ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

135
ﺷﻜﻨﺠﻪ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﮔﺮ ﺗﺤﻘﻴﻘﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ» ﻧﻈﺎﻡ ﺷﻜﻨﺠﻪ« ﺩﺭ ﺭﮊﻳﻢ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﻛﺎﻇﻢ ﻣﺼﻄﻔﻮﻱ1

Upload: bonyadrezai

Post on 27-Jul-2015

722 views

Category:

Documents


1 download

DESCRIPTION

كتابي كه پيش رو داريد كوششي است براي روشن كردن روند شكل‌گيري «نظام شكنجه» در رژيم آخوندي. به خوبي مي‌دانيم آخوندها در تنها مقوله‌يي كه موفق بوده‌اند «سازمان دادن» شكنجه بوده‌است و بس. خودشان آمار داده‌اند كه «ايران پيش از انقلاب 9 هزار و 994 زنداني داشته‌است اما اين تعداد در سال 1360 به 33هزار رسيده‌است... در سال67 از 80 هزار و 726 زنداني نگهداري مي‌كرد...در سال 1358، به‌ازاي هر 100هزار نفر، 25 زنداني وجود داشت اما در سال 82 اين تعداد به 232 نفر رسيده‌است... ايران ظرفيت نگهداري 50 تا 60 هزار زنداني دارد در حالي كه‌امروز سه برابر اين ظرفيت در زندان‌ها نگهداري مي‌شود». (روزنامه حكومتي اعتماد ملي 16آبان1385 همايش سير تحول حقوق زندانيان از مشروطه تا امروز)

TRANSCRIPT

Page 1: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شكنجه

و

گر شكنجه

آخوندي رژيم در »شكنجه نظام« باب در تحقيقي

مصطفوي كاظم

1

Page 2: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

گر شكنجه و شكنجه،

آخوندي رژيم در »شكنجه نظام« باب در تحقيقي

مصطفوي كاظم :نويسنده

اولياء رضا استاد كار از استفاده با :جلد طرح

ها رضايي بنياد :انتشارات

88 بهار:اول چاپ

2-916531-16-5 :شابك

است محفوظ چاپ حق

يورو15 :بها

ISBAN: 2-916531 – 16 -5

Bonyad Rezaiha B,P:80204

95024 CERGY PONTOISE FRANCE

به تقديم

ايران، بشر حقوق بزرگوار شهيد

رجوي كاظم دكتر

استوار عزمي با كه آنان همة و

شكنجه نظام كامل نفي براي

كنند مي مبارزه

. حق چاپ و تكثير محفوظ است . هرگونه استفاده ازمتون اين كتاب با ذكر منبع بالمانع است

2

Page 3: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

فهرست

9 مقدمه

ريضدبش جنايتي شكنجه، :اول فصل

15 فراگير و طوالني راه يك آغاز در_

18 خروار از مشتي_

25 شكنجه با رژيم برخورد_

31 خفا در ترغيب و توجيه و علن در تكذيب :آخوندي كار راه دو_

35 48�شكنجه توجيه و كردن سيستماتيك براي فريبكاران تالشي_

55�واقعيت يك ناگزير تكرار_

57�اسالم و شكنجه_

59�است شده شروع سالهاست كه جنگي :شكنجه عليه_

60�اول نمونه_

62�دوم نمونه_

64�سوم نمونه_

67�جهان به نخسبد و است نخفته عشاق خون_

69�زمان بي نبردي گر، شكنجه و شكنجه يهعل مبارزه_

71 اند؟ كرده چه ديگران_

72�دوم جهاني جنگ جنايتكاران و نازيها تعقيب_

73 پوت پل زندانبان عليه جرم اعالم_

74 سال30 از پس آرژانتيني گران شكنجه تعقيب_

74 خارا ويكتور قاتل شناسايي براي رنج و مرارت سال 31_

75 تاريخي نمونة يك در درنگي_

77 ديگر نمونة يك فرانكو اسپانياي_

78 دور چندان نه هاي گذشته از يي نمونه_

3

Page 4: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

80�شكنجه با مبارزه در گر شكنجه با مرزبندي ضرورت_

82�دشوارتر نبردي امروز، اما_

88 مستمر نبرد يك صعوبتهاي دربارة ديگر اندكي هم باز_

95 هشكنج با نبرد براي سوخت اصلي منبع دو_

101�گر شكنجه و شكنجه :دوم فصل

102�آخوندي جديد نظام آورد ره گر شكنجه توليد_

108�جمعه امام يك گر، شكنجه و بازجو يك صريح اعترافات_

115 اول نسل گران شكنجه :سوم فصل

116 اول نسل گران شكنجه و بازجويان از تن چند دربارة_

121�آخوندي شكنجه نظام گيري شكل روند_

123�ها كميته در چاقوكشان و لومپنها گستردة حضور_

126�اوين در شكنجه و بازجويي هاي شعبه_

127�ناوي در شكنجه شعبة مخوفترين دربارة اندكي_

132�7شعبة رقيب 209بند_

137�توضيحات برخي و گران شكنجه از اندكي_

146�انگيز عبرت نمونة يك_

158 اساسي نكته يك به توجه_�

161�)الجوردي چهرة از چند طرحي( :چهارم فصل

162�ابواالشقيا الجوردي دوزخي، بدسگال آن دربارة_

165�قدرت برسر گرگ گله يك دعواهاي_

173 ماهيت يك از نمودي مثابه به الجوردي_

175�آن ضدتاريخي سوابق و مؤتلفه جريان تاريخچه به اشاراتي :الف_

185�خميني حاكميت از بعد مؤتلفه جريان روند بر مروري :ب_

190 حاكميت در بركفي تيغ جو، كينه اژدهايي_

191�خميني با الجوردي رابطة_

198 دوزخي روح يك سرانجام_

4

Page 5: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

200 رسوا نشهايواك برخي به يي اشاره_

204�جنايت هاي خوانده پدر اوين، رئيسان :پنجم فصل

205�اوين زندان رئيسان_

206�مادر زندان اوين،_

217�ديگر نمونة يك و پژوهنده براي تهديد دو_

218�الجوردي از پس رؤساي_

219�ديگر گروههاي در نفوذ براي كودكان و رهمس گرفتن كار به_

220�فكور معاون_

241�گر شكنجه و زندانبان زنان :ششم فصل

223 زن زندانبانهاي_

241�مشخص هاي پرونده گران شكنجه و بازجويان :هفتم فصل

242�يي زنجيره قتلهاي پروندة_

242�زماني حجت اعدام پروندة_

242 شهرستانها گران شكنجه و بازجويان برخي_

شكنجه، كابينة :هشتم فصل

247� نژاد احمدي كابينة گر شكنجه سه معرفي

249�تير هزار اونمع_

252�گر شكنجه يك وزير، يك_

254�شد وزير بعد و تروريست كه گري شكنجه :متكي_

258�كننده رسوا نمونة يك_

261 �كمين در مارهاي كفچه :نهم فصل

262�وزيري نخست اطالعات نهاد از هايي پرده_

265�وزيري نخست اطالعات نهاد همكاران_

267�هتوطئ اصلي مغز :تهراني خسرو_

5

Page 6: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

273�توطئه انديش واليت فيلسوف :حجاريان_

275�اطالعات وزارت تشكيل در حجاريان نقش_

279 انديشد؟ مي چه به طلبان اصالح چي امنيتي متفكر مغز_

283�منفور و آشنا چهرة5 :دهم فصل

284�»نيتيام نگاه با« »شناسي جامعه پنجره از« دستي به شالق_1

287�توطئه سردمداران از ربيعي_

تأثيرگذاري براي دالر ميليون يك_

288�فرانسه در مجاهدين پرونده قضايي برروند

291 ديگر سند_

291�ساز تواب تيولداري :عتمداريشري_2

شريعتمداري اعترافات_

297�اوين زندان در سازي تواب پروژة به

298�مكار گري توطئه و سفاك گري شكنجه_3

299�رژيم باندهاي و سران با كاظمي هاي رابطه_

300�ننگين و ناقص فهرستي_

300�يي زنجيره قتلهاي در آمريت_

300�كشيشها قتل_

304�رضا امام حرم در انفجار_

305�سيرجاني سعيدي قتل_

اطالعات وزارت هاي توطئه از هايي گوشه_

306�كاظمي زبان از مجاهدين عليه

عليه تروريستي عمليات به اعتراف_

307�عراق در مجاهدين

مراكز به تروريستي تهاجم طرح_

308 تهران در فرانسوي

309 شرير گري شكنجه و خبيث روحي_4

310 مصدق و حسينيان_

311 يي زنجيره هايقتل از دفاع و ويژه بازجوي_

6

Page 7: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

313 كردان علي تحصيلي مدرك بودن تقلبي افشاي_

314 الجوردي بدسگال تخمة از داوري، بركرسي_5

319 سپاه اطالعات ارگان گيري شكل :يازدهم فصل

325 سپاه منفرد عناصر از چهره دو_

325 است افتاده ملي توبه فكر به كه گري شكنجه :تبار علوي عليرضا_1

328 تروريسم و سفارت به سپاه اطالعات از پلي :معيري عليرضا_2

333 قساوت و بلبشو از نمونه يك فرقان، گروه محاكمة :دوازدهم فصل

343 فاشيستي باند يك رنگارنگ نقشهاي :سيزدهم فصل

345 گيرد مي شكل چگونه فاشيستي باند يك_

347 سازمان نام انتخاب علت_

351 باند سياسي مواضع از برخي_

356 كاذب ادعاهاي بر فراموشي بادهاي_

361 شكنجه سنگدل چاكران واليت، مظلمة دالالن :چهاردهم فصل

362 قدرت تشنة خطي هفت :نبوي بهزاد_

368 گر توطئه تروريست شقي، بازجوي :آرمين محسن_

371 مشكوك ارتباطات با نمايي چپ :زاده تاج مصطفي_

372 نادم و گدلسن چي امنيتي :زاده امين محسن_

372 مدعي و مرتجع :آقاجري هاشم_

373 كند؟ مي افشا را همكارانش و دهد مي لو را خود چگونه گر شكنجه يك_

383 اسناد و عكسها :پانزدهم فصل

419 گيري نتيجه و مؤخره

425 نامنامه

7

Page 8: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

:مقدمه كه خواهيم مي خليفه ما«

»كند رجم و بزند حد و ببرد دست خميني

رژيم در »شكنجه نظام« گيري شكل روند كردن روشن براي است شيكوش داريد رو پيش كه كتابي

.آخوندي

.بس و است بوده شكنجه »دادن سازمان« اند بوده موفق كه يي مقوله تنها در آخوندها دانيم مي خوبي به

سال در تعداد اين اما است داشته زنداني 994 و هزار 9 انقالب از پيش ايران« كه اند داده آمار خودشان

سال در...كرد مي نگهداري زنداني 726 و هزار 80 از 67سال در ...است رسيده هزار33 به 1360

نفر 232 به تعداد اين 82 سال در اما داشت وجود زنداني 25 نفر، هزار100 هر ازاي به ،1358

اين برابر سه امروز كه حالي در دارد زنداني هزار 60 تا 50 نگهداري ظرفيت ايران ...است رسيده

سير همايش 1385آبان16 ملي اعتماد حكومتي روزنامه( .»شود مي نگهداري ها زندان در ظرفيت

)امروز تا مشروطه از زندانيان حقوق تحول

عنوان به شكنجه و، برداشته پيش گرفته صورت كنون تا چه آن از قدم يك شده، سعي كتاب اين در

.شود ارزيابي ،مشخص و تاريخي هاي ريشه با جانبه، همه نظام يك

و ناقص اطالعات برخي احتماال و خاطرات گردآوري عمدتا، ايم، داده انجام كنون، تا ما، كه چه آن

و هرجوينده .يابد ادامه همچنان بايد ضروركه بس كاري.است بوده گاهها شكنجه و زندانها از پراكنده

اين در شده منتشر گزارشهاي تمام راگ كه داند مي خوب بسيار آخوندي نظام در شكنجه امر پژوهشگر

.بود نخواهد »فاجعه« كل از درصد يك از كمتر بيان بريزيم هم روي را باره

طرحهايي حداقل كه اين يا .برداريم هم را بعدي گامهاي موازي، صورت به بايد كنم مي فكر من اما

.كند باز آينده محققان براي را راه تا كنيم ارائه

ترسيم را آخوندي رژيم در شكنجه نظام گيري شكل اصلي خطوط طرح، يك ارائة با ام خواسته من

دريافت با عمل، جريان در و .نبود روشن چندان هم خودم براي كار شروع ابتداي در كه چيزي .كنم

.يافت قوام و گرفت شكل بندرسته يك از شهادتي يا موضوع، با مرتبط فاكتي جديد، خبر هر

بي .نيست واقعيت نهايي صورت كتاب، اين جمله از و طرحي، هيچ كنم تأكيد كه است الزم جا همين

نيز كليات در كه اين مهمتر و كرد، تكميل و تدقيق را گزارشهايش و فاكتها تك به تك بايد ترديد

.نمائيم ارائه تر كامل را نقش و كرده تصحيح را خطوط

8

Page 9: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

اصلي ديدگاه هم كه يي نكته .است الزم تهنك يك يادآوري كتاب، در شده ارائه طرح توضيح از قبل

.كند مي تر روشن را تحقيق اين »ضرورت« هم و دهد مي توضيح نيز كتاب اين تدوين در را من

براي است نظام يك از واقعياتي ثبت واقع در زندان خاطرات ذكر كه شود مي بيان گونه اين معموال

فرزندان با خود سياهچالهاي در آخوندي گران كنجهش و بازجويان نشود فراموش كه اين براي .تاريخ

.اند كرده چه ايران مردم

فقط ميهنمان در شكنجه مقولة آيا .برداريم جلو به گامي .نيست واقعيت همة اما .است درست البته اين

مجامع حتي يا و مردم بين در را، آخوندها ددمنش ماهيت و كنيم افشاگري كه خورد مي اين درد به

ما اما .داشت خواهد ما براي بسياري هاي بهره حتما دژخيمان دربارة افشاگري زنيم؟ جار المللي، بين

.خونريز و سفاك گراني شكنجه و بازجويان با .ايم داشته هم ي»ساواك« كه يعني .ايم داشته هم ديروزي

شكنجه بساط ي،»اهللا روح« نظام حاكميت و ي،»اهللا ظل« نظام شدن ويران از پس كه شد چه راستي و

ظهور اشت؟ داشته ادامه امروز تا و كرد پيدا قوام و دوام نظام اين رفته رفته كه شد چه و افتاد؟ راه

و ها امامي سعيد همچون اش، كرده تحصيل و رفته خارج انواع يا و الجوردي همچون جانوراني

با حاكميتي بالفصل محصوالت يا و جريان؟ يك متن در استثناهايي يا اند بوده تصادفي ها، حجاريان

؟»مذهبي ارتجاع« تاريخي مشخص هويت

را مقوله از عميقتري اليه انسان، ي»فردا« به اميدواران، حداقل يا و معتقدان، براي سؤال اين به پاسخ

.شكافد مي

قعمي تجربه اين زيرا .هستيم آخوندي رژيم تماميت نفي خواهان شكنجه جانبة همه نفي براي البته ما

شکنجه، عليه مبارزه« :كه كنيم مي حس خوبي به مكزيك در را )آلماني روانشناس(»ترويه فليسيتاس«

سيستم با مقابله معناي به شکنجه با مبارزه .نيست بشر حقوق نقض با مبارزه فقط شود، گرفته جدي اگر

ايجاد براي بارزهم و است؛ شده بنا سلطه اساس بر که است سيستمي نابودي آن غايي هدف زيرا است،

انجمن عضو روانشناس ترويه فليسيتاس سخنراني از(»انساني شأن و برابري بر مبتني است سيستمي

زندانيان کشتار سالگرد بيستمين يادبود مراسم در »مجازات از مصونيت و شکنجه با مبارزه انجمن"

ساده نه شكنجه مقوله نفي تصور ،»فقيه واليت« حاكميت نفي تا دانيم مي خوب اساس، براين )سياسي

هستيم فردايي ساختن صدد در ما .شود نمي خالصه نفي اين در ما وظيفة اما .است ابلهانه كه لوحانه

را مقوله تاريخي هاي ريشه و برويم ژرفا به كه اين مگر نيست مقدور اين و .شكنجه بي و دار بي

و شود بررسي ايدئولوژيك فرهنگي مقوله كي عنوان به »شكنجه نظام« بايد صورت اين در .بخشكانيم

مبارزه نوع اين .بيابيم خود ديروزهاي و تاريخ متن در را آخوندها نظام پروري گر شكنجه هاي ريشه

.آن دربارة سياسي افشاگري از است دشوارتر بسا شكنجه نفي براي

9

Page 10: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

در ما .شود مي روشنتر آينده ياب حقيقت هاي»كميته« يا و »دادگاهها« اندازي راه فلسفه ديدگاه، اين با

آنها كردن محاكمه با خواهيم مي ما .نيستيم خود، گران شكنجه ترين شقي از حتي انتقامجويي، صدد

كردن تلقي »معذور و مأمور« تئوري با نبايد دانيم مي ضمنا اما .كنيم محاكمه را »ايدئولوژي« يك

بعد و »نظام تقصير« تئوري به تلقي اين نهايت .كنيم هتبرئ جنايتهايشان مسئوليت از را آنها گران، شكنجه

همه وقتي« :است گفته درستي به آرنت هانا كه حالي در .رسيم مي »مقصرند همه نظامها قبيل اين در«

دوران در شخصي مسئوليت آرنت هانا.(»نيست گناهکار کس هيچ واقع در باشند، گناهکار

)ديكتاتوري

خواهيم مي ما، همة يعني ما، كه است اين پيچيدگيهايش همة با تاريخي، بزرگ محاكمه اين ديگر جنبه

و ذهن در كه عين در تنها نه گران، شكنجه بازگشت راههاي كه برسيم فرهنگ و آگاهي از حد آن به

.شوند بسته فرهنگمان، و ضمير

+++

بازجويان .شد گسسته هم از نيز شكنجه مختلف سازمانهاي بافت و ساخت شاهنشاهي رژيم سرنگوني با

اما .گريختند كشور خارج به يا شدند دستگير يا سياسي جنايتهاي عامالن و آمران و گران شكنجه و

همچون شاهي، حتي نه و .قرون قعر از برآمده بود اژدهايي ش،»فقيه مطلقة واليت« با خميني

انقالبي تاريخي، ابهنگامين يك در كه بزرگ سارقي و شرير بود شيخي .مذهب لباس در اسماعيل، شاه

اين .بود زده شاه ميهن يك در آزادي با دشمني او صد تا يك تاريخي وظيفة .برد خود با و ربود را

گرفت قرار كساني روي در روي باالجبار خميني كه بود اين .گرفت مي صورت مذهب نام به دشمني

يك در انقالبي و ملي نيروهاي همة رو اين از هم .بودند آزادي پيشقراوالن پيشين نظام با مبارزه در كه

تخت به فرداي از ظلمت و نور نبرد .ديگر سوي در مرتجعان ودسته دار و خميني و گرفتند قرار صف

.شد آغاز »خميني خليفه« نشستن

.مسلمان هم و انقالبي، و بودند آزاديخواه هم كه چرا داشتند؛ ويژه وضعيتي مجاهدين ميان اين در

به را جديد حاكميت وضعيت اين پيچيدة مجموعة .بود مي خشمگين بيشتر بسا بابت اين از خميني

اشكال از سركوب خميني، متقابل بازي در .شد بيشتر مقاومتها هم باز اما .راند بيشتر سركوب سمت

ويس و سمت رفته رفته مخالفان، ميتينگهاي و تظاهرات به حمله و چماقداريها مانند آن، خياباني ساده

و افتاد راه به شكنجه مخفي بازداشتگاههاي و اسالمي انقالب هاي كميته .كرد پيدا يي سازماندهانه

.گرديد مطرح گر شكنجه و بازجو تربيت ضرورت نقطه اين از .شدند داير زندانها

از .تنداش اختيار در را يي تكيه قابل و كارآمد افراد يعني الزم، ابزار طرحي چنين تحقق براي خميني،

افرادي نتيجه در .بود اجتماعي مانده عقب اقشار و عمومي جهل روي تكيه به ناگزير نظر اين

هاي تفاله عمدتا يا بودند؛ اجتماعي صحنة به جديدالورد لومپنهاي يا كه شدند او نظام هاي»كاره همه«

10

Page 11: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

كس هيچ عهدة از و بود دشوار بسيار كار اين كه كرد تصديق بايد .شاه دوران مبارزه درماندة و حقير

را افراد اين از يي مجموعه توانست اش، تاريخي استثنايي موقعيت از استفاده با او، .آمد برنمي او خود جز

.گيرد كار به بود، آزاديها سركوب همان كه خود، ضدتاريخي رسالت راستاي در را همه و گردآورد

مسئوليت آنها ميان از الجوردي و سپرد مؤتلفه دبان به را زندانها مديريت پست ابتدا همان از خميني

.گرفت عهده به را سياسي زندانيان

انقالب دادستاني« باند تشكيل .طلبيد ياري بازار در خود همكاران و دوستان از بازجويان تأمين براي او

در كه سياه باندي .بود الجوردي تالشهاي حاصل خونريز و وحشي گراني شكنجه و بازجويان با »مركز

زندانهاي و اوين زندان در را ضدبشري هاي شكنجه ترين سبعانه و بيشترين 1367 تا 1360 فاصله

حسين ،)مهرآئين(داوودآبادي محمد قديريان، احمد حيدري، حاج ابوالفضل .شدند مرتكب مشابه

مركز كميته رئيس(شاهي عزت دعاگو، محسن آخوند ،)صبحي( صالحي مرتضي ،)پيشوا(ابراهيمي

.بودند جانوران تيره اين از ...و رحماني داوود حاج حلوايي، مجتبي كرباليي، مهدي حاج ،)هارستانب

پاسداران سپاه اطالعات ضد در گران شكنجه از ديگري باند باند، اين تشكل و سازمانيابي موازات به

60سال در .ندبود دانشگاهها مرتجع عناصر يا و امامي خط دانشجويان بيشتر اينان .گيرد مي شكل

وضع و تحصيالت و اجتماعي خاستگاه .شوند مي ناميده 209بند بازجويان و رفته اوين به آنها از تعدادي

بودند كردگاني تحصيل اينان .بود متفاوت )دادستاني(الجوردي باند گران شكنجه با عده اين فرهنگي

و سياسي بيشتر فهم و درك اام نداشتند خود همگنان از كم چيزي درندگي و شقاوت در هرچند كه

دستة و دار اگر .كرد مي متمايز خود »ماندة عقب و خرفت« رقباي از را آنها فكري پيچيدگيهاي

انقالب مجاهدين سازمان« عناصر از بيشتر نورسيده رقيبان بودند، مؤتلفه باند از عمدتا انقالب دادستاني

وزارت به گران شكنجه اين از زيادي تعداد طالعات،ا وزارت تشكيل با بعد، سالهاي در .بودند »اسالمي

و كرده تن به اصالحات لباس ،67 از بعد سالهاي در عده اين از ديگر، بسياري .شدند منتقل اطالعات

)خاتمي كابينه بازرگاني وزير(شريعتمداري محمد .شدند مشغول كار به دولتي مختلف مشاغل در

امنيت معاونت كل مدير و 209بند ضربت تيم مسئول محمدي،(زاده شريف محمد آرمين، محسن

اين از ،)مستعار اسم( صالح يا مسعود ،)زماني(واعظي موسي ).خاتمي زمان در اطالعات وزارت داخلي

.هستند گران شكنجه نمونه

عناصر ترين كاركشته از نهادي نيز وزيري نخست در .نگرفت شكل مؤلفه دو اين با تنها شكنجه نظام اما

خوانده پدر(نبوي بهزاد ،)تهراني(قنبري خسرو ،)عماد(ربيعي علي كه آمد وجود به رژيم عاتياطال

آخوند زمان در اطالعات وزارت گزينش معاونت( حجاريان سعيد و )اسالمي انقالب مجاهدين سازمان

ارتوز دادن سازمان و تشكيل در بعدها و بودند آن اصلي گردانندگان )گر شكنجه و بازجو و ريشهري

.كردند ايفا كننده تعيين نقش رژيم اطالعات

11

Page 12: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

به اسالمي انقالب مجاهدين جريان الجوردي، باند مادر عنوان به مؤتلفه جريان(رشته سه اين شناخت

فرهنگي و تاريخي يابي ريشه و )وزيري نخست در رژيم اطالعاتي نهاد و ، 209 باند اصلي منبع عنوان

به .است ضروري آخوندي رژيم در شكنجه نظام شناخت ايبر هريك به وابسته عناصر و آنان

مسائل تبيين براي است خوبي محك و معيار باندها اين عناصر از هريك آينده وضعيت خصوص

سوابق كامل فراموشي با خاتمي، جريان در كه ي»طلبان اصالح« از بسياري مثال .بعد سالهاي سياسي

شكنجه و بازجويي و اطالعاتي كار مشخص سوابق داراي ختندپردا آزادي براي زني سينه به خود، سياه

به ولي مهم هرچند كه كند مي برمال را رژيم درون از »طلبي اصالح« قالبي ماهيت مسأله اين و .هستند

.شود نمي مربوط ما بحث

تندداش دست ها شكنجه و بازجوييها در مدتي كه بودند هم منفردي عناصر جريان سه اين كنار در البته

.پيوستند جريانها اين از يكي به يا و شدند خارج دور از يا ايام گذشت با ليكن

كه است يادآوري به الزم البته .بودند رژيم شكنجه سازمان اصلي گرداننده 67سال تا جريان سه اين

ديگري جاي در توجه آن به بايد كه است ديگري مؤلفه نيز 63سال در اطالعات وزارت تشكيل

.پرداخت

و قوام با بعد سالهاي در البته .جريان سه اين از بود تركيبي اطالعات وزارت دهنده تشكيل اوليه عناصر

از بعد واقع در .آمد وجود به آن مسئوالن تركيب و كار هاي شيوه در بسياري تغييرات آن گرفتن دوام

به )پورمحمدي و حسينيان و اي اژه تا گرفته فالحيان از(»حقاني مدرسة« باند آخوندهاي كه بود تأسيس

.راندند جا آن از را رقبا بقيه و كردند پيدا اطالعات وزارت در را مسلط وجه تدريج

آتش زهر جام خميني كه سالي يعني ،67 سال تا )209بند و 7شعبة(اوين در شكنجه اصلي جريان دو

باند بعدها اما .بودند لفعا كرد، صادر را سياسي زندانيان عام قتل فتواي هم بعد و خورد را بس

به يا و پرداختند )بازار در تجارت عمدتا(ديگر كارهاي به عناصرش و شد خارج دور از يا الجوردي

در يا و رفتند اطالعات وزارت به يا نيز اسالميها انقالب مجاهدين باند .شدند منتقل اطالعات وزارت

يك توان مي را 67سال بنابراين .رفتندگ دست در را اجرايي كارهاي كليدي پستهاي ديگر مشاغل

باند ما دليل همين به .آورد حساب به رژيم شكنجه نظام گيري شكل روند در كننده تعيين سرفصل

بازجويان بعد به اين از .ايم خوانده گران شكنجه اول نسل را اسالمي انقالب مجاهدين باند و الجوردي

.شدند ابقا ستهايشانپ در ديگري تاريخ و سوابق با گران شكنجه و

سالهاي حوادث پيگيري .گيرد برمي در را رژيم شكنجه نظام 67 تا60سال مقطع بررسي حاضر كتاب

.است كتاب بعدي جلدهاي تحقيق موضوعات ديگر، نشيبهاي و فراز و بعد

آنها با داشته، كار و سر مجاهد بندرستة از زندانيان با بعد به 61 سال از نويسنده كه اين آخر نكته

اين در نويسنده كار اصلي منبع بنابراين .است خوانده را گزارشهايشان و كرده مصاحبه و زده حرف

12

Page 13: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

كه است بوده قدري به مجاهد زندانيان درصد كه دارند اذعان همه هرچند .است آنان شهادتهاي كتاب

به كار اين كه هستم توضيح از ناگزير اما كند؛ مي غني كافي اندازه به را علمي تحقيق يك برآنها تكيه

.نيست ديگر، وشاهدان زندانيان تجربيات و مقاومتها انكار ناكرده خداي و توجهي، بي معناي

اول فصل

ضدبشري جنايتي شكنجه،

يي بهانه هيچ و نام هيچ تحت كه جنايتي .بشريت عليه است جنايتي انساني، غير عملي عنوان به شكنجه

ارزيابي اصلي شاخصهاي از يكي را آن با برخورد بايد رو اين از هم .نيست و نبوده توجيه قابل

خزف و زند مي تأييد مهر دعاوي از بربسياري كه معياري .بدانيم جنبشي و مكتب يا فرد هر ترقيخواهي

و ادبيات در تكاندهنده هميشه جنايتي عنوان به كه نيست جهت بي و .شناساند مي باز صدف از را

.است يافته خاصي جاي بشري فرهنگ

مسأله جا آن در .كرد خلق كارامازوف برادران نام به جاودانه رماني داستايوسكي پيش سال صد از بيش

ديگرش برادر كارامازوفها، از يكي ،»ايوان« .است شده مطرح انساني و عميق بسيار صورتي به شكنجه

برسد جاوداني سعادت به بشر كه آن رايب كنيم فرض« :دهد مي قرار دشوار سؤالي برابر در را »آليوشا«

آليوشا و »بكني؟ را كار اين حاضري تو .بدهيم شكنجه مرگ حد تا را خردسالي كودك باشد الزم

ستمي تنها نه شكنجه گويد مي ما به آليوشا« :است نوشته دورفمن آريل .»نيستم حاضر نه« دهد مي پاسخ

ما كه است آن مستلزم شكنجه .داريم مي روا سانان تخيل بر كه است جنايتي نيز كه جسم، حق در

كه بسازيم قرباني از غيرانساني تصوير چنان و كنيم نابود خودمان در را ديگري عذاب تصور استعداد

اما براند؛ بيرون همدردي و شفقت قلمرو از را قرباني خواهد مي گر شكنجه از شكنجه .نباشد ما عذاب

آنان از .كند مي طلب را حسي بي و كرختي همان گرفتن، فاصله همان نيز ديگر كس هر از حال عين در

و چشم كه آنان و بندند فرومي چشم و بدانند خواهند نمي كه آنان از بندند، فرومي چشم و دانند مي كه

تنها نه ترتيب بدين شكنجه كه بدانيم، بايد هم ما و داند، مي آليوشا .بندند فرومي را دلشان و گوش

كه يكي آن يعني شوند، مي درگير جسم دو هولناك رابطه اين در مستقيما كه است كساني دهكنن تباه

آن و تواناست كاري هر بر كه يكي آن كشد، مي را عذابها همه كه ديگري آن و دارد را قدرتها همه

تباه نيز ار جامعه بافت تمامي بلكه كند، پايداري و بخواند دعا بماند، منتظر تواند مي تنها كه ديگري

را مردم كند، مي تجويز گذرد مي جسم دو آن ميان كه را ماجرايي بر گذاشتن سرپوش زيرا كند، مي

چند در چه آن دربارة ما كه است آن مستلزم شكنجه .نيفتاده اتفاقي هيچ اصال كنند باور تا دارد وامي

تحويل لبخندي بزنيم، گاز ار شكالتمان چنان هم و بگوييم دروغ خودمان به دهد مي روي مان قدمي

ما شكنجه .بكنيم را خودمان نرمش هم صبح و برويم كنسرت به بخوانيم، را كتابمان بدهيم، محبوبمان

13

Page 14: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

مجله( »بپذيرد تواند نمي آليوشا كه است چيزي اين و .باشيم الل و كر و كور دارد مي وا را

).كوثري داهللاعب ترجمه »كارمازوف ايوان وسوسه آخرين«_ 55شماره_ بخارا

دراز و طوالني بس راهي است، آدمي روان و جان ارزش كه ارزش، اين به رسيدن براي مترقي بشريت

شكنجه« :نوشت و ايم رسيده راه پايان به كه انديشيد مي هوگو ويكتور 1851سال در .است كرده طي

به هم اعدام مجازات كه يجاي همان و هست هم انگيزيسيون كه جا همان پيوسته، تاريخ دان زباله به

نشان هم تجربه زيرا .بود انديشانه ساده برداشت اين از تر پيچيده واقعيت، اما .»پيوندد مي آنها به زودي

غيرممكن اگر« :بود گفته ماركس .بود هوگو بيني خوش اين از تر واقعي بسيار ماركس بيني پيش كه داد

ستايش جاي به نيست ضروري آيا« :است كرده سؤال يدرست به و »است دشوار بسيار واقع در نباشد،

جدي طور به كند، باز بعدي جانيان براي را جا تا كند مي اعدام را جنايتكاران از يي دسته كه جالدي

آثار مجموعه از هشتم جلد( »آورد؟ مي وجود به را جنايتهايي چنين كه انديشيد سيستمي تغيير درباره

).اعدام مجازات مقاله ماركس،

طور به هريك بسياري، متفكران .است داشته ادامه نيز نظري جدال شكنجه، بيروني مستمر واقعيت همپاي

ماقبل كيفري روش را شكنجه فوكو ميشل مثال .اند كرده نظر اظهار شكنجه دربارة مستقيم، غير و مستقيم

در كه چيزي .است بوده تقدر نمايش آن، علني اجراي از هدف كه است معتقد و داند مي جامعه مدرن

.شود مي اعمال دارد تر فريبنده ظاهري كه تري مستقيم غير و تر پيچيده بسيار صورت به مدرن جامعه

و شكنجه چون يي وحشيانه روشهاي مدرن، ماقبل كيفري و مراقبتي هاي شيوه در« :است نوشته فوكو

مجازاتهاي به را خود جاي بدني مجازات بعد به هجدهم قرن از رفته رفته اما رفت، مي كار به بدني آزار

»فيلترينگ مثل ف تا فوكو مثل ف« مقاله ١٣٨٣ تير١٣ شنبه_ شرق روزنامه( …»داد رواني ظريف

وارد فقط شکنجه از هدف« :است معتقد مكزيكي درمانگر روان و روانشناس ).لو حسين پير علي نوشته

مرعوب را ديگران خواهد مي بلکه نيست، آنان جتماعيا روابط و افراد به عميق بسيار آسيبهاي آوردن

عبرتي درس .سازد حاکم جامعه سراسر بر را انطباق و استيصال سازي، فلج گيري، کناره ترس، سازد،

مراسم در ترويه فليسيتاس سخنراني از(»سرنوشت همين به شدن دچار از جمعي هراس ايجاد براي است

21 تاريخ به کانادا مونترال در ،1367 تابستان در ايران سياسي انيانزند کشتار سالگرد بيستمين يادبود

)2008 سپتامبر 19

به آراسته و حيل انواع به بينند مي شكنجه تداوم در را خود بقاي كه كساني و گران شكنجه متقابال

لباس يعني شكنجه، به نهادن »مجازات« نام .اند كرده شكنجه كردن تئوريزه در سعي متفاوت كلمات

و مذهب نام تحت نيز آن توجيه .ندارد اعتباري هيچ ديگر و ديكتاتورها توسط آن به پوشاندن قانون

بشريت، كه چرا .گيرد مي انجام بشري ارزشهاي ترين مقدس نام به كه افزايد مي جنايتي بار بر تنها خدا

همه، و همه ناشناس،خدا ماركس شمايل و شكل در چه و خدا، به معتقد داستايوسكي كسوت در چه

14

Page 15: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

داستايوسكي .ضدبشري است جنايتي شكنجه كه هستند وفادار انساني ارزشمند دستاورد اين به

بليتم من شود شكنجه ظالمي دست به معصومي بچة كه باشد داير براين خداوندي اراده اگر« :گويد مي

براي بهتري وسيله كه است يي جامعه نوع چه اين« :كند مي سؤال پرخاش با ماركس و .»دهم مي پس را

تفكر با متضاد هستند راهي امتداد در هردو ،)شده ذكر منبع همان(»شناسد؟ نمي جالد جز خود از دفاع

.ما برميهن حاكم آخوندهاي عملكرد و

و شكنجه چون يي وحشيانه روشهاي« است پيموده مترقي بشريت كه راهي خالف بر درست آخوندها،

به نيز را »رواني ظريف مجازاتهاي« روشهاي كه اند نگذاشته كنار تنها نه را فوكو هاشار مورد »بدني آزار

.تعالي و پيشرفت عليه است عصياني اند كرده طي و برگزيده آخوندها كه راهي .اند افزوده آن

در خود، عزلت غار در زندگي قرنها از پس كه جانوري .ويرانگر است يي درنده گسيختگي لجام

انسان ميليونها سرنوشت بر حاكم را خود و يابد مي فروريخته را خود مقابل ديوار انتظار، زا دور صبحي

بو هم خود غريزه با هيوال و .است هيوال اين تاريخي دفن مترادف غار، همان در نشستن .بيند مي

.است آنها كردن پاره و تكه و دريدن و انسانها به هجوم و حمله در بقايش كه كشد مي

:فراگير و طوالني راه يك غازآ در و انداخته جا به تاريخي ارزش ضد يك عنوان به را شكنجه كه است شده موفق مترقي بشريت هرحال به

.برساند ثبت به المللي بين مجامع در حتي

صورت به 1754سال در كه بود پروس پادشاه كبير، فردريك بار اول اند نوشته كه طور آن گويا

نهضتي افتادن راه باعث اقدام اين .كرد اعالم قانوني غير را زندانيان عليه شكنجه ابزار از استفاده رسمي

.است يافته ادامه امروز همين تا عملي صورت به كه نارسيده ثمر به نهضتي .شد شكنجه عليه

كنوانسيون و است شده شناخته الملل بين حقوق با مغاير شكنجه بيستم قرن اواسط در كه هرچند

الحاقي پروتكل .است نبوده كافي اقدام اين هم باز اما .رسيده تصويب به ملل سازمان در هم كنجهش ضد

را ملي جديد كننده كنترل مكانيزم كه كند مي ملزم« را كشورها شد تصويب 2006ژوئن در كه

ايساله در پروتكل اين .»دارد قرار متحد ملل سازمان نظارت تحت خود نوبه به كه آورند وجود به

مطرح انگلستان و دانمارك هندوراس، بوليوي، سپس، و كاستاريكا كشور توسط گذشته قرن 80 دهه

.رسيد ملل سازمان گيرنده تصميم نهادهاي تصويب به بعد دهه دو به نزديك و شد

يا عقوبت مورد يا كرد شكنجه توان نمي را كس هيچ« :است آمده بشر حقوق جهاني اعالميه 5ماده در

و مدني حقوق المللي بين ميثاق 7ماده در چنين هم .»داد قرار آميز اهانت يا انساني غير و يانهوحش روش

يا ظالمانه رفتارهاي يا مجازاتها يا شكنجه و آزار مورد توان نمي را كس هيچ« :است شده تصريح سياسي

علمي يا كيپزش آزمايشهاي تحت شخص يك قراردادن مخصوصا .داد قرار ترذيلي يا انساني خالف

.»است ممنوع او آزادانه رضايت بدون

15

Page 16: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

باز بشري حقوق مجامع و المللي بين رسمي نهادهاي در را يي ويژه جاي سياسي شكنجه خاص طور به

و است دموكراسي عليه سالح يك سياسي شكنجه شده اشاره درستي به كه طور همان زيرا .است كرده

و نفس صيانت خاطر به افراد آن، در که آيد وجود به طيمحي تا است فرهنگ در تغيير ايجاد« هدفش

نوشته_ پذيري واگشت مسأله و سياسي شکنجه آمدهاي پي( »کنند پيشه خاموشي خويش جان حفظ

قابل و ارزشمند برداشت »هيوال شكم در« كتاب مقدمه در ميلر نورمن باره اين در ).قهاري نورايمان

و مصيبتها همة ريشة كه است نهفته پارادكسي كيفرشناسي بطن در« :است نوشته او .دارد تأملي

يعني بهترين بلكه جوانان شرورترين فقط نه كه اين :كشد مي جا آن به زندان نظام گرفتاريهاي

از .شوند مي زنداني نيز بينوايان ناپذيرترين شكست و متهورترين جسورترين، ترين، شجاع مغرورترين،

چنين با ).آبت هنري جك نوشته هيوال شكم در كتاب( »ودش مي آغاز وحشت كه جاست اين

را شکنجه توکيو در خود ١٩٧٣سال نشست در »پزشکي المللي بين جامعه« كه است برداشتهايي

طور به و عمد به ناپذير، توجيه که ست رواني يا و جسمي رنجي اعمال شکنجه« :کرد تعريف گونه اين

مجبور را فردي تا گيرد انجام دولتي مأموران دستور به يا افراد طرف از خودسرانه و سيستماتيک منظم،

)…سياسي شکنجه آمدهاي پي منبع همان( »کنند ديگر عمل هر يا کردن اعتراف اطالعات، دادن به

+ + +

برخالف كاري هرگونه يا اقرار به او كردن وادار منظور به انسان تعذيب هرگونه معناي به شكنجه،

به انساني كه شود مي آغاز جا آن از شكنجه تاريخ گفتگو بي .دارد »ستم« قدمت به يخيتار خود، خواسته

انسان عواطف آن از تر پيچيده اشكال در و جان، حتي يا و حيات، مادي ثمرة و دسترنج داد، اجازه خود

براي يمق جعل مثل فقيه، واليت« :بنويسد ستم اين توجيه در سپس و .بگيرد خود مالكيت به را ديگري

كتاب_ خميني.(»ندارد فرقي هيچ موقعيت، و وظيفه لحاظ از صغار، قيم با ملت قيم .است اطفال

).فقيه واليت يا اسالمي حكومت

سياسي قدرت و حاكميت اريكة بر كه است مرتجعاني انواع ديدگاهي پايه انسان، به نگرش نحوه اين

خدا، جا، اين در« :بنويسند داخائو چون وگاههاييارد هاي نمازخانه در سر بر گاه تا زنند مي تكيه

»آسماني و زميني موجودات اعم« بر پيشگان ستم براي را حاكميت پهنه گاه و .»است هيتلر آدولف

چه آن و دنياست بر واليت .قانوني و تشريعي مطلقه، است واليتي فقيه، واليت« :بنويسند و كنند تلقي

نحوي به كه چه آن و حيوانات و نباتات و جمادات و آسماني و يزمين موجودات از اعم .دنياست در

شامل را او داراييهاي و متعلقات و انسان شئون همه و دارد، ارتباط انسانها انفرادي و جمعي زندگي به

).فقيه واليت پردازان نظريه معروفترين از يكي قمي، آذري آخوند افاضات از( …»گردد مي

كه نادرشاه بين فرقي .ندارند يكديگر با چنداني تفاوت خونريز مستبدان ناي عمل، در هرصورت، در

يك در را آنان از هزار60 دهلي مردم عام قتل و كشتار دستور با و نداشته مذهب به هم چنداني پايبندي

16

Page 17: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

يك اين و كند، مي تكيه خود نظامي قدرت بر يك آن .نيست دين در متعصب تيمور با كشد؛ مي روز

شهر آن و شهر اين به هستند قرائت مشغول قرآن قاريان كه حالي در را اش ساخته چوب از مسجد

در است محكومان شاهرگهاي از خون فواره نخستين جهيدن تماشاي لذتش بزرگترين و كشاند، مي

كه ايم خوانده ايرانيان بيداري تاريخ كتاب در .كند مي قطع را سرهايشان جالدان كه يي لحظه

شبها دادندكه راپورت شاه ناصرالدين به «… :كرد مي برخورد خود مخالفان با چگونه شاه ناصرالدين

.كنند مي مذاكره امور اصالح و مملكت امر در و كرده اجتماع خانه يك در سنگلج محله در جمعي

هاآن شبانه و مأخوذ بودند نشسته هم دور كه را خواهان اصالح از نفر هفت شش فرستاد را جمعي پادشاه

براي يا ريختند مي آن در برف كه بودند كرده حفر اندرون در چاهي .بردند پادشاه حضور به را

.انداختند چاه آن در را ]دستگيرشدگان[ مأخوذين برداشتند، را آن سر سنگ .بود مهيا كارها جور همين

اعتقاد به كه دفرستا آنان پي از فشنگ سي از متجاوز و گرفت دست به را تفنگ پادشاه خود وقت آن

شكرانه براي داد انعام اشرفي يك كدام هر را حاضرين و رساند السافلين اسفل به را آنها زودتر خود،

.»آنها قتل

.است شرقي نوع ديكتاتورهاي به منحصر مخالفان با خويي درنده ميزان اين كه كرد تصور نبايد البته

توصيف در كه اين كما .اند نداشته خود »رقيش برادران« از كمي دست هم غربي بزرگ ديكتاتوران

رم طرف به 1922 سال در سياهها پيراهن .رسيد قدرت به اكتبر در موسوليني« :اند نوشته موسوليني

به را ليبراليستي روزنامه سردبير يك .آفريدند را باري خشونت حوادث خود مسير در و كردند حركت

زدند آتش را مخالفان هاي مغازه و ها روزنامه كردند، مجبور ”فاشيستي داروي“ كرچك روغن خوردن

حتي بسياريشان كه داد رخ زيادي قتلهاي .آوردند وجود به خيابانها در كتاب از تلهايي .كردند غارت و

تلفات كه اين از فاشيستها برخي اين وجود با كردند مي شخصي حساب تصفيه فاشيستها و نبود سياسي

بايستي اكتبر، پردرخشش روزهاي آن در“ :گفت موسوليني بعدها و بودند حتنارا و دلخور نبود زياد

دنيس نوشته موسوليني كتاب(”»كرد مي اعدام و گذاشت مي ديوار برابر در را مردم از بيشتري تعداد

).106صفحه_ رياضي محمود ترجمه اسميت مك

كه اند كرده عمل موسوليني رهنمود اين به همه .اند كرده پيروي قانون يك از مرتجعان همه زمينه اين در

جاي قدرت، يعني مهمتر هدفي براي بايستي دوستيها و وفاداريها زيرا ساز، تهي را قلبت« :بود گفته

واليت« :نويسد مي كه وقتي است خميني بيان همان بيان اين ).109 صفحه منبع همان ايضا( »كنند خالي

كه شرعي قراردادهاي تواند مي حكومت …است وحج وزهر و نماز حتي فرعي، احكام همه بر مقدم

واليت شناخت عدم از ناشي شود، مي گفته چه آن…كند لغو يكجانبه را است بسته مردم با خود

).فقيه واليت كتاب خميني(…»است الهي مطلقه

17

Page 18: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

هستند ايديولوژي يك فضوالت از متعفني و چركين تفالة خميني، و هيتلر جمله از و ديكتاتورها، همة

رهنمود خود مرگ ارودگاههاي به آلماني ديكتاتور .دارند مشترك پايه يك يكديگر با اساس در كه

آدم« :است گفته هم سفله خميني و .»شوند لجن واقعا آنها تا كنيد رفتار لجن مثل آدمها با« :بود داده

اين خالف بر كه اصياشخ با .بشود درست تا كنند داغ و ببرند كه اين مگر شود نمي درست گاهي

در خميني كه هرچند ).63 بهمن14 رژيم راديو خميني( »كنيد حبس بزنيد، و بكشيد را آنها هستند

زخم يك عفونتهاي دو، هر عمق، در اما است، كرده ارائه هيتلر از بلندتري بسيار سقف دنائت و شقاوت

اين از .رفت خواهند فرو نيز دابمر يك در الجرم و اند بركشيده سر لجنزار يك از .هستند تاريخي

كه كالمشان، حتي يا و كراوتشان، و فكل يا قبا و عبا رنگ و .ندارند يكديگر با چنداني فرق موضع

.دهد فريب را ما نبايستي است، ي»اهللا روح« گاه و ي»اهللا ظل« گاه

محققان به را كار اين .نيست عده اين امثال خويي درنده ميزان سنجش جا، اين در ما، هدف اما

در و يكم و بيست قرن در اكنون، هم كه بپردازيم خونريزي و جبار حاكم به .واگذاريم آكادميك

آرزوي در و ربوده را انقالبي اند، سپرده گورستان به را سلطنتي نوع ديكتاتوري ما مردم كه يي زمانه

جمعه امام مالحسني، آخوند .كنند رجم و بزنند حد و ببرند دست كه است هايي خليفه از نسلي تربيت

است معروف بالهت به هرچند او .است خميني عالقه مورد هاي خليفه همان از يكي اروميه، در رژيم

بهترين از يكي و .است خميني آموز دست و خلف شاگرد شقاوت و سفاكي در كه دانند مي همه اما

او حرف اين به نظر اين از .است داشتهبر گام او مسير در و شناخته خوبي به را خميني كه است كساني

دادگاههاي رؤساي از برخي جواب در )ره( خميني امام حضرت« :كه داشت كامل اطمينان شود مي

يك اگر :فرمودند بدهند، اعدام خيلي خواستند نمي كه انقالب، دادگاههاي قبل رؤساي البته انقالب،

روزنامه( »كنند عام قتل و ببندند رگبار به را ينهاا همة دهم مي دستور شبه يك باشند، هم نفر ميليون

).79دي3_ نو حيات

تمام تاريخ در نو پديده يك با ما كه هستند اين دهنده نشان نيستند، هم كم كه معرفيها، قبيل اين

عمل، در چه و نظر در چه شده، شناخه كالسيك ديكتاتورهاي با كه كسي .هستيم مواجه ديكتاتوريها

يك آزاديخواهي برموج كه كسي است، برآمده و سركشيده انقالب يك دل از كه كسي .دارد فرق

پيشتازاني و مردم جانفشاني قبل از اش خورده حرام به نان همة كه كسي و شده، سوار ستم تحت ملت

خودش تاريخ در بيهقي كه نيست غزنوي محمود .است بوده آزادي آخرشان و اول كالم كه بوده

يك خيز ما، زمان خميني .»كشت برداشت جهان از ديني بد دليل رابه دينان بد از« نفر هزار100 نوشته

ميخ چهار به را »مقصر« دادند مي دستور قبلي ديكتاتورهاي .دهد مي دستور و دارد كشتار براي ميليوني

پايش كف به انستور مانند يا و كنند گور به زنده يا و بگيرند گچ يا و ببندند توپ دهانه به يا و بكشند

قابل نيز خود از قبل هاي دوره آخوندهاي با حتي امروزي حاكم آخوندهاي و خميني اما .بكوبند نعل

18

Page 19: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

به شريعتمداري حسن محمد شيخ مثل حداكثر و نبودند حاكميت در آنها كه دليل اين به .نيستند مقايسه

مظفرالدين از سبقت گوي كرماني رضا ميرزا با ورزي كينه در و پرداختند مي حكام چاپلوسي و تملق

بكشم، انتقام بخواهم اگر من .نيست من قلب تشفي رضا، ميرزا كشتن« :گفت مي كه ربودند مي شاهي

رضا ميرزا تا خواستند مي او از اصرار با هم بعد .»بگذرانم انتقام تيغ دم از را كرمان اهل تمامي بايد

االسالم ناظم(»بكنند دندان و دست با را او نبد گوشت مردم« تا بدهد »مردم« به را كرماني

از وقتي و برسند حاكميت به وقتي خو درنده جانوران همين اما ).ايرانيان بيداري تاريخ_ كرماني

نيازي ديگر باشند برخوردار غني و ثروتمند كشور يك مادي و علمي ثروت و ترقي سال صد امكانات

شكنجه قدري به را »عسگرشاهي زهرا« مستقيما و رأسا انخودش .ندارند رفتن بوس دست و التماس به

هم عاقبت و .شود فلج پاهايش و بريزد دندانهايش تمام و بدهد دست از را چشمش يك كه كنند مي

چنان را رشتي سرادار محمدرضا يا و .شود تيرباران 67سال عام قتل جريان در زندان سال7 از پس

از يكي« :شناسد نمي باز بيند مي را او دژخيم وقتي زندان رشگزا يك براساس كه كنند مي شكنجه

او از پيش .بود آمده محمدرضا سراغ به اطالعات گرفتن براي )گوهردشت جالد( لشكري داود روزها

شدت از اش چهره كه بودند زده محمدرضا صورت و سر بر كابل با قدري به دژخيمان و پاسداران ساير

و سر ديدن با بود، جالدان سفاكترين از يكي خود كه لشكري، داود .بود شده تشخيص غيرقابل تورم

را محمدرضا وقتي بعد .بدهد تشخيص را او نتوانست اول برخورد در و خورد جا محمدرضا صورت

سرادار محمدرضا شهيد مجاهد زندگينامه از(»رفت و گذاشت و كرد نگاه او به تعجب با شناخت

).رشتي

هيچ با مقايسه قابل مطلقا كه است گسترده و متنوع چنان جنايتها اين از هريك لترذا و شقاوت ابعاد

پروفسور قول از راوندي، مرتضي ايران اجتماعي تاريخ كتاب در مثال .نيست ديگر تاريخي نمونه

شاگرد آوردند ميدان به را محكوم كه همين« ايم خوانده بوده، ايران در 1905سال در كه جاكسون،

دم همان كشيد، عقب طرف به را او سر سختي با و برد فرو منخرين در آهنين چنگالهاي بميرغض

را او جسد بدهد، جان زودتر كه اين براي و كرده جدا بدن از را او سر شمشير، ضرب يك با ميرغضب

:اند مقايسه قابله زير موارد با ها نمونه قبيل اين آيا .»كوبيد زمين به محكم دفعه چندين

باعث مسأله اين اما .بود حامله ماهه4 دستگيري هنگام طاهره« :شيراز زندان در فرد حبيبي هرهطا_

فرو او سينه به ميخهايي شالق، زدن با همزمان دژخيمان برعكس .نشد او هاي شكنجه در تخفيفي

قدري به را او بدن .كردند قطع را او انگشت سه گران شكنجه .يافت ادامه طاهره هاي شكنجه …كردند

شكم به ها گلوله از يكي تيرباران هنگام .بود رفته بين از و سوخته كل به بدنش از قسمتهايي كه سوزاندند

.»افتاد زمين روي بر اش ماهه چند جنين و خورد طاهره

19

Page 20: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شهر خارج به را او تيرباران هنگام .كردند زجركش واقع در را حيدر« :ميانه زندان در خليلي حيدر_

هفت تا طور همين و باالتر كمي را دوم گلوله مدتي از بعد و زدند او پاي ساق به را اول لهگلو .بردند

وقتي .زد مي غلت خودش خون در تيغها و خاكها روي ساعت دو به نزديك حيدر .زدند او به گلوله

بيرون را تنش در رفته فرو خارهاي تا كشيد طول ساعت يك فقط برديم، شستن براي را جسدش

.»يمآور

در .كردند محكوم حبس سال15 به و دستگير 60 سال را مريم« :اوين در آبادي بهمن محمدي مريم_

و كردند آويز حلق را او بار چندين كابل، و شالق بر عالوه .شد پاره گوشش پرده يك شكنجه اثر

هرگز گردي كه طوري به .خورد شديدي ضربه فقراتش ستون .كشيدند زير به را جانش نيمه جسد سپس

آن از پس و كند مقاومت تواند نمي زيادي مدت بود گفته دكتر .نبود هم معمولي كارهاي انجام به قادر

هم محكوميت از پس ها شكنجه .بود شديد ضعف دچار خونريزي شدت براثر .افتد مي كار از كل به

سپس .كردند اعدام ريمم چشمان برابر در فراوان هاي شكنجه از پس را محمدرضا برادرش، .يافت ادامه

بود قزلحصار مسكوني واحد و انفرادي سلولهاي در هم نيم و سال يك .انداختند قفس در را او ماه8_7

بدنش عفونت و روده و پا درد از و بود چرخ روي دادند مالقات او به وقتي .داشت را فشار بيشترين كه

.آمد مادرش مالقات به چرخ روي دليل نهمي به و بايستد پا روي نبود قادر .برد مي رنج شدت به

.دادند قرار ها شكنجه ترين وحشيانه زير دستگيري از پس را اكبر« :اهواز زندان در پوردرويش اكبر_

كاسه از را چشمهايش هم عاقبت و شد شكسته شكنجه زير راستش دست .كندند را اش سينه پوست

.»كردند اعدامش بعد و درآورده

بدن تمام بر شكنجه آثار گرفت قرار مادر برابر در علي وقتي« :گوهردشت زندان در نژاد حاجي علي_

و نبود حركت به قادر پايش يك ها شكنجه اثر در و بود شده ضعيف و الغر شدت به .شد مي ديده او

او .بود بلند درويشها مانند سبيلش و ريش و بود ريخته سرش فرق موهاي .كشيد مي زمين روي بر را آن

شدت به هم چشمهايش .بزند حرف درستي به توانست نمي و بود شده خيره مادر به ها زده مات ثلم

او به صبح روز همان دژخيمان و نداشته خبري مالقات از گويد مي مادر به او .بودند شده ضعيف

.”»شو اعدام آماده و كن جمع را وسايلت“ اند گفته

.است نهفته انصارش و اعوان و خميني جنايتهاي قبيل اين در باوري قابل غير گاه و دهنده تكان رذالت

اسالمي جمهوري زندانهاي در دانيد مي آيا« :آيد مي فغان به نيز خميني خود جانشين حتي كه چنان آن

زيادي عده دانيد مي آيا است؟ نشده شاه منحوس رژيم در آن نظير هرگز كه شده جناياتي اسالم نام به

زندانيهاي به نرسيدن و پزشك نبودن اثر در مشهد زندان در دانيد مي آيا مردند؟ ابازجوه شكنجه زير

كنند؟ ناقص رحم يا و تخمدان اخراج با را دختر نفر پنج و بيست حدود شدند ناچار بعدا جوان دختر

دند؟كر اعدام افطار از پس بالفاصله مختصر جرمي با را دار روزه دختري شيراز زندان در دانيد مي آيا

20

Page 21: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

دانيد مي آيا كردند؟ تصرف زور به را جوان دختران اسالمي جمهوري زندانهاي بعضي در دانيد مي آيا

زندانياني بسيارند چه دانيد مي آيا است؟ رايج ناموسي ركيك الفاظ استعمال دختران بازجويي هنگام

آنان داد به كسي و اند شده مزمن دردهاي به مبتال يا فلج يا كر يا كور رويه بي هاي شكنجه اثر در كه

دانيد مي آيا كردند؟ جلوگيري زنداني نماز و غسل از حتي زندانها از بعضي در دانيد مي آيا رسد؟ نمي

بلكه روز، دو روز، يك نه هم آن داشتند دريغ زنداني براي هم روز نور از حتي زندانها از بعضي در

مواردي از بسياري كه داشت توجه بايد ).منتظري خاطرات كتاب از خميني به منتظري نامه( »ماهها؟

)جا آن در زنداني زنان وضعيت و مشهد زندان دهنده تكان نمونة جمله از( است كرده اشاره منتظري كه

را خبر اين مقاومت، مانند ارگاني، يا كسي هم اگر و نكرده درز بيرون به خبرش كه است هايي نمونه

يقين توان مي پيشاپيش زند، مي نوك خبرها قبيل اين به منتظري وقتي اما .نمود مي باور غيرقابل داد مي

مدفون آب زير در اعظمش قسمت كه است يخي كوه نوك از كوچك بسيار بخش تنها كه داشت

خواهيم قادر حد چه تا رژيم سرنگوني از بعد نيست معلوم حتي كه نوشته نا و ناگفته گم، بخشي .است

خاموش قربانيان از بسياري كه است اين هم روشنش دليل .گوييم باز و مكني كشف را اش همه بود

.نيستند ما ميان در هميشه براي و اكنون كنند روايت را يي پوشيده زواياي ما براي توانستند مي كه فاجعه

:خروار از مشتي :كنيم توجه مورد اين در نمونه چند به

خود وارده هاي نامه صفحه در را شده آزاد زنداني يك نامه )77آبان26( 415شماره مجاهد نشريه

دانشجويي توسط »نيست نمايش و سازي صحنه !كن تماشا خوب« عنوان تحت نامه اين .است كرده درج

در داند نمي نامه نويسنده و دارد نامعلومي وضعيت نيز اكنون هم و نيست مشخص نامش كه شده نوشته

يك از بعد )اوين در الجوردي دستياران از( زاده حسين و ورديالج .برد مي سر به وضعيتي چه و كجا

نامه نويسنده به دانشجو .برند مي جايي به را او و آيند مي دانشجو اين سر باالي پياپي شكنجه هفته

زدم مي حدس بردند، زمين زير يك سمت به ها پله از مرا اوين ساختمان در چرخاندن از بعد« :است گفته

از قبل .بود آهني در يك ها پله انتهاي در .باشد اوين دادستاني ساختمان همان رزمينزي محل اين كه

بخش يعني !يو.سي.سي گوييم مي جا اين به ما !كن جمع را حواست خوب“ :گفت الجوردي ورود،

عجيبي، بوي شديم وارد وقتي .”گردي نمي بر زنده ديگر شدي جا اين وارد اگر !ويژه مراقبتهاي

آهني در آن پشت .بزنم باال را بندم چشم كه خواستند من از .بود كرده پر را فضا تعفن و خون از آميخته

مواجه عجيبي دهنده تكان صحنه با هال گوشه در داشت، قرار ديگري راهرو آن از بعد و بود هال يك

سراپا داجسا همگي و بود شده انداخته هم روي مرد و زن تعدادي وپارشده لت و خونين اجساد .شدم

هال، ديگر گوشة در بدتر اين از .بود الش و آش بدنهايشان مختلف نقاط يا پاها و دست و آلود خون

21

Page 22: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

كامال من يي، منظره چنين برابر در .بودند برده فرو زباله سطل يك در كرده دوال كمر از را يي جنازه

:گفت الجوردي .كردم مي نگاه را اطرافم مبهوت و مات گاهي و لرزيدم مي گاهي بودم، شده شوكه

الجوردي .دهم مي نشانت نزديك از كني نمي باور اگر .نيست نمايش و سازي صحنه !كن تماشا خوب

آنها از هريك در .داد نشان من به را هال آن از بعد راهرو اتاقهاي از تا چند داخل دربها، روي پنجرة از

اتاقها از يكي در .كردند مي شكنجه مختلف هايصورت به را زندانيان و بود جريان در فجيعي هاي صحنه

در .دادند مي آزار الكتريكي شوك با را زنداني يك ديگري اتاق در .بودند داده قرار آپولو در را فردي

از يا دوپا، هر از را ديگر نفر چند .بودند كشيده صليب به ديوار روي را نفر يك اتاقها اين از يكي

روز آن و سپرد قسمت آن گران شكنجه به مرا الجوردي .بودند ختهآوي سقف به پا يك و دست يك

هم من مورد در را كردن آويزان و زدن شالق و آزارها انواع اتاقها همان از يكي در ساعت چند مدت به

كه نداشتم اين جز حرفي هيچ من چون رسيدند، نمي بودند دنبالش كه پاسخي آن به اما كردند، اجرا

دوباره زاده حسين و الجوردي روز همان شب .ام نبوده هم مجاهدين هوادار حتي و هستم كاره هيچ

جلو كه خواست من از الجوردي جا آن .بردند اوين محوطه به زمين زير آن از بسته چشم با مرا و آمدند

برخورد بود آويزان هوا در كه جسمي به كه بودم نكرده حركت قدمي چند هنوز .بروم راه و بيفتم

رفتن راه طرز چه اين !برو راه درست كه كشيدند داد سرم همزمان زاده حسين و الجوردي .كردم

كه اين محض به .ببيني خوب تا بردار را بندت چشم گفتند بينم، نمي را جايي گفتم وقتي است؟

خوب گفت الجوردي و شدم مواجه ديگري وحشتناك صحنه با مقابلم در زدم، باال را بندم چشم

از كه ديدم را مرد3 جنازه بودم، اوين دادستاني جلو محوطه درختان ميان در .كن تماشا ار اطرافت

و آويخته پالكي شهيد هر بدن روي !بخوان را ها نوشته :گفت الجوردي .بودند كرده آويزان درختها

فاصله به كه شدم متوجه تازه و بود »مجاهد« همگي اتهام .بودند نوشته را هريك اتهام و نام آن روي بر

به تو :گفت من به الجوردي .اند آويخته ديگري درخت از آماده حلقه با طناب يك طرفتر آن متر چند

كه را ام هميشگي جواب من كه اين از قبل .كنيم اجرا را حكم خواهيم مي و اي شده محكوم مرگ

رحم بي خيلي ]ديالجور[ اين :گفت من گوش در و شد نزديك زاده حسين كنم، تكرار نيستم يي كاره

من !بگو داري سازمان و خودت از اطالعات چه هر كن، رحم جوانيت به بيا .كشت خواهد را تو است،

جواب بازهم نداشتم، گفتن براي حرفي واقعا كه من .دهم نجات را جانت تا كنم مي پادرمياني هم

و بست سرعت به را ايمچشمه و شد عصباني الجوردي كه بود جا اين .كردم تكرار را خودم دائمي

دور را دار طناب حلقه .بايست چهارپايه روي برو گفت و برد چهارپايه كنار مرا و گرفت را دستم

حس شديدي خفگي حالت بعد لحظه چند .زدند كنار پايم زير از لگد با را چارپايه و انداختند گردنم

پاسدارهاي و زاده حسين و الجوردي .خوردم زمين به محكم و شد قطع طناب ناگهان كه كردم

جريان »؟!كردي پاره را طناب چرا گفتند مي و زدند كتكم و ريختند سرم بر صدا و سر با همراهشان

22

Page 23: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

رها را طناب كامل خفگي آستانه در و كنند مي تكرار بار 3 شب آن را زنداني اين آويختن دار به

و گردن .بود گذاشته او روي بر كه نيروا آثار بر عالوه بيرحمانه و وحشتناك نمايش اين .كنند مي

.»بود كرده خارج عادي حالت از سال چند تا را فقراتش ستون

1379سال در »ايران مردم دادگاههاي« نام تحت كه جلساتي سلسله در .كنيم توجه ديگري نمونه به

در .دندكر بيان را خود مشاهدات آخوندي رژيم زندانهاي در شكنجه شاهدان از تعدادي شد، تشكيل

محمد شهيد ببرم نام توانم مي كه ازكساني يكي« :گفت لندن از »ز.م« نام به شاهدي جلسه دومين

درد از آوردند ما اتاق به را او وقتي و بود گرفته قرار شكنجه مورد 209بند در شدت به او .بود كريمي

400 حدود تا بارش يك گفت خوردي، كابل تا چند پرسيدم او از وقتي .بود عذاب در كمر شديد

شدت به را او كه اين از بعد بار يك .بود كابل 1000 حدود تعداد، بيشترين كنم مي فكر ولي شمردم

توانست نمي كه جا آن از ببرند زمين زير به شكنجه براي را او دوباره گرفتند تصميم بودند كرده شكنجه

كمرش نتيجه در كه دادند هل ها پله روي را او بودند زده بند دست دستانش به كه حالي در برود راه

گيران كشتي از خود كريمي محمد .بردند شكنجه تخت روي را او حال اين با ولي .ديد آسيب شدت به

شده آويزان قپاني شكل به ديگر نفر چند اتفاق به 209زمين زير در كه زماني گفت مي بود، معروف

خواسته مي كه اين خاطر به كه است بوده ارانپاسد مشت ضربات زير در نفر يك مردن شاهد بود،

67سال در كريمي محمد .بودند داده قرار شتم و ضرب مورد را او زده، مي فرياد و برود توالت به

)79اسفند23 _539مجاهد(»رسيد شهادت به

63سال در« :گويد مي و كند مي ياد عظيمي نورالدين از خود مشاهدات از ديگر قسمت در شاهد همين

كوچكش انگشت و بود افتاده كابل ضربات اثر در پايش انگشتهاي از تا دو آوردند ما اتاق به را او تيوق

جلو شايد تا بدهم فشار را انگشتش خواستم مي من كه درحالي .شد كنده پايش از ورزش حين در هم

بهداري براي واهيمبخ كه اين تا باشد راحتتر بكنيم را آن اگر كنم مي فكر گفت او بگيرم، را خونريزي

)منبع همان.(»بدهيم تقاضا بخيه مثال و

عبدالحميد« :گويد مي دادگاهها همين جلسه نهمين و هشتمين در هامبورگ از »ن.س« نام به ديگر شاهد

او پاهاي .بود نمانده باقي درپاهايش انگشتي هيچ تقريبا و بود خورده كابل ساعت30 مدت به صفائيان

خاطر همين به و بود خورده كابل ش»قرار« سوزاندن خاطر به فقط او .بود گوشت بدون و داغان زانو تا

،552 مجاهد (»شد جاودانه زندانيان عام قتل در 67سال در سپس و محكوم سال18 به

).1380خرداد15

تاريخي بررسي صرف كه كشيم مي نفس تاريخ از يي برهه چنان آن در ما شد، اشاره كه طور همان اما،

و تاريخي، هاي نمونه خم و پيچ در شدن گم حتي .كند نمي باز فروبسته كاري از چنداني گره شكنجه،

و حي گر شكنجه و بالفعل مجرم روي بر نگاهمان تيزي از بسا چه آنها، تشابهات و اشتراكات در كنكاش

23

Page 24: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

اعمال و او روي تربيش هرچه بايستي حاضر، و اصلي مجرم شناخت براي .برد در به را او و بكاهد حاضر

رژيم ديد بايد يعني .كرد يابي ريشه و برشمرد را جنايتهايش مشخص طور به .شد متمركز رفتارش و

طور به و سياسي، زندانيان ايران، مردم با رسيدند حاكميت به كه روزي از آن سردمداران و خميني

در بحث كه ديد خواهيم صورت اين در كردند؟ چه خود زندانهاي در خلق مجاهد اسيران با خاص

و مجاهدين با آخوندها افراطي جناح يك ضدبشري برخوردهاي از برگهايي افشاگر تنها شكنجه باره

رژيم اين ذات در شكنجه كه كند مي اثبات آن از فراتر .باشد نمي خود سياسي مخالفان ساير

آن از جزيي يا و ودهآل خميني حاكميت ننگ به خود كه افرادي و جناحها همه و است ضدتاريخي

ننگي .دارند معاصر بشريت و ايران مردم برابر در سياه رويي و خونين دستي ميزان همان به خود اند بوده

عليه جنايت دادگاههاي و ياب حقيقت كميسيونهاي در آزادي، فرداي در بايستي پايانش نقطه كه

.شود گذاشته خود حاكميت سالهاي طي شكنجه عامالن و آمران تمامي محاكمه با و بشريت

* * *

مجاهدين افشاگريهاي دنبال به رژيم كه هيأتي پيرامون ،59آذر25 در يي مصاحبه در رجوي مسعود

و خميني نوپاي حاكميت در شكنجه دربارة برحقايقي بود، كرده درست ! »شكنجه شايعه« بررسي براي

از خوانيم مي را مطالبش وقتي سال، اندي و بيست از بعد حاال، كه گذاشته انگشت آخوندها هاي شعبده

امروز دردهاي ما، ديروز در حرفها آن گوينده كه گويي .شويم مي زده شگفت آنها در نهفته بيني روشن

آن در كه شد مي مربوط خميني زندانهاي در شكنجه به ظاهرا مصاحبه موضوع .است كرده بيان را ما

آغاز، در« :بود گفته مصاحبه آن در مسعود .بود شده صدا وسر پر اجتماعي معضل يك به تبديل ايام

حقيقت توان مي مگر اما شد، مي محو مرتجعين عوامفريبي ظلمت در استبداد و شكنجه قربانيان صداي

آن با خودكامگان و گران شكنجه تمامي كه است خامي خيال اين داشت؟ پنهان هميشه براي را

با او .»كرد انكار را شكنجه واقعيت توان نمي عوامفريبي با كه ايم يدهرس يي نقطه به اكنون ... دلخوشند

در »سركوب كالسيك هاي شيوه و سيستمها ايجاد ناپذير اجتناب روند « و گسترش به رو موج به اشاره

با خودكامگي شوم هاي نغمه كه بود نشده سپري بهار اولين متأسفانه اما « :افزود آخوندي حاكميت

ديگر، سوي از »امن هاي خانه« و سو يك از چماقداران افتادن راه .گشت آغاز خود اصخ هاي شيوه

»بود شكنجه شوم هاي صحنه تكرار جهت در سيستماتيك و جدي گام اولين »امن هاي خانه« تشكيل

حاكميت فرداي از كه سري .داشت درازي سر رنج و پردرد قصه اين كه شود مي روشن ترتيب اين به

خواهد ادامه ضدانساني رژيم اين تمام و تام سرنگوني لحظه تا و يافته ادامه امروز تا شد، عشرو خميني

و شكنجه قربانيان« دربارة مسعود وقتي .دهد مي عفوني زخمي از خبر كه دردناكي واقعيت .يافت

روزيپي از سال دو هنوز داد مي ربط »مرتجعين فريبي عوام ظلمت« به را آن و زد مي حرف »استبداد

و مجاهدان مجروح بدنهاي روي بر ساواك گران شكنجه درفش و داغ جاي هنوز .بود نگذشته انقالب

24

Page 25: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

كه دادند نشان خود از سبعيتي آغاز، همان از رسيده دوران به تازه دولتان نو اما .بود نيافته التيام مبارزان

و اخالقي، رذايل به شهره زمان آن تا كه آخوندها، كرد نمي باور كس هيچ .كرد مي متحير را انساني هر

اما .بپيمايند يكشبه را صدساله ره چنين اين نيز خويي درنده در بودند، مفتخوري و پروري تن رسواي

به صراحتا و زد كنار را ها پرده تمام درندگي با .آمد ميدان به خميني شخص بعد چندي .شد

پليد نام ترتيب اين به »كنيد حبس بزنيد، و بكشيد« :تگف و كنند داغ و ببرند تا داد دستور گرانش شكنجه

و تحقير از گريزان و دردمند بشريت و ميهن تاريخ جريده بر اش پيشه شقاوت انصار و اعوان و خميني

ساواك گران شكنجه براي تنها نه سفاكش تركه و تخم و خميني .رسيد ثبت به هميشه براي انسان، آزار

.خريدند جانانه آبرويي فاشيستي مرگ وگاههايارد قصابان تمام براي كه

زمان، همان در شايد اما آمد، وجود به آخوندها حاكميت اول روز همان از شده عفوني زخم اين هرچند

داد، مي رخ زندانهايش در چه آن از را خميني خود يا و كردند مي نفي را ها شكنجه يا كه افرادي بودند

اين از خزعلي آخوند نام به خميني پرورده دست وحشي گرازهاي از يكي وقتي مثال .پنداشتند مي جدا

چيزي آن اگر كه كرد مي باور كسي چه داد مي را مجاهدين كشتار فرمان و رفت مي شهر آن به شهر

آنها به كه جا آن تا والا .است بوده رژيم ناتواني دليل به دقيقا نشده عمل مو به مو گفت مي او كه

اول در خزعلي .ببرند سر يك، به يك را، مجاهدين همه تا نكردند دريغ كوششي هيچ از گردد برمي

خون به تشنه ما ...«« :كه داد مي نشان دندان و نيش مجاهدين به و كشيد مي عربده مشهد در 59خرداد

اينها يدنكوب .دور بريزيم بايد است كثيف خونشان چون ولي ببنديم را اينها شاهرگهاي بايد هستيم اينها

»كشيم مي را وآنها كشيم مي بيرونشان باشند، موش سوراخ در اگر اينها« يا و »...است كار مهمترين

ديگري سخنراني در بعد روز سيزده و )59ارديبهشت31 مشهد در بناها مسجد در خزعلي سخنراني(

بحر يا فارس خليج به را وآنها برد خواهيم بين از را اينها باشد درگيري روزي يك اگر« :كرد مي تهديد

.»ريخت خواهيم خزر

رژيم و ندارد وجود اغراقي خونريز سفاك اين تهديد در كه شد نمي باورشان خيليها زمان آن در

برنيايد دستشان از كه اين مگر .كرد خواهد مجاهدين با اين از بدتر برآيد دستش از كه جا آن تا خميني

و افسارگسيخته چنان نگذشته سالي8_7 هنوز وحشي وندهايآخ اما .است ديگري حساب هم آن كه

آيا« :كه آورد مي در هم را خميني شده عزل جانشين صداي آش، شوري كه كنند مي عمل شقي

منحوس رژيم در آن نظير هرگز كه شده جناياتي اسالم نام به اسالمي جمهوري زندانهاي در دانيد مي

انقالب از بعد كه زاده، سرحدي ابوالقاسم نام به لمپني قوكشچا يكبار كه اين كما .»است؟ نشده شاه

اصالتي مجاهدين« گفت رسيد، هم )كار(وزارت به بعدها و بود قاپيده را زندانها اداره رياست كرسي

درست گورستان تا6 بايد ما ...كردند مخالفت انقالب نمودهاي همه با كه هستند كساني اينها .ندارند

25

Page 26: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

»است نرم مراحل حاال .كرد مبارزه سياه خشونت با بايد انقالب ضد با ،...كرده دفن را آنها وهمة كنيم

مجاهدين با »سياه خشونت« ضرورت از زاده سرحدي وقتي ).59آذر8 اسالمي انقالب روزنامة(

تازه طرف، شد مي پنداشته كه اين حداكثر .بگيرد جدي را او حرف كه بود كسي كمتر گفت مي

برسر را شاه زندانهاي در خودش چركين هاي عقده تالفي خواهد مي كه است يي رسيده دوران به

دسته و دار اين .بود آن از سياهتر بسا واقعيت اما نبود بيراهه پر برداشت اين چه اگر .درآورد مجاهدين

چند و .ساختند پر مجاهدين از ايران سراسر در را گورستان60 كه گورستان6 نه خونريز، و سفاك

تعداد كثرت خاطر به كه كرد اعتراف مطبوعاتي كنفرانس يك در 76خرداد در الجوردي بعد سال

پاسدار و .است كرده تبديل زندان به نيز را فرهنگي باشگاههاي و مساجد ها، كتابخانه زندانيان،

:كند مي اعالم صراحت با رسانده قتل به و كرده شكنجه شخصا را خودش مجاهد خواهر كه بندي قداره

رد را سلولها اين وجود هم رهبري مقام ... دارد وجود انفرادي سلول هزار چند كشور زندانهاي در«

)77مرداد8 رژيم، تلويزيون نقدي، پاسدار(»نباشد اندازه از بيش گفته فقط و نكرده

:شكنجه با رژيم برخورد گسترش سرعت به كه افتاد راه اتنه نه .افتاد راه آخوندها حاكميت روز نخستين از شكنجه و زندان بساط

در انقالب اصطالح به هاي كميته .كرد پيدا را انقالبش دوران از بعد ويژه اشكال و يافت سازمان و

آنها .بودند گردآورده را لومپن و الت تعدادي هريك و شده، زندان يك به تبديل كنار و هرگوشه

اقدام سياسي عناصر و مردم اعدام يحت و شكنجه و دستگيري به مجوزي هيچ بدون و مستقيما

و مترقي نيروهاي از بسياري و شد پا به وضع اين پيرامون بسياري اعتراضي صداهاي و سر .كردند مي

و نرسيد جاي به اعتراضها اين از يك هيچ اما .كردند اعتراض ها كميته ارتجاعي برخوردهاي عليه مبارز

آمد و رفت خيابانها در مسلح صورت به كه پرداخت اوباشي و اراذل تأييد به قوا تمام با خميني شخص

.شدند مي مرتكب را )سياسي غير يا سياسي از اعم( هرجنايتي كميته و پاسدار كارت با و كردند مي

خانخاني حكومت يك به بيشتر را حاكميت كه بود زياد قدري به موازي مختلف ارگانهاي ابتدا در

به كار موارد برخي در و بود انداخته راه يي دسته خودش براي خونديهرآ .بودند كرده شبيه خودمختار

و تعديها انواع همپاي كه بود اين توجه قابل نكته اما .شد مي كشيده هم خودشان بين مسلحانه درگيري

و سياسي زندانيان شديد افزايش به منجر نهايتا و يافت گسترش سياسي سركوب اجتماعي اجحافات

مبارزه دوران پايان تا )57بهمن( انقالب پيروزي فاصله در كه طوري به .شد كشور زندانهاي

مجاهد زندانيان تعداد از بيشتر اسالمي جمهوري زندانهاي در مجاهد زندانيان تعداد )60خرداد(سياسي

.گرديد شاه حاكميت سالهاي تمام در

26

Page 27: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

روزنامه كه آماري بر بنا كه طوري به .داشت باور غيرقابل گسترشي بعد سالهاي طي روند، اين

در بود، نفر22400 برابر 1359سال در كه كشور زندانيان تعداد« :است كرده منتشر مشاركت

مردم از نفر هزار600 حدود ساالنه ... است رسيده برابر7 يعني نفر156600 حدود به 1376سال

دهنده تكان آمار هزمين اين در )1378دي27 مشاركت روزنامه( »شود مي كشيده زندان به پايشان

آمار هرچند .كند مي مشخص را وضعيت يي اندازه تا آن در يي لحظه درنگ كه است دست در ديگري

سير همايش« در .سنجيد نيز را آنها وضعيت توان مي حدودي تا اما نيست سياسي زندانيان به مربوط

شد برگزار 85سال در ،رژيم قضاييه قوه طرف از كه »امروز تا مشروطه از زندانيان حقوق تحول

1360 سال در تعداد اين اما است داشته زنداني 994 و هزار9 انقالب از پيش ايران« :گفتند سخنرانان

از 67سال در ايران« :است گفته همايش همين در اجتماعي شناس آسيب يك »است رسيده هزار 33 به

كاهش نفر هزار 66 به تعداد ناي آن از پس سال يك كه كرد مي نگهداري زنداني 726 و هزار 80

كشوري است، رسيده ايران به پنجم سكوي زندانيان، تعداد جهاني فهرست در« كه اين خالصه و »يافت

اعتماد روزنامه( »كند مي نگهداري ظرفيت اين برابر سه حدود از زنداني هزار60 تا 50 ظرفيت با كه

اعتراف به كه بود طوري شكنجه و نهازندا گسترش قضاياي روند هرحال در )1385آبان16 _ملي

84اسفند در يساقي اكبر علي .است شده برابر ده انقالب از بعد زندانيان تعداد زندانها سازمان رئيس

ده به کشور اين در زندانيان شمار اما شده برابر دو ايران جمعيت 57سال انقالب از پس« :كرد اعالم

.»است رسيده برابر

شقاوت و بيرحمي و درندگي در جديد حاكمان كه بود نگذشته انقالب پيروزي از سالي دو يكي هنوز

حتي كه مخالفان خود تنها نه .درنورديدند را خود اسالف از فراتر مرزهايي خود مخالفان به نسبت

انساني غير صورتي به را دستگيرشدگان مادران بارها و بارها و نداشتند تأمين نيز آنان هاي خانواده

تحمل از بعد مادران اين از زيادي تعداد 59ماه آذر در جمله از .انداختند زندان به و كرده تبازداش

نشريه در بودند آورده آنها برسر كچويي و الجوردي چه آن شرح .شدند آزاد بسيار هاي شكنجه

همان خميني گران شكنجه دسته و دار زمان همان از كه اين جالب .است شده درج زمان آن مجاهد

رژيم مختلف جناحهاي و مقامات توسط همواره بعد، سالهاي كه زنند مي پير مادران به را اتهاماتي

جواني پسر من بازجوي«« :گويد مي خياباني موسي سردار با ديدار در مادران از يكي .است شده تكرار

ايد؟ گرفته پول كي از ايد؟ گرفته پول كي از اي؟ گرفته پول شوروي از ببينم بگو تو :گفت مي .بود

تو .كنم باور هم زن پير من خودت قول به كه بگو چيزي يك تو گفتم .هستيد جاسوس شماها

پول كه هم عراق از .هستيم هم پنجم ستون .هستيم آمريكا جاسوس .هستيم شوروي جاسوس گويي مي

از كه كنيم باور هم خودمان ما اقال كه بگو چيزي يك گيريم؟ مي پول نفر چند از آخر ما .گيريم مي

)14صفحه 102شماره مجاهد( »!گيريم مي پول يكي

27

Page 28: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شد مجبور خميني كه رسيد جايي به بود شده بلند وحشيانه هاي شكنجه به اعتراض در كه صدايي و سر

زندانها در كه چه آن از خودش گويي كه كند وانمود و بيندازد راه به »شكنجه شايعه بررسي هيأت«

»شكنجه« .بود مشخص »بررسي« عاقبت كار ابتداي همان از هيأت نامگذاري با .ندارد خبر گذرد مي

با شد مي بيني پيش كه طور همان .يافت پايان بيشتر فضاحت با هيأت كار رو اين از هم .است »شايعه«

و پرداخت توجيه به كه بود خميني خود اين باز و شدند رايج هاي شكنجه تمام منكر گزارش يك

نباشد مناسبت بي زير نمونه ذكر مورد اين در شايد .كنند الپوشاني را مسأله داد ردستو صراحتا

.شود مي دستگير 60سال در است بوده »اسالمي انقالب« روزنامه مدير كه جعفري محمد نام به فردي

)299صفحه( خود خاطرات كتاب اول جلد در فرد اين .نويسد مي را خود خاطرات آزادي از بعد

و كردم مشاهده را آن انواع و مختلف افراد شكنجه و شدم بازداشت من خود كه هنگامي« :است نوشته

صحبت آنها با زندان در منتظري محمد آقاي شخص و شكنجه بررسي هيأت كه ديدم را افرادي حتي

اين خدايا : گفتم خود با .بود ديده خود داشت، وجود آنها بدن در هنوز كه را يي شكنجه آثار و كرده

در” :بگويد دروغ به يي مصاحبه چنين يك در شخصي كه است ممكن چطور و است روزگاري چه

قبال كه افرادي زندان در ...بكند؟ واسالميت ديانت ادعاي هم بعد و ”ندارد وجود شكنجه زندانها

به ددي را ما وضع و آمد زندان به منتظري محمد آقاي وقتي كه كردند تعريف برايم بودند شده شكنجه

تلويزيون از او مصاحبه وقتي .”كنيم مي رسيدگي مسأله اين به ما كه باشيد مطمئن” :گفت و افتاد گريه

من ... گرفت فرا را ما حيرت و بهت هم و ترس هم است نداشته وجود يي شكنجه گفت و شد پخش

فرماندهان از يكي(ظرمنت محمد از قزلحصار زندان در روز يك كه اين تا بودم كار اين دنبال به هميشه

و افتاد اتفاق يي حادثه چه داشتي، نشر و حشر هميشه منتظري محمد با كه تو راستي :پرسيدم )سپاه وقت

و هستي آن شاهد جا اين خود تو كه را شكنجه مسأله و كند مصاحبه شد حاضر محمد كه شد چطور

محمد دنبال به كه بود مدتها” :داد پاسخ منتظر محمد كند؟ تكذيب اي چشيده را آن مزه هم خودت

برود كه داد پيغام او به خميني آقاي سرانجام تا كند مصاحبه و بيايد كه نشد حاضر وي ولي بودند

خميني آقاي .بودم او با هم من رفت خميني آقاي پيش محمد كه روزي .كند مالقات را وي و جماران

محمد آقاي ”است نبوده بيش يي شايعه شكنجه همسأل كه كن اعالم تلويزيون در و برو” :گفت محمد به

خميني آقاي .”ام ديده اند شده شكنجه كه را افرادي خودم من و دارد وجود شكنجه آقا” :گفت منتظري

انقالبيون ضد گرفتار ما حاال است شايعه يك اين و ندارد وجود شكنجه كه كن اعالم فعال” :گفت

و افتاد انقالب ضد دست از حربه وقتي و شود مي درست كار عدب است خطر در اسالم و انقالب و هستيم

وادار را محمد خميني آقاي ترتيب بدين و ”شد خواهد گرفته نيز شكنجه جلو كرد پيدا قدرت اسالم

»نيست شكنجه بگويد و بيايد كه كرد

28

Page 29: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

توقف قطهن شدن پايمال اين اما .شد پايمال شكنجه مسأله خميني انساني ضد توجيه با ترتيب بدين

افزوده نيز ها شكنجه شدت بر شد مي افزوده زندانيان مقاومت به هرچه .نبود گران شكنجه و شكنجه

بيرحميها شدت بر افزودن جز يي چاره گران شكنجه يافت مي گسترش اعتراض و مقاومت هرچه .شد مي

.نداشتند قساوتهايشان و

به نسبت ورزي كينه در كه دژخيمي سر .ستا !همتا بي يي چهره گمان بي الجوردي سالها اين در

كسي و .نبود قائل خود براي مرزي و حد هيچ مجاهدين ويژه به و اسالمي جمهوري حكومت مخالفان

او از اش روزنامه و )77شهريور2رژيم تلويزيون_ راديو( ناميد »انقالب منور پيشاني« را او اي خامنه كه

حق” الجرم و ”گذاشت تمام سنگ” راه اين در كه كسي« و »منافقين عليه حمله پيشاني« :عنوان به

.كرد ياد )77شهريور5و4 اسالمي جمهوري روزنامه( ”»دارد همه گردن به حيات

جسماني تعذيب و ايذا يك به محدود ديگر شكنجه مفهوم و معنا كنيم توجه كه است اين مهم نكته

سالحي .آزاديها عليه سركوب، براي تاس يي وسيله شكنجه .باشد اطالعات گرفتن هدفش كه نبود

به رعبي و ترس جو و برد مي را مخالفان نفس خود كار طريق از شكنجه آمر و گر شكنجه كه است

و عميقتر بسيار برخورد نوع اين آثار و .باشد نداشته كشيدن نطق جرأت كسي ديگر كه آورد مي وجود

شالق باالبردن با واقع در گر شكنجه .فيزيكي و نيبد آزار يك عنوان به شكنجه آثار از است دردناكتر

.دهد مي جنگ اعالن ملت يك آزادي به

كرد مي اساسي قانون يا مشروطيت از صحبت زندان در زنداني يك اگر خان رضا زمان در كه اند نوشته

عدب )كرد مي كار مختاري سرپاس كنار در كه خان رضا زندان بيرحم و جالد رئيس( نيرومند سرهنگ

الجوردي حاال »!مشروطيت فلك، و است اساسي قانون شالق،« :گفت مي شالق ضربه300-200 از

شالق خود حيواني تصور قابل غير ظرفيت و غيظ تمام با كه خميني به افراد نزديكترين از يكي عنوان به

مهدورالدم را اآنه خود كامل اعتقاد با كه گيرد مي قرار زندانياني برابر در كرد مي اعدام و زد مي

يا خواست نمي مالقات او از زنداني اگر كه است اين در الجوردي و فيروزمند سرهنگ فرق .داند مي

رضايت زنداني سكوت به تنها نه الجوردي برابر در اما .خورد نمي هم شالق زد نمي مشروطه از حرفي

در هم تواب واقعي معناي .بسازد واقعي معناي به تواب يك زنداني هر از خواهد مي كه دهد نمي

ثابت و برود جوخه به بايد گويد مي راست و كرده توبه هركس« :است شده تعريف الجوردي فرهنگ

طبق همه حكم وگرنه شوند، تواب بايد همه« يا و )زنجير در قهرمانان كتاب 115 صفحه( »كند

دست كارد كند، مي دستگير را مجاهد يك پدر وقتي كه است ديدگاه اين با و »است اعدام امام گفته

بايد پسرت جاي به نيست، ما پيش اينجا االن و است مجاهد تو پسر چون« :گويد مي و دهد مي اسير پدر

)زنجير در قهرمانان كتاب 106صفحه(»نيستي مجاهد تو كه باوركنيم ما تا بياوري در را يكي اين چشم

بارها قزلحصار زندان در كشيهايش عربده رد رحماني داوود حاج نام به ديگري گر شكنجه لومپن و

29

Page 30: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

منافق بدهيم نداريم مفت پول .است اسالمي جمهوري زندان جا اين !كنيد گوش خوب« :بود گفته

شود نمي خارج زنده اينجا كس هيچ .كنيم مي قيمه قيمه هم را جسدهايتان قسم خدا به .كنيم تربيت

).زنجير رد قهرمانان 273 صفحه( »باشد شده اللهي حزب مگر

خفا در ترغيب و توجيه علن، در تكذيب :آخوندي كار راه دو و دانند مي خوبي به قضيه سردمداران زيرا .ندارد فايده مطلقا تكذيب و انكار وضعيتي چنين برابر در

گراني شكنجه به نياز نظام حفظ براي و .دارد نظام نبود و بود با مستقيمي رابطه شكنجه كه دانستند مي

يك صرفا را شكنجه نبايد بنابراين .نشناسد آخوندها هاي خواسته اعمال براي را مرزي هيچ كه تهس

مورد اين در اگر و .دانست است رواني و فيزيكي خشونت با همراه كه سياسي زنداني با برخورد نوع

نبود معنا اين به اين البته .بگذارد گران شكنجه خود روي منفي تأثيرات بسا چه شود اكتفا تكذيب به فقط

تكذيب علن در .كند مي پيدا بعد دو شكنجه با رژيم برخورد بلكه .شد گذاشته كنار مطلقا تكذيب كه

.ترغيب و توجيه خفا در و سكوت، و

مجبور نهايتا خط هردو ادامه در رژيم .رسيدند ديگري مراحل به خود روند در مسير دو اين از هركدام

.بپوشاند يقانون لباس شكنجه به شد

.بپردازيم ترغيب، و توجيه خط به اندكي

آن تئوريك توجيه از ناگزير شكنجه تشديد براي هايش،»خليفه« او از بعد و ابتدا، همان از خميني

از سوءاستفاده با كه داشت را بارآوري بيشترين شكنجه شرعي توجيه فريبكار دجال براي .شدند

.گرفت مي صورت او مذهبي موقعيت

و بزنند حد و ببرند دست« داشتند وظيفه كه هايش،»خليفه« ذهن در را خود بايستي او نخست گام در

با مخالفتي هرگونه كادر همين در و .بيندازد جا »مطلق شر« را دشمنانش و »مطلق خير« ،»بكشند

قيام است، شرع با مخالفت حكومت اين با مخالفت« :بنويسد و كند تلقي شرع با مخالفت را حكومتش

آن جزاي و هست؛ ما فقه در هست، ما قانون در جزايش شرع حكومت عليه بر قيام .است شرع عليه بر

كه اين يا بكنند كارشكني كه كنند مي را معني اين تخيل كه كساني به دهم مي تنبه من .است زياد بسيار

بسيار آنها جزاي كه آنها به كنم مي اعالم من بكنند، حكومت اين ضد بر قيام وقت يك نخواسته خداي

.است كفر خدا ضد بر قيام خداست؛ ضد بر قيام خدايي حكومت ضد بر قيام . اسالم فقه در است سخت

).٣١ص ،۵ ج نور، صحيفه خارجي، و داخلي خبرنگاران جمع در خميني(

و( حكومت ...است وحج روزه و نماز حتي فرعي، احكام همه بر مقدم« چيزي فقيه مطلقه واليت اگر

پس ،»كند لغو يكجانبه را است بسته مردم با خود كه شرعي قراردادهاي تواند مي )فقيه ولي واقع در

حتي و .منافق يا و ملحد يا و مرتد يا و است كافر يا الجرم گيرد مي قرار فقيه ولي برابر در كه كسي

30

Page 31: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

نگهبان يا بازجو يا(گر شكنجه هر رفتار پس .شود مي محسوب جرم نيز حكومت اين با مخالفت »تخيل«

عبادتي بلكه .نيست شود، مي محسوب انساني غير عملي كه انسان، يك شكنجه )ديگر هركس يا زندان

برخورد بازجوياني با كه اند نوشته و گفته كرات به شده آزاد زندانيان .حق رضاي راستاي در است

قرآن آيات ها شكنجه ترين وحشيانه الاعم ضمن و گرفتند مي وضو ابتدا آنان شكنجه براي كه اند داشته

امام دشمن يا و ضدانقالب اش سياسي وجه در يا منافق يا كافر يا ناصبي يا مرتد اما .اند خوانده مي را

فرهنگ در هم انسان .نبينند انسان را خود طرف كه است اين مهم .نيست مهم اسيران خواندن زمان

در الجوردي .هستند »بهائم« از بقيه .ندارد »فقيه يتوال در شده ذوب« انسان جز معنايي آخوندي

قمع و قلع بايد شان همه كه فاسدي گروهكهاي« :گفت )61ارديبهشت( اطالعات روزنامه با مصاحبه

و .»شوند اعدام شان همه بايد و محاربند مذهبي بردستور بنا كنند، مي مبارزه جمهوري نظام با وقتي شوند

.شد زنداني سياسي هويت منكر بايد قدم اولين در

مجرم، از باالتر حتي .است مجرم .نيست متهم شده، دستگير نفر ي،»فقيه واليت« تفكر ذات بنابر

نظر از نتيجه در .مجسم است شيطاني افتد مي پاسداران حتي و گران شكنجه و بازجويان گير كه هركس

اين .است ثواب عين كه مجاز تنها نه .آورد برسرش هرباليي و كرد، توان مي او با هركاري شرعي

نه صورت اين در .باشد شده دستگير سياسي مسائل خاطر به زنداني، كه خورد مي ضريب وقتي مسأله

نيز زندان صنفي امور مأمور و بهداري مأمور يا و دستگيري مأمور حتي كه گر، شكنجه و بازجو تنها

از را خود وجه هيچ به فقيه واليت دستگاه عمله .كنند برخورد شيطان يك عنوان به او با هستند مجاز

وقت سفير به و كرد مي آويزان خيابان در را جسدها و بريد مي پا و دست كه داند نمي كمتر عباس شاه

كتاب( »شيطانها بر من و كند مي حكومت فرشتگان بر شما شاه كه نكنيد فراموش« :گفت مي اسپانيا

)70صفحه روقيفا فؤاد نوشته ها سفرنامه در سيري

خودشان كه چنان آن .داشت خميني، خود نيروهاي بين حتي اجتماعي، شديد بسيار دافعه شكنجه اما

هم خودشان اساسي قانون 38اصل در ظاهر حفظ براي اند شده مجبور باشند، خواسته كه اين بدون هم

شهادت، به شخص جبارا .است ممنوع اطالع كسب يا و اقرار گرفتن براي شكنجه هرگونه« :بنويسند

از متخلف .است اعتبار و ارزش فاقد سوگندي و اقرار و شهادت چنين و نيست مجاز سوگند يا اقرار

.»شود مي مجازات قانون طبق اصل اين

شكنجه« كالم يك در و زدن شالق و درآوردن چشم و بريدن دست بدون كه بود اين واقعيت اما

بايد يا همه دوزخي دستگاه اين در .شود نمي و شد نمي فتق و رتق مطلقا واليت دستگاه امورات »كردن

يك از بيش چيزي يا كسي خميني قبول مورد خداي خود حتي .شوند شكنجه يا و كنند شكنجه

هركس از قبلتر و بهتر را اين .نيست ندارد كردن شكنجه جز يي وظيفه كه دگرآزار و خودآزار موجود

اولين بنابراين .كشت نمي را اتاقش مگسهاي حتي مهرباني فرط از البته كه بود فهميده يي سرخليفه خود

31

Page 32: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

.كنند عوض »شرعي حكم« يا »تنبيه« يا »تعزير« مانند ديگري كلمات با را شكنجه اسم كه بود اين قدم

»ئن خا و بريده« ،»دانشگاه« شود مي است، گاه شكنجه و سياهچال همان واقع در كه زندان، كه اين كما

.»شرع حاكم« شود مي كند مي شكنجه به امر كه شقي و درنده گرگي و .»تواب« شود مي

.بود فقهي وسطايي قرون گردگرفته كتابهاي انبوه ميان زدن غوطه مهوعي، سازي فرهنگ چنين الزمه

رژيم قضايي مقوالت تك به تك بررسي هرچند .است ناآشنا ما براي هم كلماتش حتي كه فرهنگي

مجازات قانون« به سري قوانين، اصطالح به اين ماهيت شدن روشن براي اما نيست، هنوشت اين كار

:كنيم مرور را نمونه چند و بزنيم رژيم دستپخت »اسالمي

شامل اند كرده منتشر و تصويب »اسالمي مجازات قانون« نام به كه چيزي يعني رژيم جزايي قوانين

.است »بازدارنده مجازاتهاي« و »تعزيرات« ،»ديات« ،»قصاص« ،»حد« موارد

:تعريف بنابر

.است شده تعيين شرع در آن كيفيت و ميزان و نوع كه شود مي گفته مجازاتي به حد، - ١٣ماده«

.باشد برابر او جنايت با بايد و شود مي محكوم آن به جاني كه است كيفري قصاص، - ١۴ماده

.است شده تعيين جنايت براي شارع طرف از كه است مالي ديه، - ١۵ماده

حاكم نظر به و نشده تعيين شرع در آن مقدار و نوع كه است عقوبتي يا و تأديب تعزير، - ١۶ماده

.باشد كمتر مقدارحد از بايستي شالق ميزان كه شالق و نقدي جزاي و حبس قبيل از .است شده واگذار

و نظم حفظ منظور به حكومت طرف از كه است عقوبتي يا تأديب بازدارنده، مجازات - ١٧ماده

حبس، ازقبيل گردد مي تعيين حكومتي نظامات و مقررات از تخلف قبال در اجتماع مصلحت مراعات

نقاط يا نقطه در واقامت اجتماعي حقوق از محروميت و پروانه لغو كسب، محل تعطيل نقدي، جزاي

.»آن مانند و معين نقاط يا نقطه در اقامت از منع و معين

»صورت و سر جراحت ديه« اول فصل در .اندازيم مي نگاهي مقوالت اين از هريك از يموارد به حال

:خوانيم مي

است زير ترتيب به صورت و سر جراحت ديه ۴٨٠ماده«

شتر يك شود جاري خون كه آن بدون پوست خراش :حارصه -1

باشد خون ريانج با همراه و شود گوشت وارد اندكي مقدار و بگذرد پوست از كه خراشي :داميه -2

شتر دو زياد يا كم

نرسد استخوان روي نازك پوست به لكن شود گوشت عميق بريدگي موجب كه جراحتي :متالحمه -3

شتر سه

شتر چهار برسد استخوان روي نازك پوست به و بگذرد گوشت از كه جراحتي :سمحاق -4

32

Page 33: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

را واستخوان زده كنار را استخوان روي نازك پوست و بگذرد گوشت از كه جراحتي :موضحه -5

شتر پنج كرده آشكار

شتر ده باشد نكرده توليد را جراحتي گرچه بشكند را استخوان كه عملي :هاشمه -6

شتر پانزده نباشد ميسر استخوان كردن جابجا با جز آن درمان كه جراحتي :منقله -7

دارد ديه شتر ٣٣ يا و كامل ديه ثلث برسد مغز كيسه به كه جراحتي :مامومه -8

گردد مي افزوده براو ارش كامل ديه ثلث غيراز كند پاره را مغز كيسه كه جراحتي :دامغه -9

»باشد مي صورت و سر جراحات حكم در لب و بيني و گوش جراحات ديه :تبصره

مشام كلماتش تك به تك از ماندگي عقب و تحجر بوي كه دقيانوسي عهد موميايي فرهنگ از گذشته

.است جالب نيز اش ضدبشري محتواي در درنگ اندكي دهد مي زارآ را

اجرا و رسيده تصويب به موادي است، آنان جملة از سنگسار ضدبشري قوانين كه نيز، »حد« مورد در

.گنجد نمي معمولي انسان يك مخيله در هم تصورش كه شود مي

بايد زاني مرد جلد حد« :است آمده زاني مرد )زدن شالق يعني(جلد حد مورد در آن100ماده در مثال

بدن تمام به شدت به تازيانه . باشد نداشته عورت ساتر جز پوشاكي كه گردد اجرا حالي در و ايستاده

و نشسته زن كه زنند مي حالي در زاني زن به را تازيانه .شود مي زده عورت و صورت و سر غيراز وي

تا رجم هنگام را مرد« :خوانيم مي بشري ضد قانون همين ١٠٢ماده در .»باشد بسته بدنش به او لباسهاي

مربوط ديگر مواد .»نمايند مي رجم گاه كنندآن مي دفن گودال در سينه نزديكي تا را زن و كمر نزديكي

رجم به محكوم كه كسي هرگاه« مثال .باشد مواجه آن با قاضي است ممكن كه است احتماالتي انواع به

براي باشد شده ثابت شهادت به او زناي كه درصورتي كند فرار گرفته قرار آن در كه گودالي از است

١٠۴ماده در .»شود نمي برگردانده باشد شده ثابت او اقرارخود به اگر اما شود مي برگردانده حد اجراي

باشد حدي به نبايد رجم در سنگ بزرگي« :است شده مشخص هم سنگسار سنگ اندازه تكليف حتي

نام كه باشد يي اندازه به نبايد آن كوچكي چنين هم شود كشته شخص عدد دو يا يك اصابت با كه

.»نكند صدق برآن سنگ

و اظهارات به كه است كافي ضدانساني رژيم اين ذيل تا صدر بربريت ميزان بهتر درك براي حال،

.كنيم توجه مورد اين در آخوندها كارگزاران و سران توجيهات

.كنيم مي نقل است، خروار از مشتي كه را، اضاتاف اين از نمونه يك

رودربايستي بي اش جمعه نماز هاي خطبه از يكي در بود كرمانشاه جمعه امام زماني كه زرندي آخوند

پاي و دست كه باشند، داشته بيشتر حضور انشاءاهللا …بدهد قدرت انتظامي نيروهاي به خدا« :گفت

اينهايي از تا چند يك انشاءاهللا هم قضاييه قوه .ببرند …برند مي بين از دارند را جامعه امنيت كه اينهايي

كساني .باشد ديگران براي عبرت كه ببرد را اينها دستهاي ميادين، از يكي در بياورد هست شرايطش كه

33

Page 34: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

بريدن با سنگسارها، با .باشند داشته هم سنگسارهايي يك كنند، مي تجاوز جامعه ناموس به كه هم

_380مجاهد( …»شود درست جامعه كه دهم مي قول من دستها، انگشت اين ييعن دستها،

)76اسفند11

عمامه مثال كه »نظام نخبگان« از يكي تالشهاي كنار بگذاريد را نقاب و پرده بدون وحشيگري اين حاال

يخبرگزار گزارش به .است بسته را زرندي آخوند امثال دست فكري انجماد و تحجر در ولي ندارد هم

»اسالمي كشورهاي دادستانهاي اجالس اولين در« الريجاني جواد )86خرداد9( ايلنا حكومتي

انواع ما« :افزود وي »كنيم نمي بشر حقوق به مربوط چالشهاي فداي را اسالم هرگز ما« :است گفته

دو ما به جمر در آنها .كنيد مي رجم چرا گويند مي ما به .هستيم شاهد الملل بين صحنه در را محكوميتها

ممنوع نيز شكنجه و است شكنجه باشد، مجازات كه آن از بيش رجم كه اين اول كنند؛ مي وارد اشكال

قرارداد و عقد يك نكاح و ازدواج دانيم نمي مگر گويند مي كه است اين آنها اشكال دومين و است

.شود مجازات لف،تخ حد در بايد ديگر طرف كرد، اعالم را خود رضايت قرارداد طرف اگر است،

رجم بايد ما« :كرد تأكيد وي .»است عقد و رابطه از فراتر رجم كه نيستند واقف موضوع اين به آنها البته

با مواجهه در .شود اجرا اسالم احكام كه كرديم انقالب ما .كنيم توجيه درست ايرادكنندگان براي را

.»بياوريم برهان چگونه كه بدانيم بايد دنيا

مثال .آورد درمي ابتذال از سر كه كند مي پيدا عجيبي رويكرد چنان آن گاه مطلق توحش و خشونت اين

كسي چشم است چشم دو داراي كه شخصي هرگاه« :خوانيم مي »عضو قصاص« دوم باب 284ماده در

نصف و كند قصاص را جاني چشم يك تواند مي عليه مجني درآورد است چشم يك داراي فقط كه را

در مگر بگيرد كامل ديه و شود منصرف جاني چشم يك قصاص از يا نمايد، دريافت هم را كامل ديه

را آن ديه استحقاق كه جنايتي يا قصاص اثر در قبال را خود چشم يك عليه مجني كه صورتي

رضايت با يا و كند قصاص را جاني چشم يك تواند مي مورد اين در باشدكه داده دست از است داشته

و زبان« قصاص به مربوط كه 290ماده تبصره در فراتر اين از .»نمايد دريافت كامل ديه نصف جاني

تبديل و نيست جايز قصاص كند قطع را الل فرد زبان گويا، فرد كه صورتي در« :است آمده است »لب

.»شود مي ديه به

.است جامعه در اديع حقوقي مسائل مورد در وسطايي قرون و انساني ضد توجيهات از هايي نمونه اينها

اما .نيستند شكنجه توجيه و شكنجه جز چيزي ذيل، تا صدر از آنها، همة شود مي مالحظه كه طور همان

آخوندها فرهنگ در نهفته بربريت و توحش ضريب توان مي پيشاپيش نيز عادي مثال هاي نمونه همين از

.زد حدس آنان با رفتار و اسيران و سياسي مسائل مورد در را

مفسد و محارب دارد اختصاص »االرض في افساد و محاربه« به كه قصاص هفتم باب 183ماده در مثال

اسلحه به دست مردم وامنيت آزادي سلب و هراس و رعب ايجاد براي كه كس هر« شده تعريف چنين

34

Page 35: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

و سرد سالح ميان« :است كرده تصريح نيز آن ٣تبصره در و .»باشد مي االرض في مفسد و محارب ببرد

.»نيست فرقي گرم سالح

در كه متشكل جمعيت يا گروه هر« :است كرده تعيين يكسره را »نظام« مخالفان همه تكليف 186ماده

آن، هواداران و اعضا تمام است باقي آن مركزيت كه مادام كند مسلحانه قيام اسالمي حكومت برابر

تالش و فعاليت آن اهداف پيشبرد در نحوي به و دانند رامي سازمان يا جمعيت يا گروه آن موضع كه

تبصره در كاري محكم براي و .»باشند نداشته شركت نظامي شاخه در چه اگر محاربند دارند مؤثر

حكم در شود، تشكيل مختلف اشخاص و گروهها از كه متحدي جبهه« :شده تصريح ماده اين به مربوط

.»است واحد يك

»محارب حد« به نوبت نيست، منطبق انساني، موازين از يك هيچ با كه عريان توحش همه اين از بعد

محاربه حد« :خوانيم مي »االرض في افساد و محاربه حد« به مربوط سوم فصل 190ماده در .رسد مي

. چيزاست چهار از يكي االرض في وافساد

.»بلد نفي ۴ چپ پاي سپس و راست دست قطع اول ٣ دار به آويختن_٢ قتل ١

تأكيد و گذاشته قاضي عهده به را باال چهارگانه مواد از هريك انتخاب )191(عديب ماده در

اين از هيچيك خواه و باشد گرفته را او مال يا كرده مجروح و راكشته كسي محارب خواه« :است كرده

.»باشد نداده انجام را كارها

دادگاه رأي به مربوط سند .مكني توجه رابطه همين در صادره احكام از يكي از قسمتي به كه نيست بد

صادر 81مرداد2 در رأي .كنيد مي مالحظه )413صفحة( كتاب پايان در را آن كليشه كه است شيراز

آنها شغل كه است شده تصريح البته متن در .است اتومبيل سارق چهار پرونده به مربوط و است شده

.باشند مي كيفري پيشينه فاقد و بوده آزاد و كارمند دانشجو،

اتومبيل متعدد مسلحانه سرقتهاي طريق از محاربه ارتكاب به هستند متهم همگي« آنها حكم، براساس

كار دادگاه نظر از .است بوده »پيكان دستگاه دو و پژو دستگاه دو كه اتومبيل فقره چهار جمله از درشب

و رعب دچار هرشنونده كه نحوي به« است »شيراز جامعه سطح در وحشت و رعب ايراد« متهمان

»شده انجام شب در هم آن ساعت72 ظرف در سرقتها از فقره سه حداقل كه خصوص به شده وحشت

185 و 183مواد استناد به تشخيص محرز محاربه بر مبني شده تنظيم نحو به را همگي اتهام دادگاه لذا«

هرچهار چپ پاي و راست دست قطع به حكم )اسالمي مجازات قانون( ا.م.ق بعد به 191، 190،

جوان چهار اتومبيل، دستگاه چهار سرقت خاطر به كالم يك در يعني »دارد مي اعالم و صادر فوق متهم

.اند شده محكوم چپ پاي و راست دست قطع به

اگر راستي به .شود مي مطرح هم ديگر سؤال يك جا اين حكم بودن انساني ضد و نامشروع از گذشته

سارقان چرا كنند محكوم مجازاتي چنان به اتومبيل چهار سرقت خاطر هب را جوان چهار كه است قانون

35

Page 36: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

اين كه است تصادفي آيا و گيرند؟ مي مدال و شوند مي حكومتي منصبان صاحب ميلياردي، و ميليوني

گفته »دزدان آفتابه« آنها به عاميانه گويش در كه چيزي يا جامعه، عادي افراد مورد در فقط قوانين

هستند؟ ايمن و مصون جنايتكار و دزد حاكمان و شود مي اجرا شود، مي

ولي .نيست نوشته اين كار اجتماعي مسائل با وسطايي قرون عملكرد اين عملي نتايج بررسي همچنين

و سنگسارها با« جامعه»شدن درست«مورد در زرندي آخوند كه قولي به يي اشاره فقط بخواهيم اگر

مورد در رژيم ايادي و سران خود آماري به .نداريم ياديز زحمت باشيم داشته »دستها بريدن

فساد مروجان و مبلغان بزرگترين خود آخوندها كه شود روشن تا كنيم توجه اند داده فحشا گستردگي

.هستند فحشا و

در »شكنجه« كه است واقعيت اين دادن نشان ها نمونه اين آوردن از ما غرض شد اشاره كه طور همان

سوژه كه دهد مي نشان را خود گسيخته افسار و حاد صورت به وقتي و .است ضدتاريخي رژيم اين ذات

مخالف اين الخاص خاص طور به وقتي بيشتر بسيار تأكيد با البته و .باشد سياسي مخالف يك شكنجه

.باشد زن يك سياسي،

مواجه كرديم، او از يياد قبال كه رشتي، سرادار محمدرضا همچون يي نمونه با باشد مرد يك سوژه اگر

اش رسته بند از ياران بعد سالهاي كه آورند مي سرش باليي و برند مي شكنجه زير به را او كه شويم مي

و كوبيد مي سرش بر كابل با مداوم ساعت4 انفرادي، بندهاي مسئول محمودي، پاسدار« :نويسند مي

و ابروها ”بكشيم را تو شكنجه زير توانيم مي داريم، الموت حتي ضرب حكم” :كشيد مي عربده

با بود مجبور مدتها تا ديدن، براي و ببيند را جايي توانست نمي كه بود كرده ورم قدري به هايش گونه

علت به پاسخ در كه باشد ناظمي اهللا روح همچون دالوري زنداني، اگر يا و .»بگيرد باال را آنها دستانش

خواندن كتاب جرم به كسي ديگر كه اين براي« :بگويد مدانه زندان شرع حاكم به رژيم با اش مبارزه

اوباش و اراذل شما كه اين براي نميرند، گرسنگي و سرما از مردم هاي بچه كه اين براي نخورد، شالق

.است تصور غيرقابل كه شد خواهيم مواجه وضعيتي با نخواهي خواهي »كنيد كم مردم سر از را شرتان

رسانده قتل به(تقتيل به محكوم او و كند مي صادر حدقه از را او چشم ندرآورد دستور شرع حاكم

سيگار آتش با را بدنش تمام ابتدا« :دهد مي گزارش همبندش بعد سالها و .شود مي )شكنجه با شدن

تمام بيرحمي با نشد، تسليم هم باز كه هنگامي و شكستند چكش با را چپش آرنج سپس .سوزاندند

استخوان يي توده شبيه بيشتر ايام اين در اهللا روح شده شكنجه پيكر .آوردند بيرون حدقه از را چپ چشم

).64زنجيرصفحه در قهرمانان كتاب(»بود متورم گوشت و پوست و

با وقتي كه چنان آن .شد خواهد رفتار او با تر وحشيانه بسيار صورتي به باشد زن يك سوژه اين اگر ولي

تمايل اختيار بي شويم مي مواجه مبارز و مجاهد زنان مورد در رژيم زندانهاي در شكنجه گزارشهاي

زنان با ويژه به زن، زندانيان با برخورد در خود زندانهاي در رژيم گران شكنجه .نكنيم باور را آنها داريم

36

Page 37: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

يا و آخرين، .برند مي سود آنان مقاومت و روحيه شكستن درهم براي خود حربه آخرين از مجاهد،

.است جنيسيت حربه از استفاده زنان با برخورد در آخوندها حربه اولين، هم شايد

مربوط گزارشهاي آوري جمع و زندان مسائل با رابطه در كه است سال سالهاي سطور اين نويسنده

و تهران از زندان گزارش صدها كه شاهد، يك عنوان به بنابراين .كند مي كار مبارز و مجاهد اسيران به

است، داشته مصاحبه و صحبت شده آزاد زنداني دهها با و رسيده، دستش به ديگر هرهايش از بسياري

از بعد حتي كه است داشته رفتاري مبارز و مجاهد زنان با آخوندي رژيم كه بدهد گزارش تواند مي

مورد در گزارش صدها و دهها مجاهد زن زندانيان .نيست بسياريشان بازگويي امكان نيز آن سرنگوني

نفل را آنها از يكي من كه اند نوشته شد، آويز حلق اوين در 67شهريور در كه دره، طاق اعظم ثالام

شده كنده جراحي عمل و شكنجه اثر بر پايش كف از قسمتي و شده ناقص اعظم پاي دو هر« :كنم مي

يكي اعظم كه است اين واقعيت اما .»داد مي انجام سختي به هم را معمولي رفتن راه او دليل همين به .بود

اين از ديگر يكي عماري راضيه .است شده شكنجه گونه اين كه است مجاهدي زن صدها و دهها از

زندان به بسيار هاي شكنجه از پس .كنند مي دستگير مشهد در بود باردار كه حالي در را او .است زنان

روزي« :است نوشته همبندش هك طوري به .شود مي شكنجه تري وحشيانه صورت به .شود مي منتقل تبريز

جاي اش سينه بر و داشت خونريزي مرتب هايش كليه .شد مي بيهوش و افتاد مي اغما حال به بار چند

).368صفحه زنجير در قهرمانان كتاب(شد مي مشاهده سيگار ته سوخته

:نوشته او با ديدارش اولين درباره همبندش .است تبريز زندان همين از ديگري نمونه مؤدب منير ماه

گردنش پشت اعصاب برآن عالوه .است خورده شالق ضربه160 از بيش گفت ديدم را او وقتي«

سپاه توسط ، مقاومت روز چندين از بعد .داشت عمومي ضعف و اغما و تشنج حالت .بود ديده صدمه

جا آن از و دش بستري بيمارستان در روز15 .زدند او به ديگر كابل ضربه100 و يافت انتقال دادگاه به

گفت مي .بود مانده باقي استخواني و پوست و رگ فقط او از .يافت انتقال دادگاه بند مجرد به دوباره

سوراخي از و بود كرده چرك فقراتش ستون استخوان .اند نداده من به آب حتي است روز چندين

بر تشنگي و گرسنگي و كرد مي پر را وجودش تمام شديدي درد .كرد مي دفع چرك بود شده ايجاد كه

»...كرد مي غلبه او

ماهها از پس بود، باردار شد دستگير وقتي« :اند نوشته او مورد در .است ديگري نمونه غيوري فرح

تا فرح و كند كمك او به كه نبود كس هيچ .آورد نيا به انفرادي سلول يك در را خود نوزاد شكنجه،

از .نداشت هم پارچه تكه يك آمده دنيا به تازه طفل اندنپوش براي حتي . نه و داشت لباس نه مدتها

در كه ما .بودند بسته او برروي هم را آب .نبود نوزادش به طبيعي دادن شير به قادر ضعف شدت

يا قند يي حبه يا .برسانيم او به آب مقداري تا كرديم مي را خود سعي تمام بوديم او كناري سلولهاي

و كردند درست سوزن بودند كرده پيدا در كه استخوان تكه يك از استفاده با ها بچه .پارچه يي تكه

37

Page 38: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

زنجير در قهرمانان كتاب(»بدوزند لباس نوزادان قبيل اين براي تا كردند پاره پاره را خود لباسهاي

).330صفحه

وسطت مطبوعاتي كنفرانسهاي .است كرده افشا را موارد اين از برخي ايران مقاومت متمادي ساليان طي

بايد اما .است شده برگزار المللي بين مراجع باالترين در بوداغي، ربابه قهرمان شهيد همچو شيرزناني،

.است گرفته صورت باره اين در ناقصي و محدود كم، بسيار كار اين، وجود با كه كرد اذعان

هم مجاهد زن كي مورد در اتفاقا كه شده، جهاني مورد يك گزارش از قسمتي نقل با جا اين در ما

.كنيم مي موكول ديگري وقت به را مسأله اين پيگيري و كنيم مي بسنده است، نبوده

82تير دوم در کاظمي خانم .داريم خاطر به همگان را كانادايي، تبار ايراني خبرنگار كاظمي، زهرا نام

شكنجه تحت .شد بازداشت اوين زندان مقابل در زندانيان هاي خانواده تجمع از عکسبرداري حين در

اوليه تالش از پس .سپرد جان اهللا بقية نظامي بيمارستان در تير 20 روز ها شكنجه اين اثر بر و گرفت قرار

زهرا کردند اعالم تير٢٥ در رژيم رسمي مقامات نگار، روزنامه اين مرگ واقعي علت کردن پنهان در

به مادرش پيكر كه بود اين خواهان كاظمي خانم فرزند تنها .است گذشته در مغزي ضربه اثر در کاظمي

خاک به شيراز زادگاهش در مرداد اول در جسد و نكرده موافقت رژيم مقامات ولي .شود منتقل كانادا

سوي از که کرد اعالم يي مصاحبه طي مرداد8 در کاظمي زهرا مادر کاظمي عزت خانم .شد سپرده

.شود سپرده خاک به ايران در دخترش کند موافقت تا بود گرفته قرار فشار تحت شديدا رژيم مقامات

قرار گرانش شكنجه تجاوز مورد زندان در كاظمي خانم شد مشخص پرونده اين پيگيري در

از وجلوگيري پوشي پرده براي رژيم مقامات المللي بين سطح در جنايت اين افشاي با .است گرفته

سريع رفتن بين از باعث كه كنند تزريق را موادي يكاظم خانم پيكر به تا دادند دستور بيشتر رسوايي

.شود جسد

جهاني سطح در اعتراضهاي .كرد پيدا جهاني وسيع ابعاد كه بود دهنده تكان قدري به جنايت اما

83زمستان در كه اين تا .بود ناشناخته آن مختلف ابعاد هنوز اين وجود با .نداشت سابقه كه برانگيخت

به بود، رسيده شهادت به جا در كاظمي خانم كه بيمارستاني يعني اهللا، بقيه تانبيمارس دكترهاي از يكي

.كرد افشا نداشت خبر آنها از كسي روز آن تا كه را چند وقايعي و آمد خارج

بيمارستان به كاظمي خانم انتقال از پس و بود انتظامي نيروي كادر پزشك و سرگرد اعظم، شهرام دكتر

.است كرده بيان را خود مشاهدات و كرده معاينه را او

بيمار اند گفته او به كه كند مي معاينه را كاظمي خانم حالي در بيمارستان در كه گويد مي اعظم دكتر

و .است شكسته شدت به كاظمي خانم بيني كه شود مي متوجه معاينه ضمن او و »کرده خوني استفراغ«

»بود بيني استخوان همان ستگيشک از ناشي کبودي هم چشم هاي حفره اطراف در«

38

Page 39: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

تورمي که طوري .داشت کبودي هم گوش مجراي حتي .گيجگاه در« :است كرده اضافه اعظم دكتر

چپ سمت گوش در ...بود شده تنگتر گوش مجراي که نحوي به بود، کرده ايجاد گوش کانال در هم

چنگ جاي انگار که بود، يمواز خط سه گردن پشت ...بود شده متالشي کال پرده فوقاني، قسمت در

قفسه در .بودند شده کشيده که موازي، خط صورت به شد، مي ديده عميقي خراشيدگي .باشد انگشت

که رسيد مي نظر به .نبود متقارن ايشان مال شوند مي بسته و باز متقارن معموال که تنفس حالت در سينه

قسمتي از هفت، تا پنج دنده شدم متوجه همعاين در .شود مي بسته و باز کمتر داليلي به راست سمت

مشاهدات از ديگري بخش در .»دارد شکستگي شود، مي متصل يي دنده غضروف به دنده استخوان که

ناشي مشخصا که يي جدي بسيار آسيب .است ديده آسيب کامال ”ژنتاليا” قسمت« :خوانيم مي اعظم دكتر

دچار ”ژنتاليا” قسمت کامال که کشمکش، و مقاومت از ناشي تجاوزي يعني .است زور به تجاوز از

.است شده ”تراما” و آسيب

انگشتان .شد مي ديده کبودي يک پشت قسمت از شانه، نزديک تا راست بازوي در بيمار، اندامهاي در

يک ساعد پشت چپ، دست .داشت شکستگي سوم و دوم بند در راست، دست مياني و کوچک

انگشت ناخن و بود شکسته آخر بند در مياني انگشت .شد مي کشيده مچ يکنزد تا که داشت کبودي

و اشاره انگشت ناخن باشد، شده کنده ضربه اثر در ناخن انگار .نداشت وجود کال هم شصت و اشاره

.چپ دست شصت

ران يرو کامال بود، شده کشيده ران کشاله به و بود شده شروع ناف زير از که يي کبودي همان پاها در

يي ضربه حاال .بود متورم کامال هم راست زانوي مفصل .ران قدام و جلو قسمت .شد مي ديده هم

ناخن .داشت وجود هم زانو پشت ناحيه در تورم .داشت بيشتري بررسي جاي ديگر، چيز هر يا و خورده

.داشت شدگي هل حالت انگشت خود و ناخن آخر، بند .بود شده له کامال راست پاي در شصت انگشت

و بود کبود هم پا دو هر کف .بود شدن کنده حال در و بود شده کبود چپ پاي چهارم و سوم ناخنهاي

ضربه رسيد مي نظر به که داشت خطي زخمهاي و کبودي يک پا ساق پشت .داشت مردگي خون کامال

با را پوست نييع بود، کرده ايجاد زخم حالت جاها از بعضي در و است بوده ساق پشت به چيزي

يک تقريبا عرض و متر سانتي نه تا هفت طول به زخمها .داشت کبودي جاها بعضي و بود کنده خودش

هم موازي البته که بودند هم روي موازي خط پنج چپ پاي و خط سه راست پاي .بود متر سانتي نيم و

مجيد كاظمي زهرا مرگ زا روايتي( »ديدم بيمار از من که بود يي عمومي وضعيت آن اين، .نبودند

).84_نو عصر سايت خوشدل

جنايت اين كه است اين دردناكتر اما .ندارد توضيح به نيازي و است روشن كافي اندازه به تلخ واقعيت

طلوعي رؤيا دكتر ،84سال در رژيم بعد چندي كه طوري به .است پايان بي سلسله يك از يي حلقه تنها

براثر گذشت او زندان از كه روز66 از بعد .كرد دستگير بود كردستان در زنان جنبش فعاالن از كه را

39

Page 40: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

متعددي هاي مصاحبه در و آمد كشور خارج به او . شد وي آزادي به مجبور رژيم المللي بين فشارهاي

مصاحبه در طلوعي خانم جمله از .كرد بيان را بود گذشته مدت اين طي ، براو كه چه آن از يي گوشه

را جلويش كه اين جاي به كه شنيدم مي را )گر شكنجه بازجوي(رضواني فريادهاي« :گفت راديوفردا با

طوري و داشت من با رفتارهايي يك بعد .نكني كبود را صورتش و سر باش مواظب :گفت مي بگيرد،

زخم يك تنها االن خونريزيها و كبوديها تمام از .ندارم را بيانش امكان اصال كه كرد شكنجه را من

كاظمي زهرا بر كه چه آن از بگويم توانم مي فقط و مانده جاي بر راستم پهلوي در خراشيدگي اخنن

حقوق مدافعان و فعالين كه متأسفم موضوع اين از من .داشتم كم را كفشش لنگه فقط من گذشت،

.بشنوند را اينها بايد زنان

گستردگي اين به جمعي ارتباط ايلوس وقتي كه زناني آن گفتم مي خودم با هميشه مدت اين طول در

»هستم مديونشان و كنم حفظ را مقاومتم بايد گفتم مي آنها به فكر با و كشيدند چه سلولها اين در نبود

كساني چه داند مي آنان مقاومت مديون را خود درستي به و دارد اشاره آنها به طلوعي خانم كه زنان اين

:نمك مي اشاره آنان از تن چند به هستند؟

زير به آباد عادل زندان در و دستگير را او .بود شيراز در مجاهدين هوادار آموز دانش يك دكنما الهه

باز لب از لب ها شكنجه ترين وحشيانه زير در او« :است آمده او درباره .برند مي ها شكنجه شديدترين

قبل نوشته لباسش برروي كه ندديد دادند، اش خانواده تحويل را اش شده تيرباران جسد كه زماني .نكرد

از پس )شيراز(شهر همين در«:است آمده گزارش همين ادامه در »اند كرده تجاوز او به بار7 تيرباران از

خود و كند مي مراجعه او خانه در به پول مقداري و شيريني جعبه يك با پاسداري اورنگي فلور به تجاوز

خواننده 335 صفحه زنجير در قهرمانان كتاب( »كند مي معرفي خانواده »شبه يك داماد« عنوان به را

).كند مراجعه كتاب همين در »زنان براي ويژه يي شكنجه تجاوز،« فصل به تواند مي

جنيني كه حالي در تهران، در 1360سال در او .است مجاهدين ديگر هوادار يك معاني حكيم سيما

كه كردند شكنجه چنان را او« :اند نوشته او درباره .شود مي دستگير كرد، مي حمل خود با را ماهه چند

تكان .كردند جراحي عمل را پايش شدند مجبور و افتاد كار از نيز پايش .شد فلج راستش دست

بود، دار خانه زني كه را، مادرش شوند مي مأيوس او شكستن درهم از جالدان وقتي كه آن تر دهنده

همان(»كنند مي اعدام را هردو او به تجاوز از بعد و كشند مي شكنجه زير به و دستگير

شايان چنين هم .هستيم اختصار از ناگزير اصلي بحث از نشدن دور براي ما 372_368صفحات

مردان موارد بسياري در بلكه .است نبوده زنان به منحصر تجاوز رژيم زندانهاي در كه است يادآوري

كتاب 67و66و65 صفحات به تواند مي زمينه اين در خواننده .اند شده واقع تجاوز مورد نيز مقاوم

).كند مراجعه زنجير در قهرمانان

40

Page 41: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

به موسوم بندهاي در كه هايي شكنجه مورد در راستي به ما !هرگز است؟ قضيه همة اين آيا ولي

از ما ناقص بسيار اطالعات حداكثر .دانيم نمي را صد از يك است آمده مجاهد زنان برسر مسكوني

قزلحصار بند واحدمسكوني از گزارش يك از قسمتي در .است قزلحصار در مسكوني احدو بندهاي

كه ما روي بر را در و دويدند بيرون سراسيمه و عجله با بازجو شد، قطع بازجويي ناگهان ...« :است آمده

مينا، .شد نمي باورم اصال كه ديدم را يي صحنه زدم كنار را بندم چشم آهسته .كردند قفل بوديم نفر 3_2

و دويد مي طرف آن و طرف اين راهرو وسط پوششي، هيچ بدون آموزي، دانش ميليشياهاي از يكي

.بود داده دست از را اش روحي تعادل تجاوز براثر مينا .بگيرندش تا بودند كرده دنبالش خائن چند

)344حهصف كتاب همان( »كرد مي را كارها همين شديم برده انفرادي بند به كه هم بعدها

كه است آمده گزارشها در است؟ بوده چگونه ديگر شهرهاي در مسكوني واحدهاي وضعيت راستي به

زندانهاي در بزنيم حدس اگر بود نخواهد بيراهه پر بنابراين .داشته وجود بندها نوع اين نيز مشهد در

چنين نيز همدان و فهاناص و تبريز زندان و كرمانشاه آباد ديزل و شيراز آباد عادل همچو ديگري بزرگ

كه است دست در گزارشهايي نمونه كوچكتر شهرهاي در اينها از گذشته .است داشته وجود مواردي

.ايم بوده شاهد تهران در كه است چيزي از تر دهنده تكان بسيار

:شكنجه توجيه و كردن سيستماتيك براي فريبكارانه تالشي از زندانيان توسط مبارزان و مجاهدين شكنجه اخبار درز و رسوايي، و بحث سالها از پس عاقبت

ناچار به خوديها و شد تشديد گرگها جنگ .درآمد هم خوديها صداي كه رسيد جايي به كار بندرسته،

.بود روشن مسأله دليل .نوشتند يا و كردند بيان غيرانساني و مستمر بزرگ جنايت يك از را هايي گوشه

وضعيت، اين گسترش .نبود مبارزان و مجاهدان به منحصر امن هاي خانه به بردن و كردن شكنجه ديگر،

جناحهاي زندانيان وضعيت از كه گزارشهايي .بود گرفته هم را رژيم خودي نيروهاي از بسياري دامان

توجيه، و تكذيب بر عالوه شد ناچار رژيم كه اين نهايتا .داد جديدتري ابعاد مسأله به شد منتشر رقيب

و سمت با اتفاقا كه شكنجه، نفي راستاي در نه كه بعدي .بدهد خود برخوردهاي به هم يديگر بعد

نام ي»قانون« بعد خودشان را فريبكارانه تالش اين .باشد مي آن توجيه و كردن سيستماتيك سوي

وجيهت يعني قانون .داريم ذهن در ما كه چيزي با دارد متفاوت كامال معنايي جا اين در قانون .نهادند

از آخوندها كه اين نه .آورد مي وجود به اجتماعي رسوايي شدن، علني صورت در كه مواردي براي

براي دردسر توليد با كند پيدا درز بيرون به اگر موارد بعضي .باشند داشته دل به بيمي رسوايي

.كند مي ايجاد بستگي دست نخواهي خواهي گران شكنجه

اطالعات مانند امنيتي نهادهاي در كار تجربة كه عبدي، عباس ردبيريس به سالم، روزنامة ،77سال در

مطرح را شكنجه مقولة »سالم الو« ستون در دارد، كافي اندازه به را اطالعات وزارت و وزيري نخست

41

Page 42: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

»نظام مصالح تأمين« جهت در را آن و كند تئوريزه را شكنجه مسأله كه كرد سعي زيركي با عبدي .كرد

مورد بود، پوشيده هم طلبي اصالح لباس تازه كه عبدي امثال شدن مظلمه داللي ينا .كند معرفي

شكنجه مورد در شما توجيه كنم عرض خواستم« :گفت يكي .گرفت قرار روزنامه خوانندگان اعتراض

سالم، روزنامة(»نياوريد توجيه قانون براي است ممنوع شكنجه گويد مي اساسي قانون .نيست درست

.است ممنوع شكنجه ترديد بدون« :داد را پاسخش )عبدي(روزنامه و )سالم الو تونس__77مهر29

يا يك نفر چند اگر كرد؟ بايد چه كرديم اشاره آنها از بعضي به كه مواردي در :است اين ما سؤال

از نفر يك به مأموران سپس و دادند قرار آزار و شكنجه تحت را آنها و ربودند را خردسال كودك چند

كرد؟ بايد چه معصوم كودكان آن اختفاي محل كردن پيدا براي اكنون يافتند، دست تبهكار گروه اين

چه نكرد، افشا را خردسال كودكان اختفاي محل و خود دوستان و نكرده همكاري تبهكار فرد اين اگر

جان تبهكاران آزار و شكنجه تحت ديگري از پس يكي كودكان آن تا كرد صبر بايد آيا كرد؟ بايد

خواننده يك هم باز بعد چندي .»كرد بايد چه …اما است ممنوع شكنجه كه معتقديم هم ما بدهند؟

كه غيره يا بزند كار اين به دست رواني بيماريهاي خاطر به يا بايد باشد، بيگناه مظنون اگر««… :گفت

قرآن و قانون كه است دليل همين به و آورد وجود به را وحشتناكي العاده فوق آثار تواند مي شكنجه

)كنيد( فرض« :نوشت پاسخ )عبدي(سالم و ) 77آبان9 سالم، روزنامة( .»داند مي مردود را شكنجه

است قرار مثال .دهد مي رخ انساني فاجعة يك نشود گرفته او از اگر كه دارد اطالعاتي مجرم فرد…

آزار با توان مي موارد گونه اين رد كه است اين سؤال .شود منفجر آسمان در سرنشينانش با هواپيمايي

سال همان آبان11 در »داد؟ تن فاجعه وقوع به بايد يا و گرفت وي از را فرد اطالعات روحي و جسمي

خدمتتان را تلفنم شماره يا اسم كه اين از معذورم«« :گفت و زد تلفن روزنامه به سياسي سابق زنداني يك

و دوستان كه سالهايي همان در البته بودم، اوين زندان در مياتها به 60سال در كه اين دليل به بدهم،

شكنجه مورد در الوسالم ستون در كه مطلبي به توجه با .گرداندند مي را قضاييه قوة تشكيالت شما رفقاي

دوستانتان و شما كه بينشي همين براساس كنم مي عرض كنند، مي نظر اظهار هم خوانندگان و ايد نوشته

اقرار و است مجرم كسي كرديم پيدا اطمينان اگر كه گذاريد مي اساس اين بر را فرض پيش و داريد

اين برداشتشان هم شما دوستان حتما متأسفم مسأله اين از واقعا من كنيم، شكنجه هستيم مجاز كند نمي

و روحم و وجود بر آن آثار هنوز و زدند كتك را بنده مرگ سرحد تا كه هستم مقصر بنده كه بوده

و آمد فغان به عوامفريبي همه اين دست از ديگر خوانندة يك ماه همان14 در و .»هست ام خانواده

كه است مسأله اين سر صحبت اصال كنيد؟ مي بازي شكنجه مورد در مردم احساسات با چرا شما« :گفت

از سپس و دهند قرار شكنجه تحت مدتها را او كنند، تفهيم او به را اتهامي كه اين بدون و بگيرند را كسي

خواننده يك و .»است مسائل اين سر صحبت .كند اعتراف است نداده انجام كه را چيزي بخواهند او

جاي به لذا است، سياسي مخالفان با برخورد روش يك استبدادي كشورهاي در شكنجه« :گفت ديگر

42

Page 43: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

عنوان قبال .كرديد مي نوانع را سياسي مثالهاي بود بهتر كودك، يك شدن ربوده دربارة تخيلي مثال

در شكنجه بودن كارآمد كه وقتي ولي است، محاربين از گرفتن اعتراف براي شكنجه كه شد مي

كار به سياسي مخالف هر با برخورد در درآمد، كار روش يك عنوان به و شد روشن محاربين با برخورد

.»شد خواهد گرفته

زيادي صداي و سر و شد رژيم محافل نقل هضدشكنج اليحه تصويب بحث چند يك اساس براين

نيز كالمي صورت به حتي رژيم بود تزوير پر فريبكاري يك اساس در بحث كه جا آن از اما .كرد

بيشتر و بيشتر كه برد مجلس به يي اليحه برعكس .كند اعالم قانوني غير و مذمت را شكنجه نتوانست

خواست باز را گر شكنجه قانونا، نتواند، كسي هم تنرف لو صورت در تا كرد مي باز را گر شكنجه دست

بسيار گرفت در موضوع اين سر بر رژيم مختلف جناحهاي بين كه جنگي واقع در و مذاكرات، .كند

.است خواندني

و حقوقي كميسيون عضو(ربوشه بين شد انجام يي مناظره )81خرداد25( تلويزيوني برنامه يك در مثال

مناظره موضوع !)نگهبان شوراي محترم سخنگوي و حقوقدان(عزيزي دكتر و )رژيم مجلس قضايي

.بود شكنجه ضد اليحه و شكنجه

كه جور همان شكنجه « :گويد مي او و كند تعريف را شكنجه تا خواهد مي ربوشه از ابتدا مجري

هر هب و هرطريق به زور به كه اعمالي .داره مشخصي و معين تعريف هم قانون در مشخصه، درعرف

سري يك به دست خودش اراده خالف بر و ميل خالف بر متهم كه شود باعث فرمي هر به و روش

»شه مي محسوب شكنجه زند مي اعمال و اقرارات

يه« :گويد مي روشن كامال صورتي به و دهد مي كف از عنان بحث جريان در عزيزي دكتر مقابل در

در اصال اين است؟ شكنجه حكم در يا است؟ جهشكن اين )گفت( ميشه ميده، قصاص به حكم قاضي

.شد بازداشت نفر يك حاال موارد، سري يه حاال .مردمه حقوق احقاق جهت در عدالته، اجراي جهت

يه خطره، در زيادي افراد بسيار جان امنيتيه، جرم .شه مي تباني آثارجرمشه، امحاء كه بينه مي قاضي

به منافقين از سري يه زيادي، جمع مقدسي، جاي يك در دانشگاهي، يك در گرفته صورت بمبگذاري

شهر سطح بمبگذاري به راجع اطالعات سري يه شده، دستگير مرتبطينش از يكي شدن، وارد مرز

نباش، انفرادي زندان در شود عرض شما مبارك خدمت بايد اين نه، كه بگن خوب .بگيرن خوان مي

نجات مردم جان بشه، كشف جرمش آثار و امحاء كه است اين براي چيه؟ براي بازداشت قرار پس

واقعا كه اين براي هست اسالم قضايي وجودي فلسفه كه مواردي از يكي وجودي فلسفه اصال ).يابد(

جدي بسيار موردي يه خوب .باشه امان در مردم ناموس مردم، مال مردم، جان .بشه احقاق مردم حق

قرار گفتيم اگر انفرادي صورت به اين نه كه بگيم بعد اندازه مي رخط در را تعدادي جان مياد امنيتي جرم

خدمت مثال يا نداره عيبي بره، بين از مطالب كه اين ولو بره بين از جرم آثار كه اين ولو باشه بازداشت

43

Page 44: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

كه خبرداره بمبگذاري از اين شما خدمت آقا اين و هست شب چون االن بازجويي اين شود عرض شما

قاضي خوب .نگيره انجام االن بايد بازجويي اين نه بگيم بندازه خطر به داره امكان را نفر هزاران جان

اين گذاشتي كجا )را( بمب اين كنه سؤال ازش بايد االن .ومدارك ادله به توجه با ميده تشخيص

بگيم يريدبگ نظر در شما خوب بگيره، اطالعات بايد االن گذاشتند، هواپيما تو بمبي يه ربايي، هواپيما

در كلي طور به دولتي مأمورين .اول موضوع اين بنابر پس اين شد، نگيره، انجام بايد موارد اين نه كه

قاضي حكم كه كرد صادر حكم اگر قاضي ولي اقرار، غير چه اقرار براي چه ندارن اجازه موردي هيچ

»بشه مجازات بايد بود وقانون شرع خالف حكمش اگر

چند به كه زندانيان، شكنجه بحث »نگهبان شوراي محترم نماينده« شود مي مالحظه كه چنان هم

باز ادامه در اما .كند مي لوث و دهد مي تنزل انفرادي سلول حد در را كرديم، اشاره مختصرا موردش

و طرح همين خود در شود عرض شما خدمت بعدي مورد« :گويد مي و دهد مي لو را خود بيشتر هم

اطالعاتي يه خطره در كثيري عده جان .جاست اين مهم اهم وفاسد افسد دفع بحث اون رسانه مي اونجا

ازش اطالعات خواد مي كشور در كردند بمبگذاري .هست گروهكي يه به وابسته كه كسي يه از رو

شب مثال هشت، ساعت حاال مثال بازجويي حاال گذاشتي كجا خبره، چه بگه بگيره، ازش اقرار نه بگيره،

قاضي حكم باشه هم قاضي حكم بعد كثيري عده جان ولي .نپرسيم ازش ديگه نيم و هشت ساعت شد،

دفع مهم و اهم بحث نيست، هم محترم مجلس منظور والبد خارجه تخصصا كرديم عرض اصال كه

مورد پنج يك درتبصره طرح همين خود در ديگه موضوع .مورده دراين شده مطرح كه فاسدي و افسد

گفته محترم مجلس چرا ممنوعه، صورت هر به شكنجه حكم در و شكنجه واقعا اگر .كردند اءاستثن را

»كنند؟ شكنجه اعمال دارند اجازه مورد پنج در

گرفته قرار نگهبان شوراي مخالفت مورد و داده شكنجه منع درباره مجلس كه طرحي در حتي كه يعني

دست و شود مي قانوني شكنجه چگونه مورد5 همين با كه است روشن و .است شده استثنا مورد5

يكي اظهارات از مسأله اين .بكند خود متهم با را خواست كه هركاري تا گردد مي باز كامال گر شكنجه

رسالت روزنامه نوشته به .شود مي روشن نگهبان شوراي عضو محترم هاي»دكتر« از ديگر

درباره مجلس مصوبه« :است معتقد ان،نگهب شوراي حقوقدان عضو كدخدايي، دكتر )81خرداد21(

دكتر آقاي اين .»است كشور قوانين و افراد عمومي حقوق با ومغاير ناقص عجوالنه، طرحي شكنجه منع

از ما كه وقتي انگار و زند مي چپ علي كوچه به را خود و كند مي لوث را شكنجه بحث اول هم

و .است نظر منظور »انفرادي«سلول و »مهروزنا ندادن« كنيم مي صحبت رژيم زندانهاي در شكنجه

جامعه عرف« با مغاير را مجلس شكنجه منع طرح در شده ذكر موارد از برخي« كه آن تر مضحك

سلول در فردي نگهداري يا و متهم به روزنامه ندادن كه اين« :گويد مي و داند مي »جهاني حقوقي

فرد است ممكن زيرا .ندارد همخواني دنيا در متداول حقوقي عرف با كنيم تلقي شكنجه را انفرادي

44

Page 45: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

ممكن مواردي در يا و شود نگهداري تنها صورت به اتاقي در كند تقاضا خود آرامش هدف با زنداني

آن متهم بايد جرمي يك به مربوط اطالعات رفتن لو از جلوگيري جهت دهد تشخيص قاضي است

يا و متهم از را حق اين كه شود تصويب يقانون بايد چرا .شود نگهداري انفرادي صورت به موضوع

بندهاي از يكي در« :گويد مي و كند نمي تحمل خودش هم حد همين در بعد و .»كند؟ سلب قاضي

مخدر، مواد جاسوسي، مسلحانه، اقدامات مانند مواردي در اگر آمده شكنجه منع باره در مجلس مصوبه

و دادگاه كرد درخواست اطالعات ارتوز محارب، گروههاي در افراد عضويت و گروگانگيري

شكنجه و كند اعمال باره در را شده ذكر مصوبه اين در شكنجه عنوان به كه مصاديقي تواند مي قاضي

موارد اين چه چنان زيرا .شود مي محسوب قانونگذاري در تناقض نوعي اين و شد نخواهد محسوب

.»ندارد وجود وقاضي اطالعات وزارت ميان فرقي آن اعمال در باشد مي شكنجه

سؤال مورد وقتي آخوندي، مجلس حقوقي و قضايي كميسيون وقت رئيس قوامي، ناصر بعد روز چند

دست روي ريزد مي را پاكي آب »است داده شكنجه مجوز مواردي در مجلس طرح« كه گيرد مي قرار

در جامعه امنيت اگر .است فرد حقوق بر مقدم جامعه حقوق مسلما« :كند مي اعالم صراحت با و همه

و جان تا شود استثنا شده دانسته شكنجه مصداق كه موارد بعضي كند مي ايجاب ضرورت باشد مخاطره

دفع كار اين است گفته نگهبان شوراي كه همانطور :اظهارداشت قوامي .باشد امان در مردم ناموس و مال

)81خرداد26 ايرنا خبرگزاري(»است فاسد به افسد

مأموران و گران شكنجه بيشتر تشويق براي برداشت گامي ،»قانون« حيطه به ورود با رژيم بترتي اين به

مرتكب خواهند مي كه هرجنايتي قبل از بازتر بسا دست و بيشتر خاطر اطمينان با تا اطالعات وزارت

.شوند

مورد ناي در كافي تجربه و بوده گر شكنجه خودشان يي دوره در هركدامشان كه گرگهايي دعواي

مجلس اعضاي از تن175 .شد منجر »شكنجه مصاديق تعيين طرح« ارائه به رژيم مجلس در اند داشته

بعضا مشخص و شفاف قانون وجود عدم« :است آمده طرح اين مقدمة در .كردند ارائه را طرح اين

گام ولينا همان در دهندگان پيشنهاد .»شود مي شكنجه و مجازات بين مرزهاي ريختن هم در باعث

شكنجه عنوان به است، زندان شكنجه دردآورترين و ترين رايج دانند مي همه كه را، زدن شالق زيرآب

اجرا آن قطعيت و دادگاه رأي صدور و محاكمه از پس كه شالق احكام« كنند مي تصريح و زنند مي

!»شود نمي محسوب شكنجه شود، مي

تجاوز و قپاني و سوزاندن قبيل از هايي شكنجه ترين انهوحشي برروي قضايا كردن ساده با طرح اين در

پرده )است شده شمارش جنايتها از مانده باقي شهود و انكار قابل غير اسناد براساس نوعش174 كه(

و »گاوداني« و »اصطبل« در هم مجاهد زندانيان گويا كه شود مي وانمود طوري و شود مي گذاشته

45

Page 46: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

.اند داشته كم را كشور رسمي هاي روزنامه و نشريات يرحمان داوود حاج »مسكوني واحد«

:اند برشمرده زير ترتيب به را شكنجه مصاديق از مورد22 پيشنهاددهندگان

آن غير يا اقرار گرفتن براي بدني آزار و اذيت_1

انفرادي سلول در نفر يك از بيش نگهداشتن يا انفرادي صورت به زنداني نگهداري_2

زنداني به زدن بند چشم_3

بند چشم با بازجويي_4

شب در بازجويي_5

بازجويي حين در زنداني دادن قرار ديوار به رو_6

زنداني به دادن خوابي بي_ 7

زنداني به رواني فشار اعمال 8

آن غير و بازجويي حين در زنداني تحقير يا توهين ركيك، كلمات بردن كار به فحاشي،_ 9

مريض زندانيان داروهاي كردن زياد يا كم و گردان وانر داروهاي از استفاده_ 10

مناسب درماني خدمات به دسترسي از زنداني بيماران كردن محروم 11

.گردد مي زنداني بر رواني فشار باعث كه نوارهايي پخش بلندگو، از استفاده 12

دهنده آزار صداي و سر با محلهايي در زنداني نگهداري 13

زنداني به دادن گيتشن يا گرسنگي_ 14

خطرناك زندانيان كنار در عادي زندانيان يا جوانان نگهداري و زندانيان بندي طبقه عدم_ 15

زنداني روزانه هواخوري از جلوگيري 16

كشور مجاز كتب و نشريات به دسترسي از ممانعت_17

اش خانواده با زنداني تلفني تماس يا هفتگي مالقات از ممانعت_18

زنداني خانواده به فشار اعمال طريق از وانير فشار_19

خود وكيل با متهم مالقات ارتباط از ممانعت_20

ديني فرايض انجام از ممانعت 21

.شده اتهام تفهيم موارد از غير در كردن بازجويي - 22

ميدان به هم يي الشخواره و ملخ و هرمور شكنجه، قضيه اصل كردن لوث براي يي، معركه چنين در

و »قم علميه حوزه اساتيد از« پرطمطراق عنوان با غرويان محسن آخوند .كند مي لحيه اظهار و آيد مي

كار خبرگزاري خبرنگار با گو و گفت در »خميني امام پژوهشي و آموزشي مؤسسه علمي هيأت عضو«

بايد د،دار را زندان استحقاق و است شده خالفي يا و جرم مرتكب كه كسي« :گويد مي ايلنا، ايران،

نزديكان و خويشان و اقوام با ارتباط باالخره كند، مي تفاوت عادي خانه در زندگي با زندان كه بداند

46

Page 47: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

مهر 6_كار خبرگزاري .(»است ممنوع يا و است شكنجه گفت توان نمي را اين .شود مي محدود

1382(

مسأله طرح مانع اساس از كه اش جناحي دعواي ماهيت از گذشته طرح، اين شود مي مالحظه كه چنان هم

و شده مينيميزه بسيار تصوير شد، مي رژيم زندانهاي در ضدبشري مستمر جنايت يك عنوان به شكنجه

توي دستشان« خود جا آن از كنندگان، ارائه نيز حد همين در اما .داد مي ارائه شكنجه از ي»لوكس« حتي

نظير جرايمي فوري كشف براي ضروري اردمو در« اند گنجانده مزبور طرح2 ماده در است بوده »كار

براي شب در متهم بازجويي نظام، عليه مسلحانه اقدام و مسلحانه سرقت جاسوسي، مخدر، مواد قاچاق

مجاز توجيهي داليل به مستند روز15 مدت براي انفرادي صورت به نگهداري و هفته يك حداكثر

.»است

قتلهاي متهمان« از يي دهنده تكان فيلمهاي كه بود يايام با مصادف شكنجه منع اليحه مورد در بحث

گاههاي برشكنجه عالوه امن هاي خانه .بود گرفته باال بسيار آن اجتماعي تب و شده پخش »يي زنجيره

عنوان به هم رژيم رسمي مقامات از بسياري .بود افتاده زبانها برسر و رفته لو شده شناخته و رسمي

هم اي خامنه ياران نزديكترين كه بود آمده وجود به رژيم عليه فضايي نچنا آن و رفته لو گر شكنجه

هم كروبي مثل آخوندي كه طوري به .بگذارند ميدان به پا قضيه توجيه در حتي كردند نمي جرأت

سؤالي يك من ...است وحشتناك اند داده اينها از گروهي به اطالعاتيها آن كه هايي شكنجه« :پرسيد مي

آن مخلص و كشد مي بيرون ماست از را مو و ندارد قرمز خط كه محترمي قضاييه قوه اين از دارم

شكنجه را اينها كه آنها بوده اگر ...ندارد؟ حقيقت و است ساختگي فيلم اين آيا !بدهيد جواب !...هستيم

.شدبا پاسخگو كسي كه نبود سؤالي اين اما )81خرداد24 نو حيات روزنامه( كنند؟ مي چكار اند داده

اين به هرگز، كس، هيچ و است شده آميخته زندان و دار و شالق و شكنجه با رژيم اين طينت و ذات

.نداد پاسخ سؤاالت

:واقعيت يك ناگزير تكرار .هستيم نكته يك تكرار از ناگزير ما اما

به هشكنج حرف هرگاه كه كرد كتمان توان نمي اما رسد نظر به تكراري است ممكن سخن اين هرچند

در مذهبي ارتجاع .شد متمركز بشري ضد جنايت اين اصلي عامل و العلل علت روي بايد آيد مي ميان

يعني حرف اين درست درك .است بحث تمام مركزي نقطه اين و .است گر شكنجه خود ذات و بطن

كنيم گاهن مسأله به عميقتر گام يك بخواهيم اگر .است گر شكنجه مولد خود ضدبشري نظام اين كه اين

جنايت اين به آلوده كه نيست جناحي و فرد هيچ گر، شكنجه نظام اين در رسيم مي واقعيت اين به ناگزير

با سو يك از .است بوده منفي بسيار اش تجربه كه است فريبي بستن دل جناحي دعواهاي به يعني .نباشد

47

Page 48: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

خودشان ديگر سوي از و دكنن مي تصويب را شكنجه منع اصطالح به قانون آيه و قسم يك و هزار

اقرار كسب براي شكنجه حق اساسي قانون طبق و ممنوع شكنجه طريق از اقرار« :كه كنند مي اعتراف

اميني ابراهيم(…»است بوده بازداشتگاه و زندانها در شايع امر يك شكنجه از استفاده ولي شده سلب

)79آذر12 ايران روزنامه قضايي و حقوقي كميسيون وقت رئيس نايب

صراحت با خودش، فرماندهي تحت قضات با صحبت در شاهرودي، آخوند رژيم، قضاييه قوه رئيس و

از زنداني منع انفرادي، درسلولهاي نگهداري غيرموجه، بازداشتهاي متهمان، با قضات درگيري« از تمام

القاي آنان، خانواده اطالع بدون افراد بازداشت و تلفني احضار مجاز، اشخاص يا وكيل با مالقات

ميان به سخن »كار محيط از خارج با ارتباط و رجوع ارباب نزد قضات شخصي نيازهاي طرح و توقعات

را پاكي آب رودربايستي بي و پرده بي ،»حبس جايگزين همايش« در و )1379آذر10 ( آورد مي

شالق و نيبد مجازات گويند مي که است لفظي بحث يک اين« :گويد مي و همه دست روي ريزد مي

از صراحت با »بشر حقوق ستاد اعضاي« با ديدار در و )1381ارديبهشت18(»است وسطايي قرون ....و

واليت نظام در قانون به معتقد و قانونگذار و قانون هرچه ريش به و كند مي دفاع شكنجه و شالق

خيلي است، اثبات قابل بشري حقوق نظر از بدني مجازاتهاي ترجيح« :گويد مي و خندد مي است فقيه

و زنداني روح به ضربه زندان چون است، معمول دنيا در امروز که است زندان مجازات از بهتر

).1379 شهريور26 شاهرودي آخوند(»است بشر حقوق خالف خود اين و اوست خانواده

حرف كه داشت ايمان بايد آخوندي رژيم در شكنجه مقولة از واقعي و درست درك براي بنابراين

زنند، مي دارد، خارجي مصرف هم عمدتا كه خاتمي، مانند شيادي آخوندهاي ژستهاي نه را اصلي

دستگيري از بعد محارب« :كه زند مي گيالني محمدي آخوند مثل تيزدنداني را اصلي حرف اتفاقا كه

وجه، ينشديدتر به كشتن .كند مي تعيين قرآن كه است كيفري همان كيفر .شود نمي پذيرفته اش توبه

اسالم ...شود بريده آنها چپ پاي و راست دست و ممكن حالت بارترين فضاحت به كردن آويز حلق

.شود كشته تمام بايد بلكه شود، برده بيمارستان به باغي افراد گونه اين مجروح بدن كه دهد نمي اجازه

امام فتواي عين كه نيست ضامن كسي بدهند هم جان آنها تغزير زير اگر حتي دهد مي اجازه اسالم

)1360شهريور29 كيهان روزنامه گيالني محمدي( است

زندانيان به خطاب الجوردي كه است حرفي پرور گر شكنجه و گر شكنجه نظام اين در واقعي، قانون

كه اين يا بكنيد توبه كه اين تا بزنيم حد را شما قدر آن كه داده شرعي حكم شرع، حاكم« :بود گفته

.»شويد كشته

:»اسالم« و شكنجه

48

Page 49: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

تا است بسنده شده اعمال سياسي مبارزان و مجاهدان به نسبت زندانها در كه هايي شكنجه از هركدام

اما .شوند مجازات بشريت عليه جنايت جرم به و محاكمه المللي بين دادگاهي در عامالنشان و آمران

جنايتهاي كه اند داشته سعي رژيم رانكارگزا و سران كليه او از بعد و خميني شد اشاره كه طور همان

حقيقت« كه گرفته تجربه هيتلر از خميني زمينه، اين در .دهند انجام مذهب و خدا و اسالم نام به را خود

.»است شده تكرار بارها و بارها كه است دروغي همان

خود توجيه براي آنها از هركدام .است يي شده شناخته شيادي خونريز، ديكتاتوران براي تمسك نوع اين

.دهند مي قرار مستمسك را چيزي و كوبند مي طبلي بر خود جالدان و ايادي و

شعار با شيلي، منفور ديكتاتور پينوشه، كه اند نوشته پردازد، مي جنايت به قرآن و خدا با خميني اگر

كرد منتشر اتشحي آخر روزهاي در كه يي نامه آخرين در او .داد مي انجام را كار اين »پرستي ميهن«

نداد، دهد، استعفا خواستم آلنده از .بود تورم و بحران از پر شيلي .نداشتم دوست را آلنده« :گفت

.بودم مقام همين در 1990سال تا .شدم جمهور رئيس 1974سال در آرا درصد71 با .كردم كودتا

به سفيد دستكش هميشه هپينوش آگوستو من .شدند كشته يا ناپديد من دستگاه توسط نفر هزار3 از بيش

هم يي مصاحبه در .گويم نمي دروغ كنيد باور .دادم مي تكان همه براي را سفيدم دست .داشتم دست

اما نبود؟ مگر بود؛ ام مادري سرزمين از دفاع براي گوييد، مي شما كه جنايتها اين همة كه گفتم

)سفيد دستكش با مردي مرگ مقاله 1386 آذر 17 همشهري روزنامه.(»نشد

مكتبي ارزشهاي واالترين نام تحت را اعمال ترين رذيالنه و ترين شنيع او از بعد »خلفاي« و خميني حال

را آخوندها شياديهاي فريب .است ممنوع آن در نيز درنده جانور حتي كردن مثله كه دهند مي انجام

جا همان در كرد، قيام مياسال حكومت عليه ديگر هرجاي ودر خياباني در كس هر ....«« : كه نخوريم

قم جمعه امام و رژيم خبرگان مجلس رئيس و مشكيني آخوند( »...شود صادر اعدامش حكم بايد

و مار حكومت زند، مي سينه به را سنگش مشكيني آخوند كه حكومتي )60بهمن7 كيهان روزنامه

از دوري در يي ساله صد چند عقدة كه است وحشي مشتي حكومت .است بشري تاريخ كژدمهاي

صد كه است اسالمي همان .برد مي رنج هم مشروعيت عدم مزمن درد از حال عين در و دارد قدرت

از مطلقه حريت و تامه آزادي« :گفت و ناميدش آزادي دشمن و مخالف نوري اهللا فضل شيخ پيش سال

را ما حرف اين عاقبت که برداريد را آزادي لفظ ...است کفر کليتا اسالم در سخن اين و غلط اصل

اند کرده تصور مردم اين که آزادي اين خصوص به است کفر اسالم در آزادي .کرد خواهد مفتضح

.»است کفر در کفر

ارتجاعي نظريه همين آن از بعد سالهاي در خميني كه است اسالمي به متعلق شكنجه توجيهات قبيل اين

از بيش ،)ص( اكرم رسول حكومتي اختيارات كه توهم اين« :نوشت و بخشيد تكامل را اللهي فضل شيخ

. ... است غلط و باطل است، فقيه از بيش )ع(امير حضرت حكومتي اختيارات يا بود، )ع(امير حضرت

49

Page 50: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

هيچ مطلب اين در و است ثابت هم فقيه براي باشد، مي )ع( ائمه و )ص( اكرم پيغمبر براي كه واليتي

و ياسر و سلمان و ابوذر اسالم با .ندارد »علي« و »محمد« ماسال به ربطي هيچ اسالم اين .»نيست شكي

تا بيندازيم آنها پيام روح و ها گفته تاريخ، به نگاهي كه است كافي فقط .است بيگانه پا تا سر هم عمار

واقع در .اند داشته آرايي صف هم برابر در ميزان چه تا متضاد پا تا سر اسالم دو اين كه شويم متوجه

سرپوش براي مبارزالدين امير همچون مرتجعي ديكتاتورهاي و شاهان و معاويه و خميني نوع از اسالم

گزارش در .كند گم ايز و بفريبد را مردم تا نهد مي خود بر اسالمي نام خود، مشروعيت عدم بر گذاشتن

انقالبي مشروعيت ديگر ما« :است آمده اطالعاتي وزارت بازجوي يك قول از بندرسته از زنداني يك

با كاري اصال .كنيم مي نابود بايستد مقابلمان در كه را كس هر و كنيم حكومت خواهيم مي ما .نداريم

در قضيه تمام و )77بهمن20 _427مجاهد( »شده كهنه ديگر چيزها اين نداريم، حرفها اين و انقالب

يا و آوردن دست به يبرا و هستند حاكميت و قدرت شيفته جنايتكاران اين .بس و است نكته همين

.نيستند رويگردان جنايتي هيچ از آن استمرار

در درست كه ايم خوانده ش»للعالمين رحمت« پيامبر از ما شود، مي مربوط اسالم به كه جا آن تا اما

مدبر اليطعن و جريح علي اليجهزن«« :داد مي دستور اش خورده سوگند بردشمنان نهايي پيروزي آستانه

كه )پرست بت و محارب دشمن( دشمن جنگجوي هر« يعني »آمن فهو بابه اغلق من و يراس اليقتلن و

و خورده شكست و نرسانيد قتل به و نكنيد )كش تمام( اجهاز را او شده )كش نيم و مجروح( جريح

پرستان بت از يك هر نكشيد، هم را اسيري هيچ و ندهيد قرار جرح و ضرب و تعقيب مورد را فراري

از يكي وقتي كه ايم خوانده پيامبر همين از و .»است امان در ببندد خويش روي به را اش هخان در كه

من« :گفت و نداد اجازه بشكند، را او دندان تا خواست اجازه ياري و شد اسير توزش كينه دشمنان

پيغمبر اگرچه كرد خواهد من با كار همين خدا وقت آن زيرا كنم نمي شكنجه و مثله را كسي

باغي و چيست بغي« كتاب از نقل به 79ص-1ج واقدي مغازي و 313ص 3ج هشام بن سيره.(»مباش

)ورداسبي ابوذر شهيد مجاهد نوشته »كيست

مثال .است شده منع شدت به اسيران جرح و ضرب كه دارد وجود متعددي احاديث و روايات طور همين

نبايد نمايد اقرار چيزي به تهديد اثر در يا نزندا در يا ترس، حال در كس هر «:است شده نقل )ع(علي از

و خوردن كتك يا ترساندن اثر در هركس« يا و )497 ص 18 ج الشيعه وسائل ( شود جاري حد او بر

از نقل( ) 466 ص 2 ج االسالم، دعائم( »شود نمي جاري حدي او بر نمايد اقرار چيزي به زندان در يا

).82دي12-شكنجه تجويز باقي عمادالدين مقاله

است شده شروع سالهاست كه جنگي :شكنجه عليه

50

Page 51: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

هيچ داند مي آگاهي هرانسان .ندارد ترديد كسي كرد مبارزه بايد گران شكنجه و شكنجه عليه كه اين در

طور به اما .كرد مبارزه آن با و شوريد برآن كه اين مگر نيست رفتني شكنجه، نظام جمله از نظامي،

رابطه ما كشور در بشر، حقوق نام به مشكلي حل عامتر بيان به و شكنجه، نام به جنايتي نفي خاص

.نيست درست معنا اين ديگر كشورهاي از بسياري در .دارد آخوندها حاكميت با ناگسستني

يا بشر، حقوق تحقق براي كنند مي مبارزه سياسي گروههاي يا و بشري حقوق سازمانهاي روشنفكران،

تماميت نفي معناي به الزاما مبارزه اين اما .اند بوده بشر حقوق ناقض كه انيكس محاكمه يا شكنجه توقف

از جدا تواند نمي شكنجه عليه مبارزه آخوندها، سلطه تحت ايران در كه حالي در .نيست حاكم رژيم

در آخوندي جنايت و شكنجه نظام و رژيم سرنگوني رو اين از .باشد رژيم سرنگوني براي مبارزه

رابطه، اين درك .خواهد مي را »اعدام و شكنجه بدون ايران« كه است يي آزاده انسان هر ركا دستور

به پايبندي در فرد و سازمان يا هرگروه، صداقت تشخيص بر عالوه تا دهد مي ما به صحيحي معيار

داشته بهتر آينده ساختن براي مشخصي و عملي تضمينهاي و بسنجيم هم را دعاوي عمق بشر، حقوق

.شيمبا

.رساند مي شكنجه نفي براي مبارزه اهميت از واقعيتري درك به را ما مقوله اين در درنگ اندكي

مصباح .دارد مستقيم رابطه انساني هويت نفي با آن، فقيهي واليت نوع از ويژه به مذهبي، ارتجاع تفكر

حكومت به كه يستندن مردم فقيه، واليت تئوري طبق اسالمي، درحكومت« :است گفته درستي به يزدي

اين با )69دي6 رسالت، روزنامه(»كنند مي اجرا را حكومت از حمايت فقط مردم دهند، مي مشروعيت

حيايي و شرم هيچ بي ديگر، جاي جانور، همين كه است طبيعي بسيار مردم و مذهب و حكومت از ديد

خبرگزاري(».بكوبيد شدهن توي دارم، اسالم از جديدي قرائت من گفت شما به كسي اگر« :بگويد

)78شهريور28 رويتر،

از ناشي هرچيز از قبل ايم بوده شاهد آخوندي رژيم از كه هم تصوري مافوق و باور غيرقابل درندگيهاي

.است تفكر اين ذات

.نيست مناسبت بي قدرت و حكومت از برداشت نوع اين عملكرد از نمونه سه دو ذكر

:اول نمونه 60خرداد30 از بعد .است آخوندي رژيم گاههاي شكنجه و زندانها رد خونيني سال 1360سال

گران شكنجه همان كه او، خلفاي .نگذاشت باقي دنائت و شقاوت در را مرزي و حد هيچ خميني

را مبارز و مجاهد زندانيان مقاومت شايد تا گرفتند كار به داشتند چنته در كه هرچه بودند، اش وحشي

از كه داد فتوا آنان، شكنجه بردستور عالوه خود مخالفان به نسبت ورزي كينه با خميني .بشكنند هم در

دارند خون به نياز »خياباني درگيريهاي« و ها جبهه در كه پاسداراني براي اعدام به محكومان خون

51

Page 52: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

مالحظه )409صفحة( جا همين در كه را سندي اما .است باور قابل غير اول نظر در .كنند استفاده

و استان انقالب دادستانهاي به اسالمي انقالب اصطالح به كل دادستان از سند .است گويا بسيار كنيد مي

.شهرستانهاست

:خوانيم مي سند اين در

و خياباني درگيريهاي جريان در پاسدار برادران كه مواقعي در پاسداران، سپاه درخواست و اعالم برابر«

نداشتن علل به دارند، خون تزريق به فوري نياز و شوند مي اعزام بيمارستان به و زخمي جنگ جبهه

دستور مشكل اين رفع براي لذا گردد مي مجروح فوت به منتهي خون تهيه به فوري امكان عدم و خون

اجرا بايد بالدرنگ آنان درباره حكم اجراي و شده اعدام به محكوم كه افرادي محرمانه طور به فرماييد

به را محكومين خون باشند اعتماد مورد كه پزشكي مأمورين توسط ادرهص حكم اجراي از قبل گردد

تا دارند تحويل محل خون بانك يا و بهداري نزديكترين به و منتقل مخصوص ظروف به سرنگ وسيله

گيرد قرار شوند مي زخمي كه پاسدار برادران استفاده مورد ضروري فرصت اولين در

محضر از چگونگي نگردد تصور برآن شرعي اشكال اقدام اين به نسبت كه اين جهت از شود مي يادآور

اعالم و گرديد استفتاء العالي ظل مد اسالمي جمهوري بنيانگذار و رهبر خميني امام فقيه واليت مبارك

.»ندارد شرعي اشكال فرمودند

.يستن فايده از خالي نكته دو به اشاره اما است دهنده تكان كافي اندازه به سند خود هرچند

اين در .بودند حساسي بسيار روزهاي 60مهرماه اول دهه .دارد را 60مهر10 تاريخ سند كه اين اول

مردم ميان به را »برخميني مرگ« شعار خود مسلحانه تظاهرات با و آمده خيابانها به پاكباز مجاهدان ايام

در تيرباران هاي جوخه .يدطلب مي سنگين بهايي ارتجاع ديكتاتوري و خميني بت شكستن البته .بردند

محاكمه بدون را خياباني دستگيرشدگان نفره70 و 60 و 50 هاي دسته در و افتاد راه به اوين زندانهاي

را، خودشان همكاران حتي كه بودند شده افسارگسيخته و وحشي قدري به پاسداران .كردند تيرباران

محمدي آخوند كه بود ايام همين در .كردند مي رانتيربا خيابان همان در بودند، شده دستگير اشتباها كه

كنار در و شوند دستگير كنند مي مسلحانه تظاهرات خيابان در كه را اينها« :گفت بالصراحه گيالني

روزنامه(»بياورند صالحه محاكم به نيست الزم فقهي نظراصول از .بزنند گلوله را آنها جا همان ديوار

:گفت رفسنجاني كه بود دادستاني حكم اين صدور از پس روز يك درست و )60شهريور29 كيهان

شوند كشيده دار به_2 شوند كشته_1 :است االجرا الزم )مجاهدين(براينها حكم4 الهي فرامين برطبق«

منظور(روز آن اگر« :كرد تأكيد هم بعد و »...بشوند جدا جامعه از اينها_4 شود قطع پايشان و دست_3

اگر .شد نمي قدر اين امروز كرديم مي اعدامشان و گرفتيم مي را اينها از نفر200 )است انقالب اوائل

سال سه نايستيم، شوروي و آمريكا عمال و منافق مسلح گروهكهاي اين مقابل در قاطعيت با امروز

)60مهر11 اطالعات روزنامه (»بكنيم اعدام را نفر هزار چندين بايد اعدام نفر1000 جاي به ديگر

52

Page 53: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

جنايت اين اما .گيرد انجام زندانيان از »محرمانه صورت به« كشي خون شده تصريح ادستانيد حكم در

خود هاي روزنامه از سر آخوندي گويي واژگونه يك با بعد چندي كه شود مي تكرار و شايع قدري به

.آورد مي در رژيم

.رسيم مي ديگري تلخ واقعيت به ديگر سندي در

خود اين اند شده مدعي شيراز آباد عادل زندان جالدان آن در .است يمرژ خود هاي روزنامه از سند

در مربوطه سند!(اند كرده اهدا »جبهه رزمندگان« به را خودشان خون كه هستند بند در زندانيان

)است آمده حاضر كتاب 410صفحة

جعفر سينح خلق مجاهد امثال خون قدري به جالدان خميني، حكم همين با كه است اين واقعيت اما

در خوني گويي تيرباران از پس« :اند نوشته خود گزارش در همبندانش كه كشند مي دزفول در را خادم

و سرزدند ما سلول به بار سه روز45 طول در« :خوانيم مي اهواز زندانهاي درگزارشهاي و »نداشت بدن

و كردند خون از پر را ها كيسه بعد و آمدند لوله و سرنگ و خون مخصوص هاي كيسه با بار سه هر

)175 صفحه زنجير در قهرمانان كتاب(»برگشتند

كه اين جهت از شود مي يادآور« :است آمده سند اين انتهاي در كه است يي»يادآوري« ديگر مهم نكته

خميني امام فقيه واليت مبارك محضر از چگونگي نگردد تصور برآن شرعي اشكال اقدام اين به نسبت

.»ندارد شرعي اشكال فرمودند اعالم و گرديد استفتاء العالي ظل مد اسالمي جمهوري ربنيانگذا و رهبر

در كه كسي همان .است فريبكار دجال عمامه زير در ها فتنه تمام كه شود مي روشن كامال تصريح اين با

كوششها اين .كنند ارائه زاهد و عارف يك او از تمام فريبكاري با كنند مي سعي مرگش از پس سالهاي

و »خليفه«خونريزترين خود كه است شقي و بيرحم تيزدنداني چهره برروي كشيدن ماله راستاي در

همين با ما« :است گفته ساواك گران شكنجه درباره كه كنند مي نقل او از .است بوده رژيمش »سلطان«

به حتي سهاحب در كه كرديم سفارش ما كشتند، آدم طور اين كردند، شكنجه طور اين كه اشخاصي

خميني صحيفه_58ارديبهشت25 خميني، سخنراني(»نگويند درشت كلمه يك )آنها(

فتوا مجاهدان خون ريختن بر كه بود كس اولين خميني دانند مي همه كه حالي در )310صفحه7جلد

بود بادآورده قدرت باده مست چنان او .كرد تأكيد آنها ناموس و مال حرمت رعايت عدم بر حتي و داد

.نداشت ابا دغلي و دروغ هيچ جعل و جنايت هيچ انجام از آن حفظ در هك

:دوم نمونه و خانمانسوز ساله8 جنگ يك استمرار و شكنجه و اعدام و سركوب سالها از پس رژيم، براي 67سال

مقاومت هم تهران هاي خانه آخر خشت تا گفت مي كه فريبي مردم دجال .بود كننده تعيين ضدميهني،

53

Page 54: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

به كربال طريق از سربازانش رساندن در هايش وعده از ميهن و مردم جيب از گزاف يي هزينه با د،كن مي

.بكشد سر به را بس آتش زهر جام شد مجبور باالخره و سرخورد قدس

بود مجبور جديد دولت .شد مي منتهي دولت تغيير به حداقل شكست اين ديگر، حكومتي نظام هر در

رسميت به است، كرده نفي، باالجبار يا و نقض، جنگ دوران در كه را، شهروندي حقوق حداقلهاي

زنداني همه آن نگهداري براي يي بهانه و .شد مي منحل بايد سپاه چون هم سركوبگري نهادهاي .بشناسد

.برگزيد را خالف راهي خميني اما .نداشت وجود سياسي

نداد، ثمر وبي پوچ جنگ يك براستمرار اش جويانه كين اصرارهاي براي مردم به توضيحي هيچ تنها نه

مورد در حكمي سنگدلي و شقاوت كمال در كه نياورد، زبان به را »زهر جام سركشيدن« دليل تنها نه و

.است سابقه بي ضدبشري مشابه جنايتهاي و شكنجه تاريخ در كه كرد صادر سياسي زندانيان عام قتل

:است نوشته تاريخش بدون نامه در او .يافت توان نمي امروز جهان كجاي هيچ در را حكم اين نمونه

الرحيم الرحمن اهللا بسم«

نفاق و حيله روي از گويند مي چه هر و نبوده معتقد اسالم به وجه هيچ به خائن منافقين كه جا آن از

كه كساني ،... آنها بودن محارب به توجه با و اند، كرده پيدا ارتداد اسالم از آنها سران اقرار به و آنهاست

اعدام به محكوم و محارب كنند مي و كرده پافشاري خود نفاق سرموضع بر كشور سراسر زندانهاي در

محاربين بر رحم« :كند مي اضافه آيد برمي او از فقط كه شقاوتي با بعد سطر چند و »باشند مي

است، اسالمي نظام يرترديدناپذ اصول از خدا دشمنان برابر در اسالم قاطعيت است، انديشي ساده

نمائيد، جلب را متعال خداوند رضايت اسالم دشمنان به نسبت خود انقالبي كينه و خشم با اميدوارم

اشداء[ كنند سعي و نكنند ترديد و شك و وسوسه است، آنان عهده به موضوع تشخيص كه آقاياني

شهدا مطهر و پاك خون رفتنگ ناديده انقالبي اسالم قضائي مسائل در ترديد .باشند ]الكفار علي

»الخميني الموسوي اهللا روح - .والسالم .باشد مي

آن كلمات تك تك در نهفته بربريت .ندارد بسط و شرح و توضيح به نيازي و است؛ گويا و كوتاه نامه

زمان آن در كه( اردبيلي موسوي يا خميني احمد همچون زادگاني گرگ حتي كه است حدي به

بزرگوار پدر« :نويسد مي خميني به يي نامه در احمد .زنند مي جا )داشت عهده به را هقضائي قوه رياست

حضرتعالي اخير حكم مورد در اردبيلي موسوي اهللا آيت سالم، عرض از پس العالي مدظله امام حضرت

كرد مطرح سؤال سه در تلفني كه اند داشته ابهاماتي منافقين درباره

اعدام به محكوم و اند شده محاكمه و اند بوده زندانها در كه هاستآن به مربوط حكم اين آيا -1

حتي كه آنهايي يا است، نشده اجرا آنها مورد در حكم هم هنوز و اند نداده موضع تغيير ولي اند گشته

اعدامند؟ به محكوم اند نشده هم محاكمه

54

Page 55: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

بر ولي اند كشيده هم را شانزندان از مقداري و اند شده محدود زندان به محكوم كه منافقين آيا -2

باشند؟ مي اعدام به محكوم باشند مي نفاق سرموضع

استقالل خود كه شهرستانهايي در كه منافقيني هاي پرونده آيا منافقين وضع به رسيدگي مورد در-3

لعم مستقال توانند مي خود يا گردد ارسال استان مركز به بايد نيستند استان مركز تابع و دارند قضايي

كنند؟

»احمد شما، فرزند

نفاق سر بر اگر مرحله هر در كس هر فوق موارد تمام در تعالي بسمه« :نويسد مي نامه همان زير خميني و

در ها پرونده وضع به رسيدگي مورد در كنيد، نابود را اسالم دشمنان سريعا است، اعدام حكمش باشد

»اهللا روح.است ظرن مورد همان گردد انجام سريعتر حكم كه صورت هر

:بود گفته خميني كه چرا شدند؛ آويخته دار به سياسي زنداني هزار30 از بيش كه بود چنين اين و

»است انديشي ساده محاربين بر رحم«

اين جز كرد؟ توان مي چه نظامي چنين در تيرباران و شكنجه نفي و بشر حقوق تحقق براي راستي به

بدانيم؟ آن عيار تمام سرنگوني را يعمل راه و واقعي، قدم اولين كه

:سوم نمونه او از بعد بوده خميني از هم اگر خباثت اين كنند وانمود كه كردند سعي يي عده زندانيان عام قتل از بعد

از غافل .بستند اميد چشم خاتمي، آخوند قبيل از كساني، به انديشانه ساده آنان .ندارد موضوعيتي ديگر

خواهد سفيد »نظام اول خليفه« روي كه دهد مي نشان خود از شقاوتي چنان آن ومد فقيه ولي كه اين

.افتاد اتفاق يي زنجيره قتلهاي كه بود نگذشته خميني مرگ از سالي چند هنوز .شد

ميسر اندك، مجال اين در آن، كشاف شرح .هستند جريان در همگان را يي زنجيره قتلهاي رسوايي

:هستيم يادآوري به ناگزير بحث، مناسبت به اما .نيست

سياهترين از يكي از پرده اسكندري پروانه همسرش و فروهر داريوش فجيع قتل با 1377پائيز در

بعد روز شش و مختاري محمد 1377آذر12 روز .شد برداشته آخوندي اطالعات وزارت جنايتهاي

جسد .شدند ناپديد بودند، متعهد و شده شناخته نويسندگان از هردو كه پوينده، جعفر محمد آذر18

پوينده جعفر محمد جسد و قرارگرفت، شناسايي مورد قانوني پزشكي در بعد روز يك مختاري محمد

از كه مترجم و نويسنده شريف، مجيد جسد ايام همين در .شد پيدا شهريار بادامك در آذر19 روز در

ليست كشتار اين دنبال به .شد پيدا بود بازگشته ايران به كشور خارج از و گرفته هم نامه امان آخوندها

.بود آمده بعدي قتلهاي براي نويسندگان از نفر178 نام آن در كه شد منتشر سياهي

55

Page 56: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

پوينده و مختاري همچون يي شده شناخته نويسندگان تنها قربانيان شد روشن رسوايي، همين ادامه در

احمد .درگذشت امنيتي سنگين يفشارها براثر خويي زرياب عباس دكتر 72سال در .اند نبوده

مترجم حسيني غفار بعد سال .كرد فوت و شد قلبي ايست دچار الكل تزريق با 74سال در ميرعاليي

صورتي به بود، بازگشته كشور خارج از آخوندها از نامه امان گرفتن با شريف مجيد مثل كه ديگري،

شكافته را سرش ديلم با كه حالي در مترجم، تفضلي، احمد جنازه او از بعد و درگذشت مشكوك

انداختن طريق از نويسندگان از تن21 كشتار توطئه 75سال در كه رفت لو همچنين .شد پيدا بودند،

امور شده شناخته فعال يك جسد 76سال .است بوده دركار ارمنستان به سفر جريان در دره به اتوبوسشان

نيا، ضيايي رضا نامهاي به خراساني نويسنده و شاعر دو بعد سال در .شد پيدا زالزاده ابراهيم فرهنگي

قتل پاي همگاني ناباوري كمال در و قضايا همين در .رسيدند قتل به ساله52 زاده، تقي هادي و ساله42

كياني، الدين شمس زاهدان در .آمد ميان به پرتوي جمشيد دكتر مخصوصش، پزشك و خميني احمد

بهار، چاه در صياد احمد دكتر .رسيد قتل به شدن سوزانده و شكنجه از پس سني، جوان طلبه يك

فرساد، فاروق و كرمانشاه سنت اهل جمعه امام و كرمانشاه در كرد برجسته روحانيون از ربيعي مالمحمد

.اند بوده قتلها اين ديگر قربانيان جمله از سنندجي مذهب سني محقق

حكومتي روزنامه اما .كرد اعالم نفر70 از بيش را قتلها قربانيان تعداد )77خرداد2(سالم روزنامه

اين به .»است رسيده قتل به نفر يك ماه هر در متوسط طور به گذشته دهه در« :نوشت »امروز آفتاب«

فرجام بي پرونده« كتاب( .كند محدود نفر 120 به را يي زنجيره قتلهاي آمار داشتند سعي تلويحا ترتيب

)نژاد رفيعي نادر نوشته »يي زنجيره قتلهاي

خودشان توسط هم آن افشاي شروع كه شگفتا و .داد تكان را جهاني كه بود فضاحتي يي زنجيره قتلهاي

يك حاال« :گفت و پرداخت گران شكنجه از پشتيباني به تمام شيادي با و آمد ميدان به اي خامنه اما .بود

از دارند يي عده يك اونها خاطر براي شدند، مرتكب را جرمي يك جا اون نفر چند است، افتاده اتفاقي

را وزارتي گران شكنجه و قاتالن كه اين جاي به و »بگيرند انتقام خواهند مي اطالعات وزارت اصل

و شد پيشقدم اطالعات وزارت كه ما قضيه اين دربارة« :گفت وقاحت كمال با دهد قرار مؤاخذه مورد

اسالمي جمهوري اطالعات وزارت كه انگاري .اندازند يم راه به جنجالي چه ببينيد كرد بيان را مطلب

در اي خامنه سخنراني( »پاكدامن و نوراني، و پاك جاسوسي سازمانهاي دهها قبال در است مجرمي يك

)77ديماه جمعه نماز

است يي خليفه از تر شقي كه كرد اثبات و ريخت همه دست برروي را پاكي آب اي خامنه ترتيب اين به

طلبكاري در كند، مي رجم و زند مي حد و برد مي دست كه برآن عالوه زيرا .بود خميني ظرن مورد كه

.ندارد خميني خود از كم چيز هيچ هم مردم از

56

Page 57: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

تحقق ضروري و اول قدم كه كنند مي اثبات كرديم، ياد را آنها از يي شمه كه نمونه هرسه هرحال به

همه جنگي يعني .است حاكم نظام عيار تمام نفي آخوندي رژيم در اعدام و شكنجه نفي و بشر حقوق

قرون غار از وحشي مشتي سرنگوني براي تبليغاتي و نظامي و ايدئولوژيك و سياسي از اعم جانبه،

عليه و بشر حقوق نقض افشاي پيرامون مبارزه اين جنبه يك .است كار در رسيده حاكميت به و درآمده

آن .حساس حال عين در و ناشناخته بسيار موانع با دشوار، البته يي مبارزه .باشد مي تيرباران و شكنجه

اين نتوانسته عملي، و واقعي صورت به ديگري گروه يا سازمان هيچ ايران، مقاومت از غير به كه چنان

.دهد استمرار و سازمان كند، آغاز را مبارزه

متمادي سالهاي را دشوار ارزهمب اين است، شدگان شكنجه واقعي سخنگوي كه مقاومتي خوشبختانه اما

.است كرده آغاز است

خبرنگاران با هايش مصاحبه اولين در مقاومت رهبر كه وقتي .شد آغاز 60سال از جنگ اين

رژيم توسط وحشيانه اعدامهاي و ايران در بشر حقوق نقض افشاي به مطبوعات، و راديوها تلويزيونها،

از گوناگون گزارشهاي و شهادتنامه و مدارك و سنادا انبوهي سالها، همان از .پرداخت خميني

و شد گردآوري گران شكنجه مشخصات و اسامي متعدد ليستهاي و ها شكنجه انواع و گاهها شكنجه

دهنده تكان قدري به اسناد .رسيد بشري حقوق نهادهاي و المللي بين مجامع اطالع به مختلف اشكال به

معمول روال برخالف )1982(61سال در ايتاليا تلويزيون .تنداش را انكارش ياراي كسي كه بودند

المللي بين منفور هاي چهره معرفي به كرد مي معرفي را سال هاي چهره محبوبترين كه اش هرساله

يك كه بود سال همان در .كرد معرفي 1982سال چهره منفورترين عنوان به را خميني و پرداخت

با برخورد در خميني جنايتهاي مورد در مجاهدين هواداران شاگريهاياف تأثير تحت ايتاليايي آزاده خانم

مستمر فعاليت سال سه از پس عاقبت .كشيد آتش به را خود اعتراض عنوان به مجاهد نونهاالن و كودكان

در را بشر حقوق نقض مورد در رژيم محكوميت قطعنامه اولين شد موفق ايران مقاومت 64آذر17 در

و آمد صحنه به خودش خميني كه بود كارآ يي اندازه به ضربه .بياورد دست به تحدم ملل عمومي مجمع

.»اند گفته منافقين چيه؟ دليلتون .شده چه شده، كشتار حبسهاش در كه ايران به دن مي نسبت« :گفت

است نادرست و مخدوش گزارش بر مبتني قطعنامه« :كرد اعالم يي اطالعيه در هم رژيم خارجه وزارت

گرديده، تهيه جهاني عمومي افكار فريب منظور به و تروريستي گروههاي تبليغاتي منابع از استفاده اب كه

و آمد مي كوتاه شكنجه و كشتار از رژيم نه .بود ناپذير وقفه نبردي نبرد، اما .»است اساس و پايه بي كامال

.دكن ترديد خود مسئوليت انجام در يي لحظه توانست مي ايران مقاومت نه

تمام با ايران مقاومت .گرفت بيشتري اوج سياسي زندانيان شكنجه و اعدام عليه جنگ وضعيتي چنين در

ميهن اين برسر چه بداند جهان و .شود بيدار المللي بين سطح در »عمومي افكار« تا شتافت صحنه به قوا

.اند جنگيده نسانا حرمت و آزادي راه در دريغي بي پاكبازي چه با خاك اين فرزندان و آمده

57

Page 58: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

!جهان به نخسبد و ست نخفته عشاق خون رژيم زندانهاي از بشر حقوق وضعيت گزارش تهيه و رسيدگي براي يي نماينده ملل سازمان 69سال در

مسائل زمينه در متحد ملل ويژه نماينده عنوان به آگيالر، آندره او از پيش .كرد اعزام ايران به آخوندي

زشت توافق يك كادر در بار اين اما .برساند ايران به را پايش بود نتوانسته هيچگاه ن،ايرا در بشر حقوق

از و شد ايران راهي گاليندوپل نبود پذير امكان ديگر كتمانشان كه جنايتهايي نگاهداشتن مخفي براي

آمدن زا پيش« :خوانيم مي است بوده زندان در زمان آن در كه زنداني يك گزارش در .كرد ديدن اوين

و برده )67سال اعدامهاي محل( 209 محل به را ها بچه دسته دسته رژيم اطالعات وزارت گاليندوپل

.كنند مي فراهم را زندانيان گروهي آزادي مقدمات دارند كردند مي وانمود .كردند برخورد تك به تك

.”كنند آماده سند بگوييد تان خانواده به كنيم آزادتان خواهيم مي”: گفتند مي صراحتا هم بعضيها به

رفتن از پس اما .كنيم مي آزاد را تان همه زودي به گفت و آمد بند به )ناصريان دژخيم( زندان داديار

و او عليه سازمان كه را اعتراضي موج وي، گزارش از پس كه اين تا .نشد آزادي از خبري گاليندوپل

و دروغ سراپا و مغرضانه بسيار گزارشي ندوپلگالي ترتيب اين به .»شنيديم انداخت، راه به گزارشش

رياست بركرسي زمان آن در كه كسي .بود رفسنجاني به دادن امتياز هدفش كه كرد ارائه تحريف

»سازندگي سردار« را او رژيم، با مماشات كادر در داشتند سعي بسياري و بود زده تكيه رژيم جمهوري

به تبريكش پيام در الجوردي كه چسبيد گران شكنجه به قدري به گاليندوپل گزارش .بيندازند جا

پشت از اسالمي انقالب خورشيد درخشان تشعشع ديگر يكبار« :نوشت رژيم وقت خارجه وزير واليتي

بشردوستانه و نوراني فعاليتهاي متمادي ساليان كه چرا گرديد، آشكار استكبار دنياي تيره ابرهاي

ناجوانمردانه تهمت و افترا هاي گلوله آماج زندانها اداره وليتمسئ در اسالمي انقالب دلير فرزندان

شكيبايي با مخلص ايثارگران اين و بود گرفته قرار آنان لوح ساده حاميان و خارج و داخل ضدانقالبيون

دنبال را پيوسته مجاهدتي مجرمين، تربيت و اصالح به و ايفا را خود انقالبي رسالت فراخ يي سينه و تمام

حركت از ناچيزي گوشه بزرگوار، برادر آن اسالمي و سالم ديپلوماسي و درايت با كه اين تا .دندكر مي

خرسندي كمال با جانب اين .افكند پرتو جهان گستره بر زندانباني سمت در مجاهدان اين ساز انسان

.»دارم مي اعالم جناب آن به را همكارم و عزيز برادران و خود تشكر و قدرداني مراتب

كاظم دكتر ترور فرمان كه ديد باز چنان آن را خود دست گزارش اين از پس رفسنجاني همچنين

.كرد امضا را رجوي

را المللي بين شدگي شناخته و الزم علمي هاي پايه هم كامل درايت با كه بود پاكباز و فرهيخته مردي او

كه بود بسته عهد رجوي كاظم كترد .بود برخوردار كارش در فراوان تبحري و تجربه از هم و داشت

به عاقبت .نوشت پربركت و جانانه چه كه باد ياد يادش و بنويسد خودش خون با را بشر حقوق تاريخ

58

Page 59: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

ملل، سازمان اروپايي محل يعني ژنو، در آخوندها تروريستهاي دست به اش افشاگرانه كوششهاي خاطر

.نهاد جانان ره در جان و رسيد شهادت به

دستاوردهاي حفظ و بشر حقوق براي بزرگ جنگ يك از دردناك و تلخ وجهي پل يندوگال گزارش

المللي بين افشاگري .پذيرد توقف توانست نمي »باال در خيانت« رغم به نبرد بناگزير .بود انساني

كميسيون نماينده نظر گاليندوپل نظر« :كرد اعالم متحد ملل دبيركل كه طوري به .شد انجام يي گسترده

از بيشتري موارد گاليندوپل گزارش بعد سال .»كند نمي نمايندگي را متحد ملل او و است بشر قوقح

شجاعانه برخورد از جا همين در دارد جا .كرد مي افشا آخوندي رژيم توسط را بشر حقوق نقض

به نسبت تمام صراحت با و كرد مالقات گاليندوپل با زندان در كه كنيم ياد نظيري يحيي دكتر شادروان

گاليندوپل گزارش در كه چيزي .كرد گفتگو او با زندانها در آخوندها ضدبشري جنايتهاي و ها شكنجه

.شد منعكس

درباره متعددي گزارشهاي و گرفت عهده به را گاليندوپل مسئوليت كاپيتورن پروفسور بعد سالهاي در

ملل سازمان عمومي مجمع به يي رهدو ميان گزارش يك در مثال .كرد منتشر ايران در بشر حقوق نقض

ظرفيت از بيش زندانها« :نوشت گيرد، مي بر در را 2000سال اوت15 تا ژانويه اول موارد كه متحد

:كرد تصريح كاپيتورن »دارد ادامه شكل ترين بدوي به شكنجه و زياد مشكوكي طرز به اعدامها شلوغ،

شواهد .باشند مي زياد مشكوكي طرز به اعدامها و اند شلوغ ظرفيت از بيش يي گسترده نحو به زندانها«

قانوني غير بازداشت مراكز در معموال كه قانون مجري نيروهاي توسط شكنجه از استفاده از حاكي

)79آبان3 -519شماره مجاهد نشريه.(»است درآمده علني موضوع يك صورت به گيرد، مي صورت

مانز بي نبردي گر، شكنجه و شكنجه عليه مبارزه گفته بسيار سخن گران شكنجه حاكميت زمان در شكنجه سيستم و شكنجه با مبارزه ضرورت از

بايد هستيم آن، اشكال همه با و ابعاد همه در شكنجه، نفي خواستار عميقا و راستي، به اگر اما .است شده

.شناسد نمي زمان كه است دشوار بسيار يي مبارزه مان مبارزه باشيم داشته ايمان

با و عنوان، و اسم هر تحت شكنجه عليه باشيم، حاكم كه اگر فردا، و هستيم، قرباني كه امروز، ما

نفي براي و دانيم مي بشريت عليه جنايتي را شكنجه .بود خواهيم و هستيم بوده، دليل، و هربهانه

جرمهايي هاكشور از بسياري در هرچند كه ايم نكرده فراموش اما .كرد خواهيم مبارزه آن هميشگي

ثبت به شوند، نمي هم زمان مرور شامل كه بشريت، عليه جنايتي عنوان به شكنجه و عام قتل همچون

براي دادگاههايشان صالحيت به فرانسه، مانند كشورها، بسياري قضايي سيستم هرچند و است؛ رسيده

59

Page 60: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

چه و حاكميت، بطري نبيرو در چه ،»شكنجه غول« اين وجود با اند؛ داده رأي جنايت اين به رسيدگي

.كند مي تحميل ما به را خود هرفرصتي در و است زنده همچنان آن، داخل در

قائل زمان توانيم نمي خود مبارزه براي كه بپذيريم بايد باالجبار شكنجه »هميشگي نفي« براي بنابراين

به .هستيم »شكنجه مسيست« عليه حتي يا و .»هستيم آخوندها توسط شكنجه عليه ما« كه بگوييم و شويم

روشن بسيار زيرا .شود حل حاكميت يك تغيير صرف با كه نيست چيزي شكنجه مقولة روشنتر عبارت

حاكميتي يا و هستيم، رو روبه انقالبي و مردمي و مترقي جانشيني با يا حاكميت تغيير هر در كه است

به مدت دراز در و يي هريش صورت به بايد جديد، حاكميت اول صورت در .ضدمردمي و ارتجاعي

شد نخواهد حل مسأله والا .بزند دست شكنجه سيستم ايدئولوژيك و فرهنگي عوامل با امان بي نبردي

حاكميتي آخوندها، مانند اگر، جديد حاكميت دوم، صورت در و .است نشده كنون تا كه اين كما

خواهد احيا تر ضدانساني و دترشدي و بدتر بسا شكنجه سيستم ترديد، بي باشد، ضدمردمي و ارتجاعي

همين از برخي كه دانيم مي خوبي به ما .داد رخ فاجعه همين آخوندي حاكميت در كه اين كما .شد

عينك دليل به اما، .اند بوده شكنجه قربانيان از خود ساواك، حاكميت ديروز در ما، امروز گران شكنجه

با ساواك گران شكنجه از سياهتر صدبار ادندد حق خود به رسيدند قدرت به وقتي خود ايدئولوژيك

.كنند رفتار خاك اين فرزندان

شكنجه، .برد مي جريان يا فرد هر اعتقادي ارزشهاي محتواي به راه دقيقا »شكنجه سيستم هميشگي نفي«

.نيست گران شكنجه و حكومتها و دولتها به تحميلي جبر يك ايم، ديده آخوندي رژيم در كه گونه همان

و جامعه و تاريخ به نگاه نوع يك .است انسان به اعتقاد هاي اليه ترين نهاني از برآمده ذاتي خصلت يك

عينكي بزند ديگري انسان شكنجه به دست نامي، هر تحت دهد، مي اجازه خود به كه كسي .است انسان

مقايسه قابل شده شكنجه قرباني يك نگرش نحوه با مطلقا كه بيند مي طوري را انسان و دارد چشم به

رو اين از .باشند داشته آئين و دين يك حتي ظاهر به شده شكنجه و گر شكنجه كه، هرچند .نيست

و »حاكميت« با ارزشي، نبردهاي و .ايدئولوژيك است نبردي خود ژرف الية در شكنجه با مبارزه

تا نبرد رو اين از هم .شوند نمي ومنتفي نبوده خاص زماني به محدود اما كنند مي عوض شكل »قدرت«

.دارند استمرار ديگري پايدار ارزش با آن جايگزيني و شكنجه مقوله كامل نفي

بايد چه عملي طور به شكنجه نفي براي .رساند مي ديگري سؤاالت به را ما مسائل، قبيل اين در درنگ

ما راستي به و ست؟چي شكنجه مسأله پيگيري از ما اصلي انگيزة كرد؟ چه بايد را گران شكنجه بكنيم؟

جلوگيري بزرگتر فاجعه يك بروز از توانيم مي يي انگيزه و تضمين چه با هستيم شكنجه قربانيان كه

زنند؟ تكيه ظالم قربانيان اريكه بر معصوم قربانيان كه داريد سراغ اين از بزرگتر يي فاجعه آيا و كنيم؟

بر سوار خواهد نمي كه است مسئولي و ادقص آگاه، روشنفكر هر ذهني وسواسهاي سؤاالت، اين امثال

.بردارد گام تاريكي در يا و براند جهل توسن

60

Page 61: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

درگير خود نحوي به هريك كه ديگراني ببينيم سؤاالت قبيل اين به پاسخ براي است بهتر رسد مي نظر به

.اند كرده عمل چگونه اند بوده مقوله اين

اند؟ كرده چه ديگران به كه نيست دولتي و رسمي مقامات حتي يا و بشري، حقوق نهاد يا و شكنجه يقربان كشور هيچ امروزه

كوتاه يي ذره شكنجه عامالن و آمران محاكمه و تعقيب و گران شكنجه مجازات از دهد اجازه خود

سيستم هميشگي نفي«يعني ما، هدف براي سودي چه نكته اين در بپرسيم خود از دارد جا .بيايد

هولوكاست جنايت اسناد دنبال تأخير سال60 از بعد كه داريم سودي چه ما مثال ؟است نهفته ،»شكنجه

و بدتر بسا هاي شكنجه درگير اكنون هم كه ذهنهايي كردن منحرف براي نيست فريبي اين آيا باشيم؟

اطالعات و اسناد آرشيو بزرگترين« :كنيم توجه زير خبر به هستند؟ جهان كنار و گوشه در سياهتر

نوامبر ٢٨ چهارشنبه روز از )دوم جهاني جنگ در نازيها توسط يهوديان کشتار( هولوکاست دوران

جهان در است بار اولين اين سال۶٠ از بيش گذشت از بعد .گرفت قرار عمومي استفاده دردسترس

رارق دنيا سراسر از پژوهشگراني اختيار در جستجو و رديابي المللي بين موسسه مديريت با آرشيو اين که

گذشته جنايت يك هولوكاست آيا )2007 نوامبر 30 - ١٣٨۶آذر٩ جمعه :فردا راديو( .»گيرد مي

كند؟ مي غافل خودمان مبرم مسائل و معاصر دنياي از شكنجه از را ما بيشتر آن در كنكاش كه نيست

نظر در را هايي سوءاستفاده چنين برخي است ممكن زيرا .است مطرح واقعي صورت به پرسش اين

.است ديگري جاي در واقعي پاسخ اما .باشند داشته

او .»شكنجه المعارف دائره« نام به است كرده منتشر كتابي آلمان محقق و نويسنده هرمان هورست

كه ندارد وجود دليلي« :گويد مي و داند مي »عمومي افكار آگاهي« را گران شكنجه دشمن بدترين

گران شكنجه و شكنجه بارة در بيشتر چه هر .كنيم نگاه خواهيم مين كه بگوييم و ببنديم را چشمهايمان

دهد، مي رخ ما ميان در امروز، جهان در چه آن بلكه افتاده، اتفاق تاريخ در چه آن نه هم آن بدانيم،

-قهاري كيواندخت -آلمان راديو(»بشوند رسوا جامعه در كه داشت خواهند ترس بيشتر گران شكنجه

)شكنجه المعارف هدائر« كتاب معرفي

از را خود انگيزه كرد مي پيگيري را شيلي، سابق ديكتاتور پينوشه، پرونده كه گوسمان، قاضي

كه اين براي :كرد بيان گونه اين بود شده افتاده كار از و پير ديگر كه ديكتاتوري محاكمه و دستگيري

.نكند سقوط ديكتاتوري يك دامن به ديگر بار كشورمان

است گذاشته فراتر قدمي )شيلي شهيد جمهور رئيس آلنده سالوادر برادر دختر و نويسنده( دهآلن ايزابل

شيلي »نظاميان حكومت با مرتبط سرانجام بي هاي پرونده« پيگيري گرو در را »ملي آشتي« تحقق و

.دهيم انجام عام قتل و اعدام و شكنجه عليه بايد كه خواند مي فرا جنگي به را ما اينها همه .است دانسته

61

Page 62: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

به را انسانها همة ملي فرا سطحي در كه ملي، سطح ترين گسترده در تنها نه آن در كه آگاهگرانه جنگي

بيدار وجدانهاي برانگيختن به تنها كه جنگي .»است رفته چه ما ميهن بر« بدانند تا گيريم مي كمك

توصية كه است طريق اين از و دكر خواهد بيدار را خفته وجدانهاي بسياري بلكه .كرد نخواهد قناعت

.يابد مي تحقق گران شكنجه با دشمني در هورمان هورست

كشوري در ما براي آلنده اليزابت و گوسمان قاضي هرمان، هورست مانند كساني حرفهاي عملي معناي

به گذشته در كه جنايتهايي پيگيري و افشا از كنيم استقبال غايت به بايد چيست؟ آخوندها حاكميت با

نيرو بيشترين مؤكد صورتي به بايد .شوريد جنايات قبيل اين فراموشي عليه بايد .است داده رخ هرشكلي

توجه نمونه چند به .شود روشن هرجنايتكاري نقش و جنايتي هر پنهان زواياي تا بگذاريم را انرژي و

:كنيم

دوم جهاني جنگ جنايتكاران و نازيها تعقيب اكناف و اطراف به هيتلري آلمان در نازيسم سقوط از بعد كه جنايتكاري هاينازي پيگيري و تعقيب از

وقوع از سال60 گذشت وجود با تعقيبها، اين از نمونه يك به .دارند خبر همگان اند شده پراكنده جهان

.كنيم مي اشاره نيست، هم فردي به منحصر نمونه كه آن،

اين .داد ايتاليا در را نازي آلمان سابق افسر ده كمهمحا گزارش سي بي بي راديو 2005ژوئن22 روز در

دوم جنگ در ايتاليا روستاي يك در غيرنظامي560 كشتار در 1944سال در كه بودند متهم نفر ده

همه كه متهمين« :گفت سي بي بي راديو .كرد محكوم ابد حبس به را آنها دادگاه .اند داشته دست جهاني

الاسپاتزيا بندري شهر در نظامي دادگاه يک در غيابي طور به گذرانند مي را زندگيشان هشتاد سالهاي

آنادي سنت” روستاي در كه قتلهايي آن اساس بر كه شد ارائه اسنادي دادگاه در .شدند محاكمه

رأي شور ساعت هفت از پس منصفه هيأت .است بوده قبلي طرح با گرفته صورت توسكان در “استاتزما

.كرد صادر داده رخ ١٩٤٤اوت در كه را جنايت اين متهمان محكوميت

چه ندانند كه نبودند كساني اما بودند جوان هرچند اينها ...«:گفت پرونده اين دادستان دپائوليس ماركو

با و كرده جمع ميداني در بودند كودک و زن اكثرا كه را روستائيان گروه اين شهود، گفته به...كنند مي

در كه مانسيني انيو....كشيدند آتش به را روستا هاي خانه و آنها اجساد سپس و رساندند قتل به گلوله

قدر آن عدالت، .خواستيم مي چيز دو ما« :است گفته رويتر خبرگزاري به بوده ساله شش عام قتل موقع

.»داد انجام را كار دو اين محاكمه اين .حقيقت كشف و است تحقق قابل امروز كه

انبوهي با تصادفا نگار روزنامه يک كه آن از بعد پيش، سال ده را پرونده اين در قتحقي ايتاليايي مقامات

كردند مي پيگيري را پرونده اين كه كساني .»كردند آغاز شد، مواجه عام قتل اين مورد در استشهادها از

براي است؟ مانده مخفي سال شصت پرونده اين اسناد چرا كه شدند مواجه سؤال اين با كار جريان در

62

Page 63: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

قبيل اين از منطقي و ساده نتيجه .داد تشكيل پارلماني كميسيون يک ايتاليا دولت سؤال اين به پاسخ

شدن رانده از پس چه و حاكميت زمان در چه شكنجه، عامل يا و آمر هركس كه دهد مي نشان حوادث

با كوتاه مقطع يك در توان مي .كنند جلوگيري جنايتهايشان افشاي و انتشار از تواند نمي حاكميت، از

هميشه براي را كار اين اما .كشيد پرده مسائل برخي برروي سياسي وبستهاي بند و كثيف معامالت

.داد ادامه توان نمي هرگز

پوت پل زندانبان عليه جرم اعالم چهار حاكميت در وحشيانه كشتارهاي و ها شكنجه است داده رخ معاصر جهان در كه فجايعي از يكي

ميليون يك از بيش 1979 تا1975 سالهاي خالل در .است كامبوج در سرخ خمرهاي ساله

مرزي منطقه در 1998سال در سرخ خمرهاي رهبر پوت پل .دادند دست از را خود جان كامبوجي

به .است درگذشته اخير سالهاي در نيز تاموك، نام به او، نظامي فرمانده .درگذشت تايلند و كامبوج

اين در زيادي نقش نيز بقيه و اند رفته دست از جنايت اصلي سران .نيست پيگيري قابل گردي مسأله ظاهر

خواستار ملل، سازمان سابق دبيركل عنان، كوفي ،1378سال در اين وجود با .اند نداشته جنايات

يشورا به يي نامه در عنان .شد المللي بين دادگاه يك در كامبوج سرخ خمرهاي رهبران تمامي محاكمه

عامهاي قتل خاطر به سرخ خمرهاي رهبر يك تنها محاكمه كه كرد عنوان متحد ملل سازمان امنيت

اتهام به بايد سرخ خمرهاي اصلي رهبران كليه و نيست عادالنه 1979 تا 1975 سالهاي وحشيانه

)78فروردين3 مجاهد نشريه(شوند محاكمه المللي بين دادگاه در بشريت عليه جنايت

خمرهاي سابق اعضاي جرايم به رسيدگي اش وظيفه كه شده تشكيل يي ويژه دادگاه ظورمن همين به

.است سرخ

»دويك« نام به كه او .شود محاکمه رسمي طور به است قرار که است کسي اولين »ائو کک کانگ«

پنه، پنوم شهر در »S21« زندان مسؤل کامبوج در سرخ خمرهاي حکومت زمان در است شده شناخته

خبرنگار .اند گرفته قرار شكنجه تحت نفر هزار17 از بيش زندان اين در .است بوده کشور اين ختپايت

ولي نداشته بااليي مقام سرخ خمرهاي حکومت زمان در دويک که اين با« :است داده گزارش سي بي بي

.»بود شده تبديل گروه اين اعضاي بدنامترين از يکي به

قضائي روند که اين از دويک عليه اتهام طرح از استقبال با سرخ رهايخم حکومت قربانيان بازماندگان

.هستند ناراضي شده، طوالني او جرايم به رسيدگي

:سال30 از پس آرژانتيني گران شكنجه تعقيب خبر »آلميرون رودولفو« نام به آرژانيتني گر شكنجه يك دستگيري از خبرگزاريها 2006سال در

و سركوب قتل، به بوده مرگ جوخه يك كه »CA« گروه در عضويت با كه است متهم او .دادند

63

Page 64: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

ضدكمونيستي ائتالف يك » CA« گروه .است پرداخته 1970دهه در دولت مخالفان شكنجه

از بسياري وحشت و بيم باعث هنوز سال30 از بعد او گروه« كه اند داده گزارش خبرنگاران .است بوده

.»شود مي آرژانتين مردم

است، مشهور ملت عليه دولت كثيف جنگ به كه خود، فعاليتهاي جريان در سفاك گر شكنجه اين

آرژانتين وقت ديكتاتوري سقوط از بعد او .است رسانده قتل به را آرژانتيني وقت مخالفان از نفر صدها

.تاس شده بازگردانده آرژانتين به محاكمه براي و دستگير سالگي71 سن در اكنون و گريخت اسپانيا به

دولت ارشد مقامهاي از كاواليو، ميگوئل ريكاردو ژنرال تا است خواسته اسپانيا از آرژانتين قضاييه قوة

.بازگرداند وي كشور به محاكمه براي نيز را ١٩٨٠ و ١٩٧٠ هاي دهه در آرژانتين نظامي

)١٣٨۵ دي ٩ شنبه ايران روزنامه(

خارا رويكتو قاتل شناسايي براي رنج و مرارت يكسال و سي پينوشه كودتاي جريان در كه دانيم مي .هستيم آشنا شيليايي انقالبي خوان ترانه و شاعر ويكتورخارا نام با

ديگر نفر هزار5 به نزديك مثل و برده سانتياگو بزرگ استاديوم به و كردند دستگير را او آلنده عليه

توسط كه او، شعر آخرين و شده نامگذاري ويكتورخارا نام به استاديوم همان امروز كه دانيم مي .كشتند

نبشته استاديوم همان در برسر رسيده همسرش دست به بزرگ، كشتار آن از مانده باقي زندانيان

باقي چيزي شيلي تاريخ سياه دوره آن ژنرالهاي از ديگر امروزه كه دانيم مي چنين هم .است شده

.است نيامده دست به آسان شيلي مردم براي پيروزي اين اما .است نمانده

و كرد پيگيري سال يك و سي را همسرش قاتالن شناسايي كار خارا، ويكتور همسر تورنر، جوان خانم

را شوهرش اعدام حكم كه را كسي نظامي قضايي مقام نام توانست بسيار مرارت و رنج از پس عاقبت

.كند دريافت بود كرده صادر

تا داد دستور و بود سانتياگو ورزشي استاديوم كاره همه و رئيس »براو مانريگز مارينو« سپهبد فرد اين

.بكشند گلوله34 با را خارا ويكتور

شوهرش قاتل سال همه اين گذشت از بعد ندارد قصد اصال كه است گفته خود كار ادامه در تورنر خانم

اين توان مي ونهچگ« :گويد مي بارسلون چاپ كاتالونيان، ماهنامه با مصاحبه در او .»ببخشد« را

طبق كه هستند و بوده متقاعد و نبوده پشيمان شان كرده از گاه هيچ كه افرادي بخشيد را )قاتالن(افراد

.»نيست كردن پشيماني اظهار يا كردن گناه احساس به نيازي ترتيب بدين و اند كرده عمل شان وظيفه

و سال31 از پس ويكتورخارا قاتل نام كشف يا و عالم نقاط اقصي در نازيها محاكمه و تعقيب از

موارد قبيل اين گيريم؟ مي درسي چه آرژانتيني گر شكنجه فالن يا خمرها زندانبان محاكمه و دستگيري

اندازد؟ نمي خودمان ميهن در معاصر يا و تاريخي هاي نمونه ياد را ما آيا

64

Page 65: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

:تاريخي نمونه يك در درنگي پاي به شيلي مردم منتخب جمهور رئيس آلنده سالوادار عليه كننده كودتا پينوشه، ژنرال پيش سال چند

ارزشمندي تجربيات حاوي ما براي او محاكمه و دستگيري و تعقيب جريان .شد كشيده محاكمه ميز

.است

بود شيلي جمهور رئيس كه 1990 تا 1973سالهاي طي جنايتهايش خاطر به شيليايي ساله91 ژنرال

شده گيري كناره به مجبور عمومي افكار فشار براثر او 1988سال در .شد كشيده محاكمه ميز پاي به

كميسيون يك 1990سال در .داشت اختيار در را مسلح نيروهاي كل فرماندهي چنان هم اما .بود

توجه بايد(كند مي پينوشه حكومت دوران در نفر2200 مرگ مورد در تحقيق به شروع ياب حقيقت

بريتانيا پليس )1998اكتبر16( بعد سال8 و )آن تماميت نه و تاس قضيه آغاز عدد اين كه داشت

پينوشه اسپانيايي، شهروند چند قتل و شكنجه خاطر به اسپانيايي، قضايي مرجع يك درخواست براساس

در .دهند نمي تحويل اسپانيا به را او »پزشكي مالحظات دليل به« ولي .كند مي بازداشت بيمارستاني در را

تشديد را او محاكمه براي جنگ شيلي به پينوشه بازگشت .گردد مي باز شيلي به شهپينو 2000مارس

پينوشه از شيلي عالي دادگاه 2004اوت در عاقبت و يابد مي ادامه 2004سال تا كه جنگي .كند مي

.خواند مي فرا دادگاه به پاسخگويي براي را او و كند مي سياسي مصونيت سلب

دولتهاي توسط مشترک يي مبارزه( »كندور« به موسوم عمليات او شده هشناخت جنايتهاي اين از يكي

.بود )خود چپي دست مخالفان گرفتن براي 1970 سالهاي در جنوبي آمريکاي کشورهاي نظامي

دولت مخالف119 از بيش جنايت اين در .بود كلمبو به موسوم عمليات جنايتها، نوع اين از ديگر يكي

سرنوشت از خواستند مي كه مادراني از بسياري بودند .نشد پيدا هرگز اجسادشان و شدند ناپديد

سند دريافت ازاي در مربوطه مقامات مادران اين به شوند مطلع هرقيمتي به خود »شده ناپديد« فرزندان

تماس وي با زودي به پسرش اند، ديده را او اروپا در جائي کساني« :بود شده گفته آنها خانه مالكيت

در بعدها .نگرفت تماسي داغديده مادران با كس هيچ ديگر و نشد چنين هيچگاه اما »... فتگر خواهد

و ماليات دالر ميليون37 پرداخت عدم اسناد، جعل ديگر ديكتاتورهاي بقيه مثل او، اتهامات ليست

دهفراركر آمريكا به كه هم اش ساله64 دختر .شد افزوده كشور خارج به شيلي ملي اموال كردن خارج

.شد بازداشت و بازگردانده بود

به مردم ديكتاتور مرگ با .ميرد مي سانتياگو در نظامي بيمارستان يك در سالگي91 در پينوشه، عاقبت

در« :نويسد مي شادمانيها اين به اشاره با رويتر خبرگزاري .پردازند مي شادماني به و ريزند مي خيابانها

را مراسمي جا آن در معموال شيلياييها که ميداني .بودند مشغول وبيپايک و جشن به جمعيت ايتاليا، پالزا

.»کنند مي برگزار نظاميان حکومت دوره قربانيان بزرگداشت در

65

Page 66: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

اكنون كه آلنده سالوادر برادر دختر آلنده، ايزابل .گذارد مي جامعه در وسيعي بازتابهاي پينوشه مرگ

است اين دهد، مي رنج مرا که موضوعي، « :گويد يم ديكتاتور مرگ دربارة است، مشهوري نويسنده

خاطر به مجازات و محاکمه بدون )پينوشه ژنرال(او .متأسفم بابت اين از و نشد اجرا هرگز عدالت که

درستي به او .نيست خانوادگي و فردي انتقامجويي يك فكر در آلنده خانم البته .»سپرد جان اقداماتش

تأكيد »شيلي در نظاميان حکومت مخالفان شکنجه و جمعي کشتار يها پرونده به رسيدگي لزوم بر«

بايد« :است كرده تصريح آلنده خانم .»يابد ادامه بايد مورد اين در قانوني اقدامات« :گويد مي و كند مي

و است نشده مشخص پينوشه ديکتاتوري دوران مفقوداالثرهاي سرنوشت هنوز که بياوريم خاطر به

.»هستند عزيزانشان دنبال به چنان هم آنان هاي خانواده

جنايتهاي دادند نشان كه بود همان شيلي مردم پيروزي اما نداد را دادگاه ادامه مهلت مرگ كه هرچند

و ان گر شكنجه اين سمبل آنان تاريخي حافظه در و .اند نكرده فراموش را گران شكنجه

.است تعقيب قابل همواره )پينوشه(جنايتكاران

:است گفته باره اين در كرد مي پيگيري مستمري تالشهاي با را پينوشه قضايي پروندة كه مانگوس قاضي

دوران در كه داد نشان روشني به مسأله اين .بود كشور اين حق در بزرگي لطف قضايي تحقيقات اين«

باور را راندو اين به مربوط وقايع شيلياييها از بسياري .است رفته چه كشور اين بر پينوشه ديكتاتوري

شروع تحقيقات اين كه وقتي ولي .پنداشتند مي كمونيستها پرداخته و ساخته را مسأله اين و كردند، نمي

دامن به ديگر بار براي هرگز من، ميهن تحقيقات، اين يمن به .باوركردن به كردند شروع هم آنها شد،

.»!مباد چنين هرگز :يمگوي مي اسپانيايي )زبان(به ما .كرد نخواهد سقوط ديكتاتوري يك

و محاکمه براي تالش « :گفت بود پينوشه محاكمه صدد در كه نيز اسپانيايي، قاضي يك ،»گارزون«

:گويد مي گارزون .»يابد ادامه بايد هستند، شيلي در بشر حقوق نقض به متهم که ديگري افراد مجازات

دوره مقامهاي از ديگر نفر۵٠ درباره هايي پرونده هنوز پينوشه، ژنرال هاي پرونده شدن بسته رغم به«

.»دارند وجود او ديکتاتوري

:ديگر نمونة يك فرانكو اسپانياي بشر حقوق نقض پرونده به كرديم اشاره آن به باال در كه پينوشه پرونده رسيدگي از بعد گارزون قاضي

را دولتي قدرت اسپانيا در 1775سال تا كه فرانكو فرانسيسكو ژنرال .پرداخت فرانكو توسط اسپانيا در

شكنجه و كشته را آزاديخواهان از بسياري حكومت سال36 طي است متهم داشت دست در

.است لوركا گارسيا فدريكو اسپانيا معروف شاعر فرانكو جنايات قربانيان معروفترين از يكي .است كرده

رسمي غير آمار ولي نشده تشرمن شدگان شكنجه و ها كشته تعداد مورد در رسمي آمار هيچگونه البته

سقوط از كه سال40 به نزديك از پس اكنون .است كرده اعالم نفر هزار55 تا30 بين را قربانيان تعداد

66

Page 67: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

تا خواسته محلي شوراهاي و کشور اين کاتوليک کليساي از اسپانيا عالي دادگاه « گذرد مي فرانكو

اختيار در شدند، اعدام آن از پس و داخلي گجن زمان در که نفري هزاران مورد در را خود اطالعات

در نشده شناسايي جسد هزار30 )1387شهريور12 .سي بي بي راديو(»دهند قرار قضايي نهاد اين

دادگاه تحقيق بزرگترين اين« :سي.بي.بي خبر براساس .دارد وجود اسپانيا سراسر در جمعي گورهاي

ناپديد اسپانيا در فرانکو فرانسيسکو ژنرال اتوريديکت حکومت حين در که است افرادي مورد در عالي

.»شدند

كشيدن بيرون گور از يا ، مرگ آستانه در پيرمردي از انتقامگيري غرض واقع در شود مي مالحظه

به كه است فرهنگ اين تثبيت ارزشمند، هدف .نيست بركناريش سال40 از بعد ديكتاتوري

آنگاه و خفا، در فردا چه و حاكميت، در امروز چه .داشت نخواهند امني جاي شود تفهيم گران شكنجه

دست و باشند مرده كه آنگاه چه هستند؛ خود مخفيگاههاي در زندگي به مجبور رانده و خوار كه

ايران رژيم سران براي است جدي هشداري تعقيبها نوع اين كه اين كما .باشد كوتاه دامانشان از قربانيان

.اند بوده آن اندركاران دست از خود و داشته نقش زندانيان شكنجه و قتل و كشتار در تك به تك كه

جنايتكار سران محاكمه براي المللي بين دادگاه يك برگزاري خواستار كه سالهاست ايران مقاومت

.است عام قتل و وكشتار شكنجه خاطر به بشريت عليه جنايت اتهام به آخوندي

:ردو چندان نه هاي ازگذشته يي نمونه است؟ شده رفتاري چه جنايتكاران قبيل اين با ببينيم و بيندازيم خود گذشته از مواردي به نگاهي

است گراني شكنجه ترين بدنام و معروفترين از يكي رضاخان، شهرباني رئيس عنوان به مختاري سرپاس

كتاتوريدي اوج يعني ،1320 تا 1313درسالهاي او .است منفور نامي ميهن معاصر تاريخ در كه

اما بود برجسته موسيقيداني كه اين با مختاري .داشت عهده به را ديكتاتور شهرباني رياست رضاخان،

و شكنجه از تنها نه او پرونده در .نكرد دريغ شقاوتي هيچ از وقت ديكتاتور مخالفان به نسبت جنايت در

آن در هم خودش زمان يسياس ترورهاي از بسياري كه شده صحبت آزاديخواهان از بسياري كشتار

نمايندة مدرس، حسن سيد كرد، ترور را پرشور و پرست ميهن شاعر عشقي ميرزاده او .است شده ثبت

يک تا و بوده مبتال نفس تنگي به« :نوشتند او قتل گزارش در و رساند قتل به را مجلس آزاديخواه

بيمارستان به زندان از او دستور هب را يزدي فرخي .»است نموده فوت بعدا که داشته حيات قبل ساعت

به .رساند شهادت به را شجاع و آزاده شاعر اين هوا آمپول تزريق با احمدي پزشك جا آن در و بردند

از بعد و سپردند زندان، رئيس نيرومند، سرهنگ دست به را اراني تقي دكتر كه بود او دستور

در .كردند مبتال تيفوس به آگاهانه را او بسيار توهينهاي و تحقير و ها شكنجه و شالق ضربه300

67

Page 68: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

نتوانست مادرش شهادت از بعد كه اند نوشته شده متحمل اراني دكتر كه هايي شكنجه شدت توصيف

.شناسد باز را فرزندش جنازه

تيمورتاش، خزعل، شيخ ،)فرمانفرمائيان(فيروز الدوله نصرت مانند افرادي كشتن مختاري پرونده در

.دارد وجود...و شورا مجلس نماينده عراقي اسماعيل آقا حاج اري،بختي اسعد سردار

اتفاق مکرر« :است نوشته او دربارة علوي بزرگ ياد زنده كه بود حدي به مختاري خشونت ميزان

و کرده مخالفت بود شده صادر نظامي محاکم طرف از که احکامي با شهرباني رئيس که است افتاده

شاه از درجات به شهرباني رئيس که بود شده دليل بعضي براي همين . ددا مي خرج به بيشتري خشونت

)خاني كريم حميد نوشتة مختاري سرپاس نام به جنايتكاري مقاله( .»است تر ظالم و تر خشن

اصلي باند كه بود كرده جمع خود بر و دور افرادي ديگر گران سرشكنجه همه مانند مختاري سرپاس

بسياري .»احمدي احمد« نام به بود پزشكي جنايتها بيشتر در او همكار و همراه اصلي نفر .بودند اختناق

احمدي پزشك .گرفت مي صورت هوا، آمپول تزريق طريق از و او، توسط دوران آن سياسي قتلهاي از

از پر سرنگ ديگر دست در داشت تسبيحي دست يك در كه حالي در همواره و بود متدين مردي

تيمورتاش قتل از مثال .بود القلب قسي بسيار مردي او .كرد مي فرو قربانيان بدن بر را هوا يا و استركنين

او دهان بر را پتو و نازبالش برسد عرض به زودتر مصنوعي مرگ خبر كه اين براي« :است شده گزارش

.»کرد خفه آهسته را او و گذاشت

اين بدون افراد، كردن خفه در تخصصش كه بختياري عباس نام به داشت خدمتكاري مختاري سرپاس

انعام تومان400 حدود چيزي داد مي انجام كه قتل هر بابت بختياري .بود بماند، باقي آثاري كه

.گرفت مي

او به نزديك باند افراد از تعدادي و مختاري خان، رضا ديكتاتوري سقوط و بيست، شهريور از بعد

.شدند محاكمه و دستگير

مدت در« :گفت و است بوده قانوني كارهايش تمامي شد مدعي تمام دريدگي با دادگاه در مختاري

بررسي را ها پرونده و ديدند مي و آمدند مي دادستانها آقايان بودم شهرباني رئيس بنده که سال هفت

صادر قرار چرا و است بوده حبس چرا بوده زندان در سال پنج آدم اين که نداد تذکر نفر يک .کردند مي

مسئول وقت وزير شده داده گزارش اگر .آمدند مي زندان به سرکشي براي دادستانها .نکرديد

سال،بسيار اندي و پنجاه از پس هنوز ما، براي كه گفت يي جمله خود از دفاع ادامه در مختاري.»بوده

و تعريف از غير به و کردند مي مالقات مرا روز چند از پس سركشي هنگام )بازرسان(« :است آشنا

دام در گران شكنجه تمام شيوه به مختاري .»گفتند نمي چيزي است مدرسه مثل شما زندان که مجيدت

و اعمال تمام« :گفت و انداخت ديكتاتور فرد گردن به را خود جنايتهاي تمام مسئوليت عاقبت افتاده

با شناخته ديجال مختاري كه اين با .»ست ا بوده وقت پادشاه اوامر دستور به کارکنانم و من کردار

68

Page 69: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

سرگذشت و حكم دادگاه، ادامة به نيست بد تاريخي پند براي اما بود ملي سطح در مشخصي جرمهاي

.باشيم داشته كوتاهي مرور او

.شد شروع 1321مرداد در راسخ مصطفي و نيرومند سرهنگ و احمدي، پزشك مختاري، دادگاه

زندان سال8 به تنها همگاني بهت ميان در يمختار اما .كرد محكوم اعدام به را احمدي پزشك دادگاه،

خدمات پاداش به شاه محمدرضا و شد ملوكانه عفو مشمول 1327سال در هم عاقبت و .شد محكوم

بعد سال چند .كرد مرحمت )سالها آن در مبلغ اين ارزش به شود توجه(ريال ميليون يك پدرش، به او

چگونه خود ديروز در او كه انگار نه انگار و آورد قيموسي اعتالي و اشاعه انجمن به را، مختاري سرپاس

خاك به خود هاي شكنجه با را، خاك اين سياسي و ملي رجال و هنرمندان، روشنفكران، از بسياري

به .داشتند رضاخاني سياه ديكتاتوري استمرار در را نقش بيشترين او امثال كه حالي در .است نشانده سياه

از بعد عاقبت و دهد مي ادامه كامل رفاه و امنيت در خود زندگي به 1352سال تا مختاري هرحال

.ميرد مي زندگي سال82

:شكنجه با مبارزه در گر شكنجه با مرزبندي ضرورت نداريم قصد نيز ما .است گذشته مختاري سرپاس مانند سفاكي جالد مرگ از سال30 از بيش اكنون هم

گر شكنجه دهها با هنوز متأسفانه كه جا آن از اما .كنيم كمهمحا دوباره و آورده در گور از را او تا

به خواهند مي كه كساني همة خواسته رغم به ايم، كرده اراده كه جا آن از و مواجهيم، او از تر»خط هفت«

.بياموزيم درس او نمونه از بايد شكنجه؛ بدون بسازيم ميهني نيست، گريزي شكنجه از بقبوالنند ما

نشان تجربه .بگيريم پند و درس او، با رفتار از آينده، در او امثال با اصولي برخورد يبرا خواهيم مي

برگردن چنان هم و حاضرند و حي بيشتري تجربيات با امروزي هاي»مختاري سرپاس« كه است داده

.كنند مي عمل بيشتري بسا قساوت با و اندازند مي طناب ها»پوينده« و ها»مختاري«

:كنيم توجه نكته چند به هدفي چنين با

نزديك از و برده سر به رضاخاني چالهاي سياه در سال4 خود كه ،)معروف نويسنده(علوي بزرگ

و تر خشن شاه از درجات به« را او خودش و است بوده هم مختاريها سرپاس جنايات از بسياري شاهد

گناهي اگر و ندارند تقصيري اصاشخ اين من عقيده به« :نويسد مي مختاري دربارة بود، ناميده»تر ظالم

ناميده سياه دوره مجموعا که هستند احوالي و اوضاع محصول اينها .است ناچيز شد مي آنها متوجه

و رواني وضعيت حتي و روزگار، آن اجتماعي سياه شرايط مورد در هرچه كه است روشن .»شود مي

ارتجاع يا استبداد حاكميت »ياهس دوره« محصول را آنها و بگوييم گران شكنجه فردي خصوصيات

و بگوييم است، ديكتاتور همان كه فساد، اصلي سرمنشأ درباره هرچه كه طور همان .ايم گفته كم بدانيم

را فرهنگي چه صورت اين در كنيم؟ تبرئه را گران شكنجه خواهيم مي آيا اما .نيست زياد بنويسيم

69

Page 70: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

همان عليه و اند كرده مقاومت كه آنان بين فرقي چه تيراس به و ايم؟ كرده ترويج ناخواسته يا و خواسته

بسيار منطق اين با زيرا دارد؟ وجود ديكتاتوريها دوره در سياهي مروجان با اند شوريده »سياه دوره«

»سياه دوره« همان محصول اند كرده تحمل رنج و درد كه نيز شكنجه قربانيان بگوييم كه است ساده

و هردوره مبارزان كه نيست غلط هم اين .ايم كرده بيان را واقعيتي بگوييم هم را اين اگر البته .هستند

و دقيقتر شناخت راه در گامي »بافي كلي« اين با آيا اما .هستند خود زمانه و دوره محصول نيز هرمحل

داريم؟ برمي سركوب دستگاه و شكنجه عميقتر

اشاره »ديكتاتوري دوران در شخصي مسئوليت« در آرنت هانا ارزنده تحقيق به دارد مناسبت جا اين در

دارد وجود كوششي كه شد متوجه نازي، معروف جنايتكار آيشمن، محاكمة در شركت با آرنت .كنيم

گفت و نوشت را خود تز برخورد نحوه اين عليه آرنت .كند معرفي مسئوليت فاقد اي »مهره« را او كه

نتيجه در .است بوده انسان يك آيشمن كه حالي در .كند مي تبديل »مهره« به را »انسان« برداشت نوع اين

که است اين از مانع ديکتاتوري نظامهاي در شخصي مسئوليت مسألة يا دادرسي روند هرچند« :نوشت

نظام .گرفت ناديده کامل طور به را نظام مؤلفة توان نمي حال اين با شود، منتسب نظام به فرد مسئوليت

وضعيت که همانطور درست شود، مي پديدار اخالقي، چه و حقوقي منظر از چه شرايط، صورت به

عذر نه اما مخففه عامل صورت به دهد، مي رخ فقر محيط در جرم که مواردي در را تهيدست اشخاص

»گيرند مي نظر در موجه

از گزيرنا ببينيم )مسئول معناي به(انسان را)گر شكنجه و قرباني از اعم( انسان اساس براين اگر ما و

با مبارزه كردن مخدوش گام اولين گر شكنجه با مرزبندي به توجهي بي كه هستيم واقعيت اين پذيرش

و اعمال پاسخگوي را آنها و باشيم، نداشته مختاريها سرپاس امثال با مرزبندي وقتي .است شكنجه

بعد و »ندارند قصيريت اشخاص اين« :كه رسيم مي غلط سرپا نتيجه اين به نهايتا ندانيم، رفتارشان

سبك به خالقي اهللا روح استاد مثل يا .شود مي برجسته ذهنمان در آنها شخصيت از ديگري هاي جنبه

جان رضاخاني سياهچالهاي در كه روشنفكري و نويسنده و شاعر دهها و يزدي فرخي قاتل هنري

مالي كمك يا انگاريم؛ مي خان درويش رديف در موسيقي در را مقامش و داريم مي خوش دل دادند،

را سربازي خدمت انداختن عقب در بهاري اصغر علي استاد كردن ياري و قمر، همچون يي خواننده به

وقتي چرا انسانيتي و روح لطافت چنان راستي به .پنداريم مي اش هنري لطيف روح حساسيت هاي نشانه

بينيم مي عمل در ما كه چه آن و .رددگ مي نابود و محو يكسره رسد مي يزدي فرخي و عشقي ميرزاده به

است؟ سفاك و شقي گر شكنجه يك عريان چهره

اين .گذاشت او هنرمندانه روح حساسيتهاي حساب به نبايستي وجه هيچ به را مسائل اين كه است روشن

.است عاطفه بي و ديوصفت گري شكنجه گيرد مي قرار جبار حاكميت خدمت در وقتي لطيف روح

شاعر لوركا، فاشيست بازجوي حرفهاي به بشناسيم؟ و ببينيم خواهيم مي را مختاري سرپاس واقعي چهرة

70

Page 71: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

همه از بيش شما وجود در چه آن« :است گفته لوركا به او .كنيم توجه بازجويي هنگام اسپانيايي، شهيد

امشانج ”هنر” سرپوش زير که است زهرتان تزريق نحوه آن نيست، افکارتان است من نفرت مورد چيز

را خودش که روشنفکري به دهد مي تکان مشت سنگرها پشت که را بيسوادي کارگر آن من...دهيد مي

اما کنم مي تيرباران احترام با را اولي .دهم مي ترجيح گذارد مي تخم کتاب و کند مي زنداني اتاقش توي

و هنرمند .تاس مختاري سرپاس واقعي چهرة همان اين .»کشم مي کامل لذت با هميشه را دومي

هرچند واقعيت، اين درك .كشد مي را عشقي ميرزاده و يزدي فرخي »كامل لذت با« كه آهنگسازي

.است شكنجه عليه مبارزه دشواريهاي از يكي اما، تلخ

دشوارتر نبردي امروز، اما، از را يي مرده كه نيست خاطر اين به كرديم، اشاره كه همانطور مختاري، سرپاس نمونه سر بر ما تأكيد

رضاخاني ساله بيست اختناق دوره در شكنجه و سركوب اصلي عامل عنوان به و آوريم در به گور

وقتي بدانيم .نخوريم فريب آخوندي قهار گران شكنجه برابر در خواهيم مي بلكه .كنيم معرفي

از شما با برخورد در ما« :گويد مي اسيران به آخوندي، رژيم گران شكنجه سمبل عنوان به الجوردي،

سرپاس تجربه تنها نه الجوردي كه اين واقعيت چه؟ يعني »كنيم مي استفاده ضدانقالبي تجربيات تمام

عصاره كه داشت؛ هم را رضاخان پسر ساواك بازجويان تمام تجربيات تنها نه و داشت؛ مختاريها

و نكنيم، بسنده جهان رتفسي به تنها اگر پس .است شكنجه امر در »ضدانقالبي تجربيات تمام« تاريخي

براي رهنمودي بايد باشيم، داشته »انسانيت به آميز توهين واقعيت اين« تغيير در عزم هم اندكي

.آوريم دست به آخوندي رنگ هفت شيادان با امروزمان مبارزه

.ايم شنيده اخير ساليان طي را آخوندها لورفته و بدنام گران شكنجه و بازجويان ريزش اخبار شك بي

اشاره بايد شود مي مربوط ما بحث كه جا آن تا اما .نيست نوشته اين كار مستمر ريزش اين دقايق تحليل

و هستند، نسل چند حاكميت، دهه سه به نزديك طي آخوندي رژيم گران شكنجه و بازجويان كه كنيم

هر از بعد كه آن فهطر اما ).پرداخت خواهيم آنها به آينده در ما كه( اند داشته اساسي ريزش دوره چند

خيال اين با .اند پوشيده ديگر لباسي و اند آورده در ديگر جايي از سر مسموم، قارچي همچون ريزش،

است شده روزنامه مدير يكي .بزدايند يادها از خود قربانيان به نسبت را سفاكيهايشان خاطرات شايد كه

و كرده برتن دانشگاه استاد لباس يكي آن .خارجه امور وزارت ارشد مقام ديگري و سفير ديگري و

و رفرم لباس قبل، از تر وقيح و پرروتر نيز يي عده .است پرداخته تجارت و كار و كسب به ديگري

درس خود هاي تازيانه قرباني مجاهدين همان به تا اند شده استراتژيست و تئوريسين و پوشيده اصالحات

تا .مشتركند چيز يك در هم باز اند، كرده برتن كه باسيل هر شان، همه اما .دهند دموكراسي و آزادي

دست به شالق هم وقتي حتي .هستند مبارزان و مجاهدين به نسبت كينه و عقده از سرشار استخوان بن

71

Page 72: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

لذت با« لوركا بازجوي همچون جا، همه و هميشه و كنند، مي شكنجه هنرشان و قدم و قلم با ندارند

.کشند مي »کامل

.پردازيم مي موجودات اين از يكي كردنهاي عوض لباس و برخورد از هايي گوشه شرح به نمونه براي

چه آخوندي نوع گر شكنجه فريفت، را يي عده خود هاي نغمه با و پوشيد هنر لباس مختاري سرپاس اگر

انور شرع در كه مختاري، سرپاس ويلن جاي به پس .است رفته پيش زمانه نشود؟ »هنرمند« كه دارد كم

دوش به را رسالت اين مخلمباف محسن .آورد روي سينما و نمايش و تئاتر به شود مي هست، هم حرام

:نويسد مي نام همين به كتابي در لذا .كند گذاري پايه را »اسالمي هنر« خودش قول به تا گيرد مي

عدومشم و ناخلف فرزند مزار سر بر كه را منافق مادر يك احساس است موظف نويس نمايشنامه«

مادرش كه شهيد پاسدار يك مزار سر به كند منتقل نحوي يك به كند، مي زاري و شيون

.»زند مي لبخند و ايستاده شجاعانه

دهد، مي را خميني الشه بوي استخوان مغز تا كه جديدالوالده، هنرمند اين شناخت براي است بهتر

كجاست؟ در اكنون و است كرده طي را مسيري چه و بوده كه او ببينيم و برويم عقب به مقداري

است، بوده او شخصيتي گيري شكل و ئل مسا جريان در نزديك از و شخصا سطور اين راقم كه جا آن از

نقل »!شد فيلمساز كه گري شكنجه درباره« مقاله از خودم مشاهدات و ها ديده از بخشي دهم مي ترجيح

با كه مدتي طي .شدم آشنا زندان در شاه زمان در محسن با كه ام داده توضيح مقاله آن در من .كنم

با بعد و بود مجاهدين با او 54سال اپورتونيستي جريان تا .بودم او تشكيالتي مسئول بود مجاهدين

مقاله آن در .غلتيد ارتجاع دامن به نهاد نام »ارتجاعي راست زودرس جريان« را آن سازمان كه موجي

تند جرياني او مثل افراد كليه و او و ما بر ناظر .نبود خطي يك رابطه كي محسن با ما رابطه« :است آمده

شكل افراد قوتهاي و ضعفها كه بود جريان اين متن در .داشت قرار اپورتونيستي جريان نام به پرفتنه و

عقط ما با محسن هرحال به .كردند مي تعيين را شان آينده مسير و گرفتند مي موضع انسانها يا و گرفت مي

ماركسيستي كه دريغ .رفت فرو راست منجالب در روز به روز ...رفت كه رفت كه رفت و .كرد رابطه

مثل خطهايي هفت دست آلت .بلعيد را محسن كرده سربلند تازه ارتجاع .كند جذب را او كه نبود هم

در دانزن همان در را محسن آنها خود نوشته مطابق .شد شاهي عزت و نبوي بهزاد و سالمتي محمد

مجاهدين” فاشيستي سازمان به شد تبديل اش ادامه در كه كردند عضوگيري ”واحده امت”نام به گروهي

.”»اسالمي انقالب

گردآمدند هم دور ارتجاعي و طلبانه فرصت مواضع از كه بود افرادي ترين راست از متشكل سازمان اين

خود بعد سالها .دادند شكل را آخوندي طالعاتا اوليه هاي هسته امنيتي مناصب اريكه بر زدن تكيه با و

آنها.انداختند راه به عده همين انقالب پيروزي از بعد را امن هاي خانه اولين كه كردند اعتراف حضرات

.كردند مي شكنجه توانستند مي كه جا آن تا باز دست با و بردند مي مخفي هاي خانه به را شدگان دستگير

72

Page 73: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

با مبارزه عنوان تحت و پوشيد پاسداري لباس انقالب از بعد محسن« :بودم ادهد ادامه مقاله همان در من

پاسداري واقع در اما .سازد مي فيلم كه بود اين ظاهرش .آورد روي سازمان با ضديت به ماركسيسم

و گرفت مي فيلم سياسي زندانيان از و رفت مي زندان به خودش صريح اعتراف به بنا .بود گر شكنجه

هر يا بدهد، خواهد مي كه توضيحي هر او .مزخرفات قبيل اين از و “نصوح توبه“ گذاشت مي را اسمش

هرچه كه گري شكنجه .است پاسدار يك او كه كرد فراموش نبايد اما بكند خواهد مي كه توجيهي

بهارستان پشت كميته در او .هست و بوده ارتجاع و شكنجه و سركوب خدمت در بكند و بگويد

دستگيري و گشت گروه خودش مثل نفر چند و شهرستانكي محمد و شاهي عزت با )زمرك كميته(

تحويل شد مي تمام كارشان كه بعد و كردند مي شكنجه و دستگير را مجاهدين .دادند تشكيل

زندان به 60سال از بعد محسن كرد مي تعريف برايم بعد سالهاي در ها طلبه از يكي .دادند مي الجوردي

گفت برايم او .داد مي لو و كرد مي شناسايي را دستگيرشدگان و داشت آمد و رفت يناو و قزلحصار

نام به اش سلولي هم دادن لو از چنين هم .كرد معرفي و شناسايي قزلحصار در محسن را او خود كه

خود توسط و گرفته قرار محسن شخص شناسايي مورد حسين امام ميدان در كه كرد مي تعريف »اكبر«

.»گرديد تيرباران فراوان شكنجه از بعد و شد منتقل اوين زندان به و شده گيردست او

.آمد دست به »شده هنرمند« گر شكنجه اين از ساليان طي هم ديگر هاي نمونه و شواهد

در او .باشد مي برلين مقيم اكنون و بوده شاه زمان ماركسيست زندانيان از يكي رئيسي حشمت

سيكلران باي« :عنوان با يي مقاله در او .بوده مخملباف اش كننده دستگير كه كرد فاش يي افشاگرانه نامه

اين .كرد منتشر را الجوردي به مخملباف نامه و نوشت را خود شكنجه و دستگيري شرح »كميته آكتور

در .شده هم »هنر« مدعي كه است ي »گر شكنجه« نوع آن فعاليتهاي از است يي دهنده تكان سند نامه

:است نوشته و ناميده او »كوچك اخوي« را خود الجوردي به خطاب مخملباف نامه اين

الجبارين القاسم اهللا بسم«

طاغوت شده سرنگون رژيم زنداني تلفني، مكالمه پيرو .الجوردي اسداهللا سيد حاج بزرگوار اخوي

در نامبرده چه رگ .كنم مي منتقل اوين زندان به حبشي، بالل گشت گروه توسط را رئيسي ...حشمت

ضدانقالبي و الحادي گروهك رهبران از او كه دارد وجود فراوان داليل اما نبود، مسلح دستگيري موقع

و محكم خود ضاللتهاي و كفرآميز افكار در همواره مذكور فرد آن بر عالوه .است اقليت چريكهاي

كنم اضافه بايد .مدعاست اين بر ريآشكا دليل مانده او بدن بر كه هايي شكنجه آثار .است بوده استوار

حد تا را كار طاغوت زندان در و بوده روحانيت و مذهب، دين، عليه مبارزه سردمداران از ايشان كه

.شود مي تقديم متعاقبا تكميلي گزارش است كشانده مي مقدسات به اهانت و روحانيت تحقير

»مخملباف محسن شما كوچك اخوي

73

Page 74: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

از يكي حميلي مينو خانم .شد رو »الجوردي كوچك اخوي« كارهاي از ديگري نمونه پيش چندي

يي دهنده تكان گزارش ايشان .برد مي سر به كانادا در اكنون هم و بوده آخوندي رژيم در سابق زندانيان

در« :كنيم مي نقل عينا را او نوشته از قسمتهايي .كرد افشا را مخملباف »هنري كارهاي« مصارف از

و زد در به مشت بود، لمپن پاسداري که اصفهان، زندان نسوان بند مسئول نثاري جان روزي ٦١سال

با ما از وقت آن تا سينما؟ و زنداني نبود؟ دار خنده سينما؟ رويم مي ؟!سينما ميريم باشين آماده :گفت

هم سينما به را ما خواستند مي و بودند شده مهربان چقدر حاال و اند کرده پذيرايي ...و شالق کابل،

!ببرند

را زندانيها نازيها مثل خواهند مي يا و کنند؟ تکرار را رکس سينما فاجعه خوان مي نکنه گفتم خودم با

داده انتقال اصفهان به بعد و قم به سنندج زندان از مرا که زماني از .بريزند آدمسوزي هاي کوره درون

مخصوصا زندانيها که ديدم مي !شوم ارشاد جا آن فزهنگي امکانات از بهره با خودشان قول به تا بودند،

ما وشادي تفريح نگران آنها که اين اما بردند، مي شهدا تکيه و جمعه نماز مذهبي، مراسم به را توابين

چست؟ قضيه اصل بدانيم که بوديم وکنجکاو بود واداشته حيرت به را ما همه باشند

سينما به و شدند همراه توابها با خيابانها تماشاي خوشي ودل و زندان دلتنگيهاي از فرار خاطر به يي عده

قصد دانستند رسيدند سينما به اينان وقتي شهر سينماهاي در عادي فيلم يک تماشاي براي نه اما رفتند

محسن فيلمهاي تماشاي به را آنان مأمورين است نبوده بيش توهمي زندانيان وگردش تفريح به توجه

همچنين زنان قديم بند در ... بودند کشانده امروزي مدرن وکارگردان وقت آن الهي حزب مخملباف

سوم بار .بردند سينما به “نصوح توبه“ فيلم دردناک تماشاي براي را زندانيان بار چند مردان بندهاي

كه اين خاطر به را نويسنده كه است آمده نوشته، ادامة در »بود اجباري زندانيان همه براي فيلم تماشاي

دادگاه به مرا« :آن از بعد و اند انداخته انفرادي سلول در ماه دو برود مخملباف فيلم ديدن به نشده حاضر

بسيار کرد، مي آماده او را اصفهان زندان اعداميهاي خواست کيفر که بود کميل بازجويم بردند،

خود مخملباف فيلم ديدن زا امتناع که اين اول زنيم مي شالقت دليل دو به گفت من به و بود عصباني

زمين بندم چشم زير از ، بردند اطاقم داخل و زدند بندمو چشم...دهد مي معني زندان قوانين از سرپيچي

پشتم به ضربه اولين اکبر اهللا گفتن با و بکشم دراز گفتند ديدم، مي را خوني دمپاييهاي و لباسها و خوني

با بود برده جا آن به زندان از مرا که زني نگهبان ، کردم احساس پشتم در را شديد سوزشي خورد

تو بودم؟ نديده را بخوره کتک سينما به نرفتن خاطر به که لجباز قدر اين آدم :گفت مي اصفهاني لهجه

تعداد چه روز آن دانم نمي .ديدي مي خوب تلويزيون از را پارتيزاني فيلمهاي و داشتي دوست فيلم که

خود نوشته ادامه در خانم اين »بخوابم توانستم نمي پشتم روي انفرادي در امدته تا اما خوردم شالق

استفاده شکنجه و سرکوب وسيله عنوان به شود مي هم سينما از که بودم نينديشيده هيچگاه« :است آورده

که است مخملباف محسن عنوان با هنرمندي شبه عليه من دادخواست« :است كرده اضافه سپس و »!کرد

74

Page 75: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

.»کردند مجروح را بدنم شالق هاي باضربه باشم اش ارتجاعي فيلمهاي تماشگر نپذيرفتم که اين رخاط به

كوچك اخوي« »هنري« فعاليتهاي قرباني صدها و دهها از نمونه يك ترديد بي كه شكنجه قرباني اين

خاطر به دباش هم سينما هنرمندان ترين برجسته مخملباف اگر« :است نوشته پايان در است، »الجوردي

به و مبارزان تعقيب گروه تشکيل خاطر به زندان با مستقيم همکاري خاطر به سرکوب، در شرکتش

ريفنشتال لني که همانگونه شود کشانده محاکمه به بايد مي ايدئولوژيک فيلمهاي ساختن خاطر

نورنبرگ دادگاه هب نبود مخملباف با مقايسه قابل اش فيلمسازي وتوانايي استعداد که آلماني کارگردان

شکنجه و سينما« مقالة از.(»گرديد طرد وفستيوالها هنري مجامع تمام از عمرش آخر تا و شد فراخوانده

)نصيبي بصير نوشته »!اسالمي جمهوري زندانهاي در

خوب شديم آشنا فعلي هنرمندان و سابق گران شكنجه از يكي اندازي پوست از نمونه چند با كه حال

و افغانستان از و گرفته را »ها بچه و خانم« دست است سال چند مخملباف كه يمكن اشاره است

و رژيم از كندن مدعي وقت هيچ او البته .است افكنده اقامت رحل فرانسه در اكنون و گذشته تاجيكستان

هب بازگشت براي را سرش پشت پل رندانه هميشه اما زده پهلو دو غرهايي .است نكرده را خميني از تبري

اسپانيا »سور سوردل« جشنواره است قرار كه كتابي مقدمه در مثال .است كرده حفظ رژيم گنداب همان

جمهور رئيس با آمدم مي خودخواسته تبعيد به ايران از پيش سال3 قتي « :نويسد مي كند منتشر او درباره

را سال هر مير و مرگ رآما :گفتم كجا؟ :گفت .روم مي :گفتم كردم، قات مال )خاتمي( قبلي دموكرات

كس هيچ ايران در چون روم مي همين خاطر به :گفتم نه، :گفت خوانيد؟ مي سال روزنامه آخرين در

.ندارد »بسيجي« ريش ديگر البته اكنون او .»ميريم مي چقدر و چرا ما كه داند نمي هم جمهور رئيس حتي

و سكس« درباره »نصوح توبه« جاي به و زند مي پاپيون و پوشد مي فراك برعكس و ندارد بركمر كلت

و كند الغا چنين كند مي سعي رياكاري با خودش است؟ شده عوض او واقعا آيا اما .سازد مي فيلم »فلسفه

شد پيروز ب انقال وقتي« :نويسد مي شود، منتشر او درباره اسپانيايي زبان به است قرار كه كتابي مقدمه در

.شدند جمهور رئيس حتي و وزير و مجلس وكيل من نزديك دوستان مامت ، شديم آزاد زندان از ما و

سراغ و كردم ترك را سياست و آنها من اما )ب انقال از پس ايران جمهور رئيس دومين رجايي دوران(

از صادقانه شدن كندن قدم اولين كه دانند مي همه ولي )ملي اعتماد رساني اطالع سايت وب( آمدم سينما

برداشته جلو به گام يي ذره او اگر« .است آن عليه موضعگيري سركوب و شكنجه تگاهدس و آخوندها

چند و است كرده شكنجه را نفر چند و است داده لو را نفر چند گفت مي و آمد مي بايد همه از اول بود

گري هشكنج درباره مقاله از(»اند؟ بوده كساني چه همكارانش سالها اين در و است داده كشتن به را نفر

)شد فيلمساز كه

گران شكنجه به كه نيست اين شكنجه و سركوب با مبارزه قدم اولين باشيم داشته يقين بايد كه اين نتيجه

به كه يي مبارزه سالمت حفظ براي قدم، اولين .است بدي »چيز« شكنجه كه دانند مي همه .بگوييم بد

75

Page 76: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

.ندهيم قرار صف در گران شكنجه با را خودمان كه است اين كرديم، اشاره دشواريهايش از برخي

و هيچگاه مرز اين .داريم قرار آنها مقابل صفي در ما كه كنيم فراموش نبايد بشود، آنها با هررفتاري

.شود فراموش نبايد هيچگاه

عميق شناخت گر، شكنجه و شكنجه عليه نبرد پيروزمندانه ادامه شرط كه مرزبندي، اين رعايت از بعد

قرار كار دستور در آنان ايدئولوژيك و سياسي كنندگان توجيه و آنها دعاوي و فهاحر و ترفندها

.گيرد مي

مستمر نبرد يك صعوبتهاي درباره ديگر اندكي هم باز در ما نزديكي در كه هستند پليسهايي هميشه« :است گفته شيلي شهيد جمهور رئيس آلنده، سالوادر

خدمت به كه هستند جواني روستازادگان هميشه .اند كرده نكمي سبزرنگشان كاميونهاي توي يي گوشه

.بگيرند قرار ما برابر در لرزد، مي سرشان روي قابلمه مثل كه گشادي كالهخودهاي با تا اند شده خوانده

اعدام جوخه براي كنند مي محكم را خودشان حمايل كه حالي در كه هستند گوشتالودي االغهاي هميشه

.» ...آتش :بزنند فرياد

در اگر كه رسد مي نظر به آگاهگرانه؟ و دهنده هشدار يا و است كننده نااميد و بدبينانه برداشت، اين

االغهاي« پس از نه و ايم، شناخته را گر شكنجه نظامهاي نه نكنيم، غور خوب آلنده حرفهاي معناي

كنيم فراموش ما تا ودش عوض اندكي پاالنها رنگ كه است كافي نتيجه در .آمد برخواهيم »گوشتالود

كرده، شليك ميهن مجاهد و مبارز نسلهاي برسينه شان»گشاد كالهخودهاي با« كه هستند كساني چه كه

.كرد خواهند يا و كنند مي يا

حاكميت، از شده رانده گر شكنجه .هستيم رو به رو گر شكنجه نوع دو با ايران در ما كه است اين واقعيت

گر شكنجه و شاهي گر شكنجه .آن آخوندي نوع يعني حاكم، گر شكنجه و .آن ساواكي نوع يعني

خاص ادعاهاي و حرفها خودشان سياسي وضعيت و ماهيت به بنا هريك گر، شكنجه نوع دو اين .شيخي

ميدان به را هريك با رويارويي براي مناسب سالح و بشناسيم را دعاوي اين بايد ما .دارد را خودشان

.آوريم

و شلوار و كت با بسياري .ندارند را كهن عهدهاي دوستاقبانان عريان سيماي ساواكي، نوع گران شكنجه

علت به كه اند شده رانده خوردگاني شكست آنان .هستند كار اندر دست پاپيون و كراوات حتي

بسياري درجريان نزديك از كه جا آن از اما .هستند پايگاه بدون و منفور شدت به عملكردهايشان

با آخوندها پنهان روابط متقابال و انقالب پيروزي در مبارزان و مجاهدان نقش جمله از ،مسائل

به توجه با و .هستند انقالب سوار موج مفتخوران آخوندها كه دانند مي خوبي به اند بوده خودشان،

خودشان، شدن رانده و شكست اصلي علت كه كنند مي برآورد درستي به آخوندها بودن ريشه بي

76

Page 77: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

و رفته لو ارتباط يك و هزار هركدام كه آخوندهايي نه و اند؛ بوده مردم واقعي مبارزان و جاهدانم

مقايسه قابل غير مبارزان و مجاهدان به نسبت آنان ورزي كينه بنابراين .اند داشته ساواكيها همان با نارفته

قرباني برسر رقيب دو و همكار دو تضاد واقع در يكديگر با آنها دعواي .است آخوندها با شان دشمني با

.است شكنجه ابقا براي گر شكنجه دو حسادت و رقابت .ندارند شكنجه نفي براي دعوايي .است شكنجه

را زمينه بهترين مبارزان، و مجاهدان كشتار و شكنجه با چگونه بدهند پاسخ كه اين جاي به ساواكيها

قربانيان متوجه را خود حمالت تيز لبه اند، ردهآو فراهم بعدي خونريز مرتجعان آمدن كار روي براي

جديد شكنجه حاكميت و استقرار مسبب اند كرده كه مبارزاتي خاطر به را آنان و كنند مي خود سابق

تحجر برابر در »تمدن« از دفاع لباس ناگزير، نقطه، اين در مطرود گران شكنجه .كنند مي معرفي

يك به .بشوند هم دموكراسي و آزادي معلم دهد پا اگر كه رندندا ابايي هيچ و پوشند مي را آخوندها

.كنيم مي اشاره مضحكه اين از نمونه

هوشنگ نام و باشد افتاد اوين به گذرش ساواك حاكميت سالهاي در كه است كسي كمتر

سفاكترين از يكي او .باشد نشنيده را سفاك گر شكنجه و سربازجو )اوين منوچهري به معروف(ازغندي

يك نمونه محض .است كرده پار و لت خود هاي شكنجه زير در را نفر صدها كه بود ساواك ازجويانب

از بيش آن طي كه مجاهدين سازمان 1350شهريور ضربه جريان در او نقش به دهم مي رجوعتان قلم

منوچهري همين توسط و دستگير نژاد حنيف هم بعد مدتي .شدند دستگير سازمان كادرهاي درصد90

محمد كه وقتي رجوي مسعود زبان از دهنده تكان تاريخي صحنه يك يادآوري .شد شكنجه شدت هب

ماه دوم «… نيست مناسبت بي آورند مي ديگر اسير مجاهدان ميان به دستگيري از پس را، نژاد حنيف

.دش شلوغ خيلي بوديم، نشسته اوين سلول در كه زود صبح كه بود 1350 سال مهرماه اواخر و رمضان

در هم تا4 و طرف يك در داشت انفرادي سلول8 موقع آن اوين زندان .شد شلوغ بند داخل و راهرو

يكدفعه .بودم 2شماره سلول در من .كرد مي جدا هم از را آنها وسط، در بند مسؤل اتاق كه مقابل طرف

.نبود همراه نجهشك و شالق با تحركات اين معمول روزهاي مثل اما .شد زياد خيلي وآمدها رفت ديديم

مركزيت بعد دقايقي افتاده؟ اتفاقي چه كه بوديم فكر اين در .بودند خوشحال خيلي ساواكيها

بعد .باشيد زود و بپوشيد لباس گفتند و كشيدند بيرون مختلف سلولهاي از را مجاهدين دستگيرشده

تا بودند گذاشته نگهبان كي ما از كدام هر براي جا آن در و بازجويي قسمت به بسته چشمهاي با رفتيم

يك هم آن پشت و ايستاد آمبوالنس يك ديدم كردم نگاه يواشكي من .نكند بلند را سرش كسي

ديگري اتاق به و كردند خارج آن از افقي صورت به بودند، كرده پيچ طناب كه را نفر چند و ديگر ماشين

!گرفتيم !گرفتيم !گرفتيم :گفتند مي سرهم پشت و كردند مي بدوبدو خيلي ساواكيها .بردند

بودند داده ما به اوين در كه شلوارهايي و كت با را ما ساعت نيم از بعد .بودند كرده دستگير را محمدآقا

تمام و بود سازمان مركزيت جلسه گويي .بردند او نزد به_ بودند كرده دستگير خانه لباس با را ما چون

77

Page 78: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

بودند خارجه در كه كساني و اصغر استثناي به بودند؛ جلسه آن در بودند، تهران در كه مركزيت اعضاي

.دهد فريب فرار طرح اجراي براي را ساواكيها خواست مي و كرد مي بازي فيلم كه )رضايي( رضا و

منوچهري، كه بود اين مركزيت ديگر جلسات با جلسه اين تفاوت تنها .نشاندند بسته كت را آقا محمد

.داشت حضور جلسه اين در بود، ازغندي واقعيش اسم و كرد مي ستگيرد را مجاهدين كه سربازجويي

تمام ديگر :گفت مي و بود انداخته پايش روي پا فاتحانه خيلي و بود داده تكيه و ايستاده ميز كنار

!شديد

…بوديم نشسته او دور هم ما بود، نشسته طرف آن آقا محمد

شد، سرازير آقا محمد چشم گوشه از اشكي طرهق كه ديديم ناگهان …داشتيم آرزوها چه !ياللعجب

…بود يي صحنه عجب .كرد كنترل را خودش بالفاصله هرچند

و سياه و كرده ورم آقا محمد سروصورت تمام كه ديديم مي سلول در سوراخ از هم بعد روزهاي

اشتبزرگد مراسم رجوي مسعود( ».…بودند كرده شكنجه را او .بود شكسته هم اش بيني و كبودشده

جا آن .كرد فرار آنجلس لس به سلطنتي، ضد انقالب جريان در منوچهري هرحال به ).1373خرداد4

جلد بوده، چكاره خودش كه اين كامل فراموشي با ساواك، ان گر شكنجه و بازجويان بقاياي كنار در

كه رفت يشپ حد آن تا و .مجاهدين براي هم آن آزادي، معلم شد جا آن مكاره بازار در و كرد عوض

اشتباه اما .نوشت آزادي دشمنان ذم و آزادي مزاياي و توصيف اندر كتابي و شد هم قلم به دست حتي

از بلكه !نداشت اختناق و سركوب در نقشي اصال هم ساواك !نبودند آخوندها آزادي دشمنان .نشود

و اجنبي جاسوس »اعليحضرت« زمان مثل درست كه هستند، و بودند، مجاهدين اين منوچهري نگاه

اشاره(اند گرفته پول عراق از كنند اعتراف كه بود اين هم نكردنشان اعدام شرط و .بودند آزادي دشمن

گر شكنجه و سربازجو جناب ).نژاد حنيف محمد بنيانگذار شهيد نكردن اعدام شرط سه از يكي به

از قبل تا كه كشيد كساني برروي را تيغ و كرد معروفي آزادي دشمنان را مجاهدين همچنان ديروز

.بودند همكارانش و او خود قربانيان انقالب

و سفاكي در هم كه هستند آخوندي مدل گران شكنجه و آمران حاضر، و حي گران شكنجه ديگر نوع

از(سابق گران شكنجه كه دانند مي خوبي به آنها .اند ربوده ساواكيها از را سبقت گوي وقاحت، در هم

.دارد باورشان نه و گيردشان مي جدي نه كس هيچ كه هستند يي سوخته كارتهاي )منوچهري قبيل

قدم در مطرود گران شكنجه جنايتهاي برشماري با كنند مي سعي آخوندي نوع حرامزادگي با بنابراين

بازجوي به كه را، »شريعتمداري حسين« گر شكنجه پاسدار مثال .دهند نشان شكنجه قرباني را خود اول

خون كه بيرحم دژخيم و پليد بازجوي اين .نشناسد كه است كسي كمتر است، معروف ساز تواب ويژه

راست و كند مي نمايي مظلوم بسيار البته خود كردن مشروع براي ريخته زمين به را مبارز و مجاهد صدها

من كه را آنهايي« :كه كند مي ها ناله ساواك دست از مغشوش، جمالت مشتي بندي سرهم با دروغ، و

78

Page 79: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

ترتيب اين به را ناخن كشيدند را دستم ناخن بار دو كه است مورد چند اين بودم شاهد تنهايي به خودم

ديدم نمي بود بسته چشمانمان كه اين دليل به را وسيله اين ما كه داشتند يي وسيله يك كه كشيدند مي

پيدا را شكنجه ابزار التآ سياسي زندان هاي بچه انقالب پيروزي از پس بعدها كرديم مي حس ولي

چيز يك بعد گرفت مي را ناخن روي كه بود قاشق يك صورت به وسيله اين باالي قسمت كردند

از يكي بود دردناك بسيار كه كشيدند مي دفعه يك را ناخن و شود مي وارد ناخن زيز از تيزي نوك

شكنجه تخت به را زنداني وقتي كه شود مي گفته دليل اين به آپولو .بود آپولو هايشان شكنجه اصليترين

با شريعتمداري حسين مصاحبه از( »آمد مي زنداني سر به كاسكت كاله شبيه كالهي يك بستند مي

) 1381شهريور8 همشهري روزنامه

هيچ اعمال از آخوندي حاكميت هرم رأس در كه است مكاري روباه تر، وقيح شريعتمداري پاسدار از

باالترين كه است رفسنجاني آخوند منظور .است نكرده دريغ مبارزان و مجاهدان به نسبت جنايتي

و سركوبها همه گيرنده تصميم و مؤثر نفرات از آخوندي حاكميت اول روز از دولتي، مقامهاي

جناجهاي بين قدرت مسابقه يك در رنگ هفت و خط هفت جانور اين .است بوده رژيم جنايتهاي

ساير ماهيت با فرقي هيچ او ماهيت اما . بگيرد هم ليبرالي تژس گاه كند مي سعي آخوندي مختلف

انقالب اول همان از چرا خورد مي افسوس تمام صراحت با كه است كسي همان او .ندارد آخوندها

:است گفته شده آزاد مجاهد زندانيان آزادي به اشاره با او .اند نينداخته راه را كشتار و شكنجه بساط

كرديم، مي اعدامشان و گرفتيم مي را اينها از نفر200 است،كه انقالب اوايل منظورم روز، آن اگر«

مناسبت به كه جشني در وحشي، گر حيله اين ببينيم حال ).60مهر11 اطالعات(»شد نمي قدر اين امروز

در دانست نخواهند هرگز ما مردم« :گويد مي چه اند گرفته انقالب پيروزي سالگرد هفتمين و بيست

کند مي اشاره عرب شاعري از شعري به سپس او »است گذشته چه شاه رژيم سياسي زندانيان بر زندانها

اما بينند مي هم کنار در را شده چيده روغن هاي شيشه و روند مي فروشي روغن هاي مغازه به مردم« :که

درست روغن اين آنها فشار اثر بر که آسيابي دوسنگ بين کنجد هاي دانه سر بر گذشته در دانند نمي

انقالب، سال هفتمين و بيست در سياسي زندانيان گريه مقاله كاشاني مريم( »است آمده چه شده

)رژيم متعدد سايتهاي

موافق كامال ايشان حرف اول قسمت با ما بله كه گفت بايد رفسنجاني »گهربار« سخنان با رابطه در

اما »است گذشته چه شاه رژيم سياسي زندانيان رب زندانها در دانست نخواهند هرگز ما مردم« كه هستيم

ترين سخت ساواك »آسياب سنگ دو بين« كه آنان بلكه .ندارد آخوندها به ربطي اصال مسأله اين

و ها احمدزاده مسعود و بود كتيراييها همايون نامشان كردند تحمل را ضدانساني هاي شكنجه

همين خود جمله از و آخوندها كه دانند مي خوبي به ها،سال آن زندانيان همة قضا از و .زادگانها بديع

79

Page 80: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

هوشنگ همين مشخصا و اوين، گران شكنجه با يي حسنه و گسترده روابط چه رفسنجاني

.داشتند كرديم، اشاره كه )منوچهري(ازغندي

همين كارگزاران و سران حاكميت اصلي مايه .نيست كم تنها نه آخوندي رژيم در فريبكاريها نوع اين

دجالها قبيل اين درباره .است شده شناخته برايمان دجالگري و دجال واژه در ما كه عوامفريبيهاست

را )اسپانيايي شهيد شاعر( لوركا گارسيا فاشيست بازجوي صداقت حداقل آنها .كرد توان نمي كاري

لذت« با را او اام كند مي اعدام احترام با را معترض كارگران گفت مي لوركا به صراحت با كه ندارند

در را الي مي معروف كشتار كه آمريكايي نگار روزنامه( هرش سيمون آرزوي همان ما بنابراين .»كامل

.داريم آخوندي نظام رفسنجانيهاي همه و رفسنجاني براي را سينجر كي باره در )كرد افشا ويتنام

دروغپردازيهاي و نايتهاج به هرش سيمون افشاگريهاي و تحقيقات از وسيعي بخش كه اند نوشته

با مصاحبه در هرش .شود مي مربوط آلنده، عليه ژنرالها كودتاي در وي نقش به ويژه به سينجر، كي

افشاي که را خفتي و بماند زنده خيلي که است اين او مورد در آرزويم بزرگترين« :است گفته اس بي سي

هرش از تأسي به نيز، ما .»کند احساس د،گذار مي نمايش به پيش از بيش روز هر جناياتش و دروغها

.كنيم مي »عمر طول« آرزوي رژيم سران ساير و رفسنجاني براي

و شده رانده گر، شكنجه نوع دو اين شناخت در فقط شكنجه عليه نبرد پيچيدگي شود پنداشته اگر اما

كه زيرا .ايم هشد متوقف پيچيدگيها درك راه نيمه در هست بالفعل، و حاكم گر شكنجه و مطرود،

.كند نمي تأييد را كارشان كسي خط ته در و هستند رفته لو عناصر موجودات، قبيل اين باشد هرچه

مشروعيتي نه يك هيچ شان، آخوندي نوع نه و ساواكي نوع نه كه دانند مي هركس از بهتر هم خودشان

را آنان كارهاي و حرفها همان تا دارند واسطي حلقه به نياز دسته هردو بنابراين .مقبوليتي نه و دارند

افراد قبيل اين با مبارزه داريم گر شكنجه و شكنجه عليه كه نبردي در .دهند جلوه موجه و كرده تئوريزه

را شكنجه و سركوب دستگاه به شان وابستگي كه دارند فريبنده ظاهري اينان زيرا .است دشوارتر بسيار

.پردازيم مي خودفروخته و فاسد وريسينهايتئ قبيل اين از يكي به .كنند نمي عيان

كار يونسكو در كه است اجتماعي علوم محقق و دانشگاه استاد و روشنفكر يك ظاهر به نراقي احسان

حاكم رفسنجاني مثل نه و بوده گر شكنجه و بازجو شريعتمداري و منوچهري مثل نه .كند مي و كرده مي

به كنيم حذف او پرونده از را »خيانت« و »مزدوري« نصرع شود قرار اگر كه اما .حاكميت رأس در و

به بعد و پيوست توده حزب به جواني در كه است يي آخوندزاده .ماند نمي باقي برايش چيز هيچ راستي

هم بعد .بود مشغول آنها براي داللي به و داشت فرح و دربار با علني رابطه شاه دوران در .شاه ساواك

بقيه و خاتمي براي داللي به و آمد فرانسه به و شد آزاد سپس و افتاد زندان به مدتي آخوندي رژيم در

به است كافي اما است پنهان بسياري براي او پرده پشت فعاليتهاي هرچند .پرداخت رژيم سران

در اش سياسي مواضع از .كند مي چه خفا در شود معلوم تا كنيم توجهي اش علني موضعگيريهاي

80

Page 81: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

صداي يي ماهواره تلويزيون در 78آبان21 در او .پردازيم مي شكنجه درباره ظراتشن به و گذريم مي

مجاهدين وسيع كشتار درباره او .داد پاسخ شنوندگان و خبرنگار سؤاالت به و كرد شركت آمريكا

شهدا افزايش مجاهدين اسلحه اصال بشود، زياد كشته كه خواستند مي مجاهدين« :گفت آخوندها توسط

جاي اين تا كه كرد اذعان بايد .»شود منجر جا اين به جريانات اين كه )خواستند مي ( بود شدگان كشته و

رژيم امنيتي تئوريسين حرف همان مو به مو زيرا .است نكرده يي تازه كشف هيچ نراقي احسان قضيه

بزند را او هاي بچه بيشتر الجوردي که داشت احتياج اين به رجوي« :كه است كرده كپي حجاريان سعيد

اين به هم الجوردي . دهد افزايش نظام به را آنها نفرت و کينه و کند جذب نيرو بتواند بيشتر او تا

و رفت خط آخر تا بايد که کند توجيه را مسئوالن بتواند او تا کند ترور بيشتر رجوي که داشت احتياج

اينجاي تا بنابراين .»شود جارو بايد رددا انديشي دگر اي ذره که کسي هر بلکه منافقين سازمان تنها نه

عقب براي نراقي ببينيم اما .است آورده كم آخوندها تئوريسين از امتياز يك ساواك تئوريسين مسابقه

ابراز جنايتها اين به نسبت كه كساني به خطاب او .نوردد درمي را ديگري مرزهاي چه خود ماندگي

خشونت )اما( است، بد زندان گوييد مي هي .آخر نكنيد شفرامو را اين شما« :گفت كردند مي انزجار

اعدام شاه رژيم از عده يك كه است درست بوديم، زندان ما كه اول دفعه است؟ عواملي چه نتيجه

كردند مسلحانه قيام خرداد30 از آقايان كه شد وقتي شكنجه ولي كرد نمي شكنجه كسي اما شدند،

امروز اگر من )بگويد كسي( كه است پذير توجيه اين آيا« : كه سؤال اين به پاسخ در نراقي .»خيابان توي

بايد را شكنجه !درصد صد« گفت »كند؟ مي نابود مرا فردا نكنم نابودش امروز يا ندهم شكنجه را اين

آنهايي …است بدي چيز شكنجه گفت مطلق طور همين شود نمي .دهد مي رخ شرايطي چه در ديد

براي هم بعد و .»خشونت افزايش در بودند مقصر آنها انقالب، در انقالب گفتند بعد و كردند انقالب كه

جرياناتي چه كه نگوييم و شكنجه بگوييم مطلق فقط اگر بود خواهيم احمق ما« :كرد اضافه بيشتر تأكيد

اگر بود خواهيم احمق كه فرمايند مي صحيح »دكتر آقاي« شك بي .»آورد مي وجود به را شكنجه

جنايتكار برشت برتولد گفته به برآن، اضافه ولي »آورد مي وجود به را شكنجه جرياناتي چه كه نگوييم«

جاي تعويض و كسي؟ چه جالد و بوده كسي چه قرباني معادله اين در كه كنيم پنهان اگر بود خواهيم

حساب اين با .است دژخيم جنايت از تر سهمگين جنايتي باشد كه هركس طرف از يكديگر با دو اين

حجاريان؟بي شريعتمداري؟ منوچهري؟ يابيد؟ مي را كسي چه »شناسي جامعه و محقق« چنين چهره در

شالق هر از بيشتر بسا و است شكنجه و سركوب دستگاه به امامي سعيد ده از بيشتر بسا او خدمات ترديد

به نوكر زيادي تعداد يرفسنجان نه و شاه نه شك بي و .است رسانده مدد شيخ و شاه دستگاه به دستي به

اي رفته لو جاسوسان با حتي افراد قبيل اين كه كرد توجه بايد .كرد نخواهند پيدا او امثال خدمتي خوش

»طاهر و طيب پولهاي« آخوندي اطالعات وزارت از كنند مي افتخار صراحتا كه زاده نوري عليرضا مثل

يك در كسي وقتي .است پنهان و خفا در كه رو از نه عده اين كار عمده كه زيرا .دارند فرق گيرند مي

81

Page 82: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

معلوم »است بدي چيز شكنجه گفت مطلق طور همين شود نمي« :گويد مي پرده بي تلويزيوني برنامه

.است راستايي چه در كارهايش و كند مي چه خفا در كه است

:شكنجه با نبرد براي سوخت اصلي منبع دو رو پيچيدگيهايي چه با گر شكنجه و شكنجه با نبرد در كه دهند مي نشان كرديم اشاره كه هايي نمونه

كه حساسيتهايي گرفتن نظر در و قضيه هاي جنبه تمام به توجه با كه است الزم بنابراين .هستيم رو به

.شويم قضيه وارد هستند حياتي بسيار

گر شكنجه با ديگران بينيمب و .بياموزيم جهاني تجربيات از بايد خودمان تجربيات بر عالوه نبرد اين در

اند؟ كرده چه خود ان

خودمان مستقيم تجربيات دوم و تاريخي اول .هستند درنگ قابل مؤلفه دو در نيز خودمان تجربيات

.شيخ و شاه با مبارزه از ناشي

بد كه داريم را مشروطه زمان گران شكنجه و ضدانقالبيون با برخورد نمونه خود، تاريخي تجربه در

:بكنيم آن به اي اشاره نيست

و بود آلوده مشروطه مجاهدان خون به دستشان كه عامالني و آمران بودند مشروطه انقالب جريان در

و دليل با و دادند عذاب را آنها گرفتند، سخت برمجاهدان بسيار شدت با استبداد حاكميت دوران در

آنها اما بودند ببندها و بگير اصلي فرماندهان نظامها امير و لياخوفها .كشتند اقسام و انواع به دليل، بي

.كردند مي حمايتشان شدت به كه داشتند پشتيباناني

و مردم شكنجه آمران و استبداد سران از برخي حساب به تا شد فرصتي استبداد نظام سقوط از پس

.شود رسيدگي مجاهدين

شيخ اين .بود نوري اهللا فضل شيخ تداش قرار مجاهدان و مشروطه با دشمني در كه كساني همه صدر در

حاكم آخوندهاي ايدئولوژيك و واقعي نياي و مذهبي ارتجاع سلسلة سر كه آزادي، ضد و مرتجع

الوزراي رئيس مشيرالسلطنه، به محمدعليشاه حاكميت دوران در كه رفت پيش جا آن به تا است، كنوني

المدرك الغالب العلي اهللا و نماييد ضعر شاه به كه كنم مي عرض صريحا« :نوشت مي نامه وقت،

خواهيد گرفتار سوءحال با و گذشته امر موقع اين در شود سستي اظهار الجمله في اگر كه المهلك

از هيچ شماست، با غلبه كه است اين رسانم مي عرض به را خود يقين و دارم يقين بنده را چه آن …شد

ستارخان و آذربايجان قيام(…»شود نمي اصالح ديگر ودبش لغزشي الجمله في اگر و نلرزيد بادها اين

قاضي زبان از خميني، 67سال سياه عام قتل جريان در پرده بي سفاكي گونه اين )اميرخيزي اسماعيل

...است سخت بسيار فشار در قضاييه قوه« :گفت كه شد تكرار اردبيلي، موسوي آخوند وقتش، القضات

82

Page 83: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

پرونده بردن و آوردن و محاكمه از ديگر .شوند اعدام دم از يدبا شوند نمي اعدام اينها چرا كه

)67مرداد15 رژيم راديو( »بود نخواهد خبري محكومين

.شد آويخته مجازات دار به بود، منفور شدت به كه اهللا فضل شيخ استبداد، شكست از بعد

كه بودند جاهدانم شكنجه و سركوب منفور عامالن و مقامات از تن دو حضرت صنيع و الملك مفاخر

.شدند مجازات آمدند گرفتار استبداد سقوط از بعد

.است آموزنده استبداد و سركوب عامل دو اين يكي عملكرد و زندگي به نگاهي

آذر سوم و بيست روز« :است نوشته حضرت صنيع درباه خود مشروطه تاريخ در كسروي احمد شادروان

صنيع سردستگي به ميدان چاله سامانهاي و سر بي از گروهي .)ق . ه 1326 ذوالقعده نهم 1286(

از انبوهي امروز ...شدند روانه سپهساالر مسجد سوي به رو افتاده راه خود کوي از کدام هر حضرت

به و برخاستند هياهو به ناگهان بياسودند، و بودند زماني اوباشان .بودند مي سپهساالر مدرسه در انجمنها

مجلس سوي به رو آمده، بيرون مدرسه از عربده و هايهوي اين با و سرودند دشنامها مشروطه و مجلس

دوستي خواهان مشروطه با مجددا محمدعليشاه ).ذوالحجه نهم( سوم و بيست جلسه در چون ...نهادند

خود زن پدر خانه در را او و شد پنهان حضرت صنيع .کنند دستگير را اوباشان داد دستور و کرد

)ذوالحجه ونهم بيست( بهمن13 دوشنبه روز در سرانجام .بود گريخته آنان ميان در که کردند دستگير

زندان صوب به و شد محکوم کالت در حبس سال ده و شالق ضربه دوهزار به عدليه رأي موجب به

صنيع همين محمدعليشاه طرف از مجلس بستن توپ به روز در درست كه آن جالب اما »گشت اعزام

بازوي و دست« ديگر بار و »بجنگد مليون با خود دسته با« تا شود مي خوانده باز كالت از حضرت

.»باشند سركوب

كه جرم هرميزان با و هركس مجرمان كه است اين درس اولين گرفت؟ شود مي نتايجي چه باال نمونه از

عادالنه، محاكم اما .شود مشخص قانون براساس سزايشان و شوند محاكمه عادالنه محاكم در بايد باشند

كنيم تصور كه است اين خودي به خود گرايش معموال .است نامتصور عادالنه حاكميت يك بدون

در .كردن عمل قانوني بي در دارد بازي بيشتر دست باشد انقالبي يا مردمي بيشتر هرچه حاكميت يك

در را ترس اين هنمون .حاكمان ترس و است حاكميت ثباتي بي نشانه عملكردهايي، چنين كه حالي

سه از بعد اكنون .بينيم مي قصر زندان و رفاه مدرسه در سلطنتي ضد انقالب اوايل رويه بي اعدامهاي

جريان در كه اند كرده رو دروني سگدعواهاي برخي خاطر به آخوندها توسط شده ربوده حاكميت دهه

تنفس خالل در بلكه .نبوده ركا در حكمي و دادگاه و محاكمه اصال شاه وزير نخست هويدا اعدام

هادي آخوند كه است شايع رسمي غير صورت به و برند نمي هم را نامش تازه كه نفر، يك دادگاه

با يزدي ابراهيم دكتر گفتگوي از (است كشته را او كمري اسلحه گلوله شليك با است، بوده غفاري

در درست خميني، دستور به كه ايياعدامه از ديگري نمونه به )84خرداد21 آفتاب حكومتي روزنامه

83

Page 84: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

خودداري و رحيمي )تيمسار( مقاومت به توجه با« :كنيم توجه است گرفته صورت انقالب پيروزي روز

اند نكرده باور هنوز ارتش سران كه داشت اظهار پادگانها، به برگشتن براي نظاميان به دستور از او

علوي و رفاه مدرسه خود هاي توپخانه يا ليكوپترهاه با آن هر است ممكن و است شده پيروز انقالب كه

رحيمي، نصيري، يعني اول نفر چهار اعدام حكم خود شرع حاكم عنوان به بنابراين .كنند بمباران را

اجراي و صدور اصلي علت كه شود مي مالحظه )باال منبع همان( .»كرد صادر را ناجي و خسروداد

وضعيت از خميني ترس اتفاقا كه عدالت اجراي نه شاه كومتح شده شناخته جانيان از تن چهار حكم

اما نداشت، موضوعيت اصال ترسي چنان هم، واقعي صورت به كه اين از گذشته .است بوده خودش

را عدالت هرچيز از قبل پوشد مي شرع حاكم لباس علوي و رفاه مدرسه بمباران ترس از خميني وقتي

او تر پايين هاي رده در كه است طبيعي بسيار كند مي كاري چنين ينيخم وقتي حال .است كرده تيرباران

و شخصي برخوردهاي از يي دهنده تكان نمونه به گفتگو همين در يزدي دكتر .كرد خواهند چكار

... نام به فردي كه كرد روشن من تحقيقات« :است كرده بيان را شده دستگير ساواكيهاي با فردي

احضار وزيري نخست دفتر به را او .است كشته و ربوده را )اصفهان ساواك رئيس(نادري سرهنگ

شكنجه و بازداشت اصفهان ساواك توسط انقالب از قبل گفت و كرد اعتراف نادري قتل به او ...كردم

است برده خود منزل زيرزمين به و ربوده را او و كرده شناسايي را نادري ردپاي انقالب از بعد .بود شده

به را اش جنازه سپس و ميرد مي و كند مي اعمال وي حق در بودند، داده او به كه را هايي جهشكن همان و

كردن رها معناي به آيا برخوردها گونه اين نفي )منبع همان ايضا(»كند مي دفن و برد مي بيابان

ايران مردم به نسبت شاه رژيم سردمداران يا ساواكيها كه جنايتهايي از ما ترديد بي است؟ گران شكنجه

با و آنها با برخورد هرگونه معتقديم كه است آگاهي همين دليل به درست اما .آگاهيم اند كرده

فردي توزيهاي كينه از دور به بايد آخوندي، رژيم گران شكنجه خود جمله از ديگري، گر هرشكنجه

از دور به نقالبي،ا موازين براساس ما .گيرد انجام منصفه هيأت حضور با علني محاكم در و باشد

شكنجه دستگاه با مبارزه دنبال به باشيم، خودمان ظلم مورد سوژه كه اين ولو فردي، جويي هركينه

.نداريم هميشه براي جهنمي دستگاه اين سپردن گور به جز آرزويي هيچ و هستيم

اكيتيسف ان گر شكنجه و رفسنجاني همچون وقاحتي مجرمان، كه نيست اين اصلي مسأله بنابراين

.است گر شكنجه مولد و شكنجه سيستم بقاي برسر اساس در مسأله .دارند شريعتمداري حسين همچون

نظام و سيستم با كه است اين ايم، شوريده ضدبشري جنايت اين عليه كه ما، اصلي سؤال رو اين از

جنايتي شكنجه كه معتقديم حاكميت، تحت چه و باشيم حاكميت در چه ما، كرد؟ بايد چه شكنجه

به تبديل آخوندها حاكميت مدتي اندك در چگونه ايم ديده چشم به كه جا آن از اما .ضدبشري است

به را تلخ تجربه اين هميشه براي كه ايم كرده عزم شد پرور شكنجه و شكنجه سراسري و بزرگ دستگاه

بلوغ از درجه آن به خميني و شاه دوران از تلخ هاي تجربه با مردم .بسپاريم گور به تاريخي صورتي

84

Page 85: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شكنجه دستگاه ريشه چگونه حقيقت قطره هر كشف با بدانند كه اند رسيده عقلي رشد و فكري

.شود مي تضعيف

گوارا چه درباره بيش و كم ما همه .كنيم اشاره نيز خبر يك به نيست بد مباحثمان از بخش اين پايان در

در انقالبيون از بسياري سرمشق گذشته قرن در كه بود بزرگي انقالبي گوارا .ايم خوانده يا شنيده مطالبي

كساني را او .نبود مختلف كشورهاي انقالبي روشنفكران بر تنها او تأثيرگذاري پهنه .بود جهان سراسر

را تصويرش مريلند هنر دانشگاه و بودند خوانده »زمين روي انسان کاملترين« سارتر پل ژان چون

را او امروزه اش، خورده سوگند دشمنان حتي .است ناميده »٢٠قرن بولسم و جهان تصوير مشهورترين«

با درگيري در او كه گفتند ابتدا در .ستايند مي آرمانش به وفاداري و صداقت شجاعت، خاطر به

بزرگ قهرمان اين شهادت از كاملتري اخبار اخيرا اما .است شده اعدام بعد و زخمي بوليويايي نيروهاي

نحوه سي .بي .بي گزارش به .شود مي مربوط نيز ما بحث آخرين به يي اندازه تا كه آمده دست به آزادي

قرار گلوله رگبار هدف را گوارا چه پاهاي« :بلكه .نبود مجروح اسير يك قتل تنها او رساندن شهادت به

مسال را چهرةاو حال عين در .باشد درگيري در شدن مجروح نشانه بدن زخمهاي همراه تا دادند

از نادرست او مرگ خبر بار چند آن از قبل زيرا است، گوارا چه خود قرباني کنند ثابت تا خواستند مي

.بودند کرده قطع را دستهايش نظامي پزشکان يعني کردند، »لينچ« را او اينها بر عالوه .بود آمده در آب

ديد معرض در را آن خواست يم او و شد گذاشته کاسترو فيدل اختيار در بعدها دستها اين« اند نوشته

چشم در چشم او كه اند نوشته همچنين و .»اند نداده اجازه گوارا چه خانواده ولي بگذارد، عموم

بزدل، بزن،« :است گفته كند، شليك او به خواسته مي كه هنگامي لحظه، آخرين در قاتلش و گر شكنجه

كرد؟ بايد چه گوارا چه قاتل با راستي كه است اين ما سؤال حال .»کشت خواهي را انسان يک تنها تو

نابينايي از را او و كرده عمل را پيرمردي چشمان كوبايي پزشكان پيش چندي سي .بي .بي گزارش به

مرد کردند، عمل را او و بود شده نابينا تقريبا مرواريد، آب به ابتال علت به که پيرمردي« :دادند نجات

چه کنيم، مراجعه شد، منتشر گوارا چه قتل از بعد سال ٣٠ که سيا)نسازما( اسناد به چه .است مشهوري

تران ماريو .شويم مي رو روبه مرد اين نام با آندرسون، لي جان کتاب يا پديا ويکي يا تايم گزارش به

سايت( .»کرد شليک گوارا چه به را تيرخالص ١٩۶٧اکتبر٩ در پيش سال۴٠ که است سربازي همان

)86آذر1 روشنگري

85

Page 86: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

دوم فصل

شكنجه نظام و گر شكنجه

آخوندي جديد نظام آورد ره اولين گر شكنجه توليد اين در .بود گر شكنجه توليد رسيدن، حاكميت به از بعد آخوندها، واقعي »توليد« تنها شايد و اولين

پيشي جهاني ددارركور و شده شناخته رژيمهاي تمامي از آخوندي نظام كه كرد اذعان بايد زمينه

گسترده كميت به توجه با اتفاقا كه طنز بابت از نه را مطلب اين .نيست مقايسه قابل نظامي هيچ با و گرفته

قبل، نظام با خصوص به ديگر، نظامهاي با مقايسه در گران شكنجه كيفيت و شده توليد گران شكنجه

شاهد كه است دردناكي واقعيات از ناشي كه صرف، نظر و تحليل يك نه حرفمان و .گوييم مي

و مقامات كه چه آن و رسته بند از زندانيان گزارشهاي از نخست وهلة در واقعيت، اين .ايم بوده

سازمانها، را آن موارد از بسياري وثوق و صحت و است شده گرفته اند كرده اعتراف رژيم خود نيروهاي

.اند دهدا گزارش نيز بشر حقوق مدافع خارجي افراد و محافل

گري شكنجه كار به رژيم اطالعاتي نهادهاي در كه كادرهايي تربيت تنها »گر شكنجه توليد« از ما منظور

خود گران شكنجه به نيز شاه مثال .دهد مي انجام ديكتاتوري رژيم هر را كار اين .نيست مشغولند

از شاه رژيم هدف اما .رستادف مي خارج به مخصوص هاي دوره ديدن براي را آنها حتي و داد مي آموزش

گر شكنجه آخوندها كه حالي در .بود خودش اطالعاتي نهاد فالن يا ساواك تأمين گر، شكنجه تربيت

اداره برآن افزون كه كنند سفاك و ديده دوره جنايتكاران از پر را زندانهايشان تنها نه تا كنند مي تربيت

86

Page 87: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

به را خود، جزء هاي اداره حتي و سفير حتي و مجلس و ها وزارتخانه تا جمهوري رياست از نهادها، تمام

است، استوار گري شكنجه و برشكنجه اساسش كه نظامي مثابه به آخوندي رژيم .بدهند گران شكنجه

زيرا .بسپارد ديده دوره گران شكنجه به را قانونگذاريش حتي و اجرايي امور تمام ادارة كه است ناگزير

بلوغ به اش سياسي آگاهي كه كند كنترل را معترضي و جوشان جامعة نيست قادر هرگز آنان بدون كه

.است توجه قابل بسيار منظر اين از جمهور، رئيس عنوان به نژاد، احمدي انتخاب .است رسيده

دارد جا بنابراين .شد مي ناميده »ميرزايي« و »گلپا« نام به بود گر شكنجه رسما كه زماني او كه اند نوشته

تكيه آخوندها جمهوري رياست براريكه كه دوزخي روح آن واقعي نام نيست بهتر آيا كنيم لسؤا كه

دكتر« مستعار نام با اكنون اسيران شقيقه بر تير هزار شليك از بعد كه بدانيم »ميرزايي دكتر« را است زده

سفيد پيشاني رگ شكنجه آخوندها، اجرايي هرم رأس در نژاد احمدي اما است؟ كرده ظهور »نژاد احمدي

.است نظام

و مشاغل و شده منتقل ديگر هاي اداره به كه گران شكنجه گسترده شبكه اين از ديگر نمونه چند ذكر

.است نظرگاه اين از يي گوشه روشنگر اند گرفته ديگري دولتي پستهاي

از سياريب .است بوده 209بند سفاك بازجويان از خاتمي كابينه بازرگاني وزير شريعتمداري محمد

در شريعتمداري معاون .است كرده شكنجه را آنها شخصا او كه اند داده گواهي رسته بند از زندانيان

نيز آن از قبل و بود سپاه اطالعات واحد سركردگان از كه بود سرخي عرب اهللا فيض بازرگاني وزارت

.داشت عهده به را ارشاد وزارت حراست و ايران فرش ملي مركز رياست نظير ديگري، مشاغل و پستها

مجلس نمايندگي به كمالي حسين نام به اوين، دادستاني 23 و 21شعبه رئيس شريعتمداري از پيش

وزير معاون زاده امين محسن .بود رسيده )رفسنجاني زمان در( كار وزارت و كارگر خانه رياست شورا،

از نژاد وردي فريدون بود، العاتاط وزارت شده شناخته عناصر از يكي خاتمي زمان در رژيم خارجه

.شد چين در رژيم سفير آن از بعد و بود خبرگزاري عامل مدير كه بود اطالعات بدنام و خشن عناصر

متعددي پستهاي كه است رژيم گران شكنجه از ديگر يكي و سپاه اطالعاتي عناصر از معيري، عليرضا

دردفتر آخوندي رژيم ونماينده سفير سمت به 1385 بهمن در را معيري عليرضا نژاد، احمدي .گرفته

به افراد اين سوابق به نوشته اين ديگر جاي در ما(كرد منصوب درژنو متحد ملل سازمان اروپايي

).پرداخت خواهيم مشروحتري صورت

)آذربايجان در رژيم سفير(سرمدي مانند كه گراني شكنجه از ديگر يكي« :آمده ديگري گزارش در

.دارد نام )حبيب حاج به معروف( طاهريان بهمن است، اطالعات وزارت مقامات از و ودب بازجو ابتدا

به بعدها و بود آذربايجان اطالعات رئيس ريشهري آخوند رياست زمان اطالعات وزارت در فرد اين

كار را اوکرائين و برزيل نيجريه، در ايران سفير قبيل از مختلفي سمتهاي در او .رسيد سفارت

.»ستا كرده

87

Page 88: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

گزارشها برخي بنابر كه بود اسالمي انقالب مجاهدين فاشيستي باند گران شكنجه از يكي آرمين محسن

گران شكنجه از تاجيكستان در رژيم سفير سرمدي ناصر است، كرده شكنجه را خود مجاهد برادر حتي

الملل بين امور و ريزي برنامه معاون سعيدي، محمد .كرد مي بازجويي »حميد« نام با كه بود بدنامي

رژيم امنيتي باالي كارشناسان و گران شكنجه از گزارشها از برخي بر بنا رژيم، اتمي انرژي سازمان

كه شد فاش اخيرا .است بوده دانشجويان و نگاران روزنامه پرونده به رسيدن در تخصصش كه است

سياسي زندانهاي در رژيم فعال گران شكنجه و بازجويان از عالمه، دانشگاه حراست رئيس سيدي،

مسئوالن از كه شريعتي صدرالدين نام به است فردي دانشگاه، همين رئيس كه توجه قابل( است بوده

گر شكنجه رئيس يك داشتن از هم تهران گمرك اداره حتي ).است بوده پاسداران سپاه عقيدتي سياسي

تهران اوين در شكنجه 7شعبه سئولم »اسالمي« گزارشها از برخي بنابر .است نمانده مصون يك درجه

گمرك اداره رياست به امامي، سعيد زمان در است، آفاق شهره 60دهه زندانيان بين جالدي در كه

.رسد مي

مقامات از حياتي، نام رژيم،به تلويزيون اصلي گوينده« :خوانيم مي سابق زنداني يك از گزارشي در

عهده به را شهرداريها حراست رياست كه است يمتماد سالهاي او .است اطالعات وزارت باالي

»داشت

دست به شالق ظاهر به كه هم گراني شكنجه« :است نوشته بوده زندان در سالها كه زندانياني از يكي

مشخص طور به .است كرده شكنجه را زندانيان ما گر شكنجه دهها از بيشتر اعمالشان و كارها اما نداشتند

خواندن با كه است كسي آهنگران، صادق حاج است، معروف “خميني بلبل“ به كه است كسي منظورم

شكنجه براي ابزاري چيز، همه از خميني .است كرده شكنجه را اسيري و زنداني هر چناني آن هاي نوحه

شالقهاي از بيشتر وقت بي و وقت در او صداي بود شكنجه فرد اين خواني نوحه حتي .ساخت

»ادد مي آزار را ما الجوردي

دلقك يك صفت ماهي حميد .گيرد برمي در نيز را هنر و طنز هاي پهنه حتي گري شكنجه گسترده طيف

او .است شده معروف )تكينسون ران( »ايراني بين مستر« به كه است )كمدين گذاشته را اسمش رژيم(

ان،توم هزار500 يعني وزير، يك ماه يك حقوق ساعته نيم اجراي يك براي خودش اعتراف به

گويا خبرنامه در كاملش متن كه شرق روزنامه با يي مصاحبه در صفت ماهي .گيرد مي دستمزد

را نفر يك حاضريد شما آيا« كه سؤال اين پاسخ در صراحت به شده منتشر )83ارديبهشت30(

.»كنم شكنجه كند، خيانت مملكت اين به كه را كسي حاضرم شخصا من .بله« :گويد مي »كنيد؟ شكنجه

)قلم همين به “شد گر شكنجه كه دلقكي“ مقاله به شود مراجعه(

براي »دوم و اول فقيه ولي« كه راهي تنها مملكتي مختلف نهادهاي و اداره به گر شكنجه صدور اما

باال اندازه آن را گر شكنجه توليد نبودند قادر اگر آنها .نبود گرفتند پيش جامعه كردن »مالي گر شكنجه«

88

Page 89: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

را ديگر اجرايي مسئوالن پاي توان مي بسپرد، آنها به را لشكري و كشوري مسئوليتهاي تمام كه ببرد

بدن بر تا نهاد بركفشان سالح و داد دستشان به را شالق و تازيانه و كشاند گاهها شكنجه ساير و اوين به

امر در تشرك به موظف حكومتي مقامات تمام كه بود اين .كنند شليك شان شقيقه بر و بكوبند اسيران

همشهري روزنامه در كه خود خاطرات در رفسنجاني .هستند و بودند »زدن خالص تير و شكنجه« خير

اعتراف »اوين در كار« براي آخوندي مجلس نمايندگان كارگيري به از نمونه يك به رسيد، مي چاپ به

پس ظهر، از بعد .مكرد صرف نمايندگان درخواستهاي انجام براي ساعتي مهر، 2 پنجشنبه« :است كرده

زندان در كمك، براي را تعطيل روزهاي او .آمد آباد نجف نماينده نادي، غالمحسين آقاي نماز، از

نقل_خرداد 9 همشهري( »گفت مطالبي بازجوييها، و زندان ساماني نابه و نظمي بي از و كرد مي كار اوين

امثال »هفته آخر تعطيالت« اين وردم در سوءتفاهم هرگونه رفع براي . )78خرداد25_444 مجاهد از

منظور شود روشن تا كنيم مي نقل را ديگر زنداني يك گزارش يك از بخشي آباد نجف نماينده

تيربارانهاي از يكي خود گزارش در جالل غالمرضا .چيست »اوين زندان در كمك« از رفسنجاني

شنيدن چون .نداشتيم را تيرها تك دنشني ظرفيت ديگر شب آن « :است نوشته و داده شرح را اوين شبانه

چون .بود ديگر همزنجير يك و خلق مجاهد يك پيكر افتادن خاك بر معني به آن صداي يك هر

آمدن متوجه نشنوم، را صداها تا زدم مي حرف خودم با و بودم پيچيده سرم دور داشتم دست دم هرچه

ديوار كنار ها بچه همه .آمدم خود به آنها دلگ و مشت ضربات با .نشدم سلول به پاسدارها و زاده حسين

مانده باقي وسط بوديم، پيچيده را سرمان كه من جمله از و نفري چند فقط و بودند ايستاده سلول غربي

بياوريد هشت زير به را اينها :گفت كرد، مي ورانداز را ما شيطاني نگاه با كه درحالي زاده حسين .بوديم

.تماشاكنند تنرف از قبل را رفقايشان تا

پايين به كه يي پله هر گوشه در راه بين در .بردند 325 حياط يعني پايين به هم بعد و هشت زير به را ما

.شد مي بلند اش ناله صداي و شد مي لگد يكي مجروح پاي بعضا .بود نشسته زنداني يك رفت، مي

و داشت قرار 325به معروف هايبند اصلي ساختمان به ورود از قبل كه بود يي محوطه 325بند حياط

در كه عريض پله چندين غربي قسمت در .شد مي محصور جنوب از آجري بلند قرمز ديوار يك با

زيادي تعداد ها پله اين روي .كرد مي تداعي را تئاتر آمفي سالنهاي مثل چيزي بود شده ساخته سربااليي

.بودند هايشان وصيتنامه نوشتن درحال رسيد مي نظر به و بودند نشسته ها بچه از

صداي متوجه و .رسيد گوش به هستند شدن نزديك درحال تعدادي داد مي نشان كه يي همهمه ناگهان

فهميد شد مي پاسدارها صداي و سر و آمد و رفت از .شدم ورودي خيابان از منافق بر مرگ و صلوات

حدود از پس و رفتند ساختمان داخل به همه .اند شده وارد مقامات با همراه محافظين زيادي تعداد كه

موضوعي روي و بود شده بگومگو بينشان كه شنيدم مي را زاده حسين و الجوردي صداي ساعت نيم

89

Page 90: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

نه .خورد نمي خونم گروه به اصال .نيستم كاره اين من آقاجان نه :گفت مي يكي .كردند مي بحث و جر

.نخواهيد ما از را يكي اين ولي كنم مي بگوييد هركاري آقاجان،

حاال تا نوربخش، آقاي ندارد اشكالي :گفت مي آخوندي لحني با كه شنيديم را ديگر يكي صداي

.گيري مي ياد خب نكردي؟

همه از آخوندها بين در كه كسي و !روحانيت جامعه دبير كني، مهدوي آخوند بود، آشنا برايم صدا اين

نوربخش محسن اش دستي كنار .كردم نگاهش چشمبند زير از .بود كرد، مي جلوه ظاهرالصالحتر

در و ارشاد وزير معاديخواه، عبدالمجيد همراهشان، ديگر آخوند .بود )مركزي بانك وقت رئيس(

هم اصلي گردان معركه كه بود ايستاده موسوي ميرحسين كابينه كار وزير توكلي، احمد كنارش

بايد هستيم دولت هيأت جزو كه ما .ماست وظيفه اين .است واجبات از اين :گفت توكلي .بود خودش

درون از نكرده خداي اگه الجوردي، آقا حاج گويد مي راست .باشيم امام فرامين كننده اثبات اولين

صحبت آن و اين با مرتب توكلي، احمد بدهد؟ پاسخ تواند مي كي دربيايد نفوذي نفر يك دولت

زدن تيرخالص براي كه رژيم مقامهاي صف در شب آن گفتند مي بودند كنارم در كه هايي بچه .كرد مي

هادي آخوند شد، خاتمي اول معاون بعدا كه حبيبي حسن ميرسليم، مصطفي ازجمله بودند آمده

را ديگري تعداد و نبوي فاميل اسم با وزير معاونان يا وزيران از يكي و اي خامنه هادي آخوند غفاري،

به زدن تيرخالص براي را همه و بود گذاشته ”فرقان فص” را صف اين اسم الجوردي .بودند ديده

.كند بيمه نفوذي وجود از را دولت كابينه خودش قول به تا بود آورده اوين به شهيدان پيكر

دستگاه، در منافقين كردن رخنه از جلوگيري تضمين براي :گفت مي اوين حسينيه در بارها الجوردي

.ايم آورده هم مجلس نمايندگان از و آوريم مي اوين به تيرخالص زدن براي هم را دولت اعضاي

محسن حاج نام به نفر يك مرتب و برود تيرخالص زدن براي تواند نمي گفت مي ابتدا نوربخش محسن

خودم هم را مرغ يك حاال تا من نيستم، كاره اين اصال من توانم، نمي من :گفت مي و كرد مي صدا را

.بزند تيرخالص تواند نمي گفت مي داشت هم كوتاهي قد كه نبوي نام به فرن يك چنين هم .ام نبريده سر

شخص نظارت تحت و بردند اعدامها محل و 4بند پشت به هم با را جمع آن همه نهايت در ولي

.كردند شليك خالص تير اعدامي يك سر به الجوردي

بهترين از نفر350از شبي كه .بود اوين شبهاي هولناكترين از يكي 1360شهريور28 يعني شب آن

وزيران كه بوديم شاهد عيني طور به ما .شدند سپرده اعدام جوخه به تهران در فقط ايران مردم فرزندان

به ها صحنه اين كه روزها و شبها بسيار چه .كردند شركت مستقيم طور به جنايت اين در رژيم اين كابينه

نشريه -جالل غالمرضا گزارش از( .»است شده تكرار رژيم دوم و اول درجه مقامهاي همين دست

) 1384 اسفند، 11_790 شماره مجاهد

90

Page 91: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

مهين .دارد وجود رسته بند از زندانيان ديگر گزارشهاي و اظهارات از بسياري در گزارش همين نظير

لب ديوارها اگر« نام به خود خاطرات كتاب در است بندرسته از مجاهد زنان از يكي كه لطيف

بودم، بستري اوين بهداري در كه روزهايي از يكي در« :است نوشته )72_75 فحهص( »گشودند مي

كه غيرآخوند و آخوند چند از مركب هيأت يك .كنيد سر حجاب و بنشينيد مرتب كردند اعالم

و آمده منتظري طرف از درواقع هيأت اين .آمدند جا آن به بودند، هم پادوهايش از نفر دو و الجوردي

بيشتر پاسخ در .كردند سؤال سه دو كدام هر طبيب آزاده و من از و بودند ما اتاق در قهدقي10 حداكثر

.دادند مي جواب ما جاي به همراهش نفر دو و الجوردي بدهيم، جواب ما كه اين از قبل سؤالها

حالت آن در نخير :گفتم خوردي؟ شالق ضربه چند داني مي :پرسيد من از هيأت اصلي آخوند

…است خراب خيلي پاهايم وضع ولي !بشمرم متوانست نمي

ولي اند، خورده ضربه100 ماكزيمم اينها آقا حاج :گفت و پريد من حرف وسط الجوردي همراه نفر

!اند آورده بهداري به را آنها هستند، ضعيف جسما چون

!بدانند تا اند شده محكوم ضربه چند به بگوييد آنها به ابتدا از است خوب :گفت آخوند

قافي يك گويا و شنود مي را يي غيرمنتظره حرف كه انگار و تعجب با هيأت همراه نفرات از يكي

»اند؟ خورده شالق ضربه چند كه دانند نمي آنها چطور« :گفت اعتراض با بگيرد، آنها از توانسته

اين نخودما بين خنده، براي مدتي تا ما كه بود مضحك واكنشهايشان و هيأت اين بازديد قدر آن

را شالقها شكنجه، وسط داشت انتظار ابله آخوند .كرديم مي اجرا فكاهي نمايش صورت به را بازديد

!بشمريم

منظم اتاقها در و كنيد سر حجاب همه :گفتند بند بلندگوي از صبح بوديم، بند در كه ديگر، روز يك

چادر راهروها و اتاقها در همه .كنند چك را وضعيت تا آمدند بند داخل به زن پاسدارهاي بعد .بنشينيد

همراهش نفر سه دو و )فقيه ولي برادر( اي خامنه هادي آخوند نيمساعت از بعد .نشستيم و كرديم سر

.رفتند مي بعدي اتاق به و نشستند مي دقيقه10 مدت به اتاقي هر در آنها .آمدند زندان از بازديد براي

.بود شده ها بچه تمسخر موجب كردند، مي ما با كه گفتگويي و حرفهايشان

.كنيم بازديد را زندانها وضعيت ايم آمده ما :گفت بود، اي خامنه برادر همان كه آنها رئيس ما اتاق در

يك كسي اگر مثال كه نيست اين منظورم بگويم قبلش ولي .بگويد دارد شكايتي كسي اگر حاال

!كند سوءاستفاده بيايد شند،با زده او به چك تا دو و كرده اهانت يا كرده پرروگري

داشت، همراهش هيأت و او ماهيت در ترديدي كمترين كسي اگر تا بود كافي گفت كه را جمله اين

اتهام به كه بود يوسفي اعظم آنها از يكي كه داشتيم شده شكنجه نفر سه دو ما روز همان .شود برطرف

احتمال كه بود بد قدر آن حالش و دندبو كرده شكنجه كشت قصد به را او بند، تشكيالت در شركت

91

Page 92: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

خاطر به فقط او و است پايه بي اتهام اين دانستند مي هم بازجوها خود كه بود حالي در اين .بميرد داشت

شكنجه زير بود، دلخور اعظم هميشگي سرحالي و شادابي از كه خائنان از يكي گزارش و كشي كينه

اين آيا گويند، مي كه تعزير و شرعي حد :گفتيم و داديم اننش اي خامنه هادي به را او ما .بود رفته

است؟

شدي؟ )شكنجه( تعزير چرا :گفت و آمد اعظم سر باالي او

.ام شده بند تشكيالت وارد بند در گفتند ولي ام، گرفته هم حكم و شده بسته ام پرونده :گفت اعظم

و زنند مي كتك بدجور خيلي جا اين :كرد اضافه بعد .ندارند آن براي مدركي و سند هيچ كه درحالي

.زنند مي آدم به كابل ضربه هزار تا بعضا

انشاءاهللا ندارد، اشكالي !كردي پرروگري حتما هم بعد .است غلو كه ضربه هزار :گفت اي خامنه آخوند

.»!شوي مي خوب

جمعه امام يك گر، شكنجه و بازجو يك صريح اعترافات .است شده جمعه امام كه بازجو يك خاطرات .بپردازيم ديگري نمونة به

.است شده منتشر اسالمي انقالب اسناد مركز انتشارات توسط دعاگو محسن آخوند خاطرات كتاب

: است موجود زير آدرس در هم كتاب خود اصلhttp://www.faraz.ir/book_content.asp?book_id

گري شكنجه و بودن بازجو به كه است ژخيمد اين »خاطرات« از بخش آن ماست نظر مورد كه چه آن

.است كرده اعتراف خود

متولد حيدريه تربت روستاهاي از يكي در 1331سال در نوشته خود زندگينامه شرح در دژخيم اين

زندان در هم مدتي 1350 دهه در و آشنا مجاهدين با بعد سالهاي و .پوشيده آخوندي لباس بعد .شده

.هست و بوده اي خامنه شاگردان از كه كرده صريحت خود دعاگو . است بوده

خاتمي عليه شديدي بسيار انتقادات گرگها جنگ تشديد جريان در دعاگو كه است اين مهم بسيار نكته

اسالمي جمهوري دولت ترين ثبات بي را او و هوابرخاسته به نژاد احمدي دست از دادش اخيرا ولي كرد

دولت و اصالحات به من انتقادات و سخنان« :گفته او كه شده شور قدري به آش كه يعني .است خوانده

كمتر طرف اين در مسأله اين اما داشت حضور و نفوذ طيف اين هاي رسانه در مدتها تا خاتمي آقاي

)1387تير19 كارگزاران روزنامه با مصاحبه( »شود مي مالحظه

.است جمعه، ائمه سياستگذاري شوراي عضو و مبارز روحانيت جامعه ارشد عضو شميران، جمعه امام او

خاطر به و .بيابيم را آخوندي نظام در گر شكنجه بازجوي يك سابقة كه نويسيم مي بابت اين از را اينها

امام بقيه نه و كنند مي فرق زياد او با گران شكنجه بقيه نه .است خروار يك از مشتي فقط او كه بسپاريم

.دارند جالد اين از بهتر يي وسابقه يتوضع حكومتي مقامات و ها جمعه

92

Page 93: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

درشت و ريز خاطرات ذكر در است آخوند يك او كه جا آن از دعاگو، »خاطرات« كتاب مورد در اما

اين در .بافي مهمل دوم و دروغگويي اول .است كرده رعايت كامال را آخوندي اصلي ويژگي دو خود

واقعيت اصال يا خواند مي خاطرات اسم به كه چه آن از بسياري كه شود مي متوجه يي هرخواننده زمينه

پالهايي و پرت يا )گفته خياباني موسي سردار پايگاه رفتن لو نحوه مورد در كه مزخرفاتي مثل( ندارد

در .آورد من براي را نژاد حنيف دفاعيات آرام بهرام كه اين مثل(قلمي و ذهني شختلگي از مملو است

و پيام بين فرق دعاگو احتماال .نيامد بيرون به اصال نژاد حنيف محمد يانگذاربن شهيد دفاعيات كه حالي

)است او مهملبافيهاي جمله از .نگذاريد او دروغگويي حساب به را اين .داند نمي را دفاعيات

غير گاه مزخرفات انبوه ميان در ولي .ندارد چنداني ارزش تاريخي لحاظ به او خاطرات كتاب بنابراين

اين .است درنگ و تأمل قابل شود مي مربوط اوين در شدنش بازجو به كه بخش آن تحملش، قابل

در او .است نوشته را كارهايش از قسمتهايي فقط البته صد كه است جالد يك اعترافنامه واقع در بخش

قابل نكات اين وجود با اما است كرده رندانه سكوت شدگان دستگير وحشيانه هاي شكنجه مورد

مي روشن حدي تا را بازجويان پنهان زواياي و كار نحوه كه هست او )خاطرات(اعترافات در هيتوج

:كنيم مي نقل پرانتز داخل در مختصري توضيحات با را آن ذيال .كند

.بودم ناراحت خيلي من آمد، پيش آن دنبال به كه حوادثي و بهشتي دكتر آقاي شهادت جريان از بعد«

انقالب دادستان چنين هم و جمهوري حزب مركزي شوراي عضو كه الجوردي، آقاي به زمان آن در

و كار ادارة در و كنم همكاري شما با انقالب دادگاه در خدا براي تا دارم آمادگي كه گفتم بود،

تمامي تقريبا .كرد استقبال پيشنهادم از الجوردي آقاي .باشم ياورتان و كمك ها پرونده به رسيدگي

دادسراي 12شعبة مسئوليت الجوردي آقاي .بودند مستقر اوين زندان در تهران انقالبضد زندانيان

شعبه اين رئيس ،»سالمتي محمدجواد« مستعار نام با من آن از پس .داد من به را تهران اسالمي انقالب

در .كردند مي كار من زيرنظر نفر سه ،12 شعبة در .كردم شروع را ها پرونده به رسيدگي كار و شدم

پاسداران سپاه در كه بودند يي انگيزه با و متدين افراد از من محافظان داشتم، محافظ سه زمان آن

اعضاي كه بودند اشرف و زمرديان زاده، مهدي كاظم آقايان من رانندة و محافظان .بودند ديده آموزش

را بازجويي براي يساز زمينه و مقدماتي كارهاي ضمن در و دادند مي تشكيل را كننده بازداشت تيم

آن از پس داديم، مي انجام را شناسايي كار ما .شد تأسيس من ورود با زمان هم شعبه اين .داشتند برعهده

را دستگيري و عمليات كار شب نيمه بازداشت تيم اعضاي و كردم مي صادر را بازداشت حكم من

دستگير را )آنها تمام تقريبا( لقخ مجاهدين سازمان شاخةكارگري از نفر 170 حدود .دادند مي انجام

افراد بيشتر را آن اعضاي البته .بود متمركز تهران در بيشتر مجاهدين سازمان شاخةكارگري .كرديم

هم شهرستان در اگر ولي شد؛ مي انجام تهران در دستگيريها بيشترين .دادند مي تشكيل شهرستاني

به كه افرادي از يكي .دادند مي تحويل ما به تهران رد كرده، دستگير را نها آ شدند، مي شناسايي كساني

93

Page 94: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

فكر“ :گفت يكبار او .بود كاظميان اهللا سيف شناخت، مرا كار اواخر در و كردم رسيدگي اش پرونده

كاظميان اهللا سيف فعاليتهاي جريان در چون خواستم، ويژه طور به را او پروندة من “باشي فالني كنم مي

شكنجه و بازجويي به اعتراف(دادم انجام را او محاكمة و پرونده تكميل يي،بازجو مراحل خودم .بودم

كنيم، اضافه گر شكنجه بازجوي اين ناگفته حرفهاي تكميل براي .دعاگو توسط كاظميان اهللا سيف

شهادت به سال آن سياه عام قتل جريان در و بود زندان در 67سال تا كاظميان اهللا سيف شهيد مجاهد

رتبة كه بود خلق مجاهدين سازمان اعضاي از بلول محمدرضا شدگان، بازداشت از ديگر يكي ).رسيد

بود خوزستاني بلول، .بودند گذاشته او برعهدة را تهران كارگري شاخة رهبري و داشت بااليي سازماني

و بوده “سازماني باالي رتبه“ داراي كه بلول محمدرضا نام به شخصي( .بود شده دستگير مسلح و

سازمان كارگري نهاد مسئول .است نداشته خارجي وجود مطلقا داشته را “تهران كارگر شاخة رهبري“

شهيد مجاهد پايگاه به حمله جريان در 61ارديبهشت12 در كه بود جاللزاده حميد شهيد مجاهد

آقا حاج دروغگوييهاي و بنديها خالي حساب به را مزخرفات اين .رسيد شهادت به ضابطي محمد

در دارد وجود بالو محمدعلي خلق مجاهد شهيدان ليست در .اند فرموده بسيار ها نمونه اين از .ذاريدبگ

اسلحه با مجاهدين سازمان عملياتي تيم فعال بسيار عضو ساعدي علي )است شده تيرباران 61سال

علي« نام به فردي دارم اطالع من كه جا آن تا(شدند بازداشت هم خواهرش دو او از پس شد، دستگير

سختي بسيار دوران ).است بوده مستعار نام باشد هم اگر احتماال و ندارد خارجي وجود هم »ساعدي

بعد و ماندم مي جا همان در را شبها اغلب .بوديم فعاليت مشغول بامداد نيم و سه ساعت تا گاهي ما بود،

هاي بچه از كردند مي كار من با كه يدوستان ).سختيها مفهوم به شود توجه(رفتم مي خانه به صبح نماز از

.دادم آنان به را الزم آموزشهاي و كردم كار آنها روي من .بودند اي ديده آموزش تيم از و خوب بسيار

دادند، مي انجام را دستگيري كار و رفتند مي قرار سر شب نيمه كردند، مي كار من با كه تيمي اعضاي

دستگير و مجروح كسي بودم، آنها مسئول من كه زماني تا ولي آمد، مي پيش درگيري و تيراندازي گاه

از فقط را نفر170 است نوشته باالتر سطر چند !بگيرد را دژخيم اين گلوي نيست حناق كه دروغ( .نشد

موقع در بلول محمدرضا حتي بودند، سالم همه ما بازداشتيهاي ).كرديم دستگير سازمان كارگري شاخة

از را او تا كرديم زيادي تالش و منتقل بيمارستان به بالفاصله را او ما ولي خورد؛ سيانور دستگيري

آقا حاج احتماال شد؟ چه بعد و شد؟ بازجويي چگونه(شد بازجويي بلول آن از پس .دهيم نجات مرگ

حدود ).بگويد شود، تشكيل او امثال براي است قرار كه يابي حقيقت هاي كميته در گذاشته را اينها

.دادند عقيده تغيير كامل طور به زندان داخل در كردم، بازجويي آنان از من كه افرادي ددرص80

اسالمي انقالب پيروزي از قبل كه افرادي تعداد .نداشت وجود وجه هيچ به شاه زمان در ضريبي چنين

خود عمواض بر بقيه و بودند زندانيها كل از درصد پنج حدود شايد دادند مي عقيده تغيير زندان در

شده، معتقد فردي به تبديل دادند، مي عقيده تغيير من صحبتهاي با كه كساني .دادند مي نشان ايستادگي

94

Page 95: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

با بود، شده محكوم زندان سال20 به كه فرقاني نام به آقايي مثال براي .كردند مي همكاري ما با

به مشغول كه گفت و آمد ديدنم به آزادي از پس او .گرديد آزاد بعدها و شد منقلب من صحبتهاي

از كه بود كساني جمله از ايشان .است انقالب به مؤمن و مخلص نيروهاي از حاضر حال در و شده كار

و خواب كرديم، مي كار روزي شبانه طور به تيم افراد و من روزها آن در .بود كرده توبه قلب ته

گاهي .كرديم مي استراحت يساعت نيم شعبه داخل در بوديم، خسته خيلي اگر .نداشتيم استراحت

تعيين ساعت آن در مجاهدين قرارهاي از بعضي چون شد؛ مي انجام بامداد نيم و سه ساعت عمليات

فالن در صبح چهار ساعت كه گفت مي ما به او و كرديم مي دستگير را نفر يك ما مثال براي .بود شده

گاهي و دستگيري كار تا كرد مي شروع را خود عمليات صبح چهار ساعت بايد ما تيم .دارم قرار جا

به مقطع آن در .دهد انجام را فشنگ و نارنجك اسلحه، مدارك، اسناد، گردآوري تيمي، خانة بازرسي

كار اين از هدفم و شدم عمل وارد بود، شده وارد من به بهشتي دكتر شهادت اثر در كه شوكي دليل

وارد سازمان اين بر كشور داخل از ما كه فشارهايي .بود خلق مجاهدين سازمان ريشة خشكاندن

.ساخت فرار به ناچار را آنها آورديم،

مبادا آقا گفتند، مي و آمدند مي زندان داخل به اسالمي شوراي مجلس از ما ناشي دوستان از بعضي گاه

خود حتي كه بود گرفته باال چنان فضاحت !كار رسوائي به كنيد توجه(كنيد شكنجه را كسي وقت يك

نمي درك را خود »ماهر دوستان« كار سختيهاي »ناشي دوستان« .بودند آمده فغان به هم حضرات

از بعد تازه بازجويان »مهارت« .نبود ها خانه به حمله و دستگيريها براي بسيج تنها هم سختيها اين .كردند

كشيديم مي زحمت روز شبانه ما ).شد مي داده نشان ديگر هاي شكنجه انواع و شالق با افراد، دستگيري

پرسشهاي با و شدند مي زندان وارد اي عده بار يك مدت چند هر ولي كنيم؛ متالشي را جريان اين تا

يك با بيات اسداهللا آقاي روزي .كردند مي اميدوار را منافق زندانيان و قضايي كادر مسئولين، از يي ويژه

شما كه شده شكايت ما به بگيريد، اطالعات تا يدبزن را اينها نكند“ :گفت و آمد زندان به همراه نفر

كار و دانيم مي را خودمان شرعي وظيفة ما“ :گفتم ايشان جواب در “زنيد مي كتك را زندانيها جا اين

و است مشخص كامال اما است رندانه هرچند جواب( “باشد راحت خيالتان شما كنيم، نمي شرع خالف

بود اين من تصميم بود؛ اين حقيقت )است بوده چه بازجويان “شرعي وظيفة“ كه ندارد توضيح به نيازي

و صحبت با اعترافات از درصد 95 حدود .بروم پيش ايران در نفاق جريان شدن كن ريشه مرحلة تا كه

ما به شدند، مي منقلب و متحول ذهني نظر از وقتي اشخاص يعني شد، مي گرفته فكري كار و وگو گفت

واقعا اگر كرد سؤال بايد دژخيم اين از(كردند نمي اعتراف درصد پنج شايد .دادند مي اطالعات

چه پس دادند مي عقيده تغيير هم درصد80 و بافي مي تو كه بودند گونه اين زندانيان درصد95

از .بود شيرين خيلي برايم مقطع اين . )كنيد؟ عام قتل را آنها گونه آن 67سال در داشت ضرورتي

توجه(بودم اوين زندان در ديروقت تا آن از بعد و كردم مي خدمت پرورش و موزشآ در عصر تا صبح

95

Page 96: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شغل كه حالي در است بوده “پرورش و آموزش در خدمت“ مثال كه دژخيم اين عاديسازانه شغل به شود

شما“ :گفت مي من به خانمم دوران آن در ).است بسيار ها نمونه اين از و بوده گري شكنجه اش اصلي

خانه به بعد روز صبح اذان گاهي و روي مي بيرون خانه از صبح داري؟ بچه و زن كه داري توجه

شما :گفتم مي ايشان جواب در من “است؟ درست روش اين آيا .آيي نمي اصال گاهي يا و آيي مي

من .نبريم بين از ايران در را نفاق ريشة وضعيت اين در توانيم مي چطور .دانيد مي را انقالب اوضاع كه

آنها افسار كه را مجموعه اين بايد .شد خواهد مشكل دچار نظام نيابد، خاتمه مسئله اين اگر كه معتقدم

.»كنيم كن ريشه است، بيگانگان دست

از هدف كه دهد مي نشان وضوح به است، واقعيت از كوچكي بسيار بخش تنها كه باال، اندك سياهه

گاهها شكنجه در رژيم امنيتي مسائل فصل و حل براي نيمأمورا و كادرها ساختن گر شكنجه توليد

.است كشوري مسئوليتهاي سطوح كليه در كننده تعيين و اجرايي پستهاي كردن پر آن، از فراتر .نيست

كه رهنمودي همان براساس آخوندي رژيم .دلقك حتي و وزير و سفير تا گرفته آن جمهور رئيس از

انواع تا است گرفته خدمت به را شاه ازديكتاتوري شده آزاد ميهن يك امكانات تمامي است داده خميني

.كند تربيت مختلف اسامي با را خود گران شكنجه

ليستي )267 شماره(مجاهد نشريه 64آبان24 در .كنيم مي مرور را ديگر دهنده تكان نمونه يك

منتشر را رژيم گاههاي شكنجه و زندانها مجموعه از زندان576 و گران شكنجه از تن 3771 نام حاوي

:است آمده او مشخصات بخش در كه خوانيم مي را اسدي حسين نام ليست اين 25شماره در .كرد

در يعني بعد، سال15 .»گر شكنجه زن، خالص تير اوين، عمومي 4بند و 206بند سابق مسئول«

همين بارة رد »رژيم درون از« عنوان تحت مطلبي در خود 522شماره در مجاهد نشريه ،79آبان8

رژيم سياسي مسئول عنوان به 74سال از كه اطالعات، وزارت كادر اسدي حسين« :نوشت گر شكنجه

تروريستهاي از يكي و اطالعات وزارت عوامل از يكي عنوان به دارد، اشتغال فرانسه در رژيم سفارت در

رفت، تهران به فرانسه از قبل، مدتي كه اسدي حسين داشت، فعالي نقش مقاومت عليه امامي، سعيد باند

روانه و دستگير داشته شركت كشور خارج و داخل يي زنجيره قتلهاي در كه امامي سعيد باند عنوان به

كند، آزاد را يي زنجيره قتلهاي عاملين از نفر18 توانست اي خامنه جناح كه مدتي از بعد اما شد، زندان

.»برگشت فرانسه به دوباره و شد آزاد هم اسدي

از بعد شده، افشا مشخصاتش 64سال در كه گري شكنجه و زن خالص تير چگونه كه شود مي مالحظه

به يي، زنجيره قتلهاي در تروريستي تجربيات آوردن دست به و گري، شكنجه آموزش كامل دوره ديدن

دنبال هفرانس در را رژيم ديگر هاي توطئه و ترورها تا شود مي كشور خارج عازم !ديپلومات يك عنوان

كند؟ روشن را گر شكنجه توليد به رژيم حياتي نياز علت كه نيست كافي نمونه همين آيا .كند

96

Page 97: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

سوم فصل

اول نسل گران شكنجه

:اول نسل گران شكنجه و بازجويان از تن چند درباره همان از اند، شكنجه به مشغول ژيم ر گاههاي شكنجه ساير يا اوين در اكنون هم كه گراني شكنجه

اما .هستند آخوندها، حاكميت اول سالهاي گران شكنجه همان تبار و تيره و الجورديها، خبيثة شجره

نيز شكنجه نظام برروي آن تأثيرات و اخير سالهاي تحوالت به بايد بشناسيم عميقتر را آنان بخواهيم اگر

.كنيم تقسيم دوم و ولا نسل دو به را آنها كه است آن درست رو، اين از .كنيم توجه

باند اول جريان .است مختلف جريان دو شامل كرديم، اشاره آن به قبال كه همانطور اول، نسل

مستقر اوين در عمدتا ابتدا همان از كه بودند الجوردي پر و بال زير بازاريان و مؤتلفه وگروه الجوردي

در كه است وزيري نخست اطالعات و اسالمي انقالب مجاهدين فاشيستي جريان دوم جريان .شدند

.بودند سپاه اطالعات واحد اعضاي از و پاسدار عمدتا آخوندي حاكميت ابتداي سالهاي

نارفته، يا رفته لو جنايت انبوهي ارتكاب از پس فوق، جريان دو از هريك بعدي تحوالت و سير در

كه اطالعات، وزارت به عمدتا اسالمي، انقالب مجاهدين باند .شدند منتقل ديگري نهادهاي و ها اداره به

.رفتند شد، تشكيل بعدها

97

Page 98: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

هردو مشترك فصل اما .داشتند تضاد و رقابت هم با گيريشان شكل ابتداي همان از جريان دو اين

گوي مجاهدين كشتار در آنها .بود مجاهدين خاص طور به و مخالفان به نسبت آنان عميق كينة جريان،

وحدت به را آنها كه بودند يي نقطه »قربانيان« همين حال عين در اما .ودندرب مي يكديگر از سبقت

تواند مي بيشتر و بهتر گري شكنجه ميدان در كسي چه بودكه اين برسر واقع در دعوا .رساندند مي

به )الجوردي باند از(كچويي محمد وصيتنامة در حيواني كينه اين ميزان .كند شكنجه را مجاهدين

به توجه با خلق مجاهدين که معتقدم شديدا« :است نوشته ،59آبان26 در او .شود يم ديده خوبي

آنها خداوند هستند شدني هدايت اگر .هستند گروهها ترين باطل و ترين ناحق دارند که باطلي معيارهاي

که اسالمي جمهوري براي حاضر حال در دشمن بدترين معتقدم و کند نابود وگرنه کند؛ هدايت را

.»هستند مجاهدين همين باشد مي شهيد هزار 70 از بيش خون لحاص

7شعبه مقابل مثال جريان يعني ،209بند سفاك بازجوي »صالح« بود الجوردي باند از كچويي اگر

مهري بندرسته از مجاهد .گذارد مي نمايش به را مجاهدين به نسبت ورزي كينه از باالتر فرازي اوين،

اوين 209 بند« :است نوشته )53صفحه( »ليال خنده آخرين« نام به خود اتخاطر كتاب در نژاد حاجي

را واقعيش اسم بود، پاسداران سپاه عضو و امامي خط دانشجويان از گفتند مي كه داشت بازجويي

رجوي مسعود به مجاهدين عشق از كم كم وقتي بازجو اين بود، صالح اسمش اوايل ولي دام نمي

شكنجه را زندانيان وقتي او گذاشت، مسعود را خودش اسم و كرد عوض را دخو اسم كرد پيدا آگاهي

شالق و شكنجه مشغول كه روز يك كند، مي شكنجه را شما كه است مسعود اين :گفت مي كرد، مي

!بزن صدا مسعود را من گفت مي شالق زير متهم به كه شنيدم مي را او صداي بود، زنداني يك زدن

همزنجيرانم، از يكي سرور، با كه روز يك بعد دارد، منظوري چه او و چيست وعموض فهميدم نمي ابتدا

گفت سرور گذاشته؟ مسعود را خودش اسم گر شكنجه اين چرا فهمم نمي گفتم او به كردم مي صحبت

را ها بچه از يكي وقتي يكبار كند، مخدوش را مسعود به ما عشق و كند لوث را نام اين خواهد مي او

با ، بود كرده بلند يي كركننده حد تا هم را ضبط صداي و بود گذاشته را ميليشيا سرود نوار دز مي شالق

“!هستي ما چنگ در االن ميليشيا اما !ميليشيا سنگر به سنگر و خيز” خب :گفت مي زد مي كه كابلي هر

اليتفع اجازه فقط مجاهدين كه 60تا57 سالهاي فاصله در حتي گران شكنجه و بازجويان همين

از يكي گاهي از هر و شد مي حمله مراكزشان و ها خانه به هرروز كه اين رغم به و خواستند مي سياسي

دستگير را آنها بايد كه بودند معتقد كردند، نمي مثل به مقابله و رساندند، مي شهادت به را ميليشياهايشان

از و مركز كميته سرئي كه( شاهي عزت .نداد آنها به فعاليتي كوچكترين اجازه و كرد

با و كند، مي اشاره مسأله اين به بارها خود خاطرات كتاب در )بود اوين در شكنجه دهندگان آموزش

سران شبها بيشتر ، بود ايران خيابان در ابريشمچي خانه در آنها پاتوق« :نويسد مي جمله از تمام، بالهت

اينها و جا آن به بريزيم ما بدهيد اجازه شما گفتم آقايان به مرتبه چندين ، شدند مي جمع جا آن مجاهدين

98

Page 99: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

اما ، آمد خواهند راه به داريم شان نگه مدت چند ، کنيم صحبت باهاشان و شان بياوريم و بگيريم را

»گرفتن و ريختن« همه آن از پس كه بگذريم االن، همين تا بعد، ساليان تجربه از اگر .»نکردند موافقت

به را شقاوت و بالهت كه سفاك گر شكنجه اين حرف معناي بودند؛ »مدنيآ راه به« چقدر مجاهدين

همان در( خودش اعتراف به كه او .است روشن بسيار رسانيده ثبت به خودش خاص مميزه دو عنوان

گاههاي شكنجه يا اوين به و دستگير را مبارز و مجاهد1300 سال سه از كمتر در )خاطراتش كتاب

اول بنا اول همان از چرا كه كند مي انتقاد »ديگر آقايان« به گويا بسيار زبان اب است داده تحويل ديگر

چند و سال دو فرجه همان عده اين روشنتر عبارت به .نكردند اعدام و نزدند و نگرفتند را مجاهدين

.نداشتند قبول كرد، تحمل باالجبار خميني كه هم، را ماهي

برخورد به خود حاكميت اول روز همان از اول لنس گران شكنجه دستة و دار و شاهي عزت

اين در و .بودند معتقد خودشان مخالفان و مجاهدين با آخوندي نوع وحشيگري با خونين سركوبگرانه

از پس بالفاصله كه بودند مصر قدري به امر اين در آنها .نكردند دريغ جنايتي هيچ انجام از مسير

و مجاهدان كردن شكنجه براي قبل رژيم گران شكنجه و يهاساواك گرفتن خدمت به از حتي حاكميت،

موجود بسياري گزارشهاي بود، آنان كارهاي كثيفترين از يكي كه مورد، اين در .نكردند دريغ مبارزان

انقالب از بعد او .بود آستارا ساواك معاون كشاورز محمد .كنيم مي اشاره آنها از يكي به كه .است

و آمد در جديد گران شكنجه خدمت به چندي از پس اما .برد سر به زندان رد را مدتي و شد دستگير

مسلمان دانشجويان انجمنهاي اتحاديه نشريه( .پرداخت اسيران شكنجه و بازجويي به اوين زندان در

!نظام دو گرهاي شكنجه پيوندهاي قبيل اين از شد اشاره كه طور همان )1366سال ،394 شماره

به را سابق ساواكي سالميان امير اوين، زندان 1360 دهه زندانيان از بسياري .اند دهبو بسيار ها نمونه

.بود اوين در اعدامها اجرايي عوامل از يكي اسيران شكنجه ضمن چگونه كه شناسند مي خوبي

محمد و شاهي عزت چون يي رسيده دوران به تازه و راه در گران شكنجه كه گرفت نتيجه بايد بنابراين

را توانش واقعي صورت به كه است بوده دليل اين به صرفا نكردند بيشتري سركوب اگر يكچوي

كه را چه آن هر كردند 60خرداد30 از بعد ويژه به گاهها، شكنجه درون در والا .اند نداشته

.اسيران و زندانيان حق در ازسبعيت دريغي هيچ بي .توانستند مي و خواستند مي

:آوريم مي را خلق مجاهد زن دو حق در را عريان يتبربر اين از نمونه دو

از بعد و خورد گلوله سه مسلحانه درگيري يك جريان در 61سال در كه بود مجاهدي بوداغي ربابه

زندان به بودم زخمي كه مرا« :است گفته خودش .شد برده هشتپر زندان به و دستگير شدن مجروح

روز سه مدت به ،”مجاهدين” سازمان درباره و همسرم بارهدر اطالعات گرفتن براي و بردند ”هشتپر”

خارج ام معده از را گلوله .انداختند 2 شماره سلول به و داده انتقالم رشت زندان به بعد .كردند ام شكنجه

قضاي مورد در بود سخت من براي و كرد مي خونريزي ام معده .گذاشتند باز را زخم جاي ولي كردند

99

Page 100: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

مرا كابل با « :است گفته ادامه در ربابه .»...يافت ادامه روز30 شكنجه .كنم لكنتر را خود حاجت،

را ”مجاهدين” سازمان هواداران نام من از .است شده مخفي كجا در همسرم بدانند تا زدند مي

براي مرا شبها نيمه .شد مي اعمال روز و شب شكنجه .شدم مي بيهوش تا زدند مي قدر آن .خواستند مي

ديگر طريق از بعدها را نامشان كه جالداني جمله از .بردند مي بيرون سلول از شوك و زدن ادامه

.كند مان شكنجه تا آورد مي بيرون سلول از را ما شبها نيمه كه جالدي سرپناه، طاقي :دانستم زندانيان

ستانداد بعدها كه سرشوق و الهي و رضائي و .است رشت زندان مسئول كه دارد نام فالح ديگري

نامهاي به جواني دختران جمله از .كرد اعدام شخصا را زندانيان از شماري آخري اين .شد آباد خرم

هفته سه از بعد »كردند تجاوز آنها به اعدام حكم اجراي از قبل كه زاده پوست مهناز و شاكري تهمينه

او و كنند مي منتقل بهداري مثال به معالجه براي را او .فرستند مي تهران به اسفبار وضع اين با را ربابه

كه بود جا آن در .بود شكنجه براي بخشي نداشت، وجود درمان براي خشي_ب واقع در« :گويد مي

جا همان .بود پوشانده را پاهايش كف ورم .بود آويزان پاهايش و افتاده تخت روي .ديدم را ”هاجر”

اتاق در .كرد فوت شكنجه زير نسرين كه داد خبر من به بعدها ”هاجر” .ديدم نيز را ”نسرين” و ”زهره”

روز يك .كشيد مي فرياد شكنجه شدت از .بود ”منصوره” اسمش فهميدم بعدها كه بود دختري مجاور

.برند مي بيرون اتاق از را جسدش كه ديدم خودم چشم به بعدازظهر چهار ساعت حدود

آنها شاهد يا و آمد سرم بر كه فجايعي يفتوص براي .كردند منتقلم اوين زندان به ”درمان بخش” از

كرد، بازجويي من از كه جالدي اولين .كند كفايت وقت يا و بيابم هايي واژه توانم مي سختي به بودم

سال چند از كه انگار رسيد، مي نظر به »ديده دوره« اما بود، ساله25 حدودا گرچه .بود صالح اسمش

تهديد و انداخت مي راه فرياد و داد كرد، مي شكنجه ود،ب القلب قسي .است بوده اين كارش پيش

كه 209 بخش در پائين طبقة به مرا داد دستور سپس .كرد شكنجه مرا توانست مي تا صالح .كرد مي

زير كه را زندانياني صداي .سازند منتقل كنند مي نظارت آن بر پاسداران و است قسمت 19 داراي

اتاقهاي به ورود منتظر و ايستاده راهرو در كه ديدم مي را زندانيان .شنيدم مي كردند، مي ناله شكنجه

.»كودك و پير و مرد و زن بود، زنداني از پر راهرو .هستند شكنجه

جرم به 61 سال در نيز او .دارد نام )كرد اشاره او به ربابه كه هاجر همان(رياحي اعظم دوم شاهد

.ستا شده دستگير تهران در مجاهدين از هواداري

.افتادند جانم به لگد و مشت با و بستند را چشمانم .بردند »اوين« زندان به مرا« :گويد مي او

3 جمله از بودند نفر9 كردند، اعمال من عليه را ها شكنجه ترين شنيع كه جالدان .بودم “2“ بخش در

.است بوده مصطفي سومي و اسماعيل ديگري و مهدي آنها از يكي اسم فهميدم بعدها كه آخوند،

مرا بعد .كرد مرگ تا خوردن شالق به محكوم مرا كه بردند ي“آخوند“ پيش مرا بسته چشم سپس

كه حالي در .افتادند جانم به و بسته را پايم و دست و انداختند تخت روي و بردند شكنجه اتاق به

100

Page 101: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

جاي خواستند مي نم از و بدهم فحش ”رجوي” به خواستند مي من از ديگري عده زدند، مي مرا يي عده

جاري خون بدنم سرتاسر از چون كشيدند، زدن از دست كمي مدت سپس .بگويم آنان به را شوهرم

ديده شكنجه آثار پاهايم كف در .شكست دندانم چند .بود كرده باد چشمانم .كشيدند را ناخنهايم .بود

كه خواستند من از و گرفته رس از را كارشان آوردنم، هوش به با جالدان ولي .رفتم هوش از .شود مي

“درمان بخش“ به مرا آنگاه .كرد مي خونريزي بدنم جاي همه .نبودم رفتن راه به قادر .بروم راه اتاق در

.بردند

و هولناك داستان زنداني هر .بود خون به آغشته جا همه .شد مي ديده هولناكي صحنه بخش اين در

شكنجه، اثر بر .بود ساله45 حدودا و داشت نام يميحك تاج ملك كه مادري جمله از .داشت فجيعي

سختي جراحات شكنجه اثر بر پاهايش كف كه رسيد مي نظر به .بود شده قطع پايش دو هر انگشتان

الجوردي خدمت به اوين در كه شاه زمان بهداري وزير دكتر(زاده االسالم شيخ كه جايي تا اند برداشته

مادر اين .شد پاهايش انگشتان قطع به ناچار )كرد بازي زندانيان جهشكن در كثيفي بسيار نقش و درآمد

سرانجام و .داد دست از را خود بينايي و شنوايي شكنجه، شدت از او .گرفت قرار تجاوز مورد بار دو

دختري بخش آن در...داشت نام »سعيد« كرد، مي شكنجه را او كه جالدي .شد اعدام 63ارديبهشت در

در و بودند داده قرار تجاوز مورد را او .بود ساله17 و تهران جنوب از وي .ديدم ار »صغري« نام به

در صغري .بود رفته فرو خود در .زد نمي حرف زندانيان ديگر با .بود داده دست از را خود حواس نتيجه

و شد جنون دچار كه شد بد قدر آن حالش يزدي منصوره مثال .است طوالني قربانيان ليست .مرد زندان

معصومه هم يكي ديدم، كه قربانياني ديگر از .بود محمودي او گر شكنجه نام .مرد زندان در خود بنوبه

از قسمتي بود، كرده اصابت گردنش ناحيه و صورت به كه يي گلوله دو اثر بر يكي اين .بود عضدانلو

او جالدانش كه نشد باعث امر اين ولي بود، باردار شد، دستگير وقتي معصومه .بود شده فلج صورتش

اسمش كه ديدم جهنم اين در را ديگري قرباني .شد اعدام ،61سال در هم معصومه .نكنند شكنجه را

سازمان هواداران از شهال .بود فاضل دكتر نام به رژيم، به نزديكان از يكي همسر و »مطلق حريري شهال«

سرد آب او روي رفت، هوش از وقتي و ندكوبيد ميخ اش بيني در و شد شكنجه شهال .بود »مجاهدين«

او به و شكستند را اش شانه معاني، حكيم سيما نام به را آموزي دانش...كنند اش شكنجه دوباره تا ريختند

پزشك او .داشت را سرنوشت همين نيز رباطي كرمي هاجر .كردند اعدامش سپس و كردند تجاوز

و رفته رژيم تلويزيون به بود نشده حاضر زيرا كردند، شاعدام 63 اوايل در كه بود فيروزگر بيمارستان

كنيم مي يادآوري .الدستور نشريه با گفتگو در 65آذر9 اتحاديه نشريه از نقل( .بگويد را خميني مجيز

عمليات جريان در بوداغي ربابه .پيوستند مقاومت صف به زندان از آزادي از پس فوق شاهد دو كه

)است اشرف در مستقر رزمندگان از اكنون هم اعظم و يدرس شهادت به جاويدان فروغ

101

Page 102: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

)1365اسفند20( فرانكفورتروندشاو با جمله از خود، ديگر افشاگرانه هاي مصاحبه در رياحي اعظم

از پس خود گزارش در روزنامه اين .راشناخت آنها بعدها كردكه معرفي را خود گران شكنجه از تن دو

او .»دارند حضور كردن شكنجه در اكثرا عاليرتبه مقامهاي كه است توجه جالب« :نوشت اعظم با صحبت

او .مجلس رئيس رفسنجاني نزديكان از آبادي نجف هادي :است شناخته را آنها از نفر2 كه دارد عقيده

هادي و باشد كرده معامله سالح ارسال درباره فارلن مك رابرت آمريكا، سابق امنيتي مشاور با بايستي

حضور كردن تجاوز در وي كه ديدم خودم من” .رژيم جمهور رئيس اي خامنه علي برادر اي، خامنه

”»است بوده ترينشان خشن از يكي تقريبا او .داشت

است؛ مجاهدين با آنان هيستريك ضديت گزارشها تمام مشترك فصل شود، مي مالحظه كه طور همان

وجود اسالمي انقالب مجاهدين پاسداران باند اي و الجوردي باند نوع شكنجه بين تفاوتي نظر اين از و

.است نداشته

بيشترين ها شكنجه ترين خشن و ترين وحشيانه اعمال طريق از هرچند جريان دو اين گران شكنجه

در را خود كارآيي ديگر بعد سالهاي سياسي تحوالت با اما كردند، آخوندها به را خدمات

به را آنها اي، خامنه بعد و خميني خود آخوندي، شكنجه نظام لذا .دادند دست از گاهها شكنجه

رژيم سازمانهاي و نهادها ساير هم و شود باز دوم نسل عناصر براي جا هم تا كرد منتقل ديگر بخشهاي

.شود اداره بهتر »يي حرفه گراني شكنجه« مديريت »آلود خون« دستان با

:آخوندي شكنجه نظام گيري شكل روند اين .آخوندي رژيم اطالعاتي و شكنجه نظام گيري شكل با دارد مستقيم رابطه گر شكنجه دتولي ضمنا اما

مطلق شكلي بي از وقتي.پيچيدگي و سازمانيافتگي تا مطلق شكلي بي از است روندي هم مقوله

از وقتي و است، خاني خان و الطوائفي ملوك و آنارشيسم آن خصوصيت اولين گوييم مي

و سر آخوندها دستگاه در شكنجه نظام كه معناست اين به گوييم مي سخن يدگيپيچ و سازمانيافتگي

بين رابطه و شده اضافه آن به ديگري وظايف سياسي ضرورتهاي به بنا حتي و است كرده پيدا صاحبي

.است يافته نظام و نظم متعددش ارگانهاي

براي ارگاني هيچ داراي خوندهاآ شاه، اطالعاتي ارگانهاي و ساواك سقوط از پس انقالب، ابتداي در

دور به نفري چند كردن جمع با نودولتان از يك هر نبودند، خود اطالعاتي و گري شكنجه امور اداره

هنوز كه ارگانهايي در يا برسند، ناني و آب به گذشته مقامات دستگيري با تا بودند اين فكر به خود

و خواهي باج براي يي وسيله يا و كنند پيدا خود براي جايي كميته، و سپاه قبيل از بود، نيافته هم شكل

و است بسيار شد دوران اين در كه غارتهايي واقع در و دزديهاي باشند، داشته آن و اين از كردن تلكه

اطالعاتي مراكز به نيز برخي پيروزي اوليه بلبشوي در كنند، مي نقل كسان بسياري هنوز را آن خاطرات

102

Page 103: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

جا يا تا بياورند دست به را ساواك اسناد داشتند سعي هم آنها يافتند، دست ياطالعات مهم اسناد و

يا و ديگر سياسي گروههاي افراد، سازي پرونده براي مداركي يا و ببرند بين از را خود آلوده پاهاي

و كرد مي رو را حكومتي نودولتان از بسيار دست ساواك اسناد آورند، دست به خود رقباي حتي

مورد اين در خصوص به آخوندها داشت، برمي وبستهايشان بند و سازشها و خيانتها، و ضعفها از پرده

حتي كه را بسياري اوليه پيروزيهاي گرماگرم در داشتند، جمع بسيار حواسي و قوي بسيار يي حافظه

گم كلبال افشاگر اسناد بسياري و بردند بين از بود ساواك با آنها روابط ساختن فاش براي وجودشان

زمينه اين در فردوست ارتشبد خاطرات به نگاهي .است آمده چه آن برسر ندانست كس هيچ و شد

.يابيم نمي آخوندها با دربار و شاه روابط درباره چيز هيچ مطلقا ما او خاطرات در .است روشنگر بسيار

با هستند، كار برسر ناكنو هم كه آخوندها، از بسياري با ساواك گرم بسيار روابط از همگان حالي در

بالكل آخوندها به مربوط فصلهاي و اطالعات تمامي كه شود مي متوجه خوبي به خواننده لذا .خبرند

آخوندها خدمت به بالكل كه شده دستگير يي توده شهبازي، عبداهللا زمينه اين در .است شده حذف

.است داده نجاما موفقيت با فردوست خاطرات نگارش و تدوين در را خود كار درآمد،

از كامل ليست يك آخوندها حاكميت از دهه سه به نزديك گذشت از بعد كه بينيم مي دليل همين به

به مربوط اطالعات بسيار، پورتهاي و هارت رغم به است، نشده منتشر شاه زمان ساواكيهاي اسامي

خفا در همچنان ساواك رفته، لو حتي بازجويان، و گران شكنجه يا و مبارز و مجاهد شدگان شكنجه

.است آمده اسناد و مدارك آن برسر چه كه ندارد خبر درستي به كسي و است

:ها كميته در چاقوكشان و لومپنها گسترده حضور چماقداري عنصر روي رژيم رهبران و خميني .است سركوب دوره، اين در رژيم عملكرد بارز ويژگي

عمدتا كنند تأمين را خواسته اين توانند مي دوره آن در كه هم كساني .هستند كوك عريان سركوب و

.شد مي ناشي ضرورت همين از ها كميته در چاقوكشان و لومپنها گسترده حضور .هستند »لومپنها«

باره همين در را )قلم همين به( پنهان جنايتهاي كتاب مقاالت از يكي از بخشي بحث شدن روشن براي

به وابسته سركوبگر باندهاي پيرامون يادشده كتاب »مدهش كابوسهاي« فصل در .كنيم مي نقل عينا

يك حمايت چتر زير در اغلب شهرستانها كليه در كه تهران در تنها نه باندها اين« :خوانيم مي دولت

لومپنهاي اغلب نيز آنها اجرايي عناصر .شدند مي مرتكب را جنايتي هر باز دست با و تشكيل آخوند،

.بودند نام دب و شده شناخته

تجمع و تظاهرات هر به آنها .بودند باندها دست اين از يكي تهران دانشگاه جلو هاي ي”وحدت چادر”

گزليك و دشنه و قمه با و كردند مي حمله واهي هاي بهانه به مختلف، افراد يا و كتابفروشيها حتي يا و

103

Page 104: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

تحت چماقداران حزب به هم شان همه سرنخ .كردند مي مصدوم و مضروب خواستند مي را كه هر

.رسيد مي بهشتي به نهايتا و بادامچيان اسداهللا رياست

موارد بسياري در حتي و نداشتند وحدتيها چادر از كمي دست نيز غفاري هادي حمايت تحت باندهاي

اين از تهران .پرداخت مي تيراندازي به و شد مي ظاهر آنها ميان در كلت و 3ژ با خودش غفاري هادي

.بوديم رو به رو مشابهي هاي نمونه با هم شهرستان و شهر هر در اما .بود پر فاشيستي سياه باندهاي عنو

كرمانشاه در .»تن72 گروه« بود گذاشته را خودش اسم سياه باندهاي همين از يكي رودسر در المثل في

يك چماقداري با مشابه باند همدان در .كردند مي عمل »شيت« گروه نام تحت جانوران نوع همين

وقت شرع حاكم اعلمي و آقامحمدي علي و اسالمي سعيد نظارت زير سياه، ناصر نام به بدنام عنصر

مثال .مجاهدين همه رأس در و مخالفان به حمله .بود يكي آنها همه عملكرد اما .كردند مي عمل شهر

حمايت و مالي تقويت با شتر باقرآباد محله در كه سياه باندهاي همين از يكي گزارش، يك براساس

.بود آنها كردن مصدوم و مضروب و نوجوان ميليشياهاي ربودن كارش كرد، مي فعاليت غفاري هادي

را آنها روشن روز در و حمله، هواداران به وحشيانه صورتي به چاقو و تبر با آنها« :گزارش اين براساس

و بردند تجمعشان محل مسجد به و كرده ردستگي را ميليشياها از تن دو بار يك .كردند مي مجروح

باند يك از رشت از ديگري گزارش در .”ريخت مي سراپايشان از خون كه زدند كتك را آنها قدري به

باند اين ازعملكرد يي گوشه گزارش اين در .است شده برده نام ”اباذري فرشيد گروه” نام به فاشيستي

كريم و رحيم مانند ديگري شده شناخته االنژهايف .بود سردستةآنها فرشيد” :است آمده چنين

روزنامه هاي دكه و اجتماعات به چاقو با آنها .بودند گروه اين در هم ،)تايتان (توتن بهمن پرست، اسالم

اي گنجه احمد شهادت .نمودند مي مصدوم و مضروب را آنها و كردند مي حمله ميليشياها فروشي

منجيل تاريك سد در را او پايش، به وزنه بستن با و كشتند را وا .بود آنها كار نوجوان ميليشياي

از بازگشت هنگام مجاهدين، هوادار حامدي، رضا .شد تكرار خمين در جنايت همين نظير .”انداختند

براي قاتالن .شد مجروح و بسته رگبار به ”حدود توحيدي گروه” توسط كارش محل فروشي كتاب

.كردند منتقل اراك به را او و كرده تصادف او كه كردند شايع ودخ جنايت روي بر گذاشتن سرپوش

حمزه مرتضي شهيد مجاهد اراك سردخانة در .رسيد شهادت به جراحات شدت براثر راه بين در رضا

را رضا مجروح سينة عكس رسيد، شهادت به فروغ عمليات جريان در بعد سالهاي در كه لوئيان،

رضا شكم و سينه روي بر گلوله5 جاي .شد منتشر مجاهد نشريه رد عكس اين ايام همان در .گرفت

.شد مي ديده

قابل بسيار كه است دست در فسا از يي دهنده تكان گزارش .داشت ادامه نيز بعد سالهاي در روند اين

.است نرفته لو اش پرونده داليلي به ابتدا در كه بوده زنداني مجاهد يك گزارش اين نويسنده .است توجه

گزارش اين در .كند مي نياز بي توضيحي گونه هر از را ما و گوياست كافي اندازه به گزارش ودخ

104

Page 105: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

يك و شد باز سلولم در ناگهان بعدازظهر4 ساعت .بودم فسا سپاه زندان در 60بهمن در« :است آمده

قاچاقچي يا قاتل يك كردم فكر اول .آوردند سلولم به را پشت پر و پيوسته هم به ابروهاي با ريشو مرد

”هستي؟ زنداني چي براي پس” :پرسيد .”نه” :گفتم ”نيستي؟ كه منافق” :پرسيد من از بعد، ساعتي .است

.”شده دعوايم نفر يك با” :گفتم

او .بود جنگ هاي جبهه در رژيم عمليات از يكي سالگرد روز آن .شد راحت خيالش مقداري طرف

بودند سپرده او به كه را عراقي اسيران چگونه و داشته شركت عمليات چند در كه كرد تعريف برايم

دو فاالنژهاي آن از فهميدم گفت كه را اين .است كشته و بسته رگبار به را شان همه و برده جبهه پشت به

نگهبان، از رفت دستشويي به كه زماني .افتاده زندان به چرا دانستم نمي هنوز اما .است جنايتكار و آتشه

او با را صحبت سر برگشت وقتي .”!كرده اشتباه يك فقط او” :گفت نگهبان .پرسيدم را او اتهام

”قنات گروه” عضو گفت بعد .است پاسدار و كند مي كار جهرم سپاه در كه كرد تعريف .بازكردم

جهرم در خرداد30 از بعد قنات گروه” :گفت است؟ گروهي چه ديگر قنات گروه پرسيدم .است بوده

را او اول كرديم مي پيدا را منافقي هرجا .بود منافقين شكار كارشان كه شد تشكيل اللهي حزب افراد از

.كرديم مي تعزير را او و برديم مي بيابانها به داشتيم برمي را او بعد .برود حال از كامال تا زديم مي چاقو با

كه زديمش طوري اول، .برديم بيابان به و گرفتيم بود، شده آزاد سپاه زندان از كه را منافقي بار يك

ازپاهايش هركدام و آورديم جيپ تا دو رفتيم .نكشيم سريع را طرف كه بود اين قرارمان .شد حال بي

.حركت به كردند شروع كم، خيلي سرعت با هم، عكس جهت در جيپ دو بعد .بستيم جيپ يك به را

شقه طرف .كرديم زياد را شينهاما سرعت دفعه يك ساعت، يك از بعد .آمديم جلو رفتيم، عقب هي

.انداختيم قنات يك به را اش شقه هر و شد

فرو او كمر در دسته تا را قمه يك ها بچه از يكي .انداختيم دام به را منافق يك سينما يك جلو ديگر بار

ريكا كس هر .برديم بيابان به و انداختند ماشين يك داخل را او جان نيمه جسد سرعت به هم بقيه .برد

را گوشش يكي آورد، مي در حدقه از را چشمش يكي بريد، مي را منافق دست چاقو با يكي .كرد مي

.»انداختيم قنات يك در را جسدش هم سر آخر .بريد مي

خبر هم مراكز ساير و دولت و سپاه شما كارهاي اين از آيا” :پرسيدم بود زده خشكم تعجب از كه من

توي و بستيم جيپ پشت به را منافق يك جسد بار چند چي؟ پس” :گفت و خنديد طرف .”داشتند؟

:گفت ”ايد؟ كرده دستگير طوري همين را منافق چند” :پرسيدم .”شود بقيه عبرت تا كشيديم خيابانها

كه شد باعث همين .كشتيم اشتباهي را نفر پانزدهمين اما ايم كشته صورت همين به را نفر14”

.نداشتيم خبر ما و بود داده همكاري قول سپاه به زندان در كه بود منافق يك او چون .كردند دستگيرمان

و كرديم دستگير را او زندان در جلو همان در ما و كرد آزاد را او ديگر عده يك دستگيري براي سپاه

از كه يكي اين اما پيشكشتان نفر14 آن” :گفتند ما به فهميد سپاه كه بعد .كشتيمش بيابان توي برديم

105

Page 106: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

سازندگي جهاد يا بوديم جهرم سپاه از يا همگي، .كردند دستگير را نفرمان25 نتيجه در .بود مانخود

فقط االن و كردند آزاد را نفر22 سپاه در البته .بودند اللهي حزب خوب هاي بچه از هم نفر چند .جهرم

آقاي !نه” :گفت ”نداشت؟ كاري شما با اصطهبانات دادگاه” :پرسيدم او از .”هستيم زندان در نفر3

تازه .كنيم مي بررسي را آخريتان جرم فقط ما گفتند هم جهرم سپاه در و كرد مي تأييد را ما كار فقيهي

صحبت ما با و آمده ما كار به رسيدگي براي هم اردبيلي موسوي اهللا آيت طرف از تهران از هيأت يك

آقاي كنيم، مي راضي را آنها و كنيم مي تصحب مقتول خانوادة با ما نباشيد ناراحت كه اند گفته و كرده

)بعد به13صفحه پنهان جنايتهاي كتاب.(…»كند حمايت ما از علنا تواند نمي كه اردبيلي

سركوب از ناشي رسوائيهاي علت به چه و چماقداري، عليه مردم مقاومت علت به چه زودي، به ليكن

صورت به آخوندها براي نيز رژيم وديتموج از بخش اين سازمانيافتگي ضرورت رفته رفته عريان،

در است، مختلف بازيهاي باند تابع چيز همه قبول، قابل نقطه يك به رسيدن تا اما شود، مي مطرح جدي

و زند مي و بندد مي و گيرد مي پاسداري يا آخوند سپاه، مركز يا هركميته در شهرستانها، و تهران

.كند مي بخواهد دلش هركاري

هم با آنها آغاز در .كردند كار به شروع واقعياتي چنين متن در كرديم اشاره آنها به كه باندي دو

تجربگيهايشان بي و اجرايي ضعفهاي به توجه با و شوند نمي هم مزاحم دارند، مطلق وحدت

وجه گيرند، مي دست در خود براي را مراكزي هركدام اما كنند، پيله يكديگر به زياد اند توانسته نمي

اين بود، آنان با ورزي كينه و مجاهدين با هيستريك ضديت جريان هردو فكري غالب و ركمشت

در اساسا رژيم گري شكنجه و شكنجه نظام ديد خواهيم آينده در كه است توجه قابل لحاظ آن از نكته

.است گرفته شكل مجاهدين با ضديت

يا ديگر فاشيستي باند و رود مي اوين هب كچويي و الجوردي باند نخست روزهاي همان از روند اين در

يا و دهند مي شكل را سپاه ضداطالعات واحد بعدها و پوشند مي پاسداري لباس و روند مي سپاه به

.سازند مي هستند، رژيم مخفي گاههاي شكنجه واقع در كه را، امن هاي خانه اولين خودشان اعتراف به

شكنجه اصلي مركز كه جا آن از اما پردازيم، مي آينده سطور در جناح دو اين تضاد و وحدت روند به

سيستم تحوالت روند به است بهتر قضايا، صرف تحليل از اجتناب براي دارد، و داشته قرار اوين در

.كنيم توجه ،60 سالهاي از بعد خصوص به اوين، در شكنجه

:اوين در شكنجه و بازجويي هاي شعبه اند، بوده مشغول جا آن در كه گراني شكنجه و اوين در شكنجه و يبازجوي مختلف هاي شعبه مورد در

و ضروري بسيار كاري آنها اطالعات تكميل و گردآوري .است موجود زيادي وگزارشهاي ها نوشته

:كنيم سرجمع را پراكنده اطالعات برخي كنيم مي سعي كار، بودن ناقص به اذغان با ما .است سترگ

106

Page 107: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

عهده به را شعبه اين رياست 1365 سال تا او اسماعيل حاج نام به ودب گري شكنجه 2شعبه مسئول

مسئول 72 و 71سال در اسماعيل حاج .شد منتقل دادستاني به اوين از بعد سالهاي در و داشت

ديگر از .كردند مي مراجعه دادستاني به پاسپورت گرفتن براي كه بود يي شده آزاد زندانيان برخوردبا

.بود منصوري نام به فردي شعبه اين بازجويان

3شعبه در اغلب اكثريتها و شعبه دو اين در ييها توده .بود مذهبي غير افراد به مربوط بيشتر 6 و 3شعبه

.شد كشته جبهه در بعد سالهاي كه بود ذاكري جعفر شعبه اين بازجوي معروفترين .شدند مي بازجويي

اعدام و شكنجه در جالد اين.بود )صالح كاك(ذاكري ابراهيم مقام واال مجاهد برادر ذاكري جعفر

.داشت دست )ذاكري مادر به معروف(اردهالي سكينه مادر خود، مجاهد مادر

با( ناصر نام به بود فردي شعبه اين سفاك بازجويان از يكي .بود رحيم نام به فردي 6شعبه سربازجوي

در 59سال در كه بود شعبه اين ازجويانب از ديگر يكي اروميه، اهل تركه، حميد ). مقداد مستعار نام

.بود شده منتقل تهران به آن از بعد و كشته شكنجه زير را زنداني يك اروميه گاههاي شكنجه از يكي

هاي شعبه ترين پيچيده حال عين در و فعالترين از يكي 64 و 63 و 62 اواخر از كه بود يي شعبه ،4شعبه

هاي شعبه در پيشوا .بود)پيشوا مستعار نام با(ابراهيمي حسين منا به فردي شعبه اين رئيس .بود اوين

68سال از يعني بعد، سالهاي او .شد منتقل 4شعبة به بعد .كرد مي بازجويي هفت و يك مانند مختلف

.شد اوين رئيس بعد، به

يصورت به گرفتند مي يكديگر با كه تماسهايي و هواداران تلفني ارتباطات روي همچنين شعبه اين

.كاظمي نام به بود فردي شعبه اين فعال سربازجويان از يكي كرد، مي كار نفوذي

:اوين در شكنجه شعبه مخوفترين درباره اندكي در گران شكنجه هارترين و ترين پيچيده از الجوردي .بود 7 شعبه در اوين، در شكنجه كار اصلي بار اما

.بود شده تشكيل گر شكنجه5_4 از اغلب اوين ديگر هاي شعبه برگزارشها، بنا .كرد مي استفاده شعبه اين

تعدادپرسنل اما .كردند مي بازي را حلوا يا چماق نقش ضرورت به بنا گران، شكنجه اين از هريك

.رسيد مي هم يي حرفه گر شكنجه10 به اوقات گاهي 7شعبه

گاهي را او .بود اسالمي نام به فردي 7شعبه سربازجوي« :است آمده بندرسته از زنداني يك گزارش در

شده زخمي مجاهدين با مسلحانه درگيري يك در 60سال در او .كردند مي صدا حاجي گاهي و دكتر

)امامي سعيد زمان در( 75-76سال در اسالمي .رفت مي راه لنگان لنگ و خورده تير چپش پاي و بود

.»بود شده تهران گمرك رئيس

از بعد كه .فاضل اصغر علي نام به بود جالدي بازجوي سالمي،ا دستيار« :خوانيم مي ديگري گزارش در

در بعد .بود اوين زندان پشتيباني مسئول ابتدا در فاضل .»شد 7شعبه مسئول 1366سال در اسالمي

107

Page 108: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

داخلي امنيت قسمت به سپس و بود اوين در 66سال تا و شد الجوردي دستيار اسالمي انقالب دادگاه

كار و جاسوسي به شهرآرا در ساختماني دفتر يك پوشش در برآن الوهع .شد منتقل اطالعات وزارت

)1377شهريور2_404مجاهد( كشور داخل در مجاهدين فرماندهي ستاد( »داشت اشتغال اطالعاتي

در زندانيان، جمعي کشتار از قبل ماه ٩ مدت به من« :خوانيم مي فاضل درباره گزارش يك در

اتهام به ٧شعبه و )اطالعات وزارت و دادستاني از تلفيقي( ١٣ شعبه رنظ زير آسايشگاه انفرادي سلولهاي

نام به جالدي ٧ شعبه سربازجوي .شدم مي بازجويي اعتراضي تحرکات و بند تشکيالت در بودن فعال

بازجويي فاشيست اين دست زير که آنهايي .بود اسالمي و الجوردي هاي پرورده دست از فاضل

به تقرب براي و مذهبي شعائر جزء را شکنجه خودش ادعاي به او گويم، مي چي من فهمند مي اند شده

بازجويي براي را کهنداني اصغر شهيد مجاهد و من که بود ١٣ ۶۶ سال رمضان ماه دانست، مي خدا

چند گذشت از بعد .شديم دادسرا ساختمان در مستقر ٧شعبه وارد ما که بود افطار از قبل زدند، صدا

ندارم کاري منافق دو شما با امروز :گفت ما به خطاب و آمد بيرون اتاقش از دست به لکاب فاضل دقيقه

صداتون هستيم، گنهکار خداوند درگاه به همه ما و است رمضان مبارک ماه که اين خاطر به فقط

ينا حاال .بگذرد من تقصيرات سر از خداوند و افتد مقبول شايد بزنم کابل تا ۵٠ نفرتون هر به تا کردم

هم ما نيروهاي کاش اي« گفت برگشت من خود به کردم بيان او از که تفاسيري با رژيم عنصر

مي حسادت سازمان به عجيب »بودند معتقد نظام ،به هستيد خودتان نفاق مواضع سر شما که اي اندازه به

بود انجاميده شکست به ها بچه مقاومت دليل به سازيشان انفعال هاي پروژه تمامي که اين از و ورزيد

)شميراني رضا خاطرات سوم قسمت از .(»کرد مي دق داشت

هم مهندس گاهي كه بود )فكور مستعار نام با(كبيري اكبر شعبه اين ديگر معروف بسيار گر شكنجه

كه بود پيشوا شعبه اين سوم نفر .رسيد اوين زندان رياست به 64 سال در فكور .كردند مي صدايش

يكي .گرفت عهده به را شكنجه بخشهاي بزرگترين از يكي سركردگي و رسيد 4هشعب رياست به بعدها

زندانهاي رياست هم مدتي كه بود فروتن 65 و 64 سالهاي در اوين گران شكنجه معروفترين از ديگر

.داشت عهده به را گوهردشت و اوين

:از بودند عبارت شعبه اين ديگر معروف و شده شناخته جويان باز از برخي

محمد حاج ،)شد منتقل 3شعبه به بعدها كه بود سفاك پاسداري او( رئوف مستعار نام با تهراني ميرا

و ،)شد منتقل 4شعبه به بعد و بود بازجو كمك مدتي كه(عشري اثني يوسف اسدي، حاجي راستگو،

.قدير مستعار نام با فردي

را بهاييها خصوص به ديگر ياناد پيروان از بازجويي كه بود 8شعبه جالد سربازجوي طلوعي حميد

.بود محمدرضا نام به فردي مورد اين در او معاون .كرد مي پيگيري

108

Page 109: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

محمد مانند، .دارند متفاوتي هاي ريشه و سوابق هريك كه بودند هم ديگري بازجويان و گران شكنجه

عليرضا .کرد تغيير »34« به نامش و رفت مشترک کميته به كه اطالعات، وزارت سربازجوي توانا،

به 54سال اپورتونيستي جريان در شاه، زمان زندانيان از فالح فريبرز .بودند پاسدار ايرانپور و آالدپوش

مدتي و بود لومپني بسيار فرد او .بود شاهي عزت دسته و دار زمره در بعدها و پيوسته راست مرتجعان

)بود مهدوي مستعارش نام و الجوردي باند از هم او كه( فرد جوهري حاج كنار در و آمده اوين به بعد

.داشت عهده به را تهران در دادستاني زندانهاي رياست ابتدا در بازار تجار از فرد جوهري .داشت قرار

.شد قصر زندان رئيس 68سال در او

در خصوص به و حدي بي جنايات مرتكب اوين در كه بود بازجوياني از يكي هم غفاري هادي آخوند

او باند جزء اما نداشت كم الجوردي از هيچ دريدگي و رذالت در هرچند او البته .شد راسي زنان مورد

دزديهاي قبل از بود ميتينگها به حمله و چماقداري سران از 60 تا57 سالهاي فاصله در كه او .نبود

بود، او به خميني شخص هديه كه ، »استاراليت جوراب« بردن غارت به و الهادي بنياد در كالنش بسيار

و شده طلبان اصالح جزء هم اواخر اين .شد مجلس نماينده بعد سالهاي در و رسيد بسياري پله و پول به

.كشد مي شانه و شاخ حاكم باند براي

عنوان به ما .كرد اشاره شده دستگير زنان شكنجه و بازجويي وضعيت به بايد خاص طور به جا اين در

نبردي« نام به كتابي در را خاطراتش كه يي بندرسته از مجاهد م،كري متين خاطرات از قسمتي نمونه يك

شعبه يك اوين دادستاني در« :است گويا بسيار نظر هر از نمونه اين . كنيم مي نقل نوشته »همه براي

كه بود كساني خودشان قول به يا مجاهدين هاي پرونده به رسيدگي مخصوص كه داشت وجود خاص

.تاس سنگين خيلي جرائمشان

و خائنين .بود كرده درست يي آوازه خودش براي هم خودش كرد، مي كه كارهايي بر عالوه 7شعبه

7شعبه با سروكارت نكني، فالن و فالن اگر كه كردند مي تهديد گاهي هم بند مسئول پاسدار زنان

.بود خواهد

گر شكنجه ازجوهايب چون .است تمام كارش زند مي صدا 7شعبه را كس هر كه بود شايع بند داخل در

خيال گفتند مي كه بود اين دادند مي نسبت 7شعبه به كه كراماتي از ديگر يكي .هستند جا آن در خبره

و درب دارند، بازجويي در كه مهارتي با را آدمها روحيه بلكه كنند، مي جسمي شكنجه فقط نكنيد

.كنند مي داغان

جسمي شكنجه گوناگون انواع و حيواني درندگي و توحش همين جز تواني هيچ آنها واقعي طور به اما

براي توهين و تحقير جز كه نبود شعبه اين به احضاري هيچ در .نداشتند ضدانساني توهين و تحقير و

كرد مي تغيير كه چيزي تنها .ببرند كار به ديگري شيوه بود آزارها كمترين تازه كه زنداني خردكردن

.بود يزندان شكستن درهم مختلف هاي شيوه

109

Page 110: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

يك يا خودكار يك گاهي داشتيم، چشمبند و چادر همه كه جا آن از بردند، مي بازجويي به را ما وقتي

به او را چوب طرف يك .كردند مي صدايش »حاجي« كه مردي آن دست به دادند مي را چوب تكه

را يجلوي نفر چادر يك به يك اول نفر سر پشت .گرفت مي اول نفر را ديگر طرف و داشت دست

.رفتيم مي و گرفتيم مي

در خصوص به .برسيم تا شديم مي بلند دوباره و خورديم مي زمين بارها بود، بسته چشممان كه جا آن از

مسيري .رسيم مي بند به چطوري فهميديم نمي اصال بود، الش و آش پاهايشان ها بچه بيشتر كه بازگشت

چشمبند ثابت طور به زندان داخل ترددهاي در شههمي .رفتن كشان كشان و خوردنها زمين از پر بود

.داشتيم

را تشكيالت چارت و اطالعات اوايل .كرد مي تغيير مختصري هربار 7شعبه در من از بازجويي نحوه

كه بودند شده قانع ديگر زدن كتك و شكنجه مدتها از بعد ندارم، گفتم مي و نداشتم چون .خواستند مي

دنبال كه اين از بيش رسيد مي نظر به .خواستند مي را بند تشكيالت اطالعات دوباره مدتي از بعد .ندارم

آنها اصلي مسأله .كردند مي تخليه را شان كينه و كردند مي شكنجه فقط باشند، مشخصي اطالعات

.بود زنداني شكستن درهم بلكه نبود مشخص اطالعات يك آوردن دست به

كردند مي سعي زشت حرفهاي و تحقير با طرفي از بود، شان درماندگي گوياي مجاهد زنان با رفتارشان

زنان با رفتاري و برخورد هر براي بود داده دجال خميني كه حكمي با دستشان .كنند داغان را ها روحيه

دستش كه اين براي پيرمرد آن به و داشتند كه اسالمي و شرعي دعاوي همه با .بود شده باز زنداني

شد نمي حاضر كه را زني بازجويي، و شكنجه اتاق در دادند، مي چوب خورد،ن زنداني زنان دست به

.انداختند مي تخت روي و كردند مي بغل بخورد، شالق تا بگيرد قرار تخت روي خودش

7شعبه در بندند، مي شالق به را زنان خاطرش به خيابانها در كه بدحجابي و حجاب و آخوندي شرعيات

زير از مجاهد زنان از يكي موهاي بازجويي جريان در كه بار يك .نداشت اعراب از محلي هيچ

از يي دسته بازجوها از يكي ديده، نمي چيزي چشمبند خاطر به خودش و بود رفته كنار روسريش

شده؟ پيدا موهايت چرا :بود گفته و كرده پرت اتاق گوشه به شدت با را او و گرفته دست به را موهايش

است؟ وضعي چه ناي !كن درست را چادرت

دم آن از كه نامحرمي و محرم و خميني شرعيات از خبري خواباندند، مي شكنجه تخت روي وقتي

لباس ديگر اليه يك بودند، بازجويي مترصد كه هنگامي زنداني زنان از بسياري .نبود كار در زدند مي

نداشته را ديگر كثيف هاي دهسوءاستفا امكان پاهايشان به زدن شالق جريان در بازجوها تا پوشيدند مي

همين بر و زدند مي ديوانگي انگ مقاوم زنداني به كه بود اين 7شعبه شگردهاي از ديگر يكي...باشند

مجاهدي زن هر به .بود زنداني شكستن درهم هاي شيوه از يكي بايكوت .كردند مي بايكوت را او اساس

ولي .نشوي قهرمان تا زنيم نمي را تو گفتند مي بود، درآورده زانو به را آنها شكنجه تحمل در كه

110

Page 111: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شده بايكوت فرد با كس هيچ نگذارند كه داشتند بند در هم جاسوس چند !بفهمي تا كنيم مي بايكوت

.رفت مي آزار و اذيت يا شكنجه زير كرد؛ مي شده بايكوت فرد به يي اشاره كمترين هركس .بزند حرف

هاي شكنجه فرد كه درحالي .بود طوالني ساعتهاي طي ازجوييب راهرو در نشاندن 7شعبه در ديگر شيوه

بود آن 7شعبه بازجويان مطلوب غايت .ماند مي انتظار در خودش كشيد، مي زجر و شنيد مي را ديگران

.كنند تكليفش تعيين كند درخواست و بيايد حرف به زنداني خود كه

و كثيف و زشت اعمال و جنسي تجاوز ،7شعبه در زنان شكستن شيوه ترين جدي اينها همه وراي در

درهم را زني هر شخصيت تمام وسيله اين به كردند مي تصور آنها .بود زمينه اين در حيوانيشان

.آمدند درمي زانو به زن يك آزار و شكنجه هاي شيوه همه در كه كردند مي وقتي را كار اين .شكنند مي

رفتارهاي تهمت دادند، مي قرار تجاوز مورد كه زناني همان به حيواني و كور انتقامجويي اين در

.»زدند مي غيراخالقي

به خونريز و وحشي جانور دو از الجوردي همپاي بايد اوين، در 60دهه در شكنجه، سالهاي تمام در

عهده به را اوين انتظامي معاونت مثال مجتبي حاج .برد نام رحماني داوود حاج و حلوايي مجتبي نام

)67سال عام قتل در ويژه به( اسيران كشتار و شكنجه در كه است القلبي قسي عامالن از ييك اما داشت؛

.داشت خواهد آخوندي نظام شكنجه تاريخ در ماندگار و زده لعنت نامي

در شاه زمان گر شكنجه )شعباني محمدعلي( حسيني نقش مانند آخوندي نظام در محتبي حاج نقش

هم داوود حاج .است قزلحصار در رحماني داوود حاج الجوردي، اندب همان از او، همتاي .است اوين

.نكرد دريغ جنايتي هيچ از مبارزان و مجاهدان شكنجه و كشتار در محتبي حاج مثل

بلكه .نبود اوين به منحصر الجوردي باند سلطه كه شود مي روشن گزارشها قبيل اين مجموع از

روح اين جا آن در .بودند الجوردي باند طلق ملك جزء هم گوهردشت و قزلحصار قبيل از زندانهايي

مغازه انقالب از قبل كه )صبحي مستعار نام با( صالحي مرتضي .داشت حاكميت كه بود الجوردي

.بود اهريمني باند همين از وي .بود دشت گوهر رئيس داشت خراسان ميدان در لبنياتي

7شعبه رقيب 209بند عمدتا بند اين بازجويان .بود 209بند محلش كه گرفت شكل ديجدي بند اوين، در 60سال در

جريان در آنها .بودند تهران تكنيك پلي از خاص طور به و مختلف دانشگاههاي از مرتجع دانشجويان

انقالب مجاهدين سازمان اعضاي اغلب زمان آن در افراد اين .كردند نفوذ سپاه و ها كميته در انقالب

چون هم كساني نفوذ تحت هاي وكميته نهادها يا وزيري نخست اطالعات نهاد در آنها .بودند اسالمي

آينده سطور در باره اين در( .كردند مي كار بودند نبوي بهزاد و حجاريان سعيد )تهراني(قنبري خسرو

)داد خواهيم توضيح بيشتر

111

Page 112: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

.مسعود يا صالح عارمست نام با بود فردي 209 مسئول« :است آمده بندرسته از زنداني يك گزارش در

وزير بعد، سالهاي در كه بود 209بند بازجويان جمله از )مهندس مستعار نام با( شريعتمداري محمد

پرسنل بخش بازجوي هادي داشت، بزرگي جثه كه بود هادي نام به ديگري فردي شد، خاتمي كابينه

رجوي مسعود پرواز جريان در كه بود همافراني بيشتر بازجوي او بوده، هم ارتش در سازمان هوادار

انفرادي كوچك بند يك 61-60 سال در« :خوانيم مي گزارش ادامه در .»شدند اعدام و شده دستگير

اين بودند، جا آن در زنداني تعدادي كه بود قصر، چهارراه در واقع نظامي، دادستاني ساختمان زير در

در 72-71 سالهاي تا 69 مستعار نام با او .بودند هادي مستقيم نظر تحت و ،209 نظر تحت عده

.»بود زندانيها با برخورد مسئول و بود اوين

آنها از يكي در .خوريم برمي 209بند گران شكنجه از ديگري نامهاي به ديگر گزارشهاي در

را بسياري تعداد و بود سنگدل و شقي بسيار كه بود 209 بازجويان از ديگر يكي حسن« :است آمده

زمان زندانيان از او .تقي نام به بود گري شكنجه 209بند ديگر بازجوي .كشت خود يها شكنجه زير

بود دماوند اهل و دانشجو او .بود زندان راستهاي جزء اپورتونيستي جريان از پس زندان در كه بود شاه

كشتن به را خود نارضايتيها برخي علت به و رفته جبهه به او كه شنيديم بعدها .كرد مي كار سپاه در و

.»است داده

او .بود دانشجو قبال كه داشت نام حسن 209بازجويان از ديگر يكي« :است آمده ديگري گزارش در

به وحشيانه هاي شكنجه از بعد يا و كشت خود هاي شكنجه زير يا را بسياري و بود جالد و سنگدل بسيار

نام به مجاهدين هواداران از يكي شد كشته جالد همين توسط كه كساني جمله از .سپرد تيرباران جوخه

و كرد شكنجه شدت به را او حسن .داشت فروشي دست حسين امام ميدان در كه بود زاده نجف فيروز

بند زندانبانان از( رضايي و عابديني رحيم .»كرد تيرباران را او و گرفت را اعدامش حكم هم بعد

209 در موسي نام به فردي .بودند 209بند بازجويان ديگر از )بود مشترك كميته همان كه 3000

.داد مي انجام را شعبه فرهنگي مثال كارهاي كه بود

عام قتل جريان در مرگ هيأت عضو و اوين در اطالعات وزارت نماينده )زماني( واعظي موسي

ياسالم انجمن اعضاي از واعظي، گزارشها برخي بنابر .بود باند همين از 67سال در سياسي زندانيان

فعال امنيتي نهادهاي در كه حال عين در او .بود )رفسنجاني برادر(هاشمي محمد نزديكان از و تگزاس

خارجه وزارت در وي برادر .داشت اشتغال شكنجه و بازجويي به اوين 209بند در همزمان طور به بود

واعظي حسن همان واعظي موسي برادر آيا كه است نشده مشخص گزارش در(است بوده مشغول كار به

توجه با ولي نه؟ يا است اسالمي انقالب مجاهدين سازمان دهنده تشكيل گروههاي از فلق گروه عضو

آمريكا اسالمي انجمن اعضاي از عمدتا واعظي، و طيراني و زاده تاج گروه، اين اعضاي كه اين به

).باشد پيگيري قابل موضوع اين رسد مي نظر به اند بوده

112

Page 113: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

درك براي اما است؛ شده منتشر متعددي گزارشهاي شقاوت و جنايت مخوف شعبه اين دربارة هرچند

است »هنرمند دريا« خاطرات به متعلق گزارش .آوريم مي را مفصل گزارش يك از يي فشرده آن فضاي

منتشر اينترنتي سايتهاي در را خود خاطرات اكنون و بوده زنداني بند اين در سال چند خود كه

به رو شويد مي وارد که اوين زندان ورودي در از« :خوانيم مي جمله از گزارش ناي در .است كرده

ساختمانهاي به چپ سمت در زياد چندان نه مسافتي طي از پس کنيد حرکت که شمال سمت

و شکنجه و بازجويي شعب استقرار محل 60دهه سالهاي در ساختمانها اين .رسيد مي دادسرا اصطالح به

از پس .بود انقالب بيدادگاههاي و دادستاني و اوين زندان اداري امور و دادسرا و دادياري اصطالح به

ساختمان گيرد مي قرار مسير سر بر که ساختماني اولين چپ سمت همان در ساختمانها اين از عبور

به مربوط شد مي بيان که گونه آن بندها اين نامگذاري .است آشپزخانه و بهداري_216_209 بندهاي

تشکيل از قبل تا ،60 دهه سالهاي در و بود شده واقع دو طبقه در 209بند .بود آنها داخلي تلفن هشمار

ميان شديدي رقابت سالها آن در .بود پاسداران سپاه اطالعات واحد اختيار در کامال اطالعات، وزارت

بود توانسته تنها سپاه ميانه اين در و داشت وجود پاسداران سپاه و الجوردي رياست به انقالب دادستاني

بندي دسته به بعضا که شديد رقابت همان دليل به .آورد چنگ به اوين زندان در را 209بند کنترل

عمليات کردند مي سعي نيز زندان در رقابت، طرف دو موارد اکثر در شد، مي مربوط نيز نظام دروني

دهد جلوه مهم را خود توسط بازداشتي دافرا بيشتر چه هر داشت سعي دادستاني .کنند خنثي را يکديگر

ديگر سوي از نيز سپاه و باشد داشته خود بازداشتي افراد اهميت ميزان روي بر بيشتري تبليغي کار و

دادگاه و بازجويي و قرنطينه دوران طي از پس افراد که جا آن از ليکن .کرد مي دنبال را روش همين

دادستاني لذا گرفتند مي قرار زندان بندهاي داخلي ايواحده اختيار در محکوميت دوران طي براي

آن تکميل و پرونده مراحل طي از پس زندانيان ترتيب اين به که چرا .داشت بيشتري نفوذ اعمال قدرت

عوامل از مستقيما که گرفتند مي قرار نيروهايي اختيار در حبس دوران طي براي زندان احکام صدور و

وي بازجويي کار و بود شده دستگير سپاه توسط که زنداني ترتيب اين به و بودند الجوردي پادوهاي و

قرار دادستاني بين ذره زير بالفاصله عمومي بندهاي به انتقال محض به بود، شده تمام الظاهر علي

يک هر در .بود راهرو10 داراي 209 بند …شد مي آغاز وي شکنجه و بازجويي مجددا و گرفت مي

هر در .داشت وجود نيم و متر1 عرض و ونيم، متر2 حدود طول به انفرادي سلول8 راهروها اين از

.داشت وجود استيل فرنگي توالت يک و کوچک استيل )دستشويي( روشويي يک انفرادي سلول

سلولها سيماني ديوارهاي درون مخصوص يي محفظه در که بود شوفاژ سلولها گرمايشي سيستم

يي دريچه .ساخت مي ناممکن را آن به مستقيم دسترسي فلزي توري از روکشي و شده جاسازي

به بسته سلول، هر در .ساخت مي ممکن داخل به سلول سقف از را نور و هوا ورود امکان هم يي شيشه

سلولها بندها برخي در .شد مي داده ترتيب آنان اسکان و استقرار افراد، پرونده وضعيت و فعاليت نوع

113

Page 114: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

داده اسکان هم نفر10 الي 8 حتي موارد گاهي تا نفر2 از ديگر برخي در و بود انفرادي مطلقا

صالح مسعود_مسعود صالح مستعار نامهاي با اندام الغر فردي 209اصلي بازجوي سر ...شدند مي

بود شده انجام وي توسط آنها بازجويي کار که زندانياني نزد وي خباثت و وحشيگري شدت .بود…و

زنداني با وقتي زندانيان، تمام که بود چنان مقاوم زندانيان براي 209 در رفتار شيوة .بود همه زبانزد

شادماني است نيفتاده 209 به گذارشان که اين از ناخودآگاه شدند، مي مواجه 209بند از رسته

ياسر ميثم امير از بودند عبارت بود مستعار همه اسامي البته که 209 بند بازجويان ديگر .کردند مي

و شده شناخته فرد اگر که بود چنان 209 در رفتار شيوه .ديگر تن چند و )محمد رئوف(درئوفيمحم

ترغيب را وي تا شد مي داده مواجهه شده بازداشت فرد با معرف فرد ابتدا بود شده بازداشت شناسايي با

نداشت اطالعاتش يانب و خود معرفي به تمايلي يا بود ناشناس فرد اگر ولي .کند اطالعاتش وبيان ارائه به

.بود سايزها انواع در کابل نيز متداول و رايج شکنجه .شد مي اعمال وي مورد در سرعت به شکنجه

جمله از المدت طويل انفراديهاي و فوتبال توپ بسته پاهاي دستهاو با سقف از کردن آويزان قپاني کابل

اعمال براي کردند مي اذعان گران شکنجه و زندانبانان البته .بود 209 در متداول و رايج هاي شکنجه

بر دقيقا را شده اعمال هاي شکنجه و ضربات تمامي و کنند مي اخذ شرعي مجوز شرع حاکم از شکنجه

به بستگي هم ، 209 در اقامت زمان مدت…کنند مي اعمال شرع حاکم شده صادر حکم اساس

بازداشتيهاي با دادستاني مواجهه نوع از سپاه ترس و دادستاني و سپاه رقابتهاي هم و پرونده وضعيت

اين از بازديد براي نظام درشت و ريز مقامات که بود معروف…داشت سپاه توسط شده پرونده تکميل

هادي سيد از متشکل زندانها بررسي براي خميني اعزامي هيأت که زماني .دارند خاصي تمايل بند

کجاست 209 بند اين بودند گفته بودند شده اوين وارد منصوري جواد و دعايي محمود سيد اي، خامنه

به نسبت دادستاني و سپاه کينه نوعي بگويم بهتر و رقابت، دليل به …است؟ کرده در اسم قدر اين که

ببخشند مهمتري ابعاد خود عمليات و دستگيريها و کشفيات به کوشيدند مي يکسو از سپاهيها يکديگر،

و بازجويان دادستاني به افراد اين تحويل صورت در که تندداش را واهمه اين ديگر سوي از و

بيان به وادار را آنها افراد اين روي بر فشار و شکنجه آغاز با الجوردي هدايت تحت گيرندگان تصميم

و آن عمليات تخطئه و سپاه عملياتي اعتبار به خوردن ضربه موجب مستقيما که کنند مطالب برخي

مجاهدين خصوص به و اپوزيسيون نيروهاي عليه عمليات در سپاه نفوذ حوزه کردن ضعيف و محدود

افراد زندانيان بين موجود اطالعات طبق بر را 209بند مسئولين و سپاه بازجويان اکثر .…شوند خلق

اکثر که صورتي در بگمارد کار اين به و جذب بود توانسته سپاه که دادند مي تشکيل دانشجويي جوان

محل مذهبي هيأتهاي از که بودند وعادي بازاري افراد اندرکارش دست عوامل و انيدادست بازجويان

و بودند عالي تحصيالت فاقد و بودند شده جذب شهرستانها و تهران در اش دارودسته و الجوردي تردد

در تحصيالتي فاقد حتي بود، مشخص ايشان اطالعات و رفتار و محاوره نوع از که چنان آنان، از برخي

114

Page 115: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

209 به نسبت دادستاني بازجويان تحصيلي مراتب بودن پايينتر و موضوع اين .بودند متوسطه ديپلم دح

با برخورد نوع در خود خودي به که بود شده بدل دادستاني عوامل براي نيز دروني عقده نوعي به خود

آهسته بسيار که بود انبانيزند .بود متفاوت زندانيان با نيز زندانبانان برخورد نوع…بود مؤثر نيز زندانيان

به خودش ديد از و کند شوخي .بزند حرف بلند بسيار داشت عادت که بود زندانباني .زد مي حرف

گفته که هيکل قوي و باال بلند جواني .محسن نام به بود زندانباني 209 در مثال .بگويد متلک زندانيان

حدود شايد(بود جوان بسيار او .است هشد كشته مجاهدين عملياتي واحدهاي توسط برادرش شد مي

نوحه بلند صداي با خودش براي .بزند حرف بلند بلند داشت عادت وي )داشت سال 20 تا 18

وي شد مي گفته.کردند مي صدايش سلمان دکتر زندانيان که سلمان نام به بود فردي برعکس و .بخواند

دليل به ليکن است سپاه عضو و است شده سپاه ردوا و بريده بعدا که بوده )فرقان( گروهها از يکي تواب

خارج زندان از تواند نمي و است زنداني ولي درآمده، سپاه عضويت به که اين با وي، گروهي سابقه

که شده رها کفشهاي از انبوهي آن در که داشت قرار باال طبقه همان در )تعزير يا( شکنجه اتاق…شود

داشت وجود مختلفي سايزهاي و طول در شکنجه کابلهاي .دش مي ديده شد مي آوري جمع گوني در

پتوي چند و چوبي تختي .داشت وجود کابلها آن يکسر در که بود گرهي آنها همه مشترک وجه که

بر .شد مي شامل را شکنجه اتاق محتويات شکنجه تحت زندانيان خشکيده خون به آلوده کثيف سربازي

بر درود نگفتم چيزي من )آن زير در ذکرتاريخ با.(شدم اعدام :عبارات بازجويي اتاقهاي ديوار روي

تصوير بودم شاهد بار يک حتي و .شد مي ديده زياد دست اين از وعباراتي مرگ، باد زنده مجاهد

برايم .بود شده کشيده بازجويي اتاق ديوار روي بر مصدق محمد دکتر چهره نيمرخ طراحي از بزرگي

و وقت حيث از خيال آسودگي با و کامل فراغت در گويي چگونه طراح فرد که بود جالب حال آن در

اين که بود آن جالبتر و .بود کرده تصوير خوبي به را مصدق دکتر چهره زواياي تمامي نداشتن مزاحم

خود خاص خصوصيات کدام هر نيز بازجويان !بود گرفته را بازجويي اتاق ديوار از نيمي از بيش طرح

براي افراد تخصيص و تحويلي هاي پرونده نوع سابقه و رتبه و توانايي برحسب راظاه و داشتند را

شکنجه با فقط و هستند خشن شدت به مسعود و امير که بود معروف مثال .کرد مي فرق ايشان به بازجويي

ساکن هب ابتدا کند مي سعي و دارد ماليمتر و نرمتر رفتاري رئوفي محمد ولي .دهند مي انجام را خود کار

بود مشخص که اين ضمن .باشد داشته زدن حرف راه از کردن مجاب و گفتاري برخورد زنداني با

که جايي در و بود دو اين بينابين عمار .شد مي محول صالح مسعود به مقاومتر و مهمتر افراد پرونده

.»برعکس و کرد مي بيشتر را شکنجه و خشونت شده تمام کار رفت مي تصور

.شدند منتقل آن به 209بند بازجويان بيشتر گرفت، شكل اطالعات وزارت كه بعد، به 65 سالهاي از

يي زنجيره قتلهاي جريان در نامش كه است آنان از يكي )محمدي مستعار نام با( زاده شريف محمد

115

Page 116: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

گردانندگان از ،1360سال در سياسي زندانيان اعدام و شكنجه بحبوحه در او .افتاد زبانها برسر

.بود دادستاني 209ضربت گروه و 209بند

بي از اوين در هم كنار در )209بند و 7شعبه( موازي تقريبا تشكيالت دو ايجاد و شكلگيري پروسه

و اطالعاتي سيستم درون در حلي قابل غير تضادهاي رشد به خود بلوغ در اما .شد شروع مطلق شكلي

.گرديد منجر رژيم گري شكنجه

بپردازيم رژيم اطالعاتي نهادهاي سران و گران شكنجه برخي نام شرح و ذكر به نخست

توضيحات برخي و گران شكنجه از اندكي :پردازيم مي الجوردي باند از اوين در مستقر گران شكنجه از برخي به

سمت روزها آن در قديريان .بود الجوردي باند افراد از اوين در 62 تا58سال از :قديريان احمد_1

ضربت گروه فرماندهي و داشت را »تهران انقالب دادسراي و انقالب كل دادستاني رايياج معاون«

او .شد مخدر مواد با مبارزه ستاد سرپرست 59 سال در قديريان .بود او عهده به اوين زندان در دادستاني

.دارد عهده به را تير هفت به موسوم بنياد رياست اكنون و شد منتقل اي خامنه بيت و سپاه به اوين از بعد

انقالب پيروزي از بعد قديريان احمد حاج« :است نوشته قديريان معرفي در اسالمي انقالب اسناد مركز

كار به مشغول انقالب كل دادستان در قدوسي اهللا آيت اجرايي معاون عنوان به بهشتي اهللا آيت دستور به

انقالب ضد و معاند هاي گروه با وردبرخ در مؤثري نقش الجوردي شهيد همراه به زمان اين در .شد

.»كرد ايفاء

زندان در 1360دهه سالهاي در كه بود الجوردي باند گران شكنجه جمله از :حيدري ابوالفضل_2

كه بود »منصور قتله« گروه اعضاي جمله از او .داشت اشتغال اسيران شكنجه به حسني مستعار نام با اوين

حاج و الجوردي و انواري آخوند همراه به شاه، وزير نخست صور،من ترور با ارتباط در 1343سال در

عسكر پيروان و نزديكان از زندان در حيدري ابوالفضل .شد محكوم ابد حبس به و دستگير…و اماني

»شاهنشاه سپاس« مراسم به زندانيان بين در كه شاه، جان از خطر رفع مراسم در او همراه و بود، اوالدي

از قبل كه او .شد آزاد 1355بهمن در و گرفت قرار !ملوكانه عفو شامل و ردك شركت بود معروف

عزيز نام به ديگرش برادر اتفاق به و پيوست الجوردي باند به آزادي از بعد بود، بازار بارفروش زندان

به بنا .پرداختند گري شكنجه به اوين در حيدري حاج محمد نام به خواهرشان پسر و حيدري حاج

.است داشته عهده به را اوين در اعدام هاي جوخه فرماندهي حسني، موجود، ارشهايگز برخي

خيل از تن يك مثابه به را او و كنيم درنگ اندكي كه است خوب شقي گر شكنجه اين درباره اما

بند از مجاهد خاطرات شرح كه »بودن انسان بهاي« كتاب در .دهيم قرار كنكاش مورد گران شكنجه

تن سه اين .است آمده گويايي شرح اوين زندان گر شكنجه سه درباره است حيدري اجح اعظم رسته

116

Page 117: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شناخت .اند بوده اعظم خود عموي پسران و برادر كه حيدري حاج عزيز و محمد ابوالفضل، از عبارتند

.است عيني و دقيق بسيار گر شكنجه سه اين از اعظم

صفحه و 18 تا11 صفحات اول فصل( خود بكتا در اعظم و .است حيدري حاج اعظم برادر محمد،

.است نوشته خود عموي پسر دو و او دربارة )56تا54

او .است بوده خميني مقلدان از و داشته خانواده در را اتوريته بيشترين پدر از بعد اعظم برادر محمد

سعي بعد .ببرد )صادقيه هيأت نظير( سنتي مذهبي وعظ مجالس به را اعظم كه كرده را كوشش نهايت

داشت يي جداگانه زندگي و خانه كه اين با او« :است نوشته اعظم .بدهد شوهر آخوند يك به را او كرده

پاييدن به موظف را خود گويي كه جا آن از و بود كرده حفظ را پدري خانه بر اش سلطه چنان هم اما

بزند در كه اين بدون توق بي و وقت و داشت را خانه در كليد دانست مي كوچكم خواهر نجمه و من

مزاحم و دهنده آزار حضور با ناگهاني طور به همواره ما و شد مي وارد سرزده و كرد مي باز را خانه در

باره اين در اعظم .است مخالف سياسي فعاليت هرگونه با شاه زمان در محمد .»بوديم مواجه او

به خودشان نه بود جدي خطر چون شهريور17 در و بودند كار محافظه بسيار شاه زمان در« :است نوشته

شهريور17 روز« و »برويم بيرون خانه از خانواده جوانتر اعضاي ما، دادند اجازه نه و رفتند صحنه

و پدر از و كردم مي گريه و بودم ايستاده مان خانه در دم ، نداشتم را خانه در ماندن تاب كه من 1357

خطر گفتند مي و گذاشتند نمي آنها اما بپيوندم، مردم به و رومب بيرون بگذارند كه خواستم مي برادرم

صف به بالفاصله انقالب پيروزي از بعد مرتجع، و ترسو آدم همين اما .»شوي مي كشته دارد،

اين كه بدون بارها خواهرش دستگيري از پس كه رود مي پيش بدانجا تا و پيوندد مي اوين گران شكنجه

.كند مي شركت اعظم بسته چشم بازجوييهاي در صدا بدون بزند، حرفي

و عادي زندگي در گر شكنجه و دژخيم يك بدانيد كه باشيد كنجكاو شايد« :است نوشته اعظم

بي و سردي از توانستم مي كه يي اندازه تا قبلي صفحات در من .است موجودي چگونه خود خانوادگي

خواهرانش و مادر حتي زنها تمام از او من ظرن به .نوشتم خواهرهايش و مادر به نسبت محمد، عاطفگي

كرده مسخ را او و كرده حلول محمد وجود در گويي كه خميني ايدئؤلوژي از ناشي نفرتي .بود متنفر

از قبل تا بگويم جرأت به توانم مي ولي .بود او مقلد و مريد خميني آمدن روي از قبل محمد…بود

و خميني اين .بود اجتماع آدمهاي از بسياري مثل عادي مآد يك هرحال به او خميني، آمدن كار روي

ابايي هيچ هم خودش خواهر كشتن و شكنجه از كه كرد تبديل ديوي به را او كه بود خميني ايدئولوژي

:بلكه نيست، زده كراوات شاه ساواك بازجويان مثل كند مي اشاره آن به اعظم كه ديوي .»باشد نداشته

را اش يقه و پوشيد مي يقه بدون ساده پيراهن كرد، مي پا به گيوه جورديال مثل او ظاهر صورت در«

كج گردني و دست در تسبيحي و ريش با و كرد مي تن به ساده بسيار شلواري و كت .بست مي كيپ

اينها همه اما .بگيرد خود به را زندگي به اعتنا بي و مظلوم متدين، خيلي آدم يك قيافه كرد مي سعي

117

Page 118: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

بعدها كه را بسياري ومنال مال و دژخيم يك سياه قلب دجالگريهاي، اين پشت و بود ريبف و رياكاري

.»كرد پنهان كرده جمع شنيدم

در و داشته برخورد اوين در خود گر شكنجه عموي پسر دو با برادر، با عالوه دستگيري از پس اعظم

و بازجوها از محمد و عزيز اما .بود زندان علني چهره حسني نام با ابوالفضل« :است نوشته باره اين

براي مرا كه گاهي .كردند مي شكنجه و بازجويي نقاب، و مستعار اسم با كه بودند گراني شكنجه

چون است، محمد يا عزيز ايستاده سرم باالي كه آن و اصلي بازجوي كه فهميدم مي بردند، مي بازجويي

در شوم مطمئن كه اين براي يكبار دارد، ادگيخانو ريز اطالعات بازجو كه بود مشخص سؤالها نوع از

او ديدم، را جنايتكار عزيز خودم چشم به و زدم باال را بندم چشم دادم، تشخيص مناسب كه موقعيتي

سختي به و خوردم شالق تمام هفته يك او، ديدن و بند چشم بودن باال خاطر به من و ديد مرا هم

كرد اعالم بند مسئول روز يك )240بند در(« :است آمده نوشته اين از ديگري بخش در .»شدم شكنجه

اتاق در من .بنشينيم اتاقهايمان در همه .آيند مي بازديد براي همراهانشان و زندان مسئول شامل هيأتي

ديگر .كرد اتاق داخل را سرش هيأت اين اعضاي از زندان، مسئول حسني، كه بودم نشسته يك

همان او كه شد اثبات برايم و شد برطرف داشتم او بودن گر شكنجه مورد در ايي شبهه و هرشك

يكي جالد اين با فاميلم اسم كه اين از و خوردم تكان ديدنش از .است جنايتكارم عموي پسر ابوالفضل

هوادار كه اين از قبل حتي همواره و نداشتم آنها با سنخيتي هيچ هرگز چه اگر .شد چندشم است،

وقيحانه او .گرفتم مي فاصله آنها از فاسدشان، و ارتجاعي مناسبات و رهنگف علت به بشوم، مجاهدين

براي .ندادم وجواب كردم نگاه او به هم من هستي؟ كي تو كرد سؤال و دوخت من چشم در چشم

كريهي خنده با و كرد برانداز مرا اش وقيحانه نگاه با !حيدري حاج اعظم گفتم، .كرد سؤال بار دومين

و كردم نگاه او به خيره من اما .كرد تكرار ديگر مرتبه دو .ندادم را جوابش هستي؟ چكاره :پرسيد

آب و است سرد خيلي هوا داريم، حمام آب مشكل ما گفتند مي مزدور اين به ها بچه .ندادم را جوابش

»!هست هم آب همين كه كنيد شكر را خدا گفت كريه خنده همان با او شود نمي گرم

مركزي شوراي عضو5 از يكي ترقي رضا حميد و عسگراوالدي اهللا حبيب كنار در اكنون هم حيدري

شركت عامل مدير 74 سال از او ).كتاب390صفحة به شود مراجعه(است خميني امداد كميته

عامل مدير و برقي، پله و آسانسور نصب شركت يك كه خراسان »بهساز گستره صنعتي خدمات«

.است باشند، مي قزوين استان در ساختماني و تأسيساتي ركتش يك كه »البرز گستر ركن« شركت

صالحي .بود دشت گوهر زندان رئيس 64 تا 61 سال از صبحي مستعار نام با :صالحي مرتضي_3

از او .شد مي زنداني ديوانگي يا و مرگ به منجر اغلب که بود انساني ضد هاي شکنجه انواع مبتکر

دوباره 68 سال در ولي شد، کنار بر مدتي صبحي .بود گوهردشت در زندانيان به تجاوز اصلي عوامل

.بود الجوردي نزديکان از وي .رسيد گوهردشت زندان رياست به

118

Page 119: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

بعد و ساواكي انقالب از پيش او .بود اوين10 شعبه گران شكنجه از علوي با همراه :طلوعي حميد_4

تخصص .شد اوين 8شعبه سربازجوي مدتي طلوعي .رفت اوين به و شد الجوردي باند جزء انقالب از

.بود شده دستگير بهاييهاي شكنجة و بازجويي در او

از او .بود زندانيان به وتجاوز اعدام و شکنجه عوامل از و اوين قديمي پاسداران از : قدوسي مجيد_5

دبع 68 سال در مجيد .شد داده او به دادياري حکم سپس .بود اوين آموزشگاه مسئول 65 تا 63 سال

.گرفت عهده به را جا آن مسئوليت آزادي استاديوم در مردم شورش از

قزلحصار زندان يک واحد مسئول گذشته در وي شکنجه، و سرکوب مسئوالن از : خاموشي محمد_6

در زيادي افراد داشت، عهده به را قزلحصار هاي» قبر« مسئوليت زمان همان در بود، زندان معاون و

.شد مهرآباد گمرک مسئوالن از بعدا وي شدند، دچار رواني ناراحتيهاي به جا آن

حاج و زاده، حسين برادران همچون كساني كنار در اوين داخلي معاون :كرباليي مهدي حاج_7

معاونتهاي و مديران سمت در كه بودند الجوردي باند از همگي )مهدوي مستعار نام با(فرد جوهري

شركت فعاالنه نيز اسيران تيرباران و شكنجه در اما كردند يم وظيفه انجام مختلف گاههاي شكنجه

.داشتند

پنجم جلد در رسته، بند از مجاهد زنداني رؤيايي، محمود .بود دريده و فاسد بسيار فردي كرباليي حاج

و فحاشي بر عالوه كرباليي حاج« :است نوشته كرباليي حاج دربارة ياران، ياد نام به خود، خاطرات

در !موقت ازدواج و صيغه پيشنهاد زنداني مادر و خواهر به بسياري موارد در رذالت، و يدگيدر انواع

.»بود داده را عزيزشان آزادي ازاي

برادر بدن برروي ها شكنجه محل به كه وقتي است نوشته بعد سالها نيز شدگان تيرباران از يكي خواهر

هايش شكنجه جاي نگران« :است گفته طعنه و فتخارا با او كرده اعتراض كرباليي حاج به اش شده اعدام

ديروز همين انگار_امروز ايران سايت( »زديم ها شكنجه جاي همان به را گلوله راحت، خيالتان نباشيد

). ماهباز عفت_!بود

عباس و مراد حاج آقائي، ناصر شيريني، حاج جمله از الجوردي باند بازاريان از ديگري تعداد با او

.زد جيب به هنگفتي پول راه اين از و بودند اوين کارگاه مسئوالن زا تيموري،

طوري به .بود مشغول سياسي زندانيان سركوب به اوين داخلي مدير سمت در 84سال تا كرباليي حاج

به )84آذر 26( دادستان معاون اظهارات به يي جوابيه در »اوين زندان 350بند سياسي زندانيان« كه

كرده اشاره اموالشان سرقت و آنان شتم و ضرب و سياسي زندانيان به رژيم پاسداران و كشان تيغ يورش

مسئول( يوسفي و )اوين زندان اطالعات حفاظت مسئول( عباسي حبيب كنار در را كرباليي نام و

.اند آورده )اوين زندان حراست و بازرسي

119

Page 120: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

توليدي كارگاههاي ساختن طريق از او .شد معرفي كرج فرديس زندان رئيس عنوان به سپس كرباليي

.است مشغول زندانيان وحشتناك استثمار به دهد مي زندانيان به كه ناچيزي بسيار مزد و زندان در

با مماس و موج طول روي« كه نسلي و »انقالب نسل از« را او تهران استان زندانهاي كل اداره سايت

هاي عرصه در تجربه از باري كوله با« ناكنو كه كند مي معرفي است بوده »اسالمي نهضت اول خط

نحوه مورد در شهادت چند به هرچند .»است دار عهده را فرديس ندامتگاه رياست زندان، مديريت

»خاموش مجاهد« لقب كرباليي حاج آخوندي دستگاه در ولي كرديم اشاره غارتگر جالد اين برخورد

بعدها و »قصر زندان سپس رفاه مدرسه در رسمي طور به« »انقالب روزهاي اولين« از كه است گرفته را

جمعيت كاهش و زدايي حبس« را جديدش پست در خودش وظيفه او .است بوده وظيفه مشغول اوين در

:گويد مي و پرداخته زندانيان »اشتتغال و آموزي حرفه« به راستا اين در و داند مي زندان »كيفري

توجه مورد زدايي حبس راستاي در خود فعاليت محور نمهمتري عنوان به را اشتغال و آموزي حرفه«

سر به آزادي از پس تا بياموزد يي حرفه زندانيان به كه است اين آقا حاج اصلي حرف .»ايم قرارداده

زندان در متعددي كارگاههاي هم حرف اين تأمين براي .نگردند باز زندان به ديگر و بروند كاري

بسيار ما كار حوزه« :گويد مي خودش .است كشانده جا آن هب را بسياري افراد و كرده درست

توليد صنايع تا گرفته خياطي و نجاري و آهنگري كارگاههاي در مددجويان جا اين در است گسترده

فعاليتهاي البته .كارهستند به مشغول نما، شب كاشيهاي فايبرگالس، چون يي پيشرفته محصوالت

ايم شده نيز اختراعاتي صاحب حوزه اين در حتي و كارگاههاست زا تر گسترده بسيار ما آموزي حرفه

و مخترع آخوندي گران شكنجه كه الخالق جل !»خودرو تخصصي تعميرات آموزش مانند فعاليتهايي

:كه فرمايند مي توضيح خودشان دستگاه اختراعات دربارة تر پايين سطر چند ايشان !اند شده هم مكتشف

خود نوع در كه ايم داشته پرايد و پژو خودروهاي فني تعميرات آموزش حوزه رد ارزش با اختراع ٥ ما«

.»است خودرو آموزش صنعت در تحولي و بوده خارجي و داخلي مشابه بدون

عرضه چگونگي مورد در آقا حاج كه شود مي روشن بنديها خالي و مزخرفات اين تمام ماهيت وقتي اما

ما دستاوردهاي از يكي« :فرمايد مي است، زندانيان »صدصددر« بردگي محصول كه خود، محصوالت

را مسأله نوك ابتدا شيادي با يعني »است توليد امور اداره در خصوصي بخش مشاركت سازمان، در

گر شكنجه حاجي چند و خودش مستعار نام كه »خصوصي بخش« به محصوالت كه دهد مي بيرون

»اساسي قانون44 اصل« پاي و كند مي ميخه چهار را خود كار هم بعد .شود مي داده است بازار در ديگر

سايت( .است گسترده و پرده بي غارت اين توجيه حرفها بقيه .كشد مي ميان به را »دولت كار دستور« و

)86مرداد27 تهران استان زندانهاي كل اداره

همپاي اوين در او .بود 60دهه در اوين بازجويان از حيدر مستعار نام با :ازغندي پور رحيم حسن_8

به اش اصلي كار كنار در پور رحيم .آمد مي حساب به »ساز تواب« بازجويان نوع از شريعتمدار حسين

120

Page 121: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

برابر در را او خواهند مي رژيم فاشيستي باندهاي است پرداخته نيز روشنفكري اصطالح به مقاالت نوشتن

براي استاد و دكتر چون القابي كردن رديف با هم او .كنند معرفي تئوريسين يك عنوان به مخالفان

محمد« مانند نويسد، مي كه كتابهايي نام حتي .است پرداخته شريعتي دكتر از مضحكي تقليد به خودش

راديو در رژيم ارشد مشاوران از او .است شريعتي دكتر از مايه بي تقليدي ،»هميشه براي پيامبري

از توده حزب سران دستگيري جريان در پور رحيم . )كيهان در شريعتمداري نظير( است تلويزيون

از يكي در كيانوري .داشت عهده به را كيانوري از بازجويي مشخص طور به و بود آنها بازجويان

.است ناميده »عيار تمام جالد يك« را او هايش نوشته

تجاوز و اعدام و شکنجه عاملين از و اوين قديمي بازجويان از اوين زندان داديار :ضيائي مجيد سيد_9

مسئول مجيد سيد .شد بازجو دوباره عام قتل از بعد و بود زندان داديار عامها قتل زمان در او .باشد مي

ساختمان مديريت چنين هم .شدند مي دستگير مجاهدين سازمان با ارتباط در که بود کساني از بازجويي

به که هنگامي کالني، مهرداد شهيد دمجاه بازجوي وي .داشت را اوين آسايشگاه قسمت در دادستاني

وقتي من« :نوشته چنين کاپيتورن به اش نامه در مهرداد .است بوده شد، دستگير گاليندوپل با ديدار خاطر

كه اين ضمن بازجوها بازپرسي و بازجويي مراحل طي شدم دستگير گاليندوپل آقاي با ديدار از بعد كه

گفتند مي من به خطاب و دادند مي زشتي كلمات و حشف همراهشان هيأت و گاليندوپل آقاي به

كه كاري هر ما بكنند ما برعليه توانستند چكار شد؟ چه كردند محكوم را ما سالها اين طي همه اين كه

نجات را تو كه گاليندوپل و آنها هستند كجا .كنيم مي شكنجه نيز را تو حاال و دهيم مي انجام بخواهيم

اوين زندان بر ناظر داديار زد، مي من به را حرفها اين امثال كه بازپرسي نهما حاضر حال در .دهند

به موسوم اوين زندان انفرادي سلول 74اسفند اواخر كالني مهرداد(باشد مي سيدمجيد به معروف

.»)آسايشگاه

ياري زندانيان شکنجه در را بازجويان جا آن در مدتي اوين، قديمي پاسداران از :کريمي حميد -10

شد اوين در ورزش مسئول 68سال در .داشت عهده بر را اوين آموزشگاه معاونت 61سال در کرد، مي

.بود نيز امجديه استاديوم مسئول سمت حفظ با و

در او .بود زندان ناظر وداديار رئيس متمادي سالهاي ناصريان مستعار نام با )آخوند( :مقيسه محمد_11

به و خواند درس حقاني مدرسه در اي، اژه محسني و حسينيان اهللا روح و پورمحمدي آخوند رديف

نظير ديگري عناصر و بهشتي آخوند توسط 40دهه اواسط در مدرسه اين .گرفت شكل فكري لحاظ

وزيران، اكثر بعد سالهاي در .شد تأسيس قمي آذري خزعلي، يزدي، مصباح جنتي، قدوسي،

از شكنجه عامالن و آمران ضدشرع، حكام اكثر مختلف، مقاطع در اطالعات وزارت مقامهاي قائم

.شدند انتخاب مدرسه اين پروردگان دست

121

Page 122: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

قزلحصار زندان در داديار عنوان به 64سال در .بود اوين 3شعبه بازجوي 64تا60 سالهاي در مقيسه

زندان ناظر داديار و منتقل دشت گوهر زندان به سپس او .بود جا همان 65سال پاييز تا و شد منصوب

به 65سال روزهاي آخرين در )دشت گوهر وقت رئيس( مرتضوي آخوند وقتي .شد وهردشتگ

عام قتل جريان در مقيسه .شود مي زندان رئيس دادياري، سمت حفظ با ناصريان رسد، مي اوين رياست

:كنيم مي نقل را او درباره گزارش يك از قسمتي .است شقاوت در شاخص چهره چند از يكي 67سال

به آنها .كنند عمل سريعتر هرچه كه بود براين شان سعي تمام عباسي پاسدار و ناصريان آخوند «

دار به كه كردند مي احساس اگر .بياورند پايين را شدگان آويخته دار به كه گفتند مي پاسداران

»شود خفه زودتر قرباني تا شدند مي آويزان او پاهاي به خود دست دو با است زنده هنوز يي آويخته

).278 صفحه سياسي زندانيان عام قتل كتاب(

زندانيان قاضي عنوان به مقيسه است، بوده او براي آموزش دوران واقع در كه تغييرات، اين همه از بعد

جاري رژيم قضايي محاكم در را اش گرانه شكنجه نوع از »عدالت« تا .شود مي كار به مشغول سياسي

از يكي وضعيت پيرامون خود، 87فروردين7 اطالعيه در »ايران دموكراسي و بشر حقوق فعالين« .كند

هفته چند منصوري آقاي« :است كرده اشاره عدالت نوع اين از يي نمونه به اوين زندان سياسي زندانيان

از ناصريان به معروف )اي مغيثه(مقيسه نام به فردي توسط و شد برده انقالب دادگاه به پيش

سياسي، زندانيان قاضي، عنوان به اخيرا و باشد مي 1367سياسي زندانيان معا قتل اصلي اندکاران دست

بازجويان به بيشتر او برخوردهاي و است وحشيانه زندانيان با او رفتار دهد، مي قرار محاکمه مورد را آنها

شما اچر که است گفته 1367 عام قتل از بازمانده سياسي زندانيان با مواجهه در و قاضي تا دارد شباهت

»نکشتند؟ را شما چرا و مانديد؟ زنده

آزار و شكنجه به الجوردي باند جزء اوين در كه است گراني شكنجه و بازجويان از :احمد احمد_12

گران شكنجه برخي شناخت در را ما تواند مي او گذشته و زندگي در كوتاه مروري .پرداخت مي اسيران

.كند كمك

پس .بود زندان در سالي سه و دستگير 1343سال در .بود اسالمي ملل حزب قديمي اعضاي از احمد

دوزدوزاني، عباس و منصوري جواد و زماني عباس مانند حزب، ديگر اعضاي از برخي اتفاق به آن از

در .گذراند مي زندان در را سال دو و شده دستگير 50سال در .دهند مي تشكيل را »اهللا حزب« گروه

از بعد .گيرد مي قرار مجاهدين با ارتباط در خود همسر با آزادي از بعد و شده آشنا مجاهدين با زندان

ميان در ارتجاعي زودرس راست جريان يك مجاهدين، به 54سال در اپورتونيستها خيانتبار جريان

ارتجاعي راست جريان به احمد .افتد مي مي راه به سازمان هواداران و سالها آن مذهبي نيروهاي

براي .دهد مي ادامه را خود كارهاي مجاهدين به نسبت شديد بسيار يي كينه با پس اين از و پيوندد مي

122

Page 123: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

پيوستن خاص طور به و اپورتونيستها خيانت جمله از متعددي، داليل توان مي البته تلخ دگرديسي اين

مسأله دو احمد مورد در كه رسد مي نظر به اما .برشمرد اپورتونيستها، به )زاده فرتوك فاطمه(همسرش

از .بيافريند شقي و جو كينه بازجويي او از تا افتادند هم روي )شخصي و ئولوژيك ايد يا( خاص و عام

بهانه با كه زيرا .كرد مي اقدام مبارزان و مجاهدان آزار و شكنجه به مضاعف انگيزشي با احمد رو اين

و بگيرد هرموضعي داد مي حق ودخ به او اش، ارتجاعي افكار مكمل عنوان به عاطفي، و شخصي مسائل

اما .دهد مي ادامه فعاليتش به 55سال تا سازمان، از جدايي از پس 54سال در احمد .بكند هركاري

شاهي عزت و الجوردي همچون مرتجعاني صف در احمد بار اين زندان در .شود مي دستگير مجددا

واقع مركز، كميته شاهي، عزت كنار رد ضدسلطنتي، انقالب پيروزي و آزادي، از پس و گيرد مي قرار

در مستقر مركزي كميته دبيرخانه مسئول« بعد مدتي احمد .كنند مي بنيانگذاري را بهارستان، ميدان در

عمومي روابط مسئول « دراوين او شده اعالم و رسمي سمت .رود مي اوين به سپس و شود مي »مجلس

مخفي گران شكنجه جمله از او دهد مي نشان هك هست دست در گزارشهايي اما .است »اوين زندان

.است بوده اوين زندان

مؤمن نيروهاي تربيت به« پرورش و آموزش در اكنون هم وي كه است آمده احمد زندگينامه معرفي در

.است مشغول »انقالبي و

و خشن گري شكنجه كه فرد، اين .اوين گر شكنجه و سربازجو):مهرآئين( داوودآبادي محمد_13

كار مهرآئين محمد مستعار نام با اوين7شعبه در او .است انسان يك مسخ كامل نمونه بود، رحمبي

استفاده اعتراف گرفتن براي ورزش اين فنون از بازجوييها در و بود جودو و كاراته استاد او .كرد مي

زير در كه بود اسيراني كتف شكستن در او تخصص رسته، بند از زندانيان گزارش براساس .كرد مي

شكست مي چنان آن را اسيران كتف استخوان ناگهاني ضربات با داوودآبادي .گرفتند مي قرار او دست

.بردند مي رنج آزادي، از پس حتي بعد، سالهاي تا آن ضايعات از زندانيان كه

بعد اما .بود شده دستگير مجاهدين سازمان با ارتباط در ،1350 از قبل گذشته، سالهاي در داوودآبادي

بدانجا تا انحطاط مسير در و كند مي عوض را سنگرش 54سال در نمايان چپ اپورتونيستي ضربه از

و خشونت چنان داوودآبادي .شود مي تبديل مبارزان و مجاهدان گر شكنجه به خود كه كند مي سقوط

.نامد مي »دادستاني ستون« را او الجوردي كه دهد مي نشان خود از قساوتي

.رود مي اوين به الجوردي باند كنار در فرزندانش با آبادي داوود سلطنتي، ضد انقالب وزيپير از بعد

در كه زمان همان در چه متمادي، سالهاي داوودآبادي .شوند مي شكنجه هاي شعبه زن شالق پسرانش

ک،المپي ملي کميته رئيس نايب قبيل از پستهايي آن از بعد چه و شكست مي كتف و زد مي شالق اوين

معلولين، و جانبازان فدراسيون رئيس و جودو فدراسيون رئيس رزمي، ورزشهاي فدراسيون رئيس

.داشت عهده به را مجلس عمومي خدمات مديريت سپاه، وزارت لجستيک مسئول

123

Page 124: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

در كه رساند مي اصليتري گران شكنجه از مورد يك به را ما داوودآبادي، محمد و احمد احمد نمونه دو

رژيم تبليغاتي هاي سوژه از يكي كه يي نمونه .است بوده سفاكتر و تر شقي بسا آنها ثالام دست باالي

.است شده منتشر خاطراتش كتاب هم اخيرا و است

به را ما است كرده نقل خاطراتش كتاب در كه مسائلي به توجه با خصوص به او وضعيت بررسي

.رساند مي آخوندي ژيمر در »گر شكنجه« و »شكنجه« مقوله از عميقتري شناخت

:انگيز عبرت نمونه يك يا و اسالم فداييان با ارتباط در قبل سالهاي از كه بودند نيروهايي عمدتا الجوردي جناح گران شكنجه

پايي خرده بازاريان بيشتر اجتماعي، لحاظ به جماعت اين .داشتند قرار منصور قتله و مؤتلفه هيأتهاي

.داشتند شاه زندانهاي به هم گذري )1342خرداد15 حوالي در بيشتر( ها گذشته در هريك كه بودند

موضع از هرچند .بودند خود كسب و كار دنبال و رسيده تعادل به شاه رژيم با خميني تبعيد از پس آنها

خطا پا از دست ولي زدند مي شاه به هم ي»غر« بيشتر، نه و خودشان بين در فقط هم آن ارتجاعي،

از گرفتن زهر چشم براي گاهي از هر و دانست مي خوب را مسأله اين هم ساواك و شاه .كردند نمي

سالهاي فاصله در بازار، در عده، اين .كرد مي آزاد مدتي از بعد و گرفت مي را آنها از يكي بقيه،

خود دور را مذهبي لومپنهاي و مرتجعان از طيفي و انداخته راه دستگاهي و دم خود براي 50_40

رحماني داوود حاج .آمدند در گران شكنجه رذلترين رديف در بعد سالهاي كه لومپنهايي .ندگردآورد

.هستند ها نمونه اين از حلوايي مجتبي و

از هرچند كه كساني .باشد مي درنگ قابل خاص صورت به گر شكنجه چند چهره عده، اين كنار در

مبارزه هاي جاذبه براثر اما داشتند »مؤتلفه« با زيادي فرهنگي و طبقاتي و فكري سنخيت هم، ابتدا همان

و نكشيدن دليل به ادامه، در .گرفتند قرار مجاهدين كنار در مدتي براي شاه، ديكتاتوري با مسلحانه

و خارج مبارزه صف از ،54 سال اپورتونيستي خيانتبار ضربه از بعد عمدتا مجاهدين، با نبودن سنخ هم

.يافتند جورديهاال امثال كنار در را خود جاي

اشاره )داوودآبادي محمد و احمد احمد( شقي گران شكنجه نوع اين از نمونه دو به قبل سطور در

.بودند توجه قابل يي زاويه از هريك كه كرديم

بازاري يك عزت .است )مطهري مستعار نام با(شاهي عزت گران، شكنجه از نمونه اين ترين شاخص اما

دستگير بعد و گرفت، قرار مجاهدين با ارتباط در مدتي 1350دهه در او .بود تهران بازار در پا خرده

.شد

به .داشت الجوردي با بسياري مشابهتهاي شخصيتي، و طبقاتي نظر از چه و فكري نظر از چه شاهي عزت

ضديت به مذهبي، مفاهيم از نازل بسيار برداشتي با و بود مانده عقب و مرتجع بسيار فكري لحاظ

124

Page 125: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شاهي عزت فكري جمود .پرداخت مي اسالم و قرآن از مترقيانه برداشت و نوآوري هرنوع با ريكهيست

داده نشان شاه عليه مبارز نيروهاي وحدت به نسبت هيستريك دشمني با اول گام در مبارزاتي، عرصة در

مبارز يروهاين بين كه برخاست وحدتي با دشمني با زندان، به ورود بدو همان در رو اين از هم .شد مي

داشتند برخورد شاهي عزت با كه كساني البته .بود آمده وجود به )فداييها و مجاهدين عمدتا( روزها آن

بنياد خدا، به اعتقاد عدم بهانه به ها،»ماركسيست« و »ماركسيسم« با ضديت كه دانستند مي خوبي به

برداشت و او تفكر ارتجاعي تههس سر بر دعوا اصل .نبود مجاهدين با )او امثال و( عزت دعواي

تاريخ در افراد قبيل اين تاريخي سيماي .بود مبارزه و تاريخ و مذهب از اش مانده عقب و دگماتيك

نماز مهر جاي كه حال عين در كه كساني .اند شده خوانده »خوارج« كه هستند مرتجعاني همان تشييع

به هرچند افراد قبيل اين .كشند مي ابيطالب نب علي چون كسي بر آخته شمشير شده، حك شان پيشاني بر

و سرباز و سردار هيچ كه كنند مي آنها نصيب را شانسهايي عمل، در اما ورزند مي دشمني معاويه با زبان

بيشترين شاهد ما نيز نزديك تاريخي هاي دوره در .دهد انجام را خدماتي چنان نيست قادر نثاري جان

به و هستيم ها محمدعليشاه به ي،»لياخوف « هر از بيشتر بسا و بسا وريها،ن اهللا فضل شيخ سوي از خدمات

.هستند زاهديها سپهبد كنهاي صاف جاده كاشانيها اهللا آيت چگونه كه ايم كرده تجربه خوبي

اين اما .دهند مي نشان سختي سر خود از ساواك با رويارويي در شاهي عزت و الجوردي امثال

هرگز و گرفت اشتباه انقالبي فرد يك داشتن پرنسيب و بودن اصولي با نبايد هوج هيچ به را سري سخت

قياس قابل ذواالنوارها و خوشدلها و زادگانها بديع آگاهي و حماسه از سرشار و استوار مقاومت با

در ريشه سريشان سخت .كنند مي تغذيه ضدتاريخي آبشخوري از جماعت اين امثال كساني .نيست

جان خود پرنسيبهاي حفظ برسر كه اصيلي انقالبيون كه حالي در دارد، خرافه و جهل و ناآگاهي

بويي كه چه هرآن با ضديت صفت با مرتجعان .ورند غوطه دانش و آگاهي در هرچيز از قبل بازند، مي

يونانقالب استواري .شوند مي شناخته باز نوآور، و راهگشا انقالبيون برابر در دارد، »نو سخن« و تازگي از

اين كه روست آن از نكته براين ما تأكيد .شان ايستايي در مرتجعان انجماد و دارد ريشه آنها پويايي در

اند داده شاهيها عزت و الجورديها كه آزمايشهايي و بسيار، سالهاي گذشت از بعد اكنون، هرچند مسأله

)1350 دهه(شاه با انقالبي مبارزه ابتداي سالهاي آن در اما رسد، مي نظر به بديهي زيادي مقدار

زمان آن در .داشت مي بسيار بيني روشن به نياز بديهي مسأله همين درك كه بود چنان مسائل آميختگي

صفوف از بايد شاهي عزت امثال چرا كه كرد مي عمل اذهان در خودي خودبه صورتي به شبهه اين

.نهادند مي دست شكنجه، برابر در اومتمق چون هم او، فردي ويژگيهاي بر برخي شوند؟ طرد انقالبيون

او امثال ايدئولوژيك آلودگيهاي و فكري ارتجاع با قاطع مرزبندي در گيري تصميم كه آن خالصه و

.داشت نياز بسيار شهامتي به بيني روشن بر عالوه

125

Page 126: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

جمع از مزاحم يي زائده عنوان به شاه زندان به ورودش از بعد مدتي اندك در شاهي عزت اساس براين

بدون برد؛ سر به زندانيان سوي از شدگي طرد و انزوا در مدتها او .شد دفع زمان آن مبارزان و مجاهدان

.باشد داشته خريداري زندانيان ميان در حرفهايش از يكي حتي كه اين

به و مرتجعان براي بود يي مائده مجاهدين سازمان درون در 54سال در نما چپ اپورتونيستي جريان

كهنه دعاوي از پرچمي بزرگ، خيانت آن .بودند مرگ به رو كه يي يخزده مارهاي آوردن رد حركت

انگيزيهاي فتنه با مرتجعان، و بريدگان آخوندها، از موجي زودي به و داد مرتجع عناصر دست به را

»ارتجاعي زودرس جريان« زهرآلود موج اين مجاهدين ادبيات در .افتاد راه به ساواك، روزي شبانه

دشمني به ناپذير پايان توزيهاي كينه و عقده از انباني با بار اين حس بي و افسرده افعيان .است شده ناميده

.پرداختند مجاهدين با آشكار

بازنويسي را تاريخي دردآور و بزرگ انحراف اين تاريخچه تا نداريم آن سر نوشتار اين در ما البته

و تاريخي ريشه و ماهيت درك براي شاخص، يك وانعن به شاهي عزت شكافي كالبد اما .كنيم

عنوان به اسالمي انقالب اسناد مرکز كه نيست جهت بي و .است مفيد شكنجه جديد نظام ايدئولوژيك

هاي شکنجه دربارة را شگفتي خاطرات شاهي عزت نام...« :نويسد مي اش درباره او خاطرات كتاب ناشر

ياد به شد مي اعمال مسلمان مبارز زندانيان روي بر کاريخراب ضد مشترک کميته در که وحشتناکي

بازجويان که اوست مقاومت جاودانه حماسه آن و آورد مي خاطر به هم را ديگري چيزهاي اما .آورد مي

شدن »اسطوره« .»ساخت اسطوره يک شاهي عزت از و گذاشت ناکام تالشهايشان تمام با را ساواک

.است چهره و ريشه بي جريان يك به دادن چهره .نيست مرتجعان سهكي بودن خالي نشانه تنها، عزت

ديگري، گروه يا فرد هيچ نه و ساواك، نه را دشمن خود، هويتي بي بناي سنگ در جديد موج

يي بارقه با تفكر نوع هر خود فريب و پرمكر دادنهاي چاك سينه با گو، واشريعتا مرتجعان .دانست نمي

انقالبي و پيشرو مذهب اصلي جريان مثابه به مجاهدين، كه بود جا اين .كردند مي نفي را ترقيخواهي از

اصلي دشمن و ناميده »منافقين« صريح بياني با زدند مي باطل مهر فريبي عوام دكان بر كه معاصر

.شدند معرفي مرتجعان ايدئولوژيكي

ساواك و شاه رژيم با كسان همين مرزهاي شدن مخدوش در اول قدم در انحراف اين عواقب و آثار

كرد مي پرتاب عقب به سال صد يك را آزادي براي مبارزه كه فتوايي با مرتجع آخوندهاي .بود

از برداشتن دست بين تا شدند مخير مجاهدين .دادند قرار تاريخي انتخابي راهي دو سر بر را مجاهدين

نيروها جديد بندي قطب .كنند نتخابا را يكي شدن ارتجاع تسليم يا و خود انقالبي پرنسيبهاي و اصول

ايدئولوژيك مرزبنديهاي بر استواري غير به انتخابي مجاهدين .گرفت مي مايه و شكل انتخاب اين از

از جريان، اين سردمداران و شدند شناخته »منافق« و »مجرم« كه بود اين و نداشتند شده شناخته

.درآوردند شاه براي سپاسگويي از سر ديگر اريبسي و كروبي آخوند تا انواري آخوند و عسگراوالدي

126

Page 127: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

فساد عباي زير در عناصر قبيل اين تا شد فرصتي خميني آمدن ميدان به و سلطنتي ضد انقالب اوجگيري

را مذهبي مرتجع عناصر تمامي توانست تاريخي مقطع اين در خميني .گردآيند خود امام ابتذال و

كه نبود جهت بي .نداشت برآنها روزافزون تكيه جز راهي هيچ خود بقاي و دوام براي و گردآورد

روبه و مصرف بدون اجساد به كه بود خميني اين واقع در .ناميدند مي خود »روح« را خميني مرتجعان

.داد را ضدتاريخي انگلي زندگي يك امكان دوبارة عناصر، اين تجزيه

بر مرتجعش ودسته دار با خميني و كند مي سقوط سطلنتي ديكتاتوري كه است تحوالتي چنين متن در

.دزد مي را انقالب يك رهبري و شده سوار انقالب موج

بحث از نشدن دور براي ما .كنند مي اقدام قدرت مراكز تسخير به بالفاصله آخوندي مختلف باندهاي

طمربو جديد رژيم در را شكنجه نظام كه چه آن و سپاه و كميته مراكز تسخير بخش به خود اصلي

.پردازيم مي شود مي

شاه، زمان زندانيان از تعدادي .دارد دستگاهي و دم خود براي كه است كساني از يكي شاهي عزت

و بال زير در را احمد احمد و مخملباف، محسن فالح، فريبرز شهرستانكي، محمد خزايي، حميد نظير

.زند مي تكيه بهارستان ميدان در مركز كميته براريكه و گيرد مي خود پر

دسته و دار و مؤتلفه، باند رديف در النهايه طبقاتي، و فكري سنخيت لحاظ به هرچند شاهي عزت

احدالناسي، بار زير كه تحملش قابل غير و بسيار فرديت علت به اما )دارد و( داشت قرار الجوردي،

يك خود كه است اين .كند همكاري آنها با نيست قادر و رود نمي جوي يك در آنها با آبش رفت نمي

اندك در كه است كرده اعتراف خود خاطرات كتاب در خودش .اندازد مي راه مستقل نيمه كميته

يا و است كرده آزاد خودسرانه يا تحقيق و بازجويي از بعد و كرده دستگير را نفر هزار5 از بيش مدتي

.است داده اوين در الجوردي تحويل

دروغ، و جعل وقفه بي انتشار و فرهنگي بي بلبشوي در را دخو خاطرات شاهي عزت اخير، سالهاي در

و ندارد پراكني دروغ و تاريخ تحريف جز هدفي )مشابه انواع و( كتاب اين هرچند .است كرده منتشر

اعترافاتي خود كتاب در شاهي عزت هم باز اما آخوندهاست فرهنگي شديد فقر نشانه هرچيز از قبل

را آخوندها حاكميت تحت ايران در شكنجه بزرگ جنايت از هايي گوشه آنها از برخي مرور كه دارد

.كند مي روشن

.كنيم مي نقل آن از مسائل برخي خود بحث شدن روشن براي فقط و نيست كتاب اين نقد ما قصد

را قسمتهايي .است كرده اعتراف را مركز كميته پرده پشت هاي ناگفته برخي خود كتاب در شاهي عزت

يك اعترافات كه جا آن از اما آمده، شكسته دست و سر و ناقص بسيار هرچند كنيم، مي قلن ذيال كه

نيروهاي سردرگم و بلبشو اوضاع هم .هستند گويا كافي اندازه به است شده شناخته گر شكنجه و بازجو

127

Page 128: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

روند هم و را؛ انقالب از بيشتر سهم به رسيدن براي آنان سگدعواهاي هم و دهد؛ مي نشان را خميني

.را آخوندها شكنجه و اطالعات نظام شكلگيري

:دهد مي توضيح چنين اين را زندانيان با برخورد نحوه و دستگيري كار شاهي عزت

و بود بند جايي به طرف اگر ولي نداشتيم، مشکلي بودند کار و کس بي که آنها با بازداشتيها ميان در«

زنگ دائم داشت، مدعي تا هزار بود بيشتر ديگران زا گناهش و خيانت اگر حتي شناختند، مي را او

ولش کنيد؟ مي کار چه که دانيد نمي شما اصال ؟ ايد گرفته را متشخص آدم اين چرا آقا که زدند مي

!بدهيد مالقات !کنيد

گرفتيم مي را متهمي اگر بود، هماهنگ ما با و دادستان الجوردي آقاي که بود اين داشتيم ما که شانسي

اين گفتيم مي گرفته، تماس الجوردي با سريع نبيند، را او کسي بازجويي اتمام از قبل که بود ازني و

دادستاني که اين مگر است، المالقات ممنوع :گفتيم مي شد مي شروع زدنها تلفن که بعد .دارد را وضع

.کرد مي همکاري هم الجوردي آقاي خوشبختانه بدهد، اجازه

بدهيد، مالقات حتما بايد يا شود آزاد فرد اين بايد حتما :گفتند مي و ودب پرزور خيلي سنبه گاهي

مجوز دادستاني برويد شما ندارد، ربطي ما به است، دادستاني امانت اين آقا شود، نمي :گفتيم مي

از دستور با دوباره که بعد است، اين اش قضيه گفتيم مي فرستاده دادستاني به را متهم سريع بعد بگيريد،

.است گرفته تحويل ما از را متهمش دادستاني :گفتيم مي آمدند، مي مالقات يا و آزادي براي فوق ما

شد، مي کميته مسئوالن و سياستگذاران برخي و مهدوي آقاي و ما بين کدورتهايي موجب مسائل اين

.کنيد مي يجادا مزاحمت مردم براي بيخودي شما !هماهنگيد !بانديد الجوردي با شما ! نه :گفتند مي

بود، اسالمي انقالب کميته با انقالب ضد و مجرمين و متخلفين دستگيري سپاه، گيري شکل از قبل تا

دخالت ما وظايف حيطه در آنها . آمد پيش نيز اختالفاتي و اختالالت آمد، کار روي که سپاه

گروهکي تيمي خانه به ند،گرفت مي و رفتند مي زودتر آنها بگيريم را متهمي رفتيم مي گاه کردند، مي

کشته و رفته بين از بيخودي نفر چند تا شد باعث امر اين در تداخل آمدند، مي هم آنها شديم، مي وارد

.»...شدند

طرفدار يي عده هم انتظامات در« :گويد مي و كند مي اشاره مهمي بسيار نكته به ادامه در شاهي عزت

قضايا با آسان سپاه هاي بچه بودند، زده کانال سپاه به که دندبو نبوي بهزاد و انقالب مجاهدين سازمان

از بودند مايل بيشتر نبوي بهزاد طرفداران لذا بود، اختيارشان در هم اوين 209بند کردند، مي برخورد

.کردند مي عمل دوگانه کنند، عمل کانال اين

کردند مي دستگير که را سانيک اگر کردند، مي عمل رفتند مي شبانه بودند اينها انتظامي مسئولين

با را متهم ما دانستند مي که چرا دادند نمي تحويل ما به کنند استفاده ايشان امکانات از خواستند مي

128

Page 129: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

را متهمان قبيل اين و کرده عمل مستقيم خود لذا گيريم، مي تحويل يي جلسه صورت طي امکانات کليه

.»کردند مين سختگيري ما حد در آنها دادند، مي سپاه تحويل

ترك به مجبور او و گيرد مي باال عزت باند وحشيانه هاي شكنجه رسوايي كه تضادهاست اين ادامه در

کناره نوشته استعفايي لذا بروم، زور با که است اين از بهتر بروم خودم اگر ديدم« :شود مي كميته موقت

»کنند مي شرع خالف گرند، هشکنج اينها که بودند کرده درست ما عليه جوي آن از بعد گرفتم،

محل كه شود مي اشاره يي ناشناخته و متعدد زندانهاي به شاهي عزت خاطرات از ديگري بخش در

زندان دو کميته در ما« :گويد مي او .است رژيم مخفي گاههاي شكنجه واقع در و بازجوييها اصلي

با زندانيان براي ديگري و سبک جرمهاي با عادي زندانيان مخصوص همکف، طبقه در يکي داشتيم،

برخي بار چند ، بود شده درست ما عليه که جوي و شرايط همين در .سياسي اقتصادي سنگين جرمهاي

منتظري محمد و بشارتي محمد علي آقايان جمله از آمدند مجلس از تحقيق و بازديد براي آقايان

:گفتم داري؟ زندان هم ديگري جاي !عزت :پرسيد ديد را همکف طبقه زندان وقتي منتظري .آمدند

اتهامشان که هستند زندانياني سري يک جا آن :گفتم چرا؟ :پرسيد دهم، مي نشانت بيايي تنها اگر بله

است ممکن ، کنيم قاطي عادي زندانيان با را آنها توانيم نمي ما دارند، بازجويي به نياز و است سنگين

رژيم در شكنجه سيستم اصلي جنايتكاران از تيبشار خود كه شود توجه[ »بسوزد آنها اطالعات

بسياري شكنجه و دستگيري در و بود سپاه تحقيقات و اطالعات واحد مسئول اولين او .است آخوندي

]داشت نقش مجاهدين از

را شاهي عزت مثل جالدي حرفهاي معناي هم دبستاني هربچة .شود نمي صريحتر اين از اعتراف

آوردن دست به براي« :كند مي اضافه بقيه كردن سر به دست براي بيشتر و دروغ به او اما .فهمد مي

.»داريم را خودمان راه ، شويم نمي متوصل شکنجه و زور به هم اطالعاتشان

آخوند فالن گردن به را شاه ساواك از بدتر هاي شكنجه و ببندها و بگير اين روزافزون رسوايي هم بعد

کنند، مي شرع خالف اينها که گفتند مي ما عليه جو کردن خراب براي نهاآ« :گويد مي و اندازد مي ديگر

سارق، از ايم، گرفته متهم عنوان به را نفر هزار پنج حدود موقع آن تا ديدم کردم حساب هم من

يا دادگستري به را نفر سيصد و هزار حدود تعداد اين از که .سياسي متهمين تا .... و فاحشه کالهبردار،

ماه دو ماه، يک داشتيم که بازداشتگاهي در خودمان صالحديد با را الباقي و بوديم داده ويلتح اوين

.»بوديم کرده آزاد نامه ضمانت و تعهد گرفتن با و داشته نگه

كل باالي آخوندهاي( كني مهدوي و كني باقري براي شاهي عزت دعواها سگ قبيل اين دنبال به

مركزي كميته در او اقتدار به تن آنها عاقبت و كند مي فروشيگران )زمان آن در كشور هاي كميته

اگر و اوين به فرستاديم مي يکسره آوردند، مي را متهمي وقت هر آن از بعد « :گويد مي عزت و دهند مي

امر در که داشتيم دوستي جا آن در .فرستاديم مي وزرا خيابان در 3منطقه به نبود سنگين خيلي خالفش

129

Page 130: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

از است سبک جرمش واقعا که اين به رسيد مي اگر .برآيد کار پس از توانست مي و بود وارد بازجويي

اوين به بود اين از غير اگر و کند آزاد را او ملک و خانه مانند ضمانتي گرفتن با تا بود مجاز ما طرف

ودشخ دوش روي فقط رسواييها مسئوليت كه اين براي رندي مرد خر با شاهي عزت بعد .»فرستاد مي

و كشد مي ميان به را پا خرده زنهاي شالق از تعدادي پاي ببرد، در را اش اصلي همكاران ضمنا و نيفتد،

که همکاراني و دوستان ، آمديم خودمان به کمي ما جديد شرايط در« :دهد مي لو را آنها از نفر چند

و براتچي اکبر مدبري، نحسي دقيقي، حسين ابراهيمي، مختار ميرباذل، مرتضي سعادت، احمد :داشتم

...«

يي گوشه فقط كه است پرواضح البته .اعترافات قبيل اين از است مشحون شاهي عزت خاطرات كتاب

اختصار رعايت براي مجبوريم هم باز ما اما .است كرده بيان ناقصي بسيار صورت به هم آن و را آنها از

.بپردازيم خاطرات اين از ديگري قسمتهاي به و گذريم در آنها از

ناقص يا را مثالهايش .كند مي ارائه يي ابلهانه بسيار توجيهات خود بودن گر شكنجه دربارة شاهي عزت

پايان در كه كند مي بيان طوري فقط يا و گويد؛ مي دروغ آشكارا و كند مي تحريف بالكل يا گويد مي

تهديدهاي و ها شكنجه زير در جاهدينم گناه بي هواداران دليرانه مقاومت به او .بسازد قهرماني خود از

كه مجاهدين هواداران( آنها برخوردهاي« :گويد مي و كند مي اعتراف خودش مثل گراني شكنجه

و داد پرسيديم مي چيزي تا بود، احساس مدار بر بيشتر نبود، منطق و شعور روي از )شدند مي دستگير

بازجو که اين با من ... و فرستادند مي درود رجوي مسعود به و کردند مي توهين خميني آقاي به و فرياد

ساواک بازجوييهاي و زندان از تجربياتم انتقال درصدد تند برخوردهاي از پيشگيري براي ولي نبودم

بازجويي بودند زده يي مسلحانه کار يا و ترور انفجار، به دست که کساني از تنها البته .برآمدم

و محبت و مهر با توأم بازجويي هاي شيوه از من« :كند مي اضافه يي بلهانها بسيار شيوه به بعد .»کرديم مي

:نظير هايي شيوه بردم، مي بهره بودم، کرده تجربه ساواک مأموران از زندان دوره در که شدن دوست

.»کردم مي استفاده ... و اخالق با برخورد يا و با يا سيگار با تطميع کردن، رو روبه زدن، دستي يک

سبك به هم بعد و كند ماستمالي را قضايا بتواند رسد مي كه مشخصي نمونه به تا گويد مي را اينها همه

ناسزا و داد مي فحش خيلي که آوردند را دختري روزي« :بسازد قهرمان يك خود از هندي فيلمهاي

و اسياحس روحيات از هم مجاهدين است، احساساتي و شور پر جوان دختر اين که فهميدم گفت، مي

بددهني طور اين که است احساس و شور همين سر از حاال و اند نموده جذبش کرده استفاده او عاطفي

فحش توانست مي که هر به و دانست مي چه هر اما داشت، مالت مقداري بود، نکرده هم کاري کند، مي

.بقيه تا گرفته خميني آقاي از ، داد مي

ذهنيت بودند، نموده تحريکش و کرده استفاده سوء او ساساتاح از خوبي به مجاهدين که بود معلوم

او به ، کرد مي خطاب ... و !مزدور ،!فاالنژ ،! ساواکي ،!فاشيست را ما داشت، ما به نسبت بدي بسيار

130

Page 131: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

وري دري چنان هم که ديدم بزنيم، او به سيلي و شالق که بود منتظر !برو شو بلند ! پاشو دختر :گفتم

شاهي عزت شود مي مالحظه كه چنان هم .»شد نمي آرام اما کردم، نصيحتش به شروع هخند با گويد، مي

سطر چند در دعاويش برخالف كه نوجواني دختر .كند مي اعتراف نوجوان دختري از بازجويي به

دختر يك بلكه »بودند زده يي مسلحانه کار يا و ترور انفجار، به دست كه«نبود كساني از باالتر

حال .است نشريه يك فروش يا خواندن حد در »جرمش« كه بوده مجاهدين هوادار نوجوان آموز دانش

:گفتم« :زند مي توطئه به دست و شود مي درمانده حقير، گر شكنجه خردسال دختر همين مقاومت با

:گفتم کردم، صدا را ها بچه از يکي و او پيش رفتم کنم، صحبت او با دوباره من بگذاريد ندارد، عيب

را دختر اين بياييد گفتم بعد و .... بياوريد کلفتي شالق !کنيد حاضر را تخت !کنيد آماده را اتاق وراف

.تخت به ببنديد و ببريد کنيد بلند

تو به سيلي تا سه دو ما کردي فکر تو :گفتم کنيد؟ مي کار چه :گفت و شد هول دختر اين دفعه يک

که قبال بود، شرع حاکم تو پيش آمد که روحاني اين ست،ني خبرها اين نه کنيم، مي ولت و زنيم مي

چه و بزني حرف چه تو ديگر ايم، گرفته را تو شالق حکم او از االن ولي نداشتيم، حکم زديم نمي

عزت خاطرات( .»اتاق آن برو پاشو يااهللا بخوري، شالق ضربه صد بايد کند، نمي فرقي نزني حرف

)74 شماره شاهي

پايان به طوري هندي فيلمهاي سبك به را داستان دارد، سعي حقير گر شكنجه بازجوي ادامه، در البته

در را خود بيرحم و خشن نقش تواند نمي وجه هيچ به كند توجيه و بنويسد و بگويد هرچه اما .برساند

خود گر شكنجه و سركوبگر ماهيت بعد صفحاتي اندك در و .كند مخفي اسير مجاهدين از جويي كينه

گاهي« :نويسد مي ديگر جاي و كند ماستمالي تواند نمي را خودش دروغگويي چون .دهد مي لو را

و کس هيچ که حالي در آوردند، مي کميته به کردند مي شلوغ پارکها و خيابانها در که را آنها از برخي

به پس ماندند، مي دستمان روي لذا بگيرند، تحويل ما از را آنها نبودند حاضر هم دادستاني حتي جا هيچ

سعي کنيم، برخورد آنها با توانيم نمي ما بروند، که کنيد ولشان راه ميانه در را آنها که بوديم گفته ها بچه

خيابانها، در آنها هم گاهي« :گويد مي روشن بسيار دروغ يك ادامه در .»نياوريد کميته به را آنها کنيد

چون و آوردند مي کميته به و گرفتند مي را آنها هکميت پاسداران که زدند مي کتک را اللهيها حزب

هم را اسمشان حتي کردند، مي دهني بد خيلي داريم محدوديت آنها ما برخورد در ما که بودند فهميده

با کرديم مي که سؤالي هر خلق، فرزند مجاهد، :گفتند مي پرسيديم مي را اسمشان وقتي گفتند، نمي

!فضوليد مگر است؟ مربوط چه شما به گفتند مي توهين و پرخاش

آقايان حال عين در زديم مي لباسشان پشت بر که کرديم مي استفاده هايي شماره از آنها شناسايي براي ما

از تعهدنامه يا و ضمانت گرفتن با را بعضي هم ما کنيد، برخورد ماليم خيلي اينها با بايد بودند نظر اين بر

بد خيلي طرف که بود هم مواردي اما .کرديم مي رها بستگانشان از يکي حتي يا و پدرشان خودشان،

131

Page 132: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

شدند مي که نفر پانزده ده داشتيم، مي نگه روزي چند را آنها کرد، مي توهين خميني آقاي به و بود دهن

»! ببر و بردار را اينها بيا که ابريشمچي به زديم مي زنگ

كاري شاهي عزت همچون گري شكنجه و بازجو گفتار در صداقت از ارزني جستجوي كه جا آن از البته

و اعضا براي تحليلي مجاهدين رهبران« :كرد تعجب او گرفتنهاي پيش دست از نبايد است، عبث

مسمومي تبليغات است، عيار تمام گر شکنجه کميته در شاهي عزت که بودند کرده ارائه خود سمپاتهاي

ساواکي خود همه اينها کنند، مي شکنجه را شما جا آن در بودندکه داده صورت دادستاني و کميته عليه

.»هستند گر شکنجه و

و خود به شاهي عزت مثل هاري و جو كينه گر شكنجه ددمنش ماهيت به نسبت مجاهدين كه اين البته

شاهي عزت خود كه جاست اين مضحك اما .شود نمي محسوب جرمي باشند داده هشدار هودارانشان

اعتراف خروس دم بالفاصله كه بيند مي مايه بي چنان آن را نبودن، گر كنجهش بر مبني خودش، دروغ

که بود اين نظرم داشتم، حرف جامعه در آنها بودن رها و يله به نسبت البته« :دهد مي بيرون را جديدي

بر حقايق که داريم نگه زندان در مدتي و دستگير را سرانشان بايد شد، مي داده عمل آزادي آنها به نبايد

زندان و نگيريد را اينها از نفر چند مشکل اين شدن حل براي امروز اگر .شود مشخص طرفدارانشان

خواهند شما انقالبي اعدام خودشان قول به و ترور به دست فردا و يافت خواهند جسارت آنها نکنيد،

دير خيلي رداف نکنيد مهارشان االن اگر پس بدهيد، نشان العمل عکس شويد مي مجبور هم شما زد،

.»است

كه است الجوردي باند و عزت امثال سركوبگرانه و فاشيستي غايت به ديدگاه جديد اعتراف خروس دم

و خميني شخص پشتگرمي به ارتجاعي، جناح اين .نبودند قائل مجاهدين براي حياتي گونه هيچ حق

سلطنتي ضد انقالب پيروزي ايابتد همان از بادامچيان، و اوالدي عسگر و آيت و بهشتي امثال مديريت

را، سركوبي چنان كه ديگري آخوندهاي به حتي آنها .بودند مجاهدين با قهرآميز برخورد به معتقد

از خيلي« :است گفته خود شاهي عزت .گرفتند مي ايراد دانستند نمي درست شرايط، آن در حداقل

از مسائل بعضي سر بر کني مهدوي آقاي با يگاه که دارم ياد به نداشتند، تمايلي ببند و بگير به آقايان

به فاضله مدينه انقالب اول سالهاي همان در خواستند مي تفکر طرز اين با ايشان ... مشکل دست اين

برخي باعث که بود آن رواج و ديدگاه همين نظرم به شوند، وارد خداوند رحمت در از و آورند وجود

. شد مي کودتا و خرابکاري چون مسائلي و مشکالت

آنها با شدت با نبايد که )باشد هم هنوز شايد و( بود اين نظرشان مجاهدين خصوص در مهدوي آقاي

به مجاهدين که هم مدتي از بعد بود، اينها بازداشت و دستگيري مخالف وي موقع آن شد، مي برخورد

کشيده جا اين به ارشانک اينها که شديم باعث ما که بودند معتقد ايشان آوردند روي مسلحانه عمليات

اين شدند مجبور نهايت در اينها تا آورديد، فشار اينها به و نداديد ميدان اينان به شما گفت مي و شود،

132

Page 133: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

واقعي ماهيت به پي و نداشت آنها از صحيحي شناخت مهدوي آقاي که صورتي در بکنند، را کار

.»بود نبرده مجاهدين

او .است توجه قابل بسيار او شناخت براي كه كند مي شارها يي نكته به شاهي عزت ديگري جاي در

کادرهاي به شما که دادند خط دست و نوشتند نامه کني مهدوي هم و صدر بني هم« :گويد مي

. دارم را خطها دست اين من بدهيد، سالح حمل کارت محافظينشان و مجاهدين

زياد اصرار چون اما !شود نمي !نه :گفتم اول هستند، موجوداتي چه )مجاهدين( اينها که دانستم مي من

محل آدرس مشخصات، خانه، آدرس بيايند بايد اول آقايان اين .ضوابط طبق منتها دهيم، مي گفتيم بود

جواز با کاسب يا دولت کارمند بايد نيز ضامن باشند، داشته هم ضامن و بدهند را کارشان و استقرار

از نشد اگر و مشخصات آدرس، طريق از بتوانيم داشتيم کار نآقايا اين با ما وقت هر تا باشد، کسب

رئيس رژيم، رسمي مقامات باالترين دستور برابر در شاهي عزت ايستادن .»کنيم پيدايشان ضامن طريق

اگر يعني .باشد خميني شخص از پشتيباني بدون تواند نمي شك بدون ها، كميته كل رئيس و جمهور

آن چماقداريهاي و ترور طرحهاي اجراي براي كند مي مخالفت مجاهدين به دادن سالح با شاهي عزت

.بود خميني شخص اصلي خواسته كه است چيزي همان اين و .است دوره

منفوريت متقابال و مجاهدين از گسترده عمومي اقبال به خود خاطرات از ديگري جاي در شاهي عزت

سوء ما تشکيالتي ضعف از مدت اين در خلق ينمجاهد« :گويد مي و كند مي اعتراف رژيم افزون روز

برخي تحريف و تهمت با بعد .»پرداختند خود سازمان و تشکيالت سازماندهي به و کردند استفاده

را آنها مديريت و روحانيت تفکر طرز جوانان برخي ديگر طرف از« :كند مي اضافه واقعيتها

در که ديديم و بود زياد )دليل هر به( آنها هجاذب شدند، مي مجاهدين جذب عوض در و پسنديدند نمي

آنها جذب زيادي تعداد پسر، چه و دختر چه کارمندان دانشجويان، و محصلين ميان از انقالب اوايل

ميان در آنها از هايي مهره ، کردند جمع طيف همين از را نيروهايشان بيشترين مجاهدين و شدند

جمع نيرو جذاب شعارهاي و وسيع تبليغات با و بودند فعال تيدول ادارات و دانشگاهيان و آموزان دانش

اقبال و اجتماعي صحنه در مجاهدين پيروزيهاي از خوبي به او مثل مرتجعاني و شاهي عزت .»کردند مي

در تجمعي آنها« :آورند برمي فرياد و افتند مي پا و دست به و لرزند مي برخود آنها به نسبت عمومي

را کار اين هم ديگر جاي چند در کردند، جمع جا آن در را نفر هزار چند و ادندد صورت خزانه پارک

مردم...آورند وجود به را تجمعي چنين توانستند نمي امام و نظام موافق انقالبيون شايد کردند، تکرار

آدمهاي شدند مي جمع که هم تعدادي شدند، نمي جمع صورت اين به روحاني يک مثال سخنراني براي

و شور پر جوان، مجاهدين هواداران عکس به اما بودند، انرژي کم و تحرک کم و دار سال و سن

.»...بودند پرانرژي

133

Page 134: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

آزمايش جز راهي خود نامشروع حاكميت ندادن دست از براي مرتجعان كه است واقعيات اين ديدن با

به مرتبه چندين « :كند مي پيشنهاد آنها زبان از شاهي عزت و يابند نمي خود جلو در را سركوب انواع

»...بگيريم را اينها و جا آن به بريزيم ما بدهيد اجازه شما گفتم آقايان

شرايط آن در بفهمد كه است اين از اندكتر بسيار شاهي عزت ايدئولوژيك و سياسي شعور البته

كه بود خميني خود اين گران شكنجه همه از قبل والا .نبود بيشتر سركوب به قادر آخوندي نظام تاريخي

شاهي عزت امثال بنابراين .بود مجاهدين نابودي و سركوب تدارك در همه از تر انگيزه با و مشتاقتر

دوره يك طي به نياز آنها نظرات اعمال براي خميني فهميدند نمي كه بودند آشي از داغتر هاي كاسه

مجاهدين به نسبت انقالب شوراي در نيطالقا پدر مترقيانه مواضع درباره شاهي عزت اگر .دارد طوالني

كه فهميد مي خوب بسيار خميني فهمد، نمي را حرفش معناي خود و گويد، مي ماركسيستها حتي و

در طالقاني پدر مترقيانه مواضع به خود شاهي عزت چيست؟ طالقاني پدر امثال موضعيگري معناي

بود معتقد و بود )مجاهدين( آنها طرفدار اصال که هم طالقاني« :گويد مي و كند مي اشاره انقالب شوراي

زندان مملکت اين در هم آنها که چرا باشند، داشته حکومت از سهمي بايد هم مارکسيستها حتي که

هم انقالب شوراي در داشتند، دخالت شاه سقوط در هم آنها و کردند مبارزه ديدند، شکنجه رفتند،

بيشتر توانستند مي الجوردي و شاهي عزت مثل مرتجعاني آيا سابح اين با »باشند داشته يي نماينده بايد

بكنند؟ كردند كه آن از

:اساسي نكته يك به توجه نقد جالد يك اعترافنامه عنوان به سطر به سطر و ورق به ورق توان مي را شاهي عزت خاطرات هرچند

.بپردازيم خود بحث دامها به تا دهيم مي احاله ديگر جايي به را بررسي اين اما كرد بررسي و

سعي دليل چه به آخوندها راستي به .دهيم پاسخ مهم سؤال يك به كه است شايسته مبحث اين پايان در

پا و دست خودشان براي فرهنگي سمبل يك دارد قرار فرهنگي سطح نازلترين در كه كسي از كنند مي

حضور به را او اي خامنه خود شاهي تعز خاطرات كتاب انتشار از بعد كه باشيم داشته ياد به كنند؟

معظم مقام سخنان از بخشي كاظمي محسن« :است گفته او، از بسيار تمجيد و تعريف ضمن و پذيرفت

كامل طور به را كتاب اي خامنه اهللا آيت حضرت“ :افزود و كرد بيان شاهي عزت مالقات در را رهبري

تقدير كتاب در تحقيق و كارشناسي فنون ايترع و تدوين در دقت از بارها و بودند كرده مطالعه

دليل به را شاهي اهللا عزت آقاي و كردند توصيف موفق و متين انگيز، شوق را كتاب متون ايشان، كردند،

سوره انتشارات رسمي پايگاه مهر، سوره(“»ستودند رنجها، و مقاومتها شدن متحمل

).1385خرداد30_مهر

134

Page 135: ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪﮔﺮ

را شاهي اهللا عزت چون افرادي حضور« :گويد مي مهر هسور هنري حوزه رئيس جلسه همين در

جلسات در را خاطراتش تا خواست او از و دانست امروز فرهنگ و انقالب براي گرانمايه هايي سرمايه

هنري آثار خاطرات، كتاب انتشار بر عالوه تا بگذارد ميان در ادبيات و سينما اهالي با رو در رو

.»شود عرضه جامعه به و توليد شاهي اهللا عزت فعاليتهاي و زندگي اساس بر نيز ارزشمندي

افشاگر تمسك اين البته .شود نمي خالصه رژيم فرهنگي بي و هويتي بي در تنها ما سؤال واقعي پاسخ

اين از باالتر اما .است مبارزاتي و فرهنگي خاص طور به و ها زمينه همه در آخوندها بودن خالي دست

جالدي به و بريده فكري ارتجاع دليل به بعد و بوده مجاهدين با صباحي چند كه نفري كه دهد مي نشان

است خطري شدت از حاكي خود اين كه .دارد اهميت آخوندها براي اندازه چه تا است شده تبديل شقي

.كند مي احساس مجاهدين ناحيه از آخوندها رژيم كه

135