رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار...

174
WWW.98IIA.COM 1 تاب نام ک: باورویسنده: ن ر.الف نودهشتیاجمنبر ان _کار نودهشتیاتابخانه مجازی کwww.98iia.com

Upload: others

Post on 18-Feb-2020

18 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 1

باور :نام ک تاب

_کاربر انجمن نودهشتیار.الف نویسنده:

ک تابخانه مجازی نودهشتیا

www.98iia.com

Page 2: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 2

Page 3: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 3

میو خواهر عیبا تشکر از: م . پورشف

مینیکه بش میاختصاص داد نیروز رو به ا کیمون یزندگ یما تو همه یکه دلمون م یتیخودمون رو تو موقع م؛یامون فکر کن ندهیو درباره ا

... میتون¬یکه م میباور داشته باش دیبه تصوراتمون اول با دنیرس ی. برامیکن¬یخواد تصور م

... میکن¬یبهش تالش م دنیرس یکه ممکنه، قطعا برا میباور داشته باش یوقت

هیکه بق ی یها¬راه اول همت و اراده خودمون مهمه و بعد از اون کمک نیا ی. تومیکن¬ینم یبراش تالش گهیخط فقر برسه د ریبه ز دمونیام اگهاون کمک ها همراهمون بوده و شهیو هم میستیتنها ن چوقتیکه ما ه میرو بدون نیا دیبا م،یراه دلسرد شد نی. اما هر وقت تو اکنن¬یبهمون م

... تهس

بلکه استحکام گام مهمه ... ستیگام ها مهم ن یو بلند ی. کوتاهمیبه اهدافمون گام بردار دنیرس یبرا دیبا پس

. میشکهامونو باور نکن چوقتمیه م؛یبه باورهامون شک کن دیهرگز نبا پس

:اریکام

شرکت هیکه با هم میگرفت میو تصم میرو شروع کرد یدیجد یهم زندگ یبهم خورد، من و سام رانیسه نفرمون با رفتن کامران ازا میت نکهیاز ا بعدبه رگذره. اما خداروشک-یم یچند وقت هی م،یکارمون رو شروع کن میجون کندن و وام گرفتن تونست یکه با کل ی روز نی. از اولمیکن ی و راه انداز

خودمون یو رو پاها میوابسته نبود یمدت به کس نی. خوشحالم که تو امیرو هم پرداخت کن هامون¬یبده میمرور وضعمون بهتر شد و تونست وسط تنها تر شدم. نیهم با سمن ازدواج کرد و من ا یسام یکه بعد از مدت دادم¬یموفق دیجد طی. تازه داشتم خودم رو با شرامیستادیا

زاد ز کنم¬یشرکت م یرو گرم کارا سرم یرو ندارم. همون دخترا ها¬قهیاون عت دنیو حوصله د هینمونه. باز دوباره مهمون یبرام باق یادیتا وقت ا

وضع نیا یبعد ازدواج سام قایدق ؟یازدواج کن یخوا¬یم یکه ک دهیم ریگ هی. چند وقتکنه¬یکه مامان برام پسند م ،یو عمل یا¬و افاده سیفمخ منه بدبخت که از صبح مونه¬یوسط م نیا رسه،یکه دستش به کامران هم نم ی یاز بابت اون دوتا راحت شده و از اونجا الشیاومده. خ شیپ

خورده بشه. اوف... دیتا شب با

:ایهل

یتو افتاد ... ریگ چارهی! دل ب؟یبود ی! دل و جون ک؟یبود یتوو! خوشگل ک یشد ی گر یدم انداختم. جون بخورمت چه جبه خو ینگاه نهیا

بسه( گهیداد... )خب د یعاشقت شده ا

عشق یبه سو شیحمله خندم گرفت. پ نیشد . از ا یشک ی. چه شکیو شال زرشک ی_زرشکیمشک یپالتو ،یقرمزته. شلوار مشک شهیهم مثرومم و اگه یتو جاده ها یقرمز خودم. عاشق رانندگ

! ساعت هفت شهیم یچ گهیهم پخش بشه که د ی ر یخواجه ام یبا صدا کیموز هیساکت و ا

سمون گ فتم خداشهیپوش م دیبا برف سف یشهرم، وقت نیمن عاشق ا م. هورونیاز خونه زدم ب به شی. پیمرس ای. دستامو بلند کردم و رو به ا

نشگاه ... دا یسو

خر ارشد معمار یدانشجو یکخوین ایجانب هل نیا قند عسلم. نیدارم و ا یدوست داشتن یو دد یمام هی ایهستم. از کل دار و ندار دن ی سال ا

که فداش شم من.( یتو دانشگاه بهم کادو داد. اله میمحترم بعد از قبول یکه دد هیا 206 نی)منظورم هم

موزش اون خراب شده، نم ی المصب خرابه و تا نر تیانتخاب واحده و باز سا امروزم .لنگه¬یکارشون م یجا هی شهی. همهیبه چ یکه چ یفهم¬یا

نشد. ی ز یچ یپل نتریها، خوبه ا ¬رهیگ یم میا افهیخداروشکر باالخره کارم حل شد. چه ق ،ی ساالر ی چ یچ دونمیاز صحبت کردن با اون نم بعد . شیا

Page 4: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 4

: اریکام

کارمو دوست داشتم و دارم اما ... شهیهم

که در راهه برنامه یالتیتعط نیاول یبرا دیام برگرده. با ی که انرژ خواد¬یاستراحت توپ م هیو دلم شنیدارن خسته کننده م گهیشرکت د یکارا اج چیه گهیکه د مرامم¬یب یسام نیا ر؟یبخ ادتیکه ی یکجا یداداش ی. هعنمیرو نب ها¬قهیکه اون عت ی یجا هی. رونیبزنم ب ی چند روز هی زم،یبر گهیچند نفر د دهیم ریگ ای. ستین ریو اونور رفتن سمن هم که بدون دردسر امکان پذ نور یا اره؛یبا خودش م دارهیسمنم ور م ادیو اگرم ب ادینم

. دیخر میبر گهیم دهیرمیگ ای اره؛یرو هم با خودش م

خل و چل خودم! یگ فت: سالم بر پسر عمو یبلند یاومد تو اتاق و با صدا یچ نی( بدون در زدن عاری)سام وانهیپسره د نیا هویفکر بودم که تو

خه؟ من چن بار با نیا ی_روان دما یبهت بگم تا اون در المصب رو بزن دیچه طرز اومدنه ا

نداره می. تعجبیخصوص میدارن به نام حر ی ز یچ هی. ا

دم ن یالبته جنابعال . یستیکه ا

من فرشته ام. دونم¬ی_بعله خودم م

ره از نوع جونگ !رشی_ا

.ی. عرضم به حضورتون که زن عمو جان، بنده رو مامور کردن که شما رو ببرم مهمونیزر زر کرد یادیز گهی_خب بسه د

.امیجا نم چی! برو گمشو حوصله ندارم. من ه؟ی_ چ

_مگه دست خودته؟!

( اومد گذشت¬یاز ازدواجش با سمن )خواهرم( م یماه 6 هیو کردم¬یم یکم احساس راحت هیبود که باهاش یتنها کس اریم)بعد از کامران، ساخونه عمو؟ رهیچرا داره م نیخونه خودمون بود. عه... پس ا ی( مهمونیابونی. ) غول بنیو برد داخل ماش رونیو دستم و گرفت و بزورکشوندم ب

شو. ادهیو خاموش کرد و گ فت: پ نیماش یمحوطه اصل یداخل جلو میمش رمضون در و باز کرد. رفتخونه نگه داشت و رجلو د

ات¬ادهیپ ای یشیم ادهیشد و اومد در سمت من و باز کرد وگ فت: پ ادهیگندش پ کلیکه باز با اون ه کردم¬یتو شوک داشتم نگاش م ی نجور یهم کنم؟

خه؟ یشد ریگ فتن تو چرا جوگ ی ز یچ هیما یشده؟ حاال ننه بابا ی نجور یچرا ا وانهید نیا ا

. میوقت ندار ادی. زایباش رونیب گهید قهیداخل و من و هل داد سمت حموم و گ فت: ده دق میرفت

دم برخورد م نایبهتر از لیعزرائ یعنی ق سام رسهیدوش گرفتم. ) نوبت منم م هی ی. به ناچار زودکرد¬یبا ا

( یکه حظ کن ارمیبه سرت ب ی یبال یا

که من عاشق تم دونست¬ی. مدی_سفیکت مشک هیو یشلوار مشک هیچه مجهزم اومده. ی. برام حوله گذاشته بود ... اوهوع عوضرونیرفتم ب . دمیسفو اهیس

دم سرم سوت بکشه ول لیا هی یسمت خونمون. انتظار داشتم از سر و صدا میو رفت دمیپوش ش نکرده بودن. خب خداروشکر شلوغ ادیانگار ز یا

من جلوتر بودم و میدیکه رس ینداشته باشن که واقعا حوصله ندارم. به در ورود یشوم یها¬گذشت. فقط خدا کنه نقشه ریکه بخ نجاشیتا ا و که باز کردم همه جا سوت و کور بود. رپشتم. د یسام

؟یمنو سام ی_گرفت

لبخند هیتو دستش اومد سمتم. کیبا ک ونیبود سک ته کنم؛ ک تا کیجلوم سبز شدن که نزد یتیجمع هی هویجوابم رو نداده بود که یسام هنوز هنگ تولدت مبارک رو م هیرو لبم سبز شد. همه

ره تولدت بود خره(خوندن¬یصدا ا

. )عه ا

رزو کن...( ی ی... دا ی یاش گ فت: دا¬و بچگونه زهیم زهیر یاومد جلو و با همون صدا تیجمع ونیاز م ی کسر لزو تون.)ا

ا

Page 5: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 5

رزو کردم و بعد دوتا نیا عاشق ک ف زدنشون بلند شد و بعد ی. صدامیشمعها رو فوت کرد ی یوروجک بودم. بغلش کردم و چشمام بستم و اول ا

روم لپم رو بوسشد¬یم دهیشن کیموز یاز اون تنها صدا . ی یو گ فت: تولدت مبارک دا دی. ا

ی یوروجک دا یو گ فتم: مرس دمشیمحکمتر بوس منم

ناقال؟! هیچ هیقض ینگ فت ی ی_چرا به دا

.(سین ی جمعه از پارک خبر یگ فت اگه بگ ی. )مامان ک تشین یجمعه از پالک خبل یگ ف اگه بگ یمامان ک ت -

؟یرو به پارک فروخت ی یدا یعنیو گ فتم : دمیخند

( هم بود. ی)بستنینه بسن -

دم ونی. مگرفتم¬ی. سردرد مومدیخوشم نم ی. از شلوغاوردنیدرم ی دلقک باز یوسط بودن و حساب ی رفتم. چند نفر سهیخنده ر از اون همه ا

؟یرقص¬ی: تو نمدیاومد و پرس یروهم رو پام نشوندم. سام ی دونفره نشستم و کسر یمبل خال نیاول یو منگ رو جیگ

:نه... گ فتم

بود. تشکر کردم و کیک یپر از ظرفها ینیس هیسبز جلوم ظاهر شد؛ تو دستش یا هلیجفت چشم ت هیتا با سمن برقصه. چند لحظه بعد رفت بود.( دهیدختر خاله حم سایبرداشتم. )پر ی کسر یظرف برا هی

ورد و منم مشغول شدم. اتاق تار ی یچا سایبه دنبال پر یک ت . کرد¬یم یرو -ادهیزن رو اعصابم پ¬چراغ چشمک هی یکیو شلوغ بود و تو اون تار کیا

اومد و کنارم نشست.گ فت: حالت خوبه؟ وایس نیح نی. چشمامو باز و بسته کردم. همدمیکش قینفس عم ی . چند بار گرفت¬یسرم داشت درد م

ب ب یخوا¬یبه نشونه مثبت تکون دادم که گ فت: م سرمو ارم؟یبرات ا

: نه. گ فتم

. یرس¬یخوب به نظر نم ؟یمطمئن -

احت شد و رفت. چپ بهش نگاه کردم که انگار نار چپ

که روشون با برف ی یدرختا دنی. دزدم¬یبزرگ خونمون قدم م اطیتازه کنم. تو ح ی یتا هوا رونیرفتم ب ست،یحواسش بمن ن یکس دمید یوقتره تنها ی یسرد و تنها یتو هوا دنیشده، نفس کش دهیپوش

و با التیالزم بود. بهتر شده بودم، دوباره ذهنم رفت سمت تعط یواقعا گاه ی ی... ا

لوچه تو ح نیکردم که حتما ا دخودم عه شونم یرو یافتادم. خودم و کامران ... دست امونیبچگ ادیزل زده بودم. اطیکار رو بکنم. به درخت ا

. خنده¬یو داره هر هر م هیسام دمیبرگشتم که د ی. زوددیام ترک¬قرار گرفت. زهره

؟ی ر یو م یایجن م نی_زهرمار. چه مرگ ته ع

!یدید¬یخودتو م افهیاگه ق یامک ی_وا

کشه؟¬یم یاز دستت چ ستیاصن! اون سمن بدبخت معلوم ن یضی_مر

. داد¬یحرصم م شتریو ب دیخند¬یم یاون ه خوردم¬یو حرص م دادم¬یمن فحشش م یچ هر

مونده بگو ... ی ز یاگه چ ایتروخدا تعارف نکن رمرد؟یتموم شدن پ ناتی_خب دعا و نفر

. سی_اگرم مونده خاطرم ن

ذارم؟¬یتنهات م قهیدق هیتا ی ر ی. کجا میتا کادوهات رو باز کن می. برستی_خب خداروشکر که خاطرت ن

Page 6: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 6

وردن و گذاشتن تو دستام، بعدم دو طرفم نیشده بود. اول دهیکادو چ یکل زیم یتو. رو میهم رفت با کادو مال مامان و بابا بود که خودشون ا

شمال. یتو الیو هی دیبود. کل دیکل هیازمون. کادو رو باز کردم توش نداختیهم عکس م اریسام کردن،¬یم یباهام روبوس کهیلنشستن، درحا عاشقتونم. یعنی

سوژه که جور شد. خب

ازشون تشکر کردم. زدنیکه برق م ی یاونجا ماه عسل. با چشما ی و با زنت بر یزود ازدواج کن یبه زود شاالیکه ا کرد¬یدعا م ث،یمامان حد خراش بود. ا گهیکادوها رو دونه دونه باز کردم. د ی نجور یهم

هیازش، برام ادیخوشم م یلی. هه حاال خسایروش نوشته بود از طرف پر یکی نیا

نمشیکه هر روز بب دهیخر مساعت بهش زدم و ازش تشکر کردم. یدقم .... لبخند تصنع نهیو بشه ا

خر . مهربون نگاهش کردم و ازش تشکر ادیاز ک تاب خوندن خوشم م دونست¬یک تاب توش بود؛ م هی(. یبود )خواهر سام وایکادو هم مال س نیا

خرا دهیکردم ، اونم لبخند زد. انگار من رو بخش خورد. هوف باالخره -یواقعا حالم داشت بهم م گهیشب بازم اعصاب خرد کن بود. من د یبود. ا

نشده بود. ریقائله هنوز ختم بخ نیا یکردن و رفتن. ول یخداحافظ

ایهل

فاب و قیکه رف میقبل یها¬یکالس¬انتخاب واحدم انجام شد تا غروب کالس داشتم. غروب که شد زنگ زدم به سمن )از هم یکارا نکهیا بعد که دارم( هیدر واقع تنها دوست مه،یمیدوست صم

! ی_سالم سمن

؟ی چطور گرمی_سالم ج

؟ی_ خوبم خوب

؟یما کرد ادی یدی. چه خبرا؟ باز خواب کجارو دتیم بخوب_خوب

! یو گ فتم: خواب بستن دمیخند

. ی گر یج چونمشیبپ شهیو نم هیباز مهمون یول امی_دوست دارم ب

. یخورد¬ی. از اولم بدرد نمگهیوقت د هی_باشه

_برو گمشو زشتو خانوم.

برس عنکبوت. تی_برو به مهمون

؟ی بار ی _باشه کار

_از اولم نداشتم

یو گ فتم:با دمیخند

ی_ با

هی ی انگار گهیم نی. )حاال همچسین ی یکه تو جمعه تو تنها ی ی. صفادهینم فیاصال ک ی یتنها یبخورم. هع یرفتم ستاره، که بستن ی یتنها دوبارهره همش نفرهیدارن. همش ی ز یچ یگروه

من لیتحو ی()باز تنها شد، چرت و پرت عاطفمهییتنها یها¬لحظه قینفر رف هیهمون یول نفرهی.() ا

رفتم سمت خونه. یاز بستن بعدداد.(

Page 7: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 7

منزل ما! ی_سالم بر کدبانو

_سالم دخترم

؟یختیر یا¬ما چه نقشه ی. جون فسنجون. باز واسه ددادیم یخوب ی_هوم چه بوها

ی نداده بودم االن تو مالجم بود. مامان ما هم تکواندوکار یخالسمتم، همانا. اگه جا ومدیکه با سرعت داشت م یا¬رو گ فتنم همانا و مالقه نیا داره! یا¬ی ر یگ¬هست برا خودش. عجب نشونه

_مگه دستم بهت نرسه!

. زنگ در بصدا در میتا به مامان کمک کنم که سفره رو بنداز نییبود. رفتم پا ی یاومدن بابا کیباال که لباسم رو عوض کنم. نزد دمیو پر دمیخندزد و رتو فکر بود و اخماش توهم. رفتم جلو و سالم کردم بالفاصله اخماشو کنا ی که بدجور دمشیر و باز کردم. بابا اومد داخل. از دور داومد. د

حرف زدناشم( نیبابا؟)عاشق هم ی مهربون نگام کرد. گ فت: سالم دختر گلم چطور

. ی یبابا یخسته نباش ؟ی_خوبم. خوب

دخترم. ی_منم خوبم. زنده باش

لحظه رفت هی. موقع شام بابا دوباره میخورد ی ی. شام رو سه تامیسفره رو حاضر کرده بود بایتقر گهیرفت تا دست و روش رو بشوره. ما هم د بابا نمبدو خواست¬یدلم م یلیاما خ فتادهین یتظاهر کنه که اتفاق خواست¬یبهمون لبخند زد. م د،ینگاه نگران من و مامان رو د یوقت یتو فکر، ول

رو مشغول کرده ... مییفکر بابا یچ

کم که هی. میخورد ی یکند و سه تا¬پوست وهی. مامان برامون ممینشست ونیتلوز یتو هال. طبق معمول به تماشا میرفت شهیاز شام مثل هم بعد .دمیگ فتم. رفتم تو اتاق و خواب ریبابا شب بخبه مامان و نیتا زودتر بخوابم؛ بنابرا رفتم¬یم دیگذشت خوابم گرفت. صبحم کالس داشتم، با

: اریکام

چه خانم شده؟ یدیرو د سای_پرثیحد مامان

_نه!

! ش؟یدی_وا ند

. دمیرو ند شیخانم یول دمیرو د سای_پر

بور یابروها یرو یظیرو بچسبونه به من. اخم غل سایکه مامان پر خواد¬یکه اونم دلش نم دونستم¬یبابا شدم. م یلب ها یلبخند رو متوجه خوشگل مامان نشست.

که داره، هیعال التیتحص باره،یهنر م هیکم نداره. از هر انگشتش که یچیه یاز خانم ؟یحرف بزن ی نجور یدر موردش ا ادیدلت م ی گ فت: چجور گهید یکیهنوز نرفته یبعد اد،یم یبعد رهیم نی. اکنن¬یاالنم که مشغول به کاره. چشم حسود کور، خواستگاراش دارن در خونشون رو م

. ادیم

! ی_به سالمت

ن؟ی_هم

ن؟یهم یچ یعنی_

؟یراجع بهش فکر کن یخوا¬ی_نم

Page 8: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 8

بشما بگم که فعال قصد ازدواج ندارم؟! دی_نه مادر من نه. من چند بار با

موهات رنگ دندونات شد و دندونات رنگ موهات؟ یوقت ؟ی_پس ک

. ادیطور دخترا خوشم نم نیا بابا باز شروع شد. من اصال از ی_ا

اد؟یخوشت م ی _ پس از چطور دختر

چشم. د،ی. هر وقت زمانش رسستمین یمناسب تی_من االن تو موقع

؟ی کم دار یمگه چشه؟ چ تتی! موقعست؟یمناسب ن تمیکه موقع یچ ینی_

. می. فردا هم هزار جور کار داردیبخواب دیوقته بر ریخاطره خوش بمونه. د هیامشب نیجان بس کن. بذار ثهیحد - بابا

! یدینجاتم م شهیمن فدات بشم که هم یاله

: ایهل

خه ساعت یکالس ی ز یبه برنامه ر لعنت از کهیمرت شی. امیبداخالق رو تحمل کن یاحمد نیو ا میبر دیبا یصبحم شد کالس؟! کله صبح 8من. ا

الرم گوش ،یخود راض از نیبنابرا د،یکش-یطول م ی. تا برسم دانشگاه کل زدم¬یپشت سر هم غر م ،میبا اون قد درازش. در حال قطع کردن ا

روم کارامو انجام مشدم¬یدار میب 6ساعت روم ا

شلوار و مقنعه هیمانتو سبز، هیگرفتم، تا تو راه بخورم. یلقمه هم برا خودم م هیو دادم¬ی. ا

و به چرت و نمیصبح سرکالس بش 8 ومدیشم، چون واقعا زورم م داریکه ب خواستم¬ینم یعنینشده بودم؛ داری. هنوز کامل بدمیپوش یمشک گوش بدم. یاحمد یپرت ها

. درب کالس رو به روم ظاهر شد. _کالس دادم¬یو زمان فحش م نیهنوز به زم کهیتا به کالس برسم؛ در حال دمیبود. دو 8ساعت یکاینزدخ310

خواب مساعد تر بود، نشستم. هر چند که نامردا خوباش یبرا تشیکه موقع یصندل نیرو اول . در رو باز کردم ودمیرس شی_ خودشه. ا قواره(-یب الغوز ی. ) داد¬یتو کالس راهش نم ومدیم رید یاز استادامون بود. هر ک یکیاز قبل هم ی. احمدنرو جدا کرده بود

ششیتخته نوشت. )ا ی. اول اسم و رسم خودش رو رو یانگار که دنبالش کرده باشن تند تند شروع کرد به وراج شهیاومد تو و مثل هم یاحمدوردن اسم م یو ... رو نوشت. روز اول ترم¬انیامتحان م خیمربوطه، تار یحاال انگار چقدر مهمه!( بعدش مباحث درس

اوقاتمون رو تلخ ترم¬انیبا ا

حالت یبهتر بود که برم رو نیخسته بودن، بنابرا نمینازن یمن در تالش بودم که گوش بدم، اما چشما ،زدیکه اون حرف م نجور یکرد. هم یکه تنها با نوشتن اونا سع نوشت،¬یتخته م یرو یچرت و پرت هیهم ی. گاهدمیفهم¬یرو نم چکدومیه یول دمیشن¬یخواب. حرفاش رو م

خه؟ ق دهیوه مبهت جز ی! کینگه دارم. وا داریخودم رو ب کردم¬یم . خودمم مونهیالجوشن م یشمر ابن ذ نیهمشون هم ع یها¬افهیا

ه؟یسوال چ نینظر شما در مورد ا ؟یکخویخانم ن گمیبلندتر شد و گ فت: درست م یاحمد یصدا هویکه دار؟؛یب ایاالن خوابم دونستم¬ینم

گ فتن یبرا یسکوت کردم ... جواب دم؟ینوشت که من ند نویا یاصال ک نیخود خدا! ا ایبه سوال انداختم. ینگاه هیکردم و صاف نشستم. سک تههنگ میزنگ گوش یبگه، صدا ی ز یتا دهن باز کرد چ ینداشتم ... مخم هنگ کرده بود. احمد

یاله یوا ( Holly Dolly) یبلند شد. اونم چه ا

بدنم باال رفته بود. احساس کردم صورتم یشدم. دما میوشکردن گ دایاز خنده. مشغول گشتن و پ دیخودم سنگ قبر خودم رو بشورم. کالس پوکب ها

ب بشم و به ا

ن ممکنه ا

کردم و قطعش داشیجا نبود؟( باالخره پ گهید شیی. )اه خداوندمیبپ یک ف کالس احمد ینیزم ریز یگر گرفته و هر ا

کردم.

شنا یکخویگ فت:خانم ن انهیلبخند موذ هیبا یاحمد دیزنگ بخوره با شیسر کالس گوش یهر ک ن؟یدار ی یبا رسم و رسومات کالس من که ا

بده. ینیریبعد به کل کالس ش ی¬جلسه

هم که سکوت کرده دهیها رو گاز بزنن. منه بدبخت ضرر د یصندل یبود از خوشحال کیخوشحال شدن، و نزد یمفت خور، کالس که کل حضارزنگ دیچه موقع با دونه¬یدارم من، خودش م یا¬دهیفهم یشد و خودش حلش کرد. اصن چه گوش الیخیب هگیبودم. خداروشکر سواله رو د

Page 9: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 9

یزن¬ی. خب خب االن چشم ممی)سامسونگ( دار یسام هی. عوضش میندار کیپاتر، هدو ی . ما که مثل هر میندار شتریکه ب یدونه سام هیبزنه .(ترکه¬یهمونم م

خرا قرار ینیری. حاال اگر شمونیم ایگل بدم، قطعا گل خرزهره بود یاحمد نیبه ا ی روز هیکه اگه قرار بود کردم¬یفکر م نیکالس داشتم به ا یا

بود که زنگ زده بود؟ ی. اصال کرمیبگ دیبا ی روز هیبشر رو نیباشه؟ حال ا نیکوفت کنه، که حساب کارش با کرام الکاتب میبد یبود باشه چخر نگاه کردم اسم میدوباره به گوش

تو دیچیاش پ زهیم زهیر یشماره بود. بعد از کالس زنگ زدم بهش دو تا بوق خورد و بعدم صدا نیسمن ا

گوشم:

؟ی _ سالم چطور

؟ی_ سالم شتر خوبم خوب

ادب! خوبم. ی_شتر شوهرته ب

من نسبت نده. یگرام یاتو به شو ژهیالقاب و زمی_عز

رو بکن. شیبعد طرفدار ادیهمه راهو؟ واستا ب نیا رهیم ی_اوهوع ک

برم دیبا یاونوقت منه بدبخت سر صبح ده؟یبرا خودش کپ یکدوم قبرستون سیشور برده معلوم ن¬دست رو دلم نذار که خونه. مرده ی_هعمخت یبخاک تو سر ؟یبه منه بدبخت زنگ زد یبرا چ یعنکبوت کله صبح یتو نمیبب ستایببرم. وا ینیریرو تحمل کنم و ش ینکره احمد یصدا

دارن؟ یو هزار جور کار و زندگ ستنین کاریخودت ب ثلملت م یگیکنن، نم

. ارمیاون دفعه رو در ب یتا تالف میبخور یبستن میخواستم بر یبابا م ری_بم

خه عنکبوت ک بدم. ینیریمجبور شدم بهمه ش یزنگ جنابعال نیخوره؟ به خاطر ا یم یبستن یسر صبح ی_ا

. یبد ینیریبه اون مفت خورا ش یکه مجبور نش ،یکن لنتیسا یخواست ی_به من چه خب؟ م

م؟یبر یهمشون.ک یبابا گور بابا الیخی_ب

. ی خور ینم یبستن یسر صبح یکه گ فت ی_عه؟! جنابعال

؟ی ار یگ فتم برا مردم حرف در م ی_ وا من ک

دنبالم. ایب گهیساعت د می. تا نیگ فتیچرت و پرت م یدونستم از خداته و الک یخب بابا م لی_خ

.ی_باشه. با

.ی_با

***

؟ی خور یم یچ – سمن

؟ی_پسته تو چلی،شاتوت و وان ی_کوک

. ی_پسته وکوکلی_دارک ، وان

اشو یهاش بودم. بخصوص من کوک یخاطره داشتم و عاشق بستن طیمح نیبا ا ی.کلمیداخل و نشست میرفت میسفارشامون رو داد نکهیا بعد اشتم. دوست د یلیخ

Page 10: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 10

. هیاوممم عال – سمن

_اوهوم.

ستاره هاش قرمزن؟ یول هییاسمش ستاره طال نجایا ی_دقت کرد

. هییکه طال یکی_بجز اون

_تازه به تعداد کارکنانش ستاره داره.

_اوهوم.

. در نیخونوادگ هیتن و مهمونراجع به جشنشون حرف زد و مخم رو خورد. خوش بحالشون. دائم در حال جشن گرف یوقتمون رو سمن کل یمابقما ینبود .ول ی خبر یدسته جمع یو مهمون یشد . از تولد و عروس یمون خالصه م ی یما تو همون جمع سه تا لیکل خونواده و فک و فام کهیحال

... میدر کنار هم بود ی یسه تا امیا نیهم تو ا

خ د – سمن خ ا

شد! ریا

ره جمع کن بر . می_ا

: اریکام

واضح ادیدرشت ...چهره اش ز یو چشما ی یخرما یدختر قد بلند با موها هیکردم. یفکر م شبمینشسته بودم و به خواب د دمیو سف اهیدفتر س توکرد . ی. انگار کر شده بودم . مدام هم همون رو تکرار م دمیفهم یگ فت که نم یم ی ز یچ هیبود. رفتم سمتش. کیکرد. تار یم هینبود . داشت گر

خرش ج دمیرس یبهش نم دمیدو یم یهر چ ماا یاگه م ی. حت دمید یبود که خواب م ی بار نیشدم . بعد مدتها اول داریکه از خواب ب دیکش غی. ا

جور بابا هزار ینبود. ا لمونیها و فک و فام قهیکدوم ازون عت چیه هیبار ... ذهنم رو مشغول کرده بود . شب نیا ی. ول ومدینم ادمی ی ز یهم چ دمید ی پروژه رو راه انداز هیشرکت معتبر قرارداد ببندم. قرار بود تا با کمک اونا هیتونسته بودم با رایکنم! اخ یفکر م یسرم اونوقت به چ تهخیکار ر

. شدیهامون محسوب م تیموفق نیاز بزرگ تر یکیگرفت، یکه اگرکارمون م م،یکن

مر میشد ی یجورا هی. یبند یم خیو غروبش ی پز یکه ظهرش از گرما م شهیم ی و بازار شلوغه . هوا داره جور دهیع دم یغلط چیه یعنی. کایشکل ا

مد کنم و خر یاون بساط و شلوغ یتو نکهی.از ا میبکن میتون ینم رو دامیخلوت و لوکس خر یاز جاها شهیشم . هم یکنم ، کالفه م دیرفت و ا

ی. قد بلند ، موهادمیرو د یکیبودم که از پشت مانکن یمشک یاه کردن به کت ها. حوصله چک و چونه هم ندارم. درحال نگدمیم مانجا دیرس یبودم ، جوون تر به نظر م دهیکه د یاز اون یبودم. ول دهیکه تو خواب د یدرشت ، خودش بود؛ همون ی، چشما دی، پوست سف ی یخرما

ب شده بود و رفته بود تو یرفتم و اون محوطه رو گشتم. ول رونی. از در پاساژ برونیب دمیرفت. دو یپاساژ م یوج.داشت به طرف در خر انگار ا

. نکنه توهم بوده ؟ نیزم

دو دست دیاز حال و روز ما. برگشتم داخل مغازه و بعد از خر نمیا ایکنه. ب یکه داره منو خل و چل م دهیم ریگ نقدریمامانه. ا ریهمش تقص اه بود . یمناسب ی نهیگرفتم. عطر گز یم ثیمامان حد یبرا میزیچ هی دیبود پس با کیادر نزد. روز مرونیلباس زدم ب

: ایهل

؟ی_ سمن

_ جون؟

؟یدیخر ی ز یمامانت چ یتو برا کهی_ روز مادر نزد

.دمیخر ی _ من براش روسر

Page 11: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 11

_عه؟

؟یشدی_ها؟چ

. میبخر ی ز یچ هی میکه بر یدیگ فتم اگه تو هم نخر یچی_ه

؟ ی بخر یخوا یم یحاال چ ؛یکن دایپ ی ز یچ هیتا تو هم م،یگرد یم م،یریخب م یول دمی_من که خر

خرم. یم ی منم روسر یدیخر ی حاال که تو روسر یخواستم عطر بخرم، ول ی_ اول م

. مونیم شی_ا

سفالت، باالخره زهیبود دل و روده هامون بر کیو نزد میو اونور شد نور یا یکل نکهی.بعد ازدمیتمام خند یبدجنس با . میکرد دایپ ی روسر هیک ف ا

مامان بخرم . یدادم که همون رو برا تیمن رضا

. ممنون.نیزحمت کادوش کن ی_ب

. یداد تی_ چه عجب شما رضا

نخواه. یخوایبخواه نم یخوا یکه هس. م نهی. هممینیما ا گهی_د

نکبت. شی_ا

(یی ی.)روانخورهیحرص م نکهیبردم از ی. لذت مدمیخند

***

دم رو ول نم یدیاستادا دم ع نیا شیا کشونن دانشگاه ... یاسفند ما رو م 28تا خود ینداشته باش شونیکنن. کار یهم ا

. هم حسوده هم از ادیچسبونه به من . ازش خوشم نم یخودشو م یدختره زهره ه نیکه ا هی. چند روزگنیتند تند هم چرت و پرت م ی نجور یهمدما متنفرم. نیمن از ،یخودراض

جور ا

برام؟ یو بفرست ی ر یعکس بگ شتیاز جزوه جلسه پ شهیم ایبگوشم خورد: هل شیو تو دماغ غویج غیج یصدا

خرچنگ مصرف کنم. یتو یام رو برا نترنتیمونده حجم ا نمیهم

ره )خاک تو اون سر ناقصت که ه .( ی ار ینه ب یتونینم چوقتی_ ا

. زمیعز ی_مرس

.کنمی_خواهش م

یوونیبا هر ح یعنیکنه. مونیو قراره که گروه بند میکار کن یگرفته گروه میتصم ی نامه درست و درمونم ارائه بدم. دک تر نادر انیپا هی دیبا یبزود زهره نه. نیبا ا یحاضرم هم گروه بشم ول

: اریکام

من ، مامان، بابا و ؛ی و وروجکشون کسر ریوام یک ت ،یسام. سمن و میبار فقط خودمون نیاما ا میمناسبت روز مادر بازم دور هم جمع شد بهکه شهیم ی. )چند سالگهیم کیتبر شهیو فقط از راه دورهم هیخال یلیکامران. جاش خ یحضور خال ریچند سال اخ نیالاقل تو ا ای شه،یمثل هم

م براش تنگ شده . یو دلم حساب دمشیوقته ند یلیهتل رستورانه. ( خ هیکنه و صاحب یم یزندگ کایرتو ا

Page 12: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 12

دهیچیتو کل خونه پ ی قورمه سبز یخانم اعالم کرد شام حاضره. بو نیکه زر م؛یدیخند یم ی کسر یها ی و به دلقک باز مینشسته بود یهم دور یبدبخت مجبور بودن برا یو ک ت ریشد. ام ی. ( شام تو سکوت مطلق سرو مگهید یرونیبودم. ) درست مثل هر مرد ا ی بود و من عاشق قورمه سبز

و تشکر و چند تا عکس ریکادوش رو برد و داد به مامان. بعدم امواج تقد یشام بخورن . بعد از شام هم هر کس یفتیغذا بدن ش ی به کسر نکهیا . ی ادگار ی

. دنیخند یکردن و م یاه مکه گرفته بودن نگ ی یشدن. داشتن به عکسا الیخیعکس گرفتن تا ب ی یتا صدی_ سستیدو هی یکنم سمن و سام فکر یم یسر و سامون گرفتنته. پس من ک دنیتو به من د یکادو نینگاه بهم انداخت وگ فت: بهتر هیمشغول بودن. مامان ی که با کسر رمیو ام یک ت

)باز شروع کرد،خدا رحم کنه( نم؟یرو بب مخوام نوه ها

. نیاالنشم نوه دار نی_مامان جان شما که هم

کنه.( یبسود خودش استفاده م یاز هر حرف یعنیخواد .) یم ی بچه هم باز نی_ خب نگاه کن االن هم

. نییپا ارن یسقف رو ب هیکنه که با هم بتونن یم دایپ ی مهد کودک هم باز یقدرکه تو نیراحت ا التونی_خ

گ فتم. یک نیشده... حاال بب رید ینیب یو م یایبخودت م یوقت هی. یزنیتو باز حرف خودت رو م گم،یمن م ی_ هر چ

مر ؟یدیم ری. اصن شما چرا همش بمن گشمینم مونیپش چوقتیکه ه دمیبشما قول م بونیتر نیبابا! من از هم ی_ا کایاون کامران االن تو ا

از شما قصه اقدس و اختر و دیبا یهر روز خدا ه نجایبهش نداره. اونوقت منه بدبخت ا ی کار چیه میشکیکنه و ه یبرا خودش حال م یداره کل ... مبشنو یشمس

_ کامرانم قول داده که کاراشو زودتر انجام بده و برگرده...

ه چه دلت خوشه ها مامان من. کار و زندگ بشه؟ مگه مغز خر خورده؟ یکه چ نجایا ادیو ول کنه ب شی_ه

ی یهوی ی . حاال چطور دهیکش یادیزحمت ز تیبه اون موقع ندیرس یمحاله. کامران برا ی ز یچ نیدونست که همچ ینگ فت. خودشم م ی ز یچ اد؟یو ول کنه و پاشه ب زیهمه چ

ورد و مشغول خوردن چا یخانم برامون چا نیزر بلد بود شهیجلب شد.)هم الیرو روشن کرد و توجه همه به سمت سر ونی. بابا تلوز میشد یا

عوض کنه.( ی جور یبحث و

خسته ی قدر نیکردن و بعدم رفتن . ا یما رو همراه لمیف انیهم تا پا یکردن و رفتن. سمن و سام یهمون موقع خداحافظ ی و کسر ی،ک ت ریامخوابم یعنیبخوابم، یا گهید یبه زحمت پاشدم؛ چون به جز اتاق خودم، عادت نداشتم جا یحوصله نداشتم برم تو اتاقم ول یبودم که حت

برد . ینم

یبیخوش رنگ . غم عج ی، لبا ی یخرما یموها د،یمظلومش جلو چشمام ظاهر شد. پوست سف افهیم بسته شدن دوباره قچشما نکهیمحض ا به داری. با هول از خواب ب دیچیزنگ پ هیزد. صداش تو گوشم مثل غیدهنش رو باز کرد و ج هویکرد . ینگاهم م رهیخ رهیزد. خ یتو نگاهش موج م

ب وانیشدم. ل مربوط یعنیاصال چرا من؟ نم؟یب یبود که االن چند باره خوابش رو م ی. اون کدمیکنار تخت برداشتم و سر کش یرو از رو عسل ا

کردم به یدفعه سع نیو ا دمیکنه. دوباره دراز کش یاه. داره خل و چلم م نمیب یزنه منم خواب م یحرفا م نیمامانه؟ هر وقت از یبحرف ها فکر نکنم... ی ز یچ

: ایهل

یو برا رونیکردم تا با بابا بره ب شیکرد . با زور و بال راض یمامان باالسرم بود و بهم کمک م شهیپختم. هم یم کیبود که خودم ک ی بار نیاول نیادروغا منو ببخش چه ایخدا یاصرار کرد که منم باهاشون برم، با هزار جور دوز و کلک قانعش کردم که نرم. وا یخودش و بابا لباس بخرن. هر چ

Page 13: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 13

ماده کردم. اوف چه ک کیک یگردن و منم تند یکه نگ فتم...خالصه که بابا خبر داد که دارن برم سوخته کیک ی ر یفقط نما داره. قسمت ز یکیرو ا

کرده نشییو شکالت تز وهیبودم و با م دهیاصال پف نداشت.روشم خامه کش یکه با خامه بهش چسبونده بودم بد نبود ول شییرو کهیبود و ت. باالخره ی تمام انگشتات رو باهاش بخور ی. حاضر بودشیدید یم یوقت زدیخشکت م یعنی ،ی یایپخته بودم اونم چه الزان ای. واسه شام الزانبودم

روم و قشنگ هم در حال پخش بود کیموز هیرز گذاشته بودم و یکردن بودم. تو خونه گل ها زی. من عاشق سورپرادنیمامان و بابا از راه رس ا

هنگ عوض کردم تا تولدت مبارک رو بخونه. امسال تولد مامان با روز مادر تو در. رفتم سمتشون کیروز افتاده بود . با ک هیو زدن و اومدن تو.ا

رزو کرد و بعد شمع ها رو فوت کرد. رفت دیگ فتم.مامان خند کیو تبر ل. از قبل کارد و چنگامینشست زیداخل و دور م میو چشماش رو بست. اول ا

شمع رو خوب یگ فت: هما مطمئن دیرو د کیک نکهی. بابا به محض ایردستیو گذاشت تو ز دیرو بر کی. مامان ک زیم یبودم رو دهیچ یدست ریو ز ؟یفوتش کرد

_ چطور مگه؟

خه انگار رو سوزونده. کیو ک کیاش افتاده تو ک کهیت هی_ ا

کیک ی یبوده که تنها ی بار نیاول نیمامان قربونش بره ا یگ فت: اله یوم کردم که مامانشرک مظل یگربه نیو منم خودم رو ع میدیخند ی یتا سه . پختهیم

بغلش و ماچش کردم. دمی.کادوم رو دادم به مامان و بعدشم پرمشیبود خورد یهر چ باالخره

؟یدیدل مامان چرا زحمت کش زی_ دستت درد نکنه عز

ی_قابلتو نداره مامان

باشه نوبته منه. مینوبت -بابا

ورد و بازش کرد .گردنبند هی بشیاز تو ج ی بخش توام با تشکر تیلبخند رضا دنشیکرد. مامان با د یم ی یبا پالک قلب توش خودنما یجعبه درا

هرشد. رهیرت مامان خخونم زد باال.( بابا بلند شد و گردنبند و دور گردن مامان بست و بعدم عاشقانه بصو اتی.)اوه اوه ادبدیبه صورت بابا پاششپزخونه. خب بوش که ممیاونجا اضاف دمیدو غرق هم بودن که د

ی. در فر رو باز کردم و با کلنمیحاضره من برم سفره رو بچ گهی. رفتم سمت ا

وردم. عه پس چرا ق ایذوق و شوق الزان . زیو نشستن دور م لنگه. مامان و بابا اومدن یکارش م یجا هیشده؟ ی نجور یاش ا افهیرو از توش در ا

شپز امشب با چ نیخب ا -بابا اره؟یخواد دخل ما رو ب یم یسرا

رهیخ ایجفتشون شوکه و داغون شد. با شک به الزان یها افهیتوش ق یظرف و غذا دنی. با دایبلند گ فتم الزان یو با صدا زیم یو گذاشتم رو ظرف بودن.

. فهیمن و مامانت ضع یمعده یدون یجان تو که م ایهل -بابا

. گهیشبه د هی نیازش بخور کهیت هیحاال ی ی_بابا

هوس املتت رو کردم. ی یهوی. اصال یکرد یتم درست م یمشت یکم ازون املت ها هیجان ایهل -مامان

. شهیم فیح ادیم ادیز نیبخور نی_حاال از

گاز کشویت هیخودم یاما وقت نمیتو دهنمون. زل زدم بهشون تا عکس العمل اونا رو بب میقواره رو گذاشت یب یایکم ازون الزان هیو میبرد دست مونییسه تا هوی. ومدیو کش م شدی. اصال خرد نممیدیجو یم کیپالست میخام بود. انگار که داشت شییقسمتا هیتر بود . یدنیزدم ، حال خودم د

... میختید رو رتو دهنمون بو ی. هر چ میحمله ور شد ی یبه طرف دستشو

شپزخونه دوباره رفتم تو جلد گربه شرک و نشستم رو میبرگشت یوقت کنم. یدرست نم ایهرگز الزان گهی. گ فتم: دیصندل یتو ا

Page 14: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 14

وجود داره. ی بار نیاول هی ی هر کار ینداره دخترم برا ی_ اشکالبابا

خرمن کوفتن( حاالهم پاشو از همون املت هات درست کن تا ستیکردن از پر کردن است.)خوب شد که نگ فت کار هر بز ن کوی_کار نمامان . میبخور

_باشه .

***

همه خونده شده بود . یاسما بایکردم فقط تا من رو با اون دختره چندش نندازه . تقر یخدا م خدا

و ... یکخوی_ نی نادر

نشستم. خیباال و تو جام س دمیمتر پر هی بایاسمم تقر دنیشن با

تگار ._رس ی نادر

دم بگو د ی. بترکهوف نگاه به رستگار هیکالس بود . یاز خرخون ها یکیقلبم اومد تو دهنم . خوشحال شدم و لبخند زدم . رستگار گهیخو مث ا

الس. بعد از کهیا کهیشعور پررو . حاال انگار چه ت یب یپسره شی. بهم پوزخند زد . اکنهیاونم همون موقع داره به من نگاه م دمیانداختم که د. مینکبت( بهتره زودتر دست بکار ش شیکرد. )ا شیکار شهینم گهیخب د یدختر هم گروه نباشم. ول هیدادم با یم حیو گ فت :ترج شمیاومد پ

؟بابای دار دفتر یبگ یخواست ی. ) مثال االن ممیموضوع حرف بزن نیراجع به ا شتریتو دفتر من ب میتون ی.( مدهیدستورم م ومدهی)حاال اومده ن ...( ی پولدار میدیفهم

درس محل کارش زیم یبه کارت رو یچلغوز. نگاه یو رفت. عوق حالم بهم خورد، پسره زیم یکارت زشتش رو گذاشت رو بعدم انداختم. روش ا

. نمیبدقواره رو بب نیتونستم ا یم نیو شماره تلفنش درج شده بود. فردا پنجشنبه بود و شکر خدا کالس نداشتم. بنابرا

ینامه انیپا نیبودم که هر چه زودتر ا دواریفقط ام د،یکش یدرازخان قوام الدوله به کجا م نیدونم کارم با ا یکه مشخص بود. نم موضوعمون برسه اون روز؟ یخالص شم و هم دانشگاه. هوف خدا ک نیرو تموم کنم که هم از شر ا میلعنت

. نییو بعدم رفتم پا سیرفتم سرو عیشدم. سر داریهشت صبح از خواب ب یحدودا

مده ام. مده ام به به من ا

_سالم بر اهل منزل. من ا

فتاب از غرب طلوع کرده که صبح پنجشنبه ازمیدختر سحرخ ریبمن انداخت و گ فت: صبح بخ یبا تعجب نگاه مامان ؟یشد داریانقدر زود ب ی. ا

. نامم رو انجام بدم انیپا یکارا دیبا ی_کار دارم مامان

.زمیعز ی_ موفق باش

. ی_ممنون مامان

درس و بعد ن نکهیاز ا بعد ی یمن سوار قند عسلم بشم و نتونم جا شهیکردم. مگه م داشیساعت پ میصبحونم رو نوش جان کردم ، رفتم سمت ا

زهایها کرم، م وارید ،یبود. درها قهوه ا ی! کل دکور اونجا به رنگ کرم_قهوه اینیزایمن چه د یخدا یکنم؟با بسم هللا وارد شدم . وا دایرو پ .یمنش زیها کرم. خشکم زد. رفتم سمت م ی، صندل یا هقهو

مهندس رستگار هستن؟ دی_سالم ببخش

؟ نیداشت ی_وقت قبل

اومده . یکخویکه ن نیبهشون بگ ی_ نه ول

Page 15: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 15

قا ینگاه کج و کوله بهم انداخت و دکمه هی . )االن ننیشما رو بب خوانیهستن و م نجایا یکخویمهندس خانم ن یتلفنش رو فشار داد و گ فت: ا

و من کرم(بله... بله چشم. شهیم یقهوه ا هیمنش

نیتون یم گهیساعت د میلطفا . ن دینیبش دییپوزخند گوشه لبش گ فت: بفرما هیزدم و منتظر نگاهش کردم، که رو کرد به من و با یمطمئن لبخند . نینیرو بب شونیا

یتیچه وضع نجایمشخص بود ا ینیزایرنگ د نیهمچ هیهم که لنگه خودشه. اصال از نیا شعور یب شیکرم ا هیو منش یکه بنده قهوه ا یعنی) .( شهیبرخورد م ی داره و با ارباب رجوع چجور

وردم . رفتم تو میو گوش یکنه . نشستم رو صندل ینم یغلط چیرو کرده و اصال تو اتاق خراب شده اش ه نکاریبودم که به عمد ا مطمئن رو در ا

دیتون یگ فت: م هیساعت منش میبه من انداخت و بعدم بکار خودش مشغول شد. بعد ن یاول نگاه هیکردن. منش ی و شروع کردم به باز ی باز تو. دیبر

:دینکره اش بگوشم رس یشدم رفتم سمت در اتاق و چند تا ضربه به در زدم که صدا بلند

. نیی_بفرما

چرخدارش یصندل یوقت.( از رو هی ینکن یبیبابا. توروخدا غر ریبگ لیخودتو تحو کمیاز مبل ها.) یکی یداخل و سالم کردم. نشستم رو رفتم . نیقدم رنجه فرمود یکخویبلند شد و جواب سالمم رو داد و گ فت: به به خانم ن

ن؟یدار لیم یمن نشست و گ فت: چ ی یمبل روبه رو یرو

_هات چاکلت

دکمه رو فشار داد و گ فت: خانم هیهنوز ازم چشم برنداشته بود ، کهیهم قرض کرد و زل زد بهم)حقته( و در حال گهیچشم داشت دوتا د دوتاقا یموسو

. ارهیقهوه ب هیهات چاکلت و هی نیبگ ی نوروز یبه ا

م؟یخب از کجا شروع کن –

. نجایاز ا ایاز اونجا کنن؟¬یپرسه ها خب از کجا شروع م یم ی یسواال وا

. نیکردم شما بهتر بدون ی_فکر م

اشو دوخت بهم . ی باباقور یدوباره چشما

. نینیبهتر باشه شما هم بب دیانجام دادم و گ فتم شا قاتیتحق ی سر هی_خب من

رمیدستگ مییزایچ هیخب یول گهیم ینبود چ میحال یلی. خدادم¬یو منم نظرات خودم رو م زدیحرف م یو اون ه میمشغول شد یدوساعت هیلدمیفهم¬یم ی ز یچ هی دیاستادا با یشد. باالخره بعد از چند سال گوش کردن به چرت و پرت ها یم به سرش ی. رستگار اما انگار بلد بود چه گ برو و شرفمم رو به باد بده که گ فت: بهتره بق کینزد گهی. درهیبگ

الرم شکمم ا

بعد. یباشه برا شیبود ا

مخصوص خودش گ فت : یبهم انداخت و با همون پوزخندا یگاهن

خانم مهندس! می_ناهار در خدمت باش

. یمثال تو هم مهندس یالک یعنیو گ فت که دیرو به عمد کش مهندسش

Page 16: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 16

( چشم کنه¬یدعوتم نم امرزمیخدا ب یرمضون قل رزا یننه م ی. حتکممیزدم وگ فتم: ممنون . ناهار قبال دعوت شدم. )ارواح ش یا انهیموذ لبخند. سوار قند عسلم شدم و برگشتم سمت رونیکردم و از اون خراب شده زدم ب یزده اش باز زوم شدن روم. تند خداحافظ رونیدرشت از حدقه ب یها

. خواست¬یمامان رو م ی¬که چقدر دلم دستپخت خوشمزه یخونه. وا

یچراغ ها م یپشت همه گهید یکن ریبار پشت چراغ قرمز گ هیاگه گنیبودم. اه مکرده ریبود. پشت چراغ قرمز گ ادیاش تا خونمون ز فاصله زیچ هی دمیکه برگشتم و د زدم¬یلب غر م ریز نجور یهم ؟یشد¬یقرمز م رترید قهیدو دق یمردیم¬چراغ قرمزها( ی . )قانون نکبت پندار یمونب و رنگ بودم که د سیاون جنس یشابرو سمت چپمه. برقش چشمام رو کور کرده بود. محو تما دلتو بیعج

صاحب عصا قورت دمیخوش ا

شینگاه بهم انداخت و بعدم سرشو برگردوند و مشغول حرف زدن با کنار هیکرد، زیلحظه داد باال، چشماشو ر هیرو شیدود نکیاش ع¬داده نکبت . زدم¬یم دیفکر کرده خودشو د شیشد. ا

که یباز چراغ قرمز اه گندش بزنن. از صبح یبعد ابونی. خداشتنیبوق بر نم یسر ظهر، دستشون رو از رو ی¬سبز شد و ملت گرسنه چراغ قیرف ؟یگ یم ی( )عه( )اصن تو چگهینذارا( )خب نحسه د بینحس. )رو بچه مردم ع ی. پسره ارمیبد م یحاال دارم ه دمیرو د¬ پسره نیا ختیر

فهمم¬ی. پاشو برو گمشو االن اعصاب ندارم، من نمی( )همون. اصال هر چگه؟یقافله اس د قیزد و رفد کیس قافله؟( )منظورت شریرئ ای یدزدصاحب همون خوشگله دمیرو حس کردم و برگشتم د ینگاه کس ینیبودم که سنگ رهیاون؟( با اعصاب داغون به رو به روم خ ای یتو وجدان من

خ چه سعادت ریگ نجایکه ا گرمیج نیاس. عه ا خ ا

وردم ¬غره زدم و زبونم رو در¬اونبار بهش چشم ی. نگاهم به نگاهش گره خورد. به تالفیکرده ا

ا

خ .( باالخره چراغ سبز شد. نمیرو بب کهیمرت نیقراره ا گهی. حاال انگار چند بار دی( ) خودتتیترب یحال اومد. )ب گرمیج شیو روم رو برگردوندم. ا

:اریکام

،ی یخرما یموها د،یقرمز بود. پوست سف 206 هیبار پشت رول نی. ادمشیبودم که دوباره د یچراغ قرمز در حال حرف زدن با سام پشت که یکه برگشت و نگاهم کرد. با داد بلند یچ اینگاهم شد ینیمتوجه سنگ دونم¬ی. نمزد¬یلب غر م ریبانمک بود. ز یلیخ شیعصبان ی¬چهره که محوش شدم. هیادیمدت ز دمیاومدم و فهم دمزد، به خو یسام

کنم. یزنما گل که لگد نم یزنم؟ دارم حرف م یدو ساعته دارم صدات م ی ی. کجایهوو –

سبز شد و حرکت کرد. چراغ

ش؟یدی_تو هم د

رو ؟ ی_ک

_همون دختره رو.

هست؟ یبرسه ، حاال ک ثتیاگه بگوش مامان حد یناقال. وا یکرد ی. رو نمستیچرا حواسش ن گمیو گ فت هان م دیخند انهی_موذ

ش؟یدیفقط بگو د اریدر ن ی باز مسخره

..هوم؟ یزنی.نکنه توهم مدمیوا.. من که ند نه

وردم. پشت چراغ قرمز بعد نیو منم ماش زدن¬یپشتم بوق م یها نیماش غره بهم زد -چشم هیاما با فاصله دورتر. دمشیباز د یرو به حرکت درا

ورد که باعث شد خنده . رهیام بگ¬و شکلک درا

Page 17: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 17

حاال با چشمات. شیکرده . نخور ریگ ی بدجور نکهی_ مثل ا

دم؟ید¬یبود که خوابشو م یگمش کردم. ک تیجمع یسبز شدن چراغ به سرعت فرار کرد و من ال بعد

ه؟یزیچ ینکنه روح شدن؟¬یتوجهش نمم هی. چرا بقدمشید¬یبود که فقط خودم م نیهم ا گهید یبدبخت تازه

: ایهل

دمو م ایهل ی_وا ؟یهست یمنتظر چ گهیبردار د شویکی. ی دست لباس بخر هیتا یکش¬یخسته شدم. ا

لباسم خاص باشه. خوادی_خو دلم م

خه؟ من سه دست لباس خر یخاص نبودن؟ چ چکدومی. همیدیدست لباس د ستی_تا حاال ب . دمیمد نظرته ا

... خوام¬یفقط م ستیمد نظرم ن ی ز ی_چ

ست ی ر یش کیتون هی جفت چشام برق زد. یجلو ی ناز ناز ریحر ینایبا ا

چطوره؟ نی_هم

_کدوم؟

خاصه .. یلیکه خ ی_همون

دم نیع اریدر ن ی _مسخره باز . امینم دیباهات خر گهیبردار وگرنه د ی ز یچ هیا

بابا. گمیم ی_جد

گردنت رو بچرخون. چطوره؟ قهیچرخوندن زبونت دو دق یمغازه چرخوندم و گ فتم: بجا نیتریبا دست سرش رو به طرف و بعدم

نازه! یلیخ ی_ وا

؟یگیم ی_جد

_اوهوم

باالخره یدیباالخره برش داشتم. د متیق یچک و چونه زدن رو یبود. انگار برا خودم دوخته بودنش. بعد از کل یتو و پروش کردم. عال میرفت دم؟یخر

ره . ول قشنگه. یلی.کوفتت بشه خیتا جون از من گرفت 7 نکهیبعد از ا ی_ا

هات رو بهت نشون بدم. ی یخوام توانا یمن م زمی_عز

خفه شو. ی_خفه شو هل

ها. ارهیروت هوو م یسام یشیم ری_حرص نزن پ

_خفه شو...

اد؟یغرغرو خوشش م رزن یپ هیاز ی... کدوم مردیو گ فتم وا دمی_بدجنس خند

Page 18: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 18

. رسم¬یتو .حسابت رو م یپررو شد یلی_خ

هوا. دمیمتر پر 6از پشتم گرفت که شگونین هیرو گ فت و نیا

. میابونی_عه زشته تو خ

. یدیم یبهم بستن میو جناب عال میریبرام نمونده االن م یکه جون ی یخب از اون جا یول ی ی_زشت که تو

!دمیدست خر هی. منه بدبخت یدی. تو که سه دست خرکمتیکارد بخوره تو اون ش ی_ا

. یگرفت ی ازم انرژ یعروس هیاندازه یدیدست و خر هی_همون

_باشه بابا زجه نزن.

سمت ستاره. میو رفت نیتو ماش مینشست

***

نم؟یبچ ی که امسال سفره رو چطور کردم¬یفکر م نیوقت نکرده بود سبزه سبز کنه. به ا شیپ یبود. مامان بر عکس سالها لیسال تحو کینزدماده م دیبا

6رو دوست داشتم. یتخم مرغ با مداد رنگ یرو دنیمرغ گذاشتم بپزه تا رنگشون کنم. نقش کش¬. چند تا تخمگرفتم¬یسبزه رو هم ا

تو ظرف. سمنو ختمیسنجد ها رو ر . به بابا سفارش کرده بودم تا برامون سمنو و سنجد بخره.نمیو توش بچ نیتا س 6بودم تا دهیخر ینگتا ظرف ر خر ریسکه، س ب،ی،سرکه، س

مرغ ها پختن، ¬ تخم نکهیو بعد از ا دمیظرف روشون رو سلفون کش یاونا تو ختنیکه سبزه بود. بعد ر شمیو ا

کردنشون. نگشروع کردم به ر

به دعا خوندن : میو شروع کرد میدور سفره نشست ی یخونه. سه تا ادیب لی. بابا عادت داشت موقع سال تحومیدیمامان سفره رو چ با

مقلب القلوب و االبصار ای

و النهار لیمدبر ال ای

محول الحول و االحوال ای

احسن الحال یحالنا ال حول

هنگ شاد ونیتلوز یتوپ از تو کیشل یصدا سال نو. کیتبر یبرا یپخش شد و بعدم ا

ن اسکناس ها یدم. بابا از الکر یبا بابا و بعدم با مامان روبوس اول ورد و به من و مامان ع یقرا

که در طول میرو نداشت یداد. ما کس یدینو رو درا

یالیو میرو بر التیبابا قرار شد که تعط شنهادیکه داشتم سمن بود. به پ می. تنها دوستمیاونا بر دنیما به د ای ادیما ب دنیبه د دیع التیتعط شمال منم که از خدا خواسته موافقت کردم.

: اریکام

زیو دور م نییبود. اومدم پا دهیخانم طبق دستور مامان چ نیرو طبق معمول زر نمونیدوش گرفتم. سفره هفت س هی عیبرگشتم خونه سر غروبغاز سال روشن بود و دعا در حال پخش بود. توپ به صدا در اومد. ونیبابا و مامان نشستم. تلوز شیپ

و نود و هفت... صدیهزار و س کیا

ورد و بشی. بابا دست برد تو جدمیگ فتم و بعدم هر دو شون رو بوس کینو رو به مامان و بابا تبر سال رو داد به من و اون یکیو دو تا تراول در ا

رزو کردم. زنگ تلفن بصدا یخوشدادم بهشون و سال یکی یکیهاشون رو یدی. منم عمیرو هم داد به مامان. ازش تشکر کرد یکی رو براشون ا

گ فت. کیخانم تلفن رو داد دست بابا. کامران بود با هممون حرف زد و سال نو رو تبر نیاومد و زر در

Page 19: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 19

که لیعمو سه یعنیعضو خاندان، نیبزرگ تر دنید میشام خونه ما بودن. روز بعدم رفت ی و کسر ریو ام یک ت ،یسمن و سام لیاز سال تحو بعدقاجون خداب

و سایپر دنیکه حوصله د ی یخونه ما بود درست مثل هر سال. از اونجا لیاون روز هم عمو سه ی. فرداامرزهیدر واقع پسر بزرگ ا

چند هیهماهنگ کرده بودم که قصد سفر دارم و یکنم. از قبل با سام یسفرم رو عمل ی¬گرفتم که برنامه میتصم نینداشتم بنابرا و خونوادش ر بود. دهیخر یکه بابا برام به تازگ ی یالیهام رو جمع کردم و رفتم سمت شمال همون و لهیخوام برم استراحت. وس یم یتوق

ی یخودنما شتریب عتیلباس سبز طب رفتم،¬یم شیپ شتریب یها به شدت شلوغ و اعصاب خرد کن بود. در عوض هر چ¬جاده التیخاطر تعط بهلوده دور م یو کم کم از اون هوا کرد¬یم

رامش خاص نیتو ا دنیو نفس کش داد¬ی. رطوبت هوا دماغم رو قلقلک مشدم¬یا

رو به مغزم یهوا ا

تو تنم مونده یرو خودم رونده بودم خستگ ریکه تنها اومده بودم و کل مس ی یتا برسم. از اونجا دیطول کش یبرابر زمان عاد دو. کرد¬یم قیتزر رفتم دوش گرفتم. اول الیبه و دنیبود. به محض رس

ایهل

نی. ضبط ماششدیشارژم داشت تموم م گهی( ددیبد دی. )ندنداختمیها عکس م¬سگ و گربه یاز گل، باغ ، بلبل و حت یالک یالک یه ریمس توهنگ ))احمد سع

((در حال اجرا بود. کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد. دای_ شدیدیروشن بود و ا

خر مس چارهیرفتم من! ب یعجب خواب اوف بوده تا بابا خوابش نبره. بلند شدم و به داریخودش روند. باز خوب بوده که مامان ب ریبابا از اول تا ا

نگاه کردم. مونیو دوست داشتن کیکوچ یالیو ینما

خسته شده . یحساب به بابات بده که یکمک هیمادر ؟ پاشو پاشو یخواب یشدن ؟چقدر م داریخفته از خواب ناز ب یبایبه به ز – یمامان

نیبود. بنابرا دهیرو به خودش ند ی ز یبود. مدت ها بود که رنگ تم فیک ث یو حساب الیو میدیوقت رس ریداخل. د میرو ببر لمونیکردم تا وسا کمک وخرت ی سر هیو رونیب می. من و بابا رفتمیو بعد هم به نوبت دوش گرفت میکرد زیخسته بودن، اول اونجا رو تم یمامان و بابا حساب نکهیبا ا

ونیتلوز یجلو ی یکه سه تا یعنی مونیشگیهم شنیتو همون پوز میو مامان هم برامون شام پخت. بعد از شام دوباره رفت میدیخونه خر یپرت براورد. اله وهیو م یو مامان هم برامون چا میدیدراز کش

طرفتن بخوابن و منم اول بند و بساط وس نینداشتن بنابرا ی ینا گهیبگردم جفتشون د یا

شه هیتخل میکم از انرژ هیرو برداشتم تا مینداشتم. گوش دنیبه خواب یلیبودم، رفتم تو تختم. م دهیخواب نیتو ماش نکهیاتاق رو جمع کردم .با ابود. بعد یخبر عال هیمن یبرا نیو ا نجایا انیقصد دارن که ب یداشتم بازش کردم، از سمن بود. گ فت اوناهم به زود دیاس جد هیو خوابم ببره.

سیرفتم سمت سرو یحوصلگ یشدم. با ب داریبود که از خواب ب 11. صبح ساعت دمیکردم، چشمام خسته شدن و خواب ی مقدار باز هی نکهیاز اماده کردن ناهار بود. تا

شپزخونه رفتم مامان در حال ا

ی. م یدیمسافرتا. همش که خواب میگ فت: مثال اومد دیمنو دو دست و روم رو شستم. به ا

ساعت چنده ؟ یدون

. گهید ازدههی_

. 12ساعت هنوز درست نشده ساعت االن نیجونم ا ری_نخ

و میاشتناهار کمک کردم. بعدم سفره گذ ی¬هیصبحونه رو زدم و به مامان تو ته دیصبحم به هدر رفت . ق هی شی. ایساعت نکبت نیتف تو ا یا . میاطراف بزن یگشت هیو رونیب می. بعد از ناهار قرار شد برمیناهار خورد ی یسه تا

عتی. طبرونیب میو زد میفالسک، توپ و ... رو جمع کرد ،یخوراک ی سر هی رانداز،یبعد از ظهر با بابا و مامان ، ز میساعت سه و ن یحدودادم رو نوازش م نجایا

شده بود دهیپوش اهیاز گل و گ ی طور نشی. زممیاونجا تنها بود بای. تقررفت¬ی. بابا داشت به طرف جنگل کاج مداد¬یروح ا

. شدیپاتوقمون محسوب م ی یجورا هیو میومدیم نجاینبود که به ا ی بار نیاول نی. ا شدن¬ینم فیلباسات ک ث نیزم یرو یفتادیاگر م یکه حت هیکه انگار با فتوشاپ درست شدن. بابا ی جور شدیم بایجنگل فوق العاده ز نی. عکس هامون تو امیزده بود دیجنگل رو د یهمه جاها گهید. مامان میکرد ی و شروع به باز میکاشت نیتور تو زم هیشب ی ز یچ هی. میاندازمون رو پهن کرد ریکرد و ما هم همونجا ز دایکردن پ رکپا یبرا ی یجا

بود. ی قدر فیحر ی یتنها بود هر چند که خودش به تنها مییو بابا میما شد. من و مامان هم گروه شد یقاط بعدا اونم یول دادیاولش پا نم

د؟یدیم ی باز شنهادیباز پ یچ یبرا نیباز یفهمم شما که هر دفعه م یمن نم – بابا

Page 20: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 20

بازه! یم یک دید میخواه – مامان

. میدیرس یبه گرد پاش نم چوقتیبود و ما ه یبابا عال ی باز میحق نگذر از

. دیطرف کیشما با قهرمان المپ – بابا

. ونیهما ریبگ لیهم خودتو تحو یکمیاوهوع – مامان

عقدشون رو تو یو مامان هما پسر عمو و دخترعمو بودن و از بچگ ونیبودن. بابا هما یمیقد یایرو دوست داشتن و هم باز بالیوال جفتشونسمونا بسته بودن. همه م

و ساعت نمیبش خواست¬یدلم م شدن¬یم ی مشغول باز ی یدوتا یشد. وقت نطورمیدوتا برا همن و هم نیکه ا گ فتن¬یا

که یبابا که گ فت مراقب باش و بعدم توپ یاومد سمتم و صدا میکه توپ مستق کردم¬یداشتم به مامان و بابا فکر م نطور ی. همنمها نگاهشون ک. اگه ازم سوال ستمیشده و قادر به حس کردنشون ن یکیکه دهن و دماغم کردم¬یرفته بود و احساس مدردم گ یصورتم. حساب یمحکم خورد تو

ی شور یکم ماساژش دادم تازه احساساتم برگشت و دهن و دماغم از هم جدا شدن. مزه هی نکهی. بعد از ادادم¬یم واببا دماغم ج دنیپرس¬یم رو تو دهنم حس کردم.

مونی... باز فی. چه حمینیب یدستمال گذاشته بود رو هیبابا بود و مامان ی. سرم رو پامینشست راندازیطرفم. رو ز دنیدو و مامان همون لحظه بابا ی یتا فنجون چا 3. مامان رفت¬یم یکیبند اومده بود. هوا به سمت تار گهیمن بود. خون دماغم د ری. همش تقصشد¬یتازه داشت جالب م

. میبرگرد دیکه با دیبخور عیو گ فت سر ختیر ونبرام

***

سمون خ دیو بلند کردم و به ماه سف سرم رو میگوش ان؟یم یرفته بود ازش بپرسم که ک ادمیانقدر ذوق مرگ شدم که اصال شبیشدم. د رهیاشپزخونه. انداختن سفره احضارم کر یبود که مامان برا ومدهیاز سمن ن یهنوز جواب ن؟یایم یبرداشتم و به سمن اس دادم که ک

د به ا

. دهیخوشمزتو م یعطر غذاها شهیفدات بشه که خونه هم ایهل ی_هوم اله

عاشقانه داد؟ یباز گشنت شد و شکمت فتوا –

کارمون زاره . یتو که نباش یمامان گمیم ی_جد

باره؟ یدخترمون از کدوم انگشتش هنر م م؟یبگ یبهش چ دیما با ادیبابا جان . پس فردا که برات خواستگار ب یبخودت بگ دیرو با نایا – بابا

باره. یاز وجودم هنر م چی_بابا جون من که کال از انگشتم که ه

موزش ا – بابا ؟ی یبابا ینیب یهنرا رو تو خواب م نیعجب .. اونوقت ا

ره بابا . نیدار ی یچه دختر هنرمند و کدبانو نینیکنم تا بب ی. اصال من فردا براتون غذا درست می ی_ا

وردم. مانیکنم به هنرت ا یاالن که فکر م ی یبابا_ ا

که سمن جواب دمیرو چک کردم و د میسفره جمع شد و به اتاق خواب برگشتم اول گوش ی. وقتمیو مشغول شام خوردن شد میدیخند ی یتا سه کردم؛¬ینم یبودم که احساس خستگ دهیهم صبح خواب ی و البته انقدر برد¬یخوابم نم یداده و گ فته که احتماال فردا شب برسن. از خوشحال

تازه خوابم برد. 3ساعت یحدودا دمیو اونور چرخ نور یا نترنتیکردم و تو ا ی باز میبا گوش یکل نکهیبعد از ا نیبنابرا

دو ساعت بعد کوکش یکی یدوباره برا یه یزنگ خورد، ول میگوش ی شدم. از صبح چهارصد پونصد بار داریتمام از خواب ب 12ساعت صبحخر، تا در نها یال نطور یو هم کردم¬یم

بود. دهیم نپر¬هنوز خواب از کله نییدل کندم. رفتم پا نمیاز تخت نازن 12ساعت تیا

خودم. یسالم بر دختر هپل – مامان

Page 21: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 21

. ری_سالم . صبح بخ

؟ یخواب یهمه م نی. چخبره ؟ اریظهر بخ گهی_کو صبح ؟ د

بخوابم. ذارهینم شمیپ ادی_ م

؟ ی_ک

_بختک!

_وا!!

_واال!

_برو، برو دست و روت رو بشور لوس نشو.

ی یجا چیبه ه میبر شیپ میبخوا ی نجور ی. ای یبابا گهیبخواب د ریبگ ی یهویرو التیشدن.کل تعط داریچه عجب مادمازل از خواب ب – بابا ... گهید میکه تو خونه بود میباش الیباشه همش تو و جا حال و هوامون عوض شه. اگه قرار نیا میای. من گ فتم بمیرس¬ینم

. دهیحال م یلیخ دنمیخواب یحت نجای. ا ی ی_نه بابا

_عجب!

رفتم تا دست و صورت مبارکم رو بشورم. ی یطرف دستشو به

شپز پخت¬یناهار خورشت بادمجون م یبرا مامان بود قطعا مامان توش ی و باز عطر بادمجون کل خونه رو برداشته بود. اگه قرار بر مسابقه ا

شپز ی یبو چیمتاسفانه من ه یول شد¬یبرنده م استعدادشو داشتم. یخوبه و از بچگ دنمیکش یدر عوض نقاش ینداره. ول یفیتعر میازش نبردم. ا

یکیدوست دارم، یلیخ ایکه تو دن ی یکردن. دو تا از کارا قمیادامه دادن تشو یشدن، برا ینقاشبه ادمیز ی¬و مامان هم متوجه عالقه بابا یوقتموزش ند چیهم شنا. که البته ه یکیو هینقاش

کنم،¬یبه خودم و مامان و بابا نگاه م شتریب یهر چ ی. ولدمیکدومشون رو به صورت ماهرانه ا

شپز یکه نه استعداد ها نمیب¬یم ... نکنه اصال من سر دهیبهم به ارث نرس چکدومشونیتجارت، ه یبابا تو یو نه استعدادا ی خوب مامان تو ا

مامان من یبعدم عوضت کردن( )گمشو( صدا ،یاز دست پرستار افتاد مارستانیالبد تو ب تیدرصد خنگ نیمعلومه با ا گهیبودم؟! )ها د یراه . دیرون کشیرو از افکارم ب

تبه صدات زدم! ؟االن هزار مر ی یکجا ای_ هل

حواسم نبود. دی_هان؟ببخش

_پاشو سفره بزار بابات گرسنه است .

_چشم.

شیا م؟یکن¬یکار مصرف م نیا یبرا ی بردار. در طول عمرمون چقدر زمان و انرژ یسفره رو بزار، ه یه یخودیبه غذا نداشتم. چه کار ب یلیممرد خونه بعد از هی نیع خواستم¬یخودم انتخاب کنم، م تونستم¬یروز از عمرم رو م هیپره. اگه کمیقسمتشم جمع کردن سفره با ش نیبدتر

و کانال عوض کنم، که برنامه مورد عالقه خودم رو رمیدستم بگ یرو تو ونیلم بدم و پاهام رو دراز کنم،بعدش کنترل تلوز نیخوردن غذا همچ نمیریمامان دوباره منو از تو افکار ش یو من کوفت کنم. صدا رهیپوست بگ وهی، مبرام ارهیب یجلوم و چا ادیخانم خوشگل ب هی. بعد هم نمیببورد. )که رونیب

خب من باشم تو هم ایهست ی باز بهت رو دادم؟( ) عجب خر ایوجدان، شتر خودت یپنبه دانه( )هو ندیدر خواب ب ایهل یعنیا

(یبازم خر خودت یها ول ¬گهی( )راست مگهید یهست

ا؟یهل – مامان

Page 22: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 22

_هان بله بله ؟ اومدم.

؟یهست ی. معطل چ گهیادیمامان ب ی ی_کجا

شپزخونه. سفره رو چ عیسر اونم خورشت بادمجونش یاز دستپخت مامان یام نبود ول¬گرسنه ادیز نکهیرو صدا زدم. با ا ی یو بابا دمیرفتم سمت ا

گذشت. شدینم

دستت درد نکنه هما. – بابا

. ی_ دستت درد نکنه مامان

جان . ایبوسه هل ینوش جونتون . خب حاال سفره دستت رو م – مامان

که نخواد سفره پهن و جمع شه؟( گذره¬یروزم نم هی یعنی ای. )خدادی. باالخره قسمت سخت ماجرا رسدمیترس¬یکه ازش م ی ز یهمون چ نمیا

کنم. یجمع م گهید قهیدو دق نی_بذار

خونواده یکه اعضا ادیم شیروزا کم پ نی. اشن¬یدور هم جمع م ی نجور یو ا ننیش¬یجان سفره احترام داره. مردم دور سفره م ای_ هلمامان . یدون¬یلحظاتت رو نم نی. اونوقت تو قدر اتونن¬یزن و بچشون بخورن اما نم شیوعده غذا پ هیها از خداشونه که یلیکنار هم باشن. خ

وردم. غرورم اجازه نییپا سرمو . دمید یمامان یلب ها یفقط بلند شدم که سفره رو جمع کنم. لبخند و رو دادینم یعذرخواه ی¬ا

. میوقتمون رو بگذرون میشد که بخوا ینم دایپ یجالب یبرنامه چیه میکرد یکاناال رو عوض م ی. هر چمیبود ونیتلوز یکه جمع شد ما باز جلو سفره ده؟یخوب شما بمن به ارث نرس یاز استعدادا چکدومیه نیشمردم و گ فتم: دقت کرد متیفرصت رو غن

. یتون یتو هم م یکن شتریگ فته؟ اگه تالشتو ب ی. تازه ک زمیعز ی خوب خودتو دار یدر عوض تو هم استعدادا – یمامان

گرده؟یاز اقوام برم یکیمن به کدوم ی_ به نظرتون استعداد نقاش

گلوش. با دست به پشتش ضربه زدم. یبود تو دهیپر ی بدجور ی. چاکرد¬یبابا بلند شد .تند تند سرفه م یبلند سرفه یصدا

؟یخوب ونیهما – یمامان

. زد¬یم یاهیرنگ صورت بابا به س

. محکم سرفه کن. ی ی_سرفه کن بابا

. شدم¬یهوف داشتم خفه م – بابا

. میدیکش ینفس راحت ی یتا سه

. ونیهما مونینکنه از ترس کشت کارتیخدا بگم چ – مامان

بابا جان. رونیب میبر دیحاضر ش دیبلند ش میکه خورد مونمییبگم بابا گ فت: خب چا ی ز یبخوام دهن باز کنم تا چ نکهیاز قبل

کجا؟ – مامان

. ایکنار در میبر دیایب مینرفت ایدر میاومد ی. از وقتگهید میریم ی یجا هی دونمیچم – بابا

. ایکنار در شهیوب سرد مغر – مامان

. میگردیغروب برم - بابا

Page 23: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 23

ب در ایفعال در الیخیحرفم رو بزنم. ب دنیچرا فرصت نم نایا وا اونم بعد از ظهر. بلند شدم که حاضر شم. داشتم شالم رو ایرو بچسب. جون به ا

ورد. ول دمیشن¬یاومد. صداشو م¬بابا به صدا در لیزنگ موبا یکه صدا دمیپوش¬یم . دمینفهم یچیاسم ه نیبجز ا یکه چند بار اسم رستگار رو ا

و بلند گ فتم: نییپا رفتم

ماده ام. _من ا

حالش بد شده بود . مامان تند تند ارو یمبل نشست بود و انگار بعد از صحبت کردن با همون یشوکه شدم. بابا رو یحساب دمیکه د ی ز یبا چ اما ارو؟یگ فت مگه اون یشد؟ چ یچ ی یهویم دادش دست بابا. وا و هم زد و بعد وانیل یمحتوا

گه؟یشده د یبگو چ رونیب ادیدلم داره م ونیهما – مامان

اما همچنان ساکت بود و تو فکر فرو رفته بود. بابا

؟یزد¬یحرف م یبا ک ؟یگینم یچیچرا ه ؟ی یشده بابا ی_چ

ب قندا خورد و گ فت: رستگار.. گهیکم د هی ازون ا

ه؟یرستگار ک – مامان

. کمیشر – بابا

گ فت؟¬یم یچ – مامان

. میانگار تو شرکت به مشکل برخورد – بابا

؟یچ یعنی - مامان

که چخبره؟ نمیخودم برم و بب دیبا دونم¬ینم اتشویجزئ – بابا

م؟یبرگرد دیبا یعنی_

ره بابا به زود – بابا . میگرد¬یبر م یا

یبمونم و از طرف شتریب خواست¬یدلم م یدل و دماغشو نداشت. از طرف گهید چکسیرفتنمون هم کنسل شد چون ه رونینزد. ب یحرف گهیداس هیبرداشتم و مویشام شد. گوش یکارا ری. بابا رو مبل لم داده بود و تو افکار خودش غرق بود و مامان هم درگسوخت¬یبابا م یهم دلم برا

سررفته یام حساب¬. حوصلهمیبرس رید ادیبه احتمال ز یو به خاطر شلوغ مین موقع جواب داد که تو راههمو ن؟ییکجا دمیپرس وبه سمن زدم . بود¬یکه الاقل سمن کنارم م خواست¬یبود. دلم م

: اریکام

دادم. پلکام رفتن رو هم ... حیخواب رو به شام ترج نیشده بودن. بنابرا نیسبک شدم و پلکام سنگ یحموم که دراومدم حساب از

گودال بودن. هیزشت و زننده مشغول کندن یها افهیو دونفر با ق دادنیپاهام خش خش صدا م ریخشک شده ز یبود. برگ ها کیجا تار همهاون یمرد قد بلند باال هینفر و انداختن تو اون گودال. هیکارشون تموم شد نکهیقبرستون بود. همون دو نفر بعد از هیبه اطراف نگاه کردم شب

بود. صورتش دهیپوش اهی. سدمشی. رفتم سمت صدا و دومدیم هیگر یندادم ... صدا صی. صورتشو تشخزد¬یبود و بلند بلند قهقهه م ستادهیقبر ا ... کرد¬یم هیشبه بود. بلند بلند گر یدیبه سف

خواب راحت هیالاقل نجایا امیمدت ب هیکه اگه کردم¬ی. هوف فکر مبودم دوباره از ذهنم گذشت دهیکه د ی یشدم. صحنه ها داریخواب ب ازه خدا یکی نیا یبودم به بد دهیکه د ی یکدوم از اون خواب ها چیدارم. اما ه فلک زده زل زدم یبدبخت ها نیا نیع ه؟یچه خواب نیا اینبود. ا

Page 24: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 24

س کنه. رشیالاقل برام بفرست تا تعب وسفی هیدونم، یخوابام رو نم نیا یو درمونم از خودته، من که معن یدیو گ فتم: تو که درد رو م مونبه ا

شپزخونه رفتم. ب ر وانیل هیاز جام بلند شدم و به ا

روم م ی. سرددمیازش نوش یو جرعه ا ختمیا

ب اعصابم رو ا

. کرد¬یا

: ایهل

نگاهش کنم. یو درموندگ یزدگ¬رو کردم که با فلک میو تمام سع ششی. رفتم پکرد¬یرو حاضر م یداشت مواد ماکارون مامان

حوصلت سر رفته؟ – مامان

_اوهوم.

برامون ساالد درست کن. ای_پس ب

_باشه.

ماده بود. دور هم نشست ی. ماکاروندمیکه حاضر شد، سفره رو چ ساالد نبود. انگار امونیاز خنده ها و شوخ ی اما امشب اثر میمامان هم ا

زکابان تو هر یرو ازمون گرفته بودن )مرگخوار: نگهبان ها ین حمله کرده بودن و خوشمرگخوارها بهمو گرم بود، زیم یرو یپاتر( غذا ی زندان ا

ی¬حوصله یممکن براشون ساالد بکشم. بابا حت یسر و صدا نیکردم با کمتر یرو در برگرفته بود. کنار بابا نشستم و سع طیمح یسرد واما ج ینخورد و بعدم از سر سفره بلند شد. حت شتریو خوردن غذا رو نداشت و تمام ذهن و فکرش شده بود شرکت. دو قاشق بنگاه کردن به سفره

وضع خونمون شد،¬یم ی نطور یبابا ا ی. هر وقت حال و هوارفت¬ینم نییغذا از گلومون پا گهیمامان هم باز نشد. ما هم د ازتشکر یدهنش براشفته بود. مامان هم د

یسع شهیبذاره و هم ونیدر م هیاون رو با بق ادیم شیپ یبراش مشکل یگار خودش نبود. بابا عادت نداشت وقتان گهیا شد¬یم نیشده بهش کمک کنه. چون درسته که غرور مانع ا ی تا هر طور کرد¬یم یحل کنه. هر چند که مامان سع و که خودش مسائل ر کرد¬یم

نداشت. یا¬گهید یکمک بخواد اما به جز ما حام یتا بابا ازکس

تو الک خودش بود. بابا به اتاق رفته بود تا تنها باشه. یامشب هر ک م،یدیکشیدراز م ونیتلوز یکه بعد از خوردن شام جلو شهیخالف هم بردونست که بابا االن -یهاش حرف بزنه، اما مبابا و با شیبره پ خواست¬یرو نداشت. دلش م ی چکار یمامان رو مبل نشسته بود و حوصله انجام ه

تنها باشه. من دوباره مشغول جمع کردن سفره شدم. دهیم حیگ فتن نداره و ترج یبرا یحرف

تونست باشه؟ تازه یم یک یعنیوقت شب نیکنم، که زنگ در به صدا در اومد. وا ا کاریچ کردم¬یسفره رو جمع کرده بودم و داشتم فکر م تازه میرو ندار یما که کس

یصورت لبخند زدم. حساب یگل از گلم شک فت و به پهنا دنشیشد. با د انیبامزه سمن نما افهیق دمیکه د فونی. رفتم سمت ا

. میرو بغل کرد گهیسمتش و همد دمیبرا استقبال. دو نییاوضاع و احوال حضورش واقعا به جا بود. رفتم پا نیبراش تنگ شده بود و تو ا مدل

! وونهینگ شده بود د_دلم برات ت

مبارک خل و چل خودم. دتی_ع

گ فتم. کیکردم و سال نو رو بهش تبر ی)شوهر سمن ( شدم . ازش عذر خواه اریمتوجه حضور سام تازه

؟ نهیب یمارو هم م گهیمگه د نهیسمن خانم و بب یهر ک گهیبعله د – اریسام

. اسودیحسود هرگز ن – سمن

؟ نیاومد ی_ک

. نجایا می. اول اومدمیاالن. هنوز چمدونامون هم باز نکرد نیهم – سمن

. نییسر و صدامون اومدن پا دنیو بابا با شن مامان

مبارک. دتونیسالم عمو. سالم هما جون. ع – سمن

Page 25: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 25

شما هم مبارک. دی. عنیخوش اومد زمیسالم عز – مامان

سالم سال نوتون مبارک. – اریسام

سالم پسرم سال نو شما هم مبارک. – بابا

تو. میبر نییدم در بده بفرما گهی_ خب د اریسام

تو. نییبفرما گهیخنده و بابا گ فت: راست م ریز میزد هممون

. تو دو تا فتهیتاش م شیبرداره، ش دونهی یساختم هر ک یجانیظرف. به به عجب برج ه یتو دمیها رو چ وهیدم کردم و م یدستور مامان چا طبقج گهیظرف د

دم باشم ب میبار تو زندگ هیشب سفره رو جمع کردم و غر نزدم.گ فتم هی شی. اختمیر ینیریو ش لیهم ا

شروع میتازه کلفت کار ایا

دیفقط مقدمش بود. حاال با ونشد ا ایظرف ها رو دونه دونه جلوشون نگه دارم ا

وگرنه میندار یلینکنن. خوبه که ما فام ایبردارن و کوفت کنن و ا

نگه داشتم. اریسام یرو بردم. اول جلو وهیبرد و من ظرف م ی. مامان براشون چامردمیو م ومدیکه فکم در م زدم¬یمن انقدر غر م

. نیی_بفرما

_ممنون.

. گهید نیگ فتم_ بردار مظلومانه

شیافتاد تو پ شونیکیها دونه به دونه افتادن و وهیبود که مبرد تا پرتغال برداره،تو دلم گ فتم اون نه، اون نه، هنوز کامل برش نداشته دستخانم یبه فنا رفت. )خب هل اریلباسش و دادش به هوا رفت. فکر کنم سام یرو ختیر ی. چاشییافتاد و خورد به استکان چا یو بعد شیدست (یبرو بعد یکرد (Game overاور) میرو که گ یاول

؟یشد یچ – سمن

سوختم. – اریسام

؟یکن¬یم کاریچ ی معلوم هست دار چیه ایبگردم بنده خدا سوخت. هل یاله – مامان

_به منچه مادر من؟ خودش پرتغاله رو برداشت.

نامرد. یکرد¬یم ی یراهنما هیالاقل ؟یکرده بود مشیپرتغال تنظ یبمبت رو رو – اریسام

ادامه داد: اریخنده که سام ریزدن ز همه

. ادیسوخته م ادی. اگرم باداینم رتیگ ی شوهر چیه ی بر شیپ یبخوا ی نجور ی_ا

. دنیهمشون به من خند دوباره

کن. یو خوب ای_ نگاه ترو خدا ب

. یباش. خوب شد که از من شروع نکرد ینکن. معمول یتو خوب – سمن

دست شما درد نکنه! – اریسام

اصال کوفت بخورن. کنم¬یبهشون تعارف نم یچیه گهی. ددیبهم خند زیر زینثار سمن کردم که ر یغره ا چش

: اریکام

Page 26: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 26

شپزخونه تو کابشد¬یرو روشن کردم. فوتبال داشت پخش م ونیتلوز از یکیدنبال ظرف گشتم. جالب بود که تو ها¬نتی. برگشتم رفتم ا

. ونیتلوز یظرف و رفتم جلو یتو ختمیکردم_تخمه_ تخمه رو ر دایکه الزم داشتم رو پ ی ز یاونا اون چ نیبود و من از ب یخوراک یکل ها¬نتیکاب یجا هیمخم جرقه زد. هویاش رو بردم سمت دهنم که دونهیمشت تخمه برداشتم و هیپهن کردم و کنارش لم دادم. دست بردم و مروزنامه ه هی

شپزخونه و در نایپس ا م،یومدین نجایکه نکردم، قبال هم ا دمیخر دم،ی. من که تازه رسدیلنگ¬یکار م رو باز خچالیاز کجا اومدن؟ برگشتم به ا

از کجا نای. امیهم شد یجن م،یکه بود ی. توهمدهیو نشن دهیند یزایبه حق چ هییهم پر از مواد غذا خچالیکه داخل دمیتعجب د لکردم. در کما فیک ث دیبا عتایطب زه؟ینبود چرا انقدر تم یجا که کس نیاطراف شدم. اصال ا¬ متوجه هویخواستم فراهمه. یم یشکرت. هر چ ایاومدن؟ خدا

ه؟یچ هی. قضبود¬یم

رو بپرسم. انشیاز بابا جر دینبود. با ی روزنامه. اما فکرم سر باز یرو کردم¬یشکستم و پرتش م یتق و تق تخمه م یبودم و ه ی باز یحال تماشا درکه هیک ایهمه کار و بکنه و برگرده؟ نیو ا نجایا ادیب تونست¬یم ین خبر دادم. کبهشو ی یهوی نجایا امیب خوام¬یاصال بابا که خبر نداشت من م

رو داره؟ نجایا دیبه جز من کل

لمیف ادیدر. یحاال هم صدا ها،یخونه، خوراک ی ز ی. تمدمیگرخ¬¬یصداش بلندتر شد. کم کم داشتم م یدر اومد. فکر کردم بازم توهمه ول یصدا تله پهن کرده باشن. با ترس و لرز رفتم سمت در و بازش کردم. یترسناک افتادم. انگار برا کس یها

قا _سالم ا

_سالم شما؟

قا زنگ زدن و گ فتن که شما م روزمیبا من بوده. د نجاینظافت ا یکارا دهیرو خر نجایبابات ا ی_منو حشمت صدا کن بابا جان. از وقت و نیایا

کم بوده. ی ز یکردم. شرمنده اگه چ دیمقدار خر هیمنم

کم نبوده. ی ز یزدم و گ فتم:دستتون درد نکنه چ لبخند

هاس. کینزد نیبگو خونه من هم یخواست یبابا جان؟ هر چ ی الزم ندار ی ز ی_پس چ

رو بهم نشون دادو گ فت: اوناهاش اونجاست. یکیدست خونه کوچ با

یگرم. تا کجا فکر کرده بود. جلو یخوب شدا دم بابا ساس ی. ولختیکردم. در رو بستم رفتم باال. هوف دلم ر یازش تشکر کردم و بعدم خداحافظ راحت فوتبالم رو نگاه کردم. الیبا خ گهیو د دمیدراز کش ونیتلوز

: ایهل

ج بایتقر نکهیبعد از اریسام . میشیمزاحمتون نم نیاز شتریوقته ب رید گهیظرف رو تموم کرد، بلند شد و گ فت: خب د یتو لیکل ا

. نیبمون نجای. شب رو انیمراحم – مامان

. میرفع زحمت کن دیبا گهیممنون هماجون. د – سمن

قا سام نی_تروخدا تعارف نکن ج یا

هست. لیبازم ا

زشته مامان! ا؟یعه هل – مامان

. گهیوقت د هیجا ندارم انشا هللا گهیشرمنده. امشب د گهینه د – اریسام

شروع شد. یهاشون رو داد و باز مراسم خداحافظ یدیع بابا

خداحافظ. – اریسام

Page 27: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 27

خداحافظ عمو جون، خداحافظ هما جون. – سمن

. زمیخداحافظتون عز – مامان

. نیداشته باش یسال خوب – اریسام

. نطور یشمام هم – بابا

. روزیهر روزتون نوروز، نوروزتون پ – سمن

باال... میکه بر نیبر نیخوا ی. اگه نمنیکه بر نیبر نیخوا¬ی_م

!ایهل – مامان

_واال...

زشته بابا مهمونن. – بابا

. میعادت کرد اجانیاخالق هل نیبه ا گهیما د نینداره عمو شما نگران نباش یبیع – اریسام

. شهیتنگ م ایاخالق گند هل نیاصال ما دلمون برا هم – سمن

شبش سوز یبود ول ی باال. هوا بهار می. باالخره دل کندن و رفتن و ما هم برگشتکننا¬یم یکیخنده. چه خوب با هم دست به ریزدن ز ی یتا 4 باز داشت.

: اریکام

شد که -یم دهیپاشون شن دمیشا ایپاش ینفر وارد خونه شده. صدا هیحاضر بودم قسم بخورم که زدم¬یکه م ی یها ادیو فر غیج نی!!. ما بگلبرام گهیمدل وارد شدن د نیدهنم. ا یدستم رو هیچشمام قرار گرفت و یجفت دست رو هیشد. از پشت ¬ یم کیداشت به من نزد انگار . شمیپ ادیم یشکل نیا یا¬وونهیکدوم د دونستم¬یبود م ی تکرار

؟یسام یکن¬یم یچه غلط نجای_ا

؟یدیاز رو صورتم برداشت و گ فت: از کجا فهم دستاشو

خه جز تو . یکه سمنم به جمع خودت اضافه کرد دونستم¬ی. البته نمدنمید ادینم ی نجور یا چکسیه یسمیساد ی_ا

. یش زیسورپرا میخواست¬یم شیا – سمن

که تنها باشم. دادم¬یم حیمن ترج ی. ولنیکه به من دار یممنون واقعا از لطف یلی_خ

تنها بمونه؟ زمیبرادر زن عز ذارمیمگه من م – یسام

خه؟ یباس به ک نمی_من نخوام تو رو بب بگم ا

مال منه. الیو نیکه سه دونگ ا یدر ضمن بهتره بدون م؟یشاد باش یدور هم می. بده اومدعاطفه¬یب احساس ¬یب ذوق ¬ی. بیعه کام – سمن

_نه؟!

ره ! – سمن ا

خدا ! ی_ا

Page 28: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 28

قار و قورش اعتراضشو نشون داد. یشکمم هم با صدا یحت

؟یردم مگه شام نخوردبگ یاله – سمن

_نه.

تو رگ. میزن یم یدور هم ی ز یچ هینداره االن یبیخب ع – یسام

. ی _تو کوفت بخور

؟ی دار لیوسا – سمن

ره. _ ا

ن؟یخور ¬یم چیرو یپن – سمن

ره . –همزمان با هم یو سام من ا

شته ریهمون پن ای چیرو ی)پن ر سونه و زود حاضر م شیو تخم مرغ و روغن و نمکه که ته دیو شو ریبا پن یشمال یغذا هیب .(نی. امتحان کنشهیا

:ایهل

که مشکلشون دوارمیکم حواسشون پرت شه. ام هیتا نجایاومدن ا اری. نگران بابا بودم. خداروشکر که سمن و سامومدیبه چشم هام نم خواب. رهیگ¬یم یمیفردا چه تصم یبابا برا دونم¬یجو حاکم بر خونمون شاد باشه. نم زودتر حل بشه تا بابا هم دوباره برگرده به همون حالت قبلش و

خوابم برد. یک دمیفکر کردم که نفهم زایچ نیبه هم رانقد

مامان مشغول حرف زدن با تلفن بود. نییاومدم رفتم پا رونیب سیاز سرو نکهیشدم. بعد از ا داریاز خواب ب شهیبر خالف هم 10ساعت صبحبود. احساس یفرد پشت خط ستودن یصدا دنیشن یفعال شدن. تالشم برا یحساب یفوضول یشاخک هام تکون خوردن و گوش هام برا

ن دمیترس¬یقادرم امواج فروصوت رو هم بشنوم. م یتو اون لحظه حت کردم¬یم نه. باالخره بلند پخش بشه و پرده گوشمو پاره ک یصدا هیهر ا

فرستاد،¬یامواتم رو صلوات م یلب ریو ز زدیبا دستش منو کنار م کهیدادم. مامان در حال صیسمن و از پشت خط تشخ ی¬زهیم زهیر یصدا : گ فتتلفن یبرام رفت و تو گوش یا¬غره¬چشم

امروز برگرده. خواست¬یم ونیهما یول زمی_دستت درد نکنه عز

. شدینم دهیپشت خط که شن یصدا

زمیکنم....قربونت عز شیراض تونم¬یم نمیباشه بب – مامان

.... فعال خداحافظ .مامان

بود؟ ی_ک

؟یپرس¬یم یبرا چ گهیسمن بود د یدون¬یگ فت: تو که م یبا حرص خاص مامان

گ فت؟¬یم ی_خب چ

ناهار. ی_ما رو دعوت کرد برا

_کجا؟

خودشون. یالی_و

Page 29: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 29

کارام بلده؟ نی_نه بابا. از

. شهیم 11شما. زودتر پاشو صبحونت رو بخور ساعت داره ریبگ ادیذره هیهم نثارم کرد و گ فت: گهید ی¬غره¬چشم هی

. خواست¬یم یدلم چا ینبود ول ام¬گرسنه

اریکام

؟یخواب¬یلنگ ظهره چقدر م گهیپاشو د یسام – سمن

دم؟یبابا مگه همش چقدر خواب – یسام

دم؟یچقدر خواب یگیتازه م یدیساعته که خواب 12به کینزد –

؟یکن¬یشلوغش م یساعت انگار چه خبره ... چرا الک 12 یگیم نیحاال همچ –

. میپاشو مهمون دار گمیم –

نجا؟ینشست و گ فت: مهمون؟ ا خیجاش س تو

اوهوم. –

ه؟یک –

و مامان و باباش. ایهل –

خه از چ ن؟یکن¬یمهمون دعوت م یالک یالک یشما مادر و دختر چتونه ه – اد؟یمهمون دعوت کردن خوشتون م هیعه ا

لنگ ظهره. میکار دار یغرغر نکن. کل رمردایپ نیا نیپاشو پاشو ع –

کنن؟ لیتا م نتینازن یدست مهمونا یبد یخوا¬یم یچ م،یاونوقت مهمون دار –

دست و صورتت رو بشور. حاضر شو تا بهت بگم. –

رو سرتون. نیرو گذاشت نجایا ن؟یکن¬یصبح داد و هوار م از هی_چمن

؟یکن¬ینم یکمک چیو از صبح ه ی دار یعه تو ب – سمن

کمک کنم؟ چخبره مگه؟ دیبا ی_برا چ

. می. مهمون داریکام دییگاومون زا – یسام

خه؟ ه یانداخت نیمادر و دختر ک نیخدا. ا یخدا ا ی_ا ؟یکرد داشیهس؟ از کجا پ یمهمون. چه خبره؟ اصال ک یمهمون، ه یتو جون ما ا

خه؟ ما هم نجارو یا یک . میاومد شبید نیبلده ا

ه و ناله نکن که فا خودیاوال ب – سمن من و خونوادش. هیمیمهمون نه و مهمونا، دوست صم اینداره. ثان دهیا

ورد یخان. خانمت رو برداشت یسام ریبگ لیتحو ای_ب . انگار نه انگار منه مادر مرده کنه¬یبرا خودش دوستاش رو دعوت م دهیهنوز نرس نجایا یا

. نجایاز دست شماها فرار کردم اومدم ا

ه چقدر غر م – سمن . نیایو ب نیهست رو بخر ستیل نیکه تو ا ی یزایچ نیبر نیشما دوتا. پاش نیزن¬یا

پس خودتم جورشو بکش. ستن؟یخودت ن یبدوش. بعدشم مگه مهمون ها یگینره تو م میگ¬یبابا ما م ی_ا

Page 30: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 30

دستمون نداده. یا¬گهیتا کار د میبر ایبابا ب – یسام

***

دمن، سه نفرم ما جمعا م نیا گه؟ید هیچ نیا – یسام . خواد¬یم لیوسا لیا هی یبرا نیتا. ا شیش میشیکه طوماره. همش سه نفر ا

خونه و سمن میمهمونا برگشت دنیاونور شدن رو ندارم. خداروشکر قبل از رس نور ی. حوصله امیفروشگاه بزرگ از همونجا همه رو بخر هی می_برماده کرد و بعد از مدت لیهم وسا

؟ میکن کاری: چمیدیهمزمان پرس ی. من و سامنیگوشت ها رو کباب کن دیاومد و گ فت: شما دوتا با یو ا

. نیگوشت هارو کباب کن – سمن

ما ی_مهمونا م؟یده کنتوان. اونوقت ما ناهار و ا

قا – سمن . ونهیناهار امروز کبابه. کباب درست کردنم کار ا

ماده کن گذره؟ یخوش نم یادیبشما ز می_کامال قانع شدم. اونوقت اگه ما کباب رو ا

گذشت؟¬یمگه به شما خوش نم پختم¬یکه من شام م شبید – سمن

؟ی ر یگ¬یپسش م ی دار ی امروز فور یشام داد باری شبی_عجب. د

( وتنیداره. )قانون سوم ن یعکس العمل هی یداره. هر عمل یاومد هی یهر رفت گهی_بعله د

. دارم برات سمن خانم. نطور ی_که ا

ی_منتظرم داداش

برومون م انیبابا االن مهمون ها م یا – اریسام . گهیکبابه د هی ن؟یکن¬یاالن چرا بحث م گهی. درهیا

ه سام .ایخونواده خوب خودت رو وفق داد نیبا اخالق ا ادیخوشم م ،ی_ه

. ایمون¬یرو دستمون م شهیبابا حرص نزن پوستت خراب م – اریسام

. میگوشت ها و گوجه ها شد دنیکش خیو مشغول به س میشست دستامونو

:ایهل

دونم¬ی. نممیبود دنیظهر بود. ما با سرعت در حال لباس پوش 1کرد تا امروزم بمونه. ساعت شیمامان راض یبابا قصد داشت امروز برگرده ول ایگو یلباس دیبا نیهم اونجا باشن. بنابرا بهیخونه خودمون که نبود ممکن بود که چندتا غر ینبود. ول یمشکل اریبود. با سمن و سام ی جو اونجا چجور

. پس چرا من ومدیاشکم داشت درم گهیراحت باشه؟ د تونه¬یم یسخته که چه لباس نجاشیهم قایدق یکه توش راحت باشم. ول دمیپوش¬یمماده نشدومدیم نییمامان از پا یندارم بپوشم؟ صدا یچیه

شده ها. رید ؟ی: سمن هنوزم ا

. بدک دیو شال سف یمشک ی. مانتودیبپوشم با شلوار سف دمویو سف اهیس کیگرفتم تون می. باالخره تصمکنه¬یاسترس وارد م یمامان هم ه نیا شد عه رمید گهی( )برو گمچو دمی()نوک رم( )مخلصیاز خودت نشون داد قهینمور سل هیازت. میگ فت که خوب بود. )نه راض شدیم دمینبود. شا

)

اون باال؟ یکن¬یم کاریچ ی ! دار ایهل – مامان

_اومدم.

Page 31: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 31

شده بابا. منتظرن زشته. رمونیبدو د – بابا

ندارم؟ مردم یچیه ی یبرم جا رمیگ¬یم میهر وقت تصم خرم،¬یهمه هم لباس م نیا نکهیچرا با ا یلیخداوک ی. ولنییدوساعت اومدم پا بعدمثل ی یوقتا هیصد دست لباس بخرم، که شیبرم پونصد ش دیبار با هی شهینم ی نجور یبابا ا یا کنن؟¬یخودشون لباس جور م یبرا ی چجور ل گ یچ نیع ی نجور یامروز ا خه بدبخت تو تا ی( )خودتتیترب ی؟( )به توچه؟( )ب یچ نینکنم. )ع ریتو گ

ی خودت بخر یدست لباس برا هی( )د ا

( )به من چه خو لباس مناسب ندارم که ؟ی پونصد دست لباس بخر یخوا¬یاونوقت م ی ر یگ¬یو سه هفتشون رو م یکن¬یهمه رو کچل م یگ فت¬یم دی. )االن بامینشست ونی( داخل بنز بابا همامیقد یوجدانم وجدانا ؟یانقد پررو شد دایجد چراوگرنه که مرض ندارم. اصال تو رمیگ¬یم

(تیترب یببند که حوصلت رو ندارم( )ب گهید میگ فتم. جناب عال یم دیکه بابات بنز داره ؟( )بعله با

درس کجاست ؟ – بابا االن ا

.نایگی_عه راست م

. دونم¬یمن م میبر – مامان

مامان . لوی_ا

م؟یبهش اعتماد کن دیراه بلد ما مامانته؟ با یعنیبه من زد و گ فت:االن یچشمک بابا

! ون؟یهما – مامان

ون؟یجونه دله هما – بابا

شده. رید گهید میبر – مامان

سمعا وطاعتا خانم. – بابا

قا هی. میسبز شد الیو یربع به دو بود که ما پشت درب مشک کی ساعت نیدر و برامون باز کرد و بابا ماش دیسف یمسن با قد کوتاه و موها ،ی یا

نیماشراه رو با شتریب نیبود بنابرا ادیز یبگم که فوق العاده بود. فاصله ساختمون تا درب اصل تونم¬یم ینگاه کل هیکرد. با تیرو به داخل هداقائه موسفمیرفت

لوچه اونجا بود که شکوفهت نی. چندداد¬یراه رو بهمون نشون م دهی. همون ا

شونییبایمثل لباس عروس ز دشیسف یها¬ا درخت ا

بنما هیتو باغ کاشته شده بود. یرز از هر رنگ یها¬برابر کرده بود. گل نیرو چند ونهخ ی ظاهر یخوشگل پر زرق و برق هم اون وسط بود. نما یا

دو رنگه. عالقس نیش عاشق ا¬. انگار سازندهشدم¬یم یکی وارشیبا در و د ستادمیا یپوشش داده شده بود و اگه من کنارش م دیو سف اهیبا سره . ی: هووووودمیسمن رو شن ی( )ببند دهنتو( صدایاوردیدر م ی باز دیبد دیقشنگشون بودم که )ند یالیو یمحو تماشا نجور یهم گه؛ید ک

رو با چشات؟! المونیو ی نخور زنم¬یدارم صدات م تهدوساع

(کممی)ارواح ش ستین میا¬تحفه نی. حاال همچدهیم میپزنکبت. چه شی_ا

ست؟یخوشگل ن شیی. خداگهینکن د یانصاف¬ی_ب

. کوفتت بشه. هیعال یلیخ یلی_چرا خدا وک

داخل. میبر ای_ب

شنا بنظر م یلیمرد عصا قورت داده که خ هیبه همراه اریداخل. سام میرفت اومدن سمتمون. د،یرس¬یا

. نیبزرگ. قدم رنجه کرد یکخویسالم به به چه عجب جناب ن – اریسام

تو زحمت. متونیسالم عمو. شرمنده انداخت – بابا

Page 32: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 32

. نیخوش اومد یلیعمو جان. خ نیینفرما – اریسام

تعجب کرده بود. یاز چ دونم¬ی. نمکرد¬ینگاه م اریبا تعجب به سام یعصاقورت دادهه ه همون

سالم. – مامان

. مجددا سال نوتون مبارک باشه . نیخوش اومد یکخویسالم خانم ن – اریسام

سالم سال نوتون مبارک. –برج زهرماره همون

شما هم مبارک. یسالم پسرم سال نو – بابا

قا شونمیجان برادر خانم بنده. ا اریکنم کام یم یمعرف – اریسام دخترشون دونهی یکیبا همسرشون و یکخوین یا

خوشبختم. –ال دست دادن با بابا در ح اریکام

هیاصال شب ست،یسمن ن هیشب شیچیارث ننه باباش رو خوردم . ه ی . انگار ندازهیم یچه نگاه یا ه؟ینجور یپس همون برادر سمنه؟ چرا ا نیا ها . ستنیخواهر و برادر ن

شنا گهیخب د – سمن داخل ؟ ای میبخور اطیح یناهار رو تو. بنظرتون شهیبعد، ناهار سرد م یبمونه برا ی یادامه مراسم ا

خاله جان . شهیکه زحمتتون م اطیتو ح – مامان

. نی. نگران نباشفهیخوبه ح یلی. هوا خسین ینه خاله جون زحمت – سمن

. دهیخوبه حال م یلی_بنظر منم هوا خ

. نیهمون کار رو بکن نیهر طور خودتون راحتتر – بابا

یبرا گهید دهیچ اطیو تو ح زیسمن که از قبل م نیفهمم ا ی. من نمیسمت محوطه پشت میداخل و باهاشون رفت میو باالپوشمون رو گذاشت فیک پرسه ؟ ینظر ما رو م یچ

الچ یبزرگ ی زغذاخور یبود و وسط محوطه م رهیبه شکل دا اطی. حشیمخف اطیبه ح جون ی باغچه کار اطیقرار گرفته بود. دور تا دور ح قیداخل ا

و نجایخواست تا ما ا یبود . انگار که خدا از ته دلش م یعال اطیغذاخوردن تو ح ی. هوا برادیرز قرمز و سف یشده بود و داخل باغچه ها هم گلها ینیگهام فرستادم. سن هیصورتم زدم و عطر حضور خدا رو به ر یبه پهنا یکردم تو بهشتم. لبخند ی. احساس م میناهارمون رو بخور اطیح نیتو ا

ه ا دمیرو حس کردم . برگشتم و د ینگاه کس دمش؟یو قبال کجا د نیمن ا یکه همون ... راست نیا

تونستم یکه فقط خودم م یالوصف دینکبت .مامان با ذوق زا شیلقمه چپش کنم. ا هیرو الشونیخوام و یم یراست یزل زده که انگار راست ی جور که مشکلش دوارمیشرک تشون افتادم. ام ادیدوباره به بابا نگاه کردم یبابا هم خوشش اومده بود. وقت یکرد. حت یم فیتعر اطیدرکش کنم از ح

... بشهحل

: اریکام

بابت خوشحال بودم. نیو من از دنید یهم اون رو م هیبار بق نیا دن؟ید یکردم. چشمام واقعا داشتن درست م یاز در اومد تو باور نم یوقتد نیا نیب

یهستن. وقت نای. پس پدر و مادرش ا نمشیبب کیبار تونستم خوب و از نزد نیاول یم ، اون دوست سمن بود؟ چه جالب! براهمه ا

یعنیبود دهیخودم لباس پوش قهیطبق سل قاینگاهش کردم. مثل فرشته ها بود . دق ری، دوباره نگاهم بهش گره خورد و س زیم سمت میرفت یم ... دیو سف اهیس

Page 33: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 33

: ایهل

از محدود یکی نیا یول ستمیعاشق کباب ن ادینرم شده بود. هرچند که ز یبود . گوشتش حساب یبه خوردن . عال میسر سفره و شروع کرد مینشستذاشتن یاگه کوفتم جلوت م طیاون مح یتو دیخوردم ، واقعا شا یداشتم م طیچون تو اون مح دیبود. شا دهیبهم چسب یبود که حساب ی یبارا

فحش داد ایکرد فیتعر میدیبود .) االن نفهم نیهدف اوناهم هم دی. اصال شاشیخورد یو با جون و دل م استیدن یغذا نیبهتر یدکر یحس م() ببند ی ز یچ ی یایح یشرم هیکوفت باشه ؟ یگیاونوقت م ی خور یم ی گاو دار نیبابا مفت باشه کوفت باشه. ) ع الیخیسمن حقه باز. ب ی( ا

(ندارمدهنت رو االن وقت

: اریکام

ازمون تشکر کردن . یاز ناهار حساب بعد

تو زحمت . نیافتاد یتورو خدا حساب دیببخش – یکخوین خانم

؟یخاله جون چه زحمت نیدار اریاخت – سمن

ه بعله برا تو که زحمت با ود . نداشت. زحمتاش به گردن ما بدبختا ب یتعجب زل زدم بهش . ه

قا دستتون درد نکنه . – یکخوین یا

نوش جونتون – اریسام

: ایهل

ه خدا جون شکرت. همه گشنه ها وتشنه ها و بدبخت ها و فلک زده ها و یشکرته؟() ا یبودم . )عوض اله دنیچقدر خوردما . در معرض ترک ا ( ؟یشد یکن . راض ریزده ها رو ... س یدرمونده ها و قحط

جان پاشو به سمن کمک کن تا سفره زودتر جمع بشه مامان. ایهل – مامان

. من تو جمع کردن سفره تو خود اطیرفت . لعنت به غذا خوردن تو ح ی یهویحس خوب داشتم یشه هر چ یبادش خال هویکه یبادکنک نیعموقع حرف نزنم . یب گهیدهن منو که د رن یگل بگ ی. ا که من دادم ی خدا . لعنت به اون نظر ی... ا اطیخونه مونده بودم حاال چه برسه به ح

ی...) پاشو پاشو هر خوردن رمیبخوام نظر بدم اصال . خودم سوم و هفتم رو بگ گهیالل شم که د یناهار نخورم . ا اطیتو ح گهید کهچالق شم یاخه تو خونه خودمون من جمع کنم، مهمون یجمع کردن هی

چناره پس نجایسمن ا نیجمع کنم ؟ا دیمن با میریکه م میداره () تو ببند دهنت رو . ا

؟(

کنن. یهستن کمک م اریو کام اریخواد خاله جون سام ینم – سمن

کهیرو داشتن که همون جا سمن رو ت شیها شده بود. پتانسل یزامب هیاون دوتا شب افهیکه انقدر به فکرمه . ق زمیچنار عز نیمن قوربون ا یاله بود نوش جان کنه . زیم یکه رو ی یپلو هیکنه و با بق مهیق مهینبود که سمن و ق دیبع اریکنن . بخصوص ازون کام کهیت

. ادهیز لهینه بزار کمک تون کنه وس – مامان

یفکر م کهینداره. بزور و زحمت در حال میفرق ادیها . حاال ز هیما نیتو هم ی ز یچ هیقافله ؟ کیشر ایدزده قیرف ستیمامان ما هم معلوم ن نیاشپزخونه ببرم . ا ستیهم قادر ن لیکردم جرثق

( ) ور . ) نمک کیناهار نکبت شیبلندم کنه ، از جام بلند شدم تا چند تا ظرف رو در هم کنم و به ا

اونم یتا سفره جمع بشه تازه چ کشهیول مط ی اونوقت دو سال نور میتا ناهار بخور کشهیطول م قهیدو دق هیهم نداره یتموم ی( لعنت یخودت

Page 34: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 34

خراش بود . گهیدور و تموم . د یختیر یم یکرد یحرکت جمع م هیمصرف بودن تا همشو با هم تو کباری لی. کاش تمام وسا اطیح یسفره تو ا

شپزخونه شد. ل وانیل شپزخونه . سمنم همون لحظه وارد ا

رو باز کردم خچالیاپن و در یو گذاشتم رو وانیو سس و گرفتم تو دستمو رفتم سمت ا

. زارمیدونست من از سفره جمع کردن ب ینکبت م نیخنده . ا یبهم م زیر زیواستاده و ر دمی. د خچالیتا سس و بزارم تو

گذره ؟ یخوش م – ینکبت سمن

. فتهیبه من م رتی. تو که بعدا گ ینشونت بدم که حظ کن یخوش گذشتن هی_چه جورم.

...حاال دایسمن خانم اون سرش نا پ رمیبرات بگ یسوم و هفته ا کینکبت خندان. شیرو مخم بودن. ا شتریاش شدت گرفت. خنده هاش ب ندهخ بخند .

. میهم نشست شیپ اطیکه جمع شد دوباره تو ح سفره

چسبه ؟ یم یحاال چ نی. اگه گ فتیهوا عال یهوم فضا عال – اریسام

نظر . یتو چاه . نظرم ب فتمیبا طناب شما دو تا نم گهیترسه. د یم دیو سف اهیس سمونیاز ر گهید دهیگز مار

. ی یچا – سمن

– اریسام . یخانم یگل گ فت یا

دم کردم. – سمن

. یفهم یاصن تو فقط منو م – اریسام

خوشحال اریسام یها ی جمع و به خصوص با مسخره باز نیاز بودن تو ا یدور از چشم نموند . مامان و بابا که حساب اریبه سام اریکام پوزخندبودن که اونا رو هم هر چند وقت به اریسمن و سام نیهم مونیخونوادگ یوتنها دوست ها مینداشت یشیقوم و خو چیبودن. خب دروغ چرا ما ه

مد داشته باشن. بخصوص سام ومدیبابا و مامان بدشون نم نی. بنابرامیدید یچند وقت م که هم شوخ طبع بود و هم بلبل اریباهاشون رفت و ا

دم ی یتونست تنها یشد م یم یجمع هیوارد یکه وقت ی زبون. جور با حرفاش اون مجلس رو بگردونه و توجه همه رو بسمت خودش جلب کنه. ا

. شهیخسته نم ی یکسا نیهمچ هیاز بودن کنار

: اریکام

نداره مگر یحاال حاالها تموم گهی. شروع کنه به حرف زدن ددارهیدست برنم دنیشده ، فکش از جنب ریس کمشی( شیمزه )سامخوش نیا باز اعتراض شکمش مانع حرف زدنش بشه. یباز دوباره صدا نکهیا

قا – یسام نیدیشده؟ چرا انقدر زود؟ شما که هنوز تازه رس ی ز ی. چه طور چنیببر فیامروز تشر نیخواست یم دمیچه خبر؟ شن یکخوین یخب ا

.

قا . میبمون شتریب میحتما برگردم و انجامش بدم . ما هم دوست داشت دیاومده که با شیپ ی کار هیمتاسفانه – یکخوین یا

. نطور یکه ا – یسام

؟ نیبمون گهیکم د هی شهی؟ نم نیبر دیا. حاال حتما ب میبود دهیهم نقشه کش یکل میبده ما تازه اومد یلیکه خ ی جور نیا – سمن

خواست امروز برگرده به خاطر شما امروز رو موند . یم ونیواال سمن جان هما – یکخوین خانم

ما بمونه ؟ شیپ نجایا ایهل شهینم – سمن

Page 35: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 35

قا یکخوین خانم انقدر دور نبودم. ایاز هل چوقتیدوره و من تا حاال ه یلیخ نجایبگم؟ ا یگ فت : واال... چ یکخوین یسکوت کرد و ا

پکر شد. سمن

وقت هیکه اونام تنها باشن. ان شا هللا ستیرو کنار دخترشون باشن. درست ن التشونیسمن جان بهشون حق بده. دوست دارن تعط – یسام . گهید

. میکن یم یعمل گهیوقت د هینقشمون رو ی هیپس ان شا هللا بق – سمن

چخبره ؟ یعنیبه سمن انداخت که ینگاه متعجب اینگاه کرد . هل ایزد و به هل یثیخب لبخند

برگشت . ی ی. بعدم بلند شد و رفت و با چند تا استکان چا یچیه یعنیتکون داد که ی اما سر سمن

: ایهل

ج وهیخدا دوباره بساط م یخدا ا یا یرو م یدست ریجمع کردن اون همه استکان و ز یبه راه بود و من از االن غصه یو چا ینیریو ش لیو ا

بلکه االن دم،یکه تو بدو ورودم د ستین یخوشگل یالیاون و گهید الیو نیاز نظر من ا نیجمع شده بود. بنابرا فیهم ظرف ک ث یخوردم. تازه کل میو صلح انگاشت میما غلط کرد ی ر ی. بقول مهران مدمیفرار کن نجایاز ا عتریسر یکه هر چ نهیو صالح بر ا شهیمحسوب م یجنگ یمحدوده گهید

وذاع م،یالرج طانیدور کن. اعوذ با هللا من الش نجایخودت منو از ا ایرو خوردم و با کله افتادم تو چاه. خدا نجایا ی یبایکنم که گول ز ی.اعتراف م غلط کردم ،خدا شکر خوردم،خدا... ایبا هللا، خدا

. میدار وقت یهنوز تا غروب کل – سمن

. ی عامل خطر هینکن تو خودت ی ز یکنم تو برنامه ر یخواهش م نه

. میبر دیبا گهیما د یول زمیدستت درد نکنه عز – مامان

یبودار سمن رو م یحرفا ی. االن معن یکن یدعاهام رو مستجاب م عیقوربونت برم خدا جون که سر یحرف مامان گل از گلم شک فت. اله نیا با فهمم.

. رونیب میبا هم بر میخواست یخاله جون. تازه م نیشما که تازه اومد – سمن

. میرفع زحمت کن دیبا گهینه عمو دستتون درد نکنه. ما د – بابا

. میش یخوشحال م نیما باشه. شما هم اگه بمون شیپ ایال اقل امشب رو هل نیپس اگه اجازه بد – سمن

یم شهیبرم و هم ی یجا ی یکه تنها دادیاجازه نم چوقتیبخت برگشته ها به صورت بابا نگاه کردم. ه نیا نیرذل بد ذات. برگشتم و مظلوم ع یاو هیکرد و مطمئن بودم که جوابش منف یبفرستم. بابا هنوز داشت بهم نگاه م ی یتو رو تنها جا ستیندارم. دلم رضا ن شتریبچه ب دونهیگ فت من

سوده بود. المیخاطر خ نیبه هم ا

. میعمو ما مراقب نینگران نباش – اریسام

. ی یدنبالت بابا امیبگو تا ب یبرگرد یباشه پس هر وقت خواست – بابا

میبود یا گهید تیبمون ؟ بجان خودم تو هر موقع یو گ فت باری نیبمونم. هم جاینخواستم باریمن ، من یگ فت؟ بمونم؟؟ بابا یچ جان؟؟باباافتاده رو ی ز یچ یبختک یراست ی. انگار راستنکهیمثل ا میروزا رو دور بدشانس نی؟ ا میداشت میس کرتف تو شانس من.او یعنیگ فت نه . یم

کنه . المصب . یولمم نم و میزندگ

Page 36: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 36

.نیمراقب خودتون باش – بابا

چشم . – انهیو موذ یبا خوشحال سمن

. نیمنم باش یای. خداحافظتون. مراقب هلزیدستتون درد نکنه بابت همه چ گهی_خب د مامان

چشم خاله جان . خدانگه دارتون. – اریسام

خوش بگذره. – بابا

. نطور یبه شما هم هم – اریسام

. نیاریب فیبازم تشر – سمن

. میشیمزاحم م - مامان

نرو تنهام نزار. نه

. رهیکه د ایجان بدو ب ایکردن و رفتن، سمن اومد سمتم و گ فت: خب هل یمامان و بابا خداحافظ نکهیاز ا بعد

. امینم ی یبد ذات دستت رو خوندم. من با تو جا یافع

خنده . ریبلند بلند زدن ز اریو سام اریکام

. یهل یایم –و گ فت دیجادوگرا خند نیع سمن

؟یکرد الیخ یکردم چ یکنم. همون موقع هم اگه مامان و بابا نبودن جمع نم یرو جمع نم نایسمن من عمرا ا یمنیاهر هی_تو

شدم . رهیخ ونیظرفا به تلوز الیخیگوشه و ب هی نشستم

. یجورشم بکش دیبا یکه کوفت جون کرد ی بعد از اون ناهار کمتیش نیکارد بخوره تو ا یهو – سمن

. یتون یهم م ی یخود نکبتت تنها ستین ی ز یتا استکان که چ4 نی. ادمیکش میادی، ز دمی_عرضم بحضورتون که بنده جور ناهار رو کش

. دنید یم یکمد شی. انگار نمادنیخند یما دوتا به وجد اومده بودن ، غش غش م نیکه ب یاز مکالمه ا ی که بدجور اریو سام اریکام

. میبرشون دار ایب ستین ی ز ی_خو اگه چ

خوام . ی_نم

روم ورد و گ فت کیسرشو نزد ا

اگه مزدشو بدم ؟ -گوشم ا

هست حاال ؟ یچ؟ مزدش ی؟ زرنگ یخرم کن یخوا ی_م

. تزای_شام پ

؟ نی_هم

. میخور یم یو بعدشم بستن بالیوال میری_نه بعد ازشستن ظرفا اول م

؟یسنت ؟یفی_ق

_اوهوم.

Page 37: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 37

_قول ؟

_اوهوم .

؟ ننیچ یبرا خودشون قول و قرار م ی. خانم ها چادیتوطئه م یبوها – اریسام

خانمانه اس. یقرار مدارا ستیبه شما مربوط ن – سمن

اوهوع. – اریسام

بعله. – سمن

قاسام یچشمک . میرو جمع کن نایبده تا ا یکمک هی ایب ؟یبهم انداخت و گ فت : ا

داد . چقدر خوب بلد بود همه رو خر کنه . یبا افسوس سرشو تکون م اریبلند شد و کام اریسام

: اریکام

، برگردن فیک ث یها و ظرف ها لهیهم بهشون کمک کرد تا وس یگرفتار افسون خودش کنه ، سام رو ایسمن باالخره موفق شد هل نکهیاز ا بعدشپزخونه . هل

شپزخونه تا ظرف ها رو بشورن و سمن موفق شد تا با نامرد ایبه ا

خباثت یعنیکنه . میتقس هیتمام کاراشو با بق یو سمن رفتن به ا

دیکش ی گار یب میمهموناش رو دعوت کرد و از بق یتو خونشه. براحت ی. ا

یا

خام شد ؟ یو بستن تزایپ هیبا یجد یدختر ساده جد یا

انقدر دوست داره ؟ یعنی

ظرف ها رو نشوره ی یموذمار اعظم تنها نیا ؟یکردم. تازه اونم که چ یعوض نم یچیمبل رو با ه یلم دادن رو قهیاون بودم ، دو دق یاگه جا من ؟

ساعت کیبخورد ما داده بعد مارو چیو ریپن هی. از راه اومده شهیداره خوش بحالش م یادی. زرمیسمن بگ نیاز یحاال هی دیواقعا با نکهیمثل ا نهت بدبخت. لیزن زل ی. اگهیکه بهش نه نم هی. بدبخت اون سام می. خودمونم کباب شدمیتا کباب حاضر کن شینگه داشته بغل ا

؟ یکن یکنم فکر م یکه من فکر م یبه همون ی تو هم دار – یسام

. یفکر کن نایبه ا دهی_نه مطمئنم تو عقلت قد نم

؟ یکن کاریچ یخوا ی. حاال میغلط کرد –

کنم ؟ کاریرو چ ی_چ

!گهید میاریناهار و در ب یکه تالف نی_هم

ه خانمت که خودش رو راحت کرده. برا شام هم قرار ن غذا سفارش بده . رونیغذا درست کنه. قراره از ب ستی_ه

. میبزن یحرک ت هی دیما با شهیکه نم ی نجور ی_خب ا

؟ی_چه حرک ت

تا بگم. رونیب می_لباس بپوش بر

دم دو دق نیذار¬ینم نیتو و سمن اومد یوقت رون؟ازیب می_بر بکپه. ی یجا هی قهیا

Page 38: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 38

! گهید ایخب ب لی_خ

: ایهل

دم ظرف ها رو بشور. ا نی_سمن ع !فهیهنوز ک ث نیا

فه؟ی. کجاش ک ثیدیم ریچقدر گ شی_ا

! نیرو باز کن و بب تیوزغ ی_اون چشم ها

. یدیلفتش م شتریتو که ب شن؛یظرف ها زودتر تموم م یایمن فکر کردم تو ب ؟یشد یراض ایخب بابا. ب لی_خ

باشه. ادیموادش ز دیمن با یتزایکه هست . در ضمن پ ینی_هم

_باشه بابا.

: اریکام

تو دستش برگشت. لهیوس یفروشگاه با کل هی از

_چه خبره؟!

تزاست؟یشام پ ی_مگه نگ فت

_اوهوم.

خونه. میبا مخلفات اضافه. بر تزاستیپ لیوسا نمی_خب ا

شپزخونه سمن با چشم ها میرو برد لیو وسا میبرگشت یوقت کرد و گ فت: نگاه یگشاد شده به من و سام یتو ا

_چخبره؟!

ورد میدیخر لشویوسا میرفت تزاستیشام پ نیگ فت میدیشن – یسام . می، ا

. ارن یبرامون ب میقرار بود سفارش بد یول – سمن

. میستیرو بلد ن نجایا میوقته دستپختت رو نخوردم. بعد هم ما تازه اومد یلیمن خ زمیعز – یسام

جا بود. کجا نیمن کجاست؟!هم یکجاست؟وا گوش میگوش نمی. اصال بذار ببگهید میکن ی، امتحان م میکن یم دایپ ی یجا هیخب – سمن ؟ یسام شیگذاشت

نبود؟ زیم نیدونم مگه رو هم ینم – یسام

جا بود. نیچرا هم – سمن

.ریمنو بگ یگوش ایب کار؟یچ یخوا یم یخب حاال گوش یلیخ – یسام

Page 39: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 39

نشد یول رهیکرد باهاش تماس بگ یوصل شه ، وصل نشد که نشد. چند بارم سع نترنتشیرو گرفت و هر چقدر تالش کرد تا ا یسام یگوش سمن .

شده ؟ ی نطور یتو هم هم یگوش نیچک کن بب هی یکام – سمن

؟ی _چطور

. شهیوصل م نترنتشیتماس گرفت نه ا شهینه م – سمن

ره انگار ا همون طوره. نمی_ا

شدن ؟! ی جور نیا هوی! چرا شه؟یگه موا م – سمن

که خط ها مشکل دارن . هیچند روز هی یول دونم¬ی_نم

؟یتو چ یگوش ایهل – سمن

برش دار. فمیک شیهمون جاست پ – ایهل

بود . دهیفا یهم تالش کرد اما ب ایهم امتحان کرد اما موفق نشد. خود هل ایهل یبا گوش سمن

؟ رمیبا مامان و بابا تماس بگ ی بد شد. حاال من چجور یلیکه خ ی نجور یا یوا – ایهل

. میکن یم شیکار هیان شا هللا. غصه نخور شهیحاال درست م – یسام

؟ میکن کاریخب شام رو چ – سمن

. میخور یرو م شیامشب خونگ – یسام

. شهیم دایاحتماال پ رون،یبزنم ب یچرخ هیبرم نیبا ماش ساینه وا – سمن

... یلیهر جور ما –مظلومانه گ فت یسام

. سمن با حرص میبود دهیاز خنده پک ی. من و سامشدیروشن نم نیمتاسفانه ماش یدر حال استارت زدن بود ول نیلحظه بعد سمن تو ماش چندورد¬یمبارکش نم یبه رو نیرو روشن کنه اما ماش نیتا ماش زدیزور م یه

هم خودمون رو یمن و سام برافروخته اومد سمتمون. یچهره هی. با ا

سمتش . میو رفت میجمع و جور کرد

؟ نیومدین رونیاالن از ب نیمگه شما دوتا هم – سمن

اوهوم. – یو سام من

؟ نینرفته بود نیمگه با ماش – سمن

اوهوم. – یو سام من

؟ شهیپس چرا االن روشن نم – سمن

. میرفت یکام نی. با ماشمینرفت نیماش نیواال...ما با ا – یسام

! ؟یکام نمیرو بده بب چتی! سوئشه؟یکه روشن نم یچ یعنی – سمن

. چیسوئ نی_ ا

Page 40: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 40

میخندمون رو گرفته بود یاز بس جلو ی. من و سامشدیروشن نم نیاستارت زد ماش یمن رفت و در و باز کرد و باز هر چ نیبه سمت ماش سمن زد : ادیرو محکم بست و فر نیشد و در ماش ادهیپ نیتو هم بود . از ماش ی . سمن ، سگرمه هاش بدجور می، در حال منفجر شدن بود

وجب روغن روش. هیبراتون بپزم ی یتزایپ هیکشمتون. یدونم کار شما دوتاس، م یم ی_سام

. نمیتونستم بب یبود که م ی یسکانس ها نیتر یاز کمد یکی د،یکش یبرامون خط و نشون م کهیسمن در حال یو لبو شده یصورت عصبان دنید

شپزخونه رفت و مقدمات تهمیکن یدرست م تزایخب شام پ لیهان ؟ خ نیخوا یم یخونگ تزایکه پ – سمن رو فراهم کرد. تزایپ ی هی. سمن به ا

تو یحال کردم. من و سام ی. من که حسابمیریتنبل شده بود. حقش بود حالش رو بگ یادینداشت درست کردنش. سمن ز میکار یلیحاال خداوکبهمون زد. برگشت ینگاه چپ چپ نثارمون کرد و بعدم پوزخند هی. سمن اومد و میکرد یم ی و شطرنج باز میبود دهیدراز کش ونیز تلو یهال جلو

شپزخونه. خدا م بود، که باالخره شام حاضر شد . قهیدق 9:20. ساعت ارهیاون کارمون رو در ب یداشت که تالف یدیدونه چه افکار پل یتو ا

ایهل

یدوتا پررو تمام مدت نی. اچارهیکه دلم براش سوخت، ب میبود دهیقدر به سمن خند نیبودن! ا دهیسمن کش یبرا یکه چه نقشه ا شدینم باورمشپزخونه بود ، در حال باز

ن نگاه کردم. سم لمیموبا یو صفحه ونیشطرنج بودن و من هم چشم هام لوچ شد از بس که به تلوز ی روکه سمن تو ا

هنر از خودش نشون داد . مچهین هی، یا قهی. به به چه سلدیشام رو حاضر کرد و سفره رو چ هباالخر

؟ یکرد¬یو رو نم یکارام بلد بود نی_از

؟ یکرد الیخ ی_بله! چ

ه چه کرده خانمم! چه کدبانو – اریسام ! ما گشنمونه. ی یب

خ که چقدر چسب میو حمله کرد مینکرد یو ما هم نامرد زیم یبرش زد و گذاشت رو تزاهارو یپ سمن که تو خوردن ی یصفا یلی. خدا وکدیبهشون. ا

عطر هیفقط نازه؟¬یخودش م ی. عطر نداره که داره ، بر و رو نداره که داره ، مزه نداره که داره. واال... کباب به چستیهس تو کباب ن تزایپخرچیه گریبرانداز داره و د انمانخ

بلندم کنن . تونستن¬یهم نم لیدو تا جرثق گهید یعنیرو هم به زور تو حلقم جا کردم. کشیت نی...ا

بود. یسمن عال یوا - من

خه؟ یرونیب نیا نی. چنیا یعنی تزای. پیدستت درد نکنه سمن – اریسام ها ا

. شنیحرف ها ظرف ها شسته نم نیبا ا زمیعز یبله ول – سمن

نجا؟یا ینیب یم یتو ظرف یظرف ؟ کدوم ظرف ها؟ کام – یسام

. زنه¬ی. احتماال سمن توهم منمیب ینم ی ز ینه من که چ – اریکام

دارم. شنهادیپ هی - من

؟ هیچ – سمن

ظرف ها رو بشوره . دیباخت ، با یهر ک میکن ی باز میپانتوم - من

. نیاز حاال گور خودتون رو کند – اریسام

هم بده. یبستن دیدر ضمن گروه بازنده با – سمن

موافقم. – من

Page 41: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 41

! نیترس یهنوز ساکت بود که گ فتم: انگار شما م اریکام

؟شما ؟ عمرا یما ؟ از ک یک – اریسام

. میما هم هست – اریکام

.میزمان دار یهر موضوع یواسه اجرا هیثان یو س قهیدق کیتا موضوع انتخاب کنه. 2 ی. هر گروهنیخب پس موضوع ها رو مشخص کن – من

بود ، شدن گروه اول . اریکردن و بعد بازنده که سام یچیکه کدوم گروه اول شروع کنه، سنگ کاغذ ق نیا یبرا اریو سام سمن

اجرا کنه ؟ خواد¬ی_خب کدومتون اول م

من. – اریسام

مهربون .( ناسور یاومد جلو و سمن موضوع رو تو گوشش گ فت. )تولد دا اریسام

؟ هیچ گهید نیا – اریسام

که هست. ینیهم – سمن

ره ؟ ا – اریسام ؟ دارم براتون . هینجور یا

_خب زمان شروع شد.

اریکام

؟ تولد؟ کلمه دوم...دار ؟یکن یشمع ها رو فوت م ی ؟دار کهی_سه کلمه اس ؟ کلمه اول ؟ ک ؟ سی. فوت نیکن یفوت م ی تولد ؟ کلمه اول تولد مزه ی؟ خل و چل ؟دلقک ؟ب یچ ناسور ی؟خب. کلمه سوم ؟تولد دا ناسور ی؟ کلمه دوم دا ی ناسور ی؟دای یالیگودز زهیهان چ ؟یبزرگ ؟ی بال دار

مهربون ؟مهربون ؟ زی؟ هان چ

ره خودشه. – یسام ا

؟ هیچه موضوع گهید نی_ا

. یقشنگ نیموضوع به ا – ایهل

خب. حاال نوبت گروه ما شد . یلی_خ

شروع به اجرا کرد . لکسیر یلیموضوع رو تو گوش سمن گ فت و سمنم خ یاجرا بلند شد. سام یانتخاب شد و سمن برا موضوع

: ایهل

سمونه ؟ هان صورت فلک یلی_ چهارکلمه اس؟ صورت.خب. کلمه سوم خرسه.کلمه چهارم؟ بزرگه ؟ خ دب اکبر. یبزرگه.ستاره اس ؟ تو ا

ورد باال سمن . ادیب یکردم و گ فتم: خب موضوع انتخاب شده نفر بعد یا انهیموذ یبهم. حاال دوباره نوبت اونا بود. خنده دیو کوب دستاش رو ا

. ستیز طیاز مح تیگ فت :سازمان حما اریموضوع رو تو گوش کام سمن

Page 42: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 42

قا ا – اریکام ! هیاجرا نشدن گهید نیا

اعالم شکست کن . یکه هست. اگه جا زد ینیهم – سمن

غاز شد و کام ستادیبه سمن زد و بعدم رفت و ا یچشم غره ا اریکام مشغول اجرا شد. ارمیتا اجراش کنه. زمان ا

زنن یبابا م یاول ساختمونه ؟ بزرگه ؟ اداره اس ؟ ا یکلمه اس؟؟ خب خب خب .کلمه 4مکان بزرگ؟؟؟ هیساختمون ؟ اداره ؟؟ – اریسام؟ نه نجایاطراف ؟ ا ط؟یبگو .خب خب کلمه سوم، دور ؟ مح گهیجور د هیبابا یوئه؟ مال مائه؟ ا؟نه ؟ساز داره ؟خب. مال ت تار یتوش ؟ گ

؟

ه. یسام ینه چلغوز . چقدر تو خنگ – اریکام ا

حرف زدن ممنوع! – سمن

؟ اتیادب ؟ینیعلوم ؟ د ؟یاضیر ه؟ی. کلمه چهارم؟ ک تابه ؟ درسگهیخب، خوب اجراش کن د – اریسام

ه – اریکام نگاه کن بعد حرف بزن. قهیدق هیا

_وقت تمام!

اه... – اریکام

بود حاال ؟ یچ – اریسام

. ستیز طیاز مح تیانداخت و گ فت:سازمان حما اریبه سام ینگاه غضبناک اریکام

سخت بود. یلیخ شییخدا – اریسام

کردم . یاجرا م دیبار من با نیو ا شدیبعد دوباره نوبت ما م ی دفعه

خب موضوع انتخاب شده. – اریسام

و اطالعات کشور. تیامن رهیزد و موضوع رو تو گوشم گ فت :دا یثیخب ارلبخندیجلو و سام رفتم

. زمان شروع شد و من مشغول شدم ... میهم بود یهم، هم گروه شهیبود و هم ادیز مونیباز یبود اما من و سمن سابقه نیسنگ موضوعش

خرم شد کشور 4خب کلمه ره؟یکلمه اس ؟ کلمه اول ؟ دا 4 – سمن ام ؟ اطراف ؟ بزرگ تر؟ خونه؟ بزرگ تر؟ شهر؟ بزرگ تر؟ کشور؟ خب کلمه ا

دوم؟ یحاال کلمه

بال بال زدم تا تونست باالخره بفهمه. یدوم و سوم و کل ی کلمه

و اطالعات کشور ؟ تیامن رهیدا – سمن

ره خودشه! _ا

ه – اریسام . زمیعز ادهیقدر ز نیهات ا ی یتوانا دونستم¬ینامرد ها. سمن نما

شم . یم فیدارم ح نجای. من ازمیعز ی ر یبنفعته که من رو دست کم نگ – سمن

اونجا. یرفت¬یم دیاره با – اریکام

ما هم فراموش نشه . یتنبوسه. در ضمن بس یمحترم ظرف ها دستتون رو م یخنده که سمن گ فت :خب بازنده ها ریز میزد مونییچهارتا

Page 43: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 43

؟ میکار کن یبره خونه. چ دیهم با ایوقته هل رید – اریسام

. میشور -یظرف هارو م ین و سامم میکه برگشت میوقت یرو برسون ایو بعدم هل میبخور یبستن رونیب میتا اول بر نیپس لباس بپوش – اریکام

. ایهل میلباس بپوش میباشه. بر – سمن

: اریکام

وقت بود و ما ریشدن. د نیوسوار ماش نییبعد اومدن پا قهیهم چند دق ای. سمن و هلمیها رو درستشون کن نیتا ماش نییپا میرفت یو سام مناز مغازه ها هنوز باز باشن. چند دور اطراف رو ی سر هیکه دادم¬یبود احتمال م التیکه تعط ی یاز اون جا یول میرو بلد نبود ی یهم هنوز جا

: دمیشدم و پرس ادهیپ نیپارک بود. از ماش هیمغازه کی. نزدمیکرد دایدنج پ یجا هیم تا باالخره یگشت

؟ نینیبش نیتو ماش نیخوا¬ی_م

. میش یم ادهینه بابا ما هم پ – سمن

بزرگ ادیسمت پارک. پارکش ز میو به جاش رفت مینشد یفروش یاما وارد بستن میهامون رو گرفت یسمت مغازه. بستن میشدن و با هم رفت ادهیپاما کرد¬یتو تنمون نفوذ م شتریگذشت سوز و سرما ب یکه م یو خودمون. هر چ میبود که خلوت بود. فقط خودمون بود نیا شینبود اما خوبرو گرفت لشیارفتن و با هم گرم حرف زدن شدن. سمن موب یو سمن جلو جلو راه م یهوا بودم . سرماش قابل تحمل بود. سام نیمن عاشق ا . االیو گ فت:درستش کن یسمت سام

و مظلومانه گ فت : باشه منو نخور. دیهم خند یسام

؟ نیمال منم شما درست کن شهیپس م – ایهل

_اوهوم.

اش برگردوندم. هیرو به حالت اول ماتشیرو از دستش گرفتم و تنظ یگوش

ن؟یبکش ینقشه ا نیهمچ دیبه فکرتون رس ی چجور – ایهل

بود . یواال.نقشه از سام_

؟ نیکرد ی ها رو دستکار نیها و ماش یگوش ی و گ فت: چجور دیخند ایهل

هست. ی . اوناش فوت و فن کوزه گر گهید گهی_د

هان. که ا – ایهل . نطور یا

_اوهوم.

شروع کنم . دیاز کجا با ای ی دونستم چجور یسوال دارم ازش بپرسم اما نم یمناسب بود که هر چ یبس تیموقع

قا مشغولن؟ ی به چه کار یکخوین ی_ا

بابا تو کار واردات صادراته . – ایهل

خه ؟ در مورد خودش بپرس( هیچه سوال نی_اوهوم . )خاک تو سرت ا ا

_شما ...

Page 44: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 44

: دمینگاهم افتاد بهش هول کردم و پرس یکه وقت دمیند ی یبپرسم شما رو قبال جا اومدم

؟ نیی_شما دانشجو

ره از کجا فهم یگاه متعجبن ایهل ؟ نیدیبهم انداخت و گ فت: ا

. نهییگذشته خب مشخصه که سنتون پا یکه دانشجو باشه. از شوخ ادیم یشونیپ نیو گ فتم: به ا دمیخند

خوره چند سالم باشه ؟ یمثال م – ایهل

.24 ای 23_ به نظرم

. دمیم لیتحو گهینامم رو هم چند وقت د انیتموم شده و پا بایخونم. تقر یدرست بود. من ارشد م صتونیتشخ – ایهل

. نی_موفق باش

! دیچسب یلیخ هیممنونم. بستن – ایهل

من ... یول دی_نوش جان. ببخش

نگران شدن. یلیخ ایشده و احتماال پدر و مادر هل رید یلیگ فت: که خ اری. سامدنیدوتا خرمگس عاشق همون لحظه سر رس نیو سمن ع یسام

شانس... نیتف تو ا یگ فتم: ه یلب ریمن نتونستم ادامه سواالم رو ازش بپرسم. ز

؟ یکام یگ فت ی ز یچ – سمن

_ها؟ من ؟ نه. سرفه کردم.

بود؟ دهیمنظورم رو فهم یعنیزد. یلبخند پر رنگ ایهل

؟ ایهل میبر – سمن

. میبر – ایهل

: ایهل

فرق یلیروز با شبش خ یدونه مانتو رفته بودم خونشون. هوا هی. نامردا همشون لباس گرم داشتن اما منه بدبخت با دمیلرز ¬یاز سرما م داشتمن به ا هی. رونیب میایکه قراره شب ب دونستم¬یو من نم کرد¬یم

و ارهیاالن کت گرم و نرمش رو در م اریها کام لمیف نیتو ا نیفکر کردم که ع نیا

خوشگلش نشسته و منتظره تا سیو پشت رول جنس نیباطل؛ اول از همه رفته تو ماش الیخ یزه دمیبه من، اما چشمام رو باز کردم و د دهیم نیماش ی بخار دمیو د نی. ک تش رو دراورده بود اما نامرد ندادش به من. نشستم تو ماشمیما سوار ش

بهم نگاه نیماش یجلو نهیروشنه. از ا

خند زدم و گ فتم: ممنون. انداخت. منم لب

شدن . نیو سمن هم سوار ماش اریسام

ه کام – سمن ؟ یرو روشن کرد ی بخار یبرا چ یا

چون سرده. – اریکام

خب ک تت رو بپوش. – سمن

Page 45: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 45

خب خودت پالتوت رو بکن. – اریکام

عجب! – سمن

گذشت . یاشت خوش م. تازه د میهم باش شیپ میتونست یم شتریرو کرد سمت من و گ فت: کاش ب روش

خوش گذشت سمن خانم. یلیو گ فت:به شما که خ دیارخندیکام

خونه ، بازم به شما دوتا خوش بگذره. میبرگشت یکه وقت نهیرفت و گ فت: نه که به شما خوش نگذشته. تازه قرار بر ا اریبه کام یچشم غره ا سمن

همه رو. میکن یان شا هللا بعدا جبران م – اریسام

کردم و رفتم سمت باال . یشدم و باهاشون خداحافظ ادهی. پمیدی. چقدر زود رسمیدر خونمون بود یکم بعد جلو هی. میدیخند مونییچهارتا

_سالم به اهل خونه من برگشتم .

؟ یکرد ریچرا انقدر د ی یسالم بابا – بابا

. میخورد یبستن رونیب میرفت ی_جاتون خال

بابا . یداد یخبر م هی_نوش جونتون

. ی یبابا دی_ببخش

. میکن یدفعه دعوتشون م هی.ان شا هللا ما هم دنیزحمت کش یدستشون درد نکنه. امروز کل – مامان

ه . دنیمامانه منو باش. خبر نداره از منه بدبخت چقدر کار کش ه

. میبر دیکه فردا صبح زود ما با نیرو جمع کن لتونیامشب وسا گهید – بابا

. ی ی_باشه بابا

هام رو لهی. وسمیکن¬یجبرانش م یبعد التیبهم خوش گذشته بود. ان شا هللا تعط یبود و حساب یخوب یکم بود اما روزها میبود نجایکه ا یمدتنداشتم و همون جا از حال رفتم. صبح موقع حرکت مامان ی ینا گهیبامداد بود که د 2چمدونم. ساعت یدونه دونه جمع کردم و گذاشتم تو

چقدرتو دمی. نفهمدمیخواب نی... از تو اتاقم بلند شدم و چمدونم رو گذاشتم تو صندوق و رفتم تو ماشیشدن داریکنه اما چه ب دارمیتونست به زور ب . میدیبه خونه رس دمیگذشت . چشم باز کردم و د ی و چجور میجاده بود

نام هم داره انیپا یرو نداره. کارا یچیحوصله ه ادینشده، چون خونه که م فی. بابا انگار هنوز کاراش ردمیکه به خونه برگشت شهیم ی روز چند که قابل تحمل شده. یعنیکم بهتر شده . هیاول ی. اخالق رستگار هم نسبت به روزا رهیم شیپ یبه خوب

: اریکام

روم م یلیبود که خ یبهتر شده. چند شب ی، حالم حساب میبرگشت ی وروز ن التیاز تعط نکهیاز ا بعد . دمید¬یو خواب نم دمیخواب¬یخوب و ا

شم یم تیاون خواب ها اذ دنیکردم با د یاحساس م نکهیناراحت؟ با ا ایخوشحال باشم دیبا نمیب یخواب اون رو نم گهید نکهیاز ا دونم¬ینم یبود که تو خواب م یهمون دمیکه من د یدلم براش تنگ شده بود. اصال اون ی یجورا هیبوده ؟ یاش چ هیخواست بدونم قض یدلم م ی، ول ها رو بهم وصل کردم ؟! نیشلوغش کردم و ا یخود یب ای؟ دمید

به ما ی سر هیو ومدنیذره شده بود . کاش اونا هم م هیبودم و دلم براش دهیرو ند ی وقته کسر یلیشرکت کردم. خ یکارا ریخودم رو درگ دوباره. ساعت هشت بود که اومدم خونه. همه دور زنهیو به ما سر م ادیبار م هیدر طول هفته الاقل ی. ک تمیش¬یزدن. امشب شام دور هم جمع م یم

Page 46: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 46

و گ فتم :سالم عشق دمیسمتم و من دستام رو از هم باز کردم که بپره تو بغلم. لپشو محکم بوس دیدو ی زدن. کسر یبودن و حرف م نشستههم ذره شده بود . هیتو ؟ دلم برات ی ی. کجا ی یدا

!یجا بودم خودت نبود نی. من که همی ی_سالم دا

جونم. ی_ا

. نیومدیو گ فتم: کاش شما هم م یرو برگردوندم سمت ک ت روم

. مینرفت ی یما امسال جا نیخوب نبود برا هم ادیز ریواال...حال پدر ام – یک ت

بچه اس. حاال بهتره ؟ نیاونم شانسه ابابا . ی_ا

ره خداروشکر بهتره. _ا

_خدارو شکر .

قربونش بره . ی یو گ فتم: دا دمیرو ازم گرفت. لپش رو کش ی کنارم نشست و کسر ی. ک تمینشست زیبود. دور م دهیخانم سفره رو چ نیزر

بهش سر بزنه! ادیکه نم ی یدا – یک ت

کنم . یبعدا جبران م دم،یداشتم. قول م ازیمسافرت واقعا ن نیبه ا ،ی_شرمنده ک ت

. میکن فیو تعر مینیبب – یک ت

ی ساز یم ی: چدمیساخت. ازش پرس یهم گذاشت و خونه م یرو، رو شیاسباب باز یها کهیشدم. ت ی کردن با کسر ی از شام هم مشغول باز بعد ؟ ی یدا

خونه. نیو اکنم و برم ت یعروس نایخوام با مل ی_خونه . م

. میدیحرفش از خنده پوک نی_با ا

؟ ی یدا هیک نای_مل

_دوستمه.

؟ شیدی_کجا د

_تو مهدکودک.

ه؟ی_چه شکل

ب هیی_موهاش طال . ی، چشم هاش ا

شه. قتیسل یفدا ی ی_دا

. ی یدا یزدم و گ فتم :کامال به بابات رفت ریبه ام یچشمک

. رهیم شییگ فتن حالل زاده به دا میو ند میاز قد ریگ فت :نه خ ریکه ام میدیخند همه

کامرانش رفته . ی ی_واال... به من که نرفته . احتماال به دا

اعتراض مامان باز در اومد . یکه صدا میدیهمه خند دوباره

Page 47: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 47

خوره ؟ یم یکجا هست ؟ چ ستیبگردم تو اون غربت ، تک و تنها ، معلوم ن ی_بچم چشه مگه؟ اله

ته بره. هر که طاووس خواهد . خودش خواس رهیبراش فراهمه. سرش کاله نم یاونجا همه چ ن،یون و خورد و خوراکش نباششما نگران ا – سمنقا کام

ی. از االن داره خونه مریبگ ادی یوجب مین نیذره از ا هیشما هم اریجور هندوستان کشد. ا

کنه . یاش توش زندگ ندهیسازه تا با همسر ا

. یخاله زنک یحرف ها نیاز ا ادی_انقدر بدم م

دم تو نیا نیب یعنی ؟یازدواج کن یخوا یم یکدومه؟ تو ک یخاله زنک یحرفا – مامان تو اصال عالقه ؟یدینفر رو مناسب خودت ند هیهمه ا

دنبالش همه فکر کنن یرفت مدرسه و تو رفت یکه بچت وقت ؟یشد ریپ یوقت ؟یکن ی بچت پدر یبرا یخوا یم یک ؟یکه بچه داشته باش ی ندار ؟یبابابزرگش

گ فته که من عالقه ندارم؟ ینداره.ک یتموم گهیو د نیزن یبه من و ازدواجم. استارت م نیکه ربطش بد نیکن یاستفاده م یتیاز هر موقع یعنی_ هم به وقتش. نیزمان خودش رو داره ا ی ز یهر چ یول

به وقتش... گهیم ی_ه

! ؟یمسئله رو مطرح نکن نیو شما ا میمع بشدور هم ج باری_اصال نشده ما

خرشم با – سمن . میبنداز یرو ترش اریکام نیا دیمامان فکر کنم ا

. گهید نیش¬ینفر راحت نم هی شیر خیبه ب نیخدا شما مادر و دختر تا من رو نبند ی_ا

: ایهل

خرا خره و من با یا

دهیناممون رو د انیتمومه. استاد پا یخدا بزود دیازش نمونده و به ام یادیز زیچ گهینامم رو تموم کنم. د انیپا یکارا دیترم ا

اما نهزنه تا مشکلش رو حل ک یم ی که به هر در سوزه¬یبابا م یبره. اما دلم برا شیدفاعش هم خوب پ یکارا دوارمیکرده. ام فیازش تعر یو کل رهینقطه خ هیگوشه و به هی نهیش¬ی. مزنه¬یحرف نم یبا کس یعاد کیل، به جز سالم وع ادیحالش گرفته اس. خونه ام که م یلی. ختونه¬ینم ی یهوی ی از کجا و چجور یمشکل مال نیکه ا ستینگرانشه. اصال معلوم ن ی . مامان هم بدجور رهیو م شهیمدت هم که پا م هیشه. بعد از یمو اون رو نیو به ا گیبخوره به ته د رشیک فگ ایمحل بکشه یوقتم تا حاال نشده بود که چک ب چیشد؟بابا که وضعش خوب بود. ه داشیپ

خه ما که به جز تو کس ؟یمشکلش رو حل کن ی جور هیخودت شهیم یعنیخدا یتو کارش موفق بوده. ه شهیبندازه. هم کمک ی! از کمیرو ندار یا

به بابا کمک کنم؟ تونم¬یم ی چجور دونم¬ینمبجز تو ؟ میبخوا

مدم به بابا کمک کنم. حاضرم حت تونستم¬یو م منم االن کار داشتم کاش بفروشم تا بابا مشکلش حل نمیطالهام رو به همراه ماش یهمه یاز درا

دم یشه ول حرفاست. نیرو بکنه . مغرورتر از ا نکارهایحل مشکلش بخواد ا یکه برا ستین یبابا ا

: اریکام

بود و بلند بلند قهقهه ستادهیکنار قبر ا یبود. مرد نیزم ینفر ک فن پوش رو هیو کمیقبرستون تار هی یکه تو دمیبعد مدتها دوباره خواب د امشبوحشت تمام بدنم رو دربر دمیکه د ی ز یکرد. پارچه رو کنار زد و با چ یم هیبود، کنار جنازه نشسته بود و گر ایهل هیکه شب ی زد. همون دختر یم

چه خبر شده؟! نهیتو اتاق که بب دیتمام بدنم غرق عرق شده بود. بابا پرشدم. داریگ فتم و ب یگرفت. "نه" بلند

؟یدید یشده بابا خواب م یچ – بابا

ره ببخش کردم. داریشما رو هم ب دی_ا

Page 48: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 48

؟یبابا . خوب ستین ی _طور

ب رو برداشت. سرم ب ر وانیل هیرو تکون دادم . پارچ ا

. دمینفس سرکش هیو داد دستم. ختیا

خوبم . گهیمنم د دیبخواب دی_ممنون. شما بر

قبر سرپا یبوده که باال یکردم که اون مرد ک یفکر م نیچشم رو هم نذاشتم. تمام مدت به ا گهیمن از ترس تا صبح د یاز اتاق رفت ول بابانه؟ اصال ایراجع به خوابم بهش بگم ی ز یچ دیدونستم که با ی. اصال نموفتهیخواد ب یم ایافتاده ایهل یبرا یچه اتفاق دونستم¬ینم ستاده؟یا دمید یکه م ی یها نیا یعنیدم؟ید یها رو م نیا دیمن با راچ

یکنه؟ ک یباور م ایبگم ، هل ی ز ی. اصال اگه چری؟زبونت رو گاز بگ اسیهل ی ندهیا

ی یاگه خدا ی. ولکنه¬یرو م شیبگم؟ نشسته برا خودش زندگ یکه اون بخواد باور کنه ؟ مسخره اس واقعا. برم به دختر مردم چ شهیباورش مخه چ ی. ولرمیگ ینگ فته باشم اون وقت عذاب وجدان م ی ز یو من چ وفتهیبراش ب یاتفاق هنکرد

بگم ؟ ی بگم ؟ چجور یا

دونهیهم دی. شاوفتهیکنه م یکه پدرت فوت شده؟ همونجا غش م دمی؟ تو خوابم د دمید یخوابت رو م نمتیبب نکهیبگم که قبل از ا مثال یعجب مشکل ریخدا گ ینبود. ه ینبود. نگ فتنشم کار درست یکردم گ فتنش کار درست ی. هر جور فکر منمتینب گهیبخوابونه تو گوشم و بگه د

همشرو دونستم¬یه من متونم بهش بگم ک یم ی یخودش و خونواده اش ، با چه رو ی، برا فتهیب ینکرده اتفاق ی یو خدا ادیب ی روز م! اگر مایافتاد ی کار چینجات پدرش ه یبرا نکهیاز ا شه؟یاز من متنفر م ایکنم؟ اون وقت هل هیتونم سکوتم رو براش توج یم ی نگ فتم؟ چجور ی ز یچ یول

اون موقع من رو درک کنه ؟ تونه¬یاون م یعنینکردم؟

زما گهید نیا ایخدا ؟ شمیبه خاطر کدوم گناهم دارم مجازات م ه؟یشیچجور ا

: ایهل

. از رستگار هم بابت میاز استاد تشکر کرد یپرونده رو هم خاتمه بدم. کل نیو من تونستم ا دینامم به ثمر رس انیپا یکارا یروز گرم تابستون هی تو عیشه. زنگ در رو فشار دادم و سر زیسمن. بهش زنگ نزدم تا سورپرا یو رفتم خونه دمیخر ینیریجعبه ش هیتشکر کردم. بالفاصله شیهمکار

خانم . نیبسته دار هیسمن جواب داد ، صدام رو عوض کردم و گ فتم نکهی. بعد از انیشدم. جعبه رو گرفتم سمت دورب میقا

. امیاالن م – سمن

وردن دم در و در رو باز کردن. فیپام چنار سبز بشه، خانم تشر ریبود ز کینزد گهیکه د قه،یاز چند دق بعد ا

؟ یکن یم کاریچ نجایسالم تو ا –سمن

. گهید ای_سالم ب

فرستاده؟! ینیریبرام ش یفکر کردم ک یکل وونهیدختر د ی_ا

نامم باالخره انیرو دادم دستش . دهن باز کرد تا بپرسه حاال به چه مناسبت هست، که مجال حرف زدن بهش ندادم و گ فتم :پا ینیریش ی جعبه مورد قبول واقع شد.

خوردن داره. ینیریش نی. پس ازمیمبارکه عز –

_بله.

_کوفتت شه!

_مرگ!

Page 49: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 49

؟ ادیدلت م –

مار خل و چل ها هی. ادی_معلومه که م ؟ شهیم یشهر کم بشه، مگه چ نیا یخل و چل از ا

خانم( نی)صداش رو کلفت کرد و گ فت :بسته دار یگیدستت و بعد م یرو گرفت ینیریتو که جعبه ش ای. من خل و چلم ی_غلط کرد

خنده . ریز میزد ی یدوتا

خبر خوش بهت بدم. هیبذار تا منم یحاال که تو خبر خوش داد – سمن

_هوم؟ چه خبر شده ؟

! یشیخاله م یبزود –

من که خواهر ندارم! یگ¬ی_چرا چرت و پرت م

؟ وونهید میفت : پس من چلباش رو کج و کوله کرد و گ سمن

؟ یگ¬ی_خودت رو م

االن مامان بشه؟ یکیکوچ نیچطور ممکن بود سمن به ا شد؛ینگ فت. بهت زده به سمن نگاه کردم. باورم نم ی ز یچ گهیتکون داد و د سرشو

ورد جلو صورتم و چند تا بشکن زد و گ فت:هو دم¬یجواب نم دید یچند بار صدام زد و وقت سمن ؟ ی یکجا یدستش رو ا

خه چطور ممکنه که تو... نجامیهم یچی_هان؟ ه . ا

شن . زیتا سورپرا مینگ ی ز یچ یگ فت فعال به کس اریسام یول میدون¬یوقته که م یلی... خ یدون یم زهی_چ

نبودم. با دستم دهنم رو بستم . ی ز یدهنم باز بود و قادر به گ فتن چ هنوز ¬

ورد وقت یا ی باز وونهیچه د اریسام یدیکردم. ند ینه؟ منم اول باور نم شهیو گ فت: تو هم باورت نم دیخند سمن شهیبابا م یبزود دیفهم یدر ا

.

. ی بدهکار ینیریش هیقوربونش برم ، فندق خاله. پس تو هم ی_اله

_ اوهوم چه جورم.

دختر ؟ ایفندق خاله پسره نی_خب حاال ا

_ دختره.

. زمی... مامان شدنت مبارک باشه عز شهیباورم نم ی! سمنیبغلش و ماچش کردم و گ فتم:وا دمیپر

. زمیعز یمرس –

. زنم¬یو بهت سر م امیبعدا دوباره م رم؛یمن فعال م گهی_خب د

. میبخور ینیریذاشتم تا با ش یم ی یچا هیالاقل یموند¬یم ؟ی ر یم ی دار یزود نیبه ا –

کم خوشحال شه . هیم تا خوام زودتر برم اخبار خوب رو به مامان هم بگ ی_نه م

. مراقب خودت باش. نمتیب ی. پس م زمیباشه عز –

Page 50: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 50

_قوربونت . فعال خداحافظ.

خداحافظ. –

گ فتم: سالم میگیراست رفتم خونه. در رو باز کردم و طبق عادت هم هیو بعدم دمیخر ینیریجعبه ش هیسوار خوشگل قرمزم شدم و اول یزود بر اهل منزل من اومدم.

صورت مامان . یرو گرفتم جلو ینیریبعدم ش

؟ هی.خبر رهیماهت مامان جان. خ یسالم برو –

و گ فتم: دوتا خبر خوب دارم . دمیخند

. یخوش خبر باش شهیهم یاله –

نامم قبول شده. انیپا نکهی_اول ا

دخترم. یموفق باش شهی. ان شا هللا همزمی_مبارک باشه عز

دم.بغلش و ماچش کر دمی_پر

. ادیبابا رو خورده، چقدر شکسته به نظر م یغصه یلیروزا خ نیبگردم ا یاله

. شمیمن خاله م یکه سمن بارداره و بزود نهیخبر خوبم هم ا نی_و اما دوم

مبارکش باشه . ی_اله

؟ یمامان میدار ی ی_چا

ره مامان جان تازه دم کردم . _ا

کاراش به موقعست . یهمه شهیمامانم بشم که هم نیا یمن فدا ی_ا

_خدا نکنه!

بهم نگاه کرد و گ فت:دستت درد نکنه دخترم . یمامان نشستم. مامان با لبخند محزون شیو رفتم پ ختمیر ی یتا چا دو

خرشم شیکرد ناراحت ی کار هر شد . ی چشمش جار یقطره اشک از گوشه هیرو ازم پنهون کنه ، نتونست و ا

ی_ا

ورده؟ ی. کایکن هیقرار نشد گر یا

اشک مامانه من رو در ا

روم و قرار نداره. حرفم که نم خوابه؟¬یم ی. ک خوره¬یم یچ ستی_نگران باباتم . معلوم ن . زنه¬یاصال ا

غصه نخور. شهی. حل ممیکن ی. ما هم براش دعا میمامان شهی_ان شا هللا که درست م

باشه. نطور ی_خدا کنه هم

شهی. امشب بابا از هممیدیبه اومدن بابا بود ، سفره رو چ کیکه نزد ی یکه مامان غذاش حاضر شده بود و از اونجاشب بود 8 یکاینزد ساعت شده؟ اومد تو و گ فت: یچ یعنی.. ومدیموقع نم نیوقت ا چیبود که ه بیخونه و زنگ در رو زد. عج دیزودتر رس

ماده کن ی_زود . میکه امشب مهمون دار نیبساط شام رو ا

هست ؟ یوقت شب ؟ ک نیغذا گ فت :مهمون ؟ ا دنیدر حال کش مامان

Page 51: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 51

رستگار و خونواده اش. – بابا

وا... – مامان

. نی. عجله کن نیواال... زود باش – بابا

ماده است تو هم برو دست و صورتت رو بشور و ب یلیخ – مامان . ایخب حاال هول نکن غذا ا

هیباال که دمی.پر میخور ¬یم میدار یکه چ میدی. اصال نفهم میهمش با هول و استرس غذا خورد رسن¬یگ فت االن م یشام از بس بابا م نیح ندارم بپوشم. یچیخاک بر سرم، بازم که ه یه شد؟¬یبر من نازل م یعذاب اله نیا دیامشب با یعنی ایبپوشم. خدا یدست لباس درست و حساب

مد هام که همش ورفت نیا خه نیکم به من فرصت بد هی. بابا انیم شیپ ی یهویا

اتاق به اونور اتاق نور یداشته باشم. از ا دیخر یبرا یجون هیا

داشیکدوم مناسب امشب نبودن. هان پ چیه یتخت ول یهفت_هشت دست لباس هم انداختم رو هیکردم. یو رو م ریرفتم و لباس هام رو ز یمرو زده پیت نیکه چند بار ا نیرو هم تنم کردم. با ا میو شلوار زرشک دمیپوش یسارافون مشک هیبا یزرشک یسارافون ریز هی. هخوب نیکردم. هم

بود کیرو هم انداختم سرم. خاک به سرم نزد میرفت. شال زرشک یم ادمیدوستش داشتم. اوخ اوخ داشت یلیو خ زدیبودم اما هنوزم دلم رو نم یاصال ک شه؟یم یمگه چ نییبرم پا رتریکم د هیزنگ در اومد. وللش حاال یکه صدا دمیشن بدم، افمیبه ق مییصفا هی. تا نییبدون شال برم پا

کردم. یبه مامان کمک م دیاما باالخره که با ال،یخی؟ ب نییبرم پا دیبا ی. اصال من برا چگهیباباس د یقایاز دوست و رف یکیرستگار؟ نیهست ا ی یرایپذ یخوا یبازم م یکنه. اصال تو توبه نکرد ریچند نفرن. خدا بخ ستیو خونوادش، نگ فت که فقط رستگاره . معلوم ن ربابا گ فت رستگا

چه خبره... نمیبب رمیسر م هیپس فقط ؟یکن

روم روم از پله ها اومدم پا ا

و گ فت : دیبود . من رو د هستادیا یجو گندم یمرد قد بلند با موها هیپله ریدرست ز یمتوجه نشه. ول یکه کس نییا

سالم دخترم .

. نیخوش اومد یلی_سالم خ

_ممنون دخترم.

ره ا گهید زی... چ زهیچ ههیچقدر شب نی. انیا عه ...همون موقع یعنیها بود.لعنت به حافظه ام یتازگ نیبود؟ بابا هم یک دم؟یرو من کجا د نیا

ره شب یپشت سرش وارد خونمون شد و سالم کرد، که احتمال م گهیمرد د هی . چه کشف ی.)اساسا خسته نباشنهیا هیدادم پسرش باشه. عه ا

شنا هستن ... )کامال نیپسر و ا نیکه ا نهی(. ها نه منظورم اگهیپسرشه د هیباشه؟ پدره شب یک هیشب یخواست ی. پس میکرد یبزرگ پدره چقدر ا

ه ببن ( ی. )حقته،از بس که خنگی ر یگیمنه بدبخت رو م یها یو سوت یشیحساس ظاهر م یها تیتو موقع شهیدهنت رو . هم گهید دقانع شدم .( ا . یخودت

کردم و سالم نکردم. یپسره نگاه م نیا افهیکه دو ساعته به ق دمیخودم اومدم و فهم به

که سالم . گمی... م زهی_عه ... چ

زد و گ فت :انقدر دلت برام تنگ شده بود؟! یپوزخند

روم تر یصدا با . الیگ فتم: هه خودپرست خوش خ ی ا

. مامان نهیتا بش میبهش تعارف کرد یبهش زدم و ازش دور شدم. خانم رستگارهم بعد از پسرش اومد تو و بعد از سالم و احوال پرس یغره ا چشمورد به م ختیر ی یچا

. خب ی یهم خطرناک بودم حاال چه برسه با چا ی یچا ی.( واال من ب ستیکار تو ن ختنیر یی دونست چا ی. )مدونیو ا

گذشت . ریکه به خ ولا یمرحله

براشون مامان . اریب ینیریپاشو ش ایهل – مامان

خد.ا ای_

Page 52: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 52

خ شیها رو پخش کردم و بعدم نشستم پ ینیریش رو برداشتم و شروع کردم به خوردن. مییاز مرحله دوم . فنجون چا نمیا شیمامان . ا

قا ینم –پدر رستگار د. قرض از ش یچ میدیشد و ما اصال نفهم ی یهوی ینه چون همه چ ایبگن ی ز یوقت کردن بهتون چ یکخوین یدونم ا

. رهیمزاحمتون امرخ

چشم غره هینگام کرد و چنتا ضربه زد پشتم. . مامان چپ چپ رونیب ختیهم ر ی یمقدار چا هیتو گلوم و به سرفه افتادم و دیپر ی بدجور یچا ؟ یبود زد یچه گند یعنیهم بهم رفت که

پوزخند گوشه لبش زل زده بود تو چشام هیروزبه هم با ؟یتا خفه ش یموندیم یبرام نازک کرد . خودت جا من بود یرستگار پشت چشم خانمقا چارهیشده. ب ی نجور یرفته ا یپسره به ک نیا دمیخاندان پرروها (حاال فهم شی.) ا

گذرونه. -یم نایرستگار که صبح تا شبش رو با ا یا

قا ؟ هیجان نظر شما چ ونیخب هما –رستگار یا

فرصت فکر کردن هم نداشتم . یشده ، من حت ی یهویبگم ؟ به قول خودت یواال... چ – بابا

قا نداشته باشه که جوونا برن و با هم صحبت کنن تا نظرشون رو بگن . یبنظرم اشکال –رستگار یا

جان. اینداره. پاشو هل یرادینه ا – بابا

نبود که ادمیاصال یحرکت االن؟ به طرف اتاقم رفتم ول نیا یچ یعنیبه بابا نگاه کردم که بابا سر تکون داد. خب یو منگ یجی؟؟؟با گ جانخر

و ی یهوی ی. متنفرم از کار هامیاومد ریبرا امرخ گنیم هوی. میمهمون دار گنیو م انیم ی یهویقم رو ترک کرده بودم. اتا یتیبار تو چه وضع نیا

. یقبل یبدون هماهنگ

بشه؟ دهید دیاون تو هست که نبا ی ز یم؟چیزد و گ فت :قراره پشت در اتاق بمون یدر اتاق مکث کردم. روزبه پوزخند پشت

نثارش کردم و در اتاق رو باز کردم. اول خودم رفتم تو و روزبه هم بهدنبالم وارد اتاق شد. قدم اول و که برداشت خشکش زد و یغره ا چشملبش سبز شد و یمسخره گوشه یاز همون پوزخند ها یکیتخت و کنار زدم و نشستم. بازم یلباس رو کهیچند تا ت الیخ ی. بستادیهمون جا اوردبه خود قدرگ فت :ان

؟یبپوش یکه چ یت فشار ا

؟ یکن یم ی بهش انداخت و گ فت: هنوزم خاله باز ینگاه هیتختم برداشت و یرو از رو عروسکم

ره د وردم ا گهی_ا

. یش ی یخان دا نجایاالن هم تو رو ا

. ی ر ی_از رو ام که نم

تلفن وامونده به نیاومدن و از قبلش اطالع نداده بودن. واال... پس ا ی یهویخجالت بکشن که دیخودشون با دم؟یکش¬یخجالت م دیچرا با من میبد ادی نایتا فرهنگ استفادش رو به ا میخودمون رو بکش دیخوره؟ گراهامبل خودش رو کشت تلفن رو اختراع کرد. ما هم حاال با یم یچه درد

؟؟ یزودتر بگ یمرد¬یم ایگیگرفته بودن ( عه عه راست موامونده رو که ازت ن اطیوضع بود ، ح نیخنگه خدا اتاقت به ا خب...)

هم... ا – ؟یو موافق ی ندار هیقض نیبا ا یمشکل یعنی یزن ینم یحرف نکهیا

دم قحطه مگه تو بش نمیکه موافقم. هم دمیبه قبر تو خند من شوهر من ؟ واال... . یمونده با خاندان شما وصلت کنم. ا

کامل گ فتم: اتفاقا کامال مخالفم . تیقاطع با

چرا ؟ – روزبه

ازدواجش داره. یبرا ی یها اریمع هی ی_خب هر کس

؟ هیشما چ یها اری_اونوقت مع

Page 53: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 53

ه یرو کولش و م ذاشت¬یکه دمش رو م گ فتم¬یم ی ز یچ هی دی. بانیکه بگم چون تو و مامانت حال بهم زن شهیپرسه ها نم یچقدر سوال م ا گ فتم؟ یم یرفت. چ

بلند باشه. یلیخواد شوهرم قدش خ یمن دلم م_¬

هندونه شدن. با تعجب به من نگاه کرد و گ فت:االن من کوتاهم ؟ هی. چشماش هر کدوم اندازه ستیکوتاه ن نکهیگ فتم ا یچرت و پرت عجب

گ فت. شهیم ی ز یچ نیهمچ هیدروغه محضه گ فتم: دونستم¬یم نکهیو با ا اوردمین کم

خواد . یرو م ی و گ فت :پس تو دلت نردبون شهردار دیمسخره خند روزبه

شپز ی_در ضمن دلم م شپز شیخواد شوهرم خوش اخالق باشه .ا

کنه . پولدار باشه. زیکنه. اهل سفر باشه . خونه رو تم ی خوب باشه و تو خونه ا

م. تعداد بچه هام هرهیمستخدم بگ دیخونه رو انجام بده با یکارا برام باز کنه. اگر نتونست یدفتر مهندس هیبه نامم بزنه. الیو هیخونه و هی باشه . ادیدوست دارم ز

دی! به نظرم تو قگهید ی ر یزن بگ یخوا یباره بگو م هیساکت موند و بعدم گ فت : قهیچند دق هی شدیباز م شتریکه دهنش لحظه به لحظه ب روزبه ازدواج رو بزن.

قاهیبق شیپ نیی. منم به دنبالش رفتم پانییبعدم بلند شد و رفت پا شد بابا ؟ ی:چدیرستگار به ما بود. از روزبه پرس ی. نگاه ا

. میدیواال... به تفاهم نرس – روزبه

. ادیشده بود که ب یو به زور راض رهیوصلت سر بگ نیکه ا ومدیزد که دور از چشم هام نموند. انگار اونم خوشش نم یرستگار لبخند کمرنگ خانم

قا . نیهفته روش فکر کن هی. حاال نیریبگ میخب به نظر من هنوز زوده که تصم –رستگار یا

جان ؟ ونیهما یگیم یچ شما

که باشه نظر منم هست . ینظر دخترم هر چ تیدر نها ی. ولرن ینگ میمنم موافقم که زود تصم – بابا

خودش ؟ شیفکر کرده پ یپررو چ ی¬. پسرهمییبابا یبابام بشم. مرس یمن فدا یاله

: اریکام

که باز ترسم¬یمقاومت کردم. باز دوباره شب شد و من استرس گرفتم که بخوابم. م دنیو در برابر خواب دمیتخت خواب گرم و نرمم دراز کش تو ؟یکن یها رو چرا سانسور م افهی، ق یدیرو نشون ما م نجاشی، قربونت ، تو که تا ا ایهم نصفه نصفه ان. خدا شهیسراغم. هم انیکابوس ها ب

خه خوابم برد ... یفکرا بودم که از شدت خستگ نیخوان؟ تو هم یم یاز جون من چ ن؟ی؟ چ نیک اوناا

هیبود دهیپوش اهیکه اونم س گهینفر د هیکردن قبر بود و کارش که تموم شد با یکه درحال خال یپوش اهی. گورکن س یهمون قبرستون لعنت بازمبود. چند قدم دهیپوش ی ز ی. کت و شلوار مرتب تمستادی. مرد قد بلند به سمت قبر اومد و باالش اختنیجنازه رو انداختن تو قبر و روش خاک ر

ی. چند تا چروک گوشه ومدیداشت و مسن به نظر م یجوگندم یبدم. موه ها صیبه سمتش برداشتم تو نور کم باالخره تونستم چهرش رو تشخبلند و ترسناکش یخنده ها ی. انگار متوجه حضور من شد که برگشت و به من نگاه کرد و دوباره شروع کرد به قهقهه زدن. صدا چشمش بود

زدم . یشم. نفس نفس م داریباعث شد که باز بترسم و از خواب ب

دشمن داره؟ ایهل یعنینداشتم. یه برخوردگون چیبودمش و باهاش ه دهیوقت ند چینبود و مطمئنم که قبال ه ادمی یاش درست و حساب افهیق ؟ کارکردنیدشمن داشته باشن؟ مگه چ دیاصال چرا با دونه؟¬یخودش م

Page 54: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 54

شروع دیاز کجا با دونم¬یبزنم . فقط نم یحرک ت هی دی. بانمیو فقط کابوس بب نمیطور منتظر بش نیدست رو دست بذارم، هم خوام¬ینم گهید کنم ؟

درس محل کار و خونه دیکنم. با داشیرو پ کهیمرت نیا دیبا ی جور هی قا یاول ا

هیه سارو ک یعوض ی¬کهیکنم تا بتونم اون مرت دایرو پ یکخوین یا

قا یزندگ ینحسش افتاده رو ی کنم . دایو خونواده اش رو پ یکخوین یا

: ایهل

اومدن خونمون ؟ ی یهوی یچ یبرا نایا ه؟یچ انی:جردمیاز خواب از بابا پرس قبل

خواست تا قول ازدواج تو با پسرش رو از من یراستش رستگار قول داده بود که بهم کمک کنه تا مشکالت شرکت حل بشه و در عوض م –کنم. اگه دوست یبراش م ی فکر هیشرکت کنم. خودم یفکر نکردم که بخوام تو رو قربان نیلحظه هم به ا هی یخدا شاهده من حت ی. ول رهیبگ

اجازه دادم مونیکه داده پاش رو تو خونه ام بزاره. فقط بخاطر احترام دوست یشنهادیپ نیدادم با ا یام نبود ، هرگز اجازه نم هو چند سال نیچندره ؟ نیبود میگ فت با هم همکالس-یمنم هست. رستگار م میتصم ی ر یکه تو بگ یمیهر تصم ی یخونمون. حاالم که اومدن بابا انیامشب ب

ا

_اوهوم.

بابا ؟ هیچ_خب نظر تو

دم درست و حساب یهام رفت تو هم و بق کردم. هه منو باش که فکر م سگرمه ه عوض هیکردم الاقل خود رستگار ا هاس، که ینگو خودش ت

هی ی نجور یتونستم ا-یم دیبدم. شا یکه بهش جواب منف ومدیجواب گذاشته بودم و دلم نم یشده. سوال بابا رو ب بشینص یپسر و زن نیهمچ وسط نه غرور من و نه بابا له بشه ... نیخواست ا یکرد. دلم نم یم وونمیکردن با اونا د یفکر زندگ یاما حت مبد ی یبه بابا یکمک

. یمن ونیکه مد ی ر یبگ یا گهید میشرکت تصم ایفکرشم نکن که به خاطر من یحت – بابا

. نییانداختم پا سرمو

جوابت نه هست؟ یعنی نی_ پس ا

ونه مثبت، تکون دادم. رو به نش سرم

ش رو بسپار به من . هیراحت باشه . بق التیخ ی یخب بابا لی_ خ

نیکه بخوان همچ کردم¬ی(اصال فکرش رو هم نم هیخجالت چ یدی.) چه عجب بابا تو هم فهمدمیطعم خجالت رو چش میبار تو زندگ نیاول یبرا . میگرفت یجا سوم و هفته اشون رو م نیو هم میزد¬یم دی. باخودن¬یب یواقعا که خانوادگ شیبه بابا بدن. ا یشنهادیپ

***

چسبه. یهوا م نیتو ا یفیق یبستن نیکه چقدر ا یوا – سمن

. هی_اوهوم عال

وردم و گ فتم بخصوص با ا زبونم . یرو داد هینیریها، باالخره ش ینیریش نیرو در ا

؟ هیچ التیتعط ینوش جونت. برنامه ات برا –

زادم چون هنوز کار پ ختمینر یهنوز برنامه ا التیتعط ی_واال... برا دنبال کار بگردم . هر خوام¬ینکردم و م دای. حاال حاال ها که از هفت دولت ا

جا مشغول کار بشم. هیباالخره دیچه زودتر . با

Page 55: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 55

. یموفق باش شاالیا - سمن

؟ ادیم ایبه دن یفندق خاله ک نیا ی. راستی_مرس

و گ فت : دیبه شکمش کش یدست سمن

مونده . ی_اوه هنوز کل

. یمامان ها شد هیذره شب هیکنم یحاال که دقت م نم؟یفندقم رو بب نیمن ا شهیم ی_خدا ک

_ از چه نظر؟

. یشد ی جور هیدونم ی_نم

شدم ؟ ی _ چه جور

. یشد ی نجور ی. ایکه بود یستین ی اون جور گهی_د

؟ یگ فت یچ یدی، خودت فهم یشد ی جور هی، یبود ی ، اونجور یشد ی نجور یتو ؟ ا یگ یم ی_ چ

. یکرد یفرق هی دمیفقط فهم یخنده گ فتم: نه راستش رو بخوا با

خنده. ریز میزد ی یدوتا

_ عجب!

دستپخت خوبش. یبرا مردم¬یم یعنیبادمجون درست کرده بود. یپلو با بوران ایناهار لوب یسمن رو رسوندم و بعدم رفتم خونه. مامان برا اول پلو . ایبخصوص لوب

***

. دنیچرخ¬یدور سرم م روزید یبلند شدم اتفاقا یصبح ( وقت گهیرو م 11. )هه ساعت ارمیرو بدست ب میاریتونستم هش بایتقر ازدهیساعت صبح سمن خوشحالم . یکه چقدر برا یفرصت نکردم که اخبار خوب رو به بابا بدم . وا یحت روز؟یچه خبر شده بود د

برا خودم جور کنم؟ بلند شدم و اول رفتم اتاق فکر و بعدم رفتم ی کار هیتونم بدون "بند پ" یکه م نمیمدرکم و بعدم بب یبرم دنبال کارا دیبا ،رو خوردم مییچا هنکی. تو حس و حال خودش بود. بعد از اپختی. مامان داشت نهار مختمیر ی یچا هیخودم ی. به مامان سالم دادم و برانییپا

کردم نگران نشو. ریو د دیمدرکم و اگه کارم طول کش یدنبال کار ها رونیب رمیسفره رو جمع کردم و بهش گ فتم:من م

رفتم تا -یها م یو شمس یو تق یاون اقدس و نق یهمه شیپ دیداشت. با ی هم دنگ و فنگ ادار ی. کلدیکش¬یکارش طول م یچند ساعت هیدادن یصاحاب شده رو م یکار و مدرک و دانشگاهه بشم، ب یهر چ الیخیب خواست¬یاومد و دلم م رونیروده ام از دهنم ب یوقت تیدرنها

حمال بشم ... یصیچه شخص شخ یتونم برا یم یتو کدوم خراب شده ا نمیبگردم دنبال کار تا بب مید با اون مدرک نکبتیدستم. تازه بعدشم با

خرش همون حمال نیو از اکن بابا . با نشستن ولش گرفتن یپا شدم و حاضر شدم و رفتم دانشگاه. اول برا عی. سرادینم رمیگ میفکرها کردن ، ا

انجام داد ... دیبا ی یچه کارا نمیکردم تا بب ی ر یگ یمدرک پ

***

مبل ولو شدم . نیو کوفته اومدم خونه و رو اول خسته

گذشت که زنگ در به صدا در اومد . یمدت

Page 56: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 56

. ایهل نیباباتم اومد. سفره رو بچ – مامان

_چشم.

دست و روش رو شست کنارمون نشست . نکهیو بابا هم بعد از ا دمیرو چ سفره

جمعتون جمعه گلتون کمه. – بابا

یلیگ فت خ-یکرده. مو بابا هم جوابش دهیکه رستگار اومده و در مورد من بازم ازش پرس کرد¬یم فی. بابا تعرمیو مشغول خوردن شد میدیخندکه میداد¬یو اجازه م میدیخند¬یبابا ما هم م دنی. با خنددیکه بابا دوباره خند دمیپررو. بعد از مدت ها د کهیدپرس شده بود. به درک. مرت

واقعا مشکل بابا هم حل شده که یعنی. میلحظات داشته باش نیبازم از یشکرت که اجازه داد ایخونه پخش بشه. خدا یتو همه جا یدشا ؟ خنده¬یم ی نجور یا

" رو لری"ه الیلم داده بود و داشت سر ونیتلوز یو من سفره رو جمع کردم. برگشتم به هال . بابا جلو میاز ناهار از مامان تشکر کرد بعدشپزخونه تا چا یبودم ، بازم دلم م دهیرو د الیسر نیقبال ا نکهی. رفتم کنارش، با ادید¬یم

زدم کنه. بعد ا ی یخواست تماشا کنم. مامان رفت ا

ورد . چا وهیو م ی یبرامون چا قهیدق ستیب نمیکه بب نترنتیشد و رفت. رفتم تو ا ال،پایو بابا هم بعد از تموم شدن سر میمون رو خورد وهیو م ی یا

درس پ یکیداشتن. رو ین میادیالزم داره. قربونش برم همه جا ز رو ین ی یچه جاها ب نم دایدوتا ا

یبرا ی که بتونم کار خورد¬یکردم اما چشمم ا

که تا دمیچشمام رو باز کردم و د هویباز کردم و مشغول شدم. ی باز هیکردم. یامتحان م دیبود و با یکیتو تار ی ر یت یخودم دست و پا کنم. ول . دمیذره نخواب هیالاقل شیبوده و متوجه گذر زمان نشدم .ا یغروب سرم تو گوش

: اریکام

داغ ی ، فور شهیم ادیکارهام ز یوجود وقت نی. با ارمیگ¬یدو بار دوش م ی روز بایبازم گرمه .تقر پوشم¬یهم که م یتابستون اومد و هر چ دوباره یکی نیدر حال انجامه .خداروشکر از یرو به اتمامه و کاراش به خوب بایتقر میکه شروع کرده بود ی. پروژه ا زهیر¬یو اعصابم بهم م کنم¬یم

خرش هم وردم و اگه تا ا

قا شیپ ی جور نیشانس ا

رو با ما ادامه بده . شیکاریامکانشم هست هم ده،یبهمون م یمزد خوب یلطف یبره ، ا

یش خوب باشه . صداکه حال خودش و خونواده ا دوارمیندارم . ام ی خبر چیازش ه میبرگشت یو خونواده اش . از وقت ایرفت سمت هل حواسم بلند شد ... میزنگ گوش

دست بکار بشم . دیخودم با گهید شوی؟...خوبه برام بفرست...بق یکن دایپ ی ز یچ ی_الو سالم . تونست

کاهم شد مینمرد درس می. بعد از ساعت کارمیو کارا

یتو اون زمان کس یسخت نبود . ول ادیکردنش ز دایکه بهم داده بود . پ یاول رفتم سمت ا

قا ؟ نیکار دار یام. گ فت: با ک بهیبود غر دهیجلو روم سبز شد و انگار فهم یرفتم . مرد مسن یشدم و به سمت درب ورود ادهیاونجا نبود . پ ا

. یکخوی_سالم . با مهندس ن

قا . ستنیمهندس االن ن ی_ا

تو و منتظرشون بمونم ؟ امیتونم ب ی_م

ورد و چند قدم ازم فاصله گرفت. با رو در شیبهم نگاه کرد و گوش دیترد با . نیینفر حرف زد و بعدم گ فت :بفرما هیا

نصب شده بود و هر قسمت از اون محوطه رو نشون وارید یرو یکل ی. رفتم داخل . نقشه کرد¬یبابا هم مشکوک رفتار م نیا ینظر من حت ازباهام نداشت متوجه حضورم شد یادیز یکه فاصله یکدوم قسمته . منشتو یکخویاتاق ن نمیداد . مشغول نگاه کردن به نقشه شدم که بب یم

ن؟یکار دار ی:با کدیو پرس

Page 57: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 57

. ی.اه لعنت یدرست از رو به روم رد شد و رفت سمت درب خروج یجوگندم یقد بلند با موها کهیکه همون مرت یکخویبگم با ن اومدم

کار داشتم . یکخوی_با جناب ن

. ستنین نجایا شونی_ا

گردن ؟ یبر م ی_ک

. گهید میساعت و ن کی_حدودا

. گردم¬یو بعدا برم رمیخب پس من م اری_بس

و نمیسمت ماش دمیپر عیاونم گاز داد. سر رونیشده بود و تا من اومدم ب نشیاومدم . خودش بود . مطمئنم. سوار ماش رونیاز محوطه ب عیسرخونه که چه عرض کنم عمارت نگه داشت و هی ی.جلو روندم¬یکردم . با فاصله پشتش م داشیپگاز و باالخره یسوارش شدم .پام رو گذاشتم رو

. دش ادهیپ

. رونیدادم تا از در خونش اومد ب کیخونه اش کش یجلو یدو ساعت هیکردم . ال اقل دای. باالخره خونه اشو پنجاسیا کهیمرت نیخونه ا پسهسته حرف م یصحبت م لشیداشت با موبا

و گ فت دیکش ادیمخاطبش فر یکه رو دمیاما به وضوح شن گهیم یچ دمیفهم¬یوخوب نم زدیکرد . ا

امشب کارت رو انجام بده . نی:بهت گ فتم هم

بزرگ . فکرکرده یکخویجناب ن یش¬یم مونیپش ی چجور دید می؟ خواه یکن یپسر منو رد م کهیبعدم تماسش رو قطع کرد و گ فت :هه مرت و مهندس . ی ار ی؟ به نفعت بود رو حرف من نه ن هیک

و بعدم گازش رو گرفت و رفت .بعد از نشیشد . نشست تو ماش خیتو خوابم . مو به تنم س نیاش بلند شد . درست ع یطانیش یخنده یصدا قا یبرا یامشب قرار بود چه اتفاق یعنیو افتادم دنبالش . نینشستم تو ماش عیکه کوچه رو ترک کرد سر نیا

؟ فتهیب یکخوین یا

: ایهل

شپزخونه پ رفتم مامان . شیا

مامان هما ؟ میدار ی_شام چ

_حوصلت سر رفته باز ؟

_اوهوم.

. میدرست کن یتا واسه شام ساالد ماکارون ای_ب

خ جون. _ا

ب رو گذاشت رو گاز که ماکارون ارشورهایرو شستم و قارچ ها و خ دستام ماده کنه . گوجه ها رو هم خرد یرو خرد کردم . مامان هم قابلمه ا

رو ا

وقعکه حوصله ام سر رفته بود ، کامال م ی ی. اونم از اونجا رهیاما وقت گ ستیاش اصال سخت ن هیکه طرز ته نهیا شیخوب یکردم . ساالد ماکارونماده شدن و همشون رو با هم قاط یبود . ماکارون یمناسب

ماده کردم و بعد ذره ذره مواد رو با سسش هیکردم . تو یها هم ا

ظرف هم سسش رو ا

مخلوط کردم . اوم خوشمزه شده بود .

. زنگ در بصدا کردم نشییتو ظرف و تز دمیخونه . ساالد رو کش ادیبابا ب گهیهشته پس االناس که د کهیکه نزد دمیبه ساعت نگاه کردم د یوقتشپزخونه . ادیو مامان و صدا زدم که ب دمیاز بابا . سفره رو چ نمیاومد . خب ا

. بابا هم طبق معمول اول رفت اتاق فکر و بعدم اومد تو ا

Page 58: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 58

منزل. یسالم بر اهال – بابا

. یخسته نباش ی ی_سالم بابا

. نیسالم خسته نباش – مامان

. ی یبه به عجب غذا . نطور ی. شمام هم نیزنده باش -بابا

ماده کرده . ایشام امشب رو هل – مامان ا

شپز اینه بابا . هل – بابا ؟ ی و ا

نامه اش موافقت کردن انیبا پا روزمی. د رهیگ¬یم ادیرو داره زیشده برا خودش . همه چ یخانم گهیکه مامان گ فت :دخترم د میدیخند ی یتا سه . میو سرمون شلوغ شد که وقت نشد بهت بگ یاز بس با عجله اومد

. ی یمبارکه بابا – بابا

_ممنونم.

. یشروع به کار کن دیبا گهیخب پس د – بابا

ان شاء هللا. – مامان

. ایبشقابش و گ فت: دستت درد نکنه هل یقاشقش رو گذاشت تو بابا

بابا ؟ انقدر بد بود ؟ یدیعقب کش یزود نی_به هم

. میکن یرو ادهیشب ز دیگذشته نبا یسن گهیاز ما د ی یانه باب – بابا

_نوش جان.

دستت درد نکنه دخترم. – مامان

خه شماها که چ ی_نوش جون ول . نینخورد ی ز یا

واقعا جا نداره و گهی.باالخره شکمم اعالم کرد که د خوردم¬یرو در حد خفه شدن م یبودم که ساالد ماکارون یخونه تنها کس نیا یانگار تو من شی، عقب بکش . منم اعالم موافقت کردم . بلند شدم و سفره رو جمع کردم . رفتم پ یغذا رو تو دست و پاهات پر کن یکه باق ی ندار نویاگر قصد ا

. بلند و با تعجب داد دیکه بابا رنگش پر دمیزنگ خورد. به وضوح د هویکه تلفنش دید¬یرو م الشیسر یمامان و بابا نشستم . بابا داشت ادامه شده ؟ یزد: چ

؟ ی:ک دیگ فت که بعدش بابا دوباره پرس ی ز یچ هیکه پشت خط بود ی یارو ی

گردم . ی. زود برم رونیبرم ب دیاز جاش بلند شد و گ فت:من با بابا

شده ؟ یچ ونی:هما دیکه مامان با ترس و لرز پرس رونیو خواست از در بره ب دیسرعت رفت باال و لباساش رو پوش به

ت – بابا گرفت.ه شیانبارمون ا

؟ ی اباالفضل ... چجور ای – مامان

چه خبره . نمیبب رمیدونم . دارم م یدونم هما ... نم ینم – بابا

Page 59: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 59

خبر نذار . یما رو هم ب – مامان

اشه و که خبر دروغ ب میکرد یو دعا م میبود . من و مامان تمام مدت تو هال نشسته بود ومدهیشبم هنوز خونه ن یها مهی. تا ن رونیرفت ب بابا باشه . وفتادهین یاتفاق چیه

؟ ومدهیبه ما ن یخداچرا خوش یا – مامان

نشده. ی که طور شاالیا ینخور مامان غصه

نشده . پاشو زنگ بزن بهش . ی کرده تا حاال هم ازش خبر ریبابات د – مامان

بار باهاش تماس گرفتم اما جواب نداد . 10از شتریرو برداشتم و ب لفنت

***

. تلفن خونه زنگ دیجوش¬یو سرکه م ریداد. دلمون مثل س یبود . تلفنش رو هم که جواب نم ومدهیشب و بابا هنوز خونه ن 3شده بود ساعت شماره رو نگاه کنم ، جواب دادم: الو بابا ؟ نکهیرفتم روش و بدون ا رجهیخورد . ش

. دیچیپ یگوش یتو بهیغر هی یصدا

_سالم.

. نیی_سالم بفرما

قا رمیگ یباهاتون تماس م مارستانی_از ب ؟ نیدار ینسبت یکخوین ی. با ا

کردم و گ فتم:بله پدرم هستن. بغض

وردنشون ب شیپ قهیتصادف کردن . چند دق شونی_ا ... فیا تشرلطف مارستانیا

شدن . ی از دستم افتاد. اشک هام جار یو گوش گهیم یچ دمینفهم گهید

بود ؟ ی؟ ک ایشده هل ی:چ دیاومد سمتم و پرس یبا نگران مامان

. مارستانی_بابا رو بردن ب

کردن . ی و زار هیشروع کرد به گر مامان

خدا. ی؟ ا زمیبسرم بر ی؟ حاال من چه خاک ادیداره سرمون م ی یخدا... چه بال ی_ا

. می_مامان ترو خدا زودتر لباسات رو بپوش بر

که میدیپرس مارستانیب رشی. از قسمت پذمارستانیب میو کمک کردم تا مامان هم لباساش رو بپوشه . با هم رفت دمیپوش دیدم دستم رس یچ هر بابا رو کجا بردن ؟

؟ هیچ مارتونی: اسم بدیناز و ادا پرس یاون با کل میما عجله داشت یهر چ نشسته بود . وتریدختره کم سن و سال پشت کامپ هی

. یکخوین ونی. هما ونی_هما

. ستین نجایا یاسم نی_همچ

. نیاالن بهمون خبر داد نی؟ هم شهیوا. مگه م – مامان

Page 60: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 60

کردم . بردنشون اتاق عمل. داشیچرا پ– خانمه

. نیحس ای – مامان

روم باش مامان جون. _ا

پشت در اتاق عمل و منتظرش میبابا دعا کنم. رفت یبدم و هم برا ی هم به مامان دلدار کردم¬یم ینداشتم . اما سع یحال درست و حساب خودمم دارخودت به دادمون برس . بابام رو برامون نگه ایمامان منم اشکم دراومد . خدا ی هیخوند . از گر یکرد و دعا م یم هی. مامان مدام گر مینشست کرد . یو داشت خفه ام م شدی. بغض گلوم هر لحظه بزرگ تر م گذشت¬یچند ساعت م یبرامون به اندازه قهی. هر دق

***

؟ نی: شما دخترشون هستدیبهم انداخت و پرس یسمت دک تر . دک تر نگاه میو رفت میاومد . از جامون بلند شد رونیدک تر از اتاق عمل ب باالخره

م. _بله . من دخترشون

...اما...متاسفم پدرتون فوت کردن. میو گ فت :ما تالشمون رو کرد نییانداخت پا سرشو

، میهمه دعا کرد نیا ای. چطور ممکنه؟ خدا دمیمامان رو شن یها غیج یتمام عمرم بود .بعد از اون فقط صدا ی¬مکالمه نیو بدتر نیمزخرفترچه دیحاال با م؟یلحظات خوشمون تو رو شکر نکرد ی؟مگه برا ی مگه ازت نخواستم که بابام رو برام نگه دار ؟ی ر یبابام رو ازم بگ یتونست ی چجور

ب قند میسمتش و اونا هم کمک کردن تا مامان رو بلند کرد دنیهوش شده بود و دوتا از پرستارها دو یمامان ب م؟یزیبه سرمون بر یاکخ و بهش ا

ضربه به صورت مامان زد و مامان به هوش اومد . از پرستارها چند تا یکی. میداد

اونور. ریخورم .... بگ ینم – مامان

اونور. رشیبگ گمیدوباره بلندتر گ فت :م

روم باش – پرستاره . مارستانهیب نجایخانم ا نیا

رو کشتن . ونمیهما – مامان

... ونیبدم ؟ هما یبچه رو چ نی؟جواب ا زمیبه سرم بر یکار کنم ؟ چه خاک یبدون من ؟حاال من چ ی... کجا رفت ونیادامه داد :هما هیگر با

دوباره از حال رفت یشد . مامان بعد از مدت زیمون گرفت و منم اشکام سرار یکس¬یکه به دادمون برسه . دلم از ب میرو نداشت یزد . کس یم زاررم زدن . دست یرو مشی. برد تمکه بعد از بابا و مامان داش یگرفت . به طرفش برگشتم . سمن بود ، تنها کسشونه ام قرار یرو یتخت و بهش س

اومده بودن . ارمیو کام اری. همراهش سام

غوش گرفت. من چقدر محتاج ا دستاش غوش خواهرانش بودم . تو بغلش گر نیرو از هم باز کرد و من رو در ا

کردم . یم هیا

زمیخدا بهتون صبر بده عز – سمن خرتون باشه. . غم ا

میرو انجام داد و مامان رو برد مارستانیب یکه کارا امرزهیرو ب اریکه بابامو ازم گرفتن .خدا اموات سام شدیشدت گرفتن . هنوز باورم نم اشکام . دمیمامان خواب شیعمرم بود رو پ یشب ها نیاز بدتر یکیخونه . اون شب که

: اریکام

بهش ی نگاه کنم؟ چجور ایهل یتو چشم ها تونم¬یم ی . حاال چجور دمیترس¬یاتفاق افتاد که ازش م ی ز یو همون چ دمیرس ری... دی... لعنتیلعنت ؟ رمیاما نتونستم جلوش رو بگ ادیسر پدرت ب ی یقراره چه بال دونستم¬یبگم که من م

Page 61: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 61

ت ینگه داشت . شعله ها یانبار بزرگ هی یدنبالش بودم جلو یکه مدت نیبود . بعد از ا دهیشب رستگار از قبل نقشه هاش رو چ اون از دور شیا

ت ی افهیهم مشخص بود. از ق ورد و زنگ زد به ن یکار خود ب ی سوز شیخونسردش کامال مشخص بود که ا

یکخویوجودشه . تلفن همراهش رو در ا

خرشه جناب ن نجایداد. بعدم پوزخند زد و گ فت: ا طالعو بهش ا . یکخویا

و فقط بهش گ فت: االن وقتشه. اوردیازش ن یتماس برقرار کرد . اسم گهینفر د هیبا دوباره

تش نشان نی؟ زنگ بزن نیهست یحفظ ظاهر رو به کارگراش گ فت: پس منتظر چ یبعدم رفت جلو و برا . یبه ا

ب م ایاز کارگرا هم گ فت که زنگ زدن و تو راهه. طفلک یکی ت کردن¬یم یو خال بردن¬یسطل سطل ا

بود و احتمال ادیش زشدت یول شیرو ا

اون تو سالم مونده باشه . ی ز یکه چ دادم¬ینم

درسشو از قبل پیکخویو رفتم سمت خونه ن نیتو ماش برگشتم خونه ش رو بلد نبودم .باالخره تونستم خونه ش قیدق یکرده بودم اما جا دای. ا

هبوده باشه. دوبار یکخویدادم که اون ن یبودم و احتمال م دهیبنز رو د هیبه خونه اش دنیرس ریدر نبود . تو مس یجلو ی بنز چیکنم . ه دایرو پ ... دمیرس¬یزودتر م قهیاگه فقط چند دق یشده .لعنت ریکه د دمیکنم و د داشیدور زدم و رفتم تا پ

قا اریسمن و سام به تیم هیهم کم از ایده بود و هلبهم خور یکخوی. حال خانم ن مارستانیب میفوت کرده و با هم رفت یکخوین یخبر دادم که ا

قا یکس ای. گو میسوال کرد مارستانیجون نداشت . از پرسنل ب یب بوده و یکه ک ستیتصادف کرده ، فرار کرده و مشخص ن یکخوین یکه با ا

اثبات ادعام ندارم . یبرا یمدرک چیه یمن حتم دارم که از طرف رستگار بوده . ول

کردم¬یو احساس م دونستم¬یمقصر م هیقض نیخونه . خودم رو تو ا میو مادرش رو برد ایو هل میرو پرداخت کرد مارستانیب یها نهیهز اریبا سام قا . میرو به عهده گرفت نیمراسم تدف تیمسئول ی. من و سام ونمیو خونواده اش مد یکخوین یکه به ا

: ایهل

. مامان از میهم به مامان بپوشون یدست لباس مشک هیرو تنم کردم . سمن هم اومده بود خونمون و کمک کرد تا میمشک یزود لباس ها صبحه و ناله م نطور یشده بود هم داریب یوقت

کرد . یپشت هم ا

خونه ات. یگردی... بگو که بر میبپوشم... بهشون بگو که نمرد یبرات مشک گنی؟ م گن¬یم یچ نای... ا ونیهما – مامان

و ومدی. نفسم باال نم داد¬یمرگ م یبرام بو طیتا حاال پام به قبرستون باز نشده بود . تمام مح چوقتی. ه نیتو ماش مشیو برد میکرد بلندشورده بودن جلو شتریداره ب یوجود نداره و هوا سع یژنیاکس چیه کردم¬یاحساس م

مبوالنس ا

کردم¬یور نمدر خونه . با یخفم کنه . بابا رو با ا

. رهیها و خنده هاش رو بگ یشوخ یکه کل خونه بو ستین ی یبابا گهیکه د شدیمن باشه . باورم نم ونیخوابه همون بابا هما ریکه اون ز یاون ... میخونه رو از دست داده باش یکنه،که عطر حضور بابا تو دایشروع نشده خاتمه پ ی نجور یا التمونیشد که تعط یباورم نم

... ستیسرمون ن یباال یا هیسا گهید که

. بغض به گلوم چنگ انداخته بود دیدرخش یماه کامل م نیمعلوم شد . ع میینشسته بود پارچه رو کنار زد و صورت بابا نیماش یکه تو یمرد خواست داد بزنم . ی.دلم م

مبوالنس راه افتاد. پشت ختیر یما داشت اشک م ی. سمن هم پا به پا اومد¬یال اله اال هللا م یصدا ی سر هی. رستگار و خونواده اش و میسر ا

ماده کرده بود هیتابوت رو گرفتن . ریکمک کردن و ز گهیبا چند نفر د اریو کام اریبابا هم اومده بودن . سام یاز همکارا گهید نفر از قبل قبر رو ا

...

ذاشتن تو اون گودال . یکرد . داشتن بابا رو م یم هیو فقط گر زد¬یحرف نم گهید مامان

Page 62: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 62

. بابام زنده اس. نیسمتش و دستام رو گذاشتم روش و گ فتم :حق ندار دمیدو

. شهیم تیهم اذ امرز یاون خدا ب ی نجور یجان برو کنار ا ایهل – اریسام

؟ یفهم¬یگم اون زنده اس چرا نم ی_بهت م

اومد و دستام رو گرفت و بزور کشوندم کنار . سمن

کشن سمن . یارن بابام رو زنده زنده م_ولم کن . د

کرد . یکرده بود حاال داشت پرش م یکه قبر رو خال یتو اون گودال و همون طرف گذاشتنش

اون زنده اس. گمیبهتون م ؟یکن یکار م یچ ی دار –زدم ادیفر

بود . کیو همه جا تار دمید ینم ی ز یچ گهیتو گوشم و بعد ازون د دیاومد و خواب یدست

***

. دمیشن یکم صدا هارو م کم

؟ میبهش بگ ی حاال چطور یطفل – سمن

شوکه نشه . ادیبهش بگو که ز ی جور یبدونه بهتره . یول دونم¬ینم – اریسام

من بهش بگم؟ – سمن

بگه؟ یپس ک – اریسام

براش نمونده . یجون گهیترسم. د ی. م ستیاالنشم حالش خوب ن نیهم – سمن

؟ نیتون¬یکه نم نیبهم بگ نیخوا¬یرو م یشده ؟ چ یشستم و گ فتم :چجام صاف ن تو

؟ زمیعز یشد داریعه ب – سمن

؟ یبهم بگ یخواست یم ی_چ

یو گ فت :خبر خوب نیینه . دستاش رو گرفتم و تو چشماش نگاه کردم . نگاهش رو انداخت پا ایشد . شک داشت که بهم بگه رهیچشمام خ توورد ایهل ستین

. ژهیو ی. بردنش تو قسمت مراقبت ها مارستانیب مشی. متاسفانه حال مامانت بد شد و ا

. اونوقت من اوردهیمامانم بدون بابام طاقت ن یرو حس کردم. طفل شی. مزه شور نییچشم هام سر خورد و اومد پا ی¬قطره اشک از گوشه هی رو تحمل کنم ؟ نایتونم ا یم ی چرا انقدر سگ جونم؟چطور

رم رو از دستم ب نییتخت پا از بهش نکردم . یاما توجه ومدی. دستم خون م دمیکش رونیاومدم و س

تو هنوز حالت خوب نشده . ا؟یهل یکن یم کاریچ – سمن

دیرو ازش جدا کرد . ملحفه سف ژن یپرستاردستگاه رو خاموش کرد . ماسک اکس هی. دمشید شهیمحل ندادم . رفتم سمت مامان . از پشت ش بهش . رونیزدم :اون نمرده. دستت رو بکش کنار . برو ب ادیصورتش. وارد اتاق شدم و فر یرو دیرو کش

تو اتاق . دنیدو اریو سام سمن

... ایهل – سمن

Page 63: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 63

. رونیب نیمامانم نمرده . گم ش گمی_بهتون م

. میکن یبا خاله خداحافظ دیبا ایادامه داد :هل هیشدن و با گر ریهاش سراز اشک

. نیریمامانم رو هم ازم بگ نیخوا ی. م نیمامانم زنده اس . بابام رو ازم گرفت گمیم ؟بهتیکن ی_چرا باور نم

. بگو که بابا نمرده. بگو بهشون ی ذار ی. بگو که دخترت رو تنها نم یپاشو . پاشو بگو که زنده ا ی یمامان نشستم و گ فتم :مامان ... مامان هما کنار ... بگو... میرو دار گهیدر عوض همد میرو ندار ی. ما کس میستین کس¬یکه ما ب

غوش گرفت و مامان رو بردن ، بردنش به هم دیرو گرفته بودن . سمن من رو از کنار تخت کش دمید یجلو اشکام ... یراحت نیعقب و در ا

سخته ... من تحملش یلیامتحانت خ ؟یکن یم کاریباهام چ ی دار ایشدم . خدا میتی یراحت نیازم گرفتن . به همتنها خونوادم رو یراحت نیهم به و همونجا سقوط کردم . ومدینفسم باال ن گهیرو ندارم . د

شنا از دور به سمتم ی ام رو به باز ینیبود. عطر گل ب یپروژک تور روشن بود . فضا نوران یانگار کل دمید یم دیجا رو سف همه گرفته بود . دو نفر ا

و من شهیبغل بابا. بابا مثل هم دمیسمتشون .پر دمیصورتم زدم و براشون دست تکون دادم . دو یبه پهنا ی.مامان و بابا بودن. لبخندومدنیمغوش کش

. دیمامان رو در ا

. ما رو ببر خونه .ی_بابا بهشون بگو که زنده ا

؟ نیر ی:کجا م دمیو بعد ازم دور شدن . با تعجب پرس دنیمنو بوس شونییالبخند زد . دوت بابا

.یهست ی. با اقتدار . به همه نشون بده که چقدر قو یخودت رو نشون بد دی. از حاال بای یوقته رفتنه بابا– بابا

. امیخوام باهاتون ب یکنم . منم م یتونم زندگ یمن بدون شما نم ی_ول

. زمیعز ستیاالن وقتش ن – مامان

. من تنهام ... هینامرد نیا ی_ول

. زمیعز ی تو دوست هاتو دار – مامان

. حاال نوبته توعه . میرو انجام داد فمونی. ما وظ ی یبابا یمحکم باش دیبا – بابا

بابا نبود . ایاز مامان ی کردن .به دور و ورم نگاه کردم اثر یلبخند زدن و بعدم خداحافظ دوباره

زدم :بابا! ادیفر

ب رو به دهنم نزد وانیعرق بودم . ل سیسرم نشسته . خ یکه باال دمیچشم هام باز شدن و سمن رو د هوی روم باش عز کیا

زمیکرد و گ فت :ا

. یدید¬یخواب م ستین یچیه

شدم. بلند

خواب بود؟ یهمه چ یعنیزدم و گ فتم: لبخند

نگ فت. ی ز یو چ نییسمن اما سرشو انداخت پا

کابوس بوده . بگو.. هیبغض و غصه گ فتم:بگو که همش ونیشدن و م ی هام جار اشک

دست خداست . ی. مرگ و زندگ ومدیبرنم ی کار گهیبه خاطر عمو و خاله متاسفم . از دست ما د – سمن

وارد اتاق شد . اری. در اتاق به صدا در اومد و به دنبالش سام میدومون سکوت کرده بود هر

Page 64: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 64

خرت باشه . ایگم هل یم تیتسل – اریسام جان . غم ا

غوش گرفت و مدت ی چشمم جار یبود که از گوشه یبهش فقط اشک جوابم کردم . هیدر همون حال گر یشد . سمن دوباره منو در ا

از اتاق اریام شدت گرفت . سام هی. گر یبود هوشی. متاسفانه تو اون موقع ب میمادرت هم انجام داد یرو برا نیجان ما مراسم تدف ایهل – اریسام و ما رو به حال خودمون گذاشت . رونیرفت ب

: اریکام

قا یوقت از بره که ی. االن اصال خوابم نم دمید یقرارتر شدم . قبال فقط شبها کابوس م یاز قبل هم ب یو همسرش فوت شدن، حت یکخوین یا

. نمیبخوام کابوس بب

روم و قرار نداشتم و حاال روز و شب همش به ا قبال یم ی حاال چه کار ایکه نکردم؟ ومدهیاز دستم بر م ی کنم که چه کار یفکر م نیفقط شب ها ازنگ خورد لمیهم نگ فتم . موبا تینرفتم و بهش تسل ششیبه هوش اومده اصال پ ینگاه کنم . از وقت ایتو صورت هل شهیتونم بکنم؟ روم نم

، دوباره رمیبخوام خودم شمارش رو بگ نکهیبود . قبل از ا یبود .تا بهش برسم قطع شد . سام رمیتحر زیم ینکردم. رو داشیبالش اما پدن م.گشت زنگ خورد .

_الو

؟ یخوب ی_الو سالم کام

شده ؟ ی؟ چ ی_قوربونت . تو خوب

بده ثواب داره . یکمک هیو ایکه تو هم ب یلی. اگر ما میریمراسم بگ ایهل یبرا مامان و بابا میخوا یخواستم بهت بگم که فردا م ی_ممنون . م

_باشه .

؟ گهید یای_م

ره . _ا

... ی. راستی_اوک

_هوم ؟

قا یدی_تو از کجا فهم تصادف کرده ؟ یکخوین یکه ا

از دوستام بهم گ فت . یکیشد ... ی.... اتفاق زهی_اوم چ

هان . یسام که از پشت تلفنم مشخص بود که هنوز بهم شک داره و قانع نشده گ فت :ا

.نمتیب یبهش ندادم و گ فتم :خب پس م دنیمجال سوال پرس گهید

گ فت :باشه. اونم

ه گندش بزنن . االن وقت بازپرس عیبعدم سر و خه تو هم برا هیقطع کردم . ا عکس العمل نشون ی جور ی؟ منم که قربونش برم یمن کاراگاه شد یا

قا یشک م شتریبود ب یدادم که هر ک منم . یخو کین یکرد که قاتل ا

Page 65: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 65

: ایهل

بهتون زحمت دادم . یلیخونه . تا حاالهم خ رمیم گهیمن د یشدم و گ فتم:سمن بلند

وقت شب ؟ محاله بزارم . نیاالن ؟ ا – سمن

خه درست ن ماده کنم . زیم زیچ ی سر هیمراسم یبرا دیبمونه . تازه با یخونمون خال ستی_ا

ا

. ی بر ذارمیاما امشب نم میکن یکار رو م نیخب با هم ا یلی_خ

خرشم نذاشت برم .اون شب و هم خونه سمن ا هر داد و ازم مراقبت سیبهم سرو یسمن با اون وضعش کل چارهیموندم . ب نایچقدر اصرار کردم ا

خه من که چارهیب نیو ... همش افتاد گردن ا مارستانیب یها نهیو هز نیمراسم تدف یبود . کار ها دهیبرام زحمت کش یهم کل اریکرد . سام . ا

دهیرو هم د اریکام مارستانیمطمئنم که تو ب ونیم نیشدن .ا ریکارها رو برام انجام بده . اشکام دوباره سراز نیرو نداشتم که بخواد ا یکس گهید. شخود ی.البد بنده خدا رفته دنبال کار و زندگ دمیهم زحمت تراش چارهیاون ب یبرا الیخی. ب دمشیند گهیبه هوش اومدم د نکهیبودم اما بعد از

. واال. رمیبه سرم بگ یچه گل دیکه من با نهیبب نجایا نهی. بش ستیعالف که ن

تو . زدیم یدوتا گلوله سرخ شده بود . رنگ صورتم به زرد نیبود و عکرده بودم که چشم هام پف کرده هیبه خودم انداختم . انقدر گر ینگاه نهیا

کار هم نداشتم یرو بگذرونم ؟ حت میبدون اونا زندگ دیبا ی چجور ایکردم . خدا یو به فردا فکر م رفتم¬یو اونور م نور یمثل ارواح سرگردون به ات ی. شرکت بابا هم که به مشکل برخورده بود . راست

ت یگرفت، بعدش چه اتفاق شیاون شب که انبار ا

ایبوده یاتفاق ی سوز شیافتاد ؟ اصال ا

نایا یو فکر کنم. احتماال جواب همه ارمیتونستم به مغزم فشار ب ینم نیاز ا شتری. ب کرد¬یبوده ؟ سرم درد م یعمد بعدا با رهدست رستگاره . ا

کردم . یبه مراسم فکر م دیکنم . فعال فقط با یاون صحبت م

***

الرم گوش 8ساعت صبح بود . بهش سالم کردم . داری. سمن هم ب رونیو از اتاق رفتم ب دمیشدم . لباسام رو پوش داریب میبا ا

عجله ؟ نیسالم .کجا با ا – سمن

برم دنبال کارهام . دی_با

کدوم کارها ؟ – سمن

. یدارم سمن ادیبخرم و ... کار ز لهی_به خونه سر بزنم ، مرتبش کنم ، وس

. مید یکارها رو با هم انجام م نیصبحونت رو بخور . من که گ فتم ا ایاول ب – سمن

. رهینم نییتونم از گلوم پا ی_نم

. ایبخور گلوت تر شه . ب ی یچا هیفقط ایپس ب – سمن

زیو صورتم رو شستم و نشستم پشت م. دست سیبه خاطر من نرفته بود سر کارش . دوباره برگشتم و رفتم سرو یهنوز خونه بود . طفل ارمیساماز کجا شروع کنم ؟ اول برم دیکردم که با یفکر م نیزدم ، به ا یرو بهم م نمیریش یکه چا نجور یو گذاشت جلوم . هم ختیر ی. سمن برام چا

حتما برم . دیاول برم خونه ؟ خونه که با ایخودم ؟ ینه اول برم دنبال کار برا ای؟ اباشرکت ب

.ایهل – اریسام

_بله ؟

؟ االن سه بار صدات زدم . ی یکجا – اریسام

Page 66: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 66

حواسم نبود . دی_ببخش

رو ما حساب کن . یگم اگه کمک خواست یم – اریسام

ره عز – سمن . یعضو از خونواده ا هی نیتو برامون ع زمیا

. نیدیبرامون زحمت کش یلیاالنشم خ نی_ممنونم . تا هم

. زمیبوده عز فمونیوظ – سمن

صحبت کنم . اریتونم با کام ی. م یو با ما کار کن یایب یتون یم یباش لیگ فت دانشگاهت تموم شده . اگر ما یسمن م – اریسام

. دهیبرادر زحمت نکش هینگاه کنم .برام کمتر از اریتو صورت سام دمیکش یواقعا خجالت م گهی. دنییانداختم پا سرمو

. ونمیبه شما مد یحاال هم کل نی. من هم نی_ترو خدا شرمنده ام نکن

. یکه تو همکار ما بش میش یجان . ما خوشحال م ایهل هیچه حرف نیا – اریسام

به روم زد و منم بهشون لبخند زدم . یلبخند سمن

پس مبارکه . – سمن

. نیرو بهم بد نیرو که تا به حال برامون کرد ی یکه صورت حساب تموم خرج ها ی_بشرط

. میکارو به خاطر خود خاله و عمو انجام داد نی. ما ا شمیحرف رو نزن که ناراحت م نیا – اریامس

سوده باشه ا نیکار رو انجام بدم . دوست دارم خاطرشون از نی_اما من دوست داشتم که خودم ا کارها رو نیمن بوده که ا فهیوظ نیجهت ا

من پرداخت کنم . دیهاش رو با نهی، الاقل هز نیانجام بدم . حاال که شما به ما لطف کرد

، قبوله . یکن یم یخاطر احساس ناراحت نیخب . اگه تو به ا یلیخب خ یلیخ – اریسام

. میدیمقدار گردو و چند جعبه خرما هم سرراه خر هیما رو برد خونه . اریاز صبحونه سام بعد

ن رو باز کردم و چند تا سوره به ن میظرف و بعد هم رفت یتو میدیو چ میو تو خرماها گردو گذاشت میکرد زیرو تم خونه اونا خوندم. تیسر خاک. قرا

روم اشک ر روم ا

. ختمیدلم گرفت و ا

گره خورد . اریشدم و اشکام و پاک کردم . نگاهم با نگاه کام بلند

خرتون باشه . ایسالم هل – اریکام خانم . غم ا

_سالم ممنون .

بزارم یخونمون و خال نیاز ا شتریخواست که ب یاما دلم نم ششونیاصرار کرد که ناهار برم پ یخونه . سمن کل میو برگشت میخش کردرو پ خرماهاهم به در و از اون غذا رو ی . مقدار میو تو خونه ما ناهار بخور میروح مامان و بابا ، اون روز رو ناهار بپز یشاد یازشون خواستم که برا نیبنابرا استقبال کردن . شنهادیپ نیو اونا هم از میبد هیهمسا

***

اون سمن بدبخت ایخواد بپزه ؟ من ؟ یم یهم بدم . اونوقت ک ی خوام نذر ی. مهمون دعوت کردم تازه مرهیگ¬یخودم لجم م یخدا. از کارا یاکردم یفکر م نیبه ا دی. اول با کنه¬یکنه اما فکرت کار نم یت کار مکه همش فک ایهل ی ر یبم یا زم؟یتو سرم بر یکه حامله است؟حاال چه خاک

. ریرو بکار بگ تیاون مغز نخود ایپزن ؟ هوم ؟ زود باش هل یم یجور مواقع چ نیخب ا م؟یبپز یکه چ

Page 67: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 67

؟ میدرست کن میخوا یم یحاال چ ایهل – سمن

جاش فکر نکرده بودم . نیبه ا یدونم راستشو بخوا ی_نم

نداره . به نظرت فسنجون خوبه؟ یبیع – سمن

ره . خودشه . عال بپزم . ستمی. فقط منکه بلد ن هی_ا

. دمیم ادتیخودم – سمن

کردم ؟ یکار م یاگه من تو رو نداشتم چ یسمن یگونه اش کاشتم . و گ فتم :مرس یرو یو بغلش کردم و بوسه ا دمیپر

؟حاالم بدو ی خور یرو م ی. با دستش اشکم رو پاک کرد و گ فت:فعال که هستم . غصه چ نییاز گوشه چشمم سر خورد و اومد پا یاشک ی قطره شد . ریبدو که د

س می. مرغ ها رو پختمیدیخرت و پرت خر یو کل رونیب میرفت اول .باالخره با کمک سمن فسنجونه رو بار گذاشتم . میکرد ابیو گردو هارو هم ا

. زنگ مینکرد دایپ یمناسب زیچ میگشت ی.هر چ میقابلمه بزرگ تو خونه ندار دمیخورده رو برداشتم که دم کنم که د سیپاک شده و خ یبرنج ها به صدا در اومد . در و باز کردم . نهخو

هللا... ای – اریسام

وردن . با تعجب بهشون نگاه کر اطیوارد ح اریو بدنبالش کام اریسام دم . شدن و با خودشون قابلمه بزرگ ا

؟ نیدونست ی_ شما از کجا م

زد و گ فت : یلبخند مهربون اریسام

. گهید مینی... ما اگهی_د

؟ میدیکه ما نفهم نیاز خونه رفت یشما اصال ک – سمن

مردونه با ما ی؟ کارا نیهست ی؟ پس منتظر چ نیخواست یرو نم نی. االن هم مگه هم نیو متوجه نشد نیکار خودتون بود ریشما درگ – اریسام زنونه هم با شما . یو کارا

به روشون زدم و گ فتم :دستتون درد نکنه. یلبخند

ش گن¬یکنه م ری. خدا بخ میبود و اوناهم کمکمون کردن تا برنج ها رو دم کن ادیبرنج ها ز حجم شپز که دوتا بشه ا

نمک . یب ای شهیشور م ایا

. میحاال ما که چهار تا بود

فسنجونه . نیداره ا ی. عجب روغن هوم – اریسام

. خوردن داره . اسیبهم زد و گ فت:اوهوم دستپخت هل یچشمک سمن

ماده بود . سمن م شیپ یاون روز عال یکه کارا یچ ایخوب بوده تمیدونم ن ینم دیگ فت با یرفتن . فسنجون مزش هم خوب شده بود. پلو هم ا

. میدر کنارش کشمش هم سرخ کن

از شدت کهی. بعد از اون هم در حال هیبه در و همسا میبار مصرف و داد کی یتو ظرف ها میدیاز اون غذا رو کش ی من مقدار یخواسته طبق رفت . شیپ یبخوب ی. خداروشکر که همه چ میدیخودمون هم غذا کش ی، برا میدر حال تلف شدن بود یگرسنگ

تون و رحمت کنه . خانم دستتون درد نکنه . خدا پدر و مادر ایهل – اریکام

Page 68: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 68

_نوش جان دست شما هم درد نکنه .

. امرزهیخدا خاله و عمو رو ب – اریسام

. امرزهی_خدا رفتگان شمارو هم ب

کردن. یها جمع شن . بعد هم خداحافظ لهیهم کمک کردن تا وس اریو کام اریاز غذا با کمال تعجب نه تنها سمن بلکه سام بعد

. امیدر م ی یمن هم از تنها ی نجور ی؟ ا یمن بمون شیپ یایفعال ب ستیجان بهتر ن ایهل – سمن

نمونه . یخال نجایبهتره فعال ا زمی_نه عز

من هم راحت تره . الیکنار سمن باشه خ ی. اگر کس ایتعارف نکن هل – اریسام

بمونم راحت ترم . نجای_نه تعارف ندارم باهاتون . ا

. خداحافظ. نمتیب ی. پس بعدا م ی کنم . هر جور دوست دار یاصرار نم گهید زمیباشه عز – سمن

_دستتون درد نکنه . خداحافظتون .

ی کار چیحوصله انجام ه گهیمونده بود . اونا رو شستم . بعد ازون د یاز ظرف ها باق یتعداد هیاز رفتن اون ها خونه تو سکوت فرو رفت . بعدکردم نرو روش ونیخورد. تلوز یخونه بدون مامان و بابا مثل خوره مغز و روحم رو م وارینشستم . در و د ونیتلوز یرو نداشتم . رو مبل رو به رو

ی نجور یکه بهتره . هم یچیخب از ه یول هیداره که پخش کنه هر چند که تکرار یلمیف هی شهیشبکه ها هم نیتا صداش حواسم رو پرت کنه . ال اقل ا شدن و به خواب رفتم . نیکردم ، چشمام سنگ ینگاه م ونیکه به تلوز

: اریکام

بعد از فوت پدر و مادرش یحال مظلوم . طفلک نیبود و در ع طونیکرد . ش یکه انقدر منو مجذوب خودش م دمید یتو نگاهش م یدونم چ ینم یفکر م ایبه هل نطور یحال و روزش بودم. هم نیمقصر امنم ی یجورا هیها رو به دوش بکشه. از خودم بدم اومد. تیهمه مسئول ی یتنها دیحاال با . دیکش رونیمنو از افکارم ب یسام یصدا کهکردم

؟ یکام گمیم – یسام

_هوم ؟

... زهیعه چ – یسام

؟ هی_چ

که ... گمیم – یسام

ه. گهی_بنال د ا

؟ هیتو شرکت ما کار کنه . نظرت چ ادیدادم که ب شنهادیپ ایبه هل – یسام

؟ یپرس یبعد نظر من رو م یدیم شنهادی_اول پ

اومد . شیپ ی یهوی – یسام

خب باشه. یلی_خ

Page 69: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 69

؟یموافق یعنی -

اوهوم. -

گ فت: نوکرتم. یبا خوشحال یسام

از عذاب وجدانم ی بهتر بتونم مراقبش باشم و قدر ی نجور یا دیتر کنم . شا کیرو به خودم نزد ایدونست که از خدام بوده که هل ینم یطفلک نسبت بهش کم بشه .

و عذاب وجدانته ؟( ی فقط از سر دلسوز ی که بهش دار یحس یعنی؟ یکام یزن یگول م ی دار وی)ک

: ایهل

قا جلو هی زد :ماهان مواظب غیخانمه ج هوینشسته بود. نیدختر بچه هم عقب ماش هیبلند بود. کیموز ینشسته بودن . صدا نیماش یخانم و ا

... ونیگوش خراش بوق کام یباش ... !! صدا

بشه و به تنم بچسبه . بلند شدم یکه لباسم عرق یمتنفرم از حالت شیبود؟ ا یچه خواب نیعرق شده بود . ا سیشدم . تمام تنم خ داریخواب ب ازماده شدم و رفتم ب موهام رو خشک کردم رونیبرداشتم و دوش گرفتم . اومدم ب زیدست لباس تم هیو

بخرم و شام کوفت ی ز یچ هیکه رونیو ا

شنا جلوم ظاهر شد . افهیق هیکنم . در خونه رو باز کردم . ا

خرتون باشه . گمیم تیتسل یکخویسالم خانم ن – رستگار . غم ا

_سالم ممنونم.

پدرتون یو به جا نیایب دیشما با ستی.حاال که پدرتون نستیراستش اوضاع شرکت اصالخوب ن یول ستین یدونم االن وقت مناسب یم -رستگار. اگر هم انیم یو ه رن یم یکنه. حقوق کارمندها عقب افتاده . طلبکارها هم ه یاعالم ورشکستگ دیبا یطیشرا نی. شرکت در چننیریبگ میتصم کنم . یدگیکه من از طرف شما به اوضاع شرکت رس نیبد اجازه نیتون ینم

شرکت. امی. من خودم فردا م ستی_نه الزم ن

. ریپس منتظرتونم . شبتون بخ – رستگار

. ریشب بخ -

چارهیب یمنه که حق و حقوق اون کارمندا فهیوظ نیسرخود پول خرج کنم . ا ی نجور یهم دیبده؟ نبا یرو ک نای. حاال جواب ا یپشت بدبخت یبدبختب رو گذاشتم جوش ب عیو سر دمیتن خر هیرو بدم . از سر کوچه

دونستم یو بعدم تن رو انداختم توش . الحق و واالنصاف نم ادیبرگشتم خونه . ا

فتوسنتز کنم . دیباشه از فردا با ی نجور یانقدر گرونه ...ا میکه تن ماه

***

حساب تمام کارمند ؟یشرکت رو نجات بد نیکه ا ی ی. بابا جون کجانای. رفتم شرکت بابا ا دمیپوش یشدم . سر تا پا مشک داریصبح ب 7ساعت از شده بود . یخال گهیکردم و مرخصشون کردم حساب بابا د هیها رو تصف

نداشتم. یا گهیچاره د نی. بنابرامیفقط به خود رستگار بدهکار بود ونیلیم نیداشت . چند یبده یشرکت هنوز کل اما

Page 70: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 70

ومدیبگردم تا اجاره اش کنم . دلم ن کیخونه کوچ هیدنبال دیفروش . با یشمال و خونمون رو گذاشتم برا یالیبابا هماهنگ کردم. و لیوک باهن ازش باق کهیهر چند که بعد از تصادف فقط چندتا ت م،یبفروش دیبنز بابا رو هم با یقند عسلم رو بفروشم. ول

یمونده بود. هنوز پول ها یا

خه ؟ یهمه بده نیخودت به دادم برس ... ا ایخدا نکردم... هیرو هم تسو نیتدف راسمم ا

: اریکام

میکه بتون دوارمیو من ام میازشون دار دیجد شنهادیپ هیبعد و یبه مرحله میدی. حاالرس دیبه اتمام رس یبه خوب ممیکه با کمک ت یقبل پروژه .چند تقه به دراتاقم خورد. شتری، ارزششم ب شتریزحمت کار ب یهر چ ی. ول شترهیزحمتش ب هی.مطمئنا از قبلمیانجامش بد

. نیی_بفرما

ستانه در ظاهر شد. یاتاق باز شد و لطف در تو ا

مهندس؟ ی ما چطور یبا زحمتا –

. یبابا چه زحمت ی_ا

ن؟یایبر ب یهم به خوب یاز پس دوم نیبتون یکن یبود . فکر م ی_کار اولت که عال

. میایهم برم شی. شک نکن که از پس دوم مینداشت یمشکل نجاشیما که تا ا -

گه؟ید یای. م میجشن کوچولو گرفت هیهمکار ها نیپروژمون ب تیبه مناسبت موفق ی. راستدوارمیام -

. شمیجور جشن ها نم نیا یمن قاط یدون¬یزدم و گ فتم:اوه اوه اصال فکرشم نکن . تو که م لبخند

ادین مشونیقراره توش شرکت کنن . اگه سرپرست ت متیت یاعضا ی. همه ایگذره تو هم ب یخوش م می. فقط خودمون میکن یشلوغش نم ادیز - . شنیدلخور م

. شمیاصرار نکن که شرمنده ات م ادی_ز

. فعال. یکنم. هر طور راحت ینم ی اصرار گهیخب باشه د یلی_خ

_قربانت فعال.

د ضربه به در خورد . از در اتاق خارج شد ، دوباره چن یلطف نکهیاز ا بعد

. نیی_بفرما

روم بودم ... دهیپوش دیسف یبود. باز خوبه که منم مشک اوردهیاش همونطور مظلوم بود . هنوز لباس عزا رو از تنش در ن افهیوارد اتاق شد . ق ا

اگه. رهیبم یکخوین ی. تو باعث شدفتهیروز ب نیبه ا ایکه هل ی. تو باعث شدی یتو ایهل یها یدرونم دوباره به صدا دراومد_ :باعث بدبخت یندا (یبود دهیتو اون روز زودتر رس

. ومدیاز دستم برنم یا گهیو سگرمه هام رفتن تو هم . کار د نییانداختم پا سرمو

در یکن یرو م تیو راحت زندگ ی. هه حاالم نشستومدنینم شیپ چوقتیمشکالت ه نی، ا یگ فتیم یکخویرو به خود ن زی)اگه از اولش همه چ ( ؟یکن یم ریرو و با غصه س کمشیدر طول روز ش ایهل کهیحال

. ستیحرفا ن نیخفه شواالن وقت ا یشو لعنت خفه

Page 71: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 71

: ایهل

هیفقط ی دلسوز یو از رو یالک ارمینبوده باشه و سام یلحظه نگام کرد و اخماش رفتن تو هم . هول شده بودم . نکنه راض هی رغضبیم نیعماده بود تا بباره . لعنت ؟یباشه؟ اگه بگه نه چ گ فته ی ز یچ

هسته گ فتم: سالم. یاشکم ا

. لبمو محکم گاز گرفتم و ا

سرد گ فت: سالم. یلیخ

انقدر بدبخت نشده میتو زندگ چوقتینکنه . ه یمنو مضحکه کس چوقتیه گهیرو بکشم که د اریبهم بده تا سام یگ فت نه قدرت نیاگه ا ایخدا نفر وابسته باشم ... هیبودم که به جواب

... گهیجون بکن . حرف بزن د ایهل اه

قا سام کرده بودن . شنهادیدر مورد کار بهم پ اری_ا

_خب؟

. نیهم گهی_خب د

ورد - ن؟یمدارک تون ا

_بله.

. زیم یرو گذاشتم رو مدارک

ن؟ی_قبال سابقه کار داشت

: نه. گ فتم مظلومانه

. نیحاال شروع کن نیاز هم نیتون یخب . م اری_بس

من استخدام شدم؟ یعنیمرگ شدم :واقعا؟! ذوق

زما ریو قاطع گ فت: نخ محکم . نیینجایا یشی. فعال ا

خه؟ ینزن یمردینکبت. خب م شیا تو ذوقم ا

. دهیرو بهتون نشون م ریمس ی. منشنیببر فیتشر نیتون یبهم انداخت و گ فت:م ینگاه

داشت . یبود. صورت مهربون دیدختر تپل سف هی شیاومدم. منش رونیو بعدم از اتاقش ب دمیگ فتم که فکر کنم فقط خودم شن یا باشه

شدن . رهی. سه جفت چشم بهمون خمیاتاق شد هیوارد باهم

کنن. یقسمت کار م نیهستن و از امروز تو ا یکخویخانم ن شونیسالم . ا – یمنش

. ی. خوش اومد زمیمسن تر از همه بود بلند شد و گ فت :خوشبختم عزکه شونیکی

هستم . ی صبور نیکه مسن بود دستش رو به طرفم دراز کرد و گ فت:نسر یتنها گذاشت. همون بهیرفت و منو با اون قوم غر یمنش

هستم . منم خوشوقتم. یکخوین ایفشردم و گ فتم:هل یرو به گرم دستش

Page 72: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 72

دختر جوون.با هیهم یکیمرد بود و اون شونیکیهم تو اتاق بودن که گهیدو نفر د ی کردن. به جز صبور یخودشون رو معرف یکی یکیهم هیبق هستم . یکه انگار من خواستگارشم ، بهم نگاه کرد و گ فت :ساناز سبحان ی ناز و ادا جور

. مونده بود نشستم یکه تو اتاق خال یچهارم زیسالم دادم و بعدم پشت م

تونیسابقه کار ن؟یصاحبش رد شد نیزبینگاه ر ریاز ز ی چجور ن؟یشرکت اومد نی. چطور شد که به انیکن فیتعر یکخوی_ خب خانم نی در یح خوب بوده؟

شم. یباره مشغول به کار م نی_نه راستش اول

_ عجب. ی در یح

کلفت بوده . شیهه پارت – یسبحان

حیرو توض زهایاز چ ی سر هیتا برات ایجان تو هم ب ای. هل نیاز ماس. به کارتون برس یکیکه بوده ، مهندس قبولش کرده و االنم یهر چ – ی صبور بدم .

زدم و گ فتم :ممنونم . لبخند

. زمیکنم عز یخواهش م – ی صبور

دم نیکه با همچ کردمیتو اتاق خوشحال بودم و خداروشکر م ی وجود صبور از . با دقت به حرفاش دیبار¬یاز صورتش م یکار شدم. مهربونهم یا

داده بود انجام دادم . حیرو که برام توض ی یگوش کردم و بعدم کارها

رو بستم و به لمیتمام وسا ی یبه تنها یمورد پسندم واقع شد . با هزار بدبخت ی یجا هیبه چند تا خونه سر زدم و باالخره میساعت کار انیاز پا بعدوردم که فردا تعط یمن تنها کاف یبود، برا یخب هر چ یبود ول کیکوچ مون،یقبل یجا نقل مکان کردم . در مقابل خونه اون

ل یبود. شانس ا

به صدا میوقت سر خاروندن هم نداشتم. گوش یکنم. حت زیخونه رو تم یبتونم فقط سطح ی یشبانه روز وقتم رو گرفت تا به تنها کیبود چون خواستم¬یمن نم یاونا ول شیهم اصرار کرد که شام و برم پ یمورد بهش نگ فته بودم، ناراحت بود. کل نیدر ا ی ز یچ نکهیدراومد. سمن بود. از ا

باشم . یسر بار کس گهید

هم تنها بودم و یاز طرف خب ینشده بود ول زیخواست تم یکه دلم م ی کرد. اونجور یشده بود که بشه توش زندگ یجمعه خونه در حد غروب ی ز یچ تییسکوی. از صبح به جز چند تا بیبعد التیدر توانم نبود. ان شا هللا تا تعط شتریب نینمونده بود. فعال از ا یبرام باق یوقت گهیهم د

تخم مرغ و خونوادش رو از من نیو درش رو باز کردم . خدا ا خچالی. رفتم سمت اوردمیدر م کممیاز دل ش دیبا گهینخورده بودم . برا شام دخ که وقت مرو ی. دو تا دونه تخم مرغ برداشتم و نرهینگ

. ی خور یسنگم بزارن جلوت با لذت م یگشنه ا یکردم .نشستم به خوردن . ا

الرم گوش یبا صدا صبح صبح برن 8از دیگ فته که کارمند ها با ی. ک8و تو روح ساعت یصبح یها فتیتف تو گور ش یشدم. ا داریاز خواب ب میا

خه؟ چرا بعد از ظهر تا شب رو کار نکنن؟ تف تو ا ... رمیمیم یدارم از خستگ ای... خدا شی... ا ی ز یبرنامه ر نیکار کنن ا

اهام پ کردمیاحساس م کهیبود . تمام بدنم کوفته شده بود . انقدر اثاث بلند کرده بودم که تمام عضالتم گرفته بود . بلند شدم و در حال 7 ساعت بود سقوط کنم. کی، چند تا قدم به سمت اتاق فکر برداشتم که نزد ستیمال خودم ن

ماده شم . اما تالشم در حد عیرو کردم تا سر میسع تمام رفتم شرکت ساعت هشت و ربع بود .رفتم داخل و خدا خدا یبچه حلزون بود. وقت هیا

کردم که فقط صاحابش سر نرسه ...

روم بود. انگار هر کس سرش تو کار خودش بود.رفتم تو اتاق که د خداروشکر رو گذاشتم داخل اتاق و فمی.کستین یکس دمیهمه جا ساکت و ا

.دمیاتاق د رونیرو ب ی .صبور رونیاومدم ب

امروز جلسه است ؟ ی؟ مگه خبر نداشت ی ینجایا یچ یعه تو برا – ی صبور

Page 73: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 73

_نه خبر نداشتم .

بدو برو تو اتاق کنفرانس. – ی صبور

یببرزخم نی، ع نتمی. اوه اوه االن اگه ببشدیم دهیبود که شن اریکام یو تنها صدا ومدیدر نم ی یکدومشون صدا چیاون تو بودن و از ه تیجمع هیوردم و وارد اتاق شدم . جمع نییدر و پا رهیپره. با بسم هللا دستگ یبهم م

بهم اهنگ هی ارمیداخل اتاق همه برگشتن و به من نگاه کردن. سام تیا

انداخت و بعد به ساعتش نگاه کرد و سرش رو افسوس بار تکون داد .

. نیاریب فیتشر نیکه هر موقع دوست داشت ستیخاله ن یخونه نجایغضبناکش :ا یبا اون صدا اریکام

دم ضا نیا یجلو شیدهن باز کنه و برم توش . ا نیخواست زم یم دلم خواست خرخرش رو بجوم .سرمو انداختم ی. دلم میکرد . عوض عمیهمه ا

کردن. هنوز یپروژه پروژه م ی. فقط ه زننیحرف م یدونستم که راجع به چ ینشستم. نم یگوشه ا هیبدبخت یمادرمرده ها نیا نیو ع نییپا کردن . یم ینیو پلکام سنگ ومدیخوابم م

شد ... یچ دمینفهم گهیمدت بعد د هی. دمیکش یا ازهیدهنم و خم یو گرفتم جلو دستم

از جامم بپرم . چشمام رو بازکردم یچیکرد که باعث شد از ترس، از خواب که ه جادیا یوحشتناک یشد و صدا دهیکوب میمحکم به صندل ی ز یچ هی . ضبرغیاون دور اطراف نبود به جز خودم و م یشکیو به دور و ورم نگاه کردم . ه

؟ یکخویخانم ن نیشدن ؟کمبود خواب دار داریخفته باالخره ب یبایز – اریکام

اومد که نتونستم خوب بخوابم . شیپ یمشکل هی شبی_ر ... راستش د

تو اتاق من . باهاتون کار دارم . نیایب تونیبعد از ساعت کار نطور ی_که ا

کنه ؟ یرم م نهیب¬یچرا هر وقت من رو م نی. ا یشتر وحش شیگ فتم که بعدش رفت . ا یا باشه

... یشروع کن نایبا ا یتون یبهم انداخت و گ فت :م یثیقرار گرفته بود . ساناز نگاه خب زمیم یاز کاغذ رو یتو اتاقمون . کوه برگشتم

کنم ؟ کاریباهاشون چ دیتعجب گ فتم: با با

. یخانم رحمت یکن و بعدم ببرشون برا یفلش کپ نیا یده رو تواسکن ش یالیزد و گ فت:همشونو اسکن کن و فا سانازپوزخند

(یاستخدام شدم ؟) تو اصال هنوز استخدام نشد یگانیشعور . مگه من تو قسمت با یب

)کوفت. (

)مرض.(

. ( زمی) تو جونت عز

بابا توام حال ندارم. ( ری) بم

کارمندها رفته ی¬شکمم اخطار و مغزم قفل کرده بود . همه گهی. دیرد نخور نکبتبد یلعنت یکارم شده بود اسکن کردن اون کاغذها 2ساعت تاپرت شد تو و گ فت :سالم و اریبخورم که در اتاق به شدت باز شد و سام یکه چ کردم¬یبودن ناهار و فقط من بدبخت مونده بودم. داشتم فکر م

درود بر کارمند تازه نفس .

کن ؟ یم کاریچ نجای_سالم ا

؟یحال ی_سمن برات ناهار فرستاده. پس چرا انقدر ب

Page 74: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 74

. دمیخوب نخواب شبی_د

؟یاومد رید نمی؟ برا هم تی_به خاطر اسباب کش

_اوهوم.

م؟یا بهیما انقدر غر یعنی م؟یکمکت کن میایب ینگ فت یچ ی_برا

نگ فتم . ی ز یو چ نییانداختم پا سرمو

. ادیحال ب گرتیبزن به بدن ج ایدست پخت سمن خوردن داره ب نیحرف ها . ا نیا الیخیخب . ب یلیخ – اریسام

ممنون. -

شپز یچیدست پخت سمن خوشمزه بود. بر عکس من که ه گ فت¬یرفت و منم مشغول خوردن شدم . راست م اریسام سمن شد،یسرم نم ی از ا

شپز حوصله نگاه کردن به غذا رو هم نداشتم. جمعشون یکه خوردم ، ته دلم رو گرفت . از بس خسته بودم حت یکم هیخوب بود. یلیخ شیا

... دمکردم و کارم رو ادامه دا

خر ی صبور خودش تو یخانم رحمت نیا ایتونستم تمومشون کنم . گو 15.30کرد و رفت . باالخره ساعت یبود که باهام خداحافظ ی نفر نیاگرفته به من چه؟ خودش فردا که اومد یه بدبخت خراب شده. اون مرخصگرفته و کاراش رو سر من یو امروز مرخص کرده¬یکار م یگانیقسمت با

کردن من تو مستراح بودم حتما ... یکه شانس پخش م ی اون روز شی. ا دیکش¬یم رو جور خودش دیبا

ه،یصاحاب اصل شیهمش رو جمع کردم تا ببرمشون پ نیبدم بنابرا لینبود که بهش تحو یخود خانم رحمت یکردم ول یها رو تو فلش کپ لیفاوارد اتاق شدم. سالم کردم و مدارک رو به همراه دشییبفرما یبه در زدم و با صدا یبشه. تقه ا فیغضب خودمون تا کسب تکل ریهمون م یعنی

بدم . لینبودن که بهشون تحو یو گ فتم :خانم رحمت زیم یفلش گذاشتم رو

نداره . یرادیبهم نگاه بندازه گ فت :ا نکهیا بدون

با دیبا گهید یکخویرو دوخت بهم و گ فت :خانم ن شیوحش یچشماش برداشت و چشما یرو از رو نکشیلحظه سکوت کرد و بعدم ع ندچشنا نجایا نیقوان

، اشتباه رن یگ-یم یبا کاره . بچه هاکم مرخص شهیهم تیو اولو ستیقابل قبول ن نجایا ی ر یتاخ چی.ه نیکرده باش دایپ ی یا

. شهینم رفتهیپذ یا یلیاسرائ یبن یبهونه چیچون بعدش ه کنن¬یبت نمیغ ی یهوی، کنن¬ینم

کنم . یبود شلوارم رو نقاش کیبود که نزد ادیز ی انداختم . طاقت زل زدن تو چشماش رو نداشتم. ابهتش به قدر نییپا سرمو

براتون کامال روشن شده باشه . نیکه قوان دوارمیام – اریکام

روم سرمو کار دیطرح جد یرو ی گم. از فردا با خانم صبور یم کیرو تبر نجایکرد و گ فت :در هر حال ورودتون به ا رییم. لحنش تغتکون داد یبه ا

. نیکن

... ینگ خوام¬ی. مگمیم کیورودتون تبر گهیکرده اونوقت م یعام و خاص قهوه ا یما رو جلو کلیزده کل ه ششیا

_ممنون

. دیبر دیتون یم –

. دمیکش یقتل شو م یکردم و نقشه یو چرت و پرت بارش م دادمیتو ذهنم مدام بهش فحش م کهیدر حال رون،یاتاقش اومدم ب از

Page 75: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 75

اومدنم از شرکت همزمان شد با رونیهام رو برداشتم . ب لهی. برگشتم تو اتاق خودمون و وسادیازت بدم م والی، ه الی. پررو ، مغرور ، گودزشییا یخشک و خال یخداحافظ هی یو منم رفتم سمت خوشگل بابا. محل سگ هم بهم نداد و حت گرشیج نی.رفت سمت ماشوالیه نیاومدن ا رونیب

پررو مغرور. به درک ... شیبگم. ا ی ز یمهلت نداد تا من چ یهم نکرد. حت

خسته بودم ... یلی. خدمیدوش گرفتم و خواب هیزنگ زدم و از سمن بابت ناهار خوشمزه اش تشکر کردم و بعدم هیاول دمیخونه که رس به

***

. بلند شدم وساعتم رونیکنه ب یبرسم ، با لگد پرتم م ریبره. اگه فردا هم د ی، باز شب خوابم نم دمی. تمام روز رو خواب دمیخدا چقدر خواب یوادم شده.)با عقربه ها هم حرف م نمیا شید . ادا یرو نشون م 20:00بهم ساعت یچاق ساعت شمار با دهن کج یرو نگاه کردم . عقربه

یبرام ا

(تیترب یشد؟ ()ب داتیبخدا. ()بتو چه؟ باز تو پ یضی؟ مر یزن

نبود تا باهاش قورتش بدم. در یمرگ چیو ه کرد¬یم ریکردم . همش تو گلوم گ مروشیرو برداشتم و ن شیکیو دمیسر کوچه نون و تخم مرغ خر ازب پا جهینت

نییپدر کبد مبارک رو صلوات فرستادم و همش رو با ا

یبردم. ا

نیه ؟ی به بن بست بخور ی نچور یا یکرد یفکر م چوقتیه ایهل یا

شدیم شیشنهادیپ متیق یجا بخره ول هیرو الیشده که حاضره خونه و و داینفر پ هی گ فت¬یبابا بود. م لیزنگ خورد. وک میسفره گوش دنجمع کر . میکن یهم صبر م گهیمقدار د هی. بهش گ فتم: نهییپا یلیگ فت که خ

یم دیبود؟ باالخره حق مردم رو با یچاره چ یبخاطر چندرغاز ردش کنم. ول ومدیخاطره داشتم و دلم نم ی. از اون خونه کل ومدیم فمیح واقعاخر یشدن. تمام خاطراتم از دوران کودک زیکه با تصادف بابا قراضه شده بود رو هم فروخته بودم.اشکام ناخداگاه سرر ینیدادم. ماش

یتلحظا نیتا ا

مشغول کنم تا چشم ی کار هیکردم خودم رو به یکردم، سع هیگر ریکه س قهیرفتن. بعد از چند دق یچشمام رژه م یکه با بابا و مامان بودم، جلورو به شونیکیبود. ومدهین شیاز قبل دانلود کرده بودم و اصال فرصت نگاه کردنشون پ الیو سر لمیف ی سر هیه شن و خوابم ببره. هام خستبود. همون چند قسمت اول رو که نگاه کردم، چشمام خسته یباحال کره ا یو افسانه ا میعصر قد یها لمیباز کردم .ازون ف یشانس صورت

. دمیشدن و گرفتم خواب

***

الرم ه خدا دارمیب میگوش ا . خوردم¬یم ریتاخ دیعنوان نبا چیتحت ه گهیبلند شدم. امروز د عیداشتما. سر دنیتو خواب ی یعجب توانا شییکرد . ا

نیبنابرا رفتم¬یم یکه با شخص ی یو رفتم سمت شرکت. از اون جا دمیبعد از اتاق فکر لباس پوش نیواسه صبحونه کوفتم تو خونه نداشتم بنابرار یتابلو ی. جلودمیربع زودتر از موعد رس هینبود و یمشکل

رو نمیماش نکهیتوقف کردم و نگهبان در رو برام باز کرد . بعد از ا مانیپ ایشرکت ا

کرد . خکوبیاز پشت سرم منو تو جام م ی یپارک کردم ، قدم زنون رفتم سمت داخل که صدا

روتون اثر کرده . یلیخ روزید یها حتینص نکهیبه به خانم مهندس . مثل ا – اریکام

شده. ناچارا سالم کردم. پیخوشت یلیخ یبرازندش بود .عوض ی و بهش نگاه کردم . چقدر کت و شلوار ادار برگشتم

ورد فیزود تشر یلیخانم مهندس ... حاال که خ گمی. میمتعال یسالم .صبح عال کیو گ فت :عل دیخند انهیموذ اریکام یبه گال نیتون¬یم نیا

ب بد . نیباغچه هم ا

ب دادن هیلب گ فتم: ریو ز دمیرو بهم ساب دندونام خونه .)شما مثل یکبکش ابو عطا م یغول. اول صبح کهی. مرتینشونت بدم که حظ کن یا

که توشون موج ی( چشم هام رو تنگ کردم و با خشمتیترب یکن شما .( ) ب یط ی!( )خفگیازت انتظار نداره قلمبه سلمبه حرف بزن ینگو. کس کردم . نگاهزد، بهش یم

. نمیب ی، گ فت :ترو خدا من رو نترسون . شب کابوس م دیخند یقاه قاه م کهیصورتش زد و در حال یبه پهنا یلبخند

Page 76: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 76

قا ی. خانمتیترب یاز من جلو زد و قبل از من رفت داخل.ب بعدم جناب مهندس. دمیشدم. نشونت م یحرص شتریگ فتن. از حرفش ب ی یگ فتن، ا

. واقعا رفتیم رمیو د ومدیزود م شهیهم یبود .طفل ی که وارد اتاق شد صبور ی نفر نی. اولانیهم ب هیوارد اتاقمون شدم و منتظر نشستم تا بق بود. سشنا فهیوظ

.ریامروز ... صبحت بخ ی. چه زود اومد زمیسالم عز – ی صبور

ره د ریزدم و گ فتم :سالم صبح تو هم بخ لبخند شدم. هیتنب یبه اندازه کاف روزید گهی. ا

امروز بهت بگم . یتا راجع به کارا ای... خب ب زمیبروم زد و گ فت: عز یمهربون لبخند

بدن دهی. همه قرار بود ا داد¬یم حیخوب برام توض یلیو خ زیبا حوصله بود و همه چ یلیمشغول کار شدم . خ ی هم اومدن و با صبور هیکم بق کم خطوط رو رسم کردم. نیکار بودم. شروع کردم و با مداد اول نیطرح انتخاب بشه.عاشق ا نیتا بهتر

: اریکام

بودم. دهیبود که تو طول عمرم د ی یچهره ها نیاز خنده دارتر یکی شیعصبان ی¬افهیخدا ق ی. وا رمیم سهیاز خنده ر فتمیچشماش م ادی یوقتخواد یدلم م نمشیب¬یگرفتم. هر بار که م ی انرژ یاول صبحم کل ی. با خنده هادمید¬یدوباره اون صورت رو با اون نگاه م خواست¬یدلم م

قا ادیسوزه. یو دلم براش م شمیم مونیاما بعدش از کارم پش نمیرو بب شیو عصبان یحرص ی¬افهیکنم تا ق تشیاذ شتریو ب وفتمیم یکخوین یا

قا ی. راسترمیگ یاب وجدان معذ بتونم نکهیبدون ا وستیچشمام به وقوع پ یبودم جلو دهیکه تو خواب د ی یزهای. چه راحت همه چیکخوین یا

یکخویوجود رو سر جاش بنشونم. احتماال االن روح ن یبتونم اون ب نکهیکنم. بدون ا فشونیتعر ایهل یبتونم برا نکهیا ن.بدو رمیجلوش رو بگ نسبت به من دارن؟ ی. واقعا االن چه حسهیدر عذابه و از دست من هم عصبان

ه لعنت شهیهم اگه بفهمه از من متنفر م ایخود هل احتماال یتو که ننشست وونه؟ید یکرد کاریازت متنفر بشه؟ مگه تو چ دی. اصال چرا بای....ا ورد ی... فقط بدشانس یتماشاشون کن

ره خب. مرگ و زندگیا

تونستم¬یکردم نم-ی. هر چقدرم تالش مستیو زنش که دست من ن یکخوین ی. ا

ره مطمئنا هل شونزنده نگه نکردم یغلط چیه میکه کنفرانس گذاشت روزینداشتم. پوف.از د ی ر یتقص چیوسط ه نیکه من ا دهیم صیتشخ ایدارم. ا

روم نم یکخوین ی¬هی. اما تا قض کنم¬یم یخودیب یاونوقت نشستم چه فکرها . رهیگ یو حل نکنم، ذهنم ا

: ایهل

. سخت میطرح رو ارائه بد نیتا به صرفه تر میگرفت¬یجوانب رو در نظر م ی¬همه دیبزرگ بود. با یلیخ نشمیبود. زم ی مجتمع تجار کی یبرا طرح و درباره اش نمیداشتم، حاضر بودم ساعت ها بش که به کارم عالقه ی یکنم. اما از اونجا ادهیکاغذ پ یرو که تو ذهنم داشتم ،رو ی ز یچ نیبود عسفارش دادم و بعد از خوردنش دوباره مشغول شدم. تو کار خودم غرق چیساندو هیبود یکیکه تو همون نزد یکنم. وقت ناهار از فست فود فکر

؟یایما نم شیناهار پ یگ فت :چرا برا ی صبور هویبودم که

هوا. میمتر پر 6صداش به گوشم خورد یمتوجه حضورش نشدم وقت اصال

خوام. یم ؟معذرتیدیبگردم ترس یاله –

تو .. یاومد یمتوجه نشدم ک دی_ببخش

؟ی_ناهار خورد

Page 77: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 77

ره ، جات خال سفارش دادم. چیساندو ی_ا

که شرکت سلف داره؟ یدونستینم –

دونستم . ی_نه نم

_واقعا ؟ مگه بهت نگ فته بودن؟

نگ فته بهم . ی ز ید چمور نیدر ا ی_نه کس

دم بهم بگ نیرو ع زیاز اول همه چ ؟یدوست ینم نویمگه ا گهیم ادیم یچه وضعشه ؟ ه خو ... گهیتا بدونم د نیا

ما . شیپ ایاز فردا ب زمیعز –

و گ فتم ممنونم .... دمیتوام با تشکر به روش پاش یلبخند

***

؟یایتو نم زمیبرم عز دیبا گهیکه اونم گ فت :من د میمونده بود ی رفته بودن . فقط من و صبور ی در یو ح یسبحان

کم از کارم مونده. اونم تمومش کنم بعد . هی_هنوز

فردا. یبرا ی بزار یتون یرو م شیبق اریبه خودت فشار ن یلی... خ ی_خسته شد

نمونده که تموم بشه . ی ز ی_نه چ

. پس خداحافظت. ی _هر جور دوست دار

_خداحافظ.

اریشدم. در اتاق باز شد و به دنبالش کام رهیبا لبخند به طرحم خ نطور ی. باالخره تموم شد ... اوف ناز شستت. همی! چقدر کار کرد یهل ولیا وارد اتاق شد.

ه شما هنوز نرفت – اریکام فکر کردم فقط چراغ روشنه. ن؟یع

االن تموم شد . نی_نه کارم هم

. نی_خسته نباش

_ممنون.

گشاد شده بهم نگاه کرد و گ فت: کار خودته؟ یانداخت. با چشما زیبه م یاومد و نگاه جلو

_بله.

؟ی یتنها ؟یدیامروز همشو کش نی_هم

_بله.

فوق العاده کیکوچ راتییتغ کمیبرم با یمن م نویکرد گ فت :ا شی. خوب که بررسداشتیطرحم بود و چشم ازش بر نم خینگاهش م نجور یهم شه. یم

.رونیب میرو جمع کردم و با هم زد لمیدادم. وسا اریکام لیطرح رو لوله کردم و تحو یخوشحال اب

Page 78: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 78

! هیگ فت عال شهیکارتون م نی_به عنوان اول

_ممنونم.

. یاز طرحت دفاع کن یبتون دیو تو با دنیجلسه همه طرحشون رو ارائه م هی ی_تو

. دمیفهم یعنیرو تکون دادم که سرم

. یالزمه رو روش اجرا کن یکن یکه فکر م ی ر ییهر تغ یتون یتا اون روز م یطرح االن کامله ول نی_هر چند از نظر من ا

سرمو تکون دادم . دوباره

. تونیی_ممنون از راهنما

کنم. ی_خواهش م

ه که چقدر ا و احترامش بود یزد که البد نشانه خداحافظ ی. بوق میو سوار شد میرفت نامونیسمت ماش به مثل یمردیپسر مغروره ... خو م نی. ا دم خداحافظ

؟یکن یا

فیتا تعر 4؟؟ هنوز فقط تینه ... حاال کو تا موفق یبخورم ول یبستن هی تمیموفق نیخواست به نشانه ا یرفتم خونه. دلم م یدالوصفیذوق زا بانشد. یکه زندگ نی. دوباره خسته و کوفته رو مبل ولو شدم ... اتیتو جلسه انتخاب بشه تا بشه بهش گ فت موفق دیازش شده.با یخشک و خال

یچیه گهی. ددمشی. بعد از ظهرم رو هم که خودم به فنا م رهیبشه؟ همه صبحم که اونجا به فنا م یو کپه بزارم که چ امیهر روز هر روز بخوام ب تونم بکنم؟ یم ی کار مثال؟چه کار یبکنم ... چ دیکار جد هی دیامروز باکه .... نوچ مونهینم یباق

ورد ... بر خرمگس معرکه لعنت! رستگار بود و م رونیب نمیریمنو از افکار ش میگوش یصدا نمونده و یوصول پول طلبکارها وقت یکه برا گ فتیا

نمیبفروشه اونم قبول کرد. ا ارو یزنگ زدم و گ فتم که دوتاش رو به همون لهیتر بفروشم... ناچارا به وک عیرو هرچه سر الیمن مجبورم که خونه و والرم شکمم نشون داد ی. بعد از مدت نمیرو بب المیو ادامه سر نمینکردم که بش دایپ نیتر از ا دیمف ی کار چیکنم؟ ه کاری. خب حاال من چنیاز ا

ا

من تخم قدرروزا چ نیکردم و نشستم به خوردن... ا مرو ید شدم و طبق معمول تخم مرغ نبلن جهیتونه ادامه بده. در نت ینم نیاز ا شتریب گهیکه دشپز نیتونم انجام بدم ا یم یاضاف یوقت ها نیکه تو ا ی یاز کارا یکیهم فکر کنم. گهید یبه غذاها دیمرغ خوردما. با

کار کنم. میبود که رو ا

: اریکام

شدم. اصالحات الزم رو انجام دادم. رهیبزنه؟ به طرحش خ یطرح نیکارش تونست همچ نیروزه به عنوان اول هیدختره نابغه س چطور نیا

نگاه صبحش افتادم و خنده م گرفت. در ادیبودم که مال اون برنده شه. دواری. امکنهیطرح رو تو جلسه انتخاب م نیا یبودم که لطف مطمئن و اومد کنارم. خودش رو پرت کرد تو بغلم . دیوارد اتاق شد. دو ی اتاق باز شد و کسر

سالم. – ی کسر

. دمیکردم وگونش رو بوس بغلش

؟یخوب ؟ی . چطور مطور ی ی_سالم خوشگل دا

و گ فت :اوهوم.خوبم. دیخند ی کسر

؟ی یدا یاومد ی. با ک ی یقوربونت بره دا ی_ا

. ی_با مامان

Page 79: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 79

خ تو هم و لباشو کج کرد و گ فت :باهات قهلم . دیبور خوشگلش رو کش یوروجک تنگ شده بود . ابروها نیا یکه چقدر دلم برا ا

؟ شدهی؟چ ی ی_چرا دا

خونمون . یاینم گهی_چون د

خ راست م خ ا

خ ا

؟ دییکنم تا شما بنده رو عفو بفرما کاری. حاال چومدمیوقته ن یلیخ ی یدا یگی_ا

پارک.( میپالک.)بر میو گ فت :بل دیبرق زدن . خند چشماش

قربان . شهیگذاشتم و گ فتم :اطاعت م ینظام احترام

؟ میبخور یبستن می. دستش و تو دستم گرفتم و گ فتم :بر میتو پارک بود ی یدوتا ی بعد من و کسر قهیدق چند

و گ فت :اوهوم. دیخند

. می_پس بزن بر

: ایهل

خه ف ینده بود. ابرام نمو ی.جون مردم¬یم یداشتم از خستگ گهید دم رو نقدریها هست که ا لمیف نیتو ا یچ د؟یشد کار مف دنمید لمیخدا. ا

ا

گ فتن تخم مرغ -یکه بهم حمله ور شدن و م دمیمرغ د یشدم. خواب کل هوشیرفتم مسواک زدم و بعدم تو تختم ب یحال یبا ب کنه؟¬یجذب م هم نبود... ی . راه فرار کردن¬یو قد قد م زدن¬ی. بهم نوک میاشو خورد مهما رو ه یها

از تختم کنده یشدم. تشنه ام بود به سخت یاالتیکه خ دمید لمیبود؟ انقدر ف یچه خواب گهید نیشدم . ساعت سه بود . اوف ا داریخواب ب ازشپزخونه،

ب خوردم. بازم جا وانیل هیشدم و رفتم تو ا

. دمیو تختم و دوباره خوابکه هنوز وقت دارم که بخوابم. برگشتم ت هیشکرش باق یا

***

خینیرو بب رغضبیم ی و بر یش داریو ب یاز خواب نازت بزن دیکه با گهیروز گند د هی پووف یلیروزا که خ نیرغضب؟ایم یبگ ادیدلت م ی. ) ا

بود ... شدهیچ سیخوب بود معلوم ن یلیروزها خ نیا یگیباهات مهربون بود ( اوهوم راست م

شرکت... یبه سو شیحاضر شدم.سوار خوشگل مامان شدم و پ عیکرد. سر ادیبلند شدن ز یرو برا زمیافتادم . انگ نمیطرح نازن ادی

.میوارد اتاق شدن. بهم سالم کرد ی در یو به دنبالش ح ی، سبحان ی شرکت ، صبور دمیزود رس دوباره

؟یکخویخانم ن نیاومد یگذاشته. ک ریروتون تاث یلیمهندس خ داتیکنم تهد ی_ فکر می در یح

ره. دمیخند که اومدم. شهیم یربع هیو گ فتم: ا

. میو مشغول شد مینشست مونییتا سه

؟یدیطرحت رس یجان به کجا ایهل – ی صبور

_من تمومش کردم.

کاسه . هیچشم هاشون شد قدر شونییتا سه

واقعا ؟!! –باهم ی و صبور ی در یح

Page 80: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 80

ره. - ا

برام نازک کرد و گ فت: یپشت چشم هی ساناز

.یمهندس باش دییمورد تا شهیها نم یراحت نیبدون که به هم ی. ول یمحکم کن نجایخودت رو ا یتا جا یکن¬یتالش م یلی_انگار خ

؟ کنم¬ینم کاریو چ کنم¬یم کاریدختره حال بهم زن. به تو چه که چ شیا

نم؟یطرحت رو بب شهیم – ی در یح

خه االن ندارمش. - ا

مگه کجاست؟ ش؟یندار یچ یعنی – ی در یح

...نجاسیا –در اتاق اومد یاز ال اریکام یصدا

دهیاز ا دیکن یو سع دینگاه نکن هی. در ضمن به طرح بقدیکه گ فت:به کارتون برس می. هممون به احترامش بلند شدزیم یرو گذاشت رو طرحم شه. روشنه؟ یطرح انتخاب و اجرا م نیجلسه بهتر هی ی. چهار شنبه طدیخودتون استفاده کن یها

بله. – میبا هم گ فت هممون

تکون داد و رفت. ی بعد از تموم شدن حرفاش سر

باال سرم جمع شدن. یو سبحان ی و صبور ی در یکرده بود که بهتر شده بود. ح رییجاهاش تغ یرو باز کردم و نگاه کردم. بعض طرحم

بارته؟ نیواو چه کرده. جدا اول – ی در یح

اوهوم. -

. هیعاال یلیخ – ی در یح

تونم¬یجان م ایشد و گ فت:هل کیفنجون به دست بهم نزد یمتفرقه مشغول شدم ... سبحان یکارا ی سر هیسر جاشون نشستن و منم به دوباره قسمت بپرسم؟ نینظرت رو راجع به ا

نظر من انقدربراش مهم شده ؟ یپرسه؟ از ک ینظرم رو م یچ یبا من انقدر مهربون شده؟ اصال برا یاز ک نیا جان؟

هم متعجب نگاهش کردن. ی در یو ح ی صبور

.... ی.کارش خوب بود ولرمیرو بگ رادشیکه ناراحت نشه ا ی کردم جور یبه طرحش انداختم و سع ینگاه

. شرمنده ام... ایهل یوا یا -

و ی در یکردم. ح یبه طرح خراب شدم نگاه م نجور یلم ... شوکه شدم و همطرح خوشگ یبود رو ختهیر اتشیقهوه اش کج شده بود و محتو فنجونتازه اصالح شده دم؟یکش-یدوباره همش رو م ی گ فت که نابود شده بود. حاال چجور شدیم یکردن با دستمال خشکش کنن ول یسع یسبحان

ارشنبه بود .اشک تو چشمام حلقه زد. نداشتم . فردا چه میادیتازه وقت ز دادم؟¬یکاراش رو انجام م هخودم هم ی بود، چجور

.شیتا دوباره بکش میکن یجان ما کمکت م اینگران نباش هل – ی در یح

کنم. یمن خودم درستش م ن،یطرح خودتون رو بکش دی_نه شما با

خه چرا؟؟؟ اشکام یلذت ببرم خراب م ی ز یچ هیاز امیو باز من موندم تو اتاق. غصه ام شده بود چرا تا م رونیناهار همشون رفتن ب وقت شه؟ ا

شدن. ریسراز

Page 81: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 81

افتاده؟؟ یچه اتفاق – اریکام

رو بهش دوختم . میرو با دست پاک کردم و نگاه اشک اشکام

شده؟ یهوم؟ چ – اریکام

؟یکرد یم هیگر نیکه خراب شده بود رو بهش نشون دادم. باز کرد و نگاه کرد و گ فت :به خاطر ا یطرح

_اوهوم.

افتاده . همون موقع که طرح رو ازت گرفتم ، بعد از اصالح ثبتش کردم. نگران نباش .نمونه یبابا ... فکر کردم چه اتفاق مهم یو گ فت: ا دیخند اش هست.

نگاش کردم و گ فتم :واقعا ممنونم. رانهیرو بهم دادن. تقد ایخبر دن نیرو لب هام جا گرفت .انگار که بهتر لبخند

. ی سلف شرکت بخور یناهار رو تو یتون¬یاومده بودم بهت بگم که م یکنم . راست یاهش م_خو

یبه سلف رو نشونم داد و خودشم باهام هم قدم شد ... از ورود دنیرس ریمس رونیهمه راه رو اومده بود؟ از در اتاق زدم ب نیبه خاطر من ا یعنیارم یرفتم؛ کام هیو بق ی صبور زی. من به سمت ممیو غذاهامون رو گرفت میکردن. با هم رفت ی، همه با تعجب به ما نگاه م میسلف که باهم رد شد

دم گشنه میغذا بخور میکنن؟ اومد ینگاه م ی نجور یا یکردن. وا برا چ ینشست. هنوز همه با تعجب نگاه م اریسام شیرفت و پ خب.مگه ا

دن؟یند

. زمیعز یخوش اومد – ی صبور

ممنون . -

... بهی... فقط عج نیغذا بخور زیم هیبا ما سر نیخره افتخار دادباال – ی در یح

به؟یعج شیچ -

باشه؟ تونه¬یم یچ لشی. دلنمشیب یم نجایباره که ا نی. امروز اولخورد¬یغذا نم نجایا چوقتیمهندس ه -ی در یح

.نیاریبراش حرف در ن یغذا بخوره، الک هیبق شیروزم اون بنده خدا دلش خواسته پ هیبهم زد وگ فت :وا خب حاال یچشم غره ا یسبحان

.مینگ فت ی ز یما که هنوز چ -ی در یح

. میبچه ها غذامون رو بخور الیخیب – ی صبور

دم یمن غذا یاز ک اوف ب چ یلیمتعجب شده بود. خ ینخورده بودم. معده ام حساب یزادیا

بود. دهیند ی ز یوقت بود که به جز تخم مرغ و نون و ا

رهیبا دهن باز بهم خ ی در یو ح ی ذاشتم، صبور یپر غذا رو تو دهنم م یتند تند قاشق ها کهیهضمش کنه. در حال ی حاال مونده بود که چجور م رینگاه تحق هیهم ی. سبحاننشده بود

بود ن شینگاه ها حال نیحرف ها و ا نیاومده. اما شکم گرسنه من ا یانگار از قحط یعنینثارم کرد که زیا

ورد¬یاز عزا در م یدل دی. پس بادید¬یرو م یدرست وحساب یغذا هیرنگ یو بعد از مدت باالخره تموم شد. شی. اوخا

. یگرسنه بود یلیخ یاوخ – ی در یح

ها! ادهیمن ز یبرا نیجان اگه بازم گرسنته ا ایهل – ی صبور

.گهیشدم د ریممنون س زمینه عز -

چه عجب ! – یسبحان -

Page 82: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 82

قات رو خوردم؟ مال خودم بوده نوش جونم . گوشت شه به تنم. از جام بلند به خه پررو؟ پول تو رو خوردم؟پول ننت رو خوردم ؟ پول ا

تو چه ا . میایگ فت :واستا ما هم م ی در یبرگردم سر کارم که ح گهیشدم که د

خر وقت ادار میبا هم برگشت . باالخره کارم تموم شد و برگشتم خونه. اول از همه شدیم ی سپر یدزمان به کن جهینداشتم درنت یکار خاص ی تو. تا ا

. اوف رونیبلند باال نوشتم و بعدم حاضر شدم تا برم ب دیخر ستیل هیحال اومد. گرمیکه خوردم ، ج ی یچا هیدم کردم. یگذاشتم و چا ی ک تر وردم داخل و ش دیخر یساک ها یکارها سختن. با هزار بدبخت یهمه ی یتنها

ها و تره بار.شستش رو که تموم شد وهیروع کردم به شستن مرو ا

امشب رو خوراک انیوقت بود که خوراک نخورده بودم. بنابر یلیخ م؟یبخور یتخم مرغ بسه. خب حاال چ گهیشدم. د یدر فکر شام م دیباسبز اضافه کردم. رب ایو لوب جیسرخ کردم و گوشت رو توش تفت دادم و به هو ازیها گذاشتم بپزه بعدم پ جیسبزها رو با هو ایلوب. اول خورم¬یم

خرا هیو ادو بل یهم بهش زدم . ا

شپز ی یبو ها هی نکهی... ) مثل ای ی... چه بو ی توش. به به چه عطر ختمیر مویکارم که ا

. ( )بعله پس یبرد ی از ا

نمیاایگی. ()راست می .() تو که عمه ندار تیترب یب یعمته. () ا تیخاص یعه ب. ( )ایهل یستین تیخاص یب یدینشون م ی ؟( )دار یردفکر ک یچ .( هیحرف

شپز یبرا ایهل نینیکه بب نیی، کجا ی ی، بابا ی. اشک تو چشمام جمع شده بود ،ماماندمیطاقت ندارم. سفره رو چ گهیکه د اوف شده ی خودش ا

... هیخال یسفره حساب نی! جاشون دور ا

کردم به خوردن ... شروع

: اریکام

نسخه از هیبهش خبر دادم که ی. وقتختی، دلم ر دمیمعصومش رو د افهیبا ق ونیگر یاون چشما ی. وقتنمیب یازش م دیجد یچهره هیروز هرهنگ "جاذبه_ احسان خواجه یچشم هام کنار نم یاش از جلو افهیطرحش رو دارم. چشم هاش برق زدن. ق

رفت. ضبط رو روشن کردم و ا

" رو پخش کردم. ی ر یام

رامش چشماته ؟ ایدن نیمگه تو ا یچ مثل ا

خنده رو لب هاته. نمیب یم یتوام وقت مات

روم کنه با حرفاش ؟ یم یتو ک مثل تونه منو ا

تونست بهم ثابت کنه دوسم داشت؟ یتو ک ریغ

. دیاز زمان گذشت و د دیکه با یاون کس ی یتو

. دیساعت ها رو وقت رفتنت عقب کش همه

زنم. یهوا نباشه عطر تو قدم نم تا

و زنده بودنم. میزندگ لیدل یتو شد

خه تو فرق دار گنیم همه واسم. ی روت حساسم ا

خه چشم هات جاذبه داره. هیکن با عاشقم اشاره ا

اشه. تو ب ریو خوابم دوست دارم تصو ی دار یتو ب یحت

هاشه. یوونگید نیتو کنارم ، عشق و ا یهمه جا باش

Page 83: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 83

خه تو فرق دار یم همه واسم. ی ن روت حساسم ا

خه چشم هات جاذبه داره. هیکن با عاشقم اشاره ا

تو باشه. ریو خوابم دوست دارم تصو ی دار یتو ب یحت

هاشه. یوونگید نیتو کنارم عشق و ا یجا باش همه

رو. ی یدوتا یهمه اون عکس ها دمیو ورم چ دور

غوش تو جا شناسمینم گهید رو. ی یبه جز ا

ازم دوره. یتو کنارم باش یو غم وقت غصه

منه مغروره. نیکه تسک ی تو نگات دار یچ

؟یبهم بگو کجا بدون من قدم زد تو

. یشهر رو با نگات بهم زد هیتعادل که

س؟یخ یمثل لبخنده ؟؟؟؟؟؟ با چشما یدید ویک

. ستیاز تو ساده ن دنیدل بر یمیزندگ همه

خه تو فرق دار گنیم همه واسم. ی روت حساسم ا

منه مغروره ؟ نیکه تسک ی تو نگات دار یاحسان چ بقول

: ایهل

هی ی فور یلیخ. شهیم یکدوم انتخاب بشه. استرس داشتم که تهش چ هی ونشیتا از م میکه امروز چهار شنبه اس و قراره طرحمون رو ارائه بد اوفهم اومده بودن که احتماال همون گهیعده د هیشرکت یزود اومدن شرکت. عالوه بر کارمند ها یلیو رفتم شرکت. اون روز همه خ دمیچیلقمه پسر جاهاشون نشسته یو مجلس کیش یلیبودن و همه خ دهیبودن که شرکت باهاشون قرارداد بسته بود. اتاق کنفرانس رو از قبل چ ی یکسا

مال من شونیکیطرح ها حذف شدن به جز دو تا که ینشسته بود، نشون دادن. همه سهیمقا یکه برا یمرد هیبه یکی یکیبودن. طرح ها رو بود.

قا همون طرح من و گ فت فکر یرو انتخاب کنم. جفتشون هم خوبن . اما .... دستش رو گذاشت رو شیکی تونم¬یدوتا طرح نم نیا نیب –ا

. میکن یطرح رو اجرا م نیهم نیداشته باشه. بنابرا ی باالتر یطرح ارزش اقتصاد نیا کنم¬یم

. ستادمیطرحم ا یهمه ک ف زدن. مهندس ازم خواست که جلو برم. روبه رو هویگ فت که یچ دمینفس بکشم و نفهم تونستم¬ینم قهیچند دق تا

هستن. یکخوین ایهل شونیلبخند زد و گ فت: ا مهندس

ن؟یتازه ا یرو یبودمتون. ن دهیهستم. قبال ند ی. من لطفنیطرح هست نیپس شما خالق ا– ارو ی

بله. -

تازه کار و جوان. کارتون خوب بود. یرو یبه عنوان ن -

گه خوبه؟ یم نیا ه،یعال گنیهمه م یچ

Page 84: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 84

جشن کوچولوداده بشه . هی بیترتشرکت تیزدم و تشکر کردم . قرار شد که طرحم اجرا بشه و فردا هم به مناسبت موفق یلبخند

گه؟ید یای. جشن فردا رو م ایلبخند زد و گ فت : هل اریسام

دونم واال. ینم -

.یباش دیجشن به خاطر توعه با نیباو. ا هیدونم چ ینم – اریسام

خه تا حاال تو ا نبودم. طیمح نی_ا

داره. ی بار نیاول هی ی ز ی. هر چینیب یم یایخب حاال م – اریسام

. امیباشه بابا م -

روم و باوقار گ فت :بهتون تبر یلیاومد سمتم و خ اریدورم خلوت شد، کام نکهیاز ا بعد طرحتون مورد پسند واقع شده. نیگم . اول یم کیا

ممنون . همش به لطف شما بود. -

خودتون بود . یزد و گ فت :حاصل زحمت ها لبخند

گ فتم:ممنون. دمیکه فقط خودم شن ی ی. با صدادمیت کش. از چشم هاش خجال نییرو انداختم پا سرم

؟یایجشن فردا رو که م – اریکام

تکون دادم. سرمو

باشه. – اریکام

ورد ی انقدر خنگ باز ایدل غافل هل یا م؟یدیشد ما نفهم یباهام انقدر خودمون یاز ک نیا عه دلش ی هر جور یچند وقته که هر ک نیتو ا یدرا

نشده برم ریتا د دیندارم که .... با یچیبپوشم ه یداد . حاال من فردا چ یداد ب یخاک . ا ی. خاک هلی ز یچ ی غرور هیخواسته باهات حرف زده . بخرم. ی ز یچ هیو من بتونم رونیب ادیبه سمن زنگ زدم و گ فتم تا باهام ب میبخرم. بعد از ساعت کار ی ز یچ هی

***

وردما. نجایهم یدیوقت د هیو اونور شم . نور یا یه کمیش نیبا ا تونمی.من نماریدر ن ی مسخره باز گهیخدا امروز دترو ایهل – سمن روت باال ا

خه ه یلی_ خ . ینیب یخودت که م ستین یچیخب بابا. ا

خر گهیجا د نیخالصه بهت بگم که ا – . امیکه باهات م هییجا نیا

باشه. -

چشه مگه؟ رهنهیپ نیهم –

_کدوم؟

. یبود یتو که عاشقش زرشک هیزرشک نی_هم

دم نم یزن یکه غر م ی سمن. انقدر یبترک یاله دمش؟ی.... چرا ند یگی_عه راست م کنه. یم کاریداره چ فهمهیا

من ننداز . یپا یالک یعجبا. تو از اولم نفهم بود –

تو پروش کنم . میبر -

Page 85: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 85

. میبر –

. چون لباسم واقعا خوشگل بود . دیارز یم یدر حال مردن بودم . ول یتو و بعد از پرو همون رو برداشتم . از خستگ میرفت

ورد – . ایشانس ا

اوهوم. -

بپوشم . ی ز یچ هیفکر کنم دیاوف منم با –

؟یای_مگه تو هم م

قرار گذاشته! یبا جناب عال ی_پ ن پ لطف

سمن. یاله یبترک ششی_ا

قرار گذاشته باشم ، تنم مور مور شد . یبا لطف نکهیتصور ا از

. رهینم ی یو گ فت: شوهر من که بدون من جا دیخند سمن

لوس. شیا -

***

خه؟ لباسم یم یچه غلط بهیمشت غر هی ونیشد سمن هم اومد وگرنه من م خوب خوب شیبود که هم بلند یزرشک یبلند مشک رهنیپ هیکردم ا

نرفته بودم. االنم ینزده بودم و مهمون پیت گهیوقت بود که د یلیبه خودم انداختم. خ یلباس هام نگاه دنیبود. بعد از پوش دهیبود و هم پوشخه یمهمون یوغحوصله شل

بود. میها تو زندگ تیموفق نیاز اول یکیرو نداشتم اما به خاطر طرحم ذوق زده بودم. ا

گوش خراش سمن به گوشم خورد. یو صدا دیشک رونیمنو از افکار قشنگم ب میگوش یصدا

_چه خبرته بابا گوشم زنگ زد.

ماده باش پس چه غلط گهیساعت د می_ مگه نگ فتم ن ؟یکنیم یا

؟ی یمگه تو کجا گهیشم د ی_دارم حاضر م

. میشد یساعته معطل و عالف جنابعال کیپامون چنار سبز شده . ریو ز نمیی_پا

سبز کوچمون اضافه شد. ی_خوبه که به فضا

... ایهل ی ر ی_هوف .... بم

. امیکشه خودم تنها م ی_خو من که گ فتم کارم طول م

کنه. یمخم رو داغون م اری. االن ساممیکل کل کردن زود تر بپوش بر ی_ خبر مرگت جا

. امیخب بابا ..... قار قار نکن االن م یلی_خ

خر ابگه و قطعش کردم . ی ز ینذاشتم چ گهید . )خو خره همه ادیم ایبچه اشم کچل به دن چی، خودش که ه خوره¬یاز دست من حرص م نقدریا

؟( یکن یم یمو دارن اصال به تو چه باز تو افکار من فوضول امیبعض رمینخ ی... ول ایگی()راست م گهیکچلن د انیم ایبه دن یبچه ها وقت

Page 86: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 86

خر نییخودم رو رسوندم پا ی چطور دمینفهم نیگذشت. در رو باز کردم و رفتم سمت ماش ریکه بخ وفتمیبود سر بخورم و ب کینزد ی . رو پاگرد ا

. با سر سالم کردم و نشستم . اریسام

ورد فیبه به بانو باالخره تشر – اریسام در انجام بده و یجا جلو نیرو هم مانشیزا دیه فکر کنم باگ فتم ک یزود نبود؟ داشتم به سمن م ن؛یا

... میکن یزندگ یو خوش یعمرمون رو تو کوچه شما به خوب هیبق

ام؟یبرم اون موقع ب تونمیم ی _حاال که اصرار دار

؟؟یشما .. درها رو قفل کرد ایوقت از رو نر هی__ سمن

دم درست و حساب نیذار ی_مگه شما دوتا م همه جا رو چک کنه؟ یا

عجبا. – سمن

برگرد چک کن. یاخو ی_ماریسام

بستم همه جا رو . می_نه باوا بر

رفتما! گهی_ هوف خداروشکر . رفتم، د اریسام

***

هیبود . داخل خونه هم ی یایکه رو اطشیقشنگ بود. محوطه ح یلیبود کوفت جونش شه که خ یمال هر ک یبود ول یمال ک دونمینم خونهبود. دهیسالن رو تدارک د نیا ی یها یمهمون نیهمچ یاشغالش کرده بودن. مشخص بود که طراح به عمد برا یمیعظ تیبود که جمع یسالن بزرگ

روم کیسوزن انداختن نبود. موز یجا از بلندگو ها در حال پخش بود . یا

هم ازستاره مجلس ما. نیگ فت :ااومد سمتم و دستش رو گذاشت پشت کمرم و ی، نگاه همه زوم شد رو ما . لطف میداخل رفت یاز در ورود یوقت

. اخماش تو اریهمه شروع به ک ف زدن کردن .نگاهم افتاد به کام ؟یا کارهیعمو تو اصال خودت چ نمیبب سایوسط؟ وا نیگه ا یم یچ نیهوم؟ا . نیحاال استخدام نیشما از هم یکخویبهم زد و گ فت :خانم ن یبخش تیقرار گرفت. لبخند رضا یمن و لطف نیهم بود. با عجله اومد کنارم و ب

هنگ ها رو عوض م یج ید ی یجورا هیاز کارمندها که یکیهمه شروع کردن به ک ف زدن . دوباره دنیکرد و چند تا زوجم پر یشده بود تند تند ا

کردن . دنیوسط و شروع به رقص

. یاز کارتون مطمئن بود نیهم ی.پس برا ی دار متیتو ت یزه امعج نیهمچ یگ فت :نگ فته بود اریبهم انداخت و بعد رو به کام ینگاه بد یلطف بود مهندس. یقشنگ زیسورپرا

. رمیمتوجه نشه بهم اشاره کرد که ازشون فاصله بگ یکه لطف ی داد و جور یلطف لیتحو یلبخند مصنوع هی اریکام

همه تو حال خودشونن دمیخوره. د یچقدر وول م شیرغم باردار یدختره عل نیبودن. ا دنیمشغول رقص اریشده بودم . سمن هم با سام تنهارامش م یعال رونیب ی. هوارونیزدم ب

کاشته فیکه به صورت رد ی یدرختا ونیداد. چند تا قدم برداشتم و از م یبود. قدم زدن تو اون محوطه بهم ا

رو اریکام یتاب بودم که صدا یاون راه بود برسم. دو قدم یکه انتها یخوشکل یبود رد شدم تا به تاب دو نفره یو وسطشون خال ودنشده ب . دمیشن

. کنه¬ینم یاحساس راحت ونیکه اون م ستمیانگار فقط من ن -

خوره، ی. به اخالقشم میوحش یلیخ یمهربون، گاه یلیخ ی. گاهزنه¬یم دیسف اهیس پیتر شهیبشر هم نیبهش انداختم. ا یبرگشتم و نگاه . دیو سف اهیس

Page 87: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 87

شده ؟ رفتهیطرحت پذ نیکه اول ی دار یتاب نشستم ... بغل دستم نشست و گ فت :خب؟ چه حس یرو

دارم. ی_اوم. حس خوب

؟ نی، همش هم یخنده و گ فت :خسته نباش ریز زد

کنم افکارم مورد قبول واقع شده ... یشده حس م ادیکنم. اعتماد به نفسم ز فشیتوص تونم¬ینم یکه نه ول نی_هم

ه؟ی) انگار بگه نکش خودت رو. ( نظرت راجع به کار تو شرکت چ دمیگ فت :باشه ... باشه ... فهمخنده با

خوبه ... -

؟یدیجواب م دیانقدر مختصر و مف شهیسرشو برگردوند سمتم و با حرص گ فت :هم عیسر

. (کنه¬یجلد عوض م هوی ه؟ینجور یها چرا ا شهیم شیزیچی نمی)ا

نیکنم. بنابرا شرفتیتونم توش پ یکه م هییجا کنم¬یخوبن. احساس م نشیخوبه هم کارکنانش خوبن هم قوان طشیهم مح یعنی_خب... خوبه از هر لحاظ خوبه.

فر ؟یکن¬یحرفات محروم م دنیرو از شن گرانید یچ یبرا یزنیخوب حرف م نقدری. تو که ا نی_ا

شیناگهان فیتعر نی. از ا نییگل انداخت و سرم و انداختم پا لپام یشوکه شده بودم . با خودم گ فتم ا

یا

میمهندس هنوز خوب نشناخت یا

. مینگ فت ی ز یچ گهیبهش زدم و د یحرف نزنم ...لبخند ادیبنفعته که ز

رو لب هاش بهمون گ فت که وقت شامه... انهیلبخند موذ هیاومد سمتون و با اریسام

ب م وفتادمیم اریکام یحرفا ادی یبود. وقت یتجربه خوب ی کار یمهمون هیداخل به عنوان یاز شلوغ یشب جدا اون دونم¬ی. نمشدیقند تو دلم ا

اریسام نیو ا ستادیا-یو زمان تو همون لحظه م خورد¬یباشم... دوست داشتم اون تاب صد ها بار تکون م نشیدوست داشتم مورد تحس یچرا ول بابا ! یشنبه انتظار بکشم. ا دنیرس یکه برا شهیکو تا شنبه! باورم نمشد... اوف فردا جمعه اس که. یاون وسط سبز نم یچ نیع

کنم؟ اه... کاری! اصال فردا رو چارم؟یتا شنبه طاقت ب ی چجور حاال

اریکام

روم شده... کیبهم نزد ی. انگار از وقت دمیخواب¬ینبود و راحت م ی از اون خواب ها و کابوس ها خبر گهیوقت بود که د یلیخ شده ذهنم ا

بود که یکس نیباشم ، مقاومت کنم . اول کشینزد خواست¬یدر برابر دلم که م تونستم¬ینم گهیتر شده بود . د یتو اون لباس خواستن امشبو ادا و ستین یدخترا افاده ا ی¬هیلحظه هام رو باحضورش بگذرونم.مثل بق خواست¬یکه دلم م یفرق داره. کس هیبا بق کردم¬یاحساس م

هنگ خواجه ام کی...دستگاه پخش موز رهمسخره ندا یمدا رو پخش کردم.)جاذبه( ی ر یرو روشن کردم .دوباره ا

رامش چشماته ؟ ایدن نیمگه تو ا ی.... چ یلعنت مثل ا

: ایهل

Page 88: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 88

بودم؟ اصال دهیمن خوب نخواب یخستن. از ک هیبخوابن. خو چ 11:00تا ساعت نمینازن یبه خودم لطف کردم و اجازه دادم به چشم ها امروزخر

کمیبه ش یحال اساس هی دی. ( ) به تو چه حسود؟( حاالم بایخواب ی. )جون به جونت کنن بازم مرده ستین ادمی دمیکه خواب ی بار نیا

که بلد بودم اومد ی یاز غذاها گهید یکینخوردم . یوقت ماکارون یلی( هان خ؟یدرست کن یبلد یهووم؟ ) بگو چ م؟؟یبخور ی. چدمام ب یونیهما ام . ی یتو منو غذا

شل و ول وارفته یماکارون هی. بعد از دو ساعت باالخره موفق شدم ازیو سرخ کردن پ ایدادن سو سیهم که هست شروع کردم. به خ یچ همهبعد از ظهرم کارم شستن ظرف ها بود. ساالد هم درست کردم. 2تا ساعت نیکرده بودم.بنابرا فیهم ظرف ک ث یدرست کنم؛ بازم بد نبود.کل

بغوره. ) با ی راز یساالد ش شپز نمیباو( خب ا ریبگ لیهم خودتو تحو یکمیا

و کیش یلیغذا. خ نیخوردنش... جون به ا ،ی از بخش لذت بخش ا

روم هم از گوش کیموز هیو نشستم. دمیبرا خودم غذا کش یمجلس میگوش هویبسم هللا،هنوز چنگال رو نذاشتم تو دهنم که پخش کردم. میا

بره . نییلقمه غذا از گلوم پا هی ی زار یکه نم ی ر یبم یزنگ خورد. ا

خه؟جواب دادم . نیرو نشون داد. ا لیاسم وک میگوش صفحه موقع ظهر ا

ی ز یچ گهید زم؟یتو سرم بر یحاال من چه خاک دادیداد ب ینشده بود...ا هیحسابمون با طلبکار ها تسو یو خونه هم حت الیبعد از فروش و ایگوه ینم نییبرامون نمونده بود. غذا از گلوم پا

بودن. همه شون رو دوست داشتم ی ادگار ی. رفتم سمت جعبه جواهراتم؛ همشون دمیکش یرفت... ا

خر شتریب کهیدوتا ت یکینبود همش میادیز زیاما... مجبور بودم حاال چ یبود . مجبور بودم عصا نیهم که برام مونده بود، ماش ی ز یچ نینبودن.ا

یادیز زیهم چ نایبودم. پوچ پوچ.تازه با فروش ا دهیرس ی ز یچ¬یو ب یکس¬یب تیواقعا به نها گهیشدن؛ د ی دستم رو هم بفروشم. اشکام جار .شدینم دمیعا

گرفتم که هر چه زودتر اون ها رو هم بفروشم. میکردم و تصم هیگر ریدل س هی

اریکام

زنگ زد. یکه سام دمید¬یمبل لم داده بودم و فوتبال م رو

. یگرام یسالم پسرعمو –

. ستیطمع ن ی!سالم گرگ بی_چته باز مشکوک

میمن هم حوصلش سر رفته ،گ فتم بزن. سمیکار ی. امروز جمعه اس و همه بی دار یخوب شمیحس ش ی. ولی احساس ندار مچهیکه ن ی ر یبم ی_ا . رونیب

کارم؟ی. من چگهید رونیبردار ببرش ب ؟ی خور یم ی_خب سمن حوصلش سر رفته پس تو به چه درد

؟یهست یا ی ی_پس تو چجور دا

.ایکن¬یول نم گهید یدی_تو ام نقطه ضعف منو فهم

گه؟ید یای_پس م

ره م .امی_جهنم ...ا

دنبالت . امیم گهیساعت د کی_

_باشه.

Page 89: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 89

: ایهل

؟یهل هینجور یچرا صدات ا – سمن

سرد خوردم گرفته . یغذاها ادیاحتماال ز دونمی_نم

بگو عیحاال زود تند سر فروشم¬یکنم،م¬یرنگ م ی من خودم کالغ جا قنار ،یگول بزن یتون¬یرو نم یکیمن یدختره هر چقدرم زرنگ باش ی_ا شده؟ یچ نمیبب

بابا دلم گرفته بود . یچی_ه

. میبخور ی یهوا هی رونیب میپاشو پاشو زودتر لباست رو بپوش که بر ره؟یو دلت بگ ینیبگردم . مگه من مردم که تو تنها بش یاله –

. یسمن ستی_اصال حسش ن

ماده باش که گهیساعت د کی.تا ینیتو امروز تو خونه بش ذارم¬یمگه من م ست؟یحسش ن ویچ یعه چ – سمن دنبالت. میایم ا

تک زنگ خورد .رفتم میپشت خونه بوق زد و بعدم گوش نیماش هیساعت بعد کی قایزدم. دق یاسپرت معمول پیت هیزدن نداشتم. پیت حوصلهنگ فت ی ز یچرا بهم چ اد؟یمگه اونم قرار بود که ب کنه؟یم کاریچ نجایا نی. اسادیلحظه قلبم وا هیبودن نیکه تو ماش ی یکسا دنیو با د نییپا شهی. مثل همدمیکش¬یخجالت م نهیبب پیحال و حوصله و بد ت یقدر ب نیکه منو ا نی( از ا ؟یکه چ یدی) خب حاال فهم وونه؟یدسمن نیا

رو به جمع کردم . یشدم. سالم نیزود به خودم اومدم و سوار ماش نیتعلل کرده بودم بنابرا ادی. زیمشک دیبود و البته سف پیخوش ت

سالم. -اریکام

؟ی . چطور نییپا یبار زود اومد هیخانم گل و گالب. چه عجب شما ایسالم هل کیعل – اریسام

_ممنون.

.رونیب یایتا از در ب ینداد لیسبز تشک یبار تو فضا هی. چه عجب زمیسالم عز – سمن

.میدیباهم خند هممون

م؟یحاال کجا بر – اریسام

نظر جمعه. یدونم هرچ ی_نم

؟ی شهرباز -اریسام

ره من خ – سمن . میوقته نرفتم؛ بر یلیا

. میبر ادی_من بدم نم

؟یگیم یکرد و گ فت: تو چ اریرو به کام اریسام

بگم نه؟ شهیمگه م – اریکام

شد . بیو گ فت: خب پس تصو دیخند اریسام

.خوامیم یسمن گ فت: من بستن ،ی به شهرباز دنیبه محض رس

. نییرو گرفت رو به من و گ فت : بفرما یبستن اریبرگشتن . کام یتا بستن 4رفتن و با اریو کام اریدنبال حرفش سام به

Page 90: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 90

اریسام دمیسرم رو بلند کردم د یشده بودم که وقت رهیخ میخوردم و به بستن یبا لذت م نیشدم .همچ یکردم و با ذوق مشغول خوردن بستن تشکر .کنن¬یبا لبخند به من نگاه م اریبا تعجب و کام

!خواست¬یم یاز سمن دلت بستن شتریفکر کنم تو ب -اریسام

دوست دارم. یبستن هی_خب چ

نوش جون. – اریسام

گ فت: نظرتون اریشون تموم شد، سام یام بستن هیبق نکهیرو تموم کردم و بعد از ا یاول از همه بستن

ه؟یچ یبه دوم راجع

نخوره... یهرک – اریکام

شام بده. دینتونست بخوره با یو هر ک میریگ یم گهیتا د 4قبول – اریسام

قبوله. –و من و سمن اریکام

خورد. یاما به زور داشت م اریشون رو خوردن . سام یو سمنم بستن اریدوم رو هم خوردم. کام یبستن یو به راحت یمشکل چیوجود ه بدون

. رهینم نییداداش زور نزن پا یسام – اریکام

تونم. ینه م – اریسام

. شهی.به زور نخور حالت بد میتون ینم گهیجر نزن د یسام – سمن

ه لعنت به ا نداختیش رو م یکه بستن یدر حال اریسام شغال گ فت: ا .زنهیباز بشه و همش ضرر م یک دونه¬یدهن که نم نیتو سطل ا

. میخورد یه به راحتکه ما هم یرو بخوره، در حال ینتونه دوتا بستن کلشیبا اون ه اریبود که سام بیعج

جهنم شام با من. – اریسام

هورا! –و سمن همزمان من

. من زن گرفتم، ستیدر اومد:قبول ن اریاعتراض سام ی. صدا اریو کام اریمن و سمن ، سام م؛یشد یم لیو دو به دو سوار وسا میکرد یارکشی شوهر که نکردم...

ورد و گ فت:خدا یزنا یادا تحمل کنم. نویاشاره کرد. ( ا اری)با دستش به کام دیبا یمن به چه جرم ایلوس و بدبخت رو درا

زنت ماله خودت . نیا ای_خب بسه بسه. انقدر ناله نکن ب

خر غیج غیج یلی. خ میکرد¬یکه سوار شده بودن نگاه م یبه گروه قبل میو داشت می.تو نوبت بودمیسوار ش میخواست یبود که م یا لهیوس نیاروش رو به من کرد و اریبازم از رو نرفتم و سوار شدم. کام یول دم،یگرخ دنشیگرفته بود و چرخ نیکه از زم ینگاه کردن به ارتفاع.با کردن¬یم ؟یسوار ش یخوا یکه م ی: مطمئنتگ ف

ره . یلیرو بهش کردم و خ روم مطمئن گ فتم :ا

شده بودم که انگار ی کرد. جور خیفاصله گرفت حالم بد شد و تنم نیکه از زم ینگ فت. از همون لحظه اول یچیتکون داد و ه ی سر ارمیکام . دی لرز یتکون بخورم ؛ همه وجودم م تونستم¬ینم

ا؟یهل یخوب – اریکام

Page 91: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 91

قادر نبودم که جوابش رو بدم . فقط برگشتم و نگاش کردم. یحت

؟یخوب ایبا توام هل – اریکام

قا نگه دار ... بهت م گهیچند بار د هی اریه بودم .کامگرفت یبیاومد از ترس دل درد عج یدر نم صدام ه دار ...نگ گمیتکونم داد و بعدم داد زد: ا

که سوار شه، ملت رو عالف کنه. ستیمجبور ن ترسهیم یگ فت:وقت تیبود ، نگهش داشت و بعدم با عصبان لهیکه مسئول اون وس یشخص

؟یکن کاریچ یخوا یبه طرف پسره هجوم برد وگ فت :حاال که شده م اری. کام نییاومدن پا ارمیو سام سمن

بابا بسه. یا – اریرو به کام اریسام

نگه دار. یبده که گ فت رتیخدا خ – سمن

ورد میخورده بود یو هرچ سیبه سمت سرو میدیو سمن دو من شد. یخال نیتو معده و روده ام نمونده بود.کلهم اجمع ی ز یچ گهی.دمیرو باال ا

.یشد واریگچ د نی.عدهیپر یتو که حالت از من بدتره رنگت حساب یاه هل – سمن

ن؟یاومدن سمتمون :خوب اریو کام اری. سام رونیب میزد سیسرو از

_اوهوم.

. میبخور ی ز یچ هیو مینیگوشه بش هی میبر نیای. ب دهیسف یلیرنگ صورتت هنوز خ ؟یمطمئن – اریکام

بخورم. ی ز یتونم چ ینه ... االن نم ی_وا

خوردن نداره . یبرا ی یهم مثل من گ فت،که واقعا جا سمن

. شهینظرتون عوض م نیایب – اریکام

ساعت با دست پر برگشتن . میاز ما جدا شدن و بعد از ن اریو سام اریو کام میگوشه نشست هیو تمیرف

ه! چقدر خر – سمن هست حاال؟ ی....چ یداداش یکرد دیا

بج گریدندون رو ج قهیدق هی -اریکام ! یبزار تا برسم ا

زودتر ... نمیبب خوام¬یخو م – سمن

. میبخور یقراره همش رو منو سام نیبب ای( .... خب ب ی)با بدجنس نیندار لیم ی ز یفعال چ نیشما که گ فت – اریکام

لوچه و ذغال اخت یزایچ یرو باز کرد کل لونینا یوقت اون دنیبودم اون تو بود... با د دهیترش تاحاال د یه و .... هر چترش توش بود.قره قروت و ا

ب دهنم رو د یهمه ترش و بعدم میدیها رو قاپ لونیو نا میشد جمع کرد.با اشاره دست من با سمن حمله برد ینم گهیدلم غش و ضعف رفت و ا

قاشق از اون هی یو ما دو تا ه دنیکوب¬یرو م شهیدر و ش یه اریو سام اریو سمن درو قفل کرد.حاال کام مینشست ن؛توشیسمت ماش میدیدو؟جرات نیزاریبراتون ؛ مارو قال م میگ فتن نامردا ... دار یکه: م ومدیم رونی.صداشون از بمیاوردیو براشون ادا در م میخورد¬یخوشمزه ها م

. نیدرو باز کن نیدار

. کنم¬یباز نم گهید نیردک دیحاال که تهد یدرو باز کنم ول خواستم¬یراستش م – سمن

مادر نیع رونیب ی نجور یو خوردن اونا نداشتن هم نیورود به ماش یبرا یدیام گهیکه د اریو سام اریو کام میرو خورد لونینا اتیتمام محتو بایتقر مرده ها نشسته بودن.

شدن. نیسوار ماش فتادهین یاتفاق چیکه انگار ه ی جور لکسیر یلیخ اریو کام اریرو باز کرد. سام نیماش یسمن دکمه در رو زد و در ها باالخره

Page 92: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 92

یدر انتظارمون بود؟ با سر اشاره ا یچ یعنی. پرورن ¬یدر سر م یشوم یکه نقشه ها دیرس¬یمشکوک بود و به نظر م یلیخ یالیخ یهمه ب نیا یبده و م اریراه افتاد به سمت خونشون قرار بود که شام رو سام اریدونم.سام یشده، که گ فت منم نم یچ یکن¬یفکر م یعنیبه سمن کردم که

و تزاهایپ اریخونه شون،سام میدیرس ی.وقتمیموافق بود تزایتا مونم با پ 4.میخونشون و بخور میو بعد بر رهیرستوران شام بگ هیاز لخواست اوشپز خونه. ریسا

مخلفات روگذاشت تو ا

ریاز کنار پام رد شد ورفت ز اهیس زیچ هی، احساس کردم اوردمیمانتوم رو در م کهی.درحالاریاب سمن و سامبه اتاق خو میو سمن با هم رفت منرو برداشتم و بردم سمت سرم که احساس پسمیسرم رو باز کردم تا دوباره سفت ببندمش.کل ی. موهادهی. فکر کردم چشمم اشتباه دیعسل زیم

و داد زد موش! دشی. سمن هم دنیو بب ایکه ب دمیکش یبنفش غیو چنان ج اوردمیطاقت ن گهید دمشید ینرم از رو پاهام رد شد. وقت زیچ هیکردم غیشد. موشه اومد سمتمون و ماهم دوباره ج-یرو فشار دادم اما باز نم رهی.رفتم سمت در و دستگمیدیدو¬یبه اونور م نور یو از ا میزدیم غیج . میستادیرو تخت و سرپا ا می.رفت میکردو فرار میزد

. کشمتون¬یکار شما دوتاست م نیا دونمیمن م یسام – سمن

شکمش ی،سمن دستش رو گذاشت رو ی حرکت انتحار هی یط نیتو خونمون نبود بنابرا یخنده هاشون به هوا رفت ... نامردا. منت کش کیشل خ بلند

توروخدا چشم هات رو باز کن ...سمن... ؟یشد یگ فت و منم به دنبالش بلند داد زدم :سمن ، سمن ، تو رو خدا چ یو ا

پرت شد تو ... اریدر اتاق به شدت باز شد و سام

شده؟ شیشده؟ بچه طور ی طور ؟ی؟خوبیشد یشده؟سمن چ ینگران گ فت: چ یلیخ اریسام

. رونی. پهلوش رو گرفتم و بردمش ب زدیحرف نمو کردیم ی باز لمیاما هم چنان ف سمن

هوم؟ مارستان؟یب میبر یخوا یم م؟یدک تر خبر کن یخوا یم ؟یخوب ی خواهر – اریکام

یرو دست خوردن گ فت: باز خال دیکه فهم اریخنده... سام ریزد ز هویسمن رونیب میکه از دراتاق زد نی. هم مردنیداشتن از ترس م شونییدوتا ن؟؟یبست

. میدیو خند میبا هم سرمون رو تکون داد ما

. ستین ی هفته از غذا خبر هیوگرنه تا شیکش¬یو م رونیب شیندازیو م شیریگ¬یم ی ر یاالن م نی.همیما رو نترسون یتا تو باش – سمن

.ایشد ریش یدیجونت رو د قیرف نی. باز ا یامشب خشن شد زمیعز – اریسام

که هست ... نهیهم -سمن

باشه بابا. – اریسام

از دمش گرفته بود و اومد سمت ما . ی یتو اتاق و با موشه برگشت ..ا رفت

راحت شد؟؟ التیاز موشه .. خ نمی_ ا

زدم و چشام رو با دستام گرفتم. یغیحالم بهم خورد .ج یصورتمون ... ا یو گرفتش جلو کمونیاومد نزد شتریب

!!اریسام – سمن

د و قصد نداشت ببرتش کنار. گرفته بو شیاما باز اریسام

چه خوشگله.... نینگاش کن – اریسام

چندشه . میلیاه اه خ -

Page 93: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 93

ه؟یمصنوع نیدیهنوز نفهم یعنیبابا – اریکام

ره به عنوان دمیکه بهش دقت کردم د خوردهیحرف گشاد شد... نیسمنم از ا یباز کردم و بهش نگاه کردم. چشم ها چشامو یموجود زنده هیا

راز رو پاهام رد شده بود...اوق انقد یبود چندش بود. اه اه وقت میزدا... هر چ یم یواقع یلیاز دور خ یلیخدا وک یمقدار کم تحرکه. ول هی یعیطب . یواقع ای هیکه بفهمم مصنوع کردم¬یدرست بهش نگاه نم یکه حت شد،یازش چندشم م

تا دستام سینثارشون کردم و رفتم سمت سرو یخنده. چشم غره ا ریزدن ز م،یکن¬ینگاش م میبا تعجب و دقت دار دنیکه د اریو کام اریسام رو بشورم .

قا سام – سمن به نفع داور. 1_1. نیحاال بخند اریدارم برات ا

. میشد یفعال که مساو – اریسام

ن روز که قراره سمن و هل – سمن .. ارن یرو در ب شیتالف ایبترس از ا

عمرا. – اریسام

. دید میخواه – سمن

کرده بود؟! دایاون موش رو از کجا پ اریبود که سام ریدرگ نیذهنم رو ا ی.همه میو خنده خورد یشوخ یرو هم با کل تزاهامونیپ

. رمیم گهیشرکت. من د میبر دیوقته فردا صبح زود با رید – اریکام

ره منم رفع زحمت .. _ا

! گهیعه بخور و برو د – سمن

دستتون درد نکنه امروز فوق العاده بود . ی. ول شم¬ینم داریعمرا فردا تا غروبم ب یدون¬یبخوابم خودت م رید سمن اگه یوا -

مال باخته رو گرفته بود ( یفلک زده هیگ فت که چهره یم یدر حال نوی.... اصال قابلتون رو نداشت. ) ا شهیخواهش م – اریسام

. زمیبود عز فتیوظ – سمن

... میزن یحرف م فیبذار مهمونا برن بعدا راجع به وظا زمیعز – اریسام

. میما دوتا در ر ایاوضاع قمر در عقربه، ب نکهیبرگشت و رو به من گ فت :مثل ا اریکام

ره بر . می_ا

ژانس بگرونیب میو از در اومد میکرد یخداحافظ ستمیس نیجون به ا شدم. گرشینذاشت. باالخره قسمت شد و سوار ج اریکه کام رمی. خواستم ا

که به احسان نمیازش پخش شد. عه ا ی ر یاحسان خواجه ام یرو روشن کرد و صدا نشیفضا... ضبط ماش نیو دم و دستگاه... اوف جون به ا . دهیگوش م

( ی ر ی)جاذبه ، احسان خواجه ام

خراش که رس به قا جان مادرت جلوتو نگاه کن با جلو رهیخ رهیمدت خ هیبرگشت و دیا

کردم¬یجلو رو نگاه م ی. همینش یکی مونیینگام کرد. ا

خنده ش گرفت و نگاهش رو برگردوند و گ فت : باشه باشه . هویبه اون که یبه جلو ه یبه اون، ه یه

م؟یگ فت :خب حاال از کدوم ور بر کردیکه به جلو نگاه م ی نجور یهم

***

Page 94: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 94

شیوحش یتا اون رو رفتم¬یو م شدم¬یپا م دیبا ی... هنوز خستم، ول دمینخواب ادیزود گذشت ... ز یلیخ یخوب بود ..... ول یلیخ شبید یلعنت شیفرشته ها...خود واقع نیروز ع هیها... والیه نیروز ع هیداشته بشه . یتیکه اختالل چند شخص خورد¬یبهش م نیا یلیخداوک ی. ولدمیدیرو نم

شه؟ینجات م یفرشته یوقت ای ره؟یگ یپاچه م یوقت دومه؟ک

خر نیداشته باش. ا یتیخب ثبات شخص داداش و رفتم تو اتاق. از صبح دمیبه موقع رس شهیسر کار بازم مثل هم رمیکه با قند عسلم م هیبار نیا

. میگذروند تیرو که با موفق یخودمه. طرح قبل ی توهمات فانتز دمیشا ای کنه،ینگام م یجور خاص هی کنمیحس م نهیب یهر بار که منو تو شرکت م جادیشرکت رقابت ا یکه گاها تو نی. امیکن یکار م یدیجد یطرح ها یرو میشده و دار شتریب شنهاداتمونیاون طرح انتخاب شده پ یوقت زا. چه ملت رن یرو جشن بگ تشونیتا موفق شنیو دور هم جمع م زارن ی. تازه انگار اک ثرا هم همکارا دوره مکنهیم شتریرو ب مونیکار زهیانگ شه،یم

ه و ناله کنم واالن فقط تنها مشکل ی. کال از وقتنایا نیخوشحال زاد دارم تا بخوام ا

که دارم و در واقع یاومدم تو شرکت حالم بهتره. کمتر وقت ا

جا فروختم. کیفروش بذارمش. طالها رو هم یرو بردم تا برا نیماش ی هامونه ... بعد از ساعت کار ی هم هست،همون بدهکار یمیمشکل عظ ای ی کار طیاز بابت پول ک فن و دفن راحت شه... زشت بود هرروز تو مح المیرو بدم تا خ ارینبود. صالح دونستم اول پول سام شتریب زچندر غا

.شدمیو شرمنده م دمشیدیم ی کار ریغ

***

خر تو دستم، چندتا از چک ها دیرس نیپول ماش نکهیمحض ا به قند نمتیبب ستیقرار ن گهینگاهم رو بهش انداختم. د نیرو وصول کردم... ا

به رستگار، که اونم بهش قول دادم تو مونیبدهکار مونهیفقط م گهیو مراسم که راحت بشه، د مارستانیب یها یاز بابت بده المیعسلم .خرو هم بدم. تازه اجاره شیکن بتونم باق ی ار یخدا جون، خودت یمقدار بهم وقت بده که اونم قبول کرد . هع هی دیکنم و با هیسوفرصت ت نیاول

پول... یخونه هم هست... گوربابا

هیکردم گر یسع یلیتو چشم هام شکل گرفت. خ یتا به خونه برسم... حلقه اشک گشتمی... قدم زنون برم میدیو به کجاها رس میکجا بود یهعترمز گرکنارمیج نیماش هی... نداختنیم کهیت شدنیکه از کنارم رد م ی یو پسرها نییپا ومدنیبود ... اشکام دونه دونه م دهیفا یاما تالشم ب نکنم

دیکه پوست سرش د ی طرف موهاش کوتاه بود جور هیکمک راننده بود، یکه رو صندل شونیکینشسته بودن. پیزد. توش دوتا پسرخوشتکه یکیدرشت روش نوشته بود. اون یسیحروف و کلمات انگل یبود که کل دهیپوش شرتیت هیداشت و برعکس اون طرف موهاش بلند بود .

. صورتشون از گرفتنیبود که چشم هام درد م غیج ی قدر نیبود که رنگش ا دهیشرت پوش یت هیبلند بود و یلیپشت فرمون بود ، موهاش خ سرم رو برگردوندم و به راه خودم ادامه دادم. هویبودم، رهیبهشون خ یادیتر بود مدت ز زیصورت دوتا دختر تم

... بپر باال. مایریهم مس یداد: خانم نییرو پا شهیش هویکه پشت فرمون بود یهمون

شد که از ینبود.تو فکر رفتم و با خودم گ فتم اصال چ ابونیتو اون خ ینگ فتم و به راه خودم ادامه دادم . جاده خلوت بود و از دور کس ی ز یچ نیماشکااش الاقل رفتم؟یم یاز کدوم طرف دیبا یسه راه نینبود.به دور و ورم نگاه کردم االن از ا ی ور نیاصال ا رمیسر دراوردم . مس ابانیخ نیا

.اصال فکر ومدینم ادمیرو ریمس نیا کردم¬یفکر م یهرچ. سرعت قدم هام رو کم کردم.کردیفکرمم درست کار نم یبودم و حت دهیداشتم. ترس یفقط م دمیفهمیکه نم گ فتنیم ی ز یچ هی یو ه ومدنیجلو م نیمن با ماش یرد شده باشم. اون دوتا هم پا به پا ریمس نیتا حاال از کنم¬ینمطرف و اون طرف نگاه انداختم. اون دوتا نینبودن ازشون بپرسم. به ا ابونیخ یهم به جز اون دوتا تو یکس چیه سادمی.سر سه راه وا دمیشن

شدن و اومدن کنارم. ادهیپ نیاز ماش ستم،یرو بلد ن ریبودن مس دهیکه انگار فهم

خموبلنده ؟یستیراهو بلد ن ؟یگم شد یخانم ی: ا

. میدیم ادتیما ای: بیکی اون

قدم هیکه نیهم ی.. ول رمیگیم نجایسوم و هفته اشون رو هم زنمیم انیجلو ب گهیذره د هی اشون باهام کم شده بود. با خودم گ فتم اگه فاصلهگاه چشم هام رو بستم، اومدم گهید

که دمی. فورا چشمامو باز کردم و دادیقارقارشون نم یصدا گهید دمیبزنم که د یحرک ت هیاومدن جلو ناخودا

دمشون و گذاشتن رو کولشون. سرم رو و که چرخوندم. هویشدن ورفتن. وا. چه نیدوتاشون سوار ماش

Page 95: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 95

ب نمشیبیم ی نجور یا ی. واال منم وقتدنیکه گرخ دنید نویا افهیشده.پس اون دوتا ق میاوه اوه چه برزخ کرد؟یم کاریچ نجایعه... ا شلوارم رو ا

کاریچ نجایوقت روز ا نیگ فت: ا یظیو با اخم غلحاال چه برسه به اون دوتا.به سرعت از محل دور شدن. برگشت و به من نگاه کرد دم،یم ؟یکنیم

بگم؟ یاصال چ دونستمیبه تته پته افتاده بودم و نم

وردم . ا نجایاز ا یک دمیداشتم خواستم برگردم خونه نفم ی کار هی ،یچی_ ه . ستمیرو خوب بلد ن نجایسردرا

؟یومدین نی. چرا با ماش نطور ی_اوهوم که ا

نتونستم تو چشماش نگاه کنم و دروغ بگم .

. ی نجور یو گ فتم :هم نییسرم رو انداختم پا

یمن ترحم نم یگ فتم، ممکن بود دوباره از سر ترحم بهم کمک کنن ول یداد. اگه راستشو م یخواست دروغ بگم اما غرورم اجازه نم ینم دلمخرش باالخره م دونستم¬یخواستم. م

االن بفهمه. خواست¬یرو فروختم. اما دلم نم نمیکه ماش فهمهیکه ا

؟یاستفاده نکرد تی...اونوقت چرا از نقشه گوش ی نجور ی_عجب ....هم

. انقدر هول کردم دی. روم رو بهش کردم و گ فتم :اصال به ذهنم نرسشمیخنگ م یلیاوقات خ یبود. گاه دهی. اصال به ذهنم نرسگ فتایراست م عه رفت . ادمیکه

کن . دایاز تو نقشه راهت رو پ یکه راه رو گم کرد یاز دفعه بعد یگذشت ول ری_خب حاال که به خ

ورد نجایسر از ا ی ازش بپرسم که چجور خواستم تا حرف بزنم . کردمیجواب سوال هاشم به زور دهنم رو باز م یبود که برا یانقدر جد یول یدرا

ورده بود؟ فعال که شده بود فرشته نجاتم . نجایسر از ا ی چجور یها، جد ی باز کیتوهم ها و رمانت نیا یجدا ی. وللمایف نیمثل تو ا درا

بروم م ی نجور یا یرو فروختم؟ وا نمیماش دهیفهم یعتیباشه... دهیهم منو د نینکنه موقع معامله ماش کرد؟¬یم بمیداشت تعق یعنی ...رهیکه ا

اریکام یجلو تا اون دوتا رو بفرسته رد کارشون؟ صدا ومدیپس چرا زودتر ن کرد¬یم بمیدونه که دروغ گ فتم بهش؟؟ اگه تعق یم یعنیخدا یوا سرم رو کنار زد . یباال یابرا

؟یکن یفکر م ی_ به چ

. یچی_هوم؟ به ه

؟یانقدر غرق شد یچی_تو ه

؟ نجایا یاومد ی ور کردم که تو چج یفکر م نیو گ فتم:به ا ایرو زدم به در دلم

خونه. گشتمیبود؛داشتم برم یاتفاق –

هان هایخونه مجرد دمیشا ایها. چوندهی. رسما پستیطرف ن نیراه خونشون از ا دونستم¬یتا اونجا که م یول دهیخدارو شکر پس قبلش رو ند ا

؟ا

قا مهندس برا خودش خونه داره. چطور نیپس ا کنه؟ من که طاقتش رو نداشتم. یزندگ ی یخونواده اش رو بزاره کنار و تنها ادیدلش م ی ا

. گذرونم¬یم ی یاوقات رو تنها یکنم. فقط بعض یم یکنار خونواده زندگ –

کیکوچ طیخنده هاش مح یخنده. صدا ریگشاد بهش نگاه کردم. اخماش کنار رفتن و زد ز یذهنم رو خونده؟ برگشتم با چشما ی چجور جان؟ رو پر کرد. نیشما

. یفکر کن ی نجور یبود که ا یعی.خب طب یکن¬یفکر م نی. فقط حدس زدم که به استمینترس بابا جادوگر ن –

Page 96: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 96

هان. سرمو برگردوندم و گ فتم: ا

.یکن¬یتعجب م یوقت یشیچقدر بامزه م –

ن ممکنه بسوزه و بترکه. حس کردم گونه هام گر گرفته و هر ا

...یکش¬یخجالت م یوقت نیهمچن –

ب شدن بودم. گهید واقعا در حال ا

... یکنیو دست و پات رو گم م یشیهول م یوقت ای –

دهنش نیزم گنی. ) معموال م خورد¬یو منو م کرد¬یدهنش رو باز م نیماش یخواست صندل ی... دلم م دیخند¬یو م کرد¬یبهم نگاه م انهیموذ .(دیبد دی؟ ( ) ند هیمنو بخوره خو چ نیاون ماش یمن اون لحظه دلم خواست صندل یکرد. ( )ول یرو باز م

گرفته بود . نیذره ب ریکنم تک تک کارام ز کاریچ دونستم¬ینم

... یکن کاریچ یدونینم یوقت ای –

...گهیسر اومد و گ فتم :خب د صبرم

... یشیم یعصبان یوقت ایو گ فت : دیخند یبلند یبا صدا دوباره

؟ی به حرف اومد: قهر اریکام نکهیبه سکوت گذشت تا ا یا قهیرو نگاه کنم. چند دق رونینگم و فقط از پنجره ب ی ز یگرفتم چ میتصم

. زدمیم دیرو د رونیندادم و همچنان ب جواب

؟ی قهر یجد یجد –

؟ یدیداره که به ما محل نم یچ رونیرو نگاه کرد و گ فت :اون ب رونیساکت موندم . خم شد و از سمت من ب نجور ینگ فتم و هم ی ز یچ دوباره

. رمیخندم رو بگ یکردم جلو یام گرفته بود سع خنده

شت میکن کاریبابا حاال چ یا – ؟یکن یتا ا

خوبه؟ یهوم ؟ بستن –

باشه . یفیکه ق یدوست دارم. برگشتم و گ فتم: اوهوم به شرط یلیخ یبود بستن دهیام گرفته بود . اونم فهم خنده

. میریگ یام م یفیق –

برگشت . یبعد با دوتا بستن قهیو جلوش نگه داشت. دو دق یفروش یبستن هیکرد به سمت تیرو هدا نیماش عایسر

الاقل یبستن هیمن میرفت رونیکه با هم ب ی هر بار بایفکر کردم که تقر نی. به اکنم¬یشهر رو امتحان م یها یکه بگذره من تمام بستن ی نجور یا . ومدیحال م گرمیلذت بخش بود و ج یخوردم .تو اون گرما واقعا بستن

، ازش تشکر کردم . میهامون رو خورد یبستن نکهیاز ا بعد

برن؟یم فیخب حاال مادمازل کجا تشر –

. گردمیخودم بر م نیدیزحمت کش یلیجا خ نی_ممنون تا هم

. میبر نیرف . بشتعا یتعارف ب گهیکرد و گ فت: نه د یفیاخم ظر

Page 97: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 97

. نییرفت جلو خونه و گ فت :بفرما میبگم . مستق ی ز یمن چ نکهیو بدون ا نیداخل ماش میدوباره برگشت

درسش رو فقط گذروندم، باعث -یرو که باهاش م یاوقات نکهیشدم. خوشحال بودم از ا ادهیگرفته.ازش تشکر کردم و پ ادیدوبار اومدا، چه خوب ا

دنیکش¬یساعت طول م هی یها به اندازه هیثان دمش،ید¬یکه نم ی ی. روزا نمشیدوست داشتم هر روز بب نیبره. واسه هم ادمیهمه غمام شدیم .

: اریکام

خودم تا یبرا شتریب دیهر دوتامون .و شا یفرصت بزرگ بود برا هی نیکنم .ا انشیب ی چجور دونمینگم ... اصال نم ایدل بودم که بهش بگم دو نیگذاشت یشرط نیهمچ یبرا چ ایکنم؟؟ لعنت کارشیخدا چ یبهم بد بشه.ا دشیحرف د نیفهمم با خودم چند چندم . نکنه با گ فتن اباالخره بخه؟ ن

. باسمن که اصال و ارهی، سام ک ترهیکه بهم نزد یراجع بهش مشورت کنم ... تنهاکس یبا ک دونمیبشم. نم ی ز یچ نیهمچ الیخیب تونمیما

جلو پام بزار... تو دفترم نشسته یراه هی ایفاتحم رو خونده خدا گهیبرسه و د ثیخبر به گوش مامان حد هی. فقط کافشهیابدا. با بابا هم باز نم و اومد تو . نییت پاسرش رو انداخ میگاو مش رح نیع اریسام هوی، کردمیفکر م هیقض نیکه دستام رو پشت سرم زده بودم به ا یرحالبودم د

مهندس . یش ی فکر نمینب –

. یبدم در بزن ادیبه تو تونمیبشم هم نم ری_خاک بر سر توئه مهندس که من پ

. یمونیتا ابد بالقوز م شه،یخب حاال حرص نزن پوستت خراب م یلیخ – یسام

؟یاومده بود یحاال برا چ -

و امضا کن .... ریبگ نویا ایب -

دستم برداشت و گ فت :فعال ریرو از تو دستش گرفتم و امضاش کردم . از ز کاغذ

کارت دارم . سای_وا

. ای!؟ خطرناک شد ی یاتاق ! ما دوتا تنها نیتو ا ؟ی دار کارینگاهم کرد و گ فت :چ انهیو موذ برگشت

دقه الل شو تا بگم. هی_

چه مرگ ته... نمیبب قی_خب بنال رف

. دنیم زهیطرح هم جا نیهتل_رستوران؛به قشنگ تر هیاحداث یگذاشته برا یطرح هی، سهیکه تو انگل یلطف یاز دوستا یکی_

خب؟ مشکل کجاس؟ –

متاهل هاس. یفقط برا ازیامت نیکه ا نهی_مشکل ا

مجردا شرکت کنن؟ دیگذاشتن؟ چرا نبا یطرح نیهمچ یچ یبرا یچ یعنی –

از کانون گرم خانواده . تیحما یالبد برا دونمی_چه م

؟یکن کاریچ یخوایعجبا خب حاال م –

توش شرکت کنم. خوامی_م

. تو که ... یکه توش شرکت کن یچ یعنی ؟؟ی_چ

Page 98: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 98

ره برا خواستم باهات حرف بزنم ... نیهم ی_ا

_خب؟؟؟

بدم. شنهادیپ ایبه هل خوامی_م

!!! ؟ی_چ

؟یزنیداد م یچ یبابا برا ی_ا

؟یکن کاریچ یخوا ی_تو م

. یدیکه شن نی_هم

. کنهیزن عمو نخ نخ موهات رو م ؟یدیم یجواب پدر مادرت رو چ شه؟یم یبفهمن چ هیاگه سمن و بق یدون¬ی. میکنینم ی کار نی_تو همچ

پروژه اس . نیازش بفهمه ... ما فقط هدفمون ا ی ز یچ یکس ستی_قرار ن

؟یحرف زد ای_اصال با خود هل

. گمیبهش م ی_نه هنوز ول

نیبا ا یدونیواقعا ارزشش رو داره؟ م ؟یکنیم کاریبا خودت چ ی دار ی_کام ندهیکار ممکنه هم ا

بعد ؟یاون دختر رو خراب کن ندهیخودت هم ا

اگه.... یفکر نکرد

ه سام . یخوام بهم کمک کن ی.. فقط م یکن حتمینص یایبابا بزرگ ها ب نیا نیها رو بهت نگ فتم ع نیمن ا ی_ا

؟یرو گرفت متیتصم یعنی_

ره و اگه هل کنم. یم شیقبول کنه عمل ای_ا

ساخته اس؟ ی _خب از دست من چه کار

. گمی_بهت م

_باشه!

همه رفته بودن. بای. تقرومدیم رونیکه از اتاق ب دمشید ی قبول کنه بعد از ساعت کار دوارمیحرف بزنم. ام ایامروز با هل نیگرفتم هم میتصم

تک بوق زدم و هیرفتم کنارش و نیو منم با ماش رونیاز شرکت باهاش حرف بزنم. از در شرکت اومد ب رونیبهتر بود ب ی محکم کار یبازم برا یول برم . تونمیممنون . خودم م یلیلبخند از همون لبخند ها بهم گ فت :سالم ، خ هیبرگشت و با ن؛ییگ فتم بفرما

. ستین یشما شک یپاها ی ی_در توانا

بزارم . ونیرو باهاتون در م ی ز یچ هی خوامیم نیسوار ش شهیوگ فتم :اگه م ایدم به دردلم ز

. نییشد و گ فت :بفرما نینقش بست و سوار ماش شیشونیرو پ یفیظر اخم

تا بتونم بگم . ی یجا هی میبر شهیکه نم ی نطور ی_ا

. میتر نشست یمخف هیبق دیکه دنج تر و راحت تر بود و از د یقسمت هیداخل و تمی. رفمیشد ادهیشاپ نگه داشتم و پ یکاف یجلو

Page 99: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 99

ایهل

ن؟یبگ نیخواست یم ی: خب چ دمیپرس

ن؟یدار لیم ی. چگمی. م نیروشو بهم کرد و گ فت :عجله نکن اریکام

ب پرتقال . _ا

خب . اری_بس

ب پرتقال سفارش داد . وانیدول ا

خانم ... اوم. ایهل نینیبب –

. نی_راحت باش

هیهتل_رستوران هیاحداث یبرا نیاون مهندس یداده، که ط بیترت یمسابقه ا هینفر هیازدوستانم باخبر شدم که یکیخب راستش توسط – . رهیگیتوپ تعلق م هیجا هی تیطرح در نها نیو به بهتر دنیرو ارائه م یطرح

. هیعال یلیکه خ نی_ا

ره خوبه ول – ط داره . متاسفانه شر یا

؟ی_چه شرط

بم ارو یاومد حرف بزنه تا ورد . دوباره پرس وهیا

؟ی:چه شرطدمیها رو ا

شرکت کننده ها زوج باشن. دیکه با نهیشرطش ا –

شن؟یم ی. پس مجردا چهینامرد یلیخ نکهیا ی_عه ول

ره ... به هم – اریکام باره بدونم ... نیخوام نظرتون رو در ا یبگم؟ .... م ی خاطر اومده بودم تا ... تا به شما ... چجور نیا

؟ی_درمورد چ

... گهید هیقض نیزنه و گ فت :در مورد هم یخنگول حرف م هیبهم انداخت که انگار داره با ینگاه

هان ا - متاسفانه من شرط الزمش رو ندارم . یخوبه ول یلیکه خ نیا

جور نیمتاسفانه ا یول رمیکه دهن خسته اش رو وا کنه منظورش رو بگ نیبدون ا کرد¬یم یسع یلینگام کرد. خ دهیهمون حالت خنگ د دوبارهب پرتقال رو به خودم نزد وانیل فتاد؛یم رید یلیخ میموقع ها دوهزار

خرش با حرص گ فت :م یتر کردم و ن کیا

ازتون خوامیرو گذاشتم تو دهنم . ا

. نیایمسابقه همراهم ب نیشرکت تو ا یکنم تا برا واستدرخ

...رمیام. صورتم سرخ شد و احساس کردم االنه که دود از کلم بلند شه و بم یتو دهنمه بره تو نا یبود هر چ کیسرفه کردن افتادم و نزد به

؟یخوب یوا یا ا؟یچت شد؟؟ هل ؟یخوب – اریکام

چندش.( شی)ا رونیب ختیدهنم همه ر اتیودست چند ضربه محکم به پشتم زد و باعث شد تا حالم خوب بشه. محت با

خ داشتم خفه م - . شدمایا

Page 100: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 100

حاال؟ ی: خوب دیباز نگران پرس یاش کج و کوله شد... ول افهیکه از دهنم در اومده بود کرد و ق ی یزاینگاه به اون چ هینگاه به من و هی اریکام

فقط همراهش ایازدواج کنم؟ ی خواست باهاش به صورت صور یم یعنیبود؟ یشنهادیچه جور پ نیام گرفته بود فقط سرم رو تکون دادم. ا خندهدم پ نیکه ع ی ر یبم یباشم؟ ا

خه ا یدینم شنهادیا

چجور حرف زدنه .... نی... ا

. نیریرو بگ متونیلطفا زودتر تصم انی. بنابرمیهم ندار یادیکه فرصت ز دیفقط بدون دیراجع بهش فکر کن دیتون یم –

کار رو بکنم. نیا دمیترس یهم م یطرح شرکت کنم و برنده بشم. اما از طرف نیشتم تو ادوست دا یلیخ

. میبر رانیاز ا دیبا میتوش شرکت کن میاگه بخوا نیبنابرا مشهیاجرا ن رانیمسابقه تو ا نیا ی_ راست

که یطرح هیشناسمش برم تو یکه هنوز خوب نم نیبا ا امیمن ب یعنی. شهیلحظه به لحظه داره مراحل انجامش سخت تر م ادیخوشم م خب سخته... یلیخ شیریگ میغربت؟ تصم اریشرکت کنم، تازه اونم تو د نهیزوج یبرا

. رزهیاش م زهی، جا میاگرم برنده بش نیکن یکسب م یتجربه خوب نیاگه شما هم توش شرکت کن –

ه؟یاش چ زهی_جا

. ارزهیب سکیهمه ر نیهست که بخاطرش ا ی _پول نقده . مطمئنا انقدر

گذشت.. یکردم ... مدت یفکر م هیقض نیکرده بودم و به ا سکوت

میو گ فت بعد از تصم زیم یداره . کارتش رو گذاشت رو یبه نظر شما بستگ شیبق گهیکامل رو داده باشم . د حاتیکنم که توض یخب فکر م – من محترمه. یباشه برا یچ هر متونی. تصمنیبذار انیمنو در جر ی ر یگ

من رو رسوند خونه . یحرف چیبدون ه گهیو د میبعدم بلند شد

کنم و خالص؛ هیحسابم رو با رستگار تسو تونم¬یکنن ، من م میتقس نیزوج نیو پول رو ب میمسابقه برنده بش ی. اگه تویعجب سوژه ا ارمیمطمئنا کام یپول کم باشه. ول نیاز نظر من ا دیچقدره؟ شا دنیکه م یپول ستیاعتماد داشتم .اما معلوم ن اریبود. اما به کام ادیز شیسخت

کارش داشته باشه ؟ نیاز یا گهیبکنه. نکنه هدف د یسکیر نیکه بخواد بخاطرش همچ ستیپول ن ندرغازمحتاج چ

دم نی... امکان نداره ... اون همچ نه دم ازش حساب م لیا هی. ستین یا

هیازش راض کنه¬یتو شرکت کار م ی. هر کخورن ¬یو روش قسم م برن ¬یا

دم خوب و شناخته شده اکنه¬یم فیتعر اشیو از خوب عالمه به رستگار بدهکارم...به هیکرده ، منم که یادی... تا حال هم بهم کمک زهی. اون که ا

راجع دونستمیکشته مردشم. نم ی گرفتم نظرم رو زود نگم تا فکر نکنه بدجور می. تصمدیارز یبه خالص شدن از دست رستگار م سکیر نیا نظرماگه قرار باشه سمن هم بدونه دونمیبدونه. نم ی ز یدوست نداشته باشه که خواهرش چ اریکام دیشا ینه؟ ول ایبا سمن حرف بزنم هیقض نیبه ا

بگم... اوف ی ز یتونم چ-یاونم نم که داشتم سمن بود حاال به یبابا. تنها کس ی. اگهیبهش م دشحتما خو

ی. از طرفکردیم یاز درونم منو نه ی ز یچ هیرفتم تا جواب مثبت بدم، یگذشت و من هنوز جوابم زو ندادم هر بار که م شنهادیروز از اون پ سهبه صدا درومد و می... زنگ گوش دمیترس¬یچرا از دادن جواب مثبت م دونم¬یهم نم گهیطرف د هیبدم و از یکه بهش جواب منف ومدیدلم نم

اش اسم رستگار حک شد.پاسخ رو لمس کردم . فحهص یرو

. یکخویسالم خانم ن –

_سالم.

ن؟ی_خوب

خانواده خوبن؟ ن؟ی_ممنون شما خوب

Page 101: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 101

ن؟یساعت از وقتتون رو به من بد هیامروز شهی_ممنونم م

شده؟ ی _بله ؛ طور

بزنم . باهاتون حرف خوامیراحت م التونی_نه خ

؟ کجا؟ یخب .. چه ساعت اری_بس

***

دمم ا یشنهادیپ نیهمچ دهیخجالتم نکش کهیمرت ه ا خه؟ نیبهم بده ا

شنهادیکه من رو با پول بخره ...اصال پ نهیا نیع ؟یچ یعنیقدر رذل ا

دم دستم اومد رو تو سر رستگار بشکنم ... پرو پرو برگشته به من یهر چ خواست¬ی. انقدر حرصم گرفته بود که دلم م دهیجور تهد هی نیه؟ایچ یشنهادیپ نیواقعا روزبه هم با همچ یعنیبه کنار ریک فتار پ نی. حاال ای... عوضی.عوضیرو بد تیبده ستیالزم ن یکه اگه با پسرم ازدواج کن گهیم

که یکرباسن.گلدون هی، همشون سر و ته میما از خونوادشون داشت که یدیباباش هست؟ هر چند با اون د یکار ها انیموافقه؟ اصال در جرشده بود...)بدبخت گلدون هام کسانیکرد. با خاک یشکستنش حرص درونم رو خال ی.صداواریرو از شدت حرص پرت کردم سمت د بودجلوم

کمتیبا ش یکرد، براچ تیعصب کهی. اون مرتدمیوابشام هم نخوردم و گرسنه خ یبودم که حت ی.( اون شب انقدر عصبستنیاز دست تو در امان ن راحت شم . یخاندان نکبت نیمسابقه رو ببرم تا از شر ا نیهر طور شده ا دیکه با دونستم¬یرو م ی ز یچ هیفقط ؟یکنیقهر م

به سمن هیقض نیدر مورد ا ایرو نداشتم گو یاومده بود اما من کس اریبا سام اری. کاممیتو محضر دمیبه خودم اومدم و د هویشد که یچ دمینفهم. غصه ام گرفته بود. میبه هم محرم شد عیسر یلیکس شده بودم و خ یب یبدبخت ها نینگ فته بودن و قرار هم نبود که گ فته بشه. مثله ا ی ز یچ یم کاریبا خودت چ ی دار ای: هلگ فتیاز درونم همچنان بهم م ی یمامان و بابام کنارم نباشن. ندا ی روز نیهمچ یکه تو کردم¬یفکر نم چوقتیه ؟یکن

جو رو شاد نگه داره . کردیم یکه سع امرزهیرو ب اریخدا پدر سام

لطفا. نیامضا بزن نجارو یا – عاقد

سون نی... به همنی... هم میجلو و امضا کرد میرفت یکیحلقه رو از تو جعبه کوچ هی اریکردم. کام یکه چه غلط شدی. باورم نمیخوشمزگ نیبه هم یا

ورد و انداخت تو ورد و گرفت سمتم و گ فت قابلت رو نداره . هی ارمیدستم. سام یدرا

جعبه درا

؟یدی_ممنونم چرا زحمت کش

ورده بود که درش رو باز کرد و اول جلو ینیریجعبه ش هیس .. فهینبود ...وظ یزحمت - ما نگه داشت . یعاقد گرفت و بعدم جلو یهم ا

. ی یایهل ی غصه بخور نمی. نب نیکن نیریکامتون رو ش نییبفرما – اریسام

. یداداش ی.روم رو کردم بهش گ فتم :مرس دیزحمت کش یلیکم نذاشت. خ ی برام از برادر ریچند وقت اخ نیبهش انداختم .ا یقدرشناسانه ا نگاه

. یرو هم بهم چشوند ی که طعم برادر یمرس ایبهم زد . خدا یمهربون لبخند

م یاگر نگاه ها گهیخب د – اریکام . شهیم ریکه د میتموم شد بر زتونیمحبت ا

یلیخ یجا هیاونم رفتمیسفر م هیبار بود، که بدون مامان و بابا به نیاول نی. امیبر رانیتا از ا میهامون رو جمع کن لهیخونه تا وس میشد بر قرار دور...

. دمید¬یم دیجد تیموقع هیهضم نشده خودم رو تو یبود که هنوز قبل ادیز ی اونقدر دادیکه رخ م ی. سرعت اتفاقاتشدیتو لندن برگزار م مسابقه خوشحال بود که قراره تو مسابقه شرکت کنه. یلیخ اریکام

Page 102: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 102

میتون یبعدش م میاز طرحمون که مطمئن شد میکش¬یو نقشه م میکن¬یمادمازل... در طول هفته کار م یخب ... به لندن خوش اومد – اریکام ه؟ی. نظرت چمیبگرد میبر

_موافقم.

_خوبه.

گرفتم که همه میتصم نی. بنابراسوخت¬یغم و غصه ام ناراحتش کنم و تو ذوقش بزنم. دلم براش م ای میناراحت دنیکه با د خواستینم دلم میگشت زد رونیکم ب هیو میدر کرد یو خستگ میاونجا لذت ببرم. روز اول رو فقط جا به جا شد یها ی یبایکارم متمرکز کنم و از ز یذهنم رو رو

هیداشت و ینمک بود. دو تا چشم مشک یکه خدا دمیعروسک خوشگل د هیاز فروشگاه ها یکی نیتری.پشت و میکرد دنیتا مغازه د چندو از چشمم ی خدا عاشقش شده بودم. بدجور یبود وا ختهیکه رو شونه هاش ر یبلند مواج یچشماش شده بود با موها نیتریگرد هم و شهیش نکیع

نبود. یرو نداشتم؛چون وقت ولخرج دشیزدم. قصد خر دشید یحواسش نبود کل اریکه کام یبهش زل زده بودم تا وقت ی نجور یرو گرفته بود. هم . میداد تا بر تیجور کنه، رضا خودش یبرا دی_سفیمشک ینتونست لباس ها گهید نکهیبعد از ا اریکام

ومده؟یخوشت ن ی ز یتو از چ -اریکام

نه. -

م؟یپس بر -

. میبر -

لباس زنونه داشت؛ رو کرد به من و گ فت : یکه کل یسمت فروشگاه میرفت

. یداشته باش یو رسم یچند دست لباس راحت دیبا ی ینجایکه ا ی. تو مدت شهینم ی نجور ی_ا

من لباس دارم . یول -

. شنیم شتریخب حاال ب -

ه؟یو گ فت: نظرت راجع بهش چ یزرشک یمشک راهنیپ هیقشنگ قانعم کرد. رفت سمت یعنی

زرنگ بود گ فتم :قشنگه . یلی. خ ادیخوشم م یبود که من از رنگ زرشک دهیفکر کنم فهم

. همشون رو برداشت و هولم ارهیگ فت تا برامون ب یرفت، به فروشنده م یرو دستش گرفت بعد از اون نگاهم سمت هرکدوم از لباسها که م اون هی یکه گ فت :وقت فمی.پشت صندوق دستم رو بردم سمت ک داد¬یاونم راجع بهشون نظر م دمیداد به سمت اتاق پرو.دونه دونه لباس هارو پوش

... اریپولت رو در ن فیک چوقتیه تهمرد کنار

هتل پر بود و مجبور ی. همه اتاقامیهتل و اول شام خورد میباورام. ) خوب بسه. ( شب که شد برگشت هیشب یام... شدجنتلمن... بابا با مر بابامتوجه نشده میدل غافل چرا همون موقع که اومد یاتاق خواب داشت. ا هی... با تعجب به داخلش نگاه کردم... فقط میریبگ تیسوئ میشد

بودم؟

زدم¬یمسواک م ی. عادت داشتم وقترونیتا مسواک بزنم اومدم ب سیجام راحته... رفتم تو سرو نجایگ فته باشم . هم خوابم¬ینم رونیکه ب منب بخورم واال همه

شپز خونه دیچسب¬یدهنم بهم م یبعدش ا

ب خوردم و برگشتم به اتاق و ه وانیل هی. رفتم تو ا

...واب خاک به سرم... نیا

_تو...تو...

؟یم انداخت و گ فت: من چبه ینگاه اریکام

Page 103: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 103

. یچی_ه

گرفته . منو تحت نظر انهیموذ کردم¬یتنش برهنه بود.نگاهم رو برگردوندم و لپام باز گر گرفتن. بازم احساس م میاز حموم دراومده بود و ن تازه

بگو. یالزم داشت ی ز ی. چخوابم¬یم رونیخوابش رو برداشت و رفت سمت در و گ فت:من ب لیوسا

از نیجانم ا یگذشت. رفتم رو اون تخت قشنگ و نرمم بخوابم که عه ا ریکه به خ نجاشینتونستم بهش نگاه کنم وازش تشکر کردم. خب تا ا اون از ینازه. عاشقش بودم. برش داشتم و بغلش کردم. نازش کردم. ول یلیبود. خداجون خ نیتریپشت و ینکیکجا اومد؟همون عروسک ناز ع

. بره¬یخوابم نم ی. حاال از خوشحالزد¬یم دینا محسوس د یلیخ د؟یکجا فهم

شب موقع کنمیاسمم انتخاب م هیاز وجود همون عروسکه تو بغلم بود خوابم برد ... فردا براش یلب هام بود و ناش یلبخند که رو هیشب با اونالرم ها

از زمان و مکان فارغ بودم . یرو هم قطع کرده بودم و حساب میگوش یخواب ساعت کوک نکرده بودم و ا

کاریچ نجایا اریکام ار؟یکام یبود. چ اریجلوم واضح تر بشه.کام ریچشمام رو باز کردم. چندبار پلک زدم تا تصو یبا احساس نوازش دست صبحخر فکرم رو بلند گ فتم ... کام کهیکجاس؟ ت نجای... من کجام؟ ادمیچیپتوم رو دورم پ کرد؟یم

روم باش ا دیخند یبلند یبا صدا اریا

نجایو گ فت :ا

م؟یکن کاریتموم شده.خانم خوابالو حاال چ گهیو ساعت صرف صبحانه د یلندنه و تو االن تو هتل هست

. نوچ دمیخجالت کش خوابمیم یلیتنبلم و خ یلیبود من خ دهیفهم نکهیبود، از ا دهید ی منو اونجور یکه روز اول نیبودم... از ا دهیکش خجالت .(کممیزرنگم. )ارواح ش یلیکردم که خ یبهش ثابت م دیانوچ نوچ ب

نشسته. دمیتا لباس بپوشم که د رونیمونده بودم که بره ب ی نجور ی... هممیبخور ی ز یچ هی رونیب میپاشو لباس بپوش بر –

؟یپس چرا نشست –

. زهی_خب چ

ه؟ی_هووم چ

.. گهید زهی_چ

گه؟ید زهیچ یچ یعنی_

... رونیب ی که بر شهیخوام لباس بپوشم ... م یکه م یعنیحرص گ فتم : با

به کارت ندارم . ی کرد و دوخت بهم و گ فت :خب بپوش من که کار طونیرو ش چشماش

هم گوشه لبش بود انهیلبخند موذ هی

. شهینم ری_نه خ

شه؟ی_چرا نم

_چون ...چون ...

قا مهندس ی. نوچ نوچ خطرناک شدرونیادامه ندادم. با خنده به تلفنش جواب داد و از اتاق رفت ب گهیزنگ تلفنش بلند شد که منم د یصدا ا

واس ما . شهیهم پسر خاله م ی فور ی خان چه فور ی.دارم برات کام اسینجور ی. بله امیکن¬یاعتماد پر پر. از امشب در اتاق رو هم قفل م گهید

کار یچ دمی... هوف نفهم دینکش قهیدق 10و مسواک زدم. کل کار هام به رونی. اومدم بسیم سرو پا شدم و لباسم رو عوض کردم . رفت عیسرماده قهیتماسش رو همون دق دمیکه د رون،یخورده هم به سر و صورتم صفا دادم و از در اتاق رفتم ب هیکردم.

قطع کرد. برگشت منو حاضر و ا

!!ی:چه زود حاضر شد فتو گ دید

Page 104: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 104

ناهار هیالاقل میکه بتون میو گ فت میاک تفا کرد یبه دوتا بستن نیبود بنابرا رید گهید 12و واسه صبحونه اونم ساعت رونیب میزد تییدر سو از التا حا ی یچه طرحا نکهیو ا نیکم با هم راجع به ابعاد زم هیبه کار کردن و میو بعد از ناهار نشست تییسو می. برگشتمیبخور یدرست و حساب . میزد¬یطرح م میداد¬یم دهی. اون روز تا امیو دست به کار شد میو بعدم قلم به دست گرفت میاالن مده حرف زد یارائه دادن و چ

؟ مینیبب لمیف هی هینظرت چ کشم¬ینم گهیکرد و گ فت :من د یاعالم خستگ اریبه کار که کام میبعد از شام هم برگشت یحت

. نمیبب لمیاون کاغذ ماغذا رو بزارم کنار و ف گهیکه د ومدیبدم نم یداشتم ول ی بودم، هنوز انرژ دهیخواب ادیکه من صبح ز ی یاونجا از

. مینی_بب

واسه خوش کردن ت،یترب یرو پخش کرد. ب لمیف هینظرمو راجع بهش بپرسه نکهیپوشه رو باز کرد.بدون ا هیو ونیزیفلشش رو زد به تلو ی فور نهیبه گرگ گشت¬یموضوعش در کل بر م یول هیچ دمیشروع شد. ژانرش رو که نفم لمیخب. ف یدیپرس¬یم ی ز یچ یسوال هیدلم هم که شده بود

خشن بود.انگار اتشونیتفاوت که همشون روح نیشناختم اون تو وجود داشت؛ فقط با ا یم یلیموجود تخ یهرچ دینه شا ایها مها و خوناشا لمیاول ف تیشد، دوتا شخص یچ دمینفهم هویبودم که لمیتو عمق ف یلیثابت کنن که گونه خودشون برتره .خ خواستن¬یهر کدوم از اون ها م تو وسط شهر بودن . کیش یلیخ ی یجا هیحاال یتو جنگل بودن ول

سکمم بود بغلش عرو یاون دختره منم. رفتم داخل اتاق خواب رو تخت نشستم حت کردمیهمش حس م یچرا ول دونمیهتل شدن ... نم وارد اریکام هیکه دقت کردم شب شتریخوناشام جلوم بود ب هیچشمام رو باز کردم. صورت هویرو احساس کردم ی ز یچ ی هی. سادمیکردم و تو تخت خواب

... یتو خوناشام شد ایبم بود داد زد: هل یلیکه خ ی یصدا هیو بلند بودن. با زیت یلیخ شییجلو یچشماش قرمز بودن و دندونا یبود ول

زدم:نه! غیج

روم و یلی.خ دمیترس¬یکابوس هنوز ازش م ریسرم بود. تحت تاث یباال ارمیتو تختم و کام دمی. دزد¬یباز شدن . نور چراغ چشمام رو م چشمام ا

روم باش چ همش خواب بود . زمیعز یدید¬یخواب م ستین ی ز یمهربون گ فت:ا

روم گرفت . د دلم . دمید¬یرو کج و کوله نم افشیق گهیا

ب م ؟ی خور ¬ی_ ا

بود دیاز من بع نکهیدوباره سرم رو گذاشتم رو بالشت و خوابم برد .صبح با کمال تعجب با ا نیخواب بودم بنابرا جیسرمو تکون دادم. هنوز گ دست هی نیبنابرا رمیگرفتم دوشم بگ میرفتم و مسواک زدم .تصم سیسرو هیبود. بلند شدم و 7:45شدم. ساعت داریزود از خواب ب یلیخ یولمدت که هی. سشوار رو برداشتم تا موهام رو خشک کنم. دمیلباسام رو پوش رونیشارژ شدم اومدم ب یبرداشتم و رفتم حموم. حساب زیتم سلبا

لودگکرد¬یکه با خنده نگام م دمیرو د اریکام نهیگذشت از تو ا

. یشد زی. سحر خیشد داری.چه زود ب ری:سالم صبح بخگ فت ی. با خواب ا

.. بله. ری_سالم صبح شمام بخ

میشال هم انداختم رو سرم. با هم رفت هیخشک کردن موهام تموم شده بود. موهام رو با کش بستم و گهیو منم د سیرفت سمت سرو اریکامبود. دهیخوب نخواب شبیبا نمک بود. موقع صبحونه حوصله نداشت فکر کنم د افشیق شدیخوابالو م ی.چقدر وقتمیو صبحونه خورد نییپا

وردم ... هوی میدراومد اریمن و کام لمیاز تو ف هوی. دمیدیم لمیچه خبر بود؟ من داشتم ف شبید یراست همش یعنیمن از تو اتاق خواب سر درا

نه؟چرا گهید یداشت ی تو اتاق؟ مثال انرژ یرفت یخوابت برد؟ک یتو اصال ککنن. تینبوده؟ خاک تو اون سر توهم لمیاصال ف دم؟ید یرو خواب م اد؟ینم ادمی شبیاز د یچیه

؟یکن یفکر م یگ فت :به چ یشگیبا همون لبخند هم اریکام

. یچی_ه

دم که به ه – . کنهیفکر نم یچیا

Page 105: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 105

. شبیدهنم در رفت و گ فتم:به د از

خوابت برد . لمیموقع ف شبیرو لباش نقش بست و گ فت :د انهیلبخند موذ هی

. دمیرفتم به اتاق که خودم نفهم یک یاونقدرهام خنگ نبودم. ول گهی. ددمیکه خودمم فهم نوی. ایخسته نباش پوف

رفتم تو اتاق . یشد. اصال ک یچ دمی_انقدر خسته بودم که نفهم

ره خ – .موندیباز نم تمیر... چشم هات با چوب کب یخسته بود یلیا

... ایبود دهیگ فت: حاال خوبه صبح هم خواب یبا بدجنس

ره ول کار کرده بودم چشم هام خسته شده بودن... یلیروزش خ ی_ا

هان . _ا

تفاوت نشون دادم. یادامه ندادم و خودم رو ب گهید شیبروز بده. ا ی ز یحرفاست که چ نیتر از یموذ نیا یزبونش حرف بکشم ول ریاز ز خواستم سراغ نقشه ها؟؟ میرو کردم بهش و گ فتم :بر

. میبود گ فت :بر ومدهین رونیموذمارش ب شنیکه هنوز از همون پوز یحال در

***

بایتقر گهیما هم د ینمونده ... نقشه سهیمقا ی به برگزار شتریب گهی. چند روز دمیکن¬ینقشه هامون کار م یسه هفته اس که به شدت رو االن . میاستفاده کن یمونده حساب یچند روز باق نیاز ا میگرفت میداره. تصم ی کار زهیمقدار خرده ر هیتمومه فقط

. مینیرو بب چینویگر میسه روزش رو بر ایمونده ... ب یباق التیتعط نیروز فقط از ا 5خب –

شنا بود اسمش برام ...کجا شن چینوی... گرچینویگر ره حاال گر ایبودم؟؟ هااان جغراف دهیچقدر ا

یرو م یواقع چینوی... نصف النهار مبدا ... ا

.(گهیاشو م یگ فت؟)نه الک

. مینی_بب

؟ی_پس موافق

_اوهوم.

. میو بر میهامون رو جمع کن لهیوس می_پس بزن بر

. چینویبسمت گر شیو پ میشد نی. سوار ماشدنیخند¬یبدنم م یتک تک سلول ها مردم؛¬یذوق داشتم م از

سبز؟ یفضا ایخب انتخاب کن ... موزه –

سبز. ی_فضا

ا؟یدر ای یخی_اماکن تار

!ایمحکم گ فت :در یلیخ

رودخونه؟؟ ای.. حااال رستوران ی ندار خیبه تار یبا خنده :کال عالقه ا اریکام

قا م؟یرودخونه نر دیبا میغذا بخور میاگه بخوا یعنیاز هم جدا کرد . شهیدوتا رو که نم نیا گهید ا

Page 106: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 106

م؟یگرسنه بخواب کمیبا ش دیبا مینیرودخونه رو بب میاگه بخوا ایبق کرده گ فتم:

ها.. ی گذر ینم کمتیمعلوم شد از ش یکردم . ول یرو شوخ یکی نیو گ فت :نه ا دیخند اریکام

شدن. یو لپام دوباره گل دمیکش کممیبه ش یدست

. مینیب یهمشونم م –

گ فت که از شد¬یبار در طول عمرم م نیخب به عنوان اول یجاها نداشتم ول نجور یبه ا یموزه بود ... عالقه ا میکرد دیکه ازش بازد ی یجا نیاولساخته که ساخته به نویا ی یارو ی هی.خب تو زمان فالن شنیکه توشون محو م ادیخوششون م نایا یملت از چ دونمیکردم ... نم دنیموزه د هی

اد؟یجاها بدت م نجور یبهم انداخت و گ فت : انقدر از ا ینگاه هی اریمن چه! کام

.(دیپل ی_هااان ؟ نه بابا خوبه که... )دروغگو

(: اوهوم .... که خوبه. انهی)موذ اریکام

رهیموزه تا حالم رو بگ رهایهر روز منو ب خواست¬یبه بعد م نیشده بود که انگار از ا ی جور هی.... پوف رونیب میاومد یاز اون موزه لعنت باالخرهاز تمام عالقه مندان به موزه و تمام کنم¬یم ینبود. خسته شدم از بس اون چرت و پرتا رو نگاه کردم. ) البته من عذر خواه دیبع یچیو ازش ه

خه ؟( فهمه¬یم یچ نیتوش ارزش و احترام قائل اند...ا لیموزه و وسا یکه برا یکسان از موزه ا

الرم شکمم به صدا دراومد و دوباره لبخند و رو لب ها میشد نیماش سوار من یلپ ها یقرمز رو ینشوند و در عوض دوتا گلوله اریکام ی... ا

برو ح یزنیگند م شهی. همیابراز وجود کن دیبا یک یفهمیکه نم ی ر یبم یکاشت. ا . ی ذار یبرام نم تیثیو ا

پس بگو که خانم چرا حال و حوصله نداشتن ... –

یبا اون عکسا کردم¬یکرد. جان جان غذا. به منو نگاه م تیهدا کیو پ کیرستوران ش هیرو به سمت نی. ماشاریبه روم ن گهیورو خدا دت ی یواب دهنم ترشح م کرد¬یخوشگل و خوشمزه اش نابودم م

. رفتیضعف م شتریو دلم ب شدی... ا

؟ی خور یم یچ –

تو دستش ندادم تا مسخره ام کنه و گ فتم :نم دهیاونا رو تا حاال نخورده بودم و اسمشونو رو هم نشن چکدومیکه ه ی یاونجا از دونمیبودم دوباره ا

خورم . یمنم م ی خور یتو م یهر چ

هم گ فت: باشه . اریکام

غذا رو نیتا ا میرو نگاه کن گهیهمد میبمون دیبا یبابا تا ک یشدم بهش.ا رهیشد به منو من هم خ رهیرو به گارسون داد و اونم رفت. خ سفارشات م؟یدو لقمه کوفت کن ارن یبرامون ب

گرسنته؟ یلیخ –

_نه خوبم .

. ارن یم یبمون گهیکم د هی –

ق کنه؟¬یغر غر نم کمتیش چوقتی.... اصال خودت هاریبروم ب یغرغر کرد ه شتیبار شکممون پ هیتوام .... گهید خب اون موقع دارم برات ا

ب و رنگیا نهیک یداره. ) ا یچه حس یبکوبم توسرت تا بفهم نیمهندس. همچ وردن .جان چه ا

بود اما یدونم چ-ی... نم ی. ( باالخره غذا رو ا

بود . یخوردن یلیکه خ شا افهیق

. ادیخوشت ب دوارمیام – اریکام

Page 107: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 107

.. ادیزدم و گ فتم :بنظر که خوشمزه م یلبخند

د باز قسمتاش لزج بود که حالم رو یام مچاله شد ... بعض افهیقاشق رو که گذاشتم دهنم ، ق نیبه خوردن؛اول میگرسنه بودم شروع کرد یلیخاز گ یهر چ شی... ا دهیکه من درست کرده بودم رو م ی یایکه مزه همون الزان نیا ه؟ینجور یچرا ا نیاه ا مشدیقسمت هاشم خرد ن یو بعض کردیم

دهنم. یاون قسمت لزجشو قورت دادم عوقم گرفت دستم رو گرفتم جلو نکهینتونستم قورتش بدم ... به محض ا زدم

قورت داده بودم ی... همش رو تف کردم و هرچ ی یبه سمت دستشو دمی... بلند شدم و دو خوردیداشت م یمشکل چیراحت و بودن ه یلیخ اریکاموردم .. هی

زور باال ا

مزه اش. برگشتم رهینم نمیاز ب ی. لعنتکرد¬یبدمزه و چندش بود... مزه اش هنوز تو دهنم بود و حالم رو بد م یلیخ ی یبود ا یچ گهید نیا عوق ؟؟؟؟یبهم انداخت و گ فت :خوب طونیش یبود.نگاه دهیاز غذاش دست کش اری.کامزیسر م

ق مهندس دارم برات . یرو کرد نکاریتو به عمد ا دونم¬ی. من که مشعور یب یا ا

. ارمیرو سرت در ن شیاگه تالف ستمین ایهل

_اوهوم خوبم.

؟ی_دوست نداشت

چه برسه به هضم.( یقورتش بد ینتونست یتونم هضمش کنم. )حت ینم هیجور ی_

م؟یسفارش بد گهید زیچ هی یخوایم –

بروم م وفتهیبمونم تا شب که تو شکمم کنسرت راه م ی نجور یهنوز گشنمه اگه هم ای. ) خدارهیبه غذا نم لمیم گهینه د - که.( رهیو بدتر ا

. کرد¬یم ی که رشته ها با روح و روانم باز دیکش¬یهورت م نیهمچ ارو یبود ... یکه روش ماکاران زایاز م یکیافتاد به چشمام

شهیکه نم ی نجور یداد. بعدم روش رو کرد به منو گ فت:ا یبشر.گارسون رو صدا زد و سفارش اسپاگ ت نیبود ا زیت یلیرد نگاهم رو گرفت. خ اریکام . میبخور بعد بر زیچ هی نیبش

برام مهم زیچ هیاما من حاال فقط د؛ییپایمنو م یرکیز ریو ز کرد¬یم ی شده بود فقط با غذاش باز ریانگار س اریرو اوردن. کام یاسپاگ ت عیسر یلیخکه ظرف دینکش قهیکه هفت روزه غذا نخورده افتادم به خوردن...به سه دق یگاو نیبود. ع ی. اونم اسپاگ تدید¬یرو م زیچ هیبود و چشمام فقط

؟یخوا یبازم م –¬محو خوردن من شده بود . ی نجور یگشاد شده بودن و هم اریکام یشد.چشما یخال

برو دار خوب بود ... ممنون یلیخ ینه ول - .( یکرد ی )چه عجب ا

. خوردم¬یم گهیکاسه د هیوگرنه کرد¬یبد نگاه م یلیخ

م؟یجون بر نوش¬

. میبر¬

یعنی ایهم تو افکار خودش غرق بود .. خدا اریکردم و کام یخودم فکر م یای. من که به بدبختمیو تو افق غرق شده بود مینشسته بود ایدر کنارازش بدم گهیکرده. کال د رییدرباره اش تغ تمیاون حرف ها رو بهم زد ذهن یو من از شر رستگار خالص شم؟ از وقت میرو ببر زهیجا نیا شهیمتحملش ی همه مدت چجور نیام ا چارهیب یبدتر از خودش رو. اه اه اه بابا ی. نه خودشو نه خونواده نمیاشو بب افهیو ق ختیخوام ر ی.نمادیم

کرده ؟

Page 108: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 108

دم خوب مکرد¬یهمش فکر م قبال که همش کنمیاالن احساس م ینداشته ... ول ی یادعا چیو ه رهینخواسته پولش رو بگ چوقتیکه تاحاال ه هیچه ا

نقدریپسرش ا یعنیبشه اونم بخاطر ازدواج من و پسرش؟ الیخیاون همه پول رو ب دیبا یچ ینقشه بوده.اصال برا هیو فقط تو فکر هیظاهرسازسر ریشرکت و مشکالت بابا هم همش ز یبده ی هیقض نیخبرم؟ اصال نکنه ا یاز نقشه اش بود که من ب یقسمت هیاونم ایمن بود ؟ مردهکشته

اون بوده باشه ؟

که هس اصال یهر چ یول دونم¬ی. نمیراجع بهش قضاوت کن ی نجور یا ی داده باشه حق ندار یبد شنهادی. هر چقدرم پای. خجالت بکش هلنه . ادیازش خوشم نم

بارم برنگشت هی یحت اریندادم. نگاهم رفت سمت کام یتیاهم یقرچ قروچش بلند شد ول یرو گذاشتم دهنم.صدا پسیاز چ یا کهیبردم و ت دست هیرو گرفتم طرفش ... پسینگاهم رو احساس کرد و برگشت طرفم ... پاکت چ ینیکه انقدر غرق شده؟ سنگ کنهیفکر م یبه چ یعنی. نهیمنو بب ؟ی منم گ فتم اوهوم چه باز ؟یهست ی باز هیاز توش برداشت و گ فت:پا پسیدونه چ

. تیحق ای_شجاعت

. می_ما که همش دونفر

ب رو برداشت و گردوندش.چرخ ی نداره بطر یرادی_اوهوم ا یچه سوال دم؟یپرسیم دیبا یتا افتاد به من که ازش سوال بپرسم. چ دیو چرخ دیا

ازش داشتم؟

؟ی یتنها شهیهم ی دار یخونواده بزرگ نکهیرغم ا ی_چرا عل

. دمیسوال رو ازش پرس نیتعجب کرده بود که من ا دمیشا ایشده بود شوکه

دم معاشرت – به حالم نداره. یا دهیفا ادیز یبه قول خودت خونواده به اون بزرگ نی. بنابراستمین یمن معموال ا

. نطور ی_که ا

ب رو چرخوند و نوبت کام ی بطر از ابروهاش رو داد باال یکی.. قتی؟ گ فتم حق قتیحق ایشجاعت دیرو لبش بود . پرس انهیلبخند موذ هیشد. اریا

.. قتیخب .... حق اریو گ فت :بس

رو جمع نکرده بود . ثانشیاون لبخند خب هنوز

ه؟ینظرت راجع به من چ –

..اخمام رفت شد¬یپررو م ومدیکنم خوشم نم فیجلوش ازش تعر نکهی؟ از ا گ فتم¬یبهش م یچ دیمن! فاتحه ام خونده اس. حاال با یخدا یوا رو نداشتم . یسوال نیانتظار همچ یو رک سوال بپرسه؟ لعنت حیتونست انقدر صر ی بگم؟ اوف چجور یتو هم و فکر کردم چ

_انقدر بده؟

؟ی_چ

_تصوراتت از من.

بد باشه؟ دی_نه .. چرا با

خه بدجور . یاخم کرد ی _ا

.. کردمی_نه... فکر م

هان . _ا

Page 109: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 109

شده بود ... منتظر موند تا من حرف بزنم. رهیبهم خ ی نجور یچونش و هم ریزد ز دستشو

دم قو رسهیبه نظر م ی... ول دونمیازت نم یادیز ی ز ی_راستش چ ی بر ¬یم شی. کارات رو خودت پیکن¬ینم هیتک یکه به کس یهست یو محکم یا

دم خودت. در ی ر یگ یکمک نم یو از کس ... یگذرون¬یم ی یاوقاتت رو تنها شتریو ب یکل ا

خب؟؟ _¬

.. نی... هم گهی_خب د

رو که خودم بهت گ فته بودم . نیا شتریب ن؟ی_هم

ره د که ... سمیچند صفحه برات انشا بنو ایچند خط ینگ فت یدیتو سوال پرس گهی_ ا

.. ی.. زرنگ شد یکرد شرفتی:عجب ... پ گ فت

مهندس.( یهنوز منو نشناخت وهاهاهای_بودم! )

دیو چرخ دیچرخ ی رو چرخوند ... بطر ی ... بطر یبار دوم شجاعت رو انتخاب کن دیبا یرو انتخاب کرد قتیبار حق نیشد که اگه اول نیبر ا قرار . گرفتم¬یجا م کیسوم و هفتم خودم رو دیخطرناکه. رسما با یلیخ نیخدا.ا ایافتاد طرفه اون که بپرسه

... یافتاد ری_ خب ... انگار دوباره گ

؟یکنیفکر م یو گ فت :به چ دیتو ذهنشه ... خند یخداااا معلوم نبود چ ایبه دورو برش انداخت و بعد دوباره به من نگاه کرد. ینگاه

. یچی_به ه

دم فکر نم یچیو گ فت :به ه دیارخندیکام .... کنهیکه ا

.. میب امشب شام با توئه ... قراره دستپخت تو رو بخور سکوت گ فت :خ هیبعد از چند ثان و

مهندس جان . یکند نجای!! با من ؟ قبر خودت رو هم؟یچ

بعد... میکرد¬یاول تو مسابقه شرکت م یذاشت¬ی... م یکن یو خونوادت خداحافظ رانی_پس بهتره با ا

انقدر بده؟؟ یعنیخنده گ فت: با

.( گمی)خو البد بده که م

_من فقط چندتا غذا بلدم درست کنم.

ن؟ی_و اونا چ

املته. شونیکی_

خربزه پنچر شد. هیاش شب افهیاسمش ق دنیبا شن اریکام

بار تست شده. هیچون تا حاال فقط یحساب باز نکن ادیدوم ز نهیرو گز یتونیو گوشته که البته م ایخوراک لوب شیکی_و اون

دوچرخه هم از وسط خربزهه رد شده باشه .. هیبود که انگار ی جور افشیق گهید حاال

. شنیکه شام نم نایا یول – اریکام

شن؟یم ی_پس چ

Page 110: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 110

روش... ذارن ¬یسفره م نیی... برا تز نیفقط سرگرم نای_ا

؟ خورن یغذا م ی تو خونشون چجور نایوا موند ... مگه ا دهنم

... یبعد شب املت خورد ایکنار در ی... رفت یدیرو د شیدنید یلندن ... جاها یرفت یکن¬یم فیتعر ی تو تصور کن دار –

مگه چشه؟ _¬

. خوامیفسنجون م رهیحرف ها تو ک تم نم نیگوشه ... من ا ستی_چشم ن

. ستمیمن که بلد ن یول ؟؟؟ی_چ

. یبار که پخت هییبپز دیبا یول -

دم ستمایبلد ن گمیم ... گهید یچیه ستینم که نبراش. سم پزم¬ی! مرگ مهیعجب ا

.پزمی_باشه م

خه ؟ یشیم ریجوگ یچ ی.... برا ایدهنت رو هل رن یگل بگ یخاک تو سرت ... ا یبود زد یحرف چه ا

. ی از شاممون حاال ادامه باز نمی_خب ا

. نیوجب روغن روش باشه ... حاال بب هیبرات بپزم یفسنجون هیکن . یخداحافظ تیزندگ با

ش رو مثله افهیمهندس که نقشه ها برات دارم. ق ی ر یهاهاها ...بهتره سوم و هفتت رو با هم بگ ویبار نوبت من بود نی.. ا میرو چرخوند ی بطر ... ومدیگربه شرک مظلوم کرده بود اما من دلم به رحم ن

قا ؟ ینیب¬یمهندس ... اون سکو رو م ی_خب ا

_اوهوم.

فر .. یتا اونجا کول کن نجایمنو از ا دی. با.. ننیب¬یچشمات خوب م نی_ا

کنم؟؟ کاریچ ؟؟ی_چ

. یدیکه شن ینی_هم

خه مگه من حمالم؟ یکشیم ی گار یاز من ب ی دار هیانصاف یب نیا ی_ول ... ا

ریز یغرغرها یپشتش بودم صدا یتا اونجا کولم کرد. وقت یراست یو راست میگ فت باشه. بلند شد تیچقدر زجه زد من محل ندادم و در نها هر . دمیخند¬یو قاه قاه م میشند¬یرو م شیلب

.. یکن هیبخند بخند ... خانم مهندس که قطعا بعدش قراره گر –

بودم از خنده ... دهیباز افتاد به من و من که پوک یرو چرخوند. ول ی با حرص بطر اریاولمون کام یسر جا میدیمدت رس هی بعد

؟ قتیحق ای_خب شجاعت

_شجاعت ..

.. ی_او نه بابا! شجاع شد

_بودم !

Page 111: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 111

واز بخون . گ فتمیم یکردم... چ فکر هااان خودشه خوبه ... بلند گ فتم: ا

بهش؟ ا

؟ینگام کرد و گ فت :جد سادیوا ی نجور یهم

:اوهوم. گ فتم

بخونم حاال؟ ی_چ

دلت خواست .. یهر چ دونمی_نم

خر صدام درومد و گ فتم: بخون یمدت . گهیدگذشت تا ا

سمون که چشم برام ن هیبالم، یزخم کهنه رو هی: اریکام . ستیا

. ستیتو ترانه هام ن ی ز ی؛ چ یبیغر یواژه ریغ به

هی یحت . ارهیب ادمیکه اسممو ست،یروم ن شیپ نهیا

زاره. یمسافر شب تو خلوتم پا نم نیتر تنها

ازم نخواه باتو بمونم.

. یدون¬یاز من نم یچیتوه

بگم راز دلم رو. اگه

. یمون¬یتو هم کنارم نم

ازم نخواه باتو بمونم.

. یدون¬یاز من نم یچیتوه

بگم راز دلم رو. اگه

. یمون¬یهم کنارم نم تو

. یمون¬یتو هم کنارم نم

. یمون¬یتو هم کنارم نم

از نژاد عشقه. دلم

. زیاز تو و از ترانه لبر

غم تو صدامه ، ایدن هی

. زییسکوته تلخ پا مثل

. بمیپرنده غر هی من

سمونم ... من از نژاد ا

همه ستاره. نیا ونیم

Page 112: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 112

نشونم. یشهاب ب هی من

نخواه با تو بمونم. ازم

. یدون¬یاز من نم یچیتو ه

اگه بگم راز دلم رو.

. یمون¬یتو هم کنارم نم

. یمون¬یهم کنارم نم تو

. یمون¬یهم کنارم نم تو

یمون¬یتو هم کنارم نم یا

( ی)راز ، ناصر عبدالله

صداش قشنگ تر نیطن شد¬یکه باعث م ی ز یچ یقرار گرفته بودم، که اشک تو چشمام جمع شده بود. صداش خوب بود ول ریتحت تاث اونقدر .یالبود ... ع ی! عالیسکوت کرد ، براش دست زدم و گ فتم: وا یشد. وقت یبودکه تو خوندنش حس م یبشه، احساس

زد و گ فت :ممنون . لبخند

؟ی_قبال هم خوند

خودم. یبرا ی یوقتا هی_

. ی استعداد دار نکهی_نه مثل ا

خود خدا. ایبار افتاد به اون؛ نیرو چرخوند و ا ی نگ فت. بطر ی ز یو چ دیخند دوباره

. بیغر نجایما هم که ا شهیم کیغروبه . هوا تار کینزد گهید میبر ؟؟ی باز ستیگم بس ن ی_م

شد؟ رید دینبود تا به من رس ری_عه؟! تا حاال که نوبت شما بود د

ها . شهیسخت م یتو شب رانندگ گمینه من برا خودت م -

هان .. نه مرس شما نگران من نباش . ی_ا

ماده ا ختیزد و تمام حرصش رو ر یثیخب لبخند ؟یتو چشماش و گ فت :خب خانم مهندس ا

_اوهوم.

ماده ندروغ گ فتم ... غل . مظلومانه چشمام رو دوختم بهش . ستمیط کردم ا

شجاعت انتخاب کن. ی نداره ... حاال اگه جرات دار دهیفا یام کن هیگر گهی_د

کنه؟ کاریخواست چ یبشم و بگم شجاعت .. مثال م ریکرد و باعث شد بازم جوگ داریرو ب میخرک یجمله اش خو نیا

؟ی_مطمئن

_اوهوم . صد در صد.

Page 113: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 113

. یکن زیو خونم رو تم یایب میبرگشت یخب برات متاسفم چون قراره وقت اری_بس

مگه من نوکرتم؟؟؟ ؟؟ی_چ

. مگه من حمال بودم؟ میندار یو جر زن ی_منت کش

. هینامرد نیا ی_ول

. یکرد¬یم نجاشمیفکر ا دیبا یزاشتیو گ فت :همون موقع که اون شرط رو م دیبلند خند بلند

کج کردم و مظلوم بهش نگاه کردم . و لوچه مو لب

تالش نکن . خودینداره ب یا دهیفا –

کنه. زیخونه منو تم ادیب دیبا یکیانصاف ی_بابا ب

داره. یوگرنه عواقب بد یقولت بمون ینداره .. شرط شرطه ... در ضمن بهتره رو ی_به من ربط

د؟ی_تهد

. یفکر کن ی نطور یا یتون ی_م

.. زمیتو فسنجونش قرص مسهل بر گ فت¬یم طونهیبد ذات. دارم برات. ش ثیخب یا

. شهیبرام سخت م یوگرنه رانندگ میوقته بهتره بر رید گهیبا خنده گ فت :خب د اریکام

ورد سوار ماش یمنو درم ینکبت داشت ادا شیا منه میکه شدوارد خونه دیخر ی یمواد غذا یکل اریمحل اقامتمون.تو راه کام میو رفت میشد نیا

شپز خونه... مقدار ساالد باهاش درست کردم ... مرغ رو گذاشتم بپزه و هیبود .. دست به کار شدم ادمیاز فسنجون ی یزایچ هیبدبخت رفتم تو ا

هیکرم تو وجودم رفته بود که ی بود باالخره فسنجون رو بار کردم ... بدجور یشدم... با هر بدبخت جیو هو اریشستن کاهو و گوجه و خ مشغول خواست¬ی.دلم م میکه الاقل تو شهر خودمون یوقت ینقشه ام بمونه برا نیدلم سوخت ... ا میغربت اریتو د دمیبعدش د یول ارمیسرش ب ی یبالواال... شهیاضافه م اتمیتجرب نبود به درک اصال به یبابا راه ی. اموندم¬یغذا م یخودمم ب ی نجور یا یول ستمیوخرابش کنم و بگم بلد ن زنمجا ب

ماده شد. سفره رو چ نیباالخره ا یبعد از چهار ساعت و خرده ا غرق خواب ی کنم بدجور دارشیخوابش برده بود.رفتم ب اری... کام دمیفسنجونه ا

شپز خونه بمونم تو بگودب زدم و گ فتم : یبلند غیشدم و ج کشی... نزد شهینم ی نجور ینه ا ؟یبخواب ی ر ی. نگاهش کردم. من چهار ساعت تو ا

.. اریکام

شده؟؟ ی؟چ هیگ فت :هان ؟چ دیمالیکه چشماش رو م ینشست و درحال خیخشکش زد، بدبخت. تو جاش س

.. میبخور ایخنده وگ فتم :شام حاضره ب ریزدم ز

کم که به خودش اومد هیبخند .. ی... حاال نخند ک گرفت¬یخنده ام م شتریب شیجی... از گ کرد¬یمات و مبهوت مونده بود منو نگاه م ی نجور یهم به نفع تو. چیه 1خانم .. فعال ای..دارم برات هل ه؟باشهینجور یشد ،گ فت :عه ا اریو هوش

.. بعد از ختمی.. خورشت و ساالدم براش ر دمیبرنج کش اریکام ی.. اول برا میتا غذا بخور مینشست زیپشت م میزور خندم رو قورت دادم و رفت بهماده شدنشون ه

اگه نمرد رم؟یبودم. جرات نداشتم اول خودم امتحان کنم .. واال... تا اون هست چرا خودم اول بم دهینچش گهیکدوم رو د چیا

ه رو گذاشت دهنش و دوبار یبهم انداخت و بعد قاشق بعد یاش مچاله شد ... نگاه افهیقاشق غذا رو که خورد ، ق نی.. اول خورم¬یمنم م :چطوره؟ دمیمنتظرشم ... پرس دینه؟ انگار فهم ایباالخره قابل خوردنه نمیحواسم به اون بود که بب یموند.همه

نخورده بودم. یبدمزگ نیتا به حال فسنجون به ا –

Page 114: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 114

خرشم ه دمیهمه براش زحمت کش نیشدم. ا دپرس خوره ؟! یداره م نی.. پس چرا ا یچی... ا

مزه اس؟ بد یوقت ی خور ی_خب چرا م

گرسنه ام بود . یلی_خ

از برنج ها و خورشتش رو خورد یادی. حجم زمرد¬یقطعا بعد از خوردن دستپختم م مرد¬یهم نم ی.( اگه از گرسنگیپسر مردمو از گشنگ ی)کشت مقدار از برنج و خورشتم برا خودم بکشم هی. دست بردم رمیم¬یذره ازش بخورم نم هیهمه خورده منم اگه نیا نکهی... خو ا

داد زد هوی که

خ ... ا

خ .... ا

ی_ ... ا

خ.... تیکه کام ی یدلم ...مامان... کجا یدلم ... ا

خ ا

خ ا

رو کشتن... ا

بودم ... دهی... ترس شدی، صداش بلند تر م کرد¬یبارم که اخ اخ م هر

؟ی؟ خوب یکام یشد ی_چ

خ نم نی؟ ا دمیپرس¬یم یچ خ ا

خه منکه چ کردم¬یم دیبا کاری.... چ کردیبدبخت اگه خوب بود که ا

بودم. مطمئنم که ختهیتوش نر میزیبراش؟ا

خ ی. رفتم سمتش دستش رو گرفتم و بردمش سمت تخت. نشست روش و دوباره صداکرد¬یخرت و پرت ها فسنجون درست م نیسمن با هم ا

خ ... مامان .... درد داره ... واو اوخش بلند شد. کمک کردم تا دراز بکشه شپزخونه که بلند داد زد :ا

... ی. بلند شدم برم تو ا

.. ایرو گرفت و گ فت :حالم بده هل دستم

4.یدلشم بخواد دستپخت من رو بخوره . به اون خوشمزگ یلینداره که. تازه خ مانیکاسه پلو خورده . درد زا هی! هیچقدر نازک نارنج نی. ا شیاکار فسنجون باشه کنم¬یچون گرسنه مونده بود ، معده اش درد گرفته . فکر نم دی. هنوز خودم ازش نخوردم . شا دمیساعت براش زحمت کش

خ من بود ؟ یواقعا از غذا یعنی... ه... ا

کنم. یم دایپ ی ز یچ یقرص هی_االن برات

ب در ب یسع میلیودم.خب ختهینر ی ز یمن که توش چ ایتو چشمام جمع شد ... خدا اشک خه؟؟همه جا رو ی نجور یچرا ا ادیکردم خوب از ا

شد ا

ب بردم براش و گ فتم ا وانیل هیدل درد بود. با یکردم که برا دایقرص پ هیها لیاز تو وسا تیگشتم تا درنها .. یشیبخور خوب م نویا

؟؟یاگه بدتر شد چ –

خوب شه ... دمی... قول م شهی_نه نم

بم بعدش خورد . هنوزم درد داشت ... ق هیکه اعتماد کرد و قرص رو ازم گرفت و خورد دید یدونم تو نگاهم چ ینم شدیمچاله م یاش ه افهیقلپ ا

دستم رو گرفت و گ فت: نرو... یکنم تا زودتر خوب شه ول دایهم پ گهید زیچ هی.. خواستم بلند شم برم

نشستم و دستش رو گرفتم ... کنارش

بود.دوباره نشستم داریگذشت که احساس کردم چشماش گرم شد و خوابش برد.خواستم بلند شم که دستمو سخت گرفت. پس هنوز ب یمدت هی خوابم برد ... هویبود که یک دمیخسته بودم نفهم یلیخ

: اریکام

رو که برداشته بودم انداختم یکردم بلند شدم قرص یرو ادهیبچه معصوم نشسته خوابش برده بود.دلم به حالش سوخت فکر کنم ز هی نیعشپزخونه . خب...فسنجوون ک دهیناز خواب یلیتخت. خ یدور.خوابوندمش رو

دنیازش خوردم و درحال ترک یتو؟؟ کل یبود یبود. برگشتم تو ا

Page 115: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 115

داریب ی منو اونجور گهید یخانم. تا تو باش ایبه نفع داور هل 1_1دور . ختمیرو هم ر شیباق ومد،یدلم نم نکهیبودم .با ا نبودم. عاشق فسنجوو بهش فکر کردم. چقدر باور کرده دمیکاناپه دراز کش یوقت بود برگشتم تو اتاق. دوباره نگاش کردم.غرق خواب بود رفتم تو حال و رو ری. دینکن

ایبه اتفاقات امشب و عکس العمل هل کهیرحالبودم. د شیو زود باور یسادگ نیساده بود و عاشق هم یلی...خ یشده ... طفلک بدبود که حالم کوک کرده بودم . 8ساعت یرو برا میلبخند گوشه لبم بود، به خواب رفتم .. گوش هیبا کردم¬یفکر م

پس وهاهایهنوز خواب بود ... ایهل شیو مسواک زدم .رفتم تو اتاق پ سیرو قطع کردم و اول رفتم سرو لمیبه بدنم دادم و زنگ موبا یو قوس کشب سرد برداشتم و ر وانیل هی. یبعد یمرحله میر¬یبود. م دهیهنوز نفهم

ت ایگ فتم: هل یبلند یروش و با صدا ختمیا

و دی. از ترس گرخشیپاشو ا

نیزم تمخواس¬یاز شدت خنده م یگیشد. منو م نیدور پاش و پخش زم دیچیتخت بلند شد و اومد بره سمت در که پتو پ یهوا. از رو دیمتر پر هی بهم زد و با حرص زل زد تو چشمام.. یرو گاز بزنم.بلند شد و پتو رو از دور پاش باز کرد. چشم غره ا

که عوض داره گله نداره . ی ز یبودم . گ فتم :چ شیعصبان افهیخنده ام گرفت ... عاشق ق دوباره

. 1_1خان فعال یباشه کام – ایهل

به نفع من . 1-2_نوچ د نشد خانم مهندس .حسابتم خرابه .

چطور؟ -

؟یکرد کاری:راستش رو بگو چ دیسمج تر از قبل اومد جلوم و پرس ایتفاوت تکون دادم . هل یب سرمو

؟یدیرو نفهم شبید هیخنده و گ فتم :واقعا قض ریکردم ساکت بمونم نشد و زدم ز یهرچقدر سع

بود؟ شدهی_نه واال... مگه چ

نداشت. یخوب بود و مشکل یلیخ شبید یو گ فتم:غذا دمیخند

بود؟ لمیهمش ف شبتید یاون کارا یعنینگاه بهم انداخت و گ فت: هیبا حرص ایهل

شه و داد زد : یعصب شتریتکون دادم که باعث شد ب سرمو

لب به غذا نزدم ... شبیمن د اریکام کشمت¬یم

بودم. دنیخنده در حال ترک از

خرش. شییخدا ی_ول دلم برات سوخته بود ا

... اریکام ی ر یبم یاز حرص در حال انفجار بود گ فت :ا کهیدر حال ایهل

شپزخونه و صبحونه خورد می. رفتریها رو از ما نگ یخوش نیخدا ا ی. اسیبلند شد و رفت سرو بعدم از ی و باز کرد و اثر خچالیدر ای.هل میا

همش تموم شد؟ شبید یگ فت :غذا تیبا عصبان دیفسنجون ند

_اوهوم .

. دمیو دوباره خند رمیخندم رو بگ یجلو نتونستم

؟یهمش رو خورد یعنی_

_اوهوم.

؟یدی_نترک

Page 116: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 116

. دمیکه نترک ینیبیو گ فتم :م دمیخند

زار لیدل فهمم¬یبرا فسنجونه. حاال م شتریب یذره دلم براش سوخت. ول هی.. دروغ چرا دیجو¬یپوست لبش و م تیعصبان از اریسام یایمردم ا

.میدار سمی. فکر کنم جفتمون سادهیچ

. رمیگ یم رونیکه فسنجون تموم شده ، ناهار رو از ب ی ی_خب از اونجا

: ایهل

حاضر شده بود یم درد داره ... حتتا کوفت کنه ... عه عه عه منه ساده رو باش که باور کرد پختم¬یعمرا غذا نم گهیبود ... من که د فشیوظمن که اگه حالت رو یخر. ول فهی.خاک. ح ی که انقدر خر ایتو خونش بود. خاک توسرت هل میگریاستعداد باز شییقرصم بخوره. خدا یدروغک

نشون . نمیخط و ا نی... ا ستمین ایله رمینگ

. میبخور رونیو ناهارم همون ب میبزن ی دور هی رونیب میبر –

_باشه.

فتاب بهم م کهیساعت ها رو چمنش دراز بکشم. درحال خواست¬یخوشگل بود و دلم م یلیخ هیسبز اون ناح یفضا رمیبگ لکسیر تابه¬ینور ا

. میخورد¬یو اسنک م میچمن ها نشسته بود ی. ( رو یبخواب یخوا یبخوابم. )تو هم که جون به جونت کنن م

؟ ایهل – اریکام

_هوم؟

ه؟یم چهو تیترب ی_ب

گوشم با توعه. زمیجانم عز یعنی_هوم

. میدونست¬یبود و ما نم ی_چه پر معن

به بعد بدون. )باز پررو شد( نیاوهوم از ا -

؟یکنیم کاریچ رانیا میو برگرد میرو ببر زهی_اگه جا

. کنمی_خب معلومه با سهمم حال م

نبود . نی_نه منظورم ا

؟ یچونیپ¬یواضح بگو چرا م یلیبود؟ خ ی_په منظورت چ

کاریچ یبا سهمت حال کرد نکهیبود که بعد از ا نیشد و بعد گ فت :منظورم ا رهیبهم خ هیلحن حرف زدنم متعجب شده بود . چند ثان از ؟یکن¬یم

لوده فیشهر ک ث یتو میخب اون موقع به ادامه زندگ - د هما ی¬و مثل همه رسم¬یتهران م یو ا

رو مصرف ژنشیذره اکس هیهمون گهید یا

. دمیکربن پس م دیاکس یو د کنم¬یم

صحبتمون ریادامه نداد و مس گهی. دمیستیمهندس. ما از اوناش ن یکور خوند یبود ول یا گهید زیچ دنیاش مچاله شد . در انتظار شن افهیق گرسنه ام شد . ی. حسابمیعوض شد تا موقع ناهار در مورد طرحمون حرف زد

Page 117: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 117

؟یموافق تزای_با پ

_اوهوم بدجور.

وردم. هوا یباال م دمید¬یغذا جلوم م یشده بودم که هرچ ریس ی بدجور تزایپ هی. بعد ازخوردن زنهیبخورم بازم دلم رو نم تزایهر چقدرم که پ اوف ا

خورده بود و سی. اطراف رودخونه خمینیتا هم غذامون هضم شه، هم رودخونه رو بب میرفت¬یگرم بود. قدم زنون به سمت رودخونه م یلیهم خخه؟ بخشک ی چه موقع لجن کار یعوض یبود و متاسفانه متوجه نشدم و پام رفت تو اون گل ها ... ا زیل

رفت تو گل ارمیکام یشانس. پا یبود ا

مثل دوتا خر که تو گل موندن. میها و حاال شده بود

ب بشور پاهامون ر ایشانس ... ب نی!گندش بزنن ... تف تو ااه– . میو با ا

ب میرفت ی یدوتا ب بزنم ول نییپا نیمقدار نسبت به سطح زم هیسمت رودخونه ... ارتفاع ا

یلیخ اریکام یبود و برام سخت بود که دستم رو به ا

ب و پاهاش رو تم برد¬یراحت دستش رو م ب که زیسنگ ل یشد که پام رو یچ دمی. نفمکردیم زیتو ا

اریزدم. کام غیجخورد و اومدم پهن شم تو ا

ب و کل ه یو... متاسفانه تاالپ دیسمتم و چنگ زدم به لباسش اما دستم نرس دیپر ب ز سیمبارک خ کلیافتادم تو ا

ادیشد.خوشبختانه عمق ا

ب ب نکهیا یبه جا ارینبود. کام فرصت طلب .( ی. )ادیخند¬یدلش رو م یدستش رو گذاشته بود رو ارهیب رونیمنو از ا

با نمک بود ... دستت رو بده به من . یلی. حرک تت خدیخوب بود ... ببخش یلیخ ی یوا –

رو ی ز یچ نیو اون که انتظار همچ دمیکردم .دستش رو کش شیو همون لحظه عمل دیبه ذهنم رس یا ثانهیجلو دستم رو دراز کردم و فکر خب رفتمب )چشماش گشاد شدن.( خ ینداشت، افتاد تو

ب پرت کرد روم رو منم هیاال نوبت من بود که بهش بخندم. خنده دار شده بود. ح یلیا

مشت ا

فتاب نشست ریو ز رونیب میشده بود ... رفت سیاون ... سرتا پامون خ یرو ختمیمشت ر هی اوردهین زی... متاسفانه لباس تم میتا خشک ش مینور ا

که اریکام یچرت کوتاه زدم. با صدا هیچشمام گرم شدن و میجور که اونجا نشسته بود نی.هممیکه لباس الزم ش میکرد¬ی. فکرش رو نممیبود ؛ی خور ¬یسرما م میشو بر داری: بگ فت¬یم

شدم . بلند

بهم انداخت و گ فت: زودتر برو تو . ینگاه نگران اریعطسه زدم. کام هیشم که ادهیپ نی. اومدم از ماشمیو برگشت میشد نیماش سوار

ب گرم بگ هیگ فت :برو اریداخل کام تمیرف یوقت . رونیب ایو زود ب ریدوش ا

دم کرده. یچا دمید رونیاز حموم اومدم ب

... ریبرو توهم دوش بگ ی_تو هم افتاده بود

. رمی_نگران نباش منم م

کردم سرم -یم نشده بودم و حس ممن هنوز خوب گر یدلچسب بود ول یلی. گرماش خختمیخودم ر یبرا ی یچا هیو من رهیرفت دوش بگ اریکام شدم . هوشیقرص مسکن انداختم باال و افتادم رو تخت و دوباره ب هیخراب نشه. التمونیبودم که سرما نخورم تا تعط دواری.فقط ام کنه¬یدرد م

: اریکام

شپزخونه و دوتا چسبه¬یم ی یچا سبک شده بودم. االن یداشتم و حساب یاحساس خوب یلیکه دراومدم،لباسام رو تنم کردم خ ازحموم .رفتم تو ا

.. میبخور ی یچا ایب ایو بلند گ فتم: هل ختمیر ی یچا

Page 118: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 118

نشد ... ی خبر ایاز هل یگذشت ول یا قهیشدم. چند دق رهیخ شدن¬یکه از فنجون بلند م ی یشدم و به بخارها ایو منتظر هل زیپشت م نشستمبلند شدم رفتم سمت اتاق . چند ضربه به در اتاق ده؟ینشن یعنیبلند گ فتم یلیمن که خ ومد؟یبود پس چرا ن بیسرد شده بود .. عج گهید یچا

سرد شدن که. ؟ی خور ینم یچا ای:هلتمزدم و گ ف

؟یخوب ایگ فتم: هل ی بلند تر یبا صدا ده؟یشده که جواب نم یچ یعنینشد. نگران شدم. ایاز هل ی . دوباره در زدم اما خبر دمیازش نشن یجواب تو . امیب شمیمجبور م یاگه جوابم رو ند ؟یدیچرا جواب نم

عرق بود و پتو سی. صورتش خدهیتخت خواب یکه رو دمشیدرو فشار دادم و درو باز کردم . رفتم تو د رهی. دستگدمیاز تو اتاق نشن ی یصدا چیهوردم و پاهاش رو گذاشت هیبود. پتو رو کنار زدم و داغ داغ شیشونیبود باال. رفتم کنارش و دستم رو گذاشتم رو پ دهیرو تا گردنش کش

ب ا

مظرف ا

دماسنج هم نداشتم که بفهمم تبش چقدر یبودم. حت دهیبدنش باال بود . ترس یهنوز دما ش،یشونیپ یگذاشتم رو سمیدستمال خ هیتوش. باال پوش تنش کردم و بردمش درمانگاه . هیبود ی هرجور شهینم ی نجور یباالس. نه ا

باهاش دارم؟ منم گ فتم که شوهرشم . یچه نسبت دیانداخت و بعدم به من. ازم پرس ایبه هل یاول نگاه دک تر

ورد نهیکرد به معا شروع باالس و امکان داشت تشنج کنه ... یلیتبش خ شیو گ فت: خوب شد ا

.. شهی؟ نترس خوب م نی:تازه ازدواج کرد دیپرس دینگرانم رو د افهیق یوقت

. شهیکه بخوره خوب م نارو یکرده بود داد بهم و گ فت: ا زیرو که براش تجو یبهم زد و نسخه البخند هی

قهیشده بودم و هر چند دق رهیخ ایمظلوم هل افهیبه ق نجور یکردم و برگشتم. هم هیداروهاش رو ته عیکه تو درمونگاه بود، سر یداروخونه ا ازمعصومانه تو عمق خواب بود که دلم براش ضعف رفت.لباش تکون خوردن و بحرف نی.همچ کردم یبدنش رو چک م یهم با دماسنج دما کباری

گ فت مثل بابا...دلم براش سوخت. یکلمه ا هی هاومد. شکست

روم دستش رفت رو هم ... یچشمام ک دمیدستش زدم و نفهم یرو یرو گرفتم تو دستم و بوسه ا

: ایهل

دلم یبسه.چندبار پلک زدم و بعدم چشمام و بزور باز کردم ول یدیخواب یخانم. هر چ ایکه صبح شده هل ی . انگار زدیاتاق چشمام رو م نور زنگ بزارم . یرو رو میرفته بود که گوش ادمی یحت شبیبود. د دهیبهم چسب بیعج شبیشم. خواب د داریب خواست¬ینم

دل غافل یه ده؟یپوش دیسف هیک نیکجاس؟ ا گهید نجای.جلل خالق ا رو به رو شدم بیغر یو بس بیعج ی... چشمام رو که بازکردم با فضافر¬یما م یبهتر برا نیاز ا ی حور هی شدینم ایشدم؟ خدا امرز یمنم خداب یراست

خه... هیاصغر جالد ک نیا م؟یشانس ندار اتمیتو اون دن ؟یدیا

ایا

به دی.( سقفی بزرگوار زی)بقول عز دمیشا ایبه سقف دیاون اطراف بود چسب یزدم که هرک یبلند غیج دمیسوزن تو دستش رو که د ی ز یخدااا تورد جلو که تندکنه¬یزبونشونم فرق م ای. بدمیبلغور کرد که نفهم ی ز یچ هیبهم انداخت و ینگاه هیچسب. همون اصغر جالده

ی. دستش رو ا

.no…no...thank youبهش گ فتم:

ورد جلو. عجب زبون نفهم من غیج یبا صدا کهیدرحال اری.کام دهیمن م لیلبخند ژکوند تحو ینه ه گمیم یها. ه هیلبخند زد و دوباره دستشو ا

شده؟ یپوشه انداخت و گ فت: چ دینگاه به اون سف هینگاه به من و هیو دیبود، پر دهیگرخ

دم ا نیا نیشانس ندارم . از ب امی؟ اون دن بشه یخواست یم یشده؟ چ یعقب گ فتم :چ دمیکش دستم ما . اصال ی اصغر جالد شده حور نیهمه ا

ما ؟ میمرد یک ؟یکنیم کاریچ نجایتو ا

حالت بهتر نکهینمرده. االنم خداروشکر مثل ا میدرمانگاهه. کس نجامیا ی؟ سرما خورده بود ایهل یگیم یگ فت :چ دیخند¬یم کهیدرحال اریکام شده .

Page 119: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 119

ورد جلو که باز دادم رفت هوا و گ فتم :تروخدا به ا ارو یکردم. داینجات پ یزندگ نیدل غافل خوشحال شده بودم که از ا یهع نیدوباره دستشو ا

مپول نم . زنمی. نمخوامینفهم بفهمون که من ا

بهتره. ی. بزن گهیشده بود گ فت :البد الزمه د ثیباز خب ارکهیکام

. گهید هیسرماخوردگ هیبزنم ستیهمه سال برام الزم نشده. االنم الزم ن نی. من ا ستیالزم ن چمی_ه

. ی_باشه هرجور راحت

) پ ن پ ن؟یخند یها!به من م یهم رفت.عوض کهیو اون مرت دنیبا هم خند ی یبلغور کرد و دوتا یخارجک ی ز یچ هیکرد سمت جالده و روشوب بخندن مگه دنیخند یبه تو م دنیخند یمن که نم یبه عمه یدیفهم یخندن و تو نم یبا هم م ی یدوتا ی.. وقت دنیخند یبه هم م

. ( ) رو ا

( م؟من خنده دار

ورده تو جام دمیفهم نکهیلبخنده مگه؟ بعد از ا هیروز جهان دن؟یما م لیدک تر اومد و بهم لبخند زد. چخبره امروز همه لبخند تحو رم رو درا س

و میشد نیو سوار ماش رونیب میکمکم کرد از اون درمونگاه با صاحاب اومد اری. کامیمرخص یعنیگ فت که ی ز یچنشستم. حالم بهتر بود و خ تیسمت سوئ میتبرگش

خه ؟ کام هیراحت شدم از دستشون.چند نفر به شیخودمون. ا

چرت ی سر هیمغازه نگه داشت هیسر راه کنار ارینفر ا

. نیو برگشت تو ماش دیو پرت خر

ن؟یکن زیخان قراره امروز ما رو با دستپخت خوشمزتون سورپرا ی_به به به کام

_بله

ماده باش که قراره یچشمک . ی سوپ خوشمزه بخور هیزد و گ فت :ا

.. سوپ ؟؟! نه ... اشتهام کور شد . ومدیحالم بد شد از سوپ بدم م اه

. خوامیمن سوپ نم ی_ول

. زمیعز ی که بخور ستین یا گهید یچون غذا ی بخور دی_امروز با

خه؟ سرما خورده باش یبرا من خلق کرد نیعذاب ک یفرشته ها نیعذابات بود ... ا نیاز بدتر یکی نیعجز زل زدم بهش. اه اه خدا ا با یتو یا

تف تو شانس من . شیا ی. ا ی بعدم تازه سوپ بخور یداشته باش ی لحظات بکر یتون¬یکه م یاونم زمان التتیتعط نیبهتر

؟ی سوپ بخور یخوا¬یخودتم م یعنی_

_اوهوم.

؟ی ناهار فقط سوپ بخور ی تو حاضر یعنی گهی_دروغ نگو د

_اوهوم.

؟ یستین ضیمر یاونم وقت ی سوپ بخور یتون یم ی _چجور

ضاس؟یو گ فت :مگه سوپ فقط مال مر دیخند

ره. _از نظر من ا

_از نظر من نه.

. زنمیبخور من بهش لب نم ی _هرچقدر دوست دار

Page 120: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 120

. ی خور ی_م

_عمرا!

. ی و گ فت :هرجور دوست دار دیخند

مادر هیسرم فرود اومد، خواب مثل نکهیدادم بعد از خوردن مسکن تو تختم لم بدم. به محض ا حیرو نداشتم و ترج ی کار چیو حوصله ه حالغوشش کش

رامش م نیو چقدرم دوست داشتم ا دیمهربون منو تو ا

. داد¬یمادر رو که بهم ا

بخوابم. ( خوام¬ی. ( ) خفه مگهیم ونی)خخخ سرما خورده هذ

***

گرسنه ام بود و طاقت یلیتمام خونه رو برداشته بود . شکمم ضعف رفت . اوف خ اریکام یغذا زیاشتها برانگ یشدم ، بو داریاز خواب که ب اق شد . به در زد و وارد ات یتقه ا ارینداشتم.کام

؟ ی دار یب –

_اوهوم.

بابا . یخواب¬یچقدر تو م –

نظرت عوض شده باشه . دیگ فتم شا ایغذا رو داد بهم و گ فت :ب ینیس

واقعا سوپه ... ایکج و کوله شد . خدا افمیداخل ظرف و ق اتیدوختم به محتو نگاهمو

سوپ بخورم ؟ دیواقعا با یعنیتمام گ فتم : یعجز وبدبخت با

_ اوهوم . امتحانش کن .

گرفتم شاهکار کنم و مزه سوپ رو امتحان کنم. قاشقم میبار تو عمرم تصم نیاول ی.شکمم گرسنه بود. برا دادیخوب بود. دماغم رو قلقلک م بوشروم بردم سمت دهنم. هنوزم شک داشتم که بخورمش. قابل تحمل بود . دروغ چرا رو به خوشمز

روم ا

ام افهی. قرفت¬یم یگرو ازش پر کردم و ا

رو هم گذاشتم دهنم. یازون حالت کج و کوله در اومد و قاشق بعد

چطوره ؟ –

!(کممیخورمش . )ارواح ش یگرسنه ام دارم م یلیکه خ ی یازونجا یبدمزه اس ول یلی_خ

هان . که ا – . نطور یا

؟ی الزم ندار ی ز ی. چزمیخودم بر یمنم برم برا ،ی خور ¬یبه زور م نویزد و گ فت :خب تا تو ا یچشمک

_نه.

. خورمش¬یم ی? هر چند که فقط موقع سرماخوردگومدیسوپ انقدر خوشمزه باشه. چرا قبال بدم م کردم¬یفکر نم چوقتیباالخره رفت. ه هوفنشدم که .کاسم رو ریخوردمش؟ هنوز س یکه همش تموم شد. ک نیبابا. ا ی. اچسبه¬یها م ضیهاست و فقط به مر ضیمر یغذا نیاوهوم ا

شپزخونه رفتم. کام نیپاورچ نیبرداشتم و پاورچ سوپ یو مجلس کیش یلیزل زده بود، خ نیکه به تلوز نجور یمبل نشسته بود و هم یرو اریبه ا

گ فتم: دستت درد نکنه . یبلند ی. با صداخورد¬یم

؟ ی خور یبود ، گ فت :نوش جان . بازم م یو یهنوز روش به ت کهیدر حال اریکام

Page 121: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 121

خرش انقدر دروغ م ی روده راست ندار هیبه زور خوردم . ) نمی_نه هم !( ی ر یمیکه م یگی. ا

بل یلیخ یو شروع کردم به خوردن . وا ختمیخودم سوپ ر یکنم، برا جادیممکن رو ا یسر و صدا نیکمتر کردم¬یم یکه سع یحال در مویخوبه. ا

بل برو نم کمی. ( )بدرک بفهمه مهم االنه . مهم شگهید فهمهیم شه¬یسوپ داخل قابلمه کم م نی. )خب خره اخواد¬یم موی... ا

فهمه¬یمنه که االن ا

بلخواد¬یو غذا م یخودم خال یکاسه یکل قابلمه سوپ رو تو بایسوپم.تقر ی¬تو کاسه ختمیبرداشتم. دوتا قاشق ر خچالی یرو از تو موی. ( ا

لبل قل خورد و رفت شتریکردم برش دارم، ب یسع یو هر چ دیو چرخ دیو چرخ دیببندم که از دستم افتاد و چرخرو مویکرده بودم. اومدم درا

بل یو برش داشتم. ا سادیوا تای.تا نهاداد¬یصدا م نجور یاونورتر و هم برو نذاشتینکبت یمویا

که خواستم ی. لحظه ای. لعنت بهت که برام شرف و ا

شپزخونه ب خ ونینگاه کردم . هنوز روش به تلوز اریبه کام رون،یب امیاز در ا

داد؟¬یبود صدا م یبرگشتم برم که گ فت :چ شیبود .ا

اب بود . ی درب بطر یچیو گ فتم :ه دمیکش یبلند نیترس ه از

هان. – ا

تو اتاق. دمیپر عیسر مخصوص خودش رو زده . یاز همون لبخندها یکیبدم که االن هم صیتشخ تونستم¬یبهش نگاه کنم هم م نکهیا بدونخ دلم. رو تخت خواست¬یچشمام هنوز م یول ام،یواقعا از پسش برنم گهی. دترکم¬یخوردم که دارم م ی بخور. اوف انقدر یحاال نخور ک

خ ا

خ ا

. ا

شدم . هوشیها رمو خوردم ودوباره ب دارو لم دادم.

***

ه گندش بزنن. چقدر من امروز خواب ساعت خه؟ دمیچنده ؟؟ ا گذشت.تنم ی نجور یهم التمونیروز از تعط هی. ساعت هفته شبه. مگه من خرسم ا

من همش رو دهیفهم یعنیو برداشته؟ دهید اریکام یعنیمن یوا یغذام کو؟ ه یظرفا نیکوفته شده بود .اوف بلند شدم. عه پس ا یحسابشپزخونه شدم. رونیصدا از در اتاق اومدم ب وسر یخوردم؟ ب

نبود. ینبود .تو هال هم کس یفیاز ک ث یرد چیو شسته بودن .ه زیظرفا تم. وارد ا

و اریکام یبلند یتنها موندم؟ با صدا یعنی ینبود/ وا ینگاه کردم کس میبهداشت سیحموم و سرو یکجاس؟ همه جا رو گشتم حت اریپس کامره .رفتم تو اتاق و گوش یبه اون طرف م رفط نیو از زدم¬یصدا م

رو میرفتم . اشک تو چشمام جمع شده بود.)خب خره بهش زنگ بزن.( عه ا

ریاشکام سراز کهیمبل و در حال یهم شمارشرو گرفتم بازم اشغال بود. نشستم رو گهیبرداشتم و بهش زنگ زدم . اشغال بود. چند بار دنکنه کال ؟یچ شدیم میزیرو. اگه چ ضیرفته باشه؟ منو تنها گذاشته رفته ... منه مرتونست یکجا م یعنیکه کردم¬یفکر م نیبه ا شدن،¬یم

نه اونا فهممیرو بلدم و نه زبونشون و م ی ینه جا نجا؟یا رمیبه سرم بگ یکرد ... حاال چه گل دایپ ی شتر یام شدت ب هیکاشته؟گر نجایرفته و منو ا هی. کال فهمن¬یزبون منو م

. برخورد قطرات بارون با سقف حواسم رو پرت کرد و من ادیدور هم. نکنه دزد ب میش¬یزبون نفهم جمع م دمعده ا

مبل و به ینشسته بودم رو کاریب نطور یگذشت و من هم یخورده ... مدت سیخاک خ یرو دوست داشتم. بو یبارون ی. هوادیکش رونیو از فکر ببارون و رعد و برق بود. یشکست، صدا یکه سکوت خونه رو م ی یارون شدت گرفت و تنها صدااالن کجاست؟ ب اریکه کام کردم¬یفکر م نیا

سکانس هی جادیا یبرا زی.همه چ شد¬یبهتر نم نی. به به از اشهیبرق قطع م یکه بزود دادن¬یرو م نیا دیزدن و نو یبرق چشمک م یالمپ ها. ( ایهل اهتیکه کرده بودم، برقا رفت. )لعنت به سق س یا ینیب شیبعد مطابق پ بود. درست چند لحظه ایمن مه ی ترسناک و توهمات فانتز

یطانیش یخنده ها ی. صدا کردم¬یخودم احساس م یو ترسناک بود جلو یالیموجود خ یرعد و برق کم بود، دم بدم هر چ یاتاق و صدا یکیتاردم باش. چ هی یچقدر تو متوهم یو مسخرشون تو گوشم بود. لعنت

هی. ساگهید ادی. برقام رفته خب االن مگهیبارون د هیعیکه طب ستین ی ز یکم ا

ب بدم.اشکام هم کیدر تکون خورد و بدنبالش در باز شد. نزد رهیشد و بعدم دستگ انیاز پشت در نما یاهیس ی گوله نطور یبود شلوارم رو به ا

گاه جنییپا ومدنیگوله م که باهاش از گشتم¬یم ی ز یبدنبال چ یکیام تو تار گهیبا دست د نکشم و غی. دستم رو بردم سمت دهنم که ناخودا

قدم به هیمنم داشت،¬یکه بر م یکه اومد تو دستم رو برداشتم تا باهاش بکوبم تو سرش. اومد سمتم هر قدم ی ز یچ نیخودم دفاع کنم. اولبرداشت که گهیقدم د هی. اما رمیگ یم نجایو هفته اشو هم سومزنم، یم ادی. با خودم گ فتم : جلوتر بواریپشتم خورد به د نکهیتا ا رفتم¬یعقب م

...

برو ... نجایاز ا ی دوست دار یگ فتم: تو رو جان هر ک هیگر با

Page 122: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 122

پشتش که دمیکه تو دستم بود ، محکم کوب ی ز یاومد و دور کمرم حلقه شد ... به هق هق افتادم ... بغلم کرد. گ فتم گمشو و با همون چ یدستش یصدا خ

. همون لحظه برقا وصل شدن شد¬یم اریکام ههیشب شتریکردم ب یدقت م یبود.هر چ اریکام یصدا ههیدر اومد. چقدرم صداش شبا گ فتم . یو بلند نی. دستمو گرفتم جلو دهنم و هارهیکام یجد یجدکه نیو عه ا

؟ی یتو اری_کام

باشه ؟ یک یخواست یکه از درد مچاله شده بود گ فت: پس م یبا چهره ا اریکام

کردم که دزد اومده . ی_من ... من فکر م

رو به دزده ؟ یچ نجایا ادیدزد م –

نگ فت که خودشه ؟ یچ یحقش بود برا اصال

؟ یخودت ینگ فت ی_برا چ

خ نگو که خانم نقشه کش گهید یدیفهم کردم¬ی؟ فکر م گ فتم¬یم دیبا – بود بزنه ما رو نفله کنه . دهی. ... ا

شده ؟ یچ نمیمبل و گ فتم: بب یرو نهیکردم بش کمکش

گ فت:الزم نکرده . تیعصبان اربایکام

. گهی_لوس نشو د

شیزیبود، شکسته بود و تو تنش فرو رفته بود. خون ر زیاز اون مجسمه که ت یا کهیبگردم کشتم پسر مردم رو. ت یشده بود. اله یخون رهنشیپو کهینبود. با دست اون ت ادیز

خش در اومد. یردم که صدارو در ا

ا

وردم و خون پشتش رو پاک کردم و رو زیتم یپارچه هی کردم . زیزخمشم با الکل تم یا

خر تو منو م – . یکش¬یهوف ا

خورده . ریحاال انگار زخم شمش گهی_لوس نشو د

. یازم استقبال کن ریاز فردا با کارد و شمش ستین دیبع دم،یکه من تو رو د ی نجور یواال ا –

خونه. یاین ی اونجور یکیتو تار یخواست ی_م

. یعوض کن دیشده بود انداختم و گ فتم: اونا رو هم با یبه لباسش که خون یزخم رو پوشوندم و نگاه سر

شماست. یبهم انداخت و گ فت: بعله حاصل زحمت یعصب ینگاه اریکام

به پشتش زدم و گ فتم: اصال حقته . یمحکم یضربه

خش دراومد و پرس یصدا باز : چرا ؟؟؟ دیا

یرو بلد نباشم ؟نگ فت ی یبشه جا میممکنه طور ضمیمر ینگ فت ترسم؟¬یم ی یمن تنها یهان؟ نگ فت رون؟یب یو رفت یمنو تنها گذاشت ی_برا چ کردم؟¬یم کاریچ دیتوخونه من با ادیبخواد ب یکس

دنی.با اون سابقه خوابرونینبود که رفتم ب یادی. مدت زدادم¬یانجام م دیهم داشتم با ی کار هیمنم حوصله ام سر رفته بود. یخب خواب بود – .یشینم داریحاال حاالها ب کردم¬یفکر م

س یکس کنم¬یکه فکر نم ادهیشما انقدر ز ی یبه پشتش کرد و گ فت: بعد هم ماشاال توانا یاشاره ا برسونه . یبیبتونه بهت ا

Page 123: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 123

بهش زدم و روم رو برگردوندم . یغره ا چشم

کوماندو ؟ یهل ی خور ¬یم یحاال شام چ –

دونم . یباال انداختم و گ فتم: نم یشونه ا یتفاوت ی_با ب

؟ ی اصال هنوز جا دار یکه خورد یبا اون حجم از سوپ –

دور . میزیگ فتم بخورمش نر شهیم فیح مونه¬یم یدرست کرد ادیز دمی_من د

هان م – ؟ میکن کاری. خب حاال شام رو چی چقدر تو فداکار گمیا

. میبخور ی تا حاضر ای_ب

رو حاضر کن . ی خب بلند شو حاضر –

گناه دارم . ضمی_من مر

برات غذا هم بپزم ؟ ی انتظار دار یمنو نفله کرد یزد –

. میامشب املت بخور ایو لوچه امو کج کردم و گ فتم: پس ب لب

. میبخور –

ساعت هم تو کیساعت بعد املت حاضر بود. کال میبرداشتم و سرخشون کردم و ن ریکردم. چند تا س زیه ها رو رگوج یحال یشدم و با ب بلندشپزخونه نموندم .

ا

. میشام بخور ای. باری_کام

. زهیداره . اشتها برانگ یخوب یهومم چه بو –

_اوهوم.

تو دیچیپ-یم ریس یبو یسوپ خورده بودم، بازم گرسنه ام بود. بخصوص وقت یناهار کل یبرا نکهیبخوردن.با ا میظرف و شروع کرد یتو دمیکش دمیمونده بود.اوردم وسط و پرس یتابه باق یته ماه ی مقدار هیشد. یکه ظرفامون خال دینکش قهی. اوووف به دو دقشدم¬یم کیتحر یفضا حساب

؟ ی خور ¬یم

اوهوم. –

خر یکه انگار دنبالمون کردن.به لقمه میخورد¬یتند تند م نیبه خوردن. همچ میداز طرف مقابل شروع کر ارمیطرف و کام هیاز من دیکه رس ی ا

لقمم رو گاز زد و یبلند شد و انتها ارینون برداشتم و لقمه گرفتم و گذاشتم دهنم. هنوز کامل نچپونده بودم تو دهنم که کام کهیت هی ی،تندکه منو اریکرد؟ کام کاریاالن چ نیپلک هم نزدم. ا یکردم. حت یکه کرده بود مونده بودم و فقط نگاه م ی مات و مبهوت از کار ی نجور ی. همخورد

خنده . ری، زد ز دیتو اون حالت د

. ی دار کی. املتات حرف ندارن. الیبود هل یعال یوا –

نکیتا س شیمرد مردستون. حاضرم ش گنیبه تو مهنوزم شاخام جمع نشده بودن، گ فتم نوش جون. سفره رو باهام جمع کرد. جون کهیدرحالمنو ببخش. غلط کردم. (ظرف ها رو ایپر ظرف بشورم. دروغ گ فتم خدا نکیتا س شیکه من ش کممیظرف بشورم اما سفره جمع نکنم. )ارواح ش

مبل خوابش برده بود. یرو یطفلک یهال. اوخ یوشستم و برگشتم ت

Page 124: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 124

ب جوش اومد، چا نکهیخوردم و بعد از ا گاز. قرص هام رو یرو گذاشتم رو ی ک تر ماده شد، رفتم باال سر کام یدم کردم. چا یا

. چه ناز اریکه ا

زدم یدستش بود. لبخند یصبح افتادم که کنار تختم خوابش برده بود . دستم تو ادیبود. دهیمدت زحمت کش نیچقدر تو ا یبود. طفل دهیخوابو لب هاشم متناسب بودن. ینیبور، ب یموها د،ی. پوست سف خوردن¬یدستم تکون م ریپر پشتش ز یموهاش فرو کردم. موها یرو ال تمو دس

چشماش باز شدن و با هم هویغرق صورتش شده بودم که نجور یکنم. هم دارشیب ومدیدلم ن یجذاب بود. اومدم صداش بزنم ول یلیاش خ افهیقدم یسرم رو برگردوندم و گ فتم :چا ی. زوددیبروم پاش یطونیهندونه. لبخند ش هیزه ترس هر کدوم از چشمام شدن اندا ز. امیچشم تو چشم شد

دلت بخواد که ... دیکردم. گ فتم شا

غوش کش بلند روم ی.جمله ام نصفه تموم موند. بوسه دیشد و منو در ا

شونش . خواستم خودم رو ازش یزد و سرم و گذاشت رو میشونیپ یرو یا

روم گ فت : چند لحظه ... فقط چند لحظه بمون . یلیدور کنم که خ ا

اریکه کام دهیشد یضربان قلبم به حد یصدا کردم¬ی. حس مادیاالنه که قلبم از تو دهنم در ب کردم¬یتمام بدنم گر گرفته بود.احساس م جانیبزنم تا ه غیوج ستمیوا یرو بلند خواست¬ی. دلم مکرد¬ی. چند لحظه بعد بلند شد و رفت. قلبم هنوز بلند بلند تاالپ تلوپ مشنوه¬یم

دمیهمون روز که با مجسمه کوب قایدق ؛ی . اونم چه روز دمید¬یم کیو انقدر رمانت اریبود که کام ی بار نیاول نی... ا یکنم. وا یالدرونم رو خ نیجون انگار خوشت اومده.از یکه درست زدم. کام دنیتو سرش و مغزش جا بجا شده؟ نه نه شواهد نشون م دمیکمرش کوب یپشتش.نکنه به جا

شپزخونه چ دمی! دوی خاک تو سرم ک تر ی. حاال کجا رفت؟ واکنم¬ینثارت م نایاز ا دونهی یکیبه بعد ب جوش باق یادیز زیسمت ا

نمونده یاز ا

مبل نشسته. یبرگشته و رو اریکام دمیتو هال و درو گذاشتم. رفتم ی و دوباره ک تر ختمیر ی. دو تا چاشدیم یبه اندازه دوتا فنجون چا یبود ولروم تشکر کرد و د مرو داد یفنجون چا

اشو گ فت یرفت تو جلد جد اریکام هویکه میهامون رو خورد ی ینگ فت. تو سکوت چا ی ز یچ گهیدستش .ا

نمونده . سهیمقا ی به برگزار شتری:دو روز ب

ره طرحمون رو هم هنوز کامل نکرد . می_ا

. میگرد¬یاوهوم . فردا برم –

خوشم اومده بود . پاک فراموشم نجایگذشت . از یبرگردم. چه زود تموم شد. تازه داشت بهم خوش م یزود نیشدم . دوست نداشتم به هم دپرسره نجایا میاومد یچ یشده بود که اصال برا

... یرفم .هعترش ط یو پسر عوض یبرگردم با رستگار عوض یرفته بود که وقت ادمی. ا

. کردم¬یاحساس م ی نجور ی. ال اقل من که امیخسته راه بود ی. حسابمیبه هتل برگشت نیو ازونجا هم با ماش میزود با قطار حر کت کرد صبحن از رو زنگ نذاشته بودم و دوباره زما می. گوشدیهم گرفت خواب اریدفعه نه تنها من بلکه کام نیبه هتل ا دنیخاطر هم به محض رس نیبهم

یبود. دلم براش سوخت به تالف دهیهنوز هم خواب اریبود که کام بی. عجرونیبود. از اتاق رفتم ب کیشدم، هوا تار داریب یبود. وقت فتهدستم در ر بود که بیعج یلیخ ی. ولگهید دهینظر م نهیب¬یطرحمون روکامل کردم. حاال بعد خودش م ی ینکردم و تنها دارشیکه برام کرده بود ب ی یکارا بازم تکون ینشد. تکونش دادم و بلندتر صداش زدم ول داریعادتا نداشت. رفتم سمتش و صداش زدم اما ب نیاز ا چوقتیبخوابه. ه قدران اریکام

کردم ؟ یم کاریچ دیشده بودم. حاال با جیبود .گ دیکه سرماخورده. تبش شد نمیمن! ا یوا ینخورد. تنش داغ بود. ا

ب و پاشو یتورو گذاشتم پاهاش بار هم دستمال رو بر هی قهی. هر چند دقشیشونیپ یکردم و گذاشتم رو سیدستمال خ هیاش کردم. هیظرف ا

وردم .ا یول ذاشتم¬یم شیشونیپ یو رو کردم¬یم سشیو دوباره خ داشتم¬یم یهنوز بدنش داغ بود. باالپوشش هنوز هم تو تنش بود. درش ا

یلیزبون نفهم فهموندم که چه خبره. خ کهیمرت هیبود به یو با هر بدبخت رونیدادم. رفتم ب ینفر خبر م هیبه دیبا ؟یچ ادین نییخدا اگه تبش پاورد تا معا

درس داروخونه یول دمیچرت و پرت هم پشت سر هم بلغور کرد که نفهم ی سر هیاش کنه. نهیزود دک تر ا

حدس زدم راجع به داروهاشه. ا

ور و اون ور نیا قهیساعت اومد و من هم بعد از ده دق هیمون مرده کمک خواستم و خداروشکر که کمکم کرد .بعد از از ه نیبنابرا دمرو بلد نبوخر شب هم چند بار د ختمی. بازشون کردم و بزور ربای. البته تقرهیبه چ یچ دمیکردنشون فهم

اش کردم. هیپاشو گهیتو حلقش. تا ا

ادیکه ز ی یغرق خوابش زل زده بودم. از اونجا ی افهینشسته بودم و به ق اریکنار کام نجور یبود. هم دهیخرس خواب نیهمچنان ع اریکام اما تونستم¬یتا م نی.بنابراشدیروزهامون تنگ م نیصورت و ا نیا یو من دلم برا رانیا میگشت¬یبر م ی. بزودومدیخوابم نم گهیبودم، د دهیخوابرو زمزمه کردن که یکنم . لباش تکون خوردن و کلمات سشیبرداشتم تا دوباره خ شیشونیپ یرو فرصت استفاده کردم. دستمال رو از ناز او نکن . هیبار بلند تر گ فت : گر نی؟ هوم؟ ا هی..گرکرد¬یتکرار م یو ه گهیم یچ دمینفهم

Page 125: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 125

. چشماش رو باز کرد. قرمز و خمار بودن. بهم نگاه کرد و گ فت: نرو . گهیم ونیبگردم هذ ی.اله کنم¬ینم هیوا من که گر

. چشماش دوباره بسته رمینم ی یخل شده ها. دستش رو دراز کرد.دستش رو گرفتم تو دستم و گ فتم: هستم جا نمی. ارمینم ی یمن که هستم.جا وا ی ز یچ گهیبا منه. هوم؟ نکنه ما رو دست انداخته؟ د کردم¬یر ماصال تو هپروت بود و منه خنگ فک دمیراحت شده بود. شا الشیشدن انگار خبمونم.نکنه خوابم اریکردم هش ی.چشمام رو بستم اما سعومدیدستام خوشم م ریبورش ز یموهاش. از حرکت موها یرو فرو بردم ال منگ فت.دستالرم گذاشتم و بعدش خواب یرو رو می. گوششهینم ی نجور یحالش بد بشه؟ نه ا اریببره و کام

الرم گوش ی. با صدادمیا

فتاب میا

چشمام باز شدن.ا

گرم بود .گرسنه ام بود. شام ی مقدار هیهنوزم یاومده بود. خداروشکر ول نییبدنش پا ی. دماشیشونیپ یطلوع کرده بود. دستم رو گذاشتم رو . میهم نخورده بود

شپزخونه و ک تر رفتم ور یگذاشتم. با ی تو ا

خر بود،دلم م نکهیا ی ادا

میگذروند-یوقتمون رو م ی نجور یا دی.غصه ام گرفت. چرا باگرفت¬یفردا روز ا

خه؟ ک تر چرا. پس اریکام شیرفتم پ ینی. با سینیو گذاشتم تو س ریو با نون و پن ختمیر یچا اریخودم و کام یدم کردم. برا یجوش اومد و چا ی ا ن؟یا شهینم داریب

خ یشد خو. اول چا می. بهش حسوددهیخرس خواب نیع روزید از چقدر گرسنه ام بود .دستم رو بردم سمتش و تکونش شیخودم رو خوردم.ا

شو. از داری... ب ی....کام ارینشده بود. دوباره تکونش دادم و بلند تر صداش زدم :کام داریدادم و صداش زدم. چشماش تکون خوردن اما هنوز ب . یکن¬یمضعف ینخورد یچیه شبید

و افتادم تو بغلش. دستاش رو دور دیدستم رو کش هوی. دستم رو بردم تا قلقلکش بدم که دمینشونت م ثیخب یلبخند زد اما چشماشو باز نکرد. ا کمرم حلقه کرد. بدنش گرم بود. دوباره ضربان قلبم شدت گرفت. چشماش رو دوخت به چشمام .

خوشگله . ریصبح بخ –

؟ ی. بهتر شد ریدم و گ فتم :صبح تو هم بخ! لبخند ز جان؟؟

کنه . یگ فت: نه هنوز سرم درد م مظلوم

کرد . خیهم تییبخور چا ی ز یچی ینمرد ی_پاشو... پاشو تا از گرسنگ

شده. رهیبهم خ طونشیش یباز دوباره چشم ها دمیبابا. برگشتم و با تعجب نگاهش کردم که د یبلند شم که سفت تر نگهم داشت. ا اومدم شده ؟ ی ز ی: چ دمیپرس

. ستین ی یدرد که چا نیا یگ فت :دوا انهیموذ اریکام

؟ هی_پس چ

؟ یدینشده گ فت :نفهم دشیعا ی ز یچ دید یخنگ ها نگاهش کردم. بعد از چند لحظه وقت نینگ فت و منم ع ی ز ینگاهم کرد و چ ی نجور یهم

_نچ.

. ایهل یخنگ یلیکرده گ فت: خ بق

چشماش داشتن زار گهی. دشد¬یروم نم یول گهیم یافتاده بود که چ میمت گونه اش و بهش اشاره کرد.تازه دوهزاررو برد س انگشتش. رونیرو گونه اش زدم و از در رفتم ب یبوسه ا هیثان میو در عرض ن دمیو صورتش رو برگردوند. پر دیکش ی نفس صدا دار دی.سکوتم رو که دزدنیم

شیاوخ داره ها. ی یگرفت. المصب چه چشا رومقلبم ا

حاال. ی ر ی...دم ... بازدم ... دم ... بازدم ... او نم ای. نفس بکش هلهوف

Page 126: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 126

شپزخونه تا خودم رو به نیهم یبرا نمشینداشتم حاال حاالها بب جرات یحاال ناهار چ ضهیمشغول کنم. اوم بچمون مر ی کار هیهم رفتم تو ا

ب جوجه م یهم به تالف اریکام یبرا خورم¬یم مرو یخودم با ن پزم¬ی.پلو مادیم مبد ضیمر یمن از غذا یا م؟یبخور ها ها... وی. پزم¬یاون روز ا

ب جوجه دوست ندارم. دیبا ضهیمر اون ب جوجه بخوره. من ا

و منم با کرد¬یبرام درست م شدم،یم ضیمر یوقت شهیهم میمامان ریبخ ادشیا

تو قابلمه و گذاشتمش ختمینداره درست کردنش.موادش رو ر ی کار گ فت¬یمامان همش م یخوردمش. تا حاال درستش نکردم ول یناز و ادا م یکلشپز

تو خونمه. ی رو گاز. برنجم شستم و خب حله. اصال ا

: اریکام

بلند یشده بود و نا نیوردم ، دوباره سرم سنگقرصام رو خ نکهیبعد از ا یبودم، ول زاریخوابه ب یاز هر چ گهیبودم و د دهیهمش خواب روزید ازبشه. چشمام گرم شدن یکی واریبود با در و د کیبود سمت در که نزد دهیدو یخنده رو مهمون لب هام کرد. با چنان سرعت ایهل ادیشدن نداشتم.

ه ا سیبلند شدم و رفتم سرو یحال یرفت. با ب یشدم ، شکمم ضعف م داریب یو خوابم برد. وقت حق داشته چارهیخودم بودم؟ چه داغونم. ب نیا جور نیبود. ا یخال ثیمامان حد ی.جازدیم یدیشده بودن. رنگمم به سف اهیچشمام س ری. زیارواح سرگردان شد نیازت فرار کنه بدبخت. عورد یدم کرده م ای ومد،یرفت و م یم یو ه داشتیوقتا دست از سرم بر نم

... ایهل یتنها بمونم. وللحظه هی ذاشتیسوپ. کال نم ایا

یزده بود و مراقبم بود .اوه اوه نقشه رو بگو. ا دنی. اون که عاشقه خوابه ازخوابدهیمعلوم بود که خوب نخواب یبرام کم نذاشته بود. طفلک انصافاشپزخونه رفتم .با وجود کرمیمیم یدارم از گرسنگ یکه . وا میمن .... نقشه رو هم درستش نکرد یوا

غذا رو یبو م،ینیبودن ب پی. به سمت ا

و نداشت که هول شد و اومد در قابلمه رو با دست برداره که دستش سوخت و دنمیانتظار د ای.وارد اشپزخونه شدم. انگار هلدادمیم صیتشخ شد. کهیبود و هزار ت یا شهیو متاسفانه درش ش نیدر قابلمه رو انداخت رو زم

. نیه – ایهل

یکن یم کاریرو جمع کنه که گ فتم: چ شهیش یها کهیت نیزم یصورتش و اشک تو چشماش جمع شد. خم شد تا از رو یدستاش رو گرفت جلو ؟

از دستم افتاد . هویشد که یچ میدیمن ... من ... نفهم – ایهل

رو برداشت که فرو رفت تو دستش . شهیبرد و خرده ش دست

. میکن یباشه بعد جمع م نای. ایکرد کاریبا دستات چ نیسرت که افتاد . بب ی_فدا

که سوخته یاون قسمت یکردم و با چسب زخم بستم و رو زیرو تم ومدیکه ازش خون م یو اون انگشت رونیبود.اوردمش ب شهیپر از خرده ش نیزم بود رو هم پاد زدم .

تا من برگردم . ینیشیم نجای_هم

کنم . یم زشیتم _ من خودم

. ینیشیم نجای_الزم نکرده . شما هم

خه تو حالت خوب ن . ستی_ ا

خوبه. میلی_خ

Page 127: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 127

: ایهل

خه خاک تو اون سر ب ی جلوش پت و مت باز یحساب ورده بودم. ا

خه چر ایخدا ؟یداغ و با دست برداشت یدر قابلمه ی. برا چزمیمخت بر یدر ا

ا ا

انقدر خنگم ؟ نیمن ا

شپزخونه م تونهیکارم نم هی گهیخودش م شیپ االن . ومدیدرست انجام بده. صداش از ا

غذا،خوردن داره . نی... ا ی ی... چه عطر و بو ی_هووم . چه کرد

شپزخونه برگشت و بیهاش ذوق مرگ شدم. با دو تا س فیتعر با . نییرو گرفت جلوم و گ فت : بفرما شیکیاز ا

خ که چقدر اون س بیبه س مینشست ی یتم. دوتارو از دستش گرف بیتشکر کردم و س ترد و تازه بود و منم با ی. حسابدیبهم چسب بیخوردن و ا

کنه . یو به من نگاه م ستادهیجور اا نیکه هم دم،ی. سرم رو که باال گرفتم. دومدینم اریگاز زدن کام یاما صدا زدم¬یگاز م یولع خاص

شده ؟ ی ز ی: چدمیپرس

؟ی خور یم ی نجور یا یچ ی_ برا

خورم؟ یم ی _مگه چجور

؟ یخورد بمی_ ته س

_اوهوم .

؟ ی_ دونه هاشم خورد

_اوهوم .

_ چرا ؟

خوشمزه تره . ی نجور یو گ فتم: ا دمیخند

هان . _ ا

ماده رفتم شپزخونه و به غذا سر زدم. ا

ماده بود. گاز رو خاموش کردم . تخم مرغ هم ن یا

یخب چاره ا یم مرغ. ولخدا بازم تخ یکردم .وا مرو یا

شپزخونه شد. تو دستش فقط شاخه اری.کامستین رو خورد . بشیکه مثل من س نمیمونده بود. خخخ ا بیس یوارد ا

ماده نشد کدبانو ؟ نی_ ا ناهار شما ا

. نیکن لیو م نینیبش نییو گ فتم: حاضر حاضره. بفرما دمیخند انهیموذ

ب جوجه ر براش خنده . ریاش زدم ز افهیق دنیاش کج و کوله شد و با د افهیو گذاشتم جلوش. ق ختمیا

؟ هیچ نی_ ا

ب جوجه. _ا

ب جوجه چ س ؟ یچ ی_ ا ه

. ماریب یزدم و گ فتم: غذا یثیخب لبخند

نه ... ایکج و معوجش زل زد بهش و هنوز دو به شک بود که بخورتش یلب ها با

Page 128: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 128

بخورم ؟ نویا دیواقعا من با یعنی_

ره د ؟ یهست ی. پس منتظر چ هگی_ا

؟ ستیدر کار ن یا گهید یواقعا غذا یعنی_

_نوچ!

سمون وچ اتیبه محتو یرو برداشت و با اکراه نگاه قاشقش اشهد کنم¬یگ فت که گمون م رلبیز ی ز یکاسه اش انداخت. روش رو کرد سمت ا یلیزد. گ فت : هوم!خ یچشماش رو باز کرد و لبخند هویاشو خونده باشه.بعد قاشقش رو پر کرد و چشماش رو بست. قاشق رو گذاشت تو دهنش.

خوشمزه اس .

ورده بودم. نگاهم رو دوختم تو چشماش که بب شاخ تند تند قاشقش خوشش اومده و یراست یراست دمینه، که د ای کنه¬یم ی باز لمیداره ف نمیدر ابخوره. بعد از چند لحظه با کمال خواد¬یخوره .منم مشغول خوردن پلو تخم مرغ خودم شدم. ولش کن بزار هر قدر که م یو م کنه¬یرو پر م.جلل هر یمیم یامروز از گرسنگ کردم¬یانقدر خوشش اومده؟ منو باش که فکر م یعنیکه بلند شد و دوباره کاسه اش رو پر کرد. دمید ی ر ناباو

خالق!

؟ ی خور ینم نای_ تو از ا

تو درست کردم . ینوش جون. همش رو برا ی_نه مرس

عمرت بر فناست. می_ ن

:ر ایکام

خر اصال نفهممینکرد میرو تقس زمونی. هنوز جامیرو ما برد زهیکه جا شهی. باورم نمگذره¬یم رانیروز از زمان برگشتنمون به ا هی دمی. اون دو روز ا

ب جوجه ایبه لطف هل می. سرما خوردگشهیدو نفره امون تنگ م یلحظه ها یتموم شد. دلم برا ی چجور خ که چه یو ا

خوشمزه اش خوب شد. ا

وردم. ادیرو به ایهل یمبل لم دادم و چهره یشده .رو یشده بود که بادش خال یبادکنک نیکه ازش خوشم اومده!ع دید یکردم وقت فیک درق ا

وردم و بدون فکر دستم اسمش رو لمس کرد. خواستم بمیرو از ج می. گوش ختیر یاشک م یاز خوشحال مییالم کردن برنده ما دوتااع کهیزمان در ا

الفور جواب داد : یبود که ف کشینزد شیاما انگار گوش کنمقطعش

_ الو

_الو ...

بگم . یدونستم چ یکردم .نم سکوت

؟ یخودت اری_ الو کام

ره ؟ دهیوقت شب خوابت رو د نیباشه ؟ عممه ا یک یخواست¬یپس م گهید ا

ره ... سالم . _ا

_ سالم.

؟ ی_خوب

بهتر شد ؟ تی؟ سرما خوردگ ی_ ممنون . تو خوب

Page 129: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 129

ره منم خوبم . _ا

زنگ زدنم و بهش بگم . لیتا دل دیرس یبه ذهنم نم یبهونه ا چیه

_ خداروشکر .

. ی یخودمون دوتا م؟یجشن کوچولو داشته باش هی تمونیبرا موفق هیسکوت برقرار شد . چشمام رو بستم و گ فتم :نظرت چ دوباره

باشه . ی_ اوهوم . به نظرم فکر خوب

کردم . یرو تو صداش حس م یخوشحال

_فردا چطوره ؟

_ خوب.ه

دنبالت . امیم 7. ساعت نمتیب ی. پس ، فردا م ی_اوک

. _ باشه

. داد¬یکوتاه م یجواب ها یمکالممون زود تموم شه. اون نامردم ه خواست¬ینم دلم

. ری_شبت بخ

. ری_ شب تو هم بخ

_خداحافظ.

و گ فت:خداحافظ. دیخند ایهل

از م؟یبخور یم؟چیکجا بر م؟یکن کاری. حاال فردا چریبهونه ها رو از ما نگ نیا ای. خدانمشیکه دوباره بب نیا یبهونه جور شد برا هی. نیاز ا نمیا . دوست داشتم زودتر فردا شه . برد¬یذوق خوابم نم

ایهل

خ جون. خدا عاشقتم که همش دمیکش یفیخف غیرو قطع کردم و ج میگوش بپوشم؟اصال لباس ندارم یکنم؟ چ کاری. حاال چیدیبهم م یحال هی. ا

ی. هرهید گهیکه د یفتیم ادشی یهم وقت شهیو هم ی خدا لباس ندار چوقتیه شورت رو ببرن که ش،مردهیشدن. ا ی که بپوشم .همشون تکرار خدا...

گرفتم¬یو رو کردم. تک تک م ریکمد لباس هام رو باز کردم و همش رو ز در نمی. ادمیپوش یلیخ نمی. نه ازدم¬یم دیخودم رو د نهیجلوم و از تو ا

.ارمیب ریگ ی ز یچ هیزنم تا یچرخ م هی رمیتخت نشستم. فردا صبح م یجالب نبودن. بق کرده رو گهید چکدومشونینه ... ه

نیبود نگاه کردم .ازب دهیبرام خر اریکه کام ی یهنوز مرتبش نکردم. به لباس ها میکه اومد روزیفقط مونده .چمدونم رو باز کردم. از د ی ز یچ هی هان رو گرفتم فردا شب همون میبپوشم . اما تصم ی یراحت هر جا شدیبود و نم یو مجلس کیش یلیبودم. خ دهیبود که نپوش یزرشک یمانتو هیاونا

خه فردا که هر شب ی. توستین یبپوشم . ا

هیراحت شد؟دوست داشتم زودتر فردا برسه . فردا التی. حاال خنیاز ا نمیزدم. ا یثیلبخند خب نهیا

شبه خاصه .

الرم گوش یصدا با که ی. واادمشید یدرب ورود ی. جلودمیو بعدم لباس پوش دمیچیلقمه پ هینداشتم . شدم . حال صبحونه داریاز خواب ب میا نره . ادتی 7زد و گ فت: ساعت ی. چشمکدیو اخالق خشکش بودم. اونم منو د یرسم پیعاشق ت

Page 130: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 130

خ جون فقط من نبودم که دل تو دلم نبود. اونم مثل من ذوق داشت. بعد از برگشتنمون پادمهی یعنیسرم رو تکون دادم که بود ومدهین شی. ا

. میکه با هم باش

خ وقت از هی یرسما نوکرتم.نزن ایجلو روم ظاهر شد. خدا گرشیج نیهم همزمان با ماش اری.کامرونیباالخره تموم شد. از ساختمون اومدم ب شیا

سوار شو. یعنیاشاره کرد که شیجد افهیجذابتر جلوه کنه.با همون ق شدیکه به چشماش زده بود، باعث م یدود نکی. عی ار یدماغمون در بهنگ رو عوض کرد . ی. دست برد و دکمه نیماش ونشستم ت

ضبط رو زد و ا

هنگ م نجور یهم بلند بلند ی یبزنم.تو خوندن باهاش همراه شدم. دوتا غیخواست ج ی. دلم مکرد¬یهم به من نگاه م یو گاه خوند¬یبا ا

هنگه خوند گهیدور د هیاز احساس اون هم. ی یجورا هیاز احساسم بهش مطمئن بودم و گهی. حاال د میدیخند¬یو م میخوند¬یم میهم با همون ا

تونه¬ینم نجایبه اندازه ا ی یجا چیکردم. واقعا ه ی ز یامه ربرن یتو اتاق فکر و اساس دمیکه پام رو گذاشتم تو خونه پر نیخونه. هم در میدیو بعد رس. شدیرژ همرنگش داشتم که باهاش ست م هیرو تنم کردم . میو بعدم مانتو زرشک دمیپوش یشلوار مشک هیکردن موثر واقع بشه. ی ز یبرنامه ر یتو

یرو هم سرم کردم. تو میو زرشک یشکشال م . ادیرنگ بودم و مطمئن بودم که بهم م نیبرا خودم بوس فرستادم .عاشق ا نهیا

ماده بودم و نشسته بودم رو کی از نجور یهم یخوابم برد ول یک دمی. اصال نفهمیمبل. چشمامو منتظر دوخته بودم به گوش یساعت زودتر ا

چشمام رو باز کردم و جواب دادم . عیصداش بلند شد .سر هویبدست بودم که یگوش

ماده ا ای_ الو هل ؟ یا

خرشم با صدا یباشه ول یعیکردم صدام طب یسع یلیخ لود ضا یا

ره . عمیخواب ا

گ فتم :ا

؟ یبود دهی_ خواب

من... نه بابا . ؟یزدم به اون راه و گ فتم: ک خودمو

. نییپا ایمن دم درم ب یبا خنده گ فت: اوک اریکام

؟ یگیم یکردم و بلند شدم و گ فتم: جد هول

_ اوهوم.

. امی_باشه االن م

یتو . کنم¬یبدتر خرابش م زنم¬یکنم؟اصال ولش کن االن دست م کاریمن . معلومه که خواب بودم حاال چ یوا یبه خودم نگاه کردم . هع نهیا

ای یخودت . جواب سالمم رو داد و گ فت: نیخودش بود؟ سالم کردم و نشستم تو ماش نیمن!ا ی. خدانییدوتا ضربه به صورتم زدم و رفتم پا رسوندمت عوضت کردن. کهاون موقع

لبخند اک تفا کردم. هیخودش بود . منتها به ینظر من درباره قایدق نیا

؟ یبود دهینخواب ی:مطمئندیپرس انهیموذ اریکام

_اوهوم.

. گنیم گهید زیچ هیچشمات که ی_ ول

کوچولو. هی_

هان . . شهیچرت کوچولو محسوب م هیشما یکه برا گهیدو ساعت د یکی یعنیکوچولو هی_ ا

Page 131: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 131

ره نه م تونستم¬ینگ فتم . نه م ی ز یچ نگ فت. جالب بود که ی ز یچ گهیو د دیخند انهیبگم نه. انگار فکرمو خوند که فقط موذ تونستم¬یبگم ا

هنگ گوش م ، با میساده حرفامون رو بهم بزن یلیخ نکهیا یو به جا شدیم ی سپر ی نجور یا نیماش یلحظاتمون تو شتریب . میداد یهم ا

وردم. چشمام رو که شده بود قدر دو تا هندونه دوختم بهش و گ فتم :ا نیماش نجا؟یا میایب میزد پیهمه ت نیا راره ق نجایو خاموش کرد. شاخ در ا

؟ میشام بخور

ره . چطور مگه؟ خوشت نم اد؟ی_ ا

. فقط ... ادی_نه ... نه چرا خوشم م

_ فقط ؟

... نجایا میو بعد بر میکرد کیو پ کی.. فکر کن ش هیجور ی_

وردم و مدل سفره خونه ا ک فشم ؟ میبزن گهید خیس هی ینشستم و صدام رو کلفت کردم و گ فتم:داش کام یرو از پام در ا

خنده اش بند اومد گ فت :نه تو هنکی. بعد از اشهیداره از خنده منفجر م دمیبرگشتم و د هویکه دمیکش لیبیلبم به نشونه س یبه باال یدست بعدم . شهیمطمئنم نظرت عوض م ایب

خه؟کام خواد¬یم یچ یباشه.برا گرده،گ فتمیمطمئن بودم نظرم برنم کهیحال در گرم سالم و یلیرفت سمت صاحب اونجا و خ اریعوض شه ا

تو گوشش گ فت و اونم سرش رو تکون داد و ی ز یچ هیشناخت . مرده یصاحبش رو خوب م نکهیکرد و بهم دست دادن. مثل ا یاحوال پرس دمی. با کمال تعجب دستین ی یور که جا نی؟ ا میر¬ی. وا!کجا مکرد¬یم تی. همون مرده ما رو هدامیبر ایگ فت ب و.بعدم اومد سمت من دیخندخوشگل برق زدن. یوچولوک طی. چشمام از اون محمیدیخوشگل و دنج رس یلیخ یمحوطه هیداره و بعد از گذشتن ازش به یورود هیکه

ب نما . ا . روم رو که برگردوندم سمتش، ادیخوشم م ی یها طیمح نیکه از همچ دونست¬یهم م اریکام نگارگرداگردش باغچه بود و وسطش هم ا

کنه . یکه داره به من نگاه م دمید

_ هنوزم نظرت عوض نشده ؟

کردم کامال متفاوته . یکه فکر م ی ز یبا اون چ نجای_چرا چرا ... ا

. نیبش ای_ خب خداروشکر . ب

. مینیبش زیم نیبهتره پشت ا م،ینیبش یسفره خونه ا شه،یلباس ها سختمون م نیبا ا کنم¬یکه فکر م ی یزد و گ فت :از اونجا یچشمک

و نشستم رو به روش . دمیخند

؟ ی خور یم ی_ خب . چ

_جوجه.

هم بخاطر من از دیشا ای زدیغذا ساز مخالف نم یوقت برا چیخوش خوراک بود و ه یلیکه خ ادیجوجه سفارش داد . خوشم م مونییدوتا یبرا ... زدیانتخاب خودش م

و درهم طیپخش شد و سکوت مح یسنت کیموز هیحالت ها هم خوب بود. نیجفت ا یبخاطر من از شکم خودش بگذره. ول دیغلطا چرا با چه قدم شدم . شیباز کردن سر صحبت پ یکه من برا م،یمنتظر نشسته بود نجور یشکست. هم

؟ یکرد دایپ ی چجور نجارو ی_ا

Page 132: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 132

ی.ولمیکرد داشیپ یرو هم اتفاق نجای. امیهمه جا رو امتحان کرده بود بای.تقرمیرفت¬یم رونیب ادی. اون موقع ها زشیگرده به چند سال پ ی_ بر ممد کرد نجایا یلیبعدش خ

. میرفت و ا

م؟یکرد م؟امتحانیرفت¬یحالم گرفته شد. اخمام رفت تو هم. م شتریب یول میایدر ب یبگم از اون حالت خشک و خال ی ز یچ هی خواستم¬یم مثال یه تو چه ربطرفته ب ی. به فرض که مرونیب رفته¬ینفر م هیقبال با گهیمن م یتو رو کشهی. بچه پررو خجالتم نمبرد¬یهمش فعل جمع بکار م

؟یاوردیبروم نم یمرد¬یم ،یومدیم یحاال اگرم قبال با کس یگرفت؟ خب که چ یاز تو اجازه م ومدیم دیبا هداره؟مگ

بپرسم . یمورد ازش سوال نیکه در ا دادیقبال نامزد داشته؟سکوت کرده بودم. غرورم اجازه نم یعنی... نمیبب ستایوا اصال

ازدواج کنه . اریسام نکهیزد و گ فت: قبل از ا یا انهیلبخند موذ اریکام

خ راحت شد. المیخ شیا

.. میدر واقع ما سه تا بود – اریکام

:سه تا ؟ دمیدوباره دپ شدم و با تعجب پرس

.منم تو شرکت شهیزندگ ریکه ازدواج کرد و درگ ی. ساممینمونده. هممون پراکنده شد ی ز یسه نفرمون چ میاز اون ت بایحاال تقر یاوهوم. ول – اریکام هم ... یکیو اون رمیدرگ

یک یدونست چقدر کنجکاوم که بدونم اون نفر سوم یتا منو حرص بده. م زدیحرف م ی نجور یبه عمد ا یحرفش رو خورد. لعنت یزد و باق یلبخند شده. اگه بپرسم ، باختم . یبوده و چ یک پرسم¬ینم رممی. بمدمیجو¬یبوده و حاال کجا رفته. از حرص پوست لبم رو م

برادرم بود . ینشو. نفر سوم یخب .عصب یلیو گ فت :خ دیخند اریکام

روم گرفت. ا دوباره خر منو م ی ر ینم یقلبم ا

. یاز فوضول یکش یکه ا

حاال ؟ یکرد¬یفکر م یمخصوصش گ فت: به چ یبا همون لبخندا اریکام

. یچیمن طبق معمول شکست خورده گ فتم: ه و

دم به ه اریکام جیهمون جواب را باز و . کنه¬یکه فکر نم یچیکه ا

صحبت رو عوض کنم. ریکردم مس یسع نیبنابرا کردم¬یفکر م یبگم که به چ تونستم¬ینم

رفتنامون توهمونجا خالصه رونیب یو همه میپاتوق داشت هی شهیو نگشته بودم. هم رونیبا دوستام انقدر ب چوقتی_خوش بحالتون . من ه . شدیم

؟یکرد¬یفکر م نیکه به هم یچشمک زد و گ فت: مطمئن اریکام

باور کنن . یبگ یدروغ هی یستیبودم ؟ خاک تو اون سرت که بلد ن عیانقدر ضا شییخدا

. یبه بعد از فرصتات استفاده کن نیاز ا یتون ی_ خب م

_اوهوم .

؟ یکرد یفکر م یبه چ ی_ نگ فت

ورد و گذاشت جلومون. یفرشته هویو عوض کنم که ریمس ی دونستم چجور ینم گهیه . دداد چیسه پ ریگ نمیبابا ا یا نجاتم اومد و غذاهامون رو ا

؟ نیالزم ندار ی ز یو گ فت: چ اریروش رو کرد به کام

Page 133: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 133

شده گ فت: نه ممنون . یحرص ارو یموقع یکه مشخص بود از حضور ب اریکام

برا جوجه. قاشق اولم رو پر کردم و گذاشتم دهنم. رمیم¬ی. به به من می . چه عطر یچه رنگ جون

_ چه طوره ؟

. هی_عال

موضوع رو فراموش کرد. گهیانگار د ارمیو کام میخورد¬یسکوت غذامون رو م تو

بود ! یدستت درد نکنه عال ،ی_وا

؟ ی خور ینم گهی_ د

_نه ممنون .

بنما رفت که منم دنبالش رفتم . بلند شد و قدم زنون به سمت ا

؟ میکن کاریچ زمونی_ حاال با جا

بم هیجا بخوره هی خواد¬یکه کوفتش بشه حاصل زحمت هام رو م یبدم به اون رستگار. ا دیمن که همش رو با م؟یکار کن یکه چ یچ یعنی ا

بابا بود. یاز اون لبخند ها و دخترم دخترم گ فتناش نبود. انگار همه اش برا حفظ ظاهر جلو ی اثر گهیبابا فوت کرده بود،د ی. از وقتیروش. عوض ؟ ینیکه وضع دخترت رو بب ی یکجا ی یبابا

ورد و گذاشت تو دستم. گ فت: ا هیک تش و بی، دست کرد تو ج دیسکوتم رو که د اریکام سهم شما تمام و کمال. نمیپاکت در ا

ه ... _ممنون. حاال چه با عجل

؟ یکه طرح رو تموم کن یوقت کرد یتو اصال ک یاالنشم دو روز گذشته .راست نی. هم ستین ی_ عجله ا

.گهید مینیما ا گهیازخود متشکرا رو گرفتم و گ فتم: د ژست

. می، االن ما برنده نبود ینکرده بود لی. اگه تو طرح رو تکم یدیمدت زحمت کش نیتو ا یلی_ خ

. می، االن ما برنده نبود یو نداده بود شنهادیپ نی. اگه تو ایدیزحمت کش یلی_تو هم خ

نداشت. فضا دیبهمون د چکسیکه ه میبود ی. تو نقطه ا کرد¬ینگاهم م رهیخ رهیرو دوخت به چشم هام و خ طونشیش یزد و چشم ها لبخندورد جلو ... تر و صورت نییتر شد. نگاهش رفت پا کیقدم بهم نزد هیشده بود. کیرمانت

ش رو ا

با دست ی. هرونیلبو سرخ شده بودم. ازم فاصله گرفت و بعدم رفت سمت ب کهیت هی نی.عکردم¬یپوستم حس گرما م ی.رو دیام رو بوس گونهبنما و خ میتا از سرخ زدم¬یخودم رو باد م

ب همون ا

خه ؟ عمیخدا چرا من انقدر ضا یبه گونه ام .ه دمیو مال شیسیکم شه. دستم رو بردم تو ا

ا

اریبهش نگاه کنم .انگار کام مایمستق تونستم¬ی. هنوز نمنیتو ماش میو نشست میکرده بود. از صاحب اونجا تشکر کرد هیحسابمون رو تسو صورتهنگ خارج هی نیبار از ضبط ماش نینزد.ا یحرف گهیباشه که د نطور یجو حاکم هم داد¬یم حیهم ترج

هنگا شد¬یپخش م یا

یکه متاسفانه از ا

هنگ داره ارمیکام نیبود که شاد بود. ا نیخب ال اقلش ا ی.ول کنه¬یقار قار م یکیکه دمیشن¬ی. فقط ماوردمیسر در نم یچیه یخارج چقدر ا

هنگاش بزنم. با غصه به در خونمون نگاه کردم . یکپ هیباشه ادمیها. طول بکشه؟ از شتریب شدیامشب تموم شد؟ نم یراست یراست یعنیاز ا

روم تشکر کردم. شب یبد هیازش دور شم. دوراه خواست¬یهم دلم نم یو از طرف دمیکش یشدن باهاش خجالت م برو هنوز از رو یطرف بود. ا

اریدم. اسم کامبو اوردهیلباس هام رو هم در ن یکردم . هنوز حت یفکر م اریبودم، به کام دهیرو که به خونه رس یشدم. تموم مدت ادهیگ فتم و پ ریبخ که. میکرد یاالن خداحافظ نی. ما که همدمیبلند شد.ترس میگوش یشد و صدا هک میگوش یصفحه یرو

Page 134: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 134

_الو...

نرفته . ادمی یرو که داده بود ی_ خواستم بگم هنوز اون قول

_کدوم قول ؟

؟ یفراموش کرد یزود نی_ به هم

شده بود . یرفته؟سکوتم طوالن ادمیدادم که یغلط کردم. باز چه قول ایبهش دادم. خدا یکه چه قول ومدین ادمیفکر کردم یچ هر

. یکن زیو خونمو تم یایب م،یکه برگشت ی.قول داده بودندازمیم ادتی... باوش من گهیرفته د ادتی_ پوف . مثال

نه! ی_وا

ره! ی_ وا ا

از تنمون درنرفته . ی_هنوز که خستگ

. فردا چطوره ؟ اریبهونه ن خودی_ب

!میفردا ؟ نه ... فردا که از صبح تا بعد از ظهر شرک ت ؟ی_چ

خر هفته که تعط مونهی_ خب پس م . یلیا

خر هفته نمونده بود که شتریبدم.دو روز ب یباشه کمتر جلوش سوت ادمیداره ها ... یا یقو یبشر عجب حافظه نیخدا ا یکردم . هع قبول تا ا

و زمان دست به دست هم داده بودن تا من زودتر نیانگار زم گهی. ددمیازش نفهم ی ز یبرق و باد گذشت و من اصال چ نیاون دو روز هم عدرسمکن یخرحمال

پشت در. دمیکه داده بود رفتم و رس ی. طبق ا

یو اشتباه ری، احساس کردم مس وارد خونه شدم یکنم . وقت یکه . اومدم خرحمال یمهمون ومدمی. ن ومدمایخوش هم ن نیبود!همچ یخونه ا عجبکنه. یانسان اونجا زندگ هیکه دیرس¬یجنگ بودم. به نظر نم دونیوسط م ی کجا ... انگار نیکجا و ا دمید یم رونیکه از ب ی یبایز یاومدم. نما

. شدیداده نم صیشلوغ و پلوغ بود که دکور خونه تشخ ی . به قدر رسهینم تیوضع نیبه ا چوقتیکه انقدر تنبلم ه یمن یخونه یحت

شپزخونه که د یلباساش رو از رو اول شغال ها رو بردم تو ا

بدتره ! رونمیکه از ب نجایخدا ا ای دمیمبل و وسط اتاق جمع کردم و بعدم ظرف ها و ا

. شدم¬یم مونیاز اومدنم پش شتری، ب شدم¬یاز خونه که وارد م یهر قسمت به

ست اریکام ؟یفیهمه ک ث نیا میمگه دار. شدیقشنگ خط قرمز محسوب م گهید نجایا از دستم ساخته ی رو زد باال و گ فت: خب من چکار ناشیا

اس ؟

کنه . من ظرفارو یو فقط نظارت م نهیشیگوشه م هی رهیشاهزاده ها م نیا نیخداروشکر که قراره خودشم کمک کنه. فکر کردم االن ع بازمشغال ها رو جمع م ارمیو کام شستم¬یم

.زدیهم جارو م اریو کام کردم¬یم ی ر ی. بعد من گردگکرد¬یا

زد¬یصدام م اریحوصله غذا خوردن هم نداشتم.کام یمبل و حت یمرده ها افتادم رو نیشب بود که باالخره کار هام تموم شدن و ع 11 ساعت جواب دادن و باز کردن چشم هام نداشتم . یبرا یاما توان

: اریکام

. عذاب دمیکش ی گار یازش ب یدلم براش سوخت. امروز حساب یبراش نمونده بود. طفلک یجون گهیم اما بلند نشد .دصداش زد ی چهار بار سهنداشت یا دهیکردنش فا داریهم کنار خودم نگهش دارم. ب گهیشب د هیخواستم ی. فقط مفتهیخواستم انقدر تو عذاب ب یوجدان گرفته بودم. نم

Page 135: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 135

کنم و اون شب شام هیگرفتم شکمم رو تنب میتصم نیهم یرفت. برا ینم نییغذا از گلوم پا ایتو تخت تا راحت بخوابه. بدون هل دمشبر نیبنابراو دیق چیمال خودم باشه بدون ه ت،یمعصوم نیچشم ها،ا نیصورت، ا نیخواست ا ینگاهش کردم. دلم م ریو س اینخورم. نشستم کنار هل

تموم مونییوقت سفر دوتا چیه خواست¬ی. دلم ملیفام ثیمامان و بابا و بدون حرف و حد یدون مخالفت ها. بیتیمحدود چیبدون ه یشرطروم فی.ح شد¬ینم

موهاش رو نوازش کردم . یکه چه زود تموم شد. دست بردم و به ا

و رفتن کامران که اریبودم. اونم بعد از ازدواج سام چوندهیخونه رو نپ یانقدر طوالن چوقتیبود که مامان بهم شک کرده بود. ه ی روز چند .رمینم ی یبدون اونا جا دونست¬یم

. ستمیسالش ن 4 یاون پسر کوچولو گهیبفهمه که من د دیخوام خودمو ثابت کنم. با یبمونه؟ م ی نجور یوضع هم دیبا ی. تا ک شهیکه نم ی نجور یا یازم دور شه. به چهره شتریب ایبدتر شه و هل زیترسم که همه چ یترسم. م یم، مراستا باهاشون حرف بزن نیدرا خوام¬یهر بار که م یول

خرشم نتونستم معمادمید¬یبود که تو خواب هام م ی همون دختر هیشدم چقدر شب رهیخمعصومش خواب هام رو حل کنم .ولش کن فعال ی. ا

خوابم برد . یک دمیمنه .تو افکار خودم غرق بودم که نفهم شیاالن پ ایکه هل نهی. مهم استین ی که ازشون خبر

الرم گوش 6 ساعت افهیشد. هنوز ق داریهم ب ایبه بدنم دادم و بلند شدم. همزمان با من هل یما رو از خواب ناز پروند. کش و قوس میصبح بود که ا

لود بود.چند بار هچند روز هر طرف و نگا نیگ فت :چرا ا ومدیکه از ته چاه درم یی پلک زد و بعد چشم هاش رو درشت کرد . با صدا ی ش خواب ا

؟ نمیبیو م اری، کام کنم¬یم

خودتو نکش . ی دار یبابا ب یستی. چندتا ضربه به صورتش زد. دستاش رو گرفتم تو دستم و گ فتم: خواب ن دمیخنده پوک از

؟ ملت همه خوابن . یصبحدهنش و گ فتم: چته اول یدستم رو بردم جلو عیکه سر دیکش یبنفش غیج

؟یکن یم کاریچ نجای_ تو ا

کنم ؟ یم کاریچ نجایکه ا هی_منظورت چ

دم ها یخنده ادامه دادم: معلومه مثل همه با بودم . دهیرو تختم خواب ایدن یا

_ تخت تو ؟

_اوهوم.

ایهل

کنم ؟ سگرمه هام رفتن تو هم و نگاه یم کاریچ نجای. پس من استیکه تخت من ن نیا ایگینشستم . راست م خیبلند شدم و تو جام س عیسر انداختم بهش . یخطرناک

؟ ستین ادتی ی ز یچ شبیتو از د یعنی_

چه خبر بود ؟ شبی_ مگه د

؟ ستین ادتیو چکدومشونی... حرفامون ... کارامون ...ه شبی؟ د ادینم ادتی ی ز یچ ی_ جد

؟ میکرد یم کاری؟ چ میگ فت یم یخدا! چ ای_-

. ادیم ادتیکم فکر کن هی_

Page 136: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 136

شدیکردم .بعدم ... بعدش ... بعدش چ زشمیکنم . تم زیخونه اشو تم امیقرار بود ب روزیفکر کردم .من د شبیبلند شد و رفت اتاق فکر. به د بعدم موندم ؟ قرار نبود بمونم . نجای؟ چرا ا

ملت خوابن . گهیخنده. بعد بمن م ری، بلند زد ز دیو من و که تو اون حالت متفکر د رونیاتاق فکر اومد ب از

کردم . ی؟ بابا شوخ یکن یبهش فکر م ی _ تو هنوزم دار

؟ ی نداز ی! منو دست ماریکشمت کام یکه کنار دستم بود رو برداشتم و به سمتش پرتاب کردم و گ فتم: م یشدم و بالشت یحرص

داد و گ فت: عمرا یجا خال

یلیخ افشیلحظه خشکش زد و بعد برگشت،نگام کرد.ق هیبرداشتم و پرت کردم به سمتش که محکم به صورتش برخورد کرد؛ گهیبالشت د هیخرش پاره شد و پر ها میدیبالشت رو از دو طرف کش نقدریخنده دار شده بود.بالشت رو برداشت و به سمتم حمله ور شد.ا

یوت دشیسف یکه ا

سمون پر ممیپخش شد نیشدن بالشت هر دومون رو زم ارههوا پخش شد.با پ .دیبار¬ی.انگار از ا

اون پرت یکی.بالشت رو برداشت و به سمتم پرت کرد.ومدیحرصم در م شتریب د،یخند¬یم شتریاون ب ی. هر چ دیخند ی شتر یبعد هم با شدت ب و شروع دمی.پرختیسرمون ر ی.تموم پر ها رو ختیر رونیتوش ب یپاره شد و پر ها سرش.بالشت یمن.جلو رفتم با بالشت زدم تو یکی کردیم

زود باش ایگ فت: اوه اوه هل اریکام م،یشد ری.خوب که از خنده سدمیکش¬یخط و نشون م شتریو منم ب دیخند یاون م ی.ه نشکردم به ک تک زد شرکت . اوف نه متنفرم از شنبه ها. بابا من هنوز خستم ... میبر دیشد . امروز شنبه ست و با ریکه د

... زهیکه چ گمی_م

شده ؟ ی_ هوم؟ چ

ج ونم ؟ ی_کام

و گ فت:جونم ؟ دیخند

شرکت. میامروز و نر ای_ب

؟ میریبگ یشرکت . دوباره مرخص میریکه م ستین شتری. همش چند روز ب میماکه تازه از سفر برگشت – اریکام

... گهیروزه د هیامروز... هیهوم . _او

سمتش و با التماس تو چشم هاش زل زدم و گ فتم : خواهش... رفتم

نیاخرش با ا یگیتو نم م؟؟یکن کاریکه چ میداره؟بمون ینرفتنمون چه سود نیروش فکر کنم. اون وقت ا دیاشو گ فت :با یتو جلد جد رفت ؟ شمیمن ورشکسته م ایلیتعط

. میبر یمون لذت م یلیاز تعط میمون¬ی. م یشی_نه نم

؟ ی _ چجور

. میناهار خوشمزه شروع کن هیبا میتون ی_اوم ... خب م

_ خب بعدش ؟

. میکن یم ی _بعدشم باز

؟ یا ی چه باز ؟؟؟ی _ باز

Page 137: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 137

. دمید ی باز لهیوس یکل نجایا روزیانداختم و گ فتم: د یچشمک

؟ نجایمتعجب گ فت: ا اریکام

_اوهوم . حاال قبوله ؟

. ستیخبرا ن نیهم از گهی_ باشه قبوله اما فقط امروزه و د

_باجه .

روم یبغلش و دستام رو دورش حلقه کردم و بوسه دمیپر دمید رونیاومدم ب یتو اتاق فکر . وقت دمیپر یگونه اش کاشتم و دوباره فشنگ یرو یا

ماده رو یصبحونه کامل و داده بود. همه چ هی بیترت اریکه کام شده بود . دهیچ زیم یا

واقعا وقت شوهر دادنته . گهی. دی ار یتمام ع یکدبانو هیتو ینشستم و گ فتم : وا زیم پشت

ره م کرد¬یم یسع کهیودر حال دیخند که قدر بدونه خواهر. واال. هی. کبارهیهنر م هی. از هر انگشتم دونم¬یصداش نازک و زنونه باشه ، گ فت : ا

خنده . ریز میزد ی یدوتا

***

ترکم . یبود . انقدر خوردم که دارم م یعال ی_وااا

_نوش جون .

شپز ی_ول . شنیحرف نداره ها... روز بروزم که غذاهات خوشمزه تر م تیا

ب شد .مگه ا قند . ذوق مرگ شده بودم . یکن فیتو از دستپختم تعر نکهیتو دلم ا

. میرو که با هم درست کرد نیا ی. ول ی_مرس

. دادمیرو انجام م یگ فتیکه تو م ی _خب من هر کار

مبل ولو شده بود و قدرت تکون خوردن نداشت . یرو اری،کام میبساط ناهار رو جمع کرد نکهیاز ا بعد

؟ هیوقت چ ی_خب حاال اگه گ فت

؟ هی_وقت چ

. هیکردم گ فتم: وقته باز یرو به دستگاه وصل م ی باز یدسته ها کهیحال در

با اریواقعا کام یعنیبود . شتریکرده بودم، ب ی باز میکه من تو دوران بچگ ی یها ی هاش از باز ی نکرده بودم .تعداد باز ی وقت بود که باز یلیخ ؟ کرد¬یم ی باز نیا

خ که چه کمیزد یرو م گهیبا حرص همدو میکرد یم ی کنار هم و بوکس باز میها نشسته بود یخروس جنگ نیع من شترشونمی. بداد¬یم یفی. ا

. بردم¬یم

. کرد¬یو داد م غیو ج زدیتو کل محوطه هال دور م یتموم شد ، از خوشحال یراند کامل و تونست ببره . وقت هی باالخره

؟ یکرد یم کاریچ یمن بود ی. اگه جا یبار برد هی_خوبه حاال

نداره . یلذت چیشده. بردن برات ه ی برات تکرار گهید ی_تو از بس برد

Page 138: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 138

_عجب!

_اوهوم.

چسبه ؟ یم یچ ی_حاال اگه گ فت

. ی ی_چا

خ گ فت . ی_ا

من برم . گهیهامون رو کردم بهش و گ فتم: بهتره د ی یاز خوردن چا بعد

؟ یزود نیبه هم – اریکام

ره د . مونم¬یصبحم خواب م بمونم که باز فردا نجایاگه بخوام باز تا شب ا گهی_ا

ره خب . ول . رسونمت¬ی... باشه پس من م ی_ا

شنا مانعش شد. برگشتم و با تعجب بهش نگاه کردم . هی یشم که صدا نی. خواستم سوار ماشرونیب میاز در خونه اومد ی یدوتا ا

. دیبود نجای_ پس ا

؟ یکن¬یکار م یچ نجای_تو ا

؟ یکن¬یم کاریبرادر من چ ی¬ازت بپرسم. تو خونه خواستم¬یکه من م هیسوال قایدق نیبهم انداخت و گ فت :ا یغضبناک نگاه

من ... من .. _¬

. رسونمت¬ی. خواست تنها برگرده که گ فتم م ارهینقشه رو برام ب هی_ من ازش خواستم

.میباش بهیانقدر با هم غر دمکر ¬ی. فکر نمیو گ فت: خودت اریکام یبهم انداخت و بعدم با خشم زل زد تو چشما ینگاه بد سمن

... ایهل یدوستم بود نیرو کرد سمت من و گ فت : تو بهتر روش

سر دهینگرانت شده بود. د یمامان برات درست کرده.طفل نویو گ فت :ا اریدستش رو داد به کام یتو چشم هاش جمع شده بود. ظرف تو اشک ... یکن¬یم یچه غلط ی که دار دونست¬ی. نمیباز سرما خورد دیفکر کرد شا یکار نرفت

یمزخرفم حساب شنهادی...با اون پ یلیبد شده بود ... خ یلیو رفت. خ نشیبرگشت تو ماش یحرف چیو بدون ه میبد حینموند تا براش توض منتظر . زیزنم به همه چ یهام گند م شنهادیپ نیبا ا شهیلعنت به من که هم یبودم .ا ختهیاوضاع رو بهم ر

. میتا بر نی؟ بش یهست یچ _ منتظر

خدا ی. استیپشتم ن چکسیه گهیکه داشتم و از خودم دور کردم . حاال د یشدن . تنها دوست ی باهاش مخالفت کنم . اشکام جار دمیترس¬یمشده بود.طبق معمول شام نخوردم سیخ سیکردم که بالشتم خ هی. انقدر گردهیبد م ی.دلم همش گواهفتهیقراره ب یاتفاق هیدونم یدونم ... م یم

ساعت چند شد که خوابم برد ... دمیو نفهم

فمیرو از تو ک دیخونه و کل یجلو دمیکه بخوام برخورد داشته باشم. رس دمشینداشتم ... اصال ند اریبا کام یبرخورد چیه ی مدت ساعت کار تماموردم . خواستم بازش کنم که

نفر صدام زد . هیدرا

منش ؟ کی_خانم ن

Page 139: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 139

نکهیبود. بعد از دهیو اتو کش کیو پ کیش یلیخوشم اومده بود .خ یحساب پشیبود. از تر شیتیخانم مسن اما باکالس و ت هیسمتش . برگشتم اسکنم تموم شد، گ فتم :

خودم هستم . نیی_بله بفرما

هستم . اری_من مادر کام

ازم نگرفته بود؟ حاال یسراغ گهید اریبود که کام نیپس به خاطر هم د؟یاز کجا فهم نیهاشم بدبخت شدم رفت. قلبم به تپش افتاد. ا یقمر بن ای بگه ؟ یاومده چ

تو. نیی_بفرما

از مبال نشست . یکی یبه اطراف خونه انداخت و بعدم رو یوارد خونه شد. نگاه یتعارف چیه بدون

شربت ؟ ای نیدار لیم ی_چا

باهات حرف بزنم . خوام¬ی. فقط م یمهمون نجایا ومدمی. من ن ستین ی از ی_ ممنون ن

رفته. موش شدم و نشستم جلوش . یبه ک اریخشن کام یخو دمیپره . االن فهم یخدا معلومه توپش حساب ایاوه اوه

؟ ی عالقه دار اریسر اصل مطلب . تو به کام رمیم میکنم. مستق ینیخوام مقدمه چ ی_ نم

. یگ فت :بهتره نداشته باش دیبود. سکوتم رو که د عیگ فتم ضا یم یبگم. هر چ یچ دونستم¬ینم نییرو انداختم پا سرم

تعجب بهش نگاه کردم . خشکم زده بود . با

یبرا یپر قو بزرگ کردم. کل ی. من پسرمو النیخور ¬ی. بهم نمنیهم ساخته نشد یبرا اری_ چون تو و کام به خوام¬یبرنامه دارم و نم ندشیا

.. هیشدن بهش چ کیدونم هدفت از نزد یخراب شه. نم شیها زندگ یراحت نیهم

و ازش ی بردار اریکه دست از سر کام یقول بد دیدر عوض تو هم با یبهت پول هم بدم ول یاگر پوله ... حاضرم حت یکرد و ادامه داد :ول یمک ث . یدور ش

و ندارم که باهام ریمگه من فق ه؟یکرد. فکر کرده ک یم نیداشت توه گهیبرا خودش؟د گ فتیم یداشت چ نیشدن. ا ریخود به خود سراز اشکامبه پول شما ندارم و یاجی. بغضم و فرو دادم و گ فتم :من احتدمیلرز یبرخورد کنه؟ کل وجودم از نفرت پر شده بود واز شدت خشم م ی نجور یا

پسرتون رو ندارم . یزندگ قصد خراب کردن

؟ ی بر رونیب شیکه از زندگ یدی:پس قول م دیزد و پرس یلبخند

ره.. دنیلرز ¬یلب هام م کهیکه تو چشم هام شکل گرفته بود ، سر خورد و اومد رو لب هام.در حال یاشک ی حلقه گ فتم: ا

کنم. زنگ خونه به صدا در اومد. یحرص درونم جمع شده خال یبزنم و هر چ ادیخواست فر یدلش قرص شد که همون موقع رفت. دلم م انگار خوان از جون من ؟ یم یچ ه؟یک گهید نیا

اریکام

Page 140: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 140

گذاشت روش و برد گذاشت ک ف دست مامان. خجالتم اریکردن سام چیهم با سوال پ گهیبود ، چندتا د دهیرو که د یکه سمن هرچ روزید میتصم یجنگ شده بودم ول دونیبهش نگ فته بودم. شب که رفتم خونه ، انگار وارد م ی ز یاز اول چ نمیهم یجاسوس. برا ی. دختره دهینکش

بزنم ایگرفتم دلم رو به در

ود دختره ب نی، همش به خاطر ا ادیخوشم نم یکن¬یکه تو پسند م ی یبرم ... دو سه روز برم حال و هوام عوض شه ، از دخترا ی سفر کار نکهی_ ا ؟

ره . خونسرد یلیخ زل زدم تو چشماش و گ فتم : ا

تو گوشم . یلیس هیجوابش شد که

ره ؟ ا یگیو م یزنیمن زل م ی؟ تو چشما یکش ی_ خجالت نم رو تیزندگ ی ؟ بخاطرش دار یداره که به خاطرش به ما دروغ گ فت یدختره چ نیا

؟ی ز یریبهم م

زدم: مامان.... ادیکنه . فر نیتوه اینداشت به هل حق

؟یستیمیمن وا یو از کجا اومده تو رو هیک ستیکه معلوم ن ی پدر و مادر یدختر ب هی. به خاطر نییپا اریصدات رو ب – مامان

نگه . ی ز یو چ نهیها رو بب یاحترام یب نیا تونست¬یم ی . چجور دیحرف مامان رنگ از رخ سمن پر نیکه با ا دمیوضوح د به

خر یو احترامتونم واجب ول ی_مادر من . نیزن یحرف م ی نجور یا ایباشه که در مورد هل ی بار ا

دوم رو هم از بابا خوردم . یلیس

خر نی_ ا . یکن یجمعش م یرو که زد یخونه هنوز بزرگ تر داره. خودت گند نی. ای بر یمادرت باال م یبارت باشه که صدات رو رو نیا

ازدواج کنم . ایخوام با هل یبه مزاقم خوش اومده بود که گ فتم: من م یلیس یمزه انگار

تو صورتم براق شد . مامان

؟یازدواج کن ایبا هل یخوا یتو م ؟یگیم یکه چ یکن یفکر م چیه – مامان

؟ میکن شیخواستگار ی؟ اصال نه قبلش از ک میکرد دایدختره رو از کجا پ می؟ بگ میبگ یچ لیکرد و ادامه داد :بعد ما به فام یمسخره ا خنده بزرگ تر . هی یهان ؟ نه پدر باالسرشه نه مادر. نه حت

دارم ؟ به خودش کار دارم . کاریخوام با پدر و مادرش ازدواج کنم ؟ من به اونا چ ی_مگه من م

شنا ش؟یشناسیمگه نم ؟یگینم ی ز ی_سمن تو چرا چ ؟ینداشت ی یمگه دوستت نبود ؟ مگه تو با پدر و مادرش ا

نه . گهیحاال د یلشناختمش . و یم – سمن

رو تکون دادم و با نفرت به سمن نگاه کردم . سرم

. دهی. حتم دارم که االن تو گور هم تنش لرز دید یاالن زنده بود و تو رو م یکخوی_کاش ن

ازدواج کنم . ایخوام با هل یرو گرفتم . م ممیرو کردم سمت بابا و گ فتم : من تصم روم

. دمیبه تو نم یاجازه ا نیمن همچ – بابا

هم ... نیاگه شما اجازه ند ی_حت

Page 141: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 141

انگشتاش یبه صورتم. جا دیخون و تو دهنم احساس کردم. دستش چسب ی تو گوشم و شور دیحرفم تموم نشده بود که چک دوم بابا خواب هنوز . دیرز یسوخت اما م یم

مورد نباشه . نیهم در ا یحرف گهینه . د یعنینه ، میگیم یکه انگار دلش بحالم سوخته بود گ فت :وقت بابا

دیتونم نظرشون رو عوض کنم . شا یمطمئن بودم که م یبود ول یکیبه حالم نداشت . حرفش یا دهیگ فتم هم فا ینگ فتم چون اگر م ی ز یچشب و تنها باشم هیدادم که بق یم حیتونم بابا رو نرم کنم. رفتم تو اتاق ترج یدونم که م یاما م ادیاش کوتاه ن قهیعت یمامان به خاطر خواهرزاده

و فکر کنم ...

تونم بکنم؟ یم کاریفکر کردم که چ نیمحروم کردم و همش به ا ایهل دنیروز خودم رو از د تمام

. یشناسی. تو که خودت سمن رو م ینداشتم کام یباور کن چاره ا – یسام

زنم . یم ریاتو با ت هیه سانشه ک داتیسمتم پ یعنیکه اصال حوصلت رو ندارم ی_خفه شو سام

. دیسفر و برگرد دی_خب قرار بود فقط بر

. یرو لو بد یهمه چ یتون یم میبرگشت یمعنا نبود که وقت نیاصال به ا نیا ی_ول

و بزارم ک ف دستش . زیشدم همه چ یکه منم مجبور نم دتید ی_بابا المصب اگه جلو در خونه ات نم

. قیو گ فت : بازم شرمندتم رف نییانگ فتم . سرشو انداخت پ ی ز یچ

خه شرمندگ خوره ؟ یتو االن به چه درد من م ی_ا

. گمیبه عمو و زن عمو م امیکنم . اصال خودم م ی.خودم کمکت م دنیفهم یموضوع رو م ی جور هی دیبهتر باشه . باالخره که با ی نجور یا دی_شا . میشناختیرو م ایشلوغش کردن . ما که خونواه هل یادیاونام ز

یکردم .ول یکار م نیشناسمش ، هم یاخالق گند سمن که خوب م نیمنم اگه به جاش بودم با توجه به ا دیدادم .شا یحق م یبه سام یطرف ازود و منو خوب شناخته ب گهی. اونم د یکوتاهتر از سام ی وار یکنم و چه د یروش خال مویباشه که تمام دق و دل یکیخواست یهم دلم م یاز طرف . دادیهام هنوز کنارم مونده بود و همش به غرغرام گوش م یسگ اخالق نیا یبا همه

بعدم رفتم سمت ینیریجعبه ش هیو با دمیدسته رز قرمز خر هیو یرفتم گل فروش ی ادار مینه .بعد از تموم شدن تا نجایحرف بزنم اما ا ایبا هل دیبادر بود . یمامان هم جلو نیماش ههیشب نیماش هی. رونیب ادیاز داخل خونه م یکس دمیخونه نشده بودم که د کی. هنوز خوب نزد ایخونه هل

درس خونه هل نجایاز ی کرد؟ چجور یم کاریچ نجایشد و رفت . مامان ا نیخودش بود که سوار ماش ورد ؟ ا

ی یکرد ؟ سواال دایرو از کجا پ ایسردرا

شدم که ادهیپ نمی. از ماش ارمی.ته و توشو در م یگ فته .طفلک ایکه مامان بهش چ ستی. معلوم ن گهیبود د دهیپرسما ... البد اونم از سمن پرس یمنسبت بهش ی. حس خوبرونیپسر جوون از توش اومد ب هیهم همونجا سبز شد. گهید نیماش هی یتو اون شلوغ دمیبرم سمت خونه اش که د

کرد . کیسالم و عل ایگرم با هل یلیاومد دم در .خ ایرو زد و چند لحظه بعد هم هل ایهل یزنگ خونه نداشتم.

ی ز یتونستم چ ینم ی جور چیباشم اما ه نیخواستم خوش ب یرو نداشت. م چکسینداشت ، ه یلیفام ایکردم . هل یو باور نم دمید یکه م ی ز یچ ش کنم . هیو توج دمید یکه م

... نیو دسته گل از دستام افتادن . برگشتم تو ماش ینیریش یرفت باال و بعد از چند لحظه پسره هم رفت تو .دستام شل شدن و جعبه ایهل

: ایهل

. ارمیباال ؟ گ فتم که االن برات م یاومد ی_برا چ

Page 142: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 142

. ی دونستم انقدر مهمون نواز ی_ نم

پاکت پول رو گرفتم جلوش .

گ فتن بمونه . یبرا یحرف گهیکنم د یفکر نم. نیاز ا نمی_ا

زار ؟ شهیزد و گ فت :عه؟؟ نو که اومد به بازار کهنه م یا انهیموذ لبخند دل ا

؟ هی_منظورت چ

زد وگ فت: یا انهیموذ لبخند

که دمش رو گذاشت رو کولش ی، بهتره بدون یخوش کرد یاشاره کرد.(بچه قرت رونی)با انگشتش به ب نیکه اگه دلتو به خاطر ا نهیمنظورم ا – و رفت .

افتاده بود ینیریجعبه ش هیدسته گل با هیاونطرف تر از خونه ی.کم نییپا دمیبود ؟ دو نییپا اریکام یعنیبود ؟ ی؟؟ منظورش چ یقرت بچه ناجور کرد و رفت . ی، فکرا دیدلبش گ فت :من و تو رو که باهم یگوشه ی. با پوزخند مسخره ا نیی. روزبه هم دنبالم اومد پا نیزم یرو

. پاقدمت نحسه ...نحس . یشدن . لعنت ریسراز اشکام

خر یبرم ، برا نکهیخواستم قبل از ا یم درموردم ی ازم داشته باشه. حاال چه فکر یبد یخواستم خاطره ی. نمنمشیبب یبار درست و حساب نیا

کنه ؟ یم

لمیکردم ، بلند شدم و وسا هیگر ریدل س هی نکهیتونم برم . بعد از یراحت م گهیبه رفتن بود . بهونشم جور شد . حاال د ممیخب من که تصم یول ... اریو نه کام نمینه سمن و بب گهیکه د ی یجا هی رمی. مرمیم نجایو هم برداشتم. فردا از ا اریکام یها ی ادگار یرو جمع کردم .

***

غوش مامان یبرا دلم به روز دخترت اومده یکه چ یدید یو م یدادن. کاش بود یم ی بودن و من و دلدار نجایو بابا تنگ شده بود. کاش االن ا ا

کوچولو بود. مشخص بود یبچه هیعکس بودن که تو بغل خانمه یزن و مرد تو هیکردم. دایبابا پ یمیوسائل قد یال یمیعکس قد هی. ی یبابا بابا بود ؟ یاز دوستا یعنیبودن؟ یک نایکه ا نجاسیاومده. اما سوال ا ایبه دن تازهکه

خط بابا بود . هینوشته شده بود . شب ی ز یچ هیاز دستم افتاد و وارونه شد . پشت عکس عکس

ن گذاشتم رو بخون. یکه ال ی. نامه ا زمیعز یای_هل قرا

نمون ؟ پس چرا من ه یال ی نامه ن رو از تو ک تابخونه برداشتم و بازش کردم . ورق زدم تا نامه رو پ .اول وضودمشیند چوقتیقرا

دایگرفتم. قرا

بود . اونم دست خط بابا بود . یمیقد یلیوقته نوشته شده چون کاغذش خ یلیکردم .بازش کردم مشخص بود که خ داشیکنم .پ

: زمیعز یایهل ی_برا

روز ... هی نکهیو مادرت افسرده شده بود تا ا مینداشت یسال اول ازدواجمون من و مادرت بچه ا چند

تو راه کنار چند تا مغازه نیبهم داده بود و بنابرا دیخر ستیشدم که برگردم خونه. مامانت ل نمیسوار ماش میمعمول بعد از ساعت کار طبقچند ماهه رو یدختربچه هی ی هیگر یکه صدا رو قفل کنم نیبرداشتم و خواستم ماش نیرو از تو ماش لیوسا دمیبه خونه رس یتوقف کردم . وقت

یبچه تو هیکه واقعا دمی، به سمت صدا رفتم و د دمیدوباره صدا رو شن یوقت یشنوم ول ی.اولش فکر کردم که اشتباه م دمیشن نیماش اخلاز د کردم ... دایشنون. اون عکس هم همراهه همون بچه پ یو گوش هام درست م نهیماش

Page 143: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 143

ی یتالشمون به جا میدید یو وقت میگشت شمیکه دنبال پدر و مادر اصل یچ ایدونم کار خدا بود یچه گل از گلش شک فت. نمب دنیبا د مادرت. از اون به بعد میبش یدختر خوشگل و دوست داشتن هیکه صاحب نیبهتراز ی ز یو چه چ میخودمون بچه رو بزرگ کن میگرفت میرسه تصم ینم

ما . ی زدردونهیعز یاومد و تو شد رونیرو گرفت و مادرت از حالت افسرده ب ورنگ مونیزندگ

. میکرد میازت قا نویکه تا حاال ا یمارو ببخش دوارمیام

؟ شوکه شده گهیم یمسخره اس. پس اون عکسه چ هیشوخ هی نیا گه؟یم ینامه چ نیا ؟یچ یعنی. کردم¬یخوندم رو باور نم یکه م ی یزایچن . خ نیکن یبا من م نکارارو یشدن. چرا ا ریاشکام خود به خود سراز م؟یک یبودم . پس من بچه

خه ؟ نگاهم رفت سمت قرا

وقت بود که یلیا

رامش خودم و هم برا یگرفتم هم برا مینخونده بودمش . تصم ن بخونم . هیروح مامان و بابا یا

کم قرا

: اریکام

ماه بعد ... سه

ذرماهه ب شده دیشب رو هم با نیتر یهمه شب بدون تو کم بود ، طوالن نیو هوا سوز داره. ا ا

بدون تو سر کنم ...تموم شهر و دنبالش گشتم. ا

انگار یو دور هم جمع کنن، تا نوه اشون رو نشون همه بدن حاال که چ لیخوان کل فام یاومده و دوباره م ای. دختر سمن به دننیرزمیو رفته ز ششیفرستم که چرا اون روز گذاشتم و رفتم و چرا پ یرو ندارم .هر روز و هر شب بخودم لعنت م ینوه دار نشده ... حوصله مهمون گهید یشکیه

... گهیجواب د یسوال ب نیچرا رفت و چند ایهل دمیگ فت . نفهم یمامان بهش چ دمینموندم . نفهم

. نهیب یما رو نم گهیروزها بچه دار شده د نیکه اونم ا هیزنم سام یدو کلوم باهاش حرف م دیکه شا یزنم . تنها کس یحرف نم یوقته با کس یلیخ

کنم . یفکر م ایکشم و به هل ی.تو تختم دراز م امینم رونیکه مامان و بابا خونه ان از تو اتاقم ب ی یوقتا معموال

دور هم جمعن . شبها بازم لدایبمناسبت شب رونیرسه . همه ب یرفشون مو احتماال واسه جشن مزخ گردهیبرم یخبر داده که بزود کامران خوابم . یراحت م شمهیپ ایهل یو وقت استیکابوسام هل لیمطمئن شدم که دل گهیو د نمیب یرو م میمیقد یهمون کابوسها

: ایهل

الخون واالخونم. شغلمم متغ نیماهه ا سه وقت که مهیاگرم قبول کنن به صورت ن ایکنن. یبدون بند پ قبولم نم رمی. هر جا مرهیور و اون ور ا ازهجن نیخونه و تو هال ع گردمیمرده ها برم نیو اونور رفتن خسته شدم. هر شب ع نور یو ا یفیبالتکل نیرسونه. از ا یخرج اجاره خونم رو هم نم

و اریکام گهینبود . ازون موقع تا بحال د نینکرده بودم ، االن وضعم ا رو ترک یهمه چ شیکنم که اگه سه ماه پ یفکر م نیو به ا شمیدراز م کرد ؟ یاونم هنوز به من فکر م یعنیذره شده بود. هیبودم و دلم براش دهیند

شپزخونه ولو شم. محب یها رو شستم . دلم م ظرف کلفتش صدام زد. برگشتم طرفش. یبا اون صدا یخواست همونجا ک ف ا

باهات کار داره. ری_ مد

کار داره ؟ ی_چ

. نیدونم خودت برو بب ی_ نم

دهیخوان کمش کنن و زورشون به منه بدبخت رس یشده و م ادیز روهاشونیبودم که البد باز ن نیرفتم ، به فکر ا یکه به سمت اتاقش م یحال درشنا م بیصداش عجوارد اتاق شدم . دشییبفرما ی... چند تا ضربه به در اتاق زدم و با صدا

بود . سالم کردم . نیی. نگام به پا زدیا

؟ یکخوی_سالم . خانم ن

Page 144: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 144

گشاد شده بهش نگاه کردم . یکپ کردم .فورا سرم رو بلند کردم و با چشما دمیدوباره صداش رو شن یوقت

؟ یکن یم کاریچ نجای_تو ا

شناسم ؟ ی:من شما رو م دیلحن حرف زدنم متعجب شد و پرس از

یزایشده ؟به حق چ نجایا ریاومده و مد ی یهویبه اون راه؟ اصال چرا زنهیشده؟ چرا خودشو م ی نجور یا یبرا چ نیهام هشت تا شدن.ا چشم . دهیو نشن دهیند

بشناسم ؟ دی_با

خه؟ چشمم با اسمش که رو شهیخورده. مگه م ی یمطمئن بودم که سرش بجا گهید قرار گرفته زیم یحک شده بود و رو یا شهیش ءیش هی یا

نیو گ فتم :نه ببخش نییبود؟ رد نگاهمو گرفت . سرم رو انداختم پا هشیداداشش بود که انقدر شب یعنیبود ، برخورد کرد. کامران دانش پژوه. . من شما رو اشتباه گرفتم .

هان. اریکام یلبخند ها ههیلبش بود و به شدت شب یکه گوشه یا انهیلبخند موذ با بود گ فت: ا

شناخت یاصال نکنه از قبل منو م م؟یشناس یرو م گهیهمد اریبود که من و کام دهیاشتباه گرفتم؟ فهم اریبود که خودش رو با کام دهیفهم یعنی دونست؟ یما رو م یو ماجرا

خواستم بگم با استخدامتون موافقت شده . ی_ م

وردم .ول یخوشحال از برام به یهم مشکل نجایبا استخدام من موافقت کرد؟ نکنه ا یشد؟ برا چ داشیاز کجا پ ی یهوی نیبودار بود. ا یبال درا

مهمفعال الیخیرو ب نایسگ دو زدن. ا یبرم . اونم بعد از کل نجایتونم از ا یرو ندارم .نم ی یجا نجای؟ در هر صورت من فعال به جز ا ادیوجود ب کنم . یکه دارم نگاش م هیادیمدت ز دمیودم اومدم و دشکرت. به خ ایشدم. خدا یکه موندن نهیا

شده ؟ ی _ طور

نشده . ی لبخند زدم وگ فتم :نه طور

. زنمیبه بدن م یفیق هی.امروز دمیبخودم م یحال اساس هی.امروز رونیتشکر کردم و اومدم ب

ه نیبهش بزنم که ع سیل هیرو حساب کردم و اومدم یبستن پول روم و قرار داشته باشم. ا هی ومدهیبما ن یعنیجن جلوم ظاهر شد . ا نیلحظه ا

کرد ؟ یم کاریچ نجایا

:خوشمزس؟ دیسالم کنه پرس نکهیا بدون

به گمانم خوشمزه باشه . ی_واال هنوز که نخوردم ول

مات و مبهوت موندم گ فت دید ی. وقتیبه خوردن بستنمتعجب من اومد کنارم و شروع کرد یو درمقابل چشم ها دیخودش خر یهم برا یفیق هیب شد . تیبستن گهی:بخور د

ا

ب شد ؟ اما دوباره سر حرف و باز کرد :هم یگیتازه م یکوفتش کرد یزد ؟ی خور یم یفیق یبستن یخوشحال یوقت شهیبخور ا

گرد شدن . چشمام

؟ بمیانقدرعج ؟یکن یچشم هات رو درشت م گمیم یبا خنده گ فت:چرا هر چ کامران

که االن خوشحالم ؟ یدون ی_از کجا م

خبر خوب بهت دادم. هیاالن نی_خب هم

Page 145: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 145

هان. _ا

؟ی خور یم شهی... هم ی_ نگ فت

ره. _ا

به بدن بزنم . یبستن هی دیشدم پس منم با ریاومدم و مد نجای_ منم امروز تازه به ا

که تموم شد خواستم برم که گ فت: میبستن

رسونمت . ی_م

تونم برم . یخودم م کهی. راهم نزد ستی_ممنون . الزم ن

و رفت. یلیکنه گ فت هر جور ما ی اصرار نکهیا بدون

:اریکام

مونیدوران بچگ ی. دلم برا میتنها باش ی نجور یا ومدیم شی. کم پمیاز اقوام و من و کامران تو خونه تنها بود یکی یو بابا رفته بودن عروس مامان میبود کیبهم نزد یلیتنگ شده بود . اون روزا خ

دس؟یارشم یکن یفکر م ی_بچ

و گ فتم : دمیو تو هوا قاپ بیس

قابزرگ و من شکستم ول نکیع ادتهی. مونی_به بچگ ؟ یتو ک تک خورد یا

ورد ی یچه بال یسمن و ک ت یسر عروسک ها ادتهیو گ فت: اوهوم . دیخند ؟ میا

کرده بود . هی. سمن چقدر اون روز گر ریبخ ادشیزدم . بمیگاز از ته س هیو دمیخند

و کردم رو هوام . یکرد . تا دو روز احساس م زونی_بابا اون روز جفتمون رو ا

خ گ فت . ی_ ا

؟ یکرد کارا یمدت چ نی. تو ا یبچگ الیخیزدم و گ فتم :حاال ب یچشمک

م . تو چه خبر ؟ کارا بود ریبابا همش درگ یچیو گ فت :ه دیخند

کار ها بودم . ریو گ فتم :منم درگ دمیخند

. ای:عه ؟ راه افتادکامران

خنده . ریز میزد ی یدوتا

؟ ی_چطور شد که برگشت

دمم به خدا دلم تنگ م . شهی_ بابا منم ا

رومم م مینگ فت . تصم ی ز یچ گهید ایکرد. ینم حتمیبابابزرگ ها نص نیا نیوقت ع چیکرد . ه یگرفتم باهاش حرف بزنم . حرف زدن با کامران ا

. کردیمامان و بابا رو برا من تکرار نم یحرفا

Page 146: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 146

؟ یبگ یخوا یم ی:چ دینگم که خودش پرس ایبه شک بودم که بگم دو

دونم از کجا شروع کنم ... ی_نم

_از اول اولش .

کردم . فیو کل ماجرا رو براش تعر اوردمین طاقت

؟ نیرو هم برد زهیو گ فت:خوش شانس ها.جا دیخند کامران

ره د دمیخند . گهیو گ فتم :ا

؟ ی خبر ی_ حاالم ازش ب

_اوهوم.

؟ شیدیاصال ند گهیازون موقع د یعنی_

_اوهوم.

؟ شیدیو ند ی_دنبالشم گشت

_ اوهوم.

.. گهید میریبگ یچه گل نمی_خب مرگ و اوهوم.کامل بنال بب

نکردم . داشیپ ی. دنبالشم گشتم ول دمشیند گهید دمشی_از همون موقع که جلو در خونه با اون پسره د

؟ یشناخت ی...پسره رو م نطور ی_که ا

. هیک دمیبعدا فهم یشناختم . ول ی_اون موقع نم

؟ هی_ک

رو ازشون گرفت . زشونیباباش. همون که همه چ کی_پسر شر

؟ یدی_از کجا فهم

قایکه دق دمیدنبالش رفتم د یو وقت هیبرم و بفهمم ک یعوض یگرفتم پشت سر اون پسره می، تصم نیبرگشتم تو ماش نکهیاون روز بعد از _من که پسر رستگاره . دمیرستگار نگه داشت و بعدم رفت تو .همونجا فهم یخونه یجلو

_خب از کجا معلوم که پسرشه ؟

رفته بود . ادمیاون موقع یبودمش همراه باباش اومده بود . ول دهید ایمراسم پدر هل ی_قبال هم تو

؟ یکن یم کاریچ یکن داشیرو پ ای_عجب ... حاال اگه هل

نه ؟ ایدونستم که اونم هنوز منو دوست داره ینم یبگم ... من دوسش دارم و از احساسم بهش مطمئن بودم ول یبودم که چ مونده

؟ یباشه چ _ اگه تا حاال ازدواج کرده

ی. ه رمیم یاونوقت م ؟یاگه از دستش داده باشم چ ؟یتو دلم ... اگه واقعا ازدواج کرده باشه چ ختیعالم ر یغمها یحرفش انگار همه نیا با مال من بود . ایزنده بود و هم هل یکخوی، االن هم ن دمیرسینم ریلعنت به من که اگه اون روز د

Page 147: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 147

داشیپ ی طور هی. نگران نباش باالخره میکن ی ر یگ جهینت شیاز پ میتون ینم مینکن داشیالم سوخت و گ فت :تا پدلش به ح دیرو که د میناراحت . میکن یم

شد . دهیبه دلم تاب یدیام یسو کور

. یخورد بتمیکه ته س یو گ فت: انقدر حرف زد دیخند

خوشمزه ی نجور یگ فت که ا یافتادم. راست م ایهل ادیکه تو دستم مونده بود انداختم. دوباره بیس یبه شاخه ینگ فتم. نگاه ی ز یو چ دمیخند تره ...

خورد ؟ یم بیس ی نجور ی_ ها؟ نکنه اونم ا

خورد . یم بیس ی نجور یتو خال . اونم ا یو گ فتم: زد دمیخند

رفت . ی_پس عاشق شد

و زود رمیسر م هینداشت . یو سمن و نداشتم اما اون بچه که گناه لیفام دنی، بود. حوصله د هیاومدن دختر سمن، سا ایشب جشن بدن فردا گردم . یبرم

: ایهل

هست یهر ک یول ه؟یزیچ ینکنه روح گس؟ید یکی نیا یعنی ست؟ین رانینگ فته بود که برادرش ا اریشد؟ مگه کام داشیاز کجا پ هویپسره نیاکم از هیتا نمشیدوست داشتم امروز هم بب یخودش نبود ول نکهی. دلم براش تنگ شده . با ا ندازهیاون م ادی. منو ارهیکام ههیشب یلی، خمیدلتنگ

رزوم خ نیم کم بشه. انگار مرغ ا

ورده شد و همون لحظه ع یلیگو درست کنارم بود که ا

بهم . دیاز پشتم دراومد و رس یچ نیزود برا

. یمتعال ی. صبح عال یکخوی_ به به سالم خانم ن

. ریزدم و گ فتم:سالم صبح شما هم بخ لبخند

شده ؟ ی ز ی: چدمیبودم . پرس دهیکرد . ترس یزل زده بود بهم و نگاهم م نجور یجلوم . هم ستادیکرد و ا مکث

_ نه ... فقط ...

؟ ی_فقط چ

. یچی_ه

برم که گ فت :خانم مهندس ؟ اومدم

م :بله ؟ تعجب برگشتم سمتش و گ فت با

شپزخونه ا هی یکه استعدادا فهی_ح حروم بشه . نجایخانم مهندس تو ا

بو داره ... هیکه من مهندسم ؟ قض دهیاز کجا فهم نینزد و بعدم رفت تو .ا یا گهیحرف د د،یدر جوابش نگ فتم. اونم سکوتم رو که د ی ز یچ

رو شهیپام ترمز زد . ش یجلو نیخواستم برم خونه که با ماش میساعت کار انی. بعد از پا دمشیند گهیکردم ، د یکه اونجا کار م یمدت درطول ؟؟؟ نیها رو متر کن ابونیو خ نیبر ادهیپ نیدیم حیترج نکهیا ایکه برسونمتون و بعدم با خنده گ فت: نیدیو گ فت اگر افتخار م نییداد پا

Page 148: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 148

و خونواده اش اریگرفته باشه و به کام ادیخونه ام و ریتا خونه دنبالم کرده؟ نکنه مس یعنیرفتم؟ یو م ریمس ادهیبود که پ دهید روزید یعنیکه ازشون فاصله گرفتم. فکر هیادیهر صورت مدت ز ؟دریبشه چ دایپ نجایمادرش ا یداره؟اگه بازم سر و کله یبگه؟اصال واقعا با اونا نسبت

هوا . دمیمتر پر شیکامران ش نیبوق بلند ماش یا حاال منو فراموش کردن ... با صداداشته باشن. احتماال ت ی به من کار گهینکنم اونام د

؟ یکن یفکر م ی ساعته دار هی_ مگه سوال کنکور طرح کردم که

دم عاقل از هیگ فت یگ فت ردش کنم و برم. اما عقلم م یم غرورم ونش زب ریتونستم از ز دیخوره پس سوار شو. شا ینم شیسوراخ دوبار ن هیا

اونقدر ها ترسناک باشه . نمیکنم ماش یبود که گ فت :فکر نم نینگاهم هنوز به ماش ه؟یتشابه اسم هیفقط نیا ایداره ینسبت اریبکشم که با کام

رفتار هاشم یباشه ؟ حت یتشابه اسم هیفقط نیا شهی. مگه مزدیمو نم اریاش که با کام افهیمعذب بودم . ق یلیشدم اما خ نیسوار ماش باالخره کرد ... یاز ذهنش عبور م یثیچه افکار خب دونمی. ژست مارموز اعظم رو گرفته بود. نمشناسهیکه من رو م دیرسیمشکوک بودن. به نظر م

؟ یکخویخانم ن می_ خب از کدوم طرف بر

قایو روشن کرد و از بخت بد من دق نیکردن بود که دست برد و پخش ماش یحال رانندگ در . میخوندیم اریبود که با کام یهنگهمون ا

یقطره اشک از گوشه هیکنم ، بازم شیکه کردم تا از کامران مخف ی یتالش ها یرغم همه یاشک رو مهمون چشم هام کرد و عل اریکام ادی دمیبا دستم پاکش کردم اما دور از چشم کامران نموند. د عیکه سر دیچشمم چک

یماست مال ینظر گرفته بود .برا ریمنو ز نیماش ی نهیکه از تو ا

هنگ قشنگ یکه زدم ، لبخند یکردن گند . هیزدم و گ فتم: ا

. شهی، قشنگ ترم م یاوهوم . بخصوص اگه باهاش خاطره داشته باش – کامران

؟ ی نداز یم اریکام ادیچرا همش منو یلعنت

درس خونم رو ینم شم . ادهیپ دیبا گهید نجایگ فتم :دستتون درد نکنه . من هم که میبود دهیهنوز نرس نیبنابرا رهیبگ ادیخواستم ا

. نییکنم . بفرما یزد و در جوابم گ فت :خواهش م لبخند

تکون داد و رفت ی براش دست تکون دادم و اونم سر یشدم و به نشونه خداحافظ ادهیپ نیماش از

: اریکام

اگه بابا و مامان مخالف باشن . هوا داشت کم کم یکنم. حت یکنم و بعدم ازش درخواست ازدواج م یم دایرو پ ایرو گرفته بودم اول هل میتصمرفتم سر می. از اونجا هم مستقیو بعد ازونم رفتم گل فروش دمیخر ینیریجعبه ش هیو یفروش ینیریداشت. رفتم ش یو سوز سرد شدیم کیتار

دسته گل گذاشتم. نشستم کنار قبرشون هیهر کدوم یودن. سنگ قبرشون رو شستم و رو کنار هم دفن شده ب ای. پدر و مادر هلیکخویخاک ن و براشون فاتحه خوندم .

قا . رمیخوام ازت اجازه بگ یدخترت . م دونهی یکی ی . اومدم خواستگار ریبرا امر خ شتی. امروز اومدم پ ادیم ادتی. منو که یکخوین ی_سالم ا

کردم . اون روز اگه فقط چند یدونم در حقتون کوتاه یرنج بکشه. م نیاز شتریب دمیاجازه نم گهیکنم. د یکه خوشبختش م دمیبهتون قول مکنم و بهتون یفراموش نم چوقتیکه به گردنمه رو ه ینی. د دیکش ینم یهم انقدر سخت ایو هل فتادیشما نم یاتفاق برا نیا دمیرس یزودتر م قهیدق

رو خوشبخت کنم . ایو هم هل رمیکه هم حق شما رو بگ دمیقول م

کردم . هیگر ریدل س هیسنگ و یسرمو گذاشتم رو یکیدراومد و همونجا تو تار اشکم

رو ادا کنم. کمک کن تا حق مظلوم از ظالم گرفته بشه . نمید نیخودت کمکم کن که ا ایخدا

خدا! یرو جلو پام بزار... ا یراه هی تو

Page 149: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 149

گهیرفتم . هوا د یم نمیمردم پخش کردم. قدم زنون به سمت ماش نیرو باز کردم و ب ینیریش یسنگ بلند شدم و در جعبه یاز رو یاز مدت بعد ابونیکه در حال عبور از عرض خ دمیرو د یاهیس ی هی. سادید یقسمتها که المپ نداشت ، چشم چشم رو نم یشده بود و بعض کیتار یحسابکنار که خداروشکر دمشیبزنتش کش نیماش نکهیسمتش و قبل از ا دمی. دوشدیم کیداشت بهش نزد ادیز یلیبا سرعت خ نیاشم هیبود و که مسنه . دادیاش نشون م دهی. قد کوتاه و خممیبهمون برخورد نکرد و جون سالم بدر برد نیماش

_حالتون خوبه ؟

. تیاز جوون ینیبب ری_من خوبم بابا. دستت درد نکنه . خ

تا برسونمتون؟ دیکدوم طرفه بگ رتونی_مس

بابا جون . شهی_زحمتت م

. ی_چه زحمت

شناست و انگار افهیچقدر ق دمی، تازه فهم دمیصورتشو د ی یتو روشنا یو وقت نیسمت ماش بردمش دیسف ی. موها دمشید ی یجا هیقبال ی اش ا

... دمشیکردم که کجا د یصورت مهربون .... داشتم فکر م هیبا دهی، قد خم دهی، پوست چروک

امرزدشیبود. خدا ب یمرد بزرگ یکخوی. نیبود یکخویکنار قبر ن یوقت دمتی. دزننیبابا رحمان صدام م شناسنیکه منو م ی ی_من رحمانم بابا .اونا .

؟ نیشناختیم شونوی_شما ا

نیاول رهینم ادمیوقت چیه ریبه خ ادشیمحبت کرد . به من و خونواده ام یلیکردم . خ یشناختمش و براش کار م یسال بود که م نی_چند یجوون تازه کار بود و هنوز با خانم ازدواج نکرده بود . منم اون موقع ها جوون تر بودم . کار درست و حساب هی. اون دمیرو د یکخویکه ن ی بار . منم ومدنیم رونیهوا و بارش برف مردم کمتر ب ی. زمستون بود و به خاطر سرمااوردمیکردم اما به زورخرج زن و بچمو در م ی. کار م اشتمند

کرده بود . هوا ریتو برف ها گ یکخوین نیو ماش دیبار یرفتم . برف م یبه طرف خونم م ینکرده بودم و داشتم دست خال یکاسب یچیاون روز ه کیتار یلیکرده بود و ما هم چون خ ریگ ی بدجور نشیرو تکون بده اما ماش شنیبود . رفتم جلو و کمکش کردم تا ماش کیسرد و تار یحسابهم

بود. دعوتش کردم به خونم. اون شب و تا صبح تو خونه ما موند و صبح که یکیمشکل از کجاس . خونه ام همون نزد میبفهم میتونست یبود نمو ششیروز دوباره برگشت و گ فت که برم پ هیرد و رفت. رفت اما تشکر ک یرو خالص کنه . ازم کل نشی، باالخره تونست ماش دهوا روشن ش

دیرس¬ینم یشب گهیبهتر شد . د یلیکار کردم و وضعم خ یکخوین شیو سر راه من قرار داده بود. از اون به بعدش پ یکخویباهاش کار کنم. خدا ن خونه . مبر یکه من دست خال

ره . م قا افتونیچقدر ق گمی_هااان ا

شناست. من شما رو تو شرکت ا

. دمید یکخوین یبرام ا

ره بابا جان من تو شرکت ن کردم . یکار م یکخوی_ا

؟ نیکن یکار نم گهیاالن د یعنی؟ نیکرد یکار م نی_گ فت

انداخت . نرو یمنو هم از شرکت ب یکخویعوض شد . بعد از فوت ن زیکالهبردارش به شرکت باز شد ، همه چ کیاون شر یپا ی_از وقت

. نطور ی_که ا

ت دهیو گ فت :خدا منو ببخشه . من د نییتو چشماش جمع شده بود .سرشو انداخت پا اشک وجدانشه اما از یکار خود ب ی سوز شیبودم که ا

وضع افتادم . نیفوت کرد و من دوباره به ا چارهیب یکخوینزدم. ن یترس حرف

تش سوز نیکه ا نیبود دهی. شما هم فهم نی_پس شما شاهدش بود کار رستگار بوده . ی ا

Page 150: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 150

ره بابا . تازه تصادف رستگارم کار خودش بوده . اون نامرد به ن کرد و شک کرده بود که من از کاراش بو برده باشم و بخوام انتیخ یکخوی_ا

کرد . رونیدستش رو رو کنم ، منو از اونجا ب

کشیقصد هم نزد نیو به هم هیکخوین هییازاولشم معلوم بود که چشمش دنبال دارا رو به نام خودش زد . یکخویشرکت و دار و ندار ن ی همه داشت که بهش اعتماد کرد . یاما انقدر قلب مهربون یکخویشد. ن

کنه. دیتهد ایرو هم خود ناکسش فرستاده باشه تا شما رو بترسونه نیماش نیکه ا ستین دی_پس بع

. ستین دیبع یچی_از اون خدانشناس ه

اونا نکاریرو برمال کنم .درسته که با ا قتیخوام حق ی... من م نی. راستشو بخواستیجاتون امن ن نجایا گهیشما د شهیکه نم ی نجور یا ی_ول ؟ نیشما هم کمکمون کن شهی. م رهیبگ یحقش رو ازون عوض دیرو به خاطر دخترشون انجام بدم . اون با نکاریخوام ا یاما م شنیدوباره زنده نم

دختر داشت باباجون؟ یکخوی_مگه ن

ره سالشه . یو خرده ا ستیدختر داره که االن ب هی_ا

قا دونمیکه من م ی یتا اونجا ی_ول . شدنیو خانمش بچه دار نم یکخوین یا

؟ هی_منظورتون چ

خرش همون دختربچه رو بزرگش کردن . _هان پس اونا ا

قا شمی_متوجه منظورتون نم . اسیبچه دارن که اونم دخترشون هل هیفقط یکخوین ی. ا

قا نمیاش مفصله بابا جون . حاال بگو بب هی_قض ؟ یشناس یو خونوادش رو از کجا م یکخوین یتو ا

کردم . فیماجرا رو تعر ازیتا پ ریو براش س نشستم

. یدل نه صد دل عاشق شد هیو گ فت: پس االن دیرحمان خند بابا

؟ نیکه کمکم کن نیدیزدم و گ فتم :پس قول م لبخند

که رو گردن هینید نیرو سر راه من قرار داد و امشب هم تو رو . ا یکخوی.اون شب خدا نونمیمد یکخوی_ من به حکمت خدا اعتقاد دارم و به ن منم هست بابا جون .

اوناست ؟ یدخترخونده ایهل یعنیبوده ؟ یچ شدنیاونا بچه دار نم نکهی_اما ... بابا رحمان منظورتون از ا

***

قا بزرگ برگذار بشه . خدا ب یمیقد یتو خونه یاست و قراره مهمون هیجشن تولد سا امروز قابزرگ و که زم امرزهیا

بزرگ بود و یلیخونه اش خ نیا

گرفته که مستقل میخونه اش دست نزده و از همون اول تصم نیهنوز به زم لیقطعش رو جدا کرده بود . عمو سه هیهر کدوم از بچه هاش یبراقا بزرگ زنده بود ، رو یکنه ول یندگز

که اون دونمیکرد. درست نم یمدت هم اونجا زندگ هیخودش خونه ساخت و نیزم یبابا از همون زمان که ا

برا وکنه ینه رو ترک ماز مسائل بابا هم اون خو ی سر هی. بعدا سر ادینم ادمیازون خونه ی ز یچ ینه ول ای میاومده بود ایزمان من و کامران به دنکه چرا بابا اون خونه رو ول دمینپرس چوقتی. ه میکن¬یم یتوش زندگ میکه االن دار یخونه ا نیخره . در واقع هم یم دیجد یخونه هیخودش

قا بزرگ و خانم بزرگ ، برادرها تصم سمهم جشن ها و مرا یرو به همون شکل نگه دارن و گه گاه شونیگرفتن که خونه پدر میکرد ؟بعد از فوت ا

کنن . یرو اونجا برگزار م مونیخونوادگ یها

Page 151: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 151

هی. کامرانم قرار بود رمیگ یرو من م هیهماهنگ کرده بودم که گردنبند سا نایگرفتم .با مامان ا لیو سفارشم و تحو یبا کامران رفتم طالفروش عصرماده شد میجفت گوشواره براش بخره. با هم برگشت

دست کت و هیبودن . کامرانم دیو سف اهیکه طبق معمول لباس هام س. من میخونه و ا

. کامران شنگول نگام کرد وگ فت: چه طور شدم ؟ دیپوش ینوک مداد لوارش

. ی_عال

؟ هی. خبر یزنیشده ؟؟؟ شاد و شنگول م ینثارش کردم و گ فتم :چ یچشمک

. یشنو ی... خبرشم مشاالیو گ فت :ا دیخند طنتیبا ش کامران

ناقال . ی_رو نکرده بود

؟ یرنگ خسته نشد بیترک نیبهم انداخت و گ فت: تو هنوز از ینگاه کامران

_نه واال .

؟ مشخص بود میریم میدار یبرا چ گهید شهیاالن تموم م گهیکرد بدو د یکامران انگار دل تو دلش نبود که زودتر برسه اونجا . مدام غرغر م اماخنده وو دست یقیموس یتو. هنوز شلوغ پلوغ بود و صدا میو رفت میشد ادهیپ نیو از ماش میدی. رسنهیرو اونجا بب یکیبرسه و تا زنهیداره پرپر مخونه نشستم .سمن اومد سمتم. یجاها ی هیخلوت تر از بق یگوشه ا هیاولش درد گرفته بود . یشده بود .سرم از همون لحظه یبا هم قاط

فقط به خاطر اون بچه تو مراسمشون شرکت کرده شتریو امشب هم ب زدم¬¬یبا سمن حرف نم گهیهم تو بغلش بود .از بعد ازون اتفاق د هیساو به سادیزد که دلم براش غش رفت. سمن همونجا وا یبه سمن بگم ، بچه رو از تو بغلش گرفتم و بوسش کردم. لبخند ی ز یچ نکهیا بدونبودم.

گ فت . ینم ی ز یکرد و اونم چ یگاه ممن و بچه اش ن

. ی ی_سالم خوشکل دا

وردم و بستم دور گردنش . بچه بمیرو از تو ج گردنبند چشم نکهیبود . درست برعکس مامانش و جالبتر ا یا یخنده رو و دوست داشتن یدرا

نموند یک به سمن انداخت که از چشم هام مخفچشم هی. کامرانم همون لحظه اومد کنارم نشست و اول نداختیم ایهل یچشم ها ادیهاش منو وروجک رو. نیا نمیو بعدم رو به من گ فت :بده بب

. اریخوام باهات حرف بزنم کام یم – سمن

ندارم . یحرف چی_من با تو ه

دونم اشتباه کردم . یخوام . م یمعذرت م – سمن

شده ؟ رید گهیکه د یکن ی؟ فکر نم یدیرس جهینت نی_هه تازه االن به ا

. مونمیباور کن پش یخواهرم بود ، بد کردم ول نهیکه ع ی یایو هل یکه برادرم ی یدونم. من به تو یرو م نایدونم ... ا یم – سمن

؟ دهیچه فا گهی؟ االن د دهی_چه فا

تو چشم هاش جمع شده بود . اشک

. دمیبراتون انجام م ادیاز دستم بر ب ی کنم. هر کار یم شونیو راض زنمی_با مامان و بابا حرف م

؟ یکارها رو بکن نیا یخوا یم ستین ای_حاال که هل

. میکن یم داشی_پ

؟ یکن داشیپ ی یهوی یخوا یکنم حاال تو م داشیگردم و نتونستم پ یزدم و گ فتم :من سه ماهه دارم دنبالش م یپوزخند

Page 152: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 152

کرد . یم هیواقعا داشت گر گهید

کردم بدم اومد. من االن خودمم ایکه با هل ی از قبل از خودم و کار شتریاومد ب ایبه دن هیسا یوقت یشدم ول مونیوقته که از کارم پش یلیخ – سمنزار کنن و تودستت از دن تیدخترت رو اذ یدونم وقت یدختر دارم و م

و تو ای.من نه تنها در حق هل یچ یعنی ادیازت برن ی کوتاه باشه وکار ایو ا

که در حق پدر و مادرش هم ظلم کردم . بل

اش شدت گرفت . هیگر

. یمنو ببخش داداش هیال اقل به خاطر سا یتون ی. اگه نم ی_منو ببخش داداش

واقعا براش سوخت . از سنگ که نبودم . اونم خواهرم بود . گهید دلم

. ستیبرو دعا کن که اون ها هم ببخشنت که دست من ن یبخشمت . ول یخب . من م لی_خ

. ینکن . زشته تو مهمون هیگر گهیصورتش و پاک کردم و گ فتم :حاالم د یرو یبردم و اشک ها دست

برسونم . کنم و شما دو تا رو بهم دایرو پ ایکنم که هل یتالشم رو م ی. همه یداداش یزد و دستاش رو انداخت دور گردنم و گ فت :مرس لبخند

ی. خجالت نم نیبود ، اومد سمتمون و گ فت :خب پس باالخره شما دوتا دوباره با هم صلح کرد دهیتو بغلش خواب هیسا کهیدر حال کامرانشت امیهمه راه رو ب نیا دیمن با ن؟یکش

بدم ؟ یو شما دوتا رو ا

شت میکرد یر ممن و سمن همش با هم قه مونیاز زمان بچگ گ فتی. راست ممیدیخند ی یتا سه هی. کامران سا دادیم مونیو هر دفعه هم کامران ا

. شهیم تیاذ یشلوغ نیرو داد به سمن و گ فت :بچه خوابه . تو ا

می. کنار هم نشست دادیمراسمها حوصله به خرج م نطور یا یبرا یلی. برعکس من کامران خ هیبق شیپ میدستشو انداخت گردن منو و رفت بعدمورد. چا ی یو چا کیبرامون ک وایمبل که س یرو

کنم . یرو برداشتم و ازش تشکر کردم . اونم لبخند زد و گ فت :خواهش م کمیو ک یا

کیکه ک نیبود ا بیدرهمه. عج ی لب نزده و سگرمه هاش بدجور کشیبه ک دمیبرگشتم سمت کامران که د یرو خوردم و وقت مییو چا کیک ؟ ی بخور یخوا یرو نم کتیشد؟متعجب گ فتم :ک ی نجور یا شدکهیچ هویهم شاد و شنگول بود. شیپ قهیچند دق نیدوست داشت وتا هم

که بخور . ی خور ی_ تو م

ها . چه مرگشه خو ؟ شهیم شیزیچ هی نمی.ا رونیبلند شد و رفت ب بعدم

رونیبوده .اول خواستم برم ب وایشتن کامران سبرگ لی. پس دل هیچ هیکنه. هان گرفتم قض یداره به من نگاه م وایس دمیرو که بلند کردم د سرم ،بلند کیموز ی.صدازنهیم ریرو با ت میکنه، احتماال االن سا یبه من نگاه م وایبود که س دهیشه. چون د یعصب شتریکه ب دمیبعد ترس یول ششیپ

رو جور کرد . رونیو برم ب رمیاز اونجا فاصله بگ نکهیا یبهونم برا

قابزرگ رو گشتم تا باالخره کامران پرونیهال رو باز کردم و رفتم ب در تا رفتم زدی. داشت با تلفنش حرف م ششیکردم و رفتم پ دای. اطراف خونه ا

گم و قطع کرد. ی، با عجله گ فت : بعدا بهتون م ششیپ

قا بزرگ نشسته بود و به رو بروش خ ینرده ها یرو یشترعصبیسر صحبت رو باهاش باز کنم که ب ی نستم چجور دو یشده بود. نم رهیپشت خونه ا

کردم که یکه گذشت خودش شروع کرد به حرف زدن :فکر نم ی. مدت نمیگرفتم فعال سکوت کنم و فقط کنارش بش میتصم نمینشه . به خاطرهمکارهام درست شد و تونستم برگردم چقدر خوشحال بودم که یوقت یدون ی. نم رفتمینم چوقتیشه وگرنه ه ادیام باهاش انقدر ز هبا رفتنم فاصل

. نمشیتونم دوباره بب یم

؟ یبهش نگ فت یچیو ه یهمه سال عاشقش بود نی_تو ا

نذاشت قبل از رفتنم بهش بگم. میکردم. غرور لعنت یاشتباه م یول مونهیکردم که اونم منو دوست داره و منتظرم م ی_نه نگ فتم چون فکر م

Page 153: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 153

نشده . رید _حاال هم

ره . ول واسه من نه . ی_واسه تو ا

بشه . ریواقعا د نکهیقبل از ا یاعتراف کن ششیپ دی. با یغرورت و بهش بگ ریز یمنتها اگر تو هم بزن شهینظرش عوض م وای_مطمئنم که س

کرده بود که لبخند زد . دایپ یدیام یکور سو هیبه طرفم و تو چشم هام نگاه کرد . انگار اونم برگشت

شد . رهیروش رو برگردوند و به روبه رو خ دوباره

قابزرگه مال ک یکه پشت خونه یساختمون نیا میدینفهم چوقتی_ ه ه؟یا

. میاون خونه ش کینزد ذاشتینم چوقتیهم بابا ه ینه. از بچگ ایکنه یم یتوش زندگ یکه کس میدینفهم ی_اوهوم . حت

؟یداداش یکن یکنم فکر م یکه من فکر م یزد و گ فت :تو هم به همون یطونیلبخند ش کامران

؟ میبر یا هیزدم و گ فتم :اوهوم . پا یثیازش لبخند خب تیبه طبع منم

. تمیاس داداش چهارپا هیکه پا هی_پا

قابزرگ رو از محوطه ا یخونه یکه پشت محوطه ی وار یسمت د میبهم و رفت میدیرو کوب دستامون که اون ساختمون مشکوک توش بود ، یا

ازون زمان مونده بود یکی نی. فقط ا میو چوبشم خورده بود میانجام داده بود ی یکه برامون ممنوع بود و دوتا ی هر کار یکرد . از بچگ یجدا م میدیپر وارید یباال . از باال دمشیکشکه من دستشو گرفتم و دی. کامران قالب گرفت و من رفتم باال . کامرانم پر مینگرفته بود جهیکه ازش نت

کنه ؟ یم یزندگ یکس نجایا یعنیاز اتاق ها روشن بود . پس یکیسمت ساختمون . چراغ میو رفت نییپا

_کامران نگاه کن . چراغ اتاق روشنه .

تو ؟ می_خب به نظرت بعد درسته که ما بر

خودمونه . لیاون تو باشه ، مطمئن باش از فک و فام ی_ خب اگرم کس

تو . میبر ذاشتیداره که بابا نم یلیدل هی_البد

؟ یتا همه رو خبر کن یانقدر سر و صدا کن یتون یم نمیتو ... بب ی_ اه چقدر سوسول شد

داشت یلوکس ونیتو . دکوراس میرفت شدیکه رو به هال باز م یاز پنجره ا نیتو . در خونه قفل بود بنابرا میدزدا رفت نیا نیو ع نیپاورچ نیپاورچ تار عنکبوت نبود . ایاز خاک و خل ی و مرتب بود و اثر زیو همه جا تم

کنه . یم ینفر زندگ هی نجایا یراست یبابا راست ی_ا

! سی_ ه

خورد مستخدم یکه بهش م یخانم هی. میشد میها قا لهیپشت وس عیسر یکیسمتمون . تو تار ومدینفر داشت م هیکه دنیصدامون رو شن انگار رفت . ستین یکس دید یانداخت و وقت ینگاه هیخونه باشه ، اومد و

روم از پله ها باال رفت میکه از رفتنش مطمئن شد خوب روم ا

خواست در و یکه چراغش روشن بود . کامران م یپشت در همون اتاق می. رفتمی، ا

کردم . چطور ممکنه ؟ یرو باور نم دمید یکه م ی ز یدر و باز کردم . چ ومد،ین ی یصدا دمید یتباز کنه که دستش و نگه داشتم و اول در زدم و وقشده بود. دیهاش سف قهیشق یرنگ بود اما رو ی یبودم . موهاش خرما دهیخوابم د یبار تو نیبود که اول یهمون قایدق دمید یکه تو اتاق م یاون

رو گ فت که ی ز یهمون چ قایو ماتش برده بود. بعد از چند لحظه لب هاش تکون خورد و دق نهیانگار اونم انتظار نداشت که منو بب زدیحرف نم کنم . یتونستم لب خون ینم ی. حت دمیشنیتو خواب گ فته بود . اما متاسفانه صداش رو نم

Page 154: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 154

؟ یفهم یتو م گهیم یچ نی_ ا

کامرا... میبر گهیشنوم . بهتره د ینم ی ز ی_نه . منم چ

نیخوا یم یچ نجای؟ ا نیهست یزد :شما ک ادیتو و فر دیو همه رو با خبر کرد . مستخدم بالفاصله پر دیکش غیجمله ام تموم نشده بود که ج هنوز ؟

چوب بزرگ و قطور تو دستش بود که اونو گرفته بود هی. میو حرف بزن میدهن باز کن مینتونست یحت میشوکه شده بود یلیو کامران که خ منعقب پشتم خورد به در میرفت یسمت ما و ما هم م ومدیم ی نجور یعقب و بعدش اون هم میقدم رفت هیقدم اومد سمتمون و ما هم هیسمتمون.

کلشیکردم که با اون ه ی.فکرشم نم نییو اومد پا دی.پشت سرمون دو نییپا میو از پله ها اومد میدیدر و باز کردم و با کامران دو رهیاتاق . دستگ . رونیب میبر میدر نبود که بتون یهم رو دیباشه . در خونه قفل بود و متاسفانه کل عیبتونه انقدر سر

ره ؟ نجایا نیخونه مرد نداره و اومد نیکه ا نیدونست ی. شما م سیزنم به پل ی. االن زنگ م نیفکر فرارم نکن یحت – خانمه ا

. میستیکه ما دزد ن نی_نه... نه خانم باور کن

قا بزرگ و نشون داد و گ فت :ما از ساکن کامران . میاون ساختمون هست نیهم بالفاصله با انگشتش خونه ا

قا و خانم بودن که االن چند نیخبه خبه ... ساکن – خانمه شدن . امرز یساله خداب نیاون ساختمون ، ا

... گهید میزی_خب ما چ

ره ما نوه اشون – کامران . میا

: کدوم نوه ش؟ دیشناخت پرس یکه انگار بابا و عمو رو م خانمه

. میساسان ی_ما پسرا

؟ نجایا نیاومد یچ یبرا – خانمه

. میاومد ی نجور ی... هم مینداشت یخاص لی... خب ... ما دل زهی_راستش ... چ

دم هم ن؟یاومد ی نجور یهم – خانمه ؟ گهید یکی یتو خونه رهیه ماز پنجر ی نجور یا

ره حق با شماست . ما فکر نم – کامران کنه . یزندگ نجایا یکه کس میکرد یخب ا

کنه ؟ ینم یزندگ نجایا یکس نیچراغ اتاق که روشن بود . چطور فکر کرد – خانمه

. نجایتو خال. همون چراغه که روشن بود ما روکنجکاو کرد و کشوند ا نیزد قایدق – کامران

تا باباتون نجایهم نینیشیفهمه . م یرو م زیزنم به باباتون خودش همه چ یندارم. االن زنگ م ی با شما دوتا کار گهیخب . من د یلیخ – خانمه . نیخودتون رو مرده فرض کن نی. تکون خورد ادیب

بود دهیرو کامل د یرزم یدوره مهارتا هیماشاال.. داشت انگار کلشمینداره و دست بزنشم خوبه . ه یاش مشخص بود که شوخ افهیاز ق کامال . مینی، همونجا منتظر بابا بش رونیب میسالم و بدون دردسر از در بر نکهیا یبرا میگرفت میتصم نیبنابرا

؟ نیکن یم کاریبشه شما چ دایپ یواقع یدزدا یسر و کله وقتی؟ اگر نیکن یم یتنها زندگ نجای. چطور شما ا نی_ببخش

مد نکرده . حت نیبه ا یسالهاست کس – خانمه دزد . یخونه رفت وا

که اون باالست االن حالش خوبه ؟ ی_اون خانم

Page 155: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 155

دهناتونم ببندم . شمیوگرنه مجبور م ی. خودش حواسش بهش هست. بهتره انقدر حرف نزنششهیمستخدم پ – خانمه

قا بزرگ باش یشک داشت که من و کامران نوه ها هنوزم بوده که یکنن . اون خانمه ک یم یخونه زندگ نیمستخدم تو ا یکیاز شتری. پس ب میا

کنه با مستخدماش؟ یم یخونه زندگ نیتنها تو ا

ستانه قهیدق چند د تو. در ظاهر شد و بعدم اوم یبه سکوت گذشت تا باالخره در خونه به صدا دراومد . خانمه در خونه رو باز کرد و بابا تو ا

چه خبره فروغ ؟ نجایا – بابا

اومدن تو ؟ ی ؟ چجور نیکن یم کاریچ نجای:شما دوتا ا دیپرس تیخورد به ما دوتا و با عصبان نگاهش

در قفل بوده . از پنجره اومدن تو . – فروغ

ن. حواست رو جمع ک شتریتو ب ستی. فعال که مش رمضون ن رسمیخب من خودم حسابشون رو م یلیخ – بابا

قا . – فروغ چشم ا

قا بزرگ . بابا تو طول مس یبه خونه میو برگشت میاومد رونیاون خونه ب از داخل میرفت ی.وقت میگ فت و ما هم سکوت کرده بود ینم یچیه ریا

تموم شده و تنها خونواده ما و عمو اونجا هستن . یکه مهمون میدید

چه خبر شده بود ساسان ؟ – مامان

خودم و خودتن . یگ فت :از خودشون بپرس . دست پرورده تیبا عصبان بابا

؟ دیو دوخت به من و کامران و گ فت :شما دوتا تا حاال کجا بود نگاهش

خرش دوتا دزد تحو دمیسال زحمت کش یس ستی. ب مایس یدو تا دزد رفتن خونه نیع – بابا جامعه دادم. لی. ا

خه ؟ نیرفت یچ یبرا – مامان اونجا ا

؟ نیکرد یرو تا حاال ازمون مخف یچ میبدون میخواست ی_م

که ک تک تون بزنم . نیستیبچه ن گهی؟ د نیکاراتون ادامه بد نجور یبه ا نیخوا یم یتا ک – بابا

؟ نیکن یرو ازمون مخف یهمه چ نیخوا یم ی. تا ک نیگولمون بزن نیتون ینم میستیبچه ن گهیچون د قایدق – کامران

یبه اون شکل وارد خونه نم یکنجکاو یاالن از رو میحق با بچه هاست ساسان . اونا هم حق دارن بدونن . اگه بهشون گ فته بود – لیسه عمو شدن .

عمو ؟ هیک ی_اونجا خونه

. ماتونیعمه س یخونه – لیسه عمو

؟!! مایعمه س –و کامران همزمان با هم من

م توجهشون جلب شده بود . و سمن یو ک ت یو سام وایس

؟ میو خبر نداشت میهمه سال ما عمه داشت نیا – وایس

ره. – لیسه عمو ا

؟ میدونست یم دی؟ ما چرا نبا نیکرد یو ازمون مخف نیا یچ یبرا – کامران

Page 156: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 156

زنه . یحرف نم یشکی. سالهاست با ه ضهیمر ماتونیعمه س – بابا

؟ یچ ی_برا

شد بابا ؟ ضیشد که عمه مر ی:چ دیسکوت کرده بود که سمن پرس بابا

سال قبل ... نیگرده به چند ی. برم ی یبابا هیماجراش طوالن – بابا

عمه ات خواستگار اومده بود و من مخالف ازدواجش ی. برا میخونه بود نیاشاره کرد ( ا مونیمیقد یزمان ما هنوز تو)با دست به خونه اونو با دمیرو خر میکن یم یکه االن توش زندگ یرفتم و اون خونه ا نجایعمه ات عاشقش شد و باهاش ازدواج کرد . منم قهر کردم و از ا یبودم ول

دخترشون شناسنامه هم نگرفته بودن که یبرا ی. هنوز حت شنیدختر م هیتو اون خونه . چند سال بعد ازدواج عمه ات اونا صاحب میرفت مه نیبوده و همراهه ماش نیماش ی. از قرار معلوم بچه اون روز تورهیمیکنه و م یدزدن . شوهرعمتونم همون روز تصادف م یتون رو مشوهرعم نیماش دیرو فهم انیجر نکهینه. عمه ات بعد از ا ایکه زنده اس میدینفهم ی. حتمینکرد دایبچه اشون رو پ چوقتیاما ه میکرد ی ر یگیپ یشده.ما کل دهیدزد

شدیهم که وارد اتاقش م یحرف نزد و هر کس چوقتیبهوش اومد هم ه نکهیهوش شد و بعد از ا یهفته ب هیو تا نیحالش بهم خورد و افتاد رو زم . زدیغ میج

قا نکرد. ی ر ییتغ مایهمه جور دک ترم بردتش اما س شیکرد تا حال عمتون خوب بشه. پ یادیدخترش رو دوست داشت ، تالش ز یلیبزرگ که خ ا

قا بزرگم وقت یانگار خودش نم مایبردتش اما س میخارج یدک ترا شیپ یحت ستیاز دستش ساخته ن ی کار گهیکه د دید یخواست که خوب بشه . ا

مراقبت کنن و بعد از اونم جز مایخونه اش رو هم فرستاد تا ازس یخونه ساخت و مستخدم ها مایس یخودش برا یخونه یشتپ ی، تومحوطه نهیبش نکهیا

رفت. بعد از فوت ایو از دن اوردیهم طاقت ن یادینداشت. متاسفانه مدت ز یچاره ا نهیدخترش رو بب یو خوشبخت ندهیو تباه شدن ا

قا بزرگ من و عمو س قابزرگ دست نزن یبه خونه میگرفت میتصم لتیها

. میمراقبت کن ماتونیو مثل خودش از عمه س میا

بوده . نیا هیطور ... پس قض نیکه ا – کامران

ره کل قض – بابا بوده . نیهم هیا

؟ نیبازم دنبال بچشون گشت رای_اخ

خه اونم االن د یراستشو بخوا – بابا از دوستانم سپردم که اگر یکیو به میدنبالش گشت یلیبزرگ شده . ما اون زمان خ گهیبه اون صورت نه .ا

قا بزرگم خ ی خبر چوقتیفانه همتاس یشد ، مارو با خبر کنه ول دایپ نکرده بود . داشیدنبال اون بچه گشته بود اما پ یلیازون بچه نشد. خود ا

؟ شهی، عمه حالش خوب م میکن دای_به نظرتون اگه دخترعمه رو پ

اگرهم گهی. االن د مینکرد داشیاما پ میدنبالش گشت یلیدست خداست . اون زمان که هنوز بچه بود ما خ یبگم بابا جون ... همه چ یچ – بابامعلوم داره ... تیهو هی. نه میدون یازش نم یچی؟ ما ه یکن داشیپ یخوا یم ی کجاست ... چجور ستیبزرگ شده باشه ، معلوم ن یکس شیپ

زبونم الل مرده ... ایزنده اس میدون یو نه م رانه؟یا یکجا رانهی... اگه تو ا رانهیاصال تو ا میدون ینه ... نه م ایاالن ازدواج کرده میندو ینه م

براش انجام ادیاز دستم برم ی هر کار دیکردم که با یبودم ، احساس م دهیکه قبال خواب عمه رو د ی یدلم روشن بود .از اونجا یدونم چرا ول ینمقاجونم شاد م ی نجور ی. ا ارهیرو به دست ب شیکنم که عمه دوباره سالمت یتالشم و م یبدم. همه

. هشیروح ا

هسته گ فت :باز دار کامران بوده ؟ مایهمون عمه س یدید یکه تو خواب م ی؟ نکنه اون وسیکنفس یکن یفکر م یبه چ ی تو گوشم ا

. برگشتم سمتش و فقط سرم رو تکون دادم . فتادیخوب م شهیهم شیکه دوهزار ادیم خوشم

؟ یکن کاریچ یخوا یحاال م – کامران

Page 157: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 157

؟ یا هیشروع کنم و دنبالش بگردم . تو هم پا ی یجا هیاز دی_با

داداش . میات هیچهارپا – کامران

... االن فقط مونده مای. اول بابا رحمان و بعدم عمه س شدنیم دایخواب هام خود بخود داشتن پ دیرفته بودم ، کل یکخویسر خاک ن یوقت از مهو اونم از دختر ع ایعمرم رو دنبال گمشده ها بگردم . اون از هل ی هیازل شده که بقعذاب بر من ن نیهمونه . هه انگار ا می... اصل کار ایهل حکمتت رو شکر . ایبود . نکنه ؟؟؟ خدا مایعمه س هیشب یلیخ ای. هل مای... دختر عمه س ای. مغزم جرقه زد . هلمایس

قا بزرگ تا امروز حدود ب یکه عمه دخترش رو گم کرده بود تا حاال چند سال م یسال از و چهار سال ستیب ایو سه ستیگذشت؟ از زمان فوت ا

سن و سال و داره . نیهم بایهم تقر ایگذره . هل یم

: ایهل

سر هیوقت بود که بهشون سر نزده بودم . هر جور شده یلیبودم . خ دهیخواب بابا و مامان و د شبیبودم و دلم گرفته بود .د کاریغروب ب امروزماده شدم و یم

یبرا یکیخاکشون بود . یدسته گل رو هیو بردم سر خاک . دمیجعبه خرما هم خر هیدسته گل و هیخوام برم سر خاکشون . ا

ورده بود ؟ کام نویا یک یعنیمامان . یهم برا یکیو بابا ؟؟؟ اریا

وردن اسمش لبخند زدم . به بابا و مامان سالم کردم و سنگاش ادیب با قبرشون گذاشتم و براشون فاتحه خوندم . یون رو شستم. دسته گل و رو ا

سمن ... ار،یاز بابا ، مامان ، کام ی ... دور ی همه دور نیاز شدیقلبم داشت کنده م

خودش خوشکل و نیمطمئنم ع یول دمیاومده. من هنوز بچشون رو ند ایبهت گ فتم که سمن بارداره مامان ؟ تا حاال احتماال بچه ش بدن ادتهیبابا هم مامان هم یکردم . هم برا هیمدت گر هیشدن و ریطاقت ندارم ... اشک هام سراز گهی... د ادیز یلیبامزه اس. دلم براتون تنگ شده ... خ

خودم ...

پخش کردم و برگشتم خونه . برگردم خونه. با عجله خرما رو ی یتنها دمیترس یخوردم ، م یو اگه به شب بر م شدیم کیشدم هوا داشت تار بلندوقت شب؟ ولش نیا هیک یعنیزنگ خورد . وا لمیاول رو گذاشته بودم دهنم که موبا یاملت درست کردم و شام خوردم . تازه لقمه هی عیسر

در بمیفنم رو از تو جانگار طرف ول کن نبود و با خودم کار داشت . بلند شدم و تل یکنه. ول یفهمه اشتباه گرفته و قطع م یکن االن خودش موردم وبه شماره اش نگاه کردم . ناشناس بود . جواب دادم :

ا

_الو ؟

؟ نی. کامرانم . دانش پژوه . شناخت یکخوی_الو سالم خانم ن

قا کامران خوب مهیدهنم ن کهیتونستم خوب حرف بزنم و در حال یغذام تو دهنم بود و نم یلقمه هنوز ؟ نیپر بود گ فتم :عه سالم ا

؟ نیخورد یشام م نیوقت شب مزاحمتون شدم . داشت نی؟ شرمنده ا نی_ممنونم . شما خوب

؟ نیداشت ی کنم . کار ی_نه ... نه ... ممنونم . خواهش م

داشتم باهاتون .. یکار مهم هیو گ فت :بله دیدروغ گ فتم چون خند دهیبود که فهم تابلو

. نییدادم و گ فتم :بفرماو قورت دمیتو دهنم رو جو یغذا باالخره

بگم ؟ ی ... چه طور زهیخواستم بگم که ... چ ی_م

. نی_راحت باش

Page 158: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 158

خه ... نم ... هیطور هی... شهی_ا

قا کامران ؟ اتفاق شدهی_چ افتاده ؟ یا

فقط .... فتادهیکه ن یراحت باشه . اتفاق التونی_نه ... خ

. نیکن ینگرانم م نی؟ دار ی_فقط چ

خه از پشت تلفن نم حضورا بهتون بگم . دیبدم . با حیتونم براتون توض ی_خب ا

_حضورا ؟

ره م بدم ؟ حیتا براتون توض رونیب نیاریب فیفردا تشر شهی_ا

_کجا ؟

عجله گ فت : با

و قطع کرد . دمیم حی_بعدا براتون توض

خرم معلوم ن رونیب دیخله ها. وسط شام منو کش نمی!اوا خوردم یرفتم شامم رو م یمن م یدینال یزودتر م یمردیخب م شیگ فت . ا یچ ستیا

شد که ... خی؟ املتم

خواست بهم بگه ؟؟؟ یرو م یکامران چ یعنی

الرم بذارم و همون لحظه یرو برداشتم که برا می. گوش گهید گهیو بهم م نمشیب یکن فردا م ولش . از طرف کامران بود دیرس امیپ هیفردا صبح ا

درس که بدونم چخبره . بزور چشمام دمیترک یم ی. داشتم از فوضول هیاونجا باش . خبر مهم 9پارک و داده بود و گ فت فردا صبح ساعت هی. ا

فکر نکنم تا زودتر بخوابم و فردا صبح خواب نمونم . ی ز یکردم به چ یرو بستم و سع

: اریکام

یکنار هم م میقد ادیکامران خودش اتاق مجزا داشت، ب نکهیکه اومده بود رو با ا ی یشب ها نیبودم . تمام ا دهیمران دراز کشاتاقم کنار کا تو لبش بود . یهم گوشه انهیلبخند موذ هیکرد و یم پیرو تا ی ز یچ هیبود و داشت تند تند شی. سرش تو گوش میدیخواب

بازه ؟ شتین ی نجور یناقال که ا یدیم امیپ ی_به ک

کنم . یم ادداشتیرو ی ز یچ هیکه . دارم دمینم امی. پ یشکیمن ؟ به ه ی_ ک

. گهید یمنم مخمل ی_گوشا

فکر کن . ی _ هر جور دوست دار

زد و یدستش دستام رو پس م یکیبود ، برد باال و با اون یرو بقاپم که نذاشت .اون دستش روکه توش گوش شیروش و دست بردم گوش دمیپر رو حذف کرد . امیکه پ دمیبعدم د

. ی_عوض

و گ فت: حقته . دیخند کامران

Page 159: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 159

ماده شدم ، رفتم شرکت . ساعت حدودا ب نکهیشدم و بعد از داریاز خواب ب شهیمثل هم صبح زنگ خورد . میبه نه بود که گوش قهیدق ستیا

کامران بود .

و گ فتم : دمیخند

دلت برام تنگ شده ؟ دهی؟ به دوساعت نکش شدهی. چ ی_الو سالم کام

_سالم.

روم بود و مشخص بود که بغض کرده . صداش ا

؟ چت شده ؟ یکام شدهی_چ

... اریکام یاگه بدون یوا ی_وا

رو بدونم ؟؟ یرو ؟؟؟ چ ی_چ

اصال ؟ ی ز یچ نیهمچ شهیگ فت :مگه م هیگر با

تو دهنم . ادی. قلبم داره م یرد؟ نصفه جونم ک گهید شدهی؟ بابا بگو چ شهیم ی_چ

تونم... یتونم المصب ... نم یزد :د نم ادیفر

شده ؟ شی_توروخدا کامران بگو بابا طور

_نه .

_مامان حالش خوبه ؟

ره. _ا

شده ؟ شیطور لی_عمو سه

_نه.

شده ؟ شیطور وای_س

. ری_نه زبونت رو گاز بگ

. گهید شدهی_خب بنال بدونم چ

ی نجور یتونم ا یتونم ... نم یداد زد :نم دوباره

... گهیپس المصب ؟ بگو د یتون یم ی _چجور

... رمیتونم بگ یم یچه گل نمینشستم بب نجای_من االن ا

_کجا ؟

درس و برات م . ایفرستم ... فقط زود ب ی_ا

روم باش من االن م یلی_خ . امیخب . ا

Page 160: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 160

خر ناینوکرتم تو منو نکش ا ایخدا کنم ریگ فتم که ممکنه د یو به منش رونیبلند شدم و از اتاقم رفتم ب ی. جلد دنیش منو مرگ مخودشون ا

کار دارم و حواسش به شرکت باشه . ی یجا هیبرم دیدادم که با امیپ میکنه . به سام فیخودش فعال کارها رو رد

درس رو پ کامران اره و دوب دمیپارک رس یکنه؟ درست راس نه به ورود یم هیتو پارک نشسته و داره گر یاحمق برا چ نیکرده بود. عه خب ا امکیا

؟ یکه کجا نشست دمیو ازش پرس یزنگ زدم به کام

. یفروش یسمت بستن ایگ فت :ب هیدوباره با گر کامران

قرار گرفته بود. رفتم سمتش یفروش یاز بستنکم با فاصله هی مکتین هیواطراف نگاه کردم و دنبال کامران گشتم. یفروش یسمت بستن دمیدوقا هم قد و قواره من ا هی. نی:خانم ببخش دمی. پرسنهییدختر روش نشسته و و نگاهش سمت پا هی دمیکه د

دور ... نیا

کردم . یرو باور نم دمید یکه م ی ز یرو بلند کرد . حرفم رو خوردم . چ سرش

! ؟ی ی. تو ... تو ای_هل

؟ اریبهم انداخت و گ فت :کام یبا تعجب نگاه ایهل

ره خودمم . _ا

؟ نجایا یاومد ی چجور ؟یدی_از کجا فهم

افتاده. یاتفاق هی... گ فته بود که نجایا امی_کامران به من گ فت که ب

ره به من هم گ فت که افتاده. یاتفاق هی_ا

؟ یشناسی_به تو هم گ فت ؟ مگه تو کامران و م

ره. _ا

ش؟یشناس ی:از کجا م دمیشدم و پرس یحرص

کنم . یکه توش کار م هییاونجا ری_مد

گ فته . مگه دستم بهش نرسه. ینم ی ز یو بمن چ دهید یوقته که تو رو م یلیخ یتر گ فتم :پس اون عوض یعصبان

باشم ... نجایا دی. االنم نبا نمتیخواستم بب ی. من خودم نم ستیاون ن ری_تقص

؟ی بر ی بذار یخوا یم یراحت نیاون وقت تو... به هم میدیرو ند گهیهمه مدت همد نیفهمم . ا یبره که گ فتم :نم خواست

گ فتن ندارم . یبرا یا گهی. اشتباه کردم . منو ببخش . حرف د میدید یرو م گهیهمد دی_از اولشم نبا

دادن یرو لو م زینبود چون چشماش همه چ یخوب یدروغگو چوقتیگه . ه یدونستم که داره دروغ م یتو چشم هاش جمع شده بود . م اشک . نمی. پشتش رو کرد به من که اشکاش رو نب

سگ دو زدم تا یباهات حرف دارم و کل شتریب دمیشا اینبودنت ی. اما من درست به اندازه یگ فتن نداشته باش یبرا یا گهیتو حرف د دی_شا . ی ذارم بر ینم یراحت نیکردم به هم داتیباشه و نگشته باشمش . حاال که پ دهینبود که به ذهنم رس ی یکنم . جا داتیپ

نگاه مظلومش بودم . نیو بهم نگاه کرد . عاشق هم برگشت

کنم بخدا همش رو ی. اما جبران م میدونم باهات بد کرد یاون روز مامانمه . م یحرفا ری، تحت تاث یزن یم ی که امروزدار ی یدونم حرفا ی_م . ایهل ی خبر یافتاده که تو از همشون ب ی یکنم .اتفاقا یجبران م

Page 161: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 161

: ایهل

زد . یدونست که چقدر دلم داشت براش پرپر م یفقط خدا م یزنه ول یحرف م یدونستم از چ ینم

. شهینم نجایبدم . ا حیتا برات توض ای. ب ایکنم هل ی_خواهش م

یم ی ملتمسش رو نداشتم . اون روز مادرش از من خواهش کرده بود . من بهش قول دادم . چجور یچشما دنی. تحمل د نییانداختم پا نگاهمو و ازش بگذرم . نمیتونم چشمات رو بب یتورو خدا خواهش نکن . نم یقولم بزنم؟ لعنت ریتونم ز

قا ای_هل . میبر ایلج نکن ب یکخوین یتو رو به روح ا

خر نیگ فتم :ا یو دوختم تو چشماش و حرصشدم . نگاهم ر یعصب . یکن یبارت باشه که از نقطه ضعفم استفاده م نیا

هی. مربوط به قض ستیخوام بگم . فقط در مورد من و تو ن یکه م ی یزای؟ چ یشد یخب . اشتباه کردم . غلط کردم . راض یلیخب . خ یلی_خ پدر و مادرتم هست . ی

_مامان و بابام ؟

ره. _ا

رامم کنه . ی دونست چجور یم یتلعن

؟ یدون یاز اونا م یشده ؟ چ ی_چ

شروع کرد به حرف زدن . ارمیو کام مینشست اریکام نیتو ماش میهم رفت با

بار نیبودم . اول دهیهم د نمتیبب المونیو یاون روزتو رو همراه پدر و مادرت تو نکهیخواب شروع شد . من قبل از ا هیماجرا ها از نیا ی_همه . میبود دهیرو پشت چراغ قرمز د گهیهمد ابونیباشه تو خ ادتیبارم اگه هیروز تو بازار ، تو پاساژ و هیو دمتیتو خواب د

م اون موقع ها بود که تازه به فکر افتاد دمید المونیرو تو و تیخود واقع نکهیکردم توهمه تا ا یکردم . فکر م یزمان هنوز خوابام رو باور نم اون ؟ نمیخواب تو رو بب دیکه چرا من با

چبو براش گ فتم. همه

***

ی ... چجور ی... عوض یکردم. رستگار لعنت یرو باور نم دمیشن یرو که م ی یزایو من چ زدیداشت برام حرف م نجور یارهمیبود که کام یساعت هی هی یو کل ادیکه باهامون کرده ، ب ی وجدانش بهش اجازه داده بود که بعد ازون کار ی باهامون بکنه ؟ تازه چجور ی کار نیبه خودش اجازه داد همچ

قصد و یب شونمیخواستگار هیبابا رو بنام خودش بزنه . قض ی یکار خودش بوده تا همه دارا می؟ حتم دارم که اون بحران مال رهیپول ازم بگ هم قرض نبوده .

. ایهل میرو سر جاش بنشون یاون عوض دی_ با

. میازش ندار یمدرک چیما ه ی_ول

هست که حاضره شهادت بده . یکی ی_ ول

Page 162: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 162

؟ ی_ک

نه . بابا رحمان . ای شیدیشرکت بابات د یدونم تا بحال تو ی_ نم

_بابا رحمان ؟

ره. _ ا

. دمشی_نه تا بحال ند

. یدون یدونم تا چه حد ازش م یکرده که نم فیبابا رحمان تعر مییزایچ هی. تازه شناسهیاون تو رو خوب م یول یتو اون رو نشناس دی_ شا

گ فته ؟ ی_چ

که ... یدونست ی_ تو م

. دیترس یاز عکس العملم م دیدوخت به من . انگار شک داشت که بهم بگه . شا نگاهشو

؟ یخودت رو حفظ کن یخونسرد یدی_ قول م

ره . _ا

قا ی_ بابا رحمان م . یو تو دخترخوندشون بود شدنیخانمش بچه دار نمو یکخوین یگ فت که ا

دونسته. یهم م نارو ی_پس بابا رحمان ا

رو ؟ هیقض نیا یدونست ی:تو م دیپرس دیکه د مویخونسرد

ره. _ا

؟ یکار کن یبا رستگار چ یخوا ی_ حاال م

رو که کرده پس بده . ی یتقاص کارا دیکنم . با یم تیو ازش شکا رمی_معلومه م

؟ میبخور یکنم . پوف انقدر حرف زدم که دهنم ک ف کرد . چطوره دوتا بستن ی_ خوبه منم کمکت م

سرما ؟ نیتعجب نگاهش کردم و گ فتم :تو ا با

؟ یکنم . موافق یرو روشن م ی و گ فت :اوهوم . بخار دیارخندیکام

_اوهوم .

گهی، د دمشیبراش تنگ شده بود. حاال که د یدوست داشت . دلم حساب ینشد تا بخره. خنده ام گرفت . اونم مثل من بست ادهیپ نیماش ازنشستم و به حرفاش گوش یخواست ساعت ها م ی. دلم م شهیازش برام سخت تر م ی یجدا نمشیب یتونم ازش دل بکنم . هر وقت که م ینم دادم . یم

. شونینیبب دی_چند نفر هستن که با

؟ ای_چند نفر؟ ک

. ینیب یخودت م میو گ فت :بر دیخند

Page 163: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 163

یفکر نم چوقتیبود . ه یخفن نیتو. عجب زم میرفت نیبزرگ و مجلل نگه داشت . چند تا بوق زد و بعدش در باز شد . با ماش یخونه هی یجلو ادهیو متوقف کرد و پ نی. باالخره ماش نمیرو بب یخونه ا نیهمچ یایشهر باشه . من تو خوابام هم بلد نبودم رو نیتو ا ی ز یچ نیهمچ هیکردم کرد . یم هیسمن بود . داشت گر شدیطرفم ، باورم نم دیکه پر یکس نیداخل و اول میم . رفتیشد

. ی یایسالم هل – سمن

_سالم.

همه عذاب من بودم . نیا ی. منو ببخش . باعث و بان زمی_ دلم برات تنگ شده بود عز

اون نبود . من هم مقصر بودم . ریشد . دلم براش سوخت . همش که تقص ی منم جار یها اشک

. شدینم ی نجور یگ فتم ، ا یرو م زی. اگه از اولش بهت همه چ می. ما هم مقصر بود زمی_نه عز

بغوره گ – اریکام . هنیرو بب ایخواد هل یکه دلش م نجاسیا گمیخانم خوشگل د هیبگم که دیتموم شده با اتونیریخب اگه ا

بچه بود . هیبغلش تو

فندق خاله رو ... نیا نمیدختر سمنه ؟ بده بب نیخدا ا ی_وا

_سالم عشقه خاله.

؟؟ می؟؟ داشت ایهل – اریسام

؟ میداشت ی_هوم ؟ چ

_فقط دخترسمن ؟

گ فتم . حسود . ی ز یچ هیو بعدش گ فتم :خب حاال میدیخند هممون

، برات یکرد یذره نوازشش م هیخوش اخالق . تا میلیناز و تو دل برو بود و خ یلیخواستم بخورمش . خ یخدا م ی. وا میدیهممون خند دوباره رفت . یمعصوم خندون ضعف م دیسف یاون صورت کوچولو یو دلت برا دیخند یم

. شیدیمونده که ند گهینفر د هیهنوز – اریکام

؟ ی: کدمیو کردم بهش و پرس روم

. شینیببخودت دی_با

رامش بخش بود . دوست اطیقرار گرفته بود . چقدر ح یکه پشت ساختمون اصل گهیساختمون د هیسمت میهم رفت با اون محوطه قشنگ و ا

در برامون یخانم هی یقیرفت جلو و در زد و بعد از دقا اریهام بفرستم . کام هیرو به ر زشیتم یقدم بزنم و هوا یطیمح نیتو همچ شهیداشتم هم باز کرد .

سالم فروغ خانم . – اریکام

سالم. –خانم فروغ

. گهیقبال بابا باهاتون هماهنگ کرده د – اریکام

ره ب –خانم فروغ تو. نیایا

Page 164: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 164

میز پله ها رفتبود ؟ ا یبزرگ مال ک نیزم نیبود ؟ ا یخونه متعلق به ک نیبود که بابا باهاتون هماهنگ کردن ؟ اصال ا یتو . منظورش چ میرفت ی یصدا چیمن بود . دست برد و چند ضربه به در اتاق زد . ه یجلو اریعقب مونده بودن و کام ی. سمن و سام میستادیاتاق وا هیباال و پشت در

تخت نشسته بود . سالم دادم . ینفر تو اتاق رو هیتو . میکرد . رفت تیدر باز کرد و من به سمت تو هدا اری. کام شدینم دهیاز پشت در اتاق شن

ممکنه ... ریغ نی...ا نیمن ... ا ی_خدا

. تنها تفاوتش میزد یمن بود . اصال با هم مو نم هیشب یلیاتاق بود که خ یخانم تو هینزنم . غیدهنم که ج ینبود. دستم رو بردم جلو یکردن باور خه ؟ ههیممکنه دو نفر انقدر شب ی حکمتت چجور قربون ایهاش بود . خدا قهیشده کنار شق دیسف یچند تار مو

هم باشن ا

از ده شتری. لبخند زد و دستاش رو از هم باز کرد . رفتم سمتش و منو بغل کرد . ب ختیر یاشک م نجور یمن شوکه شده بود و هم دنیاز د اونم گ فت: د .... دخترم یجون یب ی. لباش تکون خوردن و با صدا دتمیبار بوس

اشک منم دراومد . اون واقعا مادر منه ؟ ونشیگر یچشما دنی. با د میدینشن ی ز یچ گهید

به قولم عمل کردم ؟ نیدیکنم عمه جون ؟ د یم دایگ فتم دخترتون رو پ نیدیگ فت :د یبا خوشحال اریکام

روم چند ضربه به شونه اش زد . باورم نم اریکام یجلو و دستش رو گذاشت رو شونه ادیزد و ازش خواست ب اریبه کام یلبخند که اون شدیو ا

رامش یکنارش نشستم و اون موهام رو نوازش م یباشه . مدت میمامان واقع کنارش بودم ... یوقت شدیم قیبهم تزر یکرد . چه ا

: اریکام

امرزهیشکر داشت . خدا ب یجا نشمیهم یکلمه گ فته بود ول هیهم دادم . هرچند کال فقط هیو خبر خوش حرف زدن عمه رو به بق رونیدر رفتم ب ازقا بزرگ رو جاش خال

اشتباه کرده نشونیب یرابطه صیدونم تو تشخ یم دیکه دارن ، بع یادی. با وجود شباهت ز نهیصحنه رو بب نیبود که ا یا

زما میمطمئن بش نکهیا یاما برا باشم عمه بمونه تا فردا صبح برم دنبالشون شیخواستم که پ ایلانجام بشه . شب از ه کمیژنت شیبهتر بود که ا

زما بدن . شیکه ا

زما ی جهیکردم . به فردا ، به نت یاتاق نشسته بودم و طبق معمول فکر م یکیکه شد تو تار شب شنهادیپ ایبه هل ی بعدش چجور نکهی، به ا شیا

بدم ؟

روم باز شد و کامران وارد اتاق شد . فکر م در و گذاشت شیگوش یکیباشم . تو تار دهیموقع اومده بود که خواب نی. به عمد ا دمیکرد خواب یاتاق ا

و گرفتم جلوش شیکنه نتونست . گوش دایرو پ شیکرد گوش یسع یبرگشت ، هر چ یکنار دستم و رفت تا لباساش رو عوض کنه . وقت زیم یرو ؟ یگرد یم نی: دنبال افتمو گ

ب دهنش رو قورت داد و با فر یاتاق هم حت یکیاش تو تار دهیرنگ پر یبود . چهره دهیترس به مرز سک ته رس از گ فت :خاک ادیمشخص بود . ا

. ی. فکر کردم خواب ختیکنم . قلبم ر تیبر سر جن

کجاست ؟ ایهل یدون یکه م یزودتر بهم نگ فت یبرا چ یعوض یو گ فتم :حقته . تو دمیخند

. گهی_خب گ فتم د

. یگ فت ری_نوچ . د

خه قرار بود دوتاتون رو سورپرا کنم . زی_خب ا

و دور گردنش حلقه کردم و بخودم فشارش دادم . دستم

؟ ی_ چته وحش

Page 165: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 165

و گ فتم :عاشقتم خره. دمیخند

. وونهیخب ولم کن خفه شدم . ولم کن د لیحرص گ فت :خ با

هان ؟؟ یکن زمونیسورپرا یخواست ی_که م

ره به جون ه – کامران خواستم خوشحالتون کنم خره. یم ایلا

؟؟؟؟ ی_جونه ک

بابا بجون خودم به جونه خود خرت . – کامران

دستت رو . گهیبا التماس گ فت :بابا بردار د و

. یداداش ینشونت بدم که حظ کن ی ز یسورپرا هیرو برداشتم وبا حرص گ فتم: دستم

؟ یکردم ؟ نه جان من حال کرد ی باز یلمیعجب ف یحال کرد یداد گ فت :ول یگردنشو مالش م کهیحال در

تو خونته . ی گر ی_اصن باز

زما یو عمه تا ببرمشون برا ایزود رفتم دنبال هل صبح به بدن و میمشت زد یصبحونه هی ایعمه رو برگردوندم خونه ، با هل نکهیو بعد از شیا

... میکن تیرستگار شکا هیتا عل میازونجا هم رفت

دونست که بابا یکنه اما نم دینفر رو فرستاد تا بابا رحمان و تهد هیچند بارم نکهیبود . مثل ا یدنیدادگاه د یرستگار تو یجاخورده ی چهره یمیقد یو تو خونه انیتصادف کنه ، ازش خواستم تا با خونوادش ب نیماش هیبود با کیکه نزد ی. همون شب ستیتو اون خونه ن گهیرحمان د

کارمونو میزود تونست یلیتونستن از عمه مراقبت کنن و هم از دست رستگار در امان بودن . با وجود بابا رحمان خ یکنن . اونجا هم م یزندگ ام پس بده . ایکرده به هل یرو که هاپول ی یو دادگاه رستگار محکوم کرد و قرار شد تمام پوال میببر شیپ

: ایهل

رامش باشه . لبخند دوارمیراحت شد و ام المیدادگاه مشخص شد ، خ ی جهینت نکهیاز بعد سمون یکه حاال روح بابا و مامان هم درا

زدم و رو به ا

. یبهم داد دیخونواده جد هیبار خونوادم رو ازم گرفتن اما تو کیشکرت . ایگ فتم :خدا

و بعد میو باهاش سنگشون رو شست دیگالب خر شهیش هی اریو بابا . کام سر خاک مامان میرفت اریو همراه کام میگرفت ینیریجعبه ش هیبار نیاپخشش کنه . تنهام تیجمع نیرو باز کرد و برد تا ب ینیریش یدر جعبه اری. بعد از چند لحظه کام میبراشون فاتحه خوند ی یو دوتا مینشست بود تا راحت بتونم باهاشون درد و دل کنم . شتهگذا

؟ میباالخره انتقامتون رو ازشون گرفت نیدی.د ی. سالم مامان ی ی_سالم بابا

ینم چوقتیخبرها رو بهم داد و اگر اون نبود من ه نیا ی. در واقع اون بود که همه دیزحمتاش رو اون کش شتریهست . ب ادتونیو که ارر یکام نجای، همش عذاب وجدان داشت و چقدر تالش کرد تا به ا مینک تیرستگار شکا هیعل نکهیتا قبل از ا نیکه شما تصادف کرد یتونستم . موقع

. میبرس

ی؟ از امشب م نیکن داشیتا پ نیچقدر گشت ادتونهی. ستمیتنها ن گهیکردم و د دایکه مادرم رو پ نهیهم براتون دارم و اونم ا گهیخبر خوب د هیسوده بخواب نیتون

. درسته که دیچک نییچشمم پا ی. قطرات اشک از گوشه نیکن یهم خوشبخت زندگ ایکنم تو اون دن ی. دعا م نیراحت و ا

خونه . میبرگشت و منم اشکام رو پاک کردم و برگشت اریکردم . کام یاونا رو احساس م یخال یبازم جا یکردم. ول دایپ مویواقع انمام

Page 166: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 166

***

زما جهیاز چند روز باالخره نت بعد . جوابش مثبت بود . حال مامان رو به بهبود بود . دلم میدونست یکه خودمون مشد ی. همون دیهم رس شمونیا

یهنوز م یدونستم . ول یاز بابام نم یچیه بایسواالتم رو ازش بپرسم . تقر یخواست زودتر خوب بشه تا بتونم باهاش حرف بزنم و همه یمرا زیم ی. رو میراجع به گذشته باهاش حرف بزن میدیستر

قا و هیاتاق مامان بود ، عکس یکه تو یشیا

ههیشب قایدختر بچه بود . دق هیخانم و ا

بودم ، من بودم ؟ دهیکه تو خوابم د یبچه ا یعنیبودم . دهیخوابم د یکه تو ی یهمونا

ودتونه مامان ؟ ها کار خ ینقاش نی: ا دمیبروش زدم و پرس یبود . لبخند ینقاش یاتاق مامان نگاه کردم که پر از تابلوها یوارا ید به

روم تکون داد . سرش رو ا

؟ دیبد ادیبه منم شهیدوست دارم . م یلیرو خ ی_منم نقاش-

، میفقط چند کلمه با مامان حرف بزنم خوشحال بودم . شاممون رو که خورد یتونستم در طول روز حت یم نکهیسرش رو تکون داد . ازا دوباره زود خوابش برد . یلیداروهاش رو بهش دادم و خ

الرم گوش یبا صدا صبح به رستوران کامران نرم و برگردم به شرکت خودش . دست و گهیبهم گ فته بود که د اریشدم . کام داریاز خواب ب میا

ماده کرده بود . به فروغ خانم و مامان سالم دادم و صبحونم رونیصورتم رو شستم و اومدم ب رو تند تند خوردم . فروغ خانم صبحونه رو برامون ا

. ارمیهامو ب لهیدرد نکنه که کمکم کرده بود تا وس اری. دست کام دمیباال لباسام رو پوش دمیپر و

شنا رو د هیقدم برداشتم ، هی نکهیو به محض ا رونیرفتم ب یدرب اصل از اصال خوشحال دنشیبود . دروغ چرا ؟ از د اری. مامان کام دمیخانم ا

باهاش نداشتم . یخوب یاطره نشده بودم . چون خ

. ای_ سالم هل

_سالم.

تونم باهات حرف بزنم ؟ یمزاحمت شدم . م یدونم بد موقع ی_ م

کردم و گ فتم : ریگ یستیرودروا تو

. نیی. بفرما نی_مراحم

جان . من اشتباه ایبه سکوت گذشت تا باالخره به حرف اومد :منو ببخش هل قهیشاپ و دوتا قهوه سفارش داد . چند دق یکاف هیدعوت کرد به منوتوجه اری. خودخواه بودم که به تو و کامیخوام که منو ببخش یوجود ازت م نیبا ا یشده ول رید یلیخ گهیدونم که االن د یکردم . خودمم م

بد کردم . کردم و باهات ی ر یگ میو با احساسات مادرانه، کورکورانه تصم کردمن

برداشت و اشکاش رو پاک کرد . زیم یاز رو یدستمال کاغذ هیکرد . یم هیگر داشت

. نینکن هی_ترو خدا گر

ب خوش از گلوش پا هیروز خوش نداشت .و هی ارمی... کام یدیکش ی یایدونم چه سخت یو نم یکه نبود یمدت نیتو ا – اریکام مامان نرفت نییا

و باهات بد حرف زدم و من باعث شتیکه اومدم پ دیفهم میو وقت زدیحرف نم چکسمیرفت تو اتاقش و با ه یراست م هی ومدیکه م رونی. از ببا توئه و اریکام هیکه خوشبخت دمیسر سفره شام و ناهار تا باهامون غذا بخوره . فهم ادیحاضر نشد که ب یحت گهی، د یازش دور بش وشدم که ت

ب شدن یمن نم نیاز گهیکنه . د یبچشو خراب م یباشم که با دست خودش داره زندگ ی خوام مادر یپسرم باشم . نم یو بدبختخوام شاهد ا

. سمن باهام ی یمایگم که تو دختر س ینم نیرو بخاطر ا نای. باور کن ا میکن یما هم قبول م نیریکه شما بگ یمیبا خودتونه. هر تصم میببعد تصم، عذابت رو یدیکه کش ی یایبراتون افتاده . خدا منو ببخشه که بعد ازون همه سخت یبودن و چه اتفاق ی یحرف زد و گ فت که خونوادت چه کسا

کردم . شتریب

Page 167: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 167

دور شم اما اریتا از کام دمیعذاب کش یناراحت شدم و بعدشم کل یلیکرد . درست بود که اون روز از حرفش خ یم هیزد و گر یحرف م نجور یهماز دست مامانش ناراحت اریخوام بخاطر من کام یخونوادش رو هم دوست داشته باشم و نم دیو دوست داشته باشم ، بار اریاگه قرار باشه کام

بخشمتون . ی. من منینکن هیگر گهیببخشمش . دستاش رو گرفتم تو دستم و گ فتم :ترو خدا د اریبخاطر کام دیباشه . پس با

. ی دار یمهربون یلی_ قلب خ

و قلم دستت یدوباره خانم مهندس بش هیگرفتم . هوم چه حس خوب لیو دوباره پستمو تحو اریرفتم شرکت کام اریبا مامان کام یاز خداحافظ بعددماش تنگ شده بود ... طیمح نیا ی. چقدر دلم برا یو نقشه بکش ی ر یبگ

و ا

و اسممو صدا زد . صداش برام ستادیکنارم وا نیماش هیکه و هنوز چندتا قدم برنداشته بودم رونیاز شرکت زدم ب میکار میاز تموم شدن تا بعدشنا نبود . برگشتم و به ماش

کرد ؟ یکار م یچ نجایدشمن امروز ... روزبه بود . ا روزینگاه کردم . به به دوست د نیا

بهش نکردم و به راهم ادامه دادم . یتوجه

. خوام باهات حرف بزنم یکنم سوار شو م ی... خواهش م ای_ هل

باهات ندارم . یحرف چی_من ه

شد و اومد روبه روم و گ فت : ادهیپ نیماش از

گ فتن دارم ... یحرف ها برا یلیمن خ ی_ول

ندارم . دنشیبه شن ی_من عالقه ا

و گ فت : فمیک یاز کنارش رد شم که دستش رو گذاشت رو خواستم

کنم ... ی_خواهش م

شنا کنارمون نگه داشت و کام نیماش هیرو از تو چشماش خوندم . التماس سمتمون . دست دیشد و دو ادهیپ نیاز ماش یبرزخ ی افهیبا ق اریا

قا هیپشتش . دیبرداشت و منو کش فمیک یروزبه رو از رو خوره. ی. اون از پدر که مال مردم م کیرستگار کوچ یپوزخند زد و گ فت :به به ا

. شهیاز پسر که مزاحم ناموس مردم م نمی:ابا چشماش بهش اشاره کرد و ادامه داد و

به انفجار بود . کیسرخ شده بود و نزد تیروزبه از عصبان صورت

دونه . یخودش م ایخبر بودم . االنم قصدم مزاحمت نبوده . هل یبابام ب ی_ حرف دهنتو بفهم . من از کارا

. یکه شما مزاحم یعنیدوست نداره به حرفات گوش کنه یخانم . دوما وقت اینه و هل ای_ اوال هل

ه . مرس موزش ها ی_ ه قا تونیاخالق یاز ا

؟ یو مزاحم ما شد یکه اومد یا کارهیخودت چ یمعلم اخالق ، جناب عال ی. ا

_ من نامزدشم .

ب شد . م لویک لویحرفش ک نیا با رفتار کردم و یعیطب یلیخ نیزده بود برا هم یحرف نیروزبه رو دک کنه همچ نکهیا یدونستم برا یقند تو دلم ا

: دیدوتا هندونه شده بود ، دوخت بهم و پرس ینگ فتم . روزبه چشماش رو که اندازه ی ز یچ

؟ گهی_راست م

ره. _ا

Page 168: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 168

دوارمی. ام میبر دیبا ای، من و هل ستیگ فتن ن یبرا یحرف گهیبه روزبه زد و گ فت :خب ... جناب رستگار ، اگه د یا روزمندانهیلبخند پ اریکام صورت حساب کارتون با منه . نیچون درا دینش ایمزاحم هل گهید

. یدونستم نامزد کرد یخوام . نم یبرگشت سمت من و گ فت :معذرت م روزبه

نشه . رمونیتا د میبر گهیبهتره د زمی_ عز

:خداحافظ متعجب روزبه فقط گ فتم یتکون دادم و درپاسخ به چشم ها سرمو

ریز میزد ی ی، دوتا میمات و مبهوت دور شد یو خوب که از روزبه مینشست نیتو ماش اریخداحافظ از دهنش خارج شد. با کام ههیشب ی ز یچباباش خبر نداشته ، یکدوم از کارا چیگ فت از ه ی. وقت میکرده بود عیروزبه رو ضا نکهیحال کرده بودم از ا یداد . حساب یفیخنده . عجب ک

پدر و پسر اعتماد ندارم . نیبه ا گهیدلم براش سوخته بود اما د

***

و لیسه ی یمثل دا یدوتا حام نکهیکرد و من ازخودش جمع یکه حاال بزرگ خونوادمون بود ، همه رو تو خونه لیسه ی یماجراها دا نیبعد از روم بود. یلیساسان در عوض خ ی ی، شوخ و خونگرم بود و دا ونیمثل بابا هما لیسه ی یکرده بودم ، خوشحال بودم . دا دایساسان پ ی یدا

ا

پسر بود و در واقع شونیکیداشتن که بود و دوتا هم بچه یخوب یلیبود ، خانم خ لیسه ی یهم که زن دا الیسه ی یبودن . زندا هربونجفتشون مخانم هم که زن ثهی. حد نمشیهم دختر بود که اون شب اصال تو جمع حاضر نشده بود و من نتونستم بب یکیخودمون بود و اون اریهمون سام

شنا یحساب وساسان بود ی یدا تا بچه داشت که دوتاشون 4ساسان شلوغ تر بود . ی یدا یرو از قبل فراهم کرده بود . خونواده مونییموجبات ا

قا ام یساده و خاک یلیداشت که خ ونیخواهرم به نام ک تا هیشناختم و یم یپسر و دوتاشون دختر بودن . سمن رو که از بچگ ازدواج ریبود و با ا

تونست خودش رو یراحت م یلینمک بود و خکوچولو با ی شده بودن . کسر ی به نام کسر یدوست داشتن یپسر کوچولو هی بکرده بود و صاحشناختم . اون شب همه ورودم رو به جمع یبودن که جفتشون رو از قبل م طونیو کامران ش اریساسانم که کام ی یدا یتو دل همه جا کنه . پسرا

کردن . ی یرایازم پذ یگ فتن و حساب کیخونواده تبر

دست لباس گرم هیو اونم درست روز تولد من . دیبار یبود که امسال داشت م یبرف نیاول نیدم . او نگاه کر رونیپرده رو کنار زدم و از پنجره ب اریمکا یانداختم و لبخند زدم . شماره میگوش یبه صفحه یهمون لحظه زنگ خورد . نگاه میقدم بزنم که گوش اطیتنم کردم و خواستم برم تو ح

بود . جواب دادم :

_سالم.

. دیچیپ ینگران سمن تو گوش ی، صدا اریکام یبه جا اما

؟ یخودت ای_ الو سالم هل

ره خودمم سمن شده ؟ یچ ی_ا

... اری... کام اری_ کام

چش شده ؟ اریگ فتم :کام ینگران با

... ی... داداش اری؟؟ خاک تو سرمون شد .... کام ایشد هل یچ یدیگ فت :د هیبا گر سمن

. ادیخواست از توش در ب یام و م نهیس یبه قفسه دیکوب یبه شدت م قلبم

چش شده سمن ؟ اری_کام

Page 169: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 169

مبوالنس ب می. زنگ زد نیحالش بد شد و افتاد رو زم ی یهوی ی نجور یدونم ... خوب بود ... هم یگ فت :نم هیدوباره با گر سمن ای. تورو خدا ب ادیا

... ایهل نجایا

؟ نیی_شما االن کجا

قابزرگ... یخونه – سمن ا

قابزرگ . یرفتم خونه یتیو با چه وضع ی چجور دمینفهم گهید ا

: اریکام

؟ وونهید یبهش گ فت ی نجور یا یچ ی_برا

بگم . ی نجور یا نیبابا خودتون گ فت – سمن

. شهیاالن از ترس زهره ترک م ی. طفلک یکرد ادیداغش رو ز ازیپ یلیخ گهید – کامران

قابزرگ رو یمیرفت تو نقش خودش .من تو اتاق قد یخونه صدا خورد و هر ک در ی . چجور ومدیسمن م ی هیگر یبودم. صدا دهیتخت دراز کش یا

وارد اتاق شد . ایسمن ، هل تیتو خونمونه . چشمام رو بسته بودم که با هدا ی گر یباز شییخدا زه؟یاشک بر یتونست انقدر راحت و مصنوع یم . زدیصدام م ایشست کنار تختم . همه تنهامون گذاشتن . هلاومد تو و ن

بلند شو . اری... پاشو ... کام اری_کام

روم یم ی. مگه نگ فت یهمه جارو دنبالم گشت یپاشو . مگه خودت نگ فت گمیگ فت :بهت م هیشونه مو تکونم داد و با گر یدستش رو گذاشت رو ا

؟ یشد یپس چ ؟یرو جبران کن زیهمه چ یخوا

صورتم احساس کردم . یاشکش رو رو یسیخ

از گهیبخوام که پشتم باشه؟ د یاز ک گهی. تورو خدا پاشو . به جز تو د رمینم شتیاز پ چوقتیه گهیذارم . د یتنهات نم گهی_ دروغ گ فتم . د ؟ ی ر یگ یکه دوستشون دارم رو ازم م ی یکسا یچرا همه ایکمک بخوام ؟؟خدا یک

روم دستام رو بردم و سیاز اشک هاش خ رهنمیشد . پ شیکرد . دلم براش ر یم هیگر نجور یام و هم نهیس یود رو رو گذاشته ب سرش شده بود . ا

دورش حلقه کردم و گ فتم :

. یذارم تنها بمون ینم چوقتی. ه زمی_منم دوست دارم عز

. تو ... یتو شونم و گ فت :عوض دیو بهش نگاه کردم . با مشتش محکم کوب دمیشوکه شد و سرش رو بلند کرد و با تعجب بهم نگاه کرد . خند هوی ؟ یدیشن یرو م یو همه چ یبود داریتو تا حاال ب

و سرمو تکون دادم . دمیخند انهیبانمک شده بود . موذ یلیاش خ افهیق

. اریکشمت کام یگ فت:م یعصبان ایهل

و گ فتم :تا دمیکرد . خند یبالشت و کوسن اون اطراف بود به طرفم پرت م یم . دوباره هر چکردم از مشت و لگداش فرار کن یبلند شدم و سع نه ؟ گهید یشینم الیخیب یدونه اشون رو پاره نکن هیدوباره

وباره خنده بسته بود . د یلباسشم اشتباه یپاش برهنه . تازه دکمه ها یکیبود و اون ی یپاش دمپا هیرفت سمت پاهاش و خشکم زد . تو نگاهم ام شدت گرفت .

Page 170: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 170

بچه پررو ؟ یخند ی_ به من م

ورد باال بکوبه تو سرم که همون لحظه بق بالشت بچه ها هم اومدن تو . ی هیرو ا

بزنش . بخورش . لهش کن . ایحقشه هل – کامران

کشم . یام . اصال امروز هر دوتون رو م یحرف نزن که از دست تو هم شاک یکیتو – ایهل

به جمعمون ی... تو هم بزودشاالی. ا میا یعوض ی نجور یهم ی. ما خونوادگ زمینکن عز فیبا خنده وارد اتاق شد و گ فت :خون خودتو ک ث سمن . یشیاضافه م

وارد اتاق شد . کیبا ک ارمیو سام میدیبا هم خند هممون

تولدت مبارک دختر عمه . – یسام

. ی یپسر دا یگ فت :مرس یلوصفا دیزد و با ذوق زا ینیریلبخند ش ایهل

. نجایبود تا بکشونتت ا اریسر کام رینقشه ها ز نیا یهمه – اریسام

. ارهیصاحاب من م یبروز دل ب ی، چ دناشیخند نیدونست که با هر کدوم از یو نم دیدوباره خند ایهل

لباست یتون یاگه دلت بخواد م یول ی ر یعکس بگ پتیتر نیاگه با هم شهیبهش دادم و گ فتم :هرچند که خاطره م دمیخر ایهل یرو که برا یلباس . یرو عوض کن

برق زدن . چشماش

؟ یدی. چرا زحمت کش یمرس یوا – ایهل

قابل شما رو نداره بانو . -

ایهل

قا کام ادتینشونت بدم که تا ابد یخاطره ا کیمن هااان ؟؟ پیتر نیا شهیخاطره م که هنگ یبمونه ا

. سمن دستگاه پخش و روشن کرد و ا

چشمک بهم زد وگ فت هیبود، سادهیکه درست کنارم وا اریتا شمع هارو فوت کنم. کام شمردنیم کصدایتولدت مبارک پخش شد . همه با هم و رزونره که ادتی:

. یکن ا

رزو کردم و بعد از ا چشمام شمع هارو فوت کردم یهمه نکهیام رو پر باد کردم وبه محض ا، چشمام رو باز کردم و لپ کیگ فتن نکهیرو بستم و ا

روم تو گوشم پرس شیکه فوضول ارمیگ فتن . کام کیبرام دست زدند و دوباره تبر ی، همگ رزودیگل کرده بود ، ا

؟یکرد ی ی: چه ا

رزو رو که به کس منم روم تو گوشش گ فتم: ا

. زمیعز گنینم یمثل خودش ا

که من فقط خواهر ی یو از اونجا دیرس یوسط خوشحال به نظر نم نینفر ا هیصورتش سرخ شد و ازم فاصله گرفت . فقط هویکه شدیدونم چ ینم اشم گهید ی کهیرو گذاشت دهنم و ت کیازون ک یا کهیت اریرو برش دادم و کام کیباشه . ک اریخواهر سام دیبودم ، اون با دهیرو ند اریسام

اش افهیبه صورتش و به ق دمیکردم و مال یکیحواسش جمعه خوردنشه دستم روک دمید ی. منم وقت دنیدهن خودش که همه براش خند تگذاشقا کام ی منو دست ننداز گهید یخنده هام گ فتم :تا تو باش ونی. م میدیبود ، خند ی یو کاکاوئ یکه خامه ا

. اریا

رسم . ی؟ االن حسابتو م هینجور ی_ عه ؟ ا

. ینی_خوابشو بب

کنم . یم تیبه واقع لیخوابام رو تبد یمن همه زمیدنبالم کرد و گ فت :عز اریکام

Page 171: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 171

کردم ، یداشتم از پشتش فرار م یشدم . وقت میسمت کامران و پشتش قا دمیبود بهم برسه که پر کی. نزد دنیخند یم اریبه من و کام یهمگ یدادم و همش خورد تو صورت کامران . کامران مات و مبهوت مونده بود و به ما دو تا نگاه م یدستش رو دراز کرد که بزنه به صورتم اما جاخال

. میدیخند یبا هم به کامران م یهمگ ی سر نیا وکرد

مه . رو به عرضتون برسونم دختر ع کمیتبر یحساب دیمنم با نکهینه مثل ا – کامران

. اری. رفتم سمت سام هینامرد نینفر ؟ ا هیافتادن دنبالم . دو نفر به ی یبار دوتا نیو ا میدیحرف کامران خند نیهمه با ا دوباره

زنه .... یم ریزنه ... که یمن نه ... ترو خدا ... من پوستم به خامه حساسه ... جوش م – یسام

زنم ، مگه دسته خودته ؟ یبابا . ) صداشو زنونه کرد و گ فت ( حساسم ، جوش م ریو گ فت :بم اریاشو زد تو صورت سام یدست خامه ا کامران . ی بخور دیزدن تو هم با اریبه صورت من و کام

شد . ی سه نفرتون حاال قشنگ نشونه گذار میو گ فتم :ت دمیخند

. وایشد . تو ، سمن و س لیسه نفره خانم ها هم تکم میگم با اومدن تو ، ت یم کیتبر زمیعز – اریکام

دستش رو زد تو صورت سمن . کامرانم ارمیدستش رو زد تو صورت من و سام اریبود . نامردا از سه طرف بهمون حمله کردن . کام وایاسمش س پسش اشک جمع شده تو چشم ها کهیدر حال وایو داد من و سمن دراومده بود . اما س غیج یبه صورتش . صدا دیو کش وایدستش رو برد سمت س

خه وقت یکیصورتش ک نکهیچشم هاش دلم سوخت . از ا دنی. کامرانم به دنبالش رفت. با درونیو رفت ب ردبود ، قهر ک یشده بود ناراحته ؟ خو ا

نه قبلشم خوشحال نبود . یکامران دستش رو زد تو صورتش قهر کرد و رفت. ول

چرا ناراحته ؟ وای_س

. غصه نخور . شهی. درست م ستین ی ز یو گ فت :چ دیخند اریکام

صورتت رو پاک کن . ایرو گرفت سمتم و گ فت :ب یدستمال کاغذ یچشمک بهم زد و جعبه هی بعدم

یکس دید یوقت اریکه کام میکرد یصورتامون رو پاک م می؟ داشت گنینم ی ز یمشکوکه . چرا به من چ نجایا ی ز یچ هیکه غصه نخور ؟ یچ یعنی هنوز ؟ هیخامه ا نجایا نیبب ایو نشون داد و گ فت :هل صورتش ستیحواسش ن

. نمیب ینم ی ز ی_نه من چ

. ادایبه نظر چرب م ی_ول

به صورتش . دمیرو برداشتم و کش زیتم یدستمال کاغذ هی

نه اونجا نه. – اریکام

نجایذره اونور تر و نشون داد و گ فت :ا هیانگشتش با

و گ فت :نه نه اونجا نه ... دیخند انهیاون قسمتو هم با دستمال پاک کردم که موذ دوباره

. نجایانگشت کنار لبش و نشون داد و گ فت :ا با

روم و ز یتو شونه اش که صدا دمیمشت کوب با خش دراومد . ا

بهش گ فتم: منحرف. یلب ریا

یاز اخم و ناراحت گهیکه د دیرس یاومدن تو . به نظر م وایکه کامران و س میکرد یم میرو تقس کیک مینگ فت . داشت یچیه گهیو د دیخند اونم . ستین ی خبر وایس

Page 172: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 172

نیاز بهتر یکیهم نیتونستم بگم که ا یرو دوست داشتم اما م مونییگرفتم و جمع سه تا یچند که هر سال تولدم رو با مامان و بابا جشن م هرورده بود . از اریروز رو کام نیتولدم بود چون ا یروزها

وخوشم اومده بود و همشون یکه بهش وارد شده بودم ، حساب یدیجمع جد نیبرام بوجود ا

که بتونم غم هام رو فراموش کنم ، ممنونم . یداد یسرزنده و شاد یخونواده نیهمچ هیکه بهم نیاز ایدوست داشتم . خدا

رو گرفت جلوم وگ فت : چیپ روبان یکوچولو یجعبه هیبا فندق خانمش اومد سمتم و سمن

فندق به شما . نیما و ا ی هیهد نمی_ا

؟ یدیچرا زحمت کش زمی_دستت درد نکنه عز

. زمی_قابلت رو نداره عز

چقدر تو ایو اول روبان و بعد در جعبه رو باز کردم . توشو با چند تا سکه پر کرده بودن. دوباره ازشون تشکر کردم . طفلک دمیرو بوس صورتشوا ، ی، کامران و س یو ک ت ری، ام بیبودم . بعد ازونم به ترت دهینخر یچیاومدشون هنوز ه ایتازه به دن یکوچولو یخرج افتادن . اونوقت من برا . دمیرو هم بوس یو ک ت وایازشون تشکر کردم و س یکی یکیو من زیم یکادوهاشون رو گذاشتن رو

نوبت منه . که باشه میخب . نوبت – اریکام

ورد . یجعبه دونهی یکیو باشیجلوم و دستاش رو کرد تو ج اومد کوچولو از هر کدوم در ا

؟ یراست ای یخانم اول چپ ایخب هل – اریکام

و گ فتم :چپ. دمیخند

اول راست رو باز کنم . دیبا شهیو گ فت :نم دیخند اریکام

خ جون دوباره ماش چهیسوئ هیتوش دمیسمت راست و داد بهم . بازش کردم که د یجعبه اریو کام میدیبا هم خند یهمگ دار شدم . از نی. ا

وردم و بهمه نشون دادم که همگ چی. سوئ اوردمیداشتم بال درم یخوشحال ... ولیبا هم گ فتن:ا یرو از توش در ا

. یدیزحمت کش یلیگ فتم :ممنونم خ یانداختم و با خوشحال اریبه کام یقدرشناسانه ا نگاه

. زمی: قابلت رو نداره عزاریکام

... بازش کن ... بازش کن. ی.... دوم یبود که بچه ها باز با هم گ فتن :دوم گهیهنوز به همد اریمن و کام نگاه

و بعد دوباره برگشت سمتم و جلوم زانو زد . خودش در جعبه رو باز کرد و حلقه رو گرفت جلوم و گ فت دیبه بچه ها انداخت و خند ینگاه اریکام بانو ؟ نیدیمشترک م ی:به من افتخار زندگ

و گ فتم:بله... دمیخند

قا بزرگ رو پر کرد و کام یخونه یو سوت کل فضا غیدست و ج یصدا . ی خواستگار یخونمون برا انیب ی یو زندا ی یقول داد که فردا با دا اریا

روم یزندگ میتون یبا هم م اریمن باور داشتم که من و کام و . میرو داشته باش یشاد و ا

.... انیپا

: اریکام

نکرده باشم ؟ یتموم بشه و من تالف یهمه چ شهیم مگه

Page 173: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 173

الرم گوش ی خواستگار یعمه برا یخونه میقرار بود بر امشب به بدنم دادم و از جام بلند شدم . یشدم . کش و قوس داریاز خواب ب می. صبح با ا

صبحونم نکهیو بعدم نشستم به صبحانه خوردن . بعد از ا سیرفت . رفتم سرو یشده بود . دلم ضعف م داریب میزنگ گوش یکامرانم با صداماده شدم و زدم ب عیسر دتموم ش

خرش مدت پشت رو هی؟ ارمیرو در ب شیتالف ی . خب حاال چجور رونیا

بشکن زدم و گ فتم هیل فکر کردم تا ا

زدم و بعد ... ابونیتر جلوه کنه . چند تا دور تو خ یعیدادم تا طب یکم لفتش م هی دی. با دمیفهم

و بهش وایکرد . زنگ زدم به س رییشدن و صدام تغ ی و همه رو پوست کندم و خوب که گازش رفت تو چشمم اشک هام جار دمیخر ازیعالمه پ هی.... کشتمش یبهش گ فتم :کام زدیکه توش استرس موج م ی یفالن تا باهاش حرف بزنم و بعدم زنگ زدم به کامران و با صدا ابون یتو خ ادیم بگ فت ... شتمش... ک

؟ یکشت وی؟ ک یکام شدهیگ فت :چ یبا نگران کامران

زدمش ... تصادف کردم ... نیگ فتم :با ماش هیگر با

خه چرا امروز ؟ کجا ای... خدا یکرد یم اطیکم احت هی... وونهید – کامران االن ؟ ی یا

. ادیمنتظرم افسر ب ،یلباس فروش یمغازه یفالن روبرو ابون ی_خ

. امیخب باشه هول نکن االن م لیخ – کامران

داشته باشم دیور باشه و هم بتونم بهش دکه هم از اون نقطه د ستادمیوا ی یجا هیهم زود برسه. وایکه باور کرده .خدا کنه س رسهیبه نظر م هوف ستیاز تصادف و من ن ی اثر دید یو منگ به اطراف نگاه کرد و وقت جیو گ دیمنتظر من نشسته بود. کامران رس مکتین یاومده بود و رو وای. س

زنگ زد به من .

خنده گ فتم :الو... با

یکه م ی؟ نگو چاخان کرد نمتیب یساعته ... کو تصادف ؟ کو خود خرت ؟ په چرا نم 48لو و کوفت ... الو و مرگ ... الو و حناق ا – کامران ... یکشمت کام

. دمیشن یاز پشت تلفنم نفس نفس زدن هاش رو م یمردم . حت یاز خنده داشتم م نور یکرد من ا یاون اونور خط چرت و پرت بار من م یچ هر . دهیرس ابونیخ نیمطمئن بودم که صد تا سک ته زده تا به ا

. یداشته باش زهایسورپرا نیخواستم تو هم از ؟یداداش یکرد زیرو تو پارک سورپرا ایمنو هل شایچند روز پ ادیم ادتیو گ فتم : دمیخند

. رونیب ادیبود از دهنم ب کیقلبم نزد کنن؟¬یم زیسورپرا ی نجور یا ؟یعوض زتیکو سورپرا – کامران

. ها. از ما گ فتن بود¬ پره¬یم زتیسورپرا یحرف بزن یسیوا ی نجور ینشسته ، هم مکتین یکم اونور تر رو هیو گ فتم:سورپرازت دمیخند دوباره

افظ. . فعال خداح رسم¬یبهم گ فت:من بعدا حساب تو رو م د،ید مکتین یرو رو وایس نکهیخودش رو نگاه کرد و بعد از اطراف

خ کلنیاز نمیو گ فتم عمرا. خب ا دمیخند خ ا

خ ا

ماده شم برا دیکار دارم با ی. ا

امشب. یبرم ا

انیواقعا پا گهید

97 تابستان

گرافیست : کوثر بیات

Page 174: رواب :بات ک مان ایتشهدون نمجنا ربراک فلار ...dl.98iia.com/uploads/bavar.pdf 6 مفرط ود مدعب ،ماتسد وت نتشاذگ و ندروا نوشدوخ

WWW.98IIA.COM 174

درس مراجعه کنید. www.98iia.com جهت دانلود رمان های بیشتر و عضویت در انجمن به ا