حکم ابن عطاء الله - فارسی

73
هو خ بن عطاءمۀ ا رد اسکندرا: مدا ش ابوترا ر آ

Upload: arash-aboutorabi

Post on 26-Oct-2015

60 views

Category:

Documents


6 download

TRANSCRIPT

Page 1: حکم ابن عطاء الله - فارسی

هو

ردانمۀ ابن عطاء هللا خ

اسکندراین

آ رش ابوترایب مهداینمرتمج:

Page 2: حکم ابن عطاء الله - فارسی

1

Page 3: حکم ابن عطاء الله - فارسی

2

پریم حرضت پیشکش

ملا عبد هللا افغاین

خوش کنادوانش را ر خدا که

Page 4: حکم ابن عطاء الله - فارسی

3

Page 5: حکم ابن عطاء الله - فارسی

4

م مرتمج ۀمقدا

سکندراینابن عطاءهللا ا*مان طریقت شاذلیه از متقدا ،استحارض ۀکه مصناف اصل عریب رسال

ن وقت که موناانی بخی روم را در آ شش نشادد بود، در قرن هفمت جهری، هام ۀو در نمیبود

ش از بزرگان خاک رس ید. مرص به عال ۀاسکندری دزی در هامن دایر بود و پدرش مالک فقیهان جدا

دریس داشت. ۀشهر حخق

لبرد دو چزی به مریاث شاز جدا انم آ ورابن عطاءهللا اده به فقه و حدیث و ،: اوا اش تغال جمدا

ه ،دیگر فه، خاصا ش یخ ابوالعباس مریس که طریق دو در اسکندریه اب اناکر و خصومت اب متصوا

رواج م داد و چشامن خمالف و موافق بدو دوخته بود. اناکر صوفیان ابن عطاءهللا را بر آ ن م

شنید یخ را یب واسطه ای از ویو مسخک ش یب آ نکه عقید مریدان ش یخ در آ ویزد ابداشت که

ابشد. ابری در پی یک از مهنی مشاجرات، پرهزی و صلیح که در طبیعت ابن عطاءهللا بود، او

در ابرام و اناکر خود مبادا ،ایبد و گفتار او را بش نوداددیشه ادداخت که جمخس ش یخ را دررا در

جفا کرد ابشد.

ابن عطاءهللا »وان جامع ترین اثری که در ابب احوال و آ اثر ابن عطاءهللا اسکندراین دید ام، کتایب است به عن *

، در سال ابوالوفا الغنمی التفتازاینمحماد و ش یخ الش یوخ طرائق صوفیۀ مرص، فقید فیخسوف که« فهوا کندری و تصالسا

. دوش ته ای ددید ام که چزیی بر آ ن در قاهر چاپ کردبه عنوان رسالۀ فوق لیسانس خود دوشت و سپس ٥٥١١

افزود ابشد.

Page 6: حکم ابن عطاء الله - فارسی

5

را از ش یخ ابواحلسن شاذیل گرفته بود و صوفیگری را و رمساین ش یخ ابوالعباس مریس خود

ج ر طریقیتمروا بود که پس از آ ن شاذلیه خوادد شد و شامل افریقیه و پار هایی از شام را مسیا

ف در مرص و مغرب و آ چنه میان این دو است، مرتادف شد. کرد و کامبیش اب معین تصوا

ش یخ شد و ۀفقیهان را بس یار افتاد است، ربود، چنانکه صویف رس ید پریچون فقیه جوان به

چون به خاده ابز آ مد، در خود معین غرییب ایفت که او را از دیدار اغیار ابز م داشت. از غایت

این مهه ۀاجنم و افلک نشست و خود را در عظمت آ فرینند ۀو به دظاراضطراب خخویت جست

یخ ابوالعباس بود است؛ نابد ش اضطراب روز اددیش ید که سبب این قخق وگمشد دید. فردا

گفت. ش یخ ارشاد ابز اب او را خود این توادد کرد. به جمخس ش یخ رفت و حال درد پنهاین ۀو چارمه

و هر ت: دعمت و بل و طاعت و معصیت. ه بند را چهار حال است که آ ن را پنجم دیسکآ غازید

به جای آ رد: در دعمت شکر ابید و حال آ ن ۀد که در کدام ایشان است ات ابیس تساعت ابید بنگر

و در معصیت اس تغفار. ش یخ دم فرو بست و ابن خدا ف لط ۀملحظطاعت در بل صرب و در

منود جهری روی ٤٧٦عطاءهللا آ ن اضطراب را دیگر در خود دیافت. این ماکمله که گوای در سال

فکر و ذکرۀ شادد و بر او جاموالعباس ن ابن عطاءهللا را دوازد سال در جمخس ارشاد ش یخ اب ابشد،

صویف دو خرقه را رس آ ن بود که عقل ،رایضت پوشادد. گرچه در ابتدای این تغریا احوالو مهات و

انیس تد و د که از دانشوری ابز اشارت کر و دقل و روایت و فقاهت را یک سو هند، ش یخ او را

افتا کند و چننی بود که ابن عطاءهللا ر دو مذهب رشیعت و طریقت بر هبشارت داد که روزی

به هر روی، شاید تصویری که ابن عطاءهللا از دانش و شوریدگ را در یک خرقه مجع داشت.

جواین خود در خاطر داشت، بعدها او را بر م انگییت که مریدان خود را بفرماید ات از فقیهان

د. صویف س تزی چنان بگریزدد که آ دم از برابر شریی م گریز

داشت بر به سبیب که من دادمی، رخت از اسکندریه هنوز ش یخ ابوالعباس زدد بود که ابن عطاءهللا،

زهر ال ۀدر مدرساو را و در قاهر گذاشت. قاهر که کریس ونایت بود، آ غوش بر او گشود و

Page 7: حکم ابن عطاء الله - فارسی

6

داشت که در ای ادبوه درسش جمخس .شأ ین بخند داشت ماست، ۀدر زمادکه چوانن که نشادد

انچار بر بخندی م نشست. توبه و آ ن، برای آ نکه دید شود و آ وازش به مهه کس رس ید شود،

و دمادم گناهاکران بر دست او دیگر خارق عادت دبود و امراء و سلطنی را دزی از ارشاد اانبت

در هامن ، دوام بود. در آ ن سال بر ٧٠٥امر و هنی یب دصیب من گذاشت و این مهه ات سال

اکلبدی را هللا خرقه خایل کرد. ابن عطاء ،به رس آ مد بود هنگام که اتبس تاین بخند و آ ششنی قاهر ،

برددد و در خاک کرددد. در اایم حیات، او در م ط ق ر دامن کو م به زاویه ای ب ،واگذاش ته بودکه

رایضت و مراقبت را م گذرادد. مهنی زاویه اوقات

من شود و مهنی عادت از عادیت است که به آ ساین ترک دزی دانشوری گ ، درست مادند شورید

بس یار دویس ساخته بود. از آ جنا که ده ش یخ ابوحلسن شاذیل تصنیف صویف ای هللاابن عطاء

آ اثر ابن عطاءهللا را ابید منضبط در ابب تصوف پرداخته بود و ده ش یخ ابوالعباس مریس،

مکتوب بسط و نرش طریقت شاذلیان دانست. از میان این مکتوابت، خنس تنی دس امتیه های

در هتذیب دفس است و «اتج العروس»یط و لوازم آ ن؛ ادر ابب ذکر است و رش «مفتاح الفلح»

د» در تولک است و رهایی از تدبری؛ «التنویر»توابع آ ن؛ در ابب اسامء و صفات الهی «املقصد اجملرا

یش صوفیاده است از زددگاین ش یخ ابوالعباس و ش یخ ابواحلسن شاذیل گزار «لطایف املنن»است؛

آ غاز به این مرصعن مغریب که دی ابوم ش یخ از یح است بر قصید ای رش «عنوان التوفیق»و

م شود:

ةالعذم شإي الذ ل ر ل ٱبذةح ءافقذت هس یت جز اددر حصبت درویش دیست( )ذلا

که در آ هنا خمصوصا صوفیان مراسلیت اب اخوان طریق بود ابن عطاءهللا راگذش ته از اینها،

آ ن را و جز ایشان و دزی مناجات انمه ایست لطیف که شاذلیاناست اسکندریه را پندها داد

Page 8: حکم ابن عطاء الله - فارسی

7

اددیک پس از آ نکه محمدعیل پاشا هجاز چاپ را به قاهر آ ورد، یک ،مصنافات. این ادد عزیز داش ته

خایل منادد. آ هناهرگز از اعراب افریق مطبعه هایو مکتبه ها دزی یک مطبع شددد و بعد از آ ن

آ اثر چاپ نشدۀ ابن عطاءهللا مه فراوان است و در کتاخباده های عال پراکند .

ا آ چنه مک عطائیه»اما مجموعه ایست از دویست و شصت لکمۀ قصار و د است، انمید ش« ح

ف و اخلق و الهیات که در قالب عبارات کوات و گا بس یار کوات حمکت و اددرز در ابب تصوا

از آ ن دیگران مایۀ اش تهار خنس تنی تصنیف ابن عطاءهللا بود و بیشرخیته شد است. این رساهل

مک»ابلکنایه چنانکه ابن عطاءهللا را گا ،او شد ش یخ ابوالعباس مریس وادددد.م خ« صاحب ح

« احیاءالعخوم»را خلصۀ مقاصد امرید خود به چشم حتسنی م نگریست و آ هن در این حمکتهای

از آ ن در مصنافات بعدی غزایل م دانست. ابن عطاءهللا دزی خود چنان ش یفتۀ این رساهل بود که

یگر صوفیان، آ ن را چزیی از جنس ویح م دانستند و حیت به وفور دقل قول م کرد. د خویش

ابن عطاءهللا را لکامت قرائت چزیی جز قرآ ن جایز بود، مهنی ،در منازگفته م شد اگر

م ابیست خوادد. شاذلیان این مجموعه را آ ینی انمۀ قطع و جامع طریقت خود گرفتند و هرکه از

و امروز دزی موعظه م کردایشان کریس دریس ای منرب وعظ داشت، این عبارات را رشح و

شغل مشغولند بس یاری به مهنی*در قاهر چاپ مقری ٥٨٢١مک ابن عطاءهللا در سال ابری، ح .

در سال ماس ینیون بود،لویی یسوع ، پولس دوای، که شاگرد و خخیفۀ و حمقاق یش کش شد.

لاب مهرا خنس تنی نسخۀ ادتقادی آ ن را ٥٥٧٥ مه ای مفصا اپ چدر بریوت ترمجۀ فرانسه و مقدا

مکرشق ش ناس دزی که امهیت آ رتور جان آ ربری کرد. ا ح ف شاذیل درایفته بود، را در سن ت تصوا

را به انگخییس برگردادد و ادتشار داد.خبشهایی از آ ن

*

ل مفیت اعظم عاملگریاز این مجهل ادد ش یخ محماد خبیت که در بخیاۀ جنگ مک را پس از منازهای عرص اوا مرص بود و ح

روزهای رمضان برای کساین که اب او مناز خوادد بوددد رشح م کرد و دزی محماد سعید بوط که در منازعات جاری شام

ل و مس توفا بر این رساهل را در روزگار ما نگاش ته است. کش ته شد و آ خرین رشح مفصا

Page 9: حکم ابن عطاء الله - فارسی

8

مک، بس یاری از صوفیان انمدار قبول و رواج گامشت که از آ ن را به دوشنت رشویح بر این رساهل ح

ددیمیان، رشهحای ابن عبااد وق و ابن ع ، امحد ز ر یبه شهرت امام ایفت و ابرها راه چاپخاده را

وق که در عهد خود به ف رتفقاهت بیش شد. در ابب امحد زرا گفته ادد که اش تهار داشت،از تصوا

مک دوشت و آ چنه اینک متداول است، گوای رشح بیست و هفمت اوست. بیش از یس رشح بر ح

وق، اب آ ن مهه رشیح که دوش ته بود، رشح ابن عبااد ددیمهنی زرا را گنجینه ای غین و مس تغین ر

ناس یوس مه که رشح ابن عبااد را به ال آ سنی پهر شاریح به آ ن دیازمند است. میگ م دانست که

ف ایفته بود و معتقد بود که اس پادیایی ترمجه کرد است، آ ن را مرجع اکمل در دظریۀ زهد و تصوا

این کتاب بر آ رای عرفاین یوحنای صخیب*

اثر سدۀ شانزد عیسوی، ر صاحب انم اکتولیک ، رازو

مک، آ ن را به دظم کش ید که از گذاش ته است. ابن عبااد پس از فراغت از نگارش رشح خود بر ح

د. منظومۀ ابن عبااداعتقاد معیق و در عنی حال عاطف او به لکامت ابن عطاءهللا نشان م دا

که مدراس زابن مپـ رکث یل هان ن اس تاد ما، دکرت ک و ا رجوز ایست در هش تصد و یک بیت

م کند. ن را تصحیح کرد ، همیاای چاپاتزوین است، آ انشگا جورجیای اد این عریب دانشکدۀ اد

این رساهل مهنی قدر بس است. خیال م کمن از ابب ا شعار به امهیات

دانمۀ ابن عطاءهللا»که انم آ ن را به « حمک عطائیه»اس باب آ ش نایی مرا اب این ر برگردادد ام، دزی « خ

ددی از این رساهل به دکرت کنث هانرمکپ فرامه کرد. در خلل مهاکرمی اب او در ابب آ چنه ابن عبااد ر

ای خوردم دظم آ ورد بود، در دقایق و ظرایف این عبارات و رشهحایی که بر آ ن دوش ته ادد غوطه

مهزابانمن را از م رس ید که برگرداین فاریس از این منت ابیس ته است ات و اددک اددک در خاطر

ابشد. آ خر، عال کوچک لکامت حمکت م ایبند، حظا فوایدی که صوفیان مرص و مغرب در این

شد است و از روزگار دیگران یب خرب دباید بود.

* John of the Cross

Page 10: حکم ابن عطاء الله - فارسی

9

دی به فاریس برگردادد بود. ترمجۀ محماد مک را پیش از این دزی یک ابر خواجه محماد حسن جان جمدا ح

سال پیش از هشت مقری، ٥٥١٧ند بود، در سال ز مشاخی متأ خار دقشبنداین س حسن جان که ا

در مطبعۀ الفقیه شهر آ مریتسار هندوس تان به « الخاهی رشح حمک عطاء»رتمج آ ن، اب عنوان مرگ م

بر عبارات »چاپ رس ید و در واقع تخفیق بود از رشح و ترمجه. محماد حسن جان را در دل بود که

مک ابشد « تر مفید زاید برای عوام طالبان حقا »ات « رشیح به لغت فاریس در حتریر آ ید رشیفۀ ح

مک خویش و به مهنی سبب در ترمجۀ او بسط و ایضاح بر اجیاز و بلغیت که ابن عطاءهللا در ح

در میان ایرادیان روایج دیافت. آ شاکر کرد بود، رحجان داشت. به هر روی ترمجۀ محماد حسن جان

شد و مسخامانن آ ن تکاۀ دزی زابن فاریس در ش به قار مقهور برآ مدن میلا گرایی تربعد کوات زماین

ی اردو را در دهان گرفتند و اینک معوما از فاریس خواین و فاریس داین یب هبر ع عال لسان م لا

مس تور کرد.« اولیایئ حتت قبایب»ادد. این مهه، ترمجۀ محماد حسن جان را در پردۀ عز ا

نا از ترمجۀ من دزی معیارهای بلغت زابن فاریس را که طبعا اب دباید توقاع امادت داشت؛ چراکه اوا

ف اجیاز را که ر اتزی یک دیست بر دقات و تناظر لغوی ترجیح داد ام و اثدیا کوش ید ام ط

مک است، فر و نگذارم؛ زیرا دوست داش ته ام آ واز ابن عطاءهللا را در آ هنگ غالب منت عریب ح

و از اینکه معاین در چشم دۀ فاریس گو بنیوشامنهامن پرد و مقام که خود شنید ام به خوادن

ه گرفته شود دیندیش ید ام؛ چراکه من خداودد این واژگامن و معاین را خداودد دیگریست خوادند م

روش نایی خردمندان » ابری از ابن عطاءهللا آ موخته ام که «شاء.ن ی م دی ی شاء و ن ی م لا ض ی »که

« و بر هرکجا آ ن روش نایی افتاد ابشد، فهم خسن بدان جا م رسد از خسنان ایشان پیش م گرید

و اشاراشش بر ایبد مردمان گفتارش را در م یداد ابش ند، گوشها یخسن آ ور ۀهرکه را پرواد»و

و ابز از گس تایخ من آ نکه و چننی م دامن بنیان رازورزی صوفیاده را. « گردد روشن م یشانا

مک .شد، بر گزینش واژگان فاریس ابرام داش ته ام هرکجا فهم منت ممتنع من به هر حال، منت عریب ح

ام ات خوادندۀ عریب دان را جمایل برای مقایسه و دقد و جرح آ چنه منود ادتهای این ترمجه احلاق را در

این منت عریب مبتین است بر ویرایش پولس دوای که در اددک مواردی اب توجه به کرد ام مبادد.

Page 11: حکم ابن عطاء الله - فارسی

11

ات یش ویرا اس تاد عبداحلخمی محمود از رشح ابن عبااد و دزی یک چاپ س نگ بس یار کهنه که سن

مک را ابز م مناید مغریب ، تعدیل شد است.و از حیث دقات و حصات ممتاز م ابشد ح

، شایس ته است بدادد که ساخنت این فاید ای رس ید اگر خوادند را از این لکامت گذش ته از اینها،

میرس شد است ،خامن دکرت مژگان قایض راددوست اندید ام، صادقادۀ و مهدیل رساهل به ششویق

از خوادند متوقعام آ چنه را از ابب د صح و مهچننی ل خود را وامدار او م دامن.ب که من از این ق

[email protected]رواده کند: اصلح رضوری م ایبد، منات هناد ، به این نشاین

***

و بوالهویسیلاب اینـهمه یب حاصـ

کـیسافتـاد به انرسـایی و هیـچـ

دادمی نشان ز گنج مقصود تو را

اید بریسما گـر نرسیـدمی تو شـــ

آ رش ابوترایب مهداین

خورش یدی٥٥٥٨مرداد ا -آ طن

Page 12: حکم ابن عطاء الله - فارسی

11

Page 13: حکم ابن عطاء الله - فارسی

12

هو

دانمۀر خ

اسکندراینهللا طاءابن ع

)ترمجۀ فاریس(

Page 14: حکم ابن عطاء الله - فارسی

13

Page 15: حکم ابن عطاء الله - فارسی

14

ل ابب اوا

. از نشان های اعامتد بر طاعات آ ن است که اب پدید آ مدن گنا ، امید اکس یت گرید.۱

پنهان است؛ و . میل به جترید، آ نگا که خدا تو را به اس باب بر گامش ته است، از اکم ابرگ ۲

بخند است. مهات از میل به اس باب، آ نگا که خدا تو را به جترید بر گامش ته است، از فرو افتادن

. مهاتهای تزیرو در دژهای تقدیر رخنه من کنند.۳

. خود را از تدبری آ سود کن: از اکرهای خود، آ چنه را دیگری بر عهد گرفته است، تو خود بر ۴

عهد مگری.

ش تو در حتصیل آ چنه برایت ضامدت شد است و کواتهیت در آ چنه از تو خواس ته شد . کوش۵

بصریت تو. فرسودگ ازاست نشایناست،

خداموجب انامیدیت شود؛ چرا که –هرچند در دعا پای فرشد ابیش –. مبادا تأ خری در عطا ۶

تو برای خود م پس ندی؛ آ هنم اجابت آ چنه را برای تو م پس ندد به گردن گرفته است، ده آ چنه را

در زماین که او م خواهد، ده در زماین که تو م خواه .

Page 16: حکم ابن عطاء الله - فارسی

15

حیت اگر زماین برای آ ن مقرر شد ابشد –. هوش دار ات نرس یدن آ چنه وعد داد شد است ۷

ابطنت پدیدار د نکند، مبادا خخیل در بصریت و اتریک ای در دور وعد مردا تو را در صدق –

شود.

که او روی نگشود است -طاعات میندیش آ ش نایی اب تو گشود، از مک شدن . هرگا خدا روی ۸

جز آ نکه خواس ته ابشد اب تو آ ش نایی کند. ددانس ته ای که آ ش نایی را او به تو م آ ورد و طاعت را

تو به او پیش م کش ؟ آ چنه تو به او پیش م کش کجا و آ چنه او به تو م آ ورد کجا؟

واع طاعات، به حسب تنواع احوایل که بر بند وارد م شود، گوده گون است. . اد۹

. طاعات اکلبدهایی بر افراش ته ادد که جاهناشان بودن رسا اخلص است در آ هنا.۱۱

. هس یت خود را در زمنی هیچکیس دفن کن: گیاه که دفن نشد ابشد، رس اجنام ابر من ۱۱

دهد.

دیست. سودمندد، را ب ر اددیشهعزلیت که به میدان . هیچ چزی دل را مادند ۱۲

. چگوده درخشان شود دیل که صورت چزیها در آ ئینه اش جا گرفته است؟ ای چگوده به سوی ۱۳

خدا راه شود حالیا که پای بست اکجمویی های خود است؟ ای چگوده چشم دارد که در ابرگا

س ته نگش ته است؟ ای چگوده امید دارد که خدا را ایبد حالیا که از آ لودگ غفخت خویش وا ش

رازهای ابریک را در ایبد حالیا که از گنا خویش ابز دیامد است؟

. عال مهه اتریک است و تنها به ظهور حق روش نایی م گرید. پس هرکه عال را دید و خدای ۱۴

از هس یت دور یب دصیب را ده در آ ن، ده اب آ ن، ده پس از آ ن و ده پیش از آ ن، هیچ در دیافت،

است و ابرهای آ اثر خورش یدهای معرفت را بر او پوشادد ادد.

Page 17: حکم ابن عطاء الله - فارسی

16

د، یک آ ن است که خود را به چزیی نخدای س بحان نشان م ده از قهر تو را . از چزیها که ۱۵

از تو بپوشادد که اب هس یت او هست دیست.

ه او خود هر چزی را به دید آ ورد . چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا ک۱۶

است؟

چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا که او به هر چزی به دید آ مد است؟

چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا که او در هر چزی به دید آ مد است؟

که او از برای هر چزی به دید آ مد چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا

است؟

چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا که او پیش از هس یت هر چزی پدیدار

بود است؟

چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا که او از هر چزی پدیدارتر است؟

حالیا که او یگاده ایست که هیچ اب هس یت او چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد

هست دیست؟

چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا که او از هر چزی به تو نزدیکرت است؟

چگوده م پنداردد چزیی خدای را پوش ید م دارد حالیا که اگر او دبود چزیی را هس یت دبود؟

م است، شگفتا! چگوده هس یت دیس یت پدیدار د م شود؟ ای چگوده حادث مهرا آ چنه موصوف به ق

ابش ند م شود؟

Page 18: حکم ابن عطاء الله - فارسی

17

م ابب دوا

، چزیی جز آ چنه خدا پدید آ ورد واقع شود، هیچ از انداین رها «وقت». آ نکه م خواهد در ۱۷

نکرد است.

. از خریگ دفس است که طاعات را به فراغ وقت حواهل م کین.۱۸

حایل بر آ رد ات در اکری دیگر گرید؛ که اگر خواهد، یب برآ وردن دزی تو را . از او خموا تو را از۱۹

در اکر گرید.

حقیقت او را آ واز م سالک خبواهد در آ چنه بر او وامنود ادد ابیس تد، مناداین . هرگا مهات ۲۱

آ هنا او و هرگا ظواهر خمخوقات بدو خودمنایی کنند، حقایق « مطخوب فرا روی توست.»دهند که

تن ة ف ل ت كف ر.»را آ واز م دهند که ن ف د ام ن (۱۱۲)بقر : « ا

. خواسنت از او هتمت است بدو؛ خواسنت او غیبت است از او؛ خواسنت جز او از مک حیایی ۲۱

توست؛ خواسنت از جز او از دوری توست از او.

و روان م کند.. در هر دم که بر م آ ری خدای را تقدیریست که در ت۲۲

. وارسنت از اغیار را در مکنی مباش که تو را از مراقبۀ خدای در آ چنه تو را بدان گامش ته است ۲۳

ابز م دارد.

. مادام که در این عامل از تریگ ها شگفیت مکن که عال خود را چنان م مناایدد که در خور ۲۴

خمی و خوی اوست.

اهد مادد و آ چنه به خویش م جویی بر خنواهد آ مد.. آ چنه به خدای م جویی وا خنو ۲۵

. از نشان های فریوزی رساجنام، ابز آ مدن به خدای در رسآ غاز است.۲۶

Page 19: حکم ابن عطاء الله - فارسی

18

. آ چنه رسآ غازش روش ین ایبد، رساجنامش روش ین خواهد گرفت.۲۷

. آ چنه به هنانگا دل سپرد شد ست، در آ شاکرای ظاهر پدیدار م شود.۲۸

. فرق است میان آ نکه خدا را نشان خود م گرید و آ نکه از او نشان م جوید. آ نکه خدا را ۲۹

نشان خود م گرید، حق را از رس اهخیات م ش ناسد و اکر را بر بنیان آ ن اس توار م کند؛ حالیا

که نشان از خدا جسنت از رس انرس یدن است، ورده یک غایب شد که از او نشان جویند و یک

دور شد که از پی اش بدو را بردد.

ت ه. »۳۱ ع ن س ة م ع زق ه»رس یدگان حق راست؛ « ل ی نف ق ذو س ر ع خ یه ر ن ق د روددگان به سوی « و م

(۷او راست. )طلق:

را م مناید و رس یدگان را روش نای « روی آ وری»را روش نای خدا. روددگان به سوی ۳۱

از آ ن خود برای روش ین است و آ ن دگر روش ین از برای اوست که او یک از «. رودررویی»

ه م ی خع بون.هللا ق ل » خداست و دیگر هیچ: وض رمه يف خ (۹۱)ادعام: « ث ذ

ابب سوم

. اگر آ ن عییب را جبویی که در تو هنان است، هبرت از آ ن است که راز غییب را جبویی که از تو ۳۲

پوش ید داش ته ادد.

ق تعایل بر تو پوش ید دیست؛ بخکه تو از نگریسنت به او پوش ید مادد ای. اگر چزیی او . ح۳۳

را پوش ید بود، نابد بر او پرد ادداخته بود؛ و اگر او را پرد ای بود، آ ن پرد او را در بر گرفته

و ال» بود؛ و هرچه چزیی را در بر گرفته ابشد، نابد بر آ ن چری است، حالیا که ر ف وق و ه قاه

باد . (۱۸)ادعام: « ع

Page 20: حکم ابن عطاء الله - فارسی

19

. از میان خویای برشی خود، برآ ی از آ ن خوی که بندگیت را شکس ته م کند، ات آ واز حق ۳۴

را جمیب و به ابرگاهش قریب ابیش.

. بنیان هر معصیت و غفخت و شهوت، خش نودی از خویش است و بنیان هر طاعت و ۳۵

هش یاری و عفات، ان خش نودی از خویش.

. مهنشیین اب انداین که از خویش انخش نود است، تو را به از آ ن است که اب دانشوری بنشیین ۳۶

خویشنت پس ند. دانش خود پس ند را چه دانش است؟ و اندان از خویش انخش نود را چه انداین

است؟

آ شاکر -اواب بودن -بصریت انبودگیت را بصریت نزدیک خدا را به تو م مناایدد و چشم . دور ۳۷

بصریت هس یت او را پدیدار م کند یب بود و دبود تو. م کند و حقیقت

. خدای بود و هیچ اب او دبود و اینک دزی مهچنان است که بود.۳۸

ابب چهارم

. همل که مهاتت قصد چزیی جز خدا کند، که هیچ آ رزویی از آ ن کرمی فراتر من رود. ۳۹

. آ چنه را خدا هناد است، جز او کیس ۴۱ رب . حاجیت را که خدا در تو را داد است، به دیگری م

چگوده بر گرید؟ آ نکه حاجت خود را چار دتوادد کرد، حاجت دیگران را چگوده توادد؟

. اگر اوصاف خدا تو را به او خوش گامن من کند، ابری از هبر آ چنه اب تو کرد است به او ۴۱

گامن ابش. هرگز آ ای تورا جز به نکویی خود خو داد است؟ ای چزیی جز لطف بر تو خوش

افکند است؟

Page 21: حکم ابن عطاء الله - فارسی

21

. شگفتا، و شگفتا از آ نکه م گریزد از آ چنه هیچ من گسدل و آ ن را م جوید که هیچ من ۴۲

دور.»پاید. ى الق خوب ال يت يف الص ى ال بصار و لك ن ت عم ا نا ت عم هن ( ۴۶: )حا « ف ا

. از عالـ م به عامل مپامیی که چون اسرت آ س یا ابیش: آ جنا که او م رود، هامن جاست که از ۴۳

.» آ ن ابز آ مد است. بخکه از عوال هس یت به سوی هس یت خبش کوچ کن: ا ك امل نت هی ب یل ر ن ا « و ا

رکه به سوی خدا و پیام ه»که درود و سلم خدا بر او: -( بنگر چه م گوید مصطف ۴۲)جنم:

آ ورش کوچید، به سوی خدا و پیام آ ورش کوچید؛ و هرکه به سوی ددیاوی ای کوچید ات به دست

گفتار « آ ردش، ای زین ات اب او درآ مزید، کوچیدنش بدان سو بود است که به آ ن کوچید است.

والسلم. –مصطف را درایب و در این اکر بیاددیش اگر هوش یاری

نجمابب پ

. منشنی اب کیس که احوالش تو را بر من انگزید و اقوالش تو را به خدا را من مناید.۴۴

. ابشد که بد کردار ابیش و مهنشیین اب کیس که از تو تبا تر است، هرنهای تو را در چشمت ۴۵

آ ورد.

ددیا . طاعت آ نکه از ددیا زاهد است، هرچه ابشد، هرگز مک مایه دیست؛ و طاعت آ نکه به۴۶

رمایه دیست.راغب است، هرچه ابشد، هرگز پ

. نکویی کردار میوۀ نکویی احوال است و نکویی احوال میوۀ حتقاق در مقامایت است که در آ ن ۴۷

فرو م آ ورددت.

. از آ ن که حضوری اب خدا دداری، ذکر را فرو مگذار؛ زیرا غفخت از ذکر بیس بدتر از آ ن ۴۸

است که در ذکر غافل ابیش؛ ابشد که خدا تو را از ذکر غافلده بردارد و به ذکر هش یاراده اددازد؛

Page 22: حکم ابن عطاء الله - فارسی

21

و به ذکری و ابز از ذکر هش یاراده بردارد و به ذکر حارضاده اددازد؛ و ابز از ذکر حارضاده بردارد

(۲۱)ابراهمی: « ب ع زیز.هللا و ما ذل ع یل »اددازد که در آ ن از غری مذکور غایب ابیش.

ابب ششم

. از نشاهنای مرگ دل آ ن است که بر طاعیت که از کف داد ای اددو خنوری و از گناه ۴۹

که ورزید ای پش امیین نک ین.

ید که تو را از خوش گامین به خدای تعایل ابز . زهنار که گنا در چشمت چندان بزرگ دامن۵۱

رد م بیند. ـدارد: آ نکه خداودد خود را م ش ناسد، گنا را در کنار ک م ش خ ر

. آ نگا که خدا ترا به عدل خود پذیر شود، هیچ گناه کوچک دیست؛ و آ نگا که تو را به ۵۱

فضل خود پذیر شود، هیچ گناه بزرگ دیست.

را امید قبول بیش از آ ن طاعیت دیست که از دید تو انپیدا شود و در نزد تو . هیچ طاعیت۵۲

رد مناید. خ

ورد.آ . خداودد به تو الهام م کند ات تو را به سوی خود ۵۳

. خداودد به تو الهام م کند ات تو را از پنجۀ اغیار امان دهد و از یوغ آ اثر بگشاید.۵۴

تو را از زددان هس تیت بریون کند و به میدان دیدار در آ ورد.. خداودد به تو الهام م کند ات۵۵

. دورها ابرگ دلها و دروهناست.۵۶

Page 23: حکم ابن عطاء الله - فارسی

22

. روش ین لشکر دل است چنانکه اتریک لشکر دفس. هرگا خدا خبواهد بند اش را فریوزی ۵۷

دهد، لشکرهای روش ین را بدو م رسادد و اتزش س پا اتریک و لشکر اغیار را از او ابز م

دارد.

. دور پرد م درد و بصریت داوری م کند و روی آ وردن و روی گرداددن از آ ن دل است.۵۸

. زهنار خوشدل دبایش که طاعیت از تو رس زد ست؛ بخکه خوشدل ابش که طاعت از خدای ۵۹

عونهللا ق ل ب ف ضل »به تو برآ مد ست. م ا جی ما ری م و خ حوا ه ذل ف خی فر ت ه ف ب مح ( ۵۸)یونس: « و ب ر

اعامل و احوالشان ابز . خداودد روددگان به سوی خود و رس یدگان کوی خود را از دیدار ۶۱

داش ته است: روددگان را از آ ن روی که در اعامل خود، صدق اب خدا را به امام دردیافته ادد؛ و

رس یدگان را از آ ن روی که خدا به دیدار خویش حالهاشان را بر ایشان انپیدا کرد است.

ابب هفمت

. شاخه های خواری جز از داده های آ ز قد من کشد.۶۱

مه تو را به فرمان خود من آ ورد. . چزی۶۲ ی چون و

. از آ چنه بدان آ زمند د ه ای آ زادی و آ چنه را ب دان آ زمندی بند ای.۶۳

. هر که را دوازشهای احسان به سوی خدا راه نکرد است، بس ته به زجنریهای بل به جادب ۶۴

او م کش ند.

کر نک ند، در معرض زوال آ ۶۵ کر ک ند، دعمت را به . آ نکه دعمتهای خدا را ش ن هاست؛ و آ نکه ش

پابست اس توار کرد است.

Page 24: حکم ابن عطاء الله - فارسی

23

. آ نگا که پیاپی اب خدا بدکرداری م کین، از دیکویی او در هراس ابش، مبادا تو را اس تدراج ۶۶

یث نا ی عخ مون.»ابشد. ن ح ن س ت در هج م م (۱۸۲)اعراف: « س

ای کرد و عقوبت آ ن به تأ خری افتاد، . از انداین های مرید یک آ ن است که چون گس تایخ۶۷

اگر آ چنه از من رفته است گس تایخ ای م بود، ایری خدا از من برید م شد و »گفته ابشد:

هرچند تنها به قدر -ابشد که ایری چنان برید شود که او خود دبیند « دوری از او انچار م آ مد.

هرچند تنها آ ن ابشد که او –که خود در دیابد و در مقام ب عد چنان افتد -منع زایدت احوال ابشد

را اب هرآ چنه آ رزو م کند رها کنند.

. هرگا بند ای م بیین که خداش به اوراد گامش ته و او را در این اکر ایری م کند، مبادا از ۶۸

را آ ن سبب که نشاهنای عارفان و نشاطهای حمباان را در او من اییب، آ چنه خدا به او داد است

خوار بگریی؛ که اگر واردی دبود، وردی دبود.

. قوم را خدا به خدمت خویش گامش ته ست و قوم را به حمبات خویش گزید ساخته ست؛ ۶۹

« ا حظورا.ك ا ك م ب ا ك و ما اکن ع طاء ر ب ن ع طاء ر ناء م ناء و هء د هء ( ۲۱)ارساء: « د م

ابب هش مت

. مک افتاد است که واردات الهی جز به انگا درآ ید، مبادا بندگان ب دان دعوی اس تعداد کنند. ۷۱

. هرگا کیس را دیدی که هر پرسش را پاخس م گوید و هر چه را م بیند به زابن م آ رد و ۷۱

از هرچه م دادد خسن م گوید، این مهه را بر اندادی ش گوا گری.

Page 25: حکم ابن عطاء الله - فارسی

24

ایشان ی دیگر را جایگا پاداش بندگان مءمنش قرار داد؛ چرا که این رسای آ چنه. خداودد رسا۷۲

را خواهد داد، در خود من گنجد؛ و چرا که پایۀ ایشان برتر از آ ن است که در جایی پاداش ایبند

که آ ن را بقایی دیست.

شد.. هرکه یب درنگ میوۀ طاعت خود را ایفت، طاعتش رساجنام پذیرفته خواهد ۷۳

. هرگا خواس یت ارج خویش را نزد خدا بداین، بنگر ات تو را در چه گامش ته است. ۷۴

. هرگا خدا تو را طاعیت روزی کرد و آ نگا تو را به خویش از آ ن یب دیاز کرد، بدان که دعمت ۷۵

پیدا و پنهان خود را بر تو افشادد است.

ابب هنم

، هامن است که او از تو خواس ته است.. هبرتین چزیها که ابید از خدا خواست۷۶

. اددو بر فقدان طاعت یب آ نکه ب دان برخزیی، از نشاهنای فریفتگ است.۷۷

. عارف آ ن دیست که چون از خدا به رمزی خسن گوید، او را از آ ن رمز نزدیک تر بیابد؛ ۷۸

ن در پیچید بخکه عارف آ ن است که در هس یت حق چنان انچزی شد ابشد و در دیدار او چنا

ابشد که رمزیش منادد ابشد.

رد ه آ رزوییست پندارین. ۷۹ . امید آ ن است که مقرون معل ابشد؛ و

. خواهش عارفان از خدای، صدق بندگ و به جای آ وردن حقوق خداوددگاری است.۸۱

رها . خداودد تو را م گشاید مبادا در فروبس تگ مباین؛ و فرو م بندد مبادا در گشادگ۸۱

د مبادا از آ ن چزیی جز او ابیش. شوی؛ و از این هردو برون م آ ر

Page 26: حکم ابن عطاء الله - فارسی

25

. عارفان را گشاد سهمگنی تر است از ب ست؛ چرا که اددکند آ انن که در گشاد از کراده های ۸۲

ادب در من گذردد. در گشاد شادخوارگ ایست که دفس از آ ن اکم م ایبد، حالیا که در ب ست

دفس را اکم دیست.

هش. هرگا درهای فهم ۸۳ هش خدا ابزداشت ابشد و در ابزداشت او د ابزداشت . ابشد که در د

هش م گردد. بر تو گشود شد، ابزداشت عنی د

. پیدای عالـ م فریب است و پنهان آ ن اددرز. دفس در فریب پیدا م نگرد و دل در اددرز ۸۴

پنهان.

دی پایند ابشد، به رس بخندی انپایدار رسفرازی مک ن.. اگر م خواه تو را رس بخن۸۵

ردی که ع قیب به تو از تو نزدیک تر ابشد.۸۶ رازای ددیا را چنان دردو . ط ا حقیق آ ن است که د

هش خخق هامان حرمان است و ابزداشت حق هامان احسان.۸۷ . د

ابب دمه

قد کند و او پاداش به نس یه دهد.. خداودد ما برتر از آ ن است که بند طاعت به د۸۸

. پاداش خداودد مر طاعت را مهنی بس که شایس تگ تو را ب دان طاعت روا داش ته است.۸۹

. آ چنه خدا در طاعت خویش بر دل طاعت گزار م گشاید و از آ رمیدن اب خویش بر او فرو ۹۱

م آ ورد، خود پادایش بس ند است.

چزیی به دست آ رد که از او چشم دارد ای که به طاعت خود . هرکه خدا را بندگ کند ات ۹۱

دارد، آ چنه زساوار اوصاف خداست به جا دیاورد است. عقوبت خدا را از خویش ابز

Page 27: حکم ابن عطاء الله - فارسی

26

. اگر خدا تو را م دهد، دیک خود را م مناید؛ و اگر از تو ابز م دارد، چریگ خود را بر ۹۲

ایی م کند و به لطف به تو رو م آ رد.تو آ شاکر م کند. به هر روی اب تو آ ش ن

. ابزداشت تو را م شکنجد؛ چراکه در آ ن خدای را در من اییب.۹۳

در طاعت بر تو بگشاید و در قبول نگشاید؛ و ابشد که گنا را در تو روان خدا . ابشد که ۹۴

سازد و هامن سبب رس یدن شود.

ری هبرت از طاعیت است که رسافرازی و رسو . گناه که رسافکندگ و دیاز برجای هند، ۹۵

بیاورد.

. دو دعمت است که هیچ از آ ن بریون دیست و هر ابش ند ای از آ ن انچار است: دعمت اجیاد ۹۶

ل به اجیاد تو را دعمت داد و سپس ا مداد پیاپی فرمود. و دعمت ا مداد. اوا

یدن به مه رس ،ابشدنهان مادد . یب چزیی تو ذایت است و هرچه تو را از آ ن یب چزیی پ ۹۷

فرا اید م آ رد. یب چزیی ذایت به عرض ها بر داش ته من شود. آ ن را اس باب

. هبرتین وقت ها آ ن است که در آ ن، یب چزیی خود را در دید م آ ری و به یب قدری خود ۹۸

ابز م پردازی.

آ ن است که در آ رمیدن اب خود را بر . آ نگا که خدا تو را از خلیق م رمادد، ب دان که بر رس ۹۹

تو بگشاید.

ش ۱۱۱ ه . آ نگا که خدا زابن تو را به خواهش م گشاید، ب دان که بر رس آ ن است که اب تو د

مناید.

. یب قراری عارف فرو من نشیند و اب جز خدا قرار من گرید.۱۱۱

Page 28: حکم ابن عطاء الله - فارسی

27

به دور اوصاف او؛ چننی است که . ظواهر به دور آ اثر خدا روشن م شود و اددرون ها ۱۱۲

ش من کند. و از این روی ـ شد و روش نایی دل ها و درون ها فروک ـ روش نایی ظاهر فرو م ک

گفته ادد:

ـس الن ن ش لخ ـ ا ب اب ـــــــیهار ت غر

س الق خوب ل یس ت غیب ـل و ش

***

آ فتاب روز در شب در خزید

دد ان پـدیـدو آ فـتاب دل دـــگر

)مرتمج(

***

ــ ــ آ فـتـااب تـرک این گـخ شــن کــــینــ

ت الارض را روشن کینــــات که حت

قل دیستــآ فتــ ـاب معــــرفت را دـــ

مرشق او غری جان و عقل دیست

)موناانی روم(

ابب ایزدمه

؛ یعین تو را درد بل فرو اکهد ،تو را مبتل کرد است -س بحاده -که او بگذار دانسنت این. ٥٠٥

رات را اب تو روایروی منود ، مهوست که تو را به دیک پس ندی خویش خو داد است. آ نکه مقدا

رات او جدا پندارد.٥٠٦ . از کوته دظریست که کیس همرابین خدا را از مقدا

Page 29: حکم ابن عطاء الله - فارسی

28

را ها ابیک دیست؛ بخکه از چریگ هوس اددیشه ابید کرد. . از التباس ٥٠١

خداوددگاری را در منایش . پااک خدایی که راز گزیدگ را در منود آ دمزیادگ پوشادد و فرا ٥٠٤

بندگ پدیدار ساخت.

خود را به دیر آ مدن آ چنه م خواه ابز خواست مکن؛ بخکه خویشنت را به دیر . خداودد ٥٠٧

ادب ابز خواست منا. آ وردن

فرماهنای خویش ساخت و در ابطن تو را روزی کرد که . هرگا خدا در ظاهر تو را پریو ٥٠٢

چریگ ورا گردن هنی ، حقاا که لطف را بر تو كن کرد است.

ـ زیدگیش بر قرار شد، به امام رها شد ابشد.ـ. ده هرکه گ٥٠٥

ابب دوازدمه

را خوار م شامردد. هرچند الهامات الهی را در آ خرت ابز م توان . تنها سفیهان اوراد ٥٥٠

جست و هرچند اوراد اب سپری شدن این هجان سپری م شودد و هرچند پرداخنت به آ چنه

هس تیش دیگرگون من گردد، زساوار تر است؛ ابری الهام چزییست که تو از خدای م طخیب و

ه او از تو م خواهد کجا و آ چنه تو از او م خواه اوراد آ ن است که او از تو م طخبد. آ چن

کجا؟

. ایری به قدر اس تعداد در م رسد و روش نایی به قدر زنایل درون در م اتبد.٥٥٥

. غافل چون رس از خواب ابمداد بر م دارد، م اددیشد که چه ابید کرد؛ حالیا که عاقل ٥٥٨

م نگرد ات خدا اب او چه خواهد کرد.

Page 30: حکم ابن عطاء الله - فارسی

29

. عابدان و زاهدان از هر چزی م رمند؛ زیرا خدا را در مهه چزی من نگردد. اگر او را در هر ٥٥٥

چزی م دیددد، از چزیی من رمیددد.

بنگری و در آ ن هجان خود او تو را در این هجان فرمود است که در آ فریدگان ودد. خدا٥٥٦

کامل ذات خویش را بر تو آ شاکر خواهد کرد.

داودد م دادد که تو از او من شکییب، آ چنه را از او رس م زدد اب تو م مناید.. چون خ٥٥١

. چون خداودد تنگدیل تو را م دانست، طاعات را از هبر تو رنگارنگ ساخت؛ و چون م ٥٥٤

ر کرد ات تو را اددیشۀ گزاردن مناز دانست به طاعت آ زمند خواه شد، آ ن را در اوقایت چند مقرا

ه اددیشۀ بر قرار بودن مناز؛ که ده هرکه در مناز است، مناز گزار است.ابشد و د

. مناز پریایش دلهاست از شوخ گنا و گشایش است مر دروازۀ غیب را.٥٥٧

. مناز ماکن مناجات است و اکن صفا. میادین ارسار در آ ن فراخ م شودد و پرتوهای ادوار ٥٥٢

ت که انتواین، شامرۀ منازها را اکست؛ و چون م دانست اتبناک م گرددد. چون خدا م دانس

که به فضل او حمتایج، برکت آ هنا را افزود.

. هرگا طاعیت را پاداش م طخیب، از تو صدق در آ ن طاعت را م طخبند. بدگامن را مهنی ٥٥٥

ود. بس که به سلمت ر

داش . از هبر طاعیت که تو نگزارد ای، پاداش خموا . تو را پاد٥٨٠ اش طاعت این بس که خ

بپذیرد.

ا به تو نسبت م دهد.٥٨٥ . خداودد چون خبواهد فضل خود را به تو بامنید، خود م آ فریند اما

گذارد، رسزنش را بر تو پاایین خنواهد بود؛ و اگر اب تو خبشش مناید، وا. اگر خدا تو را به تو ٥٨٨

س تایش را بر تو پاایین خنواهد بود.

Page 31: حکم ابن عطاء الله - فارسی

31

ابب سزیدمه

. در اوصاف خداوددگاری او بیاویز و اوصاف بندگ را بر خود راست کن. ٥٨٥

. از آ چنه آ فریدگان راست، خدا تو را ابز داش ته است که دعوی چزیی کین که آ ن تو ٥٨٦

دیست. شود که تو را روا ابشد اوصاف او را دعوی کین، حالیا که خداوددگار هجادیان است؟

خرق عادیت ک ین، حالیا که هنوز در عادات دفساین خود رخنه نکرد ای؟. چگوده به کرامیت ٥٨١

. اکر آ ن دیست که در طخب ابیش؛ اکر آ ن است که تو را دیکوی ادب روزی شود.٥٨٤

ش بسان چزی هیچ . ٥٨٧ ه پریشاین از برای تو طخباکری من کند و چزیی چون ا فتادگ و دیاز د

د.ها را به سوی تو من ش تاابد

. اگر چنان بودی که به خدا نرس یدی مگر از پس انبودی بدی هات و انپدیدی دعوی ٥٨٢

عتهایت ـ هات، هرگز بدو خنواس یت رس ید؛ بخکه اگر خدا خبواهد که تو را به خود برسادد، صفتها و د

عتهای خود م پوشادد و تو را بداچنه از او به تو م رسد، به خود م رسادد؛ ده ـ صفتها و د به را

بداچنه از تو به او م رسد.

ابب چهاردمه

. اگر پرد پویش دغز خدا دبود، هیچ طاعیت در خور پذیرش من افتاد.٥٨٥

ا که از او رس م . هنگام که طاعیت م گزاری، به بردابری خدا بیشرت دیازمندی ات آ نگ٥٥٠

پیچ .

Page 32: حکم ابن عطاء الله - فارسی

31

عوام از خدای تعایل پرد بر گنا . پرد را دو گوده است: پرد از گنا و پرد بر گنا . مردمان ٥٥٥

پایۀ خویش در نزد خخق در هراس ند؛ اما گ زیدگان از خدا پرد م خواهند؛ چرا که از فرو افتادن

ش در نزد پادشا راس تنی م هراس ند.از گنا م خواهند؛ زیرا از فرو افتادن پایۀ خوی

. آ نکه تو را گرام م دارد، پردۀ دغزی را که بر تو پوش ید ادد ارج م هند؛ پس س پاس ابد ٥٥٨

آ ن پرد پوش را ده آ نکه تو را گرام م دارد و س پاس م کند.

چ کس چننی هی –که اب تو م نشیند و به عیبهای تو آ گا است تو را مهنشیین دیست جز آ ن. ٥٥٥

کرمی. ابری هبرتین مهنشنی آ ن است که تو را ده از هبر آ چنه از تو بدو م ر دیست مگر آ ن رسو

رسد خواس ته ابشد.

. هرگا دور یقنی دراتبد، آ خرت را به خود نزدیک تر از آ ن بیین که به سوی آ ن راه شوی ٥٥٦

است.و زیورهای ددیا را بنگری که تریگ فنا بر آ هنا پیدا شد

بخکه -حالیا که چزیی اب او دیست -. هس یت چزیی که اب خدا ابشد او را از تو من پوشادد ٥٥١

خدا را پندار بودن چزیی اب او از تو م پوشادد.

من افتاد. ابری اگر صفات او پدیدار ایشاندر خمخوقات منودار من شد، چشمها بر اگر خدا . ٥٥٤

رفتند.م شد، خمخوقات از میان م

. هر چزی را خدا در م مناید؛ زیرا که اوست پنهان در اددرون. و هس یت هر چزی را در مه ٥٥٧

م پیچد؛ زیرا که اوست منااین در برون.

ا روا دداشت که در ٥٥٢ . خداودد تو را پرواده داد که در آ چنه در آ فریدگان است بنگری اما

روا ماذا يف»ایس یت. هس یت ایشان در موات ق ل ادظ ( دروازۀ هوش یاری را م ٥٠٥)یونس: « الس

ا نگفته است مبادا تو را از هس یت این پیکر ها نشان دهد.« بنگرید آ سامن ها را»گشاید، اما

Page 33: حکم ابن عطاء الله - فارسی

32

. عوال هس یت به برقراری خدا برقراردد و اب یگانگ ذات او پوچ شد ادد.٥٥٥

ابب پانزدمه

دد، م س تایند. تو خود از هبر آ چنه از خود م . مردمان تو را از هبر آ چنه در تو٥٦٠ گامن م ب ر

داین، نکوهشگر خویش ابش.

. مءمن را که م س تایند، از خدا آ زرم دارد که به وصف س تود شود که در خود من بیند.٥٦٥

. اندان ترین مردم آ ن است که یقنی خود را از هبر گامن مردمان وا گذارد.٥٦٨

که خدا زابهنای س تایشگران را بر تو م گشاید حالیا که زساوار آ ن دیس یت، او را به . آ نگا ٥٦٥

س تای.آ چنه شایس تۀ اوست ب

س تایند، تنگ دل شود، چه س تایش را از جادب خخق م بیند؛ و عارف را . زاهد را چون ب ٥٦٦

چون بس تایند، گشاد دل شود، چه س تایش را از جادب آ ن مخ ک حقا م بیند.

ش دلت را بدهند. هرگا چنان بودی که چون تو را ٥٦١ ه ، ابزداشت ارددو چون ابزد بگشاید، د

، آ ن را نشاین گری بر کودیک خود و انراس یت در بندگ .منایددلت را تنگ

ابب شانزدمه

. هرگا گناه از تو رس زد، مبادا سبب شود که از به مه رس یدن راس یت اب خداوددگارت ٥٦٤

شوی؛ شاید آ خرین گناه ابشد که بر تو دوش ته ادد.انامید

Page 34: حکم ابن عطاء الله - فارسی

33

. هرگا خواس یت دروازۀ امید بر تو گشود شود، آ چنه را از خدا به سوی تو م آ ید، در ٥٦٧

دید آ ر؛ و هرگا خواس یت دروازۀ بمی بر تو گشود شود، آ چنه را از تو به سوی خدا م رود، در

دید آ ر.

در شب دلتنگ دهد، حالیا که آ ن را در ابمداد روز دل افروزی . بسا هبر ها که خدا تو را٥٦٢

نا ت درون آ »در دتوانس یت ایفت. ب ل مک د فعا.ی (٥٥)نساء: « ـه م آ قـر

طخع دورها دلها و دروهناست.. م ٥٦٥

. دوریست در دلها هناد که از دوری که از گنجهای غیب م آ ید، مایه م گرید. ٥١٠

ت که خدا بدان از آ اثر خویش پرد برم دارد و دوریست که بدان از اوصاف خود . دوریس٥١٥

م کشد. پرد ابز

سها در تود های اغیار پوش ید م . بس یار افتد که دلها در دورها در مادند؛ مهچنانکه دف ٥١٨

شودد.

درپوش ید؛ مبادا آ ن ظاهردر تود های آ ن را ،روش نایی درون را ارج هناداز آ جنا که . خدا ٥١٥

روش نایی از منایش دست سود شود و مبادا بررس زابن ها افتد.

ابب هفدمه

که از خود نشان داد ابشد؛ ات. پااک خدایی که از دوس تان خود به کس نشان من دهد، مگر ٥١٦

و کس را به ایشان من رسادد، مگر آ ن را که خواس ته ابشد به خود برسادد.

Page 35: حکم ابن عطاء الله - فارسی

34

ا تو را از آ گهی بر رازهای . بس یار افت٥١١ د که خدا پنهان پادشاه خویش را به تو بامنید اما

بندگان ابز دارد.

ن ش ددارد، آ ن آ گهی اش فتنه ٥١٤ . آ نکه از رازهای بندگان آ گا شود حالیا که از رمحت الهی م

د. شود و رجن و دشواری آ ر

ت پنهان و انپیدا؛ و درمان آ چنه . هبر مندی دفس از گنا پیدا و آ شاکر است و از طاع٥١٧

انپیداست دشوار است.

مان تو را من نگردد.د. بس یار افتد که رای جایی بر تو در آ ید که مر ٥١٢

زیدگیت را م دادند، نشان از انراس یت تو در بندگیت م ــ . آ گاه تو از اینکه مردمان برگ٥١٥

دهد.

انپدید کن و روی آ وردن ایشان را به به خود خدا . نگریسنت مردمان را به خود در نگریسنت٥٤٠

آ ورد از دظر بینداز.م روی دیدن آ نکه خدا به تو خود اب

. آ نکه حقا تعایل را م ش ناسد، او را در هر چزی م بیند و آ نکه در او فنا شد ابشد، مهه ٥٤٥

جیح من دهد.چزی را از دظر م اددازد و آ نکه او را دوست دارد، هیچ چزی را به او تر

ت نزدیک به تو از تو پوش ید است. ٥٤٨ . حقا تعایل را شدا

ت آ شاکری خویش در پرد است و از عظمت روش نایی خود از دید ها ٥٤٥ . خداودد از شدا

پنهان است.

Page 36: حکم ابن عطاء الله - فارسی

35

ابب هژدمه

ش خداودد بینگاری ٥٤٦ ه دی است؛ بخکه ابید –. مبادا طخب خود را سبب د ر که این از مک خ

طخب کین ات بندگ منود ابیش و آ چنه شایس تۀ خداوددگاری است جبا آ ورد ابیش.

م است؟٥٤١ ش خدای شود که مقد ه ر است، سبب د . چگوده توادد بود که طخب تو که مءخ

. فرمان ازل را پایه ابناتر از آ ن است که بس تۀ عخل و اس باب ابشد.٥٤٤

از تو رس زد است دیست. آ نگا که عنایت او به تو روی . عنایت خدا به تو از برای آ چنه٥٤٧

ه او تو را درایفت، خود تو کجا بودی؟ در ازل ده پایک اعامل بود و ده هس یت احوال؛ منود و توجا

ش های كن و دیگر هیچ. ه بخکه آ جنا فضل حمض بود و د

ت خی »؛ از آ ن رو گفت راز عنایت را چشم هناد ادد ظهور . خداودد م دانست بندگان ٥٤٢

ن ی شاء. ت ه م مح ( و م دانست اگر ایشان را به این گفتار رها کند، بر حمک ازل دل ٥٠١)بقر : « ب ر

مح ة »م هنند و طاعت را فرو م گذاردد؛ از آ ن رو گفت ننی.هللا ا ن ر ن امل حس « ق ریب م

(١٤)اعراف:

و به چزیی تکیه من کند.. خواست خدا تکیه گا هر چزی است ٥٤٥

ابب دوزدمه

. بس یار افتد که ادب ایشان را بر آ ن دارد که از رس اعامتد به قسمت الهی و از آ جنا که ٥٧٠

اش تغال به ذکر آ هنا را از سءال ابز داش ته است، طخب را وا هنند.

Page 37: حکم ابن عطاء الله - فارسی

36

گذار توادد کرد، هشدار . تنها آ نکه را فراموش توادد کرد، ابز اید م آ وردد و تنها آ نکه را فرو٥٧٥

م دهند.

. در رس یدن درویش عیدی است مریدان را.٥٧٨

بیایب که در روز و مناز من اییب. ها. بس یار افتد که در درویش چزی ٥٧٥

ش هاست.٥٧٦ ه . درویش گسرتادیدن دامن د

ش ها تو را در٥٧١ ه کن. رسد، مس متندی و درویش را بر خود درست . اگر م خواه که د

قات ل خف ق راء و امل ساكنی.» د د ام الص (٤٠)توبه: « ا

. خود را در اوصاف خویش راست کن ات خدا تو را به اوصاف خود ایری کند. خود را در ٥٧٤

افتادگ خویش راست کن ات خدا تو را به بخند جایگاه خود ایری کند. خود را در انتواین خویش

خدا تو را به تواانیی خود ایری کند. خود را در یب ب نی گ خویش راست کن ات خدا تو راست کن ات

را به دریو و توان خود ایری کند.

ابب بیس مت

. بس یار افتد که کرامت کیس را روزی شود که راست روی او به کامل نرس ید ابشد.٥٧٧

است، آ ن است که در آ ن پیوس ته . از نشاهنای آ نکه حقا تعایل تو را در اکری گامش ته٥٧٢

برقراری و تو را میو م دهد.

را مایه م گرید، بد کرداری دهان م بندد؛ و هرکه خود . آ نکه را گفتار از خوان دیکواکری ٥٧٥

خدا اب او مایه م گرید، چون بدی کرد خاموش من شود. یی گفتارش از خوان دیکو

Page 38: حکم ابن عطاء الله - فارسی

37

ایشان پیش م گرید و بر هرکجا آ ن روش نایی افتاد ابشد، . روش نایی خردمندان از خسنان ٥٢٠

فهم خسن بدان جا م رسد.

. بر هر خسین که بر م آ ید، جامۀ دیل پوش ید است که از آ ن برآ مد است.٥٢٥

. هرکه را پروادۀ خسن آ وری داد ابش ند، گوشهای مردمان گفتارش را در م ایبد و اشاراشش ٥٢٨

د.بر ایشان روشن م گرد

. اگر تو را پروادۀ گفتار دداد ابش ند، بس یار افتد که روش نایی حقایق که از آ ن دم م زین، ٥٢٥

در کسوف آ ید.

. گفتار ایشان ای رسریز وجد است و ای از رس ر هامنیی مریدان. آ ن خنس تنی، رهروان را افتد، ٥٢٦

و این دیگری، خداوددان لنگر و به راس یت رس یدگان را.

گفتارها خورش روزی خوران دیوش ندگان است؛ و تو را جز آ چنه م خوری، هیچ دیست.. ٥٢١

. بس یار ابشد که کیس از مقام خسن گوید که او را بر آ ن دظری افتاد است و بس؛ و ٥٢٤

بس یار ابشد که کیس از مقام خسن گوید که بدان در رس ید ابشد؛ و جدایی این دو جز بر دید

است.وران پوش ید

. روددگان را را دباید از الهام که ایشان را رس ید است دم زدند؛ که از تأ ثری آ ن در ٥٢٧

دلهاشان م اکهد و ایشان را از راس یت اب پروردگارشان ابز م دارد.

رب مگر آ نکه در ایشان خدای را به دهندگ دید . دست را به گرفنت از آ فریدگان فرا م ٥٢٢

دیدی، آ چنه را اب دانش تو راست م آ ید برگری. ابیش؛ و اگر چننی

. بس یار افتد که عاریف رشم دارد از آ نکه دیاز خود را به نزد خدا ب رد ات به آ چنه خدا خواس ته ٥٢٥

است بس ند کرد ابشد. چگوده رشم نکند که دیاز به آ فریدگان خدا ب رد؟

Page 39: حکم ابن عطاء الله - فارسی

38

ابب بیست و یمک

اوارتر است، بنگر ات کدام بر دفس تو گران تر است، . هرگا میان دو اکر ددانس یت کدام زس ٥٥٠

آ ن را پیش گری؛ که بر دفس چزیی گران من آ ید مگر آ ن چزی حقا ابشد.

س یت در گزاردن واجبات است.٥٥٥ . از نشان های پریوی هوس، ش تاب در مس تحباات و س

ن از آ ن ها ابز ددارد؛ و واپس افکندتو را . خداودد طاعات را در اوقایت معنیا حمدود کرد ات ٥٥٨

وقت را بگسرتد ات تو را سهم در گزینش مبادد.

. خداودد م دانست که برخاسنت به طاعت از بندگان مکرت آ ید، پس ایشان را به زجنری ٥٥٥

پروردگارت در شگفت است از مردماین که آ هنا را به زجنری به سوی »به سوی آ هنا ب رد: « ابیسنت»

«هبشت م بردد.

د هبشت ات تو را بهرا بر تو ابیس ته کرد؛ ابری، ابیس ته کرد خود . خداودد خدمت٥٥٦ . در آ ر

د، ٥٥١ . هرکه دور م انگارد که خدا او را از اکم ورزیایش برهادد و از انهوش یاریش به درآ ر

را.هللا ن اکو »قدرت الهی را انتوان انگاش ته است. قت د ء م ا ش ( ٦١)کهف: « ع يل لک

د ات ارج آ چنه تو را ارزاین کرد است اب تو ها . بس یار ابشد که خدا اتریک ٥٥٤ را بر تو درآ ور

بامنید.

ش ها را به بودنشان نش ناخت، آ ن را به انبودنشان خواهد ش ناخت. ٥٥٧ ه . هرکه ارج د

ش ه . مبادا در٥٥٢ ه ا چنان تو را خری کند که از گزاردن آ چنه س پاس را شاید، در رس یدن د

ماین؛ که این از مجخۀ چزیهاست که از پایۀ تو م افکند.

. لنگر ادداخنت شرییین هوس در دل، دردی است دشوار درمان.٥٥٥

Page 40: حکم ابن عطاء الله - فارسی

39

اب. ٨٠٠ . اکم ورزی را هیچ از دل بریون من ک ند مگر بمی تاکن دهند ای بویه ای آ رام ر

. خداودد چنانکه من پس ندد کیس اب وی در طاعت بند رشیک ابشد، دوست ددارد کیس اب ٨٠٥

او در دل بند رشیک ابشد. طاعیت را که در آ ن رشیک داش ته ابشد من پذیرد و به دیل که در

آ ن رشیک داش ته ابشد رو من کند.

م ابب بیست و دوا

صول داردد و٨٠٨ هستند دورهایی که پروادۀ د خول داردد. . هستند دورهایی که پروادۀ و

آ اثر بیند و به هامجنا که دقوش . بس یار افتد که روش ین ای بر تو درآ ید و دلت را ادباش ته از ٨٠٥

از آ ن آ مد بود، ابزگردد. دلت را از اغیار خایل کن ات خدا آ ن را از معارف و ارسار پ ر کند.

شهای خدا نگا ک٨٠٦ ه ین؛ بخکه در دفس خود بنگر که چون به ک ندی به خدا . مبادا در درنگ د

رو م آ ورد.

م توان داد و هر دم را ابیس ته ای است را . ابیس ته هایی است بس ته در زمان که اتوان آ ن ٨٠١

که آ ن را اتوان من توان داد که دم در من رسد مگر آ نکه خدای را در آ ن حقا دو است بر تو و

در آ ن دم حقا جز آ ن دم را خواه گزارد، حالیا که حقا خدای را در آ ن ابیس یت اس توار. چگوده

دم نگزارد ای؟

. آ چنه از روزگار زددگیت م رود یب اتوان است و آ ن فاید که از آ ن توان گرفت یب ٨٠٤

هباست.

. هیچ چزی را دوست من داری مگر که بندۀ آ ن چزی ابیش حالیا خدا دوست من دارد که ٨٠٧

ندۀ جز او ابیش.ب

Page 41: حکم ابن عطاء الله - فارسی

41

. ده از فرمادربیت خدای را سودی است و ده از انفرمادیت او را زایین. تنها از هبر آ چنه به تو ٨٠٢

ابز م گردد تو را به آ ن فرمود و از این ابز داشت.

. روی آ وری روی آ ورددگان به بخند پایگ خدا من افزاید و روی گرداین روی گرداانن از آ ن ٨٠٥

اکهد.من

م ابب بیست و سوا

رد ه خداوددگار ما را پایه بخندتر از آ ن ٨٥٠ . رس یدن به خدا هامان رس یدن به داانیی به اوست؛ و

است که چزیی اب او در پیوددد ای او در چزیی پیوددد.

. نزدیک تو به خدا آ ن است که بینای نزدیک او شوی؛ ورد ه تو کجا و نزدیک به او کجا؟٨٥٥

ذا »هوش یاری خواهد بود. و تفصیل از پس رس ند. حقایق در حال جتیلا به اجامل در م ٨٥٨ ف ا

. ن ع خ ینا ب یاد ه . ث ا ع ق رآ د ه آ ان ف ات ب (٥٥، ٥٢)قیامت: « ق ر

خوا ق ر ». چون الهامات الهی بر تو درآ یند، خویای تو را ویران م کنند. ٨٥٥ خ ذا د ن امل خوك ا ی ة ا

دوها. (٥٦)منل: « آ فس

. الهامات از پیشگا قهاار م رس ند. از این روست که چزیی اب آ هنا روبرو من افتد مگر آ نکه ٨٥٦

ق.»آ ن را درشکنند. و زاه ذا ه غ ه ف ا ل ف ی دم حل قا ع يل الباط ف اب (٥٢)ادبیاء: « ب ل د قذ

پوشد، حالیا که در آ چنه خود را بدان در م . چگوده ابشد که حقا خود را به چزیی در ٨٥١

.موجودیست حارضپوشد منودار است و

Page 42: حکم ابن عطاء الله - فارسی

41

؛ بسا طاعیت که قبول افتد. از قبول افتادن طاعیت که در آ ن حضوری من اییب، امید م ٨٥٤ رب

و تو اینک میوۀ آ ن را در من اییب. ابشد

بر ابران من خواهند، بخکه ابر . الهام که میو اش را من ش نایس اس توار مدار که از ا٨٥٧

کشزتار م خواهند.

. ماددگاری الهامات الهی را پس از آ نکه دورهاشان گسرتد شد و رازهاشان واگذاش ته شد، ٨٥٢

تو را از او یب دیاز من کند.چزی خواهان مباش، که تو را یب دیازی از هر چزی در خداست و هیچ

هتی تو از نشان از آ ن م دهد که او را دردیافته ای و بمی ماددگاری جز خدا میل تو به. ٨٥٥

ماددن از جز او نشان از آ ن م دهد که به او دپیوس ته ای.

ابب بیست و چهارم

ش، اگرچند آ ن را گوده گون منودارهاست، هامان از دیدار و نزدیک خداست؛ و رجن، ٨٨٠ . رام

و ،وش یدگ اوست. پس رجن از پوش یدگ استاگرچند آ ن را گوده گون منودارهاست، هامان از پ

ش از نگریسنت به روی والای او پ ر پامیده م شود. رام

ه نرسد جز بدان سبب که از دیدار ابزش داش ته ابش ند.٨٨٥ . دل را ابر و ادد

ش است که خدا تو را آ چنه بس ند ات ابشد روزی کند و از آ چنه تو را به ٨٨٨ ه . از پ ر پامین گ د

رسکش کشد ابز دارد.

. بگذار آ چنه بدان شاداین باکهد ات آ چنه از آ ن مغیین اکس ته شود.٨٨٥

. اگر م خواه تو را از اکر فرونگریدد، وناییت که تو را من پاید بر عهد مگری.٨٨٦

Page 43: حکم ابن عطاء الله - فارسی

42

آ شاکر . اگرچه رسآ غاز اکرها تو را بر م انگزید، رساجنام آ هنا تو را پرهزی م دهد؛ اگرچه ٨٨١

چزیها تو را م خوادد، پنهان آ هنا تو را م رادد.

. خداودد هامان گییت را جایگا اغیار و اکن تریگیها کرد ات تو را از آ ن پرهزی دهد.٨٨٤

. خداودد چون م دانست تو اددرزهای ساد را من پذیری، ترا از گییت چزیی چشادد که ٨٨٧

جدایی از آ ن را بر تو آ سان کند.

. دانش سودمند آ ن است که پرتویش در سینه بگسرتد و پرد از دل بر دارد.٨٨٢

. هبرتین دانش آ ن است که اب آ ن ترس خدا ابشد.٨٨٥

. دانش اگر مهنشنی ترس خدا ابشد از آ ن توست؛ وگرده وابل توست. ٨٥٠

شکنجید، به دانش خدا . هرگا روی نمنودن مردمان ای پرداخنت ایشان به نکوهشگری تو را ٨٥٥

از خود ابز آ ی. ابری اگر دانش او تو را بس ند دبود، مصیبت این انبس ندگ تو را از مصیبت

آ زار خخق گران تر ابشد.

. خداودد آ زار تو را بر دست مردمان روا م دارد ات اب ایشان دیارم . م خواهد تو را دل از ٨٥٨

این.هر چزی برمادد ات به چزیی از او ابزمن

دیست، تو اب آ ن که پیشاین دوشت تو به دست اکر . چون م داین که اهرمن اب تو یب٨٥٥

اوست یب اکر مباش.

م دهد و دفس را بر تو ٨٥٦ . خداودد اهرمن را اب تو دشین داد ات به او تو را به سوی خود ر

شورادید ات پیوس ته رو بدو داش ته ابیش.

Page 44: حکم ابن عطاء الله - فارسی

43

ابب بیست و پنجم

دفس خویش خاکساری دید، راس یت را که رسگران است. اگر خاکساری جز از . هر کس در ٨٥١

بزرگواری دیست، هرگا آ ن را در دفس خود دیدی، راس یت را که رسگراین.

. آ ن که چون خاکساری م ورزد، خود را برتر از آ چنه م کند م بیند، خاکسار دیست. ٨٥٤

فروتر از آ چنه م کند م بیند.خاکسار آ ن است که چون خاکساری م ورزد، خود را

ه راس تنی از دیدار . خاکساری ٨٥٧ بر م دمد.های او یـ خو خدا و منوداری فرا

خود بریون من کند. های ـ خدا چزیی تو را از خوی های ـ خوی دار ی. جز د٨٥٢

س تایش خدای تعایل مءمن را از س پاسداری دفس خویش ابز م دارد و گزاردن آ چنه .٨٥٥

ابیس تۀ خداست او را از اید اکهمای خود م مادد.

. آ ن که از دوست امید اتوان داش ته ابشد ای خواس یت خبواهد، دوس تدار دیست. دوس تدار ٨٦٠

آ ن است که تو را چزیی ببیشد، ده آ ن که تو او را چزیی ببیش .

تو اب خدا دوری ای دبود . اگر میدان دفس دبود، روددگان را روش من مادد، چه آ نگا میان٨٦٥

که رهس پاریت آ ن را در دوردد و گسس یت دبود که پیوس تگیت آ ن را از میان بردارد.

. خداودد تو را در هجاین میاجن گییت و مینو هناد ات تو را از بخندی پایه ات در میادۀ ٨٦٨

پیچید است. آ فریدگانش بیاگاهادد؛ که تو مرواریدی را ماین که گوشامه آ فرینش گرد آ ن

ا از ر روان تو را در خود من گنجد.٨٦٥ . گییت تو را از ر اکلبد در خود م گنجد اما

ن ٨٦٦ . ابش ند ای که در گییت است و میداهنای غیب بر او گشود نشد است، زجنریی پریام

خود است و در بند پیکر خویش.

Page 45: حکم ابن عطاء الله - فارسی

44

و چون او را دیدی هجان مهرا توست. . ات آ فرینند را ددید ابیش مهرا هجاین٨٦١

. انبودگ رسشت آ دمزیادگ ابیس تۀ برگزیدگ دیست. گزیدگ سپیدۀ آ فتاب روز را مادد که ٨٦٤

ا از او دیست. آ فتاب خویای خدا گا بر شام هس تیت م اتبد و بر کرادۀ آ سامن پدیدار م شود اما

دا خود ابز م فرس تد. روز ده از توست و ده از هبر گا خداودد آ ن را ابز م دارد و تو را به رسح

تو؛ چزییست که بر تو در م آ ید.

. آ اثر خدا از انهمای او نشان م دهند، و انهمایش از خویایش، و خویایش از هس تیش؛ ٨٦٧

چرا که خویا را من رسد که به خود اس توار ابش ند. بر خداوددان کشش از پرمایگ هس یت

بر م دارد، و آ نگا ایشان را به دیدار خویای خود م برد، و سپس به آ ویزش در خویش پرد

د، و آ نگا آ اثر خود را بدیشان م مناید. و روددگان را اکر ابژگوده است، انهمای خویش ابز م آ ر

چند ده به چنانکه رساجنام روددگان رسآ غاز ربودگان است و رسآ غاز روددگان رساجنام ربودگان، اگر

یک آ ینی. بسا ابشد که این دو در را اب یکدگر روبرو افتند: این در فراز رفنت و آ ن در فرود

آ مدن.

. از مایۀ روش نایی دل و درون جز در انپیدای مینو آ گاه من دهند، چنانکه روش نان آ سامن ٨٦٢

جز در پیدای گییت روی من منایند.

ات، کوش ندگان را از پاداش دورآ هنگ ایشان مژد م دهد.. درایفنت یب درنگ میوۀ طاع٨٦٥

. چگوده طاعیت را مزد م خواه حالیا که خداودد آ ن را بر تو روا داش ته است؟ ای چگوده ٨١٠

وی را پاداش م جویی حالیا که او آ ن را به تو پیش کش ید است؟ راست ر

ذکرهاشان از روش ناییشان پیش اییشان از ذکرهاشان پیش تر است و گروه. گروه روش ن٨١٥

تر است: ذاکریست که ذکر م گوید ات دلش روش ین گرید و ذاکریست که دلش روش ین گرفته و

از آ ن رو ذکر م گوید.

Page 46: حکم ابن عطاء الله - فارسی

45

. آ شاکرای ذکر جز از پنهان دیدار و اددیشه من آ ید.٨١٨

چه پیداست از . خداودد پیش از آ نکه تو را گوا گرید، اب تو مناایدد؛ چننی است که هر ٨١٥

خداییش دم م زدد و دل ها و درون ها به یگانگیش متحقاق م شودد.

. خداودد تو را به سه چزی گرام داشت: تو را ذاکر خود کرد حالیا که اگر بزرگواری او دبود، ٨١٦

شایس ته من بودی که اید او در تو روان شود؛ و چون تو را اب خویش پیودد راست کرد، تو را به

د زابنزد ساخت؛ و تو را نزدیک خویش اید کرد و دهش خود را پ ر پامیده منود.خو

. زددگاین ای شاید فراخ روزگار ابشد و اددک مایه، و زددگاین ای شاید اددک روزگار ابشد ٨١١

و پ ر مایه.

. واماددگیست و بس یار واماددگیست که از دل گرفتاری ها ب ره و آ نگا به خدا رو نکین، و ٨١٤

از بندهات باکهد و آ نگا به سوی او روان نشوی.

. اددیشه گردش دل است در میدان اغیار.٨١٢

. اددیشه چراغ دل است؛ چون رفت، دل را روش ین منادد.٨١٥

ت: اددیشۀ گواه و ابور و اددیشۀ دیدار و بینش. آ ن خنس تنی از آ ن اددیشه را دو گوده اس .٨٤٠

خداوددان اعتبار است و این دیگر از آ ن خداوددان دیدار و استبصار.

اجنام

Page 47: حکم ابن عطاء الله - فارسی

46

هو

احلمک العطائیاه

(منت اتزی)

Page 48: حکم ابن عطاء الله - فارسی

47

Page 49: حکم ابن عطاء الله - فارسی

48

٥

اد ع یل ٥) ت م ع ة انا ن ع لم اء ( م ج ان الر ل د ق ص م ل ل الع ود الز ج ن د و .ع

ر ید ( ٨) ت ك الت ج اد ر ة ا ق ام ع ا ن م ب اب م ك يف ال س ای ، هللا ا ی ة ة اخل ف ه و الش

ا ب اب و ت ك ال س اد ر

ة ق ام ع ا ة الع م ن اله م اط ع ط ن ر ید ا ك يف الت ج ای .ةی خ هللا ا

م (٥) اب ق اله م و ار س ار الق د و ر ق آس .نا ت

ب ری٦) د ن التـ ك م ك ع ن ك نا ت ق م ( آ ر ح د ف س ا ق ام ب ه غ ری ك ، ف م ـه ل ن ف س .ب

می ا ض ( ١) ك ف ت اد می ا ط ا ج ك ف ری ل یل ع یل خ ن ل و ت ق ص ن ك د ة ب م ری اس الب ص م ن ك اد ط .م

د الع ط ٤) ر آم ع اء اء ( نا ی ك ن ت أ خ ع انا حل اح يف ادل أ م با ل ی ج و ك م س ن ل انا می ا ، ف ه و ض اب ة ف ج

ت ار ، نا خی ت ار ل می ا ت ك ف ق ت ،ل ن ف س ق ت اذل اذل و يف الو ، نا يف الو رید ي ی ر ید .ي تـ

اك ش ی نا ( ٧) و ق و م د ع د ع الو يف ك ن ك ن و ود ع وع ال م حا يف ل ون ذ ك ی ل ئ ل ،ن ه م ز ت ع نی ا ق د

خ ت ك و ری ص ب .ك ت یر رس ور ن ادا ل ا

ذ ( ٢) هج ح ل ت ا ف ا ف ف الت ع ن ة م و ا ه ع ال م ب ت ل ر ؛ ف ل ل مع ق ن ا

ه م ه د ا ا ل ا ف ت ح

و ه و نا ا

ع ت ی ن آ ید ر ی ف ا ف ه آ ن ل ع ت م ل آ .یك ل ر د ع و الت ع ر ور ل ي د ه م ت د آ ال ال مع و ك ی خ م ن ی آ و ؟ه ی ا ا

ل یه د ا ت م د ع و ا ه م م ه ی ا ور ؟ك ی خ م

ع ن ت ( ٥) .ال و ح ات ال د ر ا وع و ن ت ل ال مع اس ال ن ج ت آ و

ر ق ال مع ال ( ٥٠) و هي ا ص ل ود رس ا انا خ ج ا و اهح و ر آ ة، و م ائ ص .ف

ن و ( ا ٥٥) ف ك ج د ف ن نا م ا ل م ا د ب ت م م ف ؛ول م ض اخل ر آ يف ود د ی د ه ی مت .ت اج

Page 50: حکم ابن عطاء الله - فارسی

49

ء خب ا د ف ع الق م ( ٥٨) ل ث م ش ز ان ف ل ب خ د ی ل ع ی د .ة ر ك ا م

ر ال ی رش ف ی ك ( ٥٥) و ة يف و ك ق ق خب ص ع ب ن ط ح ر ی ف ی م ك ؟ آ ه آ ت ر م ان م ك ب ل م و ه و هللا یل ل ا

ه ب ن اب ة غ ف ل ن م ه ر ط ت ی م ل و ه و ة هللا رض ح ل خ د ی ن آ ع م ط ی ف ی ك م آ ؟ه ات و ش ؟ آ ج ف ی ك م ت ه

ف و ن ی ت ب م م ل و ه ار و رس ق ال ائ ق د م ه ف ی ن و آ ج ر ی ؟ه ات ه

ن ( الك و ٥٦) خ م ه لک و ؛ة ظ د ن ع و آ یه ف د ه ش ی م ل ن و و ى الك آ ر ن م ف .یه ق ا ف ور احل ه انر ظ ا آ د م ا

د آ و ق ب هل ز و د ق ف ،آ و ب ع و ج و ار و د ود ال ج آع ب ف ب ار ع وس امل ش ه ن ت ع ب ح ح .س ر ال اث

ا٥١) م ل ( م ود ق ه ر یل ع ی د ج ب ك ن آ - ه اد ح ب س – و ج .ه ع م ود ج و م ب س ی ا ل م ب ه ن ع ح

ر آ ن ( ٥٤) و ج ك ی ف ی ت ص ؟ء ش لک ر ه ظ ي آ اذل و ه ء و ب ه ش ي

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ا ب ر ه ي ظ اذل و ه و ء ب ه ش ي ؟ ء ش ك

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ا يف ر ه ي ظ اذل و ه ء و ب ه ش ي ؟ ء ش لک

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ا ل ر ه ي ظ اذل و ه ء و ب ه ش ي ؟ ء ش ك

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ا ود ج و ل ب ر ق اه الظ و ه ء و ب ه ش ي ؟ء ش لک

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ه ر م و ه ء و ب ه ش ي ا ن آ ظ ؟ ء ش لک

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ؟ء ش ه ع م س ی ي ل اذل د اح الو و ه ء و ب ه ش ي

ر آ ن ك ی ف ی ت ص ج و ل ب ر ق آ و ه ء و ب ه ش ي ا ن م ك ی ا ؟ ء ش لک

ر آ ن و ج ك ی ف ی ت ص ا ج و ن ا اک م نا و ل ء و ب ه ش ي ؟ ء ش ود لک

ه ر الو ف ی با ك ع ای م ود يف ج ی ظ د ؟ الع

ن هل ع ث م اد احل ت ب ث ی ف ی ك م آ م و م ف الق د ؟ص

٨

ك م ٥٧) ا ت ر ن آ ش ل ه ال ن ( م ه ر هللا ف ا آ م ری غ ت ق الو يف ث د ي ن آ اد ر یئا م .یه ظ

Page 51: حکم ابن عطاء الله - فارسی

51

(٥٢ ال ت ك ( ا .س ف الن ت وان ع ر ن م اغ ر الف ود ج و یل ع ال مع ال ح

ن م ل م ع ت س نا ك اد ر آ و خ ا، ف اه و ا س می ف ل م ع ت س ی ل ال ح ن م ك ج ر خی ن آ نه م ب خ ط ( نا ت ٥٥)

ری غ .اج ر خ ا

س ة مه ت اد ر ا آ م ( ٨٠) ه ل ف ش ا ك م د ن ع ف ق ت ن آ ال ي اذل »: ة یق ق احل ف ات و ه ه ت د ان و نا ا ا

ت ان و ك ال م ر اه و ظ ت ج رب ت نا و «.ك ام م آ ب خ ط ت ﴿ :اه ق ائ ق ح ه ت د ان و نا ا

ت ا ن ف ا ن ل ن ة ف ـ د م

﴾ ]البقرة: ف ر [٥٠٨ت ك

ه ن م ك ب خ ط ( ٨٥) ؛ه ن م ك ائ ی ح ل ق ل ری غ ل ك ب خ ط و ؛ه ن ع ك ن م ة ب ی غ هل ك ب خ ط و ؛هل ام ت ا

.ه ن ع ك د ع ب ود ج و ل ری غ ن م ك ب خ ط و

یه د ب د ف س ت ن ا م م ( ٨٨) .یه ض م ی یك ف ر د ق هل و نا ا

ف ؛ار ی غ ال اغ ف ر ب ق رت ت نا ( ٨٥) هل ة ب اق ر امل ود ج و ن ع ك ع ط ق ی ل ذ ن ا

م و ا ه می ف .یه ف ك می ق

ف ؛ار ادل ذ ه يف ت م ا د م ار د ك ال وع ق و ب ر غ ت س ش نا ( ٨٦) ت ز ر ب ا آ ا م ن ا

ق ت س م و ا ه م نا ا ح

.ات ع د ب اج و ه ا و ف ص و

ا ر ب ه ب ال ط ت د آ ب خ ط م ف ق و ا ت م ( ٨١) .ك س ف ن ب ه ب ال ط ت د آ ب خ ط م رس ی ت نا و ك ب

ا يف ح ج الن ات م ل ن ع م ( ٨٤) وع ج الر ت اای ان .ت اای د الب يف هللا یل ا

.ه ت ای ن ت ق رش ، آ ه ت ای د ب ت ق رش ن آ م ( ٨٧)

ع يف ٨٢) ت ود ا اس .ر اه و الظ ة اد ه ش يف ر ه ظ ر ائ غ یب الرس ( م

Page 52: حکم ابن عطاء الله - فارسی

51

ن ت ان ب نی ( ش ٨٥) ق احل ف ر ع ه ب ل د ت س امل .یه خ ع ل د ت س ی و آ ه ب ل د ت س ی م ر م ال ت ب ث آ و هل ه ل

ول ص الو م د ع ن م ه ی خ ع ل نا د ت الاس ، و هل ص آ ود ج و ن م و ؛ه ی ل ا

ل د ت س ی یت ح اب غ یت م ف نا ا

ل وص ت يت ال ه ر ال اث ون ك ت یت ح د ع ب یت م ؟ و ه ی خ ع ؟ه ی ل ا

﴾ الو ( ﴿٥٠) ت ه ع ن س ة م ع و س ون خ اص ل ی نف ق ذ ه ﴿ ؛ه ی ل ا ر ع خ ی ن ق د م ق ه و ز [٧لق: ﴾ ]الطا ر

ون ر ائ الس .ه ی ل ا

ل ی (٥٥)خ ون ا اح ى الر ت د ه ل ون ل و ال ف .ة اهج و امل ار و د آ م ه ل ون خ اص الو ، و ه ج و الت ار و د أ ه ب ا ، ار و د ل

م ه ل ار و د ال ء نا ء ه و ﴾ ]ال دعام: هللا ق ل : ﴿ه ود د ء ش ل نا لل م ن ل ب ون ه م ی خع ض و مه يف خ ر ث ذ

٥٥]

٥

ف ك ( ٥٨) و یل م ش ش ك ف و ش ش ن م ری ، خ وب ی الع ن م یك ف ن ط ا ب ا

ن م ك ن ع ب ج ا ح م یل ا

.وب ی الغ

و وب ج ح م ب س ی ( احل ق ل ٥٥)ل ی ر ظ الن ن ع ت د آ وب ج ح ا امل م د ا

؛ ا ه

رت س ل ،ء ش ه ب ج ح و ل ذ ا

ح ود ج و ل ن اک ل ،ر ات س هل ن اک و ل و ؛ه ب ج ا ح م و ؛اص ح لک و ﴿ .ر اه ق هل و ه ف ء ش ل اص ه و

﴾ ]ال دعام: ب اد ق ع [٥٢الق اهر ف و

ا ن ع ك ت ی رش ب اف ص و آ ن م ج ر خ ا (٥٦) ق ا احل اء د ن ل ون ك ت ل ،ك ی ت ود ب ع ل ق ان م ف ص و لک

.یبا ر ق ه ت رض ح ن م یبا، و ج م

ا ل ص آ ( ٥١) ض ة و ه ش و ل ف غ و ة ی ص ع م لک ا ل ص آ و ؛س ف الن ن ع االر ا م د ع ة ف ع و ة ظ ق ی و ة اع ط لک

ض .ا ع ك ن ا م الر ا

ن ع یض ر ام ی ال ع ب ح ص ت ن آ ن م ل ری خ ه س ف د ن ع یض ر ی نا ل اه ج ب ح ص ت ن ل و ( ٥٤)

؟ه س ف د ن ع یض ر ی نا ل اه ج ل ل هج ي آ ؟ و ه س ف د ن ع یض ر ی م ال ع ل ل ع ي أ ف .ه س ف د

Page 53: حکم ابن عطاء الله - فارسی

52

ق ح ، و ود ج و ل ك م د ع ك د ه ش ی ة ری ص الب عنی ، و ك ن م ه ب ر ق ك د ه ش ی ة ری ص الب اع ع ش ( ٥٧)

.ك ود ج و نا و ك م د ع نا ود ج و ك د ه ش ی ة ری ص الب

.ن اک ه ی خ ا ع م یل ع ال ن و ه ، و ه ع م ء ش نا و هللا ن اک ( ٥٢)

٦

ك ت مه ة ی د د ع ت ت نا ( ٥٥) .ال ال م ا ط ی ت ت نا می ر الك ، ف ری غ یل ا

ن ع ف ر ت نا ( ٦٠)عا؟ اض و هل و ه ن اک ام ری غ ع ف ر ی ف ی ك ، ف ك ی خ ا ع ه د ور م و ه ة اج ح ری غ یل ا

عا؟اف ر ری غ ن ا ع ه ل ون ك ی ن آ یع ط ت س ی ف ی ك ، ف ه س ف د ن ع ة اج ح ع ف ر ی ن آ یع ط ت س ی نا ن م

(٦٥ ) ن حت م ل ن ا ا ه ب ك ن ظ س ن ، ح ه ف ص و ل ج ل ا ه ب ك ن ظ س ك د و ع ل ه ، ف ك ع م ه ت خ ام ع م ل ج ل

د س آ ل ه نا؟ و س ح نا ا

ك ی ل ى ا

؟نا ن م نا ا

ب ج الع ( ٦٨) ن ه هل ك اک ف اد ا نا م م ب ر ي ن م م ب ج الع لک ا نا ع خ ب م ی ط :و ه ع ن ا ﴿ ب ق اء هل م ف ا

﴾ ]احلج: نا ور د ى الق خ وب ال يت يف الص م ل ك ن ت ع ار و ى الب ص م [٦٤ت ع

ن و ك ن م ل حت ر ت نا ( ٦٥) ل حت ي ار اذل و ری س ی :یح الر ار م ح ك ون ك ت ، ف ن و ك یل ا

ي اذل و ه ه ی ل ا

ان و ك ال ن م ل ح ار ن ك ل و ؛ه ن م ل حت ار ن ك امل یل ا اك امل ن ت یى﴿ :و ا ب یل ر

آن ا [٦٨﴾ ]النجم: و

ر ظ اد و ه ت ر جه ت د اک ن م ف »: ل س و ه ی خ ع هللا یل ص وهل ق یل ا

ه ت ر ج ه ف ،وهل س ر و هللا یل ا

هللا یل ا

یل ه ت ر جه ت د اک ن م و ؛وهل س ر و د ا ه ت ر ج ه ا، ف هج و زت ی ة آ ر ام و ا آ یب ص ی یا د

ر اج ا ه م یل ا

م ه اف . ف «یه ل ا

ر م ا ال ذ ه ل م أ ت و م ل الس یه خ ع وهل ق ل ؛م ه ا ف ذ ت ن ك ن ا الس .م و

١

.اهل ق م هللا یل ع ل د ی نا و اهل ح ك ض ی نا ن م ب ح ص ت نا ( ٦٦)

اك ر أ یئا ف س م ت ن ا ك م ب ر ( ٦١) .ك ن انا م ح آ و س آ و ه ن م ك ت ب حص ك ن م ان س ح انا

Page 54: حکم ابن عطاء الله - فارسی

53

.ب اغ ر ب خ ق ن م ز ر ب ل مع ث ك نا و ؛د اه ز ب خ ق ن م ز ر ب ل مع ل ا ق م ( ٦٤)

ن ات ام ق م يف ق ق ح الت ن م ال و ح ال ن س ح و ؛ال و ح ال ن س ح ج ائ ت د ال مع ال ن س ح (٦٧) .ال ز انا

ك ك رت ت نا (٦٢) ،یه ف هللا ع م ك ور ض ح م د ع ل ر اذل ا ن م د ش آ ر ك ذ ود ج و ن ع ك ت خ ف غ ن ل

ل ف غ ود ج و ع م ر ك ن ذ م ك ع ف ر ی ن آ یس ع ف ؛ ر ك ذ ود ج و يف ك ت خ ف غ ، ة ظ ق ی ود ج و ع م ر ك ذ یل ا

ة ظ ق ی ود ج و ع م ر ك ن ذ م و ور ض ح ود ج و ع م ر ك ذ ن م ، و ور ض ح ود ج و ع م ر ك ذ یل ا

ع م ر ك ذ یل ا

براهمی:﴿ .ور ك ذ ى امل و ا س مع ة ب ی غ ز یز﴾ ]ا ل ع یل هللا ب ع ا ذ م [٨٠و

٤

ا م یل ع م د الن ك ر ت و ات ق اف و امل ن م ك ات ا ف م یل ع ن ز احل م د ع ب خ الق ت و م ات م ل ع ن م (٦٥)

نا ود ج ن و م ه ت خ ع ف .ت الز

م ع ی نا (١٠) ف ؛ایل ع ت لل اب ن ا الظ ن س ح ن ع ك د ص ت ة م ظ ع ك د ن ع ب د اذل ظ ه ب ر ف ر ع ن م ن ا

.ه ب د ذ ه م ر ك ب ن ج يف ر غ ص ت اس

ة ری غ ص نا (١٥) ة ری ب ك نا و ؛هل د ع ل اب ا ق ذ ا

.هل ض ف ك اهج ا و ذ ا

. ود ج و ك د ن ع ر ق ت ي و ود ه ش ك ن ع یب غ ی ل مع ن م ول ب خق ل یج ر آ ل مع نا (١٨)

(١٥ ) .دا ر او ه ی خ ع ه ب ون ك ت ل د ار الو یك خ ع د ر و ا آ م د ا

ك را ح ی ل و ار ی غ ال د ی ن م ك م خ س ت ی ل د ار الو ك ی خ ع د ر و ( آ ١٦) .ر ق ا ال اث ر ن م ر

ك ود ج و ن س ن م ك ج ر ی ی ل د ار الو ك ی خ ع د ر و آ ( ١١) .ك ود ه ش اء ض ف یل ا

.ار رس ال و وب خ الق اای ط م ار و د ال (١٤)

Page 55: حکم ابن عطاء الله - فارسی

54

ف ؛س ف الن د ن ج ة م خ الظ ن آ ، ك ب خ الق د ن ج ور الن (١٧) ود ن جب د م آ د ب ع رص ن ی ن آ هللا اد ر ا آ ذ ا

.ار ی غ ال و ل الظ د د م ه ن ع ع ط ق و ار و د ال

ق هل ب خ الق و ؛مک ا احل ه ل ة ری ص الب و ؛ف ش الك هل ور الن (١٢) و ال ب انا .ر اب د انا

ر ح ت نا (١٥) ة اع الط ك ف ب ح ر اف و ؛ك ن م ت ز ر ا ب ن ل هللا ن م ت ز ر ا ب ن ا ل ل ق ل ﴿. ك ی ل ا ب ف ض

﴾ ]یونس: هللا ع ون م ا جی م م ری و خ وا ه ح ل ف خی ف ر ذ ت ه ف ب مح ب ر [١٢و

نی خ اص الو و هل ین ر ائ الس ع ط ق (٤٠) ون ر ائ ا الس م آ ؛م ه ال و ح آ ود ه ش و م ه ال مع آ ة ی ؤ ر ن ع ه ی ل ا

ف ف ون خ اص ا الو م آ و ،اهي ف هللا ع م ق د وا الص ا ق ق ح ت ی م ل م ن ل .ا ع ود ه ش ب م ب ی غ ه د ل

٧

لا ذ ان ص غ آ ت ق س ا ب م (٤٥) .ع م ط ر ذ ب یل ع نا ا

.مه الو ل ث م ء ش ك اد ا ق م (٤٨)

.ع ام ط هل آد ت ا م ل د ب ع و س آ ی ه ن ع ت د ا آ م م ر ح ت د آ (٤٥)

ل ب هللا یل ع ل ب ق ی م ل ن م (٤٦) ات ف ط م ا ، ق ان س ح انا د ی

ا ل س ل س ب ه ی ل ا

.ان ح ت م نا

اد ی د ق ق ا ف ه ر ك ش ن م ا و ه ال و ز ل ض ر ع ت د ق ف م الن اع ر ك ش ی م ل ن م ( ٤١) .اه ال ق ع ب ه

ود ج و ن م ف خ (٤٤) ه اد س ح ا

ام و د و ك ی ل ا

: اجا ل ر د ت اس ل ذ ون ك ی ن آ ه ع م ك ت اء س ا

ی ث ﴿ ن ح م م ر هج ت د ن س ﴾ ]ال عراف: نا س ون خ م [٥٢٨ی ع

ب د آ وء ا س ذ ه ن اک و ل : ول ق ی ف ه ن ع ة وب ق الع ر خ ء ت ف ب د ال ء س ی ن آ ید ر امل ل هج ن م (٤٧)

ع ط ق ل ب ج و آ و اد د م انا

ك ی م و ل ل ، و ر ع ش ی نا ث ی ح ن م ه ن ع د د امل ع ط ق ی د ق ف .اد ع ب انا

ع ن م نا ن ا

ی ث د ع الب ام ق م ام ق ت د ق و ،ید ز امل ن ح ن ك ی م ل و ل و ،ير د نا ت م ای خی ن آ نا ا .ید ر ا ت م و ك خ

Page 56: حکم ابن عطاء الله - فارسی

55

(٤٢) م ول ط ع ا م هي خ ع ه ام د آ و اد ر و ال ود ج و ب ایل ع ت هللا ه ام ق دا آ ب ع یت آ ا ر ذ ا ل ، ف اد د انا

نا و م ه ح ن ا م م ن ر ق ح ت س ش انی ح امل ة ج ب نا و نی ف ار الع ام ی س ه ی خ ع ر ت م ل ك د ل ن ا اک م د ار و نا و خ ف ؛ب

.د ر و

﴿ :ه ت ب ح م ب م ه ص ت اخ م و ق و ه ت م د ل خ ق احل م ه ام ق آ م و ق (٤٥) ا ء ك د ه ء ء نا د م ه اء نا و ط ن ع ء م

اك ب ورا ر ظ ح اك م ب اء ر ط ن ع ا اک م [٨٠﴾ ]انا رساء: و

٢

ات د ار الو ون ك ا ت م خ ق (٧٠) ة ی ه ل انا

اد ة ل ه ا آن ة ت غ ب نا ا ی ا ود ج و ب اد ب ا الع هي ع د ی ص

.اد د ع ت س نا

ا ن با ع ی ج م ه ت ی آ ر ن م (٧٥) ا ع ع م و ل ئ ا س م لک ا ا ن رب ل د ت اس ، ف ل ا ع م را لک اك ذ و د ه ا ش م لک

.هل هج ود ج و یل ع ل ذ ب

(٧٨) ح م ة ر ال خ ار ادل ل ع ا ج م د ا نی ن م ء امل اد ب ع اء ز ج ل لا ن آ ید ر ا ی م ع س ش نا ار ادل ذ ه ن ، ل

، و م هي ط ع ی .اه ل اء ق ب نا ار د يف م ي از جی ن آ یل ع مه ار د ق آ ل ج آ ه د ل

.ل آ ج ول ب الق ود ج و یل ع یل ل د و ه ل، ف اج ع هل مع ة ر م ث د ج و ن م (٧٥)

(٧٦) ر ظ اد ف ، د ن ع ك ر د ق ف ر ع ت ن آ ت د ر ا آ ذ ا

.ك می ق ا ی اذ می ف

.ة ن ط اب و ة ر اه ظ ه م ع د ك ی خ ع غ ب س آ د ق ه د آ ل اع ا، ف ع ه ین ب الغ و ة اع الط هللا ك ق ز ر یت م (٧١)

٥

.ك ن م ه ب ال ط و ا ه ، م ه ن م ه ب خ ط ا ت م ری خ ( ٧٤)

وض ان م د ع ع م ة اع الط ان د ف ق یل ع ن ز احل (٧٧) .ار رت غ نا ا ة م ل ن ع م اهي ن ا

Page 57: حکم ابن عطاء الله - فارسی

56

ن م ف ار ا الع م (٧٢) ب ر ق آ ق احل د ج و ار ش ا آ ذ ا

ن م ه ی ل ا

نا ن م ف ار الع ل ، ب ه ت ار ش ا

هل ة ار ش ا

. ود ه ش يف ه ائ و ط اد و ود ج و يف ه ائ ن ف ل

د ا ق م اء ج الر ( ٧٥) ،ل مع ه ار .ی ة ن آ م و ه ف نا وا

د هللا ن م نی ف ار الع ب خ ط م (٢٠) .ی ة ـ وب ب الر وق ق ب ام ی الق و ی ة ود ب الع ق يف الص ا

ا ك م ع ك ج ر خ آ و ؛ط س الب ع م ك ك رت ی نا ك ك ض ب ق و ؛ض ب الق ع م ك ی ق ب ـ ی نا ك ك ط س ب ( ٢٥)

.ه ود د ء ش ون ل ك ت نا

ون ف ار الع ( ٢٨) م م ف و خ وا آ ط س ا ب ذ ا

ط س يف الب ب د ال ود د ح یل ع ف ق ی نا و ؛واض ب ا ق ذ ا

نا ا

.یه ف س ف خن ل ظ ح نا ض ب الق و ح ر الف ود ج و ا ب ه ظ ح ه ن س م ف الن ذ خ أ ت ط س الب .یل خ ق

ع ن امل اد ، ع ع ن امل يف م ه ب الف اب ل ح ت ف یت م .اك ط ع أ ف ك ع ن ا م م ب ر و ؛ك ع ن م ف اك ط ع ا آ م ب ر ( ٢٥)

و .اء ط الع نی ع ه

ة و ه ر اه ظ ان و ك ال (٢٦) ر ر ظ ن ت س ف الن ف ؛ة رب ا ع ط اب ا غ ر ی ن ظ ب خ الق و ؛ات ر غ ر اه ظ یل ا

یل ا

.ات رب ع ن ط اب

(٢١ .ین ف ی زا ع ب ن ز ع ت س ش ل ف ،ین ف ی نا ز ع ل ون ك ی ن آ ت د ر ن آ ( ا

ب ر ق آ ة ر ى ال خ ر ت یت ، ح ك ن ا ع ی د ادل ة اف س م ىو ط ن ت آ یق ق احل الط (٢٤) .ك ن م ك ی ل ا

هللا ن م ع ن امل و ؛ان م ر ح خق اخل ن م اء ط الع (٢٧) .ان س ح ا

٥٠

ر ل ج (٢٢) .ة یئ س ن ه ی از ج ی دا ف ق د د ب الع هل ام ع ی ن ا آ ن ب

ه ائ ز ج ن ى م ف ك ( ٢٥) .ل ه ا آ ه ل ك ی ض ن ر آ ة اع الط یل ع ك ای ا

Page 58: حکم ابن عطاء الله - فارسی

57

ود ج و ن م م هي خ ع د ور م و ا ه م و ه ت اع ط يف م وب خ ق یل ع ه احت ف و ا ه اء م ز ج نی خ ام ى الع ف ك ( ٥٠)

.ه ت س ان ء م

.ه اف ص و ق ا آ ب ام ا ق م ، ف ه ن ع ة وب ق الع ود ر و ه ت اع ط ب ع ف د ی ل و آ ه ن م و ج ر ی ء ش ل د ب ن ع م ( ٥٥)

ا ذ يف و ه ف . ر ه ق ك د ه ش آ ،ك ع ن م یت م و ؛ ر ب ك د ه آش ،اك ط ع آ یت م ( ٥٨) ف ع ت م ل لک ر ا ك ی ل ا

.ك ی خ ع ه ف ط ل ود ج و ب ل ب ق م و

(٥٥) .یه ف هللا ن ع ك م ه ف م د ع ل ع ن امل ك م ل ء ا ی م د ا

ن اک ف ،ب د ذل اب ك ی خ ع ض ا ق م ب ر و ؛ول ب الق ب اب ل ح ت ا ف م و ،ة اع الط ب اب ل ح ت ا ف م ب ر (٥٦)

.ول ص الو با يف ب س

ارا خ ق ت اف و ناا ذ ت ث ر و آ ة ی ص ع م ( ٥١) .ارا ب ك ت اس ا و زا ع ت ث ر و آ ة اع ط ن م ری

ا م ل د ب نا ا و م ع ود ج و م ج ر ا خ م ان ت م ع د (٥٤) ة م ع ا: د م م ن و ك ك ة م ع د ، و اد جی انا

.اد د م انا

نا اب آ و ك ی خ ع م ع د آ ال و ت یا ب د اث و اد جی نا

.اد د م انا

ار ذ م اب ب س ال ود ر و و ی ة ات ذ ل ك ت اق ف (٥٧) نا ی ة ات اذل ة اق الف و .ا م ك ی خ ع ف ا خ م ب ات ل ك

.ض ار و ا الع ه ع ف ر ت

یه ف د ر ت و ك ت اق ف ود ج و یه ف د ه ش ش ت ق و ك ات ق و آ ری خ ( ٥٢)ل ود ج و یل ا .ك ت ذ

.ه ب س ن ال ب اب ل ح ت ف ی ن آ ید ر ی ه د آ ل اع ف ه خق خ ن م ك ش ح و آ یت م ( ٥٥)

ه ی ر ید آ ( ٥٠٠) ـ خ ب ف اع ل آد اد ك ابلط خ ق ل س یت آط ی ك م .ن ی عط

. ار ر ق هللا ری غ ع م ون ك ی نا و ار ر ط اض ول ز ی نا ف ار الع ( ٥٠٥)

Page 59: حکم ابن عطاء الله - فارسی

58

ار و د آ ت خ ف آ ل ذ ل ج ل ؛ه اف ص و آ ار و د أ ب ر ائ الرس ر ان آ و ر آ اث ار و د أ ب ر اه و الظ ر ان آ ( ٥٠٨)

: یل ق ل ذل و ؛ر ائ الرس و وب خ الق ار و د ف ل آ أ ت م ل و ر اه و الظ

ن ش ب اب ـس ان ار ت غ ـا ی ب ــ ـی ـ خ لـ ر س الق خ وب ل ی س ت غ ش ل و

٥٥

ه ن م ك ت اهج ي و اذل ف ؛ ل يل ب امل و ه ه اد ح ب س ه د أ ب ك م خ ع ك ن ع ء ل الب م ل آ ف اف ی ی ل ( ٥٠٥)

.ار ی ت خ نا ا ن س ح ك د و ي ع اذل و ه ار د ق ال

. ر ظ د ور ص ق ل ل ذ ، ف ر د ق ن ع ه ف ط ل ك اک ف اد ن ظ ن م ( ٥٠٦)

، و ك ی خ ع ق ر الط س ب خت ت ن آ ك ی خ ع اف خی نا ( ٥٠١) .ك ی خ ى ع و اله ة ب خ غ ن م ك ی خ ع اف ا خی م د ا

يف ة ی وب ب الر ة م ظ ع ب ر ه ظ و ة ی رش الب ور ه ظ ب ة ی وص ص اخل رس رت س ن م ان ح ب س ( ٥٠٤) ار ه ظ ا

.ة ی ود ب الع

.ك ب د آ ر خ أ ت ب ك س ف د ب ال ط ن ك ل ، و ك ب خ ط م ر خ أ ت ب ك ب ر ب ال ط ت نا ( ٥٠٧)

م ظ ع آ د ق ، ف ر ه ق ل م ل س ت س نا ا ن اط الب يف ك ق ز ر و ر م ل ل ث ـ ت م م ر اه الظ يف ل ع ج یت م ( ٥٠٢)

.ك ی خ ع ة ن امل

س ی ل ( ٥٠٥) .ه یص خ ت ل مک ه یص ص ت ت ب ث ن م لک

٥٨

نا نا ( ٥٥٠)د ا ر ق ر الو ت ح اء . هج ول ی س و د ط و ي اب د ی ن ط ر الو ، و ة ر ار ال خ د يف ادل ار د ی وج الو

ار ذ ادل ود ؛ه ج خ ف و ا نا خی ت ین ب ه م ا ی ع یل م آو خ ب ه .و ار د آد ت ت ط الو ، و ن ك ه م ال ب و ط د ه ر الو

ن ه ن ك ؛م ه م ال ب و ط ا ه آی ن م ؟و ن ه خ ب ك م ط و م ا ه م م

Page 60: حکم ابن عطاء الله - فارسی

59

اد ( ٥٥٥) د ت ع س ب انا اد ب س د م

ود انا ر ار ؛و ف اء الرس ب ص س ار ع یل ح وق الد و رش .و

ب ح ( ٥٥٨) ا آص ذ ل ا ع ل هللا ب ه ر ظ د الغ اف ا ی ف اذ ر م ل ی ن ظ اق الع ؛ و ع ل ا ی ف اذ .م

ا ( ٥٥٥) د م ح اا ت و ء ش س ا ش م ع ن هللا يف لک ب ت ء ل غ ی ا ش ن لک اد م ه الز ب اد و و ف خ و ؛الع ه د ش

ء ن ش وا م ش ت وح ء ل م ی س ا ش .يف لک

ك و ( ٥٥٦) ر يف م لن ظ ار اب ذ ادل ك يف ه ر ت ه آم ات ه ؛ان ل ذ ن ك ار ع ف ل يف ت ل ادل ی ك ش س .و

ن ه ( ٥٥١) ز م ا ب ر ك م ه د ، ف أش ن ه رب ع ن ك آد ك نا ت ص .ع ل م

اع ات ( ٥٥٤) ن ل الط خ ل ل و ود ال م ج ن ك و ا ع ل احل ق م ود ال ؛ل م ج ن و یك م ا ف ع ل م رش و

ل ة الص ق ام ك ا ، ل ی ك ون مه ق ات ا ع خ ی ك يف ب ع ض الو ه ر ج ل ف ح ود الص ج لا ؛ة ة نا و ص م ا لک ف م

ق می .م

ل ( ٥٥٧) ت اح ل ب اب الغ ی وب الص ت ف اس د وب و س اذل ان ن آد خ وب م ة ل خق ه ر .ة ط

اف اة ل الص ( ٥٥٢) ن امل ص د ع م ، و اة ل امل ن اج ح هي ا ؛ة م ق ف ش رش ، و ار ین الرس ی اد هي ا م ع ف ت ت س

ار ق الد و ار و ا ؛ش ه اد ن ك ف ق خ ل آع د ف م ع ود الض ج هل ف ك ث ؛ع ل و یل ف ض ك ا ت ی اج ع ل اح ر ـو

ا ه اد د م .ا

ضا ع یل مع ل ( ٥٥٥) و خ ب ت ع یت ط یه ، م ق ف د ود الص ا ج ول ب ت ب و ان ؛ط د ج ر یب و ف ال م ی ك و

ل ة الس .م

ت هل ف اع ل ( نا ٥٨٠) ل ل س ضا ع یل مع و خ ب ع ن هل ؛ ت ط ل آن اک م اء ل ع یل الع ن ال ز ف م ی ك

.ق اب ل

ل ی ك ٥٨٥)ب ا ن س خ ق و ، خ هل ع خ ی ك ه ر ف ض اد آن ی ظ ا آر ذ

.( ا

Page 61: حکم ابن عطاء الله - فارسی

61

ك ( نا ٥٨٨) ام ا ذ ن ای ة ل م ل ی ك ا

ع ك ا ج ود ع خ ی ك ؛ن آر ه ر ج ن آظ

ائ ك ا د غ م ر نا ت ف .و

٥٥

اقا ، (٥٨٥) خ ت ع ی ت ه م ب وب اف ر ص اقا ك ن ب أو ق ت ح ی ت ك م ـب ود اف ع ص ب أو .و

نی ٥٨٦) خ وق خ ا ل خم م ا ل ی س ل م ع م ن ع ك آن ت د ب ؛( م و ر ه ف ه و ص ع و یح ل آن ت د آف ی ب

؟ نی ال م الع

ن ٥٨١) ر ق م آد ت ل م ت ائ د و و ق ل الع ر ؟( ك ی ف ت ائ د و ك الع د ف س

خ ب ٥٨٤) ود الط ج أ ن و ا الش ب ؛( م ن الد س ق ح ز أ ن آن ت ر ا الش د م .ا

ار ٥٨٧) ر ط ث ل انا ض ء م خ ب ل ش نا ؛( ما ط ث ل اذل و ل ی ك م ب ا اه و ل م ف ت ق ار لا آرس ع اب انا .و

نا ( ل و آد ك نا ٥٨٢)ه ا ل ی

ل ا ل ت ص ، ل م ت ص یك ع او و د ح م او یك و س د ف ن اء م ه آب دا ب ع ل ی

ل ك ن ؛ا و

ل ن ه ا ا م ه ب م ل ی

ل ا ص ، ف و ت ه ت ك ب ن ع د ع ف ه و ص ف ك ب و ص ى و ه غ ط ل ی

ل ا اد آن ی وص ا آر ذ

ا ،ی ك ا نا ب م

ن ه م ل ی .ك ا

٥٦

یل س ٥٨٥) نا مج ل ل خق ب ول رت ل م ی ك ن مع ل ( ل و .آه

ت ه ٥٥٠) ی ا ع ص ذ ه ا خم یل ح

ن ك ا ج م و ت ه آح ع ا آط ذ

ه ا خم یل ح

.( آد ت ا

: س ( الس ٥٥٥) نی م س ع ن رت ع یل ق س رت ، و ی ة ص ایل امل ع ن هللا ت ع خ ب ون م ة ی ط ام هي ا؛ ف الع ف رت

م ع الس ت ب ت ر ق وط م ی ة س ش هي ا خ خ ب ون ن د اخل خ رت ف ة ی ط اخل اص ، و ه م الس ق ق وط ی ة س ش ا خ رت ع

ر امل ل احل ق ا ن د ظ .م

Page 62: حکم ابن عطاء الله - فارسی

61

ن آك ٥٥٨) م ـ( م ا آك ر د م یل س ـك ف ا یك مج م ف ن ؛رت ر د ل م ، ل ی س احل م ك رت ن س د ل م ف احل م

ك ـآك ش ك و م ك ـر ر

ب ك ( ٥٥٥) ا حص نا م ب ا ن حص نا م

ل ا ل ی س ذ ك ع خ می، و ب ی ع و ب ه نا ك و و می م ن .ك الك ر ری م خ

ن ب م ح ب ك نا ت ص خـ ه ی ط ل ی ن ك ا ود م ء ی ع . ل ش

ق د ور الی ق نی ٥٥٦) ن ،( ل و آرش اس ح آی ت م ل ر ن هي ا، و ل ا ح ن آن ت ر ل ی ك م

ب ا ة آق ر ر آی ت ال خ ل ر

ف ة الف ن اء ع خ هي ا ت ك س ه ر د ی ا ق د ظ .ادل

ود ٥٥١) ج و ود م ج ب ك ع ن هللا و ج ا ح ( م ، ا ه ع ل ؛ه ع م ء ش نا ذ م مه ـو ن ه ت و ب ك ع ج ك ن ح

ه ع ود م ج و .م

نا ٥٥٤) ه ور يف امل ( ل و ار ك و ـ ظ ب ص ود ا ج م و ق ع ع خ هي ا و ت م خ ت ؛ان ح ف ات ه ا ض ت ص ه ر ل و ظ

ك و ت ه م .ان

(٥٥٧ ء ل ه ر لک ش ن ( آظ ر ؛د ه الب اط اه ء لد ه الظ ا ش ود لک ج ى و و ط .و

ا يف ال ٥٥٢) ر م ح ل آن ت ن ظ ك و ( آاب ع م ن ل آن ت ق ف م ا آذ م ، و ت ات امل ك و ان و ت ذ ق ل ﴿ :ان

﴾ ]یونس: ات او م ا يف الس اذ وا م ر ق وهل ٥٠٥ اد ظ ﴾ ف ت ق ل ﴿[ ف ب ات او م ا يف الس اذ وا م ر ح ـاد ظ

ف ه ام ب انا ل م ی ق ل ؛ل اب ات ا :و او م وا الس ر ام ل ئ ل ،د ظ ر ود الج ج ل ع یل و . ی د

ات ه (٥٥٥) ی ة ذ د ة ب أح و ح م م ات ه و ث ب ب ت ة اب ان اث .الك و

٥١

یك٥٦٠) نود ه ف ا ی ظ ود ك ل م ح د اما ؛( الن اس ی م ا ا ف ك ن آد ت ذ ه م خ م ا ت ع ك ل م .ل ن ف س

ن هللا آن ی ث ین ٥٦٥) ی ا م ت ح ح اس د ا م ذ ن ا م ه ( امل ء ن د ف س ه د م ف نا ی ش ص ه ب و .ع خ ی

Page 63: حکم ابن عطاء الله - فارسی

62

ن د الن اس ٥٦٨) ا ع نا م ن د ل ظ ا ع ك ی ق نی م ن ت ر .( آهج ل الن اس م

هل ٥٦٥) و آه ا ه ه ب م ، ف أث ن ع خ ی ل هل أه ت ب ل س خ ق الث ن اء ع خ ی ك و ا آط ذ .( ا

ا٥٦٦) ه ن اخل خق ( الز مه الث ن اء م ه ود وا ل ش وا اد ق ب ض ح د ا م ذ وا ؛د ا ط وا اد ب س ح د ا م ذ

ار ف ون ا الع و

ن امل ل احل ق ا ل م مه ذ ه ود .ل ش

ل ٥٦١) ت د ، ف اس ك امل ن ع ت ق ب ض ن ع ا م ذ ا اء و ط ك الع ط یت ب س ط ا آ ع ذ

یت ك ن ت ا ل ع یل ( م ب ذ

ی ت ك ود ب ك يف ع ق د م ص ع د ف ول ی ت ك و .ث ب وت ط

٥٤

د ب ٥٦٤) ن ك ذ ق ع م ا و ذ ب با ل ی ف ل ،( ا ، ف ق د ی ك ن س اك ب ع ر ة م ت ق ام ول انا س ص ن ح ك م أ س

ر ع خ ی ك د ب ق د ر ذ ل آ خ .ی ك ون ذ

ا ٥٦٧) ذ اء ( ا ج ب الر ت ح ل اب ت آن ی ف د ل ی ك آر

ن ه ا ا م ه د م ت ح ل ؛ف اش ت آن ی ف د ا آر ذ

ا و

ه ل ی ن ك ا ا م ه د م ف ف اش ب اخل و .اب

ت ف د يف ٥٦٢) ا ل م ش س ك يف ل ی ل الق ب ض م ا آف اد ب م ط ( ر اق ن ار الب س رش ون آي م ﴿ ا ر نا ت د

ب ل [٥٥مک د ف عا﴾ ]النساء: ـآق ر

ار ٥٦٥) الرس ار الق خ وب و ال ع الد و ط .( م

ع يف الق خ وب ٥١٠) د ت و س د النور ،( د ور م د ار د م ائ ن الغ ی وب الو ز ن خ .م

ر ( د ور ٥١٥) ن آ اث ف ل ب ه ع ه ،ی ك ش اف ص ن آو ف ل ب ه ع د ور ی ك ش .و

ار ٥١٨) ع الد و ق ف ت الق خ وب م ا و ب م ب ت النف وس ب ك ث ائ ف الغ ی ار ( ر ج .ك ح

Page 64: حکم ابن عطاء الله - فارسی

63

ل ٥١٥) ج ر ا اه و ائ ر ب ك ث ائ ف الظ ار الرس رت آد و ى نا ل ( س آ ن ی ن اد ه ار و ظ

ود انا ج ل ب و ه ا آن ت ب ت ذ

ت ار ش ان انا .ع خ هي ا ب خ س

٥٧

نا ٥١٦)ل ی ائ ه ا ل یل ع یل آو ع ل ادل ن ل م جی ان م ح ب ل یل ( س ی ث ادل ن ح م م ن هي

ل ا ل م ی وص ، و ه ع خ ی

نا اد آن ا ن آر ه م ل ی

هل ا .ی وص

ب اد ٥١١) ار الع اف ع یل آرس ت رش س ن ك انا ب ع ج ح خ ك وت ه و خ ع ك ع یل غ ی ب م ا آط ب م .( ر

ل ٥١٤) ن اط ا ، اک ل ه ی ة ة انا مح لر خ ق اب ل م ی ت خ ب اد و ار الع خ ع ع یل آرس ن اط ت ن ة ع خ ی ( م ب با ع ه ف س ه و

ل اب ر ا الو ه ل ج ل ی .ا

ظ الن ف س ٥١٧) ف ( ح ا خی اة م او د م ، و ف ن خ ط اع ة اب ه ا يف الط ظ ح ، و يل ر ج اه ی ة ظ ص يف امل ع

ه ج ب ع ل ع .ص

ن ٥١٢) ء ع خ ی ك م ای ل الر ا خ ا د ب م ی ث نا ( ر ل ی ك ح ر اخل خق ا . ی ن ظ

م ٥١٥) ل یل ع یل ع د ی ت ك د وص ل اخل خق خب ص اف ك آن ی ع ت رش ی ت ك ( اس ب ود ك يف ع ق د .ص

اب ٥٤٠) ل ی ك ( غ ی ر احل ق ا ا ل ی ك ب ن ظ

ر اخل خق ا ه ود ؛د ظ ق ب ال ه م ع خ ی ك ب ش

ن ا ب ع غ ق ب اهل و

ا

.ع خ ی ك

ء ٥٤٥) ا ش ه د يف لک ف احل ق ش ر ن ع ن ف ن ب ؛( م م ء ه و ا ش ن لک ب ه ل م ؛غ اب ع ن آح م و

ث ی ئا ی ء ه ش .ر ع خ ی

ن ك ٥٤٨) ب ه م ة ق ر د ن ك ش ب احل ق ع ج ا ح د م .( ا

ا ٥٤٥) د م م د ور ( ا ظ ار ل ع ن الب ص ف ع خ ، و ه ور ة ظ د ب ل ش ت ج .اح

Page 65: حکم ابن عطاء الله - فارسی

64

٥٢

اء ( نا ٥٤٦) ط یل الع با ا ب ب ك ش س خـ ن ه ی ك ن ط ك ع ، ف ی ق ل ف ه م ن ه خ ب ك نا ؛ م ی ك ن ط لـ ه ار و ظ

ق وق ی اما ب ق ی ة و ب ود ب وب ی ة الع .الر

خ ب ك الل ٥٤١) ؟( ك ی ف ی ك ون ط اب ق ائ ه الس ط ب با يف ع ق س ح

خ ل ٥٤٤) یل الع اف ا ل آن ی ن ض مک الز ل ح .( ج

یك نا ٥٤٧) ن ای ت ه ف ن ك ( ع ء م ؟ ل م ؛ ل ش ق اب خ ت ك ر ع ای ت ه ن ای ت ه و اهج ت ك ع نی و آی ن ك ن ت ح و

ل خ هل ا ال ی ك ن يف آز و ود آح ج نا و ال و نا ؛ص آمع

ن اك ا ب ل ل م ی ك ن ه

ض انا ح ال م می ف ض ع ظ و

ال .الن و

و ٥٤٢) ب اد ی ت ش :( ع ل آن الع ن ای ة ف ق ال ه ور رس ا الع یل ظ ﴾ ﴿ ف ون ا اء ن ی ش ت ه م مح ت ب ر خی

ع ل آد ٥٠١]البقرة: : ه [ و ل ف ق ال ادا ع یل الز ت م ل اع م ل ل رت ك وا الع ذ ل مه و مح ة هللا ﴿ ل و خ ن ر ا

﴾ ]ال عراف: ن نی س ن امل ح [١٤ ق ر یب م

نا ٥٤٥) ء، و ش ت ن د لک یئ ة ی س یل امل ش ء ( ا یل ش

ت ن د ه ا . ش س

٥٥

أل ت ه ٥٧٠) س ن م ر ع ك ت غ انا ب ذ اش ت ه و م س ادا ع یل ق ت م خ ب اع ك الط ب ع یل ت ر ل ه م الد ا د ب م .( ر

ن ٥٧٥) ك ر م ا ی ذ د م

غ ف ال ( ا

ه انا مه ال ؛جی وز ع خ ی

ن ه انا ك ن م ن ی م ب ه م ا ی نـ د م

ا .و

ین ٥٧٨) ی اد امل ر ید ود الف اق ات آع ر .( و

ل ٥٧٥) الص وم و د يف الص ا نا جت ن امل ز ید يف الف اق ات م ت م د ج ا و ب م .ة ( ر

ط ٥٧٦) ب ( الف اق ات ب س اه .امل و

Page 66: حکم ابن عطاء الله - فارسی

65

(٥٧١ : ی ك الف اق ة دل ر و ح الف ق ا ، حص ب ع خ ی ك اه ود امل و ر ت و د ن آر اء ﴿( ا ق ات ل خف ق ر د ا الص د م

ا

﴾ ]التوبة: اك نی س ال م [ ٤٠و

ك ب ٥٧٤) د ا ی م ل ؛ حت ق ق ب ذ ه اف ص ك ب أو د ك ی م اف ص ق ق ب أو ز ( حت ك ت ع د ز ك ی م ق ق ب ع ج ؛ حت ه

ت ه ق و هل و ك ب و د ف ك ی م ع ق ق ب ض ؛ حت ت ه ر .ب ق د

٨٠

ن ل م ت مک ل هل انا ٥٧٧) ة م ام ق الك ر ز ا ر ب م ة ( ر ت ق ام .س

ة ٥٧٢) ق ام ة ا م ن ع ل ول الن ت ائ ج احل ق ا ل يف ( م ص ع ح یه م ك ف ای

ت ه ا ام د ء ا .الش

ة ٥٧٥) اء س ه انا ت ت اد ه آص س ح

اط ا ن ب س ن ع رب م ه ل م ؛( م ل ی

ان هللا ا س ح

اط ا ن ب س ن ع رب م م و

اء ا آس ذ ت ا م .ی ص

ار احل مک اء ٥٢٠) ق آد و ب ل الت ع ( ش س ص یر و ار الت ن و ی ث ص ، ف ح ال ه م .ری ب آق و

ة الق خ ٥٢٥) و ه ك س ع خ ی ز و م ی رب ك ز ب ( لک ن ه ب ر ي م .اذل

ت ه ٥٢٨) ب ار ع اخل خق ع ام س ت يف م ری ف ه م ب ن هل يف الت ع ن آ ذ ت ه ( م ار ش م ا ن هي

ا ـی ت ا خ ج .و

ه ار ٥٢٥) ظ نا هي ا اب ن ل ف ذ ا ل م ی ء ذ

ار ا وف ة الد و ك س ت احل ق ائ ق م ز ا ب ر ب م .( ر

ر ی د ٥٢٦) ای ة م د د ه د آو ل ق ص ج ان و ا ل ف ی ض م ات م ا ب ار ال ك نی ؛( ع ال الس ل ح ال ف الو الث ان ح ، و

ب امل اب امل ـ آر ن ة و اق نی ت ك ق .ح

نا ٥٢١)ل ی س ل ا ، و نی ع ت م ائ ل امل س ات ق وت ل ع ب ار ( الع ا آد ت هل آ لک . م

ن ه م ٥٢٤) ا ع رب ع ب م ر ، و ه ف ع خ ی ت رش ن اس ن امل ق ام م ا ع رب ع ب م ه ( ر ل ی ل ا ص خت ب س ؛ن و ل م ذ و

نا ة ا ری ب ب ص اح . ع یل ص

Page 67: حکم ابن عطاء الله - فارسی

66

خ ه ا يف ق خ ( نا ٥٢٧) ل ی ق ل مع ن ذ ، ف ا ات ه ار د ن و ا ع رب ال آن ی ع ود ی ن ب غ ل خس ج ه و ن ع ی م ه و ب

اه ب ع ر ق م د .الص ا

ك ( نا ٥٢٢) ن ی د د ن اخل ل ت م ذ م یل الخ نا ا

ط ئ ق ا ع ى آن ال م ونا آن ت ر م م هي ا ك ن ت ؛ك ف ذ

ف ا

ل اف ق ك الع ا و ذ م ل ف خ .ك ذ

نا ٥٢٥) و یل م ت ه ا اج ف ع ح ار ف آن ی ر ی ا الع ت ح ا اس ب م یئ ت ه نا ( ر ش ف ك ی ف نا .كت ف ائ ه ب م ت ح ی س

خ یق ت ه ؟ یل خ ه ا ا ف ع آن ی ر

٨٥

ا ال ٥٥٠) ذ ا ع یل الن ف س ( ا ر آث ق خ ه م ان ف اد ظ ر د ه نا ت ب س ع خ ی ك آم

، ف ا ه ع نا ف ات ب

ن ی ث ق ل ع خ هي ا ا ا اک م

قا .ح

اب اع ٥٥٥) ة ات م ن ع ل ب ات ( م اج لو ی ام اب ن الق ل ع س الت اک ات و ل اخل ری اف یل د و ع ة ا ار ى امل س .اله و

ق ات ك نا ٥٥٨) ـی ان الو اع ات ب أع ی د الط یف ( قـ و ود الت س ج ا و ن ع ك ع ع ع خ ی ك ؛ ی م س و و

ة انا ص ق ى ل ح ق ت ك ت ب ت ی ار الو .خ

ت ه ٥٥٥) اع ود ط ج م و ب ع خ هي ، ف أوج خ ت ه ام ع یل م ب اد ا ل ن وض الع ه ،( ع ل ق ل ی

اق ه م ا ف س

جی اب ل انا ل س ل » :ب س ل س لس یل ال ن ة اب

اق ون ا م ی س ن ق و ك م ب ب ر «.ع

ب ع خ ی ك ٥٥٦) ج نا ( آو ب ع خ ی ك ا ج ا آو ، و م ت ه م د ود خ ج ن ت ه و ول ج خ . د

ز ٥٥١) ج ت ع ، ف ق د اس خ ت ه ود غ ف ج ن و ه م ر ج آن خی ت ه و ه و ن ش ب آن ی ن ق ذ هللا م ت غ ر ن اس ( م

: ل ه ی ة ة انا ر ء م ﴿الق د ا ش ن هللا ع یل لک اک را﴾ ]الكهف: و ت د [ ٦١ق

ا ٥٥٤) ر م ف ك ق د ر ا ع ل ع خ ی ك ل ی ت الظ د ر ا و ب م ن ( ر .ب ه ع خ ی ك م

Page 68: حکم ابن عطاء الله - فارسی

67

ان ا، ع (٥٥٧) د ج م ب و ر الن اع ر ف ق د ن ل م ی ع ان ار م ود ف ق د ج .ف ب و

ك ت ( نا ٥٥٢) ش ه ود د ج ن و ا ي ط م م ل م ن ذ ، ف ا ر ك ك ق وق ش ی ام ب م ع ن الق ات الن اع ار د و

ر ك .ق د

ن الق خ ٥٥٥) ى م ة اله و و ل كن ح ال ب ( ت م ض اء الع و ادل .ه

ن الق خ ( نا ٨٠٠) ة م ه و ر ج الش نا ب خی خ ق ا ق ق م و آو ش

ز ف م و . خ

ب الق خ ( ك نا ٨٠٥) ل نا ي ، ك ذ ك رت ل امل ش م ب الع رت ك نا ي ل امل ش م . الع رت ك ، ب امل ش ب هل ی ق

ه ب ل ع خ ی ك نا ی ق رت الق خب امل ش .و

٨٨

ن ٨٠٨) ار آ ذ ول ( آد و خ ن ل ه ا يف ادل ار آ ذ ، و آد و ول ص .ل ه ا يف الو

ت الق خ ٨٠٥) د ج ار ف و ت ع خ ی ك الد و د ر ا و ب م ی ث ( ر ن ح خ ت م حت ، ف ار ر ر ال اث و ا ب ص و ش ح ب م

ل ، ی م ن الغ ی ار ؛ ف ر اغ ق خب ك م ل ت ار ف و ن ز مل ع ار اب .الرس

، و ل ( نا ٨٠٦) ال ن ه الن و م ت ب ط ق ب ال ك ن ـ ش س ود انا ج ك و ن د ف س م ت ب ط .اس

ا٨٠١) ه اؤ ك ن ق ض ق ات نا ی م ق وق الو ح ا، و ه اؤ ك ن ق ض ق ات ی م ق وق يف الو ن ؛( ح ا م ذ م ا

ق ت ی نا و لل ر د ا ر ع خ ی ك و آم ید و د ق ج یه ح ق غ ری آ ف یه ح آد ت ل م ،ك ید، ف ك ی ف ت ق ض ف و

یه ق هللا ف ؟ت ق ض ح

ر ك نا ٨٠٤) ن مع ا ف ات م ن ه نا ( م ل ل م ص ا ح م ، و ض هل و می ة هل ع . ق

نا ٨٠٧)ی ئا ا ب ب ت ش دا ك ن ( ما آح ب دا ،ت هل ع ب ب آن ت ك ون ل غ ری ع و نا ي ه .و

Page 69: حکم ابن عطاء الله - فارسی

68

ی ت ك ٨٠٢) ص ع م نا ت رض ، و ت ك اع ه ط ود ؛( نا ت ن ف ع ا ی ع ذ ل م ن ه ن اك ع ك ب ذ و ر ا آم د م ا و

.ع خ ی ك

ن ٨٠٥) ق ب ال م ز ا ا ه ( نا ی ز ید يف ع ن ه ؛آق ب ل ع خ ی ب ر ع ن آد ر م اب د

ز ا ا ن ع نا ی ن ق م .و

٨٥

ل ٨٥٠) یل الع ول ا ص یل هللا و

ول ا ص نا ( و

ا ، و ل ب ه ء آو ی ت ص ل ب ه ش ن ا آن ی ت ص ب ل ر ف ج

ء و ب ش .ه

ن ه آن ٨٥٥) ب ك م ب ه ( ق ر دا ل ق ر اه ب ه ؛ت ك ون ش ود ق ر ج و ن آی ن آد ت و نا ف م ا ؟و

(٨٥٨: ع ی ك ون الب ی ان د الو ، و ب ع ل م ج ا م يل ال الت ج ع ﴿ ( احل ق ائ ق ت ر د يف ح آ ان ف ات ب ا ق ر ذ ف ا

آ د ه ﴾ ]ال ؛ق ر اد ه ن ا ب ی ن ع خ ی [٥٢-٥٥قیامة: ث ا

ائ د ع خ ی ك ٨٥٥) و ت الع م د ، ه ل ی ك ل ه ی ة ا

ات انا ار د ت الو د ر یت و خ وا ﴿ :( م خ ا د ذ

ن امل خ وك ا

ا

ا﴾ ]انمنل: وه د ی ة آف س [٥٦ق ر

ء ٨٥٦) ه ش م اد ل نا ی ص ل ذ ة ق ه ار، لج رض ن ح ار د ی أ ت م غ ه ( الو م نا د ف ﴿ :ا ب ل د ق ذ

ق﴾ ]ال دبیاء: اه و ز ا ه ذ غ ه ف ا م ل ف ی د حل ق ا ع یل الب اط [٥٢اب

(٨٥١ ارض ود ح ج و م ر و اه یه ظ و ف ب ب ه ه ت ج ي ي اذل ء؟ و ب احل ق ب ش ت ج .( ك ی ف ي

ل ( نا ٨٥٤) ن ق ب ول مع أس م ك ت ی ر ا ل م ت د ل م م ن الع ا ق ب ل م ب م ، ف ر ور ود احل ض ج یه و د ف ل م جت

ل ت ه ع اج ر .ث م

ار دا نا ( نا ٨٥٧) انی و ك ت ه ت ز ر ل ث م ا ؛ ت ع اد م ا امل ر د م ا ، و ار ط م

اب ة انا ح ن الس اد م ر ف خ ی س ال م

ود ا ج ار ل و .ث م

Page 70: حکم ابن عطاء الله - فارسی

69

خ ٨٥٢) اـ( نا ت ط ه ار ع ت آرس آ ود ا و ه ار ت آد و ط د آن ب س ات ب ع ار د ین ؛ ب ب ق اء الو ف ل يف هللا غ

ء ن ه ش ن یك ع ل ی س ی غ ء، و ا ش ن لک .ع

م ٨٥٥) ل یل ع یل ع د یل ب ق اء غ ری د خع ك ا اد ك هل ( ت ط د ج ا د ؛و و ا س ان م ك ل ف ق د اش ت یح اس ل یل و

خ ت ك ب ه ص م و .ع یل ع د

٨٦

اب ه ٨٨٠) اق رت ه ود و و ل ش ا ه د م ، ا ر اه ظ ع ت م ن ت ن وا

ا ، و می ،؛ ( الن ع اب ذ الع ع ت و ن ت ن و

ا و

ر اه ظ ج ،م و ل و ا ه د م اب ه ا ج یل ؛ود ح

ر ا لن ظ می اب ام الن ع ت م

ا ، و اب ج ود احل ج اب و ذ ب ب الع ف س

می ه الك ر هج .و

ی ان ٨٨٥) ود الع ج ن و ن ع ت م ا م ل م ، ف لج ان ز الح وم و ن اله م د الق خ وب م ا جت .( م

ة ٨٨٨) م ام الن اع ن ت م یك ( م غ ا ی ط ن ع ك م ی م ا ی ك ف یك و ق ك م ز .ع خ ی ك آن ی ر

ه ٨٨٥) ن ع خ ی ز ا حت ، ی ق ل م ح ب ه ر ا ت ف .( ل ی ق ل م

ت ٨٨٦) د ن آر ل آن نا ( ا ز وم ل ل ف ل ت ت و ت ع ی ة نا ت د نا .و

ت ز ه ٨٨١) اای د ت ك الب غ ب ن ر ت ( ا ا اای ت ك ان ن ؛د ط ا اب ر ن اك ع اه ن هي ا ظ ع اك ا ن د

(٨٨٤ لا ح خ ه ا م ع ا ج د م ان ل ( ا د ع م ود ال لغ ی ار و ج هي او یدا ل ف ه ار ت ز .لك د

د ٨٨٧) ر ج ح ال م ب ل النص ه ا ،( ع ل آد ك نا ت ق اق ر ود ف ج ه ال ع خ ی ك و ا ی س ه ا م اق و ن ذ ق ك م و .ف ذ

ی ٨٨٢) اع ه و ع ر ش د ط يف الص ي ی ن ب س و اذل ع ه ل الن اف ن الق خب ك ن ( الع ف ب ه ع ن اع ه ش .ق

ری ع ل ٨٨٥) ه ( خ ع ی ة م د ت اخل ش ا اک .م

Page 71: حکم ابن عطاء الله - فارسی

71

نا ٨٥٠)ا ی ة ف ل و ه اخل ش ن ق ار د ت

ل ا خ ی ك ( الع . ف ع

هج ٨٥٥) ق ب ال الن اس ع خ ی ك آو ت و م ا ك ع د یت آ ل م یل ع ل ( م

ع ا ج ، ف ار ل ی ك م ا ا ذل یك ه م اب ؛ هللا ف

ن نا ن اک ا یب ت ك ب ف ص ، ف م ه ن ع ك ع خم خ ی ق ع ت ك ب م ق ن اع د م ع ى م ود الذ ج یب ت ك ب و ص ن م د م ه آش .م

ى ع خ ٨٥٨) ى الذ ر ا آج د م م ( ا م ك نا ی ك م ن هي

نا ا اك ء . ت ك ون س ا ش ع ك ع ن لک اد آن ی ز آر

یت نا ء ح ن ه ش غ ل ع . ی ش

ان نا ( ٨٥٥) ط ی ت آن الش ا ع خ م ذ ف ا ف ل ی غ ، ف ل ت غ ن ك ی ت ك ب ی د ل ع ص .آد ت مع ن ان

ا ل ی ٨٥٦) وا هل ل ع د ع ه ح ( ج ل ی ك ب ه ا ه ؛وش ق ب ال ع خ ی

وم ا ك ع خ ی ك الن ف س ل ی د ر ح .و

٨١

ه ٨٥١) ن آث ب ت ل ن ف س نا ( م ع ا اض ذ ل ی س الت و

قا؛ ا ا ح عا ف ه و امل ت ك رب اض یت آث ب ت ت و ة، ف م ن ر ف ع ع

قا ا ح عا ف أد ت امل ت ك رب اض ك ت و .ل ن ف س

ل ك ن ٨٥٤) ، و ن ع ا ص ق م آى آد ه ف و ع ر اض ا ت و ذ ي ا ع اذل اض ع ( ل ی س امل ت و اض ا ت و ذ

ي ا ع اذل اض امل ت و

ن ع ا ص ون م آى آد ه د .ر

ف ت ه ٨٥٧) ا ص جت يل ت ه و م ظ ه ود ع ن ش ئا ع ش ن ان ا اک و م ع احل ق یق ه اض .( الت و

نا ( نا ٨٥٢)ف ا ص ن الو ك ع ر ج ف خی ص ه ود الو . ش

غ هل الث ن اء ع یل هللا ٨٥٥) ن ی ش م ایل ( امل ء ق وق هللا ت ع غ هل ح ش ش اك را، و ه ش ع ن آن ی ك ون ل ن ف س

اك را ه ذ وظ ظ ن آن ی ك ون ل ح .ع

ضا ٨٦٠) ن ه غ ر خ ب م ضا آو ی ط و ـب وب ه ع ح ن م و م ج ي ی ر ب اذل ح ن ؛( ل ی س ال م ب م ن امل ح ف ا

ل هل ذ ن ت ب ب م ح ، ل ی س ال م ل ل ذ .ی ب

Page 72: حکم ابن عطاء الله - فارسی

71

نا ٨٦٥) اف ة ب ی ن ك ( ل و س ذ نا م ، ا ائ ر ین ری الس ق ق س ا حت ین النف وس م ی اد ي ا م و یت ت ط ب ی ن ه ح و

خ ت ك ص ا و وه ح یت ت م ب ی ن ه ح ة ب ی ن ك و یع نا ق ط ، و خ ت ك .ر ح

ال ٨٦٨) ع ل يف الع ، ( ج خ وق ات ه خ ر ك ب نی م ل ل ق د ك ج خ م ع خ ك وت ه ل ی م خك ه و ط ب نی م س ا م امل ت و

ة ر ه و آد ك ج ت ه و ان ك و اف م د و ي ع خ ی ك آص .ت ن ط

اد ی ت ك ٨٦٥) وح ی ث ث ب وت ر ن ح ك م ع ل م ی س ، و اد ی ت ك م س ی ث ج ن ح ع ك الك ون م س ا و د م .( ا

ات ه ٨٦٦) یط ح ون ب م ج س ین الغ ی وب م ی اد ت ح هل م ل م ت ف ن و ئ ن يف الك و ی ك ( الاک ور يف ه ص ح م و

ات ه .ذ

ن ٨٦١) ه د امل ك و ا ا ل م ش ش ان م و ع الك د ت ،( آد ت م ت ه اک ه د ا ش ذ ع ك ف ا ان م و .الك

ی ة ٨٦٤) وص ث ل اخل ص ا م د م ؛ ا ف الب رش ی ة ص م و ی ة ع د وص ن ث ب وت اخل ص م م اق ( نا ی خ ز رش

اک

ف ت يف ال ه ر ، ظ س ان ار ن ه ش ت م ل ی س ، .ق و ك ود ج ه ع یل ل ی ل و اف ص ق ش وس آو ة ش رش ر ات

ل ، و ل ی ك ا ن ك و . ف ان ار ل ی س م ك ود د یل ح

دك ا ن ك ف ری ل ع ب ض ذ ة ی ق ر ات ار د ع ـ و .خ ی ك ك ن ه و

ه ٨٦٧) اف ص ائ ه ع یل ث ب وت آو ود آس ج ب و ائ ه و ود آس ج ر ع یل و ود آ اث ج ل ب و ه ( د اف ص ب ث ب وت آو و

ن ك ف ل ه م ع ب ی ك ش ب ال ذ اب . ف أر ه ن ف س ف ب ص ال آن ی ق وم الو ح ذ م ؛ ا ات ه ود ذ ج ل ع یل و

خ یل الت ع ه م ا ع ج ، ث ی ر ف ات ه ه ود ص یل ش

دمه ا ، ث ی ر ات ه ؛ ذ ر ه ود آ اث یل ش

دمه ا ، ث ی ر ائ ه ق ب أس

ا ذ ال ك ون ع یل ع ك س ه الس ای ة الس .و ب د ، و وب نی ذ ای ة امل ج ال ك نی ب د ال ك نی ن ای ة ف ای ة الس

وب نی ذ ین ك ن نا ـل ،امل ج ع د ب م اح ب ام ال . و ا ف ر ق ا يف ت ر ذ ر ی ق ه ایه ت ق ی ا يف الط ل ا يف ت د ذ ه .یه و

ار ( نا ٨٦٢) ر آد و ل ق د نا ی ع ار ا الرس ، ك نا الق خ وب و اء ت ظ يف غ ی ب امل خ ك وت م ار الس ه ر آد و

نا ة امل ل ا ه اد . يف ش

ل ٨٦٥) اء ع خ هي ا آ ج ود ال ز ج خ نی ب و ام ائ ر الع ل ب ش اع ات ع اج ات الط ر ان ث م د ج .( و

Page 73: حکم ابن عطاء الله - فارسی

72

؟ آم ك ی ف ٨١٠) ق ب ه ع خ ی ك د ا ت ص و م ل ه ض ع یل مع و خ ب الع اء ع یل ( ك ی ف ت ط خ ب ال ز ت ط

؟ ل ی ك یه ا ه د و م ق ه د ص

مه ٨١٥) ار مه آد و ر اک ق آذ ب م ش س ق و ، و مه ر اک مه آذ ار ق آد و ب م ش س اك ؛ ( ق و ك ـذ ت ن ری ـر ذ ، ق خ ر ل ی س ه ب

اك ذ ت ن ار ق خ ـو ه ف ر اس را ـب اك ن ذ .اک

نا ( ٨١٨)ر ا ك ر ذ اه ن ظ ك ر ما اک ف ه ود و ن ش ط ن اب . ع

ك ٨١٥) ه د ت ش ن ق ب ل آن ی س ك م ه د ر ،( آش اه و ل ه ی ت ه الظ ق ت اب ی ت ه الق خ وب ،ف ن ط د حت ق ق ت ب أح و

ائ ر الرس .و

ع ل ٨١٦) ات ث ل ث: ج ام ك ب ك ر م ر نا ( آك ل و را هل و اك ر ذ ك ن ذ ای ر ل ل ج هل ل م ت ك ن آه ف ض

ت م م د ع ن د ف ت م ك ورا ع ذ ع ل م ج ، و ی ك ب ت ه دل ق ق ن س ذ ح

ك ورا ب ه ا ذ ع ل م ج ، و .ه ع خ ی ك ع خ ی ك

ق خ ٨١١) اد و ع ت آ م ر اش س ب مع اد ( ر د اد ،ت آم د ة آم اد ك ث ری آ م ر ق خ یل ب مع ر .و

ا نا ٨١٤) ایل م نن هللا ت ع ن م ن م م ن الز ری م ك يف ی س ر ر آد ك هل يف مع ن ب ور ل حت ت ( م خ ی د

نا ة و ب ار ائ ر الع و ة ت خ د ار ش ق ه انا .ح

اغ ل ث نا ٨١٧) و ن الش نا ن آن ت ت ف ر غ م ذ اخل نا ن لک ذ ه ( اخل ل ی ه ا ج ائ ق ك ث نا ، ت ت و و ت ق ل ع و

ل ح ه ت ر ل ی .ا

ری الق خ ب ٨١٢) ة س ر ین الغ ی ار ( الف ك ی اد . يف م

اج ٨١٥) ة رس ر ب ت ف ل ب الق خ ( الف ك ه ا ذ ذ ة هل ، ف ا اء ض

. ا

ان ٨٤٠) یـم ا یق و د ة ت ص ر ك : ف ن ات ر ك ة ف ر ی ان ،( الف ك ع ه ود و ة ش ر ك ف :و ب ف ال ویل ل اب ر

الث اد ی ، و ت ب ار ع ار انا ت ب ص انا س ه ود و ب الش اب .ة لر