نگاهی به نمایشنامه اکبر رادی
DESCRIPTION
a critic for a akbar radi play.TRANSCRIPT
“ ” رادی اكبر اثر پلكان نمایشنامه به نگاهی
هم به تابلوی پنج در كه واقعگراست و اجتماعی تراژدی یك پلكاناست شده تنظیم .پیوسته
“ سال” در رادی اكبر قلم به پلكان در 1361نمایشنامه و نوشته . ١٣٧٥سال نمایشنامه این است شده پرداخت و بازنویسی
لحظه تا آغاز از سرمایهدار یك گیری شكل پروسه دربارهاوست .فروپاشی
هم به تابلوی پنج در كه واقعگراست و اجتماعی تراژدی یك پلكان “ ” . در كه بارانی شب آن اول، تابلوی در است شده تنظیم پیوسته
دزدی ١٣٣٣تابستان شاهد میگذرد، رشت پسیخان روستای و . چرخ بادام كشت و گاو این با او هستیم گل آقا شیرده گاو
دزدیده و بادامها پوكی با همزمان كه میچرخاند را زندگیاششده تحمیل تراژیك سرنوشت پذیرش جز چارهای گاوش شدن
داشت نخواهد خود .بر
گاو كه است گردی دوره فروشنده بلبل كه مییابیم در ادامه درآن فروش از و دزدیده را گل میزند .٣٠٠آقا جیب به تومان
پاییز و پسیخان روستای همان دوم،در صاحب ١٣٣٥تابلوی بلبل ، را ترشیدهاش دختر كلوچهپز عمو حاج از و شده جگركی دكه
كه میشود همراه بمانی طرد با لحظه این و میكند، خواستگاری . شب همین در هم بمانی است داده مشترك زندگی وعده او به
“ ” . ما شهر زمستان سوم، تابلوی میكند غرق رودخانه در را خود
زمستان و بلبل سازی دوچرخه دكان در كه دارد ١٣٤١نام در. خانه فروش با و شده عمو حاج داماد كه حاال بلبل میگذرد
دوچرخه و دوچرخهسازی دكان خود برای عمو حاج ویران حال . به بیشتر و دادوستد به دكان این در او است انداخته راه فروشی
. شاگردش زن حالیكه در است مشغول آدمها كردن سركیسهنداشتن دلیل به و درد شدت از میمیرد .500اسكندر تومان
بهار ” “ آغاز در سلیمان برای آفتاب نام به چهارم و ١٣٥٠تابلوی . مردی بلبل میگیرد شكل رشت گلسار در بلبل ساختمانی دفتر
حبس احداث حال در ساختمان مستراح در را سلیمان نام بهاعتراض كارگردان دیگر چشم برابر در او كه دلیل این به میكند،
سیر را سرعائله شش شكم نمیتوان تومان هیجده با كه كردهرا. سلیمان بلبل كه میكنند وساطت كارگر چند بین این در كرد
از و بیابد جریان رگهایش در خون تا بكند آزاد مستراح از . كمك پلیس از بلبل اما آورد در سالم جان احتمالی سرماخوردگی
جسد نهایت در و كند، سركوب را كارگران آشوب تا میخواهدبلبل ساختمانی دفتر داخل به فرغون بر سوار را سلیمان یخزده
..... به مربوط و دارد نام مكث كه پنجم تابلوی در و میآورندبلبل 1357تابستان میشود، تهران فرمانیه در بلبل ویالیی خانه و
مالی ارتباط آهنچی ثریا با سعید پسرش وصلت با تا است درصدد . بلبل دهد گسترش پیش از بیش را خود شدن سرمایهدار امكان و
فرزندش تفاوتی بی به توجه با نیز بار این دارد سكته سابقه كهنوكر یحیی، پاشویه با را آخر دقایق و میخورد، حرص سعید
. او میخواهد یحیی میپندارد حالیكه در میكند سپری وفادارش . را خود مظلومانه یحیی حالیكه در بزند میوهخوری كارد با را
سرمایهدار یك فروپاشی و سقوط شاهد فقط تا میكشد عقبزده. ضربه خانوادهاش اعضای به بارها كه سرمایهداری باشد
.است
عكس قطعه سه
در بگذارد، صحه اثرش بودن واقعگرا به آنكه برای رادی اكبربه اشاره آن در كه نوشته مقدمهای پلكان نمایشنامه ابتدایسرمایه یك شكوفایی و رشد از متفاوت عكس قطعه سه رسیدن
برایش . نام بدون دانشجویی را عكسها این میكند دارو برداشت درباره كردن فكر مدتها از پس رادی و میفرستد
. هم رادی میرسد پلكان نوشتار و طرح به آنها از خود تفسیررشد و پیشرفت فراوان ی ادله آوردن با كه دارد برآن سعی
ستمگرانه تجربههای ابراز و تحمل با مرتبط را بلبل اقتصادی . آدم یك ندارد، اجتماعی و فردی اصالت در ریشه بلبل كند تلقیجنایت هر به دست رایج تحقیرهای از گریز برای كه است بوته بی
. از برسد، رسمی و اسم به آنكه برای او میزند خیانتی وبی روزی نیز خود بداند آنكه بی میپوشد چشم همگان فروپاشی
گرفتار فروپاشی دام در ببرد، اندوختههایش از بهرهای آنكه . از باشد، واقعیت با منطبق ادلهاش آنكه برای رادی شد خواهد
نمایشنامه تابلوهای در میخواهد حقیقی و لمس قابل آدمهای . دالل آدمهای كارگر، و روستایی آدمهای باشند داشته حضور
و ظالم آدمهای و آگاه و روشن آدمهای اندوز، مال و صفتو هستند، مشاهده قابل دنیا گوشه چهار در روز هر كه ویرانگر
هم باز زمان گذر با كه است طوری دنیا ساختار و تركیب انگار . آدمهای است جریان حال در دیگر گونهای به اتفاقات همین j مطمئنا و میزنند، حرف بازار و كوچه زبان به رادی حقیقی
دیالوگهای همین آفرینی باز در سختیاش هم نوشتن نمایشنامه . حاج دالل، پخدوز آذری، علیوف ارمنی، آرمن است روزمرهسعید كاسب، آقای مشدی مسلك، جاهل سید بازاری، عمویافرادی جمله از غیره و رسیده دوران به تازه بلبل و روشنفكر
صحنه در خود به منحصر واژگان دایره بنابر یك هر كه هستندو طرح دیالوگها این چالش و تالقی از تا میكنند، وجود ابراز
و قضاوت از دور به چیز همه و بگیرد، شكل نمایشی توطئهدیدگان مقابل در نویسنده مستقیم داوری
. تا) ( است آن بر رادی گردد تامل و تفسیر قابل خواننده تماشاچیبا نماید، نگری یكسو بخواهد آنكه بی دیالوگها نگارش زمان در
شخصیتهای به را اختیار مطلوب و متنوع واژگان از استفادهداشته مؤثری حضور درام شكلگیری در تا دهد می نمایشی
تاج. مسعود مهندس به مشهور بعدها كه بلبل پلكان در باشندزیادی آدمهای ویرانی مسبب قهرمان ضد یك عنوان به میشود،
جامعه. دست پایین قشر از پلكان ستمدیده قهرمانهای استشورش و طغیان جز راهی پذیری ستم از خروج برای كه هستند
تابلوی. دو در چنانچه كلیت 5و 4ندارند و كارگران آشوب شاهد انقالب ) هستیم ( ٥٧جامعه .
امروزی و مدرن تراژدی یك
برای گرفت، نظر در امروزی و مدرن تراژدی یك باید را پلكانمیبینیم را بیچاره آدم عدهای ی غمگنانه زندگی متن این در آنكه
و نوكیسه آدم یك مداریها خود و خواهیها خود ی چنبره در كه . موقعیتی میگیرد، شكل پلكان در آنچه شدهاند گرفتار ویرانگر
كشورمان معاصر اقتصادی بحرانهای و مسایل با انطباق قابلدهه. در جامعه ٥٠و ٤٠، ٣٠است نوكیسگان از عدهای خورشیدی
داشته جامعه بیچارگان از عدهای شدن له به توجهای آنكه بیویرانگرانهای حركت هر از اقتصادی رشد به رسیدن برای باشند،
نمیپوشیدند .چشم
مثل رسیده دوران به تازه و نوكیسه آدمهای سالها آن در چنانچه . آغاز با میكردند رشد و متولد شهری هر در رو خود گیاهان
بردند 57انقالب دنیا نقاط اقصی به را وطن سرمایه ها همان نیز باشند دیگران رنج شاهد خود خوشیهای در .تا
او اما دانست، وابسته چپ جریان به را رادی j مستقیما نمیتوانروابط به نسبت را همه آثارش در مسووالنه و متعهد نگاهی با . صیادان و پلكان در او میسازد آگاه طبقاتی اختالفات و اشتباه
jسوسیالیستی كامال دیدگاهی و میزند، دامن مسأله این به بیشتر . آنچه دارد اجتماعی عدالت به رسیدن برای كارگران طغیان باپوچ و واهی چون است پذیرش قابل همه برای میگوید رادی
بی. و رسیده روزمره واقعیتهای از درستی درك به او نیستهمراه كاذب و دروغین تاب و آب با را خود تحلیل بخواهد آنكه
. او میكند واگویه آنان به را مردم تجربه حقیقی بستری در كند،به نسبت را همه بلكه كند صادر سیاسی مانیفست نمیخواهد
عدالت برقراری تا ، سازد می آگاه اجتماعی نشیبهای و فراز . یكی پلكان سازند دور رایج بالیای و مصائب از را خود اجتماعینوشته وایرانیان ایران برای كه است متعهدانهای آثار زیباترین از
بر داللت محكمی به میتواند نیز اثر یك وهمین است شدهباشد داشته رادی دلسوزی و اجتماعی .مسوولیت
آذر + دوازدهم شنبه در شده توسط 18:47ساعت 1390نوشته نظر | یک بهادران حسین سید
رادی آثار در روشنفکر نقش
بیشتر که است این در رادی تئاتر درونمایههای ویژگی بزرگترین> روشنفکر > سراغ به ما روزگار در دیگری درامنویس هر از
است رفته .جماعت
نمایشنامه در روشنفکر شخصیت رادی؛ اکبر آثار بر مروری
بیشتر که است این در رادی تئاتر درونمایههای ویژگی بزرگترین> روشنفکر > سراغ به ما روزگار در دیگری درامنویس هر از
. بحران درباره است تئاتری رادی تاتر است رفته جماعتمانند درست تحول، درحال یا سرخورده روشنفکران روشنفکری،قشر متوجه خصوصا یلفانی اجتماعی وجدان اما یلفانی، محسن
دیدگاهی در رادی که حالی در است، معلمان جامعه و فرهنگیدر و ایرانی جامعه و خانواده دل در روشنفکری پدیده با وسیعتر
از ایران معاصر تاریخ درشت و ریز تضادهای به 1332چارچوب است کارکرده گیالن، درخطه خصوصا و .اینسو
بیشتر البته چخوف نمایشنامههای به رادی اولیه آثار شباهتدست رادی زمانی آنکه نخست دارد؛ عمده دلیل دو این و است
- همه و بود اجتماعی اقتصادی بحران در گیالن که میبرد قلم به - آثار در که اقتصادی فترت و ورشکستگی افول، ویرانی، آثار جا
. - مدید مدتهای میخورد چشم به است فراوان هم چخوفزمینی، ارتباط این یمن به و بودند اروپا دروازه دو تبریز و رشت
دو هر و بود جوشش و تحول اوج در شهرها این اقتصاد و تفکرمیرفتند شمار به ایران اقتصاد و سیاست جدید، تفکر .کانون
- مراکز آمدن بهوجود جدید، بازرگانی ارتباطی راههای گشایشاین اندکاندک جمعی ارتباط وسایل شدن پیدا و تازه فرهنگی
نهاد باقی تاریخی اندوهی و غبار شهر دو این در و ستاند را اعتبارآن نوستالژی حس و غربت بوی تنها خود پررونق گذشته از که
پابرجاست .همچنان
علل به بنا رادی روشنفکر شخصیتهای که است آن دوم علتشکستهای و ناگور رویدادهای براثر خصوصا و گیالن اقتصادی
> < > مباحثه > ، مبارزه جای به همه ملی، سطح در سیاسی > < > شده. > بحث موضوع به تبدیل مبارزه هدف یعنی میکنند
روشنفکران آشکار بیبرنامگی و سرخوردگی نشانه این و استاست آنان مطلق سرخوردگی .و
عملکرد و مشابه بازتابی رادی و چخوف آثار در پدیده اینآثار نسبت به رادی تئاتر اینکه علت و دارد یگانهای دراماتیک
> شخصیتها > وراجی دام در حدودی تا ایرانی دیگر درامنویسان . جای به آدمها میگیرد سرچشمه موضوع همین از است، گرفتار
> < > < > نشسته> حرکت جای به کالم و میزنند حرف تنها عمل جوان معلم آن مانند یا نهایت در بحرانزده روشنفکر و است
> تحصیلکرده> آن مانند یا و میگریزد خارج به پایان در افول سوزانده را خود دانشنامه گیل باشکوه لبخند در رفته فرهنگ
احتماال تا میرود روستا به ناامید و گمنام و ساده معلمی همچون ‡ برهاند بالتکلیفی و خال از را خود یافته .انگیزهای
پشت از یا افول آبی، روزنه با مثال را گلسرخ با آهسته اگرجهت از هم رادی اکبر در که گفت باید کنیم، مقایسه شیشهها
توجه درخور تحولی نگارش، شیوه و زبان نظر از هم و موضوعی . این رادی که میرسد نظر به هرحال به اگرچه است داده روی
. - که هرچند است نوشته دیر هشتسالی هفت را نمایشنامه> < > اخالقگرا > سخت و جدلی نویسندهای را رادی ما نیز بیشتر
و. شدهتر حساب آدمها روانشناسی اثر، این در میشناختیمذهنیتگرایی از نسبت به و است پیشین نوشتههای از دقیقتر
حول بر او تئاتر گذشته، همچون اما است شده کاسته آدمیاضطرابات از ماالمال و میگردد تاریخی و طبقاتی تحوالت
انتخابهای دشواری و هم با شخصیتها دشوار رابطه اجتماعی، . و- شدن حال در شخصیتها وگرچه است سیاسیآنان فلسفی
نحوی به اصلی قهرمان که میرسد نظر به اما انتخابند، لحظه در > تحول > اسطوره در و دارد اسطوره شکل ابتدا همان از غریب . تحول نمایشنامه این دقیق بسیار و اساسی نکته است بیمعنی
. > ناامید> نه گذشته، برخالف او اینبار است روشنفکر چهره ‡ به تنها اما است، وراج اگرچه میزند، دستوپا خال در نه و است
> < . > نسل> ارشاد خبر اینبار او عمل نمیکند اکتفا حرف > < > قهرمان > تصویر از برگرفته که است ی ایثار جوانتر،
سالیان سیاسی و تاریخی حوادث از ملهم و شرق اسطورهایاست .اخیر
محیطی در بیگانه و فقیر عنصری کردن وارد درام، کلی طرحرو سرانجام که متضاد نیروی دو است؛ آرام و مرفه خودشیفته،
این همیشگی شدن دگرگون نتیجهاش و میایستند هم روی در> < . > جالل > است بیگانه جان قیمت به یکدست و آرام محیط
است، چهارانگشتی پنبهدوز یک اینک پدرش که فقیری دانشجویعمومی منزل در است مجبور خوابگاهش شدن درست تا
. سال اما گزیند اقامت است چای تاجر که و 57ثروتمندش است . رو این از میبرد سر به خود سرنوشتساز حوادث اوج در تهران
- هزاران مانند خانواده این محیط در بیرون سیاسی تشنجهای . - و ایثارگر قاطع، روشنفکر جالل، مییابد بازتاب دیگر خانواده
و راستن روشنفکر یک بهعنوان ضمن در که نمایش، مسیحگونهمرور به است، برخاسته جامعه فرودست اقشار از خودساخته
> که > میگیرد قرار مرفه خانواده این بزرگ پسر سینا رودررویمصرفکننده، بیسواد، فرنگ، ظواهر مطلقا است جوانی
. به او با جالل ناخواسته درگیری مسلک فاشیست و بیریشهروشنفکران انفعالی گاه و نابرابر فروتنانه، درگیری از استعارهای
روز آن جامعه بر مسلط خطرناک و لجامگسیخته نیروهای با > < . نوکر رمضان حد تا روشنفکر جالل جا این در میشود تبدیل
. به میآید پایین پیوسته، انقالبیون صف به اینک که خانه، پیشینرا او کفشهای میکند، تعمیر ماشین میخرد، نفت او جای
. چهره این با میخوابد او مخصوص اتاق در سرانجام و میپوشد > - هم > را زخمی دانشجویی روز یک عاقبت جالل رمضان دوگانه،
اوجگیری و عمو طغیان موجب همین و میکند مخفی اتاقش در . سیاهپوش راهبی همچون که مقدسمآب جالل میشود حوادث ) سرانجام ) دارد، برتن سیاه مقدس رنگ به بارانی یک همیشه
کوچه در و میرود او نامزد دنبال به سینا جای به بحرانی شبی . منظور بکنیم جمعوجور که را مطلب میشود کشته تیرخورده،
. > است > امروزی شهید یک جالل که است این کار این در رادی > کردن > قهرمانی سوی به بزرگ گام یک با رادی بنابراین
> گلسرخ > تمام عشق با و است رفته محوریاش شخصیتمیرویاند او قلب در را شهادت .اسطوره
شهید مبارزه بدون شخصیت، این که است این در اما اشکالبا. پیشتر که است کسی شهید درست، تعریف یک در اما میشود
) در ) درست و باشد جنگیده حق یا درست هدفی برای توان تمامزندگی، گرفتن هیچ با نیست، ممکن پیروزی دیگر که لحظهای
. > شود > پیروز ظالم بر وسیله بدین و برود مرگ پیشواز به عمالدر حماسه این در و است منفی حماسه نوعی شهادت بنابراین > چیره > و پیروز جباران و ظالمان بر شهید ریخته خون درازمدت . که چون نیفتاده جا درست شهادت اسطوره اینجا شد خواهد
راه در قدم عمال اما است، رنجدیده و فروتن و زاهد آنکه با جالل . دادن نجات اینکه مگر است نگذاشته جدی مبارزهای
) > ( و> ایثار یا سربازان، اتفاقی تیر از او پنهان عشق ساناز به شدن وارد برای جهدش و جد و خانوادگی زندگی مشقتهای
. دانشجوی آن نیست درست این که بدانیم، او مبارزه را دانشگاه > جالل > تا شهیدند ویژگیهای دارای بیشتر رمضان حتی یا زخمی . بازار، مقابل در او سخن، در اگرچه ندیده میدان و نکرده مبارزه
جوانان و دالل بورژوازی خانواده یک فرهنگ و محافظهکاریها . دوره آن در اما میگیرد مسلکقرار فاشیست و بیریشه
آیا که میپرسیم خود از ما و بودند اینها از طوفانیتر روشنفکراناست تاکیدی نه، یا و نیست؟ شعار از گریز برای ترفندی این
! هست هرچه بیفعل ولی ایدآلیست روشنفکر شکست بر دوباره > < > نجات> برای که را روشنفکر پروتهای مفهوم جالل
> پای> تا و میسپارد خطرات و رنجها بزرگترین به تن انسانها . سیمای یک دارای بیشتر او ندارد میکند، وفا خود عهد به جان
حوادث آن اوج در و کامل شهید یک تا است رمانتیک اخالقگرای - - مرد تا میآید نظر به آگاه ولی خیال نازک شاعری بیشتر مهیب،
عمل و .میدان
استعاریاش نسبتا و زنده پالوده، زبان برای میشود را رادی . دور روزمره واقعیت از زبان،گاه این که هرچند ستود همیشه
طبقه. رفته شسته زبان یک نمایشنامه این در او زبان میماندو طنز از پر پالودگی، درعین که است تهرانی فرهنگ با و متوسط
. این دارد، فاصله واقعیت با هنوز که نکتهای اما است تصویر > نوجوان > سیامک از جوان شخصیتهای همه که است
فکری بلوغ دادن نشان برای دانشگاهی، جالل تا گرفته دانشآموز ) استفاده) طنز از اغراقآمیز شکلی به زبانشان در فرهنگی پز یا طنزهایی گاه غیرطبیعی و خوشتراش و یکدست همه و میکنند
. و زبان قطعا را این میبرند کار به دهانشان از بزرگتر بسیارجوان شخصیتهای این همه به که دانست باید رادی خود طنز . دایره این از قاطعانه البته مسن مرد و زن است شده تحمیل
دورند به و بیرون .طنز
سابق نمایشنامههای نسبت به گلسرخ با آهسته پالوده زباننشدنی- فراموش میزانسن با گیل آقای شکوه با لبخند مثال رادی - خود از و است شده نرمتر و چابکتر البته خسروی رکنالدین
گامی را این تردید بدون و میدهد نشان بیشتری انعطاف قابلیتآورد حساب به باید رادی دیالوگنویسی پیشرفت در .مهم
مالک یک خانواده دامن در که است بیگانهای مرد حکایت افول،به روستا محدود محیط و خود امکانات محدوده در تا میگزیند جا
: میزند و بزند دست گیلهمردها زندگانی زمینه در دگرگونیهاییزمین در تازه مدرسهای تاسیس به اقدام آرتزین، چاه یک ایجاد
شهری چهرههای با دوستانه روابط ایجاد و خود پدرزن زراعتی ... بهداشت: و فرهنگ وضع بهبود منظور به و معلم دکتر، مدیر، ده
سال . 1337گیلهمردها معراج مهندس سکونت از سال سه است . عنوان با فقط و خالی دست با او میگذرد نارستان روستای در
> < > به > را نارستان مالکهای از یکی عماد دختر خود مهندسیاقتصادی امکانات با است، کرده منزل او خانه در و گرفته زنی
و عملکرد حال در نیز و دستزده خود اصالحی کارهای به عماداست خود نقشههای .ادامه
و تنها هست؛ نیز تنها خویش غریبگی بر عالوه معراج مهندسمردم. به نه است گرفتن پیش که اصالحی کار در بیپشتوانه
نه و مذهب به نه مالک، خرده به نه دارد، اصولی تکیه بیزمین . با اوست اقتصادی اتکای نقطه که همسرش خانواده به حتی
. > زمیندار > کسمائی، با است تضاد در نارستان زنده عناصر تمامتکیه > معراج مهندس اصالحی اقدامات مقابل در که بزرگ،
با< میشوراند، مهندس علیه را مردم و میکند علم را کسمائیدر حاال و کرده فراهم را مهندس اقتصادی امکانات که پدرزنش
. و خواسته کند سلب او از را اختیارات که است این تالش
زمین اهل فرهنگی حوزه پختهترین که مذهب با تضاد نخواستههیات رئیس که توتونکاران، رئیساتحادیه با نتیجه در و استسرانجام و خواهرزنش با حتی تضاد، بعد و هست هم سینهزنی
میرسند تضاد به او با مالیمتری انحای به هم آنها که مدیر، و دکتر . معلق فضا در او میماند خود تنهایی در معراج جهانگیر مهندس و
آشکار ما بر تلخ واقعیتی که است لحظهای جا همین و است . بهتر است روشنفکر یک فقط معراج جهانگیر مهندس میشود؛
>. احساسات > تنها که روشنفکری روشنفکر یکجور بگویم است. است کشانده گیلهمردها میان به را او مردمدوستانهاش
معذب میرود برخلق که ستمی از وجدانش که روشنفکری. باشد. خوب باید که میداند الزم و واجب که روشنفکری است
زمینهای بر را خود انسانی خواستهای ندانسته و دانسته او اما . میشود شناسانده ما به خیالپرور انسانی او نمینشاند .واقعی
. > که > فکر، بر تکیه فقط دارد فکر بر تکیه ناآگاه و آگاه او . خود عمل همقشرانش، بیشتر چون معراج است این در شکست . با نمیاندازد، نظر تاریخ تجربههای به او میکند آغاز خود از را
از است، عاجز دارد مردم به شدن نزدیک در که تالشی همهطول تمام در گیلهمردها با رابطهها سادهترین کردن برقرار
او که است نشده مشاهده هم کوچک مورد یک حتی نمایشنامه، . که است چنین بگیرد تماس مردم با امتیاز بدون و صمیمانه
هیچگونه آن متضاد قطب دو که است تراژدیای روایت افول،تراژدی این مرتجعانه قطب زیرا ندارند، یکدیگر با هموزنیای
. لکن است مردم جان در جایگزین و پرپشتوانه وابسته، ریشهدار،بیامکان و بیپشتوانه قشری، مجرد، واحد، آن پیشرو قطب
. > از > که فکری است فکر به متکی فقط قطب این است؛
قصد مهندس که گاهی و است درنگذشته خود فردی جنبههایو میشود اشکال دچار عمل نحوه در میکند، را آن دادن تعمیم
است عمل عمده جزو عمل فن و نحوه که شده .تجربه
معراج مهندس امثال که است تصوراتی همه انهدام تجسم افولخود از و شرایط از مردم، از محیط، از زندگانی، از خود مخیله در
. خود محیط و خود عدمشناسایی تراژدی افول، دارند و داشتهاندجسورترین. صادقترین، معراج جهانگیر مهندس بیشک اما است
هرگز که است آدمهایی سادهلوحترین از حال عین در وزندگانی ملموس واقعیات بر را خود تخیالت فضای نتوانستهاند
. به که اینرو از است، صادقترینشان معراج میگویم کنند منطبقو میکند حیات زنده پهنه وارد را خود میدهد، کار به تن هرحال
دارد شرم اما میدهد، شکست به تن میگیرد پیش که جدالی درقصار کلمات بنشاند، خود خانه بسته محفظه در را خود اینکه از
اعتراض به کالمی و بنالد دموکراسی وجود عدم از بسراید،نیاورد زبان بر میدهد، روی چشمش پیش در آنچه به .نسبت
< > < > < > از< > کلیاتی و آزادی ، مسوولیت ، دموکراسی ، انسانیتانبوه علیه اما بدهد، قرار خود بزرگنمایی وسیله را قبیل این . مهندس نگشاید هم از لب میرود او و تو من، بر که ستمهایی
> خود > انتلکتوئلیسم دمل روی که تیغی با معراج جهانگیربگریزد، خودفریبیهایی چنین گیر از که مییابد توفیق میگذارد،
و بزند آتش و آب به و برساند تجربه به را خود کند، عریان را خود . . از هم میگذارد قدم گیلهمردها میان به او میکند نیز چنین
اغواگری و میکند پیدا خود همقشرهای به نسبت امتیازی اینرو
تجربه هم را واقعیت این اما میکشد، رخشان به حدی تا را آناناست شکست به محکوم نیز خود که .میکند
حرکت اولین مرحله که خود قشر از کندن فاصله در که زیرابه کمکتر است، دومین مرحله که گیلهمردها به پیوستی تا اوست
زندگی بر را خود نقشه هوشمندانهتر بتواند تا مینشیند تامل . مقابل در او رفتار که میآید نظر به که طوری به کند منطبق
کلیبافی مقابل در است واکنش جور یک جنگل، مردم . نمود دو نفی به خود عمل طی معراج پس خود همقشرهای
. امثال دومی کلفتگویان، و حرافان اولی میپردازد روشنفکرپیام. نطفه شاید و میزنند آب به بیگدار که آنان یعنی خودش
به شدن نزدیک فن و رمز یافتن باشد؛ نکته همین بازیابی افول،مهندس. امثال که است آن جای واقعیت، این به توجه با مردم
را خود زیستنگاه و خود تحلیل و بازشناسی دیگر بار یک معراجو خودسری از جز دیگران تجربههای تکرار که چون کنند آغاز
نمیشود ناشی تنگنظری و .جهالت
خط و میآورد یادم به را ایبسن مردم دشمن نمایشنامه، ایندو درهر مبارزه هدف است؛ یکی نمایشنامه دو این اصلی
. دیگری و تن سالمت یکی گرچه است مردم سالمت نمایشنامه . کنار یک یک که متحدانی از نومیدی میطلبد را روان تعالی
قهرمان انسانی تنهایی آخر در و توده با مقابله میروند،و. نیست مردم دشمن قدرت به فاجعه شدت افول، در نمایشنامه
است شده بدل زن پدر و داماد جنگ به جا این در برادر دو .جنگ
> < > جوانترین > جمشید ، گیل آقای باشکوه لبخند نمایشنامه درتلقی خاطر به است، فرانسه تحصیلکرده که گیل آقای پسر
- مردم به دلبستگی خاطر به نیز و دارد مسائل از که خاصی . بیشتر ایستادهاند او اشرافی خانواده مقابل نقطه در که مردمی > عملکرد > ظاهرا و است فروغالزمان توطئههای هدف دیگران از
میدهد او دست به را الزم بهانههای هم .جمشید
< > و< > میایستد جمشید رودرروی طریق بدین فروغالزمانبگوید میتواند نخست خاص شرایطی در شده محاصره جمشید
پنجره> اون پشت میدم ترجیح واستم، روپام درست نتونم اگه >. فروغ توطئههای که وقتی بعد اما شرافتمدانهس این بنشینم،که است دریافته ناگهان که گیل آقای و میگیرد شکل الزمانعالقه مورد ملک کرده، سرش را او سیاه پیشاپیش فروغالزمان
میزند فریاد و میکند علم قد میکند، وقف را .جمشید
< اون گول هیچوقت چون شدم، محروم خرقه این افتخار از من . شما مثل من نخوردم رو ارکیده وگل سرطال عصای و پوستینروز، یه میکردم فکر فقط چرا، نبودم، شبی همچین یه منتظروجود و بسازم خودم موروث ملک تو محقر مدرسه یه بشه، اگر
. تو بکارم، درخت برم، کالس بکنم گیلده بچههای تربیت موقفروحشونو و فکر و کنم شرکت کوچکشون شادیهای و غمها
>. . با ناگهان بزرگی ادعای نه و زیادیه توقع نه این ببخشم تعالیمیشود روبهرو نشسته انتظارش به که درونی اتفاق و تحول آن
خارج گیل تاریک و ظلمانی قصر از و میکند انتخاب را خود راه وقصر این پشت از دارد که تازهای خورشید سوی به و میشود
میرود میکند، نور غرق را آن و .درمیآید
> جامه > بر است سفیدی لکه ناصر بخوان مه در نمایشنامه در . میبیند چیزی او از هرکس اینرو از روستا این معلمهای سیاههر از خالی پرورانده آن با را ذهنش و است دلش پسند که
. افتاده دور و رنجور و بیمار احساس، هر برابر در مرده و اندیشهخویش حال به نمیخواهند یا نمیتوانند نیز خودشان که آنچنان
بگذارند مرهمی و بیندازند .چشمی
دیگر مردگی، این از بعد شهر، به بازگشتشان که این به بیتوجهناصر خودشان، برای حاصلی نه و دارد جامعه برای کاربردی نه
. درد روستاست این حاشیه در مدرسه این زنده فرد تنها خمامیآسایشی او زحمت که همچنان او، جان بر است اندوهی دیگران
را خود که برمیآید ناصر از آنرو از همه این و دیگران بر استای آینده چه و ایستاده سرزمین این کجای در که نمیدهد فریب
) ( . احساس خوشبختی رادی ناصر برای است انتظارش در . را خود زیراکه نیست تنها تنهاییاش، در او است خود از رضایت
که آنجا تا دارد سعی و میداند شریک دیگران درد و غم دربکند حرکتی بهبودیش در .میتواند
. ضعیف مردان برای میگذارد بچهها اختیار در مفید کتابهای . بگذارد، دست روی دست و بنشیند راحت بیآنکه میکشد چانچو
. برسد آرزویش به تا شود برندهتر و بارورتر حرکتش میکوشدقهرمانان همه است، رادی درامهای اصلی قهرمان شرافت،
از دور به و چخوف و ایبسن قهرمانان مانند و هستند شریف رادی . . قهرمانان است شرافت شکست آدمها، شکست رذالتی هر
و رذالت از انبوهی میان در رادی و چخوف ایبسن، آثار در شریف . در بلبل شخصیت رادی، رذل قهرمان تنها آمدهاند گرفتار پستی
است .پلکان
- و قلمدون آمیز نمناک، صبح در منجی رادی نمایش چند در - را رادی خود از سایهروشنی میتوان خیس سنگفرش شبروی
مشاهده شکستخورده و شریف قهرمانان چهره پشت پس درروتوش. و فوری عکسهای مجلسی، و شکوهی شایگان، کرد
. در حتی عزتنفس حفظ سه، این مشخصه هستند رادی از نشده . است اخالقی تکیهگاه تنها نفس عزت است نمایش لحظه آخرین
. که است درامنویسی شایگان میدارد نگه سرپا را قهرمانان کهمحروم تدریس از که است استادی نیز مجلسی و شده بایکوت
. نمیاندازد؟ حوالی این در کسی یاد به را ما این است مانده
بهمن + دوازدهم شنبه سه در شده 0:32ساعت 1389نوشته نظر | یک بهادران حسین سید توسط
بهادران: حسین سید گردآورنده
نویس نمایشنامه آثار و زندگی با تا شده سعی وبالگ این درشویم آشنا رادی اکبر ، ایرانی .بزرگ
نخست صفحه
رادی اکبر الکترونیک پست
رادی اکبر وبالگ آرشیو
رادی اکبر وبالگ مطالب عناوین
رادی اکبر پیشین های نوشته
1391آبان
1391مرداد
1391تیر
1390بهمن
1390فروردین
1389اسفند
1389بهمن
رادی اکبر موضوعی آرشیو
رادی اکبر زندگینامه
رادی اکبر صیادان نمایشنامه بررسی
رادی اکبر افول نمایشنامه بررسی
رادی اکبر ایرانی ارثیه نمایشنامه
رادی اکبر مهتابی و خانمچه
رادی اکبر گیل آقای باشکوه لبخند
رادی اکبر بارانی شهر ملودی
رادی اکبر ها شیشه پشت از
رادی اکبر آبی روزنه نمایشنامه
رادی اکبر پاییز در مرگ
رادی اکبر سرخ گل با آهسته
رادی اکبر بخوان مه در
رادی اکبر فصل ساالد با هاملت
دهه نمایشی آثار بررسی و رادی 40نقد اکبر
دهه نمایشی آثار بررسی و رادی 50نقد اکبر
دهه نمایشی آثار بررسی و رادی 60نقد اکبر
دهه نمایشی آثار بررسی و رادی 70نقد اکبر
نمناک صبح در منجی نمناک صبح در منجی
رادی اکبر آثار در روشنفکر نقش
رادی اکبر همسر عنقا حمیده با گفتگو
Akbar Radi Biography
رادی اکبر پلکان نمایشنامه آثار بررسی و نقد
رادی اكبر همسر عنقا؛ بانو حمیده یادداشت
Death of Akbar Radi
Iranian playwright Akbar Radi dies at 68
Akbar Radi and His Plays
رادی اکبر خیس سنگفرش روی شب
Intellectuals in Akbar Radi's Plays
Akbar Radi & Realism
Akbar Radi & theater
Akbar Radi 's Language
Akbar Radi and Ibsen
Akbar Radi and Chekhov
Family in Akbar Radi's Plays
پیوندها
رادی- اکبر ویکیپیدیا
- رادی اکبر گیلکی ویکیپیدیا
wikipidia- Akbar Radi
شهر تئاتر
بیضایی بهرام
ساعدی غالمحسین
مرزبان هادی
معروفی عباس
رادی بنیاد
رادی اکبر