يه دختر ديگه رو شکست .ھمیشه .شیدا ھمیشه ناراحته .يه بار که اعتماد شکست ديگه شکسته

عدم ، نمیتونم با اين ترسش .ساعت بیرون از خونه باشم و زنگ نزنه ١نمیشه .میترسه ترکش کنم .ھمیشه میترسه که برم

تعھدي .من میخوام زندگیم شاد باشه مگر من چند سالمه؟ .دش و اين احساس محافظت شديدي که روي من داره زندگي کنماعتما

.اما عشق ھمیشه جواب سوال نیست درسته عاشق شیدام .نباشه

Page 23: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢٢

"اينجايي نغمه؟؟؟؟ ھي" -

.به کل حضورش رو فراموش کرده بودم .با صداي گیتا از جا پريدم

"لحظه حواسم رفت يه جاي ديگه يه .آھان" -

."کمربندشم ببنده که ما بريم تحويل استاد بديمش .بگو برگرده سرجاش" -

.نه نمیشد به اين راحتي از اين مسئله گذشت .که کامال تالش بي فايده اي بود .لبخند زدم و سعي کردم حواسم رو سر جاش بیارم

و اون با نفرت از من سالي که من براي خودم زندگي کردم۴ .سال دوري ۴بعد از نه .گذشته ي من با شیدا باز سازي نمیتونه بشه

اما نه بدون .اين بار ھم بايد میرفتم .نه اما بايد تا آخر زندگیم تقاص پس بدم؟ .میدونم اشتباه بود .براي کاري که باھاش کرده بودم

.و شیدا ھم دم در ايستاده بود جلوي خونه بوديم .به خودم اومدم با صداي ترمز ماشین .حداقل اين رو بھش بدھکار بودم .خداحافظي

تصمیمم ھیچ ربطي به دست گیتا که روي دست من .چشمامو بستم و تصمیمم رو گرفتم .نگراني و عصبانیت رو تو چشاش میديدم

اون ھم نه واسه کسي که .ض بشهمن ھیچ وقت شیدا رو براي کسي ديگه ول نکرده بودم و االن ھم قرار نبود اوضاع عو .بود نداشت

.اون ھم از سمت خودش پیاده شد .گیتا دستم رو فشار داد و من از ماشین پیاده شدم .ساعت بود میشناختم ۴

"معلوم ھست کجايي نغمه؟ میدوني دلم ھزار راه رفت؟" -

."شیدا میبیني که تنھا نیستم .آروم" -

!"نھا نیستيو سوال اينه که چرا اين موقع اومدي و ت" -

.از کوره در رفتم .امشب ديگه شورش رو در آورده بود .شیدا انقدر پرخاشگر نبود

."گمون نمیکنم بايد به تو جواب پس بدم" -

.چشماش يه لحظه روي من ثابت شد و بعد روي گیتا رفت

"اوه" -

.گیتا جلو اومد و دستش رو دراز کرد

."سالم استاد" -

"درسته؟ .غفوري" -

"بله با اجازتون" -

."خوشحال شدم از ديدنت" -

بردم يه .و شنیدم تازه برگشته و امشب ھم شما سمینار داري. شیدا جان من و نغمه توي راه به ھم برخورديم .من ھم ھمینطور" -

."ببخشید اگر نگران شديد .مقدار چرخوندمش که دير شد

Page 24: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢٣

.گرفته ي من انداخت و لبخند زدشیدا نگاھش رو از چھره ي خونسرد گیتا به صورت گر

."ممنون که تنھاش نذاشتي. انگار زياده روي کردم و حق با توئه اوه" -

"فعال .من مزاحم نمیشم بیشتر از اين .باعث افتخارم بود .خواھش میکنم" -

!"فعال" -

ھنوز داشتم تصمیمم رو تو ذھنم .اوردمو به روي خودم نی متوجه باال رفتن ابروي شیدا شدم .گیتا برگشت و به من چشمک زد و رفت

.منتظر دور شدن ماشین گیتا شدم و بعد بدون اينکه منتظر شیدا باشم داخل خونه شدم .اين طرف اون طرف میبردم

***

."ببخشید زياده روي کردم .گفتم که معذرت میخوام" -

رو ببخشم؟ تو که ھمیشه چطور میتونم من تو .بخشیدي؟ نهاما تو منو .منم صد بار معذرت خواھي کردم واسه ترک کردنت .اوھوم" -

."و خسته شدم از تالش کردن. میدونم نمیتونم اعتمادت رو جلب کنم .میدونم به من اعتماد نداري .مواظبمي

چرا ھنديش میکني؟کي گفته من به تو اعتماد ندارم؟ .اوه نغمه بس کن"" -

."تک حرفام حرفاي خودته اما جرات نداري بگي چرا نکنم؟ دروغ میگم؟ ته دلت میدوني تک" -

."نغمه بس کن" -

"میخواي چیکار کني؟ .نمیخوام" -

.جلو اومد و ساک رو از دستم کشید .به جمع کردن وسايلم ادامه دادم .با مشتش روي میز کوبید .عصبانیتش رو میديدم

."از رو جنازه ي من بايد رد بشي" -

."اشتباه من اين بود که برگشتم .اين درست بشو نیست .يش نکنشیدا خواھش میکنم تو ھند" -

"نه؟..موضوع سر گیتاس" -

فکر میکنه انقدر سطحي و تو خالیم که واسه اولین آدمي که جلوم سبز شد رابطه ام .معلومه که نه .ببین اعتماد نداري!!!!! ببین" -

"رو دور بريزم؟

"مگه نه؟ .اينه که طالقي ھم وجود نداره خوبیه اين که حق ازدواج نداريم،" :و گفت ساکت شد و کیفم رو بھم برگردوند

و اين کافي نبود براي ما ھمديگرو دوست داشتیم .چیزي که ما داشتیم بیشتر از يه ازدواج بود .ھیچ موقع اين حرف رو نزن شیدا " -

."خواھش میکنم بفھم و سخت ترش نکنه .ادامه اش

.سرش رو تو دستاش گرفت .شیدا لبه ي تخت نشست .و به جمع کردن خورده ريزه ھام مشغول شدم ساکم رو کنار در گذاشتم

Page 25: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢۴

."معذرت میخوام نغمه" -

.اما روم رو برگردوندم .دلم سوخت .چقدر آدم قوي و محکمي که عاشقش بودم االن کوچیک و ضعیف به نظر میومد .بھش خیره شدم

شیدا وقتي .تلفن رو برداشتم و يه تاکسي خبر کردم .باالخره وسائلم جمع شد .ستترحم ھم جواب من نی اگر عشق جواب نیست

از اتاق .نمیتونستم دردش رو تحمل کنم .گريه اش گريه درد بود .بھم نگاه میکرد و اشکھاش روي صورتش سرازير بودند حرف میزدم

از در .در اومد و من براي آخرين بار به خونه ام نگاه کردم چند دقیقه بعد زنگ خونه به صدا .بیرون اومدم و ساک ھام رو دم در بردم

.بیرون اومدم و اجازه دادم اشکھاي من ھم بیرون بريزند

...ادامه دارد

Page 26: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢۵

ھمجنس گرایی از دیدگاه روانپزشکی

پیمان

در کنار این اولین نوشته ای است که برای ندا می نویسم و جای بسی افتخار است که بتوانم

بزرگوارانی که سالھاست در جھت فرھنگ سازی تالش می کنند قرار گیرم تا بتوانم اندکی از

وظیفه خود را در این راستا انجام دھم و گام کوچکی در جھت فرھنگ سازی انجام دھم و بقول

رمغان معروف اگرچه با یک گل بھار نمی شود اما یقینا یک گل می تواند نوید بھار را با خود به ا

.آورد

نوشته حاضر نگاھی اجمالی به علل، شیوع و تاریخچه ھمجنس گرایی در متون علمی

کاپالن و “روانپزشکی دارد و بیشتر متن آن برگرفته است از درسنامه روانپزشکی مشھور به

که یک کتاب معتبر در زمینه روانپزشکی است و در مجامع علمی حایز اعتبار می “سادوک

ای که در پیش رو دارید سعی دارد از جنبه ھایی که بیشتر از دیدگاه عمومی مورد نیاز و توجه است به این قضیه بنگرد نوشته .باشد

را ندارد که به موضوعات غامض و پیچیده علمی بپردازد چرا که عزیزان عالقمند به مطالعه عمیقتر در این موضوع می و اصال قصد آن

.می مراجعه نمایندتوانند به متون کامل کتب عل

متاسفانه تا سالھای سال ھمجنس گرایی بعنوان یک بیماری تلقی شده و تالش ھای بسیار زیادی در جھت به اصطالح درمان و یا

اگرچه گزارش ھایی ھم مبنی بر تغییر وجود داشته است .تغییرافراد ھمجنس گرا صورت گرفته بود که بیشتر آنھا ناموفق بوده است

.مورد آنھا شک وجود داشته و یا اینکه اصوال افراد مزبور از بیخ ھمجنس گرا نبوده انداما یا در

انجمن روانپزشکی آمریکا، ھمجنس گرایی را بعنوان یک طبقه تشخیصی کنار گذاشت و متعاقبا و البته کمی دیرتر در ١٩٧٣در سال

.حذف شد ICD-10در این عنوان تشخیصی از راھنمای آماری اختالالت روانی ١٩٨٠سال

شایان ذکر است که در عالم روانپزشکی سیستم ھای طبقه بندی مختلفی جھت تشخیص و طبقه بندی بیماری ھای روانی وجود

یا ) DSM ) Diagnostic and statistical manual of mental disorderیکی .سیستم از اعتبار بیشتری برخوردار است ٢دارد که

ICD-10 )International classification ofماری اختالالت روانی مربوط به انجمن روانپزشکی آمریکا و دیگری راھنمای تشخیصی و آ

diseases (ھا که توسط سازمان بھداشت جھانی مورد استفاده قرار می گیرد یا طبقه بندی بین المللی بیماری .ICD نظام طبقه

در آمریکا و DSM-IVTRبنام DSMآخرین ویراست . بندی ای است که بیشتر در اروپا وبیشتر نقاط جھان مورد استفاده قرار می گیرد

.البته سیستم غالب مورد استفاده در ایران است

سبک دیگر زندگی است، تا یک گفته شده است که ھمجنس گرایی به تنھایی اختالل تلقی نشده و ھمجنس گرایی یک ICD-10در

Page 27: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢۶

.اختالل بیمار گونه و کم و بیش بعنوان یک واریان نرمال تمایالت جنسی تلقی می شود

وجود ھمجنس گرایی به نظر نمی رسد مساله انتخاب باشد بلکه « دیوید ھاوکینز جمله بسیار پر مغزی دارد که می گوید

ست که فرد در انتخاب ھمجنس گرایی آزاد نیست، در اینکه ھمجنس گرا باشد منظور ھاوکینز این ا. »ابراز آن مساله انتخاب است

یا نه حق انتخاب ندارد و تنھا چیزی که فرد در انتخاب آن آزاد است اینست که این تمایل خود را با دیگران در میان بگذارد یا نه و این

.گستره را تا چه حدی گسترش دھد

به عمل آمده است که ایشان میزان شیوع ١٩۴٨اولین بار توسط آلفرد کینزی در سال مطالعات در مورد شیوع ھمجنس گرایی

البته از زمان کینزی تا کنون مطالعات فراوان دیگری صورت گرفته است . اعالم می کنند% ۵و در زنان % ١٠ھمجنس گرایی را در مردان

و % ١تا کمتر از % ٣-٢مطالعات انجام شده ارقام . ار داده استکه ارقام اعالم شده توسط کینزی را بطور نزولی مورد تجدید نظر قر

.گاھی بیشتر و گاه کمتر را اعالم کرده اند اما داده ھای دقیق فعال دراین مورد قابل وصول نیست

ک و بیشتر تمایالت ھمجنس گرایی چه در مردان و چه در زنان به قبل از بلوغ باز می گردد و شروع بیشتر کشش ھای رمانتی

البته درصد باالیی از افراد بویژه پسران در دوره پیش از بلوغ تجربه ھای تناسلی با یک فرد ھمجنس .شھوانی در این زمان می باشد

اما این تجارب جنسی بیشتر جنبه تفتیشی داشته و نوعا فاقد جنبه عاطفی می باشد و این امر به این معنی نیست که فرد . دارند

بنابراین بایستی بتوان میان این تجارب با تمایالت واقعی ھمجنس گرایی که پایدار و عمیق می .ا می باشدمورد نظر ھمجنس گر

.باشند تفاوت گذاشت

در مورد علل پیدایش تمایالت ھمجنس گرایی مطالب بسیار مفصلی از دیدگاه ھای مختلف بیان شده است که ھیچکدام آنھا قطعی

مضاف بر اینکه ھیچکدام از آنھا برای توضیح کامل مطلب کافی نبوده و ھر کدام جنبه ھایی از موضوع .نبوده و فقط در حد فرضیه است

.را روشن می سازند

فروید نابغه عالم روانپزشکی و روانشناسی، ھمجنس گرایی را بیماری روانی تلقی نمی کند و در سه رساله در زمینه تمایالت

ی مشاھده می شود که انحراف جدی از نرمالیتی ندارند و کارایی آنھا تحت تاثیر قرار ھمجنس گرایی در افراد«جنسی می نویسد

فروید در پاسخ یک مادر آمریکایی که فرزند ھمجنس . »نمی گیرد و در واقع با رشد ھوشی و فرھنگ اخالقی باال مشخص ھستند

. مایه شرم باشد، نه فساد است و نه انحطاط مطمئنا ھمجنس گرایی مزیتی ندارد اما چیزی نیست که«:گرایی داشت می نویسد

نمی توان آنرا بیماری شمرد و ما آنرا نوعی از اعمال جنسی تلقی می کنیم که در نتیجه وقفه ای خاص در رشد جنسی پدید آمده

».است

ور است و بیشتر آنھا البته فرضیه پردازی ھای پیچیده ای از دیدگاه فرضیات روانکاوی مطرح شده است که از حوصله این مقال بد

طبق نظریه ھای روان پویایی، موقعیت ھای اوایل زندگی که . ھمجنس گرایی را وقفه ای در رشد روانی جنسی فرد تلقی می کنند

تثبیت و وابستگی شدید به مادر، فقدان نقش پدری : ممکن است به پیدایش رفتار ھمجنس گرا در مرد منجر می شوند عبارتند از

Page 28: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢٧

دن رشد مردانگی به وسیله والدین، تثبیت یا پسرفت در مرحله خودشیفتگی رشد و باخت در رقابت با برادران و موثر، مھار ش

.البته نظریه پردازان جدید روانکاوی فرمول بندی ھای تازه ای پیشنھاد کرده اند که در تضاد با نظریات کالسیک است. خواھران

س گرایی را در دوقلو ھای یک تخمکی نسبت به دو قلو ھای دو تخمکی نشان می دھد مطالعات ژنتیکی عیار بروز باالتری از ھمجن

که از یک استعداد ارثی پنھان خبر می دھد معھذا مطالعات کروموزومی قادر به تفکیک ھمجنس گراھا از غیر ھمجنس گراھا نبوده

ا در مقایسه با مرد ھای غیر ھمجنس گرا ھمجنس گراھای مرد توزیع خانوادگی ھم نشان می دھند و مردان ھمجنس گر. است

چه در بزرگسالی و چه در دوران ) مردانه(تغییراتی در سطح ھورمون ھای آندروژنیک. برادرھای بیشتری مبتال به ھمجنس گرایی دارند

.نشان داده اند که البته این مطالعات نیاز به بررسی ھای بیشتر و عمیق تری دارند) قبل از تولد(پره ناتال

البته نکته بسیار مھمی که وجود دارد افراد ھمجنس گرا مانند افراد غیر ھمجنس گرا تفاوت ھای زیادی باھم دارند که این امر ارتباط به

ھمانطور که در میان افراد غیر ھمجنس گرا طیف وسیعی از افراد بسیار اخالقی تا غیر اخالقی وجود دارد . ذات انسان بودن آنھا دارد

معتقد ) Monogamy(» تک یاری«در بین افراد ھمجنس گرا افرادی ھستند که به . ا ھم از این قضیه مستثنی نیستندھمجنس گراھ

البته ھمه این چیزھا به ماھیت . بوده و اینگونه زندگی می کنند و در مقابل افرادی ھم ھستند که شرکای جنسی متعدد دارند

البته . و دوران کودکی، محیط و سایر عوامل بستگی دارد و فارغ از تمایالت افراد استانسانی و تاثیرات عوامل متعدد چون خانواده

دیده شده است که روابط پایدار و با ثبات در بین ھمجنس گراھای زن بیشتر از مرد است که باز این قضیه می تواند به ماھیت مرد

.یشتری به داشتن شرکای جنسی متعدد دارندتمایل ب) چه ھمجنس گرا و چه غیر ھمجنس گرا(بودن و اینکه مردان

در کل و بطور خالصه می توان گفت که ھمجنس گرایی از نظر روانپزشکی یک واریان طبیعی از تمایالت جنسی می باشد که البته در

ر مثال اکثریت بطو. اقلیتی از افراد بشری وجود دارد و این قضیه نه ایراد و نه بیماری است و البته مزیتی ھم محسوب نمی شود

جامعه راست دست می باشند و عده ای که در اقلیت ھستند چپ دست می باشند که این چپ دستی نه بیماری است و نه مزیت

.و فقط بطور ساده یک واریان طبیعی است

مثال حتی نگارنده ھنوز البته در جامعه بشری و بویژه جوامع سنتی مثل جامعه ما معموال با چیزی که در اقلیت باشد مبارزه می شود

چه رسد به موضوعی مثل ! خانواده ھایی را می شناسد که بزور فرزند چپ دست خود را مجبور به نوشتن با دست راست می نمایند

.ھمجنس گرایی که ھمیشه در تاریخ بشریت یک تابو بوده است

...به امید آگاھی بشر و کنار گذاشتن تعصبات جاھالنه

Page 29: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢٨

ییک داستان واقع

)آبان ٢۶ سه شنبه،(رسول

شب قبل ھم اصال خوب .از صبح دانشكده بودم .بوديم من و فرامرز روبروی نمايشگاه گلستان، منتظر شايق .ھوا خیلی سرد بود

.داشتم می لرزيدم از شدت سرما ديگه .چشم ھام رو پر از اشك كرده بود و خستگی و خواب آلودگی، نخوابیده بودم ؛سرمای ھوا

!اما باز ھم بی تاثیر بود اضافه كردم پوشیده بودم شرت فرامرز رو ھم به سه اليه لباس ديگه ای كهسويی

!سالم -

!معلومه تو كجايی خانوم خانوما؟ -

!اين خاله مثل ھمیشه فقط غر میزنه... سالم فرامرز -

!خوبی؟ آرايش نكردی؟... اول بايد بريم يه چیزی بخوريم!من خیلی گرسنمه -

!من مردم! ه دورآرايش؟ بال ب -

!آره ارواح عمه ات -

سه تا پاپ كرن گرفتیم و كم كم در حال قدم زدن می . توی بوفه ی نمايشگاه، تنھا چیزی كه به نظر قابل خوردن می اومد پاپ كرن بود

!خورديم كه فرامرز طبق معمول چند تا از دوستان بی شمارش رو ديد

...بعد به فرامرز زنگ میزنیم كتاب ھا رو ببینیم، بريم .شايق، اصالنمی شه منتظر فرامرز باشیم -

...اصال جالب نبود! تقريبا میشه گفت برھوت بود. نمايشگاه كتاب امسال اصال به چیزی كه به خودم وعده می دادم شباھت نداشت

!الھی! رسول اين پسره رو نگاه كن !حاال چی مي خوای بخری؟ وای -

....وای خدا، فھمید ....اين جوری نگاه نكن! مردی به خدا! ابه خدا چشمات لوچ میشه ھ! شايق !اه -

دنبال چه كتابی مي گردی؟!... خوب بفھمه -

.فكر كنم توی اين غرفه يه چیزايی پیدا بشه. شیمی آلی ولھارد: نمیدونی؟ واسه بار ھزارم -

!یخوره، گفت كه شیمی آلي ندارهبنده خدا آقای فروشنده در حالی كه سعی مي كرد نشون نده داره با چشم ھاش شايق رو م

سالن ھای نمايشگاه رو كه ديديم، به جايی رسیديم كه خوراكی و اسباب بازی كودكان و سی دی فیلم و اين جور چیز ھا رو میشد از

...كنار غرفه ای كه سی دی فیلم ھای ايرانی رو می فروخت ايستادم. غرفه ھای متعددی كه كنار ھم بودن خريد

!نگاه كن شھاب حسینیوای شايق، -

!اينو میگی؟ وووووووش! كنار وھا؟ كو؟ كجاست؟ خانوم بر -

Page 30: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٢٩

...كودكی ای كه بدون اون ھا و در آرزوشون سپری شده بود. غرفه ی اسباب بازی ھا ھم كه طبق معمول منو ياد كودكی می انداخت

...دمراستی رسول تو پِیرس گم نكردی؟ من اين پِیرسه رو توی جیب شلوارم پیدا كر -

.بیا واسم بذار تو گوشم! اون شبی كه توی كوچه پس كوچه ھای انوری بینیم رو شكستن، پیرسمو ھم گم كردم! چرا اتفاقا -

! چقدر ھم كه بھت مي ياد! ماشااهللا -

:داشتیم اون غرفه ھا رو نگاه مي كرديم كه يك دفعه يه نفر از پشت سرم گفت

!ببخشید آقا؟ -

سال داشت و بی ٢۵حدود . نی بود كه سن و سالش، پشت اضافه وزن و ريش و سبیلش گم شده بودمرد نسبتا جوا. نگاھش كردم

!سیم سیاھی دستش بود كه منبع آلودگی صوتی به حساب می اومد كه داشت می رفت رو اعصابم

بله؟ -

...لطفا بیايد اين طرف -

!بله؟ بفرمايید؟ -

.خوب ھستین شما؟ لطفا با من بیايد -

فكر كردم فراموش كرده كه ما پشت سرش ھمین جوری ! ھمین طور راھش رو گرفته بود و می رفت. بی سیم و سرش رو كرد توی

!تا سالن نمايشگاه عبور كرديم ۴بدون اينكه اصال بدونیم كجا داريم می ريم، از

كجا داره میره؟! می گم اين يارو مخش تاب داره ھا -

...می ترسم رسول... نمی دونم -

.بیشتر كنجكاو بودم كجا داريم می ريم. حس ترس نداشتم

می خوای اصال بپیچونیمش؟ -

:صدای گرفته ای از پشت سرم گفت

...ياال ...بريد ببینم -

با يه دست !!بنده خدا كارش از تیغ گذشته! اين يكی ديگه اپیلیت الزمه: به خودم گفتم! اين يكی ديگه كل صورتشو مو برداشته بود

.يه دست منو ھل می دادبی سیم رو گرفته بود و با

؟ واسه چی می زنی آقا؟... ا -

...بريد ببینم ... ھمین كه گفتم -

Page 31: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣٠

شايق كه خیلی زودتر از من احساس كرده بود اين فضا به كلی متفاوت از فضای كودكانه ای ھست كه چند دقیقه قبل داشتیم ازش

اما من باز ھم داشتم مثل يه شھروند امريكايی فكر . آورده بوداون پیرسشو در . لذت می برديم، به من اشاره كرد كه پیرسمو دربیارم

!میكردم و بیشتر مشتاق بودم بفھمم پیرس گوش چه مشكلی داره، تا اين كه احساس خطر كنم

ی و پشت سِر ما راه افتاده بودن و البته ھمشون ب(!) به تعداد اون آدم ھايی كه لباسھاشون ، فشن ھای مورد عالقه ی مامانم بودن

انتھای سه كنِج يكی از سالن ھا، فضای بسیار باريكی بود كه حتی من، با وجود الغری بیش از اندازه، . سیم داشتن، اضافه میشد

دو طرف اين فضا رو با فنس ھای آھنی الين كرده بودند و اين شباھت انكار ناپذيری رو با الين ھای زندان . نمی تونستم ازش رد بشم

بايد اعتراف كنم از اينكه يه فضای مشابه رو در واقعیت، در يكی از شلوغ ترين مكان ھای سرپوشیده ی . آورده بود گوانتانامو به وجود

.رسید اون الين به راه پله ی باريكییختم می شد و اون راه پله به يه اتاقك می! شھر، در ايران می ديدم، بیشتر ھیجان زده شده بودم

غرفه بود و كنار اين تا ٢در نھايت تعجب، با وجود اينكه اطراف ورودی اون الين .عجیبی پیدا كردم ترس ھمین كه وارد راھرو شدم،

شايق .در عین حال از اون اتاقك میشد ھمه جا رو تحت نظر داشت .از نظر بود اون مكان بسیار دور غرفه ھا ھم آدم ھای زيادی بودن،

به .من ھم پشت سرش می رفتم .شده رو طی می كرد وم آروم راھروی آھن بندیاز بغل، آر در حالی كه از ترس رنگش پريده بود،

ھر قدمی كه مي شد و با صدا ھای آدم ھای پشت سر ما بلند و بلند تر شديم و در ديدرس عموم نبوديم، محض اينكه وارد اون راھرو

اضافه میشد پذيرايی عجیب، كم كم چیز ھايی به آن! بیشتر تغییر مي كرد لحن خطابشون بیشتر در آن فضای عجیب برمیداشتیم،

سريع از باشه، اينكه شايق راه نجاتی پیدا كرده مثل به ابتدای راه پله كه رسیديم، ".كتك زدن و ھل دادن"من اسمشو میگذارم كه

سمت . يوارھاش شیشه ای بوددر اتنھای راه پله، اتاقك سر بازی بود كه نیمه ی بااليی د. ھمین كار رو كردم من ھم. پله ھا باال رفت

كثیفی دور تا دور اتاقك را صندلی ھای ...به نظر می اومد اونا فرستنده ھای بی سیم باشند ...چپ، میزی بود كه پر از بی سیم بود

روی ووقتي وارد اتاقك شديم، آن مرد نسبتا جوان، مثل اينكه از تنگنايی گذشته باشه، نفس عمیقی كشید و خودش ر. چیده بودند

حال شايق توصیف . سايرين كم كم از راه می رسیدن و من ھم بیشتر و بیشتر می ترسیدم. يكی از اون صندلی ھای كثیف انداخت

لب ھايش رو می جويد، به حالت عصبی بازو ھاش رو ماساژ می داد و بانگرانی، زير چشمی بی سیم به دست ھا را نگاه . ناپذير بود

. قد بلند بود و ھیكل بسیار زمختی داشت. يكی از اون بی سیم به دست ھا از راه پله باال اومد. میديدممن پشت سرش رو . می كرد

. پشت سر شايق ايستاد. شال گردن بلند سیاه داشت. مرد ھای ديگه، ريش زيادی داشت) نا(سیه چرده بود و مثل ھمه ی

چند لحظه بعد كه . اشك رو گونه ھاش غلتید. ی ضربه از جا پريدملحظه ی بعد با صدا. روی شايق خم شد. برابر قد شايق بود٢قدش

میزبان من ھم . دستش از سر شايق بلند شد، تازه فھمیدم چی شده و ناخود آگاه، با صدای ناله ی كوتاھی خودم رو عقب كشیدم

م ھام گرم شد و من منتظر چش. اين ھديه ی مرد نسبتا جوان بود. احساس كردم يك بلوك سربی روی سرم افتاد. پشت سرم بود

...اشك يا خون: بودم ببینم كدام يك زودتر سرازير می شه

...نگاش كن تو رو خدا! ای ای ای ای -

...شال گردن اون مرد بیشتر و بیشتر به زمین نزديك میشد و صورتش كامال نزديك صورت شايق بود

Page 32: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣١

خط لب زدی؟ -

خودم رو نزديك شايق ... گیج شده بودم؛ نمی فھمیدم داره چه اتفاقی می افته كامال. و لحظه ی بعد صدای زنگ سیلی فضا را پر كرد

...رسوندم

زير ابروتو برداشتی؟! ابرو ھاشو ببین -

ناباورانه به شايق دھانم از وحشت باز مونده بود و. و زنگ خاموش ديگه ای كه دست سیاھش با تماس با صورت شايق در فضا پراكند

چرده كه متوجه صورت وحشت زده ی من شده بود از روی شايق بلند شد و حاال متوجه موھای زيبای شايق مرد سیه .نگاه می كردم

:عالقه مندانه موھای اتو شده ی شايق رو تو مشت كشید و گفت. شده بود

اين چیه ديگه؟! نگای موھاش -

نفسش كامال بند . ديدم شايق داره خرد میشهمی . زجر میكشیدم. نمی تونستم ببینم. ديگه تحمل نداشتم. و نوبت سیلی سوم بود

...اما ھیچ كدوم باعث نشد سیلی بعد، كه محكم ترين اون ھا ھم بود رو نخوره. اومده بود و اشك صورتش رو خیس كرده بود

می اومد به نظر. بقیه رفتند. مرد نسبتا جوان و آن مرد با شال گردن سیاه، روی صندلی نشستند. وقت كتك خوردن تمام شده بود

...نمايش واسه بقیه تموم شده بود

..ھر چی توی جیب ھاتون داريد، بريزيد روی میز -

.توی جیب من فقط موبايل بود

...اون چیه تو گوشت؟ آره ھمون -

!پِیرسه -

زنم ساله رو توی مشھد ديده بودم؛ حاال میتونستم حدس ب ١۵و ١٧پسِر شب قبل، عكس ھای اعدام دو منتظر سوال بعد بودم؛

...سوال بعد چیه و آخر كار ما كجاست

نشونه ی چیه؟ -

!...خوشم اومد،گذاشتم به گوشم. نشونه؟ نشونه ی قشنگیه -

...بده ببینم -

.پیرس منو در آورد و كف دست ھای پھن و گوشتالودش كه دقايقی قبل سر منو لمس كرده بود، غلتاند

....اين نشونه ی آدم ھای منحرفه -

Page 33: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣٢

:رد و در حالی كه با رينگ ھا بازی مي كرد، به چشم ھای ما خیره شدتن صداش رو پايین آو

ھمین ھا كه دل علی و فاطمه رو به درد ... منظورم اين خدانشناس ھاست... ال اله اال اهللا ...متوجه منظورم كه می شید -

...رنھمین ھا كه عرش خدا رو به لرزه در میا... ھمین ھا كه باعث شرم امام زمان می شن... میارن

چشمان كنجكاو و صورت ھای وحشت زده ی . اما ابدا به روی خودمون نمی آورديم. من و شايق خوب می فھمیديم از چی حرف میزنه

»!يعنی چه كسانی می تونن اين ھمه بد باشن كه دل نازنین امام زمان رو به درد بیارن؟! نعوذ باهللا« :ساختگیمون داشت می گفت

اصال درك نمی كردم . ر و چروك ھای عمیقی كه روی چھره اش می موند، واسه من خیلی ناملموس بودو البته توصیفات اين بش

!...چطور ممكنه

می فھمید؟ -

...حالت چھره اش داشت ترسناك می شد و لحنش بیشتر و بیشتر از صمیمیت فاصله می گرفت؛ داشت تھديدآمیز میشد

...الاله اال اهللا... ھمجنس بازھا -

نشون می . ھمین موقع سر و صدای اون دستگاه ھا و بی سیم ھا بلندتر شد! شم ھاش داشت از كاسه در می اومدحاال ديگه چ

؟ آن مرد با شال ...كنجكاو شده بودم اين ھا چرا. دو پسر جوان با ظاھر معمولی وارد اتاقك شدند ...داد طعمه ی ديگه ای در راھه

، غیرتش اجازه نداد بیش از اين شاھد شنیدن توصیف گناھی با اين عظمت باشه و گردن سیاه كه میون توصیفات مرد نسبتا جوان

:اتاقك رو ترك كرد، حاال ھمراه دو پسر وارد اتاقك شد

چكار می كرديد؟ ھا؟! ھه ھه ھه ھه -

چكار كردن اين ھا؟ -

چرا اين جوری نگاه می كرديد؟ -

؟مگه نگاه كردن ھم جور و ناجور داره... نگاه می كرديم ديگه -

...نیش بی سیم به دست ھا رو به بیشتر بازشدن بود

!...به دادتون رسیدم. ممكن بود كاری دست خودتون بديد! آره خب -

!...احتماال داشتن ماموران اف بی آی رو بد نگاه می كردن كه باعث دردسرشون میشده! چه برادران دلسوزی

!) آقايون اراذل و اوباش به معنی داف ھستْدوَلک در فرھنگ (تو نمايشگاه دنبال ْدوَلك می گرديد؟ -

بودند كه اين احتماال باعث اين دو تا آقا پسر استريت سرگرم چشم چرانی. تازه فھمیدم چه اتفاق شگرفی در شرف وقوع بوده

!میشده متعاقبا به گناه بیافتن

Page 34: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣٣

...بريد ببینم! ديگه نبینم از اين نگاه ھا بكنید ھا! ھه ھه ھه ھه -

مرد نسبتا جوان كه تا ھمین چند لحظه پیش نیشش رو تا بنا گوش باز كرده بود، دوباره ! پسر استريت اتاقك را ترك كردن و آن دو گل

.تن صداش ھم كامال صورت تھديد آمیز پیدا كرد. به ياد گناه احتمالیی نابخشودنی ما افتاد و چھره اش در ھم رفت

...گوشیتو بده ببینم -

می دونستم گوشی شايق ھم ھمین . گوشی من كه پر از عكس ھای الو و سافت و كیس بود! آخر جھنمیم ديگه... تموم شد... وای

...بدبخت شديم. طوره

:اون مرد با شال گردن سیاه جلو اومد

كدوم آرايشگاه می ری؟ ھا؟ خودت كه نمی تونی زيرابروی خودتو ! خط لب زدی، ھا؟ وای تو رو به علی نگای ابروھاش -

...كیفتو باز كن... وايسا ببینم، اصال تو پسری يا دختری؟ ھا؟... پسری... برداری

كیف شايق رو باز .من كه از دانشگاه ديگه خونه نرفته بودم، كیفم ھنوز پر از كتاب ھای آيین و انقالب بود و چیز ديگه ای پیدا نمیشد

دست پشم آلوی ! ی زياد، فقط جعبه ھاشون باقی مونده بودمثل ھمیشه كیفش پر از لوازم آرايش ھايی بود كه از فرط استفاده . كرد

يه كم جلو تر امیدوار بود مداد لب پیدا ... نیشخند... رژھای مستعمل. مرد با شال گردن سیاه با ولع توی كیف شايق وول مي خورد

ز گم كردن ابِر پنكیكش، واسه پنبه ای كه شايق بعد ا. كنه و اين جوری فرضیه اش مبنی بر اينكه شايق خط لب زده، ثابت میشد

:پنكیك زدن استفاده می كرد

اين چیه ديگه؟! ُوی -

.دستش رو با سايه ی خاكستری كثیف كرد. جلوتر جعبه ی شكسته ی سايه ی خاكستری شايق بود

مطمئنی اين كیف خودته؟ كیف خواھرت نیست؟...اين ديگه چه كوفتیه؟!اه اه اه اه -

ده بودم كه جمھوری اسالمی با ترنسكشوال ھا ماليم تر برخورد میكنه؛ اما ھمجنس گراھا رو ابدا نمی قبال توی يه مستند ايرانی دي

اگه اون . به فكر فرامرز افتادم... اون ھمه لوازم آرايش ھم كمی كمك می كرد. فكر كردم بگیم كه ما ترنسكشوال ھستیم... بخشه

اما خب، فرامرز. بزنه و اوضاع رو حداقل راجع به اون سر و سامون بدهھمراھمون بود می تونست خودش رو جای نامزد شايق جا

!مخصوصا وقتی پای رفقای قديمی كه پس از كلی سال ديده، در میون باشه! متعلق به ھمه ست

...می تونم يه تماس با دوستمون بگیرم؟ مطمئنم اون می تونه كمك كنه -

...ه با شما ھا نیستم؟مگ... با ھم حرف نزنین! ھوی... ھا؟ بتمرگ ببینم -

...اين دفعه داشتم میترسیدم. باز نیشش داشت باز میشد. و به حالت خمیده از روی صندلی بلند شد و به طرف شايق رفت

Page 35: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣۴

...ترنسكشوال ھستیم... ما ... ما -

چی چی ھستین؟ -

... دو جنسی -

...بودكامال شبیه راسپوتین شده . حاال ديگه آشكارا داشت می خنديد! وای خدا جون

...!بذار ببینم -

. نوك سینه ھای شايق رو گرفت... نیشخند شیطنت آمیزی روی صورتش پھن میشد... و دستش رو به طرف سینه ھای شايق برد

مرد چاق واعظ، با نیشخند ... كسی نبود... اون مرد به راه پله ھا نگاه كرد.شايق چشم ھاش رو بسته بود و خودشو عقب می كشید

كه دست و پام داشت از ضعف، مور مور میشد و داشتم از حال من ھم. ای رو صندلی نشسته بود و تماشا می كردرضايت مندانه

شايد اگه يه كم جیغ و داد ... نمی شد ھمه جا اين ھمه بی در و پیكر باشه! امكان نداشت... اونجا يه مكان عمومی بود... میرفتم

ھنوز . نمی تونستم دوباره كتك بخورم. خشكم زده بود. اما انگار زبونم قفل شده بود. می كردم، بیش از اين نمی تونست پیش بره

اما پس شايق چی؟. وزنه ی سربی رو روی سرم احساس می كردم

فكر نمی كردم كار زيادی بتونه بكنه؛ اما نمی دونستم اون مرد از اين كه . چشم ھام رو بستم. دستش داشت كم كم پايین می رفت

شايق از شدت استرس به سختی نفس می كشید و از ترس اينكه اگه ... زودی قرار نیست بیاد، قبال مطمئن شده بوده كسی به اين

فقط . يه حركت اضافی بكنه باز ھم از اون مرد كتك می خوره، مثل مجسمه ای كه داشت فرو می پاشید، سر جاش ايستاده بود

سالش بود و توی اين سن، ١٧فقط . سته و ھمیشه دردناكی داشتسینه ھای برج. باعث میشد آه بكشه سوزش سینه ھاش

.مرد چاق حاال داشت با گوشی من بازی می كرد ...اشك از گونه ھاش غلتید .میشد بگی با بلوغش چندان بی ارتباط نیست

...آقا خواھش میكنم، عكس خانوادگی توش ھست -

!تو اگه خانواده داشتی االن اينجا نبودی -

اگه میرفت سراغ گالری كه . نمي تونستم گوشی رو ازش بگیرم. بعد نوبت كانتكتم بود. اس ام اس ھام شدو مشغول گشتن

!فرامرز بود! باورم نمي شد !يه دفعه گوشیم زنگ خورد... ھیچي

...بھت میگم جواب نده! حرف نزن -

...الو فرامرز -

شايق تازه چشم ھاش رو باز كرده بود و ناباورانه منو نگاه می .و حاال داشت با ايما و اشاره تھديدم می كرد كه گوشي رو قطع كنم

...من كه از ناباوری داشت گريه ام می گرفت. كرد

.نامزدت ھم اينجاست -

Page 36: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣۵

راسپوتین با دھان باز داشت منو نگاه می كرد و از اينكه داشته به كسی تجاوز می كرده كه ممكنه ناموس قانونی كسی بوده

مرتب می پرسید كجايیم و من در جوابش نمی . نمي دونست از چی حرف می زنم. فرامرز گیج شده بود .خشكش زده بود(!) باشه

.آخه اصال نمی دونستم كدوم سالن ھستیم. تونستم چیزی بگم

جدی؟. تو االن كجايی؟ آره -

:آروم به شايق گفتم .ديگه داشتم ادويه شو زياد می كردم

!ی نمايشگاه منتظرنجلو. الناز، فرامرز رفته دنبال مامانت -

قیافه ی اون دو تا بی سیم . مگه فرامرز ماشین داره؟ فقط می فھمید نبايد چیزی بگه! مامانش! من كیم! شايق نمی فھمید الناز كیه

:من كه ديدم شرايط كامال مھیاست. به دست به حالت ابلھانه ای كش اومده بود و نمیدونستن داره چه اتفاقی میافته

!بايد كجا بیان؟. الناز االن توی نمايشگاه ھستن، اومدن دنبال ما مامان و نامزد -

اون مرد سیه چرده كه حاال آشكارا لب ھاش رو ورچیده بود و داشت می فھمید چه عواقب بدی می تونه واسش در راه باشه، آروم

آقای چاق واعظ كه حاال . اتاقك بیرون رفتاون مرد نازنین ھم از ! شايق ناباورانه آه كشید. دستش رو از روی سینه ی شايق برداشت

:دوباره به شكل مرد نسبتا جواِن برادر در اومده بود

...اون ھا رو به زحمت نندازيد.الزم نیست جايی بیان -

.داريم مي يايم. فرامرز، مثل اينكه كارمون تموم شده -

بیرون از نمايشگاه ھوا !ن رو برداشتیم و زديم به چاكو بدون اينكه حتی يه كلمه ی ديگه رد و بدل بشه، من و شايق تمام وسايلمو

كه از شدت استرس و فشار عصبی به نمی دونستیم اول بايد يه جا بشینیم و به قند و فشار خونمون. فرامرز گیج شده بود. سرد بود

خونشون ! ن ممكن، خونه ی شايقسريع تاكسی گرفتیم و رفتیم به نزديك ترين منزل ام. صفر رسیده بود برسیم يا اونو توجیه كنیم

فرامرز كم كم داشت متوجه موضوع میشد و از عصبانیت .فقط دو تا خیابون با نمايشگاه فاصله داشت و توی ھمون شھرك گلستان بود

من و شايق كه از خوشحالِی ! داشت تاكسی میگرفت كه برگرده نمايشگاه و به صورت قانونی محكومشون كنه. داشت منفجر میشد

...و البته اين موضوع فرامرز رو آتیشی تر میكرد! نكه از اون بدتر میتونست اتفاق بیفته و نیفتاده، بلند بلند و بی دلیل می خنديديماي

چند ساعت ...ھرچند من ھنوز نمی فھمیدم چه اتفاقی افتاده. با چند تا ماگ قھوه ی سرد، يه كم تونستیم چشم ھامون رو باز كنیم

. شب بود كه با شايق خداحافظی كرديم ١١حوالی . ديم و توی اين مدت مثل بھت زده ھا ھمديگه رو نگاه میكرديمخونه ی شايق بو

سرد و . كامال فراموش كرده بودم كه فرامرز ھم ھمراھمه. ھمه چیز ساكن بود و انگار زمان متوقف شده بود. شب سوت و كوری بود

.بی صدا می رفتیم

.بايد شكايت كنید -

Page 37: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣۶

...حتما ...آره -

...حتی غیر قانونی بود ...كارشون غیر انسانی بود... من پیگیری میكنم، ببینم بايد كجا اقدام كنید -

نمی دونستم كدوم . اتوبوس ھم خلوت بود. فرامرز رفت خونشون و من ھم سوار اتوبوس ھای شبانه شدم. تا تاچارا تاكسی گرفتیم

:ماریلین منسون رو پلی کردم" Eat me,drink me"آلبوم . موزيك میتونه آرومم كنه

I was invited to beheading today,I thought I was abutterfly next to your flame…

از . حوصله ی اخم و َتخم دايیم رو نداشتم.) با اون ھا زندگی میكنم. (تا اين كه رسیدم عادل آباد، خونه ی مادر بزرگ و خاله و دايیم

... دلتنگی ھای بی دلیل ...افكار بچگانه... كم كم داشت بغض گلومو می گرفت. م، منتظر تاكسی ايستادماتوبوس كه پیاده شد

social و فوبیاpanic attack تازه متوجه شدم چه فشار عصبی ای رو تحمل كرم. میشه گفت تازه اون موقع می تونستم گريه كنم ...

صدای گريه . ھمه جا بی نھايت ساكت و خاموش بود... ديگه بھتر... صحرای باز... دپشت سرم زمین ساخته نشده بو... زدم زير گريه

گريه به ضجه ...ديگه نمی تونستم نفس بكشم... گريه گريه گريه... ھام دل شب رو می شكافت و انگار در حجم زمان گم می شد

... گريه ...جوابی پیدا كنن" چرا من؟"اين باعث نمیشد ھزاران اما . از سوز و سرما به لرزه افتاده بودم. ھوا خیلی سرد بود... تبديل شد

گريه ھا به ناله تبديل ... كسی نبود كه خلوتمو بشكنه. كسی نبود... روی زمین افتادم... جلوی چشمام سیاه شد... سرم گیج رفت

فكر می كرد اتفاق ديگه ای . ق ترسیدشاي. توی اون گريه ھا، در حالی كه تمام لباس ھام خاكی شده بود، به شايق زنگ زدم... شد

خب به جھنم، حقت "در حالی كه ھق ھق می كرد، گفت مامانش جز اينكه زير لب گفته . اما بعد، خودش ھم جرات پیدا كرد... افتاده

عت با چشم نمی دونم چند سا ...واكنش ديگه ای نشون نداده؛ و من به اين فكر افتادم كه واكنش مامان من چی میتونه باشه" بوده

احساس اينكه ھمه میتونن گرگ باشن و يه جوری به من آسیب ...فوبیا نسبت به ھمه آدم ھا! ھای نگران توی رختخواب بودم

احساس نفرت ھمراه با ترس از اين .احساس سرخوردگی از اينكه چرا ھر كاری میكنم مثل استريت ھا رفتار كنم نمی شه .برسونن

چند بار ديگه ... چند بار ديگه بینی ام قراره شكسته بشه... ين كه فردا و فرداھا چه جوری سپريی میشننگرانی از ا ...دين كذايی

...چند بار ديگه تفتیش میشم... مورد آزار و اذيت قرار می گیرم

گوشی . دمحوالی ظھر از خواب بیدار ش ...متعفن بود؛ بوی ترس... ھوا خیلی سرد بود و ھوای رختخواب من از ھمه جا سردتر

اينكه چند تا كار غیر . فرامرز دوباره تاكید كرده بود كه بايد شكايت كنم. چند تا اس ام اس و چند تا میسد كال. موبايلمو چك كردم

آشكارا . حاال ديگه نمی ترسیدم... تفتیش عقايد، تفتیش گوشی موبايل، تفتیش وسايل شخصی: قانونی ديگه ھم ازشون پیدا كرده

! نه اينكه دلم خنك میشد، نه... شكايت. فكر كردم فرامرز ھمچین ھم بیراه نمیگه. بايد يه كاری می كردم. یسوختماز عصبانیت م

اما خب، بی میل ھم نبودم يه پدر درست و حسابی از اون ... شايد اينجوری بعد از اين، جلوی چند تا گی بشینگ ديگه رو می گرفتم

!نه جنسیت كسی چیه، برای فھمیدنش بھش تجاوز نكنهبرادر در بیارم تا بفھمه وقتی نمی دو

Page 38: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣٧

بعد با ماموری . بايد بريد كالنتری گلستان شكايت نامه رو تنظیم كنید. بايستی شكايت كنید. ١٩٧من ديشب تماس گرفتم با -

دگاه تشكیل بشه بعد ھم منتظر می مونید تا دا. كه ھمراھتون روانه می كنن، بايد بريد نمايشگاه و اونا رو احراز ھويت كنید

...اما بھتره تنھايی نريد؛ مامان، خاله، ھركسی كه تونستین با خودتون ببريد فرقی نمیكنه... و

اما باز ھم تحت تاثیر انديشه ھای آرمانی فرامرز، احساس كردم خدای نكرده حقوق بشری ھم توی ... چجوری به مامان می گفتم

... ايران ھست

!سالم مامان -

خبر؟ خوبی؟ چه. سالم -

الو؟ ھستی مامان؟... بھمون گیر دادن... ديشب با شايق و فرامرز رفتیم نمايشگاه گلستان... سالمتی -

.خب؟ می شنوم -

،حق دارم به بی احترامی و رفتار غیر (!)موضوع رو با شرح جزيیات واسش گفتم و تاكید كردم كه به عنوان يه شھروند، ھرچند مقصر

.،اعتراض كنم(!) ته شدهقانونی كه نسبت به من روا داش

!می خوای به مامور قانون اعتراض كنی؟ مثل اينكه عقلت سر جاش نیست -

من دم از تساوی حقوق انسان ھا و پايبندی به قانون مي زدم؛ اما خدايیش . و البته اصال براش مھم نبود كه چرا میخوام اعتراض كنم

صحبت كرد كه ممكن بود !) اون ھم از اين نوع(ايی بین مامورھای قانون اون يه كم بیشتر از من میديد؛ از باند بازی ھای مافی

جا نزده بودم؛ نترسیده بودم؛ اما واقعیتو . گريبانگیرم بشه و تبعات بعدی كه ممكن بود توی دانشگاه و غیره واسم مشكل ايجاد كنن

موضوع من . ه بدبینانه ی من اين بار ھم درست فھمیده بوداما نگا ...اما اون ھا مجری بودن. قانون با من بود. ھمین طور بود. می ديدم

...موضوع حرف مردم بود. نبودم

مامان، اگه برات مھم نیست حقوق من توی اين جامعه چقدر پايمال میشه و نمي خوای ازم پشتیبانی كنی، خودم اين كارو -

...به ظاھرم گیر ندن يه جوری خودمو ترنسكشوال معرفی می كنم و كارت می گیرم تا حداقل. میكنم

!اما يادت باشه؛ بعد از اين، دور من و خانوادمو خط بكش. فكر خوبیه. برو بگیر. آره -

حتی اگه مسلمون ھم باشی، دينت بھت اين اجازه رو نمیده كه صرف داشتن يه . چی؟ نمی تونی اينجوری منو نديده بگیری -

يا حرف مردم؟چی برات مھمه؟ دينت . عقیده، كسي رو تحقیر و طرد كنی

.رسول با من بحث نكن -

كدوم واست مھمه؟. نه خب، جواب خودتو بده -

.ھر دو -

پس من اصال واست مھم نیستم؟ -

Page 39: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣٨

مادامی كه می خوای خودتو بزنی به مريضی و با خدا دشمنی كنی، من . ببین، من بارھا واست اين موضوع رو روشن كردم -

.نیستم

؟ تا حاال به دلیلش فكر كردی؟مامان؛ چرا من بايد خودمو بزنم به مريضی -

دوست داری مثل يكی از ھمون خاله . چون تو در يه محیط زنانه بزرگ شدی، اون افكار توی روحیه ات تاثیر گذاشته. آره خب -

.ھات باشی

به نظرت . با اين حساب، میشه گفت توی حرم سرا بزرگ شده!) يكی از بھترين دوست ھام كه البته استريته(مامان، آرش -

ی باعث میشه بین من و اون با اين موضوع يكسان تفاوت اينجوری پیش بیاد؟چ

...آرش حداقل لكه ی ننگ نیست واسه مادرش -

بودم، مايه ی " آقای دكتر"اين ھمون مامانی بود كه تا ديروز به من افتخار می كرد؟ ھمون كه جلوی مردم واسش . منو برق گرفت! ھا؟

دم؟غرورش بودم، حاال لكه ی ننگش ش

... بھتره يه مدت نبینمت... فردا ھم الزم نیست بیای -

...شايق زنگ زد؛ جواب اون رو ھم ندادم ...مثل مرغ پر كنده شده بودم؛ فرامرز زنگ زد؛ جوابشو ندادم ...گوشی رو قطع كرد

تعداد دفعاتی كه اين موضوع رو ھمیشه می دونستم از اين مامان، نمیشه انتظار چیزی رو داشت و... مامان. دنیا به آخر رسیده بود

اما فكر میكردم به عنوان يه موجود زنده، حق دارم با مادرم ھنوز مثل بچه ھا رفتار . كامال واسم روشن كرده بود، از حساب می گذشت

...دوستم داره... كنم و گه گاھی به خودم دروغ بگم؛ اون مامان منه

دلیلی ھم نداره كه مثل اون ھا نباشه و مادرانه منو دوست . با ھمون طرز فكر. ايرانمردم جامعه ی ! اون ھم يكی ازھمین مردمه! نه

پسر من ھمجنسگراست؟ اينجوری چطور میتونه از خودش : ازش چه توقعی دارم؟ كه در جواب اقوام و دوستان بگه. داشته باشه

.متنفر نباشه؟ پس از من متنفر میشه تا مجبور نباشه از خودش بدش بیاد

. چشم ھام از شدت گريه ديگه باز نمي شد. ھیچ فكری توی سرم نمی چرخید... من بودم و تخت سرد. ترس نبود... اره شب شددوب

به امید اينكه توی خواب، دنیايی رو . چشم ھام رو بستم. بیش از اون خسته بودم كه به چیز ديگه ای فكر كنم... ديگه چیزی مھم نبود

...میكنمببینم كه توی بیداری جستجو

Page 40: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –٣٩

تو ھم عاشقی؟

امین

. وجودش از آتش غم می سوخت و آه سردی روی لبانش بود....!" من این نبودم. من این نبودم "مدام می دوید و فریاد می کشید

دیگر برایش مھم نبود که کجاست و اینکه ھمه عابرینی که با سرعت از. انگار کسی را نمی دید؛ فقط می دوید و فریاد می کشید

.کنارشان می گذشت او را دیوانه خطاب می کردند

ھمان چیزی بود که شاید .کمی دورتر محسن مشغول خرید کردن بود که در مسیر با جوان بر خورد کرد، اما این یک برخورد عادی نبود

مین پخش شد و جوان مجبور روی زه در اثر این برخورد شدید تمام میوه ھایی که محسن خریده بود ب. جوان مدت ھا در انتظارش بود

خم شد تا میوه ھا را جمع کند اما محسن که از چھره جوان، غمی بزرگ را در چشمانش دید دستانش را . شد از حرکت باز ایستد

."من رو ببخشید تقصیر من بود اصال شما رو ندیدم: "جوان که خیلی خجالت کشیده بود گفت. گرفت و به آرامی او را بلند کرد

"ن عجله کجا می رفتی؟با ای"

."قصد داشتم به جایی بروم که ھیچ اثری از خودم نباشد. راستش از خودم فرار می کردم"

چند . محسن که این سخنان را از زبان جوان شنید یقین پیدا کرد که او از مشکلی درونی رنج می برد که اینگونه شتابزده می دوید

انگار جوان تمایلی به حرف زدن نداشت و فقط به گنجشکانی که ال به الی درختان سر و . ودثانیه ای تنھا سکوت بینشان حکم فرما ب

محسن ھم زاویه دیدش را به ھمان سمتی چرخاند که جوان می دید و بعد رو کرد به او . صدای زیادی به راه انداخته بودند نگاه میکرد

:گفت

"انداخته اند؟می بینی با چه شادی و آسودگی این ھمه ھیاھو راه "

جوان تا آن ھنگام فقط داشت به پرندگان نگاه می کرد؛ با این حرف، یک مرتبه به سوی او برگشت و چند لحظه در چشمانش خیره

:بعد با بغضی فرو خورده گفت. شد

Page 41: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴٠

بعد از اینکه . ریختن و بعد شروع کرد آرام آرام اشک!" ای کاش من ھم آسوده و شاد بودم! ای کاش من ھم مثل این پرندگان بودم"

:کمی آرام شد ادامه داد

شاید اگر شما را سر راھم نمی دیدم باز . نمی دانم؛ اما شاید اینکه شما را دیدم و با ھم بر خورد کردیم فقط یک اتفاق ساده نبود"

از اینکه دیگر . دم را فرا گرفتهتنھایی وحشتناکی ھمه وجو. ھم به دویدن ادامه می دادم و معلوم نبود چه سر نوشتی در انتظارم بود

."مطمئنم تغییراتی در من در حال اتفاق افتادن است که بد جوری مرا می ترساند. آن آدم سابق نیستم به شدت وحشت دارم

"مگر قبال چگونه بودی و االن چه ھستی؟"

عًا کی ھستم؟ وقتی به روابطم با اطرافیانم نگاه اتفاقًا این سئوال یکی از بزرگترین سئواالت زندگی ام است و آن ھم اینکه من واق"

دیگر ھیچ احساسی از زمین و آسمان و . انگار زندگی معنای خودش را از دست داده است. می کنم می بینم خیلی عوض شده ام

زنش خودم از خودم بدم می آید و مدام در حال سر! دیگر نمی توانم به راحتی با کسی حرف بزنم یا ببخشم. حتی خودم ندارم

یادم می آید کسانی را که پیش خودم مسخره می کردم یا قبولشان نداشتم خودم ھم مانند آنھا شده ام و مانند آنھا رفتار . ھستم

."می کنم

انگار مانعی وجود داشت که او را اینقدر ناامید و مغشوش کرده بود و حاال . جوان با گفتن این حرف دیگر ادامه نداد وسکوت کرد

محسن در حالی که چشمانش را . بعد از سکوت کوتاھی که بین آن دو حاکم شد. ن بود که آرام آرام به حرفھایش گوش میدادمحس

و بعد آرام به صورت دو زانو به روی . بسته بود و عمیقًا نفس می کشید، آھسته زید لب از جوان خواست تا او ھم ھمین کار را بکند

ین رفتار او بشدت تعجب زده شده بود لحظه ای مکث کرد و تنھا با چشمانی مضطرب به دور و بر خود جوان که ابتدا از ا. زمین نشست

...نگاه میکرد و به شدت نگران بود

در ابتدا حرکات محسن به نظرش بی معنی می آمد، اما پس از مدت کوتاھی وقتی به چھره محسن در حالی که چشمانش را بسته

با اینکه نگاه ھای محسن را نمی دید، از پشت ھمان چشمان . رد آرامش عمیقی در درونش جوانه زدهبود نگاه میکرد، احساس ک

این نیرو آنقدر در درونش قدرت گرفت که نتوانست طاقت بیاورد و بدون توجه به اطرافش در کنار . بسته لبخندی از مھر را احساس کرد

:محسن به صورت دو زانو نشست و با او زمزمه کرد

Page 42: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴١

ی خدای بزرگ که ما را آفریدیا"

..."عاشقانه دوستت داریم و به عشق تو عشق می ورزیم و دوست داریم ھر آنچه را که تو دوست داری

جوان وقتی از جایش بلند شد دقیقا نمی دانست که چه مدتی را . محسن به آرامی چشمانش را باز کرد و از او خواست تا بلند شود

این . سرور و شعف خاصی در روحش زنده شده بود. شادی و آرامش عمیقی در وزنش ریشه کرده بود اما احساس. دعا کرده است

شادی زمانی به اوج خود رسید که در پشت سرش عده ای از مردم را دید که به صورت دو زانو با چشمانی بسته با آنھا دعا می

چندی قبل از این آنھا را در حین عبور و قدم زدن با محسن دیده بود و آنھا دقیقا ھمان مردمانی بودند که او ! باورش نمی شد. خواندند

اشک در چشمانش حلقه زد و محبت عمیقی با ھمراھان خود احساس کرد و با خود گفت که چقدر . بی تفاوت از کنارشان گذشته بود

:محسن که اشکھای جوان را دید گفت. ھمه آنھا را دوست دارد

م که از مانعی رنج می بری و وقتی گفتی که داری از خودت فرار می کنی مطمئن شدم که فکر کردی خدا از از ھمان نگاه اول فھمید"

برای محبت کردن ، برای محبت . فراموش نکن که انسان برای عشق ورزیدن ھم آفریده شده! تو بیزار شده و تو بنده ی خوبی نبودی

خداوندی که عاشق بود و عاشق مخلوقش بود و او را اشرف تمام . تدر غیر اینصورت اصل آفرینش معنی نخواھد داش! دیدن

.موجوداتش قرار داد، انسان را آفرید تا به او عشق بورزد و انسان ھم او را دوست داشته باشد

. ته شودانسان آفریده شد تا دوست بدارد و دوست داش. و نه از روی ترس و نه از سر اجبار یا اکراه دوست بدارد و عاشقش باشد

چرا که قبل . زمانی که برایم از احساست و از عدم پذیرش خودت و دیگران گفتی دانستم که روح لطیفی داری که اینگونه آزرده شده

از تو انسانھای زیادی را دیده بودم که آنقدر سر در گم بودند که حتی فرصت ندادند به خودشان، که برای یک لحظه روابط خود را با خدا

ھمان گونه که . و ھمه را یکسان دوست دارد. خدا ما را به اشکال مختلف آفرید. ودشان مورد بررسی و ارزیابی قرار دھندو حتی خ

.ھستیم

بدان فرزندم که قلبھای این انسان ھا منجمد شده است و گرمای محبت در وجودشان خشکیده؛ اما تو خود را محکوم کردی و از

این جای بسی خوشحالی است که به تو بگویم تو انسان با محبتی ھستی؛ چرا که عشقت به . یرفتارھایت اظھار شرمساری نمود

آنجا بود که . اما فرار نه به معنای دور شدن از خود، بلکه به معنای دور شدن از خودخواھی ھایت بود. دیگران باعث شد از خود بگریزی

ببین چگونه دعا کردن، قلبھا را به ھم پیوند می دھد . این چنین مضطربییقین پیدا کردم مدتھاست با خدای خود صحبت نکرده ای که

Page 43: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴٢

تو از واقعیت دور شدی، واقعیت از تو . آنھا از تو دور نشدند. تو از آنھا دور شدی. این است روابط انسان! و دیگران ھم ھمراه تو شدند؟

انسان تا . است با پیوند دھنده اصلی در پیوند عمیق باشیفقط کافی . این ما ھستیم که آن را پیچیده و تاریک می کنیم. دور نشد

این بار به جای آنکه فرار کنی لحظه ای سکوت . زمانی که نتواند پیوندی قلبی با خدا بر قرار کند، با کل جھان و حتی خود بیگانه است

و صدایش . در آرامش ابدی آرام خواھد گرفت آنگاه او را با تمام و جودت احساس خواھی کرد و روحت. کن و تنھا به پروردگارت بیندیش

.را در ھیاھوی گنجشکان و در زمزمه نسیم خواھی شناخت

برای خدا ھر چه که ھستی خوب مطلق ھستی . این ما ھستیم که خوب و بد می کنیم. خوب و بد. این دنیا مادی است و دو قطبی

."ندمخداوند تو را اینگونه که ھستی دوست دارد فرز. و خواھی بود

Page 44: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴٣

آفاق

مانی زانیار

دختری از یک مادر ایرانی به نام بیگم نصرت اصفھانی و پدری ١٩۵٣ ژوئن ٢١در

پاکستانی به نام ذوالفقار علی بوتو در شھر کراچی پاکستان به دنیا آمد که اورا بی

ی نیز و. پدر وی دارای گرایشات سوسیالیستی و پوپولیستی بود .نظیر نامیدند

.ھمچون پدر دارای گرایشات فوق شد

نظیر پس از ازدواج با آصف علی زرداری، فعالیتھای خود را در حزب مردم پاکستان بی

به مقام ١٩٨۴آغاز کرد و پس از فعالیتھای فراوان و تالشھای شبانه روزی در سال

وزیری به نخست جھان اسالم در تاریخ مانی شد کهمسل زن او اولین ١٩٨٨چھار سال بعد، در سال . رھبری این حزب انتخاب شد

.وی ھمچنان به عنوان وزیر دفاع و دارایی نیز در دولت وقت پاکستان انجام وظیفه کرد . کشورش رسیده است

ه ھای پاکستان و کشورھای مختلف به فساد مالی متھم، و با حکم دادگستری پاکستان ب ھا و دولت او و شوھرش بارھا توسط دادگاه

پس از برکناری، کشورش . از مقام خود برکنار شود ١٩٩۶نظیر بوتو در سال اثبات این اتھامات باعث شد که بی. زندان محکوم شدند

.پاکستان را به مقصد بریتانیا ترک کرد و در آنجا پناھندگی سیاسی گرفت

، دادگاھی در ١٩٩٨آوریل ٢٧دار بوده است در ھدهگذاری پاکستان را ع تر مقام وزارت سرمایه علی زرداری ھمسر بوتو، پیش آصف

بر اساس این حکم، حق استفاده بوتو و . علی زرداری داد نظیر بوتو و ھمسرش آصف ھای بی پاکستان حکم به انسداد دارایی

تفحص در پیش از این ھم دادگاھی در بریتانیا خواستار. ھای بانکی و خرید و فروش امالک از آنھا صلب شد شوھرش از حساب

.ھای این زوج شده بود دارایی

نظیر بوتو و ھمسرش در فساد مالی، پولشویی، و دریافت ، دولت سوییس مدارکی را مبنی بر دست داشتن بی١٩٩٨ژوئیه ٢٣در

در زنش در نظیر بوتو در رابطه با قتل برا این اقدام در حالی صورت گرفت که ھمسر بی. رشوه در سوییس به دولت پاکستان تحویل داد

نظیر داد بی دولت لھستان مدارکی را در اختیار دولت پاکستان قرار داد که نشان می ١٩٩٩مه ٧در .برد زندانی در پاکستان به سر می

ای در لھستان، مبلغ قابل توجھی رشوه برای علی زرداری در جریان خرید ھشت ھزار دستگاه تراکتور از کارخانه بوتو و ھمسرش آصف

بر اساس این مدارک، بوتو و ھمسرش رشوه دریافتی رابه حسابی در یک بانک سوییسی واریز کرده . اند رداد دریافت کرده بودهعقد قرا

مدارک تحویل داده شده از سوی . دولت سوییس پیش از این، مدارک مربوط به انتقال پول را به دولت پاکستان تحویل داده بود. بودند

.ھای فاکس بین کارخانه تراکتورسازی لھستانی و دالل معامله بود تقال بانکی و پیامدولت لھستان شامل اسناد ان

و نیم میلیون ٨سال زندان و پرداخت ۵نظیر بوتو و ھمسرش را به اتھام فساد مالی به یک ماه پیش از این، دادگاھی در پاکستان بی

علی زرداری را به یا پذیرفت که اسناد و مدارک مربوط به اموال آصف، دولت بریتان٢٠٠٠سپتامبر ٢٧در .دالر جریمه محکوم کرده بود

Page 45: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴۴

. ھا دالر از پاکستان متھم کرد برداری و اختالس میلیون کار پرویز مشرف ھمسر بوتو را به کاله و دولت تازه .دولت پاکستان تحویل دھد

نظیر بوتو در شھر خوابه و اعیانی توسط ھمسر بی٩ای هاز جمله اموالی که در گزارش بریتانیا ذکر شد، مدارک مربوط به خرید خان

اند و اسناد آن دولت پاکستان معتقد بود که این اموال با استفاده از پولھای اختالس شده خریداری شده. ساری در نزدیکی لندن بود

.باید به دادگاه تحویل داده شوند

در حالی . به پاکستان بازگشت ٢٠٠٧اکتبر ١٨در بریتانیا و دبی بسر برد، در سال را در تبعید خودخواسته ٨نظیر بوتو پس از اینکه بی

نفر ١٣۵در این حمله حداقل . که در مسیر بازگشت به خانه خود بود، مورد حمله تروریستی قرار گرفت، اما به خود وی آسیبی نرسید

گفتگو با ھفته نامه فرانسوی پاری مچ، محافظه کاران بی نظیر بوتو ساعاتی بعد از این انفجار در .نفر زخمی شدند ٣٢٠کشته و

خانم بوتو .ھوادار ژنرال ضیاءالحق، فرمانده نظامی سابق پاکستان را به حمایت از افراطیونی که قصد کشتن او را داشتند متھم کرد

.ات انجام دھندھا بیرون بیایند و عملی توانند بدون پشتیبانی از غارھایشان در کوه گفت افراطیون مسلمان نمی

روز در بازداشت خانگی قرار گرفت، اما در پی در خواست جورج بوش رئیس جمھور آمریکا این بازداشت ٣٠بمدت ٢٠٠٧نوامبر ٩او در

میالدی در یک حمله انتحاری در شھر ٢٠٠٧دسامبر ٢٧نظیر بوتو در تاریخ لغو شد سرانجام پس از چندین رشته ترور ناموفق، بی

در این . ھای تروریستی نسبت داد پرویز مشرف نخست وزیر وقت پاکستان این ترور را به گروه. ی در استان پنجاب به قتل رسیدراولپند

اقدام تروریستی بی نظیر بوتو از نواحی سر، گردن و سینه ھدف شلیک گلوله قرار گرفت و نھایتا دقایقی پس از ساعت شش به وقت

نفر کشته ١۵در اثر انفجار این بمب . تیرانداز سپس در اقدامی انتحاری با انفجار بمبی خود را کشت. محلی در بیمارستان جان سپرد

.و تعدادی زخمی شدند

.روز عزای عمومی در پاکستان اعالم شد ٣در پی مرگ وی . ھای فراوانی در سرتاسر پاکستان شد این ترور باعث ایجاد شورش

.ھای مردم برانگیخت ترور بوتو موجی از ترس و تنفر را میان توده .ریستی را محکوم کردندبسیاری از رھبران جھان این عمل ترو

گاه در برابر مخالفان سر فرود نیاورد؛ مخالفانی که او سیاستمدار نترسی بود که ھیچ. نظیر بوتو يک زن بود، يک ھمسر و يک مادر بی

.کردند وتاھی نمیھای ناروای شخصی به وی ک از توھین به او و دادن نسبت

امروز، وقتي از يک . ھای باالی قدرت نیز بود وزير زن مسلمان در جھان بود، که سمبل جوانی در رده تنھا اولین نخست نظیر بوتو نه بی

».وزير نخست«: خواھد چکاره شود، می تواند سرش را باال بگیرد و بگويد دختر کوچک پاکستانی بپرسیم در آينده می

آشکار است که بیی نظیر بوتو يک زن معمولی . ای دارا و قدرتمند ای بود از خانواده زاده خان .وزير منتخب پاکستان بود خستاو فرزند ن

ھا نفر ھای چندگانه گشوده و زمانی بسته شد كه میلیون ھا، پرونده فعالیت سیاسی او در میان تناقض با اين ويژگی. پاکستانی نبود

امیدی که خاموش شد، ھرچند پاکستان برای زنده ماندن . دانستند ی دموکراسی و تنفس آزادی در پاکستان می او را بھترين گزينه برا

.ای بیابد بايد گزينه

Page 46: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴۵

)٢٠٠٩یازدھم دسامبر(بیانیه ی سازمان دگرباشان ایرانی در ارتباط با جرایم جنسی

ملت سبز ایران

حقوق بشر، یکی از موانع بر سر راه در طول سال ھا تالش سازمان ھا و شخصیت ھای مدافع

محکوم کردن حکومت اسالمی ایران در صحنه ی بین الملل اتھامات کاذبی است که ھر یک از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران با آن

ی خود، با افزایش این عمل سازمان دگرباشان ایرانی وظیفه ی خود می داند که بر حسب تجربه چندین ساله . روبه رو می شوند

وادار کردن فعال دانشجویی شھیر، جناب آقای مجید توکلی به پوشیدن لباس زنانه، توجه . توجه ھمگان را به این گونه اعمال جلب کند

.بیش از پیش به این رویه را می طلبد

که برای ھر مخالف تعدادی حکومت ایران برای اقناع جامعه ی جھانی و ھسته ی حامیان خود در یک زمان، خود را نیازمند آن می داند

سازمان دگرباشان ایرانی بارھا با این عمل دست به گریبان . اتھام برای مصرف داخلی و تعدادی اتھام برای مصرف خارجی ایجاد کند

رو به رو بوده . ..بسیاری از افراد که به اتھام روابط ھمجنس گرایانه محاکمه و اعدام شده اند با اتھامات موازی مانند تجاوز و. بوده است

..." تجاوز و"در ایران توجیه می شود ولی برای جامعه ی بین الملل که چنین عملی را تحمل نمی کند " به جرم لواط"اعدام . اند

.انعکاس می یابد

" سیجرایم جن"سازمان دگرباشان ایرانی گزارشاتی دریافت کرده است که در ماه ھای اخیر بسیاری از فعاالن سیاسی زیر پوشش

این اتھامات با توجه به ساختار ارزشی جامعه ی ایرانی جلب توجه نمی کنند و با این رویه تمامی حقوق . تحت پیگرد قرار گرفته اند

.متھم به راحتی و بدون ایجاد حساسیت اجتماعی نقض می شود

. ش برای ترور شخصیت افراد استفاده می کنندمی دانند از این رو" ننگ"در عین حال، حاکمان ایران که نسبت زنانگی را برای مردان

.مورد آقای توکلی تنھا یک نمونه از این شکل ترور شخصیت است

باید توجه داشت که اکثریت جامعه ی ایرانی با این حرکت از ارزش ایشان چیزی کاسته نمی بینند و تنھا به این نتیجه خواھند رسید

.که برای تخریب ایشان به چنین ابتکاراتی نیاز افتاده استکه زندگانی ایشان چنان پاک پیش رفته است

که ھر (با این حال سازمان دگرباشان ایرانی استفاده از جنسیت به عنوان سالح را، چه به این شکل و چه به شکل تجاوز در کھریزک

که تمامی گروه ھا در برابر این اعمال با را برای سالمت کّلیت جامعه خطرناک می بیند و نیاز می داند) دو مسبوق به سابقه بوده اند

در . است) عمدًا ایجاد شده(تمام توان موضع بگیرند که نسل ھای آینده ی کشور ما نیازمند جامعه ای سالم و به دور از خطرات

ای سیاسی شرایطی که به نظر می رسد حاکمان ایران عواقب بسیارخطرناک کارھای خود را درک نمی کنند، تالش قاطع سازمان ھ

.و حقوق بشری برای حفظ سالمت روانی نسل ھای آینده بیش از پیش الزم می نمایند

)IRQR(سازمان دگرباشان ایرانی

تورنتو – ٢٠٠٩یازدھم دسامبر

Page 47: Neda Magaizne - 136

یاننشریه ی دگرباشان ایر

------------------------------------

.ندا، ندای شماست سیزدھمشماره - دومسال –۴۶

رسانه ھا

)به صورت الکترونیکی منتشر خواھد شد دگرباشان ایرانیتوسط سازمان (اولین مجله ی ھمجنسگرایان ایرانی – ھومان

)چاپ شده است ی آن آخرین شماره( مجله ی الکترونیکی ھمجنسگرایان ایرانی - ماھا

[email protected]

)چاپ شده است ی آن آخرین شماره(نشریه ی دگرباشان جنسی ایرانی – چراغ

www.cheraq.net

[email protected]

رادیو ھمجنسگرایان ایرانی –رھا

www.radioraha.net

[email protected]

وبالگ خبری دگرباشان ایرانی – پسر

http://5pesar.wordpress.com

)چاپ شده است ی آن آخرین شماره(ماھنامه ی ادبی ھمجنسگرایان ایرانی - دلکده

[email protected]

)چاپ شده است ی آن آخرین شماره(فصلنامه ی دگرباشان ایرانی – رنگین کمان

[email protected]

نشریه ی لزبین ھای ایرانی – ھمجنس من

[email protected]

ایرانیی دگرباشان نشریه –ندا

www.nedamagazie.net

.نداردبه مدیر مسئولی آرشام پارسی چراغ یھیچ ارتباطی با نشریه مجله این – چراغ

http://blog.irqo.org