دهخدا آنغوزه

21
ّ ن م ه وز غ ن آ* 22 ه رآی وآز ب ی ن ت فر ب ذ! ح پ ی ض و ت( ح) ی ه ود: ش ی م از غ آ ش م ا پ مان ه آز ه وز غ ن مای آ ع م. آ ز آ** asa ا پassa رآ ب ه آ اکان ب) ب وزد ف س ك ذ آ ذپ ی ج س لی گ ن گ آ ب ه ر ف. ت س ی ب ی س لی گ ن آ ان پ دز ز آ ز ی آ س از ف ه وآز آز ق ت س مāzā ا پaza ی صطك م ز ج ی ی ا ب ع م ه وآز ن ی آ ذ ن! چ ز ه ذ، یدآپ م*** ه ما آز! چ ن ا آ پ اوت ف ت م ره س ک پ ت س وزده آی آ رآ ف ذآزد كه پasafœtida م ی م ه ف ی م. ( ح) ی ه دز ح ی س هآی آز اوزی وآز های ج ن ا پ ز آزr ك بasa ا پaza ذ. اش ول پ حص م ن ی آ ر گ پ ا ماپ ن كه ت س ی ب رو ن ن آ آز، كه دز شالز ت م ك ذ. اش ذه پ ب س ا ز! ه آزوپ ن اوز ل ج ل م آز ی ك) پ كه آز ت ف گ وآن ت ی م ن1687 ، ت س ی دآ س از ف ان پ ا ز ی پ ی ی ها ی ا ب س و آ ت چ !ردآ ب ان ب سه دز لاز ا ب گ ن ی آ عه ه مطال ن ذ وپ گ ی آز ر ن! چ ی ی ا! ام آزوپ پ گاه ت س ا ج ذ ذآپ پ آش. 1 امه ه پ ی وآز م ا ذه پ بس ی و ت ره، ن ی ل1 * ه وز غ ن آ. [ َ زَ آ/ ت ی جلی ی از ه پ كه ن گذآن آپ ت چ دز غ م ص آز ت س آ ازت و عب ح ی س ی غ فو دآ و ت ذ ی پ ی دآزوآ( ] ِ زrك ب ی كه آز ی و ت ذ پ غ م ص.) اء م آلاطب§ ظ ا پ( . ذ ب وی گ “ن ت مب ما ک وع ت ص گلاتل گی س ا ب اه س گب( . ود ش ی مل ص جا235 .) ذآن ج ن آ غ م ص ن ه آ ذ و ن رپ گن ذآن گ اه آپ گب ه آز ك ت سی آ مغ صی مغ صای ه ه دآن وزت ص ب ن ذ و آ ب وی گ ر ن ندو و ش ی م ذه ردو دپ گrك ا ب ود پ خ نrك ی ب ن س ذز پ ت سر آ ه سن ی? ی ش ش ی و ت ذه و ب ی وز ح ل پ ش و گ ش م طع ری و سن ك ا ه آی و ج و ه ف زد، های ز گ پر ب. ( ی س از گ ف ب هر ف) ن معی غ م ص. ت ی ی جل. گ ب هر ف( . ردو گ|| .) ف ل و م ت س اددآ پ( . ذآن ج ن آلا ردکان گ.) ن معی ی س از ف ذآ ج ه امه د پ ت لع. . ** آ آ ز. ( ذآ ب وی ف شا آ مه کل ه س ی وی دز ز س یرآ ف های گ هبر ف دز آی معن ه ی ن س از آی ف ز آ مه آز کل ن ی ل آ ص ذ كه آ سب ی و ت می ه وز ف نی آ معن ه نی ن طت ذآی لا ب وی ف ه ، و ی) ی ب چ و ز ح ن ا ب زآی ذه ای گب معب ن ت س آ. 193

Upload: mehrdad-vahdati-daneshmand

Post on 23-Oct-2015

6 views

Category:

Documents


4 download

DESCRIPTION

آنغوزه

TRANSCRIPT

Page 1: دهخدا آنغوزه

مّن�آنغوزه *

22 : توضیح. هیچ می‌شود آغاز نامش همان از آنغوزه معمای

** آزا واژه برای . assaیا asaپذیرفتنی فرهنگ نیست انگلیسی زبان در

آزا فارسی واژه از مشتق آنرا بیباکانه آكسفورد جدید یا āzāانگلیسی

aza *** كه ندارد مصطكی جز معنایی واژه این هرچند می‌داند،

از ما آنچه با متفاوت یکسره است ای در. می‌فهمیم asafœtidaفرآورده

سنخ از واژه‌ای خاوری زبانهای از یك نمایانگر azaیا asaهیچ كه نیست

. باشد محصول اینرو این به از خاور ملل از یكی از كه گفت نمی‌توان

. سال در كه كمپفر، باشد رسیده در 1687اروپا گیاه این مطالعه به

گوید داشت، فارسی زبان با هائی آشنایی و پرداخت از الرستان چیزی

اروپایی نام نداند خاستگاه نامه 1. اش واژه نامی نویسنده لیتره،

‌NزN]‌ .انغوزه* 1 تازی‌حلتیث‌/‌ا به‌ انگدان‌که‌ بدبوو‌دافع‌تشنج‌و‌عبارت‌است‌از‌صمغ‌درخت‌ W(‌دارویی‌ )ا ‌] ‌Wمنتن‌گویند.‌ز‌

‌‌235حاصل‌می‌شود.‌)گیاه‌شناسی‌گcل‌گالب‌ص‌‌)ناظم‌االطباء(.‌صمغ‌بدبویی‌که‌از‌یک‌نوع‌کما ‌صccمغی‌اسccت‌کcه‌از‌گیcاه(.‌برنگهccای‌نیز‌گویند‌و‌آن‌بصورت‌دانه‌های‌صمغی‌بدرشتی‌یک‌نخود‌تا‌یک‌گردو‌دیده‌می‌شودو‌انگدان‌گیرند‌و‌به‌آن‌صمغ‌انجدان

‌.‌حلتیت‌.‌صمغ‌االنجدانمعین(فرهنگ‌فارسی‌)‌.‌زرد،‌قهوه‌ای‌و‌خاکستری‌و‌طعمش‌گس‌و‌تلخ‌وزننده‌و‌بویش‌شبیه‌سیر‌است

دهخدا. فارسی‌معین‌(.‌گردکان‌.‌)یادداشت‌مٔولف‌(.‌||‌گردو.‌)فرهنگ نامه .لغتW(‌در‌فرهنگهای‌فرانسوی‌در‌ریشه‌‌kکلمه‌‌kآسافوتیدا)‌.زاآ** ‌به‌معنی‌انقوزه‌مینویسند‌که‌اصل‌این‌کلمه‌از‌آزای‌فارسی‌به‌‌ا

.استراتیانج‌و‌رخبینه‌،‌و‌فوتیدای‌الطینی‌بمعنای‌گنده‌‌معنی

W(‌صمغ‌صنوبر‌است‌که‌بنفسه‌مثل‌سایر‌]‌ .راتیانج ‌صموغ‌منجمد‌میگردد‌یا‌به‌آتش‌طبخ‌یافته‌منعقد‌شود‌و‌ثانی‌را‌نَ ‌[)ا

‌قسم‌اول‌و‌و‌سیال‌غیرمنجمد‌او‌زفت‌رطب‌است‌در‌آخر‌سیم‌گرم‌و‌خشک‌و‌قسم‌آتش‌دیده‌‌kاو‌گرمتر‌از‌بیونانی‌فلفونیا‌نامند

‌سبوس‌گندم‌جهت‌سرفه‌و‌ربو‌وجراحة‌رطبه‌‌kشش‌و‌آشامیدن‌نیم‌مثقال‌او‌با‌زرده‌‌kتخم‌مرغ‌نیمبرشت‌و‌بدستور‌با‌آب‌طبیخ

‌دماغ‌و‌ضماد‌او‌جهت‌التیام‌جراحات‌و‌ازاله‌‌kحکه‌وجرب‌و‌خشونات‌جلد‌و‌با‌گلنار‌مضغ‌او‌جهت‌سرفه‌‌kرطوبی‌و‌جذاب‌فضول

‌کعب‌و‌کجی‌ناخن‌مٔوثر‌و‌کشیدن‌فتق‌رگها‌و‌نواصیرو‌با‌تخم‌کتان‌بالسویه‌جهت‌رفع‌ثآلیل‌و‌بواسیر‌مجرب‌و‌جهت‌شقاق‌جهت

‌الفعل‌است‌و‌بعضی‌بار‌جهت‌سرفه‌و‌ربو‌و‌قرحه‌‌kشش‌عجیب‌3در‌سیم‌او‌مانند‌تنباکو‌روز‌اول‌یکدفعه‌و‌روز‌دوم‌سه‌دفعه‌و

‌میشود‌و‌مٔولف‌تذکره‌گوید‌که‌چون‌راتیانج‌را‌با‌مثل‌او‌رهج‌گفته‌اند‌که‌چون‌با‌زرنیخ‌و‌پیه‌بز‌سرشته‌بخور‌کننداثرش‌قویتر

‌و‌تدارک‌آن‌با‌روغن‌بادام‌طبخ‌داده‌ضماد‌نمایند‌در‌ساعت‌دانه‌‌kبواسیر‌راساقط‌کند‌با‌الم‌شدید‌الغار‌و‌نصف‌وزن‌او‌فلفل

‌yدر‌ابدان‌نرم‌باعث‌ورم‌و‌درد‌میشود‌و‌بسفیده‌‌kتخم‌مرغ‌وسفیداب‌و‌بخوردن‌شیر‌تازه‌باید‌نمود‌و‌گویند‌طالی ‌راتیانج‌مفردا

‌اصالح‌شعر‌آفتاب‌خشک‌کرده‌باشند‌جهت‌زکام‌بارد‌و‌تب‌ربع‌سریعاالثر‌است‌و‌قسم‌مطبوخ‌او‌در‌بخور‌او‌که‌بپارچه‌‌kآلوده‌در

‌yمٔوثر‌است‌.‌)تحفه‌‌kحکیم‌مٔومن (.‌‌لغت‌نامه‌دهخدا.‌ذرورا

W(‌)از‌یونانی‌ماستیخه‌(‌صمغ‌]‌ .مصطکی** * ‌زردرنگ‌که‌از‌درخت‌ضرو‌تراود.‌)یادداشت‌مٔولف‌(.‌یک‌مَ ‌َط‌N[‌)معرب‌،‌ا‌کندر‌که‌آن‌را‌اراء‌و‌پالجور‌و‌رماس‌و‌رماست‌و‌کیه‌نیز‌گویند‌و‌درخت‌آن‌را‌و‌کشک‌و‌نوع‌سم‌سقزی‌خوشبو‌و‌شبیه‌به

‌نزهةالقلوب‌(.‌علک‌الروم‌.)‌.‌ولمشک‌نامند.‌)ناظم‌االطباء(.‌صمغی‌است‌زردرنگ‌.‌)غیاث‌(‌)آنندراج‌(.‌صمغ‌درختی‌است

‌مٔولف‌(.‌مصطکی‌که‌آخر‌آن‌را‌بٔاتلفظ‌علک‌رومی‌.‌)دهار(‌)مهذب‌االسماء(‌)زمخشری‌(.‌کیا.‌)یادداشت‌.‌ ‌()یادداشت‌مٔولف‌الف‌مقصور‌و‌»مصطکاء«‌به‌فتح‌میم‌و‌الف‌ممدود‌است‌و‌اصل‌آن‌کلمه‌ای‌کنند‌در‌لغت‌عرب‌»مصطکا«‌به‌فتح‌یاضم‌میم‌و

‌گویند.‌)از‌نشریه‌‌kنامند.‌آذربایجانیان‌گاهی‌نونی‌نیز‌به‌آخر‌آن‌بیفزایند‌و‌مصطکین‌‌است‌و‌در‌فرانسه‌نیز‌آن‌را‌ماستیک‌‌یونانی

‌منتهی‌االرب‌(.‌صمغی‌است‌که‌سپید‌آن‌را‌رومی‌مصطکی‌و‌سیاه‌آن‌را)‌.‌کرکم.‌(‌1شماره‌‌2‌kدانشکده‌‌kادبیات‌تبریز‌سال‌به‌نوشیدن‌.‌)از‌درختش‌ریزه‌تر‌از‌کندر‌و‌سپید‌آن‌نافع‌جهت‌معده‌و‌مقعد‌و‌روده‌و‌جگر‌و‌سرفه‌‌kکهنه.‌مصطکی‌نبطی‌گویند

‌دخیل‌است‌در‌لغت‌عرب‌،‌و‌هر‌دارویی‌که‌در‌وی‌منتهی‌االرب‌(.‌نوعی‌است‌از‌علک‌رومی‌و‌آن‌عربی‌اصلی‌نیست‌بلکه‌گوید.مصطکی‌را‌کیا‌نیز‌گویند‌و‌به‌پارسی‌رماس‌و‌رماست‌خوانند.‌نیکوترین‌وی‌آن‌مصطکی‌بکار‌برند‌عرب‌آن‌را‌مصطک

‌را‌از‌آن‌گیرند‌و‌به‌که‌از‌قبرس‌آورند.‌مصطکی‌رومی‌بود‌و‌دو‌گونه‌است‌سفید‌که‌علک‌رومی‌است‌و‌روغن‌مصطکی‌است‌سفید‌قطعه‌های‌بزرگ‌دارد‌و‌پوست‌درخت‌و‌چوب‌او‌به‌سریانی‌علکا‌نامند‌و‌سیاه‌که‌قبطی‌یعنی‌مصری‌آن‌است‌.‌مصطکی

‌امعٔارا‌تقویت‌کند‌عالجها‌بکار‌برند‌و‌روغن‌آن‌را‌به‌هر‌عضوی‌که‌بمالند‌نرم‌شود‌و‌جگر‌و‌معده‌و‌هم‌نیامیخته‌باشد.‌درعطرها‌وkابوریحان‌بیرونی‌(.‌به‌پارسی‌کندر‌رومی‌خوانند‌و‌به‌و‌اشتها‌بیفزاید.‌سرفه‌و‌نفث‌الدم‌و‌عفونت‌زایل‌کند.‌)از‌تذکره‌‌kصیدنه‌‌

‌معده‌و‌سردرد‌مسطیخی‌و‌به‌یونانی‌سحینوس‌گویند‌و‌آن‌را‌علک‌رومی‌و‌کیه‌نیز‌گویند.‌جهت‌دفع‌زخم‌سریانی‌کبا‌و‌به‌رومی

193

Page 2: دهخدا آنغوزه

مّن�واژه خاستگاه كه پذیرد می خردمندانه asaفرانسه، و نیست دانسته

. پروای می‌كند گمان و حدس گونه فرض 2هر اند این کشیده پیش هم را

شده asaكه و (xix, 5)پلینی laserpitiumیا laserدگرگون است

. كرده‌اند كوتاه شكل بدین را نام این میانه سده‌های داروسازان

بار 4بورژچو، نخستین كه را ریشه‌شناسی این لهستانی، گیاه‌شناس

اورتا دا گزارد گارسیا شمرده 3،پیش با درست او پژوهشاست؛

آنغوزه در گرانسنگش .آورگیاهان است كرده خود وامدار را گرچه ما

ادعایی دگرشدگی زیرا نیست، رضایتبخش هنوز توضیح asaبه laserاین

‌استخوان‌و‌سستی‌اعضا‌و‌ترشح‌زخم‌مٔوثر‌است‌و‌بول‌و‌شقاق‌لبها‌و‌خونریزی‌زبان‌و‌سرفه‌‌kبلغم‌و‌رانش‌شکم‌و‌شکستگی‌گونه‌ای‌محکم‌گرداند‌و‌جرب‌را‌نافع‌بود.‌)از‌اختیارات‌بدیعی‌(.‌صمغ‌آن‌را‌صمغ‌مصطکی‌گویند‌را‌براند‌و‌مضمضه‌‌kآن‌دندانها

‌از‌سقز‌که‌به‌صورت‌شیرابه‌ای‌بر‌اثر‌ایجاد‌شکاف‌از‌ساقه‌و‌شاخه‌های‌درختچه‌مصطکی‌خارج‌می‌شود‌و‌به‌صورت‌قطرات‌شده‌kمصطکی‌به‌درشتی‌نخودی‌کوچک‌و‌رنگش‌زرد‌پریده‌و‌کمی‌کوچکی‌در‌محل‌شکاف‌منعقد‌می‌گردد.‌قطرات‌سخت

‌درجه‌ذوب‌می‌شود،‌و‌بر‌اثر‌جویدن‌بسهولت‌در‌زیر‌‌108مالیم‌به‌جو‌و‌مطبوع‌میباشد.‌در‌گرمای‌شفاف‌است‌و‌بو‌و‌طعم‌آن‌سنگین‌تر‌است‌و‌در‌اتر‌و‌کلروفرم‌و‌اسانس‌تربانتین‌و‌به‌مقدارکم‌در‌الکل‌حل‌می‌دندان‌نرم‌می‌گردد.‌مصطکی‌کمی‌از‌آب

‌روی‌هم‌انباشته‌شده‌به‌صورت‌گاهی‌مصطکی‌به‌جای‌آنکه‌بر‌روی‌شاخه‌ها‌و‌ساقه‌‌kدرخت‌باقی‌بماند‌در‌پای‌درخت‌بر.‌شود‌yبزرگ‌درمی‌آید.‌این‌قسم‌نوعی‌خالص‌مصطکی ‌yدارای‌قطعات‌نسبتا ‌را‌تشکیل‌می‌دهد.‌نوع‌اخیررنگ‌قهوه‌ای‌دارد‌و‌معموال

‌کندر.‌دیگر‌است‌.‌نوع‌مرغوب‌مصطکی‌به‌صورت‌دانه‌های‌کوچکی‌است‌و‌به‌مصرف‌جویدن‌می‌رسد‌ماسه‌و‌ناخالصی‌های

دهخدا. رومی‌.‌کندوک‌.‌مصطکا.‌علک‌خاییدنی‌.‌کندور.‌علک‌رومی‌و‌مسطیخی نامه لغت

1. Kœmpfer, Amoenitates exoticae, p. 539.

2 .y احتماال كه است شده مطرح نیز نظر ‘‘( asiاز asaاین ’’( ) واژه ) از یا بیزاری یونانی ؟

[ )’’anguzaفارسی اشتولمان ‘‘(asafœtidaآنغوزه ] كم دست است؛ شده .F)گرفته

Stuhlmann, Beiträge zur Kulturgeschichte Ostafrikas, p. 609). است گفته چنین

. شی‌‌cچن لی توضیح اندازه به نخcccccست نظcccccریه نیست قانع‌كننده -Li Ši)هیچ‌كدام

čen) مورد گفتن )» a-weiدر با نشان aبربرها رزین این نامطبوع بوی از را خود نفرت

. است«( ذهن از دور می‌دهند4. E. Borszczow, Mémoires de l‛Acad. de St. Pétersbourg, Vol. III, No. 8, 1860, p. 4.

3 ..C. Markham, Colloquies, p. 41 پاركینسن John Parkinson, Theatrum)جان

botanicum, p. 1569, London, 1640) ’’ : از. اعم باستان نویسندگان از یك هیچ گوید

از ذكری عرب یا التین گونه Asaیونانی، چه ،dulcis ] چه ] [ foetidaشیرین آن، ] بدبوی

تباه را واژه این كه بودند خارجی داروفروشان و داروسازان بار نخستین بلكه نكرده‌اند،

جای ه كرد كاربرد Asaنام Laserبه زمان آن از و گفتند است Asaرا یافته ‘. ‘ادامه

194

Page 3: دهخدا آنغوزه

مّن�برداشت میانه یتنها سده‌های اسناد با اثباتش و است ، نا شخصی 5شدنی

. بدانیم فارسی از برگرفته كه است بهتر روی هر به

نام ’’(Du Cange)دوكانژ. 5 .asafœtidaحتی است‘‘ نیاورده درفهرست را

195

Page 4: دهخدا آنغوزه

مّن�

متفاوت نسبتهای به اسانس روغن و ژد رزین، از برساخته گیاهی است ای فرآورده آنغوزه

چون گوناگون چتری گیاهان از و است رزین آن بیشتر ، Ferula narthexكه F. alliacea ، F.

fœtida ، F. persica وF. scorodosma ( یاScorodosma fœtidum . می‌آید( دست را 1به آن هند در

بویژه ساخته چاشنی . بابیشتر تازه برگهای می‌روید گیاه این جا هر خورند می ها دانه و برنج

بخارا اش مردم بویژه می‌خورند، سبزی چون پخته بریان که را كه را ساقه پائینی سفید بخش

خوراکی باشند زده آن به كره و نمك و . خوشمزهشده در ها می‌دانند و قرابادین محرك را آن

انقباض . شمارندضد

انگدان ) آنغوزه گونه دو دهم، سده در ایران چن cشی‌ لی فارسی، anguyānابومنصور،

( anjudānانجدان كه هست سومی نوع گوید شمرده بر را سفید دیگری و سیاه یكی عربی

را آن روم . sesaliusمردمان بندهای درد ساخته قوی را ومعده آسان را خوراک گوارش گویند

. آن شیرمانند افشره وقتی بویژه می‌خواباند، را آماس مالند، پوست به چنانچه کاهد پا و دست

. گیرند کار افزایش را و گوارش سازی معده،آسان تصفیه و تقویت سركه در خیسانده ریشه

. آرد 2اشتها

Ferula وScorodosma آنها از گیرند كه .آنغوزه اند ایرانی گیاهانی y ابوحنیفه، نوعا گفته 3به

asa ستNب بین ماسه‌ای دشتهای كیكان در . و گونه‌ای برگهای ابومنصور می‌روید ایران شمال در

. می‌داند بهترین می‌روید مرو نزدیكی در سرخس در كه بیابانهای را در اصطخری، گفته به

مكران و سیستان والیات حوالی asaمیان در گیاه این ادریسی، گفته به می‌آمده؛ عمل فراوان

بست . (Kaleh Bust)قلعه سال در كمپفر است می‌آمده عمل نیز افغانستان شاهد 1687در

: است نوشته چنین آن درباره و بوده الرستان در گیاه این 1چیدن

"Patria eius sola est Persia, non Media, Libya, Syria aut Cyrenaica regio. In Persia plantam

hodie alunt saltem duorum locorum tractus, videlicet campi montesque circa Heraat,

بر Ferulaجنس. 1 مشتمل y .60حدودا است گونه

ص. 2 ابومنصور، ...‘‘ )8آخوندوف، ص.. ]’’ سیم درجه اندر خشك و است گرم او و باشد �ژه انگ پارسی به حلتیث

115.]) تهران دانشگاه چاپ ،3. Leclerc, Traité des simples, Vol. I, p. 142.

*.] امروزی ] افغانستان در آن هم‌عرض و زرنج نزدیك شهری

** ’’ آن توابع از و نداشته نخیالت گرفته قرار جلگه‌ای در تنها كه شمرده بزرگ شهری را قندابیل حوقل ابن

مسالك كتابهای شرح از كه است بوده كیكان یا می كیزكانان . برداشت شهر دو این است جدید كالت همان شود

لسترنج، ‘‘ ) گای است شده شمرده طوران توابع از y شرقی غالبا خلافت سرزمینهای تاریخی شرکت ] جغرافیای تهران، ،

چ فرهنگی، و علمی .(355ص[ 373، 4انتشارات

*** صاحب ابومنصور، الادویه موفق‌الدین الحقایق عن ح الابنیه مبحث در ،W ( ص آنغوزه، یا دانشگاه 115لتیث چاپ ،

‘‘ . ’’ " ترجمه( دانشمند، نویسنده مستند كه شد اشاره هم پیشتر باشد NدNه‌تر گن كه بوNد آن بهترین گوید صرفا ، تهران

مطالبی تتمیم جهت از یقین، به قریب احتمال به كه است بادكوبه‌ای آخوندف عبدالخالق خامه به كتاب این آلمانی

. است كرده اضافه را1. Amoenitates exoticae, p. 291.

196

Page 5: دهخدا آنغوزه

مّن�

emporium provinciae Chorasaan, et jugum montium in provincia Laar, quod a flumine Cuur

adusque urbem Congo secundum Persici sinus tractum extenditur, duobus, alibi tribus

pluribusve parasangis a litore. "

هند" به آنجا از و تولید هرات در تنها امروزه � احتماال و است نامی محصول این تولید در هرات

" . می‌شود صادر

را آن شناسی گیتا پراكندگی داده درستبورژچو . نشان از ، Scorodosma 2است گذشته

ساحل در جیحون، كنار در ایران، اصلی آرال خاك خاوری دریاچه ساحل در افتاده دور نقطه‌ای در و

. آنغوزه گیاهان كه برمی‌آید چینی‌ها گزارشهای از می‌روید نیز خزر نک )آور دریای ختن نزدیك در

شاهرخیه ( و تورفان ، رو پیش . صفحات است می‌شده یافت نیست 3نیز روشن روی هر به

. است بوده گونه كدام درباره بحث

ژو‌‌cكوا زیسcccccccccccتگاه (Čao Žu-kwa)چائو الن asafœtidaگcccccccوید ‌cكو‌‌cمو‌Mu-kü-lan

cتا‌ سرزمین /(Ta-ši)شی در . Ta-džikتاجیك ) ) است عربها ،4 cكو‌cهمان  مو‌ الن

گدروسیا (Mekrān)مكران ،(Gedrosia) م و باستان فارسی سنگنبشتهی (Makā)كا ای ‌های

. اسكندر است همراهان بزرگباستان باید پس كرد گذر گدروسیا از هند به خود اردوكشی در

ما اختیار در ارزشمند اطالعات همه این هند باختری شمال و ایران گیاهان درباره كه او دانشمند

گیاهان های نوشته در هرچند باشند؛ دیده نیز را آور آنغوزه گیاه روزگارگذاشته‌اند،

. نمی‌شود یافت شمرد گونه این نمایانگر را آن بتوان كه چیز هیچ بسی 1برتسل اسكندر

تئوفراستوس کوشیده كه گیاهی كند همان 2اثبات نموده باز کوتاهی Scorodosmaبه

fœtidum هورت و و 3است؛ ویرایش او برگرداندر پیروی تئوفراستوس از خود .را تازه است كرده

] [" : برگ كه كلم بزرگی به هست دیگر بوته‌ای آریا در است چنین او اندازه شنوشته و هم‌شكل

. بخورد را آن حیوانی چنانچه بوست میرد برگ می گرد بر و برو همینرو .بی اسبی از هرجا

[ " نخورد آن از بودند مراقب اسكندر مرادبود، با [.است ارتش روی هیچ به نمود باز این

.Scorodosmaیا Ferulaویژگیهای خواند نمی نمی‌رساند آسیب حیوانی هیچ به و نیست سمی كه

2. Ferulaceen der aralo-caspischen Wüste )Mémoires de l'Acad. de St. Pétersbourg, Vol. III, No. 8, 1860, p. 16(.

* ... شهری » شد خراب چنگیز دست به كه هفتم سده تا می‌گفتند هم بناكت را آن كه چاچ ناحیه شهر دومین بناكت،

... در یعنی اند، و سده یك از پس بود مهم و 818بسیار گماشت همت آن عمارت تجدید به امیرتیمور نواده شاهرخ ،

( » شد معروف شاهرخیه به رو این شرقی از خلافت سرزمینهای تاریخی ص ) جغرافیای ،513.)

3. Bretschneider, Mediaeval Researches, Vol. II, pp. 193, 254.

تعبیر من، باور ‘‘( lu-weiبه در )’’ بوریا آنغوزه )Si yu ki )ibid., Vol. I, p. 85نی .من تعبیریبه است نادرست و4. Hirth and Rockhill, Chao Ju-kua, p. 224.

1. H. Bretzl, Botanische Forschungen des Alexanderzuges, p. 285.

2. Histor. Plant. IV, IV, 12.3. A. Hort, Vol. I, p. 321.

197

Page 6: دهخدا آنغوزه

مّن�

که هست هم فرض آنغوزه 4پلینی laserو silphionیا laserpitiumاین به حدودی تا كم دست باید

و كرده‌اند رد را فرض این نویسندگان از شماری البته باشند؛ داشته دید ربط جای از هم من

. اورتا دا گارسیا پیشتر است كرده 5تردید رد را آنغوزه و باستان گیاه این بین ارتباَط نوع هر

لوكلر. . 6است است نوشته بحت‌انگیز مسئله این درباره تفصیل به

سال در اورتا دا گارسیا داده آنغوزه درباره دقیق گزارشی كه اروپایی نویسنده نخستین

1563. این است دریابد نتوانست پرداخت، می مطالعه و زندگی به هند در گوآ در كه او هرچند

" : . در همه از بیش آنچه گوید هند در آنغوزه کاربرد درباره وی گیرند گیاه ازكدام را محصول

پزشكی هم كه است آنغوزه دارد کاربرد آن های سرزمین همه و هند هم را سراسر و آید کار

جنتیانا .را آشپزی كاست اعضای از‌ یک هر زیرا باالست، خرید (Gentio)مصرفش توان كه

. افراد هم و بانیان كاست افراد هم خورند، فراوان توانگران کند خوراک چاشنی باشد داشته

كمبایه در جنتیانا . (Cambay)کاست چاشنی را آنغوزه اینان است فیثاغورث پیرو هرآنکه و

را چاشنی این و می‌مالند تابه به خوراک پخت از پیش را آن می‌كنند؛ خود خوراكی باسبزیهای

. خورند می خود خوراكیهای خرید همه قدرت كه هم دیگر جاهای در جنتیانا کاست عضو هر

تنها ندارند، خوردن برای پیاز و نان جز چیزی كه كارگرانی و می‌خورد، آنغوزه باشد داشته

. و كمتر هرچند می‌خورند را آن مورها همه آید پیش بدان شدید نیاز كه بخورند می‌توانند زمانی

. می بانیان کاست اعضای كه را آنغوزه مولد پختنی گیاهی پرتغالی بازرگانی دارو بهر تنها

تا شدم آن بر من و بود یافته خوشمزه بسیار خوش در خوردند نیز من کام به آیا بینم و آزمایم

هرچند پرتغالی چونمی‌آید؛ بازرگان آن اندازه به نمی‌دارم، دوست چندان را خودمان اسفناج

. زندگی خردمند و محترم مردی منطقه این در نیامد خوش کامم به بود رانده سخن آن از كه

و شود باز شام برای اشتهایش تا می‌خورد آنغوزه و دارد جایگاهی شاهی دستگاه در كه می‌كند

حدود ] دراخم هر دراخم دو بار هر و یافته کاری سخت را . 8آن ] گوید خورد می آن از گرم

. است، بردن ازفرو پیش تلخی می‌كند باز را اشتها زیتون مانند هرچند است تلخ‌مزه اندكی

". . دارد خوشایندی بوی و مزه می‌گویند سرزمین این مردم همه فزاید دلخوشی پس زان هرچند

داكوستا یا آكوستا کریستوا،کcریستوبا ،1 Christovão Da Costa or Cristóbal Acosta

: است آورده را زیر شرح

4 .XIX, 15 . به موسوم مادی، استرابو )silphionشیره دانسته( ,xiii, XI 7كه ماد سرزمین محصوالت از را آن هم

خواص با محصولی نمایانگر y احتماال است ممكن دیگر )آنغوزهاست، جایی در كه رو آن از ویژه به (,ii, XV 10باشد،

در silphionگوید اسكندر سربازان كه خام گوشت گوارش به و می‌رویید باكتریان صحاری در فراوان مقدار به

سد آن با بودند مجبور . جوع آنجا از باستان مردمان مقصود كه عقیده‌اند این بر دیگران می‌كرد كمك ،silphion كنند

Thapsia garganica است

( pt. 8, p. 247 وPflanzenfamilien Vol. III Engler, .)مادی روغن مورد : (oleum Medicum)در نک ،Ammianus

Marcellinus, XXIII, 6.

5. C. Markham, Colloquies, p. 44.

6. L. Leclerc, Traité des simples, Vol. I, p. 144.

1. Chr. Acosta or Da Costa, Tractado de las drogas, y medicinas de las indias orientales, p. 362 )Burgos, 1578(.

198

Page 7: دهخدا آنغوزه

مّن�

"Altiht, anjuden, Assa fetida, dulce y odorata medicina )de que entre los Doctores ha auido

differencia y controuersia( es ona Goma, que del Coraçone traen a Ormuz, y de Ormuz a la

India, y del Guzarate y del reyno Dely )tierra muy fria( la qual por la otra parte confina con el

Coraçone, y con la region de Chiruan, como siente Auicena. Esta Goma es llamada de los

Arabios Altiht, y Antit, y delos Indios Ingu, o Ingara. El arbol de adonde mana, se llama

Anjuden, y otros le llaman Angeydan.

"La Assa se aplica para leuātar el miembro viril, cosa muy vsada en aquellas partes: y no

viene a proposito para la diminucion del coito, vsar del tal çumu de Regaliza. Y en las

diuisiones pone Razis Altiht por medicina para las fiestas de Venus: y Assa dulcis no la pone

Doctor Arabe, ni Griego, ni Latino, que sea de autoridad, porque Regaliza se llama en Arabio

Cuz, y el çumo del cozido, y reduzido en forma de Arrope, le llaman los Arabes Robalçuz, y

los Espaiioles corrompiendole el nombre le llaman Rabaçuz. De suerte que Robalçuz en

Arabio, quiere dezir çumo basto de Regaliza: porque Rob, es çumo basto, y Al, articulo de

genitiuo, de, y Cuz, regaliza, y todo junto significa çumo basto de Regaliza: y assi no se

puede llamar a este çumo Assa dulcis Los Indios la loan para el estomago, para facilitar el

vientre, y para consumir las ventosidadas. Tambien curan con esta medicina los cauallos, que

echan mucha ventosidad. En tanto tienen esta medicina que le llama aquella gente,

principalmente la de Bisnaguer, manjar delos Dioses. "

فرایر آنغوزه : " 1جان سرزمین این در جائی را گوید آور نام 2 (Descoon)دیسكون از ؛ ندگرد

شیر گروهی را از ابآن تراویده شیرابه عده‌ای و می‌دانند نیشكر یا نی نوعی شده غلیظ ه

: بنام بو بد بسیار ماده با ماده این درخت تنه كرمان Hing هنگ خراش والیت از (Carmania)كه

. 3است، آن می‌كنند، خوشبو آن با را خود هندیان كه است همانی اخیر ماده دارد تفاوت بسیار

در كه بگیرد را هایشان خوراک نفخ تا می‌پزند نازكی نان آمیخته در می‌خورند كه دانه هر با را

1. John Fryer, New Account of East India and Persia, Vol. II, p. 195 )Hakluyt Soc. 1912(.

خو. 2 باختر در د�ژگان [. (Kuristan)ستان زكوه سروستان ] دیگرش نام

* از گرفته .و هنگبر آنغوزه هندی نام سنسکریت، در

است (Vol. I, p. 286)فرایر. 3 هند گفته جنوب « hingبومیان خورند، » می معده و مغز ناراحتی‌های كلیه رفع برای را

». از» ماده این می‌دهند انگیز نفرت بویی آن گیری بکار علت به كه مایع آنغوزه ای دست Ferula alliaceaگونه به

] [ ] و ] می‌شود جمع‌آوری كرمان استان در و كذا خراسان در ، یزد نزدیكی در كه را بیشترمردممی‌آید آن بمبئی

. می‌كنند مصرف

)Flückiger and Hanbury, Pharmacographia, pp. 319-320; Watt, Commercial Products of India, p. 534.(

فرایر یكدیگر هنگ اینكه از را آنغوزه مرغوبیت جداو با مختلف انواع محصول این كه می‌دهد نشان خوبی به كرده

. پس است می‌آمده دست به متفاوت گیاهان از و داشته نیست متفاوت بین شگفت چینی بودایی ان نویسنده كه

hingu وa-wei شده‌اند قائل y ؛ (Chavannes and Pelliot, Traité manichéen, p. 234)تفاوت c‛ou ts‛aiاحتماال

. )‘‘ است)’’ محصول این از گونه‌ای بدبو سبزی

199

Page 8: دهخدا آنغوزه

مّن�

گاه هیچ تریاق این بدون یابند؛ رهائی آن از سروصدا �ر پ بادگلوهای با ناچارند بدگوارشی نتیجه

هم كه چرا اندازند، می‌ اروپاییان به آنغوزه جای به كه است ماده‌ای همان این ؛ نیابند آسایش

". است رقیق‌تر كمی تنها آن، بوی هم و دارد را آن رنگ

: " 1دماندلسلو هنگ است كرده گزارش را (Hingh)چنین آن ما داروفروشان و داروسازان كه

. (Assa fœtida)آنغوزه هند اوتراد والیت در كه نوع آن هرچند می‌آید ایران از بیشتر می‌نامند

فروش و خرید آن از زیادی مقادیر هندوستان سراسر در و است، بهتر همه از می‌شود تولید

و می‌شود. برنج، چون دارد، كوچك برگهایی و است بوته یكی است؛ نوع دو بر آن مولد گیاه

شلغم برگ ماند دیگری انجیر را برگ سبزی به آن سبزی زند و می و. تن سنگالخی زمینهای در

همین برای می‌شود، آغاز تابستان پایان نزدیک در آن ژد تراوش و می‌كند، رشد بهتر خشك

. كرد جمع‌آوری پاییز در را آن آنرو باید از ستدش و است داد بیشتر بس سرزمینها آن که در

آبخوریهای و ظرفها به و خودكنند چاشنیهای تمامی کار در آنرا گجرات در بنیان کاست اعضای

تند بوی به کم کم راه این از و زنند اروپا شخود در تحمل كه کنیم سخت ."می گیرند می خو

نام از های a-weiچینیها آورده .فر می‌كنند مراد را متفاوت گیاه نه دو و برتشنایدر نه

این استوارت - پروای . چن‌ شی لی دو : " 2نكرده‌اند دیگری . a-wei گونه گوید و گیاه یكی هست

/ یو. ) سی تركستان در نخست محصول خشك( Si yüدرخت آفتاب در را آن می‌توان و می‌آید دست به

: كون سو كه همان جوشاند یا .(Su Kun)كرد است كرده بربرهای بحث سرزمین از دوم نوع

/ فان ) نان و( Nan Fanجنوبی ای خیزد : شیره لی كه است نوعی همان این می‌گیرند درخت از كه است

و (Li Sün)سون سوسون ،(Su Sun) چن ." (Č‛en Čen)چن كرده‌اند تانگ وصف دوره از كون سو

كه " است كرده ( a-weiگزارش كون‌cلون ) در و فان سی باختر بربرهای سرزمین -un)‛در

lun) . مانند 1می‌روید بسcccccیار آن ساقه‌های و ریشه برگها، pai či )Angelicaجوانه‌ها،

anomala(. فشرده است و خشك آفتاب در می‌آید، دست به كه را شیره‌ای و می‌كوبند را ریشه

تا هائی می‌كنند . گرددكوچك تکه است. یك درجه نوع های این خشك تکه درست كه ریشه

. ویژگی مهمترین می‌گیرد قرار دوم مرتبه در باشد هرچند ئبو ششده زننده است بد خود ی بوی

اینکه و زداید . راست می‌گویند برهمنان است شگفت ای سنسكریت، hür-kü( hinguفرآورده

همان ( رو پیش صفحات ریشه a-weiنک اینكه و ماند؛ را چسب ریشه نبسته ی شیره و است

) خوردنش ) هند باختری سرزمینهای در و بدبوست و می‌كنند خشك آفتاب در و خرد پرهیز را را

اند خوردن 2. داده به عادت . )درمان شمی‌گویند بربرها نزد در آن قدر بوست بد نفس

چینی‌ها ( كه است ارزشی اندازه گفته." دهفلفل بهبه این یا براستیند گیاه

1. J. A. de Mandelslo, Voyages and Travels, p. 67 )London, 1669(.

2. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 34, p. 21.

ازسال Kwan čiدر. 1 پیش تولید 527كه محل كون‌cلون شده، نوشته از a-weiمیالدی كه شده گفته اما شده، ذكر

آتی ) (. صفحات نک می‌شود گرفته درخت2 : نک. بود؛ ممنوع ماهایانا راهبان برای آن .Lévi, Journal asatique, 1915, I, p. 87خوردن

200

Page 9: دهخدا آنغوزه

مّن�

آ رواست را گیاهانی آنغوزه زیستگاه رنكه گوید چن‌ شی لی و چو شد، هوئو (Hwo čou)در

خو) یا( جقره cهایی‌ cلو‌cشا‌ و . (Ša-lu-hai-ya)ه ) است ) های 3شاهرخیه نوشته آنكه شگفت

. اند گزیده خاموشی ایرانی y نوعا Wگیاه این درباره ساسانی ایران به مربوَط باستان تاریخی

در شده تانگ ازدوره پیش سالنامه‌های در گیاه این از كه یادی به Sui šu 4تنها اشاره در و

تسائو تسون‌c (Ts‛ao)سرزمین شمال /(Ts‛un-lin)لین در پین ) cكی‌ دوره Ki-pinهمان

در( كه حالی در است، T‛ai p‛in hwan yü ki 5هان ، a-wei cكی‌ . محصول است شده دانسته پین

: "Yu yan tsa tsu 6در است آمده محصول این درباره زیر غزنه a-weiشرح از

*(Gia-ja-na) آن 7خیزد؛ نام غزنه در هند شمال در . hin-yü( hinguیعنی ) زیستگاه است سنسكریت

آنجا در و هست نیز ایران (.گوی a-yü-tsieآن : رو ) پیش صفحات نک تا ند دوونیم به درخت بلندای

. می‌رسد متر . 1سه برگهایی سال سوم ماه در است زرد و سبز تنه گوش آپوست چون رد

ن هم میوه و نمی‌كند گل صحرایی، را. یاموش درخت شاخه‌های وقتی تا ببرندرد پیوسته چندی،

را آن و شود سخت كه تراود آن از شربت‌مانند فو‌‌cلین ند.گوی a-weiشیره‌ای سرزمین از راهبی

وان نام ماگاده (Wan)به از راهبی پو (Magadha)و ‌cتی‌ نام * ) (T‛i-p‛o)به

De-bwa ، Deva ) سنسكریت تركیب همداستاننددر و 2كه كوبیده راكه لوبیا یا برنج با شیره این

شود 3نامند . "a-weiآرد

3. Bretschneider, Medieval Researches, Vol. II, pp. 253, 254, 193.

4. Ch. 83, p. 8, )Pei ši در .)نیز

5. Ch. 182, p. 12 b.6. Ch. 18, p. 8 b.

از Pen ts‛ao kan muدر. 7 نقل به متن این سون Hai yao pen ts‛aoكه لی غزنه (Li Sün)اثر همراه هم ایران آمده،

. جغتا مركز غزنه است چا (Jāguda)آمده cكو‌‌cتسائو‌ همان ،(Tsao-kü-č‛a) تسان هوان كه و (Hüan Tsan)است گوید

: . است فراوان آنجا در آنغوزه است داده گزارش تسان هوان تازیان زابلستان همان

S. Julien, Mémoires sur les contrées occidentales, vol. II, p. 187, Cf. S. Lévi, Journal asiatique, 1915, I, p. 83.

متن. 1 نسخه Pen ts‛aoدر در است؛ آمده ، Pai haiچنین 25 . واقعدرازایشاخه‌های در است آمده سی‌متر Ferulaتا

. می‌رسد متر نیم سهو تا نیم و دو به متوسط طور به

جای. 2 .Pen ts‛ao متن، ی به می‌دانم رادرست

نوشته برگردان. 3 این از راهب. نارساست (Chau Ju-kua, p. 225)هیرت گویند دو چاشنی‌ای یاشیره می رزین

را تركیب این تمامی و می‌زنند لوبیا یا برنج از ساخته بر خوراک به كه .a-weiاست می‌گویند

201

Page 10: دهخدا آنغوزه

مّن�

ژی متولد (Hwei Ži)هوی بودایی از 680راهب دیگری نمود باز به a-weiترسائی

. است كرده مطرح را آن لوی كه داده جز 4دست و نیست چین در گیاه این گوید چینی زایر این

. مانند بویش دارد؛ شلغم بزرگی به سفید ریشه‌ای نمی‌شود یافت دیگری قلمرو هیچ در ختن در

. تسین یی می‌خورند را ریشه این ختن مccccccccccردم و است از (Yi Tsin)سیر كه بودایی زایر ،

بود 695تا 671سال سفر در هند ،ترسائی باختری سرحد در می‌شود a-weiگوید یافت فراوان

. آمیزند در دیگر چاشنیهای یا روغن شده، صاف كره و ماده این با را سبزیها تمام 5و

در : " آنچه پایه بر گوید می‌نوشت، هشتم سده دوم نیمه در كه سون، آمده Kwan čiلی

كون‌‌cلون a-weiاست، سرزمین ژد (K‛un-lun)در مانند شیره‌ای با است درختی می‌روید؛

. . تسه cیانگ‌ رود كناره بر است بهترین آن زردرنگ نوع ندارد؛ دوام آن رنگ سیاه نوع هلو درخت

مزه با است آب پر می‌كنند، وارد كشتی با آنچه مانند هست ماده این از گونه‌ای نیز یون‌cنان در

." چونای ، گوید سونگ دوره از سوسون نیست زرد آن رنگ هرچند زرد در a-weiنوع تنها

چو ‌cكوان‌(Kwan-čou)/ درخت( Kwan-tunكوان‌‌cتون ) نوعی شده دلمه شیره و می‌شود یافت

كون سو گفته با مطلب این هرچند .(Su Kun)است، چن نمی‌خواند (Č‛en Č‛en)چن

پزشكی نویسنده برجسته، ،Pen ts‛ao pie šwo بر و گوید :1090دور راa-wei "م

. آورده‌اند درختان شمار سو اینک در ‌cكیان‌ چه‌‌cكیان (Kian-su)مردم آن (Če-kian)و كشت به هم

مزه پرداخته‌اند. هرچند است، همان برگها و شاخه‌ها ." ای بوی شیره‌ای و كون‌c ندارد از مراد

است؛ جنوب دریای Wلون cكون‌ سیام " 1لون، و سوماترا در درخت این گوید چن cشی‌ لی و

از پر نرم نرم لوله می‌كنند؛ فرو درخت تنه درون را نئی بومیان نیست؛ بلند خیلی و می‌روید

". داستان واگوئی به سپس دارند می بر را شیره شکسته را لوله زمستان در و می‌شود شیره

ژو‌‌cكوا چائو شیوه همان به گوسفند انگیز . (Ča žu-kwa)شگفت پردازد 2می

كه ژو‌‌cكوا چائو دا ژدمطلب گارسیا زیرا است؛ درست دارند می‌ نگه خیگ در و گردآوری را

آ 3اورتا گرد ژد كه كرده گزارش ن مهم كه را، درخت تنه چاکیدن از و خده آغشته خون به ست

وحش گوساله پوست در آمیزند، می در گندم آرد با می‌كنند یسپس داستان ؛نگهداری توجیه

به را گوسفندی گیاه، زهر كردن خنثی برای گوید او است؛ دشوارتر البته چینی نویسنده این

4. S. Lévi, Journal asiatique, 1915, I, p. 89.

5. Takakusu, I-tsing , pp. 128, 137.

. مراد ، (Chinese Materia Medica, p. 173)استوارت برداشتبرخالف. 1 نیست لون cكون‌ كوههای

است،. 2 گیاهی چه مقصود اینكه اما بوده،‌ مشابه y قاعدتا ماالیایی آنغوزه این كه نیست گفتن به نیازی

در. سال )Tun si yan k‛ao )Ch, 2, p. 18; 3, p. 6 bبی‌اطالعم به كه شد، 1618، جاوه a-weiمنتشر و محصولسیام

. تان است شده كتابخود، (T'an Ts'ui)تسویی دانسته بهسال Tien hai yü hen čiدر Ch. 3, p. 4, ed. of)نوشته 1799كه

Wen yin lou yü ti ts'un šu) كه كیان a-wei گوید شا cكین‌ به آنجا از و برمه به سیام از را آن و می‌شود تولید سیام در نان cیون‌

(Kin-ša kian) .می‌آورند3. C. Markham, Colloquies, p. 47.

202

Page 11: دهخدا آنغوزه

مّن�

حتمی مرگش كه گوسفند بدن به زهر نتیجه در و می‌اندازند تیر طرفش به و می‌بندند درخت

. را عامیانه داستان این که است روشن می‌شود آنغوزه آن الشه و می‌كند نفوذ است

آن برابر باختری داستان هیچ هنوز هرچند آورده‌اند، چین به عرب یا ایرانی هندی، دریانوردان

. است نشده بیطار پیدا گوید 3ابن و است سمی گیاه این دارد تٔاکید الحسن ح�بیش‌بن از نقل به

زمانی از تنها سند شود خوب کشتدر پارچه‌ای می در را آنغوزه جویها پیچیدهكه دهانه در

از ؛ دهند قرار كه شود این بویی می پخش آورده بین فر از را كرمها و آبی سمندرهای

این. با دوباره اینجا در گیاه اروبرو برداشت می‌برد این كه می‌تواند چنانیم كه است سمی

بکشد را سفید جانوران دنبه شباهت از برخاسته بروشنی چینی داستان در مذكور گوسفند و

. است آنغوزه Wرنگ سفید گیاهی چربی و گیاه راستگوسفند این بز و گوسفند كه است رااین

خوردن دوست با و . شدارند می‌شوند در 1پروار كه ای آنغوزه تان Sun ši 2آن cتسن‌ سرزمین به

(Ts‛en-t‛an) به اند، . روشنی بسته است بوده وارداتی كاالیی

امروزی 3ویلیامز کاربرد هر: " ش درباره بهای به می‌آورند بمبئی از را ماده این می‌نویسد

( 60-64کت = 100پیكول ) دالر پانزده در ،کیلوگرم و قرابادین و است مرتبه بلند چینی پزشكان

تركیبات عناصر از یكی اغلب و زنند بکار كرم دفع و سیفلیسی ناراحتیهای وبا، درمان در

(سازنده قرص ) ." گویه گوارش در كه است این رایج باور روی هر به هاست تریاكی ترك

. است ) ( مٔوثر گیاهان و قارچ ، خوراکی مسمومیت فاسد گوشت مسمومیت دفع و آنام 4گوشت در

خود با كوچك كیسه‌های در وبا از پیشگیری برند برای . می 5می‌كنند

: اند فرونگاشته آنغوزه برای را زیر نامهای كهن

a-yü-tsieپارسی ( 1) ، *anguzad=*a-nü-zet میانه؛ angūža آنغوزه فارسی

، angužad ، anguyān ، anguwān ، angudān ، angištak ( ن� و ژد " "žad+angu= ب انگم معنای به

، ankužad؛ 6(صمغ anjidan ،ارمنی angužat ، angžat كهن؛ . anjudānارمنی درختی گارسیا عربی

گیرند، آنغوزه آن از كه . angeidanیا anjudenرا است نامیده

3.Leclerc, Traité des simples, Vol. I, p. 447.

1. E. Kaempfer, Amoenitates exoticae, p. 540; C. Joret, Plantes dans l‛antiquité, Vol. II, p. 100.

2. Ch. 490, cf. Hirth, Chao Ju-kua, p. 127.

تسن‌‌cپا همان تسن‌‌cتان كه نشده‌ام متقاعد .(Ts‛en-pa)من است زنگبار یا3. S. W. Williams, Chinese Commercial Guide, p. 80.

4. Stuart, Chinese Materia Medica, p. 174.

5. Perrot and Hurrier, Mat. méd. et pharmacopée sino-annamites, p. 161.

با .6 واژه ) ’’jatukaقیاسكنید به واژه معنی به سنسكریت ‘‘( = .ژددر آنغوزه الك ،Hübschmann, Armen Gram., p. 98

.

203

Page 12: دهخدا آنغوزه

مّن�

hin-kü سنسكریت ( 2) ، *hin-gu ؛ hin-yü ، *hin-nü؛

hün-k‛ü ، *hün-gü با برابر .hingu؛ باور سنسكریت به

. پارسی زبان از كهن است واژه‌ای وام سنسكریت واژه را 1من ماده این هندی نام گارسیا

imgo یاimagra با آن متفاوت صورتهای كه یافت iآورده هند محلی گویشهای در آغازین

با: بسنجید تلوگویی، inguvaمی‌شود زبان با نیزدر ژاپنی، inguبسنجید به )anguدر ماالیایی در

سال در كه بونتیوس، نوشت 1658گفته واژه می هم ماالیایی‌ها و جاوه مردم ،hin زبان در را

.) دارند خود

(3 ) a-wei ، *a-nwai ؛ ) سوترا ) ‌cنیروانا‌ كتاب yan-kweiدر ، *an-

kwai صورت با است برابر نوع ی، از را ankwai*یا ankwa*بومی آن كه ایرانی، یا هندی زبان در

. ankwaدر یافت می‌توان ب تخاری زبان یا كوچا زبان بر 2در مبتنی بی‌تردید صورت ،anguاین

angwa . است فارسی

همین ) xa-si-niمغولی ( 4) به از Pen ts‛ao kan muدر ترتیبكه پیروی در

Yin šan čen yao سال در كه مغول دوره از شده 1331، دانسته مغولی واژه‌ای شده، نوشته

اس( برابر ک ccccccccccccccاست فارسی واژه با اسنیccccccت

kasnī ، kisnī یاgisnī )" "( ] غ ] نام از گرفته بر آنغوزه به زقصنی كه زابلستان، مركز غزنه، یا نی

تسان هوان . (Hüan Tsan)گفته مغولی لغت فرهنگهای در است بوده گیاه این زیستگاه

گولستونسكی (Kovalevski)كووالفسكی این (Golstunski)و از مغولی‌ای نیامده، دستواژه

را چاشنی این مغوالن كه هنگامی در و یوان دوره در بی‌تردید كردند باهرچند چین وارد نام این

. هم را گیاه این ریشه آنها است ه . yin-čan بود نام امروزی مغولی در نامیدند

محصول كه šingunاین تبتی واژه از كه پائین است پردازیم بدان در آن می . از است

را آنغوزه الداخی، تبتی گویش . sipیا hinدر گزارش supیا sipنام 3می‌نامند فالكونر را

كه بود كسی نخستین كه است سال Ferula narthexكرده در در 1828را و تبت باختر در

را ) (D'Herbelot, Bibliothéque orientale, Vol. I, p. 226; Vol. II, p. 327)داربولو. 1 آن خود كه را فارسی angiuواژه

، engiu ، ingu نوشته؛ingru ، ingudan ) از hengu و henkعربی ، ingu این كه دلیل این به است، دانسته مشتق هندی

شود؛ می گرفته کار هند در اصل در که دارو است نتیجه‌گیری روشن .استدرست نااین

2. Cf. T‛oung Pao, 1915, pp. 274-275.

3. Ramsay, Western Tibet, p. 7.

204

Page 13: دهخدا آنغوزه

مّن�

می‌كنند جدا كشمیر از را الداخ كه كوههایی واژه 4.یافتدامنه ، روی هر كلی sipبه طور به

. واژه نیست تبتی اصل در واژه این زیاد احتمال به دارد؛ محلی كاربرد تنها بلكه نیست، تبتی

متداول هندی šin-kunتبتی و ایرانی نامهای با كه در تفاوت است گیاه این اینكه به توجه با و دارد

. باشد �ی تبت یکسره است ممكن می‌روید تبت از مناطق

هم را این می‌توان : افزود سرانجام بورژچو، گفته به آرال‌‌cخزر 4كه منطقه ساكنان

Scorodosma نام به y عموما معنای keurök-kuraiیا sosyk-karaiرا به y تقریبا و می‌شناسند

. " را" آن بخارا مردمان است بدبو NوNر Sasyk-kawarبوریای ک تنها .kawarیا کتاب می‌نامند از

دانشگاهی، نشر مرکز انتشار دست و در ایران سویه دو شناخت باستان، به ب چین ،ccccc فارسی رگردان

از دانشمند وحدتی ایرانیکا-مهرداد تبار ccccccج اثر ساینو آلمانی آمریکائی لوفر، برتولد . اوید

4. Falconer, Transactions Linnean Soc., Vol. XX, pt. I, 1846, pp. 285-291.

4. Borszczow, op.cit. p. 25.

205