fest1 - jamali.info  · web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه...

29
ی ل ما ج ر ه چ و ن م مان ه ز ف س ل ف ه ب ی ه گا ن ران" ی گ ا ن ه ر ف دز د " ساز می عی م زا» 1 ت س ا" ن س و1 لاق خ وای ا: ن ح م« مان ه ز ف س ل ف ه وب گ خ د ؟ دنB ش» ب ل ط1 ت ص ر ف«، لام ش ا مدنI ا ا ن ان" ن ن را" ی را ا چ دازد؟» یB ش" ی د م ان گا ن ه« ا ن ی1 ت او ف1 ت ه چ» ی ب ل ط1 ت ص ر ف« 1 » B ش" ی د م ان گا ن هِ رد چ« ا" ، نB روش س) : سان ی ی ا1 سب ه ای زفB ز از» گام ن ه ه ب« B ش ن نB ش" ی ا و زB روش س« B رشaa گ" ن ام د aa ه نaa ، کB روشaa س رد aa چرودaa س+ B وشaa گ نُ ب( انaa س ی اa ی1 بaa س ه ای aa زفB ه دززaa ک1 تaa ساده ا د" aa ن مرودیaa س ه aa بB وشaa گ، 1 تaa س وده ا aa ب» وB ش ن ن ه وB واز« ه aa ل ب" ی د aa ن1 ن،» امaa گ ن ه ه aa ب« ه زا aa راب1 ی گ و aa ن هI گ و ا aa ای رود و نaa س ن" ب ، و ا1 تaa س ده اB aa می ه: aa ت خ وا ب) ره1 تq aa ن م و= aa میهaa = س انaa س ی ا1 یاa ک ه ح a ، ب1 قB a س ع« ، » ه فa س ل ف ه a ی، ب1 یa س و م« ، » ن حa س ه a گ ، ب a ن هI ا« انa م ج ر1 ی، B روشa س. 1 تa سرده اa ک" ن م» هB ی د و ان ن ح س ه و ابa س ف وا« ه بB وش گ رود ، س ه بB وش گ، B روش س. 1 ت س وده ا ب» ان1 ن س دا وش ب ره = و هُ زام = ز . زام ،1 تa س ی سا ی ر ا هوa گ و1 رتa ط فهa د کa ده" ن م» رون ی ای ، ن که از1 ت می ا د" ی ، ن1 ی س و م ا" اد ن م ن ه . زام ،1 ت س ا ن" یB ش و ب اده م ن ه ، و1 ت س ا) ماع س ما = م = ز = ز( ه راب1 ی رود و س م ه ، و1 تaa سده ا ا aa م ن ه زام ،1 ب عل ن" می ه ه aa د . ب aa وده ان aa ب هB aa ی ز ک" aa ی ، از» اده aa ن« و» اد aa ن« هB رو واز ت" aa ب ا . از1 تaa سی ا ا aa ره نB aa ش ف م ا ه د، و" aa نI ا" ن م ای و a دز ن دن" a ن م د ل ازa ص خا وازI ا« ا ووa ه ادو a م ن ه، » دم« ن" ی ن a ح پ م ه. 1 تa س ص ا1 ف روز عB a ش و وازI گ و ا ن هI ی و ا1 ی س و م رود و س م ه ر" ت a ب ا نa ص اد ه ن a ره ب چلا ا a . ن) ری" گت ناa ه چ+ ع ط ا1 a ف انa ره ی( ودB a می ه1 a ت ف گ ر" ت a ب ر" ت a ف ت ه دم ، ب. 1 ت س ا) ا" ن م= د( ا" و دزن ون خ م ه ، و1 ت س ا» وز ن¢ یB شِ ام a . ن1 تa س ا» رع م" یa سروزد=a ف ا1 a ه = ازن a بِ ای a ن« اده ز ن" ی1 نa س ح ن، » د a ی وای ا« ا" a زام ن ود .B a می ه1 a ت ف گ ا نa ص ، دم1 تa س زام ا انa م ههa ک ده" aaaa ن م ا می» وز aaaa ی ط« اوزاB ادزشaaaa . م1 تaaaa س زام ا ا" aaaa ن» د" aaaa ن ی ا د= ن aaaa ی وای ا«ِ ام aaaa ن انaaaa م ه، " رانaaaa ی زگ ا ر aaaa ی ازفaaaa ی ، ع مطاaaaa س ی د" aaaa ن ی ا ن1

Upload: others

Post on 03-Feb-2020

0 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

منوچهرجمالی

زمان فلسفه به در نگاهیایران فرهنگ

» را » وسیاست اخالق محتوای زمان فلسفه چگونهمیسازد معین

» « ؟ شدند فرصتطلب اسالم، آمدن با ایرانیان چرا » « » اندیشی» هنگام با تفاوتی چه طلبی فرصت

دارد؟

1» « اندیش( هنگام خرد یا سروش،

انسان » « : هستی ژرفای از هنگام به بینش زایش سروشودیگرش » نام که ، خرد + سروش سرود میداده « گوش سرودی به گوش ، است بوده

) = = ( میشده نواخته منتره مینو سه انسان بن انسان هستی درژرفای که استبینشو » « » و واژه به تبدیل ، هنگام به را ترانه و آهنگ و بانگ و سرود این و است،

موسیقی، « . » « » ، سخن به ، آهنگ ترجمان ، سروش است میکرده اندیشه و سخنحکایت « » به عشق، ، فلسفه گوشبه « . به سروش، است بوده داستان و وافسانه

به » گوش ، ونوس = = سرود زهره ،« . رام رام انسانست گوهر و فطرت که میدهدباد ) = = = ( . هم ، رام است نوشین باده هم و ، است سماع زما زم ترانه و سرود هم

. اینرو از است نای افشره هم و میآید، برون ، ازنای که دمیست یا ، موسیقی یاو » « » « . است، باده هم ، رام علت همین به اند بوده ریشه ازیک ، باده و باد واژه

بادو . » « هم ، دم همپچنین است شعرورقص آوازو و آهنگ و موسیقی و سرود هم ) =( » است » دمیا دریا و خون هم و ، است شیپور و نای در دمیدن از آوازحاصل و هوا

که. ) + (. نیز بادصبا به باالخره جهانگیری قاطع برهان میشود گفته نیز نفیر به ، دمنای به . » « » زاده نخستین ، ایزد وای یا رام میشود گفته صبا دم ، است رام همان

. » = نام= همان ، ایران بزرگ عارف ، بسطامی بایزید نام است سیمرغ فرورد ارتا ( » « . » = تذکرة» است مینامیده طیفور اورا مادرش است رام یا بایزید ایزد وای

» « » + « ) ، ورام ، است سیمرغ فرزند معنای به و باشد، پور دی همان که عطار االولیا . خدای ، سیمرغ گوهر و افشره و شیره ، موسیقی و باده سیمرغست فرزند

به . » « » ایرانیان که میدانیم خاقانی از و میشود گفته ناب باده به ، قرقف ایرانست » = « » ، یگانه گانه سه یکتائی تا سه چون ، اند میگفته قرقف سه ، ثالثه اقانیم

+ + = بهرام ) + یا ، بهمن خرم سیمرغ بهرام است بوده هم خودشان فرهنگ شالوده . » « .) + سه رو ازاین اند داشته باده جام با اینهمانی ، خدا سه این سیمرغ رام

= خون و آب با اینهمانی چون ، باده چون ، اند بوده باده جام سه قرقفکه . بود رو ازاین است مهر و آمیختن و پیوستگی اصل ، دارد گیاهان وشیروافشره

و شنا درآن انسان گوهر که اند بوده ای باده سه ، گیتی اصل سه یا خدا، سه اینهمان . » که است اسفنط ، موءمن حکیم تحفه بر بنا ، باده دیگر نام میکند شستشو

دیگر = « » « نام ، مینو سپند و است زهدان سه معنای به که میباشد پند سه سپند: میگوید . که است شالوده براین حافظ است سیمرغ

میرود غساله ثالثه با بحث این میرود الله و گل و زسرو سخن ساقی ) + هستند ) ( ) گیاهانی اله ال الله هم و گلرنگ ، گلشاه ، گلچهره گل وهم سرو هم

. پیاپی را نوشابه گونه سه یا جام سه این باید انسان دارند اینهمانی سیمرغ با که

1

Page 2: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

. در نیز اندیشه همین چنانکه برسد کیهانی شادی و بینش بن به تا بنوشد،است . شده بازتابیده اشعارمولوی

گیرا نبود بسحر ، خوردی که مئی اگرآنحقا قیامتست که ، شرابی زمن بستان

اول زجام رسد که تماشا و تفرج چهرا سوم ، صفت کنم چه ، بالله نعوذ ، دومش

راند فرود را همه ، نماند مصلحت و غمتماشا کشد کجا که ، داند خدای پسازآن

گانه » « » « سه نامهایش از یکی که میگردد باز جم جام تصویر به ، غساله ثالثه البته . ) ( در که بود این ، میشد خوانده گانه سه ، جم جام اینکه علت نامه لغت است

همه ازآن دینی آئینهای در ، نیایشگاهها در که درجامی ، ایران اصیل فرهنگمیشدند ) آمیخته باهم مایع گونه سه ، گیاهی- 3شیر- + 2آب- + 1مینوشیدند ای شیره

) سه نماد که بود زمره ازآن هم می یا نبید البته که ، جات میوه از ای افشره یابینشبودند ) + + ( . گونه سه نماد اینها و ، سیمرغ آرمیتی آناهیتا بودند ایران زنخدای

جگرو و ازقلب ، رستم که پیشمیآید رستم هفتم خوان در که تصویریست همان اینرا » ایران سپاهیان کاوسو چشمان آن با که میگیرد خون قطره سه ، سپید دیو مغز

. از « شدن آبیاری با که تخمیست ، انسان ایران، فرهنگ در میسازد گونه خورشید ، حقیقت بینش و ، میبالید انسان ، داشتند خدا سه با اینهمانی که ، آبکیها گونه سه

ماهی . روزهر نخستین نام از چنانکه ، فارس اهل میروئید مستقیما انسان ازخود خرمدین ) – – ( مینامیدند ژدا خرم را یکم روز فارس اهل الباقیه آثار طبق پیداست

خود . » « گوهر از بینش به رسیدن و نوشوی بیان ، جم جام علت همین به اند بودهبود . خدایان با همپرسی در ، انسان

انسان گوهر زایشبینشاز یا جم جام

جان و دهنده تحول اصل ، هم که ، است باد گوهر یا موسیقی ، درواقع ، خداموسیقی . ) ( و آب باده استحاله ، بینشوفرزانگی بینشاست اصل هم و افزاست،

میشود . گفته چنگ و نای آهنگ در که رازیست ، بینش است گفته و سخن به آواز، وشکل. بی ، خودش ولی ، میدهد تحول ، دروزیدن را چیزها همه ، آهنگ و دم یا باد

میشود . دریا خیزابهای یا امواج به تبدیل که است باد آهنگ این میماند صورت وبی. میگردد . پیدایش اصل ، آفریننده اصل باد، آهنگ میسازد آبستن را ماهیان همه که

. که اینست میکند ترانه و آهنگ به تبدیل را نیازها همه ، انسان درون در رامو ... . آمیختگی اصل دیگر، عبارت به دارد و خون و وباد آب همانند گوهری ، موسیقی

میکند . . آبیاری را انسان ، موسیقی پیوستگیستبسسقائی کردید خودرا دالن تشنه خوشنوائی ازراه غیبی، چنگیان ای

شدنهانی هرچند دارد، کارباد خود بادگردان تو، صنع درختان، چون مائیم. » « ) =( هرانسانیست روان موسیقی، و باده خدای این ، زاوور معرب زهره یا رام

است انسان هر درون خدای بن و انسان روان زهره یا رامو است مینوازدوساقی انسان درون در همیشه انسانست، روان که زهره یا راماز. را غم تا هست وچنگزن چنگ یا نواز، نی و نای انسان، دردرون روان، رقصانست ( . از روان از بکلی را زهره یا رام سپس بیفزاید را آنها طرب و بزداید انسانها دل

اند ( . کرده تبعید انسان فطرتمطرب ، فرست زهره ، جانها زبهر شاها

است) ( زهره یا مادررام ، سیمرغ نام ، شاهنی تر، دف و نای این ، جانها سماع کفو

تنگی دل حریفهر ، چنگی از کم بد نتانمتاری هر و زخمی هر به ، گشته گوشها غذای

زاده طرب زینبوغ ، باده از کم بد نتانمخماری و مخمور هر به ، عیشمیگوید صالیخارا و مرمر زسنگ ، یارا تو آموز کرم

ایثاری و بخشی عطا زهرعرقش، میجوشد کهآسمان شراب دروی ، خسروان خم ؟ چیست جان

2

Page 3: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

میرود پریشان هردم ، بیخودان چون سخن رو زیندگر ذوقی رفتنم در دگر، ذوقی درخوردنم

میرود برینسان باقی ، دگر ذوقی درگفتنم» « » « » « نی معنای به که میآید، روخ اصل از ، فارسی در روح واژه که اینست ) =( » « ، نیز انسان سیمای و چهره به و ، به نای است رخ ، سیمرغ دیگر نام و ، است

میدانسته» « سیمرغ و موسیقی و خرمی و شادی اصل تجلی آنرا چون ، میگویند رخاند .

او بینشاز زایش تا انسان درون موسیقی و مستی از= اکنون رام و روان وآهنگ ، میوزد گوهرانسان و کششها و نیازها بر ، درون در

. و ترانه و درآهنگ ، درونی نیازهای و کششها همه میکند آبستن را همه ، او ترانه« . یا ، درون سماع و آهنگ این باید که است علت بدین میگیرند خود به پیکر آواز، » « » ، درآنهارا رازنهفته و شنید ، است شده نواز چنگ زهره سپس که را نواز نی رام

بشود . . اندیشه بینشو باید ، درون موسیقی آورد گفت به و کرد گویاولیک ، میآید چنگ سماع ، گوشی بی سویکو اوتار یا چوب آنرا ، جانانست چنگ

بزن چنگی یکی ، پرده بی ، مستور مطربآن نامیست بد گرچه ، ننگم و نام ار وارهان

» کن » فهم ، ناید فهم اندر وانچ بیسخن های نکته ، دل از بشنووبن بیخ از را پرده ، کوبسوزد آتشیست ، مردم سنگ چون دردل

لدن من خضروعلم های قصه تمام دریابد ، پرده بسوزد چونمطرب به کمر دهی چه ، مطرب تست بدرون

زنائی ، جان کمست نه ، زنائی ، تن کمست نه+ ( . » « زم زمان میسازد را زمان گوهر که است رام ونوای آهنگ های کوبه همین. . ) است رقص یا ، موسیقی کوبه ، زمان گوهر است موسیقی و ترانه زادگاه آنه

میرقصد . ، زمان

او انگیز شادی جان و انسانسبب » « بدان ، شد نواز ارغنون یا چنگزن زهره به تبدیل نواز، نی رام ، چرا اینکه

« » « » « ، شناخت بینشو زایندگی و زایش با راست یک که بود تصویری ، نی که بودبودند « . » « . مخالف هرانسانی از بینش زایش با نوری واالهان داشت کار انسان از

» « » « اصل کردار به ، روان ، مستی واز موسیقی از بینش برش این برغم ولی. میماند مولوی اشعار در ، درون ساز طرب

دگر ضربی و نغمه خود ، هردلی اندرونراز چو پنهان ، مطربان ، آشکارو کوبان پای

میگویند) ( راز ، چنگ آهنگ و نی بانگ ، است بوده رام نام ، رازاندرون در بود ما سماع ، جمله از برتر

ناز و عز گون صد به رقصان ، درو ما جزوهایرا دنگ و خراب و مست ، را چنگ همچو دل این

تاشمیزنم ... همچوسه ، ام گرفته کف به زخمهنو نوای ، نو ناله را رباب این هررگ

کجاشمیزنم که دل برد زنواشپی تاام سرشته چاشنئی ، او هرفغان دل در

خطاشمیزنم و سهو ، من که گمان نبری تانمیرسد بدان دیده ، میزنم لطیف سخت

همچوهواشمیزنم کند، ما هوای که دلحق داد زان ، روحها بدست را تنها چنگکند او یزالی ال سرحق بیان تا

میزند وحاجت حقد و عشق و خشم تارهایکند رو حوادث در دیگر بانگ زهریک تا

3

Page 4: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

به آبستن که ایست باده و موسیقی ، انسانست درون بنخدای و بنمایه که رامو . سرخوش و مست ، درفطرتش انسان که اینست است اندیشه و شعر و شناختو. اندیشه و بینش به تبدیل که ، چنگست نوای یا نای آهنگ و مستی این رقصانست

است . . بینشخدائی پیدایش سرچشمه ، جشنگاه و میخانه و خرابات میگردد سخن« » ( هم» « » « و ، است موسیقی و ترانه و آهنگ باد هم ، است رام که انسان روان

و .آوخونباده . » انسانست گوهر در وشادی طرب اصل ، روان هوم وافشرهنوشین ) = ( باده و جشن نای سرود موسیقی ، انسان ژرفای در نیازها و ها کشش

خویشکاریشان که ، است- .3دلیرسازی- 2شادسازی- 1هستند انسان کردن سبکبال . ، درآغار که اینست ببرد کام ازآنها بیشتر هرچه که میدارد دوست انسان آغاز، درو » « . مرتب بطور که میدارد سپسدوست ولی دارد ازآنها شدن سرمست به عالقه . و خرمسازی اصل ، خدا دیگر، عبارت به ببرد کام ازآنها ، اندازه به ولی مکرر، ) = = ( ، خدا رو ازاین ، درانسانست ترانسندنس برشوی پرواز شوی سبکبال

. ) =( ادعا آنچه برعکس ، موسیقی واژه است نوشین باده و سرائی نی موسیقی ، موسیقی بلکه ، است نیامده ایرانی به عربی از و عربی به یونانی از ، است شده

سیمرغ . » = = سئنا نای سه معنای به ، موسی و موسه است ایرانی واژه یک دراصل» « ) = ( » « » گی« » و نواختن نی موئیدن است داشته را نی معنای ، مو چون ، است

. » « » « نای سه ، موسیقی است سیمرغ معنای به ، است موسیقی پسوند که« . » « . نیز علت همین به است موسیقی اصل ، ایران بزرگ خدای است سیمرغ

. . » به را موسیقی اصل چنانچه است موسیقی کوبه ، زمان است زمان گوهرمعنای » « » + « به ، باشد بوده نس کخ که ققنس و ، میدانند ققنس از دیگر، روایت

. ) = = ( اصل هم ، نای و نای کوخ کح است نای ، اش بینی یا نوک که مرغیست . ( به شراب تبخیر است بوده هوم ، نی افشره است باده اصل هم و ، موسیقی

. ) = = ، است رام همان ، روانش که انسان است بوده انبیق لوله نای بوسیله ، عرقگوید . : مولوی است موسیقی و باده همخوی یا همگوهرواجو باده لطف از ، ندانی ما خوی گر

مارا خوی ، باده آن ، است خویشکرده همخوی .) =( از عبارت ، دین دیوانه میکرد احساس خدا از پر خودرا ، مینوشید باده آنکه

. مست و دیوانه کسیکه بود خدائی آهنگ و باده از لبریزشدن وپرو مست همینپر . ) ( خودرا میداد گوش بدان شنید می چنگ و نی بانگ آنکه است دین بی ، نمیشود

. ) ( . ) = ( بود موسیقی رامش اصل و مستی اصل ، خدا یافت می دیوانه ازخدا . ادبیات در ، رو ازاین برمیخیزد ، درون در نای نوای همین و باده همین از بینش

» « و خمار خانه و خمخانه و میخانه ، خدا ، اسالم شریعت چیرگی برغم ، ایرانی . بلکه ، نمیگنجید و نبود معبد و وصومعه درمسجد خدا، ماند خرابات و جشنگاه

= = = « اسفند سپند خرم یعنی ، پیرمغان یا پیرمیفروش نزد ، میخانه و درخرابات » = و زاده ، موسیقی و آهنگ و باده از ، روشنی چون ، بود قرقف باده

پدیدارمیشود .او » « شکست درعقل که ، او اندرطربست طرباو مست خوشو درآمد چو ، را حق قدرت ببین تو

نپرستم می ، رو بچه ، فروشد باده ، من شهاو : پرست باده زهی که برگو مطرب ای هله

. » « » است» میشده برده بکار تفکرشریعتی معنای به عرفانی، درادبیات ، عقلعقل . بنام عرفا از که است تابع عقل این میداند شریعت همان ، را عقل هم سعدی

میشود . طرد و نکوهیده ، بطورکلیمحرم » « نبود خدا خنب می حاللست اندر اندرحالل حالل

. آن با که است شادی اصل ، خدا است لبریزی و سرخوشی و طرب اصل ، خدا . و آفریننده نیروی ، وشادی مستی این میسازد میکندو آباد را جهان ، شادی

است درجهان سازنده و ساماندهبسازیم ، عالم شود ویران گر که انگیز شادی ، مارا جانیست یکی

که خداست با و خود با یگانه ، مکانی در ، ایرانی انسان گوهر و فطرت رو ازاین . ، نیست شادی اصل که دینی و ای اندیشه و مدنیتی و شهری هر در باشد خوش

مغ . رندان کوی و خمخانه و خرابات در او که بود این است بیگانه ، خدایش و ازخود

4

Page 5: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

در نه ، بود خوش ، میفروش پیرگلرنگ نزد و ، میفروش مغان و گبر قلندران وارشاد . و درمجلسوعظ نه و ، صومعه و مسجد

خوشنیست که ، درآن ام عاریه منآنم» « ، من ، خوشم بدان که چیزی

و ، اوست با بیگانه ازآنچه معیارگریختن ، انسانست فطرت که رام خدای اینمیباشد . ، اوست با یگانه آنچه به همیشه رویکردن ، اوست فرهنگ که ایرانی منش

. . » « هرچه است ننگ عارو ، آن کردن طلب میداند عاریه ، اسالم شریعت در را خود . ، هرملتی از ننگ عارو احساس زدود برای دارد عار ، گرفتن ازعاریه ، دارد اصالت

ساخت . زشت ارزشو خواروبی را او فرهنگ یا ، گرفت اورا فرهنگی اصالت بایدسعدی ) ( خواستن عاریه جامه از به خویشپیراستن جامه کهن

) چغانه )= ام گرفته ، وزعشق بود قرآن مصحفم همیشه دردستترانه ... و دوبیتی و شعرست تسبیح بود که دهنی اندر؟ نشانه زآتشدهد ، یخدان ؟ دید کسی یا ؟ تو دیدی هرگز

و شناخت خدای هم ،و است آوازخوانی شعرو و رقص و موسیقی خدای هم ، رامهمان . » « » « » ، سخن و موسیقی یا آهنگ و اندیشه آمیختگی این گفتن و جستن

( » و است آلتی عقل که اسالمی عبوس و ترش عقل نه ، ایرانیست شاد خرد . ) ، ایران فرهنگ در غرب درجهان سرد عقل ونه میماند شریعت آلت ، درگوهرش

بینشاست . و اندیشه به آبستن ، ورقص موسیقی

تاریکی : در جستجو ایران فرهنگ بینشدر اصلرام . است مانده باقی اندیشه این پای رد که هست داستانی عطار، نامه مصیبت در

. ، برآن افزوده هست گفتارهم و دانش و شناخت خدای ، است موسیقی خدای که« . با اینهمانی ، نای مویه و ناله است جستجو اصل ، رام که میدانیم یشت رام از

. » طلب درد ، انسانیست فطرت که را جستجوی به نیاز این عطار دارد طلب درددرونشمیشنود . در همیشه انسان که است نواز نی ، رام همان درواقع که میخواند

سئوال گرگانی شیخ از او کرد کمال راه جوینده ، سائلیانقطاع است سماع از مارا گفت سماع میل ترا نبود چون گفت

بدر آید زدل گر ، زمانی کو گر نوحه یک ، دلم اندر هست زانکههالک یا ، دایم گردند گر نوحه پاک ، عرشوفرش ذرات جملهنشست ماتم درآن باید ابد تا هست که دردی چنین ظاهر، گرشودمنست درمان رقص، و سماع کی منست درجان که دردی چنین با

از حکایت ، واژه خود ولی ، میکند شیون و زاری و مصیبت بیان امروزه ، گری نوحهمهربانک . » « یا پیچه یا عشقه یا لبالب معنای به ، نوح واژه چون دارد ی دیگر معنای

. ) + است) سیمرغ گوهر یا عشق نماد که است قاطع برهان موءمن حکیم تحفه ) ( عشق مرغ هم کبوتر چون ، االطباء ناظم میدانند کبوتر بانگ را نوح رو وازاین

دل . » « . است بوده عشق طلب درد ، پسنوحه دارد سیمرغ با اینهمانی هم و استجستجودر و ، میگردد جستجو درد به تبدیل ، نوحه این و ، میکند عشق نوحه ،

. جویندگی به تبدیل ، موسیقی است بوده بینش اصل ایران، درفرهنگ ، تاریکیبینشمیگردد . درراه

انسان که ، برقصاند که ، است حقیقی بینش و حقیقی اندیشه ، بینشی و اندیشهازعرفا . اشعاری در ، ایرانی فرهنگ اوج ، اسالمی دوره ودر سازد دلیر و سبکبال را

میشود . رقصآورده به اندیشه خرس که ، یابد پیدایشمیرا مسیحا برقصآورد زهره، سرود حافظ بگفته گر عجب نه درآسمان

حقیقت ، آزادی در اندیشه که آنجاست ، میشود آهنگ و میرقصد اندیشه که جائیسلم . . دختر منزل که ای خانه در میزایاند را شاد خرد ، سروش که آنجاست میشود

) = = = ( خرمست یا سیمرغ همان ، سئنا نای سه ریما سه سلمی و سلم است . سیمرغ نخستزاده ، ورقص موسیقی یا رام یابد می پیدایش اندیشه ، ازموسیقی . . نخستین یا ، زاده نخستین میشد زاده مادر از ، باده جام با و رقصان ، رام بود

. ازاین بود باده و رقص و موسیقی بلکه ، نبود ونهی امر ، سیمرغ از پیدایش . ، روشنی و بینش میزاید بینش یا روشنی ، که است باده و رقص و موسیقی

5

Page 6: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

باده . و نی بانگ ازخدا، نواست و آهنگ و باده این گسترش و شوی وفراخ افزایش . و عشق درس ، سیمرغ آواز به ، سیمرغ درمکتب ، ایرانی میشد سرازیر نوشیندر . اورا تا ، باشد داشته سیمرغی ویژگی ، سخن باید رو ازاین است خوانده بینش

سیاسی . و بینشاخالقی گوهر که است کششموسیقی این بکشد ، لطف و شادیرقص . به و نباشد سخن در ، نی کششلطیف این هرجا میسازد معین را اجتماعی و

. ، سخن که محضی به افسرده و مرده است بینشی ، نکند شادی از مست و نیاورد، ) – = =( انسان بر را تاءثیرش نیروی ، باشد زاوور واژه معرب زهره رام نوای از تهی

. و بو بی های وعظ و اندرز و پند یا ، سخن ، پس ازاین میدهد دست از ایرانیزیرنام در را، قهر و پرخاش و خشونت که ، ونهی امر یا ، است آور مالل و خاصیت

. ، داد دست از را رام منش که سخنی اند پوشانیده ، پدرآسمانی یا یهوه یا الله . چنین به باید طبعا نمیکشد را ایرانی وخرد ، نمیکند رهبری دیگر، را ایرانی

. شوند واقع موءثر ، سخنان آن تا ، کرد اضافه تهدید و وقدرت زور ، سخنانینمیشود » « . رام خالء جانشین ، نیز بالغت و فصاحت باهنر سخن آراستن

تصمیم» « » « . » میگردد آهنگ و نی بانگ و ترانه و سرود جانشین ، ونهی امر کلمهسرود « » « » جانشین ، میگیرند خود به حکم امرو شکل که بریده بریده های گیری

= = « . » دم موسیقی باد نمادهای بزرگترین از یکی میگردند نای دم یا نای پیوستهاالدب « ) ( مقدمه در خوارزمی بر بنا آنرا نیز رو این از ، دریاست موج یا خیزاب ، نای

. . به پیوسته جنبش ، دریا وموج است آهنگ موجی حرکت ، زمان میخوانند دریا آهنگ . . ، گاتا که اینست ندارد کردن تهدید و امر دادن به نیاز ، میسراید آنکه است هم

« . مفهوم بر استوار ، است امرونهی حاوی که ای کلمه است زرتشت سرودهای . » ، هستند حکم امرو پیکریابی که کلماتی چنین با است شده بریده ازهم زمان . ، نمیرقصاند ، نمیرقصد زمان، میگردد موسیقی فاقد ، جنبشی ، زمان ، ناگهان

» « » پیوسته . » زمان ، است زروان یا زمان همان که رام میآورد درد ، نمیسازد شاد » « . ، هم موعود مهدی که میخواستند ، ایرانیان که بود رو این از هست نابریده و

. که » « ، بود بهرام ، رام دوست البته باشد رام همدم و دوست یعنی ، الزمان صاحب » « » « . خوانده رحمان ، محمد نزد آغاز، در نیز االه است رستم ، اش چهره یک

« » « آغاز، در نیر قرآن های سوره سرآغاز ، باشد رامان معرب همان که ، میشدشده = « » « الرحیم الرحمن الله بسم به تبدیل سپس و ، است ه بود رامان رحمان

است .

2 : )، پیوستگی کششو اصل ایران فرهنگ در زمان تصویرپی در پی باززایی و نوزایی

) + ( و » « » « . سرود یان ، یانه زم زمان است رام نام ، زمان واژه در ، زم پیشوند. . . است وکوبه آهنگ ، زمان پیوستگیست و کشش اصل ، زمان است موسیقی

» « . به و میشنویم ما که ایست کوبه و آهنگ ، زمان است موسیقی ، زمان گوهر . . و افزایش و رویش میکشد مارا ، زمان میزنیم موج و میچرخیم و میآئیم رقص

دست . و پایکوبان مارا که ایست کوبه و آهنگ ، زمان زمانست کشش ، ما اندیشیدن . ، سرخش و رام گل ، زردش که میشود گفته خیری به الزروانی ورد میکند افشان

معنای . به ، زریتونین و است زادن معنای به هزوارش در زرهونین سروشاست گل. . میدهد نشان زادن و درکاشتن را پیوستگی اصل ، زروان یا زمان است کاشتن . » « ، تخم ازیک داشت قرار یکدیگر از روئیدن برتصویر ، ایران در آفرینش تصویر

تخم ) ( ازآن و باشد یکم گاهنبار که میگذاشت تخمی درپایان که میروئید ابری آسمانزمین ) ( ، تخم ازاین و باشد دوم گاهنبار که نهاد می تخمی درپایان که میروئید آب ،

... ، بود نهاده جانور که تخمی ، بود پنجم گاهنبار که پنجم تخم باالخره و میروئید ) ( که سال پایان روز پنج میشد نهاده تخمی ، انسان از ، درپایان و میروئید انسان

. . ) ( روند ، زمان بود پیوسته هم به ، زمان میروئید ازآن ابری آسمان سیمرغ » « . » « میباشد مردم فارسی در انسان است آن از انسان، رویش و افزایش

» + « معنای هم مر، چون ، است سیمرغ تخم معنای به ، میباشد تخم مر که ، ومردماست ) ( . سیمرغ ، به نای و خواهدشد بررسی بزودی دارد را نای بند معنای وهم نای

است . ریشه همین از است نوشونده و تازه همیشه تخم ، رستاخیزنده تخم ، مردم

6

Page 7: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

« . » « روند بیان ، درنی سرهم پشت بندهای است یافته پیدایش زمان مرور که = . » = درخود هیچگاه که ایست تخمه ، مردم انسان است مرور زمان پیوسته

. . که تخمیست ، انسان است خود پوست تنگی از جستن درحال همیشه نمیگنجد. » = « » = « میزاید = و میروید ، زمان بند مر از ، کنون آن در زمان بند در همیشه

« . در انسان بودن ناگنجیدنی پدیده این میشود زمان ، خود رویش روند در انسانوجود « » ، انسان که بود اندیشه این بر استوار ، آن به آن انداختن پوست این ، کنون

است « . فرشگردینگنجی جیحون در که آبی آن تو نگنجی گردون در که ماهی آن تونگنجی هامون در که کوهی آن تو فزونی دریا از که دری آن تو

به » « . عمر، پیشرفت روند است زمان روند ، آن در انسان همیشگی ناگنجائی اینمیشد . درک روئیدن روند شکل

اورا یکی میگفت ، عاشق یکی میمردخندانی که چونست ، کندن جان درحالت

گردم دهان جمله ، من ، بپردازم چو گفتادندانی خنده بی ، خندم همی مرده صد

گشتم شکر ، بود نی ، نیمم یکی که زیراافشانی شکر عزم ، دارد دگرم نیم

اورا مخوان شمع تو ، خندان نمرد هرکهپریشانی دروقت ، عنبر بیشدهد بو

. هرآنی ، است شده ازشکر پر ، نی ، زیستن در است نی روئیدن روند عمر، روندشکراست . افشاندن هنگام ، مرگ و است، شده برشکرشافزوده

مولوی چنانکه ، تصویر یا این حاصل و پیآیند به محدود تنها ، برده بکار غزل دراین . . اندیشه اینست از باریکتر ، فرشگرد اندیشه بلکه عمرنیست سراسر محصول

هرآن . یا هردم ندارد کار تاریخ در زمان سراسر با یا سراسرعمر، با چندان فرشگرد،بن دیگر، ازسوی و عمر، پیشین بخش سراسر محصول سوئی از ، انسان زندگی از

« » « . با ، آن با درست ، فرشگرد است عمر آینده بخش افشانندگی و آفرینندگیرد « » « . . بخوبی اشعار این در هست فرشگرد یک ، درهرآنی کاردارد هنگام با وقت

زمان، » « . است مانده باقی افزایشی و رویش جنبش کردار به ، زمان تصویر پایآزمودن . . داستان در اندیشه این میزاید ازهمدیگر درپی پی زمان میروید درپی پی

درخت . یک ، روزه سی هرماه میشود بیان ، درخت با زمان تناظر در ، موبدان از زالداده . . دست از ، روئیدن در زمان میافزاید برآن نوین شاخی و میبالد هرروزی است

. ای گونه به را اندیشه همین مولوی یا میشود افزوده شاخ و تنه بر بلکه نمیشود،شاخ را، آسمان و میروید ازخاک که میداند درختی تنه را عالم و میکند بیان دیگر

از . ، وعالم آسمان میداند درخت این روغن را انسان و ، میداند زیتون درخت وبرگمیروید . زمان در زمین

برگش و شاخ ، چرخ وین ، خاکست ، درخت بیخروغنیمش همچو ما ، زیتون درخت عالم

دارد فرق آمد اسالم در که تصویری با کلی به زمان، تصویر .این

» تهی» احساس ، کاهشهستی احساس چون هم اسالم در زمان یا گذرشوندگی

. » « .، حافظ شعر این در چنانچه شد درک گذر کردار به زمان ، اسالم چیرگی بااست . شده بندی عبارت

مارابس گذران زجهان اشارت کاین ببین عمر گذر و جوی برلب بنشین » « . » « ، جان کاهش ، دادن دست از ، گذر در دارند گذران گوهر ، جهان و زندگی

در . زیستن میگردد احساس هستی شدن بلعیده ، عمر بردن یغما به و شدن ربودهدرکمین . ، باید درهرلحظه ، انسان میشود بیگانه چیزی گرفتن غنیمت به ، هرلحظه

. . در است غنایم گرفتن ، زیستن بچاپد ، کرده غافلگیر وآنهارا ، بنشیند رهگذراندرک هم ، نای درپی پی افزایش و رویش درک کردار به ، زمان دردرک حالیکه

در فرشگرد و نوشوی درک هم و ، میشود درخود لبریزشدگی ، گسترش ، پرشدگی

7

Page 8: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

پرشکرتر . تر، روغن پر ، وبرگتر پرشاخ تر، گسترده تر، غنی آن به آن انسان، هرآنی . » « . ، کیشد گفته که بود رو ازاین است زمان از گوناگون دریافت دو این میگردد

« » « . و نای تصویر در ، فرهنگ در ، وقت و زمان مسئله پرشد عمر، پیمانه یا جاموقت « . » « معنای به ، گام کردی در مثال میکند پیدا خودرا شفافیت اوج ، نای رویش

میباشد = . آهنگ و ترانه و نی که است خام قام همان ، واژه این ولی ، است وزمان = = . نای ، شیت جید جیت است جیت رام ، زروان ، زمان خدای ، خاطرنیز همین برای

دقیق . . مفهوم که اینست است زمان خدای ، نی خدای نواز، نی خدای ، رام است . » « ، زمان روند میشود بندی عبارت ، نی رویش در نی بندهای تکرار در ، زمان

است . نی از دیگر بند پی در ، نی پیدایشبند روند

نوشونده : همواره هستی ، مرگ آفرینشبدون زمانیک به ، رویش بخش یک یافتن پایان این ، نای افزایش = = در مر = ه گه قف و بند ،

درایجاد ای العاده فوق تاءثیر که تصویریست ، بند این از تازه بخش یافتن آغاز » « » « » « » « . اصل ، کنون یا حال یا آن ، دونای میان این است داشته زمان مفهوم

. به پیوستن و ، مرگ میان روز سه ، ایران فرهنگ در که اینست است آفریننده ) ( . ) = سه ) این هرچند ، اوستا نسک هادخت در بود فاصله سیمرغ فرورد ارتا جانان

زمان از اصلی اندیشه پای رد ولی ، است گرفته خود به زرتشتی الهیات رنگ روز، « . » « . آن همان این است دونای میان بند همان روز، سه این است باقیمانده بخوبی

ازساقه« که زندگیست و ، یابد می پایان و است نشسته بار به که است زندگی میانتازه» « . . بند درحال همیشه زندگی ندارد مرگ ، مداومست ، زندگی میروید تازه آن

دراشعار . » « دونای میان اندیشه این بروید اش تازه بخش ازسر، تا ، پیداکردنستکه : است شده تابیده باز ، نیر نامه الهی در عطار زیرین

اوباز حال از خلق گویند چنین آغاز ، زه درد ، اوفتد را زن چودیگردرآنست پایشدراین، یک که است جهان دو درمیان ، زن این کهچنانی دائم ، دودمت میان درجهانی تا بیخبر ای هم تو

. روز سه بود تازه شدن زائیده برای تازه گره و بند هم مرگ ، سیمرغی درفرهنگچنانکه » « . البته بود نی بند باهمان متناظر که بود فاصله ، تازه زندگی و مرگ میان

. در آن هر چنانکه بود نی بند همین ، زندگی از هرآنی ، میشود دیده عطار درشعرزاده پیشین روز از ، ازنو هرروزهم چنانکه ، میشود زاده نو از ، تازه زندگی ، زندگیاست . » « شده بازتابیده تصویر، این ، روز هرشبانه پنجگاه اندیشه در درست میشود

.، میزاید یا میروید پیشین ازروز روزی هر ، میزاید یا میروید پیشین ازآن هرآنی ، میزاید یا میروید دیگر، ازسال هرسالی ، میزاید یا میروید ، دیگر ماه از هرماهی

. ........ عبارت به و روئیدنها و ها زادن پیوسته هم به زنخیره ، هستی ای هرسده . . در آنچه بود زادن ، آنهم بلکه ، نبود وفنا، مرگ ، درواقع بود آفریدنها جامعتر، « » زاد + » مبدء همین ، واقع در ، میشود خوانده جینواد پل ، زرتشتی پهلوی متون

همان « . . » که جین است پل ، واد جین بود دونای یامیان ، دوزندگی میان در تازه» « . » عشق و جان خدای ، باد همان ، واد واگیناست و فرج معنای به ، باشد کین . » « . ، باشد نی که روخ مثال میشد نهاده باد با برابر ، نای دم است نای وهمان است « . » « ) ( یا زهدان معنای به ، واد جین است گرفته وباد ریح معنای رواخ درعبری

. » زهدان ، واد جین است جان و عشق . فرج ) = پل) ، را این است باد نای دوزندگیست » = « . میان دهنده پیوند بند اتصال حلقه چون ، میخواندند

» « » زندگی» گشت نو و زایی نو حلقه پیر یا دایه » روند » بلکه ، است نداشته مرگ از پس زندگی به ربطی درآغاز، ، جینواد پل البته

که . بود پلی ، آنی هر است میکرده بیان زمان، درامتداد را، زندگی همیشگی تحول » « . ادبیات در سپس ، پل تصویر این میبرد دیگر نای به نای یک از را زندگیپرداخته آن به مناسب فرصت در که کرد، پیدا دیگری گسترده معانی ، عرفانی

که . آنست ، است شده فراموشساخته عمد به ما ادبیات در که ای نکته شد خواهد « » « پیر کردی در ، پل ) pirاین قاطع« برهان زیرنویس میشود خوانده دکتر هم

. . ) ، میشود گفته دایه یا قابله یا ماما به ، درکردی پیرک و پیر است پیر ، پل معیناینست . میرود نوزاد پیشواز و استقبال وبه ، است کودک یاور زایانیدن ، دایه چون

» « ، درکردی ، پیر واژه همچنین و ، است استقبال معنای به پیرائی ، کردی در که

8

Page 9: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

» « . گفته هم همسر و زن به ک پیره ودرکردی دارد استقبال و پیشواز معنای » « . تو پر دراوستا پل واژه است کهنسال همسرمرد، آنکه برای نه ، میشود

peretu. به » « » « . است بردی، است بردی و پرده واژه همان ، اوستائی واژه این . میشده حصیربافته از درآغاز ، پل هم باشد نی همان که میشود گفته حصیر گیاه

. » « ، پرد ، قاطع بربرهان بنا است متداول ایران در هنوز حصیری پرده هم و ، استگیالن اهل است .purdبزبان جوی و رودخانه پل پیر = = پس ، پرده همان پل دراصل،

. » « » پیر،» است داشته آفرینندگی مبدء و زن با اینهمانی که ، است بوده نای » = = « ، درآن زندگی که است داشته را یانه آن تحول جایگاه معنای همان درآغاز،

. » پیر، » اند داده پیر یا پل، این با اینهانی را، دایه یا وقابله ماما و ، میشود تازه ازنوپیشچشم . در باید است میساخته متصل و میزده پل ، دیگر زندگی به را زندگی یک » = + = « » « گفته اخگر زهدان ، تخم زهدان آک جین جیناک ، هم جا به که داشت

. » « » است . » « » = اخگر معنای به ، است پیر پل دیگر تلفظ که پول است میشده

.... . میفروش پیر ، گلرنگ پیر ، مغان پیر میشد شمرده اخگر ، زهدان درون تخم . ، مغان پیر میکند بازی انسانها از حقیقت زایانیدن برای را دایه و قابله و نقشماما

» « که ، است وقابله دایه بلکه ، نیست مفتی و فقیه پیامبرو و رسول و واعظبازی » « را دونای میان نقش او ، میزایاند ، کهن زندگی زهدان از را نوین زندگی

( پول میشود، خرمدین حافظ کتاب در آن گسترده بررسی همGeld=moneyمیکندمردمان و کاالها میان اتصال حلقه که ، دارد را پل اصلی معنای همان امروزه

کاالها . و مردمان میان پول، پل = میباشد . پیوند مجوسان یا خرمدینان یا مغان میزند « یا نبی یا رسول مفهوم ، داشتند فرق زرتشتیان با که ، رندان یا سیمرغیان یا

= « . » = = « » آن میشناختند را پیر ماما دایه مفهوم بلکه ، نمیشناختند را واسطهاست= = « .» تازه زندگی ومامای دایه هم و ، تخم و زهدان هم ، هم وقت حال کنون

. » = دوزندگیست = اتصال پل ، ایران زنخدائی فرهنگ در وقت حال آن

» آن » هر در نوشونده انسان « = = حال کنون .آن » « » است ازنو آفرینندگی یا ازنو، زایش مر غاریا همان ،

» « . » «. ، آن در ما است آبستن ، آن میزاید نو کودکی که مادریست ، درهرآنی انسانو . مرد چه هرانسانی ، ایران فرهنگ در است زادن درحال که داریم را آبستنی حال

دین » « که بود انسانها در همگانی زاینده اصل این و ، است زاینده اصل ، زن چهدئنا . » « . » « که دین واژه خود البته است نداشته را کنونی معنای دین میشد خوانده . » « . » « ، زمان هست زاینده و آفریننده نای معنای به ، دئنا دارد را نای پسوند باشد،

غارتاریکیست . » « ، آن بلکه نیست ، است گذشته آنچه یکنواخت امتداد و روند تنهاسر ، ازآن نوینی زندگی ولی ، قرارگرفته بحال تا زندگی چکاد در هرچند که

. . ما. قرارداریم خود هستی کوه درقله ما است چکاد و کمال ، هرآنی برمیزند » همیشه . » ، ایران درفرهنگ کمال ایم رسیده خود زندگی درخت فراز به ، درهرآنی

آن» « .» « . » چکادیست چنین ، وقت و حال و کنون و آن است نوین آفرینندگی بنآنه« . » « » « همان ، آن این است شوی تازه و آفرینی نو سرچشمه که کمالیست ،

بسیار » « ای ریشه که ایست یانه و یان همان و ، است مادر معنای به که درکردیست . و است شده عرفان در مهم اصطالحی سپس و ، دارد ایران فرهنگ در کهن

= وکت » « » هزوارش به ، تصوف در وقت به « vakt= vakdاصطالح که ، بازمیگرددماده » = ( . . maatak madhaمعنای این= « ) است زه زاینده ، وقت یونکر است مادینه

» ایرانیان » اذهان بر اسالم با که گذران و فانی زمان تصویر با کلی به ، زمان تصویرآراستن و آبادکردن ذوق و ، ساخت نابود را گیتی در زندگی اصالت و ، شد چیره

. از مفهوم این با اسالم دارد فرق ، گرفت ازهمه را سیاسی و اجتماعی زندگیدارد . گیتی در بهشت ساختن و گیتی کردن آباد برضد منشی ، زمان

3 )» « پیشرفت » « مفهوم با فرشگرد مفهوم تفاوتاست » « فرشگرد مفهوم بر استوار ، ایران فرهنگ

» « پیشرفت برمفهوم نه

9

Page 10: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

میشود» « نو همیشه ، انسان » « درچنگال را روشنفکران ،اذهان امروزه که مشتقاتش و پیشرفت مفهوم با

. » « ، ایرانی هویت میشود ساخته فراموش هویت مسئله ، است گرفته خود قدرت« » « مفهوم با ، فراوان تنش و ، میچرخد اصلیش معنای به فرشگرد محور دور

نوشدن « . » « و شدن تازه که ، فرشگرد داشت خواهد و دارد و است داشته پیشرفتتنگنای » « » در که فراگیریست مفهوم ، باشد تازگی و تری بسوی یافتن تحول یا و

« . » قیامت یا رستاخیز معنای ، دراصل ، فرشگرد نمیگنجد پیشرفت ایدهمعنای « » به بلکه ، است یافته زرتشتی الهیات در که است نداشته را آخرالزمانی

» « . » ادیان مانند ، بدعت و شدن وتازه نوشدن است زندگی در مرتب نوشدن . زمان نمیگردد تبعید آخرالزمان به و ، نمیگردد حذف ، زمان و تاریخ از ، نوری

انسان . » « هویت یا بن با ، ونوشوی است همیشگی نوشوی روند ، ایران درفرهنگ » « . ، گوهرخود از نمیشود ، غربیان پیشرفت از برداشتن رونوشت با دارد کار

نوشد .

تاریخ و زمان غایت همچون پیشرفت» « » « پیش به رفتن ، میشود دیده پیشرفت واژه خود از چنانکه ، پیشرفت ایده

گوهر » « . ، طبعا است تثبیتشده و معلوم پیش، از که است غایتی پیش، و ، استراستا » « هم ، را اجتماع و انسان تحول ، دارند غایت ازآن که مفهومی و ، غایت این

هرغایتی » « . .» تعیین هست تنگشدن ، گرفتن راستا خود میسازد تنگ هم و ، میدهدساخته« » « تنگ ، ها انسان گوهری تحول که میشود سبب ، تاریخ یا و اجتماع ،برای

. » « . نمیگنجد هم غایت یک در بلکه ، نمیگنجد تصویر دریک تنها نه ، انسان شود . » « غایت آن بسوی رفتن است غایت آن فرض پیش بر ، اجتماع یک پیشرفتغایت را دیگری مفهوم یا غایت آن به کردن پشت و ، است پیشرفت ، شده معلوم

« . یک کردن تثبیت و کردن معلوم ولی میشود خوانده ارتجاع یا انحراف ، ساختنانسان « » از همگانی داشتن تصویرواحد پیشفرض بر استوار ، اجتماع برای غایتسازی« . همسان و سازی یکنواخت به که است فردیت نفی بر استوار طبعا است . فردی گوهر پیدایش امکان ، اجتماع یک به دادن غایت با واقع در میکشد اجتماعنابودی . و فردیت افت سبب ، اجتماع پیشرفت میشود برده ازبین ، اجتماع آن افراد

. » « ، گران بسیار بهای به ، پیشرفتی چنین میگردد ها نابغه پیدایش و افراد » « . ایست وسیله ، میشود نامیده هدف یا غایت معموال آنچه میگردد خریداری

. » عمل، » حالیکه در یکسو به واحساسمردمان اندیشه و عمل راندن برای ، خارجی . شده مشخص غایت باشد انسان گوهری آفریننده نیروی افشاندن امکان باید

دارد » « . انسان پیدایشگوهری با تفاوت ، ای اراده از درخارج . » « آغاز ، ارادی روشن تصمیم دارد را اراده یک جعل یا ، تصمیم ویژگی ، غایت

با « . ، اراده است عمل وپایان محتویات کننده معین ، غایت آن به رسیدن و ، استبرای . غایتی ، الله و آسمانی پدر و یهوه و اهورامزدا میکند ارزش خلق ، تصمیمش

شدن ) ( . الله و پدرآسمانی و یهوه کامل عبد غایت میکنند جعل و وضع ، خلقت سیربطور . ، االهان این اراده با آغاز، همان از این و است روشن کامال پایان تنها ، غایت

کار . » « تخم و بن تصویر با ایران فرهنگ ولی است شده معین و مشخص ، روشن . . ، بن تاریک طبعا و بسیارغنی تخمیست یا بن یک ، انسان گوهر است داشته . ) ( و پیدایش دراوج میشود تخم و میوه بر باالخره و برگ و شاخ و تنه و میروید

. روشنی غایت به نظر، به آنچه میگردد تاریک طبعا و تخم، سر از ، روشنی . از آنکه با ، اندیشه این میگردید ای تازه نامعلوم جنبش بن واقع ،در میرسید ) ( آن تکرار کامال ولی ، است شده انگیخته ها نی بند و نی رویش یا تخم رویش

» « . ، است روشنی کمال که نهائی تخم است شده درک وسیعتر بسیار بلکه ، نیستاز . » « . ندارد وجود روشن تاریخی نهائی غایت که اینست میشود تاریک باز خودش

» « غار ، است غایت و پایان با متناظر که نی بند مفهوم که میشود دیده رو ایننی . » « بند معنای به که ف قه کردی در چنانچه است تازه آفرینندگی مبدء و تاریک

. » « » هست » هم غله خوشه بردمیدن جای معنای به همچنین و غار معنای به ، استاوج . » « » « . آنچه است ابلق یا دوسر رو ازاین غارتاریکست هم و روشنائی اوج هم

هست . تازه پیدایش برای تاریکی بن باز ، است رویشبوده غایت که است روشنائیبیش » « . ، بن در ، ایران فرهنگ در ندارد وجود ابدی و نهائی غایت مفهوم ، طبعا

10

Page 11: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

» = = « پدیدار میتوان ، غایت یک در تصمیم دریک خواست یک در که هست ازآننمیشود . » = « . خالصه ، غایت یک در روشن خواست یک در ، انسان بن ساخت

. » « ) ( که اینست قراردارد بریدن اندیشه بر ، کردن اراده تصمیم یا خواستباشد . که میخواهد را زمین روز، یک ، یهوه دارد کار ، بریده زمان با ، اراده تصمیمات

آن . و ، میخواهد را دیگری روزچیز یک میشود خلق ، روز درآن زمین همان فقط و ، از . جدا آنرا تک تک تا ، میخواهد تک تک ، هم انسان میگردد خلق روز، همان در چیز

« . ، کردن وضع ، کردن خلق مفاهیم بر استوار ، خواست رو ازاین بسازد ، بقیه » « . تصمیم « ، بریده فرصتی درهر ، جبرئیل راه از الله است ساختن ، کردن جعل . تراوش ، قوانین میکند جعل و وضع ، قانونیست که امری شکل به را خود

، ایده همان با بتوان که ، نیستند اجتماعی و اخالقی و سیاسی ایده یک وگسترشقوانین و ، کرد ونسخ لغو ، ندارند کاربردی ، دیگر بریده زمان در که را قوانین این

. ، اراده یک از بلکه ، نمیشود زاده ، ازایده شریعت، کشید بیرون ، ایده ازهمان ، دیگر » « . ، آمر و واضع و جاعل و صانع االه همان با ولی میگردد جعل ، مورد به مورد

پیدایش ، ای هزاره تاءخیر با هرچند ، تاریخ در آمرنیز و واضع و جاعل و صانع انسان . تاءثیر با ، میسازد قدغن ، انسان برای را قانون وضع ، نوری االه اینکه یابد می

» « . را راه باالخره ، جاعل االه است کشمکش و درتنش ، درانسان االه آن تصویربطور » « . ، صنع و امر و وضع و جعل درآغاز، هرچند میگشاید جاعل انسان برای

به ، ناخواه خواه ، ویژگی این ولی ، است االهان این دست در انحصاری و استثنائی . ، تازه دنیای ، اش اراده با میخواهد خودش انسان باالخره یابد می انتقال انسانها

مفهوم ... . » « » ، الهی خلق ازمفهوم کند خلق و بسازد تازه اجتماع ، تازه قوانین . » این تصاویر از ، را وضع و جعل و صنع مفهوم یابد می پیدایش انسانی صنع

ویژگی همین دراثر االهان این که معایبی تمام با البته ، میبرد ارث به ، االهانهرچند . . میآورد وجود به باختر در را جدید انسان ، شدن االه و االه از تقلید داشتندعنوان به آنها، به و ، نکوهند می ، ویژگی این بواسطه را االهان این تئولوژی، در

» « در ولی ، میشمارند نامعقول را االعجاز دائم اراده این و ، میخندند خودکامه ) ( تقلید وازآن میستایند ، ویژگی همان با را انسان ، انتروپولوژی انسانشناسی

« » « . و واضع و صانع و االه خالق تصویر جانشین ، انسان سازنده تصویر میکننددنیائی « . ، کند جعل را آینده میخواهد که است انسان پسخود این از میشود جاعلبسوی » « . رفتن و میکند، غایت جعل ، انسان بسازد تصمیماتش و اش اراده طبق

» « . » « ، شود ساخته ، اراده با که است چیزی ، نو میخواند پیشرفت را غایت آنسنت » = « . با ، را انسان ژرف گوهر و بن باشد داشته را تصمیم خواسته ومحتویات

میگیرد . یکی ، تاریخ و » تاریخی» قبل یا تاریخی دوره یک به بازگشت همان ، ازنو را خود انسانی بن تجربه

. » « . ولی گسست و برید ، تاریخ و ازسنت ،باید خواست با ، براین بنا پندارد میاز بسیاری ، نوین خواست طبق مخلوقات این ریشه و دررگ ، آگاهبودانه نا همیشهرا . معایبی همان ، دارد که محاسنی همه با کار، این اند خزیده تاریخ و سنت همانبن » « . » « و گوهر با ، غایت ارادی وضع و جعل داشتند ادیان آن االهان که دارد نیز

یا . خدا از هم ولو ، است بد ، تقلید و است آفرین فاجعه و ندارد، همآهنگی ، انساناین . . به ایمان آخوند ازیک تقلید که است بد همانقدر ، هم االه از تقلید باشد الله

در . یهوه تصویر گذاشت هم را تقلید بنیاد ، آفرید خود صورت به را انسان ، یهوه که . ، جهان ، باشد داشته را یهوه صورت ، انسانی هر اگر است وحشتناک ، تورات

دیگرجای . ، جهان ، بشود ساخته الله صورت به هرانسانی اگر میشود جهنم به تبدیل . نمیتوانستند و داشتند، وحشت هم خودشان تصویر از ، االهان این نیست زیستن

. که دادند دستور رو این از بیاورند تاب و ببینند را خودشان روی ، شان خود حتا . فرهنگ حالیکه در ، ببیند را آنها روی ندارد حق کسی نسازد را آنها تصویر کسی

. » « . این » « خداست روی دیدن ، دین بود خدا زیبای روی دیدن بر استوار ، ایران . ، باغبان ایده از که هستند تصاویری ایران، خدایان میرفت بشمار دین تجربه بنیاد

« ) ( جان از ودرد آزار نگاهدارنده دور ایده و ، پرورنده ایده و زایاننده قابله و دایه . » در اساسا خالق و جاعل و صانع و سازنده ایده از نه ، اند یافته پیدایش همه

است » « . . پرورنده که است مادر دارد مادر با بستگی پروردن واژه ، ایران فرهنگ . » « ، هیچکدام ، پدرآسمانی و یهوه و الله زنخدا ویژه ایست واژه پروردگار، . ، باید که انسانست بن از این نیستند زاینده خدای ،چون نیستند پروردگار

11

Page 12: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

. ، ناپیدا بن به مداوم رجوع به نیاز که اینست برویند ، آزمایشها و زمان در خواستهاودر . زمانی درهر تازه به تازه باید که است بن این هست انسان وسرشار غنی ولی

. » « با که نیست غایتی بسوی پیشرفت مسئله ، مسئله بیابد فرشگرد آنی هر . و الله از اراده انتقال واسطه ، ایران فرهنگ است شده جعل ، خارج از ، اراده

» « . مستقیم ، هرانسانی درگوهر که بن ایده نمیشناسد را وپدرآسمانی یهوهمیکند . واسطه ای اندیشه این به پشت ، اوست به پیوسته و آمیخته و دارد حضور

: » «، وتاریخ آینده به انسان اراده تحمیل پیشرفتتاریخ و جامعه و انسان مهندسی برای طرحی چون و

. » « هم است شده ساخته مشخص صنعتی تفکر از ، ما درجهان پیشرفت معنای . با ، انسان دارند ساختگی و کنندگی جعل و صنعتی گوهر ، پیشرفت هم و غایت

میخواهد . او بسازد را تازه دنیای میخواهد ، دارد صنعت در ریشه که تفکری شیوه« . . به قادر باید فلسفه بسازد ، نو انسان اومیخواهد باشد داشته سازنده فکر

. » گوناگون درطیف را انسان گوهر نباید ، فلسفه باشد نوین جامعه ساختنکه بسازد طوری را روابطش و انسان ، باید بلکه ، بیاورد روشنائی به ، تاءویالت

تازه . دنیای میخواهد تفکراقتصادی، شیوه با انسان بکند صنعتی بیشتر تولید همیشه . . » « ، تنها و ، میاندیشد ، ساختن برای او است شده صنعت نوعی تفکر، بسازد را

خام خیاالت را جزآن و ، میداند حقیقی اندیشیدن ، بسازد میتواند که را ای اندیشه» « . نوین انسان و نوین جامعه ساختن به قادر باید پس این از فلسفه میشمارد . . ، کردن دیکته برمیگرانند گوناگون عوامل به را دیکتاتوری پیدایش ها خیلی باشد

ایده » « . براین استوار ، دیکتاتوری پیدایش است قدرت با ، تصمیم امرو ابالغ همانکه اندیشه، » « . بود که خواستی با ساخت نوین انسان و جامعه میتوان ، خواست با

به . و ساخت نابود را وگذشته سنت داد تغییر کلی به را جهان ، میتوان ، باشد ساخته . ، حکومت ساخت ، گذشته و سنت از تهی ، ای تازه انسان و ،وجهان انداخت دور

. هر برای بسازد میخواهد که انسانی ، بسازد ، میخواهد که ای جامعه میتواندرا اجتماعی ، میسازد ، میخواهد که را اقتصادی که است بدیهی امری ، دیکتاتوری

. . ، میخواهد که را فرهنگی میسازد ، میخواهد که را اخالقی میسازد میخواهد که . . ، میخواهد که غایتی به سیر ، تاریخ به میسازد ، میخواهد که ارزشهائی میسازد

) =( . دینی آموزه با که استوارند سراندیشه ایده براین همه ، نوری ادیان میدهدرا ... . آنچه کنند خلق ، میخواهند که اخالقی ، میخواهند که ای جامعه که قادرند اشان

! کردند ) خلق اشرا وارونه ودرست کنند خلق نتوانستند ادعایشان برغم نوری ادیان « . کردن( » « خلق منش ، صنعت بسازند که افتادند آن فکر به ، تازه های فلسفه

. . خود « با صنعت که تصویری شد اعجازساختن ، خلق اعجاز برد ارث به را االهانفرهنگی و اخالقی و اقتصادی و سیاسی های اندیشه و ها فلسفه در ، آورد

بسازند . خود خواست طبق نوین ای جامعه که گماشت آن به را همه و ، شد بازتابیدهچنانچه . ، شد انسانی ارزشهای ساختن فن اخالق، شد جامعه ساختن فن ، فلسفه

و » « » تاریخ و جامعه خلق شیوه ، بود کردن خلق براندیشه استوار که شریعت و دین » « . » الزم نهائی و معین و روشن غایت ، هردو دوجنش این بود قانون و اخالق

پیشبرود . . غایت آن بسوی باید جامعه و انسان دارندنافرمانی » « گناه از رستگاری ، بطورکلی را انسان و اجتماع غایت ، نوری ادیان

. . باشد پدرآسمانی یا یهوه یا الله مطیع که بیگناهست موقعی انسان میدانستندکاسته ، انسانی ورزی ازگناه ، وپارسائی وزهد دینی طاعات دراثر ، درتاریخ ولی

با . . گردیدند دیگر غایات و مقاصد به رسیدن برای بهانه فقط ، آرمانها این همه نشد ) + ( ولی ، میکنند گذاری غایت ، دوگونه سازندگان کنندگان خلق دو این آنکه . طبق میتوان ، کوزه کنند خلق یا بسازند ، نو انسان و جامعه نتوانستند هیچکدامولی ، ،ساخت خواست طبق میتوان کامپیوتر، و وساعت ماشین ، ساخت ، خواست

. ، میخواست نه ، ایران فرهنگ کرد خلق و ساخت ، خواست طبق نمیتوان را انسانکند . خلق و بسازد ، انسان و تاریخ و جامعه میخواهد نه و ، کند خلق ، تاریخ و جامعه

» « » « » استوار» گذشته و ، بقا برابر در پیشرفت » « » « است، ایستاده بقا و دوام ایده ، گرفته رونق که پیشرفت ایده برابر در

« . راستای در دگرگونیها روزبروز ، پیشرفت ایده میکند ایستادگی وسرسختانه

12

Page 13: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

را « . » « » ارزش برترین بقا و دوام ایده ، آن رویاروی میطلبد ای افتاده جا غایت . » حقیقت را چیزی میداند آموزه یا شیوه یا و اندیشه یا ارزش یک وبقای دوام

. . یک یابند می پیدایش ، دوجنبش راستا دراین باشد داشته وبقا دوام که میدانددیگر » « » « جنبش و میکند، رجوع تاریخ به دارد وبقا دوام آنچه یافتن برای جنبش

» « » « همیشه که میکند روی انسان خود بن به ، دارد وبقا دوام آنچه یافتن برای . به که بسا چه و میشوند، ساخته مشتبه باهم معموال ، جنبش دو این دارد حضورکه . آنان متفاوتند جنبشکامال دو این که هرچند میشوند، ساخته مخلوط باهم ، عمد

دارد » و داشته وبقا دوام را آنچه ، ازآن خاص ای برهه در تا ، میکنند مراجعه تاریخ به » « »، شکل و بندی عبارت دراین و برهه ودراین ، بیابند ، است ناپذیر تزلزل آنچه یا

« آینده سیر غایت که میدانند حقیقتی آنرا و ، یابند می ، دارد وبقا دوام را آنچهداشته « . » « » دوام درآنچه استوارماندن ایده و پیشرفت ایده ولی میسازند اجتماع » خودی به ، هردو چون ، پذیرند نا جدا ازهم ، بیابد دوام درآینده باید و است

« . ایده ، بالفاصله ، هراجتماعی در ، پیشرفت ایده نیستند بسا ، خودشاناین « . چون میسازد بسیج و میانگیزد بر است داشته دوام که را آنچه در استوارمانی

و » « . دوام که را ای آموزه یا اندیشه اند بریده زمان مفهوم از زاده ، هردو ، ایده دوبا ) ( تناقض ، خود بخودی ، یافتن تاریخ در زمان از بریده تکه برهه یک در ، دارد بقا

جعل . را، خود از پیش تاریخ سراسر ، زدائی تناقض برای که اینست دارد دوام ایدهبا . زرتشتی، الهیات هم بشوند رویداد این درآمد پیش فقط ، تاریخ همه تا ، میکندو ابراهیم با ازسوئی ، اسالم هم ، است کرده را کار همین ایران زنخدائی فرهنگ

الت ... و عزی زنخدایان ویژه که حج مراسم با ازسوئی و عیسی و موسی و اسمعیلتحوالت با یهودیت هم و یهودیت، با مسیحیت هم و ، است کرده ، است بوده منات و . . افزوده اند کرده را کار همین هم مارکس و هگل است کرده ازخودش پیش

) ( ، باشد مانده ها هزاره و ها سده تاریخ از تنگی زمان در ، تاریخ در آنچه ، برایندوام » « . دیگر، سوی از نیست همیشه برای آموزه آن بقای و دوام بر گواه هنوزبرضد ، تاریخ در آن با مخالفان مداوم کردن قربانی با ، شریعت یا رسم یا آموزه یک

. را اجتماعات و انسانها ، غایتی هر که آنست همه از مهمتر و است دوام دعویبه . یا غایت، یک به رسیدن برای آلتی ، اجتماع و انسان میکند ابزار و آلت به تبدیلاز . را انسان ارزش ، بسازد آلت را انسان که کمالی و هرغایتی میگردد کمال یک

( . ، عبادت است نشده خلق دیگر االهان یا الله عبادت غایت به انسان میبرد بینمعبود . ، خدا و نیست خدا عبد ، انسان ، ایران درفرهنگ است بودن عبد در ممارست . . ) غایتی هر است نشده ساخته ، کمالی به رسیدن غایت به انسان نیست انسان . رسیدن برای و نمیگنجد، غایت دریک انسان بتراود و بزاید انسان غنی بن از باید

نفی . و رد کل، به ، ایران فرهنگ را ای اندیشه چنین است نشده ساخته ، غایت بیک « . » غایت » که میشد پرسیده ، نوری درادیان میداند انسان ارجمندی برضد و میکند،انسان « . کمال یا غایت که پرسد نمی ایران فرهنگ ولی ؟ چیست ، انسان کمال یا

کمال . یا غایت از مفهوم این به چگونه ، اجتماع یا انسان که میپرسد بلکه چیست. پیداکنیم اجتماع آن تاریخ در را غایت یک پیدایش شرایط باید ما ؟ است رسیده

، غایت مفهوم این پیدایش شرائط درک با ، باختر در پیشرفت مفهوم تنگیارزش ، پیشرفت غایت این ای محدوده چه تا که میشود معلوم و میگردد چشمگیر

میدارد . باز نو به نو پیدایشهای از را انسان غنی گوهر ، بعد به ازکجا و دارد، مثبت

دایمی : نوشوندگی برای جستجو ایران فرهنگ در پیشرفت مفهوم . را مقوله این دارد کار انسان در جستجو سائقه با ، پیشرفتی ایده هر غایت

تصاویر در ایران و- 1فرهنگ وای یا و- 2رام .3بهمن میکند- طرح سالک بهرامثبوت و سکون نه ، است جستجو ، انسان گوهر یا فطرت ، ایران درفرهنگ

. به) ( ، نیز ماندن غایتی هر در وحقیقت هدف و کمال و غایت یک در ماندگارشدنهر . به و شکلی هر در سکون و ثبوت ، پرستی بت است پرستی بت ، عرفا عبارت

. خود سیر غایت ، را غرب کنونی غایت ما که معنا بدان پیشرفت پس است نامیفرهنگی هویت انکار و نفی و ، انسان جویندگی گوهر برضد تنها نه بدهیم، قرار . پیشرفت غایت به رسیدن آلت به نباید انسان است غلط کلی به بلکه ، ماست

» « زمان . بریدگی از گوهرش ، میشود جعل اراده از که ، غایت گردد کاسته درباختر،میگردد . معین

13

Page 14: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

دیگربود . . . بند درپی بند یک بود بند بند زمان، بود پیوسته ، زمان ایران، درفرهنگ

. » نای » ازرویش دوبخش درمیان بند بود دیگر یانه یا آن یک بدنبال ، یانه یا آن یکاز . دیگر، بخش به ازنای بخش ازیک رفتن قاف = ) = =است قف ف قه یک بند یک

= ) = مر = ازیک کاو کاب »قاب » از . . » آن یک دیگراست بندی درپی بندی زمان، است . . » در نیست دیگر ازآن بریده ، آنی هیچ یابد پیدایشمی ، میزاید ، میروید ، دیگر آن

و . زایندگی اصل ، زمان میشود وخالء تهیگی و برش به تبدیل ، بند این ، نوری ادیاننوری . » « ادیان با و ، یابد پیدایشمی ، عدم و فنا مفهوم بدینسان نیست رویندگی

از . رهائی برای ، پس ازاین میفشارد درچنگ را انسان زندگی ، عدم و احساسفنا ، » « ، بهشت و آخرت و ملکوت در یاباید ، ساخت فراموش آنرا باید یا ، فنا چنگ

بسربرد . آن آرزوی در همیشه و یافت فنا از تهی و بقا جایگاه

؟ » « ( 4 پیدایشیافت ، فنا مفهوم چگونه « واژه همان نه چگونه ، = « » و ؟« فنا بند شد

و ن » « های واژه ،از دارد را وقت و زمان معنای همان ونه انگلیسی whenدراینکهآلمانی وان واژه از و نه »wannو ریشه همان از هردو که بازشناخت بخوبی میتوان

» + « » « . کرده« شخم گاو که تعدادسالهائی هنگام معنای به بند هم کردی در انداست . » « . شده ساخته ونه ریشه همان از نیز، بند میباشد

به » « وارونه معنای و ساخته خوار و زشت ، بند در پیوستگی مفهوم همان چگونهبریدگی » پدیده بر استوار که هائی فلسفه و ادیان و ها بینی جهان در ؟ شد داده آن

) . زطلبی « ) تجا پرخاشکری و ستیزندگی ، انسان و جهان فطرت و بن ، هستند زمان . از پس ، یکی که میشوند عدم های نقطه ، زندگی سراسر است زدارکامگی و

میشوند . » « . نازا و بریده همه ، بودند زمان زاینده بندهای که آنها همه میآید دیگری) + ( ) = = + ( دم ا عدم به باد بدون وعشق جان بدون دم ا عدم از ، زمان در انسان

و . میکنند جعل و خلق ازنو، را جهان ، لحظه به لحظه ، واقع در یهوه یا الله میرود . » و . » ازخودش ، جهان میسازد هست ، درهرتصمیمی که اوست اراده این میسازند » = « » که . » است است واژه همان ، فارسی در هست نیست ، درخودش خودشو به

. » « . ) ( و جهان هست ، میروید و میزاید آنچه است زهدان و هسته تخم معنای به . این از گیتی کردن بهشت و کردن آباد سائقه هست خودش به و ازخودش گیتییهوه . یا الله اراده به ، لحظه هر ، هرچیزی ، نوری ادیان در ولی میآید زمان مفهوم

جعل . . = = خلقت است اراده تابع ، هستی میشود هست ، ازنیست ، پدرآسمانی یا. . است االهان این همیشگی اعجاز ، جهان است نیست از هست ساختن ، صنع» خاک » معنای و ، است نیستی نماد ، میسازند را آدم ، ازآن والله یهوه که هم خاکیهاگ ) = همان که ازخاک خاکینه، است تخم معنای به که ، ندارد را ایرانی فرهنگ در

میشود = ( . آورده فراهم باشد آک آگبند » ) پیاپی رویش و زایش اندیشه برپایه را جهان و زندگی آفرینش ، نوری االهان

میشمارند ( . پلشت و خواروزشت همدیگر، به آنها پیوستگی و نی بند سر پشت ، نی . . » « ، جهان است سپنجی ، جهان است شده ساخته سپنج اصطالح که ازاینجاست

. . » « به را زندگی ، یهوه یا الله است عاریتی ، زندگی است عاریتی خانه مهماناست . داده وام انسان

) لغتفرس ) برون غمگین ، میرفت چون بسی دون دنیای سرائیست سپنجیمعنای و میساختند وارونه را زنخدائی فرهنگ عالی و مثبت ارزشهای ، نوری االهان

اصل . » « و زهدان معنای به که را کین مثال اند میداده بدان زشت و اصل، با متضادکه . » = « را ادی ادو همان اند کرده عداوت مفهوم به تبدیل ، است پیوند و آمیزشرا » « . کار همین اند کرده عدو به تبدیل ، است موسیقی و عشق خدای ، رام نام

» « » « شده فنا که اند کرده ونه درباره را کار همین ، اند کرده نیز سپنج درباره

14

Page 15: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

» = = = « . محمد که اند بوده سیمرغ نامهای جل جال جحل جهل ، همانگونه استاست » « . کاسته جاهلیت به آنرا

معنای » « » به اصل در ، است کرده پیدا فانی و گذران زندگی و دنیا معنای که سپنچاصل = = = ) ( . سه معنای ، پنج و پند است سپنتا پند سه تخم سه خوشه سه پنچ سه

= . باد سه مرغ سه ، دراصل که هستند سیمرغ همان اینها، دارند را تخمدان وسهاصل) ( = . سه عشق ، ایران فرهنگ در میباشد نای سه سئنا و جان سه ، عشق سهفقط . ، وامتداد دوام و بقا و جاودانگی بود بقا و جاودانگی بن ، همدیگر به نخستین

به » « . یابد می واقعیت درآغاز، اصل سه آمیختگی در که ، بود عشق پیآیند ، فقط واین چون ، میگفتند سپند ، میسوزند ، زخم چشم جهت به که تخمی به ، علت همینجان ) وجان زندگی از را هرگزندی ، بود هم به اصل سه نخستین عشق نماد که تخم . ) = زخم= چشم دفع بجهت آنرا که ای مهره که همانسان میداشت دور باد دم

خرم ) ( . خداست همین دیگر نام که مینامند خرمک ، بندند می اطفال برگردن

: » « » « » تحریفشد » نیستی به جاودانی عشق از فنا چگونهپدید » « ، آن زمان اندیشه محتوای و ، ارزشزنخدائی ساختن وارونه از هم فنا واژه

واژه . » « » « . » که ببینیم اکنون است و نه واژه همان معرب ، فنا واژه است آمده » « . » کردی در که بند واژه همان است بوده زمان از محتوائی چه دارای ، ونه

شده » « » « ساخته ونه واژه همین از ، اشت رویش در نی بند و دارد، هنگام معنای» ها . » « » + مهره کشیدن رشته به ریسمان بافتن معنای به ، ندن وه درکردی است

= . + + » « . نگهبان و استخوان بند نده وه است بافت بند پشمی نخ ، ن وه است« . . معنای کشیدن، رشته به و ریسمان همان است استخوان بند ، ند وه است

واژه « . مشتقات از بسیاری در را برآیند این میدهد نشان را زمان مهری و پیوستگی » . « = « . » «، ندوک به است پشم از ریسیده ندک به چنانکه شناخت میتوان بند

. = . . است گیاه بند بسته که نده به است محبوب ، ندل به است بند گردن رشتهکه » « میدهد نشان ، است طناب و رشته بیان هم و مفصل بیان هم بند واژه اینکه « . » ی» زهدانها پیوند ، زمان است لوالها و ها مفصل زنجیره ، زمان رشته

. . » میشود دست به دست و دارد ادامه درهرآنی آفرینندگی است هم به آفرینندهوارونه » « » « » معنای درست و ندارد عربی عبد معنای به ربطی هیج نیز بنده واژه

« . . عبد« معنای ، بودن خدا بنده دارد مهری و عشقی پیوند معنای ، بنده دارد را عبددیگری، « . به ، دارد مهری پیوند انسان که آنست معنای به ، بنده ندارد را بودن الله

واژه با ، آن نهادن برابر اثر در ولی ، است شده همرشته دیگری با ، است شده بافتهاست» « . داده معنا تغییر کلی به ، عبد

) حافظ ) برخیزم ومکان کون خواجگی ازسر خوانی خویشم بنده گر که تو بوالیواژه » = « » خود از ، است داشته کار زایئدن و روئیدن روند با ونه ون واژه اینکه

زروان « = واژه از و شناخت = .zarvanون میتوان درختی ) زمان زندگی درخت نامفرازشنشسته سیمرغ و هستند آن وبرگ شاخ و تخمها و ها میوه ، زندگان همه که

ن = ( » « . » و نامهای به درخت این است ون زندگان همه تخمهای مجموعه است » «. » + به + بستخمگ میشود خوانده ستخمگ و ون بیش جد ون تخمگ سپ هرو

. » « درختی این است خوشه معنای به واس بلکه ، نیست بسیار تخمه دارنده معنای. همه دارند پیوند هم به همه ، میشوند خوشه یک ، درآن ها تخمه همه که است

چنانچه . = = . باهمست هردو روئیدن و زائیدن خدای زرون زمان خدای بهمند آمیختهاست ) زادن ، زرهونتن هزوارش زریتونتن ( ) zarhuntanدر معنای ( zaritonitanو به

. ) یونکر ) است کاشتن

ون » « » = اوور روان واژه پسوند ، ون واژه و « . urvanاین اصل ، روان نیرهست . اصل معنای ، روان البته است دهنده نظام و دهنده پیوند و بافنده هم به سرچشمه

. . ازمهر زاده که نظمی استوارباشند برهم باید عشق و نظم دارد هم را عشق » « . ونظام سپهبد اسپرم زاد های گزیده در را روان رو ازاین است بیداد ، نیست = . بافنده هم به و دهنده پیوند اصل معنای به ، زروان زمان طبعا مینامد تن دهنده

) ( . بهم ، بافندگی بهم اوور سرچشمه و اصل روان، جانهاست و تخمها همهرام . = که میدانیم و است رام همان ، روان البته است کشی رشته بهم و لوالسازی

» « ) ( شده ساخته وایو از گیلکی در بافتن واژه خود و ، است دروای وای و ، وای

15

Page 16: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

. . »« روزگاری » ، ومکه ورزیست عشق ، بافتن میگردد باز آن به بافتن واژه و ، است » گیلکی» = + = « . » در بافتن واژه است میشده خوانده دروای در وی vaotanبیدر

رشتن و تابیدن به و یا . vabejenاست بافنده بهم اصل ، وای یا رام یا روان میگویندتحفه در چنانکه ، نیست رام همین جز کسی ، زروان و ، است هم به دهنده پیوند

با اینهمانی ، زرد خیری گل و میشود گفته الزروانی ورد ، خیری گل به موءمن حکیم . مینو انگره و سپنتامینو که را جهان ضد دو که است وای یا دروای این دارد رام

. برایش که است زمان خدای این درست و میبافد هم به و میرساند هم به باشند،کیهان » « از ومهر عشق اصل سازی نابود یا تبعید با متناظر ، زمان بریدگی و پارگی

. ) + ( . ، زمان بریدن است دم ا عدم ایحاد ، زمان بریدن است انسان فطرت از و . امکان بدون تهیگی ، عدم چیزهاست همه میان ستیزندگی و پرخاشگری خلق

نابود . اصل ، عدم پرخاشگریست و تجاوزطلبی و زدارکامگی اصل خلق ، پل ساختن . . هیچ ، رو این از نیست ودوام بقا اصل ، نیست عشق که جائی است سازندگی

. . است » « هستی گوهر ، عشق باشد نمیتواند ، امتداد و دوام و بقا بدون چیزی،بود . ایران فرهنگ بنیاد ، اندیشه در » « این ونه سازی زشت و خوارشماری برغم

آنچه » « . درست نشد کشیده آن با رابطه قطع به ، آن به کردن پشت و ، فنا اصطالحایرانیان دل در هنوز ، میشد شمرده گذر و ونابودی نیستی ، فنا ، نوری االهان برای

همان . = . = ، فنا ونه میکردند ونه فنا آرزوی آنها داشت ژرف ریشه ، آگاهبودانه نا ) ( همه انجمن مجمع و مرجع و مبدء و داشت، النه سیمرغ که بود درختی فراز

. وصال جشن و سیمرغ با آمیختن ، پیوستن فنا به بود انسانها و زندگان تخمهای . . که بود این بود همگان شدن سیمرغ ، همگان بستن فنا به بود سیمرغ با گرفتن

= . » = « ونه در که میدانستند چون بازگردند ونه فنا به سر، از میخواستند عرفافنا . . » « اصطالح بظاهر، هرچند میشدند باقی ، درفنا است جاودانگی و بقا ، عشق

زیستن » محتوای و معنا ، باطن در ولی ، بود گرفته را نوری ادیان جعلی معنای ، ) ( وای « . در الطیر منطق عطار وادی هفت در که اینست داشت را درعشق بادوام

= = ( خرم ارتافرورد سیمرغند یا خدا، ، باهم که یابند درمی مردمان که هفتمست. » « ) میخواند فنا و فقر وادی عطار، را وادی آخرین این درست و فرخ. » « » « سیمرغست نامهای از که است شب معنای به هفت ، درهزوارش » « . ، است کندن معنای به اصل در فقر، ولی است درویششدن بنیاد ، فقیرشدن

» « . ) ( را کندن تصویر این االرب منتهی است کاویده و کنده معنای به فقرة و . را کاریز کندن معنای ، دراصل درحالیکه اند گرفته نیازمندشدن معنای به سپس، . = = در . چنانچه است بوده فرهنگ قنات کاریز معنای به فقیر ، اینرو از است داشته

» « و میباشد روان دیگر بسوی یکی که چاههائیست ، فقیر که میآید االرب منتهی « = و کاریز دهانه فقیر، که میآید االرب درمنتهی سپس و است، فرهنگ کاریز این

فرهنگ « . ، است شده داده نشان هایم بررسی در بارها چنانچه است کاریز آبراهه. . ) = تاریکیهاست) در روان آب ، سیمرغ است بوده سیمرغ ویژه نامهای از کاریز) ( اشه حقیقت سرچشمه ، است شدن فرهنگ ویا قنات و کاریز ، فقیرشدن پس

است . شدنخویش دل بسوی بکشازچشمه حیوان آب

کاریزی مثل بر ، جان درخلقت زانکقاف بر که زند که حقایق دریای موج

کاریزیم ما که جوشبرآورد زما زان . » « » = دردل » ، سیمرغی کاریز این سیمرغند نامهای ، فقیر هم و فنا ونه هم پس

مردمان ) ( . همه فروهرهای بازگشت روانست میتین کلنگ و تیشه بی ، هرانسانیبس = درخت به مینوها و ها تخم همه بازگشت همان که است ارتافرورد سیمرغ به » = « . همه خوشه ، تخمگ وس ون درخت تخمگ هروسپ ون درخت است تخمه

= = « . درآلمانی عشق ونه درخت این رو ازاین زندگانست های «wonneتخمه میشود . خوانده

هست » « » « . ما کنونی بن یا بن همان ، ونه واژه این

گیتی در گذار بنیاد اصل انسانبلکه ، است بن به رسیدن و بن دریافتن ، درمرگ تنها نه ، انسان خویشکاری

بن این دریافتن و یافتن ، زمانی هر در ، هرآنی در زندگی در انسانی هر خویشکاری

16

Page 17: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

. = میتواند= ، انسان ، هرآنی در ، درخود بن این ودرک دررسیدن است ونه ونارزشی . » « بی و وگذر فنا ، نوری های بینی جهان در آنچه یابد فرشگرد و نوشود

به » اشتیاق ، اصل دریافتن که است شده بن ویا بن ، ایران فرهنگ در ، است شدهبن « . » « و است، زراعت و باغ و خرمن معنای به ، درفارسی بن است شده نیستان

ساخته زشت که است مقعد سوراخ و درخت بیخ و بنیاد معنای به ، فارسی در » « . » « درخت تنه و خرما خوشه معنای به ، همچنین ، بن میباشد زهدان مفهوم

بون . آن به پهلوی در میشود دراوستا ) + + ( bunگفنه و میگویند اصل اساس ریشهورودسر benدرطبری. bunaبونا لنگرودی و گیلکی در و ، بیخ معنای بن ban به

علت . . است زهدان هم و ریشه و بیخ هم و است خوشه هم ، بن یا بن میشود گفتهتازه بیخ و ریشه ازنو، که است درخت درفراز وتخم، خوشه این که اینست هممیان . » = « در ، گاه و وقت و هنگام این ، ون ونه یا بن یا بن این ، اکنون میشود

هستند . » « . هم انسانها ، تخمگ هرویسپ ون درخت تخمهای نیزهست هرانسانیهم » = = « . ، باهم همزمان ، درهرانسانی هست بن ونه ون ،همان هرانسانی در

. همین ، انسان خویشکاری وریشه بیخ هم و هست نوروئی برای ، خوشه و تخم ) + ( . جایگاه ، بیخ خوشه بن است خود درژرفای بن این یافتن از شادی دریافت

. . ، بن به رسیدن این نومیشود بالفاصله ، گرفت قرار دربیخ که تخم است نوشویو = = ) = بهرام صنم بهروزو الصنم بهروج به گیاه مردم به مهرگیاه به رسیدن همان . ) و رام و سیمرغ ، پیدایشش درنخستین که است بهمن ، انسان بن است سیمرغ

ازنوکاشتن . برای تخم این ، بن این ، هرآنی در انسانی، هر درون در میشود بهرام . » « . ، شدن بنیادی بشود بنیادی میتواند ، هرآنی انسان هست روئیدن ازنو وو . = = ببافد هم به را همه که بنیادیست نی و بنی چیزی است وجود کل در نوشدن

. فرهنگ در علت همین به بیابند جان و زندگی ازسر، تا سازد همآهنگ و بچسباندبن = . + » از تازه پیدایش معنای به ، دات بن میگفتند بنیاد بنداد ، اسطوره به ایرانی = . در« رویداد یا حالت یک ، ون بن و بن ارتجاع و گذشته به بازگشت نه ، است

. کاشت ازنو هرلحظه میتوان که وتخمیست خوشه ، بلکه ، نیست زمان گذشتهبن » « » ... « . » = این سوئی از است یا جو یا گندم خمره معنای به کنون که اینست

عشق = « ، یعنی کردن رشته یک باهم و ریسی هم به و بافی هم به اصل ، ون بننشان . . ، نخ گلوله پیچند می دوک بر که میشود گفته خام ریسمان تار به ، بناغ است

و . ها اندیشه چون ، است میشده گفته بناغ ، ونویسنده دبیر به همچنین است عشق = . خرمن به ، بنوه بنو میکند رشته یک و پیوندد می هم به را محتویات و ها واژه

است . » « . . خرمن یک ، خوشه یک ، زن است آمده اینجا از بانو واژه میشود گفته . در زندگی است بوده مسئله یکسوی فقط عمر، پایان در بن به رجوع و بازگشت

است ازبن ، تازه به تازه نوشدن ، درهرآن زندگی ، است ازنو بن این دریافتن ، زمانبه. = . تازه کشف ، انسان مسئله انسان فراسوی نه ، انسانست خود درون ، ون بن

حال » = « و وقت آن داشتن ، این ، است خود بن در نخستین عشق و اتحاد این تازهاست .

زاتحاد یکی بود ، تو جان و من جانمباد یک همان جزکه هردویکیست، دوکه این

و ستیزندگی ایجاد علت ، پل بی وخالء تهیگی ایجاد یا ، افراد بریدگی و جداسازی» « عدم احساس ازهمان که است شده خودپرستی و قدرتخواهی و قهر و جنگ

که . » خود درون در بن، درک که یابد می پیدایش موقعی ، عدم احساس برمیخیزدنی « . = = قل نی قف بندنی آنچه ، دیگر عبارت به برود بین از ، مهراست سرچشمه

. بریده= = ازهم زمان میگردد گسستگی و بریدگی به تبدیل ، است نی ونه نی مرشود . » = « » « . فنا ، بند ونه شود بریده

، میکند زندگی ، ازهم بریده زمان در ، آگاهبود در ، ظاهر در ، ،انسان پس این از . ) = = = ( این باقیست همیشه مر قف بند ونه پیوسته زمان به نیاز ، باطن در ولیبهم ) ( و پرارزش باطن ، نوری ادیان دید از فنا ترسناک و ارزش بی و گذران ظاهر

. » = « ، درسیمرغ ، دربن داشت نگاه ، سیمرغی دین از را بند ونه آور شادی و بافندهبرسیم . ذوق و افشانندگی و عشق به میتوانیم باز ، مهرگیاه دربد ظن و خیال چندین حسد، چندین تو سوی زین

عطا چندان چشش، چندان کشش، چندان ، او سوی زان

17

Page 18: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

آن آور شادی درک به ، ازهم بریده زمان در ظاهرزندگی همین از میتواند هرانسانی: . میگوید ، به گل خطاب مولوی برسد بن

بده بو و بگیر لذت ، بنه شکر رخ بر رخفنا جور تلخی از ، بجه دولتشکر در

نظر نور ، دلی قوت ، گلشکر گشتی که اکنونکجا از این ، ازکجا آن ، گذر دل بر ، برآ ازگل

برطرف ) ( عدم و احساسفنا ، درون در زمان پیوستگی یافتن در آمیزش و درعشقمیشود .

« = » « ون آن هم« when,wannپس به را نی رویش دوبخش که ، است نای بند ، ) = ( ، فرشگرد اصل ، تازه بخش آفریننده اصل ، خودش و رشته عشق میدهد پیوند

نی . . بند به که اصطالحات این هست درهرآنی اصالت یعنی آفرینندگی اصل میگردداز . است داشته نگاه درخود را زمان به مربوط تجربیات از بسیاری ، است شده داده

. ) = است ) = = کاو کاب قاب قاف همان که ، ف قه قف ، کردی در نامها این جمله » « نامیده کاو گنج ، سروش ، است ساخته ماه روز سی برای که باربد لحنهای در

هستند. » « . . دونای میان بند ، ورشن سروش است نی بند درست ، سروش میشود ) = ( . پیشوند که ، است کل ل قه قل ، دیگری میدهند پیوند روز به را شب نیمه

واژه » = + « » « » پیشوند که است ه گه واژه باالخره و است، اندر قل قلندر واژهاست « ) ( » « مانده باقی جهان و زرتشت سرودهای گاهان شکل به که ، است گهانچون. ، میشود گفته گاهان ، میدهند انتقال را نعش آن با که تابوتی به همچنین . » « بدین ، بررسی در میتوان مستقیم غیر و است دونی میان بند ، تابوت همان

در » « » « » « . است میشده گفته نی بند به هم و نی به هم ، مر که رسید شناختمیدانستند . ، میآمد بحساب آفرینندگی اصل که بندنی همان از را، نی وجود ، واقع

» + « » « چنانکه نه ، است بوده تخم مر دراصل باشد مردم که انسان نام درستواژه » + « . . این اند دانسته میرنده تخم یعنی تخم مرت ، را مردم زرتشتی الهیات + طبعا و ، بود شده بریده زمان، که ، شد ساخته زرتشتی الهیات در ، تخم مرت

. ، است نی بند ، ف قه ، کردی در ، مثال بجسب بیفتد اصالت از میبایستی انسان. » « بود زاینده زهدان نماد ، قنات و چاه مانند که است غار معنای به همچنین

نیز » « » « . معنا این است غله خوشه بردمیدن جای معنای به ، ف قه همان همچنینمعنای » « . » به همچنین است روئی نو و زائی نو و جان اصل معنای غار، همانند

و « . کیهان بن که خدائی سه به میدهد را عشق معنای که است ریسمان و نخ حلقه = = . » « نای ، گراو غرو قرو اند میگفته قرقف سه ، برخاقانی بنا ، بودند انسان

است . . . بوده نی بند سه معنای به ، قرقف پسسه است سورنای هم شادغر استفرهنگ » « در را زمان اصیل معنای که است مر همین درست ، مردم واژه پیشوند

« . مر نامش که است مورد ازجمله ، است خرم روز که روزیکم گیاه میدهد ایران . . » معنای ، مر که میشود دیده ازسوئی است سئنا بند ، مرسین هست هم سین » « ) ( همان که میدهد رسن معنای سوئی از و نامه لغت میدهد یاری و دوستی

. . این البته است دوستی نماد ، است نی بند که مر، دارد را دوام و عشق معنای = . » به » ، ر مه مر ولری کردی در دارد را کردی و انگلیسی ماری واژه معنای هماننی . نام نیز ، مرانیه و مران میباشد ازنو آفرینندگی سرچشمه که غاراست معنای

، هوم که میدهیم تشخیص است باقیمانده عربی زبان در که پا رد ازاین ما ،و استوسرکوبی ازنی، آفرینش و نی، طومار بستن برای سپس که است بوده نی

. برتحفه بنا اند ساخته آن جانشین ، پا رد کردن گم برای را دیگری گیاه ، زنخدائی .. نیزه ازآن نی بندهای مانند گرههائی دارای است درختی ، مران ، موءمن حکیم

. و باریک درختیست نام ، مران قاطع ودربرهان است نی نیزه به مشهور و سازندمیگویند . ) ( . مری ، گلو سرخ نای به همچنین سازند تیر و نیزه آن ازچوب که دراز

داشتند ) ( رام با اینهمانی رو، ازاین و ، میرفتند بشمار نی ، گردنا گردن و وگلو حلق. . میشود گفته مزمار ، کرنای به مثال است شاعر و آوازخوان نوازو نی خدای که« » + معنای . » به نی مرا طبعا است نای معنای به مار، و است بزرگ معنای به ، مز

. » روزیکم درخت یاس و میگویند یاس درخت به کردها را مران البته است نی بند ) ( . » « ، بود مر پیوند نشان ، نی وبند گره چون است به نای ازنامهایش یکی که است

: مرور ، ایام مرور ، ازمنه مرور میگفتند مرور ، زمان پیوسته گذر به که بود اینمنتهی . + ) گستردن کردن همیشگی و گذشتن معناس به ، مرة دهور مرور ، زمان

18

Page 19: fest1 - jamali.info  · Web viewو چون طرحی برای مهندسی انسان و جامعه و تاریخ . معنای « پیشرفت » درجهان ما ، از تفکر

. ) ، است به نای یا سیمرغ و خرم نام طبعا یاسو نام مران که همانسان است االرب. » + « » است » ریکا مر از مرکب که است شده نامیده مریخ ، نیز بهرام او معشوق

اتفاق . و دوستی معنای به ریک، است معشوق و محبوب و مطلوب معنای به ، ریکا » . ، ازجمله ، باشد داشته بهم نزدیک معانی از طیفی میتواند مریخ واژه است

. +) =( معنای به ،درعربی مریخ خود ولی به نای عاشق سیمرغ نای ودوست معشوق ( ) ( + مرغ االدب مقدمة میسازند نی از را تیر و است چهارپر دراز تیر پرتاو تیر

. .) که اینست میشد گفته مر سه ، کیهان بن سه به اساسا است سیمرغ چهارپر، ) ( = = مکه= نزدیک غیالن ام مغیالن درخت سه نام که سمران سیمران سمر سیمر

یا بریده بن از زنخدائی ساختن کن ریشه برای مکه فتح در محمد امر وبه است بودهتصویر = = . ، مارومر واژه این دارد را سئنا سیمرغ نای سه معنای همان ، شد کنده

» « اهریمنی و مار با دادن اینهمانی دراثر سپس که است بوده پرمعنائی بسیار . درست ندارد حضور ایرانیان کنونی اذهان در اصلیش معانی جانور، این ساختن

روز = = ) مراسپند ماراسپند که دارد درنامش را پیشوندی همان ، انسان =29مردم . ) که میدهد نشان بررسی این دارد مرسین یا سیمرغ ویا خرم های چهره از یکی

دارد = . غارکار بینشدرتاریکی با ، درآن فرشگرد با ، نی بند با ، انسان مردمیافت خواهد ادامه دیگر، مقاله در زمان مفهوم بررسی

19