بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت...

41
ن ي ق ي صد ل هداء و ا ش ل ا م رب س ب روان كا ت ك ر ح ر سي م ري ي و ص ت وعه م ج م هداء ش ل د ا ي س رب4 حض ن ي سُ ح ل ه ا ل ل اِ دْ يَ ع ا بَ ا) لام س ل ه ا ي ل ع( ام ش لا ب ر ك ه4 ي ي مدم شال را ح ل رم ا حُ T م1434 ري م ق ماه ان ا\ب1391

Upload: damita

Post on 07-Jan-2016

56 views

Category:

Documents


2 download

DESCRIPTION

بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه‌ تصـويري مسيـر حركت كـاروان حضرت سيد الشهداء اَبـا عَبْـدِالله الحُسيـن (عليـه السلام) مدينـه كـربلا شـام مُحـرم الحـرام سـال 1434 قمــــری - PowerPoint PPT Presentation

TRANSCRIPT

Page 1: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

بسم رب الشهـداء و الصديقيـن

مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

د&الله حضرت سيد الشهداء ا(بـا ع(بـ')عليـه السالم( الح*سيـن

مدينـه كـربال شـام

قمــــری1434م*حـرم الحـرام سـال

1391 آبـان مـاه

Page 2: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مقدمـه

)عليـه ابـي عبـدالله الحسيـن فلسفه قيـام

در آغـاز )ع( حضـرت را در سخنـان آن السـالم(

حـركت از مدينـه و موضـع گيـري هـاي ايشـان

در برابـر حوادثـي كه در منزلگـاه هاي ميـان

راه روي داده است ، مي تـوان يـافت.

در ايـن مجمـوعه سعـي شـده است ضمـن

آگاهـي از نام منزلگـاه ها و مسيـر تقريبـي

تا مدينـهاز )عليـه السـالم( امـام حسيـن حركت

)ع( حضـرت بـا اهـداف و ديدگـاه هاي آن كــربال

آشنـا شـده و مختصـري از وضعيت سياسـي و

اجتـماعي آن عصـر بيـان شود.

منـابع و مآخـذ:

ترجمـه عزيز اللـه عطـاردي)مقـرم( مقتـل •

تلخيــص ، )رسولــي محــالتي( خالصــه تاريــخ اســالم •

چنـاراني

•( ــن الحسي ــدالله عب ابي ــرت حض دگاني ، ع( زـن

)عمـادزاده(

،از مديـنه ـتا ـشهادت )ع( سخنــان حـسين بن علي •

)محمـدصـادق نجـمي(

)علـي نظـري منفـرد(قصـه كـربال ، •

ف • مخـن ــي الب ف الـط ــه ــادي وقع محمـده ــق: )تحقي

اليوسفـي(

)السيــد علــي الحسيــن فــي طــريقه الي الشــهاده •

الهاشـمي(

Page 3: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينـه

هجـري60نيـمه دوم مـاه رجب سـال

( ــه مدين هحاكــم وقــت بن عتـب ــد از ولي ( پس از معاويــهمــرگ تـا يــافت دستــور امـام

حضــرتبــراي يزيــد بيعت بگيــرد. )ع(حسيــن فرمـود:

ــق يزيـد”... فاس و ــوار شرابخ ت اـس ــردي م كــه ـبه ـناحق خــون مي ريــزد و اشاعــه دهـنده فســاد اـست و دـستش بــه خــون اـفراد بي گنــاه آلــوده گــرديده و شخصيتــي همچــون مــن بــا

چنيـن مـرد فاسـدي بيعت نمي كنـد.“ را يزيــدبيعت ـبا مــروان بن حكــم وقتــي ـكه

فرمــود: )ع( امــام درخــواست كــرد حـضرتاز ول رـس از من ، ــو ش دور ــدا! خ ــن دشم اي

خـدا شنيـدم كـه فرمـود: حــرام اـست ابوسفيــان”خــالفت ـبر فــرزندان

و اگــر معاويــه را ـبر فــراز منبــر مــن ديديــد ، او را بكشيـد.“

و ــد نكردن ــل عم و ــد ديدن ــن چني او امت و بــه را آنــان خداونــد فاســق اينــك يزيــد

گرفتـار كـرده است. هجــري 60 رجب ســال 28در ـشب )ع( اـمام

بعضــي و خــويش ــاندان خ تر بيـش ا ـب همــراه از )ص( پيامبــر يــاران ، پس از وداع ـبا جــدش

مدينـه بـه طـرف مكـه حـركت كـرد.

هـدف خـروج از مدينـه را در وصيتنـامه اش چنيـن بيـان مي كنـد:)ع( امام حسيـن

و جــز ايــن نيـست ـكه ـبراي اصــالح در ميــان امت ـجدم خــارج شــدم. مي ـخواهم امــر به معـروف

رســول خــدا )ص( و پــدرم علــي )ع( و نهي از منكــر ـكرده و ـبه راه و روش جــدم رفتـار نمـايم.

مدينـه

Page 4: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مكـه 60از سـوم شعبـان تا هشتـم ذي الحجـه سـال

هجـري

درســوم شعبــان ـبه مكــه رسيــد و در )ع( اـمام

ه دالمطلبخاـن عـب بن اس ــزيد. عـب گ ــي سكن

و زائــران خانــه خــدا ـكه از اطــراف ـمردم مكــه

شرفيــاب )ع( حضــرتآمــده بودنــد ، بــه ديــدار

مي شدند.

پس از رسيــدن دوازده ـهزار ناـمه از )ع( امــام

، ــان انب كوفي ــل ـج ــم بن عقي را در روز مسل

ــوان 15 عن ــه ب رمضــان ــده ــه نماين ب خــويش

فرستـاد.كوفـه سـوي

ه مــردم )ع( امــام ـب ناـمه هــايي و بـصره طــي

ه و كوـف خــالفت ــراي ب مــردم ســزاوارترين ،

..........معـرفي كـرد و)ع( اهـل بيت را امـام

ـبا رسيــدن نامــه مسلــم بن عقيــل )ع( حضــرت

ا وي و از ـسوي كوفــهمبنــي ـبر بيعت ـمردم ـب

ديگــر ـبراي حفــظ ـحرمت خانــه خــدا ـكه تـصميم

آن ــل قت ر ــرت ـب ــه ، )ع( حض جـاگرفت آن در

بودـند حــج را ـبه عمــره تبــديل ـكرد و در هشتــم

از بسيــاري مخـــالفت رغم بـه الحجـــه ذي

روانـه شـد.عـراقدوستـان ، به سـوي

در مكـه : )ع( قسمتي از آخـرين سخنـراني هاي حضـرت امام حسيـن

ما اهــل بيت ـبه رضــاي ـخدا راضــي و خـشنوديم ..... ـهر كس مي خواهــد در راه ـما جانبـازي كنـد ،

و خـون خويش را در راه لقـاي پروردگار نثـار نمايـد ، آماده حـركت با ما باشـد.

مدينه

مكه

Page 5: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

التنعيـم هجـري60چهارشنبـه نهـم ذي الحجـه سـال

در آغــاز ـحركت خــود ـبه ســوی )ع( اـمام حسیــن

از عــراق ــه ك آن جــاى ه ـب ، ــه ــه ســوى مك{ ب

ـصفاح ــزل من و ــزل ـشمال شــرق من ــن )نخستي

در تنعيــم ـبرود ، ـبه ـسمت ( كوفــهبــه مك{ــه مسيــر

، حــركت ـكرد مسيــر مدينــه ـشمال غــرب و در

و ـبدين ســان ، حــدود ـنه كيلومتــر ، بــر طــول

ا ـت ود ـخ ــن عــراق مـسافت اي ــماال~ احت افــزود.

مأمــوران تعقيب برضــد ترفنــدى ، اقــدام

ــركت ح از ــانعت مم ــد قص ــه ك ــود ب ومت حـك

را داشتند.كوفـهبـه سـوى )ع( امـام

قافلــه ای را مـشاهده )ع( امــام در ایــن موضــع

از ــه ک ــود ــننم آن یم ــل اه از ــد. آمدن می

و ــود خ ــه اثاثی ــرای ب را ــی شتران ، ــه قافل

پيشـنهاد ــان آن ه ـب و ــود نم ــاره اج ــارانش ی

همراهـي داد.

همـسفر )ع( امــام پــس گروهــی پذیرفتـند و بــا

ـشدند و ـگروهی دیگــر نپذیرفتنــد ، بــه راه خــود

ادامـه دادنـد.

در ديـدار با قافلـه يمنـي در التنعيـم :)ع( سخنـان حضـرت

ا ـما همــراه ـشود ـما کراـیه او را پــرداخت نـموده و ـصحبت او را نیکــو هرکس می خواهــد ـبخواهیـم شمـرد و هر کس

که قصــد دارد در اثـنای راه از ـما ـجدا ـشود ـما کرایــه او را ـبه اـندازه ای ـکه ـبا ـما طــی طرـیق نموده خواهیـم پرداخت.

مدينه

مكه * التنعيم

Page 6: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

الصفـاح هجـري60پنـج شنبـه دهـم ذي الحجـه سـال

ــربال ک ــاروان ه ک ـب ــود خ ــر مسی درادامـه یعنــی ، ــد. در صفــاحسومیــن منــزل رسی

ــات مالق ــه ب ــر شاع ــرزدق ف ــان مک ــن ایشتـافت و عـرض کرد: )ع(امـام

می خواهیــد ، خــداوند ـبه خــدا”هـرچــه از شما عطـا کنـد.“

رو به او کـرده فـرمود:)ع( امـام حسیـن بگـو. “مـردم عـراق ” بـرای مـن از

فـرزدق گفت:دل ، ــرمودی ف ؤال ـس آگاهــی ــرد م از ”

ــردم م ــای و ( عـــراق)ه ــت شماس ــا بیــه! شمشیــرهای آـنان ـبا و قضــا از بنــی ام{

ــد و هـرچــه خــدا خواهــد آی آســمان فــرود همـان شـود.“

فـرمود:)ع( امـام ” راـست گفتــی ، کارـها همــه ـبا خداـست و اگــر قضــای ، او را مـشی{تی اـست ـهر روز ر ـب را او ا ـم ، د باـش راد ـم ــق وف ر ـب الهی رای ـب و ــم گزاری ــاس می ایش سپ ـه نعمت و ، بیم طـل می ق توفـی او از شــکر ادای اگــر قضــای الهــی میــان ـما و آرزوهایـمان جدایــی اـندازد ، عمــل کـسی ـکه خالصــانه و ــزد ن ــه از تقــوای الهــی باشــد، در برخاست

خـدا فـراموش نمی شـود.“

خطاب به فرزدق در اين منزلگـاه: )ع( سخـن امـام حسيـن

اگــر پيش آمــدها طبــق ـمراد باشــد ، خــدا را ـبر نعمتـهايش شكــر گوييــم. اگــر پيش آمــدها ـبر وفــق مــراد نبـود

آن كس كــه نيتش حــق و تقــوا ـبر دلش حـكومت مي كنــد ، از مسيــر صحيــح خــارج نـشود و ضــرر نخواهــد كرد.

مدينه

مكه *التنعيم الصفاح

*

Page 7: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

وادي العقيـق

هجـري60جمعـه يازدهـم ذي الحجـه سـال

عبــدالله و محمــد فــرزندان عــوندر این منــزل ، رـسیدند و ـبا )ع( امــام ـبه خــدمت بــن جعفــر طی{ــار

رای ـب پدرشـان از ای ــه نام ــود ام خ آورده )ع(اـمآن ــه ک ــود ب شـده ــواست درخ آن در ــه ک ــد بودن

ــه )ع( حضــرت ب منصــرف شــده و کوفــهاز رفتن ــه ــه ب ، مک ــه نام ــن نوشت ا ـب ــزمان هم ــردد. بازگ

)ـحاکم عمــرو بــن سعیــد ، نــزد عبداللــه بن جعفــر

امــان گــرفت و )ع( اـمام حسیــن رفت و ـبرای مـکه(عمــرو بن آن را بــه همــراه نامــه ای توســط بــرادر

خـدمت سعیــد خــود )ع(امــام بــه و فرستــاد ــه و عبدالل ــد آم یز ــن ـن ام حسی ”)ع( اـم در ذات را

امــام “ مالقــات نمــود و امــان نامــه را بــرای عــرققـرائت کرد.)ع(

ــه )ع( امــام ب راجعت ـم ــهاز و مک د ــاع ورزیدـن امتن فـرمودند:

ــدا ” خ ــول ــرا )ص( رس م ه ـک ــدم دی ــواب خ در را فــرمان داد ـتا بــه حــرکت خــود ادامــه دهــم و مــن

فــرمان داده اـست ، )ص( رســول خــدا چیــزی را ـکه انجـام خواهـم داد.“

پاـسخ عمــرو بن سعیــد ـبه نامــه ،)ع( امــام سپس د ــردادـن جعف بن ه عبدالـل و . ــد سعی بن ــی از یحی

ا )ع( امــام اـم ، د ــدالله جــدا گردیدـن عب د ، دو فرزـنماندـند. او ـبه فــرزندان خــود ـسفارش )ع( امــام نــزد

در مالزمت ا ـت رد ــام ـک خــود )ع( ام ــی ول ، ــد باشنعذرخواهـی نمـوده و بازگشت.

)حاكم مكـه(: بـه عمـرو بن سعيـد)ع( قسمتـي از نامـه حضـرت امـام حسيـن

بهتــرين امــان ، امــان خــداوند اـست. از خداوـند ، ـترس از او را در دنيــا خواهانيــم ـتا در قيــامت به ما امـان بخشـد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

Page 8: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

وادي الصفـراء

هجـري60شنبـه دوازدهـم ذي الحجـه سـال

حضــرت ، کــاروان وادی العقیــق پس از

وارد وادی الصفــراءدر )ع( امــام حـسین

شدنــد. گفتــه شــده کــه در این منــزل ،

ــع بــن زیــاد و ع(ب{ــاد بــن مهاجــر بــه م*جم�

پیوستنـد. )ع( ابـا عبداللـه کـاروان

” ــازل من در ــاد عب و ــهمجمــع هین در ج* “

و ، ــد بردن می ــر س ه ـب ه مدیـن اطـراف

ــن چــون حسی ــام ــارج )ع( ام خ ــه مک از

ــع و گــردید و بــه ایــن منــزل رسیــد ، م*جم�

ــاد را در این منــزل مالقــات )ع( اـمام ع(ب{

آن ــد و مــالزم این )ع( حـضرت نمودن در

حضــرت سفــر شدنــد. آنــان ـبه دنبــال آن

آن )ع( رکـاب در و آمدنــد کــربال بــه

ــدند و )ع( حضــرت ـشربت شــهادت جنگی

نوشیـدند.

در بيـن راه مكـه تـا كـربال: )ع( از سخنـان امـام حسيـن

ــگ نن ز ـج را ــران ستمگ ا ـب ــي زندگ و ــم نمي بين ــادت سع ــز ج را رگ ـم من نمي دانـم.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

وادي الصفراء

*

Page 9: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ذات ع&ـرق هجـري60دوشنبـه چهاردهـم ذي الحجـه سـال

ذات ”و همراهــانش وارد اـمام حسیــن )ع(

ــرق ــل ”ع رح ، ــزل من ــن ای در و شـده

اقـامت افکنـدند.

قبیــله در ایــن منــزل ایشــان ـبا مــردی از

ــد اس ــی ــالب بن غ ــن ب ــر بش ــام ن ــه ب

از بـشر در حضــرت )ع( مالقــات فــرمود.

ــد و ــورد اوضــاع و احــوال کوفــه پرسی م*

او پاسخ داد:

” ـبنی امی{ــه دل هــا ـبا ـشما و شمشیرهــا ـبا

راـست گـفتی ”فرـمود: امــام )ع( “اـست!

ای بــرادر اســدی“ ـسپس بـشر بن ـغالب از

ام )ع( اـم ین ”حـس ــه آی ــن ای اره وم( درـب یـ(

ــم “ ســؤال نمــود ، ـن(دع*وا ـک*ل� ا*ـناس� ب&ا&مام&ه&

فـرمود: امـام )ع(

یعنــی پیشــوا و اـمامی کــه مــردم را بــه راه ”

راـست هــدایت کـند و مــردم هم او را اجــابت

کننــد ، و امامــی ـکه مــردم را ـبه گمراهــی و

ضــاللت دعــوت کنــد و مــردم نیــز ـبه دعــوت

او پاســخ مثبت دهنــد گــروه اول در بهـشت و

“گـروه دوم در آتش خواهنـد بود.

بـه کسر عیـن و سکـون راء ، منـزلی است ،ذات ع&ـرق

تهامــه” کــه حاجیــان عــراق در آنجــا م*حــر&م می شونــد و حــد{ فاصــل بیــن

است. ” نجـد” و ”

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

Page 10: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

الحاجـر هجـري60سه شنبـه پانزدهـم ذي الحجـه سـال

ــرت از )ع( حض ــدادي تع ــراي ب را ــه اي نام“ قيــس بــن مسهــرمــردم كوفــه توســط ”

فرستـاد و چنيـن نوشت:

ــه نام ــل ” عقي بن ــم از مسل ــي حاك ــه كاجتــماع شــما در كـمك و طلب حــق مــا ـبود ـبه و ــرت نص ــر خاط ه ـب ــداوند خ ــد رسي ــن مكنـد... نصيبتــان بزرگــي پـاداش ياريتــان

ـبر شــما ( قيــس ) هنگامــي ـكه فرستــاده مــن وارد شــد در كــارتان محكم و كوـشا باشيــد ،

من هميـن روزها به شـما مي رسـم.“

“ را در ميــان راه دستگيــر كردنــد. قيــس” را پــاره نمــود ـتا از )ع( امــام او ـبه ناچــار ناـمه

ه ـب را او سـپس ــد نشون اه آـگ آن ــمون مض بردـند. از او عبيــداللهقصــر داراالمــاره نــزد

ــه ب ه ـك ــرادي اف ــام ن ــن خواسـتند )ع( حسينامــه نوشتــه اند را افشــا كنــد و ـيا در برابــر

بـه بـرادرش )ع( حسيــن مــردم و پــدر و دشنــام دهــد. او بــاالي قصــر رفتــه و ـضمن

از د ــي )ع( علي تمجـي معرف و دانش فرزـن و ، ــاد خــويش زي ــن نفــرين اب را او ــاران ي و

ـبه ســوي آنــان حضــرتـكرد و خبــر از حــركت را )ع( حسيــن داد و از مــردم خــواست دعــوت

دستــور داد او را از عبيــدالله اجــابت كنـند. ـلذا ــدنش ب و د انداختـن ــن پايي ــه ب ــر قص ــاالي ببــه چنيــن اين و گــرديد قطعــه قطعــه

رسيـد.شـهادت

بـه مردم كوفـه:)ع( فـرازهايي از نامـه حضـرت امام حسيـن

مــن از خــدای متعــال می خواهــم کــه در حــق{ مــا احســان نماـید و شــما را اجــری .......بزرگ عطـا فـرماید

وقتــی فــرستاده مــن نــزد شــما رسیــد در کــار خــود شتــاب کنیــد و هـرچــه الزمــه ـکار است تـدارک

ــد. ا من خــواهم رسی در همیــن روزـه ـکه ــد ــه کنی والســالم ، انشـاءالل........علیـکم

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

* الحاجـر

Page 11: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ه يميـ{ ز( الخ* هجـري60جمعـه هجـدهم ذي الحجـه سـال

و همراهــان يــك روز و ـيك ـشب )ع( حضــرت در اين منزلگــاه توـقف كــردند. زينب كبــري

آـمد )ع( حضــرت هنـگام ـصبح ـخدمت آن )س( و عرضه داشت:

اي بــرادر! در نيـمه هــاي ـشب از خيمــه ـها بيت دو اين ــدم هاتفــي ، شني دم آـم يرون ـب

شعـر را مي خـواند:

م*ن~ ي*ب~كي ــد ف( ه~ لي ب&ج' ت(ف� اح~ ا(ال ـيا ع*ي~ــن' فـ(د*اء& ب*ع~دي ه* & ع*ل(ي الش*

ا ناـي ال'م* م' ــود'ه' ت(ق* ــو~م ق( ــي ع*ل ــدار ق' ب&م� ـاز& و*ع~ـد �ن'ج* ا�لـي ا

ترجمـه:

هــان اي ديــده بســي گــريه كن ، كيـست بعــد اين ر ـب من ــدااز اين شه ، ــرگ م د. بگرـي

گــروه را بــه جايگــاه ـخويش همــي ـبرد ـتا آن وعــده ـكه ـبا خــداي خــويش كــرده اند بجــاي

آرند.

را ( )سواهــرش زينب خ، )ع( حضــرت آنگــاه دلداري داده و دعـوت به صبـر كرد.

ه ـب ” قين بن ــر زهي ” ــن پيوست ــده اي عرا در اين منزلگـاه گفتـه اند.)ع( حسيـن

ــن حسي ام اـم ــرت ــري )ع( حض كب زينب ــرت حض ــرش خواه ه ـب اب ــاه )س( خـط منزلگ اين در مي فـرمايد:

خواهـرم ! آنچـه اراده و مشيت خـدا بدان تعلـق گرفتـه ، همـان خواهـد شـد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *الخزيميه

Page 12: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ود زر*

هجـري60دوشنبـه بيست و يكـم ذي الحجـه

” كــه داراي عقـيده عثمانــي زهيــر بــن قيــن ” جــاي ــه ب را حــج مراســم آن ســال در ، ود ـب

آورده و بـه كوفـه باز مي گشت.

ــزد ن ــز چي رين ـت ــد خوشاين ــا ــر ن ــرود زهي فـبود. وليکــن )ع( حسيــن آمــدن در ـيك محــل بــا

در ــد. آم ــرود ف ــار ناچ ه ـب ــاه منزلگ اين در كـه ــي ــرحال ــول زهي مشغ ــانش همراه ــا ب

، ــود ب ــذا غ ــوردن ــرت خ ــريق )ع( حض ط از را بــه خيــمه اش دعــوت ـكرد زهيــرنماينــده اي ،

او ــه ب همســرش ــرد. ك ــي بي اعتناي او ــا ام ،اللــه پســر )ص( رســول خــدا گفت: ”سبحــان

تــرا مي خوانــد و تــو او را اجــابت نمي كنــي! ”، ــر” ــوي زهي س ه ـب ــراه اك ا ـب ــرت“ )ع( حض

آن خيــمه از مراجــعت هنگـام امـا ، رفت ــرت ــره اش )ع( حض چه از ــي خوشحال ــار آث ،

نمايــان شــد و بــه همراهــان گفــت: ”مــن بــه ــن ــس )ع(حسي ك ــر ه ، شــد ــواهم خ ملحــق

ـشركت )ص( پيامبــرميــل دارد در يــاري فــرزند كنــد ، ـبا ـما بيايــد و هــر كس ـبا ـما نيـست بــا او وداع مي كنــم.“ لــذا همســرش نيــز او را رهــا

ــا واقـعه عاـشورا و ت ، زهيــر ـشهادتنكــرده و بود. )ع(حسيني همراه كاروان

زهيـر فرمود:شـهادت پس از )ع( حضـرت امام حسيـن

اي زهيــر! خــدا تــو را از لطــف و رحمت خــويش دور ـمدارد و قــاتالن تـو را همانند

لعنت شدگــان مســخ ـشده ـبه بوزينــه و خــوك )از قــوم بنــي اسرائيــل( لعنت نمايـد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

Page 13: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ه ثع'لبيـ{

60سه شنبـه بيست و دوم ذي الحجـه سـال هجـري

، شبانــه وارد ايــن منزلگــاه شــد و )ع( حضــرت

هانــي “ و ”مسلــم بــن عقيــل ”شــهادتخبــر

“ را بـه وي دادنـد.بـن عـروه

فـرمود:)ع( حضـرت پـس

ــر في ” خي ... ال راجعــون ــه الي ــا ان و ــه انالل

هــوالء بعــد ــه العيش ب و ــم از خدايي )همــه ”

ســوي او بــاز مي ـگرديم ، پس از اينــها زندگــي

ــورتش ص ــه ب اشـك ــاه گ آن دارد( ـن ــودي س

جـاري شـد و همراهـان نيـز گريـه كردنـد.

ــم مسل ــدان ســؤال فرزن از )ع(حضــرت پس

كـه فـرموده بـود:

“ اكنــون چــه خواهيــد كــرد”نظــر شــما چيـست

؟ گفتنـد:

ــه ب ، خــدا ” ــاز نمي گــرديم ب مــا كــه ــد سوگن

مگــر آنكــه انتــقام او )پــدر( را بگيــريم يــا مــا

برسيـم.“شـهادتنيـز بـه

نوشتـه اند:

بــا يــارانش اتمــام حجــت كــرد. امــا )ع( حسيــن

ــا ب ــا بــه طمــع مــال و مقــام دني ـگروهي كــه

آمــده بودنــد ، پــس از ايــن خبــر، از )ع( امــام

جـدا شـدند.)ع( حضـرت

سخـن امام حسيـن )ع( با مـردي از اهـل كوفـه درايـن منزلگـاه:

سوگنـد كه اگـر تـو را در مدينـه مالقـات مي كردم ، اثـر جبـرئيل را در خـانه مـا ، و نـزول خـدابـه

او براي وحـي بـه جـد{م را به تو نشـان مي دادم. اي بـرادر! عمـوم مردم دانش را از مـا برگرفتنـد ...

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

* ثعلبيه

Page 14: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

بالـه ز*

60چهارشنبـه بيست و سـو{م ذي الحجـه سـال هجـري

و مـسلم ـشهادتـخبر )ع( حضــرت اـمام حـسين

اني ــن ـه همچني و يقطــر بن ــه در عبدالل را

فــرمود: ايــن منزلگــاه بــه ـيارانش داد. ـسپس

ــاور ي و ــار ــي ي ب را ــا م ــه كوف ــان شيعي ”

، بخواهــد شـما از كس هــر گذاشتــه اند.

مي توانــد بــاز گــردد و از ســوي ـما حقطــي

بـر گـردنش نيست.“

نوشتـه اند:

امــام گروهــي ديگــر از همراهــان بي وفــاي

ــرد )ع( گ از ــاه منزلگ ــن اي ــرت در )ع(حضپراكنـده شدنـد.

ــن حسي ــام ر )ع( ام بقـط بن ــه ه عبدالل ـب را

فــرستاده بــود ـکه در ميــان راه مـسلمـسوي

بردنــد. او عبيداللــه بــن زيــاددستگيــر و نــزد

مقــابل در ، داراالمــاره قصــر بــاالي در

ــده نماين را ــود خ ــردم ــن م حسي ــام )ع( ام

م*عرفــي و بــر يــاري او تاكيــد نمــود و آنهــا را

ــر ــون ب ملع ــد ــور يزي دست ه ـب ــد. ابن شوران

او را از بــاالي قصــر بــه زيــر انداختــه و زيــاد

رساندنـد.شـهادتبـه

در جــواب مــردي ـكه از آيــه ” ـيوم ـندعوا ـكل اـناس باـمامهم“ )ع( حضــرت اـمام حسيــن پرسيـده بود ، فـرمود:

د ، و پيشــوايي ه راه راـست ـهدايت ـكرد و گروهــي اجــابت كردـن ـب پيشــوايي ـمردم را ـمردم را ـبه گـمراهي دعــوت ـكرد و گروهــي اجــابت كردـند. گــروه اول در بهـشت و گــروه

دوم در دوزخ خواهنـد بـود.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه * زبالـه

Page 15: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ن العقبـه ب(طـ' هجـري60جمعـه بيست و پنجـم ذي الحجـه سـال

عــرض )ع( حضــرت اـمام حسيــن بــه پيــرمردي

كـرد:

سوگنــد از هميــن جــا برـگرد ، زيــرا خــدا ” بــه

در اين سفــر جــز بــا نيــزه و شمـشير مواجــه

نخواهــي گـشت. اـگر آنهــا ـكه ـترا دعــوت كــردند

و ــد مي گرفتن دوش ــه ب ــم ه را ــگ جن ــار ب ،

امــور را برايتــان مهيــا مي كــردند و ـسپس بــر

آنهــا وارد مي ـشديد ، ـيك حرفــي بــود. امــا بــا

وـضعيت پيش آمــده ادامــه راه را بــه صــالح ـتو

نمي دانـم.“

ــرت اين )ع( حضـ ــه بـ ــخ پاسـ ــرمرددر پيـ

فـرمودند:

” ايــن مطلب بــراي من واضــح و رأي همــان

ــدرات مق ر ـب كســي ولي ، ده اي دـي ه ـك اـست

الهـي پيـروز نخواهـد شـد.“خطـاب به يـارانش مي فـرمايد: )ع( امـام •

ــم خواه ــه كشت ــكه اين ــز ج را ــود خ نمي بينم

شد.

يـاران علـت را كـه پرسيدند ، فـرمود:

”در خــواب ديــدم سگــاني بــه مــن يــورش ـبرده

و در ميــان آنــها سگــي از همــه درنــده تر اـست

و مرا قطعـه قطعـه مي كننـد.“

در ايـن منزلگـاه: )ع( فـرازي از سخنـان حضـرت امـام حسيـن ا جــان مــا را بگيــرند. هرگــاه چنيــن ـت بني اميــه مــا را رهــا نكننــد

كننـد ، خـدابر آنــان كـساني را مـسل{ط خواهــد كــرد كــه آنهــا را ذليــل و خــوار

خواهـد سـاخت.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

Page 16: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ـراف و ذوح*سـم ش( 60شنبـه بيست و ششـم ذي الحجـه سـال

هجـري

د )ع( حضــرت دادـن دـستور ـشراف اه منزلـگ در ـكه آب فــراوان برداـشته و صبحگاهــان ـحركت كنـند. در مـيان راه و هنگــام ظهــر ـبه لشكــري

و ــوردند ــام برخ ــل )ع( ام قب و ــرعت س ــا ب“ مستقــر ـشد. آن ذوحـسمازدـشمن در ـمنزل ”

اه ام ـگ و )ع( اـم دـشمن لـشكر ا ـت داد فــرمان نيـز اسبـان آنان را سيـراب كننـد.

و لـشكر دشــمن ) ـبه )ع( اـمام حسيــن لشـكــر دهي ــرفرماـن ه ح* ـب را عصــر و ــر ظه ــاز نم )

خـواندند.)ع( حضـرت امـامت

( ــام ــاب ع( ام خط ــن چني را ــر ح ــاه سپفـرمود:

ســزاوارتر بــه واليت و حـكومت اهــل بيت ”ـما براســاس ه ـك ــاني مدعي از ــم هستي ما ـش ر ـبعــدالت رفتــار نمي كنـند و در حــق شــما ستــم روا مي دارنــد. اي مــردم! مــن بــه ســوي ـشما ر از اـگ د. پس آنـكه دعوتــم كردـي ر ــامدم مـگ ني

)ع( حـضرت آمدنــم ناخشنوديــد ، ـباز ـگردم.“ ـتا حضــرت مانــع گـشت. حــرخواـست برگــردد ،

فـرمود:( )ع

ــه چـ ــد! بنشينـ ــزايت عـ ــه بـ ــادرت مـ ”مي خواهـي؟

نــزد حــر بــه را تــو كــه مامــورم گفت: ـببرم. ـحال اـگر نمي پذيــري ، عبيــدالله بن زـياد

كوفــهحداقــل راهــي را انتخــاب كن كــه ـنه ـبه باشـد و نـه بـه مدينـه.

در اين منزلگـاه:)ع( از سخنـان حضـرت اباعبـداللـه الحسيـن مگــر نمي بينيــد كــه بــه حــق عمــل نمي شــود و از باطــل پرهيــز

نمي شـود. در ايــن حــال ، ســزاوار اـست ـكه مومــن ، لقــاي پروردگــار را

طلب نمايد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*شراف *ذوحسم

Page 17: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

البيضـه 60يكشنبـه بيست و هفتـم ذي الحجـه سـال

هجـري

حــر{ و ـسپاه )ع( حضــرت اـمام حسيــن لشكــر

رياحــي د يزـي ــك بن نزدي و ــوازات م* ه ـب ــه ك

ــل مح اين در ، ــردند مي ك ــركت ح ــر همديگ

ــد. آمدن ــرود ــاه )ع( حضــرت ف منزلگ اين در

را مخــاطب قــرارداده ، چنيــن حــرلشكريــان

فـرمود:

اـطاعتبــه فــرمان ـشيطان از بنــي اميــه ”

كــردند. خــدا فســاد و نمــوده سرپيچــي

المــال را حــدود خــدا نـكرده و بيت را اجــرا

را حــالل خــدامنحصــر ـبه خــود ـساختند. ـحرام

را حــرام كــردند... شــما ـبه من خــداو حــالل

ا مــن بيعت ـب نامــه ـها نوـشتيد و گفتيــد كــه

كرده اـيد ، حــال اگــر ـبه بيعت خــويش ـبا من

ــد كــه ــه اي كرده اي پايبنــد بمانيــد كــار عاقالن

ــرزند ف ــن ــر م پيامب ــوه اي )ص( دخت اس و

ـبراي شــما هستــم. اگــر بيعتـتان را بشكنيــد ،

ــد بعي ــم ه ما ـش از ــه ك ــانم! ج ه ـب ــد سوگن

“ و ـبرادرم علــينيـست ، چــرا كــه بــا ـپدرم ”

ــن» ”حس ــويم پسـرعم و ــم« ــمان مسل پي “

كنيـد چنيــن اگــر بدانيــد كــرديد. شـكني

سـعادت خـوتان را از دست داده ايـد.“

در ايـن منزلگـاه:)ع( قسمتي از سخنـان گوهـربار حضـرت امام حسيـن

اي مــردم! رســول خــدا )ص( فــرمود: ”هــر كس سلطــان ستمگــر، پيــمان شكــن ، حــالل كننـده حـرام ها

را ببينــد و در برابــر او برنخيــزد ، جايگــاهش ـبا او )ص( رســول خــدا و مخــالف ـبا ـسنت در جهنـم است..“

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

*شراف

Page 18: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

ع*ـذيب الهجانـات 60دوشنبـه بيست و هشتـم ذي الحجـه سال

هجـري

م*القــات حضــرت بــا اهــل كوفــه چنــد تــن از توصـيف چنيــن را شهــر اوضــاع و كـرده

كـردند:

ــراف اش ه ـب ــه” ــزاف كوف گ ايي ــوه ـه رش و ـت ا ـب ان زـب ك ـي و دل ك ـي ــك اين و ــد داده انا ـب دلشــان ردم ـم اير ـس و د ــي مي ورزـن دشمنتوـست. اـما فــردا شمشيرهايـشان ـبه روي ـتو

كشيـده مي شـود“

حسيــــن دربــــاره )ع( امــــام آنــــها از ” مسهــرفــرستاده اش بن ، قيس ــد پرسي “

گفتنـد: ”

ــر قصـ ــاالي بـ ــري دستگيـ از پس را وي ــان را لعنت ــا ـشما و پدرت ت داراالمــاره بــرده كنــد ، امــا او ـبر ـشما و پدرتــان درود فرـستاد

زيــاد و و پــدرشو ابــن ، كـرد لعنت را رو اين از داد. ــر خب را ــان ــاد آمدنت زي ــن اب

ــن زمي ه ـب قصــر ــاالي ب از را او داد ــور دست رساندنـد“ شـهادتانداختـه و به

()ع حضــرتدر ايــن هنگــام اشــك از چـشمان ــالوت ت را ه شريفــه آـي اين و ســرازير گـشت

نمـود:

مـن المؤمنيـن رجـال صدقـوا مـا عاهـدوا الله عليه ، فمنهـم من قضـي نحبـه و منهـم من يتنظـر و ما بدلـوا

تبـديالاز ميــان مؤمنــان مردانــي هـستند ـبر ـسر پيـمان ترجمــه:

ـخود ـبا ـخدا ايستادگــي ـكرده و ـبه عهــد خــويش وفــا كردـند بـه انتظــار شـهادت” در ديگــر برخــي و رسـيدند“

...شهادت اند

حضرت سيد الشهداء )ع( هنگام شنيدن خبر شهادت »قيس« در اين منزلگاه چنين دعا فرمود:

خداوندا! براي ما و شيعيان ما در نزد خود جايگاه وااليي قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

*شراف

Page 19: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

قصـر بنـي مقـاتل هجـري60چهارشنبـه او{ل م*حـرم الحـرام سـال

از ــي ــه گروه كوف ــل اه اه منزلـگ اين در ، بودنـد زده آنــها )ع( حضــرت خيمـه از

پرسيـد: آيا به يـاري من مي آييـد؟ مـرگ ه ـب ــايت رض مـا دل د: گفتـن بعضـي ــان و ا زن ـم د: ر گفتـن نمي دـهد و بعـضي ديـگاز بسـياري ال ـم ، داريم ادي زـي ــرزندان فــر از سرنوـشت اين زد ماـست و خب ـن ـمردم

جنگ نداريم ، لذا از ياري تو معـذوريم.ــرت آب )ع( حض كـه ــركرد ام ــان جوان ه ـب

بردارند و شبانه حـركت كنند. همـان گونــه ـكه ـسوار ـبر ـمركب ـبود )ع( امــام

، مختصـري به خـواب رفت. اناللــه و پــس از بيــداري كلمــه استرجــاع ”

علــي ” را تكــرار مي كــرد. ”اناالـيه راجعــون ، )ع( اكبــر جلــو رفت و علت را جــويا شــد

فــرمود: اـسب ـسواري جلــو من )ع( حضــرت قــوم اين گفــت: و د ـش ــر ظاه خــواب در بــه مـرگ و اسـت حــركت در شبانگــاه

استقبـالشان مي آيـد.“ ا ـما ـبر حــق ـپدرمگفــت: )ع( علــي اكبــر ! آـي

نيستيم؟ فــرمود: »سوگنــد ـبه خــدا ـكه ـما )ع( حضــرت

برحقيـم« گفــت: ”پــس ـما را باكــي از )ع( علــي اكبــر

مـرگ نيست“ تــو را جــزاي خيــر خــدافــرمود: ” )ع( امــامدهـد“

امام حسين )ع( در اين منزل به عبيدالله جعفي چنين فرمود:پس اـگر ـما را ـياري نمي ـكني ـخداي را بپرـهيز از اينـكه ـجزو كـساني باـشي ـكه

با ما مي جنگند.سوگند ـبه ـخدا اـگر كـسي فرـياد ـما را بـشنود و ـما را ـياري نكـند، ـخدا او را ـبه رو

در آتش مي افكند.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 20: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

نينـوا و كــربال هجـري61پنجشنبـه دوم م*حـرم الحـرام سـال

وا ” ه نيـن ـك اـست ــي جاي ــر” افت ح ـي تور دـس را در بياـباني بي آب و علــف و بي دژ )ع( حضــرت

و قلعـه فـرود آورد.

ـبراي اقــامت در محــل مناـسبتري ، ـبه امــام )ع( ا ـبه سرزمينــي رـسيد. ـت حــركت ـخود اداـمه داد

را در كــربال اـسم آنجــا را ســؤال فــرمود؛ ـتا ـنام جـواب شنيـد ، پس گـريست و فـرمود:

اينـجا محــل ريختن ، اده شــويد ـما و خــون”پـي محل قبـور ماست.“

”و هميــن جــا قبــور مــا زيــارت خواهــد شــد ، و چنيـن وعـده داد“ )ص( جـدم رسول خـدا

حاب اـص ــام سپس و )ع(ام ار ـب و دند ـش اده پـي نيــز در ناحيــه حــراثاثيــه را فــرود آوردـند. ـسپاه

اردو زدند.)ع( امـام ديگـري در مقابل

ــرت بيت )ع( حض ل ، اـه رده ـك ــع جم را ــود خنـظري برآنـها افكـند و گــريست. ـسپس فــرمود:

د ، و ـبني ”خــدايا مــا را از حــرم ـجدمان راندـن در حــق ـما ـستم روا داشتنــد. ـخدايا! ـحق اميــه

ـما را از ستمگــران بستــان و ـبر دـشمنان پيــروز گـردان“

نامــه اي ـبدين مضــمون ـبراي عبيدالـله بن زيــاد رسيــد. كــربال نوـشت: خبــر ورود ـتو ـبه حضــرت

جــانب از ــه من ــن معاوي بالي ر ـب ر ـس مامــورم ننهــم ـتا تــو را بكشــم و ـيا ـبه حكــم من و حكــم

ــه )ع( امــام بازآيــي! والســالم. يزيــد بن معاوي

فــرمود: ايــن نامــه را جوابــي نيـست! زيــرا ـبر عـذاب الهـي الزم و ثابت است.عبيـدالله

چون نامه ابن زياد را خواند، فرمود:)ع( حضرت اباعبدالله الحسين

رـستگار نـشوند آن ـگروهي ـكه خـشنودي ـمردم را ـبا غـضب پروردـگار خريدـند. )خـشنودي ـمردم را ـبر غـضب خدا مقدم داشتند(.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 21: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كـــربال هجـري61جمعـه سـو{م م*حـرم الحـرام سـال

ـبا لشكــري چهـارهــزار نـفره از عمـربــن سعــد

شد. كــربال وارد اهـل كوفه

برخـي نوشته اند:

ــد سع ــربن عم ــله او قبي ــزد ن ــره( زه ــي )بن

ــار ك اين از ا ـت د دادـن سـوگند را او و ده آـم

برحــذر باـشد )ع(اـمام حسيــن داوطلب جـنگ ـبا

“ بنــي هاشــمـتا ـباعث دـشمني مـيان آنـها و ”

نـگردد. از طرفــي يكي از دو فــرزندش ـبه نــام

بـا حفــص” مقاتلـه بـه را او )ع( حسيــن“

برحــذر را او ديگــري و مي نمــود تشــويق

“ هـمراه ـپدر ـبراي جـنگ حفــصمي داـشت! ـلذا ”

آمد.كــربالبه )ع( حسيـن با

ــد سع ــربن ــزد عم ن را )ع( حضــرتشخصــي

ه اين سرزميــن ـب آـمدنش ا از علت ـت ــاد فرست

جويا شود.

فــرمود: ” ـمردم ـشهر ـشما ـبه من )ع( حضــرت

از اگــر د و را دعــوت كرده اـن ـم و نوـشته ه ناـم

آمدنم ناخـوشنوديد باز خواهـم گشت!

ــد سع ــربن ــام عم پي از ــا ــام ت ع )ع( ام مطـل

گـشت ، گفت: ” اميــدوارم خــدا

برهانـد! “ )ع(حسيـن مـرا از جنـگ بـا

هنگـام ورود به كـــربال:)ع( سخـن حضـرت امـام حسيـن

ا آنـگاه ـكه ـت ر زبانـشان نيـست. ا هـستند و دين آنـها ـجز ـسخن ـب مردم ، بـندگان دنـي

زندگيـشان بچرـخد ، دنبــال دين مي رونــد. و ـهر گــاه بـناي امتحــان و آزمــايش پيش

آيد ، دينـداران بسيار انـدك مي شونـد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 22: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كــــربال هجـري61شنبـه چهـارم م*حـرم الحـرام سـال

ـمردم را مـسجد كوفــه “ در عبيــدالله بــن زيــاد”

چنيـن خطاب كرد:

ــردم! م اي فيان ” ابوـس دان و خاـن د آزمودـي را

يزيــدآنـها را چـنان ـكه مي خواـستيد ، يافتيــد! و

ــي روش و ــار رفت داراي كـه مي شناسـيد را

و د مي كـن ان احـس ــان زيردست ــه ب ه ـك نيكوـست

بخـشش هــاي او بجــاست! و پــدرش نيــز ـچنين

ــون اكن ــود! ــد ب شــما يزي ــن بي ا ـت داده تور دـس

پولــي را تقسيــم نمــايم و شــما را بــه جـنگ بــا

بفرستـم“ حسيـندشمنش

ــد و كنن ــدا ن تمــام شهــر در داد ــور سپس دست

مـردم را بـراي جنگ آمـاده حـركت سازنـد.

الجــوشن” ذي هــزار شمـربــن چهــار بــا “

“ بــا دو هــزار جنگجــو يزيــد بن ركــابجنگجــو ، ”

” ــر، نمي ــن ب ــن ــو حسي جنگج ــزار ه ــار چه ا “ـب

“ ـبا ســه هــزار جنگـجو ، و ” مضــاير بــن رهينــه”

ــراي ب هــزار جنگجــو دو ــا ب ” ــن حرشــه نصـرب

ا ـب ــگ ــن جن و )ع( حسي رده ـك ــي آمادگ ــالم اع

. را آغـاز كردنـدكـربالحـركت به سـوي

ـكه ـسفارش ـبه بيعت ـبا ” قيــس بــن اـشعث“ در پاـسخ ع( حضــرت حسيــن بن علــي )

مي كرد ، فرمود:يزيـد

نه ، ـبه ـخدا ـسوگند ، ـنه دـست ذلت ـبر دـست آـنان مي ـگذارم و ـنه مانـند بردـگان از ـصحنه

.جنگ فرار مي كنم

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 23: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كـــربال هجـري61يكشنبـه پنجـم م*حـرم الحـرام سـال

كــم شهـركوفــه نيروهــاي پراكـنده در سطــح

عمـربــن سعــد كــم جمــع شــده و بــه لشكــر

مي پيـوندند.

نوشته انـد:

ربعــي ــن ب ه ســوي شبث ـب هــزار ســوار ا ـب

ا روان شـد.كـربل

ــه در عبيـدالل ا ـت داد ــوريت مام را ــده اي ع

بايـستند و از حــركت كـــربالمسيــر ـبه ـسوي

اري ـي قصــد ــه ب ه ـك ــي ــن كسان از )ع( حسي

خـارج مي شونـد ، جلوگيـري كنند.كوفـه

چــون گروهــي از ـمردم مي دانـستند كــه جـنگ

ا ا )ع(اـمام حسيــن ـب ـب و خــدا در حكــم جـنگ

ــر ــر )ص( پيامب لشك از راه ــاي اثن در ، اـست

دشمـن جـدا شـده و فـرار مي كردنـد.

ـبا هــزار كوفــه فرمانــده اي ـكه از نوشتــه اند:

ه ـب چــون ود ـب رده ـك حــركت ده ــربالرزمـن كـ

مي رـسيد ، سيصــد ـيا چهـارصــد نفــر همــراه

اين ه ـب ــادي اعتق ــون چ ــه بقي و ــد بودن او

جنـگ نداشتند ، اقـدام به فـرار مي كردند.

با سپـاه دشمـن:)ع( فـرازي از سخنـان حضـرت سيـد الشهـداء

هيهات! ما به ذلت تن نخواهيم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز براي ما ذلت و خواري را نپسنديدند.

دامن ـهاي ـپاكي ـكه ـما را پرورـيده، و ـسرهاي پرـشور و ـمردان غيرتمـند؛ هرـگز ـطاعت فرومايـگان را ـبر كـشته

شدن مردانه ترجيح ندهند

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 24: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كــربال

هجـري61دوشنبـه ششـم م*حـرم الحـرام سـال

سعـــد از عمـربـــن را نامـــه اي عبيداللــه ،

درـيافت مي دارد ـكه مضمــون آن چنيــن اـست:

من از لشكــر ســواره و پيــاده چيــزي را از ـتو

ه ـك اش ـب ته داـش توجــه و ، ــردم نك فــروگذار

مأمورانــي سپــرده ام ـتا هــر روز وـضعيت را ـبه

من گـزارش كننـد.

اجــازه مي ـگيرد ـتا حضــرتاز حبيب بن مـظاهر

ـكه در آن نزديكــي بنــي اســد ـنزد ـطايفه اي از

هــا زندگــي مي كردـند رفتــه و آـنان را ـبه يــاري

، ــد د. ”حضــرتفــرا خوان دادـن ازه اـج “ ـحبيب

من از ــروز ام ” ــت: گف و رفت آنهـا نـزد

ــاري ي ه ـب و ــد بري ا حـسينفــرمان ـت تابيد بـش

“ باشـد شـما آن از ــرت آخ و ــا دني ــرف ش

نفــر بپــا خواـستند و حــركت كردـند ، 90تعــداد

لشـكر ا ـب راه ــان مي در ا ــداـم سع ــن عمـرب

مقــاومت ــاب ت ــون چـ و ــد كردن ــورد برخـ

“ ـحبيبنداـشتند ، پراكـنده ـشده و برگـشتند. ”

ــزد ن ه ــريف حضــرتـب تع را جــريان و يد رـس

گفـت:)ع( حسيـن نمـود.

الحــول و ال قــوه اال ”

“باللـه

از كــربال ـبه ـبرادرش محمــدبن حنفيــه و ـبني )ع( ناـمه امــام حسيــن

هاشـم:

مثـل اينـكه دنيـا اصـال~ وجـود نداشتـه ”

اين گوـنه دنـيا بي ارزش و ـنابود ـشدني اـست“ و آـخرت هميـشگي و

دائم بوده و هست.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 25: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كـــربال هجـري61سـه شنبـه هفتـم م*حـرم الحـرام سـال

و لـباس و ســالح جنگــي ه ـك ــي تعــداد نظاميان

گرفـته و ـبه ـبني اميــه حقــوق از حـكومت غاـصب

جـنگ امــام حسيــن )ع( آـمده بودـند را ، بالــغ ـبر

هزار جنگجـو نوشته اند.30

ــد سع ــن ب ــر از عم ــون مضم دين ـب ــه اي نام

درـيافت ـكرد ـكه: ـبا سپاهيــان ـخود بين عبيداللــه

و اـصحابش و آب ـفرات فاـصله )ع( امــام حسيــن

اـمام بيـنداز ـبه ـطوري ـكه ـحتي قـطره اي آب ـبه

عثـمان نرـسد، هـمان گوـنه ـكه از دادن آب ـبه )ع(

500عمــر بــن سعــد ـخود داري ـشد! بــن عفــان

مستقر كرد. شريعـه فرات سـوار را در كنـار

يكي از آنها فـرياد زد: ـبه خــدا ـسوگند ـكه قـطره اي از حسيــن ... !

اين آب را نـخواهي آشاميــد ـتا از عطش جــان

فـرمود: حضـرتدهـي!

”خــدايا! او را از تـشنگي هــالك كــن و هرگــز او

“ ــده م ــرار ق رحمتت مول مـش ــن را ب ــد حمي

ــم كـه مسل ــدم دي ــود خ چشـم ه ـب ــد مي گوي

عملـي گشت.)ع( امـام نفـرين

سپـاه دشمـن را چنيـن نفـرين كرد:)ع( حضـرت اباعبـدالله الحسيـن

”بار ـخدايا! ـباران آـسمان را از ايـنان درـيغ كن ، و ـبر ايـشان تنگي و قحطي حجــاج بــن يوســف ” پدـيد آور ، و آن غالم ثقفي ”همچــون ـسال هــاي يوـسف

را برايـشان بگـمار ـتا ـجام زـهر ـبه ايـشان بچـشاند ، و انتـقام من و اـصحاب و ”اهل بيت و شيعيان مرا از اينان بگيرد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 26: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كـــربال 61چهارشنبـه هشتـم م*حـرم الحـرام سـال

هجـري

ــزون اف هـا خيمه در عطش تب ــه لحظ ــر ه ، بـه عبــاسبــرادرش )ع( امـام مي شــد را

ا ـيك ـب همــراه عــده اي شبــانه حــركت داد. آنـها را دشمــن صـفوف ، شــده حســاب برنامـه ه ـب و ــردند ك آب از ر ـپ را ك ها مـش و ته شكـس

خيمـه ها برگشتند.

عمـر بـن سعـدبـا )ع( امـام مالقـات

فـرمود: حضـرت

! آيــا بــا مــن مقاتلــه مي كنــي و پســر سعــد اي گفت:ابـن سعـد از خدا هراسي نـداري؟

را خــانه ام ، جــدا شــوم ــروه گ اين از ــر اگ ”ــن م و ــرند مي گي من از را والم اـم و ــراب خ

م خـش از ــانواده ام خ ــراد اف ــال ــاد برح زي ابن فــرمود: تــو را ـچه مي شــود؟ حضــرتبيمناكــم“

خــدا جــان تــو را بــه زودي در بستــر بگيــرد و ـتو ــه ك ــي ان مي كن گـم امرزد نـي امت قـي روز در را ه ـب رـسيد؟ ــان خواهــي گرگ و ومت ري ــه حـك بآرزويت بــه و نيســت چنيـــن سوگنـــد خــدا

نخواهـي رسيـد“

را تهدـيد عمــر بــن سعــد طــي نامــه اي عبيداللــهـبه ـعزل و بركـناري كــرده ، مي گويــد: ” اـگر از فــرمان من سربــاز زنــي ، مـسئوليت لـشكر را

واگـذار خواهم كرد.شمـر بـن ذي الجوشـن به

فـرازي از سخنـان امـام حسيـن )ع( با يـارانش:

اي بزرگ زادگان! صبـر پيشه كنيـد كه مرگ جـز پلـي نيست.

ـكه ـشما را از ـسختي و رنج عـبور داده و ـبه بهـشت پهـناور و نعمتـهاي هميشگي آن مي رساند.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 27: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كـــربال

هجـري61پنـج شنبـه نهـم م*حـرم الحـرام سـال

ــر ــام شم خي ه ـب را ــود ــام خ ، )ع( ام انده رـس

ـكردن و ديگــر )ع( حضــرت عبــاس ـضمن ـصدا

، مي گويـد: فـرزندان ام البنيـن

امان نامـه گرفتـم“عبيـداللـه” بـراي شما از

آنهــا متفـقا~ گفتـند: ”خــدا ـتو را و اـمان نامــه ـتو

را لعنت كـند ، ـما اـمان داـشته باـشيم ولي پـسر

امان نداشته باشد؟“دختـر پيامبـر

از )ع( حضــرت عبــاس توـسط )ع( امــام حسيــن

دشمــن ـيك ـشب را ـبراي نمــاز ، راز و نيــاز ـبا

خـدا و تـالوت قـرآن مهلت مي گيرد.

حفــر خنــدق در اطــراف خيــام ـبراي مقابـله ـبا

شبيخــون دـشمن و قطــع ـكردن راه ارتباطــي

دـشمن ـبا خيــام از ســه طــرف ، ـكه فـقط از ـيك

)ع( يــاران امــام قـسمت ارتبــاط برـقرار باـشد و

ــر تدبي اين ــد. بودن مستقــر ا آنـج ــام در )ع( ام

براي اصحاب بسيار سودمند بود.

ــر لشك از ــد گروهــي سع ــن ب ه عمــر پاه ـب ـس

مي پيوندند.)ع( امـام

خطـاب به دشمـن:)ع( سخـن سيـد الشهـداء

واي بر شما ، چه زياني مي بريد اگر سخن مرا بشنويد؟

من ـشما را ـبه راه راـست مي ـخوانم. اـما ـشما از هـمه ـفرامين من ـسرباز مي زنـيد و سخن مرا گوش نمي دهيد ،

چرا ـكه ـشكم ـهاي ـشما از ـمال ـحرام پرـشده و ـبردل ـهاي ـشما ـشقاوت نـهاده ـشده است.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 28: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كــربال هجـري61جمعـه دهـم م*حـرم الحـرام سـال

ـبا ـيارانش نمــاز صبــح را ـبه جمــاعت خواـند )ع( امــام ــه ب خــدا ...“ گفت: ـسخن ــن چني ا آنـه ا ـب ـسپس و

من و شــما فــرمان داده اـست. ـبر شــما ـباد شــهادتكه صبر و شكيبـايي را پيشه خـود سـازيد“

” را فرماـنده راـست زهيــر بــن قيــن ” )ع( حضــرت، و ـسپاه ـحبيب بن مظاهــر ـسپاه ده چپ را فرماـن

حـضرت عبــاس گـمارد و ـپرچم را ـبه دـست ـبرادرش ك )ع( نزدـي ا خيمه ـه ه ـب من دـش پاه ـس ه گرـچ پرد. ـس

ولي ، چــون حضـــرتمي شــد نينــداخت تــيري ا اين ـب ـكه آغازگــر جـنگ دارم ـن مي فرـمود: ”دوـست

ـتير را ـبر كـمان نـهاده عمـربــن سعــد گــروه باشــم“ اران ـي اـنداخت و گفت: ” ـگواه )ع( اـمامو ـبه ـسوي

حـسينباـشيد ـكه اول كـسي ـبودم ـكه ـبه ـسوي لشــكر تيــر ـبر عمـربــن سعــد ـتير اـنداختم “ـسپس ـسپاهيان

اران ـي ـطرف ر ـه از و اده نـه ــان ــنكم را )ع( حسيفرـمود: ”ـياران من! بپاخيزـيد )ع( امــامنـشانه رفتـند.

را ـشما دا ـخ ، بـشتابيد )ـشهادت( ـمرگ ـسوي ه ـب و ر ـب الغ ـب اول ه حمـل در امرزد“ ــد بـي ــن شهي ت چهــل

ه ـب دام ـك ر ـه ــده مان باقــي ــاران ي ـسپس و شــدند ه ـب و شـتافته رزم ــدان مي ه ـب ــي تنهاي ه ـب وبت ـن

ــهادت ه ش ـب ــوبت ن ــها آن از ــد بع و ــدند مي رسي ــم هاش ني ـب ــاندان ــز خ ني ا آنـه و ــد ــربت رسي ش

را نوشيـدند.شـهادت

ـكه يكــه و تنــها ماـنده ـبود ، نـگاهي )ع( حضــرت امــام حسيــن كرده و آنها را صـدا مي كرد. شـهدا به اجسـاد مطهـر

ـبراي وداع آـخرين ـبه ـسوي خيــام آـمد ، آنـگاه در )ع( حضــرت ـحالي ـكه شمـشيرش را از غالف ـبيرون آورده ـبود در براـبر دـشمن قرارـگرفت و جـنگ نماـياني ـكرد. دـشمن از ـهر ـطرف قلب ه ـب شـعبه سـه ــري تي اه ناـگ ود. نـم محاصـره را وي مـباركش اصــابت ـكرد و در ـحالي ـكه يكصــد و چـند نـشانه تيــر

روح مـباركش و ـنيزه ـبر پيـكرش ـبود ، نقش ـبر زمين گـشت و اـما شيــون زنــان ، كودكــان و ـحتي ـبه ملـكوت اعلي پيوـست.

فرشتگـان الهـي بلند شد.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 29: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كـــربالوقـايع عصـر عاشــورا

ــم ده روز ــد عصــر یزی ــر ه لشك اینـك از د ام بـع اـمبــه )ع( حسـین دستــور شـهادترا بـه رسـاند

فــرماندهان ـخود دـست ـبه ـغارت و آتش زدن خیمه اذیت و آزار و نبـــوت هـــا آن خـــاندان زدنــد،

امــام حسیــن نامردمــان ـبه ـسوی خیمــه ـهای حــرم ه )ع( ـب اث و البســه و شتــران را اـث د و روی آوردـن

ـپاك )ع( اهــل بیت از آن بانویــییغمــا بردـند و ـگاه ـبا آن بی ـشرمان ـبر ـسر جامــه ای در كـشمكش ـبود و می ربودنــد. او از را جامـه لئیمـان آن عــاقبت

و حــریم او از خیمــه ـها )ص( رـسول خــدا دختــرانبیــرون آـمده و می گریـستند و در فــراق حامیــان و

عـزیزان خـود شیـون و زاری می نمودند.را ـبا ـسر و ـپای برهنــه و )ع( اهــل بیتبعــد از این

آن و د گرفتـن اسـیری ه ـب ه رفـت یغمـا ــه ب اس لـب ـبه ـسپاه دـشمن می گفتـند ـكه ـما را ـبر بزرگــواران

ته ــن كـش چــون )ع( حسی د. )ع( بگذرانـی بیت اهــل اد فــریاد كـشیدند و بــر ا افـت نگاهـشان ـبه كـشته ـه

عمــر سعــد صــورت خــود زدـند. بعــد از این قـضایا ــد: چــه كســی ملعــون ارانش جــار كشی ـی ــان درمی

بتــازد! )ع( حسیــن اـست ـكه اـسب بــر پـشت و ـسینه تن و ـشدند داوطلب ــا )ع( حـسین ده كس ب را

سـم{ اسبـان لگـدكـوب كردنـد.

ســر مبــارك امــام حسیــن عمــر سعــد ـبود ـكه عصــر عاشــورا و همــان

عبیداـله ـنزد حمیــد بن مـسلم ازدی و خولــی بن یزیــد اصبحــی را ـبا )ع(

ـبه كوفــه فرـستاد و ـسرهای ـیاران و خاـندان او را جـمع ـكرده و بن زـیاد

قیس بن و شمــر بــن ذی الجــوشن ـبود و ـبه هـمراهی هفتــاد دو ســر

ـبه كوفــه فــرستاد. ـسپس كـشته ـهای خــودشان را پیــدا ـكرده اـشعث

جنــازه بی ســر و زیــر پــای اسبــان لگـدكــوب شــده دفن نمودـند ولــی

و یــارانش ـتا روز دوازدهــم محــرم عــریان در بیــابان امــام حسیــن )ع(

ــربال توـسط كـ ه اینـك ا ـت ود ـب بنـی اســد ــه ــی قبیل راهنمائ ه ـب ــام و ام

دفـن شدنـد.سجـاد )ع(

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

Page 30: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كــربال

هجـري61شنبـه يازدهـم م*حـرم الحـرام سـال

ــون ملع ــد سع ــر ــرم ع*م م*ح ــم يازده روز در

از ــوچ ك ــور ــربال دست ك ــوی س ــه ــهب را كوف

ــان و حــرم را )ع( امــام حسیــن می دهــد و زن

بــر شتــران بی جهــاز ســوار كــرده و این وداـیع

ــار در ـسخت ـترین نبــوت را چــون اسیــران كف{

ــام هنگ در ــد. می دهن وچ ـك ــوم ه*م و مصــائب

دستــور داد كــه عمــر سعــد كـــربال حــركت از

ــد. دهن ــور عب ــاه قتلگ از را ــن اســرا ب قیــس

ه گویـد: قـر{

ــه ك را ــه ای لحظ نمی كنم ــراموش ف ــرگز ه

را بــر كشتــه ـبر خــاك )ع( زینب دختــر فاطـمه

عبــور دادـند كــه از )ع( بــرادرش حسیــن افتــاده

و ــد... می نالی دل ــاد ســوز سج ــام می )ع( ام

فـرماید:

ــه ب من ... ــدا خــاك شه روی ــه ك ــم نگریست

سینــه امافتــاده و كســی آنــها را دفن نكــرده ،

تـنگ شــد و بــه انــدازه ای ـبر مــن ـسخت گذـشت

عمــه ام زینــب كــه نزدیــك بــود جــانم ـبر آیــد و

وـقتی از حــالم بــا خبــر شــد مــرا دلــداری داد

كـه بی تابـی نكنـم.

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

چون چـاره نيست مي روم و مي گذارمت اي پـاره پاره تن به خـدا مي سپـارمت

Page 31: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

كوفــه هجـري61يكشنبـه دوازدهـم م*حـرم الحـرام سـال

ــاد دراثـرتبلیغــات ســوء ه عبیــدالله بن زی امــام علـیضمــن خارجــی معرفــی )ع( خــاندانش و حسیــن )ع(

آن ردن ــرت ـك ــه ، حض كوف ــردم ه م ـب ــويق تش را حضـور در جشـن پيـروزي نمـود.

ــه كوف ــردم دن م دـي جهت ــروزي پي از ــال خوشحازار آمدنــد كــه ناگهــان شــادي ـب اـسراء ـبه كوـچه و بـسياري از آـنان ـكه كمي ـنور ايـمان در دلـشان ـبود ـبا

ــن آتشي اي ـه ــه )ع( خطب ــاد سج ــام ام ــرت و حضتـبديل عمــه بزرگــوارش حضــرت زينب كبــري )س(

به آتش نـدامت و سـوز عزا گرديد.ــوار بزرگ دو ــن ــاندگان اي بازم ــر ديگ ــراه هم ه ـب

ــربال در كــ ه ـك دتی ـم طــول در ــه ــان كوف می در و ســرها مــردم بودـند ـبه عنــوان اسیــر جنگــی در بيــن

حـركت مي كـردند.شـهداي كــربال بـاالی نیـزه ــورد اصــل و مــردم كوفــه كــم كــم ـبه ســؤال در م*

و شـبهات هميــن بـا و پرداختنـد اســراء نسـب وارد مجلس داراالمـــاره ســـؤاالت در تــا شـــدند

و مـسبب كوفــه كــه حاكــم جبــار عبيــدالله بــن زيــادبــود ، پاســخ خــود امــام حسيــن)ع( شــهادتاصلــي

را بيابنـد.جلــوی چشــم اســراء و مــردم بــا عبيــدالله بن زيــاد ه ـب ــی دست ــوب ــارك چ مب ــر را س ــود خ و می زد

امــام پیــروز میــدان قلمــداد می ـكرد و كشتــه شــدن )ع( ــن در حسی كـه مي دانسـت ــدا خ ــواست خ را

ا جــواب متقــن و مستحكــم حضــرت هميــن ـحال ـبم*وجبــات حضــرت علــي بن الحسيــن)ع( و زينب )ع( فـراهم مي گـردد.يزيديـان و يزيـدرسـوايي

كربال

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

محله را در كوچــه ـها و ســرها بعــد از آنكــه ـیك روز ) ـیا چنــد روز بـنا ـبه روایتــی ( ابــن زیــاد فــرستاد و بعــد از آن اـسرا را ـبه یزیــد بــن معاویــه ـنزد شــام گردانیــد ، آنـها را ـبه ـهای كوفــه ــر بن تعلبــه عاـئذیسرپرـستی ـبه ـشام روانــه ـكرد. او دستــور شمــر بن ذی الجـوشــن و مخض{

را ـبا غــل جامـعه ببندـند و دـست ـهاي ايشــان را برـگردنش حضــرت زيــن العــابدين )ع( داد ـكه را سوار بر شتـر بی جهـاز بـه سـوی شـام ببـرند.حضـرتقفل كنند و

كوفه

Page 32: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

كنـار رود فـراتــامالن ــدا ح شه ــرهای جهت س نزل ـم ــن اولی در

ـبه ـبازی و سـرمقــدساستــراحت ـبار انداختـند و ـبا ه ـب را ـشب از مقــداری و ـشدند مـشغول تفــریح عیش و نــوش گذراندـند ـبه ناـگاه دستــی از دـیوار ــا ب را ــر این شع ــن آهنی قلمــی ا ـب و د آـم ــرون بی

ا ـگروهی ـكه خــون را (اـمام حسیــن )ع نوـشت: آـیرا جـدش شـفاعت د امـی امت قـی روز در كشـتند

دارند؟

مـشغول مناجــات ـبود ـكه مـحل راهبــي در هميــن اين ـسخنان ـبه گوـشش رـسيد. برخاـست و از پنـجره دـید از ـنیزه ای ـكه كـنار دـیوار دـیر گذاـشته اند ـنوری

فرـشتگانعظیم ـبه ـسوی آـسمان افراـشته ـشده و د. آیـن می رود ـف آن زد ـن ه ـب روه ـگ روه ـگ ــمان آس

از دـیدن این ـحاالت ، متعجب ـشد و ـترس او راهــبیــاران را ـفرا ـگرفت. از صومعــه ـخارج و ـبه مـیان

رفت و پرـسید ـبزرگ ـشما كیـست؟ گفتـند ابن زیــاد .خولـی

رفت و پرـسید این ـسر كیـست؟ خولــی ـنزد راهــبدر ه ـك خارجــی رد ـم ر ـس ــراق گفت ع ســرزمین

او را كـشت. گفت ـنامش ابــن زیــاد خــروج ـكرد و گفت حسیــن بــن علــی بن ابیـطالب كیـست؟ گفت

گفت ت؟ چیـس ــادرش م ام ــد ـن م*حم بنت ــه فاطم)ص( ــی ــان م*صطفـ هم گفت ــدی؟ ــه محمـ ك

گفت: راهـبخـودتان است؟ گفت آری. پیغمبـر

هالكتـان بـاد بخاطـر كـاری كـه كـردید.

زد او راهــب ـن ا صبــح ـت آنـها خــواهش ـكرد ـسر از د. ــی بگذارـن زد خول ـن ا ـت دهیم ـب وانیم نمی ـت گفت

راهــبـببریم و از او ـجایزه بـگریم یزیــد بن معاویــه را ـبه ده هــزار درهــم گفت ـجایزه ـتو چـقدر اـست؟

تو می دهم.

كـربال

كوفـه

كنار رود فـرات

*

ذیرفت درهم را ـگرفت و خولــی ه ـسر مطهــر ـپ ـسر ـسپرد. راهــبرا ـبرا ـبه مـشك خوشبــو نـمود و آن را روی سجــاده اش گذاـشت و تـمام مطهــر

ـشب را گرـیه ـكرد. وـقتی ـصبح ـشد ـبه ـسر مـنور ـعرض ـكرد ای ـسر! من ـجز خویـشتن ، ـچیزی ـندارم ولی ـشهادت می دهم ـكه معـبودی ـجز ـخدا نیـست.

خداـست و ـگواهی می دهم ـكه من غالم و بـنده محـمد )ص( پیامبــر ـجد ـتو كــربال ـبه ـخدا ـسوگند، ـبر من ـسخت اـست ـكه دراباعبدالـله! ـتو هـستم. ای

هنـگامی ـكه ـجدت را اـبا عبــدالله! نـبودم و ـجان ـخود را ـفدای ـتو نـكردم. ای دـیدار می ـكنی ـگواهی ده ـكه من شهادتیــن گفتم و در ـخدمت ـتو اـسالم

. ـسپس ـسر را ـبه آنـها تحوـیل اشهــد ان ال الــه ... آوردم. آنـگاه راهب گفت اهــل بیت )ع( داد. پس از این دـیدار از صومعــه ـخارج و ـخود را ـخدمتكار

كرد.

Page 33: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

تكــريت

ــران اسي ــاروان ــربالك تكــريت كـ ــه ب ــي وقترسيـدند،

ــه مأموران ب ــرماندار را ف ا ـم نوشـتند ــا آنج

ــراه هم ــي خارج ــاي سره ه ـك كن ــات مالق

ناـمه را خــواند، فــرماندارماـست. وقتــي ـكه

دـستور داد ـتا علــم ـها را برافــراشتند و بــوق

و ــردند ك زينت را ــر شه و د نواختـن را هـا

آن ــد. آمدن ــرد گ ان مـك و هــر ســو از مــردم

ا را مالـقات فــرماندارگــاه بيــرون آـمد و آنـه

ــواب ج ــد مي پرسي ــان آن از كس ــر ه و رد ـك

يزيــدمي دادـند اين ـسر خارجــي اـست ـكه بــر

او را كـشت. ـكه ابــن زيــاد خــروج كــرده بــود و

گفت:مـرد نصرانـي

بــودم ـكه اين ـسر را كوفــهاي مــردم مــن در

د سـر آوردـن ــه اين بلك نيسـت ــي ــر خارج س

است.)ع( حسيـن

بــراي شنيــدند را كــالم ايــن كــه همين

ناقــوس ـها را ـبه )ع( امــام حـسين بزرگداـشت

ــه ك ــي قوم از ــا م ــد گفتن و د درآوردـن صــدا

پيامبـرشـــان فـــرزند كشتـــه اند، دختـــر را

بيـزاريم.

چــون خبــر چنيــن برخــوردي از ســوي ـمردم

ه تكــريت ـب ــد رـسيد كــاروان را مأمــوران يزي

از خــارج د و از تكــريتوارد آن شهــر نكردـن

راه بيـابان بـه راه خـود ادامـه دادنـد.

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

تكريت

*

Page 34: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

ديـر عـروه و صليتـا ، اعمـي

اينـكه خــارج از كـــربالكــاروان اســراء بعــد از

ـبه راه ـخود ادامــه داد ـبه منــزل بــه نــام تكــريت

را ديــر عــروه رـسيد و بعــد از آن ـمنزل اعمــي

صليتــاـبدون توـقف ـبه قـصد ـمنزل ديـگر ـبه ـنام

ترك كردند.

النخلـهه ه كــاروانهنگامــي ـك ـب ــه النخل رـسيدند وادي

ــه بيتوت نزل ـم ان هـم در را شـب و ود ـب شـب

نمودند.

و ــان كودك ــريه گ و ــه نال ــداي ص ب ـش آن در

ه ـك ــد مي رسي ــوش گ ه ـب ان زـن ــي خوان ــه مرثي

ــا چگوـنه در داغ عزـيزان ـخود اـشك مي ريختنــد ام{

چـشم ـها و دل هــاي ـكور مأمــوران ـكاروان هيــچ

ا ـيك از ايــن اـشك هــا و ندـبه هــا را نديــد و ـت

صبــح مــأموران يزيــد ـبه خوشگــذراني و لهــو و

لعـب مشغـول بودنـد.

مرشـاد و لينـاراه افتادـند وادي نخـله از ـكربال اسيــران داغــدار

رـسيدند. زنــان و مــردان آن شهــر مرـشادو ـبه

ا دـيدن ـب قافلــه اسيــران ـبه استقبــال آمدـند و

آن بيم و د ـش د بلـن ا آنـه ه ناـل و ــه ضج ــداي ص

ــاتالن ق ر ـب ه ـك ــرت رفت حض الشـهداء سـيد

حمله كنند.)ع( حسين بن علي

كـربال

كوفـه

كنار رود فرات

*

*تكريت ي

اعم *

دير عروه *

* صليتار النخله

دي

ليتا*ص

*

Page 35: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

موصـل و سنجـار

ـنامه اي يزـيد مأمــورانمنــزل موصــل در نزديكــي

دار موصــلبــه نوـشتند كــه شهــر را آذين فرماـن

ورود اده آـم و د ــرايببندـن اس ــاروان ــربال ك كـ

گـردند.

شهــر آذين بـندي ـشد و حاكــم موصــل بــه دستــور

چراغاني و هياهـو همـه شهـر را فـرا گرفتنـد.

مــردم ايــن وادي از خــود مي پرسيدنــد كــه علــت

ايـن همـه شـور و شـادي و آذيـن چيست؟

كـه در پاسـخ شنيدند:

بــر عبيـداللــه كــه را خــروج يزيــدعــده اي

كــرده اند را كشتــه اـست و ســر آن هــا را بــراي

مي فرستنـد.يزيـد

در بيــن مــردم شخصــي شــروع بــه فــرياد كــرد

كـه:

ابن اي مــردم اينــها دروغ مي گوينــد. بدانيــد ـكه

را كـشته اـست و در اين پـسر پيغمبــر خــدازيــاد

را انتقـال مي دهند.كـاروان سـر حسيـن

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

تكريت

*

اعمي

*دير عرو ه

** صليتا

ر النخله دي

*ليتا

ص * *

لص

وم

*ار

جسن

Page 36: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

* تكريتي

اعم

*دير عروه

*ليتا

*صر النخله

دي

يتا *صل

* *ل

صمو

*ار

جسن

بيصي

* نن

عي ردو* ال

توا

ع* د

نري

سقن نصيبيـن

ــندر هر نصيبي ـش تن آراـس ه ـب ــر شه ــم حاك ـبا او سـرمقــدس امــام دـستور داد و كـسي ـكه

ـبود، خواـست ـكه وارد شهــر ـشود اـما اـسب او د آوردـن رايش ـب ديـگري اـسب ــرد و نب فــرمان ـكه اين موضــوع چـندين ـبار تكــرار ـشد. ناگــاه

را ديدـند ـكه ـبر روي زميــن اـست. سـرمطهــر ، آن را برداـشت و نـيك در ابراهيــم موصلــي

و شــناخت را آن اينكــه تــا نگـــريست آن اين از ـشهر اهــل رد. ـك را مالمت مأمــوران صحنــه را ديدـند و ـمأمور حاـمل ـسر را كـشتند

و سـر را وارد شهـر نكردنـد.

عيـن الـورد و دعـوات

ــران اسي ــاروان ــربالك از كـ ــروج خ از پس رـسيدند. والــي آنجــا عيــن الـــورد ـبه نصيبيــن

ــد ـكه را در شهــر ســرهاو مردمــان پذيرفتنــن اربعي اب ـب از ه ـك د ـش ــرر مق و ــد بگردانن

را در ميــدان شهــر ـبر سـرمنــور داخــل ـشوند. نيــزه كردـند و از نيمــروز ـتا عصــردر معــرض شــادماني گــروهي بـــود. مــردم تماشـــاي جمعي و اسـت ــي سـرخارج كـه مي كردنـد

گـريان بودند.

قنسـريـن

محلـي آبـاد و پـرجمعيت بـود. قنسـرين شــدند دروازه هــا را بـستند و ـكاروانمــردم اين شهــر وقتــي ـبا خبــر از آمــدن

ــد. شدن ان آـن ورود ــع ــهمان امي ــي بن ــردم ه م ـب ــگ سن ا ـب و ــردند ك ــن لع را ! فــرزندان پيامبــرانمأمــوران زدنــد و مي گفتنــد: اي بدكــاران! اي كشندگــان

قســم ـبه خــدا نبايــد ـبه شهــر ـما داخــل شــويد اگــر چــه ـتا آخــرين نفــر از مــا را بكشيـد.

Page 37: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

تكريت

*

ي اعم

*دير عروه

تا *صلي

* النخله

دير

تا *صلي

* *ل

صوم

*ار

جسن

بيصي

* نن

عي ردو* ال

توا

ع* د

نري

سقن حلـب

ام كــاروان ـن ه ـب ار ـكوهي ـيك جوشــن در كـنبياســايند. انـدكي تــا كردنــد توقــف شــب

ــامالن )ع( ح ــام ام ــدس ر سـرمق ـب را سـر روي سنگي قرار دادند.

هنـگام طـلوع آفـتاب ـكه ســر را برداـشتند چـند ــون خـ جــاري شــده ســرقطــره ــگ ر سن ـب

ـبود. پس از حــركت كــاروان مــردم حــلب از آن ــراف اط و ــدند ش ــر خب ا ـب ــه مسأل اين

ه عــزاداري قطــرات خــون ـب جمــع شــدند و پرداختنـد.

كفـر طـابروي ــر ب ــا دروازه ه ــك كوچ ــه قلع ــن اي در

ن بـسته ـشد. مــردم بــر بــرج و بــارو كــارواه ـب ــد و آذوـقه د نشستن يزـي د. ـمأموران ندادـن

د. كردـن ــايقه مض هم آب از ــي ــيحت خولك ــننزدـي ردم حصي ـم اي زد: ــرياد ف و د آـم

مـگر در زـير اـطاعت ـما نيـستند چــرا بــه مــا آب نمي دهيـد.

ـخدا قـطره اي ــه ذات ب د: دادـن مــردم جــواب آب ـبه ـشما نمي دهيــم و شــما بوديــد كــه آب

بستيــد و ايشــان را اوالد ـساقي ـكوثر را ـبر كـرديد. شهيـد بـا لب تشنـه

معـره النعمـانـبه اين شهــر اهالــي از كــربال كــاروان اســراي با ورود

ا آنـه روي ه ـب را ــا دروازه ه و ــردند ك اسـتقبال ان آـن پذيرايــي كــردند و بــه آن يزيــدگشــودند و از لشكــريان

هــا آب و آذوقــه دادنــد و لشكــر ـنيز بقـيه روز را در آنجــا مانـد.

*حلب

كفر طاب

معره النعمان *

*

Page 38: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

تكريت

*

ي اعم

*وه

دير عر

تا *صلي

*له

النخر

دي

ا *ليت

ص

* *

لص

وم

*ار

جسن

بيصي

* نن

عي ردو* ال

توا

ع* د

نري

سقن

حمـاه و حمـص

ـبه حمــاهپــس از عبــور از كــربال كــاروان اســراي

رـسيدند. بــا علــم ـهاي ســرخ و زرد حمــصـمنزل

بعــد از اهــل حمــص زينت ـشد. حمصجلــوه شهــر

اســراء اين كــاروان از اوالد اينـكه متوجــه شــدند

)ع ابيطــالب بــن و علــي پيامبــر ( فــرزندان

هـستند، بــه غيــرت آمدـند و زـنان شهــر اكــرم)ص(

شـروع بـه شيـون و زاري نمودنـد.

از مــردان شهــر ه ـك راء هــم اـس اروان ـك غــربت

ـناراحت ـشده بودنــد، شــروع بــه سنــگ اـندازي بــه

نمودـند ـكه از ضــرب سنــگ هــاي سپــاه ابن زيــاد

سپــاه از بيـست و شــش نفــرپرتــاب شــده حــدود

بـه درك واصـل شدنـد.يزيـد

دروازه هــا را بستنــد و اعــالم كردـند مــردم شهــر

نمي گــذاريم كــه يــك نفــر از شــما از ايــن شهــر

ــد باي ــا م ــرد. بب در ــه ب ــم سال ــان ــيج را خول

را از او پــس بگيــريم و ســر امــام )ع( بكشيــم و

ــن شهــر اي نـصيب افتخــار ــن اي ــامت قي روز ــا ت

بمانـد.

دروازه ـهاي ديـگر ـشهر سرهــا لشكــر ابــن زيــاد از

و اسيران را برداشتند و فـرار كـردند.

*حلبكفر طاب

معره النعمان *

*حمص *حماه

*

Page 39: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

تكريت

*

اعمي

وه *دير عر

تا *صلي

* النخله

دير

ا *ليت

ص

* *

لص

وم

*ار

جسن

بيصي

* نن

عي ردو* ال

توا

ع* د

نري

سقن بعلبـك

رسيدند، بعلبك به نزديك اسيـرانوقتي مردم پرچم هاي جشن برافراشتند،

ـيك فرـسخي ا ـت د وادار كردـن را كــودكان حتي ك ــراننزدـي ــر اسي ديگ شــوند. ــارج از شهـرخ

ده آـم ــرون بي ـشهر از ادي زـي حــدود ه ـك ـمردم بودنـد،

و بــه ـسنت خــاص خــود بــه جشــن و پايكــوبي پرداختنـد.

ــورد حضــرت ام كلثــوم )س( آنــان را چنيــن م*خطــاب ـقرار داد: خــداوند جمعتــان را پراكنــده ــما ش ــه ب ــه ك را ــاني كس و ــازد س ــود ناب و

رحـم نمي كننـد بـر شـما مسلـط گـرداند.

*حلبكفر طاب

معره النعمان *

*حمص *حماه

*بعلبك *دير نصرانيان

*

ديـر نصـرانيـانشهــر در ـنزديكي كــاروانپاـسي از ـشب گذـشته ـبود و

بود. خبـر آمد ،شـام كــه گروهــي قـصد ـشبيخون و آزاد كــردن اسيــران را

دارند. ـبه دـير نصرانيــان پنــاه لشكريــان ابن زيــاد از ايــن رو

بردند. گنجــايش شــما را ـندارد، ســرها ديــر گفت اين راهــب

ــوار دي پـشت ــد و خــودتان نمايي داخــل را ــران اسي و دير نگهبانـي دهيـد تا دشمـن به شما حملـه نكنـد.

را ـسرها را در محــل مناسبــي جــا داد واســراراهب ير ـپ ـشب ــام هنگ ــاد. نه مخصوصــي ــاق ات راهــبدر

ــل داخ سـپس ود. نـم معطـر و رد ـك ــر تطهي را ــود خســر اـمام اطــاق شــد و قفــل صنــدوق را شكـشت و

را ـبيرون آورد. بــا عطــر و گــالب شستشــو داد و )ع( در كمــال احتــرام او را ـبه ـطرف قبلــه اي ـكه عبــادت

مي كـرد گـذاشت و در مقـابل آن ايستـاد.و شــاگردانش ـبه ديــن اســالم درآمدـند راهــب آن ـشب

ه ـب مأمــوران پيشنــهاد كــردند كــه اـمام سجــاد )ع( و ــد ه يزي ـك د كـن گ جـن ا آنـه ا ـب و ند بكـش )ع( حضــرترا

اجـازه نـداد و فـرمود: ــام انتق ــها آن از ــود خ و اـست منتقم ــار جب ــداوند خ

خـواهد گـرفت.

Page 40: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

”شهـرشـامدمشــق “ هجـري61زمـان ورود: او{ل صفـر المظفـر سـال

)ع( ــن الحسي ــه اباعبـدالل بيت اهــل ــاروان در كوارد ـصفر اول دمـشق روز ــر و شه دند ني ـش ـب

آن روز را جشـن گرفتنـد.اميـه

ــراي اس ــاروان ــربالك از كــ ــذراندن گ از پس والني ـط ــر ــهمسي ا كوف ـت ــام در ش دن گرداـن و

ه هـمراه ـب ـسرهاي نورانــي و ـشهرهاي بين راه، آوردند.دمشـقبه سوي شهيـدان كـربال پاك

دروازه ــك نزدي دمشــق چــون دند، ام ـش حـضرت را صــدا زد و فــرمود: ـما را از شمــركلـثوم )س(

شـهر وارد اي ــام دروازه ش ــردم م ه ـك د نمايـيرا از محمل ســرها كمتــر اجتـماع ـكرده باـشند و

ها دورتر ببـريد تا مـردم به مـا نگـاه نكننـد.

ــر ه شم ـب واكنش در ــي ناپاك و ــاثت خب روي از ساللــه ي پــاك و دختــر فاطمــه زهــرا )س( ســخن

اكــرم )ص( ــر داد پيامب ان ــاالي سرهــا فرـم ب را نيــزه ها زدنــد و در ميــان محمل ـها ـقرار دادـند، آن

گـاه آنان را از ميـان تماشا چيـان عبـور دادند.

را از دروازه اصلــيزـنان و كودكــان اـهل بيت )ع( گرداـند ميــان بــازار شهــر گذراندـند و در دمشــق

دختــران و حضــرت زينب كبــري )س(در ـحالي ـكه در ميـان آنان بود.حسيـن بـن علـي )ع(

اـهل بيت اـمام حضــور شهــر شــام از ديگــر وقايــع بــود. در اين مجلــس ـبا خطبه يزيـــددر ـبزم )ع(

)ع(خـواني ــدين العاب زين ــرت و حض ــرت حض)س( مـــردم زينب بـــراي بسيـــاري حقايقـــي

و يزيــدروـشن ـشد و چهــري ظالمــانه و جنايتكــار نمايـان گرديد.يزيـديان

مدينه

مكه

وادي العقيق

**التنعيم

الصفاح

*

*ذات عرق وادي الصفراء

*

*الحاجر *خزيميه

زرود

*

*ثعلبيه زباله

*

بطن العقبه

*

*ذوحسم *البيضه

عذيب * الهجانات

قصر بني * مقاتل

*شراف

كربال

كوفه

كنار رود فرات

*

تكريت

*

اعمي

*وه

دير عر

تا *صلي

*له

النخير

د

*تا

صلي

* *

لص

وم

*ار

جسن

بيصي

* نن

عي ردو* ال

توا

ع* د

نري

س* قن

حلبكفر طاب

معره النعمان *

*حمص *حماه

دير نصرانيان *بعلبك *

*

دمشـق ” شـام“

Page 41: بسم رب الشهـداء و الصديقيـن مجموعـه تصـويري مسيـر حركت كـاروان

وقتي كه آمدي به برم نو ر ديده ام

گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام

بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات

حاال ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام

خيلي ميان راه اذيت شدم ولي

رنج سفر به شوق وصالت كشيده ام

اين را بدان كه بين تو و تازيانه ها

نام تو را به قيمت سيلي خريده ام

در بين اين مسير پر از غصه بارها

از آسمان ناقه چو باران چكيده ام

پايم ، سرم ، تمام تنم درد مي كند

از بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام

كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي او

حتي به زور صوت رسا را شنيده ام

از راه رفتنم تعجب نكن كه من

طعم بد شكستن پهلو چشيده ام

پاهاي من همه پر تاول شده ببين

خيلي به روي خار بيابان دويده ام

چادر ز عمه قرض گرفتم كه زير آن

پنهان كنم ز روي تو گوش دريده ام

بشنو تمام خواهش اين پير كودكت

من را ببر كه جان تو ديگر بريده ام

عمه كه پاسخي به سؤالم نمي دهد

آيا شبيه مادر قامت خميده ام؟

(ب(تـاه*! یـا ا

ک( ب&د&مائـک( بـ( ض( ذی خ( م(ـن ذ(ا الـ{

(ب(تـاه* ! یـا ا

ع( و( ریـد(ک( ذی ق(طـ( م(ـن ذا الـ{

(ب(تـاه* ! یـا ا

(یت(م(نـی ع(لـی ذی ا م(ـن ذا الـ{

ی نـ{ غ(ـر& س& ص&

خرابـه شهـرشـام

واقعــه ديگــري كــه در ايــن شهــر رخ داد سكــونت

در اهــل بيــت امــام حسيــن )ع( و كــاروان اســراء

خــرابه بـود.

از جانســوزترين حــوادث شهــر شــام جــان دادن

در دختــر ســه سالـــه ابــا عبـداللــه الحسيــن )ع(

ــام ش ــرابه ــاي خ ه ــم زخ و ــات جـــراح ــر اث ــر ب

ــار كن در ــوارش اســارت بزرگـ ــدر پ ــده بري ســر

بـود.