بنبست · web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای...

464
ن ب ت س ب و دو امهی ن س ب ما ن ر گ ی د

Upload: others

Post on 18-Jan-2020

3 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

بس‌بنت

دیگر نمایشنامه‌ی دو و

1395

Page 2: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

------------------------------------------------------------Cucenoglu,Tuncer تونجر جوجن‌اوغلو،سرشناسه:

.ی‌لرتق فرزاد مترجم جوجناوغلو؛ بست/‌تونجر بنپدیدآور: نام و عنوان1395 تهران:‌افراز،نشر: مشخصاتص. ۲۷۲:یظاهر مشخصاتیفارس به شده م.‌--‌ترجمه ۲۰ --‌قرن یترک یشنامهنماموضوع:مترجم ،-‌ ۱۳۵۴ فرزاد، ی‌لر،تقافزوده: شناسه

PLکنگره: یبند رده ۱۳۹۰ ۹ ب ۸۶ ج/۲۴۸۸۹۴/۳۵۲۳:یویید یبند رده

۲۶۸۰۹۵۶:یمل یکتابشناس شماره------------------------------------------------------------

Page 3: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

بست‌بندیگر نمایشنامه‌ی دو و

جوجن‌اوغلو تونجر:مترجم

تقی‌لر فرزاد

1395

Page 4: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

-------------------------------------------------------------‌افرازانتشارات

نمایشی ادبیات و تئاتر برگزیده‌ی ناشر‌پالک افشار، بن‌بست نظری، وحید خیابان جنوبی، فلسطین مرکزی:‌خیابان دفتر

5 واحد ،166401585تلفن:‌

66977166پخش:‌ مرکزwww.afrazbook.comاینترنتی:‌ فروشگاه و وب‌سایت

E-mail: info@afrazbook.com-------------------------------------------------------------

بست‌و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌بن‌جوجن‌اوغلوتونجر‌تقی‌لرفرزاد:‌مترجم1391/اول‌چاپ:‌نوبت

/‌آتلیه‌افراز‌‌‌‌طراح‌جلد:‌ویراستار:‌یاسین‌محمدی

/‌تصویر/‌یکتافرترنج/‌چاپ/‌صحافی:‌لیتوگرافی‌نسخه1100:شمارگانتومان:‌قیمت

‌انتشارات‌افراز‌محفوظ‌است.ای‌برر‌حقوق‌این‌اثتمام‌‌تکثیر‌یا‌تولید‌مجددقابل‌،‌مکتوب‌ناشری‌ازه‌اجبدون‌،‌از‌این‌کتابشی‌بخهیچ‌‌صداو‌نمایش‌فیلم،‌ونیک،‌الکترانتشار‌فتوکپی،‌چاپ،‌،‌جملهاز‌،‌هیچ‌شکلیهب

نیست.‌‌قرارایران‌قانون‌حمایت‌از‌حقوق‌مؤلفان‌و‌مصنفان‌شش‌پوحت‌اثر‌تاین

دارد.------------------------------------------------------------

Page 5: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

فرزاد توسط من نمایشی آثار مجموعه ترجمهتقی‌لر،

مؤلف، حقوق تمام رعایت بااست. بالمانع فارسی زبان به

جوجن‌اوغلو تونجر

Page 6: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

7|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

فهرست

9.....................................سندهینو ی‌درباره11...............................................بست‌بن

‌بست‌و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌بنپروندهدیگر

‌جوجن‌اوغلوتونجر‌تقی‌لرفرزاد:‌مترجم1391/اول‌چاپ:‌نوبت

/‌آتلیه‌افراز‌‌‌‌طراح‌جلد:‌ویراستار:‌یاسین‌محمدی

/‌تصویر/‌یکتافرترنج/‌چاپ/‌صحافی:‌لیتوگرافی‌نسخه1100:شمارگانتومان:‌قیمت

‌انتشارات‌افراز‌محفوظ‌است.ای‌برر‌حقوق‌این‌اثتمام‌‌تکثیر‌یا‌تولید‌مجددقابل‌،‌مکتوب‌ناشری‌ازه‌اجبدون‌،‌از‌این‌کتابشی‌بخهیچ‌‌صداو‌نمایش‌فیلم،‌ونیک،‌الکترانتشار‌فتوکپی،‌چاپ،‌،‌جملهاز‌،‌هیچ‌شکلیهب

نیست.‌‌قرارایران‌قانون‌حمایت‌از‌حقوق‌مؤلفان‌و‌مصنفان‌شش‌پوحت‌اثر‌تاین

دارد.77

165...........................................کور جدال259..............................سندهینو با وگو‌گفت

Page 7: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

سندهینو‌یدرباره‌

‌شppppهر ‌در1944 آوریل دهم در جوجن‌اوغلو تppppونجر‌تحصppیالت اتمppام از پس اوآمppد.‌ دنیاه‌ب ترکیه چppوروم‌‌یدانشppکده کتابداری رشته‌ی در چوروم، در متوسطه

‌.کppرد تحصppیل کارانآ اهگدانش جغرافیای و تاریخ زبان،‌را مختلفی یها تیمسppئول وپرورش‌آموزش وزارت در

‌مشppاغل در خppدمت ‌از1983 سppال شppد.‌در دار‌عهده‌یدوره‌ در داسpppppتانش زد.‌اولین بpppppاز سر دولpppppتی‌رسید.‌آثppار چاپ‌به چوروم در یروزنامه‌ا در دبیرستان‌و داخل در خصوصی و دولpppتی یتئاترها در وا نمایشی‌او حاضر حppال اسppت.‌در آمppده در اجرا به ترکیه خارج‌انجمن و نویسpppندگان کpppانون ی‌مpppدیره هیpppأت عضو

‌تئاترهای ادبی ‌یکمیته عضو ترکیه، نویسان‌نمایشنامه‌و نویسی‌نمایشنامه مppدرس ترکیppه، جمهppوری دولppتی‌کنسpppرواتوار خالق نویسpppندگی رشpppته گpppروه مpppدیر

ppنری )مرکز ام اس امی‌خصوصppرهنگی هppژدت فppم‌‌و پن نویسpppندگان مجله تحریریه هیpppأت عضو گpppزن(،‌در و است پpppاپیروس انتشpppارات تئpppاتر بخش مpppدیر

Page 8: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

زند.‌می قلم هم جمهوریت روزنامه‌بسpppت،‌بن از:‌بهمن، ند‌اعبارت وی نمایشی آثpppار

‌قماربppاز، پرونppده، ماتروشppکا، کوپتر،‌هلی نوا،‌بی زنان‌،ی‌هاتئاتر سppرخ، رود نppیزان، رنگppرز، کاله، مهمppان،

‌نیالد صباح کسی‌چه کمال، لدریمیی معلم، کور، جدال‌بpppودم، فقpppیر اگر آه سpppبز، شب ،کشpppت؟ را علی‌برخی که ؛زن پناهگاه و من ،کمال مصطفی ،اگوار‌چه‌آلمانی، انگلیسی، روسی.‌اسپانیایی زبانهای به آنها از

‌اردو، گppرجی، سوئیسppی، یونppانی، بلغppاری، یفرانسو‌و... عppربی تاتppاری، آذری، یونppانی، رومppانی، ژاپppنی،است. شده ترجمه‌یزه‌یجا نظpیر زییجpوا نpیز ‌بpار16 مجموع، در وا

‌‌یجpایزه ترکیpه، زنpان مجمع یزه‌یجا ،1ایپکچی عبpدی‌‌یجppایزه ،2یلگ دیلی آونی ‌یجppایزه ،آنکppارا هppنر بنیppاد

‌تئppاتر، المللی‌بین انسppتیتو یزه‌یجا کونتppای، عصppمت‌یوگوسppالوی، لیppون یزه‌یجا فرهنppگ، وزارت یزه‌یجا‌‌را...و کاسpppائید یزه‌یجا هلنpppد، بشر حقpppوق یزه‌یجا‌آورده دست‌به یشpppنامه‌هایشنما نگpppارش خpppاطر‌به

.است

‌روشpنفکر،‌روزنامه‌نگpار‌و‌فعpال‌حقpوق‌بشpر‌در‌ترکیpه‌کpه‌در‌سpال‌1‌‌سالگی،‌زمانی‌کppه‌سppردبیر‌روزنامppه‌ملیت‌بppود،‌توسppط‌50در‌1979

‌گروه‌جوانان‌سوسیالیست‌افراطی‌»بوزکورت«‌تppرور‌شppد.‌این‌گppروه‌،‌در‌پرونppده‌ی‌خppود1974-‌80تppرور‌را‌در‌بین‌سppال‌های‌694سابقه‌ی‌دارند.‌م.

‌‌از‌دنیا‌رفتppه‌و‌از1971بازیگر‌و‌کارگردان‌تئاتر‌و‌سینما‌که‌در‌سال‌‌2‌‌جایزه‌ی‌تئاتری‌ای‌به‌نام‌او‌به‌فعالیت‌های‌برگزیppده‌ی‌تئppاتر1978سال‌

اهدا‌می‌شود.‌م.

Page 9: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

بست بن

پرده دو در شنامه،ینمایپکچیا عبدی یخاطره‌ و ادی به تقدیم

ویسندهن-‌

معاصر تئاتر راستین و فرهیخته قطب به تقدیمایران

بزرگوار صادقی دکترترجمم-‌

1981 سال یپکچیا یعبد ی‌زهیجا ی‌برنده‌یآون یسppppینو شppppنامهینما برتر ی‌زهیجا برنppppده

1986 سال لیگیلید1987 سال هلند بشر حقوق ی‌زهیجا ی‌برنده

Page 10: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

شینما‌یها آدم

جلیکا سالهسی‌‌حدوداسالهچهل‌وپنج‌حدودا‌اسپانوس

لیلیکا سالهبیست‌‌حدودا

Page 11: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌اتاق‌نشیمنی‌بppزرگ.‌در‌ورودی‌هppال‌در‌‌در‌سppمت‌چپ،‌دری‌بppه.سppمت‌راست

‌،‌بpppازی‌شpppودخوابی‌کpppه‌دیpppده‌نم‌اتpppاقییرو‌پرده‌هاه‌.‌در‌روبی‌شودم ‌‌کppه‌تمامppا

‌،ک‌دسppppت‌مبلیppppکشppppیده‌شppppده‌اند.‌‌‌بخاری،‌میز،صوت‌‌ضبط،‌رادیو،کتابخانه‌‌تلفن‌و‌مبلی‌کpppه،‌روزنامهی‌جا،گpppازی

‌اسppتفاده‌جای‌تخت‌هم‌از‌آنه‌‌بی‌توانمکرد.

Page 12: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یک‌یپرده‌‌قبpppل‌از‌بpppاز‌شpppدن‌پpppرده،‌صpppدایی‌از

.ی‌رسدگوش‌م‌بلندگوهای‌سالن‌بهآوریل‌‌یو‌دربیستصدای‌یک‌مرد در1967کم‌ ‌،‌‌ونppان‌کودتppایی‌انجppام‌گppرفت.‌عppامالنی

‌و‌رفقppppایش،‌‌پاپppppادو‌پولppppوس،کودتا‌کردنppد.‌پارلمppان‌حکppومت‌را‌مصppادره

‌ند.شد‌منحpل‌‌ها‌شpد.‌تمpام‌حpزباملغ‌حکومت‌فراگیر‌ملی‌را‌بنیppاد‌یانکودتاچ

‌نهادنppد‌و‌بppدین‌تppرتیب‌بppرای‌شکسppت‌منظppور‌ارعppاب‌هرگونppه‌مقppاومت‌و‌به

pppکل‌از‌ن،‌سیامخالفpppر‌متشpppهزار‌نف‌‌نویسppندگان،‌هنرمنppدان،‌معلمppان،‌وکال،

‌نگpppاران،‌پزشpppکان،‌افسpppران،‌روزنامه‌داران،‌دهقانpppان،‌کpppارگران‌و‌اتحpppادیه

‌یدانشppجویان‌را‌دسppتگیر‌کردنppد.‌مppدت‌هزار‌نفppری‌از‌سی‌گنppاه‌بی‌بعد،‌اکثریت

‌را‌متحمppل‌زیppادی‌که‌در‌زنppدان،‌فشppار‌قرار‌گرفته‌شکنجه‌و‌آزار‌و‌موردشده‌

ند.شد‌بودند،‌آزاد‌پppا‌نزدیppک‌و‌دور‌صppدای‌منظم‌و‌محکم

.ی‌شودم...1974هفت‌سال‌بعد...آتن...صدای‌یک‌زن

‌پppرده،‌صppدای‌زنppگ‌زمان‌با‌باز‌شدن‌هم‌در...‌رعpppد‌و‌بpppرق.‌جلیکpppا‌پشpppت‌بpppه

‌یاسppلحه‌ا‌تماشاگران‌است.‌در‌دسppتش‌.ی‌کند‌را‌کنppترل‌میشاسppت.‌فشppنگ‌ها

‌.‌منتظری‌کندکن‌را‌نصppppب‌م‌خفه‌صppppدا

Page 13: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

15|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌محض‌شppنیدن‌صppدای‌پppا،‌...‌بهی‌ماندم‌ی‌خوابانppد..‌گppوش‌می‌رودنزدیppک‌در‌م

‌در‌ی‌دهpppد.صpppدای‌بpppیرون‌را‌گpppوش‌م‌‌دوبppارهی‌مانppد.‌منتظر‌م.‌مکثی‌زنند.م

.ی‌زننددر‌ممنم،‌باز‌کن.لیلیکاصدای‌

‌.‌لیلیکا‌واردی‌کندسریع‌در‌را‌باز‌مجیلکا‌ی‌شود.م

اومدین؟جلیکاینه...یپالیلیکاچی؟جلیکا.دونم‌نمیلیلیکانکرد؟‌شک‌کهجلیکا...ی‌کنمفکر‌نملیلیکاماشین؟جلیکاماشین‌خودشه.لیلیکاتونست‌بیاد.‌با‌ماشین‌اداری‌هم‌میجلیکامن‌اصرار‌کردم.لیلیکا‌موقppعه‌خppوب،‌حppاال‌دیppدی‌چقدر‌ب‌خیلیجلیکا

رانندگی‌رو‌یاد‌گرفتی؟د،‌نه؟‌آآره.‌مشکلی‌که‌پیش‌نمیلیلیکاچرا‌بیاد؟جلیکاطوری.‌همینلیلیکادو‌به‌شک‌هستی.جلیکا.ی‌زنندگشت‌م‌‌دارندیانظاملیلیکا.ی‌زنندخب‌هر‌شب‌گشت‌مجلیکا.ی‌کند‌تدبیر‌مدارندلیلیکاچه‌تدبیری؟جلیکاچیزایی‌بشن.یه‌خوان‌مانع‌‌میلیلیکاچه‌چیزایی؟جلیکادونم...‌نمیلیلیکا‌همه‌ی‌کpppنیوپpppرت‌نگpppو.‌فکر‌م‌چرتجلیکا

ماست؟‌خاطره‌ب‌تدابیرشون

Page 14: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌16

نملیلیکا فکری‌ هیچ‌ لحظه‌‌...ی‌کنممن‌ ‌یدر‌‌تpppو‌رسpppتوران‌هم،‌همین‌مالقpppاتمون

‌اومد‌به‌سراغم.‌همppه،‌جppوری‌آشفتگی‌چی‌رو‌کppه‌انگppار‌همه‌کردند‌رفتppار‌می

.ددونن‌میچی‌رو؟‌همهجلیکا‌خppppppوایم‌اون‌رو‌بppppppه‌اینجppppppا‌که‌می‌اینلیلیکا

بیاریم...‌خیpppال...‌بگpppو‌فعال‌این‌سفسطه‌ها‌رو‌بیجلیکا

ا‌نه؟یمشروب‌خورد‌خورد.لیلیکاچقدر؟جلیکا‌ذاشppppppppppppتم‌بppppppppppppازم‌گیالس...‌اگه‌می‌دولیلیکا

.ی‌خوردم‌می‌ذاشتی...اگهجلیکاخواد‌ماشین‌برونه...‌دونستم‌که‌می‌میلیلیکا‌حppال‌هر‌طور...‌خوشppم‌اومد...‌به‌که‌اینجلیکا

‌خppوره...‌هرچقppدر‌دلش‌بخppواد‌می‌اینجا‌که‌تلف‌بشه...‌چقدر‌دیگه‌بایpد‌قدر‌اون

اون‌پایین‌منتظر‌بمونه؟‌پرده‌که‌محض‌این‌دقیقه...‌به‌‌پنجگفتملیلیکا

‌کppنی،‌رو‌روشن‌رو‌بppاز‌کppنی‌و‌چppراغد.‌آمی

بیاد‌دیگه.جلیکا‌کم‌صpppبر‌کن...‌اولش‌این‌کpppار‌بpppرام‌هیلیلیکا

...ی‌رسیدنظر‌م‌به‌خیلی‌سادهخب؟جلیکا‌اصال‌هم‌ساده‌و‌که‌عمل،‌این‌اما‌وقتلیلیکا

راحت...م]جلیکا سکوت‌ به‌ دعوت‌ را‌ م[ی‌کنداو‌ ‌،ی‌بینی‌

چی‌بر‌وفق‌مراده...‌همهآخرشیلیلیکا تا‌ ادامه‌همین‌عنی‌ ‌پیدا‌جوری‌

کنه؟‌می

Page 15: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

17|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

کنه...‌دلیلی‌واسه‌ترس‌نیست...‌میجلیکا‌تppونم‌هضppم‌کنم‌خppواهر...‌ترس؟...‌نمیلیلیکا

‌کppه‌حس‌عجیبیppه...‌واهمppه‌دارم‌از‌ایننتونم‌خودمو‌کنترل‌کنم...

آنت‌یآنتیگونهجلیکا ای‌ کوچولو...‌ ‌یگونه‌ی‌‌ه‌بازیگر‌توانمند‌تئاتری...یکوچولو...‌تو‌

‌یه‌حppppرفه‌ایppppازت‌‌کم‌مونppppده‌بppppودبسازن...

‌اون‌کppppار‌جداسppppت...‌ولی‌اینجppppا‌کppppهلیلیکا‌نمایش‌نیست...یصحنه‌

‌ی‌بppبین!‌مگppه‌صppحنه‌ا[ی‌خنددم]نیست؟‌جلیکا‌بهتر‌از‌این‌هم‌هسppت؟...‌نمایشppی‌کppه

ppازیگراندبایppه...‌بppنیم‌معلومppازی‌کppب‌‌‌و‌اسppپانوس...‌زود‌بppاش‌جلیکppا،‌لیلیکا...ی‌کنیمدیگه،‌شروع‌م

کم‌دیگه‌صبر‌کنیم...‌یه‌کم...‌‌هیلیلیکا..‌سکوتی‌غردم‌آسمان

خواهرجون...‌بیا‌از‌خیرش‌بگذریمشدی؟‌دیوونهجلیکادلملیلیکا اتفاقا‌به‌ شده،‌ بدییبرات‌ ‌‌

افته...‌میخیلی‌دیره...جلیکاچرا؟لیلیکاچی‌رسیدیم...‌دیگه،‌به‌آخر‌همهجلیکاتو‌دلم‌آشوبه،‌دست‌خودم‌نیست...لیلیکااینکهجلیکا از‌ بری‌هم،‌ترس‌قبل‌ ‌رو‌صحنه‌

‌نهppایت،‌چی‌ورت‌داشppته‌بppود...‌امppا‌در‌‌بppرای‌تppویقاتشو‌شد،‌هppا؟...‌بیشppترین

؟ی‌گمدروغ‌م‌...بود‌خواهرم‌اومده...‌ی‌گم‌پایین...‌می‌رمملیلیکا

ره.‌ذاره‌می‌می

Page 16: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌18

‌می‌ذاره‌می‌ره،‌به‌همین‌سادگی؟‌آره؟جلیکا‌همچین‌تpppو‌آرزوی‌هpppا...‌هفت‌سpppال

‌‌بpppودم...‌تمpppام‌جزئیpppاتش‌رویلحظه‌ا‌طppرح‌ریختم...‌انتقppامی‌رو‌کppه‌مث‌یppه

‌‌تppppو‌شppppکم‌بppppزرگش‌کppppردم،‌یبچه‌بppدم؟...‌دسppت‌مppرگ‌به‌دنیانیppاورده‌به

‌کس‌نبایpppد‌بpppه‌سpppزای‌اعمpppالش‌هیچ‌صppاف‌صppاف‌برسه؟...‌اون‌تppو‌خیابppان

‌بایppد‌بگرده،‌آره؟‌این‌کppار‌برای‌خودش‌بگppیره...‌بشه...‌این‌تسویه‌باید‌صورت

‌بppppرای‌من‌راه‌حلی‌غppppیر‌این‌وجppppود‌تو‌خواهر‌مppنی...‌فکppر‌نداره...‌لیلیکا...

‌آسیبی‌بppه‌تppو‌من‌دلم‌می‌خواد‌ی‌کنیمبرسه؟

نمی‌خوای...لیلیکا‌طpppوره،‌چpppرا‌تردیpppد‌داری؟‌پس‌اگه‌اینجلیکا

‌،‌بppppدونی‌گمکppppه‌هppppرچی‌رو‌م‌کافیه‌مو‌انجام‌بدی...‌کارایی‌کpه‌واهمه،‌موبه

‌انجppام‌بpده...‌باید‌بکppنی،‌تمppام‌و‌کمppال‌رم‌خpppوای...‌همین‌حpppاال‌می‌اگpppه‌نمی

‌ممکنpppه‌که‌پpppایین...‌بpppدون‌تصpppور‌این‌‌وی‌کنممحاکمه‌شم،‌مخشو‌متالشppی‌م

تموم‌می‌شه‌می‌ره...دستگیرت‌می‌کنن...لیلیکا‌شایدم‌اون‌مخ‌منو‌متالشppی‌کنppه...‌امppاجلیکا

‌چی‌بر‌طبق‌نقشه‌اگه‌بیاریش‌باال،‌همهپیش‌می‌ره.

‌یاگه‌شک‌بکنه‌چی؟‌اگه‌بفهمppه‌نقشppه‌الیلیکاتو‌سرمونه‌چی؟

م]جلیکا نشان‌ را‌ صداش[ی‌دهداسلحه‌اش‌ این‌ ‌‌‌شم‌مجبور‌ی‌کنمد...‌اما‌فکر‌نم‌آدرنمی

‌افته...‌ازش‌استفاده‌کنم...‌اتفاقی‌نمی‌جزئیppاتش‌چی‌رو‌بppا‌تمppام‌کppه‌همه‌چون

Page 17: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

19|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌بررسی‌کردیم...‌بارهppا‌مppرور‌کppردیم...‌باز‌ه‌شppppppطرنجی‌ppppppمppppppو...‌مث‌به‌مو

‌...‌در‌پایان‌هر‌مرحلppه‌هم،‌هppریحرفه‌ا‌‌احتمppppالی‌حریفppppو‌محاسppppبهیحمله‌

‌کppردیم...‌راه‌حppل‌و‌تppدابیر‌مربppوط‌بppه‌اون‌رو‌پیدا‌کردیم...‌حاال‌پpرده‌رو‌بpزن‌کنppار...‌کلیppد‌بppرق‌رو‌بppزن‌و‌منتظppر

‌جا...‌تppو‌دخppتر‌جppذابی‌د‌این‌آباش...‌می‌ه‌نیت‌داره...یppهستی...‌اون‌االن‌فقط‌

‌هرچppه‌زودتppر‌بیppاد‌بppاال‌و‌باهppات‌که‌این‌‌مppو‌بppر‌انppدام‌دخppتری‌بیندوقppتی‌م]ه...‌شppبا

‌تونpppه...‌هرگpppز‌نمی‌‌اما[شpppدهراسpppت‌‌طppور‌چی،‌همون‌کppه،‌همه‌هرگppز...‌چون

‌ره...‌حppاال‌کppه‌مppا‌می‌خppوایم‌پیش‌میپرده‌رو‌بزن‌کنار...‌زود‌باش‌دیگه...

ی‌گیرد.لیلیکا‌پرده‌را‌مچی‌باید‌خوب‌پیش‌بره...‌همه

.بسیار‌خبلیلیکا‌ه‌چppppppیزایی‌بppppppپرس...یدر‌مورد‌بچه‌ش‌جلیکا

ادت‌نره...ی‌یppالخ‌...‌اگppه‌بخppوای‌اینو‌بیی‌رهادم‌نمیلیلیکا

...شیمفرصینبزرگ‌ترجلیکا باشه؟ت‌ همینه...‌ ‌مون‌

حالت‌خوبه؟به‌نظرم...لیلیکا‌بpppppppبینم،‌پیش‌بpppppppه‌سpppppppوی‌زود‌باشجلیکا

مأموریت...‌صدای‌قفل.‌ی‌رودجلیکا‌به‌اتاق‌خواب‌م

‌.‌لیلیکای‌شودم‌‌در‌از‌پشت‌شنیدهشدن‌طppرف‌به‌که‌.‌درحالیی‌کندپرده‌را‌بppاز‌م‌،‌جلیکppا‌در‌را‌بppازی‌شppودپریز‌برق‌خم‌م

ی‌شود.‌و‌وارد‌ممی‌کند

Page 18: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌20

‌‌لعنpppتی...[بppppا‌دسppppتپاچگی‌و‌اضppppطراب]بود‌فراموش‌کنم...‌کم‌مونده‌لعنتی...

‌.ی‌دارداسلحه‌را‌از‌روی‌مppیز‌بppرم‌جلیکا‌.‌لیلیکppای‌شppودوارد‌اتاق‌خواب‌م‌دوباره

‌.‌صppدای‌پppا‌ازی‌کندچppراغ‌را‌روشppن‌م‌..‌صppدای‌زنppگ‌دری‌شppودبیرون‌شنیده‌م

‌لیلیکppا‌بppا‌هیجppان‌و‌اضppطراب‌در‌را‌بppاز.ی‌کندم

‌‌راستش...[ضبط‌صوت‌ماشین‌در‌دستش]اسپانوسدیگه‌ناامید‌شده‌بودم...

چرا؟لیلیکا‌که‌درحالی]گفتم،‌البد‌خواهرش‌اومده...‌اسپانوس

‌‌دخppتر‌جppوان‌بppه‌رادیوضppبطی‌کppه‌دری‌بیندم‌‌دور‌و‌بppر[دسpppت‌دارد،‌خpppیره‌شpppده‌است

‌کی‌زد‌ویهppو‌دیppدی‌بppه‌سppر‌یخلوتppه...‌پاشو‌بریم...‌گفت

متوجه‌نشدم...لیلیکادزدیاسپانوس ندزدنش...‌ اینکه‌ واسه‌ ‌البته...‌

‌...‌الاقppلبppه‌من‌چهجا‌رو‌گرفته...‌‌همهمن‌پیشگیری‌الزم‌رو‌بکنم...

‌لیلیکا‌رادیوضبط‌را‌از‌دسppت‌اسppپانوس‌.‌سppپسی‌گppذارد.‌روی‌مppیز‌می‌گppیردم

.ی‌آویزد‌و‌می‌گیردرا‌م‌ی‌اشپالتو‌باراندمپایی‌نیست؟اسپانوس

با‌کفش‌بیا‌تو.لیلیکا‌اتاق‌گلی‌نشه؟کفاسپانوس

‌نیست...یله‌اأمسلیلیکامیشکفش‌ها]اسپانوس پاک‌ را‌ من‌[ی‌کند‌ به‌ ‌اگه‌

ppه‌حتppوناباشppارم‌هم‌درشppل‌کppو‌محppت‌‌‌‌انگppاری‌کنمرم...‌چppون‌کppه‌حس‌م‌آمی

تو‌کوچه‌و‌خیابونم...مشکلی‌این‌اگهلیلیکا راحتی،‌ ‌طوری‌

نیست...

Page 19: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

21|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

منتظرتاسپانوس بس‌ از‌ رفته...‌ خواب‌ ‌پام‌‌[ی‌نشppیند،‌می‌خنppددکppه‌م‌حالی‌در‌]مونppدم...

تون‌قشنگه.‌خونهبدک‌نیست.لیلیکا

فقط‌خیلی‌دوره...اسپانوس‌ایسpppppppتگاه‌اتوبpppppppوس‌صpppppppد‌مpppppppترلیلیکا

‌هیpppتpppره...‌هpppر‌نیم‌سpppاعت‌‌طرف‌اوناتوبوس‌هست.

باز‌هم‌دوره...اسپانوس‌ارزونه...یه‌شاما‌کرالیلیکا

اجارهاسپانوس شهر‌ مرکز‌ نزدیک‌ جایی‌ ‌اگه‌بکنید،‌بهتر‌نیست؟

‌ارزون‌‌یبهppتره،‌امppا‌مرکppز‌شppهر،‌خppونهلیلیکانداره...

‌التفاوتش‌به‌آمد،‌ما‌و‌عوضش‌کرایه‌رفتاسپانوسرو‌جبران‌می‌کنه...

‌طوری‌مقرون‌کردیم...‌این‌کتاب‌حسابلیلیکابه‌صرفه‌است.

‌[ی‌شودلیکا‌میمتوجه‌آشفتگی‌و‌دل‌نگرانی‌ل]اسپانوسه‌حال‌عجیبی‌داری...ی

عنی؟یمن؟...عجیب؟...‌چطور‌لیلیکا‌ای...‌دیگه‌واسه‌داری...‌داری...‌آشفتهاسپانوس

من‌نه...‌آخppppه‌اولین‌بpppاره‌کppppه‌همچین‌اتفppppاقیلیلیکا

می‌افته...چی‌اولین‌باره...اسپانوس

‌کس‌رو‌تpppو‌این‌خونpppه‌نیpppاورده‌قبال‌هیچلیلیکا...اینهبودم...‌شاید‌از‌

شاید...اسپانوسچرا‌گفتی‌شاید؟‌نکنه‌باور‌نکردی؟لیلیکا

؟ی‌شنیه‌باال‌کی‌میباور‌کردم...‌طبقه‌اسپانوس‌باال؟یکدوم‌طبقه‌لیلیکا

‌باال‌نداره؟یمگه‌این‌خونه‌طبقه‌اسپانوس

Page 20: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌22

ه‌زن‌و‌شوهر‌پیر.یلیلیکاچراغشون‌روشن‌نیست.اسپانوس

‌ی‌کنمکه‌خونه‌نیسppتند...‌فکppر‌م‌‌اینمثلیلیکا‌هاشون...‌بعضی‌‌بچهیرفته‌باشن‌خونه‌

.شبا‌اونجا‌می‌مونن.صدای‌آمبوالنس

بخاری‌رو‌روشن‌کنم؟نهاسپانوس

کم‌سرد‌شده.‌هیهوا‌لیلیکامثاسپانوس کن.‌ روشن‌ می‌خوای‌ ایناگه‌ ‌که‌‌

سردته؟لرزم‌گرفت...لیلیکا

همینه...‌د...‌واسه‌آداره‌بارون‌میاسپانوس‌ه‌سری‌به‌آشپزخونه‌بppزنم...‌البتppهیمن‌لیلیکا

چیز‌حاضره...‌همه‌‌اسppپانوس‌خانppه‌رای‌شود.‌خارج‌میلیکال

‌‌در‌اتpppppاقی‌خواهد.‌می‌کندوارسpppppی‌م‌خواب‌را‌باز‌کند.‌لیلیکا‌با‌سینی‌کوچکی

ی‌شود.در‌دستش‌وارد‌م‌اتاق‌خوابته؟[دار‌معنی]اسپانوس

...ی‌خوابمجا‌م‌اتاق‌خواهرمه.‌من‌اینلیلیکاامشب‌هم؟اسپانوس

آره.لیلیکاتنهایی؟اسپانوس

دی...‌خجالتم‌میلیلیکاچرا‌تو‌اتاق‌خواب‌نه‌و‌اینجا؟اسپانوس

‌خواهرم‌خیلی‌تر‌و‌تمppیزه...‌اگppه‌کسppیلیلیکاشه.‌تو‌اتاقش‌بره،‌عصبانی‌می

‌‌ببین،[ی‌کندتظppاهر‌بppه‌بppاز‌کppردن‌در‌اتppاق‌م]اسپانوس‌کیpppاز‌جیبش‌‌]بpppاز‌هم‌قفpppل‌کpppرده...

‌‌اگppه‌می‌خppوای،‌بppاز[ی‌آوردجاکلیppدی‌درمکنم...

Page 21: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

23|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

نهلیلیکاچرا؟اسپانوس

چرا‌باید‌بازش‌کنیم؟لیلیکا...ی‌بینیمخب،‌الاقل‌ماسپانوس

شه...‌بعدا‌خواهرم‌عصبانی‌میلیلیکااز‌کجا‌می‌خواد‌بفهمه...اسپانوس

‌نیست؟یمی‌ترطوری‌مگه‌صم‌اینلیلیکا...ی‌ترسیاز‌خواهرت‌ماسپانوس

‌نظppرم‌بهppتره‌راستش...‌ترس‌نیس...‌بهلیلیکابگیم‌براش‌احترام‌قائلم.

پس‌احترام‌قائلی؟اسپانوسهر‌کاری‌می‌کنه‌تا‌من‌درس‌بخونم.لیلیکا

اگه‌بیاد‌چی؟اسپانوس‌من‌سppوار‌اتوبوسppش‌کppردم...‌حppداقللیلیکا

د...‌آب؟‌آسه‌روز‌دیگه‌می‌...‌فکر‌همه‌چی‌روی‌خورمبدون‌آب‌ماسپانوس

کردی...‌[ی‌رودکه‌با‌مهارت‌از‌دست‌مرد‌درم‌درحالی]لیلیکا

عجله...‌پس‌چی...‌اما‌عجله‌بی...ی‌کنمعجله‌نماسپانوس

‌شب‌واسه‌ما‌نیست؟‌یمگه‌همهلیلیکاواسه‌ماست.اسپانوس

طوره؟‌اگه‌اینلیلیکای‌زنند.‌را‌به‌هم‌میالس‌هایشانگ

‌اثاثیهاسپانوس خصوصا قشنگه.‌ خیلی‌ ‌تون‌تون...امبل

‌‌یه‌مغppازهیتو‌‌گفتppه‌بppودم‌کppه‌خواهرملیلیکا‌کیpp..‌.مبل‌فروشppی‌کppار‌می‌کنه‌بزرگ

‌‌چنppppداراز‌رو‌بهت‌بگم،‌چppppون‌این‌مبل‌دیدگی‌جppزئی‌و‌کppه‌پppارگی‌و‌ضppربیت

‌مختصppر‌دارن...‌بppه‌کارکنppان‌خودشppونمی‌فروشن...

Page 22: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌24

کو؟‌عیباشون‌معلوم‌نیس...‌خوبه...اسپانوسدن...‌گفتم‌می‌فروشن...‌مجانی‌نمیلیلیکا

اقساطی؟اسپانوساقساطی.لیلیکا

خوبه.اسپانوس‌مppدت‌کوتppاه‌می‌تppونییه‌کجppاش‌خوبه؟‌لیلیکا

‌حس‌رو‌بخppوری‌کppه‌انگppاراین‌فppریب‌‌ه‌زمppانیppشppون،‌امppا،‌تppو‌‌مجانی‌گرفتی

‌کم‌اوضppاع‌عppوض‌می‌شppه.‌هی‌ی‌ترطوالن‌شppو‌خواهرم‌نزدیک‌نصف‌درآمد‌سالیانه

‌پرداخته...اواسه‌این‌مبلتلویزیون‌ندارین؟اسپانوس

نخریدیم.لیلیکاواجباته.‌تلویزیون‌نظرم‌بهاسپانوس از‌ ‌براتون‌

‌د.‌آمن‌از‌تلویزیpppون‌خیلی‌خوشpppم‌می‌،...‌آدم‌خppppوب‌سppppرگرمیلما،‌فیاالسر

می‌شه.تلف‌بهلیلیکا وقت‌ همین‌ ‌کنیش‌خاطر‌

‌درس‌بخونم.یدنخریدیم.‌باخوب‌اسپانوس م‌به]خیلی‌ کتابخانه‌ ‌[ی‌رودسمت‌

‌مزاحمت‌نیستند؟اکتابا...‌کتابا...‌کتاببهم‌آرامش‌می‌دن.لیلیکا

کتابی]اسپانوس از‌ برم‌کی‌ را‌ نهنگ[ی‌داردها‌ ‌‌جور‌کتابیه؟‌سفید...‌این‌چه

کتاب‌قشنگیه...لیلیکاخوندیش؟اسپانوس

برای‌چی‌پرسیدی؟لیلیکاخیلیاسپانوس حروفشم‌ قطوره...‌ خیلی‌ ‌آخه‌

‌ی‌کppنیریزه...‌عجیبه!‌چطور‌حوصppله‌مشن؟‌بخونی؟...چشات‌اذیت‌نمی

نه...‌با‌لذت‌خوندمش...اونم‌سه‌بار...لیلیکاسه‌بار؟اسپانوس

د.‌آتو‌هم‌بخونیش‌خوشت‌میلیلیکا

Page 23: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

25|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

موضوعش‌چیه؟اسپانوستنهایدرمورد‌لیلیکا که...‌ کاپیتانه‌ ‌هدفش،‌ه‌

ppفیدیهیppگ‌سppاعث‌از‌افتن‌نهنppه‌قبال‌بppک‌ه‌پاش‌شده‌و...یدست‌دادن‌

[‌می‌زندپشت‌سر‌هم‌سه‌بار‌سوت]چی؟‌اسپانوسو‌کشتن‌اون؟لیلیکا

به‌همینه؟‌سر‌تا‌تهش‌راجعاسپانوسآره.لیلیکا

‌‌انگpppار[منpppد‌جلpppوه‌کنده‌بpppرای‌اینکpppه‌عالق]اسپانوسموضوع‌پرمعنائیه.

تو‌اصال‌کتاب‌می‌خونی؟لیلیکانمیاسپانوس نه!‌ بخوای،‌ رو‌ ‌خونم...‌راستش‌

ppppرای‌من‌کتابppppوری‌بگم...‌...‌چهابppppج‌‌...‌بیشترشppppppppppppppppppppppppونی‌انجعل‌ان...‌در‌اصpppل،‌وقpppتی‌هم‌درآوردی‌من

‌بpppرای‌خونpppدن‌نpppدارم...‌ابلومpppوف...‌‌اینیسppppنده‌ی،‌نو‌اوله‌لهگنچppppاروف...

ه؟‌یروسیاز‌کجا‌فهمیدی؟لیلیکا

‌شه‌نگا!‌تهش‌با‌اوف‌و‌مppوف‌تمppوم‌میاسپانوسمدغن‌نباشه...‌آخه...‌قدغن

‌می‌فروشن...افروشی‌کتابلیلیکاحرفاسپانوس هم‌ کتابالنین‌ این‌ به‌ راجع‌ ‌یی‌

‌‌شpppppاید‌هم[ی‌خواندمرا‌کتppppppاب‌]زده...‌‌ممنوع‌باشه...‌هرچند‌من‌هستم...‌امppا

‌ی‌ممنوعاتو‌دردسر‌نیفتی...‌لیست‌کتاب‌ادم‌بنpppداز...‌اینیppp...‌ی‌آرم‌بpppرات‌مور

‌...‌این‌لppنین...ی‌شناسملنینی‌کppه‌من‌م‌رو‌از‌دسppppت‌روسppppتاییا‌تمppppام‌زمینا

م‌از‌دستو‌هر‌ها‌گppppppرفت...‌کارخونه‌دارا...‌بppه‌کی‌داد؟‌بppه‌دولت،‌کppارخونه

‌عنی‌دولت‌رو‌اربابش‌کppرد...‌همppه‌همی‌بppرده‌و‌بنppده‌شppدن...‌مثppل‌خppر‌جppون

Page 24: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌26

‌نیمه‌سppیر‌می‌شppن‌و‌می‌کنن...‌نصppفه‌همین‌قpppد‌کpppه‌بتpppونن‌سpppرپا‌وایسpppن،‌می‌خوابن...‌چه‌وضع‌وحشppتناکیه،‌مگppه

‌‌مppا‌هم‌بهشppون‌غبطppهیمون‌هانppه؟‌ک‌رو،‌عمppر‌بppده‌دولت‌ما‌می‌خورن،‌خppداانقالب‌کرد‌و...

مون؟گفتی‌کلیلیکا‌کمونیسppppت...‌مppppا‌عنییدونی؟‌‌نمی‌مگهاسپانوس

‌یمppون...‌هیچ‌عالقه‌ااختصppارا‌می‌گیم‌کبه‌سیاست‌نداری‌نه؟

م‌خیلی‌سنگینه...انه...‌راستش‌درسلیلیکاباراسپانوس تو‌ مث‌ امروز‌ جوونای‌ که‌ ‌شکر‌

‌شppppون‌بppppه‌چppppیزادرس‌جز‌می‌آن...‌بهکنن.‌ای‌فکر‌نمی‌دیگه

این‌خوبه؟لیلیکا‌‌قبppل‌از‌انقالبppود؟‌تppو‌بایخوب‌نباشهچرا‌اسپانوس

‌بpاألخص‌دانشppجوها‌و‌.‌کpارگرای‌دیدیمpppد‌یpppت‌بودنpppا‌کمونیسpppداریpppا‌طرف‌

‌نسppته‌بppرایوا‌ندیppنسppته‌و...‌دیستاکمون‌...‌مملکتی‌کppردنفعppالیت‌م‌یستاکمون‌‌پرتگاه‌بppود...‌ملت‌بایppد‌بشppینن‌ویلبه‌

‌دولت‌رو‌دعا‌بکنن...‌وپاشن‌.ی‌آیدصpppppدای‌ماشpppppین‌از‌بpppppیرون‌م

‌‌و‌نگppاهی‌روداسppپانوس‌کنppار‌پنجppره‌م.ی‌کندم

راه‌شده؟‌به‌چی‌رو‌االن‌همهلیلیکاخودفروشاسپانوس فعالیتا‌نه...‌ هم‌ ‌یاهنوز‌

‌محض‌زیرزمیppنی‌رو‌ادامppه‌می‌دن...‌به‌بppاز‌هم‌بیppاد،‌گیرشppون‌فرصppتی‌اینکه

‌می‌کنن...‌رو‌شppروع‌اعمال‌مخربشppون‌کردن...‌که‌دیگه‌اون‌اما،‌اینو‌فراموش

‌بpppه‌گذشpppته‌روزا‌گذشpppته...‌برگشت

Page 25: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

27|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌سppالهفتاین‌‌تو‌که‌غیرممکنه...‌چون‌کاسppتی‌طرزفکppرا‌عppوض‌شppده...‌تنها

‌داره...‌‌در‌آمpppوزش‌اونایشهجوونpppا،‌ر‌آمpppوزش!...‌آمpppوزش!...‌آمpppوزش!...

‌‌بppاورفکppر‌بppزرگ‌که‌‌نسل‌جوان‌روزی‌بسppیاری‌الفور‌معنا‌درک‌بکنه،‌فی‌تمام

...‌فکر‌بزرگ!می‌شهاز‌مسائل‌حل‌فکر‌بزرگ؟لیلیکا

آره!‌فکر‌بزرگ!اسپانوس.‌سربازانیدسته‌‌صدای‌منظم

‌‌اگه...گرفتن‌‌در‌حال‌گرهشیینی‌آتوجو‌این‌آتش‌رو‌خوب‌هدایت‌کنی...‌آب‌رو

‌شی...‌سر‌خppود‌گرم‌می‌کنه...‌گرم‌می‌...سppوزی‌بppزرگ‌رهاش‌کنی...‌یه‌آتیش

‌هم‌می‌سوزونه...‌برای‌این‌جوونا‌تو‌رو‌بایppppد‌هppppدفی‌تعریppppف‌شppppه...‌همین

‌جاهppایی‌استانبول...‌ازمppیر...‌تppا‌دیppروز‌ما‌تعلق‌داشتن.‌چرا‌دوباره‌بودن‌که‌به

‌که‌حواسppت‌‌ما‌نباشن؟‌مث‌این‌یواسهبه‌من‌نیست...

‌نه،‌دارم‌با‌لذت‌گوش‌می‌دم...‌کنجکاولیلیکاppدونم،‌مسppتم‌بppبرس‌مث‌یلهأهسppق‌‌اینکه‌خوب‌داغ‌شده...

مااسپانوس دولت‌ می‌شه...‌ حل‌ می‌شه...‌ ‌حل‌‌کارشppppو‌خppppوب‌بلppppده...‌افسppppرا‌و

‌پpppر‌سpppربازامونو‌تpppو‌دل‌اسpppب‌تpppروآ‌‌قبرسی‌نزدیک‌همه‌ینده‌ی‌آتوکردن...‌

‌همppه‌مال‌ماست...تو‌نبرد‌اسppتقالل‌اون‌کppرده‌‌آبیاریوخون‌ریخته‌شده،‌خاک‌ر

ppا‌اونppه‌بppره‌رو‌سه‌اکppیمجزیppویم‌ش‌‌‌برادرانpppه‌بpppا‌همدیگpppه‌زنpppدگی‌کpppنیم؟

؟ی‌خورینم

Page 26: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌28

‌مشppروب‌را‌در‌گلppدانی‌کppه].‌ی‌خورمنه،‌نملیلیکا[ی‌کند.نزدیک‌اوست،‌خالی‌م

برم]اسپانوس کتابخانه‌ از‌ را‌ ‌به‌دقت.‌ی‌داردکتابی‌‌کیی‌این‌...‌باربppppppppارا‌کارتلند[ی‌خواندم

جور‌کتابیه؟‌چهه‌رمان‌عاشقانه...یلیلیکا

؟اروتیکهاسپانوسه‌رمان‌عاشقانه...ینه‌جونم،‌تماما‌لیلیکا

ببین‌از‌این‌خوشم‌اومد...اسپانوسچرا؟لیلیکا

مهمه...تا‌دواسپانوس خیلی‌ آدم‌ زندگی‌ تو‌ ‌چیز‌.پول‌و‌عشق

‌کppه‌دیppدمت‌بهت‌عالقه‌منppد‌شppدم.‌همینلیلیکا‌از‌تppه‌دل‌گفتم:‌خودشppه،‌همونیppه‌کppه

‌متوجppه‌که‌دنبppالش‌هسppتم.‌امppا،‌همینانگشتر‌توی‌دستت‌شدم...

نهاسپانوس کردم،‌ عادت‌ بهش‌ نه‌ که‌ ‌انگشتری‌‌ه‌زندگی...‌یppه‌ازدواجیبهش‌دل‌بستم.‌

‌وقت‌دوسppتش‌بppا‌زنی‌کppه‌هیچ‌ناموفق،نداشتم...

‌ه‌پلیس‌قpppدم‌بpppهیاگpppه‌زنت‌بودم،‌مث‌لیلیکا‌.‌حppتی‌یppک‌ثانیppهی‌کppردمقدم‌تعقیبت‌م

.ی‌کردمتهم‌از‌خودم‌دور‌نمتونستم‌کار‌کنم...‌وقت‌نمی‌اوناسپانوس

‌...‌امpppا‌بpppاز‌هم‌سpppر‌هpppری‌کردیکار‌ملیلیکا‌.‌شاید‌به‌تنppگی‌زدمساعت‌بهت‌زنگ‌م

‌می‌اومدی،‌امppا‌هppر‌کppاری‌هم‌از‌دسppتم‌که‌خوشبخت‌‌تا‌اینی‌کردمبرمی‌اومد‌م

‌رادیوضpppبط‌رامی‌پرسpppتیدمت.‌]بشpppی.‌[ی‌کندروشن‌م

‌[ی‌کندبpppا‌شpppعف‌موسpppیقی‌را‌همpppراهی‌م]اسپانوسهی...‌چی‌بودم‌و‌خودم‌خبر‌نداشتم...

‌.‌چطppور‌بppای‌فهممچppیزی‌هسppت‌که‌نملیلیکا

Page 27: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

29|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌زنی‌کppppه‌دوسppppتش‌نداشppppتی‌ازدواجکردی؟

خیال.‌بیاسپانوسچیزی‌رو‌از‌همدیگه‌قایم‌نکنیم.لیلیکا

همیناسپانوس منو‌ که‌ همه‌‌حاال‌ با‌ ‌یجوری،‌‌هی‌pp[مکث]‌شppرایطم‌پppذیرفتی...‌باشه

‌ه‌پاسppگاه‌کppاریppهمکppار‌داشppتم...‌تppو‌‌...‌گفت:‌»اتppppو،‌غppppذات،ی‌کppppردیمم

‌ه‌زن‌برات‌بگppیریم...«‌ازیلباست...‌بیا‌تppر‌بppود...‌تقر‌من‌بزرگ ‌‌ده‌سppال...یبppا

‌ولی‌انگppار‌پولppدار‌هم‌بppود...‌سppه‌تppا»‌:ی‌گفتآپارتمppان‌داشppت...‌م ‌اساسppا

‌در‌چه‌ناوزیبppایی‌چهppره‌مهم‌نیسppت...‌‌مppورد‌زن‌مهمppه‌و‌بایppد‌دنبppالش‌بppود

‌...‌دیگppه‌اینکppه«‌و‌پppاکی‌روحهشppرافت‌تحصppیالت‌عppالی‌هم‌بppرای‌گذرونppدن

......‌بعدشی‌کردکمکم‌م‌بعدش...[ی‌کندصدای‌موسیقی‌را‌کم‌م]لیلیکا

دیدم...اسپانوس کلیسا‌ مراسم‌ تو‌ رو‌ ‌خودم‌‌می‌گن‌لبpppاس‌عpppروس‌بpppه‌هpppر‌زنی

‌د...‌کسpppایی‌کpppه‌بpppه‌این‌نتیجpppه‌آمی‌رسpppیدن،‌اگpppه‌بpppه‌مراسpppم‌عقpppد‌مpppا

‌حرفشpppppppون‌رو‌پسمی‌اومpppppppدن...‌‌.‌زمانی‌که‌مجبppور‌بppودیم‌تppومی‌گرفتن‌بpppریم،‌بpppازو‌تpppو‌بpppازوم‌کpppه‌خیpppابون

‌...‌بعضا‌دسppتم‌روی‌مردم،‌می‌انداختم‌...‌آبی‌کشpیدم...‌خجpالت‌می‌گppرفتم‌ه‌روزی‌ppتppو‌زمین...‌ی‌رفتم‌می‌شppدمم

‌کسی‌که‌تازه‌باهاش‌آشنا‌شده‌بppودیم،‌‌گفت:ی‌دادکppه‌زنمppو‌نشppون‌م‌درحالی

‌...«مpppادرتونم‌خیلی‌جpppوون‌مونpppدن»‌تونسppتم‌بگم...‌نگفتم‌کppه‌زنمppه...‌نمی

‌عppنییراسppتش‌بایppد‌بگم‌زن‌باعفتیppه...‌

Page 28: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌30

‌محکوم‌به‌عفت‌و‌پاکیppه...‌شppانس‌این‌کppه‌هیچ‌مppردی‌بهش‌نگppاه‌بنppدازهرو‌‌

نداره...‌انتخاب‌کردی؟یباییممنو‌بخاطر‌زلیلیکا

رودررواسپانوس تو،‌ با‌ ببین،‌ نه...‌ ‌می‌تونیم‌نه،‌حرف‌بزنیم.

بعدش؟لیلیکاباسپانوس پسرم‌ بعدش‌ اومد...ه‌بعدش...‌ ‌دنیا‌

‌تونسppتم‌‌ولی‌بppه‌زنم‌نمی[مکث]پسppرم‌‌هم‌داشppتم‌از‌کم‌خppو‌بگppیرم...‌امppا‌کم

‌راحppتی‌.‌بهی‌بppردمبهره‌م‌مزایای‌شغلم‌آمد‌و‌ی‌شppبانه‌رفتاتو‌کلوب‌ppمی‌تونستم

‌‌تppوی‌بppار‌طppرحآدمppایداشته‌باشم.‌بppا‌‌...‌امppا‌پسppرم‌رو‌همی‌ریختمدوسppتی‌م

‌خیلی‌دوست‌داشتم.‌بعppدش...‌خودمppو‌جور‌کردم...‌باز‌هم‌بppه‌تحصppیالت‌و‌جمع

‌کالم،‌بpppا‌‌یادامpppه‌دادم.‌خالصه‌عpppالی‌مppppو‌ازدواج،‌پسppppرم‌و‌شppppرایط‌فعلی

بدست‌آوردم...‌طppور‌کppه‌بایppد‌امppا‌وظppایف‌تأهل‌رو‌اونلیلیکا

‌ری...‌بعضppی‌وقتppا‌هم‌شppبا‌آجppا‌نمیه‌بری...‌مأموریت‌می

‌امشب‌هم‌کار‌کنم‌دیگه.‌‌چی[ی‌خنددم]اسپانوس‌که‌بتونم‌با‌تو‌باشppم،‌بهشppون‌واسه‌این

گفتم‌تو‌مأموریتم.‌‌اینایی‌که‌گفتی،‌بیشppتر‌از‌تppویبعد‌همه‌لیلیکا

‌د.‌بpاور‌کن.‌خیلی‌صpمیمی‌آخوشppم‌می‌ه‌دانشppجویppهسppتی.‌بppبین...‌من‌هنppوز‌

ppا‌حمایتppتم...‌بppواهرم،‌دارماهسppی‌خ‌‌درس‌می‌خpppppppppppppونم...‌می‌دونم‌چی

ی‌ایمی‌خوام...‌آدم‌منطق ‌‌هستم.‌واقعا‌رفتpppه‌ازت‌خیلی‌خوشpppم‌اومpppده.‌رفته

‌ازت‌خوشم‌اومد.‌بppدون‌هیچ‌تppوقعی...

Page 29: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

31|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌گppاه‌می‌خppوام‌باهppات‌باشppم...‌گاه‌و‌بیه‌چیزی‌ازت‌می‌خوام...یفقط‌

بگواسپانوسبا‌من‌روراست‌باش!لیلیکا

نیستم؟‌مگه‌من‌روراستاسپانوس‌راحت‌باش.‌ا‌نبودن‌با‌منیواسه‌بودن‌لیلیکا

از‌من‌چیزی‌رو‌مخفی‌نکن.چیزی‌رو‌پنهون‌کردم؟‌مگه‌چهاسپانوس

نمی‌گم‌پنهون‌کردی...لیلیکاطوره؟‌خب،‌اگه‌ایناسپانوس

‌شppppرط‌زیppppرورو‌نکppppردن‌زنppppدگیت‌بهلیلیکا‌می‌خوام‌باهات‌باشم...‌می‌تppونم‌تفهیم

ا‌نه؟یکنم‌آره.اسپانوس

‌مون‌نباشه...‌با‌کسی‌در‌جریان‌دوستیلیلیکا‌فخرفروشی‌به‌دیگران‌خودمونppو‌ارضppا

نکنیم.کی‌رو‌داریم‌که‌بهش‌بگیم.اسپانوس

‌ه‌خpppواهش‌دیگpppه‌ازت‌دارم.‌اونیفقط‌لیلیکا‌که‌بهم‌انگ‌بد‌نزنی.اینههم‌

متوجه‌نشدم.اسپانوس‌وقت‌فکر‌نکppنی‌این‌زن،‌چppون‌مppردی‌هیلیلیکا

‌طppور‌تصppادفی‌یppه‌هفتppه‌قبppل‌رو‌کppه‌به‌تppو‌سppومین‌قppرار‌،باهppاش‌آشppنا‌شppده‌آدمش‌دعppوت‌کppرده،‌‌مالقاتش‌به‌خونه!درستی‌نیست

‌جوری‌فکر‌کنم؟‌من‌اصرار‌چرا‌باید‌ایناسپانوست‌بیام!ه‌کردم‌که‌به‌خون

‌امpppا‌این‌شpppرایط‌رو‌من‌بpppرات‌فpppراهملیلیکاکردم.

.ی‌فهممنماسپانوس‌ره‌و‌خppواهرم‌موقتppا‌می‌نگفتم‌مگه‌منلیلیکا

.ی‌کشمم‌هستم؟‌خجالت‌من‌تنها

Page 30: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌32

بود‌نمیاسپانوس ممکن‌ هتل،‌ بریم‌ که‌ ‌تونستیم‌ppی‌ببینppنایی،‌کسppراردآشppمون.‌من‌اص‌

‌کردم.‌ببین!‌دلیلی‌واسه‌احساس‌گنppاه‌خppاطر‌هیچ‌چppیزی‌احسppاسه‌نیسppت.‌بگناه‌نکن!

چیز؟‌خاطر‌هیچه‌بلیلیکا‌من‌هم‌که‌چpppppیز.‌چون‌خpppppاطر‌هیچه‌باسپانوس

.ی‌کنماحساس‌گناه‌نمراست‌می‌گی؟لیلیکا

مگهاسپانوس این‌البته!‌ به‌ که‌دنیا‌ما‌ ‌اومدیم‌‌احسpppاس‌احسpppاس‌گنpppاه‌بکpppنیم؟‌اگه

‌یگنppاهی‌باشppه،‌بایppد‌شppامل‌حppال‌همه‌‌‌اگه‌برایامون‌حت‌کییباشه.‌کدوم‌‌اآدم

‌‌هم‌که‌شده‌تppا‌حppاال‌پشppیمونیلحظه‌ا‌نشppدیم؟‌خودمونppو‌متهم‌نکppردیم؟‌کجppا

‌اد‌ی‌pppامpppا‌بهی‌کندفکpppر‌م]خونpppده‌بpppودم؟‌‌اگppه‌هppر»:‌ی‌گفتطوری‌م‌‌این[ی‌آوردنم

‌خطاکاری،‌مابقی‌عمرشppو‌بppا‌احسppاس‌ا‌آدمppی،‌االن‌همه‌ی‌کppردگنppاه‌سppپری‌م

‌‌مگppه«باید‌غرق‌در‌رنج‌و‌عذاب‌بppودن.‌‌در‌بppدترین‌واکنن‌حت‌ppهمppه‌تالش‌نمی‌‌رفتppارا،‌خودشppونوینغیرقابppل‌تصppورتر

ppدن؟‌مگppه‌درک‌بی ‌گناه‌و‌محppق‌جلppوه‌ب‌کنن؟‌تغییر‌نمی‌مفاهیم‌با‌گذشت‌زمان

‌‌زنppppدگییچیppppده‌این‌دنیppppای‌پیدر‌چن‌‌کppه‌خیلی‌از‌چppیزایی‌رو‌کppه‌تppای‌کنیمم

‌،‌امppروزی‌کppردیماشppتباه‌تصpور‌م‌دیروز‌چppه‌رو‌ناوا‌یppمی‌آن...‌‌درست‌از‌آب‌در

‌که‌تا‌دیروز‌درست‌می‌دونسppتیم‌امppروز‌غلط‌و‌نادرسppت‌می‌شppن...‌پس‌در‌این

‌چppه‌چppیزی‌بایpد‌احسppاسبpرای‌صورت‌گناه‌کنیم؟

کم‌قبل،‌دروغ‌گفتی.‌هیانگار‌لیلیکا

Page 31: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

33|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

چه‌دروغی؟اسپانوس‌...‌بppppه‌گمppppونمی‌کنیگفppppتی‌مطالعه‌نملیلیکا

خیلی‌هم‌می‌خونی.‌[ی‌گیرد‌را‌در‌دست‌میروزنامه‌ا]کی،‌من؟‌اسپانوس

‌رو‌هم‌از‌سpppر‌وظیفpppه‌ها‌‌روزنامهاتpppح‌را،‌انگppار‌کppهروزنامه‌‌یصفحه‌ها]می‌خونم.‌

‌‌چی‌بخونم؟[ی‌کندبخواهد‌پppاره‌کنppد،‌بppاز‌م‌قppدر‌نوشppته‌ها‌و‌بppرای‌چی‌بخppونم؟‌اون

‌گفته‌ها‌مغرضانه‌هستن‌که...‌نمی‌دونم‌از‌کجا‌بppه‌این‌نتیجppه‌رسppیدی‌کppه‌خیلی

می‌خونم؟‌چppppppه‌می‌دونم...‌خب،‌خppppppوب‌حppppppرفلیلیکا

.ی‌زنیمکنماسپانوس که‌‌فکر‌ بودم‌ گفته‌ ‌چهل‌وپنجبهت‌

سالمه.‌مppppردی‌بppppودم‌کppppه‌بایppppد‌چنین‌فهمیدهلیلیکا

‌همppون‌نگppاه‌اول‌دسppتگیرم‌باشppی.‌توشد.

‌متوجهت‌هم‌نشده‌بودم.امن‌حتاسپانوس‌خوای‌‌یعنی‌می[انگار‌به‌او‌برخورده‌است]لیلیکا

بگی‌جذاب‌نیستم؟قلب]اسپانوس صمیم‌ نبود.[از‌ این‌ منظورم‌ نه،‌ ‌‌

‌اتفاقppppppا‌بppppppرعکس،‌خیلی،‌خیلی‌هم‌ا‌حتpp[ی‌شpppوددچpppار‌هیجpppان‌م]!...‌خppوبی

‌‌هستی‌کppهکسی‌یباترینمی‌تونم‌بگم،‌ز.یده‌متا‌حاال‌د

این]لیلیکا م‌با‌ می‌بینیدکه‌ اسپانوس‌ او‌ی‌خواهد‌ ‌به‌‌نوشیدنیت‌[ی‌شppود،‌امppا‌دور‌منزدیppک‌شppود

.ی‌خوریرو‌نم[ی‌نوشدم]خیلی‌جذابی.‌اسپانوس

‌وانمppود‌را‌پppر‌می‌کند.‌دوباره‌لیppوان‌اسپانوس]لیلیکا‌‌خب،‌من[‌کppه‌خجppالت‌کشppیده‌استی‌کندم

خیلی‌خجالتی‌هستم.

Page 32: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌34

تو‌که‌چیزی‌کم‌نداری...اسپانوسبازی‌زیبایی‌نیست؟لیلیکا

؟ی‌ایچه‌بازاسپانوسد؟‌آاز‌من‌خوشت‌نمیلیلیکا

گفتی‌بازی...‌منظورت‌چی‌بود؟اسپانوس‌از‌من‌تعریpppف‌کpppنی.‌ومی‌خpppوام‌مدام‌لیلیکا

بگی‌که‌حس‌خوبی‌بهم‌داری.‌بازی.یگم،‌گفت‌خب‌میاسپانوس

‌بppا‌هم‌بودنمppون‌مث‌یppه‌بppازی‌قشppنگلیلیکا‌...‌بppا‌تppویاسته‌رؤیppمی‌مونppه...‌مث‌

‌دسppتش‌را]چppیز‌خیلی‌قشppنگیه...‌‌بppودن‌خppوای‌بppا‌من‌‌نمی[ی‌کند،‌بلنppد‌می‌گppیردم

برقصی؟‌.‌اسppپانوس‌چنppان‌مهppارتی‌دری‌رقصندم

‌‌همگpppام‌وی‌کندرقص‌نpppدارد.‌سpppعی‌ممتناسب‌با‌لیلیکا‌برقصد.

.زیباییخیلی‌اسپانوسگی؟‌راست‌میلیلیکا

العاده.‌فوقاسپانوس‌‌تppادرو‌واسppه‌چن‌کی‌می‌دونه‌این‌حرفلیلیکا

زن‌دیگه‌هم‌گفتی؟‌‌مثppل‌تppوکسیبppا‌‌تا‌حppاال‌[از‌صppمیم‌قلب]اسپانوس

نبودم..جواب‌ندادی‌به‌سوالملیلیکا

همه‌شون.‌خیال‌بیاسپانوسم]لیلیکا حسادت‌ به‌ چه[ی‌کندوانمود‌ ‌جوری‌‌

‌می‌شی؟‌شونهمه‌خیال‌بیهمه‌بیاسپانوس همه‌خیال‌ ‌شون‌شون...‌

‌بودند...‌عین‌زنم.یماشتباهات‌زندگ‌به‌زنت‌حppرف‌نppزن.‌عصppبانی‌دیگه‌راجعلیلیکا

‌رنجونppدن‌تppو...‌مppرد‌خppاطر‌.‌بهی‌شمم‌بدشانس‌من...‌پیش‌تو‌احساس‌امنیت

هستی.‌رد‌پرقدرتی...‌تو‌می‌کنمم

Page 33: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

35|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

رد.بهم‌بگو،‌ماسپانوسرد.ملیلیکا

اسمم‌رو‌بگو.‌اسمم‌رو.اسپانوساسپانوس.لیلیکا

دوباره...‌دوباره‌بگو.اسپانوس‌اسppppپانوس!‌اسppppپانوس!‌اسppppپانوس...لیلیکا

‌بppا‌]...‌ولم‌کن...ی‌شppکنند‌مماسppتخونا‌کتت‌رو‌[ی‌کندمهpppارت‌خpppودش‌را‌جpppدا‌م

خوای‌دربیاری؟‌نمی؟وکتم‌راسپانوس

‌کppppppppppه‌کت‌حالی‌در]جppppppppاتو‌گرفته.‌‌همه‌تبلیلیکا‌‌کpppهی‌کند،‌وانمpppود‌می‌آورداسpppپانوس‌را‌درم

‌‌زیر‌بغلشیطور‌تصادفی‌دستش‌به‌اسلحه‌‌به‌این‌رو‌چی؟[ی‌خوردم

ناراحتت‌می‌کنه؟اسپانوسن‌ما،‌چه‌لزومی‌داره؟بیه‌آهن‌سرد‌یلیلیکا

.ی‌آورداسپانوس‌اسلحه‌اش‌را‌در‌مپره؟

‌به‌چه‌دردی‌می‌خوره؟یشخالاسپانوس.ی‌ترسمخیلی‌از‌اسلحه‌ملیلیکا

به]اسپانوس را‌ م‌اسلحه‌ لیلیکا‌ خیلی[ی‌گیردطرف‌ ‌‌؟ی‌ترسیم

ور...‌بگیر‌اونلیلیکای‌غرد.آسمان‌م

کشتن‌تو‌اومدم‌اینجا.‌امشب‌واسهاسپانوسلطفا...‌لطفا...لیلیکا

راستیاسپانوس راستی‌ اسلحه...‌ با‌ نه‌ ‌اما‌‌ترسیدی؟...‌هی!‌بppه‌خppودت‌بیppا...‌چی

شد؟چیزی‌نیست.لیلیکا

نش‌میاسپانوس نداره؟‌نهودونی‌ حرف‌ ‌گیریم‌‌یه‌فاصppله‌یppخودسppتایی‌نباشppه،‌امppا‌از‌

Page 34: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌36

مناسب‌حتما‌تیرم‌به‌هدف‌می‌خوره.م.ستدون‌نمیلیلیکا

مداال...اسپانوس تقدیرنامه‌ها...‌ از‌ ‌انبوهی‌مداال...‌مداال...

‌ک‌امر‌طبیعیه...‌هرچی‌باشه،یدر‌اصل‌لیلیکاساله‌که‌دستت‌گرفتیش.بیست‌وپنج‌

رو.ه‌این‌گیالس‌رو‌بذار‌اون‌روباسپانوسکار‌کنی؟ی‌چ‌ی‌خوایملیلیکا

اومدنیاسپانوس خلوته...‌ بر‌ دورو‌ ‌احت‌ببین!...‌‌‌بای‌خppواهمیه‌چراغ‌روشppن‌ندیppدم...‌م

کنم...‌کهیت‌کهیرو‌ت‌‌شلیک،‌گیالسهیمگه‌دیوونه‌شدی؟لیلیکا

‌یppه‌شppلیک...‌صppداش‌بppیرون‌اال.....‌بایppاسپانوس...ی‌رهنم

عقلت‌رو‌از‌دست‌دادی؟‌مثل‌اینکهلیلیکارو‌نشکن.‌دلماسپانوس

‌ره.‌دیگppه‌نخppور.‌مث‌اینکppه‌می‌آبرومونلیلیکا.حالت‌خوب‌نیست

.خوبماسپانوس.خوب‌نیستیلیلیکا

.حالم‌خراب‌نمی‌شه‌یامن‌به‌این‌راحتاسپانوسبه]لیلیکا را‌ م‌گیالس‌ او‌ ‌اگه‌[ی‌گیردطرف‌

طوره‌بخور...‌این‌طpppرف‌گیالسه‌اسpppپانوس‌اسpppلحه‌را‌ب

‌دسpppت‌اسpppپانوس‌را‌‌و‌لیلیکای‌گpppیردمی‌آورد.پایین‌م

‌‌کوچیک‌من!...‌بده...یبده‌من‌فرشته‌اسپانوس.ی‌خورمچی‌رو‌از‌دست‌تو‌م‌همه

م]لیلیکا که‌ رو[ی‌نوشدانگار‌ کسی‌ حاال‌ تا‌ ‌‌عنی‌برحسب‌انجام‌وظیفه؟یکشتی؟‌

شاید.اسپانوس‌کppه‌خیلی‌مطمئن‌نیسppتی.‌چppرا‌مث‌اینلیلیکا

می‌گی‌شاید؟

Page 35: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

37|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

عملیاسپانوس داره‌ که‌ کن...‌ تصور‌ رو‌ دکتر‌ ‌ه‌‌جراحی‌می‌کنه...‌هدف‌دکتر‌چیpه؟‌بعppد‌از‌جppراحی،‌بیمppارش‌صpحیح‌و‌سppالم‌پا

‌؟اینهشه‌و‌به‌زندگیش‌برگرده.‌غppیر‌از‌‌‌سppعی‌و‌تالشppش،یامppا‌بppا‌وجppود‌همه‌

‌نظر‌تppو‌بیمارش‌از‌دست‌می‌ره.‌این‌بهحساب‌بیاد؟‌می‌تونه‌قتل‌به

اگه‌دکتر‌عمدا‌مریضشو‌بکشه‌چی؟لیلیکاکشه.‌ا‌مریضشو‌نمیعمدهیچ‌دکتری‌اسپانوس

کشه.‌پس‌تو‌می‌گی‌نمیلیلیکاتا‌نمیاسپانوس دکتری‌به‌کشه.‌ نشده‌ دیده‌ ‌حال‌

‌‌مریض‌تصppادفی‌یppا‌زخمی‌ازیهعمد،‌‌به‌ضppرب‌گلولppه‌رو‌بکشppه.‌وایسppتا.‌اگppه

عنوان‌مریض،‌اقدام‌به‌کشppتن‌کسی‌به‌که‌وضع‌طبیعیه‌وقت‌دکترش‌بکنه،‌اون

فرق‌می‌کنه...اگه‌عنییلیلیکا بگی،‌ ‌فرضا،‌می‌خوای‌

‌مریضpی‌بخpواد‌دکpتر‌رو‌بکشpه‌و‌دکpتر‌هیpزودتر‌بجنبه‌و‌مppریض‌رو‌بکشppه‌این‌

امر‌طبیعیه...اگهاسپانوس بگم‌ می‌خوام‌ نه...‌ فرضا‌ ‌نه...‌

‌‌قطعی‌و‌مسلم‌وجود‌داشppتهینشانه‌هاباشه...

‌اگه‌همون‌حس‌رو‌مریض‌داشppته‌باشppهلیلیکاچی؟

.ی‌فهممنماسپانوس‌کppه‌دکppتر‌می‌خppواد‌عppنی‌بppا‌فرض‌اینیلیلیکا

‌بیمppار‌رو‌بکشppه،‌اون‌از‌خppودش‌دفppاعکنه‌چی؟

‌ه‌دکppتر،ی‌که‌باز‌هم‌شانسppش‌کمppه.‌چوناسپانوس‌کشتن‌و‌زندگی‌دادن‌رو‌بهppتر‌فرق‌بین

.ی‌دونهمعمولی‌م‌ه‌شهروندیاز‌‌عppنی‌می‌خppوای‌بگی،‌تppو‌این‌مppوقعیت،یلیلیکا

Page 36: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌38

‌قاتل‌دلیلی‌برای‌احسppاس‌گنppاه‌نppداره.‌شpه.‌ه‌قتpل‌محسpوب‌نمییpعpنی،‌این‌ی

طوره؟‌این؟ی‌کنیاینا‌دیگه‌چیه‌داری‌سرهم‌ماسپانوس

.ی‌زنیم‌حرف‌میمخب،‌دارلیلیکاخستهاسپانوس بحثا‌ این‌ از‌ دیگه‌ کردی.‌ ‌گیجم‌

‌قpppدر‌ک‌زن‌و‌مpppرد‌اونیpppشpppدم.‌بین‌‌موضوع‌واسه‌حppرف‌زدن‌و‌کppار‌واسppه‌انجpppام‌دادن‌هسpppت‌کpppه...‌مpppردن...

‌‌بایppدا‌اینppیکشppتن...‌سیاسppت...‌همه‌‌‌اما[ی‌کندفکر‌م]بیرون‌از‌اینجا‌بمونن...‌

‌حppال‌اگppه‌می‌خppوای‌بppدونی‌کppه‌من‌تابه‌هی‌ا‌نه،‌اونیکشته‌م‌‌‌رویموجود‌زنده‌ا‌عنوان‌که‌من‌هم‌به‌س.‌شده‌بحث‌دیگه

ppتییppأمور‌امنیppونم‌‌ه‌مppنتppرم‌رویppه‌مج‌‌نجppات‌بppدم...‌در‌اصppل‌مppرگ‌و‌زنppدگی‌معانpppدین‌و‌معترضpppین‌نظم‌عمpppومی،

‌کpppه‌ارتبpppاطی‌بpppه‌من‌نpppداره...‌چون‌راهشون‌رو‌خودشون‌انتخppاب‌کppردن...

‌حppال،‌هر‌باید‌پای‌عواقبشم‌بشppینن...‌بهدیگه‌سر‌این‌چیزا‌بحث‌نکنیم.

‌.ی‌کند.‌بلنppد‌می‌گppیرددخppتر‌جppوان‌را‌ممی‌رقصند.

.ی‌کنیباز‌هم‌داری‌عجله‌ملیلیکانه...اسپانوس

‌ما‌نیست؟‌ی‌شب‌واسهیمگه‌همه‌لیلیکا‌ماست.‌یواسهاسپانوس

‌...‌منم‌بpppا‌خpppودتی‌خوریداری‌تلوتلو‌ملیلیکا...ی‌ندازیم

...ی‌ندازمنماسپانوسآخ...‌پامو‌لگد‌کردی.لیلیکا

درد‌گرفت؟اسپانوس

Page 37: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

39|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

کم.‌هیلیلیکا‌‌من‌زیاد[لیلیکا‌را‌آرام‌روی‌مبل‌می‌نشاند]اسپانوس

‌ی‌امرقص‌بلد‌نیسppتم...‌در‌طppول‌زنppدگ‌.‌اولیش‌تو‌شبیده‌مفقط‌چند‌بار‌رقص

‌،‌شبی‌که‌ازدواج‌کppردم.‌جppزویمعروس‌آداب‌و‌رسpppومه،‌رقص‌اول‌عpppروس‌و

‌جppا‌آوردیم...‌‌بهوداماد،...‌ما‌هم‌آداب‌ر‌‌خوب‌گppوش‌بppده.‌اگppه‌زنوببین،‌این‌ر

‌پاش‌رو‌روی‌پای‌شوهر‌بذاره،‌در‌تمام‌زندگیش‌به‌شppوهرش‌حکم‌می‌رونppه...

‌‌کppه...ی‌فهمیمی‌رونppه...‌می‌رونppه...‌م‌اون‌هم‌پاشppو‌گذاشppت‌رو‌پppای‌من.‌در

‌پا‌روی‌پام‌نذاشت،‌پامو‌له‌کرد...‌واقع‌‌کفشppش،‌پppامو‌لppه‌کppرد...یبppا‌پاشppنه‌

‌کppه‌همیشppه‌بppه‌من‌چppرا؟...‌واسppه‌این‌رانی‌کنppppه.‌امppppا‌اشppppتباه‌کppppرد.‌حکم

‌ببین...حاال‌بازم‌تppو‌مppأموریت‌هسppتم...‌از‌این‌بpppه‌بعpppد‌هم،‌هpppر‌شpppب‌تpppو

!...می‌آم..‌و‌پیش‌تو‌م.مأموریتبفهمهلیلیکا زنت‌ مأموریت‌اگه‌ ‌نیستی‌تو‌

چی؟فهمه.‌نمیاسپانوس

‌چی؟هبگیر‌با‌محل‌کارت‌تماس‌اگهلیلیکااین‌وقت‌شب؟اسپانوس

نگیرهچرا‌لیلیکا مثال می‌دونم،‌ چه‌ ‌اگه‌؟‌مریض‌شه...

‌نه‌شه...‌اون‌وقت‌مریض‌نمی‌اون‌هیچاسپانوس‌...‌اونی‌مpppیره،‌نpppه‌می‌شهمpppریض‌م.شه‌نمی‌طوریش

پسرت‌چی؟لیلیکاپسرم‌چی؟اسپانوس

د‌خونه؟‌آهر‌شب‌میلیلیکاخونه‌آمیاسپانوس شب‌ هر‌ بایدیس.‌‌د...‌ ‌عنی‌

Page 38: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌40

بیاد.‌چرا‌این‌رو‌پرسیدی؟پسرت‌شبیه‌توئه؟لیلیکا

درم]اسپانوس را‌ پسرش‌ عکس‌ کیفش‌ وی‌آورداز‌ ‌‌بگیر...‌خودت‌ببین...‌[ی‌دهدنشان‌م

م]لیلیکا را‌ می‌گیردعکس‌ نگاه‌ خیلی[ی‌کند،‌ ‌‌تیپه.‌خوش

شبیه‌منه؟اسپانوس‌‌زیppppادی‌داشppppتهیخیلی...‌بایppppد‌دوستالیلیکا

باشه.پسرم...‌پسرم‌لنگه‌نداره.اسپانوس

چرون‌که‌نیست؟‌چشملیلیکاراجع‌نمیاسپانوس پسر،‌ و‌ پدر‌ این‌دونم.‌ ‌به‌

‌شppppیم.‌ممکنppppه‌مسppppائل‌رودررو‌نمی‌چرونی‌بکنppه...‌ممکن‌هم‌هسppت‌چشم

‌نکنه...‌ممکن‌هم‌هست‌با‌زنی‌ارتبppاط‌چی‌داشpppppته‌باشpppppه...‌اینpppppارو‌واسه

؟ی‌پرسیمم‌حالی‌در]لیلیکا پس‌ را‌ عکس‌ این[ی‌دهدکه‌ ‌طور‌‌

‌یکpppppppه‌پیداسpppppppت،‌پسpppppppرت‌بچه‌‌یباشخصppppیتیه...‌بابppppای‌همچین‌بچه‌ابودن،‌باید‌حس‌خوبی‌داشته‌باشه...

و‌ایناسپانوس خوب‌ خیلی‌ دوستاشو‌ ‌طوره...‌‌سنجیده‌انتخppاب‌می‌کنppه...‌درسppش‌رو

.هم‌خوب‌می‌خونه‌خونppه‌نppره...پسرت‌فرض‌کppنیم‌امشب‌لیلیکا

کار‌می‌کنه؟‌‌چیخونواده‌ت...سته‌چیز‌دیگه‌ابودن‌هم‌یتو‌کنار‌اسپانوس

اما‌جواب‌ندادی...لیلیکاچی‌رو؟اسپانوس

گوش‌نمی‌دی...‌به‌منلیلیکاگوش‌می‌دم...اسپانوس

طوره،‌سوالمو‌جواب‌بده...‌اگه‌اینلیلیکاچی‌پرسیدی؟اسپانوس

Page 39: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

41|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌پرسیدم‌اگه‌پسppرت‌امشppب‌خونpه‌نpره،لیلیکاکار‌می‌کنه؟‌زنت‌چی

باز‌همون‌سؤال.اسپانوس‌فpppرض‌بکpppنیم‌کpppه‌خونpppه‌نpppره...‌زنتلیلیکا

‌بالفاصpppله‌از‌محpppل‌کpppارت،‌سpppراغتو‌می‌گیره.‌مگه‌نه؟...‌وقتی‌هم‌که‌تو‌رو‌گpppیر‌نیpppاره،‌اون‌موقpppع‌چpppه‌اتفpppاقی‌می‌افته؟‌متوجppه‌می‌شppه‌کppه‌مppأموریت

‌وقت‌بهت‌مشکوک‌میشه.‌نیستی‌و‌اونطور‌نیست؟‌مگه‌این

مساسپانوس کجا‌یلهأاین‌ از‌ زنمو‌ و‌ پسر‌ ‌‌‌درآوردی؟‌اینجppا‌تنهppا‌هسppتیم...‌قppدرت

‌ه‌چppیزییppپردازی‌تو‌خیلی‌زیppاده...‌یارؤد.‌آمی‌بهت‌بگم؟‌پلیس‌خوبی‌ازت‌در

چرا؟لیلیکاخوباسپانوس رو‌ غیرممکن‌ چیزای‌ اینکه‌ ‌واسه‌

می‌تونی‌تصور‌کنی...ز]لیلیکا را‌ موسیقی‌ میصدای‌ خیلی[ی‌کنداد‌ ‌‌

‌بppه‌آرامی،‌]خیppالش‌بشppیم...‌خppوب.‌بی‌[ی‌شppودکه‌به‌در‌اتاق‌خppواب‌نزدیppک‌م‌درحالی

نگاه‌نکن...‌‌‌و‌جلیکppا،ی‌شppوددر‌اتppاق‌خppواب‌بppاز‌م

‌.‌جلیکppای‌شppوداسلحه‌در‌دست‌داخppل‌م‌.ی‌کندصppppدای‌موسppppیقی‌را‌قطppppع‌م

‌رامی‌بpppرآاسpppپانوس‌سpppرش‌را‌بpppه‌.ی‌گرداندم

پاشو.جلیکاخبره؟‌اینجا‌چهاسپانوس

پاشو.‌گفتمجلیکاخواهرته؟اسپانوس

آره.لیلیکاچه‌خبره؟اسپانوس

‌دونی‌چیه،‌مگppه‌نppه؟‌اینکه‌تو‌دستمه‌میجلیکا

Page 40: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌42

‌کن‌هم‌داره،‌می‌دونی،‌صppppppppppppداخفه‌هم‌کن‌دارن‌‌کppه‌صppداخفهییاسppلحه‌ها

‌کارخودشppppppppppppونو‌می‌کنن...‌اون‌هم‌که؟ی‌فهمیسروصدا...‌م‌بی

کار‌می‌خواد‌بکنه؟ی‌چاسپانوس‌.‌مث‌تppppppppppوی‌بینیکمی‌بعppppppppppد‌خودت‌مجلیکا

‌تیرانداز‌نیستم،‌امppا‌بppاز‌هم‌از‌همین‌تک‌می‌تppونم‌مغزتppو‌متالشppی‌کنم...‌فاصله

‌کله‌ت‌فppرو‌کن‌و‌هppرچی‌این‌رو‌تو‌اونگم‌انجام‌بده...!‌می

من‌که‌قصد‌بدی‌نداشتم.اسپانوسپس‌قصد‌بدی‌نداشتی؟جلیکا

نداشتم...‌ما‌اینجا...اسپانوس‌...‌اگppه‌خطppایی‌ازتی‌فهمیمکم‌بعد‌م‌هیجلیکا

‌‌مغppزت‌روی‌خppورمم‌سppر‌بزنppه،‌قسم.ی‌کنممتالشی‌م

م]اسپانوس بشناسدی‌کندسعی‌ را‌ صدایش‌ ‌]‌صدات...‌صدا...

‌برگpppppppppppppppرد!...‌پاشpppppppppppppppو‌برگرد...‌گفتمجلیکا‌وایسpppتا!...‌گفتم‌پاشpppو‌وایسpppتا...‌راه‌بیفت...‌گفتم‌راه‌بیفت!...‌بppرو‌سppمت‌جاروزنامppه...‌ابppدا‌دسppت‌از‌پppا‌خطppا

‌بppppرداری‌دیگه‌نکppppنی...‌یppppه‌قppppدم...‌برش‌دار...‌گفتم‌بردار...ی‌زنمتم

‌ی‌داردپایه‌روزنامppه‌را‌بppرم‌اسپانوس‌سه‌.‌جاروزنامppه‌را‌رهppای‌بیند‌را‌میرهاو‌زنج

.ی‌کندم‌زنجppیرا‌رو‌ببنppد‌بppه‌پاهppات...‌ببنppد‌اون

‌اال...‌زود‌باش...‌اشتباهیی‌رو...‌زنجیرا‌...ی‌کنمازت‌سر‌نزنه...‌مختو‌داغppون‌م

‌دست‌نکن،‌حppاال...‌کم‌بجنب...‌دست‌یهگفتم‌ببند...‌خوب‌ببند...‌یاال!...

Page 41: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

43|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌.ی‌کند‌مکث‌میاسpppppppppppپانوس‌لحظه‌ا‌مشخص‌است‌که‌به‌فکر‌هجppوم‌اسppت.

.ی‌کندجلیکا‌شلیک‌مافته؟‌می‌داره‌چه‌اتفاقیاسپانوس

‌که‌بppزنمت...‌ولی‌اگppه‌یppه‌شلیک‌نکردمجلیکا‌کpppppنی‌دست‌دیگpppppه‌دست‌خpppppورده

...‌پاهاتو‌ببند...‌ببند!...‌ی‌کشمتمی‌کند.اسپانوس‌دو‌پایش‌را‌زنجیر‌م

‌قفلشpppو‌بننpppد...‌فشpppار‌بpppده،‌قفpppل‌شه...‌فشار‌بده...‌فشاربده...‌می

‌نزدیک‌بpppppه‌اسpppppپانوس‌از‌پشت‌لیلیکا‌‌که‌دسppتش‌رای.‌درست‌لحظه‌ای‌شودم‌،‌اسppپانوسی‌کندطرف‌دستبند‌دراز‌م‌به

‌.‌در‌اینی‌گpppیرد‌را‌ماوناگهpppان‌موهpppای‌‌دستش‌را‌به‌گردن‌لیلیکا‌آرام‌حین،‌آرام‌کppppه‌او‌را‌و‌درحالیمی‌کنppppد‌نزدیppppک‌

‌،‌دسppتش‌را‌بppهی‌کشدطppرف‌خppود‌م‌به.ی‌پیچدلیلیکا‌م‌گردن

چیاسپانوس داری‌ خبره؟‌ چه‌ ها؟‌ ‌کار‌چیه،‌‌مگه‌ده؟‌معنی‌می‌؟‌این‌کارا‌چهی‌کنیم

؟یخل‌شد‌کار‌کند.ه‌چ‌ی‌داندنم‌جلیکا‌از‌دستپاچگی

‌را‌در‌دسpppppتش‌نگه‌طور‌تپانچه‌همpppppان.داشته‌است‌گppوش‌بpده...‌ابpدا‌فکpر‌حاال‌تpو‌بpه‌من

‌شلیک‌به‌سرت‌نزنه...‌اگه‌دسppت‌از‌پppا‌ردوگردن‌قشنگ‌خواهر‌تو‌خ‌،خطا‌کنی

‌؟‌اسppppلحه‌رو‌بppppذاری‌فهمی.‌می‌کنمم‌وقتی]اونجا...‌بذار!...بیا‌صحبت‌کنیم...‌

‌گppردن‌،‌بری‌گppذارد‌اسppلحه‌را‌زمین‌نمی‌بیندم‌‌فکppر‌کppردی‌دارم[ی‌آوردلیلیکpppا‌فشpppار‌م

‌،‌احمق؟...‌خppواهرت‌روی‌کنمشوخی‌م

Page 42: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌44

می‌دی...‌بذار‌زمین!..‌به‌کشتنگذاشتم...‌کافیه!...جلیکا

‌چه‌مرگته‌ها؟‌چرا‌من‌رو‌وادار‌به‌ایناسپانوسکردی؟‌کار

خواهر‌منه...‌لیلیکاجلیکا‌کppppppرد‌دعوتم‌که‌خppppppاطر‌اینه‌دونم.‌ب‌میاسپانوس

‌رو‌تppو‌خونppه‌هسppتی‌اینجا‌اومدم.‌اینکه‌قصppد‌بppدی‌دونسppتم.‌هم‌اینکه‌نمی‌هم

‌هم‌نداشتم...‌ممکنه‌از‌لحppاظ‌سppنی‌از‌چی‌نبایppد‌لیلیکا‌بزرگ‌تppر‌باشppم...‌واسه

‌دوسppتش‌داشppته‌باشppم؟...‌دوسppتش‌کن...‌بppاز‌دارم...‌این‌قفال‌رو‌بازشppون

‌کن!...‌بpppppppاز‌کن!...‌خpppppppاطرخواهیخواهرت‌جرمه؟

‌[ی‌شppودآرام‌از‌حالت‌دسppتپاچگی‌خارج‌م‌آرام]جلیکااما‌تو‌متأهلی...

متأهلیاسپانوس مرد‌ اولین‌ من‌ باشم...‌ ‌خب‌‌نیسppتم‌کppه‌بppا‌یppه‌دخppتر‌جppوون‌رابطppه

دارم...‌باز‌کن‌این‌قفال‌رو...از‌خواهرم‌حقم‌نیست؟‌محافظتجلیکا

کن...اسپانوس باز‌ هارو‌ قفل‌ این‌ ‌حقته...‌‌راحت‌تر‌صحبت‌کنیم...‌ببین،‌اصppال‌زنم‌رو‌طالق‌می‌دم...‌تا‌وقتی‌هم‌که‌طالق

‌،ی‌کppنیم‌رو‌مالقppات‌نمدیگهنppدادم،‌هم‌؟...‌همین‌االن‌هم،‌از‌اینجpppppای‌فهمیم

‌موارم...‌این‌قفال‌رو‌باز‌کن...‌لباس‌ppمی‌حpppppرف‌چی‌رم...‌واسه‌‌و‌میی‌پوشمم‌؟...‌گفتم‌بازشpppون‌کن...‌بpppازی‌زنینم

‌...ی‌کpppppppنیکن...‌داری‌عصppppppبانیم‌مگردنشو‌می‌شکونم‌ها...‌باز‌کن...

‌جpوری‌صpحبت‌اینو‌از‌من‌نخواه...‌همینجلیکاکنیم...

خ‌می‌گماسپانوس گردنشو‌ و‌ باداباد‌ چه‌ ‌ردوهر‌

Page 43: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

45|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌...‌تppppو‌دسppppت‌من‌کppppار‌یppppهی‌کنمم‌ی‌ای‌کppppه‌آدم‌قوی‌بیppppنیس...‌م‌دقیقه

هستم...‌‌بppه‌خppواهرمیدونی‌کppه‌اگppه‌صدمه‌ا‌میجلیکا

‌بppزنی،‌سppالم‌از‌این‌خونppه‌پppاتو‌بppیرون‌ناله‌و‌زاری‌خواهرش]ذاری،‌مگه‌نه؟‌‌نمی‌بpppا‌چpppاقوی‌آشpppپزخونه‌[ی‌شppppنودرا‌م‌...‌فشpppppار‌نpppppده...ی‌کنمکه‌ت‌میت‌کهیت

فشارش‌نده!...‌خpppوای‌‌اگه‌نمی[ی‌کنددسppppتش‌را‌شppppل‌م]اسپانوس

‌بشه،‌ولم‌کن...‌باید‌ولم‌کنی...‌طوری؟ی‌فهمیم

.ی‌فهمممجلیکاایناسپانوس داری...‌ منظوری‌ چه‌ بدونم‌ ‌اگه‌

‌چی‌از‌قبpppppل‌زنجpppppیرا؟‌انگpppppار‌همه‌ریزی‌شده...‌ولم‌کن...‌بppذار‌بppه‌برنامه

خوبی‌و‌خوشی‌از‌اینجا‌برم...‌...‌امppا‌حppق‌نppداری‌یppه‌بppاری‌کنمولت‌مجلیکا

خواهرم‌رو‌ببینی...‌دیگه.ی‌بینمباشه...‌باشه...‌نماسپانوس

‌تpppا‌وقpppتی‌از‌زنت‌جpppدا‌نشpppدی،‌نبایpppدجلیکاببینیش.

.ی‌بینمشنماسپانوسهمین‌حاال‌باید‌از‌اینجا‌بری...جلیکا

رم.‌میاسپانوسبهم‌قول‌بده.جلیکا

دم.‌قول‌میاسپانوسقول‌مردونه‌بده...جلیکا

ماسپانوس می‌خورمقسم‌ حاالی‌رم...‌ همین‌ ‌...‌...ی‌رمم

‌.ی‌گppذاردم‌پایه‌جلیکا‌اسppلحه‌را‌روی‌سه‌ورد.‌اسپانوس‌آ‌درمیا‌ریدهااز‌جیبش‌کل

.ی‌کندباور‌م

Page 44: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌46

‌سppppppppppمت‌اسppppppppppپانوس‌‌را‌بهیدهاکه‌کل‌درحالی]جلیکا‌اگه‌بهم‌حمله‌کنی‌چی؟[ی‌گیردم

کی؟اسپانوسوقتی‌بازت‌کردم...جلیکا

...‌سری‌کنم‌کppاری‌نمی‌خppورمقسم‌ماسپانوس ‌یعا...‌باور‌کن...ی‌رمم‌می‌ذارم

‌کppppppppه‌بppppppppاورت‌کنم‌هیچ‌دلیلی‌واسه‌اینجلیکانیست.

نکنه‌هیچاسپانوس نداریم...‌ انتخاب‌ حق‌ ‌کدوم‌می‌خوای‌خواهرت‌بمیره؟

نهجلیکا‌طوری‌پس،‌مجبوری‌منو‌ول‌کنی...‌ایناسپانوس

‌چی‌تمppوم‌می‌شppه...‌اگppه‌راه‌حppل‌همهای‌هست‌بگو...‌دیگه

دونم...‌نمیجلیکاقابلاسپانوس خواهرت‌ از‌ مواظبت‌ واقع،‌ ‌در‌

‌سppرزنش‌نیسppت.‌بppبین،‌دخppتر‌خppوبی‌آدم‌بpppدی‌ی،‌ولی‌من‌هم‌آنظpppر‌می‌به

‌‌خیلی‌قشنگن.‌گفتم‌چهتوننیستم.‌مبال‌‌باهppاتی‌خواسppتمیه.‌میقه‌ادخppتر‌بppا‌سل

‌آشpنا‌بشpم،‌خpواهرت‌گفت‌االن‌وقتش‌نیس،‌مگppppه‌تppppو‌رسppppتوران‌صppppحبت

نکردیم؟.ی‌کند‌مییدبا‌چشمانش‌تأ‌لیلیکا

مجلیکا ادعا‌ همی‌کنیهم‌ و‌ داری‌ دوستش‌ ‌‌‌می‌خppوای‌بکشppیش.‌اینppا‌بppا‌هم‌تنppاقض

ه؟یجور‌دوست‌داشتن‌این‌چه‌ندارن؟اتفاقاسپانوس باشه؟...‌ داشته‌ تناقض‌ باید‌ ‌چرا‌

‌عجیpبی‌اینجppا‌افتpاده...‌اول‌بایppد‌خالصشم.

به]جلیکا باورکرده‌ م‌دوباره‌ با‌[ی‌رسدنظر‌ ‌حق‌‌بppاورت‌کنم...‌متأهppل‌هم‌توئه.‌مجبورم

Page 45: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

47|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌ور‌ور‌و‌اون‌هسppتی...‌اگppه‌تppو‌بppری‌این‌به‌این‌قضیه‌حppرف‌بppزنی،‌من‌هم‌راجع

‌رم‌و‌رابطه‌ت‌رو‌بpppا‌آزنت‌رو‌گpppیر‌می.ی‌گمکاست‌بهش‌م‌و‌کم‌بی‌خواهرم

‌.‌طppوری‌وانمppودی‌شppودجلیکppا‌نزدیppک‌م‌‌را‌سppمت‌لیلیکppایppدها‌که‌انگار‌کلی‌کندم‌دخppتر‌را‌.‌اسppپانوس‌کماکppانی‌گppیردم

‌گرفته‌است،‌امppا‌در‌اطمینppان‌و‌راحppتی‌روشن‌و‌مشخصی‌قرار‌گرفته‌اسppت...

‌طppرف‌خppود‌خواهرش‌را‌به‌جلیکا‌ناگهان‌کشpppppد‌و‌از‌دسpppppتان‌اسpppppپانوسمی‌

ی‌ماند....‌اسپانوس‌متحیر‌مدرمی‌آورد‌صppورت‌اسppپانوس‌تppفه‌ب]پسppت‌فطرت!‌جلیکا

‌از‌حاال‌تو‌مشت‌مppنی‌پدرسppگ!‌[ی‌کندمنشناختی‌منو‌نه؟

جا‌نیاوردم.ه‌باسپانوس‌جppا‌نیppاوردی...‌امppا،‌از‌خppوب‌شppد‌که‌بهجلیکا

‌نشناختنت‌دلیلی‌واسه‌حاال‌به‌بعد‌دیگه‌گیس‌را‌از‌سppppرش‌کاله]وجpppود‌نpppداره...

‌منppو‌نشppناختی،‌هppا؟‌بppاز‌هم‌[ی‌داردبppرم‌خpppوب‌نگpppاه‌کن...‌[ی‌آوردعینpppک‌را‌درم]

حاال‌چی؟‌جلیکا![متعجب‌و‌متحیر]اسپانوس

Page 46: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌دویپرده‌‌طور‌بppه‌زنجppیر‌بسppته‌اسppپانوس‌همppان

‌شده‌است.‌دستانش‌نیز‌با‌زنجppیری‌کppه‌در‌دو‌سویش‌به‌دستبندی‌وصppل‌اسppت،‌بسppته‌اسppت.‌جppای‌زخمی‌بppر‌صppورتش

‌.‌جلیکppا‌در‌اطppراف‌دیppدهی‌شppوددیppده‌م‌کوپpتر‌بpه‌گpوش‌...‌صpدای‌هلیی‌شودنم

‌می‌رسه...‌اسپانوس‌در‌حppال‌بppه‌هppوش.آمدن‌است

کجاست؟اسپانوستو‌اتاقه...لیلیکا

کار‌می‌کنه؟‌چیاسپانوسدونم.‌نمیلیلیکا

‌‌بدونی...‌با‌مندجرم‌هستی،‌بای‌شریکاسپانوسکار‌می‌خواد‌بکنه؟ی‌چ

دونم.‌گفتم،‌نمیلیلیکاکرد؟‌از‌تو‌هم‌سوءاستفادهاسپانوس

ملیلیکا هرچی‌ بودم‌ انجامی‌خواستمجبور‌ ‌‌بدم...

سر‌منو‌شیره‌بمالی؟‌که‌این‌به‌بهایاسپانوسکردم...باید،‌کاری‌رو‌که‌لیلیکا

صورتماسپانوس به‌ زدن‌ حرف‌ ‌نگاه‌موقع‌...ی‌کنینم

نه...لیلیکادونی‌این‌کارت‌جرمه،‌نه؟‌میاسپانوس

می‌دونم...لیلیکا‌چی‌آلت‌دسpppppppتش‌واسه‌اگpppppppه‌می‌دونیاسپانوس

شدی؟گناهکاری...لیلیکا

Page 47: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

49|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

من‌گناهی‌مرتکب‌نشده‌م!اسپانوسدید.‌خواهیملیلیکا

من‌گناهی‌ندارم،‌باور‌کن.اسپانوساینpppو‌بpppه‌خpppواهرم‌بگpppو،‌نpppه‌بpppه‌من...لیلیکا

[سکوت]واقعا‌خواهرته؟اسپانوس

؟ی‌کنیباور‌نملیلیکاچی‌رو‌از‌اولش‌بهم‌دروغ‌گفتی.‌همهاسپانوس

اون‌خواهرمه.لیلیکادیگه‌چقدر‌باید‌منتظر‌بمونیم؟اسپانوس

اگه‌می‌خوای‌خبرش‌کنم.لیلیکانه!‌هنوز‌نه!‌دانشجو‌بودنت‌چی؟اسپانوس

هستم...‌دانشجولیلیکاشاید‌اون‌هم‌دروغ‌باشه‌اسپانوس

‌.‌مppدتی‌سppکوت‌وی‌کندلیلیکا‌سppکوت‌م.مکث

‌...ی‌رسینظppر‌م‌ببین‌تو‌دختر‌خppوبی‌به‌کppه‌ولم‌تppو‌دردسppر‌می‌افppتی...‌بهppتره

کنی...جوری؟‌چهلیلیکا

.این‌قفل‌رو‌باز‌کن،‌من‌برم...‌یاالاسپانوس‌دست‌اونه...یداکللیلیکا

کلیدااسپانوس هستی...‌ زرنگی‌ دختر‌ ‌رو‌تو‌‌می‌تppppونی‌یواشppppکی‌بppppرداری،‌خیلی

خوب...برای‌چی؟لیلیکا

که‌بذارم‌برم...‌واسه‌ایناسپانوسباشهلیلیکا قرار‌ واسه‌اگه‌ بری،‌ ‌چی‌بذاری‌

آوردمت؟آلودهاسپانوس خودتو‌ جوری‌ بد‌ داری‌ ‌ببین،‌

‌عالوه،‌هنوزم‌دیر‌نشppده...‌...‌بهی‌کنیم‌چی‌رو‌تغیppیر‌هppر‌لحظppه‌می‌تppونی‌همه

Page 48: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌50

؟ی‌ترسیبدی...‌نمنملیلیکا همینی‌ترسمدیگه‌ تا‌ سختیش‌ ‌جا‌.‌

‌دونppه‌کppه‌تppو‌این‌بppود...‌هیشppکی‌نمیای.‌خونه

کهاسپانوس هم‌ شخصی‌ بیرونه...‌ ماشینم‌ ‌اما‌‌‌ماشppین‌منppو‌می‌شناسppن...یلیاباشه،‌خ‌جppppا‌‌راهنمppppایی‌از‌اینیسppppایاگppppه‌پل

الفور‌می‌شناسن...‌بگذرن...‌فیشه؟‌بشناسن‌چی‌میلیلیکا

‌کpppاری‌کنار‌چ‌ماشpppین‌من‌تpppو‌این‌گوشهاسپانوس‌می‌کنه؟‌منتظر‌می‌مونن...‌وقتی‌بppبینن

‌تppppک‌خppppبری‌از‌من‌نیس...‌شppppاید‌تک‌ها‌رو‌هم‌بگppردن...‌تصppور‌کن‌کppه‌خونه

‌‌محppوینppده‌تمنppو‌پیppدا‌کنن...‌تمppام‌آ‌می‌شه...‌زود‌بppاش،‌کمppک‌کن‌از‌اینجppا

برم.چونلیلیکا می‌ارزه.‌ دیگه‌به‌خطرش‌ ‌من‌که‌

تسویه‌حساب‌کنید...‌هم‌می‌خوامداری‌این‌ف...!‌بیوااسپانوس بدونی،‌ ‌در‌حق‌که‌

.ی‌کنیگناه‌بدی‌م‌بی‌یه‌آدم‌طpppppppppوری‌هسpppppppppتی،‌چرا‌این‌گناه‌اگه‌بیلیلیکا

نگرانی؟‌خواهرت‌آدم‌نرمالی‌نیست‌که...منو...اسپانوس

‌...شppدهزجر‌دادن‌تمام‌فکppر‌و‌ذکppرش‌رهایی‌من‌از‌اینجا‌غیرممکنه...

بی‌واسهلیلیکا اگه‌ آزاد‌چی؟‌ باشی،‌ ‌گناه‌می‌شی...

‌متوجه‌باز‌شدن‌در‌و‌آمدن‌جلیکا]گناهم.‌‌بیاسپانوسگناهم...‌بی‌ی‌خورم‌قسم‌م[ی‌شودنم

‌هpppوش‌اومpppدی...‌می‌خpppوام‌فکر‌کنم‌بهجلیکا‌‌رو‌که‌باید‌بدیییبهوش‌باشی...‌جوابا

‌مهم‌هستن...‌چppون‌کppه...‌از‌یppه‌جppایی‌‌خpppppودت‌رو،‌خpppppودت‌رقمینpppppده‌یآ

Page 49: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

51|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

...ی‌زنیم‌ی‌خورمببین‌جلیکا...‌ولم‌کن...‌قسم‌ماسپانوس

‌...‌بppهی‌کنمهم‌نگppاه‌نمو‌پشت‌سppرم‌رگم...‌هم‌چیزی‌نمی‌کسی

ا‌ا‌ا...؟جلیکار‌همهاسپانوس موچیز‌ فراموش‌ هم‌ ‌...ی‌کنم‌

...ی‌کنیداری‌اشتباه‌م؟ی‌کنممن‌دارم‌اشتباه‌مجلیکا

کهیاسپانوس چیزایی‌ نبود...‌ اون‌ منظورم‌ ‌عنی،‌‌چی‌اتفاق‌افتاده،‌تمppوم‌شppده...بیppا‌همه

‌رو‌فرامppوش‌کppنیم...‌آتش‌گذشppته‌رو‌دامن‌نppزنیم...‌بppاز‌کن‌این‌قفppل‌رو...

‌...ی‌خpppورم...‌قسpppم‌می‌رمم‌ذارم‌می‌که‌تا‌حاال‌اتفppاق‌افتppاده‌دیگهرو‌هرچی‌

‌چی‌رو‌آرم...‌بیpppppppا‌همه‌یpppppppاد‌نمی‌بهفراموش‌کنیم...

به‌همین‌راحتی؟جلیکا‌ریppppداکppppه‌بppppه‌همین‌راحتی...‌کل‌البتهاسپانوس

بنداز...‌باز‌کنیم‌قفل‌رو...کنیم...‌بازجلیکا

‌.‌وانمppود‌بppه‌بppازی‌شppود‌میک‌ترنزد‌جلیکا‌.‌در‌اصppل‌اسppپانوسی‌کندکردن‌قفppل‌م‌نوشیدنیناگهان‌جلیکا‌.‌ی‌کندهم‌باور‌نم

‌کppه‌در‌دسppت‌دارد‌بppهرا‌داخل‌گیالسppی‌ی‌پاشد.صورت‌اسپانوس‌م

از‌خودت‌دفاع‌کنی،‌پدر‌سگ.‌بایدچطوری؟اسپانوس

‌این‌امکان‌رو‌تppو‌بppه‌من‌نppداده‌بppودی...جلیکا‌‌کpppه‌من‌دارم‌بهت‌اینی‌بیpppنیامpppا‌م

امکان‌رو‌می‌دم...‌دروغه؟مناسپانوس مورد‌ در‌ شرطی‌تو‌ من‌ اسم‌ ‌و‌

شدی.‌تppو‌هم‌مگppه‌بppاور‌نکppرده‌بppودی‌کppه‌منجلیکا

Page 50: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌52

مجرمم؟‌همچین‌باالخره‌که‌آزاد‌شدی...‌من‌هماسپانوس

شانسی‌دارم؟‌چppرا‌تppو‌از‌خودت‌دفاع‌کن.‌توضppیح‌بدهلیلیکا

؟ی‌کردیوضعیت‌اون‌رفتارا‌رو‌ماون‌‌طppرفه‌‌گویی‌ب،سیگاری‌را‌کppه‌در‌دست‌دارد]جلیکا

‌‌بکش‌ببینم...‌هی،[ی‌بpppردلبان‌اسپانوس‌م‌مگpppه‌تpppو‌می‌تpppونی‌جلpppو‌من‌سpppیگار

‌نه؟‌طوری‌گفته‌بودی،‌مگه‌بکشی؟‌این‌هی،‌مگه‌تو‌می‌تونی‌جلوی‌من‌سppیگار

بکشی؟‌هان؟خواهر!لیلیکا‌یاالؤ‌خاموش‌کن...‌باید‌بppه‌سppوچراغ‌رجلیکا

‌شppبهه‌و‌درسppت‌‌کوتppاه،‌بییمن،‌جوابابدی...‌اسمت‌چیه؟‌اسمت‌چیه؟

دونی.‌میاسپانوساگهجلیکا بگم...‌ اول‌ از‌ ندی،‌بذار‌ ‌جواب‌

‌گppppیره...‌بلکppppه‌چppppیزی‌دسppppتتو‌نمیعکس...‌اسمت‌چیه؟‌به

اسمم‌رو‌می‌دونی...اسپانوستو‌هم‌اسم‌من‌رو‌می‌دونستی.‌بگو.جلیکا

اسپانوس.اسپانوسچند‌سالته؟جلیکا

منظورت‌چیه؟اسپانوسخفه‌شو‌و‌جواب‌بده...‌زود‌باش!جلیکا

‌سال.چهل‌وپنجاسپانوسمتأهلی؟جلیکا

آره‌متأهلم.اسپانوسچند‌تا‌بچه‌داری؟جلیکا

کی...‌یه‌پسر‌دارم.یاسپانوسچند‌سالشه؟جلیکا

سال.بیست‌ودو‌اسپانوسکنه؟‌کار‌میی‌چجلیکا

Page 51: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

53|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

عالاسپانوس تحصیالت‌ داره‌ دانشجوئه...‌ ‌یهنوز‌رو‌می‌گذرونه...

پدرت،‌مادرت؟جلیکامرده‌ند...اسپانوس

کاره‌بود؟‌پدرت‌چیجلیکابسه‌دیگه.اسپانوس

کاره‌بود؟‌بابات‌چیجلیکاتو‌یه‌نونوایی‌کارگر‌بود.اسپانوس

مادرت‌چی؟جلیکادار‌بود.‌نهوخاسپانوس

اول‌کدومشون‌مرد؟جلیکا‌داره‌حاال؟یچه‌ربطاسپانوس

اونش‌به‌من‌مربوطه...‌جواب‌بده!جلیکاری...‌آداری‌بازی‌درمیاسپانوس

انگار‌متوجه‌موقعیت‌خودت‌نیستی...جلیکا‌...‌اولی‌پرسیمpppppورد‌م‌ی‌بیاالؤسpppppاسپانوس

کدومشون‌مرد؟‌امpppا‌بpppاز‌ام.‌تpppو‌هم‌می‌دونستی‌من‌کیجلیکا

‌تنppگ‌خسppته‌بشppی،‌به‌که‌هم‌بppدون‌این‌بیppای،‌بppدون‌هیچ‌غppذایی،‌آبی،‌خppوابی،

!...اروزا!...‌و‌شبوضعیت‌رسمی‌و‌جدی‌بود...‌اون‌یهاسپانوس

جدجلیکا وضع‌ این‌ فقطی‌ترحاال‌ نیست؟...‌ ‌‌جالد‌و‌قربانی‌جا‌عوض‌کردن.

چی؟‌واسهاسپانوسیهجلیکا با‌ پیش‌ از‌مینی‌هفت‌سال‌ پر‌ ‌بوس‌

‌مون‌رو‌مppأمور،‌آپارتمppان‌محppل‌زنppدگی‌از‌که‌یه‌عده‌محاصره‌کردین...‌درحالی

‌،‌شppمای‌کشppیدنبppیرون‌انتظppار‌م‌شppما‌آپارتمppان...‌دریسppه‌نفppری‌چپیppدین‌تو

‌قصppد‌شکسppتن‌‌بهور‌‌زیppرزمینیطبقه‌‌زدین...‌با‌دست‌و‌پاهاتون‌درو‌لگدکوب

کردین...

Page 52: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌54

خونهاسپانوس زنگ‌ زدیم...‌ زنگ‌ کار‌اول‌ ‌تون‌...ی‌کردنم

‌در‌رو‌یه‌پیرزن‌بpاز‌کpرد...‌تpو‌دسpتاتونجلیکااسلحه‌ها،‌تفنگا...

مجبور‌بودیم‌تدبیری‌بکنیم...اسپانوس‌ساکت‌شو...‌االن‌نppوبت‌حppرف‌زدن‌تppوجلیکا

هم‌می‌رسه...تو‌نمیاسپانوس گل‌ دسته‌ یه‌ با‌ که‌ ‌تونستیم‌

‌دسppتمون‌بیppایم...‌کppاری‌کppه‌کppردیم‌یppهعملیات‌بود...

بدون‌شک...جلیکا‌چی‌متهمم‌طpppوره،‌پس‌واسه‌اگpppه‌ایناسپانوس

؟ی‌کنیم‌هنppوز‌کppه‌اتهppامی‌بهت‌نppزدم...‌فقppطجلیکا

‌موقعیتppو‌تشppریح‌کppردم...‌اسppلحه‌تppودستاتون‌نبود؟

...ی‌بودبود،‌چون‌باید‌ماسپانوس‌چشpppمای‌پpppیرزن‌از‌تpppرس‌از‌حدقpppه‌درجلیکا

اومده‌بود...‌‌هpppppppر‌آدمی...‌می‌ترسن؟یرزنافقpppppppط‌پاسپانوس

‌دونستیم‌تو‌خونppه‌می‌تونه‌بترسه...‌نمی‌بppا‌چی‌قppراره‌مواجppه‌بشppیم...‌مppا‌هم

...ی‌ترسیدیمم‌کوچک‌بود...‌یک‌حد‌کافی‌به‌نهوخود‌خجلیکا

ppال...‌حتppاال‌‌پنجرهااتاق‌و‌یک‌هppاش‌بppه‌‌کهرو‌یی‌ابودند...‌ولی‌زانو‌به‌پایین‌آدم

‌‌می‌تونسppppتیمی‌شppppدناز‌کوچppppه‌رد‌م‌ببیppنیم...‌داشpppتیم‌زیppر‌خpppاک‌زنpppدگی

‌تون‌داشت‌آشppپزخونه‌...‌یکیی‌کردیمم‌تون‌داخل‌رو‌زیرورو‌می‌کرد،‌یکی‌دیگه

‌یکی‌هم‌زیppppppر‌‌و‌اونی‌شدتppppppوالت‌م‌...ی‌زدهم‌مه‌‌فppppppنری‌رو‌بیتشppppppکا

‌دخpppترکی‌رو‌خواب‌تpppون‌از‌اتpppاق‌یکی

Page 53: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

55|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌ن‌آورد...‌دخppتره‌کوچولppووکش‌ppنوکش‌بpppود...‌از‌موهpppاش‌گرفpppتی‌و‌بpppا‌اون

سیلی‌زدی.‌بهش‌کثیفت‌دستای‌گندهنه...‌گوشش‌رو‌کشیدم.اسپانوس

‌سpppیلی‌زدی...‌اون‌دخpppتره،‌اون‌دخpppترلیلیکاکوچولو‌من‌بودم.

.سکوتقبلشاسپانوس شب‌ از‌ اومد...‌ یادم‌ آره،‌ ‌آره،‌

‌خواب‌بودم‌و‌تو‌بppا‌یppه‌صppدای‌خیلی‌بی‌‌که‌آدمی‌کردینخراشیده‌جوری‌گریه‌م

...ی‌کردرو‌دیوونه‌ماونجلیکا سنگ‌تو‌ که‌قدر‌ ‌می‌تونی‌دلی‌

ه‌دختربچه‌رو‌کتک‌بزنی.ی‌راحتی‌بهخودت‌همهاسپانوس دید‌ از‌ همه‌ش‌ رو،‌ ‌چی‌

‌یpppاد‌می‌آرم...‌بهpppتر‌به‌...‌االنی‌بیpppنیم‌کوچولppو‌رو‌آوردن،‌بهش‌وقppتی‌دخppتر

‌نزدیppک‌شppدم...‌خواسppتم‌موهppاش‌رو‌یppادت‌بیppار...‌نppوازش‌کنم‌تppا‌نترسppه...‌کار‌کppردی؟‌تppو‌یادت‌بیار‌دیگه...‌تو‌چی

صورتم‌تف‌کردی.‌طpppppوره...‌امpppppا‌رفpppppتی‌تpppppو‌آره،‌همینلیلیکا

‌آشپزخونه‌و‌برگشتی،‌بعدش‌یpه‌سpیلیدیگه‌زدی...

آب‌آشپزخونه‌رفتماسپانوس بشورم.‌ ‌صورتمو‌‌با‌دسppتمالم‌صppورتم‌که‌قطع‌بود.‌با‌این

‌،ی‌شسppتمامppا‌تppا‌نم‌رو‌پاک‌کرده‌بppودم‌.‌وقppتی‌همی‌کppردماحسppاس‌راحppتی‌نم

وارد‌هال‌شدم،‌تو‌اومده‌بودی.‌وقppتی‌نزدیppک‌آپارتمppان‌شppدم،‌فهمیppدمجلیکا

‌س.‌اطppراف‌رو‌یppه‌العppاده‌وضعیت‌فوق‌عده‌غیرنظامی‌مسppلح‌محاصppره‌کppرده

‌الی‌با‌ترس‌و‌لرز‌از‌یه‌هابودند...‌همسا

Page 54: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌56

‌...ی‌زدنپنجره‌ها،‌از‌گوشه‌و‌کنار‌دید‌م‌داخppل‌شppدم...‌یppه‌دفعppه‌طppرف‌من‌دویدی‌و‌شروع‌کردی‌بppه‌سppیلی‌و‌لگppد

پروندن...ی‌گفppppppppppتییppppppppppه‌سppppppppppره‌داشتی‌ملیلیکا

‌بگppو!...بگppو!...‌بگppو!...‌مppادرم‌فریppاد‌:‌کمک...‌دخترم‌روی‌گفت‌و‌می‌کشیدم

دارن‌می‌کشن...‌ن...‌هرچنppدیاون‌رو‌از‌سرو‌صppدا‌انداختجلیکا

‌کppه‌خppود‌اون‌روزا،‌وحشppتناک‌بppودن...

‌کسی‌نمی‌تونست‌به‌داد‌کسی‌برسppه.‌؟‌برای‌چی‌مppادرم‌روی‌گفتمچی‌باید‌م

‌وادار‌بpppه‌سpppکوت‌کpppردین؟‌خpppواهرم‌چی‌واسه‌کتابا‌؟ی‌کppردچی‌گریه‌م‌واسه

‌چی‌رو‌؟‌لباسppا‌واسهی‌زدنتو‌هوا‌پppر‌م‌یحppتی‌سppطال‌بودن؟‌زمین‌ریخته‌شده

‌جا‌...‌همهی‌شppدنهم‌خppالی‌م‌آشppغال‌.‌بppرایی‌شppدنوارسppی‌م‌وجب‌به‌وجب‌قppدر‌زیppاد‌کتppاب‌بppرای‌چی‌این‌»چی؟‌کتppاب‌آشppپزی‌بppه‌چppه‌درد‌تppو‌داری؟

‌چی‌وقتی‌تلفن‌ندارین،‌واسه‌می‌خوره؟‌این‌‌راهنمpppای‌تلفن‌دارین؟‌یدفpppترچه

‌«چی‌اینجppppppا‌زدین؟‌تppppppابلو‌رو‌واسهواسه‌واسه واسه‌چی؟‌ ‌چی؟‌چی؟‌

‌بگpppو...‌چی‌رو‌بایpppد‌بگpppو!...‌بگpppو!...!ی‌گفتمم

؟ی‌دادیآدرس‌رفیقتو‌نم‌که‌واسه‌ایناسپانوس‌رفتppه‌بppود‌شppهر‌خppودش.‌اگppه‌مث‌آدمجلیکا

‌...‌ولی،ی‌دادممی‌پرسpppیدین،‌جpppواب‌م‌طpppوری‌بهم‌هجpppوم‌آورده‌بpppودین‌کpppه

‌آسیبی‌به‌دوستم‌برسه.ی‌خواستمنم‌باالخره‌آدرس‌رو‌ندادی...‌آخر‌سر‌هماسپانوس

‌‌دیگpppppه‌هیچ‌اتفpppppاقیی‌دادیاگpppppه‌م

Page 55: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

57|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

...ی‌افتادنم‌منppppو‌دسppppتبند‌زدیppppد...‌بعدش‌اول‌بهمجلیکا

‌بppردین...‌و‌زیppر‌ن‌بppیرونوکش‌ppنوکش‌‌کppppه‌ازیه‌هایینگppppاه‌سppppنگین‌همسا

‌ی‌زدن،دیpppppppد‌م‌و‌الی‌پرده‌ها‌ها‌پنجره‌‌اونیکردین...‌بعppد،‌همه‌‌سوار‌ماشین

‌‌و‌لحظpppppاتیه‌ها‌و‌ثاناروزا‌و‌سpppppاعت‌تppو‌وحشتناکی‌که‌در‌انتظppارم‌بppودن‌رو

‌میو‌کppه‌تمppیه‌هاییثان‌گوشم‌خوندین...‌بppود...‌انگppار‌زمppان‌ایسppتاده‌نداشتن...

‌ریpppز‌رو‌بpppدون‌وقفpppه‌و‌یه‌‌کهییچماقا‌هی‌pp...‌مشppتا...‌مثلی‌شدندم‌سرم‌آوار

‌...یمونی...‌مث‌ژله‌ا‌‌خالی‌مییسه‌یک‌االن‌کجppاس؟‌می‌خppوای‌تppا‌وقppتی‌کppه»

‌اینجppا‌نگه‌ات‌داریم؟«جای‌اونو‌نگفتی،‌‌حیpppppوون...‌حیpppppوون...‌می‌تونسpppppتم

بکشمت.‌سpppمت‌جلیکpppا‌خpppود‌را‌گم‌کpppرده‌و‌به

‌...‌اسppپانوسی‌دارداسppپانوس‌خppیز‌بppرم‌.‌جلیکpا‌رای‌پppردسppمت‌جلppو‌م‌ناگهppان‌به

‌.‌یppک‌درگppیری‌کوتppاه...ی‌انppدازدگppیر‌م‌‌اسلحه‌بر‌سر‌اسپانوسیلیلیکا‌با‌دسته‌

‌زنppد.‌خppواهرش‌را‌بppه‌طppرف‌خppود‌می‌.‌اسپانوس‌نقش‌بر‌زمین‌شppدهی‌کشدم

است.ندادی؟...اسپانوس لو‌ رو‌ اون‌ چرا‌ چی؟‌ ‌برای‌

‌اتفppاق‌اکppدوم‌از‌این‌ppهیچ‌ی‌گفppتیاگppه‌م‌چی؟...‌اون‌یppه‌آدم‌...‌واسهی‌افتppادننم

معمولی‌بود...‌العاده‌بود...‌اون‌نه!‌اون‌یه‌جوون‌فوقجلیکا

‌یادم‌داده‌بود‌که‌فقppر،‌تقppدیر‌نیسppت...‌‌دوسpppتش[ی‌گویدگرایانppppه‌م‌کppppامال‌آرمان]

‌کppه‌نشppه‌دوسppتش‌داشتم...‌آدمی‌نبود

Page 56: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌58

‌بین‌بppود...‌چنppان‌بppاور‌داشppت.‌خppوش‌چی‌بر‌وفppق‌مppراد‌داشت‌که‌روزی‌همه

‌خواهد‌بppود‌و‌اطرافیppانش‌رو‌هم‌چنppان‌‌که...‌بعppدش‌یppه‌روز،‌یکیی‌کردقانع‌م

‌شppppppده...‌پیشppppppم...‌مچاله‌رو‌آوردین‌جاش‌غppرق‌در‌خppون‌خودش‌بود...‌همه‌‌بار‌دیگppه‌هم‌آوردینشدبود...‌بعد...‌چن‌تونسpppت‌حpppرف‌بزنpppه...‌پیشpppم...‌نمی

‌روز‌آب‌به‌لکنت‌گرفتppppppه‌بppppppود...‌روز‌شدنش‌رو،‌هالک‌شppدنش‌رو،‌از‌ریخت‌آدمی‌در‌اومدنشppppو،‌نشppppونم‌دادین...‌قppدم‌بppه‌قppدم...‌یppه‌روز‌هم‌اومppدین،

خودکشی‌کرده...‌گفتینپرت‌کرد‌پایین...‌خودشواسپانوس

‌آدمی‌نبppppود‌کppppه‌بخppppواد‌خودشppppو‌اونجلیکابکشه...

‌از‌خppppودش‌رو‌کشppppت!...‌یppppه‌دفعهاسپانوس‌پppایین‌رهppا‌شppد‌و‌از‌پنجppره‌دسppتمونپرید...

‌پلpppک‌چشpppمات‌رو‌بpppا‌سpppوزن‌لحpppافجلیکاpppدوزم؟‌زبpppنت‌رو‌بکنم؟‌وبpppه‌ا‌اینیpppک‌

‌.‌کوچیppک‌بppودم...‌مppادربزرگمبppبرمت..ppه‌ها‌مه‌واسppری‌گفتم‌قصppر‌هppآخ‌...‌

‌بpppدا‌رو‌‌قهرمpppان‌قصpppه،‌آدمیقصpppه‌ا‌‌بعppppدش،[سpppppکوت]‌ی‌دادشکسppppت‌م

‌کاغذایی‌رو‌جلو‌روم‌گذاشppتین...‌امضppا‌...‌کسی‌رو‌نکشته‌بودم...‌بppای‌کردمنم

‌ی‌زیر‌زمینی‌رابطه‌ایشبکه‌ها‌یه‌دسته‌نداشppتم...‌کppارای‌غیرقppانونی‌نکppرده

بودم...‌باال‌آوردم‌رو‌صورتت.می‌تونی‌تست‌بکنی...اسپانوس

‌...ی‌کppردنانگار‌که‌بppدنم‌رو‌به‌دو‌نیم‌مجلیکا‌حمppppppلوزن‌رو‌نppppppافم‌چنppppppدین‌تن‌

Page 57: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

59|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌دنیppا‌رویله‌ی‌میزترینت‌pp...‌نوکی‌کردمم...ی‌کردنفروم‌تو‌نافم

‌...‌چونی‌کردنچیزی‌فرونم‌درواقعاسپانوس‌چشpppمات‌بسpppته‌بpppود،‌همچین‌فکpppری

...ی‌کردیم‌چی‌متوقف‌...‌بعد‌همهی‌مردمم‌داشتمجلیکا

شد...دکتر‌باالی‌سرت‌بود...اسپانوس

‌بعد‌دوباره‌شروع‌شد...‌تppرک‌خppوردن‌وجلیکا‌...ی‌کppردمرو‌حس‌م‌شکسppتن‌دنppدونام

‌جpppای‌بpppدنم‌یpppه‌چpppیزی‌رو‌بpppه‌همه‌...‌یppه‌روز‌مppادرمو‌پیشppمی‌کشppیدنم

‌ه‌چppیزیش‌شppدهی‌ppزن‌بیچاره‌آوردین...‌ه‌چppیزیش‌شppدهی‌ppبود...‌پیر‌شده‌بppود؟

‌دونم،‌کوچیppک‌شppده‌بppود؟‌بppود؟...‌نمیppود...‌مث‌ردوشاید‌هم‌ریز‌و‌خppده‌بppش‌

ppppده‌ها...‌به‌گور»نخ...‌‌ه‌گولهیppppگورش‌‌[سppکوت]‌«ولش‌کppنین...‌ولش‌کppنین...

‌‌بود؟‌چه‌روزی‌بود؟...‌یعنیدساعت‌چن‌...‌ازی‌شاشیدممرگ‌این‌شکلی‌بود؟‌م

‌شppدت‌بppوی‌ادرار‌و‌گوشppت‌سppوخته،‌تون‌حpppرف‌داشpppتین‌از‌گpppرفتن‌بیpppنی

‌...ی‌آوردممی‌زدین...‌داشppppتم‌بppppاال‌م‌وادارم‌کردین‌کف‌زمین‌رو‌تمیز‌کنم...

‌یشppبکه‌ها‌تو‌ذهن‌شما‌وارد‌یppه‌سppری‌...‌رو‌دیppوارا‌»مppرگی‌شدمزیرزمینی‌م‌.‌تpppو‌جایگpppاهی‌نوشpppتمم‌1بpppر‌جونتpppا«‌.ی‌کppردمجاسppازی‌م‌بمب‌»پاتppاکوس«

‌تpppرور‌رو‌تعpppداد‌زیpppادی‌سوءقصpppد‌و‌یجبهه‌‌...‌روزنامهی‌کpppردمطpppراحی‌م

‌گروه‌سیاسی‌یا‌نظامی‌که‌با‌عمال‌زور‌و‌قppدرت،‌اداره‌دولت‌را‌بpه‌1‌دست‌می‌گیرد‌و‌با‌تضییع‌حقوق‌و‌آزادی‌افراد‌و‌بدون‌مالحظه‌قppانونی

و‌رعایت‌قانون‌اساسی‌اعمال‌فشار‌می‌کند.‌م

Page 58: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌60

‌و‌بppppه‌...ی‌آوردمپرسppppت‌رو‌درم‌میهن‌‌که‌فراموششون‌کppرده‌بpودم،ییآدرسا

.ی‌فرستادمم‌خppودت‌رو‌کافیppه‌خppواهر!‌بیشتر‌از‌اینلیلیکا

خسته‌نکن...‌بعppppدش‌یppppه‌روز‌منppppو‌بppppا‌یکی‌رودرروجلیکا

‌‌یکpppردن...‌بهش‌فریpppاد‌زدم‌کpppه‌همه‌بppودم‌و‌امضppا‌کppرده‌چppیزایی‌کppه‌گفته

‌دوبppاره‌از‌چی‌بppودم‌دروغ‌بppودن...‌همه‌تونسppتم‌از‌اول‌شروع‌شد...‌دیگppه‌نمی‌ها‌گذشppته‌دستشون‌در‌برم...‌آیppا‌سppال

‌هم‌از‌یادم‌رفتppه‌‌فکر‌کردنابود؟...‌حت‌بندی‌کppه‌چشم‌بعppدش‌یppه‌روز‌بppود...

‌چشم‌داشتم،‌لیز‌خورد‌پایین...‌تو‌رو‌به‌دیدم‌اسپانوس...‌تو‌رو!‌چشم‌تو‌چشم‌هم‌انppppداختیم...‌دوبppppاره‌چشppppمام‌رو

بستین...م؟یم‌بکنیکار‌می‌تونست‌چیاسپانوس

‌تونستم‌فراموش‌کنم،‌چشمات‌اما‌نمیجلیکا‌از‌یاد‌ببرم...‌چشماتو...‌تونستم‌رو‌نمی

‌فراموش‌کنم...‌تونستم‌نمی‌چشماتو...‌کppاری‌منو‌تو‌یه‌سلول‌انداختین...‌دیگه

‌بندسppppفیدا‌نداشppppتین...‌یppppه‌روز‌پیش‌،ی‌کppردمم‌اومدن...‌آمپول‌زدن...‌گریه

‌امppppا‌چشppppمام‌اشppppکی‌نداشppppتن...‌خشppکیده‌بppودن...‌‌چشppمامیچشppمه‌ها

‌شppه...‌گفتن‌نترس...‌دیگه‌طppوری‌نمی‌متوجه‌[سppکوت]افتppه‌‌دیگه‌اتفppاقی‌نمی

‌بppهکppارم‌گنppاهم...‌‌شppده‌بppودن‌کppه‌بی‌ش‌دنبppppاله‌...‌همکشppppید‌ابیمارسppppتان

pppتنمچشpppام‌داشpppودم...موهpppو‌بpppای‌ت‌‌شه‌شpppبا‌تpppو‌خpppواب‌هم‌...ی‌ریختنم

‌تونسppتم‌نمی‌...ی‌دیppدمای‌تو‌رو‌ممچش

Page 59: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

61|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌یppppppایتنم‌مث‌قال‌تنم‌رو‌بشppppppورم...‌ایمجppا‌چش‌ppسوخته‌شده‌بود...اما‌همه

‌تو‌بود...‌عادتم‌قطppع‌شppده‌بppود...‌نمی‌تونسppppتم‌راه‌تونسppppتم‌بشppppینم...‌نمی

‌ای‌تpppو‌رومجpppا‌چش‌pppبpppرم...‌امpppا‌همه‌...‌حppاال‌بppذار‌از‌اینجppا‌خالصی‌دیppدمم

‌وردم...‌وارد‌حیppاط‌آبشppم...‌گppیرت‌می‌م‌اومدم...‌حتی‌بزرگی‌شدم...‌به‌خونه

‌ومppد...‌من‌اکشتن‌تو‌دیگه‌به‌کارم‌نمی‌‌راه‌رو‌انتخppppاب‌کppppردمینسppppخت‌تر

‌اسppppپانوس...‌حppppاال‌دیگppppه‌تppppو‌چنگم‌هستی...اگppه‌هفت‌سppال‌هم‌بگppذره‌تppو

مشتم‌هستی...‌آره،‌اسپانوس!....ی‌بینیچی‌رو‌از‌دید‌خودت‌م‌همهاسپانوس

تو‌هم‌از‌دید‌خودت‌تعریف‌کن.لیلیکانماسپانوس بهم‌ی‌کنمباور‌ خالصانه‌ حتی‌ ‌که‌

‌کppه‌خppواهرت‌تصppمیم‌گوش‌بده...‌چون‌خودشppو‌گرفتppه...‌تصppمیمش‌رو‌هفت‌سppال‌پیش‌گرفتppه...‌مگppه‌می‌تppونم‌یppه

‌...ی‌کنمعوضppش‌کنم؟...‌فکppر‌نم‌شppبه‌باید‌قضیه‌رو‌از‌اول‌یه‌بار‌هم‌که‌شده

‌،1967مpppppرورش‌کpppppرد...‌قبpppppل‌از‌‌جا‌کشورمون‌چه‌وضعی‌داشت؟...‌همه

‌اعتصpppppاب،‌اعتصpppppاب،‌اعتصpppppاب...‌هppا‌رانی‌تو‌اعتصppاب...‌کارخونه‌اتوبوس

‌تpو‌اعتصppاب...‌مppدارس‌تpو‌اعتصpاب...‌امppنیت‌مppالی‌نبppود...‌امppنیت‌جppانی‌هم

‌دانشppجوها‌تحصppیل‌رو‌نبppود...‌دروغppه؟‌ول‌کرده‌بودن‌و‌تو‌کوچه‌هppا‌بppا‌همدیگه

pppامییpppأمورین‌نظpppا‌مpppورد‌ا‌بpppزد‌و‌خ‌‌تونست‌بppه‌همین‌...‌وضع‌نمیی‌کردنم

pه‌بایppاقی‌کppه،‌و‌اتفpدنحو‌ادامه‌پیدا‌بکن‌‌حکpppومت‌رو‌یاافتpppاد...‌خود‌،ی‌افتpppادم

Page 60: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌62

‌دست‌گppرفتن...‌اعتصppابا‌مثppال‌چppاقو‌به‌بریده‌شدن...‌دعواهای‌خیppابونی‌تمppوم

‌‌و‌کارگرااآموزا‌سر‌کالس‌شدن...‌دانش‌هاشppون‌برگشppتن...‌مppردم‌بppه‌کارخونه

درگیر‌کارو‌زندگی‌شدن...تمومش‌کن!...جلیکا

‌نگفتم‌بهت؟[رو‌به‌لیلیکا]اسپانوسباید‌اجازه‌بدی‌خواهر...لیلیکاخالصه‌ش‌کن!جلیکا

‌شه...‌بعد‌از‌انقالب،‌تأسیس‌این‌خالصهاسپانوس‌یجبهه‌‌مقppاومت‌بppا‌نppام‌یppه‌سppازمان

‌گppزارش‌داده‌شppد...‌اسppم‌پرست‌میهن‌‌لیست‌جبهه‌بpودن...تو‌تو‌و‌رفقات‌هم

‌‌مpppppأمور‌بpppppودین...«ادا»‌یدر‌منطقه‌‌جوانppppان‌عالوه،‌عضppppو‌تشppppکیالت‌به

‌المpppبراکیس‌هم‌بpppودین...‌مpppا‌مpppأمور‌شpppماها‌شpppدیم...‌همه‌ش‌دسpppتگیری

همین.‌مگppppه‌ارتبppppاط‌بppppا‌تشppppکیالت‌جوانppppانجلیکا

‌حppزب‌المppبراکیس‌و‌ادا‌جppرم‌بppود؟‌یه‌‌مجppاز‌کppه‌مختصیقppانونی‌و‌تشppکیالت

‌بود.انوجوایناسپانوس نم‌در‌ بازخواستومن‌ی‌تونیمورد‌ ‌‌

‌ما‌کنی...‌به‌ما‌دستور‌داده‌شده‌بود...هم‌دستور‌رو‌اجرا‌کردیم...

بهت‌حق‌بدم؟‌می‌خوای‌نکنهجلیکانمی‌ایناسپانوس حق‌ بهم‌ اما‌که‌ معلومه...‌ ‌دی،‌

خودت‌رو‌بذار‌جای‌من...‌‌در‌کارایی‌که‌انجامی‌کنییعنی‌قبول‌نمجلیکا

،‌تو‌هم‌شریک‌جرم‌هستی؟یداده‌اامااسپانوس داریم...‌ عقیده‌ و‌ احساس‌ هم‌ ‌ما‌

‌زمppونامppا‌اونی‌رو‌کppه‌‌طppور‌کلی،ه‌ب‌...ی‌دادیمانجpppppام‌م‌ی‌شدخواسpppppته‌م

Page 61: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

63|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

کاست.‌و‌کم‌بی‌ه‌روز‌بppا‌پسppرت‌دسppتگیرت‌می‌کنن...یجلیکا

‌د...‌آهر‌بالیی‌که‌ممکنه‌بpه‌سpرتون‌می‌تون‌ثppابت‌می‌شppه...‌گنppاهی‌بی‌بعدشم

‌آزاد‌می‌شین،‌اما‌به‌چه‌قیمتی؟...‌اگppه‌پاسppخ،‌بهت‌بگن‌من‌مppأمورم‌و‌جppای‌به

‌کافیه؟،معذورگم‌تماما‌حق‌با‌تو‌نیست!‌نمیاسپانوس

ایناجلیکا بی‌حاال،‌ پس‌رو‌ ‌خیال...‌‌طوریppppه؟...‌بppppازی‌داره‌شppppروع‌این

‌داره‌شpppروع‌می‌شpppه...‌بpppازی‌بpppزرگ‌کسpppی‌منتظpppر‌شpppه...‌می‌دونی‌چه‌می

تلفن‌منه؟کی؟اسپانوس

رفیقی‌کppppppppppه‌باالسppppppppppر‌یppppppppppه‌بچهجلیکاکشیک‌می‌ده...‌پابسته‌داره‌و‌دست

این‌بچه‌کیه؟اسپانوستوجلیکا از‌ ‌زندگیت...‌...‌معنیی‌پرسمم‌من‌

تنها‌داراییت...‌کیه؟گناهیاسپانوس قضایا‌ این‌ تو‌ که‌ اون‌ ‌پسرم؟‌

نداره...‌ی‌کppppنیحسppppاب‌داری‌تأیید‌م‌پس‌با‌اینجلیکا

در‌این‌مورد‌گناهکاری؟‌که‌توپسرم‌نیست،‌پسرم‌نیست،‌مگه‌نه؟اسپانوس

رو‌ندادی...‌جواب‌سؤالمجلیکا‌‌بکن...یهpر‌کppاری‌بpا‌من‌می‌خpوای‌بکناسپانوس

نیست،‌مگه‌نه؟‌اون‌امافطرت...‌پستجلیکا

‌‌رهppای‌کندسppعی‌م]بppه‌تppو‌و‌امثppال‌تppو...‌اسپانوس‌لعنت!...‌لعنتی...[بشود

ادامه‌بده...‌کاملش‌کن...جلیکامملکتم‌بهاسپانوس کردم...‌خاطر‌ رو‌ کارا‌ ‌اون‌

‌شما‌رو‌فریب‌داده‌بودن...[با‌مالمت]

Page 62: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌64

‌هنpppوز‌داری‌مزخpppرف‌می‌گی...آخpppرشجلیکا‌گناه‌بودیم...‌آزادمون‌کردین...‌چون‌بی

رهامون‌کردین...این‌نمیاسپانوس بی‌تونی‌ باشی...‌قدر‌ ‌رحم‌

تونی‌بدزدی...‌پسرمو‌نمی‌در‌مقابppل‌فppرض‌کppنیم‌که‌من‌یلحظه‌اجلیکا

‌شما‌مجرمم...‌گppیریم‌کppه‌در‌مقppاومت...ی‌کردمشرکت‌م

پسرمو...اسپانوسدی...‌به‌من‌گوش‌نمیجلیکا

چطور‌می‌تونم‌گوش‌ندم؟اسپانوسبه‌بهجلیکا میهنیجبهه‌‌نام‌فرض،‌ ‌پرست‌‌

؟ی‌فهمی.‌می‌کردمفعالیت‌م.ی‌فهممماسپانوس

چیه؟‌یفه‌توظجلیکاعنی‌چی؟یاسپانوس

چهجلیکا برابر‌ دولت‌‌چیزی‌در‌ ‌حقوقاز‌‌‌خودتpویفه‌ی‌وظا؟‌بگpو!...‌حتpی‌گیریم

دونی...‌نمیدونم...‌میاسپانوس

طوره،‌جواب‌بده...‌اگه‌اینجلیکا‌از‌نظم‌و‌...‌صیانتیفه‌م...‌وظیفه‌موظاسپانوس

امنیته.‌یی‌کpppه‌دسpppت‌تpppوابpppا‌آزار‌و‌اذیت‌آدملیلیکا

‌می‌شن،‌می‌خوای‌نظم‌و‌امنیت‌سپرده‌رو‌محافظت‌کنی؟‌اگه‌بppا‌ظلم،‌نظم‌و

‌صpفت‌‌گرگا،‌آدمppی‌شدامنیت‌صیانت‌م‌‌بppارزش،ینمppونه‌‌،‌و‌آخppرینی‌شppدنم

اومد.‌نازیسم‌از‌پا‌درنمینباید‌قوانین‌رو‌زیر‌پا‌بذارم...اسپانوس

‌تpppو‌قpppوانین‌شpppما،‌حکمی‌بpppرای‌آزار‌ولیلیکام‌هست؟ها‌مجرم‌یاذیت‌متهم‌

متوجه‌نشدم.اسپانوس

Page 63: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

65|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌چرا‌متوجه‌می‌شppی...‌متوجppه‌می‌شppی،جلیکاد.‌آاما‌به‌کارت‌نمی

پسرم‌رو...اسپانوسهمچین‌حکمی‌هست؟جلیکا

‌طppppppppوری‌از‌اولش‌همین‌نیسppppppppت...‌امااسپانوسبوده...

‌از‌اول‌بppppودنش‌بppppرای‌‌اینی‌کنیفکر‌ملیلیکا‌‌تppو‌تحویppلیفه‌یتppو‌کافیppه؟‌وظ‌‌یتبرئه

ppالم‌متهمppحیح‌و‌سppازمان‌اصppه‌سppیاب‌‌ه.‌قوانینمون،‌این‌رو‌نوشتن.‌امppایقضائکار‌کردی؟‌تو‌چی

‌قوانین‌خودت‌رو‌زیر‌پا‌می‌ذاری...احتجلیکابیاسپانوس اون‌پسرم‌ و‌به‌گناهه...‌ درس‌ ‌جز‌

‌تppو‌ای‌کppار‌نppداره...‌کالس‌به‌چppیز‌دیگهکنه...‌چیز‌دخالت‌نمی‌هیچ

‌آدمی‌که‌تو‌هیچی‌دخالت‌نداشته‌باشه،جلیکا‌هم‌هست.یانظم‌مسئول‌بی

چطوری‌گیرش‌انداختین؟اسپانوس‌جواب‌ندادی.والم‌رؤسجلیکا

هنوز‌خیلی‌جوونه...اسپانوس‌طور؟‌من‌هم‌جppوون‌بppودم...‌ا...‌که‌اینجلیکا

‌زندگی‌و‌عشppق‌حقم‌بppود...‌زنppدگی‌بppا‌آدمی‌که‌دوستش‌داشتم‌حقم‌بود.‌مث

‌ممکن‌کppدوم‌هر‌انسانی...‌اما‌دیگه‌هیچ‌نیست.‌حppتی‌زنppانگیم‌رو‌ازم‌گرفppتی...

[ی‌رودبه‌آشپزخانه‌م]بود.اسپانوس منتظرش‌ مادرش‌ بردینش؟‌ ‌کجا‌

‌گنpppاه‌اون‌چیpppه؟‌د‌بگpppو‌دیگpppه،‌ولش‌کنه،‌مگه‌نه؟...چی‌می‌شه...‌حppرف‌می

بزن...‌یاال،‌بگو...‌یاال...‌‌.‌کابpppل‌درازی‌در‌دسpppتی‌آیدجلیکpppا‌م

.ریخته‌است‌عمد‌درهم‌دارد،‌گویی‌به

Page 64: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌66

اون‌چیه؟‌به‌چه‌دردی‌کابل‌که‌؟‌اینی‌بینیمگه‌نمجلیکا

‌حppالی‌کppرد؟‌باید‌به‌تو‌رو‌هم‌می‌خوره...یتو‌در‌این‌کارا‌خبره‌ا

ه...هگنا‌پسرمو‌ول‌کنین...‌اون‌بیاسپانوس‌نppامزد‌من‌هم‌گنppاهی‌نداشppت...‌مppادرمجلیکا

طور...‌هم‌همیندروغاسپانوس نکردن...‌ کاری‌ که‌ مادرت‌ ‌با‌

.می‌گی..‌‌بال‌رو‌سppppر‌اون‌آوردین...‌دیگppppهینبدترجلیکا

‌کppارش‌کppنین؟‌منppو‌می‌خواسppتین‌چی‌نشppونش‌نppدادی؟‌بppه‌مppادرم‌نشppون

ندادی؟خودش‌خواست‌ببینه...التماس‌کرد...اسپانوس

‌تونسppppppتم‌راه‌بppppppرم...‌پوسppppppت‌و‌نمیجلیکااستخون‌شده‌بودم...

برای‌احت»‌:گفتاسپانوس اگه‌ همپنج‌ دقیقه‌ ‌‌‌خppاطره‌...‌ب«شده،‌دخترمو‌نشونم‌بppدهالتماسش‌نشونش‌دادم.

‌،‌تpppppوی‌ریختوقpppppتی‌اشpppppکای‌مادرم‌مجلیکا‌...‌واسppه‌این‌منppوی‌خندیppدیداشppتی‌م

‌نشppونش‌دادین‌تppا‌ببینppه‌بppه‌چppه‌روزی‌افتادم‌و‌بppه‌چppه‌وضppعی‌می‌تppونین‌درمبیارین...‌خودت‌رو‌جای‌اون‌نذاشتی...

دروغه!...‌منم‌وجدان‌دارم...اسپانوسخشم]جلیکا هریستوس![با‌ آه‌ آه‌1 ‌...‌

‌کشppه،‌دم‌هریستوس!‌خجppالت‌هم‌نمی‌زنppه...‌بppبین،‌بppبین،‌خppوب‌از‌وجدان‌می

‌نگاه‌کن...‌ببین،‌ببین،‌خوب‌نگاه‌کن...‌دسppppتمو‌بppppبین...‌از‌شppppکنجه‌لppppذت

‌آوردی...‌بppا‌...‌داد‌منppو‌درمیی‌بppردیم‌آب‌جppوش...‌اگppه‌همppون‌بالهppا‌رو‌سppر

به‌معنی‌مسیح‌و‌ناجی‌است.‌م‌در‌یونانی‌1

Page 65: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

67|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

،‌نه؟هوجدانی‌پسرت‌بیارم...‌اسمش‌بی...ی‌کنینه...‌تو‌این‌کارو‌نماسپانوس

‌طppوری‌و‌این‌رچppرا؟‌مگppه‌اینکppه‌انتقاممجلیکابگیرم...

انتقام...‌انتقام...‌انتقام...اسپانوس‌آره،‌انتقppام!‌بعppدش‌غفلتppا‌مppادرم‌مppرد.جلیکا

‌د‌رو‌آ‌بالیی‌که‌سر‌دخترش‌میتنتونس‌تحمppل‌کنppه...‌قلبش‌تppاب‌نیppاورد...‌تppو

اونو‌کشتی...‌تو!...هگناه‌پسرم‌بیاسپانوس

گناهه؟‌بیجلیکاحتاسپانوس بچه‌ همااون‌ مورچه‌ یه‌ به‌ آزارش‌ ‌‌

رسه.‌نمیمث‌من...جلیکا

‌که‌پسر‌منه...اینهتنها‌گناهش‌اسپانوساین‌کافی‌نیست؟جلیکا

اون‌که‌نخواسته‌من‌پدرش‌باشم.اسپانوس‌عpppنی‌می‌خpppوای‌بگی‌اگpppه‌پسpppرت‌تpppویجلیکا

‌‌کppه‌خppودشی‌گppرفتوضppعیتی‌قppرار‌م‌‌مث‌تppو‌رویپدرشppو‌انتخppاب‌کنppه،‌آدم

‌،‌آره؟‌پسpppرت‌یpppهی‌کpppردانتخpppاب‌نم‌مرده...‌حاال‌بگذریم...‌بحثو‌عوض‌جوون

‌‌که‌اون‌پسppرینکن...‌نکنه‌می‌خوای‌بگتو‌نیست؟

شه؟‌بهم‌گوش‌بده،‌مگه‌چی‌میاسپانوس‌‌مردونppppه،‌حppppداقل‌بppppرای‌آدمیمقابله‌جلیکا

‌مرگ‌باعزت‌رو‌رقم‌می‌زنه.‌البته‌مرگ‌می‌تونppه‌بppدون‌شppرافت‌و‌افتخppار‌هم

‌که‌خppبر‌حبس‌پسppرتو‌تppو‌باشه.‌تا‌وقتی‌پروا‌و‌گسppتاخ‌یه‌اتاق‌نشنیده‌بودی،‌بی

بودی...‌اما‌حاال‌چی؟نمیاسپانوس نزائیده؟‌ مادری‌ مگه‌ رو‌ ‌تونی‌تو‌

‌که‌از‌وجدانت‌رو‌زیر‌پا‌بذاری...‌در‌این

Page 66: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌68

‌دست‌من‌عصبانی‌باشی‌حق‌با‌توئppه...‌خppاطره‌بppبین...‌التمppاس‌یppه‌پppدر‌رو‌ب

‌شppرافتی‌تلقی‌نکن...‌چی‌فرزندش،‌بی‌می‌شppه...‌هppر‌کppاری‌بppا‌من‌می‌خppوای

بکن...‌اون‌رو‌رها‌کن...‌نpppه!‌تpppا‌حسpppابمو‌تسpppویه‌نکنم،‌ولشجلیکا

م...ه‌ش‌نکرده‌.‌هنوز‌محاکمی‌کنمنم؟یچه‌محاکمه‌ااسپانوس

اولیهجلیکا بازپرسی‌ عین‌این‌ ‌هی‌س...‌‌بppازجویی‌بppا‌روش‌تppو‌و‌امثppال‌تppو...

؟ی‌فهمیمشه...‌نه،‌نمیاسپانوس

‌کم‌دیگppppppه‌بگppppppذره،‌بهppppppتر‌شه!‌یه‌میجلیکا.ی‌فهمیم

اون‌گناهی‌نکرده...اسپانوس‌چpppppیز‌دخpppppالت‌خpppppودت‌گفpppppتی‌تو‌هیچجلیکا

کنه.‌این‌کافی‌نیست؟‌نمی‌‌آدم‌هستن‌کهیلیون‌هاهزاران‌انسان،‌ماسپانوس

‌تppو‌کنج‌خلppوت‌خودشppون‌انتظppار‌دارن‌وقت‌بایppد‌همین‌ظلم‌رو‌می‌کشppن،‌اون

هم‌انجام‌بدی.‌در‌حق‌اوناچی‌تو‌روی‌تو‌نایستاد؟‌واسهجلیکا

دراسپانوس اون‌ که‌ چیزی‌ منباره‌یتنها‌ ‌‌‌‌امنیتppه...‌اونیمی‌دونppه،‌کppار‌تppو‌اداره‌‌تونه‌تحمpل‌کنpه...‌رو‌آزادش‌کن...‌نمی

رو‌دستت‌می‌مونه...‌چی‌می‌شه؟‌‌پسppرت‌رو‌از‌لحppاظ‌بppدنیی‌خواستیمجلیکا

‌یابهppتر‌بppار‌بیppاری‌تppا‌در‌برابppر‌سppختتر‌باشه...‌مقاوم

‌‌سppرباز.‌جلیکppایصppدای‌عبppور‌دسppته‌ا‌کppppاره‌.‌ضppppبط‌را‌بppppی‌کشدسppppرک‌م

.ی‌اندازدم‌من‌اینجا‌یک‌حرفه‌رو‌کppه‌نppه،‌دارم‌تppو

Page 67: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

69|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌یppادتو...‌پانppایوت‌ری‌کنمرو‌محاکمه‌م‌‌نیلی‌جذابی‌داشت...یآد؟...‌چشما‌می

‌ریش‌داشppت...‌بارهppا‌شppنیدم‌کppه‌بهت‌:‌نکن‌اسpppپانوس...‌تpppو‌بpppرایی‌گفتم

‌چی‌بppا‌‌اون‌نشدی؟‌واسه‌مثیکیچی،‌‌شکنجه‌مخالفت‌نکردی؟...‌تفاوت‌تو‌با

اون‌چی‌بود؟نمی‌تونستم‌ریسک‌کنم...اسپانوس

‌‌و‌درنهpایتی‌خpوردتلفن،‌مکpررا‌زنpگ‌م.ی‌شودقطع‌م

وت‌بشی؟یچرا‌تو‌نتونستی‌مث‌پاناجلیکا‌وت‌رو‌از‌کpppارش‌اخpppراج‌کpppردن...یپانااسپانوس

‌مppدت‌زیppادی‌تppو‌بیمارسppتان‌بسppتریکار‌موند...‌شد...‌بی

خاطر‌تعهد‌به‌ناموس‌و‌شرفش.‌بهجلیکابود...اسپانوس نونوایی‌ یه‌ فقیر‌ کارگر‌ ‌پدرم‌

‌در‌برابppر‌انتها‌سppال‌جنگی‌بی‌سppالیان‌هرم‌آتیش...‌در‌تنور‌رو‌بppاز‌کن؛‌خمppیر

‌در‌الفppور‌رو‌با‌پارو‌بppذار‌تppو‌تنppور...‌فی‌و‌تنppور‌رو‌ببنppد...‌عppرق‌از‌پیشppانی،‌تن

‌می‌شpppه...‌بpppا‌روونه‌مث‌آب‌دسpppتات‌بppاش‌حوله‌عرقتppو‌پppاک‌کن...‌مppواظب

‌گذاشppتن‌هppیزم‌ش‌خppاموش‌نشppه...یآت‌نونppای‌تppه‌تنppور‌رو‌زود‌یادت‌نره...‌اگه

می‌شن.‌می‌سوزن...‌جزغاله‌درنیاریخب،‌کارش‌این‌بود.جلیکا

پدرماسپانوس که‌ پیش‌زمانی‌ کار‌ برای‌ ‌منو‌‌سppاله‌بppودم.‌وقppتی‌کppه‌خودش‌بppرد،‌ده

‌کوچه‌هppا‌پس‌ساالی‌من‌تو‌کوچه‌و‌سن‌هم‌آتیش،‌،‌من‌جلppویی‌دویدندنبال‌توپ‌م

‌کمppک‌کنم...‌‌بppه‌پppدرمی‌کppردمسppعی‌م‌...‌امppای‌گرفتمهر‌هفته‌مآخر‌مزدم‌رو‌

Page 68: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌70

‌جppای‌بعppدا‌فهمیppدم،‌مppزد‌منppو‌پppدرم‌به‌...‌مهم‌این‌بود‌کppهی‌پرداختهکارفرما‌م

‌کppار‌رو‌یppاد‌بگppیرم...‌همppون‌هفتگی‌رو‌...ی‌گppppرفتهم‌دوبppppاره‌پppppدرم‌ازم‌م‌شه‌‌من‌همیتعطیالت‌تابسpppppppppppppتون

.ی‌گذشتطوری‌م‌این‌کم‌داشpppppppتی‌صpppppppاحب‌حرفpppppppه‌اما‌کمجلیکا

...ی‌شدیمزمستونا،‌اسپانوس از‌ساعاتتو‌دوباره‌ ‌بعد‌

‌،‌البتهی‌کppردمکار‌م‌مدرسه،‌تو‌نونواییppا‌کتابppراه‌بppالا‌همppترام...‌ده‌سppو‌دف‌

ppد،وتمام...‌سالی‌که‌دبیرستان‌تمppم‌ش‌‌کس‌مانppده‌پدرم‌مرد...‌من‌و‌مادرم‌بی‌‌داشتیمینه‌اوبودیم...‌خدا‌رو‌شکر...‌خ

‌مستکه‌سpرپناهمون‌باشpه...‌آیpا‌می‌تون‌برم‌تحصیالت‌عالی؟‌مجبور‌بppودم‌پppول

‌وردم...‌آدرآرم...‌اول‌بایpppد‌پpppول‌درمی‌بppود...‌ولنگppاری‌بppرای‌من‌غppیرممکن

‌اربpppاب‌صpppدام‌کpppرد...‌گفت‌می‌تpppونمشم...‌کار‌جای‌پدرم‌مشغول‌بهة‌ب

حاال‌دیدی؟‌نگفتم؟جلیکاآتیشاسپانوس اون‌ جلو‌ باید‌ پدرم،‌سال‌ها‌ ‌عین‌

‌تلpppppف‌‌و‌بعpppppد‌همی‌ریختمعpppppرق‌م‌پی‌کppppppارم.‌راه‌ی‌رفتمم‌،ی‌شppppppدمم

‌هدور‌از‌این‌بppاور‌ای‌نبppود...‌امppا‌به‌دیگه‌ای‌نیسpppت‌و‌از‌احتمpppاالت‌راه‌دیگه‌که

‌دیگه‌زندگی‌هم‌غافل‌بودم...‌کمیسری‌رو‌بppرای‌اون‌پخت‌نونا‌بppود...‌بهppترین

‌مرور‌زمان‌بppا‌من‌از‌...‌بهی‌کردمسوا‌م‌در‌صحبت‌دراومد...‌فهمیده‌بppود‌کppه‌از

‌د...‌بهم‌عالقه‌مند‌شد‌آکارم‌خوشم‌نمی‌پلیش‌شدنم‌رو‌مهیا‌کرد...ینه‌یو‌زم

‌‌فقppیر‌و‌نppدار‌بppودی،ی‌یه‌خونواده‌یبچه‌جلیکا

Page 69: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

71|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌به‌آدمppایی‌مثرو‌سالحت‌رو‌‌حال‌این‌باخودت‌گرفتی...

دوباره‌نمیاسپانوس نونوایی‌تونستم‌ ‌به‌‌برگppردم...‌فکppر‌تونسppتم‌برگردم...‌نمی

‌منppو‌درک‌کppنی...‌امppا‌هppر‌بتppونی‌نکنمبکن...‌کاری‌می‌خوای‌بکنی...‌با‌خودم

‌،‌از‌پختن‌نpppوناو‌آزار‌آدم‌عpppنی‌شکنجهیجلیکا‌بود؟یتو‌نونوایی‌کار‌راحت‌تر

حتاسپانوس اون‌ کن...‌ آزاد‌ رو‌ حیووناپسرم‌ ‌یا‌‌بسpppته‌رو‌هم‌دوسpppت‌داره...‌تpppو‌زبون

pppگ‌داره...‌آدمpppه‌سpppرو‌هم‌خیلیاخون‌‌‌س...‌دوستشppون‌داره...‌پppاک‌و‌سppاده

‌درواقppppع‌هم‌یppppه‌...یمث‌هpppppر‌بچه‌ا‌‌درشتش‌ی‌به‌جثههس...‌بچه...‌نگا‌بچه

نکن...‌سن‌کمی‌داره...‌چرا،‌چرا‌رحم‌و‌احساسی‌که‌نسبت‌بهجلیکا

‌‌خودتpppppون‌نشpppppون‌می‌دین‌ازیبچه‌ها‌دیگران‌دریغ‌می‌کنین؟‌چرا؟یبچه‌ها

‌به‌از‌بیرون‌صدای‌نزدیک‌شدن‌ماشینیی‌ایستد..‌می‌رسدگوش‌م

چه‌اتفاقی‌داره‌می‌افته‌خواهر؟لیلیکا‌.‌پرده‌رای‌کندچراغ‌را‌خاموش‌م]وایستا!...‌جلیکا

‌یه‌جیپ‌نظامیه...[کنار‌می‌زند‌کppار‌کppنیم؟‌دارن‌ماشppین‌خب،‌االن‌چیلیلیکا

‌خواهر.ی‌ترسمرو‌نگاه‌می‌کنن...‌مکمک...کمک...اسپانوس

خفه‌شو...جلیکانجاتم‌بدین!...‌کمک...اسپانوس

سوار‌ماشین‌شدن...لیلیکاکمک...‌اسپانوس

.صدای‌حرکت‌ماشیندارن‌می‌رن...لیلیکا

Page 70: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌72

‌بازم‌دارن‌می‌رن...[ناامید]اسپانوسگردن؟‌ها؟‌دوباره‌که‌برنمیلیلیکافطرت...‌پستجلیکا

ماسپانوس آزاد‌ گذشتهی‌کنیپسرمو‌ نه؟‌ مگه‌ ‌،‌رو‌دیگه‌پیش‌نکش.

برای‌جلیکا من‌ تالش‌ گذشتهاینهتمام‌ که‌ ‌‌تکرار‌نشه...

کنی...بکار‌می‌خوای‌‌دیگه‌می‌دونم‌چیاسپانوسچی‌اینجا‌اومدی؟‌امشب‌واسهجلیکا

‌پسرمو‌رها‌کن...‌پسرمو‌آزادش‌کن...اسپانوس‌.‌مشpت‌بppری‌کشدخودش‌را‌بppر‌روی‌زمین‌م]

‌‌هpppر‌بالیی‌کpppه‌می‌خpppوای[ی‌کوبدزمین‌مخودم‌بیار...‌بیاری‌سر

‌کم‌غppppرور‌شنوه...‌یه‌کسppppی‌صداتو‌نمیجلیکا‌طppوری‌رفتppار‌داشppته‌بppاش...‌من‌این

نکرده‌بودم...سردمه...اسپانوس

‌شppppه...‌دیگppppه‌هم‌کم‌بعppppد‌گرمت‌می‌هیجلیکا‌...ی‌ریppزیشppه...‌عppرق‌نم‌سppردت‌نمی

‌شppppppه...‌ت‌نمیه‌...‌گشنی‌خنppppppدینمشه...‌نمی‌ته‌تشن

‌خوای‌کاری‌کنی؟‌از‌روی‌نمی‌[به‌لیلیکا]اسپانوس‌خppوام...‌تونه‌بگppذره...‌بگppو‌نمی‌تو‌نمی

‌همه‌نکن‌این‌کpppارا‌رو...‌پس‌کpppو،‌اون‌دوستم‌داری...ی‌گفتیم

‌تpppونی‌چpppیزی‌رو‌تغیpppیر‌بpppا‌التماس‌نمیجلیکا‌بpppppدی.‌پسpppppرت‌رو‌هم‌من‌گpppppیرش‌انداختم...‌طبق‌همین‌بازی‌که‌خppواهرم

‌که‌رنج‌و‌عppذاب‌باهات‌کرد...‌واسه‌این‌مادرم‌رو‌حس‌کنی،‌تو‌یه‌اتاق‌حبسش

‌بppا‌چشppوندن‌همppون‌درد‌و‌تاکppردیم...‌‌...بگیرمبه‌تو‌و‌پسرت،‌انتقامم‌رو‌‌رنجدق مث‌همین‌بود،‌مگه‌نه؟‌،‌یه‌کابلیقا

Page 71: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

73|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

نکردم...‌قسم‌ماسپانوس ‌من‌کاری‌ی‌خورممن‌‌نکردم...‌المبرو‌کرد...‌جریان‌بppرق‌آدم‌رو‌شکنجه‌می‌ده...‌د‌بگو‌دیگه،‌جلوشو‌بگpppیر...‌پسpppرم‌عpppذاب‌می‌کشpppه...

جلوشو‌بگیر...‌می‌میره...برای‌چی‌این‌کارا‌رو‌کردی؟لیلیکا

می‌تونیاسپانوس تو‌ فقط‌ گذشته...‌ کار‌ از‌ ‌کار‌...ی‌کنمجلوشو‌بگیری...‌خواهش‌م

خواهرم‌تصمیم‌خودش‌رو‌گرفته...لیلیکااونااسپانوس کشتن‌ واسه‌ رو‌ کارا‌ اون‌ ‌ما‌

‌ی‌خواسppppتیم...‌فقppppط‌می‌کppppردیمنم‌پشیمونشppppون‌کppppنیم...‌منصرفشppppون‌کpppنیم...‌بpppه‌حرفشpppون‌بیpppاریم...‌آره،

‌بppppه‌حرفشppppون‌که‌آره،...‌واسppppه‌این...ی‌کردیمبیاریم،‌اون‌کارا‌رو‌م

‌تون‌قانونی‌نبود...‌به‌هppر‌دلیppل‌واما‌کارلیلیکا‌بهانه‌هم‌که‌شppکنجه‌می‌دادین،‌کppارتون

‌تونه‌درسppppت‌نبppppود...‌این‌حرفppppا‌نمی‌هزار‌تppوجیهی‌بppرای‌آزار‌و‌شppکنجه‌سی

نفر‌آدم‌باشه...‌...‌یهی‌زدیش‌از‌تأثیر‌این‌حرف‌مه‌همجلیکا

‌سطل‌آب‌و‌جریان‌برق...‌منتظppر‌تلفنهستن!...‌من

‌...‌تلفن‌نکن...‌منی‌بوسمکف‌پاهاتو‌ماسپانوس‌که...‌پدر...ی‌فهمییه‌پدرم...‌م

‌گوشی]رو‌تموم‌می‌کنن...‌‌تو‌یه‌بار‌کارجلیکا[ی‌داردرا‌برم

تونم‌تحمل‌کنم...‌این‌عذابو‌نمیاسپانوسمادرم‌هم‌نتونست‌تحمل‌بکنه...جلیکا

‌م‌مادر‌می‌شی...‌فرداهه‌روز‌خودت‌یاسپانوس‌‌کppهی‌فهمیکه‌مادر‌شدی،‌اون‌موقع‌م

...ی‌گفتمچی‌م‌‌کpppهی‌کنمخفpppه‌شpppو.‌خفpppه!...‌کاری‌مجلیکا

Page 72: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌74

‌بتونی‌گppوش‌بppدی...‌صppدای‌پسppرت‌روبشنوی...

‌جلوتppو‌بگppیره...‌فقppط‌کسppی‌نمی‌تونهاسپانوس‌ا‌آدمppیازت‌یه‌خواهش‌دارم...‌خواسته‌

‌شppه...‌بppه‌همین‌دم‌مppرگ‌بppرآورده‌می‌..‌یppه.خاطر‌ازت‌فقط‌یه‌چیز‌می‌خوام

چیز...بگو!...جلیکا

حقاسپانوس بیشتر‌ مادرت‌ به‌ دیگه‌ ‌االن‌می‌دم...

لفتش‌نده...جلیکا‌خاطر‌‌شما‌بهی‌دغدغه‌هایهمه‌‌کو‌پساسپانوس

‌خاطر‌برابpری‌و‌عpدالت...‌‌بود...‌بهاآدم‌خpppاطر‌صpppلح‌و‌‌تالشpppتون‌بهیهمه‌‌کو

آشتی‌بود...[ی‌گیرد‌میبا‌تلفن،‌شماره‌ا]خب...‌جلیکا

‌دسppت‌نگه‌ی‌کنمصبر‌کن!...‌التمppاس‌ماسپانوس‌‌منpppویدار...‌نکن...‌آخpppرین‌خواسpppته‌

...ی‌کنمکن...‌خواهش‌م‌برآورده‌گی‌که‌چppه‌مرگتppه؟...بنppال!...‌خب،‌نمیجلیکا

[ی‌گذاردگوشی‌را‌سر‌جایش‌م]‌تحمل‌مرگ‌پسرم‌رو‌ندارم...‌اول‌منواسپانوس

خالص‌کن...‌اول‌منو‌راحت‌کن...‌.ی‌کندسکوت.‌جلیکا‌به‌اسپانوس‌نگاه‌م

ی‌دارد.گوشی‌را‌دوباره‌برممی‌زند]لیلیکا رو[فریاد‌ بازی‌ این‌ دیگه‌ کافیه!‌ ‌‌

تمومش‌کنین...چی‌داری‌می‌گی؟جلیکا‌؟‌پسرتی‌فهمیپسرت‌رو‌نگرفتن...‌ملیلیکا

آزاده...دستگیرشاسپانوس پس...‌ من...‌ ‌خدای‌

نکردن...‌راست‌می‌گی؟

Page 73: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

75|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌خواهرش‌را‌تکان]بازی‌رو‌خرابش‌کردی‌جلیکا‌بppppازی‌رو‌خppppرابش‌کppppردی...‌[ی‌دهدمهمش‌زدی...‌به

را‌هل‌م]لیلیکا با[ی‌دهدخواهرش‌ تو‌چه‌فرقی‌ ‌‌‌این‌داری؟‌اگه‌این‌نهنگ‌سفیده،‌تو‌هم

‌ی‌کنیچشمی...‌فکر‌م‌ه‌دزد‌دریایی‌یهی...اینه‌یا‌بدی‌همه‌یسرچشمه‌

گناهه؟‌عنی‌این‌االن‌بییجلیکا‌‌تقصppیرا‌بppه‌گppردن‌این‌نیسppت!...یهمه‌لیلیکا

‌یفه‌یاون‌فقط‌یه‌جزء‌کوچیکppه‌کppه‌وظمنفور‌خودشو‌انجام‌می‌ده.

نیستش‌نکنیم؟‌به‌عنی‌سریجلیکا‌اگه‌اونو‌بکشppی‌چppه‌چppیزی‌رو‌می‌تpونیلیلیکا

‌تغیppیر‌بppدی؟‌یکی‌دیگppه‌رو‌جppایگزینشمی‌کنن...

عنی‌آزادش‌کنیم؟یجلیکام‌میاسپانوس همهیرمذارم‌ هم‌...‌ رو‌ ‌چی‌

‌م‌قسppم‌بچه‌...‌به‌سppری‌کنمفراموش‌م‌چی‌رو‌فرامpppppوش‌...‌همهی‌خpppppورمم...ی‌کنمم

‌که‌حکومت‌نظامی‌شروع‌بشه...هاالنلیلیکا‌یعpppppنیولش‌کpppppنیم،‌بpppppذاره‌بره؟‌آره؟‌جلیکا

‌خpppppوای‌بpppppه‌سpppppزای‌اعمpppppالش‌مینرسه؟...حرف‌بزن.

‌نه،‌بppه‌سppزای‌اعمppالش‌برسppه.‌امppا‌اینلیلیکاحلش‌نیست.‌هم‌راه

اینجلیکا اگه‌ تو‌خب،‌ رو‌راه‌طوره،‌ ‌حلش‌نشون‌بده...

‌تppppو‌خیلی‌از‌کشppppورا‌امسppppال‌اینppppا‌رولیلیکامحاکمه‌و‌محکومشون‌کردن...

‌‌اینppا‌وجppودیمگه‌نهppادی‌واسppه‌محاکمه‌جلیکاداره؟‌داره؟‌د‌حرف‌بزن.

...لیلیکا

Page 74: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌بن‌بست‌76

م]جلیکا را‌ م[ی‌قاپدتپانچه‌ د‌ برگرد!‌ ‌،ی‌گم‌برگرد...‌برگرد!...‌برگرد...!‌

‌.‌زانppوی‌کندپشpت‌م‌اسppپانوس‌بpه‌جلیکا‌می‌زنppد.‌جلیکppا‌بppه‌اسppپانوس‌نزدیppک

‌،‌تپانچه‌را‌آمpاده‌کpرده،‌بpه‌پسی‌شودم.ی‌چسباندگردن‌اسپانوس‌م

خواهر!...لیلیکای‌مانند.مانند‌عکس‌ثابت‌م

‌1980،آنکارا

Page 75: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

پرونده

‌نویس‌بنیppاد‌هppنر‌بهppترین‌نمایشppنامه‌‌ی‌جppایزهیبرنده‌1985سال‌‌در‌آنکارا

شدگان رانده بهویسندهن-‌

تار های‌شب قطبی یستاره‌ به ناچیز پیشکشی،تئاتر درس کالسهایقدرم‌گران دوستقادری للهنصرا

ترجمم-‌

Page 76: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

شینما‌یها آدم

‌معاون‌شرکت،سالهچهل‌وپنج‌تامر‌کارمند‌بانک،‌همسر‌تامر،سالهچهل‌نورگل

‌دانشجو،‌دختر‌تامر،سالهبیست‌شیمی‌معمار،‌برادر‌تامر،سالهچهل‌سونر

‌همسر‌سونر،سالهچهل‌ساعده‌شرکت‌مدیر،سالهپنجاه‌وپنج‌حمدی

کودکی،‌سالهچهل‌وپنج‌رعم دوران‌ ‌دوست‌دار‌‌کارخانه،تامر

1مرد‌مأمور‌دادستانی

عکاس2مرد‌

Page 77: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌در‌حppال‌وقppوع‌نمppایش‌در‌سppه‌مکppان:است

‌:‌زن‌و‌شppوهرک‌آپارتمppانیppاتاق‌نشیمن‌‌نحppوی‌تصppویر‌شppوند‌کppه‌القppاگر‌بایppد‌بهک‌کارمند‌باشند.ی‌‌یخانواده

‌بایpppد‌امکpppان‌:‌تpppا‌حدرpppدفpppتر‌کpppار‌عمنما‌باشد.‌خوش

‌کیpp:‌اتppاق‌مppدیر‌اتppاق‌مppدیریت‌حمppدی‌رسمی‌است.یاداره‌

‌رخpppدادها،‌لpppزوم‌امpppا‌در‌خالل‌وقpppوع‌در‌سppه‌مکppان،‌توأمppان‌از‌این‌اسppتفاده

ppول‌ک‌لحظهیppد.‌در‌طppد‌آمppپیش‌خواه‌‌گppاه‌نبایppد‌نمppایش،‌چیppدمان‌صppحنه،‌هیچ

نادیده‌گرفته‌شود.1981زمان:‌

مکان:‌استانبول

Page 78: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یک‌یپرده‌ک‌آپارتمانیاتاق‌نشیمن‌

‌‌و‌بpppای‌کندنورگpppل‌چpppراغ‌را‌روشpppن‌م‌.ی‌شpppppود‌در‌دسpppppت‌وارد‌مییپاکت‌ها

‌.‌در‌رای‌گpppذاردپاکت‌هpppا‌را‌روی‌مpppیز‌م‌.‌خستهی‌آویزد‌خود‌را‌می.‌مانتوی‌بنددم

‌پpppppاش‌خانpppppه‌را‌بpppppا‌و‌اسpppppت.‌ریخت‌‌ی.‌پppیژامهی‌کندحوصppلگی‌مppرتب‌م‌بی

‌هppایش‌همسppرش‌را‌روی‌مبppل‌و‌جوراب‌هب‌pp.‌بppا‌عصppبانیتی‌بیندرا‌روی‌فppرش‌م

‌.‌پاکت‌هpا‌رای‌کندحppال‌خppود‌رهایشpان‌م‌شpppیمی.‌ی‌شpppودم‌.‌در‌بpppازی‌کندبpppاز‌م‌‌را‌در‌دسppت‌داردیشکه‌کتاب‌ها‌درحالی.ی‌شودوارد‌م

جون‌اومدی؟‌مامانشیمی؟ی‌بینینمنورگل

باز‌که‌عصبانی‌هستی؟شیمی‌از‌صppبح‌تppا‌غppروب‌تppو‌اداره‌کppار‌کن...نورگل

‌بکن...‌عصppر‌بیppا‌خونppه...‌دوبppاره‌جppون‌همون‌آش‌و‌همون‌کاسppه...‌از‌زنppدگیم

‌دونم‌آدمم؟‌م‌دیگpppه...‌نمیه‌سpppیر‌شدا‌که‌حیوون؟یزنم؟‌ماشینم؟‌

خالیشیمی من‌ سر‌ رو‌ عصبانیتت‌ ‌چرا‌؟می‌کنی

بهالماشانورگل دست‌ خونه‌ تو‌ که‌ هم‌ تو‌ ‌‌.ی‌زنیوسفید‌نم‌سیاه

مامان!...شیمی‌یژامه‌شتو‌رو‌خدا‌وضع‌خونه‌رو‌ببین.‌پنورگل

‌رو‌مبppل‌افتppاده،‌جورابppاش‌رو‌زمینppه...‌س...‌انگppار‌قصppد‌و‌زیppر‌پppرده‌پیراهنش

Page 79: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

81|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

.غرض‌داره..رو‌سر‌خب،‌شیمی بابا‌عصبانیتت‌ ‌خالیخود‌

...کنسریخودت‌نورگل به‌ نگاه‌ اتاقت‌ه‌ وضع‌ ‌و‌

انداختی؟اتاق‌من‌تمیز‌و‌مرتبه...شیمی

و‌نورگل کهیکتابا‌ چی؟‌ کاغذا‌ و‌ ‌رو‌ادداشتا‌پال‌هستن؟...‌و‌پخش‌زمین

طوری‌درس‌می‌خونم‌مامان...‌من‌اونشیمی‌ه‌نگا‌بندازه،یو‌‌و‌باز‌کنه‌راگه‌کسی‌درنورگل

‌شدی...‌دختر‌بزرگی‌چی‌بگم؟‌تو‌دیگه‌کنن...‌منو‌سرزنش‌متهم‌نمی‌تو‌رو‌که

‌و‌درستدخppترش‌رو‌می‌کنن...‌می‌گن‌‌ای‌...‌به‌داروخppونه‌نکردهحسابی‌تربیت

‌...ی‌کنمکه‌می‌خppوای‌بppاز‌کppنی،‌فکppر‌م‌هیچ‌فppرقی‌‌با‌این‌شppلختگیتی‌ترسمم

با‌بقالی‌نداشته‌باشه...دراز‌]شیمی را‌ ممی‌کند‌پاهایش‌ جمع[ی‌نشیندو‌ ‌‌

...ی‌کنیم...‌جمع‌می‌کنیممطعنه‌نزن...نورگل

م‌هیشیمی جمع‌ کنم،‌ استراحت‌ ‌.ی‌کنمکم‌‌قدر‌خسته‌م‌که...‌بس‌که‌تموم‌روز‌اون‌رو‌از‌این‌کالس‌بppppppppppه‌اون‌کالس‌ما

بردن...‌دخترم‌تو‌بیشppتر‌تppو‌کافه‌هppا‌و‌رسppتورانانورگل

‌پpppppاش،‌و‌خسpppppته‌می‌شpppppی...‌ریخت‌س...‌ریخته‌همه‌چی‌ب‌پاش...‌همه‌و‌ریخت

‌و‌رشppو‌این‌دوروبر‌بلند‌شو‌دخترم...‌پا‌جppppور‌کن..‌تppppو‌این‌خونppppه‌دلم‌و‌جمع

می‌گیره...دیگه‌شیمی کن!‌ دلتیصبر‌ بعد‌ سال‌ ‌ه‌

‌گppppppیره...‌از‌دسppppppت‌من‌خالص‌نمیمی‌شی...

Page 80: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌82

‌تونppه‌تppو‌بppا‌این‌شppلختگی،‌متین‌هم‌نمینورگل‌چی‌گppرد‌همه‌یه‌عقب‌رو‌تحمل‌کنه...‌با

مون‌پست‌می‌کنه...رارو‌دوباره‌بآره؟شیمی منو؟‌ می‌کنه؟‌ پست‌ ‌منو‌متین‌

‌پلیppوری‌را‌کppه‌]؟ی‌بینینخندون...‌مگه‌نم[ی‌دهداز‌پاکت‌درآورده‌نشان‌م

‌متین؟[ی‌شودنرم‌و‌مالیم‌م]نورگل‌‌تو‌کافppه‌داشppتیم‌چppایی[مغppرور‌و‌بppا‌فخر]شیمی

‌.‌نسرین‌و‌فاتوش‌هم‌با‌منی‌خوردیمم‌رو‌مppیز...اومppد‌ه‌پاکت‌ی‌دفعه‌هیبودند.‌

‌سppرمو‌بلنppد‌کppردم‌مppتین‌بppود...‌گفت:‌»امppروز‌بppا‌هم‌آشppنا‌شppده‌بppودیم«...

‌قدر‌حال‌کردم‌که‌مامان...‌نسppرین‌اون‌...ی‌آمدم‌نظر‌خوشppحال‌به‌ظاهر‌هم‌به

‌اش‌معلppوم‌بppود...مچی‌از‌چش‌ppاما‌همهچنان‌حسودی‌منو‌می‌کنه‌که...

چشم‌ایننورگل جلو‌ کافه‌ها،‌ تو‌ ‌همه‌طوری‌‌مخpppدا‌چش‌pppبهت‌کادومpppادو‌نpppده...‌به

شی...بعدش...‌‌سقط‌میی‌خوریموشیمی شدیم‌ متین‌ ماشین‌ سوار‌ ‌بعدشم‌

‌اومدیم...‌از‌عمppد‌خواسppتم‌نسppرین‌روش‌برسونه...ه‌هم‌به‌خون

‌قppدر‌بppبین!‌پهلppو‌دوسppتات‌بppا‌متین‌ایننورگل‌کنن‌کpppه‌تکلppف‌نبppاش...‌نگppاه‌نمی‌بی

...هانامزدین،‌از‌دستت‌درش‌میارن‌‌؟...‌نpppه‌مامpppان.‌اون‌بpppدون‌منین‌رومتشیمی

تونه‌زندگی‌کنه...‌نمی‌اینppو‌نگppو...‌هppر‌کسppی‌آرزوی‌یکی‌مثنورگل

‌اونppppو‌داره...‌هرچقppppدر‌هم‌کppppه‌تیپ‌داره...‌پول‌چنانی‌نداشته‌باشه...‌بچه‌آن

‌،دار‌اینpppو‌فرامpppوش‌نکن...‌آدم‌مpppایهخواهان‌زیاد‌داره...

خوشگلم...شیمی منم‌ باشه،‌ پولدار‌ اون‌ ‌اگه‌

Page 81: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

83|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌شppه...‌دانشppگام‌هم‌کppه‌داره‌تمppوم‌می‌دخppتری‌مث‌منppو‌از‌کجppا‌می‌تونppه‌گppیر

‌کpppه‌پpppول‌نیسpppت‌چی‌بیpppاره؟...‌همهppppته‌حتppppه‌نتونسppppان...‌آدمی‌کppppامام‌

‌تموم‌کنppه،‌تppا‌دلت‌بخppواد،‌دبیرستانشو‌حال‌بهppتر‌از‌من‌هر‌پول‌داشته‌باشه،‌به

د.‌آگیرش‌نمیکوچه‌ها‌پر‌از‌دختره...نورگل

خب،‌پر‌از‌پسر‌هم‌هست.شیمینورگل ‌با‌این‌طرز‌فکرت‌شانسی‌رو‌که‌تا‌دم

در‌اومده‌از‌دست‌می‌دی.شه...‌طوری‌نمیشیمی

‌جpppایی‌را‌عمpppر،‌در‌دفpppترش‌بpppا‌تلفن.ی‌خورد.‌تلفن‌زنگ‌می‌گیردم

الوووو...شیمیالوعمر

بفرمایید.شیمیس؟‌تامر‌خونهعمر

هنوز‌نیومده...شیمیشما؟عمر

من‌دخترشم.شیمی‌اسمت‌چیه؟،ببینمعمر

شیم.یشیمید؟‌آجان،‌بابا‌کی‌می‌شیمیعمر

کم‌باید‌پیداش‌شه.‌دیگه‌کمشیمی‌بppبین‌دخppترم،‌اسppم‌من‌عمppره...‌عمppر،عمر

‌بگpppو‌عمpppوعمر‌زنpppگ‌زده‌بpppود...‌از‌یدوسppتای‌دوران‌دبیرسppتان...‌شppماره‌

‌‌دلم[ی‌گوید‌تلفن‌را‌م‌یشpppppppppماره]من...‌‌خیلی‌واسه ‌باهppام‌ش‌تنگ‌شده...‌حتمppا

تماس‌بگیره...همین‌که‌اومد؟شیمی

Page 82: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌84

‌فردا.‌رم.‌فردا،‌پس‌االن‌دارم‌بیرون‌میعمر‌اهر‌موقع‌دلش‌خواست‌زنگ‌بزنه...‌حت

ppرای‌منشppم.‌بppه‌من‌نباشppامیماگppپیغ‌‌بذاره،‌باشه‌دخترم؟

باشه.شیمیخب،‌دخpppppppppppppترم،‌چش‌pppppppppppppخیلیعمر

‌...،‌خیلی‌سالم‌برسppون...‌بppهی‌بوسمممادرت‌هم‌عرض‌ادب‌دارم.

[ی‌کندقطع‌م]م‌مچش‌روشیمیکی‌بود؟نورگل

‌کییدوست‌دوران‌دبیرستان‌بابا‌بود...‌شیمیبه‌اسم‌عمر.

د...‌آادم‌نمییعمر؟‌عمر،‌عمر...‌نورگلباید‌شیمی کجا‌ دورانیاز‌ بیاد؟...مگه‌ ‌ادت‌

؟ی‌شناختیمدرسه،‌بابا‌رو‌م‌بابppات‌خیلی‌از‌دوسppتاش‌بppرام‌گفتppه...نورگل

‌که‌با‌پاکت‌ها‌به‌درحالی]ها...‌عمر،‌عمر...‌‌رو‌جمppppع‌کن‌اینجاها‌[ی‌رودآشppppپزخانه‌م

دیگه...‌هppای‌پشت‌پppرده‌و‌جوراب‌یشیم‌پیراهن

‌.ی‌زنند.‌در‌می‌داردروی‌زمین‌را‌بppppppرمی‌کند.شیم‌در‌را‌باز‌می

سامسون]تامر میبا‌ وارد‌ دست‌ در‌ ‌[ی‌شودتی‌سالم.

سالم‌باباجون...شیمیس؟‌تو‌آشپزخونهتامر

باز‌هم‌از‌دستت‌عصبانیه...شیمیچرا؟تامر

‌های‌در‌دستش‌و‌پیراهن‌و‌جوراب‌شیمیی‌دهد.‌روی‌زمین‌را‌نشانش‌میژامه‌یپکار‌کنم؟‌با‌عجله‌دراومدم...‌چی

‌نریز...رسید‌طوری‌هرجا‌‌باباجون‌همینشیمی

Page 83: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

85|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

از‌دست‌تو‌سر‌منم‌داد‌می‌زنه...‌[طpppرف‌آشpppپزخانه‌داد‌می‌زند‌کنان‌به‌خنpppده]تامر

...رگلوونورگل،‌نوه؟یی‌چی[با‌صدایی‌عصبانی]نورگل

‌تونی‌ببین...‌امشب‌هر‌کاری‌بکنی‌نمیتامرعصبانیم‌بکنی.

اضافهشیمی حقوقت‌ به‌ بابا؟‌ مگه‌ شده‌ ‌چی‌کردن؟

‌تر...‌امروز‌کار‌رو‌تموم‌از‌اون‌هم‌مهمتامر‌‌.ی‌گppیردشppیم‌پیژامppه‌را‌میاز‌دسppت‌]کppردم‌‌پرونppده‌رو‌[ی‌کندهpppایش‌را‌عpppوض‌م‌لباس‌مppو‌رورسی...‌حppاال‌‌دست‌حساب‌دادم

‌از‌ماسppت‌بکشppن‌بppبینم...‌حppاال‌بppبینن‌ها‌لppیره‌متضppرر‌کppردن‌دولت‌رو‌میلیونده...‌چه‌معنی‌می

کار‌کردی؟‌باز‌چیشیمیدادیتحقیقات‌تامر نشون‌ باالخره‌ ماهه‌م‌ ‌ه‌

‌مشppت‌دزدی‌و‌هیکه‌چقدر‌حق‌با‌منه.‌‌‌پدرشppونیلی‌ها‌اونم‌مستند.‌خ؛اختالس‌د.‌اونم‌چه‌پدر‌دراومدنی...‌حppاال‌آدرمی

‌می‌بینن،‌ببین...‌وقتی‌پرونده‌رو‌تمام‌و‌کمppال‌رو‌مppیز‌مppدیر‌گذاشppتم،‌طppرف

‌...‌بppهی‌آوردداشppت‌از‌تعجب‌شppاخ‌درم‌دبیرخونppه‌هم‌دادم‌و‌شpppماره‌و‌تpppاریخ

‌‌بppای،‌پرونده‌ای‌کندکیفش‌را‌باز‌م]گرفتم...‌‌هاش‌‌فتوکپی[ی‌آورد‌قرمزرنpppگ‌درمیپوشه‌

‌چppppیزایی‌هم‌اینجاسppppت...‌بppppبین‌چه‌دسppppتگیرم‌شppppده...‌چppppه‌تخلفppppا‌و

‌...‌آدمpppا‌چpppهییو‌اختالسا‌شpppکنیا‌قانون‌کنن...‌بگppیر‌بppبین...‌بگppیر‌کppارا‌کppه‌نمی

خودت‌بررسی‌کن...رم.‌آمن‌که‌سر‌درنمیشیمی

بهیخوردنه...‌وقت‌امشب‌تامر نگاه‌ ‌ه‌

Page 84: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌86

‌کم‌بایppد‌راکی‌مونppده‌هیخچال‌بنppداز...‌یباشه...‌.‌تppامر‌از‌سppری‌رودشیم‌به‌آشپزخانه‌می

‌.‌برخی‌ازی‌کندپرونده‌را‌بررسی‌م‌لذتی‌کند.اسناد‌را‌روی‌میز‌پخش‌م

‌بگیر‌بابا.[ی‌گردد‌در‌دست‌برمیشه‌ایبا‌ش]شیمیاینتامر این،‌‌وایستا!‌ نیست.‌ ‌هیکافی‌

‌کنpppه...‌تpppا‌هpppوا‌گیالس‌رو‌هم‌پpppر‌نمی‌کی‌از‌بقالی‌بگppیر‌و‌بیppار.یتاریک‌نشده‌

‌ه‌دونppهی‌pp[ی‌آورداز‌کیppف‌پppولش،‌پppول‌درم]‌‌رو‌بخpppppر...‌واالیش‌درصدسpppppی‌وپنجی‌دهکفاف‌نم

ی‌شود.شیم‌خارج‌و‌نورگل‌وارد‌میباز‌هم‌می‌خوای‌بخوری؟نورگل

آره.تامراینا‌رو‌از‌رو‌میز‌جمع‌کن.نورگل

بده...یتامر من‌ به‌ نامه‌ پاکت‌ یه‌ پاکت‌ ‌ه‌بزرگ.

پس‌پدرشون‌رو‌می‌خوای‌دربیاری...نورگلواتامر خیلییستاوایستا!‌ اینا‌ وایستا!‌ ‌!‌

مهم‌اند..جمعشون‌کن...‌می‌خوام‌غذا‌بیارم...نورگل

‌‌این‌پرونده‌روی‌کند[که‌جمع‌م‌درحالی]تامر‌‌رو‌تpppو‌دردسpppریلی‌ها؟...‌خی‌بیpppنیم

‌ها‌ضppرر‌می‌ندازه...‌دولت‌رو‌از‌میلیوندم.‌و‌زیان‌نجات‌می

‌عنppوان‌جppایزه‌بppه‌خوبppه،‌دو‌میلیونشم‌بهنورگل‌ادم‌بنداز،‌دوهزار‌لیرهیتو‌می‌دن.‌صبح‌

از‌سحر‌قرض‌گرفتم.واسه‌چی؟تامر

‌ه‌سر‌بppه‌سppوپرمارکت‌زدیم...یسر‌راه‌نورگلپولم‌نرسید.

Page 85: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

87|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

سرتامر می‌دیم،‌ پس‌ بهش‌ بعد‌ روز‌ ‌دو‌رسه.‌برجم‌داره‌می

فردا‌اونانورگل گفتم‌ کارمندن...‌ ما‌ مث‌ ‌هم‌دم.‌پس‌می

بهتامر کردی...‌ فراموش‌ کن‌ ‌خدا‌وانمود‌‌‌ایppاب‌ویاندازه‌‌..‌فقط‌به.پولی‌نمونده

پول‌داریم.‌ذهابواسهنورگل داری...‌یچطور‌ پول‌ مشروب‌ ‌‌

[ی‌شودداخل‌آشپزخانه‌م]میبا‌]شیمی وارد‌ دست‌ در‌ راکی‌ ‌[ی‌شودک‌شیشه‌

ه‌چیزایی‌از‌بقالی‌خریدین.یمن‌نخریدم...تامر

وارد‌بشقاب‌با]نورگل دست‌ در‌ ‌هایی‌‌هزار‌لppیره‌‌من‌خریppدم...‌سهی‌شppود[م

شد..ی‌کنیمخب،‌پرداخت‌متامر

یpppppppکی‌یpppppppه‌کمکی‌بکنه...‌یخدای‌من،‌نورگل‌ه‌چppیزی‌همیبده‌‌‌خدا‌نیست‌بگه‌یبنده

من‌ببرم...‌که‌یشppیم‌بppه‌مppادرش‌کمppک‌در‌حین‌این

‌‌بppزرگیی،‌تppامر‌هم‌پppاکت‌نppامه‌ی‌کندم‌‌قرمppزی.‌مدارک‌داخل‌پوشه‌می‌کندپیدا‌

‌.‌پppاکت‌رای‌دهدرا‌در‌درون‌پاکت‌جای‌م‌.‌داخppلی‌کندبوفه‌پنهppان‌م‌با‌دقت‌داخل

‌می‌گذارد‌قرمز،‌چیزهای‌دیگری‌یپوشه‌‌در‌.‌مقداری‌راکیی‌گذاردم‌و‌روی‌بوفه

‌.‌در‌حین‌خppوردنی‌ریppزدداخppل‌لیppوان‌مغداهایشان،‌تلفن‌زنگ‌می‌زند.

‌.‌وقppppتیی‌ماندمنتظppppر‌م]الpppو...‌الpppووو...‌شیمی‌،‌تلفن‌رای‌شppنودطppرف‌خppط‌نم‌آن‌صppدایی‌از

‌کی‌به‌اسppم‌عمppری‌راستی،‌[ی‌کندقطع‌مداشت‌بابا...‌زنگ‌زده‌بود،‌باهات‌کار

عمر؟تامردوست‌دوران‌دبیرستانت‌بوده...شیمی

Page 86: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌88

کی؟تامرکمی‌قبل‌از‌اینکه‌بیای...شیمی

‌می‌گیرد‌ی‌دهدشیم‌میکه‌را‌کاغذی‌‌تامر.ی‌شودتلفن‌بکند،‌بلند‌م‌و‌برای‌اینکه‌‌بppppیرون...‌هppppری‌رمگفت‌االن‌دارم‌م

بخوای‌می‌تونی‌زنگ‌بزنی...‌موقع‌کppppه‌خیلی‌پولppppدار‌شppppده...‌خیلی‌وقتهتامر

‌...‌از‌کجppا‌شppمارهی‌بیppنیمهمدیگه‌رو‌نمتلفن‌منو‌پیدا‌کرده؟

نپرسیدم‌شیمی‌بار‌دیگریشیم‌زند،‌‌تلفن‌دوباره‌زنگ‌می

ی‌دهد:و‌جواب‌ممی‌شود‌بلند‌الو...‌الوووو...

فورا‌قطع‌نکن.تامرد‌که...‌آصدا‌نمیشیمی

سکه‌اتامر تلفن‌ از‌ گرفتهیممکنه‌ تماس‌ ‌‌کم‌صبر‌کن...‌هیباشه...‌

‌گوشpppppppی‌را]مو‌سppppppر‌بردی...‌ه‌ا...‌حوصلشیمی[ی‌گذاردم

...ی‌کردیکم‌صبر‌م‌هیخوب،‌تامرچی؟‌واسهشیمی

‌‌زنگ‌می‌زنن...‌بعدشمیاز‌تلفن‌سکه‌اتامرره‌سکه‌بندازن...‌ادشون‌میی

کافر‌همه‌را‌به‌کیش‌خود‌پندارد...نورگلادشون‌نره...یخب‌شیمی

شیطنت‌نکن...تامرخوردیاگه‌شیمی زنگ‌ دیگه‌ بار‌ خودت،ه‌ ‌‌

گوشی‌رو‌بردار،‌صبر‌کن‌بابا‌جون...م‌نریز...‌هباز‌اعصابم‌رو‌بهتامر

نمیشیمی تلفن‌ بغل‌ دارم،‌ امتحان‌ ‌تونم‌فردا‌منتظر‌انداختن‌سکه‌باشم...

درستامر زودتر‌ رهرچه‌ تموت‌ باو‌ و‌ کن‌ ‌م‌

Page 87: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

89|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌عروسppی‌مناسppبت‌اون‌محمppدآقای‌بیکن...

اسم‌نامزدم‌متینه.شیمیاحمقیه...‌تامر تمامیپسر‌ ابله‌ ‌عیار...‌ه‌

تربیت.‌ادب،‌بی‌بیخیال‌باباجون...‌کش‌نده...‌بیشیمی

تو‌چی‌می‌گی؟تامرگم.‌چیزی‌نمیشیمی

اگه‌‌نمیتامر بگی...‌ هم‌ دختریتونی‌ ‌ه‌‌داروسppppاز‌مث‌تppppو‌از‌همچین‌احمقی

‌چی‌می‌گن؟‌آخه‌خوشpppش‌بیpppاد،‌بهشاون‌الیق‌توئه؟

‌گه‌رسه‌می‌گربه‌دستش‌به‌گوشت‌نمینورگل‌‌ی...‌بچه‌دهپیppppف‌چppppه‌بppppویی‌می‌پیف‌داریه...‌بذار‌دخترم‌یppه‌عمppر‌راحت‌پول

دهن‌نمونه...‌به‌باشه...‌مثل‌ما‌دستدهنیم؟‌به‌مگه‌ما‌دستتامر

ب‌ppو‌تو‌کلوی‌خوریم‌م1نه‌پس.‌تppو‌بوغازنورگل.ی‌کنیمشب‌رو‌صبح‌م

کلو‌بیتامر تو‌ شب‌بخوابی‌ و‌ ‌اونجارو‌ا‌؟‌یهسحر‌کردن،‌زندگ

ی‌شود.زند،‌تامر‌بلند‌م‌زنگ‌می‌تلفنالو...الو...الووو...

‌‌کن‌بابppppاجون...‌ممکنppppه‌سppppکه‌رورصبشیمیبندازن‌و‌صحبت‌بکنی...

‌‌عیب‌از[ی‌کندقطppع‌م‌]الppو...‌الppووووو...تامرتلفن‌نباشه؟

قبل‌حرف‌زدیم...‌کم‌هینورگل‌تنگه‌ی‌استانبول‌که‌دریpای‌سppیاه‌را‌بppه‌دریpای‌مرمpره‌ارتبppاط‌بوغاز:‌1

‌می‌دهد‌و‌شهر‌استانبول‌را‌به‌دو‌بخش‌اروپایی‌و‌شبه‌جزیره‌ی‌آنppاتولی‌تقسیم‌می‌کند؛‌به‌دلیل‌قرار‌گppرفتن‌رسppتوران‌ها‌و‌کلوب‌هppا‌و...‌در‌این‌نقطه،‌بوغاز‌یکی‌از‌دیppدنی‌ترین‌محل‌هppای‌تفppریحی‌اسppتانبول‌به‌شppمار

می‌رود.‌م

Page 88: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌90

میشماره‌ا]تامر را‌ تلفن‌[ی‌گیرد‌ ‌ما‌سونر!...‌‌،ی‌داریمزنگ‌می‌خوره،‌گوشppی‌رو‌بppرم

‌د...‌ممکنppppه‌تلفن‌آامppppا‌صppppدایی‌نمی‌ه‌زنگیشه‌‌مشکلی‌داشته‌باشه؟...‌می

[.ی‌ماند.‌منتظر‌می‌کندقطع‌م]به‌ما‌بزنی؟‌ی‌خورد.تلفن‌زنگ‌م

‌؟...ی‌کppنیکppار‌م‌الو...‌ها،‌سونر!...‌چی‌...‌از‌این‌طرفای‌نوشمدو‌گیالس‌م‌کیی

‌رد‌شppppدی‌یppppه‌سppppر‌بpppزن...‌بpppا‌هم...‌ی‌کنیمدل‌م‌...‌درد‌وی‌خوریمم

‌و‌گppppppوییمی‌رود‌غره‌‌نورگppppppل‌چشمی‌کند.طرف‌تامر‌حرکت‌م‌به

‌کم‌دور‌هیرا‌هم‌با‌خودت‌بیار...‌‌دهعسا.ی‌شینیمهم‌م

من‌باید‌درس‌بخونم...شیمیتو‌هم‌زنگی‌زنمباشه...باشه‌سر‌متامر ‌...‌

[ی‌کندقطع‌م]بزن...‌خداحافظ...‌؟ی‌کنیواسه‌چی‌دعوتشون‌منورگل

کلومتامر دو‌ بشه‌ نیست‌ کسی‌ که‌ ‌اینجا‌‌باهpاش‌حppرف‌زد...‌مppاجرای‌امppروز‌رو

می‌تونم‌واسه‌سونر‌تعریف‌کنم.‌خppppودش‌بس‌نیسppppت،‌زنشppppم‌دعppppوتنورگل

‌شppه؟...‌تو‌هیچی‌سرت‌نمی‌،...ی‌کنیم‌چppppیزمون‌حppppرف‌بعppppدش‌هم‌از‌همه

د...‌آدرمی‌دیگه.ی‌زنیمه‌تعارف‌میخب،‌معموال‌تامر

اگه‌بیاد‌چی؟نورگل‌کم‌هیچی‌می‌شppppه‌بیppppاد؟‌فppppوقش‌‌مگهتامر

‌ریزه...‌اونم‌که‌هم‌میه‌اعصابمون‌رو‌ب...یمعادت‌کرد

زیادشیمی رو‌ تلویزیون‌ و‌ رادیو‌ ‌صدای‌نکنین...

Page 89: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

91|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌در‌حppال‌.‌نورگلی‌رودبه‌اتاقش‌م‌یشیم‌هppا‌را‌تppرتیب‌آن‌جمع‌کردن‌میز‌است.‌به

‌ی‌شppود.‌تامر‌بلنppد‌می‌بردبه‌آشپزخانه‌م‌.‌صppppدایی‌کندو‌ضppppبط‌را‌روشppppن‌م

‌ی.‌صppدای‌شppودوارد‌م‌نورگل.‌موسppیقی.ی‌کندضبط‌را‌کم‌م

بریم‌بگیریم‌بخوابیم...تامررو‌باید‌بشورم...‌ظرفانورگل

بیا‌بابا...تامر‌اگpppه‌واسpppه‌فpppردا‌بمونpppه،‌مگس‌جمpppعنورگل

می‌شه.بیاتامر چیه...‌ مگه‌ شه،‌ جمع‌ مگس‌ ‌خوب‌

دیگه...‌گفتم‌نه...[ی‌شوداز‌دستش‌رها‌م]نورگل

چقدر‌باید‌از‌دست‌تو‌بکشم‌من؟تامر[ی‌رودبه‌آشپزخانه‌م]خب،‌نکش!...‌نورگل

‌‌پر‌کن...وسطل‌ر‌قبل‌از‌خوابصدای‌نورگلآب‌دوباره‌قطع‌شده...

‌امان‌از‌دست‌این‌زن!...[عصبانیت‌با]تامری‌رود.نور‌م

‌زنppد.‌صبح.‌ساعت‌با‌صدای‌بلند‌زنگ‌می‌.‌به‌اتppاقی‌شودنورگل‌از‌اتاقش‌خارج‌م

‌.‌روی‌مبppلی‌آید.‌تppامر‌می‌رودشppیم‌می‌‌کppه‌در‌دسppتینه‌ای.‌خیره‌به‌آی‌نشیندم

‌تpppراش،‌اصpppالح‌دارد،‌بpppا‌ماشpppین‌ریش‌شppیمینورگppل‌و‌سpppپس‌‌.‌ابتpppدای‌کندم

‌.‌نورگppل‌بppه‌آشppپزخانهی‌شppوندداخppل‌م.ی‌رودم

بذارید‌واسه‌چایی‌آب‌جوشتامری‌رود.شیم‌به‌آشپزخانه‌می

‌سطل‌رو‌که‌پر‌نکردی...[ی‌شودوارد‌م]نورگلآب‌نیومد‌که...تامر

ومد...‌ا‌میی‌کردیکم‌صبر‌م‌هیاگه‌نورگل

Page 90: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌92

‌آب‌نیست.[ی‌شودوارد‌م]شیمینمیتامر قسمت‌ خونه‌ این‌ تو‌ ‌هیشه‌‌حاال‌

استکان‌چایی‌بخوریم‌نه؟و‌چطوری‌بشورم؟‌رو‌صورتم‌دستشیمی

‌خورده‌آب‌هسppت...‌بppا‌دقت‌هیتو‌حموم‌نورگل‌[ی‌اندازدو‌نگاهی‌ممی‌کند‌در‌را‌باز‌]بریز...‌

سرایدار‌باز‌نون‌نیاورده...نون‌تامر بس‌ باالخرهی‌خوریممخشک‌از‌ ‌‌

دندونامون‌می‌شکنه.نداریم.خشکم‌حتی‌نون‌نورگل

‌.‌اصppالح‌تppامری‌رودبppه‌اتppاقش‌منورگpل‌‌تppراش‌را‌تمام‌شده‌است.‌ماشppین‌ریش

‌را‌که‌موهای‌ریppز‌آن‌.‌درحالیی‌کندباز‌م‌،‌نورگpppلی‌کنددر‌زیرسpppیگاری‌خpppالی‌م

.ی‌بیندو‌ممی‌شود‌وارد‌‌ریppزه‌تppو‌خونppه...‌بppرو‌تppو‌حمppوم‌می

خالیش‌کن...ی‌رود.تامر‌نق‌زنان‌م

‌[ی‌آید،‌می‌کندرا‌خشک‌مصورتش‌که‌‌درحالی]شیمیبازم‌دیرم‌شد...

جای‌حرف‌زدن‌حاضر‌شو...‌بهنورگل‌‌این‌پppیرهن[ی‌آیدبpppا‌پیراهpppنی‌در‌دسpppت‌م]تامر

چرکه...‌می‌رسppppppppهخب،‌وقppppppppتی‌هرجppppppppا‌که‌نورگل

شه‌دیگه...‌،‌کثیف‌میی‌ندازیشمکار‌کنم؟‌چیتامر

پیرهن‌برو...‌بدوننورگلدارم...‌ه‌دونه‌تمیزشو‌از‌تو‌کمد‌برمییتامر

منورگل چرا‌ نندازیشی‌پرسیخب‌ دوباره‌ ‌؟‌رو‌زمین!...‌بذارش‌تو‌حموم...

‌شppیم‌بppای.‌ی‌رودزنان‌به‌حمppام‌م‌تامر‌نقرا‌یشلباس‌ها‌عجله ‌.می‌پوشد‌

Page 91: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

93|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

.‌را‌در‌دست‌داردیشکتاب‌هاپول‌ندارم...‌واسه‌اتوبوسشیمی

وایستا!...‌یه‌چیزی‌بخور...نورگلمیشیمی ساندویچ‌ دیرمی‌خرمه‌ داره‌ ‌...‌

شه...‌میی‌شود.تامر‌وارد‌م

دی؟‌شیم‌مییپول‌اتوبوس‌به‌نورگلپول‌نیست...تامر

پیاده‌بره؟نورگلاینتامر نه...‌‌دیگه‌ که‌ هم‌ کیف]قدرا‌ ‌از‌

[ی‌دهدپولش،‌پول‌م‌‌کppه‌انگppار‌پppولی‌شودشیم‌میمتوجppه‌اشاره‌]نورگل

‌کم‌دیگpppه‌بpppده...‌داره‌‌هی‌[کppppافی‌نیستنه‌می‌ره...وبدون‌صبح

نه‌بخور...وخب،‌صبحتامردیرم‌شده‌بابا...شیمی

کم‌زودتر‌بیدار‌شو‌خب...‌هیتامربود...شیمی چار‌صبح‌ خوابیدم،‌ را]وقتی‌ ‌پولی‌

[ی‌گppppppیرد،‌می‌دهدکppppppه‌پppppppدرش‌م ‌‌فعال.خداحافظ

‌ور‌خیابون‌سالمت‌دخترم...‌وقتی‌اون‌بهنورگلری،‌مواظب‌باش...‌می

‌خارج‌]ور...‌خوای‌بیا‌خودت‌ببر‌اونمی‌شیمی[ی‌شودم

‌ه‌خppانومم،‌امppایلفتش‌نppده‌دیگه...‌من‌نورگل‌زودتر‌از‌تو‌حاضر‌شدم...‌داره‌دیرمون

شه...‌اتوبوسو‌از‌دست‌می‌دیم...‌می‌جورابppای[‌می‌پوشدهppایش‌را‌‌بppا‌عجلppه‌لباس]تامر

تمیزم‌کجان؟شون.یشگی‌جای‌همنورگل

شون‌کجاست؟‌جای‌همیشگیتامر‌‌بگppیر!...[ی‌شودو‌خارج‌م‌بppا‌عصبانیت‌وارد]نورگل

Page 92: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌94

‌اونای‌دیگه‌رو‌هم‌بذار‌تو‌حمppوم...‌هppر‌از‌پنجره‌نگppاه‌]ن...ه‌روز‌این‌گوشه‌افتاد

‌حاضر‌نشدی؟[ی‌کندمحاضرم...‌حاضرم...تامر

‌.ی‌پوشدهppایش‌را‌م‌تppامر‌پppالتو‌و‌کفش‌...‌کمی‌بعppppد...‌در،ی‌شppppوندخppppارج‌م

‌.‌مpppردی‌داخpppلی‌شpppودصpppدا‌بpppاز‌م‌بی‌...‌در‌اتاق‌نشیمن‌دنبppال‌چppیزیی‌شودم‌همه‌.‌داخل‌بوفppه‌و‌گنجه‌هppا‌را‌بی‌گرددم‌ی‌خواهد.‌درسppت‌زمppانی‌کppه‌می‌ریppزدم

‌‌قرمppز‌رایوارد‌اتاق‌خواب‌شود،‌پوشppه‌‌‌کpppppppهی.‌لحظه‌ای‌دارد.‌بpppppppرمی‌بیندم‌‌آرام‌خارج‌شود،‌چشppمش‌بppهی‌خواهدم

‌.‌اتppاقی‌گppیرد‌میتلفن‌می‌افتد.‌شماره‌ا‌.‌تلفن‌زنpگی‌شودحمدی‌با‌نور‌روشن‌م

زند.‌میالو...حمدی

منم...1مرد‌؟ی‌زنیاز‌کجا‌داری‌زنگ‌محمدی

شون...ه‌از‌خون1مرد‌پیداش‌کردی؟حمدی

کردم...‌1مرد‌ پیدا‌ پوشه‌یآره،‌ با‌ پرونده‌ ‌یه‌قرمز

دست‌نکن..‌زود‌بیا...‌دستحمدی[ی‌کند‌قطع‌م‌راتلفن]باشه...‌1مرد‌

.ی‌رودنور‌م‌.‌پppالتواش‌رای‌شppودشppب.‌تppامر‌وارد‌م

‌‌کسpیی‌شpود.‌وقppتی‌متوجpه‌می‌آویزدم‌‌و‌از‌جیبشی‌نشppینددر‌خانppه‌نیسppت،‌م

‌.ی‌آورد‌زردرنگی‌را‌درمینppppppppامه‌‌پاکت‌.ی‌خواندکه‌داخppل‌آن‌اسppت‌مرا‌کاغذی‌

‌متعجب‌اسpppppت.‌دوبpppppاره‌و‌دوبpppppاره‌.‌با‌شک‌و‌تردید‌به‌تلفن‌نزدیکی‌خواندم.ی‌گیرد‌را‌می.‌شماره‌ای‌شودم

Page 93: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

95|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

تمومتامر ‌الووو...‌سونر؟‌منم...‌کی‌کارت‌‌...‌آره...‌ازی‌کنیمشه؟....‌صحبت‌م‌می

‌محل‌کارت‌درنیا...‌از‌خونه‌دارم‌تماس‌م‌پیشppت...‌وقppتی‌آ...‌دارم‌میی‌گیرمم

‌...‌انگppار‌دارهی‌کppنیماومppدم،‌صppحبت‌م‌م‌آخpppط‌رو‌خpppط‌می‌افتpppه...‌دارم‌می

‌تلفن‌را‌قطpppع‌]پیشpppت...‌جpppایی‌نpppرو...‌[ی‌دارد.‌پالتواش‌را‌برمی‌کندم

‌‌ازی‌خواهدمتppامر‌‌کppه‌یدرسppت‌لحظه‌ا.خانه‌بیرون‌برود،‌تلفن‌زنگ‌می‌زند

‌الppو...‌سppونر؟...‌وقppتی‌اومppدم‌حppرف‌م...‌نppppه...‌آ...‌نppppه،‌دارم،‌میی‌زنیمم

‌بppه‌منppه...‌الزم‌نیسppت...‌خب،‌من‌راجع‌مدم...‌باشه...‌منتظpرتم...وا‌داشتم‌می

‌.‌پpppppالتو‌را‌دوبpppppارهی‌کندتلفن‌را‌قطpppppع‌م]‌.‌روی‌مبpppلی‌رود.‌بpppه‌فکpppر‌فpppرومی‌آویpppزدم

[ی‌کندفکر‌مهمچنان‌می‌افتد.‌.بار‌دیگر‌تلفن‌زنگ‌می‌زند

‌‌الو...الو...‌الppو...[دارد‌گوشی‌را‌برمی]‌.‌وقpppتی‌صpppداییی‌ماندمنتظpppر‌م]الppووو...‌

[ی‌نشیند.‌می‌کند،‌قطع‌می‌آیدنم‌.‌تppامر،‌نامppه‌رای‌شppوددر‌خروجی‌بppاز‌م

‌که‌طppبیعی‌.‌برای‌اینی‌گذارددر‌جیبش‌م‌یو‌معمpppولی‌جلpppوه‌کنpppد،‌روزنpppامه‌ا

‌‌کppه‌روزنامppهی‌کند‌و‌وانمود‌می‌داردبرم.ی‌خواندم

‌.‌چppراغ‌رای‌شودبا‌زنبیلی‌پppر‌در‌دست‌وارد‌م]نورگل.‌زود‌اومدی[ی‌بیند.‌تامر‌را‌می‌کندروشن‌م

امروز‌خیلی‌خسته‌شدم...تامری‌کpppppppppppppppنیچpppppppppppppppراغ‌رو‌هم‌روشن‌نمنورگل

شینی...می‌شیم‌نیومد؟یتامر

Page 94: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌96

‌طpppرف‌پنجpppره‌به]ماسpppت‌می‌خره...‌دارهنورگل‌[زند‌و‌داد‌میمی‌کنppد‌.‌پنجppره‌را‌بppاز‌ی‌رودم

‌تpppا‌مpppرغ‌هم‌بخpppر...‌ده‌!...‌تخمیشpppیم‌باز‌چی‌شده؟[ی‌بنددپنجره‌را‌م‌]کافیه...

خسته‌م...‌جلسه‌پشت‌جلسه...تامر‌االنم‌؟...‌ببین!‌تازهی‌کنیفقط‌تو‌کار‌منورگل

تو‌آشپزخونه...‌برم‌خواممی‌تو‌یحوصله‌تامر با‌ بحث‌ و‌ جر‌ روی‌ ‌کی‌

ندارم...‌سه‌سال‌مونppده‌تppا‌بازنشسppت‌بشppی...نورگل

؟ی‌کنیم‌موقع‌چی‌رو‌بهانه‌ببینم‌اونسه‌سال‌دیگه‌بازنشسته‌م...تامر

‌هی؟‌امروز‌ی‌زنیجوری‌حرف‌م‌چرا‌ایننورگلجوری‌هستی؟

چیزی‌نیست...تامر‌چpppرا‌چpppرا...‌داری‌چpppیزی‌رو‌ازم‌قpppایمنورگل

...ی‌کنیمهمین...‌تامر فقط‌ ‌دیگهکم‌‌هیخسته‌م،‌

برادرم‌بیاد...‌قرارهم]نورگل می‌کندفکر‌ شام‌ برای‌ چی‌[ی‌آید‌ ‌حاال‌

هیچی‌تو‌خونه‌نداریم...‌من؟‌بپزمد...‌آخودش‌تنها‌میتامر

‌تونستی‌یه‌زنگ‌بزنی‌و‌بppه‌من‌خppبر‌نمینورگلبدی؟

االنتامر کردیم...‌‌همین‌ دویصحبت‌ ‌کی‌دقیقه‌قبل‌از‌اومدنت...

‌خدا‌می‌دونه،‌حتما‌تو‌دعppوتش‌کppردی...نورگل‌خpppبر‌کسpppی‌رو‌بی‌بهت‌نگفتpppه‌بpppودم

دعوت‌نکن...خوام‌باهات‌دعوا‌کنم...‌‌نمیتامر

‌.‌نورگppل‌بppدونی‌آیدصppدا‌درم‌زنppگ‌در‌به‌.‌در‌رای‌شودسر‌دربیاورد‌خارج‌م‌که‌اینی‌کند.‌یشیم‌وارد‌می‌شود.باز‌م

Page 95: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

97|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌بگppیر‌مامppان...‌اینم[ی‌دهدمرغ‌هppا‌را‌م‌تخم]شیمی...یه‌شبق

قدر‌شد؟‌‌اینیه‌شبقنورگلبازم‌رو‌قیمتا‌کشیدن...‌سالم‌بابا...شیمی

سالم‌دخترم...تامرکار‌کنم؟‌چی‌بپزم؟‌چینورگل

هرچی‌می‌خوای‌بپز.تامرمنو‌تو‌مخمصه‌می‌ندازه...‌بعدشم...نورگل

د...‌آبسه‌دیگه...‌واسه‌شام‌نمیتامرخدا‌تو‌دعوتش‌کردی...ه‌بنورگل

برادرمتامر چون‌ حاال‌ بگی؟‌ می‌خوای‌ ‌چی‌‌د،‌دنبppppال‌بهانppppه‌آمppppون‌میه‌خون‌داره؟ی‌گردیم

‌مون...ه‌د‌خون‌آکه‌داره‌می‌این‌نه‌واسهنورگل‌هیppواسه‌این‌از‌دستت‌کفری‌هستم‌که‌بشقاب‌غذا‌نداریم،‌جلوش‌بذاریم.

‌دیگه‌از‌دهنت‌ه‌کلمهی‌اگه‌[ی‌شودبلند‌م]تامر.درآد...‌برو‌تو‌ببینم..

.ی‌رودم‌متعجب‌به‌داخل‌نورگلچی‌شده‌بابا؟شیمی

چیزی‌نیست...تامر...قاتی‌کردی‌مامان‌براچی‌‌واسهشیمی

ببین‌این‌چه‌زنیه...تامرولی‌خیلی‌خسته‌می‌شه...شیمی

شم؟‌من‌خسته‌نمیتامرشه...‌اون‌بیشتر‌خسته‌میشیمی

‌طppوری‌رفتppار‌‌تppو‌بppا‌شوهرت‌اینالانشاتامرنکنی...

اینشیمی من‌ با‌ شوهرم‌ که‌ وقتی‌ ‌طوری‌تا‌‌چی‌مامpppانو‌متهم‌رفتpppار‌نکنpppه...‌واسه

‌کppاره...‌رو‌سر‌؟...‌تمppوم‌روزی‌کppنیم‌س...‌ظppرف،‌اتppو،‌تppو‌آشppپزخونه‌شppبم

Page 96: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌98

‌چی‌می‌افته‌گردن‌اون...‌نظافت...‌همهتونم‌تحمل‌کنم...‌‌یه‌روزم‌نمیامن‌حت

؟ی‌کنیکار‌م‌مثال‌چیتامر...ی‌کنمرم،‌پرتش‌م‌آانگشتر‌رو‌درمیشیمی

چی‌می‌گی‌تو؟تامرمامانم‌آدم‌نیست؟شیمی

‌‌پسppره‌روی‌ترسمبا‌این‌طppرز‌فکppرت،‌متامر‌نتونی‌تو‌دستت‌نگهش‌داری...احت

نمیشیمی منه،‌ با‌ حق‌ ساکت‌وقتی‌ ‌تونم‌باشم...

ادبی‌نکن...‌حرف‌نزن‌دیگه...‌بیتامر...ی‌گمچرا،‌چون‌حقیقت‌رو‌دارم‌مشیمی

ا...‌هزنمت‌میتامر‌وقتی‌هم‌تو‌حرف‌می‌مونه...‌می‌زنمتشیمی

ا!ه‌،ی‌داردشppیم‌خppیز‌بppرمیطppرف‌‌به‌تppامر

ی‌دود.شیم‌به‌داخل‌اتاق‌می‌جpppای‌مثال‌قpppراره‌داروسpppاز‌بشpppه...‌بهتامر

‌درازی،‌بppرو‌تppو‌آشppپزخونه‌و‌بppه‌زبppون‌قدر‌هواشو‌داری،‌کمppک‌مامانت‌که‌این‌‌و‌سیگاری‌روشppنی‌نشیندم]کن،‌حیوون...‌

[ی‌کندم‌اال...ی‌تو،‌چیزیت‌شده؟...‌[ی‌شودوارد‌م]نورگل

یاال،‌بهم‌بگو...‌دبارتامر خودت‌ مث‌ هم‌ رو‌ دختر‌ ‌این‌

آوردی...‌‌نppوازشی‌گیرد‌و‌را‌میppان‌دو‌دست‌متامرسر‌]نورگل

ست.‌‌هنوز‌بچه[ی‌کندمه‌دختر‌گنده‌شده...یتامر

خوای‌بگی؟‌ت‌شده؟‌نمیه‌تو‌چنورگلاعصابم‌داغون‌می‌شه...تامر

منورگل خسته‌ تامر...جونمی‌شمخیلی‌ ‌‌

Page 97: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

99|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

د...‌آدرمیبی‌بیتامر و‌ راه‌خود‌ معرکه‌ ‌دلیل‌

‌خpppوام‌می‌می‌نpppدازی...‌سpppونر‌گفت‌‌بگمی‌خواسppتیباهات‌حppرف‌بppزنم...‌م

نیا؟‌‌که‌واسppه‌خppوردن،ی‌گممنم‌برای‌این‌منورگل

‌...ی‌شناسیچیزی‌نداریم...‌زنشو‌که‌م‌گه‌که‌اینا‌سر‌کppار‌می‌رن...‌واسppه‌نمی‌چpppیزمون‌هpppزار‌تpppا‌عیب‌و‌ایpppراد‌همه

؟ی‌گممی‌گیره...‌دروغ‌م‌.‌نورگppل‌در‌رای‌آیدصppدا‌درم‌زنppگ‌در‌به

.ی‌کندباز‌م.خوش‌اومدی‌سونرنورگلداداش...سونر زن‌ خوش‌ ‌سالم‌شب‌

داداش...سالم...تامر

‌خوش‌اومدی‌عمو...[ی‌آیدم]شیمیمتین‌چطوره؟سونر

خوبه،‌عمو...شیمی‌خالی‌اومpppppppppppppدم...‌‌دستی‌بخشpppppppppppppیدمسونر

[ی‌نشیندم]ای‌بابا،‌چه‌لزومی‌داره...نورگل

مشیمی من‌ بدین‌ اجازه‌ اگه‌ توی‌رمعمو،‌ ‌‌اتاقم...‌باید‌درس‌بخونم...

حتما،‌موفق‌باشی...سونر...ی‌آوردیده‌رو‌هم‌معکاشکی‌سانورگل‌ی‌ppکه...ی‌رسمقدر‌بppه‌خونppه‌دیppر‌م‌اونسونر

یم...‌آشب‌با‌همدیگه‌می‌رو‌کppه‌دوسppت‌برم‌آشppپزخونه...‌سوپینورگل

داری‌برات‌بذارم...‌مونم...‌خواستم‌داداشو‌واسه‌شام‌نمیسونر

ببینم...‌زود‌باید‌برم...

Page 98: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌100

؟ی‌خوریقهوه‌متامرباشه.سونر

؟ی‌خوریتو‌خودتم‌منورگلدرست‌کن...تامر

ی‌شود.نورگل‌خارج‌مخب‌داداش...‌چیه؟سونرپستمو‌ازم‌گرفتن...تامر

‌قهوه‌ت‌چطوری‌باشه؟[ی‌کنددر‌را‌باز‌م]نورگلشکر...‌چیزه...‌کمسونر

.ی‌بنددنورگل‌با‌نگرانی‌و‌شبهه‌در‌را‌ماشتباه‌که‌نشنیدم؟

نه.تامرکی؟سونروقت‌اداری...‌آخرتامر

م]سونر جمع‌ را‌ شکر...ی‌کند[خود‌ رو‌ خدا‌ ‌‌‌منم‌فکppر‌کppردم‌حppاال‌چppه‌اتفppاق‌مهمی‌افتاده،‌انگار‌تو‌اولین‌کسی‌هسppتی‌کppه‌پستشpppو‌ازش‌گpppرفتن...‌حpppاال‌کجpppا

فرستادنت؟جا.‌هیچتامر

.ی‌فهممعنی‌چی‌داداش؟‌نمیسونربه‌مسئولیتم‌خاتمه‌دادن.تامر

...‌اخراجت‌کردن؟یعنیعنی،‌یسونرآره.تامر

چی؟‌ولی،‌واسهسونردونم...‌دلیلشو‌نگفتن...‌نمیتامر

؟ی‌کنیجا‌کار‌نم‌عنی،‌دیگه‌اونیسونر‌آورد،‌به‌سوی‌سونرمی‌از‌جیبش‌کاغذ‌را‌در]تامر

جای‌دیگه...یچ‌‌ه[ی‌کنددراز‌مغیرممکنه[ی‌خواندم]سونر چیزی‌ همچین‌ ‌...‌

چند‌سال‌خدمت‌هستی؟سال...بیست‌ودو‌تامر

Page 99: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

101|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

باشه!‌سونر داشته‌ دلیلی‌ باید‌ ‌هیاما‌،‌چیزی...یمؤاخذه‌ا

نشدم...‌اصال‌مؤاخذهتامراین‌سونر تکلیف‌ چیبیست‌ودو‌خب،‌ ‌سال‌

شه؟‌میبود‌نمیتامر مانده‌ سال‌ سه‌ ‌دونم...‌

[سکوت]بازنشست‌بشم...‌‌قضایی‌بزنیم...یه‌سر‌باید‌به‌نهادهایسونرهمچینتامر واسه‌تو‌ راه‌ اخراج،‌ از‌ ‌شکلی‌

س.‌‌بستهیی‌ایهر‌راه‌حل‌قضااز‌سونر دربیست‌ودو‌بعد‌ جلو‌ ‌سال‌

‌‌قضpppایییحل‌ها‌راه‌می‌ذارنت...‌تمpppامس...‌شدنی‌نیست.‌هم‌بسته

حاال‌که‌شده...تامر‌.‌قهppوه‌را‌روی‌مppیزی‌شودنورگل‌وارد‌م

ی‌شود.‌و‌خارج‌می‌گذاردم‌...ی‌پرسمم‌ازت‌ه‌چpppیزییpppداداش...‌سونر

‌نگفتppه‌باشppی‌یppا‌چppیزی‌مونppده‌کppه‌بهمنخواسته‌باشی‌که‌بگی؟

توتامر دارم؟‌ نگه‌ تو‌ از‌ می‌تونم‌ رو‌ ‌چی‌برادر‌منی...

‌به‌من‌هم‌نتونی‌بگی...اچیزی‌که‌حتسونر‌توتامر به‌ نتونم‌ که‌ چیزی‌ نه‌ الاقل،‌ ‌نه!...‌

‌سppاله‌کppه‌دارم‌کppاربیسppت‌ودو‌بگم...‌‌کpppppه‌تالش‌کpppppردم‌...‌همه‌شی‌کنمم‌مppدیر‌که‌ونقص‌باشم...‌بعد‌این‌عیب‌بی

‌ه‌مشppت‌دزدی‌و‌اختالسیppشppدم،‌بppا‌‌در‌مجادلpppه‌کpppردم...‌آخpppر‌سpppر‌هم

‌خریppد‌اداره،‌اختالس‌مسppائلخصppوص‌‌بزرگی‌را‌رو‌کردم.‌همین‌دیروز‌بود‌که

‌رو‌تpppو‌دستشpppون‌گذاشpppتم...‌پرونpppده‌خpppاطر‌خpppدمات‌‌کpppه‌بهیرنامه‌هاییتقد

Page 100: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌102

‌هیpppآمpppیزم‌گpppرفتم،‌خpppودش‌‌موفقیت‌‌را‌ازیپرونppده‌ا]‌قطppور‌شppده‌یپرونppده‌

‌سppppمت‌سppppونر‌،‌بهی‌آوردداخppppل‌بوفppppه‌درم‌من‌اتفاقppای‌عجیب‌وبppرای‌اما‌‌[ی‌گیردم

‌‌کpppه‌سpppری‌افتpppادغریpppبی‌داشpppت‌م‌تحلیpل‌کنم...‌تونستم‌،‌نمیی‌آوردمدرنمppر‌من‌این‌ا‌بهیppد؟...‌نظppوری‌می‌اومppج‌

‌...‌انگppاری‌افتppاداتفppاق‌م‌چیزایی‌داشت‌همppppه‌می‌دونسppppتن‌داره‌تصppppمیماتی

‌شppه.‌االن‌بهppتر‌من‌گرفتppه‌می‌به‌راجعppه،‌آادم‌مییppار‌همppد...‌آره،‌آره!...‌انگ‌

چی‌رو‌می‌دونستن...‌همهچی‌رو‌می‌دونستن؟سونر...‌پچی‌کpppppppردن‌مهبpppppppا‌تpppppppرحم‌نگاتامر

‌اشppون‌تppومکppه‌چش‌...‌همینی‌کppردنم‌ی‌کppردن،‌سppعی‌می‌افتppادچشppم‌من‌م

شونو‌از‌من‌بدزدن...هنگاکار‌کنی؟‌حاال‌می‌خوای‌چیسونر‌دخترم؟یاچطوری‌به‌زنم‌بگم؟‌تامر

ه‌چند‌روزی‌می‌خوای‌چیزی‌نگو...یسونرگرفتن‌فرداتامر روز‌ ماهه...‌ ‌اول‌

‌حقوقمppه...‌سppر‌هppر‌بppرج‌حقوقppامونو‌[ی‌کندسppppppکوت‌م]‌وسpppppط...‌ی‌ذاریمم

‌رم‌محppل‌مجبppورم‌کppه‌بگم...‌فppردا‌می‌‌وی‌کنمکارم...‌با‌آقای‌حمدی‌صحبت‌م

دربیارم...‌‌سر‌از‌علتشی‌کنمسعی‌مآقای‌حمدی‌کیه؟سونرمدیرمون...تامر

ندی‌نستنودسونر به‌چه‌کارتوا‌ دلیل‌ ‌نستن‌د؟‌آمی

دفاع‌االنتامر خودم‌ از‌ می‌تونم‌ ‌چطوری‌‌کنم؟‌اما‌اگه‌بppدونم،‌می‌تpونم‌از‌چppیزی

ppل‌و‌علت‌مسppه‌دلیppاعأکppت‌دفppله‌اس‌

Page 101: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

103|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌می‌تppونم‌راحتیه‌‌که‌بهکنم...‌اون‌موقع‌همین‌بال‌سppر‌برگردم‌سر‌کppارم...‌عین

‌ه‌نفر‌دیگppه‌هم‌اومppده‌بppود...‌امppا‌پسی‌و‌گppppppرفت،‌رنکشppppppید...‌پی‌کppppppار

‌شppو‌ثppابت‌کppرد‌و‌سppر‌کppارش‌گناهی‌بی‌و‌ول‌رپی‌این‌کppppppppار‌برگشppppppppت...

‌سppال‌از‌زنppدگیمبیسppت‌ودو‌...‌ی‌کنمنم‌پی‌این‌کppppppppppppppppار‌رو‌ول‌رو‌دادم...

...ی‌کنمنماگه‌میسونر که...‌ سر‌گم‌ نتونی‌ ‌کارت‌باز‌

برگردی‌چی؟اطمینان]تامر دوستا[با‌ دارم...ی‌ زیادی‌ ‌‌

‌...ی‌کنمپیpppدا‌م‌ای‌وقت،‌کpppار‌دیگه‌اون...مونیم‌گشنه‌که‌نمی‌باالخره

خواید؟‌ای‌نمی‌‌چیز‌دیگه[ی‌شودوارد‌م]نورگلداداش...‌دستت‌درد‌نکنه‌زنسونربشی...تامر ناراحت‌ نباید‌ بشین...‌ ‌بگیر‌

‌اتفppاق‌ناخوشppایندی‌افتpاده...‌امppا‌قابpل[ی‌دهدکاغذ‌را‌م]..‌.حله

‌امروز؟[ی‌خواندم]نورگلآره...تامر

خدای‌من!‌چرا؟‌چطور؟نورگلختامر به‌ نگو...‌ کسی‌ بهه‌نوادوبه‌ ‌ت،‌

‌...‌به‌همکppارات...یه‌هاکس...‌همسا‌هیچ‌تا‌وقتی‌حppل‌نشppده،‌نبایppد‌کسppی‌بppویی

ببره...‌کار‌کppنیم؟‌چطppوری‌سppر‌کppنیم؟‌حاال‌چینورگل

‌دخpppترمون‌می‌خpppواد‌عروسpppی‌کنpppه...خونه...‌خدای‌من...‌اجاره

داداش!...‌سونر تنها‌هیزن‌ رو‌ ما‌ ‌کم‌می‌ذاری؟

‌.‌سppونر‌از‌کیppفی‌شppودنورگppل‌خppارج‌م‌.‌بppه‌دسppت‌بppرادری‌آوردپولش،‌پول‌درم

Page 102: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌104

ی‌دهد.بزرگش‌م‌مppا‌بppرادریم...‌وضppعم‌بppدک‌نیسppت...‌مطمئنم‌کppه‌کppارت‌حppل‌می‌شppه...‌تppا

‌...‌ولی‌یppهی‌کنمموقع‌بهت‌کمppک‌م‌اون‌چppیز‌ازت‌می‌خppوام...‌کسppی‌نبایppد‌از‌کمک‌من‌بویی‌ببره...‌مppا‌بppرادریم،‌امppا

‌ن...فppردا‌بعppد‌از‌اینکppه‌بppا‌زنامون‌غریبه‌‌یppه‌سppر‌بppه،آقای‌حمدی‌صحبت‌کppردی

‌من‌بزن...‌می‌خوام‌نتیجppه‌رو‌بppدونم...‌خpppیره‌‌شpppب‌ب[خppppارج‌شppppدندر‌حppppال‌]

داداش...‌شppده،‌خppیره‌بppه‌تppامر‌بppا‌وضppعی‌مچاله

‌ی‌مانppد.هppایی‌کppه‌در‌دسppت‌دارد،‌م‌پولنور‌می‌رود.

.اتاق‌مدیریت‌حمدیشمامنشیصدای‌ با‌ می‌خوان‌ تامر‌ ‌آقای‌

مالقات‌کنن،‌قربان.‌کجاست؟[ی‌کشدچهره‌اش‌را‌در‌هم‌م]حمدیاتاق‌انتظار،‌قربان.منشیصدای‌نتونستی‌دکش‌کنی؟حمدیکردن،‌قربان.‌خیلی‌اصرارمنشیصدای‌اگه‌خیلیحمدی وایستا!‌ تو...‌ بفرستش‌ ‌خب،‌

‌دقیقه‌طول‌کشppید...‌مثpلپنج‌بیشتر‌از‌همیشه...‌فهمیدی؟

فهمیدم،‌قربان...منشیصدای‌‌نو‌مزاحمت[ی‌شود،‌وارد‌ممی‌کنددر‌را‌باز‌]تامر

که‌نیستم‌قربان؟‌‌پیش‌رویش‌بلندیسرش‌را‌از‌روی‌نوشته‌ها]حمدی

‌‌این‌چpppه‌فرمایشpppیه؟...‌اختیpppار[ی‌کندم‌بppا‌]...ی‌کنمدارین‌جناب‌تامر...‌تقاضا‌م

‌‌مزاحمت،[‌کppه‌بنشppیندی‌کنددست‌اشاره‌م‌هیpداره‌کppه‌بگم‌دیشppب‌‌چه‌حرفیه؟‌جا

Page 103: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

105|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌خppواب‌درسppت‌و‌حسppابی‌بppه‌چشppمم‌در‌حpppق‌شpppخص‌مpppؤدب‌و‌نیومpppده...

‌صادقی‌مثل‌شppما‌روا‌نبppود،‌بppود؟‌چنppدساله‌که‌در‌حال‌خدمت‌هستید؟

‌سه‌سال‌مونده‌بود‌تا‌بازنشسته‌بشم،تامرقربان.

واحمدی وای،‌ ...یوای،‌ واقعا ‌‌‌سpppppت...‌خیلی‌نpppppاراحت‌کننده‌ناراحت

شدم،‌خیلی...‌فکر‌کنم‌ناراحتی‌شما‌درست‌از‌وقتیتامر

‌‌کppهیشppروع‌شppده‌کppه‌زیppر‌اون‌بppرگه‌ابه‌من‌بوده‌رو‌امضا‌کردین...‌راجع

تنظیمحمدی از‌ قبل‌ نخیر!‌ تامر،‌ جناب‌ ‌نخیر‌‌شروع‌شد...‌چون‌بppه‌گوشppم‌اون‌برگه

‌بpppه‌شpppما‌رسpppیده‌بpppود‌کpppه‌داره‌راجع‌شppه...‌انگppار‌تppیر‌تصppمیماتی‌اتخppاذ‌می

‌جppوری‌خالص‌خppورده‌بppودم‌چppرا؟‌چه‌می‌تونست‌همچین‌چیزی‌اتفppاق‌بیفتppه؟

‌و‌بیداد‌کردم...‌اما‌نتونسppتم‌حppرفم‌داد‌رو‌بppppه‌کرسppppی‌بنشppppونم...‌تصppppمیم

‌پاشppونو‌دوتا‌خودشppونو‌گرفتppه‌بppودن...‌ه‌کفش‌کppه‌این‌اتفppاقیppکرده‌بودن‌تppو‌

‌باید‌بیفته...‌چه‌چppاره‌کppه‌دسppت‌بppاالیدست‌بسیاره...

گناهم؟‌شما‌باور‌دارین‌که‌من‌بیتامر‌...‌اما‌ازی‌دهباور‌من‌چیزی‌رو‌تغییر‌نمحمدی

‌شppما‌بسppیار‌راضpی‌بpودم...‌در‌حقیقت‌چpه‌بpا‌کpار‌و‌چpه‌بpا‌رفتpارتون‌تونسppته

‌‌خیلی‌خppوبی‌رو‌من‌داشppتهیربودین‌تppأثباشین...

اما‌امضا‌کردین...تامرازحمدی دستور‌ این‌ بودم...‌ امضا‌ به‌ ‌مجبور‌

باال‌بود...

Page 104: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌106

ه‌دستور‌نابجا...یتامراما‌خیلی‌سعیحمدی بگیرم،‌ ‌کردم‌جلوشونو‌

‌نتونسpppتم‌متقاعدشpppون‌کنم...‌در‌عین‌کpppه‌از‌درون‌نpppاراحت‌بpppودم،‌امضا‌این

تونم‌که‌منکر‌این‌باشم...‌کردم...‌نمی‌اون‌تونین‌هم‌انکppار‌کppنین...‌چونکه‌نمیتامر

امضا‌متعلق‌به‌شماست.شما‌انگار‌منو‌مقصر‌می‌دونید...حمدی

دونم...‌فقط‌شما‌رو‌مقصر‌نمیتامرشماحمدی مورد‌ در‌ نه‌ من،‌ مورد‌ این‌ ‌در‌

‌تصppمیمی‌گppرفتم‌و‌نppه‌اون‌تصppمیم‌رو‌گفتم‌کppه‌دسppت‌بppاالی‌اجppرا‌کppردم...دست‌زیاده...

‌اگه‌اشتباه‌نکنم،‌گفتید‌که‌از‌من‌دفاعتامر‌‌موافppق‌بppا‌تصppمیمینکردین...‌پس‌گفت

‌شppppppده‌نبppppppودین...‌خب‌در‌این‌گرفته‌که‌مورد‌تأیید‌شppمارو‌صورت‌تصمیمی‌

نبوده‌چطوری‌امضا‌کردین؟بهحمدی جناب...‌ مأمورم‌ فقط‌ اینجا‌ ‌من‌

‌ینه‌یزن‌و‌بچpppppه‌دارم...‌هز‌اضpppppافه،‌تحصpppیل‌بچه‌م‌رو‌تpppو‌دانشpppگاه‌دارم

می‌دم...مخارجیمنم‌تامر دارم‌ منم‌ دارم...‌ بچه‌ ‌ه‌

‌تحصیل‌دخترم‌رو‌تو‌دانشppگاه‌می‌دم...‌عالوه‌بppر‌این،‌هppر‌لحظppه‌می‌تونسppتم‌بازنشسته‌بشم...‌اما‌شppما‌این‌حقppو‌از

من‌گرفتید...‌اینهندن‌من‌در‌اینجا‌فقppط‌بpه‌خppاطر‌ومحمدی

که‌خدمتی‌کرده‌باشم.غلط،تامر تصمیمات‌ پای‌ امضا‌ ‌گذاشتن‌

نظر‌شما‌خدمته؟‌به‌ی‌کند.‌ولی‌سpppppعی‌می‌شpppppودعصpppppبانی‌م]حمدی

‌‌بppا‌توجppه‌بppه[عصppبانیت‌خppود‌را‌بppروز‌ندهد

Page 105: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

107|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌وضع‌روحی‌شما،‌این‌حرفاتون‌رو‌درک‌...‌حppق‌بppا‌شماسppت...‌بعppد‌ازی‌کنمم

‌همppه‌سppال‌خppدمت،‌مواجهppه‌بppا‌این‌این‌کننده‌اسppت...‌اگppه‌نتیجه،‌واقعا‌ناراحت

‌ومppppد،‌اهمچین‌بالیی‌سppppر‌من‌هم‌می‌طppوری‌تنppد‌برخppورد‌شاید‌من‌هم‌همین

‌بpppه‌حرفpppاتون‌...‌ولی،‌اگهی‌کppppردمم‌...ی‌شمبیشتر‌دقت‌کppنین،‌خوشppحال‌م

‌که‌من‌دشمن‌شppما‌نیسppتم...‌اگppه‌چون‌و‌رشما‌هم‌جای‌من‌بودین،‌همون‌کppار

‌خppاطر‌می‌کردین...‌موقعیت‌خودتونو‌به‌نppداختین...‌امضppا‌خطر‌نمی‌کی‌دیگه‌بهی

می‌کردین...کنم،‌تامر بهیفکر‌ قبل‌ سال‌ رفته...‌ ‌ادتون‌

مرخصppی‌سppاالنه‌رفتppه‌بppودین...‌نیابتا‌...‌کارمنppدی‌دادمکارای‌شما‌رو‌انجام‌م

‌...‌بppهی‌کppردجppوونی‌بppود‌کppه‌کppار‌م‌...ی‌زد‌تئppاتر‌سppر‌میاهو‌سppالن‌سینماها

ppال‌ویppوون‌فعppود...‌خیلی‌بی‌ه‌جppآزار‌ب‌‌‌مرتبppط‌بppا‌اونی..‌نامه‌ی‌کردمطالعه‌م

رو‌امضا‌نکردم...بحمدی پیش‌ منه‌مدتی‌ از‌ برخوردیم...‌ ‌هم‌

تشکر‌کرد...با‌تامر اینکه‌ خاطر‌ به‌ بهیچرا؟‌ امضا‌ ‌ه‌

کارش‌خاتمه‌دادین؟دقحمدی اما‌ کنین،‌ تعجب‌ شاید‌ همینیقا به‌ ‌‌

‌خاطر...‌خودش‌کار‌و‌بار‌راه‌انداخته...‌وضppعش‌هم‌خیلی‌خوبppه...‌کم‌مونppده‌بود‌به‌دسppت‌و‌پppام‌بیفتppه...‌بppه‌خppاطر‌اینکه‌از‌زندگی‌کارمندی‌خالصش‌کرده

بودم...عهده‌تامر از‌ اینیاون‌ راه‌‌ باری‌ کارو‌ ‌که‌

کی‌چطور؟‌یبندازه‌براومده...اون

Page 106: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌108

کی؟یکدوم‌حمدی‌‌خدمتیسال‌سابقه‌پونزده‌همون‌که‌تامر

داشت...همون‌که‌موهاشم‌ریخته‌بود؟حمدی

‌اونی‌که‌شما‌دارین‌می‌گین...‌موهاشتامر‌کار‌شد‌ریخت...‌که‌از‌کار‌بی‌بعد‌از‌این

‌کی‌دیگpppهیفکpppر‌کنم‌اون‌رو‌دارین‌بpppا‌اشتباه‌می‌گیرین...

کی‌کیه؟‌یپس‌اونحمدی...ی‌لنگیدهمون‌که‌پاش‌متامر

‌‌آهان...‌بله...‌اون‌هم[به‌خاطر‌نمی‌آورد]حمدیاومد‌از‌من‌تشکر‌کرد...

‌ی‌روباز‌هم‌اشتباه‌گرفتین‌قربان...‌اونتامر‌،‌امppان،‌بppه‌اینجppا‌آوردی‌لنگیدکه‌پاش‌م‌

‌تونست‌تشکر‌کنه...‌چppرا‌کppه‌دیگه‌نمی‌خودکشی‌کرده‌بود...‌جنppازه‌ش‌از‌جلppو‌ش‌اداره،‌بعpppد‌از‌مراسpppمی‌کpppه‌واسه

ppاتدارک‌دیده‌شده‌بود،‌تشییع‌شد...‌حت‌‌شppما‌هم‌بppر‌سppر‌تppابوتش‌سppخنرانی

‌و‌خدماتش‌رو‌زحمات‌ک‌یبه‌کیکردید‌و‌ردیف‌کردین...

ادم‌اومد...یبله...‌حمدیبیتامر به‌بعدها‌ شد...‌ ثابت‌ ‌خاطر‌گناهیش‌

‌بppودطpppوالنی‌شpppده‌کpppه‌مکاتبppات‌‌اینخودکشی‌کرد...

نتونستحمدی نداشت...‌ محکمی‌ ‌شخصیت‌تحمل‌کنه...

ماه‌تحمل‌کرده‌بود...پنج‌تامرمپونزده‌اگه‌حمدی دیگه‌هم‌صبر‌ ‌ی‌کرد،روز‌

کارش...‌‌سری‌گشتبرمنمتامر کار‌ هم‌ بچهچهار...‌ی‌کردزنش‌ ‌تا‌

‌‌بppود...یش‌هم‌اجppاره‌ا‌داشppت‌و‌خppونه‌وقppتی‌شppنید‌زن‌و‌بچه‌ش‌رو‌از‌خونppه

Page 107: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

109|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

بیرون‌ریختن...زود‌تصمیم‌گرفته‌بود...حمدی

همچینتامر در‌ هم‌ شما‌ که‌ کنیم‌ ‌فکر‌وضعی‌گیر‌کردین...

‌یجه‌اینکنpppه...‌می‌خpppواین‌چpppه‌نت‌خpppداحمدیبگیرین؟

بهتامر که‌ کنیم‌ کرایه‌تصور‌ نپرداختن‌ ‌دلیل‌‌تون‌رو‌از‌خونppه‌بppیرون‌خونه،‌زن‌و‌بچه

کردن...‌تونه‌من‌رو‌که‌کسی‌نمی‌‌یزن‌و‌بچهحمدی

‌از‌خونpه‌بppیرون‌کنppه...‌چppون‌کppه‌خونpهمال‌خودمونه...

جریم...أاما‌ما‌متأسفانه‌مستتامرفکر‌نکنم‌به‌فکر‌خودکشی‌باشین...حمدی

عنوان‌مثال‌گفتم...‌وضع‌اون‌رو‌بهتامرمی‌کنه...حمدی کار‌ داره‌ هم‌ ‌همسرتون‌

‌بpppرادری‌هم‌دارین‌کpppه‌خpppوب‌پpppول‌سppاز‌و‌کppار‌ساخت‌ره...‌انگppار‌تو‌آدرمیبود...

معماره...تامربهتون‌کمک‌می‌کنه...حمدی

وقتی‌که‌بتونه‌از‌زنش‌قایم‌کنه...‌تاتامرشم...‌متوجه‌نمیحمدی

کمک...‌میتامر گفتین‌ ]دونین،‌ دستش‌ ‌با‌[ی‌کنداشاره‌به‌دادن‌پول‌م

...ی‌فهمممحمدیشروعمنشیصدای‌ به‌ چیزی‌ مدیر‌ ‌آقای‌

تون‌نمونده...‌جلسهباشه‌دخترم...حمدی

‌امروز‌برای‌اولین‌و‌آخرین‌بار‌پیشتونتامراومدم...‌دیگه‌مزاحمتون‌نخواهم‌شد.

محمدی بهی‌کنمخواهش‌ همیشه‌ در‌ این‌ ‌...‌ید.یروی‌شما‌بازه...‌بفرما

Page 108: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌110

‌هدف‌از‌اومدنم‌به‌اینجا،‌تقاضای‌کمکتامراز‌شماست.

نم]حمدی متوجه‌ تأمین‌مخارج‌[ی‌شوددرست‌ ‌هی‌بچه‌تو‌دانشگاه‌با‌منه...

‌مppالی‌نیسppت...‌می‌خppوام‌منظورم‌کمکتامر‌چیزی‌از‌شما‌بپرسم...‌دلیppل‌تصppمیمی

که‌در‌مورد‌من‌گرفته‌شده‌چیه؟دونم...‌نمیحمدی

دونید؟‌چطور‌نمیتامروجه‌نمی‌دونم...‌هیچ‌بهحمدی

منتامر از‌ که‌ گفتین‌ قبل‌ ‌دفاع‌کمی‌کردین...

...ی‌کنمهمیشه‌دفاع‌محمدی؟علتنستن‌دلیل‌و‌وبدون‌دتامر

نستن‌اونا.وبدون‌دحمدیدر‌حین‌دفاع‌شما،‌علتش‌رو‌نگفتن؟تامر

هیچحمدی نخیر!...‌ فقط‌بله...‌ نگفتن...‌ ‌وقت‌‌گفتن‌مسpppppئولیتش‌رو‌ازش‌بگpppppیر...

همین...‌لطفا‌این‌لطف‌رو‌در‌حق‌من‌بکنین...تامر

‌الاقل‌بدونم‌جppرم‌من‌چیppه‌تppا‌بتppونم‌از‌دروغ‌و‌افppترا‌تبرئppه‌بشppم...‌لطفppا...

دلیلش‌رو‌به‌من‌بگید...دونم...‌نمیحمدی

خودمونتامر بین‌ هست،‌ هرچی‌ کنید‌ ‌باور‌می‌مونه...

نفعیحمدی چه‌ بمونه،‌ خودمون‌ بین‌ ‌اگه‌می‌تونه‌برای‌شما‌داشته‌باشه؟

‌جوری‌می‌تونم‌اگه‌اتهامم‌رو‌ندونم،‌چهتامراز‌خودم‌دفاع‌کنم؟

دفاعیهحمدی مرجع‌در‌ منو‌ می‌خواین‌ ‌تون‌قرار‌بدین؟

متامر دفاع‌ خودمی‌کنمجوری‌ انگار‌ که‌ ‌‌

Page 109: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

111|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

زدم...‌باور‌کنین...حدس‌دراحتحمدی بگم‌ شما‌ به‌ و‌ بدونم‌ اگه‌ ‌‌

‌‌قppرار‌دارین...یکننده‌ا‌موقعیت‌مأیوسو‌از‌رو‌بستین...‌رباره‌شمشیر‌‌هیشما‌

‌کننده‌است...‌نظر‌شما‌مأیوس‌شاید‌بهتامر‌ه‌شppانس‌دیگppه‌بهم‌بppدین...یppلطفppا‌‌‌رو‌کppه‌بهتppون‌دادم‌بررسppییپرونppده‌ا

‌کردین؟...‌اگppه‌بررسppی‌کppنین‌خودتppون‌‌خودمppppو‌ادایفه‌یمی‌بیppppنین...‌من‌وظ

کردم...‌‌داره،‌سعییده‌ایاگه‌می‌دونستم‌که‌فاحمدی

‌دلیلش‌رو‌کشف‌کنم...ی‌کردممفااحتتامر اگه‌ باشه،یده‌ای‌ نداشته‌ هم‌ ‌‌

‌ی‌ایمی‌خوام‌مطمئن‌بشppم...‌تppو‌زنppدگ‌می‌خppppوام‌بسppppازم...‌کppppه‌بعppppد‌این

‌خوام‌بهم‌احساس‌پشیمونی‌دست‌نمی‌‌کppppاش‌بیشppppتر‌تحقیppppقی‌ا‌بppppده‌که

‌همpppه‌سpppال‌خpppدمت‌...‌اینی‌کpppردممه‌دختر‌دارم...‌لطفا...یکردم...‌

‌کpppppه‌جلسpppppه‌شpppppروع‌دونم...‌االنه‌نمیحمدیبشه...

‌تppونین‌بگین‌کppه‌بppه‌این‌خاطر‌نمی‌نکنهتامردست‌شما‌هم‌تو‌کار‌بوده؟

منظورتون‌چیه؟حمدی‌نکنه‌دست‌شما‌هم‌با‌اونایی‌که‌منو‌توتامر

ه‌کاسه‌است؟یاین‌دام‌انداخته‌ن،‌تو‌‌یمواظب‌حرفاتون‌باشین...‌کسی‌تله‌احامدی

‌روبppppرای‌شppppما‌نذاشppppته...‌واقعیت‌نادیده‌گرفت...نمی‌شد‌

کدوم‌واقعیت؟تامردونم.‌نمیحمدی

گفتین‌واقعیت،‌شما‌می‌دونین...تامردونم...‌گفتم‌نمیحمدی

Page 110: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌112

دروغ‌می‌گید...تامرداری‌از‌حد‌می‌گذرونی...حمدی

‌شیره‌بمالین...ومن‌تونین‌سر‌نمیتامردم‌از‌اینجا‌بیرونت‌کنن...‌میحمدی

...ی‌رمخودم‌دارم‌متامربهت‌احترام‌گذاشتم،‌اما‌نفهمیدی...حمدی

روتامر علتش‌ بودین...‌ قائل‌ احترامی‌ ‌اگه‌بهم‌می‌گفتین...

‌هی‌تو‌شبیه‌‌یدونم...‌مسئله‌نمی‌ی‌گممحمدی‌کppار‌بایppد‌بکنم...‌معماسppت...‌دیگppه‌چی

پذیرفتمت...‌باهات‌حرف‌زدم...!...محرف‌زدتامر

م]حمدی این[ی‌شودعصبانی‌ از‌ عضوی‌ هم‌ ‌‌‌گردونه‌می‌شی،‌هم‌برخالف‌اون‌عمppل

‌شpppppه...‌طpppppوری‌نمی‌...اینی‌کpppppنیم‌تونی‌با‌هر‌وضع‌و‌حکمی‌مخppالفت‌نمی

کنی...اختالس‌هاتامر با‌ کنم...‌ اصالح‌ کردم‌ ‌سعی‌

مجادله‌کردم...‌که‌بخوای‌اصالح‌کنی؟یکاره‌ا‌تو‌چیحمدی

بیتامر دربرابر‌ فقط‌ و‌من‌ ‌عدالتی‌‌خم‌نکردم...‌دولت‌رو‌شکنی‌سر‌قانون

‌ها‌لppیره‌ضppرر‌و‌زیppان‌نجppات‌از‌میلیوندادم...

همحمدی از‌ حمایت‌داشتی‌ ‌دستات‌...‌اینو‌بفهم...ی‌کردیم

حقتامر که‌ اونایی‌ از‌ بودن‌به‌من‌ ‌جانب‌...ی‌کردمحمایت‌م

‌ه‌معارض‌بودی‌و‌این‌معارض‌عزلیتو‌حمدیشد...

نوشتهتامر قوانین‌ برخالف‌ کاری‌ ‌شده‌من‌انجام‌ندادم...

شدنحمدی اجرا‌ برای‌ مکتوبی‌ قانون‌ ‌هر‌

Page 111: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

113|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

.شه‌وضع‌نمیدلیلش‌رو‌نگفتین...تامر

دونم...‌نمیحمدی...ی‌گیرممن‌حقم‌رو‌متامر

رو‌رک‌وحمدی این‌ اما‌ ‌به‌خودت‌مربوطه...‌‌...‌اگه‌قبppل‌از‌اینکppهی‌گمراست‌بهت‌م

‌وقت‌رو‌تلppف‌کppنی،‌مسppیر‌جدیppدی‌بppهزندگی‌خودت‌بدی،‌به‌نفعته...

ازتامر باالتر‌ مقامات‌ که‌ دارم‌ باور‌ ‌هنوز‌‌خppبر‌هسppتن...‌وقوع‌چppنین‌اتفاقppاتی‌بی

pه‌الزم‌باشهاحتppده‌‌اگpی‌‌یپرونppاختالس‌‌کppه‌زیppر‌دسppتمه‌پیش‌مقامppات‌بppاالرو‌[ی‌شودخارج‌م]...‌ی‌برمم

تلفن‌زنگ‌می‌زند.الو...حمدی

پیشته؟صدای‌پشت‌تلفناالن‌بیرون‌رفت...حمدی

چی‌اومده‌بود؟‌واسهصدای‌پشت‌تلفن‌دلیل‌اخراجش‌رو‌بدونه...ی‌خواستمحمدی

چی‌میصدای‌پشت‌تلفن چه‌خواد‌ به‌ کنه؟‌ ‌کار‌دردش‌می‌خوره؟

‌که‌بتونه‌از‌خودش‌دفاع‌گفت‌برای‌اینحمدیکنه،‌باید‌بدونه...

سرجاشصدای‌پشت‌تلفن عقلش‌ ‌هنوز‌‌حppppال‌زن‌و‌بچه‌ش‌نیومppppده؟...‌دلم‌به

می‌سوزه...‌درش‌داره‌کمکش‌می‌کنppppه...‌بppppدونابرحمدی

برادرش‌بو‌نبره...‌‌شک‌تا‌وقتی‌که‌زنخوبه...صدای‌پشت‌تلفن

حتحمدی می‌گیره،‌ رو‌ حقش‌ که‌ اگهاگفت‌ ‌‌‌الزم‌باشه‌که‌پرونppده‌رو‌پیش‌مقامppات

ببره...

Page 112: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌114

پس‌‌بیصدای‌پشت‌تلفن از‌ پروندهیعرضه،‌ ‌ه‌برنیومد...‌حاال‌بهم‌خوب‌گوش‌بده...

.دفتر‌عمردوستتون‌اومدن...‌آقای‌تامر...منشیصدای‌

‌می‌کند.‌در‌را‌باز‌ی‌شوداز‌جا‌بلند‌مبالفاصله‌]عمر‌‌اا...‌خppوش‌اومppدی...[ی‌کندو‌اسppتقبال‌م

تامر!...‌جانم...‌ومی‌گیرنpppppد‌کpppppدیگر‌را‌در‌آغpppppوش‌یی‌بوسند.م

‌کم‌برو‌عقب‌تر‌بppبینم...‌نگppاش‌کن...‌هیه‌بار‌دیگه‌بغلت‌کنم...یبیا‌

ی‌گیرند.در‌آغوش‌مرا‌کدیگر‌یدوباره‌‌بیا‌بشین‌اینجppا...‌بابppا‌ببیppنیمت،‌صppداتو

‌نت‌رو‌خوردی...‌یه‌چیزیوبشنویم...‌زببگو...

تو‌مجال‌می‌دی‌مگه...تامر‌من‌زنppگ‌نppزنم،‌تppو‌کppه‌سppراغی‌از‌مppاعمر

‌معرفت...‌دیروز‌پریروز‌...‌بیی‌گیرینم‌...ی‌رفتمداشتم‌با‌عکسای‌قppدیمی‌ورم

‌‌عکسpppا‌تpppوی‌همه‌یجpppا،‌تو‌دیpppدم‌همه‌...ی‌شناسیهستی...‌تحسppین‌رو‌کppه‌م

‌تو‌رو‌از‌اون‌گppرفتم...‌نگppاش‌شppماره‌کم‌دیگه‌نگات‌کنم...‌وای،‌هیکن...‌بذار‌

‌خpppدا...‌چی‌بخpppوریم؟‌چpppای،‌قهpppوه،‌نوشابه؟‌اگه‌بخوای‌ویسکی‌هم‌دارم...

‌در]منppه‌هppا‌‌‌یمخصوص‌مهمونای‌ویppژه‌هم‌‌تو[ی‌ریppppزدلیppppوان‌خppppود‌مشppppروب‌م

،‌نه؟ی‌خوریم...ی‌خورمباشه،‌متامردیگهعمر اخوی...زندگی‌نمی‌جور‌ ‌گذره‌

‌مppزه‌اسppت...‌کی‌دو‌گیالس‌بییبppدون‌

Page 113: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

115|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌هی،‌راحت‌بppاش...‌مppا‌بppا‌هم‌دوسppتایقدیمی‌هستیم...

راحتم...تامر‌دونی‌کpppppppه‌چقpppppppدر‌خpppppppاطرت‌رو‌میعمر

می‌خوام...متشکرم.تامر‌رو‌اخوی...‌ول‌کن‌این‌لفظ‌تشکر‌ایناعمر

؟ی‌زنیقلم‌حرف‌م‌چی‌لفظ‌واسهنه،‌عادت‌کردم...تامر‌من‌زیpppppادم‌خوشpppppحال‌انگpppppار‌از‌دیدنعمر

نشدی...میتامر سال‌مگه‌ ممکنه‌ مگه‌ ‌های‌شه؟‌

دبیرستان‌رو‌فراموش‌کنم؟قدر‌ساکتی؟‌طوره‌چرا‌این‌اگه‌اینعمر‌کی‌داره‌منویببین!...‌حس‌کردم‌انگار‌تامر

تعقیب‌می‌کنه...کی؟عمر...دونم‌نمیتامرکی؟عمر‌کمی‌قبل...‌از‌خونه‌زدم‌بیرون‌که‌بیامتامر

‌کی‌انگار‌منتظppر‌من‌بppود...یپیش‌تو...‌‌بعدش‌تppوی‌اتوبوسppی‌کppه‌سppوار‌شppده

‌هیرو‌دیدم...‌با‌من‌تو‌‌بودم،‌همون‌آدمایستگاه‌پیاده‌شد...

قبال‌هم‌اون‌رو‌دیده‌بودی؟عمرنظر‌غریبه‌نمی‌اومد...‌بهتامردشمنی،‌چیزی‌داری؟عمرنه...تامر‌طppppوره،‌پس‌چppppرا‌بایppppد‌تعقیبت‌اگه‌اینعمر

بکنه؟‌خیاالت‌برت‌داشته...شاید..تامرپاهاتو‌دراز‌کن...عمرکارو‌بارت...‌نظر‌میاد‌جور‌که‌به‌اینتامر

Page 114: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌116

‌ه‌سیسppppppppتم‌خودکppppppppار‌راهیراهه...‌‌روبهعمر‌اینهگم‌خودکار‌واسه‌‌انداختم...‌اگه‌می

‌‌خوبییکرده‌‌که‌اکیپ‌مجرب‌و‌تحصیل‌‌کpppارا‌مث‌سpppاعت‌جلpppو‌یدارم...‌همه

‌می‌ره...‌چppه‌من‌باشppم،‌چppه‌نباشppم...‌جاها‌نیسppتم...‌زود‌اساسا‌خیلی‌هم‌این

‌...‌بیشتر‌هم‌خارجی‌رمزود‌مسافرت‌م‌از‌کشور...‌چی‌بودیم‌و‌چی‌شppد،‌مگppه

نه؟راست‌می‌گی...‌مگه‌طالق‌گرفتی؟تامر‌چه‌لppزومی‌بppه‌طالق‌هسppت؟‌دوتpا‌بچppهعمر

داریم..ی‌بینمحلقه‌تو‌انگشتت‌نمتامرهمینعمر ما‌ ازدواج‌ ‌جوریه...‌ای...‌

‌ه‌سpppری‌بpppه‌خونpppهیpppگpppداری‌هم‌‌گاه...ی‌زنمم

هیچ‌فرقی‌نکردی...تامر‌ه‌گpppل‌بهpppاریگpppذره...‌با‌‌واال‌زندگی‌نمیعمر

‌کpppppه‌شpppppه...‌امpppppا‌فکpppppر‌نکن‌نمیمسئولیتم...‌بی

.اختیار‌داریتامرحرفاعمر این‌ کن‌ ول‌ باغا‌بابا‌ تو‌ کم‌ ‌رو...‌

‌هppام‌دارن‌تppو‌گیالس‌دزدیppدیم؟...‌بچه‌بهpppترین‌مدرسpppه‌ها‌درس‌می‌خpppونن...‌دخppppترم‌داره‌خppppارج‌از‌کشppppور‌درس

می‌خونه...‌تحصیالت‌عالی....قدر‌بزرگ‌شده..‌پس‌اینتامر‌تppppppون‌من‌زودتppppppر‌از‌همppppppه‌میون‌همهعمر

‌‌اسارت‌رو‌تpو‌انگشpتم‌کpردم...یحلقه‌می‌دونی...

‌شنیده‌بودم‌موقع‌ازدواج‌هنوز‌دانشجوتامربودی...

‌آره...‌مگه‌شpانس‌تpو‌زنpدگی،‌چنpد‌بpارعمر

Page 115: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

117|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌د؟...‌هنpppوز‌دانشpppجو‌آسpppراغ‌آدم‌می‌بppودم...‌گوشppه‌و‌کنppار‌خوابگppاه‌سppر

‌تیپ‌بpppودم،‌...‌امpppا‌خpppوشی‌کpppردمممی‌دونی...

هنوزم‌هستی...تامر‌هنppوزم،‌آره...‌نppه‌جppونم...‌این‌شppیکموعمر

‌مون‌بpppppا‌کpppppارش‌کنم؟‌آشpppppنایی‌چی‌تو‌فیلما‌شد.‌تppو‌کافppه‌داداشت‌عین‌زن

‌بودم...‌رفقا‌با‌یه‌دختر‌آشنام‌کppردن...‌دسppتگیرم‌شppدزودی‌ای،‌بppدک‌نبppود...‌

‌داراست...‌حppاال،‌پدر‌دختره‌از‌اون‌مایه‌حppال‌و‌روز‌منppو‌تصppور‌کن...‌بppا‌چنppد

ppام‌واسppه‌بابppی‌کppتادم‌مه‌پاپاسppی‌فرس،‌‌می‌گذروندم‌کppه‌دیگppه‌مو‌طوری‌زندگی

‌گی‌ایمppانم‌رو‌ازنکم‌داشppتم‌از‌گش‌ppکم‌آهpppان‌محکم‌...‌گفتم،ی‌دادمدسpppت‌م

‌دسpppت‌کpppار‌رو‌‌یبگpppیرمش...‌رشpppته‌..‌امppا‌چppه‌چppاره...‌کفتppار‌چppوبگرفتم.

...ی‌کردم‌الی‌چرخمکفتار‌دیگه‌کیه؟تامر‌شنیدم‌کppه‌گفتppه‌پدر‌دختره...‌وقتی‌همعمر

‌...‌وای،ی‌دمجل‌نم‌من‌دختر‌به‌آسppمون‌‌تppو‌بppودی‌گفppتی،...‌هppر‌کppاری‌کppهینوا

‌می‌تونستم‌واسه‌دختره‌کردم‌تا‌مخشو‌زدم‌و‌حسppابی‌بppه‌خppودم‌وابسppته‌ش

‌بیشتر‌از‌وابسppتگی...‌کردم...‌نه،‌خیلی‌شکمش‌رو‌باال‌آوردم...‌بعppدش‌بppه‌هppر‌نحوی‌بود،‌اوضppاع‌رو‌بppه‌طppرف‌حppالی

‌نppده...دخppتر‌‌می‌تونه‌کppردم...‌حppاال‌اگه‌طppppور‌هم‌شppppد،‌کفتppppار‌عقب‌همون

‌رو‌دسppت‌و‌بppود‌نشسppت...‌کم‌مونppده‌د‌که‌بیppانه‌عروسی‌گرفتیپاهام‌بیفته...‌

‌ویسppکی‌رو‌بppا‌جعبppه‌و‌ببین...‌گارسونا

Page 116: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌118

‌...‌دو‌سppppال‌بعppppدی‌کppppردنسppppرو‌م‌مون‌بppود...‌کفتppار‌مppا‌افتppاد‌رو‌عروسیویلچر...

...ی‌فهممنمتامر‌عpppنی‌اینکpppه‌سpppقط‌شpppد...‌بعpppدش،یعمر

‌ه‌تشppکیالت‌آمppادهیppگppروپ...‌تppو‌رأس‌قرار‌گرفتم...

خیالیتامر و‌ فکر‌ هیچ‌ داری...‌ امنیت‌ ‌تو‌‌هpppات‌‌بچهینpppده‌ینpppداری...‌تpppرس‌از‌آ

نداری...از‌‌هیچعمر می‌دونی؟...یموقع‌ نرفتی،‌ ‌ادم‌

‌های‌دبیرسppتان‌بppه‌سppال‌ها‌وقت‌بعضی‌خppون‌بppودی...‌...‌درسی‌کppردمفکppر‌م

‌معموال‌درس‌خوندن‌واسه‌تو‌یppه‌هppدفبود.

ای‌نداشتم‌که...‌انتخاب‌دیگهتامر‌‌قبppولی‌خppودم‌رو‌بppه‌یمن‌واسppه‌نمرهعمر

‌.‌کم‌تpppو‌امتحانpppاتی‌زدمآب‌و‌آتیش‌م‌کتبی‌بهم‌تقلب‌نداده‌بودی...‌یه‌بار‌هم

‌خppودت‌اسppم‌منppو‌نوشppتی‌و‌یورقه‌‌تو‌ورقppه‌رو‌گذاشppتی‌جلppوی‌من...‌بppرای

؟ی‌کردیچی‌بهم‌کمک‌م‌‌کppهی‌کردیکارایی‌م‌که‌شppاید‌واسppه‌اینتامر

خارج‌بود...‌‌منیاز‌عهده‌‌های‌خونواده‌‌یبچه‌هم‌جفتمونعمر

ppودیم...‌حتppوامتوسطی‌بppا‌تppدار...‌امppن‌‌‌...‌روزی‌رو‌کppه‌پریppدیمی‌کppردیفرق‌م

‌د؟‌تppو‌داخلی‌آادت‌مییرو‌پرچین‌باغچه‌‌د...‌آو‌من‌تو‌با‌غچه...‌برادر‌دخppتره‌می

‌...‌بppا‌عجلppه‌کppهی‌کنمبppه‌بppاال‌اشppاره‌م‌داریم‌از‌رو‌پرچین‌رد‌می‌شیم‌پیرهن‌و

‌ها‌گیر‌می‌کنه...‌باز‌به‌سیم‌شلوارامون‌و‌در‌می‌ریم...‌ای‌بابا...ی‌کنیمهم‌م

Page 117: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

119|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌ن...ه‌‌دور‌موندیاون‌روزا‌تppو‌گذشppته‌هاتامر‌در‌صورتی‌کppه‌زنppدگی‌بppا‌همppه‌تلخیش

ادامه‌داره...‌...‌هزارانی‌شناسم‌رو‌میلیا‌خ[با‌جدیت]عمر

‌خppاطر‌‌اسماشون‌رو‌بها‌رو‌که‌حتقیافه‌وقتا‌درونم‌رو‌چنppppان‌نppppدارم...‌بعضی

‌حسی‌از‌تنهایی‌پر‌می‌کنppه‌کppه...‌انگppار‌همه‌آدم‌تک‌و‌تنهام،‌اما‌همه‌به‌بین‌این

‌دنبال‌منافع‌خودشونن...‌دوستی‌ندارم،‌زود‌بهم‌به‌رفیقی‌مث‌تppو‌نpppدارم...‌زود

‌سppر‌بppزن...‌بppا‌هم‌باشppیم...‌بگppردیم...گذرونی‌کنیم...‌خوش

مجبور‌شدم‌کارمو‌ترک‌کنم...تامر...ی‌فهممنمعمرکارم...‌بیتامر‌از‌کی؟[ی‌خنددم]عمره‌ماه‌بشه...که‌یکم‌مونده‌یه‌تامر؟اینه‌عبوس‌یافه‌یپس‌دلیل‌این‌قعمربازنشستهتامر تا‌ بود‌ مونده‌ سال‌ ‌سه‌

بشم...‌تو‌خل‌شدی‌پسر؟‌اصال‌ارزش‌ناراحتعمر

شدن‌رو‌داره؟‌ه‌دختر‌دارم‌که‌تحصیالتیمستأجرم...‌تامر

‌عالیppه‌رو‌داره‌می‌گذرونppه...‌داریم‌زور‌کppنیم...‌‌بppا‌حقppوق‌زنم...‌سری‌زنیممکم‌هم‌برادرم‌کمکم‌می‌کنه...‌هی

‌کppppppppppppه‌ه‌ساعتهیای‌بابppppppppppppا...‌من‌اینجا‌عمر‌می‌خوام‌چppیزایی‌رو‌بهت‌حppالی‌کنم...

‌چی‌اگه‌تو‌همچین‌وضعی‌بودی...‌واسهبه‌من‌زنگ‌نزدی؟

کردم...تامر اقداماتی‌ رفع‌سوءتفاهم‌ ‌برای‌بیشتر‌منتظر‌پاسخش‌بودم...

جوابی‌اومد؟عمر

Page 118: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌120

نه‌هنوز...‌اما...تامر‌خیpppال‌حpppاال،‌ولش‌کن...‌چقpppدر‌بهت‌بیعمر

پول‌می‌دن؟بازنشستهتامر تا‌ بود‌ مونده‌ سال‌ ‌سه‌

بشم...کنعمر ول‌ بابا..‌ اینا‌ای‌ بازنشستگی‌ ‌حاال‌

‌رو...‌دیوونه‌شدی؟‌هر‌چقدر‌کppه‌اونجppا‌و‌بهت‌رخppودم‌دوبرابppرش‌ی‌گرفppتیم

‌برابرش‌رو...‌بخppppوای‌سه‌می‌دم...‌اگه‌عنی...‌اگه‌بازم‌امکان‌برگشت‌به‌کppاری

؟ی‌گردیقبلیت‌باشه‌باز‌برمواسه‌من‌حیثیتیه...‌لهأاین‌مستامر‌ولش‌کن...‌اگpppه‌پpppول‌داشpppته‌باشpppی،عمر

‌همیشppه‌بppاحیثیت‌و‌آبppرویی،‌رفیppق...حیثیت‌کیلو‌چنده؟

کاری‌می‌تونی‌بهم‌بدی؟‌مثال‌چهتامرتو‌مگهعمر مث‌ کسی‌ واسه‌ ‌کار‌اینجا‌

‌بیای‌ی‌تونینم‌وقتی‌من‌نیستم‌قحطه؟ه‌سری‌به‌اینجا‌بزنی؟یو‌

صحبت‌کییمنشیصدای‌ شما‌ با‌ ‌می‌خواد‌کنه...‌پشت‌تلفن...

کیه؟عمراسمش‌رو‌نگفت...منشیصدای‌

بپرس‌ببین‌اسمش‌چیه.عمرمی‌خواد‌میمنشیصدای‌ خصوصیه...‌ ‌گه‌

فقط‌با‌خودتون‌صحبت‌کنه...ردش‌کن...‌دکش‌کن...عمر

‌‌خیلییخیلی‌مصpppره...‌میگpppه‌مسpppئله‌منشیشه...‌مهمیه‌که‌به‌شما‌مربوط‌می

‌چی‌می‌خppواد‌بگppه؟‌وصppل‌کن...‌الppو...عمر‌بلppه...‌؟یبله...‌خودم‌هسppتم،‌شppما؟‌ک

‌تو‌دیگه‌کی‌هستی‌بابppا؟...‌آره،‌گوشppم‌با‌توئه..‌از‌چppه‌جهت؟...‌کسppی‌متوجppه

Page 119: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

121|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌شه...‌گوش‌می‌دم...‌فهمیدم...‌نه‌نمی‌بفهمم...‌ی‌کنمچی؟...‌سpppppعی‌م‌واسه

‌بلpppppه...‌بلpppppه...‌آدم‌خیلی‌خوبیpppppه...‌..‌بلpppppه...‌باشpppppه....دونم...‌باشه‌نمی

‌متوجpppه‌نشpppدم...‌بلpppه...‌باشpppه...‌بpppه[ی‌کندقطع‌م]سالمت...‌باشه...‌خب‌

چی‌شد؟تامرهیچی...عمرانگار‌ناراحت‌شدی؟تامر...آره...‌ای‌باباعمرکه‌خودش‌رو‌معرفی‌نکرد...‌مثل‌اینتامر...موضوع‌خصوصیه....‌ای‌باباعمرچی‌شد؟تامرحاال...‌ذهنم‌درگیر‌این‌تلفنه‌شد...عمرد...‌آاگه‌کمکی‌از‌دست‌من‌برمیتامر[سکوت‌]نه،‌نه...عمرشدی.تامر ناراحت‌ چیزی‌ از‌ انگار‌ من.تو‌ ‌.‌

دیگه‌برم...‌.‌از.باشه...‌از‌اومدنت‌خوشحال‌شدم.عمر

گذشته‌ها‌صحبت‌کردیم...م]تامر دراز‌ را‌ باهاتی‌کند[دستش‌ کی‌ ‌‌

تماس‌بگیرم؟میعمر دارم‌ االن‌ من...‌ از‌با‌ بیرون‌ ‌رم‌

‌روزبیسppت‌تppا‌پونزده‌استانبول...‌حدود‌.گردم‌دیگه‌برمی

...ی‌زنمزنگ‌متامر‌وقpppتی‌برگشpppتم‌خpppودم‌باهpppات‌تمpppاسعمر

‌ت‌رو‌هم‌کpppه‌...‌تلفن‌خpppونهی‌گpppیرممدارم.

‌ی‌شود.‌تامرخارج‌می‌بوسند.یکدیگر‌را‌م‌،‌بppه‌فکppری‌نشppیندعمppر‌روی‌مppیزش‌م

.ی‌رودفرومکی‌داره‌منو‌تعقیب‌می‌کنه...یانگار‌تامرصدای‌

Page 120: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌122

کنی...صدای‌پشت‌تلفن کمک‌ بهش‌ نکن‌ ‌سعی‌‌دونی‌هاسpppت‌کpppه‌ندیpppدیش...‌می‌سالجور‌آدمی‌شده؟‌چه

کی‌داره‌منو‌تعقیب‌می‌کنه...یانگار‌تامرصدای‌مسئله‌تونه‌میصدای‌پشت‌تلفن آدم‌ و‌این‌ ‌دار‌

‌شده،‌بppه‌تppو‌هم‌آسppیب‌برسppونه،‌ندهور‌دسpppppته‌این‌مpppppوقعیت‌رو‌آسpppppون‌ب

‌همه‌نیاوردی...‌تعادل‌و‌تppوازن‌آسppون‌بppده‌‌اینکهامی‌خوره...‌حتppه‌دیppا‌همدیگppب‌

‌بشppین،‌کppار‌اشppتباهیه...‌بpاز‌هم‌باهppات...‌ی‌گیرمتماس‌م.‌در‌فکر‌است‌همچنانعمر

.اتاق‌نشیمن‌آپارتمان‌‌نورگل‌در‌رای‌زنند.‌در‌م.شیمینورگل‌و‌

‌است.‌حمدیی‌کند.باز‌مشب‌خوش...حمدیشب‌خوش...نورگلآقای‌تامر‌خونه‌هستن؟حمدیهنوز‌نیومدن...نورگلکی‌می‌آن؟حمدیدیگه‌باید‌پیداش‌بشه.نورگلمنی‌بخشیدمحمدی نکردم،‌ معرفی‌ خودمو‌ ‌،‌

مدیر‌آقای‌تامر‌هستم...جناب‌حمدی؟نورگل‌‌رو‌بایppدییبلppه...‌بppا‌آقppای‌تppامر،‌حرف‌هاحمدی

ن‌بذارم...ودر‌می‌بفرمpppایین‌قربpppان...‌بیpppاین‌تpppو...‌االننورگل

د...‌آمیمزاحمتون‌نشم؟حمدی‌کم‌هیمون‌ه‌نخیر...‌عذر‌می‌خوام...‌خوننورگل

س...‌ریخته‌همه‌ب‌در‌حppال‌مppرتب‌کppردن‌اطppرافهم‌زمان‌

.است

Page 121: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

123|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

خوش‌اومدین...شیمیمتشکرم...‌شما‌دخترشون‌هستین؟حمدی

بله،‌جناب...شیمیس‌دیگه...‌جناب...‌خونه‌بخشین‌مینورگلمحمدی خونه‌ی‌کنمخواهش‌ همی...‌ ما‌ ‌‌

‌شppه‌کppرد...‌کppار‌می‌طوریppه...‌چی‌همین.کارمند‌هستیم‌دیگه..

‌حالتون‌چطوره؟[ی‌نشیندم]نورگل...‌شما‌خوب‌هستین؟ی‌کنمتشکر‌محمدیسگه‌همنورگل حال‌ در‌ هستیم...‌ش‌ زدن‌ ‌دو‌

روز‌سر‌کار...‌شب‌تو‌خونه...کنه؟نمی‌طوره...‌خیلی‌که‌دیر‌‌همینحمدی‌ه‌سppppر‌بppppهیکنppppه...‌قppppرار‌بود‌‌دیر‌نمینورگل

‌رفیقش‌بزنه...‌معلومه...‌که‌می‌خواینخودشو‌ببینین؟

بله،‌بله...‌اسم‌دخترمون‌چی‌بود؟حمدیشیم...یشیمی

کجا‌درس‌می‌خونی؟حمدیدانشکده‌شیمی جناب...یتو‌ داروسازی‌ ‌‌

‌شpppه...‌البتpppه‌اگpppه‌امسpppال‌تمpppوم‌میقسمت‌باشه...

همحمدی دخترمن‌ خوب...‌ چقدر‌ به،‌ ‌به‌‌ادبیpppات‌می‌خونpppه...‌اون‌هم‌درسpppش

شه.‌سال‌بعد‌تموم‌میال.انشانورگلال.‌خانوم...‌انشاالانشاحمدیقهوه‌میل‌دارین؟نورگلزحمت‌نشه...حمدیاختیار‌دارین...نورگلبدون‌شکر‌باشه...حمدی

ی‌رود.شیم‌به‌آشپزخانه‌میطور‌نیست؟‌شما‌کار‌می‌کنین،‌این

Page 122: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌124

بله...‌آقا...نورگلکجا؟حمدیه‌بانک...یتو‌نورگلحمدی ...‌بانکا،‌افتضاح‌اند...هکارتون‌سخته...ا‌نپرسین‌جناب...‌نپرسین...‌امppروز‌سppودنورگل

‌قppدره،‌فppردا‌زیppادتر‌می‌شppه،‌بppانکی‌این‌فpppردا‌دوبpppاره‌کم‌می‌شpppه...‌این‌پس

‌تحت‌ثبppات‌کppار‌مppا‌رو‌هم‌وضppعیت‌بی‌تأثیر‌قرار‌می‌ده...‌روز‌از‌نو‌و‌روزی‌از

‌‌حسppابا‌بایppد‌از‌دوبppارهیهمه‌‌نppو...‌بppازمحاسبه‌بشن...

حق‌با‌شماست...حمدیی‌گppیریماصppال،‌مگppه‌حقppوقی‌هم‌که‌منورگل

چقدره؟از‌کارحمدی ‌ه‌طرف‌همیتون‌خیلی‌سخته...‌

‌این‌بالیی‌که‌سppر‌آقppای‌تppامر‌اومppده...‌قpدر‌آدم‌مونو‌نpاراحت‌کppرده...‌اون‌همه

...شریفیه‌کهی‌آورد.شیم‌قهوه‌را‌می

...ی‌کنمتشکر‌مآب‌هم‌بیارم؟شیمی

میحمدی زحمت‌ شما‌ برای‌ نیست...‌ ‌شه‌بد‌دخترم...

[ی‌شودخارج‌م]...‌ی‌کنمخواهش‌مشیمیخانمحمدی دارید...‌ خانومی‌ خیلی‌ ‌دختر‌

‌عpppppنی،‌خیلی‌هم‌بهشیداروسpppppاز...‌د...‌آمی

متشکرم‌جناب...نورگلی‌دهد.،‌آب‌را‌می‌آیدشیم‌می

؟کردینامزد‌‌[ی‌گیردم]حمدیبله،‌آقا.شیمی

نامزدت‌هم‌دانشجوئه؟حمدی

Page 123: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

125|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

جناب،شیمی داره‌ آزاد‌ پیش‌شغل‌ ‌راستش‌...کنه‌باباش‌کار‌می

خوبه...‌خوبه...حمدی‌ی‌کنppد.‌نورگppل‌در‌را‌بppاز‌می‌زننppد.در‌م

.تامر‌استاومده...‌‌اقای‌حمدی[واشکیی]نورگل

کدوم‌آقای‌حمدی؟‌مدیر؟تامرآره...نورگل

برای‌چی‌اومده؟تامر‌اومppده‌بppا‌تppو‌حppرف‌بزنppه...‌تحppویلشنورگل

بگیری‌ها...خوش‌اومدین...‌قربان...تامر

؟زمتشکرم...‌چطوری‌تامر‌عزیحمدیطوری...‌ای‌همونتامر

اومدم‌باهات‌حرف‌بزنم‌تامر..حمدیید...یبفرماتامر

ما‌بریم‌بیرون...نورگلاگه‌می‌خواید،‌شما‌هم‌باشین...حمدیراحت‌تر‌صحبت‌کنین...نورگل

‌.‌ولی‌نورگل‌از‌پشppت‌دری‌شوندخارج‌می‌ایستد.گوش‌م

تامر...‌می‌دونی‌نمیحمدی بدم‌ ‌خوام‌طولش‌‌ر‌خاطرت‌برام‌عزیزه...‌اگرچهقدکه‌چ

‌اون‌روز‌مجبppور‌شppدم‌کمی‌باهppات‌تنppد‌می‌شppه‌کppرد،‌صppحبت‌کنم...‌امppا،‌چه

‌می‌خppوام...‌ست‌دیگه...‌معذرت‌وظیفهمنو‌ببخش...

اختیار‌دارین...تامراصلحمدی سر‌ بیام‌ بذار‌ تامر...‌ ‌دیگه‌

‌‌روز‌قبل‌از‌اینکه‌تppو‌رو‌ازیکمطلب...‌‌مppppوردمسppppئولیت‌برکنppppار‌بکنن...‌در

‌‌رو‌بppهیگرفتppه،‌پرونppده‌ا‌اختالس‌انجام

Page 124: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌126

ppا‌همادبیرخونه‌داده‌بودی...‌حتpاز‌اونج‌‌‌گذرونده‌و‌برای‌انجام‌اعمppال‌مقتضppی،

‌رسppونده‌من‌هم‌وضppعیت‌رو‌بppه‌اطالع‌به‌سppرعتبودی...‌باید‌اعتراف‌کنم‌کppه‌

‌نتونسpppتم‌پرونpppده‌رو‌بررسpppی‌کنم...‌قدر‌سریع‌اتفppاق‌افتppاد‌کppه‌چی‌اون‌همه

‌‌برکنpppارتشpppغلتروز‌بعpppدش‌هم‌از‌کردن...

بله...تامرروحمدی پرونده‌ بررسی‌ امکان‌ باالخره‌ ‌ولی‌

‌پیppدا‌کppردم‌و‌متوجppه‌شppدم‌کppه‌فاجعه‌ابعاد‌بppزرگی‌داره...اختالس‌تppا‌خرخppره

‌عنی،‌حق‌با‌توئppه...یجا‌رو‌گرفته...‌‌همه‌سppیر‌کppردم‌کم‌که‌بیشتر‌تو‌موضppوع‌هی

‌ای‌هم‌هست‌کppه‌تppو‌دیگه‌یجریانا‌دیدم‌خpppبری...‌بpppا‌اختالس‌خیلی‌از‌اونpppا‌بی

‌یگسppترده‌ا‌گیری‌بزرگ‌و‌جریان‌رشppوه‌رو‌هسppppتیم...‌مppppا‌تppppو‌این‌دنیppppاه‌روب

‌،‌تpppppامری‌کpppppنیمچی‌زنpppppدگی‌م‌واسه‌ه‌کارمنppد،یعنوان‌‌عزیز؟...‌مگه‌ماها‌به

‌هppppppامون،‌چppppppیزی‌هم‌بppppppرای‌بچه‌‌از‌شpppرف‌و‌غرورمpppونیمت‌ترق‌گرون

؟ی‌ذاریمم‌ارث‌بهنه،‌قربان...تامر

‌بالیی‌که‌امروز‌سر‌تو‌اومده،‌فردا‌همحمدیمی‌تونه‌سر‌من‌بیاد...‌مگه‌نه؟

دقتامر ‌قربان...یقا‌رو‌هpppوای‌همدیگه‌اگpppه‌مpppا‌خودمpppونحمدی

‌،‌کی‌هppوای‌مppا‌رو‌داره؟نداشته‌باشppیم‌تppونم‌بخppوابم...‌فکppر‌چند‌شppبه‌کppه‌نمی

‌کpppردم...‌نpppاراحت‌شpppدم...‌و‌تصpppمیممو‌انجام‌بدم...ه‌گرفتم‌وظیف

متشکرم،‌قربان...تامر

Page 125: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

127|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

محمدی درستش‌ رو‌ کار‌ تامر...ی‌کنماین‌ ‌‌‌شppه،‌امppروز‌حتمppا‌این‌کppار‌درسppت‌می

‌خاطر‌تو‌با‌افراد‌خیلی‌مهمی‌مالقات‌به‌م...‌افpرادبرخpوام‌اسpم‌ب‌p..‌نمیکppردم.

‌خیلی‌مهم...‌منتظpppرم‌کpppه‌خpppبری‌بهم‌بدن...امشب‌رو‌منتظر‌خبرم...‌این‌کار

و‌ر ‌جppاش‌و‌تppو‌بppه‌‌می‌ذارم‌سریقینppا‌گppردی...‌این‌دولت‌بppا‌ایثppار‌‌کارت‌برمی

‌آدمای‌درست‌و‌باشرفی‌مث‌تو‌سppر‌پppا‌مونppده...‌اگppه‌آدمppایی‌مث‌تppو‌نبppودن...

‌‌تppوی‌رفت‌نابppالغ‌هم‌میتیم‌هppای‌حق‌بچه‌دار...‌ممنppونم...‌جیب‌یه‌مشت‌سppرمایه

‌مملکت‌مدیون‌آدمایی‌مث‌توئppه...‌حppقدار‌می‌رسه...‌می‌رسه...‌به‌حق

‌تالشتون...یاگه‌با‌وجود‌همه‌تامر‌[ی‌کنداو‌را‌بpppppppه‌سpppppppکوت‌دعpppppppوت‌م]حمدی

‌...‌غppیر‌از‌این‌رو‌از‌ذهنتی‌گppردیبرم‌پاک‌کن...‌اما‌اگه‌اتفاق‌ناجوری‌بیفته‌و‌زور‌من‌نرسppppه،‌بppppاور‌کن‌تقاضppppای

‌چی‌رو،‌...‌و‌همهی‌کنمبازنشسppppتگی‌م...‌من‌پشتتم.ی‌کنمرو‌م

‌ممنونم‌قربان...[ی‌شوداحساساتی‌م]تامرکهه‌وظیفحمدی رو‌ مدارک‌ فتوکپی‌ ‌مونه...‌

داری؟...‌از‌گنجه‌پاکتی]دارم،‌قربان...‌اینجاست.‌تامر

[ی‌آوردرا‌درم‌جppاش...‌نppه،‌نppه،‌نppه!...‌بذارشppون‌سرحمدی

‌رو‌داری...‌اگppه‌موفppق‌خوبppه‌کppه‌اونا‌‌روزنامه‌هpppا‌فpppاشینشpppدیم،‌تpppو‌همه‌

‌‌اگppppه‌الزم‌شppppد،ا‌و...حتppppی‌کppppنیمم‌طppور‌کppه‌پرونppده‌رو‌زدیم‌زیppر‌همون

‌جمهppور‌ریم‌و‌تقppدیم‌رئیس‌بغلمون،‌می‌لهأ...‌اما‌امیppدوارم‌مسppی‌کنیممحترم‌م

Page 126: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌128

‌کppه‌پیچیppده‌بشppه،‌حppل‌ش‌از‌اینیرو‌پبکنیم...

ممنونم،‌قربان...تامرمنی‌خیزد[برم]حمدی بده‌ اجازه‌ ‌مرخص‌‌

‌بشم‌تامر...‌برم‌و‌اونایی‌رو‌کppه‌منتظر‌و‌رخبری‌ازشون‌هستم‌ببینم...این‌کppار

فیصله‌بدیم...ممنونم‌قربان...‌نورگل...تامر

ی‌شوند.نورگل‌و‌یشیم‌وارد‌ماست]نورگل نشنیده‌ چیزی‌ که‌ کاش[انگار‌ ‌‌

‌تشpppریف‌داشpppتین‌جنpppاب...‌شpppام‌درخدمت‌بودیم...

‌یه‌شppب‌بppا‌همسppر‌و‌دخppترمال‌نه...‌انشاحمدی‌مزاحمتpppون‌می‌شpppیم...‌وقت‌رو‌تلpppف

‌[ی‌بوسدتpppامر‌را‌م]دار...‌‌نگه‌..‌خدا.نکنیمتامر،‌تامر!...‌شب‌خوش...

به‌سالمت‌قربان...‌به‌سالمت...همه‌با‌همسرش]تامر پشت‌ به[از‌ منو‌ سالم‌ اگه‌ ‌‌

‌ی‌شمهمسرتون‌برسppونید،‌خوشppحال‌مقربان...

‌رسونم...‌منتظر‌می‌رسونم‌جناب...‌میحمدیتلفنم‌باش.....‌خوشحالیی‌بندددر‌را‌م

شنیدی؟تامرچرا‌نشنیدم؟‌پشت‌در‌بودم...نورگل

م‌بابا...یشنیدشیمیمشکالت‌میتامر برابر‌ در‌ ‌نباید‌بینین...‌

‌دیر‌هم‌بشه‌بppاالخره‌مأیوس‌شد...‌اگه‌دار‌می‌رسpppه...هpppرکس‌حpppق‌بpppه‌حق

‌اعمال‌خودشو‌می‌بینه...یجه‌ینتولی‌حسابی‌ناامید‌شده‌بودم‌ها...نورگل

این‌میتامر کار‌ این‌ آخرش‌ ‌طوری‌دونستم‌

Page 127: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

129|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌تموم‌می‌شه...‌اونایی‌که‌زیرآبمppو‌زدنباید‌منتظر‌گریه‌باشن...

‌دیppروز‌فppال‌گppرفتم...‌زن‌فppالگیر‌گفتنورگل‌گppره‌تppو‌کppارتون‌افتppاده،‌امppا‌آخppرش

خیره...فالگیرجماعتشیمی رحرف‌ نکن‌ باور‌ ‌و‌

مامان...‌چطpppور‌بpppاور‌نکنم؟‌بpppبین،‌مگpppه‌تعبpppیرنورگل

نشد؟...‌...ی‌شدطppوری‌م‌البتppه‌کppه‌بایppدم‌اینتامر

‌دیدین‌چطppور‌متوجppه‌شppده‌کppه‌حppق‌بppا‌منه...‌باالخره‌وجدان‌داره...‌چppیزی‌هم‌به‌اسppم‌وجppدان‌وجppود‌داره...‌گفت‌تppا

‌...‌گفتی‌کنمآخpppرش‌از‌تpppو‌دفpppاع‌م‌‌این‌آدم‌اصppال‌آدم‌خیلی.پشتت‌هستم..

خوبیه...‌مصمم...‌معتقد...زند.‌تلفن‌زنگ‌می

م‌درحالی]تامر تلفن‌ سمت‌ از[ی‌رودکه‌ شاید‌ ‌‌طرف‌اون‌باشه...‌بفرمایین‌قربان...

‌ی‌دهppد.‌گوشppی‌را‌می‌شppود.عصppبانی‌می‌گیرد.یشیم‌گوشی‌را‌م

بابا‌چقدر‌احمقه‌این‌یارو...تامرهمین‌میشیمی هم‌شنوه...‌ ‌جوریش‌

مون‌خوب‌نیست...ه‌میونه‌شب‌خوشی،‌چیزی...‌احمق...یتامر

الوو...‌بله...‌گوش‌می‌دم...شیمینشنیده‌باشه...نورگل

‌نشنفه...‌می‌خواد‌بشنفه،‌خواد‌میتامر‌بpppه‌]»یشpppیم‌اونجاسpppت؟«‌احمpppق...

[ی‌رودآشپزخانه‌مبهشیمی فردا...‌ باشه،...‌ باشه،‌ ‌خب...‌

‌‌باز‌چppرا‌داره‌نppق[ی‌کندقطppع‌م]سالمت‌

Page 128: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌130

زنه؟‌می‌ری...یخpppه‌دخpppترم،‌خب‌اونم‌یpppه‌عصر‌بنورگل

چیزی‌بگه...می‌نمیشیمی که...‌ کنم‌ مجبورش‌ ‌دونه‌تونم‌

د...‌آازش‌خوشش‌نمی‌خب،‌احوالپرسی‌رو‌یppاد‌بگppیره‌دیگppه...نورگل

شه...‌جوری‌هم‌که‌نمی‌اینخیلی‌خوب،‌خیلی‌خوب...شیمی

‌،‌تpppامر‌واردی‌رودبpppه‌اتpppاقش‌میشpppیم‌ی‌شود.م

اعتماد]تامر این[با‌ نیست...‌‌ صحیح‌ ‌ازدواج‌‌این‌آدم‌بعد‌از‌عروسی،‌مppا‌رو‌بppه‌روی

‌دل‌می‌ذاره...‌رفت‌به‌دخترمون‌حسرت‌ش‌معضppppلی‌و‌آمppppدمون‌بppppه‌خppppونه

شه...‌مینمینورگل رو‌طوری‌ اخالقت‌ ‌شه...‌

‌حرف‌بزنه،‌تونه‌می‌شناسه...‌چون‌نمیگه...‌کوتاه‌و‌مختصر‌می

همتامر فردا‌ می‌زنه،‌ حرف‌ مختصر‌ ‌امروز‌‌ره‌تppو‌هم...‌بگppو‌دخppتره‌مppون‌میهکال

‌که‌با‌چنppدتا‌جای‌این‌ولش‌کنه...‌فردا‌به‌بچppه‌برگppرده،‌بهppتره‌از‌همppون‌اولش

خیال‌بشه...‌بی‌جوری‌حppرف‌نppزن‌تppامر...‌فppردا‌کppه‌ایننورگل

‌دانشpppگاهش‌تمpppوم‌بشpppه،‌مگpppه‌مpppا‌می‌تونیم‌یه‌داروخونpه‌بpاز‌کpنیم؟‌مpتین

‌‌همسpرشیبراش‌ضمانته...‌داروخppونه‌‌رو‌بppاز‌می‌کنppه...‌کلی‌پppول‌می‌خppواد،

می‌دونی......ی‌کنمباز‌م‌ش‌داروخونهه‌خودم‌واستامر

با‌چی؟نورگل‌...ی‌شمسppه‌سppال‌بعppد‌بازنشسppته‌متامر

Page 129: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

131|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌حقpppوق.ی‌کpppه‌نpppداریم..ه‌ادیگ‌‌یبچه‌مون‌بسمونه...‌یه‌اتppاق‌تppو‌بازنشستگی

هتل‌بگیریم،‌حقوقمون‌کفاف‌می‌ده...‌کpppار‌چی‌تpppو‌این‌سpppه‌سpppال‌این‌دخترهنورگل

کنه؟‌بگذریم...‌ولش‌کن....تلفن‌زنگ‌می‌زند

تویی؟[ی‌دودم]تامر قربان...‌ بفرمایین‌ ‌‌‌اتفاقای‌خppوبی‌افتpاده،‌سppونر...‌بpاالخره‌کpppارم‌داره‌درسpppت‌می‌شpppه...‌قسpppم

‌...ی‌زنم...‌من‌بهت‌زنppppگ‌می‌خppppورمم‌شpدن‌کpه‌حpق‌بpا‌منتظر‌تلفنم...‌متوجه

‌منppppه...‌باشppppه...‌باشppppه...فرداشppppب‌قطppع]منتظرتون‌هستیم...‌به‌سppالمت...‌

‌سونر...‌خیلی‌خوشحال‌شد...[ی‌کندمخدایا...‌خدایا،‌تو‌چقدر‌قادری؟نورگل

،‌ببین...‌شاید‌هم...ی‌بینیحاال‌متامر‌وقتی‌خواسppتنت،‌زیppاد‌هم‌سppرت‌پppاییننورگل

‌نفس‌داشته‌به‌طوری‌اعتماد‌نباشه...‌این‌بppاش...‌طppوری‌وانمppود‌نکن‌کppه‌انگppار‌مشکالت‌مppالی‌داریم...‌جppوری‌وایسppتا

که‌انگار‌نیازی‌به‌کار‌هم‌نداریم...افراشتهیتامر و‌ بلند‌ سرم‌ می‌خوای‌ ‌عنی‌

...اینهباشه...‌درستش‌هم‌‌خppود‌نشppو...‌چطppوری‌دفعه‌از‌خود‌بی‌هینورگل

‌این‌حق‌مسلم‌توئه...،می‌گن‌تلفن‌زنگ‌می‌زنppد.‌یشppیم‌هم‌وارد‌اتppاق

ی‌شود.م‌‌الو...‌بفرمایین‌جناب[ی‌داردبرمتلفن‌را‌]تامر

‌حمppدی...‌بفرمppایین‌قربppان.‌چطppور؟‌...نهکppار‌بایppد‌بکنم؟‌فppردا‌سppاعت‌‌چی

‌تلفن‌را‌قطppع]حتما‌قربppان...‌متشppکرم...‌راه‌راه‌شpppد...‌کpppارم‌روبه‌‌روبه[ی‌کندم

Page 130: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌132

شد...نزدیک‌می‌شوند.هم‌به‌

Page 131: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌دو‌یپردهاتاق‌مدیریت‌حمدی

آورده‌اندمنشیصدای‌ تشریف‌ تامر‌ ‌آقای‌قربان...

آمیز]حمدی اغراق‌ صمیمیتی‌ خوش[با‌ ا...‌ ا‌ ‌‌‌او]اومدی‌تامر‌عزیز...‌خوش‌اومدی...‌

[ی‌بوسدو‌ممی‌کند‌بغل‌را‌متشکرم‌قربان...تامر

حالت‌چطوره؟حمدیخیلی‌ممنون‌قربان...تامر

‌‌تppppppو‌همppppppوطن[ی‌کندانگppppppار‌نطppppppق‌م]حمدی‌پرسpppت‌و‌صpppادق‌این‌سpppرزمین‌میهن

‌هسppتی‌کppه‌دولت‌و‌ملتش‌رو‌دوسppت‌دولتش‌رو‌داره...‌هموطppنی‌کppه‌منppافع

pppانوادگیشاحتpppافع‌خpppر‌از‌منpppارجح‌ت‌‌‌می‌شppماره...‌و‌این‌رو‌نبایppد‌فرامppوش

‌هppای‌بppا‌تالش‌کppرد‌کppه‌این‌سppرزمین‌ناپذیر‌امثال‌تو‌‌تزلزلیگسترده‌و‌اراده‌

‌یجه‌ی!‌در‌نتهبایست‌تونسpppppته،‌سpppppرپا‌‌از‌کppار‌بppر‌کنppاروخطppایی‌بppزرگ،‌تppو‌ر

‌کppرده‌بودنppد...‌امppا‌مثppل‌همیشppه،‌ختم‌خppیر‌شppد‌و‌سppر‌کppارت‌برگشppتی.‌به

خوشحالم.‌تامر‌عزیز،‌چی‌میل‌داری؟لطفا،‌قربان...‌قهوه‌اگه‌ممکنهتامر

امر‌کن...‌تامر‌عزیز...تو‌امر‌کن...حمدیاختیار‌دارین....تامر

‌‌دخpppترم‌بگpppو[زنpppگ‌پیش‌رویش‌را‌می‌زند]حمدی‌جppوری‌برای‌ما‌دو‌تا‌قهppوه‌بیppارن...‌چه

Page 132: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌134

باشه؟شیرین،‌قربان...‌کمتامر

‌شیرین‌باشه..‌کنارش‌آب‌هم‌کیش‌کمیحمدی‌یادت‌نره...‌خوب...‌برگردیم‌سر‌اصppل‌مطلب...‌فقpppط‌وقت‌بpppاارزش‌تpppو‌رو

بیشتر‌از‌این‌نگیرم...اختیار‌دارین...تامر

دوحمدی ما‌ این،‌ از‌ بعد‌ لطفا،‌ تامر!...‌ ‌تامر،‌‌‌بppارزیمppون‌نمppونه‌‌تppا‌بایppد...‌هppر‌یکیفرزندی‌باشیم...‌pبرادری،‌حتی‌پدر

امر‌بفرمایید،‌قربان...تامرتابلو‌باالخرهحمدی واقعیتیخوشبخت‌یاین‌ ‌،‌

‌بین‌خودمppون‌پیدا‌کppرد‌و‌تppو‌رو‌دوبppاره‌دیدیم...‌کاش‌یه‌عکاس‌اینجا‌بود...‌اما‌باشه،‌طوری‌نیست...‌یه‌روز‌دیگpه‌این

‌زنppگ‌پیش]...‌ی‌کنمقصppور‌رو‌جppبران‌م‌‌دخpppترم![ی‌دهدرویش‌را‌دوبpppاره‌فشpppار‌م

اتاق‌آقای‌تامر‌داره‌نظافت‌می‌شه؟مطابقمنشی‌صدای قربان...‌ شد‌ ‌نظافت‌

‌عppوض‌دسppتورتون...‌دارن‌مppیز‌رو‌هممی‌کنن...

میزیحمدی عزیز،‌ تامر‌ می‌دونی‌ ‌متشکرم...‌‌،‌خیلی‌کوچیppکی‌نشسppتیکه‌پشppتش‌م

‌بود...‌میز‌پرسنل‌کppاری‌و‌فعppالی‌مثppلتو،‌باید‌مث‌خودش‌بزرگ‌باشه.

‌هم...ی‌امپشت‌میز‌قبلتامراینحمدی تامر!...‌چرا‌ تو‌تامر!‌ ‌قدر‌مقیدی...‌

‌این‌قسمت،‌تpو‌تنهpا‌کسppی‌هسppتی‌کppه‌لیاقت‌جانشppینی‌منppو‌داری...‌تصppمیمی‌کppppه‌دیشppppب‌گppppرفتم‌رو‌همین‌االن،

‌...‌خوب‌گppوش‌بppدهیگمجا‌بهت‌م‌همین‌بازنشسpppته‌تpppامر‌عزیpppز...‌می‌خpppوام

بشم...

Page 133: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

135|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

ملتتامر و‌ دارن،‌دولت‌ احتیاج‌ شما‌ ‌به‌‌چی‌...‌همهی‌رهقربpان...‌کارهppا‌پیش‌نم

شه...‌متوقف‌میشماحمدی نوبت‌ نوبت،‌ دیگه‌ ‌نه،...‌

‌جووناست،...ما‌به‌حد‌کافی‌به‌ملتمون‌کppه‌کی‌خدمت‌کردیم...‌آدم‌بایppد‌بدونه

‌بایppد‌کنppار‌بکشppه...‌این‌یppه‌پppرچم‌دیگه‌خppواد‌این‌...‌دیگppه‌دلم‌میمسppابقه‌س‌ه‌فppرد‌امین،‌یعppنیی‌ppدسته‌پppرچم‌رو‌ب

دست‌تو‌بسپارم...اختیار‌دارین...تامر

‌‌تpppو‌رو[ی‌کنداو‌را‌دعppppوت‌بppppه‌سppppکوت‌م]حمدی‌...‌می‌خppppوام‌تppppو‌رومی‌دمپیشppppنهاد‌

‌طppوری‌دیگppه‌بهشون‌پیشنهاد‌بدم...‌این‌مونه...‌دیشب‌چشمم‌به‌پشت‌سر‌نمی

‌تون‌اومده‌بودم،‌دلم‌گppرفت...‌که‌خونه‌ی‌بpppppود...‌مبالیوضpppppع‌آزاردهنpppppده‌ا

‌ورو‌ره...رنگ‌قدیمی...‌فرش‌داره‌وامی‌رفتpه...‌امpا‌در‌عین‌نpداری،‌یpه‌همسpر‌مث‌دسppته‌گppل،...‌یppه‌دخppتر‌جppوون...

اسمش‌چی‌بود؟.شیمیتامر

می‌خونه..یحمدی داروسازی‌ یشیم...‌ ‌شیم...‌‌یه‌فکر‌باز‌و‌جppوون...‌دلیppل‌این‌فقppر‌و

‌یجه‌یچیppppه؟‌شppppرافت...‌نت‌کppppاری‌بی‌رشppوه‌طppبیعی‌باشppرافت‌بppودن...‌اگه

‌،‌وضppعتی‌کppردی‌و‌دزدی‌می‌گرفppتیم‌جpppوری‌بpppود؟...‌تpppازه،‌جpppایی‌هم‌این

‌‌کppه‌شppرایطی‌کppردیداشppتی‌خppدمت‌م‌برای‌همچین‌مسائلی‌کامال‌مهیppا‌بppود...

‌صppدا...‌سرو‌...‌بیی‌کppردیم‌اگppه‌اراده‌ت‌کاری‌داشت‌مگه؟...‌باشرافته‌واس

‌‌مکمppppل‌همین‌هابppppودی‌و‌نppppدار...‌ا

Page 134: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌136

‌یه‌زندگی‌طppوالنی‌پیش‌روتppه‌هستند...‌توئppه...‌تppامر،مال‌تامر...‌یه‌زندگی‌که‌

...ی‌کنمبهت‌افتخار‌ممتشکرم‌قربان...تامر

‌در‌همین‌حین‌مpppردی‌در‌اتpppاق‌نشpppیمنی‌گردد.دنبال‌پاکت‌م‌آپارتمان،‌به

این‌بهحمدی رو‌محض‌ نظرم‌ مورد‌ خبر‌ ‌که‌‌‌وی‌کppنیمدریppافت‌کنم،‌کppار‌رو‌تمppوم‌م

‌سوی‌خوشبختی...‌تppامره‌م‌بیپیش‌می‌رعزیز...

‌‌محتویppات‌آنی‌کنppد.مرد‌پاکت‌را‌پیppدا‌م‌‌چیزهppای‌دیگppری‌درون‌آنی‌دارد.را‌برم‌ی‌اش‌و‌پppاکت‌را‌سppرجای‌قبلردگppذامی‌‌.ی‌گppیرد...‌بppا‌تلفن‌شppماره‌می‌گppذاردم

.تلفن‌زنگ‌می‌زندآقای‌حمدی؟1مرد‌

بله،‌خودم‌هستم...حمدیتمومه،‌پیداش‌کردم...1مرد‌

باز‌اشتباه‌نکنی؟حمدیخوب‌نگاه‌کردم...1مرد‌

[ی‌کندتلفن‌را‌قطع‌م]زود‌بیارشون...‌حمدی‌در‌حینی‌که‌آن‌مppرد‌از‌آپارتمppان‌بppیرون

ی‌آید:م‌خوب،‌حاال‌تامر‌عزیز...‌شppروع‌بppه‌کppار

‌یدسppتا‌...‌تppو‌رو‌همین‌حppاال‌بای‌کppنیمنم...وخودم‌پشت‌میز‌می‌نش

ی‌شود.تامر‌بلند‌م‌له‌هسppت...أمسppیppه‌یه‌دقیقه!...‌فقط‌

که‌باید‌توضیح‌بدی...چی‌رو‌قربان؟تامر

مستندسازیحمدی اختالس‌ این‌ برای‌ ‌وقتی‌

Page 135: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

137|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌،‌کسppی‌از‌بppیرون‌بهت‌کمppکی‌کppردیمنکرد؟

کسی‌از‌بیرون‌کمکم‌نکرد...تامرهمهحمدی تامر!‌ این‌ببین،‌ به‌ بستگی‌ ‌چی‌

‌الفppور‌وقت‌فی‌اعppتراف‌تppو‌داره...‌اون...ی‌شینیپشت‌میزت‌م

خر‌همهتامر تمام‌ بود...‌ معلوم‌ ‌...یداچی‌‌حسppppابا...‌مppppدارک‌فروشppppا...‌صورت

‌چی‌مشppppخص‌و‌معلppppوم‌جعلی...‌همهبود...

تو‌همهحمدی به‌ اشخاصی‌ نبود...‌ معلوم‌ ‌چی‌‌دونم‌آیppا‌الزمppه‌کppه‌کمppک‌کppردن...‌نمی

‌یpppادآوری‌کنم،‌اون‌افpppراد‌یpppه‌شpppبکه‌هستند؟...‌تو‌آدم‌باشرفی‌هستی...‌اما

داری‌آلت‌دست‌می‌شی؟...؟ی‌شمکسی‌م‌آلت‌دست‌چهتامر

جاست،‌توضیح‌بده...‌نکته‌همینحمدی.اتاق‌نشیمن‌آپارتمان‌.‌در‌رای‌زنند‌در‌م.شب.‌نورگل‌و‌یشppیم

.ی‌کنندباز‌مقدر‌دیر‌کردی؟‌چی‌شد؟‌چرا‌ایننورگل

نشد.تامرعنی‌چی؟ینورگل

نشد‌دیگه...تامرچطور‌نشد؟نورگل

بهم‌گفت،‌توضیح‌بده...تامرچی‌رو؟نورگل

...یشمخدایا‌دارم‌دیوونه‌متامرچی‌شد...‌بگو‌ببینم...نورگل

گفت‌اسم‌بده،‌توضیح‌بده...تامرمنورگل هرچی‌ توضیحی‌خواستنخب‌ ‌‌

...ی‌دادیم.تونستم‌توضیح‌بدم‌نمیتامر

Page 136: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌138

چرا؟‌د‌بگو...نورگلچیزی‌نبود‌که‌توضیح‌بدم...تامر

‌؟‌د‌بگpppppppو...‌چنpppppppدی‌خواستنپس‌چی‌منورگل‌س‌کppppه‌پریشppppونیم...‌حppppالمونو‌هفته‌؟...‌زنش‌فهمیppده...‌بppرادرتی‌بیppنینم

‌تونppه‌کمppک‌کنppه...‌هppرچی‌دیگppه‌نمی‌‌خب...‌دی‌دادی‌توضppیح‌می‌خواسppتنم

بگو‌دیگه...داد‌نزن‌مامان...شیمی

اینتامر تنظیم‌ و‌ تهیه‌ تو‌ می‌کنن‌ ‌فکر‌‌ه‌عpppده‌کمکم‌کpppردن...‌دری‌pppپرونpppده،‌من‌خودم‌آمppاده‌ش‌کppردم...‌که‌صورتی

‌اسppم‌کی‌کسی‌دستش‌تو‌کار‌نیست...رو‌بدم،‌توضیح‌بدم؟

ی‌خواسpppppppppتنخب‌اسpppppppppم‌هر‌کی‌رو‌منورگل...ی‌گفتیم

پال‌نگو‌مامان...‌و‌پرتشیمی‌‌مگه؟...ی‌کردکارت‌م‌‌چی[ی‌کندگریه‌م]نورگل

‌وضعمونو‌بppبین...‌سppرت‌رو‌تppو‌کppارایی‌کردی‌که‌به‌تو‌ربطی‌نداشته...‌هppرچی

...ی‌دادی‌خب‌توضیح‌می‌خواستنمبدمتامر توضیح‌ که‌ نیست‌ چیزی‌ ‌گفتم‌

‌؟...‌چیزی‌نیسppت...‌نppه،‌نppه،ی‌فهمینم‌‌چppیزایی‌هسppت‌کppهیههست...‌هست.‌

‌گوشppppی‌تلفن‌را]بایpppد‌توضpppیح‌بpppدم...‌‌،‌منتظppppری‌گppppیرد‌می،‌شppppماره‌ای‌داردبppppرم

‌‌دادسppتانی‌جمهppورییشppماره‌‌[ی‌ماندم‌رو‌می‌خpppppوام،‌منتظpppppرم...‌بلpppppه...

‌بله...‌متشکرم...[ی‌نویسدم]؟ی‌کنیکار‌م‌چینورگل

تو‌دخالت‌نکن.تامرکار‌کنی؟‌خوای‌چی‌مینورگل

؟ی‌کنیکار‌م‌بابا‌داری‌چیشیمی

Page 137: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

139|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

نمیتامر خب،‌مگه‌ بدم...‌ توضیح‌ ‌خواین‌می‌خوام‌توضیح‌بدم‌دیگه...

‌داری‌بیشppppppتر‌مppppppا‌رو‌تppppppو‌دردسppppppرنورگل‌می‌نppدازی...‌نکن...‌ول‌کن...‌وایسppتا..

ول‌کن...‌،‌منتظری‌گیرد،‌شماره‌می‌دهدزنش‌را‌هل‌م]تامر

‌‌الpppوو...‌می‌خpppوام‌بpppا‌جنpppاب[ی‌ماندم‌دادسpppppتان‌صpppppحبت‌کنم...‌کسpppppی

ppت؟‌مسppون‌نیسppخیلییله‌أجانشینش‌‌‌مهمی‌رو‌می‌خppوام‌خدمتشppون‌عppرض ‌کنم...‌اتفاق‌خیلی‌مهمی‌افتاده...‌لطفا

‌‌بلpppه[ی‌ماندمنتظppppر‌م]وصpppل‌کpppنین...‌‌[ی‌گویدشpppماره‌تلفن‌خpppود‌را‌م]قربppان...‌

‌تppامر‌آتیppک...‌خیلی‌مهمppه...‌منتظppرم‌.‌منتظppppری‌کندتلفن‌را‌قطppppع‌م]جنpppاب...‌

‌‌الppوو...[.‌کمی‌بعد‌تلفن‌زنگ‌می‌زندی‌ماندم‌خpppودم‌هسpppتم‌جنpppاب...‌اوراق‌خیلی‌مهمی‌در‌دسppppت‌دارم...‌بppppا‌اختالس

‌م...‌توضpppppیح‌اونیرو‌هست‌فجیعی‌روبه‌خیلی‌سخته...‌آدرستون‌رو‌پشت‌تلفن

‌...ی‌کنمدونم،‌امpppppppا‌پیpppppppداش‌م‌نمی‌خوام‌بppرم‌تppو‌خیppابون‌جنppاب...‌بppه‌نمی

‌احتمال‌زیاد‌تحت‌تعقیبم...‌اگه‌آدرسppم‌رو‌بدم...‌شما‌یه‌مأمور‌بفرستین،‌بهتر‌نیسppت؟...‌خیلی‌مهمppه‌قربpان...‌باشppه

‌‌منتظppرم[ی‌گویدآدرس‌خppود‌را‌م]جناب...‌‌.‌از‌داخpppلی‌کندتلفن‌را‌قطpppع‌م‌]قربppان...

[ی‌آوردبوفه‌پاکت‌را‌درمکار‌کنیم؟‌حاال‌باید‌چینورگل

شایدشیمی مامان...‌ دیگه‌ کن‌ ‌درستش‌ول‌هم‌همین‌باشه...

‌چی‌البته‌که‌درستش‌همینه...‌دیگه‌همهتامررو‌توضیح‌می‌دم...

Page 138: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌140

‌.‌ابتدای‌کندند.‌یشیم‌در‌را‌باز‌منز‌در‌می‌سppاعده،‌پشppت‌سppرش‌سppونر‌داخppل

‌.‌ساعده،‌پاکتی‌در‌دست‌دارد.ی‌شوندم.ی‌شودمستقیم‌وارد‌اتاق‌نشیمن‌م

بگیر...ساعده رو‌ کیک‌ این‌ بیا‌ یشیم‌ ‌سالم!...‌اومدیم‌چایی‌رو‌با‌هم‌بخوریم...

سالم!...سونرطب]همه‌با‌هم ‌سالم.[ی،‌اتفاقیعتا

انگارساعده نبودین؟‌ ما‌ منتظر‌ مگه‌ ‌چیه؟‌شوکه‌شدین؟

نه...همه‌با‌هماینساعده تا‌ کارتال‌ از‌ خدا‌ اومدیم...‌به‌ ‌جا‌

‌قدر‌نگران‌بود‌کppه...‌گppیر‌داد‌سونر‌اون‌کppه‌من‌که‌بایppد‌بppریم...‌درواقppع‌نppه‌این

‌نگppران‌نبppودم...‌هppرچی‌باشppه‌از‌یppه‌ایم...‌چیه؟‌انگار‌یppه‌خبراییppه...‌خونواده

چی‌شده؟چی‌شده‌داداش؟سونر

ی‌کند.‌تامر‌اشاره‌م‌بهبا‌سر‌نورگلداداش،‌د‌بگو‌ببینیم...

خب‌بگید‌ببینیم‌چی‌شده؟ساعدهکارش‌درست‌نشده...نورگلکو‌پس‌گفتی‌درست‌شده؟ساعدهطوری‌گفته‌بود...‌خب،‌داداش‌اینسونر

جورشه؟‌این‌دیگه‌چهساعده‌منو‌خواستن،‌منم‌رفتم...‌گفتن‌اسامیتامر

‌اشخاصpppی‌کpppه‌مpppدارک‌رو‌بهت‌دادنبده...‌بعدشم‌برو‌بشین‌پشت‌میزت...

کدوم‌مدارک،‌کدوم‌اسامی؟ساعدهاینتامر داخل‌ مدارک‌ که‌ رو‌ افرادی‌ ‌اسم‌

پرونده‌رو‌بهم‌داده،‌ازم‌خواستن...‌دیگه...ی‌دادیخب‌مساعده

Page 139: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

141|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

مدارکتامر بهم‌ کسی‌ نداده...یآخه،‌ ‌‌‌چی‌خودش‌آشکار‌بود...‌من‌فقppط‌همه

بهش‌نظم‌وترتیب‌دادم...انداختن؟ساعده دست‌ چیه؟‌ چلن؟‌ و‌ خل‌ ‌اینا‌

رو‌خواستن؟‌طوره‌پس‌چرا‌تو‌اگه‌ایناز‌دادستانی‌بیان...‌قراره‌االننورگلچرا؟‌چه‌دادستانی؟‌کی؟ساعده‌تpppامر‌زنpppگ‌زد‌تpppا‌مpppدارک‌رو‌بهشpppوننورگل

بده...کی؟سونر

‌رفته‌له‌رفتهأهمین‌پیش‌پای‌شما...‌مسنورگلداره‌بزرگ‌می‌شه...

چیز‌خبساعده بدترین‌ بشه،...‌ ‌بزرگ‌‌بالتکلیفیه...‌خوب‌کppاری‌کppردی‌تppامر...

[ی‌گیردموافقت‌سونر‌را‌هم‌م]خوب‌کاری‌کردی‌داداش...سونر

کردی...ساعده خوبی‌ کار‌ خیلی‌ که‌ ‌البته‌‌دسppتت‌درد‌نکنppه...‌من‌اگppه‌جppای‌تppو

‌کppppار‌رو‌بppppودم،‌زودتppppر‌از‌اینppppا‌این‌...‌بده‌خالص‌شpو...‌بpذار‌اونpای‌کردمم

‌چpppاره‌بکنن...‌بpppه‌تpppو‌چpppه‌ارتبpppاطی‌داره؟...‌تpppppو‌رو‌از‌کpppppارو‌زنpppppدگی

‌دسppت‌انppداختن...‌هنppوز‌داشppتی‌دست‌...‌بpppاریکال...‌از‌این‌کpppارتی‌کpppردیم

‌خوشم‌اومد...‌مگه‌چی‌داری‌از‌دسppت‌چی‌باالخره‌بدی؟...‌هرچی‌باشه...‌همه

‌اگه‌جای‌تppو‌باشppم‌یppه‌شه...‌من‌رو‌می‌پرونpppده‌هم‌بpppه‌شpppورای‌امpppنیت‌ملی

‌‌یppppه‌پرونppppده‌هم‌بppppهادم...‌حت‌ppppمی‌...‌خودشppونی‌کنممدیره‌پسppت‌م‌هیأت

‌دارن‌بلندبلنppppد‌داد‌می‌زنن،‌هppppر‌جppppا‌اختالس‌باشه‌رو‌سرش‌آوار‌می‌شیم...

‌بppدتر‌از‌این‌آفppرین...‌آره،‌بگppو...‌دیگه

Page 140: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌142

‌‌کpppهیرتچی‌می‌خpppواد‌بشpppه؟‌دسpppتگ‌،‌بندازنت‌تو‌زنppدان...‌بppاالتر‌ازی‌کنندنم

‌سیاهی‌که‌رنگی‌نیست...‌پاشو‌دخppترم‌یppppه‌چppppایی‌بppppذار...‌آره...‌چی‌بppppود

‌بppودی‌تppامر؟...‌نشسppته‌لرزون‌ترسppون‌بppبین‌گرفppتی...‌حppاال‌آفرین،‌چشمم‌رو.م‌گره‌می‌خوره‌هچطور‌پاهاشون‌به‌‌تامر‌ی‌روحیها‌حتی‌شوند.بقیه‌امیدوار‌م

.هم‌بهتر‌شده‌استخوب‌شد‌که‌اومدین...تامر

‌خدا‌خوب‌گفتیه‌‌ب[ی‌گویدتملق‌زنش‌را‌م]سونرساعده...

اینساعده با‌ رو...‌ پاکت‌ این‌ ببینم،‌ ‌که‌بده‌‌ه،ئجو‌سونر‌بهم‌گفته،‌اما‌حرف‌رو‌می

‌شppه‌دونین‌کppه...‌راسppتش‌هم‌نمی‌میرو‌گفته...‌چیز‌گفت‌که‌همه‌ی‌آید.‌صpدای‌پاهpایی‌می‌گpیردپاکت‌را‌م

‌.ی‌زنند.‌در‌می‌آیندکpppه‌از‌پله‌هpppا‌بpppاال‌م‌‌واردی.‌فpppردی‌کندنورگpppل‌در‌را‌بpppاز‌م

‌سیم‌در‌دست‌دارد.‌عکppاس‌.‌بیی‌شودم.‌افراد‌دیگراو‌در‌صورت‌لزوم‌حت

آقای‌تامر؟مأمور‌دادستانیمنم...تامر

موضوع‌چیه؟مأمور‌دادستانی‌سمت‌مأمور‌‌و‌بهی‌گیردساعده‌ماز‌پاکت‌را‌]تامر

ید...ی‌بفرما[ی‌کنددراز‌ماین‌چیه؟مأمور‌دادستانی

مدارک‌اختالس...تامر‌‌چه[ی‌کنددر‌حینی‌که‌پاکت‌را‌باز‌م]مأمور‌دادستانی

اختالسی؟اختالتامر کارم‌ محل‌ شده...سدر‌ بزرگی‌ ‌‌

‌کppه‌اختالس‌رو‌بppا‌محض‌این‌منppو‌هم‌به

Page 141: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

143|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌مدارک‌مستند‌رو‌کردم،‌از‌کارم‌بppیرون‌باریpppه...‌خیلی‌کpppردن...‌اختالس‌فاجعه

مهمه...‌پppاکت‌را‌بppاز‌و‌نگppاه‌مppأمور‌دادسppتانی

‌‌تعppدادی‌تصppویری‌کنppد.‌تعجب‌می‌کنppد.م‌‌آغشته‌به‌رنگیزنان‌و‌دو‌عدد‌روزنامه‌

روی‌زمین‌می‌افتد.مدارک‌اینا‌هستن؟مأمور‌دادستانی

‌‌کppppه‌در‌برابرشppppوناینه‌شppppما‌یفه‌یوظتامربایستین.

اینا؟‌مأمور‌دادستانی برابر‌ م]در‌ تامری‌کندفکر‌ ‌‌‌‌ما‌ایستادن‌دریفه‌ی‌بله‌وظ[دیوانه‌است

‌برابر‌ایناست...‌اما،‌البته‌اگه‌خppانمموناجازه‌بده...

‌تامر‌فالش‌می‌زند.یدوربین‌روی‌چهره‌.دفتر‌عمر.روز‌بعد

دوستتون‌اومده...منشیصدای‌کی؟عمر

آقای‌تامر...منشیصدای‌من‌چه‌تذکری‌بهت‌داده‌بودم؟عمر

می‌دونهمنشیصدای‌ ندارم...‌ تقصیری‌ ‌من‌که‌شما‌تو‌اتاقتون‌هستین.

‌بگو‌بیاد‌تو...‌[اعصابش‌خورد‌شده‌است]عمر‌رمppق‌و‌خسppته‌بیی‌شppود.‌تppامر‌وارد‌م

.است‌و‌جppا‌نشppانمی‌شppود‌خیز‌‌نیم]ا‌ا...‌تویی؟‌‌‌راه‌گم‌کردی؟[ی‌دهدم

تازه‌اومدی؟تامراز‌کجا؟عمراز‌مسافرت...تامر‌چppه‌مسppافرتی؟‌آهppان...‌آره...‌دیشppبعمر

Page 142: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌144

رسیدم...‌دو‌بppار‌تمppاس‌گppرفتم...‌بppا‌تppو‌این‌هفتهتامر

‌اینکه‌پیغام‌هم‌گذاشته‌بppودم...‌امppا‌بppهاین‌امید‌اومدم‌که‌شاید‌اومده‌باشی...

کهیغاماپعمر می‌دونی‌ ندیدم...‌ هنوز‌ رو‌ ‌‌باهات‌تماس‌بگیرم...‌قرار‌بود

همدیگهتامر فردا‌ می‌تونیم‌ داری‌ کاری‌ ‌اگه‌رو‌ببینیم.

حاال‌که‌اومدی‌بشین...عمردر‌‌میتامر یهخصوصدونی.‌ وضعیتم‌ ‌‌

‌درخواست‌داده‌بودم،‌جppوابش‌اومppد...امروز‌صبح...

مثبته؟عمرمنفیه...تامرناراحت‌شدم...‌خیلی‌ناراحت‌شدم...عمراونتامر غیرممکنه...‌ برگشتنم‌ ‌در‌دیگه‌

دیگه‌بسته‌شد....همه‌سال‌خدمت‌متأسفم...‌اینعمرحال‌عجیبی‌داری‌تو...تامر‌واقعا؟‌شاید‌خستگی‌راهه...‌سرم‌دارهعمر

‌می‌ترکه...مث‌دیگ‌سنگین‌شppده...‌بppاز‌روی‌‌زیppppادهنوشppppیدن‌هم‌دیشppppب‌تو

‌راه‌به‌خpppورده‌هم‌کارهpppا‌رو‌هیکpppردم...‌‌...ی‌گمنیسppت...‌وضppع‌اقتصppادی‌رو‌م

‌ره...‌طpppوری‌داره‌بpppاال‌می‌‌همینیمتاق؟‌یکی‌روشن‌کن...ی‌کشیسیگار‌م

‌،‌انگار‌که‌کارهایی‌زنیطوری‌حرف‌متامرراه‌نیست...‌به‌تو‌رو

‌تpppو‌هیچی‌نظم‌و‌ثبpppات‌کpppه‌نیسpppت...عمر‌تونه‌ضppمانت‌بکنppه‌کppه‌یppه‌هیشکی‌نمی

‌مppاه‌بعppد،‌بppدتر‌از‌این‌نشppه.‌کال‌دارم‌رفتppه‌خرابppه...‌هم‌گم...‌اوضppاع‌روی‌می[سکوت]

Page 143: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

145|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

گرفتیتامر نظر‌ در‌ من‌ واسه‌ که‌ ‌کاری‌چیه؟

‌برای‌تو؟‌االن‌چیزی‌در‌نظppر‌نگppرفتم...عمراما‌بعدها‌ممکنه...

بیتامر برخورده؟‌ طرز‌ چه‌ ‌اعتنا،‌این‌‌کpppه‌اومpppدم‌..‌اون‌موقpppع‌هم.عالقه‌بین‌رو‌گفتی...‌دستم‌تو‌حنا‌موند...یهم

متوجه‌نیستم،‌خسته‌م...عمرپس‌تامر بودیم...اون‌کو‌ قدیمی‌ ‌دوستای‌

‌م‌نه...نه...‌این‌تppو‌بppودی‌کppه،‌بppه‌خppونه‌زنpppگ‌زدی‌و‌بpppا‌اصpppرار‌منpppو‌اینجpppا‌کشوندی...‌این‌تو‌بودی‌که‌جلppو‌در‌بppه‌پیشppواز‌اومppدی...‌امppا‌امppروز‌رفتppار‌عجیب‌و‌غریبی‌نشppون‌می‌دی‌کppه‌درک

‌...‌دلیلش‌رو‌بایpppد‌بهم‌توضpppیحی‌کنمنمبدی...

عذر‌می‌خوام...‌مربوط‌به‌تو‌نیست...عمر‌نه،‌نه،‌عذرخواهی‌نکن...‌توضیح‌بده...تامر

‌مگppه‌این‌تppو‌نبppودی‌کppه‌منppو‌بppا‌اصppرار‌خواسpppppتی‌و‌گفpppppتی‌بpppppا‌من‌کpppppار

‌خppوام‌راحتت‌کنم.‌ازت‌کppار‌بکن؟...می‌خوام،‌دوست‌قدیمی‌من...‌اما‌باید‌نمی

‌دلیppل‌این‌رفتppار‌متنppاقض‌و‌عجیبت‌روتوضیح‌بدی...

چی‌آسون‌نیست...‌توضیح‌همهعمرخوام‌بهم‌توضیح‌بدی...‌میتامرچیزی‌نیست‌که‌توضیح‌بدم.عمرم]تامر بیرون[ی‌شودبلند‌ تو‌ استانبول‌‌ ‌از‌

‌گی!...‌منشppی‌نبppودی...‌داری‌دروغ‌می‌تppو‌همppون‌اول‌کppه‌صppدای‌منppو‌شppنید،‌پرسید‌شppما؟...‌از‌همppون‌قppدیما‌خppوب

‌ی‌کیگ‌ی‌دروغ‌می‌کpppppppppه‌کی‌فهممم‌راسppت...‌هیچ‌تغیppیری‌نکppردی...فppرقی

Page 144: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌146

‌روه‌‌نکpppppردی...‌ای‌کpppppاش‌همpppppدیگ[ی‌رودسمت‌در‌م‌به]...ی‌دیدیمنم

‌لبانش]کم‌بشین...‌‌‌یه[ی‌گیرددستش‌را‌م]عمر‌خppppوام‌‌چی‌می‌شppppه؟‌نمی[ی‌لpppppرزدم

‌جppوری‌تppو‌حppافظه‌ت‌بمppونم...‌بppاور‌این‌کم‌کم،‌یه‌کن‌خیلی‌دوسppppتت‌دارم...‌یه

‌[کppه‌تppامر‌را‌می‌نشppاند‌بعppد‌از‌این]بشین...‌‌پppذیر‌رفتppه‌نوچند‌روز‌پیش‌بppه‌یppه‌مهم

‌بودم...‌صppبح‌زود‌بیppدار‌شppدم...‌چنppدتا‌گربpppه‌جلpppو‌اسpppکله‌بودنpppد...‌شpppاید

‌تppا...‌پنجاه‌تا...‌شppاید‌هم‌چهل‌سی‌بیست‌‌کوچولpppو‌بودنpppد...یمجسpppمه‌ها‌عینهو

‌چشماشppونو‌بppه‌دریppا‌دوختppه‌بودنppد‌و‌...‌منتظppppر‌چیی‌کشppppیدندانتظppppار‌م

‌بودند؟...‌بعدش‌یppه‌قppایق‌اون‌دور‌دورا‌گیرا‌قppایقو‌بppه‌اسppکله‌دیده‌شد...‌ماهی

‌‌یکی‌از‌ماهیگیرا‌بppا‌یppه‌سppطل.بستند..‌تppو‌دسppتش‌بppه‌گربه‌هppا‌نزدیppک‌شppد...

‌سppمت‌سطل‌رو‌خالی‌کرد...‌گربه‌ها‌به‌‌کpppه‌رو‌زمین‌ریختpppه‌بpppودی‌هpppاییماه

‌هجوم‌بردند...‌من‌هم‌مثppل‌اون‌گربه‌هاهمچین‌فقری‌زندگی‌کردم...تو‌

زیاد‌با‌هم‌توفیر‌نداشتیم...تامر‌امppا‌بعppدش‌خالص‌شppدم...‌حppاال‌پppولعمر

‌هpppا...و‌زیpppادی‌دارم...‌ماشpppینا...‌خونه‌ویالهامو‌دارم...‌صppدها‌آدم‌زیppر‌دسppتم‌کpppار‌می‌کنن...‌وقpppتی‌بهت‌زنpppگ‌زدم

pppمیمی‌و‌خودمpppونوصpppودم...‌چpppنی‌ب‌ppتم...‌حتppتی‌نداشppتیادوسppتی‌گفppوق‌‌

‌کpppارت‌رو‌از‌دسpppت‌دادی،‌خوشpppحال‌هامو‌از‌خppوام‌داشppته‌شppدم...‌امppا‌نمی

دست‌بدم......ی‌فهممنمتامر

Page 145: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

147|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌بهم‌قول‌بده،‌قول‌بده‌به‌کسppی‌چppیزیعمر‌گی...‌بهت‌توضیح‌می‌دم...‌هppرچی‌نمیتوضیح‌می‌دم...‌اتفاق‌افتاده‌کهرو‌

گم...‌به‌کسی‌چیزی‌نمی‌قول‌می‌دم...تامر‌جا‌اومppده‌بppودی،‌بهم‌یppه‌تلفن‌وقتی‌اینعمر

د؟‌آادت‌مییشد...‌آره...تامرتو‌بود.مورد‌در‌عمرمن؟تامر‌آره،‌تpppو...‌چpppیزایی‌رو‌از‌من‌پرسpppید...عمر

‌چی‌تppو‌رو‌از‌کppار‌بppه‌تppو...‌واسه‌راجعبیرونت‌کردن؟

دونم...‌نمیتامرنمیعمر نمی‌واقعا‌ هم‌تونی‌دونی؟‌ ‌حدس‌

بزنی؟تونم...‌بهت‌گفت؟‌نمیتامر...یشده‌ا‌ندهودار‌و‌ر‌لهأگفت!...‌تومسعمرکی‌بود؟تامردونم...‌نمیعمرحتتامر کنن...‌ اذیت‌ منو‌ می‌خوان‌ ‌اکسایی‌

‌ان...‌امppا‌تppو‌این‌‌بگن‌کppه‌کیی‌خواننمرو‌جدی‌گرفتی...

‌کppار‌له‌جدی‌نبppود،‌تppو‌از‌کار‌بیأاگه‌مسعمر.ی‌شدینم

اما‌اینجا‌یه‌اشتباهی‌رخ‌داده...تامراین‌باور‌داری؟به‌تو‌عمر‌باور‌دارم...‌چون‌این‌وسط‌دلیلی‌برایتامر

‌‌هppر‌کساخppراج‌من‌نیسppت...‌منم‌مث‌ای‌می‌تونم‌پس‌و‌پیش‌حppرف‌زده‌دیگه

باشم...‌اما...‌دیگه‌چه‌چیزایی‌گفت؟‌ا‌گفتکه‌نبایppد‌بهت‌کمppک‌کنم...‌وال‌اینعمر

‌که‌هم‌می‌خوره...‌اینه‌‌معادالت‌ب‌یهمهنباید‌خودم‌رو‌تو‌آتیش‌بندازم...

Page 146: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌148

نمتامر که‌ زنگی‌شناسیشکسی‌ بهت‌ ‌‌‌خpppاطر‌تهدیpppد‌اون،‌می‌زنpppه‌و‌تpppو‌به

‌دوستت‌رو...یک‌تریننزد‌تهدید‌نبppود.‌بعppدا‌چنppد‌بppار‌دیگppه‌هم‌بهمعمر

‌بppه‌من‌چppیزایی‌گفت...‌زنppگ‌زد...‌راجع‌د...‌عینبو‌منو‌از‌بر‌یریز‌گذشته‌‌به‌ریز

‌امو‌تشppریح‌کppرد...‌حتppه‌یه‌فالگیر‌گذشتچیزایی‌رو‌که‌فراموش‌کرده‌بودم...

‌‌دیدن‌من‌ممکنهاشاید‌هم‌گفته‌که‌حتتامربرات‌خطری‌داشته‌باشه...

آره.عمرتویتامر رو‌ تو‌ انداخته...‌و‌ تردید‌ و‌ ‌شک‌

‌حاال‌فهمیدم...‌حاال‌متوجه‌شدم...‌فکppر‌کردی...‌اما‌می‌تونه‌بلppوف‌هم‌باشppه...

‌تونستی‌ریسک‌بکنی...‌و‌منو‌ولی،‌نمی‌هم‌دک‌کpppردی...‌بpppیرون‌از‌اسpppتانبولppدم‌بppراینرفتی...‌کمی‌قبل‌هم‌که‌اوم‌

pppات‌ز‌یتمنشpppتی‌دی...‌نمیقpppدونس‌‌کppنی...‌جوری‌بایppد‌منppو‌از‌سppرت‌وا‌چه

‌این‌رفتارهppppppای‌عجیب‌و‌غppppppریب‌رو‌انتخاب‌کردی...‌اگppه‌تنppد‌و‌غیرصppمیمی

‌،‌پای‌من‌از‌اینجا‌قطعی‌کردیبرخورد‌م‌طppppور‌هم،‌هppppر‌چی‌..‌همونی‌شppppد.م

‌خواستی‌شpد...‌دلخppور‌شpدم‌و‌داشppتم‌...‌بppppرای‌چی‌دوبppppاره‌منppppوی‌رفتمم

نشوندی؟دونم.‌نمیعمر‌‌بهت‌تقلب‌داده‌بودم...یمااون‌قدتامر

‌قیمت‌تppو‌خطppر‌افتppادن‌خppودم...‌بهم‌به‌خدانگهدار...[ی‌خنددم]مدیون‌بودی...‌

‌‌ویشpppه‌ش‌.‌عمری‌شpppودتpppامر‌خpppارج‌م‌کppه‌پppر‌حالی‌.‌دری‌آوردرا‌درم‌اسppتکانش

ی‌کند:م

Page 147: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

149|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

.اتاق‌نشیمن‌آپارتمان‌‌نورگppل‌در‌را‌بppاز.زند‌‌در‌می.همان‌روز

‌.‌کسی‌که‌آمده،‌سونر‌اسppت.‌دری‌کندم‌دارد.یدستش‌روزنامه‌ا

س؟‌خونه‌توسونر.نهنورگل؟یدیدسونر

‌م.‌روی‌میزم‌گذاشته‌بودن.‌اجازه‌ه‌دیدنورگلگرفتم،‌اومدم‌خونه...

رفت...‌آبرومونسونرتو‌چطور‌فهمیدی؟نورگل‌الفور‌ساعده‌تو‌تلفن‌خبر‌داد.‌رفتم‌فیسونر

‌روزنامppه‌رو‌گppرفتم...‌تppو‌دفppتر،‌تلفن‌قppدر‌...‌اونی‌شدپشت‌تلفن،...‌قطع‌نم

‌سخته‌که‌به‌همه‌بخوای‌توضیح‌بppدی...‌تppو‌زدم‌از‌دفتر‌بیرون...‌از‌صبح‌تا‌حاال

کوچه‌و‌خیابانوم...‌کpppار‌بایpppد‌بکpppنیم؟‌چpppه‌خpppاکی‌بpppهی‌چنورگل

‌طppوری‌شppد‌بریppزیم؟‌چppرا‌این‌سppرمون‌خدایا؟‌مگpه‌چppه‌گنpاهی‌کpردیم‌کpه‌این‌بالهppppا‌رو‌سppppرمون‌آوردی؟...‌همه‌ش‌تقصیر‌خودشه!...‌اختالس‌شده،‌بppه‌تppو

‌خوای‌درست‌کنی؟‌آخه‌حق‌می‌چه؟‌توجوری‌رسوا‌بکنی؟‌داری‌ما‌رو‌این

بفرستیم‌روزنامه؟‌تکذیبیه‌نظرت‌چیهسونرم]نورگل را‌ می‌گیردروزنامه‌ »گفت[ی‌خواند،‌ ‌‌

‌پذیرفته...‌معppppppاون‌اختالس‌صppppppورت‌‌مدیر‌از‌داخل‌پرونppده،‌تصppاویریوانه‌ید

‌عنppوان‌اسppناد‌اختالس‌‌را‌به1»آهوتوبppا«‌درآورده‌و‌به‌اهالی‌روزنامه‌نشppان‌داد.

‌کpppه‌سpppالیان‌متمpppادی‌معpppاونت‌ت.‌آ‌دار‌بppود،‌مدیریت‌یک‌تشکیالت‌را‌عهppده

بازیگر‌زن‌ترکیه‌ای.‌م‌1

Page 148: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌150

‌از‌مسppئولیت‌خppویش،‌دلیل‌برکنppاری‌به‌تعادلش‌را‌از‌دست‌داده‌و‌تصاویر‌زنان

‌بpه‌،را‌با‌ادعpای‌اینکpه‌اختالس‌رخ‌داده‌ارائppه‌داد.‌در‌مقابppل‌این‌اهالی‌روزنامه

‌نگppppppاران‌کppppppه‌آیا‌روزنامه‌سppppppؤال‌دیگری‌نیز‌در‌دست‌دارید؟‌یاختالس‌ها

‌پاسppخ‌داد:‌چppه‌گونه‌معppاون‌مppدیر‌این‌که‌در‌دسppت‌نppدارم‌‌دیگرییاختالس‌ها

‌منتظppرصبرانه‌‌و‌با‌این‌پاسخ‌همه‌را‌بی‌آیppا‌که‌کppرد‌و‌این‌یتازه‌تر‌تصاویر‌دیدن‌به‌چه‌کسppانی‌تصاویر‌است‌این‌ممکن

ppد؟«...‌حتppق‌باشppاش‌همامتعلppعکس‌‌‌تppونیم‌تکppذیب‌جppوری‌می‌هسppت...‌چه

کنیم؟...‌مگه‌دروغه‌که‌تکذیب‌کنیم؟...عنی‌کجا‌رفته؟یسونر

دونم.‌نمینورگل‌رو‌دیppppppده‌باشppppppه‌چی؟‌اگppppppه‌روزنامهسونر

‌عقل‌تو‌کله‌ش‌نیسppت...‌جوریشم‌همین‌شppیمی‌بیفتppه...‌‌بppدتری‌می‌تونهیاتفاقانیست؟‌خونه

اونم‌هنوز‌نیومده...‌نورگل‌زننpppد.‌سpppونر‌روزنامpppه‌را‌پنهpppان‌درمی

‌.‌یشppیمی‌کنددر‌را‌بppاز‌م‌.‌نورگلی‌کندم.ی‌شودوارد‌م

چی‌شده‌دخترم؟اومدیشیمی خوش‌ مامان...‌ نیست‌ ‌چیزی‌

.عموممنونم‌یشیم...‌بیا‌ببینم...سونر

حالم‌میشیمی عمو...‌ اتاقم‌ تو‌ برم‌ ‌خوام‌‌چی‌مث‌خوب‌نیست...‌می‌دونید؟‌واسه

‌رفتpppppار‌خpppppبر‌بی‌جا‌آدمpppppای‌از‌همه‌؟...‌منpppو‌مpppتین‌آورد...‌میpppونی‌کنیدم

Page 149: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

151|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌دوستام‌سرم‌داد‌کشppید‌کppه‌چppهیهمه‌‌اتفاقایی‌داره‌می‌افته‌و‌ما‌روحمون‌هم‌خppبردار‌نیسppت...‌بعppدش‌هم‌گذاشppت

رفت...‌همه‌ش‌تقصیر‌بابامه...چطور‌مگه؟نورگل

نمیشیمی مورد‌ این‌ در‌ دیگه‌ ‌خوام‌مامان،‌‌حرف‌بزنم.‌عمو‌لطفا‌کاری‌به‌کار‌من

نداشته‌باشین...‌نداشته‌باشین...‌.‌نورگل‌پشppت‌سppرشی‌رودبه‌اتاقش‌م

.ی‌گردد.‌کمی‌بعد‌برمی‌رودمگریه‌می‌کنه...‌خدای‌من...‌دارهنورگل‌شppناس‌آشppنا‌روان‌داداش...‌یه‌بppبین‌زنسونر

‌م‌هدارم...‌روان‌داداشppppم‌حسppppابی‌به‌‌پیش‌اون...ی‌بpppppریمشخpppppورده...‌م

‌کpppه‌اینمطمئنم‌معpppالجه‌ش‌بکنpppه...‌‌خورده‌هم‌مppا‌حالتش‌گذراست...‌اما‌یه

کار‌بشیم.‌به‌باید‌دستوضع‌این‌دختر‌چی‌می‌شه؟نورگلداداش...‌اون‌رو‌راحتش‌بذار،‌زنسونر

می‌داروخونهنورگل باز‌ کی‌ ‌کنه؟...‌رو‌‌تباه‌شد.ینده‌شآ

داداش...‌،‌زنی‌کنمخواهش‌مسونر‌دیگه‌طاقت‌نppدارم...‌امیppدوارم‌کppه‌منمنورگل

نشم...‌دیوونهبرخورد‌کنیم...‌باید‌عاقالنهسونر

‌سpppppمت‌سpppppونر‌کاغpppppذ‌روی‌میز‌را‌به]نورگل‌‌اجاره‌رو‌نتونستیم‌بدیم...ا‌حتی‌گیرد[م

‌دیگpه‌‌یفردا‌اگpه‌یpه‌اخطpاریه‌فردا‌پسزندگی‌کنیم؟‌کار‌کنیم؟‌کجا‌بیاد‌چی

‌انداز‌داشتم،‌پس‌هرچی‌تو‌دست‌و‌بالمسونر‌داداش...‌امpppا‌دیگه‌دادم‌زن‌بpppه‌شpppما

‌...دارم‌چیزی‌ندارم...‌منم‌حق‌زنppدگی

Page 150: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌152

‌...‌تازه،‌دارمی‌خورمتو‌پول‌که‌غلت‌نم‌‌کppه‌محppل‌کppارمون‌رو‌همی‌زنمزور‌م‌بگیرم...‌بازار‌کساده...‌تو‌دست‌دست‌هیشppکی‌پppول‌و‌پلppه‌نیسppت...‌و‌بppال‌ن...‌به‌زوره‌سازها‌متوقف‌شد‌و‌ساخت

‌...‌اگppه‌داشppتهی‌کنیمسر‌م‌با‌درآمد‌من؟ی‌دمباشم،‌مگه‌نم

‌ممنppppونم‌سppppونر،...‌چی‌می‌تppppونم‌بهتنورگل‌برمی‌اومppده‌بگم؟...‌هppرچی‌از‌دسppتت

‌بیشتر‌از‌اون...احت‌کردی.‌.ی‌کند.‌نورگppppل‌در‌را‌بppppاز‌می‌زننددر‌م

‌تppامر‌اسppت.‌سppونر‌روزنامppه‌را‌پنهppان‌.ی‌نشppppیند.‌تppppامر‌روی‌مبppppل‌می‌کندمتفاوت‌است.‌بی

چطوری‌داداش؟سونرها؟تامر

حالت‌خوبه؟سونر‌خوبم...[ی‌خنددم]تامر

‌کم‌غppppذا‌بخppppور...‌بایppppد‌یppppه‌چppppیزی‌هینورگلبخوری...

میل‌ندارم...تامرنشونشسونر مبادا‌ ندیده...‌ رو‌ ‌روزنامه‌

بدین...م]تامر روشن‌ دیگه[ی‌کندسیگاری‌ هم‌ تو‌ ‌برو‌‌

‌رو‌عصpppبانی‌..‌بpppاز‌سpppاعده.ت‌خpppونه...ی‌کنیم

خیال...‌بیسونراون‌زنته...تامر

بخور..‌برم،‌یه‌چیزی‌قربونتنورگلام‌زد...‌ر‌هم‌پس‌عماحتتامر

‌سpppیگار‌...‌بpppبین،‌حاال‌هم‌دارییخسته‌انورگل‌کم‌...‌یهی‌خppوریهم‌نم‌...‌غذای‌کشیم

استراحت‌کن...‌دراز‌بکش،

Page 151: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

153|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌هم‌گرفppتیم...‌اگppه‌از‌خونppه‌هم‌اخطاریهتامربیرونمون‌بکنن‌چی؟

م]نورگل نشان‌ دستش‌ در‌ را‌ پس[ی‌دهدالنگوها‌ ‌‌‌واسppه‌همچین‌اینppا‌بppرای‌چیppه؟...‌مگه

‌،ی‌کنمروزایی‌نبppود؟‌فppردا‌پولشppون‌م‌دراز‌کم‌شppه،‌یه‌فکرشم‌نکن...‌چی‌می

بکش...‌تامر‌در‌اندیشه‌است.‌گppویی‌بppا‌خppودش

‌‌نورگppل‌در‌رای‌زننppد.حرف‌می‌زند.‌در‌م‌ساعده‌است.ی‌کند.باز‌م

مسpppتق]ساعده .‌بpppه‌شpppوهرشی‌آید‌بpppه‌داخpppل‌میمااینجایی؟

اینجام.سونر‌...ی‌گیرماز‌صبح‌دارم‌با‌دفتر‌تماس‌مساعده

چی‌سر‌کارت‌نیستی؟‌واسهمی‌دونی‌دیگه.سونر

نمی‌چی‌رو‌میساعده ‌دونم.‌دونم؟‌من‌هیچی‌‌بسpppه‌دیگpppه.‌تpppو‌زن‌و‌بچpppه‌نpppداری؟

‌دنبppال‌کاروبارتو‌ول‌کppردی،‌راه‌افتppادیاین‌و‌اون...‌به‌خودت‌بیا‌دیگه...

بشین‌ساعده.نورگلحواست‌رو‌جمع‌کن.ساعدهآروم‌باش.سونر

برایساعده آرومی‌ذاریم‌حال‌آدم‌مگه‌ که‌ ‌‌باشه.

.یواش‌ترکم‌‌هیسونر؟...‌بسه‌دیگه...یواش‌ترچی‌رو‌ساعده...یه‌هاهمساسونر

‌خpppودت‌رو‌تpppو‌این‌خب‌بشpppنفن...‌دیگهساعده...ی‌کنیی‌نمتکار‌قا

‌شورشpppppppppppو‌در‌نیpppppppppppار...‌این‌اا...‌دیگهسونربرادرمه...

کنه؟ساعده سیر‌ رو‌ شکمت‌ می‌تونه‌ ‌برادرت‌

Page 152: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌154

‌از‌صppبح‌تppا‌حppاال‌دفppترت‌تعطیلppه...‌تppو‌زمpppppوناآرامشpppppمون‌رو‌‌خونpppppه‌هم

‌چی‌می‌شpppppه؟‌...‌داداشمی‌گpppppیریمبسه‌دیگه...‌شه؟‌چطور‌می‌برادرم

‌‌تودخppppppppppالت[زند‌داد‌می]مppppppppppه...‌ه‌وظیفسونرنکن!...

...ی‌کنممن‌زنتم...‌خوب‌هم‌دخالت‌مساعدهتونی‌دخالت‌کنی...‌نمیسونر

...ی‌کنمم‌دخالتساعدهداد‌نزن...سونر

مساعده حتی‌زنمداد‌ پنجرها!‌ باشه‌ الزم‌ اگه‌ ‌‌‌...‌باید‌بpهی‌زنم‌و‌فریاد‌می‌کنمرو‌باز‌م

‌داره‌م‌فکر‌خونه‌زندگیم‌باشppم...‌خppونه‌‌خppppرابی‌ذارممی‌شppppه...‌نم‌خppppراببشه...

...ت‌گه‌تو‌اون‌خونهسونر‌[ی‌کندبغض‌م]طور؟‌‌طور؟‌که‌این‌که‌اینساعده

‌جلو‌اینا‌به‌این‌کار‌رو‌هم‌با‌من‌کردی؟خونه‌زندگی‌من‌توهین‌کردی،‌آره؟

...ی‌کنیبزرگش‌م‌داریسونرنمساعده بزرگش‌ بزرگی‌کنممن‌ خودش‌ ‌.‌

‌ی‌کpppنیطpppور‌کpppه‌فکpppر‌م‌هسpppت.‌اون‌بیفت...‌می‌ریم‌خونpppppه.‌نیسpppppت،‌راه

چیزایی‌هست‌که‌باید‌بهت‌بگم...م...‌آتو‌برو.‌من‌بعدا‌میسونر

نه،‌با‌هم‌می‌ریم.ساعده...م‌آمن‌نمیسونر

‌بpppا‌راننpppده‌این‌وقت‌شpppب،‌تpppک‌و‌تنهاساعده‌‌چppهی‌بیppنیمگppه‌نم‌برگppردم؟‌تاکسی

جوری‌برم؟‌کارایی‌که‌نمی‌کنن؟‌چههم‌نوهمسونر اومدی،‌ که‌ هم‌نوطور‌ ‌طور‌

م...‌آ...‌من‌نمیی‌گردیبرممنو‌آنمیساعده برگردی‌ وقتی‌ ها؟...‌ ‌ی...‌

Page 153: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

155|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

...ی‌کنیخونه‌پیدا‌نم‌تو‌دیگهعنی‌چی؟یسونر

برمه‌بچساعده هم‌ رو‌ میی‌دارمم‌ پیش‌‌ ‌رم‌شیم...‌مادرم...‌از‌هم‌جدا‌می

اگه‌می‌خوای‌برو...سونراینساعده پشیمون‌که‌ خیلی‌ اما‌ ‌طور؟‌

می‌شی...‌شو،‌خواد‌جدا‌بشه...‌می‌خوای‌جدا‌میسونر

می‌خوای‌جدا‌نشو!‌[ی‌کشددوبpppاره‌حpppرف‌بچه‌شpppان‌را‌پیش‌م]ساعده

!....ی‌بینی،‌حاال‌می‌برمم‌رو‌هم‌مه‌بچتونی‌ببری...‌بچه‌رو‌نمیسونر

‌منه...‌ی!‌اون‌بچهی‌برممساعده‌‌منمی‌تو‌نیست...‌بچه‌یاون‌فقط‌بچه‌سونر

‌هست...‌دادگاه‌به‌هpر‌کی‌بpده،‌بpا‌اون‌می‌مونppه،‌چppون‌من‌مونه!...‌بppا‌من‌می

.ی‌کنمکار‌م‌تونی‌به‌بچه‌محبت‌تو‌مادر‌نیستی!‌نمیساعده

‌بکppppنی...‌بppppه‌همین‌خppppاطر‌بppppه‌مندنش.‌می

می‌خوایسونر غلطی‌ هر‌ بابا...‌ برو‌ ‌پاشو‌‌بیفت...هبکنی،‌بکن...‌را

بار‌قضیه‌فرق‌می‌بیندم]ساعده این‌ انگار‌ ‌[ی‌کند‌که‌‌بppریم‌باید‌چیزایی‌بهت‌بگم...‌راه‌بیفت

خونه...م...‌آنمیسونر

برو‌سونر...نورگل‌آرامی‌به]دخالت‌نکنین.‌‌بین‌زن‌و‌شوهرساعده

‌سppونر!...‌‌دهنم‌رو‌بppاز‌نکن[بppه‌سppونرمجبورم‌نکن‌همه‌چی‌رو‌بگم...

بگی‌میسونر بگی؟‌ چی‌ ‌خاطر‌به‌خوای‌‌رو‌بpppه‌داداشpppم،‌خونه‌چنpppدرغاز‌کمک

؟‌بگو!‌همه‌بدونن...ریختیهم‌ه‌ب

Page 154: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌156

نم]ساعده کندی‌توانددیگر‌ تحمل‌ دنبال[‌ پلیس‌ ‌‌ppه...‌حتppتراتوئppدن...‌دفppپیش‌من‌اوم‌‌

‌‌رو‌تppوی‌آپارتمppان،یه‌هاتعطیله...‌همسا‌ین‌کهپیچ‌کppرده‌ن....‌ا‌به‌مppا‌سppؤال‌راجع

‌فعالیت‌سیاسی‌داشppتیم‌یpا‌نpه؟...‌بسه‌بpppppرادرت‌داریم‌خpppppاطر‌دیگpppppه...‌به

‌جppا‌پppر‌از‌بازخواسppت‌می‌شppیم...‌همه‌مppأمورای‌لبppاس‌شخصppیه...‌هppر‌لحظpه

‌مppونه‌‌تیمی،‌تppو‌خونی‌خونه‌مث‌ممکنهبریزن...

گی‌تو؟ی‌چی‌داری‌مسونرتحقیقساعده دارن‌ نگفتم...‌ حاال‌ ‌خیلیاشو‌

‌آمد‌و‌می‌کنن‌تا‌ببینن‌با‌چه‌کسایی‌رفت‌داریم..‌مpppا‌رو‌هم‌می‌خpppوای‌بpppدبخت

‌خوای‌تو‌تلویزیون‌مppا‌رو‌بppا‌کنی؟...‌می‌یگیسppppای‌بریppppده‌کنppppار‌دارو‌دسppppته‌

‌آنارشیسpppتا‌نشpppون‌بpppدن؟‌بهت‌دروغ‌؟‌برادر‌تو‌خودش‌را‌با‌یppه‌سppریی‌گمم

‌چی‌رو‌کارای‌نامعلوم‌درگیر‌بکنppه،‌همه‌مppه...ه‌هم‌بریppزه،‌تppو‌بppاز‌بگppو‌وظیفه‌ب

‌بشین‌باالسppرش...‌دفppتر‌کppارتو‌ببنppد...‌دنبppالش‌بیفت!...‌تppا‌حppاال‌فکppر‌کppردی

‌کار‌کرده،‌دسppت‌بpه‌چppه‌کppاری‌زده‌چی‌اینا‌سرش‌اومده؟‌یکه‌همه

تونه‌بکنه...‌هیچ‌کاری‌نکرده...نمیسونر‌چی‌طppppوره،‌پس‌پلیس‌واسه‌اگppppه‌اینساعده

‌داره‌بازپرسی‌می‌کنه؟‌یه‌دسته‌مppأمور‌بppه‌اون‌جا‌دارن‌راجع‌شخصی‌همه‌لباس

‌تحقیpppppق‌می‌کنن...‌یعpppppنی‌تpppppو‌این‌سppال‌می‌خppوای‌همچین‌بالیی‌سر‌و‌سن‌فpردا‌اگppه‌همچین‌هم‌بیاد؟‌فpردا‌پس‌ما

‌؟ی‌کنمکار‌م‌بالیی‌سر‌تو‌اومد،‌من‌چی‌مون‌رو‌کی‌بpppزرگه‌سpppال‌دخpppتر‌هفت

Page 155: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

157|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌کاباره‌هppایمی‌کنppه؟‌بppا‌دخppترم‌آواره‌‌بشیم؟‌می‌خوای‌بیا،‌می‌خوای‌نیا...‌من

...ی‌رمدارم‌م‌های‌تنpppد‌و‌‌بpppا‌قpppدم‌سpppاعدهکه‌درحالیی‌رود.خشن‌م

دقیقه!...سونر یه‌ ساعده!...‌ ‌ساعده!...‌‌عزیpppزم...‌صpppبر‌کن...‌من‌هم‌بpppرم،

[ی‌شودخارج‌م].‌ی‌گیرمم‌تماسداری‌می‌بینیمنورگل ‌زیر‌چی‌...‌همهی‌بینی؟‌

‌و‌رو‌شد...‌سونر‌رو‌ببین‌تو‌چه‌وضعی‌چی‌ی‌بیppنیافتاد...‌تماما‌یه‌فاجعppه...‌م

‌نppواده‌ت‌آوردی؟...‌مژدگppانیوبر‌سر‌خمتین‌هم‌دخترمون‌رو‌ترک‌کرد...‌بده،

متین؟‌کی؟‌دخترم‌کجاست؟تامرتو‌اتاقشه...نورگل

شیم...یتامر‌شppیم‌بppرود‌کppهی‌‌به‌اتppاقی‌خواهدمتامر‌

ی‌آید.یشیم‌مجدا‌شدی؟

بله...شیمیچی؟‌واسهتامر

روزنامه‌رو‌دیده‌بود.شیمی‌‌کppppه‌تppppامر‌ازی‌کندنورگppppل‌اشppppاره‌م

.‌روزنامه‌باخبر‌نیست‌یلهأمسروزنامه‌اتامر دارهیچه‌ اتفاقی‌ چه‌ اینجا‌ ‌؟‌

می‌افته؟‌بگین‌ببینم...چیزی‌نیست...شیمی

نیست...نورگلگفتین‌روزنامه...تامر

همچین‌چیزی‌نگفتیم...نورگل‌روزنامه‌چیه؟‌بگو...‌یقضیهتامر

Page 156: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌158

‌دسppتم‌درد‌گppرفت.‌ول‌کن!‌دسppتمو‌ولنورگلکن...‌ول‌کن...

‌ول‌کن‌مامانو..‌[ی‌دهدروزنامه‌را‌م]شیمیم]تامر‌ را‌ می‌گیردروزنامه‌ درهمی‌خواند،‌ کامال‌ ‌،‌

چرا‌از‌من‌قایم‌کردین؟[‌ی‌ریزدمناراحت‌نشی.‌که‌واسه‌ایننورگل

‌چی‌نppاراحت‌بشppم؟‌می‌دونین‌کppه‌واسهتامر‌اینا‌دروغه...یهمه‌

دروغ‌نیست‌که...نورگلدروغ‌نیست؟تامر

تو‌اعصابت‌حسابی...نورگلشما‌هم‌می‌دونین‌که‌دروغه...تامر

‌دونیم‌کpppppه‌دروغ‌نیسpppppت‌تpppppامر.‌از‌مینورگلد؟‌آدادستانی‌اومده‌بودن،‌یادت‌نمی

م؟‌من‌دیوونهتامرکم...‌چیزه،‌نه....‌یهنورگل

ن؟‌‌که‌با‌من‌درافتادهی‌فهمیدنم‌شماتامرباشه،‌حق‌با‌توئه.نورگل

انگار‌دارنتامر که‌ می‌کنن‌ وانمود‌ ‌طوری‌م.‌من‌دیوونه

‌ن‌کppه‌از‌داخppل‌اونppا‌چppیزایی‌رو‌نوشتهنورگلتامر...‌پرونده‌دراومده

نگذاشتم.‌اون‌عکسا‌رو‌که‌منتامرپس‌من‌گذاشتم؟نورگل

‌مppppدارک‌رو‌گذاشppppته‌دسppppتای‌خودم‌باتامرگم؟‌بودم.‌دروغ‌می

خونهنورگل این‌ تو‌تو‌ هستیم...‌ نفر‌ ‌سه‌‌نذاشppتی...‌منم‌نذاشppتم...‌نکنppه‌یشppیمگذاشته؟‌تو‌حالت‌خوب‌نیست‌تامر...

‌شppده‌م؟‌فکppر‌‌من‌دیوونهی‌کppنیفکppر‌متامر‌قسpppppم‌ی‌کpppppرده‌م؟ت‌کpppppه‌قای‌کنیدماونا‌رو‌نذاشتم...‌‌منی‌خورمم

شون؟ه‌پس‌کی‌گذاشتنورگل

Page 157: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

159|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

اون‌نمیتامر اونا‌ هستند‌دونم...‌ قلدر‌ ‌قدر‌ppه...‌حتppمااکppده‌رو‌‌شppونن‌خریppمی‌ت‌

اصال‌شما‌گذاشتین؟‌باشن...‌نکنهما؟نورگل

کاری‌نیست‌که‌اونا‌نکنن.تامر‌باشpppppppppه،‌من‌گذاشpppppppppتم...‌شpppppppppریکنورگل

‌گذاشته...یت‌زندگیساله‌بیست‌این‌زندگی‌سیر‌شده‌م...‌سیرتامر از‌ ‌دیگه‌

[ی‌رودسمت‌در‌م‌به‌]م...ه‌شدمیجلو]نورگل را‌ در‌ می‌گیرد‌ سعی‌ کهی‌کند.‌ ‌‌

شه؟‌بشین...‌چی‌می‌[مانعش‌شودبرو‌کنار...‌از‌جلو‌راهمتامر

تونی‌بری...‌تو‌رو‌خدا...‌نمینورگل‌،‌خppppارجمی‌دهدتppppامر،‌زنش‌را‌هppppل‌

ی‌شود.مسرش]شیمی پشت‌ چ[از‌ می‌‌ داری‌ ‌ی‌کنیکار‌

ری؟‌بابا؟‌کجا‌داری‌می‌‌تppppامر!‌تppppامر!‌تppppو‌رو‌خppppدا[دنبالش‌به]نورگل

‌طppوری‌ندیppده‌تامر!...‌اونppو‌تppا‌حppاال‌اینبودم.‌باید‌کاری‌بکنیم

‌ی‌دارد.‌بppرمی‌بیندیشیم‌پالتو‌پدرش‌را‌م‌.‌نورگppل‌از‌پنجppرهی‌دوددنبppالش‌م‌و‌به

‌سppمت‌‌.‌حppیران‌اسppت.‌بهی‌کندنگppاه‌م‌.‌منتظری‌گیرد‌می.‌شماره‌ای‌دودتلفن‌م

‌.‌دوبppppارهی‌گppppیرد.‌جppppوابی‌نمی‌ماندم‌...ی‌ماند.‌منتظppر‌می‌کندگیری‌م‌شppماره.ی‌کندقطع‌م

‌[ی‌آویزد:که‌پالتو‌را‌م‌.‌درحالیی‌شودداخل‌م]شیمی‌انگppار‌زمین‌دهن‌بppاز‌کppرد‌و‌رفت‌تppوی

زمین...‌کننpppppده‌اسpppppت...‌طور‌رفتنش‌نگران‌ایننورگل

باید‌کاری‌بکنیم...با‌عمو‌تماس‌بگیرم؟شیمی

Page 158: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌160

‌ن...‌خpppppدایه‌زنpppppگ‌زدم‌هنpppppوز‌نرسیدنورگل‌من!...‌اگppه‌بالیی‌سppرش‌بیppاد‌چی؟...

‌دوبppppاره‌تلفن‌را‌]بایpppد‌کpppاری‌بکpppنیم...‌‌ساعده...‌منم[ی‌گیردو‌شماره‌مبرمی‌دارد‌

‌نورگل...‌خیلی‌مهمppه...‌سppاعده...‌بppده‌به‌سونر...‌لطفا...‌سونر...منم...‌برادر

‌...ی‌ترسمدونم...‌سpppونر‌م‌رفت...‌نمی‌خppودش‌بیppاره...‌تppا‌‌بالیی‌سری‌ترسمم

‌طوری‌ندیppده‌بppودمش...‌پشppت‌حاال‌این‌‌برنگشت‌یه‌نگppاهاسرش‌داد‌زدم...‌حت

‌بنppدازه...‌یppه‌وقت‌خppودش‌رو‌نکشppه...‌.‌تلفن‌را‌قطعی‌آید.‌زبانش‌بند‌می‌کندگریه‌م]‌مppون‌بهش‌فشppار‌قppدر‌همه‌نوا[‌ی‌کندم

‌..‌تppا.آوردیم‌کppه...‌کppاری‌بایppد‌بکppنیم‌‌یدفppترچه‌]عموت‌بیاد‌یه‌کاری‌بکppنیم...

‌راهنمppای‌تلفن‌را‌بppا‌دسppتپاچگی‌ورق‌می‌زنppد.‌‌الووو...‌با‌یppه‌مسppئول[ی‌گیرد‌میشماره‌ا

‌صppppحبت‌کنم...‌بppppا‌آقppppای‌می‌خppppوام‌دادسpppppppتان...‌من...‌من...‌امpppppppروز‌روزنامه‌ها‌خبری‌رو‌چاپ‌کرده‌بppودن...‌من‌همسر‌آقای‌تامرم‌که‌موضppوع‌اون‌اختالس‌رو‌فاش‌کرده‌بود...‌همون‌کppه‌داخpppل‌پرونpppده‌تصpppویر‌زن...‌بلpppه...

‌[ی‌ماندکمی‌منتظppppر‌م]‌ی‌کنمخpppواهش‌م‌کم‌قبppل‌از‌خونه‌بله...‌جناب...‌بله...‌یه

‌‌بالییی‌ترسمدراومppppppppppد‌و‌رفت...‌مpppاره...‌حتpppرخودش‌بیpppالتوش‌رواسpppپ‌‌

‌ینپوشید...‌جنppاب...‌لباسppش...‌قهppوه‌ا‌روشppن...‌باشppه...‌متشppکرم‌قربppان...

[ی‌کندقطع‌م]‌با]ر‌شاید‌هم‌رفته‌باشه‌پیش‌عمو‌عمشیمی

‌الووو...[ی‌گیرد‌میتلفن‌شماره‌ا‌الو...[در‌اتاقش]عمر

Page 159: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

161|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

هستم...شیمی یشیم‌ تامر،‌ آقای‌ دختر‌ ‌من‌عمو‌عمر...‌بابام‌پیش‌شما‌اومده؟

چی‌شده؟عمراومد...‌هیشیمی بیرون‌ خونه‌ از‌ قبل‌ ‌کم‌

اعصابش‌خیلی‌خورد‌بود...‌‌،‌امpppا‌شpppنیدهی‌کشدمکالمpppه‌طpppول‌م

.ی‌شودنم‌.‌تلفنی‌شppودنور‌اتppاق‌حمppدی‌روشppن‌م

.زنگ‌می‌زندحمدی!...صدای‌پشت‌تلفن

منم...حمدی‌دونی‌چی‌شده؟‌پلیس‌دنبال‌میصدای‌پشت‌تلفن

این‌تامر‌شماست.کار‌کرده؟‌‌باز‌چی[ی‌خنددم]حمدی

خودشوصدای‌پشت‌تلفن که‌ مونده‌ ‌کم‌نیست‌کنه...‌سربه

چی؟‌واسهحمدیواسه‌میصدای‌پشت‌تلفن خدا‌پرسه‌ بنده‌ ‌- ‌چی؟‌‌کردین...یچاره‌شرو‌ب

‌و‌رهم‌همppون‌کppار‌هppرچی‌فرمppودین‌ماحمدیکردیم...

اینصدای‌پشت‌تلفن گفتیم‌ بکنین؟...‌ما‌ ‌طوری‌‌‌رو‌کppppppه‌می‌تونسppppppتینیمسppppppئله‌ا

‌و‌رسروصدا‌حppل‌کppنین،‌عppالم‌و‌آدم‌بیخبردار‌کردین...

اما‌قربان...حمدیگوشصدای‌پشت‌تلفن نکن...‌ قطع‌ رو‌ ‌حرفم‌

‌بده!...‌دعا‌کن‌طرف‌خودکشی‌نکنه...‌هرچقppدر‌هم‌کppه‌اسppم‌دیوونppه‌رو‌یppارو‌یگذاشته‌باشین،‌مطمئن‌نیسppتم‌نppامه‌ا

‌به‌خانواده‌ش‌نداده‌باشه...‌بازرسppا‌هم‌بعد‌جریان‌امppروز‌روزنامه‌هppا،‌وضppعیت

ppردورو‌راپppلنرت‌تلقی‌کppو‌وارد‌عم‌‌

Page 160: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌162

‌شppدن...‌تppو‌آخppرش‌همppه‌مونppو‌نفلppه...ی‌کنیم

من‌چه‌گناهی‌دارم...حمدیکار‌همونصدای‌پشت‌تلفن که‌ رطوری‌ خرابش‌ ‌و‌

‌کppردی،‌خppودت‌هم‌درسppتش‌کن...‌بppه‌پاش‌می‌افpppتی،‌دوبpppاره‌بpppرش‌و‌دست

‌کاری‌هر‌دونم‌کار،‌نمی‌می‌گردونی‌سر‌،‌بکن...‌اگه‌تppابوت‌دو‌تppا‌بشppه،ی‌کنیم

‌تppو‌هم‌مجبppورم‌من‌نطppق‌ی‌‌جنppازه‌سر‌رو‌حلش‌کن...‌یppا‌لهأبکنم...‌سریع‌مس

هم‌همین‌حاال‌استعفا‌بده...اما‌قربان...حمدی

مظنه‌صدای‌پشت‌تلفن معاملهیبا‌ باهاش‌ امروز‌ ‌‌‌کن...‌یادت‌نره،‌با‌تppاریخ‌امppروز...‌اگppه‌یpppارو‌خودکشpppی‌اینpppا‌بکنpppه...‌بگpppو‌دستورالعمل‌برگشت‌بppه‌کppارش‌رو‌هم

؟ی‌فهمیکرده‌بودیم...‌م‌آمادهبچهحمدی و‌ زن‌ قربان...ما‌ باشین‌ ‌سالمت‌

داریم.ت‌به‌من‌نیست؟...گوشصدای‌پشت‌تلفن

بله،‌فهمیدم‌قربان...حمدیهمصدای‌پشت‌تلفن باز‌ برس...‌ کارت‌ به‌ ‌برو‌

دعاکن‌یارو‌طوریش‌نشه...‌.‌عمppر‌همی‌کندتلفن‌را‌قطppع‌محمppدی‌

‌کppه‌تلفن‌را‌قطppع‌کppرده‌اسppت.‌زمانی‌یدفترهppای‌جppداگانه‌‌حمppدی‌و‌عمppر‌از

‌‌تppامر‌را‌ی،‌نور،‌خppانهی‌آیندخود‌بیرون‌م‌صppppدا‌در‌.‌زنppppگ‌در‌بهی‌کندروشppppن‌م

ی‌کند..‌یشیم‌در‌را‌باز‌می‌آیدم‌خبری‌شد؟[ی‌شودداخل‌م]سونر

نه.نورگلنه‌عمو.شیمی

‌مصppمم‌بppود...‌کppاش‌حppرفت‌رو‌گppوشنورگل

Page 161: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

163|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌پزشpppppppک‌داده‌بpppppppودیم‌و‌پیش‌روان‌..‌اگppه‌بالیی‌سppر‌خppودشی‌بppردیمش.م

بیاره‌چی؟‌اگه‌تا‌حاال‌آورده‌باشه‌چی؟‌به‌عموعمر‌تلفن‌کردیم...‌به‌دادستانیشیمی

هم‌خبر‌دادیم.‌‌ما‌رفته...‌فوری‌ناامیدیشاید‌هم‌خونه‌سونر

نشین...و‌انداختیم‌گردنش...‌رمون‌تقصیر‌همهنورگلو‌نکردم...رمن‌این‌کار‌سونر

عمو‌که‌کرد...‌زنشیمینیست...سونر بدی‌ آدم‌ ساعده‌ اصل‌ ‌در‌

‌کppه‌خودشppو‌بppه‌آب‌و‌آتیش‌می‌زنppه‌این‌‌که‌من‌طوریم‌نشppه،‌طppبیعیاینهواسه‌نیست؟

ه‌سر‌به‌بیمارستانا‌بزنیم؟...ینورگل‌.‌عمری‌کند.‌یشیم‌در‌را‌باز‌می‌زننددر‌م

.ی‌شوندو‌حمدی‌وارد‌مخبری‌نشد؟عمر

نه...شیمی‌که‌طوری‌نشده...الخدا‌بد‌نده...‌انشاحمدی.من‌برادر‌کوچک‌تامر‌هستم...‌سونرسونرخوشبختم...‌من‌هم‌دوستش‌عمر...عمر

من‌هم‌مدیرش‌حمدی...حمدیی‌کند.دستش‌را‌دراز‌نم‌سونر

‌...‌دوبppارهی‌کppنیماین‌مسppئله‌رو‌حppل‌م.برش‌می‌گردونیم‌سر‌کار..

دیگه‌چه‌فایده؟نورگلبا‌هزارشیمی درآوردین...‌ پا‌ از‌ بابام‌رو‌ ‌شما‌

‌و‌یpppک‌دوز‌و‌کلpppک،‌یpppه‌آدم‌سpppالم‌و‌باشpppppرف‌رو‌تpppppو‌همچین‌وضppppppعیppلهأانداختین...‌اگه‌طوریش‌بشه...‌مس‌

‌شppه...‌آقppای‌حمppدی‌جppا‌تمppوم‌نمی‌این

Page 162: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌پرونده‌164

شما‌باید‌پاسخگو‌باشین...اما‌من...‌هرچی‌از‌دستم‌می‌اومده...حمدی

کاری...‌کاری‌نکردین...‌هیچ‌هیچشیمی‌.‌سونر‌در‌را‌بازی‌آیدصدا‌درم‌زنگ‌در‌به

‌‌ی.‌کیسهی‌شpppود.‌مpppردی‌وارد‌می‌کندم.در‌دست‌دارد‌پالستیکی

منزل‌آقای‌تامر‌اینجاست؟2مرد‌بله.شیمی

شما؟2مرد‌دخترش‌هستم.شیمی

همسرشون؟2مرد‌منم‌چی‌شده؟نورگل‌افتاده؟...یمن‌برادرشم....‌اتفاقسونرآروم2مرد‌ می‌آرین؟‌ تشریف‌ لحظه‌ ‌چند‌

‌باشین...‌کمی‌قبل،‌یه‌نفppر‌خودشppو‌تpو‌دریppا‌پppرت‌کppرده‌و‌خودکشppی‌کppرده...‌ولی‌کتش‌رو‌جppا‌گذاشppته...‌لطفppا‌یppه

نگاه‌بیندازید..‌این‌کت‌مال‌اونه؟‌نگاه‌بکند.‌سونر‌کت‌را‌ی‌تواندنورگل‌نم.ی‌کندنگاه‌م

‌چیزی‌هست؟یجیباشو‌دیدین؟‌نامه‌احمدی‌باش‌نیست...‌این‌کت‌مالیچیزی‌تو‌ج2مرد‌

همسرتونه؟‌مال‌بابام‌نیست...[با‌خوشحالی]شیمی

مطمئنید؟2مرد‌مال‌اون‌نیست...نورگل

این‌صورت‌مسئله‌ا2مرد‌ در‌ نیست...یپس‌ ‌‌‌ما‌تحقیقppاتمون‌رو‌ادامppه‌می‌دیم...‌این

‌گیر‌شppده...‌خودکشی‌هم‌همه‌‌یلهأمس‌‌نفppر‌خودکشppیسیهppر‌روز،‌حppداقل‌

می‌کنن...‌خیر‌باشه...‌بال‌دور...‌که‌غppرق‌در‌.‌بقیه،‌زمانیی‌شودم‌خارج

Page 163: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

165|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌زننppد،‌درمی‌نشسppته‌اند،‌دوبppاره‌سppکوتی‌کند.یشیم‌در‌را‌باز‌م

بابا!‌بابا!‌باباجونم!شیمی‌.‌تppامر‌داخppلی‌دوندطppرف‌در‌م‌همppه‌به

‌.‌خیس‌شده‌است.‌همppه‌بppا‌همی‌شودم‌‌وی‌نشppیند.‌تppامر‌می‌ریزندروی‌تppامر‌م

کمی‌ترسیده‌است.‌ساکت...‌ساکت‌باشین...‌خدا‌رو‌شکرحمدی

‌‌سppرمونی‌ترسppیدیمم‌چppه‌که‌ناوکه...‌‌نیومpppد‌و‌تpppامر...‌برگشpppت‌بینمpppون...

‌خیر‌گذشت...‌خدا‌بهمون‌رحم‌کرد...‌بهتامر‌عزیز...‌

‌.‌نوری‌شودصدای‌حمدی‌دیگر‌شنیده‌نم‌،‌تامر‌با‌ترسی‌شودروی‌تامر‌متمرکز‌م

‌.‌تpppامری‌گpppرددسpppمت‌دخpppترش‌برم‌به‌غpppایت‌مpppردد‌اسpppت.‌در‌حیpppنی‌کpppه‌به

‌،ی‌بppردطppرف‌لب‌م‌انگشت‌اشppاره‌را‌به.ی‌کندتک‌تک‌افراد‌را‌نگاه‌م

[سکوت]‌ییییییییس‌ه[آرامی‌به]تامر‌نه‌بابا![ی‌آیدکنار‌پدرش‌م]شیمی

شانه‌]سونر به‌ میدست‌ تامر‌ نه[ی‌گذارد‌ ‌‌داداش!...

‌نه![ی‌گیرددست‌تامر‌را‌م]نورگل‌استانبول،1984

Page 164: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

کور‌جدال

1جلزاوغلو تانژو به

نویسنده

سالیان ناپذیر‌خستگی هاهمر بهگیالن، سبز رادمردیزعز مرزبان هادی

مترجم

‌‌زنppانی‌جppامعه‌‌ی‌بهترین‌نمایشppنامهیزه‌ی‌جایبرنده‌1974سال‌در‌ترکیه‌

‌نویسنده‌و‌روزنامه‌نگار1

Page 165: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

شینما‌یها آدم

راهپنجاه‌وپنج‌جمال لوکوموتیوران‌ ‌آهن‌ساله،‌دولتی

ساله،‌همسر‌جمالپنجاه‌صدیقهبیمارهفتادوپنج‌پیرزن مادر‌ علیل‌ساله،‌ ‌و‌

جمالجمالبیست‌وپنج‌طاهر بزرگ‌ پسر‌ ‌ساله،‌

(1)ملقب‌به‌ایپسیزساله،‌پسرکوچک‌جمالبیست‌وسه‌ماهر

ساله،‌زن‌طاهربیست‌عروس‌ساله،‌دختر‌جمالهجده‌بیهانساله،‌دوست‌ماهر،‌پلیس.بیست‌وپنج‌رفیق‌همppه‌بppاور‌دارنppد‌سppاله،‌فppردی‌کهچهل‌شیخ

‌دارد.ینفس‌شفابخشییخانه‌ها‌مجموعه‌ساله،‌صاحبچهل‌حمید ‌‌

.2کوندو‌گئجه‌نام‌بهصدای‌رستم

کند. بازی بازیگر یک دبای را شیخ و حمید نقش*‌‌‌بی‌کpppار،‌ولگpppرد،‌بی‌فکpppر‌و‌هفت‌خpppط،‌به‌معنpppای‌تنبpppل،‌بی‌عpppار،1

‌کppه‌در‌متن‌بیشppتر‌این‌معppانی‌جppایگزین‌کلمه‌ی‌مppذکور‌گppردن‌کلفتشده‌اند.

‌«زاغه»"آلونppک"‌ویا‌درمتن‌بنا‌به‌سهولت‌تلفظ‌و‌القای‌معنی‌نزدیppک‌2‌خانه‌هppای‌کppوچکی‌نام‌گرفته‌اند.‌در‌اصل‌گئجه‌کوندو‌به‌معنppای‌مجموعه

‌خانه‌سppازی‌و‌برنppامه‌ریزی،‌سppرهم‌بندی‌هستند‌که‌بدون‌رعایت‌اصppول‌شده،‌و‌بدون‌تناسب،‌به‌طppور‌غیرقppانونی‌و‌بppدون‌مجppوز‌شppهرداری‌و

‌اصppطالحا‌فی‌الفppور‌و‌یک‌شppبه،‌مشppخص‌شppدن‌صppاحب‌اصppلی‌زمینساخته‌می‌شوند.

Page 166: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یک‌‌یپرده‌یکیصحنه‌

‌‌آلونppک‌در‌پایتخت،‌داخppل‌یکیدر‌حومه‌‌.‌در‌سمت‌چپ،‌اتاق‌عppروس‌وزاغه‌ای

‌طppppاهر.‌روی‌دیppppوار‌تصppppویر‌بppppزرگ‌شppده.‌بندی‌مانندی‌سرهم‌‌گنجه.عروسی

‌خppواب‌فppنری.‌در‌یک‌گردسوز.‌یppک‌تخت‌.‌در‌داالن‌دوی‌شpppودبpppاز‌م‌بpppه‌داالنی

‌پهن‌اسpppppت.‌در‌دسpppppت‌رختخpppppواب‌ها،‌ماهر‌پسر‌کوچک‌خppانواده،ب‌رختخوا

‌روی‌آن،‌دره‌خوابیده‌است.‌درسppت‌روب‌کنار‌در‌خروجی‌رختخppواب‌پppیرزن‌قppرار

‌کppه‌دارد.‌در‌سمت‌چپ‌در،‌یک‌خروجی‌عنppppوان‌آشppppپزخانه‌اسppppتفاده‌به‌از‌آن

‌روی‌خppروجی‌فppوق،‌یppکه‌.‌روبی‌شppودم‌اجppاق‌و‌زیppر‌آن‌یppک‌کپسppول‌گppاز‌قppرار

‌بافتی‌روی‌دیpppوار‌دارد.‌جاقاشpppق‌دستنصpppب‌شpppده‌اسpppت.‌دق ‌،‌کنpppار‌آنیقpppا

‌قpppرار‌دارد.‌بخpppاری‌در‌داالن‌یقفسpppه‌ا‌طور‌تلویزیون‌و‌رادیودستی‌است.‌همین

‌.ی‌خppوردچشppم‌م‌کوچکی‌هم‌در‌داالن‌به‌‌جpدا‌شppدهیداالن‌تنهpا‌بpا‌پpرده‌ا‌امتpداد

‌اسppppت‌کppppه‌رختخppppوابی‌در‌آن‌دیppppده‌مانند،‌جمال‌و‌جای‌اتاق‌.‌در‌اینی‌شودم

‌‌دیpppواریینه‌ی.‌یpppک‌آی‌خوابندم‌صpppدیقه‌منظره.‌در‌داالن‌مppاهر‌در‌بزرگ،‌چندین

‌ماننpppد‌رختخpppواب‌اسpppت.‌در‌جpppای‌اتاق‌و‌سمت‌راست،‌همسppر‌جمppال،‌صppدیقه

‌،‌درعppروس.‌یده‌اندخواب‌دخppترش‌بیهppان‌سppمت‌راسppت،‌در‌اتpاق‌خppودش‌اسppت.‌تنها‌کسppی‌کppه‌نخوابیppده،‌پppیرزن‌اسppت.‌پشppppتش‌را‌بppppه‌دیppppوار‌تکیppppه‌داده‌و

‌‌دوختppه‌اسppت.یچشمانش‌را‌بppه‌نقطه‌ا

Page 167: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌را‌‌زیتونییهسته‌‌سعی‌دارد‌که‌درحالی‌تکpان‌آرام‌دارد،‌بجppود،‌آرام‌که‌در‌دهpان

‌گppداری‌گppوش‌تppیز‌‌امppا‌گاهی‌خppورد،م‌.‌دری‌دهدو‌به‌اطرافش‌گpوش‌ممی‌کند‌

‌‌قطppعیدن‌هاها‌و‌جو‌این‌حین‌صدای‌تکان‌هم‌دو‌دستش‌را‌مواقع‌.‌بعضیی‌شودم

‌‌و‌مpppدت‌زمpppان‌طpppوالنیی‌بpppردبpppاال‌م‌که‌معلوم‌نیسppت‌ی‌دهدحرکاتی‌انجام‌م

‌‌آلونک.‌دری‌کندا‌نفرین‌می‌ی‌خوانددعا‌م‌هفت‌خط.‌‌طppاهر‌ی‌شودسختی‌باز‌م‌به

‌.‌در‌داالن‌بین‌پppppیرزن‌وی‌شppppودم‌وارد.ی‌کشدماهر‌دراز‌م

‌کافی،‌به‌این‌وضع‌عادت‌کرده‌است.‌قدر‌به]پیرزن‌[طppاهر‌را‌سppیخ‌می‌زند‌چنppدین‌بppار‌بppا‌عصاطاهر...‌عزیزم...

!ی‌داریپسر،‌اینجا‌هم‌دست‌برنمطاهر‌که‌او‌را‌بیدار‌کند،‌منصرف‌پیرزن‌از‌این

‌در‌بpppاز‌.‌کمی‌بعpppد،‌دوبpppارهی‌شpppودم‌.‌از‌رویی‌شppود.‌جمppال‌وارد‌می‌شppودم

‌.‌امpای‌رودعادت،‌بدون‌سرو‌صpدا‌راه‌م‌غافل‌از‌خوابیppدن‌طppاهر‌بppر‌روی‌زمین،

ی‌گذارد.پای‌او‌را‌زیر‌پا‌ما...یطاهرها...؟‌‌باز‌هم‌[ی‌کندچراغ‌را‌روشن‌م]جمالم]پیرزن روشن‌ ناغافل‌ که‌ نوری‌ ‌ی‌شوداز‌

‌‌خppppوش‌اومppppدی[ی‌مالدهایش‌را‌م‌چشمجمال...

‌[ی‌بوسددر‌حppالی‌کppه‌دسppت‌مppادرش‌را‌م]جمال‌ف،...‌خداسالم‌مادر...‌این‌دیگه‌چیه؟‌ت

اوالدی‌مثل‌تو‌رو...‌کاری‌نداشته‌باش‌جمال...‌مگه‌باهاشپیرزن

جاشه؟‌حواسش‌سر‌حppواس‌خppود‌من‌سppر‌جاشppه؟...‌بppا‌مگهجمال

‌روز‌تppو‌راهم،‌سppال،‌شppب‌و‌و‌این‌سن

Page 168: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

171|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌تو‌ایستگاهی‌خواب‌تو‌چشمم‌که‌این‌بیاد...یب

می‌کنهاحتپیرزن فرار‌ مست‌ از‌ هم‌ دیوونه‌ ‌‌پسرم....

م‌حالی‌در]صدیقه را‌ چشمانش‌ می‌مالدکه‌ ‌[ی‌آید،‌خوش‌اومدی‌جمال...

خودشجمال از‌ این‌ ممنون...‌ ‌سالم...‌ریز‌می‌خوره؟‌طوری‌یه‌خبر،‌همین‌بی

کار‌کنیم؟‌دست‌نزن...‌چیصدیقهچی‌چیجمال نه‌رو‌ کاری،‌ نه‌ کنیم؟...‌ ‌کار‌

‌زندگی‌داره...‌یه‌ریز‌داره‌باری...‌خونه‌می‌خppppppوره...‌خppppppدایا،‌این‌دیگppppppه

‌‌یppه‌روز‌زیppر‌یppهی‌ترسمجورشppه؟‌م‌چه...برهماشین‌

خدا‌نکنه...صدیقه‌چی‌بpppه‌این‌رحم‌بکنpppه؟‌این‌خpppدا‌واسهجمال

‌حاال‌یه‌بار‌شppده‌کppه‌بppه‌سppجده‌سر،‌تا‌بppره‌کppه‌خppدا‌هم‌حفظش‌کنppه؟...‌هppر‌شب‌سرنا‌و‌دهppل،‌هppر‌شppب...‌یpه‌روز

شه...‌طوریش‌مییه‌باالخره‌این‌چه‌حرفیه؟صدیقه‌اینا‌رو‌نگاه‌کن...‌یکی‌مست،‌اون‌یکیجمال

عرضه...‌فقط‌بلدن‌بخوابن...‌بیخب‌پس‌نخوابن؟صدیقهخربزهجمال و‌ هندونه‌ نخوابن؟‌ چرا‌ ‌بخوابن،‌

‌جpppppppوری‌درازکش‌بpppppppزرگ‌هم‌همینمی‌شن...

‌‌پاشpppو‌پسpppرم...[مppppاهر‌را‌سppppیخ‌می‌زند]صدیقهبابات‌اومده...

‌خوش‌اومدی‌بابا...[ی‌شودبلند‌م]بابام؟‌ماهرتنهجمال این‌ می‌شی...‌ پا‌ چرا‌ رو‌دیگه‌ ‌لش‌

به‌اتاقش‌ببرین...

Page 169: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌172

درم‌کفش]صدیقه را‌ طاهر‌ ‌‌عروس‌که[ی‌آوردهای‌‌عروس‌نیسppت...‌تpا‌حppاال‌شppده‌یpه‌روز‌بپرسه‌کppه‌شppوهرم‌نیومppده،‌کجاسppت؟

حاال‌هم‌مث‌سنگ‌گرفته‌خوابیده...کار‌بکنه؟‌تا‌صبح‌منتظر‌این‌بمونه؟‌چیجمال

منتظر‌بمونه...‌مگه‌کارش‌چیه؟صدیقه‌نگاش‌کن،‌با‌کفشای‌گلی‌تو‌رختخوابجمال

چپیده...‌خدایا‌تو‌بهم‌صبر‌بده...‌پاشو‌دختر![ی‌رودداخل‌اتاق‌عروسش‌م]صدیقهچی‌شده؟عروساومده...صدیقه پدرشوهرت‌ اومده،‌ ‌شوهرت‌

‌این‌چppppه‌وقت‌خوابppppه؟...‌ماهppppا‌تppppو‌ومد،‌اسال‌شما‌تا‌شوهرمون‌نمی‌و‌سن

‌کppppه‌وارد‌داالن‌درحالی]...‌نمی‌خوابیppppدیممدب‌نمونده‌که...‌‌دیگه‌ادب[ی‌شودم

‌خوش‌اومدی‌بابا...[ی‌آیدبا‌عجله‌م]عروسسالمت‌باشی‌دخترم...جمال

‌‌تا‌طppاهر‌را‌بppهدهمه‌با‌هم‌تالش‌می‌کنن.رختخواب‌خودش‌ببرند

‌اینppppppو‌نگppppppاش‌کن...‌مث‌نعش‌االغدرازکش‌خوابیده...

‌ی‌تواند‌نماحت‌]هلم‌ندین...‌من...‌خودم...طاهر[ی‌غلتدسرپا‌بایستد.‌دوباره‌م

ضامن]جمال طاهر‌چاقوی‌ جیب‌ از‌ که‌ را‌ ‌داری‌‌‌ببین‌چppه‌چppیزایی‌بppا[ی‌بیندبیرون‌خزیده‌م

‌خppودش‌داره...خب...ولگppرده‌دیگppه...لی‌به‌الالش‌بذارین...‌حاال‌هی‌لی

‌این‌بار‌با‌اضافه‌شدن‌جمال،‌همه‌با‌هم‌.‌انگppار‌کppهی‌گیرندپای‌طاهر‌م‌و‌از‌دست

‌‌بpppppا،بکند‌‌کمکی‌خواهدپpppppیرزن‌هم‌م‌.‌طppاهری‌کندعصایش‌دیگران‌را‌یppاری‌م

‌.‌بعppد‌کppهی‌اندازندرا‌بppه‌رختخppوابش‌م‌جایی‌بppار‌سppنگینی‌جابه‌یگویی‌از‌عهده‌

Page 170: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

173|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌کpppppه‌بpppppا‌برآمpppppده‌باشpppppند،‌درحالی‌هایشppppان،‌سppppر‌و‌رویشppppان‌را‌دست

‌گردند.‌عروس،‌،‌به‌داالن‌برمیی‌تکانندم‌دار‌شppوهرش‌را‌کppه‌بppه‌چppاقوی‌ضppامن

‌و‌بpppه‌داخpppل‌رددامی‌افتpppاده،‌بر‌زمین.ی‌بردم

ت‌شده...‌گشنهصدیقهه‌خوردیم....خورده‌پیش،‌یه‌بر‌نه،‌یهجمال‌رسیده،‌دخترم...هاز‌راپیرزن

‌،‌بppهی‌کندچپ‌نگppاه‌م‌که‌به‌پppیرزن‌چپ‌درحالی]صدیقه‌مppرغ‌‌یppه‌دونppه‌از‌اونجppا‌تخم[عروسش

بردار‌بشکن...‌نون‌داریم؟...‌این‌کافیه؟[ی‌آورداز‌قابلمه‌درم]عروسمجمال مگه‌ نباشه،‌ هم‌ کاریی‌کافی‌ ‌شه‌

کرد؟‌همینه‌که‌هست...‌هم‌درآر.ی‌ترش‌از‌تو‌خمرهپیرزن

خواد؟‌بذار‌ببینم‌میصدیقههمهپیرزن از‌ بیشتر‌ رو‌بچه‌م‌ ترشی‌ ‌چیز‌

دوست‌داره...‌مگه‌نه‌جمال؟اماجمال دارم،‌ دوست‌ که‌ داشتنشو‌ ‌دوست‌

‌تpppونم‌موقpppع‌شpppب‌نمی‌راسpppتش‌این‌بخورم...ترشی‌بخور،‌آب‌هم‌روش،‌تppو

‌کنppه‌این‌سppرما‌بppه‌سppری‌کppه‌درد‌نمیبیهان؟‌دستمال‌ببند...

بردمش‌پیش‌خودم....صدیقهچی‌شده؟جمال

چیزی‌نشده....صدیقهکم‌مریضه...‌هیپیرزن

نمیصدیقه نگی‌ اومده...‌ راه‌ از‌ ‌شه‌تازه‌دیگه....

خب‌پرسید،‌منم‌گفتم...پیرزناتاق]جمال میوارد‌ شدهی‌شود‌ جدا‌ پرده‌ با‌ که‌ ‌‌

‌.‌بppا‌دخppترشی‌کنداست.‌تب‌بیهان‌را‌کنترل‌موروش‌مث‌رنگ‌[مهربpppppppppppppppppppان‌است

Page 171: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌174

ست...‌زردچوبهمیپیرزن بد‌ حالش‌ زودزود‌ خیره‌باز‌ ‌شه،‌

‌مونه....‌خب‌جppون‌آدمی‌شppیرینه...‌میمگه‌شوخیه؟

‌دلم‌نیسppppppppت،‌همه‌ش‌از‌تppppppppرس‌دل‌توصدیقه‌دونی‌وقتی‌زیاد‌که‌مبادا‌بیفته...‌می‌این

افته...‌ش‌می‌شه،‌همه‌‌خیره‌میمیجمال نشونش‌ شیخ‌ به‌ دیگه‌فردا‌ ‌دیم...‌

‌نداریم...یچاره‌احاالشپیرزن همین‌ تا‌ ندادین...‌ گوش‌ ‌گفتم،‌

هم‌دیر‌شده...گونه‌ش‌چرا‌کبود‌شده؟جمال

چیزی‌نیست...صدیقهطاهر...پیرزن

تو‌حرف‌نزن...صدیقه؟ی‌کنیداز‌من‌چی‌رو‌دارید‌پنهون‌مجمالکم‌سرش‌داد‌زد‌و...‌داداشش‌یهپیرزند‌بگو‌مادر...جمالبهپیرزن رو‌داداشش‌ روز‌ تمام‌ اینکه‌ ‌خاطر‌

جلو‌پنجره‌می‌شینه،‌سرش‌داد‌زد.‌خاطر‌داد‌و‌بیداد،‌گونه‌ش‌کبود‌خب،‌بهجمال

شد؟‌د‌حرف‌بزن‌مادر.ه‌سیلی‌بهش‌زد...یپیرزنبچهجمال این‌ می‌آخرش‌ ‌ناکارش‌زنه‌رو‌

‌بایppد‌زد؟‌خب‌اگه‌می‌کنه...‌ناکار...‌آخه‌...‌سرپرسppتی‌زنمالزم‌باشه،‌خppودم‌م

‌این‌خونه‌کیه؟...‌نباید‌گppوش‌بppه‌حppرفمن‌داد؟...‌چند‌بار‌این‌رو‌تذکر‌دادم؟

اینپیرزن سرپرست‌ عزیزم...‌ توئه‌ با‌ ‌حق‌‌خونه‌توئی...‌هرچی‌تو‌بگی‌باید‌همppون‌بشppه...‌واال‌سppنگ‌رو‌سppنگ‌دیگppه‌بنppد

‌[ی‌بیندوقتی‌رضpایت‌جمppال‌را‌م]شه...‌‌نمی‌جلppو‌رختخppواب‌منppو‌هم‌ها،‌پسرم،‌این

Page 172: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

175|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌خppدا‌از‌بس‌اینه‌بنppداز...‌ب‌این‌پنجppره‌رو‌دیppوارا‌رو‌تماشppا‌کppردم،‌دارم‌عقلم

‌انگppار‌قبppل‌از‌مppرگم‌از‌دست‌می‌دم...تو‌قبر‌هستم...

باال]صدیقه را‌ دستانش‌ که‌ حینی‌ در‌ ‌یواشکی،‌‌خدا‌از‌دهنت‌بشنفه...[ی‌بردم

دخترهجمال این‌ و‌قسمت‌ خیر‌ به‌ ‌هم‌‌بیppاد‌و‌بppره‌خونppه‌شppوهرش...‌سالمتی‌رو‌بppا‌کتppک‌بمppیرم‌این‌دخppتره‌من‌اگه

می‌کشه...‌‌سppفره‌را‌در‌وسppط‌اتppاق‌پهن‌عppروس

‌،‌داخppلکppرده.‌هرآنچه‌را‌که‌مهیا‌ی‌کندم.ی‌آوردسینی‌کوچکی‌م

‌خبری‌نشد؟[به‌ماهر]خبر‌بدن،‌بابا...‌قرارهماهرخبر‌بده؟‌کی‌قرارهجمال.توفیق...‌کوروالرماهر‌هرکی‌باید‌دستش‌رو‌به‌زانوی‌خودشجمال

‌بگpppیره...‌خpppودت‌دنبpppال‌کpppار‌خpppودت‌شه...‌ببین،‌شش‌ماهه‌کppه‌نباشی،‌نمی

‌...‌هنpppوزیبرگشت‌از‌خpppدمت‌سpppربازی‌کppاری...‌آخppه،‌خppدایا...‌بppه‌اینppا‌هم‌بی

‌ی‌دسppته‌می‌شه‌گفت،‌پسر!...‌کار‌مثگل‌رو‌ول‌کرده...

نکردمماهر ول‌ول‌ کردن‌ مجبورم‌ ‌بابا...‌کنم...

‌بpppه‌متحادیه‌مجبpppورش‌کpppردن...‌اتحادیهجمالچه‌دردت‌خورد؟...‌دیدی‌که...

‌بابا...ی‌گردمدارم‌مماهرشجمال گنده‌ایگفتم‌ آدم‌ شده...‌ ماه‌ ‌یش‌

‌جppا‌بنppد‌‌امppا‌هنppوز‌دسppتت‌بppه‌هیچیشد[ی‌خوردمدر‌همین‌حال‌‌]نیست...

راستش،‌یه‌کار‌پیدا‌کردم...ماهر

Page 173: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌176

کار؟‌ری‌سر‌اگه‌پیدا‌کردی،‌چرا‌نمیجمالخواد...‌مامان‌نمیماهرخواد؟‌برای‌چی‌نمیجمال

آنکاراصدیقه تو‌ کرده‌ پیدا‌ که‌ کاری‌ ‌آخه‌نیست...

پس‌کجاست؟جمالتو‌استانبوله...ماهر

آنکاراصدیقه تو‌ کاریانگار‌ بزرگی‌ این‌ به‌ ‌‌نیست؟

‌مگه‌خودتون‌نبودین،‌همه‌ش‌می‌گفتین،ماهر‌آدم‌باید‌جایی‌باشppه‌کppه‌شppکمش‌سppیر

نه‌جایی‌که‌به‌دنیا‌اومده؟‌می‌شههمصدیقه رو‌ حقوقت‌ بمونی؟‌ می‌خوای‌ ‌کجا‌

‌جppوری‌خونppه‌بppدی؟‌چه‌می‌خppوای‌کرایه‌می‌خppوای‌زن‌بگppیری؟‌صppاحب‌خونppه‌و‌زندگی‌بشی؟‌تو‌دیپلمه‌هستی...‌انگppار‌تppو‌آنکppارا‌کppار‌نیسppت؟...‌بگppرد،‌کppار

‌ای‌پیppppppدا‌کن...‌پیش‌خودمppppppون‌دیگهبمون...

‌آرامی‌خppارج‌پوشppد‌و‌بهمی‌ماهر‌پلیوری‌ی‌شود.م

می‌اونصدیقه باالخره‌قدر‌ تا‌ بهی‌گی‌ روز‌ ‌ه‌‌دی...‌تppک‌و‌تنهppا‌استانبول‌فراریش‌می

‌خppوره؟‌حppتی‌لباسppاش‌رو‌هم‌چی‌میخودش‌بشوره...‌تونه‌نمی

‌تونppه‌فقppط‌بppا‌درآمppد‌نمی‌چرخ‌این‌خونهجمال‌طوری‌داریم‌زحمت‌..‌همین.من‌بچرخه

‌مگppه‌من‌دلم‌ی‌کنیم‌و‌جون‌می‌کشیمم‌د‌کppه‌بppره؟‌امppا‌دیگppه‌بایppد‌بppرن،‌آمی

‌کنم...‌کpppppار‌سpppppرکاری‌بpppppرن...‌چی...ی‌رسمنم

‌پشpppت‌سpppر‌پسpppرش‌خpppارج‌صpppدیقه

Page 174: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

177|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

ی‌شود.م‌‌مpppادر‌نpppاحق[ست‌اها‌متوجpppه‌خpppروج‌آن]؟ی‌گمم

کی‌به‌فکر‌توئه‌که‌پسرم؟پیرزن‌جوری‌همین‌کاره...‌داره‌برادرت‌هم‌بیجمال

‌عاطل‌و‌باطل‌می‌گرده...‌شما‌هم‌باید‌خرجی‌این‌خونه‌سهیم‌باشین...‌اگه‌تو

‌درآمد‌من‌کافی‌بppود،‌حppاال‌یppه‌چppیزی...کنیم...‌تونیم‌سر‌خدا،‌نمی‌به

‌.‌آبی‌ماند‌م‌جمppppالغppppذا‌در‌گلppppوی‌.‌بppا‌نزدیppک‌شppدن‌بppه‌پppیرزن،ی‌خppوردم

زند.‌و‌میاپیرزن‌به‌پشت‌‌کم‌مونppده‌بppود‌بمppیرم!‌پس‌اینppا‌کجppا

رفتن؟بیرون‌رفتن...عروسچیجمال بیرون‌ سرما،‌ این‌ دارن؟...‌تو‌ ‌کار‌

قهر‌می‌کنن.‌چی‌‌هم‌سر‌همهیاتازگ‌بابا؟ی‌خوریچایی‌هم‌معروس‌شppه...‌صداشppون‌کن...‌دیر‌می‌نppه‌دیگهجمال

بیرون‌سرده...ی‌شود.‌خارج‌معروس

بود...‌حمید‌اومدهپیرزنچی؟جمال‌خونه...‌بحامروز‌حمیppد‌اومppده‌بppود،‌صاپیرزن

گشت...‌می‌دنبال‌توچی‌اومده‌بود؟‌واسهجمالگفت‌باید‌با‌خودت‌حرف‌بزنه...پیرزن‌که‌خیره...الانشاجمال...ی‌زنمگفت‌فردا‌باز‌سر‌مپیرزن‌پرداخت‌نشده؟یه‌شمگه‌کراجمالبابای‌عروس‌پول‌رو‌نیاورد‌که...پیرزننیاورد؟...‌چطور‌ممکنه؟جمال

Page 175: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌178

نیاورد‌جمالم،‌نیاورد...پیرزن‌اللهاال‌اله‌‌ال‌الله،اال‌اله‌مگه‌ممکنه؟‌الجمال

‌.‌اعصابی‌آیندعروس،‌صدیقه‌و‌ماهر‌مجمال‌حسابی‌خرد‌شده‌است.

عروس]صدیقه رختخواب[به‌ پهن‌‌ رو‌ ‌بیهان‌کن...

‌جداشppده،‌عروس‌به‌جppایی‌کppه‌بppا‌پppرده‌از‌زیppر‌تخت‌فppنری،‌که‌.‌درحالیی‌رودم

ی‌آورد.رختخواب‌را‌درمحمید‌اومده‌بود؟...‌با‌توام...جمال

اومده‌بود...صدیقهکار‌داشت؟ی‌چجمال

دونم...‌نگفت...‌نمیصدیقه‌عppروس‌در‌حppال‌پهن‌کppردن‌رختخppواب

.استکرایه‌رو‌دادی؟جمالچیزه...‌بابا...ماهراخطاریهجمال بار‌ یه‌ ندادی؟‌ رو‌ پول‌ ‌نکنه‌

‌جوریش‌هم‌یppارو‌دنبppال‌گرفتیم...‌همین‌رو‌هم‌‌دوم‌یاخطppppاریه‌سppppت...‌بهونه‌مون‌تppو‌کوچppه...‌تppو‌بppادم،‌می‌ذاریبگیر‌این‌رو‌می‌دونسppتی،‌چppرا‌کرایه‌که‌این

رو‌ندادی؟ره...آمی‌‌که‌پول‌رو‌فردا‌پیغام‌دادهصدیقه

‌رم‌بابا...‌منو‌که‌آگفت‌طرفای‌ظهر‌میماهردید،‌بهم‌گفت...

‌‌بیهpppان‌رو‌بگpppیر‌بغلت،‌بیpppار‌تpppوال.انشاجمالرختخوابش...

‌می‌کندرا‌بغل‌‌،‌بیهانی‌رودماهر‌داخل‌م.ی‌خواباندو‌در‌رختخوابش‌م

خیر...ه‌‌د‌پاشین...‌شب‌ب[عصبانی]جمال

Page 176: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

179|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌کppه‌بppا‌پppردهی‌شppودجمال‌وارد‌اتppاقی‌م‌.ی‌پوشد‌را‌میژامه‌اشجدا‌شده‌است.‌پ‌را‌از‌وسppppط‌اتppppاق‌عppppروس،‌سppppینی

.ی‌برد‌و‌ممی‌داردبرخیر...ه‌شب‌بعروسر...یخه‌شب‌بدیگران

‌.‌مppاهر‌دری‌رودعروس‌هم‌به‌اتppاقش‌م‌.‌صدیقه‌چppراغی‌کشدرختخوابش‌دراز‌م

‌ومی‌رود‌و‌بppه‌داخppل‌می‌کند‌را‌خاموش‌‌.‌جمpppال‌همدراز‌می‌کشدرختخpppواب‌در‌

‌.ی‌کشددر‌رختخواب‌است،‌اما‌سیگار‌م.ی‌خورددر‌جایش‌وول‌م‌پیرزن‌باز‌هم

اگه‌پول‌رو‌نیاره‌چی؟جمالمیصدیقه خودش‌ دست‌ هم‌با‌ بعدش‌ ‌ده،‌

فکرش‌هزار‌راه‌می‌ره...تنگه...‌خب،‌چجمال خیلی‌ دستم‌ ‌کاری‌گفت‌

؟...ی‌کردمم‌آدم‌حقوقش‌رو‌؟...‌آخهی‌دادیخب‌نمصدیقه

‌خونppه‌‌باید‌کرایهی‌گفتیده؟...‌اگه‌م‌می‌طppوری‌بppدم‌و‌هppیزم‌و‌زغppال‌بخppرم

...ی‌شدنم‌خونه‌رو‌باید‌تا‌هفتم‌برج‌دونه‌کرایه‌میجمال

‌که‌تا‌تما‌از‌عروس‌هم‌فهمیدهحبدیم...‌قppدر‌کppافی‌هppیزم‌و‌زغppاله‌روز‌ب‌اون

‌‌و‌باهppppppppاش‌بppppppppدی‌دادمداریم...‌نم؟ی‌شدمم

بصدیقه بد‌ ندی‌ ایناخب‌ از‌ بهتر‌ ‌نیست‌شی‌شی؟ارو‌بدی‌و‌بد‌ب‌که‌پول

بی‌خدایاجمال پول‌چقدر‌ اگه‌ کردم...‌ ‌فکری‌رو‌پس‌نده‌چی؟

‌ده...‌خودت‌رو‌ناراحت‌ده،‌پس‌می‌میصدیقه‌نکن...‌امppppا‌یppppادت‌باشppppه‌بppppار‌دیگه

‌تا‌حقppوقت‌رو‌جوانمردی‌به‌سرت‌نزنه

Page 177: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌180

به‌کسی‌بدی...بدم...پس‌میجمال دیگه‌ بار‌ یه‌ اگه‌ ‌ده‌توبه،‌

مگه‌نه؟ده...‌‌پس‌میالانشاصدیقهپسجمال نکنه‌ نیستی...‌ مطمئن‌ زیاد‌ ‌انگار‌

نده؟میصدیقه پس‌ می‌گفتم‌ پس‌ ‌ده...‌ده...‌

‌‌ماسpppت...‌چطpppور‌یدخpppترش‌خpppونه‌می‌تونppه‌پس‌نppده؟...‌امppا‌یppادت‌باشppه

دیگه‌از‌این‌اشتباها‌نکنی...کنه...‌انگار‌خودش‌اصال‌اشتباه‌نمیجمال

چه‌اشتباهی‌کرده‌م؟‌من‌مگهصدیقه‌زور‌کpppار‌کppppنی؟‌به‌‌چیی‌خواستیم‌دیگهجمال

‌‌زن‌گرفppتی...‌آخppهبی‌عppار‌‌یپسرهبرا‌‌عppار‌وقت‌زن‌گppرفتنش‌این‌طppاهر‌بی

‌و‌ربppود؟...‌جلppو‌عppالم‌و‌آدم‌آبرومppونبردی...

کردمصدیقه سرجاش‌این‌فکر‌ عقلش‌ ‌طوری‌د...‌آمی

هم‌چهجمال رو‌ کردی‌کسی‌ عقلش‌پیدا‌ ‌که‌رو‌سرجاش‌بیاری...

‌‌بpیرون‌رو‌نگpاهی‌درختا[کامال‌احساسppاتی]صدیقه؟ی‌بینیکن...‌اصال‌درختا‌رو‌م

شون‌شده؟ه‌درختا‌چجمالشکوفهصدیقه بیاد...‌ بهار‌ بذار‌ ‌بدن...‌حاال‌

‌درختا‌قppد‌موقع‌‌کوچیک...‌اونیغنچه‌ها‌عppppار‌کشppppن...‌مثppppل‌طppppاهر‌بی‌می

‌رو‌مppوقعی‌کppه‌خودمppون...‌امppا‌درختا‌یppای‌و‌گالبیبادن‌باید‌دیppد...‌س‌ppمیوه‌می

‌موقع‌دیگppه‌درختppا‌درشت‌درشت...‌اون‌شppون‌مگه‌می‌تونن‌راست‌بمونن؟‌همه

‌‌سppنگینیوه‌هاشppه...‌م‌قدشppون‌خم‌می‌...ی‌کشنشن‌و‌شاخه‌ها‌رو‌پppایین‌م‌می

Page 178: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

181|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌بppرای‌همینppه...‌اگه‌ما‌هم‌عین‌‌یقضیه‌عار‌زن‌گرفتم،‌فکر‌کppردم‌فppردا‌این‌بی‌دار‌بشه،‌سرشpو‌پpایین‌فردا‌که‌بچه‌پس

می‌ندازه...‌به‌چه‌آدمی‌هم‌فکر‌کردی...‌تکیه‌دادهجمال

به‌باباهه...‌بده‌بیاد...‌بده‌بیاد...‌هم‌این‌بچه‌ها‌،‌بppاالخرهی‌بیppنیحppاال‌مصدیقه

‌شن...‌دسppت‌من‌و‌تppو‌رو‌راه‌می‌به‌سرهم‌می‌گیرن...

ی...کی؟‌وقت‌گل‌نجمالیادت‌میصدیقه رو‌ خودت‌ یه‌آجوونی‌ ‌جا‌د؟...‌

pppودی...‌روز‌عروسpppد‌نبpppهیتبنpppمگ‌،‌‌عppروس‌رو‌ول‌نکppردی؟...‌سppه‌روز‌وسه‌شب‌تموم،‌چشم‌به‌راهت‌بودم...

‌‌حppاال‌جppونم...‌چppه[خوشppش‌آمppده‌است]جمالربطی‌داره؟

‌آره‌چه‌ربطی‌داره،‌به‌ضررشه...‌هنوزصدیقه‌سppال‌نشppده‌بppود...‌کم‌مونppده‌بppود،‌دو

‌بتppه‌رو،‌هppوو‌بیppاری‌چی‌بppود،‌اون‌بیسرم...

حرفایجمال چه‌ دیگه‌ یهیاینا‌ اون‌ هستن؟‌ ‌‌‌کpppار‌بpppود...‌وقpppتی‌دیpppدم‌و‌کس‌زن‌بی‌بppرش‌وکppارش‌سppراغش‌نیومppدن،‌کس

‌داشتم‌آوردمش‌خونه...‌مگه‌مسppلمون‌کppه‌زن‌بیچppاره‌تونسppتم‌نیستیم؟...‌نمی

رو‌تنهایی‌تو‌ایستگاه‌ولش‌کنم...حتیصدیقه جمال...‌ نکن‌ باز‌ ‌دهنمو‌

‌رختخوابمونو‌زیرش‌انداختی...‌تویی‌که‌نشppین‌...‌خونهی‌شppدیتppو‌خونppه‌بنppد‌نم

؟ی‌گمشده‌بودی...‌دروغ‌م‌هppای‌و‌بppه‌حرفمی‌کند‌پیرزن‌گوش‌تیز‌

‌.‌بppا‌حppرکت‌دسppتش،ی‌دهدآن‌ها‌گوش‌م.ی‌کشدها،‌آهی‌م‌در‌میان‌حرف‌آن

Page 179: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌182

‌حاال‌اینا‌چه‌ربطی‌به‌الابالی‌بودن‌پسراجمال‌نظppر‌حق‌بppا‌من‌نیسppت؟‌به‌داره؟‌یعنی

‌تو،‌این‌ولگردای‌بدون‌آتیppه،‌کppار‌شppون‌‌اینینظppر‌من‌کppه‌همه‌‌درسppته؟...‌به

‌بازیppه...‌تppو‌رو‌خppدا‌آتیشا‌زیر‌سر‌رفیق‌‌اینیقppایراستش‌رو‌بگو،‌یه‌دونه‌از‌رف

‌درسppت‌و‌خppور‌رو‌دیppدی‌کppه‌آدم‌مفت‌سگ،‌یppه‌حسابی‌باشه؟...‌هرجا‌یه‌توله

‌پیppدا‌بشppه،‌حتمppا‌رفیppق‌این‌سppروپا‌بی‌کلفتpppه...‌کسpppی‌کpppه‌بpppا‌اراذل‌و‌گردن

‌اوبpppppاش‌می‌گpppppرده،‌بpppppه‌دردی‌هم‌می‌خpppوره؟...‌بهpppترین‌کpppاری‌کpppه‌از

‌د‌رانندگیppه...‌تppازه‌اونم‌آدسppتش‌بppرمی‌اگpppه‌درسpppت‌و‌حسpppابی‌از‌عهpppده‌ش

بربیاد...‌بخوابیم...‌صبح‌باید‌زود‌دیگه‌دیر‌شده،صدیقه

بیدار‌بشیم...چرا‌باید‌زود‌بیدار‌بشیم؟جمال

‌قpppراره‌خونه‌بحصا‌گفتم‌کpppه...‌حمیpppد،صدیقه‌..‌این‌دیگppه‌چppه.بیppاد...‌د‌بخppواب‌دیگه

یه؟...‌گفتم‌این‌بوی‌چیه؟یبو‌دنبppال‌سppیگاری‌کppه‌دره‌هppر‌دو‌بppا‌هم‌ب

‌.‌صدیقهی‌گردندرختخواب‌افتاده‌است‌م‌،.‌جمppالی‌کندسیگار‌را‌پیدا‌و‌خاموش‌م

‌.ی‌کشدشرمنده‌لحاف‌را‌روی‌سppرش‌م.صدیقه‌حسابی‌عصبانی‌شده‌است

‌کم‌خودتpppو‌بچpppه‌را‌رو‌ول‌کن،‌تpppو‌یهدی‌لحاف‌رو‌سوزوند؟ینصیحت‌کن...‌دی‌کشد.پیرزن‌آه‌م

Page 180: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌دویصحنه‌‌‌پppیرزن.ا‌حتpp،صبح.‌همppه‌خppواب‌هسppتند‌.‌سppرشی‌شppودطاهر‌از‌خppواب‌بیppدار‌م

.ی‌کشد.‌دوباره‌دراز‌می‌رودگیج‌مبلند‌شو...‌بلند‌شو...طاهر

ااا...عروسشو‌دیگه...‌پاشو‌پاطاهر

ملتمسانه]عروس صدایی‌ با‌ همیشه‌ اذیت[مانند‌ ‌‌نکن...

.شو‌..‌گفتم‌پا.پاشوطاهرچیه؟عروسکنطاهر درست‌ قهوه‌ یه‌ درمون...‌ بی‌ ‌درد‌

به‌خودمون‌بیایم...اگه‌ببینه؟عروسکی‌قراره‌ببینه؟طاهر

اومده...‌بابات...‌دیشبعروس‌بینppppppppه،‌‌نمی[ی‌دهدگpppppppppوش‌م]اومppppppppد؟‌طاهر

‌و‌صppppدای‌هیشppppکی‌بینppppه،...‌سر‌نمید...‌زود‌باش.‌آدرنمی

خورده‌صبر‌کن...‌هیعروسکم‌دست‌بجنبون...‌هیطاهر

ی‌شpppppppppود،‌از‌رختخpppppppppواب‌بلند‌می‌کنداخم‌م]عروسالطلوع...‌صبح‌علی

مه‌بطاهر پاهات‌ از‌ سقفی‌گیرمخدا‌ از‌ ‌‌‌ها...ی‌کنمآویزونت‌م

چی‌شد؟عروس‌‌بشه؟‌تقصیر‌منه،‌اینی‌خواستیچی‌مطاهر

،‌حالتو‌جا‌نیاوردم.ی‌هاآخر

Page 181: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌184

‌‌مگpppppه[ی‌پوشد‌میقه‌ایکppppppه‌از‌رو‌جل‌درحالی]عروسکار‌کردم؟ی‌چ

یه؟یافه‌ااین‌چه‌قطاهرشه؟ه‌‌چیافه‌مقعروسانگار...‌برج‌زهرماره...طاهر

راستی؟عروسنزن،یسهیس،‌هیس،‌هطاهر ‌،‌ساکت...‌ور‌

کم‌بجنب،‌بابام‌نبینه...‌یه‌بppه‌صppدای‌داد‌و‌قppال‌طppاهر،‌پppیرزن‌از

‌عpروس.‌ی‌شpود‌و‌بیpدار‌ممی‌پردخواب‌‌طppppوری‌.‌پppppیرزنی‌شppppودوارد‌داالن‌م‌‌کppppه‌خppppواب‌اسppppت،ی‌کندوانمppppود‌م

‌‌گازعروسکه‌بیدار‌شده‌است.‌‌درحالی‌جppوش‌را‌روی‌‌و‌قهوهمی‌کنppد‌را‌روشن‌‌.‌در‌این‌حین‌طpppاهر،ی‌گpppذارداجpppاق‌م

‌عpppروس.‌می‌روددوبpppاره‌بpppه‌خpppواب‌‌زیppر‌بخppاری‌را‌سروصppدا‌کppه‌بی‌یالح‌در

‌ومی‌کنppد‌‌را‌جمppع‌یزم‌ها،‌هی‌کندتمppیز‌م‌.‌بعppppد‌رویی‌کندبخppppاری‌را‌روشppppن‌م

‌.ی‌کشد‌پppیرزن‌را‌ماحت‌ppو‌مppاهر‌بیهppان،‌‌شppوهرش‌را‌بppا‌عجلppه‌بppه‌اتppاق‌یقهppوه

‌هایش‌را‌تیز‌.‌پیرزن‌دوباره‌گوشی‌بردم‌های‌درون‌اتpppاق‌‌و‌بpppه‌صpppحبتندکمی‌

.ی‌دهدگوش‌م‌شت...‌طاهر...هعروسچیه؟طاهر

قهوه‌ت‌رو‌آماده‌کردم...عروسباشه...طاهر

نشه...‌سردعروسسرم‌داره‌می‌ترکه...طاهر

سادگی]عروس روی‌ از[از‌ که‌ می‌دونی‌ خودت‌ ‌‌مشروبه...

چی‌گفتی‌تو؟طاهرچیزی‌نگفتم...عروس

Page 182: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

185|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

چرا‌گفتی...‌گفتی...‌چی‌گفتی؟طاهرگفتم،‌خودت‌می‌دونی‌که‌از‌مشروبه...عروستوطاهر از‌ رو‌ پولش‌ مگه‌ چه؟‌ تو‌ ‌به‌

؟ی‌گیرممگیره‌آقا...‌از‌من‌نمیعروسمطاهر آویزونت‌ سقف‌ از‌ پاهات‌ ‌ی‌کنمبا‌

ها...هه،‌آویزونم‌می‌کنه...عروسمیخ‌بیطاهر اگه‌ دلت‌ناموسم‌ نکنم...‌ ‌کوبت‌

..‌بابات.یخواد‌برو‌خونه‌‌نمیجیلم؟ااینجا‌‌مگه‌منعروس‌،یلجاره‌نppه‌یمیppل‌خودتppه...‌اونم‌اجppطاهر

دهاتی...نمعروس منو‌ با‌ی‌گرفتیخب،‌ دختری...‌ ‌ه‌

.ی‌کردیشهری‌ازدواج‌م‌[ی‌کشدطppرف‌خppود‌م‌ناگهppان‌همسppرش‌را‌به]طاهر

شوخی‌کردم‌بابا...بیدار‌می‌شن...عروسخیال...‌حاال‌بیطاهر

شه...‌سرد‌می‌قهوهعروسمهوه‌رو...‌حاال‌ول‌کن‌قهوهطاهر

‌پیرزن‌کماکان،‌تمامppا‌گppوش‌تppیز‌کppرده،سعی‌دارد‌که‌بشنود.

این‌در‌رو...عروسکدوم‌در؟طاهر

بذار‌ببندم...عروسست...‌بستهطاهر

قفلش‌کنم...عروسبا‌اجازه‌هر‌کی‌بیطاهر اتاق‌من‌بشه،‌ ‌وارد‌

.ی‌کوبمشبه‌دیوار‌م‌میخبابات‌خونه‌است.عروسخوب،‌خونه‌باشه،‌به‌ما‌چه؟طاهر

Page 183: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌186

جوری‌حموم‌بریم؟‌چهعروسمگه‌شرطه‌که‌حموم‌بریم؟طاهر

‌‌که‌طاهر‌لحاف‌را‌روییدرست‌لحظه‌ا‌،‌جمpppال‌از‌خpppواب‌بیpppداری‌کشدسpppر‌م

.ی‌آیدم‌و‌بیرونمی‌شود‌پا‌پاجمال قبر‌شین...‌ خاک‌ مگه‌ ‌شین...‌

روتون‌پاشیدن؟پیرزن‌دوباره‌خود‌را‌به‌خواب‌می‌زند.

بهت‌گفتم‌که...عروسشه‌یه‌دل‌سیر...‌بابا‌تو‌این‌خونه‌نمیطاهرکردیعروسجمال روشن‌ رو‌ بخاری‌ ‌کجا‌...‌

غیبت‌زد؟‌‌فنجppان‌قهppوه‌را‌زیppری‌خواهدم‌]اومدم‌بابا...عروس

[خواب‌پنهان‌کند‌تختش‌من،‌بده...ه‌بدطاهر

اگه‌بیاد‌تو؟عروسبگو‌خوابه...‌در‌رو‌هم‌ببند...طاهر

‌بفرما‌بابا...[ی‌شودوارد‌داالن‌م]عروسآب‌چایی‌رو‌چرا‌نذاشتی؟جمال

گفتم‌زوده‌بابا...عروسچنده؟...جمال ساعت‌ می‌دونی‌ زودی؟‌ ‌چه‌

‌‌دیگppه[بppه‌مppاهر]شppه...‌داره‌ظهppر‌میپاهاتو‌دراز‌نکن...

‌‌هppر‌کی‌زود[ی‌کندچاپلوسppی‌پسppرش‌را‌م]پیرزنده...‌بیدار‌بشه،‌خدا‌بهش‌برکت‌می

اومده...‌بیهان بابام‌ آ...‌ را]آ‌ جمال‌ ‌دست‌[ی‌بوسدم

حالت‌چطوره‌دخترم؟جمالم]بیهان خوبم...[ی‌کشدخجالت‌ ‌[ ‌پاست.‌سر‌

‌.‌انگppاری‌کند‌خppیره‌میچشمانش‌را‌بppه‌نقطه‌ا‌‌ثانیppهپانزده‌تا‌بیستکسی‌صحبت‌بکند،‌‌که‌با[ی‌دهدرام‌سرش‌را‌تکان‌م‌آآرام

Page 184: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

187|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

باز‌فیلم‌قطع‌شد...جمال.ی‌گردد‌باز‌میعی‌اشبیهان‌به‌حالت‌طب

م]پیرزن اشاره‌ دست‌ می‌کندبا‌ که‌ بهی‌خواهد‌ ‌‌‌جما...ل‌عزیز...‌م![توالت‌برود

‌.‌ازی‌شppونددست‌به‌کار‌م‌جمال‌و‌ماهر‌‌بppهمی‌گیرنppد‌و‌او‌رادست‌و‌پای‌پیرزن‌

.ی‌برندبیرون‌م‌باز‌هم؟[ی‌آیدم]صدیقه...اوهومعروسعذاب‌نمیصدیقه باید‌ حاالحاالها‌ هم...‌ ‌میره‌

‌بکشppم...‌حppاال‌یppه‌سppاعت‌هم‌وضppوگیره...‌می

‌[ی‌دودکه‌م‌درحالی]‌برید‌کنار...‌[با‌پیراهن]طاهرن‌کنار...یگفتم‌بر

پره...عروس‌درمقابppل‌بخppاری‌بppه‌خppود]‌مگه؟‌ی‌خالیهکطاهر

‌وای‌خدا...[ی‌پیچدم‌من،‌داد‌نزن...یوونه‌یتنبل‌د‌داد‌نزنصدیقهمطاهر داد‌ بودی،‌ من‌ جای‌ هم‌ ...ی‌زدیتو‌

‌‌زود‌باشppppین...‌زود[سppppمت‌بppppیرون‌به]باشین...

نترکی...جمالصدای‌داد‌نزن‌پسرم...صدیقهشه...‌بابا،‌حالم‌داره‌بد‌میطاهر

باباتو‌عصبانی‌نکن‌تنبل...صدیقهد...‌آتنبل‌نگو،‌خوشم‌نمیطاهر

بیصدیقه و‌ تنبل‌ انگار‌ بگم؟‌ چی‌ ‌عار‌پس‌نیست...

از‌امروز‌دیگه‌نیستم...طاهرنکنه‌کار‌پیدا‌کردی؟صدیقه...ی‌فهمیبعدا‌مطاهر

منظورت‌چیه؟صدیقه

Page 185: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌188

‌ناموسppم،‌اگppه‌‌بی[انگppار‌کppه‌نشppنیده‌است]طاهر‌دار‌نشpppم...‌واسpppه‌هpppر‌کی‌یpppه‌پpppول

‌بیهppان]...‌یامستراح...‌از‌اون‌مدل‌فرنگ‌[‌کppه‌مقابppل‌پنجppره‌ایسppتاده‌استی‌بیندرا‌م

‌ت‌نبppود،بس‌ppانگppار‌کتکی‌کppه‌خppوردیور‌دختر!‌ها؟...‌از‌اونجا‌بیا‌این

باشه‌داداش!بیهانتو‌خونه؟‌بکنمطاهر

اوهو...اوهو...جمالصدای‌یهطاهر کارم‌اگه‌ اولین‌ بیاد،‌ دستم‌ پول‌ ‌کم‌

‌‌که‌یه‌لگن‌واسppه‌پppیرزن‌بسppازم...اینهاگه‌نسازم‌به‌من‌هم‌نگن‌طاهر...

چه‌لگنی؟صدیقه‌‌د‌بگیر‌مادر[ی‌کندتشریح‌م]لگن،‌لگن...‌طاهر

من...‌اومدین‌ها...چیه‌االغ؟‌چه‌مرگته؟جمال

کجاصدیقه باز‌ شب‌ نکن...‌ عصبانی‌ ‌باباتو‌؟یبود

‌خوردیم...یکم‌دور‌هم‌هیطاهرشه؟‌این‌خوردنات‌کی‌تموم‌میصدیقهجشن‌گرفتیم...طاهر

اینصدیقه جشنیه؟‌ چه‌ این‌ پول‌هر‌شب‌ ‌همه‌ری؟‌آرو‌از‌کجا‌می

سر‌رفقا‌سالمت...طاهرهمچینیبنده‌صدیقه خدا‌ داره...‌ حق‌ خدا‌ ‌‌

‌‌رو‌نصیب‌دشمن‌بکنه...‌رفقاشیبچه‌اروننش...‌اونم‌با‌نسیه‌و...ومی‌خ

طوری...‌نسیه‌نیست،‌همینطاهر‌‌رو‌هppppppر‌روز‌هppppppر‌روزیبهغریبppppppه،‌غرصدیقه

خورونه...‌نمی‌‌گردنمو،‌گلومو،‌دستمو‌خالی[با‌دلی‌پر]عروس

‌کppدومش‌کppرد...‌از‌سppه‌تppا‌النگppو‌هیچنمونده...

Page 186: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

189|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌حیppوون...‌تppو‌رو‌از[زند‌لگدی‌بppه‌زنش‌می]طاهر‌ها...ی‌کنمسقف‌آویزونت‌م

راست‌میعروسصدیقه این‌‌ ‌گه...‌چی‌شدن‌النگوها؟....

نگفتم‌جار‌نزن؟‌مگهطاهر‌‌خppیزعpروسروی‌‌در‌حینی‌کpه‌طpاهر‌به

‌مpppاهر‌پpppیرزن‌را‌،‌جمpppال‌وی‌داردبpppرم.ی‌آورندم

،‌بیرون‌اومدیم...یکو‌ترکید‌پسجمالبه‌]طاهر [عروسیواشکی‌ بعدا رو‌ تو‌ حساب‌ ‌‌

‌،‌بدونی‌رودکه‌بیرون‌م‌هنگامی]...‌ی‌رسمم‌عppروسکه‌دیگران‌متوجه‌بشوند،‌لگدی‌به‌‌این[ی‌پراندم

فقط‌بلده‌کتک‌بزنه...عروسشوهرتصدیقه به‌ نزن...‌ حرف‌ دیگه‌ هم‌ ‌تو‌

ذاری...‌محل‌نمیمن‌که‌چیزی‌نگفتم...عروس

‌اسppتفاده‌بیهppان‌از‌نبppود‌بppرادر‌بppزرگش‌.‌پppیرزنی‌رود‌پنجppره‌میو‌جلومی‌کنppد‌

‌گیر‌بودن‌به‌حرکppات‌چشppم‌دلیل‌زمین‌به‌کpppه‌‌و‌بpppرای‌اینی‌خواندو‌سpppر‌نمpppاز‌م

‌هنگام‌عبور‌دیگران‌از‌مقابلش،‌نمppازش‌باطppل‌نشppود،‌عصppایش‌را‌در‌جلppو‌خppود

‌‌دری‌خواهد‌معpppروسگذاشpppته‌اسpppت.‌بخاری‌هیزم‌بگذارد.

‌ننppدازین...‌هppیزم‌و‌زغppال‌تppه‌دیگppه‌بسهجمال‌ره...‌آکشیده...‌امروز‌بابات‌پول‌رو‌می

...ی‌خریمخورده‌هیزم‌و‌زغال‌م‌یهبابا...عروس ‌در‌ظرف‌اصالح‌جمال‌]آب‌گرم‌شد‌

‌‌بppppاز‌کنو‌این‌وسppppط‌ر[ی‌ریpppppزدآب‌مبیهان...

‌‌در‌حینی‌که‌سفره‌را‌روی‌زمینعروس‌هم‌تیpppغ‌را‌بpppا‌کف‌،‌جمpppالی‌کندم‌پهن

Page 187: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌190

‌.‌آینpppه‌را‌پpppاکی‌کنددسpppت‌امتحpppان‌م‌کpppppه‌ورود‌محض‌این‌.‌بیهpppppان‌بهی‌کندم

‌،‌از‌جلppو‌پنجppره‌کنppاری‌بیندطppاهر‌را‌م‌.‌طpاهری‌شpود.‌صدیقه‌خppارج‌می‌کشدم

‌‌رایش.‌لباس‌های‌رودبppppppه‌اتppppppاقش‌م.ی‌پوشدم

م]پیرزن مقابلش‌ از‌ بیهان‌ عبور‌ ‌[ی‌شودمتوجه‌الحول...‌نمازمو‌باطل‌کردی.

دخترم‌از‌جلوش‌رد‌نشو...جمال‌‌همه‌بیان‌سر‌سفره...‌طاهر...[ی‌آیدم]صدیقه

زود‌باش...‌باز‌که‌شروع‌کردی...چی‌رو؟جمال

درست‌وقت‌صبحونه...صدیقهکاریش‌نداشته‌باش...جمال

ملت‌چند‌ساعت‌منتظرت‌باشن؟..صدیقهشما‌منتظر‌اون‌نباشین...‌بخورین...‌جمال

ی‌شوند.بقیه‌سر‌سفره‌جمع‌ممنتظر‌نباشین...‌بخورین.

بخوری‌هیصدیقه رو‌ زهرماری‌ اون‌ دیرتر‌ ‌کم‌شه؟‌نمی

شه...‌نه‌نمیجمالولم‌کن‌مادر...طاهرتو‌خفه‌شو...جمال...چیزی‌نگفتم‌کهطاهرعصر‌باز‌کجا‌خوردی؟جمال...‌ناچاری...1باشی‌رفتیم‌گولطاهرسگ؟!‌تو‌کی‌می‌خوای‌آدم‌بشی‌تولهجمالبه‌تو‌چه؟طاهروجمال جد‌ به‌ بیاد‌ در‌ دهنم‌ از‌ هرچی‌ ‌حاال‌

‌نزدیک‌ترین‌دریاچه‌به‌آنکارا‌که‌در‌پانزده‌کیلومتری‌شppمال‌این‌شppهر‌1‌به‌مساحت‌پنج‌کیلومترمربع‌واقع‌است‌و‌در‌اطراف‌آن‌به‌میزان‌قابppل‌توجهی‌استراحتگاه،‌رسppتوران،‌باغچppه‌سppنتی‌و‌امppاکن‌تفppریحی‌وجppود

م‌دارد.

Page 188: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

191|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

آباد...سفره‌پهنه...طاهرعقل‌کل...جمالماطاهر ما‌کار‌ ببین...‌ که‌رو‌ باش‌ ‌رو‌

‌رو‌حاضر‌کppردیم،‌خppبر‌خppوش‌خودمونرو‌بدیم...

ببین‌باز‌داره...جمالخفه‌شدیم...‌خفه‌شدیم...طاهرچیجمال می‌خوای‌ نشی‌ ‌کار‌خفه‌

‌خیری‌هم‌واسppه‌این‌خونppه‌کنی؟...مگهداری؟

مگه‌از‌تو‌پول‌می‌خوام؟طاهرداداش،‌تو‌رو‌خدا‌تو‌چیزی‌نگو...ماهرتو‌دخالت‌نکن...طاهرپولجمال بابات‌ از‌ می‌خوای‌ سالت‌ چند‌ ‌تا‌

بگیری،‌ها؟‌فکر‌می‌کنppه‌هppر‌روز‌اینجppا‌هر‌کی‌ندونهطاهر

...ی‌خوریمداریم‌بوقلمون‌مه‌بخور...خودت‌پول‌دربیار،‌برجمال

ول‌کنین‌دیگه‌این‌دعوا‌و‌مرافعه‌رو...صدیقهسگ!‌تخمجمالتوطاهر هستی؟...‌ کی‌ مگه‌ خودت‌ ‌تو‌

آهن...‌یه‌مشاور...‌راهآبادتجمال و‌ رجد‌ بخور‌ ول‌و!...‌ و‌ ‌بخواب‌

خر...‌بگرد...کره‌کار،‌دیppده‌بppودین‌کppه‌‌سری‌رفتموقتی‌مطاهر

اصال‌مشروب‌بخورم؟ماشین‌هیچجمال که‌ نیستی‌ هوش‌ سر‌ ‌وقت‌

‌هم‌گppppیرت‌بیppppاد،‌داوود‌رو‌بppppبین...‌کنppه...‌خppوره...‌قمppار‌نمی‌مشروب‌نمی

‌‌مؤدبیppه...‌یکنppه...‌بچه‌‌نمییبppاز‌رفیق‌تونه‌یه‌ماشppین‌واسppه‌کppار‌نمی‌‌اوناحت

‌وقت‌تو‌با‌این‌حال‌اون‌کردن‌پیدا‌بکنه،

Page 189: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌192

روزت‌می‌خوای‌پیدا‌کنی؟‌وشه؟ه‌مگه‌من‌حال‌و‌روزم‌چطاهرش‌نیست؟ه‌چجمال...ی‌گیرماز‌هر‌کی‌بخوام‌مطاهرراست‌ماشینجمال اگه‌ خالیه...‌ ‌احمد‌

؟ی‌گیریمی‌گی،‌پس‌چرا‌نم‌ذارم‌بهم‌من‌که‌منتر‌اون‌نیستم...‌نمیطاهر

‌کppppار‌کppppنیم،‌تppppوهین‌کنppppه...‌خب‌چی‌شppه...‌که‌دلیppل‌نمی‌شوفریم‌دیگه...این‌خوارم‌کppرد...‌خونه‌میون‌جماعت‌قهوه

‌»سویچ‌ماشین‌خم‌شppده«...‌خب‌مگppه‌تونpppه‌خم‌بشpppه؟...‌از‌فpppوالد‌کpppه‌نمی

‌نیسppت...‌مppا‌داریم‌خم‌می‌شppیم،‌چppهبرسه‌به‌سویچ‌ماشین...

رفیق‌بودین‌پس...جمال‌‌دیگpppه...‌فقpppط‌دوسpppتیقاستاز‌اون‌رفطاهر

روزای‌خوب...ت‌زنم‌گرفتیم...ه‌رو‌باش‌که‌واس‌ماجمالخودتونطاهر کردم؟...‌ التماستون‌ من‌ ‌مگه‌

خواستین...بهجمال بچسب‌ کن،‌ ول‌ رو‌ ‌مشروب‌

‌ماشppین...‌بppا‌شppرف‌و‌ناموسppت‌کppارکن...

م]طاهر گیردی‌شودبلند‌ رامی‌ پدرش‌ دستان‌ ‌.]‌اصالحتو‌بکن...‌د‌یاال...‌زود‌باش...

‌پسرم...؟ی‌کنیکار‌م‌چیصدیقهس،‌چیه؟‌این‌دیوونهپیرزنم]طاهر رها‌ را‌ پدرش‌ دست[ی‌کنددستان‌ ‌بالم‌و‌‌

‌ماشppین‌این،‌س‌بابا...‌سppه‌روز‌تو‌بسته‌یکی...‌بppدون‌چهppار‌روز‌تppو‌ماشppین‌اون

‌‌بppا‌ماشppین[سppکوت]شppه...‌‌نمی‌ماشین‌محمود،‌از‌دیppروز‌ظهppر‌کppار‌رو‌شppروع‌کppردم...‌می‌دونیppد‌کppه‌یppه‌ماشppین‌نppو

Page 190: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

193|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌شبا‌تو‌کار‌کن،‌روزا‌هم‌خریده...‌گفتمن...‌توافق‌کردیم...

که‌خودش‌راننده‌داشت...‌اونجمال‌کاری‌بpppppppppppppراش‌راه‌نیومpppppppppppppدن...‌شبطاهر

‌سpppخته...‌شpppوفرش‌گفتpppه‌من‌دیگpppهنیستم...

چه‌خوب...صدیقهحاال‌شد...جمالچی‌نگفتی‌داداش؟‌واسهماهر

دهنتصدیقه تو‌ بود‌ همین‌ حاال‌ تا‌ صبح‌ ‌از‌؟ی‌جویدیم

‌به‌منم‌نگفته...احتعروسداداش...بیهان

.خوشحالی‌در‌خانوادهمدت؟‌برای‌طوالنیصدیقهجوری‌طی‌کردیم...‌آره...‌اینطاهربهپیرزن هر‌دعاهام‌مستجاب‌شدن...‌ تو‌ ‌خدا‌

‌‌کم‌پنج‌دقیقpppه‌دعpppاوعpppده‌نمpppازم‌کم...‌واسه‌هردوتاتون...‌ی‌کنمتم

‌طpppppاهر‌از‌جیبش،‌کیpppppف‌پpppppولش‌را‌.‌کمی‌بppه‌مppادرش‌و‌مقppداریی‌آورددرم

.ی‌دهد‌پول‌معروسهم‌به‌خاطر‌دعاهای‌منه...‌همه‌ش‌به

پیرزن‌هم‌پول]جون...‌زنده‌باشی‌خانطاهر ‌به‌[ی‌دهدم

‌حاال‌چه‌لزومی‌داشت؟[ی‌گیردپول‌را‌م]پیرزن‌‌بppا‌دقت‌خppرجش[ی‌دهدبه‌ماهر‌هم‌پppول‌م]طاهر

کن...زغال‌ولجمال و‌ هیزم‌ پسرم...‌ نکن‌ ‌خرجی‌

...ی‌خریدیممبابای‌صدیقه که‌ وقتشه‌ رو‌عروسدیگه‌ ‌پول‌

بیاره‌نه؟

Page 191: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌194

‌لیره‌دادم،‌بابا...دوهزار‌وپونصد‌کلهمطاهرپسر‌قشنگ‌من...صدیقهخورده‌هم‌زیتون‌بخر‌پسرم...‌هیپیرزن

نمیصدیقه جورابا‌ این‌ جوراب‌با‌ تو‌ اون‌ ‌شه.‌پشمی‌هست،‌اونا‌رو‌بیار‌بپوشه...‌

ی‌رود.م‌عروسکه‌‌در‌حالی‌دل‌مppادره‌دیگppه...‌چنppد‌روز‌پیش‌کppه

‌ره،‌جیگpppرم‌گفت‌آب‌تpppو‌کفشpppام‌میکباب‌شد...

م]پیرزن تو[ی‌کندچاپلوسی‌ رو‌‌ پاها‌ ‌زمستون‌‌وقت‌بایppppppد‌خppppppوب‌پوشppppppوند...‌یه

‌جوونی...‌...‌توی‌گیریم‌بواسیرمواسیردرد‌و‌مرض‌می‌افته‌به‌جونت...

‌[ی‌گیرد‌آورده،‌معروس‌را‌که‌ییجوراب‌ها]طاهر‌‌کمتر‌از‌عاردقیقه‌پیش‌که‌یه‌بی‌تا‌چند

‌سگ‌بودم...‌کار‌خداست‌دیگه...‌همین‌چی‌تمومه...‌که‌کار‌رو‌پیدا‌کردی،‌همه

‌کppنین...‌نppه‌بعppدش‌رو‌نمیفکppر‌امppا‌یش،‌فکر‌می‌کنین؟...یخدا

.ی‌فهممچی؟‌نمصدیقهماشینش‌اینطاهر تو‌ منو‌ چرا‌ بابا‌ این‌ ‌که‌

‌کppه‌شppبا‌هم‌کار‌گرفت؟...‌واسppه‌اینه‌ب‌بیشpppتر‌پpppول‌ماشpppین‌خpppالی‌نمونpppه‌و

دربیاره...‌مگه‌نه؟خب،‌آره...جمالچه‌سودی‌برای‌ما‌داره؟‌خب‌این‌کارطاهر

البته...صدیقههمینطاهر مختون‌ دیگه،‌ کار‌همین‌ ‌قدر‌

‌،‌واسppه‌مppردم...ی‌کppنیممی‌کنه...‌کار‌م‌وقت‌اگه‌ماشین‌مال‌خودمون‌بpود،‌اون

‌؟...‌بpppرایی‌کpppردیمبpppرای‌کی‌کpppار‌م‌خودمppون،‌مگppه‌نppه؟...‌هppر‌موقppع‌کppه

Page 192: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

195|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌وقتppه‌باشppه،‌اون‌مppال‌خودمppون‌ماشین‌و‌رمختpون‌کم‌آرامش‌برسیم...‌یه‌به‌که

شین...‌کار‌بندازین،‌متوجه‌منظورم‌میکاری‌نیست؟‌بهتر‌از‌بیجمالخودمون‌چرا،طاهر ماشین‌ اگه‌ اما‌ ‌بهتره.‌

شه؟‌باشه،‌دیگه‌بهتر‌نمیدرسته...جمال

حق‌با‌توئه...صدیقهخب‌راست‌می‌گه‌جونم...پیرزنم]طاهر امروز[ی‌شودبلند‌ برم...‌ نکنم،‌ دیر‌ ‌‌

‌بppراش‌کppار‌پیش‌اومppده،‌واسppه‌همین‌از‌بعدازظهر‌ماشین‌رو‌بگppیرم...‌قراره

م‌خونه...‌فعال...‌آفردا‌صبح‌می‌پسرم...ی‌کردیشکمتو‌خوب‌سیر‌مصدیقه‌پسرم...ی‌خوردیمرغ‌م‌خمته‌یپیرزنخب،‌جای‌حرف،‌بهش‌می‌دادین...جمالرم...‌یس[‌ی‌رودکه‌بیرون‌م‌درحالی]طاهر...ی‌پوشیدیپالتوتو‌مجمال

شالتو‌دور‌گردنت‌بپیچون...صدیقهجفتیپیرزن بخر‌ه‌ خودت‌ واسه‌ ‌کفش‌

پسرم...‌.طاهر‌رفته‌است

پسر‌خوبیه‌ها...‌در‌کلجماللیره‌گذاشت‌تو‌دستم...پونصد‌صدیقهبه‌خاطر‌دعاهای‌منه...‌اا...‌همه‌شپیرزن

به‌تو‌چقدر‌داد؟صدیقهندیدم...پیرزن

‌نصدی‌هم‌بهوچرا‌دیدی...‌حد‌اقل‌یه‌پصدیقهتو‌داده...

همه‌شوپپیرزن بود؟‌ کجا‌ ‌نصدی‌‌‌یه‌کppار‌همال..‌انشا.لیرهدویست‌وپنجاه‌گیر‌تو‌بیاد...

Page 193: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌196

عنی‌می‌شه؟یصدیقه...ی‌رم‌منم‌دارم‌مال،شه‌انشا‌اونم‌میماهر

ری‌پسرم؟‌کجا‌داری‌میصدیقهمقصدشوماهر که‌ رو‌ ولگرد‌ ‌سگ‌

‌خpppارج]پرسppن،‌می‌پرسppن‌مppادر؟‌‌نمی[ی‌شودم

.سکوتجیگرم‌داره‌آتیش‌می‌گیره...صدیقهمیی‌باالخرهپیرزن گیر‌ ماهر‌ هم‌ کار‌ ‌ره...‌آه‌

‌نگفت...‌دعاهppام‌کppار‌خودشppونو‌نگینمی‌کنن...

برسیم...‌اونجمال آسایش‌ به‌ دیگه‌ که‌ ‌وقته‌‌تا‌بازو‌تppو‌این‌خونppه‌بیppاد...‌اگه‌پول‌سه

قارون‌می‌شیم،‌قارون...‌ای‌خدا...شاید‌هم‌یه‌خونه‌بزرگ‌تر‌گرفتیم...صدیقهشاید؟‌صددرصد...جمال...ی‌خریمرنگی‌هم‌م‌ه‌تلویزیونیپیرزن

همین‌همهصدیقه فقط‌ بود...‌ تکمیل‌ ‌چیزمون‌یکی‌مونده‌بود...

‌گلیم‌دراز‌کرد...یاندازه‌‌باید‌به‌پا‌روجمالتلویزیونپیرزن سیر‌اگه‌ چشم‌ با‌ رو‌ ‌رنگی‌

‌نppبینم‌و‌بمppیرم،‌چشppمم‌بppه‌دنیppا‌بppازمی‌مونه...

راه‌و‌سیاهجمال رو‌ تو‌ کار‌ مگه‌ ‌سفید‌ندازه‌مادر؟‌نمی

چراپیرزن هست‌ رنگیش‌ وقتی‌ ‌خب‌سفید‌ببینم؟‌و‌سیاه

‌جا‌نداریم...امش؟‌حتیکجا‌بذارجمالسفیده‌می‌ذاریم...‌و‌جای‌همین‌سیاهپیرزنهمینجمال می‌تونیم‌ رو‌ رنگی‌ ‌جوری‌مگه‌

‌هم‌مpیز‌تلویزیpون‌بذاریم؟‌باید‌یpه‌دونهبخریم...

Page 194: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

197|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌تلویزیونش‌رو‌شما‌بخرین،‌من‌میزشوپیرزن...ی‌خرمم

طرفصدیقه کدوم‌ از‌ آفتاب‌ شد؟...‌ ‌چطور‌دراومده؟

‌‌من‌باشه،‌چی‌می‌شهیه‌یهد‌خب‌اونمپیرزن‌...‌اول‌شppما‌تلویزیppونی‌خرممگه؟...‌م

رنگی‌رو‌بخرید...راهصدیقه کار‌ که‌ تنها‌ تلویزیون‌ میز‌ ‌با‌

‌افته...‌باید‌کابل‌آنتن‌رو‌هم‌عppوض‌نمیکنیم...‌اون‌رو‌هم‌باید‌تو‌بخری...

‌‌واسه‌میزاقدر‌پول‌ندارم...‌حت‌من‌اونپیرزن‌تلویزیppون‌تppو‌فشppار‌می‌افتم...‌امppاخب

کار‌کنم،‌یه‌حرفی‌بود‌زدم‌دیگه...‌چی‌‌آخpppر‌یpppه‌ی...‌تو‌دقیقهی‌خریاونم‌نم‌توصدیقه

ری...‌آبهونه‌میاونپیرزن بخرین...‌ رو‌ تلویزیون‌ ‌وقت‌شما‌

...ی‌خرم‌یا‌نمی‌خرمببینید‌می‌زنند.در‌م

اینا‌رو‌جمع‌کنین...صدیقه‌‌و‌بیهppان‌بppا‌عجلppهعppروسکppه‌‌درحالی

‌،‌صppدیقه‌در‌رای‌کننداطراف‌را‌مرتب‌م.ی‌کندباز‌م

رفیق،‌خوش‌اومدی‌پسرم.صدیقهست؟‌ممنونم‌خاله...‌ماهر‌خونهرفیق

همین‌ا‌الن‌رفت...صدیقهبیا‌تو‌پسرم...جمالشم‌عمو...‌مزاحم‌نمیرفیق‌چه‌مزاحمتی؟‌بیا‌تو..‌یه‌استکان‌چاییجمال

بخور...‌‌رایش.‌کفش‌های‌شpppودرفیpppق‌داخpppل‌م

است.‌رو‌.‌کمی‌آوردم‌در

Page 195: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌198

خوش‌اومدی‌پسرم...پیرزنخوش‌اومدی‌داداش‌رفیق...بیهانممنونم...رفیق

داریصدیقه درسته؟‌ شنیدیم،‌ چیزایی‌ ‌یه‌.ری‌طرف‌شرق..‌می

1میرم‌آغری.‌روز‌دیگهپونزده‌آره،‌تا‌رفیق

بابات‌چی؟صدیقهمرفیق مجبورای‌برماونم‌ ا...‌ ‌که‌ینجاها...‌

تونه‌تنها‌بمونه...‌نمیکارش‌بکنی؟‌چی‌خونه‌رو‌می‌خوایصدیقهاجاره‌ش‌دادیم‌خاله‌صدیقه...رفیق

.ی‌دارد،‌رفیق‌برمی‌آورد‌چایی‌معروسزندگیجمال راحت‌ داشتین‌ ‌تونو‌خب،‌

‌کppار‌می‌کردین...‌تو‌آغری‌می‌خواید‌چیکنید؟

‌عمppو‌مجبppورم‌کppه‌بppرم...‌بایppد‌طرفppایرفیقشرق‌خدمت‌کنم...

خوای‌زن‌بگیری،‌رفیق؟‌نمیپیرزنهرچی‌قسمت‌باشه...رفیقیهپیرزن دنبال‌ذره‌اما‌ خودش‌ باید‌ آدم‌ ‌هم‌

‌قسمت‌خppودش‌بppره...‌یعppنی‌یppه‌دخppترخورده‌نیست؟‌شیرپاک

‌راسppppppتش...‌یعppppppنی‌خیلی‌هم‌خppppppوبرفیق‌...‌جایی‌کppه‌می‌خppوام‌بppرم،‌بهمی‌شدم

‌دن...‌امppا‌بایppد‌هم‌می‌‌سازمانییخونه‌‌دخppتری‌رو‌پیppدا‌کنم‌کppه‌بابppام‌رو‌هم‌قبول‌بکنppه،‌بعppد‌عروسppی‌بکppنیم...‌هppر

‌شpوهردختری‌که‌به‌پرستاری‌از‌یpه‌پدرشه...‌مریض‌راضی‌نمی

شه...‌پیدا‌میجمال‌شpهری‌در‌شpرق‌ترکیpه،‌در‌همسpایگی‌شpهر‌وان‌و‌نزدیpک‌بpه‌مpرز‌1

ایران.‌م

Page 196: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

199|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

پیدا‌میپیرزن صالحی‌ اوالد‌ چه‌ ‌بینین‌‌شانسppیه...‌شppن...بابppات‌آدم‌خوش‌میکنه...‌خاطر‌راحتی‌اون‌عروسی‌نمی‌به

‌در‌اصpppppل‌مگpppppه‌چقpppppدر‌از‌عمpppppرشرفیق‌گppیر‌بیفتppه‌زمین‌خppوام‌مونppده؟...‌نمی

بشه...یکی‌خواهرت‌بره...‌پیش‌اون‌خبصدیقه‌خppورده‌پارسال‌رفت...‌امppا‌دامادمون‌یهرفیق

‌دو‌بppار‌پیشppش‌داد‌زده‌بداخالقppه...‌یکی‌بود...‌خppوب‌اینم‌پppیره،‌طبیعیppه‌کppه‌بppه

‌تونه‌بمونه...‌خودش‌گرفته...‌اونجا‌نمی‌اگه‌دخppتری‌پیppدا‌کنم‌کppه‌شppرطای‌منppو

‌...ی‌کنمقبول‌کنه،‌البته‌کppه‌عروسppی‌م‌خpاطر‌وضpعیت‌کppاری‌دلیpل‌اومpدنم،‌به

ماهره...دونیم...‌شنیدیم‌اما‌جزئیاتشو‌نمیجمالما‌رفیق تو‌هیکمیسر‌ داره...‌ ‌استانبول‌آشنا‌

‌سppت...‌مدیر‌منابع‌انسppانی‌یppه‌چاپخونه‌مpppاهر‌پیش‌من،‌تpppو‌هpppر‌رفت‌و‌آمد

‌شد.یمی‌کمیسر‌بیشتر‌باهاش‌صمسالمت‌باشه...صدیقهراضی‌باشه...‌خدا‌ازشپیرزنکمک‌کنیم...‌باید‌به‌همدیگهرفیقمحل‌کار‌کجاست؟جمال‌تو‌استانبول...‌امppا‌حقppوقش‌باالسppت...رفیق

‌هم‌روشنه...ینده‌شآآره؟‌تو‌استانبولجمال

کسصدیقه اونجا‌ که‌ ما‌ نداریم...‌اما‌ ‌وکاری‌‌کشی‌کنه،‌خونppه‌بگppیره...‌اونجppا‌اسباب

کار‌بکنه؟...‌تک‌و‌تنها‌چی‌خالpppه‌صpppدیقه،‌مpppردم‌واسpppه‌کpppار‌تpppارفیق

‌..‌تا‌استانبول.رن‌می‌صحرای‌عربستان‌مگppه‌چنppد‌سppاعت‌راهppه؟‌ظهppر‌سppوار

Page 197: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌200

‌ماشین‌بشه،‌عصر‌اینجاست...‌به‌نظppرمن‌نباید‌این‌فرصت‌رو‌از‌دست‌بده...

یه‌کار‌مناسب‌گیر‌نمی‌اینصدیقه ‌د؟...‌آطرفا‌‌دوسpppت،‌آشpppنا‌دارین...‌کمpppک‌کpppنین

‌جا‌سر‌یppه‌کppار‌درسppت‌و‌حسppابی‌همین‌کهست.‌حتما‌‌بره...‌می‌دونی‌که‌دیپلمه

تو‌چاپخونه‌کار‌بکنه،‌ها؟نباید‌‌خاله‌صppدیقه...‌منم‌دارم‌تppا‌پیدا‌نکردیمرفیق

pppرارهی‌رمم‌نزده‌روز‌دیگهوپpppکی‌ق‌...‌‌دنبppال‌کppار‌مppاهر‌بppدوه؟...‌اگppه‌بppه‌من‌باشه‌که‌ماهر‌این‌فرصت‌رو‌از‌دسppت‌نده...‌خppودش‌هم‌از‌خppدا‌خواسppته‌کppه

بره،...‌منتظر‌موافقت‌شماست...کی‌باید‌بره؟جمالاگهاهرچه‌زودتر...‌حترفیق راهبشه‌‌‌ ‌امروز‌

بیفته....سکوت

ه‌چایی‌دیگه‌بهت‌بدم‌داداش‌رفیق؟یعروس...ی‌گردمبه‌کمیسر‌گفتم‌االن‌برمرفیق‌پسرم...ی‌خوردیخب،‌مجمالدیگهرفیق عموجمال...‌ ممنون‌ پا‌خیلی‌ ‌باید‌

‌شم...‌اگه‌ماهر‌اومppد،‌بیppاد‌پیش‌من...امروز‌تو‌پاسگاهم...‌نگهبانم...

گیم...‌باشه‌پسرم...‌میصدیقهدستت‌درد‌نکنه‌رفیق...جمالعزیزم‌زحمت‌شد...پیرزندار...‌نگه‌خدارفیق

به‌بابات‌سالم‌برسون...صدیقهاز‌طرف‌ما‌هم...پیرزن[ی‌شودخارج‌م]باشه...‌رفیق

.سکوتخیلی‌خوبیه‌جمال...‌این‌رفیق‌جوونپیرزن

Page 198: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

201|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

خدا‌ازش‌راضی‌باشه...جمالاما‌کار‌تو‌استانبول‌سخته...صدیقهنمیجمال چاره‌منم‌ مگه‌ اما‌ بره،‌ ‌‌یخوام‌

ای‌هم‌داریم؟‌دیگهاجارهصدیقه باید‌ حقوقشم‌ بمونه؟‌ ‌خونه‌کجا‌

بده...‌باید‌خوب‌فکرامونو‌بکنیم...مادر؟‌گی‌تو‌چی‌میجمالپسرم‌مگه‌به‌من‌ارتباطی‌داره؟پیرزناین‌چه‌حرفیه؟‌بگو‌مادر...جمالخواد...‌خب‌ببین،‌مادرش‌نمیپیرزن‌فقppط‌بppه‌نخواسppتن‌اون‌لهأاین‌مس‌مگهجمال

ست؟‌بستهگم‌بره...‌اگه‌به‌من‌باشه‌که‌میپیرزن

حتصدیقه خونه،‌ این‌ هست،اتو‌ جا‌ تو‌ واسه‌ ‌‌جا‌نیست؟‌‌منیبچه‌‌فقط‌واسه

بهپیرزن دخترم...‌من‌ ‌خاطر‌خودش‌می‌خوام‌‌یppه‌جppوون‌رعنppا‌داره‌عاطppل‌و‌باطppل‌می‌گppرده...‌همه‌ش‌تppو‌فکppر‌و‌خیالppه...

‌دور...‌یpppه‌وقت‌یpppه‌طpppوریشه‌خpppدا‌بمی‌شه...

‌کار‌نشستی...‌حالت‌هم‌خب‌تو‌هم‌بیصدیقهاز‌من‌بهتره...

‌‌اینم‌حرفه‌تو[به‌صدیقهی‌شود؛‌عصبانی‌م]جمال؟...‌یه‌عمر‌قراره‌یه‌جا‌بشینه؟ی‌زنیم

نمیصدیقه همین‌گم‌منم‌ کار‌بشینه...‌ یه‌ ‌جا‌پیدا‌بکنه...

؟ی‌فهمیکار‌نیست،‌نمجمالکنن؟‌جوری‌کار‌پیدا‌می‌پس‌همه‌چهصدیقه‌کنن...‌کار‌به‌ما‌چه‌که‌چطوری‌پیدا‌میجمال

ست...‌نتونست‌پیدا‌بکنه...یناینصدیقه بره،...‌ رو‌خب...‌ از‌ بارش‌ ‌جوری‌

شه...‌دوشت‌کم‌میم]طاهر بهی‌شودوارد‌ است.‌ ناراحت‌ خیلی‌ ‌طرف‌.‌

Page 199: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌202

‌بیهان‌که‌درمقابل‌پنجره‌نشسته‌است،‌هجppوم‌چند‌بار‌بهت‌گفتم!...[ی‌بردم

.ی‌کندم‌مداخله‌صدیقهچیجمال خونه‌ تو‌ روز‌ وقت‌ ‌کار‌این‌

‌؟...‌مگه‌قppرار‌نبppود‌ماشppین‌روی‌کنیمبگیری؟

‌ه‌یزده‌زیppرش...‌ماشppینو‌بppاز‌بppه‌رانندطاهرقبلی‌داده...

‌‌دخpppppppppتر‌بیچpppppppppارهسرحرصpppppppppت‌رو‌جمالکاره‌م؟‌ری؟...‌پس‌من‌اینجا‌چی‌آدرمی

اسمش‌می‌افته‌تو‌دهنا...طاهر‌به‌تو‌مربوط‌نیست...‌من‌اینجام..‌اگهجمال

...ی‌گمالزم‌باشه‌من‌خودم‌م‌‌امppppا،‌چppppیزی‌بگویدی‌خواهدم‌طppppاهر‌.ی‌رودو‌بppه‌اتppاقش‌ممی‌شppود‌منصرف‌

.ی‌کندسیگاری‌روشن‌مبشو‌نیست...‌این‌پسره‌آدمجمال

نه‌جونم‌نیست...صدیقه‌‌تppو‌کppوه‌همیاگppه‌این‌آدم‌شppد،‌خرساپیرزن

آدم‌می‌شن...چیصدیقه می‌دونه‌ یارو‌خدا‌ که‌ کرده‌ ‌کار‌

ماشینو‌نداده...‌گذاشته‌جلو‌یارو...‌البد‌شرط‌و‌شروطجمال

خب،‌صداتو‌ببر،‌کارت‌رو‌بکن...بصدیقه اینه‌کاش‌ این‌جای‌ رکه‌ یه‌ که‌ بزام‌ ‌و‌

...می‌شهجو‌انسانیت‌سرش‌ن‌...‌سنگ...‌خرس‌گنده،ی‌زاییدیسنگ‌مجمال

خواد‌چی‌بشه؟‌میفکر‌و‌ذکرش‌به‌سقفه...صدیقهازیجمال کاری‌ هر‌ می‌کنه،‌ پیدا‌ که‌ کار‌ ‌ه‌

‌د‌می‌کنppه‌تppا‌از‌دسppتش‌آدستش‌بppر‌میبده...

Page 200: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

203|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

کیپیرزن به‌ بگیر...‌ رو‌ دختر‌ ببین،‌ رو‌ ‌مادر‌رفته...

‌‌و‌سpppاکتی‌بیندغره‌صpppدیقه‌را‌م‌چشمی‌شود.م

مگهجمال نباشه...‌ مست‌ که‌ نیست‌ ‌روزی‌...ی‌دهنگفتم‌کسی‌ماشینش‌رو‌نم

هپیرزن نیست...‌ بچه‌م‌ فکر‌ به‌ ‌چیمه‌کسی‌رو‌دوش‌جماله...

دستهجمال مثل‌ داد...‌کار‌ دست‌ از‌ رو‌ ‌گل‌ها‌که‌به‌یارو‌نگفته؟...‌دونه‌چه‌خدا‌می

مگه‌تقصیر‌اونه؟عروستو‌دخالت‌نکن...صدیقهحاال‌طرفشو‌هم‌می‌گیره...جمال

این‌بخت‌من‌چقدر‌سیاهه...صدیقهچاره‌اجمال دیگهیدیگه‌ نمونده...‌ باقی‌ ‌‌

‌تppونم...‌این‌تونم‌تحمppل‌کنم...‌نمی‌نمی‌ی‌نppppدازمخونppppه‌م‌پسppppره‌رو‌از‌این‌شppه...‌این‌جفppا‌رو‌بppیرون...‌بppره‌گم

کنه...‌کسی‌در‌حق‌کسی‌نمی‌وتpppppوی‌قضpppppیه‌که‌از‌ته‌‌بدون‌این[ی‌آیدم]طاهر

‌...ی‌کنیدسر‌دربیارین،‌دارید‌قضppاوت‌م‌بازیه‌که‌لنگppه‌نppداره...‌این‌محمود،‌حقه

‌هم‌بpppه‌اون‌قpppول‌داده...‌هم‌بpppه‌من،‌خواسته‌اگه‌یppه‌وقت‌شppوفرش‌نیومppد،

‌ماشین‌خppالی‌نمونppه،‌منppو‌که‌واسه‌این‌هم‌تو‌دسشتش‌داشته‌باشppه...‌تقصppیر

من‌چیه؟‌.ی‌روددوبppاره‌بppه‌داخppل‌اتppاق‌مطppاهر‌‌صpدا‌نpزد‌شpوهرش‌‌بیعpروسسکوت.‌

‌.‌صppدیقهی‌زنند.‌در‌می‌نشppیند.‌می‌رودم.ی‌کنددر‌را‌باز‌م

‌[بppppه‌اهppppالی‌خانه]بفرمppppا...‌بفرمppppا...صدیقه

Page 201: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌204

...خونه‌بحصا‌.ی‌کنندجppppور‌م‌و‌دور‌و‌بppppر‌را‌کمی‌جمع‌،‌انگار‌کهی‌کندحتی‌پیرزن‌هم‌حرکتی‌م

‌بلند‌شود.ی‌خواهدمعلیکم...‌سالمحمید[آمیز‌استقبالی‌اغراق]السالم...‌‌علیکمجمال

ور...‌بیهان‌پشتی‌رو‌بیار...‌بفرما‌اینصدیقه.ی‌آوردبیهان‌با‌عجله‌پشتی‌را‌م

‌سالم...[دست‌روی‌سینه]حمیدسالم...جمالخوش‌اومدی‌حمید،‌پسرم...پیرزن

خوش‌اومدی...صدیقهخوش‌اومدی‌عموحمید...بیهان‌بpppا‌چشpppمانش‌خانpppه‌را‌ورانpppداز]ممنونم...‌حمید

‌خوب‌جا‌شدین‌ها...ال‌ماشا[ی‌کندمکار‌کنیم؟‌چیجمال

تعدادمون‌زیاده،‌اما...صدیقهای‌هم‌داریم؟...‌‌دیگهیمگه‌چاره‌پیرزناین‌پرده؟حمیداتاقجمال دادیم...‌ زن‌ که‌ رو‌ ‌طاهرمون‌

خودشون‌رو‌بهشون‌دادیم...‌این‌باشppه...‌مppا‌واسppه‌کیجز‌نباید‌هم‌حمید

‌،‌رفیppق؟‌در‌اصppلی‌کppنیمداریم‌کppار‌م‌پدرمادرا‌باید‌مث‌شما‌باشن...یهمه‌

رصد...دصدجمال‌هppامون‌کارهppا‌کppه‌واسه‌بچه‌‌مppا‌هم‌چهپیرزن

‌نکpppردیم...‌واسpppه‌جمpppال‌چpppه‌کارهpppانکردم...

ایناصدیقه از‌ بیشتر‌ و‌ داشتیم‌ ‌کاش‌...ی‌کردیمم

‌...‌اما‌خب...‌بیشتر‌از‌اینای‌کنیممگه‌نمجمالنداریم...

Page 202: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

205|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

،‌بppاغ‌بppاال‌،‌همینه‌کppه‌هستگن‌چی‌میصدیقهکار‌کنیم؟‌‌چی،پایین‌که‌نداریم

.سکوت]حمید ‌خدا‌بیامرزه...[غفلتا

ی‌مانند.مبهوت‌م...ی‌فهممنمجمالز‌مگه‌نمرده‌بود؟یچحمیدکی؟جمال‌شنیده‌بppودم‌یکی‌از‌اقوامتppون‌مppرده...حمید

اما‌کی‌بود؟نه...‌کسی‌از‌ما‌نمرده...صدیقهدور...‌کسی‌نمرده...‌خدا‌بهپیرزنکی‌شنیدی؟جمالتقرحمید ‌سه‌ماه‌پیش...‌ای‌بابا...یبا...ی‌کنینه‌جونم،‌داری‌اشتباه‌مجمال

از‌ما،‌کسی‌نمرده...صدیقه‌ای‌اشpppppppppppppتباه‌نکنpppppppppppppه‌من‌با‌کس‌دیگهحمید

‌گpppرفته‌م؟‌ای‌بابpppا..‌مطمئنیpppد‌کسpppینمرده؟

‌م...یقppدر‌کppه‌بppه‌اسppممون‌مطمئن‌همونپیرزنکسی‌نمرده...

نمرده...صدیقهپیش‌جمال ازیسال‌ رو‌ اقوام‌ از‌ ‌دست‌کی‌

دادیم...‌اما‌نه‌سه‌ماه‌پیش...‌نکنppه‌همppون‌رو‌شppنیده‌بppودم؟...‌شppایدحمید

‌حppال،‌بppاز‌هر‌...‌بهی‌کنمی‌متهم‌دارم‌قاهم‌سرتون‌سالمت‌باشه...

تو‌سالمت‌باشی...جمالخدابیامرز‌چند‌سالش‌بود؟حمیدسال...هشتادودو‌جمال‌خppppوب‌عمppppر‌کppppرده‌بppppود...‌تppppو‌اینحمید

‌سال‌عمppر‌کppردنهشتادودو‌زمونه‌‌دوره

Page 203: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌206

ش...دسخته...‌باز‌هم‌خدا‌بیامرز‌‌نppاراحتی‌بppه‌خppود‌یهمppه‌بppا‌هم‌قیppافه

.ی‌گیرندمجوری‌مرگجمال چیز‌هر‌ باشه...‌ که‌ ‌هم‌

‌تونی‌رو‌مخppده‌که‌نمی‌بدیه...‌کسی‌رو‌بخوابppppونیش،‌بایppppد‌رو‌خppppاک‌سppppیاه

بخوابونیش...م]حمید ناراحتی‌ به‌ تقدیر...[ی‌کندوانمود‌ ‌‌

‌شpppه‌جلpppوی‌سرنوشpppت‌تقpppدیر...‌نمیوایستاد...

درسته...جمالشه‌وایستاد...‌نمیصدیقهشه‌وایستاد؟‌مگه‌میپیرزن

.سکوتدیروز‌اومده‌بودی...جمال‌کppppppه‌مppppppزاحم‌اومppppppدم...‌دلیل‌این‌آرهحمید

شدم...این‌چه‌حرفیه؟جمال‌خودته‌پسرم...یاینجا‌خونه‌پیرزن

‌ه‌وقتی‌pp[شppک‌می‌افتد‌بهاو‌از‌جppا‌گppرفتن‌]صدیقه‌دیگppppه‌هم،‌بppppرای‌شppppام‌منتظرتppppون

هستیم...؟‌چطوری‌باشه؟ی‌خوریقهوه‌مجمال‌خدا‌زیاد‌کنه...‌انگار‌کppه‌خppوردم...‌امppا،حمید

ppppای‌دیگهأمسppppه...‌جاهppppای‌هم‌له‌وقت‌هست‌که‌باید‌برم...

‌می‌دیم...‌ست،‌فردا‌‌کرایه‌یلهأاگه‌مسجمال‌کم‌دسpppتش‌تنpppگ‌پpppدر‌عروسpppمون‌یه

‌بppوده...‌حقوقمppون‌رو‌بppه‌اون‌دادیم...‌ی‌کppنیمامروز‌که‌پول‌رو‌بیاره،‌حاضر‌م

ppردا‌واسppتمت‌مه‌و‌فppالتی‌فرسppخی‌...‌تخت‌باشه...

Page 204: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

207|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌نppppppppppدارم...ینظppppppppppر‌هیچ‌شبهه‌ا‌از‌اونحمید‌وقت‌به‌تأخیر‌ننداختین...‌فقط‌مثل‌هیچ‌که‌دور‌و‌بppر‌عروسppی،‌یppه‌ده‌روزی‌این

‌عقب‌افتppppاده‌بppppود،...‌ا،‌همین‌بایppppدباشه...

اصال‌از‌شدت‌هیجان‌یادم‌رفته‌بود...جمالواال‌مگه‌ممکنه؟...صدیقه

‌ارزش‌حرفشpppم‌نpppداره...‌در‌اصpppل‌اینحمیدخونه‌مال‌من‌نیست،‌مال‌شماست...

کاشکی...صدیقه‌نگو‌کاشکی‌آبجی...‌نگو‌کاشکی...‌خداحمید

‌رسونه...‌به‌شما‌هم‌می‌رسونه...‌روزی‌البته‌که‌خدا‌به‌هر‌کسی‌کppه‌کppار‌بکنppه‌می‌رسونه...‌ناامید‌نشppین...‌چppه‌چppاره‌کppه‌پنج‌انگشppت‌یکی‌نیسppتن...‌ببینیppد،

مگه‌یکیه؟درسته...جمالمگه‌ممکنه‌یکی‌باشه؟پیرزن‌انگشpppت‌داریم‌تpppا‌انگشpppت...‌می‌دونینحمید

‌هppا‌سppاختم؟...‌رو‌بppا‌چی‌من‌این‌آلونکا‌یpppه‌الpppوار‌بpppزرگ‌رو‌دسpppتم‌افتpppاد...‌ببیpppppنین...‌هنpppppوز‌هم‌این‌انگشpppppتم

‌ست...‌مppردم‌خیppال‌می‌کنن‌ازکارافتاده‌از‌ده‌نرسیده،‌آلونکا‌رو‌سppاختیم...‌کی

‌طوره؟...‌چه‌چیزهایی‌که‌از‌دسppت‌این‌نppدادیم،‌کسppی‌چppه‌می‌دونppه؟...‌امppا

‌شون‌به‌مppال‌و‌امppوالمکسایی‌که‌چش‌دیگرونppه،‌زیppادن...‌این‌شppهرداری‌هم

باالقوز...‌مون‌شده‌قوزه‌واسچطور‌مگه؟جمالچی‌شده‌مگه‌حمید،‌پسرم...پیرزن‌خواستین‌دیگppه‌چی‌بشppه؟...‌شppایعه‌میحمید

‌شppده‌کppه‌انگppار‌شppهرداری‌می‌خppواد

Page 205: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌208

اینجاها‌رو‌تصرف‌بکنه...اینجاها‌رو؟صدیقهچی؟‌واسهجمالمیحمید دولت‌ به‌ واسه‌مگه‌ گفت‌ ‌چی؟‌شه‌

‌آقا‌جمال...‌این‌کار‌دولته...‌اگppه‌بخppواد‌ه‌بخواد‌بppیرونگکنه...‌ا‌خراب‌بکنه،‌می

‌بکنppه،‌می‌کنppه...‌اگppه‌بخppواد‌بفروشppه،‌...اگppppه‌بخppppواد‌دار‌بزنppppه،ی‌فروشهم.ی‌زنهم

‌ندازه‌تو‌کوچه؟...‌از‌کجا‌ما‌رو‌هم‌میپیرزن؟ی‌کنیمخونه‌پیدا‌م

کی...صدیقه؟یکیاتو‌همین‌نزد‌عنییجمالمی‌کنحمید رو‌ خودتون‌ فکر‌ پسیزود‌ ‌ن...‌

‌1کpppار‌کنم؟...‌دو‌سpppه‌گpppروشی‌من‌چ

‌جppppppppppا‌رو‌دن‌دسppppppppppتم‌و‌همه‌میکار‌باید‌بکنم؟‌می‌کوبن...پس‌من‌چی

خونهپیرزن فقط‌ قراره‌حمید،‌ رو‌ تو‌ ‌های‌خراب‌کنن،‌پسرم؟...

‌هpppای‌منpppو‌کpppه‌مگpppه‌ممکنه؟‌این‌خونهحمید‌تppا‌مجموعppه‌رفتppه‌هفت‌هم‌می‌گی‌روی‌تا‌خونppهدویسppت‌‌کم‌قراره‌آلونکه...‌کم

‌خراب‌بشه...‌مگه‌ندیدین‌داشتن‌متراژ‌کال‌محلpppه‌از‌بیخ‌؟...‌قpppرارهی‌کردندم

نیست‌و‌نابود‌شه...‌ما‌شنیده‌بودیم‌که‌فقط‌اون‌سمت‌باالصدیقه

‌قراره‌جاده‌بشه...‌کاری‌به‌کار‌اینجاهppاندارن...

مگه‌همچین‌چیزی‌ممکنه؟حمید؟ی‌کنیمکار‌م‌وقت‌چی‌اونجمال‌ی‌گppیرد‌مییژست‌ها]حppاال‌بppذارین‌ببینیم...‌حمید

‌‌مگه‌بppه[له‌را‌حل‌کppرده‌استأکه‌انگار‌مسپول‌خرد‌ترکیه.‌م‌1

Page 206: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

209|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌کppه‌از‌اصppل‌این‌آسونیاست؟‌واسppه‌این‌قضیه‌سppر‌دربیppارم،‌رفتم‌شppهرداری...‌،اونجا‌یه‌آشنای‌نزدیppک‌دارم...‌مسppتک‌مسئول‌بایگppانی...‌بعppدش...‌بppه‌اینppایی

گن؟‌که‌حقوق‌می‌دن،‌چی‌میچه‌حقوقی؟پیرزن

پیمانکار؟صدیقه‌سازی‌پیمانکار‌به‌کسی‌می‌گن‌که‌خونهجمال

می‌کنه.‌منظورت‌معتمده؟‌زنppده‌باشppی‌آقppا‌جمppال...‌از‌دیشppب‌تppاحمید

‌یخppppppدا‌دنبppppppال‌این‌کلمه‌ه‌حppppppاال،‌ب‌‌رو«حقی»...‌یکی‌هم‌این‌ی‌امزهرمppار

‌‌که‌معتمده...‌موقع‌پرداختی‌شناسمم‌حقppوق‌کppه‌از‌شppهردار‌امضppا‌می‌گppیره،

‌‌خوبی‌باهاش‌پیدا‌کرده...‌منppو‌یرابطه‌پیش‌مدیر‌منابع‌انسppانی‌بppردن...‌خیلی‌مفصل‌صحبت‌کppردیم...‌چppایی‌و‌قهppوه

‌رو‌آلونکا‌حرفی‌نیست‌خوردیم...‌گفتم‌بکpوبین،‌امpا‌تکلیpف‌اونpایی‌کpه‌تpو‌این

‌شppه؟...‌آلونکا‌زنppدگی‌می‌کنن،‌چی‌می‌تpppونن‌تpppو‌کوچpppه‌و‌خیpppابون‌کpppه‌نمی

‌‌مppاه‌مهلت‌بppدین...دوبمppونن...‌الاقppل‌‌و‌رشppون‌مونه‌بppذارین‌اول‌مppردم‌خونه

‌شون‌پیدا‌بکنن،‌بعد‌بکوبین...‌گفتم‌همه‌‌هسpppتن...‌تpppو‌مهلتیpppده‌ای‌فهمیآدما

‌مقpرر‌تخلیpه‌می‌کنن...‌خیلی‌بpا‌حس‌وناراحتی‌صحبت‌کردم...

دستت‌درد‌نکنه...پیرزنخدا‌ازت‌راضی‌باشه...صدیقه

‌الفور‌آخر‌سر‌موافقتشونو‌گرفتم...‌فیحمیدpppهردار‌رفتن...‌مسpppهأپیش‌شpppله‌رو‌ب‌

‌عرضpppش‌رسpppوندن...‌امpppا‌شpppهردار‌مخpppالفت‌کpppرده‌کpppه‌تpppو‌شpppهر‌من

Page 207: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌210

‌همه‌‌شppهر‌رو‌بینی‌که‌منظppره‌وساختم‌خppوام...‌یppا‌بکppوبن‌و‌آپارتمppان‌بزنه‌نمی

‌‌و‌پppارکی‌کppوبمبسppازن،‌یppا‌هم‌من‌م‌...‌یعنی‌اوضppاع‌از‌این‌قppراره...ی‌کنمم

‌حلی‌اومدم‌پیشتون‌کppه‌بppا‌همدیگppه‌راهپیدا‌کنیم...

چطور؟پیرزنچیزی‌نفهمیدم...‌من‌کهصدیقهکار‌می‌تونیم‌بکنیم؟‌چیجمال‌حاال‌بذارین‌این‌رو‌بهتون‌توضppیح‌بppدم...حمید

‌اینجاهpppا‌قpppراره‌یpppا‌پpppارک‌بشpppه‌یpppا‌آپارتمان...‌در‌هppر‌دو‌حppالت‌بایppد‌خونppه

‌هم‌رو‌تخلیpppppه‌کpppppنین...‌البتpppppه‌بقیه‌اینهطppور...‌خppواهش‌من‌از‌شppما‌‌همین

‌که‌خونه‌رو‌خpالی‌کpنین‌و‌جلpو‌ضpرر‌و‌زیppان‌منppو‌بگppیرین...‌الاقppل‌من‌یکی‌از‌این‌کار‌مغبون‌نشم...‌با‌یه‌پیمانکار‌هم

‌کppه‌تخلیppه‌محض‌این‌مالقات‌کppردم...‌به‌شpppن‌و‌هpppا‌تخpppریب‌می‌بکpppنین،‌خونه

‌گمی‌شppه...‌نم‌وسppاز‌شppروع‌می‌ساختppین...‌مخصوصppاالناهمین‌االن‌بلند‌بش‌‌

‌جا‌برف‌و‌گله...‌،‌همه1هم‌که‌ماه‌مارته‌‌با‌خیppال‌راحت‌دنبppال2نیسان‌پونزده‌تا‌

‌پppونزدهخونppه‌بگppردین...‌امppا‌بیشppتر‌از‌‌کppه‌طppول‌نکشppه...‌چppرا...‌چون‌نیسppان

‌سpppاز‌و‌تpppازه‌اون‌موقpppع‌فصpppل‌ساختطوری‌منم...‌شه...‌این‌شروع‌می

منظورت‌از‌نیسان‌یه‌ماه‌بعده...جمال؟یاستمگه‌پیدا‌کردن‌خونه‌به‌این‌راحتصدیقه‌کارن...‌ما‌شکم‌پسرام‌هر‌دوشون‌بیجمال

‌،ی‌کppppنیمزور‌سppppیر‌م‌خودمppppون‌رو‌به1 Mars 2 Avril

Page 208: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

211|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

حمیدخان...کردیم،صدیقه پیدا‌ رو‌ خونه‌ گیریم‌ ‌اصال‌

‌قدر‌ودیعه‌رو‌از‌کجا‌بیppاریم؟‌بppدون‌اون‌پول‌پیش‌این‌کار‌شدنی‌نیسppت‌داداش

حمید.‌جوری‌باید‌یه‌کاری‌بکنین...‌این‌ا،‌دیگهحمید

‌شه...‌چppرا‌نیست‌که‌پیدا‌نشه،‌پیدا‌مینشه؟‌کافیه‌که‌خوب‌بگردین...‌پیدا

اماجمال حمیدخان...‌ راحتیه‌ کار‌ ‌گشتنش‌‌انگppار‌نتونسppتیم‌گppیر‌قضppیه‌رو‌شppرح

‌تppونیم‌از‌پس‌این‌کppار‌بppدیم...‌مppا‌نمی‌‌مpppا‌قانونpppایه‌یبربیpppاییم...‌اصpppال‌تخل

غیرممکنه...‌خیpppppppال‌آقاجمpppppppال...‌مانون‌رو‌بی‌قانونحمید

‌وقتی‌کppهله‌حل‌بشه...‌أسعی‌کنیم‌مس‌‌خppوبی‌یبppا‌همدیگppه‌میppونهمی‌تppونیم‌

،‌چرا‌باید‌با‌هم‌بد‌بشیم؟داشته‌باشیممیصدیقه بشه؟‌ بد‌ باید‌ دادگاه،‌چرا‌ به‌ ‌دی‌

‌دادگpppاه‌هpppر‌تصpppمیمی‌بگpppیره،‌قبpppولره...‌شه‌می‌،‌تموم‌میی‌کنیمم

‌نpدارم...‌رسppتم‌رو‌من‌کppاری‌بppه‌دادگاهحمید‌چی‌وقت‌همه‌‌تppppو‌گppppود،‌اونی‌کشمم

تمومه...رستم‌دیگه‌کیه؟جمال‌مه...‌تازه‌از‌حبس‌دراومده...‌پسرداییحمید

‌‌نکشppیده،‌بینینجاهابیppایین‌تppا‌کppار‌بppه‌ا‌خودمpppون‌حلش‌کpppنیم...‌چpppه‌لpppزومی‌داره؟...‌با‌آزار‌و‌بدی‌چی‌دسppتگیرمون

‌رو‌هم‌شه؟‌مگه‌نه؟...کرایه‌دو‌ماه‌می‌بpppا‌خیpppال‌راحت‌...ی‌گpppیرمازتpppون‌نم

‌...‌چیی‌کنیدتppppppون‌رو‌پیppppppدا‌م‌خونهگین،‌ها؟‌می

.سکوت

Page 209: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌212

نیستجمال شدنی‌ کار‌ این‌ بگیم؟‌ ‌چی‌حمیدخان...

این‌حرف‌آخرتونه؟حمیدحرف‌آخرمونه...صدیقه

‌طppوره‌دیگppه‌گنppاهش‌پppای‌خب،‌اگه‌اینحمید‌‌ربطی‌بppppppه‌منیگه.‌د.من‌نیسppppppت.

‌حلی،‌چppیزی‌نpداره...‌بppازم‌بpه‌فکppر‌راهن...یباش

بکنیم،جمال فکرشو‌ که‌ نیست‌ چیزی‌ ‌دیگه‌حمیدخان...

شیم...‌تونیم‌پا‌ما‌نمیصدیقه‌ره‌تppو‌نشد‌دیگه...‌آخppرش‌کالهمون‌میحمید

هم...‌قppراره‌کالهمppون‌تppو‌هم‌بppره،‌خب‌اگهجمال

‌کس‌بره...‌حق‌و‌حقوقی‌هسppت...‌هیچ‌وکppار‌نیسppت...‌مppا‌رو‌ببخش‌کس‌که‌بی

...یمش‌تونیم‌بلند‌حمیدخان...‌ولی‌نمیپا‌چه‌دونم‌میحمید کنم‌ وادارتون‌ ‌جوری‌

‌کppه‌این‌رو‌بppه‌حسppاب‌شین...‌این‌خونه‌داخل‌آدم‌هسppتین،‌بهتppون‌داده‌بppودم...‌کم‌التماس‌نکردین‌تا‌بتونین‌وارد‌خونpه‌بشppین...‌امppا‌این‌کppار‌عppاقبت‌خppوبی

نداره...گرفته]طاهر را‌ خود‌ جلو‌ که‌ مدت‌طوالنی‌ از‌ ‌پس‌

‌و‌نppppزدمی‌شppppود‌اسppppت،‌صppppبرش‌لppppبریز‌‌‌مگppه‌تppو‌این‌سppرمای[ی‌آیدخppانواده‌اش‌م

زمستون‌این‌کار‌شدنیه؟گفتم‌که‌االن‌نه،‌ماه‌بعد...حمیدنمیطاهر که‌ تو‌ حرف‌ کرد...‌با‌ خالی‌ ‌شه‌

‌دونم‌نمی»می‌بافppه،‌‌قصه‌داره‌برامون‌قراره‌یا‌پارک‌بشه‌یppا‌آپارتمppان‌سppاخته

‌؟...ی‌زنی،‌کی‌رو‌داری‌گppppppول‌م«شه‌با‌بچه‌طرفی؟ی‌کنیفکر‌م

Page 210: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

213|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

اسمحمید طاهر...‌ که‌طاهر...‌ رو‌ ‌رستم‌شنیدی؟...‌کار‌رو‌بزرگش‌نکن...

بزرگ‌بشه،‌مثال‌چطور‌میشه،‌هان؟طاهرمواظب‌حرف‌زدنت‌باش...حمیدمیطاهر چطور‌ مثال‌ نباشم،‌ ‌شه‌مواظب‌

ها؟...‌ابله...خودتی‌مرتیکه...‌ابلهحمیدنمیطاهر سقف‌پا‌ از‌ پاهات‌ با‌ ‌شیم...‌

...ی‌کنمآویزونت‌م‌‌جلppویی‌کنند‌سppعی‌معppروسجمppال‌و‌

.طاهر‌را‌بگیرندگم‌شو‌برو‌بیرون...

خونه‌حمید از‌ داری‌ رو‌ بیرونیکی‌ کی‌ ‌‌،‌ها؟‌اینجا‌مگه‌تگزاسه؟ی‌کنیم

چهارانگشتی...‌گفتم‌گم‌شو...طاهر...ی‌بینیحاال‌محمیدم‌خورده‌هیطاهر پاهاتو‌ بمونی،‌ ‌ی‌شکنمدیگه‌

حیوون...خودت‌رو‌تو‌دردسر‌ننداز...عروستو‌دخالت‌نکن...طاهر‌‌تpppا‌سpppری‌رود[طرف‌در‌م‌که‌به‌درحالی]حمید

‌شppده‌می‌خppوام...‌مppاه‌خونppه‌رو‌تخلیه‌اینجppا‌تگppزاس‌نیسppت‌پسppر.‌مppا‌بیppدی‌نیسppتیم‌کppه‌بppه‌این‌بppادا‌بلppرزیم...‌اگppه

‌له‌با‌قلppدری‌حppل‌بشppه،أقرار‌باشه‌مس‌کن‌کppه‌چی‌بppه‌سppرت‌خppوب‌حسppاب

‌د...‌روز‌بعppدش‌خودتppون‌خونppه‌رو‌آمیخالی‌می‌کنین...

‌.‌بppای‌شppودطppاهر‌از‌دستانشppان‌رهppا‌م.ی‌شودسیلی‌و‌لگد‌با‌حمید‌درگیر‌م

نکن...جمالنکن...صدیقه

Page 211: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌214

.داداش..بیهانطاهر...‌نزن...عروسدستت‌درد‌نکنه!...پیرزن

‌زنppد.‌حمیppد‌را‌می‌قppدر‌کppافی‌طppاهر‌به‌.‌حمیppدی‌گیرندحمید‌را‌از‌دست‌طاهر‌م

‌و‌وضpppعش‌را‌مpppرتب‌کpppه‌سر‌درحالی‌.‌بpppه‌در‌نزدیpppکی‌شpppود،‌بلنpppد‌می‌کندم.ی‌شودم

بppppppه‌من‌بppppppا‌اسppppppم‌و‌رسppppppم‌میحمید‌‌یppادت[ی‌گppیردکمی‌نفس‌م]حمیppدچالق!‌

‌...‌یpppادتی‌رسمنpppره...‌حسpppابت‌رو‌منره...

‌همه‌طاهر‌را‌محکم‌گرفته‌اند.‌اما‌بppا‌این‌سpppppمت‌در‌را‌به‌کشpppppان‌خpppppود‌کشان

.ی‌کشاندم‌ها‌رو‌ه‌حصار‌کشیدی...‌خونهی‌رو‌ینازمطاهر

‌‌مppا...سppاختی...‌فقppیرفقرا‌رو‌هم‌مثدزد...

‌.‌امppای‌ترسppند.‌بppاز‌هم‌می‌بندنددر‌را‌م‌.ی‌کنندحیران‌و‌متعجب‌به‌طاهر‌نگppاه‌م

‌سppت...‌انگppار‌کppه‌بخواهد‌ابیهppان‌سppرپا‌چیزی‌به‌دیگران‌بگوید،‌دسppتش‌را‌دراز

‌.ی‌شpppودخpppیره‌م‌.‌امpppا‌دوبpppارهی‌کندم‌تر‌بppه‌سرش‌را‌باز‌هم‌محکم‌که‌درحالی

‌،‌نppور‌بppر‌روی‌اوی‌دهددو‌طرف‌تکppان‌م.ی‌شودمتمرکز‌م

.پرده

Page 212: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌دویپرده‌ه‌سیصحنه‌

.همان‌روز‌[مثppل‌همیشppه‌بppاز‌هم‌مقابppل‌پنجppره‌است]بیهان

بابام...پنجرهماهر جلو‌ این‌از‌ عصبانی‌بیا‌ ‌ور...‌

شه...‌می‌ینجاهاد...‌ا‌آکم‌بعppد‌می‌‌یه[ی‌شppودوارد‌م]جمال

وجور‌کنید...‌را‌جمعد‌اینجا؟‌آ‌می[ی‌شوددستپاچه‌م]صدیقهد...‌آآره،‌اینجا‌میجمال

ش؟‌مگه‌قرار‌نبود‌ببریم‌خونهصدیقهمی‌شه...‌داره‌ش‌خونهجمال ‌سفیدکاری‌

‌عppروس‌[بppه‌صppدیقه]م...‌‌آگفت‌االن‌میهنوز‌نیومده؟

نیومده...صدیقهسفره‌رو‌اینجا‌پهن‌کن...جمال

‌جمال؟یچه‌سفره‌اصدیقهاینجا،جمال دیگه...‌ می‌دونم‌ چیزی‌ یه‌ ‌حتما‌

اینجا...‌روش‌هم‌یه‌تیکه‌نون‌بذار...نون‌برای‌چی‌جمال؟صدیقهزن،‌جمال بابا،‌ جیگریه‌ای‌ رو‌ دندون‌ ‌کم‌

بذار...‌گفت‌آماده‌باشه...طوری‌گفته،‌گوش‌بدین...‌اگه‌اینپیرزن

با‌یه‌تیکه‌نون‌قراره‌پذیرایی‌کنیم؟صدیقهزنجمال نیست‌ این‌ به.قضیه‌ ‌حال،...‌هر‌..‌

‌قpppدر‌...‌همینی‌فهمیحpppاال‌خpppودت‌مکافیه...

Page 213: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌216

قدر‌داریم...‌همه‌ش‌همینصدیقهخاکسترجمال هم‌ خورده‌ یه‌ نده...‌ ‌کش‌

بیار...چه‌خاکستری؟صدیقهروجمال بخاری‌ خاکستر‌ بابامو...‌ ‌خاکستر‌

...للهاالا‌دیگه...‌الاله‌صppدیقه‌از‌زیppر‌بخppاری‌کمی‌خاکسppتر

.ی‌گذاردو‌در‌وسط‌سفره‌مبرمی‌دارد‌باید‌یه‌جای‌تمیز‌واسه‌این‌پیدا‌کنیم...جمال

بذاریم؟‌جای‌دیگه‌بایدصدیقهآره...‌باید‌جلو‌دید‌نباشه...جمال

رو‌سقف؟صدیقه...عروس‌تو‌اتاق‌بذارینپیرزناتاقجمال توی‌ بذار‌ رو...‌ اتاق‌ اون‌ کن‌ ‌ول‌

‌خب،‌خوبppه...‌پpرده‌رو‌ن...‌خیلیوخودمهم‌بکش...

‌صدیقه‌سppفره‌را‌جppایی‌کppه‌نشppان‌داده.ی‌کشدبرد‌و‌پرده‌را‌هم‌ممی‌شده‌

جمعجمال رو‌ دیگه...عجب‌جور‌و‌اینجا‌ ‌کنین‌ی‌هستین‌ها...اینفهم‌زبون

خونه‌رو‌می‌شناسه؟پیرزنآدرس‌رو‌دادم‌بهش...جمال

‌بتونppه‌بppا‌آدرس‌خونppه‌رو‌پیppدا‌بکنppه،‌اگهصدیقهکارش‌درسته...

‌بppا‌جداجدا‌توضppیح‌هم‌دادم...‌تppازه،‌مگهجمال‌ش‌خppونه‌پیاده‌می‌خواد‌بیاد؟...‌جلو‌پای‌مرسدس‌بزرگ‌داشpت...‌رختخpواب‌یه

‌مادر‌رو‌هم‌درسpت‌کppنین...‌اینجاهpا‌رو‌بایppppد‌شو‌ریختppppه‌نبینppppه...‌خونه‌همه‌ب

‌شppرفم‌اگppه‌دروغ‌بگم،‌می‌دیppدین...‌بیهوش‌از‌سرم‌پرید...

عنی‌چطوریه؟یصدیقه

Page 214: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

217|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌وسطش‌فواره‌اه‌آپارتمان‌بزرگ...‌حتیجمالهم‌داشت...

‌جمال؟یچه‌فواره‌اپیرزن‌ی‌کppرده...‌حppتی‌تpو‌هpالتدو‌واحppد‌رو‌قاجمال

‌‌اون‌یاسpppppppتخر‌هم‌داره...‌فpppppppواره‌ش‌نیست‌که‌تو‌خppونه‌استخره...‌چیزی‌انگppار‌کppه‌بppه‌مppاهر‌طعنppه‌]نباشه‌جppونم...

‌هppرکی‌کppه‌در‌به‌‌خppدا،‌نعماتشو[زند‌میراه‌رضایت‌اون‌کار‌بکنه،‌می‌بخشه...

دعای‌خیر‌مردم‌پشت‌سرشه...پیرزنطور...‌هم‌همین‌پول‌مردمماهرباشه...جمال حالل‌ حالل‌ باشه...‌ ‌حاللش‌

‌شppرفم‌اگppه‌دروغ‌بگم...‌طppرف،‌تppو‌بیرفاه‌و‌آسایشه...

بگو‌توبه...صدیقهچی؟‌واسهجمال

آخه‌گفتی،‌طرف.صدیقههم‌همینجمال باز‌ پرید...‌ دهنم‌ از‌ ‌طوری‌

‌،ی‌کنندکppه‌خانppه‌را‌مppرتب‌م‌درحالی]توبppه...‌‌یppه[ی‌کندجمppال‌از‌پنجppره‌بppیرون‌را‌نگppاه‌م

خورده‌بجنبید...د؟‌آمگه‌داره‌میصدیقهازیجمال اومد‌دیگه...‌ماست‌ترش‌ ‌هو‌دیدی‌

‌تغppارش‌پیداسpت...‌چنpد‌بpار‌بهت‌گفتماین‌جارو‌رو‌خیسش‌کن...

‌،ی‌کندکه‌صدیقه‌جارو‌را‌خیس‌م‌درحالی.ی‌شودخیره‌م‌بیهان‌دوباره

‌شpppه...‌دخpppترم،‌تموم‌می‌شه‌تمpppوم‌میجمال‌‌کفشppا[به‌صدیقه]کم‌دیگه‌صبر‌کن...‌‌یه

‌رو‌ببر‌بیرون...‌بو‌رو‌ببین،‌بو‌رو...‌خدا‌طرف‌از‌هوش‌نppره...‌بppیرون،‌بppبر‌کنه

‌باز‌بppذار...‌کم‌هی‌رو‌هم‌بیرون...‌پنجره

Page 215: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌218

کم‌هوا‌بیاد‌تو‌اتاق...‌یهتا‌دست‌ندارم‌که...‌دهصدیقه‌‌از‌بس‌کppه[ی‌کندبpppاز‌م‌خpppودش‌پنجpppره‌را]جمال

تنبلی...همین‌دیگه‌فقط‌بلدی‌دستور‌بدی...صدیقهنمازپیرزن هم‌ رکعت‌ چند‌ یه‌ ‌کاشکی‌

بخونیم...رسه...‌االن‌میصدیقهزندهجمال سال‌ صد‌ حواست،‌ این‌ با‌ ‌مادر‌

باشی...‌دخترم‌آفتابه‌رو‌بیار.‌‌بابppا‌گفppتی‌ماشppین[ی‌کندبppیرون‌را‌نگppاه‌م]ماهر

طرف‌مرسدسه؟م]جمال که‌ را‌ ماشین‌ پنجرهی‌شنودصدای‌ جلوی‌ ‌،‌

‌خدا‌خودشه...‌ای‌داد...‌‌آها...‌به[ی‌رودم‌کم‌بپوشppونید...‌یppه‌سppرو‌روتppون‌رو‌یه

‌جماعت‌چیزی‌بندازید‌رو‌سرتون...‌ترک‌وای،‌مسppتراح‌یدیر‌یادش‌می‌افتppه...‌ا

ppزیppطل‌آب‌بریppه‌سppادمون‌رفت!...‌ی‌پسر...‌یا‌ال...‌زود‌باش...

‌انداز‌شده‌اند؛‌صدیقه‌خاک‌همه‌دستپاچه‌ها‌و‌خppاک‌و‌آشppغال‌،‌گppردی‌یابدرا‌که‌نم

‌‌پیرزن‌هما.‌حتی‌کندرا‌زیر‌گلیم‌پنهان‌م‌خpppیز‌و‌راسpppت‌در‌جpppای‌خpppود‌کمی‌نیم

‌.‌مppاهر‌بppا‌تأسppف‌آنهppا‌را‌نگppاهی‌شppودم.ی‌کندم

‌درخت‌اونجا‌وانستا!یتو‌هم‌مث‌کنده‌جمالبی‌خود‌خودتون‌رو‌زحمت‌ندین...ماهربر‌پدرت...جمال

شنوه...‌میصدیقهبیماهر مرید‌ کرامت‌شیخ،‌ رو‌ ‌کرامت‌

ده...‌می‌.‌جمppالی‌رود‌معppروسمppاهر‌بppه‌اتppاق‌

‌را‌بppه‌‌چیزی‌بگوید.‌صppدیقه‌اوی‌خواهدم

Page 216: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

219|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌.‌جمال‌دری‌زنند.‌در‌می‌داردسکوت‌وام.ی‌کندرا‌باز‌م

‌‌خوب‌لباس‌پوشیده‌و‌تریار.‌بس‌استریشو]شیخالسالم...‌‌علیکم[و‌فرز‌است

‌.‌صppدیقه‌وی‌بوسدجمppال‌دسppتش‌را‌م‌‌دسppتش‌را‌ببوسppندی‌خواهندبیهان‌هم‌م

‌.‌بای‌دهدولی‌شیخ‌دستش‌را‌به‌زنان‌نمی‌کند.چشمانش‌سالم‌م

؟اینهبیهان‌‌از‌‌کppه‌انگppاری‌کنندهم‌نگppاه‌مه‌طppوری‌ب

از‌کجا‌شناخت؟‌:ی‌پرسندهم‌م‌[مثل‌همه،‌با‌شرم]‌بله...‌[بسیار‌با‌احترام]جمال

بله...بایدشیخ چی‌ از‌ نترس...‌ دخترم...‌ ‌بیا‌

بترسی؟بفرمایید‌بنشینید...جمال‌سفره‌کجاست؟[انگار‌نشنیده‌است]شیخ

اون‌توئه...صدیقه‌‌اینجاست...[ی‌کندچپ‌نگاه‌م‌به‌زنش‌چپ]جمال

پرده‌رو‌باز‌بکنم؟کسی‌که‌اون‌تو‌نرفته؟شیخ

نه،‌نرفته...جمال‌سمت‌.‌بهی‌رودبه‌داخل‌م]باز‌کن‌ببینیم...‌شیخ

‌[ی‌کندو‌دقیpق‌بررسppی‌ممی‌شppود‌سppفره‌خم‌‌کار‌جن‌و‌پری‌نیسppت...‌اینجppا‌کppه‌ردی

‌ازشون‌نیست...‌کppه‌ی‌کنندبقیه‌طوری‌به‌همدیگر‌نگاه‌م

:‌از‌کجا‌فهمید؟ی‌پرسندانگار‌از‌هم‌م‌[ی‌کندنگppاه‌مخریpppدار‌‌چشpppم‌هبیهpppان‌را‌بpp]شیخ

‌‌دخppppppppppppppترمون‌خیلی‌همءاللهماشا‌خوشpppگله...‌چشpppم‌خpppورده،‌چشpppم...

Page 217: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌220

بخاری‌روشن‌نیست؟ی‌ppزغppال‌نمونppده‌بود...‌[پتppه‌می‌افتد‌به‌تته]جمال

‌وقت‌سpppرما‌هpppیزم...‌بpppاعث‌نشpppیم‌یهبخورین؟

آتشیخ نیست...‌ الزمه...‌یسردم‌ ‌در]ش‌‌‌این[ی‌کند‌و‌نگpppppاه‌مرددامی‌بخpppppاری‌را‌بر

‌از‌جیبش،]ش‌کافیppه...‌دور‌نریppزین...‌یآت[ی‌آورداسپند‌درم

ی‌شود.بیهان‌خیره‌مباز‌خیره‌شد.جمالمی‌گذره‌شیخ می‌گذره...‌ ‌به]نترسین...‌

‌کppه‌در‌درحالی‌]‌تو‌بشppین‌دخppترم...[بیهان‌یک‌داخل‌به‌،‌اسپندها‌را‌یکی‌داردبخاری‌را‌برم‌در‌حیpppنی‌کpppه‌اسpppپندهای‌انpppدازد.‌بخpppاری‌م

‌،‌خمی‌کنندچppرت‌صppدا‌م‌و‌‌و‌چرتی‌سppوزندم‌‌و‌ازی‌کشد.‌از‌یک‌طرف‌دود‌را‌بppو‌می‌شودم

‌‌اسppپند[‌خppاص‌می‌گویدطرف‌دیگر‌با‌حppالتی‌اسپند،‌هزار‌وه.‌چشم‌بد‌بسوز‌ه.بسوز

‌بppا‌سppرو‌.درد‌سppر‌بترکه‌بی.‌یppک‌دست‌.هرکی‌بیهان‌رو‌چشppم‌زده.‌صدا‌بترکه

.دوتا‌چشمش‌بترکه‌بppدون‌کمppترین‌حرکppتی‌کppه‌بقیه‌درحالی‌.ی‌شpppودوارد‌م‌،‌طpppاهری‌کنندنگpppاه‌م

‌‌کppه‌داخppلی‌کندجمال‌به‌طاهر‌اشاره‌م‌اتppاق‌بppرود.‌طppاهر‌کنppار‌دسppت‌مppاهر

.ی‌ایستدمرسیدشیخ جهید.برف‌ بال‌ شصت.‌‌ ‌.پنجاه،‌

‌گاو‌نppر‌.امن‌هزار‌حضار.‌گذاشت‌رفت‌رو‌چشppم‌هppر‌کی‌بیهppان.‌اومد‌به‌بppازار

‌خppدا‌نگهش.‌‌چشppاش‌بیpاد‌بpه‌آزار.زده‌و‌چشم‌بداره‌از‌در‌و‌همسایه‌و‌گهواره

‌اسppپند.‌عار‌و‌زبppان‌پت‌و‌بیمppار‌بد‌و‌بی‌بppرای.‌تا‌درده‌هفت‌دوای‌.دوده‌و‌گرده

Page 218: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

221|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌اسppپند.‌صppدقه‌و‌دفppع‌مرگه‌.قضppا‌و‌بال‌هppر‌کی‌بیهppان‌رو.‌شppال‌سppبز‌.بppاالش

.ش‌مار‌سبز‌‌بره‌تو‌لونه.نظر‌کرد‌.‌صpppدیقه‌وی‌خواندشpppیخ،‌ورور،‌ورد‌م‌هایشpppppان‌را‌بpppppاال‌پpppppیرزن‌هم‌دست

‌.‌امppا‌پس‌از‌تppذکر‌جمppال‌هppری‌گیرندم‌می‌زنندهم‌گره‌ه‌هایشان‌را‌ب‌کدام‌دست

‌.‌مppاهر‌و‌طppاهر‌کppه‌سppعیی‌ایسppتندو‌م‌دارنppد،‌جلppوی‌خنده‌شppان‌را‌بگیرنppد،‌بppه

‌.‌بیهان‌ترسppیده‌اسppت.یستاده‌اندتماشا‌امثل‌مجسمه‌ایستاده‌و‌منتظر‌است.

‌‌همه‌با‌هم،‌با[به‌دیگران]آمین،‌آمین...‌شیخهمین‌خلوص،‌آمین...

آمین،‌آمین،‌آمینهمه‌با‌هم‌‌بیا‌ببینم[ی‌آورداز‌جیبش‌دعای‌کوچکی‌درم]شیخ

‌بppه‌پشppت]دخppترم...‌نppترس...‌نppترس...‌‌[ی‌خواندبیهان‌سنجاق‌می‌زند...‌دوباره‌دعppا‌م

آمین...به]همه‌با‌هم حس‌همه‌ در‌ قرار‌و‌خوبی‌ فضا‌ ‌حال‌

‌آمین...آمین...[گرفته‌اندبهشیخ این‌ از‌ شد...‌ تمام‌ من‌ کار‌ ‌تمام...‌

‌‌کppهللهبعدش‌دست‌خداسppت...‌انشppاءاخیر‌بگذره‌دخترم...‌به

شه؟‌‌چقدر‌می[با‌حالتی‌توام‌با‌خجالت]جمالآشنایشیخ هستین...‌شما‌ حقی‌ ‌هی‌اوستا‌

بدین،‌کافیه...‌مناسبی‌چیز‌‌وی‌آوردپاکتی‌را‌که‌از‌قبل‌آماده‌کرده،‌درم]جمال

‌قابل‌شما‌رو‌نداره...[ی‌گیرد‌ماوسوی‌‌بهگوشه‌]شیخ با‌ را‌ میپول‌ها‌ چشم‌ با[ی‌شمارد‌ ‌‌

‌نیبpppppنز‌ماشpppppین‌اومpppppدم...‌زیpppppاد‌حقی‌اوسppتا‌سppوزونه...‌امppا‌بppاز‌هم‌می

‌تونppو‌پهلو‌من‌حرمppتی‌داره...‌خب،‌همه...ی‌سپارمبه‌خدا‌م

Page 219: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌222

سالمت...‌بههمه‌با‌همسعی‌کنین‌که‌اون‌دعا‌نیفته...شیخ

...ی‌کنیمسعی‌مهمه‌با‌همره...‌همه‌زحمتتون‌هدر‌می‌واال‌اینشیخ

موقع‌خواب‌هم‌درنیاره؟جمال‌‌موقpع‌خpواب...‌اگpه‌بیفتpه،‌دیگهانه،‌حتشیخ

‌خppراب‌چی‌به‌گppردن‌من‌نیسppت...‌همهشه‌ها...‌‌می

‌دم‌در‌شppیخ‌را‌مشppایعت‌تا‌بppا‌هم‌همه‌.‌پppیرزن‌در‌حppال‌دعppا‌خوانppدنی‌کنندم

‌آن‌ها‌و‌مpppاهر‌هم‌کنpppار‌اسpppت.‌طpppاهر.ی‌آیندم

‌کppه‌از‌آسppمون‌خداست‌یانگppار‌فرشppته‌پیرزننازل‌شده...

‌...‌الحق‌کهی‌کردم،‌اما‌باور‌نمی‌گفتنمصدیقهیه...یمرد‌زیبا

‌‌ما[ی‌رود‌به‌همسرش‌می‌خفیف‌یغره‌چشم]جمال‌دونستیم،‌جونم...‌واال‌از‌باید‌می‌از‌کجا

‌چی‌وردیمش...‌واسه‌آهمpppppون‌اول‌می‌بچه؟ی‌خندیم

‌بابا...ی‌خندمنمماهرچهارتا‌زن‌داره‌این‌بابا...طاهر

میصدیقه این‌سقط‌ پسرم...‌ ‌چیزا‌شی‌‌مسppخره‌داره؟...‌تppف‌تppف‌تppف‌تppف...‌کpppاش‌واسpppه‌این‌پسpppرها‌هم‌یpppه‌دعا

...ی‌گرفتیممنمیجمال اثر‌ اینا‌ به‌ هم‌ این‌دعا‌ ‌کنه...‌

pppاده...‌مگه‌‌یلهأمسpppادیناا‌اعتقpppاعتق‌‌دارند‌که‌اثر‌بکنه...

دفعه‌حالش‌خوب‌شد...‌خدا‌یه‌ببینید،‌بهپیرزنجون...‌زود‌قضاوت‌نکن‌خانطاهر‌همه‌سال‌زندگی‌کرده‌م،‌واسه‌اگه‌اینپیرزن

‌وقت‌خودمppو‌دسppت‌‌کppه‌هیچاینهخppاطر‌

Page 220: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

223|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

دکترا‌ندادم...‌‌من‌یکی‌احساس‌شادی‌واخدا،...‌حته‌بصدیقه

‌...‌چppه‌دعppایی‌خونppد...ی‌کنمراحppتی‌م.عین‌پرنده‌سبک‌شدم

ماهر‌به]طاهر به‌ غذا[آرامی‌ که‌ بس‌ از‌ ‌‌‌ش‌بppره،یجppوری‌پ‌نخppوردیم...اگppه‌این

‌تر‌از‌روح‌هم‌سpppppppبکزودیpppppppا‌همین‌می‌شیم....

این‌بیپیرزن به‌خود‌ مشق‌ و‌ دفتر‌ سال‌ ‌همه‌‌دن‌و‌کفpppر‌یادشpppون‌خpppورد‌مpppردم‌می

دن...‌می‌‌نppه...‌اون[مخppالف‌کتppاب‌و‌مطالعppه‌نیست]جمال

‌جداست،‌این‌جدا...‌دکتر‌بppه‌چشppم‌بppد؟دارهکار‌‌چی

طرف‌از‌ته‌دل‌می‌خوند...صدیقهببین،‌حاال‌هم‌تو‌گفتی‌طرف...جمال

سرصدیقه از‌ خودت‌ تو‌ خدایا‌ توبه...‌ ‌توبه،‌تقصیرات‌بنده‌ت‌بگذر...

طاهر‌به]ماهر به‌ زغال[آرامی‌ خونه‌ تو‌ ‌‌‌نمونده...‌همونی‌هم‌که‌بppود‌داد‌دسppت

گیره...‌این‌جن‌وجpppور‌‌رو‌جمعینجاهادیگpppه‌ور‌نزنیppد...‌اجمال

کنید...

Page 221: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌چهار‌یصحنه‌داخل‌اتppاق‌خوابانppده‌بیهان‌در‌رختخواب

‌شppده‌اسppت.‌در‌خppواب‌عمیppق‌اسppت.

‌جمppال‌و‌صppدیقه‌بppاالی‌سppرش‌هسppتند.‌صpppدیقه،‌لحpppاف‌را‌خpppوب‌روی‌بیهpppان

‌.‌در‌اتpppاق‌رای‌آیند.‌بpppه‌داالن‌می‌کشدم.ی‌بندندنم

بخاری‌خاموش‌نشه...جمالهیزمی‌نمونده...‌دیگهصدیقهبیهانجمال می‌اما‌ بی‌سردش‌ ‌خود‌شه...‌

‌ن‌کpppppه‌از‌راه‌برسpppppه،ونگفتن:‌زمست‌بسوزونی...‌تppا‌مجبوری‌که‌بیل‌و‌کلنگ

‌‌پول‌رو‌بیاره،‌بایppد‌یppهعروسوقتی‌که‌بکنیم...‌چیزایی‌واسه‌سوزوندن‌پیدا

‌‌دور‌و‌بریشکه‌جمال‌با‌چشم‌ها‌درحالی‌،‌پpppیرزن‌از‌ترسpppشی‌کندرا‌ورانpppداز‌م.ی‌کندعصا‌را‌قایم‌م

داشته‌باشیم...‌‌پرتقالیباید‌یه‌جعبه‌طاهرروصدیقه جمال]سوزوندیم...‌‌اون‌ به‌ ‌[یواشکی‌

‌کم‌از‌مppادرت‌پppول‌بگppیر...‌بppاالخره‌یه‌د‌دسppppتمون...‌جمppppال‌یppppه‌آپppppول‌می

خورجین‌هیزم‌بخریم...‌...ی‌کنیمهم‌صبر‌م‌دیگه‌حاال‌یه‌خوردهجمال

‌حاالهاست‌که‌پول‌دستمون‌دیگه‌همینبیاد...

ازعروسصدیقه اون‌ که‌ هرچند‌ کرد...‌ دیر‌ ‌‌د...‌آعهده‌ش‌برنمی

‌از‌عهppده‌ش‌این‌کppاری‌نیسppت‌کppه‌نتونهجمال‌ی‌دادبربیاد...‌پولی‌رو‌که‌امppروز‌بایppد‌م

Page 222: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

225|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

ره‌و‌بیاره...گیقراره‌پس‌باینصدیقه از‌ قبل‌ باید‌ اصل،‌ ‌که‌در‌

‌...‌امppای‌داد،‌بهمppون‌پس‌می‌خواستیمم‌‌از‌پسppشعppروس...‌ی‌بیppنیمبppاز‌هم‌م

...ی‌رفتید...‌کاشکی‌تو‌م‌آبرنمیمطاهر چطوری‌ دخترشه...ی‌رفتممن‌ ‌؟...‌

،‌بهتره...رفتاون‌پس‌نده‌چی؟‌شو‌اگه‌یه‌وقت‌بدهیصدیقهمگهجمال می‌نه،‌ ‌باید‌دونه‌ممکنه؟...‌

‌و‌زغppال‌خونppه‌رو‌بppدیم...‌هppیزم‌کرایه.بخریم..

‌.ی‌کند.‌صpppدیقه‌در‌را‌بpppاز‌می‌زننددر‌م.ی‌شودم‌‌با‌اخم‌و‌تخم‌واردعروس

چی‌شد؟طاهرآوردی؟جمال

پول‌رو‌نداد؟‌نکنهصدیقهخدا‌نکنه...پیرزن

نبود...عروسنبودطاهر بابات‌خونه‌ نبود؟‌ ‌معما‌نگو...‌چی‌

یا‌پول‌نبود؟تو‌دستش‌نبود...‌پولعروسچطور‌نبود؟...طاهرقرار‌بود‌که‌امروز‌پول‌رو‌پس‌بده...جمال

دخترم...‌،با‌این‌شرط‌دادیمصدیقهنکنه‌بهش‌نگفتی؟طاهر

خدا‌گفتم...‌بهعروسچی‌گفت؟جمالبده...پیرزن پس‌ حالی‌تو‌دونه‌می‌باید‌ ‌چه‌

هستیم...نمیجمال اگه‌ بده،‌خب‌ پس‌ ‌تونست‌

‌رو‌دادم‌چی‌گpppppرفت؟‌حقpppppوقم‌واسه‌بایpppد‌کpppه‌تpppا‌فpppردا‌بهش...‌می‌دونه

Page 223: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌226

‌کاریه؟‌اگه‌خونه‌رو‌بدیم...‌این‌چه‌اجاره‌رو‌بهش‌اینا‌اخطاریppه‌دوم‌بیppاد‌چی؟...

نگفتی؟گفتم...اما...عروسبیا‌تو‌ببینم...طاهر

‌‌پشت‌سر‌طاهر‌بppه‌داخppل‌اتppاقعروس.ی‌رودمنگفتی؟‌بهش‌نکنه

گفتم...‌گفتم...عروسخب...طاهر

گفتم‌که...عروسدونهطاهر بگو...‌ هم‌ بگو...چی‌به‌باز‌ ‌دونه‌

شد؟...پول‌نداره...عروس‌چی‌تونسpppت‌پس‌بpppده،‌واسه‌اگpppه‌نمیطاهر

گرفت؟؟ی‌دهمگه‌پول‌داره‌و‌پس‌نمعروسخر...‌‌کره[زند‌میسیلی‌‌به‌عروس]طاهر

‌‌مppادرم‌مppریض[ی‌کندکpppه‌گریpppه‌م‌درحالی]عروسشده...

‌رو...اوپرت‌ول‌کن‌این‌چرتطاهر‌کور‌بشم‌اگه‌دروغ‌بگم...‌مگه‌مریضیعروس

‌ده؟...‌از‌دیppروز‌تppا‌حppاال‌دکppتر‌خppبر‌می‌جpppور‌دوایی‌‌همه.نمونpppده‌کpppه‌نpppبرن

گرفتن......انداختیمنو‌پایین‌‌پیش‌اینا‌سرطاهر

گم‌حالش‌خوش‌نیست...‌طاهر،‌میعروس.‌رو‌بppه‌دیگppرانی‌آیدنppزد‌پppدر‌و‌مppادرش‌م]طاهر

مادرش‌مریض‌شده...شنیدیم...جمال‌کpppppه‌پpppppول‌رو‌پس‌نpppppده‌واسه‌این‌نکنهپیرزن

گه‌مریض‌شده؟‌می

Page 224: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

227|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

خانطاهر سخت‌مریضه‌ هم‌ خیلی‌ ‌جون...‌‌این‌روزای‌آخpppر،‌مریضpppه...راسpppتش

‌حppالش‌اصppال‌خppوش‌نبppود...‌خppدا‌کنه‌اگppه‌بمppیره،‌طppوریش‌نشppه...‌این‌زن

‌ای‌کار‌می‌کنppه؟...‌کس‌دیگه‌پدرزنم‌چیهم‌نداره...رو‌

هنوز‌جوونه‌بابا...جمالدنیا‌همینه‌دیگه...صدیقهزندگی‌و‌مرگ‌مال‌آدمیزاده...پیرزنکار‌بکنه؟ی‌‌خدا‌چیحاال‌بنده‌جمالمردنیپیرزن زن‌ هم‌ به‌ایهمچین‌ ‌نظر‌‌

اومد.‌نمیجون...‌هنوز‌هم‌نمرده‌خانطاهر‌‌کppه‌انگppاری‌زنیدحppرف‌م‌شppما‌طppوریپیرزن

مرده‌خب...وروش‌مث‌‌رنگیاواقعppppppppppppا‌این‌آخرصدیقه

‌از‌دم‌در‌اتpppاق]زردچوبpppه‌شpppده‌بpppود...‌‌‌کppه‌خppدا‌شppفاش‌بppدهال‌انشا[عppروسدخترم...

خدا‌بد‌نده...جمالباشه‌عزیزم...‌سرتو‌سالمتپیرزنجون...‌که‌نمرده‌خان‌گفتمطاهرمیپیرزن دهنم‌ از‌ داره‌هی‌ که‌ انگار‌ ‌پره،‌

می‌میره...‌ماییم‌که‌بیچاره‌‌در‌اصل‌االن[یواشکی]جمال

‌شpppppدیم...‌پولمpppppون‌رفت...‌دیگpppppهغیرممکنه‌بتونیم‌پسش‌بگیریم...

‌...‌آها،‌اینمی‌دادیتقصیر‌توئه...‌نباید‌مصدیقهاز‌هیزم،‌تموم‌شد...

میجمال کجا‌ از‌ این‌من‌ ‌جوری‌دونستم‌شه...‌می

باید‌از‌خیر‌اون‌پول‌بگذرید...‌دیگهپیرزنبازمجمال بگیریم،‌ پس‌ ‌مجبور‌نخواستیم‌

Page 225: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌228

نشیم‌قرض‌بدیم‌خوبه...‌کار‌کنیم؟...‌از‌یکی‌دیگهی‌فردا‌پس‌چصدیقه

‌بگpppیر...‌واال‌اگpppه‌اخطpppار‌دوم‌رو‌همست...‌بگیریم،‌کارمون‌ساخته

پسجمال بیفتم...‌فردا‌ راه‌ باید‌ ‌فردا‌‌دونم‌از‌کی‌بگppیرم؟...‌هنppوز‌پppولی‌نمی

‌رو‌کpppه‌از‌اسpppماعیل،‌مpppأمور‌قطpppار‌بهش‌پس‌م‌هم‌تمامppا‌نتونسppته‌م‌گرفتهبدم...

‌از‌مادرت‌بگیر...[یواشکی]صدیقهنمجمال باطل...‌ خیال‌ زوری‌دهزهی‌ به‌ ‌...‌

تونیم‌از‌دستش‌بگیریم...‌نمی‌هم‌که‌...یمدونه‌که‌تو‌بد‌وضعی‌گیر‌افتاد‌میصدیقه

‌شاید‌هم‌بده...‌تppازه‌اگppه‌بخppوای،‌مگppه‌؟‌تppو‌بخppواه،‌بppذارید‌چی‌از‌دسppت‌می

‌های‌تppوی‌سppطل‌با‌دستش‌هیزم]اون‌نده...‌نداریم...‌‌دیگه[ی‌دهدرا‌نشان‌م

‌دو‌چیزهppایی‌های‌آن‌پppیرزن‌از‌صppحبت‌حس‌کppرده‌و‌آرامش‌خppود‌را‌از‌دسppت

.ی‌دهدم...در‌جان...مادر،‌ماجمالمنو‌ببرین‌مستراح...پیرزنیهجمال مادر...‌ کن‌ ولش‌ دار...‌فعال‌ نگه‌ ‌کم‌

‌گری‌افppرادی‌کpه‌نحppوی‌تصppنعی‌و‌بppا‌ناشی‌به]‌‌بpppppبین...[‌پpppppول‌قpppppرض‌کنندی‌خواهندم

‌خونppه‌رو‌دونی‌کppه‌مجبppوریم‌اجاره‌می‌بدیم...‌واال‌حمید‌ما‌رو‌از‌خونppه‌بppیرون

‌کنppppه...‌دیppppدی‌کppppه‌بیهppppان‌هم‌میدید...‌سر‌ناخوشه...باید‌خدا‌رو‌باال

طوره...‌همینصدیقهمیجمال نیکی‌ تو‌ گفتن:‌ دجله‌چی‌ در‌ و‌ ‌کن‌

انداز...

Page 226: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

229|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌‌حppق‌بppا‌توئه[خppود‌بگppیرده‌کppه‌ب‌ppبppدون‌این]پیرزن‌حppق‌بppا‌پسppرم...‌از‌زمین‌تppا‌آسppمون

توئه...‌پول‌خورده‌پس،‌بده‌مادر...‌از‌اینجا‌یهجمال

‌خونه‌رو‌بدیم،‌هppیزم‌و‌زغpال‌بده،‌اجارهبخریم...

‌.‌طppوریی‌کندجppور‌م‌و‌دفعppه‌خppود‌را‌جمع‌یک]پیرزن‌[نجا‌بppرودآ‌از‌ی‌خواهد‌که‌انگار‌می‌کندرفتار‌م

از‌کجا‌بیارم؟‌باشه‌شه؟...‌هرطور‌چی‌می‌خب،‌مگهجمال

...برمی‌گردونیمدونیم...‌پول‌داری...‌میصدیقه

‌.ی‌کنددر‌این‌حین‌طاهر‌به‌چیزی‌فکر‌م.ی‌بافدگویا‌چیزهایی‌را‌در‌خیال‌خود‌م

پولپیرزن بمیرم...‌ که‌ وقتیه‌ مال‌ پول‌ ‌اون‌‌کفنppه...‌پppدر‌خppدابیامرزت‌هم‌از‌قppبر‌پا

‌...‌جنppازه‌م‌رو‌زمینppهی‌دم‌نم،شه‌و‌بیادبمونه؟

‌‌کppه‌فppردااینه!...‌غppرض‌برمی‌گppردونیمجمالرومون‌سفید‌باشه...

خپیرزن‌ این‌ جاشوتو‌ سر‌ دوباره‌ چی‌ ‌نه‌‌گذاشppته‌شppده‌کppه...‌امppان‌از‌دسppت

‌کpهرو‌هpزار‌لpیری‌‌پنج‌شما...‌یه‌سpاله،بهتون‌دادم‌پس‌دادین؟...‌ای‌داد...

نکن‌مادر...جمالاین‌بهصدیقه التماس‌جای‌ ‌که‌

‌پیغمpppبر‌رو‌بکنم،صدوبیسpppت‌وچارهزار‌‌خpppدا‌خpppوددسpppت‌بpppه‌دامن‌دفعpppه‌یه‌

...می‌شمداد...‌مول‌ندارم...‌ای‌داد‌بی‌من‌پولپیرزنپول‌داری...جمالچشمپیرزن کفنم‌ و‌ دفن‌ پول‌ به‌ هم‌ ‌حاال‌

Page 227: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌230

دوختن...‌همه‌سال‌داریمین‌‌ا[ی‌رودباالی‌سرش‌م]جمال

‌...‌درست‌وقppتیی‌کنیمازت‌مواظبت‌م...که‌باید‌به‌دردی‌بخوری...تف

اگه‌بمیرم؟‌ای‌داد‌بیداد...پیرزن‌اسوزه؟...‌تو‌جیبم‌حت‌تو‌اصال‌دلت‌نمیجمال

‌‌خریppدن‌هppیزم‌هم‌پppولیبppه‌انppدازه‌‌گفpppppتیم‌بهت‌پس‌می‌دیم،‌نpppppدارم...

؟...ی‌فهمینم‌اصال‌در‌این‌مورد‌اصرار‌نکن...‌جونموپیرزن

‌فنمppودفن‌و‌کدم،‌امppا‌پppول‌‌بخppوای‌می‌[ی‌کندخppود‌بppزرگ‌م‌له‌را‌بیأمس]...‌ی‌دمنم

‌محمppود‌گppوش‌بppده...‌گppوش‌بppده...‌‌یت،‌جنppppازه‌جمppppالت،‌پسppppر‌دردونه

‌خواد‌جلوی‌گرگ‌و‌کفتppار‌مادرشو...می[ی‌کندحسابی‌گریه‌م‌]بندازه!...

خانطاهر کار‌ به‌ نداشته‌کاری‌ من‌ ‌جون‌‌یه‌شرو‌گر‌بیچppاره‌باشین...‌بابا،‌پیرزن

نندازین...‌طوره،‌برو‌خودت‌پیدا‌کن...‌حاال‌که‌اینجمال

از‌کجا‌باید‌پول‌گیر‌بیاریم؟‌‌بppه‌این‌معppنی‌کppهی‌کند‌میبppه‌جمppال‌اشppاره‌ا]طاهر

‌‌تو‌فکرشppو[من‌مشکل‌را‌حل‌خppواهم‌کppرد‌در‌نومیدی‌بسی‌امیppد‌اسppت...‌نکن‌بابا

‌خدارو‌چه‌دیدین؟‌یهppو‌دیppدی‌از‌این‌همبیشتر‌داد.

‌،‌حسppابی‌پppیرزن‌رامی‌کنداز‌فرصت‌اسppتفاده‌]صدیقه‌‌اگه‌مجبppور‌باشppیم[ی‌کندعتاب‌و‌خطاب‌م

‌‌پول‌تاکسیابرسونیمت‌بیمارستان،‌حتدی...‌رو‌هم‌نمی

‌پیرزن‌خفه‌شو...‌تو‌این‌برف‌و‌بورانجمالخوای‌بذاری‌تو‌خیابون؟‌رو‌می‌بیچاره

اونصدیقه هست...‌مادر‌ خواهربرادراتم‌ ‌یکی‌

Page 228: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

231|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌هم‌اونppا‌ناتنی‌که‌نppدارین...‌یppه‌خppوردهنیگرش‌دارن...‌مگه‌مجبوری‌تو؟

‌‌بسppه‌مppادر...[ی‌آیداین‌بار‌نزدیک‌صppدیقه‌م]طاهر‌‌که‌سppاکتی‌کنداشاره‌م]کش‌نده‌دیگه...‌

‌...‌بسppپاریدش‌بppهی‌گppیرم‌من‌م[شpppودخدا‌حق‌با‌پیرزنه...‌‌به[با‌فریاد]من...‌

من...پیرزن طاهر‌ برم‌ دهنت‌ قربون‌ ‌ای‌بگو...‌بگو...

نباید‌بگم‌خانطاهر این‌مورد‌چرا‌ ‌جون...‌در‌‌حppق‌بppا‌توئppه...‌امکppان‌نppداره‌بهت‌پس

‌چی‌بایpppد‌بpppدی؟...‌مگpppه‌بpppدن...‌واسه‌بکنن،‌یppه‌نppه؟...‌حppاال‌اگppه‌بppاز‌جppبران

‌بpppه‌آرامی،‌بpppه]چpppیزی...‌مگpppه‌نpppه؟...‌‌ت‌مppا‌بایppد‌یppه‌بلیی‌قفسه‌روی‌[مادرش

آزمایی...‌‌بختتباشه...‌بلیدرنیومد...صدیقه براش‌ چیزی‌ که‌ بلیت‌ ‌اون‌

تاریخش‌گذشته...لوطاهر بیار...‌ کن‌ پیداش‌ نیست...‌ ‌طوری‌

نده...‌از‌روی‌قفسppه‌بلیت‌در‌حینی‌که‌صدیقه

‌دعppا‌خوانppدن‌،‌پیرزن‌در‌حالی‌آوردرا‌م‌و‌در‌می‌گpppیرداسpppت.‌طpppاهر‌بلیت‌را‌

.ی‌گذاردجیبش‌مبپیرزن از‌ نمی‌ینیتتو‌ خون‌ طاهر‌آهم‌ ‌د،‌

...ی‌کنممن...‌هر‌روز‌تو‌رو‌دعا‌م‌جون...‌واسpppppppppه‌خان‌دسpppppppppتت‌درد‌نکنهطاهر

‌همینppه‌کppه‌کppارامون‌راسppت‌و‌ریسppته‌زنppدگی‌دیگppه...‌مثppل‌شppازده‌ها‌داریم

ی‌کنیمم ‌واسه‌فppردا‌بایppد‌...‌بابا...‌واقعا‌تونیم‌جون‌نمی‌پول‌گیر‌بیاریم...‌از‌خان

‌شه،‌چppون‌پppول‌کفن‌بگیریم...‌اون‌نمی‌اما‌از‌کجppا‌و‌دفن‌پیرزنه...‌حق‌با‌اونه.

باید‌گیر‌بیاریم؟...

Page 229: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌232

یه‌چپیرزن تختیخب،‌ اون‌ بفروشین...‌ ‌زایی‌‌‌آهppنییاضppافی‌رو...‌یppا‌اون‌بشppکه‌ها

رو...چقدرطاهر مگه‌ خان‌آدرمی‌اونا‌ ‌جون؟‌ن‌

‌شppppppppن...‌ارزه...‌چppppppppیزی‌نمی‌نمی‌وایسppتین...‌آهppا!‌بایppد‌یppه‌بلیت‌داشppته

‌[ی‌آوردبلیت‌را‌از‌جیبش‌درم]باشppppppppم...‌‌کشی‌شده‌باشه...‌اگه‌دیروز‌باید‌قرعه

‌امpppروز‌بpppود،‌یpppه‌نگpppاه‌‌یروزنpppامه...ی‌نداختیمم

‌آره‌دیگه،‌همینش‌مونده‌که‌به‌اسم‌ماجمال!دربیاد

دراومدطاهر دیدی‌ یهو‌ معلوم...‌ کجا‌ ‌از‌دیگه...

‌تppو‌‌خدا‌ی‌تppا‌بنده[متوجه‌قضیه‌شppده‌است]صدیقه‌بppppه‌دادش‌نباشppppه،‌مگppppه‌خppppدا‌تنگنا‌روشن‌چرا‌دلم‌دونم‌رسه؟‌یهو‌نمی‌می

شد...پیدا‌کن...‌ه‌روزنامهی‌مادر‌واسه‌منطاهر

پیدا‌کنم،‌پسرم؟‌از‌کجاصدیقه‌‌اینا‌بزن...«تحسین»‌‌یه‌سر‌به‌خونهیطاهر

‌چشppمک]‌.رو‌دارن..‌اونا‌روزنامه‌امppروز‌‌امppا‌مppال‌امppروز‌باشppه،‌هppا...[زند‌می‌.‌زودهبیppار‌دیگ‌‌ppیppه‌روزنامه[یواشppکی]

یستا...‌باش،‌وان.ی‌شودخارج‌م‌صدیقهمی‌خواد‌واسه‌ما‌دربیاد؟‌بابا‌دلت

افتادیم؟‌ببین‌به‌چه‌روزیجمالشانس‌ما‌کجا‌بود،‌پسرم؟پیرزنمعلومطاهر کجا‌ که‌خان‌از‌ اونایی‌ ‌جون؟‌

‌مگه‌چهارتا‌دسppت‌و‌اسمشون‌دراومده‌تا‌چشم‌دارند؟‌نppه،‌اونppا‌هم‌مثppلشیش‌

Page 230: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

233|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

ما‌آدم‌هستن...‌‌وارد‌‌در‌دستیبpppا‌روزنpppامه‌ا‌صpppدیقه

.ی‌شودم‌جاست!‌بده‌مادر...‌ایناهاش،‌لیست‌این

‌ببیppppنیم...‌‌آخریبppppذار‌از‌شppppماره‌ها‌آخرشpppون‌سpppه‌و‌‌کpppه‌رقمییعpppددهاppنههفت‌...ppاالppه...‌حppا‌دوئppال‌مppه...‌م‌

‌آخرشpppون‌وایسpppتا...‌اونpppایی‌کpppه‌رقم...پنجاه‌وهشتهو‌چهل‌وسه‌

د...‌آ‌که‌درمیالد...‌انشا‌آ،‌درمیالانشاپیرزنال.انشاصدیقه‌هزار‌لppppیرهپونصدنppppه!...‌اونppppایی‌کppppه‌طاهر

‌...،‌نیست...298396بردن...‌نیست...‌نه...‌چی؟...‌چی؟...

چی‌شد‌پسرم؟صدیقه؟ی‌بینمم‌دارم‌اشتباه‌نکنهطاهر

ببینم!صدیقه‌دیگppه‌بppبینم!...‌اینجppا‌رو‌وایستا،‌یه‌دفعهطاهر

نیگا‌کن!م]جمال می‌کندوانمود‌ نگاه‌ که‌ این[ی‌کند‌ ‌‌

کارمون‌گناهه...شدیم!‌دراومد،‌برندهطاهر

گه...‌در‌اومد...‌راست‌میصدیقهگم...‌خدا‌راست‌میه‌بطاهرقسم‌نخور...جمالدراومد؟پیرزندراومد...طاهرچقدر‌پسرم؟پیرزنیکطاهر کمال‌ و‌ لیره...‌تمام‌ ‌میلیون‌

دراومد...‌دراومد...ی‌آید.‌هم‌معروس‌احت

....‌در‌اومد...‌در‌اومد..اینه

Page 231: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌234

پوالمپیرزن کرد...‌ اثر‌ پیدا‌دعام‌ ‌نجات‌‌تونسpppتم‌اال‌شpppب‌رو‌نمی‌کpppردن...‌وبخوابم...

دادمونصدیقه به‌ خدا‌ ببین...‌ نده،‌ نده،‌ ‌تو‌رسید...

اینجمال داخل‌درحالی]طوری...‌‌آها...‌ به‌ ‌که‌‌‌توبppه‌خppدایا،‌خppودت‌مppا‌رو[ی‌روداتppاق‌م

.ببخش..شو؟‌؟...‌همهی‌گیریمچقدرشو‌مصدیقهبطاهر چیزه...‌ بلیته‌این‌ نصف‌ ‌خاطر‌

‌هزار‌لpppیرهپونصدبpppودنش...‌یعpppنی‌کال‌هی...‌...‌اکهی‌گیرمم

پسرم‌مگه‌پول‌کمیه؟پیرزنخدا‌همینشم‌بده‌برکت...صدیقهدرسته!طاهر

اینصدیقه کردی،‌ خوبی‌ کار‌ چه‌ ‌رو‌طاهر،‌گرفتی...

جمال‌کجا‌غیبش‌زد؟پیرزنجما...لصدیقهاینا‌همه‌از‌شانس‌بیهانه...پیرزنبیهانطاهر رو‌ که...این‌شانس‌بلیت‌ ‌نگرفته‌

منه...باشهپیرزن تنگ‌ که‌ رو‌ هرکی‌ دست‌ ‌خدا‌

مونه...‌می‌گیره...‌به‌خدا‌شانس‌همهاین‌پول‌کارمون‌رو‌راه‌می‌ندازه...جمالیهطاهر فقط‌ باید‌خورده‌آه،‌ ‌بیشتر‌

‌درمی‌اومppppد‌کppppه...‌یppppه‌ماشppppین‌هم‌می‌دیppppدین...‌...‌اون‌موقعی‌گppppرفتمم

...ی‌دادخیلی‌حال‌مواقعا‌پسر...جمالناشکری‌نکنید‌دیگه.پیرزن

؟ی‌کنند‌کسر‌م‌ازشچیزی‌همصدیقهچه‌کسری‌مادر؟طاهر

Page 232: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

235|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

کنن...‌نه‌نمیجمالپول‌خالص...طاهر؟ی‌گیریمکی‌پول‌رو‌مپیرزنم]طاهر نگاه‌ ساعت‌ اگه[ی‌کندبه‌ ‌وقت‌‌

‌می‌تونسppتیم‌‌امppروز‌هما،‌حتppی‌رسppیدمبگیریم...

رسه‌پسرم...‌میپیرزن‌از‌وقت‌اداری‌بppppاقی‌مونppppده‌‌دقیقه20طاهر

جون...‌خان...ی‌رسیبا‌تاکسی‌برو!‌مپیرزن

صبحصدیقه فردا‌ عجله‌ایه؟‌ چه‌ ‌حاال‌‌...‌اگه‌من‌بلیت‌رو‌ببرم،‌پppولی‌گیریم

دن؟‌رو‌به‌من‌هم‌میببره،طاهر رو‌ بلیت‌ کی‌ هر‌ ندن؟‌ ‌چرا‌

می‌تونه‌پول‌رو‌بگیره...‌حpppال‌و‌کامال‌در‌حس]!‌1توتوئه‌مگpppه‌بpppازیجمال

‌‌بppه‌اسppم‌کppه[فضpppا‌قpppرار‌گرفتpppه‌استنیست...

یدن...‌‌اگه‌خانجون‌هم‌بره،‌بهش‌ماحتطاهر‌من‌چطوری‌برم‌پسرم؟‌اگه‌با‌تاکسیپیرزن

شه...‌ببرین‌میطاهر از‌من.گم‌جونم‌دارم‌می‌مثال ‌..‌هرکی‌

هرچی‌دلش‌می‌خواد،‌بخواد...مانتو]صدیقه اتاق‌ داخل‌ میاز‌ را‌ خود‌ ‌[ی‌آورد‌

‌که‌پول‌رو‌گرفتی،‌یه‌مانتو‌واسppه‌همین‌من‌بگیر...‌چند‌ساله‌کppه‌دارم‌همین‌رو

‌...‌از‌موقppع‌عروسppی‌تppا‌حppاالی‌پوشممتنمه...

‌هم‌...‌واسppه‌بابای‌خppرم‌مادر،‌می‌خرممطاهر...ی‌خرمیه‌جفت‌کفش‌زمستونی‌م

آبپیرزن پسرم...‌ بخر‌ هم‌ خودت‌ ‌واسه‌‌ره‌تpppو‌کفشpppات،‌جیگpppرم‌کبpppاب‌می

نوعی‌بازی‌که‌با‌پول‌انجام‌می‌گیرد.‌م‌1

Page 233: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌236

شه...‌میاسماعیلجمال از‌ که‌ هم‌ رو‌ قرضی‌ ‌این‌

گرفته‌م،‌باید‌فردا‌پسش‌بدم...نگفتیصدیقه چهی‌مگه‌ حاال‌ بعد؟‌ ماه‌ ‌ه‌

ه؟یعجله‌ابدهطاهر بابامه...‌ با‌ زودیتنه،‌حق‌ باید‌ رو‌ ‌‌

‌ه‌بppار‌دیگppه‌پppولی‌ppصppاف‌کppنی‌تppا‌اگه‌الزمت‌بود،‌روت‌بشه‌که‌بخوای...‌مگه

جون؟‌نه‌خاندونم...‌نمیپیرزن

‌م...یهم‌واسه‌زنت‌بگیر‌خیاطی‌ه‌چرخیصدیقه‌همه‌سال‌آمppوزش‌خیppاطی‌رفتppه...‌این

‌دوزه‌و‌بppه‌درآمppدمون‌یppه‌چppیزایی‌میاضافه‌می‌کنه...

ن،‌پسرم...‌طاهرم....یمنو‌از‌قلم‌نندازپیرزنجون؟‌بگو...‌می‌خوای‌خان‌تو‌چیطاهرازپیرزن جلیقه...‌ سردمی‌یه‌ که‌ جنسی‌ ‌ه‌

‌نشppه...‌حppاال‌خیلی‌مونppده‌تppا‌زمسppتونسر‌بیاد...

جون...‌‌خانی‌خریممطاهرمگه‌می‌شه‌نخریم...جمال‌‌مایی...‌جلیقهیدونه‌‌یه‌جون‌یکی‌تو‌خانطاهر

کمه‌واسه‌تو...‌یه‌چیز‌دیگه‌بخواه...جلیقه‌بسمه‌پسرم...پیرزن

بگو...‌بگو...صدیقهد‌بگو...طاهر‌هم‌اگppه‌پppاپوش‌بخppوام؟...‌مگppه‌ه‌دونهیپیرزن

شه؟‌چقدر‌میخیلی‌هم‌ارزون‌نیست...صدیقه‌کpppppppppه‌چpppppppppیزی‌هم‌ارزون‌گذاشتن‌مگهجمال

بمونه؟خانطاهر سردشون‌پاهای‌ خیلی‌ ‌جونم‌

شه...‌یکی‌بخریم...‌می

Page 234: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

237|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

پسرم...‌دستت‌درد‌نکنهپیرزنکیطاهر واسه‌ پس‌ نخریم،‌ تو‌ واسه‌ ‌اگه‌

بخریم؟‌‌حاال‌که‌دارین‌می‌خرین،[با‌کمی‌خجالت]پیرزن

‌‌پشppمیییppه‌دونppه‌هم‌پppیراهن‌زنppانه‌شه؟‌چقدر‌می‌می‌خوام!...‌مگه

در‌خان‌سرت‌فدایطاهر همه‌ش‌ ‌جون...‌‌حppال‌و‌کppه‌تppو‌این‌‌توئهی‌دعاهایه‌یسا

روزیم...‌خیلی‌ارزونه...‌فکر‌نکن،‌لباس‌پشمیصدیقه

طاهر...‌شه‌خیلی‌می‌شه؟...‌سروته‌نه‌جونم،‌مگه‌چقدر‌میطاهر

‌هزار‌لpppیر،‌همده‌پpppونزده‌همه‌ش‌رو‌بpppا‌ریم...‌آمی

رو‌بدون...‌‌مای‌هایقدر‌خوبصدیقهدونم؟...‌مگه‌نمیپیرزن‌تنگه،‌ما‌رو‌ندید‌دستمون‌اما‌هر‌وقتجمال

ی...‌گیرمیفکری‌بینیمطاهر به‌ همه‌ از‌ بیشتر‌ که‌ ‌‌

...یمتوا‌تون‌طول‌عمر‌بده‌پسرم...ه‌خدا‌به‌همپیرزن

...ی‌امتون‌راض‌از‌همه‌حاال‌بیایم‌سر‌اصل‌مطلب...‌بابا‌تو‌کیطاهر

افتی‌سفر؟‌راه‌میشیش‌ونیم.ساعت‌‌فردا‌صبحجمالنمیطاهر کرد...‌پس‌ حساب‌ تو‌ رو‌ ‌شه‌

‌کppاری‌چ‌که‌باید‌قرارامونو‌با‌هم‌بذاریم‌رو‌پpppول‌رم‌می‌بکpppنیم...‌فpppردا‌صpppبح

‌تppا‌ظهر‌‌کppارمی‌کنم...‌فکppر‌می‌گppیرمم‌کppه‌رفتم،‌شppما‌هم‌طppول‌بکشppه...‌من

می‌رین‌واسه‌خرید...‌نیومده،‌چطوری‌خرید‌تا‌پول‌دستشونپیرزن

برن؟

Page 235: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌238

‌خونه‌رو‌بدیم...‌قبل‌از‌خرید،‌باید‌اجارهصدیقه‌تا‌از‌حساب‌بانکی‌واریز‌کنیم‌به‌شماره

اخطاریه‌خالص‌بشیم.بود‌یادم‌بره...‌درسته...‌کم‌موندهطاهر

تره،‌پسرم...‌مهم‌اون‌از‌همهصدیقهخانطاهر برای‌ باید‌ که‌ بخریم‌چیزایی‌ ‌جونم‌

‌هم‌مهم‌هستند‌مادر...‌آهان،‌ببینیppد‌بppه‌...‌بppه‌کسppی‌یppهی‌گمتppون‌دارم‌م‌همه

‌وقت‌نگین‌از‌بلیت‌جpppایزه‌برامpppون‌در‌قppرض‌اومده‌ها؟‌اون‌وقت‌همppه‌واسه

ن‌اینجا...‌باشه؟‌آمیمیپیرزن باز‌راست‌ بذارید،‌ فکر‌گه...‌ ‌هم‌

پول‌هستیم...‌کنن‌بی‌و‌خریppد،‌پppول‌واسppه‌کرایه‌فppردا‌صppبحصدیقه

‌کppافی‌الزمppه...‌پppولی‌کppه‌تppو‌دسppتمونهنیست....

‌...‌خب،ی‌کنیمادر‌فکر‌چی‌رو‌داری‌مطاهر‌،‌شppما‌خریppداتونی‌گیریمم‌جون‌از‌خان

‌دین...‌منم‌رو‌هم‌بppا‌آرامش‌انجppام‌می‌م‌خونppه‌و‌آپول‌رو‌بگppیرم،‌می‌که‌همین

دم...‌رو‌پس‌می‌جون‌پول‌خانعجله‌اپیرزن بعدیحاال‌ نیست...‌ خرید‌ واسه‌ ‌‌

‌کpppه‌جpppایزه‌رو‌گرفpppتین‌خریpppد‌از‌اینمی‌کنین...

اینطاهر خان‌نه،‌ نگو‌ با‌طوری‌ بذار‌ ‌جون...‌‌حوصppppله‌خریداشppppونو‌بکنن...‌خppppوب

‌بعpppد‌از‌و‌خریpppد‌بکنیpppد...حpppاال‌بگردید‌ها‌یppه‌خریppدی‌می‌خppوان‌بکنن...‌مppدت

بذار‌حال‌کنن...گه...‌راست‌میصدیقهتازه‌باید‌زغال‌و‌هیزم‌هم‌بخریم...طاهرچقدره؟‌مادرم‌مگه‌پولجمال

باید‌صدیقه جمع‌ وسر‌ ‌صدوهفتادودوهزار‌

Page 236: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

239|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

لیره‌داشته‌باشه...دویست‌و‌پنجاه‌شو‌می‌خواین؟‌همهپیرزنو‌همهطاهر حساب‌ بعدا‌ که‌ بگیریم...‌ ‌شو‌

هم‌نخوره...ه‌کتاب‌ب‌...‌الزم‌نیستی‌زنمم‌نم‌همن‌حسابو‌بهپیرزن

شو‌بگیرین...‌که‌همهخانطاهر بابا،‌ شرمندگیت‌ای‌ از‌ ‌جون،‌

‌م...‌بppذار‌بppا‌خیppال‌راحت‌خppرج‌آدرمی‌کنن...‌فقppط‌کلی‌صppرف‌خریppدای‌تppو

بخرن...‌شه...‌باید‌جلیقه‌می...ی‌خریمپشمی‌هم‌م‌پیرهن‌هیجمال

مصدیقه هم‌ پاپوش‌ فردای‌خریمحتی‌ تا‌ ‌...‌ده؟‌همه‌بهره‌رو‌کی‌بهت‌می‌ظهر،‌این

‌هدیه‌هستند،‌...‌اونای‌خورممن‌بهره‌نمپیرزنهدیه...

‌هم‌بpppرات‌شpppال‌دم،‌یpppه‌دونه‌قpppول‌میطاهر...ی‌خرمروسری‌م

خواد؟‌کسی‌چیزی‌نمی‌دیگهصدیقه‌هم‌بppppppدیم‌لگن‌بسppppppازند،‌از‌ه‌دونهیppppppطاهر

دردسر‌مستراح‌رفتن‌خالص‌بشه...‌‌هpppppایش‌را‌پpppppیرزن‌در‌سpppppکوت‌پول

‌هppا‌تمppام‌شمارش‌پول‌.‌وقتیی‌شماردم‌،‌از‌جاهppای‌مختلppف‌لباسppش،ی‌شppودم

‌‌و‌شppمردنمی‌آوردپولی‌دیگppر‌در‌‌دسppته‌.‌بقیه،‌بpه‌نحppوی‌کpهی‌دهدم‌را‌ادامه‌آن

.ی‌کنندصحبت‌م‌شنیده‌نشود،‌با‌هم‌خوندن‌و‌برو‌خدا‌رو‌شکر‌کن‌که‌سوادجمال

‌تونستی‌بppه‌این‌نمی‌اال‌نداره،‌و‌نوشتنرو‌سوار‌بکنی...‌‌کلک‌روزنامهیاراحت

‌شppppمردن‌پppppول‌هم‌کسppppی‌رو‌امppppا‌توصدیقه‌شppه...‌هppر‌دو‌روز‌یppه‌دستش‌بلنppد‌نمی‌فاصppله‌شppمره...‌هیچ‌بppار‌پوالشppو‌می

...ی‌دهنم

Page 237: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌240

بیطاهر خدا‌ از‌ وای،‌ واجبه...‌ کار‌ ‌خبر،‌اون‌‌بpppه]پppول‌تppو‌بغلش‌داره...‌‌یppه‌عالمه

‌چقدره؟[پیرزنقدر‌که‌گفت...‌همونپیرزنهستند؟‌سکه‌ها‌کجاطاهر

اونا‌رو‌هم‌بشمار...صدیقهارزش‌نداره...‌خیلی‌کمه...پیرزنخانطاهر بشمار‌ تو‌ هم‌ اینطوری‌باز‌ ‌جون...‌

شه.‌کامل‌میبمونن...‌‌الاقل‌بذار‌اونا[ی‌سوزددلش‌م]جمالپولطاهر کلی‌ بشمره...‌ حاال‌ بذار‌ ‌وایستا‌

شه...‌می‌پppیرزن،‌از‌جاهppای‌مختلفش،‌سppکه‌ها‌را

‌.‌ابتppدای‌دهد.‌آن‌هppا‌را‌نظم‌می‌آورددرم‌را‌از‌هم‌بر‌اسppاس‌اندازه‌شppان‌سppکه‌ها

.ی‌کندسوا‌مست؟‌این‌چند‌لیرهپیرزنئیه...‌چندتاست؟‌لیرهپنجاه‌طاهرشه؟‌تا...‌چقدر‌میدوازده‌پیرزنلیره...ششصد‌طاهر‌نیستند‌مگه؟یره‌ای‌لبیست‌وپنجها‌نایپیرزنخب،‌آره...‌چندتا‌هستند؟طاهربگیریمچهل‌از‌پیرزن حاال‌ کم...‌ یکی‌ ‌تا‌

تا؟چهل‌‌لیره...‌همه‌ش‌رو‌هم‌شدهزار‌شه‌‌میطاهر

تا...هزار‌و‌ششصدگروشی‌هستند...ده‌اینا‌هم‌پیرزن‌خواد...‌گرچه‌زیادند...‌نکنه‌اونا‌رو‌نمیطاهر

؟ی‌کنییواشکی‌داری‌گدایی‌میه‌یبقیهپیرزن که‌ بقالیه‌ پوالی‌ ‌جا‌جمع‌شده‌‌

پسرم...خیلیطاهر بابا...‌ کردم‌ رو‌شوخی‌ اونا‌ ‌خب،‌

خواد...‌نمی

Page 238: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

241|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

اونا‌رو‌هم‌بگیریم...صدیقهخب،‌باشه،‌بگیریم...‌خیلیجمالبشمرم؟پیرزننمی‌بیطاهر بشری!‌‌خیال،‌ ‌لیرههزار‌خواد‌

هم‌اونا‌رو‌حساب‌بکنیم...میپیرزن بیشتر‌ پسرم...‌نه،‌ ‌شه،‌

الذمه‌نشین...‌ولممش‌هppppppزار‌و‌پونصppppppدطوره...‌‌این‌خب،‌اگهطاهر

لیره‌بدیم......ینتا،‌خیرشو‌ببیندوهزاربگیم‌پیرزنکلکطاهر داری‌ اما‌ بگی...‌ تو‌ هرچی‌ ‌باشه،‌

‌ها...ی‌زنیمی‌کندپول‌هppا‌را‌جمppع‌م]چه‌کلکی‌پسppرم؟‌پیرزن

‌[‌پولهpppا‌را‌بدهدی‌خواهدطpppوری‌کpppه‌انگpppار‌م‌تای‌دیگه،‌میشهدوهزار،‌هزار‌وششصد

‌یکی‌رو‌هم‌...‌اونسpppppه‌هزار‌و‌ششصد‌دونین...‌تpppا‌ظهpppر‌کpppه‌خودتpppون‌می

می‌خوام...جون.‌باشه،‌خانطاهر‌می‌خppوام‌بppبین‌جمppال!...‌یppه‌چppیز‌دیگهپیرزن

‌‌درد‌یبهت‌بگم...از‌قدیم‌و‌ندیم...‌همه‌‌کppه‌اگهاینه‌فکر‌و‌خیppالم‌یهمه‌‌من...،

‌مppر‌بppرای‌قppبرمربمppیرم...‌یppه‌سppنگ‌م؟ی‌سازیم

دارد...‌ر،‌این‌قصه‌سر‌درازیخ‌نهصدیقهریز‌می‌خواد...‌طوری‌یه‌همینجمال

‌دی،‌آسترشم‌می‌خواد،‌بهش‌می‌رو‌کهصدیقههمه‌ش‌به‌فکر‌خودشه...

...ی‌دم‌اگه‌نسازی،‌نم[ی‌کندتهدید‌م]پیرزن‌بگو،‌باشه...[یواشکی]صدیقه‌کار‌کنم؟‌این‌دیگه،‌مثل‌قوالی‌دیگه‌چیجمال

نیست...‌‌اگه[ی‌گیردبه‌شوخی‌م]جون...‌‌قول،‌خانطاهر

Page 239: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌242

‌مرمر‌به‌این‌بزرگی‌رو‌قبرت‌نذارم،‌به‌پpppول‌را‌از‌دسpppت]هم‌طpppاهر‌نگن...‌من

‌قppول‌دادیم[‌ی‌گpppیردو‌ممی‌کشpppد‌پpppیرزن‌دیگه...

‌.ی‌دهدبppه‌مppادرش‌مطppاهر‌پول‌هppا‌را‌.ی‌شمارنددوباره‌م

‌فردا‌اگه‌نخواستین،‌نسازین...‌فردا‌پسپیرزن‌تون‌نگppرفتم...‌تو‌روز‌محشر‌اگه‌از‌یقه

‌رو‌سppنگ‌هم‌بنویسppید...‌اینجppا‌دخppتر‌‌محمود‌افنppدی...یاحمد‌افندی،‌متعلقه‌

‌[ی‌چکداز‌چشppppمانش‌دو‌قطppppره‌اشppppک‌م]الفاتحه...

‌.ی‌گpppذاردپpppول‌را‌در‌کیفش‌م‌صpppدیقه‌‌خppppرد‌را‌هم‌بppppه‌اتppppاقی‌کppppهیپول‌ها

.ی‌برد،‌می‌خوابندخودشان‌در‌آن‌م‌واهمه‌بی‌...‌حاال‌دیگههفت‌خطباریکال‌جمال

می‌تونیم‌فردا‌رو‌بگذرونیم...عقل‌پسر‌منو‌کی‌داره؟صدیقهگشنهیجمال درست‌اال،‌ چیزی‌ یه‌ شد...‌ ‌م‌

کنین‌بخوریم...!‌بیا‌کمک‌کن...عروسصدیقه

‌.‌بppا‌همppدیگر‌سppری‌آیدمیppل‌معروس‌بی‌.ی‌رونداجاق‌م

می‌ب]پیرزن افتاده،‌ اتاق‌ وسط‌ که‌ را‌ ‌[دینبلیت‌پسرم،‌بلیت‌گم‌نشه‌یه‌وقت...

شه...‌نه‌گم‌نمیجمالنیست،‌پیرزن اونجاپونصدکم‌ لیره‌ ‌هزار‌

‌افتppاده...‌از‌اونجppا‌ورش‌دارین...‌اگppهن‌من‌نیگر‌دارم...ین،‌بدیمی‌خوا

برم]طاهر را‌ باشه[ی‌داردبلیت‌ مادرم‌ دست‌ ‌‌بهتره...مادر!...این‌رو‌نیگر‌دار...

Page 240: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

243|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

کرده]صدیقه فراموش‌ را‌ بلیت‌ ماجرای‌ که‌ ‌انگار‌‌چی‌رو‌نیگر‌دارم؟[است

بلیت‌رو‌دیگه‌جونم...طاهرهمهایقهصد رو‌ روزنامه‌ این‌ بده...‌ ‌،‌

برداریم...‌‌وردگpppذامی‌بلیت‌را‌درمیpppان‌روزنامpppه‌

.ی‌گذاردقفسه‌م‌طوری‌روی‌همینه‌وقت‌آب‌روش‌نریزه؟یپیرزن

[ی‌شودمشغول‌کار‌م]شه...‌‌طوری‌نمیصدیقه[تماما‌چشمش‌به‌بلیت‌است]پسرم...‌پیرزنپول‌رو‌چطوری‌پس‌بدیم؟جمالدادنش‌راستطاهر پس‌ فکر‌ به‌ تو‌ ‌راستی‌

هستی؟‌شppه...‌می‌پا‌شppنگه‌به‌فppردا‌تppو‌خونppه‌المجمال

‌حلی‌بپرسppیم...‌راه‌وایسppتا،‌از‌مppادرت‌چی‌زیpppر‌و‌رو‌پیpppدا‌بکpppنیم...‌واال‌همه

‌شه...‌صppدیقه؟...‌فppردا،‌این‌قضppیه‌میرو‌چطوری‌حلش‌کنیم؟

کدوم‌قضیه‌رو؟صدیقهقضیهجمال بلیت‌ساکت!‌می‌شنوه...‌ و‌ ‌پول‌

رو‌دیگه...د...‌آبه‌فکرم‌نمی‌چیزیصدیقهوقتطاهر هر‌ ‌کردم‌صدات‌وایستین....‌

‌روزنامppه‌رو‌بppا‌بلیت‌بppردار،‌بنppداز‌تppو‌بخppاری...‌همین‌امppروز‌مسppئله‌رو‌حppل

‌...‌واال‌فppppردا‌دیگppppه‌بppppدتری‌کppppنیممشه...‌می

چطوری؟صدیقه‌،‌نگppاهیی‌کندبخppاری‌را‌بppاز‌م]صppبر‌کن!...‌طاهر

‌‌همین‌حاالسppت‌کppه‌بخppاری[ی‌انpppدازدم‌خورده‌کاغذ‌روزنامppهیه‌خاموش‌بشه...‌

بده‌مادر...

Page 241: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌244

‌،‌صدیقه‌روزنامهی‌اندازد‌میخرده‌هیزم‌.ی‌آوردرا‌بppppا‌بلیت‌درون‌آن،‌بppppا‌هم‌م

‌.ی‌اندازد‌و‌داخل‌بخاری‌می‌گیردطاهر‌م‌انگpppار‌گلpppویش‌گرفتpppه‌اسpppت.‌پpppیرزن

‌‌بppای‌کند‌حppرف‌بزنppد.‌سppعی‌می‌تواندنم‌دستانش‌اشاره‌کند‌که‌بلیت‌هم‌همppراه‌روزنامه‌بppه‌داخppل‌بخppاری‌انداختppه‌شppد.

‌ی‌کندکشppان‌سppعی‌م‌...‌کشانی‌تواندنمسمت‌بخاری‌پیش‌برود.‌به

‌ته؟...ه‌‌مادر؟...‌چی‌کنیم‌یکار‌دار‌چیجمالچیزی‌شده؟

بخاری‌رو...‌خاموش‌کن...‌بلیت...پیرزنشه؟ه‌‌این‌چ[تصنعی]جمال

دونم؟‌من‌چه‌میصدیقهجون‌چته؟‌خانطاهربلیت...‌بلیت...‌بخاری....‌روزنامه...پیرزن

وای...‌بلیت‌رو‌تو‌بخاری‌انداختیم...ای‌یقهصدنمیطاهر مادر...‌نه،‌ بکنی‌ رو‌ کار‌ این‌ ‌تونی‌

تونی‌این‌کار‌رو‌بکنی...‌نمی‌سوخته...هتا‌حاال‌دیگصدیقه‌[‌که‌بلیت‌را‌از‌بخاری‌در‌بیاوردی‌کندسعی‌م]طاهر

‌هزار‌لیره‌همپونصددستم‌هم‌سوخت...‌‌کppه‌نppاراحت‌شppدهی‌کندوانمppود‌م]سوخت.‌

‌‌جلpppو‌تقpppدیر‌دراومpppد...ی‌شه‌نم[استبره...‌رو‌باد‌می‌بادآورده

کار‌کنیم؟‌حاال‌باید‌چیصدیقهشدیم...‌تف...‌تف...‌بیچارهجمال.‌تئاتر‌کردیم‌به‌خدایرو‌صحنه‌‌خونهطاهر

‌.‌پppیرزن‌در‌ابتppدامی‌خندندهمppه‌بppا‌هم‌‌وضppعیتکم‌کم‌.‌سppپس‌ی‌فهمدچیزی‌نم

.ی‌کندم‌درکرا‌م]صدیقه انتقام‌ این[ی‌گیردگویی‌ تو‌ که‌ البته‌ ‌‌

‌تppونیم‌پس‌وضppع‌پppول‌تppو‌رو‌هم‌نمی

Page 242: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

245|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌دیم،‌در‌آینده،‌تو‌یه‌بدیم...‌اما‌قول‌میفرصت‌مناسب‌بهت‌پس‌بدیم...

پولی‌واسه‌اون‌بلیت‌درنیومده‌بود...پیرزنباالخره‌فهمید...صدیقهمنو‌گول‌زدین...پیرزندربیادطاهر ما‌ اسم‌ به‌ که‌ مونده‌ ‌همینش‌

جون؟‌خانشانس‌ما‌کجا‌بود؟جمالبیپیرزن راهزنا...‌ای‌ دزدا...‌ ‌ناموسا...‌

فطرتا...‌‌پست[دهشتبار]داد‌نزن‌مادر...‌داد‌نزن...جمال

می‌شنون...‌در‌و‌همسایهصدیقهبازا...‌دزدا...‌حقهپیرزننکن...‌جمال م]مادر‌ جلوی‌کندسعی‌ را‌‌ ‌دهانش‌

‌نکن...[بگیرد‌چی‌شده؟[ی‌آید‌و‌ممی‌شودبیدار‌]بیهان‌مت‌باشpppه...وشpppیری‌کpppه‌خpppوردی‌حرپیرزن

‌م‌باشه...‌نppه‌مppاه‌و‌ده‌روز‌کppه‌تppووحر‌رو‌تppو‌شppیکمم‌نیگppر‌داشppتم...‌کppاش

ازت‌نگذره...‌نداشتم...‌خدا.ی‌رودطاهر‌به‌داخل‌اتاق‌درم

نکن‌مادر...جمال‌و‌فریادشو‌ببین...‌انگار‌داریم‌بهش‌دادصدیقه

دیم...‌برق‌میجون...!‌جون!...‌خان‌خانبیهان

‌‌را‌پppیرزن‌عصppایی‌کندسppعی‌م‌جمppال‌،‌امpا‌پppیرزن‌بppای‌گpیردبگpیرد.‌عصpا‌را‌م

.ی‌دهددستانش‌به‌زدن‌جمال‌ادامه‌منکن‌مادر...‌نکن...جمال

‌زنpد.‌پpیرزن‌از‌جpایی‌کpه‌جمpال‌زور‌می‌.ی‌خppppوردخوابیppppده‌بppppه‌عقب‌سppppر‌م

.ی‌ماندحرکت‌م‌بی

Page 243: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌246

مادر...مادر...جمالچی‌شده؟صدیقهجون!‌‌خان[اوحتی‌]عروس‌خانجون![ی‌آیددو‌م‌به]طاهرنفس‌می‌کشه...جمال‌بیار...1کولونیاطاهر

پشت‌بخوابون...‌بهصدیقه‌جون،‌چی‌‌خppان[ی‌کندشpppروع‌بpppه‌گریpppه‌م]بیهان

شد؟حاالجمال خدا...‌ ای‌ نکردم...‌ کاری‌ که‌ ‌من‌

شم...‌می‌قاتل‌مادرمتقصیر‌منه...‌‌همه‌ش[ناراحت]طاهر

چرا‌تقصیر‌توئه؟صدیقه‌‌این‌بالها‌رو‌تو‌سرمون‌درآوردی‌یهمهجمال

‌زن!...‌از‌همpppون‌اولش‌بpppه‌این‌پpppولبودی...‌چشم‌دوخته

‌من‌چه‌گناهی‌دارم؟[ی‌کندگریه‌م]صدیقهشه...‌که‌طوری‌نمیال‌انشاطاهر

‌کولونیایی‌را‌که‌عروس‌آورده‌به‌دسppت‌‌را‌بppایش.‌گونه‌های‌زنندو‌پاهای‌پیرزن‌م‌.‌پppیرزن‌زنppده‌وی‌دهنددسppت‌مppالش‌م

زند.‌سالم‌است.‌شاید‌هم‌کلک‌میچشماشو‌باز‌کرد...صدیقهبرمجمال قربونت‌ مادر..‌ بیداد...‌ داد‌ ‌ای‌

مادر...جون،‌ما‌رو‌خیلی‌ترسوندی...‌خانطاهر

خیر‌گذشت...‌بهعروسخدایا‌شکرت...بیهاناجمال اینین‌جوریآها،‌ من...‌ مادر‌ ‌جوری،‌،‌

‌بppه]آها...وایستا،‌پشتت‌بالش‌بppذارم...‌‌نوعی‌محلول‌معطر‌که‌هم‌پس‌از‌صرف‌غذا‌برای‌زدودن‌چربی‌کف‌1

‌‌از‌آندست‌و‌هم‌در‌زمان‌غش‌و‌بی‌هوشی‌برای‌به‌هوش‌آوردن‌افراد.‌ماستفاده‌میکنند

Page 244: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

247|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌ستا...‌بppالش‌رو‌ازی‌باال‌سرم‌وان[صدیقهاونجا‌بیار...‌حالت‌چطوره‌مادر؟

پولمو‌از‌دستم‌درآوردن...پیرزنهنوز‌به‌فکر‌پوله...صدیقهپس‌بدن...‌محاله‌دیگهپیرزنجون...‌مول‌خان‌خیال‌پول‌بیطاهر‌‌شوخی‌کردیم[ی‌گویدانگار‌که‌پرت‌و‌پال‌م]جمال

؟ی‌کنیمادر...‌چرا‌کار‌رو‌بزرگش‌ماینپیرزن می‌اگه‌ پس‌ پولمو‌ ‌خوام...‌طوره‌

وکاست...‌کم‌بی‌شو...‌همهمادر...ب‌نمی‌عنی...یجمال بدیم‌ ‌خداه‌تونیم‌

دیم..‌بعدا‌پس‌می‌این‌پpppppppppppppول‌رو‌پس‌گفتم‌کpppppppppppppه...‌ایناپیرزن

دن...‌پوالم‌رفت...‌نمییهجمال کنار...‌ برید‌ سرش‌ باال‌ ‌خورده‌از‌

استراحت‌بکنه‌مادرم....ی‌شوندهمه‌پراکنده‌م

‌شم...‌پولمو‌خوردن!...‌دارم‌دیوونه‌میپیرزن‌پppppppوالم‌رفت...!‌پppppppول‌کفن‌و‌دفنم

‌نppدازن...‌تppو‌‌منppو‌دور‌میینارفت!...‌اآشغاال...‌تو‌زباله...

بسه‌دیگه...‌بسه...جمال‌یپpppppیرزن‌چشpppppمانش‌را‌بpppppه‌نقطه‌ا

‌.ی‌کندم‌نخppppواهی‌گریه‌.‌خواهیی‌دوزدمصدایی‌است.‌‌بی‌گریه

‌خppدا‌بهمppون‌رحم[‌آرامی‌بpppه‌دیگppران‌به]کرد...

.دور‌خدا‌بهطاهرفکر‌کردم‌مرد...‌‌یه‌لحظه[او‌احت]صدیقهشه...‌جونم‌طوریش‌نمی‌خانبیهان

‌صppدا‌در‌سکوت.‌پppیرزن،‌بppه‌آرامی‌و‌بیحال‌گریه‌است.

Page 245: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌248

‌‌اینم‌شد‌زندگی؟‌گیرم[ی‌شودناراحت‌م]جمال‌فردا‌چی؟‌یppا‌که‌فردا‌رو‌گذروندیم،‌پس

‌بعدش؟‌یا‌بعدترش؟‌آخه‌این‌هم‌کاره؟‌‌مگppهاره؟‌حت‌طوری‌پیش‌می‌تا‌کی‌این

‌نوا‌رو‌بpا‌هppزار‌و‌یpک‌پول‌این‌پیرزن‌بی‌دوز‌و‌کلppک،‌از‌دسppتش‌درنیppاوردیم؟...

‌؟‌کم‌مونppده‌بppودی‌شدطppوریش‌م‌اگه‌‌بایppدیقاتppل‌مppادرم‌بشppم...‌یppه‌چppاره‌ا

‌‌ای‌جماعت‌مسلمین...[با‌ذوق]بکنیم...‌‌گppوش‌به‌من‌گوش‌بدین...‌همه‌به‌من

بدن...خدایا‌خودت‌بهش‌رحم‌کن...صدیقه‌‌تی‌کنppppد[،‌دعا‌می‌ترسدهم‌ماو‌‌احتpppp]پیرزن

ت‌ت‌تبابا؟بیهان؟ی‌کنیطوری‌م‌چرا‌اینطاهرمی‌دارمجمال نسشته‌ بازنشسته‌باز‌ ‌شم...‌

شم...‌می.ی‌شوندهمه‌شاد‌م

ترک‌شدم...‌خدا‌زهرهه‌بصدیقهی‌کردی...تفکر‌کردم‌باز‌هم‌قاطاهرمیجمال تقاضامو‌ فردا‌ امروز،‌ ‌دم...‌همین‌

‌مو‌بگppیرم،‌همینکه‌پppاداش‌بازنشسppتگی‌دم.‌طلب‌پppppppول‌تppppppو‌رو‌هم‌پس‌می‌دم...‌بppppppا‌اسppppppماعیل‌رو‌هم‌پس‌می

‌الفpppور‌واسpppه‌تpppو‌یpppه‌‌هم،‌فییه‌شبق‌‌پppاییه‌شبق‌...‌دیگهی‌خppرمماشppین‌م

‌‌وی‌کppنیخودتppه...‌شppب‌و‌روز‌کppار‌مدی...‌پس‌می‌قرضتو

نشستگطاهر باز‌ پاداش‌ چقدریتمگه‌ ‌‌شه؟‌می

سهکمجمال کم‌ پا‌‌ دخترم‌ ‌هی‌شو‌میلیون...‌

Page 246: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

249|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

قهوه‌درست‌کن...‌پول‌دوچرخه‌هم‌‌بابا...‌با‌اون[ی‌خنددم]طاهر

تونی‌بخری...‌نمی‌پppول‌کمیppه؟‌مگppه‌مگه‌گی‌تppو؟‌چی‌میجمال

‌ماشppین‌رو‌واسppه‌پسppرش‌اسppماعیل‌خppورده‌هزارتا‌نخریppد؟‌یههفتصppدوپنجاه‌

ست،‌همین...‌کارکردهراهشیش‌طاهر بنزین‌سیلندره...‌ ‌رو‌نرفته‌

واره..هز‌خوره...‌بدون‌می‌گی‌چیpppه؟...‌نکنه‌کpppه‌می‌وارهpppاین‌زجمال

های‌کنار‌ماشینه؟‌منظورت‌این‌خط‌..‌واسه.قدرها‌هم‌آسون‌نیست‌بابا‌اونطاهر

‌‌بایppد‌پالک‌تاکسppیینمسافرکشی،‌ماشداشته‌باشه...

‌گی‌پولش‌چقدر‌پالکی‌که‌می‌مگه‌اینجمالپسرم...‌ی‌خریمشه؟...‌م‌می

نمیطاهر چنده‌ قیمتش‌ باید‌االن‌ اما‌ ‌دونم،‌زیاد‌باشه...

نه،‌نگو...جمالحلبی؟...‌ه‌تکیهیصدیقه‌تppونی‌نمی‌آره،‌یه‌تیکه‌حلppبی...‌تppا‌نباشهطاهر

بزنی...‌وارهماشین‌ز‌روموقع‌پس‌کارمون‌زاره...‌اونجمالهمینطاهر می‌اما‌ هم‌ یه‌طوری‌ ‌شه...‌

‌...ی‌گppیریم‌شخصی‌میماشین‌کارکرده‌‌ارزونشppppو‌ی‌کppppنیمنppppترس،‌سppppعی‌م‌...‌یعppنی،ی‌کنمکppار‌م‌بگیریم...‌قاچاقی

انگار‌که‌تاکسیه...‌فهمیدین؟کنن؟‌نمی‌یمه‌تجرجمالجریمه‌می‌چرا،طاهر بیفتیم،‌ گیر‌ ‌کنن...‌اگر‌

ppه‌رو‌هم‌ازت‌میاحتppیرن...‌‌گواهینامppگ‌که‌گیر‌نیفتم...‌ی‌کنماما‌همه‌سعیمو‌م

شه؟‌مگه‌میجمال

Page 247: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌250

زیادیطاهر رفقای‌ نشه...‌ که‌چرا‌ ‌دارم‌‌گppیر‌کنن...‌تppا‌سppه‌بppار‌قاچاقی‌کار‌می

‌یافتppه...‌امppا‌دفعه‌‌نیفppتی،‌اتفppاقی‌نمی‌سpppppوم،‌ماشpppppین‌رو‌تpppppو‌گpppppاراژ

می‌خوابونن...اون‌وقت،‌بازهم‌کارمون‌زاره...جمالاونطاهر باشه؟‌ زار‌ خطری‌چرا‌ هم‌ ‌قدرا‌

‌خppورده‌یه‌نیسppت‌کppه‌بترسppی‌بابppا...‌کاری‌شب‌حواست‌جمع‌باشه،‌کافیppه...

‌مث‌یppppppppppppppه‌دونی؟...‌می‌...ی‌کنمم‌مppونم...‌تاکسی...‌تppو‌گppاراژ‌منتظpر‌می

‌تppوک،‌مسppافر‌و‌بعppدش‌از‌بین‌راه،‌تک‌حال،‌سppه‌چهppار‌گppروش‌هر‌...‌دری‌زنمم

‌تا‌مدرسه‌رم‌خونppه...‌اگppه‌بppا‌دوسه‌آمی‌رو‌هم‌توافpppق‌بکنم‌و‌سpppرویس‌بچه‌ها

‌شpppیم...‌بگpppیرم...‌حسpppابی‌راحت‌می‌ون‌بهpppppترماز‌حpppppاال‌کpppppه‌وضع‌الاقل‌ی‌بppرمشppه...‌گppاهی‌هم‌شppما‌رو‌م‌میشه‌بابا...‌می‌باشی...‌خیلی‌خوب‌گول

.سکوت‌دخترم،‌بیدار‌شدی؟[به‌بیهان]جمالبیدار‌شدم‌بابا...بیهان...ی‌خوابیدیم‌دیگه‌خورده‌هیجمال

یهصدیقه نداره...‌ حال‌ کن،‌ دیگه‌نگاش‌ ‌کم‌بخواب‌دخترم...

خوبم،‌مامان...بیهاندراز‌بکش...‌خورده‌الاقل‌یهصدیقهتونم‌بخوابم...‌نه‌دیگه،‌نمیبیهان

‌در‌حppال‌گریppه‌صppدا‌پppیرزن‌هنppوز‌هم‌بی‌اسppت.‌عppروس‌هنppوز‌اخمppو‌اسppت.‌در

.ی‌شود.‌ماهر‌وارد‌می‌زنندمکجایی‌پسرم؟صدیقه

Page 248: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

251|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

درآورده،ینامه‌ا‌پاکت]ماهر جیبش‌ از‌ که‌ را‌ ‌‌‌‌پیش‌رفیpppق[ی‌گpppیردطpppرف‌پpppدرش‌م‌به

بودم...این‌پاکت‌چیه؟جمالببخشید...ماهر منو‌ گفت‌ فرستاد...‌ ‌باباش‌

‌در‌ه‌خورده‌ش‌کمه...‌گفت‌اونمی‌انگاردم...‌اسرع‌وقت‌پس‌می.ی‌شماردجمال‌پول‌ها‌را‌م

کجا‌دیدیش؟جمال‌مppppون...‌منppppو‌کppppه‌ومد‌خونه‌امی‌داشتماهر

دید،‌به‌من‌داد...پس‌مریضی‌چطور‌شد؟صدیقه

‌نگفت...یزیکدوم‌مریضی؟‌چماهر‌به‌داخل]خوره...‌بابام‌پول‌کسی‌رو‌نمیعروس

[ی‌روداتاق‌مدختر...طاهرحرف‌نزن...جمال

کاریش‌نداشته‌باش...صدیقهماهر‌بالتکلیف‌ایستاده‌است.

صدیقه]جمال بیار‌[به‌ د‌ بیار...‌ مادرمو‌ ‌پول‌‌،ی‌آوردپولی‌را‌که‌صppدیقه‌م]لفتش‌نده!...‌

‌بگیر‌مادر...[ی‌آید،‌نزد‌پیرزن‌می‌گیردم‌پیرزن‌قهر‌کرده‌است.‌با‌صppدای‌بلنppدتر

.ی‌کندشروع‌به‌گریه‌م‌بگppیر‌مppادر...‌بگppیر...‌بppبین...‌منم‌آدم

‌می‌کنppدمادرش‌را‌بغل‌‌]هستم،‌دل‌دارم...‌.‌پppppول‌را‌رویی‌بوسدزور‌دسppppتش‌را‌م‌و‌به

‌‌بگppppیر...‌گفتم[ی‌گppppذارددامن‌پppppیرزن‌م...بگیر

گیره،‌نده...‌نمی‌خب،‌اگهصدیقهبیجمال مادرمو‌ نکن...‌ دخالت‌ ‌کار‌و‌کس‌تو‌

Page 249: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌252

؟‌بگیر‌مادر...‌بگیر...یدید‌.ی‌گppیردرغبت‌پppول‌را‌م‌پیرزن،‌گویی‌بی

.ی‌کندسریع‌پنهان‌م‌اماماهر]صدیقه نم[به‌ چرا‌ پسرم؟...ی‌نشینی‌ ‌،‌

چیه؟کم‌بعد...‌میرم‌استانبول...‌هیماهر

.سکوتچی؟جمال

چه‌استانبولی؟صدیقهخورده‌بعد؟‌این‌دیگه‌از‌کجا‌دراومد؟‌هیطاهر‌هم‌شppد...‌شppه...‌نخواهد‌طppوری‌نمی‌اینماهر

ppبین،‌شppرش...‌بppه‌ازیآخppه‌کppش‌ماه‌این‌خدمت‌برگشته‌م...‌می ‌جوری‌دونین‌

‌و‌از‌سر‌کار‌نشستن‌هر‌روز‌هر‌روز‌بیناچاری‌از‌شما‌پول‌گرفتن‌یعنی‌چی؟

باالخرهصدیقه کاریی‌اما‌ یه‌ مشغول‌ روز‌ ‌ه‌.شی‌می

‌‌دولppتی‌و‌یهیچ‌اداره‌نppه،‌مppادر...‌دیگهماهر‌سppر‌کppه‌من‌شرکت‌خصوصppی‌نمونppده

‌تماس‌باهات‌باشم...‌می‌گن‌باشه‌نزده‌...‌نیسppت...‌نppه‌خppبری،‌نppهی‌گppیریمم

‌کاری...‌نیست...‌امppروز‌تppو‌پاسppگاه‌بppا‌رفیق‌با‌هم‌بppودیم..‌دسppتش‌درد‌نکنppه.

‌ره‌واسppه‌کلنجppار‌می‌خیلی‌وقتppه‌داره‌پا‌بکنppه...‌کمیسppر‌هم‌و‌من‌کppاری‌دست

‌نگهبان‌بppود...‌پیش‌خppودم‌بppا‌اسppتانبول‌‌رو‌کppه‌قppرارهیتمppاس‌گppرفتن...‌اون

‌پیppدا‌ش‌خppونه‌کار‌جور‌کنه‌تو‌واسه‌من‌کردن...‌وقتی‌شنید‌که‌قبppل‌از‌خppدمت

‌،‌گفتی‌کpppردمکpppار‌م‌هم‌تpppو‌چاپخونهباشه،‌حله...

اونجاصدیقه بمونی؟‌ می‌خوای‌ کجا‌ ‌پسرم،‌

Page 250: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

253|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

استانبوله...اوناماهر پیش‌ ‌کارگرای‌مجرد‌هستند...‌فعال‌

مونم...‌میگی‌جمال؟‌تو‌چی‌میصدیقهچی‌می‌تونم‌بگم؟جمالدن؟‌چقدر‌پول‌بهت‌میطاهراماماهر داداش...‌ بپرسم‌ ‌نتونستم‌

‌رفیppppppق‌گفت‌پppppppول‌خppppppوبی‌داداش‌...‌حppتی‌ناهاراشppون‌مجانیppه...ی‌گیریم

‌مادر...‌یه‌خورده‌بعppد...‌دوسppتام‌بppا‌یpه‌تppو‌رو‌مppا‌دنبالم...‌گفتن‌ن‌آتاکسی‌می

...ی‌کنیمبدرقه‌‌مبه‌این‌زودی؟جمالسوارماهر گاراژ‌ از‌ بابا...‌ زودی‌ این‌ ‌به‌

‌کنن...‌تا‌دیر‌نشده‌برم‌کppه‌می‌ماشینم‌بیppدار‌کنم...‌مویاا‌همخونه‌نشم‌مجبورم

‌کppار‌باشppم...‌فردا‌صبح‌هم‌که‌باید‌سر‌خppواد‌آمppاده‌کppنی،‌چppیز‌اضppافی‌نمی

‌مادر...‌یه‌دست‌لباس،‌حوله‌و‌همین...‌ی‌رفتمم‌وقpppppتی‌کpppppه‌داشpppppتم‌عین

‌رم‌مادر!...‌دیگppه‌خدمت...‌مادر!...‌می‌موضppوع‌بحث‌نکppنیم...‌اون‌به‌این‌راجع

‌رو‌آماده‌کن‌مادر...هکوچیک‌چمدونمصدیقه قبل‌ از‌ غذایی،ی‌گفتیکاش‌ الاقل‌ ‌،‌

چیزی‌واسه‌تو‌راه‌می‌ذاشتم..چیزیماهر راهیه‌ تو‌ نکنمی‌خورمم‌‌ دیر‌ ‌...‌

که‌بچه‌ها‌برسن...‌مادر...‌االنه‌.‌بppه‌اتppاقی‌آوردرا‌درم‌چمppدان‌صppدیقه‌اناراحت‌هسppتند.‌حت‌pp.‌بقیهی‌رودطاهر‌مدر‌حال‌گریه‌است.‌بیهان

پنج،ماهر همه‌ش‌ کجاست؟‌ استانبول‌ ‌مگه‌‌ش‌ساعت‌راهه...‌بعضی‌وقتا،‌آخppریش

Page 251: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌254

‌[ی‌بوسدبیهppppان‌را‌م]م...‌‌آهفتppppه‌هم‌می‌‌مناسppبی‌پیppدا‌بکنم،‌ی‌اگppه‌خppونهالانشا‌گppppppداری‌هم‌بیهppppppان‌را‌پیش‌من‌گاه‌...‌اونجا‌با‌تppو‌سppوار‌کشppتیی‌فرستیدم

‌‌دریppا‌هماشیم...‌می‌گردونمت...‌حت‌می...ی‌برمتم

جا‌خوردم،‌پسر...طاهر‌‌کppppppه‌گریppppppهی‌بیندرا‌م‌مppppppادربزرگش]ماهر

‌ون‌تppppو‌مگppppه‌هی‌ج‌خppppانی‌کنppppد[م‌دنیppا‌نه‌جایی‌کppه‌به‌گفتی...‌آدم‌باید‌نمی‌شppه‌د...‌بلکppه‌جppایی‌کppه‌سppیر‌می‌آمی

‌دنیpppا‌باشpppه،...‌مpppا‌کpppه‌تpppو‌آنکpppارا‌بهنیومدیم...

‌‌کppهی‌آیدماهر‌داخل‌اتاق،‌نزد‌صppدیقه‌م.ی‌دهدوسایل‌را‌داخل‌چمدان‌جا‌م

ری‌ماهر؟‌داری‌میعروسچاره‌ماهر دیگهیمگه‌ دارم؟‌‌ هم‌ ‌ای‌

‌خواد‌وسایل‌اضافی‌بذاری‌مppادر...‌نمی‌...‌گریppه‌نکنی‌کنیمآمد‌م‌و‌باالخره‌رفتدیگه‌مادر...

نمیصدیقه بکنم‌من‌ تحمل‌ رو‌ تو‌ دوری‌ ‌تونم‌پسرم...

‌می‌خppوام‌بppرم‌بمppیرم؟‌خیلی‌وقتppا،‌مگهماهر‌م...‌دیگppه‌منم‌نppاراحت‌آآخppر‌هفتppه‌می

‌چی‌رو‌نکن...‌بسppppه...‌تمومppppه...‌همهگذاشتی...

‌بذار‌یه‌دونه‌هم‌پلیور‌بذارم...‌کنار‌دریاصدیقه‌تو‌بپوشppون‌شه...‌خppوب‌سppینه‌سرد‌می

که‌مریض‌نشی،‌پسرم...‌وارد‌داالن‌‌و‌صpppدیقهعpppروسمpppاهر،‌

.ی‌شوندم‌می‌شمردهای‌داخل‌پاکت،‌مقداری‌را‌‌از‌پول]جمال

Page 252: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

255|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌[ی‌کندطرف‌ماهر‌دراز‌م‌و‌قسمتی‌از‌آن‌را‌بهبگیر...

یه‌داداشماهر پول‌خورده‌‌رفیق‌ داد..‌ ‌قرض‌دارم...

چقدر‌داری؟‌اینم‌بگیر...جمالهمینماهر بابا...‌ کار‌دارم‌ به‌ شروع‌ ‌که‌

بکنم...‌بهم‌مساعده‌هم‌می‌دن...میصدیقه معلوم‌داری‌ پسرم...‌ سفر‌ ‌ری‌

د!...‌آنیست‌که‌چی‌به‌سر‌آدم‌مینبودماهر کافی‌ اگه‌ مادر...‌ ‌کافیه‌

...ی‌خواستمم‌از‌بppیرون‌صppدای‌ماشppینی‌کppه‌نزدیppک

‌.‌بوق‌اتومبیppل.‌مppاهر‌ازی‌آید،‌می‌شودم‌می‌کنppدی‌‌ا.‌اشppارهی‌کندپنجppره‌نگppاه‌م

ی‌آیم.دارم‌میعنی‌‌بابا...تببوسمماهر‌‌مpppواظب‌خpppودت[ی‌کنددسpppتش‌را‌دراز‌م]جمال

باش...م]ماهر نزدیک‌ بیهان‌ بغلی‌شودبه‌ را‌ خواهرش‌ ‌.‌

‌ی‌پیشppم‌بیهppان...‌آ‌می[ی‌بوسد‌و‌ممی‌کندگریه‌نکن‌دختر،‌گریه‌نکن...

‌‌را‌از.‌صدیقه‌کppوزهی‌بوسد‌را‌معروس‌.‌مpppاهر،‌طpppاهر‌را‌بغpppلی‌کندآب‌پpppر‌م

.ی‌مانند.‌کمی‌به‌همان‌حالت‌می‌کندمشه،‌پسر...‌اصال‌باورم‌نمیطاهرم]پیرزن گریه‌ بای‌کند[زارزار‌ پسر‌ ماهرم...‌ ‌‌

‌دل‌و‌جppرأت‌خppودم...‌کم‌منppو‌واسppهمستراح‌کول‌نگرفتی.

‌فردا،‌جون...‌فردا‌پس‌خان‌مونهه‌وظیفماهرگیرن...‌‌ما‌هم‌ما‌رو‌کول‌مییبچه‌ها

درم]پیرزن پول‌ بغلش‌ رای‌آورداز‌ مقداری‌ ‌.‌‌اینو‌بگیر‌پسرم...[ی‌شماردم

Page 253: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌256

جون...‌پول‌دارم‌خانماهرمن...پیرزن مرگ‌ گفتم‌ بگیر...‌ من‌ ‌مرگ‌

‌تppو‌‌این‌رو‌جداگونه[ی‌گیردماهر‌پول‌را‌م]‌کی‌یاین‌جیبت‌بppذار‌پسppرم...‌اگppه‌اون

‌پولت‌رو‌زدن،‌الاقل‌این‌پیشت‌باشه...‌بیppا‌یppه‌بppار‌دیگppه‌ببوسppمت...‌شppاید،

شاید...‌شاید‌دیگه‌منو‌نبینی...جون؟‌این‌چه‌حرفیه‌خانماهر

‌جppppppppppونی‌واسppppppppppیگه‌د[جppppppppppppدی]پیرزن‌‌این‌زمستون‌روی‌کنمنمونده...سعی‌م

‌سر‌برسونم...اگه‌دیگه‌لنگون‌به‌هم‌لنگندیدمت‌حاللم‌کن...

‌جون...‌تو‌هم‌منو‌حالل‌حالل‌باشه‌خانماهر.کن..

حالل‌باشه‌پسرم...پیرزن‌مppادر‌و‌پسppر‌.ی‌آیدماهر،‌نppزد‌صppدیقه‌م

‌.‌مدتی‌ازی‌گیرندهمدیگر‌را‌در‌آغوش‌م‌.‌بار‌دیگر‌از‌بppیرون،..ی‌شوندهم‌جدا‌نم

.می‌آیدبوق‌ماشین‌صدای‌برم]ماهر را‌ خدا[ی‌داردچمدان‌ به‌ ‌‌

می‌سپارمتون...‌.‌پشت‌سرش‌صppدیقه‌آبی‌رودبیرون‌م

‌.‌بقیppه‌بppا‌چشمانشppانی‌ریppزدکppوزه‌را‌م‌گر‌روشppن‌شppدن‌و‌راه‌افتppادن‌نظppاره

‌نیز‌به‌پنجره‌ماشین‌هستند.‌حتی‌پیرزن‌نزدیک‌شده‌است.‌حتما‌اتومبیل‌حppرکت‌کpppرده‌اسpppت‌کpppه‌بقیpppه‌دسpppت‌تکpppان

.ی‌دهندمخیر‌پیش...پیرزن

خدا‌از‌چشم‌بد‌نیگرش‌داره...صدیقه‌.‌مpppppدتیی‌گردندسpppppرجای‌خpppppود‌برم

.ی‌نشینندسروصدا‌م‌بی

Page 254: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

257|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌شو‌یه‌سبد‌هیزم‌و‌یه‌شو‌طاهر...‌پا‌پاجمالسبد‌زغال‌بگیر‌بیار...

.ی‌شودطاهر‌حاضر‌م‌...‌تppا‌یppادمی‌رممن‌فppردا‌صppبح‌زود‌م

‌خونppه‌رو‌بهت‌بppدم...‌نرفتppه،‌این‌کرایه‌بگیر...‌شماره ‌حساب‌هم‌هست...‌حتما

‌به‌حساب‌بریزی‌ها...‌خppودت‌می‌دونیکه...

صبحطاهر فردا‌ بابا...‌ راحت‌ ‌اولین‌خیالت‌‌کppارم‌همینppه‌کppه‌پppول‌رو‌بppه‌حسppاب

‌‌پول‌رو‌نیگppر‌دار...[عروسبه‌]بریزم...‌‌فردا‌یادم‌بنداز...‌پیش‌من‌نباشه‌بابا...

یه‌وقت‌دیدی‌طوری‌شد...‌،ی‌گppیرد‌پppولی‌را‌کppه‌از‌جمppال‌معروس

‌...ی‌گذاردبرد‌و‌در‌بوفه‌ممی‌داخل‌اتاق‌‌طاهر‌پولی‌را‌که‌از‌پدرش‌گرفته،‌داخل

‌خpppppارج‌که‌.‌درحالیی‌گpppppذاردجیبش‌می‌شود:م

دیر‌نکن...جمال[ی‌شودخارج‌م]...ی‌کنمدیر‌نمطاهر

‌کppه‌بppرادرش‌خppارج‌محض‌این‌به‌بیهppان‌.‌بقیpppهی‌رود،‌جلpppو‌پنجpppره‌می‌شpppودم

‌سروصدا‌نشسته‌اند.‌همه‌در‌همچنان‌بیفکر‌فرورفته‌اند.

‌‌از‌وقتی‌که‌شیخ‌اومده[آرام‌به‌جمال]صدیقهو‌رفته،‌دیگه‌خیره‌نشده...

دونی‌چند‌نفر‌رو‌شفا‌داده؟‌میجمال‌ازدواجش‌‌هم‌واسهیدیگpppppه‌مشpppppکلصدیقه

...نیستال.انشاجمال

خدا‌خیلی‌پسر‌خوبیه...ه‌رفیق‌بصدیقه‌چی‌بpppppه‌قسpppppمت‌آدمی‌بنpppppده،‌همه‌تهجمال

Page 255: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌258

[سکوت]‌.صدیقه‌زنن...‌زنن...‌دارن‌می‌‌دارن‌می[ناگهان]بیهان

.زنن‌دارن‌می.ی‌دوندهمه‌با‌هم‌به‌طرف‌پنجره‌م

حمید!صدیقهمه.ستیکی‌هم‌ر‌اونجمال

‌محض‌اینکpppه‌بیpppل‌را‌.‌بهی‌جنبدجمpppال‌م‌.‌پشppتی‌دودطppرف‌کوچppه‌م‌،‌بهی‌قاپدم

‌‌و‌بیهppانعppروسسرش‌صدیقه.‌پppیرزن،‌‌دستپاچه‌و‌مضطرب‌هستند.‌گلین‌هم‌به

‌از‌.‌صدای‌بلند‌داد‌و‌فریppادی‌دودبیرون‌م‌.ی‌دود.‌بیهppان‌نزدیppک‌در‌می‌آیدم‌بppیرون

‌دنبالش‌جمppال‌و‌جلوتر‌از‌همه‌طاهر‌و‌به‌...‌صppدیقهی‌شppوندوارد‌مدوان‌دوان‌‌بقیه

‌طاهر‌غppرق‌.‌سر‌و‌صورتی‌بندددر‌را‌م‌.‌جمppالی‌لرزددر‌خون‌است.‌دستانش‌م

‌،عppروساز‌پشppت‌در‌را‌گرفتppه‌اسppت.‌‌ی‌کندطاهر‌را‌می‌نشاند.‌صدیقه‌سppعی‌م

سر‌و‌روی‌پسرش‌را‌تمیز‌کند.ال.انشابشکنه‌دستاشون‌صدیقه‌‌کجppppایی[تpppppا‌حpppppد‌امکان‌از‌نزدیک]حمید‌صدای

‌پسر؟‌کجا‌در‌رفppتی؟‌بیppا‌بppیرون‌بینم...‌شppی؟...‌ری،‌مppرد‌می‌آتنها‌کppه‌گppیر‌می

‌سppگ...‌یاال،‌حاال‌بیا‌بppیرون‌بppبینم...‌تولهابله...

‌ی‌کندطpppppاهر‌چنpppppد‌بpppppار‌سpppppعی‌م‌رهppppایش‌العملی‌نشppppان‌دهppppد.‌عکس

.ی‌کنندنمنزدیک]رستمصدای‌ ‌‌ولش‌کن‌حمیدخان...[از‌

‌رفته‌زیppر‌دامن‌زنش‌قppایم‌شppده...‌بیppابیرون‌ببینم‌احمق...

روحمیدصدای‌ مردا‌ ادای‌ داشتی‌ که‌ ‌صبح‌‌...‌حاال‌هم‌مرد‌بppاش‌بppبینمی‌آوردیدرم

Page 256: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

259|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌مرتیکه...‌بیا‌بیرون‌ببینم...‌بیا‌بppیرون...یاال...

.ی‌کنند‌به‌در‌وارد‌مییاز‌بیرون‌ضربه‌هابیا‌بیرون‌پسر...حمیدصدای‌مگه‌مرد‌نیستی‌پسر؟رستمصدای‌بیا‌بیرون...حمیدصدای‌بیا،‌ببینم‌کی‌چند‌مرده‌حالجه...رستمصدای‌اال...‌بیا‌بیرون...یحمیدصدای‌

.ی‌برندطاهر‌را‌به‌اتاقش‌محمید‌پسرم...جمال

بیاد...‌بیاد‌بیرون...حمیدصدای‌قربون‌چشمات‌برم‌من...جمال

پسرت‌مگه‌مرد‌نیست؟حمیدصدای‌کار‌رو‌بزرگش‌نکنین...جمال

پیدا‌بکنه،‌اگه‌نمیرستمصدای‌ بیخ‌ ‌خوای‌کار‌بندازش‌بیرون...

‌طppاهر‌حppال‌و‌روز‌صppورتش‌را‌در‌آینppهدیده‌است.

بیا‌بیرون...حمیدصدای‌‌پسر؟‌بیا‌بیرون...یفه‌ایمگه‌ضعرستمصدای‌

‌روی‌زمین‌می‌افتppد.‌زمppانناگهان‌بیهان‌واقعی‌بیماری‌صرع‌آغاز‌شده‌است.

پیاز‌بیارین...‌پیا...ز...صدیقه‌جز‌طppاهر‌حشت‌باری‌بهوسراسیمگی‌و‌

‌که‌از‌دهppان‌بر‌همه‌حاکم‌است.‌درحالی‌بیهان‌کف‌بیرون‌زده،‌بر‌روی‌زمین‌تقال

‌پیpppاز‌را‌جلpppوی‌بیpppنی‌.‌صpppدیقهی‌کندم‌طppاهر‌.ی‌کندو‌گریppه‌ممی‌گیرد‌دخترش‌

‌دار‌را‌سروصppppدا‌چppppاقوی‌ضppppامن‌بی‌‌ی.‌در‌زیpppر‌نگpppاه‌وامانpppدهی‌داردبpppرم

‌.‌حمید‌بppه‌جلppوی‌جهدم‌به‌بیرون‌دیگران

Page 257: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

|‌جدال‌کور‌260

‌.‌طpppاهر،‌حمیpppد‌را‌گpppیری‌دودصpppحنه‌م‌چppیز‌انداختppه‌و‌او‌را‌چppاقو‌می‌زنppد.‌همه

‌گویی‌در‌عرض‌چند‌ثانیه‌رخ‌داده‌است.‌.ی‌شppودطppاهر‌چppاقو‌در‌دسppت‌وارد‌م

.ی‌لرزدم.سکوت

‌صppرع‌بیهppان‌ادامppه‌دارد.‌رویppدادها‌مثppل‌نظpppر‌‌یpppک‌فیلم‌بهیتصpppاویر‌آهسpppته‌

.ی‌رسدمبه]پیرزن را‌ م‌چشمانش‌ باال‌ خدایا[ی‌گیردسمت‌ ‌‌

‌مگه‌از‌تو‌چی‌خواستیم؟...‌گرمایی‌کppه‌‌کpppppppهییمون.‌سpppppppرمادنسpppppppوزون

‌بpppا‌سpppردی]؟‌اینهنلرزونppدمون.‌غppیر‌از‌‌مون،د‌گرمpppایی‌کpppه‌نسpppوزون[بیشppppتر

‌سرمایی‌که‌نلرزوندمون...‌گرمایی‌کppه‌مون...‌سppppppرمایی‌کppppppهدنسppppppوزون

‌دیگppppر‌صppppدایش‌شppppنیده]نلرزونpppدمون..[ی‌شودنم

:‌نگارش‌اول1972آنکارا/‌:‌نگارش‌دوم1987استانبول/‌:‌نگارش‌سوم1997استانبول/‌

Page 258: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

نویسنده‌با‌گفت‌وگو

‌در ،ی‌آمدم استانبول در سنگینی برف که پارسال‌در جوجن‌اوغلو تونجر با یخبندان و سرد هوای آن

‌در واقع بویTTوت میتTTوس انتشTTارات در اتTTاقش‌داغی ‌یمصTTاحبه سTTیم،قت میدان سویی،‌گوموش

دادیم. انجام‌تئTTاتر که می‌دانیم تئTTاتر، اهTTالی عنTTوانه‌ب همه

‌از نیست.‌یکی کارگردان و بازیگر از عبارت فقط‌بازیگر کنار در ،ینمایش هر اجرای در مهم عناصر

‌گTTTوی‌واسTTTت.‌گفت نمایشی متن کTTTارگردان، و‌از یکی که جوجن‌اوغلو تTTTTونجر اسTTTTتاد با حاضر‌افتخTTTTTTارآمیزترین و ی‌تTTTTTTرینمردم ،ینمهم‌تر

‌ی‌آیدم حسTTاب‌به ترکیه معاصر نویسان‌نمایشنامه‌گونTTTاگونی کشTTTورهای در یشTTTی‌اشنما آثTTTار و

‌گیری‌چشم استقبال با و درآمده اجرا به و ترجمه‌یژگی‌هTTایو پTTیرامون است گپی شده، مواجه هم‌معاصر تئTTاتر بر حTTاکم شرایط و موفق اجرای یک

‌جTTTTTTTTTTوان نسل به وا یه‌هایتوصTTTTTTTTTT و ترکیهنویس.‌نمایشنامه

15/1/2008 ،توپ تور جان اسماعیل‌چگونه هسTTتید، داری‌کتاب التحصیل‌فارغ شماشدید؟ نویسی نمایشنامه یعرصه‌ وارد

Page 259: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

‌از تقلید کردم.‌با آغاز دبیرستان های‌سال از را نوشتن‌.‌حppتیی‌نوشppتمم طنزآمppیز یت‌هppایحکا ،نسppین عزیز‌آمpppاده را یتیحکا هفتpppه، هر ادبیpppات هpppای‌کالس سر‌به تئppاتری بخوانم.‌بعppدها، کالس ‌یجلو در تا ی‌کردمم‌نppام با دولتی، یتئاترها مجموعه آوردند.‌از‌«چوروم»

‌را تئاتر من بار، نخستین جوانمرد«‌برای »کوراوغلوی‌دبیرسppتان آمppوز‌دانش هنppوز که دیppدم.‌وقppتی آنجا در

‌بppرای که شppدم.‌زمppانی تئاتر یفته‌یش گونه‌این و بودم‌کردم، مکان‌نقل نکاراآ به دانشگاه، در تحصیل یادامه‌

‌بppودم.‌با شppده تئاتر قرص پروپا و ثابت تماشاگران از‌اسppت، مواجه یئخلpp با تئppاتر یعرصppه‌ که گفتم خودم‌طنزآمppیز، های‌حکایت یحوزه‌ در داشتم اعتقاد چراکه‌سppال در هستند.‌سppپس فتح و...‌غیرقابل نسین عزیز‌سpppال در و کpppور جpppدال یشpppنامه‌امنما ‌اولین1972‌اجppppرا‌به هم‌سر‌پشت که نوشppppتم را معلم‌1973

‌چppppاپ‌به تئppppاتری یمجله‌ا اسppppتانبول درآمدنppppد.‌در‌سppلوی سppچکین جیلزاوغلppو، تppانژو حضور با ی‌رسیدم

‌هم فرسpppتادم.‌آن‌ها آنها بpppرای را کpppور جpppدالو...‌‌ppp کوکنppار »آرگppون تئppاتر به مرا یشنامه‌ینما الفور‌فی

‌بpppازیگران بودنpppد؛ اویسpppال«‌فرسpppتاده پک سpppونا‌کردند تمرین را متن آنجا در موقع همان‌«اوسکودار»‌که ،معلم یشppنامه‌ینما آن پی آوردنppد.‌در در اجرا‌به و‌تمرین دولتی، تئاتر در بودم، نوشته هفته یک عرض در‌متوقف سppیزدهم اجppرای در که درآمد اجppرا به و شد

‌:‌»اینی‌گویدم جppایی در معلم ‌ینمایشppنامه شppد.‌در«.ی‌شودنم سرشان چیزی هم ما سران

‌بppود. نشسppته پppرورش و آموزش وزیر من، مقابل‌کppار‌به مشppغول کارمند عنppوان‌به آن، کنppار در هم من

‌«‌وی‌کppنیم توهین ما به داری گفت:‌»تو من بودم.‌به‌آغppppاز کردنppppد.‌این ممنppppوع را اجppppرا بعppppدش روز

‌من نویسی‌نمایشنامه بpppود.‌بعد من نویسی‌نمایشنامه‌کppار به من بلکه نشppد، متوقف درواقع ؛رسppید آخر به

‌روی‌به من آثpppppار جا‌هیچ در اما دادم، ادامه نوشpppppتن

Page 260: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

263|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌اسppت.‌اگر شppکل همین به کارها نppرفت.‌این صppحنه‌تئاترها یهمه‌ بگppیرد، قرار سیاه لیست در کسی اسم‌نکنیppد. اجppرا و کار را آدم این آثار که ی‌کنندم مطلع رانیامدند. در اجرا‌به نحو همین به ‌آثارم1984 سال تا

‌یا ی‌نویسTTیدم سTTیاقی و سTTبک چه در بیشTTتر؟ی‌بینیدم یک‌ترنزد طرزی چه به را آثارتان‌سیاه طنز یدربردارنده‌ و رئالیستی من، آثار مجموعه

مسppتق و بالواسppطه ،رنگppرز هستند.‌شppاید ‌کppار یک یما‌سرراست کمدی یک هم همان اما بیاید، نظر به کمدی

من یشنامه‌هاینیست.‌نما تام و ‌مسppائل القppاگر تماماهستند. اجتماعی

؟یدرفته‌ا صحنه روی بازیگر عنوان‌به حال‌به‌تاpppار کیpppدابیامرز بpppاتری گیل‌دیلی آونی رفته‌ام.‌خpppتئ‌

‌داشpppتند آنکpppارا گیpppل.‌در‌دیلی آونی تئpppاتر داشpppت؛‌بسیار نمایش .‌اینی‌کردندم اجرا را سرخ یفانوس‌ها

‌در کاپیتppان یک ‌یدربppاره اسpppت.‌داسppتان توجه‌قابل‌و عمppومی یخانه‌ها فppرم که است محیطی و یونppان

‌هم را نppوا‌بی زنppان یشppنامه‌ینما دارد.‌من پppرجمعیت‌‌یدربردارنppده کلی طppور‌به اما نوشppتم، آن تppأثیر‌تحت

‌از یکی شpppب، هسpppتند.‌یک متفpppاوتی موضpppوعات هم نیامد.‌من بازیگران ‌داشppتم. حضppور آنجا در مرتبppا‌باشppppم. بر از را متن که بppppود شppppده بppppاعث همین

‌صppحنه. روی بppرو »تو‌گفت: آونی آقppای خppدابیامرز‌.«یی‌آمی‌بر عهppده‌اش از هسppتی، تیppپی‌خوش جppوان‌ی‌تppوانمنم احتpp هم را همppان بppود.‌االن کppوچکی نقش ‌که بppود آکppوا سppاواش زمppان بیppاورم.‌آن یppاده‌ب تمامppا‌وا را نقش .‌آنی‌کندم بppازی ها‌سppریال در اکنppون‌هم

‌اجppرا‌به را خppودش بppود نتوانسppته که ی‌کppردم بppازی‌بردنpppppد.‌اما صpppppحنه روی زور‌به برسpppppاند.‌مpppppرا

‌ی‌دانسppتمبppود.‌نم ی‌امزنppدگ یلحظه‌ دهشppتبارترین‌جppایی بازی حین است.‌در سختی کار قدر‌آن بازیگری‌نجاآ را هایم‌دست که ی‌کppردمنم پیppدا هایم‌دست بppرای

و پpایین آمدم هم بگذارم.‌بعد و گفتم:‌اصpال ‌دیگر ابpدا

Page 261: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یسندهنو با |‌گفت‌وگو 264

‌شبی پیش، سال چهار ارفت...‌حت نخواهم صحنه روی‌از یکی که تئppاتری در پریppدم، خppواب از کppابوس یک با‌بpppازیگران از یکی ،ی‌شدم اجpppرا من یشpppنامه‌هاینما

‌می‌گوینppد: من به که دیppدم خواب بود.‌در شده مریض‌.کpنی« بpازی باید هم خودت ینوشته‌ا خودت را »متن‌برابر پریpدم...‌در خواب از ترس با که ی‌خورمم قسم‌سppخنرانی ی‌تppوانمم آدم هppزاران مقابل در و جمppع،است. متفاوتی امر بازیگری اما بکنم،

بکنید؟ فکر کارگردانی به که شده حال‌به‌تا آیا‌بppار اولین طppور!‌بppرای‌همین هم کppارگردانی به‌راجع

‌داد.‌مppرا کppارگردانی پیشppنهاد من به کوروچ بوزکورت‌دارم. دوست خیلی را او هم من دارد، دوست خیلی‌بppودم.‌حppدود کppرده تقدیم او به را رنگرز یشنامه‌ینما‌زمان آن کردیم.‌در کار هم با موسسه یک در سال ده‌کpppار سpppال ده ادبی، یته‌یکم در دولpppتی یتئاترها در

‌آنتالیا دولppتی تئppاتر مرا یبینوا زنان کردیم.‌نمایشنامه‌خppودت گفت:‌»چppرا بوزکppورت بppود.‌آقppای خریppده

‌نباید نیسppت، من گفتم:‌»کppار‌؟«ی‌کppنینم کارگردانی‌اجppرای بppرای گفت:‌»اما.‌کppرد« یتقا هم با ار کارها‌کppارگردانی مشppکل با که جppایی تppو، یشppنامه‌هاینما

‌مسppئولیت این قبppول با ی‌تppوانیم ،ی‌شppودم برخppورد‌و نویسنده اگر من نظر ‌به.کنی« حل را لهأمس سریع

‌مطلppوبی و خppوش صppورت باشppد، نفر یک کppارگردان‌دینچر من خppوب خیلی دوست مثppال عنppوان‌نppدارد.‌به

‌کppرده کppارگردانی را خppودش آثppار کلی طppوره‌ب سومر طppور.‌من‌همین هم صppابونجی بشppار‌اسppت. ‌تمامppا‌کppردم.‌گفتم: رد بنppابراین و هسppتم کppار این مخppالف

»من .نیستم« بلد کارگردانی اصال‌ماتروشکا ‌ینمایشنامه برلین تئاتر گروه آلمان، در

‌قابل پppول اینجا بppود.‌گفتنppد:‌»ما کppرده انتخppاب را‌خودتpppان پpppرداخت.‌اگر خpppواهیم شpppما به تpppوجهی

‌خppواهیم پppرداخت را آن برابر بکنید.‌دو هم کارگردانی‌هم .«‌بpppازی‌کنمنم کpppارگردانی گفتم:‌»من‌کpppرد.«

Page 262: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

265|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

نپذیرفتم... دوباره ومن کردند اصرار بسیارحق ‌بدهppد. انجppام را خppودش کppار باید یکس هر یقتا

‌نشpppود. سوءبرداشت ،ی‌کنمم فکر متفpppاوت االن اما‌در دارم نیست.‌دوست خودم آثار کارگردانی منظورم

‌آسیسppتان عنوان‌به یحرفه‌ا و جدی کارگردان یک کنار‌و آمppاده نمایشppنامه یک چگونه که بppبینم و بکنم کppار

‌نویسppنده مقppام در ی‌کنمم .‌فکری‌شppودم کppارگردانی‌نوشppته داشت.‌نمایشنامه خواهد برمتن بسیاری تأثیرشود. اجرا که ی‌شودم

‌حTTدی چه تا باید کTTارگردان و نویسTTنده ارتباط‌چقTTدر کTTارگردان یک مثTTال عنTTوان‌به باشTTد؟

بکند؟ اعمال تغییراتی متن روی بر ی‌تواندم که داریم کارگردان کی ‌تمppرین ،ی‌گیردم را متن صرفا‌عرضه مخppppاطب به را قبppppول قابل کppppاری و ی‌کندم‌اسppppت.‌اما طppppبیعی امر یک این من نظر‌.‌بهی‌کندم

‌نآ به چppیزی ،ی‌گیردم را متن که داریم هم کارگردانی‌مخppppاطب تحویل و ی‌بخشدم زینت ،ی‌کندم اضppppافه

‌از هایی‌قسppمت ااسppت.‌حتpp العppاده‌فوق .‌اینی‌دهدم‌را الزم تأکید نحppوی‌به ولی نگاشته نویسنده که را متن‌به سpppپس و ی‌کندم رو و کpppرده پیpppدا نداشpppته، آن بر

‌هم کpppارگردانی روش .‌یکی‌دهدم انتقpppال مخpppاطب‌اهمیت شppیوه این اسppت.‌در ترسناک بسیار که هست

‌از دسppته اسppت.‌این کppارگردانی با بلکه نیست متن با‌و می‌کنند زایل و محو هم را شکسپیر احت ها‌کارگردان

‌مثال طوره‌.‌بی‌کنندم عوض هم را قهرمان‌ها جای احت‌نمppایش که دارم ماتروشppکا نppام‌به یشppنامه‌اینما من

‌این به است.‌کارگردان جذابی و گرم بسیار ‌‌یدونفره‌بppود.‌تیppپی کppرده اضافه هم را سومی فرد نمایشنامه

‌عppادت نppادان.‌من فرد یک شخصیت.‌یعنی دو کنار در ندارم ‌کارگردان به را چیز‌بروم.‌همه تمرین سر اصوال

‌.ی‌کنمم سppره‌یک را تکلیفم کppار اول .‌ولیی‌سppپارمم‌و ترفند با اما کن نقل را نمایشpppنامه می‌گpppویم:‌»این

‌را چیزهpppایی اگر بیpppارای، را آن خpppودت تمهیpppدات

Page 263: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یسندهنو با |‌گفت‌وگو 266

‌نمایش یآدم‌ها یساحت‌ها به بدهی، تغییر ی‌خواهیم‌از قبل روز «...‌یکی‌کppنیم زایل را متن واال کن، فکر‌را وجppودم تمppام تppرس رفتم، نمایش دیدن به که اجرا

‌شppده نفر سه افppراد گفتم، که طور‌فراگppرفت.‌همppان‌بppppود. شppppده اضppppافه تیپ یک فppppرد، بودنppppد.‌یک

‌ت.‌دراسpp ها‌شخصppیت از متشppکل من یشنامه‌هاینما‌آن و ی‌کppنیم اضpافه را سpومی بود.‌فرد نفر سه آنجا‌یک های‌سppppppاحت نpppppدارد.‌دارای ژرفی و عمق هیچ

‌و... نوشpppیدنی بpppازیگران نیسpppت.‌بpppرای شخصpppیت‌را او نحppوی به باید باشد.‌اما ی‌تواندم هم .‌آنی‌آوردم‌و است متن از جppزوی انگppار که بppدهی قرار صحنه در

‌اگر بیایppد.‌شppاید نظر‌به شppدهه‌وصل ‌یقطعه مثل نباید‌نوشppیدنی یا ی‌کردم جا‌جابه را دکور لحظه، در فرد آن‌،ی‌گشتم بppالش دنبpppال‌به بppازیگر وقppتی یا ی‌آوردم

‌صppحنه آن عوامل از که انگppار یعppنی ،ی‌آوردم بppالش‌بسppیار کppار کppارگردان .‌آنی‌افتppادم جا بهppتر اسppت،‌و حیpات زمpان در آدم بود.‌گفتم:‌»این کرده اشتباهی

‌را آثppارم کppارگردانی یاجppازه‌ دیگر من مppرگ از پس‌متن پیغppام متوجه کارگردان‌ها از دسppته نppدارد.«‌این

‌دقیق ی‌توانندنم را آن محتppوای و .‌اندیشهی‌شppوندنم‌اثر نمایشppppppppppppppنامه، آن که ی‌پذیرند.‌مکنند تحلیل‌خودشppان ذهنیppات اسppاس بر اما ،ستا ای‌العاده‌فوق

‌و هpppppوس .‌چراکهی‌کنندم بازنویسی را آن دوبpppppاره‌دسppppته این دارنppppد.‌من نویسppppندگی یوسوسppppه‌ مسئله ندارم.‌این دوست را ها‌کارگردان ‌معضل واقعا

‌هم دنیا سppطح در اصل است.‌در مهمی و جدی بسیار‌ی‌خpppوانیم چه‌هرآن که‌اسpppت.‌این جpppدی معضل این

‌پی کارگردانی یه‌یپا بر باید را چیز‌همه و ندارد اهمیت نمایشی متن با مواجهه عpppنیی این ؛بریpppزی ‌با صpppرفاکارگردانی. مفهوم و دغدغه‌دالیل یppافتن است.‌در خطیری امر این من نظر‌به‌تو حق این کالم یک می‌افتم.‌در زحمت به مسppئله این

‌نمونppه، طppوره‌بppدهی.‌ب یریppتغ را متppنی که‌این نیسppت،

Page 264: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

267|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌.ی‌کppنیم تppراژدی به کمدی از متن ژانر تغییر به اقدام کارگردان‌ها نوع این با من .ی‌کنمنم کار ابداTTTنامه کیTTTیاتی چه نویس‌نمایشTTTباید خصوص‌

باشد؟ داشته‌و معلوم و روشن مواقعی در قطع، طوره‌ب لهأمس این‌‌یتوسppعه و کppردن روز‌به با ارتبppاط مppداوم، طppوره‌ب

‌مسppائل، با باید نویسppنده این، کنppار دارد.‌در نویسppنده‌تدریس هم نویسی‌نمایشنامه کند.‌من برخورد آگاهانه

‌مسppائل که است سppال شppانزده درس، این ،ی‌کنمماست. آموخته من به زیادی‌دنیpppا، سpppطح دارد.‌در علمی یجنبه‌ یک کpppار این

‌تعppداد اما اسppت، شppده نوشppته نمایشppنامه ده‌هppاهزار‌تجppاوز عppدد صppدوپنجاه ppp صد از خppوب یشنامه‌هاینما‌ینقطه‌ باید کppppppردم فکر صppppppورت‌این .‌دری‌کندنم

‌یppppافتم.‌این را آن و باشد آنها یهمه‌ بین مشppppترکی‌از خppوب یش‌هppاینما هسppتند؟ ها‌کppدام مشترک نقاط‌طppور‌برخوردارنppد.‌همین درست و منسppجم یمتن‌ها‌سه هسpppتند.‌این جهpppانی یتم‌ها و شخصpppیت دارای

‌و میلر آثppار که ی‌بینیدهسppتند.‌م مهم بسppیار عامppل،‌وقت‌ماند.‌آن خواهند هم زنده و هستند زنده شکسپیر

‌اندوخته را خppود تجربیppات نویسppنده، عنppوان‌به تو اگر‌سه این ،ینوشppppته‌ا که یشppppنامه‌هایینما در و باشی‌نppاموفق که نppدارد امکppان باشppی، کرده لحاظ را مورد‌از تاپانزده‌ که دارم نمایشنامه بیست‌وسهباشی.‌ بوده‌مثppال عنppوان‌به هسppتند، مانppدگار و شppمول‌جهان ها‌آن

‌در فقط ماناسppت؟ کجا نیسppت.‌در مانا کppور جppدال‌،ماتروشppکا اسppت.‌اما غیرممکن دیگر جای ترکیه.‌در

‌و... نیزان ،گوارا‌چه ،کاله ،نوا‌بی زنان ،بست‌بن ،بهمنهستند. ماندگار جا‌همه در‌با امTTروزه تTTرک، نویسTTندگان با مواجهه در آیا؟ی‌شویمنم رودررو یئخل

‌نیسppت، درست نویسppندگان مppورد در من نظر اظهppار‌که یاست.‌زمان گریزناپذیر باره‌این در هم صحبت اما

Page 265: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یسندهنو با |‌گفت‌وگو 268

‌در زیppادی نویس‌نمایشppنامه که ی‌گفتندم زیppادی افppراد‌.‌امای‌دادمم نشpppان العمل‌عکس من نpppداریم، ترکیهحق که‌این آن و شppدم چیزهppایی متوجه بعppدها ‌هم یقتppا‌آنها تعppداد هم دنیا در اصل نیسppت.‌در زیppاد آنها تعppداد‌مریکاا و روسیه روم، تئاتر سمت‌به نیست.‌وقتی زیاد‌و ی‌شppوندم برجسppته نویس‌نمایشppنامه چند ،ی‌رویم

‌ترکیه در متأسpppppppppppppppppفانه و ی‌مانندم همان‌ها تنها‌بایسppته و مطلوب تراز و مقیاس در نویسی‌نمایشنامه

‌امکppان بppرود، پیش شرایط این با هم ندارد.‌اگر وجود‌کند بسppیار روند این داشت.‌چون نخواهد وجود نیز آن.ی‌رودم پیش بد گاهی و

‌بpppاوری غیرقابل انقالب بعpppد، ‌به1960 سpppال از‌و تppاریخ زبان، دانشکده وارد پذیرفت.‌افرادی صورت‌دادنppد.‌در نویسی‌نمایشنامه آمppوزش و شدند جغرافیا

‌شppدند. عرصه وارد ینویسندگان جدی طورة‌ب موقع آن‌هر و آسppنا اورهppان نسppین، عزیز جودت، ملیح قبیل از

‌اورهان فقط ها‌این بین .‌دربرسد انفکرت به که کسی‌کمی که معیارهایی ماند.‌اما باقی اثر سی‌وپنج با آسنا‌ما فرهنگ هسpppتند.‌در مهم بسpppیار بpppردم، اسم قبل‌محکم و درست قصppppppه‌ها و ها‌حکایت کل طppppppوره‌ب

‌نیستند. شخصیت و جهانی مضامین دارای اما ،هستند‌و تأمل قابل بسیار باره‌این در دنیا موقعیت من نظر‌به

‌و ستانبلغار تئاتر امروزه مثال، عنوان‌است.‌به خوب‌تحpppول .‌دنیااست ین‌هابهتر از یکی اروپا در رومpppانی‌بعد ‌به1990 سppال .‌ازی‌گppذاردم سر پشت را بزرگی‌تحppول و تغیppیر شppده‌اند.‌عصر زیppرورو معیارها تمppام‌نویسppندگان و است بppزرگی فرصت نویسppندگان برای

‌ما در ه‌چpppp.‌آنی‌آورندبرم سر دوره‌ها این در بppppزرگ‌تغییر سر بر بحث بلکه نبود، تحول و تغییر افتاد، اتفاق‌بppود.‌یعppنی جهppانی تغیppیرات براسppاس آداب در روش‌به نویسندگی سطوح تمام خودی...‌در فرهنگ نابودی‌جppایزه پppاموک اورهppان اسم به بود.‌فردی گونه همین‌بppازگو را چppیزی خppام، و محتppوا‌.‌بیی‌بppردم را نوبل

Page 266: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

269|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌بpppppppppرای ینویس‌pppppppppپیش و تجربه هم اثر ؛ی‌کندنم‌.‌اینی‌شppوندم رو تجppربی آثppار گونه‌.‌اینیشنوشته‌هااست. نمایان بیشتری شدت با تئاتر در وضعیت

‌مالحظه ،ی‌خوانیدم را شکسpppپیر آثpppار که زمpppانی‌دیگppری از متفppاوت چقppدر ها‌آن از هرکدام که ی‌کنیدم

‌مکبث در‌دارنpppppد. مختلفی اقسpppppام یعpppppنی استppppppهملت در ،یله‌اأمس ppppppاتللو در و دیگر یله‌اأمس‌ppاوت‌تر ‌یلهأمسppازگو را یمتفppاینی‌کندم ب‌. ppلهأمس‌‌وفppانت و دوازدهم شبهست.‌ نیز ی‌هایشکمد شامل‌طppرف هر محاصره با هستند.‌نویسنده جداگانه آثاری‌که است خppاطر این به شکسppپیر .‌بزرگیی‌آیدم پیش‌و اصppطالحات تعppابیر، توانسppته که است یسppنده‌اینو

‌را چیزی آن هر راستی‌به و خود مردم های‌المثل‌ضرب‌و ی‌شpppودم قلمpppداد فکر و اندیشه مبنpppای و پایه که

‌عمل و ظهppppppور ‌یمنصه به را معیارها آن تمppppppامی‌انجppام خppود ذکppاوت و وقppوف با را کار این برساند.‌او

است.‌نه داده ‌ذکppاوت صppرف.‌با آگppاهی خود با صرفا‌،او آثppار اسppت.‌در کppرده عمل بدان و کرده حس خود‌شخصppیت آنها یهمه‌ و دارند حضppور ها‌انسان و مردم

‌اسppت.‌بppرای شخصppیت او‌«گppورکن» اتppحهسppتند.‌‌.ی‌کندم تبpppیین را چpppیزی و دارد داسpppتانی خpppودش‌طول در توضیح و تببین ینحوه‌ که‌دارد.‌این یفلسفه‌ا‌اسppت. حقیقppتی اسppت، کرده پیدا متفاوتی ابعاد زمان‌لحppاظ‌به که‌این دلیل‌به pp محتوا،‌بی چیزی چون من اما‌عنوان‌به را p ستا زیبا پس است، فرد‌ همنحصرب فرم

بپذیرم... ی‌توانمنم نمایشنامه‌یشTTنامه‌هایتاننما بهTTترین خودتTTان منظر از

‌که بTTازیگرانی طTTور‌همین و هسTTتند؟ ها‌کTTدام‌بTTTازی شTTTما ینمایشTTTنامه‌ها در دارید دوستکنند؟‌انتخppاب خppودش، یبچه‌ها بین از آدم که سppخته خیلی‌ی‌تpppوانمم من شpppود.‌اما قائل آنها بین فpppرقی یا بکند‌آثppارم بین بppدهم.‌در پاسخ شppما الؤسpp به راحppتی‌به

Page 267: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یسندهنو با |‌گفت‌وگو 270

‌،کاله.‌ی‌اندجهان آنها از تاشpppانزده‌ هم شpppاید پpppانزده‌،رفیق ،نppیزان ،بینppوا زنان ،بهمن ،ماتروشکا ،بست‌بن‌آه ،گppوارا چه ،کشppت؟ را علی الppدین صpباح کسی چه‌ها‌این یهمه‌ من نظر‌‌به...سppرخ رود ،بppودم فقppیر اگر‌عنppوان‌به که داریم خppوب بازیگران قدر‌هستند.‌آن زیبا‌آثppار از یکی در یppارار، امین بولنت دولتی تئاتر در مثال‌کppرد، بppازی را مریکppاییا نقش کاله کppرد.‌در بازی من

اول.‌یا نقش ‌محمpppppدعلی لpppppر،‌دیکینجی یتکین مثال‌اوغلو کppور حسppین شppهر تئppاتر در پوالد اوغور کاپیتان،

‌خانم‌ها هسpppت.‌از هم تpppوران هسpppت.‌شpppکری هم‌سppو، نppیر هست.‌ایشیک اولجای زحل ،نمونه عنوان‌به

‌که ستا زیppاد تعدادشppان قppدر‌آن وورجوک، یا سومروببریم. اسم دیبا را یک‌کدام ی‌دانمنم‌که کTTاری یا داریTTد؟ این از بعد بTTرای هدفی آیا

د؟یبده انجامش دیبتوان‌که گفتم نوشppتم، را یشppنامه‌امنما اولین که زمانی من‌و شناسppاند خواهم را خودم نویس‌نمایشنامه عنوانه‌ب‌رفت. خواهد صppحنه روی آثppارم روسppیه و لهسppتان در

‌در و افتpppاده اتفpppاق مpppداوم ها‌این همه البته که االن‌شppاید و می‌روند صppحنه روی آثارم بسیاری کشورهای‌تئppاتر در ی‌خppواهمم اسppت، شppده کشppور سppی‌چهل‌چین ایتالیppا، فرانسppه، مریکا،ا مثل بیشتری کشورهای

‌اجppppرا‌به دنیا تمppppام در خالصه طppppوره‌ب و انگلیس و‌این کم‌کم کشppورها از بسppیاری در که دربیایند.‌هرچند

است. شده آغاز روندچیست؟ یادآور شما برای بهمن یشنامه‌ینما‌نداشتم.‌انتظار توقع بهمن یشنامه‌ینما از قدر‌این من

‌،بست‌بن نمایشpppنامه از بیشpppتر را موفقیpppتی چpppنین‌از خppارج در هم داشتم.‌آن‌ها ،نوا‌بی زنان و ماتروشکا

‌نمایشنامه گسترش و رشد درآمدند.‌اما اجرا‌به کشور‌بهمن خppppود مثل ،بهمنبppppود.‌ متفppppاوت کمی بهمن‌گروه دو در گرجستان در شد.‌همزمان بزرگ دفعه‌یک

‌تمرین حال در هم یسوم و درآمد اجرا‌به هم با تئاتری

Page 268: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

271|و‌دو‌نمایشنامه‌ی‌دیگر‌‌بن‌بست

‌اثر یک بppود؛ نادر گرجستان تاریخ در اتفاقی بود.‌چنینمنطقه. سه در همزمان نویسنده یک

‌تppازه بppاکو بppود.‌از شppده شppروع هم آذربایجppان در‌تئpppاتری گpppروه دو در قزاقسpppتان در که بpppودم آمpppده

‌همزمpان طوره‌ب روسیه رفت.‌در صحنه روی همزمان‌صppحنه روی بهمن نمایشpppنامه تئpppاتری گpppروه سه در

‌شpppد. آغpppاز هم بلغارسpppتان در ایpppام همین رفت.‌در‌ی‌هpppایجمهور تمpppام در آن سpppریع سpppرایت دلیله‌ب

‌آیا که افتppادم فکر این به سppابق شppوروی تأسیس‌تازه‌یژگی‌هایو و معنا ین‌هاسرزم این برای نمایشنامه این

‌ایتالیا سppوئیس، در آن آنی اجرای خبر که دارد، خاصی‌آن دالیل یدربppاره‌ مppرا قppرار و داوری‌پیش ،فرانسه و

‌یک دیگر بهمن یشppنامه‌ینما هم راسppتی‌داد.‌به تغیppیر.ی‌آیدم حساب‌به جهانی اثر‌نویسTTان‌نمایشنامه تTTرتیب بTTرای یبرنامه‌ا آیا

دارید؟ جدید رها خود حال‌به نباید ی‌نویسدم که را کسی ‌کرد.‌قطعا‌به نکppنی هدایت ،دارد نوشتن استعداد که را کسی اگر‌هم از رژیم این دیگر مییبگو که‌.اینیکppرده‌ا خیانت او

‌دیگر است شppده منسوخ جهانی ‌یعقیده این ای پاشید‌اساسی منظر و دیppppدگاه یک نیسppppت.‌چراکه درست‌نظر و دید با مسppائل به یسppنده‌اینو دارد.‌اگر وجppود‌ی‌تواندم بکنppد، نگppاه بppودن جهppانی ایpp جهانی یدهکده‌‌بکنppد.‌نppاظم خلق درست و اصppولی منسppجم، آثppار

‌جppایی از که‌این بppرای شppد؟ بزرگ قدر‌این چرا حکمت‌داد. قppرار انتقppاد مppورد هم را آنجا بعد اما کرد، حرکت‌کppرد. نگppاه صppنف این و کالس یپنجppره‌ از دنیا به باید نبینید را فppppرق آن اگر ‌نویسppppنده، ی‌توانیدنم اصppppال

‌یفه‌یبشpppوید.‌وظ خpppوبی بpppازیگر احتppp و کpppارگردان‌رها بکنی، را کار این اگر بگوید که نیست این نویسنده

ppد.‌یک واهیخppنده شppاه‌هیچ نویسppنین گppرفی چppح‌‌که .‌زمانیی‌نگردم عمیق و درست .‌نویسندهی‌زندنم

‌یجنبه‌ دارای ،ی‌شpppودم محتpppوا دارای ببینpppد، درست

Page 269: بنبست · Web viewمدارک داخل پوشه ی قرمز را در درون پاکت جای می دهد. پاکت را با دقت داخل بوفه پنهان می کند

یسندهنو با |‌گفت‌وگو 272

‌و ی‌شppوندم رو و خلق یت‌هاشخصpp ،ی‌شودم اجتماعی‌به من ‌ی.‌توصpppیهی‌گیرندم شpppکل جهpppانی مضpppامین‌ترکیه ادبیppات از که است این ترکیه جppوان نویسندگان

‌از مانppدگاری آثppار امppروز اگر راسppتیه‌نباشند.‌ب غافل‌ادبیppات دارد، وجppود فرانسه و اسppپانیا ایتالیppا، روسیه،‌حقppارت نppدارد.‌احسppاس ها‌این از کم هیچ هم ترکیه

‌ما که‌این به برسد نیسppت.‌چه نویسppنده یک یبرازنده‌‌ما داریم.‌جغرافیpppای هم بpppاالتری امتیpppازات ها‌آن از

‌ملت و قppوم چهل جا‌این اسpppت.‌در متفpppاوت بسpppیار‌ارامنه کردهpppا، ،ی‌هاروم .‌ترک‌هpppا،ی‌کنندم زنpppدگی‌کدام .‌دریمآورده‌ا وجوده‌ب را مشترکی فرهنگ و...که

‌نppاظم امppره، یppونس موالنppا، مثل افppرادی سppرزمین‌یعرصppه‌ به ...‌پاو کمppال یاشppار نسین، عزیز حکمت،گذاشته‌اند؟ وجود