واژه نامه پارسی سره

75
ژه نم ا و ره س ی س پار ی ی ا ز که رماد مه ش : ش و ک ب

Upload: mehrmad-kahzaei

Post on 28-Jul-2015

709 views

Category:

Documents


7 download

DESCRIPTION

نگارش نخست واژه نامه پارسی سره ۱۳۸۷

TRANSCRIPT

Page 1: واژه نامه پارسی سره

پارسی سرهواژه نم ب کوشش : مهرماد کهزایی

Page 2: واژه نامه پارسی سره

۱۳۵۹سرشناسه : کهزايي، مهرماد، عنوان و نام پديد آورنده: واژه نامه پارسي سره / مهرماد کهزايي

۱۳۸۷مشخصات نشر: تهران : مهرماد کهزايي، 9734832898236 : شابک

وضعيت فهرست نويسي: فيپاموضوع : زبان و ادبيات فارسي

P ۵/۱۰ف ۲ز ۲رده بندي کنگره :

۴۰۹رده بندي ديويي : ۱۱۱۲۶۴۸شماره کتابشناسي ملي :

۲ي : انتشارات فرهنگستان زبان پارس۴۱۳ فروردين پلک ۱۲تهران، خيابان انقلب، خيابان

چاپ: نخست۱۰۰۰تيراژ:

۱۳۸۷سال انتشار: چاپ: فرزان

حروفچيني کامپيوتري: الوند نگار

This book is registered under US copyleft law, 2011. It is an open access document and belongs to public domain .

. اين کتاب به عنوان يک سند در دامنه عمومي حساب مي شود.به ثبت رسيد است و استفاده، انتشار و ويرايش آن براي همه آزاد است اين کتاب، براساس قانون کپي لفت

Page 3: واژه نامه پارسی سره

This Book is Freely available online.This is to give readers the rights to copy, redistribute, and modify this book and requires all copies and derivatives to be available under the same license.

Copyleft 2011

بکارگيري اين نسک و پخشودن آن در تارکده جهاني آزاد است.خوانندگان مي توانند نوشتار اين نسک را پخش نمايند و يا آنرا پس از ويرايش بازپخش کنند.

چاپ اين نسک، براي همگان آزاد مي باشد.

فرهنگستان زبان پارسي خورشيدي۱۳۸۷

Page 4: واژه نامه پارسی سره

نامه پارسي سرهواژه

1387بهار

Page 5: واژه نامه پارسی سره

واژه نامه پارسي سره

پيشگفتار

زبان پارسي يکي از کهن ترين زبان هاي زنده جهان است. اين زبان در درازناي ه��زاران س��ال، راه دش��واري را پيم��وده اس��ت خ��ود را ب��ه فرگشته گي کنونين رسانده است. زبان پارسي امروزين، زباني زيبا و رسا همراه با آهنگ و نواختي آرام است. ول��ي آنچ��ه م��ايه نگران��ي است، بکار بردن واژه هاي بيگانه فراوان در زبان پارسي نوين است. اين واژگان بيگانه جايگزين واژه هاي خودي شده اند و اندک اندک واژه هاي خودي را ميرانده اند. زبان همواره فرگشت مي يابد . پيوسته گروهي از واژگان از زبان بيرون مي روند و به بوته فراموشي سپرده مي شوند و گروهي از واژه هاي تازه در زبان پديدار مي گردند و شماري از واژه هايي كه در زبان نگه داش��ته مي ش��وند از دي��د آواي��ي و دستوري و گاه چم واژه، دچار دگرگوني مي شوند. هر زباني وام واژه مي گي��رد "اگ��ر وتنه��ا اگ��ر" واژه ج��ايگزين نداش��ته باش��د و اي��ن پذيرفتني است، ولي در پارسي بجاي گرفتن واژه، آشفتگي مي بينيم، چون بدون هيچ هنجاري واژه ها بر زب��ان ان��در ش��ده اند و آهن��گ و هماهنگي و همگني آنرا نابسامان نموده اند. داد و س��تد فرهنگ��ي از ديرب��از يک��ي از راه ه��اي بالن��دگي و پ��رورش فرهنگ ه��ا بوده اس��ت. مردماني که با ديگر فرهنگ هاي جهان داد و ستد نداشته اند، دچار واپس ماندگي شده اند (چنانچه در برخي همبودهاي دورافتاده و ج��دا افتاده در ميان جنگل هاي استوايي مي بينيم). يکي از پيامدهاي داد و ستد فرهنگ��ي، داد و س��تد واژگ��ان اس��ت. زبان ه��ا واژگ��اني را ک��ه ندارند از زبان هاي ديگر وام مي گيرند و واژه هاي خود را به ديگر زبان ها وام مي دهن��د. اي��ن داد و س��تد واژگ��ان م��ايه توانمن��دتر ش��دن زبان ها مي شود. وانگهي، اين وامگيري واژگان، زماني زيانبار خواهد شد که بي بن��دوبار گ��ردد و واژگ��اني را دربرگي��رد ک��ه در زب��ان وامگيرنده برابرهايي داشته اند. از آن بدتر زماني خواهد بود که اين واژگان تازه از راه رسيده، اندک اندک جاي واژگ��ان ب��ومي زب��ان

س��ال۱۴۰۰گيرنده را بگيرند و مايه فراموشي آنها شوند. اين همان چيزي است که هم اکنون در زبان پارسي رخ مي ده��د. در درازن��اي گذشته واژگان زيادي بنابه فرنودهاي گوناگون (از واداشتن تازيان به بکارگيري آن گرفته ت��ا ناس��تيهندگي و تنبل��ي پارس��ي گويان) ب��ه

زبان ما اندرآمده اند.

در اين واژه نامه کوشيده ايم براي واژگان بيگانه برابرهاي پارسي آنها را بنمايانيم ت��ا پارس��ي گويان بتوانن��د در گفت��ار و نوش��تار روزان��ه خود، از آن بهره گيرند. کوشش شده است که واژگان پارسي که بدست فراموشي سپرده شده اند و يا کاربرد آنها در زبان کمرنگ شده است، دوباره نمايانده شوند. درفرايند پاليش زبان، به يک نکته بايد درنگريست که بکاربردن واژه هاي پارس��ي، ب��ه معن��اي ي��ک س��ره بريدن از بکاربري واژه هاي بيگانه نيست؛ ولي تاجايي که مي شود و به زيبايي، رسايي و شيوايي گفتار و نوشتار، آسيبي نمي رسد، باي���د

برابرهاي پارسي براي واژگان بيگانه بکار رود.

با ب�اور به اين ک�ه ه�م�ه زبان ه�ا با ه�م برابرند و از ديدگ�اه ارزش هاي انس�اني ه�يچ زباني بر زباني ديگر برتري ندارد. با هي��چ زباني سر ستيز نداريم و باور داريم هر زباني براي گويش وران آن زبان بهترين و باارزشترين زبان است و گويش ور ه��ر زب��اني

بايد بتواند از زبان خود پاسداري کند.

Page 6: واژه نامه پارسی سره

واژه نامه پارسي سره

ما نيز زبان پارسي را دوست داريم و مانند جان خويش ب��ه نگهب��اني از آن مي پردازي��م. از اي��ن رو، نمي پ��ذيريم ک��ه واژه ه��اي بيگانه، که برابر درستي براي آن داريم، در نوشتار و گفتار ما راه يابد. بر اين باوريم که اگر گفتار و نوشتار خود را اي��ن گ��ونه

سامان دهيم، به زودي واژگان پارسي نيز مانند واژگان بيگانه براي گوش هايمان آشنا مي شوند.

دکتر ميرجلل الدين کزازي، از استادان بزرگ زبان پارسي، درباره چرايي سره گويي و سره نويسي گفتار بسيار ارزشمندي دارند کهشايشته تر ديدم اين گفتار ارزشمند، که هرآنچه بايد در اين زمينه گفته شود را در خود دارد، را به دنباله اين پيشگفتار بياوريم.

در پايان؛ اين واژه نامه، داراي کاستي ها و نارسايي هاي فراواني است. برآنيم که در ويرايش هاي پس از اين تا جايي که بتوانيم اين کاستي ها و

نارسايي هاي را کمتر نماييم. اگر شما نيز پيشنهادي درباره اين نسک داريد، به نشاني:[email protected]

با من تماس بگيريد.

با سپاس فراوان و آرزوي شادي و فرازمندي براي همه پارسي گويانمهرماد کهزايي

۱۳۸۷ارديبهشت

Page 7: واژه نامه پارسی سره

واژه نامه پارسي سره

اندر چرايي سره گويي و سره نويسیدکتر ميرجلللدين کزازي

يکي از هدف هاي سره گويي و سره نويسي اين است که از زيان هايي که واژگان بيگ��انه ب��ه س��اختار آواي��ي و گوش��نواز زب��ان پارس��ي، و همچنين رسايي، پختگي واستواري آن وارد مي کنن��د، جل��وگيري کني��م. اينک��ه زب��ان پارس��ي نمي باي��د وامواژه ه��ا را در خ��ود راه ده��د، ديدگاهي دانشوارانه و بر پايه برهان هاي زبان شناختي است. زبان پارسي بسيار پيشرفته اس��ت. زب��اني بوده اس��ت بس��يار پوي��ا. از دي��د زب��ان شناسي تاريخي، پيشرفتهترين زبان کنوني است. اين از آنجاست که زبان آيينه فرهنگ است. فرهنگي که پوياست، زب��اني ه��م س��نگ و هم ساز با خويش را پديد مي آورد. فرهنگ ايراني چون فرهنگي پويا و پيشتاز بوده است، زبان پارسي هماهن��گ ب��ا آن بس��يار دگرگ��ون شده و پيشرفت کرده است. زبان پارسي امروز ساختاري دارد که با بسياري از ديگر زبان هاي جهان هم روزگار نيست. ب��ه س��خن ديگ��ر، آن زبان ه��ا از دي��د کاربرده��اي سرش��تين و بني��ادين، در روزگ��اران و در س��اختارهايي مانده ان��د ک��ه دي��ري اس��ت زب��ان پارس��ي از آنه��ا گذشته است. ديگر زبان هاي جهان با پارسي دري ياهمان پارسي نو، هم روزگار نيستند. براي نمونه با پارسي ميانه سنجيدني اند، ح��تي ب��ا پارسي باستان. اگر زبان پارسي که بسيار پيشرفته است، از اين زبان ها که در سنجش با آن هنوز کهن مانده اند واژه بس��تاند، برخ��ود زي��ان زده است. اين واژه ها با ساختارها، هنجارها و رفتارهاي زبان پارسي سازگار نيستند. از اين روي آنها را گزند مي رسانند و برم��ي آش��وبند. بدان مي ماند که شما پارهاي از پلس يا بورياي ستبر درشت را بر پرني��اني نغ��ز و رخش��ان بپيوندي��د و بدوزي��د. پيداس��ت ک��ه اي��ن دو ب��ا يکديگر سخت ناسازند. نخستين و آشکارترين زيان و گزندي که زبان هاي بيگانه به زبان پارسي مي زنند آن است ک��ه بافت��ار آهنگي��ن و خنيايي و هموار و گوش نواز، آوايي را در اين زبان از ميان مي برند. واژه هاي ايراني هنگامي که از روزگاران باستاني ميانه به روزگار نو رسيده اند، واژه هاي پارسي شده اند(پارسي دري)، از ديد ساختار آوايي، سوده و ساده و نرم و هموار گرديده اند. براي نمونه، ي���ک واژه

از ديد ساختار آوايي، ب��ه فرج��ام خ��ود رس��يده اس��ت؛]far[ در پارسي شده است فر. ]khoarnah[درشتناک گران اوستايي مانند خورنه يعني واژهاي مانند «فر» بيش از اين سوده و کوتاه نمي تواند بشود. اما واژه هايي که م��ا از زب��انه اي ديگ��ر مي س��تانيم، مي توانن��د واژه ه��اي

درشت و گران و ناهموار باشند که آن ساختار دلويز آوايي را از ميان مي برد. اما خواست سره نويسان بازگشت به زبان زمان روزگار فردوسي نيست؛ اگر نوشته ها و سروده هاي پارسي گرايانه امروز به زبان فردوس��ي مي ماند، از آن روي نيست که آن نويسنده يا سراينده، آن زبان را به کار مي گيرد يا مي خواهد به شيوه فردوسي بسرايد. از آنجاس��ت ک��ه زبان پارسي بدان سان که استاد توس يا سعدي به کار گرفته است، از ديدي ديگر، نزديکترين زبان به زبان سرشتين پارسي است. هنگامي

که ما مي کوشيم به اين زبان برسيم، خواه ناخواه، آنچه به دست مي آوريم، نزديک فردوسي خواهد بود؛

Page 8: واژه نامه پارسی سره

واژه نامه پارسي سره

بي نيازي زبان پارسي از واژه هاي بيگانه زبان پارسي زباني است توانمند و بي نياز. اگر گاهي به وامواژه ها نياز دارد، اين نياز در همان مرز و اندازهاي است که هر زب��ان مي توان��د داشت، و حتي بسيار کمتر از بسياري از ديگر زبان ها نيازمند وامواژه هاست. اي��ن توانمن��دي در زب��ان پارس��ي برم��ي گ��ردد ب��ه س��امانه و دستگاه واژه سازي در اين زبان که بسيار نيرومند و کارآمد و آفرينش گرانه است و حتي بي کرانه است. ما مي توانيم بي شماره در پارس��ي واژه بسازيم. زبان پارسي مانند بسياري از زبان هاي جهان کالبدينه نيست؛ بدينسانکه پيمانه ها و ريخت ه��اي از پي��ش نهاده��اي ب��راي واژه سازي در اين زبان نمي بينيم. زبان پارسي بسيار نرمشپذير است؛ به موم مي ماند: خود را با ت��وان زب��اني در ب��ه ک��ار برن��ده خ��ويش دمس��از مي گرداند. هر چه مايه و توان و دانش شما در زبان پارسي بيشتر باشد، اين زبان را آس��انتر و م��ايه ورتر مي تواني��د ب��ه ک��ار بگيري��د. ب��راي همين است که اين زبان در جهان سرود و سخن و شعر شده است. براي آنکه سخنور مي تواند آنچ��ه را در درون او مي گ��ذرد، ب��ه ي��اري اين زبان روشنتر و رساتر باز گويد. او زبان پارسي را بيش از هر زبان ديگ��ر مي توان��د از آن خ��ود کن��د و مي توان��د زب��اني وي��ژه و ش��يوه شناختي در پارسي براي خود بيابد. براي نمونه، يکي از واژه هاي بسيار آشنا در زبان پارسي، واژه «دست» است. با اين واژه مي توان ده ه��ا واژه ساخت؛ گذشته از آن واژه ها که ديگران پيش از اين، از اين واژه ساخته اند. بسنده است ک��ه اي��ن واژه را ب��ا واژه ديگ��ر بپيوندي��د ت��ا واژهاي نو به دست آيد: فرادست، فرودست، زيردست، زبردست، بالدست، پايين دست، دستاويز، دستبند، دستگيره و... حتي مي ت��وانيم فرهنگي خرد از واژگاني را که تاکنون با اين واژه ساخته شده است فراهم بياوريم. از اين روي، اي��ن زب��ان در سرش��ت و س��اختار، زب��اني تنک مايه نيست که از برآوردن نيازهاي روز ناتوان باشد و بخواهد از وام واژه ها بهره بررد. ن��اتواني، کمب��ود و بيتوش��ي از زب��ان پارس��ي نيست، ازکساني است که اين زبان را به کار مي گيرند. از اين روي مي توان از واژگان بيگانه بپرهيزيد؛ براي واژگاني که به هر انگي��زه اي در اين زبان راه جسته است، برابرهاي پارسي بيابيم؛ اندک اندک اين واژه ها را ه��م از ب��ان براني��م؛ و آن واژگ��ان ديگ��ر را ب��ه ج��اي آنه��ا

بنشانيم. ما اگر گاهي اندک نياز داشتيم که واژه اي را از زبان ديگر بستانيم، برآنم که مي توانيم چنين کرد.

دو ويژگي بنيادين زبان پارسيaشگفتي است، آن است ک��ه اي��نه�زبان پارسي به دو ويژگي بنيادين از ديگر زبان هاي جهان جدايي مي گيرد و فراتر مي رود، آن چه مايه

دو ويژگي با يکديگر ناسازند و آشتي ناپذير. يک ويژگي ستواري و سخت جاني است و ويژگي ديگر نغزي و ن��ازکي. زب��ان پارس��ي در پي پويه اي پايدار، درشتي ها و ناهمواري هاي خويش را به کناري نهاده است و بن مايه ها و کارکردهاي برون زباني خود را ي��ک ب��ه ي��ک فروگذاشته است، خواست من از اين کارکردها و بن مايه ها هنجارها و رفتارهايي در زبان است که ارزش و کارايي زبان شناختي ندارن��د؛ به راستي مانده ها و لي ها و ته نشس��ت هاي اس��طوره اي و باورش��ناختي اند ک��ه ب��ه زب��ان راه جس��ته اند. هنجاره��ا و کارکرده��ايي از گ��ونه ريخت هاي جداگانه براي دوگانگي (تثنيه) يا نرينگي (تذکير) و مادينگي (تأنيث) و امردي (تخنيث). زبان پارسي ب��دين س��ان ب��ه زب��اني

پايدار، واژه ه��ايي گ��ران و ن��اهموار را تراشيده اس��ت و ب��ه ناب و پيراسته از ديد زبان شناسي دگرگون شده است. از ديگر سوي، آن پويه واژه هايي نرم، آهنگين، گوشنواز ديگرگون ساخته است. اين همه زبان پارسي را نغزي و نابي بسيار بخشيده است، ام��ا اي��ن نغ��زي و ن��ابي مايه سستي و آسيب پذيري آن نشده است. زبان پارسي گزندهايي گران و آسيب هايي بزرگ را تا کنون از س��ر گذرانيده اس��ت و از ب��وته

هر آزمون دشوار تاريخي سربلند و پيروزمند بيرون آمده است.aادبي جه��ان دره�با اين همه اين زبان شکرين و دلويز که يکي از فرهنگي ترين زبان هاي جهان است و درخشان ترين، مايه ورترين سامانه

آن پديد آمده است، در اين روزگار با دشمني سخت نيرومند و زيانکار روبه روست که فناوري رسانه اي است.

Page 9: واژه نامه پارسی سره

واژه نامه پارسي سره

فناوري رسانه اي که حتا تا نهانگاه خانه ه��اي کس��ان راه جسته اس��ت، زبان ه��اي ب��ومي را ک��ه پيش��ينه اي ديرين��ه و چن��دهزار س��اله دارن��د،مي فرسايد؛ مي کاهد؛ از تاب و توش مي اندازد؛ تا سرانجام آن ها را يکسره از ميان بردارد.

پس حتي زباني به ستواري و سخت جاني زبان پارس��ي ني��ز در براب��ر هم��اوردي چني��ن س��همگين و س��ترگ، ني��از ب��ه ي��اري و پش��تيباني و دستگيري دارد. بر هر دوستدار زبان پارسي است که به ياري آن، به هر شيوه که مي توان��د، بش��تابد. يک��ي از اي��ن تلش ه��اي ي��اريگرانه، تلشي است که در راه اندازي پايگاه زبان فارسي انجام گرفته است. پديدآوران اين پايگاه مي کوشند که در مرز توان خ��ويش نغزي ه��ا و

کارايي هاي زبان پارسي را نشان بدهند و دلويزي هايي را که در ادب پارسي نهفته است آشکار بگردانند.

از درگاه دادار که او نيز بي گمان زبان پارسي را گرامي مي دارد، زيرا دوستدار زيبايي است، براي آن��ان در اي��ن تلش فرهنگ��ي آرزويکامگاري و بختياري دارم.۱۳۸۷ميرجلل الدين کزازي -

Page 10: واژه نامه پارسی سره

واژه نامه پارسي سره

بن مايه ها براي فراهم آوري اين واژه نامه افزون بر واژه نامه هاي پارسي چون فرهنگ معين، فرهنگ دهخدا، برهان قاطع، فرهنگ آنندراج، از نسک هاي زير نيز بهره برده

شده است:

۱۳۵۴تهمورس جللي؛ فرهنگ پايه به پارسي سره، انتشارات ابن سينا، تهران.،(ويراست فرهنگ پايه) ۱۳۸۶ نشر اختران، تهران ليل جللي؛ فرهنگ جللي. ۱۳۲۳احمد کسروي؛ واژه نامه پارسي پاک، چاپ باهماد آزادگان و شرکت سهامي چاپاک، تهران. ۱۳۵۴محسن شاملو؛ واژه هاي فارسي، انتشارات پديده، تهران . ۱۳۸۶ضيا الدين هاجري؛ فرهنگ بيست هزار، نشر به آفرين، تهران. ۱۳۸۶مهرانگيز فرمين؛ واژه نامه کوچک زبان پارسي، انتشارات فرهنگ ايران، پاريس.۱۳۷۷ابولقاسم پرتو؛ واژه ياب: فرهنگ برابرهاي پارسي واژگان بيگانه، انتشارات اساطير، تهران. ۱۳۸۹فريده رازي؛ فرهنگ واژه هاي فارسي سره، شر مرکز، تهران .زبان پهلوي، واژه نامه سره برگرفته از مقدمه دهخدا، فرهنگ نافرجامۀ نافرجام سره بر پايۀاميرحسين اکبري شالچي؛ واژه نام

پارسي سره بر پايه برهان قاطع

Page 11: واژه نامه پارسی سره

١ واژه نامه پارسي سره

درخت كرنا، : آء

دالمنسنگ، : آئتيت

هواپيما، : آئروپالن

هواجنبي، : آئروديناميك

هواشناسي، : آئرولوژي

سنگ، آسمان: آئروليت

هواسنج، : آئرومتر

ناوبري هوايي، : آئروناويگاسيون

دشتان، نوميد، بي: آئسه

آب ناميري، : آب بقا

گنĤب، : آب تبلور

ب رسانه، آ: آب حسرت

كش، آب: آب حوضي

آب، آب زندگي، فزا، زيست جان: آب حيات

زرتك، : آب خسق

رنگي، آب يك: آب صفا

سرشتي، خويي، آب آب: آب صفتي

مي انگوري، : آب طرب

آب خويد، : آب قصيل

پرشك، : آب قنات

آب پانيذ، آبلوچ، : آب قند

كان، آب: آب معدني

يدآب، چك: آب مقطر

پدران، نياكان، : آباء

آسمان، پدران برين، هفت: آباء علوي

ها، هميشگي: آباج

ها، چاه: آبار

شكن، نورتاب، سايبان، سايه: آباژور

آسمان، هفت: آباي علوي

وساب، شست: آبراسيون

آهيخته، جدابن، : آبستره

خودكامگي، : آبسولوتيسم

پيله، : آبسه

ك، سيماب، آب: آبق

سپهر، : آبگينه طارم

سنگ، چوب: آبنوس

بستانه، هم: آبونمان

بست، هم وند، هم: آبونه

مغاكي، : آبيسال

روزآمده، روز، به به: آپ تو ديت

روزآورد، به: آپ تو ديت كرد

به روزآوردن، : آپ تو ديت كردن

ابزار، دستگاه، : آپارات

جدازيستي، : آپارتايد

سراچه، : ارتمانآپ

ورو، چشم چشم و رو، بي بي: آپارتي

روده، آويزه، فزون: آپانديس

رودگي، فزون: آپانديسيت

ديد، گوهرپرستي، پسين: آپتئور

ديد، گوهرپرستي، پسين: آپتئوز

گلبرگان، بي: آپتال

فرونشست، : آپزمان

نوشت، پي: آپستيل

كاربست، : آپليكيشن

گر، ترساستاي، ستايش: آپولوژيست

آتور، ايزد خورشيد، ايزدخورشيد، : آپولون

ديدار، ديدارگاه، : آپويتمنت

مرد، بزرگ: آتاباي

وابسته، : آتاشه

كشش، : آتراكسيون

زهر گياه، : آتروپين

دسته، : آترياد

آتش همراه، : آتش تهيه

گلخن، : آتشگاه حمام

آتشي، تندخوي، : مزاج آتش

اتلس، : آتالنتيك

كاركد، كارگاه، هنركده، : آتليه

افشان، بوي: آتمايزر

پناد، هوابار، : آتمسفر

شاهبرگ، : آتو

آينده، : آتي

دروانه، زبر، زير شيرواني، : آتيك

آينده، : آتيه

ها، يادبودها، يادگارها، نشانه: آثار

ها، گناهان، گناه: آثام

كار، گناه: آثم

پرواها، : آجال

ها، نيزارها، بيشه: آجام

آژيانه، آگور، : آجر

خدا پاداشت دهاد، : آجرك اهللا

آينده، درآينده، ديررس، پس: آجل

رود، تلخه: چاي آجي

افزار، دست: آچار

بست، كيش: آچمز

Page 12: واژه نامه پارسی سره

٢ واژه نامه پارسي سره

زابگر، : آچوق

ها، تك ها، يك ها، ها، يكان، يك تك: آحاد

، سرآخور: چي آخته

گيرنده، : آخذ

هوشي، كرختي، افسردگي، بي: آخذه

انجام، پايان، واپسين، پسين، : آخر

سرانجام، : آخر االمر

پايان روزگار، سرانجام، : آخر الزمان

سرانجام، : آخر امر

پايان روزگار، سرانجام، : آخر زمان

دارو، پسين: آخرالدواء

زمان، پسين: آخرالزمان

بيني، نگري، پسين پايان :آخربيني

انجامش، رستاخيز، روز بازپسين، : آخرت

چرب، آسايش و فراواني، پايان: آخرچرب

دار، ستوربان، دهنه: آخرچي

گاه، پايان، پايين به: آخردست

پس، سرانجام، كار، دست پايان: آخركار

پسين، ديگر، : آخري

پسين، پاياني، واپسين، پسينيان، دگران، : آخرين

دم، واپسين: آخرين لحظه

پيچ، آخور، ميخ ستوربند، ميخ: آخية

ها، فرهنگ ها، روش ها، آيين ها، ها، فرهنگ ها، روش آيين: آداب

گري، روش: گري آداب

نام، هم: آداش

آلوچ، ژاژك، وينجي، : آدامس

نشاني، : آدرس

كلن، غلوه، گرده زخ: آدرنال

مرت، گيو: آدم

گري، آدمي: آدميت

درياساالر، : آدميرال

بافت، بادامه: آدنوئيد

الله، شاه: آدونيس

دوسش، : آدهسيون

دررو، بي: آدياباتيك

درماني، نيوش: آدياالجي

كلوچه، : آذارقي

ها، گوش: آذان

زبان، خرگوشك، سگ: آذان االرنب

ن، آتورپاتكان، آذرآبادگا: آذربايجان

بهار، گل آفتابگردان، هميشه: آذريون

آزوغه، توشك، : آذوقه

خيزابه، كوهه، : آذي

ها، راي: آرا

ها، راه ها، راي ها، انديشه ها، ها، راي ها، راه انديشه: آراء

اربستان، تازيستان، عربستان، : آرابسك

زميني، بادام: آراشيد

باباآدم، : آراقيطون

جو، رامش : آرامش طلب

بندپايان، : آرتروپود

بندنگاري، : آرتروگرافي

بندشناسي، : آرترولوژي

چاه جهنده، خيزچاه، : آرتزين

افزارمند، : آرتيزان

گر، هنرپيشه، هنرمند، هنرور، بازي: آرتيست

كنگرفرنگي، : آرتيشو

بند، زمينه، كاال، : آرتيكل

نزار، : آرخ

تنه، نيمپوش، تن: آرخالق

بر، فرمان: آردل

پاد، آرس، ايزد جنگ، جنگ: آرس

زراوند، : آرسطولوخيا

كمانه، : آرشه

دزداد، مهراز، : آرشيتكت

بايگاني، : آرشيو

بايگان، : آرشيويست

رگ، رگ، مام كالن: آرطي

نازيستگي، : آركئوزوئيك

شناسي، باستان: آركئولوژي

شناس، تان باس: آركئولوگ

بازارچه، تيمچه، : آركاد

زرفينك، : گون آركه

زبان زرگري، : آرگو

نشان، نشانه، : آرم

آسه، سيم: آرميچر

زي، ماسه: آرنيكول

دانش شمار، : آريتمتيك

وار، نژادخواه، نژاده، بزرگ: آريستوكرات

خواهي، نژاده: آريستوكراسي

انجام، تك: آريوه

خواهي، آزادي: طلبيآزادي

كلوچه، : آزارقي

ها، ديرينگي: آزال

كوهي، پنبه: آزبست

Page 13: واژه نامه پارسی سره

٣ واژه نامه پارسي سره

گير، رنجيده، دل: خاطر آزرده

رستاخيز، شتابنده، : آزفه

دندان نيش، : آزم

ها، آزمايش ها، آزمايش: آزمايشات

پاسبان، كارگزار، نماينده، : آژان

بنگاه، كارگزاري، نمايندگي،: آژانس

اي، ي هسته بنگاه جهاني كارمايه: المللي انرژي اتمي آژانس بين

گزاري، سفرگذار، گشت: آژانس مسافرتي

بنگاه، كارگزاري، : آژانس معامالت

دوزي، روزن: آژور

بازي، سفته: آژيوتاژ

تكخال، : آس

خراس، : آس عصاري

رو، باالبر، بر، آسان آسان: آسانسور

كاالبر، : اجناس و اشياءآسانسور حمل

ي نسوز، پنبه: آسبست

پاك، : آسپتيك

پاكي، : آسپسي

دردبر، : آسپيرين

پوست بخارايي، : آستراكان

گـون كوهي، : آستراگالوس آلپينوس

فولوسك، : آستراگالوس كامپيلورينكوس

اخترماري، : آسترولوژي

الكبر، : آستون

بيني، كــژ: آستيگماتيسم

جوشين، : آستيلن

دوال، : آسره

شناسي، ستاره: آسطرنوميا

گــژفه، : آسفالت

كاري، گژفه: كاري آسفالت

دم، ربو، تنگ: آسم

بدبو، گنديده، : آسن

زيركشك، : آسندر

دل، آسوده: آسوده خاطر

بيمه، : آسورانس

گين، پزشك، گــسار، اندوه اندوه: آسي

مشگيزه، : يآسيد

الد، بن: آسيز

دستيار، ياور، : آسيستان

گـسار، ستون، استوارساخت، اندوه: آسيه

دانه، هفت: آش عاشور

نسكبا، : آش عدس

پنيوا، پينوبا، : آش قروت

ترفينه، : قروت آش قره

دانگو، : حبه آش هفت

شوريده، : آشفته حال

درون، آشفته: خاطر آشفته

خل، : عقل تهآشف

نهادك، : آشوال

خواه، آشوب: طلب آشوب

كنام، : ي وحوش آشيانه

گاهان، نژادگان، ها، شبان زردي آفتاب: آصال

بازوبند، خويشاوندي، مهربن، : آصره

چادر، آشام خرما، گزند، ميخ: آصيه

بند چادر، چادربند، : آطره

پاكالغي، : آطريالل

خايه، زن، بي بانو، : آغا

چوب، دار، درخت، : آغاج

رسان، دار، پيام پرده: آغاجي

چترك، : آغاريقون

باروبنه، : آغروق

مرغي، سرپناه، النه: آغل

ها، گزندها، ها، آفت آسيب: آفات

ها، ها، مرگ زمان: آفاد

گيري، زبان: آفازي

كرانه ها، كنارهامون، كران تا كران، : آفاق

بيروني، كراني، : اقيآف

آسيب، آگفت، گزند، : آفت

خودكليد، : آفتومات

نشست، : آفسمان

گاه، تهي: آفقه

فرورونده، : آفل

زد، برون: آفلرمان

نامه، آگهي: آفيش

سپيد، تبه: آق تبه

تاغ، : آق خزك

سپيد، سردسته، ريش: آق سقل

بازسپيد، سنگار، : آق سنقر

سپيدار، كرنگ سپيد، : گآق كرن

سفيدگنبد، : آق گنبد

بĤن، خواجه، سرور، كدبان، كيا، : آقا

زادگي، بزرگ: آقازادگي

پور، مه: آقازاده

پاسدار، : آقاسي

Page 14: واژه نامه پارسی سره

٤ واژه نامه پارسي سره

سروري، : آقايي

اسپيده، : آقبانو

سپيدپر، : پر آق

كبركو، : آقچه قيلين

گاه، سر شب، سرناي خواب، شام: آقشام

پلم، درخت بيل، : آقطي

پلهام، : آقطي كوچك

ابربرادر، برادر كالن، : آكا

كودني، : آكاتاليپسي

فرهنگستان، : آكادمي

ور، فرهيخته، جو، دانش دانش: آكادميست

وند فرهنگستان، وند، هم فرهنگ: آكادميسين

گاهي، دانش: آكادميك

گريزاي، : آكاروس

دار، بالدور، سرخه بالدر، : آكاژور

كاد، : آكاسياكاچو

ها، ها، ميوه ها، روزي خورك: آكال

ها، ها، تپه پشته: آكام

بر، آك: آكاهولي

پرده، دات، كار، : آكت

روزداد، : آكتوآليته

گرايي، كنون: آكتوآليسم

بازيگر، هنرپيشه، : آكتور

دارايي، : آكتيف

كلن، گنده: آكتينوميكوز

كارا، كارساز، كاري، : تيوآك

آغازگر، كاراگر، كناننده، : آكتيويتور

ور، كاربري، كاركرد، كنش: آكتيويته

گرايي، كارآمدي، كنش: آكتيويزم

كاراندازي، كارسازي، كنانش، به: آكتيويشن

تاغندست، : آكركراهه

نواخت، رنگ، سپيدمانيك، يك بي: آكرماتيك

بندباز، : آكروبات

بندبازي، : آكروباسي

دژ، دژ آتن، : آكروپليس

استخواني، بيش: آكرومگالي

آسه، : آكس

پذيرا، : آكسپتور

سنج، شتاب: آكسلراتومتر

تندي، شتاب، : آكسلراسيون

داد، آمد، رخ بدآمد، پيش: آكسيدانت

شناسانه، ارزش: آكسيولوژيك

پادشاه، خورنده، : آكل

خوران، كرم :آكالت الحشرات

خوران، مورچه: آكالت النمل

دوكجه، دوكژه، : آكالد

پرخور، خوره، زن: آكله

جوش، رخ: آكنه

خانه، نما، ماهي دان، آبزي آبزي: آكواريوم

لپه، بي: دو آكوتيله

آهنگي، سازش، سازگاري، هم: آكورد

شالله، : آكوردئون

آوايي، : آكوستيك

آواشناسي، :آكوستيكس

ابرو، : آكوالد

ديسي، آسودگي، هم: آكوموداسيون

انباره، : آكوموالتور

انبازش، كپهكردن، : آكوموالسيون

آبخيز، : فر آكي

سريشم چيني، : آگارآگار

تنديس، سنگ: آگالماتوليت

گري، گستردن، بزرگ: آگرانديسمان

پذيرش، : آگرمان

گيشي، دانم گرايي، نمي نمدا نمي: آگنوستيسيزم

دوده، خاندان، تبار، : آل

خاندان بويه، : آل بويه

مهر، سرچه: آل تمغا

تن، پنج: آل كساء

نره، نري، : آل مردي

ها، روزي: آالء

ابزارها، : آالت

ها، گــوارنده: آالت تغذبه

زهار، : آالت تناسلي

گـرها، دم: آالت تنفسي

ها، شكنجك، زينه: ارحهآالت ج

پدافندابزار، : آالت دفاعي

هاي آوايي، اندام: آالت صوتي

شكارابزار، : آالت صيد

خورها، وپاها، توسري دست بي: آالت فعل

ابزار، منگياابزار، منگ: آالت قمار

ابزار، خوشي: آالت لهو

خنيايگان، سازها، : آالت موسيقي

، سراپرده، تارم، تاژ: آالچق

آالچوب، : آالچيق

Page 15: واژه نامه پارسی سره

٥ واژه نامه پارسي سره

در، دربه: آالخون واالخون

وبرگشت، دوسره، رفت: آالرتور

باش، هراس، آژير، آماده: آالرم

هزارها، : آالف

پسرانه، : آالگارسن

ها، رنج ها، دردها، رنج: آالم

دردها، تن: آالم جسماني

دردها، روان: آالم نفساني

جنگ، : آلبوم

جنگ، نگارنامه، : وم عكسآلب

ي مرغانه، مرغ، سپيده ي تخم سپيده، سپيده: آلبومن

سان، سپيده: آلبومينوئيد

سپيدگي، پيش: آلبومينوري

دار، اي، سپيده سپيده: آلبومينه

تني، زال: نيسيم آلبي

اشترك، : آلپاكا

ابزار، افزار، : آلت

گاه، زهار، شرم: آلت تناسلي

نره، نري، : آلت رجوليت

افزار، كشت افزار، كشت: آلت قتاله

سنج، گوشه: آلت نقاله

گزين، چاره، نهاد، جاي پيش: آلترناتيف

چندريختي، چندوارگي، دگروارگي، : آلتروپيزم

خندي، ناخواسته، ابزاري، ريش: آلتن

ساز، آواي اوج، بم: آلتو

يزك، زر، زر سرخ، كن: آلتون

نما، فرازسنج، فرازياب، اوج: آلتيمتر

ستاننده، گيرنده، : آلچي

توسه، رزدار، : آلدر گيالني

گــريزآب، : آلدهيد

سهندگي، : آلرژي

خريد و فروش، : آلس ويريش

دادوستد، : آلش

زرينه پايين، : آلطون سفلي

باال، زرينه: آلطون عليا

گونگان، زاك: آلكالوئيد

جلبك، : آلگا

انگيز، تند، شادي سبك: آلگرو

نامه، زيج، سال: آلماناك

شبر زرد، : آلوئس

چولي، : آلودا

روش، : آلور

زاد، برون: آلوژن

پيرا، سگ: آلوسن

زنگ، سيمك: آلومين

سيمك، : آلومينيوم

سنگ، زاگ: آلونيت

رفت، آب: آلوويون

تيدگان، ايزدان، پرس: آلهه

پرست، ايزدان: پرست آلهه

ابزاري، نهادي، : آلي

جوش، بستك، هم هم: آلياژ

ياب، سوياب، گوشه: آليداد

نهنگ، : آليگاتور

كار، كار، ناپيشه كار، دوست تازه: آماتور

ها، سررسيدها، فرجام: آماد

چواش، : آمارانتوس

جام، رنگين: آماريليس

اميدها، آرمان ها، آرزوها، : آمال

آرزومندي، : آمالن

شناسي، رويان: آمبريولوژي

رويان، : آمبريون

بيماربر، : آمبوالنس

شتابه، : آمپر

سنج، شتابه: آمپرمتر

آوندك، : آمپول

آرويني، : آمپيريك

فرماينده، : آمر

دستوري، زوركي، فرماني، : آمرا

فرمان، فرماينده، : آمره

فرمايندگان، : آمرين

آذرسنگ، دوپهلو، : آمفيبول

دوزيستي، : آمفيبي

دوزيست، دوزيستان، : آمفيبين

تاالر، تاالر، پــل: تئاتر آمفي

گر، آرزورسان، ياري: آمل

آمله، : آملج

بيم، زينهار، بي به: آمن

دل، آسوده: آمن السرب

وانكي، زنهاري، پشت: آمنا

هي، سيا آب: آموروز

واالپايه، آموزش واال، آموزش: آموزش عالي

نشاسته، : آمولن

آهكه، نوش: آمونيا

Page 16: واژه نامه پارسی سره

٦ واژه نامه پارسي سره

آهك، نوش: آمونياك

آهكين، نوش: آمونيم

ياخته، تك: آميب

نشاسته، : آميدون

درياساالر، ناوساالر، : آميرال

ايدون باد، چنين باد، : آمين

ي كوهي، پنبه: آمينات

هنگام، دم،: آن

سركار، : آن جناب

آن را تباه كردم، : آن را باطل كردم

Ĥدرنگ، دردم، شتابان، بي: آن

دم، دم، همان همان دم، بيكدم، دردم، دريك: آنا

هاي شب، پاس: آناء الليل

مرزنگوش، : آناآغاليس

گـوارش، پس: آنابوليس

سازواره، فراگشت، : آنابوليسم

ها، ، هنگامها دم: آنات

شناسي، كالبدشناسي، تن: آناتومي

ساالر، خودسر، بي: آنارشيست

ساالري، خودسرانگي، بي: آنارشيسم

خوتكا، : آناس كرسا

ها، بيني: آناف

دم، به دم: آنافانا

سهندگي، بيش: آنافيالكسي

هنگامي، گرايي، نابه زمان بي: آناكرونيسم

اوباره، : آناكوندا

آناگويي، فراسنجي، مانستگي، : آنالوژي

فرنودسنجي، : آنالوطيقا

كاوي، واكاويك، آناكاويك، روان: آناليتيك

آناكاوي، واكافت، واكاوي، : آناليز

آناكاو، فرگشا، واكاو، : آناليست

ديس، كاج: آناناس

زرشك، : آنبرباريس

پادترشا، پادترشك، : آنت آسيد

رخ، : آنتاي

شرزغال، : آنتراسن

سنگ ناب، تاوزغال، زغال: آنتراسيت

پرده، آرامه، ميان: آنتراكت

نما، آدم: آنتروپوئيد

شناسي، مردم: آنتروپولوژي

سنجي، پيمايي، تن سنجي، تن اندام: آنتروپومتري

ديسي، انگاري، آدم آدم: آنتروپومرفيزم

درگاشت، : آنتروپي

ك، تاكديس: آنتكليس

ستيزي، گري، پادستيزي، هم آخشيج: آنتگونيزم

سرون، شاخك، : آنتن

جنگ ادبي، گلستان، گلستان سخن، : آنتولوژي

دارو، پادزي، پادزيست، جان: آنتي بيوتيك

بر، تب: آنتي پيرين

برابر نهاد، پاد نهاد، پاد نهشت، برابرنهاد، : آنتي تز

پادزهر، : آنتي توكسين

ديس، تاك: نتي كلينالآ

برابرنهاد، پادنهاد، پادنهشت، : تز آنتي

گردباد، واچرخه، : آنتيسيكلون

سالينه، ناياب، : آنتيك

فروشي، فروسي، سالي بنسال: آنتيك فروشي

خر، خر، سالي بنسال: خر آنتيك

سختار، : آنتيمون

فراز، : آند

آهستگي، آرامي، به به: آندانت

بيني، اندرونه: كوپيآندوس

پرده، دل: آندوكارد

تب، پرده دل: آندوكارديت

گر، مايه، كنش زي: آنزيم

گلودرد، : آنژين

نگاري، رگ دل: آنژيوكارديوگرافي

نگاري، رگ: آنژيوگرافي

شناسي، رگ: آنژيولوژي

راه، تر، سربه خوگير، خوگيرنده: آنس

سيني، خم: آنس سيكموئيد

آرام، دوشيزه، نيكزن، دل: آنسه

نامه، نامه، فرنودسار، فرهنگ دانش: آنسيكلوپدي

سان، آنگونه، آن: آنطور

بردار، فرمان: آنف

ولرز، چايمان، تب: آنفوالنزا

اندازه، آنگونه، چندان، آن: آنقدر

چنگر، : آنقوت

سر، سربه: آنكارته

گفت، داستان، شوخ: آنكدت

بندي، بندي، كيسه بسته: يستمانآنك

كوهه، تك: آنگستروم

پادانگليس، : آنگلوفوب

زرفيني، : آنليد

بادشناسي، : آنمولوژي

Page 17: واژه نامه پارسی سره

٧ واژه نامه پارسي سره

بادسنج، : آنمومتر

خوني، كم: آنمي

ها، ساالنه، مندان، دهش دهش: آنوال

دم، بي: آنور

بازه، : آنورگور

پادسرشت، ناهنجار، : آنورمال

فراخي، روانگي، رگ خون: آنوريسم

لرزپشه، : آنوفل

وخت، هنگام، آن آنگاه، آن: آنوقت

بريك، پوش، : آنولپ

پرده، پيش پرده، پيش: آنونس

نام، بي: آنونيم

درنگ، زودگـذر، گـذرا، بي: آني

واره، ساليانه، سال: آنيته

گردي، ناهمسان: آنيسوترپي

زا، رنگ: آنيلين

زي، جانوران خاك: نيموترستريآ

زي، جانوران آب: آنيمومارين

باوري، روان: آنيميسم

گرد، سال: آنيورسري

ديده، آب: آواريه

ربا، دل: آوانتورين

مزد، پرداخت، پيش بها، پيش پيش: آوانس

رگ، جان، مام رگ، رگ سرخ بزرگ: آورتا

سروناز، : آورث

بار، رگزار، بي: آورس

دادگــزار، : آوكا

خوجديس، : آوكادو

ديداري، : آوو

خلبان، هوانورد، : آوياتور

دار، باش، رام، زن جاي: آهل

ابزار، آهن: آالت آهن

شناسه، نام كاربري، : آي دي

بهر، ي هوشي، هوش بهره: آي كيو

ها، نشاني ها، نشانه ها، نشان ها، نشانه: آيات

بت، پرماه، ماه، : آيبك

نشان، نشانه، نشاني، : آيت

شناسه، : آيدي

هوازي، : آيروبيك

شوهرخواهر، : آيزنه

كوه، يخ: آيس برگ

نشانه، يادگار، چمراس، نشاني، : آيه

آيينه كاو، : آيينه محدب

آيينه كوژ، : آيينه مقعر

نزارنما، : ي دق آيينه

خشميدن، برانگيختن، تابناكي، : ائتكال

همايه، : ائتالف

، آهنگيدن، پيروي: ائتمام

پيشوايان، رهنمودان، : ائمه

ها، ابرنام: االسماء ائمه

نمازان، پيش: ي جماعت ائمه

شناسان، دانان، واژه واژه: ي لغت ائمه

دخترزايي، : ائناث

زيوي، نخست: ائوزئيك

گر، سرخ: ائوزين

، پديد كه: ائوسين

نوميد، : ائياس

تافت، سرپيچي، زدگي، روي تن: اباء

سرپيچي كردن، سرپيچدن از، : اباء كردن

نپذيرفتن، : اباء كردن

گله، ها، گله پرستو، گروه: ابابيل

ها، آوتابه: اباريق

بج، : اباريقون

ابزار، ديگ: ابازير

رگ ران، : اباض

ياوه ها، ها، ها، ياوه هده بي: اباطيل

سرباززد، سرپيچيد، نپذيرفت، : اباكرد

شبان، شترچران، شتردار، : ابال

اهريمنان، : اباليس

آزمايش، بازداري، دهش، : ابتار

كاويدن، گــفتمان، : ابتحاث

سر آغاز، نخست، : ابتدا

آغاز، آغازيدن، نخست، : ابتداء

درآغاز، : ابتدائا

يابي، نوآوري، نو: ابتداع

آغازين، ساده، : ابتدايي

ساده ترين، نخستين، : ابتدايي ترين

پاافتادگي، خوارگرايي، ارجي، پرهيز، پيش بي: ابتذال

بريده، فرزند، دم ديده، بي آسيب: ابتر

نوآوري، نوآوردگي، : ابتكار

آلودگي، دچاري، گرفتاري، دچار شدن، دامن گيري، : ابتال

، دچار شدن، دامن گيري، آلودگي، گرفتاري، دچاري: ابتالء

پگاهيدن، : ابتالج

اوباريدن، فروبردن، : ابتالع

Page 18: واژه نامه پارسی سره

٨ واژه نامه پارسي سره

شادماني، : ابتهاج

جستارها، : ابحاث

درياها، رودها، : ابحر

تر، زفت: ابخل

جاويد، هميشگي، هميشه، : ابد

هرگز، هميشه، هيچگاه، : ابدا

ريدن، از سر گرفتن، آشكاريدن، آغازيدن، آف: ابداء

نوآفريني، آفريدن، نوآوري، : ابداع

نوآفريد، : ابداع كرد

نوآفريدن، : ابداع كردن

گزيني، دگرديسي، غلندران، جاي: ابدال

جاويدن، هميشه، : ابداالباد

ها، تن: ابدان

هميشگي، جاويد، : ابدي

ها، پايندگي: ابديات

دانگي، پايندگي، هميشگي، جاو: ابديت

گرداني، پاوش، جويي، پاك زاري بي: ابراء

بسيارفرزندي، چيرگي، نيكوكاران، : ابرار

آشكاري، نشان دادن، آشكاركردن، نماياني، نمايش، : ابراز

نمايي، دست: ابراز قدرت

آشكار كرد، نماياند، : ابراز كرد

پافشاري، پافشاري كردن، استوار كردن، : ابرام

بركوه، ا: ابرقو

ابيراهي، : ابريشن

آبريز، آوتابه، : ابريق

بيني، روي، خرده بررسي، پي: ابزرواسيون

آماج، درافكند، سردوربين، : ابژكتيو

بندي، روزن: ابستروكسيون

خودسري، ستيزش، : ابستيناسيون

ها، چشمان، ديدن، بينايي: ابصار

بيناتر، : ابصر

سازي، ناچيز كردن، يچسازي، ه هده بي: ابطال

تر، تر، ياوه هده بي: ابطل

دورتر، : ابعد

ها، دشمني، دشمني: ابغاض

داشت، واگذاشت، گري، نگه جي ميان: ابقا

دوشيزگان، شتابيدن، نابسودگان، : ابكار

گــنگان، : ابكام

خاموش، گــنگ، : ابكم

، رساني، رساندن، رسانيدن، فرگفت پيام: ابالغ

نامه، رسيدنامه، فرمان: نامه ابالغ

نامه، بخش: ابالغيه

ابلك، سياه سفيد، دورنگ، : ابلق

سر، گول، پخمه، سبك سر، سبك: ابله

سرانه، گوالنه، سبك: ابلهانه

اهريمن، كخ ژنده، : ابليس

پور، : ابن

پور سينا، : ابن سينا

ساختمان ها، خانه ها، : ابنيه

رها، د: ابواب

پيچيدگي، سربستگي، : ابهام

شكوه، : ابهت

تنكست، : اپال

كفتري، سينه: اپالين

شناسي، بينايي: اپتومتري

بين، خوش: اپتوميست

بيني، خوش: اپتوميسم

چشمي، : اپتيك

بهينه، : اپتيمام

نما، ترانه: اپرا

كارور، گرداننده، : اپراتور

ي، گر كار، نيش: اپراسيون

شاد، شوخ: اپرت

سيخك، مهميز، : اپرون

زد، گـزيني، زبان توان: اپشن

سرشانه، : اپل

چارشانه، : اپلكاره

برابرنهش، رودررويي، ناپذيري، : اپوزيسيون

زيگر، : اپوق

خوشه، سنبله، سوك، : اپي

چادرپيه، : اپيپلون

آماس چادرپيه، : اپيپلوييت

، بافت پوش: اپيدرم

گيري، همه گيري، بيماري واگير، فراگيري، همه: اپيدمي

گير، همه: اپيدميك

بن، فرآمد، داستان: اپيزود

درخت الدن، : اپيكا

زبان كوچك، زبانك، : اپيگلوت

موكشي، : اپيالسيون

پژولش، ديوگلوج، : اپيلپسي

دار، ناركوكه، جان: اپيون

شهروندان، : اتباع

پارچگي، هماهنگي، يگانگي، بستگي، يك هم :اتحاد

در گرفتن، فرا گرفتن، : اتخاذ

Page 19: واژه نامه پارسی سره

٩ واژه نامه پارسي سره

پيوستگي، پيونديدن، پيوستن، : اتصال

بختامد، رويداد، پيامد، رخ داد، پيشامد، پيش آمد، : اتفاق

يگانگي باورها، يگانگي ديدگاهها، : اتفاق آرا

رخ داد، : اتفاق افتاد

رخ دادن، روي دادن،: اتفاق افتادن

يكباره، : اتفاقا

دادها، روي: اتفاقات

بختامدانه، بختامدي، گذرانه، ناگهاني، خودبخود، گذري، پيش : اتفاقي آمدي، خودبخودي،

پشتگرمي، : اتكا

پشت دادن بر، : اتكاء

تباه كردن، نيست كردن، نابودي، : اتالف

نابود كردن، : اتالف كردن

اندن، فرجام، پايان، انجام، به سرانجام رساندن، به پايان رس: اتمام سرانجام، سپريدن،

سپريدن، انجام رسانيدن، سپري كردن، : اتمام كردن

پايانگر، : اتمامگر

آرمانشهر، : اتوپيا

خودبخود، خودكار، : اتوماتيك

خودرو، : اتومبيل

چفته، : اتهام

كاچال، : اثاث

ستانش، پايستن، استوانش، ا: اثبات

فرنودن، : اثبات كردن

يادمان، يادواره، هنايش، نوزند، نوشته، نشانه، كارآيي، : اثر

آيي داشتن، كار: اثر داشتن

هناييدن، : اثر كردن

هناييدن، : اثر گذاشتن

ناشايست، : اثم

هنگام، : اثناء

دوازدهه، : اثني عشر

پاسخ، برآوري، پاسخ دادن، : اجابت

برآوردن، پاسخ دادن، پذيرفتن، : كردناجابت

كرايه، : اجاره

پروانه، : اجازه

هشتن، باردادن، پروانه دادن، گذاشتن، : اجازه دادن

بيگانگان، : اجانب

ناگريزي، زور، واداري، واداشتن، بايستگي، : اجبار

ناخواسته، به زور، : اجباري

انجمن، هازمان، همايش، گرد آمدن،: اجتماع

همبودي، همبودين، : اجتماعي

دوري، پرهيز، گريز، پرهيز كردن، : اجتناب

پيشگيري ناپذير، دوري ناپذير، پرهيزناپذير، ناگزير، : اجتناب ناپذير گزيرستني،

كوشش، استادي، : اجتهاد

زورگويي كردن، : اجحاف

نياكان، : اجداد

روانه، انجام، كارگزاري، : اجرا

به انجام رساندن، : اجرا كردن

كار بستن، انجام دادن، : اجراء

انجامنامه، : اجرائيه

انجامي، : اجرايي

دستمزد، مزد، : اجرت

پاره ها، اندام ها، : اجزاء

پيكرها، : اجساد

نشست، : اجالس

رايي، سازگاري كردن، هم: اجماع

فشرده كردن، كوتاهي، كوتاه، : اجمال

، يده كوتاه، گز: ياجمال

به كوتاهي، : اجماال

كاالها، : اجناس

بيگانه، : اجنبي

مزدور، دست نشانده، مزد بگير، : اجير

گــشاده، : اچوپ

برادر كالن، : اچي

گرد برآمدن، فراگرفتن، : احاطه

گرداندن، : احاطه كردن

پرهيز، پرهيز كزدن، : احتذار

، دوري كردن، پرهيز كردن: احتذار كردن

پرهيز كردن، : احتراز

آتش سوزي، آتش گرفتن، : احتراق

پاس، ارج، سنايش، بزرگداري، بزرگداشت، شكوهيدن، : احترام آزرميدن،

پاسداشتن، ارج نهادن، سناييدن، : احترام گذاشتن

سنايش، با بزرگداشت، ارجنمدانه، با: احتراما

بشمار آوردن، شمردن، : احتساب

مرگ، : تضاراح

بردباري، شايمندي، شوايي، گرايند، گمان، گمانه، : احتمال

گاسيدن، : احتمال دادن

گمان بسيار، : احتمال زياد

شايد، چه بسا، گاس كه، گمانم، گاسم: احتماال شايد، چه بسا، گاس كه، گمانم، گاسم، : احتماال

نياز، نيازمندي، : احتياج

انديشيدن، دورانديشي، پروا، دور: احتياط

Page 20: واژه نامه پارسی سره

١٠ واژه نامه پارسي سره

يكتا، يگانه، : احد

ساخت، پديد آوردن، : احداث

هيچكسي، : احدي

به دست آوردن، دارا شدن، : احراز كردن

ها، گروه: احزاب

سهش، شور، دريافت، برداشت، : احساس

سوهيدن، : احساس كردن

سهش ها، : احساسات

سوهشيك گشتن، : احساساتي شدن

كويي، نكوكاري، ن: احسان

نيكي كردن، نيكو داشتن، : احسان كردن

خوشترين، نيكوترين، بهترين، : احسن

نيكوترين آفرينندگان، : احسن الخالقين

آفرين، : احسنت

ستوران، چارپايان، : احشام

فراخواني، فراخوان، خواندن، : احضار

فراخواند، : احضار كرد

تن، خواندن، فرا خواستن، فراخواندن، خواس: احضار كردن

خواست برگ، پيداخواست، : احضاريه

سزاوارتر، : احق

دادرسي، دادگري، : احقاق

فرمان ها، دستورها، : احكام

سرخ، : احمر

نادان، كودن، بيخرد، ساده مرد، : احمق

سرگذشت، چگونگي، : احوال

كاهش، : احيا

زندگان، زنده داري، زنده كردن، : احياء

زنده كردن، : احياء كردن

گاهگاه، شايد، اگر، : احيانا

زورگيري، تلكه، : اخاذي

ها، رويدادها، ها، رسيده ها، تازه ها، تازه آگاهي: اخبار

نوگو، : اخباري

پايان، : اختتام

نوآوري، نخست سازي، برساخته، : اختراع

هي، ، چكيده، كوتاه، كوتاه كردن، كوتا)ي( كوتاه: اختصار

واگذار كردن، ويژه كردن، : اختصاص دادن

خودويژه، : اختصاصي

نهفتگي، : اختفا

ناپديدگي، نهفتن، پنهان شدن، : اختفاء

درهمي، آميزش، همĤميزي، : اختالط

ناهمگوني، ناسازگاري، ناجور بودن، دوگانگي، ناهمساني، : اختالف ناسازي، دگرماني، نايكساني، ناهمتايي

دوسخني، : نظراختالف

نابساماني، آشفتگي، پراكندگي، ناهماهنگي، پريشاني، : اختالل شوريدگي،

تنگنا، خفگي، فشار، تنگنا، : اختناق

چاره داري، توانايي، : اختيار

كاميك، : اختياري

گرفتن، دريافت، فراستاندن، : اخذ

نكرد، راندن، كنارگزاري، بيرون كردن، بيرون فرستادن، برو: اخراج

آن جهاني، : اخروي

هشدار، آگاهانيدن، هشياري، : اخطار

هشدار دادن، آگاهانيدن، : اخطار دادن

يادبرگ، : اخطاريه

نهفتن، پنهان كردن، نهان كردن، : اخفاء

يكرنگي، پاكدلي، : اخالص

چهار آميغ، : اخالط اربعه

جانشينان، پس آيندگان، پسينيان، : اخالف

فتار، منش شناسي، منش، خو، خوي ها، منش ها، فراخويي، ر: اخالق

دستبري، بهم زدن، : اخالل

برادري، : اخوت

برادر، : اخوي

پاياني، فرجامين، واپسين، واپسينه، تازه، پسين، : اخير

به تازگي، : اخيرا

نوساز، نوبنياد، : اخيرالتأسيس

به جاي آوردن، گزاردن، : ادا كردن

ازمان، ستاد، سرپرستي، س: اداره

ستاد، سرپرستي، فراسازمان، : اداره كل

اوارى، : اداري

دنباله، : ادامه

دنبال كرد، : ادامه داد

فرهنگ، : ادب

فرهيختن، فرهيزش، : ادب كردن

فرهنگي، : ادبي

فرهنگ، : ادبيات

يابندگي، پي بردن، دريافت، : ادراك

داو، داوي، داويدن، داوش، : ادعا

داويدن، : ادعا كردن

يكپارچه كردن، يكي كردن، : ادغام

دوره ها، : ادوار

ويرايش، : اديت

ويرايشگر، : اديتور

بانگ نماز، : اذان

خستو شدن، : اذعان داشتن

Page 21: واژه نامه پارسی سره

١١ واژه نامه پارسي سره

آزار، : اذيت

آزردن، پژوليده كردن، : اذيت كردن

پديدار كردن، نماياندن، پيشكش، پيش آوري، : ارائه

پيش نهادن، : رائه دادنا

پيشنهاد كردن، : ارائه طريق كردن

رو كرد، : ارائه كرد

كامش، پشتكار، آهنگ، خواست، يازش، : اراده

زمين ها، : اراضي

ارمنيان، : ارامنه

ساالر، : ارباب

چله، : اربعين

پيوستگي، پيوند، : ارتباط

پيوندها، : ارتباطات

رسانشي، : ارتباطي

واپسگرايي، : رتجاعا

واپسگرايانه، : ارتجاعي

لرزش، لزرش، لرزه، لرزيدن، نوسان، : ارتعاش

افراشتگي، بلندي، بلندا، : ارتفاع

پيشرفت، : ارتقا

باال بردن، : ارتقاء

مرده ريگ، وامانده، نيامانده، واهشته، : ارث

وامانده، نيامانده، واهشته، مرده ريگ، : ارثيه

بازفرستادن، فرستادن، :ارجاع

خواروبار، : ارزاق

فرستادن، : ارسال

فرستاد، : ارسال كرد

فرستادن، : ارسال كردن

فرستاد، مي: كرد ارسال مي

راهنمايي، : ارشاد

بزرگتر، فرازين، ارجمند، برتر، سرآمد، : ارشد

ترساندن، : ارعاب

آسانگيري، سو، : ارفاق

سودار، : ارفاقي

پايه ها، : كانار

همنوازي، : اركستر

اندامواره، : ارگانيسم

اندام وار، : ارگانيك

تخت، تخت فرمانروايي، : اريكه

تخت فرمانروايي، : اريكه فرمانروايي

برآمده است، ... از : ناشي شده است... از

بر مي آيد، ... از : ناشي مي شود... از

نند، از آن ميان، هما: از آن جمله

پس از آن روز، : از آن روز به بعد

از آغاز، : از اوايل

از اين رو، : از اين جهت

از اين روش، از اين راه، : از اين طريق

از اين دست، : از اين قبيل

از اين رو، : از اين نظر

از آغاز پيدايش، : از بدو پيدايش

از ميان بردن، : از بين بردن

از سوي،: از جانب

از آنگونه، از آنگونه، از دسته، - از دسته : از جمله

از دسته كارهاي نيكو، : از جمله كارهاي نيكو

از ديد، : از حيث

از ته دل، : از صميم قلب

از سوي ديگر، : از طرف ديگر

از راه، : از طريق

همچون، مانند، بمانند، همانند، : از قبيل

باز، از ديرباز، از دير: از قديم

براي، : از لحاظ

از ديدگاه، از روزن، : از منظر

انبوهي، : ازدحام

زناشويي، پيوند زناشويي، همسرگيري، : ازدواج

پرهيز، خودداري، : ازم

شكستن، : اسائه

استادان، : اساتيد

بردگي، : اسارت

بنياد، پايه، شالوده، زيرساخت، : اساس

بنيادنامه، : اساسنامه

بنيادين، بنيادي، : ياساس

، توشه: اسباب سفر

پيشين، : اسبق

افشانه، : اسپري

دستپاگير، : اسپم

ايستايي، : استاتيك

ورزشگاه، : استاديوم

استانده، : استاندارد

تكساالري، خوكامگي، : استبداد

بهره كشي، : استثمار

پذيرفتن، پذيرش، : استجابت

برداشت، : استحصال

آگاهي، پيدايش، : ستحضارا

شايستگي، سزاواري، : استحقاق

سنگربندي ها، : استحكامات

Page 22: واژه نامه پارسی سره

١٢ واژه نامه پارسي سره

خودشويي، : استحمام

كارگماري، بكارگيري، كاردهي، : استخدام

آوري، برون: استخراج

خواهش، درخواست، : استدعا

خواهش كردن، درخواست كردن، : استدعا كردن

، درخواست مي كنم، خواهش مي كنم: استدعا مي كنم

آوري، فرنود زني، فرنودآوري، فرنايش، شوند: استدالل

راهبرد، : استراتژي

راهبردي، : استراتژيك

آسايش، آرميدن، آسودن، : استراحت

برآسود، : استراحت كرد

آسودن، آرميدن، درازكشيدن، : استراحت كردن

شنود، فال گوش ايستادن، : استراق سمع

ساختار، : استراكچر

بازگرداندن، واپسداد، پس گيري، بازپس گيري، : استرداد

بو كردن، بوييدن، : استشمام

گواهي، : استشهاد

راهنمايي خواهي، : استصواب

توانش، توانايي، درونداشت، : استعداد

كناره گيري، : استعفا

زورگويي، : استعمار

بكاربردن، كاربرد، بكارگيري، : استعمال

آمرزش خواهي، آمرزش، : استغفار

بهره برداري، كاربرد، كاربري، بكارگيري، سود كاربري، : استفاده

به كارگيري، : استفاده از

فتواخواهي، : استفتا

هراش، : استفراغ

هراشيدن، : استفراغ كردن

پايداري، پايمردي، ايستادگي، : استقامت

واز، پيش پذيرفتاري، پيشباز، پذيره،: استقبال

برپايي، جايگيري، : استقرار

خودساالري، : استقالل

گوش دادن، : استماع

ادامه، پيوستگي، : استمرار

گواهمندي، گواه، : استناد

برداشت، اندريافت، برداشت كردن، : استنباط

اندريافتن، : استنباط كردن

بهره وري، بدست آوردن، : استنتاج

بوييدن، : استنشاق

سرباززني، خودداري، : ستنكافا

ريشخند، : استهزاء

فرسايش، فرسودگي، : استهالك

كرايه اي، : استيجاري

بي چارگي، : استيصال

بازخواست، : استيضاح

چيرگي، : استيالء

رازها، : اسرار

ريخت و پاش، بد دستي، هدر دادن، : اسراف

افسانه، داستان، استوره، : اسطوره

اسپناج، : اسفناج

اسپند، : اسفند

ناكارآمد، : اسقاطي

بندي، استخوان: اسكلت

بارانداز، لنگرگاه، : اسكله

پويشگر، : اسكنر

پيشينيان، گذشتگان، يشينيان، : اسالف

جنگ افزار، : اسلحه

نام، : اسم

شكم روش، : اسهال

برده، دستگير، : اسير

نمارش، نمار، : اشاره

نمارد، مي: دكن اشاره مي

گسترش، : اشاعه

كژي، لغزش، نادرست، نرسپان، نادرستي، كوتاهي، : اشتباه

لغزيدن، : اشتباه كردن

ندانسته، : اشتباها

انبازش، : اشتراك

افروزش، : اشتعال

سرگرمي، كارگماري، : اشتغال

برگيري، شكافتن، : اشتقاق

شور، آرزومندي، : اشتياق

بگران، آشو: اشرار

توانگران، بزرگان، بزرگواران، فرونگريستن، ديده وري، بلند : اشراف پايگان،

سروده ها، : اشعار

پرتو، فروزه، : اشعه

خرده، چالش، ديسه ها، دشواري، ريخت ها، : اشكال

نژادگي، تبارمندي، نيك نژادي، : اصالت

ياران، : اصحاب

پافشاري، پاپيچي، : اصرار

سايش، مالش، : اصطكاك

زد، واژاك، زبان: اصطالح

گنج واژه، : )ضرب المثل(اصطالح

همواژه، ): كالم(اصطالح

Page 23: واژه نامه پارسی سره

١٣ واژه نامه پارسي سره

واژگان، : اصطالحات

خواه، به: طلب اصطالح

اسپهان، اسپاهان، : اصفهان

آغازه، بن، ريشه، بيخ، بنيان، : اصل

مهاد و كهاد، : اصل و فرع

از آغاز، : اصال

زسازي، با: اصالح

خواهان، به: طلبان اصالح

بازنويسي، : اصالحيه

آغازين، هسته اي، بنيادين، : اصلي

ريشه اي ترين، : اصلي ترين

بنيادگرا، : گرا اصول

بنيادگرايان، : اصولگرايان

ريشه اي، بنيادي، بنيادين، : اصولي

نژاده، ريشه دار، گوهري، تبارمند، : اصيل

دستان، بي: اضا

افزودن، : اضافه كردن

افزونه، افزودني، ديگر، : اضافي

دلواپسي، پريشاني، آسيمه سري، سرآسيمگي، : اضطراب

درماندگي، : اضطرار

نيازين، : اضطراري

نابودي، : اضمحالل

پيروي، فرمانبرداري، : اطاعت

به روي چشم، : اطاعت مي شود

اتاغ، اتاق، : اطاق

ها، ها، كناره ها، گوشه ها، گوشه ها، سوي كناره پيرامون،: اطراف

نزديكان، خويشان، پيرامونيان، : اطرافيان

اتريش، : اطريش

كودكان، : اطفال

آگاهي، آگاهبود، : اطالع

آگهي پس از اين، : اطالع ثانوي

آگهي رساني، : اطالع رساني

آگهي ها، داده ها، درونداد، : اطالعات

رساني، آگاهي: يرسان اطالع

آگهي، : اطالعيه

بي گماني، استواري، آسودگي، : اطمينان

رامش، : اطمينان خاطر

بازگو كرد، : اظهار داشت

بازگو كردن، : اظهار كردن

بازگويي ديدگاه، : اظهار نظر

آگهي دادن، آگاه كردن، : اظهارداشتن

ياري، كمك، : اعانه

استوارنامه، : اعتبارنامه

ميانه روي، ترازينه، : اعتدال

ترازينه بهاري، : اعتدال بهاري

پرخاش، خرده گيري، خروش، واخواهي، : اعتراض

پذيرش، پذيرا، : اعتراف

خستو شدن، : اعتراف كردن

دست از كاركشي، : اعتصاب

كام پرهيزي، : اعتصاب غذا

كار پرهيزي، : اعتصاب كاري

باور، : اعتقاد

باورها، : تاعتقادا

بالندگي، بهبود، : اعتال

استواري، پشتگرمي، باور، : اعتماد

خود باوري، خودباوري، : اعتماد به نفس

باوري، هم: اعتماد متقابل

پروا، روي آوري، پرداختن، : اعتنا

بنگش، : اعتياد

شگفت انگيز، : اعجاب آور

شگفت انگيز، : اعجاب انگيز

شگرف، : اعجوبه

ها، شماره: اعداد

جان ستاندن، : اعدام

سر به نيست كردن، : اعدام كردن

تازيان، : اعراب

رويگرداني، : اعراض

گسيل، فرستادن، : اعزام

دهي، ده: اعشاري

سهشگران، : اعصاب

وندان، اندام ها، هم: اعضا

پيشكش، داده، بخشش، : اعطا

ارزاني داشتن، : اعطا كردن

ها، نام وران، ويژه بازنمود، نام: ماعال

آگاهي رسد، به: اعالم شود

آشكار كرد، : اعالم كرد

آگاه كردن، آگاهاندن، : اعالم كردن

آگهي دادن، : اعالم نمودن

جارنامه، بانگنامه، پخشنامه، : اعالميه

آگهي، : اعالن

ژرفاهاي، : اعماق

انجام، : اعمال

يدن، ورزان: اعمال كردن

انجام خواسته، : اعمال نظر

Page 24: واژه نامه پارسی سره

١٤ واژه نامه پارسي سره

جشن ها، : اعياد

آشفتگي، : اغتشاش

بيشتر، : اغلب

چشم پوشي، : اغماز

گشايش، : افتتاح

سربلندي، بالندگي، ناييدن، : افتخار

باليدن، : افتخار كردن

رسوايي، : افتضاح

كسان، همگان، : افراد

كساني، : افرادي

كسانيكه، : افرادي كه

كسانيكه، : افراديكه

زياده روي، : افراط

دريغا، : افسوس

دوردست، كران، فراس، كرانه، : افق

ترازي، ستاني، : افقي

ها، انديشه: افكار

ماندن، ماندگاري، : اقامت

برپاداشتن، بجا آوردن، : اقامه

بخت، : اقبال

رويكرد همگاني، : اقبال عمومي

رفتن از، برگرفته، برگ: اقتباس

برگرفته از، : اقتباس از

همگام شدن، به كسي پيوستن، : اقتدا

واري، توانش، دست: اقتدار

دست زدن، : اقدام

دست زدن، : اقدام نمودن

كارها، : اقدامات

ها، ها، اليه پوسته: اقشار

سرتاسر جهان، : اقصي نقاط جهان

سرتاسر جهان، : اقصي نقاط دنيا

دورترين جاهاي كشور، سرتاسر كشور، : كشوراقصي نقاط

تر، كم: اقل

دست كم، : اقال

نمونه ها، : اقالم

نمونه هايي از، : اقالمي از

تر، كمترين، كمتري، بخش كم: اقليت

هوا، و آب: اقليم

ها، تيره: اقوام

ابردريا، ژرف دريا، : اقيانوس

مندان، بزرگان، سال: اكابر

گري، دادن، زبردستي، چيره: احهاك

ها، ها، دروغ ها، ژاژه دروغ: اكاذيب

زدن، شياردادن، كشاورز، شخم: اكار

سماروغ، غارچ، : اكارس

ها، پاچه: اكارع

تران، گرامي: اكارم

آوردن، گيري، روي كم دست: اكاره

خسروان، : اكاسره

وريز، وريز زرد، : اكاسيا

گير، دوز، خوي الن، پاالن پا: اكاف

باره، پرخور، شكم: اكال

سگان، : اكاليب

رم، بيدبويه، پشه: اكاليپتوس

دار، ليفه: اكاليفا

ها، افسرها، بساك: اكاليل

ها، پشته: اكاول

ها، دوركردن، روبه ها، خاك آخال: اكباء

ساري، افكندن، نگون فتادن، نگون: اكباب

كشي، افساركشي، لگام : اكباح

جگرها، : اكباد

پنداري، پليدشدن، بزرگ: اكبار

داري، زبان: اكبان

تر، بزرگ: اكبر

پليد، چركين، : اكبيري

خايه، اهرمن: اكت مكت

نويساندن، : اكتاب

ها، ها، شانه دوش: اكتاف

برچسباني، : اكتان

شدن، پوشيدگي، پنهان: اكتتام

ناكي، كشي، گياه رمه س: اكتحال

داري، پروا، باك: اكتراث

پوشيدن، : اكتسا

آوري، دست الفنجيدن، اندوزش، به: اكتساب

آمده، دست الفنجيده، اندوخته، به: اكتسابي

شكستن، : اكتسار

برد، پيدايش، نويابي، يافتن، يافته، پي: اكتشاف

بازيابانه، يابشي، : اكتشافي

انه، ش فراخ: اكتف

گردي، سرنگوني، بسنده، بسندگي، چيره: اكتفا

بسنده كردن، : اكتفا كردن

بسنده، : اكتفاء

بسنده كردن، : اكتفاء كردن

گايش، : اكتفان

Page 25: واژه نامه پارسی سره

١٥ واژه نامه پارسي سره

بس كنيد، : اكتفوا

داشت، پرهيز، بيدارماني، پاس: اكتالء

گرايي، شدن، پوشيده پنهان: اكتمان

ن، گيري، پناهيد پناه: اكتناف

رسي، بن جويي، به بن: اكتناه

پيمايش، پيمودن، : اكتيال

افزودن، بسياركردن، پرگويي، : اكثار

تر، بيش: اكثر

بيشتر، : اكثر قريب اتفاق

ترين، بيشتر، بيش: اكثرا

بيشترين، بيشتري، بيشينه، : اكثريت

چشم، سياه: اكحل

زفتي، گدامنشي، : اكداء

تر، ه تير: اكدر

نمايي، انگيزي، دروغ دروغ: اكذاب

كردان، كردها، : اكراد

داشت، نواخت، ارج نهادن، داشت، گرامي بزرگ: اكرام

منشانه، بزرگ: اكراما

ي نمايش، نمابار، پرده: اكران

داشت، واداشت، زاري، ناخوش بي: اكراه

ناخواست، ناگزير، به: اكراها

تر، ر، گراميت بخشنده: اكرم

استبرك، : اكرن

پادريم، : اكرومايسين

دودبر، : اكزوز

روانامه، : اكزهكواتور

بازارسردي، : اكساد

برفرست، : اكسپرت

تند، : اكسپرس

آزمايي، درون: اكسپرسيونيسم

آزمايش، : اكسپريانس

آزماينده، : اكسپريمانتاتور

آزموده، : اكسپريمانته

گردي، پي: ناكسپلراسيو

نماگر، نماينده، : اكسپوزان

گاه، دادن، نمايش، نمايش نشان: اكسپوزيسيون

نوكار، : اكسترن

تر، نارواتر، ناروان: اكسد

ي آبي، ترشه: اكسواليانون

پرپشت، پرگياه، : اكسوم

زنگار، : اكسيد

زنگ، سيمك: اكسيد آلومينيوم

مس، زنگار : اكسيد دوكوئير

زنگارش، اكسايش، : اكسيداسيون

آهن، زنگ: اكسيدفريك

آب، كناد، ساز، زيست كام خوش: اكسير

هوازا، : اكسيژن

هوازدگي، : اكسيژناسيون

هودرماني، : اكسيژنوتراپي

هوازي، : اكسيژنه

سرخانه، : اكسيهموگلوبين

بسيار، : اكش

بريده، نارسا، سپر، دماغ بي: اكشم

بازدارندگان، : كفاا

كژپاي، : اكفس

تر، بسنده: اكفي

بار، خوردن، خورش، : اكل

روشنايي، : اكلرمان

جام گل، ديهيم، سربرند گوهرنشان، : اكليل

بويا، نانوك: اكليل الجبل

ريزي، تاج: اكليل الجليل

افسر، خاكشي، شاخگ، شاه: اكليل الملك

پرهون، گرده، : اكليله

تاج، سرخه: اكليليه

سنج، شيب: اكليمتر

رنگ، پرند، ديباي هفت: اكليون

رساني، رساكردن، رساندن، فرجام به: اكمال

رنگ، به رنگ، رنگ تيره: اكمد

كور، پاكوتاه، نيمه: اكمش

رساتر، : اكمل

كور مادرزاد، : اكمه

كستك، : بزان اكمه

مي، دريوزگي، فروتني، نر: اكناع

ها، كنارها، پناهاندن، پناه: اكناف

ها، ها، پوشش پرده: اكنان

دست، كار تباه، لنگ: اكنع

شناسي، بوم: اكولوژي

بدي، آبري، مان: اكونومي

دان، آبري: اكونوميست

رنجورشدن، كارآمدان، هنروران، : اكهاء

خيرگي، كاهش ديد، : اكهام

بان، چشم، كندز خيره: اكهم

دهن، بددل، گــنده: اكهي

زيركان، : اكياس

Page 26: واژه نامه پارسی سره

١٦ واژه نامه پارسي سره

گروه، دستگان، هم هم: اكيپ

اسبيان، دم: تينه اكيزه

تر، زيرك: اكيس

خارپوستان، : اكينودرم

خارداران، : اكينيد

ارز، هم: اكيواالن

ارزي، هم: اكيواالنس

هشيار، : اگا

برابرخواه، : اگاليتر

تراوي، ن برو: اگزوسمز

چشمي، برون: اگزوفتالمي

رفت، دررو، برون: اگزيت

خودگوهرگري، : اگزيستانسياليسم

گــندابرو، : اگو

اكنون، اينگاه، ايدر، همينگاه، هم اكنون، : االن

اگرچه، چرا كه نه، : البته

پوشاك، : البسه

البه، خواهش، : التماس

دن، البيدن، البه كر: التماس كردن

برافروختگي، : التهاب

پيوست، : الحاق

هم اكنون، بي درنگ، : الساعه

نويسه، : الفبا

خدا، : اله

يان، : الهام

خدايا، خدايي، : الهي

تا، : الي

تا، : الي يا لغايت

ولي، : اما

پيشوا، : امام

پيشنماز، : امام جماعت

زنهار، پناه، : امان

گرويي، : اماني

شاهنشاه، : پراتورام

شاهنشاه، : امپراطور

وري، دين: امت

بازايستادن، خودداري كردن، : امتتاع كردن

آزمون، آزمايش، : امتحان

ويزايش، آزمايش كردن، آزمودن، : امتحان كردن

راستا، : امتداد

خودداري، پرهيز، : امتناع

خودداري كردن، : امتناع كردن

، سپاسگذاري: امتنان

برتري، برجستگي، : امتياز

برتري ها، : امتيازات

همانند، : امثال

ياري رساني، : امداد

ياري رسان، : امدادگر

فرمايش، : امر

گذران زندگي، : امرار معاش

فرمايشتان چيست؟، : امرتان چيست؟

فرمان نامه، : امريه

دستينه، دستنوشت، : امضا

دستينه كردن،: امضا كردن

توانايي، شايش، : امكان

شدني، : امكان پذير

شايسته است، شايد، جادارد، : امكان دارد

ها، توانايي ها، داشته ها، دستمايه، ابزارها، آساينده ها، توانايي: امكانات افزارها، افزارگان، ابزارگان

شدني، : پذير امكان

نمك، : امالح

زنهارداري، هراسي، زنهار، بيمي، بي بي: امنيت

داراك، دارايي، دارايي ها، : اموال

كارها، : امور

درستكار، راستين، گرودار، : امين

گسترده شدن، گستردن، : انبساط

پيغمبران، پيامبران، : انبياء

گزينش، گزينه، : انتخاب

برگزيدن، : انتخاب كردن

گزيدمان، گزينمان، : انتخابات

گزينشي، : انتخابي

آهنجش، : زاعانت

آهنجيده، : انتزاعي

پراكنش، پراكنيدن، گسترش، افشاندن، چاپ، : انتشار

گماشتگي، گماشتن، گمايش، به كارگماري، : انتصاب

گماشتگي، : انتصابي

داشتن، چشمداشت، چشم: انتظار

چشم داشتن، : انتظار داشتن

پيش بيني مي شود، : انتظار مي رود

ندهي، ساما: انتظامي

سنجي، نكوهش، سره كردن، گيري، سخن خرده: انتقاد

خرده گيري، خرده گرفتن، : انتقاد كردن

ترابرد، جابجايي، : انتقال

تالفي، كينخواهي، ريمني، تاوان گيري، : انتقام

Page 27: واژه نامه پارسی سره

١٧ واژه نامه پارسي سره

پايان، : انتها

بستناكي، يخ زدن، بستانكي، : انجماد

بود، هم: انجمن

روش ها، : انحاء

كژديسگي، لغزش، كجروي، : رافانح

كج انديشي، : انحراف فكر

كژي ها، : انحرافات

ويژه سازي، : انحصار

كمانش، خميدگي، : انحنا

كارمايه، نيرو، : انرژي

گوشه گيري، : انزوا

نشاندن، گوشه: انزوا كشيدن

خو گيري، : انس

آدمي، : انسان

واره، آدم: انسان مصنوعي

هماهنگي، : انسجام

شدن، بندش، بسته: انسداد

به اميد خدا، : انشاء اهللا

اميدوارم، : انشاءاهللا

دادمندي، : انصاف

دادمندي، درستي، به به: انصافا

پوشي، برگشت، چشم: انصراف

كناره گيري كردن، كناره گيري كرد، : انصراف دادن

سامان گرفتن، سامان پذيري، : انضباط

همراه، : انضمام

برابري، سازش، : انطباق

ديدگان، : انظار

سامان، : انظباط

نرمش، : انعطاف

بستن، : انعقاد

لختگي خون، : انعقاد خون

پيمان بستن، : انعقاد قرارداد

بازتاب، بازخورد، پژواك، : انعكاس

بازتابيدن، : انعكاس يافتن

ن، پكش، پكيدن، تراكش، تركش، تركيد: انفجار

تنهايي، : انفرادي

ناپيوستگي، جدايي، : انفصال

گسست، : انقطاع

آشوب، دگرديسي، واگشت، جنبش، دگرگوني، : انقالب

ورسوريدن، : انكار

پراشيدن، : انكسار

انگشت نشانه، : انگشت سبابه

گونه ها، : انواع

رودها، : انهار

ويرانگري، نابودي، ويران كردن، : انهدام

اخت، همدم، : نيسا

پويانمايي، : انيميشن

ها، پايانه: اواخر

ها، ميانه ها، ميانه: اواسط

سرآغاز، : اوايل

ناكس، : اوباش

اوگ، : اوج

آغازين، : اوريجينال

چگونگي ها، : اوضاع

نخست، يكم، : اول

نخست، : اوال

نخست آنكه، : اوال آنكه

فرزندان، : اوالد

برتري، نخستينگي، : اولويت

سرپرستان، : اوليا

نخستين، آغازين، : اولين

نخستين، : اوليه

باشندگان، مردمان، : اهالي

مردمان بوشهر، : اهالي بوشهر

شهروندان، : اهالي شهر

كردن، خارسازي، خوارداشت، سبك: اهانت

پشتكار، كوشش، : اهتمام

پيشكش كردن، : اهدا كردن

كش، ش پي: اهداء

آماج، : اهداف

اهرام سه گانه، : اهرام ثالثه

خوانندگان، : اهل مطالعه

آرام، رام، : اهلي

برجسته ترين، : اهم

مهندي، ارزش، : اهميت

رفت و آمد، : اياب و ذهاب

روايي، استان، فرمان: اياالت

ساتراپ، استان، فرمانروايي، : ايالت

روزها، : ايام

روزگار جواني، : ايام شباب

آفرينش، برپايي، گشايش، ساختن، : ايجاد

كارآفريني، : ايجاد اشتغال

برپا شده، برپاشده، : ايجاد شده

پديد آيد، : ايجاد شود

Page 28: واژه نامه پارسی سره

١٨ واژه نامه پارسي سره

پديد آوردن، : ايجاد كردن

آرمانمندي، : ايد ئولوزي

انگارگان، : ايدئولوژي

انگارگاني، : ايدئولوژيك

، مونه، راي، آرمان، انديشه: ايده

آرماني، : ايده آل

آرمان گرا، انگارگرا، : ايده آليست

آرمان گرايي، : ايده آليسم

خرده، ناكارايي، : ايراد

كمبود داشتن، ناكارايي داشتن، : ايراد داشتن

سخنراني كردن، : ايراد كردن

خرده گير، : ايرادگير

ايراني تبار، : ايراني االصل

اني گري، اير: ايرانيت

وخشي، : ايرمان

يزدان پيروزگر، : ايزد منان

انجام، : ايفا

نمار، : ايما و اشاره

باور، باورداشت، گرايش، : ايمان

رايانامه، : ايميل

اينگونه، : اين طور

در اين، : اين مدت

اين گونه ديگري است، : اين نوع ديگري است

اندركنش، : اينتراكشن

ركده، راياتار، تا: اينترنت

راياتاري، : اينترنتي

نمايه، : ايندكس

با ريشه، با نژاد، تبارمند، : با اصل و نسب

كار آزموده، : با تجربه

با سپاس، : با تشكر

پرهيزگار، : با تقوي

با همه، : با تمام

، ... با همه پاكي وي: ...با تمام پاكي وي

يارا، : با جرات

ستانه، دو: با حسن نيت

دشمنانه، : با سوء نيت

با باورهاي گوناگون، : با عقايد مختلف

با توانايي، : با قابليت

ديرين، ديرينه، : با قدمت

شايسته، : با لياقت

شايستگي، : با لياقتي

آزموده، : باتجربه

همريش، : باجناق

آزرمين، : باحيا

ديرنده، : بادوام

پديدار، آشكار، : بارز

آفرين، : بارك اهللا

آفرين، : باريكال

واگويش، : بازگويي

بي هوده، تباه، نادرست، : باطل

هده، بي: باطله

درون، : باطن

دروني، : باطني

انگيزاننده، مايه، انگيزه، : باعث

مايه پند ديگران، : باعث عبرت ديگران

بازمانده، مانده، : باقي

بازمانده، : باقي مانده

مانده، : باقيمانده

پوپك، دوشيزه، : باكره

به ناچار، : باالجبار

سرانجام، : باالخره

به ويژه، : باالخص

وارون، واژگونه، : بالعكس

نهفته، خفته، : بالقوه

ايوان، : بالكن

جي، باميان: باواسطه

هنگامه، : بحبحه

جستار، : بحث

گفتگو كردن، : بحث كردن

گفتمان، : دل نظربحث و تبا

گفتاورد، : بحث و مجادله

دريا، : بحر

درياي مازندران، : بحر خزر

چالش، : بحران

بخش مردمي، : بخش خصوصي

بخش فرمانروايي، : بخش دولتي

چشم تنگ، : بخيل

دژ خو، : بد اخالق

بد نهاد، : بد جنس

دژخيم، : بد ذات

دژخو، : بداخالق

دژخيم، : بدذات

نوآوري، : بدعت

يوفه، : بدل

Page 29: واژه نامه پارسی سره

١٩ واژه نامه پارسي سره

تن، : بدن

آغاز، : بدو

بي گمان، : بدون شك

بي درنگ، : بدون فوت وقت

همتا، : بديل

بدين روش، : بدين طريق

بدين گونه، : بدين وسيله

روشن، : بديهي

دانه، تخم، : بذر

دانه افشاني، : بذر افشاني

تخم پاشيدن، : بذر پاشيدن

شوخ، : بذله گو

بر پايه، : بر اساس

وارون، به: بر خالف

بردوش، بر دوش، : بر عهده

بر اساس، بر پايه، : بر مبناي

ورجاوند، : برازنده

درخشان، درخشنده، : براق

آفرين، : براوو

براي نمونه، : براي مثال

به فراخور، : برحسب

وارون، به: برخالف

گاهي، : برخي مواقع

واژگونه، وارونه، واژگون، : برعكس

بردوش، : برعهده

درخش، كهربا، روشنايي، : برق

استوار، پايدار، برپا، برپا، : برقرار

آبگير، تاالب، : بركه

برنج، : برنج

بروگرد، : بروجرد

سرما، : برودت

سرمايشي، : برودتي

نمايش، نشان دادن، : بروز

ن، فرنود، نخش، پروها: برهان

آب دهان، آب دهن، : بزاق

گسترش، : بسط

گستردن، گسترانيدن، : بسط دادن

باز كردن، : بسط دادن

به نام خدا، : بسمه تعالي

به آساني، : بسهولت

نويد، : بشارت

مژده دادن، : بشارت دادن

خندان، خوشرو، خنده رو، : بشاش

آدمي، : بشر

ديداري، : بصري

د، بينا، بينشمن: بصير

بينش، بينشمندي، : بصيرت

تن آسايي، بيكاري، تن پروري، : بطالت

نهان، درون، : بطن

روي هم رفته، : بطور كلي

انگيزش، : بعثت

پس، آينده، فرامون، ديگر، سويگان، : بعد

پس از، : بعد از

پس از نيمروز، : بعد از ظهر

ديرتر، : بعدا

در آينده، : بعدها

پسين، سپسين، :بعدي

گاهي، : بعضا

برخي، پاره اي، : بعضي

هر از چند گاهي، : بعضي اوقات

گاهي، : بعضي مواقع

گاهي، : بعضي وقتها

همچون، : بعنوان

دور، : بعيد

ماندگاري، ماندن، پايستگي، پايداري، : بقا

مانده، ديگر، : بقيه

دست نخوردگي، دوشيزگي، : بكارت

نخورده، دست: بكر

گزند، : بال

بي برنامه، : بالتكليف

بي برنامگي، : بالتكليفي

شيوايي، : بالغت

بي درنگ، : بالفاصله

فرودادن، اوباريدن، فرو بردن، : بلعيدن

باالمنش، : بلند طبع

فرازمند، : بلند مرتبه

ديرزمان، : بلندمدت

پزاوش، بالش، : بلوغ

سازه، گلكار، : بنا

بنيادنهادن، بنيان نهادن، : نا نهادنب

گلكاري، : بنايي

بنياد، : بنيان

بنيادگذار، : بنيانگذار

شالوده، : بنيه

Page 30: واژه نامه پارسی سره

٢٠ واژه نامه پارسي سره

خواه، هزينه، درآمد، ريز، تن پيش: بودجه

برفباد، : بوران

بها بازار، : بورس

مشتزني، : بوكس

گزارشنامه، : بولتن

همراه، : به اتفاق

ه پاس، ب: به احترام

به گمان بسيار، : به احتمال زياد

به آگاهي مي رساند، : رساند به استحضار مي

به همراه، همراه با، : به اضافه

به پيوست، به همراه، همراه با، : به انضمام

بدين گونه، بدين سان، : به اين ترتيب

به اين سان، : به اين صورت

اندك، به آهستگي، كم كم، گام به گام، اندك: به تدريج

دهنادين، : به ترتيب

به شماره، : به تعداد

به گستردگي، : به تفصيل

چسان، به چه سان، : به چه صورت

به سزا، : به حق

از براي، براي، : به خاطر

به ويژه، : به خصوص

از براي، : به دليل

به باور، : به زعم

با شتاب، : به سرعت

مان، بي گ: به طور حتم

بي گمان، : به طور قطع

به گمان من، : به ظن من

به گفته اي، : به عبارتي

افزون بر، افزون بر آن، به همراه، همراه با، : به عالوه

فزون، ): +( به عالوه

از براي، : به علت

همچون، : به عنوان

براي نمونه، : به عنوان مثال

جدا از اينكه، : به غير از اينكه

به گفته، : ه قولب

به گفته كسي، به گفته آشنا، : به قول معروف

بارها، : به كرات

از ديد، : به لحاظ

به مانند، : به مثابه

براي زماني برابر، : به مدت

با گذشت زمان، : به مرور زمان

براي، : به منظور

همراستا، : به موازات

به گونه، : به نحو

ي، به گونه ا: به نحوي

جسته گريخته، : به ندرت

به راستي، : به واقع

پديد آوردن، : به وجود آوردن

پديدآورنده، : به وجود آورنده

بدست، : به وسيله

به روشني، : به وضوح

فراوان، بسيار، : به وفور

رخ داد، : به وقوع پيوست

رخ دادن، : به وقوع پيوستن

به هر روي، : به هر حال

به هر روي، : ورتبه هر ص

از اين رو، : به همين خاطر

از اين روي، : به همين دليل

به هيچ روي، : به هيچ عنوان

دستاويز، : بهانه

گيجي، : بهت

بي پروا، : بي احتياط

سنگدل، : بي احساس

بي پايه، : بي اساس

آناتاوي، : بي استعدادي

بي ريشه، : بي اصل

شه، بي ري: بي اصل و نسب

بي ارزش، : بي اعتبار

ناباور، : بي اعتقاد

ناباوري، : بي اعتقادي

گردان، روي: بي اعتنا

رويگرداني، : بي اعتنايي

بي پايان، : بي انتها

نا به ساماني، : بي انضباطي

بي همتا، : بي بديل

تهيدست، : بي بضاعت

بي درنگ، : بي تامل

نابخرد، : بي تدبير

نابخردي، : ريبي تدبي

درهم، نابسامان، : بي ترتيب

بي گمان، : بي ترديد

بي آاليش، بي پيرايه، : بي تكلف

بي پروا، : بي توجه

بزدل، : بي جرات

Page 31: واژه نامه پارسی سره

٢١ واژه نامه پارسي سره

بي پاسخ، : بي جواب

سست، : بي حال

بي اندازه، بيكران، : بي حد و حصر

بي پايان، : بي حدوحصر

آرام، : بي حركت

كرخت، : بي حس

بيشمار، بي اندازه، : بي حساب

پريشان، بي هوش، : بي حواس

بي تابي، : بي حوصلگي

بي تاب، : بي حوصله

سرزده، ناآگاه، : بي خبر

ناآگاهي، : بي خبري

زود گذر، : بي دوام

سنگدل، : بي رحم

بي مانند، : بي رقيب

سست، : بي رمق

بي جان، : بي روح

بيهوده، : بي سبب

بدپسندي، كژپسندي، : سليقگيبي

بدپسند، كژپسند، : بي سليقه

ناهمانند، ناهمسان، : بي شباهت

نادان، بي خرد، : بي شعور

بي گمان، : بي شك

ناشكيبا، بي تاب، : بي صبر

ناشكيبايي، بي تابي، : بي صبري

بي سويه، : بي طرف

بي سويگي، : بي طرفي

ادگري، بيداد، بيدادگري، بي د: بي عدالتي

پخمه، چلمن، : بي عرضه

بي شور، : بي عالقه

بيهوده، : بي فايده

بي هنجار، : بي قاعده

بي تاب، نا آرام، سراسيمه، پريشان، : بي قرار

بي تابي، : بي قراري

بي چون و چرا، : بي قيد و شرط

ناشايستگي، : بي كفايتي

ناشايستگي، : بي لياقتي

ي پروا، ب: بي محابا

نابسامان، : بي نظم

نا به ساماني، : بي نظمي

بي همتا، بي مانند، : بي نظير

بي كران، : بي نهايت

گرداني، روي: اعتنايي بي

گفتار، : بيان

برشمردن، بازگو كردن، : بيان كردن

روشنگر، : بيانگر

پيشينه، بي: سابقه بي

بيش از اندازه، : بيش از حد

پيش پرداخت، :بيعانه

تراز، : بيالن

ميان، : بين

جهاني، فرامرزي، ميان كشوري، : بين المللي

ميان رودان، ميانرودان، : بين النهرين

كشوري، جهاني، فرامرزي، ميان: المللي بين

رودان، ميان: النهرين بين

بيكران، : بينهايت

جي، ميان بي: واسطه بي

سرگذشت، سرگذشت نامه، زندگينامه،: بيوگرافي

بند، : پاراگراف

ديوارك، : پارتيشن

خودروگاه، : پاركينگ

تيمچه، : پاساژ

گذرنامه، : پاسپورت

تازي گرايي، : پان عربيسم

زخمبندي، : پانسمان

زيرنويس، : پاورقي

پرشمار، : پر تعداد

كمانك، : پرانتز

پرتاب، : پرتحمل

پرشمار، : پرتعداد

پرتغال، : تقالپر

پربار، : پرثمر

پرگفتار، : پرحرف

شكيبا، : پرحوصله

ديرين، ديرينه، : پرقدمت

توان فرسا، : پرمشقت

شاهزاده، : پرنس

شاهدخت، : پرنسس

نورافكن، : پروژكتور

برنامه، پيرنگ، : پروژه

فرآيند، : پروسه

دادپزشكي، : پزشكي قانوني

گذرواژه، : پس ورد

نامه رسان، چاپار، : ستچيپ

Page 32: واژه نامه پارسی سره

٢٢ واژه نامه پارسي سره

گذرواژه، : پسورد

قطبيده، : پالريزه

پاسبان، شهرباني، شهربان، : پليس

مكنده، : پمپ

تلمبه، : پمپ

اورمزدشيد، : پنجشنبه

پنجم دبستان، : پنجم ابتدايي

تارواره، پي: پي

وخشور، : بر پيام

پيجو، : پيجر

پيش نياز، : پيش شرط

انگاره، : پيش فرض

ديدمان، نگره، : تئوري

ديدمانيك، : تئوريك

تاكنون، : تا به حال

تاكنون، : تا حاال

تا اندازه اي، : تا حدودي

تا اندازه اي، : تا حدي

پيرو، پردازه، : تابع

شهروندي ايران، : تابعيت ايران

دلخراش، : تاثرآور

هنايش، كارايي، : تاثير

ييدن، هنا: تاثير كردن

كارساز، هنايا، : تاثير گذار

برهمكنش، : تاثير متقابل

بازرگان، سوداگر، : تاجر

سپسي، : تاخر

درنگ، ديركرد، : تاخير

جهانرها، : تارك دنيا

كهن نگاري، ): رشته(تاريخ

هنگامه، ): مورخه(تاريخ

زادروز، : تاريخ تولد

، )ي( هنگامه برونده: تاريخ صدور

شوربختي، افسوس، دريغ، :تاسف

اندوه بار، : تاسف بار

دريغ خوردن، افسوس خوردن، : تاسف خوردن

راه اندازي، بنيان گذاري، : تاسيس

پايه گزاري كردن، بنيان گذاري كردن، : تاسيس كردن

پافشاري، : تاكيد

پافشاري كرد، : تاكيد كرد

دردناك، اندوه، : تالم

شته، گردآوري، نو: تاليف

نوشته شده، : تاليف شده

درنگ، انديشه، : تامل

برآورده كردن، برآوردن، : تامين كردن

هايش، پذيرش، : تاييد

پذيرشنامه، : تاييديه

ديركرد، : تأخير

دريغ، افسوس، : تأسف

اندوه خوردن، دريغ خوردن، : تأسف خوردن

نوشته شده، : تأليف شده

داد و ستد، : تبادل

سگالش، : ادل آراءتب

گفتگو، گفتمان، : تبادل نظر

ساخت و پاخت، سازش، : تباني

چيرگي، زبردستي، : تبحر

دگرگوني، : تبديل

تبريزي تبار، : تبريزي االصل

شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده، : تبريك

لبخند، : تبسم

زيربند، نيم بند، : تبصره

پيامدها، : تبعات

شهروند ايران، : تبعه ايران

پيروي، فرمانبري، : تبعيت

پيروي كردن، فرمان بردن، : تبعيت كردن

بيرون كردن، : تبعيد

نماياندن آگهي، آوازه گري، پيام رساني، آگهي، : تبليغ

آگهي دادن، : تبليغ كردن

آوازه گر، : تبليغ كننده

آوازه گري، : تبليغات

آوازه گرانه، : تبليغاتي

آوازه گرانه، : يتبليغ

مانده، : تتمه

بازرگانان، سوداگران، : تجار

سوداگري، بازرگاني، : تجارت

سوداگرانه، : تجارتي

سوداگرانه، بازرگاني، سودايي، : تجاري

همگني، : تجانس

چنگ اندازي، دست درازي، تازش، : تجاوز

نومنشي، : تجدد

ازسرگيري، دوباره، : تجديد

باززيستي، : تجديد حيات

بازنگري، : تجديد نظر

بازخواني، ): درس(تجديدي

Page 33: واژه نامه پارسی سره

٢٣ واژه نامه پارسي سره

كارآزمايي، : تجربه

از سر گذراندن، آزمودن، : تجربه كردن

كازآزما، : تجربه گر

آهنجش، : تجريد

پاره پارگي، موشكافي، بند بند كردن، : تجزيه

جدايي خواه، : تجزيه طلب

، موشكافي، واكاوي: تجزيه و تحليل

جست و جو، : تجسس

انگارش، : تجسم

نمود، : تجلي

گردهمايي، : تجمع

گردآمدگان، : تجمع كنندگان

رواداري، : تجويز

ساز و برگ، : تجهيز

آمادگي ها، آگاهي ها، ساز و برگ، : تجهيزات

زير، : تحت

واژه به واژه، : تحت اللفظي

زير نام، : تحت عنوان

ار، زير فش: تحت فشار

زير درفش، : تحت لواي

زيرين، : تحتاني

واپسگرايي، : تحجر

جنبش، : تحرك

نگارش، نوشتن، : تحرير

نگاشتن، نوشتن، : تحرير كردن

دستبري، دگرگون كردن، : تحريف

انگيزش، برانگيختن، : تحريك

برانگيزاننده، : تحريك كننده

جلوگيري، بازداشتن، : تحريم

اشت، آفرين گفتن، ستودن، ستايش كردن، نكود: تحسين

آفرين انگيز، : تحسين برانگيز

نكوداشتن، بنيك داشتن، : تحسين كردن

بست، : تحصن

بست نشستن، : تحصن كردن

بستگاه، : تحصنگاه

اندوختن، ياد گيري، به دست آوردن، : تحصيل

فرهيخته، دانش اندوخته، : تحصيل كرده

آموزش، : تحصيالت

آموزشي، يادگيري، : تحصيلي

خوارداشت، كوچك شماري، خوارسازي، : تحقير

پژوهش، جستجو، : تحقيق

ها، ها، پژوهش بررسي: تحقيقات

پژوهشي، : تحقيقاتي

گوارش، موشكافي، كاوش، كندوكاو، ريشه يابي، واكاوي، : تحليل

كوچك شدن، : تحليل رفتن

واپسين نگارش، : تحليل نهايي

بردباري، تاب، : ملتح

تاب آورد، : تحمل كرد

تاب آوردن، برتافتن، : تحمل كردن

برنمي تابد، : تحمل نمي كند

دگرديسي، دگرگوني، : تحول

دگرگوني ها، : تحوالت

بهره برداري، : تحويل

دادن، : تحويل دادن

ويراني، : تخريب

گرايش، ويژگي، : تخصص

، سررشته داشتن، كاردان بودن: تخصص داشتن

كنارگزاري، بخش كردن، : تخصيص

هرزوارش، : تخطئه

لغزش، سرپيچي، : تخطي

كاهش، : تخفيف

سرپيچي، : تخلف

تهي سازي، تهي كردن، : تخليه

مايه زني، : تخمير

برآورد، : تخمين

برآورد كردن، : تخمين زدن

انگارش، پندار، پنداشت، : تخيل

زي، فراهم سازي، آماده سا: تدارك

بياد آوردن، ياد آوري، : تداعي

ادامه، ماندگاري، : تداوم

پي گرفتن، ادامه دادن، : تداوم بخشيدن

پي گرفتن، ادامه دادن، : تداوم دادن

چاره انديشي، : تدبر

راهكار، چاره انديشي، : تدبير

كم كم، : تدريجا

خاكسپاري، : تدفين

ردآوري، فراهم كردن، فراهم آوري، گ: تدوين

يادآوري، گوشزد، : تذكر

ها، يادآوري: تذكرات

سوگنامه، : تراژدي

ايوان، : تراس

شدامد، : ترافيك

انباشت، انبوهي، چگالي، : تراكم

خاك، : تربت

Page 34: واژه نامه پارسی سره

٢٤ واژه نامه پارسي سره

پرورش، فرهيختن، : تربيت

پرورده، : تربيت شده

پرورش دادن، فرهيختن، : تربيت كردن

ان، چينش، سامان، پي آيي، چيدم: ترتيب

ترزبان، : ترجمان

برگرداني، برگردان، ترزباني، ترگويه، نورند، : ترجمه

ترگو ييده كردن، ترگويه كردن، ترگوييدن، : ترجمه كردن

برتري، بهشماري، : ترجيح

مهر ورزي، دلسوزي، : ترحم

ر آي، آمدوشد، رفت وآمد، رو و آي، : تردد

ي، گمان، دودل: ترديد

پنگاشتن، : ترسيم كردن

تراوش، : ترشح

برانگيختن، انگيزش، : ترغيب

برانگيختن، وا داشتن، : ترغيب كردن

وا دارد، : ترغيب كند

رفت، پيش: ترقي

آميزش، آميزه، آميغ، هم كرد، هم آميزي، : تركيب

بازسازي، : ترميم

پايانه، : ترمينال

ترنگ، : ترنج

دهشت افكن، : تتروريس

دهشت افكني، : تروريسم

رواگي، گسترش، : ترويج

خودسازي، پاكسازي، : تزكيه

نيرنگ، فريب، : تزوير

آذين، فرآويز كردن، : تزيين

رواداري، كوتاهي، : تسامح

همچندي، برابري، : تساوي

آسان گيري، ساده گيرانه، : تساهل

دستگرد، : تسبيح

آزمايش، : تست

شكست، : سخيرت

هموارسازي، : تسطيح

آرامش، : تسكين

زنجيرواري، : تسلسل

چيرگي، چيره دستي، چيره شدن، : تسلط

دل آرامي، : تسلي

دلداري دادن، : تسلي دادن

دل آرامي، دلداري، : تسليت

جنگ افزاري، : تسليحاتي

واگذاري، گردن نهادن، : تسليم

ه ها، ياري ها، آسايند: تسهيالت

مانندگي، : تشابه

مانندسازي، : تشبيه

بازشناخت، بازشناسي، شناسايي، : تشخيص

كردن، ازهم: تشخيص دهيم

گزيني، پسندي، به به: تشخيص مصلحت

شناسايي، : تشخيص هويت

بازشكافي، كالبدشناسي، : تشريح

نگيختن، زنديدن، : تشريح كردن

آمدن، : تشريف

ها، آيين: تشريفات

پرتو افكني، فروزه، پرتو افشاني، : تشعشع

پرتوها، : تشعشعات

سپاسگزاري، سپاسمندي، سپاس، : تشكر

برپا، ساختن، برپايي، پديدآوري، : تشكيل

باز كردن، گشايش، : تشكيل دادن

سازوبرگ، : تشكيالت

ناآرامي، لرزش، تنش، : تشنج

نگراني، : تشويش

رمي، آفرين گفتن، فروزش، انگيزش، دلگ: تشويق

انگيزاند، : تشويق كرد

به چنگ آوري، : تصاحب

برخورد، پيشامد، : تصادف

پيشامدي، : تصادفا

برخورد، : تصادم

فرايازي، : تصاعد

درست كردن، : تصحيح

درست كردن، ويراستن، : تصحيح كردن

گواهينامه، هايش، : تصديق

است شمردن، براست داشتن، ر: تصديق كردن

پااليش، : تصفيه

پااليشگاه، : تصفيه خانه

آهنگ، گزير، گزيرش، آهنگ كردن، آهنگ داشتن، : تصميم

برآن شدن، : تصميم گرفتن

انگارش، انگار، انگاشت، انگاره، : تصور

پنداشتن، انگاشتن، گمان كردن، هوشيدن، : تصور كردن

ها، انگارش: تصورات

برنهادن،: تصويب

نگاره، : تصوير

پارادخش، رويارويي، در برابر، : تضاد

راهپيمايي، نمود ها، : تضاهرات

پاينداني، پشتيباني، : تضمين

Page 35: واژه نامه پارسی سره

٢٥ واژه نامه پارسي سره

پشتيبان، : تضميني

سنجي، خورد، هم همخواني، هم: تطابق

برابرسنجي، : تطبيق

برشنوم، : تطهير

مودن، خود نمايي، وانمود، خودنمايي، دگر فريبي، پديداري، وان: تظاهر آشكار شدن،

راهپيمايي، : تظاهرات

ترازمندي، : تعادل

وااليي، : تعالي

ياري، هم: تعاون

گزارش، : تعبير

شگفتي، : تعجب

شگفتي آور، : آور تعجب

شگفت انگيز، : آور تعجب

شتاب كردن، : تعجيل

شتافتن، : تعجيل كردن

ارگان، شمار، شمار شمارگان، شم: تعداد

شمار اندكي، : تعداد محدودي

شماري، چندي، : تعدادي

درازدستي، : تعرض

ميزان نامه، : تعرفه

نمود، شناساندن، ستايش، شناسانش، شناسه، كران: تعريف

بازگفتن، بازگوكردن، : تعريف كردن

سوگياد، : تعزيه

ورزي، خشك انديشي، ستيهندگي، پي: تعصب

بسته، بيكار، فرويش، : تعطيل

ها، كارآزادي، كاربستگي، فرويش: تعطيالت

هاي تابستاني، فرويش: تعطيالت تابستاني

پيگرد، پيگيري، پي جويي، دنبال، دنبال كردن، پي گيري، : تعقيب

وابستگي، دلبستگي، : تعلق خاطر

آموزش، : تعلم

آموزه، آموزش، : تعليم

آموزاك، آموزه ها، : تعليمات

ژرف نگري، : مقتع

بازسازي، : تعمير

ژرفايش، : تعميق

جابه جايي، جايگزيني، جابجايي، : تعويض

پايبندي، پذيرش، : تعهد

پيمان نامه، : تعهدنامه

گزينش، : تعيين

گماردن، گماشتن، : تعيين كردن

خوراك، : تغذيه

دگرگوني، دگرش، دگرديسي، : تغيير

دگرگون شد، : تغيير كرد

دگرگون شدن، : تغيير كردن

دگرگوني، دگرگوني ها، : تغييرات

ساني، ناهمگوني، نايكساني، ناساني، ناهم: تفاوت

هم انديشي، : تفاهم

بازجويي، : تفتيش

كندوكاو، پيكاوي، جستجو، : تفحص

گردش، : تفرج

گردشگاه، : تفرجگاه

دوگانگي، دودستگي، پراكندگي، : تفرقه

لشتن، : تفريح

پراكنش، كاهش، : تفريق

زند، گزاره، : تفسير

انديشگري، انديشه، پنداشت، : تفكر

انديشيدن، : تفكر كردن

جداسازي، : تفكيك

تفنگدار، : تفنگچي

سپردن، واگذاري، : تفويض

برهمكنش، : تقابل

درخواست، : تقاضا

فرجام خواهي، : تقاضاي تجديد نظر

هار راه، برشگاه، چ: تقاطع

پذيرفتن، پذيرا شدن، : تقبل كردن

زشت انگاري، : تقبيح

اشويي، : تقدس

پيشينگي، : تقدم

گذاري، سرنوشت، ارج: تقدير

سرنوشت، : تقدير زمانه

سرنوشت، : تقدير يا قسمت

سپاسنامه، : تقديرنامه

پيشكش، : تقديم

پيش كش كردن، : تقديم كردن

نزديكي، : تقرب

كمابيش، كم وبيش، نزديك به، : ريباتق

كمابيش، كم وبيش، : تقريبي

بخشش، بخش، : تقسيم

بخشيدن، بخش كردن، : تقسيم كردن

كاستي، : تقصان

كاري، دغلي، نيرنگ، دغل: تقلب

ساختگي، : تقلبي

پيروي، دنباله روي، : تقليد

Page 36: واژه نامه پارسی سره

٢٦ واژه نامه پارسي سره

كاهش، : تقليل

كاستن، : تقليل دادن

پرهيز، : تقوا

پرهيزگاري، پرهيز، : تقوي

بخشي، نيرو بخشي، نيروبخشي، توان: تقويت

سالنامه، گاهشمار، : تقويم

پابستگي، : تقيد

انباشت، : تكاثر

فرگشت، : تكامل

نمايي، خود بزرگ بيني، بزرگي: تكبر

شگرد، : تكتيك

دروغ شمردن، : تكذيب كردن

بسامد، : تكرار

بزرگداشت، : تكريم

آاليش، : تكلف

گويي، سخن: تكلم

كار، : تكليف

به پايان رساندن، : تكميل

فن آوري، : تكنولوژي

شگرد، : تكنيك

بوددهي، هستايش، : تكوين

پشت دادن، : تكيه

كوشش، : تالش

فروپاشي، : تالشي

هدر دادن، : تلف كردن

بندي، آميزه، هم: تلفيق

آميزه اي، : تلفيقي

سربسته، : حاتلوي

جام جم، : تلويزيون

پرماس، سودن، برخورد، : تماس

پرماسيدن، : تماس گرفتن

آزگار، همه، پايان، هماد، : تمام

همه كارها، : تمام امور

پايان يافته، : تمام شده

همگي، : تمامي

يكپارچگي كشوري، : تماميت ارضي

دگرديسي، : تمايز

ي، گرايش، دلبستگ: تمايل

گرايش ها، : تمايالت

پيكر، تنديس، : تمثال

ستايش، نكوداشت، : تمجيد

نكوداشتن، : تمجيد كردن

شهرآيين، شهريگري، شهرآييني، پيشينه، فرهنگ، شهرگاني، : تمدن

سركشي، سرپيچي، نافرماني، : تمرد

ورزش، ورز، آمادگي، پيگيري، ورزيدن، : تمرين

سوسمار، : تمساح

خند، ريش: رتمسخ

آويز، دست: تمسك

چاپلوسي، : تملق

خواهش، : تمنا

خواهش مي كنم، : تمنا مي كنم

توانگري، : تمول

پاك، : تميز

برازندگي، : تناسب

گوشمالي، : تنبيه

آمدن، پسرفت، پايين: تنزل

فروكاستن، : تنزل دادن

ساماندهي، : تنطيم

هماهنگي، : تنظيم

زاري، كينه، بي: تنفر

دم وبازدم، : تنفس

بسامد، : تواتر

همريگي، : توارث

فروتني، : تواضع

داستاني، پسند، هم: توافق

آبخانه، دستشويي، دست به آب، : توالت

همراه، : توام

همراه، : توأم

بازگشت، : توبه

نكوهش، سرزنش، : توبيخ

آوري، پرداختن، دريافت، آوري، پروا، رويكرد، منيد، روي روي: توجه نگاه، آگاهي

پرداختن به، : توجه كردن

نگرش ها، : توجهات

درست انگاري، روايش، : توجيه

جانورخويي، ددمنشي، : توحش

يكتاپرستي، يگانگي، : توحيد

كاواك، : توخالي

آماسيدن، : تورم كردن

گردشگر، : توريست

گردشگري، : توريسم

پخش، پخشايش،: توزيع

جي، دست، ميان بدست، به: توسط

گسترش، افزايش، پيشرفت، : توسعه

Page 37: واژه نامه پارسی سره

٢٧ واژه نامه پارسي سره

سپارش، پيشنهاد، رهنمود، سفارش، : توصيه

بازنمود، روشنگري، فرانمود، فرانمون، : توضيح

روشنگرنامه، : توضيح المسائل

نگيختن، زنديدن، بازنمودن، روشنگري كردن، : توضيح دادن

نيرنگ، : توطئه

بهروزي، پيروزي، : فيقتو

چشمداشت، : توقع

ايست، درنگ، : توقف

بازداشت، دستگيري، : توقيف

اميد، : توكل

به اميد خدا، : توكل به خدا

زايش، زادروز، : تولد

زادروزت خجسته باد، : تولدت مبارك

وري، ساخته، فراورده، فراوري، فرآوري، زاستن، زاي: توليد

استن، ز: توليد كردن

زادوري، : توليد مثل

ور، سازنده، زاي: توليدگر

داالن، داالنه، : تونل

دشنام، ناسزا، : توهين

ترسانيدن، ترساندن، : تهديد

انگ، بدنامي، : تهمت

آمايش، بسيجيدن، : تهيه

آماده كرد، : تهيه كرد

فراهم كردن، : تهيه كردن

بان، آماينده، پشتي: تهيه كننده

آوري، فراهم: هيه و تداركت

چهرمان، : تيپ

شمارگان، : تيراژ

دار، با دوام، پابرجا، سخت، استوار، ايستا، پايا، پاي: ثابت

سوم، : ثالثا

دوم، : ثانيا

دومك، دم، : ثانيه

دومك شمار، : ثانيه شمار

داري، پايستگي، استواري، آرامش، پاي: ثبات

رش، پايستگي، نگا: ثبت

زاد نگاري، : ثبت احوال

كردن، دفترينه : ثبت كردن

نام نويسي، : ثبت نام

نام نويسي كردم، : ثبت نام كردم

شناخته شده، : ثبتي

دارايي، : ثروت

گراني، : ثقل

سنگين، : ثقيل

سه گانه، : ثالثه

سودآور، سودمند، : ثمر بخش

سامد، فرجام، بهره، دستاورد، سود، پي آمد، پ: ثمره

كرفه گر، : ثوابكار

كرفه گران، : ثوابكاران

راه، : جاده

راه دسترسي، : جاده مواصالتي

كشش، گرانش، ربايش، : جاذبه

روان، : جاري

دم دزد، سخن چين، : جاسوس

برساز، : جاعل

برسازها، : جاعلين

چشمگير، دلنشين، نغز، دلچسب، دلچسب، دلكش، : جالب

نگريستني، : توجهجالب

سنگ شده، : جامد

فراگير، : جامع

انجمن، توداك، هازه، چبيره، همبود، همبودگاه، : جامعه

گوشه، گونه، : جانبه

پهلويي، : جانبي

تبهكار، : جاني

نادان، ناآگاه، : جاهل

روا، پسنديده، شايسته، : جايز

پاداش، : جايزه

ستمكار، ستمگر، : جبار

، شيان، بازپرداخت، برگرداندن، بازنهش :جبران

توختن، : جبران كردن

تنه، : جثه

نيا، : جد

پوسته، : جدار

كشمكش، : جدال

گفتاورد، : جدل

زيگ، : جدول

تازه، نو، نوين، نوباوه، : جديد

به تازگي، : جديدا

تازه چاپ، : جديداالنتشار

تازه ساز، نوساز، : جديدالتاسيس

تازه ترين، : ترينجديد

گيرا، : جذاب

گيرايش، گيرايي، : جذابيت

كشش، گيرش، ربايش، : جذب

پذيرش دانشجو، : جذب دانشجو

Page 38: واژه نامه پارسی سره

٢٨ واژه نامه پارسي سره

گيرايي، : جذبه

مكند، : جذر

چرند و چار، : جر و بحث

گستاخي، : جرات

يارستن، : جرات داشتن

كرنتگر، كاردپزشك، : جراح

، كرنت، كاردپزشكي: جراحي

روزنامه ها، : جرايد

يارا، : جرأت

سنگينبر، گرانكش، : جرثقيل

زخم، : جرح

درخش، : جرقه

چگالي، بزهكاري، چگالي، :بزه، بزه، جرم: جرم: جرم

روايي، روند، گذران، گردش، : جريان

تاوان، : جريمه

بند، : جزء

مو به مو، بند به بند، : جزء به جزء

ن، ريزگا: جزئيات

بادافره، سزا، : جزا

كيفري، : جزايي

آبخوست، : جزيره

باژ، گزيه، گزيت، : جزيه

پاره اي از آن، : جزيي از آن

پيكر، مردار، : جسد

تن، : جسم

گستاخ، بي باك، دلير، : جسور

بسته، : جعبه

برساخت، روسازي، : جعل

ساختگي، برساخته، دروغين، : جعلي

شناسي، گيتا: جغرافيا

خرك، : جك

دژخيم، : جالد

شكوه، : جالل

فر و شكوه، : جالل و جبروت

بازداشت، ترفندگر، كشيدن، گرفتن، واكش، فراخواني، : جلب

دركشي، شيفتگي، نگركشي، : جلب توجه

واكشيدن، : جلب كردن

كشيده، : جلب كرده

پوشينه، پوست، پوشش، : جلد

نشست ها، : جلسات

نشست، ديدار، انجمن نشست، : هجلس

نشست كارمندان، : جلسه كارمندان

نشستن، : جلوس كردن

گيري، پيش: جلوگيري

نمود، : جلوه

توده، انبوه، گروه، : جماعت

زيبايي، : جمال

استخوان سر، : جمجمه

رمن، فلنج، رايشگري، گروه، الفنج، چندگانه، روي هم، : جمع

ي، گردآور: جمع آوري

الفنجيدن، انباشتن، فلنجيدن، انباشته كردن، : جمع كردن

رويهمرفته، : جمعا

آدينه، : جمعه

گروهي، : جمعي

شمار، آمار، : جمعيت

رسته، فراز، گزاره، : جمله

ديو، پري، : جن

سركار، : جناب

بال، پژير، گناه، : جناح

تبهكاري، : جنايت

تبهكار، : جنايتكار

كنار، سو، : جنب

سويه، : جنبه

فردوس، : جنت

كاال، ژاد، گينه، : جنس

ژادمند، ژادين، : جنسي

نروالسي، : جنسيت

روز، نيم: جنوب

ديوانگي، : جنون

رويان، : جنين

روياني، : جنيني

پيرامون، : جو

پاسخ، : جواب

پاسخگو، : جوابگو

همسايگي، : جوار

پروانه، : جواز

همبودها، : جوامع

همبودهاي مردمان، : جوامع بشري

گوهران، گوهر، : جواهر

گوهر افزار، گوهران، : جواهرات

جفا، ستم، : جور

گوهر، دوات، : جوهر

گوهري، : جوهري

راستا، روي، : جهت

Page 39: واژه نامه پارسی سره

٢٩ واژه نامه پارسي سره

نادانستگي، ناداني، : جهل

دوزخ، : جهنم

، وردك: جهيزيه

آمودريا، : جيحون

دار، نمو: چارت

گپ، : چت

گپسرا، : چت روم

چرا رنجه فرموديد؟، : چرا زحمت كشيديد؟

چراغ دستي، : چراغ قوه

واره، چشم: چشم مصنوعي

چگونه، چسان، : چطور

چگونه، : چطوري

چه جوري، چگونه، : چه طوري

تراشه، : چيپ

داراي، : حائز

درخور، شايسته، : حائز اهميت

، ... اي دار: ... حائز

آمد، رخداد، رويداد، پديده، پيشامد، پيش: حادثه

زبردست، چيره دست، : حاذق

دامنه، كناره، : حاشيه

دستامد، ساخته، دستاورد، سازه، دستاور، : حاصل

برآمده از، : حاصل از

بارور، پربار، : حاصلخيز

آماده، باشنده، پيدا، : حاضر

وير، : حافظه

گر، گر، نمايان ده، نشان بازگوين: حاكي

كنون، اكنون، اينگاه، : حال

اكنون كه، اكنون كه حاال، : حال كه

اكنون، كنون، اينگاه، : حاال

سان، كنونه، فتن، : حالت

بارآور، : حامل

آبستن، باردار، : حامله

بان، پشتي: حامي

بانان، پيروان، پشتي: حاميان

يرنده، در بر گيرنده، دربرگ: حاوي

زندان، : حبس

دانگيها، : حبوبات

هتا، : حتا

بي گمان، بي گمان حد، هر آينه، : حتما

رخ دادني، سد درسد، : حتمي

هتا، تا جايي كه، : حتي

پوشش، : حجاب

گنجايش، : حجم

گنجا، : حجيم

اندازه، كران، مرز، : حد

فرينه، : حد اعلي

كمينه، : حد اقل

زيرينه، : حد سفلي

دست كم، كمينه، : حداقل

بيشينه، : حداكثر

گاس، گمان، گمانه، : حدس

گمان كردن، گمانه زني، : حدس زدن

گمان مي زنم، گمان مي كنم، ميگاسم، : حدس مي زنم

نزديك، پيرامون، نزديك به، : حدود

فرسخ، 50 نزديك : فرسخ50حدود

، ... مرزي ندارد از: ... حدي ندارد از

پرواييدن، : حذر داشتن

زدايش، ستردن، : حذف

زدودن، : حذف كردن

فروش ويژه، : حراج

سوز، گرما، : حرارت

گرمايشي، : حرارتي

نگهباني، پاسباني، پاسداشت، : حراست

پر چونه، پر گفتار، : حراف

نابايسته، ناروا، ناشايست، : حرام

جنگ، : حرب

آز، : حرص

آزوند بودن، : حرص زدن

سخن، بندواژه، وات، واج، : حرف

واكه، : حرف آوادار

واژه، افزون: حرف اضافه

سخن نادرست، : حرف بي ربط

پيوندواژه، : حرف ربط

سخن گفتن، : حرف زدن

پيشه، شگرد، : حرفه

چيره دست، : حرفه اي

دست، كاري، چيره پيشه: اي حرفه

جنبش، جنبه، : حركت

بجنب، : كنحركت

پرده سرا، : حرم سرا

آزرم، آبرو، ارزش، ارج، : حرمت

پرده سرا، : حرمسرا

پامال، : حروم

ابريشم، پرنيان، : حرير

Page 40: واژه نامه پارسی سره

٣٠ واژه نامه پارسي سره

آزمند، آزوند، : حريص

هماورد، هم آورد، : حريف

اندوه، : حزن

اندوهبار، : حزن انگيز

سهش، : حس

شمارش، رايشگري، شمارشگري، : حساب

ترسيدن، : اب بردنحس

سنجيده، : حساب شده

همارنيدن، : حساب كردن

شمارداري، : حسابداري

دورانديش، : حسابگر

رشك، : حسادت

دلنازك، زودرنج، زودكنش، : حساس

انگيزش، : حساسيت

به دستور، به فرمايش، بر اساس فرمايش، : حسب االمر

رشك، رشكورزي، : حسد

افسوس، : حسرت

پرواسنده، : گرحس

نيكو، نيك، : حسنه

رشكوند، چشم تنگ، : حسود

بارو، ديوار، پرچين، مرزبندي، : حصار

بوريا، : حصير

آمادگي، بودن، رودررويي، پيشگاه، : حضور

گرد هم آمدن، : حضور به هم رساندن

باني، نگهداري، پاس: حفاظت

كندن، فروكندن، : حفر كردن

اله، گودال، مغاك، سوراخ، چ: حفره

داري، نگه: حفظ

بهداشت، : حفظ الصحه

از بر كردن، : حفظ كردن

راست، سزا، هده، : حق

پژوهانه، : حق التحقيق

آموزانه، : حق التدريس

نگارشانه، : حق الثبت

دستمزد، : حق الزحمه

خموشانه، : حق السكوت

كارانه، : حق ماموريت

خواري، : حقارت

سزاواري، : نيتحقا

داديك، دستمزد، كارانه، : حقوق

مزدبگير، : حقوق بگير

داديكي، : حقوقي

نيرنگ، ترفند، فريب، : حقه

كهتر، كوچك، پست، فرومايه، : حقير

كوچك شد، : حقير شد

كوچك شدن، : حقير شدن

راستي، درستي، راستينه، راستينگي، : حقيقت

، راستي خواهي، آميغ پژوهي: حقيقت طلبي

راستين، : حقيقي

داستان، سرگذشت، : حكايت

دستور، روش، فرمان، گزاره، دستورنامه، فرمايش، فرداد، : حكم

فرزانگان، : حكما

فرزان، فرزانش، فرزانگي، : حكمت

داوري، : حكميت

روايي، ساالري، فرمان: حكومت

درباري، : حكومتي

فرزانه، : حكيم

تن، گداخت، گشوده، گميزش، چاره، آميخ: حل

چاره انديشي، چاره انديشيدن، : حل كردن

گميزنده، روا، : حالل

گلو، : حلق

خرخره، خشك ناي، : حلقوم

گرد، : حلقوي

چنبر، چنبره، : حلقه

شيريني، : حلوا

پهلواني، : حماسه

پهلواني، : حماسي

سبك مغزي، : حماقت

، ترابر، باربر، باركش: حمال

گرمابه، : حمام

باني، همياري، پشتي: حمايت

ستايش، : حمد

ترابردن، : حمل

ترابردن، : حمل كردن

ترابري، : حمل و نقل

آفندها، : حمالت

آفند، تاختن، تازش، تك، تاخت، : حمله

تازيدن، تاختن، : حمله كردن

خشكناي، چاكناي، : حنجره

مشيانه، : حوا

ها، پيرامون، كناره: حواشي

گرداگرد، پيرامون، نزديكيها، دور وبر، : حوالي

برخ، پهنه، دامنه، زمينه، بخش، گستره، : حوزه

هيربدستان، : حوزه علميه

Page 41: واژه نامه پارسی سره

٣١ واژه نامه پارسي سره

دل ورس، : حوصله

دور و بر، : حول و حوش

آزرم، شرم، : حيا

زندگي، : حيات

سرا، ميان سرا، : حياط

آبرو، : حيثيت

شگفتي، :حيرت

شگفت آور، شگفت انگيز، : حيرت آور

شگفت انگيز، : حيرت انگيز

شگفت زده، : حيرت زده

دشتان، : حيض

گستره، : حيطه

افسوس، : حيف

تباه شد، : حيف شد

افسوس كه، : حيف كه

ترفند، شيله، فريب، : حيله

فريبكار، فريبا، : حيله گر

جانور، جاندار، دد،: حيوان

جانوري، دد وش، : حيواني

دشمنيار، : خائن

پاياني، : خاتم

پايان، : خاتمه

پيشكار، : خادم

بيرون، : خارج

بيرون از كشور، : خارج از كشور

در شدن، : خارج شدن

انيراني، بيگانه، فرنگي، بيروني، : خارجي

شگفت انگيز، فراپندار، : خارق العاده

انباره، : خازن

ويژه، : خاص

سودبخشي، ويژگي، : خاصيت

يادآوري، : خاطر نشان

يادآوري كرد، : خاطر نشان كرد

ها، يادبودها، يادمان: خاطرات

دلباخته، : خاطرخواه

يادآوري، : خاطرنشان

يادبود، يادمان، : خاطره

سره، ناب، زدوده، : خالص

بي آاليش، : خالصانه

سارا، سارايي، : خالصي

آفرينشگر، آفريننده، آفريدگار، : خالق

مرخا، : خاله

تهي، ونگ، : خالي

خانگاه، : خانقاه

بانو، دوشيزه، : خانم

ناپاكي، پليدي، : خباثت

آگهي، تازه، پيام، رسيده، نوداد، : خبر

نوگزاري، : خبرگزاري

گر، نودادنويس، گزارش: خبرنگار

كارشناس، زبردست، : خبره

ناپاك، پليد، : يثخب

انجام شدن، : ختم شدن

شرمساري، شرمندگي، سرافكندگي، شرم، : خجالت

شرم آور، : خجالت آور

شرمنده شدن، شرم داشتن، : خجالت كشيدن

شرم دارم، : خجالت مي كشم

كمرو، آزرمگين، : خجالتي

شرمسار، : خجول

خدا بيامرزدش، : خدا رحمتش كند

شب خوش، /گهدار، خدانگهدار يا بدرود، روز خوش خدان: خداحافظ بدرود،

خداي يكتا، : خداي واحد

خراش، : خدشه

پيشكاري، پيشگاه، نيرورساني، : خدمت

پيشكاري، : خدمت كردن

زاور، پيشكار، : كار خدمت

ويران، نابسامان، : خراب

آسيب ديدن، گزند ديدن، : خراب شدن

ويرانگري، : خرابكاري

ويرانه، : ابهخر

ويراني، : خرابي

باژ، : خراج

هزينه، : خرج

رفت، برونروي، برون: خروج

واشدگاه، : خروجي

گنجينه، : خزانه

وري، گنج: داري خزانه

زيان، زيانكاري، : خسارت

ماه گرفتگي، : خسوف

كنس، : خسيس

تند خو، : خشن

درشتي، درشتخويي، تندخويي، : خشونت

فروتني، : خشيت

منش، خو، سرشت، : خصلت

Page 42: واژه نامه پارسی سره

٣٢ واژه نامه پارسي سره

دشمنگونه، : خصمانه

ويژه، : خصوص

به ويژه، : خصوصا

مردمي، : خصوصي

ويژگي، : خصوصيت

دشمني، : خصومت

ويژگي، : خصيصه

فروتني، افتادگي، : خضوع

دبيره، سميره، : خط

راه آهن، : خط آهن

جداگر، : خط فاصله

راه و روش، : خط مشي

نادرستي، : خطا

سخن، : خطاب

خوشنويس، : خطاط

خوشنويسي، : خطاطي

سيج، ناگواري، : خطر

هراس انگيز، : خطرناك

دستنويس، دست نويس، : خطي

سخنران، : خطيب

مايگي، كوته: خفت

خپه، : خفه

كوچك، : خفيف

تهيگي، ونگي، : خال

پوچي، تهيگي، : خالء

رها، : خالص

چكيده، گزيده، : خالصه

بدين سان، : خالصه اينكه

رهايي، : خالصي

رستن، : خالصي يافتن

ناسازگار، نايكسان، وارونه، : خالف

كار، تبه: كار خالف

آفرينشگر، : خالق

آفرينشگرانه، : خالقانه

آفرينشگري، نوآفريني، نوآوري، آفرينش گري، : خالقيت

چرك، : خلط

كردن، بركنار: خلع كردن

پيمان شكني، : خلف وعده

آفرينش، مردم، نو آوري، : خلق

آفريده، : خلق شده

آفرينش، : خلق كردن

آفرينش، : خلقت

تنهايي، : خلوت

سرگي، سره گي، نابي، سارا، : خلوص

آبكند، كنداب، آبگير، : خليج

آبكند پارس، كنداب پارس، : خليج فارس

انشين، پادشاه تازي، ج: خليفه

پنج يك، : خمس

بي سو، امرد، : خنثي

بي كنش كردن، : خنثي كردن

دشنه، : خنجر

كندك، : خندق

خواست دروني، : خواست باطني

ويژگان، : خواص

خودرو روباز، : خودرو كروكي

خودگردان، : خودمختار

خوش چهرمان، منوچهر، : خوش تيپ

، شادمان، شادكام، دلشاد، سرخوش، شاد، خرسند: خوشحال

ترس، : خوف

ترسيدن، : خوف برداشتن

ترسناك، : خوفناك

آمخته شدن، : خوي گرفتن

جامه دوز، دوزنده، : خياط

پندار، گمان، : خيال

پنداشت، : خيال كرد

پنداشتم، گمان كردم، : خيال كردم

پنداشتن، گمان كردن، : خيال كردن

پنداري، : خيالي

شمنياري، د: خيانت

خوشامد، خوش آمد، : خيرمقدم

بسيار، : خيلي

دانشنامه، : دائرة المعارف

پايا، همش، پاينده، هميشه، : دائم

ميخواره، : دائم الخمر

هميشگي، : دائمي

درون، تو يا درون، تو، اندرون، : داخل

درون كشور، : داخل كشور

دروني، : داخلي

اه، درخواستگر، داو خواه، داوخو: داوطلب

چنبره، پرهون، گردي، : دايره

دانشنامه، : دايره المعارف

هميشگي، : دايم

كاكو، : دايي

خرس كوچك، : دب اصغر

Page 43: واژه نامه پارسی سره

٣٣ واژه نامه پارسي سره

خرس بزرگ، : دب اكبر

اروند، : دجله

پادرمياني، ميانجيگري، : دخالت

در پايان، : در آخر

درباره، : در ارتباط با

ودتر، هرچه زودتر، هر چه ز: در اسرع وقت

پيش ديده همگان، : در انظار عمومي

در اين باره، : در اين ارتباط

در اين باره، : در اين خصوص

در اين راستا، در اين باره، : در اين مورد

درباره، در اين باره، : در باب

زنده باشيد، پاينده : "سالمت باشيد"در پاسخ به خسته نباشيد به جاي باشيد،

در كنار، : در جمع

رو به پيشرفت، : در حال توسعه

هم اكنون، : در حال حاضر

رو به پيشرفت، : در حال رشد

در هنگامي كه، : در حالى كه

در همان هنگام، زمانيكه، : در حاليكه

براستي، به راستي، : در حقيقت

در هنگام، : در حين

در پيشگاه، : در خدمت

، درباره: در خصوص

درباره، : در رابطه با

در باالي، : در رأس

چنانچه، : در صورتي كه

همچنين، وانگهي، افزون برين، : در ضمن

در راستاي، درهنگام، در درازناي، : در طول

در برابر، : در عوض

به همان سان، در همان سان، : در عين حال

وگرنه، : در غير اين صورت

ه، وگرن: در غير اينصورت

پيشتر ها، : در قديم

رويهمرفته، : در كل

رويهمرفته، : در مجموع

در تنگنا، : در محذور

در برابر، فراروي، : در مقابل

در سنجش با، : در مقايسه با

درباره، : در مورد

برآيند اينكه، بنابر اين، : در نتيجه

درنگر آوردن، درنگريستن، : در نظر آوردن

به ديده داشتن، درنگر آوردن، : در نظر داشتن

درنگر آوردن، به ديده داشتن، درنگريستن، : در نظر گرفتن

در پايان، : در نهايت

به راستي، : در واقع

براي شما، : در وجه شما

به هر روي، : در هر حال

در هر گونه، : در هر صورت

ها، پايگان، زينه: درجات

ايگاه، ميزان، زينه، پايه، دسته، ج: درجه

به راستي، : درحقيقت

پيرامون، : درخصوص

درباره، : دررابطه

آموزه، : درس

آموزه نخست، : درس اول

چنانچه، : درصورتي كه

بهمان سان، : درعين حال

دريافت، گيرايي، يادگيري، : درك

پي بردن، دريافتن، : درك كردن

دستخوش، : درمعرض

درباره، : درمورد

برآيند اينكه، : رنتيجهد

درياي مكران، : درياي عمان

دژپل، : دزفول

در پايان، : دست آخر

دستگرد، : دستجرد

توالت، : دستشويي

دستور نشست، : دستور جلسه

دستور كشتن، : دستور قتل

دستوركار، شيوه نامه، : دستورالعمل

گروهي، : دسته جمعي

نيايش، : دعا

نيايش مي كنم، : دعا مي كنم

فراخواني، فراخوني، : دعوت

فراخواند، : دعوت كرد

فراخواندن، : دعوت كردن

فراخواني، فراخوانه، : دعوتنامه

كتك كاري كرد، : دعوي كرد

داويدن، : دعوي كردن

پدافند، : دفاع

پدافنديدن، : دفاع كردن

ها، دفتر يادبود، دفتر يادمان: دفتر خاطرات

رانش، راندن، :دفع

بار، : دفعه

Page 44: واژه نامه پارسی سره

٣٤ واژه نامه پارسي سره

خاكسپاري، گوراندن، : دفن

گوراندن، خاكسپاري، : دفن كردن

خاكسپاري، : دفن و كفن

تيزنگري، ريزبيني، باريك بيني، موشكافي، : دقت

درست تيزنگر، ريزبين، باريك بين، مو به مو، تيزنگر، : دقيق

دم، : دقيقه

دمشمار، : دقيقه شمار

پزشك، : دكتر

چيدمان، : دكوراسيون

خانه آرايي، : دكوراسيون منزل

انگيزه ها، : داليل

فسوسگر، : دلقك

انگيزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه، : دليل

مردمساالر، : دمكرات

مردمساالر، : دموكرات

مردساالرانه، : دموكراتيك

مردم ساالري، مردمساالري، : دموكراسي

گيتي، جهان، : دنيا

گيتايي، : دنيايي

گيتايي، گيتوي، : دنيوي

دارو، : دوا

ديرندگي، : دوام

گرد، : دور

دور تباه، : دور باطل

گرداگرد، : دوروبر

چرخه، : دوره

ماه شيد، : دوشنبه

همايند، : دوقلو

كابينه، : دولت

كارتار، : دولتمرد

كارتاران، : دولتمردان

رمانروايي، ف: دولتي

دوم اينكه، : دوما

سامان، : ديار

نمودار، : دياگرام

خودكامه، : ديكتاتور

بدهي، : دين

خونبها، خون بها، : ديه

خيم، نهاد، سرشت، : ذات

گوهري، خدادادي، : ذاتي

اندوخته، : ذخيره

انباردن، : ذخيره كردن

خرده، ريزه، : ذره

ين، ريزه بين، ريزب: ذره بين

تيزهوشي، : ذكاوت

نرينگي، ياد، يادكرد، يادآوري، : ذكر

يادكردن، : ذكر كردن

مردها، : ذكور

خواري، سرشكستگي، : ذلت

گداختن، آب شدن، : ذوب شدن

هوش، انديشه، ياده، : ذهن

انگارگرا، : ذهنيت گرا

انگارگرايي، : ذهنيت گرايي

زير، پايين، : ذيل

سودبر،: ذينفع

سرنوشتارها، سرنوشتار ها، : رئوس مطالب

ساالر، سرپرست، فرنشين، : رئيس

سرپرست خانواده، : رئيس خانواده

سرپرست، : رئيس يا مسئول

ميانجي، وابسته، : رابط

بستگي، پيوند، وابستگي، : رابطه

درباره، : راجع به

آسان، آسوده، : راحت

آساني، : راحتي

، ريشگي: راديكال

آواپرا، : راديو

پرتو زا، : راديو اكتيو

آوا و سيما، : راديو و تلويزيون

پرتودرماني، : راديوتراپي

سار، : راس

سر ساعت، : راس ساعت

استوار، : راسخ

خرسند، خوشنود، دلخوش، : راضي

چراغ دستي، : راغ قوه

بازده، بهره وري، : راندمان

نده، ، گوي)ينده( بازگو : راوي

راهكار، راه چاره، : راه حل

راي، : رأي

پيوستگي، پيوند، : ربط

چهارك، : ربع

تراز، رده، دهناد، رسته، : رتبه

بازگشت، : رجعت

بخشايش، دلسوزي، زهدان، : رحم

رهيافت، : رخنه

Page 45: واژه نامه پارسی سره

٣٥ واژه نامه پارسي سره

رده، : رديف

روزي، : رزق

سازگان، : رژيم

ماتيكان ها، : رساالت

ي، فرستادگي، بر پيام: رسالت

ماتيكان، : رساله

آيين، هنجار، : رسم

آيين نگارش، دبيره، نويسش، : رسم الخط

پنگاشتن، : رسم كردن

اي، هنجارين، پيماني، سازماني، ناخودماني، نامه مند، آيين آيين: رسمي

ته نشست، ته نشين، ته نشيني، الي، : رسوب

رخنه كردن، : رسوخ كردن

اده، فرست: رسول

دادوري، رشته: ي حقوق رشته

رست، رويش، گوالش، : رشد

باليدن، : رشد كردن

خرسندي، : رضا

خوشنودي، : رضايت

خشنودبخش، : رضايت بخش

نم، : رطوبت

نم دارد، : رطوبت دارد

چرزنخت، : رطيل

پيش روگيري، نگهداشتن، : رعايت

پاس داشتن، : رعايت كردن

ترس، : رعب

ترس و هراس، : رعب و وحشت

تندر، آذرخش، : رعد

تندر و آذرخش، آذرخش، : رعد و برق

لرزه، لزره، : رعشه

دهوند، : رعيت

دوستي، : رفاقت

آسايش، : رفاه

همه پرسي، : رفراندم

همه پرسي، : رفراندوم

زدودن، : رفع كردن

افراشتگي، : رفعت

دوستان، : رفقا

افراشته، برجسته، بلند، واال، : رفيع

دوست، همدل، همراه، : رفيق

دوستان، : رفيقان

چشم وهمچشمي، : رقابت

پيكار ورزشي، : رقابت ورزشي

پايكوبي، فرخه، : رقص

هماورد، همرزم، : رقيب

كم مايه، : رقيق

پايه، ستون، : ركن

رواگ، : روا

پيوند ها، : روابط

رواگ، : رواج

روش، : لروا

بازگفت، داستان، گفتار، : روايت

، )ينده( بازگو : روايتگر

جان، روان، فروهر، : روح

يار، مغمرد، وخشي، مينوي، كاتوزي، ايرمان، دين: روحاني

بران، دين: روحانيت

مغمردان، : روحانيون

روز خوش، روزخوش، : روز بخير

روز خوش، : روز به خير

زادروز، : روز تولد

روز خوش، : روزبخير

روزانه، همه روزه، : روزمره

فرانمون، : روشن گري

ديد، ديدن، : رويت

سرپرستي، : رياست

ورزيدن، : رياضت

انگارش، رايشگري، رايش، رايگري، : رياضي

رايشگري، : رياضيات

رايشمند، رايشگر، : رياضيدان

آهنگ، : ريتم

آهنگين، : ريتميك

فرنشين، سرپرست، كارفرما، : رييس

فرپاسبان، : رييس پليس

ها، ماندها، دورريزه پس: زائدات

كشاورز، : زارع

گوشه، : زاويه

پارسا، : زاهد

فزون، : زايد

گير، چشم: زايد الوصف

چشمگير، : زايدالوصف

آشغال، : زباله

زبان بيگانه، : زبان خارجه

يگانه، زبان ب: زبان خارجي

زبان گفتاري، : زبان محاوره ايي

كيوان، : زحل

Page 46: واژه نامه پارسی سره

٣٦ واژه نامه پارسي سره

دردسر، رنج، رنجه، رنجش، سختي، : زحمت

كشاورزي، : زراعت

كشاورزي يا كشاورز، : زراعت يا زارع

بي آزرمي، بي شرمي، : زفاف

هشت يك، : زكات

سرماخوردگي، : زكام

زمين لرزه، بومهن، : زلزله

زمان، : زمان

روزگار، :زمانه

ترنم، : زمزمه

زنگان، : زنجان

زنديان، : زنديه

فروپاشي، : زوال

جفت، : زوج

همسر، : زوجه

ناهيد، : زهره

افزون، بسيار، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد، : زياد

بيشي، : زيادي

ديدار، : زيارت

روگرفت، : زيراكس

آرايه، : زينت

آرايش، : زيور

رسش، پ: سؤال

پرسيد، : سؤال كرد

پرسش، : سئوال

پرسيدن، : سئوال كردن

دريوزه گر، : سائل

پيشين، : سابق

گفته، پيش: سابق الذكر

پيشتر، پيشترها، : سابقا

پيشينه، : سابقه

پيشينه دار، : سابقه دار

گلوله، : ساچمه

پيشگاه، آستانه، : ساحت

جادوگر، افسونگره، : ساحر

كناره، كناره يا كنار، كرانه، كنار، : لساح

كراني، : ساحلي

ساده نگر، ساده انديش، : ساده لوح

دزد، راهزن، : سارق

برافشاندن، افشاندن، : ساطع كردن

سنج، تسو، تسوك، گاه: ساعت

ارش، پيشدست، : ساعد

افزار، نرم: سافتوير

سرنگون، واژگون، : ساقط

خاموش، : ساكت

باشنده، : كنسا

باشندگان، : ساكنان

امسال، : سال جاري

سبزيانه، : ساالد

تندرست، : سالم

تاالر، : سالن

سدم، : سانتي

گاه، تارنما، جاي: سايت

تارنما، : سايت اينترنتي

ديگر، : ساير

ديگران، : سايرين

سبزي ها، : سبزيجات

دد، : سبع

پيشيگرفتن، پيشي، : سبقت

پيشي گرفت، : سبقت گرفت

شيوه، ساياگ، : سبك

ساياگ هنري، : سبك هنري

ددمنشانه، : سبوعانه

جانماز، : سجاده

سپيده دم، جادو، پگاه، : سحر

رادمند، : سخاوتمند

راد، دست و دل باز، فراخ دست، : سخي

سبك، : سخيف

آب بند، : سد

بند اميركبير، : سد اميركبير

راز،: سر

راز، ): ser ) سر

پيش، : سراق

مرزها، : سرحدات

چنگار، : سرطان

دزدي، دستبرد، : سرقت

به هنگام، : سروقت

توانبخشي، : سرويس دهي

زنجيره، : سريال

شتابان، تند، پرشتاب، چابك، چاالك، فرز، : سريع

تندرو، تيزرو، : سريع السير

تندتر، : سريعتر

، رويه پايه، تراز، رويه: سطح

رويه نگر، : سطحي

Page 47: واژه نامه پارسی سره

٣٧ واژه نامه پارسي سره

رج، رده، : سطر

خوشبختي، بهروزي، : سعادت

كوشش، پشتكار، تالش، : سعي

كوشيدن، : سعي كردن

سپارش، : سفارش

خونريز، : سفاك

رهسپاري، نورد، : سفر

آتشك، : سفليس

سپيد، : سفيد

بنيم، : سقط

بنيم، : سقط جنين

آسمانه، : سقف

سرنگوني، واژگوني، : وطسق

ستاوند، : سكو

خاموشي، : سكوت

بي دين گرايي، : سكوالريسم

افزار، افزار، زين جنگ افزار، جنگ: سالح

پادشاهان، : سالطين

، )در دوره ساساني بيشتر به كار مي رفته است( درود، نيك روز: سالم

درست، شاداب، تن: سالمت

يد، زنده باشيد، پاينده باش: سالمت باشيد

تندرستي، بهزيستي، : سالمتي

دودمان، رشته، زنجيره، رشته، : سلسله

دودمان اشكاني، : سلسله اشكاني

رشته كوه ها، : سلسله جبال

دودمان، : سلسه

پايگان، : سلسه مراتب

پادشاه، شهريار، : سلطان

پادشاهي، : سلطنت

چيرگي، : سلطه

ياخته، : سلول

پسنده، : سليقه

كورش، : سليمان

زهر، : سم

نماد، : سمبل

نمادين، : سمبليك

نماد، : سمبول

نمادين، : سمبوليك

راستا، : سمت

گرانجان، : سمج

شنيدن، گوش، : سمع

گوش افزار، : سمعك

شنيداري، : سمعي

ديداري شنيداري، : سمعي بصري

زهرآگين، زهري، : سمي

شي، همكاوي، هم اندي: سمينار

ايستار، آيين، : سنت

دستك، : سند

سال، : سنه

بدرفتاري، : سوء رفتار

بدنامي، : سوء شهرت

بدگماني، : سوء ظن

، بد انديشي، بدسگالي، كج انديشي: سوء نيت

بدگماني، : سوءظن

سراچه، : سوئيت

پيشينه ها، پيشينه، : سوابق

كناره هاي درياي مازندران، :سواحل درياي خزر

پرسش، : سوال

يارانه، : سوبسيد

ره آورد، : سوغات

راهبردي، : سوق الجيشي

رهاورد، : سوقات

بهرام شيد، : سه شنبه

سه در چهار، : سه ضربدر چهار

دانگذار، : سهام گذار

آسان، : سهل

آسانياب، آسان ياب، : سهل الوصول

انگ، بهره، بخش، د: سهم

بهره، : سهميه

ندانسته، : سهوا

آساني، : سهولت

گردشگر، : سياح

جنبنده، : سيار

جنبنده، هرباسپ، : سياره

ساستاري، : سياست

سياستمداران، : سياسيون

ساياگ، : سياق

آبگون، : سيال

بهرود، : سيحون

سيرگان، : سيرجان

سامانه، : سيستم

آبشويه، : سيفون

تنداب، : لسي

چهره، رخسار، : سيما

Page 48: واژه نامه پارسی سره

٣٨ واژه نامه پارسي سره

شناسه، نمودار، روشن نمودار، : شاخص

چامه گو، چامه سرا، سراينده، : شاعر

سرواديك، : شاعرانه

پيشه ور، كاردار، : شاغل

دادخواه، : شاكي

در بر گيرنده، دربرگيرنده، داراي، : شامل

بزرگي، : شان

بخت، : شانس

گواه، : شاهد

گفتني، : كرشايان ذ

گفتني است، : شايان ذكر است

، دهانزد، سخن پراكني، چو، رواگه: شايعه

شب خوش، : شب بخير

شب خوش، شام شاد، : شب به خير

مانندگي، همانندگي، همانندي، مانستگي، : شباهت

تار، : شبكه

پوشيدگي، گمان، : شبهه

مانند، همانند، همديس، همسان، : شبيه

مانيدن، : ودنشبيه ب

دلير، شيردل، : شجاع

دليري، دالوري، : شجاعت

تبارنامه، : شجره نامه

مردمي، : شخصي

منش، : شخصيت

سختي، : شدت

سخت، سهمگين، : شديد

به سختي، سخت، : شديدا

بدي، : شر

مي، : شراب

پليدي، پليدكاري، : شرارت

بزرگمنشي، : شرافت

بزرگوار، بزرگمنش،: شرافتمند

انبازي، : شراكت

ها، سامه: شرايط

دوشاب، نوشابه، : شربت

آشكاري، فرانمون، گزارش، زند، ريز، : شرح

سرگذشت، : شرح حال

نگيختن، زنديدن، : شرح دادن

رويدادنگاري، رويدادنامه، : شرح وقايع

سامه، بايسته، : شرط

ها، نزديك به، آبرو، بزرگمنشي، پيره: شرف

بار يافتن، باريافتن، : شرفياب شدن

خاور، خورآيان، : شرق

باهمان، همبازي، همستان، هنبازي، : شركت

باهمان بازرگاني، : شركت تجاري

باهمان همياري، : شركت تعاوني

هنبازيد، : شركت كرد

انبازي كردن، هم: شركت كردن

هنباز، : شركت كننده

آزرم، : شرم

نهاد، بد : شرور

آغاز، : شروع

آغاز كردن، آغازكردن، آغازيدن، : شروع كردن

سرخرگ، : شريان

آيين، آيين، دين: شريعت

بزرگمنش، : شريف

انباز، هم سود، : شريك

انبازيدن، دست داشتن، : شريك بودن

اروندرود، : شط العرب

شترنگ، چترنگ، : شطرنج

آيين هاي ديني، : شعائر مذهبي

نيرنگ، : بدهشع

چشم بندي، : شعبده بازي

شاخه، : شعبه

چامه، سروده، : شعر

اخگر، فروزينه، : شعله

فروزان، : شعله ور

افروختن، : شعله ور كردن

دانستگي، خرد، : شعور

پيشه، كار، : شغل

بهبود، درمان، : شفا

خواهشگري، : شفاعت

ماه شكافي، : شق القمر

گمان، : شك

گمان بردن، : داشتنشك

دو دل، پرگمان، : شكاك

گاليه، دادخواست، : شكايت

سپاس، شكر، : شكر

پاس، : شكرانه

سپاسگزاري، سپاسگذاري، : شكرگذاري

سپاسگزاري، : شكرگزاري

ريخت، نگاره، آرايه، : شكل

خوش ريخت، زيبا، : شكيل

فند، : شگرد

Page 49: واژه نامه پارسی سره

٣٩ واژه نامه پارسي سره

تازيانه، : شالق

اپاختر، : شمال

فتن، : شمايل

خورشيدي، : شمسي

شماله دان، : شمعدان

كيوان شيد، : شنبه

انجمن شهر، : شوراي شهر

فرايزن، : شوراي عالي

خواستاري، شور، شادي، : شوق

تكانه، : شوك

شكوه، : شوكت

جانباختگي، گواهي، : شهادت

جانسپارانه، جانبازانه، : شهادت طلبانه

ند نامه، سوگ: شهادت نامه

آوازه، : شهرت

ورن، : شهوت

جانباخته، : شهيد

چيز، : شي

اهريمن، : شيطان

كيميا، : شيمي

كيميايي، : شيميايي

كيمياگر، : شيميدان

گسترش، : شيوع

كفزا، : صابون

دارنده، : صاحب

كاردان، : صاحب نظر

كارشناس، كاردان، : صاحبنظر

دادن، دربرد، فرستاده، نوشته، فرستادن، برد، بيرون برون: صادر

راستگو، رو راست، : صادق

راستين، براستي، : صادقانه

آذرخش، : صاعقه

هموار، : صاف

هموار، : صاف و هموار

پااليه، : صافي

درستكار، شايسته، : صالح

بامداد، پگاه، : صبح

بامداد نيك، : صبح بخير

بام شاد، : صبح به خير

ناشتا، ناشتايي، چاشت، : انهصبح

شكيب، شكيبايي، بردباري، درنگ، : صبر

شكيبيد، : صبركرد

شكيبا، بردبار، : صبور

گفتگو، گفتمان، : صحبت

درستي، : صحت

بيابان، دشت و دمن، : صحرا

سرا، ميان: صحن

پيشگاه، : صحنه

كارزار، : صحنه جنگ

درست، : صحيح

سد، : صد

ا، سدا، آو: صدا

رو راستي، راستگويي، راستي، : صداقت

گوشماهي، : صدف

آسيب، گزند، : صدمه

آسيب ديده، : صدمه ديده

ديده، آسيب: ديده صدمه

روشني، : صراحت

چينواد، : صراط

گردانش، به كارگيري، : صرف

نابي، تنها، به: صرفا

چشم پوشي، : صرفنظر

ردن، دل فروبستن، چشم پوشي ك: صرفنظر كردن

روشن، : صريح

بي درمان، سخت درمان، درمان ناپذير، : صعب العالج

اوجگيري، باال رفتن، : صعود

فراياز، افزاينده، فزاينده، : صعودي

رسته، : صف

، زاب، فروزه: صفت

ديمه، برگه، : صفحه

زفر، : صفر

صفويان، : صفويه

ستاوند، : صفه

واهانه، رواديد، نيكخواهي، نيكخ: صالحديد

شايستگي، : صالحيت

آشتي، سازش، : صلح

درود فرستادن، : صلوات

نماز، : صلوة

چليپا، : صليب

پايمردانه، : صميمانه

خودماني، : صميمي

همدلي، يكدلي، : صميميت

گنجه، : صندوق

فيار، : صنعت

چهره، رخسار، : صورت

Page 50: واژه نامه پارسی سره

٤٠ واژه نامه پارسي سره

نشست نامه، : صورتجلسه

سرخ روشن، : رتيصو

گري، سوفي: گري صوفي

شكارچي، شكارچي يا ماهيگير، ماهيگير، : صياد

نگهداري، : صيانت

پايندان، : ضامن

از ميان رفته، : ضايع شده

پسمان ها، : ضايعات

تباهي، : ضايعه

بايگاني، : ضبط

ستبر، كلفت، : ضخيم

پاد، : ضد

ناسازگار، : ضد و نقيض

گندزدايي، : يضدعفون

گندزدايي، : ضدعفوني كردن

ناسازگار، : ضدونقيض

گميزش، : ضرب

زبانزد، : ضرب المثل

شمردن، بس: ضرب كردن

لت و كوب، : ضرب و شتم

تپش، : ضربان

كوبش، كوبه، : ضربت

برخورد، تكانه، : ضربه

زيان، : ضرر

بايستگي، : ضرورت

بايسته، : ضروري

نيازين است، : ضروري است

سستي، ناتواني، : ضعف

نزار، الغر، ناتوان، : ضعيف

ديواره، راستا، راسته، : ضلع

پيوست ها، : ضمائم

پايندان، : ضمانت

بر، دركنار، ، افزون ن افزو: ضمن

افزون بر آنكه، : ضمن آنكه

پيوست به اينكه، : ضمن اينكه

افزون بر درست شمردن، : ضمن تاييد

چنين، برين، هم در پيوست، افزون: ضمنا

در ادامه بايد گفت، : ضمنا بايد گفت

اندرون، : ضمير

نهان ناخودآگاه، : ضمير ناخودآگاه

پيوست، : ضميمه

بندها، : ضوابط

سور، بزم، : ضيافت

زنش، كوبه، : بهضر

تاب، تاو، توان، نا، توانايي، : طاقت

فرسا، توان: فرسا طاقت

بخت، : طالع

تاووس، : طاووس

تيره، ويس، : طايفه

پزشكي، : طب

آشپزخانه، : طباخ خانه

آشپزي، خواليگري، : طباخي

پختن، : طبخ

سرشت، منش، چاپ، : طبع

واسرشتگي، : طبع برگشتگي

واسرشتن، : طبع برگشتن

به خودي خود، : طبعا

برپايه، بر پايه، تال، ترينان، : طبق

آشكوب، : هطبق

دسته بندي، : طبقه بندي

پزشكي، : طبي

پزشك، : طبيب

خيم، سرشت، زيستگاه، : طبيعت

كياناد، نياد، : طبيعت

سرشت آدمي، : طبيعت انسان

سرشتين، نيادي، بهنجار، : طبيعي

نمودارسازي، : طراحي

تراز، : طراز

شادابي، : طراوت

نمودار، پيرنگ، : طرح

رانده شده، رانده، : طرد شده

شيوه، روش، : طرز

بينش، : طرز تفكر

سوي، سو، : طرف

پيرو، هوادار، هواخواه، : طرفدار

پيروان، هواداران، : طرفداران

هر دو سو، : طرفين

راه، روش، : طريق

شيوه، : طريقه

مزه، : طعم

خروش، : طغيان

كودك، : طفل

كودك، كودكان،: اطفال-طفل

تال، زر، : طال

Page 51: واژه نامه پارسی سره

٤١ واژه نامه پارسي سره

آموزان، هاوشتان، خواهندگان، دين: طالب

زرگر، : طالفروش

جدايي، : طالق

پيشاهنگ، : طاليه دار

زرين، : طاليي

كاري، جستن، خواست، بستان: طلب

خواستن، يوزيدن، : طلب كردن

بستانكار، : طلبكار

هاوشت، : طلبه

خواهي، : طلبي

اه، برآمد، پگ: طلوع

بردميدن، : طلوع

برآمدن آفتاب، بردميدن آفتاب، : طلوع آفتاب

آزمند، : طماع

آرامش، : طمأنينه

آز، : طمع

آزمند، آزين، : طمعكار

ريسمان، كمند، : طناب

سان، : طور

توس، : طوس

توفان، : طوفان

درازا، درازنا، : طول

درازاي تاريخ، : طول تاريخ

ي گيتايي، درازه: يطول جغرافياي

ديرزيوي، : طول عمر

دراز، : طوالني

دراز، : طويل

تهران، : طهران

پيمودن، درنورديدن، پوييدن، : طي كردن

بيناب، : طيف

دامنه گسترده اي از، گسترده بزرگي از، : طيف وسيعي از

پرندگان، ماكيان، : طيور

ستمگر، بيدادگر، جفاكار، : ظالم

ستمگرانه، : ظالمانه

آشكار، نما، رويه، نمايان، : ظاهر

وانمود كردن، : ظاهر سازي كردن

پديدار شدن، : ظاهر شدن

آنسان كه پيداست، چنين پيداست، همانا، گويا، : ظاهرا

رويه اي، : ظاهري

تيزنگري، خوشايندي، : ظرافت

آوند، : ظرف

گنجايش، گنجانه، : ظرفيت

ويين، نرم، زيبا، شكننده، م: ظريف

پيروزي، : ظفر

بيداد، جفا، ستم، : ظلم

تاريكي، گمراهي، : ظلمات

گمان، : ظن

روز، نيم: ظهر

پيدايش، : ظهور

رهگذر، : عابر

خودپرداز، : عابر بانك

پياده، : عابر پياده

خودپرداز، : عابربانك

پيلسته، : عاج

درمانده، : عاجز

دن، درماندن، فرومان: عاجز شدن

خو گيري، خو، منش، : عادت

خو گرفتم، : عادت كردم

خو گرفتن، : عادت كردن

دادگر، دادگستر، : عادل

دادگرانه، : عادالنه

بهنجار، : عادي

ننگ، : عار

ننگ داشتن، : عار داشتن

پيامد، رخداد، ناهنجاري، : عارضه

كسانه، : عاريتي

رهسپار، راهي، : عازم

روانه شدن، رهسپارشدن، رهسپار شدن، : ازم شدنع

داده، شيفته، دلشده، پاكباز، بيدل، باخته، دل دل: عاشق

سپارانه، شورمندانه، مهرآميز، دل: عاشقانه

فرجام، سرانجام، پيامد، : عاقبت

نيك فرجام، : عاقبت بخير

نيك فرجام، : عاقبت به خير

خردمند، زيرك، : عاقل

دانشمند، جهان، گيتي، : عالم

جهانگير، : عالمگير

بالنده، برجسته، واال، بلند پايه، : عالي

بزرگوار، واالگاه، : عالي جناب

بلند پايه، واال جايگاه، : عالي رتبه

بزرگوار، واالگهر، : عاليجناب

كارتار، كاركن، كارگزار، گماشته، انگيزه، كننده، : عامل

تودگانه، : عاميانه

باالپوش، : عبا

پرستش، : عبادت

Page 52: واژه نامه پارسی سره

٤٢ واژه نامه پارسي سره

گزاره، : عبارت

بر اين پايه اند، : عبارتند از

بيهوده، گزاف، : عبث

پند، پندآموزي، : عبرت

پند آموز، : عبرت آموز

گذار، گذر، : عبور

گذشتن، : عبور كردن

آمد و شد، : عبور و مرور

ترشرو، : عبوس

باستان، : عتيق

، باستانه: عتيقه

شگفت، : عجب

شگفتا، : عجبا

درماندگي، ناتواني، : عجز

شتاب، : عجله

شتاب كردن، : عجله كردن

شتاب كن، : عجله كن

گنگ، : عجم

بي شكيب، : عجول

شتابزده، : عجوالنه

شگفت، شگفت آور، : عجيب

آغشته، : عجين

دادگري، دادگرانه، : عدالت

دشمني، : عداوت

ره، شما: عدد

داد، دادگري، : عدل

نبود، نيستي، : عدم

نبود، : عدم حضور

ناكامي، : عدم موفقيت

شماري، : عده اي

پرشمار، : عديده

شكنجه، : عذاب

بهانه، دست آويز، : عذر

پوزش خواستن، : عذر خواستن

پوزش، : عذرخواهي

بركناري، : عذل

پهنه، : عرش

پهنه، : عرصه

، پهنا: عرض

جلوه نمايي، : عرض اندام

پهناي گيتايي، : عرض جغرافيايي

دادخواست، : عرض حال

گفتن، : عرض كردن

چيرگي، شايستگي، نمايش، جربزه، : عرضه

داد و خواست، : عرضه و تقاضا

خوي، : عرق

اروس، بيوگان، : عروس

اروسي، : عروسي

اروسي كردن، بيوگاني كردن، : عروسي كردن

پهن، : عريض

سوگ، : عزا

سوگواري، : عزاداري

بركناري، : عزل

بركنار كردن، : عزل كردن

بزرگوار، : عزوجل

گرامي، نازنين، گرانمايه، مهربان، : عزيز

رهسپار شدن، : عزيمت كردن

نازا، : عسگري

انگبين، : عسل

دادگي، بردگي، دل باختگي، دل دل: عشق

چوبدستي، : عصا

افشره، : عصاره

سهشگر، : عصب

خشمگين، برآشفته، : عصباني

برآشفتن، : عصباني شدن

خشم، برآشفتگي، : عصبانيت

پسين، ايوار، روزگار، : عصر

دوره باستان، : عصر باستان

زمانه فن آوري، : عصر فن آوري

سركشي، : عصيان

ماهيچه، : عضله

وند، اندام، هم: عضو

همپيوند شدن، : عضو شدن

هموندي، : عضويت

دهش، : عطا

تير، : عطارد

خوشبويه، : عطر

اتسه، : عطسه

بازگشت، : عطف

مهرباني، : عطوفت

شكوه، : عظمت

سترگ، بزرگ، كالن، : عظيم

كالن پيكر، : عظيم الجثه

تن فروشي، : عفاف

Page 53: واژه نامه پارسی سره

٤٣ واژه نامه پارسي سره

بخشش، آمرزش، بخشايش، : عفو

شهباز، آگفت، : عقاب

باورها، : ايدعق

پس، پشت، : عقب

واپس ماندگي، : عقب ماندگي

واپس مانده، : عقب مانده

واپس نشيني، : عقب نشيني

گواه گيران، پيمان، پيوند زناشويي، : عقد

كژدم، : عقرب

شاهنگ، : عقربه

خرد، : عقل

خردمندي، : عقالنيت

باور، ديدگاه، : عقيده

فرتورگر، : عكاس

فرتورخانه، : عكاسي

فرتور، : عكس

واكنش، : عكس العمل

نشانه ها، : عالئم

نشانه هاي راهنمايي و رانندگي، : عالئم راهنمايي و رانندگي

درمان، چاره، : عالج

دلبسته، دوستدار، : عالقمند

دلبستگي، : عالقمندي

دلبستگي، : عالقه

دلبستگي دارم، : عالقه دارم

دلبستگي داشتن، : تنعالقه داش

دوستدار، : عالقه مند

دل بستن، : عالقه مند شدن

نشانه، : عالمت

افزون بر، افزون بر آن، : عالوه بر

افزون بر اين، : عالوه بر اين

چرايي، شوند، : علت

دانش، : علم

دانش نوآوري، : علم بديع

دانش رايشگري، : علم رياضيات

دانشمندان، : علما

دانشوارانه، : علمي

آشكار، : علني

آشكار شد، : علني شد

بالندگي، : علو

ها، دانش: علوم

پيش پرداخت، پيش دريافت، پيش ستان، : علي الحساب

به ويژه، : علي الخصوص

به هر روي، : علي اي حال

با اينكه، : علي رغم

جانشين، : البدل علي

با آنكه، با اينكه، : عليرغم

بر او شوريد، : عليه او شوريد

دستار، : عمامه

دانسته، آگاهانه، : عمدا

بيشتر، بزرگ، : عمده

خود خواسته، : عمدي

زيوش، زندگي، : عمر

ديرزيوي، : عمر طوالني

آباداني، : عمران

ژرفا، گودي، : عمق

كنش، كار، كردار، : عمل

كرنت، : عمل جراحي

، كرنت: عمل كردن

كاركرد، : عملكرد

كارگر، : عمله

كاكا، : عمو

ستوني، : عمودي

همگان، : عموم

همگاني، : عمومي

همگاني، : عموميت

ژرف، گود، : عميق

زودي، به: عن قريب

دشمني، : عناد

ها، ها، فرنام ها، سرنويس سربرگ: عناوين

آگاهي، : عنايت

زغال اخته، : عنبر

، بن پاره، آخشيج: عنصر

زودي، به: قريب عن

تارتنك، : عنكبوت

پاژنام، سرنويس، فرنام، : عنوان

پيامدها، : عواقب

مردم فريب، : عوام فريب

مردم فريبانه، : عوام فريبانه

مردم فريبانه، : عوامفريبانه

هاي، كارداران، اندركاران، سازه دست: عوامل

درآمدها، : عوايد

پس فرستادن، پس دادن، : عودت دادن

جا، گرديده، ورت، جابه: عوض

ديگر شدن، : عوض شدن

Page 54: واژه نامه پارسی سره

٤٤ واژه نامه پارسي سره

جابجا كردن، جابجاكردن، : عوض كردن

ديوانه، : عوضي

پيمان، : عهد

پيمان نامه، : عهدنامه

همسر، : عيال

هويدا، آشكار، : عيان

آك، بدي، كمبود، : عيب

آكمند، : عيب دار

جشن، روزبه، : عيد

جشن نوروز، : عيد نوروز

خوشگذراني، : عيش و نوش

ايالم، : عيالم

چشم افزار، چشمي، : عينك

اشكفت، : غار

تاراج، چپاول، : غارت

ناآگاه از آنكه، : غافل از آنكه

بيشتر مردم، : غالب مردم

تر، بيش: غالبا

ناپيدا، : غايب

تا، : غايت

خوراك، خوراكي، : غذا

تاوان، :غرامت

باختر، خوربران، : غرب

باختر، : غرب

ناشناختگي، : غربت

چشم داشت، : غرض

بدانديشي، : غرض ورزي

ايوار، فروشد، شامگاه، : غروب

ابرخويشي، باد، برتني، : غرور

بيگانه، ناآشنا، دور، ناشناخته، : غريب

ناآشنايي، : غريبي

شستشو، شست و شو، : غسل

م، اندوه، غ: غصه

خشم، : غضب

آمرزش، بخشايش، : غفران

ناآگاهي، : غفلت

بخشايشگر، آمرزگار، بخشاينده، : غفور

جو و گندم، : غالت

روكش، : غالف

برده، : غالم

چيرگي، : غلبه

چيره شدن، : غلبه كردن

غلت، نادرست، : غلط

غلتيدن، : غلطيدن

پرمايگي، : غلظت

چگال، پر مايه،: غليظ

گين، اندوه: غمگين

پرمايگي، : غنا

پر بار، پرمايه، توانگر، : غني

گوهرجوي، گوهرچين، : غواص

نبود، : غياب

ياد، ناپيدايي، بدگويي، دش: غيبت

پيشگو، : غيبگو

جز، نا، ديگر، : غير

نابهنجار، : غير عادي

انجام ناپذير، : غير قابل اجرا

برگشت ناپذير، : غير قابل ارجاع

نرمش ناپذير، : غير قابل انعطاف

باورنكردني، : غير قابل باور

نابخشودني، : غير قابل بخشش

ناگفتني، : غير قابل بيان

برنتافتني، : غير قابل تحمل

درنيافتني، : غير قابل درك

دست نيافتني، : غير قابل دسترس

نابخشودني، : غير قابل عفو

درنيافتني، :غير قابل فهم

بخش ناپذير، : غير قابل قسمت

مهار گسيخته، : غير قابل كنترل

سنجش ناپذير، : غير قابل مقايسه

نا روا، : غير مجاز

نابهنجار، : غير معمول

نشدني، ناشدني، : غير ممكن

نابهنجار، ناهنجار، : غيرعادي

بي كنش، : غيرفعال

ازكار انداختن، : غيرفعال كردن

نپذيرفتني، : غيرقابل قبول

نارستكي، : غيرقانوني

ناروا، : غيرمجاز

بينوا، : غيرمرفه

نشدني، ناشدني، : غيرممكن

خشم، : غيظ

پيروز شدن، : فائق آمدن

پيروزمند، : فاتح

دشامد، : فاجعه

Page 55: واژه نامه پارسی سره

٤٥ واژه نامه پارسي سره

روسپي، : فاحشه

پارس، : فارس

پارسي، : فارسي

آسوده، : فارغ

سوده دل، آ: فارغ البال

دانش آموخته، : فارغ التحصيل

پوسيده، تباه، : فاسد

بازه، : فاصله

دور شدن، : فاصله گرفتن

فرجاد، : فاضل

پساب، : فاضالب

كنا، كننده، كنشگر، : فاعل

بي، : فاقد

بي ارزش، : فاقد اعتبار

سازه، : فاكتور

برگ خريد، : فاكتور خريد

دورنگار، : فاكس

خانواده، بستگان، خويشاوندان، دودمان، : لفامي

خانوادگي، : فاميلي

زودگذر، : فاني

بهره، سود، هوده، : فايده

گشايش، پيروزي، : فتح

پيروزي، : فتح يا ظفر

آشوب، : فتنه

دادستان، : فتوا

فتودن، : فتوا دادن

دادستان، : فتوي

ناسزاگويي، : فحاشي

، دشنام، ناسزا: فحش

گريز، : فرار

آسايش، : فراغت

فرمان ها، : فرامين

خودپرداخت، : فرانشيز

يكايي، : فردي

پارسي، : فرس

زمان، : فرصت

انگار، انگاره، : فرض

پنداشت، : فرض كرد

انگاشتن، پنداشتن، : فرض كردن

پندارين، : فرضي

انگاره، : فرضيه

گزاره پردازي، : فرضيه بافي

دسته، گروه، :فرقه

بسامد، : فركانس

گونه، پيكر گونه، : فرم

سانيز، ساختاره، ريختار، : فرمول

پوسيدگي، تباهي، : فساد

آوام، فرگرد، گسست، موسم، ورشيم، : فصل

اسپاش، كيهان، فراسو، فرامون، : فضا

كيهان نورد، : فضانورد

سرشت، : فطرت

برسم، : فطير

پويا، پركار، پركنش، كنشگر، : فعال

وري، كوشش، تكاپو، كار و جنبش، كنشگري، كنش: فعاليت

كنش، كارواژه، : فعل

برهمكنش، : فعل و انفعال

هم اينك، : فعال

كنوني، : فعلي

نبود، : فقدان

نداري، تهيدستي، : فقر

تنها، : فقط

نيرنگ، دين شناسي، : فقه

گدست، تهي دست، تهيدست، تن: فقير

دين شناس، : فقيه

چانه، : فك

انديشه، : فكر

انديشيدن، : فكر كردن

دورنگار، : فكس

دمابان، : فالسك

بنابراين، پس، : فلذا

توپال، : فلز

فرزان، : فلسفه

پيكان، : فلش

سپهر، : فلك

شگرد، : فن

فندها، : فنون

درگذشت، مرد، : فوت شد

بي درنگ، : فورا

بي درنگ، : ريفو

باال، يادشده، : فوق

يادشده، : فوق الذكر

بي اندازه، : فوق العاده

فرابرنامه، : فوق برنامه

فراستاد، : فوق تخصص

Page 56: واژه نامه پارسی سره

٤٦ واژه نامه پارسي سره

زبرياد، : الذكر فوق

بااليي، : فوقاني

پوشه، : فولدر

دبيره، راياوات، كلك، : فونت

پهرست، : فهرست

پهلوي، : فهلوي

دانايي،: فهم

دانستن، : فهميدن

دانا، : فهيم

در دم، : في الفور

براي نمونه، : في المثل

به راستي، : في الواقع

به خودي خود، : في نفسه

پيروز، : فيروز

برگه، : فيش

بهره، : فيض

پيل، : فيل

پااليه، : فيلتر

فرزانه، : فيلسوف

رخشاره، : فيلم

خود استوار، : قائم به ذات

چارچوب، : قاب

در خور، درخور، : قابل

شدني، : قابل انجام

پيش بيني كردني، : قابل پيش بيني

درنگ كردني، : قابل تامل

در خور نگرش، چشمگير، : قابل توجه

دست يافتني، : قابل دسترس

گفتني است، : قابل ذكر است

سزاوارتان نيست، : قابل شما را ندارد

فتني، پذير: قابل قبول

بخش پذير، : قابل قسمت

پذير، سنجش: قابل قياس

مهارشدني، : قابل كنترل

خواندني، : قابل مطالعه

خواندني نيست، : قابل مطالعه نيست

پذير، سنجش: قابل مقايسه

مهارشدني، : قابل مهار

ماما، : قابله

توانايي، : قابليت

بخش پذيري، : قابليت قسمت

ش، آدم كش، آدمك: قاتل

قاجار، قاجار، قاجاريان، - قاجاريان : قاجاريه

توانا، توانمند، نيرومند، : قادر

خشكاد، : قاره

چه، چمچه، كم: قاشق

دادرس، دادور، داور، : قاضي

استر، : قاطر

ماهانه، : قاعدگي

هنجار، : قاعده

كاروان، : قافله

چارچوب، : قالب

فرش، : قالي

خرسند، خشنود، : انعق

آسا، فرديد، دات، دادستان، فرسار، داديك، : قانون

آسايي، : قانوني

كرجي، كلك، : قايق

پنهان، : قايم

پيوندنامه، : قباله

تيره ها، : قبايل

گور، آرامگاه، مزار، : قبر

گورستان، : قبرستان

رسيد، برگه فروش، : قبض

رسيد انبار، : قبض انبار

پيش، : قبل

پيش از، : قبل از

پيشتر، پيش از اين، : قبال

پرستش سو، نمازسوي، : قبله

پيشين، : قبلي

پذيرش، پذيرفته شده، : قبول

پذيرا، : قبول دار

پذيرفت، : قبول كرد

پذيرفتن، : قبول كردن

مي پذيرم، : قبول مي كنم

پذير، مي: كن قبول مي

پذيرا، : دار قبول

زشت، : بيحق

كاروان، : قبيله

كشتن، : قتل

كشتن، : قتل

كشتار، : قتل عام

خشك سالي، : قحط سالي

خشكسالي، كميابي، نايابي، : قحطي

درازا، : قد

Page 57: واژه نامه پارسی سره

٤٧ واژه نامه پارسي سره

سر برافراشتن، سربرافراشتن، : قد علم كردن

سبو، : قدح

اندازه، ارج، گونه، : قدر

توانايي، توان، نيرو، : قدرت

توان نهفته، : بالقوهقدرت

فزون خواه، جاه پرست، : قدرت طلب

نيرومند، : قدرتمند

دار، سپاس: قدردان

سپاسداري، : قدرداني

ارزشناس، : قدرشناس

اندكي، كمي، : قدري

اندكي سخن را باز كنيد، : قدري مطلب را بسط دهيد

گام دوم، : قدم دوم

پيشينيان، : قدما

ديرينگي، ديرينه، كهنگي، پيشينه،: قدمت

ديرين، : قديم

پيشترها، : قديم االيام

كهن، باستاني، كهنه، پارينه، ديرين، ديرينه، : قديمي

خواندن، : قرائت

پيمان، نهش، هال، ديدار، : قرار

نهادن، : قرار دادن

نهاده شد، : قرار گرفت

مي نهاد، : قرار مي داد

يمان، پيمان نامه، پ: قرارداد

پيمان بستن، : قرارداد بستن

گذاشتن، : قراردادن

گذاشتن، : قراردادن يا

لتپاره، : قراضه

نزديكي، : قربت

وام، بدهي، : قرض

وام بي بهره، : قرض الحسنه

سرخ، : قرمز

سده، : قرن

رخبام، : قرنيز

ها، سده ها، سده: قرون

سده هاي مياني، : قرون وسطا

ميانسده اي، : وسطاييقرون

سده هاي مياني، : قرون وسطي

ترف، : قره قروت

نزديك، : قريب

زود هنگام، : قريب الوقوع

مانده، بازپرداخت، : قسط

پسادست، گاهانه، ماهانه، : قسطي

سوگند، : قسم

بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت، : قسمت

بخش دوم، : قسمت دوم

سنگدل،: قسي القلب

پوسته، اليه، : قشر

خواست، آهنگ، انگيزه، : قصد

برآنند، : قصد دارند

آهنگ آن كردن، يازش، يازيدن، : قصد كردن

يازنده، : قصد كننده

كاخ، كوشك، : قصر

كاخ شيرين، : قصرشيرين

كوتاهي، : قصور

داستان، : قصه

چكامه، : قصيده

سرنوشت، : قضا و قدر

ري، دادگست: قضائيه

دادگران، داوران، : قضات

دادوري، داوري، : قضاوت

داوري كردن، داورزيدن، : قضاوت كردن

گزاره، : قضيه

ترن، : قطار

پير، ميخ، نشين، : قطب

كرانه، : قطر

چكه، : قطره

بريدن، : قطع

بريدن درختان، : قطع درختان

بريدن، : قطع كردن

بي گمان، : قطعا

تكه، بخش، : قطعه

سد در سد، : قطعي

زندان، : قفس

گنجه، دوالب، : قفسه

چيالن، : قفل

چيالنگر، : قفل ساز

چنگك، : قالب

دژها، : قالع

دل، : قلب

واره، دل: قلب مصنوعي

از ته دل، : قلبأ

دژ، كالت، : قلعه

خامه، : قلم

Page 58: واژه نامه پارسی سره

٤٨ واژه نامه پارسي سره

گستره، : قلمرو

چكاد، : قله

ماه، : قمر

ماهواره، : صنوعيقمر م

ماهواره، : قمرمصنوعي

كاريز، كهريز، : قنات

بسندگي، : قناعت

بسنده كردن، : قناعت كردن

كند، : قند

كاريزها، : قنوات

نيروها، : قوا

پايداري، : قوام

آساها، : قوانين

نيروهاي، : قواي

نيرو، : قوت

غوك، : قورباغه

غوري، : قوري

گوژ، : قوز

كمان، : قوس

زبان، گفت، پيمان، فرمايش، گفته، : قول

پيمان بستن، سوگند خوردن، : قول دادن

تيره، : قوم

نيرو، توان، : قوه

نيروي دادگستري، : قوه قضائيه

نيرومند، زورمند، : قوي

پرخاش، خشم، : قهر

خشونت آميز، پرخاشگرانه، : قهر آميز

بنك، : قهوه

، هم سنجي، هم سجي، فرا سنجي، سنجش: قياس

چهره، ريخت، رخسار، : قيافه

خيرش، خيزش، شورش، : قيام

رستاخيز، روز بازپسين، : قيامت

برشگر، : قيچي

واژه، سان: قيد

استور، سرپرست، : قيم

بها، ارزش، نرخ، : قيمت

سرپرستي، : قيوميت

بختك، : كابوس

گنجه، : كابينت

كنشيار، : كاتاليزور

نويسنده، : كاتب

يار، دين: كاتوزي

ارمغان، پيشكش، : كادو

دروغين، : كاذب

كار دشواري است، : كار مشكلي است

كارخانه ها، : كارخانجات

سوداگر، پيشه ور، : كاسب

يابنده، بازيابنده، : كاشف

بي خدا، خدا نشناس، : كافر

نوشگاه، : كافه

بسنده، بس، : كافي

بس است، : كافي است

رايانه، : كامپيوتر

آرسته، اسپور، بونده، رسا، : كامل

سراسر، : كامال

باري، : كاميون

آبراه، : كانال

نامزد، : كانديدا

تنبل، سست، : كاهل

جگر، : كبد

جگرواره، : كبد مصنوعي

آتشزنه، : كبريت

بزرگ، : كبير

روگرفت، : كپي

اتيكان، نوشتار، نسك، م: كتاب

نويسندگي، نوشتن، : كتابت

خانه، نسك: كتابخانه

ها، نسك: كتب

نبشته، : كتيبه

آلودگي، : كثافت

فراواني، : كثرت

بزرگ، گسترده، : كثير

پرشمارگان، : كثير االنتشار

پر شمارگان، با چاپ گسترده، : كثيراالنتشار

ناپاك، آلوده، : كثيف

شماره، راز، : كد

دلگيري، : كدورت

دروغگو، : كذاب

ساختگي، : كذايي

دروغ، : كذب

رادي، بزرگواري، : كرامت

زشتي، ناپسندي، : كراهت

گويالي، : كروي

گوي، گويال، : كره

Page 59: واژه نامه پارسی سره

٤٩ واژه نامه پارسي سره

درآمد، : كسب

دانش اندوزي، : كسب علم

سوداگري، : كسب و كار

بخش، برداشتها، : كسر

كاستن، : كسر كردن

كاستن، : كسركردن

خورشيدگرفتگي، خورشيد گرفتگي، : كسوف

برد، يافتن، يافته، پي برد، نويابي، پي: كشف

يافتن، : كشف كردن

يافته ها، : كشفيات

كشورهاي گرداگرد خليج فارس، : كشورهاي حوزه خليج فارس

كفشگر، : كفاش

كفشگري، : كفاشي

بسنده، بسندگي، : كفايت

بسنده كردن، : دنكفايت كر

بسنده مي كند، : كفايت مي كند

بي خدايي، خدا نشناسي، : كفر

ناسپاسي، : كفران

خاكسپاري، : كفن و دفن

همه، : كل

همه دوستان، : كل دوستان

سراسر، رويهمرفته، همگي، : كال

دانشپايه، : كالس

سخن، گفتار، : كالم

سخن خدا، : كالم خدا

كاله از من است، : استكاله مال من

واژه ها، : كلمات

گزين گويه، : كلمات قصار

واژه، : كلمه

گذرواژه، : كلمه عبور

گير، فراگير، بسيار، همادي، همه: كلي

مهينگان، : كليات

نماهنگ، : كليپ

همگي، : كليت

تليك، : كليك

همگي، همه، : كليه

كم مانند، بي مانند، : كم نظير

چند و چون، : كيفكم و

همچون پيش، همچنان، : كما في السابق

همچنان، : كماكان

كهتري، : كمال

آرمانخواه، : كمال طلب

آرمانگرايانه، : كمال طلبانه

آرمانگرايي، : كمال طلبي

شايستگي ها، شايستگي، : كماالت

برنامه آگهي، : كمپين تبليغاتي

چندي، : كميت

گروه، : كميته

زير و رو، زير و زبر، : كن فيكون

مهار، وارسي، در شمار آوردن، : كنترل

شمارنده، : كنتور

همايش، : كنگره

برده، : كنيز

كاالبرگ، : كوپن

پيري، : كهولت

هوشياري، زيركي، هوشياري، - زيركي : كياست

چگونگي، چوني، : كيفيت

مرزداري، : گارد سرحدي

گاز، : گاز

نگارخانه، :گالري

هرازگاهي، : گاهي اوقات

دستور زبان، : گرامر

دستور زبان، : گرامر زبان

چهره پردازي، : گريم

چهره پرداز، : گريمور

گزارش ها، : گزارشات

باژگاه، : گمرك

باجه، : گيشه

بي بندوبار، بي سروپا، : الابالي

دست كم، : الاقل

خواه ناخواه، : الجرم

بايسته، دربايست، بايا، نيازين، : الزم

مي بايست، نياز است، : الزم است

بايسته انجام، : الزم االجرا

دربايستن، : الزم بودن

نياز نيست، : الزم نيست

نزار، : الغر

بساوايي، : المسه

بي پايان، بيكران، : اليتناهي

شايسته، سزاوار، : اليق

ناگشودني، : الينحل

جدانشدني، : الينفك

پيوسته، همواره، : الينقطع

پوشاك، جامه، تن پوش، رخت، : لباس

Page 60: واژه نامه پارسی سره

٥٠ واژه نامه پارسي سره

جامه پوشيدن، : لباس پوشيدن

ستيزه جو، ستيزه جو، يكدنده، - يكدنده: لجباز

يكدندگي، : لجبازي

لژن، : لجن

ديدگاه، : لحاظ

درنگر آوردن، درنگريستن، : لحاظ كردن

بنگريد، : لحاظ كنيد

روانداز، : لحاف

دم، : لحظه

دمادم، دم به دم، : لحظه به لحظه

آهنگ، نوا، : لحن

برخورداري، : لذت

خوشمزه، : لذيذ

بايستگي، : لزوم

مهرباني، : لطف

خواهشمندم، خواهشمند است، : لطفا

نرم، : لطيف

نفرين، فرنه، : لعنت

نفرين كردن، نفريدن، : لعنت كردن

تا، : لغايت

واژه، : لغت

واژه نامه، : لغتنامه

واژه بازي، : لفاظي

پاژنام، فرنام، : لقب

گيرگفتار، : لكنت كالم

بساويدن، : لمس كردن

ابزارها، ابزار، افزار، : لوازم

نوشت افزار، : لوازم التحرير

سلم، : لوح

گويش، : لهجه

شايستگي، : لياقت

كارشناسي، : ليسانس

، سياهه، فهرست: ليست

پيوند، دنبالك، : لينك

بازخواست، : مؤاخذه

كارساز، : مؤثر

بنيانگزار، بنيانگر، : مؤسس

بنياد، نهاد، سازمان، بنگاه، : مؤسسه

گردآورنده، نويسنده، : مؤلف

فراتر از، : ما فوق

آبجو، : ماء شعير

وامانده، : ماترك

دستاورد، : ماحصل

برگرفته، : ماخوذه

تا هنگاميكه، : ادامم

هميشگي، : مادام العمر

تا هنگامي كه، : مادامي كه

زير، فرو، : مادون

مايه، : ماده

بند، ): قانون(ماده

كاني، : ماده معدني

گيتايي، : مادي

افزونه، : مازاد

پيمانه، : ماژول

مشت و مال، : ماساژ

به نام وياري ايزد، : ماشاءاهللا

ودرو، خ: ماشين

افزارواره، : ماشيني

گذشته، پارينه، : ماضي

داشتاري، ازآنش، : مالكيت

باج، پاژ، : ماليات

گمارده، كارگزار، : مامور

شهربان، : مامور پليس

گماردگي، : ماموريت

بازدارنده، گير، راهبند، : مانع

دمساز، : مانوس

نمارويه، : مانيتور

فراسو، فرا، : ماورا

فراسپهر، فرا سرشت، : وراء الطبيعهما

فرارود، : ماوراء النهر

فرارودان، : ماوراءالنهرين

فراي، : ماوراي

موشواره، : ماوس

كارآزموده، چيره دست، : ماهر

چبود، سرشت، چيستي، : ماهيت

نيازها، نيازمنديها، : مايحتاج

آبگون، : مايع

دلسرد، : مايوس

گفتگوها، : مباحث

گفتگوها، : مباحثات

گفتمان، گفتاورد، گفت و شنود، : مباحثه

گهولي، گهولش، دادوستد، داد و ستد، هم: مبادله

آور، چالشگر، رزمنده، ستيزنده، جنگ: مبارز

كار، چالش، ستيز، نبرد، پي: مبارزه

Page 61: واژه نامه پارسی سره

٥١ واژه نامه پارسي سره

خجسته، فرخنده، همايون، : مبارك

خجسته باد، : مبارك باد

ر، نوآموز، تازه كا: مبتدي

پاافتاده، پيش: مبتذل

نوآور، : مبتكر

نوآورانه، : مبتكرانه

دچار، : مبتال

دچار بيماري، : مبتال به مريضي

استوار، : مبتني

بر پايه، : مبتني بر

جستار، : مبحث

خاستگاه، آغاز، : مبدا

خاستگاه، آغاز، : مبدأ

فرمان دهيد، : مبذول فرماييد

پرداختن، بخشيدن، : دنمبذول كر

آوازه گر، فرارسان، : مبلغ

بنيان، : مبنا

دو پهلو، پوشيده، پيچيده، سربسته، : مبهم

گيج، : مبهوت

بازگوكننده، : مبين

دل آزرده، : متاثر

جدايي، : متاركه

شوربختانه، بدبختانه، دريغا، نگونبختانه، سوگمندانه، : متاسفانه

شوربختم،: متاسفم

مند، دريغ: متأسف

چيره دست، زبردست، : متبحر

همگن، : متجانس

چنگ انداز، : متجاوز

واپسگرا، : متحجر

واپسگرايانه، : متحجرانه

بسته، يكپارچه، هم: متحد

پارچه، بسته، يك هم: متحده

دگرگون، : متحول

دگرگون كردن، : متحول كردن

كارآزموده، : متخصص

كارآزمودگان، : متخصصان

كارآزمودگان، : متخصصين

فراگير، : متداول

يادآور، : متذكر

گز، : متر

همچم، : مترادف

انبوه، چگال، فشرده، : متراكم

ترزبان، برگرداننده، : مترجم

پيشرفته، : مترقي

از بيش، بيش: متزايدا

نا استوار، لرزان، : متزلزل

زنجيروار، : متسلسل

سپاسمند، سپاسگزار، :متشكر

ي، در بر گيرنده، دربرگيرنده: متشكل از

فراياز، : متصاعد

پيوسته، چسبيده، : متصل

چسباندن، : متصل كردن

پادواژه، در برابر، روبرو، : متضاد

وانمودگر، : متظاهر

ترازمند، : متعادل

به دنبال، در پي، : متعاقب

پس از اين، : متعاقبا

واال، : متعال

برين، فراياز، واال، : متعالي

زده، شگفت زده، شگفت: متعجب

شگفت زده شد، : متعجب شد

انبوه، : متعدد

ستيهنده، خشك سر، : متعصب

وابسته، : متعلق

ي، از آن، وابسته: متعلق به

پايبند، : متعهد

دگرگون شونده، : متغير

ديگرگون، ناهمسان، ناهمتا، : متفاوت

پراكنده، : متفرق

پراكنده كردن، پراكندن، : متفرق كردن

درهم، : متفرقه

همزبان، يكزبان، : متفق القول

انديشگر، انديشمند، : متفكر

انديشمندان، : متفكران

انديشگرانه، : متفكرانه

دوسويه، درپاسخ، : متقابال

درخواست كننده، خواستار، : متقاضي

ندن، باورا: متقاعد كردن

پشتي، : متكا

خودپسند، : متكبر

سخنگو، : متكلم

استوار، : متكي

فرو پاشنده، فروريخته، : متالشي

جدا، : متمايز

Page 62: واژه نامه پارسی سره

٥٢ واژه نامه پارسي سره

برخوردار، : متمتع

پيشرفته، : متمدن

چاپلوس، : متملق

پايان بخش، رساگر، : متمم

خواهشمند، : متمني

توانگر، دارا، : متمول

نويسه، : متن

برازنده، : اسبمتن

همسان، : متناظر

پي در پي، : متناوب

بيزار، : متنفر

بيزار بودن، : متنفر بودن

گوناگون، : متنوع

پي در پي، : متواتر

فروتن، : متواضع

پياپي، پي در پي، : متوالي

روي آور، آگاه، : متوجه

روي آورشدن، : متوجه شدن

آماسيده، : متورم

ه، ميانگين، ميان: متوسط

درگذشته، : متوفي

بازايستاد، : متوقف شد

بازايستادن، ايستادن، : متوقف شدن

ايستاندن، : متوقق كردن

زايچه، : متولد

زاده شده، : متولد شده

دست اندركار، سرپرست، : متولي

اندركاران، دست اندركاران، سرپرستان، كارگزاران، دست: متوليان

، هشيوار: متين

نمونه، مانند، : مثال

مانند، نمونه، : مثل

انگار كه، گويا، : مثل اينكه

همانند، : مثال

سه گوش، لچك، : مثلث

سگوشگان، : مثلثات

لچكي، : مثلثي

كارساز، : مثمر ثمر

به كار آمد، : مثمر ثمر واقع شد

روا، پسنديده، : مجاز

روا داشتن، : مجاز شمردن

زا، شكنجه، پادافره، س: مجازات

نما، هست: مجازي

رايگان، : مجاني

ناچار، وادار، : مجبور

واداشتن، : مجبور كردن

هماد، همتافت، : مجتمع

هماد باشندگي، : مجتمع مسكوني

دوباره، : مجدد

دوباره، : مجددا

شيفته، شيدا، : مجذوب

كارآزموده، : مجرب

آهنجيده، : مجرد

ه كار، بزهكار، تبهكار، بز: مجرم

زخمي، افگار، : مجروح

گوينده، : مجري

تنديس، : مجسمه

گاه، گاه، نشست انجمن، انجمن: مجلس

گاه، گاه، سگالش سكالش: مجلس شورا

پرنما، پرشكوه، : مجلل

گاهنامه، : مجله

گردهمايي، گردهم آيي، همايش، : مجمع

فزون، گردايش، هم: مجموع

روي هم، : امجموع

انبوهه، گردآور، كوده، گردايه، گردآيه، گردآورد، جنگ، : مجموعه

شيدا، ديوانه، : مجنون

پروانه، : مجوز

ناشناس، : مجهول الهويه

جنگ، : محاربه

شمارش، برآورد، : محاسبه

نسنجيده، : محاسبه نشده

نگهبان، پاسدار، : محافظ

پيره، : محافظت

ي، نشدن: محال

گفتاري، : محاوره اي

زندان، : محبس

دوست داشتني، : محبوب

پسنديدگي، دوستاكي، : محبوبيت

زنداني، : محبوس

نيازمند، مستمند، : محتاج

پرواگرانه، : محتاطانه

مند، گرامي، بزرگوار، ارج: محترم

شايمند، : محتمل

درونمايه، : محتوا

درونمايه، : محتوي

Page 63: واژه نامه پارسی سره

٥٣ واژه نامه پارسي سره

درونمايه، : محتويات

كوژ، : محدب

مند، اندك، كران مند، كرانه پذير، كران: محدود

در تنگنا گذاشتن، : محدود كردن

گستره، تنگنا، چارچوب، : محدوده

كران مندي، چارچوب، نگنا، : محدوديت

كرانمندي، : محدويت

تنگنا، : محذوريت

آشكار، : محرز

رانه، جنباننده، انگيزه، : محرك

رازدار، آشنا، : محرم

بازدارندگي، : محرمات

نهاني، : محرمانه

بي بهره، : محروم

بي بهرگي، : محروميت

شمرده، : محسوب

برشمردن، : محسوب كردن

سترسا، چشمگير، آشكار، : محسوس

رستاخيز، : محشر

دانش آموز، دانشور، : محصل

د، برونداد، آورد، دستاور برآيند، فرآورده، دست: محصول

ها، فرآورده: محصوالت

گاه، دفترخانه، پيش: محضر

دفتر اسناد رسمي، دفترخانه، : محضر اسناد رسمي

نگاهداشته، : محفوظ

گر، پژوهنده، پژوهش: محقق

پژوهشگرانه، : محققانه

استوار، پابرجا، سخت، : محكم

ايراختن، : محكوم كردن

جايگه، جا، جايگاه، : محل

يافتگاه، : محل اكتشاف

پيوندگاه، : محل تالقي

زادبوم، زادگاه، : محل تولد

برونگاه، : محل صدور

گميزه، آبگونه، : محلول

كوي، برزن، : محله

برزني، بومي، : محلي

بار، : محموله

درد، رنج، : محنت

ستردن، : محو كردن

گردونه، : محوطه

سپرده شده، : محوله

پيراگير، پيرامون، زيستگاه، : محيط

رزم، دشمني، : مخاصمه

بيننده، شنونده، : مخاطب

شنونده بيننده، : مخاطبين

سو، نايسكان، هميستار، پاد، ناسازگار، ناهم: مخالف

خبررسان، خبرنگار، : مخبر

خود رآي، : مختار

نوآور، : مخترع

ناچيز، كوتاه، : مختصر

گزيده، به كوتاهي، : مختصرا

درهم، : مختلط

درهم، گوناگون، ناهمسان، ناهمگون، : مختلف

بنگ، : مخدر

ويران گر، ويرانگر، : مخرب

برونگاه، : مخرج

انباشتگاه، انبار، اندوختگاه، اندوختگاه، : مخزن

خودويژه، ويژه، : مخصوص

ويژه، به ويژه، به: مخصوصا

، نهفته، پنهان، نهان، ناپيدا: مخفي

ناپديد شده، : مخفي شدن

پنهاني، : مخفيانه

نهانگاه، : مخفيگاه

آميخته، درهم، : مخلوط

آميختن، آميختن درآميختن، درآميختن، : مخلوط كردن

آفريده، : مخلوق

هچل، : مخمصه

پندارگاه، پنداره، : مخيله

خيزآب، كشند، : مد

دلخواه، : مد نظر

آوردن، درنگريستن، درنگر : مد نظر داشتن

درنگر آوردن، درنگريستن، : مد نظر قرار دادن

ستايشگر، : مداح

پادرمياني، : مداخله

ها، دستك: مدارك

درمان، : مداوا

پياپي، هميشگي، همواره، يكسره، : مداوم

زمان، : مدت

ديرگاه، : مدت مديد

ديرگاهي است، : مدت مديدي است

، چندي است: مدتي است

ستايش، : مدح

ياري، : مدد

Page 64: واژه نامه پارسی سره

٥٤ واژه نامه پارسي سره

ياري جو، : مدد جو

آموزگار، استاد، : مدرس

آموزگاران، : مدرسان

آموزشگاه، : مدرسه

آموزگاران، : مدرسين

دستك، : مدرك

امروزين، نوين، : مدرن

داويده، : مدعا

ميهمانان، فراخواندگان، : مدعوين

ند، خواهان، خواستار، داونده، داوم: مدعي

داويدن، : مدعي شدن

خوانده، : مدعي عليه

گور، آرامگاه، : مدفن

به خاك سپردن، : مدفون كردن

الگو، : مدل

رسانه، : مديا

بر، گرداننده، راه: مدير

گردانش، گردانندگي، : مديريت

آرمانشهر، : مدينه فاضله

دار، كار، وام بده: مديون

گفتگوها، : مذاكرات

گفت و گذار، گفتگو، : رهمذاك

نافرجام، : مذبوحانه

نرينه، نر، : مذكر

يادشده، : مذكور

نكوهش، : مذمت

نكوهيدن، : مذمت كردن

نكوهيده، ناروا، : مذموم

آيين، كيش، : مذهب

ديني، : مذهبي

چگونگي، : مراتب

چراگاه ها، : مراتع

ها، مايه ها، بن بازيابه: مراجع

بازگشت، : مراجعت

بازگشت، : مراجعه

سرزدن، : مراجعه كردن

ها، آيين ها ، آيين: مراسم

تيمار، نگهداري، : مراقبت

جايگاه ها، : مراكز

چهارگوش، : مربع

پيوسته، پيونددار، وابسته، : مربوط

وابسته، : مربوطه

پرورنده، پروراننده، : مربي

تپاسبد، : مرتاض

زمند، بسامان، سا: مرتب

سامانيدن، : مرتب كردن

پي در پي، : مرتبا

جايگاه، : مرتبت

درپيوند، پيوسته، : مرتبط

واپسگرا، : مرتجع

رانده شده، : مرتد

چراگاه، چمنزار، : مرتع

لرزان، : مرتعش

افراشته، بلند، : مرتفع

سوگياد، سوگنامه، : مرثيه

مايه، بازيابه، بن: مرجع

زگشت، با: مرجوع

آفرين، : مرحبا

گامه، : مرحله

گامه، : مرحله

گام دوم، گامه دوم، : مرحله دوم

ياد، آمرزيده، شادروان، زنده: مرحوم

يادان، آمرزيدگان، زنده: مرحومات

ياد، شادروان، زنده: مرحومه

دو دل، : مردد

افتاده، : مردود

فرستاده، : مرسوله

پستي، بسته : مرسوله پستي

بĤيين، به آيين، : مرسوم

سپاس، : مرسي

شاگرد، : مرشد

بيماري، : مرض

نمدار، نمناك، نمور، نمدار، تر، : مرطوب

بانوا، : مرفه

كرد، دوات، رهوار، آميخته، هم: مركب

گاه، نافه، ونسار، وندسار، كانون، كيان، ميان: مركز

سودا كده، : مركز تجاري

پژوهشگاه، : تمركز تحقيقا

گرانيگاه، : مركز ثقل

بازسازي، : مرمت

بازبيني، بازنگري، رفت و آمد، : مرور

وامدار، : مرهون

بهرام، : مريخ

پيرو، : مريد

Page 65: واژه نامه پارسی سره

٥٥ واژه نامه پارسي سره

بيمار، : مريض

بيمارستان، : مريض خانه

بيمارستان، : مريضخانه

بيماري، : مريضي

شوخي، : مزاح

دست و پا گير، : مزاحم

دردسر دادن، : حم شدنمزا

دست و پا گيري، : مزاحمت

برتري ها، : مزايا

افزايي، هم: مزايده

ليچار، : مزخرف

كشتزار، : مزرعه

برتري، : مزيت

آراسته، : مزين

چالش، پرسمان، : مسئله

گو، سرپرست، ده، پاسخ پاسخ: مسئول

گويان، سرپرستان، پاسخ: مسئوالن

دهي، پاسخگويي، سرپرستي، پاسخ: مسئوليت

ها، پرسشها، دشواري ها، دشواري ها پرسشها، پرسمان: مسائل

آورد، پيكار، هم: مسابقه

كمك همياري، : مساعدت

گشتار، رهسپار، رهنورد، : مسافر

رهسپاري، : مسافرت

برابري، : مساوات

برابر، پاياپاي، يكسان، : مساوي

خودكامه، : مستبد

خودكامگان، : انمستبد

نهان، پنهان، : مستتر

كام، برآوره: مستجاب الدعوه

شايسته، : مستحب

آگاه، : مستحضر

سزاوار، در خور، : مستحق

خواهشمند، : مستدعي

آبخانه، دستشويي، دست به آب، : مستراح

خاورشناس، : مستشرق

فرودست، تهيدست، ستمديده، بينوا، : مستضعف

اركرده، ك: مستعمل

بهره مند، : مستفيض

ماندگار، برپا شده، : مستقر

جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگي، خود ساالر، : مستقل

جداسرانه، خودسرانه، : مستقال

راست، سر راست، راست، سرراست، يك: مستقيم

يكراست، آشكارا، : مستقيما

پيوسته، : مستمر

ان، شنوندگ: مستمعين

مند، گواه: مستند

چيره، : مستولي

فرسوده، : مستهلك

مزگت، : مسجد

پارسوماش، : مسجد سليمان

پارسوماش، : مسجدسليمان

خنده دار، : مسخره

ريشخند كردن، : مسخره كردن

شادمان، : مسرور

هموار، : مسطح

زادگاه، : مسقط الراس

آرامبخش، خانه، سرپناه، : مسكن

باشندگي، : كونيمس

تفنگدار، : مسلح

كشتارگاه، : مسلخ

چيره، چيره دست، : مسلط

گردن نهاده، بيگمان، روشن، : مسلم

بي گمان، : مسلما

سالخورده، كهنسال، پير، : مسن

برس، : مسواك

دست اندركاران، كارگزاران، : مسوالن

ترسايي، : مسيحي

، روش، ، گذرگاه راه: مسير

خشكرود، آبراه، : مسيل

همانند، همتا، : مشابه

نامبرده، : مشاراليه

انبازي، ميانوندي، همكاري، هم: مشاركت

سگال، زن، هم راي: مشاور

سگاالن، زنان، هم راي: مشاوران

كنشكاش، رايزني، : مشاوره

ها، ديده: مشاهدات

، بيني، برنگري، تماشا، نگريستن ديدن، هم: مشاهده

تماشا كردن، درنگريستن، : مشاهده كردن

آوران، نام: مشاهير

آرزومند، : مشتاق

خريدار، ميانوند، : مشترك

همسود، : مشترك المنافع

اورمزد، خريدار، هرمز، : مشتري

برگرفته، فرامده، شيب، آمده از، : مشتق

Page 66: واژه نامه پارسی سره

٥٦ واژه نامه پارسي سره

فراگردآمدن، : مشتق شدن

دربردارنده، : مشتمل بر

ازشناخته، شناخته شده، ب: مشخص

شناسه ها، ويژگيها، : مشخصات

شناسه، ويژگي، : مشخصه

خاور، : مشرق

كار و بار، پيشه مندي، : مشغله

دركار، سرگرم، دست به كار، : مشغول

سرگرم بودن، : مشغول بودن

دلسوز، : مشفق

دلسوزانه، : مشفقانه

رنج، : مشقت

ري، چالش، پيچيده، دشوار، دشوا: مشكل

سخت است، : مشكل است

ها، دشواري ها، دشواري: مشكالت

انگيز، گمانيك، بدگمان، گمان: مشكوك

كنكاش، رايزني، : مشورت

اميدده، برانگيزنده، : مشوق

پرآوازه، سرشناس، نامي، نامدار، سرشناس، : مشهور

همنشيني، : مصاحبت

گفتگو، : مصاحبه

، گيري تاوان: مصادره

ساختمايه ها، : مصالح ساختماني

سازش، : مصالحه

ستاك، بن واژه، ريشه، : مصدر

ديده، آسيب ديده، زخمي، آسيب: مصدوم

ديدگان، آسيب: مصدومين

پاي فشردن، پاي فشاري كردن، : مصر بودن

پايمردانه، : مصرانه

گسارش، كاربرد، كاركرد، : مصرف

گسارد، : مصرف كرد

گساريدن، : ردنمصرف ك

گسارنده، كاربر، : مصرف كننده

پاي مي فشارند، : مصرند

نمازخانه، نمازگاه، : مصلي

برنويس، : مصنف

ساختگي، : مصنوعي

برنهاده، : مصوب

برنهاده، : مصوبه

زمان كنوني، : مضارع

دو برابر، : مضاعف

برگير، : اليه مضاف

خودداري، : مضايقه

رسان، زيان آور، آسيب : مضر

دلواپس، پريشان، سرآسيمه، آسيمه سر، : مضطرب

پريشانم، : مضطرب هستم

درونمايه، : مضمون

تنگنا، : مضيقه

برابر، همپوش، : مطابق

خواني، همپوشي، هم: مطابقت

ها، نوشتارها، نوشته ها، خواستارها، گفتني: مطالب

خواسته ها، : مطالبات

اهي، دادخواست، درخواست، خو هم: مطالبه

پژوهش ها، : مطالعات

خواندن، بررسي، پژوهش، خوانش، : مطالعه

دفتر پزشك، : مطب

آشپزخانه، : مطبخ

گوارا، دلنشين، دلپذير، : مطبوع

در ميان گذاشتن، : مطرح كردن

رانده شده، : مطرود

گفتار، نوشته، : مطلب

آگاه، : مطلع

دن، آگاه كردن، آگاهان: مطلع كردن

يله، بي چون و چرا، : مطلق

جداشده، : مطلقه

خواه، پذير، دل دل: مطلوب

دلپر، استيگان، : مطمئن

استيگان بودن، : مطمئن بودن

بي گمان، : مطمئنا

فرمانبردار، : مطيع

ستمديده، : مظلوم

نمودگاه، نماد، : مظهر

با اينهمه، : مع الوصف

اينهمه، با : مع هذا

گذرگاه ها، : معابر

رستاخيز، : معاد

هم ارز، برابر، : معادل

برابر اين پول، : معادل اين مبلغ

همچندي، : معادله

دانش ها، : معارف

روزي، : معاش

رفت و آمد، : معاشرت

مهري، مهرورزي، هم: معاشقه

امروزي، هم روزگار، امروزي، امروزين، - امروزين : معاصر

Page 67: واژه نامه پارسی سره

٥٧ واژه نامه پارسي سره

پيمان، : معاعده

بخشوده، : معاف

بخشودگي، : معافيت

داد و ستدها، : معامالت

دادوستد، : معامله

دشمني، : معاندت

جايگريني، : معاوضه

دستيار، كاريار، ياور، : معاون

پيمان نامه، : معاهده

زيگورات، : معبد

گذرگاه، : معبر

پرسته، : معبود

بنگي، : معتاد

ارزشمند، به نام، : معتبر

مياني، : معتدل

خستو، : معترف

باورمند، : معتقد

باورها، : معتقدات

شگفتي، ورچ، فرجود، : معجزه

كان، : معدن

كاني، : معدني

شماري، : معدودي

رنجيده، : معذب

پوزش، : معذرت

دستخوش، پيش، جلو، فرارو، : معرض

شناسه، : معرف

شناخت، : معرفت

شناسا، آشنا، : معرفه

شناسايي، آشناسازي، شناساندن، : معرفي

گيرودار، : معركه

شناخته، سرشناس، پرآوازه، شناخته شده، : معروف

نامي ترين، : معروفترين

آوازه، : معروفيت

ربا، دار، دل بر، دل دل: معشوق

بيگناه، : معصوم

دشواري، كاستي، : معضل

، كاستي ها: معضالت

خوشبو، بويا، : معطر

بخردانه، : معقول

وارون، وارونه، واژگون، : معكوس

آونگان، آويزان، : معلق

آموزگار، : معلم

دانسته، آشكار، : معلوم

دانسته ها، : معلومات

چيستان، : معما

آبادگر، واالدگر، مهراز، : معمار

گري، مهرازي، آبادگري، رازي: معماري

تار بند، دستاربند، دس: معمم

بيشتر، هماره، : معموال

بهنجار، روامند، : معمولي

مينوي، : معنوي

مينويي، : معنويت

چم، آرش، : معني

پس افتاده، ديركرده، : معوق

سنجه، : معيار

زد، نشان: معين

آكمند، : معيوب

ناساز، نايكسان، ناسازگار، : مغاير

ي، ناسازگاري، ناسازي، نايكسان: مغايرت

پرنيرو، : مغذي

باختر، : مغرب

خودپسند، گرانسر، خودخواه، خودبين، : مغرور

آمرزش، بخشايش، : مغفرت

گفتارها، : مفاد

باز، : مفتوح

گريزگاه، : مفر

دلگشا، شادي بخش، : مفرح

يگانه، تكين، تكتا، : مفرد

جلويز، : مفسد

گزارنده، : مفسر

ه، بند، بندگاه، پردامنه، بلند، گسترد: مفصل

پوييده، كرده، كنشگير، : مفعول

ناپديد، گم نشان، : مفقود االثر

گم شده، گم شده ناپديد شده، : مفقود شده

ناپديد، : مفقوداالثر

بيچاره، درمانده، بدبخت، : مفلوك

چم، دانسته، پنداره، : مفهوم

سودمند، كارآمد، : مفيد

رو، روبرو، روبه: مقابل

رويي، رويارويي، روبه: مقابله

هماغوشي، آميزش، : مقاربت

همزمان، همهنگام، : مقارن

گـفتارها، : مقاالت

گفتار، نوشتار، : مقاله

Page 68: واژه نامه پارسی سره

٥٨ واژه نامه پارسي سره

گاه، گاه، جاي پاي: مقام

سروران، : مقامات

پايدار، ايستا، : مقاوم

پايداري، ايستادگي، ايستاده گري، : مقاومت

سنجي، سنجش، هم: مقايسه

سنجيدن، : مقايسه كردن

آرامگاه، : مقبره

دلپذير، پذيرفته، : مقبول

كشته، : مقتول

جان باختگان، كشتگان، : مقتولين

اندازه، : مقدار

چندي، اندكي، : مقداري

اشو، سپند، ورجاوند، : مقدس

آغازين، : مقدماتي

تار، ديباچه، سرآغاز، گف درآمد، پيش آغاز، پيش پيش: مقدمه

شدني، : مقدور

ستاد، پايگاه، : مقر

برنهاده، : مقرر

آيين نامه، آيين نامه ها، : مقررات

وامدار، بدهكار، : مقروض

گناهكار، : مقصر

آهنگ، آهنگيده، خواست، : مقصود

پلكان، برش، پايه، : مقطع

دوره اي، : مقطعي

بي فرزند، : مقطوع النسل

كاو، : عرمق

آيينگذاري، : مقننه

چاه كن، : مقني

زمينه، گويه، : مقوله

نيروبخش، نيروزا، : مقوي

سنجه، پيمانه، : مقياس

پايبند، پابسته، : مقيد

پابستگي، : مقيد بودن

نويسي، هم: مكاتبه

نيرنگباز، فريبا، : مكار

پادافره، : مكافات

جا، جايگاه، : مكان

سازوكار، : مكانيزم

ساز و كار، : مكانيسم

بسته كار، : مكانيك

افزارواره، : مكانيكي

انديشگاه، آموزشگاه، : مكتب

نوشتار، نوشته، : مكتوب

نوشتارها، : مكتوبات

درنگ، : مكث

ترفند، فريب، نيرنگ، : مكر

پياپي، : مكرر

گرامي، : مكرمه

ناپسند، زشت، : مكروه

يافته، : مكشوف

نويافته، : مكشوفه

ناچار، وادار، : مكلف

ملوان، دريانورد، : مالح

نگرش، : مالحظه

بوشيدن، درنگريستن، : مالحظه كردن

همديداري، : مالقات

ديدار كرد، : مالقات كرد

سركوفت، سرزنش، سركوفت، - سرزنش: مالمت

توده، مردم، : ملت

مردم ايران، : ملت ايران

ند، پايب: ملتزم

برافروخته، : ملتهب

لگام گير، : ملجم

پيوستن، : ملحق شدن

پيوست ها، : ملحقات

بايسته، : ملزم

پيش نياز ها، : ملزومات

گجسته، : ملعون

فرشته، : ملك

پادشاهي، : ملكوت

شهبانو، : ملكه

بسودني، : ملموس

ميهني، مردمي، مردمانه، : ملي

پشتكار، : ممارست

بهم ساييده، : مماس

بازدارندگي، جلوگيري، بازداري، جلوگيري، : ممانعت

بازداشتن، جلوگيري كردن، : ممانعت كردن

فرينه، : ممتاز

آزمونبان، : ممتحن

دنباله دار، پيوسته، : ممتد

شدني، : ممكن

كشور، : مملكت

سرشار، پر، لبريز، آكنده، : مملو

آكندن، : مملو كردن

Page 69: واژه نامه پارسی سره

٥٩ واژه نامه پارسي سره

بازداشته، : ممنوع

بازدارندگي، : ممنوعيت

سپاسگزار، سپاس، : ممنون

سپاسگزارم، : ممنونم

زين پس، : من بعد

رويهمرفته، : من حيث المجموع

آبشخورها، بن مايه ها، سرچشمه ها، : منابع

رازونياز، : مناجات

پيام آور، : منادي

گلدسته، : مناره

ستيز، درگيري، : منازعه

خانه ها، :منازل

درخور، پسنديده، : مناسب

فراخور، : مناسبت

آزادگاه ها، : مناطق آزاد

نگري، نگرگويي، گفتاورد، گفتمان، هم: مناظره

خريد، ارزان: مناقصه

يافتن، : منال

مايه، بن مايه، سرچشمه، آبشخور، بن: منبع

برگزيده، : منتخب

آهنجيده، : منتزع

شاندن، پراكندن، پخش كردن، اف: منتشر كردن

پراشيدن، چاپ كردن، : منتشركردن

گماشته، : منتصب

چشم براه، چشم به راه، : منتظر

بسامان، : منتظم

گير، خرده: منتقد

گيران، خرده گيران، خرده: منتقدان

خرده گيران، : منتقدين

ترابردن، : منتقل ساختن

ترابردن، : منتقل كردن

پايان، ته، : منتهي

انجاميدن، فرجاميدن، به پايان رسيدن، : منتهي شدن

كشيده، : منجر

انجام شدن، انجاميدن، فرجاميدن، : منجر شدن

انجاميده، : منجر شده

اخترشناس، اخترمار، : منجم

يخبسته، : منجمد

كژديسه، : منحرف

بي همتا، : منحصر به فرد

برچيده شد، : منحل شد

برچيدن، : كردنمنحل

كمان، كماني، : منحني

بدشگون، : منحوص

نوشته شده، : مندرج

خانه، فرودگاه، گامه، : منزل

جايگاه، : منزلت

گوشه نشين ساختن، : منزوي ساختن

پاك، : منزه

هماهنگ، : منسجم

آغازه، سرآغاز، : منشاء

دادمند، دادور، : منصف

انه، دادورانه، دادگر: منصفانه

گماشتن، گماردن، : منصوب كردن

سو، برابر، ساز، هم سازگار، هم: منطبق

خردورزي، : منطق

دامنه، سامان، : منطقه

آزادگاه، : منطقه آزاد

آزادگاه بازرگاني، : منطقه آزاد تجاري

بخردانه، خردورز، : منطقي

ديدگاه، نگرگاه، : منظر

چشم انداز، : منظره

مان، سازمند، بسا: منظم

فرديد، نگرش، : منظور

فرديد من اين است، : منظور من اين است

خورشيدي، مهر سامان، خورشيدي، كهكشان كهكشان: منظومه شمسي

بازداري، : منع

بازداشتن، جلوگيري كردن، : منع كردن

بستن، : منعقد كردن

بسته شده، : منعقده

بيده، پژواكيده، بازتاب، بازتابش، بازتا: منعكس

بازتابيدن، : منعكس كردن

پكش، : منفجر

پكنده، تراكه، تركنده، : منفجره

يگانه، تكين، تكتا، : منفرد

ناپيوسته، : منفصل

سود، هوده، : منفعت

كنش پذير، : منفعل

جدا، : منفك

نايي، : منفي

آتشدان، : منقل

برنگاريده، نگارين، : منقوش

زيرش زد، : منكر شد

پراشيدن، : منكسر كردن

Page 70: واژه نامه پارسی سره

٦٠ واژه نامه پارسي سره

بازبسته، : منوط

وابسته به، : منوط به

نابود، : منهدم

رويارويي، روبرو، : مواجه

رودررويي، رويايي، : مواجهه

ماتكان، : مواد

ماده هاي نخستين، : مواد اوليه

نكته ها، : موارد

برابري، همسنگي، : موازنه

نيروها، برابري: موازنه قدرت

هم راستا، : موازي

داستان، هم: موافق

نگران، هم: موافقان

داستاني، پذيرش، هم: موافقت

همداستانم، : موافقم

هنايا، هناينده، كارگر، كارايي، كارساز، : موثر

خيزاب، : موج

انگيزه، مايه، : موجب

مايه سربلندي شد، : موجب سربلندي شد

مايه نگراني شد، : موجب نگراني شد

زمينه هاي، بايسته ها، زمينه ها، : موجبات

باشنده، هستار، هستنده، پديده، هستي، : موجود

دارايي، : موجودي

هستي، : موجوديت

درست انگاشته، پذيرفتني، : موجه

پسينيان، : موخرين

فرهيخته، : مودب

اريب، اريبانه، : مورب

ر، كهن نگار، تاريخدان، هنگامه، گذشته نگا: مورخ

باره، : مورد

مند، ارج: مورد احترام

مندترين، ارج: ترين مورد احترام

كاررفته، به: مورد استفاده

دلخواه، : مورد نظر

آهنگين، : موزون

ديرينكده، : موزه

بنيانگزار، بنيانگر، : موسس

بنياد، نهاد، سازمان، بنگاه، : موسسه

ه، ناميد: موسوم

خنيا، : موسيقي

خنياگر، : موسيقيدان

جايگاه، : موضع

باره، پرسمان، زمينه، نهشته، جستار، : موضوع

دستمايه اي، : موضوعي

زمان، سررسيد، : موعد

زمان ديدار، : موعد مالقات

چاشش، : موعظه

سررسيد، : موعود

كامياب، پيروز، پيروزمندانه، : موفق

روز باشيد، پي: موفق باشيد

يابي، پيروزي، كام: موفقيت

كمابيش پيروزي، : موفقيت نسبي

چندگاهه، گذرا، زودگذر، : موقت

گذرا، : موقتي

بزنگاه، هنگام، : موقع

جايگاه، ايستار، : موقعيت

اي، چندرسانه: مديا مولتي

زايش ده، : مولد

گردآورنده، : مولف

فرزند، فرزاد، : مولود

باورمند، :مومن

مادينه، ماده، : مونث

پندارين، : موهوم

بيانگر، پيروز، : مويد

پيروز باشيد، : مويد باشيد

كوچنده، : مهاجر

كوچ، : مهاجرت

كوچيدن، : مهاجرت كردن

ورزه، چيرگي، زبردستي، چيره دستي، : مهارت

نشان، : مهر

كشنده، مرگبار، : مهلك

، مهند، مهين، كرامند، برجسته: مهم

افزارها، افزارها، راه ها، جنگ بايسته: مهمات

كارشناس، : مهندس

كارشناسي، : مهندسي

آماده، : مهيا

ميدان ها، : ميادين

مرده ريگ، : ميراث

تراز، ترازو، : ميزان

شدني، فراهم، : ميسر

شدني است، : ميسر است

شدني بودن، فراهم بودن، : ميسر بودن

فراهم شدن، : ميسر شدن

فراهم كردن، : ميسر كردن

Page 71: واژه نامه پارسی سره

٦١ واژه نامه پارسي سره

دستيابي، خواسته، كشش، : ميل

زادروز، : ميالد

فرخندگي، خجستگي، همايوني، : ميمنت

خجسته، همايون، : ميمون

ريزنگاره، : مينياتور

ريزنگاري، ريزنگارگي، : مينياتوري

ريزنگارنده، : مينياتوريست

ناپالوده، : نا خالص

بي دادگري، : نا عدالتي

بي قواره، : نا متناسب

نابسامان، : نا منظم

نا همساز، : نا موافث

ناخجسته، : نا ميمون

دست يافتن، : نائل شدن

نيمه كاره، : ناتمام

ناسزا، ناروا، : ناحق

كمياب، : نادر

پشيمان، : نادم

آزرده، اندوهگين، ناسوده، نژند، : ناراحت

ناخشنود، : ناراضي

ناخشنودي، : نارضايتي

نارنگ، : نارنج

نارنگي، : نارنجي

فروفرستاده، : نازل

فروفرستادن، : نازل كردن

ناسپاسي، : ناشكري

نيازموده، : ناشي

برآمده از، : ناشي از

برآمده است، : ناشي شده است

بر مي آيد، : ناشي مي شود

سخنران، سخنگو، : ناطق

بي دادگري، : لتيناعدا

ناينده، : ناقض

گجسته، ناخجسته، : نامبارك

بي كران، : نامحدود

نابسته، : نامربوط

پساپيش، نا به سامان، : نامرتب

نا به ساماني، : نامرتبي

ناگوار، : نامطبوع

ناپسند، : نامطلوب

نا به سامان، بي سامان، : نامنظم

ناهمساز، : ناموافق

ناكام، : ناموفق

ناخجسته، : ناميمون

جانشين، : نايب

تپش، : نبض

ها، آيندها، فرجام برآيندها، پي: نتايج

بازده، هوده، پيامد، دستاورد، پي آمد، سرانجام، فرجام، برآيند، : نتيجه

پيامد كار، : نتيجه كار

برداشت، : نتيجه گيري

ديپ، : نثر

نيكنهادي، : نجابت

رهايي،: نجات

چوبكار، درودگر، : نجار

درودگري، : نجاري

اخترشناسي، اخترماري، : نجوم

نهاد، پاك نهاد، نيك نهاد، زاد، نيك آزاده، بزرگوار، پاك: نجيب

بداختر، بدشگون، گجسته، : نحس

گجسته، : نحص

روش، شيوه، : نحوه

روش كار، : نحوه كار

خرمابن، : نخل

پشيماني، : ندامت

گاه، گهگاهي، گريخته، گاهي، گه جسته: تاندر

هنجار، بهنجار، به: نرمال

ستيز، كشمكش، درگيري، : نزاع

افت، فروفرستادن، پايين آمدن، : نزول

بهره پول، : نزول پول

فروياز، كاهنده، : نزولي

تبار، خويشاوندي، : نسب

برابر، بازخواني، بسته، خويشاوندي، هارفت، بستگي، در: نسبت

بسته به، : نسبت به

بربست، : نسبت داد

اي، سنجش، تااندازه اي، كمابيش، به تا اندازه: نسبتا

كمابيش، : نسبي

روگرفت، نگارش، رونوشت، : نسخه

دودمان، : نسل

زنان، : نسوان

پسادست، : نسيه

شادي، شور، : نشاط

گاهنامه، : نشريه ادواري

نامه، هفته: نشريه هفتگي

كارگزاري، كارگزاشتن، : نصب

گذاشتن، : نصب كردن

Page 72: واژه نامه پارسی سره

٦٢ واژه نامه پارسي سره

نيمه، نيم، نيم يا نيمه، : نصف

پند، اندرز، سفارش، پند يا اندرز، : نصيحت

پند دادن، اندرز دادن، : نصيحت كردن

سخنراني، سخنوري، : نطق

ناخوانده، : نطلبيده

وارسي، بازبيني، بازرسي، وارسي، : نظارت

بيننده، : گرنظاره

پاكيزگي، : نظافت

پاكيزه نگه داريد، : نظافت را رعايت كنيد

دستگاه، سازگان، سامانه، : نظام

سامان نامه، : نظامنامه

ديدگاه، نگر، نگرش، : نظر

از آنجا كه، : نظر به اينكه

نگري، : نظري

نگره، انگاره، : نظريه

دهناد، سامان، هماهنگي، : نظم

مانند، همانند، همتا، :نظير

ها، بويه: نفحات

بوي خوش، بويه، : نفحه

تن، : نفر

بيزاري، : نفرت

دم، : نفس

سود، بهره، : نفع

سود ويژه، : نفع خالص

يابي، رخنه، رهيافت، فروروي، راه: نفوذ

نايش، : نفي

ارزنده، باارزش، گرانمايه، : نفيس

نگارگر، : نقاش

نگارگري، : نقاشي

گونيا، : نقاله

سيم، : نقره

سيمين، : يي نقره

نگار، : نقش

دست داشتن، : نقش داشتن

نگاره، ره نامه، : نقشه

كاستي، كمي، كمبود، : نقص

آسيب گاه، سست نا، : نقطه ضعف

گرانيگاه، : نقطه ثقل

چرخشگاه، : نقطه عطف

ديدگاه، نگرش، : نقطه نظر

، بازگويي، گزك، بازگفت: نقل

بازگفتن، بازگوكردن، : نقل كردن

كاستي، : نقيصه

نكته ها، : نكات

پارسي است، : نكته

ناشناس، خشن، : نكره

فرتور، : نگاره

دژپاد، : نگهبان قلعه

نماژ، : نماز

تراز، : نمره

نمك خوراكي، : نمك طعام

كاستي ها، : نواقص

پستا، : نوبت

، شيد، روشنايي، فروغ: نور

درخشان، روشن، : نوراني

آباژور، : نورتاب

نوشته ها، : نوشتجات

گونه، : نوع

بيشتر، هماره، : نوعا

وات، : نويسه

پايان، : نهايت

سرانجام، : نهايتا

كرانين، پاياني، فرجامينن، انجامين، : نهايي

نهسد، : نهصد

جنبش، : نهضت

بازداري، : نهي

آهنگ، خواست، خواسته، : يتن

نيروي گرانش، : نيروي جاذبه

آفرينشگري، : نيروي خالقه

وگرنه، : و اال

و ديگر هيچ، : و ال غير

نويسه، : وات

بايسته، بايا، : واجب

دارا، : واجد

يكا، يگانه، يكتا، بخش، يگان، : واحد

ريگمند، : وارث

درون، : وارد

، اندر آمد: وارد شد

برد، درون: واردات

دانشواژه، : واژه تخصصي

جي، ميان: واسطه

دريافتي، رسيده، : واصله

روشن، آشكار، هويدا، : واضح

سخنران، سخنور، : واعظ

Page 73: واژه نامه پارسی سره

٦٣ واژه نامه پارسي سره

به راستي، : واقعا

رويداد، رخداد، : واقعه

رويداد يا رخداد، : واقعه يا اتفاق

راستين، : واقعي

راستينگي، راستينه، : واقعيت

آگاه، : واقف

مايه كوبي، : واكسيناسيون

پخش همراه، : واكمن

وگرنه، : واال

پدر، : والد

مادر، : والده

پدرومادر، : والدين

به خدا، : واهللا

استاندار، : والي

تارنما، : وب سايت

گاه، تارنما، وب: وبسايت

تارنگار، : وبالگ

پشتوانه، : وثيقه

وژه، : وجب

فرجاد، : وجدان

بايستگي، : وجوب

هستي، فرتاش، : وجود

مي باشد، : وجود دارد

جاي داشتن، : وجود داشتن

جاي نداشتن، : وجود نداشتن

هاي يكسان، روي: وجوه مشترك

سويه، : وجه

پارچگي، يگانگي، بستگي، يك هم: وحدت

هراس، ترس، بيم، : وحشت

هراسيدن، ترسيدن،: وحشت كردن

هراسناك، ترسناك، دهشتناك، هراس انگيز، : وحشتناك

بياباني، دد، ددمنش، درنده، : وحشي

ددمنشانه، : وحشيانه

ناگوار، : وخيم

سپرده، : وديعه

بازماندگان، : وراث

همريگي، : وراثت

پرگويي، : وراجي

برگ، برگه، : ورق

آماس، : ورم

آماسيدن، : ورم كردن

اندررفت، راهيابي، درونروي، درونشد، : ودور

درآيگاه، : ورودي

سياهرگ، رگ، : وريد

آهنگ، سنگيني، : وزن

سنگين، : وزين

گري، ميانجي، جي پا در مياني، ميان: وساطت

ميانجيگري كردن، : وساطت كردن

ميان، مياني، : وسط

پهنه، گسترش، گستره، : وسعت

ير، فراخ، گسترده، دامنگ: وسيع

آوي، افزار، ابزار، دستاويز، دست: وسيله

پيوند، : وصل

دريافت، : وصول

سپارش، : وصيت

سفارشنامه، درگذشتنامه، سپارش نامه، : وصيت نامه

سفارشنامه، درگذشتنامه، سپارش نامه، : وصيتنامه

نهش، برنهادن، نهشت، : وضع

زايمان، : وضع حمل

ايگاه، چگونگي، ج: وضعيت

پادياب، دست نماز، : وضو

سرراستي، روشني، : وضوح

ميهن، : وطن

ميهني، : وطني

خويشكاري، : وظيفه

پيمان بستن، : وعده كردن

مرگ، درگذشت، ميرش، : وفات

فراواني، فراوان، : وفور

بي شرمي، : وقاحت

رويدادها، : وقايع

زمان، هنگامه، وخت، گاه، : وقت

هنگاميكه، : وقتي كه

ورستاد، : وقف

گستاخ، بي شرم، : وقيح

جانشيني، نمايندگي، : وكالت

نمايندگي، : وكالت با عزل

جانشيني، : وكالت بال عزل

جانشين، نماينده، : وكيل

نماينده مجلس، : وكيل مجلس

زادروز، : والدت

و ديگر هيچ، : والغير

فرمانروايي، : واليت

، سرپرست: ولي

جانشين، : وليعهد

Page 74: واژه نامه پارسی سره

٦٤ واژه نامه پارسي سره

پندار، : وهم

رهنما، : هادي

افزار، سخت: هاردوير

سرسرا، تاالر، : هال

ناسزاگويي، : هتاكي

ناسزا، دشنام، : هتك

آبروريزي، آبروبري، : هتك حرمت

مهمانسرا، : هتل

واج، : هجا

جدايي، دوري، : هجران

فراروي، : هجري

آفند، تازش، تك، : هجوم

پوپك، شانه بسر، : هد هد

راهبرد، رهنمود، راهنمايي، : هدايت

راهبردي، : هدايتي

آرمان، آماج، انگيزه، : هدف

پيشكش، ارمغان، : هديه

چرند، : هذيان

ترس، : هراس

آشوب، : هرج و مرج

نابود كردن، : هالك كردن

نابودي، : هالكت

كمان، : هالل

بالگرد، : هلي كوپتر

بالگرد، : يكوپترهل

هم گن، : هم جنس

هم رون، همسو، : هم جهت

همتراز، : هم درجه

هم انديشان، : هم فكران

هم چم، هم آرش، : هم معني

هم ميهن، : هم وطن

همان جور، همانگونه، هم آنسان، : همان طور

پشتكار، تالش، : همت

همسو، : همجهت

هم انديشان، : همفكران

همينگونه، :همينطور

ديوان، : هندسه

ديواني، : هندسي

واره، هوش: هوش مصنوعي

هراس، : هول

ترسناك، هراس انگيز، : هولناك

چبود، نام و نشان، كيستي، : هويت

دسته، ريخت، گروه، : هيئت

انجمن، : هيات

گروه نويسندگان، : هيات تحريريه

بزرگي، : هيبت

هيچگونه، : هيچ وجه

هيچگاه، : يچ وقته

هيچگاه، : هيچوقت

سركش، : ياغي

ياكند، : ياقوت

دلسردي، نااميدي، : يأس

بي سرپرست، : يتيم

گريبان، : يقه

باور، بي گماني، : يقين

بي گمان، : يقينا

تك سويه، : يك بعدي

يك خرده، : يك ذره

يك چهارم، يك چارك، : يك ربع

يكسويه، : يك طرفه

شماري، : عدهيك

يكسويه، : يكطرفه

آهسته، : يواش

چارگامه، : يورتمه

روزانه، : يوميه

تابستانگاه، : ييالق

Page 75: واژه نامه پارسی سره

The Concise Lexicon of Persian loanwords

Pure Persian

Mehrmad Kahzaei