من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

23
١ ﺗﻮ و ﻣﻦ ﺑﻮﺑﺮ ﻣﺎرﺗﯿﻦ از اﺛﺮي ﺗﺮﺟﻤﻪ***** Martin buber اﺳﺘﺎد اﮐﺒﺮﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ ﻋﻠﯽ

Upload: alireza-behbahani

Post on 12-Apr-2017

81 views

Category:

Spiritual


11 download

TRANSCRIPT

Page 1: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

من و تو

ترجمه اثري از مارتین بوبر

***** Martin buber

علی اکبرخانجانی استاد

Page 2: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرحمن الرحیم

من و توعنوان کتاب :

علی اکبر خانجانی استادمترجم :

ه .ش 1378تاریخ تألیف :

23تعداد صفحه:

Page 3: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

تو منيني من منم و ني تو توئي ني يــھم من منم و ھم تو توئي ھم تو من يــــگار ختنـــانم اي نــــــمن با تو چن م یا تو منيـــم كھ من منــــكاندر عجب

»مولوي«

كه جز او نیست ولي او نیست »او«بنام

مترجم همقدم

ر ھ�عیت�ي اس�ت ك�ھ حقیقت چون بیش از حد آشكار ، نقد و مبرھن باشد نھ مفھوم مي ش�ود و ن�ھ مقب�ول م�ي افت�د. ای�ن واق -١جاس�ت و ك »حد«ھ آن بنیادي قابل طرح مي باشد یكي اینكاھل معرفتي را بھ حیرت مي اندازد و اما در این واقعیت دو سئوال

امترین در ع� »قیق�تح«چیست و دیگر اینكھ اصال چرا چنین است. قبل از پرداخت بھ این دو سئوال باید بگ�وییم ك�ھ در اینج�ا ي كھ ھر كس�ي و محسوسترین معنایش را مد نظر قرار مي دھیم كھ خاص ترینش را ھم در بر مي گیرد. حقیقت یعني آن چیز وي پروران�د م�بھ عنوان یك عطش و آرماني مرموز و فراموش ناشدني كھ مستمرا در خودش خواه ن�ا خ�واه در نظ�ر دارد و

ن چن�ین در عشق رسیدن ب�ھ آن زن�دگي م�ي كن�د و ھس�تي اش را قاب�ل حم�ل م�ي یاب�د و حت�ي ب�ا ھم�ان عش�ق م�ي می�رد و ب�دودر چیس�تن و چیست ، كجاست و چھ ویژگي دارد. آن حد براي ھ�ر انس�اني »دح«عشقي حتي توان مردن ھم ندارد. و اما آن

ھحال ھم� منحصر بھ خود خود اوست ولي در عینكجائیت و خصوصیت متفاوت است ھمانطور كھ حقیقت در نزد ھر انساني مي نامند. »حقیقت«انسانھا با ھم و در یك تباني اسرار آمیز غیبي آنرا

تي تر و جبتر و حیار است و فراوانتر و نقدتر است و ارزانتر است و بازحمت كمتري بدست مي آید واھر چھ كھ بھ ما نزدیكتابل انك�ار اشد و پس قبوجودي تر نیز است ، بھ حقیقت نزدیكتر است و لذا نا مفھوم تر و نادیدني تر و دست نا یافتني تر مي

تر است مثل آب و ھوا.

پ�س ك�انون حقیقي ت�ر اس�ت یقت وجود خود انسان است كھ ھر چھ برایش الزمتر باشد پس جایگاه اصلي و كامل و مطلق حقا ت�ن او. و ل�ذ اوست. ولي واجبتر از آب و ھوا براي انسان ، خود وجود انسان است یعني ھم�ین »من «حقیقت براي ھر كس

ین ست. براي ھمست و اصال خود اومنشاء غفلت و انكار و جھل و فراق اوست نسبت بھ حقیقت كھ در خود اواین تن انسان ا س�تي روی�ش ت�است كھ آدمي تن و وجود خود را ارزانتر از آب و ھوا مي فروشد و بلكھ مفت مي دھد و حت�ي ی�ك چی�ز ھ�م د

ف�ت اس�ت. و مھا مفت مفت است بلكھ چیزي ھم ب�دھكار اس�ت ب�ھ مف�ت. یعن�ي زی�ر تنشاید كسي پذیرایش شود. پس حقیقت نھ ال وج�ود ز غایت مھ�ر اوس�ت ن�ھ ض�عف او. از غای�ت ق�درت اوس�ت. زی�را حقیق�ت برت�ر از آن اس�ت ك�ھ اص�این بدھكاري اش ا

س�اس م�ي كن�دداشتھ باشد چونكھ برتر از وجود است. ھمانطوریك�ھ انس�ان ھم�واره خ�ود را برت�ر از زن�دگي و ھس�تي خ�ود احد حقیق�ت ھ انس�ان مھ�ك�مین بابت اس�ت ، از ای�ن باب�ت یعني خود را برتر از خود مي یابد و تكبر و غرور بي پایان او نیز از ھ

ھ ز اینروس�ت ك�پس انسان از حقیقت نیز برتر است زیرا حقیق�ت ، انس�ان را آغ�وش و پناھگ�اه خ�ود ق�رار داده اس�ت و ااست انسان بھ حقیقت فخر مي فروشد تا آنجا كھ اصال آن را منكر است.

د ز آن ب�رون آی�تج�اوز كن�د و اھمان ح�د و م�رزي اس�ت ك�ھ اگ�ر حقیق�ت از آن پس باز گردیم بھ پاسخ آن دو سئوال: تن آدمي وقیق�ت دارد نھ مفھوم و نھ مقبول است. این ھمان وضعي است كھ وجود جس�ماني انس�ان نس�بت ب�ھ ح ،دیگر نھ دست یافتني

وض��یح دادن و تنس��بت ب��ھ آن ك��افر و غاف��ل اس��ت. پ��س پاس��خ ھ��ر دو س��ئوال در ی��ك ج��واب داده ش��د و ب��یش از ای��ن توض��یح خواستن دال بر حق ناشناسي است.

نا یافتني شده است و لذا دست وو نھان ا، منظورش تن نیست بلكھ حقیقتي است كھ در تن »من«انسان وقتي كھ مي گوید: ز ا »م�ن«مجبور است در تمام مدت عمر تن بھ معرفي آن حقیق�ت بپ�ردازد و اینس�ت ك�ھ ت�ا دھ�ان ب�از م�ي كن�د واژه و معن�اي

نباش�د و از م�ن ش�روع نش�ده و ب�ا م�ن ادام�ھ نیافت�ھ و ب�ا م�ن تم�ام »من«زبانش جاري مي شود زیرا سخني نیست كھ در آن ھرگ�ز تم�ام نم�ي »م�ن«فعل و فاعل و مفعول ھر سھ صورتھایي از م�ن اس�ت و جل�وه ھ�ایي از م�ن. ونشود. یعني در حقیقت

دارد. پس این خود حقیقت است كھ مي گوید من و براي خانھ خ�ود ك�ھ ھم�ان شود بلكھ در ھر پایاني باز بر آستانھ آغاز قرار نگ�ھ م�ي دارد ت�ا آنگ�اه ك�ھ تن است طلب مغفرت و رح�م م�ي كن�د از ع�الم و آدم. ب�راي ای�ن خان�ھ دع�ا م�ي كن�د و آن�را آب�اد

افت�اد ، حقیق�ت ك�ھ ن�ام دف�ر (تن) بھ زب�ان آی�د و بگوی�د ك�ھ دیگ�ر نم�ي ت�وانم. آنگ�اه م�رگ ف�را م�ي رس�د. و چ�ون ت�ن »خانھ«است نقش تن را بھ خود مي گیرد و با خود بھ یادگار نگاه مي دارد: تني كھ اینك م�ن ش�ده اس�ت و من�ي ك�ھ »روح«دیگرش

Page 4: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

كرده است و تن را از اویي نج�ات »من«غیر تن برآمده و تن را بر جاي خود نشانده و هتن شده است. یعني اویي كھ از پرد. دیگ�ران كیس�تند از ب�راي حقیق�ت.؟ دیگ�ران تن آدمي با كھ سخن مي گوی�د؟ ب�ا دیگ�ران ها حقیقت از پس پردداده است. و ام

با خود عریان شده خودش س�خن م�ي ، »تو«:كھ من مي گوید ھمان حقیقت عریان شده اند در بي نھایت صورت. پس وقتيخ�ود . پس تن ھر كس�ي اوي حقیق�ت اس�ت زی�را ھ�یچكس گوید یعني بھ حضور خود رسیده ودیدار و رابطھ امكان یافتھ است

اس�ت و م�ي گوی�د: م�ن . و »م�ن«اس�ت . و حقیقت�ي ك�ھ در ت�ن نھ�ان اس�ت »او«را تن خود نمي داند زیرا تن غایت اس�ت ، ي من ھستند . پس سھ من است: من من ، من تو و من او . و ھر كھ ب�ر ای�ن واقع�ھ ع�ارف و ش�اھد ش�ود »تو«دیگران ھم

ن ھر سھ من یكي مي شود و یگانگي اش پیدا مي گردد و در غیر اینصورت ھمواره بین من و تو و اویش جدال و جنگ و ای فراق است .

ول�ي ني از ق�وم یھ�ود .مارتین بوبر از انسانھاي یكي یكدانھ ق�رن بیس�تم جھ�ان اس�ت و فرزن�د معرف�ت نف�س . ع�ارفي آلم�ا -٢د احی�اي د زده و قص�الیزم را ب�ھ عرف�ان پیون�یس�نستایس�فھ ای�ده آلی�زم آلم�ان اس�ت ك�ھ اگزبیش از آنكھ یھود باش�د متعل�ق ب�ھ فل

موسي را دارد . و این یك واقعھ منحصر بفرد در تاریخ جدید جھان است. عرفاني دین

. رنمدر جامعھ نھم نھ در عزلت كھ داو از فلسفھ بھ عرفان رسید و عرفانش را از فكر و تئوري بھ عمل زندگاني كشید آ

رف�انش ب�ا عاو فقط ھم عارفي حق جو نیست بلكھ عاشق ھم ھست و عشق او فقط ھم الھي نیست بلكھ خلقي ھ�م ھس�ت و ل�ذا ل�ذا وخ�ود ش�د . سوسیالیزم پیوند خورد و سوسیالیزم عرفاني را در اروپاي مدرن بنا نھاد و خ�ود نخس�تین س�الك ای�ن مكت�ب

نتظ�ار ظھ�وراصھیونیس�تي ب�ھ اورش�لیم ھج�رت نم�ود و در دامن�ھ ك�وه ص�ھیون در ل از پی�دایش دول�تباروپا را ترك گفت و ق نشست . »یھود«

پی�روانش او از . و و اما در این انتظار مردمان بھ دورش جمع آمدند و عجب كھ مسلمانان بیش از یھود بھ وي ارادت یافتندای�ن ویون�د م�ي زد نا نمود ك�ھ اس�الم و یھ�ود را بھ�م پون عرفاني بکمیك جامعھ كوچك عرفان سوسیالیستي پدید آورد . و یك

كاري عظیم و بغایت انساني و حقا عرفاني بود.

ح و مسلمان ص�ل پس از تأسیس اسرائیل مشكالتش آغاز شد زیرا با سیاستھاي این دولت سازگاري نمي كرد زیرا بین یھود وی�ن اع�روف ش�د و مزرع�ھ اي پدی�د آورد ك�ھ ب�ھ ن�ام خ�ود او م برادري ایجاد مي كرد . او تمام عمرش را در اورشلیم زیست و

مزرعھ سوسیالیستي ھنوز ھم بھ فعالیت خود ادامھ میدھد و خاري در چشم دولت اسرائیل است .

فق�ط بخ�اطر بوبر نخست بھ تجربھ و تفسیر تورات ب�ھ زب�ان آلم�اني پرداخ�ت ك�ھ اث�ري منحص�ر بف�رد و ب�زرگ اس�ت . ول�ي اوھ و ني نی�ز مكاش�فشھرت جھاني یافت و این اثر كوچك مبدل بھ یك شاھكار ادبي گردید و در زبان آلما »تومن و «كتاب كوچك گار پدید آورد . دبدعتي مان

ي س�ا ش�اھكاراثر مذكور بھ لحاظ نگرش و نگارش براستي یك بدعت و شاھكار ادب�ي اس�ت و متأس�فانھ در غ�رب ای�ن اث�ر اسا ي آن بندرت مورد توجھ مي باشد . عرفان ھادبي محسوب مي شود و جنب

ر نوع درش آمده و نكاوي اعماق است كھ بھ ساده ترین زبان بھ نگااروانكاوي موجود در این كتاب یك بناي نوین در علم رو خود بي نظیر است و بنظر ما یك كرامت عرفاني محسوب مي شود .

ي نیام�د . ول� كردیم و مجال ترجمھ فص�ل دوم�ش ھرگ�ز پدی�داین كتاب كوچك داراي دو فصل است كھ ما فصل اول آنرا ترجمھ فت�ھ اس�ت . واواخر عمرش معتقد بود كھ فصل دوم این كتاب از مسیر اصلي منحرف شده است و ب�ھ خط�ا رخود بوبر ھم در

ھ عرص�ھ ك�ي رابطھ بھ جاي اینكھ قلمرو ظھور پروردگار باشد عرصھ ظھ�ور تكنول�وژي ش�ده اس�ت »او«خطایش اینست كھ درك اسفل السافلین است .

ھمگ�ان اس�ت ای�ن ك�ھ در اختی�ار»او –و ت –من «البتھ در نظر اھل معرفت این خطاي بوبر بس جاي تأمل دارد و ما در كتاب نقیصھ را نشان داده ایم و علتش را بیان كرده ایم .

ندیش�ھ و احس�اس اس��ت و بواس�طھ منط��ق و ك�الم آخ�ر اینك��ھ مطالع�ھ ای�ن كت��اب نیازمن�د اس��تغراق و ت�أمالت درون�ي و لطاف��ت ااھ�ل معرفت�ي از ض�روریات وبر از جملھ انسانھاي عصر جدید است ك�ھ ش�ناختن او ب�ر ھ�ربعلیتي قابل برداشتي مھم نیست .

علم و تكنولوژي و سیاست و مدرنیزم را نیز در بر مي گیرد . حشر اینجان�ب ب�ا ب�وبر کھزمانھ ماست . او باني عرفاني است یم و نعمات عرفاني بس ارزشمندي بوده است كھ مرا در فھم حقایق عصر جدید یاري داده است . از غنا

Page 5: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

»دفتر اول«

یادین بن ھو كلمدبق با جھان ھستي براي انسان ، دوگانھ است مطابق خلق و خوي دوگانھ او.رفتار انسان دو گانھ است مطا آن قادر بھ سخن گفتن است . ھكھ بواسط

بنیادین كلماتي تنھا نیستند بلكھ دوقلو ھستند . كلمات تو ) است . –دو قلوي (من ھبنیادین كلم ھیك كلم ند .كا مذكر شود، تغییري نمي یمؤنث »او«بنیادین وقتي كھ ھاست ولي این كلم »او –من « ھبنیادین كلم ھدگر كلم

ي كھ »من«ت از سمتفاوت ا»وت –من «بنیادین ھق بھ کلممتعل»من «انسان نیز دوگانھ است زیرا »من «این چنین است كھ حضور دارد . »او –من «بنیادین ھدر كلم

* ش�دن در ك�ار گرفت�ھب ھكلمات بنیادین، بیانگر چیزي كھ در بیرون از آنھا ممكن است وجود داشتھ باشد، نیستند . آنھ�ا بواس�ط

سخن، حالتي از وجود را بنیان مي نھند . ین با ھستي انسان سخن گو، ادا مي شوند . كلمات بنیاد

نیز گفتھ مي شود . »تو –من «دوقولوي ھكلم »من «، »تو«وقتي كھ كسي مي گوید نیز گفتھ مي شود . »او –من «دوقولوي ھكلم »من «، »او«وقتي كسي مي گوید

. فقط مي تواند با تمامیت وجود گوینده اش ادا شود »تو –من «بنیادین ھكلم ھرگز نمي تواند حتي با تمامیت وجود گوینده اش ادا شود . »او –من «بنیادین ھكلم

* . »وا –من «و »تو –من «بنیادین ھكلم »من «ي وجود ندارد اال فقط »من«ھرگز

است . »من«، منظورش یكي از آن دو »من«وقتي كھ انساني مي گوید یك�ي »م�ن «، »او«و ی�ا »ت�و«و ھنگامیكھ مي گوید . »من«است ھنگامیكھ مي گوید ي را كھ او منظور دارد حاضر »من«

بنیادین نیز حاضر است . ھاز دو كلم بنیادین، یكسان است . ھمن بودن و من گفتن ھر دو یكي است . من گفتن و گفتن یكي از دو كلم

شده و در آن قرار مي گیرد . كسي كھ یكي از كلمات بنیادین را بیان مي كند بھ اندرون كلمھ وارد*

ارن�د ان مفع�ول دزندگي یك انسان صرفا در فضاي فعلھاي ھدفمند موجود نیس�ت . و فق�ط ش�امل فعالیتھ�ائي ك�ھ چی�زي ب�ھ عن�وزی را چی� »م�ن«چیزی را تص�ور م�ی کن�د. »من«.چیزي را احساس مي كند »من«چیزي را مي فھمد . »من«نمي باشد . . یھ این نیستقط مشمول این ھا و شبچیزي را مي اندیشد. زندگي انسان ف »من«یزي را لمس مي كند. چ »من«می خواھد .

است . »او«این ھا و مشابھاتش اساس قلمرو ھھم اساس دیگري دارد . »تو«ولي قلمرو

* س ھر ز ھست پي نیچیزي براي مفعولش ندارد . براي اینكھ ھر كجا كھ چیزي باشد چیز دیگر »تو«كسي كھ مي گوید .فقط بواسطھ فضیلت ھم مرزي با دیگران ھست »او«ھاي دیگري قرار دارد پس »او«ئي بر مرز »او«

. اردس او ھیچ ندپچیزي ندارد »تو«مرزي ندارد . كسي كھ مي گوید »تو«گفتھ مي شود چیزي نیست. »تو«ولي آنجا كھ ولي در رابطھ قرار مي گیرد .

* واه میرود ریزھا چخارجي ھبھ ما گفتھ مي شود كھ انسان جھانش را تجربھ مي كند . معناي این چیست ؟ انسان بر پوست

جربھ تچیزھاست بایك تجربھ . او آنچھ را كھ –آنھا را تجربھ مي كند . و او مقداري شناخت از وضعیت آنھا كسب مي كند مي كند .

Page 6: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

ني ند فقط جھامي آور زیرا آنچھ كھ تجربیات بسوي انسانولي تجربیات بھ تنھائي نیست كھ جھان را بھ انسان مي آورد . است و كھ نھ مذكر( »او«از جانب اوي مذكر و اوي مذكر و اوي مؤنث و اوی مونث و »او«و »او«و »او«است شامل

من چیزي را تجربھ مي كنم .نھ مؤنث ) . بشر در ده اشتیاقھ زائیھمھ اینھا بواسطھ افزودن تجربیات باطني بھ خارجي ، تغییري نمي كند در خط تفكیك بقا و فنا ك

ي را . من چیز یزھائيچمرگ است . چیزھاي باطني بھ مانند چیزھاي بیروني ، چیزھائي در میان ھافسان ھمحو نمودن كران نم .تجربھ مي ك

ھ اي مت كھ الندر حك و این ھمھ بواسطھ افزودن تجربھ ھاي افسانھ اي بھ معمولي، تغییري نمي كند، انسان متكي بھ خودھ . آه دون افسانبونگري، مي دارد . آه افس اسرار آمیز در چیزھا را مي شناسد براي مبتدیان است و كلیدش را نزد خود نگھ

او ، او ! انباشت خفقان آور معلومات! او ، *

ھستي . ھا و جھانین آنب ھآنان كھ تجربھ گرند در جھان مشاركتي ندارند. زیرا تجربھ در وجود خود آنھاست و نھ در رابط یرا زتي ندارد ش اھمیجھان ھستي در تجربھ مشاركت نمي كند . بلكھ این اجازه را مي دھد تا تجربھ شود ، ولي براي خود

زد و چیزي ھم برایش اتفاق نمي افتد . ھیچ چیزي را شریك نمي سا*

مي باشد . »او –من «بنیادین ھ، متعلق بھ كلم »تجربھ« ھجھان بھ مثاب است كھ جھان رابطھ را بنا مي نھد . »تو –من «بنیادین ھكلم

* پدید مي آید: »جھان رابطھ«سھ قلمرو وجود دارد كھ در آن

ي م�ي مان�د . ب�اق»زب�ان« مرو ، رابطھ در تاریكي نفوذ مي كند و در مقامي ما قبل و مادون اول : زیستن با طبیعت . در این قلنھ�ا را ئ�ي ك�ھ آ »وت�«مخلوقات ، ما را تحریك مي كنند و از كنار م�ا م�ي گذرن�د ول�ي ق�ادر نیس�تند ك�ھ ب�ھ س�وي م�ا بیاین�د ، و

زبان مي چسبد . ھخطاب مي كنیم بر آستاندریاف�ت را»ت�و«نیم این قلمرو ، رابطھ ، آشكار شده و بھ حریم زبان وارد م�ي ش�ود و م�ا م�ي ت�وا دوم: زیستن با انسان . در

كنیم و پس بدھیم . ان ازد ، از زب�سمي سوم: زیستن با موجودات روحاني . در این عرصھ ، رابطھ در ھالھ اي پیچیده است ولي خود را آشكار

ھبواس�ط ئي نم�ي ش�نویم ول�ي خط�اب را ح�س م�ي كن�یم ؛ پاس�خ م�ي گ�وئیم »تو«عاري است ولي زبان را خلق مي كند . ھیچرا »ت�و« ھیم ك�ھ كلم�م�ي كن�یم در حالیك�ھ ق�ادر نیس�ت بنی�ادین را نج�وا ھھس�تي خ�ود ، كلم� ھخالقیت ، تفك�ر و رفت�ار : بواس�ط

آشكارا بر زبان آوریم . ری�ق ھ�ر طي ، از ی�روبیروني را فریب م�ي دھ�د؟ در ھ�ر قلم بنیادین ملحق شویم كھ زبان ھاما چگونھ مي توانیم بھ جھان كلم

ر دم�ي از آن�را ي جاودان�ھ ؛ ك�ھ در ھ�ر چی�زي د »ت�و«فرارش خیره مي شویم ؛ آن ھچیزي كھ نزد ما حاضر مي شود بر كران ي جاودانھ را خطاب مي كنیم ، در ھر قلمروي مطابق طبعش . »تو«ئي ، آن »تو«مي یابیم ؛ در ھر

* را مورد تأمل قرار مي دھم ؛درختي

م در آن ي نق�ره ف�امي توانم آنرا ھمچون تصویري پذیرا شوم : ستوني سخت در طوفاني از نور ، یا ترشحات سبز كھ لطف آب رسوخ كرده .

، نفس برگھ�امي توانم آنرا چون جنبشي احساس كنم : شریانھاي جاري بر مدار مغزي سخت و كوش�ا ، مكی�دن ریش�ھ ھ�ا ، ت� رویش در تاریكي . و –تجارت ابدي با خاك و ھوا

یاتش. نش و راه حمي توانم آنرا مختص بھ یكي از انواع كنم و بھ عنوان یك شاھد نظاره اش نمایم ، با چشمي بر ساختما حس�ب آنآن ق�وانیني ك�ھ ب�ر –مي توانم ب�ر ب�ي ت�ائي و ش�كلش ف�ائق آی�م چن�دان خش�ن ك�ھ آن�را فق�ط ظھ�وري از ق�انون ب�دانم

ند .فكیك مي شومخالفت دائمي از نیروھا مستمرا سامان داده مي شوند ، یا آن قوانین كھ بر حسب آن عناصر تركیب و ت محض بین اعداد ، و سپس جاودانھ اش گردانم . ھمي توانم آنرا در یك عدد حل نمایم ، در رابط

را دارد و زمانش گذرا ، نوعش و موقعیت . من باقي مي ماند و جایش ء، درخت ، شي ھااز میان ھمھ این

Page 7: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

ي غ�رق م�ي ادر رابط�ھ و اما نیز مي تواند حادث گردد ، اگر اراده و مھر بھم پیوندد ، آنگونھ كھ من درخت را تأمل مي ك�نم ئي بودنش محروم مي گردد . قدرت انحصار و استثناء مرا بكلي ربوده است . »او«شوم ، و درخت از

يو ھ�یچ ش�ناخت ،بھ سبقت از ھر نوع تعمقي نمي سازد . ھیچ چیزي نیس�ت ك�ھ م�ن نبایس�تي ب�راي دی�دن ببی�نم این مرا ملزم و امل م�ي ش�ودنیست كھ من بایستي از ی�اد بب�رم . بلك�ھ ھ�ر چی�زي ، تص�ویر ، جن�بش ، ان�واع ، ش�اھد ، ق�انون و ع�دد را ش�

بطور جدائي ناپذیري یكسان مي گردد . ص�ر و درخ�ت اس�ت مش�مول اس�ت ، ش�كلش و مك�انیكش، رنگھ�ایش و ش�یمي اش ، م�راوده اش ب�ا عنا ھر آنچھ كھ متعلق ب�ھ

ش . این ھا در تمامیت ھھم –مراوده اش با ستارگان مجب�ور اس�ت ومي كش�د درخت، عالقھ نیست، بازي خیال من نیست، تصوري از یك حالت رواني نیست؛ مرا جسما بھ مقابلھ

قط با تفاوت . ف –ور كھ من بایستي با آن معاملھ كنم با من معاملھ كند ھمانط بھ مثل است . ھآدمي نبایستي سعي كند كھ معناي رابطھ را تخفیف دھد : رابطھ مقابل

خودت�ان از ما در م�وردش�و آیا باالخره درخت داراي وجدان است ، مثل خود ما؟ من در این باره تجربھ ندارم . اما فكر اینك�ھ ھ پ�ري ن�رخ�ت اس�ت و دشده اید ، آیا بایستي باز ھم نا دیدني را كنار گذاری�د؟ آنچ�ھ ك�ھ م�ن مواج�ھ ام ن�ھ روح این امر معاف

. استجنگل ، بلكھ خود درخت *

ن را ب�ا او م�ي گ�ویم ، زا »ت�و –م�ن «بنی�ادین ھي من ، مواجھ مي شوم و كلم »تو« ھوقتي كھ با یك موجود انساني بھ مثاب میان چیزھا نیست و نھ چیزھا را در برمي گیرد . پس او دیگر چیزي در

ن ، و كان و زم�امھستي هاو دیگر اوي مذكر یا مؤنث نیست محصور شده با اوھاي مذكر و اوھاي مؤنث ، نقطھ اي در چنبراو ،س�ت ي درز انھ یك موقعیتي كھ بتواند تجربھ و توصیف شود ، ك�الف س�ر درگم�ي از كیفی�ت داراي ن�ام . ب�ي ھمس�ایھ و ب�

ور ن�اي دیگ�ر در است و فضاي المتناھي را پر م�ي كن�د . ن�ھ اینك�ھ گ�وئي اص�ال چی�زي نب�وده ج�ز او ؛ بلك�ھ ھم�ھ چیزھ� »تو« نویني ھستي مي یابند ، نوري المثني .

ر آدم بایس�تي كس�ب كن�د و دو –حتي ھمچون آھنگ زیب�اي ب�ي ص�دا ، ن�ھ ش�عري از واژه ھ�ا ، ن�ھ مجس�مھ اي از خ�ط و خ�ال ذف كنم از مي نامم . من مي توانم ح »تو«نین است با ھستي انسان ، با آنكسي كھ چ –اندازد و تبدیل كند یكي را بھ بسیار

نیست »تو«دیگر او رنگ موھایش یا رنگ كالمش یا رنگ مھرش را ؛ من مجبورم این كار را ادامھ دھم ؛ ولي بھ ناگاه او .

ا لغ�و رآنك�ھ رابط�ھ و –ست بلكھ وقت در نماز است ، ایثار نھ در مكان بلك�ھ مك�ان در ایث�ارو حتي ھمچون نماز ، سر وقت نیو را اخطاب كنم گاھي و جائي. من م�ي ت�وانم »تو «نمي یابم انساني كھ او را »من « –مي كند واقعیت را نابود مي سازد

و دیگ�ر ، »او «ود ،یك شي مذكر یا مؤنث مي »او «یك آنجا واگذارم ومجبورم این كار را ھي تكرار كنم ،بلكھ بھ ناگاه او ي من بر جایش نیست . »تو «

وش�ت نگرد باد س�ر پاھایم چمپاتمھ مي زنند و نۀبر سر من گسترده است ،طوفان ھاي علیت بر پاش »تو «تا زمانیكھ آسمان ق�رار م�ي گی�رم در مق�ام رابط�ھ ب�ا او »م�ن«كھ خطاب مي كنم تجربھ اش نمي كنم. بل »تو«، »من«مي افسرد. انساني را كھ

«اق از ھ ك�ردن ،ف�رمقدس بنیادین . فقط وقتي كھ از این مقام خارج مي شوم دوب�اره او را تجرب�ھ م�ي ك�نم .تجرب� مۀ،در كل است . »تو

«ش . ب�راي اینك�ھ ھ اخطاب مي كنم آنرا نشنود در تجرب� »تو «، »من «رابطھ مي تواند بدست آید حتي اگر انساني را كھ «از دانس�تن◌◌ بیشتر عمل مي كند ، و بیشتر برایش حادث م�ي گ�ردد بیش�تر »تو «كھ بداند . »او «بیشتر است از »تو زندگي عملي و روزمره است . ۀھیچ حیلھ اي این ھمھ راه نمي آید . اینجا گھوار. »او

*

فع�ل ن تب�دیل ب�ھجاودان ھنر است كھ انساني را بھ مقابلھ با شكلي م�ي كش�اند ك�ھ م�ي خواھ�د از طری�ق انس�ا مۀاین سر چش س�ت اھ ك�ھ الزم ھ روح را طل�ب م�ي كن�د . آنچ�ق�شود . نھ توھمي از روح بلكھ چیزي كھ بر روح آشكار مي شود و ق�درت خال

ب�ھ آن نی�ادین راب م�ۀي است كھ انسان با تمام وجودش انجام مي دھد : اگ�ر ب�ھ ای�ن عھ�د وف�ا كن�د و ب�ا تم�ام وج�ودش ،كلكار وجود مي نھد . صۀشكل آشكار شده ، باز گوید ، پس قدرت خل◌اقھ آزاد مي شود و آن كار پا بھ عر

Page 8: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

ا : آن : آن ش�كل ر ، مح�راب قرب�اني را از ھم�ھ ف�را م�ي گی�ردكاري كھ ایثار و مخاطره مي خواھد . ایثار : امك�ان ج�اودانگي كل یچ از آن ش�ھ�ھمھ كھ لحظھ اي قبل با سر خوشي تمام ب�ھ جری�ان افت�اد در چش�م ان�دازش ، این�ك مجب�ور ب�ھ انھ�دام اس�ت :

م�ۀره را : كلاطراه یابد . انحص�ار مح�ض چن�ین مقابل�ھ اي ای�ن ام�ر را طل�ب م�ي كن�د . مخ� »كار «ممكن نیست كھ بھ درون بخش�ي از بنیادین فقط مي توان�د ب�ا تمامی�ت وج�ود خویش�تن گفت�ھ ش�ود : كس�ي ك�ھ ب�ھ خ�ودش وف�ا م�ي كن�د ممك�ن نیس�ت ك�ھ

ژي یك درخت یا انس�اني ،در جس�تجوي اس�تراحت خویشتن خویش را ممنوع كند : و كار رخصت نمي دھد مرا كھ ھمچون انردمتش نك�نم ج�دا م�ي ش�ود و م�را م�ي خ�بھ درستي و تمام و كم�ال »من «ر است : اگر او قھا: »جھان -او «باشم در قلمرو

راند . ع�ل آورم�ش . و ففقط مي ت�وانم ب�ھ »من «نمي توانم تجربھ كنم شكلي را كھ با من در تقابل است و نھ توصیفش : »من «

جرب�ھ ش�ده . تشن تر از ھمھ واضحات جھ�ان ھنوز مي بینمش مشعشع است در عظمت تقابل ،بسیار رو »من «تا آنگاه كھ زم�ون ور اس�ت . آنھ بمانند چیزي در میان چیزھاي باطني ،نھ بعنوان وھمي از عالم خیال ،بلك�ھ ب�ھ مثاب�ھ چی�زي ك�ھ در حض�

مل�ي اس�ت : ع ۀنیست : ولي چھ چیزي معادل حضور آن اس�ت ؟ وای�ن ی�ك راب�ط »آنجا«شده از بابت موجودیتش ، شكل ابدا س�ت . ان ، مكاش�فھ من عمل مي كند و من بر او . چنین كاري خالقیت است . اختراع كردن ،پیدا كردن است . ش�كل داداو بر

ھ ان�درون ھ�دایت م�ي ك�نم ش�كل را از می�انش ب� »م�ن«كشف حجاب مي كنم . »من«بھ فعل مي آورم ، »من «ھمانگونھ كھ ز چ�وني ھ�ا .اانب�وھي ب�ۀمي توان�د تجرب�ھ و توص�یف ش�ود ب�ھ مثا كار خلق شده ، چیزي از میان چیزھاست و. »او«جھان

ولي ناظري پذیرنده ممكن است بھ تقابل جسماني كشیده شود گھگاھي . *

را تجربھ مي كند ؟ »تو «پس آدمي چھ چیزي از آنرا تجربھ نمي كند . مطلقا ھیچ . زیرا اصال

چھ مي داند ؟ »تو «پس آدمي از فقط ھمھ چیزھا را . زیرا بیش از این چیزھاي خاص را نمي شناسد .

*

یم ا بھ او مي گ�ورادین بنی مھكل »من «كھ بواسطھ جستجو یافت نمي شود . بلكھ ،با من مقابلھ مي كند از طریق مھر»تو «

و این كاري از كل وجود من است . كاري جوھري .ب اس�ت و انتخ�اب از صراط مستقیمي بر او وارد مي شوم . پس رابطھ ،یك انتخ�ا »من «با من مقابلھ مي كند . ولي »تو «

ھا مي شود رات جزئي شرھمھ عملی كردن ، در فعل و انفعالي آني : اقدامي از كل ھستي ،بایستي انفعال را لمس كند ،زیرا از و نیز از ھر حسي از عمل كھ ھمواره وابستھ است بھ محدودیت ثقل ھا .

ـ�ـحادي در ك�ل ھس�تي ،تمرك�ز و اتـ م�ن ، ۀفقط با ھمھ ھستي خویش�تن قاب�ل بی�ان اس�ت . بواس�ط »تو –من «بنیادین مۀكلا براي ر »تو «م یك الزم مي دار »من «بھ انجام برسد نیز بدون من . ھرگز نمي تواند بھ انجام برسد . و ھرگز نمي تواند

كل زندگي واقعي ، تقابل است . . »تو«مي گویم »من «شدن ، »من «شدن ، *

فرض�ي و ن�ھ دخال�ت نم�ي كن�د ،ن�ھ پ�یش »ت�و «و »م�ن «ي ب�ین ، بي واسطھ و آني است . ھیچ اندیشھ ا »تو «با ۀرابط و »م�ن«ابط�ھ خیالي : و حافظھ بخودي خود دگرگون مي شود چنانكھ غرق مي شود خصوصیاتش در كلیت . ھیچ نیتي در ر

ر ایش دحائ��ل نیس�ت ،ن��ھ ح��رص و ن�ھ انتظ��اري : و اش�تیاق بخ��ودي خ��ود تح�ول م��ي یاب�د چنانك��ھ غ��رق م�ي ش��ود رؤی�� »ت�و « ھد . دظھور . ھر وسیلھ اي ،حجابي است . فقط آنجا كھ ھمھ وسیلھ ھا تحلیل مي روند ، رویاروئي رخ مي صۀعر

* ي »او «ان ، ھم� ي م�ن »ت�و «گي رابطھ ، ھر چیزي نا چی�ز م�ي ش�ود . ھمچن�ین اینك�ھ آی�ا ھ در محضر فوریت و بیواسط

مھ�م ي من ، اص�ال كار جوھر جۀنتی بۀاست ( موضوع ھمھ تجربھ ھا ) و یا اینكھ فقط مي تواند او شود بھ مثا »من «دیگر و ین داده ش�دهب�، وارد نم�ي ش�ود ، و ن�ھ »ن�ھ تجرب�ھ«نیست . زیرا مرز واقعي كھ شناور است و در نوسان ، بین تجربھ و

. بین حضور و چیز: »او«و »تو«جھان ھستي و جھان ارزش ، بلكھ از ھمھ مناطق بین داده نشده ، نھ بین

Page 9: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

* ده ، پای�ان زم�ان س�پري ش� ب�ۀھ مثل نقطھ اي ، و صرفا مشخص كند آنچھ را كھ افكار ما تعی�ین م�ي كنن�د ب�ھ مثان – »حاضر«ارد . فق�ط وجود دارد فقط آنجا كھ اكنون ، رویاروئي و رابط�ھ وج�ود د –نسیان ، بلكھ حاضر واقعي و بھ تمام و كمال نۀفساا

مي آید . وجودصۀ حاضر مي شود ، حضور ھم بھ عر »تو«ھمانطور كھ در بر وثرت ابعاد محتوا ، محاصره ك قرار نمي گیرد بلكھ بواسطھ »تو«با ھ، جسما در مقابل »وا –من «بنیادین ھمن كلم«

تجربھ م�ي وئي كھ كار گرفتھ مي شود ، و فقط گذشتھ دارد و نھ حال . در بیاني دیگر : تا آنجا كھ یك وجود انساني با چیزھاش�یاء ھ ادارد ؛ بلككند تدبیر و خدعھ كند ، در گذشتھ زیست مي كند و تحركش حضور ندارد . چنین انساني جز اشیاء چیزي ن

ن�د ، قابل�ھ م�ي كمباشد ، نیست بلكھ آنچ�ھ ك�ھ ب�ا م�ا امشمول داشتھ بودن ، مي شوند . حضور ، آنچھ كھ محو شده گي و گذرع�دم ،، برجس�تھ صبر مي كند و استمرار مي یابد . و شي ، استمرار نیست بلكھ راكد ماندن است ، متوقف ، منقطع ، سخت

رابطھ ، عدم حضور . است در اكنون حاضر زیست مي شود ، و اشیاء در گذشتھ . آنچھ كھ جوھري

* ، ي رفع تض�ادعنصر سومي است كھ برا ، كھ این خود »جھان ایده ھا« ھبر این دوگانگي جوھري نمي شود فائق آمد بواسط

ن م�ا ، م�ا و جھ�اي بر آن افزوده مي شود . براي اینكھ من فقط از ھستي عملي انسان سخن مي گویم ، از تو و من ، از زندگھ�ا ، جھ�ان ای�ده نھ از من ف�ي الذات�ھ و ن�ھ از ھس�تي ف�ي الذات�ھ . ب�راي ی�ك ھس�تي عمل�ي انس�اني ، م�رز واقعی�ت نی�ز از بط�ن

بسرعت مي گذرد . ای�ده اي بن�ا راي خودش�انمسلما برخي انسانھا در جھان چیزھا ، با تجربھ كردن خود مكر مي كنند و با استفاده كردن نیز ، ب�

ب�ر .ي از پ�وچي كرده اند ضمیمھ یا ب�االي س�اختماني ك�ھ در آن پناھن�ده گ�ي م�ي جوین�د و اطمین�ان مج�دد در ص�ورت تقلی�دھائاحس��اس بھب��ود ك م��ي پوش��انند ، وجامع��ھ ھ��ائي پ��ا آس��تانھ ، لباس��ھاي زش��ت روز ھفت��ھ را در م��ي آورن��د ، خودش��ان را ب��ھ

ر آن ، زن�دگي ش�ان ھ�یچ س�ھميی�زي ك�ھ دچ –ش�ند و ی�ا چی�زي ك�ھ بای�د باش�د كنند گوئي كھ انتظار وجود نخستین را م�ي كمی . و این ممكن است احساس خوبي برایشان بھ بار آورد كھ بتوانند اظھارش كنند . نداردي كنن�د ھ�یچ ربط�ي ب�ھ انس�انیت جس�ماني كھ برخي تصورش مي كنن�د ، فرض�ش م�ي كنن�د و تبل�یغش م� »انسانیت –او «ولي

ین عواط��ف مح��ض اس��ت ، ع��الیتر ھخط��اب ك��رد . ن��ابترین داس��تانھا ی��ك خراف�� »ت��و«موج��ودي ك��ھ بش��ود حقیقت��ا ن��دارد ب��ھ آن ئي ب�ر ارند كھ گ�ودكوچولوئي ، روي سرھایمان قرار ھداستاني ، یك شر است . ایده ھا ، درست بمانند شاھان بر تخت نشست

را نا بنیادین ھي كھ كلمبر ما مي افزایند . بیچاره ھستند كسان مي زنند و تخت ھایشان جلوس مي كنند ؛ در میان ما قدم وئي ك�ھ گ�ا ش�عاري ، ی�گفتھ گذاشتھ اند ، ولي رذل آنھ�ائي ھس�تند ك�ھ بج�اي آن ، ای�ده ھ�ا را چن�ان ادا م�ي كنن�د ، ب�ا تص�ور و

نامھایشان ھستند . *

ض�ح م�ي ھ نمون�ھ واھ م�ي كش�اند . ك�ھ در یك�ي از ای�ن س�رابطھ ھاي بیواسطھ ، عملیاتي دارد بر روي آنچھ كھ ما را بھ مقابلھ مقابل�ھ ھ ك�ھ م�را ب�گردد . آثار بنیادین ھنر بھ جریاني منتھي مي گردد كھ از آنجا یك صورت تبدیل ب�ھ اث�ري م�ي ش�ود . آنچ�

مان�دن در اقيب�م�ي ش�ود در جھ�ان چیزھ�ا ، ب�ھ قص�د مي كشاند ، تكمیل مي گردد از طریق رویاروئي بواسطھ آنچھ كھ وارد ش�ود ، س�حر آمی�ز و الھ�ام بخ�ش . »ت�و«ل�ي بط�ور المتن�اھي ق�ادر اس�ت ك�ھ دوب�اره و –ي المتن�اھي »او«اثري ب�ي انتھ�ا ،

. ي كنداع ، طلوع مھستي بدون انقط ھجسمانیت مي یابد : از جریان حضوري بري از مكان و زمان ، خروج نموده و بر كرانبیواس�طھ گ�ي را بن�ا م�ي ي انساني . عمل ج�وھري ك�ھ در اینج�ا بنی�اد »تو«رابطھ با یك نا روشن تر ، عنصر عمل است در

یك احساس فھمیده مي شود ، پس بد فھمیده مي شود . احساسات ھمواره توأم است ب�ا ك�ردار م�اوراء ھنھد ، معموال بھ مثابكھ بھمراه آنست مي تواند بسیار متفاوت باشد . آن نیست ؛ و احساساتي هالطبیعي و ماوراء الرواني عشق ، ولي پدید آورند

احساس عیسي مسیح بر كافري دیوان�ھ ، متف�اوت اس�ت از احس�اس او نس�بت ب�ھ پی�روان محب�وبش . ول�ي عش�ق یك�ي اس�ت . . ولي انسان مقیم در عشق خویش است ؛ و عشق بروز مي كند . احساسات مقیم در انسان ھستند ، »دارد«كسي احساساتي

صرفا محتوا و یا مفعولش باش�د؛ »تو«ی ینمي چسبد آنطور كھ گو »من«خ نیست بلكھ فعلیت است : عشق ، بھ یك این تناسواقع مي شود. كسي كھ این امر را ھستي اش نمي داند ، نمي داند عش�ق را . حت�ي اگ�ر احساس�اتي »تو«و »من«بلكھ بین

Page 10: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

یات ، لذایذ و اظھاراتش را . عشق نیروئي ھس�تي ش�مول اس�ت ، ب�ر را كھ از طریقش زندگي مي كند بھ آن نسبت دھد ، تجربآنانكھ در آن قرار مي گیرند و شاھدش ھستند . گرفتاریھاي آدمي در اشتغال ، پنھان و از آن آشكار م�ي ش�ود : خ�وب و ب�د ،

: و ای�ن آزاد ش�دن و ب�راي ھم�ھ آنھ�ا »ت�و «زیرك و احمق ، زیبا و زشت ، یكي پ�س از دیگ�ري ب�ھ فع�ل در م�ي آین�د و ی�ك و این�ك -غرق گشتن است در یك تقابل بي نظیر . انحصار و استثناء ، بھ بودن معجزه وار ، ب�دل م�ي ش�ود دوب�اره و دوب�اره »م�ن «آدمي مي تواند عمل كند ، یاري دھد ، بھبود یابد ، تحصیل كند ، رشد نماید و جب�ران س�ازد . عش�ق ، مس�ئولیت ی�ك

عاش�قان ، از حقیرت�رین ھبراب�ري ھم� –در اینجا چیزي ھست كھ نمي تواند در احساس دیگري باش�د : »تو «است براي یك مخاطره اي سترگ را دارند : خطر عشق بھ انسان . تا عالیترینش و از بھ كامترین تا ناكامترینش ، ھمھ قابلیت

هادنی�د ج�ادوي س�كباش�د اس�طوره وار بمان�د . ب�اور بگذارید كھ معناي سوم آن در این نمونھ سوم ، كھ خلقت و ت�أمالتش م�ي وب�ر آوردن س�ر «زندگي را ، در خدمت بھ عالم ھس�تي ، ب�ر ش�ما آش�كار خواھ�د ش�د آنچ�ھ ك�ھ معن�اي ای�ن انتظ�ار ، رقاب�ت و

ما زیس�ت ش�ائي ك�ھ در اط�راف خلق�ت اس�ت . ھ�ر كلم�ھ اي بایس�تي تك�ذیب ش�ود : و ام�ا بنگری�د ای�ن ھس�تي ھ� »گردن كش�یدن ، و مھم نیست كھ كدامش را لمس مي كنید ، شما ھمواره بھ بودن مي رسید . نندمیك

* م�ا اگردان ما ،ش عمل مي كند بر آن . »من «ي من عمل مي كند بر من ھمانگونھ كھ »تو «بھ مثل است . لۀرابطھ ، متقابس بنیادین مقد مۀكل ۀ. كار ما بما حالت مي دھد . آدمھاي گناھكار تبدیل بھ وحي مي شوند آنگاه كھ بواسطي دھندرا تعلیم م

ك ی�ان ھ�ائي از حیوان�ات ! ب�ھ گون�ھ اي رم�زوار ، در جری� ھبچھ ھا تعل�یم م�ي ی�ابیم ، بواس�ط ھ. چگونھ بواسطمي شوندلمس بھ مثل جھانشمول ، زندگي مي كنیم . ھمقابل

* ا دی�دن ب�تمثی�ل ، ی�ك ھبین انسانھاست ؛ اما آیا تو تصدیقش مي كن�ي حت�ي ب�ھ مثاب� ھتو از عشق چنان مي گوئي كھ تنھا رابط

این امر كھ نفرت ھم ھست ؟ بنی�ادین رابط�ھ ھنوز براستي در مق�ام كلم�ھ –تا ھمانجائي كھ تمامیت یك ھستي را نمي بیند –است »كور«تا آنجائیكھ عشق

ھس�تي متنف�ر طبیعت خاص خودش. آدمي فقط مي تواند نسبت ب�ھ جنب�ھ اي از ی�ك ھنفرت ، كور باقي مي ماند بواسطنیست . ر ددارد بلك�ھ ن�نف�رت ق�رار هباشد. كسي كھ تمامیت یك ھستي را م�ي بین�د و مجب�ور اس�ت ك�ھ آن�را انك�ار كن�د، دیگ�ر در س�یطر

ب�ر م�ي قاب�ل ب�ا آنھ�اتآدم ھا اتفاق مي افتد ك�ھ ی�ك ھس�تي انس�اني ب�ھ قرار دارد . براي »تو«توان انساني در گفتن محدودیتي را ك�ھ دیق ی�ك ھس�تخیزد و آنھا قادر نیستند او را مخاطب قرار دھند بھ واسطھ كلمھ بنیادین كھ ھمیشھ در بر مي گیرد تص�ھ ان�درون مي ك�ھ ورود ب�كسي مخاطب مي سازدش ، و سپس مجبورند ك�ھ انك�ار كنن�د ی�ا آن ك�س را و ی�ا خودش�ان را ؛ ھنگ�ا

د . ز میان برورابطھ ، بھ این مانع بر خورد مي كند ، مي فھمد كھ نسبیت خودش محو مي شود فقط آنگاه كھ این مانع ا آنكھ بي واسطھ نفرت مي ورزد ، بھ رابطھ نزدیك تر است از كسي كھ بي عشق و نفرت است .

* ل احتم�اال در بش�ود در جھ�ان م�ا . بھ�ر ح�ا »من«ئي بایستي یك »تو«ھر این ، بھرحال مالیخولیاي ناب سرنوشت ماست كھ

ت ، بھ زودي كھ رابطھ امرش را بھ پ�یش ران�ده و ی�ا اش�باع ش�ده از مناس�با –رابطھ بي واسطھ ، منحصرا حاضر بوده است د مقی�اس و ع�ین م�ي كن�تب�دیل ب�ھ ش�ي اي در می�ان اش�یاء م�ي ش�ود ، ش�اید ش�ریف ت�رین آنھ�ا و ھن�وز یك�ي از آنھ�ا ، م »تو«

ر ھ�م اكن�ون دعي كھ فقط مرزش را . فعلیت اینكار درگیر فقدان فعلیت مي شود . تأمل ناب ھرگز طوالني نمي پاید ؛ وجود طبیدي اب�ل طبق�ھ بن�قدوباره قابل وصف مي شود ، قاب�ل تجرب�ھ ، »بھ مثل ھمقابل« هخودش را برابر من آشكار مي كند در اسطور

اس�طھ وبي ھشق نمي تواند در رابطر آنجا نظام ھاي چند بعدي قوانین ، ھمدیگر را قطع مي كنند . و حتي عنقطھ اي كھ د –ب�ي ھمت�ا ب�ود ونلكھ ھم اكن�مقاومت كند ؛ برد باري مي كند ، ولي فقط در این پا و آن پا كردن بین فعال و بعدا . انساني كھ ب

م�ي ن�ر ی�ا م�اده ي »او«اضر ، نھ تجربھ شدني ، فقط قابل لمس ، دوباره یك و تھي از چوني ھا ، نھ در دسترس بلكھ فقط حز س�خنش و رن�گ را از م�ویش ، ا مشود ، انب�وھي از چ�وني ھ�ا ، چی�زي ب�ا ی�ك ص�ورت . و ح�اال دوب�اره م�ي ت�وانم ح�ذف ك�ن

در جھ�ان ب�ھ ئ�ي »ت�و« ي من نیست و ھن�وز ن�ھ دوب�اره . ھ�ر »وت«مھرش ؛ اما تا ھنگامي مي توانم چنین كنم كھ او دیگر ر چی�زي در ھ�واسطھ طبعش محكوم است بھ شدن چیزي ی�ا الاق�ل وارد ش�دن در چیزی�ت ، ب�ھ ط�ور مك�رر . در زب�ان اش�یاء :

ی�ك ي آن . ولي زبان اشیاء فق�ط »تو« ھبھ مثاب »من«شكار براي بعضي آ –جھان مي تواند یا قبل و یا بعدش ، چیزي شود بر مي گیرد . گوشھ از زندگي عملی را در

Page 11: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

ب دش آین�د؛ اغل�پروانھ . فقط آن ھمیشھ این طور نیست كھ گوئي این حاالت چن�ین ت�ر و تمی�ز ب�ھ گ�ر »تو«پیلھ است و »او« .حیلھ گرانھ اي دوگانھ مي باشد یك مجموعھ متوالي و پیچیده و گره خورده اي از حوادث است كھ بھ طور

* سر آغاز ، رابطھ است .

وچكي از ك�و زندگیش�ان در قلم�رو –اولیھ را در نظر آورید ، منظور آنھائي ھستند كھ در جھان اشیاء فقیرن�د زبان انسانھاين در آصور ابتدائي گرام�ر ك�ھ ھ�ر –اعمال توسعھ مي یابد كھ حضور قدرتمندي دارد . ھستھ این زبان ، جمالت تك كلمھ اي

اقع�ھ این و«ا تمامیت یك رابطھ را مشخص مي كند . ما مي گوییم ، مومع –چند گانگي انواع كلمات متفاوت ، شقھ مي شود ادر ، ھ مي كند ، م�جائي كسي گری«؛ قبیلھ زولو ، جملھ اي تك كلمھ اي دارد كھ بھ این معناست : »اي بسیار گذشتھ است .

ای�ن ي ك�ھ معن�ایشو ھفت س�یالب و قبیلھ فیوج بر عقل تحلیل گر ما سبقت مي جوید با یك جملھ تك كلمھ اي ».من گم شده ام ي و مایلن�د ول�آنھ�ا ب�ھ یك�دیگر نگ�اه م�ي كنن�د ، ھ�ر ی�ك در انتظ�ار دیگ�ري ك�ھ لط�ف نم�وده و ك�ار م�ي كن�د ك�ھ ھ�ر د«است كھ

كاملي از ھ بھ استقاللدر این تمامیت ، اشخاص ھنوز در بر گرفتھ مي شوند بھ مانند یاراني بدون اینك »نمي خواھند بكنند . حس�وس لك�ھ وح�دت مم ھا و لفظ ھا رسیده باشند . آنچھ كھ بھ حساب مي آید نتایج تجزیھ و تحلیل و انعك�اس آن نیس�ت ؛ باس

ی�ق مطم�ئن ھ ی�ا از طربنیادین است ، رابطھ زنده . ما سالم مي گوئیم آنھ�ائي را ك�ھ مقابل�ھ م�ي كن�یم ، از طری�ق آرزوي مقابل�ن�ھ م�ول ھ�اي كھھ دع�وت ك�ردن آنھ�ا ب�ھ خ�دا . ول�ي چ�ھ غی�ر مس�تقیم ھس�تند ای�ن فرنمودن آنھا از تعھ�دمان . و ی�ا ب�ھ واس�ط

ارتب��اطي و –وظھ�ور را ب��ھ م�ا تع�ارف نكنی��د در مقایس�ھ ب�ا س��الم ك�ردن جس�مي ندیگ�ر ، چی��زي از ق�درت ! »درود ب�ر ش�ما« . »مرا بو كن«ولي ناب كھ و یا در نوع سرخ پوستي اش ، ھر چند خنده آور »مي بینمت«ھمیشھ جوان آن آفریقائي كھ :

و ح�االت ج در جریانمھا و چیزھا داریم بتدریدممكن است چنین فرض كنیم كھ روابط و ادراك ما بھ مانند تصوراتي كھ از آ نس��ان ا«نگیختگ��ي و برا »بی��داري روح«ارتب��اطي باورھ��اي م��ا ، تبل��ور یافت��ھ و از آن منف��ك گردی��ده ان��د . ت��أثیرات بنی��ادین

زندگي با كسي كھ در تقاب�ل ب�ا او –و از حاالت ارتباطي –تقابل هس زندح –از جریانات ارتباطي مشق مي شوند ، »طبیعيو ی�ا حت�ي ، در خ�واب ما كھ او ھر شب مي بیند ، چندان فك�ر نم�ي كن�د ت�ا زمانیك�ھ م�اه ، او را لم�س كن�د هقرار داریم . دربار

ظ�ش فحآنچھ ك�ھ او .حدسھایش و لمسش ، با او كاري مي كند ناگوار و یا دلچسب بیداري ، و لفظي را در او پدید آورد ، بااش�د ، بعل�ق ب�ھ آن مي كند نھ تصوري عیني از ھالھ اي متحرك از نور است و نھ چیزي از یك موجود پلید كھ ب�ھ گون�ھ اي مت

ز ور درون�ي اموت�وري ؛ و تص� جتھی�یبلكھ در مرحلھ نخست فقط تصوري از عمل ماه است كھ در بدنش نفوذ مي كند مثل یك ود در روش�ن م�ي ش� یك ماه فعال ، فقط اندك اندك تبلور مي یابد . سپس فق�ط خ�اطره اي ك�ھ ن�اخود آگ�اه پدی�د آم�ده ، ھ�ر ش�ب

ود ك��ھ ممك��ن م�ي ش�� »ت�و«درون ی�ك ای��ده اي از ی�ك واس��طھ اي در پش�ت س��ر ای�ن واقع��ھ . پ�س فق��ط اینگون�ھ اس��ت ك�ھ ب��راي د . ي نر و یا ماده نشو »او«نباشد ، بھ ساده گي حمل شده ، و تبدیل بھ جسد گردیده و یكموضوع یك تجربھ

ھویت ارتباط بنیادي ھمھ موجودات در عرصھ ظھور ، براي مدت طوالني بطور مؤثر باقي مي ماند و مقاومت مي كن�د . ای�ن در ادبی�ات م�درن در س�طح وس�یعي م�ورد بح�ث امر ممكن است كھ ما را یاري دھد تا یك عنصر روح�ي از حی�ات ب�دوي را ك�ھ

قرار دارد و بھ اندازه كافي تفسیر نشده است ، فھم نمائیم : آن قدرت اسطوره اي كھ تص�ورش در م�ورد ھم�ھ ان�واع ایم�ان و عل��م (ك��ھ ھ��ر دو در ای��ن نقط��ھ یك��ي م��ي باش��ند) مرب��وط ب��ھ بس��یاري از قبای��ل ب��دوي پی��دا ش��ده اس��ت _ آن ان��رژي روح��اني

)mana_orendaو حتي تا آن »برھمن«اصلي ھ) از آنجائیكھ مي توانیم رد پایش را پیدا كنیم تمام راه تا رسیدن بھ نشان) كھ در پاپیروس ھاي جادوئي و نوشتار انبیاء موج�ود اس�ت. و ای�ن ام�ر تح�ت dynamis_charisو انرژي الھي ( ھعطی

انس�ان ب�دوي هستگاه طبقھ بندي ما كھ رعایت عدالت را دربارء طبیعت مشخص شده است، در دعنوان ماوراي حس یا ماورا »طبیع�ي«تجربیات جسماني اش معلوم شود تا آنجا كھ دیدار ب�ا جس�د م�رده، ام�ري ك�امال ھنمي كند. مرزھاي جھانش بواسط

ن ب�ھ ب�ھ او اص�ابت كن�د . نم�وده ش�د»نامحس�وس«بوج�ود م�ي آورد بایس�تي ب�ھ عن�وان »غیر قابل حس«است. ھر فرضي كھای�ن اس�ت ك�ل جری�ان –بھ حساب م�ي آورد ، جملگ�ي جریان�ات ابت�دائي ارتب�اط ھس�تند »انرژي اسطوره اي«چیزي كھ او یك

مي كند زیرا بدنش را تھییج نم�وده و اث�ر چن�ین ھیج�اني را در او ب�اقي م�ي گ�ذارد . م�اه ، و آنچھ كھ او كال درباره اش فكر هد ب�ا درد و ی�ا اش�تیاق ، ای�ن ان�رژي را دارا م�ي باش�ند ؛ بلك�ھ ھمینط�ور اس�ت درب�ارمرده كھ شب ھنگام ب�ھ ش�كارش م�ي آین�

خورشید کھ او را مي سوزاند ، جانوراني كھ بسویش زوزه مي كش�ند ، رئیس�ي ك�ھ ی�ك اش�اره اش ، او را بی�رون م�ي ران�د ، یزي است كھ فعال و مؤثر اس�ت ، ) ھمان چmanaشمني كھ آوازش او را سرشار از قدرت شكار مي كند . انرژي روحاني (

ئي كھ خونش یخ زده است ، از ھمان انرژي اس�ت ك�ھ »تو«ھماني است كھ ماه را مبدل بھ انساني در آسمان نموده ، بھ یك

Page 12: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

م�ي ش�ود ، ھ�ر چن�د ك�ھ ای�ن ان�رژي روح�ي ، ءرد پاي خاطره باقي مي ماند ھنگامیكھ تأثیر یك تھییج تبدیل ب�ھ ت�أثیر ی�ك ش�يدر قالب یك واسطھ ظاھر مي شود . این ھمان است كھ بواس�طھ آن ، اگ�ر آن�را دارا باش�یم ، م�ي گ�وئیم ك�ھ از خودش ھمواره

است نھ بھ این دلیل كھ ھ�ر ق�درت ج�ادوئي دومي توان اثر مشابھي را فراھم نمود . جھان یك بدوي ، جھان جا یك سنگ ھم ھ ای�ن دلی�ل ك�ھ ھ�ر ق�درت چنین�ي ، فق�ط یك�ي از ان�واع ق�درت كل�ي ممكن است در مركز وجود انسان موجود باشد بلكھ بیشتر ب

است كھ منبع ھمھ اعمال مؤثر انسان محسوب مي شود . جریان علیت جھان او ، بالانقطاع نیست ؛ نیروئي است ك�ھ چش�مك ي ب�دون اس�تمرار مي زند ، اصابت مي كند و اثر مي گذارد و مرتبا تكرار مي شود مثل سوء سوء زدن ، یك احساس آتشفشان

. این انرژي روحي ، یك تجربھ بدوي است شاید بدوي تر از مثال اعداد ، ولي دیگر ماوراء طبیع�ي نیس�ت . حافظ�ھ ، خ�ودش را مي آموزاند و سلسلھ اي از حوادث اصلی و منطقي را مي سازد و موجب تغییرات مقدماتي مي شود .

،م�ؤثر اس�ت است و مھمترین ارزش در میل بھ شناخت ، كھ گوئي فع�ال و ذخیره سازي و حراست هآنچھ كھ مھمترین انگیزود ، قسیم نمي ش�تبھ آشكار ترین وضعي بروز مي كند و مستقل مي شود ، در حالیكھ آنچھ كھ اھمیت كمتري دارد ، آنچھ كھ

ت�ر حت�ي ت�دریجي یك شي شده وي متغیر تجربھ ھا ، پس مي رود و منزوي در حافظھ باقي مي ماند ، بتدریج مبدل بھ »تو«اه ، ز م�رده و م�ا، در انواع و گروھھا بھ نظم مي افتد . ولي عنصر سوم ، بطرز ھولناكي منفك است و گھگاھي شبح وارت�ر اگ�اه ب�ھ مان�د ب�ھ ن بیشتر و بیشتر غیر قابل انعطاف مي شود آشكارا ، تا آنجا كھ باالخره شریك دیگرش ك�ھ ھم�واره ثاب�ت م�ي

وارد مي شود . »من« ھعرصنیس�ت . آنچ�ھ ك�ھ م�ي خواھ�د »آگ�اھي –م�ن «، بیشتر از سائر امی�ال ، بھم�راه »محافظت از خویشتن«عطش بنیادین براي است كھ مي بلكھ بدن »من«ي را نمي شناسد . نھ »من«نیست بلكھ آن بدني است كھ ھنوز ھیچ »من«خودش را تبلیغ كند ،

م�ي ت�وان ھ�یچنباش�د . و حت�ي در عملك�رد ب�دوي ادراك ، »مخت�رع«یھ�ا را و م�ي خواھ�د سازد چیزھ�ا ، ابزارھ�ا ، اس�باب بازبچ�ھ ، در ی�ك خام ترین نوعش ، و ھیچ تصوري نیست ، ھمچ�ون پیدا كرد از حتي »من مي دانم پس من ھستم«اثري از

ردار ك� –ت�و «و »وت� –كردار –من «ي تجربھ ذھني . فقط ھنگامیكھ عنصر بدوي بھ مقابلھ مي آید ، آن كلمات بنیادین حیات واقع مي گردد بھ قوت یكي از این عناصر . »من«شقھ شده و عناصرش تجسد یافتھ اند و نیز »من –

* ط�ھ اي اي ك�ھ راب بنی�ادین ، ب�دین گون�ھ ب�روز م�ي كن�د : حت�ي در حادث�ھ ھبدوي ، تفاوت اساسي ب�ین دو كلم� ھدر تاریخ اندیش

ط�ور طبیع�ي ، گ�وئي ھن�وز ح�التيبرا بكار مي برد »تو –من «بنیادین ھي دھد ، انسان بدوي ، كلماول و بكري رخ م ھدرجفق�ط »وا –م�ن «بنی�ادین ھبدان�د ؛ بلك�ھ كلم� »م�ن«شكل نگرفتھ و ھنوز ادراكي از خودش بدست نیاورده ك�ھ بتوان�د خ�ود را

. »من«تمیز دادن و تفكیك ھچنین ادراكي ممكن مي شود ، بواسط ھبواسطي »م�ن«ر ھ�شقھ مي شود ولي آنگاه كھ جمع مي آید منشأ خ�ود را نش�ان نم�ي دھ�د و ب�ر »تو«و »من«نخست ، بھ ھكلم

قرار دارد . »من«، اصلش را مي نماید و پس از »او«و »من«دوم بھ ھنگام جمع شدن ھمقدم است . كلمدو ش�ریك ت زی�را بواس�طھ ط�بعش ، ای�ن حادث�ھ داراي فق�طاس� »م�ن«ارتباطي انسان بدوي ، بر حسب طبعش ، ش�امل ھحادث

س�پس ومي شود : است ؛ انسان و آنچھ كھ با او مواجھ مي شود ، ھر دو در تمامیت فعلیت خود ، و جھان یك نظام دو گانھرف�ي از ط اش�د .انسان شروع بھ داشتن حس مي كند از عاطفھ اي جھاني نسبت بھ من ، ب�دون آنك�ھ ھن�وز ق�ادر ب�ھ درك آن ب

ھن�وز منظ�ور نم�ي »م�ن«ھ�د ، راه م�ي د »م�ن«مربوط ب�ھ ھو تجرب »او –من «بنیادین ھدیگر در اعتباري طبیعي ، بھ كلمدن م�ي ب�احساس�ات از مح�یطش م�ي باش�د . در ای�ن خص�وص ، هشود . و این ھم�ان ج�دائي ب�دن انس�ان ب�ھ عن�وان حم�ل كنن�د

س از دیگ�ريپ�ین تبعیض در سطحي باقي م�ي مان�د ك�ھ در آنج�ا چیزھ�ا یك�ي آموزد كھ بشناسد و خودش را مجزا كند ، ولي ا را بخود گیرد . »مانند –من «قرار دارند ، و بنابراین نمي تواند ھویت گنگ

گون�ھ اي خ�ود را رابط�ھ ، آش�كار ش�ده و در تبع�یض خ�ودش ، مب�دل ب�ھ موج�ود گردی�ده اس�ت ، و ب�ھ »من «بلكھ بھ ناگاه ، در آن بی�دار م�ي گ�ردد . فق�ط »مانن�دي –م�ن «تجربھ ت�ن از مح�یط ، وارد ش�ده و ھنموده و بھ اندرون واقعروحاني و خالق

، ب��ھ »م��ن«ی��ك ھ، از تجرب��ھ اي بواس��ط »او –م��ن «بنی��ادین ھ، نخس��تین ش��كل از كلم�� »م��ن« ھح��اال م��ي توان��د عم��ل آگاھان��احساس�ات و مح�یط ، ب�ھ عن�وان هحم�ل كنن�د ھھ مثاب�ي ك�ھ آش�كار ش�ده ، مط�رح م�ي كن�د خ�ود را ب� »من«وجود آید . ھعرص

م�ن درخ�ت را « ھشناس�ي ؛ ول�ي ب�ھ ناگ�اه جمل� –مفعول آنھا . البتھ این واقعھ در یك وضع بدوي است و نھ در حالت شناخت ت ي درختي ن�دارد بلك�ھ درخ� »تو«انساني و یك »من «بین یك ھبگونھ اي تلفظ شده است كھ دیگر ربطي بھ رابط »مي بینم

Page 13: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

فراق ادا شده ھ، كلم »او –من «بنیادین ھبواسطھ آگاھي انساني ، و این مانعي ھولناك بین عین و ذھن بر مي انگیزد ؛ كلم است .

* ، شكل گرفت؟ پس تقدیر مالیخولیائي ما ، در تاریخ بدوي -گاھان�ھ ، آسعھ یافت . ولي در زندگي ھ یافت ، ھمانگونھ كھ زندگي آگاھانھ انسان در دوران بدوي اش ، توبراستي كھ توسع -

ت�ي حمي ش�ود ، شدن انسانی ، دوباره عود مي كند. روح بھ عنوان یك محصول ، بھ موقعش آشكار ھھستي جھانی ، بھ مثاب ي . یك محصول فرعي از طبیعت ، و ھنوز ھم این روح است كھ طبیعت را در خود مخفي مي دارد در وضع بي زمان

ق�ت نش ، ذات خلبنی�ادین ، نامھ�اي بس�یاري دارد در ھ�ر دوران و جھ�اني ؛ ول�ي در حقیق�ت ب�ي ن�ام و نش�ا ھتضاد ب�ین دو كلم� است .

* ھا ، بھ نوعي بھشت ، در دوران بدوي بشر ، معتقد مي شوید . پس بعد از ھمھ این -اس�ت از ع�ت كن�یم ، مس�لما ممل�وتاریخي ، بس�ویش م�ي ت�وانیم رج ھآن دوراني كھ از كانال اندیش –حتي اگر یك جھنم بوده -

لي غیر واقعي نبوده . و –خشم و ھراس و زجر و خشونت نسان وجودي كھ امتجربیات بدوي انسان در وادي تقابل ، بندرت مي توانستھ دلخوشي مقبول باشد : ولي حتي تھاجم برعلیھ

اھ�ي راول�ي ھجنب شاراتي بدون شكل ، است ! ازھم آلوده نسبت بھ اتوبطور واقعي با آن مواجھ مي شود ، بھتر از اضطراب دومي فقط بھ سوي عبث . ھبسوي خدا میرود و از جنب

* ھ انس�ان یقت آنچ�ھ ك�حتي اگر مي توانستیم بطور كامل زندگي بدوي انسان را فھم كنیم چیزي بیشتر از یك تناسخ نسبت بھ حق

ن دو آم�اني ب�ین ز ھي مي رساند كھ نظري مختصر بھ اندرون فاص�لبدوي بوده ، نمي توانست باشد . زیرا بدویت فقط بما یار بنیادین افكنیم . اطالعات كاملتري را مي توانیم از دوران كودكي بدست آوریم . ھكلم

رد : ر ب�ر م�ي آوس�در اینجا بطرز تردید ناپذیري واضح مي شود كھ چگونھ واقعیت روحاني كلمات بنیادین از واقعیت طبیع�ي ي س�ر ب�ر ) از ی�ك تفرق�ھ و ان�زواي طبیع�I-IT( »او –م�ن «بنی�ادین ھاز یك گردھمائي طبیعي و كلم�»تو –من «ین بنیاد ھكلم

آورده است .ن�دگي ؛ و اف�ق ز اتح�اد خالص�ي ب�ا طبیع�ت اس�ت ، جری�ان متقاب�ل ، ی�ك اش�تراك جس�ماني هزندگي دوران قبل از تولد كودك دور

م�ي كن�د ھ آنرا حملھستي انسان بطرز بي ھمتائي غیر قابل اثبات است ، و نھ تنھا قابل اثبات نیست ، آن ھستي اي ك ھتوسعت ك�ھ كیھ�اني اس� ، رحمي كھ در آن زیست مي كند ، منحصرا متعلق بھ مادر نیس�ت . ای�ن اتح�اد و ھمزیس�تي چن�ان جھ�اني و

ان در رح�م یھ�ود بم�ا گفت�ھ م�ي ش�ود ك�ھ انس� هھنگامیكھ بھ زبان اسطورھمچون كشف ناقص رمز یك نقش باستاني مي باشد اتح�اد رزو ، ای�نراز ی�ك آ همادرش جھان را مي شناسد ولي بھ ھنگام تولدش بكلي از یاد مي برد . و ھمچون تصوري درب�اري ب�ھ ھ عالق�ھ اك�ھ آنھ�ائي در ما باقي مي ماند . ولي این آرزو نبایستي بصورت میلي براي رجعت بھ گذش�تھ باش�د آنگون�ھ ك�

ي آورن�د . م� شعور خود آنرا مخدوش مي كنند . روح را زائده و انگل�ي ب�راي طبیع�ت ب�ھ حس�اب ھروح دارند و بواسطش�د كل و پ�ر م�ي طبیعت است ولو اینكھ بھ بسیاري از امراض منجر مي شود . آنچھ كھ این آرزو برایش با ھزیرا روح شكوف . ي حقیقي را بارور مي سازد»تو«د جھاني با ھستي است كھ در روح منفجر گردیده و آن ھمانا میل بھ اتحا

ك�ھ –ھر جنیني كھ ھنوز در حال رشد است در رحم مادر باقي مي ماند و استراحت مي كند مثل ھر چیز در حال رشد دیگري مي كند و بر حی�ات ف�ردي خ�ود وارد م�ي ش�ود و ھنوز شكل جھان بدوي را نیافتھ است . از اینجا بھ بعد است كھ خود را جدا

ظلمت است كھ ما از این وضعیت خارج مي شویم (ھمانطور كھ این حادثھ حتي براي سالمترین آدمھا ھم ھ�ر ھدقیقا در عرصس�ت شب بھ موقع خواب اتفاق مي افتد) كھ دوباره خود را بھ او نزدیك احساس مي كنیم . و این جدائي ب�ھ ناگ�اه و فیزیك�ي نی

آدمي مدتي مھلت داده مي شود تا اتحاد طبیعي خود با جھان را دگرگون سازد ھآنگونھ كھ از بدن مادر جدا مي شویم . بھ بچبھ قصد بر ق�راري رابط�ھ . از گ�داختگي ھ�رج و م�رج ظلم�ت پ�ا –با جھاني كھ بھ قصد یك اتحاد روحاني از او دور مي شود

س�ت ب�دون اینك�ھ بالفاص�لھ آن�را ب�ھ تص�رف در آورد : او بایس�تي آن را كس�ب نمای�د بھ ان�درون خلق�ت روش�ن و خنك�ي نھ�اده اھمانگونھ كھ بوده است و آنرا تبدیل بھ واقعیتي براي خویشتن كند ؛ او جھ�انش را از طری�ق دی�دن ، ش�نیدن ، لم�س ك�ردن و

ار م�ي س�ازد ؛ ای�ن خلق�ت ، خ�ودش را شكل بخشیدن بدست مي آورد . و در جریان تقابل است كھ خلقت ، شكلیت خود را آشك

Page 14: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

لط�ف و رحمت�ي ب�ھ دی�دار آنھ�ائي م�ي رود ك�ھ در ح�ال ھنمي اندازد بلكھ بواسط در حواس كھ در انتظارش است بھ بیرون محاص�ره م�ي كن�د بایس�تي ف�را گرفت�ھ ش�ود و بط�رز ءفرا رسیدن ھستند . آنچھ كھ وجود تمام شده آدمي را بھ عنوان یك ش�ي

بواسطھ انسان بھ خواستگاري خوانده شود مادامیكھ انسان ھنوز در حال رش�د اس�ت . ھ�یچ چی�زي بخش�ي از ی�ك چاالكانھ ايتجربھ نیست و خود را عیان نمي سازد مگر از طریق قدرت متقابلي در یك رویاروئي . مثل انسانھاي بدوي ، بچھ در فاص�لھ

نوز نوعي خواب است) در تاریكي و روشنائي یك مواجھھ . بیداري نیز ھ هبین دو تا خواب زندگي مي كند (و بخش عمدوص�ي یچ چی�ز بخصفطرت عشق بھ ارتباط ، كامال آشكار است حتي در مق�دماتي ت�رین و گن�گ ت�رین مراح�ل . قب�ل از اینك�ھ ھ�

ر ك�ھ بط�واھي درك شود یك نظر كلي و گنگ بھ اندرون فضاي ناروشني فشار م�ي آورد ت�ا ب�ھ غای�ت المتن�اھي برس�د ؛ و آنگ�دي ي ھ�یچ مقص�وب�بدیھي دیگر ھیچ میلي براي تغذیھ وجود ندارد واكنش بسیار نرم و آرامي از جانب دستھا فرا م�ي رس�د ،

بسوي ھمھ آنچھ كھ آشكار است ، بھ اندرون فضاي خالي بھ مقصد المتناھي . وی�ن اش�ارات اك م�ا نخواھ�د ك�رد زی�را بگذار ھر ك�ھ م�ي خواھ�د ای�ن وض�ع را حیوانی�ت بنام�د : ول�ي ای�ن ھ�یچ كمك�ي ب�ھ ادرا

ن�د ت�ا خواھن�د ما س�رخ عرب�ي ب�ھ نم�ایش خواھن�د آم�د و ب�اقي هنظرگاھھا دقیقا پس از آزمونھاي بس�یار ب�ھ ناگ�اه ب�ر روي پ�ردا ی�ك ب�ا در تماس زمانیكھ روح سرخ بر روي آنھا گشوده گردد . بھ بیان دقیقتر این حركت ، شكل حساس و حد و مرز خود ر

د ا درك خواھ�رني ی�ك ب�دن كام�ل ك ژولیده اي بھ ناگاه بدس�ت خواھ�د آورد و ب�ھ ناگ�اه بط�رز عاش�قانھ و فرام�وش ناش�دعروسمقابل�ھ است كھ ب�ھ بلكھ بھ میدان آمدن براي بھ چنگ آوردن یك موجود زنده و فعال ءیك شي ھ: در ھر دو مورد نھ تجربكرد

لك�ھ بنیست »وانراصالت «اشد (ولي این تخیل بھ ھیچ طریقي شكلي از مكتب مي خواند حتي اگر فقط در عالم تخیل و رؤیا بو آنجائي كھ موجود –است »ھاصالت رابط«است ، نوعي مكتب »تو«این وضع نوعي میل شدید بھ تبدیل ھر چیزي بھ یك

بطن تمامی�ت نده را اززد فعالیت زنده و فعالي را براي مقابلھ نمي یابد و بلكھ فقط یك تصور و نشانھ اي از آن را درك مي كندارد خودش فراھم مي آورد) . اصوات گن�گ و ك�وچكي ھن�وز بط�رز غی�ر محس�وس و م�داومي در ان�درون چی�زي ك�ھ وج�ود ن�

ثال با یك با چھ چیزي؟ شاید م –نجوا مي كنند ؛ ولي روزي فرا مي رسد كھ آنھا بطرز غیر قابل فھمي بھ مراوده مي پردازند س�ت ي مس�تحكم اال جوش ، ولي بھ مراوده مي پردازند . چھ بسا جنبشي كھ بازتاب نامیده مي شود مس�ئلھ اكتري چاي در ح

ه و س�پس دردر نزد فردي كھ مشغول بنا نمودن جھان خویش است . و اینگونھ نیست ك�ھ گ�وئي بچ�ھ اي اول ش�ي اي را دی�دھ كاس�ھ اي ب� بس�یارمقدم ت�ر اس�ت ، دس�تي ك�ھ ھمچ�ون نوعي رابطھ با آن وارد شده است . بلكھ عطش رابطھ ب�ر ق�رار ك�ردن

؛ و ت م�ي گزین�ددرون چیزي كھ با ما در مقابلھ اس�ت ف�رو م�ي رود ت�ا طعم�ھ اي بگی�رد ، در آن چی�ز آش�یانھ م�ي كن�د و اقام�ت�ي رحمی�ز محص�ول است در مرحلھ دوم پدید مي آید . ولي پی�دایش آن چ »تو« ھبا آن چیز كھ مشاركت بدون بیان كلم ھرابط

–ن دائي ش�ریكااست كھ از بطن شكاف آن مقابلھ ابتدائي پی�دا و منتش�ر م�ي ش�ود ، از بط�ن آن جم�ع پریش�ان ، از بط�ن آن ج�ن آماده گ�ي در سر آغاز واقعھ ، رابطھ است ، ھمچون موضوعي از موجودیت ، ھمچو. »من«بنیادي ھھمچون پیدایش كلم

ھ ؛ ب�ي ب�ر رابط�یل شدن قرار دارد ، ھمچون حالتي از روح ؛ پیش در آم�د واجتكم ھبراي حضور ، ھمچون شكلي كھ در آستان ي باطني و صمیمي و نھاني كھ خود توست . »تو«آن

رك م�ي ش�ود : دئي كھ با آن در بیرون مقابلھ م�ي كن�یم »تو«ي باطني در »تو«در روابطي كھ از طریقش زیست مي كنیم آن م�ا ي شود ك�ھ ازشود كھ ما در مقابلھ با آن مي باشیم و ھمچون چیزي پذیرفتھ ماینگونھ است كھ ھمچون چیزي فھمیده مي

ط�ھ یش ش�رط رابپبنیادین مورد مخاطب ما واقع مي شود كھ ریشھ در آن امر واجبي دارد كھ ھجداست و باالخره ھمچون كلم است .

رتب��اط عین��ي ب��ا موج��ودي دیگ��ر) آن در عط��ش ارتب��اط ب��ر ق��رار ك��ردن (اساس��ا عط��ش ب��راي ی��ك ارتب��اط لم��س و س��پس ب��راي ا ھي اندروني بزودي بھ برون مي آید و خودنمائي مي كند و مستمرا آشكارتر مي شود كھ آن عطش مقصودي ج�ز رابط�»تو«

متقابل نبوده است ؛ مشاركتي بس لطیف . و اما معلوم مي شود كھ آن میل جعلي و مبتكران�ھ اي ك�ھ بع�دا وارد ك�ار م�ي ش�ود و ی�ا از طری�ق برداش�ت و تص�رف نم�ودن و ی�ا از –د چیزھ�اي تركیب�ي در آنج�ائي ك�ھ امك�ان تحلی�ل وج�ود ن�دارد (میل بھ تولی

طری��ق تك��ھ پ��اره ك��ردن چیزھ��ا) محص��ولش شخص��یت س��ازي اس��ت ت��ا م��راوده اي آغ��از ش��ود . رش��د روح ك��ودك بط��رز ج��دائي وفقی�ت ھ�ا و ناكامیھ�ایش در ای�ن می�ل عظ�یم ، دارد ، بھم�راه م »ت�و«ناپذیري وابستھ است ب�ھ نع�ره و عط�ش ك�ھ رس�یدن ب�ھ

بھمراه بازي تجربھ ھایش و جدیت تراژیكي كھ او در مسخره بودن كامل خود در پایان ھ�ر ب�ازي احس�اس م�ي كن�د . ھ�ر درك م�ي گی�رد تص�دیق م�ي ھمھ تالش ھائي كھ بھ قص�د تن�زل آنھ�ا ب�ھ فض�اھائي تنگت�ر ص�ورت ھواقعي از این پدیده ھا بواسط

آنھا ھمواره منشأ جھاني و فوق كیھاني آنھ�ا را ب�ھ ی�اد داش�تھ هو فقط آنگاه مي تواند ارتقاء یابد كھ در تفكر خود دربار شود

Page 15: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

باشیم . بایستي بھ یاد داشتھ باشیم كھ دستیابي بھ فرا سوي آن امري سھل و ممتنع است و گوئي در بي تفاوتي مح�ض ق�رار جسماني كھ زائیده شده و پا بھ دنیا نھاده است بطور كامل س�ر ب�ر –موجودیت فردي دارد ، ھنوز شكل مقدماتي جھان از آن

نیاورده است ، بلكھ ھنوز تن نیست ؛ آن وجود فعال شده اي كھ بایستي از بطن آن بت�دریج تكام�ل یاب�د ، از طری�ق وارد ش�دن رابطھ ھا . ھبھ عرص

* ي ش�ود ، ح�وادث م� آنچھ كھ با ما مقابلھ مي كند ، مي آید و مح�و مي شود . »من«مبدل بھ یك »تو«انسان از طریق یك

– پ�یش ، خ�ود ارتباطي شكل مي گیرند و منتشر مي شوند و از طری�ق ای�ن تغیی�رات متبل�ور م�ي گردن�د ، در ھ�ر ب�ار ب�یش ازس�لما ب�راي ن�د ، ممي شود و من را بر من ش�دن خ�ویش بی�دار م�ي ك »من«آگاھي آن یار ھمیشگي ؛ آن آگاھي كھ مربوط بھ

ضور خود را بھ ح آشكار مي شود ، بھ اندازه اي قابل تشخیص است كھ »تو«با ھمدت طوالني فقط بھ مانند عالمتي در رابطان اس�ت ؛ ول�ي نیز ب�ھ ھم�ین می�زان آش�كار و پنھ� »من«ئي كھ ھنوز یك توي كامال آشكار نیست و »تو«مي رساند ، »تو«

ن ھوی�ت آ»م�ن«وند ك�ھانفجار و خروج برسد تا باالخره روزي بندھا پاره مي ش ھنزدیكتر تا بھ لحظنزدیكتر مي آید و باز ھم و س�پس مال�ك خ�ودش م�ي ش�ود و – »تو«دروني اش را رھا مي سازد و براي لحظھ اي با خودش روبرو مي گردد مثل یك

زان پس با تمام آگاھي وارد عرصھ روابط مي گردد . ئ�ي ك�ھ در رابط�ھ اس�ت و ھمیش�ھ »ت�و«بنیادین دیگر مي توان�د ف�راھم آی�د . زی�را گ�ر چ�ھ آن ھاست كھ كلم و دقیقا ھم اكنون

شي اي ك�ھ موض�وع –(اوئي كھ حتي نھ مذكر است و نھ مونث) –نمي شود »تو«ي یك »او«روي مي بازد ھرگز و رنگ ي ب�راي خ�ودش »او«ولي ھمانطور كھ ی�ك – یك تصور و تجربھ اي منفك است كھ ھمان چیزي است كھ زین پس خواھد شد

بود ، چیزي كھ تا كنون مورد توجھ نبود در انتظار حادثھ اي براي رابطھ اي جدید بوده است . البتھ كھ یك بدن در حال بل�وغ حامل احساسات و مجري منویاتش از حریم خود خروج كرده ، ولي فقط مماس با یك�دیگر و پش�ت س�ر ھمدیگرن�د ت�ا ھبھ مثاب

»م�ن«(ت�ن) . و این�ك بھ�ر ح�ال آن »م�ن« ء، ش�ي »م�ن«آنگاه كھ یكي راھش را مي یابد ، ولي ھنوز ن�ھ در ج�دائي مطل�ق از تمامیت درون ذاتي خود ن�زول و خ�روج ك�رده و ب�ھ موج�ودیتي رس�یده اس�ت ك�ھ عملك�ردي ی�ك –منفك شده انتقال مي یابد

–ي بھ وادي نیاز و تجربھ آم�ده اس�ت، از مقام بي نیازیزھا استفاده كندچ بعدي با موضوعاتي قابل تجربھ دارد و مي تواند از) ، او را ق�درت م�ي بخش�د و ب�ھ او IT for Itselfھائي كھ ب�راي خودش�ان ھس�تند م�ي رس�د : ( »او«آن ھو بنابراین بھ ھم

م�ي خوان�دش م�وقعیتي را »او –من «یافتھ است و »من«بنیادین دیگر را شكل دھد . انساني كھ یك ھملحق مي شود تا كلممتقابل قرار گیرد . او مایل بھ آزم�ون ھدر قبال چیزھا فرض مي كند ولي با آنھا مقابلھ نمي كند و نمي خواھد در جریان رابط

چیزھاي بخصوصي در زیر ذره بین بسیار دقیق و محرمانھ است كھ ھر ذھنیتي را عینیت مي بخشد و ب�زرگ م�ي كن�د ، و ی�ا وپ استفاده مي كند كھ چیزھاي دور را از نزدیك ببیند و از آنھ�ا بعن�وان ی�ك چش�م ان�داز مح�ض ب�راي کتلس از روشي ھمچون

خودش آرایشي فراھم آورد . او در تأمالتش آنھا را از جھان جدا مي سازد بدون ھیچ احساسي براي این تفرقھ و ج�دائي ، و فقط از طریق رابطھ ممكن مي شود و دوم�ي ھ�م فق�ط از ین . اولو بدون ھیچ احساس جھاني براي جھا دیا بھ آنھا مي پیوندكیفی�ت ھ�ا ھمجموع� ھمي گردد . و دقیقا ھم اینك مي تواند چیزھا را بھ مثاب شروع این رابطھ میسر ھطریق نخستین جرق

مي باش�د ك�ھ ب�ھ ی�اد مان�ده ئي »تو«تجربھ كند . مسلما كیفیت ھا پس از ھر رویاروئي در حافظھ اش باقي مانده و متعلق بھ است ؛ و اما فقط اینك چیزھا بھ گونھ اي بنظرش مي رسند كھ از كیفیت ھایشان بر خوردارند . دقیق�ا از طری�ق نقش�ي ك�ھ ب�ر

–در خ��واب ، بی��داري و ی��ا در اندیش��ھ ، بس��تگي ب��ھ ای��ن دارد ك��ھ چ��ھ ن��وع انس��اني اس��ت –ارتب��اطي خ��ود م��ي كش��د ھحافظ��ای�د ك�ھ ھم�ھ كیفی�ت ھ�ا را در ب�ر م�ي نم »ت�و« ھرك�زي اي ك�ھ خ�ود را ب�ا ق�درت تم�ام آش�كار ك�رده ض�میمم ھبدینگونھ او ھست

؛ علیتي خودشان مستقر مي كن�د –اني زم –گیرد : جوھره را (ذات) . و فقط اكنون است كھ او چیزھا را در جایگاه مكاني میدر مك�ان نی�ز »ت�و«مقیاسش را و مشروطیتش را . ای�ن فقط اكنون است كھ ھر چیزي جاي خود را در مي یابد ، مقامش را ،

ظاھر مي شود ولي فقط در یك رویاروئي منحصر بفردي كھ در آن ھر چیز دیگري مي تواند فقط پیش زمینھ اي ب�راي ظھ�ور در زم�ان نی�ز ظ�اھر م�ي ش�ود ول�ي در چن�ان جری�اني ك�ھ از خ�ودش »ت�و«.باشد نھ اینكھ مرز و مقیاس محسوب شود »تو«جریاني كھ زنده است منتھي نھ ھمچون برشي كھ بخشی از یك تسلسل مستمر و سازمان یافتھ باش�د بلك�ھ –اع شده باشد اشب

، شود. بطور ناگھاني رخ مي نمای�د تعیین »وت«شروعي از جانب ھتواند بواسطشدیدا نابش می ھدر تداوم و استقامتي كھ جنبعلی�ت ق�رار گرفت�ھ اس�ت ؛ بلك�ھ در هد ولي نھ اینكھ گوئي در موقعی�ت زنجی�ردر حالیكھ عمل مي كند و بر رویش عمل مي شو

كھ آغاز و پایان واقعھ را تماما در بر دارد. و ای�ن جنب�ھ اي از حقیق�ت بنی�ادي جھ�ان انس�ان اس�ت : »من«رابطھ اي متقابل با

Page 16: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

ي »او«ي م�ا و»ت�و«قد ای�ن طب�ع ھس�تند ك�ھ حاال مي تواند در مجراي اصول و قانون قرار گیرد . دقیقا ھمانطور كھ چیزھا فاھیچ نظامي از ھماھنگي را نم�ي شناس�د . ول�ي ت�ا اینج�اي »تو«نگي و ھمكاري مي شوند . ھما باشند موضوعاتي براي ھما

حقیق�ت بنی�ادي باش�د : ی�ك جھ�ان قانونمن�د ، ق�انون جھ�اني هكار ھمچنین بایستي نظر دیگري اظھار كنیم بدون اینكھ نفي كنن�د. لحظاتي اسرار آمیز در زیر پوست جھان حضور دارند كھ در آن لحظات قانون جھ�اني ھمچ�ون ام�ري حاض�ر مش�اھده نیست

غی�ر قاب�ل تفس�یرش ھم�ان جھ�ان قانونمن�د اس�ت . ای�ن لحظ�ات فن�ا ھمي شود ، سپس بھ ناگاه نوائي شنیده م�ي ش�ود ك�ھ ھس�تي ب�راي حف�ظ ش�دن ب�اقي نم�ي گذارن�د ول�ي نی�روي آنھ�ا در خلق�ت و ناپذیرند ؛ و ھیچكدامشان فنا پذیرتر نیست . و ھیچ م�اھیت

معرفت بشري وارد مي شود ، و تشعشع نیرویش در جھان قانونمند نفوذ مي كن�د و آن�را مك�ررا م�ي گ�دازد . ای�ن چن�ین اس�ت تاریخ زندگي فرد و نژاد .

* جھان براي انسان دوگانھ است مطابق طبیعت دوگانھ اش .

ھ�ائي ك�ھ را ك�ھ وي را از ھم�ھ س�و محاص�ره نم�وده دریاف�ت م�ي كن�د ، چیزھ�اي آش�كار و معم�ولي و ھس�تي انسان ، وجوديمچ�ون ثي را ك�ھ ھھمچون اشیاء مي نمایند ؛ آنچھ كھ در اطراف او حادث مي شود را در م�ي یاب�د ، جریان�اتي آش�كار و ح�واد

فض�ا ایط مختص�اتامل لحظات ھستند ، چیزھائي كھ در شرجریانھا ھستند ، چیزھائي كھ حامل كیفیت ھستند و جریاناتي كھ حریانھ��اي جچیزھ��ا و ھثب��ت ھس��تند و جریانھ��ائي ك��ھ در ش��رایط مختص��ات زم��ان ثب��ت ھس��تند ، چیزھ��ا و جریانھ��ائي ك��ھ بواس��ط

ی�ك ،ی�ك جھ�ان م�نظم و قانونمن�د –با آن چیزھ�ا قاب�ل ان�دازه گی�ري ھس�تند ھدیگري محصور شده اند و بر خالف و در مقایسس�ي و ن قاب�ل بررجھان منفك . این جھان تا ان�دازه اي قاب�ل اطمین�ان اس�ت : داراي غلظ�ت و اس�تمرار اس�ت ؛ اس�تخوانبندي آ

دیگ�ر س�پس یكب�ار ونقشھ برداري است ؛ و بارھا مي توان این كار را انجام داد ؛ آدمي با چشمان بستھ محاسبھ اش مي كند ا اگ�ر یندیش�ید و ی�مي دھد . درست در تماس با پوست شماست اگر درباره اش اینگون�ھ ببا چشمان باز آنرا مورد تطبیق قرار

و بطور –اند ترجیح دھید در روح شما آشیانھ دارد : شي اي متعلق بھ شماست و بر اساس رضایت شما ھمچنان باقي مي موید ؛ و ش�پذیرا م�ي ي حقیقت خودتان آنرابنیادي و بكري با شما بیگانھ و ھم با شما یگانھ است . شما دركش مي كنید و برا

وفق�ط درب�اره آن چیز بھ خودش این اجازه را مي دھد تا توسط شما پذیرفتھ شود ، ولي خ�ودش خ�ود را ب�ھ ش�ما نم�ي دھ�د .روز م�ي متفاوتي ب حریم اوست كھ مي توانید بھ تفاھمي با دیگران برسید ؛ ھر چند كھ براي ھر كسي تا اندازه اي بھ صورت

آن نم�ي نید . بدونكعادي شود ؛ ولي شما نمي توانید در وجود آن با دیگران مقابلھ ءند ، آماده است كھ براي شما یك شيك شدید . وچي دفن ميتوانید زنده بمانید ؛ اعتمادش شما را حفظ مي كند ؛ ولي اگر قرار بود كھ در آن بمیرید در ھیچي و پ

وجود و ھر »یك«ھمواره فقط –رگوني مي پردازد آنگاه كھ چیزي با او روبرو مي شود و یا انسان بھ مقابلھ با ھستي و دگب�روز خ�ودش را ب�راي انس�ان عری�ان م�ي كن�د ، و آنچ�ھ ك�ھ در ھدر عرص� »آنجا«یك موجود . آنچھ كھ ھچیزي فقط بھ مثاب

ن حضوري ن�دارد ، و ای�ن چی�ز ھ�م حادث مي شود . ھیچ چیز دیگري جز ای»ھستي «آنجا براي انسان رخ مي نماید ھمچون كامال جھاني و كیھاني است . اندازه گیري و قیاس از میان رفتھ است . و این بستگي بھ خود ت�و دارد ك�ھ چ�ھ كیفیت�ي از ای�ن ھستي واحد براي تو واقعیت یابد . تقابل ھا بھ خودشان امر نمي كنند كھ مب�دل ب�ھ جھ�ان ش�وند بلك�ھ ھ�ر ی�ك از ای�ن تقاب�ل ھ�ا

راي تو نشانھ اي از امر جھاني ھس�تند . آنھ�ا ب�ا یك�دیگر ھ�یچ اجتم�اعي ندارن�د ول�ي ھ�ر ی�ك از آنھ�ا تجم�ع ش�ما ب�ا جھ�ان را بتضمین مي كنند . جھاني كھ بدین طریق بر شما آشكار مي شود غیر قابل اعتم�اد اس�ت زی�را ھم�واره بص�ورت ن�وین ب�ر ش�ما

اش آنرا در یابید . فاقد غلظت است زیرا در آن ھر چیزي ب�ھ ھ�ر چی�ز دیگ�ري كلمھ ھرخ مي نماید و شما نمي توانید بواسطمي آید و حتي ھنگامي كھ شما بھ آن چسبیده اید سرایت مي كند . فاقد استمرار است زیرا حتي ھنگامي كھ خوانده نمي شود

و نقشھ آورید از دستش مي دھید . مي محو مي گردد . قابل محاسبھ و نقشھ برداري نیست : اگر سعي كنید آنرا بھ محاسبھمي آید تا شما را تحریك نموده و بھوش آورد و اگر بھ شما نرسد و با شما مقابلھ نكند ، مي رود . ولي باز ھم مي آی�د –آید

گفت�ھ زی�اده ن »روح روح م�ن «اما بصورتي دیگر . بیرون از شما نمي ایستد ، بنیاد شما را لمس م�ي كن�د : و اگ�ر بگوئی�د در اینصورت آنرا منھدم مي سازید . ای�ن حض�ور شماس�ت : فق�ط -اید . متوجھ باشید كھ سعي در تبدیل آن بھ روحتان ننمائید

تجرب�ھ اش كنی�د و آن�را بك�ار تا زمانیكھ آنرا داری�د حض�وري داری�د : و م�ي توانی�د آن�را مب�دل ب�ھ ش�ي اي ب�راي خ�ود نمائی�د و و آنگاه دیگر ھیچ حض�وري نداری�د . ب�ین آن و ش�ما دادن�ي متقاب�ل در –را بارھا انجام دھید شما مي بایستي این كار –گیرید

مي كند و خودش را خطاب »تو «خطاب مي كنید و خودتان را بھ آن مي دھید : آن ھم شما را »تو «كار است : شما آنرا : بلك�ھ ب�ھ ش�ما م�ي ائ�ل آئی�د: ش�ما ب�ا آن تنھ�ا ھس�تیدنآن ب�ھ تف�اھمي » ۀدرب�ار «. شما نمي توانید ب�ا دیگ�ران بھ شما میدھد

Page 17: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

آموزد كھ با دیگران مقابلھ كنید و در چنین تقابلي بر جاي خود ثاب�ت بمانی�د : و از آن طری�ق رحمت�ي ك�ھ در ورودش حض�ور د ھ�ر ھدایت مي كند در ج�ائي ك�ھ خط�وط رواب�ط یك�دیگر را قط�ع م�ي كنن� »تو «دارد و مالیخولیاي خروجش شما را بھ سوي

چند كھ موازي باشند . بھ شما در باقي ماندنتان كمكي نمي كند : فقط بھ شما كمك مي كند تا نشانھ ھائي از ابدیت را در یابید ) در زمان و مكان بھ ھمدیگر آویزان است . It-world –او ھ. جھان اوئي ( جھان بھ مثاب مكان بھ ھمدیگر آویزان نیست . مان و) در ز You – world -تو ھجھان توئي ( جھان بھ مثاب

ست . شود آنگاھي كھ امر رابطھ فرمان خود را بھ پیش رانده ا »او «مبدل بھ یك »بایستي «ي فردي »تو « شود . »تو «رابطھ مبدل بھ یك عۀورود در واق ۀبواسط »مي تواند «ي فردي »او«

ي ا ھمچ�ون جھ�اني باش�ند . آنھ�ا انس�ان را وا میدارن�د ك�ھ جھ�ان اوئ�ي رم� »او «ۀاینھا دو وی�ژه گ�ي بنی�ادي جھ�ان ب�ھ مث�ابھیجان�ات و نیز حتي ھمھ ان�واع –مالحظھ كند كھ در آنجا آدمي مجبور بھ زیستن است و نیز مي تواند بھ راحتي زندگي كند ص�ور ھمچ�ون»ت�و « ھات ب�ھ مثاب�و فعالیت ھا و معرفت ھا را ب�ھ م�ا تق�دیم م�ي دارد . در ای�ن وق�ایع مس�تحكم و زیب�ا ، لحظ�

ا بط�رز د ول�ي م�ا رضمني و بدیعي از یك غزل بسیار حیرت آور دراماتیك بروز مي كنند . بیانشان ممكن است اغوا كننده باش�نك�ھ د ب�یش از آخطرناكي بھ غایت ھا مي برند ، س�اختار مس�تحكم جھ�ان م�ا را متزل�زل م�ي س�ازند ، آنچ�ھ ك�ھ ب�اقي م�ي گذارن�

دمي ھم�واره آمجموعا اسرار آمیز و اجتناب ناپذیرند . از آنجائي كھ –شد تردید است و امنیت ما را مي لرزانند رضایت ما بایم ك�ھ ل آن چیزي نروباز گردد پس چرا در جھان در مكان اول قرار نگیرد ؟ پس چرا بھ استقبا »جھان «باالخره بایستي بھ

ز را بھ خانھ اش بفرستیم ، بھ جایگاه شیئیت ؟ با ما مقابلھ كند و آنگاه آن چی مي خواھد، پ�س مسر ی�ا رف�یقشگفتن را از سر خود وا كند و از آن بگریزد ، شاید بھ پدر ، بھ ھ »تو «و ھنگامي كھ آدمي نمي تواند

امل چ معن�ائي ش�بھ ھی با یك صداي رسا»تو «را ادا ننماید و منظورش را نرساند ؟ ولي نھایتا تولید كردن نواي »تو «چرا نیك�ھ ویش ، ت�ا زماخ�حت�ي ب�ا تم�ام روح »ت�و «معن�اي ن�ۀبنیادین نم�ي ش�ود . اداي نج�وا گون�ھ و دلبرا مۀاداي اسرار آمیز كل

آدمي در تمام جدیتش چیزي جز تجربھ و استفاده را منظور ندارد ، كاري بشدت خطرناك است . س�اند و ن�ابودرك�املي نباش�د م�ا را ب�ھ مص�رف خواھ�د قب�ۀن�د : اگ�ر مرازیس�ت ك »اكنونی�ت «آدمي نمي تواند در حضور ناب

مح�ض تۀذش�گم�ي رود. ول�ي در خواھد كرد درحالیكھ خودش نیز بطور كامل و ب�ھ س�رعت مغل�وب م�ي گ�ردد و از می�ان ھ ك�جب�ور اس�ت ط ماست كھ آدمي مي تواند زیست ؛ در حقیقت آنجاست كھ زندگي مي توان�د ترتی�ب و آرایش�ي یاب�د . آدم�ي فق�

تمام لحظاتش را با تجربھ كردن و مصرف کردن پر كند و بدین طریق مانع از سوختن آن شود .آن ك�ھ فق�ط ب�ا و با كل جدیت حقیقت ، گوش فرا دھد : بدون آن یك موجود انساني قادر ب�ھ زیس�تن نیس�ت . ول�ي ھ�ر ك�س ھ�م

زندگي مي كند انسان نیست .

Page 18: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

مدفتر دو

شود ، این گر استنباطبھر حال تاریخ وجود فرد و از آنجا تاریخ نژاد بشري امكان دارد كھ در مالحظاتي دیگر بھ گونھ اي دی) It – worldد ، ( پیشرفت فزاینده اي از جھان اوئي م�ي باش�ن ۀدو ، حداقل در این امر موافقت دارند : ھر دو نشان دھند

. ئي ھس�تند موف�ق آنھ�ا خ نژاد غالبا مورد تردید است . مردم نشان مي دھند ك�ھ فرھنگھ�اي جانش�ین واین امر در رابطھ با تاری

و درگی�ر دارا ب�وده كھ با سیمائي بدوي كھ رنگي بكلي متفاوت و بكر دارد آغ�از م�ي كنن�د ول�ي ھم�واره ذات�ا ھم�ان س�اختار راعھ�د دگي ف�رد متر فردي كھ تعل�ق ب�ھ ن�ژاد ن�دارد ك�ھ ب�ا زن�جھان كوچكي از چیزھا مي باشند : ھمچنین است زندگي فرھنگي ھ

ھ تح�ت رھنگھ�ائي ك�فباقي بما ند . اما اگر آن فرھنگھائي را كھ منزوي بنظ�ر م�ي رس�ند بحس�اب نی�اوریم در م�ي ی�ابیم ك�ھ آن نق�در ھ�م دریاف�ت آن خاص�ي تحوی�ل م�ي گیرن�د ك�ھ ای� ھنفوذ تاریخي فرھنگھاي بیگانھ قرار دارند جھان اوئ�ي آنھ�ا را ت�ا مرحل�

پ�ذیرش ف�وري آن از جان�ب ی�ك فرھن�گ ك�ھ ھاھي بواس�طگ� –بسرعت انجام نمي پذیرد ولي س�رآغاز دوران بزرگ�ي م�ي ش�ود ك فرھن�گ ی�ھنوز معاصر است مثل پذیرش یوناني ھ�ا از مص�ري ھ�ا ؛ در زمانھ�اي دیگ�ر بط�ور غی�ر مس�تقیم ای�ن پ�ذیرش از

یش را ن�ھ یت غرب�ي اوئ�ي جھ�ان یون�اني را پ�ذیرفت . آنھ�ا جھ�ان اوئ�ي خ�ومنقرض شده صورت مي گیرد ھمانطور كھ مس�یحر ي اس�ت ك�ھ دپذیرش نف�وذ خ�ارجي توس�عھ دارن�د ، و ای�ن فق�ط آن م�وقع ھخودشان بلكھ ھمچنین بواسط بۀتنھا بواسطھ تجر

ی�د ود ( بگذارفھ م�ي ش�قھارانھ خود را تجربھ مي كند ك�ھ منج�ر ب�ھ مكاش�عۀ جھان اوئي كھ بھ این طریق رشد كرده است توسم�ا جھ�ان ب�ھ یم ) . عموكھ فعال براي لحظاتي نقش استغراقي مناظره و كردارھاي جھان توئي را در این توسعھ نا دیده انگار

ي و واپ�س گرائ� در ھر فرھنگي بسیار جامع تر و مفھوم تر از فرھنگ ما قبل است و علیرغم برخي از توقف ھ�ا»او « بۀمثاوان بط�ور جھ�ان اوئ�ي بط�ور واض�حي در ت�اریخ قاب�ل تش�خیص اس�ت . در ای�ن ارتب�اط نم�ي ت� ۀش�رفت فزاین�دھاي آش�كار ، پی

ا ب�ھ متن�اھي ریك فرھنگ بایستي بیشتر با ھویتي محدود و میرا تص�ور ش�ود و ی�ا بای�د ص�فتي ال»جھان «جوھري گفت كھ آیااء ست شامل اجزمحدودیت است: یك جھان محدود ممكن اآن نسبت دھیم و یا اینكھ بطور دقیقتر مي توان گفت كھ جھان غیر

س�تي ھ تنھ�ا باین�و چیزھا و جریانھاي بسیار بیشتري نسبت بھ ی�ك جھ�ان ن�ا مح�دود باش�د . ھمچن�ین بای�د توج�ھ داش�ت ك�ھ م�ا ی�م زی�را آورر قی�اس دوسعت معرفت بر طبیعت آنھا را مقایسھ كنیم بلكھ وجھ تمایز اجتماعي و دستاوردھاي فن�ي آنھ�ا را نی�ز

ش�امل تجربی�اتي اس�ت ك�ھ ای�ن )it-woridبنی�ادي انس�ان ب�ا جھ�ان اوئ�ي ( ھجھان اشیاء ھس�تند . رابط� ھھر دو موجب توسعو حف�ظ و حراس�ت –جھان را مكررا تدوین و قانونمند مي كن�د و ك�اربردي ك�ھ آن�را بس�وي ھ�دفي چن�د گان�ھ ھ�دایت م�ي نمای�د

اب�د یتي اف�زایش جھ�ان اوئ�ي ظرفی�ت ب�راي تجرب�ھ ك�ردن و بك�ار گ�رفتن آن نی�ز بایس� ھسعاسكان و تدارك حیات انساني . با تو؛ »اتگی�ري اطالع�فرا«مسلما فرد مي تواند تجربھ ھاي مستقیم را ھر چھ بیشتر با تجربھ ھاي غیر مستقیم تع�ویض نمای�د ،

س�تمر ح و رش�د متخصصي گردد : اصال رف ر نماید تا مبدل بھ سھولت و مصو مي تواند ھر چھ بیشتر كاربردھا را فشرده تحی�ات هش�د فزاین�در هظرفیت از نسلي بھ نسلي بھرحال اجتناب ناپذیر است. و معموال این ھمان معن�ائي اس�ت ك�ھ م�ردم درب�ار

ی�را زفت�ھ اس�ت ؛ روحاني بھ سخن مي آورند . بدیھي است كھ در این سخن یك گناه واقعي زبانشناس�انھ ب�ر علی�ھ روح بك�ار رم�اده ین ح�التش فق�طا روحاني باز م�ي دارد ، در بھت�رتمعموال مانعي است كھ انسان را از حیات حقیق »حیات روحاني«نین چ

رش�د و انع ؛ ب�رايم�اي است كھ بایستي بھ تصویر و تدبیر در آید قبل از اینكھ بتواند داراي ھویت حقیق�ي و روح�اني ش�ود . ائي م�ي ق�درتي ك�ھ ب�ھ تنھ� –ن معموال تنزلي در قدرت ارتباطي انسان پدید مي آید اصالح ظرفیت تجربھ كردن و مصرف نمود

تواند انسان را در حیات روحاني تقویت نماید . * ي انس�اني خ�ویش اس�ت . انس�ان ب�ھ زبانھ�اي بس�یاري »ت�و«در تبیین انس�اني اش ھمان�ا مس�ئولیت انس�ان نس�بت ب�ھ »روح«

اس�ت ، ت�وئي ك�ھ از »ت�و«ول�ي روح ھم�واره یك�ي اس�ت ؛ مس�ئول –ر ، زب�ان عم�ل زبان گویش ، زبان ھن –سخن مي گوید ، كلمھ است . و حتي بعنوان بی�ان ش�فاھي در »روح«بطن اسطوره پدید مي آید و ما را از بطن اسطوره مخاطب مي سازد .

گ�ردد ھ�ر چن�د ك�ھ ھ�ر دو او مب�دل ب�ھ ص�وت همرحلھ نخست ممكن است در مغز انسان تبدیل بھ كلمھ ش�ود و س�پس از حنج�رانحرافي محض از حادثھ حقیقي ھستند زیرا در حقیقت گویش در انسان مقیم نیست بلكھ انسان است كھ در گویش اقامت دارد

نیست بلك�ھ ب�ین م�ن و »من«كلمات چنین است . روح در ھو كل روح با ھم –و در جریان سخن از بطن آن آشكار مي شود

Page 19: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

وني كھ در تو گردش دارد نیست بلكھ ھمچ�ون ھ�وائي اس�ت ك�ھ در آن ت�نفس م�ي كن�ي . انس�ان در تو در جریان است . مثل خي خویش�تن مس�ئول باش�د . انس�ان ھنگ�امي ق�ادر ب�ھ ای�ن ام�ر اس�ت ك�ھ »ت�و«روح زیست مي كند مادامي كھ قادر است تا بھ

ق�درت ارتب�اطي انس�ان هت ك�ھ در ج�وھرفض�یلتي اس� ھرابطھ اش با كل ھستي اش باشد . و این صرفا بواس�ط ھوارد در عرص نھفتھ است كھ انسان را قادر مي سازد تا در روح زیست نماید .

ن�دتر ابط�ھ قدرتمقدرتمندترین رشد خود مي شود ھر چ�ھ ك�ھ مس�ئولیت ر ھو اما اینجاست كھ اقبال حوادث ارتباطي وارد عرصي زن�د . فق�ط ی�ك افس�ون آن�را ب�ھ ی�ك ش�ئ پیون�د م� ھبواس�طرا الزامي مي سازد و ھمانطور كھ »تو«مي شود بھ ھمان میزان

ما ھي ، كلمزبانھا آن خموشي كھ در شكل نیافتھ ھا حضور دارد ، بي نظر ھجاریست ، سكوت ھم »تو«سكوتي كھ در سمت ك�ھ ج�ائيی�رد ، آنگرا رھا مي سازد و ھمراه آن در وضعیت احتیاط و خویشتن داري قرار مي »تو«قبل از زبان شكل یافتھ ،

ی�ن ام�ي زن�د . و را ب�ھ ان�درون جھ�ان اوئ�ي پیون�د »ت�و«روح بھ اعالن خود نمي پردازد ولي ھست . كل این توجھ و تعھد ، ھت ب�ھ عرص�مالیخولیاي انسان است و نیز عظم�ت انس�ان . و اینگون�ھ اس�ت ك�ھ معرف�ت و ك�ار و تص�ور و مث�ال از بط�ن حی�ا

ي از می�ان چیزھ�ا ز) م�ي آی�د و در قال�ب چی�IT( »او«ھ تغییر مي یابد و ب�ھ ان�درون ھستي مي آید . ولي ھر آنچھ كھ بدینگون –ن�ھراري جاوداولش رجعت نمای�د . تك�شود ھنوز داراي معنا و سرنوشتي است كھ باز ھم بتواند بھ وضع اساكن و منجمد می

ش�ئ ، آت�ش –رد ھ را در او پدی�د آوھمان اراده اي كھ در لحظ�ھ اي از روح ب�ود ك�ھ خ�ود را ب�ھ انس�ان ارزان�ي داش�ت و توج�وج�ھ ق�رار تانس�ان م�ورد ھخواھد گرفت و حاضر خواھد شد ، در رجع�ت ب�ھ بنی�ادي ك�ھ از آن بنی�اد ص�ادر م�ي ش�ود ، بواس�ط

ب�ا جھ�ان انس�اني ك�ھ ھمي شود . جری�ان ب�ھ س�رانجام رس�یدن ای�ن معن�ا و سرنوش�ت بواس�ط گرفتھ ، حاضر گشتھ و زیست آن وفت�ھ ش�ود ، چیزي كھ قرار است تجربھ شده و بكار گر ھده است عقیم مي گردد ، جھان اوئي بھ مثاباوئي بھ سازش رسی

كن�د بج�اي كسي كھ چیزي را كھ در اندرون چنین جھاني است بشدت نگھ مي دارد . بجاي آنك�ھ رھ�ایش س�ازد ، نگ�اھش م�ي رساند . آنكھ معاینھ اش نماید ، و بجاي آنكھ دریافتش نماید بھ مصرفش مي

: معرفتا رس�ت . آنچ�ھ اھمانطور كھ انسان متوجھ آن چیزي است كھ بھ مقابلھ با او آمده است ھستي آن چی�ز ب�راي وي افش�اء ش�ده

اھي را در مجب�ور ب�ھ درك�ش خواھ�د ش�د ، ب�ا اش�یاء مقایس�ھ اش خواھ�د نم�ود ، جایگ� ءكھ وي حاضر مي دید بعنوان یك شيوان�د مي ت »او«كیواھد نمود و شي وار بھ توصیف و تجلیل آن خواھد پرداخت ؛ فقط بعنوان میان نظم اشیاء برایش تعیین خ

و ن�ھ زھ�ا نب�ود ،توج�ھ ك�ردن ، آن چی�ز ، چی�زي در می�ان چی ھبھ اندرون انب�ار معرف�ت پذیرفت�ھ و ج�ذب گ�ردد . ول�ي در واقع�ي پ�س از در جری�ان نظم�ي نیس�ت ك�ھ مش�تق حادثھ در میان حوادث ؛ بلكھ بط�رز منحص�ر بف�ردي حاض�ر ب�ود . ھمچ�ون چی�زي

ھ قانون كي پنداریم بروز كردن است كھ ھستي ، خودش را اعالم مي دارد . و اینكھ ما م ھبروز كردن باشد بلكھ در خود واقع ووی�اروئي . كالفھ گونھ اس�ت ك�ھ در چی�زي مخص�وص مش�اھده ش�ده ب�ود ، در ی�ك ر ھجھانشمول صرفا بمانند باز كردن حادث

دوب�اره مي باشد ح�بس ش�ده اس�ت . كس�ي ك�ھ قفل�ش را م�ي گش�اید و»او«در اندرون صورتي از شناخت كھ صورتي از اینكس�امان م�ي معرف�ت را بعن�وان چی�زي ك�ھ ب�ین انس�انھا فع�ال اس�ت ب�ھ ھبعنوان چیزي حاضر مشاھده اش م�ي كن�د معن�اي واقع�

وور دارن�د ؛ پ�س بدینگون�ھ اس�ت ك�ھ اش�یاي م�ادي حض�«د : رساند . و اما معرفت مي تواند با چن�ین بی�اني نی�ز پیگی�ري ش�وی�زي ل�ق ب�ھ ھ�ر چاینگونھ است نام ھر چیزي ؛ و اینگونھ است كھ ھر چیزي اس�تقرار دارد ؛ و اینگون�ھ اس�ت آنج�ائي ك�ھ متع

ي ص�رف م�تجرب�ھ و م »او«مقبول مي آید و ھمچون ی�ك »او«مي شود پس ھمچون یك »او«آنچھ كھ مبدل بھ یك »است . رفت�ھ ھ�ان بك�ار گجشود و بموازات سائر چیزھا استخدام مي گردد تا براي برنامھ اي در جھت پیدا كردن راھي ب�راي خ�ود در

شود ، و بھ ناگاه بقصد برنامھ اي در جھت مسلط شدن بر جھان مورد استفاده قرار مي گیرد .

و نیز ھنر :مي نماید . و او این وي مقابلھ مي كند و شكل خود را بر او افشاء ھنرمند در حالي متوجھ چیزي مي شود كھ آن چیز با

شكل آشكار شده را در ذھن خودش در یك تخیل احضار مي كند . چنین تخیل�ي در جھ�ان خ�دایان مس�تقر نیس�ت بلك�ھ در ھم�ین ني آنرا تحت ت�أثیر ق�رار ندھ�د مستقر است حتي آن موقعي كھ ھیچ چشم انسا»آنجا«جھان بزرگ انسانھا قرار دارد . البتھ در

م�ي خواب��د . ش�اعري انس�انھائي را گ��زارش م�ي دھ�د ك��ھ ب�ھ ھنگ�ام ن��واختن فل�وتش نم��ي »آنج�ا«و رنج�ور نس�ازد ؛ بلك��ھ در خواستند بھ نوایش گوش دھند ؛ ولي آنگاه كھ او فلوت را ب�راي خ�دایان م�ي نواخ�ت م�ردم ھ�م مای�ل ب�ھ گ�وش دادن ب�ھ ن�واي

آنگ�اھي ك�ھ انس�انھا نی�ز ب�ھ ن�واي فل�وت گ�وش دادن�د او از خ�دایان ب�ھ س�مت انس�انھائي می�ل یاف�ت ك�ھ فلوت مي شوند ؛ و از

Page 20: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

بھمراه آنھا تخیل پدید آمد و این اجتناب ناپذیر بود . ھمانطور كھ در عالم روی�ا وض�عیتي وج�ود دارد ت�ا انس�ان نتوان�د افس�ون ن�را ب�راي لحظ�ھ اي ب�ي زم�ان در آغ�وش بگی�رد و لم�س نمای�د . و رویا را باطل كند و از اثرش بگری�زد و بلك�ھ بتوان�د ش�كل آ

بدینگون�ھ اس�ت ك�ھ روی�ائي س�اختھ آنجاست كھ انسان مي آید و تجربھ م�ي كن�د آنچ�ھ را ك�ھ آنج�ا ق�رار اس�ت تجرب�ھ ش�ود : و ھر رأس ھم�شود ، و یا این ھمان چیزي است كھ اظھار مي شود ، و یا اینگونھ اس�ت ك�ھ كیفی�تش چن�ین و چن�ان اس�ت و دمی

مي آید و ارزیابي مي شود . اینھا شاید بدینگونھ است كھ رؤیائي اصال بحساب مستغرق بلكھ بایستي كار خودشان را با ایمان كامل انجام دھند و خود را –نھ اینكھ فھم علمي و ھنري اصال ضروري نیست

را در بر مي گیرد محو شوند . نمایند و در حقیقت رابطھ اي كھ از فھمیدن فرا مي رود و فھمیدنخودش را ب�ھ ي ندارد كھو ثالثا : این امر در رأس روح شناخت و ھنر قرار دارد زیرا در اینجا انسان جسماني و فناپذیر نیاز

هتارس�آس�مان پ�ر ابدي پرتاب كن�د بلك�ھ م�ي خواھ�د فق�ط آن�را م�داومتر و ش�كوفا نمای�د ؛ خ�ود او خی�الي اس�ت در هاندرون ماد –مچ�ون موس��یقي زن��دگي روزم��ره اش در وادي س��خن ك��ھ در اط�راف او غوغ��ا م��ي كن��د و او را در ب��ر گرفت��ھ اس��ت ھ –حرو

مای�د و ناگ�اه رخ م�ي از اعماق یك اسطوره بر انسان ب�ھ ن»تو«اقدامي ناب ، عملي كھ مطلقا خود سرانھ نیست . در اینجا آن دگي لمھ مبدل بھ زنانسان بھ زندگي خودش متعھد مي گردد . در اینجا كمي دھد و از اعماق ظلمت انسان را مخاطب قرار ر روي بادا روح ب�مآن ، ھر دو مستلزم موقعیتي است كھ هقانون باشد و چھ لغو كنند همي شود و این زندگي چھ سامان دھند

ھ آنچ�ھ را ك�ھ د تا آنرا تعلیم دھد ، ناین تعلیمي است كھ داده مي شود . و اینگونھ در مقابل آیندگان مي ایست و –زمین بمیرد ن یعن�ي : ھ�ر آ ، تعل�یم م�ي دھ�د . و ای�ن »ت�و«ھست و نھ آنچھ را كھ بای�د باش�د بلك�ھ چگون�ھ زیس�تن در روح را در س�یماي

س�وي بلك�ھ ھم�واره بشود درب جھان توئي را بگشاید . ن�ھ آم�اده نم�ي ایس�تد ب»تو«آماده است تا براي آنھا در ھر زماني یك ش�اید گیس�ي را م�ي مي آید و آنھا را لمس مي كند . ولي آنھا در اكراھشان براي چنین ھماغوشي با زن�دگي ك�ھ جھ�ان نو آنھا

دي نم�وده ان�د را كد بن بخوبي آگاه مي شوند ؛ آنھا فرد را در تاریخ و در نجواي كتابخانھ حبس نموده اند ؛ آنھا كمال و نقصل�وط ناس�بي ھ�م مخلوسي و حتي ستایش خ�ود ك�ھ ب�ا مق�داري روانشناس�ي متپآنھا با چاو مھم این كد است و نھ محتواي آن ؛

ز كننده نیستند ھمانطور كھ دقیقا شایستھ انسان مدرن است . مئاست مشآه م�س م�ي كن�ي ؛ستاره اي در ظلمت ؛ آه اي انگشت زنده اي كھ پیشاني بي حس مرده اي را ل»تو«آه ! اي سیماي تنھائي

ي كھ صدایش در حال محو گشتن است ! اي گامھائ*

رشد توانایي انسان در تجربھ كردن و استفاده نمودن عموما با كاھش قدرت ارتباطي او توأم است . ست مي چنین انساني با ھستي ھائي كھ در محیط او زی –انساني كھ روح را بھ گونھ اي مثال مي زند گوئي كھ ارواح ھستند

د و چھ مي كند ؟ كنند چھ رابطھ اي دارن�دگي خ�ود را ب�ا ) را از یك�دیگر ج�دا م�ي س�ازد ق�رار دارد زIT( »او«و »م�ن«كسي كھ تحت الشعاع كلمھ بنیادین جدائي كھ

احساس�ي : وك�امال مج�زا ش�قھ ك�رده اس�ت : رس�مي هھمنوعان خود كھ در رابطھ با وي مي باش�ند ب�ھ دو منطق�ھ تعری�ف ش�د مني . ھاوئي و منطق ھمنطقائي كھ ك�ار قرار دارد ، جائي كھ آدمي براي ھر مقصدي مجبور بھ صرف دقت است ، ج »آنجا«چیزي در بیرون و »رسوم«

ند ، ت�دارك دیریت مي كمي كند ، مذاكره مي كند ، اثر مي نھد ، متعھد مي شود ، رقابت مي كند ، برنامھ ریزي مي نماید ، مرھا و دس�ت كاري نیمھ راه بھ انضمام كل س�اختارش و مش�اركت چن�د بع�دي س�مي بیند و نصیحت و مشاوره مي كند ؛ خدمت

مي پردازد و دوره اش را بھ سر مي رساند . ھا و پاھاي آدمي ، آنجا بھ گردش امورش ت . اینج�ا ، است آنجائي كھ آدمي زندگي مي كند و از رن�ج ھ�اي رس�وم آس�وده اس� »اینجا«چیزي در اندرون و »احساسات«

از خوش�ي وآدمي از میل و نفرت خویش لذت م�ي ب�رد »اینجا«حساسات در مقابل چشمان بھت زده موج مي زند ؛ در طیف ا . و نیز از درد ھایش اگر چندان شدید نباشد . در اینجا در منزل خویشتن است و در گھواره اش لمیده است

ز ان�وع زی�ادي ن�ھ اي اس�ت ك�ھ الاق�ل ف�راھم كنن�ده ترسوم ، شامل مجموعھ بسیار پیچیده است در ح�الي ك�ھ احساس�ات خلوتخا مسائل بسیار ساده مي باشد .

رین رس�وم بدیھي است كھ این جدائي مستمرا در معرض خطر است ھمانطور كھ احساس�ات س�اده م�ا م�ي ش�كند و ب�ھ عین�ي ت� تبدیل مي شود ؛ ولي با اندكي حسن نیت ھمواره مي تواند محفوظ بماند .

Page 21: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

ع ثال این وض�ماعتماد در حریم آنچھ كھ زندگي خصوصي ما نامیده مي شود سخت ترین جدائي ھاست . بطور یك جدائي قابلھ حی�ات در امر زناشوئي ھمیشھ ھم چن�دان س�اده نیس�ت ؛ ول�ي زم�ان بط�رز حی�رت آوري عم�ل م�ي كن�د و در عرص�ھ آنچ�ھ ك�

د نظ�ر ق�رارمین امر را در حیات احزاب سیاسي اجتماعي خوانده مي شود بطور آشكاري موفق است : بطور مثال چگونگي اغوغا مي كھ بدوندھید و بلكھ ھمچنین گروھھا و جریاناتي كھ مدعي ھستند كھ در وراي احزاب قرار دارند و اجتماعات عظیب�ھ ودچ�ھ بط�ور خ� در روزمره گي خود جانشینان بي ادعائي براي احزاب مي باشند و گام بھ گام بدون تبلیغات عمل مي كنن�د

خودي و چھ بطور سازمان یافتھ و ھدف دار . ی�ك احساس�ات ھ�م ب�ھ خ�ودي خ�ود »م�ن «ي عرف و رسوم بھ خودي خود یك آدم مصنوعي است ی�ك مترس�ك ، و »او«ولي

یك�ي فق�ط در حك�م نم�ي شناس�ند ؛ پرنده روحاني است كھ بیھوده بال ب�ال م�ي زن�د . و ھیچكدامش�ان ھس�تي انس�اني را چ��ھ ك��ھ ھیچكدامش��ان ف��رد ی��ا اجتم��اع را نم��ي شناس��ند . ھیچكدامش��ان حض��ور و آن. »ش��ي«اس��ت و دیگ��ري ھمچ��ون »مث��ال«

ود ھ�ر شه تلقي مي راكد را مي شناسند كھ تمام شد ھحاضر است را نمي شناسند : اینھا ھر قدر ھم كھ مدرن باشند فقط گذشتمل�ي نق�ش و رگ�ز وج�ود نم�ي یاب�د . ھیچكدامش�ان در زن�دگي عچند ھم ك�ھ بخواھن�د فق�ط لحظ�ات گ�ذرائي را م�ي شناس�ند ك�ھ ھ

ت . موفقیتي ندارند . رسوم تأمین كننده حیات جمعي نیست ھمانطور كھ احساسات تأمین كننده حیات فردي نیس ودوه تص�دیق اینكھ رسوم تأمین كننده حیات جمعي نیست بواسطھ اكثریت افراد بشري حس مي شود و این حس در شرایط ان

تص�دیق تراف مي گردد : رسوم سرچشمھ گرفتاري ھا و نی�ز عل�ت جس�تجو و حرك�ت ماس�ت. احساس�ات ك�ھ ت�أمین كنن�ده واعي رس�د م. بھ نظر زندگي فردي ما نیست و تسلیم آن نیز نمي شود تا كنون فقط بواسطھ اندك انسانھائي درك شده است هكنند

ن) كھ در ح�داست . و آدمي یك بار آموختھ است (مثل انسان مدركھ احساسات خلوتخانھ خصوصي ترین مسائل حیاتي فردي ین وض�عي وسیع و شدیدي تمام وجودش را تسلیم احساسات خود نماید و حت�ي نومی�دي عظیم�ي ك�ھ ب�ر غی�ر واقع�ي ب�ودن چن�

حساس�ي اس�ت ، ساس ااحاطھ دارد بھ آساني چشم آدمي را بر واقعیت نمي گشاید ، ھر چند كھ نھایتا ھمین نومیدي نیز یك اح كامال جذاب .

ي برن�د راهم�آنھائي كھ شاھد بي كفایتي عرف و رسوم مؤسسات حقوقي در امر حی�ات اجتم�اعي ھس�تند و از ای�ن باب�ت رن�ج د م م�ي توانن��م س��ازد و گ�وئي رس��ودحل�ي اندیش�یده ان��د : احساس�ات بایس��تي رس�م ھ�ا را سس��ت و ی�ا ن��رم نمای�د و ی��ا حت�ي منھ�

مح�ور ھم�ھ –ھنگ�امي ك�ھ ی�ك دول�ت خ�ود . »آزادي احساس�ات«ب�روز دادن ھید حیات شوند ، بواسطبواسطھ احساسات تجدد ت�ا بن�د م�ي كش� شھروندان ناسازگارش را بدون اینكھ بین آنھا مصاحبت و رف�اقتي پدی�د آورد جمع�ا تح�ت عن�وان ی�ك مل�ت ب�ھ

ھو ای�ن جامع� .عاوضھ ش�ود ت�ا منظ�ور حاص�ل آی�د مبتني بر عشق م ھمتحد سازد در واقع بایستي چنین جامعھ اي با یك جامعم آین��د و احساس��ات افراط��ي و آزاد خ��ود گ��رد ھ�� ھوج��ود بگ��ذارد ك��ھ م��ردم بواس��ط ھعاش��قانھ ق��رار اس��ت ھنگ��امي پ��ا ب��ھ عرص��

ی�د ج�ود نم�ي آو ھحقیق�ي و ص�ادق ھرگ�ز ب�ھ عرص� ھبخواھند كھ با ھم زندگي كنند . ولي واقعیت غیر از این اس�ت . ی�ك جامع�نده و ابطھ اي زر ھردم نسبت بھ ھمدیگر داراي احساسات ھستند منتھي بر اساس دو حساب : ھمھ آنھا مجبور بھ ادامزیرا م

ي م�ي دي از زن�دگمتقابل نسبت بھ ھمدیگرند ، و ھمھ آنھا مجبور ب�ھ ادام�ھ رابط�ھ اي زن�ده و متقاب�ل نس�بت ب�ھ مركزی�ت واح�ول��ی از زن��ده و متقاب��ل ش��امل احساس��ات اس��ت ھاس��طھ نیس��ت . رابط��در دوم��ي اس��ت ول��ي ف��وري و بالو یباش��ند . منش��أ اول��

ن مركزی�ت آرابط�ھ اي زن�ده و ھم�ھ جانب�ھ بن�ا ش�ده اس�ت ول�ي معم�ارش احساسات مشتق نمي شود . یك اجتماع بر اساس واحد زندگي است .

ھ ای�ن باش�د (ھ�ر چن�د ك�حتي رسوم بھ اصطالح زن�دگي خصوص�ي نم�ي توان�د بواس�طھ احساس�ات آزاد دچ�ار اص�الح و رش�دي ش�أ ھم�ھ احساسات آزاد ضروري ھس�تند) . ازدواج ھرگ�ز نم�ي توان�د تجدی�د ش�ود مگ�ر ب�ر اس�اس ھم�ان چی�زي ك�ھ ھمیش�ھ من

ئ�ي »ت�و«جاس�ت ك�ھ را براي یكدیگر افش�اء م�ي كنن�د . و از این »تو«ازدواجھاي حقیقي است : آنجا كھ دو تا موجود انساني یكي زحقیق�ت مت�افی ن دو نفر بنا كننده ازدواجي راستین نیست . این امري متافیزیكي اس�ت ،است براي ھیچیك از ای »من«كھ

متف�اوت از عشقي كھ دقیقا با احساس عشق توأم اس�ت . كس�ي ك�ھ م�ي خواھ�د ازدواج�ي ب�ر اس�اس دیگ�ري پدی�د آورد اساس�اناس�ند . شعھ را نم�ي دارند كھ حقیقت این واق كسي نیست كھ مي خواھد ازدواج را لغو و نابود سازد : ھر دو عمال اعالن مي

ك�ار ود جوش�ی اناحساسات شھواني وج�ود دارد ھ�ر ام�ر واقع�ا اص�یل و خ� هدر واقعیت مباحثات شدیدي كھ در دوران ما دربار و بھ زباني دیگر در ھر رابطھ اي كھ فرد نسبت بھ ط�رفش حض�ور ن�دارد و بلك�ھ ھ�ر ی�ك از ط�رفین فق�ط ب�ھ قص�د –مي شود

ت خودش از دیگري استفاده مي كند دیگر چھ چیزي باقي مي ماند ؟ لذ

Page 22: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

ر امري ھیت متغی ما ھزندگي حقیقي فرد و جمع دو شكل از گردھمائي است . براي منشأ و استمرار ھر دو ، احساسات بھ مثاب هندپدید آور نیز عامل ظرف دائمي این تغییر نیز ضروري است ؛ ولي حتي گردھمائي این دو ھضروري است و رسوم بھ مثاب

ترجیح�ا ، و ی�ا »ت�و«عنصر سومي خلق م�ي ش�ود : حض�ور مرك�زي ھحیات انساني نمي باشد بلكھ حیات انساني فقط بواسط مركزي كھ در اكنونیت دریافت مي شود . »تو«اگر بھ زبان حقیقي تري سخن گوئیم ،

* از »وا –م�ن «تر از ماده ك�ھ از ش�ر م�ي آی�د . كلم�ھ بنی�ادین ھ بیشن –از منشأ شر جاري نمي شود »او –من «كلمھ بنیادین

ا م�ي ن اج�ازه رای ،شر بر مي آید مثل ماده اي كھ فرض مي شود كھ چیزي باشد كھ داراي ھستي است . ھر گاه انسان بھ آن ي كن�د و م�ن دھد تا بھ راه خودش برود جھان اوئي بطرز بیرحمانھ اي ھمچون علف ھرز بر روي انسان مي روی�د و رش�د م�ود ش�وده تب�دیل خصوصي او دچار انفعال مي گردد ، تا زمانیكھ كابوسي كھ باالي سر اوست و وھمي كھ درونش را اشغال نم�

بھ نجواي اعترافي كھ طالب بخشایش و رستگاري شده است . *

ا در ی�ن زن�دگي رونھ�اي م�درن او اما زندگي ارتباطي انسان مدرن محكوم اس�ت ك�ھ در جھ�ان اوئ�ي غ�رق باش�د ؟ دو ت�ا از كاناس�اس و د ، مگ�ر ب�رنظر آورید : اقتصاد و سیاست : آیا این مسائل در ابعاد و شعبات جدیدشان حتي قابل اندیشیدن م�ي باش�

درت و یا حتي افك�اري قاطعان�ھ نس�بت ب�ھ ھ�ر ق� –بھ قصد رسیدن بھ یك سامان دھي كلي در مواقع مشكالت آني و اضطراري ھ بخودي خود ریشھ اي در این عرصھ ندارند ممكن است ؟ بیگانھ اي ك

ك�ھ اعتق�ادات و »م�ن«اقتص�اد داراي س�لطھ باش�د ، آن ھكھ تجربھ گر و مصرف كننده است اینھا در عرص� »من «و اگر آن مص�نوعات هآیا دقیقا با این قلمرو مطلق نیس�ت ك�ھ م�ا ص�احب س�اختار مس�تحكم و توس�عھ یابن�د –آرمانھا را مصرف مي كند

عینی گس�ترده اي در ای�ن دو عرص�ھ ھس�تیم ؟ آی�ا آن عظمت�ي ك�ھ دولتم�ردان و بازرگان�ان ب�زرگ بواس�طھ اش بھ�ر چی�زي در را تجرب�ھ و »ت�و«جامعھ شكل مي دھند وابستھ بھ راه و روش آنھا در دیدن انسانھا بعن�وان حمالھ�ائي اس�ت ك�ھ نم�ي توانن�د

و آرزوھائي كھ بایستي محاسبھ شوند و بر اس�اس ظرفی�ت خ�اص آنھ�ا بخدمتش�ان گرفت�ھ درك نمایند و یا بلكھ بعنوان ابزارھا + Heآیا دنیایشان بر سرشان خراب نمي شود اگر حاضر نباش�ند ك�ھ ب�ا اف�زودن او + او + او ( –مصرفي) –شوند؟ (خود He + H e) بھ یك اوي خنثي (IT ب�رآورد نماین�د ك�ھ ھرگ�ز نم�ي ) برسند و در عوض سعي كنن�د ك�ھ جم�ع ت�و و ت�و و ت�و را

باشد ؟ »تو«تواند چیزي جز یك وش�ن و حكمت�ي ر آیا این وضع بھ كجا مي انجامید اگر این مدیریت فرمالیستي بھ صنعت گرائي حجیم و سرسري نمي انجامیدي م�بري ش�دگان و قدرتمند مبدل بھ عطش كور و سیاه نمي شد ؟ و آنگاه كھ ما چشمان خود را از سوي رھبران بھ سوي رھخط�وط قریب�ا ھم�ھچرخانیم و روش كار مدرن و مالكیت جدید را در نظر مي آوریم آیا درك نمي كنیم كھ پیشرفت ھاي م�درن ت

ورده اس�ت ؟ ك�زندگي را كھ موجودات بش�ري در آنج�ا ب�ا ھ�م روب�رو م�ي ش�وند و ب�ھ رابط�ھ اي ب�ا معن�ا م�ي رس�یدند ، ن�ابود ائیم اب�زار ا تبرئ�ھ نم�ریم كھ این پیشرفت ھا را وارونھ سازیم ؛ و اگر مي توانستیم ای�ن پ�وچي بیھوده خواھد بود اگر تالش كن

ن�دگي ھ تنھ�ائي زعظیم و حیرت آور این تمدن كھ میزان و علت آن نیز ھست در ھمان حال نابود مي شد ، ھر چن�د ای�ن ام�ر ب� را براي گروه فزاینده اي از بشریت امكان پذیر مي سازد .

گ�ر لي این�ك دیوگو ، تو بسیار دیر سخن مي گوئي . ولي لحظھ اي قبل ممكن بود كھ سخن خود را باور كرده باشي؛ اي سخنازن�ان ، خرا دی�دي ك�ھ حكوم�ت اس�ت و ب�ھ ھ�یچ س�وئي ھ�دایت نم�ي ش�ود : »من«محال است . لحظھ اي قبل مقامي كمتر از

م ھ�تند ك�ھ ب�ا كھ ص�رفا مش�غول رھب�ري ك�ردن ماش�ین ھ�ائي ھس� كوره ھا را پر از سوخت مي كنند ولي رھبران بنظر مي آیندتص�اد زمزم�ھ مي شنود كھ چگون�ھ ماش�ین اق »من«بھ خوبي »تو«مي گوئید رقابت دارند . و ھنگامي كھ در این مورد سخن

رده ك�م�ین یش�ان كاي بس عجیب و غریب سر داده است ؛ ناظران را با لبخندي خارق العاده مي بیني در حالیكھ م�رگ در دلھاھ ھ م�ي كن�ي ك�است . بھ ت�و م�ي گوین�د ك�ھ ماش�ین را در دل وض�عیت م�درن ج�ا داده و ب�ا آن منطب�ق نم�وده ان�د ؛ ول�ي مالحظ�. ا قب��ول كن��دبدینگون��ھ آنھ��ا فق��ط م��ي توانن��د خودش��ان را ب��ا ماش��ین منطب��ق نماین��د ، البت��ھ ت��ا م��دتي ك��ھ ماش��ین ، آنھ��ا ر

ي م�رد ؛ و ت�و ب�د در حال تحویل گرفتن دولت است و تمامیت دول�ت را ب�ھ ارث م�ي سخنگویانشان بھ تو مي آموزند كھ اقتصاھ تح�ت فش�ارش ك�) است . اوئي IT( »او«داني كھ ھیچ چیزي بھ ارث برده نمي شود اال استبدادي كھ موجب تكثیر و توسعھ

در حالیكھ مستمرا بھ سوي ضعف میرود مي پندارد كھ فرمانرواست . »من«،

Page 23: من وتو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

ھمچ�ون »ت�و«در ج�ائي ك�ھ حض�ور –اطي فرد نمي تواند راه گریزي بھتر از وجود خ�ودش در جھ�ان اوئ�ي بیاب�د زندگي ارتب هب��ا اراد انس��ان در س��مت نف��ع و ق��درت ام��ري طبیع��ي و ق��انوني اس��ت ت��ا آنج��ائي ك��ھ هنق��ش روح��ي ب��ر آب ش��ناور اس��ت . اراد

از ھس�تي اده خ�ود رالیدي وجود ندارد تا زماني ك�ھ ای�ن ارارتباطي انسان متصلند و بواسطھ آن حمل مي شوند . ھیچ تمایل پاي پالس�م ھثاب�مما جدا سازد و منفك شود ؛ تمایلي كھ با ھستي ما بھ وصلت رسیده و بواسطھ آن سرنوش�ت م�ي پ�ذیرد و ب�ھ

و »تب�ھ منفع� هدارا« ھخان� ھحیات جمعي ماست ، ولي تمایل منفك شده ناسازگاري خود را اعالن م�ي دارد . اقتص�اد ب�ھ مثاب�روح ي كنند . اگ�رمدر زندگي انسان مشاركت دارند تازمانیكھ در روح انسان مشاركت »اراده بھ قدرت« ھخان ھدولت بھ مثاب

افي را ك�خویش صبر را نفي كنند زندگي را نفي كرده اند . بدیھي است كھ زندگي در بر قرار نمودن و معلوم كردن حد و مرززم ز ی�ك مك�انیحظھ اي آدمي ممكن است فك�ر كن�د ك�ھ ص�ورت زن�ده اي را م�ي بین�د در حالیك�ھ چی�زي ج�دارا مي باشد ، براي ل

ي البداع�ھ ف�محض نبوده كھ براي مدت طوالني در حال گردش بوده است . معرف�ي نم�ودن برخ�ي از ان�واع چن�ین نمون�ھ ھ�اي ر تح�ت یچ س�ودي بح�ال حقیقت�ي ك�ھ دیگ�امري بیھوده اس�ت و كمك�ي نم�ي كن�د . سس�ت نم�ودن چھ�ارچوب اقتص�اد ی�ا دول�ت ھ�

ركزی�ت حی�اتمزن�ده را ب�ھ ھنیست نخواھد داشت و بھ لرزه در آوردن مرزھاي اقتصاد و دول�ت نم�ي توان�د رابط� »تو«احاطھایت مي اعضایش سر انتقال دھد . ساختار زندگي ارتباطي انسان حیاتش را از تمامیت انرژي ارتباطي اي مي گیرد كھ بھ ھمھ

ن�د كا خ�دمت م�ي لبدش ناشي از اشباع شده گي نیروئي بواسطھ روح م�ي باش�د . آن دولتم�رد ی�ا بازرگ�اني ك�ھ روح ركند و كا دیگر یك سوداگر صنعت باز نیست .