مولوی و شاه پریان و...

486
رد خ ران ی ی ا ف س ل فِ ه ی رما س م ک ی لد ج1

Upload: others

Post on 31-Dec-2019

0 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

خــرد سرمایه

ایران فلسفییکـم جـلـد

منـوچهـرجـمـالی

Kurmali PressISBN 1 899167 92 7

1

Page 2: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

London- 2009

ازیاریهای

فرهنگی منوچهر روان شادو

اقبال خسرو روان شادنشرآثـارم برای

سپاسگزارم

2

Page 3: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

پیشگفتارانسان خرد ، وکجا کی

؟ بیدارمیشودوما ، درما خرد چگونه ؟ بیدارمیشویم ما چگونه

که است روشنی این آیا ؟ بیدارمیشویم خود، درخرددربیدارشدن، که ئیم ما این یا و بیدارمیکند مارا

انسانی خرد چگونه ؟ میکنیم روشن را وجامعه جهانبه امروزه ، انسان آیا ؟ است بیدارشده ، درگذشته

خودی به ما آیا ؟ میشود بیداروروشن دیگر، ای گونهبرضد ، انسان آیا ؟ بیدارمیشویم ، ازخود و ، خودآشفته مارا ، بیدارکنندگان آیا ؟ نیست بیدارکنندگان

؟ نمیسازندنیروی ، سروش ، ایران درفرهنگهرفرد ضمیر در خرد بیدارسازنده

. انسانیست ونهادخود، طبیعت در ، هرفردیویژه . »سروش معنای به ، سروش دارد را خود

. » ، بیدارشدن است آورنده هوش شیپوربه یا بوق . چه ، سروش هوشیارشدنست و آمدن هوش به

را بیدارباش بوق یا باش، هوش به شیپور هنگامی؟ میزند ، جامعه آگاهی و ما با درخرد شاهنامه

3

Page 4: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

وجامعه انسان بیدارشدن تجربه همین( آغازمیگردد ( . که مرتن گیا کیومرث

به یا ، انسان نخستین زرتشتی، دریزدانشناسیدشمن درتنها ، انسانهاست همه بن دیگر، عبارت

را خود دوست ، میباشد اهریمن که ، درجهان خود « » = « زندگی . دوست ، اژی زندگی ضد در بیند می

. » = =، زرتشت آموزه وارونه بیند می را جی ژیاز ژی » اژیرا ضد با درست و نمیشناسد باز

. » تمایز شناخت از ، خرد میشود دوست زندگی . » « ، دشمن این بازمیماند زندگی وضد زندگی، میان

نهادیش، ) ( وخواست است زدارکامه زندگی ضد کهکیومرث مهربان دوست نخستین ، است جان آزردن

« . فطری نیاز برآوردن با زندگی، دشمن میگردد. » اوست زندگی آزردن دراندیشه ، مهر به کیومرث« از ، ش یاخرد انسان وفطرت بن دیگر، عبارت به

بیخبراست « . زندگی ضد) ( انسان بن انسان نخستین زرتشت، آموزه ازدید

ونفی ژی، برگزیدن اصل خرد، چون است، خرد بیزندگی . ) ضد اصل ریائی مهرورزی اژیست کردن

) انسان آزاری وخرد آزاری جان افزار ، اهریمن . هنگامی که است سروش این ولی میگردد

، سیامک شد، نزدیک ، کیومرث خطرنابودسازیتا ، میسازد آگاه پدرش مرگ ازتوطئه اورا فرزند ) ( از را اژی زدارکامه اهریمن خطر، ازوقوع پیش

. دشمن ، خود جانفشانی با وسیامک دارد باز آنو بازمیدارد آزاری ازجان را گرومکار خدعه مهرورزو

می ) ( رهائی ، ازنابودشدن بدینسان انسان کیومرث

4

Page 5: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

آگاه . » زود بیدارو خرد نقش ، سیامک ، درواقع یابدپیش« لحظه یک درست و ، میکند بازی را کیومرث

بیدارمیشود . خطر، وقوع ازخرد ) برپایه داد اندیشه بنیادگذار فریدون بیدارشدن

. میدهد( روی شیوه همین به نیز، ایران درفرهنگاوچیده قتل برای برادرانش که ای ازتوطئه فریدون

. که است بیدارکننده سروش این خبراست بی اند، ، هنگام به ولی ناگهان را فریدون

. درست ازخطرمیرهاند و بیداروهوشیارمیسازد = « وعدالت حق گذارداد پایه برادران

. » « هستند« داد مبدع نابودساختن ،دراندیشه وقانون« ساختن نابود دراندیشه ، داد بنیادگذار خویشان . » ، سروش هستند وحق وعدالت قانون موءسس

( قوای دارد سایه بی چهاراسب با ای گردونه ) ، روندگان ازهمه که اند چهارگانه ، ضمیرانسان . ، بیدارسازنده نیروی ، سروش ؟ چرا میگیرد پیشی . » = «، ایران درفرهنگ ، اسب است طالیه پیشرو

چون ، است وازدور درتاریکی بینش بینشنماددارد اینهمانی ، سرعت با ، اسب، . خرد چشم

خرد، ) ( . دارد وحقیقی زایشی بینش دین با اینهمانی . با چشم نگاه است وزودبین تیزبین چشمی

. ) ( ، بینش میشود داده اینهمانی برق آذرگشسپنه ، بیند می زود که پاست باد اسپ بینش رو، ازآن

. که اینست خطر ازوقوغ نیز، پس رستم رخشمیکند بازی را رستم خرد نقشبینش همین

سم. کوبیدن با بارها رخش ، سوم درخواناژدها ازخطرآمدن را رستم که میکوشد وخروشیدن

5

Page 6: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) = ولی) ، وباخبروبیدارسازد آگاه زندگی ضد اژیورخش ، میورزد امتناع ، ازبیدارشدن رستم

آسایش و آرامش از او بازدارنده که رامیکند سرزنش ، با. است تنها نه ، رستم حتا

به تهدید را او بلکه میکند پرخاش ، خود بیدارسازنده . است، رخش که خودرا دوست بهترین میکند قتل

! او به بکشد ، بیدارسازی همین برای میخواهدسازی، ،آشفته درخواب مرا دیگر اگربار که میگوید

! همه چشم که پهلوانی ، رستم کشت خواهم ترادرخوان سپس را ایران وسپاهیان حکومتگران

دارای را همه و ، میسازد گونه خورشید ، هفتم ، چراغند وهم چشم هم که میسازد خردی

! این بکشد میخواهد ازخشم خودرا بیدارسازندهسروش یا بیدارسازنده اصل ، رخش سرنوشت

! هست چشم توتیای و جم جام آورنده ، رستماست خرد بیدارسازنده اصل یا ، رخش این ودرست

) = ( درهمین درواقع را زندگی ضد اژی اژدها کهکار، درپایان ناچیزی نفش ، رستم و میکشد خوان. » میکند» بازی اژدها یا زندگی ضد دفع خرددر

را آسایش ،و بیدارشود نمیخواهد ، رستم . میخواهد خرد میدهد ترجیح ، بربیداری

ببرد کام ، ودرسکون وآرامش .درآسایش ) = ( چنان زندگی ضد اصل اژدها خطر که هنگامی

، باقیست نابودی تا لحظه یک که است نزدیکوخواب وآرامش آسایش کردن رها حاضربه هنوزهمسازیست. . آشفته ، او برای بیدارشدن نیست

6

Page 7: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، است رزم پهلوان تنها نه که رستم همین باالخرهبه » « ، نیزهست وبینش خرد پهلوان همانسان بلکه

. » میشود» فرستاده اکومن یا دیو اکوان پیکاربرپایه » اندیشیدن اصل ، اکومن یا دیو اکوان

» است وشک وچرا . چون ، وچراوشک چون با « آسائی اهل « خرد آشوب دچار را ایمان یا ،

. و است سازنده آشفته ، وشک وچرا چون میکندمیکند . برپا آشوب گذاشت، گام ، هرجا بیدارشدن

هیچکس ولی ، دارد سروکار ، شدن آشفته بابشود آشفته ضمیرو. نمیخواهد شدن آشفته با

. ، بیداری بیدارمیشود ، انسان که است ووجود روان . با هست ومحال غیرممکن ، شوی آشفته این بی ، وجامعه انسان ، کتاب چهارتا سه خواندن

است بیدارنمیشوند. پریدن ازخواب ، بیدارشدنپی. را، وشک وچرا چون اصل یا ، دیو اکوان ، رستم

نمیتواند ولی سازد ونابود درآورد خود دربند تا میکندخواب. به ، پیگردی ازاین خسته ، رستم که هنگامی

سراغ به ، وشک وچرا چون ، فرورفتکه اززمینی واورا میآید اش نهفته و ضمیرخاموش

میآویزد وزمین آسمان درمیان و کند می ، خفته برآناو به گزینش برای بدیل دو خطر، اوج ودراین ،

. میکند هنگام عرضه واین دراینجا رستم خردکه وآسمانست زمین میان در

شباهتی . بیداروهوشیارمیشود هیچ ، دوبدیل این » « خیرو یکی که ندارند زرتشت اژی و ژی به

. دریکی، هستند بد هردو بلکه ، است شر دیگری،

7

Page 8: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

درگرو ، ونبود بود ، دردیگری و حتمیست نابودی. هست پذیرشخطرشدیدجان

« آسمان میان بودن معلق هنگام ، رستم خردوچون « درشک ، خطرناک بدیل دو ودربرابر وزمین

. اصطراب با ، بیدارشدن بیدارمیشود وچرا، . کنده با ، بیدارشدن کاردارد ودلهره سراسروجود

« جای هیچ که هوائی به و ازبسترخواب شدنچشم « . هم که ، بیدارشدن کاردارد ، ندارد ایستادن

با ، است شدن ده روشنائی چراغ وهم ، بیننده . دراین کاردارد وچرا وچون درشک هستی آویختگی

بیدارمیشود . خرد، که جایگاهست دراین و هنگامخدا ، بهمن نهفته یاچهره دیو، اکوان این

هنگامی که ، ماست درفطرت اندیشه واصلوآسمان زمین درمیان و کـنـد اززمین مارا

شد . بیدارخواهیم ، آویخت

ایران درفرهنگ» « » هست،» اصل گیتی ، خدا

خالق گیتی نه » « » یا » آخشیج یا عنصر نخستین خدا،

» تـخـم»

8

Page 9: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هرموجودیهست دربــندرجسم ) ( ونخست ، میشود جسم تن خدا،

میشود خدا شدن،ایران، به سکوالریته آوردن

کرمانست به زیره آوردن مانند

چند ، ایران فرهنگ با دشمنی و نفرت و بینی بد « . به امروزه که اصالتی برپایه اینکه یا دارد علت

و تاریخ تاریخی ، میخواهند « »آگاهبود ، ، میدهند » بجویندو ، ایران تاریخ البالی در را ایران فرهنگ

یابند . نمی چیزی ، قدرتها جزگالویزی طبعا و بیابند، » « سراغ به ، رایج مقوالت و مفاهیم با آنکه دیگر

» « این آگانه نا و میروند، کهن اصطالحات درکآن درک بر چیره ، را رایج ومقوالت مفاهیم

« . ، مثال میسازند کهن معنای « دروغاصطالحات ، مثال . » داریم ازآن امروزه ما که است داشته دیگری

، « جـفـت است یوش و ویوج یوغ واژه همان که ، » « وهمزاد سنگ های واژه با اینهمانی ودرمعنا،« و ، است ایران فرهنگ کلیدی اصطالح داشته،

یابی درپیوند ، هستی درجهان را آفرینندگی اصل « . » بطورکلی آفرینش است میکرده بیان باهم

هم خدایان شامل که هستی درسراسرجهان « از ، ازیک « پـیـونـدمیشود نه ، میگیرد سرچشمه ،

خالق» « . االه

9

Page 10: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « » « ، ایران فرهنگ و ایران تاریخ میانهست ژرف ای . ورطه میدان که تاریخ، میان

بوده اجتماعی و سیاسی و دینی قدرتهای گالویریقدرت » ضد آغاز، ازهمان که ایران فرهنگ و است،

» تنها نه ، است بوده تجاوزخواهی قهرو تنـش وهمیشگیست تضاد بلکه ، جامعه. فراوان

سرچشمه که «ایران، قهری» ضد بوده فرهنگ ، قدرتهای است و حکومتها همه با متضاد

هست نیز هنوز و است بوده دینی .حاکمهکه ایران حافظهمانطور فرهنگ های پیکریابی از ،

شاه خونخوارکه و متعصب امیرمبارزالدین نه ، استکه همانطور یا ، هست ، فردوسیمعاصرش

سلطان نه ، است ایران فرهنگ های ازپیکریابیکه همانطور یا متعصب، ،بزرگمهرو مزدکمحمود

شاهان نه ، ایرانست فرهنگ های پیکریابی ازاین ، زرتشتی وموبدان همیشه ساسانی ، تضاد

» بوده » « » ایران فرهنگ و ایران تاریخ میان» . است » دریای» کاریز نام که ، فرهنگ

» « ) ( ، است هرانسانی درون به خدا حقیقتحقیقت با هرانسانی مستقیم پیوند بر گواه

و دینی هرقدرت رویاروی ایستادن که است،میداند هرفردی مسلم حق را، .سیاسی

ضد )= خشم ضد خرد دیگر، سخنی به یا ، خردبهمنیکه ( آزاری جان و خواهی غلبه و تجاوزخواهی قهروکه فرهنگست این بنیاد است، بوده هرانسانی بن

فرامیجوشد ، ازخود جامعه درتاریخ ، درست و ، جان و خشونت قهرو جز چیزی ، مانده که آنچه

10

Page 11: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( و ، خواهی غلبه قاهریت و آزاری خرد و آزارینیست . انسان اصالت این با ضدیت ، باالخره

ازآنجا نیز ایران، فرهنگ با دشمنی و نفرت و بینی بدو » رایج و جامعه ذهن بر حاکم مفاهیم ما که میآیدو « ، قرارمیدهیم پژوهشها معیارومیزان ، را متداول

فرهنگ شناخت سراغ به ، اصطالحات این معانی بابطور ، را خود فرهنگ سراسر طبعا و میرویم ایران

« ) آنرا،) و ، میکنیم تحریف و مسخ متدیک روشیمیشماریم « . هم علمی

به اسالمی، مفاهیم قراردادن معیار با درگذشته،نگریستیم عطارمی و ومولوی آثارحافظ یا شاهنامه

و ، میکردیم تحریف و مسخ را همه ، وبدینسان ، زرتشتی » اکنون مفاهیم دادن قرار معیار با

» « ایران« فرهنگ با اواخر، دراین کهمیشود داده ازفلسفه اینهمانی که مقوالتی با یا ،

نظم را خود فرهنگ ، میکنیم وام اروپا یا آمریکاومی میکنیم، مسخ ، بدینسان و ، میدهیم وسامان

. ایم نگریسته بدانها علمی دید با که پنداریم ) ( زرتشتی، الهیات یزدانشناسی

ایرانست یزدانشناسی. غیرازفرهنگ که معانیمعانی ، میدهد اصطالحات و ها واژه این به زرتشتیمیداده ها واژه این به ایران فرهنگ که نیستند اصلی

. »است » با» ، زرتشتی الهیات در بهمن » باهم تنها نه ایران، درفرهنگ بهمن

متضادند باهم بلکه الهیات. متفاوتند، در خرد،متفاوتند پدیده ،دو ایران فرهنگ در خرد با ، زرتشتی

) ( » در.» یزدان ایزد با ، زرتشتی الهیات در ایزد

11

Page 12: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. دارد کلی فرق ، ایران درفرهنگ ایزدفرهنگ ، . » است » نواز نی و سازومطرب جشن همهایران

- زنخدائی های جشن ایران، های جشنزرتشتی جشنهای نه ، اند بوده ، خرمدینی

طرد با زرتشتیان، از جشنها این پذیرش رو، ازاینبوده همراه ها جشن این اصیل محتویات و معانی

« . ، ایران خدای بزرگترین نام ساز است «جشندیگر، . عبارت به ، میباشد درگیتی زندگی غایت

جامعه » مفهوم با اینهمانی که است، جشن . » درجشنهای کردن شرکت با دارد گشوده

جامعه عضو ، هرفردی که است زندگیدیگر، . میگردد عبارت جامعه به ، زندگی جشن

» « و ومسلکی دینی به ایمان نه ، میسازدالهیات. ایدئولوژی در ، ایران فرهنگ گرانیگاه این

. دیگر، ازسوی است شده ساخته نابود ، زرتشتیو روانکاوی مقوالت و اصطالحات معیارقراردادن

ویژه منش ، غرب شناسی وانسان شناسی جامعه . میبرد بین از را ایران ، فرهنگ ایران فرهنگ

داشته را نظیرخود بی و استثنائی ویژگیهای« » « که ست ها بودن استثناء این و ، است

» میسازد مشخص را ایران فرهنگ .منشدرمفاهیم ایران فرهنگ های پدیده چپاندن و فشردنغرب،که انسانی علوم اصطالحات و مقوالت و

آنها از هرکدام فلسفی تفکر جزگسترش چیزیها » « بودن استثنا همین ریختن دور و بریدن ، نیست

. »است از زرتشتی تصویر ، امروزه» « » تصویرخدا معیاروسنجه ، اهورامزداه

12

Page 13: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

است « قرارگرفته « . از دین مفهوم ، امروزهما شناخت معیار ، زرتشتی دین و ابراهیمی ادیان

. » است» قرارگرفته دین اهورامزدایاز » « نیست خوشه ، اصل زرتشت رو، ازاین و ،

. نام میآفریند را جهان بلکه باشد، نمی جهاننبوده زرتشت آموزه در خدا نام فقط ، اهورامزدا

» + سیمرغ . » « » نام دراصل ، داه مز و اهورا استو اصل ، بر گواه درست معانیشان و میباشد

کلی به که ، است بودن هستی جهان عنصر نخستین . حتا است زرتشت تصویراهورامزدای با درتضاد

مینامد » « . »مانی اهورامزدا را انسان نخستین ، « » + باشد، « » دای خوا که که xvaخدا هست خوا

اصل . تخم=uvaهمان ، خدا دیگر، عبارت به باشد . ، بودن خالق یا بودن آفریننده با ، بودن اصل هست

. دارد کلی ازآن فرق درخت و گیاه که تخمیاست درخت اصل ، میگسترد و آنچه.میرویدوبر، میوه و وبرگ درشاخ درتخمست، بالقوه

. ، فروع میگشاید و میشود پهن و میگستردهستند . اصل همگوهر، و میان همسرشت تفاوتی

( ) ( وبرگ وشاخ تنه آفریده و تخم آفرینندهنیست( .وبر میروید. گیاه یا درخت بزر، و ازتخم

. درختهست همه ، درتخماز )= ( » ، ازاصل ، خدا تخم از ، زمان و انـدگیتی

« از« » «چیترا، » « » ارکه از ، بون از ، چهره یا . وجانوروانسان گیتی ، مستقیما خدا، میروید

) میشود. گذرو گشتن و زمان ، خودش خدا، ) میشود . حرکت او،. نمیکند خلق را گیتی او،

13

Page 14: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. . نمیکند خلق را خرد یا عقل او نمیآفریند را زمانیابد . می هرانسانی خرد به تحول ، گیتیاوخودشیعنی ، خدا تکامل و تحول انسان، و وزمان

، چهره یعنی ، بن یعنی ، ارکه یعنی ، تخمهست » « اصل ،. . یعنی بگ خدا، هست بغ ، خدا

بک، ، دیگر( مـر ) امـروبخ سخنی به ، خدا،هستهست» « پخـشمیشود لن. ) +آنچه لنبک ، خدا

« . ) پخش انچه معنای به هم والن لن است بغپخش « . » واژه همین ، خدا هست میشود وافشانده

. =بغ =شوندگی » پخش اصل این هست لن « بنام سپس ، گوهرخدا « جوانمردیشوندگی ،

کاری » « نرینگی یا مردی با اساسا که گردید مشهورمـر » با بلکه کردی « »+ندارد، در که دارد، کار دی

. + مـر » درپخش ، بغ یا خدا این ولی است دایتیجدا و بریده ازهم و پاره پاره ازهم ، ازهم شدن

وبرگهایش، درخت های شاخه مثل بلکه ، نمیشود . بختن که اینست میروید فرا به baxtanازهم که

بختیک درشکل کردنست پخش به baxtikمعنایاست . متفق و متحد معنای

خودافشان » «این و خوشه درهرمنطقه خدای ، ( خوان درخونیروس ( =راته +ای که ارتا گستره

نامیده دیگر، نام به ، بود جزوش هم امروزه ایرانبینی جهان یک کوچک، تفاوتهای برغم ولی میشد،

. ها هخامنشی سپس که پارس منطقه درهمان بودگوناگون نامهای خدا، این کردند، حکومت برآن

یکی . مثال ،» « میباشد، deva Lanداشت خدا لنو ، میافشاند را خود که خدائیست

14

Page 15: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

وانسان جهان ازخودافشانیش،در. پدیدارمیشود ، درشاهنامه ، خدا این تصویر

لن ) است ( .+لنبک مانده باقی آبکش « بغ « ، ابر . هم سیمرغ میکند کشی آب که مشکیست

. ) ( هرچند است سیاه ابـر آبکش ابــر درشاهنامه،شده داده نسبت گورساسانی، بهرام به داستان اینخدای » « بهرام به منسوب ، درحقیقت ولی است،

» « بوده ارتا یا لن همین وجفت همتا که ایرانست » « جهان که هست اصل یک در آنها ازپیوند و ، است

است . فرامیروئیده هستی،زاوش یا زوش ، خدا این دیگر نامهای از =یکی

Zavoush Dyaoush. است معنای زوش بوده به ، دی» « . » است ومعشوقه محبوبه و یوش +دوست

. » « است« ویار رفیق و دوست خدای معنای به ) ( ) ( معنای به جفت یوغ ، یوج مانند یوشیج یوش

است . رفیق و متصل و متحد و یاریک گسترش ، همه ، وزمان گیتی وجانورو انسانهم دوست وهمه، ، اند پیوسته هم به که هستند، تخم

. گیتی، و انسان و خدا میان هستند هم رفیق و . هست دوستی و یاری و بستگی انسان،رابطه

خداست . امتداد خداهست. تکامل انسان،گشوده ، خدا ، درزمان و درگیتی و درانسان

. میرسد کمال به و میشود شکفته بازو وهگل فلسفه بنیاد که است اندیشه همین

است .شدهنیست وبیم ترس ، نیست بریدگی وانسان، خدا میان

. اصل که خدا این خود نیست وتابعیت حاکمیت ،

15

Page 16: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

درگوهرش، است، تخم که ، .پیوستگیاست است » = « مهر پیوستگی میشود، نامیده خدا که اصل، ) ( . ، ببرد ازخود، ، بکـشد ببرد نمیتواند ، خدا است

» « » « . تخم همان که ، توم ببرد ازهم را جهان» « همزاد معنای به ، آرامی و درعبری باشد،. اند بوده چسبیده هم به دوقلوی دراصل ،که است

. توماسنام به همزاد است ریشه ازهمین درغرب،یک ) ( باهم دواسب که جفت یوغ مانند ، چسبیده هم

» « شمرده آفرینندگی اصل میکشند، را گردونهمیشدند .

. » « ، تخم یا خدا است پیوند گوهرش، اصل، یا خدا،اتصال و اتحاد و رفاقت و دوستی اصل که

که اصلیست بدون ومهرباشد، انسانها همه. تبعیض ترس بینی، جهان درچنین میرویند ازآن

و چیزبود شومترین انگیری، ووحشت ارهاب و وبیممفهوم . » همان دراثر درزرتشتیگری، نداشت جائی

زرتشت باهم خود متضاد و جدا ازهم همزادنبود،« تخم و خوشه ، دیگر ، زرتشت اهورامزدای ، « جهان . اصل کردار به انکارخدا، وبا نبود اصل دیگر،

»، ایران دینی و اجتماعی و سیاسی فرهنگ ، هستیگردید . ها فاجعه بزرگترین دچار

پیوستگی انکار ، خدا بودن اصل انکار است بشریت همه . گوهری بودن اصل انکار

« » « معنای به که است انسان اصالت انکار ، خدا . » صفت است جهان آفریننده اصل با همسرشتی

« » « که ، خوشه ارتای خوشت ویژه « ارتا باشد ) ( بوده بیرونی برابوریحان بنا فارس اهل وخدای

16

Page 17: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به آنرا نام زرتشت، و تغییر اردیبهشتاست، ، » « را ایران ی خدا بودن خوشه تا است داده

هوچیتره » نیک =انکارکند، بوده « =تخم نیک اصلازآن ، ونژادها مذاهب و واقوام ملل همه که است

هژیر ) = ( . هوچیتره اند میروئیده

17

Page 18: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

وخــرد» « جـانوخرد » جان ، ایران درفرهنگ چرا

انسان« هستند؟ » « جـفـت ، هم با

، فقط خردانسان، ایران، درفرهنگ چرازندگی است نگهبان

ایدئولوژی یک ویا نگهبان یکشریعت نهآموزه یک ویا

ایران، درفرهنگسیاسی» « ، خردانسان فقط اینکه

) =( ، است زندگی جان نگهبان» « اساسی حقوق در معنائی چه

؟ دارد

» « ، ها بحث گرانیگاه ، روشنفکری پدیده با امروزه« ، ایران فرهنگ ولی ، گرائیست عقل یا گرائی خردو « هم، به پیوسته یا جفت، پدیده دو را زندگی و خرد

. جداناپذیرازهم » زندگی و گرائی خرد میداند. ) ( بهمند متصل برآیند دو ، جانفزائی فزائی

18

Page 19: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. باید وهردورا بیفزاید را زندگی باید اندیشیدن . این کرد بررسی هم به درپیوند جفتهمیشه

جان با خرد و ( +جی )= بودن معنا چه ، ژی ، یان=( درسیاست آرائی محتوائی و( جهان حکومت و

؟ دارد و است داشته واجتماع بودن اقتصاد جفتسیاسی فرهنگ محور وزندگی، خرد

ایرانست حقوقی و اقتصادی و .واجتماعی » « اصطالح یک ، باهم وجان خرد بودن جفت این

دو این درآغازشاهنامه تصادف به و نیست، شاعرانهفرهنگ بنیاد بلکه ، است نیامده هم با جفت واژه

) ( و سیاست آرائی جهان و شاخصهاجتماعیدرایران حکومت که حقانیت ، است بوده

« . است شده ساخته فراموش «جـفـتامروزه « یوغ واژه همان ، دراصل «=یوج =که یوش

بوده ارتائی فرهنگ شاخصه بطورکلی، میباشد، . ، برهرودوت بنا ، اشکانیها و ها هخامنشی است

« را نه« ارتـائی خود مینامیدند، و میدانستند . به که است پیوسته هم به دونیروی ، یوغ زرتشتی

وهستی جهان سامانده و آفریننده اصل ، طورکلیبنام . ، یوغ اندیشه ها، هخامنیشی نزد میشد شمرده

»نریوسنگ» » واژه چون است، ه میشد نامیده« =اسنگ =سنگ ، وگردونه یوغ نیزمانند اسندونیرو افاده واتصال باهم امتزاج که میکرد، را

بیافرینند . « ، باشد گی یا ژی یا جی که هم زندگی رو ازاین

. » دیگر،- عبارت به یا میشد شمرده گوهر جفتبود باهم جفت نیروهای پیوند ومحل زهدان یا جایگاه

19

Page 20: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

نیروهای) پـرهای بودن جفت با اندیشه، این = میشد نموده ، مرغ مینوئی ضمیرانسان،

است چهاراسبه گردونه یا .چهارپر، ) باقی ایران گویشهای یا زبانها، در که ازمعانی

« اصطالح که دید میتوان ، « ژی =جیمانده یا . هست پهلو سه یا معنا، سه دارای ، یک- 1زندگی

همان آن دیگرش،- 2است زندگیمعنای معنای- یوغ و انبازی و بغی هم یا آفرینی هم بیان که است

همداستان معنای به درترکی و است ومهر دوستی . است مانده باقی ومتفق جهت و ویک هرکاری

یابی پیوند از ، ایران درفرهنگ ای هراندیشه » فقط » ، دو واین ، یابد پیدایشمی دونیرو،

» میباشد» کثرت . مبدء دیگر، عبارت بهدراثرهمکاری ، ای اندیشه و هرکاری

بوجود اجتماع، یک یا چندکس وهماندیشی،- 3 .میاید سومش ترازو معنای که شاهین هست

. » باشد » وسنجه اندازه ( 1نماد ( و- زندگی -2جانو ( 3همآفرینی ( - ، معیاربودن بودن اندازه

اند هستی یک یا مثلث یک پهلوی اندازه. سهجدا ، زندگی یا ازجان نمیتوان ، را معیاربودن و بودن

برید . و کردمیشود » « این خوانده آتش تخم که جان ،تخم

« فرورد ارتا از ، « = سیمرغ =و میشود افشانده خدا. ) ( است همآفرینی همبغی و بودن اندازه ، گوهرش

، اندیشه این سوسیال با فلسفه بنیاددرایران شد .خرمدینان گزارده

20

Page 21: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « نام جی رو، « ازاین اصل» مادرو ، رام. زندگی و شهرها علت، همین به است بوده نیز

. » که » « » وازآنجا میشدند نامیده جی یا رام آبادیها،گوهر» « =جفت مادینه اورا هم میشد بود، جی

( ) ( مانند دانست نرینه هم و مانی نزد کرد قلمداد ( . ) تخم خوشه ارتای تخم هرجانی، ها زرتشتی

« ) اندازه ، گیری پیمان گوهر که هست، سیمرغ . » دارد سنجه ، درتن بودن ، جان تخم این

» « هرانسانی هستی آتشکده در یا هرانسانیبه ، حواس های روزنه از و ، است افروخته

میکشد زبانه ، خرد و دانائی به. شکل اساسا . » « ، جان آتش این میگفتند تن ، آتشگاه

حواس های روزنه در خدابود، تخم که درهرانسانی. میشود خرد گوناگون های چهره به تبدیل ، درتن

خود ) زندگی خود افروزه و شعله خرد، که اینستبه ( جانان خود زندگی، و غایت» «مبدء پاسداری

. ) ( غایت یا خویشکاری هست جان زندگی نگهبانی « جان و ، آن پاسبانی و نگهبان ، درهرجانی خردی هر

« » یا ارتا خوشه از تخمی چون ، هست طورکلی بهاست« . جانان

) ( نبود، جانان جانها خوشه تنها ، سان بدین ، ارتا . » « بود نیز خردها خوشه ، بلکه ملت و جامعه

هستند وخردها جانها ، . خوشه ایران درفرهنگبلکه » « کثرت تنها نه ، وافزایش درگسترش ، اصل

گوناگونی » و . تنوع » درپیدایش ، اصل میشود ، تنوع یافتن کمان . رنگین که اینست میگردد

دار عهده ، جامعه ازجانهای تراویده خردهای

21

Page 22: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« . خوشه ، ارتا هستند جامعه پاسداری و نگهبانیها « ) تخم این و ، هست که( uvaیا ( ) axv=xvaجی

روزنه از درهرانسانی آتشهستند، یعنی گرمی اصلگوناگون بینش و روشنائی به تبدیل ، حواس های

» « روشنی این و ، هست خرد آن نام که میشوند » خشم » که را آزار ، اژی یعنی ، گزند رنگارنگ، های

. ) بازمیدارند ) ژی زندگی از باشد، وقهر ، است جامعه جانهای پیوستگی ،که خوشه

جامعه » « خردهای همپرسی و پیوستگی ، همزمان . متعالی، و بسیارژرف اندیشه این بنیادنیرهست

و اقتصادی و وسیاسی اجتماعی فرهنگ. حقوقی ازهمان که دریغ ولی است بوده ایران

، اش دینی چه و سیاسی چه ، قدرتخواهان آغاز، ، اند تامیتوانسته را آن و اند برخاسته آن برضد ، را اندیشه همان تا ، اند کرده مسخ و تحریف

. سازند خود قدرت به بخشیدن حقانیت ابزاربرایجی ؟ میگوید چه ، متعالی و ژرف سراندیشه این

جی ) هست جان همان ، ما تن در جان (=یان +که ) ( مبدء و اصل یا ، اردیبهشت خوشه ارتای تخم . یعنی ، است آتش ، جی یا زندگی هست زندگی ) ( یعنی . ، هست یوغ ، جی زندگی هست گرمی اصل

) = =( دیگر، سخنی به و است همآفرین انباز همبغو همپرسی و همکاری در آفرینندگی اصل

توافق و همداستانی و همروشی. است آفرینندگی سرچشمه خودش ، هرانسانی

» « جی ، تنش ساختار و درگوهرش چون ، استو ، اصل هست ، بذاته خودش ، هرانسانی

22

Page 23: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

معیاراست و سنجه و جان ) (اندازه جی چون ، روشنائی . به تبدیل ، درحواس ، آتش تخم این هست

یابد می پیدایش سنجه، و اندازه ودر ، میشود خرد یادارد . دور ازگزند ، را زندگی آتشکده تا ، را جان تا

» خود » جفت ، ایران درفرهنگ ، زندگی غایتدراصل . » « ، است غایت معنای به که آماج جانست

یوغ » معنای . =به » ، جامعه که وازآنجا میباشد جفتهمداستانی و همپرسی برپایه ، جامعه ، است خوشه

» « و گزند تا میاندیشد، خردی هم و هماندیشی ودارد . دور کلی بطور اززندگی را تنگی و ترس و قهر

بنیاد بر ، اندیشه اولویت» این و جان اولویت» . خرد است شده حکومت گذاشته و نظم

) برای) ، خرد از ، حقوق و اقتصاد و سامان) جامعه ) جان خوشه نگهبانی ، جان نگهبانی

.تاءسیسمیشود جانست نگهبان شناس را خرد آفرینش، نخست

سپاس را آن ورا خرد خدائی، که نیست معنی این دارای شعر، این

خدا » « خوشه تخم بلکه ، است کرده خلق نخست ، میشود ونهاده افشانده هرانسانی تن در باکه

آغازمیشود زهدان در چشم ازنطفه. پیدایشچشم و پدیدارمیشوند، چشمان نخست، ، زهدان در

که . بود این داشت خرد با اینهمانی ایران، درفرهنگوقهروآزاراز گزند بازدارنده ، چشم بینش یا ، نگاه

. واقعیت خرد، است غائی مقصد که هست زندگیکه . اینست هست ارزش یا غایت برترین »بخشنده » « » هست وزری خرد معنای به ، .نگهبانی

23

Page 24: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

زندگی نگهبانی اقتصاد، و حقوق و نظام و حکومتهستند . جان اجتماعی نگهبانی ، حکومت گوهر

. است خرد با که سازمانیست دیگر، عبارت بهرا زندگی که یابد می آنرا وروش راه ، ورزیدن

دارد ) ( . دور تنگی وقهرو هراس گزند از ، دراجتماع « یا جان نگهبانی جزاین کاری شاهی، یا حکومت

نگهبان « . اقتصاد، یا حقوق یا حکومت ندارد زندگیمردمان از زندگی هریک ازجان که هست خردی با

است . پیوسته هم به و برخاسته خوشه این افراد « نگاه منحصربه تنها ، ایران درفرهنگ خرد =البته

» بلکه ، نیست چشم طیف دید به ، خرد» « حواس همه در ازجان که روشنائی

. پدیدارمیشود همه با ، انسان میشود گفته ، جان، . میدارد نگاه و بیند ومی اندیشد می حواسش،

) ( ، ودیدن وشنیدن کام ومزیدن وبوئیدن دربسودنمیشود . وخرد میاندیشد

تا ، میشود خرد به تبدیل ، حواس همه دردرون جان . باشد خود پاسدارزندگی و فرهنگ نگاهبان در

« ) ( این و ، زندگی جان اولویت این ایران،اهمیتفوق « ، ازحواس خرد ناپذیربودن جدا

همان ، مستقیمش پیآیند که ، دارد العادهمیشود نامیده سکوالریته . چیزیستکه

و است بدیهی امر یک ، سکوالریته ، ایران درفرهنگبلند . هنگامی سکوالریته فریاد ندارد هم بیان به نیاز

دیگر ، سکوالریته که نیست ،میشود بدیهی امریهست . هم آن حقانیت ومنکر

24

Page 25: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« » « ، اززندگی زاده خرد و جان اولویت بابه « یا ، خدا آن به یا ، عقیده این به ، ایـمانیا ایدئولوژی آن به یا ، وشریعت آموزه این

ندارند اولـویت هیچکدام، .پیغمبر،چون ، شد متزلزل ، اولویت این ، بازرتشت

داد اولویت آتش، بـر روشنائی به ، .زرتشتآتش این » بر روشنائی زرتشت « اولویت با که

درحواس ازجان که وخردی جان اولویت اندیشه آمد، . شد ساخته نابود ، میشد فرهنگافروخته

رفت ازبین ، زرتشت با ، ایران .سکوالر اولویت چیست؟ برآتش روشنائی اولویت معنای

« و بینش که هست معنی بدین ، برآتش روشنائی ، زرتشت آموزه دیگر، عبارت به یا اهورامزدا، علم

این فرع ، باشد آتش که جان و است، اصل . » درهمه البته اهورامزداست علم یعنی روشنائی،

. حاکمست اولویت، این ، ابراهیمی و نوری ادیانیا الله آگاهی ازعلم جان همه که هست خدایشان

. ) درحالیکه) میشود خلق ، وخرد درفرهنگزندگییعنی انسانها، یا جانها ازخوشه ایران، اصیل

) ( قانون روشنائی بینش که هست اجتماع ازیابد می پیدایش ، وسامان نظم عبارت. و به

) ( اولویت بینش بر زندگی برروشنائی آتش دیگر، . و واضع وپدرآسمانی، الله و یهوه دراینجا، دارد

» « نیک معیار و اندازه بلکه ، نیستند اندازه جاعلکه انسانهاست جان خود گوهرذاتی ، وبد

همآفرینی در و می همپرسی پیدایش بتدریج ، میشود . کرده تصحیح ودرآزمایش، یابد

25

Page 26: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، ایران درفرهنگ که میشود دیده ، خوب خداچون داشت، بشریت یا اجتماع با اینهمانی

جانهاست های تخم همه خوشه ، این خدا و ، های بینش در ، درگیتی پیدایش و رویش در ها تخم

را وترس آزار و درد تا ، میشوند روشن ، حسی . روشن این دارند باز ، ازخود شکلهایش درهمه

خداهست همسرشت که جان، پیدایش و شدن . » « و اندازه میشود خوانده خرد درحواس،که هرانسانیست جداناپذیرازجان گوهر ، همآفرینی

گستاخی ) + یا اخو ویستا گسترش روند + =axvدر=vista . ) این یابند می پیدایش تخم شدن گسترده

های » بینش در ، خدا آتش یا تخم، شدن خـرد روند« به نیازی جان، آتش آن نگاهبانی برای ، حسی

ندارد « . و ایمان ، زندگیست جفت فقط خرد،گیتی در زندگی از نگهبانی غایتش، تنها

خود. هست به ، خرد شکل ، زندگی اصل خود را زخم و کین و ارهاب قهرو و گزند ازخود، تا میدهد،

. دارد « دور « طرح جائی ، ایمان مسئله » « و برجان اولویت ، روشنی که میشود

( آتش ( =زندگی بیابد »گرمی . که آنگاهستتنها از که میشود ضروری ای، آموزه به ایمان

را وجان زندگی تا ، الزمست روشنائی سرچشمهیا علم ازهمان هم، جان چون ، دارد نگاه دورازگزند

است . شده خلق ، روشنی انحصاری سرچشمهزرتشت همین آموزه با ارتائی فرهنگ تفاوت

- اسالم . با سیمرغی ارتائی فرهنگ تفاوت همین بود . اولویت مسئله همین است ومسیحیت یهودیت و

26

Page 27: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( ) ( بینشی آموزه روشنائی بر وزندگی جان آتشدر و ، است بوده ارتائی فرهنگ بنیاد که ، است

. دراین است شده ساخته وارونه ، زرتشت آموزه ) ( مسئله همان ، زندگی آتش بر روشنائی اولویت

. روبروهستیم آن با نیز ما که اند میاندیشیده را ای ) ( مسئله همان ورندگی جان برآتش روشن برتری

اجتماعی برزندگی ، اسالم شریعت واولویت برتریاصیل وفردیست . فرهنگ یا ارتائی درفرهنگ

بر اولویت ، فردی و اجتماعی زندگی ، ایرانیا زرتشتی دینی آموزه و اسالم شریعت

دارد یهودی یا . مسیحیانسان » جان خود بن از مستقیما باید ، خرد روشنی

» ، بگیرد سرچشمه ، انسان خود اززندگی اجتماع ووقانون وسامان حکومت و نظام تاءسیس بتواند تا

« : . ) = فردوسی) قول به فطرت بن ازبکندهمی برفشاند جان ، ، « . اندیشه ما ازاندیشه

. از کند فوران مستقیما ما، زندگی یا جان ، بایدانسانی . اندیشه از لبریزشود ، زندگی باید ، اندیشه

آن تا ، بجوشد ما، زندگانی بن ، ما زندگانی باید ، ماجایگاه . ) که هرانسانی درجان خوانیم به روشنی را

) معیارنیک و اندازه تخم ترازوهست ، جی همانوبدهست .

می ) میســنجـد ، خـردسـنگـد (

27

Page 28: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هم» « » « . » « هنج است سنگ واژه همان ، سنج » « همان » « ، است برآمده هنجار و هنجیدن ازآن که

. به باشد کردن هنج که هنجیدن است سنگ واژه« و . است رسانیدن بهم و کردن متصل هم به معنای

به « » « ، است بوده هنجمن دراصل که هم انجمنمتصل باهم و رسیدن هم به جایگاه معنای

» « . ، سنگ نخستین مفهوم از معانی این شدنستاست . کرده نفی و طرد آنرا زرتشت که ، برخاسته

» « چنانچه وسنگار وسنگم سنگ معنای « اتصال معنای به متداولست درسانسکریت

» است دوچیزباهم یا دونیرو امتزاج »و و ، همزاد« » « » و یوغ پدیده مانند و« yimaجم =سنگ

بودن» « » « آفریننده اصل و آفرینندگی معنای ، جی « . خرد آسن انسان بنیادی خرد رو ازاین =دارد

. » میشد خوانده سنگی ، خرد سنجد می خرد،هست » « خرد آسن یا سنگی خرد یعنی. چونازخود، و آفریدن ازخود، ، گوهرش که خردیست

. ومعیاربودنست آسن سنجه یا سنگی خردمعیارگذاراست ارزشگذارو خرد ، .خرد

پیدایش ، وبد نیک معیار ازاو، که خردیستیابد »می از. بیش مراتب به معنائی ، سنجیدن

انجمن، « . است داشته را دوچیزباهم کردن مقایسههارا انسان ، سنگی خردهای که جائیست « اندازه ، باهم و میکند، متصل هم به دراندیشیدن

. » میسازند معین را ونیک بد ، ومعیارمیگذارندتجربه و کردن ارزیابی معنای به ، سنگاندن درکردی،

» « آتش بلند شعله معنای به سنجر، و ، کردنست

28

Page 29: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

خوبی به که است تنور افروختن سنجراندن، و است. » است» نگاهداشته درخود را افروزی آتش ردپای

نگاه » « را پیوستن هم به مفهوم ، هم سنجاق وواژهکه . ) ( است سنگی یوغی ، جان یا جی است داشته

خرد ازآن و ورمیسازد شعله را زندگی آتش ، ازخود . و سنگیدن یابد می پیدایش ای سنجه و معیاری

داشته را بودن آفریننده معنای طبعا ، سنگاندنو خرد است باشد، سنگی خرد که خرد آسن

هرانسانیست معیاروارزشگذاردر .آفریننده درخرد درپیداشدن ارزش جان، ، ازخود ،

. ارزش ومعیارمیگذارد اصل ، اجتماع زندگیدرهمخردیست » آفرین ارزش. برآیند این

مستقیما که دراندیشیدنی وارزشگذاری آفرینی » آموزه و زرتشت با ، میافروزد انسان خود ازجان

اژی » و ژی میان تنها ، خرد و ، میرود ازبین =اش » که زندگی ضد وازرشهای زندگی ارزشهای

برگزیدن نقش فقط ، هستند ازهم روشن مشخصو . که ارزشها جدول این میان فقط ، خرد دارد را

. دیگر، ، خرد برمیگزیند متمایزند، ازهم « آتش یا زندگی یا جان، از طبعا و ، ارزشگذارنیست

. است« شده ، بریده همه ما امروزه مسائلهستند » « خرد از جان شدن بریده .پیآیند

زندگی، ضد ارزشهای یا ، زرتشت درآموزه ، اژی» زندگی » ارزشهای یا ژی، با درتضاد کلی به چون

به نیاز و ، است روشن ، ودراصل بن در ، هستها پدیده و تجربه درتاریکیهای پژوهیدن و آزمودن

روشن . ، هستی یا کیهان دربن همه ندارد ورویدادها

29

Page 30: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، اهورامزدا بیکرانه روشنائی همان از واین ، هستند . که اینست است شده پرداخته و در ساخته

برگزیننده به فقط ، خرد ، زرتشتیگریمیشود، کاسته هستند، روشن که ارزشهائی

« درآزمودن ارزشگذاری که را اصالتش و » ازدست هاست پدیده درتاریکی وجستن

روشن. میدهد نیروی پس، ازاین خودش، خرد،میکند . انتخاب است، روشن آنچه بلکه ، ندارد کردن

را خرد بنیادی دوویژگی میتوان فردوسی دردوبیت . ازجان مستقیما که خردی آنکه یکی بازیافت

« می و نگرد می را کارها وبیشی کم برمیخیزد، » « هست« جو اندازه دیگر عبارت به ، سنجد

کارها بیشی و کم خرد ندارد جانش هرآنکسکهننگرد

یافت میتوان را خرد دیگر ویژگی ، دیگری ودرچکامهبا » ، خرد ای که پدیده هر بنیادی دارد « مایه کار

.سر روانشخرد دارد مـایـــه هرآنکسکه

بنگرد کارهاتخم و ، کارهاست اصل و بن همان ، هرکاری مایه

توم ) ،تاریکست هست بن تخم =که معنای به +هم ) بینش به نیاز و است تاریکی معنای به وهم

. از ، خرد هست وپژوهیدن آزمودن یا درتاریکیواندازه میگیرد اندازه که هاست بن در نگرشهای

) ( » « جی جان بن درهمان اندازه چون ، میگذارد. یابد پیدایش و بشود زائیده ، باید ازتاریکی ،و هست

30

Page 31: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

که » اینست آسن با ورزی خرد که اندیشیدن » ارزشگذارو هست، سنگی خرد یا خرد،

هست آفرین . ارزش که اینست هم علتجدا و ازهم بریده ، اژی و ژی ، ارتائی درفرهنگبلکه ، نیستند زرتشت آموزه مانند ، ازهم ومشخص

و جـست آنهارا ، تجربیات تاریکی در باید« درهر و ، بازشناخت ازهم ، گوناگون درآزمایشهای

» را وبدی نیکی و یافت ازنو، را آنها هنگامی . درفرهنگ اساسا کرد کشف ازهم درهرهنگامی

» ارتائی، اندازه از فقط زندگی، ضد یا اژی،هست « زندگی شدن جداگانه خارج موجویت و ،

دارد . زرتشت آموزه در که ندارد اهریمن مانند ، ایهرانسانی سنگی خرد یا خرد آسن این ، رو ازاین

که » اجتماع هست را « سامانده جامعه و ، استسیاست ) آرائی (.=میآراید جامعه

را سخن این درآغازشاهنامه که خوانندگان بسیارازکه : یابند می

اندیشه » « ، برتر کزین وخرد جان خداوند بنامنگذرد بر

که » خدائیست به دادن گواهی مسئله که میاندیشندرا « وخرد جان

« چرا که میاندیشند آن به وبندرت است؟ آفریدهاین « و ، است شده آورده پیوسته هم به وخرد جان

» « پیدایش ای زمینه ازچه وخرد جان بودن جفتدر متعالی و ژرف پیآیندهای چه و است، یافتهو واقتصادی حکومتی و سیاسی های گستره

دارد . اجتماعی

31

Page 32: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

گرانیگاه که ازهمست ناپذیر جدا بستگی این درک باحقوقی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی فرهنگ

شناخت . خواهند را ایران فرهنگشود ساخته روشن که آنست مقصود گفتار، دراین

» « - ، روشنی ایران، سیمرغی ارتائی درفرهنگ کهکه» « سان همان ، است آتش یا ، تخم میوه یا بـر،

« » جان» ومیوه بـر ، بینش و «=خرد زندگی ، ایران درفرهنگ تخم و ، است خرد بن که ، است

( » « بن جفت وبـر بن جمع ، دارد اصل معنای کهاست( . دیگری، وبر سرچشمه از که روشنائی

، جامعه خود جانهای غیراز جان خود، از غیر ، نیست روشنائی تنها نه ، شود کرده وام

کور که عصائیست ، روشنائی چنین این بلکهمیگیرد . دردست چشم روشنائی کور، عصای

. دست به نمیخواهد ، ایران فرهنگ نیست او خودهمه میخواهد بلکه ، بدهد عصا ، وجامعه ملت یک

روشنی از جامعه تا سازد، گونه خورشید را چشمهازندگیشان، از مستقیما که ببینند خود خردهای

است شده .برافروخته

32

Page 33: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ایران فرهنگ دردرخــت» « و تـخم

اصـل » « پیکریابی اندیشـههست

» « اصل یک از همه ، خدایان و گـیـتـیهستند

اندیشه ، ایران فرهنگ که اصل» «گرانیگاه هستداده » « صورت آن به درخت و تخم تصویر در

-اند « صورت. بر استوار ها هزاره ایران، فرهنگ . » - است بوده اندیشی یانقش ، اندیشی، اندیشه

انتقال ، اندیشه ودرصورت، میشود، صورتمیشود آزمونهائی فلسفهمسئله. داده که آنست

» « کرده صورتاندیشی در ها هزاره که را انسانیبه » بتواند ، انتزاعی است .مفاهیم بدهد« انتقال

برای را سئوال این باید ، کاری چنین از پیش ولی : که کرد طرح انسانی، خود آزمونهای همه آیا

؟ هستند انتزاعی مفاهیم در شدنی آیا بیان واندیشه ! انداخت دور میتوان را درصورت اندیشیدن

» = = = طبیعت» فطرت بن اصل در یافتن

33

Page 34: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. داشت العاده فوق اهمیت ، ایران فرهنگفرهنگ ، درجهان که استواربود اندیشه براین ایران

خواهد و هست هرآنچه که هست اصلی یکو میروید ازآن ، است بوده و بودآن به و میگشاید و میگسترد و پدیدارمیشود

است برای . پیوسته که تصویری بهترین ، رو ازاینبود » « . ودرخت تخم همان یافت، اندیشه این

بزر، : ، توم تخم نامهای ، xvaازجمله uva ، xi ، آگ ، . ...... اند بوده در چهر، ،انـد، تـو ، ، هاگ اصل

پهن ، میشود فراخ میگسترد، که تخمیستمیافزاید و یابد می امتداد ، آفریدن . » میشود

داشته« معنائی چنین ، انسانها برای دراز زمانهای . هم به ، وزمان هستی جهان همه ، درواقع است

بریدگی . ، جهان دراین همگوهرند و متصل و پیوسته . نیست چیزی جهان، دراین نیست وجدائی پارگی و

. باشد دیگران از جدا ، گوهرش انسان که و خداازیک همه آتش، و آب و وسنگ گیاه وجانورو

. گوهرند ، یابی وکثرت درتعدد ، درخودگستری ، تخم یا اصل

. رنگارنگی و گوناگونی و تنوع یابد می طیف و تنوع . نیست وبریدگی پارگی ، وکثرت، هم خدا

بوده باهم درپیوستگی ها، تخم مجموعههم روی که ازتخمها توده یک نه ، است

اند شده نامش . » ریخته رو خوشه ازاین ارتایاست« . فارس بوده بیرونی اهل برابوریحان بنا ،

« اورا ، خوشت درآثارالباقیه .ارتا » اند مینامیدههمیشه که سیمرغست همان ، خوشه ارتای این

34

Page 35: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

تا ومیافشاند تکاند می را خود و است، فرازدرخت . درواقع کند پخش و بپراکند را ، خود سیمرغ

زمان و زندگی درخت فراز جزخوشه، چیزی=نیست = « قوش. خوشه ، مرغ این نام رو ازاین

( » معنای به وش، درکردی، است بوده درتبری وشی« . . ) است بوده آفریدن روند این است خوشه

که « ، هرگیاهی draxt=dr+axtدرخت به و میباشد، ، هاباشد وشاخه وساقه تنه دارای که میشود گفته

« در دوواژه از « +مرکب « . » به در است اخت » « که یازیدنست همان وآختن، ، است تخم معنای

« » « . معنای در واژه چرا میباشد بالیدن معنای به » دارد، « » گوناگون نامهای شبدر گیاه ؟ دارد را تخم

. یافت معنارا این میتوان آنها سنجش وازشب) . +شبدر ) شب است شب تخم معنای به در

) نام) دراصل که میشود گفته آل به درکردی، و شه ، باشد سیمرغ همان که است، بوده زایمان خدای

دراذهان و شده ساخته زشت زنخدا، این وسپس . » « زشت اند کرده نوزادکش جن به تبدیل اورا

. است بوده متداول کاری ، پیشین خدایان ساختن ( است میشده نامیده هم دایه که ایران زایمان خدایشده( زادن درهنگام کودکان کشنده به تبدیل

» « . ، شبدر دیگر نام که حندقوقااست است « انده . +دراصل » واند، انده میباشد کوکا

هم درایران و تخمست معنای به درسانسکریت » « به . ، درهزوارش کوکا و است داشته معنارا همین

. . دارد باشب اینهمانی البته وماه، است ماه معنایهمان » که است شب تخم یا ماه تخم ، پسحندقوقا

35

Page 36: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

باشد « .+شب با در اینهمانی ، ویژه به گیاهاناند داشته دوره این ،. خدایان خدا تخم شبدرهم

. یعنی ، ازخدا مستقیما ، همه میشد شمردههستند . آن به متصل و میگیرند، سرچشمه ، ازاصل

( نشان سپس خدایند تخم ، فرد به فرد نیز انسانهاکه ( . اینست شد خواهد ، داده هستی جهان همه

شاخ باهم، همه ، گرفته گیاه جانورو تا ازخدادرختند یک وبر . وبرگ

« انتزاغی یعنی وناگرفتنی، نادیدنی اندیشه اینخود « به شکل وتخم، درخت در ، پیوستگی و اصل

آن . با مردمان که درخت و تخم های درپدیده میگیردصورت را انسانی بنیادی تجربه یک ، اند بوده آشنا

که ومتعالیست بسیارژرف ای اندیشه که اند داده. است نشده فراموش ، ها اندیشه درتاریخ هرگزبکارمیبریم » « . باهم را وفرع اصل واژه ما امروزه

. بدینسان، فرعند مابقی و هست اصل چیزی، یکجدا ازاصل، درواقع، و میکنیم اهمیت کم را فروع

. میشود ، شد فرعی ، چیزی ، هنگامی میسازیمآنکه یا ، صرفنظرکرد ازآن و گذاشت کنارش

مفهوم . » با ، اندیشه این ندارد اصل دربرابر ارزشی « » همه با همبسته و میرویند ازآن همه که اصل

. » در اندیشیدنی، شیوه چنین خواند نمی ، است . » « ولی رواهست ، مجازی اصل ، مورد اصل

است همگوهر و پیوسته جا همه درگسترش،یابد می امتداد که گوهراست یک و ، . ، اصل

یابیش، بسط درهمه شدگیش، فراخ دردرهمه . خدا، میماند اصل ، درهرجزوی افزایشش، درهمه

36

Page 37: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

درانسان و درجانور و زمین در و درآب و درگیاه . یا خدا فرع ، اینها میماند اصل جا، همه شدنش،ها . . شکفتکی اینها، خدایند امتداد اینها، نیستند اصل

. مولوی خدایند گوناگون یابیهای تکامل و گوناگونگوید :

بلندم بس زدرخت ، شیبم سیب اگرچه منگویم صواب سخن ومستم اگرخراب من

گشتم دور اصل ز که ، مانم درخت سر بهگویم لباب از همه ، قشورم میانه به

درخت وقشور شاخه درمویرگهای ، شیرابه اینو برسردرخت اگرچه ومن روانست، هستی

ام . پیوسته اصل، با شیره، دراین ولی ، دورازاصلم ( وحاضر ) ( موجود تخم اصل درهمه( immanentخدا،

و است چیزهست ارجمند چیز، سخنی همه به ، . » « است ارج دارای « دیگر، یکی» ، ارج

است بوده سیمرغ . ازنامهای هرانسانی، ارتا ) ( سیمرغ به متصل چون ، است ارجمند

) ( نهفته ارتا سیمرغ و، درا وچون هستاست .وحاضروموجود

دارد» « » « . هم را تاریک معنای باشد، تخم که تومگنج . » را این تاریکست و نهفته هست، درتخم آنچه

. » شد « » کنزمخفی سپس که میگفتند ، نهفته خدااست مخفی گنج چیز، معنای درهمه به نه ،

جهشی . و زهشی معنای به بلکه ، تشبیهی و مجازی ) ( ) ( به که بود هژیر هوچیتره ، سیمرغ ارتا صفت . » « او است نیک تخم یا ، به تخم معنای

. عنصرنخستین وهرانسانیست هرجانی

37

Page 38: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هست انسانی هر و درهرچیزی گنج زهشی ، حقیقتکه. تخم اینست تا خدا ، ایران درفرهنگ

. ، تخم از وقتی خدانیست هنوز ، هستگیتیشد و گسترد و یافت فرازی ، فراروئیدخدا ، خدا آنگاه، ، شد مادی جهان همه و ،

ولی. میشود وتاریکست واحد ، هست تخم تا خدا،. وبارمیشود وبرگ وشاخه تنه پدیدارشد، وقتی

خدا . شد، گیتی وقتی خدا، میشود خدا که آنگاهستشد . گوناگون و شد گسترده وقتی اصل، است شده

. است اصل ، آنگاه ، . به میشود زمان خدا،و زمانی سکوالر، پدیده ، خدا دیگر، عبارتی

هست میشود » « . سپنجی ، ارتای . خدا ، ارتا»فرورد امروزه که و« فروهر است است شده

« یا تحول و متامورفوز اصل معنای به » است دوبخش. »دگردیسی از مرکب واژه این

. +فرا است « واژه ورتنورت همان ،Werden « معنای به که .شدندرآلمانیست، » هست

» « . » « درفارسی ورتن واژه این هست شدن ، اصلواژه » به تبدیل ، شده« گشتن ،گردیدنامروزه

.» « تکامل . خدا، یا اصل میشود ، خدا یا اصل، است. . یابد می تحول و میافزاید خدا، یابد می

که : میشود پرسیده زال از وقتی ، درشاهنامهرستست که سهی درختی دو و ده دیدم که

فرهی وبا شادابوبیشدر کم نگردد سی شاخ هریکی برزده ازآن

پارسیکه : میدهد پاسخ وزال

38

Page 39: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

شاخ همی هریک که بلند درخت ودو ده از نخستبرکشند سی

ابر ، نوآئین شاه چو نو ماه ، بود دو و ده سالی بهنو گاه

» « » نبوده» جنبش انتزاعی مفهوم درایران، زمانیا است . ، تخم تحول ایران، درفرهنگ ، زمان

وبالیدن، درافزودن که بود نهفته اصلدیگرمیشد خدائی زمان. هرروز، درخت هرروز،

به تحول ، بود سراسرهستی پیدایش درخت که . ، اصلی تخم آن ، هرماهی یافت می دیگر خدائی

است . مشهورشده سیمرغ بنام که میشد، خدا سیآشکارو خدای درسی نهفته خدای تحول زمان،

و پدیداربود . بودند زمان خدایان ایران، خدایانبودند روئیده اصل ازیک .همه

فراز شاخه سه ؟ یافت پیدایشمی درکجا، اصل اینتخم یک وازآنها، میآمیختند، باهم ، زمان درخت این

» رویش » ، یااصل تخم، که یافت، می پیدایش ، تازه . ، باهم خدا سه هست زمان از تازه درخت وپیدایش

. بالید می ازآنها ازنو، زمانی میشدند،و تخم یک ) فرع ) ، زندگی وهستی زمان درخت این های شاخه

. و متنوع و گوناگون های چهره ها، شاخه نبودند ، آنها درهمه که بودند مخفی اصل یک رنگارنگ

. که اینست داشت ، حضور ایران درفرهنگنبودند باهم متضاد اندیشه دو ، وشرک توحید ) ( » « باشد،. خدایان ها شاخه تعدد که شرکازیک همه و اند، روئیده تخم ازیک همه . برضد را شرک میشوند تغذیه ، شیرابه

39

Page 40: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

و شمردن کبیره گناه را وآن دانستن توحیدالدم مهدور را ای اندیشه چنین دارنده

ازبیخردی زاده ایران، درفرهنگ ، شناختنبود حقیقت وهم. وضد واحد هم اصل، یا خدا

و . ، تاریکند واحدند، تا ، حقیقت و خدا بود گوناگونهستند . متنوع کثیرو پدیدارشدند، هنگامی

بستیزند، هم با که خدائی تا سی ، خدا سی اینبلکه ، نداشتند وحسادت رقابت وباهم ، سینبودند

بودند اصل یک متنوع و . چهره کثرت که اینستتاریک اصل آن همگوهربا ، همه درست رنگارنگی،

. هم به وطیف،رنگارنگی تعدد و کثرت بودند واحد . هستند کمان رنگین یا پرطاوس اینچسبیده

واقوام ملل همه میتوانست که بود اندیشهتبعیض بدون را گوناگون وعقاید ومذاهب

. بیامیزد وباهم آورد گرد درخودبازتابیده اندیشه همی نیز درمنشورکورش

« است برفراز. » هستی کل تخم این نامهای از یکی » + « ، زندگی زمان که ساپیزجدرخت است، بوده

امروزه » واژه به است« . ســبز تبدیل بدینشدهزندگی برفرازدرخت تخم این که علت

» « سبز را آسمان ایرانیان، ، وزمانست. میدانستند سبز رنگش، آسمان، آنکه علت به نه

. » « است جهان آفریننده بن آنکه علت به بلکه است، » « داشته گوهری و اصیل معنای دراصل سبز،

» « » + « تخمه سه معنای به پیزه سا چون است، ) ( . و است ساپیزه سبزی هستی، کل تخم هست

سبزاست، . آنچه روشنیست جفت که سبزاست این

40

Page 41: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. میشود وهستی یابد می تکون ، یابد می پیدایشیابد می گیاهی سرشت با اینهمانی ، زندگی و هستی

. است. نداشته را امروزی تنگ معنای ، گیاه البتهبه » « » « ، دید میتوان گیاه در گی ازپیشوند چنانچه

» « . همین نیز گیتی است بطورکلی زندگی معنای . رام یا سیمرغ خود نام ، وژی گی دارد را پیشوند

( . به نیزهست شیرابه آن خود نام ، گی نیزهستمیگویند ( . قی ، کره روغن

. خدای و مادرزندگی نام زندگی یعنی ، زی جی، . » به » رو ازاین است بوده جی ، باشد رام که زمان

این » « . » ازنامهای دیگر یکی میگفتند جی اصفهان،برهم » ، هستی کل پرم «brm= برم =brahmتخم

. هستی کل تخم این زهدان زمین، است بوده . فریدون که رنگست گاو طاوس ازشیراین میباشد

که » زندگی، ضد اصل برضد تا شیرمینوشد ، کودک: برخیزد « باشد ضحاک

نام » کش ، گاو بود« برمایه همانبود پایه برترین ورا زگاوان

چو شد بر، زمادرجدا هرموی به طاوسنردگر رندگی تازه

،برمایون دراصل نام =Brmaayunاین Brm+yun است » « . برم وسرچشمه منبع معنای به که است. » « است سرچشمه یا زهدان معنای به یون پسوند

. » « به است برهم همین نیز هند خدای ، برهماجهان اصل ازشیرابه ، فریدون دیگر، سخنی

و ، است اصل با متصل و میشود پرورده ، هستیبا و شده پرورده و نوشیده نخستین ازجان خردش

41

Page 42: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« قربانی خدای ضحاک برضد که هست اصالت این . » اصل این وجود برمیخیزد خشم اصل و خونی

و خشم برضد که میافریند، خردی دراو که است . که اصلست این خونخواریست وقهرو زدارکامگیرا جهان تا شود بسیج درهرجانی ، دراجتماع باید

« وخرد . جان و آشام خون ازضحاک که جهانی بیارایدنظم« بی و پریشان ، ، abe+brahmآزار بود شده

« » «. معنای به ، برهم بی میگردد آراسته ازنو، . » نیروی ، جهان وتخم دربن جان جهان بن بدون « . اصل، درآن که جهانی هست وسامانده آراینده

. + نام « پیشوند است برهم ابی ، است شده سوختهاست » « » « . برمک و بـرم همین ، برمکیان خانواده

» « ازآن جهان که هستی جهان کل تخم دیگراین نام . » « تخمی به هم درسانسکریت است انـد میروید

» « اند برهما ، میروید هند خدای ، برهما ازآن که » « . بوده اندیمان ، بهمن نامهای از یکی میگویند

. » « میباشد تخم درون تخم معنای به که استهستیشمرده جهان کل بن ، دراصل ، بهمندیگری جایگاه کلی به و است میشدهالهیات که است داشته ایران درفرهنگ

میدهد آن به معنای. زرتشتی به سپس ، اندیمانانسان» بخش ترین محرم و ترین درونی و صمیمی

این . است مانده باقی باشد، انسان بن و ضمیر کهو افشانده ، انسانها و جانها درهمه اصل، این ، تخم

( الن ارتا ، بغ لن ، الندن شده )اردالن =پراکندهبه وهمه ، دارند اصالت ، وجانها انسانها همه و است

42

Page 43: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

اند خوشه ازیک همه ها تخم این چون متصلند، همخوشه) ( . ارتای

) ( ، برد می آنرا جای یک ضحاک میآید یکی حاال) وهمزاداست) ، انسانهاست همه بن که را جم و

درد، می میکند، جدا میکند، قیچی ، میکند اره ازمیانمیکند درد .ایجاد

) ( » « با ، است برآمده دریتن دریدن از ، درد واژه . و کردن جدا ازهم میکنند وپاره جدا ازهم دریدن،

دراوستا » « و است تراس درسانسکریت ، دررفتن . » « » به» است ترازاندن درکردی و است ترس

» « ، هستی کل تخم یا بن دراین ، اینکه محضو درد و ترس شود، جداکرده ازهم بیفتد، شکاف

اینکه . یابد می پیدایش وزمان درسراسرجهان دروغاین و میکنند، اره دونیمه به را انسانها بن ، جمشید

ازجانش که خردی با جمشید که میدانند کیفرآن راآفریده « اندیشیده =مـنیده تراویده » را مدنیت ،

کرده دیرزیستی و انبازخوشزیستی را جامعه همه و ( کرده منی کرده فضولی درکارخدایان ، استاست! . دانستن خدا را خود ، اندیشیدن یعنی است

تا ! ( میآفرینند ترس ، بـریدن این وبا ، شرکست کهنخواهد، » « و نیفتد اندیشی خود فکر به دیگر کسی

. که ییما بگذارد خردانسانی برپایه را حکومت « بهم جفت یا همزاد به بطورکلی، باشد، جمشید

. درست « را ییما نیز، زرتشت میشود گفته پیوسته . اکنون برد بکارمی معنا همین این به زرتشت،

جدا ازهم ، را پیوسته بهم جفت یا دوهمزاد « . جهان بن یعنی میکند باهم متضاد و

43

Page 44: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« میکند، جدا ازهم را بشریت و هستیبدینسان و میشکافد، ازهم ، برد می وازهم

« گستره انسانی، جامعه و هستی جهان » میشود وستیزهمیشگی به. ترس نگاهی با

» « ، آغازآفرینش روز درهمان که دید میتوان بندهش ( با اهریمن خشم و دشمنی وستیزو وجنگ ترس

. ) جهان،جهان کل آغازمیشود اهورامزداوآزو کین و رشک و دشمنی ستیزو هستی،جهان

کل . درخت شکل به ، تصویرخدا میشود خونخواری « یا تخم، از و اند پیوسته هم به درآن همه که هستی

. » میگردد پایمال زرتشت با ، میروید اصل یک « خوشه ارتای روی بطالن خط ، ارتا =زرتشت

را « . » دنیا نیز، دراسالم الله سپس میکشد خوشتمعنای « » « » به ، خلق واژه ، درعربی و میکند، خلق

از پیش کردن نیز« . بریدناندازه محمد وخود است . » مجموعه» باشد، ماه قمرکه میکند القمر شق

دیگر، ) ( . عبارت به بود خوشه زندگان تخمهای همهچک ، میکند ، چاک را هستی کل تخمهای محمدشق . » ومعربش چاقوهست، همان واژه این میکند

. را« هستی کل تخمهای چاقو، با ، محمد استترس دنیای و میکند، پاره ازهم میشکافدو ازمیان

وقهرمیآفریند . وکین جهاد و دشمنی وستیزو

44

Page 45: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

آتـشــیـم» « تـخـم ، مـاماست، هستی بن که خدائی چگونه

شد ابلیـسساختهاوراهمیشه بدستخود، وما

؟ سنگسارمیکنیم.........................

45

Page 46: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

تـخم خودش، ، انسان ، ایران درفرهنگآتشهست

آتش » « اصل انسان دیگر، عبارت بههست

...............وغرب، دریونان

، انسان برای پرومتئوسآتشرامیدزدد ازاولومپ

ندارد وجود آتش، درگوهرانسان، چون..............

ازآتشمیسازد ابلیسرا ، الله دراسالم،ازآتشست بهره فطرتشبی وانسان،

داستان این ، درغرب نوین انسان پیدایش بنیادکه بود را پرومتئوسیونانی آتش که تـیـتـانیست ،

خدای زئوس، بارگاه ، ازاولومپ انسان، برایاین و دزدید، خدای خدایان برضد طغیان انسان

دربرابر غرب انسان نوین طغیان خدایان،شد پدرآسمانی و تازه یهوه وفرهنگ مدنیت و ،

و بشر ودموکراسی . حقوق این آورد بوجود را» نوین» انسان بشرازآن تصویر حقوق که شد

است . یافته دراندیشه پیدایش انسان، صورت تابه نمیتوان نشود، دگرگونه ، روانها و ها

بشررسید .دموکراسیوحقوقاین ، ساخته ابلیسدراسالم ، آتش از که است

، سرافرازیست ، آتش خویشکاری که ازآنجا و شده،

46

Page 47: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ازاین . نمیآورد سرفرود هست، ازخاک که انسان به » « پذیر صورت که میآفریند خاک از را آدم ، الله رو

ودراو، ، است فروتن همیشه و میرنده روحیورا ازامــرخود بودن تسلیم فطرت تا ، میدمد

باشد . داشتهوارونه که آنست اند کرده فراموش ایرانیان، آنچه

، اسالم شریعت وارونه و غرب انسان،فرهنگآتشهست تخم ، خودش ، ایران ، درفرهنگ

، خودش و ندارد طغـیان به و کردن دزدی به ونیازو خواهیست بلندی ، فطرتش و سرفرازیست، تخم

عبودیتی هرگونه برضد و خداست همگوهر. است چنین ، انسان درآن، که فرهنگی این ، چرا

شده ساخته فراموش است، داشته وارجی شکوه؟ آتشیم تخم که یابیم درنمی دیگر ما چرا ؟ است

» « آتش تخم را انسان ، ایران اصیل فرهنگ« » « . این ، صورت این ، اصطالح این میدانست

« دیـس یزدانشناسی ؟ داشت معنائی چه ، و کارمیبرد به را وصورت اصطالح این نیز زرتشتی

می ازآن ، آنرا اصلی معنای ولی ، میکند تکرارهماهورامزدای ، خدایشان تصویر با چون ، زداید

. وسازگارنیست همخوان ، تخم آفریننده ، انسان« . انسان، که داشت را معنا این است آتش

خوشه ارتای « =تخم است . ارتاخوشت به دیگر، است عبارت سیمرغ یا ارتا تخم ، انسان

» « وانسانهاست جانها همه خوشه نام. کهاردیبهشت ، زرتشت که ، خوشه ارتای این دیگر

، است «نامیده بوده سرفراز»

47

Page 48: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. اصل است یعنی ، آتش تخم هرانسانی،بلند و فرازبالیدن ، طغیان ، سرفرازی

است دارد. خواهی فطرتی انسان دیگر، عبارت بهو دریهودیت و دراسالم انسان فطرت با متضاد که

. هست نیست درمسیحیت عـبـد ، .انسان « ویسپو ون برفرازدرخت ایست خوشه ، سیمرغ

. » ون، « . » ها تخمه همه یعنی ویسپوتخمک، تخمک . ) ( عبارت به نارون مانند است درخت معنای به

چه دیگر، ، عرب چه ، هندی چه ، هرانسانیچه مصری، چه ، یهودی چه ، چینی چه ، ترکچه ، مرد چه ، زن چه ، آلمانی و انگلیسی

... . هستند سیمرغ تخم ، همه زرد چه .سیاهو نژادی و ملتی و قومی خدای ، سیمرغ یا ارتا

. همه خوشه ، سیمرغ یا ارتا نیست وامتی طبقاتی . » « وهمگوهر فرزند ، انسان است جانان ، جانها

. انسان،. رادارد خدا اصالت انسان،همان خداست . ) ( رو ازاین هست ، خود وبه ازخود هست اصل

که انسانهاست هست همه اصل ، ایران خدایو کسی ایمان به نیاز و ، آنها خالق ،نه

ندارد ازخود کسی ازهیچ . عبودیت ایران، خدایاو وتسلیم مطیع که نمیخواهد انسانی « . وهم بزر هم که تخم به ، ایران درفرهنگ باشد

» « » زندگی آتش یا جان، آتش ، میباشد نطفهاصل . » یعنی ، تخم ایران، فرهنگ چرا اینکه میگفتند

» « » میدانست، باشد گرمی که آتش، را، هستی. شد خواهد بررسی جداگانه که موضوعیست

48

Page 49: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هستی، رقصیدن اصل یا ، (جنبش شاد وشـتـن ) . زاد های درگزیده زندگی، یا جان آتش نام است . نام است مانده باقی دیگرپهلوی متون و اسپرم

« ه و زندگی آتش این -wehفـرنـفـتـار –اصلیfranaftaar « » « . »وهو همان ، و ه است بـه =بوده

« » « . دوبخش« از مرکب ، فرنفتار واژه استافـتـار + « »فرن درسانسکریت« .» که فرن است

» باد ، باد ، جان معنای به ، باشد پران یا پرنشاعرانه الهام ، روح حیات، منشاء یا اصل ، زندگی

این . ، درسغدی هست نیرومندی و پنجگانه حواس وکه» « پرن یا «فرن و عنصرنخستین» جانها همه

« باشد - انسانها فرورد و ه .ارتا » میخواند نیز » « است جانان یا سیمرغ همان فرورد، .ارتا

ارتا یا سیمرغ تخم ، هرتخمی دیگر، سخنی بههست .

عنصر ، خدا خود ، ما امروزه زبان بهوانسانهاست جانها همه . نخستین این

« از رایج مفهوم با وکلی ژرف تفاوت ، اندیشهامروز« های ماتریالیست و خداپرستان درمیان ، خدامنشاء. یا اصل ، خودش خودی به ، تخمی هر دارد

اصل ، بالذاته تخمی، ،وهر هست بینش و حیاتمعنائی . چنین با ، زرتشتی الهیات البته نیرومندیست

این از رو، ازاین و است نداشته سرسازگاری « آتش تخم ولی خودمیگذارند حال به را اصطالح

در « ، ازحقیقت تهی اصطالح یک فقط ، مردم بودناصالت ریشه ، درواقع و میگردد، زرتشتی الهیات

. که آنست هم علت میشود کنده ازجا ، انسان

49

Page 50: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « . که فرن نمیدانست خوشه دیگرخدارا زرتشت « » « پرانه همان ، باشد فرنفتار آتش پیشوند

praane »که ایرانست خدای یا ارتا، های تخم همان یاپسوند . » میشد شمرده جانها همه «افــتارخوشه

» « باقی فارسی درزبان وفتالیدن افتال شکل به ، باشد وافشاندن پراکندن معنای ،به است مانده

بجا درسانسکریت دقیقش و واقعی معنای ولی » اوه .» سانسکریت در افتار است -avaتاره –مانده

taare - تره اوه یا ،ava-tara »این ودارای میباشد، : شخص- 4ظهور- 3فرود- 2نزول- 1معانیست

الوهیت الوهیت - 5 شدن نزول- 6 دگردیسیازآسمان به - 7ایزد زمین به ایزد نزول

مختلفست دیگر،. صورواشکال عبارت اینبهگیتی به دگردیسی که خداست گوهرخود

یابد می وجانوروانسان ،. وگیاه نوری درادیانو میگردد، طرد ، انسان به خدا دگردیسی این

. » « میگردد آن جانشین دراثرگناه هبوط اندیشهبه دیگری شکل ، هبوط این نیز زرتشتی درالهیات

میماند . بجای هبوط اندیشه ولی میگیرد، خود» « ارتا یا سیمرغ که ای خوشه ، ایران پسدرفرهنگ

و افشانده و میآید فرود درتخمهایش ، میشود نامیده) ( ها دیس صورتها به ، وخدا ، میشود پراکنده

( تغییرصورت یابد می دگردیسی متامورفوز،یا . جامه مولوی، قول به گوهرمیماند همان ولی میدهد،

. ) و گیتی ، خود فراسوی ایرانی، خدای میگرداند ، خودش بلکه نمیکند، خلق را وانسان گیاه جانورو

« جان آتش که « =تخمهائیست نامیده زندگی آتش

50

Page 51: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

و ، می میشود انسان به دگردیسی آتش، اینمردم . » یابد انسان نیز رو تخم =ازاین -mar = مر

tokhm » زرتشتی موبدان چنانکه نه ، میشد نامیده » « میرنده اصل تخم مرت آنرا و کرده تحریف

+ « تخم. مر در پیشوند « »=مردم =مینامند ، انسان» marمر » امـر «a-mar =همان « » امرو وهمان

» « . ، مر است بوده سیمرغ ازنامهای یکی که هست » است » یاهمزاد جفت معنای به هم درسانسکریتباشد سیمرغ که زمانست خدایان وسه سی نام وهم

« » « گوهرش. که تخمیست معنای به مردم پس « » ازخود، ، میآفریند ، ازخود یعنی ، است جفت

یا « » « » ، سیمرغ تخم یعنی مردم همچنین و هستخدا « . وسه سی فرزند

است، وسرفرازی طغیان که شر، اصل به ، محمدچون ، داد را ابلیس نام نام ، درقرآن ابلیس

است » « ایران خدای ، ارتا نام . »همین نهادن » « » طلبی مبارزه به ، دراسالم شر اصل به ابلیسانهدام در وتالش ، ایران درفرهنگ انسان تصویر

. از وهست بود ایران درفرهنگ انسان اصالتمیشود، داده ابلیس به درعربی که دیگری نامهای

. دیگرابلیس ازنامهای یکی بازشناخت را نکته این « ابو » مـره درعربی » دیگرش نام و حاهست،

» رث » ارس معرب که .=میباشد » میباشد ارتادرهرجانی که ، جهان اصل یا ایران خدای

و » ، است عنصروجود نخستین وهرانسانی، » محمد نزد ، است جان آتش یا آتش تخم

ابلیسمیشود ، که. ودراسالم برق به ، درتبری

51

Page 52: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« » « یا البیس ، میشود خوانده آتش ، درایران » + « . » ، ال معنای به بیس ال میگویند سنجیل

گوهراست جفت که زایمانست خدای) ( =ویس=بیس) اصل(. یعنی ویسه ویس و بیس وی

ودوست رفیق یارو معنای همچنین و ویوغی، جفتی « » « . سنگ همان هم سنجیل است « –رادارد ایل

گوهر » جفت زنخدای معنای به .=که میباشد « سنگ. میشوند خوانده سنگ هردو ، دربندهش ابروبرق

که میدهند گواهی برآن اسالمی متون ازآنکه گذشته ، نامها ازهمین ، است بوده مجوسان خدای ، ابلیس

که . هست رو ازاین رسید نکته این به میتوان بخوبیرا انسان بودن خدا تخم ، زرتشت مانند نیز محمد

و . نمیکند، سجده خداست، فرزند کسیکه پذیرد نمی . دارد را سرفراز آتش ابلیس، خوی از درقرآن

میباشد، هرانسانی تخم که ایران، خدایاصل این جزبالیدن چیزی وهرانسانی،

عبودیت و کردن واطاعت خمیدن نیست،- میخواهد لعن . ، را انسان سیمرغی ارتائی فطرت

. میکند غصب ازاو را سرفرازی و میکند ورجممیسازد خاکی یا طینی ، را انسان فطرت که اینست

. ، نیست آتش انسان، فطرت دارد گوهرمیرنده که. » « هست حـکم از کردن اطاعت ، بلکه ، نیست خدا

خدا یا سیمرغ تخم ، آتش تخم انسان، این ولیباید . فطریش، گرائی بلند برضد انسان، پس هست

خاک، . » « . تنها نه باشد الله امر روح باید شود خاکالله امر پیکریابی باید نیز انسان روح بلکه

. تصویر ، نوین تصویرانسان درباختر، باشد

52

Page 53: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

باززائی جنبش با که بود یونانی پرومتئوستصویر) ( جانشین ، ها واندیشه درروانها ، رنسانس

. شد توراتی وحوای که آدم تصویرانسانقوانین و انسانی درحقوق و غرب درمدنیت

آدم تصویر دیگر گرفت، خود پیکربه وتفکر،بلکه نبود، ابراهیمی ادیان وحوای

برداشتی با یونانی تصویرپرومتئوسازآنست .بسیارنوین

یونان خدایان خدای ، زئوس که را آتش ، پرومتوسانسان به و میدزدد پنهانی ، میدارد دریغ ازانسان

، طغیان کیفراین به اورا وزئوس ، میرساندایران، . درفرهنگ ولی میکند عذابها ترین دچارسخت

. ، خدایش ندارد یش ازخدا آتش دزدی نیازبه انسانپراکنده خودش خودی به ، ست آتشها کانون که

تن در ، وجود خوشه تخمهای و میشود وافشانده . میگیرد جای در هرانسانی خودش ، خدا

و یاغیگری و سرکشی اصل ، هرانسانیمیشود . طغیان ، ارتاخوشت یا اردیبهشت نام

«نزدمردم . سرفراز» به سرفراز، است بوده » اوستائی . » دراصل فراز ویاغیست سرکش معنای

« همان « فرانک ، مادرفریدون نام که است بودهکه . هست ارتا این دیگر، سخنی به است درشاهنامه . که فرانک این میباشد ضحاک برضد جنبش اصل

« اصل برضد خیزش مبتکر ، هست فریدون مادر . فرانک « واین باشد ضحاک که هست وخرد آزارجان ( ) از) را مهرگان حقیقی جشن که هست تا 16فراز

21» + « « . ) گانا میترا که مهرگان و میگیرد مهر ماه

53

Page 54: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « گانا چون ، هست بانومیترا معنای به باشددخترجوان معنای به وهم نی معنای به هم ، وکانیا

« » « یعنی. کنیز بغ ، ماه نیزاین ودرسغدی هست . » ، درشاهنامه میشود خوانده جوان زنخدای

نسبت فریدون به مهرگان، که است شده کوشیدهدرحالیکه ، شود خیزشاین داده جشن مهرگان،

حکومتها برضد ، ایران زنان و زنخدا) ( زندگی اولویت وجان خرد ضد وقدرتهای

به. میباشد سالک، عطارهنگامی نامه درمصیبتمیکند : آتشخطاب به ، شتابد دیدارآتشمی

طبع مریخ ای زود سـرفرازگفت و سیر گرمتاز تیز و سوز

» « » و » ، ارتا جفت که دارد بهرام با اینهمانی ، مریخوانسان » « هستی جهان بن باهم و ، باهم همصفت

» « . و سربلند معنای به که سرفراز میباشندباعرت و مرتبه بلند متکبرو مغروزو و گردنکشدرمتون که است ماه سوم روز نام ، وسربلنداست

اورا دراصل ولی شود، نامیده اردیبهشت زرتشتی، . ) ( چنانچه اند مینامیده خوشه ارتای خوشت ارتا

» « ارتاخوشت اورا بیرونی ابوریحان بنابر فارس اهلمیتوان . آتش، با تخم دادن ازاینهمانی و اند مینامیده

پرازآتش ،کانون ارتا معنای به ، خوشه ارتای که دید« . یعنی ، وارتا بهرام که وازآنجا است پرازشعله و

« » اورنگ حافظ اصطالح به یا صنم و روزبهعشق« » بیان و ازهمند ناگسستنی جفت ، وگلچهره » جهان آفریننده اصل که میباشند نخستین. گرانیگاه انبازند نیزباهم درهرصفتی ، وانسانست

54

Page 55: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

- سیمرغی ارتائی آتش فرهنگ شعله و ، گرما ، . به ما سوزندگی نه ، است بینش یعنی روشنی

« » « ال که میگوئیم الو آتش، یعنی« +شعله الو . به درتبری است سیمرغ پیچه یا ، سیمرغ عشق . » « » « که ال، میگویند پر ال یا ال آتش، شعله

» « پر ال و است سیمرغ خود باشد، زایمان خدای« » « معنای به هم پرسیمرغ معنای به هم

است « . پرتوسیمرغبوده ای شعله همین درایران، تصویرآتش گرانیگاه

به و میکشد زبانه برافروخته، ازآتش که است . که انسان ازتن دیگر، سخنی به یازد فرازمی

( گفته آتشگاه به درپهلوی تن، است آتشکدهو( میکشد شعله ، انسان درحواس خدا ، میشود . به پهلو آتش، شعله میشود وخرد بینش روشنائی

است خواه بلندی سرفرازو سرکشو و میساید فلکو . سرکشی اندیشه زادگاه ، آتش شعله

دربرابر شدن ازخم سرپیچی و ایستادگیبه . هرقدرتیست حق اندیشه زادگان ، آتش شعله

ومنشاء ستمیست دربرابرهرگونه jureسرکشیresistendi نهاده آن شالوده بر دموکراسی که استمیشود .

برمیفروزد،بن ازانسان که آتشی شعلهوسرکشی ایستادگی حقانیت اندیشه

مردمان وخرد جان که دربرابرهرقدرتیستمسئول و محدود را هرقدرتی و ، بیازارد را

آزادیخواهی پیکریابی رو ازاین و میسازداست انسان طبیعت یا . فطرت فطرت

55

Page 56: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ) سیمرغیست) یا آتشین ، ارتائی ، انسان بن انسانملت سرکشی حقانیت براصل دموکراسی، حکومت

، . jure resistendiکه آتش شعله با میشود بنا باشد، » « ابلیس معربش و تبری درزبان البیس یعنی

که مقامات است خلع ابدی حق وانسان، ملتیابد می را انسان . قدرتی به قرآن ، را حق این

دردوره. زرتشتی الهیات را حق این نمیدهددرشاهنامه ردپایش که نمیدادند جامعه به ساسانیان . دگردیسی از که حقیست این است مانده باقی

است یافته پیدایش انسان، به ارتا یا سیمرغ مستقیمرا. فردی وسرکشی وطغیان اجتماعی انقالب حق

بلکه ، نمیدهد انسان به مرجعی، و قدرتی هیچو ، است انسانی وفرد ملت ازآن حق، همیشه اینسرچشمه انسان، خود سیمرغی ازفطرت

سرکشی. میگیرد حق این ندارد حق خدائی هیچ . هیچ به نباید انسان بگیرد ازانسان را وسرفرازی

. بخمد آنها پیش کند، سجده قدرتی وهیچ خدائییا خدا ساختن نابود وهرقدرتی، هرکسی به سجده

. ازانسان، حق این سلب هست درخودش سیمرغانسانست . ارتائی گوهر به وتجاوز غصب

56

Page 57: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

انـدیـشیـدندیـسـیدن + انـدخود به صورت تـخـم، ،

میدهد وجسم » اصل» ، دادن صورت خود، به

بودنست اندازه» اندیشیدن » روند گیتی،

استپیدایش: اصل اندیشیدن

وبـد معیارنیک » که: » هائی، انـد گیتی

دیسند) ( می خودرامیآفرینندصورت خود، به نیروی ، درانسان

دادنست

57

Page 58: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « ایران، درفرهنگ اندیشیدن تجربه خود. میسازد مشخص را ایران فلسفی سراسرتفکرات

ژرف ای تجربه حضور بر گواه که واژه، دراین « یک خصوصی تجربه با تنها ، ایرانست درفرهنگ

با « » بلکه ، میدهد درمغزشروی که نداریم کار فردداریم « . کار جهان پیدایشسراسر و آفرینش روند

« » به » دادن صورت نیروی که داریم کار بیصورتی با . دارد« را نهفته خود درخود، آنچه که نیروئی

وازآن، بگسترد میتواند ، تاریکست و داردآورد پدید ،. جهانی کارداریم ای وناگرفته نادیده با

. میکند جسم خودرا روند که ، اندیشیدنازیک ، وخدایان جهان وآفرینش پیدایش

میباشد . اصل» مهرورزیدن آفریدن» روند ، ایران درفرهنگ نیز

آفریدن . » واژه است بخشیدن اعتالء «aa-fri-danو « ریشه « fri pri=از معنای به که ، برآمده

. » است» اعتالءبخشیدن و ، مهرورزیدن آفریدنآست باالندن وبلند «مهرورزی « مهر و ،

« مت مفاهیم با اینهمانی یکراست ، maethaورزی« » که ، دارد کار ایار سنگ، ، همزاد ، یوغ ،جفت،

، یافتن آفریدن درپیوند باشند « .باهماز ، ایران درفرهنگ ، مهرورزیدن در آفریدن

» « ممکن متامورفوز یا دیسی دگر راهصورت. ، خود به ، میآفریند آنکه میباشد

. ) = دیگرمیدهد) دیش به» « دیس چنانکه نیز دیس » « ، نیست مانند معنای به ، است مشهورشده غلط

. » « است بناکردن و وصورت شکل معنای به بلکه

58

Page 59: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » « هم اندیشیدن دیگر صورتی با معنای به دگردیسی « » انـد» یا تخم عنصرموجود =دیسیدن نخستین

. هست« همین » « درهرجانی درست ، اندیشیدن « نخستین تخم یا ، انـد ، دگردیسی روند

عنصر « =نخستین هست اصل انـد» . نخستینمیشود« ) ( دیشیده دیسیده دیگر، . ، سخنی به

» وبه» میدهد، تغییرشکل ، خود به ، تخم یا اند « . ) (، خود به نیروی این درمیآید دیگر دیسی شکلی

« » شاخصه ، دهنده وجسم دهنده صورتبن« که ، میگردد ، ایران درفرهنگ اندیشیدن

. دراندیشیدن، که خردی هست وآزادی استقاللو بدهد، وجسم صورت ، وجهان خود خود به نمیتواند . ، انسان دردرون نیست خرد بخشد، واقعیت را آن

خود به دیگر های شکل برای که ایست نهفته نیرویرا خود جهان تا میآورد، خود فراسوی به روی ، دادن . ، میآفریند که صورتی نیرو، این سازد دگرگونه

که هست خود درفراسوی هرچیزی پذیرفتن برضداست . آزارنده پرخاشگرو و تجاوزطلب و میترساند

دارد دراو نیروئی با اینهمانی درهرانسانی، اندیشیدن . پیکرمیدهد و صورت او، جهان وبه او، به اندیشهکه

، هرانسانی درون در نهفته نیروئی با ، بماند درخود نمیتواند که آغازمیشودانگیزی شگفت کشش و ، بگنجد ودرخود،

، خود به و کند فوران ازخود، که دارد بدانوهم صورت هم ، خود به و بدهد واقعیت

) بدهد) تن . جسم

59

Page 60: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « برای فقط را، اندیشیدن اصطالح امروزه مادرحالیکه ، بریم کارمی به ، انسانی خردورزیدن

» « و پیدایش روند را اندیشیدن ایران، فرهنگ« وبیان میدانست، ازخودش، ، گیتی آفرینش

» به اشیاء خود ازدرون کیهانی همیشگی آفرینش . میدانست اندیشد طورکلی می ، به جهان ،

که آنست به معنای ، ازخود ، موجودات همهواندازه میدهند جسم وهم صورت هم خود،

هستند » خود یا. اندیمن، یا هومن، یا بهمن،اندیشیدنی « چنین ، من ارشه یا من ارکه یا هخامن،

» هست. به نیروی همین اندیشیدن، گرانیگاههرچیزی « طبیعت یا دربن دهنده صورت خود

) است . دیدنی صورت خود، درآغازبه که نیروئی ) ( )، میدهد تن جسم ، خود به وسپس میدهد، میشود

انــد» . =درهر » مردم که انسان هست تخمی یا. » « » « ) + هست) انـد یعنی ، تخم نیز باشد تخم مر

» «، تخم یا آفرین-انـد سامان خود خود به ، استندارد ) ( . خود فراسوی خالقی میدهد صورتونظم

« ، بالذاته که آنست معنای به دادن، خود به» است ومعیارواندازه . سنجه ، ازخارج قدرتی

. ما معیارنمیگزارد او برای و ، نمیدهد صورت او، به » « وگم برده یاد از را اندیشیدن ژرف معنای این

وچنین . » « » بهمنی چنین ، زرتشت دردین ایم کرده » نیردر آن ریشه و ندارد وجود ، اندیشیدنیاست . شده کنده ازبن ، زرتشتی یزدانشناسی

« سراندیشه ، ایران هم پـیـونـد،درفرهنگ به یابودن یا =بسته بودن جفت بودن =یا همزاد =یوغ یا

60

Page 61: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

اندیشیدن « » «=بودن ومعنای محتوا ، بودن سنگ یا« . چیزی ، ایران درفرهنگ میساخت معین را» « » بسته هم به که دارد دیس وشکل صورت

است .ham-bastagاست . نهفته نیروئیست ، اندیشه ؟ چیست اندیشه

ولی ، است ناگرفتنی و نادیدنی که ، وتاریکشدن گرفتنی و شدن دیدنی سوی به کشش

صورت ، خود به همیشه آنکه رغم به و دارد،نا نیز همیشه ، میدهد تازه وجسم تازه

دیگر، عبارتی به میماند، گرفتنی نا و دیدنیهست آفریننده با. همیشه ، بیصورت نیروی این

جفت باهم ، میدهد خود به خود، که صورتی. . نیست مجازی پدیده یک ، وتـن صورت هستند

) ( گوناگون های مرحله وتن، دیس صورتهست اصل یک یابی جسم . شکل بی نیروی این

) ازهم) ، میدهد خود به که جسمی با تن ) ( نیروی. ، نادیدنی بیصورت نیروی دراین جداناپذیرند

که هست خود، به دهی وصورت آفرینی صورت « . نادیدنی انچه دیگر، سخنی به است درجنبش

است است =وناگرفتنی جسم وبی صورت بی آنچهجفت« » « ، هست وجسم صورت دارای آنچه با ،

. جداناپذیرند ازهم دو، واین ، اند بسته هم وبهاندیشیدن بهمن اصل ایران، اصیل درفرهنگ که ،

، است» « است نخستین . » « » اندیمن تخم ، انـد= . هست« » عنصرنخستین انـد «=آنچه تخم

نیروی ، است ونهان تاریک نیروی ، هستبه ، ازخود که ، میباشد وناگرفتنی نادیدنی

61

Page 62: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

را ) خود میدهد واندازه جسم و صورت ، خودمیسازد ( گرفتنی و « دیدنی می. » ، ازخود انـد

مرحله . ازیک ، اندیشه میاندیشد ، دیشد می ، دیسدحالت به ، حالت ازیک ، میزند پـل دیگر، مرحله به

یابد » « . می دیسی دگر دیگر،هیچ رایجست، اذهان در امروزه که مفهومی با ، خدا

» که » هست انـد این درست بلکه ، ندارد همانندی ، هرچیزی و میباشد، هستی درجهان درهرچیزی

. » « هست اند این دیشیدن یا پیدایشدیسیدن » + « روند ، است دیشیدن اند روند ، جهان

هاست . اصل یا ها، تخم دادن خود به صورت « و هرچیزی یافتن،در دگردیسی در ، خدا

» یابد دیگرمی جسمی دیگرو صورتی ، جانی » . ، گیتی مییابد پیدایش گیتی وبدینسان،

میشود . اندیشیده یابی صورت گیتی، که اینست. ) میشود ) نامیده خدا که اند تخمیست یابی، جسم و

» « صورت خود به نیروی ، اندی هر در یا ، درخداهست . ، دادن وجسم

) ( ناگرفتنی که هست تخمی اندی ، اندیمن یا بهمنگرفتنی و شدن دیدنی سوی به که هست ونادیدنی

، میشود شدن جسم کشیده و درصورت خودرا ونو، از خود، به که . میجویددادن هست اندی ، بهمن

) ( ) گرفتنی ) جسم و دیدنی صورت ، خود به ، ازخود . ) + که ) اینست میشود دیسیده اند اندیشیده میدهد،

« اندیمان ، . =بهمن » نام میشود نامیده هندیمان « یا خرد مینوی او، خرد دیگر پیش یا خـرد آسـن

خود« .» « به و آفریننده خرد یا سنگی خرد است

62

Page 63: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. که خردیست است دهنده وجسم دهنده صورتدادن سامان خود به و آراستن خود ، نیروی درخود

. ، است نهفته و تاریک آنچه دارد را نهادن واندازهبه کشش ، دارد خود ساختن روشن به کشش

. درخود است، تاریک آنچه دارد خود ساختن مجسمخود تا درکارهست دراو، فورانی نیروی گنجد، نمی

.) ( کند زیبا و منظم بیاراید و سازد آشکارومجسم راو زرتشت که تصویری بهمن،با تصویر این

» « کلی تفاوت دارد، بهمن از زرتشتی یزدانشناسیدارد .

انــد» «معنای » « » « » به این و است اند ، اندیشه پیشوند

درسانسکریت، « ) ( . موءمن حکیم تحفه هست تخم» « ) ( برهما هند خدای ازآن که ی اند تخم به

. » « را معنا همین میگویند اند برهما ، میروئید» « اندیمن که بهمن دیگر درنام ایران، درفرهنگیا » ، تخم درون تخم ، اندیمن و است داشته ، باشد

. » است ، مینو تخمیهست مینوی ، درهرتخمیهست تخم آن آفریننده اصل فرهنگ. که

یا زهشی فرهنگ است .immanentایران، اصلبوده ) ( ، باشد اش آفریننده نیروی هرجانی

هست جان، آن انده. » «درخود ، اند واژه معربقوقا » « . شبدر،حنده به باشد گندم که است حنطه ،

. » « است بوده کوکا انده دراصل که میشود گفته« . » « است ماه معنای به ، درهزوارش ، کوکا

» « » ، است میشده شمرده ماه تخم ، حندقوقا . ، ایران درفرهنگ ماه است ماه گوهر دارنده چون

63

Page 64: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« . یا ، یگانه گانه سه باهمست خدا سه آمیزش . » به که دارد گوناگون بخش سه هست مهر اصل « . اند تخمهای همه مجموعه ، ماه اند پیوسته هم

) پیدایش گیتی، ازآن که میشد شمرده جانها هایچون . ، میشود نامیده حندقوقا ، شبدر گیاه یابند می

تخم ) این در دیگر، عبارت به یا ماهست ،( =تخم اند. » « هست موجود ماه یکتای تا سه سرشت

به » « که است طریفلن یکی ، دیگرشبدر ازنامهای « » « ذوثالث درعربی و میباشد برگه سه معنای

. » حکیم درتحفه میشود خوانده رنگه سه ، الوان « ، طریفلن ، نام « هومانهموءمن همان که است،. » میباشد» بهمن، بهمن ، نیایش درماه

) ( عفیفی رحیم یابد می ماه به دگردیسیسه. ، ایران درفرهنگ ، ماه که اینست هم علت

. داشت خدائی با اینهمانی وهرکدام داشت بخش » « بیانی که بود یکتائی تا سه نماد ، ماه رو ازاین

» « که است، چسبیده هم به دوجفت دیگراز . » هم » به را جفت آنچه است مهر اندیشه پیکریابی

. میآید شمار به سوم بخش میدهد، پیوند بنددو میرته » که است رطبه شبدر، دیگرهمین به + rteونام

= » « .» فوق اهمیت ، انــد اصطالح این به ارتای » « خرد، یا چشم با ماه چون ، داشت العادهازاین ) ( و زاداسپرم های گزیده میشد داده اینهمانی

. » « است شده اندیشیدن واژه پیشوند رونیز » به » « » « » باشد اند همان و اندم که عندم همچنین

« ، دیگرش نام که میشود گفته سیاوشان خون» شیان معنای« به که اتخاد است جایگاه

64

Page 65: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

تا سه « واتصال « . » همان ، شی و شه هست « سه . 3 =معنای نیز« درشاهنامه هوشنگ دارد را

« » « همین جز دیگر کسی ، هست شیان هائو که » ، سده ،وجشن نیست اندیشیدن اصل ، بهمن

. است بهمن پیدایش جشن جشن ، سده جشن « سنگ از وروشنائی پیوند =فروغ اصل

دونیرو » است« واتصال امتزاج معنای به که » است بوده . باهم پیدایش برضد ، زرتشت

» « پیوند اصل ، یوغ همزاد، سنگ از ، آتش و روشنیرا . » « درسنگ اتصال مفهوم ، رو ازاین است بوده

» « کرده تحریف هم به دوسنگ تصادم مفهوم به . تضاد اند از روشنائی، ، زرتشت ازدید

ازپیوند نه ، یابد پیدایشمی دونیروبایکدیگر،باهم . دونیرو از ، اندیشه یا ، هومن یا بهمن

) ( ، هماندیشی همپرسی شدن وجفت اتصال . دا ژیم ، بهمن ماه به سغدیها یابد می پیدایشکه ) ( . » « ، دا ژیم آثارالباقیه ، ابوریحان اند میگفته

= جیم » » yimaهمان جفتی« اصل معنای به باشد،گواه « . دیگرکه دوواژه است ییما ، جیما ، وهمزادی

محتوای بر « » یکی» هستند، اند »پرند اصطالح دیگر« و

« پرنده « . » همان که فرن یا پرن پیشوند استبا » اینهمانی ، میباشد وزندگی جان اصل آتشو تخم

» «. » پروین خوشه به هم که پرند دارد ارتافرورد ) ( همان ، میشود گفته بهرامه ابریشم به وهم

پرن » واژه این دراصل و ، سیمرغست یا ارتافروردکه+ « . پرنده همچنین است بوده سیمرغ تخم یا اند

65

Page 66: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» + را» سیمرغ تخم معنای همان باشد انده پرن » « گفته مرغ به که هم باز یا وای چناچه ، دارد

» « که دارد نیز را وباد هوا خدای معنای میشود،خدا ) ( . » « با درپیوند ، اند پس به وای سیمرغست

است . میشده برده بکار ، نخستین اصل با بهمنیاجهان پیدایش واصل ، است اندیمن که

« » « چنین یا اندی ،چنین وخدایانست » درهرجانی که هست، عنصری نخستین

است شده افشانده « وانسانی « . تخم اند ، هست تخمی هر درون جهان ارکهآفریننده

. درون دژ چون ، هست ارک رو ازاین ارک است « . ) ارکه) یا ارشمن ، بهمن دیگر نام هست دیس دژ

این « . . » دارند اینهمانی باهم اند و ارکه هست مندیدنی « نا ، انسانی یا هرجانی درون که ، ارکه یا انددهنده سامان و آفریننده اصل ، است ناگرفتنی و

» « . که هست ارکه یا اند این است جهان همه ( راز معمار و نقاش میباشد ( =تصویرگریا آرشیتکت

. بدهد صورت خودش به میتواند ، و دادن صورتکردن ومدیریت دادن وترتیب نظم معنای به

و کردن حکومت و دادن سامان واست دادن » معیارواندازه » « دس. را صورت

des » « شده« دیس به تبدیل امروزه که میگفتنددیزاین شکل انگلیسی در واژه همین و designاست

دسن شکل درفرانسوش گرفته dessinو خود به « » « . وصورت شکل معنای به هم س د است

» « » وبنا ساختمان معنای به وهم هست وفورم

66

Page 67: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

شخص » « معنای به دیسه ، قاطع دربرهان و هستهست .

بااندیشیدن انسان،خود،خانه گیتی،از در

میسازد خودرا

ایران درفرهنگپیدایشجهان عنصر نخستین

بستن» هم به است « = اصل انـد

67

Page 68: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« » « هم» « به اصل همان ، انـدیشیدن در انـداست « بستن

« =andاند» هست « » و ، درانگلیسی کهمعنای » به بستن درسانسکریت، هم میباشد « به

صورت » « هستکه بستن هم به نیروی این میآفریند

( دیس : نامهایصورت ( ، رنگ گون برهم، چهره، ، ..کالبد،

گوناگون انسانهای مهرورزیدن ، ایران درفرهنگهمدیگر به

میکند وحدت ایجاد ،خالق » « یکخدای به ایمان نهپذیرد نمی را توحید ایران، فرهنگ

» « هم متمم اصل سه استواربر بلکههست:

1- ) گوناگونی ) ابتکار همآهنگسازی- 2کثرتوحـدت- 3خود

هستی یا جهان برپیدایش استوار ایران، فرهنگ ( همه دیگر، چیزهای به تا گرفته خدا از بطورکلی

) از است اصل جزوهستی ،. یک اصل این میباشداین ؟ » «چیست بستگی ، . اصل ازجمله هست

میشد » داده ، اصل این به که «=andانـد نامهائی« معنای به انگلیسی زبان در امروزه که «و بود،

» « ، میباشد اتصال حرف ، و این و ، است درفارسی

68

Page 69: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بستن » « » هم به معنای به ، انـد ، درسانسکریت وپیوند است« . هم به بستنده، هم به اصل این

و وفطرت اندرون ومغزو هسته ، دهندههست انسانی و هرجانی . طبیعت درفرهنگ

، « ایران هم» به که یابد می صورت چیزی،میشود اینهمانی( . hambastan )بسته ، صورت ولی

« . واژه رو، ازاین دارد گوهردرونی هم« چهرباهمین » « » وگوهریا ذات معنای هم و صورت معنای

» « . » هرچیزی میان در ، اصل این دارد را اندبـنـد . ) هم بستن هم به واژه ( hambandهست یک

بستن هم به بلکه نیست، انتزاعی وخالی خشکو » « » طبیعت با اشخاص و باهم اشخاص و چیزها

بستن « » هم به ، هست خدا با تکـبـودهاشخاص« ها « » « . » به ، است بستن ازریشه که بند ست

مفصل درعربی، که میگویند دوعضو میان فاصله . » « به رو ازاین باشد لوال مفهوم همان که است

» « نشان چون میگفتند، بند ، باشد کشتی که کمربند . نام و درمیانست تن دوبخش دادن نیز یوغپیوند

، بنـد ایرانی بینی درجهان که گردونه» است » بود جهان . آفریننده خود، میان به ، ایرانیان

سی که زمان خدایان عدد به که بستند می کمربندی ) ( چون ، داشت رشته وسه سی مـر بودند تا وسه

« » « و کردن متصل هم به معنای مـر واژه این . » درفرهنگ داشت شدن ودوستی مبتکرنوآفرینی

یا گره یا چسب یک با ، دوچیزباهم بستن ایران،بلکه ، نبود تنهائی به دوچیز آن ، مقصود تنها ، حلقه

چیزها مقصود، » همه بستن هم =دو» بود « . به

69

Page 70: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

2 » میشد شمرده کثرت بن ، . با دوچیز، بستن« » « بیان ، و همان با همدیگر، به ناپیدا، چسب. » « بود اصل کردار به ، باهم چیزها همه پیوستگی

کهن اصطالحات قبیل این با هنگامی امروزه مادوچیز همان مقصود، که پنداریم می میشویم، روبرواندیشه یک ، صورت دراین که یابیم ودرنمی ، است

. بسته که اینست است شده بیان وانتزاعی کلیدرمیان ، دربستن که چسبی با ، دوچیزباهم شدن » « میشود، ناپیدا ولی میکند، متصل و قرارمیگیرد

« باهم همیشه که میشود شمرده تائی سه. یکتا هم « به میتوانند رنگها مانند گوناگونیها میشود

. » « که بود این شوند کمان رنگین باهم و بپیوندندایران، و- 1درفرهنگ وگوناگونی -2کثرت

و شوی ( 3همآهنگ ( -، کمانی رنگین وحدت » « ادیان در توحید به ایمان برابر در اصلی

است این. » نوری درنیافتن ناپیدا با این = میانه »، ایرانست اصیل ومحورفرهنگ هسته که واو « دوالیست را ایرانی تفکر درباختر، =بسیاری

. = Dualistدوتاگرائی » درفرهنگ پنداشتند ثنویتاتحاد و اتفاق و واتصال بستگی سراندیشه ایران،

که میدهد پیکروصورت خود به هائی واژه ومهر،در . » هستند» چسبیده بهم جفت درفرهنگبیان

ثنویت ، مخلوق جهان و خالق الله ایران،و بشمارمیآید خدا ، ایران درفرهنگ چون ،

ناپیدا » میانه همان با که هستند جفتی ، آفریدگانشیکتا« تای سه باهم ، یابند می هستی یک به تحول ،

. » میشوند » مهر باهم هستند،

70

Page 71: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

امروزه معنای به همزاد، یا دوقلو ، باشد جم که ییمادو بلکه ، باشند ازهم جدا وجود دو که نیست ما

چسبیده . هم به جفت ، جم اند چسبیده هم به وجود ، یوغ مانند ، است چسبیده بهم جفت چون و ، است

( عمل میآفریند، میآورد جنبش به را وجود گردونهمیگذارد ( . اندازه ، میدهد صورت میاندیشد، میکند،

یعنی ، چسبیده هم به جفت انسانها، همه بن یا ، جم . » زن» مسئله تصویر، دراین اصال است مهر اصل

مرد، وچه زن چه ، انسان بلکه نیست، مطرح ومرد،چسبیده » « » هم به جفت یعنی ییمه یا ییما =هردو،

. » هستند مهر ، اصل اندیشه این چرا که میپرسیماین برضد زرتشت، چونکه ؟ است شده ساخته نابود

آفریننده » اصل که ، سنگ یا یوغ یا جفت سراندیشه » این ، زرتشتی یزدانشناسی طبعا و بود، هست

مسخ آنکه یا زدوده یا درمتون، را اصطالحاتواژه . » است کرده درست « میترا = مهر وتحریف

» « . ، مهر واژه است رویداد براین گواه بهترین « میت از . maetha مرکب » + واژه است ترهودرفارسیmidودرانگلیسی Mitte مئت،درآلمانی

maid+yana. است شده معنای »maid-yanaمیان به » دارای و هست، جفت یک واتحاد اتصال جایگاه

پیشوند » هم« maethaهمان که معنای- »1هست به » معنای به وهم « 2جفت « هردو- اتصال و اتحاد

. » « » « . میباشد سه عدد همان وتری تره هست» « شاهسفرم نام تری ، موءمن حکیم درتحفه ( » « ، شاه است سیمرغ گیاه معنای به که هست

. ) اصطالح است بوده سیمرغ ویژه «نام میان»

71

Page 72: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بکلی که دارد دوویژگی ایران، با درفرهنگ متفاوت» واژه واسطه و . وسط » واژه درعربیست

کرد . ترجمه ، واسطه یا وسط به نمیتوان را -1میان ، میشود دیده « چنانچه واژه » همان ، میان واژه

است» « «میدان چهر. » یا تخم ویژگی این ؟ چرا . وفراخ وپهن گسترده هست، درمیان آنچه استدراصل که دارد را سرشت همان ولی ، میشود

اصطالح . » با آنرا تفاوت ، ویژگی این است داشته . » میدهد نشان کردن و- 2خلق بخش دو ، میان

» « یکی که میسازد متصل چنان باهم را دوجفتاست . » شده واسطه آنچه دیگر، عبارت به میشوند

. میگردد« ناپدید ازمیان، و میشود حل ، خودش ، رو میدانند » « ازاین شر اصل را واسطه عرفا،

، میدهد نشان که میآورند داستانهائی همیشه ومیشود فرستاده نیز خودش که است فرستنده همان

» ازآن. » که میچسباند هم به چنان را جفت یک ، میاندر . » « ، یکتائی تا سه اندیشه این میشود یکی دو،

اندیشه . این است بیادگارمانده ، ها واژه از بسیاری : هست اصل سه شامل و- 1، کثرت بیان دو،

» « دورنگ نام که رخش چنانکه ، است گوناگونیهست هم کمان رنگین نام بهمست، -2آمیخته

افراد و ها گوناگون دراین خود -3ابتکارهمآهنگسازی ( نه ها گوناگونی همآهنگی برشالوده وحدت

غنای ( حفظ و ها گوناگونی سازی یکسان برشالوده . این گوناگونیها برشالوده ، وجامعه مدنیت

« و گوناگونیها غنای پذیرش که اندیشه » میشود بنا باشد باهم آنها .همآهنگشدن

72

Page 73: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» «، ها دیگرگونه واتحاد اتصال دراثرجایگاه میان « میان طبعا میشد، شمرده آفرینندگی اصل

» چنین ، میشد شمرده زمان میان که هرماهی،روز . داشت را و 15ویژگی میشد، خوانده دین روز ، « روز شانزدهم، به روز . مهر دی » این است

با اینهمانی ودی دین که بود آن معنای به اصطالح » « . » شمرده» مهر ، ماه میان درواقع دارد مهر

» « ؟. چیست ، مهر ولی انطباق میشد روزمهر، » « دارد مهرگیاه »با . گیاه، مردم یا مهرگیاه

« » اصل، در که میشود، خوانده الصنم بهروج « » یا وارتا، بهروز جفت که هست، بهروزوصنم

همان « . ، وصنم بهروز جفت این باشد باهم سیمرغ » « خواجه درآثار که است وگلچهره اورنگ جفت

مانده باقی کرمانی خواجوی و وعبیدزاکان حافظ . ، مهربود اصل این روز، سی ماه میان تنها نه است

» « بهرام همآغوشی گاه نیز، شبی هر میان بلکه . ) ( ) میباشد) ارتا سیمرغ و دوبهره بهروز میان

» « است مهر همیشه ، «زمان « . مهر را زمان . و ، باشد ازهم بریده که زمانی بندد می هم به

. ندارد وجود باشد، بریده ازهم که زمان، جهانیاست یعنی. پیوسته دوچیز، میان پیوند اصل مهر،

این . ، رو ازاین باهمست جانها همه یابی پیوند اصل. هست هرانسانی درمیان سه اصل که دوئی

موجودات همه تخم ، باشد یکی تا میشودنام. است درعرفان سپس مفهوم، «این عشق»

» « ( است واشگ اشه واژه معرب که گرفت خود بهکه. » « » « است وشی شه واژه همان ، واشی اشه

73

Page 74: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. . » « یکتاهست تای سه اشه، است سه معنای به ، اصل ازاین چیز وهمه ، هست قدیم اصل ، عشق

انسان . ) درهرتخمی پس یابد می =مردم =پیدایش ) صورت- خود، به که، هست اصل این تخم مر

. یابد می واقعیت درطبیعتش، میدهدو هرانسانیاست » « پیوند مهریا اصل جفت. پیکریابی این

. که تخم هست هرتخمی درون در ، چسبیده هم به » « به عبری، و آرامی در ، است توم دیگرش نام

» « » « ، امروزی توماس نام و است، همزاد معنایدراصل . » « » ، دانه واژه همچنین است واژه همین

» « » را دوقلو و همزاد معنای که است بوده دوانهدارد.

» « » زاینده» و آفریننده ، باشد اند یا تخم که اصل « اصل همین گوهرش چون است، یابنده وپیدایش . بهمن « نام ازاینرو است بستگی اصل مهریا یا پیوند

« به یا ، تخم درون تخم ، من اندی مینو، مینوی ، یا ، اصل درون اصل دیگر و سخنی برترین

اصل . نخستین » «است « بهمن مفهوم اینفرق زرتشت، نزد ، بهمن مفهوم با کلی به

نخستین ، بهمن ، زرتشت نزد چون ، دارد ) ( ، وخود میگردد، ازاهورامزدا صادره تابش

» میافتد» فرو اصل برترین . از درونی ، بهمندرمیان بخش ترین صمیمی و محرمترین و ترین

» « . ، مهرگیاه دیگر نام است وهرانسانی هرجانیبگی » « حسن درکردی دارد، روزمهر با اینهمانی که

« که بغ است » اسن خدا« سنگ یعنی ، =باشدحسن « . » بهمن گیاه ودرست امتزاج و اتصال اصل

74

Page 75: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » باشد بغ اسن گیاه که میشود نامیده اوتی بگ« =اسن» به امروزه ما که است سنگ ، اسنگ

سنگدل رحم، بی انسان نزدما و ، حجرمیگوئیمبه . ، اسن یا سنگ دراصل، درحالیکه میشود نامیده

. درواژه است همآغوشی و واتصال امتزاج معنایمعنی همین هنوز سنگم سنگارو و سنگام ، ها نامه

« . را هندوستان مهم دورود پیوند نقطه دارند را » رود که باورند براین وهندیان نامند، می سنگامولی نمیشود دیده هرچند که نیزهست سومی

. این میشود ملحق دیگر دورود این به جا درهمین » « که است سوم اندیشه همان باقیمانده تصویر،

نامرئی بطور را پدیده دو چیزو دو که میانست اصلمیچسباند . هم به

« » و» عشق تخم یا مهر یا میان اصل یا ، اندجنبش« به و میآفریند ، ازخود که است همبستگی

. را اصل این میدهد صورت خود، به و میآورد. اصلست این بلکه ، نمیکند خلق ، ، خدائی اصل

نیست زرتشت. مخلوق از داستانی درشاهنامه، ) ( را آتش آتشدان مجمر ، زرتشت که میشود آوردهکه . میکند بیان درست ، سخن این میآورد بهشت از

باشد، نخستین اصل یا آتش تخم همین که را آتش) ( بیکران روشنائی جایگاه دربهشت اهورامزدا

« یا آفریده این آورنده ، زرتشت و است، آفریده . » دیگر، سخنی به هست اهورامزدا مخلوق

» « وبه میآفریند را اصل یا تخم ، اهورامزداو تخمی هیچ ، پس ازاین تر روشن عبارتی

نیست ازخودش ، اصلی . هیچ نوری، درادیان

75

Page 76: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

( ازخود چیزی ، هستی ( =درجهان و نیست اصیلواحد خدایان اهورامزدایا آفریده ، پس ازاین همه

هستی دیگر جهان اصل ، هم اهورامزدا و هستند . ولی نمیداند خوشه یا تخم را خود چون ، »نیست

خودش« به خودش است، اصل خودش، ، اندروشن ، ازخودش و میدهد، اندازه و صورت

یابد بینشمی وازخودش، و. میشود درتوراتمیدهند ) صورت انسان، گل به الله، و یهوه ، درقرآن

. ) درالهیات میدهند او به اندازه دیگر، عبارت بهمیدهد . صورت هرانسانی، به اهورامزدا نیز زرتشتی

صورت به را انسان ، خدایان این که نیست مهم این . مهم این بلکه میسازند صورت بهترین به یا خود

خودش به دادن صورت ونیروی حق انسان، که است . درست ولی ندارد وجود را ، بنیادی مسئله

« صورت خود به و ، ازخود نیروی همین« در « که است انسان فطرت یا بن در دهنده

اندیشیدن « » وبا ، هست - «=اند دیسیدن اندیابد می . واقعیت خود، به ، دراندیشیدن انسان،

. ) ( او میدهد وبد معیارنیک اندازه و صورتوجود . بنای میباشد خودش هستی معماروآرشیتکت

» « . درست ، اندیشیدن میسازد خودش را، خود « . » مهر » یا بستگی از بحث است اند ازهمین بحث

» ؟ « . » میشود چه یا میکند چه ، اند است آفرینندهمیشود . دیشیده یا دیسیده اند،

» « » صورت» به هم ، دیش و دیس و دس» « وبنا ساختمان به هم و میشود .گفته این

به و ومیجوشد، میزهد ازخود ومهر، بستگی اصل

76

Page 77: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. میسازد خانه ، ازخود و میدهد، صورت ، خود . انسان، وجان تن میسازد خانه را خود ، اندیشیدن » « . درخانه ، صورتش در انسان، هستند انسان خانه

. . است زندگی خانه ، صورت میکند زندگی اش

. میکند بنا خانه ازخود، ، اندیشیدن با انسان،میسازد خود خانه ، خودرا گیتی، در .انسان،

. میشود خانه ، درگیتی خانه انسان، ، شدن خوداست ، . . شدن اندیشه این است خانه ، هرصورتی

میدهد » « . صورت به ژرف بسیار هم معنائی خدادارد خانه ایران، خانه . درفرهنگ ، هستی

است . بودن شده خانه که هست هنگامی ، خدا . . های تن همه نیست خدا ، خانه بی خدای است

. سیمرغ این هست ارتا یا سیمرغ خانه ، انسانها ، انسانها درهمه ، خود های خانه درهمه که هست ) ( . ، اش شیان درآشیانه ، سیمرغ میکند زندگی

« . در ، هم اهورامزدا دارد را معنا این ، میزید درقاف . » رنگین در ، سیمرغ دارد خانه ، بیکرانه روشنائی

» « . ، میشد نامیده گون که رنگ، دارد خانه ، کماناست » « » « . صورت معنای به ، دیس چونمانند

همه ، یعنیسیمرغست جان خانه ها تن همه . گزند معنای به ، مقدس مقدسند جانها

( (. unantastbarناپذیراست بشر حقوق« ارج که آغازمیشود عبارت این با درست

» « » از یکی ، ارج و ، گزندناپذیراست انسان،سیمرغست ، . » « نامهای بهمن که اند ازسوئی،

نا ، است وگم مجهول ، باشد هستی جهان اصل . شخص یک به هنوزهم است ناگرفتنی و دیدنی

77

Page 78: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« و فالن . بهمانمجهول، » ، بهمان این میگویند . » « ارتا در ، بهمن این است بهمن همان

) (، چسبیده هم به رنگهای درطیف ، سیمرغ فرورد ، پیدائی این برغم ولی ، پدیدارمیشود رنگارنگی، در

. همین سپس میماند ناگرفتنی ، هم پیدائی درهمین ) ( می تنکرد اجسام به ومتامورفوز تحول ، ارتاولی است، دیدنی و گرفتنی که میشود تن ، یابد

نا ، هم شدن دیدنی و شدن گرفتنی درهمین بهمنچون ، میماند گرفتنی نا و همیشه دیدنی باید اورا

نوین صورتی میخواهد، همیشه او و جـستبدهد خود . به اصل و ، ازنو آفرینندگی ، اصل او

. . برد می کام اوازجستجو، همیشگیست جستجوی ) ( میشود، صورت درآغاز، سیمرغ درارتا ، بهمن

وجانوران ) ( انسان تن به تبدیل ارتا سیمرغ وسپسگرفتنی » « و دیدنی که میگردد ، است زنده آنچه و

عطار،. فریدالدین شیخ که است اندیشه این استاست : داده بدان را عبارت بهترین دراشعارش،

پـرشد ، کون دو ، کزتو مرغی، شگفت ، الحقپریده آشیان ز نه ، کرده باز بال نه

است سیمرغ پروبال ، دوجهانپدید ، آشیانه ، و سیمرغ نیست

سیمرغ ) واین بهمن این ( =درهرانسانی، اصل ، ارتا . ) ... ( ، هرانسانی هستند ، شیان ، اخو ، اند او وجود

سیمرغ این هرچند ، است سیمرغ آشیان یا ، پروبال ( شیان آشیان دراین بهمن سه =و اتصال =جایگاه

و ( . » « ناپیدا باشد، بهمن که اند نیستند گرفتنی ، انداو، صورت یا ، پدیداراو وچهره است ناگرفتنی

78

Page 79: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ناگرفتنی لی و دیدنی که سیمرغست یا ارتافرورد . فقط میشود پنداشته چنانچه ، سیمرغ است

مرغ تا وسی عطار داستان در که ندارد را معنائی« » « . معنای به سی پیشوند بلکه است شده مشهور» سنگی « . » مرغ معنای به ، سیمرغ هست هم سنگ

) ( . سنگ است، بغ اسنگ اسن ، بهمن خدا–هستیعنی. » وامتزاج اتصال اصل معنای به ، سنگ هست

انــد« » یا واین « . =مهر است بستگی هم به »اصلزندگی « » « آتش یا فرن همان ، فرورد ارتا

» « جا مادر زهدان در که است آتش تخم یاصورت ، خود به و میگستراند خودرا و میگیرد

. به میسازد را انسان وجود خانه و میدهدمدنی درطبیعتش، انسان، دیگر، عبارت

گیتائیست و وجهانی . وشهری خانه انسان،یعنی ، است وآراستگی نظم یعنی ، است درگیتی

و وحقوقی حکومتی و اجتماعی نظام آفریننده اصلایران، . درفرهنگ که ، جهان آراستن است اقتصادی

خانه » « » ساختن با اینهمانی ، دارد سیاست معنای . درآن« میسازدو را خود خانه درانسان، خدا دارد

. وجشنگاه آتشکده ، انسان تن میکند زندگی . جهان اصل اندیشیدن، یا ، بهمن است ونیایشگاه

مدنیت وبنای شهر، ساختن ، خانه ساختن یا آرائیاست . . کشور نگهبان ، بهمن که اینست است

« » فرورد» ارتا همان که « =فروهر یا ، سیمرغ « » « خانه ی بنـا خودش باشد، جان آتش همان

وجود « . آتش تخم این ، سیمرغ است انسان وجود. میافشاند ، درهرانسانی است، خوشه که را خود

79

Page 80: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« ازخود، اندیشه این ، زرتشتی یزدانشناسی البتهبودن خود وجود بنـای و معمار ازخود، ، دهی صورتبرضد« چون میکند، حذف هست، درفروهر که را

آفریننده ، زرتشت اهورامزدای که آنست اندیشه . اهورامزدای این ، زرتشتی دریزدانشناسی است

، وحکومتست اجتماع معماروبنای که است زرتشتگرفته انسانها ازهمه وتوانائی حق این وطبعا

آرائی میشود. جهان که سیاست مفهوم ، انسان وجود ساختن خانه ازهمان باشد،

زرتشت آغازمیشود خدای کار باید ، کار این و ، ، انسان خود درفطرت یا نهاد در نمیتواند و ، باشد

اند» انسان « =در خود فروهر در ، انسان خود تخمهای گزیده در بنیادی اندیشه این پای رد ولی ، باشد

بخش اسپرم فروهر . » 29زاد است مانده نیزباقیجای در تخم با ، ودرهمان –زهدان –باالننده ، رودآمیزگی به تخمی از نروماده –گام تخمه و –اتحاد

چشم پس و شود گردانیده پرخونی به ازآمیزگی .... باالننده رویش شود نگارده ، اندامها ودیگر

را مادگی و نری و میآورد پدید را پا و دست فروهر،میسازد » هارا پی و رگها و میآورد ها پدید راهرو و

( طرح راز مانند میسازد هارا پنجره و در و ) میسازد خانه معمارکه و بنا یک «.نامرئی

» « چنانچه ، خوشه ارتای یا خدا این دیگر نام » « به ، که است دیشچی درسغدی، دید خواهیم

. معماری و هنربنائی این است معماروبنا معناینیز ، میافشاند او که درهرتخمی ، خوشه خدای

. صورت ، خود به درخود ، تخمی یا هراندی هست

80

Page 81: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ، اندیشیدن میکند بنا خانه کردار به را خود و میدهداست . ساختن خانه ، درگیتی ازخود

) انسان) هنردرجهان،ازمنآمدپدید

بنا جهانیشـاد، ، شاد خردمیکند

=خرتیدن=اندیشیدن)) خرد کاربستن

) می) سعادتمند سرفرازوشادکند

شناخت،- 3شادی - 2سرافرازی – 1

81

Page 82: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

اند پیوسته هم به هرسه

وبزم + =بهمن خنده اصل خرد اصلنگهبانی+ اصل

ازخرد شـد، اوشاد هرآنکسکهنسپرد کرداربد، به را جهان

حقهست ، انسان « اصل بر ، ایران فرهنگ =اند =تخم =شالوده

(=چهره ( . » هاگ اصل آنچه میشود نهاده هاگ» « . » « حق همان ، هاگ معرب است حق ، است

» « . تخمی چون ، هست حق انسان، میباشدآگ ) خدا ( =ازخوشه ،یا خوشه ی ارتا گندم خوشه

. حق هست نداشتن یا داشتن مسئله، » « است بودن حق مسئله بلکه ، .نیست

» « میتواند ، دیگری ، دارد یکی که را حقی « بگیرد »ازاو . » دراجتماع انسانها از را ها حق

. » « » ولی میشوند حقها همه مالک و میگیرند » « نمیتواند هیچکس و ، هست ، حق انسان،

بگیرد ازاو را حق ، . این ، ارجمندانسان هست « » « به دهنده صورت اصل چون ، ارتا تخم چون

. » هست خود سامانده اصل و بینش اصل ، خود« » « ، ارتا ویژگی .سرفرازینخستین » هست

« انسان « ، ست ارتا تخم یا تخمه، آتش که ،

82

Page 83: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

است سرافرازی »گوهرش، ونه عبودیت نه ، « » فروتنی آرمان برضد است،و خوارشماری خود،

adar-menishn , adar-tan »وشکسته وافتادگیتابعیت پرورشگاه که است، وخشوع وتذلل نفسی

. هنرمثبت ، سرفرازی شدگیست وتسلیم واطاعتگوهرومنشحقیقی بر گواه که انسانست پسندیده و

میدهد . انسان ( انسان پیدایش (dignity=Wuerdeارج ازآن ،

« یا است، داده صورت او به خدائی چون ، نیافته. » میدهد که صورت ازآنست ، انسان ارج

( و دهی صورت دراصالت خودش ( ) همبغ انباز ، (=سازندگی همآفرین

خداهست دادن. وهمگوهر صورت توانائی ، دراو . آراستن حق دراو، هست خود جهان به و خود به

. وارج حق این هست وشهروبشریت اجتماع و خانه » « آنرا حق که است نداده او به وکسی قدرتی را . این و حق این آنکه بگیرد ازاوپس که باشد داشته

گیتی دراین دوزخ سازنده ، میکند سلب ازاو را ارجدراو، را انسانیت چون ، هست بیداد اصل و او، برایدراو را سرفرازی یا آتش وتخم میسازد نابود

میکــشد . با . یابد می ، شدن زاده با را حق این ، انسان

میشود زاده ، حق به. »این رسیدن ، شدن زاده . » « » زاد های درگزیده خودهست ارج به و حق

بخش) نسبت( 11 – 8اسپرم زرتشت به داستانی - ، سیمرغی ارتائی درفرهنگ که است شده داده

. ) ( است بوده انسانها همه بشریت همه به مربوط

83

Page 84: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بیان ، برخاسته ایران اصیل ازفرهنگ که داستان اینکه : است بوده اندیشه زاده» این هنگام ، بهمن

و میآمیزد، انسان آن با هرانسانی، شدنانسان، ، آمیخت انسان با بهمن هنگامی

» میخندد ، پیدایشش لحظه آسن.»درهمانشاد« خرد ، درگوهرش ، باشد بهمن که خرد

است . وخندانبن ، درگیتی پیدایشیافتن که ، اندیشه این

سراسر ، است زندگی پهنای در وبزم جشنو وسیاسی اجتماعی و دینی فرهنگ

میساخته معین را ایران واقتصادی حقوقیاست . » « است بهمنی هنگامی ، درگیتی هرنظامی

، گیتی درهمین تبعیض بدون را مردمان زندگی که . به ، هرانسانی مسلم حق این سازد وبزم جشن

بودن » تخم همان است« +مر =حکم درزندگی تخمگوهر با بهمن، چون ، انبازشود ، زندگی درجشن که

. ) است) آمیخته او فطرتتابش نخستین یا پیدایش، آغاز نقطه

او بن و گوهر یا برفطرت گواهی ، هرچیزیرو، . میدهد ، ازاین خندیدن ، انسان زندگی بن

است » « بهمن با همگوهرشدن هم دراثر که ، وهم- 1 ، است اندیشیدن و- 2اصل ، است بزم اصلزندگی- 2 داشتن نگاه و آراستن و دادن سامان اصل

. زاده با انسان است وآزار قهروترس یا خشم از . » « ، بهمن آمیختن میگردد بهمن همگوهر ، شدن

» « شدن سنگ ، شدن همزاد شدن، جفت یعنی. ) ( انسان با ، بهمن جهان هستی آفریننده اصل

84

Page 85: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( ، پیدایشدرگیتی شدن زادهاست خندیدن

« خندیدن « xanditanواژه « و« نن که درکردی که » به » « » « » هم ، نی که و میباشد ن که ، خنده واژه

» « » « است، خندید معنای به وهم دختر معنای« معنای همان خندیدن که برآنست گواه بهترین

» « معنای « . به ، کنا ، درکردی است داشته را زائیدنو- 1 . 2سوراخ به- واژه این است دوشیزه

» « معنای به ، کن که بازمیگردد سانسکریتکنـته » « و کردنست، ناله و فریادکردن و صداکردن

) ( و حلق صدای و مری نای، وحلق گلو معنای به . » « بی است زهدان تنگ بخش معنای به همچنین

بازمیگردند » « وکانیا کانا واژه به ، ها واژه این شک» « » « دختر معنای به وهم نای معنای به هم که

است هست. خندیدن ، . زادن با ، اینهمانی اینیافتن پیدایش که کاردارد، ایران بنیادی بینی جهان ) ( شادی با را، زیستن ، یافتن هستی درگیتی

در . انسان است میداده اینهمانی وخوشی، وسعادتمیشود . روبرو درگیتی زندگی زیبائی با ، شدن زاده

. انسان است زیستن وخرم شاد جایگاه ، گیتیبهشت ازآن میتوان که یابد می حهانی دربرابرخود

ساخت . و ، میداند درد جایگاه را دنیا که بودا، آموزه وارونه ( به ریگش مرده سپس که تورات آموزه وارونه

زادن، ( درد با زندگی است رسیده واسالم مسیحیت

85

Page 86: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( ، آغارمیشود جشن بهشت از فرهنگ وطردکه ساخت خود شالوده را اندیشه این ایران،

درگیتی» پیدایشیافتن یا رسیدن، هستی به » است شادی زاده. ، واقعیت ، که ما رو ازاین

، میدانیم ،همراه کودک گریه و زه درد با را، شدنکه اشتباهیست سخن چه این که میافتیم درشگفت

. همین درست اند گفته واقعیت برضد ایرانیانفرهنگ شالوده ، مینماید واقعیت ضد که گفتاری

. که ایرانست میشود زاده حق بااین انسان،و سازد دگرگونه چنان ، خود باخرد را جهان ، او خانه که بدهد وسامان بیاراید چنان

بشود او زندگی. بهشت باید درگیتی، زندگی . این و توانائی واین حق این باشد بهشت در کردناین ، سازد خود خانه را گیتی که انسانست رسالت

. » « است جشن خانه را گیتی که انسانست حق » - « به استحاله دراو ، خرد پیش خردیا آسن یا بهمن

. است یافته حقی »چنین که هست حق اینdignity= » رامشخصمیسازد او .ارج

زادن ، داشت اینهمانی ، روئیدن با زادن که ازآنجامردم ) + =انسان تخم تخم =مر ، زمان خدایان تخم

» « ) داده اینهمانی ازخاک تخم بالیدن با نیز، ارتا ( خرد. آسن بهمن آمیختن آسن =خردسنگی =میشد

هست= ( بزم اصل هم و خرد اصل هم که خرد پیشآشکاربرآنست گواهی ، شدن زاده هنگام ، کودک با

است که» خرد آسن انسان، « بن هویت که ، و » دیدنی به استحاله را بودنش ناگرفتنی و نادیدنی

» « » یافتن تن و یافتن صورت به ، بودن گرفتنی

86

Page 87: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

مردم . نزد بهمن دیگر نام بوده بـزمـونه» «میدهد . ) ( دید میتوان بخوبی نیز دراینجا قاطع برهان است

اصل که هم و ، شدن اصل زاده هم ، بهمناست وشادی « بزم « ومونه. مون پسوند

ژیمون » « ) هست بن و اصل معنای به ، =دربزمونه» « » « . ) زهدان معنای به کردی، در بـز زندگی اصل

» « عیش. و مهمانی مجلس معنای به بزم و استچون ، است وکامرانی شدن ونشاط زاده

است بوده بزم یادی . اززهدان، دربیتی، عنصری،که است کرده بزم نخستین با از ماه اقتران

جهان پروین آفرینش و پیدایش اصل که میباشد. ) ( عشق نخستین میشد شمرده

به جهان بزمازبهرسور خسروان تو،کوهان بر ماه روز، و شب زنند همی

» برکوهان » ماه و است، پروین خوشه وکوهان، کوهبا » اینهمانی که ، است باربد ویکم بیست لحن نام ،

وطرب « =رام موسیقی خدای و مادرزندگی ، جی « یا زهره وهمان ، دارد وشناخت رقص شعرو و . با« رام ازعروسی ایرانست درفرهنگ افرودیت

( پروین، درخوشه پروین ناپیدای خوشه ستارهاست بهمن پیدای هفتم، ستاره درشش که ،

) یابد می پیدایش است، خوشه ارتای که ، پروینکه « »بهمن « » «، هست خرد آسن و بغ آسن

است « و بزمونه زایش اصل هم دیگر، عبارت به ، وشادی بزم اصل هم هست، آفرینش و پیدایش

« . این ، ایران درفرهنگ که اینست کردن وانجمنگیتی « آفرینش و پیدایش اصل که هست شاد خرد

87

Page 88: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« . ، گوهر وبرترین نخستین اینرو از است هستی و : » « مر ، خرد است سرگوهر توسی اسدی بقول

است . گوهر سـر ، را جهان

مردم) ( =انسان + ارتا تخم تخم مرست

+ ارتا ) دیگرشاردوج نام که سرو،هست( ارتا نیزتخم میباشد، وج

ایران درفرهنگ تصویرانسان » صورت» هست، گرد ماه فرازش، که سروی

میباشد انسان

هست ارتا تخم ، انسان مانند .درخت سرو، که اش برجسته درصفات ، سرو رو، ازاین ) + ( تنها ، سرافرازی سبزبودن همیشه چشمگیرند

. بود ایران درفرهنگ اینکهتصویرانسانازبهشت را سرو زرتشت، ، درشاهنامه

دردین ، انسان که آنست معنای به ، میآوردسیمرغ ) خوشه خدای یا ، ارتا تخم ، زرتشتی

اهورامزداست( آفریده بلکه . نیست، ازاین فرزند دیگر، انسان زرتشتی، دریزدانشناسی ، پس

ازاصالت و ، نمیشود شمرده خدا با همگوهر و خدا . محور همین گرد ، زرهم زال داستان میافتد

میخواهند بودن ارتا ازتخم را انسان که میچرخد ( ، بودن همزاد معنای به ، زال بودن دورنگ بیندازند

) ( ) این ، ارتا سیمرغ ولی ، است بودن ارتا وتخم ) ( ، خداست فرزند دارد خدائی اصالت که را انسانی

88

Page 89: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، است شده مرگ به محکوم ، وجامعه ازدین ولیازپستان او به و میپروراند، خود درخانه و میرهاند

خود، وجود ازشیرابه اورا تخم و شیرمیدهد، خود ) ( و میشود او دایه میکند کردار آبیاری بازبه

میفرستد گیتی به ، خدا .فرزند ، است بهمن ناگرفتنی ولی دیدنی صورت که ارتا،

» « » « تنکرد که یابد می جسم یا تن به استحاله « » « . هو که است هژیر ، ارتا صفت میشود نامیده ) ( . » به یا هوچیتره نیک تخم ، ارتا باشد چیتره . این است وزاینده آفریننده اصل تر، دقیق سخنیبه ارتا واستحاله ارتا، به بهمن استحاله

» + « ) دیسیدن) اند همان ، گیتی تن، جسم« است « » « به. باشد، خرد آسن یا بهمن که اند

درجهان را خود وخانه میدهد تن و صورت ، خود . ، ارتا خوشه تخم انسان که ازآنجا میکند بنا هستی

« تـخم هرویسپ ون درخت ، « =یا هست سیمرغداده گیاه یا درخت صورت آغار، در انسان به

میشود . ریباس، گیاه ، زرتشتی دریزدانشناسی

میگردد سرو . جانشین ، ریباس به درافغانستان . » متون،» دراین آنچه ، البته میشود گفته هوم

که اینست ، میشود گذارده گیاه »ناگفته ریباس، . » هم درخودش، هست همزاد یا نرماده،

دارد را مادینگی وهم همان . نرینگی این ، البتهجم » آموزه « =ییما =اندیشه برضد که است همزاد

» « . وجفت همزاد یا ، نرمادگی این است زرتشت « بودن ازخود معنای به بودن، «=ahv=hvaویوغ

89

Page 90: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

دیگر،. سخنی به بهم است جفت یا ریباسندارد ای آفریننده به نیاز انسان، .چسبیده

آفریننده باید که زرتشت اهورامزدای تصویر با واین . ، متون دراین رو ازاین سازگارنبود ، باشد انسان

. ارتا تخمهای میماند گفته نا ، ریباس نرمادینگی ) ( هوبیس تخم هرویسپ درخت سیمرغ یا فرورد

hu+bis ( » « یوستی، کتاب هستند نیک جفت یعنیامروزه عدد است، جفت معنای به ویس مانند بیس

این ( . برآمده ازآن این هوبیسبیست، کل صفت ، . خود، وبه ازخود همه دیگر، عبارت به تخمهاست

. نام هستند چون ، هست ارتا تخم ، هم سرو - « » « وج ارتا که است اردوج تخم =دیگرش

باشد« اش . ارتا میوه که سرویست ، انسانهست پـر ماه ، تصویرانسان،. برفرازش این

. پـر، ماه است شده بازتابیده درشاهنامه بارها . » « همه دارای ، ماه است خوشه تصویر همان

، تخم که وازآنجا میشد، شمرده زندگان های تخمهبا ) اینهمانی تخم، سبزشدن است روشنی سرچشمه ، روشنی و سبزی رو ازاین ، داشت شدن روشن

) زاد های درگزیده ، ماه ، باهمند جفت دوویژگیبخش) که( 30اسپرم میشود داده مغز با اینهمانی ،

خرددرحواس وپیدایش حواس، همه سرچشمه . پـراست ماه که فرازخود به دربالیدن سرو، هست

دیگر،. سخنی به فراز میرسد یا ، اوج ، خردهست انسان درخت .بالیدن در سرفرازی،

است گفتن سخن و یافتن که. خرد ازاینجاستدریافت : بهتر را فردوسی گفته میتوان

90

Page 91: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به بلند سرو چو برشد، سرشراستکاربند خرد، و گفتارخوب

راست همین انسان، گوهری ویژگی نخستینوخشیدن » این با و ، است فرازبالیدن به یا ، برشدن

»، بالیدنست و کردن پیشرفت و کردن نمو که ، یابد . پیدایشمی سرفرازی

، اردیبهشت یا خوشه ارتای ویژه »صفتبه ) ( . سرافرازی « کشش این قاطع برهان است

شدن روشن و وشادشدن بالیدن و سربرافراختنکشش این شدن بسیج با و هست، درهرتخمی . هست چیزی، آغازمیشود ، هستی که ، هست

. بایستد و سربیافـرازد که میابد هستی و میشود » « » هست» سرافراز که هست .چیزی،

+ تخم) مر زندگی( =درهرتخمی ،مبدءومنشاء مردمیا ( » ahv=hva=axvاخو) جان آتش همان که هست

هوا « » این و ، میباشد ارتا یا آتش به « =hvaتخم که« » « ویژگی ، هست بودن ازخود اصل معنای

بخش .هستی » »دارد » « که هست چیزی » بالد می ، سرمیافرازد ، هستی. میایستد

است سرافرازی ، علت. درگیتی همین »به به وجنبنده« » جنبان هوای که است« hva=ahvباد

میگفتند هوا، ، . اصل ، زندگی مبدء هوا، چونوسربرافراختن خاستن بپا ازخود یا ، بودن ازخود

. توسی اسدی را نکته این است وایستادناست : کرده بیان ، رسا بسیار ، نامه درگرشاسپ

افتد، ناراست که گون گونه ها درکشت تخم، همهسرنگون بود

91

Page 92: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» ، » هوا» آورد« زوروسازدرهمهزی ، «سرهرنگون آورد فراز»

دراو میافتد، زمین در که » هرتخمی هوا، اینیابد « آتشمی به تحول که جنبشست ،اصل . با ومیافرازد میدهد دیگر سوی را نگون ، بالفاصله

یابی، هستی به بلندگرائی، به ، بالیدن به جنبش این، . » آغازمیشود بسوی سر ، گرائی بلندی

» « » است یابی هستی روند ، .فرازآوردنو میگیرد آتش ازباد، و میآید، پدید باد هوا، ازجنبش

. » « است دهنده هستی و فرازنده ، آتش این « : ، زجنبش ، آتش که نخستین که میآید درشاهنامه

آتشمیافروزد « . که است باد یا جنبشهوا این دمید . وجود درتخم یابد می هستی درسرفرازشدن، و ) - ( باشد، ارتا که زندگی آتش ، تخم مر انسان

واین ، فرازمیآورد به میافتد، سرنگون آنچه بالفاصلهشادی » « با گوهری اینهمانی ، سربرافراختن جنبش

. ، سبزشدن دارد وسعادت خوشی و خنده و ( با ، آمدن هستی به پیدایش با اینهمانی

) شدن درخشان و شدن روشن با سربرافراختنصورت . » « » « » « معنای ، باشد رنگ که گون دارد. » « . بود چهره و صورت ، بودن رنگین دارد هم ، درلبخندش ، درخرد ، درچهره گوهرانسان،

روشن آشکارو ، دررنگارنگیش درگفتارش،. میشود شدن روشن ، را رنگ پیدایش ، آنها

گشوده . ، اش گونه و درچهره باید انسان میدانستند . که اینست شود روشن دیگر سخنی به ،یا وباز » « بیخ ، خرد که میشود دیده نامه درگرشاسپ

92

Page 93: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « . بهمن که خرد آسن چون است بهشت درختبار به وشادی سعادت که است بیخ همین ، باشد

. «میآورد « سبز همیشه آنکه علت به سرو،است روشن همیشه و شاد همیشه ، .است

+ ( ارتا اردوج ، درایران سرو دیگر نام رو، ازاینتصویر( . که سرو این بر و میوه هست ارتا تخم ، وج

در ) ( . ماه گرد پرهست ماه ، درفرازش ، انسانستمغز » که میشود دیده ، زاداسپرم های مزگا =گزیده

در« ازآنها ، خرد که است حواس همه سرچشمه کهیابد . پیدایشمی رنگارنگیش

ماه با سرو به که ویژگیهائی درباره بررسیها ازایندیده بخوبی میشد داده نسبت ، برفرازش پـر

که شـادی- 3خـرد- 2سرافرازی- 1میشود ) ورشدن- 5پیشرفت- 4شکفتن) شعله

) و) شدن شدن- 6پرازشاخه همه گوینده ، » « یا ارتا تخم پیوسته هم به و گوهری ویژگیهای

هستند . انسانپالیزچون سرو به شاخ برکشد سرشاخ،

برآمد زکاخ سبزش،درخت باشد شاد او باالی بینا به ، بیندش چو

بخت نیک و دل « واژه « vaxsh وخشدر همه باشد، روئیدن که

، پیوسته هم انسان،به هستی درخت که معانی اینموجودند .معانیست : vaxshوخش این نمو- 1دارای و افزایشوکلمه- 2ورشد سخن و و- 3حرف دم و درخش

. ) شود ) وشی فره کتاب به مراجعه نفسوجان

93

Page 94: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

: vaxshitanوخشیتن پیشرفت نموکردن،شعله درخشیدن، روئیدن، ، بالیدن ، کردن

شکوفه : vaxshishnوخششن . ورشدن ، پیشرفتروشن . ، بالیدن ، دارای urvaaxmanکردن ئوروخمن

. ئوروخت شادی ، سعادت شاد، :urvaxtاندیشه . ، شادیست جایگاه آسمان، اینکه سعادتمند شاد،و همآغوشی یعنی سنگ از ، آسمان که آنست برای

( اسن است ومتزاج (. =اتصال امروزه ما آسمانمیشود . گفته اینکه میشماریم ازخرافات را گفته این

به دراصل ، است وازخماهن ازسنگ آسمانوهمآغوشی وامتزاج اتصال جایگاه معنای

« دراصل خماهن و asanاست +xvab » « وامتزاج اتصال معنای به که میباشد

» است . هستان امتزاج خانه آسمان، طبعاسرچشمه و ومهرورزی عشق خانه همان یا واتصال

است . موسیقیاست چغانه نگ با دراو پیوسته که خانه این

است» « خانه چه خانه این که بپرسید خواجه ازاست وماه زهره چون که چرخست خواجه ایناست کرانه و حد بی که است عشق خانه وین

) مولوی) چون ، هست ازیاقوت آسمان میآید درشاهنامه اینکه

) + ( ) + که ) است، کند یاک یاکند یا کوت یاک یاقوت » « و ایمنی جایگاه که است مادر زهدان معنای به

. پیدایشی ، روشنائی و شادی است ازگزند دوروصالست . این ازگوهر

94

Page 95: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

نه و آب و باد از نه کبود چرخ زیاقوتسرخستدود و ازگرد

را اهورامزدا اینکه برای زرتشتی یزدانشناسی« » همکار» اورا که بود مجبور ، کند شادی آفریننده

. » پاره بندهش دوم دربخش مثال کند 19آسماناو که شادی –اهورامزدا –میآید ، آسمان یاری به

که فرازآفرید را اوشادی برای روی بدان ، آفریددرایستند شادی به آفریدگان ، آمیختگیست که اکنون

و« . » اهورامزدا بودن جفت پیآیند درواقع را شادیجفت « » اصل به بازگشت این که میشمارد آسمان

. » این سرپیچید ازآن زرتشت که است آفرینیزرتشتی دریزدانشناسی ویژگی شادی دیگر،

بالیدن پیآیند که را وزایش رویش گوهری . بلکه ندارد فقط وسرافرازشدنست ، شادی

اهریمن که دردیست دهنده تسکینآمیخته ، زندگی جهان همه با چون ، میآفریند

. است را دردی فقط ، شادیش با اهورامزداخنثی یا میکاهد ، میکند تولید اهریمن که

ارتائی . میسازد بامفهوم کلی به شادی مفهوم این . درمینوی همچنین دارد فرق وسرافرازی، شادی

بخش ) تفضلی ترجمه اهورا ( 56خرد که دید میتوان ) ( واداره میآفریند را جهان بهمن خرد آسن با مزدا

میچسبد . . آفرینی جفت اصل به آگاهانه بازنا میکند » = « خرد که خرد پیش خرد آسن خود درحالیکه

درخودش را آفرینی جفت ویژگی این ، سنگیستنکات . این بررسی نیست اهورامزدا به ونیازی دارد

« پر ماه با سرو، به که ویژگیهائی که آنست برای

95

Page 96: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» را انسان تصویر میشود، داده نسبت برفرازش . ویژگیها این میسازد مشخص ایران درفرهنگ

از شکفتن- ) (3خرد- 2سرافرازی- 1عبارتند شادیو- 4 »5پیشرفت گوهری- ویژگیهای همه ، گویائی

» جدا ازهم که هستند انسان هستی یا ارتا تخم. « ناپذیرند « ، باهم ، سرافرازی و شاد خرد

میسازند معین را انسان انسان. هستی ) ( شادوسرافراز خرتیدن دراندیشیدن

. میشود باهم انسان باخردورزی که سرافرازی ، گوناگون درادیان که درازهست زمانهای ، میبالند

. است خورده وشیطانی اهریمنی و ابلیسی مهرارتا صفت ، وگرم سرخ وخرد سرافرازیمبدء ) ( او، گرمی اصل آتش تخم که ، هست

که ، درهرانسانیست زندگی وفطرت وبنوسرافرازی شادی و خرد به درانسان،

یابد می . » دگردیسی خرتو که خرد خره +=نام( » راتو ، باشد ( =رته =راتو این خود نام ارتا

» می » آتش به تبدیل که هوائیست باد،یا که خداست . و دیگرغیرازاین یابد کسی ، قرآن ابلیس

را اش خوشه تخمه که نیست ایران خدایمیافشاند «درهرانسانی البیس. » معرب ابلیس،

) ( و هست، آذرخش برق آتش نام که درتبریستدرعربی دیگرابلیس مر،) مره ابو- 1نامهای همان

+ انسان ، تخم مر نام پیشوند و ، اندروای نام که ) و « »2است « ارس- همان معرب که است حرث

. » باشد ز ر ا و خدای وارتا از ساختن ابلیسایران گوهر ساختن سرافرازآتشین ملعون و ،

96

Page 97: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( اعداعدو و ابلیس رجم او سنگسارکردن و ، اوجز چیزی ، او شمردن ساختن انسان نابود

انسان ، اصالت شادش خرد ازتوانائی که نبودخدا. این با انسان همگوهربودن با سرافرازاست

) خودرا) که هست شده ابلیس که ارتائیورسولی ای واسطه به نیاز که میداند همگوهرخدا

. ازخود و سرافرازی ندارد وامامی ای وخلیفههرانسانی ، میشود نفرین ، ابلیس در که ، اندیشیدنسرافرازی ، سراسرعمردرخود که میسازد مکلف را

بر وگواه زندگیست نگهبان که را ازاندیشیدنشبودنست» .=ازخود، ) وخواربشمارد بنکوهد ، هوا

آن بلکه ، نشود شاد ورزی، ازخرد تنها نه باید انسان . » « به چنان مارا بداند خناس شیطان وسوسه را

درخود انسان خوارسازی و خود خوارشماریکه) . ( اند داده عادت اندیشیدن ازخود، بودن ازخود،

ابلیسی را سربلندی احساس درک کوچکترینبه .» « که کردن منی میورزیم نفرت بدان و میدانیم » « ، خود ازاندیشیدن و است اندیشیدن معنای

( مانو بودنست انسانها =انسان همه اندیشنده =نام= « ) تکبرو معنای و شده، ساخته واژگونه ، من

. » بیندیشد که هرانسانی یافته پنداشتن خدا خودرا ) به) اورا وباید است، ملحد و مشرک ، کند منی

. کرد اره برای دونیمه ، سرافرازی احساسشده اخالقی ضد بلکه ، دینی ضد تنها نه ، ما

در. است خرد ازکاربستن سرافرازی احساس . یک دادن نسبت کنیم تحمل نمیتوانیم را زندگی

نفرت چنان ، ازآن وخرسندی ، خود به کارنیک

97

Page 98: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

روبرمیگردانیم ازاو فوری که میانگیزد درما واکراهیاندیشه . که بود علت بدین پیامبران، پیدایش

می پیدایش ناگهان درخودآنها که هائیبدهند نسبت خود به نمیتوانستند ، . یافت

« کارنیک کردن وآفرین ستودن از اکراه و نفرت ما « . ازخود، « ، بودن ، خود به درک این داریم دیگران

وبیان « نیست، سرافرازی جز چیزی که شدن معینبلکه میباشد، دینی ضد تنها نه میباشد، انسان اصالت

. است گسترده را نیزخود سیاست و اخالق درپهنه ، بودن خود خرد سرافرازبه ، داشتن اصالت

است شده ارزش ضد ، اندیشیدن .ازخود خود، حواس با آزمایشهای از ، خود حواس ازکاربرد . باخرد است شده ارزش ضد ، رسیدن دانائی به

درهمان ، آوردن فراهم را وسعادت مدنیت ، خودبرای ، اهریمن با همکاری به جمشید، داستانخدا با ضدیت به باالخره و آسمان پروازبه

( . ) با) خدا با خرد تا میکشد زرتشت اهورامزدای ) کیفرش، به انسان ، نپیوندد زرتشت اهورامزدای

. به پیوستن برای شد خواهد اره دونیمه به ازمیان،مدنیت ، او خرد با باید ، زرتشت اهورامزدای

، خود خواست و ازخرد و ، کرد تعریف را وسعادت . کشید خرد دست ازکاربستن سرفرازبودن

اهورامزدای ضد ، خود خواست و خوداسالمست الله وضد . زرتشت ازخرد سرافراز

و جمشید، مانند ، بودن مردم ساختن درشاد خود،بزرگترین » « ، پدید آمد ازمن ، درجهان هنر گفتن

. است انسان گناه سرافرازی این ، زرتشت

98

Page 99: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جمشید، مطرودساختن با را، ازخردش« با محمد ، سپس و کرد، وپایمال سرکوب

» گام ، ایران خدای ، ارتا ساختن ابلیس « خود از سرافرازی کردن درنابود را بعدی

برداشت « انسان در . اندیشی انسان آرمان ولی « ، ازمن ، درجهان هنر همین گفتن درست ، ایران » ، سرافرازی درک که ، هست میآید پدید

انسانست . خود شاد خرد ازکاربستن

اصل ، بنیادی خرداست بـزم

درهمه خردبنیادی که بهمن ، انسانهاست

آرا ) ( بزم بزم، اصل یا بـزمونه ، مردممینامیدند

( است بافتن هم به اصل جامهبزمونه،وپوست(

99

Page 100: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

اصل ، باده جامبرمونه ازآن که استمینوشند

همآهنگسازنده اصل ، بزمونههاست اندیشه

انجمن باهم ، بـزماندیشیدی

وشادخواری، درشادیجامعه » « آراستن برای

است» « » «، راستی شکفتن و می نوشیدن

انسان ازبن « پدیده شیرابه از که تخمیست انسان،

،میروید« هادرمی مستقیم را ها پدیده وحقیقت

یابد

« سراندیشه بر ایران، فرهنگ ،«اصل شالوده » « « بـزر،یا یا ، اند یا ، تخم که است شده نهاده

یا ییما، یا میشود « . رته = ارتا سنگ، «نامیده «، ارتا

100

Page 101: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

انسانهاست همه عنصراولیه یا . آخشیج این « » « و شـدن یا جنبش سرچشمه که هست اصل

خرد « . » آسن که را بهمن چرا است وشتن یا گشتن « » ، باشد سنگی خرد مینامیدند؟ « بزمونهیا

« واژه « بـزم چون بزر یا تخم که اصل همان به ، چون . » ، هست اصل بزر، و تخم میگردد باز ، باشد

» طبعا که هست چسبیده هم به جفت یا ، دوانه . باشد، تخم که بزر واژه هست جنبش درگوهرش،

بازرگ » هزوارشها « ) =baaz+ragدراصل است بوده. » « ) است شده بزر ، شدن سبک ودرروند یونکر ،

« معنای دارای ، جفت بازرگ » اصل » نسج یابافته جفت، بهم « جفت هنوز « . » ، بـز واژه است

« کر معانی « باسدارای ، هست قماش و جامه وباهم، تارباپود شدن ازجفت ، وجامه قماش چون

. که یافت میتوان دقت اندکی با یابد می پیدایش » « . » « » « که بازو است باز واژه همان بـز واژهکه است دست دوبخش بیان میباشد، واژه همین

. به نیز مرغ به همچنین اند شده لوال هم به درآرنج« . واژه اند میگفته وای یا باز دوبالش، داشتن علت

» « که« ست بوده وای واژه همان دراصل، باز « . dvayدرسانسکریت » به رو وازاین باشد دوتائی

گفته » « » « به وای رام به و وای جنبان، یاهوای بادرو. ازاین یا » « »میشود ، ایران درفرهنگ مرغ

) =( داده« جنبان هوای بـاد با اینهمانی ، باز = « دوباره ازخود فرشگرد اصل که میشد

باشد « شدن رو، زنده ازاین و وای » وای، ، را. » - « » میخواندند گوهر جفت یعنی گوهر جوت

101

Page 102: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» - « بالذات قائم ، است گوهر جفت هرچهاست )یااصل ازخودش چون ،hva=. ) جنبد می

» = « همان » « پهلوی، در بزر بازرگ در رگ پسوند وویا» « است، نسج و رشته معنای به که است، راک

ریشه » « » معنای به که است درکردی گ ره همان » « . » اصل ،و باز همان ، بز بنابراین است اصل و

و است، « » جفت بغ » آسن یا خرد آسن یا بهمنوپیوند« سازی جفت هم به سرچشمه ،

است جنبش مبدء وطبعا چون دهیست، ، می پیوند و میشوند جفت هم به درجنبش، دوچیز

یابند. » « » « لغت به بنا باشد، مونه که بزمونه پسوند » « ناظم قول یه یا طبیعی خاصه اسدی، فرس » « گرمی چون ، طبیعی خاصیت و مزاج ، االطباء

گوید . : عنصری آبست تری آتشو) ( است اصیل بود مونه به ازاو خوبی آنکه

؟ بود چگونه اش، بیارایی چونگفته میان به درتبری و مرکز، به مونه درکردی،

. ) = ( معنای ولی گرفتن میان گیتن مونا میشودماده » « » دیگری و ، درتبریست ماه یکی اصلیش،

. » درکردیست و ومادینه جوالهه مادر، زهدانمیشد شمرده وبافنده مادر،. ریسنده زهدان

یا ،جام وازآن بافد می هم به و میریسد را جنین . ) ( میسازد را کودک صورت یا جامه وهومن

در کودک پیدایش اصل ، درواقع ، بهمنازآنجا و است، میشده شمرده مادر زهدانداشت، شدن روشن با اینهمانی ، زادن که

102

Page 103: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « بوده نیز وخرد واندیشیدن بینش اصلو. است خرد اصل که درگوهربهمن، اینهمانی این

چون ، نبود سازگار ، زرتشت آموزه با ، بینشست » میشود » آفریده اهورامزدا، ناب روشنی از ، بهمن

. پذیرد نمی ، ازتاریکی را بینش زایش روند و » « داده تاب و ریسیده ، مون دوم معنای

. است که. وکمربند است ریسیدن و تابیدن مونی،« نیز، درکردی کمان رنگین و ، موندی ، است رشته

میشود « . گفته آشمه به موندی سرچشمه ، مون ( زیبا و دادن نظم آراستن وباهم بستن هم

) ، کردن رشته از تاروپود چون است، شاختن « وترتیب نظم و آراستن اندیشه پیکریابی

» ساختن وزیبا دادن گوهری پیوند و دادناست « بوده « . معانی طیف ، بزمونه که اینست

میگشاید . را خود ) ( » « ، باشد جفت اصل که بـز خود درآغاز، » « . به درکردی بزاو که اینست دارد گوهرجنبش

» « » « ، جنباننده معنای به ، وبزاوتن ، حرکت معنای » « تند و پیما باد و ورجهیدن معنای به ز بـه و

. پس معنای روبودنست به تنها نه ، بزمونهبا » جنبش معنای به بلکه جنبشهست، اصل

» هست آهنگ وبا » ریتم . رو « اصلازاین ، » « میشود رقص ، میگردد ، میشود ، میشود جنبش

است) = + (. . فرود ارتا ، ارتا رقصیدن گشتن وشتندیگر، سخنی اصل به ، هرجانی عنصرنخست

ومتامورفوزاست =دگردیسی « ورت. پسوندو « » « گشتن این بیان باشد، گردیدن همان که ورد

103

Page 104: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » « است شوندگی دگردیس و یافتن یا تحول بیخ( رته ( rteارتا متامورفوز میشود، دگردیس ،

یابد . می « دگردیس روند ، آفرینش « » ، ومخلوقیت خالقیت نه ، است شوندگی

.» حکـم وبا واژه با آفریدن ، نه حرکت این= « وشتن بلکه ، نیست وخالی خشک حرکت

است « . ، رقصیدن نمیگردد تنها درآسمان، ماهمیرقصد » « ارتا . . بلکه جنبش میرقصد خورشید، ، انسان فطرت شاد یا در ازخود، انگیز وشادی ،

. ، درتحول که شادی، از است جنبشی است دیگری. میشود داده انتقال دیگر، صورتهای به شادی، این

یک خواست و امروحکم ، هستی جهان اصلنیست او،. خالق حکم ازامرو ، ازخدا جدا جهان،

= = « گشتن ورتن از پیدایش بلکه نمیشود، خلق ) ( » درهرجانی ارتا عنصر نخستین شدن دگردیس

« = « . واژه از که ، حرکة حرکت واژه خود است » « » نام که هست، ارکه واژه همان میآید، حرکه

من ) = ( . ارشه من ارکه میباشد بهمن دیگر » « مانده خوبی به ، درعربی حرکه معنای ردپای » « بستان یا بادروج گل به حرک چنانچه ، است

. سیمرغست یا ارتافرورد گل که میگویند، ارتاافروزو شدن یا حرکت اصل عنصر، نخستین ،

و وثبوت بقا نه ، است دگردیسیناگذرائی و . تغییرناپذیری ، ما عبارت ،خدابه

=. میشود گون ) دیگرگون درحال همیشه خدا، ) است+ شدن صورت ، رنگ دیگرگونی این و ،

یابد، می گسترش ، میافزاید چون ، شادانست

104

Page 105: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( همیشه ، سربرمیافرازد بالد می میکند، پیشرفت. میشود ، نو دیگرمیشود خدای هرروز، خدا،

دیگرمیشود گلی دیگر، آهنگی . هرروز این میباشد . سکوالریته بنیاد ، اندیشه

هردو ) ( ، کمربند بستن و پوشی شبیک سدره آئین . » « درمتون و درشاهنامه میگردند باز بهمن به

آزار دربرابر جوشن تن خرد، که میشود دیده دیگر، . است ( وگزند - ( خرد که خرد پیش بنیادی خرد

، هرانسانیست بن یا وفطرت است بهمنی » « را بهمن قهر ضد یا خشم ضد ویژگی

. دارد آزردن به ، اندیشیدنش با را انسان رو ازاینحیله و کردن وغلبه بردیگران قاهرشدن ویا دیگران

دربرابرآزارجان اورا بلکه ، نمیکند مسلـح ، ورزی .» اسلحه » نه ، است پوشاک میپوشاند فقط وخرد، . میشود دیواری ، جان نگهبانی برای خرد آزار جان

. ، بهمن یا خرد آسن میدارد دور ازاو را گزند که ، میشود قـژآکند و جوشن و جامه و دژپوست

» بهمن . ) ( دیوار واژه ولی میشود بهمن دیسdvara. » « است« در معنای به ، ایران فرهنگ در

تحول این ؟ درهست دیوار، که میشود چگونهبه در از و در، دیواربه از ناگهانی پذیری

بهمنی » ضدقهر خرد تراوشگوهری دیوار،. (درانسانست« =( دیس صورتی ، بهمن چون

=( . » « بهمن صورت است ضدخشم که پدیدمیآورد،که( دریست و درمیشود که دیواریست ، دیس

و. ) خشونت و وتهدید قهر دربرابرخشم دیوارمیشود ) تصرف ودیوار بندد می را خود ، تجاوزطلبی

105

Page 106: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

و دوستی و مهروآشتی دربرابر ولی میشود، ناکردنی) ( ، صورت دیوار همه و میگشاید، را خود ، کشش

» گشودگی » به ، در به استحاله ، ضربه یک با ناگهان» کالبد . » = یا گون یا دیس صورت رو ازاین یابد می

» درتضاد » که ندارد را ظاهر معنای ، ایران درفرهنگاست . باطن انسان با گوهر دیالکتیک ، صورت

« . هم دربرابرقهرومهراست « گشاده« گستره وهم است دژتسخیرناپذیر

است« .وبازمیشود جام وهم جامه هم ، بهمن

، آمد درپیش . چنانچه اصل است بزمونه ، بهمناست جامه بافتن و رشته این . ریسیدن پای رد

زاد های درگزیده که داستانی ،درهمان اندیشهانسان . هست ، شده داده نسبت زرتشت به اسپرم

) ( بـزر تخم دراثراینکه ، میگذرد که دایتی رود از ، ) ( خدا شیرابه درآب شستشوی با ، بهمناست

میشود پدیدار او، :دروجود دارد دوویژگی که ، یعنی- » « . 1 است تارک یا فرق دارای یا گزیمه، موی

شانه ازهم را چیزها درشناختن، او بینشبرد ونمی نمیکند اره ازمیان لی و ،میکند،

. در دومش، ویژگی است ضدقهروتهدید اصل چون، »21بخش ازآب درخروج که میشود دیده ها گزیده

هیچ که داشت پوشیده ، ابریشم مانند ای جامهبود ... « . روشنی خود، چه نبود، درزدرآن و بریدگی

شدگی تا یا ، جامه درزبودن بی « ) = موی) ویژگی همان دوال دوکرد کمربند

« ازهم« درشناختن، یعنی ، است فرقدار

106

Page 107: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

برد « ابریشمی . نمی جامه ازپوشیدن ها زرتشتی = « که قز ابریشم چون اند، داشته «کجاکراه ، باشد

» بهرامه » ، ابریشم دیگرپیله نام ،و هست ارتا نام. » « میباشد بهرام جفت معنای به که پیله است

آفرینی » جفت و عشق های ازنماد ، ابریشم) است« .، کجین ابریشم جامه بهمن، درواقع

. ) ، سیمرغ یا ارتا است پوشیده سیمرغی بهرامیرو . ازاین است بهمن وپیدایش تابش جامهنخستین

« بهمن، پیدایش نماد ، چرم و پوست و » بود » «درارتا . ، شیشه و وکوزه جام همانگونه

. درون میتوان درشیشه، بودند اندیشه این بازتابسه . ) = = و سه شه شی دید را ، = 6شیشه خوشه

.) خوشت ارتازرتشتیان و وخرمدینان جوانمردان که جامه این نام

- بهمنی آئین ونشان ، پوشند می و پوشیدند می ، است به . شبیک» «سیمرغی هم سدره باشد می

» « . ) همان ) ، بیک گویشسروستان است نی معنای » « که » « . انبیق در است نی معنای به که است، بیغ

» « نیزه که بیغال در و برند بکارمی تقطیر برای= ( » « بیقان دید را نی معنای میتوان ، باشد

سه ( . » + « » معنای به باشد بیک شه که ، شبیک نی . » = = واژه این ولی است سیمرغ سـئنا نی تا

باشد » = = « . نیز باک شه ق به شه شبک ، میتواند ) ( نخستین معنای به ، شبق ق به شه ، درکردی

« « هست روزنه و ، افق روشنی و آفتاب، تابش .) (، باک شه است روشن واژه همان ، روزن واژه

اول معنای به ، کی به شه و است زدن برق معنای به

107

Page 108: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. روشنی بن ، آفتاب تابش نخستین است بامداد» «. بک میسازد آشکار را خورشید گوهر که استمعنای » به ، شبک و است، وبغ بگ همان ، درشبک

هست « . زایش سرچشمه سه ، خدا سهکه ساز همانگونه وجامه باف جامه بهمن،

» « جامساز گرو کوزه همانسان ، است= «نیزهست پستان. » شیر جامه که هست بهمن

است. ) ( . زهدان دان جامه که است بهمن میسازددرآن شیرابه ، وجان است، جام ، .صورت ، بهمن که میشود دیده بندهش، سیزدهم دربخش

همان . » « » ، گوشت واژه دارد گوشت با اینهمانی . » سنبله به تنها درکردی، وخوشه است خوشه

« به همچنین بلکه نمیشود، گفته «چـرمجووگندم« . ، چرمی پوست به ، ودرسانسکریت میشود گفته

. است« » « جامه واژه ریشه که میگویند چام ( ، سبو ، کوزه جام با بهمن گوهری پیوند دراثرهمین

) وشادی بزم آراستن اصل ، بهمن ، خمره ( شنای با اینهمانی باده نوشیدن با تا وخرمیست

شود ( . شکوفا انسان، تخم ، دارد درآب

آرا = بـزم بهـمـنآرا بزم دیگر، سخنی به یا بزمونه، ، بهمن

سازهست وبزم

« انسان وجود تخمه درشناورشدن ، بهمن که ازآنجا ) ( » + جفت= ، آب با ، وجود شیرابه آب با تخم مر

و ، میگردد آبیاری وازآن به آبمیشود نیز همه،

108

Page 109: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ها نوشیدن شیرابه رونیز ازاین است، میشده گفته» « درشستشو شدن آبیاری مانند نقشی ، باده

وشناخت، حقیقت و پیدایشراستی ، طبعا و ، داشته. است میشده شمرده بهمنی بینش ، ازگوهرانسانها

جذب با ، انسان تخم از حقیقی، بینشیا میروید، آزمونها، شیرابه وهنجیدن

، میزاید. باهم که است بوده انجمنی ، درواقع ، بزمچنانچه » « . میزدند رای و مینوشیدند جام یک از می

« » « » « به برآیند این مونه در وهم بز در هم شد، دیده. » هست آراستگی و سازی مرتب و بافی هم

اینهمانی هم با ، انسان گوهری اندیشیدن و آراستن . باخرد دارند گوهری، اندیشیدن خویشکاری

» « ) ( است آراستن ، خرد آسن .بنیادی خود شتستشوی و درآب کردن شنا با ، می نوشیدن

» « . ) دایتی) وه خانه رود از گذر دارد اینهمانی غسلبا اینهمانی ، باشد جانها درشیرابه تن شتستشوی که

و گیاهی های نوشابه یا باده، نوشیدن . نیزدر اهورامزدا دارد شیرگاووگوسپندازجام

را، خود آگاه همه خرد ، زرتشتی یزدانشناسیزرتشت دردست آنگاه و میدهد، آب به استحاله

. جام نماد گردد آگاه چیز ازهمه و بنوشد تا میریزد . برمیخیزد ، جا ازاین کیخسرو جام یا درجامجم

یعنی ، جهان همه اسانس یا شیرابه ، جمهست وخدا، . جانان انسان ، می درنوشیدن

و. ارتائی گوهر هم و میشود شاد هم میشکوفدمیرسد . هستی راز به و یابد پیدایشمی او، بهمنی

دانست نهانی راز ، می پرتو از صوفی

109

Page 110: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

حافظ ) ( دانست توانی ، لعل این از هرکس گوهرایم دیده یار عکسرخ ، پیاله در ماما مدام شرب لـذت ز بیخبر ای

پرس » « مست رندان ز ، پرده درون رازرا مقام عالی زاهد ، نیست حال کاین

ولی ، باش وخوش کن رندی و خور می حافظارا قرآن دگران چون ، مکن تزویر دام

به دیگر، مقدس کتابهای یا قرآن ازخواندن انسانرازها به و بیند نمی را یار رخ و نمیرسد حقیقتپدیده شیرابه ژرف تجربه از بلکه ، یابد نمی آگاهیمیروید او خود گوهر از حقیقت، ، وجودخود تخم با ها

. » « میشود. آباد هستی، ازشیرابه انسان،» « ) + شدن) آب جفت معنای به ، شدن پات آپه آباد

) ( . دیر و حقیقت راستی و می رابطه این است « انجمن نمادهای همه ، وخرابات ومیکده مغان

» محو ، ایران ادبیات از هیچگاه که هستند بهمنی . اند وعیش نشده شراب مجلس تنها ، بزم

پیدایش ، برآیند همیشه بلکه ، است نبودهاست داشته وهمپرسی وهماندیشی حقیقت

باده. ) = = = (بگمزنوشیدن + باده= خدا ماه مز بگبا » رام اینهمانی نوشین نامش که است، داشته

رقص « » و موسیقی و زندگی زنخدای و ، است باده . » است وآواز وشناخت باده، وشعر نوشیدن

است بوده خدا داشته نوشیدن خدائی گوهر وخداهست است) جهان، همه ازتخم شیرابه که

حقیقت بینش و ومیروید، میشود جذب انسان، وجود . ) انسان یابد می پیدایش مستقیما ، انسان ازخود

110

Page 111: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

سیمرغیش و بهمنی گوهر ، باده درنوشیدن . به که بود این میگوید حقیقت و ، آشکارمیشود

باده چهارجام یا سه ، اعتراف برای ، مجرمان ، بزنند رای میخواستند که درمجالسی و میدادند، . به آلوده نباید ، رایزنی که ازآنجا مینوشیدند باده

پیدایش باید گرددو اغراضشخصی و جوئیها منفعت . ، نامه درگرشاسپ توسی اسدی باشد راستی

مینوشد می ، شاه دخترگورنگ با جمشید آنکه دربارهکه : میآورد

، خرد شاید که او آئین شادی، ، می است عروسیاو کابین داد

بخاراز چون چنان وتاب درد تف می، برکشد زدلآفتاب ، زمین

( مانند گوهرتن، گهر ، را تن عود، وچون است بید چوعودیابیداست(

که ، آتش ، هنر می ، کندشان پیدانبید ، شد آئینه ، شد چهره گهر،

که ایست آئینه وباده، میشـود، چهره گوهرانسان،ببیند درآن را خود میتواندگوهر انسان

پدید ، زشتی و خوب ، درو آید کهبه ) ( ، جم جام بهمنی ازجام ، می بانوشیدن انسان » « و میرسد، ها ازدوردرتاریکی بینش و راستی

. هخامنشیها که بود این بیند می را سراسرجهانو مینوشیدند باده رایزنی، درمجالس ، بنابرهرودوت

اصل . ، بهمن میگرفتند تصمیم ، درهوشیاری سپسکه هائیست تجربه اثر در ازگوهرانسان، بینش زایش

. میشوند گوارده درزندگی، و ، میآمیزند جان بن با

111

Page 112: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جشن و شادی در رایزنی و همپرسی اصل ، بهمنناپذیرند . . جدا ازهم ، واندیشه جشن برآیند دو است

، وآفرینشی هرزایش مانند ، بینش زایشاست چون . جشن میگویند، بزم ، بزم به رو ازاین

. است باهمدیگر انسانها ازگوهر بینش زایشدرباره ازهماندیشی درجامعه که ای تازه هربینشمیکند . جشن ایجاب ، میشود زاده ، تجربه یک

را وجامعه زندگی ، بهمنی خردمیآراید

کردن رهبری حق استکه خرد اینجامعه

دارد کشوررا به دادن نظام و = (. Xratu=Xra+ratuخرد = ( + رد= رته راتو هره

« اصل و زهدان که میشود گفته نای به ، هره . میباشد سرچشمه و معنای »زایندگی به ، خرد

و آراستن و دادن وحرکت راندن سرچشمهساختن زیبا و دادن ونظم ساختن مرتب

« » «است راد » و ارتا و رته همان ، راتو پسوند و ، میباشد .

aaraastan=aa- raadhenitan=aa-raayenitanآراستن = همان که ،» = « رای راد ریشه از ، است آرائیدن

رته » = = ارتا از دیگری تلفظ که است شده ساخته= Radراد رایت . rightآلمانی » در است درانگلیسی

آفرینندگی گردونه که گردونه، نخستین به ، اوستا

112

Page 113: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« ) (، است آفرینندگی اصل که وجفت یوغ نخستینباشد،+ « . » « گردونه که رته میشود گفته رته اگرا

. » « ، آراستن دیگر، سخنی به میباشد رای درپهلویگوهر ، آوردن جنبش به و ساختن زیبا و دادن نظم

» = « بن که است، بهمن خرد آسن یا خرد. ( هرانسانیست = = ( بیخ که رد راد رته ارتا

و آفرینندگیست، گردونه انسانست،نظمست دهنده. گوهرش نظم به رو ازاین

) ( کشور آراینده چون »Raayenaaجامعه ، میگفتندداشت « . درانسان خرد بیخ با اینهمانی بیان ، raaرای

yenitan انسانها در بنیادی خرد با اجتماع دادن سامانمیآورد . . جنبش به را جامعه که است خرد این است

« » « پیوند هم به خرد که سنگی خرد یا ، بهمن » و میشود بسیج ، باده نوشیدن با باشد، دهنده

« در ها اندیشه دادن پیوند با و یابد، می پیدایش » = سامان را جامعه ، باهم جستجوی همپرسی

. های میدهد اندیشه بافتن هم به ، بزمای شیوه به را اجتماع میتواند که نهادیست

ازشادی مند بهره همه که دهد سامانگردد زیبا ، جامعه و .بشوند،

فروش » « باده صنم دست به ، توبه ام کردهحافظ » « - آرائی بزم رخ بی ، نخورم می دمی که

» بزم» و ، هست ارتا ،همان فروش باده صنم . ، باشد سیمرغ که صنم است بهمن ،همان آرا

آرای بزم بهمن، و پیماید می باده و هست، ساقیانجمنست .

113

Page 114: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جهـانی فـرهــنگ ایـــران

........................................................

را زندگی که سخنیمیافـزاید

114

Page 115: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به ، گفتن سخنآوازسـیمـرغـست

هستی اصل آفرینندهمـتـنوع درپیدایش،میشـود

مخلوقات که خالقی برتصویر استوار ایران، فرهنگبلکه ، نیست میکند، خلق را استوارمختلف

به استحاله ، یکجا خود، که هست براصلیباهم همه که میشود کثرتی و یابد، می تنوع

اند بسته هم به ولی ، »متفاوت . یا اصل این » = تاریکست،= = = یا گـم که ارکه بـزر انـد برهم بن

» بلکه » ، نمیشود چیزدیگر یک »ناگهان، ، همزمانپیوسته هم به ولی گوناگون چیزهای

» میشود« » واقسام.» انواع ، ناگهان ، واحد. میشود« متنوع وگوناگونیها واحد، اصل

است پیوسته هم به ، تـنوع این ولی ، میشودو. گوناگونیها به ، گمنام وحدت ضربه یک تحول این ) ( ، ساقه ازیک متفاوت برگهای روئیدن مانند انواع » « ، اصل آن پدیدارشدن و شدن روشن کردار به

میشود . دریافته

115

Page 116: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، آن شدن رنگارنگ یا ، اصل یک یافتن تنوعاست شدن روشن ، آن شدن گوناگون .یا

روشنی وازسرچشمه ازفراسو، ، شدن روشنزهشی بلکه ، خود immanentدیگرنیست ازگوهر و

هنگامی . » ، هرچیزی دیگر، عبارتی به است انسانتنوع « یا ، خود گوناگون های چهره که میشود روشن

عبارت . به بنماید باهم ، را خود نهفته درگوهر موجودگوناگونی » «دیگر، یا تنوع در فقط ، حقیقت

میشود روشن در. ، ، در یکحقیقت ، یکآموزهدر ، ، یکعقیده نیست وحزب مسلک دریک ، مذهب

و بلکه عقاید و ها آموزه همه در ، حقیقتروشن ، باهم احزاب و مسالک و مذاهب

. میشود روشنی ، خود خودی به ، هیچکدام ) نیست) روشنی تمامیت و روشنی نوروسرچشمه

. هیچ از دیگر، سخنی به کند روشن را دیگران که ..... نمیتوان ای عقیده ، مکتبی ، مذهبی ، ای آموزه

« و مذاهب دریافت با بلکه ، کرد روشن را حقیقتآنها ... پیوستگی و ، واحزاب ادیان و عقاید و مکاتب

حقیقت « ، اصلشان ازیک رویش روند در همدیگر، با . ، اصل پیدایش دیگر بنیادی ویژگی میشود روشن ،

که اینست ، ایران فرشگرد درفرهنگ درپیدایش،». میکند ویژگی ، درپدیدارشدن ، بن

زندگی یا ، کردن تازه و کردن ازسرزندهدارد « یافتن، . افزائی ازنو زندگی و کردن روشن

. . که چیزی باهمند وسبزشدن شدن روشن باهمند . رو ازاین است شده هم روشن مفاهیمسبزشد،

جفتهستند» « باهم روشن .سبزو

116

Page 117: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

میشود» « » « سیمرغ ، بهمن » میشـود » وصـورت نـوا ، خـرد

) - ( گنج و ونهفته باشد، خرد پیش خرد آسن که بهمن » « می سیمرغ به دگردیسی ، ناگاه ، ناپیداست

. » + « . به سی، است سنگی مرغ ، مرغ سی یابد. » = ویژگی » هست هم سنگ آسن یعنی سنگ، معنای

و » « » دهندگی امتزاج نیروی که خرد آسن گوهریمرغ « » در ، است آفرینندگی راستای در دهی پیوند

« » « . » « که« مرغ هست سنگی چون ، هست » میتوان+ ، هزوارش در چنانچه ، شد با غه مـر

« ) (، یونکر + دید گوریا . تن » به است ، مرغیابی تکوین سرچشمه و زهدان دیگر، عبارت

هست «ازنو = = « . باز واز وای همان که ، مرغ » « ، است باززائی وسرچشمه مبدء ، به وای ، باشد

ورت » = + « فرش فرشگرد اصل دیگر، عبارت به . دیده ، اسدی نامه گرشاسپ در که اینست است

که چند » میشود پیدایش با اینهمانی ، سیمرغ » « » دارد نوائی چند پیدایش و . رنگی خرد

) = دیسه ) چند صورته چند رنگه چند ناگهان ، بنیادیمیشود » « . دستانه چند ، آهنگه چند و

آمدن پدید )= با یا فرشگرد اصل مرغ) مانند باززائی آسمان، فوری صدرنگ ، فرش

، میشود گوناگون درختان با روان باغ مانند ، میشودکمانها رنگین میشود، الله و ازگل پر کوهی مانند

. ، کمان رنگین نامهای از یکی بهمن میشود کمان

117

Page 118: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ، است ناپیداست و بنیادی خرد که بهمنپیوسته » « هم به رنگهای کمان به دگردیسی

. دارای و رنگارنگ ، ناگاه ، بهمن یابد میمیشود گوناگون .صورتهای

» نای به » « » ، به وای ، سیمرغ پدیدآمدن با آنکه یاولی ) میشود خوشه نواوبسیارنوا چند نای

( نواها( = =( . ی نواها ، مرغ وای باد با میشود. میزند گوناگون سازهای ،در گوناگون

) دارد) فراوان سوراخهای ، منقارش نایش. میجوشد دیگر خروشی ، وازهرسوراخی

ازآن، ، گوناگون شکنهای با ، خروش صدهزارگونه . راه یک به ونای چنگ و بربط دویست میزنند بانگ

وباهم . » میشوند سرا دستان باهم ، دستانوشیوهیعنی « » زند افروز ، آتش . آهنگ که « میشوند

سر از هوش ، نهفته وبانگها نواها دراین که ازخوشیمیشوند . خندان وهمه میرمد مردمان

« ، خرد آسن که ناگرفتنی، و نادیدنی اصل » = و استحاله ، است بهمن بغ آسن

) ( چند و گوناگونی رنگی چند به دگردیسیبه رنگها این و یابد می نوائی چند و آهنگییک باهم، نواها این و اند آمیخته و بسته هم

» دستانند » « . و نواختن از ، نوا واژه اساسا« » دراصل که برآمده +itanنوائیدن vaaz+ni»

واز . » =vaazمیباشد » نی » و ، است باد یا وای همان . » « است« نای همان ،« ، نوازیدن ، نواختن

» میباشد درنای . دمیدن نی با هرچند واژه این» « ابزارموسیقی همه نواختن به ولی ، دارد کار

118

Page 119: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « ابزار همه سرور ، نی چون میشود، گفته . است میشده خوانده ، موسیقی خرد آسن

» « نواختن به ، نی در دمیدن به دگردیسییابد می موسیقی آالت . همه ، هم انسان تن

است . » = « . نای توا هم تن است نی « وازنیتن که درنی نیتن vaazenitanدمیدن وای یا

vaayenitan» « » وایـنیتن ؟ دارد معنائی چه ، باشددرآمدن » « پرواز به و درآوردن حرکت به معنای به

واز . » جنبش،« vaazاست ، حرکت پرواز، معنای بهوازنیتن . است معنای vaazenitanجهش روشن- 1به

کردن- 3افروختن- 2کردن خوردن- 4هدایت تاب » « . معنای به وازیشن «است .الهام» است

میبرند بکار افروختن برای که است آتشی ، وازیشتداشته. معانی این با اینهمانی ، وای یا باد دمیدن

= « . ، رنگها و آهنگها ، جنبان هوای وای در است » جنبش به که نیروئیست ، وصورتها دستانها

، میکند روشن ، درمیآورد پرواز به ، درمیآوردبازی تاب ازشادی، ، میکند هدایت ، میافروزد

( میسازد پیروز ، میشود الهام ، vaayishnمیکندdahishn . ) = پیروزی

رنگها در یافتن تنوع به کشش ، خرد آسنجانفزا که دارد اهنگهائی و نواها و وصورتها

.هستند « که ناگهانیست یابی تنوع دراینمیشود « روند. روشن دراین ، شدن روشن تجربه

جانها» در وناگرفتنی ناپیدا اصل ناگهانی یابی تنوعimmanent . » انسان، میباشد یک یا جان یک

روشن ، شدن درگسترده ، خودش ازگوهر

119

Page 120: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

مفهوم . میشود با کلی به ، شدن روشن تجربه این » که» زرتشتی یزدانشناسی در شدن روشن

. روشن تجربه دارد فرق متداولست هم امروزهالیگی » سه یا یکتائی، تا سه همان برشالوده ، شدن

. » ، شدن روشن روند است استوار سهیکپارچهپیوسته هم به «الیه « اصلی یا تخمی درهر

درونی،- 1هست . وناگرفتنی الیه است نادیدنیالیه- 2 ناگرفتنی، لی و دیدنی به یافتن درتحول آنگاه

« و تنوع همان که میشود هم دوم به کثرت. پیوسته » و تن- 3است به تحول ، الیه این آنگاه

تنکرد =) گرفتنی( جسم وهم دیدنی هم که یابد میولی. پارچه است یک والی چین ، باهم سه این.وقماشند وتموج خوردگی تا ، دگردیسی

ازهم پارگی نه ، ، .است ایران درفرهنگندارد وجود ، مجازی یا. »جهان ، الیگی سه این

. » که ، درتن نیزهست درهرجانی ، خوانی سهدیدنی که هست صورتی دیدنیست، و گرفتنی ) صورت) درآن و ، است ناگرفتنی ولی اندیشیدنیمفهوم ) به اهورامزدا که ، ارتا هما، ، سیمرغ دیدنی

) و دیدنی نا که هست اصلی ، باشد ارتائیان . ) است ) بهمن ناگرفتنی

درهرانسانی » « » « خردبنیادی ، خرد آسن که بهمن« . در ، اند است یکپارچه الیه سه ، هست جانی و

و « میشود، ناگرفتنی ولی ، دیدنی درآغاز، ، دیسیدنگرفتنی هم و دیدنی هم ، یافتن وجسم درتن ، سپس

ولی ، هست میشود پارچه یک ، گستره سه ایناست » « شده تاکرده دوبار ایران. که درفرهنگ

120

Page 121: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. نیست هستی درجهان مجازی گستره جهان، ) بلکه) نیست مجازی جهان ، پدیده ظاهر

هست گوهراصلی همان یابی . تحول با برد . پدیده شناخت پی نهفته اصل به میتوان این،

پاره ازهم ، خوان سه یا ، هستی گستره سه» « ، هم دردرون بلکه ، نیستند شده شکافته یا

حاضرند و . موجود» = « » سبزی » ساپیزه یا سبز باغ ، درآسمان آنچه

تایکتا » سه یا آفریننده، اصل وهمان ، میشد خوانده» « . »، انـد نیزهست درهرانسانی الیه سه ، بود

تن و صورت و است، شده دیسیده ، دردوگستره » « . ، یافتن رنگ و نوا است شده روشن ، یافته

و ، روشنائیست تابش به نخستین ، یافتن درتنرسیده روشنائی »اوج . درآسمان آنچه است

« نیز = « انسان در ، است روشنی و سبزی ساپیزهو آورد بیرون تیره، ازخاک میتوان که میشود گنجی

کرد . روشن بهمن سبزو به آبستن ، هرانسانیهست) ( ) ( ارتا سیمرغ و بنیادی انسان . خرد

. ) ( درفرهنگ دارد را آسن آسمان ساختار ، زمینی« از » « و ، نواورنگ به اصل، یابی تحول روند ، ایران

» که خالقی نه ، هست وجسم تن به رنگ و نوامیکند . خلق ، خود فراسوی را مخلوق

، همدیگر به درهرانسانی الیه سه تحول اینتحولست روند چون اصل، به وبازگشت

) = = به) ، ورقصیدن گشتن وشتن ورتنهست وسعادت شادی ، خودش . خودی یا تن

، هست گشتنی یعنی ، گذرا آنچه و ، وماده جسم

121

Page 122: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

و هست، خدا یا ، اصل پیدایش و همیشهگسترشدارند حضور باهم » هرسه، . جهان که اینست

پیدایشمی « ، زمان وشکافتگی پارگی با که مجازینیست . ایران درفرهنگ ، جهان یابد ، مادی جهان

نیست مجازی » « » « . درک فنا کردار به ، گذر = « ارتا شاد دگردیسی کردار به بلکه ، نمیشود

. » که است این میگردد درک درفرهنگ فروردهم طرح ، سکوالریته مسئله ایران، اصیل

دین. نمیشود درچهارچوب ، سکوالریته مسئلهیافته پیدایش که هست اش یزدانشناسی و زرتشت

. است شده بازتابیده شاهنامه در و زر است ،زالکه » ژرفش نهایت بی جمله خاک با گرکنی سزد

ارجمند « را کیخسرو اندیشه این برضد درست ، عبارت ، زرتشت درآموزه که برمیخیزد لهراسب، . ارجمند را ،خاک ایرانی یافت را خود نهائی

) ( ، هست تخم معنای به که خاک چون ، میشناختههست » « . ارتا خود تحول

عبارت ترین برجسته ، خاک کردن ارجمندهست » « سکوالریته زال بندی بار، نخستین که

و است گفته ، بلند بانگ با ایران، درفرهنگ زر،علت، بدین را کیخسرو بیداد حکومت حکومت

این گفتن برای عمر، درسراسر و است، خواندهو است، دیده وعذاب رنج ، سکوالریته اعالم نخستین

زندانی سال آهنین،چهل درقفس زرتشتیان از . از یکی که ، بهمنی اصل این است شده ساخته

طبیعی، » « رانش و کشش ، است بزمونه نامهایش» تن » و نقش میخواهد و ، دارد پیداشدن سوی به

122

Page 123: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

یافتن درتحول ، سازد نمایان را خود میخواهد ، بشودیابد . می شادی ، ، شدن رنگارنگ یافتن، نقش

وماده شدن جسم ، شدن گوناگون نواهایمیدارد دوست را . شدن

شاد » « » ، میافزاید بلکه نمیشود، فانی ، شدن در= « » « . » دیسیده ، است اند که اصل این میشود

را « . خود ، شدن تن و درنقششدن میشود دیشیدهو، » « میشود همبسته و بافد می هم اندیشه» «به

. میشود ) تاریک. ) وحدت است اندیشه ، جسم تنروشن ، تنوع و وتعدد کثرت در ، وگم ومجهول

شادی ، خود خودی به وگشتن، تحول واین میشود،شدن هست . دررنگارنگ ومجهول، گم وحدت

رقصاست و شادی ، نواشدن چند .ودرومجهول وناشناس گمنام شخص یک باره در امروزه

« : و فالن « بهماننیزمیگوئیم « . » ، بهمان این « » « » « نشان همان ، اند همان ، بهمن همان

. » ، گم و مجهول این است مجهول و نامشخص . » = = « چیزی بشود ، دیش دیس نشان میخواهد

داد » « . نشان را آن میتوان که یا بشود اصل اگریک شخص، یک چیز، یک به تبدیل فقط ، خدا

دیده ، بشود چهره یک ، آموزه یک رنگ،را آن نمیتوان ، نیست روشن هنوز ، نمیشود

شنید یا دید را آن نمیشود ، داد . نشان اگر، اگرهمه ، باشد چیز یک فقط همه ، هستی جهان

و وبلندی چهره یک دارای فقط افراد همه ، اجتماعهیچ ، باشند جامه ویک عقیده ویک فکر یک و شکل . گم و مجهول که اینست نیست دیدنی ، فردی

123

Page 124: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بلکه نمیشود، مکررویکنواخت وکثرت تعدد وتاریک،طیف ، نواها طیف رنگها، طیف یا متنوع کثرتپیوسته . هم به تنوع، ولی میشود ها اندازه و صورتها

. « میگردد پیدایش» همان ، اصل پیکریابی« . در بهمن، است ازبهمن هما، یا سیمرغ

» گوناگونیها و رنگها و نواها شدن، ارتا . میشود

» « » « از ، مرغ از آنان تصویر با ، مرغ از ما تصویر . ، آگاهی نا این دراثر دارد فرق آسمان، تا زمین

بوده مرغ ، ایرانیان خدای که باورکنیم نمیتوانیم » + « . اصل فرشگرد، اصل ، غه مر یا مرغ است

بود . باززائی و ، »نوزائی را اصل یا خدا ایرانی، » شخصی نه ، است میدانسته نوزائی اصل

) ( اراده و جامعش علم اش آگاهی همه با کهخلق ، خودش فراسوی را دنیا مطلقش،

»میکند . یا تازه زندگی پیدایش و نوزائی پدیدهنواها « همآهنگی و رنگارنگی با اینهمانی ، فرشگرد

. داشت گوناگون وبانگهایرو « طاوسازاین + « مرغ یا ، مورو فرش را،

. رو ازاین مینامیدند تصویر یزیدیانفرشگرد در ، . ، مرغ ازنامهای یابند می را سیمرغ همان طاوس، » «. » « ، تن است گوریا تن مانده درهزوارش که

. میشود گفته تن ، هم آتشدان به و زهدان، یعنی » « » «، درکردی باشد گوری و گور همان که گوریا

. به گورین، است داشته نگاه را خود معانی همه . » « معنای به گوری، است یافتن تکوین معنای . تکوین و رستن معنای به گوران، تغییردادنست

124

Page 125: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « . هم گور واژه است رحم در جنین یافتن « جایگاه معنای به اساسا باشد، قبر که درفارسی

» « . » ارتا جفت که نیز بهرام است شدن ازنوزنده » « ) میشده) خوانده گور بهرام ، باشد سیمرغ

و فرشگرد اصل ، ارتا وبا ارتا مانند چون است،« . درانتظار زرتشتیها هنوزهم است بوده نوزائی

» اندیشه یک که هستند ورجاوند بهرامپس . میباشد زرتشت اندیشه وبرضد ، سیمرغیست

یا زهدان، معنای به ، باشد مرغ که تنگوریا. است یافتن تکوین ازنو اصل یا زائی، باز سرچشمه

واژه « »تنگوریاواژه » در ، ایران شرقی درشمال.تنگری » « » میباشد خدا نام و است شده سبک

و یعنی نوشوی اصل ، هست مرغ ، خداارتا ) = ، ورد ورت دگردیسی اصل ، باززائی

) و+ باززائی و است، فروردین فروردهست جشن ، در . فرشگرد باززائی روند ، مردن

« . ) ( میشد شمرده جشن طبعا و جانان سیمرغنام « . میدهد را معنی همین نیز باشد مرغ که مرغه

، به است . وایدیگرمرغ ، سیمرغ یا تصویرارتا» « زرتشتیان اهورامزدای تصویر با کلی

دارد » فرق . اهورامزدا از هخامنشیان تصویر ولی » « به« و است بوده ارتا یا سیمرغ تصویر همان ،

داشته فرق ، ازاهورامزدا زرتشت تصویر با کلیاست .

» « » « به تبدیل سپس که است، وای ، مرغ دیگر نام » = « . » «، وای باد با مرغ، چرا است شده باز

هست باد ونام هوا نام ، وای چون ، داشت اینهمانی

125

Page 126: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« کفش با که هرکجا وبه میوزد که هرچه به باد و ) ( چیزرا« گوهرآن ، پی فرخ میگذارد پا ، چوبینش

پی » نیک فرخ یا خضر، ، سبزمیکند را همه میزایاند، . خوب« میآورد جنبش به را چیزها همه و ، است

. اند واژه یک ، مرغ و وای یا باد که میشود دیده « نیروی همین جزپیکریابی چیزی ، سیمرغ

» نبود است رستاخیزنده اصل که .ناپیدائی پرنده . vaayendakبه جهان باد، جنبش میشد گفته

. وایـنیتن میکند به vaayenitanرافرشگرد یعنی . واز درآوردن حرکت به ، که vaazپروازدرآوردن

: ، جنبش حرکت، پرواز، معنای به ، باشد باز همان . است بالذات) جهش قائم بودن، ازخود، هوا

دارند( اینهمانی باهم ومرغ، .بودن هوا» hva »همه اصل ، میآید جنبش به ازخودش که

اورا نیزنام علت بدین ، میشد شمرده چیزهاهوا« hvaهوا» = چون ، بودند به hvaگذارده ،

« قائم آنچه ، هست ازخود آنچه معنایمیباشد « است . بالذات

ازخودش انسانی، وقتی که است علت بدین» « نفسش ازهوای که میگویند او به ، میاندیشید. کردنست منی ، اندیشیدن ازخود و ، میاندیشد

» = « نمیاندیشید، ازخودش هوا از هیچگاه محمد،) =( هوا . با ازخود نباید پس میآموخت او به الله بلکه

اندیشید. یعنی خدا، این خونین نیزدشمن علت،زرتشتیان بدین

. بنام آنرا محمد، بودند ، ابلیسسیمرغ درقرآن. است کرده انسان ازخودش دشمن که انسانی

126

Page 127: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) است) ابلیس میاندشد، باد،. هوایش یا هوامرغ » = « مانند چون هست، بالذات قائم ازخود چرا . . » مرغ » مانند دارد جفتی گوهر است گوهر جوت ،

است . . جفتی ذاتش، دارد دوبال آفریننده که باد،جفت » « باهم دواصل ذاتش در چون ، است

« دهنده پیوند اصل دیگر، عبارت به ، هستندهم است به با و بندد، می هم به چیزهارا وهمه ،

باز، ) ( . یا درمرغ میدهد دیس صورت آنها به ، بستناین با و میشوند، جفت باهم تنش بوسیله دوبال،واژه . نیز گواه بهترین پروازمیکند که بالهاست تعادل » آرنج» در که میباشند دوبخشدست که هست بازو

. . بسته هم به جفت یعنی بازو، میشوند لوال باهم » = « هم ابلق دورنگ معنای به ، بازو ، درکردی

. اصل ، چسبیده هم به اصل دو یا دورنگ هست » « . همین نیز رخش آفرینندگیست پروازو و حرکترنگین . ، باهم درترکیب که است دورنگ دارد معنارا . رنگین معنای ، رخش که اینست میشوند کمان

دارد . راهم ، کمان رخشاست بر سوار رستم،سوار ، فرشگرد براصل سوار یعنی

» « است ابـر بر سوار ، . برسیمرغ نیز رو ازاین= ( » « دخان آمد خواهد باز ابر بر سوار ، هم عیسی

دوگان( .پیشوند . » میشود هما یا سیمرغ ، بهمن که شد گفته

» عدد معنای به فقط ما دراذهان ، هست، 30سی » « به هم و میباشد، سه معنای به هم که، درحالی

» « » « هست، قو مرغ معنای به وهم ، سنگ معنای . » « ، رو ازاین هست ارج دیگرش نام انسانکه

127

Page 128: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

مرغ ، سیمرغ دراو، چون ، است ارجمند ) ( که است اسو آفریننده باد یا دم ، سنگی

میدهد صورت و میاندیشد . ازخود، ، اکنونهما یا سیمرغ ، باشد بزمونه و اندیمن که جهان اصل . این ، توسی اسدی نامه درگرشاسپ است شده

چشم با است گرشاسپ که رستم نیای را پدیده . میکند تجربه بزرگترین خود، از یکی این

گرشاسپ در که هست ایران دینی تجربیاتاست آمده «نامه « . اسکونه درجزیره

را خدا پیدایش یعنی ، سیمرغ پیدایش ، گرشاسپمیکند : تجربه

گرد یکی، درآمد دشت سوی ویژگان با کوه وزآنبگشت بیشه

، ناگاهز کـه آن شخ از که شگفت مرغی دیدندبرگرفت نوا

بانگ پر، فروهشته گستوان بر به اسپی بباالینوان ، داران

منقاراوی نای چون ، زسوراخ درآن فتادهاوی بسیار بانگ

» « » « » « ، باد با ، مرغ مانند را نای فرهنگ، دراین. . است آهنگین باد ، نوا چون میدادند اینهمانی« » « + » « معنای به باشد وازیدن نی که نوازیدن

. » است نی در هوا ( دمیدن ( ، جان دم و بادو موسیقی پیکریابی همیشه ، آنها برای

بود هم . » « آهنگ و ، به وای هم ، خدا که بود این . » که» آهنگسازاست نای این میشد خوانده به نای

که . » « » جشن واژه و میشود دمیده برون باد، ازآن

128

Page 129: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » « » هست+ نوازی نی معنای به باشد، نا یزکه منقارش، اینست نای درنواختن سیمرغ

میآفریند . جشن جشن ایران، خدای خویشکاری . این است انسان آفرینی جان که دمش

زند ودستان رقص آهنگ ، ) میشود آتش لحن .است افروز(

به نواها زد همی باز پیش آمدش باد که سان برآنساز هرگونه

را دمش وی از که بود پنجاه ، زسوراخ فزونتربود راه برون،

خاست همی ازدهن هزارشخروش صد بهمشکن بدیگر هریک

گفتی ره تو بیک ونای بربطوچنگ دوصدسرای دستان ، شدستند

کس خروش ازخوشیفراوان آنزیشان و، گشتهوش فتادند رمان

زاندازه گریه یکی داشت خنده و نعره زوهمی یکیگذاشت اندر

همگروه سپه گردش، نظاره بهکوه به سان زان درافکنده وی،آوا

به تبدیل درپیدایش، که خدائیست ، سیمرغ . صدها میشود ارکسترموسیقی یک

و میشوند باهم همنوا ، ابزارموسیقی ) میسرایند ) افروز آتش زند ازشنیدن. دستان

در غرق چنان مردمان ، گوناگون ونواهای بانگها اینازخوشی و میرمد ازسرآنها هوش که میشوند شادی

گریه به تبدیل خنده که میشوند درخنده غرق چنان

129

Page 130: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. گوناگون میشود نواهای در خدا، پیدایشاصل پیدایش نخستین موسیقی، متنوع

میباشد . هستیایران این، اصیل درفرهنگ ، دیدارخدا تجربه

. فرهنگ وارونه ، ایران درفرهنگ خدا است بودهدیدارمستقیم و ، دیدنیست اسالم، و یهودیت و یونان

مست شادی، از را انسان که ازاوست هرانسانی. خدا میکند ازشنیدن خدا، دیدن از انسان

میآید رقص به ونواهایش .درآهنگها لـن » خدا ، ودراسالم دریهودیت و دریونان ، برعکس

. » میمرد درجا انسان دیداراو، با و ، است ترانینابود ، یونان ودرفرهنگ ادیان دراین دیدارخدا

. درحالیکه انسانست زندگی درفرهنگ سازندهجان و افزا جان ، خدا دیدارمستقیم ایران،

زندگیست وجشن . آفرین ، اسالم و دریهودیت ، صورتش دید از چون ، ندارد صورت ، الله و یهوه

که ، فرامیگیرد وحشت و ترس چنان را انسان . الله دیگر، عبارت به میسازد نابود را زندگیش

زا وحشت و آور ترس و هیبت با که ، زئوس و ویهوه . سپس هستند گی زند با ناسازگار طبعا هستند،

نشان » « را سیمرغ باززائی ، داستان دراین اسدی . گوناگون دستانهای و نواها که باد همان میدهد

بررسی دیگر، درگفتار که است نوزائی اصل میشود،» = « . ، بنیادی خرد خرد آسن یا بهمن خواهدشد

= هرچیزی ) بیخ ارتا سیمرغ که پیدایشش درنخستین ) عظیم= کنسرتی باشد، عنصرهرچیزی نخستین

130

Page 131: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جشن اصل میکندو شادی غرق را همه که استسازیست .

را زندگی جشن انسان، فطری یا بنیادی خردمیخنداند و اصل. میآفریند درایران، خرد رو ازاین

« » «. در ، بهمن تخم یا اند است آفرین شادی. » میآفریند جشن ، گرفتنش درصورت دیسیدنش،

جامعه نگهبان که ، انسانها فطری یاخرد ، بهمنوانذاروارهاب تهدید نمیشود، امروحکم هست،

» و» برخیز یا ، بترسان را وفرعون برو نمیشود،که. ) ( درقرآن فانذر قم بینداز وحشت به را مردمان

بلکه ، نمیدهد کسی به را رسالتهائی چنین ، سیمرغزندگی » جشن انسانها خویشکاریش همه و برای

است « . ساختن طبیعت همه برایرا شاهنامه بیت چند معنای ما که آگاهیهاست این با

. » « میفهمیم بهتر سیمرغ زرو زال دربارهاز ، سیمرغ وخانه آشیانه در زال که میآید درشاهنامه » « بود آموخته را آوازسیمرغ به گفتن سخن ، سیمرغ

. هنگامی. ولی نماید می افسانه گفته،یک مااین برایآگاهی نامه گرشاسپ ر د سیمرغ آواز ازچگونگیگفتن سخن برآوازسیمرغ که فهمیم می یافتیم،

. دارد معنائی چه نواختن زال، با زر زالشادی های ترانه ، مردم برای موسیقی

میسرود . آفرینبـد، آمخته ، سیمرغ ز اوی بــد ندیده مردم چند اگر

گفتگوی» «سیمرغ از تهدید او و دادن دستور و دادن حکم ،

بلکه ، بود موخته نیا را کردن ووعظ هنر» کردن

131

Page 132: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» آموخته را مردمان با همپرسی و گفتگو.بود

و بود خرد فراوان سخن گفتی ، سیمرغ برآوازدانشکهن

یاری نیز، تن به رایشدرست و بود خرد و زبانبجـست زیزدان

میکرد گفتگو خدا با مستقیما ، خدا درخانه اوگرفته یاد ازخدا را مردمان با گفتگوکردن و

، بود ابزارموسیقی نواختن شادوبا های آهنگ با وهم ، خدا نزد و بگوید، سخن مردم برای میتوانستکه اصیل دانش یعنی ، کهن دانش هم و فراوان خرد

. بودن با ایران، فرهنگ داشت باشد، بنش از زاده. نمیزند انسان ازجهالت دم درکنارخدا، انسان

دانش و فراوان باخرد هم ، هم درکنارخدا انسانشادی در میتواند را وخرد دانش این و ، هست اصیل

. دهد انتقال مردم به فرهنگ آفرینی تجربه اینجشن موسیقی در خدا پیدایش از ایران

سیمرغست درچهره ،. آفرین، امروزه ما برایکه انسانیست ، زال ولی ، محالست ، خدا با زیستن

« . این بهتر، عبارت به میزید خدا درخانه ، خدا با » تن درخانه باشد سیمرغ که ارتا یا ، آتش تخم

. میزید درانسان ، خرد هرانسانی بن یا ، خدادرخانه ، آفرین جشن و سامانده و آفریننده

هیچ به نیاز و ، میکند زندگی ، هرانسانی تنکشیشی و امامی و پیامبری و ای واسطه

ندارد آخوندی و . وموبدی

132

Page 133: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

کـلـیـد انسان، خـردها قـفـل سراسر

بگذری، پـدیـد چوزین آمد مـردم

133

Page 134: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

کلـیـد راسراسر، بندها این شدفردوسی

، درحکومت مرجعیت ،برترین ایران درفرهنگقرآن، نه گاتا، نه ، خودانسانهاست خرد بنیادی

.... مارکس،نه کاپیتال نهجهان، پیدایش درباره ازگفتار پس درآغازشاهنامه،

میشود ) ( : مردم انسان ازپیدایش سخن» « بندها این ، شد پدید آمد مردم بگذری، زین چو

کلید سراسر را ، آذرخش مانند آغازشاهنامه در ناگهان که گفته، این

نمیتوان آسانی به که ایست گفته میافتد، چشم به . همه کلید ، انسان که اندیشه این گذشت ازآن

برضد ورازهاهست، ومعضالت ومشکالت قفلها ، هست زرتشتی دین برضد و نوری، ادیان ادعای

خودشان، خودی به انسانها، ، اندیشه براین بنا چونمیتوانند خودشان بنیادی خرد با را مسائل همه

بیابند . را چاره راه و بگشایندانسان از دراینجا ؟ است آمده ازکجا ، اندیشه این

بلکه نمیرود، سخن ای » برگزیده انسان ازانسانها « ازهمه . بطورکلی، همه میرود سخن

و رازها یا بسته، قفلهای بازکردن کلید انسانها،واقتصادی وسیاسی اجتماعی و زندگی مشکالت

. برای هستند ، انسانها به نکردن مراجعهو واجتماعی سیاسی مشکالت حل یافتن

حق سلب تنها نه ، وحقوقی اقتصادی

134

Page 135: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « آنها بودن انسان نفی بلکه ازآنهاست، . هست

) پیدایشمی ) ، مردم انسان ، جهان پیدایش از پس « شدن . خلق از صحبت ، گفتاردرشاهنامه دراین یابد . » اکنون نیست درمیان خدائی از انسان و جهان

پیدایش نوبت و است، یافته پیدایش جهان همه . پیدایش که انسانی این ناگهان است شده انسان

اش » همه که رویاروهست جهانی با ، یابد بـنـدمی . «است« « بندها گشودن غایت به ، انسان

یابد می . پیدایش نهایت بی رسالت اینشده انسانها همه بهره ، آفرینش در که بزرگیست

آفرینش است . جهان سراسربندهای گشودنانسانهاست ویژه و ، فردی به کار، این و ،

نشده سپرده ، برگزیده دیگریا مرجعی و قدرتینکرده . واگذار ، خودش به کاررا این هم خدا است

است .

؟» « چیست بند ، بـنـد با ، جهان سراسر چرا،

؟ یابند پیدایشمی » « ومشکالت معضالت ، بند واژه ازاین ما

. همین دقیق بابررسی فهمیم می را وگرفتاریها » « ایران اصیل فرهنگ با ما که است بند اصطالح

، زرتشت آموزه چیرگی با که آشنامیشویم،لغتی . هرکتاب در هنوز است شده فراموشساخته

135

Page 136: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

: » « بـنـد که یابیم یا - 1می دوعضو میان فاصله. مفصل میانست است اصل دوعضورا بند، که

میکند لوال هم متصل- 2به برای وطناب رشته بند، . به عضو یک دهنده اتصال الیاف است ساختن

هستند بند را- 3عضودیگر، کودک که ای رشته بهو شود پرورده ازاو تا پیوندد، مادرمی به درزهدان

میگویند ناف بند ، میچینند آنرا تولد، به- 4هنگامازنی دوپاره اتصال این محل و میشود، گفته بند ،

اهمیت» « دارای ، ایران نخستین درفرهنگ نی بند. دارد گوناگون نامهای و است بوده العاده فوق

وکاو » کاب همان و است شده قاف که قف ازجمله . در ایران فرهنگ هست کعبه «و نی» اصل بند ،

« به هستی گستره ازیک متامورفوز یا دگردیسی، . » جان پیوند ، نی بند این میدید دیگرهستی گستره

. ) ( میداد نشان خدا یا جانان سیمرغ با را انسانبند، یوغ - 5باالخره یا گاو . جفت واین است

آفرینش درست ازاصل ایرانیان بوده اندیشهکه ازدواسب است که ایست گردونه آفرینش،

میشود آورده جنبش به ، شده یوغ هم بن. بهگردونه چنین عنصرهرانسانی، نخستین یا هرجانی

« . ) = ( گردونه این دیگر نام هست رس رته ایratha+aghra . » و هست آفرینش گردونه نخستین

- rathaرته» = ا « » همان جز - aارتا = رتهوجودیrtha . عنصر« نخستین یا هستی، جهان بیخ نیست

. » = « همست به یابی پیوند اصل یا ، ارته بند ، یاتخمارتائی فرهنگ به راست یک مارا معانی، این همه

واشکانیان میکشانندکه هخامنشیان فرهنگ

136

Page 137: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

است آمد، . بوده درباال فردوسی از که برشعری بنا » « ، است بند ، یافته پیدایش که جهان همه

« سیم مـرو و سنگ و یوغ و جفت یعنی » است.... بند. وایاروامـر یا دربند جهان همه

= « . خوشه ارتای تخم شدن افشانده با هستندیا « که » « چیترهاردیبهشت تن عنصر، نخستین یا ،

که گنج، این که صندوقیست زهدانست، معنای بهصندوق، دراین و میشود نهاده درآن باشد، خدا تخم

میشود . ها ) بسته صورت ها، جسم تنهای همه) =( ارتا( خدا به آبستن ، آفرینش جهان

. هستند شده وقفل بسته صندوقها، همه درهای . ارتا روز که روزنوزدهم برای باربد که لحنی هستند

» « . » رومی » است نامیده رومی قفل ، است فرورد . » « » « ، ارتا است بوده زن یعنی هرومی دراصل

. گره دیگرققل، نام و بند قفل، نام ویک است قفل . بنا ، هست ویوغی جفتی ، ارتا گوهر چون است

مولوی . : قول به هست هم کلید برایناند یکی دلدار و دل که ترا آموخت

کلیدی رسم کند گاه ، شود قفل گهشده وقفل نهاده ها درصندوق ، بـن زندگی این چرا

. از یکی کرد نگهبانی باید هرگنجی از چون ؟ است « . » صندوق » واژه خود البته است قفل ، بند معانی

دراصل« » معنای « دوخ –سـن که به است، بوده. » است» سیمرغ زهدان یا « نای به» که ، تن

» « ، هردوهست نای، و زهدان معنای » اززندگیست» نگاهداری برای ، خدا صندوق

هست ارتا یا آتش تخم همان .که

137

Page 138: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

+ = « یا ، دوک مر مردوک نام نیز درمنشورکورش » + « » یکی+ که است دوخ مر همان ، ئوتوک امر

میباشد . سیمرغ ازنامهای = « فرنفتار ، اسپرم زاد های + درگزیده او فرن

» تاره یا = + « جان، آتش یابی تحول که اوتاره ارتا » « نهان « همان ، باشد درگیتی ها تن در ، ارتا تخم

که است تن درصندوق سیمرغ، گنج ونشاندن کردناین . میشود نگهداری وآفت ازگزند تا میشود، بسته

« اندیشه زندگی همان یا جان بودن «مقدسجوشن. ، خرد که یابیم می ایران درادبیات است

. ، ایران درفرهنگ ، خرد چون است ازگزند انسان« فقط رو ازاین ندارد، قهر و تجاوزگری ویژگی. » دارد دور ازجان را بالیا که میشود سپر یا جوشن

« این « با که است خرد آسن خویشکاری ) =( را جان ، دیس درصورت جان، نهفتن

میدارد دور دیوار . ازگزند، هم که هست خرد این . » « ما بازمیکند و میشود در وهم بندد ومی میشوددر درشاهنامه معنائی چنین با را صندوق اصطالح

دراصل . که سیمرغ یابیم می ، رودابه از رستم زادن) = = = ( دیو دی دای دایه وماما زایمان خدای

. میآموزد ، زر زال به را خود هنر ، خدایهستمیآموزد را هنرمامائی زر، زال به تا ایران، ،

میگوید . چنین زال به سیمرغ بزایاند را رودابه زنش:

بیم ، زدل کن مست را ماه ، می به نخستینکن پست را واندیشه

» « کند افسون ، بنیادل که بنگر تو

138

Page 139: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

کند صندوق» «ز بیرون شیر، تا ، ) ( » « ، ماه و ، یونکر است بینا درهزوارش ، ماه نام

» « ،ارد درپهلوی دل ونام دارد سیمرغ با اینهمانی . = که سیمرغست این میباشد سیمرغ ارتا که است

. میکند افسون دشواری، زادمان چنین مامائی درو پهلو، هنرجراحی معنای به دراینجا کردن افسون

آزردن بی ، زهدان از کودک آوردن بیرون. بودن مادراست ماما یا دایه به ، داستان این

میدهد گواهی سیمرغ، ایران، . خدای این وزال » « به را صندوق بازکردن شیوه که سیمرغست . که ازآنجا میآموزد هست همالش و فرزند که

بینش خدای زایمان، خدای ، ایران درفرهنگدارد بینش با اینهمانی زایش و هست ، هم

. نه زر، زال ژرفتریست معنای ،حاوی داستان اینازرودابه رستم شدن زاده مامای یا دایه تنها

» « انسانها از را بینش هنرمامائی بلکه ، میگرددفرامیگیرد . میدهد ازسیمرغ یاد زال به ، سیمرغ

بزایاند ، مردمان خود از را حقیقت .کهبه باشد حقیقت حاوی که ای آموزه ، سیمرغاو به را شدن هنردایه بلکه ، نمیدهد زال

. میآموزد ، ونبوت رسالت و پیامبری ، ایران اصیل درفرهنگ

هست . معنا وبی مردمان پوچ ، ایران درفرهنگحقیقت، گنج و هستند آبستن حقیقت به

است، شده نهاده آنها، ضمیر درصندوقدارند ماما یا دایه به نیاز ، وفقط سیمرغ و ،

هست » « معرفت های دایه آرنده پدید ، ایران خدای

139

Page 140: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

که. بود رو می » « عرفاازاین دایه را خود درایران، . در نهفته رازهای بینش مامای زر، زال نامیدند

آورنده نه ، مردمانست وضمیرهای دلها و ها سینه » هم . » دین خدا نزد از مذهب و شریعت و آموزه یک

» گواه » ، هست آبستنی واصل مادینگی معنای به کهمستقیما که است بینشی ، دین که برآنست . شود زایانده ، هرانسانی فرهنگازگوهرخود

کاری ، ونبی رسول پیامبرو پدیده با ، ایران. میداند » « انسان ارج برضد آنرا چون ، ندارد

ازخود باید آفریننده بن یا خدا یا حقیقتبجهـد و بـزهد و بجـوشد ، انسان هستی

« روند . نیز، سپس رو ازاین ایران، درفرهنگ بینشخرد « کلید با صورتها و ها جسم صندوقهای گشودن

. درادبیات ، بینش از مفهوم این پای رد ماند باقیژرفش مشخصات آنکه با ، است مانده زنده ایران

نشده گسترده سیاسی و اجتماعی و فلسفی دید ازچون ، » است و ها پدیده صندوق بازکردن

» که نیست جزآن چیزی ، خرد با صورتهاسرشارو درونه زایانیدن خرد، بنیادی نقش

هاست پدیده ،. » « غنی وپدیده صورت به ایرانیاسالمی ادبیات در که است میداده دیگر معنائی

« . همه گیتی، های پدیده و انسانها متداولست » انسان کار و هستند، حقیقت به یا گنج به آبستن

زایش و پیدایش به تا است، مامائی فقط ، وخردشدهد . یاری ها پدیده و انسانها از حقیقت

بینشی چنین به رسیدن ، انسان وجود غایترا گیتی و اجتماع تا ، دراجتماعست ازانسانها

140

Page 141: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. چنانکه ، خردش و انسان خویشکاری بیارایدبدیل دو میان برگزیدن ، پنداشت می زرتشت

( ضد و زندگی ، اژی و ژی ازهم ومشخص روشن ، زرتشت درآموزه ، وباطل حقیقت ،مانند زندگی

متضاد و ازهم بریده و روشن کامال دوپدیده ) مخفی گنج زایانیدن بلکه ، نیست باهمند

پدیده و درانسانها مجهول و نهفته ازتاریکیهایمستقیم . پیوند این ، انسان خرد خویشکاری هاست

و ) ( درپژوهش ، شدن دایه در مامائی در انسانها با . بر که است بینشی چنین است آزمایش و جستجو

. سنجه معیاریا دارد اولویت دیگر، های بینش همهازجهان ، انسان مستقیم بینش یافتن همین ، اصلی

ازهمان پیشاپیش، ، چیزی و ، خرداست باکارش فقط خرد، که نیست روشن ، آغازآفرینش

باشد . ازآنها یکی برگزیدن تنها « » دور» بیان برای بود تصویری آغاز، در صندوق

. » گسترش با ، سیمرغ چون ازگزند نگاهداشتنصندوق و اززندگیست، بالیا همه سپر ، پرهایش

) + چنین) سیمرغست، زهدان که هم دوح سنمثال . ایست جامه و جوشن مرغ سپرو تخم پوست

» داشت » نام خرم گنج ، ، مرغ تخم پوست چون ، . میداشت نگاه مادر، زهدان مانند را، درخود نهفته

، رو « ازاین « سیمرغ یاهمان خرم که خدااست وجوشن جامه سپرو ، نیز. باشد سپس

که کوشیدند یونانی، زئوس و زرتشت ی اهورامزدا . خود ، رو ازاین سازند خود ازآن را نقش این

چون میدانستند، سپهرششم یا ،آسمان را

141

Page 142: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. یا سیمرغ میشد شمرده پوست ، سپهرششم. میکند پاسداری ، شدن ازآزرده ، را جهان ، خرم

که آنست معنای به ، جهانست همه پوست آنچهنیزهست . هرانسانی وصورت پوست

، هرانسانیست وتن وصورت پوست ، خرمباشد او زندگی نگهبان . تا هنگامی حتا

برای هفتخوانی خواستند زرتشتیان ، بسازند رستم هفتخوان از اسفندیار،درتقلید

میکنند، » « صندوق در را اسفندیار ، چهارم درخواندید ) از خونخوار سیمرغ با ، صندوق این درون از تا

. ) صندوق این درواقع بجنگد زرتشتی یزدانشناسیو دارد برنده تیغهای ، ازهرسو که شده ساخته چنان

. میکند مجروح را خود ، شود نزدیک بدان هرکسیپهلوان که صندوقی به خود زدن در سیمرغ

میکشد ! را خود ، کرده پنهان را خود ، اهورامزدائیبا جنگ برای ، سیمرغی اندیشه ازهمان درواقع

» « سوء جانهاست همه نگهبان اصل که سیمرغبجوید اهورامزدا از مدد آنکه بجای ، میشود استفاده

درونش. در جان مدافع فقط سیمرغی، صندوق ولیکه نیست بیرون از برنده های تیغ داری و هست،

را ! سیمرغ به رسد چه ، بکشد را کسی. داشت اهمیت العاده فوق ، صندوق تصویر این

« و زهدان معنای ، صورتها همه و ها تن همه چون » از را درونشان جانهای که داشتند، پاسدار و نگهبان

جان هرصورتی . ، خدا یا حقیقت میدارند دور ، گزندبود . » برآمده و جوشیده ، جان ازخود که بود تنی یا

142

Page 143: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» ازجان بیگانه و بریده ظاهر ، تن و صورتبود . جان همگوهر بلکه ، نبود وحقیقت

معنی دو به را حقیقت یا جان ، تن و صورت . » نگاه» ، پوشاندن با ازسوئی پوشاند می

را جان ، پوشاندن با دیگر ازسوی و ، میداردمیسازد ناپیدا و مجهول و . تاریک که اینست

« و زندان مفهوم ، ما درادبیات صندوق ، سپس - به « سیمرغی ارتائی ازفرهنگ و میکند پیدا را قفس

. دورمیشود حقیقت کلی زندان ، وصورت تن،درصورت. میشوند ایران اصیل فرهنگ درحالیکه

بلکه ، نمیدید قفس و زندان ، رنگ در و درتن ودرجستجو » « باید خرد که میدید، گنج صندوق درآنها

. سربگشاید از همیشه انگیزنده آنرا ، صندوقوپژوهشبود جستجو به ، . خرد

ایران فرهنگ در خردنـزد ، خـرد با ، آن وتفاوت

زرتـشـتعیسی و زرتشتومحمد برای چرا

؟ نیست کلید انسان، خرد

یا » جفت که هستی جهان واصل بن ، زرتشت برای » آغاز، ازهمان ، بود ییما یا چهره یا تخم یا همزاد

) =( . ضد و جی یا ژی زندگی میباشند جدا ازهمخیرو » = « مفهوم با برابر ایرانیان نزد که اژی زندگی

. به هستند باهم متضاد و جدا کامال ازهم ، بود شر

143

Page 144: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

زرتشت، نزد دیگر روشنی عبارت ، واصل بن . . درصندوق بن نیست تاریکی ، دربن است

ژی . نیست برگزیدن به محدود ، انسان خرد وظیفهکاری و هستند روشن ، دراصل که هست اژی یا

چون ، آسانست ازهم بسیار چنان ، وباطل حقجستجو به نیاز که متضادند باهم چنان جداو

کاوشندارد و تاءمل . وازاین » « ، زرتشتی یزدانشناسی در روشنی مفهوم

میشود . ساخته معین ، درگاتا زرتشت بنیادی آموزه

. میدانند اهورامزدا جایگاه را روشنی رو ازایناالرض و نورالسموات را خود درقرآن الله چنانچه

، چیست حقیقت درپاسخ عیسی چنانچه یا میداند، . » « غیر آنچه پس حقیقتم ، من که میگوید

. ، درایران البته است دروغ و باطل ، ازمنست« از ، همگان تلقی شیوه ، زرتشت آموزه این برغم

وهنگامی « ، نبود چنین چهره یا همزاد یا اصل یا بناصل ، ها هزاره که ویوغی همزاد و جفت که هم

به انسانها ، بشوند جدا ازهم ، میدانستند آفرینندهکدام نمیدانند ، میکند فرض زرتشت که آسانی این

. که دوارزش، میان انسان برگزینند را ازآنها یکو خوب کدام که دریابد نمیتواند آسانی به همند، بدیل

. است بد ، کدام بدیل ارزشهای به برخوردهست تراژدی داستان. گرانیگاه در چنانچه

» و » مهر ارزش دو میان برگزیدن ، ایرج و فریدونمیشود» « . بزرگی فاجعه ، داد

در چنانچه وسهراب یا رستم برگزیدن داستان ، « » « قبول و شدن اندازه بی در پیروزی میان

144

Page 145: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» رستم زندگی فاجعه ، بودن اندازه با در شکستآفریننده . » « باهم که ارزش دو شدن درجدا میگردد

. این انگیزاست فاجعه آنها، از یکی برگزیدن ، اندکه ایرانست فرهنگ ژرف های اندیشه از یکی

درمتون درحالیکه ، است مانده بجای درشاهنامه= وی . » است شده ناپدید محوو بکلی ، «viزرتشتی

» « » « ، باشد امروزی گمان واژه همان که ویمانا در « ، وپاره جدا ازهم حاال که باهمست دوتای معنای به

» = «. » که گمان ویمانه اند شده باهم متضاد ووهنوز است داشته بسیارعالی معنای دراصل

شدن ساخته زشت اثر در دارد، درسانسکریترا اش بینشی ارزشعالی ، زرتشت از جفت مفهوم

= وی . » میدهد واژه « » viازدست همان سو ازیک ، = . vi-mگم » ، وضعی درچنین انسان است شده

گمگشته ، میشود گم ، زرتشت پنداشت برعکس « . دیگر ازسوی میشود وهراس « vi- mوحیران بیم

هم. ورطه معنای به درپهلوی بیم میشود . ، دوبدیل درمیان انسان پرتگاه هست درلبه

در قرارمیگیرد . انتخاب بدیل دو میان در رستمخود هستی پرتگاه برلبه ، دیو اکوان داستان

قرارمیگیرد ایران هستی این. و دیگر ازسویو ( dwana ,dwa-maanyaدوبدیل) نقص و شک ایجاد ،

. که اینست میکند فرهنگ اشتباه در اندیشیدندرچهارچوبه اندیشیدن با بکلی ، ایران اصیل

داشت فرق ، زرتشت . آموزهمعنای» « » به هنوز ، هست جهان واصل بن که اند

تا سه از مجهول « 9شماره «. معنای « به ، اند است

145

Page 146: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« . معنای به درپهلوی اند است گمان و تخمین » « . شک به سخن ، اند است مبهم عدد و بسیار،

. . است تعجب روی از گفتن سخن اند، است گفتنمجهول ، باشد بهمن همان که اندیمن

است ومشکوک +. وگمنام ( اند اندیشیدن ) یک دادن نشان به کوشش ، دیسیدن

ناگرفتنی و دیدنی نا و معین نا و مجهول. است است وسوئی جهت دادن نشان ، اندیشیدن

. هست آن امتداد در اصل « که که» هم اکومنشده » « دیو کماله زرتشتی یزدانشناسی درچرا اصل که است، بهمن همین ، است

است . وچگونه راه از اندیشیدن خدای ، بهمن ، است بوده کردن وچرا چون و وتعجب ورزی شک

زرتشت بهمن مفهوم با سازگار ، بهمنی چنین ولی » « . پیدایش اهورامزدا روشنائی از که بهمنی نبود

که . اینست ندارد وچرا چون به و شک به نیاز ، یابدکه را اکومن و بهمن ، زرتشتی یزدانشناسی

متضاد وجود دو ، است سکه یک وروی پشتاست ساخته »باهم . ودیگری امشاسپند، یکی

» « . » ، درکردی اکو هنوزهم است شده دیو کماله . اصل که ازاصطالحات یکی دارد را معنائی چنین

( گاو درنام است برم میکرد بیان را هستی جهان ) به درپهلوی که هست واژه این درشاهنامه برمایون

» bramشکل واروم شکل سپس و است درآمدهwarom » را فکروخرد معنای که است گرفته بخود

« . وارووم درشکل واژه همین درزبان« warumداردهست » « . چرا معنای به ، درشکل آلمانی پهلوی در

146

Page 147: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هست « » « waromandوارومند» مشکوک معنای بهدرشکل. » است « » « .waromishو شک معنای به

وفکرباشد خرد ازیکسو ، ای واژه که میشود چگونهچون ؟ شک دیگر، ازسوی شک و ، اندیشیدن

. وتعجب وچرا چون اندیشیدن، کردنستاست . ومبهمند کردن مجهول هم ، اکومن یا بهمن

. میگردد گم آن، تعیین در انسان هم وزرتشتیان نزد که بهمن پای رد دیو، اکوان داستان در

» و» کردن شک چون ، است شده کماله دیوخطر برترین موءمن برای وبم ولم وسواس

. را دیو اکوان ، رستم است مانده باقی ، ایمانست . میخواهد او آورد چنگ به اورا نمیتواند ولی میکند پی

. خسته ، رستم که هنگامی ولی بزداید را شک ( وچون شک اکوان آنگاه ، وخفت افتاد وفرسوده

) و میکند، اززمین اورا و میآیند، سراغش به وچرا . دراین میگذارد معلق وزمین آسمان درمیان

بیدار رستم، که آسمانست و زمین میان آویختگی! . بیدارمیکند گونه چنین را انسان شک، میشود

به زندگیش ، وزمین آسمان درمیان رستم اکنون. است شک،اسیر درچنگال و است افتاده خطر

. او میکند عرضه رستم به بدیل دو ، دیو اکوان . میگیرد قرار دوآلترناتیو، دارد درمیان حق رستم

برگزیند را یکی دوخطر ازآسمان . میان آنکه یاافکنده دریا به آنکه یا شود، انداخته سنگی کوه به

. آویختگی حالت دراین بدرند اورا نهنگان تا شودومی بیدارمیشود رستم که است زندگی وخطرناک

دوبدیل . این میان برگزیدن ولی برمیگزیند و اندیشد

147

Page 148: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

( اژی و ژی میان زرتشت دوبدیل با شباهتی هیچ ، . ) ، درکوه افتادن هم ندارد هستند روشن ازهم که

طعمه و دریا در افتادن هم و نیست مردن جز چیزی . ازسوئی و مردنست دیگر شیوه ، شدن نهنگان

، اکوان ، برگزینم من آنچه که میاندیشد رستم . اندیشیدن همه اینها کرد خواهد آنرا وارونه

معلق » واقعیست . همان در درست اندیشیدن » بیدارشدن و وآسمان زمین میان بودن

آغازمیشود ، وبیم آویختگی او،افتادن. دراینرا اش وارونه کار ، اکوان تا ، برمیگزیند را کوه به

بکند . را انسانی تخم که ، آبست در شنای این

. از انسان، بینش میرسد بینش به و بارورمیسازد ، باده ،ازنوشیدن درآب کردن ازغسل ، درآب شنای

آسوده . دل با ، زرتشت مانند رستم یابد پیدایشمییکدستش با دریا، در بلکه نمیگذرد، دایتی وه رود از

و میکند، شنا ، دیگرش دست با و میجنگد، نهنگان بابه ، بدینسان و میکند جذب را دریا آب ، تنش بابه . رهانید را زندگی میتوان آن با که میرسد بینشی

دیگر ی خرد با ، ایران فرهنگ که میشود دیده خوبیمیخواست . ازمردمان زرتشت که میاندیشید

با و شک، و ابهامات و مجهوالت با رویارو که خردی . آنچه وارونه است خطرناک ویا نامعلوم های بدیلپدیده و هررویدادی اصل و بن ، آموخت می زرتشت

ولی ، مجهولست و تاریک ، وزندگی دراجتماغ ایطور به هنگامی درهر را آن میتواند ، انسان خرد

. خرد کند کشف ازنو و بزایاند ها ازپدیده ، جداگانه

148

Page 149: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. دارد را وبن اصل گشودن کلید ، مستقیما انسان . یک است روشن ، زرتشت آموزه در ، اصل و بن

) ( یا ژی زندگی ، مشخص و قاطع طور به ارزشاژی ، روشن و قاطع بطور ، دیگری و ، است خیر

. ) برگزیننده) فقط خرد، است شر و زندگی ضددیگر، . خرد، بدینسان هست دوبدیلی چنین این میان

ها قفل گشودن برای کلید که نیست دایه و ماما . آموزه در خرد است نهفته حقیقت درآن که باشدایمان به رسیدن آلت ، نوری ادیان همه و زرتشت

. . مجهولیت و تاریکی زایاند نمی خرد، استمی آنرا وهمه دارد منفی ارزش ، وگمبودگی

. تاریک و بسته صندوق با ، کلیدی خرد ولی نکوهند . صندوقهای درپی وشام بام ، کلیدی خرد دارد کار

. چیست، درصندوق نمیداند که انسانی هست بسته . بگشاید را آن تا بنشیند آرام که نمیتواند خردی

» « ، هست گیتی های پدیده صندوقهای کلیدو وآفریننده مثبت ارزش کردار به را تاریکی

میدارد ودوست پذیرد می تاریکی. انگیزنده » « ولی ، پوشاند می که زهدانیست او برای

. نیزهست گشودنی ، میکند حفظ آنکه با همزمانآن به هیچکس و است، درغیب که نیست سری

فردی . سروشهر که رازیست بلکه ندارد دسترسی « گوش »–که » ، میشود خوانده نیز خرد سرود

« . » ، ایران مردم نزد سروش نام آنست راهگشایشاهنامه« . در چنانچه ، سروش است بوده راهگشا

. چون است دار کلید ، میآید فریدون داستان درمی ) = ( خرد آسن بهمن خردبنیادی در که را رازی

149

Page 150: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

میکند . زمزمه ، انسان آگاهبود در ، هرانسانییابدرا خودش ویژه سروش ، ایران درفرهنگ

.دارد هست. درهرانسانی خرد فردیت بیان اینانجیلی القدس روح یا قرآنی جبرئیل مانند ، سروش

روند بلکه ، نیست استثنائی و برگزیده اشخاص ویژهاست . درهرانسانی نهفته خرد آوردن هوش به

گشـا جهان کلید ، انسانهست

کلیدیهست وجود انسان،کلـیـد سراسر، را بـندها این شــد

فردوسی) (ایران، انسان فرهنگ میشناسد ارج گونه چنین را

« ) ( کردار به ، مردم انسان گشا که جهان «کلید . کلید ، انسان هستی غایت است یافته پیدایش

. و است، کلیدی ، گوهرانسان بودنست گشا جهانسراسرهستان تا گرفته ازخدا ، هستی سراسرجهان

. » « همه هستند بسته درهای همه ، درگیتی ، درگیتی موجودات همه تا گرفته خدا از ، هستان

برای که کلیدیست ، انسان و اند، بسته درهایبگشاید . را درها این همه باید زیستن

150

Page 151: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ومجهولست ومرموز نهان و تاریک ، هستی سراسر یافته پیدایش ، جهان این درتاریکی ، وانسان ، درهای که آنست خویشکاریش و توانائی و ، استروشن آنهارا و ، ید بگشا یک به یک را سراسرهستان

. که کند دارد خود به گوهری یقین ، انسان » « را هستان همه بسته درهای میتواند

است ، بگشاید جهان کلید ، گوهرش .چون و ، خودش که یابد درمی فطرتش در انسان

هست . گشا جهان کلید ، ازخودش» « بسته درهای صورت به را هستی سراسر او

« . روبروی ، خود های آموخته بر بنا ما یابد درمی ، انسان روی به درها همه درآن که ، بودن جهانی . » ما ولی یابیم می سازنده نومید بسیار اند بسته

» « ایران فرهنگ ازدیدگاه را در ومفهوم تصویر . » نمیشناسیم » جفت» تصاویر برترین از ، در

است « « آفرینی + « » دارد.» بر دو یا دولنگه ، درورو ) ( پشت رویه دو همچنین ، هستند جفت باهم که

» « . دراصل در نام رو، ازاین جفتند باهم که دارد . » « جفت هم با آنچه ولی هست ور دو اوستائی

که . » ی بر دو وجنبشاست آفرینندگی اصل ، است» « » یکتا تای سه اصل همان بشوند بایکدیگرجفتازهمین . » « » مرکب درست ، درخت واژه میشوند

« » آختن و ، میباشد تخم معنای به که هست، دردرازکردنست « » « . بباال دست و بالیدن که ویازیدن

» « است در ، . هرتخمی اصلی هر دیگر، عبارت بهچفتشده . که هست دری ، وبـنی

151

Page 152: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« » « » « ازهمین ، نیز در کلون و کلید های واژهدر « آنچه وارونه و ، است برآمده کردن جفت روند » به » ازیونان کلید واژه ، میشود آورده لغت کتابهای

. وجفت ، آمیزاندن به تبری در است نیامده ایرانبزئن » « کل ، درختان از گیاهان زدن جوانه و دادن

کل . » « . » حیوانست گیری جفت ، کل میشود گفتهزدن« شخم چون ، میشود گفته زدن شخم به آکردن

داشته » « شدن جفت با اینهمانی ، ایران درفرهنگ . جفت ، میزند شخم را زمین که برزیگری است

و . ، هاست تخم خوشه که ئی ارتا طبعا است زمین» « خاک و ها تن زمین در را خود بزرهای این

زمین جفت ، انسان جفت ، تن جفت ، میافشاندمیشود .

یا» « » « عنصر، نخستین ، پرن یا فرن همان که ارتا» « » « تن اجاق در که است آتش تخم همان

خانه ، اسپرم زاد های برگزیده بنا ، میشود جایگزینهای روزنه و درها با ، میسازد را انسان هستی

. ی ها گزیده در میشوند نامیده حواس که گوناگونکه » است آتش همانند ، جان که میآید اسپرم –زاد

.. ) ( سوی همه شد نشانده تن آتشگاه در هنگامیبه ، فروغ و روشنی ، برساند .درگرمی » بیفکند

که هستند ئی ها روزنه و درها انسان حواس » « » « زبانه باشد، ارتا که جان آتش این

ها روزنه دراین ، او گرم های شعله و میکشدبه و یافته، روشنائی به دگردیسی ، درها و

میشوند تابیده جهان به . فراسو می ، ناگهانشگفت چرخشی ، اندیشه روند که بینیم

152

Page 153: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

وجسم . تن ، ماست روبروی آنچه تنها، نه انگیزیافتو درها با وکالبدی تن مانیز، خود بلکه ، هستند وجـرم

« . چون که میآید نامه درقابوس هستیم ها روزنهو فروماند ازکار تو و در حواسهای گویائی و بینائی

همه ، ذوق و لمس و بویائی و بسته شنوائی برتومردم شد نه و باشی شاد خویش زندگانی از تو نه ،

. » این گردی وبال برمردمان وتو تو زندگانی ازهستند، ها روزنه درهاو ، انسان حواس که اندیشه

. ، میشود کرده فراموش آنچه میماند باقی درذهنهاو درسوراخها شوی دگردیس یا یابی تحول روند

. ست حواس ها سوراخ روزنه که ، روزنه و درداشتند » « را زایش مجرای مفهوم ، .باشند

گذشتن با ، کشیدن درشعله جانست آتش که ارتاو » « ، یابد می روشنائی به تحول ، ها اینازروزنه

» میباشد » خرد به ، آتشجان . تحولصورتی ) ( ، هست ارتا خدا ازگوهر که عنصرنخستین

« ، صورت این و یابد، می -xratu =xra= خـرد دیگرratu . دارد « ( نام ( ، شدن خاک تن درجفت ارتا

میشود خروم . خرد خاک به گفته xrum درسغدی » = و » باشد روم هروم واژه همان که است میشده » « . » به » خره و خر نیز درفارسی است زن معنای بهیا ، وجویها حوضها ته در چسبنده و تیره الی و گل

« . پیشوندواژه البته میشود گفته تر سخت گل در« » « و دارد گوناگون معانی ، باشد خره که خرد

مانده » « باقی خاره و خار شکل به های نامه لغتبه که و- 1است و- 2زن میشود- . »3سنگ گفته ماه

» « » ماه جز موجودی ، نیز بندهشن در پا سه خر

153

Page 154: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

باهم خدا ازسه مرکب ، ایران درفرهنگ که نیست . میشد « شمرده « یکی ، درخرد راتو پسوند

هست » « ارتا و رته واژه . ازشکلهای اینست واژه جفت که بیان ، خودش خودی به خرد

) ( ) میباشد ) تن خاک با جان آتش ارتا ،شدن« . روند » « بیان ، ارتا هست خرد ، آمیغ این ونام

. » که نوری خدایان آمدن با است آفرینی جفت« آفرینندگی مفهوم ، میدانند آفریننده را خودشان

» نامفهوم و وتاریک تیره ، اصل دو شوی درجفت . داده آن به تازه نامهای که اینست میشود ساخته » « . این از یکی طلسم واژه ازجمله میشود . چنین طلسم گونان، ی درکتابها است اصطالحاتقوای . » تمزیج از عبارت طلسم میشود تعریف گونه

» ، است ارضی منفعله قوای به ، سماوی فعالهدفع را هرموذی ، بدان تا مخصوص خطوط بوسیله

. » آرند پدید غریب و شگفت امور بدان تا یا ، کنندجسم و جان شدن جفت نیزهمین فردوسی

میداند طلسم »را شدن. فراموش دراثر ولیواژه « » کاربرد جز ای چاره راه ، آفرینی جفت اصل

نیست « . طلسممگر » نباشد جسم به جنبشجان همی نبینم

طلسم « فیلسوفینشناسد باز کس که طلسم شگفتی جای بسازید

زجسم را اومیشود . یافته نادیدنی طلسم ، جسم با جان درپیوند

باهم مرموزی شیوه به ، نیرو دو یا دواصل دوچیزیا . درحالیکه دید آنرا نمیتوان که اند یافته پیوند

154

Page 155: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

سوی به را یکدیگر که آنست دوجفت ویژگیرا همدیگر دیگر، عبارتی به یا ، میکشند ، خود

. » « نمیتواند تک بیافرینند باهم تا میجویندجفت . گوهر ، میآفریند که هم تکی بیافریند

. ، ایران خدایان همه رو ازاین دارددارند و. گوهرجفت یافتن پیوند در فقط ، آفریدن

. فرهنگ در است ممکن ، شدن درجفتدرجفت ) ( مینو، سپنتا و مینو انگره ،اهریمن ارتائی

= = ( گردونه دریوغ ( رتهشدنست هرچه کهمیافرینند . باهم میآفرینند

و مینو انگره ، زرتشتی یزدانشناسی در ولی« ، وهرکدام اند، شده ضد وباهم جدا ازهم سپنتامینو

. » اندیشه این میآفریند دیگری با پیوند بی ، جدائیو» یوغشدن در ، درپیوند آفرینندگی اصل برضد

. » ، مینو سپنا این با و اهریمن این با بود شدن جفت . » به» گردید غیرممکن ، شدن درجفت آفرینش

انسان ) ازجمله ها تخم ازهمه اصالت دیگر، عبارت » «. ) = + را تخم میشود گرفته است مردم تخم مر که

اصلی هیچ دیگر، سخنی به ، میآفریند اهورامزدانیست . درجهان

» « نابود کلی به ، جفت اصیل مفهوم که اینست . معنای ما که هست نیز رو ازاین میشود ساخته » « درنمی را کلیدی خرد و کلیدی انسان ژرف

یا . ، شناخت سرچشمه انسان، که اندیشه این یابیمجفت ازهمین ، است بسته درهای همه گشودن

» جانست » اصل که آتش تخم صورت به ، ارتا شدن. » « میآید وخاک تن جفت با هرانسانی، با خدا

155

Page 156: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جنبش و صورت که جفتیست این و میشودمیآورد پدید را . وشادی آتش نشاندن با

و ها ازروزنه ، ارتا آتش های شعله ، تن درآتشکدهجنبش ، ودراندام تابند، می بیرون به ، حواس درهای . توسی اسدی ابیات در اندیشه این میشوند وزندگی

است : شده بازتابیده نیز،که دان گوهراست جانچنین برترین ،

است دیگر ازگیتی گیتی، زین نهشمعی پاک درخشنده جان این است

مغاک جای ژرف درین فتادهآر» « »یکی پدید بندگی تا نوربنیاد

» زندگی و بیداریجوی آرام و نه بیرون ازجای، نه پذیر جنبش نه و

گیر ، جای نهدرون از که افروزیست آتش جان ، خدا تخم

می بیرون به ، آغازگرجنبش تابدانسان ، درون از و . این شادیست و وروشنی که وزندگی خدا تخم

به روشنائی باشد، انسان جانمیکند روشن پیرامونشرا و فراسومیافکند،

روزهای. و درها این گشودن ، مسئله نخستین پسبرون راه ، شعله این تا ، هست انسان خود حواس

. باشد داشته شعله رفت این فوران با ، خردیابد پیدایشمی که ازحواسهست .وگرمی

مغاک » « جای ژرف درین فتاده اسدی را آنچه البته . ارتای که آسمان هست تفکربعدی شیوه به ، گفته

، کشند می همدیگررا ، خاک یا وزمین هست خوشهسیمرغ . و بهمن بیافرینند و بشوند تخم یک ، باهم تا

156

Page 157: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« ) (، انسانند بن که ، هما یا هستند« آذرفروزعنقامیشود ،و زاده روشنی که است .ازآتش

، ایران درفرهنگ روشنائی بر آتش اولویتدارد مهرجوئی. » «بسیاراهمیت که ، گرمی این

. گرمی این است روشنی سرچشمه ، میباشدو بپیوند و ، بشود جفت میخواهد که درونیست

روشن بگشاید . ، فراسویش از ، انسانی هیچ. نمیشود هرانسانی حواس های روزنه و درها این

از ، میکند فوران ازآنها، جان خودش ، مستفیما کهوبسته تنگ ، آوریها ایمان و ها سنت و ها آموخته

میشوند . . میشود زندانی ، درتن بنیادی جان مسئله

و ها روزنه گشودن همین ، دراجتماعاتو ها آموخته از همه که حواسهست درهای

زندگی گرمی فوران راههای ، سنت و ایمانبسته مستقیم تجربیات برای ، بیرون به را

. اند رهای ود ها روزنه بودن درگشوده هرکسی، خرد

. یابد می پیدایش که هست خودش اینحواسازاین درپیدایش که هست گوهری گرمی

. که اینست میجوید جفت ، تن های روزنهدارد کلیدی گوهر ، محصول. انسان که خردی

نیست خردی ، ست گردآوریها و تلقینات و ها آموخته . جانست جفت که

» « ، روشنی اخذ از ، روشنی کسب از که خردی . وعاریه وامی خرد نیست جان جفت ، شده تولید

جان با وستیز کشمکش و درتنش همیشه که ایست

157

Page 158: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

سخن) ( . بار، ازچهل بیش درشاهنامه است زندگی » « خوانندگان و میرود، جان با خرد بودن جفت از

درحالیکه . میشمارند شاعرانه کالم یا تشبیه یک آنراوشاعرانه تشبیهی اصطالح ، باخرد جان بودن جفت

. که نیست جانست جفت هنگامی خرد،زهیده و ،جوشیده واسطه بی و مستقیما

باشد انسان خود .ازجانخرد همیشه تو با که جهاندارگفت شاه جاماسپ به

جفت بادباخرد وآن چیزست چه زیرنهفت که ، روشن بگوئید

هستجفت باید اجتماع، وسامانده آراینده یا شاه یا درحکومتگر

) ( با ویا دین با نه ، باشد جفت زندگی جان با خردش « . جان با که ومسلکش مذهب با ویا ایدئولوژی

جفت « . باد خرد شاهان،

همانجفت که ، قفلشدن کلیداست یافتن پیوند یا شدن

پیدایش روشنائیاست سرچشمهپدیده با خود هستی دادن انسان،درپیوند

باهم که هاستمیشوند روشنی اصل ،

باخدا انسان ازآمیختن ، انسان معرفتیابد پیدایشمی ، باهم

وقرآن وانجیل تورات نیازبه ، انسان ... ندارد و وگاتا

158

Page 159: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

آموزه وچیرگی میترائیسم پیدایش دراثر آنچهکه آنست ، است شده ساخته فراموش ، زرتشتبینشرا طبعا و روشنی اصل ، ایران فرهنگ

میدانست پیوند ، . ، وپیوند اتصال و امتزاجمیآفریند به . » « روشنی که سنگ واژه رو ازاین

« یا دواصل یا دوکس پیوند و واتصال امتزاج معنای « آب« و روشنی سرچشمه معنای ، هست دونیرو . این وارونه ، زرتشت و میترائیسم ولی داشت

. دوچیز،ازهم هنگامی که میگفتند آنها میاندیشیدند ، انسان و ، میشوند روشن ، شوند بریده و وپاره جدا

. روشن چیزی هنگامی بازمیشناسد ازهم دورا آن . » « ، روشنی باشد شده قطع که میشود

تجزیه و قطعه قطعه و برد می ازهم ، قاطعست . ) دانش) اسپرم، زاد های درگزیده میکند مجزا ( بخش میشود داده نشان عبارات این با اهورامزدا

پاره 34 ،16 « : به( که هنگامی اورمزدم که مندانش به ، بازنگرم باد روشنی، گیاه، آب، زمین،

به زیرا ، بشناسم دیگری از را یکی ، بدانم روشناز را یکی ، اندیشی روشن و کامل دانش وسیله ، زمین اگرشیرمادگان که بگزینم چنان دیگریکه این ، شوند جاری ، جوی دریک یکدیگر با آمیختهکه بشناسم گونه آن ، است من ماده کدام شیرکه ، جامی را هریکی و باشد اسب سی را مردی

. است اسب ازکدام که بداند تا برآنست، نشانیجام ) ( سی وآن شد آمیخته دوخته شیر که هنگامی

هرجامی ، بداند بخواهد که که آنگاه ایستادند، باهم

159

Page 160: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

که وبداند بشناسد را جام نشان ، برگیرد که را. » است اسب شیرکدام

و دانش ، آمیخته شیرهای جداساختن ازهم روند این . اندیشه این درست درحالیکه است روشنی

» « یکی که است جم جام تصویر رویاروی » « نوشابه سه چون ، بود گانه سه نیز ازنامهایش ) + + امتزاج) نماد که ازگیاهی ای شیرابه شیر آب

که آمیغ ازاین و ، میشدند ریخته بودند، واتصال. میشد برایشروشن جهان سراسر مینوشید، انسان« » « معنای ، آمیغ واژه که بود علت همین به

یابی « . درپیوند انسان که اندیشه این میداد حقیقت » « ، باهم که انسانهاست وبا طبیعت با و خدا با

پیآیند ، بینش و روشنی و میآفرینند، بینش و روشنی » « » - « ، است بـزم و پرسی هم و همکاری این

» « درهرانسانی خرد آسن یا بنیادی خرد که دربهمن« . ، بغ آسن ، بهمن است شده بازتابیده است،» « . » سنگی خرد که خرد آسن هست خدا سنگ

ویوغی جفتی این گوهرش، که آنست معنای باشد،بهوازاین مهراست، یا پیوند و وهمزادی

هست» « . تابش رو،سرچشمه ) ( در زرتشتیان با ئیان ارتا متضاد اندیشه دو این

اند ) ( . شده آمیخته باهم شیان هائو هوشنگ داستانآتش و سده گذارجشن بنیاد که ، هوشنگ

میباشد » « بهمن همان ، هست چون افروز ، است بهمن این و است، بهمن جشن ، سده جشن

یا، . خرد آسن و بغ آسن ، بهمن فروزاست آتش کهفروغ) ( ازآن که است واتصالی امتزاج اصل سنگی

160

Page 161: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. یابد می پیدایش باشد، بینش که روشنی ورا داستان این زرتشتی یزدانشناسی

را روشنی و ، ساخته مسخ و برگردانیده » « ستیزندگی و دوسنگ تصادم پیایند

( ) ( ازدید که مار با بهمن هوشنگاهریمن با اینهمانی ، زرتشتی یزدانشناسی

) هست میشود ، داده ایران درفرهنگ درحالیکه ، » « بوده جفت اصل بیان ، سنگ مانند مار، یا مر

واتصال. . ازامتزاج روشنی ، زرتشت درآموزه است « ستیزدواصل از بلکه ، یابد نمی پیدایش ، وپیوند

. » بدینسان میشود آفریده روشنی ، باهم متضادایران درفرهنگ که را اصیلی معنای ، سده جشن

. ، میماند سده جشن میدهد دست از است داشته. میکند پیدا را ضدش معنای ولی

با جفتشدن حواس، با حسکردندرگیتیاست ها پدیده

باشد » « وقفلشدن کلید همان کهروشنیست سرچشمه جفتشوی، این و

محسوسات واسطه بی درحسکردن انسانمیشود دانا ،

ومالحظه درک و ، کردن حس به ایران درفرهنگمار، » معنای « maardanکردن به که میگفتند ماردن

. » همان» این است کردن عروسی و شدن جفت = ماری » همچنین« marryواژه و ، است درانگلیسی

میشود » « . گفته ماره کردن عقدازدواج به درکردی

161

Page 162: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به درکردی = حتا = مرو رو مه ری مه ، انسان= « مردم واژه پیشوند درفارسی که میشود گفته

. است+ « تخم مردم مر واژه ازمعنای برآیند یک « با کننده عروسی و یابنده پیوند اصل ،

است« . گیتی با حواس ازپیوند ژرف اندیشه اینمستقیم سرچشمه که درگیتی محسوسات

مانده باقی نیز بلخی مولوی درغزلیات دانائیستپنجره . » « و روزن یا در، یا دروازه که حواس است

پیوند و امتزاج و اتصال نقطه ، هستند انسان تندرگیتی ها سراسرپدیده با انسان عروسی و یابی

« » + « . لنگه دو در معنای به وازه در البته استوازه « » چون میباشد، هستند جفت هم با که است

» لوال= هم به جفت معنای به ، بازو مانند ، بازهاست . شدههستی جز دروازه جان ذوق» «را ای مدان

جان ای بنشان جان در را شیرین نکته اینز » ، ذوقی بود که آید « آسیبدوجفت هرجا

دوتن زان » یک « » « یکشدن نشان است ذوق ، جان

به» « » « ، است سیب واژه همان دراصل که آسیبزرتشتیان » « . شدید دشمنی است مهرورزی معنای

» « به را مهروعشق واژه ، شوی جفت مفاهیم بااند » « . ساخته ومسخ گردانیده آفت و گزند معنای

گشته یکی ، است جفت ، محسوسی هرحسبهجان » « ای ، نگران و جفت ، معقولی به عقل هر

بسته تـتـق هرگوشه ، بیند تا که کوچشمجان ای نهان جفت با بپیوسته ذره هر

162

Page 163: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جفت و یافتن آمیزش ، هستی دروازه یا در،با عقل و محسوسات با حواس شدن

»معقوالتست . ، باهم جفت آمیزش این نام»ذوق » « . » پهلوی در مزه چون ؟ چرا است

»میزاگ و « » « مذاق معربش که ، میشود نامیده « » و ذوق های ریشه ازآن اعراب و ، است مزاج . » و ، باشد آمیختن که میزاگ اند ساخته را زوج

= « مت « »maethaازواژه معنای به است برآمدهشدن « . ازجفت مولوی است دوجفت واتحاد اتصال

همه که میرسد نتیجه این به ، محسوسات با حواسساختاری چنین ، جهان ذرات و موجودات و ها پدیده

آن به که دارند درنهان جفتی و ، دارند درگوهرشان « . یا بهمن اندیشه همان این درست اند پیوسته

« » ، بهمن که است ایران اصیل درفرهنگ اندیماندرون ارک یا ، تخم درون تخم یا ، مینو درون مینویچیزها « » همه بودن آبستن معنای به که ، است ارک

» گنج دیگر، عبارت به و ، میباشد انسانها همه و . ، هرانسانی میباشد تابوت یا درصندوق نهفته

همه با کردن عروسی و یافتن پیوند سوی به کشش« ازاین و دارد، خدایان و گیتی های وپدیده انسانها+ + = کردن زناشوئی کردن حس کردن ماره

و « زندگی و جنبش و روشنی ، آنها با کردن عروسیمیشود . آفریده شادی

» است » پـرتـو آتـش جـان ، خردحواس،به های پنجره ازدرو که

تابـد» « می پیرامونش

163

Page 164: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

همیشه ایران، درفرهنگ ، روشنی خـردگرمست

با ، انسان جان آمیزش این که پرسیم می ازخودچگونه ، فراسویش درگیتی موجودات و ها پدیده

درگرشاسپ طوسی درشعراسدی ؟ میدهد رویکه میشود دیده جان نامه :شمع

آر» « »یکی پدید بندگی تا نوربنیاد » زندگی و بیداری

، تن درآتشکده ، جانست تخم که ارتا یا آتش تخمبیرون به ، تن حواس های روزنه و می» ازدرها

که . . تـابـد « ، امروزه تابد می روشنی ، جان گوهرمی » « خود به روشنفکری و روشن فکر داشتن به

فراموش ، ایران فرهنگ ژرف برآیند یک ، بالندکه . اینست آن و میشود ، ساخته ایران درفرهنگ

زندگیهست یا جان گرم روشنی ، هم . خرد» « » « پرتو واژه هم و وآفتاب تابان و تابش واژه

. آتش تخم ، ارتا هستند ویژگی براین گواه بهترینوزبانه شعله ویژگی و ، میشود انسان جان که است

دیگر، . عبارت به است تابش ، گرم آتش روشنی» « . . تاپک نیز، آتش اجاق به تابد می ، آتش است

که . : میآید نیز شاهنامه درآغاز است میشده گفتهتابناک» « بـرشده آتشی ، یکی آب و باد میان

خاک تیره بر ازیا خورشید ویژگی باشد حرارت و گرمی که تاب

شده . . ساخته های واژه در تابد می مهر، مهراست » « » سراسر» تابان و پرتو و تابش مانند تاب از

164

Page 165: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، یابند می پیدایش ، ازگرمی که ویژگیهای . روشنائی و فروغ ، تاب میشود آشکاروفاش

. . و درویس میزداید را وغم اندوه ، گرمی استکه : میآید رامین

با رخسارتو چون که آفتابست ، گسارم انده بروزتابست نورو

بردرخت ازدوسو که میشود گفته طنابی به ، تابرا کار این و روند، و آیند باآن و استوارکنند

نوروزمیکرده درجشن ، پیش درزمانهای« . تا بافد، ومی پیچد ومی میکند رشته ، گرمی اند

. ورقص « چرخش و جنبش به تابش، میشود تافتهاز. ذرات همیشه ، دراشعارمولوی ، رو ازاین میآورد

. میرقصند ، آفتاب تابشباید می چه به تابشخورشیدشرقصم درآید یاد به ، منـش از ، آید رقص چو ذره تا

خورشید پرتو ز چوپرشد ذره کنارسماع فغان بی درآیند رقص به همه

» « » « ، گرمی از روشنی برآیند دو کردن جدا دراثرچنین ، غیرممکنست ، ایران اصیل درفرهنگ که

که آفتابیست مانند خدا، که میکنند استدالل » آنکه » بی ، میشود منعکس درانبیاء، یا درهرانسانی

« . ولی کند حلول یا آید فرود آئینه دراین خودش« » چنین ، اندیشه این وارونه ، پرتو یا تابش

. » بلکه نبود « انعکاسی تحول» ، آفتاب گرمیبود آفتاب خود گوهر . یابی ، آئینه هیچ در ما

گرمای بلکه ، نداریم را آفتاب وخالی خشک عکسآفتابست . خود گوهر که داریم را جوهرخود آفتاب

165

Page 166: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

یابد می انتقال ، گرمی این در ، این. آفتابسیمرغ ) = ( خدا ارتا یا آتشجان یا آتش تخم همان

. رو ازاین فرودمیآید درگوهرخدائیش که ، میباشدمیدهد تحول و میکند آبستن را آن ، نشست که هرجا

:او تابشروی از ، ذره هر حامله شد

زاید همی ذره صد ، لذت ازآن ذره هررویش زتابشآت بویشو مزه از عقل

خاید همی دست هم ، خندد همی خیره همهریک تا در درپیچد ، تو تابشروی

آبستان خاطرم هر ، گردد شهی تو وزچون » جابجاشدن » بحث بلکه ، نیست انعکاس بحث اینها

وحی . » « مولوی که اینست است دگردیسی گوهربا » + = « که تاو پر ی پرتو چنین با نیز را پیامبران

» گرمی» اتصال روشنی که میفهمد، هست « تاو چون ، میکند بیان پیامبران با را خدا مستقیمکه « است گرمی باشد، تف و تاب همان که درپرتو،

. هست خدا اصیل گوهرخود درفرهنگ خدا ، زرتشتی یزدانشناسی برعکس ، ایرانو میشد، افشانده که ، بود گرمی بنکده

خرد در ، باهم گرمی و روشنی ، آن ازتابشیافت می پیدایش زندگی . و واصل بن ، خدا

و میشد افشانده انسانها درهمه که بود گرمیتابیده » ، بیرون به ، حواس درهای ازراه آنها ازدرون

» « . ازانسان« که گرمی روشنائی چنین با میشد ، میگیرد جان ، است افسرده هرچه ، میدرخشید

. بازمیشود و میشکوفد ، است بسته درهم هرچه

166

Page 167: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

نامیده روشن و گرم خرد که ، ازجان تابشی چنین . در ، شدن گرم با ست گشا جهان کلید ، میشودگوید : فردوسی میرویاند پر ، موجودات همه همه

برآمد گفتی که آتشگهر رخش شد گرم چنانپر ، زپهلوش

رو ای ازاین پیشینه براین بنا ، درایران عرفان« برضد ، داشت بینش و خرد پدیده از که

» بود سرد . عقل فلسفی و اسالمی فقهی عقل ، بود افسرده و زمهریری و سرد او برای ، یونانیتابد » « . می ازآتشجان که بود ی خرد برضد چون

است وی زسردی آدمیزاده عقل هوشوکو احالم یا عقل ، کردش گرم می آن چونک

حرکت نماید سخت براو ، بفسرد هرکهبین آسان جنبشرا و شو گرم اندکی

و اسالمی باعقل ایرانی عرفان ضدیتایران خدای گوهر ازهمین ، یونانی عقل

« درزندگی گرمی بنکده که برمیخاستبود « که . هرانسانی بود گرمی خدای تخم ، جان

. برضد ، سرد روشنی کند گرم وهم روشن هم بایداصل . که ، خدا وهست بود زندگی از ایرانی تصویر

باید ، درهرانسانیست آتش تخم که ، جانهاست همه ، گرمی ازاین تا کند گرم را انسان هستی نخست

مایه . زندگی ازشادی که باشد معرفتی بتابد روشنی . خدای به چشم همیشه عرفان که بود این میگیردچشم تابستان بنکده به ، آتشین سیمرغ به ، ایران

بود : دوختهتست خورشید عاشق ، وجودم از ذره ذره

167

Page 168: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

دراز کار ها ذره ، دارد خورشید با که هینمیزنند خوشمعلق ، بین ها ذره ، پیشروزن

نـماز باشد چنین قبله، شد خورشید را هرکهصوفیان چون ها ذره این ، آفتاب درسماع

ساز برچه ، ضربی برچه ، قولی برچه نداند کسدگر وضربی نغمه خود ، دلی هر اندرون

راز چو ، پنهان مطربان ، و آشکار کوبان پایسیمرغی فرهنگ در که ای ریشه با ، عرفان

–« سینه به رد دست ، داشت ایران ارتائیو سرد فقه ، سرد فلسفه ، سرد عقل

پژمراند می را زندگی که ، خشک و افسرده« » « . » ، وسبزی روشنی زد ومیخشکاند

ایرانیست « خرد شاخصه ، گرمی و .روشنی

168

Page 169: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ایران، درفرهنگ روشنگر،؟ کیست

که کردنست درگرم ، انسان کلیدیدرهارامیگشایـد

روشـنی» « : شـعـله پـهلـوانبخـش

ایران پهلوان چرا،رستم،جهان » ؟» نیزهست گشـا چـشـم کلـیـد

گیتی » گـرمابه ، ایران خدای ، چرا؟« هست

ما پری دراو، که زیرا فزابود جان دهر، گرمابهبود

169

Page 170: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بلخی مولوی

، ایران فرهنگ در ، «روشنی که پرتـوی» میاستشعله» « ولی . تابد گرمای پخششدن ، پرتو

برروشنی این. است گرمی این اولویت و ، های پدیده شاخصه ، ازگرمی روشنی پیدایش

هستند . ایران درفرهنگ اندیشیدن و بینش و روشنیو میگشاید که گرمائی نیزبا بودن بندها سراسر کلید

دارد . کار میکند روشن « کلید ، مردم که میآید فردوسی درچامه چرا

انسان « خرد شاخصه را وآن ، هست بندها سراسربلکه ؟ نمیداند تنهائی انسان، به هستی سراپای

میشود شمرده کلیدی . چنین ، خردبلکه ، درسرنیست ، ایران درفرهنگ

انسان هستی کفش درسراپای درکالبد پا مانند ، . . ) میاندیشد) تنش باسراپای انسان، دارد جا تن

زایشی اندام و گوارنده معده و وپا دست با ، انسان... اش ریه و بینی و زبان و مغز و جگر و دل و

. پخش میاندیشد ، انسان تن درسراپای خرد« است « . معنای این محتوای ، خـرد مفهوم این

که نیزهست اجتماعی و یک سیاسی هنگامیآن افراد همه که است خردمند ، جامعه

، بیندیشند باهم مشکالت اجتماع درحل و ، ودینی وسیاسی حقوقی و اقتصادی و اجتماعی

. باشند حکومتگران که درسر، فقط ، خرد باشند انباز . گشودن کلید ، تنش تمامیت با ، انسان نیست ،

. ، میگشاید را بسته درهای آنچه است بسته درهای

170

Page 171: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

»parthaawپـرتـو» » دیگر عبارتی به یا تابـش وتخم « . ) آتش تخم ، جان باهمست روشنی و گرمیجان( آتش این وتابش پرتو این و ، است ارتا

) میشوند،) خرد یا حواس دانائیهای که است زندگیطبعا وگرم که میگوید . :روشن مولوی هستندگوش : پـرتـو و وچشم نطق آتش روحست پرتو

درآبجوش بودبرتنست آنچنانک ، جان ، ابـدال» «پرتو پرتو

منست برجان ) + آتش) شعله این و ، گرماست روشنی تاو پر پرتو

. میآفریند و میجوشاند را روشنی و دانائی که استپرتو » = اصطالح معنای« par-thaawاین ، درسغدی

آتش » تاو « . » شعله دارد همان« thaawراهم کهتپ» و « tapتف آتش گرمی ، باشد وتاب تب و

« . از داستانی ، خود نامه درالهی عطار است« سرتاپک درآن و دارد صندوقی که میآورد هندی

» « پریخوانی یا پری احضارکردن افسون صندوقو میگشاید را صندوق این نهانی ، شاگردش و هست

درست و فرامیخواند را پری راز، به بردن پی این باهمه » همچند که هست زیبا زن همان ، پری

زیباست ، اوستا زیبایان نسک هادخت در که ، » « انسان حقیقی بینش درواقع که ، میشناسیم

. » « به ، دین اند میخوانده دین ، را وآن ، میباشدکه هست نیکی و بزرگی و زیبائی اصل معنای

) = ( عنصرنخستین یا جان یا آتش تخم ارتا سیمرغانسان آنکه با ، است موجود ، ودرهرانسانی میباشد،

میدارد . دوست اورا ولی ، نمیشناسد اورا ،

171

Page 172: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

گشودن برای کلید یافتن ، هرانسانی بنیادی مسئله » « اصل ، ارتا درآن که هست خود هستی صندوق

اورا ، ببیند اورا انسان فرد اگر که است نهفته زیبائی . را معنا این البته میدارد دوست ، دل ازته

، زنخدائی سرود دراین ، زرتشتی یزدانشناسی« فقط را دین و ، است کرده تحریف و مسخ

فرمانهای طبق انسان که میداند اعمالی مجموعه . » عطار، چرا میدهد انجام زرتشت اهورامزدای

« چون ؟ نامد می سرتاپک ، را صندوق این دارنده » « » و است آتش وکانون اجاق معنای به »تاپک

« » وبرترین نخستین معنای به سرتاپک » کسی که ، است گرمی یا آتش سرچشمه

نیست سیمرغ یا ارتا . جز چهارم دربخشرپیتاوین که گرمی بنکده که یافت میتوان بندهش،

. است خوشه ارتای یا واهیشت ارتا همان است،رپیتاوین شدن، وافشانده درفرودآمدن خوشه ارتای

. است شد نامیده . گرما، میشود پخش درپیرامونش ، آتش گرمای

را خود ، یابد می جریان ، میشود کرده هدایتمیکند . ومتصل میپراکند و منتشرمیسازد و میگسترد

تخم « » «پراکندن» کاشتن معنای به دراصل ، نیز. گرمای » است اصل چنین را خدا ، ایرانیان

میدانستند- « گسترنده ،. خود است پرتو ، خدا« » - « گرمای ، گستر خود گرمای دیگر، بسخنی یا

چنین« . به را خود ها اشکانی رو ازاین است فراگیر « را خود و میدادند نسبت «Parthawaخدائی

شده » « پهلوی و پهلو به تبدیل سپس که مینامیدند

172

Page 173: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

پرتو . » واژه با اینهمانی ، واژه این «parthaawاستسیمرغ . » « یا ارتا گرمای یا شعله را خود آنها دارد

. «میدانستند کسی پهلوان» برای اصطالحی نیزکه ارتا» میباشد یا سیمرغ گرمی کننده پخش

» هست جهان . بنهم گرد را همه درگستردن که هست گرما این

« . به رو ازاین میکند وشاد زنده را همه و میآورد. » میگفتند« » پهلو ، اصل شهر پیکریابی شهر،

هست مردمان این. گرمی جانهای گرمی » « است اجتماعساز شهرسازو که .هست

گرمیست اصل و جانان که را خودش ، ارتا یا سیمرغ« . درسغدی که اینست میگسترد همه در

parthwaay-aat= pari thwayaa » معنای به « . پری پیشوند است دادن گسترش و منتشرکردن . » « ارتا« که گرمی اصل دارد را پیرامون معنای

. همین یابد می پیدایش ، یافتن درپیرامون ، هستاصطالح » در مولوی شعر در که است ابدالمفهوم

است« : شده بازتابیدهبرجان » « ابدال پرتو برتنست ، جان پرتو آنچنانک

منستاست . آتش پرتو ، جوش آب که میشود دیده درآغاز

که ایران درفرهنگ جان آتش مفهوم همان سپسآنگاه و ، تکرارمیشود تابد می ، درسراسرتن

« اصطالح «، شک بدون که میآید ابـدال » = « که میباشد افـتـار اواتـار واژه سبکشده

خدا آتش این یابی تشخص و آمدن فرود«باشد تار. » « » اوا سانسکریت واژه همان ، ابدال

173

Page 174: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« درگیتی گوهرخدا یابی تشخص که میباشد » نیز، « » افتار و افتال شکل به و ، میباشد درانسانها

شدن وافشانده پراکنده که است مانده باقیفرن . » + ، درپهلوی ، جان آتش باشد جان تخمهای

« افتار « » باشد« » اواتار که افـتار و ، میشود نامیدهیا . ، فرن است اشخاص به گوهرخدا وتحول نزول ،

= افتار » « . » که آن پسوند دارد ارتا با اینهمانی پرانه،و« » « ، است درآمده ابدال صورت به ، باشد اواتار

» « سیمرغ یا ارتا یا ، جان آتش تابش پرتویا همانالبته . یابد تشخصمی و صورت درانسان، که هست

» « ارتای آتش تخم یا ابدال ، هرانسانیهست برجسته خوشه ، ویژگی این ، دریکی فقط ،

نهفته و تر پوشیده تاریکترو ، دردیگری و است ترپدیده . بنیاد ، روشنی و گرمی امتزاج و اتصال این تر

که . گرمیست این ایرانست درفرهنگ جان یا زندگیمتصل و پذیرد نمی را بریدگی ازهم و میکند سرایت

. . گرمست ، زنده » میکند آب درواقع سیمرغ » جفت که ابرسیاهیست چون ، است گرم

= ( آذرخشاست + ( برق . و آب زهدان ور آب ابـر « ) ترکیب) همان ، باهم خویدی آتش و «گرمی

نیز اهورامزدا حتا و ایرانست گوهرخدای که استعطار . درداستانهای دارد گوهری چنین ، دربندهشن

اسود درشکل » پدیدارمیشود « برخ دربرابرموسیرا. بخنداندوباران را خدا میتواند که اوکسیست

.، سیمرغست یا ابرسیاه ویژگی که آذرخش بباراند . خندانست ، ایران ، درفرهنگ یاارتا سیمرغ

. خضرخندانست

174

Page 175: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

( پاره چهارم بخش ( 38دربندهش که میشود دیده) ( اردیبهشت خوشه ارتای با همکاری به رپیتاوین

. تحول از زرتشتی، روایت این است شده گماشته. » « » « است رپیتاوین به ارتا دگردیسی یا یافتن ) ( ، آمدن درفرود است خوشه آتشها کانون که ارتا

«. » « میگیرد خود به رپیتاوین « صورت در ارتا ( فرن آمدن فرود ( –روند درروند و افتار

» « نامیده رپیتاوین ، آسمان به باز رفتن فرازرا. میشود مطلب این ، زرتشتی یزدانشناسی

. گواه نامش چنانکه ، رپیتاوین میگذارد خاموشاست ) ( وتری گرمی وخویدی گرمی اصل ، برآنست

فرو. زمین در و میآید فرود رپیتاوین درصورت ارتا . بندهش دربخشدهم میکند آبستن را زمین و میرود

آتش » 159پاره آذر، روز ، دی ماه که میشود دیده . ماه پنج بدان آمد زمستان که کنند نشان و افروزند

زیرا ، است گرم همه ، چشمه آب رپیهوینکهدارد خویدی و گرمی به « . آنجارا

در «آنگاه « روز خرم که سال روز نخستیناز رپیهوین ، مینامند روز هرمزد زرتشتیان و باشد

فراز به درختان های ریشه و ها ازچشمه و زمین زیر. میرود آسمان به باز و میآید برسردرختان و زمین

پاره یازدهم » 160دربخش : ماه چون که میآیدخویش ازبنکده بستان تا شود هرمزد روز فروردین

به . زمین زیر از رپیهوین پذیرد پادشائی نیروو ، درآید . » رساند را درختان بـر و آید زمین بنکدهفراز

که ) = ( است رپیتاوین همان تاو تاب تابستانبه آمدن فرود در سیمرغ یا ارتا صورتیابی

175

Page 176: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

است ، . » « زمین است رپیتاو دراصل که رپیتاویناست بخش سه از تاو- 3پیت- 2رپه- 1مرکب

. با اینهمانی که است پروین خوشه ، رپه میباشد . آبگاه که است زهدان ، پیت دارد خوشه ارتای

دراصل . تاو این وگرمیست آتش همان ، تاو و هست » آتش» با اینهمانی ، نی و باشد نی که است توا

یا » = « دوک معنای به تشه آتس چنانکه ، میشد دادهپس . است نی یا آمدن خوشه دوخ درفرود ارتا

وخویدی » = گرمی با آمیخته که است پروین » بیامیزد زمین با تا ، میآید فرود گرم .آب

میشود گرم آب ، آمیزش .خدا اصل ، خدا. است است گیتی گرمابه یا ، گرم آب .خدا

بود : » درآن ما، پری زیراکه مولوی اصطالح به چرا؟که« . هستم آنجائی من که برآنست گواه ، خدا این

. عبادت ازکسی ، خدا بیامیزند باهم چیزها گیتی در . خلق درجهان چیزی هیچ نمیخواهد را خود کردن

بلکه ، کند عبادت را الهی که است پدید نشده همهخدا ، باهم جانهاشان آمیختن در تا اند آمده

کنند تجربه معین. را انسان برای تکلیف ، خدابلکه درآمیزش نمیکند شادی به رسیدن ، خدا

هاست پدیده وبا باهم ای. انسانها تو هنگامیآنگاه ، بیامیزی خدایان همه با و خردها همه با انسان

. که اینست یابم می پیدایش ، ها آمیختن دراین من ) ( نه و برد می رشک نه که خدائیست ارتا سیمرغ

. دیگررا خدای که نیست خدائی میشود خشمگین . دیگر، عبارت به بیاورد تاب گرمابه نتواند خدا

هست اذهان. هستی در گونه سایه ، اندیشه این

176

Page 177: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به . که فری یا پری هست پری ، درگرمابه که میمانداست .» بوده سیمرغ نام مهرهست و دوستی معنای

و « » دوست معنای به ، دیگراوست نام که نیز زوشصنم « . این که هست انوری بیاد هنوز است محبوبه

میباشد ) = ( : انهوما خرم مشتری ،امروز بود انوری کام گرمابه

امروز بود مشتری چو صنمی کانجاپری ، ندیدیم دیو ما بود دیو همه گرمابه به گویند

امروز بودشمرده خدا این وجشنگاه نیایشگاه ، گرمابهگرمابه درورودی بر هم رو ازاین و میشد

خدا این آمدن ،نقوشفرود کن درجامه وهممهرخود با را گیتی کردن وگرم درگیتی را

میکردند گوید. :رسم سعدیسعدی ) ( عبادت مطال مزخرف صورتیست نه

نقاش میکند درگرمابه بر چنانکهبا که ، میداند گرمابه کن جامه را عالم ، مولوی یا

را سیمرغ یا پری میتوان ، پری نقوش دیدن . نقوش، این دیدن با که است درگرمابه فراخواند

میشود . فراخوانده انسان، محبوبه ، خداپریخوانست چه آوخ ، روحانی گرمابه

گشته » « کنان جامه چون ، گورستان عالم وین ، بود گرمابه کن جامه در سیمرغ نقشهای که ازآنجا

آمدن جان به ازسر شدن، وجوان ازسرزنده جایگاه . که میداند مولوی میشد شمرده آمدن رقص به و

دهر، ، علت همین به و است دهر گرمابه در پریجانفزاست :

177

Page 178: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

مابود پری دراو که زیرا بود جانفزا ، دهر گرمابه« اورا ، اسالمی تفکر شیوه با سازگاری برای ولی

. » میتوان غزلش دراین نیزمیخواند بان گرمابهبه را بان گرمابه این ورود انگیز شگفت هنگامه

میآورد . پدید درهمه گشایشی چه که دید گرمابهبرآید زخلوت کو ، بانی گرمابه طرفه

آید اندر سجود در ، یک یک نقشگرمابه

مرده بیخبروار ، فسرده نقشهای ) ( آید نرگس عبهر چشمشان چشمش، زانعکاسات

رقصان و مست هریکی ، بینی نقشگرمابهآید احمر می در ، گه گه معاشر، چون

زیشان گرمابه صحن ، ونعره بانگ برشدهمحشرآید ) ( اول غره ، غلغل و کزهیاهو

جانبخویشخوانند ، یکدگررا نفشهادیگرآید این سوی ، خندان گوشه نقشازآن

نیابد در صورتی بان گرمابه لیکآید فر و درکر ، زجستن صورت گرچه

آید گل پـر رخــش، از ، گـلـشهرضمیریآید زر پـر ، ازکفش ، هرفقیری دامن

پیشش زنبیل زخویشش «، » دار پر کند تاسنجرآید حسرت ، فقرت زنبیل که تا

مدعیهم و قاضی ، زکم بیشو از بـرهدمست ، یکدم ، ماه آن درمحضرآیدچونکهپاره ) سیزدهم بخش میشود ( 190دربندهشن دیده

عبارت به یا ، تابستان بنکده ، فراخکرت دریای که . ) ( دریای هست تاو گرمی بنکده ، دریا این دیگر،

178

Page 179: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « که دریائیست ، باشد وروکش که فراخکرتو ، جانست جهان همه شیرابه یا افشره درواقع

( ون تخمه همه درخت که دریاست این درمیان ) ، سیمرغ برفرازش که است روئیده تخم هرویسپ

است . نشسته تخمها همه خوشه«پس « کیهانی گرمابه در هستی کل درخت

است . روئیده کانالهای ، کیهانی گرمابه ازاینتخمهای همه به ، را هستی گرمابه این آب بیشماری،

آنهارا همه مستقیما و میرسانند، زمین در افشانده» + تخم » = مر مردم که هم انسان و میکند، آبیاری

. که میشود دیده رو ازاین تخمهاست ازاین ، باشدکه میآید بندهش از باال دریای» درپاره چون جگر،

» است تابستان بنکده ، . فراخکرت این نام« ، هرانسانی به سمندر، دریای یا جان دریای کاریز

. فرهنگ اتصال است« بیان فرهنگ،انسانست با خدا . بیواسطه ، هستی کل گرمابه

. مولوی بقول میکند سرباز انسانی، جگرهرفرد در» « .) ( فـقـر را این میتینی کلنگی هیچ کاربرد بدون

. پاره بخش درهمین که اینست 192مینامیدند . ) خون) پس میخواند خون بــنکـده را گر جی جگر

) = ( است، ژی جی زندگی اصل که درهرانسانیمیشود . سرازیر درانسان سیمرغ ازدریای یکراست

» = « میشوند نامیده ارتا ارد درپهلوی که دل جگرو) ( بهمن . جگر خون بشمارمیآیند پروین خوشه باهم

) ( سراسرتن به باشد، هما یا سیمرغ ارتا که رادل » « . ، میشوند نامیده نیز راهو که رگها میرساند

دوم ماه نام ، بیرونی ابوریحان قول به درسجستانی

179

Page 180: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » = پاره» در است بوده اردیبهشت خوشه ارتای192 « خون نیز را مردم که میآید سیزدهم بخش

هر جگراست به کده که به بامداددرتن ازجگر . و « سیمرغی مغزسربرآید گرم خون ازپیوند

– ، خرد که مغزهست با جگرودل بهمنییابند می پیدایش . ازحواس گرمای های شعله

تابند » « می فراسو به ، حواس های روزنه از ، خونآنهارا و میاندازند ها پدیده همه به را خود پرتو و

. که اینست میکنند وگرم درفرهنگروشن ، و- 1ایران و- 2جگر یکتا- 3دل تا سه باهم مغز

هستند روشنی تابش و . درپیدایش گرم خونخون . دارند حضور هربینشی، درروشنائی ، جگرودل

،معنای » « میشود نامیده جیو درسانسکریت که گرمکه» . اینست دارد نیز را وزندگی زنده جان بینش

پیوند » همیشه ، ایران درفرهنگ زنده خرد یا » میباشند باهم مغز و دل و گرمی . جگر بنکده

» + « گر جی دراصل که است جگر ، انسان درتن » « ، اتصال و یوغ برآیند هم جی درواژه و میباشد

هست » « ) ( . دارد را معنا هردو زندگی برآیند وهم » « خون که دل و دارد، بهمن با اینهمانی جگر،

تن همه به و میکند پخش ازجگررا فراجوشیده » « که میشود خوانده ارد درپهلوی ، ومغزمیرساند

) = = ( ، گرم خون واین باشد عنقا هما سیمرغ ارتارسانیده سایرحواس و چشم های روزنه به درمغز،بینشهای درهمه روشنی در گرمی این که میشود

بازمیکنند . و میگشایند که حواساست

180

Page 181: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« و رام که را مریخ و زهره ، درالتفهیم ابوریحان » چهره که میداند انبازهم جگر، در باشند بهرام

هستند . بهمن اصیل» « پیدایشی درفرهنگ خرد) ( ومغز جگرودل اندام سه این پیوند ، ایران

اند بوده ازهم ، باهم وروشنی گرمی چونناپذیرند وام.» « جدا به ، نمیشود را بینش گرمی

. بیفروزد انسان، خود ازجان باید بلکه ، گرفتزندگیست وبی خون بی ، رستم . بینشوامی

به راه تا ، میرود خود آزمایش خوان هفت به نیزچنین سرچشمه و ، بیابد بینشی چنین سرچشمه

نباید . او بیابد ایران سیاه و کیکاوس برای را بینشی . سپاه و کاوس شود ایران وسپاه کاوس آموزگار

» آنکه » برغم ، خود ازاندازه شدن خارج دراثر ، ایرانخونریزی،بازمیدارد،تجاوزبه ازچنین را آنها زر زال

: . درمازندران میکنند مازندران خاکدستوار با ومرد کودک و زن

) ( زینهار کاوس او تیغ از یافت نمیبرجای بپالود شهر کرد همی غارت و سوخت همی

زهر ، تریاکبه سپید دیو ، پرخاشگریها و سختدلیها دراثراین

، کاوس ورویاروی میرسد آنجا مردمان فریادمیایستد

شد نزدیک روز ، بگذشتشب چو ) شد ) تاریک چشم کاوس را جهانجوی

پر او سرنامداران چشم تیره شده زلشگردوبهرهزخشم...

181

Page 182: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، روشن بینند خورشید نه سپاه ایران پهلوانان همهماه نه

ایران، وسپاه شاه شوی اندازه بی و دراثرخشمخردشان . دیگر، عبارت به میشود تیره همه چشمان

. میدهند دست از را خود اصیل بینش و ازکارمیافتد، « شده بسته چشم این یاری به باید رستم ، اکنون

. » نگهبانان که وسپاهیان شاه خردهای برسد گانبن از نمیتوانند و است وتارشده تیره ، هستند ایران

. بیندیشند خود جانایران نگهبانان رهاساختن برای رستم که اینست

» « ، دیوسپید بر پیروزی با روزی، تیره ازایناین و ، میگیرد خون قطره سه او، ومغز ازجگرودل

: کاوس میچکاند ایران وشاه سپاهیان رادرچشم خونمیگوید : رستم به

درچشم نیز همان من درچشم تو آور خونش کنونانجمن آن

تو یار آفرین جهان بادا که دیدارتو مگربازبینیمدیده آن شد خون بچشمشچواندرکشیدند

گون خورشید ، تیرهچشم توتیای ، سپید دیو مغز و دل جگرو خون باآنهارا چشمان و میآورد فراهم را ایران وسپاه شاه

از . را گرم و زنده بینش میگشاید ازنو خورشید مانندرا چشمها ، بینشی چنان با و ، میگیرد دشمن

. میسازد گونه ، خورشید هم دردشمنبینشهست تری. ) (سرچشمه خویدی و گرمی

میگشاید . ازسر را تیره چشمهای ،

182

Page 183: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

چشم تخم ، زندگیست اصل که گرم خون چکه سه . خورشید رامیگشاید چشم ، ازآن و میدهد، آب را

بلکه ، نیست شاعرانه تشبیه یک چشم، شدن گونه ) خورشید، ) با انسان چشم چهارم بخش دربندهشن

. ، درالتفهیم بیرونی ابوریحان میشود داده اینهمانیماه با را چپ وچشم باخورشید، را راست چشم

. سیزدهم بخش دربندهشن، میدهد اینهمانی . درفرهنگ خورشید خورشیدند و ماه ، دوچشمان

هردو،- و ، میشد زاده ازماه ، زنخدائی ارتائیدر . خورشید میشدند شمرده سیمرغ جفت دوچهره . در میشود پرخوانده آتشین سیمرغ ایران، ادبیات

خورشید، کنون تا نیز مردم خانم» اذهان خورشیدیزدانشناسی . « و میترائیسم ولی است مانده باقی

نرینه اورا و کرده جدا مهر، از را خورشید ، زرتشتی . و ساختند خورشید همان مهر، ، دراصل

بود پر آتشین سیمرغ دیگر. همان عبارت به» « » « مهرباشد که گرمی از ، بینش تصویر، دراین

. ودرست ناپذیراست گرمی جدا بینش چنینمیدانستند وشاهی حکومت بـنمـایـه ، .را

بنیاد که اندیشه این زاکان عبید از ای درقصیدهباقی بخوبی است بوده ایران مردم سیاسی فرهنگ

است . ماندهاست » « پادشه جای که چهارم سریرگاه

دیدم زپادشه وخالی والی ز تهیبرپا او پیشتخت از لشگرش ولیکدارا و هرمز و فغفور و زقیصر فزون

دالل و غنج هزار با صنمی ، فرازآن

183

Page 184: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

خطا لعبتان دالویزو چودلبرانچنگ رگ زدی سحرآفرین بزخمه گهی

ساغرصهبا بردست گرفته گهیحکومتی بیان ، بودن ازشاه تهی ولی ، شاه جایگاه

ستیهندگیست . و پرخاش و قهروخشونت کاربرد بی ( سافی پیمائی باده در و نوازندگی در مهر، گرمی

. ) درمصیبت عطار همچنین میشود کرده بیان بودنمیکند ازآفتاب تصویری چنین نامه،

سما چارم بر بوده سبق برده بفیضوروشنی ایطبق زرین

عاشقی » « را ذریات ذات کردی گرمرا ذرات آموختی

میزنی چون علم سلطان، ای نه گرمیزنی چون صبحدم کوسزرین

درهرروزنی انگشتیت دیده هست ذره ذرهروشنی چون ، ای

کلید مانند که میشود داده اینهمانی ، انگشت با پرتو،میگشاید دررا

وان را جهان این عالمی وچراغ چشم حق به تومحرمی را جهان

کیمیا مسبی گاه ازفیضگوهرمیکنی سنگ گاهزرمیکنی

چشم ومغز، ازجگرودل گرم خون با رستم اینکهنشان ، میسازد گونه خورشید را ایران وسپاه شاه

به باید ازجانشان زاده بینش چه با اینان که میدهدو زنده پیوند باهمه تا ، بنگرند دشمن به و خود مردم

مولوی . بقول یابند گرم

184

Page 185: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ازبهرگشائیدن عشق بزیربغل است کلید دسته یکرسیده ابواب

دل زگرمی آتشو شدم چوآفتابوعشقبازکنم رامست همه ها ذره چو

گرمست من پشت گرچه خرد زآفتاببرپایم خیمه چو ، نشینان سایه برای

) ( - به ، مهر زنخدائی سیمرغی تصویرازخورشید اینکه دارد، فرق درمیترائیسم خورشید تصویر با کلی

) ( با و است شمشیر برنده تیغ یکی ویژگیهایش » «، دهانش از که میشود، داده اینهمانی شیردرنده

. دو نماد دوتصویر، این میریزد بیرون سوزنده آتش. هست جامعه و حکومت دوگونه از گوناگون آرمان

ناسوزیست گرمای ، فرهنگ این بینی درجهان گرماازاین . است داشته را خود نماد برترین درگرمابه که

به ، گرمابه ساختن درشاهنامه که نیزهست رو - سیاوش یا ارتائی سیمرغی فرهنگ انسان نخستین

جم . است شده داده نسبتبرش، از نخست دیوارکرد دیو گچ وبه بسنگ

کرد کار هندسیاز پناه باشد که ایوان چو بلند کاخهای و گرمابه چو

گزندشهرآرمانی ، سیاوشگرد با ، درغربت که سیاوش

میسازد : را خودآتشو هربرزنی به وجوی رود و گرمابه شهر، همه

وبوی رنگ

185

Page 186: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

که میداند این را دوستی شرط ، شیرازی حافظهمراه ، درگلستان و درگرمابه و خانه در انسان

دوستشباشد . وهمدمباش پیمان درست ، شفیقی رفیق اگر

باش وگلستان گرمابه و خانه حریفگرمابه، که بود فرهنگ این با گرمابه دراثرپیوند

که بود، شده زیبا نقشهای آفرینش جایگاهاست مانده باقی زنده ایران درادبیات آن هنوزردپای

در . ، هست وخویدی گرمی بن که رپیتاوینرا جهان است، گرمی هنگام که نیمروز،

میباشد . میآفریند ارتا همان که رپیتاوین نام سپسیزدانشناسی ودر روزمیشود، گاه این نام ،

امشاسپندان وشش اهورامزدا درست ، زرتشتی ، رپیتاوین گاه که نیمروزی گرم گاه درهمین ، باهم

میآفرینند . را جهان باشد « با و درگرما که درنیمروز آفرینش مفهوم همین

« » گفت چنین درکتاب نیتچه آرمان ، باشد گرما . میشود « که زرتشت درزمانی جهان آفرینش

وارتا ، هست ارتا یا رپیتاوین خدای ازآنگوهر و غایت ، هست گرمی همین ، خودش

میسازد . معین را انسانی و اجتماعی زندگی

ایران،خـرد درفرهنگانسان

186

Page 187: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هرانسانی فـردیت اصلاستسروشورشن فـردی هرانسانی،دارد خودشرا

«rashn رشـن اندازه=» اصلانسانست درفطرت

دورویه خرد، سروشورشن،انسانند درفطرت

کلیدی خرد سروش،وپیشروانسانست

آفرین داد ترازوی رشن،انسانست

است؟ ایران،انسان،جوان درفرهنگ چرافطرت ایران، درفرهنگ چراانسان،

) جوانمردیست؟) یعنی ارتائی رادیمیدهد نظم ، باخردش را گیتی انسان،

187

Page 188: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

است جوانمرد میکند،چون وروشن

هست » « .کمال» « تخم ، ایران ارتائی فرهنگ درکمال یا ، تخم ، انسانها همه اصل دیگر، عبارت به ) + ( . تخم ، باشد تخم مر مردم که انسان هست

. بزر ، چیتره ، تخم دیگر نامهای هست آفریننده ) = ( ) = توا) ، دوانه دانه ، بسته بهم جفت بازراک

tva=« + یعنی . = ، تخم مـر مردم ، انسان میباشد ، چرا « . است آفریننده یا چسبیده هم به جفت اصل

چون ؟ میشد شمرده کمال ، ازسوئی تخم ، تخمو است، بینش و روشنائی و پیدایش اوج

تاریکی اوج دیگر، ازسوئی آن با همزمان ) = جستجووآزمایش) و نهفتگی و تاریکی توم

است نوآفرینی وبـرو . و هسته هم ، یاکمال تخم . ، کمال مفهوم این وتـه وبیخ بن هم و است، سـر

کلی فرق نوری، ادیان سایر و زرتشتی دین با بکلی « . ، زرتشتی دین را دارد سـر ا که روشنی ،

یا ، انجام آغازوبی بی روشنی یا سر، بی روشنی » باشد، ومطلق بیکران میداند روشنی که کمال

است . زرتشت اهورامزدای جایگاه» « بیکران بینش و روشنی دراین

و تاریکی برای جائی ، زرتشت اهورامزدایواندیشیدن وآزمایش جستجو و نهفتگی

ونهفتگی تاریکی برضد وکامال ، نیستهست وچرا وچون . وجستجووآزمایش ازاین

و بینش و روشنی درخود آفرینندگی نیروی ، پس

188

Page 189: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ، ارتائی درفرهنگ ولی آگاهیست و دانش« ) + نام ) = ازخود چنانچه تخم مر مردم گوهرانسان

» ، شناخت میتوان »مردم جداناپذیر آمیغ « » آزمایش« » « » با دانش یا ، جستجو با بینش

» « » « دو« کردار به تاریکی با روشنی یا ، ، هست کمال این و است هم با مثبت نیروی

وسستی وناتوانی ضعف »نه . به رسیدن در» « » هم وسردرگمی نادانی و مجهول به ، دانش

میباشد، کمال رو، وازاین است آفریننده که میرسدمیباشد . شادی ، جنبش و ، است جنبش اصل چون

ارتا ) یا خدا چون ازخدا و ازانسان تصویری درچنین ) = ، است نیک تخم هـوچیتره ، به هم رسیدن در

و تاریکی اوج به نیز همزمان ، معرفت اوجبه را انسان که میرسد، مجهولیت و نهفتگی

میکـشاند ازنو آفریدن و ازمایش .جستجوو= = = = دوانه بزر چیتره جفت همیشه تخم،

. ) کلید) همیشه ، انسان میماند کلندر ، منتره منتار. « است باهم وجویندگی بینش در، آستانه ، وقفل

. » همیشه » = = باهمست در رویه دو وره دو همیشه. است جستجو با کشش همیشه ، انسان،

میشود کشیده همیشه چون در. میجوید،را آن تا میسازد جوینده و کنجکاو را انسان ، بسته

« جنبششاد . در همیشه انسان، کند وروشن بگشاید « . » = ) ارتا= ) است یافتن تکوین روند رقص رخس

» = « یا« ، انسان بیخ یا جان آتش آتش تخم کهجــفتی چنین همیشه ، انسانست عنصرنخستینروشنی ) = = ( » ، هیچگاه و راه گردونه رته میماند

189

Page 190: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « » تاریکی بدون ناب، آگاهی همه یا بیکران . به نمیگردد تا نمیگشاید را دری انسان،

روشنی سراسرش که شود وارد جهانیاست کلیدی. وحقیقت و ندارد وجود ، دری چنین

. کلی تفاوت این ندارد وجود ، دری چنین برای . ) رو) ازاین هست زرتشتیان با خرمدینان ارتائیان

« را، ایران ایزدان یا خدایان همه ، زرتشتیان ) ( و« ، میکنند بیکران روشنی اهورامزداه گماشته را . آنها میگیرند آنها ازهمه را جفتی و تخمی ویژگی

جفت ) ارتا از نمیدانند( . jut-gohrگوهر –روئیدهزرتشت خدای نام ، دراصل ، اهورامزداه

است . نبوده پیشین دین از را نام این زرتشتاست داده خود خدای به و است گرفته ایران مردمخدای با متضاد حتا متفاوت، گوهری کلی به کهمتداول . کاری این است داشته درایران مردم اصلی

به . » نیز ایرانیها هست نیز وهنوز است بوده درادیانواژه « » « » معنای ، درحالیکه ، میگویند خدا ، الله

را « » خودش ، خودش که هست چیزی آن که خداولم « » « » یلد لم که است الله برضد کلی به میزاید

است« . یولدهمان ، اهورامزداه ، وخرمدینان ارتائیان برای

بود) ( . یاهما سیمرغ ، ارتا دراصل ، اهورامزداهاست بوده ارتائیان خدای ، ارتا همان و نام ،

طرح مزداه اهورا از دیگری تصویر ، زرتشت سپسخدای به را پیشین خدای همان نام و است، کرده

. ، اهورامزداه ، زرتشت برای است داده خود ) ( از وجدا ، نبود خوشه داشت ارتا غیراز گوهری

190

Page 191: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هست ارتا این میآید بندهش در چنانچه و بود، ارتا» » « زرتشت اهورامزدای به را خدائی که هست

. خود که خدائی ازمقام دیگر، عبارت به میدهدو ازهمراهان پس ازاین و میدهد استعفا ، داشته

. میگردد زرتشت اهورامزدای گماشتگانخدایان ، وارد تازه خدای ایران، درفرهنگ

بلکه ، ونابودنمیکرد وطرد نفی را دیگرمیکرد خود گماشته لی و میداشت نگاه آنهارا

او. فرمان وبه میشدند همکاراو ، تازه خدایانمیدادند . دست از را خود اصالت ولی کارمیکردند

سیمرغ مزداه» « نام که اینست بر گواه بهترین ، » « . ماد ماز، ، ماس ، مس مـز، چون است بوده

. سیمرغست که هستند ماه نامهای یا همه مز،تخمهای همه مجموعه چون ، ماه

و وتابندگیست روشنی اصل ، زندگانست=( مغز واژه و دارد وخرد چشم با اینهمانی

است+ ( شده ساخته ازآن نیز گا پسوند . »مزبوده« » « داه اشکانیان خدای نام که ، دهم دهما، یا

روز خدای ، . 29است روز خدای 29هرماهیست ) (، میشود شمرده ونوآور مبدع مبتکرو ، مرسپنتا

دادن پیوند ) اصل روز خدای رام و ، و ( 28است » ( پیوند باهم را ام روزسی خدای بهروز، یا بهرامجهان و زمان که میسازد نوینی تخم ازآنها و میدهد،

= چیترآکات . » که تخم این یابد پیدایشمی ازآن تازه » = « پیدایش « اصل ، باشد سبزی ساپیزه یا چهرآزادهست . ازنو بینش و وروشنی جهان و زمان

191

Page 192: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« ، را روز این لحن یا دسـتان مینامد« نیمروزباربد، » « درختان ریشه و است وخویدی گرمی اصل که

نوروز، روز و ، میکند گرم زمستان در را ها وچشمهآسمان به و میآورد را بهار و میشود زاده زمین از

. و جهان آفرینی نو روند ، آنها گاه ازدید این میروداست . میشده شمرده زمان

+ داه » « » مز که را مزدا نام ها زرتشتی که اینستو« » « میکنند، ترجمه دانا به و ، کرده سبک ، است = به و میکنند، حذف را آن ارتائی سیمرغی اصالت

میسازند . نادیدنی را آن ، عمدمیزاید . را آفتاب یا خورشید ، ارتائی درفرهنگ ، ماه. هستند سیمرغ دوچهره هردو، ، وآفتاب خورشید

، دیگرش چشم و ماهست ، انسان چشم یک . درشب هم انسان، خرد دیگر، عبارت به خورشیدخودش جان ازآتش که روشنائی با ، درروز وهم

میشناسد . و میکند روشن را ها پدیده همه ، برمیآید ) ( ، گـش درفش کاویان درفش در علت همین به

« و ، باهمند وخورشید جز « ماه کسی ، نیز کاوهنیست سیمرغ کاوه . خود ، درشاهنامه

هیجده تو که میکند دادخواهی ازضحاک . ، باهم وپسرانش او ای کشته پسرمرا

روز ، هرماه نوزدهم روز و ، نفرند نوزده ) است ) = فرورد ارتا فروردین یا . سیمرغ ارتا

» « اصل ، هست سرفراز دیگرش نام که ، سیمرغ. . است ماه فرشگرد خورشید، است سرکشی

باهم بهرام و ارتا که گاهیست ، شب درنیمهرا وزمان جهان کودک درسحر، و میشوند همآغوش

192

Page 193: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، رشن و سروش ، آمده فراهم زناشوئی ازاین کهمیزایانند .

ساختار با انسان ساختار تـناظـرگیتی و زمان

گاه سه که هنگام و- 1شب گاه گاه- 2ایواره آبادیان«3و « انسان- تخم همان ، باهمست گاه اوشهین

» که . » ، وگیتی زمان تخم ازاین که همانسان است ، بیدارمیشود یا و میزاید آفتاب و روز ، تاریکست

تخم ازاین وجزوی ای بهره که انسان تخم همانسانبه جگرودل از خون ، دربامداد ، هست کلی . این بیدارمیشود ، ازخواب انسان و مغزمیرسد

با » « » اینهمانی ، بیدارشدن یا آمدن هوش به روندمیشود « . داده انسان خرد

فراهم را شب تخم و میآمیزند باهم که خدایانیورشن + + سروش وبهرام فرورد ارتا رام ، میآورند

. . ، باهم خدا پنج این هست رام شب سر هستندپنج . ازهمین نیز انسان فطرت نیزهستند انسان تخم » «. یا شب میان است شده ترکیب باهم خدا

گاه همان آبادیان که بهرامست و ارتافرورد ،ازآن » « » و» ، باشد اورنگ و گلچهره یا ، وبهروز صنم

. است رشن و سروش ازآن ، دم سحروسپیده « طبیعت یا و فطرت که انسان تخم ، همینگونه

. خداهست« پنج این از همبندی ، باشد هرانسانیباهم خدا پنج این را انسان طبیعت یا فطرت

میآورند فرود . » « پدید درهرانسانی که جان آتش

193

Page 194: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، انسان وبه ، میسازد را انسان وجود خانه ،و میاید. باهمست خدا پنج این از مرکب ، میدهد صورت

یا فطرت شناخت ، خدا پنج این شناخت ، ازآنها انسان چون ، هست انسان طبیعت

است شده ،. سرشته گیتی و روز پیدایش نطفهجنین و یابد، می پیدایش ، وبهرام ارتا همآغوشی باکانال یا روزنه ، رشن و سروش و ، میشود وکودک ) = کودک) این زایش داالن پاساژودهلیزو گذر نای

. و سروش دیگر، سخنی به یا هستند بیداری و روزو روزهستند، در جهان پیدایش دایه و ماما ، رشن

» « » « داد و خرد پیدایش دایه و ماما ، آن با متناظرزندگی» « نگهبان تا ، هستند انسان درجان بیداری و

. ) باشند وقومیت نژاد به بستگی هرانسانیپوست رنگ و ومسلک ومذهب وجنسیت

رشن ( سروشو درطبیعتش، ندارد وطبقه . ، ایرانی فرهنگ دارد را خودش ویژه

ایدئولوژی نه ، وجهانیست مردمی فرهنگنه و امتی نه و نژادی ونه ناسیونالیستی

. طبقاتی این ، هرانسانی بن یا درطبیعتدیگر،) ( . عبارت به هستند باهم رشن و سروش دو

دو ، است درخورشید ماه زایش یا پیدایش که خرد . دارد باهم جفت کلیدی رویه خرد ، سروش

و ای سنجه خرد ، رشن و ، استانسان. ترازوئیست بودن کلید ویژگی ، سروش

ترازو و سنجه ویژگی ، رشن و هست، درخردش . خردانسانست بودن ، واندازه انسان بیداری

بندها همه گشایش کلید ازگرفتن عبارت

194

Page 195: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» و » ، است پیشرو که هست خود ازسروش » « رشن از ترازو و اندازه و سنجه گرفتن

» « بیاراید را وجهان زندگی تا هست خودبدهد » ونظم » « . و دادن نظم معنای ، آراستن

. » دارد ساخت وزیبا دادن اندازه و ساختن روشنامروزه » ما را ایرانیها « »سیاستآنچه ، مینامیم

آرائی . جهان این « ، رشنواد یا رشن نامیدند می » « که ، است درخرد زن رای یا آراینده چهره

، اش وسنجه ترازو کاربرد با ، دراجتماع را زندگی= « » « . رادنتیدن ریشه از ، رای واژه میآراید

است « . برآمده ایست» « راینیتدن اندیشه ، رایاجتماع به تا برمیخیزد انسان ازبن که

بدهد نظام ، با. وگیتی ، دراندیشیدن ، خرد ) ( نظم و میکند روشن ، رشن واندازه سنجهبهرام . و رام مانند ، ورشن سروش میدهد وسامان

« ) ( همان پیوسته هم به ازبخشهای سیمرغ ارتا و » عنصرنخستین که هستند جان آتش یا آتش تخم

ابدال ) ( . افتر، افتار، اند شده افشانده انسان درتن » « درآموزه ارتا بودن خوشه نفی با

همسرشتی این ، ناخواه خواه ، زرتشتمیشود منتفی ، وانسان خدا .وهمگوهری

« بحث فقط ، پس ازاین که = همانندیاینست« تشبیه « . جانشین« ، همانندی اندیشه میشود

. » « میگردد همسرشتی و همگوهری اندیشه در ، رشن و سروش ومفاهیم تصاویر بدینسان

. میشوند ساخته دگرگونه زرتشتی یزدانشناسیانسان ) ارفطرت انسان تخم از خدایان این ، درواقع

195

Page 196: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( ماءمور( گماشته ویا میشوند وتبعید طرددرفراسوی موجودات فقط یا و میگردند اهورامزدا

. که میشوند خدایانی میگردند وزمان وگیتی انسان. میکنند بازی را خود بنیادی نقش ، ازمرگ پس

ازخودشان که میشوند آتشهائی یا ها تخمه ، انسانارتا . ) تخم آتشجان نمیزهند روشنی و ،گرمی دیگر

) ، ازخودش دیگر ، خداست پنج ازهمین مرکب که . ، رشن و سروش تابد نمی درخرد روشنی و گرمیو ، بودند انسان فرد خرد باهم جفت دورویه که

اصلی ازهنرهای ، میکردند تضمین را انسان فردیت . جفت که خرد میشوند ساخته محروم ، شان

» « جان ،نگهبان علت بدین ، است رشن و سروش . ولی هست نظام دادو و قانون گذاردن با درگیتی

فطرت کردار به رشن و ازسروش ویژگیها اینمیشود . گرفته انسان

ایران درفرهنگو جـوانی ، انسان فطرت یا طبیعت

جوانمـردیـسـت» « جان آتش از روشنی و گرمی تابیدن این

» جوانی » یا بخشی زندگی ، خرد بینش و دراندیشه . بخشد است می زندگی که کسیست ، جوان

افزاهست « وجان « حکومت. گذار بنیاد که ایرجفریدون و ، میباشد الملل مهربین برشالوده ایران ( سراسر کشور درهفت وعدالت داد گذار بنیاد که

. هستند ( جوان هردو ، است جوانیست زمین این

196

Page 197: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

است ومهر داد سرچشمه بینشی. که و اندیشهکه است تابش آن با ، تابد می جان آتش از که

بخشد، می زندگی آنها به و ، میکند جوان را دیگران » « . امروزه ما که تابوت نام میکند زنده آنهارا و

را آن مردگان وبرای فهمیم می اش منفی درمعنای « ، تابنده زهدان که آنست معنای به ، بریم می بکار

درشاهنامه « . میکند زنده ازنو که گرمی سرچشمهبکار معنا یک به ، وتابوت صدوق که میشود دیده

) + ( ، پوته تاو نیزتابوت ودرحقیقت میشوند، برده . و » « هما داستان در است داشته را زهدان معنای

که : میآید داراب ) نرم ) نرم در، صندوق به داراب نهادش

گرم بپوشید ، پرندش چینی بهخشک کردند ، تابوت سرتنگ

مشک به و موم به عنبر، وبه دبق بهنگشاد نیز بردگر، یکی شب نیم را صندوق ببردند

لبنهانی زادن و داستان این ، شد خواهد دیده چنانچه

ایران خدای آفرینش شیوه بیان ، دراصل ، دارابهای زهدان در را خود تخم که ، سیمرغست یا هما

= ( سن صندوق مادران سیمرغ (–همه نای ، دوخ « گذرگاه یا رود در آنگاه و ، میافشاند ، نهفته طور به

میآید« جهان به ناشناس ، کودک ، و اندازد می زایش » « . ) اورا) باشد سروش که گازر و میشود زاده

خدائی هویت که ، است رشنواد واین ، میگیرد ازآب. بازمیشناسد ، شده یافته ناشناس که اورا همائی یا

دیگر، عبارت میکرده به بیان ، داستان این

197

Page 198: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( ، دارا خانواده ها هخامنشی که است ) ( هستند خدا سیمرغ یا هما . فرزندان البته

تبعیض بدون انسانها همه پیدایش روند ، داستان اینگیتی به ومجهول ناشناس هرچند که ، ست ا بوده

و ، هستند ارتا یا سیمرغ فرزند ، همه ولی ، میآیندهویت این که هستند باهم رشن و سروش این

. پدیدارمیسازند را هرانسانی خدائی یا »همائی در » گوهر میتوان ، هرانسانی خرد ) همائی) یا ارتا راتو، ، رته سیمرغی

یافت را . هرانسانی نامه گرشاسپ در داستانی ، الژورد درتابوت که میآید و- 1اسدی -2حلقه

و چراغ که- 3گوهرشب هست ای سروشجامهباشد » داشته آنهارا وهرکس «پیامبرخـرد میآورد

که . چراغ گوهرشب و بهمن وجامه حلقه این هستنگهبانی و دید میتوان درتاریکیها سروش مانند آن با . سروش » « هستند گرم روشنی ، تابش پیآیند کرد،

= « زهدان از که است بوده ماما خدای ، دراصلکه = ( . ، جوان واژه است میزایانیده تابوت صندوق

جیوان » معنای « jivanaدرسانسکریت به میباشد،کننده زنده و بخش . زندگی رو ازاین است

چون است، شیر و آب و آفتاب و باد صفت ، جوان . بخشند زندگی چون اینها، ، هرانسانی

جوان ، است جان آتش دارای درفطرتشاست در ،وجـوانمـرد دیگر، عبارت یا

زنده را دیگران ، اندیشیدنش گفتاروکردارو. میکند زندگی ، میباشد ارتا تخم که جان آتش

. به نیز مردی است جوان دیگر، اصطالح به یا ، بخش

198

Page 199: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» + « که است دی مر بلکه ندارد کار نرینگیدرکردی ) = ( و دارد کار دای دی مادرخدا گوهرجفتی

= « . » + « ارتا دیگر تلفظ میگویند دایتی مر آن به . » را « » خود ، خوشه ارتای است راد همان ، رته

) ( الند می ، ابدال افتارد می را خود ، میافشاندلن) = ( –لنبک فاش « را خود پاشد می را خود بغ

. . اینست شدنست افشانده ، شدن فاش میسازدراست ) نماید می هست، گوهرش در آنچه ، ارتا که

، است ( . راتو،- ) + 1تابشارتا خره است خردهرا همان که است سیمرغ نام هره یا خره

Hera ) باشد از- ) 2، دریونان راستی است راستیو ( برآمده ارتا اصل- ) 3واژه ، مردمی است مردمی

است بودن پرخاش آزارو و وقهروخشونت خشم ضد . )

: که میآید نامه چیز درقابوس سه از جوانمردی(خیزد ( انسان مردم ازصفات چیز سه این و

.... اول دوم خرداست سیوم راستی، ، سه ... مردمی این که نیست جانوری هیچ بهرآنک از

ولیکن ، نیست وی در تیرگی صفت و آلت کندی. راه » اساسا دارد بسته بربیشترخلق این اصل ،

+ دایتی ) مر ارتائی دین نام ، جوانمردی واژه،. میباشد( یکراست ارتائیان، یا خرمدینان دین این

بازتابیده نامه درقابوس ، جوانمردی روش بنام . که میشود دیده خوبی به روش» میشود

» مذاهب و ادیان همه فراسوی ، جوانمردیقرارمیگیرد وایدئولوژیها . ومسالک جان

یا » « افزا جان ، هست ارتا آتش چون ، هرانسانی

199

Page 200: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. و راستی و درخرد ، جان تابانست یا بخش جاننمیکند، روشن ، تبعیض بدون را چیزها تنها ، مردمی

ازنو و بخشد، می جان ، همه به ازنو، ، درگرمی بلکه . ) ( است کلید میزایاند را ، همه ایران خدای

سرچشمه ، و- 1درهرجانی و- 2خرد راستی3 -، باهم سه این و ، میشود مردمی

هستند . جوانمردیمانند ونه ، است زرتشت اهورامزدای مانند نه ، ارتا

. ، خودش بلکه است الله و پدرآسمانی و یهوه ( اصل نه جان بالواسطه سرچشمه

) جانش درآتش را خود وجان درهرفردیست، ایماناصل که میشود جداگانه جانی ، درهرتنی و میافشاند

. یا راد ، ارتا است جوانمردی و جوانی و رادی ، انسان در ، هست همانچه چون هست، جوانمرد

) = میشود ) فطرت فتر افتر، افتار، ابدال و ، تابد میبه . تبدیل درهرانسانی که است جانی ، خدا

می دیگر، ای گونه به مردمی و راستی و خردو . یابد رنگارنگ ، انسانها درخرد دردگردیسی ، ارتا

. آن که میشود ای آموزه نه ، ارتا میشود متنوعخود اوامرونواهی ونه ، ازاوبپذیرد زرتشت را آموزه

درآتش خودش بلکه ، میفرستد پیامبرانش برای را = « ، ابدالد می افتارد، می پراکند می که جانی

) به تبدیل درهرانسانی ، و- 1میافشاند -2خردو میشود- .3راستی مردمی

میکنند، را هنرها این دعوی همه انسانها چرا اکنونآتش درخود درحالیکه هستند؟ ازآنها بهره بی ولیکتاب صاحب ؟ هستند فطرت این دارای ، جانشان

200

Page 201: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

در بخوبی را ایران فرهنگ اندیشه این نامه قابوسآدمیان . » همه با اینها است تابیده ،باز نوشته این

، بیماری ، وجان تن میان چون ولیکن ، موجودست . ، تن به ازجان شود سست اعتدال بند شود، حجابو مردمی تدبیرو و اندیشه یعنی ، نرسد مادتی

. خرد بی ، جسدی هیچ ، حقیقت به پس راستیروحانی منفذ علوی فیض ولیکن ، نباشد ومردمی

تو . . .... پسر ای نه ، ومعنی ، یابی دعوی بود بسته ... گشاده روحانی منفذ علوی فیض کن جهد

. » .... پسند اسالم پوشه یک درپایان، هرچند داریدید میتوان سخن ازسیاق ولی میکشد، مطلب روی

فیض » که جان آتش های شعله گذر های روزنه که » و اند شده بسته ، هست درتن و هست علوی

« یا اند کرده کـند ، بیرون به را گرما این جنبش » وبند است خورده هم به ، انسان دروجود اندازه

، بیرون به راه این و است شده سست اعتدال . درب کلید البته است تنگ یا نیست گشوده

) = ( بیدار ویدار درپهلوی نامش که گذر این گشایش« ، مردم نزد نامش که هست، سروش دست در

. » است بوده خودش رهگشا ، هرانسانیدر شده بسته راههای این که آنست مسئول

دراین ، ارتا یا خدا تا بگشاید، را خود وجودازاو و نماند بسته وگذرگاههای ها روزنه

. بیدارشود ، دراو خفته خدای تا ، شود زادهرستاخیزبیابد دراو خدا زندگی . ) تا جان گرمای

و( وامی افکار و ها وسنت ها آموخته البالی ازسفت و اند کرده رسوب ذهن در که هائی آموزه

201

Page 202: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

گرما . هدایت راههای اینها بگذرد نمیتواند ، اند شدهو جوانمرد برای ، جهان به تابیدن برای بیرون به را

. که ازآنست نیاز بی ، انسان اند بسته ، بودن راد . اینها بدهد یاد را مردمی و راستی و خرد بدو کسیارتا که عنصرنخستین درهمان ، جان آتش درهمان » « این ودرست هستند، آتش تخم درهمان باشد

روانی و ذهنی رسوبات و عادتها و ها سنت و آموزهجان آتش شعله کشیدن زبانه های روزنه که هستند

بندند . می را

بـیـدار خـردوپدیده مفهوم با ، عقل یا بیشترخرد امروزهفرهنگ درحالیکه ، میشود داده پیوند ، روشنی

. با است میداده پیوند بیداری با را خرد ، ایرانوخرد بیداری مفاهیم تکرار به دیده یک انداختن

، نکته این ، میآیند پیوسته باهم غالبا که درشاهامه . ایران درفرهنگ بیداری وچشمگیرمیشود برجسته

، خرد در زندگی یا جان آتش چرا ؟ چیستشناخت درک ، رشن و سروش ؟ بیدارمیشود

شکل » به یا ، بیدارشدن شکل به ، ایران درفرهنگ. » است زایش داالن یا گذرگاه یا ازکانال ردشدن

» « گذار یا گذر عبورو محل به ، ر گاز ، درتبری ، کم عمق سبب به که رود از محلیست که میگویند

آن ) به درآلمانی است مناسب عبور گفته Furtبرای. » « .) در میگویند هم ویـتار آن به تبریها میشود

هدایت » « ، بـردن ، گذشتن معنای به ویتارتن پهلوی

202

Page 203: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ومردن درگذشتن همچنین و عبورکردن ، کردن » « بیشتر. گدار یا گذار این زرتشتی، درمتون است

) ( برده بکار دنیا ازاین درگذشتن مردن روند بهپیدا . » « » « مرگ معنای نیز هوش رو ازاین میشود

« و آمدن هوش به هم مردن چون ، است کردهارتا یا سیمرغ که جانان به جان درپیوستن بیدارشدن

« . » زرتشتی یزدانشناسی که ازآنجا است فرورد » ، پذیرفت نمی را جانان به انسان جان پیوستن این

جینواد برسرپل دیگری نقش ، ورشن سروش به . سروش بنیادی نقش ولی است داده درمرگ

خاموش ، وسیاست وجامعه انسان زندگی در ورشننگهبان . به ، سروش شد ساخته تاریک یا شد گذارده

» سروش» درحالیکه میشود کاسته درگیتی تن ) ( سیمرغ یا ارتا که است جان آتش جان نگهبان

به . » تبدیل ، سروش در ، جان آتش یا ارتا میبباشد» = ، آچارتفکر منتره یا انسان، وپیشرو کلیدی خرد

» « ترازوئی و ای سنجه خرد به تبدیل ، رشن ودردادن وسامان کردن منظم با که میشود، انسان

میکند . روشن را اجتماع و زندگی ، اجتماع و زندگی ، بینی جهان « دراین « میشود روشن هرچیزی

کند » « پیدا اندازه آغازو. که بی و اندازه بی آنچهآنچه « . است روشنی مفهوم برضد ، است انجام بی

» و» ندارد اندازه ، است انجام آغازو بدون اسر، ) ( . ، خرد رشنوادی چهره خرد نیست روشن طبعا

گذاری ) ( اندازه با ، رسن خود سنجه با سنجیدن درها . میترائیست رو ازاین میکند روشن را جهان ، خود

« » « آورنده معنای به که مینامیدند فر لوزی اورا

203

Page 204: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » ، درشاهنامه رشنواد رو ازاین است روشنائی ، ایران درفرهنگ سپهبد چون ، است سپهبد . » « رو ازاین است دهنده نظم برای اصطالحیتن سپاهبد ، انسان روان ، اسپرم زاد های درگزیده

. سنجه و ازاندازه بیرون آنچه طبعا میشود خوانده . ورود میشد شمرده زندگی برضد و بیداد ، هست

» = « در اسرروشنی بیکران روشنی مفهومکننده معین کردار به ، زرتشتی یزدانشناسیزندگی ضد چیزهارا همه ، وقوانین آفرینش سراسر

بینی . دوجهان این ژرف تفاوت بخوبی دراینجا میکند . دید میتوان به را و بیدارشدن روند ، خرد

ارتا » یا آتشجان شدن زائیده یا هوشآمدنهست« رشن و »درسروش . نیز رو ازاین

خرتو= = ratuراتو+ xraخره= xratuخرد +hreهره + ratuراتو = رته ارتا rthaهره « a-rthaیا نامیده

( و سامان و داد و راستی ارتا این چون ، میشود. ) ( میشود ( پدیدار ، بام درصبح که هست نظم

شود سـره تو ناسـره قلب که باشدبه میسنج ، خویش «نقد صبحگاه» -میزان

عراقی » « » وگذرنده » رونده معنای به اوستا در ویتار واژه

« . ویدار شکل به درپهلوی واژه این یاwidaar است» gudaarگـدار » و مدخل ، ورود جایگاه معنای به ،

. ) ( است « واژه این درست کینزی ماک است پاساژفارسی » « زبان در متداول بیداری و بیدار واژه که

« . معنای که اصلی واژه است شده ما امروزهویگرادن« » ، ویگراد است داشته «wigraadenبیدار

204

Page 205: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« . پسوند است شده گذاشته متروک که میباشدگره « » مفهوم همان به ، واژه دراین گرانت ، گراد

» به درسانسکریت و ، بازمیگردد امروز گری یا « ، دادن پیوند ، ساختن مرتب ، بستن هم به معنایدادن وصورت کردن همبسته و کشیدن رشته toبه

compose » « . » ، دراصل که ویگرادن واژه استکردن » جمع معنای به ، است داشته بیداری معنای

و « آنها ساختن مرتب و باهم ومحسوساتش حواس « محسوسات دردرک گوناگون تمرکزحواس یا

لی « و ، است مانده متروک که است بوده گوناگون » بیدارامروزه» گازر و گذار همان گوداریا یا ویدار

باهم . هردو رشن و سروش چون ؟ چرا است شدهو درگذرگاه شب درنیم وبهرام ارتا نطفه زایش روندبا . را خورشید یا روز آنها هستند بامداد دهلیزسحرو

زایش تنگ داالن یا دهلیز یا ازگذرگاه وسرعت تندی . و میگذرانند داالن از عبور با ، بیداری

دارد . دهلیزکار جنبش روند ، شناختنحالتی به ازحالتی ، جان که درگذرگاهیست

میرسد آتش . دیگر همیشگی زایش روند ، بیداری . ، درون ازآتشکده ، همیشه جان است بودن جان

. نمی هیچگاه ، رشن و سروش و میزاید درحواس . پیدایش اندیشه مولوی بیدارند همیشه و خوابند

، دل زنده تجربه یک حرکت پیآیند را دیده در صورت . ، ایران اصیل درفرهنگ میداند چشم به ازدهلیزها،

) = بنکده) ، میباشد نیمروز رپیتاوین یا بهمن که جگرکه ودل میرسد، دل به که گرمست خونمغز ) ( به آنرا درپهلوی دل نام ارد ارتا، سیمرغست

205

Page 206: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ازاین آتش، دراثرعبورگرمی میرساند وچشم) ( » « خرد درچشم صورت ، رگ دهلیزهای

میزایند . ، ورنگها درصورتها جان گرمی پدیدارمیشودمیگوید. : مولوی

رسید دل به آنچه ، دل است دیده دهلیزیقین شود صورت ، آید اندر دیده در

روشنائی و بینش روند دیگراز تصویری ما امروزهناگهان . ، ، روشنگری با که بدیهیست ما برای داریم

میشویم وارد درجهانی ما و بازمیشود، ما خرد دیده. است روشن یکپارچه سراسرش، ، ناگهان که

و کاردارد روشن سراسر جهان با ، حقیقتندارد همیشگی بیدارشدن روند به .نیاز

کلید . مفهوم بیدارمیشود همیشه برای یکبار انسان،گشاینده » ، باهم رشن و سروش اینکه و ، دربودن

. » مفهومست این برضد بکلی ، هستند دربرای یکبار ، ای پدیده هیچ ، ایران درفرهنگ

نمیشود روشن . همیشه ، ای هرپدیده بلکهگشودیم را دری هر که گذرگاهیست یا داالن یا دهلیز

. ایم گشوده را ای دامنه یا ای برهه فقط ، است بسته درهای از پـر گذرگاه ، .معرفت

) ( یا باب در گشودن با که ندارد وجود ای آموزهگردد . روشن ، جهان های پدیده سراسر ، آن دروازه

گشودن با که نیست بیکران روشنی ، حقیقتشویم . روشنائی وارد همیشه، برای ما ، اش دروازه

موجود نوری ادیان درهمه که روشنی مفهوم اینکلی به که آمد زرتشت آموزه با ،درایران است

. یک ، سروش است بیگانه ، ایران ارتائی بافرهنگ

206

Page 207: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

را در یک فقط که نمیدهد انسان دست به کلیدتا ، انسانست با همیشه ، سروش بلکه ، بگشاید

شده بسته دیگر قفلی با که دیگر دری با وقتی. میدهد انسان به دیگر کلیدی ، ،روبروشد است

. حتا » « هست رو پیش همیشه ، سروش رو ازاین! میشود خوانده نیز اهورامزدا پیشرو بندهش، در

. » « است کلیدی اصل ، یک سروش فقط ، خرد) ( بند قفل درویک یک گشودن برای کلید

در وآن قفل آن ازبازکردن پس که نیستنیازبشویم بی کلی به . ازآن، جهان ، وحقیقت

باشد داشته قفل درویک یک که نیست روشنی سراپا ) ( دور به سروش خرد ودر، قفل آن گشودن با و

شود . انداخته

تـوهـست» با هـمه»

خدای دگردیسی گوهر خودایران

207

Page 208: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» به» ، آتشجان هر» از خردانسانی«خردهرانسانی

خدا گوهر خود بیواسطه پیدایش. ) = درهرانسانیست) ارتا سیمرغ

پیامبران ازهمه باخردش، انساننیازاست بی ومراجع،

« جهان بن با مستقیما خردهرانسانی،پیوسته« ، هستی

آن پیدایش و ، وهمگوهرباآنهست.

درخرد » جهان آفریننده بن وجودارتا= « هرانسانی

میآورد پدید فردی ازهرانسانی، ،همه خودشکلیدوترازوی که

چیزهاست.

» را خـرد» خود ویژه کامال معنائی ایران، درفرهنگ « مفاهیم با آنرا نمیتوان که است «عـقـلداشته

راسیو و ، و Ratioدرعربی یونان، و reasonدرالتینو . » «Vernuft درانگلیسی خرد نهاد برابر درآلمانی

208

Page 209: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« خرتو که ، ایران اصیل +xratuدرفرهنگ هره= نخستین « » راتـو ، ارتا یا ، جان آتش تابش ، باشد

« » « . »، رته ، ارتا همان ، راتـو پسوند است عنصر. raathaراته افشانده« تخم که جان، آتش میباشد

« دروجود یابی تشخص در ، هست خدا ازخوشه شدهحرکت « » به اصل ومعیارو مرجع داورو ، هرانسانی

. روند« این مدیرمیشود و سامانده وپیشروو آورنده « مولوی گردانیدن را . جامه » نامد خدا،میو خودش ، دیگرمیپوشد خودش جامه رسولمیشود « یعنی » درانسان .خرد

من رسولم که گوئی ، بگردانی جامه گه؟ » « » « بگردانی گرجامه ، جان گردد چه که یارب

« نخستین با ، باشد ارتا که خدا ، ایران درفرهنگ » اینهمانی ، میشود ارتا که ، هرانسانی عنصرجان

را اللهدارد . چیزی نخستین ، اسالمی دراحادیث ، مخلوق . نخستین ، عقل است عقل ، میکند خلق که

»عبدونخستین خویشکاریش اوست،وطبعا . » ولی میباشد وپیامبرانش الله ، عبودیت ارتا

که میشود جانی ، درهرانسانی ، خودش) + = + راتـو )= هره راتو خره خرد به دگردیسی

یابد تحول . می ، مستقیما و بیواسطه خودش خدا، . ارتا مخلوق خرد، یابد می درهرانسانی خرد به ) بلکه) ، نیست او وسیله و آلت و ایران خدای

که جانست آتش نگهبانی برای او، خود پیدایش ) ( . ، نیست سیمرغ مخلوق ارتا خرد، گوهراوهست

« او، خود گوهر پیدایش درگوناگونیشبلکههست « .

209

Page 210: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به » استحاله ، درهرجانی دیگر ارتا یابد« خردی میمیگردد . انسانی خردهای وطیف تنوع .ارتا،

گوهر پیدایش مستقیما انسانها، همه خرد سان بدین ) ( وباهم مقدس، و هستند، زندگی اصل خدا

. این وخرد برابرند خدا همگوهریخرد » مفهوم بنیادی ویژگی ، درهرانسانی

برضد« که ، است بوده ایران فرهنگ درو رهبری و مرجعیتی و قدرتی هرگونه

میباشد ای واسطه و همه. سازمانی طبعاآمدند، ایران درتاریخ که وسیاسی مذهبی قدرتهای

» « ، ایران درفرهنگ را خرد مفهوم که اند کوشیدهخرد » و خدا همگوهری این تا کنند، تحریف و مسخ

» مرجعیت و ، بپوشانند و کنند تاریک را هرانسانیبگیرند . انسان از را قانونگذاری و داوری

= = « جان زندگی مفهوم + اگربه یان »جی » که ، » = = دیده= ، شود آورده روی باشد، زی گی جی ژی

اینهمانی آن با را ویژگی چند ، ایرانیان که میشود . با ، زندگی اند ( 1میداده ( با- و گردونه -2یوغ

و ترازو، اینهمانی- 3شاهین ، وهمآهنگی توافق » = « . چهارپدیده، این به ، ژی جی واژه داشت

مون . ) ژی زندگی اصل میشد اطالق یکسان، بطورو- 1،( ( 2گردونه ( و- معیار و اندازه ترازو -3شاهین

. ، باهم ازچهاراصل پیوندی چنین است هماهنگیو اقتصاد و اجتماعی و سیاسی فرهنگ سراسر

ارزشهای شالوده و میساخت معین را حقوقینهاد . می را اخالقی

210

Page 211: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، » البته » « ، ایده آن پیآیندهای و ایـده میان» درواقعیت گوناگون وزمانهای درشرائط

هست فاصله و گیری . تفاوت درشکل ، ایده یکیکسویه « و ومحدود تنگ ، ومکانی زمانی شرائط در

. طبعا ، میگردد نخست که ، گیری شکل اینتغییرزمان با سپس ، دارد ایـده با همآهنگی

میگردد ایده آن خود برضد ، اینست . وشرائط« » « از را، ی مایه یا بنیادی ایده باید، همیشه که

درصورت ومکانش، درزمان های یابی واقعیت . » داد ،رهائی پیشین یابیهای

، ایده به دادن وصورت دادن واقعیت که همانقدرنیز » همانقدر ، زدائی ضروریست ازآن « صورت

ضروریست . ، آن به تازه صورت دادن و ، جان،ایدهاندازدو می پوست شوی، تازه درفرشگردو

. میگرداند را خود وجامه یابد دیگرمی پوستیکه است زنده و متحرک ایده این ، فرهنگ

، اشکال آن با ، میگیرد که اشکالی برغمدارد .فرق که صورتهائی به نباید را فرهنگ

کاست ، است گرفته خود به شکلی. درتاریخ ، زنده اصل آن با ، میگیرد خود به ومکان درزمان که

دارد، فرق ، است آفرین صورت و دهنده صورت که ( ، غالبا البته که ساخت مشتبه باهم نباید را دو این و

این ( . میشوند ساخته مشتبه ژی = باهم زندگی ایدهژرف بسیار ای ایده ، شد ایران فرهنگ شالوده که ،

هست . آفریننده و متعالی وگوناگون های درچهره که ای سراندیشه همان

« » « ، رته دراصطالح نمودارمیشود، جی اصطالح

211

Page 212: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

رته « . هست موجود نیز مفهوم »rathaارتا همان ، . » دارد را آفرینندگی گردونه یا گردونهیوغ

.» aghra-ratha آفرینندگی بیخ میشد نامیده » « » « »، باشد ارتا که عنصر نخستین یا جهان

هست » « . گردونه یا یوغ ، درگوهرش ایران خدایومکان زمان وفراسوی آسمانها فراز ، ارتا

عنصرهرجانی » نخستین یا بیخ بلکه ، نیست. هست« بلکه ، نیست ترانسندتال ، ایران خدای

زهشی . immanentبطور به هست هرچیزی دردیگر، هست عبارت سکوالر اصل ایران، خدای

یا. » « یوغ ، باشد رته یا ارتا که عنصر نخستین اینبه آنرا سپنتامینو، و مینو انگره که ایست گردونه

اینست . میآرایند و برند پیشمی به و میآورند حرکتجهان بیخ و آفریننده اصل که گردونه، این کهآراستن » مفاهیم ، درخود میشود، شمرده آفرینش

. درسانسکریت « دارد را پیشروی و وترتیب نظم وraatha » « » « و گردونه و رونده معانی دارای

وبخش عضو و اندام و جسم و قهرمان و پهلواناین. » و وگردونه یوغ فقط ، درتصویرنخستین هست

حرکت اصل و میشوند همآهنگ باهم دونیروکهاینهمانی « ، سپس تصویر، این ولی هست، میشوند

. میشود داده گردونه دارنده و راننده باگردونه دارنده و راننده نامیده rathiدرسانسکریت

. ، میشود درگوهرخود که حرکت اصلدارد » « آراستگی و ونظم توافق و همآهنگی

میشود داده نسبت دارنده و راننده به ، . این وترتیب نظم و میآراید را گردونه که است پهلوان

212

Page 213: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ترازو . » « » و خـرد های واژه برد می پیش و میدهدشده« ساخته ، یوغ بنیادی تصویر این با هردو ،

« » «. دراصل ، ترازو « raazu+ taara اند میباشد، . » «Ratu +Xraوخرد » هره « همان ، خره میباشد

ال . یا هره ، باشد سیمرغ که ایران زنخدای به است ( . البرز اند » المیگفته ) همان+ ، +هـرهبرزه

) ( . » تارک تاره البرز، قله به است دراوستا برزه. است شده ترازو زبانه یا شاهین نام که میگفتند

خانه » رود ها « »هیرهمچنین سیستانی خود را مند. ال » های+ واژه مینامند و raayentitanمند

raazenitan وraadhenitan معانی دارای همهاصل ازهمین شک بی که هستند هم برابروهمانند « » « . واژه همان راینیتن ازواژه اند رایبرآمده

» زدن . » وواژه است امروزه« رازبرآمده که ، ازهمین » « ، گرفته خود به نهانی سـر معنای بیشتر

. » « که شکل سه این است برآمده رازنیتن ریشهحرکت » ، راندن معانی دارای ، برخاسته ریشه ازیکرهبری ، دادن وسامان نظم ، بردن پیش ، دادن

( واژه همین خود آراستن ، کردن مدیریت ، کردنمیباشند ( « . دادن وترتیب نظم ، است

اصطالحی » « ، راتو واژه دراصل ، زرتشتی درآئین » « به سپس که است شده مرجع و داور برای . به اند کرده اطالق مذهبی پیشوایان و سروران

« راتو دارد هم داوری و قضاوت حق که حاکمیواژه « . » همان واژه این اند میگفته و reitenخشتره

raten وRat . » اصل این وجود است آلمانی درزبانو » = = « درخرد ، باشد رتو رته ارتا که را نخستین

213

Page 214: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. شناخت میتوان ، درترازو نخستین گوهر اصل ) + ( ، دادن وترتیب نظم ، رادنییتن آ آراستن

دادن وترتیب نظم ، دادن حرکت ، پیشبردن. است ترازو و خرد با که ، داوری داورو رو ازاین

. ، بررسی این میکند بازی را نقشی چنین ، کارداردبه سپس و میشود گذارده ناتمام دراینجا . این با شد خواهد پرداخته آن به طورگسترده

که میشود دیده » « بررسی ، درانسان خرد گوهرو آورنده حرکت به و آفریننده بن یا ، ارتا

کننده اداره و کننده ورهبری ساماندهندههست » واندازه آتش. عنصرو نخستین که ارتا

» « به = « تازه شکل ، خرد در هست، جان تخم جانکه است شده بینشی یا وروشنی ، است گرفته خود

. ، خرد کند نگهبانی ، شدن ازخاموش را جان » = « » « شده دژی دیس یا ای دربسته یا ، پوشش

قهر،به و بیم و ترس وآزارو درد ، نمیگذارد که است = یا . ) ژی زندگی جان اصل و جانان که ارتا بتازند آن

) ، است ضدخشم گی .گوهرش است » = = « به) ( آید می یشک یش ئیش از که ئیشم خشم

، دریدن با که میشود، گفته درندگان ناب دندانهای . ، خدا خود میشدند شمرده وآزارزندگی درد اصل

درهرتنی ) ( جانش آتش تخمهایش که بود جان اصلبه دگردیسی که ، بود خودش این و ، میشد افشانده

. ) ( » تابش » ، خرد گردانی جامه یافت می خردکه بود درهرانسانی خدا خود یا ، ارتا یا جان آتش

. است زندگی آتش این نگاهبانی ، خویشکاریش ، پروراست وجان بخش جان و جانفرا را آنچه

214

Page 215: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جانگیرو و جانکاه را آنچه و پذیرد، می خود دردرون . نمیدهد راه ، خود به ، زداست پیوند جان چنین

و ) ( خدا جانان میان ای وبالواسطه مستقیم= « واسطه مفهوم هرگونه برضد ، انسان

»... هست مظهرو وولیو ونبی . رسول« » - « » - درتصویر » ، بندی خود این و گشائی خود این

گشاینده لم یا ، کلید با ، کرد چفت میتوان که در،ست « . خدا گوهرخود این میگرفت خود به پیکر ، آن

را . » ویژگی این میشود خرد ، درانسان مردمیکهجان» « » مینامیدند« . ضد مفهوم به ، مردمی

» است بودن بطورکلی آزاری وخرد .آزاری ایمانی هرگونه فراسوی ، مفهومیست جان،وخدشه. تزلزلی گوناگون، ادیان و عقاید به ایمان

. نمیسازد » « وارد زندگی یا جان اولویت بر ای » « » است» خشم ضد ، درگوهرش به خرد ،

کین و وپرخاش وستیز درجنگ ، خرد دیگر، عبارتنمیاندیشد . زداری خرد و آزاری وجان تهاجم و ورزی

خرد واصل ، درهرانسانیست آفریننده بن که بهمن. » « پدیدارمیشود و یابد می چهره ، ارتا در هست،

) سروش یاهما ارتا ، درپیدایش که بهمنی بن این ، پدیدارمیسازد ( . ، انسان ضمیر تاریکی در را هستناپدید : » « کند، افسون به ، گشاده شاهنامه قول به

و . میگشاید ، نهان ازتاریکی ناگهان را ناپدیدکلید » « بداند را بندها تا که . پدیدارمیسازد

و هستند، خرد رویه دو ، سروش هم و بهمن همبه یا ضدخشم ، فطرتشان و درگوهرشان هردو

. هستند مردمی دیگر، « عبارت «، ضدخشم

215

Page 216: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« برضد که آنست معنای به ایران درفرهنگهستند « ترس و وترساندن» «. بیم کردن بیم

و خشونت قهرو بن ، ایران درفرهنگاست تجاوزطلبی و . پرخاشگری فرهنگ

همیشه ، ای ایران هرپدیده بن ، شناخت را . میدانست پدیده آن شناخت شناخت روند

« در اندیشیدن روش ، بنش از ای هرپدیدهنیزهست « میکند. فلسفه تهدید و میترساند آنکه

به دگردیسی شک، بدون ، انذارمیکند و ارهاب و. یابد می تجاوزطلبی و پرخاشگری و قهروخشونت

اند نهفته بالقوه، ، انگیزی بیم و ترس درهمان ، اینهامیدواند ریشه درآنجا ، وعنف وتجاوز قهروخشونت وفرصت. هروقت ، میکند تهدید میترساند امروز آنکه

کرد . خواهد کشتار و تجاوز و جنگید خواهد ، یافتکه قهرو اینست کردن کن ریشه برای

، خرد بن درخود باید ، پرخاشگری و خشونت ) ( نباشد وبترساند کند بیم آنچه .خشم

عنصرهرجانی نخستین که ایران خدای ازاینرو،دهنده وبیم ترساننده ، نمیتواند ، هست وهرانسانی

میشود . . بیخرد میکند، خشم آنکه باشد خشمگین وخرد بی خدای ، کننده بیم و ترساننده خدای

است ناآگاه (و وتهدید. ) قهروپرخاش وخشم خرد . چون ، میکند تهدید که خدائی درتضادند باهم

که . اینست ونادانست ناآگاه و خرد بی خشمگینست،خشم » « » نباید ، خرد طبیعت و فطرت یا درگوهر

باشد« .

216

Page 217: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» کردن» غلبه ، اش وظیفه که عقلیطبیعت بر حاکمیت کسب و برطبیعت

میباشد خشم ، گوهرش ، انسانی . وجهانستشده خلق ، مقتدر الله وخلیفه برطبیعت حاکم که

بی و پرخاشجووقساوتمند تجاوزگرو عقلی است، ( وخرد آزاری جان اززدارکامگی و است عاطفه

. خلق( را جهان که خدائی گوهر ندارد شرم آزاریهمه و بورزد قدرت و کند حکومت برآن تا میکنددیگر . برآیند هست خشم ، باشند ومخلوقش معبود

« » «، . تنگیخشم » ، گوهرجان میشد شمرده» vistar-axvگستاخی خودگسترو اصل یعنی ،

= اصل« . ) = تخم انسان گوهر هست (axvخودگشا. » « » - است » فرخی یا گشاینده ازخود یا گشاینده ،

« و فرصت داشتن ، یافتن وجود و کردن زندگی » و بگسترد، را جان تا است افق وداشتن امکان

چهارنیروی دربرگیرنده ، ایران فرهنگ در جان . ضمیراست و گوناگون وفرصت افق این آنکه

و میکند تنگی ایجاد ، میگیرد ازاو را امکاناتستمکاراست . تجاوزگرو ، دیگرخشم برآیند

» « . امروزه راستی مفهوم است درد و بیماریدرچهارچوبه وفقط ، میباشد بسیارتنگ ، ما درجامعه

. » «، ایران درفرهنگ ولی میشود برده بکار گفتار « وخودگستری گشائی خود به ، راستیاست « . میشده گفته گوهرهرجانی

» = « ، ارتا خدا هنگامی ، ایران درفرهنگدگردیسی ، خودش گوهر که هست راست

) بیابد) گیتی به . متامورفوز روند ، راستی

217

Page 218: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

برلب فقط که حرفی نه ، است گوهرخود پیدایش که . اینست درفرهنگ » « میآید راستی مفهوم

داشت » « حقیقت با اینهمانی ، ،. ایران طبعاو نگشاید را گوهرخود ، کسی که بود آن ، دروغ

دراسالم ایرانیان چنانکه ، سازد تاریک و بپوشاندو اند شده دچارآن ، دادن دروغ به وشهادت آوردن

. اند شده مزمن ناپذیرو چاره بیماری آئینگرفتار ، زرتشت خود دوره همان در هم زرتشتی

تحمیل مردم به زوروتهدید، با ازاسفندیارتحمیل میشد برای ، هم رستم اسفندیاربا جنگ و ،

است ) ( . بوده خرمدینان سیمرغیان به زرتشتی دیندرایران، کاراسفندیاررا همان نیز اردشیربابکان

زرتشتی موبدان که ساسانیان درتاریخ که داد ادامهشده زدوده کلی به ، آثارآن ، اند نوشته را آن

است . « آزادی ایجاب ، ایران درفرهنگ ، راستی

. » ، نیست آزادی جائیکه میکند وجدانیمیشود کن ریشه ازبن، ، . راستی ، راستی

شیوه » « این و است، برآمده ارتا از که ایست واژهارتا » « گوهری است . پیدایش راست ، ارتا هست

» که . » آنست ، راستی میشود گیتی ، خودش چون ، « » = = خرد» در ، عنصر نخستین ارتا جان آتش

. » پدیدارشود ، رنگارنگش طیف در ، انسانروند » « » بلکه ، نیست گفتاری پدیده فقط ، راستی

خدائی « . بن زایش ، راستی است گوهری پیدایش ازانسانست . ، انسان

218

Page 219: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« » « جر چیزی ،که خرد خویشکاری » نگهبان که اینست ، نبود ارتا دگردیسی

ترس ) = = ( ) ازخشم فرن ارتا آتشجان جان . ) انسان، خرد خویشکاری باشد آزار و تنگی و

و گردد چیره وجهان طبیعت بر که نبود آنکند حکومت رفتارخشم. برآنها شیوه این

. ) با) و ترساندن با ، کردن غلبه است قهروتهدیددر درد و آزار ایجاد با و وجود گستره کردن تنگ

که . بود این دارد کار ، دیگران خـرد نماد بهترین» پالکانه ) ( در» ، پنجره روزنه یا دروازه یا .است،

که» « » = جان نگهبانی مفهوم درست ، روزنه یا در،باشند « ضمیرانسان که هستند بهمن و ارتا مرکزش

میکرد . بیان ایران اصیل فرهنگ در را) ( » وآزار» تنگی و ترس خشم با روبرو هرگاه ، در

به آنهارا و میکند، چفت و بندد می را خود ، میشودو آشتی هرگاه ولی ، نمیدهد راه اندرون ضمیرو

، بیند می دوستی و درون مهروصفا از را خود« میگشاید « وجود برای وگشایش فرصت از تا ،

و . در وگشودن بستن که اینست شود مند بهره خود » نگهبانی » برای ، خرد خویشکاری ، حواس روزنه

. ) است ) ضمیر چهارنیروی جان

= = = میتراس = آچار افزار منترهکـده= کلندر

» + « » «، میباشد ور دو دراصل که ، در

« اتصال اندیشه های پیکریابی ازمهمترین

219

Page 220: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» است باهم =دوجفت « . ور یا لخته یا دولنگه. » « یابد« می پیدایش در ، شوند جفت هم با که بر

» « که است پدیده همین بیان هم ور سه رو ازاینبه علت بدین و است، بوده سیمرغ ازنامهای یکی

برگست، سه دارای چون میشد گفته سیور شنبلید،« » « معنای به که است قوقا حنده دیگرش نام و

. » خدا ازسه ایران، درفرهنگ ماه است ماه تخم« . ، باهم شده جفت دوتای بود شده ترکیب باهم» در « . » خرد، هستند یکتا ، باهم که هستند تائی سه

= سنگ ) همزاد کردن جفت اصل دیگر، عبارت به یا ، . ) = = میباشد= = وند پاد پیوند آسن سیم

پشت و بود، لخته دو یا دولنگه ساختاردر، درآغاز،چفت هم به را در لنگه دو که میگذاشتند چوبی در،

. ) (، کـنده یا چوب این بست می و میکرد جـفتو » « ارتا که ، میکرد بازی را دهنده پیوند اصل نقش . به نیاز در، گشودن و بازکردن برای باشند بهمن » « » « یا چوب این که بود کـلــکی یا لم دانستن

» « هرکسی را لم واین ، بردارند را کندهکه بودند آگاه ازآن خانه اهل وفقط ، نمیدانست

. ، وکلید قفل برداشت را چوب این میتوان چگونه . این برداشتن است آمده سپس که ایست مرحلهلم حفاظ، چوب این وگذاشتن حفاظ چوب

دیس داشت . ویا حصار یا خانه نگهبانی برایگوهر » « ، لم این بردن بکار و دانستن ، جان

میشد» « . شمرده خرداین این و ( چوب ( باهمدیگر را راز : لـم 1-

) = ( منتـشه منتار - 2، مـنـتـره -3، افـزار

220

Page 221: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

کـــده – 6، کلـنـدر- 5 میتراس- 4، آچـارشد . . خواهد گسترده دیگر، درفرصتی که مینامیدند

تـوهـست» « با هـمهو وکلندر آچار یا منتره درباره پژوهش ازآنکه پیش

» « جان در وگشودن بستن راز یا ، ومیتراس کدهباال در که مطلبی که هست بدان نیاز ، شود گسترده

. بیابد چشمگیر حضور ، ودرآگاهی شود خالصه آمدارتا » « که عنصرنخستین یا ، جان آتش باره در آنچه

» « که شد میبا مردم فطرت یا بن ، آمد باشد،خرد ) به می ( xra-ratu xratuدگردیسی درهرانسانی

که آنست بیان ، « یابد درهرفرد» خدا تخمهست . انسانی دیگر، عبارت آفریننده به بن

طبعا و ، هست درهرانسانی ، هستی جهان ) ( و راهنمائی و راهی شریعتی به نیازی

ندارد ورسولی پیامبری و .هادیبرضد وهم زرتشتی آئین برضد هم ، اندیشه این

طبعا و هست نوری ادیان سایر و اسالم شریعت . اندیشه این اند بوده درجنگ درجنگندو آن با همهزرتشت حتا که داشت ریشه ، ایران درفرهنگ چنان

راتو » را اخو ratuخود ،« . axx=ahvو هرچند مینامدیا بیگانه و دیگر، معنائی ارتائی، دواصطالح این به » = بن » اخو اهو این ولی ، میدهد ازاصل دور بسیارکه جانست آتش همان و هرانسانی فطرت یا

) ( چهارپر فرامیروید ازآن ضمیر مینوئی چهارنیرویراتو آن » ratuو خرد در ،xra-ratu. »هست هرانسانی

221

Page 222: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

نامه درگرشاسپ ، توسی درپایان اسدی ، ) ( فرصت ناگهان ، مردم انسان ستایش در سخن

اسالم شریعت درباره آنچه برغم و یابد می مناسبیک با را مطلب این ناگهان ، است گفته ومحمدنیز ازآن زود و ، میسازد فاش آشکارا ، ضربه

. که میگوید اسدی با میگذرد همه ، انسان ایتا » نداری راهنماها و راهها به نیاز و ، تست

» بگشایند برایت را جهان . رازهای که خردبرایت را رازها همه میتواند ، جستجودرتست نیروی

. را آن از بیش گفتن امکان من بگشاید مستقیماندارم .

؟ ازخدای نشان و پیام این بایست چرا چه؟ رهنمای و ره چندین

» « » بـاز» بجوئیش ار ، است تو با همهراز گـشـایـدت تـا کـسی نـبایـد

گفت نیارمـت چیزی بیش، ازاینهستجفت . بساین خرد با دلت گر

باخرد این دل بودن آتشجان » جفت اندیشه به ، ) ( بنکده« که ، بهمن درجگر نخست که برمیگردد،

« که ، دل در وسپس یابد، می پیدایش هست گرماوحواس سراسرتن مغزو به باشد، سیمرغ یا ارتا

. » « ازاین هستند خرد پیکریابی که میشود رساندهدر که هست « عرفان رو « این گرانیگاه ، دل ،

» « گرمی این چون ، شد توهست با همه اندیشه ) روشنی) و تابد می ایران درفرهنگ که است تف

. ) میآورد) پدید را « خرد با» اینهمانی که دل » = = یا» آتش ، میشد داده سیمرغ ارتا ارد

222

Page 223: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

میپراکند جا درهمه را جان درهای گرمی از و ، خرد روشنی به دگردیسی آتش، های زبانه ، حواسهمه . به روشنی تا ، گشود باید را درها این یابد می

. ) ( کند وگرم روشن بتابد ( جهان و) گرمی آتش » دراین » « » ، باشند خرد و دل که ، روشنی

= جوی ) جوغ یوج، یوغ و جفت باهم ، فرهنگکه. هستند( آید می توسی درشعراسدی رو ازاین

» درتوهمه» ، باشند جفت باهم باخردت دل اگررا رازها همه درهای میتوانی وخودت چیزهست،

. که اینست « بگشائی اصیل» درفرهنگ خرد ) ( چون هست، جویش جستجو اصل ، ایران

. » «، جستن هست جو جفت درگوهرش،ییما . ) گوهرانسان است جستن را جفتخود

گوهرش،( رو ازاین ، است جفت » « . که کردن منی واژه جویندگیست

« معنای به درکردی ، باشد اندیشیدن . » است جوینده خرد، است کردن .پژوهش

طبعا و میشود، کشیده جفتش به همیشه هرجفتی،« . یا ، گرما روشنی خرد، رامیجوید جفتش همیشه

. » گرمای روشنی ، خرد است دل گرمای تابش . که اینست ، زندگیست فرهنگ دراین خرد،

قفل و کلید مفاهیم و جستجوهست اصل« جوینده برشالوده همه وصندوق، ودروراز » اند یافته پیدایش خرد گوهر با. بودن » « ساخته دگرگونه ، خرد گرانیگاه ، زرتشت

« شد « . ، زرتشت درآموزه ازجفت پیدایش پدیدهنیست . روشنی ، اهورامزدا شد طرد و حذف بکلی

223

Page 224: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« بی روشنی بلکه ، یابد می پیدایش ازآتش که . نیز « بهمنی ، طبعا هست زایش بی یعنی جستجو،

« روشنی یابد، پیدایش اهورامزدائی ازچنین که . » که خرد اصل دیگر عبارت به نیست ازآتش

. ، بدینسان نیست ازگرمی اش روشنی ، بهمنست« نیروی به فقط زرتشت نزد ، خرد» ازهم روشن پدیده دو میان برگزیننده

میشود »کاسته . یا ، ارزش یک برگزیدن با او « » = راه یک ، خرد ، مینامد ژی زندگی او آنچه

جستجوی« به نیاز دیگر، و ، برمیگیزیند راستازنو درهررویدادی وبد نیک تشخیص برای همیشگی

کارمیکند . . ، وسنجه میزان یک با همیشه خرد، نداردخودش » « » « ، دارد راتو ، ارتا گوهر که ، خرد ولی

هست » « . گردونه و راه معنای جنبش » به ، خرد » نه ، هست راهها گشاینده و راهها در

راه درآن ماندنی و راه یک بود . برگزیننده این« » « نه ، میخواندند رهگشا را سروش مردم، که

. » همین ، رشن و کارسروش وراهبر راهنما» دیگر» « عبارت به یا ، ها وقفل درها بودن گشاینده

. فردوسی است مداوم جستجوی راه از بینشمیگوید :

جهان » « راز آکنده جـوید ، خردنهان نبیند ، سرما چشم که

. رازهای جوینده ، وخرد هست راز از آکنده ، جهان » جفت که جهان ی رازها درجستن و جهانست . همین به یابد می را خود هستی ، خرد اوهستند،

، میگوید مولوی که هست چیزی علت آن تو

224

Page 225: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

میجوئی که . میشوی آنچیزی ، میتواند کسیکهبینش گدائی ، دیگر،ازکسی ، میجوید که بشود

نمیکند .را دری هر مزن مباشو رو گدا

آنی که تو ، بجوئی که هرچیزرابراین دال خود ، زن آسمانخیمه نتانم که مگو

میتوانی بلیدرجستجو، آن با که یابد می چیزی با اینهمانی ، خرد

) ( . آسمان خدا درجستجوی ، انسان میشود جفت . بینش گدائی به نیاز ، انسان میشود خدا یا آسمان

خردشبجوید . با باید بلکه ، ندارد ازکسی » « جفت ، درگوهرش ، هست گردونه که ، ارتا

( .) ( جوئیدن واژه دواسب با اریکه -joyویوغستishn = « جوی( به« joyازریشه که شده ساخته

واژه » = = « . همچنین است جفت جوی جوغ معنایریشه» « » « » از ، است جـستن ریشه که یوزیدن

. » = = خرد، است شده ساخته یوز یوج یوغبینش به و میاندیشد ، درجـستن ایران درفرهنگ

با ) ( . همیشه که اینست میرسد دربند بسته چیزهایمیشود . جفت ها، پدیده

همان» « » « » ، خرد و با دل گرمی بودن جفتپرتو، « » روشنی تابش، اصطالحات در که ، است

. » = « » میشود یافته آتش گرمی اولویت با ، آفتاب ، میکند پخش ، دل که خونی یا زندگیکه حسی گوناگون های بینش و ، گرمست

گرمی، ازاین که هستند روشنی ، باشند خرد

225

Page 226: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« جداناپذیرند + « . است ور ژیا دل ازنامهای یکیاست » « . زندگی سرچشمه یا زهدان معنای به که

» « دل گرمی اش سرچشمه که زندگی و خرد . نگهبان خرد، رو، ازاین جفتند باهم هست،

«زندگیست . خرد » با دل بودن جفت پیوند این » « ، زرتشت درآموزه ، روشنی با آتش یا

شد پاره زاده ازهم گرمی از که ، روشنی این و ، ایجاد ) کند خلق را گرمی بایستی می ، است نشده

! ) که بود این کند اجتماع و وهمبستگی مهروعشقبا ) ( رویارو سختی به خرمدینان سیمرغیان

این و ، شدند زرتشتی یزدانشناسیشریعت » « » با عرفان رابطه در ، رویاروئی

» شدت همان به نیز اسالمی وفقه اسالمیافت ،. ادامه عرفان که بود شالوده براین

» « که را زندگی گرمی ، ایران روال فرهنگ درهمان« روشنی بر ، میشد شمرده دل اش سرچشمه

» ، بود نشده زاده اززندگی مستقیما که خردیگرمی از که بود بینشی وخواهان ، داد اولویت

. ولی باشد شده افروخته ، عقل» زندگیاولویت « » « » ، زرتشتی خرد مانند ، اسالمی

» = = « نمی« را راه شریعت آموزه بـر زندگیاستدالالت . پذیرفت و ها بحث چنین برضد عرفان،

. میافسردومیخشکاند را زندگی که بود فکرییا » « دل جفت ایران، درفرهنگ اصیل خرد درست

و » آموزه بر را زندگی واولویت ، بود زندگی گرمی « » « چشمه « . زایندگی از که عقل در میشناخت راه

» افسردگی و پیری اصل ، بود شده بریده زندگی

226

Page 227: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « زندگی ضد اصل دیگر عبارت به یا ، وخشکیو . » « » ها پیری همه جان را عقلی چنین این میدید

میدانست « . خشکی و وسردی زمهریری اصلکردی طلب خشک از دماغ دلیل تو و بحث

بین برهان لـمع ، خویشزفکرو بفشانبـفسرد حرکت هرکه نماید سخت براو ،

بین آسان ، را جنبش ، و شو گرم اندکیمعـیـنت هست سنجی میزان می بدان و،

بین میزان بی زر ، بگذارو میزان هلههم وبد نیک سنجه واحد یک و ترازو یک به چسبیدن

چیزی » « ، میچسبد بدان ایمان از درتابعیت عقل کهنیست . زندگی وافسردگی خشکیدگی جزهمین

» وهمزاد» جفت که ، ایران درفرهنگ اصیل خردآتش » = « » و ، میشد خوانده ارد دل که بود، زندگی

» ساخته فراموش ، درعرفان ، میشد شمرده جان » « . و معنوی مرکز یک ، دل که بود این بود شده

سپس که شد پنداشته الطبیعی وماوراء روحانی. شد کنارنهاده به ، نیز روشنفکری های دربحث

جفت » براین ، ایران اصیل فرهنگ درحالیکه « » جداناپذیراصل پیوند یا ، خرد با دل بودن

» زندگی اصل اولویت و ، خرد با زندگیاست . استوار که که اینست درهردلی

) هست ) خرد هست، جان زندگی .سرچشمه « جامه مولوی اصطالح به که است جان آتش این

. » « » ، خرد این میشود خرد و میگرداند خودرافرق زرتشتی والهیات زرتشت وخرد اسالمی باعقل

. بن یا آتش ، ایران اصیل درفرهنگ خرد دارد کلی

227

Page 228: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) ( و گردانیده را خود جامه که ارتا وزندگیست جانبه ( xra+ratuخرد ) را خود وجود گرمی تا است شده

. ، محسوسات کردن حس کند هدایت دیگرانکه . اینست نیست شدن جفت ذوق این جز ، چیزیبه تبدیل ، درخرد ، آزاریست جان ضد اصل که ارتا

. میگردد» « توافق و خواهانه آشتی رفتارمهرآمیزو ، هرکسی دل ایران، درفرهنگ که روهست ازاین

« های اندیشه گرمی با چون ، اوست وقبله کعبه » را مردمان دل ، که هست جانش ازآتش برخاسته

( پیرو مردمان دلهای ازآزردن و میآورد، بدست ) می باشند که وایمانی ومسلک دین و هرعقیده

)پذهیزد. دل ازگرمی ایران درفرهنگ که ، خردمردمیست( اصل تابد، می جان

دل طواف داری کعبه دلی اگر ، کنمعنی کعبه پنداری دلست چه گـل ، تو ،

صورت طواف فرمود کعبه بدان حقت ، « ، آن واسطه تابه آری که بدست «دلی

کنی کعبه طواف پـیـاده هزارباربیازاری » « دلی گر ، نشود حق قبول

« بلکه میکوشد که ایرانست اصیل فرهنگ این » ظاهری صورت فقط را اسالمی کعبه طواف

سیمرغ » = « ارتا که را اصلی کعبه نشان ، و بداند،به انسان تا ، بدهد است هرانسانی زندگی و دردل » « و بگردد انسانی جان قداست اصل این گرد

برقصد .

228

Page 229: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ایران درفرهنگ خرد گوهر است» « جـوئی راز

راز» جـوی، ، خرد چشم بهجهان «

« » می» بینشستکه آن ، رازرازاند«

» وجوان» آراستن ، رازاندنکردنست

بـریـده درکـثرت که است بینشی راز،ازهـم،

بیند پیوستگیمی------------------------------------------------------

نهانی وهم ،چشم قفل همکلیداست چشم

... منتره،کلندر،میتراس،کده= نهانی

229

Page 230: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

چشم پیوند سه خـرد،باهـمست

جهان » « راز آکنده جوید ، خردنهان » « نبیند ، ما سـر چشم که

فردوسی باز بجوئیش ار ، است تو با همه

راز گشـایـدت تا ، کسی نبایدگفت ، نیارمت چیزی بیش، ازاین

» « جـفـت . ، هست خرد با دلت گر این بستوسی اسدی

« پـاسـخ ، همیشه ، ایران درفرهنگ خرد . روشنائی « با خرد، میدهـد آفـرین پـرسـش

آفریننده که میآورد ای تاریکی تابـد، می که « . ، بیند می درآنچه همیشه خرد، هست

نمی که میماند باقی چیزی که یابد درمی ، نهانی نادیده این دیدن ودرست ، بیند

. خرد، هستند شدن روشن و دیدن غایتدیده در که آنچیزیست دیدن سوی به کشش

بیند نمی ، .هایش . میآفریند نادیدی ، هردیدی « . » « این پیکریابی خـرد، هست چـرا گوهر خرد،

. » است درهرپاسخی همیشگی در پرسش ، خردبخش ، ای بخشازهرپدیده یک کردن روشن

می ، بدانست پیوسته که را آن دیگر، . پوشاند میکند روشن آنچه دیدن با خرد که اینست

230

Page 231: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

کرده ) نهان آنچه مانده نهفته آنچه جستن به همیشه . دیده( و روشن آنچه میشود وکشیده انگیخته ، نهفته رازی چون نیست، روشن هنوز، میشود،

. ، ازدید نهان چیزی ، میکند روشن درآنچه خرد دارد . ، اندیشیدن در خرد کرد روشن باید که میآفریند

» « جنبش و جستجو همیشه ، است ناتمام همیشه. میکند شاد اورا که است جنبش و هر است

میکشاند درپس خود، را ای نهفته ، .آشکاری « و تاریک مسئله ، همیشه ، ها روشنی و ها دیده

. » این میکنند طرح را ای تاریک نادیده حس ، ها شده دیده و ها شده روشن در ، ماندن

نمیکند رها را بخش . خرد ، ای هرپدیدهوتاریکش، پنهان بخش به که دارد روشنی

است ، پیوسته پنهان بخش آن شناختن وبی ، . دریافت باخرد را پدیده آن روشنی، نمیتوان هر

روشنی، درپس که است تاریکی به آبستناست ،. نهفته ها شده دیده در که چیست این

، خرد ؟ تاریکست ، ها شده روشن در است، پنهانبه را او که بیند می پنهان مغزی پوست ، روشنی در

میکشاند . کردنش، روشن دیدنشو ، یافت که پوست از گفتم آنچه است پوستسخن

؟ راز آن مغزوآن ، میکند روشن را ازهرپدیده بخشی فقط ، خرد

به تبدیل ، سطح به تبدیل ، پوست به تبدیل را بخش . » اینست» میکند ظاهر و تنگی و اندازه و صورت

» « این زیر در را رازنو که درآنست او، شادی کهبجوید . ، روشن پوست

231

Page 232: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

، زخرد تا هوش گوشو نشود خندان و تازهرازنو ، درنرسد

روشنگر معنا بدین ، ایران درفرهنگ ، خردیکجا » « را پدیده یک تمامیت بتواند که نیست

درروند که نیروئیست بلکه ، کند روشنتاریک ودرآن میکند هم تاریک ، کردن روشن

میشود آبستن ، یک . شدن آشکارکردن روند درنهان را دیگرش بخش ، ای ازهرپدیده بخش

. تمامیت ، کردن درروشن بتواند که خردی میسازدجستن » « که را خود گوهر ، کند روشن را پدیده یک

چنین ) = ( . با میبرد بین از شدن جفت جویش است . میسازد نابود را خود ، کردنی این روشن ما چرا

و ، ایم داده ازدست را خود خرد درک شیوهرا هرچیزی کردن روشن ابزار فقط ، خرد در

؟ بینیم میمیاید ازکجا ایران، درفرهنگ خرد گوهری ویژگی این

) ( هست، زندگی جان تابش که خرد ؟»گوهرجـفـتی . سراندیشه این درست و دارد

« » پیوند ازراه فقط ، آفرینندگی که ، آفرینی جفتاست « . شده زدوده ما روان ازضمیرو ، است یابی« » « که میآفریند هنگامی ، خرد ازجمله هرچیزی

. » = جفت ، گوهرش آنچه بشود جفت بیابد پیوندهمیشه و میشود کشیده همیشه ، اورا است آنچه

و آشکارا او ، میکشد آگاهانه ونا درنهانمیجوید . آگاهانه،

یوغ » « » معنای هم ، باشد زندگی که زی یا ژی واژه » پیکریابی= « » که دارد کمان زه معنای وهم جفت

232

Page 233: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

واژه ) ریشه است کشش درآلمانی ( .ziehenپدیده ) ( کشش ، جان زندگی دیگرگوهر عبارت به

» = «. ، درخرد که ارتا گوهرزندگی هست وجویـش. است وجویندگی کشش ، گردانیده را خود جامه ، میجوید و میشود کشیده که هست هنگامی تا ، خرد ، خرد ، نمیشود کشیده و جوید نمی که هنگامی و

. هنگامی میشود نابود و میکند گم را خود گوهرویژگی این آنگاه ، رسید مطلق روشنی به ، خرد

» « و میدهد دست از را وجویـش کشش گوهریمیسازد . نابود را خود

کشیده محسوسات، به ، گوناگون درحواس خردمی را خود گمشده جفت ، محسوسات میشود،ودر

» « . وجویش کشش اتصال حلقه ، حواس جویدهستند. . هم جفت ، جستجو و کشش ، هستند خرد

درنهان اورا که میجوید درحواسش را چیزیپیوسته. » میکشد هم به جستجوی و کشش واین

میکند« » « . وقفل کلید و ، ترازو را خرد که استچیزی» = = « معنای امروزه که ، آسن آسنگ سنگ

« معنای به دراصل ، یافته وصلب بسیارمنجمد » بوده دوکس یا دونیرو دوچیزیا واتصال امتزاج » « بوده یابی درپیوند آفرینندگی اصل نماد و است

. وسامانده آفریننده بنیادی خرد به رو ازاین است» « سنگی خرد یا خرد آسن ، هرانسانی درگوهر

میگفتند . » جفت» خرد معنای به ، سنگی خرد یا خرد آسن

« . ) = ( مانند ، خرد سنگ آسن باهمست ومتصل = = = » آسن سنگ یوغ جفت ، درگوهرش ، ارتا

233

Page 234: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. است نهان که هست جفتی با پیوسته او هستاین . ولی ، بیند نمی را جفت آن هرچند میکشد واورا

را جفتش همیشه واو ، میکشد اورا که جفتشهستمولوی . : قول به ببیند را آن تا میجوید

بسته ) ( پرده تـتــق هرگونه ، بیند تا که کوچشمجان» « » « » ای ، ، نهان جفت با ، پیوسته به ذره هرولی ، است روشنی ، میکند حس و بیند می را هرچهنهان که است پیوسته جفتی به ، روشن پدیده این

. که است بخش با شد، روشن که بخشی هراست پیوسته ، ای ونهفته ،. تارک امروزه ما

. این ایم داده دست از را روشنی درک شیوه این » « یک وبد خوب میان گزینشی هر که معناست بدان

روشن . شیوه و خرد درک این است موقتی گزینش. است زرتشت آموزه برضد ، خرد، کردنش با

» « را راست همیشه راه یک ، نمیتوان» برگزید روشنی. بخش با همیشه ، خرد

نهفته بخش به پیوسته که روبروهست ای ازهرپدیده . جفت ، است روشن آنچه آنست جفت که است

به ، است پوشیده آنچه ولی پوشاند می را نهانش. میکشد را خرد و است پیوسته ، روشن بخش این ، درایران عرفان که بود جفت اندیشه این برشالوده

. » « میدانست دوخود دارای را « انسان که» خود ) است ) جفت ، درگوهرش ، هست اصل تخم

خود. » « » از باشد نهان گنج که نهفته، خوداجتماعی روشن ازخود ، آگاهبود از ، روشن

و مذهبی و واقتصادی وسیاسیپیوسته ... « ولی ، است پوشیده ایدئولوژیکی

234

Page 235: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هست ...بدان . ، و وفلسفی مذهبی آگاهبود هرتاریک و پوشاند می ، هست جـفـتش که را خودی

این که بیدارمیشود هنگامی ، خرد و ، میسازد ونهان « ) ( . » «، هیچگاه ، مردم انسان بجوید را یکراز

» خوده« همیشه بلکه ، خوده نمیشود «دو . جفتش این از همیشه ، انسان که اینست میماند

درنجستن و میشود کشیده ، باشد نهانیش خود که . به است وناخرسند وبدبین خشمگین همیشه ، آن

عطار قول » خویشپنهانی» زچشم ، پیداشوی تو اگر ،

پدید آید نهان گنجی ، تو جان درمیان ، »ازسوئی » که» ما وروشن پیدا خود

» میکند تسخیر مارا چنان باشد، ما آگاهبود » « و معنا بی ناچیزو را خود نهفته خود که « و ها وسرکوفتگی اوهام مخزن یا و پوچ

» .. میشمارد و ، . نومیدیها ما روشن و آگاه خود بلکه ، نادیدنی تنها نه مارا نهفته و آگاه نا خود » « . پدیده که ، ما سیاسی خود میسازد هم نابود

، یافته حاکمیت و گسترده درآن را خود ، قدرت » « ، ماست جفت که ما نهان خود وجود منکر « . یا حزبی یا ایدئولوژیکی یا مذهبی خود میگردد

» « » ... ، آن با که را دیگرما خود ، ما یا طبقاتیمیکند . انکارونفی بکلی شد، آفریننده میتوان

جفت همیشه ، هست درحواس تابش جان که خرد، . خود جفت جستن با میجوید درمحسوسات را خود

که هست ، میکشند اورا درنهان که ها پدیده در . یابد می را خود و میشود گوهر آفریننده این

235

Page 236: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

در ، است یابی گوهرپیوند که ، نیز جفتیمیشود دست به دست ، کردن حواس . روشن

، میشناسند را چیز آن ، هرچیزی کردن روشن در کهتاریک بخش ، بخش یک کردن درروشن ، بالفاصله . روشن در ، هرمحسوسی میآفرینند ، پدیده درآن

را خرد که ، نیزمیپوشاند را ازخود بخشی ، شدن . میسازد جوینده و اینکه میکشد وارونه ، حس

، فریبد نمی و نمیکند غلط ، میشود ادعاما . میطلبیـم را غلط چیزی ، ازحس ما بلکه

روشن ، را محسوس کل حس، که میخواهیمسازد روشن ما برای آنرا تمامیت و .کند وگرمی آتش گردانی جامه که ، حواس درحالیکه

بخش ، بخش یک کردن روشن روند در ، هستند جان . میسازند تاریک را از دیگر ما خرافه این

حواس که ، کردنست روشن واز روشنی » « را انسان خـرد باالخره و ومحسوسات،

میکند ارزیابی ، ازبرخورد . منفی غلط شیوه این ، را وخرد حواس که میشود سبب ، وخرد حواس با

. چنین بشمارند نابسا و اعتماد غیرقابل و ناقصهست روشنائی وجود از باور پیآیند ، سستی ادعای

. ساخت روشن را سراسرهرچیزی میتوان آن با کهبا که هست ای روشنائی که ، موهوم اینرا رویدادی و هرپدیده سراپای میتوان ، آن

بزرگترین که ایست خرافه ، ساخت روشنزده ، انسان وحواس خرد به را ها گزند

. است و ها پدیده تمامیت که ، حقیقتی چنینخرافه بزرگترین ، میکند روشن را رویدادها

236

Page 237: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

دچاربزرگترین را بشریت تاریخ که وموهومیست،کرد . خواهد ودرآینده است کرده آفات

ویکچشم آشکار دارای دوچشم خرداست نهفته

» « در ، خرد درباره ، ایران فرهنگ سراندیشه این« » « که انسان خرد بودن چشم سه تصویر

نهانی چشم یک و ظاهری « دوچشم ، باشدشده بندی عبارت توسی اسدی نامه درگرشاسبازآن ، گرفته وافسانه خرافه آنرا ما و ، است

میگذریم.. است چشم سه دارای ، بنیادی خرد یا بهمن

بینند، می را ها وبریدگی وتعدد کثرت که ، دوچشمدورا این جدای ازهم نگرشهای که ، نهانی چشم ویک

به » ، پیوستن دراین و میآراید، و پیوندد می هم به ، را« هرچیزی پنهان راز و ، میبرد پی ها، پدیده راز

. بیند را می راز رازانـد، می و میآراید آنچه . راز، هست راز گوهر ، خود چون یابد، می

است پیوند نهفته .نظم ، خرد گوهر به چشم سه این ، ارتائی اصیل درفرهنگ

بود پیوسته » هم سوم . اصل« چشم همان ، ناگرفتنی و نادیدنی که ، هست هرجفتی دادن پیوند

که . ازآنجا « است گرمی» سرچشمه ، خون) دلدرهمه= ( خودرا گرمی که میشد شمرده جان آتش

خرد روشنی به تبدیل ، حواس از و میپراکند تن » = « نامیده ارتا ارد درپهلوی که دل و ، میشود

237

Page 238: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » « میرفت شمار به خرد جفت ، درواقعمیشود » « تای سه این باهم ، ظاهر دوچشم و دل

« روشنی با دل که ، میآوردند پدید یکتارا » پیوند در را ای هرپدیده رازنهان ، گرمش ( تابش یابد می ، دوچشم نگاههای دادنپیوندد ( می هم به ، میدهد تاب . گرمی،

» « یا ، آفرینی جفت نگری درجهان ، اندیشه این » آفریننده» ، باهم وامتزاج دراتصال فقط که دواصل

اصل ، است نهفته که دهنده پیوند واصل ، میشوند ، شمارمیآید به بود سوم بدیهی با بسیار ولی ،

یک ، دل یا سوم چشم ، آفرینی جفت اندیشه نفیشد » « » « . معدوم یا وفراجهانی فراطبیعتی پدیده

گرشاسپ در خرد، گوهر بودن جفت اندیشه این « تصویر به تبدیل ، اصل نامه بودن چشم سه

درهای « زیبائی ، غمزدایش آواز با که ، است شدهمیگشاید . را ناپیدا بسته

در که است گوهرخرد بودن جفت اندیشه همین » « دیگرمی عبارتی سروش و بهمن بودن جفت

. که ازآنجا شد خواهد پرداخته آن به سپس که یابد،» = « همزاد جفتی اصل از آفرینندگی برضد ، زرتشت

بودن جفت ، ناخواه خواه ، بود درانسان= ( ) باشد) سیمرغ که دل و حواس مرکزهمه مغز

فراموش ( . با افتاد دید از ، کردارخرد به ، باهم ارتا ( نیروی و دوچشم، درخرد گانه سه پیوند این شدن

یا ارتا که ، آنها دهنده =پیوند رازنده- آراینده آ ) ( ازهم ( وبریده جداگانه چیز دو خرد مغز و دل باشد

. روشنائی این ، زرتشتی دریزدانشناسی شدند

238

Page 239: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» = « وبینا روشن را آتش تخم که بود ازاهورامزدارا کار این توانائی دیگر، ازخودشان آنها و میکرد،

ولی. سوم نداشتند اصل یا ، سوم چشم اینتابـید می روشنی و ، رازانـیـد می که با . بود

یا تخم ، آورد ازبهشت را آتش ، زرتشت اینکه ادعای . عبارت به یا نمیکند روشن ازخود، دیگر ، آتش

» « ادعا این چون ، نیست سوم چشم از خبری دیگر، ) ( روشنی از تخم آتش که بود آن معنای به

تخمی یا آتشی چنین او و یافته پیدایش ، اهورامزداوازخود، ندارد اصالت دیگر که ، است آورده را

نمیکند . روشنچیرگی وروانها،برغم درضمیرها فرهنگ این ولی

عوام درمیان ایران درفرهنگ ، زرتشتی موبداننقش ، درعرفان ، اسالم ازچیرگی وپس ماند، باقی

به» « » ، باشد ورایندن رازاندن همان که ، دیدن رازمی « اینهمانی خرد، با که چشمان ولی شد، داده دل

محروم ها پدیده وحقیقت راز دیدن از ، یافتگوید . : رودکی ماند وناتوان

سـرتو، چشم که جهان باید دید ، دلت چشم بهنهان نبیند

میگوید : ناصرخسرو یا ، بین عیان چشم که را جهان بیـن ، نهان چشم به

را نهان نبینددل زچشم نماند چیزی است گرنهان سرت زچشم

پنهان چیز آن ، « خرد بودن هم به پیوسته چشم سه این

» بینش و باشد بهمنی بینش که بنیادی

239

Page 240: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) - است ) جامعه و جهان رازنده آ »آراینده در ، و « ، داشت را خود اصیل معنای ، آفرینی جفت اصل

= ( جان آتش تخم در آفرینی جفت اصل این نفی با » « )، زرتشتی یزدانشناسی در دل ، زرتشت از ارتا

نداشت . جایگاهینزد هنوز که دل مفهوم ، اسالم چیرگی با سپس ولی

) ( ، درعرفان ، بود زنده بودند خرمدین که عوامخرد ) ( » و ، شد الطبیعی ماوراء ترانسندتال مفهوم . البته« انداخت اصالت از و ، کرد ناقص را

« » « دل در که جان آتش یا گرمی بدینسان « هم« به اصل و ، میگیرد خود به پیکر ،

» ، است تابش در ، وبافتن ورشتن تابیدنوصوفیانه شاعرانه اصطالح یک کم کم

« گردید « بیگانه کلی به که شد خفیه اسرار واز » « داده آن به سـر چشم ونام میباشد ازخرد

. ، درحالیکه »شد نماد که دردل خون گرمی » گواه ، باشد زندگی اصل یا جان آتش

مستقیم اندیشیدن جداناپذیر، برپیوستگی = « جان، زندگی از فاصله وبی واسطه وبی » وهیچ ، است نیزمیباشد ور ژی ، دل نام

آنجهانی و الطبیعه ماوراء مقوالت به ربطی. ندارد و ، گردانیده جامه مستقیما ، خود ، ارتا

این تابش و ، است شده دردل جان وآتش گرمی ) ( اصل و رازاند می آراید می که هست ارتا گرمی

) ( دوگوش ، دوبینی ، دوچشم حواس دادن پیوند » « . چیزی هم سر چشم ، ازاینگذشته است

» « . » « » « سـر واژه نیست دل و ارتا جرهمان

240

Page 241: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « . » « به سریر درعربی، دارد سریر با اینهمانیهرچیزی- 1معنای وقوام قرارگاه- 3تابوت- 2اصل

است ازگردن . 4سر، ازاین- کدام هر غارکیخسرو . » « همه بیخ ، ارتا بودنست ارتا بر گواه ، چهارمعنا

+ ( ) + ( . سن صندوق که پوته تاو تابوت چیزهاست ) وسرچشمه زهدان معنای به چون ، باشد دوخ

« ازنو یابی تکوین رستاخیزو جایگاه ، است گرمیگردن ) ( . میباشد فرورد ارتا سیمرغ همان که است

. ) + غارکیخسرو،) دارد رام با اینهمانی ، نای گردبا ازمرگ پس جانها همه که است فرورد ارتا همان

. سریر، دیگر معنای میشوند وجانان میآمیزند آن ( کمان دارد سیمرغ با اینهمانی که کمانست رنگین

» صریر= ( . » « » که ، ص با واژه این ور سـن بهمنارتافرورد گل که است افروز بوستان گل نام باشد،ابوریحان بر بنا دیگرش نام و سیمرغست یا

ونام ) = ( دیگرسیمرغ نام که است داه داح درصیدنه . سریرة درعربی علت همین به اشکانیانست خدای

. : هیچ بی پس است طبیعت ، نهان راز، معنای به» = = « » « دل ارد ارتا همان ، سر چشم شکی

اصل ، بودن خون مرکزپخش علت به که میباشد ) و ) ، میشد خوانده ور ژی گرمی )زندگی که خون

) سرچشمه ارتائی، فرهنگ در باشد آتش . بی ، اصیل بینش بود وبینش روشنی

تابد ) ( می آتش تخم ازجان رو . واسطه ازاینتخم با اینهمانی که را آتش ، زرتشتی یزدانشناسی ) + = نمی) روشنی اصل داشت، تخم مر انسان

» « . در را نقش این ، دل نیز رو ازاین شمرد

241

Page 242: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» خرد » نام تنها و داد دست از زرتشتی یزدانشناسی . میشد برده

» « » داده» اینهمانی ، چشم با خردمیشد

پیدایشآتش نخستین چشم، ، چونبود درزهدان جان،

، میشود داده اینهمانی خرد با نخست که حسیاین . . همست به پیوسته دوچشم ، خرد است چشم

را دوچشم بینش آنچه یا ، هم به دوچشم پیوستگی » « شمرده سوم نهانی چشم ، میدهد پیوند هم به

را . دوچشم آن بینش که سومست چشم این میشود. یابد می پیدایش حقیقی، بینش و پیوندد، هم به

» سراندیشه » دهی» پیوند یا آفرینی جفتکه » آفریننده « بود استوار شالوده نیروئیبراین

ازهم و بندد می هم به را جفت یک که« میگشاید ، میسازد آفریننده باهم را آنها و

» « » نهان » و راز یعنی ، ناگرفتنی و نادیدنی. است

بنیادی » « خرد داده اینهمانی چشمها با که نیزباهم میشد، دوچشم بینش دهنده پیوند اصل

چشم . » یا سوم چشم را این است نهانی که است . » ، دربینش باهم هنگامی ، دوچشم میخواندند نهانی

این ، ای نهفته بینش یا نیرو که میشوند آفریننده ) ( اینکه یا ، دهد پیوند باهم را نگر نظر یا دید یا دونگاه

242

Page 243: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

به و ، دهد پیوند باهم را گوناگون حواس محسوساتبیافرینند . را نو بینش ، باهم که بدهد پیوند ای گونه

یابد پیدایشمی هنگامی آغازگری، و نوآوریکه سوم چشم یا نهانی، چشم این که

های بینش ، است ناگرفتنی و نادیدنیبیامیزد باهم را درداستان. دوچشم اندیشه این

خود به شکل ، سیامکست دخمه که دژی حصاریا ( نامه گرشاسپ کتاب در که داستانی در میگیرد

.) سیامک، وتابوت دخمه میآید توسی اسدی « » « جایگاه که دارد سریر تصویر همان با اینهمانی « . » که حصاری این باشد ازنو یابی دخمهتکوین

« سیامک همان ، دیس» درآنست یا دژبهمن» « » انسان بنیادی خرد که است بهمن

. میباشد« دراین نمیتواند ، رزم جامه با کس هیچ

» = = چنین= با چون شود، وارد دیس ارک حصار دژوبا بیند، نمی و یابد نمی هرگز را دژ در ای، جامه

دژبهمن نمیتواند نیز، وتهدیدی پرخاش قهرو هیچ. ) بگشاید) را سیامک اندیشه باره تـرک با

که است خود ازجان وپرخاش قهروخشم« و نمودار ، خود خودی به ، دژ این درهای

میشوند« گشوده نیز، رزم. ازخود جامه کندن باقهروخشم اندیشه کنارنهادن به دیگر، عبارت به وزیبائیست، اصل که زیبائی چهره ، اندازی وبیم

که میخواند سرودی و پدیدارمیشود ، درفرازباره . میزداید دلها از را غمها که همه زیبا چهره این

« یافته سیمرغ صورت که بهمنیست همان

243

Page 244: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

چشمست« سه دارای ، » « اصل. که ، بهمن » « پدیدار جفتی اصل در است، وناگرفتنی نادیدنی

میشود :پدید مردی ، باره از شد آنگه خوبتر، به کزو

آدمیکسندید بـاز ، هرسه بـد، چشمشسه که بـد چنان

فراز در یکی ، و ابر زیر در دو » « یکی و دید میشد که بود ابر زیر ، دوچشم

هرسه ولی بود، نهفته و نادیدنی که ، برفرازابربود . برفراز که چشم این بودند بازوگشوده ، چشمآراینده » و رازبین و نهانی چشم همان ابرسیاهست، « » که است سازنده متصل هم به چشمو

.فراسوئی » باهم هست ، چشم سه اینجمع ، هست زیبائی اصل که چهره دریک

این . هستند نگرند می فرو آنها ی دوتا فقط آنکه با ، سه» « » اندیشه همان پیکریابی ، چشم سه تصویر

. » « هست « خرد درگستره آفرینی جفت یا تایکتائیبزرگ دورود همان داستان ، نهانی سوم چشم اینهندیها همه لی و پیوندند می هم به که است هند

نیز نادیدنی ولی سوم رود دراینجا، که باورند براین . این رو ازاین پیوندد می دورود این به که هست

سـنگام » « را، پیوند میخوانند . نقطه » « » اتصال» و امتزاج که آسن یا سنگ

همست دونیروبا یا این دوکس در ،« پدیده دوچیزباهم « وپیوند ، اتصال هست دیدنی نا که

سوم « چشم « . که خرد آسن بیند می خردرا( سنگی بطور) ، درخود ، باشد هنجنده ، سنجنده

244

Page 245: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

چشم » ، سوم چشم ، را « رازاننده نهانی نهانی یا« را دوچشم بینش و میدهد پیوند بهم که دارد،

- «میآراید رازنین « . » = آ آراستن واژه این درست. » « است شده رازاندن کردی در که هست

معنای به هم درکردی، به آراستنرازاندن، وهمکردن معنای » همان « »جوان دراصل، که است،

. » ، دررازاندن خرد، است بوده نوزائی و فرشگرداین ) ( . » میآفریند میزاید ازنو وهم میکند منظم هم

. این « » « رازاند می که است بینش نهانی نیروی » = = جامه» که است الت الد راد یا رتـه، یا ارتا، حضور

( درخرد و ، گردانیده را هست ( xratu=xra-ratuخود ، نهانی . ونوزائی ونوسازی آراینده اصل این

= « قلندر، کلندر ، میتراس ، منتره که هست » = = میشده = خوانده کــده آچـار افـزار کـده « نگهبان درهای که اصلست واین ، است

یا دوبینی یا دوچشم که را ضمیروجانمیگشاید « و بندد می ، باشند .دوگوشظاهر

« ، منـتره سروش . تـنـو هرچند« است» « فرمان به تن به را آن زرتشتی یزدانشناسی

( زرتشت و اهورامزدا فرمان به تن برمیگرداند ) که است بوده آن معنای به دراصل، ولی ، است

ابزاروآچار » و کلید یا راز، وحامل زهدان ، سروشهست « . ، اندیشیدن هرانسانی ویژه سروش

هرانسانی به را وبد نیک بینش گشودن کلیدیزدانشناسی میدهد برداشت وارونه ، کلی به که

میباشد . نیک زرتشتی میزان ، خردش با انساناست دست. وبد در درویشها که را چوبی

245

Page 246: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« و ، ،« منـتـاریا« »منتشهمیگیرند میشود نامیده « . که کلندر همچنین هست مفهوم همین نماد درست

آبستن « » قلندرسپس و راز، بیانگراین است شده. » شد خواهد سپسگسترده که است بوده راز بدین ، خودش که میدهد نشان ومنتار، منتشه با درویش

« . هست وبد نیک ترازوی و »مرکلید و« سپند« منتره روز نام ، » 29سپنتا رام که هست ماه

» به ، هستند وانسان هستی های بن که را وبهرام« » = که » میشود چهرآزاد چترآکات و میدهد پیوند هم» « » باززائی فرشگریا اصل و ازنو جهان آفریننده بن

» « که ، است آفریت رند ، دیگرآن نام و است « شیوه « رندیسرچشمه شده ایران درفرهنگ

است . « » « » « » واژه» که رایـنـیتن و رادنیتن و رازنیتن

» « » « ازآن« ، رای واژه همچنین و رازاندن و راز» « راد ، رته ، ارتا ریشه به همه ، اند برآمده» « » « جان آتش و عنصر نخستین که ، بازمیگردند

« ازخود، و ، میدهد ونظم ترتیب ازخود، که ، است .» اصل پیوند، اصل یا یوغ میکند وجوان زنده ازنو،

. و آراینده نیروی است ومدیریت ساماندهی و نظمو نهفته همیشه ، سازنده وجوان دهنده پیوند

و » متافیزیکی ای پدیده نیرو، واین ، است ناگرفتنیولی« ، دوچشم درمیان بلکه ، نیست فراجهانی

« ولی ) ( پنهان سکه یک وروی پشت چشم درپشتهمیشه « . ، درشاهنامه ، سیمرغ هست گشوده بازو

« . » و» مشگ با اینهمانی ابر، میآید ابـرسـیاه در. » « » دارد= تـن با اینهمانی که میشد داده ور زهدان

246

Page 247: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

پوشیده درجایگاه ، درتن ، سوم چشم . ، سوم نهانی چشم این رو ازاین آفرینندگیست

) ( سپندارمذ آرمئتی ، زمین خدای یا درزمین. . هست هرانسانی درتن دیگر، عبارت به نیزهست

محسوسات یا ، چشم بینشهای هنگامی » « و ها بینش در رازنهان به پی ، سایرحواس

آنهارا ، سوم چشم یا اصل که برند، می محسوسات ( می میسازد نو و آفریننده و میدهد پیوند باهم

. ) که دراوستا چشم واژه خود «doi-thra» رازاند. پیشوند است شده ساخته ، شالوده براین doiباشد

درپهلوی » ، »doihکه » doaan« ، » dorin » ،میباشد به . هنگامی ، چشم دوتا هست جفت و دوتا معنای به

» = چشم » یک یکتا باهم که میشود وجفت متصل هم( . یکتا تای سه همان این و خوانی (thraبشوند سه

. ، دوچشم این ازبینش که پنهانیست چشم آن است . ) ( دوچشم میآفریند نو نگرش نظر یک نو، نگاه یک

یک یا دید یک یا نگاه یک نهانی، یابی اتصال دراینوهم . چشم به هم درپهلوی رو ازاین میشوند نگرش

» « ، ونظر نگاه سبکشده doisr به که میگویندdoithra . ، ایران درفرهنگ چشم هست دراوستا

« که چشمی چون ، میشد داده ماه با اینهمانی » شمرده بینش زاینده اصل ، ببیند بتواند درتاریکی

« » « سه . از مرکب ایران، فرهنگ در ، ماه و میشد » ، برهزوارش بنا ماه دیگر ونام ، هست خدا یا ایزد

بینائی . بینا» « ویک چشم یک باهم خدا سه هست . نیروی» هستند که فراسوئی ودید چشم

« » پدیده با کلی به ، است رازنده

247

Page 248: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» دارد فرق گیتائی فرا ، . فراجهانی ردپای » « مانده زنده ، ایران ادبیات در ، راز مفهوم این

میگوید . : مولوی استاز اند برکرده دستها خاکیان همچون درختانند این

خاکداندراز دست با سبزو زبان ، با خاک ضمیر از

راز میگویند ) ( و جنبش اصل که ، آفتاب روشنی و گرمی تابش با

راز که را خود درون ضمیرها،گوهر هستند، باززائیمیرقصند : و آشکارمیسازند ، هست

صوفیان چون ، ها ذره این ، آفتاب درسماع ، ساز کسندانـد چه بر ضربی، برچه ، قولی برچه

دگر ضربی و نغمه خود ، هردلی اندرون ، و آشکار کوبان چو »پای ، پنهان ، مطربان

.راز «زخرد، تا گوشوهوش نشود خندان و تازه

رازنو درنرسد،میگوید : فردوسی یا

کهتران فروزنده اندرجهان نیست ازخرد فزونومهان...

درنهان » « خویشرا تن خرد، بدانـد چشم بهرازنهان ، جوی

خود درتن که را رازی ، نخست ، خرد چشمتوانا رو، ازاین و یابد ومی جوید می ، نهانست

ها » = جسم تنکردها درهمه را رازجهان که نیزهستبیابد« . و زهشی بجوید اصل یک immanentراز،

گوهرچیزهاست .در

248

Page 249: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

نای » یا پنهانی مطربان ، آفتاب گرمی چگونه اینکه . » ، تابش رازهست میانگیزند، بانگ به را درون » « یا ، درتن جان آتش به ، ارتا گردانی جامه

= = ( توا تن درون . tvaآتشکده ) = هست نای » نامرئی» درکشش ، پیوسته بهم جفت سراندیشه

بیند . می را وغیب راز این ، گمی وجستجوی مجهولاین دراثر ، شان گوهرجفتی این دراثر خرد، یا جان

» «، خود جفت ، شناخت به ، وجستجو کششخود میرسند . فضای یا جهان یا صورت ، جان

، رازگونه وجستجوی کشش دراین ، رااست جفت ، آن با چون ، . میشناسد آنچه

اورا که آنچیزیست ، میجوید خرد یا جان(میکشد ( . ارتا جان یا خرد گوهر بودن مردمی

نیکی شناخت به ، ای واسطه هیچ وبی مستقیماآنهارا چون ، میشود کشیده ، ها پدیده در ومردمی

میجوید . ها وپدیده درمردمانبخش جان عالم یا ، نقشخود نداند چون ، جان

خودوبابتی ! است الیق کان ، کفشخود نداند می پا

یابد، می خودرا کفش ، هم درتاریکی ، انسان پایپا ) اوست پای اندازه به که اوهست کفش تنها چون

. ) وساحتی فضا ، وهرخردی هرجانی نیک واندازهمیتواند درآن او فقط که وخرد جان آن ویژه استگردانی . جامه که ،وخردی جان دریابد را خود خوشی

یا ، کفش جستجو، درتاریکی ساحتاوست،خود هستی وفضای «ومیدان « نیکی که را

برای نامناسب فضای که را وبدی ، یابد می ، باشد

249

Page 250: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

یابد ) ( می کننده ناراحت است تنگ اوهست هستی. پرهیرد می وازآن

شری تنگیو هرلحظه ، زکفشدیگری پاراجا درآن پارا ، خوشتری شد ، وزکفشخود

راحتیجفتخود داند نیز وبد جان نیک داند ، زغیب و ،

ساختی ، هرجان درخورد ، بود را هرجان ، کزغیبمیگوید : فردوسی که هست رو ازاین

» « ساله همه بد از که بود آن خرد، نشان نخستینبود ترسان

، خودش ای، واسطه و رهبروپیشوا هیچ بی خرد،کفشخود . ، مانند نیک دارد را وبد نیک شناخت کلید

دیگریست کفش مانند وبد، میآورد، خوشی که است . ، وخرد جان میشود ناراحت ، درآن پا که

= میزان ، خود که هستند، رته ارتا ، درفطرتشان ( . به هم ، جی جان هستند خود وبد نیک وترازوی

کشش معنای به وهم است وجفت یوغ معنای ) جامه که گوهریش ویژگی دراثراین ، خرد است

رازگونه بطور ، هست ارتا یا جان آتش گردانی . ) (، خردی چنین میشناسند را وبد نیک ، ازغیب

- ( نه ، بود خرد سرود گوش که سروشی وچنین ) ، اهورامزدا و زرتشت آموزه با منقوالت

» « . که منتزه که است این سازگارنبود « آچارتفکرو ابزارو معنایش نخستین درسانسکریت

را « » « اهورامزدا فرمان معنای ، است اندیشه رازو » « را زهدان معنای دراصل ، وتن ، است نداشته

دارد . گوناگون درگویشهای وهنوز است داشته

250

Page 251: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ایـران درفـرهـنگرا » « هـستی جـستجـو،

میـآفریـند

« » می » که هست آنچیزی انسان،جوید«

« » « می» « که هست ،آنچیزی خردجوید«

» = می» ،آنچیزیهستکه ارتا خـداجوید

که میشود چیزی آن ، ملـت) هویت) میجـوید

هم در، هم ، خانه ،هم انساناست کلید هم و ، قفل

= خانه = در مهـر آتشکدهعـشق

251

Page 252: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

گوهـرخـرد،مهـراست

» « » است» عشق با متضاد ، عقلایران » « درفرهنگ خرد ولی » « است مهـر پیدایشگوهر

» «، میجویم که میشوم آنچیزی ، آن من انسان، . میجوید که میشود میشود چیزی آنچیزی ، خدا

این . . میجوید که میشود چیزی آن ، خرد میجوید کهآنچه . است ایران مردمی فرهنگ بنیاد ، سراندیشه

. میآفریند درجنبش را من هستی ، میجویم من« » « ، درنوشدن ، ن شد در وخرد، وخدا انسان

» میشوند نابود ، جنبش وبی ، »هستند . . » « » دارد یافتن وجود با اینهمانی ، جستجوکردن

( یابد، می هستی میآید وجود به ، هنگامی انسان » « . ) امتداد ، هستی میجوید که ، میآفریند را خود

تا » « . ، خدا است نو به نو آمدن وجود به روند یابیمیجوید . که ، هست تازمانیهست زمانی ، خرد

خرد . یا خدا یا انسان که هنگامی میجوید که ، » « میشوند نیست ، جـویـند نمی دیگر ،. » « ، جستجو یابی پایان معنای به ، دانش یا روشنی

. ندارد فرهنگ،وجود دانشی دراین هیچ » « ) را) جستجو به نیاز که نیست روشنائی

252

Page 253: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

و انسان ، صورت دراین چون ، ببـرد ازبینمیشوند نابود ، کل به ، وخرد .خدا

( » ازپژوهش» همیشگی ازجستجوی ، هستی . ) میگیرد سرچشمه ، ایران همیشگی ، خدای

» « همه وارونه و ، زرتشت اهورامزدای وارونهخدای ) ( » ، الله و پدرآسمانی و یهوه نوری خدایان

دانائی همه المعارف دایرة یا ، آگاه همه یا دان همه . » « » او، است جویندگی اصل بلکه ، نیست ها

میجوید همیشه چون ، یابد می هستی ازنو هرلحظه،. است ودگردیسی درجنبش همیشه را ، اوخود

میآفریند ، وپژوهش ،. درجستجو امروزه ما » « » « برای را من این و ، میزنیم من از دم همیشه

» «، نیزمیشمارند تباه و خواروزشت ، کردنش منی » « به ، وپهلوی اوستا و درسانسکریت من ولی

» « معنای ، کردی وزبان ، است اندیشیدن معنای» « . کردن منی است داشته نیزنگاه را ژرفترآن» « کردن وجستجو پژوهش معنای به درکردی

جستجو . » « برشالوده چون ، هستم من ، من است » « و هستم انسان و ، میاندیشم ازنو همیشه ، کردن

. » کردن هستم» درجستجو اندیشیدنمیآفریند ازنو مرا آنی هر که .همیشگیست

« برشالوده ، انسان یافتن هستی همین وبرای » ، واندیشیدن بن » جمشیدجستن روزگاری که را

» ، کردند اره دونیمه به ، میشد شمرده انسانها همه ، را کردن جستجو برپایه اندیشیدن ، انسانی هیچ تا

« . اندیشیدن با که بداند تا نداند خود هستی بنیاد » نوری خدایان رویاروی ، کردن جستجو برپایه

253

Page 254: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. میجنگـد آنها وبرضد برپایه میایستد اندیشیدندرهمیشه یافتن هستی ، جستجوکردن

شد انسان اصلی گناه ، . نوشدنازکجا، ، وپویا باشکوه و وژرف بزرگ سراندیشه اینچگونه و ، یافته پیدایش چگونه و گرفته سرچشمه

» « » « در خرد بن ، روشنی و خرد نام با وچراازبن همیشه و است شده کنده ازریشه ، انسان

؟ میشود کنده ، انسان

=Dvaدیـو» « دوتا« جـفت درگوهرش ،آنکهDva » هست

« » اصل » معنای به ، دیـو ، رو ازاینهست « آفریننده

ایران خدایان - همه گوهریا » جـفـت ، بودند« دیو

اصالت - یا گوهری جفت این ، زرتـشتزدود ازآنها را،

» دیـو » همه که را ایران خدایان زرتشت،بودند

انداخت ازاصالت » « را جهان آفریننده اصل ، ایران مردم فرهنگ

« پیوند آغاز، « patvandازهمان به که ، میدانست» «. » « شدن است چسبیده هم به جفت معنای

» است، » چیزدیگرشدن ، چیزی ازیک ، هم وجنبشچسبیده » = هم به دوتای مفهوم همان dva= div که

254

Page 255: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

« . » جامه= همیشه که گوهراست یک میباشد دیو. » « » میشود دگردیس یا ، یا میگرداند تحول

« پدیده یک ، گردانی جامه یا دگردیسیهست« خدا. » «دیوی ، ایران فرهنگ در روزیکه از

« « » « برپایه اندیشیدن و یابی تحول ، شد دیو ، » و زشت و اهریمنی ، وآزمودن کردن جستجو

= = « . رته ارتا که ، هم گوهرخدا شد خوارساختهیعنی = « » « » ، چسبیده هم به جفت ، باشد الد راد

« » شدن و دگردیسی و عشق یا مهر، یا ، پیوند » « . » ، ایران درفرهنگ پیوند مهرو هست وجنبش

» « که را جنسی شهوت یا ومحبت عشق معنای« و ، است نداشته ، رایجست ، اذهان در امروزه

. » میباشد بستگیها همه طیف » « ، مهر ایجاد دادن، پیوند هم به نیز را دوتجربه

تصویر، . یک با را مفهوم یک است دوتجربه آن میان . اندیشه دو است مهر ، ایرانی برای نیز دادن پیوند . عبارت به مهرورزیست ، نیز دادن پیوند هم با را

اندیشیدن دیگر، در خرد، گوهر ، مهرورزی،همان. . » « است هنج هنجد می ، سنجیدن در خرد

کشش » « » « معنای به که است وسنج سنگ واژه« گوهر» « که هست ساختن همآهنگ و دادن پیوند و

« . جفت « از سخن همیشه درشاهنامه است عشق . » کردن حس میرود چیز وآن این با خرد، کردن

= = snahحس) « ) = جوت بودن جفت همین سنگ. » « نیست« ومهر کشش جز چیزی درفرهنگ ،

باهم ، درسکون ، دواصل دوچیزیا ایران،نیستند جفت. » « جفت که چسبیده هم دوچیزبه

255

Page 256: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) = = نامیده ) جوی جوغ یوج یوغ یا سنگ یا همزاد یاحالت » دریک بیان نه ، جنبشاست یک بیان میشود،

ماندن « . ، ایران درفرهنگ یاهمزاد، سنگ یا جفت یا یوغ

. ) ( ازیکسو، است گشتن وتحول جنبش دوچهرهکه ، میباشد جستن دیگر، وازسوی ، شدن کشیده

. همیشه باهمند چون ، است جفت ، انسانمیکشد اورا که میجوید را .چیزی

همیشه چون ، است جفتی نیز ، وحواس گوهرخردمیکشند . آنهارا آگاهانه نا که ، جویند می را چیزهائی

دیو ) جفت( ) Dieuخدا همیشه( dvaهم چون ، استدگردیسی و میشود کشیده تحول، دگردیسی،یا به

. ارتا است وکشش جستجو اصل و میجوید، را خود » = = « ، ابدال افتار اواتار روند در ، جان آتش یا . ، مهرورزیدن ، ایران اصیل درفرهنگ میشود انسان » « » «. ، خرد آسن یا سنگی خرد میباشد خرد گوهربا را خود و هنجد می ، درسنجیدن که خردیست

» = « انجمن من هنجه و هنجارمیکند، ، دیگری. » « میگویند. نجامه هه ، لوال به درکردی میآفریند

یافتن پیوند هم به ، هم به لوالشدن ، کردن انجمندراندیشیدن باهم مردمان مهروزری یا مردمان،

. وجفت دمساز ، نی با را خود لب مولوی استمیکند«

گفتنی من نی، همچو گرجفتمی دمسازخود لب باگفتمی ها

یا ازجوی مستقیما را آب نوشیدن ، درسروستان« ، هشـتن ازجام با« . مهر را لب ، نوشنده میگویند

256

Page 257: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

که . ) دوگاو جفت یک به تبری در و میکند جفت ، آب » « ) به و ، میگویند هشته بندند می هم به درشخمدر » « دو میان فاصله چون ، میگویند هشتی ، داالن

» « . ، داالن واژه خود همان میدهد پیوند هم به را . در است چیزی به چیزی دادن پیوند معنای حاوی

است . هم به زدن کوک معنای به ، بزوئن دال ، تبریچیزی » « » بر چسبیدن معنای به ، دالکان کردی در

واژه« . . میشود گفته دالوت ، بست چوب به هست » « ،ازهمین نیزدرعربی ودال داللت و دلیل های

خرد . » « که ایست اندیشه ، دلیل اند برآمده ریشهمیدهد پیوند آن وبه دیگرمیرساند اندیشه به را ) = رسید) دل به آنچ ، دل است دیده دالو داالن دهلیز

مولوی ) ( یقین شود صورت ، آید اندر ، دردیده ) ( است خون وتف گرمی سرچشمه که دل، ) ( جفت ، حواس خرد با ایران، درفرهنگ

یابد پیدایشمی بینش، و اندیشه تا .میشود،که ، میشود درحواس روشنی به تبدیل ، دل گرمی

. دیگر، عبارتی به باشد میگرداند خرد جامه مهر،میشود خرد و میاندازد هست. وپوست هرجانی،

» « جفت و ، میشود کشیده یافتن پیوند به چون ، . » « جستجو جهان ، جهان جوید می را خود

) چون) ، است وکشش جهان جویـش سراسر ) ( هم به ، هست جزوآن ، خداهم که هستی

است است پیوسته وهمگوهروهمسرشت ،. « واژه ، هم ، شد خواهد دیده «جـویـشچنانچه

واژه » ، ساخته « » « کشش وهم جفتی ازمفاهیم ، . اند یک شده رویه دو ، شدن وکشیده جـستن

257

Page 258: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

هستند به. سکه یا ، وکشش جستجو جهان ، جهان . و طرد با زرتشت هست مهر جهان دیگر، عبارتی

دیو » یا همبغ یا همآفرین، جفت سراندیشه dvaردهمزاد همزاد« » yimaیا که ، ایران =yimaدرفرهنگ

دیو یا وتضاد« dvaجم جدائی علت ، میشد خوانده . » « » درخرد » گوهرجفتی شد خرد از ، مهر پدیده

= = گوهرجویش) که خردی خردسنگی خرد آسن ) نابود ، درخدا و ودرانسان، ، دارد باهم وکشش

. شد ( 1ساخته = = ( و- یوغ جوغ جوی -2جویش( ( =snaکشش = = که دوچیز واتصال امتزاج سنگ

= = = همزادی یوغی گوهرجفتی دورویه = ) زشت) ، ناگهان است، دیوی همزادی جمی

گردید . وشوم نفرین وخوارو) = ( سنگشدن شدن جفت یابی پیوند ، خرد

جفت این و ، هاست پدیده شیرابه با حواس، ، ایران درفرهنگ که جهانست با خرد شدن

» « است مهرورزی روند »همان . درمفهوم » و درعربی »Ratio عقل پیوند ، وغرب دریونانی

داشته « ایران درفرهنگ خرد با که را زندگی یا ، جانمستقیم . وتابش گرمی این اند بریده ازهم ، است

« ) ( ، تابد می هم به ، درخرد که هست دل جان » « » حواس به را خواهی جفت و پیوندد ومی

. میدهد سرایت بینش، و ها که واندیشه خردی « ) ( عقل ، نجوشیده زندگی جان ازگرمی

میشود « زندگی ضد که است زمستانی سردمیاندازد وازجنبش ، میخشکاند آنرا .و

) ( » مانند » ، جان دل و خرد ، ایرانی مهر درمفهوم

258

Page 259: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

غرب، » « » « ودر دراسالم عشق و عقل های پدیدهنیستند . وجدا بریده ازهم

هم ایمان» « ایست، پدیده ، ایران درفرهنگ ، همخرد وهم برضد مهر ، به » برضد چسبیدن چون ،

تازه انسان، فرد خود جان ازگرمی که است بینشی » تابشی « . » ، ایران درفرهنگ دین تراود نمی تازه به

= « جان از ای، واسطه هیچ وبی مستقیما که است » = و میدرخشد ، انسان فرد خود ارتا جان آتش

. » « است ایمانی پیوند ، برضد ایران درفرهنگو . طرد را دین ، ایمان نیست ایمان ، دین در

میسازد نابود و ،جهان . نفی ایران درفرهنگ+ ( » پات » = پیوند و ، است مهر پیوند جهان ،

بودنست ( جفت ، زنجیره . بند ، سراسر هستی. » = = = هست» ها بـند درها ها جفتی ها پیوندهمزادی » = = پیوند اصل پیکریابی ، هست که هرچه

. » = است= انبازی همبغی دیویودانه« » درواژه » تخم معنای به هم ، دراصل ، نیز

سپس« » « و ، است بوده مادینگی معنای به هم و » « . » = به » ر ده درکردی است شده داده باب در به

» تنبان . » به ربی ده میشود گفته وسگ خوک مادینه » = « . ، ای شیوه به ، خانه باب در میشود گفته

. » « است وزهدان تخم مفهوم و تصویر همان= در » واژه که که« dvara = dva-varaاینست دراوستا

» درو» معنای به هم باشد چسبیده هم به بر دواست » « ) وخانه کاخ معنای به وهم ، ( .Justiدروازه

« «dvaپیشوند « را« باهم دوتای معنای تنها نه ، » = = راهم » خدا دیو آفرین جفت معنای بلکه ، دارد

259

Page 260: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

= « . در و = dva-varدارد « » خانه خدا زهدان معنای . میشود « گرفته نادیده که دارد هم را « خدا «، در

» « خدا خانه یا ، زهدان معنای به ، دراصل » « ، افشانی خود و آفرینش برای که هست

میشود . گشاده » « هست در ، ایران .خدای خانه ) راه= ( » haan= yana= yaaonhaهم هم و یانه

. » خدا این ، درهردرختی هست خودش افشاندن . ) + = ازاینرو) یازد می فراز به که هست ور دوا در

» « » = زن » = معنای به یان هانه خانه که نیزهستخانی . » هومای را ایران زنخدای نیز، رو ازاین هست

» « . باز« سرچشمه گشوده، خانه ، خدا مینامیدندهست .

» خود » ، هم و است خروج وجایگاه محل هم ، درچیزهست . آن تمامیت یا ، جفتند خانه باهم دروخانه

» « را. خود تمامیت ، درش در ، زهدان یا تخم . برآیند ، درسغدی واژه همین ومیافشاند میگشاید

. درسغدی مینماید را خود »dvarدیگر معنای به ، » و هست بخشنده ، کننده اهدا ، به dvarneدهنده

) =( . » « در وزهدان تخم این است بخشنده معنایو بخشد می هستی شدن، درگشوده که هست

انوشیروان . به که داستانی در اندیشه این میافشاند . انوشیروان است مانده باقی ، میشود داده نسبت

های ازجشن یکی برپاساختن هزینه گاهنباربرای ، این بهترازاو کسی که پندارد می و میکند، فراوانکه میشنود ولی است، برگذارنکرده را جشن

. است گرفته ازاو سزاوارتر را جشن این مرزبانی

. بداند را بهتری آن راز میخواهد و فرامیخواند اورا

260

Page 261: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

که میگوید جشن مرزبان برپاساختن برای من » « ام فروخته را درم از لنگه یک .گاهنبار،

» « در لنگه یک از مقصودش که میپرسد انوشیروان « نیمی که آنست مقصودش میگویند ؟ چیست

فروخته جشن کردن برپا برای را ودارائیش ازامالک . او به کارخیررا این که میخواهد انوشیروان است

میورزد امتناع ، کارخیرش ازفروش او ولی بفروشد،نیست. وخریدنی فروختنی ایران، درفرهنگ کارخیر،

. نیست بازرگانی متاع ، کاری کارواندیشه،وهیچاست انسان وجودی . رویش دراین آنچه

که آنست ، میشود روشن درحاشیه جشنداستان » « شمرده در ، گاهنبارها گانه شش ی ها

اند «میشده « در. شش از هرسالی ، آفرینش روند » « . درپایان مسترقه خمسه گاهنبارآخرکه میگذرد

» « که هست، خانه درواین این نیز ، سالستشد . خواهد بررسی گسترده بطور دیگر، درفرصتی. ) ( دارد اینهمانی تخم یا زهدان سراسرخانه با در،« » « معنای به هم درکردی ، مال واژه چنانچه

تخم « » « . هست خانه معنای به هم و زن شرمگاه ) ( ازپیوند و میشوند، جفت هم با آبگاه وزهدان

. ، اندیشه همین آغازمیشود ، آفرینندگی که آنهاست . » که» بود این میشد بازتابیده خانه در «در «، در

دارد هم را خانه معنای «همان « وکده. کد . معنای به هم ، کت یا کد دارد باهم دومعنارا نیزهمین

« » « » هم» و چوبین کلید معنای به وهم خانهو . کتگر نجار، به نشود درگشاده تا درهلند به چوبکی

سه . » ، کت سه آخرماه برج سه میشود گفته درگر

261

Page 262: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» آخرماه روز باسه اینهمانی که هستند چکاد کات،سه) + + ( . دارند روزبه سپنتا منتره یا مرسپند رام

. » « ) = رو ) ازاین هست کت یک چکاد کاد سی کتخود » = خودی یا ، خود کت « » qat= khvad=hvaبه ،

از« مرکب انسان خود خودی چون ، میشود گفتهخدا . به هست خدا سه ) qadhaaata )dhaata+qadاین

خودش ، خودش که وجودیست چون ، میشود گفته ( . که را چوبی یا کـنده سپنتا منتره میآفریند را

» « » « منتشه یا منتار ، میگیرند دردست ها درویش= « » کلندر » یا میتراس را چوب این ، میشود نامیده

دولنگه« که چوبست این با و ، نامند می هم قلندرآفریننده اصل دو و باشد بهرام و رام که دررا

راز این دانستن و ، میشوند داده پیوند هم به ، هستند ( وسپس میشود خوانده منتره که بود وابزار

) و نیروها میتوان که است شده دان کلیدوکلیدوآفریننده داد پیوند هم به را وتجربیات انسانها

ساخت . » « به حامله یا منتره این زهدان ، سروش

» تفکرهست» راز تفکرو ابزار این این و ، با رام پیونددهنده یا سازنده جفت اصل ، منتره

. اصل هست درانسان آفریننده های بن یا ، بهراممیباشد منتره ، درهرانسانی آفریننده بن دهی پیوند

: ، سرود ، سخن ابزارتفکر، معانی دارای که. میباشد ، شعرعرفانی رازو تصمیم، ، مشورت« » « چون ، میشود خوانده مانتره تنو ، سروش

= دهنده وپیوند گشاینده کلید این منتره این زهداناین« زرتشتی موبدان ولی ، هرانسانیست درجان در

262

Page 263: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « اهورامزداست فرمان به که تنی به را اصطالح . انسانی ازخرد را اصالت بدینسان، برمیگردانند

درها وکلیدگشودن هست درهرانسانی که وسروشیمیگیرند . ، میدهد انسان به را

متصل هم به ، جان دربن هارا جفت یا دواصل آنچه = = = میتراس » کلندر منتره کلک و لـم و راز ، میکند

که« = ) = ( ایست کنج چه کون کونه سوراخ ، است ) + ( . کند ، کاوی کنج کنجکاوی جـست باید

این بستن و گشودن لم یافتن روش ، وکاوکردن . هرچه هست صندوقها ، ها طلسم ، بندها ، درها

. » « پس هست پیوند ، ، »هست ای هستی هر » = آنرا میتوان که است بند شده چفت در

وبست چیزی گشود آن جستجوی نیازبه فقط و ، با و است، بسته و کرده جفت آنهارا که هست

، گشود را دربسته هستی آن میتوان ، آن برداشن. ) کرد ) پاره ازهم را دوبر ، دولنگه پیوند آن آنکه بی

« دریک که دارد کار دردولنگه با بهمنی خرداین درپشت و ، هستند جفت باهم ، چهارچوبه

جستن با و بندد، می را آن که ایست کــنـده ، دولنگهراازهم دو آن آنکه بی ، گشود آنرا میتوان ، آن لم

. سروستان در چنانچه ، کـنده گسست و کرد پارهواساس شالوده و درخت تنه ، معنای به مانده باقی

« ناتراشیده چوب میشود گفته چنانچه نه هست،. »« یا ، ها تخم از انباشته ، جهان سراسر

اند « بسته « »درهای معنای . » به ، دراصل ، در . » بهترین ، درخت واژه است بوده زهدان و تخم

» «. » « تخمی ، درخت است در معنای براین گواه

263

Page 264: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ) ( ) آختن) یازد می فراز به که است درچنانچه . ایرانست زنخدای به منسوب ،درخت نارون

دردرون را ورخش رستم جسد ، میآید درشاهنامه ، ساختند نارون ازچوب که صندوقی یا تابوت

= = فرورد » ارتا سیمرغ زنخدا آغوش در تا ، میگذارند» « » زن« . » معنای به ، درنارون نار شود زنده ازنو. » « . هست زنخدا درخت معنای به ، نارون هست

دار . » در آن به ازجمله دارد گوناگون نامهای ، نارون « . درمان= « » « میشود گفته دان در یا تخم درخت . ) رو« ) ازاین است بوده در ها دانه از تداوی به »،

» یکی= چون ، شد داده نام این ، باب در = = « اصل آفریننده اصل تخم ازپیکریابیهای

شد « شمرده ،. » جفتی جی دراصل که رام بهبه « ) است بوده زمان خدای و زنخدا و مادرزندگی

اش گوهرجفتی همان یزدانشناسی jut-gohrعلت ، پذیرفته نرینه کردار، به فقط اورا ، زرتشتی

» «. » « همان ( که انـدر میشود گفته وای اندر ، استاست» « » « . تخمدان و زهدان معنای به ، باشد در

( » « که ایست خانه در خدا، هست در نیز، خدا . ) در ، آمد درپیش چنانچه البته دارد خانه با اینهمانی

=dvarکه var+ dva« معنای به ژرفا، در ، باشد . » = چون هست خدا خانه خدا »dvaزهدان هم

» = « » آفریننده اصل یا خدا دیو هم و باهم دوتایهشت .

عشق= خانه در مهـر

264

Page 265: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « » خودرا» که ایست خانه ، ر دمیگشاید

تن » « » « . » است مهر در ، آتشکده نامهای از یکی

« » « به« نیز است زهدان معنای به دراصل که ( . » صورت هرجانی تن میشود گفته آتشگاه

تخم( چون ، است آتشکده ، هرانسانی و هرچیزی ) = = =( خودرا آن، درمیان خدا سیمرغ ارتا آتش . تخمی وهر زهدانی وهر هرتنی میافروزد

. ) + است) مهر خانه ، تخم مر وهرانسانیمست چه هشیارو چه ، یارند طالب کس، همه

چه » « مسجد، چه ، است عشق خانه ، جا همهحافظ کنشت

« » خانه » ، وهرانسانی هرجانی میان در ، جا همه . » = وکنشت = مسجد است مهر در مهر خانه عشق

. ، وانسانی هرجانی نیست جا همه ، وکنیسه وکلیسا » « عشق خانه ، میانه واین ، است میانه دارای

» « . به میان ، ایران درفرهنگ چون ، چرا میباشدجفت » « یک وپیوند اتصال خانه معنای به کلی، طور

« » « . دراصل میان واژه «yane + maidhمیباشد. دارای maethaدراصل maidhمیباشد که میباشد

شوی- 2جفت- 1معانی ویگانه ومتحد خانه- 2اتصال= « . یان که ، یانه میباشد « yaonaوجا به نیز باشد

پس . هاست جفت اتصال جایگاه ، » « معنای میانو » شوی متصل و یابی پیوند خانه معنای به » است دوچیزگوناگون جفت شوی .یگانه

خانه » « یا مهر، خانه چون ، میان درست رو، ازاین

265

Page 266: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بینش » « و روشنی آفریننده اصل ، هست یابی پیوند ) ( . ، میشد شمرده ، انسان میان ، جیگر جگر است

« بنکده چون ، است تن اندام همه دهنده وپیوندکه « . وزهره مریخ جگر، در ، درالتفهیم است گرمی » دو» واین هستند، شریک باشند، ورام بهرام

( . بخش دربندهش میباشند بهمن پیدایش نخستینپاره ، - 93نهم « ) گـش جگر ازمیان که ،–میآیدآویش و داشتن راسن باز اکومن برای و گند

زرتشتی « . » یزدانشناسی در میروید درد با مقابله» وچرا وچون پرسش اصل که ، اکوان یا اکومن» « بهمنی بینش بنیاد ارتائی درفرهنگ و است ، شده شمرده شر ، بود گوهربهمن و میشد، شمرده

«. است شده ساخته ومسخ کاسته کماله دیو به و » « عمد،« به ودراینجا هست شناخت معنای به بوی

« » بد» شناخت معنای تا است شده ساخته گند. » وچراهست چون بدهدکه را اکومن وپلشت

بینش ریشه که وآویشمیروید راسن ازجگر،میکند را وچرا چون ادعای ! برپایه وارونه البته

برپایه بینشی چنین بن درست ،جگر، زرتشتی الهیات . با ، زرتشت درآموزه بهمن است بوده وچرا چون

. بهمن دارند کلی تفاوت ، ایران درفرهنگ بهمناهورامزداست پیدایش نخستین ، زرتشت درآموزه

با » « بهمنی چنین طبعا ، است بیکران روشنائی کهنمیتواند جگر، و سازگارنیست ، وچرا چون

» « . ئوروسنا ، راسن دیگر نام باشد -Urجایگاهشvaasna همبغی و جفتی زهدان معنای به که هست

» « که) ( . است جناح ، راسن دیگر نام است انبازی

266

Page 267: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» = پروین» خوشه اقتران به و باشد، قوناس گوناس ) ( ) + گفته) ، آسمان زهدان ماه هالل با بهمن ارتا

میشده شمرده آفرینشجهان اصل که است میشدهمعنای. ، زرتشتی دریزدانشناسی ه واژ همین »است

=گناه« « گناه واژه خود وهمان است کرده پیدااست « . چون ویناس درخود که یاخردی بهمنی

میباشد گناه اصل ، دارد ازجگر،. وچرا اینکه « وبهمن ارتا که آنست معنای به ، میروید راسن

آفرینش« اصل ، هستند درهرجانی میان اصل ،کهساخته. » « » « بوی جانشین گنداکومن واژه جهانند

» و . » بینائی و شنوائی اصل ، بوی چون است شده ( بندهش، چهارم بخش است درتن دانائی و گویائی

»34پاره . ) سازی وتباه زشت ، اکومن گند است. » آشوبگراست که است وچرا چون برپایه بینش

که میشود دیده انسان بدینسان میان چون جگر، = « و بهرام میان مهربنیادی گرمی بنکده و

« » بینش سرچشمه ، است است راماست گویائی و . ودانائی نیزکه آویشن

) ( ونهم بیست روز سپنتا مانتره با ازجیگرمیروید، « ) ( رام و ام روزسی بهرام که دارد، اینهمانی

منتره) ( و ، میدهد پیوند هم به را وهشتم روزبیست » که» ایست کـنده همان و است ابزارورازتفکر

لم با در، وبستن گشودن و میشود انداخته در پشت » = « میشود خوانده نیز قلندر کلندر که دارد کار آن

باشد . سوم چشم همان که

267

Page 268: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

= آستانه = چهارچوبه به هم قباد کواددر

میشود » « گفته تـرنج به وهمفرورد ارتا که را ،فروردین درسیستان

اند میخوانده کواد باشد، ) و ) در، آستانه چهارچوبه ، ارتا آتشجان

است ترنج

) = کباد ) = = کواد رنگ باد تورنگ ترنج که شده گفته ) ( ازاین و ، است داشته پیوند اصل مهر با اینهمانی

یا . کباد میشد شمرده وروشنی بینش سرچشمه رو، » = اصل » چون که است غباد قباد واژه همان کواد،

نوسازی، و آوری ونو ابداع سرچشمه ، است پیونددرانسان کیهانی آفریننده ازبن که بینشی برشالوده

. رو ازاین است بوده »میجوشد، گرفتن دردست » نشان یا حاکمیت به حقانیت نشان ، ترنج

بخشیست تاج حق گنجوی. داشتن نظامیمیگوید : درشرفنامه

ترنجی معنبر گرفته برنشست شاهنشهی براورنگدست به

نشست زرین تخت بران شادی بهبدست ترنجی عنبر، زکافورو

. ناصرخسرو نشاندند می ها فرازتاج نیز را ترنج اینمیگوید :

کله کند حکایت رنگین بروبرگ از ترنج درخترا قیصری

268

Page 269: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بند برای اسفندیار که هنگامی ، رو،رستم ازاینآمده سیستان به زرتشتی دین تحمیل و او کردن

به تا میآید دست در ترنجی با خشم با رستم است،تعیین و بخشی تاج حق که مائیم این که بفهماند او

مرهون ، شما خانواده و داریم، را درایران حاکمیتماهستند :

بویا ، پرازخشم زرنشست کرسی بران بیامدبدست ترنجی

( » « چهارچوب آستانه یا در همان پیکریابی ، ترنج اینو( میآورد نو که یست پیوند اصل مهریا که است در

. که اینست میگذارد نوین بنیاد و میکند باب فتحنام » « ازیکسو که کواده یا کواد واژه همین درست

» « در چهارچوب نام دیگر ازسوی ، است ترنج . ، درآثارالباقیه برابوریحان بنا سیستان مردم هست

اند، ) ( میگفته کواد ، فرورد ارتا ماه فروردین ماه به . این میشود ابداع نو، سال که ماهست این با چون

) ( ابداع که هست هرانسانی درخانه جان آتش ارتاکه دریست چهارچوبه ، فروردین ماه این و میکند،

هدیه و میزاید ازخود نورا سال ، پیشین سال تخممیدهد .

فراموش را فرهنگی پیشینه این که شناسان، لغتفروردین » « که را چهارچوبه این دیگر نام ، اند کرده» « فرودین به ، است ، ایران بزرگ خدای ،

چوب ، واژه ازاین مقصود که پندارند می و میکاهند، « ) گشاینده . » = که قباد، یا کباد کواد درهست زیرین

« نو« بیخ وبنیادگذارو موءسس معنای ، باشد در . ، درغرب میترائیسم ، رو ازاین ابداعست و آوری

269

Page 270: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» رشن » Cautesرا که « « کوادمینامید و باشد،پاتس » سروش به« Cauto-patesکاوتو که مینامند

درواقع » « » ، باهم دو واین باشد، کواد جفت معنای « » یا آفرینش در که هستند ور دو در، دولنگه

میگشایند « . را وپیدایش روشنی » « ، درغرب کاوتوپاتس یا سروش عالمت ازجمله

Hesperus . ترنج نام است بوده ترنج همان که هستترنج Citrus Medicaدرالتین معنای به که ، است

. ) ( میگفتند مادی زمان درآن ایرانیها به مادی ) ( نیز پاتس کاوتو ) Persesسروش (Perserپارسی

. میتراس ، برجسته نقوش دراین میشد خوانده ) (، قراردارد رشن و سروش درمیان همیشه ، مهر = ( و روشنی دهی پیوند سرچشمه میان اصل تا

شود ( . شمرده آفرینندگیکه ) ( بود خانم خورشید آفتاب درایران، دراصل ولی

» در» و ، میشد شمرده قرار سپهرچهارممهر » « و ، است میانه سپهر که همین »داشت علت به

» روشنی سرچشمه مهر، ، بودن میانه ) بود) خرد ، بینش ، درآغاز،. چشم که ازمهر،

) ( ، است میشده شمرده نروماده جفتی اصل . التفهیم در اندیشه، این میشد آفریده روشنی

« را آفتاب که است باقیمانده بیرونی ابوریحان . » میداند باهم درفرهنگ نروماده ، مهروخرد

داشتند اینهمانی باهم ، ایران و اصیل ، داشتند » « را وعقل عشق وارونه ، مفهومی درست

که » « . ، عرفان هستند باهم متضاد ما دراذهان کهبا متضاد را عشق ، داشت ایران درفرهنگ ریشه

270

Page 271: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

) میشمرد،) میدانست شریعت پیکریابی که عقلروزگاری که بود کرده فراموش را ژرف نکته واین

« و روشنی سرچشمه مهر، ، ایران درفرهنگ دراز . » درمصیبت عطار است بوده خورشیدگونه خرد

میگوید : آفتاب به خطاب نامهفیضو به بر روشنیای بوده سبق برده چهارم،

طبق سما زرین ،را ذریات ذات کردی، آموختی گرم عاشقی

را ذراتای، دیده ذره ذره روزنی درهر انگشتیت هست

روشنیچون حق، به وچراغ تو وآن چشم جهان این عالمی

محرمی را جهان » « ، مهر که برآنند گواه اشعار، این درست

« بودن چشم وهم چراغ هم ، روشنی سرچشمه ( » روشنائی با وهم میکند روشن هم است خرد

« . ) بهمن چون علت، همین به بیند می خودش،هستند « روشنی سرچشمه میانند، اصل وارتا

« ) در ) مهر آفتابیش بشکافی که را ذره هر دلبینی« میان

واژه » Mithraمهر دو ترکیب تره thraمیت +Mit کهشدن« ازجفت که آنست بندی عبارت ، هست

آفرینندگیست اصل که یکتا ی تا سه ، دواصل . با که گیاهی نیز رو ازاین یابد می پیدایش

روز) ( » 16روزمهر ، داشت اینهمانی «مهرگیاه، » « یا ، بهروزوصنم دیگرش نام که میشود خوانده

= « بغی حسن بغ درکردی = آسن خدا =سنگ

271

Page 272: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» حافظ را وآن ، میباشد ومهر پیوند خدایکرمانی » وخواجوی وگلچهره وعبیدزاکان اورنگ

» « . به« ابوریحان را ترنج نیز رو ازاین مینامندبنام » معموال و میدهد نسبت مهرگان آفتاب ترنج

( . دانا« ترجمه درآثارالباقیه میباشد مشهورصفحه مانند ( »120سرشت ، ترنج که میشود دیده

و« جفـتی اندیشه پیکریابیهای برترین از یکی ، در « : نیز درنبات اقسام این همه است بوده تواءمانبهم و است تواءم که هائی میوه مانند ، میافتد اتفاق

پوست دریک دومغز که های میوه یا و ، چسبیدهمتداخل و دومرتبه طبیعت که را انواعی اما و دارند

اترجی ، آن درمیان که ، اترج مانند ، ساخته هم . ،همان « اترج است موجود روئی اترج مانند دیگر،

وبادرنگ ( vaatrangترنج ( هم کواد کباد که است . ، گوهراست جفت ، باد که ازآنجا میشود خوانده

گوهرجفتی » ، جفت رنگ دارای معنای به نیز بادرنگ » « . و« است رنگ توی همان ترنج همچنین است

نیزبه رو وازاین است جفت معنای به ، وتوی توهمیشود » « . گفته توی عروسی

ومهـر = پیوند خانه میانمهـر» « در « برگردانیده« مهر خانه به معموال

. رام دارد ژرفتری و گسترده معنائی ولی ، میشود » را » گیتی چون ، میشدند شمرده در مهر ، وسیمرغ

وهم خانه هم که ، خود زایشی واندام زهدان از . ایران در ، آئین این رو ازاین میزادند ، دراست

272

Page 273: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

را مرده جسد که است بوده متداول ها هزاره » « چون ، بردند نمی بیرون خانه دراصلی از هیچگاه

) ( اصل تخم درون یا زهدان خانه » « و پیدایش جایگاه ، در و ، آفرینندگیست

. آفرینشاست درست ، وسیمرغ زال داستان در ، شاهنامه در

» « که مطرحست اش وخانه سیمرغ مسئله همین . هرچند است داشته بسیاراهمیت ، ایران درفرهنگساخته تاریک و پوشیده ، مطلب این ، داستان در

و برجسته ، نکته این بیشتر، بادقت ولی ، شده « . یان یا خانه ، سیمرغ میگردد = yaaonaشفاف

. » = هست، جانان خدا، است عشق خانه مهر خانه ( تخم یا آتش ، او ازاوست بخشی که هرجانی به و

. ) مهرهست این برپایه مهرمیورزد هست هرجانی « مانند ای خوارساخته و افکنده فرو تخم هر که

کند « زندگی خدا، با باز تا میبرد خود خانه به را زال . هر که وهنگامی شود پرورده ازخدا مستقیما و

آوری یاد او به میفرستد گیتی به را خود از فرزندی: که میکند

دایه فرامشمکن که مهر مرا زدل ، دل دردلگسل ، مهرتو

گفتگوی ، وزبد زنیک آورند بروی سختی هیچ گرتآورند

اندر هم ، ببینی من پر یکی ، برافکن برآتشمن فر ، زمان

ام بپرورده بچگانم ابا ام برآورده ت پر زیر در که

273

Page 274: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

چو » بیایم بدین « ابرسیاه همانگه آرم آزارت بیجایگاه

) ( درفرهنگ که است تی ، تای دای، ، دی دایه اینمهر، وخدای ، مهراست خدای و مهر، اصل ، ایران

= خانه .یان . دارد مادرهم معنای ، دایه استمیگوید : زال به سیمرغ

ام دایه یکی ، پرورنده تراام » « مـام» «همت سرمایه نیک هم و

« نام » « . میشد گفته مای مادر، خدای ، « ماهبه هم « ، دراصل ، زندگانست همه تخم شامل «مایکه

» « » « . هم را مادراصلی معنای ، سرمایه است = ( وجان شیرابه زندگی آب مایه ، خدا چون ، دارد

میشد ( . شمرده هستی ، کل دراصل مهر، ی خدا » = = = « است بوده دی تای دای دایه همین

) - است) = بوده دای هو یا ، دای خوا ولی . خدا« خدای این برضد ، زرتشتی آئین و زرتشت

را= « مهر خدای ونام ، اند بوده سیمرغ دایهاند داده دیگر خدائی امروزه به ی دراوستا که ،

، خدا این که دید میتوان خوبی به و است آمده ) ( است، وتهدید قهروپرخاش ازخشم آکنده همیشهکردگار » « . است مهرمادر مفهوم برضد کلی به که

وشیردهنده وماما مادر یا دایه ، ایران درفرهنگ . زیرفشاردین را فرزندش که سامی است مهربان

را سرزنش این ، دورمیاندازد براجتماع حاکمکه : میشنود

خوار بود تو نزدیک به گر کنونهست پسرکردگار پرورده

274

Page 275: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

نیست دایه ورا تر، ن مهربا کزونیست مایه ، مهراندرون به خود، ترا

وهرمذهب وهرسازمانی ازهرقدرتی که هرجانیشود وخوارساخته دورافکنده ، وهرانسانی ومسلکی

، مطرود جان آن شود، محکوم واعدام مرگ وبهنشستن . » بست با میشود پذیرفته سیمرغ درخانه

جان« آن به تجاوز حق ، هیچکسی ، سیمرغ درخانه . که اینست ندارد »را خانه در نیز، را کودک زال

میگذارند « . سیمرغکوه البرز نامش بد، کوه یکی

ازگروه دور و، نزدیک خورشید بهبدان بود النه را سیمرغ ، خانه بدانجای ازخلق ،

بود بیگانهروزگاری ، برین برآمد باز گشتند و، برکوه نهادند

دراز

یـان = = هـان خـانه = = مهـر در عشق خانه آباد خانه

) ( ، درعرفان سپس که مهر در مهر خانهخانه= = = عشق یانه » یان هان همان شد، yaonaنامیده

که« » = « هست آباد خانه آبادیان همان باالخره، وآفریننده دواصل همآغوشی یا پیوند جایگاه تنها نه

275

Page 276: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

و- 1هستی این- 2بهرام خود ، بلکه ، باهمست ارتا= = ( همآفرینی اصل انبازی همبغی و یگانگی و پیوند

» « ) = شمرده نیز مهر ، یک به دوخدا نریوسنگ بغ سم» = « . دیو آفرین جفت و همبغ معنای مهر، میشد

. زاده داشت را خود ، ایران طبقات همهازاین زاده و مهر، اصل این وفرزند

میدانستند= سیمرغ . خانه یانوکاتوز یانآموز نسود یانونیسار یا یانو آباد، خانه یا ازتبارسیمرغ ،

. ) ( به تنها نه ، سیمرغ هستند عشق خانه مهر اصل « ) یابی ) پیوند اصل به بلکه ، میشد گفته زنخدا ارتا

وانسان هستی جهان آفرینش بن که نیز ورام بهرامخوان« ) = = سه یکتا تای سه میشد نیزگفته هستند= = = = پیزه سا ساپیته چکاد یا سیکات قرقف سه

. ) و= آشیانه خانه شیان ، یابی پیوند اصل این ) میشد ) خوانده معمور بیت همآغوشی آباد که ،

باشد » « . وارتا بهرام شوی یگانه وابادیان » که شب آباد= abaadyaawn گاه میان خانه

جهان« آفرینش سرچشمه یا خانه ، دارد نامتخم) ( . که گاهست دراین است روشنی روز، وآفتاب. میشود نهاده ، وانسان وروشنی هستی این جهان

ریم » = سروت ایوی نیزخوانده « aiwi sruth-rimگاه » وروشنی . » روزوآفتاب به که خانه این درب میشود

اوشین که ، دمست سحروسپیده ، میشود گشودهو) ( Ushahinگاه ، میشود خوانده آمدن هوش به گاه

= = « اندازه رشن و دار، کلید سروش با اینهمانی = = در، « » چهارچوبه کواد قباد که دارد گیروترازودار

. » میباشند نوساز و نوآور

276

Page 277: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. » « این ترجمه است آباد خانه معنای به ، آبادیان » « نیز کعبه به سپس ، باشد معمور بیت که را نام

خدایانی که ونائله، نیزاساف درآنجا چون ، اند دادهواژه . » میشدند پرستیده اند بوده وارتا بهرام همانند

» آبـاد از « مرکب پات + که معنای « آپه به ، باشد ) = جفت» « . ) که تخم خاک خاکی میباشد آب جفت

. ، آپه میشود آباد ، گردید آب با وهماغوش شد آب ) ( ، جانهاست همه وجان خور شیرابه یا مایه که ، آوه

دان . » = + آپه آپادانا چنانچه است بوده سیمرغ نامیا« » سیمرغ نیایشگاه معنای به ، جمشید درتخت ،

» « » « » « آبه « . و آپه ، نیز مادر و زن به هست زنخدا = + = نام ) جی ، جه آب آبجی است میگردیده اطالق . ) این پای رد مادرزندگیست و دخترسیمرغ رام

سعدی چنانکه ، مانده باقی ایران درادبیات اندیشهمیگوید :

کن خانه شاهد کند آباد خرابت ، خانه بروزن به گردان

دوست کرا همخوابه، و آباد ، خانهاوست نظرسوی رحمت، به را خدا

) = ( ، ابرسیاه سیمرغ هومای هرجا که بود رو ازاین » « . ، آبادیان پسوند میشد آباد ، میانداخت سایه

: = « یائونه دراوستا یان « yaonaواژه که هستشکل به ودرفارسی میباشد یونی درسانسکریت

( » « ، یون کتا مانند است مانده باقی یون پسونددراوستا ، یون همان ( . ashaa yaonaهما که ، یائونه

: است معانی این دارای باشد وخانه وهان -1یانوخانه- 2اتصال هوا- 3مسکن دفع- 5نیرو- 4فضای

277

Page 278: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. ) ( ، شب میان گاه این ازگزند بازدارنده کننده. » « » = است » بهرام و سیمرغ ارتافرورد به متعلق

ایست خانه ، هست ارتا با بهرام وپیوند اتصال خانه . ، سراندیشه این نیست آن به زدن گزند راه هیچ که

درگرشاسپ و درشاهنامه ، گوناگون شکلهای بهخانه . ، درشاهنامه میشود بندی عبارت ، اسدی نامه

پروین خوشه به تارکش که کاخیست ، سیمرغ ) + آن) به گذری راه و میشود کشیده ارتا بهمن

« . یا جان اصل ناپذیربودن گزند بیان این نیستباشد « . سیمرغ که است جانان

اندرسماک تارک ، بد کاخ یکیوخاک ازسنگ نه و رنج ازدست نه

بر ، را دام و دد راه بود کی و جست برشدن رهجایگاه چنان

ندید و، زجای برآمد بر کوه آن گرد ستایشکنانگذر او

آفرینش سرچشمه که ومهر، وپیوند اتصال خانه اینتنها » « نه ، یـان بنام است، وبینش وروشنی جهان

زرتشت ها سرود بلکه ، است مانده زنده درعرفانمیشدند . شمرده سرچشمه ازهمین نیزهمه را

» = = « ، آبادیان عشق خانه درمهر دیگراین نامیکپاره به یاقوت دهان دراز، روزگاران که است

« آدم وصل و همآغوشی خانه و میگردد دهان. میگردد« که وحوا آبادرا خانه خجسته، سروش

میآورد،تاآدم،درآن هست،ازبهشت ازیاقوتبیابد را :حوا،جفتخود

278

Page 279: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

بدستسروش بهشت از پسکردگار فرستادسرشت خجسته

هست » « سیمرغ یعنی ، ارتا صفت اساسا ، بهشتیکی افشان در فام لعل پاره یک زیاقوت

نام آباد خانه، « افشاننده معنای به وزرافشان، درافشان

. »، خدا هست خدا این آفرینش شیوه هستندکه تخممیافشاند . ، آفریدن برای را وجودخود خوشه

، را جهان مرآن کرد میان جای ،کرد آرای دل ، زو پرستشگهی

برگزیده نقطه یک معنای به دراصل ، جهان میاناسدی که ، است نبوده زمین کره برروی ، وویژه

« معنای به بلکه ، میداند کعبه سپس آنرا توسی » که ، است بوده انسانی هر میان ، هرجانی میان

) میشود ) فهمیده ، جفتشجگر با دل همان درعرفان.

جفت ، او نزد چوشد شتافت آنجا ، آدم تا بفرمودبازیافت را

خانه آن شد جهان طوفان بگرفت، که بدانگهنهان گرزمان سوی

خدای خواهد ساخت یگه همانجابپای دین بود کزوی ، خانه یکی

که ، بهرامهو یاکند یاقوت میشود نیزنامیده » « نام ، برآنست گواه ، بهرامه واژه چنانچه

( بهرام جفت معنای به ، بهرامه خودسیمرغست + . ) کوت یاک که یاقوت است میشده بکاربرده

) (، یاک چون ، هست معنا همین حاوی ، باشد قوت

279

Page 280: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

متداول درمفهوم قوت یا کوت و مادراست معنای به« » « به درپهلوی و میشود گفته زندگی مایه بهباشد « » « . خوشه چهره که میشود گفته غله خرمن

» = « مشتق کود کوت دیگر مفاهیم اصل، وازاین ( ، توانگری ، توده ، مجموعه میشود ساخته

. ) سرشاری سرچشمه مادر، زهدان انباشتگی . درویس ، وزمرد یاقوت میشد شمرده ولبریزی

. » « است وپایدار مهرهمیشگی نماد ، ورامین « گاه دیگراین نام آمد، aiwiچنانچه sruth-rim»

( aiwiاست . = ( همان که است با ایوی باهم معنای بهبوده » « » « نای معنای به دراصل ریم و باشد، جفت . اش برسربینی که دراثرشاخی ، کرگدن مثال است

به . ، ریم سروت ایوی میشود خوانده ریما ، هستدرپهلوی . هست مینوازند نی هم با که جفتی معنای

. میشود گفته سرائی نی ، نوازی نی به جشنبه ، « نی معنای . سرود » پس خانه است این

آباد ازآن بینش، و وروشنی جهان که ، عشقو جشن خانه ، میشود آفریده و وساخته

است موسیقی » نواختن خانه. تصویر این » ، وهرانسانی هرجانی درمیان که در مهر یا ، عشق

خود بیان اوج ، مولوی غزل در ، است حقیقی کعبهاست : یافته را

است چغانه بانگ ، دراو پیوسته که خانه این؟ : است خانه چه ، خانه این که بپرسید ازخواجه

است کعبه خانه اگر ؟ چیست بت صورت ایناست مغانه دیر اگر ؟ چیست نورخدا وین

280

Page 281: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

» « » خدا» خانه معنای که هست در واژه همان ، دیردارد . را

نگنجد ، درکون که ، خانه درین گنجیستاست بهانه و فعل همه ، خواجه واین خانه ایناست عنبرومشگ همه ، خانه این وخس خاکاست وترانه بیت همه ، خانه دراین بانگ

یافت رهی ، خانه دراین کسکه هرآن ، الجمله فیاست زمانه سلیمان و است زمین سلطانوماهست زهره چون چرخستکه خواجه اینوکرانه » « بیحد که است عشق خانه وین

استنیست خبری را کسی ، خانه همه مستند

است فالنه و است فالن که ، درآید ازهرکهزود ، درآ خانه ، مشین آستانه بر ، است شوم

است ستانه جاش، ورا آنک کند تاریکرحمتومهراست همه ، زخم نبود کانجا

است فانه ماننده ، تو وهم پسدر، لیکنتا درنهند درپشت که است چوبی ، پانه یا فانه

» « » « . ، مهر در این ، عشق خانه این نشود گشوده » « » = « یاقوت یا یان این ، آبادیان آباد خانه این

با) ( » « رویارو که عشق مفهوم تنگنای در ، بهرامهاین و ، گرفتارنبود و دربند ، بود یافته اسالم شریعت

گیر، اندازه ترازودارو رشن و دار کلید سروش بینش روشنی که ، بودند خانه دراین دولنگه

و » وبهرام ارتا و رام چون ، میآفریدند را هرانسانیجان تخم دهنده تشکیل ، باهم رشن و سروش

. ، بدینسان هستند «هرانسانی « » « خرد ، مهر از

281

Page 282: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

یافت می تناقض. پیدایش ناگهان که شد چگونهاست پرسشی این ؟ یافت پیدایش مهر و خرد میان

میگردد . طرح کتاب این دوم درجلد که

ایران » « فلسفی سرمایه کتاب یکم جلد پایان

282

Page 283: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

گفتارهای فهرست» خرد» کتاب

انسان: خرد ، وکجا کی پیشگفتار ............... ؟ 3بیدارمیشود

» «، ایران درفرهنگ چرا وخــرد جـان» « » جـفـت» ، هم با انسان وخرد جان

51هستند؟ ............ » « درخــت و تـخم ایران فرهنگ در

» « اصـل اندیشـه پیکریابی 72هست................................

» بن» که خدائی چگونه ، آتـشــیـم تـخـم ، مـاخود، بدست وما شد، ساخته ابلیـس ماست، هستی

.... ؟ سنگسارمیکنیم 73اوراهمیشهدیـسـیدن) + ( انـد انـدیـشیـدن

....... میدهد وجسم صورت خود، به 64تـخـم،خودرا خود،خانه گیتی،از در بااندیشیدن انسان،

45میسازد....... ) آمدپدید) انسان هنردرجهان،ازمن

........ میکند بنا شـاد، جهانی ، شاد 5.6خرداست بـزم اصل ، بنیادی خرد

، مردم ، انسانهاست درهمه خردبنیادی که بهمن....... مینامیدند ) ( آرا بزم بزم، اصل یا 97بـزمونه

ایـــران جهـانی فـرهــنگ به ، گفتن سخن میافـزاید، را زندگی که سخنی

91آوازسـیمـرغـست....

283

Page 284: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

ها قـفـل سراسر کـلـیـد انسان، خـردراسراسر، بندها شداین پدید آمد مردم بگذری، چوزین

106کلـیـد.....کلیدی وجود هست،انسان، گشـا جهان کلید ، انسان

119هست...؟ کیست ایران، درفرهنگ روشنگر،درهارامیگشایـد که کردنست درگرم ، انسان کلیدی

...... بخـش» « : روشـنی شـعـله 134پـهلـوانفـردیت انسان،اصل ایران،خـرد درفرهنگ

...148است هرانسانی .» خدای» خود گوهر دگردیسی تـوهـست با هـمه

ایران .....» « » انسانی» هر خرد به ، آتشجان 164از

است « جـوئی راز ، ایران درفرهنگ خرد گوهر راز جهان» «...... جـوی، ، خرد چشم 181به

..... » « میآفریند را هستی ایران،جستجو، درفرهنگ198

************

گوئی شادباش برای بهرامی داود که ای مقاله

نوشته جمالی منوچهر روز زاد هشتادمین

بروی،" آن ورای که می‌دارد باز آن از را تو تفکر من، فکر اگر

". برد خواهم شرم خود فکر از منو برمی‌خیزد ساله چندینسد خوابعمیق از جمالی با ایران در فلسفه

. فلسفه در می‌آورد برون سر مزمن پیله‌یسختپرسش‌های از

. پاسخی افتاده‌ای پرسشپیش‌پا هر پاسخ‌هایند از برتر همواره پرسش‌ها

284

Page 285: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. یک برای پرسشی هیچ اما دارد جامعه بر حاکم ارزش‌های با متناسب

. دیگر از را فیلسوف یک که چیزی نخستین چه فیلسوفبی‌ارزشنیست

حاکم ارزش‌های نادیده‌گرفتن می‌سازد، جامعه‌اشمتمایز اندیشمندان

برتر آفرینشو یا کشفو با آنها جایگزینی تالشبرای و او سوی از

. است نوین ارزش‌های فیلسوف شمردن را فلسفیکسی محفوظات

آن یا و این حتا نه و فیلسوف‌اند؛ کار الزمه‌ی آنها گرچه نمی‌کند،

. فیلسوف تراوشمی‌کند انسان از گاه از هر که فلسفی اندیشه‌ی

زمینه‌ی در خود پرسش‌های با که است بی‌امان پژوهشگری

به نیز راه همین از و کشفیات به چگونه‌زیستی چگونه‌اندیشیو

. سده چهار پشتوانه‌ی به جمالی استاد دستمی‌زند نوین آفرینشی

تکیه با دوران، آن اندیشه‌های کارزار و باستان ایران فرهنگ پژوهشدر

آن ژرفشدر کشفو در خود نوآوری و آکادمیکخود، آموزش‌های بر

انباشته که ومنطقه‌ایست ایران معاصر فلسفه‌ی پدر بی‌تردید فرهنگ

. است انسان جهانی درخانواده‌ی کم‌مانند ازتجربیات . فلسفه با می‌توان اکنون کرده‌است زنده ایران در دوباره را فلسفه او

نافهمی یا و کژ عذاب به بیگانه زبان‌های چرخ‌دنده‌های میان در بی‌آنکه

. زبان دهنده‌ی پایان او نماییم برقرار پیوند دیگر بار شویم، گرفتار

و سخت بسیار زبان با اسالم ساطور گزند از که است ایرانی فیلسوفان

میان در مردم با را خود فلسفی افکار آن، به آلوده و نفوذ غیرقابل گاه

را. ما جامعه‌ی ایران در فیلسوفی نبود بزرگ خالء سده‌ها می‌گذاشتند

. متفکران آخرین از آنچه کرده‌است دردناکی هویتی‌یه بحران دچار

لحاظ به چه ابهام، پرده‌های در آنچنان مانده‌است، باقی ما فیلسوف

به کمتر که مانده‌اند باقی دیدگاهیفلسفی، از چه و بیگانه زبانی کاربرد

. ایران در اندیشه‌پردازی کار می‌آیند اکنون ویژه به و آمده‌ کاری

. تار پرشتمامی سکوی داشته‌استفلسفه رقت‌انگیزی روند مدت‌هاست

" محدود " نخبه تن چند و یک به آن تاثیر و پیشاست به جامعه پود و

جامعه. آن توانائی جامعه، حال به فلسفه الزمه‌یسودمندی اما نمی‌شود

. به جامعه که زمانی تا فیلسوفانشاست و بازشناسیفلسفه در

را جامعه بزرگ، هم چقدر هر اندیشه‌ای، هیچ نبرد، خودشپی پتانسیل

285

Page 286: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

. سدها می‌توان دیگر، سوئی از نمی‌دارد جنبشوا به ایستائی از

پیکر که زمانی تا اما کرد، تزریق جامعه به خارج از را ناب اندیشه‌ی

آن سودرسانی تنها نه نداشته‌باشد، را خارجی موجود هضم تحمل جامعه

خودشدست اینکه از اعتماد‌به‌نفسجامعه بلکه می‌گردد، پوچ اندیشه‌ها

و برده مضاعف احتضار به را او و ربوده‌خواهدشد ازو آفرینشبزند، به

. ویژگی‌هایخاص تمامی وجود با ما جامعه‌ی پیکر داشت خواهد نگاه

بازار در توسطغرب که واکسن‌هائی تزریق با سازگاری خودشهرگز

) نشان ) می‌شوند، بسته‌بندی دانشگاه‌ها اندیشه‌فروشی‌اش موسسه‌های

. نمی‌دهد و ندادهدارائی و منابع از که سومی جهان کشورهای در درد عامل بزرگترین

. روشنفکرانشاست بیگانگیجامعه‌ی خود از بهره‌‌مندند، ملی مناسب

خود عقب‌ماندگیجامعه‌ی از یکسو از جامعه‌هائی چنین روشنفکران

سد ره می‌خواهند چون دیگر، سوئی از و می‌شوند، آشفته و دردمند

به بی‌پروا و دستمی‌دهند از را شکیبائیخود بپیمایند، یکشبه را ساله

و دستمی‌زنند خود جامعه‌ی پیکر به بسته‌بندیشده فرمول‌های تزریق

. از باید آنان حالیکه در می‌برند فرو احتضار پیشبه بیشاز را آن

نقش هویتو و شده آنها افسون انگیخته‌شوند، غرب اندیشه‌ورزان

این ضد بر ناخواسته بلکه دستمی‌دهند، از تنها نه را خود به‌فرد منحصر

. گاه هر که می‌دهد نشان تاریخی مستقیم تجربه‌ی برمی‌خیزند دو

نیروی به سیاست، دامنه‌ی در تنها حتا کشورها، این اندیشمندان

نموده‌اند تکیه است، سازگار مردم‌شان روان و روح با که خودی زاینده‌ی

بر‌انگیخته‌اند شگفتی و شادی به را دنیا زده‌اند، نوآوری و ابتکار به دست

. همین تا که فاصله‌ای برداشته‌اند انسان‌ها کل ازجمندی سوی به گامی و

به بیشتر اکنون می‌مانست، هیچ به ایران و غرب پیشبین سده چند

. دو این به اندیشه‌ورزی عرصه‌ی در که زمانی تنها است شبیه هزاره‌ها

. زده‌است جا در اینگونه ایران دریافتچرا می‌توان نگریسته‌شود، قطب

ویترین پارسی زبان به آثارشان ترجمه‌ی که فیلسوفانی اگر

جایگاهی به هرگز غرب نداشتند، وجود می‌دهند، زیور را کتابخانه‌هامان

. نمی‌یازید دست هم خیال عالم در حتا رسیده‌است، اکنون کهبه قادر باشند، بی‌بهره خود ملی اندیشمندان وجود از که کشورهائی

286

Page 287: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

قامتو به هرگز و نیستند خود برایشهروندان متمدنانه زندگی تضمین

. و دستاویز همواره کشورها این آمد نخواهند در واقعی هیئتیککشور

خویش فیلسوفان کاسه‌یسر از را خود نوشداری که آنهائی بازیچه‌ی

. و راه لزومن فلسفه ماند خواهند باقی می‌شوند، روئین‌تن و می‌نوشند

. دامنه‌ی تمامی در را جامعه اما نمی‌دهد نشان ما به را چاه

الزمه‌ی که را خونی جریان و چالشمی‌کشد اندیشه‌ورزی‌هایشبه

. از نوین تعریفی فلسفه گردشمی‌آورد به است پیکری زیستهر

آن پیشاپیشدر یا و بیافتند اتفاق باید یا که است جامعه دگرگونی‌های

در خود ایستای زندگی به آنان وجود از ناآگاهی در جامعه و داده‌اند رخ

نوسازی پاالیشو به بی‌آنکه می‌دهد، ادامه چغر و کهن پوسته‌ی همان

. دیگر و مذهب نقشسنتو جامعه فکری انفعال زند دست خود

بزک عجوزه‌های مکاره‌ی بازار و غالبمی‌سازد آن در را ایدئولوژی‌ها

. فیلسوف‌‌ها وجود بدون فلسفه می‌ماند باقی گرم همچنان کرده،

نطفه. در را تغییرات این تنها نه که است فیلسوفآن کار بی‌معناست

تجربه مزمن، راهکارهای و شناسد باز را آنها کلی خطمسیر بلکه بیابد،

" توسطخودشو " نو طرحی زمینه‌ساز و زند کنار به را معقول و شده

. فیلسوف هر وجود گردد جامعه در دیگر زمینه‌های در اندیشه‌ورزان دیگر

ایستایش و رخوت‌آور عادت‌های از را جامعه‌ای هر که شوکیاست

. نازائی از نشان جامعه‌ای هر فیلسوفدر یک وجود عدم می‌آورد بیرون

و زرق پر و وارداتی فکری کاالهای با جامعه آن اگر حتا دارد، جامعه آن

. هر در مردم نوین تجربه‌های شده‌باشد انباشته دیگر جامعه‌های از برق

تا دارد روشنگری و فکری بنیان‌های بازنگری به مداوم نیاز جامعه‌ای

. اما گردد تنومند و پویا پی‌درپی، و گریزناپذیر تغییرات هنگام به جامعه

قامتسامانی در را تجربه‌ها این تا می‌طلبد را فیلسوفی همه این

ارائه آن به و کند عبارت‌بندی جامعه آن انسانی ارجمندی جهت در فکری

. بیشتر، جامعه فیلسوفان شمار چه هر گردد نیرومندتر جامعه تا دهد

. که جامعه‌ای اما بیشتر جامعه برنائی نتیجه در و نوین سایشاندیشه‌های

برای یا و می‌مانند راکد آن در تجربیات این تمامی ندارد فیلسوفی

آن ضخامت بر آن هر که پوستی در جامعه و می‌روند بین از همیشه

بر باز چیز همه در سان، بدین و می‌پیچد خود در درد با می‌گردد، افزوده

287

Page 288: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

خواهد تازه‌‌تری، چندش‌آور صدای با بار هر قدیمی، پاشنه‌ی همان روی

فلسفه‌ی. بلکه ، آزاد فلسفه‌ی پدر تنها نه جمالی، منوچهر استاد چرخید

. کتاب در ایشان اندیشه‌های از چکیده‌ای است ایران در کل، در نوین

پیشنگاشته‌شده‌است، دهه دو به نزدیک که هستند، سنگین نعش‌ها

را خواننده‌ای هر که است ایشان ناب اندیشه‌های از برخی از گنجینه‌ای

. روز زاد ما جامعه‌ی تلخ تجربیات سرد زمستان در می‌آورد وجد به

درونی نیرومندی یادآور جمالی، منوچهر استاد فیلسوفگرانمایه،

. است ایرا‌ن‌زمین در ما نیاکان اندیشه‌های

KHERADSCHÖPFERISCHE VERNUNFT

ALS URSPRUNG IRANISCHER

PHILOSOPHIE

288

Page 289: مولوی و شاه پریان و پریزادهjamali.info/ketabha/xrad_samayeh-falsafe-iran_b.doc · Web viewاین حقیست که از دگردیسی مستقیم سیمرغ

جمالی با ایران در فلسفهچندینسد عمیق خواب از

پیله‌ی ساله از و برمی‌خیزدمزمن پرسش‌های سخت

می‌آورد برون سر

پدر تنها نه جمالی، منوچهر استادنوین فلسفه‌ی بلکه آزاد فلسفه‌ی

است ایران در کل، در

289