خاطرات یک روسبی

122
ت ﯾﮏ رو ا ﺧﺎ ﺑﻘﻠﻢ: ﺩﮐﱰ ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ ﺻﺎﱀ ﭘﻮﺭ ﮔﺮﺩﺁﻭﺭﻧﺪﻩ: ﺍﻣﯿﻦ

Upload: aminnosr

Post on 21-Nov-2014

137 views

Category:

Documents


14 download

DESCRIPTION

داستان بلند "خاطرات یک روسبی" به قلم دکتر کیخسرو صالح پور و ویرایش امین در واقع تصویر وقایع روزمره برهه ای از تاریخ کشورمان ایران است در قالب داستان

TRANSCRIPT

ی� خا��ات یک رو�

دکرت کیخسرو صاحل پور : بقلم

امین :گردآورنده

1

فصل اول ميكرد تعريف پدرم

كليه و ميگفتند اذان بام باالي نهاآ از بعضي و بودند جمع من وبر دور اطراف و خودمان محله از خوندآ دنچ و چندين آمدم بدنيا من وقتي

مشغول هم ادييز تعداد و قمار بازي مشغول هم تعدادي و پايكوبي و رقص مشغول محلي سنت بر بنا و دبودن جمع ما خانه در ما فاميل

. يدانجام بطول زيادي شبان و روزان ها كار اين و بودند نوشيدن و خوردن و خنده و صحبت

مادرت كه تاحدي نبود خبري فرزند از و كشيد طول دراز ساليان ولي بوديم فرزند يك تولد انتظار در ازدواج از پس مادرت و من گفتيم او

داراي هم نهاآ از ولي گرفتم هم زن دو يكي و كردم را كار همين منهم و شوم فرزند صاحب او از و بگيرم ديگري زن من كه بود شده رضحا

همواره و دادم ادامه زندگي به ادرتم با فقط و كردم رها را ديگر زنهاي لذا مادرت نه باشد خودم از عيب بايد كه دريافتم و نشدم فرزند

مانند هم مادرت و بودم راضي زندگي همين به و بودم داده دست از فرزند داشتن انتظار ديگر و ميستودم و داشتم بياد را او فداكاري اين

. بود حق رضاي به راضي و كشيده خط را فرزند داشتن دور من

يك رستم رستم گفت و آمد من پيش زنان فرياد و شاد و برافروخته چهره با مادرت روزي هاينك تا داشت ادامه ديگر سال چند زندگي اين

چه بگو پروين.. گفتم عادي لحن با نبودم خوشي خبر هيچ انتظار در سالها كه من... خوش خيلي.. بدهم بتو بايد خوش خيلي و داغ خبر

شده حامله...من.. من...رستم.. رستم گفت زياد مكث و پته هتت اب مادرت. شده برخ چه بگو..ميشي هالك خوشحالي از داري كه تو.. خبره

است ممكن غير اين ديگر سال اينهمه گذشت از بعد..نكن شوخي پروين گفتم جوابش در حامله...حامله...فهميدي..ميشي پدر داري تو..ام

خواهش... داده رخ اشتباهي ماهانه عادت تاريخ در حتما ميايد بنظر شوخي ها حرف و موضوع اين شنيدن حتي كه شده زياد انقدر ما سن

واقعيت يك نيست شوخي اين رستم...گفت عصبانيت با نپروي... نيست تحمل قابل من براي انهم شوخي...دار بر دست شوخي از ميكنم

و كامال...واقعيت يك..است حقيقي و جدي هم خيلي بلكه نيست شوخي اما....نداشتم باور آغاز در هم خودم من..است جدي كامال.. است

واقع تمسخر مورد اينكه براي من رستم ببين نرود بين از ما نسل كه خواسته خدا..فهميدي؟..پدر پدر ميشي پدر داري تو رستم... جدي واقعا

تمام ضمنا ميكنم احساس شكم در را بچه حركات كه بخصوص هستم دار بار كه شده ثابت بمن حاال ولي كردم صبر تمام ماه سه نشوم

ميكنم احساس درشكمم را بچه واقعا من.. دارم بار من اقا داد نشان را خود شكم و ممكش اينم و است جمع من در حامله زن يك اتخصمش

. وپاش شدي بابا كه بگه بهت اون دكتر بريم پاشو.. بپوش لباس پاشو.. شو بلند نيست تخيل يك اين..ميشوم مادر بزودي من.دارم هم ويار

. شديم خودمان خانوادگي دكتر عازم پوشيده لباش و برخواستم جا از كامل ناباوري با من

حامله خانمت درسته بله شدي فرزند صاحب باالخره شما..شدي پدر شما... تبريك خان رستم.. گفت بلند صداي با كامل معاينه از پس دكتر

.ميگويم تبريك شما دوي بهر ايد رسيده شدن درما رزويآ به هم شما خانم ايد شده پدر شما تبريك است

2

خبر اين او اينكه از و بوسيدم را دكتر روي و پريدم اختيار بي من. باشد داشته مباركي قدم وانشاءاهللا هستيد مادر و پدر شما ديگر ماه چند

تا مطب همان در دكتر حضور در و فتهگر آغوش در اورا كرده تشكر مناسبت بهمين هم مادرت از و كردم تشكر او از داد بمن را خوش

جواهر اولين وارد اصلي خيابان به ورود و مطب از خروج از پس و كردم خداحافظي دكتر از سپس و كردم باران بوسه اورا ميتوانستم

شماري لحظه دمانفرزن تولد انتظار در و شديم منزل روانه كامل احتياط با بعد و خريدم برايش برليان درشت انگشتر يك و شدم فروشي

محله در بخصوص و شهر در كه كرديم بپا جشني چنان بودي دختر اينكه وجود با تو تولد براي ما و امدي بدنيا تو ماه چند از پس و كرديم

مهمان زا پر ها هفته ما منزل. نداشت نراآ انجام جرات نآ گيننس مخارج بخاطر كسي هم ها بعد بودو نشده پا بر جشني چنين كنون تا ما

فاميل بخصوص ميكردند اطراق و ميشدند ما مهمان همگي گويان تبريك و بودند جمع ما خانه در شهر افرادسرشناس تمام تقريبا و بود

تو و بود ستهب بر رخت ما خانه از شادي دميدي مادرت و من بجان روح و آوردي ما بخانه روح و شادي كه بودي تو اين دخترم آري...ما

. شد تر زيبا و زيبا.. چيز همه... چيز همه.گرداندي باز ما براي مجددا را زندگي تو.آوردي ما بخانه راان دوباره

دوم فصل

بار لوس مرا توانستند تا نكردندو صحبت من با بلند هم يكبار حتي آنها.بودم مادرم و پدر چيز همه و روان و روح مالك من.. من آري

ميخواست دلم و داشتم دوست كه را كاري هر من. لجباز خاصه و آمدم در راضي خود از و لوس و ننر بچه يك بصورت زود من و آوردند

لوس مرا توانستند تا و ميگذاشتند مآزاد كارهايم براي بودم خانه بچه تك من اينكه بخاطر انها و ميدادم انجام مرماد و پدر اجازه بدون

خودم ادبي بي با را انها من چون ميامدند ما بخانه بندرت خيلي من ادبي بي و گري لوس بخاطر فاميل تمام كه لوس انقدر و كردند

ميزدم حتي را انها كرده درشتي فاميل هاي بچه با من چون ميشد تر رونق كم و تر خلوت كم كم ما خانه ميدادم فراري خانه از و ميرنجاندم

پدر براي مسئله اين ولي والسالم ما خانه خدمه و مادر و پدر و ماندم من. نميآمد من بسراغ كسي ديگر و ماند خالي ها بچه از من بر و دور و

. شود افزوده من استفاده سوء مقدار بر كه شد اين باعث همين و نداشت اهميتي مادرم و

روزي شبانه انها اغلب كه شتيمدا باغبان جمله از غيره و پرستار و آشپز و خدمه و كلفت و نوكر زيادي تعداد ما و بود بزرگ بسيار ما خانه

را فاميل هاي بچه يجا ها بچه همين وجود بخود خود كه بودند متعدد فرزندان و خانواده داراي هم ها ان از تعدادي كه بودند ما خدمت در

و زور حتي و يدادندم انجام انها ميگفتم كه هرچه بودندومن من مطيع و فرمانبردار صد در صد ها بچه اين همه اينكه بخصوص ميكرد پر

را فرماندهي اين هم مادرم و پدر بطوريكه بودم شده خانه كل فرمانده من و ميرفت پيش منوال بهمين من زندگي.ميكردند تحمل مرا كتك

غير مسائل فقط منتهي ميفهميد بزرگسال يك بقدر هك اي ساله هفت. اي ساله هفت چه ولي بودم شده ساله هفت من. بودند كرده قبول

. كودك يك حد در نه ولي را طبيعي

3

سن همين در مثال داشتم را ساله دواده دختر يك احساس من و ميدادم انجام سر درد بدون سن همين در ميخواستم كه را هرچه من

من با را كار همين كه ميكردم مجبور را او و ميكردم بازي او تناسلي آلت با و ميكشيدم پائين را خريدمان ناظر پسر شلوار متوالي ساعتهاي

و ميدهم انجام را كار اين چه براي بدانم يا و باشم داشته خاصي احساص اينكه يا و بياورم در سر كار اين معناي از اينكه بدون دهد انجام

. باشد داشته اعتراض جرات اينكه بدون بدهد ادامه من با را بيمعنا عمل اين كه بود مجبور هم بيچاره پسرك و دبو من مره روز كار اين

كرده نگاه مادرم و پدر خواب اطاق بداخل كليد سوراخ از تابستان هاي ظهر از بعد مثال ميدادم انجام غريبي و عجيب كارهاي سن اين در من

با پسرك و ميدادم انجام خريد ناظر پسر با ناشيانه را ها كار همان و ميكردم نظاره فراوان وذوق شوق با را انها سكس و اغوشي هم مراسم و

. بود ساكت همچنان و نداشت را اوردن بر دم جرات و ميكرد نگاه من كارهاي به تعجب

پدرم كه ديدم بود رفته مسافرت به مادرم كه روزيك. بود ساله چهارده كه داشت هم بزرگتر پسر يك پسر اين بجز اقا علي ما خريد ناظر

خواب قاطا وارد و رفته دوم طبقه به دوتائي پدرم همراه و برخواست جا از پسرك بعد و گفت او به چيزي گوشي در و رفت پسر اين بطرف

از معطلي بدون و اهسته كردندمن قفل را خواب اطاق در انها وقتي و كرده تعقيب هستگيآب را نهاآ لذا بودم شده كنجكاو خيلي من. شدند

به نسبت من احساس در طوفاني كردم نگاه كه وبخ دارند قصدي چه انها كه بدانم ميخواستم و كردم نگاه هميشگي روال طبق كليد سوراخ

تا نفرت اين و شد تنفر به تبديل بيكباره داشتن دوست اين رظمنا ان ديدن از بعد ولي داشتم دوست خيلي را پدرم من. شد پيدا پدرم

و نگذاشتم درميان پدرم با نه و مادرم با نه و نكردم ابراز بكسي را نفرت اين من. نشد كه نشد محو هيچگاه و ماند باقي من در عمرم پايان

فشار بخود و وسيدب را او لبهاي يدشك اغوش در را پسرك اين پدرم هك ديدم ديدم؟ چه كليد سوراخ از من كه ميدانيد. داشتم نگاه سينه در

ميديدم من و كشيد طول مدتي كار اين و شد سكس مشغول او با بعد كرد زاد مادر لخت اورا و اورد بيرون پايش از اورا شلوار سپس و داد

امانج مادرم با كه را كاري همان بعد و ميبوسد و ميگيرد اغوش در زن يك مثل را پسرك و ميپيچد بخود شهوت انجهي شدت از پدرم كه

دو چطور كه بود انگيز تعجب من براي باز و بود مادرم نوع از غير ديگري نوع كار انجام پسرك اين با انكه عجب دادولي انجام او با ميداد

اورا و داد پسرك به انرا و اورد در كيفش از اسكناس مقداري و برد بجيب دست پدرم كار انجام از پس. ميدهند انجام سكس هم با مرد

نفرت به تبديل حيرت اين كه بودم پدرم كار از حيرت در و كردم خارج دسترس از را خودم بموقع من البته. كرد خارج اطاق از و بوسيد

. شد

فكر سال و سن همين در من. بود شده عميق نفرتي به تبديل داشتن دوست اين اكنون ولي داشتم دوست خيلي را پدرم كه گفتم من

. آيد مي بدم تو از... ميايد بدم تو از نيستي من پدر ديگر تو پدر گفتم خود با بخوابد ديگر مرد با مردي كه است ممكن چطور ميكردم

ميافزود بخود من نفرت بر او همچنان هرروز ميدادو ادامه من نفرت مورد شديدا كار باين بودپدرم مسافرت در مادرم مدتيكه درتمام

من كار اين از و ميكردم فرار من ببوسد مرا بيايدو من نزديك ميخواست كه هرشب و نروم پدرم نزديك بهيچوجه ميكردم سعي بطوريكه

ميدانستم خوب من.. من ولي... ميكنم دوري او از من چرا نميدانست او.بيارد در سر كار اين از داشت ميل خيلي ميكردو تعجب خيلي پدرم

همخوابه او با مادرم بجاي و ميبرد مادرم باطاق را خر نره و لوس پسره اين روز هر رمپد. داشتم نفرت او از چون ميكنم دوري او چرااز كه

باز مادرم زمانيكه چون نبود اينطور حاليكه در ميدادم نشان العمل عكس اينطور گرفت اخواهد ر مادرم جاي او اينكه بخيال من ميشدو

و...دارد معني چه ها كار اين كه فهميدم ها بعد.متنوع و مناسب جاهاي در بلكه مادرم اطاق در نه نهمآ ميشد انجام بندرت كار اين گشت

4

اندازه تا و كنم مبارزه خودم تنفر نتيجه در افكارو نوع اين با كه ميكردم سعي من.ميبرند لذت و دارند عادت شهوت دفع نوع باين ها خيلي

بايد كه ميكردم احساس. داشتم حساسيت مادرم به نسبت اينكه صوصاخ نميامد خوشم كار اين نفس از چون كامال نه ولي شدم موفق هم اي

در نبودولي روشن برايم راهكار ولي بگيرم را مادرم به خيانت انتقام پدرم از كه گرفتم تصميم ها بار حتي و بگيرم را كار اين جلوي بنحوي

كنار اورا بازي جنس هم مسئله اگر و بود مهربان و دلرحم او بودن بدي ادم رويهم پدرم.كرد خواهيد مالحطه بعدا كه بودم انتقام اين تدارك

پدرم كار اين از از عمر پايان تا مادرم. باشد بوده فرزند نداشتن از خوردگي سر او كار اين دليل شايد. خير و گذشت با بود ادمي بگذاريد

چيزي هيچگاه حدش از بيش سادگي بعلت هم او و شتمنگذا ميان در مادرم با را پدرم راز و نگفتم باو چيزي هم من و نشد مطلع

ميديدم كه را هرچه ميشد افزوده عمرم بر كه سال هر من. ميدانست پاكي مرد را او و داشت كامل اطمينان باو همچنان و نشد دستگيرش

من تا داشت ادامه ها كار اين و ميداد در تن من دستورات بتمام بره يك مانند هم او و ميكردم تمرين و پياده ناظر پسر روي را همان فورا

كه منزلمان ناظر بزرگ پسر از را مادرم و خودم انتقام كه بود براين من سعي تمام موقع اين در. اوردم در ها سر توي سري و شدم بزرگتر

. كردم اقدام ترتيب اين به و بگيرم هست حضورتان معرف

من و بود زيبا و برو دل تو و قيافه خوش بسيار بسيار پسري حبيب. بود شده ساله هجده ازهت او و بود حبيب ما خريد ناظر بزرگ پسر اسم

تا و بگذرد بد او به نميگذاشت و ميكرد تامين را او مخارج تمام همچنان پدرم. بيايد خوشش اينهمه او از كه ميدهم حق پدرم به حاال

در االمد و پوش شيك بسيار او. ميدوشيد را او و ميكرد روابط اين از را استفاده راكث حد هم او و ميكرد كمك باو مالي نظر از ميتوانست

هم خيلي ميامدم تر خانم و تر مسن بنظر ولي بود شده تمام سالم دوازده وقت اين در من. ميكرد توجه جلب خيلي و ميشد ظاهر انظار

در زيبائي كوچولوي خانم بشكل حسابي و درست ميكردم تن به كه لباسهائي با بخصوص و بودم پوش شيك و خوشتراش و زيبا و سكسي

ميشد مشاهده من در بيشتر بلوغ عالئم و بود شده همساالنم از تر برجسته من هاي پستان زيرا بود من هنگام زود بلوغ بخاطر اين و ميامدم

. ميكرد متمايز سايرين از مرا و

اورادر روزي كرد جلب بسويش مرا او مشخصات همين و بود برو دل تو و باسل خوش..خوشتراش.. خوشكل.. بود حبيب او اسم گفتم

منزل اقا بپرسم ميشه پرسيد من از بعد و كرد پرسي احوال و گفت سالم ادب نهايت با شد نزديك بمن او وقتي ديدم منزلمان باغ خيابان

زوديها باين كه داشتم يقين من. ميشه پيداش كني صبر كمي اگر ولي نيست خونه كه بابا گفتم و كردم نگاه باو لوندي با ؟من دارند تشريف

بيا داري دوست ميزنم قدم دارم من.... شد خواهد شيپيدا بزنيد قدم باغ در كمي... دارم نگاه را او كه كردم را كار اين عمدا ولي امد نخواهد

اقا خريدعلي ناظر پسر من و بزرگ ارباب دختر شما...بزنيم قدم اشم با كه چه مارا خانم... گفت حريصانه نگاه با حبيب. كن همراهي من با

در پدر كه ميداني اقا حبيب گفتم جواب در من ؟ كرد خواهد فكر چه ببيند زدن قدم حال در هم با را ما و برسد سر ارباب اگر... شما رعيت

تراس را ها كار همه ومن كن محول بمن را كار اين... ميدهم امانج بخواهم كه را كاري هر من و بزند ميتواند نه و ميزند حرفي نه من مقابل

فتگ و كرد اي خنده حبيب. بريم بزن... بيفت راه خوب.... نترس كار عواقب از تو.. بخواهم من اگر ميشه روبراه چيز همه...ميكنم ريس و

بگو....بشوي بابا منتظر ساختمان توي و بروي بهتر همان بزني حرف من با اينطور بخواهي اگر گفتم رفته باو اي غره چشم من...قربان چشم

دست در دست دوتائي او و من. ماماني باشه.. عزيزم باشه گفت وقاهت و پرروئي حال عين در و ناباوري با حبيب.. ميل باكمال... عزيزم باشه

و ميشناختم خوب را ها راه اين چون كشاندم فرعي راه بسوي اصلي خيابان از عمدا را او من و شديم گردش مشغول باغ خيابان در هم

و بود شده قضيه متوجه كم كم هم او و است هيزم كردن انبار مخصوص داردكه قرار بزرگ انبار يك راه كوره اين انتهاي در ميدانستم

5

كرد كمك بمن دراو كردن باز براي و رسيديم انبار بدرب.بود گذاشته من اختيار در را خود و دارم قصدي چه من كه بود كرده درك تقريبا

رخوت حالت يك. بوسيد و بوسيد مرا لبهاي و و گرفت اغوش در مرا حبيب معطلي بدون نشده شده انبار وارد ما. شديم انبار وارو هردو و

من تنكه كه ديدم تا... رفتيم فراتر و فراتر....بوديم شده قاطي خوب و ببوس كي نبوس حاال كردم او ببوسيدن شروع منهم و داد دست بمن

لب و بهم ماليتدس مشغول و كشيده دراز دوتائي ما و بود پهن زمين روي گليم تكه يك.. هاست هيزم روي منهم دامن و شده خارج پايم از

شهوت شدت از او چشمان. دهد انجام را سكس عمل من با ميخواست و بود رسيده شهوت جنون حد سر تا او. شديم گرفتن لب و دادن

و زدم كنار را او و برخواستم جا از امده بيرون او اغوش از ميكشد باريك جاهاي به دارد كار ديدم وقتي ميارزيد و بود شده سرخ امالك

ميديد موفقيت ستانهآ در را خود كه او. گذاشتم باقي حيرت در غرق را او و كردم دور خودم از بشدت را او و نواختم او گوش بر اي كشيده

اجازه بله.. گفتم كرده قطع را او حرف من نداديد؟ اجازه بمن شما خود مگر خانم گفت بمن غريبي نگاه با و شده حيرت غرق من ارك اين با

را لباسم. است زياد هم سرت از و است بس جا همين تا فعال.ميخواستي تو كه حدي تا نه ولي ميخواستم من بله ؟ حد چه تا ولي دادم

. گذاشتم باقي تعجب حال در را او و كردم ترك را نبارا دوان دوان و پوشيده

كردم؟ ناراحت را شما آنروز من آيا خانم سالم. گفت و شد نزديك بمن بياورد خود بروي اينكه بدون. ديدم را حبيب هم باز بعد روز چند

هم بدست دست دوباره...نشدم ناراحت اصال كه ميفهمي تانوق...برويم راه هم باز بيا..اصال..نه...باشي كرده ناراحت مرا بايد چرا نه گفتم من

تشويق را او من ولي كرد شروع بيشتري مالحظه با حبيب اينبار.... افتاديم هم اغوش در دوباره... نو از روزي نو از روز و شديم انبار روانه

را انبار و كرده رها تشنه اورا ديگر يكبار و كردم جلوگيري او كار ادامه از الزم موقع در هم باز و.. ميرفت وجلوتر جلوتر او و ميكردم كار به

كار انتهائي مواقع و ميكردم رها تشنه هم باز و ميبردم شهوت جنون سرحد تا اورا بار هر من و شد تكرار وبارها ها بار كار اين. كردم ترك

اين چرا...ميكشي منو داري تو... ميكني ديوانه منو داري تو معزيز گفت بود رسيده جنون بسرحد هك او يكروز تا ميكردم رها تر مشتاق اورا

نه گفتم من ؟..چيه منظورت بگو.. بگو... ميگيري را كار ادامه جلوي بعد و ميروي؟ پيش حد اين تا چرا نميخواهي واقعا اگر ميكني؟ را كار

ان مقابل در بايد تو...دارد شرط يك لي و ندارم حرفي من.. داري دوست مرا و هستي كار اين به مشتاق خيلي اگر تو...نميشه اينطور حبيب

كه را هركاري بود خواهي ازاد و داشت خواهي پاداش انوقت بدهي انجام ميخواهم تو از من كه را انچه اگر... بدهي انجام كاري قبال برايم

اينه خوب ولي. ...نيست اسان هم ها انقدر من واستهخ مانجا اما... شد خواهد پذير امكان من تصرف انوقت.... بدهي انجام من با ميخواهي

كاري چه ميخاي چي من از بگو تر زود مرا كشتي گفت و كرد قطع مرا حرف حبيب. بركت من از حركت تو از عمل و العمل عكس ديگه

.................. بكش.... پدرتو برو يبگ اگر حتي... ميدم انجام من بخواهي چي هر!..... بگو ده رسوندي لبم به جونمو... بدم انجام بايد

تو از!...بكش منو پدر فهميدي؟ بكش منو پدر نكش تو پدر تو.. بكشي باباتو نيست الزم تو نه گفتم من.. بگو... فورا..فورا... پدرتوبكش

من.... بكشم تورا پدر چي؟ گفت تعجب با همراه وحشت با او. افتاد؟ دوزاريت...دييفهم... بكشي منو پدر بايد تو... بكشي منو پدر ميخواهم

خوب كه من...ميداني هم خوب..چرا؟ نميداني آخيش.. گفتم جواب در من...نكرده كاري بتحم جز ما به كه او...بكشم؟ را تو پدر بايد چرا

را بابا و تو يعني نفر دو شما انداست تمام من... باشيم روراست بيا...حبيب...ميزني نفهمي به را خودت منتهي ميداني هم تو ميدانم و ميدانم

و ام ديده را نفر دو شما هاي بازي..عشق مادرم خواب اطاق كليد سوراخ از من.. ام ديده را تو و بابا سكسي تماسهاي جريان بارها و ميدانم

بچه پسر يك تو موقع نا چون ندارم را تو كردن تهديد قصد وجه بهيچ من!... ميكردي واگذار پدرم به را خودت چطور تو كه ميديدم

حتي دونفر شما ميكردم مال بر را نفر دو شما اعمال اگر من. ام نگفته حاال تا اينكه كما گفت نخواهم بكسي من... بودي تجربه بي كوچك

6

قبول مرا هاي ستورد بايد و نيست تو دست در ديگر اين... نداري اختياري گرفتن تصميم براي تو.. بمانيد شهر اين در نميتوانستيد روز يك

؟ كنيم شروع بايد موقع چه بگو حاال. بكشيم را پدرم قتل نقشه باهم دونفره بايد ما برساني انجام به هم زود خيلي و كني

من از بعد كن راضي منو اول تو... گفت وقاحت و پرروئي با حبيب... موقع؟ چه ها...ميكنيم بررسي كاررا نقشه و مينشينيم موقع چه بگو حاال

بيا..مگوري گوريوگ...پيش بيا.... ميخواهم منهم خود كه راناي.. گفتم من. كشتي...كردي جون نيمه منو تو... ميرسه منم نوبت... بخواه كار

هباش فتگ او. شد خواهد بپا كبرائي محشر چه ميداني..بزني قولت زير اگر.... منه دست نبضت كه باش اگاه و بدان ولي..بكن كارتو... جلو

در را خود بودم شده حالي به حالي كه منهم وقت اين در. ميكنيم بررسي را كار نقشه و مينشينيم كافه يك توي و شهر ميرويم امروز همين

طوالني مدتي از پس و كشيد طول زيادي مدت ما كار. كرديم فراموش را چيز همه و شديم لذت غرق سراپا هردو و افكنده حبيب اغوش

. افتاديم براه ساختمان بسوي و كرده تن به را لباسها سرخوشي و لذت غرق و خسته دو هر

بودم كرده صحبت او به راجع قبال كه حميد و ميشناسيد خوب كه حبيب پسرش دو و فرخنده زنش با و بود اقا علي اسمش ما خريد ناظر

و ميكردند صدا اينطور را او همه و بود خالو محمد به معروف ام خانه در اقا علي. ميكردند زندگي ما خانه در همگي و ميكرد كار پدرم پيش

چون بدون و درستي و امانت با ميداد فرمان يا و ميگفت پدرم كه را هرچه بودو پدرم فرمانبردار و برده نظر هر از خالو محمد و ميشناختند

. بود محض مطيع و نميزد حرفي پدرم حرف روي هيچوقت و ميكرد تامين راه اين از را خود ساده زندگي ميدادو انجام زياد و كم و چرا و

خالو محمد نه و فرخنده ونه مادر نه. ميكرد اداره را خانه امور ضمنا و ميكرد كار مادرم بخصوص ما پيش هم فرخنده به معروف هاجر او زن

از و بودم باخبر راز اين از كه بودم كسي يگانه نم و داشت ادامه صدا و سر بي ما زندگي و نبودند باخبر حبيب و پدرم روابط از هيچكدام

. بودم خودم اندرون در سوزان شعله اين كردن خاموش براي طرحي بررسي مشغول دليل بهمين و.ميسوختم درون آتش

به سر را پدر نحو بچه كه بوديم نقشه بررسي مشغول و نشستيم نادري كافه بنام تهران معروف هاي كافه از يكي در حبيب و من روز همان

را پدر كردن معدوم نقشه حبيب و من تصوري قابل غير خونسردي نباشدوبا ميان در ما پاي و نشود قضيه متوجه كسي كه كنيم نيست

مانجا خاص دقت با كار بايد برسانيمو بقتل را پدر انها امثال و تير هفت و چاقو مثل روز متداول وسايل با نبايد ما كه ميگفت حبيب.كشيديم

خوبي نقشه. باشد نداشته ريسكي و نرسد بنظر خانگي وجه بهيچ كه دهيم انجام طوري را قتل و نگيريم قرار ظن سوء مورد ما كه پذيرد

زيادي عالقه پدرم كه ميداني...چطوره ببين..نداره حرف نقشه اين... رسيد بفكرم اساني و خوب راه حبيب... گفتم حبيب به و رسيد من بنظر

اگر نقشه.. كنيم كار نقشه اين روي بايد ما... دهيم قرار هدف شكار زمان را او بايد ما.. كنيم استفاده موقعيت همين از بايد ما داره شكار به

را بهترين و كنيم كار مختلف هاي طرح روي بايد ما...عاليه... دختر گفت و كشيد خوشحالي از فريادي حبيب/ نداره نقص بشه طرح خوب

خودت تو ولي.. ميكشيدم جرز پدرت كار اين از كه بود مدتها من... عزيزم ببين گفت حبيب..... است معركه راستي... كنيم جدا نهاا بين از

هم خودم زيرا... ميكنم استقبال تو پيشنهاد از من... رسانده لبم به را جانم پدرت كار اين.. ندارم هم هنوز و.. نداشتم اي چاره من كه ميداني

نداشتم من كه ميخواهد جرات هم كار اين ولي افتادم كشي خود فكر به ها بار من.. ؟ بود كجا چاره ولي بودم شده متنفر پدرت از مك كم

. بينا چشم دو ميخواهد چه خدا از كور... من ناجي هم و مني عشق هم... ميدهي ياري راه اين در مرا و شده پيدات من نجات فرشته تو حاال...

طوري بايد ما.. است خودشان هميشگي محل در شكار عازم شكارش دوستان و اش دسته و دار با پدرم يندهآ هعجم شب حبيب گفتم من

بدهيم نشان بهمه منظما را خود و بمانيم خانه در را پدر شكار زمان مدت تمام و نداريم اطالعي پدر رفتن شكار از بهيچوجه كه بدهيم نشان

7

او عالقه مورد تو چون شود مظنون بما كسي دارد امكان كمتر اينكه وگ شد نخواهد مظنون بما كسي پدر مرگ زا بعد مطمئنا اينصورت در

از.. زياد خيلي.. داريم پول متنابهي مقدار به احتياج ما پدرت قتل اجراء براي گفت حبيب.است بهتر احتياط ولي او دردانه دختر من و هستي

الزم چقدر بگو... ام كرده تهيه را بابا صندوق گاو كليد قبل از من زيرا.. نكن را پول فكر حبيب گفتم من...كني؟ تهيه انرا ميتواني تو ايا كجا؟

دست از پدرت كشتن يعني كار اين كه ميشناسم را شخصي من.. كه بگويم مفيد و خالصه بطور.. گفت حبيب...ميخواهي؟ چه براي و...است؟

پول براي... است پولكي و طمعكار خيلي ولي..ندارد خور رد و است رقيب بي او روي نشانه و است قاتل و كش ادم يك او..ميايد بر خوب او

كرام با كارش بيفتد گير اگر چون خواست خواهد زيادي پول مسلما دارد بر در را بزرگي ريسك كار اين چون و ميدهد انجام كار همه

. باشد افتاده اسياب از آبها كه ميشود افتابي زماني و نميشود افتابي زيادي مدت و يرودم شهر اين از پول دريافت بمحض واو است الكاتبين

بر را نيازش مورد پول و ميدهد انجام كارا اين يكبار اي هفته معموال و نميكند كنترل و باز را خودش صندوق گاو روز هر پدرم گفتم من

پول كمبود متوجه كسي هم او از بعد و ندارد كاري صندوق گاو با پدرم مدت اين رد و بكشد طول روز سه از بيش نبايد تو كار. ميدارد

خواهد در كار گند وگرنه برود بين از صندوق گاو به مجدد مراجعه از قبل بايد پدرم فقط ندارد اطالعي پول مقدار از كسي چون بود نخواهد

بمن نميخواهي.اي نداده شرح برايم را قتل اين اساسي علت كنون تا تو ورمنميا در سر پدرت كشتن در تو عجله از من واهللا گفت حبيب.امد

به او مستقيم خيانت تو با پدرم رابطه اين داشت تو با اي رابطه چه پدرم كه اي كرده فراموش اينكه مثل گفتم من دليل؟ چه به و چرا بگوئي

شده مرتكب گناهي چه او اخر. ندارد روابط اين از خبري هيچ و است معصوم و بيگناه و اطالع كم و ساده زني مادرم. وهست بوده مادرم

.شود واقع پدرم خيانت و مهريبي مورد بايد كه است

منافع بخاطر تو منتهي است كرده استفاده سوء تو سادگي از و كرده ظلم هم بتو اين بر عالوه و زده مالطمه خانوادگي شرافت به پدرم

از بعد و برد لولو را ممه ان كه بداني هم را اين بايد ولي ندارد اشكالي تو براي ميزني تيغ مرتب اورا چون يستين دلگير انچنان او از شخصي

بدهي قول بمن بايد تو بودم نكرده اينرا فكر گفت حبيب.شد خواهد قطع تو منافع و مداخل كليه نميشودو تو عايد او طرف از چيزي ديگر او

و كنم فكر اينباره در بايد... نميدانم چطور ولي شايد نحوي به گفتم من. كني تامين مرا مخارج بنحوي و گذارين پول بي مرا او از بعد كه

خودتون از منهم خوب گفت و بوسيد مرا گونه و پريد حبيب. باشي داشته صبر بايد....داشت خواهد زياد بستگي هم تو رفتار بنوع البته

گاو كليد من.افتاديم براه نقشه اجراي براي براهي ما از كدام هر و شديم خارج كافه از دوتائي و تپرداخ را كافه حساب بعد و... هستم

مبلغ و كرده باز را صندوق گاو در و شدم روان خانه صندوق بطرف. بودم ساخته ديگر كليدي نآ روي از و برداشته او جيب از راقبال صندوق

گاو در او هاي دارائي و امالك مدارك تمام اينكه بخاطر پدرم. بستم را صندوق گاو در ريخته اي كيسه در و برداشتم را دلخواه و نياز مورد

به توانستم كرده استفاده موضوع همين از منهم و نداشت ظني سوء هيچگونه بمن ولي بود كليدش دسته مواظب خيلي داشت قرار صندوق

بمحض و ماندم حبيب انتظار در و كردم پنهان مطمئني محل در و بردم هيزم انبار به را پول كيسه بسرعت من.كنم پيدا راه او صندوق گاو

بطرف و گرفت مرا دست و فهميد خواهي حاال گفت او.. ميخواهي؟ چه ديگر... است انبار در پول و است روبراه چيز همه گفتم او ديدن

هم و خوشكل هم او انصافا. شديم مشغول انبار در و افتادم براه او با خواسته خدا از من...بگيريم جشن بايد من خوشگل گفت و برد انبار

. ميداد حال ادم به واقعا و داشت طوالئي يد هم عشقبازي در و بود برخورد خوش هم و خوشتراش

8

سوم فصل پذيرد انجام آينده پنجشنبه روز در كار اين كه گذاشتيم اين بر قرار و شد كشيده ياران و حبيب و من توسط تمام مهارت با پدرم قتل نقشه

پول يعني مشكالت حالل از پدرم ولي بود شكار ممنوعه منطقه مه گاه شكار اين و ميرفت شكار به دوستانش با همراه پدرم روز اين در زيرا

عالقه مورد چيز دو. دميش محسوب ما عمليات براي له آايد روزي اين و ميرفت بشكار دوستانش با منطقه اين در راحتي با و ميكرد استفاده

او.گذاشت را جانش هم عالقه دو همين روي و بود عالقمند كار باين عاشقانه او كه است شكار دومي و ميدانيد خوب را اولي كه بود پدرم

بشكار نفري سه بودندو او همراه دوستانش از نفر دو هم بار اين و داشت خود با همراه چندين هميشه و نميرفت شكار به بتنهائي هيچوقت

و شد ودورتر دور و كرفت فاصله دوستانش از دليل بهمين و ميتاخت اسب خرگوش بدنبال بسرعت و بود خرگوشي بدنبال او. پرداختند

از پس و نهاد خود بسينه دست پدرم كه ديديم دور از ما. شد رها تير اولين و كرديم شروع ماهم بودو ما براي زمان بهترين موقع همين

نميشناسي اندازو تير رجب تو پس گفت ؟حبيب مرده حتما كه هستيد مطمئن گفتم من ماند حركت بي افتادو بزمين اسب از كمي مدت

را خودمان عترس ما كه شد باعث پدرت فرياد دايص كه كردند تعريف دوستانش بعدا.نشده ايجاد دردسر تا بريم بزن. نداره خطا تيرش

دو اذل نميداد جوابي زديم صدا را او هرچه. است خون از پر او اطراف و افتاده زمين روي او كه ديديم ما.يمبرسان او به را خود و كنيم زياد

به داده قرار برانكارد روي را ار و كرديم درست برانكارد يك چوب قطعه دو و كت با و اوردم در را كتم من و كرديم درست چوب تكه

بيمارستان به بسرعت را خودتان هم شما كه داديم خبر بشما وقت اسرع در و. رسانديم ارستانبيم به اورا و مديمآ اتومبيل توقف محل

. ديديرسان

هم شهرباني ماموران موقع اين در. بدهند نجات اورا جان كه بودند برده عمل باطاق را او ولي رسانيديم بيمارستان به بسرعت را خود ما بله

سوالي ما از نداشتيم جريان از اطالعي و مدهآ تازه هم ما چون و شدند جو و پرس مشغول انها. دندبو مدهآ تحقيقات براي ما با همراه

بودو شده سرخ چشمانش گريه شدت از مادرم. بوديم منتظر گريان عمل اطاق در پشت ما بودو عمل اطاق در همچنان پدرم. دننميكرد

را خودم نميگرفت ام گريه كه من..نددز تير با را پدرت چرا..داشتند دوست را او همه خرآ... كشتند را چراپدر چرا.. چرا ميگفت مرتب

چي من پس....شدم پدر بي...شدم يتيم من...كشتند را پدرم.... مادر گفتم بمادر و داده نشان ناراحت خيلي را خودم و زدم بگريه مصنوعا

با و ناراحتي به تظاهر وبا امد ما دنز حبيب موقع اين در.... انج پدر...مميمرد او جاي من كاش اي.... كنم زندگي چطور پدري بي با...بگويم

گريه به تظاهر با و قاآ بي خانه كنيم چكار قاآ بي ما داد بي داد اي كرد كارو اين كي...رفت ما جان....رفت ما قايآ... جان خانم گفت گريه

پيش و كردم تعجب خيلي او كردن بازي نقش از من...مصيبتي چه خدا واي..ميخوردم تير او جاي من كاش اي كوبيد بديوار را خود سر...

ما گفتم و شدم نزديك باو من. كردن قاآ بي مارو... كشتن را خوبي مرد چه واي... بسته پشت از هست هنرپيشه هرچي دست گفتم خودم

. باشيم رامآ بايد و هستيم بيمارستان در ما.. ممنونيم شما از

اطاق در ارام چهارنفري مادرش و وحبيب مادر و من. او بدنبال هم ما و بردند اطاقش به وردندوآ بيرون عمل اطاق از را رمپد بعد دوساعت

گناهي من دوستان. نميمانم من گفت و اورد بزبان ومرا مادرم نام اهسته و كرد باز دهان پدرم مدتي از پس و مانديم منتظر و نشستيم

9

تسب دوباره را خود چشمان و حححافففظ خخخخدددا.... باش همه مواظب...ميسپارم تو به را دخترم من شوند انها مزاحم نگذاريد و ندارند

در اينها كه ميشد سوال اول درجه در خواباندندچون را صدا سرو ماموران نبود همگاني شكارگاه اين چون. بود يگهميش بستن اين و

هم بيمارستان دكتر.خوابيد زود صداها سرو و شد لوث قضيه خالصه. نيست عمومي شكارگار آنجا اينكه وجود با داشتند كاري چه ارگاهكش

غمتان اخرين اميدوارم و ميگويم تسليت بشما من رفته اسمان به روحش شما پدر و افتاده بيفتد اتفاق نميبايست كه انچه گفت و امد ما پيش

اورد بهم را قضيه ته و سر و كرد گزارش باهم قاچاقي شكارچيان ختالفا را قتل اين پليس اداره و شكارباني اداره. باشد

اميدي هيچ ديگر كه برسانيم شما باطالع همتاسفان بايد. نميامد بر ما طرف از كاري ديگر واقعا خانم سركار گفت و امد مادرم بطرف دكتر

شود منتقل سردخانه به بايد چون كنيد رها را او االح. است نبيمارستا كاركنان و من تاسف باعث اين و است كرده فوت شما شوهر و نيست

و خوراند دارو باو و خوابانيد كاناپه روي و كرد بلند زمين روي از را مادرم دستپاچگي بدون دكتر رفت حال از و كشيد بلندي فرياد مادرم

خودداري صدا و سر انداختن براه از كه كردند توصيه ما هبهم و كردند منتقل خانه سرد به را پدرم جسد بيمارستان كاركنان وقت همين در

. گرديد آغاز خانه در پدر از بعد ما زندگي رسيدو پايان به پدرم زندگي داستان اوراق ترتيب اين به. كنيم

را پيشنهاد اين كسي كه نبود الزم هيچ..كل فرمانده ريآ.. شدم خانه مايشاء فعال من و رفتگ قرار من بعهده خانه رياست كه است مسلم

. نداشت مرا حرف روي زدن حرف جرات هم كسي و گرفت قرار من بعهده فرماندهي اتوماتيك بدهدچون

و كرديم شروع مالي ناظر خالو محمد بكمك را جديدمان زندگي اعضاءخانواده ساير و مادرم و من نماندو بجا اي وصيتنامه هيچگونه پدرم از

سر بما مرتب سابق مانند هم حبيب.بس و بود من بعهده مهم مسائل و داشت دخالت روزمره ساده كارهاي در فقط بيسوادي بعلت مادرم

هم او فرزندان و ميشد محسوب ما خانواده اعضاء مثل بود كرده كار ما خانه در خوشنامي با زياد سالهاي محمدخالو اينكه بعلت و ميزد

و رفت زادانهآ او و نميكرد توجه جلب بهيچوجه ما بساختمان او منظم امد و رفت و ميكرد ار استفاده ثركحدا حبيب مسئله اين از.همينطور

.نميامد بيرون هيچكدام مخيله از حبيب و من رابطه فكر و نمياوردند در ما كار از سر حد از بيش سادگي بعلت هم او و مادرمن و داشت مدآ

جنس نگاهداشتن راضي در خاصي تبحر واقعا او. ميكرديم عشقبازي باهم مرتب ما و داشت رابطه من با پدر با رابطه بجاي حبيب حاال

. ميكردم فراموش را چيز همه من او اغوش در و داشت خالفم

تر پسند دختر و تر خوشتراش تر زيبا روزانه بطور هم او. بود زده بهم رنگي و بآ و شده بزرگتر كم كم هم حبيب برادر زمان همين در

از تر دوست رو زيبا و پسند لگخوش.. ميشناسيد خوب شما كه هم مرا. ميربود حبيب برادرش از را سبقت گوي داشت يواش يواش و ميشد

و..ميكشيدم او گوش و سر به دستي گاه از هر لذا... نيست دارم جلو هم شمر ديگر ببينم خوشتراش و لگخوش وقتي من.... نميشود پيدا من

داخل به را او بسرعت اوردم گير هيزم انبار نزديكي اورا كه يكروز بطوريكه ميشد تر زياد و زياد تمنا اين يرفتمم ور وا با بچگي از چون

در را خود زود خيلي بودچون نيامده بدش من كار از هم حميد گويا و است حميد او اسم. كردم باران بوسه اورا فاصله بال و كشيده انبار

شهواني لذت و شد علت بر مزيد حميد و من بين كودكانه قبلي روابط و شد شروع حميد و من با حبيب و من هاي اتفاق و داد قرار من اختيار

بي گفتم باو من ميكند بيرون خانه از مارا همه بشود ما كار متوجه بزرگ خانم اگر گفت عشقبازي اواخر در حميد.كرد برابر چند مارا

تو هوعد... داد خواهم تغيير را عشقبازي محل من بعدا برو فعال نشو نگران داد خواهم رو كارا ههم ترتيب من.. نگير كم دست منو..خيالش

...... خودم اطاق

10

و افروخته بر اي چهره با حبيب و شد باز اطاق در حميد با عشقبازي زمان درست روزي اينكه تا افتاد من اطاق در بارها و بارها اتفاق اين

.... سگ پدر.. گفت و كوبيد بزمين و كرده بلند را او و رفته لختش نيمه برادر بطرف تمام عصبانيت با و قرمز

بخود ترس و درد شدت از كه حميد. ميكند بيرون خانه از مارا همه ميداني ببرد بو بزرگ خانم ميكني؟اگر كار چه اينجا تو سگ پدر

بتمام و ميزدم چوب را شما سياه زاغ ها بار خودم من ميدهي؟ انجام خودت چرا پس است بد كار اين اگر گفت ببرادرش رو ميپيچيد

خانم اگر حتي نداره تو براي خطر هيچ... نه تو براي اما اكهنخطر من براي...شده؟ خطرناك من براي كار همين حاال. واردم شما كارهاي

بايد هم تو كردم اشتباه اگر من سگ پدر..گفت يبحب ؟ ميشود خطرناك انوقت.... ميكنه بيرون خانه از ديد مرا وقتي فقط ببينه بزرگ

نيار تر جلو خودت گليم از پاتو حبيب اهاي... گفتم حدت و شدت با و كردم قطع را انها حرف من موقع اين در. كني؟ اواره مارا.... كني؟ب

اختيار من..ميبيني منو روي اون بعد.. افتاد اريدوز....باشه اخرت دفعه اين.... ميكني؟ دخالت منهم كارهاي در كه رسيده بجائي تو كار حاال

دار اختيار من نيامده بتو فضوليش و ميكنم معاشقه بخواهم كه هم كس هر با و ميدهم انجام بخواهد دلم كه هركاري و هستم خانه اين دار

بدان را اين و طرفي من با گرنه و بشي خفه بايد نو... نشو من پاپيچ ديگه و كن فرو خودت گوش توي اينرا... بزرگ خانم نه هستم خانه اين

يااهللا... كن ترك اينجارا و بچاك بزن زود.. نداشتي اطالع تو فقط نداره تازگي واين داشتم رابطه حميد با باشم تو با اينكه از قبل من كه

حيف بگيري مرا جاي توانيمي كردي فكر..ميرسم بعدا تو خدمت..گفت كرده حميد به رو بعد و خانم چشم گفت بيبح...گمشو...

و ميروم من...ميدونن خوب هم كوچك خانم اينرا... دارم گل و اب حق خونه اين تو من...بگيره منو جاي انچوچكي هر كه مونده خيلي..نون

خدا فعال... ميرسم هم خرابم كله برادر خدمت بعدا و ميكنم رفتار هم ايشان دستورات طبق و ميشوم كوچك خانم دستورات منتظر

و ميكنه تغيير وضع نوقتآ...بياد االب من روي اون نكن سعي... كني دخالت من كارهاي در نكن سعي ديگر و برو حبيب گفتم من.حافظ

طبق و نكني تر دراز گليمت از را پايت و باشي عاقل كن سعي...فهميدي؟...حميد براي حتي تهديد بي هم تهديد...باشه تو نفع به نكنم گمان

برادرت مزاحم و برو... بزرگ خانم حتي ديگر كس نه بس و است اجراء قابل من دستورات فقط اينجا. كنيم فصل و حل را قضيه من نظرات

و زندگي////ديگر كس نه ميبيني ضرر تو فقط كني فكر كه هرجور..ميشود تمام گران برايت كه نكني اشتباه... طرفي من با گرنه و نشو

شما و است زياد خانه دراين شما درتق كه ميدانم من خانم گفت حبيب. بياورم در بد يا خوب انرا ميتوانم من و است من دست در تو اينده

بر دستم از كارهائي و نيستم سالح بدون منهم كه بدانيد هم اينرا ولي بنشانيد سياه بخاك مرا لحظه يك در ميتوانيد و هستيد تاز يكه

داشته نظر در فقط...ميگذارم ازاد حميد با را شما حاال همين از و ميكنم اعالم بس آتش حاال از من ولي نيست ماش رضايت مورد ميايدكه

من. نيندازيد دور مصرف از بعد كاغذي دستمال يك مثل را او و است زنده حبيب...كرد رسيدگي او به بايد و هست هم حبيبي كه باشيد

تو.. ميكردي را فكر اين نبايد تو اصوال...هستم قائل ارزش برايت چقدر من كه ميداني تربه خودت تو حبيب... گفتم و كردم قطع اورا حرف

دخالت من كارهاي در اين از بعد بايد تو فقط ديگران و حميد بعد توئي اول....بود خواهد برقرار تو ارزش هميشه و هستي يگانه من براي

ينديد ديدي شتر... ديدي اين از بعد كه را هرچه و نكني

نديدن به را خودت نساخت مزاجت به كه كردي مشاهده را چيزي اگر فارغ زود هم وخيلي ميشوم عاشق زود خيلي من كه ميداني خوب تو

ناراحت اصال و برو.. حبيب برو. بگيرم را خودم جلوي نميتوانم ببينم را زيبائي هرگاه و پسندم زيبا من است صالحت به همين چون بزن

باشد راحت خيالت و برو بگيرد تورا جاي نميتواند كسي و ميماند ثابت هميشه تو جاي بگذار راحت را او بردارو رادرتب از دست و نباش

ترك را اقطا و ميگذارم تنها را شما فعال...داد خواهم انجام من باشد شما ميل كه جور هر... شماست ميل هرطور خانم چشم گفت حبيب.

11

ما...مياورد در مرا پدر او وگرنه مديدآ در او جلوي خوب گفت حميد.شد قطع هم او پاي صداي كم كم و گفت ترك را ام و گفت اينرا ميكنم

از را او تا كردم باو بيشتري محبت عمدا من. بگيرد را برادرش حال خوب توانسته حبيب كه كردم احساس ولي داديم ادامه بكارمان دوباره

ترك را قااط معمول از زودتر دونفر ما. نگراني مقداري با لي و شده سابق حميد همان دوباره او و شدم هم موفق و بياورم بيرون حالت اين

تغيير بنحوي حميد كه كردم احساس هم بعد هاي روز در.داشت نخواهد باو كاري برادرش كه دادم اطمينان باو بوسه يك با من و كرديم

خودم اداي و عشوه مقدار بر و بسازم اورا كه كردم شروع ومن نميكند عشقبازي تحرار با من با شايد و بايد انطوريكه و داده ماهيت

به چيزي هنور نحو بچه ولي كنم تاديب را او بايد بنحوي كه افتادم فكر باين و ماند دلم بر حبيب از سختي كينه دليل بهمين ولي افزودم

من. ميكرديم عشقبازي باهم ما سابق مثل و شد درست بكلي هم حميد من هاي گري عشوه و محبتها با. بودم فكر در و بود نرسيده مغزم

اين. هست هم پدرم قاتل حاال كه بخصوص كنم همخابگي ميخوابيد پدرم با مادرم بجاي كه مردي با ميبايست من چرا كه بودم فكر دراين

بمن را خود او و كردم كمتر و كم حبيب با ودمراخ روابط من دليل بهمين و كنم عشقبازي پدرم قاتل و همخوابه با من كه نيست درست

بودم او براي اي نقشه طرح فكر در من. ميكردم رد اورا تقاضاهاي اكثرا ومن داشت را سابق وضع داشتن انتظار ميكردو نزديكتر و نزديك

نكند احساس چيزي او ضمنا و رسد فرا يمقتض موعد تا باشد خودم دسترس در هميشه ميخواستم و نراندم خودم از بكلي را او دليل بهمين و

. كند خراب مرا نقشه كه

... دارم خواهشي تو از ضمنا و دارم زيادي صحبت تو با من خوشگله حميد گفتم فراوان نوازش و ناز از پس و زدم صدا را حميد روزي

جا ترسو لگخوش بچه يك مثل يا نه يا داد خواهي انجام چرا و چون بدون مرا درخواست اين و است چقدر بمن تو عشق مقدار نميدانم

تو و من.. ميشود معلوم بمن تو عشق ميزان كه اينجاست... ميكشي؟ من برخ را راه در موجود خطرات و... ميكني رد را خواهشم و ميزني

... كردي گير ميان اين در هم تو... بكنم كار چه بايد نميدانم من...گرفته قرار برادرت تو و من بين.. هستيم راهي دو يك سر بر حاال

طرد بكلي را او نميتوانم منهم كنيم عشقبازي راحت دل با نميتوانيم ما هست برادرت ماداميكه تا و است خر سر يك با همراه ما عشقبازي

واقعا و صميمانه من... گفت حميد... بكنم صرفنظر تو از و بگيرم تصميم بايد من حالت اين تداوم صورت در... كردم گير وسط اين لذا كنم

مصرف كاغذي دستمال همچون حبيب مثل هم مرا تو كه سم ميتر فقط كنم فدا تو راه در را جانم حاضرم و ميپرستم ترا و هستم تو عاشق

از زودي اين به من چرا ميداني هيچ.. جان حميد من نازنازي لكخوش پسر... گفتم و كردم قطع را او حرف فورا من. بيندازي دور شده

خواب اطاق كليد سوراخ از بارها و بارها من را روابط اين و داشت شهواني و جنسي روابط پدرم با او چون...چرا؟ دانييم... شدم؟ زده حبيب

سرد مرا و ميديدم را صحنه اين هميشه او با سكس موقع و است من چشم جلوي هميشه سينما پرده مثل انها جنسي وتماس ميديدم مادرم

كه البته گفت حميد..ميخوابيد؟ پدرم زير برادرت ميدانستي تو حميد گفتم من.. كنم درك را شما ميتوانم فتگ يدحم.ميكرد

حتي و ميكند عشقبازي او با زن يك مثل و ميگيرد غوشآ در را برادرم چطور پدرت كه ميديدم و داشتم نظر زير را نهاآ منهم!...ميدانستم

ميكردم تعجب خيلي و ميزني ديد را اطاق داخل كليد سوراخ از داري كه ميديدم گاه وبي گاه چون هستي عمطل قضايا از هم تو كه ميدانستم

كه داشتم يقين من!.. ؟ چرا ميدانستم من و ميكرد مادي كمك خيلي ما خانواده به پدرت چون نميامد در صدايم من! هستي ساكت چرا كه

را چيز يك فقط.....ميداني را چيز همه تو... گفتم من... ميكردم درك پدرت هاي گاهن از را اين چون دارم قرار بعدي رديف در من

هست؟ هم پدرم قاتل برادرت ميداني.....نميداني

12

و برداشته گاوصندوق از هم را او پولهاي از زيادي مقدار و كشته مرا پدر او...من پدر قاتل... فهميدي...است پدرم قاتل حبيب كه بدان پس

زياد تعجب و تحير و گشاده باچشمان حميد.است دليل باين من نفرت...كجاست از فهميدي منو نفرت ميدح دونستي....هزد بجيب

يكردن باور...نيست تحمل قابل ديگه اين خدا واي...كشته؟ را اقا حبيب يعني..بكشد؟ را خودش ولينعمت برادرم ميشه مگه...گفت

داريد حق شما..نيست بخشش و عفو قابل ديگر اين نه نه نه.. است جنايت يك اين... بزند ريكا چنين به دست كرد جرات او چطور..نيست

مرا حرف او اينبار..بدهي انجام من براي كاري كه ميخواهم تو از علت بهمين..گفتم و كردم قطع را حرفش من.كامال..كامال باشيد متنفر او از

دوست مرا چقدر ميشوم متوجه من اينجا در باشد برادرت اگر حتي بكشي را پدرم لقات بايد تو گفتم من..كاري؟ چه...وگفت كرد قطع

خودت عشق هم و اي داده انجام مفيد كار يك هم ميبري بين از را پدرم قاتل تو بله....برداري دلم روي از را غم بار اين ميتواني تو....داري

تو اغوش در هميشه براي اسايش با بتوانم من تا ببري بين از اورا بايد...داري تدوس مرا چقدر اي داده نشان و اي كرده ابراز بمن نسبت را

لو انجام زمان اگر حتي بس و بدانيم تو و من فقط و نكند حاصل اطالع ماوقع و جريان از هيچكس اينكه بر مشروط هميشه براي.. باشم

من.. من...گفت پته تته با و ترديد با او و خواندم را دودلي حميد چشمان از من.بدهم نجات تورا بتوانم من تا بگوئي من از حرفي نبايد بروي

باو زورم و هستم او از تز ضعيف خيلي جسماني نظر از من... دارد برتري برمن هم بدني قدرت نظر از او تازه..بكشم؟ را برادرم چطور

بي ساده كوچولوي گفتم من. نيستم او با نبرده ب قادر ومن است است دم و شاخ بي غول او....بيايم؟ بر او پس از چطور...نميرسد

از نميدهد انجام كاري بدني قدرت جا اين در..كشت؟ بدني قدرت با را پدرم برادرت مگر..يريگب كشتي او با خواستم من مگر...تجربه

همينجوري نبايد تو.عضالني سلولهاي نه كني استفاده مغزيت سلولهاي از بايد تو بگيري رابكار عقل بايد تو... كرد استفاده بايد عقل قدرت

منتهي ميكند كار خوب مغزم هم خيلي...مغزم؟ بي من ميكني فكر تو گفت حميد دارد؟ وجود هم مغز رتس هسكا در ايا...سپاه قلب به بزني

مغزم سلولهاي از بايد من گفتي وريكههمانط...كرد غافلگير مرا و بود منتظره غير خيلي تو پيشنهاد..كردي دستپاچه....كردي غافلگير مرا تو

وقت فردا تا من.... باشد داشته را ريسك كمترين كه كشيدنابي و خوب نقشه يك فكر با بايد... كرد خواهم كاررا همين...كنم استفاده

را موافقتت پس...گفتم و مكرد بوسه قرغ اورا و پريدم جا از من جا همين و ساعت همين در فردا كنم ارائه بتو خوبي راهكار تا ميخواهم

را مدارمان و قرار تمام و ديديم را يكديگر انروز فرداي حميد و من. داري دوست واقعا مرا كه كردي ثابت حاال موافقي؟ تو... كردي اعالم

انجام انتظار در و يمدانست اجراء قابل و كرديم تصويب انرا هردو و كرديم برطرف انرا ضعف نقاط و كرديم مطالعه هم را نقشه و گذاشتيم

. مانديم نقشه

13

چهارم فصل نشان پشيمان و نادم را خود و ام برده رنج او دوري از خيلي بودم نديده اورا كه مدت اين در كه كردم رفتار طوري ديدم را حبيب من وقتي

بوسه و امد جلو او و كردم بازي را رل اين استادانه خيلي و شدم او با دوباره روابط شائق و دانستم او با مجدد دوستي طالب را خودم و دادم

خوشهالم چقدر... شدم زنده و مردم من مدت اين در غزال غزال. گفت برداشتو لبانم از اي

واندميت او ايا. اي كرده كالفه مرا و اي زده جانم به اتش تو... غزال گفت او. ناميدم مرگ بوسه را بوسه اين من ولي بوسيد مرا و پريد او

ترا جاي نميتواند حميد كه اي شده متوجه مدت اين در هم تو و بگيرد را تو جاي نميتواند او كه است مسلم گفتم من...بگيرد مرا جاي

مثل بيا. رفت و شد تمام و بود گذري زود دوران يك. نبود هم كاري چنين قرار و بگيرد را تو جاي نميتواند او كه است مسلم...... بگيرد

انبار ميروم من. است خوبي بسيار فكر گفت حبيب. كنيم تكرار را خاطره همان دوباره ديديم را همديگر هيزم درانبار كه بار اولين و سابق

. باش من منتظر و برو... باشد... گفتم من. نكن دير جان غزال...زيبا و طوالني عشقبازي يك راانتظ در..ميمانم تو انتظار در آنجا در و هيزم

طولش چقدر.. امد لبه ب جونم گفت و پريد بيبح در كردن باز محض به و رفتم هيزم انبار بطرف خرامان خرامان من بعد كمي دتم

اغوش در دوتائي و اوردم در تنش از را او پيراهن كنار و بوس از پس و بوسيدم اورا و رفتم جلوتر من. بياد كن رد لبو و جلو بيا خوب..دادي

ولي او بوسيدن به كردم شروع ايستاده خودم و نشاندم انبار در موجود حصيري صندوق روي را وا كردم لخت خوب اورا قتيو.رفتيم فرو هم

زد مرا... غزال گفت باناله. يچيدپبخود درد از و كشيد بلندي فرياد حبيب موقع دراين. نميشدم نزديك حصيري صندوق به خيلي خودم

... حبيب يب حبيب وگرنه بدو...بيايند دارو و دكتر با انها و زده مرا مار بگو...كن خبر را برادرم و پدر و مادر زود و برو... زد مرا مار...مرازد...

كمكم...كن كمكم...بجنب جان غزال... برو... موندي چرا...ميرود سياهي به دارد هم چشمانم و ميشوند حس بي دارند بدنم اعضاء تمام

افتاد بزمين اينكه تا..ميشد تر بد و تر بد او حال...ميامد بيرون حدقه از داشت او چشمان درد از و... ميشد تر زرد زمان هر او رنگ...كن

شد چي... گفت آهسته و شد پيدايش حميد انبار از ونربي و شدم خارج انبار از.... بياورم كمك برايش بيرون ميروم كه كردم وانمود من...

ما. باشد داشته صبر خيلي بايد كه ماست رساندن كمك منتظر حبيب و داد انجام خوب را خودش خدمت مار بله گفتم... است؟ تمام كار

بسختي كه راند زبان بر را مفهومي نا كلمات وي طوالني نه مدتي از پس..مانديم حبيب كار پايان منتظر اي گوشه در و شديم وارد باهستگي

نبود حيات قيد در ديگر حبيب و رفتيم انبار داخل دوباره مدتي از پس و امديم بيرون مار رست از ما....بود مادرش نام جمله از شنيد ميشد

ديده يا و مار ترس از و نشانيديم حصيري صندوق روي را او دوباره و كرديم تنش به را او لباسهاي حميد و من.. بود كرده تمام واقعا او...

. شد گزيدگي مار دچار حبيب كه بود ما طرف از شده كشيده نقشه همه كه ايد شده متوجه هم شما حتما. گفتيم ترك را انبار بفوريت شدن

. شود خارج براحتي بتواند مار كه بوديم كرده باز سوراخ يك صندوق باالي سمت در و بوديم داده قرار صندوق درون در و تهيه را مار ما

. نشد پيدايش هم ديگر و.بود خزيده بكجا نميدانيم و كرد راحت حبيب شر از را حميد و من مار

هيزم انبار وارد ما آشپز دليل چه به و چرا نميدانم.... مانديم بعد منتظر و رسانيديم هايمان خانه به خونسردي كمال با را خود حميد و من

خود دوان دوان همگي ما رساندو ما باطالع را ماوقع زياد صداي سرو و فرياد با و شد مواجه حبيب جان بي جسد با وحشت و تعجب با و شد

14

. شديم نفر دو نآ نجات بفكر و كرده رها را مرده ما و كردند غش هردو حبيب و من مادر منظره اين ديدن با و رسانيديم هيزم انبار به را

حبيب جسد روي انها و كرديم روبراه را همه ما حال هر در شد بيهوش اوهم و داد سر وفغان فرياد و شد خبر با هم حبيب پدر مدتي از پس

ميبايست كه بوديم شده مرتكب گناهي چه ما...كردي را كار اين ما با چرا خدايا..شديم بدبخت واي واي...ميگفتند كنان مويه و افتادند

. زد هم مرا مار خدا واي گفت و گرفت را خود پاي هم حميد پدر وقت همين در...بشويم مجازات اينجور

مار وگرنه بيرون بيائيد ها بچه گفتم همه به رو بلند من و دويديم خروجي در بطرف مادرم و من.شد سياه او چهره مك كم و افتاد بزمين و

و دكتر.بوديم گير مار و دكتر بدنبال در به در و كرديم ترك را انبار همگي ماهم و وردآ بيرون را مادرش زود حميد. زد خواهد را شما همه

فوت ورقه نسخه بجاي و نيستند زنده انها از هيچكدام كه كرد اعالم هردوتا معاينه از دكترپس و شد پيدايشان بسرعت و زود خيلي مارگير

اين منتظر ديگر حميد و من. بود مار گرفتن و يافتن مشغول همچنان مارگير و كرد ترك را باغ و كرد صادر را انها فوت گواهي يعني انها

. ميرسيديم بنظر متاثر ما هردوي و بود واقعي واقعا ما تاثر و كسالت و گرفتگي و نبوديم واقعه

نآ در من دست از كاري ولي بودم ناراحت خيلي بودم شده پدرش فوت باعث من اينكه از و داشتم حميد به كه اي عالقه بخاطر من

. نبود ما برنامه در اصال كه بود پيوسته بوقوع نداشتيم انرا انتظار اصال كه چيزي. كرد شوكه مارا هردوي حميد پدر مرگ. نميامد بر موقعيت

انجام بايد را معضل اين ادامتا بايد كسي چه و بكنيم بايد كاري چه نميدانستيم ما اكنون و ميداد انجام را ما منزل كارهاي تمام خالو محمد

و بود گرفته دردست را كارها و بود وارد ها كار به اي اندازه تا و ميكرد كمك پدرش به موارد نوع اين در ازگاه هر حميد خوشبختانه بدهدو

و نبودم زنده من عشقبازي بدون چون ميداديم انجام را عشقبازي و ميرفتيم من باطاق ميكرديم اراده كه وقت هر ما و ميرسيد هم بمن

. بودند ما بر و دور عامي ساده زن دو فقط چون نميشد خبر حميدبا و من ماجراي از هم كسي

و افتاده عقب به من ماهانه عادت كه دانستم بررسي از پس و امده بوجود من مزاجي وضع در تغييراتي كه ميكردم احساس من كه بود مدتي

به ميتوانستم من چطور چون انداخت وحشت به كلي مرا مسئله همين و هستم باردار من كه دانستم مدتي از پس....نيست خوبي عالمت اين

تمام بين در مادرم و ميشد ما خانواده كامل بروريزيآ باعث مسئله اين كه خفقان محيط ان در نهمآ ام شده اردارب من كه بگويم مادرم

ولي گذاشتم ميان در حميد با هم را مسئله و افتادم چاره فكر به زود خيلي. ميشد ممكن غير آنجا در ما ماندن و ميشد شكسته سر فاميل

حل راه كه ميبيني..كن ازدواج فرزندت پدر با خوب..نيستي؟ باردار من از مگر...دارد مانعي چه...بهتر چه... گفت خونسردي هايتن با حميد

و دارم دوست بيشتر جانم از را تو و هستم تو بيقرار عاشق منكه... تو نفع به هم و است من نفع به هم اين..داري پيش در سانيآ اين به

اين نميكردم فكر كه چيزي به چون خوردم يكه من حميد حرف از. اين از تر سانآ و بهتر راهي چه خوب....كشتم را برادرم خاطر بهمين

براي نراآ و داشتم وحشت خيلي كورتاژ از من ولي بود كورتاژ اصلي و دوم حل راه و بود حلي راه خودش نوع در ولي بشوم حميد زن كه بود

من كه است هماني راه بهترين گفت حميد...هه هه هه....؟ مادرم.... نداشتم كمك من كه بود اين ديگر اشكال ولي ميدانستم خطرناك زنان

زن تو ميخواهد خدا از من مادر چون بشود پيدا اشكالي نميكنم فكر... ميكنم صحبت مادرم با منهم و بزن حرف درتام با تو...دادم پيشنهاد

راه.شد خواهد همينطور هم حاال و بوده موافق هميشه تو مقابل در مادرت چون داري دست در تو هم نراآ خوب...تو؟ مادر ولي بشوي من

. فردا تا كنيم فراهم را مقدمات و بيفتيم

15

داشتندو دعوت حميد و من منسوبين تمام و پذيرفت انجام سادگي با حال عين در و زياد زيبائي و شكوه با حميد و من عروسي و عقد مراسم

من ولي كرديم شروع را ميزيآ مسالمت و معمولي زندگي ما و شوهر و زن شديم حميد و من و رسيد ايانپ به خوشي و خوبي با مراسم

. خانه كامل اختيار صاحب و فرمانده... من و بودم

باال را تو شكم چون حسابيه مرد يه شوهرت كه معلومه جان غزال گفت مادرم كهيبطور ميرفت بزرگيه ب رو مرتب من شكم

هي ما خانواده چون ميداشت ورم وحشت داشت كم كم.. ميشوم بزرگ مادر بزودي من.. هورا... نه؟ يا اي حامله كه فهميدي تخود...وردهآ

من....ميشه شروع جوش و جنب ما خانه در امدنش با..باشه مبارك قدمش اهللا انشاء.... داريم پيش در رسيده نو....ميشد كوچكتر و كوچك

ميداره نگاه پا سر منو بچه اين عشق حاال... ميشدم ديوانه داشتم من..... امد خواهد بوجود اساسي غييراتت ما خونه توي هستم مطمئن

. شد خواهد شادي و شور از پر ما خانه...

هك اينست نام اين انتخاب علت و است غزال من اسم كه ايد شنيده گريخته و جسته شما ولي ام نكرده معرفي بشما خودمو هنوز من راستي

مالحت كه غزالي حاال بود مالحت ديگرم نام داشتم مالحت چون و ذاشتگ غزال مرا نام لذا است آهو شبيه من چشمان كه ميكرد فكر پدرم

بي من كه شد باعث بودنم يكدونه يكي بعالوه و مادرم و پدر مكرر هاي تمجيد و تعريف و ها نامگذاري اين. ميشه لعبتي چه باشه داشته هم

هرچه من. باشم فاميل جمع در چه و خانه در چه مجلس لقن من مقوله اين در و بيايم بار خودخواه و ادب و بيتربيت و ننر و سلو نهايت

چون نداشتند را زدن حرف جرات پدر ترس از ولي شدم فاميل در بودن ننر در مثالي كه كردند لوس انقدر مرا و ميشد انجام فورا ميگفتم

زمين روي دختر ترين زيبا و ترين باهوش من كه ميكردم فكر من. ساختند هيوال يك من از مادرم و پدر. بود فاميل ماحترا مورد خيلي پدر

شوهرم حميد. بشوم روبرو فراواني مشكالت با تيآ زندگي در من كه شد باعث اين و.شد نخواهد و نشده بلند من دست رو كسي و هستم

سعي و بودم هم باردار من اينكه خاصه نمياورد بر دم ميدادو انجام چرا و چون بدون مرا اوامر و بود ادهار بي كامال من هاي خواست برابر در

كه داشت يقين او. شد خواهد پدر بزودي كه بود شادمان هم خيلي و ميدانست پدر را خود حاال او. نكند عصباني موقعيت اين در مرا ميكرد

ولي نبودم ئنممط من حال هر در.....باشد حبيب مال ميتوانست هم همينقدر چون نبودم مطمئن او مثل انچنان من ولي اوست خود از بچه

بماند...باشند بچه اين پدر ميتوانستند و است خارج ما داستان از كه بودند بين اين هم ديگري كسان ه تاز.باشد حميد مال ميبايست قاعدتا

فظح براي فقط... نميكردم ازدواج او با من كه وگرنه بود مصلحت روي هم حميد با ازدواج....هست كي بچه پدر كه نميكرد فرقي من براي...

كامال وجودش.. بكنم بايد كار چه بچه اين با نميدانستم...ميخورد خوره مثل مرا روح بچه اين وجود اما. فاميل و فك جلوي مادرم برويآ

و..ميافتاد ريخت از من هيكل داشت من شكم شدن رگترزب با...چطور اما.. نمك حل بنحوي هم را مشكل اين بايد من... بود من مزاحم

كه گرفتم تصميم بعد روز.فوري رهآ يرمگب را بدبختي اين جلوي فورا بايد..نبود تحمل قابل من براي ديگر اين.. ميشدم ريخت بد حسابي

او ولي واستمخ را نظرش و رفتم دكتر پيش. كردم هم را ركا همين و كنم صحبت جنين سقط به راجع و بروم زنان دكتر اي ماما يك پيش

ندارد خطري جانم براي اينكه دانستن با بدهدو انجام را كار اين هك كرد موافقت من اصرار و ابرام با ولي است دير كمي كار اين براي گفت

اعصاب تمدد روزي چند ميخواهم و دارم را شيراز به روزه چند مسافرت قصد كه گفتم حميد و مادرم به من. ذاشتيمگ را مدارمان و قرار

و من مادر بخصوص و حميد از كردن پنهان و جنين سقط از بعد نقاهت براي بود اي بهانه اين و رفت خواهم دوستانم از يكي منزل و كنم

. راز اين براي بود سرپوشي خود اين. ميدح

16

نقاهت رفع از پس و بودم بستري بيمارستان خصوصي خشب در هم روزي چند و ردمك سقط را بچه و رفتم دكتر پيش كلك و بهانه همين با

آوردو بخانه مرا و رسانيد گاه فرود به را خود فورا هم حميد بياوردو بخانه مرا تا زدم زنگ حميد به آنجا از و رساندم فرودگاه به را خود

من چرا كه گفتند باهم حميد مادر هم و من مادر هم شدم وارد خانهب وقتي. شدم حت را بچه شر از من و رفت پيش بخوبي نقشه بازهم

بما خوشي اينكه مثل.. بگويم چه مادر گفتم كرده استفاده موقعيت از من و ميرسم بنظر الغر هم. خيلي و ام شده پريده رنگ اينهمه

بچه....دادم دست از را بچه من... مادر.....مادر.. مگفت زياد چيني مقدمه از پس و پردازي دروغ و سازي صحنه به كردم وشروع.....نيامده

مسافرت اين به نميبايست من اينكه مثل...بودم بيمارستان در مدت تمام تفريح بجاي كنم تفريح رفتم من..افتاد جگرم پاره...افتاد نازنينم

ديدند مرا بيقراري وقتي حميد مادر و من مادر... بودم نرفته كاش اي مصنوعي باگريه... شده بچه سقط باعث من غلط كار همين گويا...بروم

پس سالم بما خدا را تو بياري بد اينهمه از بعد و نشد چيزيت تو كه مياوريم بجا را خدا شكر ما...گفتند بوسيده مرا و شده نزديك بمن هردو

خدا خواست اين... بشوي دار بچه تو هم باز كه داريد پيش در زيادي وقت و حميد طور همين و هستي جوان تو.. دخترم ندارد مانعي... داد

خيلي... اريدد پيش در هردوتاتان زيادي زمان هم و... حميد هم سالمي تو هم... نباش ناراحت... بود رفتهگ تعلق اين بر الهي مشيت... بود

رامآ براي ديدم را مادرم ناراحتي كه من. باشيد صبور بايد....كردم فراموش را خودم غم من گفت مادرم...ميشويد فرزند داراي هردو زود

حميد ؟حميد نيست... شيها رزرو با تازه...داد خواهيم شما تحويل فوتبال تيم يك زود خيلي ميدح و من نباش نگران مادر گفتم كردنش

غزال.. نرسيده خرآ به كه يادن..ميگه راست جون غزال گفت ناراحتي و لكنت ميپيچيدبا بخودش و بود شده ناراحت بينهايت خبر اين از كه

پاشو.... جون غزال ميزنيم ها حرف اين از انوقت شد حال سر خوب وقتي بياره بدست خودشو سالمتي و كنه استراحت مدتي بايد جون

و نم و برداشتند زاري و گريه از دست ما مادران. ميرسه هم موپول توپول هاي بچه كردن درست موقع..توست استراحت موقع پاشو...

حرف ديگه هم تو.. نيست خبري نوه از ديگه و مرد نوه...نوه بي نوه... حميد ببين حميد... گفتم حميد به رو من آنجا در و باال رفتيم حميد

و شد داغون هم اعصابمون و كرديم پرداخت خيلي هم براش و كرديم ما كه بود غلطي يك اون..ميشم كفري من چون نزن هم را بچه

نميكنيم ها غلط اين از ديگه فهميدي؟..بارداري بي بارداري هست قرص تا..مدوا در من پدر... شد حساب من پاي هم همش

نه امده بوجود حميد و من روابط در اختاللي كردم احساس من و رفتيم رختخواب به بعد و. باد زنده...حاملگي ضد قرص باد زنده...حاليته؟...

من در هم سابق حرارت نآ و نبود برايم سابق حميد نآ ديگر او...داشتم او به را سابق احساس من نه و بود گرم خيلي من با سابق مثل او

. او از يا بود من از كار عيب نميدانم...نداشت وجود

وعيكن و ندارد را سابق اشتياق نآ هم حميد كه كردم احساس.بود لنگ كار جاي يك ولي نبود مشخص برايم بود كجا در كار عيب حاال

حميد يك نشد حميد.... نبود مهم من براي حميد خود و نميكرد فرقي من براي ولي ميكردم فكر اينطور من ويا بود شده ايجاد ما بين سردي

بود كرده عصباني خيلي مرا حميد احساسي كم اين. ميكني پيدا لگخوش پسر بزني سگ سر تو شهرما تو نبود قحط كه لگخوش پسر... ديگر

را اين و نبردم پيش از كاري ولي كنم ترقيب و تحريك را او خودم زنانه هاي ترفند با كه كردم سعي آغاز در. بود زده لطمه من بغرور و

او استادانه هاي ترفند با لذا كنم ترميم را خودم خورده لطمه غرور ميبايست من. بخورم شكست پسر يك از كه ميدانستم ننگ خودم براي

اين از و ميگذاشتم بجا مشتاق را او و ميكشيدم عقب را خودم پاي من ميرسيد جنون حد سر به وقتي مدت تمام در و كشيدم وجلوتر جلو را

تشنه را او بيشتر من ميكرد سكس تقاضاي بيشتر او هرچه و ميكشيدم كنار او از من و ميكرد نزديكتر بمن را خود او. ميبردم لذت كارم

و سر بي پسره...كردي گم خودتو تو.... گفتم جواب در من و پرسيد من از را كار اين دليل او. ميكردم ناعامت كار اين از و ميگذاشتم باقي

17

بگو ميكني؟راست ناز من براي و شدي دمآ داخل حاال تو شده؟ چي...ميكني؟ ناز من براي تو كه بود رسيده بجائي تو كار نسب و اصل بي..پا

و كرد نگاه مرا مدتي حميد. بزن حرف راست و رك.... نيار در منو لج خبره چه بگو راست... بگو... ميكنم سياه را شبت و روز من وگرنه

بارها من كه اينست ان و داشتم مخفي تو از نراآ من كه يكي بجز خبري اب من زندگي هاي راز تمام از تو جان غزال ببين.گفت راميآ به بعد

آنجا در و ميشوند خواب اطاق وارد نهاآ چطور كه ميديدم و ميكردم نظاره را نهاآ مرتب و بودم باخبر پدرم و برادرم روابط از كه گفتم بتو

لذت غرق هم زمان همان در من. داشتم نظر زير را انها جنسي روابط كليه ميدادندو انجام سكس باهم انها كه ميديدم من. ميكنند كار چه

چون دارم جنسي انحراف منهم كه دانستم كم كم بود اسوه يك من براي حبيب موقع ان در. ميگرفتم نظر در حبيب بجاي را خودم و ميشدم

تو با پدرم بر عالوه برادرم كه ديدم وقتي حال درهر كند ناراحت مرا ميبايست و كنم لذت احساس مناظر نآ ديدن از من نميبايست قاعدتا

جنسي روابط زن با هم و مرد با هم واحد نآ در ميتواند مرد يك كه نستمدا و كردم مطالعه كار اين به راجع است جنسي روابط داراي هم

باز دادي نشان سبز چراغ من به تو زمانيكه. دارد گانه دو احساس يعني. مينامند سكسوال بي علمي نظر از را مردان نوع اين و باشد داشته

بيشتري لذت لذا ميانگاشتم مرد را تو و بستميم را چشمانم هميشه معاشقه موقع ولي داشتم نگاه ضيار هم را تو و گرفتم ادي حبيب از هم

نميبرم جنسي لذت زنها از من..نيست خودم دست اين...؟ خانم فهميدي اينم من خوب... ميدهم ترجيح زن به را مرد من خانم.... ميبردم

.... سكسوئل همو ريآ..... بيسكسوئل تا هستم هوموسكسوئل بيشتر من هك فهميدم حاال...

بهيچ ولي كند عصباني مرا و بشود من رنجش باعث ميبايست گفتي كه چيزهائي اين..حميد ببين گفتم و كردم نگاه حميد به تعجب با من

جنسي خالص رابطه يك فقط نداشت وجود عشقي تو و من بين معاشرت شروع آغاز از زيرا ندارم بتو حساسيتي من چون نيست اينطور وجه

امد و دادم انجام مجبورا كه را كورتاژ. بود بروآ بخاطر دوما و داشتم كورتاژ از اوال من كه بود ترسي فقط كردم ازدواج تو اب هم اگر و بود

بوجود ديگر كس هر يا و تو يا و حبيب و من بين روابطي اگر و تميسن خودم بجز كس هيچ عاشق من بدان را اين. سيدم ميتر انچه از بسرم

عشق من را اينها اسم....انديشي عاقبت و مسئوليت داشتن بدون محدود مدتي براي نهمآ بود جنسي صرفا عادي و موقت هرابط يك تنها مدآ

فراموش را چيز همه زود خيلي و ميكندن متاثر مرا ما جدائي و بود قبيل همين از هم وت مال و بس و است موقت هوس اسمش بلكه نميگذارم

زن تو اگر حاال است حتمي و قطعي ما جدائي و نميكند متصل هم به را نفر دو ما چيزي ديگر و شده حل تو و من بين مشكل. كرد خواهم

. شد تمام ما روابط كوتاه دوره. است همينطور هم حاال و نداشتم دوست را تو هم كار آغاز از من. ندارد فرقي من براي يامرد داري دوست

چه ببينيم دعب تا هستيم شوهر و زن ناسم تو و من فعال. بود نخواهد و نيست من توجه مورد داري هرابط كسي چه با و ميكني كار چه بعدا تو

وت...نيست؟ اينطور...باشي؟ فهميده را منظورم بايد گويا... داشت نخواهيم هم كار به كاري هيچ و...خودش خط و بسو كس هر.....ميايد پيش

طاافر ما از هيچكدام اينكه بر مشروط بود خواهد قرار بر كامل بس تشآ ما بين و خودم يقهسل طبق منهم و ميخواهد دلت كه باش همانطور

. ميكنيم را ركا همين... نميشه اين از بهتر گفت حميد.پذيرد انجام رامآ و معتدل ها كار و نكنيم جنجال توليد و كاري

با نفر دو.بوديم يكديگر كنار در غريبه دو ما حاليكهدر هستيم ونهنم شوهر و زن ما ميانگاشتند همه و ميرفت پيش منوال همين بر ما وضع

. نبود ما مابين تناسبي هيچ......مختلف انگيزه با مختلف روش با مختلف قايدع

18

تختي كارش اطاق در مياوردو بخانه خود با را وانج پسران و مردان علني و نميكرد كاري اومخفي كردم من كه سفارشاتي و ها توصيه همه با

كه را هركسي معمول مطابق هم خودم و نمياوردم بعمل ممانعتي منهم ميكردو بسرش ميخواست كه را خاكي هر آنجا در و بود گذاشته هم

. بود برقرار ما بين كامل هماهنگي نظر اين از و ميشدم عشرت و عيش مشغول و مياوردم بخانه داشتم دوست

غرق مرا و بپري و كرد خواهد خوشحال خيلي را تو كه بدهم انجام كاري برايت ميخواهد دلم جان غزال گفت و امد من پيش حميد روزي

نديده يكجا را زيبائي اينهمه تاكنون تو كه كن باور..بيفتد بآ دهانت ديدنش از كه بدهم نشان بتو را كسي امروز ميخواهم من.... كني بوسه

ديدنش از...نقاشي تابلو يك مثل درست...است هيكل و بدن و اندام و مردانگي و يبائيز نمونه كه بدهم اننش بتو ميخواهم را جواني...اي

گفت حميد. نه يا زده خودت دست رو.... چطوره ببينم بيار..ببينم بيار.... ميشوي خوبي و گل پسر يك داري هم تو...ماند خواهد باز دهانت

.بدهم را كار ترتيب رفتم.....ميكني حال خيلي ميدانم

عين..تيكه تيكه...بود وردهآ همراهش اي يكهت عجب.. واي....مدندآ من پيش نفري دو و شد وارد جواني پسر با همراه ساعاتي از پس يدحم

راه من لوچه و لب از بآ... وردشخب ميخواست دلش دمآ...هلو عين...برو دل تو و زيبا...خوشگل...تراش خوش....نقاشي تابلوي يك

انسان يك كه است ممكن مگر..كشيده اندام..بلند قد...سبز هاي چشم..سفيد چهره... ميكردم نگاه بهش و بودم زده لز جوري همين...افتاد

مرا دست و مدآ جلو خاصي ظرافت با او...ام گفته كم بگويم هرچه..هبيدمو پسر چه....باشد داشته جمع خود در را جهان زيبائيهاي تمام

من با شما الطاف و زيبائيها از نقدرآ حميد به گفت ميدانيد؟او كجا از مرا نام شما گفتم من خانم غزال شما بر درود گفت بوسيدو و گرفت

هاي تعريف تمام ولي گفته بشما راجع زياد حميد...داريد نام غزال شما كه گفت بمن حميد...ميشناسم خوب را شما حاال من كه كرده صحبت

نقاشي كشيدن براي شمارا رامبرانت كه من روبروي..هستيد اي الهه..هستيد لعبتي شما..ينمميب شما در من كه نيست نيآ صدم يك حميد

خدا..كنم تشريح ميبينم كه را نچهآ وانمتنمي منكه... هستيد معركه شما....دارد كم پاريس در لوور موزه شمارا شده نقاشي چهره..دارد الزم

روز اين..بگيرم جشن را روز اين هرساله و بدانم خودم براي تاريخي روز يك بايد را مروزا و شدم نائل شما بديدار من امروز كه بود من يار

و اديب اين نام... طور همين هم حميد..كنيد معرفي را خودتان كرديد فراموش شما اينكه مثل گفتم من. برد نخواهم ياد از هرگز را فرخنده

گفت بالدرنگ او...شما؟ اسم خوب....تعارفات به برسيم بعد كنيد معرفي را خودتان لاو.ميكند تعريف من از محابا بي اينطور كه را سخنور

را شيرينش سودهآ و راحت كندن كوه بدون...يافته را شيرينش فرهاد حاال.... بود شيرين بدنبال سالها كه فرهادي.... است فرهاد من اسم

النوع رب غزال براي...بزنم بكوه و بردارم كلنگ و تيشه غزال بنام مشيرين اين براي حاضرم من ولي....راحتي اين به.. كرده پيدا

و شيرين بابا... دارن تشريف لوس خيلي قاآ معلومه....گفتم خنديدن حال همان در و گرفت ام خنده من راستش.. كجاست؟ كلنگ...زيبائي

خوب فرينآ گفت جوابم در او!... ؟...لهگخوش فرهاد... باشي تو هم فرهادش و من شيرينش بايد حاال..زمان نآ فرهاد و شيرين هم فرهاد

بر عالوه قاآ شدكه معلوم گفتم من...يك درجه..دادي تشخيص خوب..لهگخوش فرهاد....بردي بكار را قشنگي اصطالح...دادي تشخيص

خمره به دمي و بداريم گرامي را وزر اين بيا...هستند راضي خود از اينطور الگخوش همه...باشه...هستند متشكر خيلي هم خودشون از لوسي

زدم او چانه زير به دستي و رفتم فرهاد يطرف و كردم استفاده موقعيت از من. بعد تا كنم فراهم را سات و سور رفتم من گفت حميد. بزنيم

... نكردي چاخان....حالجي مرده چند ببينم جلو بيا گفتي خودت از اينهمه هك حاال گفتم و

19

خيابون هم تو اينكه يا بيائي كنار من با ميتواني تو ياآ كه بايدديد! حالجي مرده چند بدانم بايد كردي تعريف اينهمه تخود از كه حاال

و داره شخصش به بستگي... تاز يكه و سرعت پر خيلي... هستيم ترافيك پر طرفه دو خيابون ما..بابا نه.. گفت پاسخ در او..! هستي يكطرفه

بطرف و..دارم يقين..دانست خواهي قدرشو...افتاده دستت تو مالي چه كه ميفهمي بعدا خودت... ميبرن دست رو منو بابا...ميخواهد كه طرفي

ميپرسيد و بود من چالندن مشغول مرتب او....شديم نزديكتر و نزديك بهم كم كم و نيامد هم بدم كه بوسيد حرارت با مرا لبهاي و مدآ من

.كشيديم كنار موقتا را خود و شنيديم را حميد پاي ايصد هنگام اين در....چطوره؟

اينكه مثل ها بچه.. گفت حميد بعد لحظاتي...كرديم فراموش را مافيها و دنيا ما و شد وارد فراوان سات و سور و مشروب گيالسهاي با حميد

با..گفت خوران تلو تلو و خواست بر جا از..كنم تراحتاس و بروم بايد.. نيست خوب حالم.. گرفته منو...كردم افراط...ال با انداختم زيادي من

هم با را نفر دو ما بهانه اين با و...پيشتون ميام شد بهتر كه حالم....حافظ خدا بعد ساعت چند تا گفت و رفت خروجي در بطرف و...شما اجازه

. ذاشتگ تنها

قطعه سكسي فيلمهاي مانند او..لذت غرق و ميرفت پيش مرتب او...شد شروع عمليات و آمد من سويب كرده استفاده موقعيت از هم فرهاد

هردوي براي لباسي ديگر تا مياوردم بيرون را او هاي لباس عوض در هم من و ميكرد پرتاب و مياورد بيرون تنم از مرا هاي لباس قطعه به

مدت براي مرا ميتواند و دارد خاص مهارت كار اين در كه ادد نشان واقعا او. شديم قاطي هم با و بوديم شده عريان كامال ما و نماند باقي ما

انجام بمن نسبت را حميد وظايف او حاضر حال در.بياورد بدست مرا كامل رضايت ترتيب اين به و دارد نگاه محظوظ و مشغول طوالني

هستم من همچنان فرمانده و ندارند انرا زابرا جرات يا و نميكنند درك چيزي يا خانه اهالي و است موفق بسيار هم كار اين در و ميدهد

شايد و ميرسيد حميد به هم و بمن هم فرهاد چون بكند اعتراضي نميتوانست خواه نا خواه بود جريان اين باني و باعث خود كه هم حميد.

كامال ما خانه در فرهاد حاال و شتيمندا كاري هم كار به و ميكرديم زندگي باهم نفره يه ما. باشد همين ما خانه به فرهاد وردنآ علل از يكي

. بود شده پالس

در را جوانب تمام ما. بود كامل رفاه در هم سكس نظر از و ميرسيدم او به من مالي نظر از چون بود راضي وضع اين از فرهاد بيشتر همه از

داشت ادامه نحو بهمين ما زندگي و نشوند باخبر ما وضع از ها همسايه كه داشتيم نظر

شرح دارم من. است خودم از بيوگرافي اتو يك حقيقت در ها نوشته اين. است مالحت ديگرم نام و غزال من نام كه گفتم بيش و كم قبال من

يك انگيز هراس و مخاطره پر زندگي رحش بلكه نيست ساده و معمولي دختر يك بيوگرافي اتو نيا و مينويسم خودم رابدست خودم زندگي

. داستان باقي حاال و كرد خواهيد تصديق خودتان بعدا كه است سال و سن كم دوشيزه

20

پنجم فصل

از داشتم سعي منظور بهمين.خودم بر د دور افراد از بخصوص بياورم در سر ها راز همه زا ميخواهم و هستم كنجكاوي دمآ اصوال من

صداي زدن ديد بر عالوه روزي تا ميزدم چوب را نهاآ سياه زاغ كليد سوراخ داخل از گاه از هر و بياورم در سر فرهاد و حميد كارهاي

شده كشيده نقشه تا هستيم همكار دوتا حاال ما.... جان فري... ميگفت فرهاد به حميد گفتگو اين در شنيدم هم را نهاآ اهسته گفتگوي

كامال بايد ما راز و بياورد در سر نبايد ايم تردهگس برايش كه دامي از و....ببرد بوئي ما نقشه از نبايد غزال ولي كنيم پياده را خودمان

بمن او ثروت كل و شد خواهم او بالمنازع وارث من ميرسدو فرا من پادشاهي زمان موقع ان رفت بين از غزال زمانيكه. بماند باقي محرمانه

و مرفه وردهآ باد ثروت يك با عمرمان پايان تا ميتوانيم ما و قدرت هم و دارم ثروت هم من نوقتآ. مادرش به هم كمي البته ميرسد

هم او دست از و مرد خواهد زود خيلي و گوره لب پاش كه هم غزال مادر هتاز. بود نخواهد ما مزاحم هيچكس ديگر و كنيم زندگي سودهآ

شمر نوقتآ... قدرت با هنتيج ودر..ثروتمند...لگخوش قايآ كل قايآ...اقآ ميشوم من.شد خواهيم تر پولدار ما هم باز و شد خواهيم خالص

كه مزاحم پرمدعاي لوس دختره اين بدون تو و ميمانم من نوقتآ. داشت نخواهد چنداني عمر كه هم من مادر....شد نخواهد من جلودار هم

را اينها. ذاردبگ قدم بدنيا اصال نگذاشت كه خودمان بچه و برادرم و ومن خودش پدر جمله از است زيادي عده قاتل او. رسانده بلب مرا جان

را ما سر و كرد خواهد شروع او نكنيم اقدام فورا اگر ما. ميداند خدا ديگر اينرا است كرده معدوم را نفر چند كال نيست معلوم.. ميدانم من

فرهاد. فرستاد خواهد گورستان به را ما و كرد خواهد پيشدستي او بجنبيم دير اگر ما...تو هم بعد من اول كرد خواهد بآ زير صدا بي خيلي

وارد تو بخاطر وفقط فقط كه نكن فراموش و شوم همبستر زن يك با كه ميكشم جرز چقدر من كه ميداني بهتر خودت تو جان حميد گفت

تو ااينر نيست اساني كار افعي ماده اين با خوابيدن...ميدهم ادامه دارم و زدم انگيز نفرت كار اين به دست..پول بعد و تو بخاطر... شدم گود

انسان بدن تمام روي گازش جاي و ميكند كبود و سياه را دمآ بدن و تن تمام... نميكند جفتگيري انسان يك مثل كه او...ميداني هم خودت

نرفته بين از من تا... ميدهم ترجيح نهاآ همه به ترا موي تار يك و است هيچ من براي جهان لگخوش زنان و دختران تمام تازه ميشود ديده

را ات نقشه... بگو. كشت دهخوا مارا جفت او وگرنه بجنبيم بايد ندارم طاقت ديگر...ميشوم ديوانه دارم من...كنيم طرح اي نقشه بايد ام

سابق مثل كه اينست تو وظيفه فعال گفت ميدح..اي كرده مادهآ را نقشه تو ميدانم چون چيست نقشه اين در من وظيفه بدانم تا بده شرح

خيلي فرهاد و حميد حرفهاي شنيدن از من. بعد براي بماند بقيه...كني گوئي بد هم من از كم كم و بدهي نشان او مرده كشته را خودت

هردو كه بكنم انها هردوي براي اساسي فكر يك تا رفتم خودم خواب باطاق و كردم ترك را محل عصبانيت كمال در و شدم عصباني

. شوند غافلگير

و كردم فكر خيلي.برسند اعمالشان سزايب نهاآ بايد!..وگرنه كنم نيست به سر را نهاآ تر زود بايد من..منه كردن ستيپيشد موقع حاال....ها

شدم اتومبيلم سوار و واستمخبر جا از دليل بهمين و زد مغزم به اي جرقه ناگهان نپسنديدم را هيچكدام ولي كشيدم پيش را مختلف هاي راه

در كوتاهي مسافرت چون نباشد من نگران گه گذاشتم بجا حميد براي هم يادداشتي و گرفتم پيش در را چالوس جاده راه و افتادم راه و

تمام و بودم رانندگي مشغول چالوس جاده در من موقع اين در. كرد خواهم تلفن شدن دير صورت در باشد خاطر سودهآ او و دارم پيش

21

خره باال و...كنم پيدا ام نقشه اجراء براي مناسبي جاي تا ميدادم قرار مطالعه مورد بدقت را جا همه و داشته نظر زير را جاده اطراف و جاده

ماشين محل اين در و نكنند توقف جاده كنار در اتومبيلها تا بودند كرده مسطح را اينجا. كردم پارك را ماشين محل همان در و يافتم نراآ

و بودند نكرده گذاري نرده هنوز دره قسمت در ولي بودند كرده مسطح را اينجا بود؟ مناسب اينجا چرا حاال.بدارند نگاه را خودشان هاي

خوب را نظر مورد محل. بود كاره نيمه و نگرفته قرار استفاده مورد و نشده تكميل هنوز پاركينگ اين و بود دره بطرف پاركينگ شيب ضمنا

من ولي نبودند نگران اصال انها كه نستمميدا و نباشند من نگران تا زدم زنگ فرهاد و حميد به راه سر خانه قهوه اولين در و سپردم بخاطر

را نقشه هم انها كه كردم احساس و رساندم خانه به را خود بمانندو باقي فريب در همچنان نهاآ كه كردم را كار اين گار روز مصلحت بخاطر

كلك هستم برنده هميشه من الگخوش خوندين كور گفتم دل در من. ميكردند عشق و محبت اظهار بمن نهايت بي هردو چون اند كرده آغاز

هنوز ولي بزنم اسينميش كه دوستم ناهم به سري چالوس بروم ميخواستم ها بچه گفتم و زدم بخريت را خودم من.است كنده هم تا دو شما

چكار من با شما.... ميكرد را شما هواي و بود گرفته دلم... مكن تحمل نميتوانم را شما دوري كه كردم احساس بودم نرفته را راه از مقداري

تا...بكنم نتوانستم تحمل شمارا دوري و بازگشتم راه نيمه از من...دارم را شما تب هميشه حاال... نبودم بيقرار اينطور هيچوقت من.. ايد كرده

من حرف از و كردند بهم نگاهي ندوآ..ببينم را شما دوري نميتوانم هم كم مدت براي...ايد؟ كرده چكار من با شما...ببينم دوتاتونو ناز قيافه

زمان يك منتظر من. ميديدند موفق را خودشان اندو شده نزديك خودشان نقشه به كه ميكردند فكر هم نهاآ گويا... مدآ خوششان خيلي

.نكردم فراموش هم را احتياط ولي بودم مناسب

هم اي نامه من. تعطيل روز سه يعني.. ميشود ساندويچ نآ در ها جمعه و پنجشنبه كه تعطيل شنبه رچها يك... است تعطيل روز يك امروز

كردم تمايل اظهار و دادم نشان نهاآ به را نامه من.بود كرده دعوت تعطيل ايام براي چالوس به را ما نفر سه هر او كه كردم جعل دوستم از

جريان تمام او كه دادم توضيح و شد خواهد الحخوش ما كار اين از خيلي دوستم كه مگفت و برويم دوستم پيش روزه سه تائي سه كه

من.شديم عازم و كرده حاضر را وسايلمان ما و پذيرفتند مرا پيشنهاد هردو نهاآ.ندارد وجود هم نظر اين از اشكالي هيچ و ميداند را خودمان

برويم سالم تا راند خواهم را ماشين من برگشت در هم و رفت در هم و شستن خواهم رل پشت من ميرانيد تند هردوتاتان شما چون گفتم

. افتاديم راه و نشستم رل پشت من و نداشتند حرفي هم انها برگرديم و

و بدارند نگاه الحخوش مرا تا ميكردند زباني شيرين و..ميخنديدند بلند صداي با و ميكردند تعريف جوك مرتب فرهاد و حميد راه بين در

نوشيدن به كردند شروع هم كم كم و دارد قرار تشيآ چه خاكستر اين زير كه نميدانستند نهاآ و ميدادم نشان راضي خيلي را خودم نهمم

من ها بچه گفتم من.... ميشديم نزديك ودوعم مكان به كم كم..معذورم رانندگي بخاطر گفتم من منتهي ميخواستم خدا از من كه مشروب

هم خودمان شكم به كرده اعصاب تمدد و استراحت كمي و ميكنيم پارك خلوت محل يك در بزودي... ام وردهآ همراه تسا و سور و.. قهوه

پارك شيب به رو را اتومبيل و شدم وارد گرفته نظر در قبال بجاي و خوبه جا همين گفتم من....بگه جونم مامان هرچي گفتند نهاآ ميرسيم

. كردم

. خواندم نحو اين به چالوس جاده در را رويداد يك وقايع روزنامه در و خريدم اي نامه روز خودمان رذگ سر دكه از روز همان عصر

.بود كرده نگاري وقايع چنين نشريه اين خبرنگار

22

ندداد دست از را خود جان جوان مرد دو نآ طي كه پيوستقوع بو تمام نيمه گنپاركي يك در چالوس جاده در مرگباري تصادف امروز صبح

عازم دوستشان با همراه شوهري و زن اتومبيل اين در. يافت نجات سائيآ معجزه طرز به بود نفر دو اين از يكي همسر كه نهاآ همراه زن و

اين چون و شدند وارد تمام نيمه پاركيگ يك در اقع و سراشيبي بيك ترمز بودن خراب و احتياطي بي و مستي اثر بر و بودند چالوس

مشروب چون جوان زن و شدند پرتاب دره بداخل كوه باالي از مستي حال در و كنند متوقف را ماشين نتوانستند نبود نرده ايدار پاركينگ

و شده منتقل درمانگاه نزديكترين به جوان زن اين. ميشود زخمي فقط و ميكند پرتاب ببيرون را خود و كرده باز را اتومبيل در بود ننوشيده

و سوخته كامال جوان دو جسد و مدهآدر اي مچاله بصورت و گرفته تشآ برخورد از پس دره انتهاي در اتومبيل. يستن ايشان متوجه خطري

چگونگي از گاهيآ و محل بازديد مشغول راه پليس. ميشود منزل عازم كنان مويه و كوبان بسر پانسمان از پس جوان زن. . اند شده نابود

. رددا ادامه تحقيقات و باشديم واقعه

متورم چشمان و مشكي لباس با من و داديم ترتيب مجللي بسيار ختم مجلس بود شده خرد عجيبي بطور اكنون كه حميد مادر و مادرم و من

بدبختي...رفت دستم از شوهرم چطور ديدي....ميكردم فرياد گريه و بلند باصداي من ميشد وارد كه هركس و ميكردم پذيرائي ميهمانان از

صبر و بردباري به مرا هم نهاآ و مياوردم در را حاضران همه گريه و ميزدم غش به را خودم يعني ميكردم غش بالفاصله و نميكند رها را ما

. ميكردند ترغيب

زندگي وردهآ بيرون تن از را سياه لباس كم كم منهم و شد تمام حميد شوهرم...چهلم...هفتم...سوم...بخاكسپاري طوالني و وناگونگ مراسم

قدر و قضا از را چيز همه زياد سادگي بعلت زن اين گفتم قبال همانطوريكه و ماند باقي مادرش فقط حميد خانواده از. كردم شروع را عادي

پيرزن دو ن. بميرند طبيعي مرگ با مادرم و او كه دادم اجازه و ببرم بين از هم را او كه نداشت موردي لذا. بود خدا رضاي به راضي و دانسته

ماندم من و كرده ترك را زندگي ميدان زود وخيلي دادند بشما را عمرشان ناماليمات اينهمه از ناشي صدمات و زندگي ناماليمات بعلت هم

. كامل برنامه يك... داشتم ثروت اين كاربرد براي برنامه من. پدرم دارائي و امالك و ملك...ثروت.. پول متنابهي مقدار

. ديگر بنوعي اتفاقات نوع و است متفاوت كامال سابق با ببعد اين از ما داستان

خاطرات دوم كتاب اين حقيقت در ميگيردو بر در را صفحه ديگر روي ببعد اين از من خاطرات وبقيه صفحه روي يك كنون تا من خاطرات

. است اول كتاب از تر انگيز هيجان مراتب به كه است من

23

دوم کتاب

اول فصل

در مالحت و شناخت خواهيد مالحت امن با مرا فقط شما و داشت نخواهد وجود غزالي ديگر ولي است مالحت و غزال اسمم كه گفتم قبال من

و بوديد شاهد همگي شما مرا باري و بند بي.هستند يكي هردوتا مالحت و غزال كه ميدانيد شما ولي داشت خواهد اساسي نقش كتاب اين

....................... تا دادم ادامه خودم هاي اشتباه به و نخورد گنس به سرم هيچوقت

كه حبيب جنسي روابط من كه امد بوجود زماني از انحراف اين سرچشمه و هستم منحرف و ننر و لوس دختر يك كه ميكنم اعتراف من

هيچ از بيم كه ميبينيد اكنون را تمالح شما و دادم شكل و ماهيت تغيير من زمان نآ از و ديدم باچشم را پدرم و هست حضورتان معرف

. است خالفي كار نوع هر مادهآ كه ساخت زني من از روزگار.ميپيمايد بسرعت را انحرافي مستقيم جاده و ندارد وانحراف خيانت و جنايت

مركز گرنه و ميكشيد يدك را باشگاه نام فقط باشكاه اين ولي بود باشگاه يك به پدرم بزرگ باغ تبديل نآ و كردم ذاتخا عجيبي تصميم من

و كردم فراهم را كار مقدمات تمام و دادم انجام هم را كار همين و بود مرد يا زن از اعم منحرفين كليه اجتماع ومحل فحشاء و فجور و فسق

. گرفتم دولت از را وووو تاسيس اجازه

بود افرادي به منحصر فقط كلوپ اين. داشتند حضور فتتاحيها جشن در هم شهر شناس سر افراد و دولتي مقامات كليه و شد افتتاح ما كلوپ

تمام كه شد نآ از استقبالي چنان نداشته خارجي وجود حال تا جاهائي چنين اينكه بخاطر و بودند كرده نويسي نام باشگاه اين در قبال كه

برايشان پايگاهي كنون تا كه جنسي منحرفين شدن جمع براي بود شده مكاني عمال و ميامدند بشمار كلوپ اين اعضاء جزو كشور نامداران

رسمي مقامات و شهرباني حمايت تحت كه هم بخصوص بگذرانند خوش راحت خيلي و بيايند كلوپ به زادانهآ ميتوانستند انها. نبود موجود

. بود كشور

شده باال سطح مجالس نقل و تركيد شهر در توپ مثل ما كلوپ و ميكردم ترگبزر و بزرگتر بيشمار هاي ساختمان ساختن با را كلوپ اين من

من مهمانيهاي. بودند داده نشان بزس چراغ بمن كشور سران و ميشناختند همه ديگر را مالحت. ميگرداندم را كلوپ تمام قدرت با من و بود

براي دنج و مناسب جائي مرا پكلو و ميكردند حمايت من از مختلف بعناوين ها گنده كله همين و بود شده معروف مملكت سران بين در

ميخواستند كه مدتي تا را نهاآ مخارج و كرده انتخاب كلوپ همين در را جوان پسران و دختران نهاآ. ميدانستند خودشان مقاصد انجام

اغلب مدارانسرد اين. نميشد ايجاد صدائي و سر و مزاحمت نوع هيچ و ميكردند رها را نهاآ دتنميخواس كه هم زمان هر و گرفته بعهده

. نميكردم مطالبه پول نهاآ از من مياوردندچون برايم قيمت گران و نفيس هداياي

24

اعضاء رفتار.ميشناختند مرا باال سطح افراد تمام و شدم مشهور خيلي نميكردم دريافت پول نفوذ صاحب و معروف افراد از من اينكه بعلت

اين ميشدند وارد سرزده شهرباني ماموران از تعدادي هم اگر و بود تظاهر از خالي و نهمودبا و مابانه جاللت خيلي كنندگان مراجعه و كلوپ

مركز اينجا كه نميداد نشان بهيچوجه امر ظاهر. ميكردند ترك ترس از را محل فورا و ميديدند مشروب نوشيدن حال در را شناس سر افراد

. بود قضيه ظاهر اين و ميامد محترم و يك درجه كلوپ يك بنظر و است زن و مرد همجنسبازان

دختران و زنان به و است پسران و اقايان به منحصر كلوپ خدمات و ها كار تمام چرا گفت و امد من پيش عضو دختران از يكي روزي

اينباره در و تفگر قرار من توجه مورد بسيار پيشنهاد اين. نميكنيد درست دختران و بانوان براي خدماتي مركز و نميشود توجه نچنانآ

از مجزا كامال و باشد باز همجنس دختران و زنان و ها لسبين ويژه كه دادم تخصيص گروه اين براي را ساختماني زود خيلي و كردم مطالعه

ليخي من از ام اورده در عمل مرحله به و پذيرفته سرعت اين به را او پيشنهاد كه ديد وقتي دختر اين. بود دسته همين مخصوص و قايانآ

را پيشنهادت دخترم ولي ميپذيرد انجام ها عضويت حق طريق از مخارج و نميكنم دريافت پول كسي از من كه ميداني گفتم من و ردك تشكر

به چون كردم خودمان باغ ضميمه و خريدم را خودمان باغ مجاور باغ من راستي. بگردانيد نراآ ها شما خود بايد حاال كردم عملي و پسنديدم

. بود زاني زرگتريب فضاي

دايره و ميكرديم اداره را كلوپ و داديم هم بدست دست هم با همگي و كرد پيدا زيادي عظمت ما كلوپ و ميرفت پيش بسرعت كارها

سعي نفوذ با اعضاء.يريمذبپ جديد عضو نميتوانستيم ديگر كه شد زياد طوري نآ اعضاء تعداد و كرد توليد صداوسر خيلي هم كلوپ زنان

وزيري نخست دفتر از روزي تا ميكرد كمك خيلي كلوپ به و بود ذيقيمت ها كمك اين و كنند كمك بمن مستقيم غير بطور كه ردندميك

.......... كه دادند العطا و زدند زنگ بمن

آنها. غيره و گارخبرن و جنجال و هو و صدا و سر بدون ولي كند ديدن من موسسه از كه دارد تمايل شخصا وزير نخست كه گفتند آنها

و شود جلوگيري ورودشان از نبايد كارت ارائه با و دارند مخصوص كارت نهاآ. بدهند را كار ترتيب تا مدآ خواهند تعدادي قبال كه گفتند

رهچا ولي انست منفعت از بيشتر مدآ و رفت نوع اين ضرر زيرا شدم نگران هم كمي خوشحالي عين در من.است ضروري نهاآ با همكاري

برقرار كامل بصورت ترتيب و نظم و باشد روبراه چيز همه كردم سعي و ديدم را پذيرائي تدارك فورا من. شدم كار به دست من و نبود اي

انتظار در واجب امور انجام از پس و شدم صدا و سر بي و خصوصي ولي كامل پذيرائي يك تدارك در و بيايد بنظر تر تميز هم جا همه و شود

ميايد خوشش لگخوش هاي پسر از وي اينكه بر دائر ميرسيد بگوش زيادي شايعات وزير نخست اين به راجع. وزيرماندم خستن قايآ

خوش و ترين اندام خوش و زيباترين و بهترين شايعات اين به توجه با من ولي ترديد مورد نآ صحت و بودند شايعه همه ها اين ولي

قرار وزير نخست مسير در خاص نظم با را انها و پوشيدند خودرا هاي لباس بهترين نيز انها و كردم انتخاب را كلوپ پسران برخوردترين

و نماندند نصيب بي هم ما دختران زيباترين اين بر عالوه ببيندو را انها مخصوص جايگاه به ورود مدت تمام در وزير نخست كه بنحوي دادم

. مدآ خوشم هم خودم كه دادم ترتيب را افراد شيراآ اين طبيعي طوري. كردند باران بت را مسير

و من و شد پياده ماشين از بود نشسته ماشين رل پشت خودش حاليكه در تشريفات بدون و ساده پيكان اتومبيل يك با وزير نخست

نظاره از پس هستيد؟و شما تمالح.. گفت من ديدن و شدن پياده محض به او و بگوئيم خوشامد ايشان به تا رفتيم جلو من ارشد كارمندان

با كه داد جرات بمن ضمنا و بردم لذت خيلي من وزير نخست تعريف اين از..هستيد زيبا خيلي..شماست برازنده خيلي اسم اين... گفت بمن

25

نخست و كردم تهداي نسوآ به را او و بشويد كلوپ سالن وارد بفرمائيد ميكنم خواهش...گفتم لذا... بگيرم پيش در تري ساده رفتار او

فقط و بروند هك كردم ازاد را همه منهم و كنم مرخص او بر و دور از را كس همه خودم بجز كه خواست من از و شد سالن وارد من با وزير

عادي جريان شما ميخواستم من وزير نخست قايآ گفتم من. بپلكند وزير نخست بر و دور داشتند اجازه كه بودند زيبا دختران و پسران

. شود نزديك اينجا به داشت واهدخن هاجاز كسي و ميكند فرق وضع حاال از ولي نكردم اعالم العاده فوق وضع و مائيد بفر مشاهده مارا كلوپ

خوب كه هم تعارف گفت وزير نخست. است شده اضافه نهمآ حاال كه داشت كم را بلبل فقط و است زياد پروانه و گل و شمع اينجا البته

و سن كم جوان يك كه را ناصر قبال ومن..بفرمائيد.. شديد خسته پا سر گذشته تعارف از خوب.. گفتم من. .....تكميله چيزت همه...بلدي

دار مهمان گفتم و كردم معرفي او به بودم داده او به را الزم تعليمات هم قبال و بودم كرده انتخاب بود ومودب برخورد خوش و سيما خوش

اينجانب به را افتخار اين عاليجناب وگفت مدآ يرزو نخست بطرف اذغ و مشروب سيني با خرامان هم ناصر و.بود واهدخ ايشان حاال از شما

ميفرمائيد؟ اجازه گفت مشروب به اشاره با و باشم؟ شما از پذيرائي دار عهده كه ميدهيد

در چطور زيبائي اينهمه...نداري حرف زيبائي در..اي زندهبرا جوان چه... به به به.... نيست لذت بي نوشيدن تو دست از گفت وزير نخست

تنهائي..كنيم حال...تائي سه بزنيم.....جيگر مالحت و تو من...جانم بريز..ميكند برابر چند را مشروب لذت.. تو زيبائي..ميشود جمع يكنفر

براي و هستند ساز شايعه مردم كه ميكردم فكر نونتاك من. كنيم فراموش را جهان و بنوشيم بيا...جان تحمال جلو بيا...نميچسبه مشروب

دارد بنيادي ريشه يك هم مردم شايعات كه فهميدم حاال ولي كنند نام بد را نانآ تا مياورند در خودشان از و ميسازند سوژه سرشناس افراد

منتهي كارند اشتباه ما مثل... ميكنند خطا ما لثم... ندردا ضعف و قوت طنقا و هستند ما مثل هم مملكت رجال و نيست ته و سر بي خيلي و

به رو يرزو نخست. كرباسند يك ته و سر همه كه شد هويدا من بر مدندآ سران ديگر كه ها بعد و. ميكنند پوشاني ال را ها خطا ما از بيشتر

عمدا نم.محمد فعال تو براي رهآ هستم محمد فقط من اينجا نترس من هيبت از...نميخورمت نترس بيا..رهآ... رهآ...تر جلو بيا...گفت ناصر

و بياورم در سر ها كار توي و ته از كه نديدم الزم هم خودم و...برود انها نزديكي نداشت حق كس هيچ من دستور به و گذاشتم تنها را نهاآ

ميتوانند نانآ و نميكند درز هم ريخب و نميخورد تكان بآ از بآ و هستند مصون نظر هر از كامال اينجا در كه ميدانستند سران همه ها بعد

بناصر وزير نخست. پيچيد عنوان بهمين نامم و شدم كشور رجال صد در صد اطمينان مورد من و بپردازند گذراني خوش به راحت خيال با

همه صاحب وت..نوشيد خواهي فتهرگ دست در را موفقيت جام بزودي تو...ميشود مشاهده زيادي موفقيت و پيشرفت تو پيشاني در گفت

ديگري چيز تو ولي بودند ها خيلي اينجا...باشم دور تو از لحظه يك حتي نميخواهم و ام كرده پيدا تو به عجيبي عالقه..شد خواهي چيز

و شخصي تلفن شماره اينهم..داد خواهم انجام كه باش مطمئن كن مراجعه بمن داري كه كاري هر..جاداري من دل در حاال تو.. هستي

هركس...هست هم تو براي شماره...جان مالحت.. بيا..ديگر كس نه داشت خواهم بر را گوشي فقط من چون باش نداشته باكي..نم يصخصو

از يكي حاال همين تو كه بگويم بتو تاسف نهايت با بايد مالحت.الغير و نفر دو شما براي تنها منتهي است كافي زنگ يك شد تو مزاحم

از را ناصر نداشتم ميل بهيچوجه چون شدم ناراحت حدودي تا من.ناصر بي ناصر.... مدآ خواهد من با ناصر..اديد دست از را يارانت بهترين

من و ندارد اونجا و اينجا ولي ايد كرده گلچين...داريد خوبي سليقه ماشااهللا ماشااهللا شما...عاليجناب گفتم نبود اي چاره چون ولي بدهم دست

كلوپ اين من.. پذيرفت نخواهم نراآ قطعا من..ايد گذاشته اينجا كه است چكي نآ و دارم هم گله يك ولي نمميك تقديم دودستي را ايشان

كه بدهيد بمن را افتخار اين. اماكن نوع تمسه پرورده نمك من. اين كمبود بخاطر بلكه ام نكرده تاسيس درامد كسب و مادي امور بخاطر را

26

كمك بدون اينجارا هميشه براي نميتواني كه تو... كني قبول انرا بايد تو مالحت نه گفت وزير نخست . باشم شما يگهميش افتخاري مهماندار

....... فرستاد خواهم چك برايت منظم بطور هم بعدا و بردار را چك حتما.. كني اداره

سعي من عاليجناب گفتم من.شودمي خوب موسسات شدن بسته باعث مالي مسائل اكثرا چون ميگيرد را كلوپ شدن بسته جلوي كار اين

شما ذائقه باب كه ام كرده را مخود سعي حال هر در نميدانم ام شده موفق حد چه تا حاال كنم اماده را شما دلخواه غذاي كه ام كرده را خودم

پسران صف بسوي بعد و كنيممي ترك را جاناي ناصر معيت به بعد و ميخورم ناصر با همراه ساختيد مهر با كه را شما غذاي گفت او و. باشد

اصلي پاتوق را دنج جاي اين كه كنم توصيه هم ديگران به بايد من... داري اي سليقه عجب تو.. ديگري از بهتر يكي به به گفت و رفت

ترك ار ما كلوپ ناصر با همراه و گفت ترك را ميز غذا صرف از پس وزير نخست و كردند تشكر وزير نخست از پسران. بكنند خودشان

اگر. من اراده و خواست بدون ميشود زنبور النه كم كم دارد جاناي...باشم داشته بايد روشي چه يندهآ در اينكه معضل با ماندم من و گفت

كليه و من...ميشود زار من كار انوقت...چي؟ انوقت كند ناراحت را ها گنده كله و نباشد انها سليقه مطابق كه بزند سر من از كاري روزي

فراوان خطرات با همراه ولي دارم فراواني امتيازهاي من كه است درست...نكنيم خطا پا از دست كه باشيم مواظب خيلي خيلي بايد كارمندانم

لسبين از يكي او. ام سپرده فريده بنام دوستانم از بيكي انرا اداره مسئوليت من چون شده روبراه خيلي ما دختران بخش اما و. هست هم

ترين فن اهل و ترين زيبا و بهترين بخش اين در. ميكند اداره احسن بنحو اما سخت مقررات با را اينجا دارد او و است بنام و اتشه دو هاي

اين به مراجعين. هستند بخيه اهل زن و دختر از اعم همه و شده اوري جمع كشور سراسر از كه اند شده هاجمع خانم همچنين و دختران

و ميزنند ديد را زيبا دختران و ميايند انها. هستند زيبا و جوان دختران بدنبال و بوده باز همجنس كه هستند دار مايه و مسن خانمهاي بخش

باره اين در ما و باشند داشته رضايت بايد طرف دو و ميريزند رويهم انها با محل همين در يا و ميبرند بهمراه مجانا انها كردن انتخاب از پس

است بين فال و پيشگو او. است لوال مادام پيشگو به مربوط كه هست ساختماني بخش اين در. ميكنيم واگذار بخودشان و كنيمنمي كنجكاوي

از روسي و اسوري و ارمني زنان. ميشود انجام وجه دريافت بدون او كار اين و ميدهد خبر افراد يندهآ و گذشته از بيني كف و قهوه با كه

لوال مادام. است شده ايراني و مانده ايران در ها سال كه است روسي اجرهم پيرزن يك لوال مادام خود چون هستند والل مادام خوب مشتريان

اكثرا پولدار و پير زنهاي. دارد انها روي عجيبي نفوذ او و دارند شنوي حرف او از زيبا زنان و دختران تمام كه است توداري و مرموز زن يك

را اين من و دارند وحشت نحويب او از همه منتهي نميبينم كار در اشكالي هم من و ميكنند طلب او از را خوشكل دختر و ميكنند مراجعه او به

بوده هم مخصوص سفارش با البته كه اوردم كلوپ به را او دليل بهمين من و است زياد بينهايت پولدار بانوان بين لوال مادام شهرت.نميفهمم

است

نگاه مرا دست تا مادام و مدمآ گرفتن فال براي لوال مادام پيش روزي كه ميكند تعريف بوده وزير قبال شوهرش كه لدارپو خانمهاي از يكي

زندان به ميگيردو قرار قانوني تعقيب تحت حتي و ميشود بركنار وزارت كار از شوهرش زود خيلي كه گفت بعد و ماند خيره بمن مدتي كرد

و است وزيري نخست كانديداي حتي شوهرم...؟ ميزني كه است حرفي چه اين. گفتم و كردم قطع را حرفش عصبانيت با من. افتاد خواهد

نهايت با و شدم منزل زماع و كردم ترك عصبانيت با اورا اطاق و باشي زدنت حرف مواظب بايد تو.كند كناررب كار از را او نميتواند كسي

و سوال از پس انها. ميكنند جوئي باز شوهرم از دارند مامور تعدادي و است باز شوهرم كار اطاق در ديدم شدم منزل وارد وقتي تعجب

حقيقت عين او هاي گوئي پيش كه دانستم و افتادم لوال مادام هاي گوئي پيش بياد من موقع اين در. بردند خود با را او متعارف هاي جواب

ناهنجارم رفتار بخاطر او از و بوسيدم را او صورت و رفتم لوال مادام نزد بارهدو زود خيلي. شدم ناراحت او دست از بيجهت من و بوده

27

ولي كرد هم را كار همين و بياورد بيرون زندان از را شوهرم امروز همين كه داد قول او و خواستم را او ياري و كمك و خواستم معذرت

نتوانست ديگر و افتاد كه افتاد دولت چشم از شوهرم.نميايد بر كاري من دست از و است ممكن غير اوليه كار به شوهرت بازگشت گفت

زاديآ و شده او نجات باعث لوال مادام كمك كه گفتم او به من مدآ بيرون بازداشتگاه از شوهرم وقتي.شد نشين خانه و دهد انجام مثبتي كار

با هميشه و دارم لوال مادام مثل بزرگي پارتي كه بودم لخوشحا من شدو زده تعجب او قدرت از هم شوهرم و است لوال مادام مرهون را خود

. كنند پيدا نياز او به روزي است ممكن چون باشند داشته را لوال مادام كه ميكردم توصيه همهه ب و.. ميكنم رفتار احترام با او

خيلي را خود بخش مادام دائمي هاي مشورت و لوال مادام نظارت و كمك با فريده و ميشد اداره احسن بنحو بانوان كلوپ و اقايان كلوپ

و زيبا خيلي و برو دل تو پسري وجود مشغوليت اين و كردم پيدا جديدي مشغوليات منهم. بودم راضي خيلي او از من و ميكرد اداره خوب

و جلدي او اينكه ان و داشت بزرگ اشكال يك فقط. بود حميد و حبيب از تر اندام خوش و بروتر تودل و زيباتر نرامتي. بود رامتين بنام ناز

من... نيستم كامل مرد يك كه من باباجون گفت پرسيدم او از علت من وقتي و نداشت را حميد و حبيب مثل سكس موقع در دو نآ چابكي

اين...كني دمر مرا كيرزو و فورا ميخواهي تو...ميكند گيج مرا زن با همخوابگي چون كنم تمرين مدتي بايد و مرد تا زنم يك بيشتر

رختخواب توي نه ولي دارم دوست واقعا را تو من..ميشه

از...هستي ديگري چيز تو ولي ببوسم را ديگر زنهاي حتي نيستم حاضر من. ميكنه فرق ديگر زنهاي با تو قضيه و دارم دوست را تو من حاال

راه كم كم تا كنم تمرين بايد..شدم زن يك به تبديل و دادم دست از را خودم مردي بمرور من و شد استفاده سوء كودكي زمان در من

وارد فشار بخودش چقدر كه ميكردم احساس من ولي بدارد نگاه راضي مرا شده كه هرجور كه ميكرد سعي او. ميكنم را خودم سعي...بيفتم

رفتار انجام از و كنم براه سر را او يواش يواش و نياورم وارد فشار او به كه ميكردم سعي من. است مشكل برايش چقدر كار اين و آورد مي

باالخره ميگفت كار پايان از پس هربار او.... شدم نزديك مقصود به رفته رفته كردمو رفتار تر مردانه كمي او با و كردم خودداري زنانه هاي

مرا نقص اين داري كه تو بر آفرين....ميدهي بخرج حوصله و داري پشتكار تو ولي نشدند موفق ولي كردند زمايشآ ها خيلي! شدي موفق

دلش هم او و كنم اصالح را او كه بود اين بر سعيم لذا ندارم دوست را شكست اصوال من. دارد اهميت خيلي هم خودم براي...ميكني برطرف

و ميشد خارج دستش از ارك رشته و ميكرد عجز اظهار او گاه زاهر ولي...شديم موفق هم ما و بود مادهآ چيز همه لذا شود اصالح ميخواست

اين و كارانه افراط نوع از نهمآ ميكند عشقبازي دارد بسختي مردي با كه ديدم و شدم او اطاق وارد روزي مثال ميگشت بر اول جايگاه به

عشق كلي جوان پسر ناي با دارد او!...ببين را نتيجه كشيدم زحمت اينهمه كن نگاه بخدا ترا گفتم بخود... كرد عصباني خيلي مرا كاري افراط

حالي انها به صدا و سر كمي با و كنم رفتار عاقالنه بايد موقعيت اين در من...زحمت اينهمه حيف....است داده بباد مرا زحمات تمام و ميكند

وارد ومن وردندآ در عادي وضع به را چيز همه و كردند جمع را خودشان پاي و دست آنها و ام شده نزديك اطاق به و ميايم دارم كه كردم

من اسم انمخ....گفت زنانه اداي و ازن با او و...چيه؟ شما اسم زيبا پسر....پرسيدم پسر ان از و رفتم پسرك بطرف و شدم اطاق

تي پسر يك تو كه صورتي در بود جنگجو و خشن مرد يك و دلير سردار يك اسكندر... مسمائي بي اسم چه گفتم من. اسكندر..اسكندره

با هم او...بود؟ شما مثل هم اسكندر ياآ...نميشدي دمخور رامتين با وگرنه هستي باز همجنس هم تو كه دارم يقين من... هستي يمامان تيش

خودم نامگذاري در كه من ضمنا... بود اصلي علت مادي فقر فقط من براي...دارد معلول يك علت هر خانم گفت او...ميخوابيد؟ ها مرد

كار اين به درامد براي هستم و بوده مجبور من...واداشت كار اين به مرا مادي درامد كسب براي اجبار و پول بدون زندگي. نداشتم دخالتي

از پرروئي فقط پارتي و پول نه و بلدم كاري نه و دارم كافي بقدر سواد نه من كردن كار براي... كنم درامد كسب راه همين از و بزنم دست

28

هرجا من.دارم را يكي فقط من كه داشت هم با موفقيت براي را پرروئي و پارتي و پول بايد... ميكنم استفاده هم نآ از و دارم را پ تا سه

تخابنا نراآ ناچار منهم و شد ختم بهمين ها راه تمام و دادند بمن را كذا پيشنهاد نآ من زيباي چهره ديدن بمحض رفتم كار يافتن براي

موقعيت از من.مانديم باقي اطاق در دوتائي اسكندر و من و گفت ترك را اطاق دلخور شده كشيده رازاد به ما حرف ديد كه رامتين. كردم

خيانت دوستم به من نه.. خانم نه... داد پاسخ فاصله بال او...باشي؟ دوست من با رامتين بجاي مايلي.. اسكندر... گفتم كرده استفاده

او به كه ندارد انتظار من از واقعا او... ايم داده بهم خواندگي برادر دست ما كه است تيمد و هستيم جوني جون دوست هم با ما...نميكنم

حاال همين تو و من... داري نام الكساندر اسكندر بجاي تو حاال از....اسكندر گفتم من. نه نه نه...ماست قرار و قول خالف اين... بكنم خيانت

بردار فرمان و است من كارمند او..ها فضولي اين به چه را او..كند گوش بايد او بگويم هرچه و دارمن را حرفها اين او با كه من....باال ميرويم

او بگردن دست كم كم من...؟ باشم داشته را تيهآ همين بايد منهم چي؟حتما من گفت او.. دهد انجام چرا و چون بدون مرا اوامر بايد و

بباال صدا و سر با را او و.... نه هم ممكنه بله ممكنه باشي داشته رفتاري ورج چه كه داره دتخو به بستگي... گفتم بوسيده را او و انداختم

. بود اميز موفقيت خيلي كه بود رامتين حسادت برانگيختن من منظور و بردم

خيلي و شده متوجه هم وبخ او كه دارم يقين من ولي نياورد هم خودش بروي و نشده قضايا جه متو اصوال كه داد نشان طوري بعدا رامتين

اطاق به الكساندر و من حال هر در.است شده تحريك كامال او حسادت و كرده عصباني را او الكساندر و من عشقبازي و شده ناراحت هم

و كرد بازي خوب را مرد يك نقش و گذاشت تمام گنس من براي هم او و بردم فراوان لذت او لطيف بدن و تن از من و رفتيم خواب

و من ديدار اولين در. رامتين حسادت حس تحريك ديگري و الكساندر با بستري هم از يكي بردم لذت گانه دو من و نداد نشان ناتواني

ميخواستي كار چه ديگر.. كاري چه گفتم من...كردي؟ رفتار من با اينطور تو كه بودم كرده كار چه من مالحت گفت بمن او رامتين

يك الكساندر عوض در و بودي يخ گلوله يك مثل تو كردم عوض الكساندر با جاتو معلومه...يبود يخ تكه يك مثل رختخواب توي....بكني؟

طرفدار يك زود خيلي.. مردها براي مخصوصا برو دل تو و ليگخوش تو...نميكنه فرقي برات كه تو. بشه چي ميخواستي خوب....آتش پارچه

اول... كنم كتر ترا شدم مجبور من رامتين ببين.. ميشكنند پا و دست برات مردها... گيريمي سامان سرو و ميكني پيدا قرص پا و پر

ولي آتشي پارچه يك هستي مردان با وقتي تو..نداري من به احتياجي هيچ وت...كرده فرق وضع حاال ولي كنم سودح را تو فقط كه ميخواستم

زنان بين تو..رامتين نه گفتم من...ندارم؟ شانسي تو پيش ديگر من يعني مالحت فتگ رامتين.ميايد بدم كار اين از هم من داري لنگي زنان با

اله ايد تو. ها زن تا هستند تو نخ تو خيلي ها مرد چون است صالحت به خيلي راه همون توي برو... داري ديگري راه تو...نداري شانسي

مشكوك خيلي و نميخورم بدردت كه ميكردم فكر اول از منهم گفت تينرام. بزنند ديد تورا دارند دوست فقط زنها و هستي مردان براي

من مثل هم اسكندر خوب ولي ميخواهي حسابي مرد هم تو و نيستم بي حسا مرد من توست با حق خوب... نه يا بكنم شروع باتو كه بودم

مزاج تشيآ و گرم او كه هستم او با وقتي تا و ميكنم ولش است سرد هم او كه كنم حس تا من رامتين ببين گفتم من ميكند فرقي چه است

ببعد اين از رامتين گفتم من. نيست مقصر رگدي كس هيچ و بود خودم تقصير چون نيستم دلخور هم اسكندر از من فتگ رامتين. است

. ديگر چيز هر يا و پارتي و توصيه يا مادي كمك حتي هستم تو اختيار در من داشتي كاري هروقت

به را او تحقيقات انجام از بعد و ميگرفت قرار دقيق تحقيق مورد فريده طرف از قبال بشود ما كلوپ و گروه وارد بود مايل كه دختري هر

گفت بمن الكساندر يكروز مورد همين در كند فعاليت ما كلوپ در داشت اجازه ميشد موفق هم آنجا در اگر و ميداد تحويل لوال مادام

بشود ما كلوپ عضو او مايلم... وردخمي ما كلوپ به و است لگخوش بينهايت او.... ندارد همتا زيبائي در كه ارمد خواهري من جان مالحت

29

را مردان بخش مسئوليت فقط من عزيزم ببين گفتم الكساندر به من. ميكنم معرفي تو به و مياورم كلوپ به فردا را خواهرم تو اجازه با...

. كنم معرفي فريده به من تا بياور خودت با را او فردا تو...ندارم دخالتي خانمها بخش در. دارم

بياور خودت با اورا فردا تو. شود كلوپ عضو ميتواند خواهرت نگاهآ كند تائيد را نظريه اين مادام بعد و كند مصاحبه خواهرت با بايد فريده

خواهرم اينهم جان مالحت گفت و وردآ خود همراه را مقبولي و زيبا ردخت بعد روز و پذيرفت مرا پيشنهاد آلكس. بدهم را كار ترتيب من تا

نگاه او به خريداري بنظر هم فريده كه دريافتم فورا و بردم دختران بخش به خودم همراه و بوسيدم اورا من. شود كلوپ عضو دارد ميل كه

به اورا هم مادام و برد مادام پيش خود با اورا ساده سوال چند از پس فريده.ميزند ديد اورا زيبائيهاي دارد و است پسنديده را او و ميكند

او چون نميخورد كلوپ بدرد اصال دختر اين... گفت و مدآ فريده نزد ساعتي از پس و كرد آغاز را مصاحبه و كرد هدايت خودش اطاق

از....ميكند آلوده را ما دختران ساير فكر طرز اين با و شود واقع ثمر مثمر ما هاي دختر ساير مثل نميتواند او....دارد پسر دوست چندين

اين كه است درست جان مالحت...گفت و مدآ من پيش مادام بعد و ندارد سازگاري ما كلوپ با او زدن حرف نحوه و صدا تن ديگر سوي

موارد ساير بر انها سكسي انحرافي جنبه كه هستيم دختراني بدنبال ما..نيستيم كامل زن بدنبال ما ولي كامل زن يك و زيباست خيلي دختر

براي جديدي بخش كه ميكنم پيشنهاد حتي...بگمار كار اين بجز ديگري بكار را او...نميخورد ما درد به دارد پسر دوست چند كه او و بچربد

تو نيست مفيد ما براي ولي جديد شغل اين براي ميدهد جان دختر اين و كنيم ايجاد شوند دوست طبيعي زنان با مايلند كه طبيعي اشخاص

و نكردم پيگيري و بود كلوپ بزيان من اصرار ولي شدم دلخور فريده و مادام كار از خيلي كه بگويم بايد بايستي در رو بدون. داني خود

خيلي كسال كه شدم متوجه و گذاشتم ميان در وي با را جريان و رفتم الكس نزد سپس كنند يارگيري خودشان سليقه مطابق انها گذاشتم

براي. ام شده او خاطر كدروت باعث خيلي كه كردم درك من. نگفت چيزي و نياورد خود بروي ولي است ناراحت كلي و شده دلخور

در دخالت از و كنيم اداره مستقال را خودمان بخش ما از هركدام كه گذاشتيم خودمان بين مداري و قرار ما ميداني جان الكس گفتم جبران

من مستقيم نظر زير بخشها تمام كه است درست. بدهيم ادامه خودمان كار به هركدام كامل اختيارات با و كنيم خودداري ريگيكد كارهاي

من و است نفوذي با خيلي دمآ لوال مادام اين ضمنا و است كلوپ نفع به خيلي اين.نكنم استفاده سوء اختيارات اين از كه دارم قصد ولي است

او بسر سر بيخود و ساخت او اخالق اين با بايد ميزندو لطمه بما او فقدان و است مفيد خيلي ما براي او بدهم دست از را او نميخواهم

او به ديگر طريق از كه دادم قول او به من كردو قبول هم الكس. بهتري وقت براي بگذاريم و بگيريم درز را قضيه اين است بهتر نگذاشت

تيغ را انها ميتواند تا و باشد نداشته دردسري مالي نظر از او بطوريكه ميگذارم او اختيار در مخصوص بنحو را مردان بهترين من كنم كمك

داشته جنسي روابط طبيعي بطور كه داريم احتياج هم دختراني به ما راضي كامال خودش زندگي از و ميشود پولدار او كمي مدت در... بزند

معاونين از يكي هم مرد اولين و بود موافق كامال هم ذرآ و گذاشت ميان در آذر با را موضوع الكس. ندردا زيادي خواهان هم ها اين و باشند

خيلي جريان از و نميگنجد خود پوست در هم ذرآ كه كردم احساس و چهره نيكو هم و بود مقام صاحب هم كه بود وزير نخست بانفوذ

ذرآ از ها بار معاون قايآ كه بحدي داشت نگاه راضي نظر هراز را او و گذاشت تمام دست معاون قايآ براي هم ذرآ و دارد رضامندي

وسايل تمام و كرد خريداري ويال يك برايش بطوريكه ميكرد خرج برايش مهابا بي و ميديد را ذرآ مرتب و كرد رضامندي اظهار و تعريف

. بودند خارجي لوكس اجناس از كه ديد تهيه شخصا نراآ

خودم من گفتم من/ دارم كار ايشان با فقط من...هستيد؟ شما خانم مالحت پرسيد من دفتر به ورود از پس و مدآ من دنز خانمي روزي

را صدقي سياه زاغ كه است مدتي و هستم صدقي معاون اقاي خانم صدقي من گفت او دهم؟ انجام شما براي كاري ميتوانم...هستم مالحت

30

شوهرم كه ميدانم و ام كرده شناسائي را او من دارد كار سرو ذرآ بنام دختري با و شده باز اينجا هب شوهرم پاي كه ميدانم و ميزنم چوب

او دارد؟ من به ارتباطي چه مسئله اين خوب... گفتم كرده قطع اورا حرف من. دارد عهده به را او مخارج تمام و ميكند خرج مهابا بي برايش

اينكه مثل گفتم من. ايد ديده خودتان چشم از ديديد هرچه وگرنه شود قطع روابط اين رشته كه كنيد كاري زودتر هرچه بايد شما گفت

تا....بزنيد حرف من با گستاخانه اينطور كرديد جرات چطور...هستيد حساب طرف كه با و ميزنيد حرف كي با داريد كه ايد كرده فراموش

حرف من با متمدن و فهميده اشخاص مثل و كنيد عوض را صحبتتان نوع هك ميكنم نصيحت بشما....نداشته را كار اين جرات كسي حاال

. فهميديم هم را فهميده افراد معني..گفت فرياد با او. بزنيد

ميكنيد بازي شير دم با داريد ها شما... ها شما امثال به نه ميكند صحبت متمدنانه نوقتآ برسد خودش مثل به وقتي فهميده و متمدن افراد

كاري هر و برو...نميترسم شما تهديد از نم....شير نه هست گربه دم هم دم نآ...واقعي شير نه!... پاستوريزه شير ولي گفتم ابجو در من.

با او..؟...فهميدي... پشيمان...ميشوي پشيمان خودت كرده از وگرنه باشي مودب اينجا كه باشه يادت فقط بده انجام ميايد بر دستت از كه

خواهي تو اصلي بازنده كه بدان ولي..جنگيم مي..نداره مانعي..جنگي طالب تو..فهميدم...گفت و برداشت ميز روي از را خود كيف عصبانيت

و فريده پيش من. گفت ترك مرا اطاق بسرعت او. كنيم تعريف و ببينيم گفتم..ديد خواهيم...ندارد وجود تو براي راه اين در موفقيتي..بود

راحت خيال با شما گفت تمام خونسردي با لوال مادام. خواستم ريوف كمك نهاآ از و دادم قرار ماوقع جريان در را انها و رفتم لوال مادام

بازنده زود خيلي...ميرود او چشم به فقط نآ دود و ميشود خاموش زود خيلي تشآ اين. نباشيد خانم اين نگران و برسيد كارتان به و برويد

. ميشود براه رو چيز همه بعد ساعاتي تا. ديكن فراموش را قضيه و نباشيد نگران ابدا. شناخت خواهيد را اصلي

قبول را ها سفارتخانه از يكي سفارت و داده استعفاء وزير نخست معاون. بودند نوشته درشت حروف با مجالت و ها روزنامه بعددر روز

او...كردم وحشت هم كمي ضمنا و شدم متعجب لوالخيلي مادام نفوذ و قدرت از و نداشتم را كار در سرعت همه اين انتظار من. است كرده

كم..ماند الينحل من براي اين.... ميباشد حد چه تا و گرفته چشمه سر كجا از قدرت اين...كرد پا كله را وزير نخست معاون سرعت اين به

. كرد ثابت من به يندهآ را اين. نبود اساس بي هم ترس اين و بود برداشته ترسم او از من كم

من بگردن هم گل حلقه يك و اوردند من براي بزرگ بسيار گل حلقه و مدندآ من پيش هم با آذر و وزير نخست معاون بعد روز چند

ناي كه گفتم انها به من. بودند داده انجام كدورت رفع براي را كار اين و دادند بمن قيمت گران هداياي شامل بزرگي بسته و انداختند

انرا است حاضز و است متاسف نهايت بي اتفاق اين از زنش كه گفت جديد سفير ياقآ. باشد راحت نهاآ خيال بايد و شده رفع رتكدو

. هستم او با متاركه حال در من چون است دير خيلي هم كار اين براي ولي. كند جبران

شما براي مانعي و ميدهيد اجازه شما ياآ...كند كسب اجازه اشم از كه مدهآ هم ذرآ و هستيم جديد ماموريت محل عازم بزودي ذرآ و من

دست هم ما اجازه..بدهم شما چون متشخصي شخص به را اجازه اين كه هستم كاره چه من عاليجناب گفتم من. نه يا ندارد

. هست هم حافظي خدا جلسه يك اين ضمنا و ميشديد باخبر جزئيات تمام از شما كه بود بهتر خوب گفت او. باشد مبارك...شماست

خوشبختي رزويآ برايشان و بوسيدم را ها نآ هردوي روي و برخاستم جا از من. باشيد نداشته دلخوري گونهچهي نفر دو ما از اميدواريم

الحا.است صدا و سر و جنجال ما امثال براي چيز بدترين چون شدم راحت جنجال يك از كه الحخوش من. گفتم بخير سفر نهاآ به و كردم

. بدهم توضيح لوال مادام به راجع مقداري است الزم

31

. بدانيد هائي چيز شما هم لوال مادام به راجع كه ميدانم الزم حاال

اخيرا مثال براي. است برانگيز سوال و تحيرانگيز زن اين هاي كار تمام. خطرناك و مشكوك و مشكل و تودار است دميآ زن اين من بنظر

كرده جدا ما از را خود ضمنا. مرموز و تو در تو اطاق چند و چندين نآ بدنبال و بزرگ بسيار سالن يك شامل ساخته اي طبقه يك ساختمان

اين اسرار از خودش بجز كس هيچ و دارد را بيرون با تماس حداقل و كرده متمركز ساختمان اين در را خودش رفاهي وسايل تمام و

و نميشود شنيده صدائي كوچكترين بيرون از كه شده ساخته صدا ضد خانه اين. فريده و من حتي دندار اطالعي تودرتو هاي اطاق و مجموعه

او دفتر و گبزر سالن از قبل.نميبيند را پايش جلوي انسان هنگام نآ در و ميرود فرو مطلق تاريكي در مادام اراده به لحظه يك در خانه تمام

ها پرده ملهج از است قرمز رنگ به چيزش همه اطاق اين. ميدهد قرار انتظار در مدتها را دممر عمدا كه ساخته بزرگي و راحت انتظار اطاق

نقاشي و مرده جمجمه و انسان اسكلت از است پر كه دارد وجود هائي ويترين او اطاق در.ها فرش جمله از چيز همه الخرهاب و ميز و مبل و

و كتاب سر كردن باز و بيني كف وسايل و دار چراغ دهنده رنگ تغيير بزرگ هاي گوي او ميز روي. ترسناك عكسهاي و زا وحشت هاي

كه ميشود خارج صداهائي قرمز موكت از انسان رفتن راه موقع اينكه جالب و دارد قرار درويشي وسايل و تبرزين حيوانات شده پر سر

نا صداهاي با همراه دكوراسيون اين. ميشود محسوب زن اين دكور جمله از حيوانات مجسمه ارواح وحشتناك تابلوهاي. است كننده مشمئز

براي كه هم كسي يگانه.ترساند خواهد شديدا را او و ميدارد وا وحشت به را انساني هر اتوماتيك اتمسفر اين با متناسب موزيك و مانوس

با و ميكند صدا را او مختلف چراغهاي با امماد.ميكند صحبت اشاره با فقط كه است گنگ و الل و كر پوست سياه جوان يك ميكند كار مادام

ديده فراواني سوختگي عالئم وا صورت در و دارد كريهي چهره جوان اين. دارند هم رمز عالمت هم با و دارد شنائيآ او اي اشاره زبان

. بس و اوست فقط مادام با ارتباط وسيله يگانه و ميشود

دو يكي از بيش ولي ام رفته آنجا به بارها من. ميگيرد قرار او اختيار در بست در مراجع و دميكن خالي را مراجعين دل ته وسيله اين به او

نچنانآ آنجا در موجود وسائل و خود بريوغ عجيب و قرمز لباس با لوال مادام. كردم ترك را آنجا مختلف هاي بهانه با و نياوردم دوام دقيقه

او جلوي و مينشيند پردار قرمز كاله با قرمز بزرگ مبل يك روي او. هستند زده شوك تيمد تا ميايند بيرون وقتي ميترساندكه را مردم

و بهم سنگها برخورد صداي. ميكند توليد مراجع دل در خوف و ميكند صحبت به شروع خفه صداي با او و ميدهند رنگ تغيير مرتب گويها

و ميكند ايجاد وحشت و رعب محيط وحشي حيوانات ساير و گرگ يصدا با همراه بآ جريان و بشارآ صداي و مبه ها چوب شدن كشيده

تدربس بطور مراجع نآ از پس چون ميكند تكميل را خود كار است هوشبري مواد به لودهآ شك بدون كه قهوه دادن با مناسب موقع اين در

در روسي و ارمني لهجه با و خفه صداي با ايستاده اهگ و نشسته گاه لوال مادام. دانجاممي بطول روز چند كار اين و دارد شنوي حرف مادام از

. ميماند باقي ذهنش در عمر پايان تا و نميشود زدوده مراجع ذهن از هيچگاه حرفها اين كه ميكند صحبت است كرخت نيمه مراجع حاليكه

را فرامين تمام هم او و ميكند صادر او به مدت اين در را الزم دستورات و رسيده خود مقصود به مادام دارد ادامه روزي چند حالت اين چون

. ميدهد انجام دقت به

برايم مايلم. كرد خواهم سعي. بروم مادام اطاق به و كنم پيدا جرات روزي كه دارم ميل خيلي من. ميشناسيد خوب را لوال مادام شما حاال

هستند راضي خيلي او هاي پيشگوئي از مردم چون. كند پيشگوئي

32

خوب بگويد عوضي اگر يندهآ از. است درست كامال ميگويد كه را هائي چيز تمام دارد خبر كجا از ما گذشته از مادام كه تندميگف مردم

را او او به مراجعين همه. دارد باور هم او گوئي اينده به دمآ خوب ميگويد درست وقتي چي؟ گذشته ولي كند اعتراض او به دنميتوان انسان

كه خطري. ميشود چطور ببينم ميروم....بشوم خبر با ام آينده از و بروم مادام پيش بايد...ميشوم لوال مادام جذب دارم نهمم....ميدانند صادق

! رفتم من...ندارد

و مبرو او مخوف اطاق به مايلم و بشنوم مادام زبان از را خودم يندهآ كه ام كرده آماده را خودم و بودم مادام ساختمان جلوي اختيار بي من

ول...گفت معطلي بدون و پريد اش رخساره از رنگ دارم را مادام اطاق به رفتن قصد من كه فهميد فريده وقتي.بگذارم او اختيار در را خود

بيرون جان نيمه ولي ميروي حال سر تو..زنبور النه توي بروي خودت پاي با ميخواهي..داري نترسي سر تو...ها داري حوصله... بابا كن

كوتاه...نداري تسلط اعصابت بر و نداري اختياري خودت و اوست دست اختيارت و نيستي خودت روز چند بشوي خارج وقتي ميداني..ميآئي

تو به و كشيدم جرز ان عديب عواقب از و كردم را كار اين خودم من..ميشوي معذب واقعا چون شو منصرف و بردار كار اين از دست و بيا

دوياره بدهند ليونهايم بمن اگر.بيفتي كار از هفته يك حدود و كني گرفتار را خودت ميخواهي تو... بكشي كار اين از دست كه ميكنم توصيه

و دارم اطمينان هم خودم اعصاب به و نيستم ترسو تو مثل من فريده گفتم من. نكني را كار اين كن سعي ولي داني خود...رفت نخواهم آنجاب

استفاده كار جوانب تمام از او.. ميكنم رو برايت را او هاي كلك و ميكنم تعريف برايت را چيز همه خاتمه زا بعد و كرد خواهم كاررا اين

و ميشود علت بر مزيد دارد هنجار نا صداي كه هم زمين كف...كند جير جير رفتن راه موقع كه ميدهد مخصوص دمپائي بهمه مثال.. ميكند

و شدي آنجا وارد ها كلك اين از گاهيآ وبدون نداشتي توجه ها مرغابي كلك اين به تو...يكندم كرخ را مراجع ديگر هاي كلك با همراه

خودداني گفت فريده. داشت نخواهد تسلطي من روي نيست مترقبه غير من براي چيز همه چون شود مسلط تو بر توانست مادام زود خيلي

نه گفتم من...ديگر هفته يك تا برو...بودم رفتنت مخالف كه ميدهي حق من به و ميشوي پشيمان بعد كه برو...نشنيدن تو از و گفتن من از..

. شدم لوال مادام اطاق روانه منهم و گذاشت تنها مرا فريده.فردا تا بگو جان فريده

حالي او به اشاره با ؟منهم دارم كار چه كه كرد سوال من از اشاره و ايماء با و كرد ادص مرا راه الل و كر جوان لوال مادام ساختمان در جلوي

وجود با جوان پسر. بگيرد فال برايم مادام ميخواهم كه دادم پاسخ دوباره من و كار چه كرد سوال دوباره دارم كار لوال مادام با كه كردم

لباس و خود مخصوص هيبت با مادام كه ديدم كم نور در و كرد راهنمائي مادام دفتر درون به مرا زود ميشناخت مرا چون زياد مراجعين

كه شد مشخص برايم و است من انتظار در و خودنشسته وقرمز معروف مبل روي قرمز جوراب و كفش و قرمز سر تور با همراه قرمز

گفتم من و كرد سوال را آمدن علت من از برخيزد جا از اينكه بدون من ديدن با مادام. است داده مادام به مرا آمدن خبر بنحوي جوانك

چند سرهاي درد كار اين...بكني؟ را كار اين ميخواهي چرا پرسيد لوال مادام. گيردب مرا فال ميخواهم و ام مدهآ ام تيهآ از شدن باخبر براي

مادام.بپذيرم راآن عواقب تمام حاضرم و ام ماليده تن به را چيز همه پيه من مادام گفتم من. انداخت خواهد زندگي و كار از تورا و دارد روزه

بايد ولي بيائيد من اطاق به انها كردن تنه ب از پس و بگيريد را وسايلتان ساير و بفرمائيدلباس...ندارد مانعي ميخواهي خودت كه حاال فتگ

ديگر نوقتآ و داشت خواهم نگاه كار پايان تا كردو نخواهم رها شمارا راه نيمه هيچوقت من چون نميشويد پشيمان راه وسط كه بدهيد قول

است شده متوجه كه كرد پسراعالم و ندهد راه بدرون را كسي او كار پايان تا كه داد دستور جوان مرد به او. داشت نخواهد سودي نيپشيما

بهمين مدتي. ماندم مرگبار و وحشتناك سكوت و تاريكي يك در و شديم آنجا وارد هردو و كرد راهنمائي مخصوص اطاق مرابه مادام و

اينجا من..جلوتر..جلوتر بيا....ني؟..بي...مي...را...جا.. اين...گفت و داده قرار خطاب مورد مرا ناهنجاري و خفه صداي انناگه تا گذشت منوال

33

و عجيب موزيك..پايم هاي صندل و زمين كف جيرجير...كمرنگ و قرمز نور..بيا من بطرف.. ام نشسته اينجا من...نترس..جلو بيا..هستم

و ميشدم پشيمان كم كم داشتم من...گذاشت منفي اثر من اعصاب روي و داده هم بدست دست همه و همه يطبيع غير هاي صدا...غريب

ميل با ديگر بشود اينجا وارد كه هركس...بيا نزديكتر...عزيزم نترس گفت كه راشنيدم ماماد صداي كه بدهم كار پايان اعالم ميخواستم

و بيا قرمز نور همين بدنبال بيا من بطرف...بمانيد كار پايان تا كه داريد اجبار شما...بودم هكرد اخطار قبال من...بشود خارج نميتواند خودش

همچون و دار خش صداي با او و نشستم كوچكي قرمز مبل روي رفته جلوتر او بدستور من. جلو بيا...ميزترآ تحكم...بنشين مبل اين روي

نچنانآ تو گذشته... بشنو مقداري ات گذشته از اول ولي///نيست؟ اينطور شوي گاهآ ات يندهآ..از.. ميخواهي تو...تو.. گفت گرگ زوزه

جاني يك تو...قاتلي يك تو.... دارم اطالع خوب...دادي انجام كارهائي چه و..×!بودي كي!...بودي چي تو ميدانم من... نيست درخشان

قالب ترس از و بياورم در شاخ تعجب از كه بود نزديك من...بداني؟ اين از بيشتر ميخواهي...ها خيلي قاتل بلكه نفر يك قاتل نه...هستي

و لحن همان با مادام...بودم كرده فرامش را اينها خودم من..ميداني؟ كجا از را ها اين شما...لوال مادام...گفتم مادام به نزار حالي با...كنم تهي

اين....ببيني ميتواني را كوچك و ريز چشمهاي اين...كن نگاه اينجا به و شبا خاموش..گفت و كرد اشاره آنجا گوش سه و باال به و گفت واآ

كار و كرد ريس و راست را تو معوج و كج هاي كار مار اين...باشي متشكر خيلي او از بايد تو...كرد خدمت بتو كه است ماري همان چشمان

ديگر مادام نه..نه..نه فتمگ فرياد با متحير و گيج و مات من.. يست؟ن اينطور...بشناسي خوب بايد را مار اين..ساخت تو مراد وفق بر را ها

دست اشاره با تفاوت بي و سابق لحن همان با مادام...كن خبردارم يندهآ از...است بس ديگر گذشته...بگيرم خبر گذشته از نيستم مايل

چيزي بياد تورا ايا...كن نگاه را ها هيزم اين فتگ ميداد نشان را هيزم سوختن نور بوسيله آنجا در كه داد نشان من به را محلي

نه نه نه گفتم من بشكافم؟ بيشتر!...تابناكي گذشته چه به به...امد خواهد بيادت چيزهائي حتما كن نگاه را مرگ جاده اينجا...... نمياندازد؟

. يپردازيمم يندهآ به و ميكنيم رها را گذشته...باشه گفت مادام. ندارم تحمل و تاب ديگر مادام

ابدي كدام هيچ ولي دارند وجود فعال همه اينها....خوشبخت و پولدار و موفق روسبي يك... هستي روسبي يك حاال تو مالحت ببين

.فاحشگي...بس و ميماند تو براي فاحشگي فقط.... فاحشگي...كدام ميداني يكي بجز رفت خواهند بين از همگي ها اين...نيستند

تو را ها اين...مادام است بس..گفتم زنان فرياد من. اعتبار بي و باخته بروآ..باخته مال زني...ماند نخواهد باقي برايت بروئيآ ديگر حتي

يندهآ..خوب بسيار گفت لوال مادام. ندارم را طائالتال اين شنيدن طاقت ديگر من...است خودت هاي رزوآ...باشم داشته من كه ميخواهي

كه ميدانم من... است سنگين خيلي برايت...باشي نداشته مرا هاي حرف شنيدن تاب كه داري حق تو...كرد خواهد ثابت بتو مرا پيشگوئيهاي

ديگري چيز يندهآ ولي..است دائمي ها موفقيت اين كه يكنيم فكر و بودي موفق هميشه چون.. نداري باور مرا هاي حرف از هيچكدام

مادام است بس... گفتم بلند صداي با دوباره من...يدآ نمي در بآ از دروغ وقت هيچ والل هاي بيني پيش كه ديد خواهي تو... ميگويد

فنجاني داشت قرار ميز روي كه ترموس داخل و خاست بر جا از خاطر آرامش با لوال مادام... ندهيد ادامه ديگر...ميافتم پا از دارم من...لوال

. شدم نوشيدن مشغول و گرفته نراآ عطش با من و كرد تعارف بمن آهستگي به نراآ و ريخت برايم قهوه

در پاهايم و دستها...نبود پذير امكان برايم برخيزم جا از خواستم هنگاميكه ولي..داشتم قرار خودم تخت روي در كردم باز را چشمم وقتي

رفتم خواب به دوباره مدتي از پس و ماندم قيبا بيداري و خواب حال در همچنان بناچار..بودند كامل احساس فاقد تقريبا و نبود خودم اختيار

كامال كه كردم مشاهده و برخاستم من.. شدم موفق بار اين و برخيزم جا از كردم سعي بيداري از پس مجددا تا بود باقي حالت اين ساعتها و

34

من اطاق وارد فريده وقت اين در...چرا؟... ام بوده خواب در مدت اينهمه من چرا و داده روي اتفاقي چه كه نميدانستم هنوز ولي هستم سالم

همين..ميكردم خبر دكتر و ميكردم پرستاري تو از من ميدادي خبر ندادي؟خوب خبر بمن چرا شده چي! بودي؟ بيمار شنيدم گفت و شد

اصال من..نبودم يضمر اصال من...جان فريده گفتم من!..جورشه؟ چه ديگر اين....ندادي خبر هم هيچكس به و خوابيدي گرفتي تنها طور

منتقل اينجا به چطور نميدانم اصال... ديدم وابمخرخت داخل رمق و حس بي را خودم و كردم باز را چشمم..امده پيش برايم اتفاقي چه نفهميدم

خوب...ميكردم را كار اين نميبايست من///بود تو با حق.. كني منع لوال مادام پيش رفتن از مرا كه داشتي حق تو!..آورده مرا كي و شدم

با فريده...ديدم هم نراآ بد ونتيجه رفتم تو هاي تاكيد همه با...زدم كار اين به دست دليل بهمين...بشوم خبر با خودم آتيه ار بودم مايل خيلي

لوال مادام طاقا به گفتم كي من..!عجيبه يلخي!... ام نديده را تو كه است روز دوسه من...بود؟ كي..نرو؟ گفتم من من؟ فتگ تعجب نهايت

قصد من كه دانستي تو وقتي و ديدم را تو راه بين بروم مادام پيش گرفتن فال براي ميخواستم من موقعيكه فريده ببين گفتم من...نرو؟

كردم ار كار اين وجود اين تمام با من ولي نكنم را كار اين كه كردي منع مرا و كردي مخالفت شديدا كار اين با دارم را مادام پيش رفتن

ميگي؟من چي بابا... هستي منگي حال در و است خراب هنوز حالت تو اينكه مثل...گفت زياد حيرت با فريده. بود تو با حق كه ميدانم حاال..

داري تو...كنم خبر را دكتر و بروم بايد من خرابه حالت تو... ام گفته بتو را ها حرف اين كجا و چطور ام نديده كه است روز چند را تو كه

من فريده بابا گفتم من/ باشم گفته بتو چيزي نميتوانم من...زدم؟ بتو را ها حرف اين چطور نديده ترا من.. ميگي چي... ميگوئي هذيان

كه ميگوئي حاال كردي منع مرا و كردي مخالفت شديدا تو و بگيرم فال و بروم مادام پيش ميخواهم گفتم و ديدم خودم باچشم ترا خودم

تصور ديوانه و خل مرا كه... نداشتم انتظار تو از من...ام شده خياالتي من كه بگوئي ميخواهي! اي؟ نزده حرفي چنين و نديده مرا اصال

مادام پيش رفتن با نه و ديدم تورا نه من واهللا...ميگوئي هذيان واقعا داري تو...كنم خبر دكتر و بروم من كه بهتر همان فتگ فريده....كني

دكتر اگر خوب خيلي گفت فريده...شدم؟ خياالتي من...بوده؟ تخيالت هاناي تمام يعني...نيست الزم چيه ديگه دكتر گفتم من.. كردم مخالفت

او. برسم هايم كار به و كارم سر بروم بايد من ميزنيم حرف باره ناي در بيشتر بعدا.. بيايد جا حالت تا كن استراحت بيشتر حاال اهيونميخ

نه من يعني بود؟ اوهام هم مادام پيش بود؟رفتن اوهام اينها تمام..زدم حرف باكي من پس.. افتاده اتفاقي چه كه حيران مماند من و رفت

خود اب و.. مدآ چشمم پيش ماادم اطاق منظره موقع همين در ولي است انگيز بحث خيلي فريده انكار...رفتم؟ مادام پيش نه و ديدم را فريده

با او لفتامخ..فريده با زدن حرف است من چشمان جلوي ها چيز تمام بابا...چه؟ يعني ؟..اوهام تمام..خياالت؟ تمام... چي؟ اينها پس گفتم

من براي اتفاقي چه خدا واي وووو موزيك نآ..رنگها نآ...صداها نآ..من خوردن قهوه...مادام اطاق مناظر...من تنرف...مادام پيش من رفتن

ساخته؟ مرا كار قهوه نآ ياآ/ بدانم را اين بايد من افتاده؟؟؟؟؟

با الب اين ياآ...نميآيد بيادم چيزي ديگر ببعد زمان ازاين...هي..هي..هي!...ن؟آ از پس اما.. داشتم تسلط چيز همه به قهوه نوشيدن موقع تا

الل و كر پسره آن...نميخواست يا و كند كمك بمن نميتوانست گويا كه فريده....شد تاريك چيز همه قهوه نوشيدن از بعد..آمد؟ بسرم قهوه

تنها...است خبر با وقايع تمام از او...بروم او پيش بايد... كند روشن را چيز همه ميتواند او...لوال مادام ميماند فقط است خواسته عذرش كه هم

جويا را او حال سالمتي چاق از پس و مگرفت را مادام تلفن شماره و برداشتم را گوشي و رفتم تلفن بسوي. بس و است مشكالت حالل او

چي...بگو خوب شوم حالت جوياي ميخواستم من...نداشتي خوشي حال كه بودي تو اين نبود چيزيم منكه...ميپرسي؟ مرا حال گفتتو او شدم

پا بي جا همان و شما دفتر به آمدم خودم پاي با من نبودم بيمار من كه ميداني خودت تو مادام گفتم فورا من..بودي بيمار شنيدم...بود؟ شده

براي را ماوقع من خيال راحتي براي لطفا داده رخ اتفاقي چه كه ميدانيد خوب كامال شما...كرديد منتقل بخانه مرا شما و شدم بيهوش...شدم

35

خوب حالت... نيامده جا وزهن حالت گويا تو دخترم گفت متانت با مادام چرا؟....افتادم روز و حال اين به من چرا بگوئيد...دهيد شرح من

لزوم صورت در و معاينه اتر و بيايد كه ميزنم زنگ است من دوستان از هك سرشناس و مجرب و خوب هاي دكتر از بيكي االن من..نيست

كه من امماد گفتم من. شد خواهي خوب زود خيلي..نده راه خودت به ناراحتي اصال..كرد خواهد خوب ترا زود خيلي باش مطمئن كند معالجه

اشكالي هيچ بودم ننوشيده شمارا قهوه ماداميكه تا و بودم حال سر و خوب و مدمآ گرفتن فال براي ماش پيش سالم كامال من.. نيستم بيمار

برايم را كور نقطه اين بايد شما...نميايد بيادم چيزي ديگر پس نآ از و شد تاريك برايم چيز همه شما قهوه نوشيدن از پس ولي نداشتم

تنها شما نيست الزم دكتر مادام نه فتمگ من. ميكند روشن برايت را كور طنقا تمام و ميايد دكتر االن جان دختر گفت مادام. كنيد روشن

لحني با سپس و كرد مكثي مادام. است مدهآ پيش اتفاقي چه مدنآ صورت در و خير يا بودم مدهآ گرفتن فال براي شما پيش من كه بگوئيد

را تو فال ميتوانم چطور باشم نديده ترا من و نيامدي من پيش وقتي...امدي؟ من پيش كي تو جان دختر...ميگوئي؟ هذيان چرا...افزود جدي

است او اين ميكني تعريف برايش را داستان تمام تو و ميايد دكتر..ميترسي دكتر مدنآ از چرا...گرفتم تورا فال اصال كي و كجا من...بگيرم؟

نيستم هم بيمار ندارم تب من بابا گفتم پاسخ در من. باشي داشته تب بايد تو...كني معالجه را خودت نميخواهي چرا..دميگير تصميم هك

باقي فعال كور نقطه اين بگذار.. ندارد مانعي... مدهآ من بسر آنجا مدهآ كه هربالئي.. سالم..سرخوش... بودم شما پيش كه دارم يقين وومن

شما مراحم از خيلي..نه نه نه نه..گفتم فريادگونه من نه؟و اي بيايد دكتر باالخره گفت او. وردآ خواهد بيرون تاريكي از نراآ زمان.. بماند

. گذاشتم جايش سر را گوشي و...ام شده برخوردار شما هاي كمك از كافي حد به...نكرده الزم...متشكرم

پيدا عاقالنه راهي و كنم فكر بايد...بكنم بايستيم كار چه چگونه؟ ليو باشم داشته العملي عكس بايد مادام عمل اين مقابل در من

خطر اقل حد...من براي خطر كم خيلي و باشد انهطمحتا خيلي راه اين بايد..راهي؟ چه..ميشود خطرناك خيلي من براي دارد زن اين.....كنم

داشتي كمك به احتياج هرزمان ميگفت كه افتادم وزير نخست بياد بعد يلحظات...چطور اما...برود بين از بايد او...عاقالنه و زمان مرور با....

به به.. گفت شادمانه من صداي شنيدن با و برداشت را گوشي خودش و گرفتم را او اختصاصي شماره و رفتم تلفن بطرف...مكن فراموش مرا

افتادي؟من من زدي؟بياد زنگ بمن كه شد باعث چي بگي ميشه..كردي صفا عجب...كردي ما ياد جان مالحت عجب چه...جان مالحت...به

زمان آن اكنون..بگيرم تماس شما با طريق همين از و كنم تلفن بشما داشتم كمك به نياز هروقت كه فرموديد خودتان شما عاليجناب گفتم

مند نياز حاال من...دهيد نجات ام شده دچار نه آب كه دلخراشي وضع از مرا كه دارم وتقاضا دارم نياز شما ياري و كمك به من و فرارسيده

شما فوري كمك به من....نيست مادي كمك اين... بگيرم تازه جان نآ از پس تا كنيد كمكم...ايد داده كمك قول هم شما و هستم شما كمك

من با را خودت مشكل يميتوان تو و ميرسانم بتو را خودم ديگر عتاس نيم تا من... باش رامآ جان مالحت..گفت وزير نخست. دارم نياز

گذاشتم را گوشي و. .كرد خواهم مادهآ را اينجا داشت خواهم را شما رائييپذ افتخار بزودي من پس واال حضرت گفتم من. بگذاري درميان

.... بگذارم تمام دست ميبايست بار اين و نداشتم زيادي وقت چون شدم وزير نخست از پذيرائي تدارك مشغول و

نراآ من كه دادي انجام من رايب كاري تو جان مالحت گفت من بوسيدن از پس و رساند بمن را خود يكساعت از كمتر از پس وزير نخست

براي دادي انجام برايم تو كه كار اين براي واقعا من است من فعلي دفتر رئيس معرفي و كردن آشنا هم نآ و نميكنم فراموش هيچوقت

وزير نخست. ميشويم بيحساب هم با حاال همين اينصورت در خوب گفتم من. كنم جبران نحوي به راآن دارم ميل و متشكرم تو از هميشه

كمي و يتان با من بايد... گفتم من كني؟ حساب بي را ما ايوميخ جوري چه....بدهم؟ انجام تو براي ميتوانم كاري چه... بگو خوب...گفت

افتاده اتفاق لوال مادام و من بين كه را ماجرائي تمام تاني و رامشآ با من.كشتي منو يگهد بگو خوب گفت او..كنم بيان را ام خواسته مقدمه

36

و ميدادم پاسخ بسرعت من و ميكرد سوال قصه شرح بين من از مرتب و ميشد افزوده تعجبش بر هرلحظه او و دادم شرح برايش بود

نبودي؟ رويا و خواب در كه مطمئني جان مالحت گفت زياد تعجب با زيرو نخست. كردم تعريف برايش تاب و بآ با را ماجرا تمام باالخره

بجز كه ميگوئي خودت كند گو باز را تو قبل سالهاي كارهاي تمام توانسته چطور او...باشي؟ ديده خواب را اينها نكنه..نبوده اوهام اينها...

اينها بايد تو نه نه...چگونه؟ خوب...بودي نگفته بكسي كه تو....ورده؟آدر كجا از را ها اين او... است نبوده باخبر تو هاي راز از كسي خودت

در را ها اين تو كه شده باعث ميايد بدت او از حتي و نداري دوست را مادام چون..چي؟ فريده...گفته دروغ مادام.. باشي ديده خواب در را

مطمئنم كامال...خواب در نه ديدم بيداري در واقعا من عاليجناب گفتم من. است ممكن غير اين....بوده مادام كار كه كني فكر و ببيني خواب

ميدانيد صالح كه جور هر را نابكار زن اين كلك كه بدهيد قول بمن بايد شما....ندارم نآ به شكي هيچ كه است واقعيتي يك نيست دروغ...

او. بود من براي رويت قابل كامال رنگ تغيير اين و داد رنگ رتغيي او چهره كه ديدم من.بكنيد را كلكش...كنيد خالص شرش از مرا و بكنيد

نه او....نيست من كار و نيستم بلد ها كار نوع اين از من....بكنم را نز يك كلك من كه نخواه من از بكنم؟ را او كلك من..من..مالحت گفت

شما...عاليجناب فتمگ من. است انسانيت و مردانگي از دور ناي...؟ بكشم را او من نوقتآ هست هم پيري زن و رسانده زاريآ بتو نه و من به

را او كلك من اگر گفتم من. نيست درست اين... بدهم قتل دستور بايد حال هر در...چي؟ خوب ولي گفت او.. خوب ولي..... نه كه خودتان

خواهد مالحت بي را شما او.... هستم مطمئن ينراا است من نابودي نقشه كشيدن مشغول او..عاليجناب باشيد مطمئن ميكند مرا كلك او نكنم

او كه ميكنم كاري من...كند خواهم را او كلك ديگري نحو به من... نميكند دوا را دردي او كلك كندن.. من عزيز گفت من درپاسخ. كرد

شما اينكه از بعد گفتم من...ميخواهي؟ ديگري چيز اين از غير مگر...نشود تو مزاحم وجه هيچ به بگذاردو راحت را تو و كند ترك را اينجا

از من....گرفت خواهد من از را خود انتقام و داشت نخواهد بر دست من از و نيست معامله كن ول باشد كه جا هر او كرديد دور من از را او

دارد مرا مادر سن او... نيست نم كار زن پير يك بردن بين از... عزيزم نه گفت او. ميخورد مرا تن دارد خوره مثل ترس اين..ميترسم او

مقام.. زمين خانه..مال..پول...بخواه من از ميخواهي هرچه تو...نميايد بر من دست از ها كار نوع اين...ندارد خوبي عاقبت ها كار نوع اين...

ميكنيم انتخاب نراآ بهترين. ميكنيم ريزي طرح هم با كه دارد وجود ريگدي راهكارهاي..نيست من كار رديف توي يكي اين ولي

خالف كار من از....بيايد هم تو هاي نزديكي به نكند جرات حتي او كه كنم كاري و. بكنم تو از را او شر دفع من كه بگو خواستي هروقت....

باشدكه وريط بايد شما خورد بر ولي كنم قبول را شما حرف ناچارم من... عاليجناب گفتم من. بعد نه و حاال نه نخواه هيچوقت مردانگي

گفت او. است بوده من طرف از برنامه اين تمام كه بفهمد نبايد او...كنيد بيرون اينجا از ميخواهيد را او اينكه نه كنيد كمك او به ميخواهيد

لذا دبو خواهد منفعت پر برايش كار چون نبرد بوئي جريان از او كه داد خواهم طوري را كار ترتيب كه باش مطمئن...بچشم جان مالحت

كرد خواهم جدا هم از را دونفر شما فيزيكي بلكه زد نخواهم او به اي لطمه من. شد نخواهد مطلب پيگير خيلي

صدمه كه گذاشت نخواهم من... ميشود محسوب شده برطرف اشكاالت تمام ديگر نداشت وجود شما مابين فيزيكي نظر از اصطكاكي وقتي

او از خطر مواقع در كه باشد داشته را كسي بايد هم مالحت باالخره..گفتم بوسيده را او روي و فتمر او بسوي من. برسد بتو نظر هيچ از اي

كند حمايت

و كرده مزاحمت رفع كم كم بايد حاال هستم تو مزاحم كه است مدتي نم جان مالحت گفت و مدآ من دفتر به لوال مادام بعد روز چند

و حال راخورف به هم ساختماني و ام كرده پيدا زميني قطعه من. پاكنم و دست خودم براي سبمنا مكان و جا و كنم پيدا شغلي استقالل

و نگذاشتم جريان در را تو قبال چرا كه مباش دلگير من از...كنم مكان نقل آنجا به يواش يواش بايد و ام وردهآ وجود به زمين نآ در شغلم

37

و بشود مستقل دارد حق هم لوال مادام خوب...كنم مطلع را تو ام مدهآ حاال دليل بهمين... اي گرفته قرار شده انجام عمل يك مقابل در تو

ادامه كارت به بتواني هم لوال مادام بدون كه اميدوارم حاال...بودم تو پشتيبان و حامي بودم اينجا كه مدتي تمام در من...بايستد خود پاي روي

پيش در كه تو مادام... گفتم من.....داد خواهي هم حاال و داده انجام احسن نحو به را هايتكار هميشه تو... داد خواهد نشان يندهآ..بدهي

يندهآ حاال...داشت خواهم پيش در سياهي روزگار گفتي و دادي شرح مرا يندهآ!...داشت خواهم پيش در چه من كه گفتي هايت گوئي

اين من وقت چه! .. ميزني هائي حرف عجب..من؟...من؟.. گفت ساختگي تعجب با لوال مادام. وهللا اي بابا....ميكني؟ رزوآ من براي را خوشي

تهفنگ چيزي بتو تو يندهآ از كنون تا من!.. كردي؟ شروع هم باز...اي نيامده من دفتر به گوئي پيش براي حالب تا كه تو...كردم؟ را پيشگوئي

بتو اصال را بد خبرهاي من..بودي مدهآ من پيش واقعا هم اگر و رمدا دوست قلب صميم از را تو من...باشد خير ديدي خواب اگر...ام

پيش براي من رفتن از قبل ميتواني داري اصرار خيلي اگر... گفت مادام.. انكار؟ بازهم...نكردي گفتم و كردم قطع را حرفش من. نميگفتم

حرف چرا..ها داستانيه عجب.. بار كدام گفت او...بود كافي كباري همان مادام نه گفتم من....بدهم خبر ات يندهآ از تا...بيائي من بنزد گوئي

گوئي پيش كه ميداني بهتر خودت تو تازه....بگذار كنار را خياالت و اوهام....بدهم خبر ات يندهآ از من واقعا تا من پيش بيا...ميزني ربط بي

براي كه نهائيآ كه ميداني....قبل از مطالب تهيه در من خاص زرنگي بعالوه است مردم روزمره تكراري اراجيف سلسله يك من هاي

موجود وسايل تمام با هم اطاقم در و ميپذيرم را نهاآ بعد و مياورم در هائي چيز و ميكنم تحقيق قبال نهاآ به راجع من ميگيرند وقت پيشگوئي

پيشگوئي هم گاهي...نيست اينطور كه تو باره در ولي ميكنند باور مرا هاي گفته تمام هم نهاآ و ميدهم قرار خودم دلخواه جو تحت را نهاآ

خراب هم اعصابم و شدم بيكار هم كار از و كردي بيمار هفته يك مرا تو گفتم من. است تصادفي كامال كه ميايد در بآ از درست من هاي

كار از خودت تو...است خودت ميل ورهرط گفت او...وقت هيچ... ديد نخواهي اطاقت در مرا هيچوقت تو...نميخورم را گولت ديگر... شد

بيا...باشد داشته وجود طوالني فاصله ما بين اگر حتي... ميمانيم باقي دوست باهم ما...نداري باور من هاي حرف به هيچ و باخبري من شيادانه

با و بوسيد مرا روي بار چند و مدآ جلوتر او. باشيم هم ياور و يار هميشه كه بدهيم قول و.. همينطور هم تو...ببوسم را ماهت روي تا جلو

خيال حاال...كردم مشاهده او ديدگان در من را مرگبار هاي شرر كردولي ترك مرا دفتر و كرده خداحافظي من از خود اشكهاي كردن پاك

. نميدانم بوده

تازگي... واردهاست تازه از او... ما كرده پيدا لگوخوش برو دل تو خيلي خيلي و جديد پسر دوست يك من تازگيها/ جديد و خوش خبر يك

و دارد طوالئي يد سكس در او....است قضيه ظاهر اين تازه و داره زيبائي ظاهر خيلي...بهذاج و ناز واقعا.. پيوسته ما جمع به و شده انتخاب

من كه جواناني همه از و وردهآ كجا از را مهارت اينهمه نميدانم كم سن اين با او...واداشته تعجب به مرا كه خوبه نقدرآ كارش...است معركه

حسابي من....ميبرد لذت اوج به را انسان و دارد زنان ارضاء در زيادي مهارت او. است بلندتر گردن و سر يك داشتم رابطه نهاآ با كنون تا

فقط و مردان و پسران به حتي نكند توجه ديگر كس به و باشد من با تنها كه داده قول من به او...دارم دوستش خيلي و مدهآ خوشم ازش

او به راجع من داريد دوست حتما..كرده من با زندگي و معاشرت به منحصر را زندگيش و مانده خودش قول سر حاال تا و باشد جهته يك

و هپيوست هاي بروا بزوس چشمان با بلوند بلوند بلوند...است اندام خوش و لگخوش واقعا پرهام..است پرهام او اسم.. باشه بزنم حرف بيشتر

ميخوابد وقتي..دارد داشتني دوست و مردانه اي چهره عوض در ولي مو بي و صاف رتدخ مثل نميكني پيدا مو يكدانه او بدن درتمام...كماني

رامآ و يداشتن دوست... است سكسي و زيبا او... ميروم خواب به حال بهمان و ميگذارم او باسن روي را سرم من كه زيباست بقدري او باسن

. ميدهد انجام فريده نراآ بيشتر و نميرسم هايم بكار و داده قرار الشعاع تحت را كارهايم تمام و ميگذرد او با وقتم تمام من كه فعال.. بخش

38

در غرقه را پرهام من...است سابقه بي من در امر اين...است كرده تسخير مرا وجود تمام پرهام و ام كرده فراموش بكلي هم را لوال مادام

شيك پارتمانآ و كابريوله و شكاري اتومبيل انها جمله از كه ام كرده خريداري برايش را وسايل بهترين و كرده رفاه و...پول..محبت..عشق

بعلت. ميبرد را بيننده هر دل اش مردانه زيبائيهاي با او... ام كرده اهداء او به و خريده برايش را تهران هاي پارتمانآ بهترين من..است

متلك او به هميشه پسران و كرده پيدا زيادي دشمنان و گرفته قرار كلوپ پسران ساير محسود وي او به من حد از بيش توجه و زياد زيبائي

خوشي و لذت و شوخي با همراه ما زندگي...بشوند دور گذاشته تنها را او ميشوند مجبور كه است من دارنده باز نهيب با همراه ميپرانندكه

مدت ترين كوتاه در اش خواسته بخواهد چيزي و كند تر لب است كافي او...نگيرد من از را زندگي اين كه دارم تقاضا خدا از من تاس

حق اين...ندارد ارزش خانه يك از كمتر او دست انگشتر...است مند بهره اشرافي زندگي يك مواهب تمام از او...ميشود وردهآبر من توسط

دوامي كه است شده حساب عشق يك عشق اين نهاآ بنظر و ميزنند حرف ما سر پشت مردم... است كرده ختخوشب مرا چون اوست

خواهد دوام خوشبختي اين ياآ. هستيم خودمان عشق و خاطر رامشآ بدنبال و ميخنديم ها حرف اين به پرهام و من ولي داشت نخواهد

اميدوارم و دارد ادامه همچنان خوشبختي اين....خوشيم كه ما... ببينند را انسان ختيخوشب نميتوانند مردم.... ميترسم بد چشم از من ؟ داشت

.... باشد ابدي

دوم فصل

رفته رفته بو اين ولي نكردم نآ به توجهي آغاز در كه كردم احساس را نامطبوئي بوي كه بوديم رفته فرو عميقي خواب در پرهام و من

گون فرشته و فرورفته عميق بسيار خواب در او ديدم و كردم پرهام به نگاهي من.. شد من تنفس در اختالل باعث بطوريكه ميشد شديدتر

بافرياد بعد كمي و زدم صدا دادن تكان با را او عجله با و كردم بيدار خواب از را او اجبارا من...نميكند احساس را چيزي و خوابيده

بايد...نميدانم كجاست از ناجور بوي اين...شو بلند.... ميكنم احساس را بدي بوي..خبريه هاينك مثل...شو بيدار پرهام...پاشو///پرهام...گفتم

از بدانيم بايد...زياده خيلي بو اين.. پرهام نه گفتم من...بخوابيم بزار بابا..خيالش بي..گفت آلوده خواب پرهام...پاشو..بوئيه چه اين بفهميم

پاشو....اي؟ خونه مرد تو مثال..افته مي داره بدي اتفاق يه..هست هائي خبر اينكه مثل.. پاشو...بديه بوي خيلي پرهام...گرفته سرچشمه كجا

تشآ جائي گويا..ميسوزه داره چيزي يه مياد هسوخت بوي.. هست خبرهائي اينكه مثل...ميگي راست... گفت و مدآ بخود كم كم او...

ما بعد تيظالح و گرديد نمايان تشآ هاي شعله هم و شد تر شديد بو هم در كردن باز بمحض و رفت در بطرف و برخواست جا از..گرفته

انداخت من سر روي و برداشت لحاف يك و رفت تختخواب بطرف او..شد مواجه اشكال با ما رفتن بيرون و گرفتيم قرار تشآ محاصره در

بمحل را خود كردو را كار همين هم او من سر پشت و پريدم بيرون به پنجره از من..بيرون بپر گفت و خودش سر روي را ديگري نآ و

اينكه بدون ميديديم را خودمان مايملك تمام سوختن خودمان چشمان با ما است مدهآ ما سر به بالئي چه كه فهميديم تازه و رسانديم امن

به نميتوانستم من... هستيم تماشاگر وما ميشود حريق طعمه دارد ما ساله چند و چندين زحمات كه ميديدم من....يدآبر ما دست از كاري

كمك و ميزنم زنگ نشاني تشآ به و ميكنم استفاده همگاني تلفن از جاده سر ميروم من گفت پرهام.... كنم تلفن نشاني تشآ اداره

در. پول بدون و ستا لباس بدون كه كرد درك پرهام تازه...ميكني؟ پيدا خورد پول كجا از دوما و نيست تنت لباس اوال گفتم من مهميخوا

39

لباس كه كارمندان از يكي به پرهام. كرديم جوئي چاره به شروع هم با ما و شدند معج ما دور و رسيدند سر هم ديگران و فريده وقت اين

نشاني تشآ اداره به و برو.. هست عمومي تلفن باجه يك جاده سر برو.. اي ايستاده چرا داري تن به لباس تو گفت و زد فرياد داشت تن به

و برده كيف در دست فريده... بده بمن ميتونه و داره كي ندارم خورد پول من گفت او... ميكنيد نگاه منو دارين و زدين زل چرا... بده خبر

متما سوختن تاسف با سايرين و ما. شد دور ما از دوان دوان او زودترو دوب گفت و گذاشت او كف در نراآ و وردآ در خورد پول مقداري

بوده كار در اي وطئهت حتما...شده گير همه ناغافل اينطور كه مدهآ كجا از تشآ اين گفت فريده...ميخورديم غصه و ميديديم را خود زندگي

را اينجا مالحت...پرسيد من از بعد و....است كننده مشكوك خيلي اين...نميكند سرايت جا همه به سرعت اينهمه با و اينطور تشآ وگرنه

همه نبود مقدور برايمان كه ما...كند بازديد جارا همه كردن بيمه از قبل ميخواهد گر بيمه كنم بيمه ميشد مگه گفتم من...بودي؟ دهكر بيمه

و بوده اوقافي ميبود خريده ما كه را هائي زمين كه بودم فهميده تازه ديگر طرف از و نبود قانوني كه ما هاي كار...بدهيم نشان نهاآ به جارا

كه اوقاف با....كنيم بيمه را اينجا كه نبوديم قادر اصوال ما قانوني سند نداشتن با و است دادگاه در پرونده و گذاشته كاله را ما سر ندهفروش

نهاآ با شدن طرف به قادر منهم جد پدر و هستند مافيائي بزرگ باند يك چون شد طرف نميشود هم هستند آنجا در گرگ عده يك

كرده گير اي مخمصه بد در كه فريده بگويم خالصه بطور...نميرسد دامانش به دستمان و است فراري بردار كاله هم فروشنده....نيست

و هايمان اتومبيل مانده فقط. شده جزغاله و سوخته نآ بدنبال هم مدارك و تشآ طعمه هم ووسايل..اوقافي زمين... سوخته ساختمان...ايم

................ هيچ...هيچ... ديگر. ... سوخته مداركش نهمآ كه بانك در پول مقداري و پرهام خانه

پول مقداري و پرهام خانه و اتومبيل دو ماند ما براي. كرديم مكان نقل پرهام خانه به ناچارا بود نمانده باقي ما براي محل اين در چيزي چون

پرهام/// گفتم كشيده غوشآ در را پرهام من... بوديم مانده متحير... بكنيم بايد كاري چه نميدانستيم ما. السالم و ما هردوي حساب در

مادهآ ديگري ناماليمات براي را خودمان بايد ما حاال از.... بود كوتاه چقدر دوران اين..رسيده پايان به ما سعادت و خوشي دوران گويا... جان

موجودي چون كنيم پيدا وحسابي درست مدآدر براي جديدي راه بايد ما...نمك تحمل را ناماليمات و بمانم رامآ كه نيستم كسي من ولي كنيم

من. بگذرانيم مدآدر همين با را خودمان زندگي و...باشيم جديدي مدآدر منبع بفكر بايد ما...وردآ نخواهد دوام زيادي مدت براي ما فعلي

.... وسيله چه با و راه چه از كنم ركف بايد

چه ولي رفتيم كلوپ به باهم صبحانه صرف از بعد شد بيدار هم پرهام وقتي و نيامد بچشمم وابخ و ماندم بيدار را شب تمام

شده غارت آنجا كاركنان توسط بود مانده باقي چيزي هم اگر...نكرديم پيدا فروش براي سالم چيزي آنجا تمام در...زده مغول....كلوپي؟

برايش را ماجرا تمام و گرفتم را وزير نخست تلفن شماره بازگشت محض به و تيمبرگش خانه به ما. نداشت وجود ما براي چيزي..... بود

مدتي و چيست؟ ما تكليف كه گفت خواهد بما او... ميفرستد را اش راننده او اكنون هم گفت بمن او...خواستم كمك او از و كردم تعريف

باز را نامه فورا من. كرد ترك مارا رسيد گرفتن از پس و كرد يمتسل بمن را پاكتي احترام با و پيداشد وزير نخست راننده روكلهس بعد

نخست خود بعدا. بود پول متنابهي مقدار كه فرستاده من براي چك يك اي نامه طي وزير نخست كه كردم مالحظه اليحخوش با و كردم

فراموش را تو هرگز من كه بداني بايد ولي يببخش بايد است كم مبلغ اگر جان مالحت گفت واقعه زا تاسف اظهار از پس و زد زنگ وزير

خاطر احساس كمي و گرفتم قرار مادي نظر از بهتري موقعيت در موقع اين در من و بود خواهد تو خدمت در راننده هرماهه و كرد نخواهم

همان هنوز كه دانستم و شتمگذا را گوشي خداحافظي از پس و كردم تشكر وزير نخست از من. نيستم تنها تنهاي كه دانستم و كردم جمعي

مدت چه او كه نيست معلوم چون ردك حساب دائم بطور نميشد وزير نخست روي چون بكنم اساسي فكر يك ميبايست من. هستم مالحت

40

و رسانيمب بفروش داريم كه را هرچه بايد ما گفتم پرهام به من. بكنم دائمي و كلي و اساسي فكر يك بايد من. ماند خواهد باقي وزير نخست

گفت ناراحتي با و پريد پرهام روي از رنگ...پرهام؟ چطوره تو بنظر... كنيم اندازي راه را كلوپ دوباره و گذاشته رويهم را پولهايمان تمام

بكنيم؟ بايد چكار موقع نآووووو نه و ماشين نه و داريم خانه نه نوقتآ...چي؟ نگرفت كارمان اگر...

بخوريم را موجود پولهاي و بنشينيم جوري همين...كنيم؟ كار چه پس گفتم من..بگيريم؟ سر از را اول كار انهم دوباره بايد چرا گفت او

اين از ميتوانيم ما ديگر طرف از... ماست براي گاه پناه يك هميشه كه داريم نگاه را خانه ما كه بهتره گفت او! ..گدائي به بيفتيم بعدشم...

وقتي... ميگذاريم هم روي را پولها و ميكنيم كار امكان حد تا و ميشويم كار به مشغول دونفري ما...بكنيم استفاده مدآدر كسب براي خانه

از بزرگتر و زيباتر ميكنيم باز كلوپ يك ما...نو از روزي نو از روز...ميكنيم باز را كلوپ بازهم دوباره نوقتآ كرديم جمع كافي حد به پول

فتمگ من. برنميايد ما دست از كاري هيچ خانه بدون چون بخوابيم خيابان در نيستيم مجبور و ايم نداده دست از چيزي موقع نآ... اولي

خالي ما وبر دور بعد و داريم مشتري مدتي...نيستي بغلي تو نقلي پسر يك هم تو و نيستم برو تودل كوچولوي دختر يك حاال من جان پرهام

كاررا همين ما نخواهي چه و بخواهي تو چه بدهيم ادامه هم بايد و داريم پيش در را راه يك همين ما گفت پرهام...چي؟ بعد خوب.. ميشه

شروع فردا همين از.. بدهيم هدر نبايد را وقت....باشيم داشته ميتوانيم مشتري كلي و هستيم زيبا هردو ما... ندارد هم بحث و ميكنيم

نميگفت بد هم زياد چون... پذيرفتم را حرفش من... ميكنيم شروع دوباره را اولمان ارك و ميشويم پولدار دوباره زود يخيل ما.بس و ميكنيم

كم كار اين در كه منهم و بودند بدنبالش مرد و زن تعدادي هميشه داشت هك اي كننده خيره زيبائي بخاطر او. بود خطرتر كم راه اين و

فقط و ميكرديم جمع هارا پول و چاپيديم را مردم توانستيم تا و كرديم كار به روعش ما. ميداديم تشكيل را موفقي وجز دوتائي... نبودم سابقه

فرينآ مرتب پرهام وذكاوت هوش به من و ميشد جمع و ميشد جمع پول... ميكرديم تامين را مره روز مخارج وزير نخست پول با

نظر از كه نبود اي مسئله اين و...ميشود كمتر و كمتر دارد بالاستق كه كردم احساس من بعد و مديد مدتي تا داشت ادامه كار اين....ميگفتم

و پرهام نه و داشتم را سابق طراوت نآ من نه چون ميشدند تر مسن و تركم ها مشتري.... شديم قضيه متوجه هردو و بماند دور پرهام و من

رسيده نآ موقع و ميشد تر خلوت مرتب ما بر و دور.دشو كم ما هاي مشتري كه نبود عجيب هيچ ميگردندو تروتازه دنبال ها باالئي طبقه

و سردتر مرتب بمن نسبت رفتارش.... بود من به نسبت پرهام رفتار ميكرد ناراحت خيلي مرا هك چيزي...بدهيم تغيير را كارمان نوع كه بود

. مينشانيد كرسي به را خود حرف فرياد و داد با ميشدو عصباني كوچكي حرف هر مقابل در و ميشد تر خشن

دراز من بروي را دستت كه ميايد دلت چطور...دادم تو براه را زندگيم تمام من...جان پرهام.. ميگفتم او به من و ميزد كتك مرتب مرا او

شروع كاررا اين و شود پيدا مرد يك ميبايست باالخره خوب..ميگفت تمام خشونت با او و نداشته را كار اين جرات كسي تاكنون....كني

ناچاري تو و شده سبز تهرا سر مرد يك و شده عوض وضع ديگه حاال ميگفتي زور بآنها و بودي افتاده ننه بچه عده يك گير حاال تا تو...كند

جوان عده يك بايد و يگلخوش جوان دختر يك كه ميكني فكر هنوزم....كني عادت زندگي نوع اين به بايد تو باشي داشته شنوي حرف او از

بمن كه هائي خوبي همين بخاطر هم نآ كنم تحمل را تو مدت اينهمه توانستم كه بودم من اين....بدهند انجام ترا اوامر و بپلكند تو بر و دور

ميتواني تو... ام نداشته نگاه را تو زور به كه من...ميبيني منو روي نآ وگرنه كني كم را رويت بايد تو و شد تمام ديگر زمان نآ ولي كردي

دست بانكي هاي حساب و پولها تمام..بروم؟ كجا من...پرهام گفتم من. شوم نمي ناراحت هم هيچ...كني ترك قبليت پسرهاي مثل هم مرا

بگذار من اختيار در مرا نصفه و كن سوا را ما حسابهاي بيا بروم من كه ميخواهد دلت واقعا اگر خوب....ندارم اختياري هيچ منكه...توست

بجائي راه من كه پول بدون...بروم من جوري چه حاال اما خودت سوي تو و خودم سوي ميروم من نوقتآ.....زنب را رفتن حرف نوقتآ

41

نواختن با و برد حمله من بطرف عصبانيت نهايت با او. اي؟ گرفته نظر در برايم را جائي تو ياآ...كجا؟ خوب...؟..بروم خانه اين از...ندارم

هم اشرافي زندگي نآ و شد تمام زمانها نآ.. زن.....چاك به بزن داري را سهمت حاال.... تو سهم مه اين بيا گفت من بگوش ها كشيده

ته....ميداديم ادامه ما كه اشرافي زندگي همان خرج... شد خرج همه ورديمآدر خانه اين در ما كه را هائي پول تمام... خانوم... رسيد بپايان

سنگدل اينهمه كه تو...پرهام گفتم من. شد حاليت...جون خانوم پول كدوم...بس و مونده كردن رهپا كون من براي فقط....آمده باال پوال

ات خانه از مرا ميتواني چطور...دارم دوست بيشتر دنيا تمام از را تو من...يكطرف تو و يكطرف دنيا تمام ميگفتي كه نبودي تو مگر..نبودي

و اي مدهآ بوجود يگفرهن خانواده يك از كه تو كني؟ بلند من روي دست كه ميايد دلت چطور...كني؟ بيرون خريدم ايترب خودم من كه

توهم...احمق دختره...گفت ميزآتمسخر ولي بلند صداي با پرهام. بعيده دبير يك پسر از...هستي نجيبي خانواده از و بوده دبير مثال پدرت

زير بره پول خر مرداي با...شهوتران؟ مرداي بغل تو ميافته دبير يك پسر.. خره...هستم؟ فرهنگي شريف خانواده يك از من كه كردي باور

خانوم رهآ....سپور...بدون حاال خوب.....بود؟ چي شغلش و بوده كاره چه واقع در پدرم بدوني ميخاي....كنه بازي لگخوش بچه....لحاف؟

جمع رو ماها هاي كثافت و كلوپ ميومد پيريه اون روز هر يكهكار همان....>چيه سپور شغل ميدوني...سپور فهميدي.. بود پورس پدرم...

هم تو...ميكرد خالي و شهر بيرون ميبرد رو ها آشغال و مينشست زباله روي خودشم بعد و زباله كاميون تو مينداخت و ميبرد و ميكرد

گوش خوب پس... بدهم شرح خودم بعد و امباب از بيشر برات يميخا... بود سپور پدرم رهآ!...بدي بهش حسابي انعام يك ميامد زورت

..... كن

نعمت و ناز در تو مثل من.بود پله و پول غرق تو پدر اما...بود هفتش گرو ششش هميشه و خراب مالي بنيه يك با بود سپور من پدر بله

من براي كي دل موقع اون...اومدم بار آشغال هم دليل بهمين..شدم بزرگ شغالآ و تآ و كثافت در تو عكس بر درست...نشدم بزرگ

سوخت من امثال و من حال به پدرت دل نموقعآ مگر...نميسوزد هيچكس براي هم دلم و ام شده بديدهآ فوالد من دليل بهمين...سوخت؟

كه ستا همين پرورده ناز تو با شغاليآ من فرق...است شغاليآ هم ميكارها...اومدم بار شغالآ هم خودم و شدم بزرگ شغالآ توي من..؟

تو ولي ميكنم پيدا ها شغالآ تو دوباره خودمو روزي من..چي؟ تو ولي باشم داشته را شغاليآ زندگي همون دوباره ميتونم من...ميبيني

بچه!.. صفري قوچعلي...قوچعلي.. شنيدي...قوچعليه اسمم... نيست پرهام من اسم كه بدون بازم مالحت....همينه تو و من فرق...نه

از هم اهيگ... نمياره بد دمآ كه هميشه...خوشبختي زمان مال پرهام و بود بختي بد زمان مال اين...لهگخوش قوچعلي گفتنمي بهم..جنوب

قواره و ريخت بودم جنوبي اينكه با و بودم لگخوش چون.. وردمآ شانس من مالحت..ميكنه خوشبخت رو ماها از بعضي و ميره در خدا دست

مواهب اين از منهم...داشتم هم خوشتراشي كفل و كون...برو دل تو و خوشتراش و بود روشن ام چهره و سبز چشام... نداشتم رو ها جنوبي

نام و اسمم... دادم تغيير چيزمو همه...باالئيها كالس تو وردمآ خودمو...بود حقم....دادم نجات فالكت از خودمو و كردم استفاده الهي

سر....خريدم نداشتم كه را كاالئي و فروختم داشتم كه كاالئيرا من...شد باالشهري و شد عوض چيزم همه باالخره. زندگيم محل..خانوادگيم

رفتم جلو نقدرآ..پرهام شدم من...شهر شمال باالي كالس پسر يك شدم من و شد نو چيزم همه وووو شيك لباس...كردم عوض را وضعم و

نچاپ حاال..تو چاپيدن به كردم شروع كاري محكم از بعد و دلبري به كردم شروع من و افتادي من تور توي تو باالخره تا انداختم قالب و

مادر.....نميماسه چيزي من از باش خوت بفكر خودت... رحم بي رحم...پولدار پرهام لكهب نيستم بخت بد قوچعلي ديگه من حاال بچاپ كي

كي؟...ها...كرد رحم من به كي...مرد دوا و دكتر بدون سل مرض و تغذيه سوء اثر در بودم ساله پنج من كه موقعي من

42

بمن هم تو حتي هيچكس...نداشتم انداز غلط قيافه و هيكل اگر...نبودم برو دل تو و زيبا اگر...نبودم لگخوش بچه يك من اگر.. خانم مالحت

بباال و ميگرفتي را دستم ياآ... ميكردي حمايت من از هم باز تو ياآ..نداشتم گيرا و سبز چشمان اگر.. نميگذاشت سگ محل

قرار شهوتران مردان انتخاب و استقبال مورد ياآ....بشوم؟ تو كلوپ وارد ميتوانستم ياآ نداشتم زيبا كفل و كون اگر...ميكشيدي؟

تو خوب...والغير بود خودم شخص زحمات حاصل ام وردهآ بدست كلوپ اين در من كه امتيازاتي تمام....ميداد؟ مرا خرج كسي...ميگرفتم؟

را خودم برويآ.. را جسمم درعوض من و دادي پول تو...تو دردونه عزيز شدم من و كردي انتخاب داشتم كه امتيازاتي همين بخاطر مرا هم

چيزي ديگر كه من... من چيز همه مقابل در دادي را پولت از مقداري تو...ده بگو ده ؟ است مهمتر و تر باارزش كدام حاال را چيزم همه...

ببعد اين از بايد ولي..نميكنم بيرونت من...ندارد اشكالي... شده تمام پولت تو..نيست؟ اينطور هستيم حساب بي ما.. حاال....بدهم كه نداشتم

زن بدون خانه اين خره باال...بمان ميخواهد دلت كه مدتي هر اينجا در...من وقت و..من پول..من ركا به..باشي نداشته كاري من با

با دمآ دارم كه من سر بر خاك....نيستيم شوهر و زن كه ما...باش نداشته كاري من كار به ولي بده سامان سرو بخانه و باش..دنميچرخ

پول نآ..بياوري در هم پول ميتواني حتي كن زندگي و بمان جا همين تو..نميايد بمن هيچ.. ميكنم رحم دارم!..قوچعلي؟...من .ميشم معرفت

تو...ميزآ مسالمت همزيستي ميگويند اين به... خودم سي منم و ودتخ سي تو باش نداشته كار بمن اصال ديگر و ردارب خودت براي را ها

هم وقت هر...مياد باال روم اون وگرنه كار بي كار من با ولي باش خوش برو...بريزي من حساب به را مدتآ در اين از بعد نميخواهد

نيستم بد هم ها اونقدر من ببين.... نكن عجله هم هيچ...نميشوم تو مانع من كني ترك من از داحافظيخ بدون حتي جارو اين ميتوني خواستي

حاالحاالها را سابق هاي محروميت بايد من..بس و هستم زنها توجه مورد و كرده فرق منهم موقعيت حاال... دارم كار اجتماع اين با من.

رو چيز همه انوقت...نباشي من مزاحم بايد تو....بشوم نشسته باز تا كشيد خواهد طول هم دتهام و است روغن در من نان فعال... كنم جبران

خوب...خواست نخواهم تو از چيزي ديگر من..بكن درست غذا..بكن نظافت...بدار نگاه تميز و تر را خانه و برس خانه كار به تو...است براه

. تو از هترب كي... بكنه كارامو كه دارم احتياج كسي به منم

بنام سپور بچه يك خدمت در بايد مالك و بزرگ خانواده از دختر يك... هستم خدمتكار من و قاآ او حاال... بود گفته وضوح به را چيز همه او

هبچ كلفتي مالحت كرده فكر كله شغالآ اين..نداره دوست را فالكت مالحت...نميشناسد را مالحت لهگخوش قوچعلي ولي...باشد قوچعلي

....... باش خيال اين تو هه هه هه هه ميكند را قوچعلي سپور

و نكرد پيدا من به نسبت ظني سوء هيچ و ام پذيرفته اورا شرايط ناچاري روي از من كه كرد پيدا يقين پرهام كه بود طوري من بعدي رفتار

. ميكرد زيادي كمك من نقشه به زيرا بود زياد اهميت واجد من براي اين

نشود كشيده بميان من پاي بهيچوجه كه بكشم طوري را نقشه فعلي شرايط اب ميخواستم ولي بودم او كشتن فكر در من كه بگم ستورا رك

نقشه اجراء براي. باشد نداشته كاري من با اصال پليس كه شدم اي نقشه كشيدن مشغول ارامش كمال با.نشود فراهم دردسري برايم و

يا و بروم جنگ ميدان به نميخواهم من.. نكنيد تعجب....داشتم فشنگ زيادي مقدار و سبك اسلحه و..مسلسل كي.. پارابلوم يك به احتياج

يك طبق و ترتيب اين به ميخواهم من. ميخواهم چه براي ميفهميد بعد را ها اين..خير... ام كرده استخدام پرهام كشتن براي را گردان يك

ينه اب نقشه. باشد ممكن غير نآ از مدنآ بيرون كه گردابي... بيفكنم نآ از حاصل گرداب و اسيسي دام يك در را پرهام ماهرانه نقشه

را او ماموران تا داد خواهم لو را او بعد و ميدهم قرار پرهام ماشين عقب صندوق در را شده تهيه اسلحه تمام كه ميشود اجراء ترتيب

43

دوندگي نقدرآ. ام داده هم را اسلحه خريد ترتيب. گشت باز بدون رفتن يك....انداخت ني عرب كه آنجا ببرند...ببرند همراه كرده دستگير

در به در نآ باخت و اداره پول برداشت و فراوان باخت و قمار به اعتياد بعلت او. بياورم گير را معتاد و باز قمار استوار يك توانستم تا كردم

نميكرد تهيه را نظر مورد پول او اگر چون من براي بود خوبي مورد. بود نمانده اقيب چيزي هم فروش براي زيرا بود پول تهيه بدنبال

اورا من نه. كند اجابت مرا درخواست كه داد قول بمن نتيجتا و كرد گوش مرا حرفهاي دقت با او. ميشد اخراج نتيجه در و زنداني و دستگير

و داد من تحويل را بسته او. بود ما هردوي نفع به مسئله اين چون كرد جو و سپر من درسآ و نام و محل از او نه و كردم شناسائي كامال

. شد قطع بكلي ما روابط و دادم او به را پول پاكت منهم

ميكردم گور و هاگم چك دسته و بانكي مدارك برداشتن از پس خودرا بسرعت منهم و ميشد گيرتدس كار خراب و تروريست بنام امرهپ

. بخوابد صداها و بيفتد ابسيآ از بهاآ تا

كتي يه اسمال را او همه ولي بود اسمائيل اسمش...داشت غريبي عجيب اسم كه كردم پيدا جاهل خواه خاطر يك من هم مواقع همين در

بود شده من بيقرار و شقاع دل صد نه دل يك او...ميخواندند

بر بيرون كه بدي بايد قول يه فقط..ميكشم خرجتو خودم.. بشونم تورو ميخام من..پاتم خاك..فداتم من اسمال جون...ميگه من به مرتب

چيزو هيچ غصه..من با باشه كه قدرم هر مخارجت تمام بيكار كار تو...دربست نوكرت ميشم منم..باشي حاجيت مال تنها...باشي نداشته

ول فعليمو رفيق اين و كردم فكرامو من..گفتم بوسيده را او روي لذا پيداشده هايم نقشه اجراء براي مناسبي موقعيت ديدم من. باش نداشته

و..نكني بلند من روي دست هيچوقت و..كني نگهداري احسن نحو به من از كه بدي مردانه و شرف قول بايد تو.. تو پيش ميام و ميكنم

روي باشه..كرتم من..بكنه كارو اين كه باشه نامرد خيلي باس..نميكنه بلند دست زن روي كه مرد گفت اسمال..باشي مهربون من با هميشه

دلگرم خيلي برايم پشتيباني اين. كنيم زندگي باهم دوتائي و بروم او پيش بكلي ديگر روز سه دو تا كه دادم قول او به من... چشام تخم دوتا

بهادر بزن و كلفت گردن هاي بچه از اسمال.ببرم پيش را ام نقشه و بدارم نگاه راضي را او كه كردم سعي دليل بهمين همنم و بود كننده

بار تره ميدان در او. ندارد ناجوري قيافه رفته رويهم...ورزشكار و عضله پر و درشت هيكل.. دارد هم خوبي نسبتا قيافه و است هرش جنوب

بزرگ بسيار است محلي تهران بار تره ميدان كه ميدانيد. ميبرند حساب او از ميدان اهالي تمام داردو زيادي اعتبار و مناسب موقعيت ميوه و

و تهران اطراف دهات تمام. عظيم و وسيع بسيار كاري سطح با خانه سرد حتي و گبزر و زياد هاي انباري و فراوان هاي همغاز و ها غرفه با

و داران ميدان توسط قبل از و ندمياور ميدان اين به را خود بار تره و ميوه دارندو وستد داد ميدان اين با تهران نزديك و دور شهرهاي كليه

هاي كلفت گردن. ميخرند ميخواهند كه را نچهآ ها غرفه اين از شهر داران مغازه و ميگيرد قرار ها غرفه اختيار در و شده معامله ها واسطه

در. من اسمال جمله از اند دهش ومنال مال و علوف و االف داراي نهاآ همه و ميگيرند باج طرف هردو از و ميگذارند بار سره دو ميدان اين

كه پولهائيرا حال هر در!. ميماند كاله بي سرش و است مال اصلي صاحب كه مرده مادر دهقان بجز ميشوند منال و مال صاحب همه اينجا

كردن خرج براي ميگذاشت جيب در نراآ از مقداري و ميآورد بخانه شبها و ميكرد بزرگ ساك يك داخل ميگرفت معامله طرفين از اسمال

خوب خانه يك كه داد قول بمن او. بود اسمال زندگي نوع اين و ميكرد باري پشت زنهاي پاي زير را آنها محابا بي و.. ها بار و ها كاباره در

قرار من ياراخت در و ميامد ما خانه به هرشب پول از پر ساك. كرد بعدا هم را كار همين و كند زندگي من با و بكند من بنام بخردو من يراي

و زن اسمال اينكه با.دهم انجام پول نآ با بخواهم كه را كاري هر ميتوانستم من و باشد الزم جوابي و سوال نآ از بعد كهناي بدون ميگرفت

44

وادس بي و شهر پائين طبقه از چون داد رضايت هم زنش و نشانده و كرده صيغه مرا كه داد اطالع هم زنش به و كرد صيغه مرا داشت بچه

و بهترين توانستم ميگذاشت من اختيار در اسمال كه فراواني پول با و كرديم مكان نقل جديد خانه به ما. نداشت هم ديگري چاره چون بود

او چون ماند باز نش دها تعجب از شد خانه وارد وقتي اسمال. ميكردم انتخاب را ترين گران هميشه و بخرم خانه براي را وسايل شيكترين

را ايجا و بيايند من رفقاي بايد حاال گفت و كرد بوسه غرق مرا روي و مدآ من بسوي او.. بود نديده زيبائي اين به اي خانه نونتاك

من از دارد مرد يك كه فهميدم منهم. هستم راحت زندگي يك داراي من حاال از...اند مدهآ من منزل كه كرد نخواهند باور واقعا...ببينند

بين از را قوچعلي ميبايست من... كردم پرهام از انتقام متوجه را سعيم تمام و شدم باالئي بسيار روحيه داراي ميكندو تحماي و نگهداري

... شدم پرهام خانه وارد من... كنم پيدا نراآ مناسب وقت ميبايست تنها و بود هم پول بود مهيا و شده طرح هم نقشه و ببرم

اين و ماندم مناسب موقعيت يك منتظر و كرده تميز خوب را خانه و كردم مخفي انباري و زمين زير در و كردم منتقل آنجا به هارا اسلحه

خيلي لباس دست يك مالحت گفت مستي حال همان در و مدآ بخانه مست وقت دير شب پرهام. مدآ بدست زود خيلي خوب موقعيت

خوب بايد من كه داره رفته شسته دختر يك هم وا. دارم دعوت زراءو از يكي منزل در امشب من كن رضحا من براي خودت نظر با شيك

هم باباش البته داره مقام هم رهاپولد هم دختره.. خيلي... بيام بنظر شيك و قاآ خيلي من تا ببند بكار را ات سليقه تمام...برسم خودم به

اينكه از و كرد تشكر پرهام. باشي داشته خوبي شب و بگذره شخو بهت... ميكنم رضحا االن پرهام باشه فتمگ من..ميمونه ماه مثل لهگخوش

مدت اين در و بسازه جورش همه با بايد دمآ و داره پائين و باال و همينه زندگي خوب گفت و كرد رضايت اظهار ام شده براه سر اينهمه من

در و برداشته را ها اسلحه تمام و رفتم انباري طرف هب و برداشتم را او ماشين سويچ احتياط و آهستگي به من مياراست را خود پرهام كه

خودم اطاق به من نداري كاري اگر پرهام گفتم و دادم قرار اولش جاي سر را سويچ و مدهآ باال بسرعت و دادم قرار وا ماشين عقب ندوقص

چون نپرسيد كنيد عجله گفتم و گرفتم را محل كالنتري تلفن شماره بسرعت و رفتم خودم اطاق به تمام عجله با من و برو نه گفت او و بروم

جوان مرد يك و كرده پارك ما خانه روبروي ماشين يك االن هستم تروريست يك همسايه من.. ميگيرم تماس باشما بعدا من... ميشود دير

تسا اين هم نآ مدل و رنگ و اين..نماشي شماره... رداميگذ ماشينش توي مشكوك وسايل و اسلحه مرتب دارد پوش شيك و هيكل خوش

من...نپريده قفس از مرغ تا كنيد عجله.. كنيد داشت باز كوچه سر را او ميتوانيد شما و است بست بن كوچه. دادم را ماشين مشخصات وتمام

كرده بسر يچادر عجله با من كرد ترك را خانه پرهام وقتي. كردم قطع را فنلت و خداحافظ... ميكنم معرفي را خودم و ميرسم خدمت صبح

را خود مدارك باخونسردي هم او و خواستند مدارك او از و دادند ايست كوچه سر او به مامورين كه ديدم و كردم تعقيب را او دورادور و

وئيجل مامور به اي اشاره بود كرده باز را عقب در كه ماموري. داد مامورين به نراآ هم او و كردند طلب را او سويچ رينومام داد تحويل

او بدست دستبند بسرعت و اندوخ ببيرون اورا مامور. شود توقيف ماشين صاحب بايد و بوده صحيح رشاگز كه كرد حالي او به سر با و كرد

برداشتن با و برگشتم بخانه عجله با من. رفت نهاآ با و شد ماشين سوار زود خيلي ولي كرد مقاومت كمي او. هستيد توقيف شما گفت و زد

شاهد بصورت مرا او اگر بطوريكه موارد تمام در را خودم انگشت اثر حتي كردم محو را خودم به مربوط ثارآ تمام خودم يبرا الزم كمدار

اسمال خانه به را خود و كشيدم راحتي نفس من. ميكردند تصور ديگر دروغي را اين و نميكردند پيدا خانه در را كسي مامورين ميخواست

.... پرهام باي باي....بيندازه ين عرب كه اونجا رفته لهگخوش قوچعلي هم ناي گفتم و رساندم

اين اهل او كه ميدهم شهادت و هستم خانه در من كه گفت خواهد جمله از يدآدر دروغ بگويد هرچه او كه كردم تنظيم طوري را برنامه من

شيره نميشود را مالحت رس افتاد ور افتاد در مالحت با هركه... پرهام...است بخش لذت چقدر انتقام خدا واي. وووو نيست ها كار نوع

45

بتو..گرفت گلوتو و بود درشت خيلي دهنت براي لقمه..سپور بچه لهگخوش قوچعلي بخور... نميخورد كلك ولي ميزند كلك مالحت...ماليد

. بود نيامده خوبي

و كرده دستگير زياد اسلحه با همراه را تروريستي گذشته شب انتظامي انمامور كه بود مدهآ واقعه از بعد روز در اطالعات روزنامه اخبار در

تهيه منبع و هستند مخفي كجا در و نفر چند او همدستان و همراهان تعداد هك بدانند ميخواهند ماموران. هستند او از بازجوئي مشغول

. دارند دخالت هژپرو نآ در هائي كشور و اشخاص چه و است شده تهيه منظوري چه براي نآ امثال و مسلسل داشتن و كجاست از اسلحه

اينكه براي بوده ترسوئي دمآ پرهام چون. است داشته را ايشان ترور قصد گويا و داشته را وزراء از يكي خانه به رفتن قصد وي اينكه خاصه

از بهاآ تا نشوم فتابيآ مدتي كه بود ناي بر سعيم هم من و نشنيد وي از خبري هيچكس ديگر و كرده اعتراف چيز همه به نشود شكنجه

او حرفهاي مدنآدر دروغ با و فرستاده مالحت ديدن براي بخانه را نهاآ و زده حرف بمن جع را شك بدون ها بازجوئي در او. بيفتد بسياآ

كه هرچه حال هر در... يكندم بازي رل دارد و است كار كهنه ماموري او هك ميرسيدند نتيجه اين به و دهش مظنون او به بيشتر مامورين

. عزيزم خوندي كور! .. مالحت؟ با مبازره به چه ترا ابله پرهام. ميشد ضررش به بيشتر ميگفت

هستمو لوال مادام دفتر در دوباره من كه ديدم خواب ديشب. كنم تعريف برايتان را خوابم ميخواهم كه ديدم جديدم منزل در خوابي ديشب

سر پشت كاست يك همانند او و ندهد ادامه و كند بس كه ميگويم لوال مادام به مرتب و ترسيده من و.ميزند حرف نم تيهآ درباره دارد او

انگيز هراس قيافه همان با و گرفته بخود وحشتناكي قيافه مادام...نميشود رامآ هم لحظه يك و ميكند تر كالفه مرا و ميزند حرف هم

نه..بودي؟ ديده رويا در را چيز همه تو و نبوده حقيقي جلسه يك قبل بار كه كردي فكر...هستي دختراحمقي تو..مالحت...ميگويد

ديدم كه را هرچه منهم و كنم گوئي پيش برايت كه كردي تقاضا من واز مديآ من پيش تو.. بود محض حقيقت..نبود رويا و بخوا..خانم

بخودت يا و باشي ديده خواب در را چيز همه نكند كه مشكوكي تو...مدآ خواهد تو بسر باليا اين تمام و بود محض حقيقت تمامش...گفتم

يندهآ پس نه خوب...بود؟ دروغ گفتم ات گذشته از من.. زياد و كم بدون مدآ خواهد بسرت اتفاقات تمام كه بدان ولي ميكني تلقين اينطور

خواب داري تو و است خواب در بار اين منتهي ميگويم االح همين هم را جديدت جنايت اين...بود خواهي نآ شاهد تو و است راست هم ات

اسير..كني فرار ميتواني راه اين از و هستي من رواني تسخير در تو است روحي بار اين ما تماس بلكه نيستي من با فيزيكي تماس در و ميبيني

شدم متوجه هم خوب چرا...بردارد؟ تو راه سر از امر و كند كمك بتو خواستي وزير نخست از تو كه نشدم متوجه من كردي ركف...من دائمي

.تمامي تو نباشد تو از من حمايت اگر چون كردم قبول را وزير نخست حرف لذا ميكند تر بدبخت را تو من دوري ميدانستم چون ولي

سري يك و اي مانده تو و شد قطع هم بعد و بود كوتاه حمايت نآ من توصيه به بنا لي و كرد حمايت ازتو كوتاهي مدت براي وزير نخست

انجام با حاال و شدي خودت نيستي و محو باعث خودت بدست تو و شد نخواهد انجام هيچوقت نخواهم را چيزي من اگر فراوان مشكالت

تر سريع خيلي بعدي هاي قدم.. اي برداشته فاحشگي راه در را اول قدم تو.. بهيچوجه نه ؟ شدي راحت كردي خيال جنايت و كلك اين

خواهي سرگردان يهودي تو....شد خواهي سرگردان و آواره دوباره تو و يدانجام نخواهد طولي فعلي نسبي خوشبختي...شد خواهد برداشته

دور راه از زن اين... است عجيب خيلي. بود شده خيس رختخوابم تمام ترس و ناراحتي شدت از و پريدم خواب از من. پناه بي و آواره...شد

نمكمي كار چه و هستم كجا من كه نميداند اصال حاليكه در است من مزاحم مرتبا بيداري و خواب در و نميدارد بر من سر از دست هم

46

خبري من از اصال او...ميكنم بزرگ بيجهت و بيخود را احمق مادام اين دارم من بابا اي......پول بي يا..پولدارم...خوشبخت يا.. بدبختم...

. بس و است باز حقه خيلي ولي معمولي زن يك او... كنم فكر او به نبايد من...است شده مشتبه ممنه بخود امر..ندارد

تمامشو..اولشه اين جان مالحت گفت و افكند من پاي جلوي را ساك و وردآ خود با پول از مملو و بزرگ خيلي ساك يك مدآ اسمال كه شب

تو ارزش....نپرس هم من از و كن خرجش ادوميخ دلت كه جور هر.. ميافته پات جلوي طورنهمي هميشه...نكن پولو فكر اين از بعد و بردار

خوشبخت رو تو من...داري چيزو همه...باش داشته منو... نكن پولو فكر...امتوميخ اينهمه كه باش من فكر به تنها...اينهاست باالي

نكن رودربايستي مالحت گفت بمن ها بار اسمال..بكنم را خودم اقبتع فكر ميبايست چون... ميرفتم كش پوال از ميتوانستم تا منهم..ميكنم

لوازم بايد و داري زيادي احتياج پول به تو روزا اين هك مخصوصا... ندارم كتاب حساب هم من و نيست اي سهميه اينجا...توست مال تمامش

كش ميتونستم بعدا هم رو اونا چون اومد خوشم خيلي فشحر از من و ميشه چي ببينيم تا كن قايم گوشه يه بذار موند زيادي اگر...بخري

هم رضحا حال در و...هيچكس تو از غير و تو فقط...ندارم قبول را كسي تو بجز من و هستي من زندگي مرد انهگي تو كه ميگفتم او به من.برم

كدبانوي كه شد باعث مسئله همين و نشوم بيفتاآ زياد كه ميكردم احتياط همچنان من.نميگفتم هم دروغ و بود من زندگي مرد يگانه او

شخصي حساب من. ميدانست اي العاده فوق زن مرا و بود گذاشته اسمال در مثبتي خيلي تاثير من كار اين و باشم اسمال براي هم خوبي

اسمال بخصوص نداشت عياطال حساب اين از هم هيچكس و ميريختم حساب نآ در را پولها تمام و بودم كرده باز خودم براي اي مخفيانه

.............. ولي....ميرفت باالتر و باال سابمح مبلغ مرتبا و ميكردم پارو پول من...

هاي نزديكي تقريبا اما و. ندارم ناهيگ اصوال من بار اين كه باشيد شاهد شما. ميشود دگرگوني يك وارد من راحت زندگي دارد هم باز حاال

با مخملي كاله و ريشو مردي. كردم باز را در و رساندم خانه در به را خود شتابان و نگران و ترسان من. بيدندكو بشدت را ما خانه ظهردر

بله ؟گفتم هستيد شما خان اسمال زن گفت و مدآ نزديكتر من ديدن محض به او. بود ايستاده خانه در جلوي دررفته بناگوش از سبيلهاي

هستم اسمال داش ميدوني رفقاي از..بزن ابول به معروف... هستم ابول من خانوم...گفت كلفت و گهدور صداي با ؟او داريد فرمايشي چه

ميخاد اسمال.....فوري خيلي... اونجا بياين فورا گفته اسمال...مريضخونه بردنش... بيمارستانه تو حاال كه افتاده اتفاقي خان مالسا واسه...

دير تا... ببينه شومارو فوري خيلي ميخاد اون... بهتر تر زود هرچي...بپرين حاضره ماشين.. بيفتين را فورا باشين زود...ببينه شومارو فوري

رنگتون... نشين نگران خانوم گفت مرد نآ. شده؟ چيزيش..نميگي؟ چيزي چرا...؟ شده چي آخه..گفتم ها زده جن مثل من .بيفتين را نشده

بد خيلي حالش...كنن عملش كه ميدن ترتيبشو دارن... بيمارستانه تو االنم...خورده چاقو دعوا تو.. نيس چيزي...شده سفيد ماست مث

سر به چادري لذا بشناسد مرا كسي و شوم آفتابي نميخواستم چون من. هببين تر زود هرچي رو تو ميخاد اون... ننك عملش قراره...نيس

كه اطاقي به مرا نهاآ و گرفتم را اسمال سراغ بالفاصله آنجا در و شدم بيمارستان عازم مرد نآ با و گرفتم سخت را خودم روي و كردم

گويا...ميرسيد بنظر بيهوش نيمه و داشت قرار تخت روي پريده رنگ و سفيد اي چهره با اسمال. كردند راهنمائي بود بستري آنجا در اسمال

به چشمم..بودم منتظرت من... گفت بريده بريده و زد لبخندي نم ديدن با....ميامد بيرون بيهوشي از داشت تازه او و بودند كرده عمل اورا

اين از بعد ميدونم بردم بدر جون اگر...هستي وفاداري زن كه ميدانستم... ميشه پيدات فورا ميدانستم...ببينم تورا ماه روي دوباره كه بود در

از منو اونا...كردند حمله بمن نامردانه پشت از نيستند من فحري جلو از ميدونستن چون نامردا اين جان مالحت... كنم رفتار تو با چطور

اين پدر خدا قلبم ور و دور خورد يكيش حتي.. زدند كارد كشت بقصد...بكشند منو كه اونقدر بلكه دوتا يكي نه اونم...كردن كارتي پشت

بست در اونوقت... غوغا اين از جستم اگه...ينمبب تورو نميتونستم من گرنه و عمل اطاق بردن فورا منو كه بيامرزه اينجارو دكترهاي

47

اونو...نيس اي بيكله حسن ديگه موندم من اگه..ميزارم چشام تخم روي تورو بعدشم...ميارم در هارو مردهرماد اون پير اول اما.....نوكرتم

دوست من..ببينمت...بزنم ديد خوب رات تا وترلج بيا جان مالحت...نميموني تو گرنه و نمونم من دعاكن.. بيكله حسن...كن حساب مرده

من كه قراره مگر ميموني زنده تو جان اسمال فتمگ و بوسيدم را صورتش و رفتم جلوتر عجله با من. باشي چشمام جلو تو مردم اگه دارم

اميد خرينآ تو...ميام دنبالت ممن بري تو اگر..بميري نبايد تو...بموني زنده بايد تو...بدهم دست از دارم دوست جان و دل از كه را هركسي

مگه... جون خدا خهآ... ميگفتم مرتب و كردم زاري و گريه به شروع و نكن مردنو فكر خدا ترا...خورده گره بهم من و تو ماندن زنده...مني

يگانه...برسي من بداد شهوقت حاال...عادلي ميگن رو تو...نيستي؟ الراحمين ارحم تو مگه...وردي؟آ من سر را بال اين كه مردك كاري چه من

گريه...ميمونم تنها تنهاي ديگه من...منه جدال پر زندگي سنگر خرينآ اون... برگردون بمن اسمالو خدا... برگردوني بمن زندگيمو اميد

زنده اگه من...يستن خودش دست كه انسان زندگي...مالحت ديگه بسه..گفت تر چشم با او...بود داده قرار تاثير تحت شديدا اونو من هاي

مونده باقي هم پولي اگر و تو مال خانه وسايل تمام...بذارم باقي برات كه ندارم امالكي و ملك...نموندم زنده اگر ولي بهتر چه كه موندم

..... تو مال همش

كه را اسمال انتقام ادندد قول همگي سالمتي چاق و پرسي والحا از پس و شدند اطاق وارد ابول با همراه سمالا ديگر رفقاي وقت اين در

من بدرد چه شما انتقام ميگفتم دل در و بودم گفتگو اين ناظر من. بماند زنده ضارب نگذارند و بستانند بود كرده حمله باو پشت از نامردانه

و سر تا شدم او جراح دكتر تردف بطرف و برخاسته من....بميرد نبايد او....كنم پارو پول هم باز بتوانم من كه نهوبم زنده بايد او...ميخورد

و رك بمن خدا به شمارا...است چقدر او ماندن زنده احتمال...؟ ميماند زنده او ياآ.. چطوره وضع.. دكتر... پرسيدم من... بدهم بآ گوشي

رامآ خانم..گفت راميآ هب و تمجمج با وي...دكتر بگوئيد...بگوئيد...دارم را شنيدنش طاقت من..؟ ميماند زنده شوهرم ياآ كه بگوئيد راست

تا چاقو...دارد بدي و عديده اتحجرا او.... بماند زنده او كه كنيد دعا بايد..هستيم وسيله فقط ما... نيست ما دست كه انسانها زندگي...باشيد

ديگر برد بدر جان را شبام اگر. باشد راهي هم خودش اين شايد كنيد دعا....نيست او ماندن زنده به زيادي اميد و هتفرورف او قلب بير

با. ميرود اينكه يا ميماند شما شوهر كه دانست خواهيد شما صبح فردا شدو خواهد مشخص او وضع امشب همين... است شده مرتفع خطر

ترك را او همه بقيه و بود مانده باقي اسمال پيش بزن ابول تنها. مدمآ اسمال پيش دوباره و كرده ترك را او كار دفتر من دكتر توضيحات

اين داري بمن اي عالقه اگر....ميسپرم تو بدست را مالحت مردم من اگر جان ابول....گفت ابول به رو من دوباره ديدن با اسمال. بودند كرده

زندگي وسايل تمام... كني نگهداري او از خواهر يك مثل كن سعي...خوب زن يك نيعم بتمام... است واقعي خانم يك او..كن منتقل او به را

نعمت و ناز در هميشه براي اينكه تا كن پيدا برايش خوب شوهر يك بموقع هم بعدا... نباشد كسي به محتاج كه كن فراهم برومندانهآ را او

يبجا و بگذار كنار را ضارب از انتقام.... كند مادي كمبود احساس اي ذره نگذار و نگهدار خوب را احترامش جون ابول...كند زندگي راحتي و

ميدم قول گفت ابول...بده قول...كني مواظبت خوب او از برايش خوب شوهر يك شدن پيدا تا...بده قول....باش مواظب منو مالحت نآ

سرش اگه...نداره هم ردخور مردونس قول...قوله قولشم و مرده بزن ابول...بزن ابول ميگن بمن...باشد راحت كامال خيالت...مردونه قول...

دوباره اسمال كه دارم اطمينان من اما...باشد راحت خيالتان..خانم مالحت گفت و انداخت بمن اي خريدارانه نگاه بعد و..رهنمي قولش بره

پيداش خودش تا ميكنم اداره اسمالو كار محل يعني...اونجا حاضر حال در من.... ميكنه سرپرستي شما از دوباره و ميفته راه و ميشه خوب

تنفر و مدآ بدم ابول از خورد بر اولين از من. گفت ترك را بيمارستان و....ميگردم بر زود خيلي و كار سر رفتم من... زياد زت نقدا...بشه

كه اينه لبوا رزويآ بزرگترين كه ميگفت بمن هميشه اسمال. نميامد بر دستم از كاري حاضر حال در ولي كرد پيدا راه بدلم او از شديدي

48

افعه مر تماشاگر دور از و ميكشه كنار دعوا مواقع و ميكنه بازي دوزه دو هميشه او...كنه استفاده من سرشار مدآدر زا بتونه و بگيره منو جاي

او بلكه نبود اصليش كار ميدان كار بزن ابول. عضله ممد دوميش و بزنه ابول يكيش بگيرن منو جاي ميخان كه نفرن دو ميگفت اسمال. ميشه

را سابق محله اين هم شما تا كرد خواهم تعريف مفصال برايتان را ايران فاحشه زنهاي محله نو شهر من. بود نو شهر محله هاي بزن يكه از

. بشناسيد خوب نيست ثارشآ از اثري اكنون كه

دنگر يك من كتي يه اسمال از بعد خوب. گرفتم نيك فال به نراآ عادت طبق و كرده گير من پيش گلوش بزن ابول كه كردم احساس من

آغاز همان از...بسازم حمايتي چتر يك پايگاه اين از بهتر چه .من بغل تو اومده خودش بزن ابول خوب داشتم الزم ديگر ادرهب بزن و كلفت

الاسم و بودم بيمارستان در كماكان من. داشتم نگاه مبادا روز براي اورا.. داشتم او از كه نفرتي همه با و زدن چراغ به كردم شروع منهم كار

كار همين و باشم داشته كافي بنيه يندهآ روزهاي براي تا كنم استراحت كمي و خانه بروم گرفتم تصميم كم كم/ رختخواب در بيهوش هم

و بزنم بهم چشم نتوانستم صبح تا... بود كجا استراحت لي و كنم استراحت خواستم و انهخ رفتم بسته كامال روي و تاكسي با و كردم هم را

! بدهم؟ ادامه بزندگي مستقال و بروم خودم سي اينكه ويا باشم غول نره اين با بايد ياآ...بودم اسمال از بعد زندگي فكر در صبح تا...بخوابم

خودم گرفتار اورا بايد من.. كنم بازي رل برايش بايد من...را مطبخي كنيز درياب خاتون به نميرسد كه دستت.. معروف المثل ضرب طبق بر

ولي بودم ديده لوال مادام از كه افتادم خوابي بفكر بعد....باشم خودم مواظب بيشتر و كنم رفتار تر عاقالنه بايد... است خطرناكي دمآ او.. كنم

بر داره كه ميديدم اورا من...بود آور چندش او قيافه دنيد... افتاد اندامم بر رزهل دوباره...ميبينم چشمم جلوي را او دارم هم حاال اينكه مثل

كچل سر از دست هم جا اين..داره؟ تصور فوق قدرت يك زن اين ياآ!...نميفهمم؟ من ميخاد چي من جون از زن اين..ميكنه نگاه بمن بر و

... ميافتم تر عقب و تر عقب هي...ميشم؟ بيچاره و ذليل دارم من...مياد؟ در بآ از صحيح او حرفهاي دارد ياآ..نميداره ور من

و كرده بسر چادر. پوشيدم لباس... بشوم بيمارستان عازم دوباره كه شدم مادهآ من شدو روشن هوا و دميد صبح بود كه ينحو بهر باالخره

ديد كرده ورانداز خوب مرا بتواند ابول كه زدم كنار كمي را چادرم... شدم مواجه ابول با مريضخانه در جلوي. شدم بيمارستان عازم

چشمانش جلوي زاد مادر لخت مرا...بخورد باچشم مرا ميخواست گويا كه ميزد ديدي نچنانآ و كرده من ايه سينه به نگاهي ابول...بزند

جونم اسمال حال... خان ابول....گفتم كرده لوس برايش را خودم كمي من....بود شده سرازير اش لوچه و لك از بآ...ميكرد مجسم

نوكرتم..خانومي..فرماب... بريم بزن...قراره چه از وضع ميفهميم...ميكنيم نيگا و باال يريمم دوتائي حاال... نميدونم منم واهللا گفت او.چطوره؟

خودم...ايوهللا... بدي فرموني هر...پاتم خاك...برو دل تو و لگخوش و ماماني فرشته يه عين..ميمونين فرشته يه بعينه شوما..خانوم مالحت

كنم چكار بايد من...ميشه؟ چي من تكليف بعد نميدونم.. بشه چيزيش اسمال نكنه خدا واياي..گفتم كرده لوس را خودم دوباره من. افتادتم

خودش مثل شما البته... كنم؟ قبول رفشوح بايد يدونممن... سپرده شما دست منو اسمال..ميكنه؟ حمايت من از كي...ميافته؟ من بياد كي...

مناسب را او حال ولي رفتيم او تخت بطرف و شديم اطاقش وارد كرده باز را در مورسيدي اسمال اطاق در به وقت اين در.....قائينآ..مردين

تر نزديك مينگريست اطاق سقف به خيره و بود شده خارج او دهان از زيادي كف...ميزد نفس نفس و بود وخيم العاده فوق حالش...نديديم

كشيدن نفس از اثري گرفتم او دهان و بيني جلوي و اوردم در كيفم از را ينهآ من..ميكشد نفس نه و ميكند حركت نه او كه ديدم و شدم

او بله...باشد كرده تمام شوهرم گويا بيائيد گفتم و دويدم پرستاران بطرف زنان فرياد...نديدم او در را حيات ثارآ و نميشد ديده

. رفت دستم از شوهرم....مرده

49

خانم گفتند لحظاتي از پس و رساندند اسمال به را خود شتابان پرستاران. كنيد كمك ميخواهيد كي پس...بجنبيد ده.. باشه كرده تموم گويا

غش به را خودم من. نيست ساخته ما دست از كاري...شما به داده را عمرش و نيست حيات قيد در ديگر و كرده تمام شما بيمار.. متاسفيم

بلند موقع هم ابول و مدمآ هوش به من مثال خوراندندو بمن را قطره و دندام من بسراغ قطره و بآ با پرستاران. زمين روي افتادم و زدم

اوس دست و نيست دمآ خود دست انسان عمر خانم مالحت گفت كردو دستمالي و رفت ور بمن توانست تا زمين از من كردن

جون....منم مخلصتون و نوكر حاال همين از. باشيد داشته طوالني عمر شما انشااهللا....بگيرد اورا عمر كه بود كريم اوس خواست...كريمه

حاليت معرفتو امروز همين از...دار معرفت با جاهل ميگفتن بما عمر يه...نداره را شما قابل كه جونم..كن حسابش ريخته بپات....بخا

به اول بايد شما خان ابول گفتم من...بسپاريم بخاك آبرومندانه اسمالو و كنيم حاضر دفنو و كفن وسائل بريم پاشو... خانوم پاشو...ميكونم

ميكنند بپا غوغا ميان فاميلش با زنش. نيستم عقديش زن منكه.. مدهآ بسرش بالئي چه اسمال كه بدونن بايد اونا... بدين خبر فاميلش و فك

نگوئيد من از چيزي اسمال فاميل و كف به و كنيد لطف...بكنيم كارو اين خود سر نميتوانيم ما...بدين خبر بهشون ميشناسيد اونارو كه شما...

و ميكنم زندگي كجا من ميدونين هك شما. ميبينم شمارو دفن و كفن از بعد من.. بهتره خيلي اينجوري... ميكنم ترك اينجارو كم كم من.

اسمال قبر رو من طرف از فاتحه يه... زدين خودتون سينه به زدين گلي هر... خداحافظ فعال... ميكنم زيارت شمارو اونجا...كجاست خونم

مالحت گفت و خنديد قهقهه به ابول... هركي دست نه سپردن بزن ابول دست منو...شدم سپرده شما بدست من كه نره يادتون فقط...بخونيد

واست جونم..ميكني مال لقد روما چرا افتادتيم كه ما..علي به افتادتيم ما...ننداز رو افتاده بابا!..ميپروني؟ متلك مام به حاال...گرفتي مارو خانوم

ابول گفتم منهم. بدم خبر فاميلش و فك به و كنم ريس و راس رو كارا رفتم من!كارا اين از نكن.. بكشي دفعه دو ميخاي مارو چرا.. بگه

. ديدار باميد..نيست سفارش به الزم و يگذاريم تمام دست ميدونم..خودت با كارا باقي... رفتم من... جون

باشم داشته را بزن ابول كه بودم ترصد در فقط و رفتمن ميراث و ارث بر دور ديگر لذا...نميماسد چيزي بمن مرگ از بعد ميدانستم لاسما از

من و وردآدر صدا به مرا خانه زنگ ابول.مدآ من بسراغ شب همان نكرده نامردي هم ابول كمااينكه كردم كار خوب او روي هم اول از و

كه بگي يداوم خوب...شد؟ پيدات نشده هيچي هنوز... فرينآ...اول؟ شب همون... ابول..اه گفتم و كردم باز برايش روئيخوش با را درخانه

كنيم حال بساز چائي يه.. لهگخوش خانوم گفت و اطاق داخل مدآ و شد خانه وارد تعارف بدون او..ميكني وفا خودت بقول داري...مردي خيلي

سر آخه....اشمب داشته شنوي حرف شما از بايد من و هستيد من پرست سر ديگه شما خوب.. بچشم اي.. تمگف من...هستم خسته خيلي من

تخم رو... بفرمائين امر كه هرچي شوما اولندش اما !چيزائي همچي يه خوب ولي نه كه سترسرپ گفت او..گفتن پرستي

خيلي بايد..بدين لم راحتي روي اينجا... باشين راحت بفرماين جان ابول گفتم من.. ميكنه حال حاجيت بدي فرمون كه تو..دومندش...چشام

گفتم من. داد تكيه عمخد به و نشست زمين يور نآ زير امهژپي با وردورآد ازپا را شلوارش رودربايستي بدون او...باشي؟ كوفته و ستهخ

خود خواست اين...حاجيته جاي حاال و گفت مقدمه دونب او ايد گرفته قرار شما حاال كه بود اسمال مخصوص اينجا كه ميداني خان ابول

حسابي من.. بودم مردت كشته كه مدتيه من بخواهي راستشو. ام نشسته او جاي سر هم حاال و كردم قبول خواسته خدا از من كه بود اسمال

حاال كرد من قسمت تورو و سازه هوسيل خودش خدا و باشم داشته تورو من كه ميشه جوري چه نميدونستم ولي شدم خاطرخات ديدنت با

به عجله با من. ميدي دست از هم منو وگرنه بجنب... داري هم ديگه كشته يه وگرنه پاشو...چسبيده بهم تشنگي از لبم بيار رو چائي پاشو

دلم به چائي كه بشين حاجيت وردل خودتم بيا خجالت؟ اي بخوريم چائي گفت او. وردموآ براش شيريني و چائي وفرز تر و رفتم شپزخانهآ

ايوهللا بابا ميگفت مرتب و من بوسيدن به كرد شروع و انداخت من گردن به دست خجالت و معطلي بدون او و نشستم او پهلوي من. بچسبه

50

به وررفتن به كرد شروع يواش يواش و... نگيره ما از حالو اين خدا...ميموني گل دسته يه مث تو.. ما اسمال داش اين داشت ي ا سليقه عجب

خرناسه خرس مثل و ميزد نفس نفس بشدت او.......تا پيشرفت بيشتر هي و بمن زدن ناخنك و من هاي لباس وردنآدر و من

كجا هب من كار خدا واي...باشم داشته اورا ميخواستم چون نياوردم خودم بروي هيچ ولي بود ورآ چندش بدنش عرق بوي...ميكشيد

لوالي مادام اين بابا اي..چي؟ حاال...ميافتادند من پاي به و ميپريدند تهران هاي پسر زيباترين و بهترين من رهاشا يك با روزي يه...كشيده

و نبود چرند هم نقدرآ هاش حرف موذي زن اين... بودند شده سيخ همه تنم موهاي...ها بود كرده بيني پيش را ها اين همه ولدالچموش

من... بود چشمانم جلوي لوال مادام وحشتناك قيافه تنها و بودم كرده فراموش را بدنش عرق بوي و بولا پاهاي بوي من. درمياد راست داره

مالحت بدو... كرديم حالي چه.. به به به گفت و كرد تمام را كارش فرصت سر هم او...بدهد انجام ميخواهد دلش كه غلطي هر ابول گذاشتم

ابول خراش گوش صداي از. بال خندق تو بريزم بيار خوش حال اين از بعد دارم الزمش كه بيار واسم تيشهآ دو اعالي فرد چائي يه جان

. چشام رو جون ابول... گفتم فورا و هستم كجا دانستم و گسيخت افكارم رشته

سر تو خاك بش. بشه كار سوار ميخواست هم هردفعه و ميشد پيدا اش كله و سر شب هر و ابول پاتوق بود شده من خونه ببعد نشبآ از

اسمال مثل توجه قابل و زياد چندان مقدارش البته كه روزانه خرج براي كمد روي ميگذاشت پول مقداي ميشد پا كه صبح و ميريخت خودش

... رماد... پدر ياد.. افتادم پدريم خانه ادي يكروز. ميامد روش هم مقداري و نميخورد دست پوالم و نميخوردم جيب از من باالخره ولي نبود

خاطره بصورت چيز همه زود چه..بود خوشي زمان چه... بودم خانه فرمانرواي و حاكم من زمانيكه ياد...افتادم منزلمان اهالي همه باالخره

بافي فلسفه دارم..ميكنه نابود و ميخوره خوره مثل منو داره و من ريش بيخ ماند ناخوشي و شد خاطره و رفت ها خوشي... درامد

ولي كردم رفع ناجوررا اثرات و شستم را صورتم عجله با.. مياد ابول مدنآ پاي صداي خوب..رفتهگ حالمم..سرخ و شده نمدار مچشا...ميكنم

نبايد ما كه شده خبر چه كردي؟ گريه چي واسه دختر شده چي شده؟ چي گفت بمن تعجب با و شد متوجه ابول تمهيدات اين همه با

جواني باين چطوري كه افتادم اسمال بياد...افتادم ناكام جوان اون بياد...افتادم خودم هاي بدبختي بياد.. باشه ميخاي چي گفتم من. بدونيم

كه مادرت و پدر گفت ابول. شد سرازير اشكم و افتادم كسانم و مادرم و پدر بياد...ماند كوتاه جهان اين از دستش كشيدو سر مرگو جام

چسبيد ها زنده به بايد...بود ها زنده فكر به بايد.. مرده هگدي مرد كسي وقتي...وللش ديگه اونو اما...شاد روحشون...رفتن دنيا اين از مدتيه

تمام اين از بعد جون ابول باشه گفتم من. توه مث جيگري مخلص و زندس اون چون.. بزن ابول مث كن فكر زنده به نكن فكر مرده به...

اي پاره... ميزني حرف قلم لفظ چقدر گفت او. ديگر سك نه بود خواهي من زندگي مرد تو فقط و فقط و تو براي ميگذارم را حواسم و فكر

هر عسلي لب ازاون..بزن حرف داري دوست هرجور باشه..ميگي چي داري تو كه كنم ركف باهاس..نميفته دوزاريم...نميفهمم حرفتو موقعا

اين...باشه داشته تنوع بايد...ميشه كننده خسته داره... كنيم عوض زندگيمونو روش ببعد اين از بايد ما راستي...وشيرين خوبه بيرون بياد چي

و مدآ در صدا به خانه زنگ چون. كردم درك را تغييرات اين معني من بعد شب چند. گفتم چي من ميفهمي بعدا...ميبيني بزودي تغييراتو

نظر از من كرد دعوت بخانه ورود به اورا و مدهآ مسن تقريبا و مودب ليخي و پوش شيك خيلي مرد يك با ابول ديدم كردم باز را در وقتي

من كه مختلف پاكتهاي و ها بسته از بود پر ابول دست. شد منزل وارد و كرد قبول مرا دعوت هم او و شود وارد كه كردم دعوت اورا ادب

كه كن مادهآ مشروب با را اينها..ماست امشب سات سورو اينها... جان مالحت فتگ ابول. تمشگذا ميز روي و گرفتم دستش از را نهاآ

تمام دست براش ميخاد مدل كه داريم عزيزي و مهم خيلي مهمان ما. كنيم حال حسابي و بگذرد خوش خيلي مهمانمان به امشب ميخواهم

خرس اين با مدتها كه من. داده افتخار امشب ما به كه كشوره معروف رجال از يكي جمع صاحب قايآ. كني پذيرائي خيلي ازش و بگذاري

51

شدمو كار به دست شده كه هم خودم حوصلگي بي رفع براي...نباشم تنها كه نيامد هم بدم بود رفته سر ام حوصله حسابي و مانده تنها قطبي

. بگه جونم ابول چي هر... بچشم گفتم ابول به

شود چيده سليقه كمال با سفره كه بود براين سعيم...اغذيه چيدن و رهسف كردن آماده به كردم شروع و...بچشم اي..بگه جونم ابول هرچي

آقايان گفتم لحظاتي از پس. گيرد قرار نهاآ جلوي برومنديآ سفره و شود گذاشته تزئيني بصورت خودشان مناسب جاي در هركدام و

جاي سفره دور تائي سه من و جمع صاحب و ابول. بفرمائيد نشده سرد غذا و گرم مشروب تا..بفرمائيد حاضره سوروسات و زاموسكه

بعدشم و عزيزمون مهمون بسالمتي اول بخوريم...داد ادامه و كرد تعارف گيالس يك كدام بهر و كرد پر مشروب گيالس سه ابول و گرفتيم

هك اعواق...خانم حتمال گفت جامش نوشيدن از بعد جمع صاحب. شديم نوشيدن مشغول و كرديم بلند را ها گيالس نفره سه ما. خودمون

خانم مالحت بسالمتي را يكي اين... گفت و كرد بلند را جام و ريخت خودش را دوم مشروب و...مدهآ خوشم خيلي شما از من.. هستيد خانم

گواراتره برام بخورم خودمو سگي عرق همون ويسكي بجاي من كه بدين اجازه جمع صاحب قايآ گفت ابول و كشيد سر را جام و ميخورم

عرق من...آدما ويسكي شماها سگي عرق من.. باال انداختيم سگي عرق سالها ما...نداره عادت خوب چيزاي به شيكممون ما...ويسكي اين تا

هي...شديم گساري باده مشغول ادامتا و خنديديم تاه هرس ما..ميدم تكون دممو.. ميكنم واق واق سگ عينهو كردم كه مست ميخورم سگي

جا از ابول وقت دراين. شديم پاتيل و مست تائي سه تا...بال خندق به بزن ابول بقولي فرستاديم شورو خيار..مرغ تخم...كالباس..مشروب

حاال و كردم رقصيدن به شروع ناز كمي از بعد منم برقصم برايشان خواستند من از تائي دو و گذاشت حال با رقص نوار يك و برخواست

دوره مثل..ميرقصي استادانه واقعا تو مالحت..گفت جمع صاحب...موند باز دهنشون دوتائيشون كه اشتمگذ مايه حسابي...برقص كي نرقص

شكوفه كافه معروف و نام صاحب رقاص جميله...برقصه تو مهارت به كسي نديدم حاال تا كه من....هنرمندانه ها رفته كالس مثل.. ها ديده

جلو بيا..بدم شاباش و ببوسم را تو قشنگت رقص اين براي بايد من...ميكنيم حال حسابي داريم ما كه بدين ادامه... برقصه اينطوري ميتونهن

خوشم قشنگش كار از من...گذاشت من سينه توي پهلوي پنج سكه يك و برد جيب به دست هم او و بوسيدم اورا و شدم خم من..كن رد لبو

گلش از گل بلكه نشد ناراحت تنها نه ولبا.بوسيدم را او لبهاي و جلو رفتم...برگرد برو بدون..مردي يه كه كردي ثابت تو.. گفتم و مدآ

كردنه خرج مرد...نميده اهميتي پول به...تفاوته بي طال و سنگ پاره اون جلوي..نداره تازگي...جمعه صاحب هميشگي كار اين گفت و شكفت

كه اين بابا اي..گفت و ابول حرف توي پريد جمع حاحب. ديدي شوكجا حاال... داريم مهم مهمون يه نگفتم بهت كه بيخود..داره دلشم و

سعي مدوآ خوشم خيلي او قشنگ هاي تعارف و ادب از من... ريخت جواهر و طال مشت مشت بايد خانوم مالحت پاي زير...نداشت قابلي

ابول. شديم مونده و خسته تا هرسه كه وشيديمن و خورديم انقد....بشه موضوع اين متوجه او اينكه بدون كنم جلب بخودم بيشتر اورا كردم

نفر يه به سري يه بايد من منتهي ميخوابيم همينجا تائي سه ما... رسيده خواب موقع چون كنيم پهن هارا رختخواب بيا جون مالحت گفت

و برميگردم بعد و دارم كار ساعتي چند من... وميخوابم جا اين ميام دوباره شد تموم كارم كه من بخوابيد شما...بودم داده قول بهش كه بزنم

اورا منظور من و رفت خداحافظي از بعد و پوشيد لباس ابول..نداره اشكالي نه گفتم هم با هردو ما... نكنم زابرا رو شما كه تو ميام يواش

فهميدم خوب

هامو لباس من ميشه جان مالحت گفت جمع بحصا. ميكنه شروع موقع چه طرف اينكه منتظر هركدام و هستيم تنها جمع صاحب و من حاال

چي؟ ابول ولي...همينطور منم خوب گفتم من. چي؟ شما پس گفت او. بخوابين نميتونين كه لباس با... ميشه كه البته گفتم من. كنم عوض

كه باش مطمئن...جاكشه اون...همينه ابول كار بابا!... كاري تازه كه فهميدم حاال گفت جمع صاحب...ميشه بد خيلي كه برسه سر ابول اگر

52

جمع صاحب قايآ گفتم من...بگيره پول كه مياد...مياد كتابش و حساب واسه...كنه تلكه منو كه ميشه پيداش صبحي دم..نمياد زوديا باين

كرده فكرو همين هم خودم... ميكنم باور كامال من گفت او. كنيد باور و قبول بايد شما اينو...خطم اين تو كه هيبار اولين من بخدا...

جلب شده كه نحو بهر اورا رضايت كه بود اين بر سعيم من...خودشو مال هم بعد و وردنآدر منو لباسهاي يكي يكي كرد شروع وبعد..بودم

و دان دابآ دمآ اصوال او اينكه گو...كنه رفتار من با مودبانه خيلي ميكرد سعي و نيستم معمولي زنهاي اين از من كه بود دريافته او. كنم

مقدار كتش جيب از و برخاست جا از او كمي مدت از بعد. شد تمام كارش او تا داديم ادامه را كار و بهم پيچيديم حال درهر. بود موقري

او به كه نيست الزم و است خودت شخص مال و تسا ابول و من قرار از جدا اين گفت و داد بمن نراآ و آورد بيرون درشت اسكناس زيادي

ميخواهد هم حسابي پول و ميكنه خبر منو بخوره بتورش نخبه جنس يه هروقت ابول...گفت نخواهم باو منهم و است خودت مال...بگوئي

مالحت...بدهم باو حسابي انعام يك بايد من و گذاشت تمام دست واقعا كه امشب...بخوابم هركس با كه ندارم ميل چون ميدهم ميل با منم

ديرتر خيلي كه داره امكان نكنم را كار اين اگر كمه خيلي وقتم من..ميگذاريم را بعد بار قرار هربار و ميشه پيدام بارهدو فردا پس من جان

بهتر را من پذيرائي و سايشآ وسايل هم تو ضمنا...نمونه بيكاله سرم تا ميگذارم تو با را بعدي قرار من دليل بهمين... ببينم ترا بتوانم

جداگانه من را تو سهم بار هر...داشت خواهم بيشتري سايشآ و ميكنه فرق زياد خيلي ابول با تو سليقه كه دارم يقين...كني فراهم ميتواني

خوش بمن خيلي...نيامد بدم او از بود گذشته ازش سالي و سن جمع صاحب اينكه با من. نيست مربوط بمن ميگيري چقدر او از تو و ميدهم

بياد مرا او با معاشرت.نيامد بدم هيچ بود من با متشخص دمآ يك كه اينبار و بود عامي افراد از ميپلكيد نم رب و دور هركه مدتها.. گذشت

و سر صبح نزديكيهاي بود گفته جمع صاحب كه همانطور و كردم استقبال حسن او پيشنهاد از من حال درهر. مياندازد خودمان قديم زمان

. باشين گذرونده را خوبي شب كه اميدوارم گفت كرده ما بهردوي رو و شد پيداش ابول كله

رختخواب به دوباره نبودم حال سر مشروب زياد نوشيدن اثر بر كه من و گفتند ترك را خانه ابول با همراه پوشيدو لباس هم جمع صاحب

را خودم يندهآ هاي برنامه چون مشد آرايش و سازي خود به مشغول برخاسته سپس و بودم خواب در ظهر از بعد ساعاتي تا و بردم پناه

كنم پيدا خالصي مهلكه اين از بنوعي بايد من كه دانستم و افتادم خودم يندهآ ركبف من. باشم مادهآ هميشه ميبايست و ميكردم بيني پيش

و بودم لوال مادام هاي پيشگوئي فكر به مدت تمام در ولي بكشم بيرون را خود پرتگاه اين از ميبايست من. نبود من كار رديف اين چون

مناسب موقع در تا كردم وضع اين آماده خودمرا فعال من. بدهم ترتيب خودمرا زندگي او هاي گوئي پيش و ها گفته عليرغم ميخواستم

. دهم انجام را الزم اقدامات

داشتندكه دست در مختلف پاكتهاي رهنف سه و داشتند آبرومندي وضع و سر كه پيداشد ديگر نفر دو با ابول كله و رس غروب نزديكيهاي

بدست را ها پاكت و ها بسته و شدند خانه وارد من تعارف و رودربايستي بدون سه هر. بودم مطلع ها بسته آن محتويات از بيش و كم من

كه بودم كرده آماده غذا داريمق قبال منهم.بياورم سفره سر و كرده آماده بموقع را نهاآ تا كردم منتقل آشپزخانه به را آنها من و دادند من

همه من و شد هدآما زاموسكه و بساط با همراه سفره فوري خيلي. كردم تزئين را سفره و آورده بسفره بودند آورده نانآ كه آنچه با همراه

. كردم سفره سر آمدن به دعوت را

آنقدر..گرفتم شاباش مرتب و رقصيدم و رقصيدم و ديمخور و نوشيديم...خورديم نوشيديمو...كرديم نوشيدن به شروع نفره چهار بار اين

فواحش از من كه دادند تشخيص هم آنها چون....ميگشتم باز دوباره و ميكردم خالي نراآ و ميرفتم بيگاه و گاه و نداشت جا من هاي سينه كه

53

نهاآ با بمن راجع هم ابول چون است بوده منظور بهمين هم زياد شاباش اين و بودند شده قائل خاص احترام من براي و نيستم اي حرفه

نبود مربوط بمن ميزد تيغ را نهاآ چقدر ابول حاال بود پول مستقيم گرفتن از بهتر خيلي وضع اين. بود داده را الزم توضيحات و كرده صحبت

نبود ما بين نظر اين از اختالفي و من هم و بود راضي ابول هم.

رسيد شبي تا داشت ادامه شب هر مختلف هاي مهمان مرتب آمدن و شد تكرار ها صحنه همان و بود جمع صاحب آمدن نوبت دوباره امشب

شخصي با ناگهان ابول ولي هستند قاعدگي و رگل حالت در روزي چند ماه در خانمها كه ميدانيد بهتر شما...بودم معذور زنانگي بعلت من كه

را امشب... متاسفم خيلي من.. جان ابول گفتم او به من. كردم تعريف برايش را ماجرا و ندمكشا بكناري را ابول بالفاصله من و شد خانه وارد

و بشور خودتو برو...كنيم؟ چيكار يارو اين با پس خوب گفت و شد ناراحت خيلي او. كرد كاري نميشود هك رگل توي چون كنيم تعطيل بايد

جنسي تماس و هستم رگل كه گفتم او به من گفت ترك را خانه معمول مطابق ابول كه موقعي و كردم را كار همين منهم...كن سوار كلكي يه

با من. ميديم انجام كارمونو ما...اونطرف از نشد اينطرف از...ندارد اشكالي گفت بود مست هم خيلي كه مرد نآ...ديگر شب يك براي ميمانه

از... نداره غصه كه اين...بگيره رو جلو جاي ميتونه داري ليگخوش اين به كفل تو گفت او....چي؟ يعني طرف اون از... گفتم تعجب نهايت

من. رسيد دلش ادربم باالخره تا گفت نقدرآ..ميان كنار جوري يه...نميذارن معطل مرداشونو ميشن رگل وقتي زنا همه...!اونور از نشد اينور

ميگيرم دكترا كار اين تو مدار...باشيم نكرده كه مونده باقي چي ديگه كرديم هم كارو اين فتمگ

قضاوت من مثل او باره در ديگران ولي ميكرد رفتار خوب خيلي من با مناسبت بهمين و بود شده فراوان منال و مال صاحب من طريق ار ابول

مردم كه نداشت هم فرقي من براي كه نميشد خوبي تعاريف ديگر زنان با او رفتار به راجع و داشتند من با متفاوتي كامال نظرات و نميكردند

خودم مال منهم و ميگرفت را خودش پول او چون ميساختيم هم با ما. داشتم احتياج باو چون نميزدم نارو وا به منهم.ميگويند چه او درباره

سهم دريافت به و نميكرد خواهي تمامي او چون ميكرديم زندگي باهم مسالمت با بودو كرده نزديك بهم خيلي مارا متقابل احتياج اين و را

! نميبرند سر كه را طالئي تخم مرغ. بود راضي خودش

مجراي در و شديد سوزش اين و ميدهد دست بمن سوزش ادرار موقع كه كردم احساس يكروز اينكه تا داشت ادامه همچنان ما زندگي

با من. برد بداخل مرا دكتر و رسيد بمن وبتن تا ماندم بتنو انتظار در دكتر انتظار اطاق در و رساندم دكتر به را خود فورا. بود تناسلي لتآ

زنان معاينه مخصوص صندلي روي مرا او. است شديد تقريبا سوزش اين و ام شده سوزش دچار ادرار تخليه موقع كه گفتم دكتر ديدن

شما زود خيلي و نيست مزمن اما وروگون ميگوئيم اين به ما ايد گرفته سوزاك شما خانم گفت مدتي از پس و شد معاينه مشغول و نشاند

من از آنوقت ايد شده مبتال بيماري اين به چطور بگوئيد بايد شما گفت دكتر! سوزاك؟ چطور..سوزاك؟ گفتم تعجب با من. ميشويد معالجه

در هردوتا...بشويد ونوروگ به مبتال او از دوباره كه است ممكن چون بشود معالجه و معاينه بايد هم او داريد شوهر شما اگر...ميپرسيد؟

تا و رفته بخارج صبح امروز همين من شوهر.. دكتر قايآ... گفتم و كردم دروغ بگفتن شروع من.بگيريد قرار معالجه مورد بايد يكزمان

از من.دهد ارقر درمان مورد هست كه جا همان در را خود او و بدهم خبر او به من تا كنيد درمان مرا فعال. گشت نخواهد بر ديگر يكسال

او پيش روزي چند.ميكنيم صحبت باره اين در معالجه از بعد بشويد معالجه بايد فعال. ندارد قابلي خانم گفت او و كردم سوال درمان مبلغ

. دازدميپر هقمعاش به زني هر با و عياش خيلي و است كثيفي دمآ شوهرم كه گفتم دكتر به و شدم معالجه خوب تا داشتم قرار معالجه مورد

من اينكه براي و باشد راحت خيالتان پس كند مبتال را شما دوباره كه نيست اينجا هم شما شوهر و ايد شده معالجه كامال حاال شما گفت دكتر

54

كه كنم حاصل اطمينان و نمك معاينه شمارا ديگر يكبار تا بيائيد من پيش كامل اطمينان و معاينه براي بعد هفته شما باشد راحت خيالم

خانم اينهمه كه بمن كه بوده احساس بي چقدر كه من شوهر از گوئي بد به كرد شروع ديگر طرف از. است شده برطرف بكلي بيماري

كه ميشود رويش او ياآ...نگفتيد بد شوهرتان به عراج كلمه يك كه هستيد خانم و باگذشت چقدر شما خانم ميگفت او. كرده خيانت هستم

ميگويند باين....گرفته سوزاك نتيجه در و تماس هرجائي زنان با رفته و گذاشته را زيبائي باين زن...بيفتد شما چشم به چشمش دوباره

هم جمعه هاي روز مگر دكتر قايآ گفتم من. جمعه روز گفت دكتر... كنيد؟ معاينه دوباره مرا كه بيايم بايد كي من دكتر گفتم من..مرد؟

گير من پيش دكتر گلوي كه فهميدم من. كردم انتخاب را جمعه من ذال بود خواهد طوالني معاينه چون يول نه گفت دكتر ميكنيد؟ كار شما

ميبايست و بود شده شروع من كشيدن نقشه و بود من دام تو دكتر. مدآ مهخوا جمعه روز دكتر ندارد اشكالي گفتم شده من ميخ و كرده

. كنم برداري بهره موقعيت اين از خوب

او و من بجز و خالي كامال مطب هك ديدم شدم وارد وقتي و شدم روانه دكتر مطب بسوي و كردم آرايش قلم هفت را خود من وزر اين در

منهم و بشوم لخت من كه داد دستور دكتر. شديم معاينه اطاق وارد واو من و كرد قفل را در دكتر من باورود. نيست آنجا ديگري كس

اعتراضي چون و ميشد من العمل عكس منتظر و ميكرد لمس را تنم جاي همه مرتب و شد اينهعم مشغول صطالحبا دكتر و كردم كاررا همين

با بلكه اعتراض با نه را جمله اين..نميكشه طول اينقدر كه معاينه... ميدي لفتش چقدر دكتر گفتم دكتر به من. ميرفت پيش بيشتر نميشنيد

نميآيد دلش دكتري هيچ... ميكند طوالني را دكتر هر معاينه كه هستيد زيبا آنقدر شما گفت و شد تر جري او علت بهمين و گفتم شيطنت

او. نترسيد...بگوئيد را خودتان منظور كنده پوست و راست دكتر گفتم من!...؟ بپوشيد لباس حاال بگم ميتونم من مگه...كند تمام را معاينه

قرار بر رابطه دار شوهر زن با ميخواهد ما جون دكتر به به به گفتم من! ميخواهم چه من كه باشيد شده متوجه حاال تا اينكه مثل عزيزم فتگ

را خدادادي لطف اينهمه قيمت و قدر كه باشد بكسي رصمنح زيبائي اينهمه كه نيست حيف گفت دكتر...بعله؟ هم دار شوهر زن با...كند

خودش و بگذارد تنها را زيبايش زن بعد و كند آلوده هم را زنش و كند همخوابگي نانجيب زنان با و كند توهين باو حديكه تا باشد نداشته

كار دكتر باالخره. ببينيم جا همين را رگيكدي جمعه هر ما و كند پيدا ادامه ما روابط اين كه دارم ميل من. بشود خارج روانه تنهائي به

به واقعا من. كرد خواهم فكر باره اين در گفتم منهم و بزنم زنگ او به نم كه شد قرار شدو موكول بعد جمعه به ما قرار و كرد را خودش

در و كردم ترك را او مطب.باشم داشته روابط او با و كنم مالقات مرتبا را او كه بودم كرده را خودم فكر حاال از و بودم شده عالقمند دكتر

كاريه چه اين....بدهم ادامه چرا بخو!..هيچ... داشت؟ خواهد من براي مادي نظر از روابط اين اي فايده چه كه ميانديشيدم خود با راه بين

تصميم باالخره ردمك خود با كه زيادي هاي دلج از بعد...است من هاي خواسته خالف اينكه...بياورم در پول ميخواهم من... بكنم من كه

تماس او با دوباره و كردم را كار همين من... است من هاي نقشه خالف بر اين اينكه گو كنم حفظ اورا با روابط و بزنم تلفن او به كه رفتمگ

كه دكتر هست؟ يادتون...هستم مالحت من...دوكي....گفتم و گرفتم را او تلفن شماره. داشتم ابراز او ديدن براي را خودم تمايل و گرفتم

اينطور كجا از!...راضي خود از چه گفتم من..ميزني زنگ بمن كه ميدانستم...هست يادم كه البته...گفت بود شناخته مرا صداي كار اول همان

. ميشه سرمون شناسي روان خورده يك...دكتريم باشه هرچي ما آخه.. ديگه شدم متوجه گفت دكتر...داشتي؟ يقين

هاست وقت ترين بمناس شب نيم و هشت ساعت گفت دكتر ؟ است تر مناسب تو براي ساعتي چه بيايم تو پيش بخواهم من اگر گفتم من

. داشت نخواهد وجود ديگري كس من از غير مطب در و ميشود خانه عازم هم پرستار و ميشود تمام من پذيرائي ساعت ساعت اين در چون

و باشد راحت خيالمان كه ببند سرت پشت را در ورود از بعد هم تو بشوي وارد سر درد بي تو كه گذاشت خواهم باز نيمه را مطب در منهم

55

زن هم تو... است تر مناسب اينطور و ساعت اين هم هستم شوهردار زن يك كه من براي گفتم من. ميكنيم طاختال هم با اتنه تو و من عدب

شب نيم و هشت ساعت...ميمونم منتظرت من خوب...همينطوره گفت جواب در او باشيم مواظب خوب هردوتا بايد آبرومند مطب و داري

رمس پشت را در و شده وارد. يافتم زبا نيمه را در رفتم باال وقتي و شدم دكتر مطب عازم شب نيم و هشت ساعت نم. بعد تا تو قربان...

بعد. باشيم محتاط بايد ما. ندارد نگراني بستم خوب..بله گفتم ؟ بستي خوب را در پرسيد... ديدم ايستاده خودم جلوي را دكتر و بستم

مرا و و كرده نزديكتر بمن را خود او...داريد؟ بنده با شب موقع اين فرمايشي چه ميفرمائيد دكتر ايقآ خوب... گفتم كرده لوس را خودم

هم بهتري فرمايش ياآ....فرمايشو اين.. وگفت...كرد من بوسيدن به شروع بعد و فرمايشو اين... خانم سركار..بله گفت گرفته درآغوش

لهگخوش گفت دكتر...كنم تمرين كمي بايد حاال...ميكردم فراموش را عاشقانه معاشرت كم كم داشتم واقعا من.. گفتم من..؟ دارد وجود

و ميگذاريم قرارشو حاال...خوب ولي نه كه قرار گفت او..هست؟ قراري همچين مگه گفتم ادا و عشوه با من... بياري؟ در لباساتو نميخواهي

و آرام خيلي ولي شد عمليات مشغول كم كم او...ندادم نشان مقاومتي هيچ ممنه و ديگري از بعد يكي من لباسهاي آوردن در به كرد شروع

بسر او با را خوشي بسيار شب و..ميبردم لذت او با عشبازي از...قيافه بد نه و بود پير نه او چون نيامد بدم اصال منهم... عاشقانه و مودبانه

مطب از من رفتن موقع كه زماني. كنم مدارا او با بيشتر كه نيامد بدم لذا بود شده حذف من زندگي از لذات نوع اين كه بود مدتي...بردم

من كه بود مدتها...ندارد را تو قابل لهگخوش گفت و كرد هديه بمن را اي شده بندي بسته و كوچك بسته يك دكتر بدرود موقع شدو

اين وارم اميد..ممنونم تو از......مردم يك هنوز من كه ورديآ بياد مرا تو... دارم سكس به احتياج و مردم يك منهم كه بودم كرده شوفرام

را هديه و...نبود كارا اين به الزم هيچ... داره معني چه ديگه اين.. دكتر گفتم من. بپسندي آنرا و شود واقع تو قبول مورد ناقابل هديه

انگشتر يك طالئي اي جعبه داخل در ديدم و كردم باز ار بسته راه بين در و كردم ترك را مطبش او از تشكر و بوسيدن از پس و پذيرفتم

نراآ بار چند و چندين و كرده انگشت به نراآ..بود قيمتي هم و زيبا هم چون آمد خوشم نآ از واقعا من داردكه قرار قيمت گران برليان

گذاشته او با هم را بعدي قرار چون و ببرم او از يمعنو هم و مادي استفاده هم بايد من... كنم ول را دكتر نبايد من.. گفتم دل در و نگريستم

ما شبانه درامد به ضمنا.نشود موضوع متوجه ابول كه دادم تغيير ظهر از بعد يك ساعت به هم را قرارمان. نداشت وجود نگراني ديگر بودم

براي متمول و خوب مشتري او. بود مهم خيلي من براي اين و نميشد من يچپاپ ها روز و داشت كار من با شبها فقط ابول. نشود وارد لطمه

. راضي هردوتا و بودم آمد در منبع برايش منهم و ميكرد پيدا زدن تيغ براي من

رعايت را جوانب تمام لذا نشوم بيماري اين به مبتال دوباره كه بودم مواظب خيلي بودم شده گونورو يا سوزاك به مبتال يكبار چون من

ناجور افراد با كه ميكردم مراقبت خيلي و بود شده من براي مسلم اصل) كاپوت( پرزرواتيو از استفاده و جنسي اشتبهد بخصوص و ميكردم

شده خبره كامال كار اين در من. ميكردم شستشو كننده فونيعضد مواد با را خودم كاپوت با حتي جنسي تماس هر از بعد. نكنم همخوابگي

برايش چون ميكرد استقبال من گيري سخت از لذا بود نخواهم كار به قادر مدتي من بيماري صورت در ميدانست چون هم ابول و بودم

لوال مادام هاي حرف بفكر مرتب من و را مالحت نه ميشنويد را فاحشه يك حرف حاال داريد شما. نميشد من پاپيچ و داشت مادي ضرر

درست لوال مادام حرفهاي چقدر بعد تا... ام شده باال سطح فاحشه يك منتهي شد هم همينطور و شد خواهي فاحشه يك تو ميگفت كه ميافتم

. بود آينده منتظر بايد بيايد در

بهترين و پوشيده را لباسها بهترين و ام كرده كامل آرايش هم باز مناسبت بهمين بروم مطبش به وبايد رسيده دكتر نوبت هم باز امروز

را اين من و شده من خواه خاطر سخت دكتر. كنم دلبري او از و باشم دكتر براي برو تودل خيلي اهمميخو و ام كرده مصرف را عطر انواع

56

كه ميپرسد مرتب و شده تنگ من براي دلش ميگويد و ميزند زنگ بمن بار يك اقل حد هرروز او...ميكنم درك خودم زنانگي احساس با

و بگيرد ليسانس آنجا ميخواهد ميگويد چون گردد بر ها زودي اين به او نميكنم فكر كه ميگويم منهم و گشت خواهد باز موقع چه شوهرم

اصال كه نيست معلوم و كرده گير هم خارجي زن يك پيش گلويش ميكنم فكر ضمنا كشيد خواهد طول سالها اينصورت در دكترا احتماال

من حاال.گرفت نيك فال به بايد را اين... كرده مزاحمت رفع من از سانيآ باين او كه نيامده بدم منهم باشد راحت او به راجع خيالت. بيايد

كه دارد نظر ابول.بكنم را استفاده اكثر حد نآ از بايد كه دارند فايده يك من براي نهاآ از هركدام را دكتر هم و باشم داشته را ابول هم بايد

از بيشتر ضررش چون. نرود خواهي خاطر دنبال اصال و نكند مخلوط كار با را بازي خاطرخواهي و برود كارش دنبال بايد من مثل كاسب يك

. است منفعتش

داد اي........كردم باز را دكتر اطاق در و شدم مطب وارد مهابا بي بود باز در هميشه چون و رساندم دكتر مطب به را خودم مرتب لباس با من

. زندمي حرف دكتر با دارد و نشسته دكتر روبروي ابول.... بيداد

اينكه تا كردم نگاه را نهاآ و زدم زل همينطور. نداشتم را جا اين در بخصوص را ابول ديدن انتظار من... وارفتم حسابي...زد خشكم جا در

چيكار دكتر پيش خوب.. نيستي مريض كه تو..داشتيد؟ چكار اينجا بفرمائيد ميشه!.. نداشتيم را بهم كلك خانوم مالحت..گفت ابول

االن و كردم مراجعه معالجه براي دكتر به و بودم گرفته جنسي مرض من... مريضم كه البته گفتم من.بدونيم مام بگو چيزيته اگه..داري؟

و دنگ اينهمه كه سوزاك بابا گفت ابول.سوزاك...قاآ سوزاك... گفتم ومن بوده چي مرض اين خوب فتگ او. ميكنم مداوا دارم كه مدتيه

بهت قبال كه من مالحت ببين..خودتي خر دختر..شد خوب بعد روز چند و گرفتم بار چند خودم من...چيزي يه بود سسفلي اگه...نداره فنگ

به بايد و...اينه كارت و كاسبي تو كه تمفگ دكتر به من.. ميدونم چيزو همه من..نميره كارا و حرفا جور اين دنبال كاسب زن يه كه بودم گفته

و بكنه اي ديگه فكر يه بايد هم دكتر. كنيم كار باهم بايد ما خورده گره تو به منم زندگي..بچرخه راه اين از يتزندگ بايد..بدي ادامه كارت

كه فهميد خودش... بيرون بريم اينجا از صدا و سر بي ما كه شد قرار و كرد قبول دكترم...!نيس كم تهرون تو كه خانوم....ورداره دس تو از

دمب با ميدونه...كرده درك مارو و ايه فهميده دمآ دكتر...بذاره اونا دمب رو پا نيسكه خوب واسش.. باشه داشته كاري سانب پاتا و الت با

ارهذب مدار و قرار و بزنه زنگ بمن خواست تورو وقت هر كه شد قرار ضمنا و كرد راضي منو پول و مساعد قول با..خطرناكه كردن بازي شير

و خجالت غرق كردم ترك را دكتر مطب و افتادم راه ابول با كنم نگاه دكتر به اينكه بدون و دادم تكان سر من. ديگه اوناي مث درست...

رسيديم بخانه وقتي. نشد بدل و رد ما بين كلمه يك مسير تمام در و شدم ابول ماشين سوار... بكنم بايد كاري چه نميدونستم...بودم نوميدي

شروع اينطور او و.نشستم او كنار و وردمآ و كردم حاضر را چاي من. دارم حرف باهات كلمه دو من بيار و كن دم چائي پاشو گفت ابول

چيزا خيلي.. هستي اي فهميده دختر تو...بياره در دلخوري از منو و بده حال ائيچ اين شايد...دلخورم خيلي تو از من مالحت....كرد

مال ها بازي عاشقي جورناي...كنه پارو پول و بكنه كارشو و زير بندازه سرشو بايد كاسب يه... كاسبيم دوتا ما كه گفتم بهت بارها من...حاليته

زن دكتره اين...واهي؟خ خاطر دنبال ميري حاال...بود كم بتآ.. بود كم نونت بابا... نداريم كاسبي واسه وقت زياد ما...ساله و سن كم جووناي

عشق باتو...دور ميندازه شده استفاده كاغذي دستمال يه مث تورو..نشست هوسش وقت هر...ميكنه استفاده سوء ازت داره و داره بچه و

منم نذار..كردي؟ من با كارو اين چرا خهآ... كردم اذيتت... بودم برات بدي پرست سر من....حاليته؟...بچش و زن پيش ميره زودي... ميكنه

تورو اون يا خواستي دكترو وقتم هر...بياريم در پولمونو و بكنيم كارمونو يدوتائ سابق مث بذار...ننداز لج رس منو...بشم ديگه اوناي مث

اين از ام حوصله من...ببخشي بايد جون ابول فتمگ من. ميرسي عشقت به تو هم و ميكنيم كاسبي هم... ميدم كارو ترتيب خودم خواست

57

نجيب خانم يه خودمو و ميزدم دكتر به سري گاهگاهي...نبود كار در عاشقي و عشق...باشم داشته تنوعي خواستم و بود رفته سر يكنواختي

فكر چون خونده منو فاتحه دكترم ميكنم فكر...بگه جونم ابول هرچي... نمياد خوشت تو كه حاال باشه!......جورشه يه اينم... ميزدم جا

هك هرجور تو و ميدم خبر بتو من زد زنگ وقت ره داره منو تلفن فقط نداره منو درسآ كه اون...داره كار سرو ابيسح زن يه با ميكرده

كار تو هم كلكي هيچ و باشي نداشته من اطالع بدون مدار و قرار هيچ تو كه شد براين ما قرار پس گفت او. بده انجام دونستي صالح

. بس آتيش باشه ولي نكرديم آتشي كه ما فتگ او بس؟ تشآ...نباشه

را تو سياه زاغ كه بود مدتي من گفت او. شدي؟ وارد چطور و كردي پيدا را دكتر مطب چطور بگوكه تو حاال شد امضاء صلح داد قرار خوب

كمي منم... بشي وارد كليد بدون تو تا باشه باز بايددر خوب...ميشي دكتر مطب وارد كليد بدون تو كه فهميدم حتي كه آنجا ات ميزدم چوب

طور همون...جابخوري من ازديدن و بياي تو كه كردم صبر و كردم خالي تهديد با هم لشود ته و زدم حرف دكتر با و شدم وارد تو از قبل

هم ها شما...بخام شماها از را خودم هاي خواتسته تموم كه بود من واسه موقع بهترين اين... وارفتي و زد خشكت من ديدن از تو و شد هم

پيدا اطالع و داري مطب و آبروداري بخاطر دكتر. شد تمام خوشي و خير با چيز همه و بكشه باريك جاهاي به كار كه نگفتيد نه گفتم هرچي

دلم مراد به هم من و نيومد در صدات كه بودي جاخورده چنان توهم كنه تموم چيزو همه رامآ و نيفته در من با كرد سعي بچش و زن كردن

و آورد در جيب از اسكناس مشتي و برد بجيب دست...چنگت مفت ينها بيا.تا سه هر دكتر و تو من بنفع رسيد بپايان بخوبي كار و رسيدم

خودش بار خودش كار هركسي...نداريم كاري هم هيچكس به و ميكنيم كارمونو حاال از ما...مفته حرف بقيه بكارت بچسب تفگ و...داد بمن

. ناراضي هرچي پدر گور راضي تو راضي من حاال. نكن فراموش مثلو ناي...خودش انبار به آتيش

هستم دكتر من جان مالحت گفت دكتر. بود خودش آره...شناختم را دكتر صداي داشتم بر را گوشي تا من و زد زنگ تلفن بعد روز چند

باشم نداشته كاري تو با مدتي تا كه كردم سعي من. نميآمد در صداش و بود شده الل... بود شده موش اونروز شناختي؟همونيكه منو حتما

شده رونق بي و داده دست از خودشو لطف من زندگي تو بي و باشم داشته زندگيم در را تو بايد من كه شد ثابت من به مدت اين در ولي

خالي خيلي تو بدون من...بشه قطع نبايد ما روابط..ببينم مالحتو بايد باد بادا فتمگ... گرفتم ترا مارهش و رفت تلفن بطرف دستم اختيار بي...

تو دكتر...گفتم و كردم قطع را او حرف من.... پيداميشه همه هستي تو وقتي ميشه گم چيز همه نيستي تو وقتي...صفر آره... صفرم..هستم

دروغ همش و نيستم دار شوهر زن... هستم فاحشه زن يك من كه ميدوني تو حاال... داري قبول منو بازم گفتم بتو من كه دروغي باوجود

نميدونم...نبودم اينطور تو با...داشت فرق من وضع كمي تو با اما..ميكنم كارارو اين همه پول براي و هستم ممحتر روسبي يك من!...بوده

از دكتري تو.....مدمانمي پول براي تو پيش..سكس موقع حتي...دادي نشان مواقع تمام در خودتو بزرگي تو...بود اينطوري خوب ولي چرا؟

آداب و كردار و رفتار باشي روسبي كي آيدكه نمي اصال بتو ببين...گفت كرده قطع مرا حرف وا.... هستي بافرهنگ و بزرگ خانواده

نميدانم افتادي دام اين در چطور تو... مطمئنم من واينو باشي بايد بزرگي خانواده ار تو..هستي ديگري نوع از تو كه ميدهد نشان معاشرتت

. است كاركشانده اين به تورا ونگرد ناجور چرخش يك و اتفاق يك كه دارم يقين ولي

كه بدان ضمنا...كني زندگي محترمانه سابق مثل و برداري كارها نوع اين از دست و بشوي خالص وضع اين از بايد و هستي ديگري چيز تو

نوع يك ما براي كار و داريم و داشته مرفه زندگي نسل اندر نسل ما...ندارم نآ درامد به احتياج هيچ و ميگردانم تفنني بطور را مطبم من

بنحوي را خودت بايد و هستي تثمارسا بار زير در اكنون تو.....بگويم را خودم پيشنهاد بتوانم راحت بعد كه گفتم قبال اينرا. است سرگرمي

58

ما...بدهم نجات مخمصه اين از را تو كه مايلم خيلي و ندارم مطب نظر از چه و خانه نظر از چه بندي و قيد هيچگونه منهم و بدهي نجات

وظيفه اين... بدهي ادامه را رنج بي و راحت زندگي يك و بيائي بيرون وضع اين از بايد تو... كنيم پيدا عاقالنه راه يك و بنشينيم بايد دوتائي

همين ما قرار... كنم پيدا عاقالنه حل راه يك و بنشينم راحت خيال با تا ميكنم تعطيل را مطب روز چند من...بشتابم تو ياري به كه است من

و مدآ خواهم بموقع باشه گفتم من. احتياط با خيلي و بيا ساعت سر..ميشناسي خوب تو كه است اسالمبول خيابان نادري كافه در امروز

جلوي بعد كمي... شدم رفتن مادهآ و آراستم را خود بموقع من. حافظ خدا فعال. نشود متوجه ابول تا كرد خواهم هم را الزم هاي احتياط

ميزي ما و نكردند جلوگيري ما نشستن از ولي بود نشده باز رسما هنوز كافه. ديدم خودم منتظر در جلوي را دكتر و شدم پياده نادري كافه

تلفني كه حرفهائيرا جان مالحت گفت او. كرديم صحبت به شروع بالفاصله و داديم سفارش شيريني و قهوه و نشستيم و كرده انتخاب را

اجبار و تصادف و نبود خودت دست هك ميدانم بار نكبت زندگي اين نه داري را خوب زندگي يك داشتن لياقت تو...هست بيادت كه تمگف

چه.. گفتم من. بكنيم دائمي و اساسي فكر يك بايد ما..است منفعت بگيري را ضرر جلو هروقت...نشده دير هم حاال...كشاند راه اين به را تو

تا بمانيم آنجا در مدتي تا..بشويم گور و گم مدتي و كنيم ترك را ايران.. بچاك بزنيم بايد فعال ما گفت او..رسيده؟ تو ظربن راهي فكري؟

پيش چه ببينيم تا ميكنيم استراحت آنجا در و كويت يا دوبي ميرويم دوماه يكي ما فتگ او. است خوبي راه گفتم من....بخوابد صدا و سر

عربي هاي كشور دور...متنفرم عربها از من جان دكتر گفتم من. بكشيم حسابي و دائمي نقشه يك تا داريم كافي حد به توق آنجا در!...يدامي

پيدا مارا و نيست كسي به كسي هم آنجا و ببينم هم را شهر اين ميخواهد دلم من....گهامبور شهر و آلمان برويم فعال بيا...بكش خط را

تو بگو...من عشق بدستور گهامبور لمانآ هدف خوب...ميرويم جا همان يباش داشته دوست تو كه جا ره گفت او...بكنند نميتوانند

يكروزه را تو پاس كه دارم پارتي نقدرآ من بده بمن را مداركت تو گفت او...باشه كفنم تا بود كجا گورم من گفتم من..نه؟ يا داري پاسپورت

و باشم تو با ميخواهم ميگم و ميزنم زنگ ابول به من و منزل برو تو شد تمام ما بحث خوب....زنب نقاره شاه سبيل رو پول با... كنند صادر

و گذاشت خواهيم مدار و قرار محله خرمگس بدون و داشت خواهيم نقشه براي كافي وقت دوتائي ما و آمد خواهم تو پيش او با قرار طبق

دكتر دمآ بيخود گفتم من. كرد تر راحت مارا كار و داد بمن را پيشنهاد اين كه لابو بر آفرين...آورد خواهيم در عزا از هم دلي ضمنا

داشته ترس چيز هيچ از نبايد تو كنار در واقعا من.. ميكني معقول استفاده ها جريان همه از..هستي هوش با و زرنگ واقعا تو.....نميشه

گفت او.نداري دريغ تو همانطوريكه كرد نخواهم دريغ كاري هيچ از تو براي من...شدم آشنا تو با كه هستم شانس خوش من چقدر...باشم

. گوناگون افكار و ماندم من كردو سوار مرا و زد صدا تاكسي يك ميبينيم را همديگر امشب و برو تو

مياد امشب خوب... ديدنت مياد امشب نهمي! ميشه پيداش زود و كالفته دكتره اين گفتم ديدي گفت و زد تلفن ابول غروب نزديكيهاي

ميايم تائي دو هميشه مث. ...بردم باال نرخو حسابي منم نداره اشكالي گفت گفتم من چي هر...گرده گير پيشت گلوش حسابي گويا...اينجا

منم و كرديم صحبت باره اين در هم با قبال ما گفتم من... مرغابي كلك تنها... عاشقي بي عاشقي باشه يادت...ميشم جيم من بعدش و پيشت

منهم و داد بمن را نهاآ و شد وارد پرت و خرت مقداري و دكتر همراه ابول شب نه ساعت حدود.. ميزنم تيغش حسابي باشه.... دادم قول بتو

جيم ابول معمول مطابق...شديم خوردن و نوشيدن مشغول چندي از پس و تر زياد سليقه و عشق با البته... شدم نهاآ كردن مرتب مشغول

سفر يك مادهآ و كنم ريس و تراس را خودم غيره و مالي كارهاي تمام من كه شد براين قرار. نبرد هم ظني و گذاشت تنها را ما و شد

به مستقيم ما و نفهمد چيزي ابول كه كنم سعي بايد و برسانم گاه فرود به را خود غيره و لباس و اسباب بدون يندهآ شنبه سه و بشوم طوالني

و رامآ كامال بايد هستم ايران در كه مدتي تمام در كه كرد توصيه دكتر. كند مادهآ مرا مدارك تمام هم دكتر. كنيم پرواز هامبورگ

59

و ميگذشت كندي به زمان. ميدادم انجام را دكتر هاي توصيه همه تمام دقت با هم من و نگيزماني بر را ابول ظن سوء كه كنم رفتار خونسرد

. كنيم فرار دكتر با ميبايست من فردايش كه مدآ شبي تا ميكردم پذيرائي ها مهمان از مامت خونسردي با و مرتب من

به فورا بعد و كردم مشايعت در دم تا را ابول و او و دادم صبحانه مهمان به و خواستم بر خواب از زود صبح من و رسيد فرا هم روز اين

بود من منتظر بيصبرانه كه دكتر. شدم فرودگاه عازم گرفته تاكسي و برداشتم خود با را يلاوس كمترين و راستمآ را خود و گشتم باز اطاقم

هيچ و است مادهآ تو مدارك تمام و شويم گهامبور عازم رسدرد بدون ميتوانيم ما و نيامد پيش مشكلي كه المحخوش جان مالحت گفت

. نيست ما كار در اشكالي

اند شده تبريز عازم هم من وبچه زن. كرد خواهد جو و پرس و رفت خواهد آنجا به ابول شك بدون. كنم گم رد كه گفتم ام خانواده به من

خواهد هم جاناي در و. داشت نخواهد را اندام عرض جرات ابول آنجا در و نگيرند قرار ابول تهديد مورد كه كردم را كار اين عمدا من و

ابول و ماند خواهند باقي تبريز در من بچه و زن ديگر ماه يه تا و مدآ نخواهد بر دستش از كاري نتيجتا و ام رفته كويت به من كه دانست

و بليط دادن نشان با و داديم هواپيمائي شركت به را خود بار ما. شد خواهد مايوس تو گشت باز از و كرد خواهد خودش براي ديگري فكر

نگاه دكتر به و زده ميزيآ رضايت لبخند من. شديم هواپيما سوار و شده ودگاهفر باند وارد محدود مدتي از پس و شده سالن وارد پاسپورت

منهم بخواهي را راستش... ميكشي؟ خوب خيلي احساس براحتي نفسي داري اينكه مثل... گفت و كرد درك را لبخند اين فورا دكتر و كردم

نميكند تهديد مرا خانواده و را تو و مرا خطري هيچ ديگر حاال...نخورد بر اشكال به و رفت پيش عادي روال با ها كار همه چون.. همينطور

تو... ميكنم امنيت احساس تو كنار در واقعا من و ميكني پيدا هارا راه بهترين هميشه تو دكتر گفتم من. هستند امني جاي در هم نهاآ چون

خيلي من كار اين از هم او و بوسيدم بار چند و چندين اورا روي و برخواستم و....تدبير با و رفكخوش و هوشيار... هستي نظيري كم انسان هم

كه بودم مردي كنار در من و ها ابر باالي مدتي از پس و رفت سمانآب و جابرخواست از هم هواپيما.بوسيد مرا روي متقابال و مدآ خوشش

مادرم و پدر از بعد و نبودم مند بهره ها حمايت نوع اين از كه بود سالها من...ميداد قرار خودش حمايت تحت مرا و ميداد دلگرمي بمن

فقط گذشت ونهگچ ساعات نفهميدم من. ميكرد من از طرفداري به تظاهر و ميكرد استفاده سوء من از بود من بر و دور كس هر ديگر

گاه فرود سالن در. بشويم مبورگها روانه ديگر هواپبمائي با ميبايست ما و نشست هم بزمين و مينشيند بزمين دارد هواپيما كه تمسدان

روانه گهامبور بسوي و شده هواپيما سوار دوباره ما و رسيد زود خيلي كه برسد ما بعدي پرواز زمان تا نوشيديم اي هقهو فرانكفورت

. دكتر باره در كمي حاال و نكردم صحبت شما با دكتر به راجع هنوز من. گرديديم

بود اين دكتر پدر آرزوي هستند و بودند نام خوش بسيار و بوده خطه نآ خوانين از پدرانش كه بود لر ايفهط از و لسان خوش خانواده از او

در را خود تحصيالت پدرش توصيه به بنا. گذاشت ياور را او نام منظور بهمين و شريف و ياشد اجتماع بنفع كه باشد داشته شغلي پسرش كه

خيلي و شد اجتماعي خدمات مشغول و گرفت را خود دكتراي ديپلم زود خيلي و كرد عالقه اراظه رشته اين به مجدانه و كرد شروع طب

گذاشته بجاي خود از نيكي بسيار نام علت بهمين...ميپرداخت هم نهاراآ نسخه پول هيچ كه گرفت نمي كه ويزيت افراد از مواقع

............... بود

60

مادر. ميپرستيدند را او محل اهالي تمام و بود يكنامين به شهره نهايت بي داشت قرار طبشم كه محلي در لسان خوش ياور دكتر حال هر در

بر مرا حسادت نميخواست ميكنم فكر چون نكرد صحبت من با زنش از هيچوقت ياور.بود دار مردم و حليم و رحيم و سواد با زني اوهم

. نكردم او از باره اين در سوالي هيچ منهم و انگيزد

ياور گويا و گفتند خوشامد و آمدند ما بسوي گل هاي حلقه با و بودند ما منتظر گاه فرود در بودندو باخبر ما آمدن از قبال دكتر ندوستا

برايم اين و ميگفتند آمد خوش بمن بوسيده مرا روي يكي يكي و بود محترمانه خيلي من با رفتارشان چون بود زده حرف نهاآ با من به راجع

زاده رضي دكتر بنام دكتر دوستان از يكي خانه در ما يكساعت ازكمتر از پس و بردند اتومبيل بطرف مارا آنها. بود خوبي درآمد پيش

به سپس و داشت ادامه شب از پاسي تا كار اين شديمو نوشيدن و خوردن و گفتگو مشغول ما و شد فراهم هم مشروب و خوراكي و بوديم

صرف از پس و خواستيم بر خواب از صبح وقت دير و رفتيم فرو عميق خواب به زود خيلي خستگي بعلت هردو و شديم روانه خواب اطاق

بيشماري تعداد كه اشتراسه برگ مونكه خيابان بخصوص شهر مركز به هم با كه كرد پيشنهاد بما دهاز رضي دكتر خانم مفصل صبحانه

من زيرا كردم استقبال دكتر خانم پيشنهاد از من. بكنيم هم خريدي لزوم صورت در. برويم دارد وجود آنجا در بوتيك و مغازه و فروشگاه

و بود آمده گهامبور به بار چندين لنقب دكتر. تماشا هم و بود فال هم من براي. بودم نياورده ياور توصيه به بنا خود با تهران از چيزي

اين..دار ورش...چطوره اين مالحت ميگفت مرتب دكتر و زديم سر مختلف هاي بوتيك و ها فروشگاه به ما. داشت آشنائي شهر به تقريبا

ها بسته از انباري و ميداشتم بر وغيره آرايش وسايل و كرست و زار لباس و كفش و لباسوكيف مرتب او توصيه به بنا منهم... مياد خيلي بتو

نهار براي صاحبخانه چون. . كرد پرداخت ميل با را همه و ياوردن ابرو به خم ولي افتاد خرج به زياد خيلي ياور و بود ما همگي دست در

نهاآ معمول هاي تعارف از بعد البته و باشند جا فكر در ما سكونت براي كه كرد خواهش ياور غذا موقع و گشتيم باز بخانه ما بود ما منتظر

شيك بسيار ما پانسيون.كردند را كار همين و كنند پيدا ما براي پانسيون يك در جائي اشتراسه برگ مونكه خيابان همان در كه ديدند بهتر

منتقل آنجا به زود خيلي وسايلمانرا. آمد خوشم بسيار شهر خود و زندگي محل از من... بود زيبائي و ديدني منظره داراي بيرون به و

ديدن ها روز بود شده ما كار. ميبردم لذت هايتن بي درياچه اين معروف قوهاي و نآ اطراف پاركهاي و آلستر درياچه ديدن از من. كرديم

و ها توريست گذراني خوش جاي رپربان معروف محله به رفتيم ديشب. ها دانسينگ كاباره در داري زنده شب شبها و ها بوتيك و مناظر

دانسينگ ها كاباره ها خانه احشهف تمام. است فجور و فسق محل شده گذاري نام مقدس پاوول بنام كه پاوولي سن محله. ها هامبورگي خود

تمام باالخره و ها هموسكسوال...ها لسبين كافه. است فراهم مقدسش نام با محله اين در ووووو سكس لوازم هاي فروشگاه پهااش سكس ها

غير هاي كار اينهمه و مقدس نام يك .ميكند صدق اينجا در كافور زنگي نام نهند برعكس.ميكنيد پيدا محله اين در را ها خوشگذراني انواع

مشروب هم كه ليدو دانسينگ كاباره رفتيم هم نآ زا بعد و. است پاريس روژ مولن شعبه كه شديم روژ مولن كاباره وارد ما....مقدس

در هم باز فردايش. خودمان پانسيون به برگشتيم خراب و مست و تازگي داراي من براي و مهيج بسيار ديدنيهاي هم و نوشيديم فراوان

خرآ و اول كه است خيابان يك شامل داويد خيابان. پاوولي سن رپربان در هامبورگ معروف اشتراسه داويد به رفتيم و ديموب پاوولي سن

قانوني سن با آهني در وسط كوچكتر در از. است ممنوع محله اين به ها ساله هجده از كمتر ورود و است آهني بزرگ درب داراي خيابان

و دو يا يك كه ميبينيد مبله اطاقي شما بيرون از كه اي شيشه تمام دارد وجود هائي غرفه طرف دو هر در خيابان اين در. شويد وارد بايد

پنجره از ميتوانيد شما و ميكند دعوت ورود به را شما و نشسته لخت تمام و زيبا دختر يك هرمبل روي هك دارد قرار آن در مبل بيشتر گاهي

و متنوع هاي بانور و شده تزئين زيبا بسيار ها اطاقك اين. كنيد برآورده را منظور و بشويد آنجا وارد توافق با و كرده تگوگف آنها با كوچك

61

و كودكان ورود فقط است آزاد تماشا براي حتي مردان و زنان رودو و است شده آماده شما پذيرائي براي تنان زيبا و موزيك با همراه زيبا

. است ممنوع سال 18 از كمتر سنين

من عهده از كه بود فتيگهن مخارج مستلزم خياباني و بنا چنين ساختن ولي كنم تهيه ايران در اي محله چنين نظير كه افتادم فكر به فاصله بال

از و بود عمده اشكاالت از كه دولتي كمك دومي و بودجه كمي يكي داشتم اشكال دو!...؟ شود چه ايراني رويان زيبا داشتن با. بود خارج

اشتراسه هربرت در ما كه مدت اين در. ميافته هندوستان ياد فيلم مرتب كه كنم فراموش را مسائل اين بايد دكتر بقولي من ديگر طرف

ميپرسيد بالفاصله و است چقدر كدام هر قيمت كه ميگفت بمن دبع و ميكرد صحبت دختران با و ميزد ديد را ها ويترين مرتب دكتر بوديم

از بعضي خودم حتي بياوردو در سر چيز همه از كه ميكردم تشويق را او حتي و ابدا و اصال ميگفتم باو من و ؟ ميشوم ناراحت من ياآ كه

سوال غيره و مدت و سكس نوع قيمت به راجع دختران از مرتب هم او بياورم در سر چيز همه از ميخواستم و ميكردم مطرح را سواالت

از دختران و مانديم تفحص و تماشا به آنجا در ما زيادي مدت. ميدادند رودربايستي يب اورا جواب من حضور در حتي هم نهاآ و ميكرد

ببخشيد يك با را محل ميخورد تورشان به واقعي مشتري وقتي فقط نميگذاشتند جواب بي مارا سواالت ولي شدند خسته ما زياد سواالت

. برگشتيم خودمان پانسيون به تاكسي با و نداشتيم جاآن در كاري ديگر هم ما. ميكردند ترك

نمك نم و داديم شامپاني دستور و نشستيم و شديم داخل.باشد كارمان در تنوعي كه خودمان منزل نزديك ديسكوتك به رفتيم يكشب

به ما توجه يواش يواش و ميزدند يدد هم مارا و بودند نياز و راز مشغول و نشسته ما ميز كنار در پسري و دختر. كرديم نوشيدن به شروع

ماليه عجب....ميگفت مرتب و بود شده دخترك زيبائي محو دكتر.. چشمگير زيبائي... بودند زيبائي و لطف آيت هردو چون شد جلب آنها

كني دعوت ما ميز به اونارو بهتره زدن ديد اينهمه بجاي تو گفتم دكتر به من... بود افتاده راه اش لوچه و لب از آب و..ها لعبتيه عجب...ها

حتما همراهش پسره...ميشه مگه.. گفت دكتر. كني نگاه چپ چپ هي كه نميگيره درد گردنت هم تو..ميشويم خالص تنهائي از هم ما..!

از ميشه... گفتم شكسته انگليسي با و كرده نهاآ به رو بعد... االن همين گفتم من.كن دعوت را نهاآ خودت ميگي راست اگه..ميشه ناراحت

بميز راحت خيلي نهاآ!..بنوشيم شامپاني باهم بيائيد ما مثل شماهم و هستيم تنها ما..ميكنم دعوت شما از.. بيائيد ما ميز به كنم خواهش شما

وبيخ كار چه... بپذيريد مارا خواهش كه نميكردم فكر افزود و گفت آمد خوش نهاآب انگليسي سليس زبان با دكتر نشستند و مدندآ ما

گفتن بسالمتي و شد بلند السهايگ و پرشد تا هرچهار گيالسها و داد سفارش شامپاني جديد بطر يك و زد صدا را گارسون سپس و كرديد

ديسكوتك و شديم پاتيل و مست همگي تا...ميكرديم خالي همگي ما و ميداد سفارش مشروب مرتب دكتر...يافت ادامه مرتب و شد شروع

شروع گساري باده نو از و رفتيم آنجاب و كرديم قبول همگي ما و برويم پانسيون به داري زنده شب ادامه براي گفت ردكت. كرديم ترك را

دختره به چنان نبود دلش تو دل كه هم دكتر. نيامد بدم منهم و ميكرد نزديكتر و نزديك بمن را خود بود كارل اسمش كه پسره. شد

دو ما خالصه...ميرفت ور او به مرتب و بود كرده خودش جذب را دكتر كه بود ماريا اسمش دختره...بخورش ميخواست كه بود شده نزديك

بكلي را خودم خطير موقعيت من و بوديم هم آغوش در صبح تا و گذاشتيم كنار را خجالت و كرديم عشقبازي به شروع دوتا اونا و تا

شده ايجاد كه بود وضعي خوب ولي. شديم خجالت غرق هردو افتاد بهم كه انچشمم و شديم بيدار خواب از كه صبح. بودم كرده فراموش

متوجه گذاشتم ميان در دكتر اب را مسئله اين وقتي من. ماريا و دكتر و رلاك و من... بوديم شده خودمان دوستان جذب تا هردو ما و بود

اوضاع نگران كه داد قلب قوت بمن اين و ام كرده را كار اين چرا كه نميكند سرزنش هم مرا و نميكند ناراحتي اظهار اصوال دكتر كه شدم

زندگي از و ميگذاريم كنار را بازي حسود خوب... ايم نيامده باينجا گذراني خوش براي ما مگر جان مالحت ببين... گفت نتيجتا دكتر. نباشم

62

تو بگردن همه كه است زياد بسيار مخارج مستلزم كردن گيزند نوع اين... گفتم من. ميبريم را استفاده حداكثر آمده بوجود موقعيت و

صبحانه بيا... بيا... نده راه بخودت بيمي هيچ مخارج نظر از... ؟ كردم شكايتي من مگر گفت او. ميبرم رنج موضوع اين از من و.. ميافتد

مدتي كه شد قرار و كرديم خوردن به شروع ئيتا چهار و داديم سفارش را صبحانه ما. نكنيم را چيز هيچ فكر و بدهيم سفارش مفصلي

و خريد هدايائي كارل حتي و ماريا و من براي دكتر. كنيم ميل پانسيون در تائي چهار هم باز را نهار بعد و كنيم روي پياده پانسيون از بيرون

جديد داري زنده شب مادهآ شب براي تا كنيم استراحت كه شد قرار و كرديم صرف غذا و گشتيم باز پانسيون به دوباره تا چهار هر سپس

. بشويم

در پاريس شعبه پاري دو كازينو به را ما و كرد را كار همين و كند هدايت عالي و شبانه دانسينگ كاباره يك به مارا كارل شدكه اين بر قرار

ندارد وجود حقيقي معناي به زني كاباره اين در. بود آزاد ورود همگان براي ولي بود ها سكسوئل همو مخصوص كاباره اين. برد هامبورگ

زن را نهاآ واقعا شما كه هستند زنان شبيه يربقد ولي هستند زن لباس در مرد غيره و خوانندگان و هنرمندان و كارگران و كارمندان تمام و

ها خيلي كه هستند زيبا يربقد نما زن دانمر اين. هستند زن نهاآ كه ميكرديم تصور ما نداد بروز كارل ماداميكه تا و ميكنيد تصور واقعي

خوشش خيلي من شرقي قيافه از كارل. ميشدند ناراحت خيلي ميبردند پي نهاآ بودن مرد به وقتي و ميشدند نهاآ عاشق نهاآ وضع از ندانسته

و رفت اين ادامه بود شده ماريا ميخ كه هم دكتر ضمنا ميكرد عالقه اظهار خيلي بمن و كند پيدا ادامه روابط اين كه داشت ميل و بود مدهآ

بما هم نشبآ حال هر در.بگيريم پيش را خودمان قبلي راه همان ما و شود تمام روابط نوع اين كه بودم مايل من ولي ميكرد توصيه را مدآ

. خواب بعد و عشقبازي و عشقبازي دوباره و گشتيم باز پانسيون به خراب و مست ما و گذشت خوش خيلي

زندگي نوع اين به ميخواهيم مدت چه تا ما عزيزم... گفتم دكتر به رو من بودند خواب در هنوز نهاآ و بوديم صبحانه سر دونفري ما كه روزا

نوع اين مگر جان مالحت گفت پاسخ در او..كنيم شروع را متعارفي زندگي و بيائيم كوتاه كمك كم بايد ما كه نميكني فكر...بدهيم؟ ادامه

راه ميتوانيم بعد و ميبشو خسته ما تا... بچرخد منوال بهمين ارگروز و روز بگذار خوب...بدهيم تغييرش ما كه دارد شكاليا چه زندگي

هردو ما و كارل نه و دارم پولي من نه جان تركد گفتم من بدهيم؟ تغيير نراآ بايد چرا... نيستيم مالي مضيقه در كه ما... كنيم پيدا ديگري

اداره مرا نميتواند كه تسا كارل در كار شكالا ولي...بشود كمتر تو هزينه بار تا برويم كنار تو زندگي از ميبايست قاعدتا ما... هستيم تو هوار

و كارل و تو تا فتگ دكتر..بود؟ خواهد صورت بچه من زندگي شرح اين با..من به رسد چه كند تامين نميتواند هم را خودش مخارج او... كند

ايران به ميتواني شدي خسته كارل از تو اگر حاال.. نميشوم خسته ماريا از كه من.. داشت خواهد ادامه وضع همين ايم نشده ستهخ ماريا و من

ايران در ميتواني من پول با. بايستي خودت پاي روي تو تا كرد خواهم تامين را تو زندگي خرج و گشت باز مخارج تمام من منتهي برگردي

را گهامبور خوش خاطره با نوقتآ تو...باشي نداشته نگراني هيچ و بسازي خودت براي مديآدر ممر نآ اضافه از حتي و كني زندگي راحت

صاحب بي را تو كه هستم وجدان بي نقدرآ من كه كردي فكر.ام داشته نگاه راضي را تو اينكه از خشنود و راضي منهم و كرد خواهي ترك

تو منتهي...خريد خواهم خانه برايت حتي... گرداند خواهم باز ترا وردمآ ترا كه همانطور من.. زيزمع نه خودم دل دنبال بروم و كنم ول

ديگر طور بايد من باره در جانم نه بود خواهي برخوردار من حمايت از داري عمر تا..بگيري سامان و سر خودت و بخري نراآ بايد خودت

من مثل ماريا كه مطمئنم... بداند ترا قدر ماريا كه اميدوارم..داشت نخواهد دوست ترا من بقدر هيچكس جان دكتر گفتم من! ...كني فكر

دور من... يافت نخواهي من از نشاني ديگر تو و كرد رهاخواهم ترا و ميكنم ترك را اينجا من...ماند نخواهد تو با زيادي مدت و بود نخواهد

تو....نيستم هم پشيمان و... بردم لذت و كردم صرف تو با را عمرم ايام بهترين زيرا ميكنم خوشبختي رزويآ برايت ولي ميكشم خط ترا

63

هم من دل گفت دكتر. نكن مرا فكر و باش خوشبخت ماريا با... هستي هم هنوز و بودي من قلب در فقط و داشتي واالئي مقام من براي

من از پول تقاضاي هيچوقت چرا بود بامن پول بخاطر او گرا ماندولي نخواهد من با زيادي مدت كه ميدانم...ميدهد گواهي همينطور

عاشق يك من مدت اين در.. نيست و نبوده كارل شقاع كه هاگفته بار او و ميكند قبول اكراه با ميخرم برايش من كه را چه هر...نكرد؟

موافقت من ولي بود هم تاميني وعن بهر حاضر و داشت را من با ازدواج قصد اينكه با و نيامد خوشم او از ولي كردم پيدا ايراني دلخسته

يكي نميدادو بخرج ايران به من فرستادن در اي عجله دكتر. ندارد ديگري چيز هيچ پول بجز او كه ميگفت و بود مخالف هم دكتر... نكردم

تصور هم خودم كه گذاشت من ختيارا در پول متنابهي مقدار و كرد تهيه بليط برايم من اصرار با باالخره و دواند سر مرا هم هفته دو

جان مالحت گفت و بوسيد مرا آنجا در و كرد بدرقه گاه فرود تا مرا كردو رفتار من با مردانگي كمال با او... شد من تعجب باعث و نميكردم

و دارم بچه و زن من كه ميداني خودت... شوم خارج تو زندگي از ميبايست الجرم من و ميافتاد روزي باالخره اتفاق اين... نباش دلگير من از

. كنم ترك را نهاآ هميشه براي نميتوانم

زيادي اهميت اروپا در مسله اين و است زياد او و من سني اختالف چون يدانجام نخواهد طول به زياد ماريا و من روابط كه دارم يقين من

خواهم باز ام بچه و زن نزد كرده رها را او كم كم منهم...ندارد فرقي اينجا ديگر دختران با و آورد خواهد در دم مدتي از بعد هم او. دارد

اهكبوتر.. است مشخص جايم منهم و كرد خواهد پيدا را ديگري كس او...بسالمت من و بخير تو بعد و بود خواهم او با روزي چند. گشت

نهاآ با ميتواني بهتر خيلي گردي بر وقتي تو. داده رخ حاال كه بود همين نتيجه گرنه و افتاد جلو كمي تو كار. ميگردند بر آشيانه به هميشه

از و نشست خواهم نهاآ بام روي دوباره بروم كه جا هر جلد كبوتر مثل من كه ميدانند هاآن... نه گفتم من. قبل تا كني ناز برايشان و كني كار

خيلي دكتر. بود خواهد و بوده اينطور من مقدرات... بميرم ابول پيش و بمانم ابول پيش و بروم ابول پيش بايد من...ميكشند مرا انتظار حاال

و بودم ها ابر باالي من تا داد ن تكا دست برايم و ماند باقي هم مدتي و كرد هواپيما سوار مرا او. بود گذشته كار از كار ديگر ولي شد متاثر

ميبايست اتفاق اين كه ميانديشيدم خود با مدت اين در و بودم آنجا در ماهواپي تعويض براي من. شدم فرانكفورت روانه خوش ايام ياد با

و كردم كامل استراحت و بودم خوش كارل و تركد با مدتي حداقل ندارد عيبي... بگيرم سر از را خودم اول كار دوباره من تا پذيرد انجام

اي تازه جان من تا بيفتد فاصله سابقم كار بين مدتي كه بود موهبت يك مبراي اين... بدهم ادامه خودم سابق بكار دوباره تازه نفس با ميتوانم

كه پولهائي و دكتر بخشش و بذل... است ام سرمايه و كارم در كامل استقالل كه برسم هدفم به تر زود بايد من... بمانم زنده بايد من.. بگيرم

خودم مستقل كار و بگيرم جائيرا ابول كمك با ميتوانم و دهد ياري يندهآ در مرا ميتوانست من بانكي ذخاير و ها خانه. بودم كرده جمع قبال

. كنم شروع خودم سرمايه با را

ما بعد لحظاتي. ميكنم هواپيما تعويض مادهآ را خودم دارم منهم و ميشود فرانكفورت گاه فرود وارد و ميكند كمتر را سرعتش دارد هواپيما

به و دادم يرينيش و قهوه سفارش من. بودم بعدي هواپيماي منتظر رستوران سالن در من معمول مطابق و بوديم هواپيما ترانزيت سالن در

لذت با و داشت لب به سيگاري كه ميرسيد بنظر زيبا و ساله سي كه افتاد خودم كناري ميز در موقري جوان به چشمم تا مينگريستم اطراف

و نشد او متوجه بهيچوجه او و است ممنوع اينجا در سيگار كشيدن كه داد تذكر او به و آمد گارسون موقع اين در...ميزد پك سيگار به

كمي مدت اين در چون.. دادم شرح را ماجرا و شدم نزديك باو لذا نميفهمد را لمانيآ زبان او كه دانستم من. ميداد ادامه داشت همچنان

شده ممنوع ها تازگي حتما نميدانستم را مطلب اين من گفت بمن رو و كرد خاموش را خود سيگار بالفاصله او... بودم گرفته ياد لمانيآ زبان

تهران در شما... بگذريم خوب فتگ او. اند نوشته هم انگليسي به چون ايد نخوانده شما حتما اند گذاشته گهيآ جا همه در گفتم من...

64

به بروم بعد و.... ببينم را تهران تفريحي و خوب جاهاي و بمانم تهران در روزي چند دارم نظر در ولي خير گفتم عمدا من.. ميكنيد؟ زندگي

من مثل درست خوب چه گفت او. ندارم تماسي نهاآ با من هستند شيرازي من فاميل كل بااينكه ولي...است من زادگاه شيراز...واليت وليقب

آنجا در شما فرزندان و همسر ياآ كه پرسيدم من. دارم را ازشير به رفتن قصد بعد و بشوم پالس روزي چند تهران در ميخواهم منهم...

ديگر من زمان نآ از رفت و گذاشت مرا و كرد بيوفائي او ولي داشتم دوست هم را زنم و بودم كرده ازدواج قبال من.. نه گفت او...هستند؟

شمارا مشابه زندگي يك منهم خير واهللا گفتم من ؟ داريد فرزند و همسر....چطور شما... ميكنم زندگي يالقوز و ام كشيده خط را ازدواج دور

ساكن امريكا و اروپا در من وفاميل فك بيشتر.باشم داشته هم نميخواهم و ندارم شيراز در زيادي فاميل و فك من حال هر در. داشتم

من.. شما نه ميمانم تنها من نه...باشيم تهران در باهم را روزه چند اين ميتوانيم سپ عالي چه گفت او.ميزنم سر نهاآ به اغلب من و هستند

.... ببخشيد نكردم معرفي بشما را خودم

معرف كه تمسه شيرازي قوام معروف خانواده از و مدمآ بدنيا شيراز ناف تو...هستم شهرياري شهريار من گفت او. بفرمائيد خوب گفتم

فرزند و است مالحت منهم نام بكنم معرفي خودمرا منهم كه شد الزم پس گفتم من. هستند نامدار هم ايران تاريخ در و هست حضورتون

از بيش به احتياجي گفت و كرد قطع مرا حرف او نميتوانم بعللي چون باشي قانع همينقدر به بايد متاسفانه ولي هستم بزرگ مالكين از كيي

از خيلي داريد را خودتان داليل شك بدون بگوئيد را لتشع نيست الزم شما و نيستم كنجكاوي دمآ من ميكند كفايت همينقدر نيست اين

معرفي را خودتان دروغين نام يك با تيدسميتوان شما... دارد كفايت خانم مالحت شوندهمين آشكار جا همه نميتوانند بزرگ هاي خانواده

حاال... بگذريم... دارم دوست را ها دمآ نوع اين من و تيدسه راستگوئي و حيصر عنصر شما... ميرساند را شما پاك خصلت اين و كنيد

از كوچك نام يك فقط هم شما و دانستم را شما نام حاال همين من.. قاآ ترمز گفتم من..نه؟ يا هستيد موافق من پيشنهاد با ياآ كه بفرمائيد

فقط نميدانيد هيچ من از شما!...هستم؟ كي من كه بدانيد اينكه بدون كنيم سر هم با را روز چند دونفري ما كه ميخواهيد آنوقت ميدانيد من

دارم اطمينان و اعتقاد خودم شناسي اوم به من گفت او داريد؟ اعتماد اينهمه بمن چرا..باشد دروغ يا راست نيست معلوم كه كوچك نام يك

نميكنم فكر... كردم معرفي مراخود تبار و ايل كه منهم و بود نخواهد كار در كلكي هستيد بزرگي و محترم خانواده از شما چون ميدانم و

وقت هواپيما حركت تا ساعت چند ما نكنيد مايوس مرا بخدا را شما..؟ پذيريد مي مرا پيشنهاد...چي؟ حاال خوب....باشد كار در اشكالي

هم با رامشآ با و دنكني رد مرا خواهش كه دارم خواهش شما از... ندارم دوست را هواپيما غذاي من چون ميخوريم باهم نهاري فعال داريم

روزها نآ براي ما نوقتآ...بدهيد مناسب پاسخ بعد و كنيد فكر من پيشنهاد روي كه داريد وقت شما غذا صرف مدت تمام در و بخوريم غذا

نخواهد رد پيشنهاد هك دانستم و شدم تر جري من نكرديد رد فورا مرا پيشنهاد شما چون... عالي برنامه يك...كرد خواهيم تدارك برنامه

ميتوانم من و داريم وقت تهران در هواپيما نشستن تا... داريم وقت خيلي هنوز ما.. گفتم اذل نباشد فوري پيشنهاد قبول كه خواستم من... شد

رتراميدوا خيلي حاال من خوب گفت او... خورد خواهيم ناهار هم با ما ميپذيرم را شما يكم پيشنهاد فعال... بدهم جواب سپس و كنم فكر

قرار ما. شد محسوب شده تمام قضيه و ساختيم برنامه و زديم حرف تهران روزه سه برنامه به راجع ما خوردن غذا مدت تمام در اما....شدم

هتج هر از گفت او....دونفري بصورت شيراز به مسافرت يعني بگيرم را دومم تصميم آنجا در و.... برويم هيلتون هتل به نفري دو كه شد

. نيست هم بعيد شما نرم و چرب زبان اين با گفتم من. كرد نخواهيد رد هم مرا دوم پيشنهاد كه مطمئنم من.. مياورد روي بمن دارد شانس

يك تائي سه پيشنهاد تا سه اين بابا گفت او...ميكنيد گيج را آدم شما... مياوريد را سومي و دومي شما نكرده قبول رسما را اولي هنوز من

65

من تازه...هستيد موافق تا سه هر با يعني كرديد قبول را يكي كه شما...دارند مستقيم ارتباط هم با تا سه هر و بود بخش سه رد پيشنهاد

.. بعد تا نبود بد شما اول پيشنهاد فعال گفتم من..بشكنيد را يتيم غريب جوان يك دل كه هستيد آني زا تر خانم شما كه ميدانم

كه بود مدتها من و بود دار خنده و ميزآنزط و ظريف و بامزه داستانهاي و جوك گفتن و حرافي طريق از دلبري به مشغول مدت تمام در او

چگونه وقت اصال كه نفهميدم من... ميبردم لذت مصاحبتشان از و ميپسنديدم هميشه من كه بود هائي تيپ نوع از او و بودم نخنديده اينهمه

كه عجبا... گفتم بشهريار رو من. نشست خواهد بزمين بزودي هواپيما چون ببنديم را كمربندها كه كرد اعالم هواپيما بلندگوي زيرا گذشت

شما از را اين من و ميرسيم تهران به زود خيلي ما... باشيم رسيده مقصد به ما گويا و نكردم حس شما وجود با را زمان گذشت اصوال من

خارج هواپيما از هم دست در دست دوتائي ما. بود نشسته بزمين هم هواپيما چون ميكرديم مادهآ خروج براي را خود كمكم ما.... دارم

. نگفتم هيچ منهم و داد را هيلتون هتل آدرس تاكسي راننده به او و كرديم ترك را فرودگاه تاكسي با دانها جامه دريافت از بعد و شديم

داد تكان سري هم او و گفت او گوش در چيزي و نهاد او كف در پولي و كرد صدا را ندربا او و شديم پياده ما و ايستاد هتل در جلو تاكسي

به دستوري چه كه پرسيدم من. شد اجراء شما دستور گفت شهريار به و برگشت بسرعت بعد و برد هتل بداخل مارا دانهاي جامه او و

را جواني پسر دربان. ميشود حل پول با مشكالت و مسائل تمام ركشو اين در... گفت خواهم بشما بعدا اينرا گفت او بودي؟ داده دربان

اطاق سوي به آسانسور با ما و داد قرار دستي چرخ روي را همه او و بياورد ما اطاق به تا سپرد او به را دانها جامه و ما اطاق كليد و صدازد

تزئين گرانبها وسايل با و بود شيك و بزرگ بسيار اطاق. گذاشت اتنه خودمان اطاق در را ام انعام دريافت از پس او و شديم روانه خودمان

ما اگر خوب... هستي كنجكاوي دمآ عجب گفت او... ؟ بود چي تو دستور خوب.. پرسيدم شهريار از و گرفتم قرار مبل روي من. بود شده

ما و نبود عملي اينكه... باشيم شوهر و زن ميبايست ما و ميخواستند اسنامهنش ما از ميخواستيم دونفره اطاق و اطالعات ميرفتيم دوتائي

كنيم داري زنده شب ميخواهيم و هستيم بيرون شب نصف تا ما... بود ما خواست و نقشه خالف اين و بگيريم جداگانه اطاق دو ميبايست

كردم؟ كاري بد حاال...نيست؟ اينطور... شد فصل و حل سادگي اين به قضيه و بود ما مشكالت حالل پول.. ميشد ايجاد ناراحتي...چي؟ بعد..

در موقع اين در و گذاشتم كمد داخل را وسايل و كردم چمدانم گشائي باز مشغول را خودم و... كردم ارزبرگ سكوت به و ندادم پاسخي من

يخ ظرف در شامپاني شد وارد مشروبات و غذا زيادي مقدار و دار چرخ متحرك ميز يك با جواني گارسون و كردم باز را در من و زدند

باده و نشستيم ميز پشت دونفري ما. گفت ترك را اطاق انعام دريافت با و چيد خاص سليقه با ميز روي را نهاآ او... ميزد چشمك خيلي

آزمائيزور بعد و شد قفل بهم لبها ميشدو نزديكتر و نزديك بمن شهريار و شد گرم خوب ها كله تا خورديم و نوشيديم و شد آغاز گساري

. برساند خوشي اوج به را مني مثل توانست و نبود عشقبازي در انشد و تجربه بي شهريار چون چسبيد بمن خيلي.....رختخوابي

دارد خاص توانائي و ديگر هواي و حال شهريار بخصوص مورد اين در ولي ميشدم اقناع هرازگاه هم ميكردم عشقبازي دكتر با هنگاميكه من

لطف من براي كار اين ام مانده دور روزانه حرفه از مدتي چون من. دارم تخصص. ام شده اي حرفه باره اين در كه من هدربار صوصاخ...

مثال هرروز بشما كه اينست مثل اي حرفه كار. تسا اهميت واجد من براي مسئله همين و است انتخابي و نيست اجباري چون دارد خاص

روز چند نراآ اگر صورتيكه در و ميكنيد پيدا نفرت نآ از نتيجتا و ميايد بدتان كم كم و ميخوريد لذت با نراآ بار دو يكي... بدهند چلوكباب

اجبارا و هم سر پشت من كه بود زماني حاال من براي... مدآ خواهد بدتان دوباره و ميخوريد بار دو يكي هم باز بدهند دوباره و كرده قطع

برايم لذا بودم كرده انتخاب شخصا را شهريار نآ از بعد و دكتر من... بود قبول قابل و بدلچس لذا ميشد امانج فواصل با و نميكردم عشبازي

و بود ورآ نشاط و بخش فرح هم خيلي بلكه نبود ورآجرز برايم بود خودم انتخاب با چون شهريار با همخوابگي حال هر در. بود ورآ نشاط

66

لباس صبحانه صرف و حمام گرفتن از پس و ميخواستيم بر شادمان و خندان هردو ها صبح و مميبردي لذت مناسب موقعيت اين از هردو

خوب نراآ دليل شما و نشوم شناخته كه ميكردم استفاده روسري يك و بزرگ آفتابي عينك يك از من. ميرفتيم شهر بسراغ و كرده بتن

دل و دست دكتر مانند و نبود ممسكي دمآ هم شهريار. ميكرديم هم خريد گاه از هر و ميگذاشتيم پا زير را شهر خريد مراكز ما... ميدانيد

اينكه با شهريار. است بوده زياد مكنت داشتن بعلت شايد نديدم كس ديگر در من كه داشت عجيبي كردن خرج دل دكتر ولي است باز

پايان از پس و بروم شيراز به او همراه به كه كرد راضي رام بود طور هر شهريار. ميكرد خرج زياد برايم هم باز نداشت را دكتر مادي وضع

بنسبه پارتمانيآ....شديم شهريار پارتمانآ عازم تاكسي با آنجا از و شديم حافظ و سعدي موطن شيراز عازم گرفته بليط تهران در ما گردش

قااط و شيك و جادار شپزخانهآ و بزرگ سالن يك شامل... شيراز شهر نقاط ترين نشين اعيان و بهترين از يكي در شيك و دنج ولي كوچك

جاهاي در زندگي به عادت اينكه مثل پرسيد شهريار كه بودم زدن ديد مشغول من....كامل بهداشتي سرويس و جادار و بزرگ خواب

از من نزديك بستگان يحت هاآن بجز و اند ديده را جاناي من نزديك خيلي دوستان فقط كه است من بيذع آپارتمان اين...؟ نداري كوچك

ام كرده تهيه را ايجا عمدا من... ندارم مدآ و رفت نهاآ با من و هستند مقدس خشك و متعصب افرادي من خانواده..ندارند اطالعي نآ وجود

خيال بابا نه فتمگ من... است دنج خيلي نآ بجاي نيست مجلل اگر حاال... نشود من مزاحم هم كسي و بدهم ادامه كارهايم به بال فراغ با كه

جاي چه كه ميكردم فكر داشتم اتفاقا....ها يالقوز براي ميده جون ايجا وگرنه ميزدم ديد داشتم همينجوري... هستم كي من كه ميكني

راحت خيال با گفت شهريار. نميشمرن دندونشو ديگه كه را پيشكشي اسب تازه...ميخورد درد بهمين تنها... اي كرده انتخاب را مناسبي

همه تو و دارد را راحتي وسائل تمام ولي است كوچك جاناي...كنجكاو بدون... محمزا بدون... كني زندگي بخواهي كه قدر هر اينجا ميتواني

خوش و كنم هطوطبي كني فكر كه جا هر ميتوانم من چون نباش من نگران گفتم من. كني پيدا اينجا در ميتواني باشد الزمت كه را چيز

بجوشآ و خانه شپزآ رفتم من و كرديم تعويض خانه ساده لباس با را لباسهايمان تا دو هر. است راحت و خوب هم بسيار كه جااين بگذرانم

دستت.. به به...دختري عجب...مالحت نفريآ گفت و شد خوشحال خيلي قهوه ديدن با او و شدم پذيرائي اطاق وارد قهوه ئلاوس با و وردمآ

نكنه د در

من و كرد را دوم قهوه تقاضاي و نوشيد را اش قهوه...ميآره در دمآ تن از را خستگي و مياره حال سر آدمو... ميچسبه كلي قهوه االح كه واقعا

دمآ گفت دوم قهوه نوشيدن موقع او و دادم تحويلش بودم ريخته قهوه داخل در كه كنياك گيالس يك با همراه را دوم قهوه فنجان

هيچگاه و است بردن لذت حال در دائم تو با زندگي از دمآ...قبليه از بهتر بعدي هميشه...نميگيره مشابه يزچ دو تو دست از هيچوقت

خسته او با معاشرت از دمآ كه ميزنم زنگ دوستانم از بيكي من شد تمام كه قهوه گفت و داد ادامه او... نميكند كسالت و خستگي احساس

كار اين از هم تو و كرد خواهيم حال هم با كلي تائي سه ما... آمد خواهد خوشت او از تو كه مطمئنم و ميكند مشغول را انسان او... نميشود

هم من دوست... وردمآ بدست سانيآ اين به را تو كه وردمآ شانس من و است مغتنم هركس براي تو با معاشرت. شد خواهي راضي من

عبدي چطوري... سالم... الجبار عبد هي... گفت و رفتگ را دوستش شماره و رفت تلفن بطرف... ميشود شناآ تو با هك دارد بلندي انسش

اتفاق يه... عالي هم خيلي...نه بد... بابا نه...؟ چي...آمدني چه ولي... بشيراز مدمآ كه است ساعتي دو يكي من... االحوال و الحال كيف.. جونم

خودت چشم با تا... كرد تعريف نميشه اينطوري ببيني بايد خودت تو... توجه جالب و عادي غير كامال... آور نشاط و توجه جالب تصور فوق

بياي... بيا جلدي....بودم مدهآ زودتر كاشكي.. ميگي عكسلب.. نميشوي پشيمان مدنتآ از هيچ نجااي بيا و بپر عبدلي....نميشه باورت نبيني

خبري توضيح ديگه نه... كني درويش چشاتو بايد اما... ميشي تر مغبون بياي ديرتر هرچي..بجنب.. بجنب... ميمونه وا چشات

67

زيبائي ميفهمي تازه ديدي كه اونو... ميمونه باز دهنت.. ببيني عبدلو اين بايد هم تو... گفت و كرد بمن رو شهريار.بعد تا خداحافظ...نيست

پوست رنگ با..درشت چشم..كالغي پر موسياه... شونه چهار قدبلند...لگخوش....باشه زيبا اينقدر آدم يه ميشه مگه! ؟ چه يعني

نبود گفتي تو كه اينطور اگه حاال... انداختي بآ منو دهن حاال از تو گفتم من..ببيني اونو بايد... برو دل تو معني بتمام باالخره..شكالتي

مشغول مجله با را خودم من.. كنم ريفتع هست كه اونطور اونو نتونستم من كه ميگي خودت بعد باش داشته صبر يكربع تو گفت او.چي؟

تا كردم مشغول مجله با ار خودم كماكان من... ميدي حق بمن خودت االن... خودشه هاآ گفت شهريار و شد بلند در زنگ صداي تا كردم

بر اورا بدقت من.فتگ سالم و بوسيد ا مر دست و مدآ من بطرف مستقيما او و راستمآ كمي را خودم وضع و سر من و شد وارد در از عبدل

مرد يك معني بتمام...گرفت ايراد او اندام يا و چهره نقطه هيچ از نميشد... بود زيبائي و العاده خارق موجود انصافا و واقعا او...كردم انداز

يا عبدالجبار اين..بودم نگفته درست... مالحت گفت شهريار اينكه تا ميزدم ديد اورا مرتب و ماند باز دهانم... بود اندام خوش..سيما خوش

دمآ... تندسه او دلخسته عاشق مردان از كلي... زنان به رسد چه ميكند خودش گرفتار هم را مردان كه است لگخوش نقدرآ خودمان عبدل

ما چرا... بودين ادب بي اينهمه كه تو شهريار گفت عبدي...زيبائي؟ اينهمه و عرب... ميشود گرا جنس هم اختيار بي زيبا موجود اين ديدن از

عرب جد در جد و هستم دبي اهل و ميزند صدا عبدي مرا شهريار كه عبدالجبار..من.. گفت و مدآ جلو خودش سپس نكردي؟ معرفي بهم را

خانمي ولي گفت او... هستم تهران اهل و مالحت... منهم گفتم منهم و..خنديدن به كرد شروع شوخي اين با و!...عرب بيخ از نه ولي..هستم

او حرفهاي تمام ضمنا بود كرده صحبت زياد بامن بشما راجع شهريار قبال گفتم من. برو تودل و...هيكل خوش...پوش خوش معني بتمام

من چون بعد براي باشد فعال گفت او...ريد؟اد ميل قهوه هم شما ياآ عبدالجبار قايآ... است بوده او با حق كامال و مدآ در بآ از درست

نداريم حرفها اين از شهريار و من و است خالي از پر هريارش يخچال داشتم يقين چون ام وردهآ خود با و ام خريده پرت و خرت مقداري

درست مشغول منهم شما مدنآ تا گفتم منهم.. بياورم باال را نهاآ تا رفتم من... نمانيم غذا بي امشب كه كردم خريد مقداري او بجاي من لذا

وردوآ بباال را كرده خريداري يها چيز عبدي...نداره حرفارو اين من با و خوديه و نيست غريبه عبدي گفت هريارش... ميشوم قهوه كردن

و شديم نوشيدن و خوردن مشغول ما و شد نهاآ هردوي حيرت باعث كه چيدم تمام باسليقه ميز روي و داده صورت و سر را نهاآ تمام من

ميزند ديد مرا چشمي زير مرتب و شده من ميخ عبدي كه ديدم من مدت تمام در

متوجه خوب زنان را ها نگاه و حاالت اين و بود مشهود كامال نگاهش از تمنا..ميخورد مرا داشت نگاه با او ميزدو حرف من با عبدل چشمان

وسيله كه كرد تشكر شهريار از ها بار و ميكشيدم خجالت من و ميگشود من تعريف به زبان و ميكرد استفاده موقعيتي هر از او... ميشوند

عبدل و من و برد خوابش كاناپه روي درازا به دراز بعد مدتي بطوريكه ميخورد مشروب مرتب شهريار...است وردهآ فراهم مارا شنائيآ

تماشاكرده ويزيونتل كمي من و بخوابيد و برويد ميتوانيد هستيد خسته و ميايد خوابتان هم شما اگر گفتم عبدل به من. بوديم بيدار دوتائي

شما زيباي سخنان كه است درست... ببرد خوابم شما مثل زيبائي دختر كنار در من ميشود مگر...چي؟.. گفت عبدل. خوابيد خواهم بعد و

باقي شما كنار در سابق از تر انرژي با انسان و ميكند بدر سر از را ورآسكر خواب اين شما چشمان خنجر نيش مقابل در ولي است ورآسكر

چشمان چه كه نميدانيد شما.. است گرفته هدف مرا بينواي و ضعيف قلب شما چشمان خنجر... داريد افسونگري چشمان چه...ميماند

حكايتي ودخ تو كننده محسور و تيره و وحشي چشمان داري تري افسونگر و زيبا بسيار چشمان كه تو عبدل گفتم من.. داريد افسونگري

نطورآ ستمين قادر من اما... كني ابراز شاعرانه نحو به را ضميرت مكنونات ميتواني خوب ضمنا و هستي انگيز هوس و زيبا هم خودت و دارد

و ميآورم كم و ندارم يباز و شاعرانه كلمات رابا توست وجود در كه نچهآ تشريح قدرت من... كنم ظاهر را قلبيم مكنونات شايد و بايد كه

68

بطرف هستم اختيارت در بگوش حلقه غالم چون كه من... نميدهي مناسب پاسخ قلبيت تمنيات به چرا ؟هستي چي منتظر پس گفت عبدل

در رام اي بره چون او و كردم لبهايش بوسيدن به شروع و گرفتم آغوش در را او بتندي من... تو امر تحت من هم اين بيا گفت و مدآ من

داده قرار تاثير تحت مرا چنان تو نگاه جذبه گفت او ؟ اي مانده رامآ چرا گفتم او به نم...تشگذا من اختيار در را خود و افتاد من آغوش

خوبي بسيار نحو به را بدني لمس و كرد من بوئيدن و بوسيدن به شروع اوهم و ام شده دچار بيحسي يكنوع به و شده خارج كفم از اختيار كه

از را وا هم توپ... اي نديده را شهريار مستي تو گفت دلبع...چي؟ بشه بيدار ارشهري اگر عبدل گفتم من. ميرفت پيش مرتب و كرد آغاز

نميشود بيدار خواب از او نباش او نگران..ببرد رختخواب به و كند جابجا اورا كسي نميدهد اجازه و بخوابد همانطور صبح تا بايد... نميكند جا

اين براي من از بشود هم بيدار.. نداريم هم با را حرفها اين او و من و است خطر بي كامال او ديگر طرف از و خورد نخواهد تكان هم جا از و

پاشو... نيمك حال حسابي بعد و بياوريم بيرون لباسهايمانرا و خواب اطاق برويم بيا...دانست خواهي را چيز همه بعد..شود نمي دلگير كار

بعد مدتي و پيچيديم بهم مدتها و شديم مشغول هم با سخت و رفتيم ختخواببر و شديم لخت هردو و رفتيم خواب اطاق به عبدل و من...

كه دانستم و انداختم نآ به نگاهي من. داد بمن نراآو... بيا... گفت و مدآ من بطرف و برداشت چيزي كمد داخل زا و خواست بر جا از عبدل

نوكرت من كه خالفي بعلت و تو خريد زر نوكر من و هستي من ربابا و خانم تو حاال از گفت او...چيه؟ ديگه اين.. پرسيدم و است شالق

بيا... تمام قدرت با..بزند باشالق... كند تنبيه مرا بايد كارم صاحب و كارم خالف من..كني تنبيه منو بايد.. بخورم شالق بايد ام كرده عبدل

را نآ اجراء توان من..نيستم بلد ها كار اين از من... ميده؟ معنا چه كارا اين..شدي؟ خل مگه عبدل گفتم من..ديگه بيا معطلي؟ چرا... جلو

بيرحم و سنگدل دمآ يك مرا ياآ؟ اي كرده فكر چه من باره در تو... زد شالق اينكه نه بوسيد بايد فقط را ظريف و شكالتي بدن اين...ندارم

درست... كني كوك مرا بايد تو جان مالحت گفت و افتاد من هايپا به او.. يستن من كار اين نه ميكني؟ بمن را پيشنهاد اين كه ميشناسي

كار چه و هستم حالج مرده چند من كه ميفهمي بعد كني كوك مرا بايد ميخواهي سكس من از مرد يك مثل اگر... كوكي ماشين يك مثل

. نيست من جلودار هم شمر كه مرد يك ميشوم من نوقتآ...ميايد بر من دست از هائي

اين.. عبدل گفتم من. نترس بزن حسابي.. بزن.. نمياره سرحال منو و نيست من طبع باب ول و شل اينجور...بدهي بخرج عمل شدت بايد

انجام سكس بتواني تو تا بكنه كبود و سياه را تو بايد دمآ امحت.. نميدي؟ انجام سكس دمآ مثل چرا... داري تو كه اخالقيه چه ديگه

و روش هم اين... متفاوته ديگران با كه ميشه ارضاء نحوي به و نوعي به و داره طبيعتي فردي هر..مالحت ببين گفت او...چرا ؟ چرا...بدي؟

را خشونت و سكس كه هستند افرادي ها ساديست و مدهآ نام همين از هم ساديست كلمه و است ساد مايكل روش اين... است من طبيعت

و دار ميكنند عمل عكس به كه اينها مقابل نقطه. مينشانند فرو را خود سكسي عطش شونتخ اعمال به زدن دست با و اند ميختهآ هم در

انجام خشونت من روي تا و هستم دسته اين از من و ميرسند لذت اوج به ديدن خشونت و خوردن كتك با كه است ها مازوخيست دسته

در گفتگو مجال حاال كه هست هم ديگري انواع البته. ميبرم لذت كار اين از و هستم مازوخيست من بله... نميكنم احساس لذتي من نشود

من... است ها گروه ساير متداولترين كه هستم گروه اين جزو من بله... مناسب موقعيت براي ميماند و ندارد وجود انواع ديگر نآ باره

بشدت كه من. نميايد بر من دست از كاري وگرنه كار تو بيا شوم كوك من ميخواهي اگر... ببخشي مرا بايد تو.. هستم روش اين عاشق

نكن ناز مرا ميگفت مرتب او و زدم او پشت به ضرباتي و گرفتم او دست از را شالق بود مدهآ خوشم بينهايت او از وضمنا بودم شده تحريك

زدن به كردم شروع بودم شده عصباني كمي كه منهم.. محكم... بهتره اينطور هاآ...محكم... كنم درد احساس بايد..محكمتر..بزن محكم

مالحت گفت خوردن كتك مدتي از پس...بود شده نمايان حسابي او پشت در شالق ضربات جاي...ميشد تر راضي هم او و شديد ضربات

69

حاال و انانهج گاز ولي گرفتم گازش و نكردم معطل منهم و بگير گازم گفت و بوسيد مرا و كرد بمن رو و ام شده كوك حسابي من حاال جان

شد تمام كارمان و... شديم قاطي ما خالصه... بود اي تازه كار چون نيامد بدم خيلي باشم نگفته دروغ هم من... بود شده ريگدي كس او ديكر

دمتشخ حسابي شالق با و بودم شده عصباني حسابي ديگر من.. بده هم را دسرش حاال دادي غذا گفت و داد من بدست را شالق دوباره او و

و من... بكند را كار همين ميبايست بود تو بجاي هم شهريار اگر گفت او..كوفت اي.. ميگفتم من و جون خآ ميگفت مرتب او و رسيدم

منحرف نفر دو ما ياآ هك بداني ميخواهي اگر...شوهر و زن مثل..هستيم جفت يك دوتائي ما... ميكنيم و كرده را كار اين ها بار شهريار

هم اندازه بهمان بردم لذت تو با سكس از هك قدر همان... باشم داشته سكس ميتوانم دختر...پسر...مرد...زن با من... بله.. بگويم بايد هستيم

مشروب جلوي فردا...ميدونيم مرد جوره همه ما...هستيم اينجوري ماهردو....مونوسكسوئل. ميگويند ما به...ميبرم لذت شهريار با سكس از

نياد بدت ميكنم فكر كه داد خواهيم انجام نفره سه برنامه يك و ميگيرم رياروشه زياد خوردن

ميخوابيدم حسابي داشتم رفتم بخواب و شد گرم چشمم كم كم من.. ديد خواهيم... داره اي ديگه لطف تائي سه است معركه ديگه كار اين

شهريار گفتم من...بمن وررفتن و دستمالي به كرد شروع و رفتگ قرار من بغل و من رختخواب توي مدآو برخواست جا از شهريار ديدم كه

بدوني اگه... كرد بپا خاك و گرد توانست تا!... بخوابم من گذاشت مگه عبدل اين... خوابيدي حسابي گرفتي كاناپه توي...ها خوابيدي خوب

و شده تمام كارش حاال... افتاد من بجان و مدآ حال سر تازه مفصل شالق خوردن از بعد...داره سگي جون عجب...خورد كتك من از چقدر

چند نميدانم و رفتيم بخواب عبدلي مثل هم او و من و بخوابيم باشه گفت شهريار....بخوابيم چشمي يه هم ما اريذب نميشه... خوابيده گرفته

روشنائي و رفت باال همه ها پرده و دكر واختنن به شروع بلند باصداي هم موزيك و شد روشن ها چراغ همه ناگهان كه خوابيديم ساعت

منهم... برخيزيم جا از همگي ميبايست ما بودو خوابيدن پايان عالمت اين... شد ممكن غير ديگر خواب امهدا بطوريكه يافت راه اطاق بداخل

نظافت مشغول و شد بلند جا از رناچا هم او... نمك بيدار خواب از كامال اورا تا بردم عبدل گوش بسوي و كردم زدن بوق به شروع دهان با

گفت و بوسيد اورا و پريد شهريار كه بود شده لگخوش آنقدر... راستآ گل دسته يك مثل را خود و شد غيره و ريش تراشيدن و صبحگاهي

سه تو بقول اونم... امشب براي بماند باقي گفتم و كردم را كار همين منهم..بده قورت درسته ترا ميخواهد دمآ... هستي ماماني تو چقدر

و ديد خواهي خودت بعدا... است كارها نوع اين مسلم استاد او...است شهريار خود ها برنامه اين استاد..ميشه؟ چي به بببه گفت او...گانه

. كنيم تعريف و ببينيم گفتم من...هستم مطمئن من ميشوي ناقال اين هاي كار عاشق تو...كرد خواهي تصديق

به بنا بعد و كرديم خريد و زديم قدم مدتي آنجا در. زند خان كريم خيابان رفتيم و شديم خارج خانه از تائي هس لعبد و شهريار و من

او كه دانستم غذا صرف زمان و است تك شيراز در اينجا غذاي ميگفت او. رفتيم بود او عالقه و اطمينان مورد كه برستوراني شهريار توصيه

مورد كه بود اي حرفه غير و اجورن بسيار پذيرائي طريقه ولي پرداختيم غذا صرف به اشتها با ما و شد سرو ماكولي غذاي چون دارد حق

و نوع به ها شهرستان در اصوال....هستند تر اي حرفه و تر مودب گارسونها و غذاست از بهتر پذيرائي تهران در.. نگرفت قرار من پسند

سينماهاي از يكيه ب هم خستگي رفع براي و كرديم روي پياده مقداري هم غذا از بعد... سرو وعن به تا ميشود داده بها بيشتر غذا خوبي

شيريني و قهوه و رفتيم شيراز معدود شاپهاي كافي از يكيه ب سري سينما از خروج از پس و ديديم هم را خوبي فيلم و رفتيم شهر معروف

روي هم زامسكه و مشروب و چيديم را ميز ورود بمحض و شديم خانه عازم شبانه گانه سه برنامه براي چره شب خريدن از پس و خورديم

خنديديم دنيا بريش و نوشيديم و خورديم نفري سه ما. نميكند افراط مشروب نوشيدن در گذشته شب مثل شهريار كه ديدم من و مدآ ميز

شما... ميگفت و ميكرد تعريف كشورش از عبدل. ميكرديم عريفت جوك و ميخنديديم ما... كامل خيال بي... مانديم بيخبر جهان تمام از و

70

عرب نسل از خودم من... ندارد هم را ها عرب لهجه حتي...ندارد را ها عرب كريه قيافه كه عرب يك... هستم دبي اهل من كه ديميدان

بودم ساله دوازده من..... بدهم شرح شما براي را خودم كودكي زمان از تلخ خاطره يك بايد من...چرا؟ ميدانيد...متنفرم اعراب از ولي هستم

وارد من وقتي...خودم سال و سن هم دختر يك از زيباتر حتي زيبا و لشگخو پسر يك... بودم معني بتمام زيباي پسر يك هم نوقتآ و

جا هر ميانداخت وحشت به مرا نهاآ هيز و تيز چشمان و كنند بلع نگاه با و بخورند چشم با مرا ميخواستند عرب مردان ميشدم شهر خيابان

. رفتيم بود نهاآ طلقم ملك كه كوچكي جزيره شبه به پدرم همكاران و دوستان از يكي تودع به بنا روزي تا. بود بساط همين ميرفتم كه

كه بود يعمصنو رانبا هاي دستگاه وجود بخاطر اين و بود گياه و گل پر و سبز سر ديگر نقاط عكس ولي نبود بزرگ زياد جزيره شبه اين

كشور در ها تفريح نوع اين... بود بينظير خود عون در كه بود وردهآ بوجود باغي زار شوره يك از مرد اين...بود كرده ايجاد آنجا در مالك

ميسر كار اين اول دست اشراف و اعيان براي فقط. نيست ميسر نآ داشتن كس هر براي و است هزينه پر و قيمت گران خيلي عربي هاي

من... داشت زيادي شهرت او باغ دبي در و ميربود را عربي هر دل كه بود كرده زيبا چنان ريحان و گل و ها نهال بهترين با را باغ او... است

منهم.. پرداختيم گردش به باغ از قسمتي در ما از هركدام ها سليقه تنوع بعلت و شديم گردش مشغول باغ اين در پدرم خود و خانواده و

غار يك دهانه به تا شدم ارذگ و گشت مشغول... بود ديگر جاهاي از تر خلوت نسبتا كه رفتم باغ از قسمت بيك زياد بازيگوشي بعلت

تصميم و شد غالب بمن ترس كمكم تا رفتم جلوتر و تر جلو من زياد پرندگان وجود بعلت... كرد جلب مرا توجه غار اين... رسيدم عيومصن

رسيد بگوشم سر پشت از صدائي وقت اين در... كنم خستگي رفع كمي تا نشستم سنگي تخته روي تگيسخ بعلت... گرفتم بازگشته ب

..... برد تاريكي و دنج محل به كردو بلند جا از مرا و گرفت پشت از مرا چشمان دست دو كه كجاست از صدا ببينم خواستم

پسر باش عاقل... گفت خفه صداي با او.... بدهم انجام كاري نتوانستم او بدني رتقد با ولي بدهم نجات را خودم كه ميكردم التق بشدت من

تو گلوي به صدا و سر ايجاد ورتص در... ببين را تيز كارد اين... ماند خواهي باقي سالم و مدآ نخواهد بسرت بالئي هيچ باشي عاقل اگر...

ميل...بري فاميلت و فك پيش كه كرد خواهم زادآ ترا بعدا نكني بپا جنجال و يباش رامآ اگر...بكشم ترا ميشوم مجبور من...رفت خواهد فرو

مشغول او و گذاشتم او اختيار در را خود و نداشتم فرمانبرداري بجز اي چاره من. زندگي و سكوت يا و مرگ و بيداد و داد يا... خودته ميل

و شدت با و نميكرد مرا بدني ظرافت و لطافت مالحظه حتي خشن مرد نآ و شد آغاز من زندگي لحظات ترين بد و دردناكترين و شد كار به

چه تا نميدانم من و گذاشت بفرار پا و گذاشت تنها مرا كار پايان از پس او و شدم بيهوش درد شدت از بطوريكه ميكرد رفتار من با حدت

مرا صداي رد ميگشتند من بدنبال كه منهم خانواده و كردم كمك تقاضاي زنان فرياد مدمآ بهوش كه وقتي حال هر در... بودم بيهوش مدتي

پليس. كرد نخواهم فراموش هرگز را واقعه نآ من و كردند مداوا و بردند بيمارستان به بسرعت و كردند پيدا مالين و خونين مرا و گرفتند

از من دائمي تنفر مهم مسئله ولي نبود مهم يمبرا او اعدام حتي و مجرم شدن پيدا و كند پيدا مجرم از ردي نتوانست كرد كوشش هرچه

كه كردم سعي و كردم انتخاب را ايران و كردم ترك را كشورم مناسب فرصت اولين در اعراب از دوري براي من و ماند باقي كه بود اعراب

تا باشد من بودن عرب نشان كه زيهرچي باالخره و لهجه لباس...قيافه... كنم دور خودم از ميكند منتصب اعراب به مرا كه مواردي تمام

نداشتند گناهي كه اعراب.. چرا؟ عبدل گفتم من... متنفرم اعراب از ولي هستم عرب من آري. ببرد پي من نسب و اصل به نتواند كسي

نيستند اطمينان قابل نهاآ...نيستند قائل اهميتي اشخاص جان براي اعراب.. هستند بد كه البته گفت عبدل... هستند؟ بد عربها مگر...

باال نردبان از...ميدهي نردبان نهاآ ترقي براي تو... خورد خواهي ضربه نهاآ از فرصت اولين در كني اطمينان عربي به تو اينكه بمحض...

من...است موذي و ظالم و خشن و ترحم بي و سركش و خواه خود عرب.. شكست خواهد بسرت را نردبان همان رسيد بباال وقتي و ميرود

71

و دختران مرتبا كه داشت را كساني او... بود واقعي اهريمن و ديو يك او....خودم پدر مثال... كنم معرفي عرب را خودم كه مميكش خجالت

مانند جنسي روابط هنگام... مينشاند فرو نهاآ دادن زارآ با را خود جنسي عطش او و مياوردند او براي را كودك حتي و جوان خيلي پسران

حرف اينكه براي من.بگيرم بهره كودكان اين از او مانند كه ميكرد توصيه هم بمن بلوغ اوائل در اينكه دار خنده...ميكرد رفتار نهاآ اب حيوان

وحشي چنگال در بعدا نهاآ البته... ميكردم زادآ را نهاآ بعد و ميكردم محبت و داده غذا نهاآ به مدتي و ميكردم قبول را نهاآ نزنم زمين را او

. هستي خوبي و رئوف دمآ تو كه شد معلوم عبدل گفتم من. ديرتر روز چند هم باز ولي ميشدند دريده ديگري عرب

بين از جناياتش بخاطر را او ميبايست من...نياورم بر دم و ببينم را پدرم زشت مناظر نآ نميبايست بودم خوبي دمآ من اگر گفت او

عربي لباس در وحشي خوك يك بلكه نبود انسان او....بوده كودك چند مرگ يا و عضو نقص او جنايات نتيجه كه ميدانيد....ميبردم

اغلب كه ميداد شكنجه چنان هم را شدگان پذيرفته و نميپذيرفت را بباال سال هشت از من عموي مثال بودند طورنهمي من فاميل تمام...بود

نفوذ با و سرشناس و متمول افراد كليه بلكه نبود تنها من فاميل كار فقط نيا...ميكردند تسليم فرينآ جان به جان يا و ميشدند العضو ناقص

جان مالحت. ميآزرد مرا روح ها بيرحمي نوع اين... بود داده دست از را خود قبح كار اين و بود من فاميل ساير يا و پدر مشابه كارشان

است اجباري بلكه نيست رايج من كشور در دختران ختنه بله كردي؟ تعجب!....ميكنند؟ ختنه هم را دختران من كشور در كه بكن را فكرش

و ميبرند غيربهداشتي و اوليه وسايل با ها كحال پيش را دختران اينها. ماست دين از جزئي و است اطفال اولياء جانب از اجبار اين و

شهواني احساس ترتيب اين به. بردارند دارد قرار نهاآ تناسلي لتآ باالي در برجسته اي نقطه كه را دختران مسكلوتوري كه ميگذارند

عرب مردان فقط و ندارند احساسي و نميبينند نيازي چون كرد نخواهند خطا پا از دست شوهرداري زمان و ميرود بين از تقريبا دختران

گفتم من. است نانآ جوئي كام از دوم مانع كه است زياد نقدرآ هم نانآ سني اختالف كه بخصوص.. زنان نه ميكنند لذت احساس كه هستند

عربي هاي كشور و عربستان در فقط اين... همه ريآ گفت پاسخ در شوند ختنه اجبارا ها سني مخصوصا عرب دختران تمام بايد واقعا عبدل

شكايت بخاطر اروپا رد والدين نوع اين ها بار. است سنت يعني قانون از بدتر بلكه نيست قانون...است متداول هم فريقاآ در نيست

كه بگويد بايد او و است شرع حاكم بدست انسان يك مرگ و زندگي ما كشور در... اند گرديده محكوم و شده كشيده دادگاه به دخترانشان

بوسيله شرعي ددي با قوانين تمام باالخره و نه يا باشد تو مال خواهرت..دخترت..زنت... نه يا باشد خودت مال پولت... نه يا بماني زنده تو

اينگونه جلوي نميتواند هم كسي و ميپذيرد انجام زنان و ودختران پسران به نسبت خالف كارهاي پدر در پدر.ميشود انجام شرع قاضي

.. بگيرد را ها خالف

در چرا كه ندسميپر رااكث. است پولدار مردان بيشتر مردان از منظور. ميكنند زندگي جهنم در زنان و بهشت در مردان عربي هاي كشور در

سوال چند با او و ميبرند شرع حاكم نزد به نان قرص يك دزدي براي و ميگيرند را دزد است معلوم خوب ندارد وجود دزدي عربستان

و ميشود دزدي مانع بيداد از وحشت و ترس. كند گدائي بايد و بكند كار نميتواند عمر خرآ تا شخص اين و ميدهد را او دست قطع دستور

. دارد هم تشويق ندارد مجازات تنها نه بزرگ هاي دزدي گرنه و هاست دزد آفتابه براي فقط دزدي از جلوگيري. هيچ گرنه

بعد براي بگذاريم را بحث و بپردازيم تفريح به كه ميكنم پيشنهاد حاال از و نياورم درد به را شما سر اين از بيش است بهتر زدم حرف خيلي

رقص و گري عشوه و دادن قر و شاد رقص نوار يك گذاشتن با و برخاستم من. كن بار معركه و بيار خر نوقتآ شود گرم من چانه اگر چون

ترتيب اين به بازي. دادم را بازي يك پيشنهاد دوباره من خستگي از پس و رقصيديم طوالني مدتي و كشاندم رقص به هم را نهاآ... شكم

72

بايد داشت حركت كه ما از هركدام و باشيم حركت بدون بايد ما و ميشود قطع موزيك رقص ميان در و برقصيم ميبايست هرسه ما كه بود

يافت ادامه رقص و بازي نقدرآ...شد شروع بازي و كردند موافقت همه. است لباسش از قطعه يك وردنآ بيرون اش جريمه و بشود جريمه

تائي سه تا رفتيم ور بهم نقدرآ.... رفتن ور هم و بود رقص هم حالل... شديم زاد مادر لخت تا هرسه و نماند باقي كسي براي لباسي ديگر كه

مشغول و وردآ بدست را ماموريت اين شهريار بار اين... كنيم كوك را عبدل اول بايد كه ميدانستيم هردو ما... ورديمآ در وابخ اطاق از سر

را او عبدل و ميخواست كوك كه شد شهريار نوبت بعد و بود شده كوك حسابي او... وردآ بجا را او حال هم خوب و شد عبدل به زدن شالق

تو بپره مردش زدم داد و رختخواب توي پريدم من... شدم كوك هم اينها با بودم خدائي شده كوك كه من و وردآ حال سر

من ديگر. من براي بود اي تازه تجربه و داشت گيتاز من براي اين و هم بجان افتاديم تائي سه ما و تو پريدند برقي هردوتا...رختخواب

پرفروشي كتاب و باشد داشته فراواني خوانندگان كه سميبنو باره اين در ها كتاب ميتوانستم و بودم شده سكسولوگ يك به تبديل

جالب برايم كه داشتند سكس اهمب نفره دو من از خجالت بدون نهاآ...مردبامرد دونفره گاه و داشتيم مرد و زن دونفره سكس گاه ما...بشود

تا كار اين... باشم راه نيمه رفيق نميخواستم ولي ميكردم احساس اضافه ميان اين در را خودم من چون نميامد خوشم نآ از ذاتا ولي بود

. بوديم خواب هرظ تا و رفتيم فرو بخواب هرسه كه شديم خسته نچنانآ تا يدانجام بطول صبح هاي نزديكي

و ديار و هرش به و بخوانم را خداحافظي غزل كم كم بايد من ها بچه... گفتم نهاآ به روزي من تا داشت ادامه ما كار اين زيادي شبان و روزان

گفتم من...ناراحتي؟ اينجا شده؟ خبر چه مگه... زودي اين به چرا! ابدا! نه گفتند و من حرف بين پريدند نهاآ كه بروم خودم زندگي و كار

از..مده؟آ پيش اشكالي مگر گفت عبدل. برسم خودم زندگي و كار به بايد من... باشم جا اين عمر تمام نميتوانم كه من ولي خير هك اراحتن

خليج حاشيه كه هستيم اين فكر در ما... كن دور سرت از را رفتن فكر ها حاال حاال تو.....مادي نظرات بخصوص نميبينم من مانعي نظر هيچ

به تو با كه بهتر چه حاال... ام نرفته آنجا مه خودم كه است مدتي من...ببيني هاش بدي همه با مرا وطن بايد تو...بدهيم شانن بتو را فارس

اين... باشم تو براي خوبي راهنماي ميتوانم من....بود خواهد برقرار خودمان برنامه هم ها شب و ببيني را طنقا نآ تمام تو و برويم اجنآ

. كن خوشحال هم مارا و كن استفاده موقعيت اين از... افتاد نخواهد تو بدست ديگر مناسب موقعيت

مقدمات ما ريآ بگو تنها... كن ولش را كار تاس خوشحالي موجب ما رايب تو وجود چون بدهيم دست از زودي باين را تو نميخواهيم ما

مارو روي هم تو موافقم او پيشنهاد با منهم... ميشناسه دستش كف مثل را اونجاها جن تخم عبدل اين گفت شهريار. ميكنيم هم فرا ا ر سفر

هم تو... بشه تمام يكساعته كارا تمام كه داريم پارتي نقدرآ. ميكنيم ريس و راست را كارها تمام بز و تيز ما و موافقي كه بگو و ننداز زمين

در...بود نخواهد كننده كسل برات ديگه و جديده و نو برات زچي همه و ميشه عوض محيطت اونجا... ميشدي خسته يواش يواش داشتي

مدهآ زن بدون كه ميبينيد را مردان فقط شما ها كاباره در آنجا در...ميكنه مشغول را ما همه كه داره وجود متعددي شبانه يها كلوپ اونجا

را مدنآ بيرون حق سرپرست بدون حتي نهاآ. دارندن را مكانها باين مدنآ حق نهاآ زنهاي چون است خارجي بدان ديدي زني اگر و اند

تمام و نيست برخوردار يحق هيچ از و است خرآ موجود بلكه نيست دوم موجود آنجا در زن. است ممنوع نهاآ براي هم رانندگي و ندارند

واقعا من بابا نه ميكنم ناز ايتانرب دارم من ميكنيد خيال گفتم من. كن راحت مارا و بگو بله يك بيا.بود خواهد توجه جالب خيلي برايت اينها

روي دوتائي نهاآ. بگويم چي نميدانم كه كردم اضافه حال هر در بروم ميبايست حتما من نكهآ نه گفتم گرمي بازار براي اينرا و بروم بايد

مدآ خواهم شما با... بگويم نه و بگيرم ديدهنا را شما محبت اينهمه نميتوانم من باشد... گفتم من نروم فعال كه كردند هشاخو و بوسيدند مرا

73

باهم نهاآ. نمانده باقي برايم موافقت جز راهي...بدهم انجام نميتوانم بهتري كار و ميدهم شمارا محبت و لطف اينهمه جواب ترتيب باين و

... هورا... گفتند

ستاره پنج هتل با. بودم نديده عظمت اين به هتل كنون تا من كه بود پيكري غول هتل يك ما اقامت محل و بوديم دوبي در ما بعد روز سه

صرف و نشسته بار پشت پايه چهار روي بيكيني با زنان و داشت قرار دريا داخل حتي و دريا كنار در كامال و نداشت تفاوتي امريكا و اروپا

مجاز عرب مردان لي و نبودند هتل به ورود به مجاز بعر زنان البته... داشت مجازات بيرون در و مجاز هتل در كار اين... ميكردند مشروب

سنگين مجازات خارج طرف و زادآ هتل ديوار داخل طرف در مشروب نوشيدن. بكنند هم مشروب صرف حتي و بيايند هتل به بودند

كه داشت دوري تا دور هاي فهغر كاباره اين در. رفتيم بود كرده مارا توجه جلب ايكه كاباره به شب ما. نيست؟ انگيز تعجب...داشت؟؟؟

بود باز پرده وقتي و ببيند نتواند نراآ درون كسي تا كشيد راهم پرده ميشد كه داشت پرده نهمآ جلوي حتي و بوده جدا ديگري از هركدام

را عرب زن يك يحت من بودند گساري باده ولغمش مراجعين كه بود زيادي هاي ميز سالن وسط در و ببينيد خوب را صحنه ميتوانستيد شما

مشروب نوشيدن اينجا در نفهميدم خرآ من... بودند خارجي مراجعين چه و خدمه چه بانوان تمام. خدمه بصورت حتي نديدم بار اين در

متماقا مدت تمام در من چون بودند يئنامر كامال ها نشين شيخ ساكن زنهاي... بود مشهود جاناي در كامال دوگانگي!...زاد؟آ يا است ممنوع

زود خيلي و ميكرد خريد و شده پياده ماشين از كه ميديدم او سر پشت حتي و مردش با همراه پوشيده كامال زني گاهگاه نديدم را عربي زن

و دارند را شمال زنان بخصوص ايراني زنان به زيادي تمايل عرب مردان.بود ممكن غير ديدنش تنها زن....ميرفت بخانه و شده ماشين سوار

به زده گول را دختران كه شده ايران هاي جاكش براي خوبي شغل اين و بياورند بدست ايراني زنان كه است اين بر سعيشان شده رطو هر

كارها تمام و نميكنند كار بهيچوجه خودشان و است تراكتور و خر مال كار نهاآ بنظر و ميدانند عيب را كار عرب مردان...ببرند نواحي نآ

مرد مسن اشخاص با همراه بايد. خير دختران و زنان ولي دارند را منازلشان از خروج اجازه عرب پسران...ميشود امانج خارجيان بدست

هستند مردانشان دائمي زنداني زنان بروندو بيرون همسرشان با يا خانه

اجير مردان و زنان را غيره و خريد و خانه كارهاي هم خانه در اينكه جالب و نيست كاري هيچ انجام به قادر شوهر اجازه بي زنان اين

و رفتن هم پيش بجز بدهند انجام كه نميماند باقي كاري خانه زنان براي و ميشود انجام ها همين توسط هم شپزيآ و ميدهند انجام خارجي

حتي نهاآ. دادن پز و كشيدن هم برخ را قيمت گران التآ زينت و جواهرات با و كشيدن همديگر برخ را هم منال و مال و كردن غيبت

كه ندارد ديدني مناطق اينجا. است مد مجالت انواع به منحصر فقط جرايد و مجالت خريد و بخوانند كتاب و كنند مطالعه كه ندارند سواد

براي چيزي زرو چند از پس شما و ديدني هاي موزه نه و تاريخي مناطق نه و زيبا طبيعي مناظر نه... كند سفر نجاه آب نآ شوق به انسان

ببيند جارا همه نميتواند چون و ميبرد لذت نآ ديدن از توريست كه است زياد نقدرآ ما كشور در توريستي ديدني مناطق... نداريد ديدن

هم را كار همين و گرديم باز شيراز به گرفتيم تصميم ما نداشت وجود جائي ديدن براي ديگر چون. ميگردد باز كشورش به ناراحت

.كرديم

از را خودش لطف و ميشود كننده خسته دارد كه كردم احساس من و گرفتيم سر از دوباره را كارمان ما نمونه و زيبا شهر اين شيراز در

. كرد خواهيد مالحظه بزودي كه رفتمگ نادري و عجيب تصميم يك ذال ميدهد دست

74

كردم خريداري هديه يك كدام هر هم عبدل و شهريار براي و يدمخر تهران به ازيرش يكطرفه بليط يك و رفتم شهر بمركز تنهائي به من

نآ داليل كه كنم ترك را شما ميخواهم من عزيزان. مضمون اين به بود يكي هردو تقريبا نآ متن كه نهاآ از بهركدام نامه يك با همراه

بلكه ايد نكرده بدي بمن تنها نه شما چون نميشود ماش به مربوط داليل اين بهيچوجه. بگويم بشما را نآ نميتوانم من و است شخصي كامال

محبت و صفا و مهر دنيا يك با همراه بود بديل بي شما نوازي مهمان...هستم شما محبت اينهمه مرهون عمر يك كه ايد كرده خوبي ردنقآ

. باشد من قلبي خواست اينكه بدون كنم ترك را شما بايد متاسفانه ولي

سعي و دكردن پذيرائي خوب بينهايت من از زمان اين در كه كردم تشكر خيلي نهاآ از نامه اين در من و بود مفصل خيلي هردو براي نامه

نهاآ از من كه نكنند فكر و بدانند من معذوريت از غير ايدبن را من خبر بي ترك علت و شد هم طورنهمي و بگذرد خوش بمن كه كردند

چون كنند دنبال مرا كه نباشد براين نهاآ سعي و بدانند من كار اين دليل نميايم بر نآ شرح عهده از كه را موضوعي بلكه ام رفته و رنجيده

نامه بودم كرده بيهوش و مست خوب را نهاآ من كه شبي صبح .بيحاصل دادن هدر وقت و بيهوده مخارج بجز شد نخواهد نهاآ نصيب چيزي

تهران مقصد به هواپيما سوار نگاهآ و شدم شيراز فرودگاه عازم دانمچ و اثاث جمع و انهآ بوسيدن از پس و گذاشتم نهاآ سر باالي را ها

همان فكر زيادي مدت از پس. بدهم انجام بايد كاري هچ تهران در كه بودم اين فكر در مدت تمام در ولي بودم تهران در بعد مدتي و شدم

انساني غير و خشن رفتاري بمن نسبت هيچگاه ابول. ببرم پناه او به و بروم لابو بسراغ دوباره گرفتم تصميم و پذيرفتم را دكتر پيشنهاد

باز او پيش خودش پاي با طالئي تخم مرغ لذا بودم برايش طالئي تخم مرغ يك من... او براي مدآدر منبع من و بود دوست پول او.... نداشت

چون كرد خواهد استقبال من از مطمئنا! ...نميبرند سر كه را طالئي متخ مرغ...او؟ وردنآ در بازي ويا خشونت براي دليلي چه بود گشته

مصلحت دروغ يك بايد منتهي كند پارو پول برايش من از بهتر كي... منظم مدآدر منبع يك و هستم بها انرگ وهرگ برايش من كه ميداند

درسآ و شده تاكسي سوار فرودگاه از خروج از پس و سپردم بخاطر خوب نراآ و يافتم زود هم را الزم دروغ... كنم جور برايش ميزآ

كدام خانم پرسيد دوباره او. كردم درك خوب را او نگاه من و كرد بمن انگيزي تعجب نگاه تاكسي راننده و دادم را فروشها بار ميدان

خواهم نشانتان من... گفت واهمخ بشما من را بقيه برويد بارفروشان ميدان همان شما نميشناسم خوب را تهران من گفتم ؟من خيابان

يك... هاست گالدياتور ساير با نانآ مبارزه و باستان روم هاي گالدياتور ميدان مثل درست تهران رانندگان رانندگي.... كرد ركتح او...داد

بودم او دفتر محل و ابول بدنبال و برگردم من تا باش من منتظر و نگهدار همينجا گفتم راننده به من رسيديم ميدان به وقتي. امان بي مبارزه

جا از و كرد بمن عميقي نگاه حاجي گرفتم را ابول سراغ و رفتم آنجا به من و است يكي محجوب حاجي و او دفتر كه ميدانستم سابق از...

كجاست؟ حاال ميدانيد... گفتم من. نميماند اينجا طوالني مدت ولي ميزند سر اينجا هرروز ابول متاسفم خيلي خانم سركار فتگ و برخواست

زودتر كنيد لطف است من منتظر تاكسي گفتم من ؟ باشيد او فاميل و فك از بايد شما... مينويسم شما براي اورا درسآ االن من گفت او

اول او... افتمي خودم كنار را ابول خود ناگهان برداشتم رفتن براي را كيفم وقتي و داد من بدست و نوشت را درسآ او. بنويسيد را درسآ

باو من...كجا اينجا كجا شما...من عزيز خانم مالحت...روشن من چشم... به به به گفت بعد و كرد نگاه مرا و زد زل بمن مدتي نياوردو بجا مرا

نبوديد شما كه ببينم را شما ام مدهآ جان ابول... گفتم فورا و ندهد ادامه كه كردم حالي اشاره با

خارج دفتر از دوتائي و گرفت مرا دست حاجي از خداحافظي از پس...بارون گل مقدمتون..است مبارك...مديآ خوش خيلي گفت ابول

بريم خوب گفت ابول برداريم را ها چمدان اول بايد و ام داشته نگاه تر پائين كمي هايم چمدان با را تاكسي ناچار من ابول گفتم من. شديم

و نشست رل پشت ابول و كرديم ابول قراضه نيمه ماشين به منتقل و برداشتيم را چيزمان همه و رفتيم تاكسي بطرف ما .داره عيبي چه

75

كه تو..پسغامي نه..پيغامي نه خبري نه معرفت بي خوب....صفاكردي هم خيلي..كردي ما ياد شد چطور گفت راه بين و انداخت راه را ماشين

و گنده و مر و سر كه خوشبختم ولي...ميدادي خبري وگرنه شدي نفله كه كردم رفك من...مدت؟ همه اين بودي كجا...كردي مرگ دق منو

...... عشقه... حاجيت پيش برگشتي...مهمه من براي همين و برگشتي سالم

اسهو اساسي فكر يك همو رو اريمذب عقلمونو دوتائي و خونه بريم..جونم مالحت كردي شاد منو...بزنيم داريم حرفا خيلي خونه بريم فعال

اومدي وازدي اونجارو...بياري دوام نتونستي...ابولت پيش...حاجيت پيش اومدي و كرد هندستون ياد فيلت كه شد خوب.. بكنيم خودمون

كار... حوضش و موند علي و رفتي خبر بي تو! ناقصيم تك تك و وشلوار كت دس يه ميشيم هم با دوتائي ما..جيگر كردي خوب..ابولي پيش

ما روزگار و...ميگيره رونق كارمون... جاشه سر منم حوصله و برگشتي تو حاال..سياه ما روزگار و شد كساد حوصلگي كم اثر در هم ما بار و

چاك به بزنم كه مخم به زد ويكه چطور نميدونم من ابول گفتم من.بهتر اين از چي... ميشه سفيد هم

حاال..پيشتم دوباره ميبيني حاال... سنگ به خورد سرم تا...رفتم و رفتم... تمگذاش خبر بي هم رو تو و شدم جيم و كردم پاره نكرده زر

در... مدمآ من حاال..برسه سيبيآ بمن نميگذاري و مني مواظب كه توئي اين... تو فقط رهآ توئي نهك ريس و راس منو بايد كه مردي فهميدم

كار چه بايد و چيه ما يندهآ كار بدونيم بايد بكنيم تعيين خودمونو يندهآ كار و بكشيم حسابي نقشه يك..ميگي تو كه هرجا بريم..اختيارتم

باشه دائمي كه بكنيم اساسي كار يك بايد ما و نيست ابدي دارم من كه روئي و بر اين ببين...من هم و باشي راضي تو هم كه بكنيم

بخت امروز... ميكنيم شروع حاال همين از..بريم بزن...باشيم شتهندا كسي به احتياجي و باشه روغن تو نونمون پيري موقع كه كنيم كاري بايد

. اومدي تو... بلنده ستارش من

ميبيني تو بري... ميكنم زندگي كجا من كه ميبيني جان مالحت گفت و ايستاد اي كوچه جلوي و راند شهر جنوب هاي خيابان در مدتي ابول

وارد مستقيما و شدم اطاق وارد من..تو بيا... گفت و كرد باز را خانه در... ميشه باز ما بروي خوشبختي جاده بزودي ولي موشه سوراخ يه كه

يا ميزوني...حاله؟ چه در پوليت وضع ابول گفتم من.شدم گفتگو وارد ابول با و بردم اطاق به را چاي و كردم درست چاي و شدم شپزخانهآ

هه... گفت ابول...ناكي؟

ابول نه گفتم من...ناكي؟ هم تو چطوره تو وضع..ناكه ناك عاوضا ميفهمي بكني نگاه خوب اگه...نكردي نگاه خوب اينجارو اينكه مثل

ميگذاريم هم روي را همه..بودم كرده ذخيره بانك در مقداري هم سابق از و زدم بهم هم اي پله و پول برعكس تمسني ناك من خوشبختانه

ميكنيم ورج حسابي كار يك و ميفروشيم هم را پارتمانآ و

... بكنيم كار خودمان براي خودمان..باشيم كار صاحب خودمون بايد ما...كاري؟ جور چه ببينيم بايد حاال

محلشم بهتر بزرگتر هرچي...باشه داشته اطاق زياد خيلي كه بخريم بزرگ خيلي... بزرگ خانه يك بايد ما جان مالحت ببين گفت ابول

كار برات بزاري هم و بكني كار ميتوني هم اونجا...نو شهر تو اونم خوب محل يه فتگ او...كجا؟ فتمگ من!... باشه؟ بايد كجا ميدوني

تو و ميكنن كار ديگران.بود خواهد تو دلخواه به تنها و نميكني كار خوب واستيخن هم وقت هر و ميكني كار خواستي وقت هر تو...بكنن

همين تو فعال خودمم... دارم تخصص و شدم نخبه من ديگه كارا اين تو... من با هم سختش ارايك... تو مال پول و اونا با كار...ميكني برداشت

خانوم هي لعبته يه هم رئيسش كه كنيم درست مدآدر پر ركا يه ميتونيم حاال ما..نيست سكه كارمم و نيست بالم و دست تو پول منتهي كارم

76

مدتي ولي كنيم باز هم شهر توي ميتونيم ما گفت او... نو؟ شهر چرا حاال گفتم من... يمكن باز خونه يه شهرنو توي ميتونيم ما..است لهگخوش

شهرنو ولي كنيم عوض جا بايد دائم ما و ميشن ما كار مزاحم خالصه و همينطور هم ها همسايه و ميكنه درست گرفتاري برامون پليس بعد

.. شد دنخواه مزاحم كسي و شده درست كار همين براي و نيست اينطور

يك مقدار در ماه پول ميدي اين براي تمام خدماته و كسي اونجا مزاحم انسان نيست چون دولت خودش نظارت ميكنه منتهي هركسي

خيالت راحت ...اون با من ...تو نگران اون قسمتش نباش.....جربزه ميخاد ...خونه واكردن اونجا بته و عرضه ميخاد...نميتونه اونجارو اداره كنه

جلوي باج بگيرا رو خود حاجيت ...ا تو امنيت خونه هم با من باداره خونه ...شه كسي نميتونه با حاجيت در بيفته و گردن كلفتي بكنه با

مقداري ...مدآراه خوبيه و كار پردر....ابولي خودش كارشو بلده و باج بگيرا بسراغ ما نميان...به ابول بيخودي كه ابول بزن نميگن...ميگيره

خونه . من قبال شهر نو رو بهت نشون ميدم ....بخور بخورش ديگه با ماس...ري و شهرباني از ما در ماه ميگيره و ديگه با ما كار ندارهشهردا

امشب بايد ...رزوم بود كه يه روزي اونجا خونه داشته باشم منتهي پولم نميرسيد آمن ...نشون ميدم تاي رو كه ميخايم بخريم رو هم به

بعدشم ميريم كافه ...شنگول بشيم...كه سرمونو گرم كنيم ...بآبرم يه خورده خرت و پرت بخرم و يك كمي هم شنگول .. جشن بگيريم

. من رفتم...برنامه اش حرف نداره...شكوفه نو

ده گانه تهران اين شهرك بخشي از نواحي . بدهم چون نسل فعلي كوچكترين اطالعي از اين شهرك ندارد حبايد مقداري راجع به شهرنو شر

اينجا محل بازديد توريست ها و خوشگذران هاي متعارفي ايران بود كه در محل فعلي دروازه قزوين و . بود كه به ناحيه دهم معروف بود

هنيآنهم در بزرگ آن شد و آاين شهرك با حصار هاي بلند دور تا دور احاطه شده بود و فقط از يك طريق ميشد وارد . مولوي قرار داشت

و در وسط در بزرگ در كوچكتر براي ورود و خروج مراجعين بود كه در بزرگ براي ورود كاال ها با ماشين باري و در كوچك براي ورود

ميشد انجامو ورود و خروج افراد هم تحت نظارت پليس مده بودآو به اين ترتيب اين شهرك بصورت يك قلعه در .افراد اختصاص داشت

اين شهرك داراي خيابان هاي متعدد و چهارراههاي زياد بود و مانند يك شهر . ده سال به اين شهرك ممنوع بودو ورود افراد زير هج

كوچك داراي خيابان بندي و كوچه هاي خيلي زياد بود و تمام مواردي كه شما در يك شهر مشاهده ميكرديد در اينجا هم قابل مالحظه بود

در ....اوان و فروشگاه ها كافه رستوران كافه تريا سينما و تاتر هاي كوچك بود كه بوفور يافت ميشدكه از جمله در خيابانها مغازه هاي فر

همه جا با گذاشتن چند تخت ...احساس كسالت نميكرديد آنجااين محل در تمام نقاط بساط ساز و ضرب و بزن بكوب بر پا بود و شما در

وباين . ..ورود بخانه هاي مخصوص ميكردنده ص و پايكوبي بودند و شما را دعوت بچوبي در كنار هم بصورت فرش شده دختران مشغول رق

يكي از بزرگترين و بهترين و ...قمار خانه هاي كوچك و بزرگ اين شهرك را متمايز ميكرد..قهوه خانه هاي سنتي.ميشد انجامتبليغ هوسيل

نو قرار داشت كه كليه توريست ها و افراد متمول از مشتريان پروپا گرانترين كاباره هاي تهران در پشت همين شهرك بنام كاباره شكوفه

را دعوت آنجارتيست هاي درجه اول آمدير و صاحب اين كاباره مرتبا به اروپا ميرفت و بهترين گروه هاي رقص و . اين كاباره بودند صقر

.نها ميبست آمدن به ايران ميكرد و قرارداد هاي طوالني با آبه

كافه شكوفه هميشه با برنامه مردي بنام رسولي شروع ميشد كه سوار بر خري عروسكي و دست سازبود كه با پاهاي خودش راه برنامه هاي

اين ...ميكرد آغازاالغ قدتو قربون برنامه رقص را ..االغ جون ..ميرفت و ميرقصيد ولي كامال بشكل يك خر رقاص بود و با عنوان االغ جون

جالب اينكه زماني كه اين برنامه در دربار اجراء ميشد گوگوش هم بين اجراء كنندگان . كاخ سلطنتي هم اجراء ميشد برنامه ها گاهگاه در

77

. در سالن كاخ همه براي اجراء از جمله شاه با سگ بزرگ و گردن كلفتش نشسته بودند . واز بخواند آبرنامه كافه شكوفه نو بود و ميبايست

ن براي اجراء برنامه اش شدو بمحض گفتن االغ جون سگ شاه بطرف خر پريد و با حمله سگ به خر شاه به وقتي رسولي باخرش وارد سال

سالن غرق خنده شد و خود شاه و . رام شد ولي فرار رسولي خيلي خنده دار بود و گوگوش هم كلي ترسيده بودآ گسگ نهيب زد و س

. وليعهد هم دل هايشان را گرفته و ميخنديدند

شهرنو همانطور كه گفتم خانه هاي متعدد با باغچه هاي با صفا و پر گل و حوضچه با فواره با نامهاي مختلف وجود داشت كه معروف در قلعه

است و ...خونه رشتي ها..خونه بي بي اهوازي...اهرونوخونه سه خ...خونه جنوبيا..خانه مازندراني ها..نها خانه كرمونشاهي ها آترين

نام . و افسر سه چاك بودند ...پري بلنده...مينا كرمونشاهي..تامارا برقي..مهين بچه باز آنجاوازه ترين خانم هاي آو معروفترين و پرنام

بخاطر نظر لطفي كه به پسر هاي جوان داشت اين لقب را دريافت كرده بود و تامارا برقي نها بي دليل نبود مثال مهين بچه بازآبعضي از

ت كه شدر محالت مختلف خانه هاي زيبائي وجود دا. ميداد اين نام را بخود اختصاص داده بود انجامخيلي سريع بخاطر اينكه كار سكسي را

در تمام اين خانه ها هميشه بسته بود و شما ميبايست از سوراخ در خودتان را معرفي كنيد تا بدرون پذيرفته شويد اگر دربان تشخيص

ه تعطيل است عذر طرف را ميخواست در غير اين صورت با بفرمائيد در را باز ميكرد و طرف را دم شروري است با كلمآميداد كه مراجع

. بدرون ميبرد

سال و يا پير و در خانوم رئيس زنيست ميان .ويد خوديهو تحويل زني كه كيف بزرگي روي شانه اش قرار داردبنام خانوم رئيس ميدهد و ميگ

اين زن . نست كه از طريق فروش همين ژتون ها بدست ميايد آكيف جلو محل گذاشتن پول در كيف او مقدار زيادي ژتون وجود دارد و

بت ميكند و ميگويد تمام خانم ها در باغچه اند بفرمائيد تو و ديد بزنيد و بعد بيائيد حجلو ميايد و بنسبت سرو وضع و قيافه شما با شما ص

اطراف باغچه دور تا دور صندلي و يا نيمكت قرار دارد و در وسط معموال يك حوض . ژتون را از من بگيريد و مشتري را وارد حياط ميكند

شما روي صندلي و يا نيمكت مينشينيد و خانم ها . ب قرار گرفته و دور تا دور اين حوضچه را گلدان هاي گل قرار داده اندآكوچك با فواره

زده و شما را ميخوانند و در صورت پسند شما خانم رئيس ژتون در اختيار بترتيب از جلوي شما رد ميشوند و با ناز و غمزه بشما چشمك

اينجا يك اطاق كوچك . تون را از شما ميگيرد و در مقابل خود را در اختيار شما ميگذاردژن دختر ميرويد و او آشما ميگذارد و شما به اطاق

ميز و دو صندلي وجود دارد و روي كمد پاتختي دستمال كاغذي و است كه در اين اطاق يك تخت و يك كمد پاتختي و يك كمد لباس و يك

دختران قلعه به دو دسته تقسيم ميشوند اول دختراني كه با تمايل شخصي به قلعه . اين تمام وسايل اطاق است ...و حوله و كاپوت هست

خود افرادي را انتخاب كرده اند كه همان حكم بادي ود و جلوگيري از خطرات ناشي از كار براي خاينها هركدام براي محافظت از . مده اندآ

نها پول آنها حمايت ميكنند و در مقابل از آخور معروف هستند و در مواقع لزوم از اينها به محافظ و باصطالح قلعه اي باج. گارد را دارند

جبورند از خانم رئيس ها و يا باجخور ها پول قرض پولي م ورود بعلت بي آغازاين دختران در ...نها باج ميگيرند آميگيرند و بنام ديگر از

نها آنها خارج ميشود و آن از عهده آاين قرض ها رفته رفته زياد ميشود كه پرداخت ...نها سفته چهار ال پهنا بدهندآكنند و در مقابل به

خور قرار تحت استيالي خانم رئيس يا باج چون قبل از رفتن بايد قروض خودشان را بپردازند و بدينوسيله..نميتوانند قلعه را ترك كنند

نوع . نان باقي نميماندآراه فراري براي ...نها وام ميدادند آن راحتي به ه آخور ها ب ا خانم رئيس و باجرن موقع ميفهمند كه چآدر . ميگيرند

كرده اند و گير زنان دام گذار افتاده و پس ده و از ترس والدين از خانه فرار شبعدي دختراني هستند كه بر اثر معاشرت هاي ناجور حامله

آنجاوجود قلعه براي شهر بزرگي مثل تهران از واجبات است ولي بايد دست عده اي از ظالمان از .از رفع اشكال به اين كار كشانده ميشوند

78

موارد و قوانين بهداشتي نمايد ه اجراءورده بودند باعث شد كه دولت خود را موظف بآاستقبال عجيبي كه جوانان از قلعه به عمل . قطع شود

زنان بدون .و بهمين منظور هيئتي رابراي كنترل زنان شاغل در قلعه اعزام كند و زنان را مجبور به معاينه هفتگي و اخذ پروانه شغلي نمايد

. كارت بهداشتي اجازه كار نداشتند

ا كارم را شروع كنم لذا مشغول تدارك اجازه كار و جواز كسب و غيره من ميبايست در اين محل مشغول به كار بشوم و با خريد خانه رسم

شما افول بخت مرا ببينيد كه از كجا به كجا افت كرده . سان بودآشدم و چون خودم قبال اين نوع اماكن را ديده بودم الگو سازي برايم خيلي

... قيقت ميپيوندد حپيش گوئيهاي مادام لوال دارد به ...هه...هه هه ...من دارم رفته رفته در گرداب منجالب فرو ميروم ...ام

شنائي كامل كه ابول داشت مرا به آژانسي كه ميشناخت برد و مرد چاق و كچلي پشت ميز نشسته بود كه با آمن و ابول وارد قلعه شديم و با

اين خانه دو طبقه بود بعالوه يك نيم . ا پسنديدم نها يكي رآو من از تمام ديدن من از جا برخاست و خانه هاي مختلفي را بمن نشان داد

ن نيم طبقه را براي شخص خودم انتخاب كردم و قسمت خصوصي اين خانه شد و بقيه دو طبقه را آطبقه كه براي من خيلي مناسب بود چون

قرار داشت و در وسط حوض يك اين خانه داراي باغچه بسيار زيبائي بود كه در وسط باغچه يك حوض . براي امور شغلي انتخاب كردم

ما قرار داد را امضاء كرديم و ابول هم .وض هم گلكاري شده بود حفواره گردان جاداده بودند كه منظره زيبائي به باغچه داده بود دور تادور

خانه اي با ايده ايراني بصورت شاهد زير ورقه ر ا امضاء كرد و من بدون فوت وقت شروع بكار كردم و تمام وسائل مورد لزوم را خريدم و

از جمله ..دفتر...سالن غذاخوري...عالوه بر اين اطاق دختران ...ن وجود نداشت آهرنو كامال تك بود و مشابه شوردم كه در آاروپائي بوجود

رد اطا ق شده رايش كرده مينشستند و مراجعين واآچيز هائي بود كه در هيچكدام از خانه ها وجود نداشت بخصوص اطاق دختران كه همه

. غوغائي در قلعه بپا شد و تمام مردمان قلعه راجع بما گفتگو ميكردند ...نها را ديد زده وانتخاب ميكردندآو

وردن آسابقه اي مشغول ابول با پشتكار بي...اطاق هاي دختران همه ايجاد شده و تزئين شده بود...كار ها روال عادي خود را پيدا كرد

گرديد و همه جا صحبت آغازن هم مشخص شد و با جشن بسيار مفصل آكار ما شروع شد و روز افتتاح ...با من بود دختران براي مصاحبه

خانه ما از جاهائي بود كه مورد بازديد . مياورديم مكار پرش گرفت كه فول تايم ما كار ميكرديم و وقت هم ك آغازخانه ما بود و از همان

اطاق من يكي از شيك ترين اطاق ها بود و . ار ميگرفت و دوباره كار ما سكه شدو ما پول پارو ميكرديم مهمانان خارجي و توريست ها قر

مراجعين . بعلت رفتار موقرانه من از پرطرفدارترين اطاق ها بود و هر كس نميتوانست به اطاق من بيايد چون از گران ترين اطاق ها هم بود

من پيشخدمت داشتم و مرتب مراجعه ... از من دريافت ميكردند و ملزم به رعايت وقت نبودند به من به محض ورود يك گيالس كنياك اعال

من بدون وسايل ضروري بهداشتي اجازه نزديكي افراد مراجع را نميدادم و دختران . يا به چيزي نياز داريم يا خير آميكرد و سوال ميكرد كه

ي دختران در گنصب كارت بهداشتي هفت. ه باشند و اين كار در قلعه بي سابقه بود ديگر هم موظف بودند كه بدون كاپوت نزديكي نداشت

باعث شده بود كه و تربيت و ادب كاركنان ما العاده ما و نظافت فوق كارهاي بهداشتي ما. اطاق هايشان خيلي جلب توجه مراجعين را ميكرد

دردسر زيادي براي ما شده بود چون همه خانه ها بما حسودي ميكردند ولي جعه كنند و همين مسئله باعث اتمام جوانان شمال شهري بما مر

نها آنها ساخته نبود و ضمنا ابول كه معروف به ابول بزن بود جرات و جسارت را از آچون دولت از ما خوب حمايت ميكرد كاري از دست

... سلب كرده بود و به اوضاع كامال مسلط بود

79

بعلت تميزي و خوبي غذاي رستوران ما مشتريان مخصوص و . مد كافي و خوب داشتيم آا درذاخوري مدر هر قسمت خانه حتي سالن غ

مد آناگفته نماند كه دو نوع مشتري به خانه ما رفت و . نام خانه ما را خونه فرنگيا گذاشته بودند و بهمين نام معروف شده بود. زيادي داشت

دسته اول فقط يكي دو ساعت براي خانه ما ميگذاشتند و دسته دوم يعني شب خواب ها . بود نوع اول سيگاري و نوع دوم شبخوابي.ميكردند

بهمراه آنجان دختر تا صبح با همين يك مشتري بسر ميبرد و غذا در آخر شب ميامدند و دختري را انتخاب ميكردند و آكساني بودند كه

امكان پذير نبود بلكه فقط افراد مستطيع و پولدار ميتوانستند از عهده مخارج مشروب و ساير چيز ها سرو ميشد و اين براي افراد معمولي

لفت ديگر را براي حفظ امنيت خانه استخدام كرده بود كه در مواقع لزوم به او كمك كابول عالوه بر خودش دوتا گردن . يندآن برآسنگين

خانه ما شده بود محيطي امن و مصفا و زيبا و مودب و با نام خونه ..ميكردند و كسي جرات نميكرد كه مزاحمتي براي خانه ما فراهم كند

ميداد و همه را مجبور ميكرد كه احترام مرا نگاه انجامابول تمام خواسته هاي مرا بدون كم و زياد . فرنگيا روزبروز ما معروفتر ميشديم

مده بودند و نه هيچگونه اجبار آهكار بودند و نه به زور به اينجا نها نه بما بدآرفتار ما با دختران هم خالف ساير جاها بود چون . بدارند

نها براي ورود به اينجا مصاحبه ميكردم و مدتي آده بودند و حتي من با منها وجود داشت و دختران با ميل خودشان اآديگري براي ماندن

ن هر زمان كه ميخواستند اينجا را بكلي ترك كنند مانعي سر دخترا.جا را ياد بگيرند و سپس شروع به كار كنندننها قوانين ايآهم ميبايست

نها در اينجا بقدري بود كه ساير خانه ها نميتوانستند با ما رقابت آمد آضمنا در...نها نبود و با خوشي و راحتي اينجا را ترك ميكردند آراه

ترك ميكردند و اندند و مواقع رفتن مارا ميبوسيدند و سپس مارانها با كمال ميل پيش ما ميمآلذا ...نها را از چنگ ما در بياورند آكنند و

ما هم مواقع .نها را داشت و بهمين دليل اينجا را ترك ميكردندآنان شده و قصد ازدواج با آنها دختراني بودند كه مردي خاطرخواه آ ااكثر

دختران استخدامي جديد بسيار زيبا .از هم جدا ميشديم نها بصورت هديه ميداديم و با خوشي و خرميآنها هداياي گران بهائي به آرفتن

شپز ماهر ايراني و آرستوران ما هم با داشتن . نان زيباتر و مجلل تر ميشد آداب انتخاب ميشدند و روزانه اطاق هاي آباسواد و مبادي

شخصا تهيه ميديد و بخصوص درتهيه مشروبات الكلي ابول هم تمام وسايل و لوازم و مواد اوليه ما را. فرنگي پز خيلي طرفدار پيدا كرده بود

انبار ميكرد و ما هيچگاه داحتياط و سليقه بيشتري بخرج ميداد و هيچگاه اجازه نميداد كه چيزي تمام شود و بعد تهيه بشود بلكه بمقدار زيا

حاال بهتر است مقداري . را بشما معرفي نكردم نها آراجع به دختران اينجا من تا كنون چيزي نگفتم و .كلمه تمام شده را از وي نشنيديم

من فقط ...نها زياد است و خيلي وقت ميگيرد آنها براي من امكان پذير نيست چون تعداد آمتاسفانه معرفي همگي .نها گفتگو كنيم آراجع به

. نفر فقط خواهم نوشت نها را انتخاب كرده ام و راجع به اين ششآشش تاي

اينها گل سر سبد خانه ما و كل شهر نو هستند و از هر نظر به . فلور و شورانگيز .ويدا .مريم .نسا. عبارتند از نرگس اين شش دختر بترتيب

نها نميرسند گو اينكه خودشان هم زبده و كم نظير هستند ولي اينها چيز آساير دختران برتري دارند و حتي ساير دختران خانه ما بپاي

نها تمام اسرار زندگي خودشان را براي من شرح داده اند و مواقعي كه اشكالي در كار آا صميميت بيشتري دارم و و من با اينه ديگري هستند

اينها مرا فقط .نها پيش بيايد با من در ميان ميگذارند و منهم فورا مشكلشان را حل ميكنم و در حقيقت با من ندار هستند و بسيار دوستآ

بزنيم تنها مواقع صرف صبحانه وقت هست كه ماحد اكثر استفاده را از اين وقت پوقت نميتوانيم با هم گ ملي صدا ميكنند و ما بعلت كمي

. ميكنيم و شروع به حرف زدن ميكنيم

رگس جون چي شده؟ن يك روز صبح سر صبحانه ديدم كه نرگس با چشمان سرخ گريه كرده نشسته من تا او را با اين وضع ديدم پرسيدم

غوش گرفتم و گفتم آمن او را در ...نميدونم چيكار كنم...دلم داره ميتركه...نميدونم...او گريه اش شدت گرفت و گفت....ي؟ چرا گريه كرد

80

كار شماها ..او گفت نه نه نه....؟كسي اينجا تورا اذيت كرده..ها؟..تقصير ما كه نيست؟...چرا دلت گرفته...بگو عزيزم عقده دلتو خالي من...

ميخام با ...با كي جز تو درد دل كنم ...من كه جز تو كسي را ندارم...از خودمه...غير از محبت چيزي نديدم بخصوص از شما من اينجا..نيست

حرف بزن ...فكر وقت منو نكن...ز بيرونريب..فتم دختر عزيزم بريز گمن ...هرچي هست بريزم بيرون...تو حرف بزنم و ته دلمو خالي كنم

من كنجكاوي ...اگر من تا حاال از زندگيت نپرسيدم فكر كردم شايد دلت نخواهد راز زندگيت را فاش كني ...تا هروقت كه دلت ميخاد

دلتو خالي كن ...ره عزيزم بگو آ...واي چه اشتباهي كردم ...بزني پني و گكنميدونستم دل پري داري و ميخواهي با كسي درد دل ...نكردم

كودكي شروع كنم بريم توي آغازرام تر شد و گفت ملي جان من بايد داستان زندگيم را از آاو كمي ..بگو تا دلت واشه...خودتو سبك كن...

. رفتيم و او اين طور شروع كرد ما از جا بر خواستيم و باال. اطاق تو بنشينيم تا من سرگذشت خودم را برايت تعريف كنم

او از خواربار فروشان عمده اين شهر محسوب ميشد . شهر بندر پهلوي بودپدرم يك حاجي پولدار در ---رامي اينطور شروع كردآنرگس با

مادرم از زيبائي بي نظيري بهره مند بود و مادر مهرباني هم براي .و كيا بيا و اعتباري در اين شهر داشت و ما در نتيجه زندگي مرفهي داشتيم

كه مولي علت ناراحتيش را بروز نميداد و هروقت از او سوال ميكردمدتي بود كه حس ميكردم كه مادرم از چيزي ناراحت است ...من بود

باور كن من ...تو فكر ميكني كه من ناراحت هستم ..نه مادر من چيزيم نيست ..مادر چته ؟ چه چيزي تو را رنج ميدهد او در جوابم ميگفت

به دهد و باالخره همه از جمله من فهميديم كه كه او مبتالقايم باشك بازي ادامه ب نه ايباو نتوانست . خوب و سر حال هستم و چيزيم نيست

دردسر ندهم او مدت زيادي عمر نكرد و عمرش را بشما داد و ....ماماكارسينوم يعني سرطان پستان است و اين بيماري خيلي پيشرفته است

پدرم . در كارهاي خانه گرفتم و خانه را اداره ميكردم من ماندم با سه تا برادرم رو دست پدرم و من مجبورا جاي مادرم را . مارا تنها گذاشت

از . ورد آعقدش كرد و بخانه ....لگهم نامردي نكرد و پس از سه ماه بعد از مرگ مادرم زن گرفت اونم يه زن ترگل ورگل و جوان و خوش

فكر نكن كه تو مثل سابق در ...ببين نرگسو در اولين هفته اقامت زد بيخ گوش من و گفت مدآهمان روز اول بين من و او اختالف بوجود

بي ...هر كاري قبال از من اجازه بگيري انجاماز اين ببعد خانم خونه منم و تو بايد براي ....بدي انجاماين خانه هركاري دلت خواست ميتواني

من گفتم ...فهميدي؟...بدي انجامفورا هركاري كه من گفتم بايد...بدي انجامفقط بايد دستورات منو ...ب بخوري آاجازه من حق نداري

مامان تو ...خه به سن من ميخوره؟ آ...من كجا و مامان تو ...زهرمار مامان...كوفت مامان ...او فورا حرف مرا قطع كرد و گفت. باشه مامان

ادت باشه اگه چيزي از من به بابا ي...فكر مامانو از سرت بيرون كن...نه دختر من...تو حاال زير دست من هستي ..مرده و گوربگور شده

تازه ..رنه كتك پشت كتكگو...حاليته؟ ...كنم باباي حروم زادت نبايد چيزي بدونهيمنم پوستتو قلفتي م...با من سر و كار پيدا ميكني...بگي

د گفت چي شده چرا چشمات از شب كه پدرم وارد خانه شد تا مرا دي...ره فهميدمآ..من ناچار گفتم ...دوزاري افتاد؟....بس هم مياد روشح

پدرم گفت پس واسه چي زير ....ياد مادرم افتادم و يه خورده اشك ريختم..من گفتم هيچي بابا ...واسه چي اشك ريختي؟..گريه سرخ شده؟

را شما پدرم گفت من...من گفتم بابا خوردم به كمد و زير چشمم كبود شده ...فكر كردي من هيچي حاليم نيست ...چشمت كبود شده ؟

خيز برداشت بطرف من كه من با تته پته گفتم ..اگه راست نگي زير اون يكي چشمت هم سياه ميشه ..تو داري دروغ ميگي...بزرگ كرده ام

مر پدرم خيلي عصباني شد و ك. بابات بگي حبست ميكنم و با كتك مفصل ه ه اگه بتبهم گف...خانوم منو زده ...ن زاالن راست ميگم بابا منو ن...

بندش را باز كرد و افتاد بجان زن جوانش و من در اين مدت قيد همه چيز را زدم و موقع كتك زدن به زن بابام مرتب ميگفتم بابا اون به

..... خالصه كاري كردم كه زنك حسابي كتك بخورد ...مادرم هم فحش داد بشما هم فحش داد

81

بعد از اين ...تف بگور پدرت بياد ...تو بجاي محبت اونو ميزني؟ ...تازه مادرش مرده پدرم فرياد ميكشيد و ميگفت زن نفهم اين بنده خدا

چي ره...ديگه از اين كارا نميكنم...ره فهميدم آ...او ترسان و لرزان گفت..فهميدي يا نه ؟ ...هربار كه اين كارو بكني بياد كمر بند من بيفت

ره فهميدم و ديگه از اين آ...فت گاو ...اينطور نيست؟!...ت خوب حاال فهميدي زدن يعني چيپدرم گف...ورو بخدا ديگه نزن ت...باشه...تو بگي

نم قول ميدم كه با مامان جديدم مبابا جون حاال ديگه بسه ...ميز به پدرم نظر انداختم و گفتم رآمنم با نگاهي تشك...قول ميدم...كارا نميكنم

در همين . او هم قول داد كه بين ما ديگر اختالف پيش نياورد و با من با مسالمت زندگي كند ...كنار بيام و براي شما گرفتاري درست نكنم

همان روز اول كه پدرم خانه را ترك ...ن روز ببعد دوران اسارت من شروع شد آاز .ميزي بمن انداخت و خاموش ماند آزمان نگاه تهديد

و شروع كرد به ...حاال از من شكايت ميكني؟ ...ه در دستش بود رو بمن گفتشپز خانآمد در حاليكه يك كارد بزرگ آكرد او بطرف من

ميكني؟ در حاال پيش پدر پدرسوخته ات از من شكايت..فت لكاتهگزدن من و موي مرا گرفت و كشيد و مرا بسوي زيرزمين كشاندو

كاري ميكني كه پدر گردن كلفت پدر ...تا گوش ميبرم دفعه بعد با همين كارد گلوتو گوش ...حاليكه كارد را زير گلوي من گرفته بود گفت

اين يكي . من هميشه از تاريكي وحشت داشتم ...دوباره كتك مفصلي بمن زد و مرا به زيرزمين كشاند ...؟...سوخته ات منو با كمربند بزنه

نقدر آاو در را قفل كرد و رفت و من ...گرفته بود من ميلرزيدم و ترس تمام وجود مرا فرا...از تمام كار هاي او برايم وحشتناك تر بود گهدي

قول ...تورو خدا منو از اين جا بيرون بيار من ديگه طاقت ندارم ...من گفتم...مد و گفت چه مرگته؟آفرياد كشيدم كه زن باباي من

نه ..ش باباي پوفيوزت بكني؟ من گفتم مد و گفت ميخاي بازم امشب چغلي منو پيآاو بطرف من ....ديگه هيچي به بابام نگم قول ميدم...ميدم

چيكار دارم چيزي ...باشه من هيچي به بابام نميگم ...كردم بابام خودش فهميد نمن اوندفعه هم چغلي ...بيار بيرون خواهش ميكنم ومن..نه..

ورد و آاو مرا از زيرزمين بيرون ...ي دم ميشآاو گفت مثل اينكه داري ...وقتي منو نزني كه من چيزي نميتونم به بابام بگم ...به بابام بگم

االن بابات مياد ...فت برو سروصورت خودتو خوب بشور و لباس خوب بپوش گمدن پدرم بمن آو نزديكي هاي ا...ديگر كاري بمن نداشت

انداخت و چيزي ؟من صورتم را شستم و لباس تميز پوشيدم و وقتي پدرم وارد خانه شد نگاهي بمن ...مواظب باش چيكار ميكني ها ...

كتك ها كار خودشو ...ن كارش گربه را دم حجله كشته و قضيه تمام شده آدستگيرش نشد و ديگر دنبال قضيه را نگرفت و فكر كرد كه با

عكس اذيت ولولي ب.دم شده و وظيفه خودش را بعد از اين ميداندآاو هم ...دم نگردد گاو و خرآكرده و طبق مثل معروف تا نباشد چوب تر

او دست به سفيد و سياه نميزد و من ميبايست تمام كارهاي خانه را . زار من بطرز بيسابقه اي شروع شده بود و روز به روز زيادتر ميشد آ

و با زرنگي اينطور نشان ميداد كه تمام را بعهده ميگرفت بدهم و او فقط دستور ميداد ولي به محض اينكه پدرم ميامد او تمام كار ها انجام

ن اثري بر جا آاو شالقي از پارچه درست كرده بود كه زدن با . و مرتب از زيادي كار شكايت ميكرد ميدهد انجاممات مرا هم او خد

ثار آ...عادت كرده و بزرگ ميشدم اين نوع شكنجه ها هاين كار مدتهاي مديد ادامه داشت و من ب...نميگذاشت ولي بحد كافي دردناك بود

مدن عادت ماهانه پستان هايم هم رو به رشد گذاشتند و چون از زيبائي هم بهره مند بودم با اين هيكل و آيدار شد و با رگل زنانه در من پد

. خواص زنانه همه مرا با نگاه خريدارانه نگاه ميكردندو من فهميدم كه ديگر يك دختر بچه نيستم و خانمي شده ام

و ...مد آاو بدنبال من راه افتاد و هرجا كه من رفتم او هم ...ني و مودبي روبرو شدم روزي سر كوچه خودمان با جوان خوش سيما و عضال

خيلي ساده و بي ...ه اين زيبائي چرا ازدواج نميكني؟بكم كم بمن نزديك شد و گفت شما ...مرتب از زيبائي من تعريف ميكرد و مرا ميستود

بود و نه ديده بودم و نه شنيده بودم كه جواني بدون مقدمه پيشنهاد ازدواج بدهد براي من خيلي عجيب ! پيرايه بمن پيشنهاد ازدواج داد

و ديدم واقعا از نظر قيافه و صورت و اندام عيبي نميشود در ..من دوباره اين بار نگاه خريدارانه باو افكندم ...نهم پس از ساعتي و در خيابانآ

82

با ...اين همان كسي است كه من الزم دارم ...يك شوهر خوب...در زندگي من باشد پيش خود گفتم اين ميتواند مرد خوبي...او پيدا كرد

قا شما اگر قصد بدي نداريد چرا طبق مراسم معمول در شهرمان و كشورمان با خانواده به خواستگاري من نميائيد؟ آ..لبخندي به او گفتم

كي تو خيابان اين كار ...نهم تنها و بشخصهآتوي خيابان كه خواستگاري نميكنند ....بدهند انجامساني آخانواده شما ميتوانند اين كار را به ..

دم آيه . ...م كه به خواستگاري شما بفرستمرخر من كه كسي را نداآ...او گفت شما كه از دل من خبر نداريد ...را كرده كه شما نفر دوم باشيد

منم و همين يك ...خدا هم كه فعال از ما بريده...را ندارم من غير از خدا كسي...استگار بفرستهخويه ال قبا كه هيچكس را نداره كه نميتونه

.. كت و شلوار و جليقه

خوب ...او بدون مقدمه گفت . با اين وضع موافقت ميكنند؟ تا دم مرگ مخالفت ميكنند و هزار سوال مطرح ميكنند ممن گفتم مگه پدر مادر

ه ي....خوش و راحت با هم زندگي كنيم...بريم يك شهر ديگه ...سترسشون دور بشيم داز ...ريم در...بزنيم بچاك ...بيا دوتائي فرار كنيم

من . دوتائي كار ميكنيم و پول جمع ميكنيم و يك خانه و زندگي راحت فراهم ميكنيم....حتي با رشوه...جوري با هم عروسي و ازدواج ميكنيم

اول اسمتو بگو و خودتو معرفي بكن و بعد راجع ...نوقت بيام با تو تو يك شهر ديگر؟آا نميدانم من هنوز اسم تو ر...گفتم حرفهائي ميزني ها

هنور نه بباره نه بداره داري اين چيز ها را پيش ...نوقت از اين حرفها بزنآبه خانواده ات حرف بزن و بزار من يك خورده تورا بشناسم

ره آكمي سبزه ...در صورتيكه خودتم ميبيني من سياه نيستم...لي بمن ميگن ناصر سياهو...او گفت اسمم ناصر..بگو اسمت چيه؟....ميكشي

ندگي ميكنم ولي من مادر ندارم و مادرم مرده و زتو خونه بابام ...فتم اسم منم نرگسگمن ..اين از من حاال تو بگو اسمت چيه؟...ولي سياه نه

بودم روزي يه دست كتك مفصل ازش ميخوردم ولي حاال كه بزرگتر شدم جرات وقتي كوچيك ...من با پدر و زن بابام زندگي ميگذرونم

اه من دارم تمام اسرار زندگيمو ...من باين زندگي عادت كردم و ديگه ككم هم نميگزه...نميكنه منو بزنه ولي دائم دعوا و بگو مگو داريم

يادت نره ..فردا دوباره همين ساعت همين جا...گفت نرگس خانم ناصر...خوب خدا حافظ...من ديرم شده و بايد برم ...برات تعريف ميكنم

. فت انشااهللا كه ميايگناصر !...حاال ببينم چطور ميشه...من گفتم ممكنه بيام ممكنه هم نيام ..

س خانم مياد او با ديدن من گفت ميدونستم كه نرگ. روز بعد من حتي كمي زودتر سر قرار رفتم و ديدم كه ناصر در انتظار من ايستاده

من توي اين شهر تنهاي ...مديآنرگس جان واقعا كه خوش ..كسي نجات ميدي ميدونستم تو كسي هستي كه منو از تنهائي و بي..

ديگه تنها ...را نداشتم حاال نرگسو دارم من كسي..تو يه پسر جوان تنها را از تنهائي نجات دادي..واقعا از اين تنهائي به تنگ اومدم..تنهام

درددل ..من يكي را الزم داشتم كه با او حرف بزنم ...بزنيم پبيا بريم تو يه كافه بنشينيم و چيزي بخوريم و كمي هم گ...ستمني

او دوتائي رفتيم داخل يك كافه من و. نرگس جون رفتي خونه تمام كاراتو راسو ريس كن كه روز شنبه صبح زود بزنيم به چاك ......بكنم

منم دوتا ..صبح زود بايد راه بيفتيم ...دوتائي ميزنيم به چاك...دادن چاي و شيريني او دوباره شروع كرد و گفت رشنشستيم و بعد از سفا

جانماده فرار باش ما كه اينجا دلخوشي نداريم و ايآصبح شنبه ...بليط ميخرم و جلوي گاراژ تي بي تي منتظرت ميمونم فعال مقصد ما تهرانه

چطور ..جوري نميشه ما هم كه همديگر را هنوز خوب نميشناسيم نمن گفتم فرار كه اي...كه در اينجا دلخوشي دارندرو ميگذاريم براي كساني

مد و معاشرت بكنيم و همديگر را بهتر بشناسيم بعد بفكرهاي ديگر آما بايد مدتي با هم رفت و ...همينجوري باهم فرار كنيم مگه ميشه؟

من بدبخت و ...ناصر گفت تا روز شنبه ما سه روز وقت داريم و ميتوانيم حرف هايمان را بزنيم...ا بكشيمو يواش يواش نقشه فرار ر...بيفتيم

پدرمادرت بو ببرن يا ...شانس حسابي كه نداريم..را برهم بزنه تازه ممكنه مشكالتي پيش بياد و فرار ما...چي بهتر از فرار...تو بدبخت

عقب انداختن نقشه درست نيست و بايد عجله بخرج ...را بر هم بزنه بياد و تمام نقشه هاي ما ه كه حساب نكرده بوديم پيشگمشكالت دي

83

قرار فرار ما همان شنبه شد و . مادگي كردم آمادگي داشتم با او هم عقيده شدم و اعالم آنقدر گفت و گفت تا منهم كه خودم آناصر ....داد

ند صبح زود شنبه بسراغ مخفيگاه پول نامادريم رفتم و پول هارا در كيفم قرار دادم و من ميدانستم نامادريم پول هايش را كجا پنهان ميك

اصر را در انتظار خودم يافتم نرا در چمدان قرار داده و عازم تي بي تي شدم و مقداري از لباسها و ساير لوازم خود

اتوبوس راه ميافتد و ما ميزنيم به چاك دوتا ساندويچ هم گرفته او دو بليط يكطرفه به مقصد تهران را نشان من داد و گفت اينم بليط بزودي

نها را بمن داد و ديگري را خودش برداشت و گفت فعال بزنيم تو رگ بعدا تو راه ميتونيم نهار حسابي آام كه گرسنه نمونيم و يكي از

ماده شويم و ما سوار شده و آكه جهت حركت بخوريم و ما دوتائي شروع به خوردن كرديم و در همين موقع بلندگوي شركت اعالم كرد

چشم بسته وارد اين راه ناشناس ...اتوبوس براه افتاد و من قدم به جاده تاريكي بدون انتها گذاشتم و نميدانستم كه چه فردائي خواهم داشت

حال گفته بود راست بود يا دروغ بنچه تا آيا آ...من از او هيچ نميدانستم...نه داده ام يا انجاميا كار درستي آزمان نشان خواهد داد كه ...شدم

خود را بخدا و سرنوشت سپردم و ...من از او هيچ نميدانستم ...راستي ناصر كي بود؟ ...رامش خيال داد آقيافه مظلومانه بمن كمي ...محض

از خانواده و باالخره تمام ...فاميلت حرف بزن ناصر راستي تو هم كمي از پدرومادر و فك و ...در بين راه از ناصر پرسيدم . براه ادامه دادم

. ناصر اينطور شروع به سخن كرد... چيز هائي كه بتو تعلق دارد حرف بزن

نها آ..و زبان عربي را مثل من خوب تكلم ميكنند هستند آنجاو پدر و مادرم از اقوام عرب زبان مده امآمن در يكي از دهات اهواز بدنيا

دهان هردو بوي گند ...از يك كيلومتري ميتوانستي بوي عرق بدن مادرم ويا بوي زننده پاي پدرم را حس كني...ودند هردو واقعا دهاتي ب

نها آاز ...نان آنها بلكه بخاطر كثيف بودن آنه بخاطر كتك و مرافعه ...نها آنها را دوست نداشتم نه بخاطر اخالق تند و زننده آمن ...ميداد

نه كلبه چپري كه از شاخه هاي ني و شاخه ...ما در يك خانه ...زوي داشتن پدر و مادر و خانواده حسابي را ميكردمرآهميشه ...متنفر بودم

حكم كيميا را آنجاميگذرانديم و آب در باد روز گارآري ما در چپرآ...و برگ درختان ساخته شده بود زندگي ميكرديم هاي درخت خرما

بها غير آب رود خانه ميشد بدن را شستشو داد ولي خوردن اين نوع آبا گنداب و يا .ب خوردنآاصه ب همه چيز بود و كمياب خآ...داشت

در ده ما بيماري چشمي تراخم بيداد ميكرد و همگاني شده بود و هشتاد در صد ...ري عزيزم من در اين خانواده بزرگ شدم آ....ممكن بود

ما سه خواهر و چهار برادر بوديم كه همگي در همين اطاق حصيري و ...واده ما نه نفر بودند تعداد خان..به اين بيماري بودند اهالي ده مبتال

فكرش را بكن كه زندگي ما در اينجا ...لوليديم و اگر گاهي مهمان هم ميامد ما ميبايست بيرون و در فضاي باز بخوابيم چپري در هم مي

ما دوتا بز ..رد هسته خرما بودآرد معمولي و مقداري آنان ما مخلوطي از ...ديم چقدر طاقت فرسا بود و ما چه زندگي سختي را ميگذراني

نها ماست ميبست و غذاي ما نان و ماست بود و آمادرم از شير ...نها مواد اصلي تغذيه مارا تشكيل ميداد آداشتيم كه محصوالت

خودش معمائي بود ...حاال چطور ...ت از همين راه سير بشوندهمه ميبايس...حسابش را بكن دوتا بز و نه تا دهان باز و شكم گرسنه...بس

پدرم تا سر حد مرگ كار ميكرد و ميخواست سطح زندگي مارا باال ببرد ولي چطور؟ مادرم هم در خانه هاي مردم رخت ...

رما بود و بيكاري هم مزيد فمولي بعلت كمي دستمزدها هميشه فقر در خانه ما حك...خواهرانم هم حصير بافي ميكردند و سبد بافي..ميشست

واي گاهي حلوا ....خيلي نادر ما نان و پنير و خرما روي سفره داشتيم كه براي ما غذاي شاهانه بود...برعلت شده و عرصه را بما تنگ ميكرد

..... شكري

84

نوع كار مهم ...وردآن پول درآبشود از هركاري كه ..تا كارهاي معمولي كارگري...حتي دزدي و قاچاق ...داده ام انجاممن تمام كار ها را

ما پياده بوديم و مخارج ...همه اين تمهيدات باز هم ششمان گرو هفتمان بود ولي با...فقط پول بخاطر كمك به پدر و مادر بينوايمان ..نبود

مد و آله من از اينهمه بدبختي سروصما در بد بختي و سيه روزي غوطه ور بوديم و كاري هم از دست من بر نميامد تا روزي ح...خانه سواره

تصميم گرفتم كه خودم را از اين فالكت نجات بدهم و خرجم را از خانواده جداكرده و تغيير جا و مكان بدهم و بدون خبر پدر و مادر و

مد خودم را آه مقداري از دردادم و هر از گا انجاممد آهرجا رفتم و كاري گيرم ...واره شهر و ديار شدمآخانواده را ترك كردم و بدون پول

من از ...ميدادم و تمام صاحب كارها از من راضي بودند انجاممن تنبل نبودم و هميشه كارم را خوب ...براي خانوده ميفرستادم

... بيغذائي نجات پيدا كردم كار كار كار و بازهم كار شده شعار من و راز موفقيت من همين است و بس...بيپولي...بدبختي

من با تعجب پرسيدم هر ..هيچ كاري اباء نداشته باشيم انجامبراي داشتن يك زندگي راحت دست به هر كاري بزنيم و از بايد

ناصر ..بگو چطور هر كاري؟...داد انجامكارهاي خالف را نميشود ...داد انجامرا نميشود خوب بعضي از كارها...چطور هر كاري؟...كاري؟

ميتواني كه بگوئي كدام ...لباس نداريم كه بپوشيم ..جا نداريم كه بخوابيم ... ا وقتي شكم خاليه و غذا نيستباب...هركاري...هر كاري..گفت

با اين ..اينا همش حرفه..واهللا نه...بي لباسي اجازه ميده؟ بيجا و مكاني اجازه ميده؟...رسنه اجازه ميده؟گشكم ...كار صحيحه و كدام غلط؟

چه كار ميخواهيم بكنيم و كجا ..خوب حاال وقتي رسيديم تهران...من گفتم! ..؟ ..قاجونآكدام خالف ...هدم بدبخت بدبخت تر ميشآحرفا

فعال ميرويم ...ناصر گفت من در تهران رفيقي دارم كه با مادرش زندگي ميكند ...يا جاي بخصوصي را در نظر گرفته اي؟آ..ميخواهيم برويم؟

با من . اسم رفيق من برديا است . تا براي خودمان خانه و زندگي پيدا كنيم و وسايل بخريم ...م پيش او تا ما براي خودمان كار پيدا كني

اينا ...مادرش هم عين يه فرشته است ...مطمئن باش و خيالت راحت باشد ...دوست جون جوني است و با كمال ميل مارا خواهد پذيرفت

مد چون آمن از عاقبت انديشي و كار ناصر خيلي خوشم . تيم و سروسامون بگيريمدوتائي به ما كمك ميكنند تا ما روي پاي خودمون بايس

لذا بي اختيار پريدم و ناصر را بوسيدم و اين باعث حيرت و تعجب ناصر ..ديگه در تهران آالخون واالخون نميشويم و جا وسر پناه داريم

گ مثل ناصر دارم كه فكر همه چيز را ميكنه و نميگذاره كه من من گفتم ميدانستم كه من يك حامي بزر. ولي خوب بدش هم نيامد....شد

. من گفتم مرسي ناصر!...ناصر گفت حاال كجاشو ديدي . دوباره بدبختي را حس كنم

و مدتي بعد درس برديا را داديمآدان هاي خودمان را تحويل گرفتيم و سوار تاكسي شده و اتوبوس به تهران رسيد و ما پياده شديم و جامه

مد گفت و تعارف كرد آو با من هم دست داد و خوش زنگ زديم و خود برديا در را باز كرد و روي ناصر را بوسيد. جلوي خانه برديا بوديم

مد و هردوي مارا بوسيد و او نيز به ما آمادر برديا جلوي پله ها منتظر ما بود و با ديدن ما جلو . كه وارد خانه بشويم و ما هم وارد شديم

. مدن ما خبر داردآمد گفت و بمن معلوم شد كه او از آخوش

برديا مارا به اطاق مخصوص . نها بسيار مجلل و بزرگ و مدرن بود و با مبلمان بسيار گران قيمت تزئين شده بودآبرعكس تصور من خانه

ماده ميكند چون ميداند شما خيلي آچاي خودمان راهنمائي كرد و كيف مرا از دستم گرفت و در كنار اطاق قرار داد و گفت مامان دارد

اينكه مادر شسته رفته و توالت كرده شما در اين مدت لباسها را جابجا كنيد و ما مشغول مرتب كردن وسايلمان شديم تا...خسته هستيد

.. ما اظهار خوشحالي كرد مدنآورديد و دوباره هردوي مارا بوسيد و از آمديد و صفا آفت خوش گسيني چاي وارد شد و بما وشيك وپيك با

85

مد و چندين بار روي آ منپيدا كردي ماشااهللا مثل يه دسته گل ميمونه بطرف ليگبارك اهللا ناصر چه دختر خوش..برديا رو به ناصرگفت مادر

خوشحالي در پوست خودم من از اينكه اينهمه مورد توجه مادر برديا قرار گرفته ام از . مرا بوسيد و اضافه كرد شما خانه مارا روشن كرديد

ورد و گفت شيريني ها تازه هستند آورده بود خوردم و مادرش دوباره چاي آنميگنجيدم و با اشتهاي كامل چاي و شيريني را كه مادر برديا

ادر برديا ببيندناصر مرا ديد ميزد كه عكس العمل مرا در مقابل تعارف هاي م...بفر مائيد...وردم كه با شيريني صرف كنيدآمن دوباره چاي

مادر برديا نامش مرجانه بود و . ولي من فكر ميكردم چون او عاشق من است مرتب با نگاه دارد مرا ميخورد و تمام حواسش متوجه من است

ي هم كم كم زمان خواب ما فرارسيد و مرجانه رختخواب ما را پهلو...فت مرا مرجانه صدا كن نه مادر اينطور دوستانه تر است گخودش بمن

نها خيال ميكنند كه ما ازدواج كرده ايم و حاال زن و شوهر آ و در يك اطاق پهن كرد و من اشكالي در اين كار نديدم و فكر كردم كه

هنوز مقداري وقت براي خواب داشتيم و در همين موقع برديا با يك سيني غذا و مشروب وارد شد و بساط را پهن كرد و گفت ...هستيم

و جلوي هركدام از ما يك گيالس مشروب گذاشت و سپس همه زندگي مشترك شما دو نفر را آغازجشن ...شن بگيريمامشب را بايد ج

من گفتم برديا جان من تا حاال لب به مشروب نزده ام ...گيالس هارا پر از مشروب كرد و خودش گيالسش را باال برد و گفت خوب بسالمتي

مشروب خوردم تا اون وقت لب به مشروب نزده بودم بخور بابا من دارم با اين سن وسال ميخورم مرجانه گفت خوب منهم اولين بار كه ...

ه غريبه نيست كحاال اينجا ...اد بگيريينها را آداب آتو ديگه توي شهرستان نيستي و بايد كم كم مسائل شهريها و ...اونوقت تو ميترسي

راه هنها همكاري كردم و رفيق نيمآگذشته داره ميخوره جرات پيدا كردم و با من ديدم مرجانه كه سن و سالي ازش ..چيزي هم نميشه

گيالس را بلند كردم و گفتم حاال كه مرجانه خانم ميخورن منم ميخورم و استكان عرق را ...نشدم و ناصر با نگاه نشان داد كه مخالفتي نداره

ذاشت و من گناصر فورا يك قاشق ماست و خيار در دهان من ...خت گلو و سينه ام سو..بلند كردم و سركشيدم و ناگهان تمام دهان

ن نرگس خجالتي سابق نيستم و بلند آو احساس كردم كه من ...بعد گيالس دوم و سوم...رفتم و سوزش تمام شدگرام آفرودادم و كمي

نها از رقص آ...ي ميكرديم و ميخنديديمهمگي ميرقصيديم و شاد...شدم و شروع به رقصيدن كردم چون موسيقي داغ مرتب در جريان بود

خالصه كلي رقصيدم تا كم كم احساس كردم كه ديگر ...مد و مرتب ميگفتند تو اينهمه هنر داشتي و ما نميدانستيم آمن خيلي خوششان

يا و مادرش هم رفتند و ناصر مرا به رختخواب برد و برد...ج ميرود و به ناصر گفتم من حالم خوب نيست و بايد بخوابمينميتوانم و سرم گ

. از اين وقت من ديگر چيزي بياد ندارم و نميدانم چه وقايعي روي داده است...مارا تنها گذاشتند

ناصر را هم كنار خودم لخت مادرزاد ...من صبح دير وقت از خواب بيدار شدم در حاليكه سرم بشدت درد ميكرد و تمام بدنم كوفته بود

ديگر ...من شصتم خبر دار شد كه من نبايد ديگر باكره باشم ...هردو كامال عريان...دم هم لباسي به تن نداشتممشاهده كردم در حاليكه خو

تو كه منو ...ناصر را بيدار كردم و با تشدد به او گفتم ناصر چه كار كردي؟...تم و اكنون من زن هستم نه دخترسن دختر معصوم سابق نيآ

مثل اينكه منم ...و خونسرد گفت...قرار اينطور نبود...ناصر گفت نه نرگس جان..قرار ما اين طور بود؟...چرا اين كارو كردي!...بدبخت كردي

خوب تو زن مني ...مگه حاال چي شده؟...خوب مست بودم ديگه....البد تو مستي نفهميدم دارم چيكار ميكنم ....ديشب مثل تو مست بودم

من گفتم ناصر ما كه هنوز .چيكار ميشه كرد ..حاال يه خورده جلو افتاده ...افتاد اين اتفاق ميمگه تو زن من نيستي؟ خوب دير يا زود ..ديگه

مونده كه هاو گفت نرگس ما زن و شوهريم فقط يه تيكه كاغذ پار...ن نه حاالآميخواستي بگذاري براي موقع مناسب ...زن و شوهر نيستيم

هروقت اراده كني ميريم و ...بي خيالش ...ميده انجامري را كردم كه يك مرد با زنش اونم هروقت كه تو بخواهي ميريم و ميگيريم منم كا

رامش كردم و آمن تا حدودي احساس ..اشكالي باقيه؟...كار عقدنامه را ميسازيم نه نگران نشو منو داري غم مخور و راحت راحت باش

86

ساختم و براي صرف صبحانه به پائين رفتم و ديدم كه ميز صبحانه مد و رفتم حمام گرفتم و خودم راآمد خوش آفتم نه باشه هرچه پيش گ

اينجا البته خانه خودتان است ...نها كمك كنم و مادر برديا گفت آحاضر است و عذر خواستم كه در ايجاد صبحانه نتوانستم بعلت مستي به

من و ناصر خيلي تشكر كرديم و گفتيم ...شما كمك كنيدولي خوب فعال شما مهمان ما هستيد و حق كار كردن را نداريد و حق هم نبود كه

نها نظر مارا آ. يم و به سينما هم رفتيمردكه بعد از صبحانه قصد داريم گردشي در داخل شهر بكنيم و شايد فيلم مناسبي هم پيدا ك

خوب خسته شديم فيلمي را انتخاب ما روانه مركز شهر شديم و شهر را مفصل تماشا كرديم و وقتي .پسنديدند و ما هم عازم شهر شديم

. كرديم و پس از مشاهده فيلم با تاكسي بعلت خستگي زياد عازم منزل شديم

نها هستيم اظهار خوشحالي كردند و همين آمرجانه مادر برديا و خود برديا با خوشروئي از ما استقبال كردند و دوباره از اينكه ما مهمان

قالل داشته باشيم و تاس يمادگي براآنها بمانيم تا آو ميتوانيم براحتي مدتي پيش كه مزاحم انها نيستيم مسئله ما را خوشحال كرد و دانستيم

. نها بمانيم و مزاحم باشيم آبتوانيم روي پاي خودمان بمانيم ولي البته هم بايد كمي بجنبيم چون تا ابد نميتوانيم پيش

ولي يك چيز برايم تعجب انگيز بود و مشروب خوردن و رقص و شادي و خوشگذرانيما هر شب كارمان شده بود دور هم نشستن و شام و

مدشان از كجا بود ؟اينها پول از كجا مياورند كه اينطور آخوب اينها در...ش هميشه در خانه بودند و از كار خبري نبود رن اينكه برديا و مادآ

نها آوردن كار شروع به كار كردن ميكنيم ولي آبدهيم و به محض گير انجاممده ايم و كاري نداريم كه آما تازه ..راحت خرج ميكنند ؟

برديا چي؟ خيلي اين امر براي من سوال انگيز بود ولي بما مربوط نيست ما ...براي من ايجاد شبهه ميكرد نچرا هميشه بيكارند؟ اي...چي؟

از ...سوال كردم و گفتم ناصر پس ما كي سر و سامان ميگيريم؟ من از ناصر . جا هستيم و بعد ميرويم سر كار و زندگي خودمان نموقت اي

كي سر و سامان ميگيريم ...ازدواج به كجا كشيد؟ ...زندگي مستقل ما كي شروع ميشود ؟...چه موقع شروع ميكنيم كه دنبال كار بگرديم

وي تهران نفسي بكشيم و حال كنيم يعد يواش بگذار ت...بابا حوصله داري..پس خانه چي شد؟ ناصر موضوع را بشوخي رد كرد و گفت...؟

دنبال كار رفتن هميشه ممكنه ولي فعال خوش باش تا بعد ..مگه بما حاال بد ميگذره؟...يواش بهمه خواسته هامون ميرسيم چه عجله اي داري

راحت ...خودم بموقع خبرت ميكنممن ..دنبالمون كه نكردن..دم را غنيمت بدون عزيز دلم...كار ..خونه زندگي ...فكر همه چيزو ميكنيم

اينها اينهمه پولو از كجا ..فتم خوب ما دونفر كه وضعمون مشخصه كه بيكاريم ولي برديا و مادرش چي ؟گمن ..باش و فكر هيچ چيزو نكن

پولدارا كه مثل ما ..ندارن احتياج به كار كردن...ناصر گفت بابا اونا مالك هستن و پولشون از پارو باال ميره...ميارن كه اينطوري خرج ميكنن؟

كساي ديگه براشون كار ميكنه و اونا خرج ميكنن و سالي يه دفعه هم ميرن سر ملكشون و ...نميشن برن سر كار و شب برگردن صبح زود پا

ع كرد و شب زنده همه را ميذارن بانك و بعد شروع به خرج كردن ميكنند او مرا قان .رو كيسه ميكنن و ميارن والسالميه سري ميزنن و پوال

اري و عرقخوري شبانه ما ادامه پيدا كرد گداري و ولن

با كمال تعجب و ناباوري يك روز صبح كه از خواب بيدار شدم، برديا را لخت در كنار خودم توي رختخواب خودمون ديدم، از جا پريدم و با

. ؟ پس ناصر كو؟ ناصر كدام گوري رفته؟ او گفت ناصر رفته خرمشهرفرياد برديا را از خواب بيدار كردم و گفتم تو؟ تو اينجا چه كار ميكني

نيمه شب كارگزاران ما آمدند اينجا و خواستند كه من با آن ها به خرمشهر بروم ولي حال من مساعد رفتن نبود و ناصر را از طرف خودم

من گفتم . دو روز ديگه برميگرده. اه و روشش رو ميدونهفرستادم تا كارها رو راست و ريس كنه، اون از اين كارها براي من زياد كرده و ر

توي گوشت توپ در كرديم بيدار نشدي، من هم كه حسابي مست ... چرا منو بيدار نكرديد؟ برديا گفت بيدار كرديم مگر تو بيدار شدي

87

؟ برديا گفت مثل اين كه يادت !زادمن گفتم اين درست ولي تو توي رختخواب من چه كار ميكني؟ اون هم لخت مادر. بودم و نتونستم برم

ناصر طفلكي آمد پيش تو و ميخواست با تو حرف بزنه و خداحافظي بكنه ولي تو . رفته كه من هم مثل تو ديشب چقدر مست و خراب بودم

ب من چكار من گفتم اينها همه درست ولي نگفتي تو توي رختخوا. اون بيچاره مجبور شد تورو ببوسه و بره. فقط سرتو تكون ميدادي

برديا گفت بعد از اين كه ناصر رفت من خواستم برم پائين بخوابم تو دستم را گرفتي و گفتي تنها ! اون هم لخت لخت... ميكردي؟

تو خودت دست منو . يادت رفته چقدر به ناصر اصرار ميكردي تنهات نذاره. هر چي من سعي كردم برم دستم را ول نكردي... ميترسي

من . خوب من هم حرفتو گوش كردم و همينجا پيشت موندم. من از تنهائي ميترسم يتوي رختخواب و همه اش ميگفت گرفتي و كشوندي

برديا گفت پس چي؟ ميخواستي تا صبح با لباس بخوابم؟ من گفتم برديا تو مثالً دوست ناصر هستي؟ حاال وقتي ناصر ! گفتم اون هم لخت؟

من گفتم . چكار داري بهش بگي، خوب بهش نگو قضيه حل ميشه اونم چيزي دستگيرش نميشهاومد جوابش را چي ميدي؟ برديا گفت حاال

برديا من از همون اول كار بهش خيانت كنم؟ آخه اون بدبخت چه گناهي كرده؟ او گفت تو نميدوني من و ناصر چقدر به هم نزديك هستيم

اون موقعي كه من زن داشتم بارها پهلوي زن من خوابيد و . فكر بدي نميكنممثًال اگر من زن بگيرم و ناصر پهلوي زن من بخوابه من اصًال

برديا آنقدر در گوش من خواند تا تونست مخ منو بخوره و قضيه تقريباً عادي . اگه اون هم بفهمه هيچي نميگه مطمئن باش. من ككم نگزيد

شب ديروقت بازهم مست وخراب دوتائي چپيديم . از و ضربيشد به حدي كه من و برديا دوتائي با هم رفتيم سينما و بعدش هم كافه س

وقتي كار . توي رختخواب و آش همان آش و كاسه همان كاسه و اين كار شبهاي بعد هم تكرار شد و براي ما اين كار ديگر عادي شده بود

كار دست من بدهد ولي كمي نداي بدي مرتب تكرار شد ديگر كراهت خود را از دست ميدهد، خوب برديا هم بد مالي نبود و توانست

چند روز بعد ناصر زنگ زد و گفت مجبور است كه يك هفته ديگر در اهواز و خرمشهر . وجدان هم داشتم كه داشت كم كم مرتفع ميشد

استه هايمان بماند و شايد هم مدت بيشتري طول بكشد و افزود كه با اين كار پول زيادي گيرش خواهد آمد و ما خواهيم توانست به تمام خو

در تمام . برسيم و بعد سفارش مرا به برديا كرد و برديا گفت ناصر جان نگران نرگس نباش او شب و روز با منه و به او هم خوش ميگذره

. اين مدت من در آغوش برديا بودم و مرجانه هم سعي ميكرد مزاحم ما نشود و همه چيز را ناديده ميگرفت و خود را به نفهمي ميزد

. چند روز بعد مهمان تازه اي هم به جمع ما پيوست. از دو هفته ناصر به تهران آمد و ما همگي طوري رفتار كرديم كه هيچ اتفاقي نيفتادهبعد

يكي دو روز بعد . سجاد به جمع ما پيوست و شبها هم در ميگساري ما شركت داشت. نام او سجاد بود و پسرخاله برديا و از اصفهان آمده بود

ما داريم با هم . اين بار برديا هم با من خواهد بود. رزده به خانه آمد و گفت نرگس جان من بايد چند روزي دوباره به مسافرت برومناصر س

البته تو تنها ميماني ولي خوب تنهاي تنها نه، مرجانه هست و سجاد هم كه اينجاست و . خوب كار ميكنيم و اميدوارم كه ادامه داشته باشد

من . اين سجاد هم مثل برديا قابل اطمينان است و خيلي زود به هم عادت ميكنيد، مواظب خودت باش. اشر خوبي برايت باشدميتواند مع

در اولين شب خود . ميدهد انجاممن گفتم مثل اين كه سفارش الزم نيست و مرجانه وظيفه خودش را خوب . سفارش تو را به مرجانه ميكنم

وب باال آمد و گفت سجاد جان ببخشيد كه برديا و ناصر مجبور شدند بروند مسافرت و تو را تنها بگذارند، مرجانه با سيني خوراكي و مشر

اين بار ما سه نفري مشغول . هللا كه زود كارشان تمام شود و برگردنداانش. بايد ببخشي ولي خوب منو نرگس هستيم و از تو پذيرائي ميكنيم

.از خواب بيدار شدم سجاد را لخت در كنار خود ديدم كه در رختخواب پهلوي من خوابيده بودباده گساري شديم و طبق گذشته صبح كه

كم كم فهميدم كه مرجانه هم مادر برديا نيست و اين خانه متعلق به . همه اش نقشه قبلي از پيش ساخته بود و من بايد گول خورده باشم

انداختن من و كار ناصر و برديا هم يك نوع همكاري است و كار آنها جمع مرجانه است و مسافرت كاري هم يك نقشه است براي به دام

88

تر شد چون هيچ راهي براي من باقي نمانده در اين جا كار من مشكل. كردن مشتري پولدار براي مرجانه است و سه تائي شريك هستند

من ميگذاشت تا بتوانم گاهگاه براي خودم چيزهائي بخرم كه مرجانه هر از گاه مقدار قابل توجهي پول در اختيار . بود بجز همكاري با آنها

سجاد هم پس از چند روز خانه را ترك . مورد نياز من است و من هم بي رودربايستي ميگرفتم و از مهمانان مرجانه هم پذيرائي ميكردم

من فهميدم كه اختالف . همين منوال ميگذشتكرد و مرجانه افراد ديگري را جايگزين او كرد و اين كار مدتها ادامه داشت و زندگي من ب

يك روز برديا و ناصر به خانه مرجانه آمدند و پس از . شديدي بين مرجانه و برديا و ناصر بروز كرده و اين اختالف بر سر تقسيم پول بود

ون نتوانستند با هم توافق كنند چ. مدت كوتاهي سر و صداي زيادي به راه انداختند و دو طرف هر چه فحش چارواداري بود به هم ميدادند

حاال ميدانم كه قبالً با تو حرف زده و قول داده بودند كه . دانهايم مرا از خانه مرجان بيرون آوردند ناصر و برديا دست مرا گرفتند و با جامه

ملي جان تا آن موقع من يك . دمام مدت راه آن دو تا از تو تعريف ميكردند و تو را يك خانم معرفي ميكردنتدر . مرا پيش تو بياورند

من . فاحشه نيمه رسمي بودم و حاال يك فاحشه رسمي هستم ولي من با ديگران خيلي تفاوت دارم و جاي من اينجا پيش تو خيلي راحت است

هميدم كه ميتوانم با تو وقتي نگاه من به تو افتاد ف. فهميدم كه آنها پول مفصلي از تو گرفته و مرا به تو تحويل داده و پي كارشان رفته اند

شما اصالً خانم رئيس نيستيد بلكه مثل يك خواهر با ما رفتار ميكنيد و اينجا از خبرهائي كه . توافق داشته باشم و همكاري كنم و كنار بيايم

ار ميكنند و ميدانند كه در خانه هاي ديگر وجود دارد خبري نيست و كسي اينجا به اجبار نگاه داشته نميشود و همه با ميل و رغبت اينجا ك

من داستان هاي وحشتناك از ظلمهاي باج خورها و خانوم رئيس ها شنيده بودم ولي . هر وقت ميل داشته باشند ميتوانند اينجا را ترك كنند

نم چون همه دختران در اينجا حتي كوچكترين برخورد ناجوري از شماها نديدم و به همين دليل از ناصر و برديا كه مرا به اينجا آوردند ممنو

من گفتم نرگس جان هر . من با هر كس كه در اين مورد صحبت ميكنم حرف مرا باور نميكند. اينجا آرزوي بودن در اينجا پيش تو را دارند

كس روشي دارد و روش من هم همين است كه ميبيني و به همين دليل هم خيلي موفق هستم به طوريكه باعث حسد شديد ديگران شده و

از پيش من نرود بدون اين كه پول زيادي جمع كرده باشد تا بتواند در بيرون يهمين روش باعث شده كه دختر. يه مرا با تير ميزنندسا

من مثل ديگران احتياج به محكم . پاي خودش بايستد يتازه من كلي هم به او كمك ميكنم تا بتواند رو. گليم خود را از آب بيرون بكشد

آنهائي هم كه ميروند يا يك شوهر خوب پيدا كرده اند و يا به قدر كافي پول ذخيره . لم راجع به دخترها كامًال جمع استكاري ندارم و خيا

خودت ديدي كه موقع رفتن دختران . كرده اند تا در بيرون از قلعه بتوانند كاري براي خودشان پيدا كنند و باقي زندگي را در رفاه باشند

من حتي جهاز بعضي از . ا رضايت كامل اينجا را ترك كردندو هر از گاه هم به من سر ميزنندبا كمك شد و آنها چقدر از طرف من به آنه

پيدا كردن دختر براي من خيلي آسان است چون همه ميدانند كه . آنها را تهيه و به آن ها هديه كردم آنها مرا از جمله دوستان خود ميدانند

نرگس گفت آخر شما موقع . ندارد و از بزرگترين آرزوهاي دختران اينجا اين است كه پيش من كاركنند در اينجا ظلم و جور وجود خارجي

آمدن ما هم پول فراواني به آورندگان ميدهيد پس اين پول چطور ميشود؟ من گفتم عزيزم هر كدام از شما براي من منبع درآمد سرشار

اهي هم بايد ضرر داد چه اشكالي دارد شماها با دل و جان براي من كار ميكنيد و من از هستيد و خودتان هم منافع خيلي زياد داريد حاال گ

حاال يك جا هم بايد پولم هدر برود خوب برود و شماها از راه ديگر هميشه آن را جبران كرده و ميكنيد . طريق شما به پول فراواني ميرسم

اين . ام ر مقابل من باعث خوشبخت شدن يك جوان شده و او را تحويل اجتماع دادهد. اين به آن در. و روي هم رفته جبران مافات كرده ايد

دختران خوب ميدانند كه اگر هم موفق نشدند ميتوانند كار قبلي خودشان را پيش من دوباره به دست بياورند و مانعي در اين راه وجود

. ندارد

89

م باز بگذارم تا داستان زندگي خودشان را براي من تعريف كنند و از سرگذشت نرگس مرا بر آن داشت كه اين راه را براي ديگران ه

سوي ديگر آنجه را كه در لوح سينه دارند بيرون بريزند و براي اين كار مريم را كه خيلي دوست ميداشتم انتخاب كردم تا نفر بعد باشد تا

مدتي به علت كمي وقت گذشت و من نتوانستم به اين كار . مدر اولين موقعيت مناسب و وقت كافي داستان زندگي او را به نظرتان برسان

:برسم اما صبح روز جمعه توانستيم اين كار را بكنيم و او اينطور شروع كرد

من ملي جان اين راز مدتها در دلم سنگيني ميكرد و من ميخواستم با تو در ميان بگذارم ولي نه وقت تو و نه كار من اجازه اين كار را ميداد

ئي كه تو با ديگران فرق كلي داري ميبينم خودت مايلي كه درد دل آنجاميكردم كه شرح زندگي من برايت كسل كننده باشد ولي از فكر

. مرا بشنوي پس چه بهتر

گي ما يك زند. من در خانواده فقيري در يكي از دهات اطراف رودان بندرعباس به دنيا آمدم. دوران كودكي من آنقدرها جالب توجه نبود

مادرم در خانه هاي مردم در رودان رختشوئي . فقيرانه روستائي داشتيم و از تمام مواهب زندگي بي بهره بوديم، كم مايه و بي پول و پله

ميكرد و پدرم كارگر كشتي ماهيگيري بود و غذاي اصلي ما نان و ماهي بود و بس و گاهگاهي پنير يا چيز ديگر با همين درآمد به قول پدرم

ولي همين زندگي خوش و خرم هم از كف ما ربوده شد و يك روز عصر كه به خانه آمدم ديدم مردم ده . ميكرديم! زندگي! و خرمخوش

همه جمع شده و دارند گريه و زاري ميكنند و علت آن فوت پدرم بود كه هنگام صيد ماهي به دليل طوفان شديد غرق شد و ما بي پدر هم

زاداري مجبور شديم كه ده را ترك كنيم و به شهر رودان برويم زيرا مادرم از قبل نزد دكتري به نام رضا مراسم ع انجامپس از . شديم

ل نظافت و رختشوئي ميكرد و دكتر هم به ما جا و مكان براي زندگي و حقوق براي مخارج روزانه ميداد و من و مادرم دوتائي به خانه دكتر نق

دكتر و . ميداديم انجاميار ما گذاشتند و ما هم آشپزي، نظافت و ساير كارهاي خانه دكتر و خانمش را مكان كرديم و آنها هم اتاقي در اخت

خانمش صاحب فرزندي نبودند و زن دكتر هم زني پول پرست و از خودراضي بود كه در باره او حرفهايي هم زده ميشد و گويا سابقه بسيار

ادرستي هم بود و با تمام سوابق بدش دكتر با او زندگي ميكرد و او مثل اختاپوس با تمام اين زن اصفهاني و از خانواده ن. بدي هم داشت

به نظر من دكتر آدم بدي نبود ولي ميگفتند كه او هم قمارباز و هم كالهبردار و هم ترياكي است ولي ترياك . خانواده اش او را ميچاپيد

دكتر قمارباز قهاري بود و گاه گاه تا . ميداد و شبها اكثراً در خانه نبود انجامتانش كشيدن او را من نديدم و گويا اين كار را در خانه دوس

مطب او خيلي . خرخره ميباخت و چون اين باختهاي كالن با درآمد او همخواني نداشت دست به كارهاي خالف از جمله كالهبرداري ميزد

فرشته و برادر و زن برادر و برادرزاده ها و خواهرزاده هايش چپو مراجع داشت و درآمد او هم خوب بود ولي درآمد زياد او را زنش

ميكردند و هر كدام عالوه بر حقوق مقداري از درآمد او را به يغما ميبردند و دكتر به علت گرفتاريهاي مداوم و عدم تسلط به زنش متوجه

ن آن تقريباً غيرممكن بود و او هم به عاقبت اين كار فكر نميكرد ماجرا نبود و تا ميتوانست از بانكها و افراد مختلف وام ميگرفت كه پس داد

فرشته زن دكتر . من در كار خانه به مادرم كمك ميكردم. او روز به روز مقروضتر ميشد و فرشته پولدارتر. و همچنان به اين كار ادامه ميداد

صطالح معروف تك پرون بود و در قمارخانه ها به بازيكنان در خانواده فقيري بزرگ شده بود و از زمان بلوغ دختر سالمي نبود و به ا

در همين مكان فرشته با دكتر آشنا . مشروب و چاي و غيره ميداد و آن ها هم به او در مقابل اين خدمات و ساير خدمات بعدي پول ميدادند

د و حاصل اين ازدواج يك دختر بود كه در حال شد و بيخ ريش دكتر گير كرد او قبالً با يك هنرپيشه دست دوم اصفهاني ازدواج كرده بو

فرشته و دخترش و برادر فرشته و برادرزاده هاي قد و نيمقدش همه دور دكتر را گرفته و او را تيغ . حاضر دست كمي از مادر نداشت

به حساب بانكي اش اضافه فرشته كماكان از دخل كش ميرفت و . ميزدند اين ها يك ايل بودند و در نتيجه دكتر هميشه كمبود پول داشت

90

دكتر قبالً هم بارها به علت اختالس مالي و كشيدن چكهاي بي محل به زندان افتاده بود و تمام اهالي شهر اين را ميدانستند و به . ميكرد

ستمگر و فرشته برعكس نامش آدمي تندخو و. همين علت او در شهر كوچك رودان مطب باز كرده بود كه از چشم طلبكارانش بدور باشد

خودپرست بود و من زمان بدعنقي او و اوقات تلخي اش خود را از او دور نگاه ميداشتم و به اطراف و نخلستانهاي گوشه و كنار شهر پناه

من از نظر ظاهر دختري زيبا و بالغ به نظر ميرسيدم ولي از نظر فكري . ميبردم و با سنگ و كلوخ و چوب خودم را مشغول بازي ميكردم

دخترم تو ديگر بچه نيستي ببين سر و سينه و كفلت شده مثل يك دختر بالغ و جا افتاده، رفتن ": مادرم هميشه ميگفت. بالغ نشده بودم هنوز

من . "تو به نخلستان به تنهايي خيلي خطرناك است و ممكن است باليي به سرت بيايد، اين دهاتي هاي عرب زبان از خر نر هم نميگذرند

ن جان حاال ما را هم همرديف خر نر كردي؟ مامان من خودم يك پا مردم هيچكي نميتونه به من آسيبي برسونه، من خودم گفتم مرسي ماما

فرشته هم بدش نمي آمد كه من در خانه نباشم چون من آدم فضولي بودم و سر از . حالش را جا مي آورم و با اين حرفها مادرم را قانع كردم

هميده بودم كه بين زن برادر و پسر برادر بزرگ فرشته روابط نامشروع برقرار است و خود فرشته هم با يكي كارهايش در مي آوردم، من ف

من هر چه بيشتر از خانه خارج ميشدم و هر چه زودتر باز ميگشتم او راضي تر به نظر ميرسيد و . دو تا از پولدارهاي شهر سر و سري دارد

ت آن را ندارد كه به خانواده ما تعرضي بكند زيرا رئيس شهرباني ارد نداشته باشد چون كسي جربه مادرم هم ميگفت كه ترسي در اين مو

.....هر شب با دكتر برنامه دارد و پدر كسي را كه بخواهد مزاحمتي براي ما فراهم كند در مي آورد

ز كنار من رد ميشد خودش را به من ميچسباند و من بايد اضافه كنم كه يكي از برادرزاده هاي فرشته مرتب به من چراغ ميزد و هر بار كه ا

. هم بدم نمي آمد كه مرا يك دختر خوشگل تودلبروي شهري به حساب بياورند و با من ور بروند و مثل پياز مرا جزء ميوه ها حساب كنند

همه عاشق من هستند و به خود من به خاطر سر و روي خوش و زيبا و طرح بدن متناسب كمي از خود متشكر شده بودم و فكر ميكردم كه

برادرزاده هاي فرشته همگي روپوش سفيد ميپوشيدند و خود را دكتر جا ميزدند و حتي به مردم آمپول هم ميزدند و پانسمان . ميباليدم

مختلف به من يكي از اين برادرزاده ها هوشنگ نام داشت و در مواقع. ميكردند و گاه گاه بخيه هم ميزدند و مردم را سركيسه ميكردند

چشمك ميزد وگاه وقتي از كنار او رد ميشدم به من ور ميرفت و مواقعي كه من ميبايست پول فرشته را به بانك ببرم دنبال من مي آمد و

بته ال. تمام مدت راه به من اظهار عالقه ميكرد و از زيبائي هاي من تعريف ميكرد و گاهي مرا به طرف نخلستان ميكشيد و با من ور ميرفت

رفتن ها از حد معمولي تجاوز نميكرد ولي هوشنگ هر بار بيشتر پيش ميرفت ولي من همچنان سعي ميكردم كه باكره باقي اوائل اين ور

يك روز نزديك هاي ظهر ما دو . اين كار ما مدتها ادامه داشت و من هم از هوشنگ خوشم آمده بود. بمانم و يك قسمت ممنوع الورود بود

بوديم كه به يكباره چهار تا روداني گردن كلفت عرب تبار دور ما را گرفتند و ما تا جنبيديم دست و دهان و چشم هر دوي تا سخت مشغول

ما را بستند و به طرف جيپي كه در همان نزديكي ها بود بردند و جيپ به مقصد نامعلومي به راه افتاد و من دانستم كه در جهت بندر عباس

نيم ساعت در جاده اصلي حركت كرد و آنگاه وارد يك جاده خاكي شد و پس از پنج دقيقه يك در آهني باز شد جيپ مدت. حركت ميكنند

با صداي بلند گفت هي دست ها و دهان و چشم ما كماكان بسته بود ناگهان براي زهر چشم گرفتن يكي از اين افراد . و ما وارد باغي شديم

. از و خوش باش تو كه اهل اين فن هستي ما هم بايد فكر كنيم كه با اين خوشگله چكار بايد بكنيمپسره را درآر و كارش را بس يسار شلوار

بگذار فعالً بچه ها ... نميخواد به ما دستور بدي... من گفتم بي انصاف ها اقالً چشم و دهان و دست هاي ما را باز كنيد يكي از آن ها گفت خفه

البته تو فقط مال مني و اونهاي ديگر اون كاره اند و اين پسره واسه شون . ند تا بعد به تو برسيمبا اين گوگورمگوري بچه خوشگل خوش باش

از ترس تمام بدن من خيس شد و در تمام مدت هم هوشنگ از شدت درد فرياد ميكرد و تقاضاي كمك داشت ولي فرياددرس . لقمه چربيه

91

من متوجه شدم كه با داد و . به گوش كسي نميرسيد چه رسد به فرياد هوشنگ توي اين نخلستان بزرگ اگر توپ هم در ميكردي. كجا بود

فرياد و سروصدا از پس اين افراد بر نمي آئيم و بهترين راه طريق مسالمت آميز است و با نرمي تمام گفتم آقايان آوردن ما به اينجا چه

جان ما چه ميخواهيد؟ چرا ما را زجر ميدهيد؟ او گفت ما كه به تو كاري معني ميدهد، ما كه كاري نكرده ايم و آزاري به شما نرسانده ايم، از

من گفتم اگر منظور من هستم پس به او چكار داريد؟ . مگه ما تو رو اذيت كرديم؟ اگه عاقل باشي به تو آسيبي نميرسه. نكرده ايم البته فعالً

و كارشون كه تمام شد ولش ميكنند، چيزي نيست دارند يك او گفت من كه باهاش كاري نكرده ام اون بچه ها ازش خوششون اومده

بايد خورده خوش ميگذرانند، اونم بيخود داره داد و فرياد ميكنه، مگه اين كار دفعه اولشه كه اين همه داد و فرياد راه انداخته فكر نميكنم،

ورده ايد؟ او گفت آره بابا به خوشگله هم غذا داديم من گفتم براي او هم شام آ. سابقه دار باشه، پس از مدتي صداي هوشنگ هم خوابيد

ما هم زياد اينجا نميمونيم، البته اون با ما نمياد، . اونها باهاش كيف كردند ديگه نميگذارند گشته بمونه اونها كه نامرد نيستند. داره ميخوره

نو واسه اين نگاه ميداريم كه نره به مأمورين خبر بده كه يكي دو روز اينجا ميمونه و بعد آزادش ميكنند ولي ما به سفر ادامه ميدهيم، او

تو بعد از اين با ما هستي اگه با ما روراست . وقتي آزاد شد ما كلي دور شده ايم و رد ما را گرفتن كار حضرت فيله. بيايند رد ما را بگيرند

وش از گلوت پائين نميره و زندگي ات بيريخت ميشه باشي آسيبي به تو نميرسه ولي اگر بخواهي كلك بزني اونوقت واي به حالت، آب خ

اما اگر دختر خوبي باشي ما همگي نوكرتيم، داشم ما كاسبيم و تو را ميبريم يك جا تحويلت ميديم وجيرينگي پولش هم ميستونيم و ميريم

را نميبينم؟ او گفت هوشنگ خان من گفتم پس من ديگه هوشنگ . سي خودمون و ديگه ما رو نمي بيني و مثل برف توي آفتاب آب ميشيم

من گفتم اگر او جاي شما را لو بده چي؟ او گفت . شما فعالً اونجاش درد ميكنه يكي دو روز ديگه ولش ميكنند بره هر جا كه دلش ميخواد

تو حاال كه . آورديم تازه مثل اين كه يادتون رفته شما رو چشم بسته اينجا. اينجا را كسي نميشناسه حتي مأمورين چون اينجا خيلي پرته

چشمت بازه ميدوني كجائي تازه تو مال اينجائي اون بدبخت كه اينجاها رو نميشناسه تو فكر خودت باش اون نجات پيدا ميكنه و درد

من ديگه چيزي نگفتم و مشغول خوردن غذا شدم و پس از مدتي بر اثر خستگي مفرط به خواب رفتم، وقتي . اونجاش هم خوب ميشه

غروب بود و موقع بيداري ديدم باز هم غروب است در حاليكه من مدت زيادي تقريباً به صورت بيهوشي خواب رفته بودم گويا در خوابيدم

نوشابه من مواد بيهوشي اضافه كرده بودند، من در اين باره حرفي نزدم و آنها براي من دوباره غذا آوردند و من پس از خوردن غذا باز هم

ولي در خواب و بيداري ميتوانستم احساس كنم كه دارند با من روابط جنسي برقرار ميكنند و من حتي قدرت فرياد به خواب فرو رفتم

نميدانم همه به من . كشيدن را هم نداشتم و همه چيز را مجبور به تحمل بودم من اسير در دست آنها بودم و كاري هم از دستم بر نمي آمد

آلت تناسلي احساس درد ميكردم، من سعي ميكردم آنها را به هيچ وجه عصباني نكنم و در اولين فرصت تجاوز كردند يا نه ولي در قسمت

در تمام مدت با خداي خودم راز و نياز ميكردم و ميگفتم تو ارحم الراحميني گويا مرا فراموش كرده . فرار كنم زيرا در بد تله اي افتاده بودم

آنها به علت آرام بودن من دست و پاي مرا . گ آنها بودم و خدا به من كه رسيد قاسم الجبارين شدولي من همچنان در چن. اي به دادم برس

باز گذاشته بودند و ديگر مرا بيهوش نميكردند و مرتب ميگفتند اگر براي آنها مشكالت درست كنم دوباره مرا به خواب وادار ميكنند و در

بودن را به صرفه خودم تشخيص دادم و به دستورهاي آنها گردن نهادم من و او كه من عاقل . صندوق عقب ماشين قرار خواهند دارد

نميدانم اصالً اسمش چيست و سه نفر ديگر در ماشين بوديم يكي از آنها كه گويا اسمش قادر يا چنين چيزي بود با يك كارد بلند پهلوي من

ائي از تو سر بزنه تو شيكم تو جا ميگيره تو فقط بايد عاقل و بيصدا باشي حاال تو دست منه ولي اگر خط دنشسته بود او به من گفت اين كار

ما هم ميزنيم به چاك، من بارها مأموران را . ميره تو شكم تو دمثالً اگر ماشين را نگه داشتند و مأموران آمدند اگر خل بازي در بياري كار

92

ابه و غذا خريدند ولي مرا همچنان در ماشين نگاه داشتند و اجازه پياده ت كجا بود چندين جا آنها ايستادند و براي من نوشاديدم ولي جر

شدن را ندادند من هم اصراري به اين كار نميكردم

از آن ها راجع به سرنوشت هوشنگ سؤال كردم و پرسيدم كه . نميدانم به سر هوشنگ بدبخت چه آمده آيا آزاد شده يا هنوز در بند است

ير است آنها گفتند مسلم است كه آزاد شده چون او اصالً هدف ما نبوده، او را ميخواهيم چكار بكنيم؟ چرا نگه اش آيا آزاد شده يا هنوز اس

بداريم قرار بر اين شده بود كه وقتي بچه ها خوب باهاش حال كردند چشمهاشو ببندند و ببرند وسط جاده ولش كنند، نگرانش نباش او االن

ر شما خانواده او را ميشناسيد؟ جواب دادند البته كه ميشناسيم، ما مدتي بود كه زاغ سياه شما را چوب من پرسيدم مگ. پيش خانواده شه

ما اطالعات زيادي در باره دكتر، زنش، ! ميزديم و خوب ميدونستيم از كجا مياين و به كجا ميرين، فكر كردي ما چون چوق الف الي كتابيم

ز يك يورش شما را به چنگ آورديم و همه چيز تمام شد و حاال آبها از آسياب افتاده، ما تو را فاميلهاش به خصوص تو كسب كرديم و بعد ا

من گفتم ميشه يك سؤال ديگه بكنم؟ سركرده آنها گفت ميدونم چه . نگه داشتيم و آشغالها رو رد كرديم و منظور ما فقط تو بودي و بس

م بدون كه ما ميبريمت يك جاي خوب و ميسپريمت به اونا و ديگه باهات كاري سؤالي داري اگه ميخواي بدوني كه ما تو را كجا ميبري

نداريم و با يك كيسه پول اونجا را ترك ميكنيم راستي بگم كه تو آدم خوش شانسي هستي چون ما داريم تو را جائي ميبريم كه خيلي ها

جواهره، رفتارش با دخترهاش و همكارهاش مثل رفتار را ميخورند، من ميبرمت پيش مالحت خانم، اون يك تكه آنجاحسرت بودن در

. خواهر با خواهره خالصه بگم خيلي خيلي خانمه، من ميدونم كه تو بعد از مدت كمي عاشقش ميشي و ديگه دلت نميخواد از اونجا در ري

ن حرفها و توضيحات من فهميدم كه چه با اي. دختراي اونم با دختراي ديگه فرق دارن، همه دست چين شده اند و تو هم ميشي يكي از اونا

اونا ميگن ... باالخره يك جاي فراري پيدا ميشه آنجاسرنوشتي در انتظار منه و كجا دارند مرا ميبرند ولي هر جاي ديگر بهتر از وضع فعليمه

ن جنجال و سروصدا و خودم را به دست سرنوشت سپردم و بدو. كه طرف من خيلي خانمه اين خانم موقعيت فرار مرا آسانتر ميكنه

ملي جان ميدوني كه من بعد از يك . مزاحمت با آنها روانه تهران شدم فقط با اين اميد كه در اولين فرصت خود را از اسارت نجات بدهم

ه اي در مسافرت خسته كننده و طوالني و زجرآور به خانه تو آمدم و خيلي زود فهميدم كه گير آدمهاي عوضي و بدجنس نيفتاده ام لذا عجل

فرار به خرج ندادم و در تهران ماندم و هر هفته فرار را به هفته ديگر موكول كردم و االن بيشتر از يكسال است كه پيش تو هستم و مسئله

اين فرار هم منتفي شده ولي خوب اين زندگي را هم دوست ندارم و در انتظار كسي هستم كه پا جلو بگذاره و مرا از اينجا بيرون ببره بدون

من گفتم باريك . اگر كسي آمد و ناجي من شد تو اولين كسي هستي كه باخبر ميشي. كه ضرري به تو بخوره فعالً كه من اينجا ماندني هستم

موقعش خودم بهت كمك ميكنم، . باشه اميدوارم كه به آرزوت برسي...اهللا دختر من ميدونستم كه تو يكي از عاقلترين دخترهاي من هستي

و بلكه همه دختران من مثل تو فكر ميكنند و ميدونند من سر حرف خودم هستم، من خيالم راجع به همه شماها جمعه وگرنه اين نه تنها ت

شماها آزاد هستيد هر وقت كه خواستيد به شهر برويد و هر قدر خواستيد بمانيد درحالي كه در جاهاي ديگه . همه شماها را آزاد نميگذاشتم

آنها . يست، به همين دليل صاحبخونه هاي ديگه با من دشمن شده اند و ميگن ملي دخترهاشو لوس و خراب ميكنهاز اين حرفها خبري ن

ما . ما راضي شما راضي گور پدر هر چي ناراضي. دختراشونو به صورت اسير و حبسي نگاه ميدارند و كارهاي منو براي قلعه خطرناك ميدونن

... كه بد پيش نيامدهبا هم خوب كنار مي آئيم و تا به حال

امشب و چند شب ديگر در قلعه شهر نو از خوشگذراني خبري نيست و خانمها كار نميكنند، مشروب فروخته نميشود، از ساز و آواز هم

شود انجامخبري نيست چون طبق سنت قلعه در ايام تاسوعا و عاشورا كه زمان قتل امام سوم شيعيان امام حسين است بايد مراسم عزاداري

93

دهند به هم خواهند چسبيد و قسم انجامو كار كردن در اين شبها را گناه ميدانند و ميگويند اگر در اين شبها خانمها نزديكي جنسي

شايد شما تعجب كنيد ولي عين واقعيت است كه مراسم عزاداري . ميخورند كه اين مسئله را به چشم ديده اند كه مسلماً دروغ محض است

به علت اين كه تمام دختران و خانم رئيس ها و كارمندان و كاركنان اينجا از طبقه . ميشود انجامصلتر و با احساس تر از بيرون اينجا خيلي مف

كم سواد و يا بيسواد هستند و خرافات در اينجا رواج كامل دارد لذا عقيده دارند كه در صورت اعمال خالف در اين شبهاي به خصوص آنها

در اين شبها در تمام كوچه ها و خيابان ها تختهاي مفروش قرار داده . ميشوند و مورد قهر و غضب امامان قرار ميگيرند گرفتار عذاب الهي

دختران توالت نميكنند و با چادر در مراسم . اند و به همه چاي و شربت مجاني ميدهند و حتي مواقع شام و نهار غذاي مجاني داده ميشود

دادن انجامباجگيرها و خانم رئيس ها و تمام ساكنين با لباس مشكي در مراسم شركت ميكنند و در بهتر حتي جاكشها و. شركت دارند

در اين جا ديگ هاي باقالي پلو، زرشك پلو و مرغ پلو و به خصوص قيمه پلو به صورت شام و ناهار به مردم . مراسم با هم رقابت دارند

كه با علم و كتل مي آيند و بايد همگي پذيرائي شوند، خرما و حلوا در كوچه ها و به خصوص براي دسته هاي عزاداري. عرضه ميشود

مخارج اصلي اين مراسم را باج خورها و خانم رئيس ها و خونه دارهاي قلعه تأمين . خيابانها گردانده ميشود و به مردم تعارف ميگردد

من با اين كه اعتقادي به اين گونه مراسم نداشتم ولي چون اين كار را . ازندميكنند و پول اين مراسم را هم با كمال ميل و بدون اكراه ميپرد

مردم . دادم و از ديگران تبعيت كردم چون ميترسيدم كه آن ها به علت دل پري كه از من دارند انجامميدادند من هم ناچارًا انجامهمگي

شد و دختران ما همگي با لباس سياه و بدون انجامخانه ما هم مراسم در. عادي را عليه ما تحريك كنند و كاسه كوزه ما را به هم بريزند

در چهار راه ها و ميادين بساط تعزيه و نمايش هاي مذهبي برقرار بود و تماشاچيان فراواني . توالت و با چادر از مراجعين پذيرائي كردند

. ميشد انجامشهد يا قم هستيد چون مراسم خيلي صميمانه و روحاني اگر شما قبالً قلعه شهر نو را نديده بوديد فكر ميكرديد كه در م. داشت

در شبهاي ديگر در قلعه شما شاهد شرارت ها و بزن بهادري ها و چاقوكشي ها ميشديد ولي در اين شبها از اين نوع كارها خبري نبود مگر

. در هر حال موقعيت مناسب و روحاني و جالبي داشت. شداين كه در بين دسته ها اختالف مي افتاد و منجر به دعوا و كتك كاري و غيره مي

داستانمن قول داده بودم كه داستان زندگي شش تن از دختران را برايتان بنويسم، نرگس و مريم را دانستيد چطور به اينجا راه يافتند حاال

: دختر سومم نسا را از زبان خودش بشنويد

تيم من و برادر كوچكتر از خودم و مادر و پدرم يك زندگي ساده و راحتي را مثل ساير اهالي ما اهل الهيجان هس: نسا اين طور شروع كرد

گر او باشندو از تعدادي كارگر را هم استخدام كرده بود كه كمك. پدرم چايكاري داشت و زمين هم مال خودش بود. ميگذرانديم آنجا

من هميشه به پدرم افتخار ميكردم زيرا كار او موجب نان خوردن . وردندطريق او تعدادي زن و مرد در مزرعه ما كار كرده و نان ميخ

ما زندگي خوب و مرفهي داشتيم مادرم بي نهايت زيبا بود و ميشد گفت كه يك لعبت به تمام معنا و واقعي بود او هميشه . ديگران هم ميشد

فت كه اين ارثيه از ارثيه مادي پدرت خيلي با ارزش تر است و براي او ميگ. به من ميگفت كه زيبائي خيره كننده ام را از او به ارث برده ام

از . پدرم هم مرا نسا خوشگله صدا ميزد و زيبائي مرا دائماً ميستود و با اشاره به مادر ميگفت بيله ديگ بيله چغندر. آتيه تو خيلي مهم است

... ر را هم بايد داشته باشداين مادر اين دخت. اين مادر زيبا دختر به اين خوشگلي هيچ بعيد نيست

من از اين تعريف هائي كه مادر و پدرم از من ميكردند خيلي به خود ميباليدم و به همين سبب دختري لوس و ننر و از خودراضي بار آمدم و

ان و خدمه خانه فرياد منتظر سالم از بزرگ و كوچك بودم و انتظار احترام بيش از حد از همه داشتم و سر همه از جمله كل كارگران، باغب

ميزدم و با آنها بدرفتاري ميكردم حتي با برادرم هم همينجور در اين جور مواقع پدرم ميخنديد و ميگفت درسته كه دخترم خيلي خوشگله

94

تمام بدن و اندام او كامالً به پدرم رفته بود و در . به عكس من برادرم اصالً خوش قيافه نبود و مثل پدرم زشت بود. ولي مثل افعي نيش داره

ميداد و پدر و انجاماو چيز دلپذيري را نميشد پيدا كرد و من هم همچون يك برده با او رفتار ميكردم و او هم تمام دستوراتي را كه ميدادم

بودم من بزرگتر و زيباتر ميشدم و همچون ونوس خوش هيكل و خوش تراش شده. مادرم هم زورگوئي مرا نسبت به او ناديده ميگرفتند

من هر چه ميتوانستم برادرم را اذيت . كه آثار آن را تو خودت داري ميبيني اين يك گزافه نيست و حقيقتي است كه قابل لمس است

ه ميكردم مثالً لباس زنانه به تن او ميكردم و ميگفتم بايد برايم برقصه و يا صورت او را رنگ آميزي كرده به صورت دلقك در مي آوردم و ب

از پدرم بگويم كه گاه گاه كه من با او به مزرعه ميرفتم او . ميداد انجامتم كه اداي دلقك ها را در بياورد و او هم تمام اين كارها را او ميگف

دهر از گاه حالش به هم ميخورد و به زمين مينشست و با رنگ و روي پريده دست به شكم ميبرد و از درد به خودش ميپيچيد، مدتي در

يك بار در حضور من اين اتفاق افتاد و من هراسان به طرف او رفتم و او . م كم حالش جا مي آمد و دوباره به كارش ادامه ميدادميكشيد تا ك

پدرم گفت نسا خوشگله من مدتيه مريضم مرضم كه . را بوسيدم و گفتم پدر چي شده؟ چرا اين طور رنگ پريده و مريضي؟ بگو بگو پدر

من گفتم خوب چرا نميري دكتر چرا مرضت را معالجه نميكني؟ . يشم ولي مرضم خودش وا ميده و آروم ميشهشدت پيدا ميكنه اينطوري م

او در جوابم گفت ديگه دكتري نمونده كه من پيشش نرفته باشم اينها ميگن مرضت خيلي پيشرفته است و بايد با دوا خودت را نگه بدارِي،

من . نسا جون مجبورم مرضم معالجه شدني نيست. ني تر ميشه و بايد با همين وضع بسازياز درمان خبري نيست، با دارو زندگي ات طوال

، مادرت ميدونه حاال چقدر عمر كنم با خداست، بايد ديد يمن نميخواستم تو بدون! گفتم باباجون سرطانه؟ او با تأني گفت آره پدر سرطانه

رو به خانه بخت بفرستم اونوقت مردن برام سخت نيست فعالً به خودم اجازه چطور پيش مياد، خدا كنه اونقدر فرصت داشته باشم كه تو

گفته بودم كه مادرم . اين وضع پدرم بود ولي وضع مادرم اصالً جور ديگه بود و با وضع پدرم متفاوت. مردنو نميدم و سخت مقاومت ميكنم

مادرم به علت زيبائي زياد . مقابل او درست و حسابي زشت عجيب خوشگل بود و مثل يك دسته گل زيبا و طناز و عشوه گر و پدرم نقطه

او هم اين مجيز گفتن ها را دوست داشت و هر از گاه با يكي از آنها گرم . طرفداران زيادي داشت و همه مردان مجيز او را ميگفتند

گاه در باره اين هوسبازي هاي مادرم با من شاهد دوست پسربازي او بودم ولي هيچ .ميگرفت و بعد از مدتي با يك نفر ديگر دمساز ميشد

. پدرم صحبت نميكردم و او هم خيالش راحت كه پدرم نميفهمد و دامنه هوسبازي اش را وسيع تر ميكرد و بي محابا به اين كار ادامه ميداد

و براي پدرم خيلي مفيد بود و برادرم هم بزرگ شده و در تمام موارد به پدرم كمك ميكرد و از تمام ريزه كاري هاي پدرم آگاه شده بود

افراط كاري هاي مادرم باعث شد كه پدرم از كارهاي او سر در بياورد و همين مسئله كمك زيادي به . ميداد انجامعمًال تمام كارهاي پدرم را

ز به روز نحيف تر و الغرتر و شدت بيماري او كرد زيرا او واقعاً عاشق مادرم بود و نميتوانست اين خرابكاري ها را تماشاگر باشد، پدرم رو

او ديگر زنده نبود تا بيشتر از ... بيمارتر ميشد تا يك شب با فرياد مادرم از خواب بيدار شدم و فهميدم كه پدرم ديگر در قيد حيات نيست

ما ياري برسانند و ما از سرو صداي ما همسايه ها به خانه ما ريختند و سعي ميكردند در مراسم به . اين شاهد زشتكاري هاي مادرم شود

ولي برادرم از تمام كارهاي پدرم . دانستيم كه از اين پس ما بايد روي پاي خود بايستيم ولي روي مادرم به هيچ وجه نميشد حساب كرد

و ادامه ميداد و مدتي بود كه از مراسم تدفين پدرم گذشته و برادرم رسماً به كار ا. اطالع داشت و با كمال ميل دنباله كارهاي پدرم را گرفت

شهر مادرم هم بي پرواتر به كارهايش مشغول بود و تمام نصايح و تهديدهاي من و برادرم و فشارهاي ما بر او بي اثر ماند و عمًال او ديگر در

دم كه او من زاغ سياه او را چوب زدم و دي. شهره شده بود و براي كارهاي زشتش حتي پول هم خرج ميكرد و صداي ما را در آورده بود

هفته اي چند بار پيش دكتر خانوادگي ما ميرود و چون ظاهراً بيمار به نظر نميرسيد من مشكوك شدم و پيش دكتر رفتم و در باره مراجعات

دكتر وقتي با سروصداي من مواجه شد به . مرتب او سؤال كردم و بدون رودربايستي گفتم كه نكند او هم با مادرم روابط نامشروع دارد

95

آمد و گفت خانم من قاعدتاً چون قسم خورده ام نبايد اسرار بيمار را به كسي بازگو كنم ولي با اين همه سروصدا مجبورم بگويم نه حرف

من با مادر شما رابطه ندارم ولي اين را بدانيد كه مادر شما بيماري خطرناكي دارد كه خيلي هم مسري است و به همين دليل من قسم را

خانم مادر شما به بيماري خطرناك و بسيار مسري مقاربتي مبتال . به خاطر سالمتي شما همه چيز را به اطالع شما ميرسانمفراموش كردم و

خوب شد كه شما خودتان آمديد و . اين بيماري سيفليس است كه بي نهايت مسري است. شده كه ممكن است به همه شما هم سرايت كند

... شما بايد كامًال مواظب خودتان باشيد تا از خطر ابتال به اين بيماري مصون بمانيد. داز جريان بيماري مادرتان مطلع شدي

من با تشكر مطب دكتر را ترك كردم و . شما مواظب خودتان از نظر ابتالء به اين بيماري باشيد. داد انجامبراي مادرتان ديگر نميشود كاري

و در اطاق خواب دراز كشيده و حالش هم خوب بنظر نمي آيد و گويا تب شديدي هم يكراست به سراغ مادرم رفتم و مشاهده كردم كه ا

تو چه جور مادري هستي كه تمام فكر و ذكرت خوش گذراني است ...مادر من متاسفم كه بايد تو را مادر بنامم...من رو به مادرم گفتم . دارد

ه اي و تا سر حد مرگ پيش رفته اي و از مبتلي كردن ديگران به اين در اين كار آنقدر پيشرفت داشتي كه مبتلي به سيفليس شد. و بس

آنوقت چي؟او حرف مرا قطع كرد و گفت ببين نسا جان ...اگر ماراهم آلوده ميكردي...تو هيچگاه بفكر ما بودي؟...بيماري هم اباء نداشته اي

پدرتون ..بگذار به درد خودم بميرم...نميتوانم با تو گفتگو كنم من حاال ...حاال حال من هيچ مناسب نيست و تب شديد همراه باسردرد دارم..

من گفتم مردن پدرم دست خودش نبود ولي تو !فهميدي؟ ...مرد و حاال نوبت من است كه بدنبال او بروم و شما را از شر خودم رها كنم

مادرم گفت حاال تو از همه ...مادر خجالت نكشيدي ؟ ...سمردن او همراه با افتخار بود ولي بيماري تو فقط براي ما بد نامي مياورد و ب..چي؟

منهم خودم را آماده مرگ كرده ام و نظر دكتر هم اينست كه من مدت طوالني زنده . خوب اتفاقي بوده كه پيش آمده ...چيز باخبري

مرگ من خيلي نزديك است و دارم ...نخواهم بود زيرا بيماري بتمام اجزاء بدنم رسوخ كرده كه امكان معالجه را از وي سلب كرده است

مادر تو تاكنون چند ..من فقط گفتم . نكنم من فكر شما را هم كرده بودم و همه چيز م را از شما جدا كرده بودم كه شما را هم مبتال...ميميرم

من گفتم مادر تو ..ن درآاين به ..ان را كردند منهم ديگر نها مرا مبتالآ...شدند او گفت بجهنم كه مبتال..كرده اي؟ نفر را به اين درد مبتال

او دامن خود را باال زد و گفت اينجارا نگاه كن ...شيطان كه به شمايل يك زن در آمده..شيطاني..تو زن نيستي ابليسي..عجيب سنگدل هستي

من يك عفريته هستم در لباس ...مراست گفتي من يك ابليس..نگاه گفتآ...كم مانده بود حالم بهم بخورد ...نها چه بروز من آورده اندآكه

همه اينها نشان ميدهند كه من در ...صداي مرا گوش كن...خوب به چشمان من نگاه كن...يك زن كه هيچ كس جرات نزديكي به او را ندارد

ميبرمت به يك هم ترا جواب كردند آنجااگر ...من چمدان تو را حاضر ميكنم و ميبرمت تهران ..من گفتم پاشو ....چگونه وضعي هستم

ضمنا از آبروريزي هم جلو گيري ميشود و كسي ...تا مردم از شرت در امان باقي بمانند..بسر ببري آنجاآسايشگاه تا تمام عمرت را در

بهتر است كه ..برادرم گفت . او بدون مقاومت قبول كرد و من با برادرم هم صحبت كردم و او را در جريان گذاشتم.چيزي نخواهد فهميد

را بهتر از تو ميشناسم و همانطوريكه گفتي در صورت مايوس شدن از معالجه او را به آسايشگاه ميبرم و آنجان اورا به تهران ببرم چون م

تو نگران او ...گرديرمدت رسيدگي خواهم كرد تا تو ب من گفتم اشكالي ندارد منهم به كارهاي تو در اين. جايش را تعيين خواهم كرد

من از جهت او نگراني ندارم و حتي بعد از فوتش هم غمناك نميشوم و برعكس زمان فوت پدرم كه خيلي مرا متاثر كرده من گفتم .نباش

. برادرم يك ماشين كرايه اي در بست گرفت و با مادر عازم تهران شدند. بود براي او كمي هم متاسف نخواهم شد

اورا به جاي مطمئني بردم و قرارمان بر اين شد كه هرماهه به او سر ...ديدن من گفت هنوز هفته بپايان نرسيده بود كه برادرم بازگشت و با

. بزنم و او از من خواهش كرد كه به تو توصيه كنم كه او را فراموش نكني و او را ببيني

96

دونفري ...القه زيادي پيدا كرده ام حاال خانواده چهارنفري ما تبديل به خانواده كوچك دونفري شده و من حاال فقط برادرم را دارم و به او ع

. داريم زندگي ميكنيم و دونفري مزرعه را ميچرخانيم

ت برادرم توانست تنها يك بار ديگر مادرمان را در تهران ببيند چون بار دوم كه رفت او را زنده نيافت و وقتي باز گشت با چشمان گريان گف

نگاه مرا در آغوش كشيد و آين زندگي ادامه بدهد و جان به جان آفرين تسليم كردو خواهر مادرم ديگر وجود ندارد و نتوانست به ا...

من او را بصورت بسيار محترمانه در يك ...باالخره مادر ما بود ...نگو كه حقش بود ..مادرمان بد جوري مرد ...ادامه داد . بشدت گريست

ن دادم نوشتند آبرايش سفارش دادم و باالي سرش نصب كردم و روي گورستان آبرومند بخاك سپردم و سنگ قبر بسيار بزرگ و زيبائي

. خانواده دونفري شامل من و تو ...نفر بيشتر نيستيم و بايد همديگر را داشته باشيم حاال ما دو...ن درود عاقبت كار كه كردآهركسي ...

بعد از فوت مادر اتفاق ناگوار ...گري شروع به آمدن كرد گويا ميباست دوران خوشي ما هم سر آمده باشد چون بدبياري ها يكي بعد از دي

ار ما آمدند و در خانه مارا زدند كه من بايد فورا خودم را به سر كار در ددر نيمه شب دو سه تا از كارگران وفا.بعدي اينطور شروع شد

بدون سئوال ...من مراجعه كرده اند و مرا ميخواهند نها اين موقع شب بآمن دانستيم كه بايد اتفاق مهمي رخ داده باشد كه ...مزرعه برسانم

متوجه شدم كه كارگران برادرم را در دفتر گروگان گرفته و تقاضا هائي براي خالصي او آنجامن خودم را به مزرعه و كارگاه رسانيدم و در

نها را نپذيرفته بوديم و اين كار را آار تقاضاي نها قبال همگي تقاضاي وام كرده بودند و ما بعلت نداشتن بودجه كافي براي اين كآ. دارند

گران ميگفت شما خود ربرادرم به كا.....موكول ببعد كرده بوديم كه موجب خشم كارگران شده و اين موقعيت نامناسب را موجب شده بود

از كجا ...در اختيار شما بگذارم بهتر ميدانيد كه پس از مرگ پدرم وضع مزرعه از نظر مالي مناسب نيست و من پولي در دسترس ندارم كه

شما چاره ديگري نداريد و بايد همين حاال اوراق وام مارا ...حاال نوبت ماست...هرچه خورديد بستان است ...نها فرياد ميزدند آ...بياورم؟

حاال كه موقع فروش ...من با دستپاچگي بسوي كارگران رفتم و گفتم آقايان. امضاء كنيد وگرنه هرچه ديديد از چشم خودتان ديديد

زمان مناسب را انتخاب كنيد و ...فكر نكرده ايد از كجا بايد اينهمه پول تهيه شود؟...محصول نيست كه اينهمه پول در دسترس ما باشد

يكي از كارگران وقتي قيافه محجوب و حق بجانب مرا ديد رو به كارگران ...مطمئن باشيد كه بتمام تقاضاهاي شما رسيدگي خواهد شد

پوالرو ...كارگر ديگر داد زد نه بابا اينا پولدارن ....ما ميتونيم تا بعد از برداشت محصول صبر كنيم...خوب راست ميگه ديگه بچه ها ...گفت

من گفتم يا ....يا..خانوم جون يا پول ...ر بيپولي ميزنن ااينا هميشه ز...اينهمه ساده نباشين...ميتونن اخ كنن ..چپوندن تو بانك

يا اون ...ما با برادرت كار داريم...برو بابا ما با زنها كاري نداريم..او دوباره با فرياد گفت ...اونم بخاطر پول...ميخواهيد مارا بكشيد؟...چي؟

نك من بايد از با..منتهي دو سه هفته ديگر...باشه من بشما پول ميدم...من جلوتر رفتم و گفتم ...پول اخ ميكنه يا ما حاال خدمتش ميرسيم

تا ماهم به درد سر ..شما هم بايد قول بدين كه اقساط وامتونو بموقع پرداخت كنيد...اعتبار و وام بگيرمو بعد كار شما را راه بيندازم

. نها مدتي بما وقت دادند تا من كار ها را راس و ريس كنمآباالخره ......نيفتيم

ي كه ميتوانستم مراجعه كردم ولي هيچكدام راهگشا نبود و مجبور شدم كه من دراين مدت بهر كاري كه ميتوانستم دست زدم و بهر جائ

نها ميتوانستند آ. نها هم مارا زمان برداشت محصول دست تنها نگذارندآنها بدهم تا ه آپول را از طريق غير بانكي و با سود زياد تهيه كنم و ب

باالخره با تهيه . را هم نداشتيم و ورشكستگي ما خيلي زود بر مال ميشد ن زمان در فشار بگذارند و ما ديگر وقت تهيه همين پول آمارا در

نها نيز سفته هاي اماني خودشان نزد مارا بموقع بپردازند تا ماهم بتوانيم آنها صداها خوابيد و قرار بر اين شد كه آاين پول و پرداخت به

97

ماجرا بپايان رسيده ولي بهيچوجه اينطور نبود زيرا كارگران اقساط ما فكر ميكرديم كه. اقساط وام دريافتي خودمان را پرداخت نمائيم

پذيرفته بود و ما نتوانسته انجامچون خالف از طرف ما . خودرا پرداخت نكردند و ماهم نتوانستيم بموقع سفته هاي خودرا پرداخت كنيم

وام را از ما يكجا خواستند و ما ميبايست در مدتي كوتاه تمام نها از طريق دادگستري تمام آبوديم چند ماه اقساط وام خودمان را بپردازيم

نها دست روي مزرعه ما گذاشتند و قانونا دست ما از مزرعه و آنها را بيكباره بپردازيم كه اين هم براي ما غير ممكن بود و آوام دريافتي از

. و ندار خودمان را از دست داديم نها قرار گرفت و ما تمام دارآچايكاري كوتاه شد و تمام مزرعه در اختيار

ورديم و كل وسائل درون خانه را هم فروختيم و با اين پول من و برادرم عازم تهران آبا فروش خانه مسكوني خودمان پولي بدست

ا كمكم ديدن در تهران من توانستم خيلي زود كاري پيدا كنم و مخارج خود و برادرم را تامين كنم و وضع بهمين منوال ميگذشت ت.شديم

چون هرجا ...ب شد آبرادرم مثل يك گلوله برفي ...برادرم برايم مشكل شد و او خيلي كم بمن سر ميزد و من شده بودم جن و او بسم اهللا

را يد مرتب دير بدير بخانه ميامد و پس از مدتي هم دوستان و رفقاي ناجور اوشكه رفت نتوانست كاري پيدا كند و چون از منهم خجالت ميك

مدتي هم امر بر همين ...به فساد و اعتياد كشاندند و اگر هم پيدايش ميشد مرا تيغ ميزد و با گرفتن مقداري پول دوباره گم وگور ميشد

بدبختي من پايان ناپذير ....ثارش نديدم و خود را تنهاي تنها يافتم آمد كه او بهيچوجه پيدايش نشدو ديگر اثري از آمنوال گذشت تا زماني

مدتي همكاران زن من بمن كمك ميكردند و بعد نوبت همكاران مرد رسيد و كمك ...زيرا همين كار كشكي را هم از دست دادم...ه بود شد

رام به آرام آن طور يرام مردان زيادي را شناختم و همآرام آنها بردن من به دانسينگ ها و بارها بود و پاي من به اين محل ها باز شد و آ

مردان را گاه بيگاه بخانه مياوردم و از اين راه مخارج خودم را تامين ميكردم من كسي را بنام ممد چپول ميشناختم كه ...شدمفساد كشانده

مدتي با او كار كردم تا او ميبايست به دوبي برود و لي او قبل از رفتن بمن گفت من ....كار پيداكردن اين مردان قابل تيغ زدن با او بود

كامال راحت ميتواني بكارت ادامه آنجامن محلي را ميشناسم كه تو در ...تنها بگذارم ولي براي تو هم فكري كرده ام تورا متاسفم كه بايد

اين خانم در كجا زندگي ميكند ممن گفت..احت بكار مشغول ميشوير آنجامن تورا پيش خانمي ميبرم كه مثل يك فرشته است و تو ...بدهي

با شنيدن قلعه شهرنو تنم يخ كرد و مات ومتحير پرسيدم شهر ...در قلعه؟ كدام قلعه ؟ او گفت قلعه شهرنو او گفت در قلعه من گفتم

شنا ميكنم خوب آن خانم آ با آنجايعني ميشود من اين كار را بكنم؟ او گفت من ترا ميبرم ...كاركنم آنجايعن منم بايد بروم شهرنو و ....نو؟

آنجامن دارم بتو خدمت ميكنم رفتن ب...ر كن اگر خوشت نيامد بيا بيرون و برو هر كاري را كه خواستي بكن كا آنجانگاه كن و يا چند روزي

مدم و واقعا دست ممد چپول درد نكنه آحاال ميفهمي كه من چگونه پيش تو ....كار كنند آنجارزو دارند آخيلي ها ..ساني ها هم نيستآباين

. چطور بيكباره سرنگون ميشه و با مخ ميخوره زمين دمآميبيني .....وردآكه منو پيش تو

اسم شوهرش هم عباس چاركتي . پهلوي باغچه ما خونه افسرسه چاك قرار داشت .قبال گفتم كه اسم خانه مارا خونه فرنگيا گذاشته بودند

د و ذخيره كردند تا بتوانند شخصا خانه باج خور معروف قلعه است كه دوتائي مدتهاي زياد بسختي كار كردند و پولهايشان را رويهم گذاشتن

عباس چاركتي بعلت داشتن شانه هاي بسيار پهن به اين نام در قلعه . ن خانه را اداره كنندآاي در قلعه شهرنو بخرند و باز هم دوتائي

به اصطالح قلعه اي ها او را شنائي كه افسرسه چاك را ديده بود عاشق او شده و آعباس چار كتي از همان اوان . موسوم و مفتخر شده بود

يق كه شده پول جمع كنند تا بتوانند خانه اي تهيه كنند و روي پاي خودشان راينها باهم قرار و مدار گذاشتند كه هرجور و بهر ط. نشونده بود

و كشي و بزن بزن براه بود و دعوا و چاق آنجاخانه خوشنامي نبود و همواره در آغازخانه افسرسه چاك از . بايستندو همين كار را هم كردند

ن خانه آمن بخاطر هياهوي زياد . وازه بدي داشتآروي همين اصل اين خانه نام و . ابانده بود ومرتبا كالنتري دخالت كرده و سر و صدا را خ

98

ته باشد و هم سر و صداي نها بكشند تا هم ديد نداشآو جلوگيري از شنيدن اين سر و صدا دستور دادم كه ديوار بلندي بين باغچه ما و مال

نها خير و اين كار را آرا ببينيم ولي آنجااين ديوار بنا شد ولي من يك قسمت از ديوار را طوري بنا كردم كه ما بتوانيم . نها ما را آزار ندهدآ

راي جلوگيري از اتفاق هاي من اين كار را براي اين كردم كه در مواقع الزم ب.دادم كه بعد ها خيلي بما كمك كرد انجامبراي روز مبادا

اين اتفاقات و دعواها و چاقوكشي ها تدبيري بينديشم و اين كار براي باغچه از متعددي كه در اين خانه رخ ميدادو صداهاي ناهنجار ناشي

ا يك مرافعه كما اينكه يك شب صداهاي ناهنجار و فريادهاي پياپي از اين خانه بگوش رسيد و اين فرياده. رام ما خيلي ضروري بودآ

و كنجكاوي مرا براي ديد زدن برانگيخت بطوريكه نردبان را بلكه بعكس دعواي دامنه دار و بدخيمي بنظر ميامد معمولي بنظر نميرسيد

من ديدم كه سه مرد مراجع تمام و كمال مست از افسر باز هم عرق خواستند .سياحت شدم نردبان مشغول سيرو گفتم بياورند و من از باالي

مست هستند و مشروب جديد سرو هفت كه بيش از اندازگنها ه آوردن عرق خودداري كرد و بآنان از آافسر بخاطر مستي بيش از حد و

نها اصرار داشتند كه در همين جا ادامه بدهند و آولي .نها توصيه كرد كه براي نوشيدن عرق بيشتر بخانه ديگري بروندآو به .نخواهد شد

نها را بهم آنها با كم اعتنائي و كم محلي افسر مواجه شدند افسر را تهديد كردند كه كاسه كوزه آوقتي .اعتنائي كرد افسر هم به انها بي

د ريخت نخواه

و گفت كه از دادن عرق نها رفتآعباس بطرف . افسر هم عباس چاركت را صدا كرد و از وي براي دست بسر كردن آنها كمك خواست

گورتونو گم ...عباس گفت عرق مرق خبري نيست بزنين بچاك ...عرق مياري داشم يا نه؟...نها فرياد زدند آ...تنها معذور اسآبيشتر به

نها پريد و كاردش را زير گلوي يكي از آدر همين موقع يكي از نان را اخراج كندآنها نزديك شد كه آكنين وگرنه با من طرفين و به

تر تا شاهرگ تورو بيا جلو...ميترسي ها؟...ه بيا دهد...اي شاهرگ اين دختره بريده شه بيا جلوتر دختران باغچه گذاشت و با فرياد گفت ميخ

عباس با بي احتياطي پريد تا جان دخترك را نجات بدهد كه خون از گلوي ...مردي يا فقط شونه هات پهنه ؟...هم مث اين دختره ببرم

خيلي فوري و بگين اينجا دارد ...ي نردبان داد زدم بچه ها فورا كالنتري را خبر كنيد من از باال/ و همه جارا رنگين كرد ددخترك فواره ز

پس از مدت كوتاهي سر و كله ماموران شهرباني پيدا ...زود باش ...همديگرو ميكشن ناينا دار...قتلي اتفاق ميافتد و خون همه جارا گرفته

تازه متوجه شدم كه تعدادي هم چاقو خورده اند از جمله عباس كه بشدت زخمي . شد و بدرون خانه ريختند و هرسه تا را دستگير كردند

. تري كردندسزخمي ها و عباس را به بيمارستان رسانده و ب. شده بود

نهائي خانه افسر براي مدتي بسته بود و اجازه كار نداشتند و با سعي و دوندگي افسر اجازه كار مجدد گرفت و خانه را باز كرد ولي او به ت

پس از . ن جريان سوت و كور شده بودو مشتري هاي خود را از دست داده بود آو خانه هم بعد از نبودن خانه آقادر به كار كردن و اداره

نان باند پيچي شده و بيمار گونه بنظر چگذشت چهار هفته سروكله عباس پيدا شد كه هنوز پانسمان ها را در سروبدن داشت و هم

خود او هم ميبايست مدتها تحت مداوا باشد . ز دختر مصدوم خبري نبود و گويا ميبايست دو ماه ديگر در بيمارستان باقي باشدولي ا..ميرسيد

نها آ. نها رفتم و خوشحالي خودمان را از سالمت مجدد عباس اظهار داشتم آمن دسته گل بزرگي تهيه كرده و براي ديدن . و نبايد كار كند

ن دختر بدبخت هم اگر نجات پيدا كند مادام العمر آوانند خانه را بچرخانند چون عباس ماه ها بايد تحت مداوا باشد و گفتند كه فعال نميت

. و از ما كه بموقع پليس را خبر كرديم تشكر كردند . ناقص خواهد شد

. حاال شرح زندگي چهارمين دخترم را بشنويد

99

ملي جان داستان .او اين طور شروع كرد. ري دارد و ضمنا خيلي هم با من صميمي است ويدا يكي ديگر از دختراني است كه با من همكا

نميدانم تو . بهم مينمايداتي ندهم براي همه داستان محزندگي من خودش يك كتاب است و اگر من قبل از شرح داستان زندگيم توضي

تربيتي شهرداري همان پرورشگاه است كه نام جديد بخود گرفته سازمان. باره سازمان تربيتي در شهرداري تهران شنيدي يا خير چيزي در

ن زمان مرا آمن دختري سر راهي بودم كه . در هر حال من يكي از دختران سازمان تربيتي شهرداري تهران بعبارت ديگر پرورشگاه بودم...

دم و هيچگاه مزه داشتن پدر و مادر و خانواده را وردند و من از همان شيرخوارگي و نوزادي و كودكي در پرورشگاه رشد كرآبه پرورشگاه

. شد و ادامه يافت بدون مهر و عشق و محبت خانوادگي آغازندگي من بدون پدر مادر و خواهر و برادر و ساير افراد خانواده ز...نچشيدم

. كمي بيشتر بداني بهتر است من كمي در باره سازمان تربيتي شهرداري برايت شرح بدهم كه تو از اين موئسسه دولتي

پرورشگاه در همان نزديكي قلعه شهر نو قرار داشت و شامل تعداد زيادي ساختمانهاي بزرگ و چندين طبقه سازمان تربيتي شهرداري يا

يكي از ن هم در آو دفتر مركزي تمان ها براي منظور و افراد خاصي ساخته شده بودخبود كه در كنار هم قرار داشتند و هر كدام از اين سا

البته منحصر به همين ساختمانها نبود بلكه در نقاط مختلف شهر هم مكانهائي را بخود تخصيص داده بود . همين دستگاه هاي ساختماني بود

و يك موسسه بزرگ را تشكيل داده بود و تحت نظر مديرعامل همين سازمان و دولت اداره ميشد سرپرستي دختران و پسران و كودكان و

همه بعهده اين سازمان بود و هركدام از اين دسته ساختمان مجزا و جداگانه اي را در اختيار داشتند و هركدام از اين ساختمان ها بانوزادان

ساختمان پسران جوان و دختران جوان و كم سال ترها و كودكان و نوزادان كامال از .ساكنان مخصوص خود سر پرست جداگانه اي داشت

سازمان خيلي نزديك به .نها هماهنگ باشد آمعلولين هم در يك نقطه ديگر شهر ساختماني ساخته بودند كه با معلوليت براي و هم جدا بود

. ميشد انجامساني آقلعه بود بطوريكه رفت و آمد از قلعه به سازمان و از سازمان به قلعه خيلي بسادگي و

هاز يكهزار و پانصد دختر در بخش دختران پرورشگاه زندگي ميكردند كبيش . زاد بهم نداشت آران و دختران راهي سولي ساختمان پ

سالن ها و خوابگاه هاي اينجا پر از تختخواب هاي دو طبقه بود و در هر اطاق تعداد زيادي .نها را متفاوت اسكان ميدادندآنها آنسبت به سن

ده بود كه دختران بتوانند وسايل خودشان را در اين كمد ها قرار از اين نوع تخت ها قرار داشت و در كنار تخت ها كمدهاي زيادي تعبيه ش

و يا هر چند اطاق يك سرپرست داشت كه مسائل ندر بعضي از اين سالن ها بيش از يكصد و پنجاه تخت قرار داده بودند و هر سال. بدهند

ران كليد كمد اختصاصي خودشان را داشتند منتهي هركدام از دخت. نها زنان سالخورده بودند آدختران را حل و فصل ميكردند و اغلب

غذا خوردن دختران در سالن بزرگي بنام سالن غذا خوري جمع شده و زمان .سرپرست ميتوانست كليه كمدها را باز كرده و كنترل كند

نها بوسيله سازمان تامين آاج لباس و پوشاك و كليه مايحت. دختران بطور ماهانه پول تو جيبي دريافت ميكردند . باهم صرف غذا ميكردند

از پول تو جيبي گرفته تا لباس خوراك و وسايل بهداشتي و ...ميشد انجامالبته لفت و ليس مفصلي هم در تمام موارد مربوطه .ميشد

ولي من حيث سا ميرفت واين پولها بجيب ر....نها هم از توبره ميخوردند هم از آخورآمار هم دستكاري شده بود كه آحتي ........غيره

در سالني كه من زندگي ميكردم محل زندگي دختران باالي . براي كسانيكه هيچكس را نداشتند خيلي مغتنم بود آنجاالمجموع زندگي در

خياطي و كارهاي دستي و تعدادي ديگر كالس وجود داشت كه من در كالس خياطي نام ..در پرورشگاه كالسهاي نقاشي. شانزده سال بود

موخته باشيم كه در خارج از آيص از پرورشگاه كار و حرفه اي رخاين كالسها براي اين منظور بود كه ما پس از ت. ده بودم نويسي كر

ن دكتر عمومي با اعتقادات شديد مذهبي آدر مجتمع ما درمانگاهي داشت كه رئيس . پرورشگاه بتوانيم زندگي خودمان را بچرخانيم

رئيس اصوال مذهبي نبود و حتي ميشد گفت كه به سبود و دكتر رئيس درمانگاه معاوني داشت كه بر عكاين درمانگاه بسيار مجهز ...بود

100

درمانگاه مارا بصورت يك درمانگاه تاين معاون دكتري بود تحصيل كرده خارج و بسيار با پشت كار و ميخواس.اسالم هم اعتقادي نداشت

براي هر بيمار متداول نبود و اصوال مسائل بيمار ان موقع ايجاد پرونده مجزآكار بود و در ورد و با جديت مشغول بآكامال مدرن و اروپائي در

در پرونده تمام مسايل . دكتر جوان اين كار را بعهده گرفت و براي يكايك دختران پرونده بهداشتي ايجاد كرد . در پرونده درج نميشد

انجاممپيوتر ااين كار را اكنون ك...مراجعه به پرونده از سوابق بيمار مطلع ميشد بيمار حتي واكسيناسيون وووو درج ميشد و هر دكتر با

العاده و مدرن محسوب ميشد كه دكتر ن زمان اين كار يك كار فوقآميشود ولي در انجامنزمان موجود نبود و كار ساده تر آميدهد كه در

همه دختران و پسران و كودكان پرورشگاه عاشق اين دكتر خير خواه . فت نرا تمام كرد و مرد تفقد و تشويق قرار گرآبا كمال حسن نيت

بطوريكه اينهمه تشويق و اينهمه عالقه فرزندان سازمان به دكتر باعث حقد و حسد تمام روسا و سرپرستان ....شده بودند و او را ميپرستيدند

. ب دكتر را زدند آبطوريكه زير...سازمان قرار گرفت

اين دكتر در زمان ...بعد از رفتن اين دكتر جوان آش همان بود و كاسه همان.و را زدند بلكه به اذيت و آزار او هم پرداختندب اآنه تنها زير

را مثل پدر دوست و ما او ن مارا به خانه خود نزد زن و فرزندانش ميبرد و مانند فرزندانش بما محبت ميكردآكار در درمانگاه و حتي پس از

ما همگي . يم كه از جمله پنچر كردن ماشينهاي روسا بود ردت و ما كلي گريه كرديم و مقداري هم در سازمان خرابكاري كاو رف. داشتيم

. خرين شخص از اين نوع خواهد بود آلباس سياه پوشيديم و اولين روز هم از خوردن غذا خودداري كرديم چون ميدانستيم اين دكتر

پسران در زمان كار دكتر ماشين اورا ميشستند و براق . وست داشتند دست به خرابكاري بيشتري زدندپسران كه حتي بيش از ما دكتر را د

نها الستيك آ.. اين كار منع ميكرد باز هم به اين كار ادامه ميدادند و با ميل و رغبت اين كار را ميكردند نها را ازآميكردند و هرچه دكتر

. ثري نداشت امدن مجدد دكتر را كردندكه هيچ كدام از اين كارها آاعالميه دستي تقاضاي ماشين روسا را با كارد پاره كردند و طي

را ترك آنجابودم و زماني كه هجده سالم تمام شد ميبايست طبق قانون آنجابله من در چنين محيطي بار آمدم و تا سن هجده سالگي در

من اصوال دختر چشم .ماعي بروم كه هيچوقت نبودم و برايم كامال تازگي داشتمن ميبايست جل و پالس خودم را جمع كنم و درون اجت .كنم

نها در بيرون سازمان چشم و گوش آوگوش بسته اي نبودم و در اعياد و جشنهاي داخل سازمان و بعضي اوقات بصورت مخفي و بدون اطالع

نها و قرار آشنائي با آي من عس...ران جذاب و خوش قيافهو دلم براي پسران ميجنبيد و تمام هوش و هواسم متوجه پسران بود بخصوص پس

من دوستي داشتم بنام معصومه كه خود او از اين نام عربي مزخرف بدش ميامد .نها بود و از هر موقعيتي استفاده ميكردمآو مدار گذاشتن با

هم از پسربازي و هم از دختربازي خوشمان ميامد من و او هردو دوجنسي از نظر سكس بوديم يعني بيسكسوئل كه...و خود را ژيال ميناميد

. و در مواقع ضروري با هم ور ميرفتيم و يكديگر را ارضاء ميكرديم و همين هم برايمان مغتنم بود

تو ...يتو اكنون به سني رسيده اي كه طبق نظامنامه سازمان بايد اين جا را ترك كن...دخترم .....مدير عامل سازمان در دفتر كارش بمن گفت

تو بايد نحوه ...خرين ماه اقامت تو در اينجا خواهد بود و بايد در اين مدت فكري براي خودت بكنيآاين ...بايد روي پاي خودت بايستي

من گفتم . نان به زندگي خودت ادامه بدهي و از خودت در مقابل ناماليمات دفاع كني آزندگي در خارج از سازمان را فرا بگيري و بتواني با

مده آنچنان محدود و در يك چهار گوش بسته نگاه داشته ايد كه ما كامال چشم و گوش بسته بار آقاي مدير عامل شما مارا در اين مدت آ

ورده ايد و حاال بايد بين گرگها زندگي آرا بره بار شما ما....ب بيرون بكشمآنميدانم در بيرون از سازمان چقدر بتوانم گليم خودم را از ...ايم

ميگفت در خارج موسساتي هستند كه با پرورشگاه هدكتر معاون درمانگا. بايد بسوزيم و بسازيم ...م و نميدانم چگونه ولي چاره چيست ينك

101

ها همكاري دارند و نميگذارند كه فرزندان پرورشگاه ها به بيراهه بيفتند و يا با مشكالت مواجه شوند و دكتر ميخواست اين پروژه را با

او حرف مرا به سرعت و .نداديد منجااب اورا زدند و شما هم كاري در مقابل اين بيعدالتي آما در اينجا پياده كند كه حسودان زيرموافقت ش

تندي قطع كرد و گفت بهمين دليل نتوانست كه با ما كار كند چون حرفهاي گنده تر از دهانش ميگفت و گوشهاي شما را با اين مزخرفات

مادگي اين نوع آنها را براي ما بپيچد در حاليكه ما آاو ميخواست تمام نسخه هاي ... در اروپا و امريكا زندگي نميكنيم ما كه ...پر ميكرد

من نميدانم راجع به ...بابا ما در ايران هستيم نه اروپا ...او تخم لق را در دهان شما گذاشته و انتظارات شما را زياد كرده...خدمات را نداريم

هر جا كه ميرم از من دكترو ميخان در حاليكه ساير روسا نميتوانند با او كنار بيايند و همه با او سر ...سايه او همه جا هست ... دكتر چي بگم

او همه اش حرف تحويل داده و ما كار ميخواهيم ...اين دكتر بجز حرف چي تحويل شماها داده كه اينهمه دكتر دكتر ميكنين....جنگ دارند

باشه من در فكر رفتن هستم و بزودي بار و بنديلم را ...خوب وضع مشخص شد ....تم پس شما كار تحويل داديد و او حرف؟من گف. نه حرف

ظال خداحافعف....ميبندم و اينجارو ترك ميكنم

پرورشگاه آدرس ا ترك كردم و مستقيما رفتم بسراغ پسري كه او هم تازه مرخص شده بود و قبل از رفتن ازرمن با يك چمدان پرورشگاه

م و او از ديدن من خيلي خوشحال رددرس به او مراجعه كآطبق . خود را بمن داده بود كه در صورت نياز از كمك هاي او برخوردار شوم

. شد و قول همكاري و مساعدت داد و پيشنهاد كرد تا يافتن جا و مكان و كار نزد او باشم و منهم پيشنهاد او را پذيرفتم

قاشي هم بسيار عالقمند بود و به ن .نزمان كه در پرورشگاه ميزيست جوان درس خوان و آراسته و قابل اطميناني بودآو بود و در نام او خسر

و مكان يافته و خيلي زود بزندگي او به محض گرفتن ديپلم و ترخيص از پرورشگاه براي خود كار و جا.هاي خوبي هم ارائه كرده بود كار

خسرو گفت كه تمام كار ها را قبال رديف كرده است چون ميدانسته كه من بزودي بايد پرورشگاه را ترك كنم و .بود عادي خود دست يافته

خسرو منتظر من بود و . نها موافقت كند آخانه بمدن من آحتي با صاحبخانه صحبت كرده بود كه با . كسي را هم ندارم كه بمن كمك كند

با اين شرح من وارد خانه . روز مرخصي گرفت تا بتواند در اين مدت بمن كمك كند او از شركت دو. همه چيز را تحت كنترل خود داشت

او گفت خوشحالم كه مستقيما . او شدم و ديدم كه او قبال چاي و شيريني آماده كرده و منتظر من است چون روز بيرون آمدن مرا ميدانست

نها آن بيچاره ها احدي را نداشتند كه به ياري آتو حداقل مرا داشتي ..ر نشدي دچا آنجامدي و بسرنوشت خيلي از دختران آپيش من

من از كمك هاي بيدريغ او تشكر كردم و تذكر دادم كه او هميشه مورد عالقه من بوده و . بشتابد و تك و تنها در تهران بزرگ رها شدند

خودمان كار پيدا ميكنم تا همه چيزت منظم و تحت كنترل من برايت در شركت ..اين كه چيزي نيست ..او گفت ويدا جان . هست

و در ...من قصد دارم كه از صاحبخانه يك اطاق ديگر اجاره كنم و ما دونفره با دو اطاق با هم زندگي كنيم براي هميشه و دائم...باشد

اما راجع به يكي دوتا بايد ....دربست...و موافقم من گفتم با تعداد زيادي از پيشنهادهاي ت. صورتيكه باهم توافق داشتيم باهم ازدواج كنيم

ما فقط ...هردوي ما بي كس و كاريم...نه تو پدر و مادر داري و نه من...او گفت ببين ويدا...و نبايد عجله بخرج داد..بگويم كه زمان ميخواهد

دوتائي پول پس انداز ...ميكنيم آغازمندانه را هردو كار ميكنيم و يك زندگي شرافت...اين براي ما خيلي مغتنم است ..همديگر را داريم

من گفتم من ...بگو ...پريد و روي مرا بوسيد و گفت...نها اختصاص ميدهيمآو پس از مدتي داراي فرزند ميشويم و پس انداز را به مميكني

هم اكنون خوشبخت ترين مرد دنيا من از...خسرو گفت حاال شدي يك دختر عاقل فهميده و عاقبت انديش...منهم موافقم ...حرفي ندارم

بكوري چشم مدير عامل ما زندگي پر از عشق و ...را درك ميكنم آنجامن گفتم حاال من فرق زندگي در پرورشگاه و بيرون از ...هستم

م و يك جشن ن روز ما مشغول تدارك ازدواج بوديم و تمام وسايل اين كار را فراهم كرديآاز فرداي ...ميكنيم آغازاحساس خودمان را

102

صاحبخانه مثل مادر ما تمام زحمات جشن را بعهده گرفت و ...كوچك هم گرفتيم كه دوستان اداري خسرو و صاحبخانه هم شركت داشتند

. ما رسما زن و شوهر شديم

بستني من آز بار داري و من با اينكه جلوگيري از بارداري نميكردم ولي ا. ما زندگي زناشوئي را شروع كرديم و ماه ها از ازدواج ما گذشت

كم كم نگران شدم و به يك دكتر زنان مراجعه كردم و دكتر پس از معاينات . هيچ خبري نبودو من وخسرو هردو در انتظار فرزند بوديم

ب پاكي را روي دست من ريخت و گفت كه من بايد بارداري را فراموش كنم چون استخوان لگن من خيليآزمايشهاي مربوطه آمفصل و

من و خسرو ديگر در باره داشتن فرزند حرفي نميزديم ولي من با . كوچك است و داشتن فرزند برايم هم خطرناك است و هم غير ممكن

ما ...بچه غنج ميزند ناحساس زنانه ام دانستم كه او در اين باره خويشتن داري بخرج ميدهد و خيلي ناراحت است و دلش براي داشت

ان تر يحس ميكردم و هرچه زمان ميگذشت اين مسئله نما مان راشكارا سردي بينآامه ميداديم ولي من بزندگي زناشوئي خود اد

من فكر .تا زمانيكه تبديل به عذاب شد سردي و بعد دوري كردن و عذاب كشيدن و يكنواختي در زندگي روز به روز زياد تر ميشد...ميشد

در ...كه چي؟....كنيم و اسمش را زندگي بگذاريم؟ دو تا اطاق بنشينيم و روي هم را تماشايا ما دو نفر بايد تا ابد توي همين آميكردم كه

نه اينكه دوتائي بنشينيم و قوقولي قوقول به همديگر ...ميرقصيديم و بيعاري ميكرديم...بكوبي داشتيم نپرورشگاه اقال ما تعدادي بوديم و بز

خوب ....و عشقبازي كردن هم همان يكي دوماه اولش خوبه بعد ديگه خسته كننده ميشه قربون صدقه رفتن بهم..نگاه كنيم و خميازه بكشيم

من اصوال ....ولي من ...خسرو البته بهيچوجه اظهار ناراحتي نميكرد و راست و دروغ نشان ميداد كه از اين زندگي ناراحت نيست.....بعد؟

دوتا اطاق ...حاال چي؟...نم پر ميكردند و مرا يك لحظه تنها نميگذاشتندي بودم و دور بر مرا هميشه دوستاژدختر پرسر و صدا و پر انر

حاال فهميدم كه من يك زندگي ساده ...يك لحظه دهن دره منو خالص نميكرد...با من و خسرو تازه خسرو هم خيلي كم حرف بود ...فكسني

براي رفع مالل ...ورشگاه بودم ولي هميشه دوست پسرداشتمبا اينكه در پر....من يك چيزيم ميشد...اليش را نميتوانم تحمل كنم آو بي

ن هم طوالني تر بطوريكه خسرو را شاكي آگاهي ميزدم بيرون و خيابان گردي ميكردم و اين بيرون رفتن ها مرتب زيادتر ميشد و مدت

. مورد منع كرد كرد و او مرا از بيرون رفتن بي

رد تا روزي من به او گفتم خسرو جان فكر ميكنم كه اين زندگي سرد و يكنواخت براي تو خسرو بعناوين مختلف اظهار گله و شكايت ميك

ن ويداي آديگر خسرو گفت من يقين دارم كه تو.. ينده خودمان بكنيمآهم قابل تحمل و دوام نباشد ما دو نفري بايد بنشينيم و فكري براي

دختر جان تو كه در اينجا كسي را نداري كه پيشش !...لت ياد هندوستان كردهيستي و تازگي ها خيلي هوائي شده اي و فينسابق براي من

من يقين دارم كه تو راه و . هيچكس اين اجازه را بتو نخواهد داد...بروي و اگر هم داشته باشي اجازه نخواهي داشت هرشب دير بخانه بروي

ه اصطالح معروف پالونت كج شده و اين براي من بهيچ وجه روش صحيحي را پيش نگرفته اي و داري درست و حسابي كجروي ميكني و ب

اه حل عاقالنه پيدا كنيم و بطور مسالمت آميز از هم جدا شويم و رمن گفتم كامال حق با توست و ما بايد بنشينيم و يك . قابل تحمل نيست

طالق انجاماين راه كامال عاقالنه است فقط تو بايد تا خسرو گفت بنظر من . هركدام از ما راه خود را برود بدون اينكه دوستي ما لطمه ببيند

نها آما دو اطاق داريم يكي از .رسمي اينجا زندگي كني و سپس با فرصت كافي محل مناسبي براي خودت پيدا كني و بعد اينجا را ترك كني

كار هم دخالتي داشته باشيم مستقال هركدام ن ديگري متعلق بمن خواهد شدو بدون اينكه بآبمان و آنجارا انتخاب كن و در اين مدت در

خسرو چون . ميشود انجامساني آدر اين وقت تقاضاي طالق ميكنيم و كار هم به . در يك اطاق زندگي ميكنيم تا وضع هردوي ما روشن شود

. انسان خوبي بود با تمام شرايط من موافقت كرد و مقدمات طالق ما فراهم گرديد

103

ديسكوها بود تا مردان مناسب را بتور بزنم و تا حد ممكن او را تيغ بزنم و من حاال شده بودم يك تك پرون كار جديد من سر زدن به

شنا شد و قرار شد مرا پيش شما آچندين و چند بار هم كارم به كالنتري ها كشيدو مدتي هم در بازداشت بودم تااينكه مردي با من ...كامل

ه شما مهربان و دوست داشتني هستيد بخصوص از تو زيادي تعريف ميكرد بطوريكه من همرد و ميگفت او خيلي از شما تعريف ميك. بياورد

اين بود تمام داستان زندگي من كه . من واقعا از همه شماها بخصوص تو راضي هستم و اين جا را خانه خودم ميدانم .نديده عاشقت شدم

. برايت مفصل تعريف كردم

. ن داريدآحاال دوباره از خودم و خاطراتم خواهم نوشت ميدانم خيلي تمايل بدانستن . رف نزدم مدتي است كه من از خودم ح

ابول با اينكه . ممنوع است اطاقم را ضميمه اطاق ابول كردم و ورود همه به محوطه خصوصي ما. من مدتي است كه خودم ديگر كار نميكنم

وجود قدرتمند او بود . دم بدي نيست و نسبت بمن خيلي با گذشت و مهربان است آخصا داده خود ش انجامتمام تخلفات موجود در كشور را

و تمام مدت مشغول ثروت اندوزي بوده و باشم و بدون اشكال عمده ...كه من توانستم اينهمه مدت را بدون دردسر در قلعه شهرنو بگذرانم

فظ و حراست او حاگر ...اگر عشق او نسبت به من نبود ...اگر او نبود .دخيلي زيا....حاال من زن ثروتمندي هستم...اينهمه ثروت بيندوزم

در تمام مدت هيچگونه اختالف مالي بين من و او بروز نكرد و ...من هفت كفن پوسانده بودم و نه من و نه او اينطور ثروتمند نميشديم...نبود

خانه ما بوده انه و باغچه افسر سه چاك كه اگر يادتان باشد جنبراستي خ. ما بودجه مشترك داشتيم و هرچه ميخواستيم برداشت ميكرديم

نها براي هميشه لغو شده است و آو اجازه كار هكشي هاي مداوم و سر و صداهاي غير معمول مدت هاست كه بسته شدو هست و بعلت چاقو

را از افسرسه چاك خريداري كرده و با آنجاكرده و خانه را داشتند و ما از موقعيت مناسب استفاده نآ شنها قصد فروآخانه خالي مانده و

پس از تعميرات اساسي و دكوراسيون جديد باغچه خودمان را وسيع تر كرده و باز هم . نرا ضميمه باغچه خودمان كرديم آبرداشتن ديوار

شكار آه با تمام باغچه هاي ديگر تفاوت باغچه ما از بهترين و زيباترين و معروف ترين باغچه هاي قلعه شد ك. معروفتر و پولدارتر شديم

بدين ترتيب تعداد دختران ما هم رو به فزوني گذاشت و از هر نظر بيرقيب شده بود و ما هم پول ....داشت و جزو ديدنيهاي قلعه شده بود

ما .از طرف ما راحت شده بود نشدن كارهاي خالف خيالشان انجامرامش و نداشتن سوءسابقه و آكالنتري ناحيه ده هم بعلت ...پارو ميكرديم

ورده بوديم كه همه كار كشته و ورزيده بودند و دوره هاي مخصوص راهم آيك نيروي انتظامي كوچك در باغچه براي مواقع خطر بوجود

اركستري لذا خطري مارا تهديد نميكرد و كار ها با خوشي و خرمي پيش ميرفت و دسته .ديده و حقوق بسيار خوبي از ما دريافت ميكردند

نها سفارش كرده بوديم كه از قوه قهريه تا سرحد آما به . بود كه دائما مشغول نواختن بودند كه به لطف باغچه ميافزود اهم در استخدام م

ا نا دم روساي كالنتري رممدن اختالف مالي هميشه حق را به مشتري بدهند و شر را دفع كنندو ضآامكان استفاده نكنند و در صورت بوجود

ما با دستگاه هاي دولتي هم روابطي صميمانه . نها بنحوي ميرسانديم و رويهمرفته محيط امني فراهم كرده بوديم آديده بوديم و مرتبا ب

نها نيز از تاسيسات ما و آنها گاهگاه خبرنگاران خارجي را پيش ما ميفرستادند تا عكس گرفته رپرتاژ تهيه نمايندو آو برقرار كرده بوديم

. بردنديان مشرفته به كشورگان ما عكس دختر

نها را به اينجا براي آنها مهمان مهمي از كشور هاي حاشيه خليج فارس خواهند داشت و مايليم آو گفت بزودي مدآروزي نماينده شهرداري

نرا در آكه پس از شور و مشورت نها را بكشورشان برده آبازديد بياوريم تا از اينجا فيلمبرداري كرده و با مصاحبه ها و توضيحات الزم

نها فراهم كرده كه وجود چنين موسساتي را در آاز اين نظر مشكالتي براي آنجاكشورشان پياده كنندزيرا وجود توريست زياد در

104

ذيرد كه پ انجامورده و نوع پذيرائي بنحوي آما از شما انتظار داريم كه شما مساعدت هاي الزم را بعمل .كشورشان ضروري ساخته است

من ديگر سفارش نميكنم چون شما هم در ...نها با خاطره خوش ايران را ترك كنند و ابروي ما هم حفظ شودآ. نان باشدآشايسته شخصيت

من و .. من يقين دارم كه شما نهايت كوشش خودتان را از همه نظر خواهيد كردتا همه چيز بخوبي پيش برود....نوع خودتان بينظير هستيد

ل داديم كه سعيمان را در اين مورد خواهيم كرد تا همه چيز بر وفق مراد شهرداري باشد و كوچكترين اشكالي پيش نيايد ولي ابول قو

. نها هم قبول كردندآمتذكر شديم كه اين قول فقط در محدوده خانه ما خواهد بود و اتفاقات در ساير جاها را نبايد بحساب ما بگذارند و

نها ملبس به لباس عربي بودند و دونفر لباس آنها پيداشد كه مجموعا هشت نفر بودندكه شش نفر آظهر سر و كله روز بعد نزديكي هاي

العاده تميز ارا فوقجما قبال همه . يعني مجموعا هشت نفر وارد باغچه ما شدند ..داري بودند تن داشتند كه از مامورين خود شهرمعمولي به

خالصه ...ذاشته بوديم و باغچه كه خود پر گل بود ولي راهرو ها و سالن را هم با گل تزئين كرده بوديمگل راسته كرده و اكثر جاها گآو

باره غذا دست تمام گذاشته و انواع ا هم درمشپز آورديم و آخالصه تمام تمهيدات الزم را بعمل ...همه جارا زيبا و ديدني ساخته بوديم

نها هم وارد شده و آنگاران مام فيلم برداران و عكاسان و خبردر اين مدت ت. ماده كرده بودآدن ورآغذاهاي ايراني و اروپائي را براي

نها دسته موزيك شروع به نواختن كرد و كليه كارگران و كارمندان و بخصوص دختران در دو طرف آزمان ورود .مشغول به كار شدند

من . اري شدندداين صحنه عكاسان عكس گرفته فيلمبرداران هم مشغول به فيلم براز ...نان خوشامد ميگفتندآايستاده و با دسته هاي گل به

و مرتب از ما ا دقت همه جارا ديد ميزدبهيئت ...نان شديمآنها را به سالن هدايت كرده و مشغول پذيرائي از آو ابول پس از مراسم معارفه

... اديمنها پاسخ ميدآسواالت مختلف ميكرد كه ما هم با دقت به سواالت

سرو مشروب همراه با كبابهاي مختلف بصورت داغ و پشت سر هم و منظم و مرتب شروع شد و ساقيگري را هم دختران من به نحو احسن

نها مشروب تعارف آو مرتب به راسته و بهترين لباسهاي خودشان را پوشيده بودندآدختران من خودشان را خيلي خوب ...ميدادند انجام

از همه قسمت باغچه ما بخصوص اطاق دختران و تزئينات باغچه و سالنها . نها نگاه ميكردندآا هم با نگاه هاي خريدارانه به نهآميكردند و

پس .نرا در كشور خودشان بسازندآنها بدقت همه جارا فيلمبرداري ميكردند تا بموقع بتوانند خوب تقليد كرده و شبيه آ...فيلمبرداري ميشد

نها براي رفع خستگي به اطاق هاي اختصاصي خودشان بروند و پس از مدتي استراحت دوباره به كارشان آد دادم كه از مدتي من پيشنها

نها از خدا خواسته به استراحتگاه خودشان رفتند و از موقعيت مناسب استفاده كرده و دختران را آنها مواجه شد و آادامه بدهند و با استقبال

. ندهم به اطاق هاي خودشان برد

گويا يكي برايش كافي ...نهم براي تعويض دخترش آشتر از سه ساعت در اطاقش بود و فقط يك بار بيرون آمد يشيخ نعمان رئيس هيئت ب

مده خواسته خودش را خفه آمن فكر كردم كه او از دخترك خوشش نيامده ولي بعد فهميدم چون خيلي خوشش آغازدر . نبود

مده بودند كه آخوب اينها ...شيخ نعمان نداشتند و هركدام چند بار دختر جديد را به اطاق خودشان بردند ديگران هم دست كمي از....كند

ماموران دولتي خيلي از ما راضي بودند چون ما . ن با خبر شوندآهمه جاي اين قلعه ر ا ببينند و ميبايست امتحان هم بكنند و از كم وكيف

لت اينكه تمام خانه هاي قلعه از بيرون شبيه هم است بدون شك هيئت فكر ميكند كه همه قلعه اينطور بع...حفظ كرده بوديم نها راآبروي آ

در حقيقت اگر چاقوكشي و الت بازي در بعضي از خانه ها نبود اين جا يك محل توريستي جالبي ميشد و بايد دانست كه شهرهاي . است

شيخ . ان بما قول دادند كه جبران خسارت زمان بيكاري ما در اين مدت را خواهند كردمامور....به اين نوع امكنه احتياج شديد دارد گبزر

105

از مدت سو پ هاي قيمتي هديه كردندديه دادندو بخصوص بدختران انگشترنعمان و همراهان هداياي بسيار گرانبها و جواهر زيادي بما ه

گذشته است و اين براي نها خوشآنها بينهايت از ما رضايت داشته و به آكه دادن اينهمه هدايا نشان ميداد . كوتاهي باغچه ما را ترك كردند

نها را به محل ما بازتر ميكرد در ضمن خانه هاي ديگر آش ما را در شهرداري و وزارت كشور باال برده و پاي رزفرين بود زيرا اآما افتخار

. تند كه با ما طرف شدن يعني با دولت طرف شدن استهم دانستند كه نبايد با ما طرف شوند و حساب خود را كردند و دانس

خر شب هم به كاباره شكوفه نو دعوت ميشدند و شبي را آديد از ما مي پذيرفت و ميهمانان پس از باز انجامديد ها همه ماهه از اين نوع باز

ت قلعه و بعد از دروازه قزوين قرار داشت و ن زمان تهران بود كه در پشآاين كاباره يكي مجلل ترين كاباره هاي .به خوشي ميگذرانيدند

كليه . يگانه كاباره مجلل از اين نوع در جنوب تهران در زمان شاه فقيد بود و نام و آوازه اي شايد باالتر از كاباره هاي شمال تهران را داشت

اباره شكوفه نو در ساختمان چند طبقه و بسيار ك. قريب به اتفاق ميهمانان دولتي به اين كاباره دعوت ميشدند و شب خوبي را ميگذرانيدند

بزرگي قرار داشت كه شامل يك سالن بسيار بسيار بزرگ همراه با يك سن گردان بزرگ بود و سالن هم در قسمت هاي مختلف داراي

و نوع خاص از اشكوب هاي متنوع بود كه در تمام اشكوب ها و اصل سالن ميز و صندلي قرار داشت و هر قسمت اختصاص به يك دسته

در طبقه زيرين كاباره يك نايت كالب بسيار بزرگ تعبيه شده بود كه از بهترين دختران جهان خاصه از مصر و لبنان و .ميهمانان داشت

كاباره ساعت دوازده شب برنامه اش . ديگر كشور هان جهان براي پذيرائي استفاده ميشد و اركستر بزرگي همه را برقص تشويق ميكرد

دختران عرب و اروپائي و رقاصه هاي لبناني و .ميشد و ميهمانان بعدا از ديسكوتك و نايت كالب براي خوشگذراني استفاده ميكردند تمام

در باال . را كامال سرگرم ميكردندو اين محل براي خوش گذران ها بهشت موعود بود و بس مصري و اسپانيولي و فرانسوي شب زنده دارها

نان آمده بودند و مشغول كردن آتر شروع برنامه براي افرادي كه زود تعدادي دختران قبل از آغازب شروع ميشد ودر برنامه ساعت نه ش

و اصل برنامه با مردي بنام محمد رسولي كه سوار خر دست ساز و پالستيكي است و سوار بر خر وارد صحنه ميشود و با تصنيف ميرقصيدند

هان جو سپس برنامه هاي اصلي كه اغلب از بزرگترين و معروفترين كاباره هاي ...ميگرديد آغازون االغ جون االغ جون االغ قدتو قرب

غذا هاي اين كاباره هم بسيار ماكول و خوشمزه بود و از انواع غذاهاي ايراني و . روي صحنه ميامدند بخصوص پاريس دعوت شده بودند

كافه شكوفه بعينه در دربار شاه هم اجرا ميشد چون واالحضرت خيلي عالقمند به بايد بگويم كه تمام برنامه هاي. خارجي تشكيل ميشد

ن آدر يكي از برنامه هاي شكوفه نو در دربار اتفاقي رخ داد كه بايد برايتان شرح بدهم و . ديدن اين برنامه ها بود بخصوص رقص االغ جون

راي اجراء برنامه در كاخ سلطنتي بودند و اجراء برنامه ميبايست مطابق نها بود بآكه گوگوش هم جزو هاين بود كه تمام مجريان برنام

.... معمول با االغ جون شروع شود

در صدر مجلس شاه با سگ بزرگ و گرگيش و در كنار او شهبانو و. حاال در دربار همگي اطراف سالن نشسته و منتظر شروع برنامه هستند

ناگهان .و تعدادي از بستگان شهبانو نشسته و راهي را باز گذاشته اند براي ورود هنرپيشگان وليعهد و ادامتا شمس و اشرف و شاپورها

از فرياد رسولي سگ شاه هراسان شده و ميپرد وسط سالن و ميخواهد به . ا االغ مخصوص با فرياد االغ جون وارد ميشود بمحمد رسولي

مد آر داد كه ساكت باشد و اورا بطرف خودش خواند و سگ هم اطاعت كرد و خوشبختانه شاه بموقع به سگ دستو. رسولي حمله كند محمد

بيچاره رسولي كم مانده بود .بر شد شد و بخصوص وليعهد از خنده روده اين صحنه باعث خنده فراوان حاضران .و جلوي پاي شاه نشست

گوگوش هم با .برنامه اش را بخوبي بپايان ببردنشب نتوانست آكه از ترس شلوارش را خيس كند و با رنگ پريده روي زمين نشست و

106

باد بسيار شاد بود چون همه از اين واقعه آولي فضاي دربار سعد. رفته برنامه دلچسب نبود رنگ پريده برنامه اش را اجراء كرد و رويهم

. بشدت خنديده بودند

.ه پاره اي در شمال و پاره اي در مركز شهر قرار داشتنده معروف تهران را ببرم كرصحبت از كاباره شد بهتر است كه من نام چند كابا

نزديك پارك عمومي هم از كاباره هاي نامدار بود و برنامه هاي متنوع و دلچسبي داشت و شمال شهري ه ميامي واقع در خيابان پهلويركابا

ن از جنوب شهر بودند و خوانندگان آوازندگان و مجريان افق طالئي بود كه تمام خوانندگان و ن هبعد كابار .ها از طرفداران اين كاباره بودند

در اينجا زمان اجراء ...د نميامد آنجابرنامه اجراء ميكردند و هم جنوب شهر و هم شمال شهري به آنجاسوسن ووودر ...اسيآقمردمي مثل

دانسينگ و كلوپي در خيابان كورش كبير بار .ردبرنامه همه با خواننده همراهي كرده و پاره اي هم ميرقصيدند و مجري از اين كار لذت ميب

گي ها و همجنسبازان بود و ه ي نام اين بار ماكسيم بود كه ويژ .ورد آن جنجال بزرگي بوجود آافتتاح شده بود كه افتتاح !)دكتر شريعتي(

سروصداي زيادي كرد و مدتها خوراك شد كه خود توليد انجام آنجامحل تجمع كليه گي هاي ايران بود و حتي ازدواج هاي معروفي هم در

هم در بين جوانان طرفداران زيادي داشت چون باال رستوران و )ولي عصر(يابان پهلوي خچاتانوگا و كازبا واقع در . روزنامه هاي ايران بود

در ...و مشعل..كافه كريستال. دهم كم معروف نبودن كوپاكاپانا و ليدو و بار آبان و مون اليت.پ و پائين ديسكوتك و دانسينگ بوداكافي ش

. وچه بازاري از همين راه بشهرت رسيدندكهم با برنامه هاي كوچه بازاري مشتريان فراواني داشت و خيلي از خوانندگان الله زار و الله زارنو

ينگ عبده و قصريخ نها كلوپ شاهنشاهي و بولآعالوه بر اين كافه ها كلوپ هاي ورزشي تفريحي زيادي هم وجود داشت كه مهمترين

چندين و .نها براي همه خسته كننده خواهد بودآاسكتينگ رينگ ووووو داشت كه توضيح ..يخبازي...بودكه مجموعه هاي خوبي از پاتيناژ

خصوصي بود با در الو يك كلوپ كام باد قرار داشتآچند كلوپ خصوصي هم وجود داشت از جمله كي كالب در دربند و سر پيچ جعفر

ن زمان تهران آاگر من بخواهم راجع به مراكز تفريحي . ن كوچيني آكه فقط با رمز اعضاء باز ميشد و بسيار در سطح باال بود و بعد از بسته

من نميشود ولي كمي توضيح هم براي تشرح بدهم خود يك كتاب خواهد شد و من بسنده ميكنم از ادامه مطلب چون مربوط به خاطرا

خالي از جهان . ا بشناسيد هم الزم و ضروري بود چون اكنون تهران شهر ارواح است و بروي همه مردم جهان بسته نزمان رآاينكه تهران

. گردان

. حاال درد دل فلور و شرح زندگي اورا ميخوانيم

فداي ....ن شدندآاده و فداي برادروخواهر كه همگي به اعتياد افت...مادر...ملي جان كل خانواده من مشتمل ميشود بر پدر : كرد آغازاو چنين

. ده است و هر جا برود جز بدبختي چيزي با خود همراه نمياورد باد اين ماده واقعا خانمان بر. فداي ترياك...گل خشخاش

رح نرا برايتان شآمصرف و كشيدن ..شما براي اينكه اطالعاتي راجع به ترياك داشته باشيد من كه با اين ماده بزرگ شده ام طريقه تهيه

اولين .يك ترياكي براي اينكه بهتر ترياك بكشد به اين وسايل و مواد و چيز ها نياز دارد . ميدهم تا بهتر بتوانيد شرح زندگي مرا درك كنيد

تركمن است كه زير وسايل و خودشان پهن ميكنندتا فرشهاي خانه را نسوزانند و خراب نكنندو بعضيها وسيله مورد نياز يك فرش پشمي

گ با خاك مخصوص زرن منقل بآيك سيني بزرگ مسي يا مفرغي زير و روي .ن مياندازندآحتياط بيشتر يك سفره نسوز هم روي براي ا

انبر ..ظرف ترياك سوخته كه بعدا تبديل به شيره ميشود...ظرف ترياك..اطراف منقل ظرف ذغال اعالء.الزم است كه وسط سفره جاي دارد

ن مهارت زيادي الزم آكه نصب و سوراخ كردن ....ناصرالدين شاهي و جقه اي...چيني...سنگي...تلف گليحقه وافور با انواع مخ....مخصوص

107

ضمنا منقل بايد از داخل باگچ زير كشي و ديوار كشي شود تا ....از لوازم اوليه ترياكي است...كتري...چاي...استكان نعلبكي...باد بزن .دارد

. داخل منقل هم بايد باخاك سوخته ذغال پر شود و كنار منقل از داخل قوري چاي قرار ميگيرددهد و منقل داغ نشودو نگرما را بيرون

ضمنا درون سفره پر است ازانواع .اطراف سفره و منقل دوشك پهن شده و پشتي هم از ملزومات است تا ترياكي بتواند لم داده و چرت بزند

ن موقع كليه ترياكي هاي مسن از دولت آدر .و خيلي خوراكي هاي شيرين ديگر...ردوگ...خرما...سوهان...پشمك...باقلوا...خوراكيهااز قبيل

نند و اين كار براي جلو گيري از مصرف ترياك براي جوانها ككوپن ترياك داشتند و ميتوانستند مواد خودرا از كليه داروخانه ها دريافت

صبح زود به گل خشخاش كه هگياه بنام خشخاش ميگيرند وباين طريق كاما ترياك را از نوعي . بود و جلوي قاچاق ترياك را هم ميگرفت

نرا پهن كرده و ميمالند و آت تيغ ميزنند و شيره اي كه بيرون ميزند را جمع كرده و پس از تمهيدات مختلف سباندازه يك كيوي بزرگ ا

ه اي هم بنام اداره انحصار ترياك تمام اين ترياك ها را ادار.ماده ميكنند آبصورت لول كه باندازه يك مداد است در مياورند و براي مصرف

خوب راجع به ترياك حاال همه چيز را ميدانيد پس . جمع كرده و تحت شرايط خاصي در اختيار مصرف كنندگان داراي كوپن قرار ميداد

. ورده استآبختي بسر من و خانواده من دربدانيد كه اين ماده خطرناك چه بد

يك عرق خور يا الكلي وقتي از او بپرسي چقدر عرق خورده اگر يكي دو گيالس ...ها همين اعتياد به ترياك است عتيادكي از بدترين اي

نرا كمتر از آخورده باشد ميگويد نيم بطرولي بعكس اگر از ترياكي بپرسي چند بست ترياك كشيده ميگويد تنها دو بست و هميشه مقدار

ميخواهم .ولي ترياكي نم پس نميدهد فاصله در اختيارت ميگذارديك الكلي مقداري عرق بخواهي بال زاگر ا. مقدار مصرفي اعالم ميكند

ولي ترياكي بعد از كشيدن عرق خور بعد از مصرف بزن بهادر و پر جوش و خروش ميشود...بگويم كه ترياك انسان را گدا صفت ميكند

حال وضع چرت و بيحالي است و بزور ميتواند از جا است و يا خراب و هردوكي يا خمار تريا...ترياك خواب آلوده و وارفته ميشود

نزمان يعني زمان شاهان قاجار به ترياكي ترياك آچرا انگليسي ها در تم اينها را ميگويم كه بدانيد من ديگر خبره اين كار هس...برخيزد

نها را مردمي تن پرور و ول و آتا هاي ديگر كردنديلي از كشورر را هم در چين و خهمين كا...ن سوخته ميگرفتندآمجاني ميدادند و بجاي

. خوب حاال شرح زندگي من...پرچانگي كردم .نها بود آنها معتاد كردن آقصد ....بيكار بار بياورند

جود بود و من هم من زمان كودكي اولين اطاقي را كه خيلي دوست ميداشتم اطاق پدرم بود چون در اطاق او انواع شيريني جات و حلويات مو

پدرم براي اينكه مخارج زندگي ما را فراهم كند .عاشق شيريني بودم و مرتب يواشكي به اطاق پدرم ميرفتم و از شيريني جات كش ميرفتم

خانه كرده بود كه تمام وسايل كشيدن ترياك ومتعلقات در خانه فراهم كرده بود و يك عده ترياكي خانه مارا تبديل به يك شيره كش

نها خود و دوستانشان را بخانه ما مياوردند و از كليه وسايل خانه استفاده كرده و در پايان كار آراجع داشت كه مشتري دائم او بودند و م

مدي ساخته بود كه هم ترياك آاي خودش منبع درراز اين راه پدرم ب...وق ترياكيها تخانه ما شده بود پا...مقداري پول به پدرم ميدادند

من و برادرم از همان اوان كودكي به اين وضع و بوي نفرت انگيز . جاني شده بود و هم مخارج خانه ما از اين راه تامين ميشد خودش م

من از ترياك بدم ميامد ولي برادرم بعلت ضعف نفس عاشق اين ماده شده بود و مرتب در اطاق پدرم بود و به ...ترياك عادت كرده بوديم

اه راو هم مخارج خود و مصرفش را از اين ...تش ميدادآنها را نگاه ميداشت و آبرايشان چاي ميريخت و حقه ...مشتري ها كمك ميكرد

تنها من بودم كه از اين وضع متنفر بودم و حتي االمكان از رفتن ...نها غذا ميداد و مخارجش را بدست مياورد آتامين ميكرد و مادرم هم به

. انده بودم تك و تنها با يكدنيا نفرت از اين ماده هستي سوزمن م....اق طفره ميرفتم طن اآب

108

ما در رفسنجان زندگي ميكرديم و چون در اين شهر كم رونق و خسته كننده هيچ نوع محل تفريح و تفرج نداشت يگانه تفريح من شده بود

لي بين دو پسر محله ما رخ داد كه يكي از پسران روزي بخاطر من دعواي مفص. نها سر و سري داشتم آثر كالس زدن با پسر هاي محل و با ا

خه اين دختره كه ارزششو آ...تو بخاطر اين فلور عوضي دختر عباس شيره اي داري با من كه دوستت هستم دعوا ميكني؟...بديگري گفت

نها دست از دعوا آ. هم ميزنمبخاطر كي داريم رفاقتمونو ب...پسر دوم گفت راست ميگي ....نداره كه ما بخاطرش به سر و كول هم بزنيم

من محله ام ...كه بدانم كه دارم چقدر در اين شهر كوچك معروف ميشوم برداشتند و راه خانه را پيش گرفتند و اين هشداري بود براي من

ين راه تامين ميكردم تا نها را تيغ ميزدم و منهم مخارجم را از اآرا عوض كردم و در محله هاي ديگر مردان را گير مياوردم و تا ميتوانستم

جائيكه حس كردم كه در اين شهر كوچك دارد گند كار در ميايد و ديدم اين نوع كارها در شهر هاي بزرگ بهتر است لذا تهران را انتخاب

كردم

ين جا همين تهران بهتر.مد زياد تري هم داشته باشد آپذيرد و در انجامچه بهتر در يك شهر بزرگ مثل تهران باشد كه كار بدون مزاحمت

رام و آبا پول هائي كه ذخيره كرده بودم بليط اتوبوس به مقصد تهران خريدم و . است كه شهري است بي در و دروازه و گل و گشاد و شلوغ

نها تا مدتي غيبت مرا حسآكه بودممن مطمئن . انه نحس پدرم را ترك كردم خآهسته وسايلم را جمع و جور كردم و بدون خداحافظي

تازه زمانيكه وارد تهران شدم بيكسي و ...را در اين شهر بيازمايم نها را ترك كردم و عازم تهران شدم كه بخت خودمآمن . نخواهند كرد

بم بايد بخوا تنها و بيكس بودم و نميدانستم كه كجا بايد بروم و كجا....نداده ام منجااتنهائي را احساس كردم و دانستم كه كار معقوالنه اي را

در گاراژ نشسته بودم و ساندويچ خريداري شده را گاز ميزدم متوجه شدم كه پيرزني مرتب متوجه من است و بمن زل !...و نقشه ام چيست؟

او لباس تر و تميز و . ن زن از جا برخاست و بسوي من آمد و كنار من نشست آ .اهميتي ندادم و بخوردن ادامه دادم...زده و نگاهم ميكند

او گفت ...من گفتم خوب بگيريم بله بعد؟..خانم شما در اين شهر غريب هستيد ؟...هسته از من پرسيدآاو با وقار و ...ه تن داشتزيبائي ب

بايد شما هم رفسنجاني باشيد؟ اينطور ...مده ام ولي مثل شما در اين شهر غريب نيستمآمنهم تازه از رفسنجان ...من خانم دادرس هستم

من تا شمارا ديدم فهميدم كه غريب هستيد و اينجا كسي را نميشناسيد لذا كمي صبر كردم تا بدانم ...ت بود و او گفتپاسخ من مثب...نيست؟

از من نترس من يك پيرزن تنها ...ببين دختر جان...تنهاي تنها...من در اين شهر غريب نيستم ولي خيلي تنها هستم...د يشما چكار مي كن

سيرا نداريد ميتوانيد پيش من بيائيد و تا ماداميكه خوب مستقر نشده ايد ميتوانيد در پيش من بمانيد و هر شما واقعا اگر ك .هستم و مسن

من از تنهائي بجان آمده ام و خيلي خوشحال ميشوم كه شما براي مدتي مرا از اين زندگي مالل ...وقت دلتان خواست ميتوانيد مرا ترك كنيد

از طرف ديگر يك ...ت و نبايد اين شانس را ازدست بدهمسمن ديدم اين يگانه راه براي من ا...قيد؟چطور است ؟ مواف...ور نجات بدهيدآ

ته خانم من نميخواهم مزاحم ..با اين وجود گفتم ...من كه چيزي براي از دست دادن ندارم..زن پير چه خطري ميتواند براي من داشته باشد

گرگها سر ...بيا برويم تا گرگها پيداشان نشده ..راه بيفت...بيا برويم ..بيا ...چه مزاحمتي؟...وا...زن مسن يا خانم دادرس گفت...شما بشوم

. او دست مرا گرفت و از گاراژ بيرون برد و بعد دونفري سوار تاكسي شديم و بمنزل خانم دادرس رفتيم...دمو ميدرندآو ...ميرسند

خانه اي قديمي ساز و او فورا مشغول دم كردن چاي شدو ما شروع ...حياط كوچك و يك خانه پيرزن يك خانه نقلي و زيبا بود با يك تراس

...... به نوشيدن چاي كرديم

109

دراين . سوده خيال شدمآزدن متوجه شدم كه خانم دادرس خوابيده و احساس كردم كه نميتواند خطري متوجه من باشد و پپس از كمي گ

عجب مهمان دار خوبي ...ايواي من خوابم برد ....م خانم دادرس چشمانش را باز كرد و گفتمدت من تمام خانه را ديد زدم و وقتي برگشت

جاي خودتو ...اگه تو هم خوابت گرفته رختخواب اون گوشه است....نبايد انتظار زياد از من داشت ...خوب پيرم ديگه كاريش نميشه كرد...

. واب خودم شدم و خوابيدمخهم موقع جاپهن كردن كمك كردم و بعد داخل رخت م و به اوردمن جاي خودم را پهن ك. بنداز و بگير بخواب

فورا از رختخواب بيرون آمدم و به او براي . صبح زود با سر و صداي خانم دادرس از خواب پريدم و او را مشغول آتش كردن سماور ديدم

صبحانه گفت دخترم در صبحانه شديم و او زمان صرف آماده كردن صبحانه كمك كردم و پس از مدت كوتاهي هردو شروع به خوردن

براي تو كاري هم در نظر گرفته ام منتهي بايد چند روزي دندان روي جگر بگذاري و صبر داشته باشي و در اين ...هائي كرده ام باره تو فكر

من از حرف او خيلي خوشحال . با عجله نهم سر فرصت نه آمدت مقداري هم تهران را بشناسي و استراحت بكني تامن بتوانم بكارت برسم

چند روز بهمين منوال گذشت و من تهران را گشت ميزدم و شام و نهار هم . شدم و دانستم كه براي ماندن در تهران نبايد ديگر نگران باشم

ببرمت پيش مالحت خانم ميخواهم...جان بلند شو و يكي از بهترين لباس هاتو بپوش فت فلورگيك روز خانم دادرس رو بمن .فراهم بود

عاشق ...من مطمئن هستم كه تو عاشقش خواهي شد ...خواهي شناختفت بزودي تو خودت اورا گاو ..؟من گفتم مالحت خانم كيه. ار كني ك

مو و صورتم ور منهم بهترين لباسي را كه داشتم پوشيدم و او هم مقداري با . من جاي بد ترا نمي برم ...اينو من حتم دارم ...اخالق و رفتارش

من زياد تو اين كارا ناشي نبودم و فورا ....رفت و چهره مرا آراست و بعد سوار تاكسي شده و روانه خانه مالحت شديم كه تو باشي ملي جان

تو دوست من تا تورا ديدم فهميدم ميتونم با تو كنار بيام و همين طور هم شد و من با!....فهميدم كه خانم دادرس چه كارس و كار من چيه

من بايستي از خانم دادرس ممنون باشم كه منو با تو آشنا كرد وگرنه با حرف هائي كه از جاهاي ....شدم و توهم هميشه هواي منو داشتي

ر تو واقعا يك فرشته هستي و همه ما دخترا تورا از صميم قلب دوست داريم و برات با دل و جان كا...ديگر ميزنند من واقعا بد بخت ميشدم

. خدا تورا از ما نگيره و هميشه باالي سر ما باشي.ميكنيم

چون هم يكه خوردم و هم خوشحال ...نميدونم چي بگم...فتاب وارفتمآامروز يه اتفاق عجيبي براي من رخ داد كه مثل يك تكه يخ توي

مدتي بود كه ...نميدونم چي بگم...نميدونم...هم مايل بودم زير خاك بروم و هم پرواز كنم..ذوق زده هم شدم...شدم ولي خجالت هم كشيدم

نرا كامل آولي خوب ميساختم و از زندگيم هم راضي بودم ولي ...زندگي براي من يكنواخت شده بود و اين خالف خواست من بود

ميدونيد اين دو نفر ...وارفتم...تواقعا برق منو گرف...از اطاقم كه بيرون آمدم دونفر را روبروي خودم ديدم!...اما اتفاق امروز؟ ...نميدانستم

. كي بودند

مثل اينكه كره زمين ...عبدل جون...نها زل زدم و بي اختيار با فرياد گفتم شهريار جونآمن در جا خشكم زد و مدتها به ....شهريار و عبدل

چه كار اينجا ...اينجا ؟..تو ؟ ...حت مال...شما كجا اينجا كجا؟ شهريار گفت خوب گرده ديگه كه ما همديگرو پيدا كرديم...واقعا گرده

فرصت همه چيزو براتون تعريف نوقت سرآ..فعال بياين تو...روزگار مارو به اينجا كشونده...گاره ديگهروز...من گفتم ...ميكني؟

وشوهرم اينجارو اداره من ....نيدكبي نغري...اينجا مال منه..راحت باشين ...منو خوشحال كردين ...مديد آخيلي خوش ..بياين تو...ميكنم

بعد . بايد ساخت زندگي همينه...باال داره پائين داره...هر كسي شانس و اقبال و روز و روزگاري داره ...خوب چي ميشه كرد..ميكنيم

ي سرحال و بچه ها يه پذيرائ...توي سالن نه توي اطاق من ...كردم و داد زدم بچه ها بياين و از دوستان من پذيرائي كنيد كارمندارو صدا

110

و بعد دست هردوتا را گرفتم و به سالن اطاق خودم بردم و بعد از مدت كمي ديدم كه بچه ها همه چيزو فراهم ..تكميل..شاهانه...دبش

نها مشغول آ...وه و خالصه سفره را پر كردند از خوراكيهاي لذيذ و متنوع لدل ق..جگر ..دنبالن...كباب ..مشروب مفصل و دم بدم..كردند

نها گفتند كه ميخواهند بروندولي من گفتم غير ممكن است كه بگذارم كه آدن و نوشيدن شدند و اين كار دو سه ساعتي طول كشيد و بخور

عبدل گفت كه من قبال خيلي ..ون شد؟تو بعد اضافه كردم كه چطور شد كه شما اينجا پيدا. بايد چند روزي اينجا مهمان ما باشند...نها بروندآ

كنجكاوي من باعث شد كه ...شهر نو شنيده بودم و مايل بودم اينجارو ببينم و از شهريار خواهش كردم اينجارو بما نشون بده در باره قلعه

ورد و راننده تاكسي گفت خونه آما سوار تاكسي شديم و گفتيم شهر نو و تاكسي هم مارو اينجا ..ورديمآشانس ...اينجا بيايم و تورو ببينيم

نها دلبري آنها مهمان عزيز من هستند دست تمام گذاشتند و با رقص و طنازي از آدختران كه دانستند .ه خيلي باحالهفرنگيا يادتون نر

نها خواستند بروند و آنها شده بود تا هروقت آماده پذيرائي آنها هم آمشروب و غذا ديگر خريداري نداشت و اطاق هاي ...ميكردند

نها آنطور بيخبر آنها در اولين فرصت پرسيدند كه چرا من آو زديم پما ماندند و ما بار ها نشستيم و گنها چهار روز پيش آ...استراحت كنند

نرا ميخواستند بدانند كه من گفتم دوستان ميدانم كه شما مات و متحير مانديد و نميدانستيد كه چطور و كجا دنبال آلت عرا ترك كردم و

نها هم آ...وردم آهم رامن با مقداري راست و دروغ سر وته قضيه ...م اين كار را بكنم چوند ولي خوب منهم مقداري حق داشتيمن بگرد

خنده ...نها موقع رفتن از من صورت حساب خواستند كه من با عصبانيت گفتم صورت حساب؟ آ. متقابال من و ابول را به شيراز دعوت كردند

دوستان ...چه صورت حسابي مگر ما دوست نيستيم؟ ...را بياورم ت حساب اينجاداره شما اول صورت حساب شيراز مرا بدهيد تا منهم صور

نها هم روي من و ابول آ...روتونو كم كنين و ديگه از اين حرفا نزنين ..برو خدا روزيتو جاي ديگه حواله كنه ...بهم صورت حساب نميدهند

.وردآستي نامه و بسته اي را براي ما و دوسه ساعت بعد يك پيك پ...را بوسيدند و خانه ما را ترك كردند

نها خيلي از پذيرائي ما متشكر آن قيدشده بود كه آپس از بازكردن بسته نامه اي هم از سوي عبدل و شهريار در درون بسته بود كه در

هداياي ديگري براي ابول و هستند و هديه اي هم براي ما ارسال داشته بودند كه از همه مهمتر انگشتر گران بهاي برليان براي من بود و

وانستيم همينطور از قضيه رد شويم لذا اين تميز شما ما نآدر اين نامه قيد شده بود كه بعلت پذيرائي بسيار خوب و محبت . چند تا دختر

نقدر صبر آما .واهيد داد اميدواريم كه بما مهلت جبران خ. ه اي در مقابل درياي مهربانيهاي شما باشد رهداياي ناقابل را تقديم كرديم كه ذ

اين مدت كوتاه كه پس از سالهاي خسته كننده براي ما فراهم شده بود .از آنها تشكر كرديم ينوقت تلفنآنها به شيراز برسند و آكرديم تا

. از بهترين ايام عمرم محسوب ميشود چون ما اصوال از عادت افتاده بوديم كه بصورت عادي مهمان داشته باشيم

. دختر ما شورانگيز هم زندگيش را براي ما شرح خواهد داد ششمين

ندانستم كه مادرم با ..من هيچگاه ندانستم كه پدرم كي بود ..من و مادرم ...انگيز گفت ملي جان كل خانواده ما را دونفر تشكيل ميدادشور

ميخاي ...يت فرياد ميكشيدنبا ترشروئي و اخم و عصباهروقت در اين باره از او توضيح ميخواستم ! ورد؟ آكي همخوابگي كرد و مرا بوجود

گذاشت در رفت و ...چيكار كه بدوني پدرت كي بوده ؟ يه مرتيكه پدرسوخته الت كثافت حرومزاده شيكم منو باال آورد و بعدشم زد بچاك

ي پدر و مادر بود كه اگر مرده اي بناون يه ديوث ولدالز. همه جارو گشتم ولي نشد كه نشد ...منم هرچي گشتم نتونستم پيداش كنم

فقط من ميدونم اسمش حسن بود كه همه اونو ...گر بگيره جو اگرم نمرده خدا جونشو مثل سگ هار ازش بگيره الهي جز گوربگور بشه

دم خر باشه ديگه آاگه ..او ميگفت مگر خريت بده ...بهش بگن حسن خره مخودشم بدش نميامد كه مرد...حسن خره صداش ميكردند

111

اون تو . ميده و مردمم ميگن خوب خره ديگه چه انتظاري ازش دارين انجامدميت نداره و هر كاري را كه بخواهد آهيچكس ازش انتظار

منم اون موقع توي كافه مشعل . خيابون الله زارنو برو بيائي داشت و تو كافه هاي داش مشتي ها جوالن ميداد و هم كاسه همه داش ها بود

نو ولي از نوع ضربي الله زار كافه ساز...كافه مشعل يكي از بدنام ترين كافه هاي داش مشتي ها بود. ن اونجا رقاصه بودمم...كار ميكردم

كه منم يكي از اين كافه چند تا دختر رقاص داشت.جائي در زير زمين بود اما درست و حسابي تزئينش كرده بودند....آشغال و سطح پائين

فدار ررقاص با لباس زنانه هم داشت كه مثل زنها ميرقصيدند و دلبري هم ميكردند و خيلي هم پيش داش مشتي ها ط اونا بودم و چند تا مرد

ب آحسن خره هم گردن كلفت و بپاي كافه بود و بخاطر . نها حمايت و جانبداري ميكردند آداشتند و بيشتر مردان داراي انحراف جنسي از

منم خر شدم و با حسن خره روهم ريختم و .داشت و هواي منو داشت كه كسي منو اذيت نكنهلي من منو خيلي دوست گو رنگ و خوش

نتيجه خريت من كره خري مث تو بود كه حاال روبرومه و از من باباشو ميخواد

م نتيجه مده و من ازش حامله هستم يهو گم و گور شد و من هرجارو گشتم و از هركي پرسيدآوقتي حسن خره ديد كه شكم من باال

حاال ...هيچ كس نفهميد حسن خره چي شد فقط دانستيم كه غيبش زده ...ب شد و رفت زير زمين آنداشت و اون مثل برف

صاحب كافه وقتي فهميد من كسي را ندارم و حامله هم هستم زير بالم را گرفت و يك . كارتيش كردن يا فرار كرده خدا ميدونه ...شكشتن

سه كار باهم خوب جوان بودم و زياد . و هم شب ها ميرقصيدم هم بچه داري ميكردم و هم نظافت كافه را اد و مناطاق تو همون كافه بهم د

من ...بايست پذيرائي كنم كه قوز باالقوز بوديتازه اين همه كارا نبود از مشتري ها هم م....برام سخت نبود بخصوص كه اطاق هم داشتم

بخاطر تو دست ....ميدادم تنها بخاطر تو انجامكار چندين نفر را من به تنهائي ....تو براي من باقي نبود مجبور بودم چون راه ديگري با وجود

م بتو سر بزنم و تر و خشكت كنم و اين براي من خيلي همن ميتوانستم هروقت كه بخوا. ونستم بكنم تو بالم بسته بود و گرنه خيلي كارا مي

چندين ...جا درست مثل فيلمهاي وسترن كتك كاري و بزن بزن و چاقو كشي بود ناي. را بزرگ كنم من ميخواستم هرجور شده تو.مهم بود

خالصه تو توي كافه مشعل ....صاحب كافه كمك كرد تا خوب بشوم. بار هم نيش چاقوي اونا بمن گرفت ولي خوب خطرناك و عميق نبود

چي بگم كه تو ....مده و داري براي خودت خانمي ميشيآه هاي تو جلو رشد كردي و كم كم بزرگ شدي و من يكوقت متوجه شدم كه سين

... اوائل نظافت و كمك هاي اداري و غيره و بعد هم كه خودت يادته و گفتن نداره...هم مثل من توي همين كافه كار كردي

مدم آمده ام و پدرم كي بوده و در كجا بدنيا آاز كجا من باالخره توانستم بفهمم كه. باباي نازنينت....بفرما اينم بابات...خوب باباتو خواستي

يه چاقو كش و دربون يه كافه زپرتي و مادرم هم يك فاحشه و رقاصه كافه !..آره پدرم حسن خره يه باج خور ؟ ....و در كجا بزرگ شدم

منم حسابي !...ب در ميادآن خانواده چي از معلومه بچه اي!. به به به چه خانواده محترمي؟...مشعل يك كافه درجه چهار جنوب شهري بوده

له نو پرسه ميزدم و پاتوق منم ديسكوتك سر سه گوش الزار شب ها توي كافه كار ميكردم و روز ها توي الله زار و الله...مدم آاي بار حرفه

ميدادند و شبها ديسكوتك بود و جوانها بستني و پالوده و چاي و قهوه آنجازار و شاهرضا بود كه محل تجمع پسر ها و دختر ها بودو روزها

نو اصوال محل كافه هاي بازاري و جنوب شهري و بزن بكوبي و الله زار. مدرسه اي ها جاميزدم منم خودمو جاي دختر...با هم ميرقصيدند

انگيز و قديمي مثل روح مشيد و كافه كريستال بود كه بيشتر خوانندگانجاز معروفترين كافه هاي اين خيابان كافه . نيناش ناشي بود

برنامه اجراء ميكردند و از شلوغ ترين كافه هاي شهر تهران بودو آنجادر اسيآقخوانندگان كوچه و بازاري مثل مهوش و آفت سوسن و

به اوج آنجار ديگر كافه هاي معروف اين حدود كافه مولن روژ و افق طالئي بود كه سطح باالتري بودند و خيلي از خوانندگان كوچه بازاري د

ن احمد دهقان نماينده آنها تاتر تهران بود كه بعد بعلت كشته شدن موسس آتعدادي هم تاتر داشت كه معروفترين .شهرت رسيدند

112

ضمنا تيغي هم ...ينده خودم نقشه ميكشيدم آمن تمام اينجاها را ديد ميزدم و براي ...ام پيدا كردنمجلس شوراي ملي به تاتر دهقان تغيير

ماند ت داد و كم وبيش از كار كردن بازمادر من بخاطر كار دائم در كافه زيرزميني مشعل كم كم سالمتي خود را از دس. ر ميكردمكا

به سل ريوي شده بود و زيبائي او هم رفته رفته كم و كمتر ميشد او مبتال...سرفه هاي شديد ميكرد و گاهگاه هم خون باال مياورد ....

تمايلي به رقص او نشان نميداد و مادرم هم احساس ميكرد كه بزودي اورا جواب خواهد كرد ولي قبل از اين واقعه بطوريكه صاحب كافه

مادرم مرده بود در ....يكروز صبح بسراغش رفتم و هرچه او را صدا زدم جوابي نشنيدم ....عمر او به پايان رسيد و دار فاني را وداع گفت

مادرم هم از دستم رفت و من ماندم و اين ...بيچاره رنگ خوشبختي را نديد .....فقط كار و رنج و زحمت ...حاليكه هيچ از زندگي نفهميد

نقدر نادان بودم كه نتوانستم فداكاريهاي او آتنها دلخوشيش من بودم و بس و منهم . مادرم هيچ لذتي از زندگي نبرد....دنياي پر پيچ و خم

پس از مدتي كه از مرگ مادرم گذشت صاحب ..چرا؟..چرا؟ .....جب فرزند بي انصافي براي مادرم بودم من ع....مادرم مرد...را درك كنم

خر عمرش پيش من كار كرد و تو هم آمادرت از زمان جواني تا ...كافه مرا خواست و گفت دخترم براي مرگ مادرت من خيلي متاسفم

اين بسته به خواست خودت است در غير اينصورت ...جاي مادرت را بگيري اين حق توست كه ...پيش من بزرگ شدي و مثل دخترم هستي

را ترك كني و اطاق جانتو الزم نيست اي...اگر بخواهي من شبها برايت برنامه خواهم گذاشت...ميتواني تا زمانيكه بخواهي در همين جا بماني

پس از مدتي همه دانستند كه من ...دادم كه شبها برنامه داشته باشممن اولي را انتخاب كردم و رضايت . همچنان در اختيار تو خواهد ماند

رقاصه كم نظيري هستم و در كافه تك هستم و مشتريان هم خيلي برايم دست ميزدند و پول به پايم ميريختند و خالصه كار من خيلي گل

باش ها و گلها و تشويق همه براي من بود و همين باعث و ديگران زياد مورد توجه قرار نميگرفتند و شا زمن شده بودم يكه تا...كرده بود

نها در آ .نها قرار گرفت و شروع به كشيدن نقشه كردندآذف فيزيكي من مورد توجه حشد كه دختران نسبت بمن حسودي كنند و در نتيجه

دا زخمي شدم و بخاطر پاشنه كفش من دستكاري كردند و شبي زمان رقص پاشنه كفشم در رفت و من بسختي زمين خوردم و شدي

ينده خودم شدم و از دكتر معالجم سوال كردم كه موقعيت من از آمن نگران . شكستگي پا به بيمارستان منتقل شدم و پايم را گچ گرفتند

ا من بتوانم كار كنم يا نه و توضيح دادم كه رقاصه هستم و بايد پايم كامال مثل اول بشود ت...يا پايم دوباره مثل اول ميشود؟ آ...چه قرار است

اگر تا سه ماه ديگر كامال خوب ...دكتر پاسخ داد كه چون شگستگي پايت در مچ پاست ما بايد صبر كنيم و زمان موقعيت ما را تعيين ميكند .

ر شروع پس از ترخيص از بيمارستان در همان كافه مشعل منتهي در پشت با. م تا پايت درست شود ينشد بايد دست بيك عمل جراحي بزن

مدتها بعد فهميدم كه در رفتن پاشنه .....مادگي پيدا نكرد آبكار كردم تا پايم كامال خوب شود ولي هرچه زمان گذشت پايم براي رقص

پذيرفته كه انجاميله رقاص كافه ماين كار بوسيله ج. ي در كار بوده كه من از گروه رقص حذف شوم ه افشم اتفاقي نبوده بلكه توطئك

. ه او را اخراج كرده است صاحب كاف

گري بجز رقص افتادم و من بفكر ديگر و كار دي. ولي اخراج او براي من چه فايده اي داشت زيرا من شغل اصلي خودرا از دست داده بودم

ت كرد تا روي گردان هاي معروف تماس گرفتم و او هم مرا براي آزمايش به تاتر دعورا دنبال كنم لذا با يكي از كار پيشگيخواستم هنر

زمايش مرا دارد و مرتب خود را بمن ميچسباند و هر لحظه آصحنه مرا بيازمايد ولي من فورا تشخيص دادم كه او منظور ديگري غير از

نقدر پيش رفت تا باالخره به هدف نهائي خودش رسيدو آمن در مراحل اوليه چيزي نگفتم و در فكر پيشرفت كارم بودم و او ...پيشتر ميرود

ينده و هفته بعد هم همين داستان تكرار شد و بقيه را موكول به هفته بعد كرد آس از پايان كار گفت تمرين براي امروز بس است تا هفته پ

غضبناك همينطور در خيابان بيهدف راه ميرفتم تا بيكي . كه من خيلي خشمگين شدم و ورقه تمرين را بصورت او زدم و از تاتر خارج شدم

113

او از من پرسيد كه حاال من . نو كار ميكرداو مدتها بود كه در قلعه شهر. وردم و از ديدنش خيلي خوشحال شدمخبر مادرم شنايانآاز

گفتم كه از كار فعليم بهيچوجه راضي نيستم و . مشغول به چه كاري هستم و من در پاسخ داستان زندگي خودم را برايش تعريف كردم

او گفت تو خودت نوع كارهاي مرا ميداني و . يا او كاري برايم سراغ دارد ياخير آيدا كنم و سوال كردم كه تري پمدآمايلم كار بهتر و پردر

ربان است و هيچنوع اگر بهمان نوع كارها ميانديشي بله كاري برايت سراغ دارم كه خيلي هم خوب است و صاحب كار هم زني نازنين و مه

را ترك كني و كسي مزاحمت نميشود منتهي روحي جان آنجاو هروقت تمايل داشتي ميتواني نخواهي داشت آنجاكردن در اجباري در كار

ل است و ميتواني يك هفته ه آبرايت ايد آنجا .مشغول به كار بشوي آنجاتو بايد با مالحت خانم مصاحبه بكني و در صورت قبولي در

. كار نكني نجاآمشغول بشوي در صورت عدم رضايت ميتواني ديگر آنجادر يزمايشآ

من ...نقدر پيش تو ميمانم تا خودت جوابم كني آحال .مدم و قبال چطور زندگي ميكردم آخوب ملي جان حاال دانستي كه چطور من پيش تو

ت همه تو هم كه دوس..قاست آپارچه يكابول خان هم كه ...دختراي اينجا هم همه يكپارچه خانوم هستند ...ي از تو نهلاز چشمام بدي ديدم و

. ملي جان اين بود داستان زندگي من ....همه چيزاي اينجا درجه يكه و تو خودت هم درجه يك هستي ...هستي ما

ادامه داستان زندگي من

نرا هم خوب ميدانيد كه خريدن آميدانيد كه باغچه و خانه من داراي وسعت بيشتر و اطاق هاي بيشتر و فضاي بيشتري شده بود و علت

باين ترتيب تعداد دختران ما هم بهمان ترتيب باالتر رفته و زياد تر شده . ن به باغچه ما بوده است آسه چاك و ضميمه كردن رباغچه افس

و همين تعداد را كه شرح دادم كافي ميدانم ولي رويهم گو كنمنها را بازآنها را شنيدم ولي الزم نميبينم همه آمن داستان زندگي همه . بود

ن فرنگيس است كه اصرار دارد آنمونه بارز . ورده اندآول شيادان را خورده و بدام افتاده اند و يا بنحوي اجبارا باين كار روي رفته اكثرا گ

. روع كرد شود را براي من باز گو كند و اينطور خزندگي

ن اوائل كودكي از سخت گيري هاي بيمدم و از هماآمن در يك خانواده تهراني بسيار سخت گير و متحجر بدنيا . اسم من فرنگيس است

در خانه من اجازه دست زدن به هيچ كاري را نداشتم و اجازه هم نداشتم به تنهائي پا از خانه بيرون بگذارم . دليل پدر و مادرم كالفه ميشدم

خانه دوست رفتن براي من غير تلفن زدن و...و دوستانم هم اجازه ورود به خانه ما را نداشتند تمام فاميل ما دلشان براي من ميسوخت

ه حتما من كاگر پسري تصادفا بمن متلك ميگفت در خانه كتك براه بود زيرا فكر ميكردند ...ممكن بود و داشتن دوست پسر كه واويال

. چراغ زده ام يا هرچيز

من با يك بسته كوچك خانه . م را برهانم روزي تصميم گرفتم كه خانه پدري را ترك گويم و اين خانه لعنتي را براي خودشان بگذارم و جان

ت سر گذاشتم و بسرعت وارد خيابان اصلي شدم و در خيابان در اين فكر بودم كه با نداشتن شرا ترك كردم و با عجله كوچه خودمان را پ

و مرتب لو به پهلوي من راه ميرود ناگاه ديدم خانمي په...پول زياد هم كه همراه ندارم كه بشهر ديگري بروم ...جا و مكان چه كار بايد بكنم

دم باخودش كه آمثل اينكه گرفتاري براي شما پيدا شده وگرنه در اين سن و سال ...مد و گفت خانم كوچولو آتر او جلو...مرا نگاه ميكند

يا پدر و آن زن پرسيد كه آ .نه خانم چيزي نيست يه گرفتاري خانوادگيه ممن گفت! ...مگر اينكه كارش لنگي داشته باشه ؟ ...حرف نميزنه

دختري به ....من سن و سالي ازم گذشته...ن خانم گفت آ..؟ من به ناچار گفتم قربون دهنتون شما از كجا فهميدين مادرت ترا اذيت ميكنند

زار بچه آاين اذيت و اونا با ...فت جونه آبراي بعضي ها پدر و مادر ...پدر و مادر..خوب معلومه ...سن و سال تو رو كي ميتونه اذيت كنه

114

همينطور توي خيابون راه ...خوب حاال ميخاي چكار كني؟...سياب سفيد نكرديم آما كه موهاي سرمونو تو ...هاشونو از خونه فراري ميدن

ن من ديدم غير از كمك خواست. تو بايد روي پاي خودت بايستي و يك زندگي جديد براي خودت فراهم كني ..بري و با خودت حرف بزني؟

هنوز بمن اعتماد پيدا نكردي؟ ....اين يه وظيفه است ..پيرزن گفت..شما حاضريد بمن كمك كنيد؟ ...از او راه ديگري ندارم لذا پرسيدم

خه چه جوري ؟ منكه آمن گفتم . راه بيفت بريم خونه من ...بيا نترس من دندون ندارم گازت بگيرم...خر چرا بايد بتو كمك نكنم؟آ...

تو ميتوني دختر ..من دختر ندارم ...او گفت عزيزم فكر اينارو نكن ...خوب بعدش چي؟...نه كفشي ..خودم نياوردم نه لباسيوسايل همراه

تازه بعد از اونم من مادرت باقي ..نقدر خونه من ميموني تا يه كار حسابي پيدا كني آ...هرچي الزم داشته باشي برات ميخرم...خودم باشي

. صدا زد و ما سوار شديم و از ظاهر قضيه بدم نيامدتاكسي را ...ميمونم

اسم . سه چهار روزي در منزل او بودم و او بي نهايت بمن مهرباني ميكرد و من خيلي خوشحال بودم كه دوران سختي را پشت سر گذاشته ام

چند روز به همين منوال گذشت تا او . اشم ه همه چيز بر وفق مراد من باشد و من ناراحتي نداشته بكاين خانم شمسي بود و او سعي ميكرد

فرنگيس تهران شهر بزرگي است و خيلي زود من برايت كار پيدا ميكنم نگران كار نباش خودت خواهي ...بسخن كرد آغازبا من اينطور

و مشكل خيلي ...اهد شدنوقت همه چيز حل خوآديد كه چه زود اين مشكل حل ميشود تنها بايد صبر داشته باشي تا خواهر زاده من بيايد

.... زود حل شد ولي چطور ؟

من نميدانم كه چند ساعت من در اين زندان ...چشم باز كردم و خودم را در يك اطاق تاريك و با پنجره بسته و ميله دار مثل زندان يافتم

اين كار ادامه دادم ناگهان در باز شد و يك شروع كردم به عربده كشيدن و داد و فرياد كردن و مدتي به ...بودم و برايم خيلي عجيب بود

چرا داد و فرياد راه انداخته ...چي ميخاي دختره احمق و بيشعور ...مرد نره خر و غول پيكر پيدايش شد و با صداي گرفته و مهيب فرياد زد

كه ناگهان او ...اينجا زنداني كرده ايد ؟ زنان پرسيدم كه چرا مراان كردم و فريادغمن دوباره با صداي بلند تر شروع به فرياد و ف...اي ؟

اگر ميخاي از ...دختر ...ورد و ادامه داد آرا نزديكتر آننرا پراند و آبطرف من پريد و چاقوي ضامن دار را بطرف گلوي من گرفت و تيغه

او ....از جون من چي ميخاي؟... بدي و من كه از ترس نزديك بود غش كنم گفتم انجاماينجا جون سالم بدر ببري بايد هرچي كه من ميگم

بدي انجامبايد هرچي كه من ميگم ...دومندش بايد حرف منو گوش كني و نه تو كارت نباشه...ها؟...!...خفه...گفت اولندش بايد ساكت باشي

چون من گاهي بد ...كارتيت كنم اونوقت ممكنه ...ها؟...اين كارتو ميبيني...اگر نه...حتي اگه از حرفم هيچ خوشت نياد ! ...هرچي كه بگم؟ ...

دونستي ...كارتي ميشه ...تتتق ...هركي دورو ورم باشه ...ديگه نميفهمم چيكار ميكنم ...يهو خون جلو چشمامو ميگيره ...جوري جوشي ميشم

وقتش ...عي داره او گفت هر كاري موق..حاال بگو چيكار بايد بكنم؟...باشه هرچي تو بگي من ساكت ميشم ..من از ترس گفتم ..جوجه؟

كفش ...واست لباس مياره...لت ميكنهگخوش...بعدشم شمسي خانوم رو صورتت كار ميكنه ...فعال پاشو برو دست و روتو بشور ...ميفهمي

مثل يه خانوم عروس مثل يه دسته واون تور...مياره خالصه همه چيز واست مياره تو هم هركدومو كه دوست داري سوا ميكني و ميپوشي

در اين مدت ..ميشم من گفتم باشه پا...ده بازم كه نشستي ده راه بيفت داو داد ز....من گفتم باشه هرچي كه تو بگي...درست ميكنه گل

كارش ...رايش و بزك منو همراه داشت و شروع كرد روي صورت من كار كردن آماده كرده بود و وسايل آشمسي خانم هم تمام وسايل را

حاال شدي يه تيكه ...بببه به...مد نگاهي بمن انداخت و گفتآوقتي يارو ...نها يه پارچه خانوم شدم آپوشيدم و بقول كه تمام شد من لباس

قدم به قدم پيش ميري بعدشم ...تو هنوز بزك كردنو بلد نيستي ولي كم كم ياد ميگيري...ما دوتا كم كم داريم همديگرو ميفهميم ...ناب

خرشون كني و تيغشون ...خودت ياد ميگيري كه دل مردارو ببري....ز شمسي خانوم هم جلو ميفتي ا..خودت تو كارا اوسا ميشي

115

من بايد حرف گوش كن ...من درك كردم كه با داد و فرياد و شلوغ بازي كاري نميتوانم از پيش ببرم.اونارو ديوونه خودت بكني...بزني

گاه باشم و در انتظار آو ضمنا فعال مدارا....وم فعال كاري از دست من بر نميايد باشم و تا حد ممكن خرشون كنم و در موقعيت مناسب در بر

ميگي ...بهمين منظور لبخندي زدم و گفتم بابا من كه هنوز اسم شما را نميدانم ...يك موقعيت مناسب باشم تا بتوانم بدون خطر فرار كنم

بمن ميگن ممد ...ممد...او با صداي نخراشيده گفت ...كنم چي بايد بگم؟ حرف شنو باشم خوب باشه ميشم منتهي اگر خواستم شما را صدا

. هستم كه خوب كچل هم...همه منو اينطوري صدا ميكنن...كچل

او گفت ...من باعشوه گفتم خوب من امروز بايد چكار كنم؟. جان ممد بنال.....ممد...قارو وللشآ..نه..ولي او فورا گفت ..قا ممد آمن گفتم

سوال بي سوال بايد همشونو ...ممد گفت االن چند تا كاغذ ميارم باهاس امضا كني. من گفتم سواد دارم ..ت داري يا بيسواتي؟سوات موا

پول و پله ميدن خالصه زندگيت رو برا ميشه و ...وسائل زندگي ميدن...بعدشم ميبرمت جائي كه بهت اطاق ميدن ...حاليته؟ ...امضاء كني

اگه قله قاف هم ...تو بايد فكر فرارو از سرت بيرون كني ...ها آ...ممد جواب داد من فورا پرسيدم ولي چي؟...وليذره گخيلي بهت خوش مي

ممد تحمل نداره كه دخترا ...ممد تا حاال خيلي خرخره جويده...تيكه بزرگت گوشت ميشه ...اونوقته كه خرخرتو ميجوم...بري پيدات ميكنم

هواي دختراي خوبو داره ممد و دختراي عوضي ...سالها باهاش زندگي كردن و دختراي بد حاال زير خاكندختراي خوب ...بهش كلك بزنن

بما نفع رسوندي مخلصتيم و هوا خواهت ولي واي بروزي كه عوضي بازي در ....ب تكون نميخورهآب هم از آنيست ميكنه و ه رو سر ب

من ديگر چيزي نگفتم و او پس از لحظاتي با تعدادي ..سالم نامه تمام البي باشي وتو بايد دختر خو..اونوقت ديگه كارت ساختس......بياري

مد و خواست كه همه را امضاء كنم و من ناچار بدون خواندن همه را امضاء كردم و او خواست كه زير نامه را انگشت هم بزنم و اين آاغذ ك

االن يه ماشين مياد و و ما سوار ميشيم و ميريم ...ميشه باهات كنار اومد كار را هم كردم و او با رضايت بمن نگاه كرد و گفت مثل اينكه

خدا ...تو هنوز اون روي ممد كچلو نديدي ...يادت باشه قول دادي كه عاقل باشي و منو وادار به خشونت نكني ...همون جا كه بهت گفتم

تو ...اي بابا منكه قبول كردم كه عاقل باشم ...من گفتم . ونو نديدههركي اون روي منو ديده ديگه كسي ا...برات نياره كه اونروي منو ببيني

را خركنم و در اولين فرصت و موقعيت مناسب من ميخواستم به اين ترتيب او...پس زبون خوشت كجا رفته؟.....كه همش تهديد ميكني

رفتيم تا به يك منطقه و محله تنگ و تاريك مدتي...مد و فهميدم كه داريم بسوي جنوب شهر ميرويم آخيلي زود ماشين . فرار كنم

رامي دست مرا گرفت و بدرون خانه برد آممد كچل دوباره تاكيد كرد كه عاقل باشم و به ...رسيديم و ماشين توقف كرد و ما پياده شديم

چه ...گفت ماشااهللا . پاي من نگاه كرد مد و به سرتاآجلو ..در اواسط راهرو پيرزني ايستاده بود . خانه اي كثيف با داالني تنگ و باريك ...

خيرشو ...بفرما اينم چكت...ره ضچكت هم حا...قبولش دارم ...مده آب در آهرچي كه گفته بودي درست از ...لعبتيه...افتيه...دختري؟

همينو ميخواستم كه جنسمو من...ميدونه كه چي واسه ما جور كنه...دختر جون اين ممد خيلي تو كارش وارده...و بعد رو بمن گفت ...ببيني

تو ...خوب ممد دستت درد نكنه و خداحافظت باشه بازم از اين كارا بكن ..به اينجا رونق ميدي ...تو جون ميدي واسه كار من...جور كنم

زود به اينجا فت تو خيليگاو ...زن را بوسيد و خانه را ترك گفت و من ماندم و پيرزن ممد كچل روي پير. و توش خير دارهه بدستتم خو

حاال بريم اطاقتو نشونت ...من واقعا دختراي خوبو دوست دارم و براشون هركاري ميكنم ...عادت ميكني و خيلي زود عاشق من ميشي

من يقين دارم كه بزودي پشت اطاق تو صف .....تو لياقت داشتن اين اطاقو داري ...اين اطاق از بهترين اطاق هاي من است ......بدم

چرا .خدا با من بود كه تو نصيب من شدي...تو خيلي زود پولي را كه به ممد كچل دادم بر ميگردوني و خودتم كلي پولدار ميشي...ميبندن

ن گاو گفت ننه جان اينجا همه بمن مي...ه اسم من نرگسه ولي من هنوز نميدونم كه اسم تو چيهكمن گفتم ...يه چيزي بگو...حرف نميزني؟

116

تو روم كه ..خوب بگن ..نه تو روم بلكه پشت سرم ميگن...من بد هستن بمن ميگن ننه چلغوز دماي حسود كه باآعضي از ولي ب ..ننه شيرين

شنا بشم و آبذار يكهفته من با محيط اينجا ...ما فورا شروع به كار نكنيم ...من گفتم ننه شيرين من يه خواهش ازت دارم . جرات ندارن بگن

دم پولدارو پيدا كني و مبلغ زيادي براي اين كار ازش آون من هنوز باكره هستم و تو يه هفته وقت داري كه يه بعد شروع به كار كنيم چ

فت ميدوني چه خواهش بزرگي داري از من مي گبد ميگم؟ او ...بعدش يواش يواش دنبال صفو بگيري ...بخواهي و خوب تيغش بزني

منظور من يكهفته وقت بود كه . ر جان قبول كن من قول ميدم كه بعدا همه را جبران كنم من گفتم ماد. ميدوني من چقدر ضرر ميكنم ...كني

. من باالخره ننه شيرين را راضي كردم...براي فرار نقشه بكشم

من گفتم تو بخاطر باكرگي من كلي پول در . مدي و پرت گرفت ما با هم يه جوري كنار ميايمآننه شيرين گفت باشه ولي وقتي باال

بد ...ننه شيرين رضايت داد و گفت قبول من بايد براي چند شب اول تو مشتري حسابي پولدار گير بيارم . خوب اين به اون در ...ياريم

اه ميكنند و گشنا كرد و من ديدم كه دخترا چطور منو بصورت يك رقيب نآ آنجافكري هم نيست و بلند شد و مرا با دختراي ديگر

من جلو رفتم و يكي يكي را ...مدن من راضي بنظر نميرسيدند آا بيست درست مثل اينكه من پدرشونو كشتم و اصال نگاهشان اصال دوستانه ن

لذا او را بيشتر تحويل گرفتم و بعد به اطاق خودم رفتم و سپس تمام بوسيدم و حس كردم كه تو دخترا يكيشون دلسوزانه بمن نگاه مي كند

من ...در فكر صفي بودم كه ميبايست جلوي در اطاق من بوجود بياد و همان هفته اول مرا پاره پوره كنند من مرتب. خانه را زير نظر گرفتم

. بدهم وگرنه كارم زار ميشد انجامميبايست يك كار اساسي

كمي دختري كه نظر لطف بمن داشت اسمش اكرم بود و از همه كمتر مشتري داشت و از همه بيشتر توسري خور بود چون يك چشمش

دوستي من و او باال گرفت بطوريكه در روز دوم او بمن گفت ...همه بهش اكرم لوچه ميگفتند ...نطور كه توي ذوق بزند آلوچ بود ولي نه

من گفتم سعي !..فرار كن فهميدي ؟ ...وگرنه اونقدر اينجا ميموني تا جسدتو از اين خونه ببرن ..فرنگيس از اينجا فرار كن هرچه زودتر بهتر

. همه منو چهار چشمي ميپان مثل اينكه بهشون سفارش كردن كه تازه واردارو بپان ...نميدونم چطور؟...ميكنم ولي هنوز راهشو پيدا نكردم

وقتي رفتم توالت ديدم كه ديوار توالت با ديوار نازك تيغه اي با ...اونجارو خوب ديد بزن...تنها از راه توالت امكان داره ناو گفت فرار كرد

كوچه فاصله داره و ميشه كم كم دور يك آجرو با كارد خالي كرد و دوباره سر جاش قرار داد و تا موقع فرار صبر كرد و موقع فرار آجر را

مدن من آن هم در پنجمين شب آمن منتظر موقعيت مناسب بودم و .ماده ميشودآبرداشت و بقيه هم با فشار دست كنده ميشوند و راه فرار

يك تاكسي صدا كردم . من حاال بيرون قلعه بودم ...ا همان كلك ديوار را خراب كردم و نصف شب از خانه ننه چلغوز فرار كردم من ب...بود

نها از من شناسنامه آ. از تاكسي پياده شدم و وارد مسافرخانه شدم و اطاق خواستمخانه گفتم برو خيابان ناصرخسرو و جلوي يك مسافرو

خارج شدم و آنجاوردن شناسنامه از آچون بهترين موقعيت براي لو رفتن بود لذا ببهانه . ئه شناسنامه مقدور نبود خواستند كه برايم ارا

بادان را درخواست كردم و پس از دريافت بليط در انتظار حركت اتوبوس ماندم و آرفتم و بليط بمقصد آنجانزديك به يكسر به گاراژ

. نها فرار كنمآستم از چنگ خوشحال بودم كه به اين سادگي توان

و ثانيا وقت زيادي براي فكر كردن بادان را خريدم اين بود كه اوال بعد مسافت زياد بود و خطر براي من كمترآعلت اينكه بليط

ر اين د...زادي را مزمزه كردم و نشاط زيادي در خود احساس كردم آباالخره اتوبوس حركت كرد و منهم نفس راحتي كشيدم و ...داشتم

خانه هاي سر راه توقف كرد تا مسافران رفع ركت و طي طريق جلوي يكي از مسافراتوبوس پس از مدتي ح. را زيبا ميديدم موقع همه جا

117

منهم وارد توالت شدم كه ناگهان چيزي جلوي . رسنگي كرده و در صورت تمايل به توالت بروند و سر و صورت خود را شستشو بدهندگ

كردم ننه مدم و چشمانم را بازآكوتاهي من ديگر چيزي نفهميدم و وقتي دوباره بخود پس از مدت. ني مرا هم پوشاند مد و بيآدهان من

شيرين را روبروي خود يافتم و او پس از كمي سكوت چاك دهنش را باز كرد و با صداي خشن و مرگبار شروع به فحاشي بمن كرد و گفت

وردم كه آفكر كردي كه من تورو مجاني بدست ...مادر همراه با مقداري فحش هاي چارواداري ديگر لكاته بي پدر و......دختر پتياره...

تو نميتوني هيچوقت از چنگ من فرار كني قدم به ..پدر سوخته...برات اونقد پول دادم كه لياقتشو نداشتي ....بزارم به همين راحتي در بري؟

از اولش ما فكر فكر كردي كه ممد كچل تورو به اين سادگي ها ول ميكنه ؟...بزن جلو گذاشت و مرا بباد كتك گرفت حاال نزن كي

اگه در ...از نظر فرار يا هر چيز ...ممد كچل هركي رو كه مياره تا يكسال گارانتيه . ميكرديم كه تو قصد فرار داري و تو را زير نظر داشتيم

راه اول از همه بهتره و قضيه از همين راه تموم ....اسه ما بياره و يا پولمونو پس بده اين مدت در رفت يا بايد پيداش كنه و يا يكي ديگرو و

دم و دست از اذيت كردن هم بر ميداري اين دفعه آاز همين فردا شروع به كار ميكني منتهي مثل دختر ...شد و تو حاال دوباره پيش مائي

.كردم من ناچارا قبول. اگر فرار كني با جون خودت بازي كردي

او وارد اطاق من شد و نگاهي به قيافه خجول و شرم زده من كرد و گفت . اولين مشتري من يك پسر خوش قيافه جوان و پولدار بود

قا شما آمن از خجالت سرخ شدم و و گفتم . اينارو بمن قبال گفتن ...و خيلي هم تازه كاري و هنوز دختري ..ميدانم كه اسم تو فرنگيسه

اولين مرد ميدوني يعني چي؟ او گفت بله ...مدي و اولين مشتري من هستي آتر ميدوني كه اولين مردي هستي كه بسراغ من خودت به

مدي و من نامردي نكردم و تمام داستان آخوب تو حاال بگو چطور به اين جا ...ميدونم و براي همين هم پول خيلي زيادي هم از من خواستند

مد و آاو با اكراه . تو كه تقصيري نداري...بعد رو به او گفتم بيا بيا هركاري كه دلت ميخاد با من بكن . تعريف كردم را از اول تا حاال برايش

اصال بروي خودت نيار كه از من چيزي ...پيش من خوابيد و كارش را تمام كرد و گفت فرنگيس منتظر من باش من ترا از اينجا نجات ميدم

من گفتم فراز ...ننه شيرين نبايد چيزي بفهمه ...اسم من فرازه ...خيالت تخت باشه ..نجا هر جور شده بيرون ميارم من تورو از اي...شنيدي

ببينيم چه كار ميكني به اميد ديدار ...رم و به مردانگي تو ايمان دارم ظموفق باشي من منت

جيپ كالنتري براه افتاد و بطرف . مدند و من و ننه شيرين را همراه خود بردند آرين روز بعد فراز همراه با دو مامور كالنتري بخانه ننه شي

و دستور توقيف ننه من تمام داستان و ماوقع را با جزئيات تعريف كردم و همه از سرگذشت من متاثر شدند آنجادر . كالنتري حركت كرد

ما بيايد و مرا تحويل ه براي تكميل كار خيرش با يك مامور و من به شهر نها از فراز خواستند كآ. شيرين و دستگيري ممد كچل را دادند

كودكي داستان آغازدر تمام طول مسير من از . شديم امپ شهرباني و مامور عازم منزل يم بدهد كه فراز هم قبول كرد و ما با جپدر و مادر

تعدادي از اتومبيل روبرو پياده . مد و بشدت با اتومبيل ما برخورد كردآا رو بسوي مبناگاه يك اتومبيل رودر هزندگيم را تعريف ميكردم ك

نها فورا ضربه اي بسر مامور زده و او را بيهوش كردند و ممد آ .نها ممد كچل را بخوبي شناختمآشده و بسوي ما حمله بردند كه من از ميان

.دارمنورد كه من ديگر چيزي را بياد آه من و فراز وارد مد و با كارد بلندي كه همراه داشت ضربات متعددي بآكچل بطرف ما

.سوده گذاشته بودندآرا كشته اند فرار كرده و ما را نها به خيال اينكه ماآبعد ها دانستم . زمانيكه چشم باز كردم در بيمارستان بودم

را به بيمارستان ود پدر و مادرم را خبر كرده و ضمنا مادرسي كه در جيب من بآافراديكه در جاده بودند ما را در اين وضع اسفبار ديده و با

حاال فاميل فراز و من هردو در بيمارستان . نها خبر داده بودند آدرس خانواده فراز را هم از جيب فراز پيدا كرده و به آ. رسانيده بودند

118

دستگير و براي مدت طوالني در زندان ليرين و ممد كچبا توضيحات ما ننه ش .مدن ما بودندآشنا شده بودند و منتظر بهوش آبودند و با هم

حيفم ...موزنده است را تو بشنوي آبهتر بود اين داستان را كه خيلي .من و فراز اكنون زن و شوهر هستيم و داراي يك فرزند .ماندني شدند

.دارند داستان سازي ميكنند نرا برايت تعريف نكنم چون امثال ممد كچل ها و ننه شيرين ها زيادند و دائما آمد كه آ

حاال ميل دارم كه راجع به او هم گفتني ها را بگويم...نهم ابول شوهرم است آو ...من راجع به همه از اطرافيانم چيزي گفتم بجز يكنفر

ا داستان زندگي شوهرم من هرچه راجع به او بنويسم كم نوشته ام و ام...خوب ميدانيد كه ابول چه نقش موثري در زندگي من داشته و دارد

او يگانه فرزند ...نام اصلي او ابوالفضل ملك بود...تهران بود ابول پسري با قيافه معمولي و خانواده اي نيمه متمول ولي بسيار معروف .ابول

...من درست مانند زمان كودكي...مده بود آخانواده بود و عزيز دردانه پدر و مادر و به همين دليل خيلي لوس و ننر بار

عيب بزرگ اين بچه اين . ميشد و مانند من در كودكي فرمانده خانواده او بود انجاممده و تمام خواسته هاي او هم آبسيار لوس و ننر بار

دبستان ر و مردني و ضعيف بود و در كودكستان و غو بهمين دليل بسيار ال بود كه اصال اشتها به غذا نداشت و از غذا خوردن بيزار بود

نها كتك ميخورد و زخم و زيلي بخانه ميامد و وقتي پدر و مادرش از او سوال آهميشه مورد تعرض كودكان قوي تر قرار ميگرفت و از

جاي زور برا لو نميداد ولي او تصميم گرفته بود كه خود را قوي كند و او بچه ها. مده جوابي نميگرفتندآميكردند كه اين زخم ها از كجا

از اين زمان او تصميم گرفت كه از همه . يد و اين تصميم را زماني گرفت كه زورگويان به او در توالت مدرسه تجاوز كردند شنيدن زور بگو

را نها هم بال فاصله در خواست اوآند و سقوي تر باشد و بمهين منظور از پدر و مادرش خواست تا نام او را در باشگاه نزديك منزلشان بنوي

شنائي سپردند تا با او كار كند و آرا به پهلوان نان اوآ. و مادر ابول در سيد نصرالدين واقع در خيابان خيام منزل داشتند پدر . عملي كردند

و در مدت نه ميداد انجامه اين ندا پاسخ داد و فراگيري را شروع كرد و با دل و جان دستورات استادش را بابول ..از او يك پهلوان بسازد

كم كم اهالي محل هم از او حساب ميبردند و ...را داشت زمائي با اوآاراي زوريمند شد كه كمتر كسي نان قوي و زورنچآچندان زيادي

در اين مدت او پدر و مادرش را هم از دست داد و كم كم . ميز مينگريستند آرام ترا نگاه ميداشتند و پهلوان ها هم باو با نگاه اح احترام او

شنا شديم و آدر اندك مدت يكي از گردن كلفت ها و قلدر هاي قلعه شد و مالحظه كرديد كه چطور من و او با هم پاي او به قلعه باز شد و

زاري بمن برساند چون او هم مانند من از آرفت تا كسي نتواند گچگونه يكديگر را شناختيم و چرا او چتر حمايت خود را باالي سر من

را بطرف منهم با ديدن او او را الت سر گذر تشخيص ندادم و او. نهاي ديگر نيستمآه من مانند خانواده خوبي بود و فورا تشخيص داد ك

رام آرام آ. غوش باز مرا پذيرفت آشما خود ديديد كه من پس از بازگشت از شيراز مستقيما بطرف او رفتم و او هم با . خودم جلب كردم

او دست از كارهاي خالف برداشت و منهم دست از فاحشگي برداشتم و با . و او شد مد كه منتهي به ازدواج منآوجود بمودتي بين من و او

كرديم و تمام اهالي قلعه رفتارشان با ما از نوع كرديم ما در قلعه معروفيت و محبوبيت فوق تصوري پيدا آغازهم زندگي مشتركي را

وري آنها قيد و بندي وجود نداشت اين نوآرفتن نميگرفتند و برايزار قرار آچون دختران نزد ما مورد اذيت و .نهاي ديگرآديگري بود تا

سر ايجاد ميكردند ميدادند و براي ما درد انجامبراي ديگر خانه داران خيلي سنگين و غير قابل تحمل بود لذا گاه كارهاي ايذائي در مقابل ما

ن روز لعنتي آ...رسيد شدني فران روز فراموش ناآنميرسيد تا كه با درايت و كارداني ما با مسالمت رفع و رجوع ميشد و دستشان بجائي

........ قضيه از اين قرار است كه ...ن پس غير ممكن شد آو ادامه كار ما از ن رو كردآمد و زندگي ما را از اين رو به آ

---------واقعه هولناك

119

اي بوديم كه چند نفر با سر وصداي خيلي زياد و هياهو وارد باغچه ما من و ابول در كنار باغچه منزلمان لم داده بوديم و مشغول نوشيدن چ

قدار كافي دم به خمره زده و حسابي مست و پاتيل منها قبال بآما چون ديديم كه . شدند و با تحكم و داد و فرياد تقاضاي مشروب داشتند

مچنان از ما مشروب ميخواستند و شروع به تهديد كردند كه نها دست بردار نبوده و هآداري كرديم و نها خودآهستند از دادن مشروب به

خور از التهاي معروف او يك الت باج. نها را شناختم آمن فورا يكي از . رام كنند آنها را آنها رفتند تا آماموران انتظامي خصوصي ما بطرف

از كي تا حاال ...ت با او صحبت كند ممد شفته رو به او گفت مامور ما تا خواس .را ديده و ميشناختم من از قبل او...قلعه بود بنان ممد شفته

ه عقب هل داد برا و مامور ما آجلوتر...بزن كنار باد بياد .....برو تا خودم دهنتو نبستم ...پياز هم قاطي ميوه ها شده ؟ بزن بچاك جوجه

در اين موقع خون . را از سرش برداشت و انداخت روي پشت بام شفته رفت و كاله او دممنها بطرف آيكي از . ماموران ما عصباني شدند ...

رت خوردي اك.....م تتا رختو نبس...تا كارتيت نكردم گم شو ...مرتيكه سوسكي...جلوي چشم ممد شفته را گرفت و با نهايت عصبانيت گفت

اينجا ...ميدوني كجائي؟...رفته كجا اومدي؟ ها؟ مامور ما تقي رستم جلو رفت و گفت عمو مثل اينكه يادت...تا حاال يا هنوز ممه بگيري؟

بادمجونو كارتي كني ...شپزخونه سيب زميني پوست بكني آتو بايد تو ...جوجه جاهل تورو چه به كارت كشيدن..خونه پري بلنده نيست

دسته در سينه تقي رستم فرو كرد و كارد ممد شفته كارد را كشيد و بطرف تقي رستم پريد و ناگهان كارد را تا ته و...بچه پررو ژبزن گارا...

ابول مات و مبهوت مانده بود و نميدانست . انداز هم توسط او زخمي شد مامور دوم ما رضا بار...مله برد را بيرون كشيد و بطرف ديگران ح

خون تمام باغچه را فرا. ين افتاد را هم شكافت و بزم بايد چه كاري بكند و جلو رفت تا مانع خسارات جاني بيشتري بشود كه كارد سينه او

نها هم آگاه كرده بودند كه آرام ننشسته و كالنتري را آدر همين موقع دختران ...را كه نگاه ميكردي خون بود و خون گرفته بود و هرجا

بچه ها م كه كار خرابهري ه ها درچب...ژير پليس مستي از سر ممد شفته پريد و رو به دوستان گفت آبا صداي . خود را فورا بما رساندند

نها دستبند زدند و آنها را محاصره كرده و سپس دستگير كردند و به آالفرار و داشت فرار ميكرد كه ماموران شهرباني رسيدند و ....جيم

رفتند تنها تقي مبوالنس درخواستي از جانب دختران هم رسيد و مجروحان همه به بيمارستان منتقل شدند و تحت مداوا و يا جراحي قرار گآ

.فرين تسليم كرد آرستم متاسفانه دربين راه بيمارستان جان به جهان

من با يك كيف بزرگ پر از پول پيش .ابول و رضا هنوز نيمه جاني داشتند و به اطاق عمل برده شدن و تحت عمل جراحي قرار گرفتند

بهيچوجه فكر مخارج را نكنيد اين كيف پول در خدمت شما باشد و باز هم رئيس بيمارستان رفتم و گفتم آقاي دكتر شما براي معالجه اينها

نها را نجات بدهيد و بفكر گراني و زيادي مخارج نباشيد حتي آمخارج مهم نيست شما جان ...هرچه خواستيد من در خدمت شما خواهم بود

د كه تمام سعي خودش را بكند و دكتر ها هم نهايت سعيشان رئيس ييمارستان قول دا. اگر الزم باشد از خارج جراح بياوريد مضايغه نكنيد

نها با آو كليه پرسنل بيمارستان با دلگرمي شروع بكار كردند و در نتيجه عمل جراحي روي هردوي نها بعمل بياورندآرا براي نجات جان

من از دكتر . كردند و من يك نفس راحت كشيدم نها را از اطاق عمل خارجآموفقيت بپايان رسيد و نتيجه بسيار رضايت بخش بود و باالخره

ا معلول ميشوند و دكتر گفت بشما يا مانند اشخاص طبيعي خواهند شد يا ناقص و يا معيوب و هنآجراح پرسيدم كه پس از پايان معالجات

مدن باعجله بسر كرده آرا كه وقت در اين موقع من چادرم. كامال طبيعي. قول ميدهم كه هردوتا مانند افراد طبيعي بتوانند زندگي كنند

مده ايم آنچنان آدانستند كه ما از چه جائي يواز كردم كه باعث خنده كاركنان بيمارستان شد و چون مآبودم دور انداخته و شروع به رقص و

مام مدت با گشاده دستي رائي و مواظبت از شوهرم را تحت نظر داشتم و درتيمن يك ماه تمام در بيمارستان بودم و پذ. تعجب نكردند

بهبودي شوهرم و رضا با سرعت فوق العاده اي پيش ميرفت و ...ازتمام كاركنان بيمارستان مواظبت ميكردم و از خرج كردن ابائي نداشتم

120

كردند تا نها روز بروز بهتر ميشد و دختران ما هم دست بدست هم داده و كاري ميكردند كه نبودن ما زياد احساس نشود و سهي ميآحال

هنها يك فكر اساسي بكنم كآنها باعث شد كه من راجع به آحدود امكان به كار ادامه بدهند و مرتبا پولها را براي ما مياوردند و همين كار

يكروز رئيس بيمارستان مرا در دفتر كارش خواست و گفت .. نها تمام شد آنها خيلي بنفع آاين كار ...عدا خواهيد دانست چه فكري ب

بدون شك شما وسايل ...ورده اند و قادرند بيمارستان را ترك كنند آشوهر شما و كارمندش سالمت كامل را بدست ...مالحت خانم ..كه

نها مدتي در اين هتل خواهند ماند آمن گفتم در منزل كه خير در يك هتل جا رزرو خواهم كرد و ...نها را در منزل فراهم مياوريد آسايش آ

شده قرار بدهم انجامرا غافلگير كرده و در يك عمل او مميخواه....باره تغيير و تحول در زندگيمان را بگيرم ئيم را درتا من تصميم نها

. ميدانم كه خيلي راضي و خوشحال خواهد شد

را به اين معضل مدتهاست كه در فكر تغييرات اساسي در نوع زندگي خودمان هستم و تمام مدت زمان پرستاري در بيمارستان

نرا پسنديدم آانواع زندگاني و كارها را مطالعه كردم ولي هيچكدام را نپسنديدم تا بناگاه فكري بنظرم رسيد و با مطالعه كامل ....گذراندم

ر زندگي من و اين راه كار و مسي. ن فكر كرده بودم آاين راه عاقالنه تر و متين تر و محترم ترين انواع كارها بود كه من تاكنون به ...

من پرستار مطمئني را از .شوهرم و تمام دختران و كارمندان مرا تغيير ميداد و بسمت ديگري ميبرد كه با راه قبلي قابل مقايسه نبود

داشته ل بردم تا در نبودن من از شوهرم پذيرائي كند تا منهم وقت اجرا ء نقشه هايم را تهبه را همراه شوهرم و رضا بيمارستان خواستم و او

.باشم

پايان كتاب

پايان داستان . پايان يك زندگي بي بند و بار ...اينجا واقعا پايان داستان است ...شما همه تعجب كرديد كه چطور كتاب اينسان پايان يافت

بختي و مالحت در بد شما انتظار داشتيد كه...زندگي يك دختر بلند پرواز كه در منجالب غرق شده و روز بروز بيشتر به قعر فرو ميرفت

حمام خوني كه در ...مدم آنچه را كه شما فكر ميكرديد ديدم و بخود آباز شد و تمام ممن مالحت ناگاه چشمان....فالكت و بيماري بميرد

نم و راه يك گزيت زندگي را همچون پدر و مادرم برشكار كرد كه باالخره بايد به اصل رجوع كنم و اصالآباغچه ديدم همه چيز را برايم

اين ها جزو ....زن انگيز نيست حشما ميبينيد كه پايان زندگي من ....حمام خون مرا دگرگون كرد ...زندگي متين و طبيعي را انتخاب كنم

.كتاب من نيست و شما داريد بصورت موخره ميخوانيد

سير زندگي مرا تغيير داد و مرا متحول كرد و دانستم ادامه اين جرقه م. يك جرقه نقطه پاياني بود بيك زندگي ماللت بار و كثيف و رنجاور

من ....اين كار يك حمام خون ديگر و يك مرگ ضاللت بار و خفتن دائمي من و شوهرم است و بد بختي تعدادي ديگر كه با ما كار ميكردند

.و شوهرم تا پايان عمر به كار شرافتمند ادامه داديم و به عمر طبيعي مرديم

گهي در چندين روزنامه و اطالع به تمام فروشندگان امالك تمام ملك و وسايلم را يكجا بفروش آفاصله طي چندين بال. گشتمعه بازمن به قل

دوستان عزيز بايد به اطالع شما برسانم كه خيلي زود .نها چنين گفتم آرسانيدم و تمام كارمندان و دخترانم را در سالن جمع كردم و رو به

روي سخنم اكنون با همه شماست كه ...را تعطيل كنم و به خريدار تحويل بدهم من بايد خيلي زود اينجا. طيل خواهد شد باغچه ما تع

يرد و اشكالي در كار شما پيدا نخواهد ذسالهاي سال با من كار كرديد يا همينجا ميمانيد و با قراردادي كه من با خريدار بستم شمارا بايد بپ

121

كار شما همان كار در اينجاست منتهي شرافتمندانه . مدن از اينجا و ادامه همكاري با من است آن بيرون آتخاب ميكنيد و شد يا راه دوم را ان

. خياط خياطي و نظافت چي نظافت ميكند و چيزي تغيير نميكند مگر شغل دختران كه بكلي دگرگون ميشود . شپزي آشپز آ..برو آو با

شما دختران و سايرين بايد بدانيد كه دستمزد بيرون با اينجا خيلي متفاوت است و هيچكس الزام ...ميشود نها داده آبرومندانه به آشغلي

ندارد كه با من بيايد و ميتواند در همين جا به كارش ادامه بدهد خوب فكر كنيد و تا فردا وقت داريد كه بمن جواب بدهيد و من فردا

....گوئيد كه با من هستيد يا همين جا ميمانيد مد و شما بايد دقيقا بآدوباره خواهم

وري وسائل خودمان شديم تا به جاي اصلي و جديدمان آروز بعد بسراغ انها رفتم كه بجز دونفر بقيه ميخواستند با ما باشند لذا در فكر جمع

.............. و اما كار جديدمان....نقل مكان كنيم

رگي خريداري كردم و در اين باغ مطابق خواسته ها و سليقه خودم زير نظر مهندسين مجرب ن در شميران در باغ فردوس باغ بزم

فواحش ...زنان گرفتار و فراري از دست شوهر ظالم...دار و بدون پدر ك موسسه خيريه ساختم كه زنان بارتاسيسات جديد و مفيد براي ي

از تمام . و باالخره تمام افراد گرفتار ظلم را بتواند در خود جا بدهد ....يابان گرد دختر و پسر بچه هاي بي پدر و خ....گرفتار و مقروض

دختران و كارمندان براي اين موسسه استفاده شد و خيلي زود موسسه با كمك دولت و مردم و خود ما راه افتاد و ما تا پايان دوران زندگي

.خودمان اين موسسه را خواهيم چرخاند

از جمله زناني كه . نان بسته نيست آمدت كوتاهي در تمام كشور معروف شد و محرومين اجتماع دانستند كه تمام در ها بروي موسسه ما در

يا زنان زنداني پس از خاتمه زندان دختران فراري از خانواده و گرفتار بالياي اجتماع مورد ستم و بد رفتاري شوهرانشان قرار ميگرفتند و

نها را به كار آموزان ما آنها را زير چتر حمايت قرار داده و كارآجعه ميكردند و فورا هم مورد پذيرش قرار ميگرفتند و ما قرار گرفته بما مر

حاال سالهاي زيادي از تاسيس موسسه خيريه ما گذشته و من و ابوالفضل . نها استفاده ميبردند آوا ميداشتند و از بهره كاري انها هم ما و هم

. ده ايم ولي همچنان بكارمان دلبسته ايم و تمايل داريم بعد از مرگ ما هم موسسه پابر جا بماندپير ش الكام

قربان همگي شما مالحت

پايان