پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/files/ordibehesht97/طهارت روح... · web viewاز اين...

386
) ري طه م د ي ه ش ار ث در آ مار ن و ادت ي ع( روح هارت ط آد# ژ ن ي ظ ع * وآ+ ن سي ح: ف ل3 ؤ م مار ن امه اد آق ي س ر: ش ا ث م ه د ف ه: @ چ@ات ت ب و ن هار ب: @ چ@ات خ ي ار ث1390 ش ارآت سN تP ن و آ@ ن* چ@ات ما :سار@ چ@ات مارگان*: ش5000 ه خ س ن

Upload: others

Post on 15-Feb-2020

7 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

طهارت روح )عبادت و نماز در آثار شهيد مطهري(مؤلف:حسين واعظي نژاد

ناشر:ستاد اقامه نمازنوبت چاپ:هفدهم

ش1390تاريخ چاپ:بهار چاپ:سازمان چاپ و انتشارات

نسخه5000شمارگان:

Page 2: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

پيشگفتار پرس55تش، جوشش55ي اس55ت از اعم55اق ذرات ع55الم ک55ه عط55ر جانبخش55ش هم55ه ج55ا

گسترده و پرتو انوارش هستي را روشن ساخته است. پرستش نداي فطرت انسان، راز آفرينش و اصلي ترين نياز بشر است.

عب55ادت س55رلوحه تع55اليم انبي55اء و نش55انه ايم55ان اس55ت و عب55وديت ح55ق ع55الي ت55رينرتبهايست که آدمي مي تواند به آن نائل گردد.

نماز در رأس همه عبادات و سرلوحه برنامه هاي تربيتي و پرورشي اسالم است. نماز نوي55دي ب55راي فرزن55دان حض55رت آدم ک55ه: اي انس55ان؛ اي غمگين از هج55ران؛ از

هبوط متاثر مباش؛ »نماز« معراج مؤمن است. پس، در طريق عبوديت حق با آگ55اهي و اخالص باي55د گ55ام نه55اد ت55ا آدمي ب55ه مراح55ل

کمال شايسته خود نائل گردد.

رسد آدمي به جايي که بجز خدا نبيند بنگر که تا چه حد است مقام آدميت

ستاد اقامه نماز که در راستاي معرفي و تحقق عبوديت حق و شاخص ت55رين جل55وه آن، يعني نم55از تالش مي نماي5د و ايج55اد پيون55د عمي55ق و ارتب55اط تنگاتن5گ انس5انها ب5ا آفريدگار خويش را هدف خود قرار داده اس5ت. اين ب5ار ب5ر آن ش5د جهت قط5ع اين مرحله دست ني55از ب5ه س55وي يکي از بن5دگان شايس55ته خ5دا دراز نماي55د و از او ي5اري

طلبد.

قطع اين مرحله بي همرهي خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهي

[ 14] صفحه

از اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل عمر امام )ره( ش55هيد بزرگوار استاد مطهري رضوان الله تعالي عليه آورد تا از گهره55اي گرانبه55ايي ک55ه از غواصي ماهرانه خود در درياي ژرف و بيکران معارف اسالمي بدست آورده اس55ت.

براي شما خواننده گرامي شمهاي برگزيند.

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم

آنگاه مسئوليت انجام گردآوري و تنظيم مباحثي که آن ش55هيد بزرگ55وار در مجموع55ه ي کتابها و سخنرانيهاي خود پيرامون عبادت و نماز آورده را برعهده ي برادر فاضل

حضرت حجة االسالم حسين واعظي نژاد گذاشت. بنابراين آنچه اکنون پيش روي شماست، متن نوشتارها و گفتارهاي اس55تاد در م55ورد پرستش، عبادت و نماز است. به عبارتي گلچيني است از گلستان هميشه بهار آث55ار

Page 3: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

استاد شهيد ک55ه پس از طي م55راحلي ب55ه ص55ورت فعلي و در س55ه بخش: پرس55تش، عبادت و نماز تنظيم گرديد. و با نقل جلوه هايي چند از عب55ادت اس55تاد حس55ن خت55ام

يافت. گردآورنده سعي نموده است، مطالب عينا از آثار استاد منتقل گردد و جز در موارد بسيار اندکي که جهت انتظام مطالب يا نوشتاري نمودن گفتارها يا انتخ55اب عن55اوين براي مطالب فاقد عنوان ناچار از تصرفات بسيار ن55اچيزي گردي55د، دخ55ل و تص55رفي

ننموده است. نظر به اين که کتاب حاضر برگزيدهاي است از آثار متع55دد و مجموع55ه اي اس55ت از

گفتارها و نوشتارهاي پراکنده ي استاد، طبعا ويژگيهاي خاص خود را نيز دارد. مطمئنا چنانچه خود استاد در باب عب55ادت و نم55از اث55ر مس55تقلي مي داش55ت همانن55د س55اير آث55ار ايش55ان از نظ55ر محت55وي، نظم و ج55امعيت ب55ه م55راتب از کيفيت و ارزش

باالتري برخوردار بود. اميد است مجموعه حاضر به برکت عبوديت خالصانه استاد شهيد، مفيد واقع ش55ده

و روشنگر و راهنماي عبوديت و عبادت ما گردد. انشاء الله ستاد اقامه نماز

[ 17] صفحه

پرستش

يکي از پاي55دارترين و ق55ديمي ت55رين تجلي55ات روح آدمي و يکي از اص55يل ت55رين ابع55اد وجود آدمي، حس نيايش و پرستش است. مطالعه آثار زندگي بشر نش55ان مي ده55د هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته اس55ت، ني55ايش و پرس55تش هم وج55ود داش55ته است. چيزي که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است: از نظر شکل از رقصها و حرکات دسته جمعي موزون همراه با يک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالي ترين خضوعها و خشوعها و راقي ترين اذکار و ستايش55ها، و از نظ55ر معب55ود از

سنگ و چوب گرفته تا ذات قيوم ازلي ابدي منزه از زمان و مکان. پيامبران پرستش را نياوردند و ابتکار نکردند، بلکه نوع پرستش را- يع5ني ن5وع آداب و اعمالي که بايد پرستش به آن شکل صورت گيرد- به بشر آموختند و ديگر اين که از پرستش غير ذات يگانه )شرک( جلوگيري به عمل آوردند. از نظر مسلمات ديني

، بشر ابتدا موحد و يگان55ه پرس55ت[55 1]و همچنين از نظر برخي علماي دين شناسي بوده است و خداي واقعي خويش را مي پرس55تيده اس55ت پرس55تش بت ي55ا م55اه و ي55ا ستاره يا انسان از نوع انحرافهايي است که بعدا رخ داده است، يع55ني چ55نين نب55وده که بشر پرستش را از بت يا از انسان يا مخلوقي ديگر آغاز کرده باشد و تدريجا ب55ا

تکامل

[ 18] صفحه

تمدن به پرستش خداي يگانه رسيده باشد. حس پرستش ک55ه احيان55ا از آن ب55ه حس ديني تعبير مي شود، در عموم افراد بشر وجود دارد. از »اري55ک ف55روم« نق55ل ش55ده

است که:

Page 4: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

»انسان ممکن است جانداران يا درختان يا بتهاي زرين يا سنگي يا خداي ناديدني يا مردي رباني يا پيشوايي شيطاني صفت را بپرستد؛ مي تواند نياکان يا ملت يا طبقه يا حزب خود يا پول و کاميابي را بپرستد... او ممکن اس55ت از مجموع55ه معتق55داتش به عنوان دين، ممتاز از معتقدات غيرديني، آگاه باشد و ممکن است برعکس، فک55ر کند که هيچ ديني ندارد. مسأله بر سر اين نيست که دين دارد ي55ا ن55دارد، مس55أله ب55ر

. [ 2]سر اين است که کدام دين را دارد.«»ويليام جيمز« بنابر نقل »اقبال« مي گويد:

»انگيزه نيايش، نتيجه ضروري اين امر است که در عين اينکه در قوي ترين قسمت از خودهاي اختياري و عملي هر کس خودي از ن55وع اجتم55اعي اس55ت، ب55ا وج55ود اين، مصاحب کامل خويش را تنها در جهان انديشه )درون انديشي( مي تواند پيدا کن55د... اغلب مردم، خواه به صورت پيوسته و خواه به ص55ورت تص55ادفي در دل خ55ويش ب55ه آن رجوع مي کنند. حقيرترين فرد بر روي زمين، با اين توجه ع55الي، خ55ود را واقعي

. [ 3]و باارزش احساس مي کند.«»ويليام جيمز« درباره عمومي بودن اين حس در افراد چنين مي گويد:

»احتمال دارد که مردمان از لحاظ درجه ي تأثيرپذيري از احساس يک ن55اظر دروني در وجودشان با يکديگر اختالف داشته باشند. براي بعض55ي از م55ردم بيش از بعض55ي ديگر اين توجه، اساسي ترين قسمت خودآگاهي را تشکيل مي دهد. آنان که بيش55تر چنين هستند محتمال ديني ترند، ولي اطمينان دارم که ح55تي آن کس55اني هم ک55ه مي

. [ 4]گويند، بکلي فاقد آنند خود را فريب مي هند و حقيقتا تا حدي ديندارند.«

[ 19] صفحه

قهرمانهاي افسانهاي ساختن از پهلوانان و يا دانش55مندان و ي55ا رج55ال دي55ني، معل55ول حس تقديس بشر است ک55ه مي خواه55د موج55ودي قاب55ل س55تايش و تق55ديس داش55ته باشد و او را عاشقانه و در حد مافوق طبيعي ستايش نمايد. ستايشهاي مبالغه آميز بشر امروز از قهرمانهاي حزبي يا ملي، دم زدن از پرستش ح55زب، م55رام، مس55لک، پرچم، آب و خاک و احساس ميل به فداکاري در راه اين ه55ا هم55ه معل55ول اين حس

است. احساس نيايش، احساس ]نياز[ غريزي است به کمالي برتر که در او نقصي نيس55ت و جمالي که در آن زشتي وجود ندارد. پرستش از مخلوق55ات ب55ه ه55ر ش55کل، ن55وعي

انحراف اين حس از مسير اصلي است. انسان در حال پرستش از وجود محدود خويش مي خواهد پرواز کن55د و ب55ه حقيق55تي پيون55د ياب55د ک55ه در آنج55ا نقص و کاس55تي و فن55ا و مح55دوديت وج55ود ن55دارد و ب55ه ق55ول

»اينشتاين« دانشمند بزرگ عصر ما: »در اين حال فرد به کوچکي آمال و اه55داف بش55ري پي مي ب55رد و عظمت و جاللي را که در ماوراي امور و پديده ه55ا در ط55بيعت و افک55ار تظ55اهر مي نماي55د، حس مي

. [ 5]کند.«»اقبال« مي گويد:

»نيايش، عمل حياتي و متعارفي است که بوسيله ي آن، جزيره ي کوچک شخصيتما وضع خود را در کل بزرگتري از حيات اکتشاف مي کند.«

Page 5: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عبادت و پرستش نش55ان دهن55ده ي ي55ک »امک55ان« و ي55ک »مي55ل« در انس55ان اس55ت: امکان بيرون رفتن از مرز امور مادي و ميل به پيوستن به اف55ق ب55االتر و وس55يع ت55ر.

. [ 6]چنين ميلي و چنين عشقي از مختصات انسان است.

[ 20] صفحه مانند ماکس مولر. [ 1]. 100جهاني از خود بيگانه، ص [ 2]. 105احياي فکر ديني، ص [ 3]. 105احياي فکر ديني، ص [ 4]. 56دنيايي که من مي بينم، ص [ 5]. 277، )انسان در قرآن(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 6]

پرستش فطري بشر پيام توحيد اساسي ترين پيام ق55رآن و پاي55ه تم55ام پيامه55اي ديگ55ر اس55ت. پي55ام توحي55د

اختصاص به پيامبر خاتم ندارد بلکه سرلوحه ي رسالت همه انبياء است. از نظر قرآن مسأله به اين شکل مطرح است که هيچگاه ب55ه م55ردم نمي گوي55د ک55ه شما بايد اوال موجودي را عبادت کنيد و ثانيا موجودي که عبادت مي کني55د باي55د خ55دا باشد؛ خير، بلکه انسان نميتواند بدون عبادت زيست کن55د؛ هم5ه م5ردم ب5ه ش55کلي و بنوعي عبادت و پرستش دارند و اين پرستش جزء غرائز ذاتي و فطري بشر است، يعني بشر فطرتا گرايش دارد که يک چيزي را تقديس و تنزيه کند و خويشتن را ب55ه

او نزديک نمايد. اين گرايش در همه انسانها وجود دارد، و هم55ه م55اديون ن55يز پرس55تنده هس55تند ح55تي

کارل مارکس مي گويد که: »من مي خواهم انسان را از پرس55تيدن غ55ير انس55ان آزاد س55ازم؛ ت55ا انس55ان خ55ود را

بپرستد«. وي نيز توجه دارد که انسان بايد چ55يزي را پرس55تش کن55د ولي بگفت55ه خ55ود ميخواه55د

معبود حقيقي را نشان دهد. پيام قرآن اين است که اي انسان!؛ رب خود؛ پروردگار خود؛ صاحب اختي55ار خ55ودت را بپرست. آن صاحب اختياري که تمام هستي به اراده او وابسته اس55ت و اگ55ر ي55ک

لحظه غافل گردد، »در هم فروريزند غالبها«. . [ 1]»الذي خلقکم و الذين من قبلکم...«

. [ 2]»کسي که شما و گذشتگان شما را آفريده است«.. 21سوره بقره، آيه ي [ 1]. 132آشنايي با قرآن، ص [ 2]

پرستش بازتاب شناخت شناخت خداي يگانه به عنوان کاملترين ذات با ک55املترين ص55فات، م55نزه از هرگون55ه

نقص و کاستي و شناخت رابطه او با جهان که آفرينندگي، نگهداري و فياضيت،

[ 21] صفحه

Page 6: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عط55وفت و رحم55انيت اس55ت، عکس العملي در م55ا ايج55اد مي کن55د ک55ه از آن ب55ه»پرستش« تعبير مي شود.

پرستش نوعي رابطه خاضعانه و ستايشگرانه و سپاس55گزارانه اس55ت ک5ه انس5ان ب55ا خداي خود برقرار مي کند. اين نوع رابطه را انس55ان تنه55ا ب55ا خ55داي خ55ود مي توان55د برقرار کند و تنها در مورد خداوند صادق است؛ در مورد غير خدا نه صادق است ن55ه جايز. شناخت خداوند به عنوان يگانه مبدأ هستي و يگانه صاحب و خداون55دگار هم55ه چيز، ايجاب مي کند که هيچ مخلوقي را در مقام پرستش، شريک او نسازيم. ق55رآن کريم تأکيد و اصرار زياد دارد بر اين که عبادت و پرستش بايد مخصوص خدا باش55د؛

هيچ گناهي مانند شرک به خدا نيست. اکنون ببينيم پرستش يا عبادت که مخصوص خداس55ت و انس55ان نباي55د اين رابط55ه را

جز با خداوند با هيچ موجود ديگري برقرار کند، چيست و چگونه رابطه اي است. مفهوم پرستش

براي اينکه مفهوم و معني پرستش روشن شود و تعريف صحيحي بت55وانيم از آن ب55هدست دهيم الزم است دو مقدمه ذکر کنيم:

- پرستش يا قولي است يا عملي. پرس55تش ق55ولي عب55ارت اس55ت از ي55ک سلس55له1 جمله ها و اذکار که به زبان مي گوييم، مانند قرائت حمد و سوره و اذک55اري ک55ه در رکوع و سجود و تشهد نماز مي گوييم و ذکر لبي55ک ک55ه در حج مي گ55وييم. پرس55تش عملي مانند قيام و رکوع و سجود در نماز يا وق55وف عرف55ات و مش55عر و ط55واف در حج. غالبا عبادتها، هم مشتمل است بر جزء قولي و هم بر جزء عملي، مانند نماز و

حج، که هم بر جزء قولي مشتملند و هم بر جزء عملي. - اعمال انسان بر دو نوع است: بعضي از اعمال خالي از منظور خاص است و به2

عنوان عالمت يک چيز ديگر صورت نمي گيرد، بلکه ص55رفا ب55ه خ55اطر اث55ر ط55بيعي و تکويني خودش صورت مي گيرد. مثال يک کشاورز از آن جهت ي55ک سلس55له کاره55اي مربوط به کشاورزي را انجام مي دهد که اثر ط55بيعي آن کاره55ا را بگ55يرد. کش55اورز

کارهاي

[ 22] صفحه

کشاورزي را به عنوان سمبل و عالمت و به عن55وان اب55راز ي55ک سلس55له مقص55ودها و احساسها انجام نمي دهد. همچنين يک خياط در کارهاي خياطي. ما که از م55نزل ب55ه طرف مدرسه حرکت مي کنيم از حرکت خود جز رسيدن به مدرسه نظري نداريم؛

نمي خواهيم با اين کار خود يک منظور ديگر ابراز کرده باشيم. ولي ب55رخي از کاره55ا را ب55ه عن55وان عالمت ي55ک سلس55له مقص55ودها و اب55راز ن55وعي احساسات انجام مي دهيم، مانند اين که به عالمت تصديق سر خود را رو ب55ه پ55ائين مي آوريم و ب55ه عالمت فروت55ني، دم در مي نش55ينيم و ب55ه عالمت تعظيم و تک55ريم

شخص ديگر خم مي شويم. بيشترين کارهاي انسان از نوع اول است و کمترين آن از نوع دوم؛ ولي به هر حال قسمتي از کارهاي انسان از اين نوع است که کاري براي اب55راز مقص55ودي و نش55ان

Page 7: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

دادن احساس55ي ص5ورت مي گ5يرد. اين ن5وع ک55ار در حکم کلم55ات و الف55اظ و لغ5اتمستعمل و رايج است که براي افاده ي يک منظور و ابراز يک نيت به کار مي رود. اکنون که اين دو مقدمه دانسته شد مي گوييم پرستش، چه قولي و چه عملي، ي55ک کار »معني دار« است. انسان با اقوال عابدانه ي خ55ويش حقيقت بلک55ه حق55ايقي را ابراز مي دارد و با اعمال عابدانه ي خود، از قبيل رکوع و سجود و وقوف و ط55واف

. [ 1]و امساک، همان را مي خواهد بگويد که با اذکار قولي خود مي گويد..94، )جهان بيني توحيدي(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 1]

محتواي پرستشآنچه انسان در عبادت قولي و عملي خود ابراز مي دارد چند چيز است:

- ثنا و ستايش خدا به صفات و اوصافي که مخصوص خداست؛ يعني اوص5افي ک5ه1 مفهومش کمال مطل55ق اس55ت، مثال علم مطل55ق، ق55درت مطلق55ه، اراده ي مطلق55ه. معني کمال مطلق و علم مطلق و قدرت و اراده ي مطلقه اين است که مح55دود و

مشروط به چيزي نيست و مستلزم بي نيازي خداوند است.

[ 23] صفحه

- تسبيح و تنزيه خدا از هرگون55ه نقص و کاس55تي از قبي55ل فن55ا، مح55دوديت، ن55اداني،2ناتواني، بخل، ستم و امثال اين ها.

- سپاس و شکر خدا به عنوان منشأ اص55لي خيره55ا و نعمته55ا و اينک55ه نعمته55اي م55ا3همه و همه از اوست و غير او وسيله هايي است که او قرار داده است.

- ابراز تسليم محض و اطاعت محض در براب5ر او و اق55رار ب5ه اين ک5ه او بالش55رط4 مطاع است و استحقاق اطاعت و تسليم دارد. او از آن جهت که خداس55ت شايس55ته ي فرمان دادن است و ما از آن جهت که بنده هستيم شايسته ي اط55اعت و تس55ليم

در برابر او. - او در هيچ يک از مسائل باال شريک ندارد. جز او کامل مطلق نيست؛ ج55ز او هيچ5

ذاتي منزه از نقص نيست؛ جز او کسي منعم اصلي و منشأ اصلي نعمته55ا ک55ه هم55ه ي سپاسها به او برگردد نيست؛ جز او هيچ موجودي استحقاق مطاع محض ب55ودن و تسليم محض در برابر او شدن را ندارد. هر اطاعتي مانند اط55اعت پي55امبر و ام55ام و حاکم شرعي اسالمي و پدر و مادر يا معلم بايد به اط55اعت از او و رض55اي او منتهي شود و گرنه جايز نيست. اين است عکس العملي که شايسته ي يک بنده در مقاب55ل خداي بزرگ است و جز در مورد خداي يگانه در مورد هيچ موجودي ديگر ن55ه ص55ادق

. [ 1]است نه جايز..96، )جهان بيني توحيدي(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 1]

عشق و پرستش در انسان زمينه چيزي وجود دارد که ما آن را عشق مي ناميم، عشق چ55يزي اس55ت مافوق محبت، محبت در حد عادي در هر انساني موجود است و ان55واع مختل55ف ن55يز دارد مثال محبت دو دوس55ت نس55بت ب55ه يک55ديگر، مري55د ب55ه م55راد خ55ودش، محبته55اي

Page 8: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

معم5ولي ک5ه بين همس5رها وج5ود دارد و ب5االخره محبته5ايي ک5ه بين وال5دين و اوالد است. اما عشق چيز ديگر است. در زبان عربي نيز اين کلمه عشق وجود دارد و از

[ 24] صفحه

ماده »عشق« است. »عشقه« نام گياهي است که در فارسي ب55ه آن »پيچ55ک« مي گويند که به هر چيز برسد به دور آن مي پيچد مثال وق55تي ب55ه گي55اه ديگ55ر مي رس55د، دور آن چنان مي پيچد که تقريبا آن را در اختيار خودش مي گ55يرد و آن را مح55دود و محصور مي کند. يک چنين حالتي! و اث55رش اين اس55ت ک55ه- ب55رخالف محبت ع55ادي- انسان را از حالت عادي خارج مي کند، خواب و خوراک را از او مي گيرد، توجهاش را منحصرا به همان نقطه جلب مي کند و به همان معشوق. يعني يک نوع، توح55د و تأحد در او بوجود مي آورد، يعني او را از همه چيز مي برد و به ي5ک چ5يز وص5ل مي کند، به طوري که همه چيزش او مي شود. يک چ55نين ح55التي در حيوان55ات مش55اهده نشده است. در حيوانات حداکثر همان عالي55ق، در ح55دود عاليقي اس55ت ک55ه انس55انها نسبت به يکديگر دارند، يا همسرها به هم دارند. اگر غيرت يا تعصب نس55بت ب55ه هم دارن55د در حيوان55ات هم کم و بيش پي55دا مي ش55ود. ولي اين ح55الت ب55ه اين ش55کل،

مخصوص انسان است. راجع به اين که اصال ماهيت اين حالت چيست، خود يکي از موضوعات فلسفه شده است، بوعلي سينا رسالهاي دارد در »عشق«، همچنين مالصدرا در کتاب اس55فار در بخش الهيات صفحات زيادي - حدود چهل صفحه - را اختصاص داده است به تفسير ماهيت عشق، که اين حالت چيست که در انسان پيدا مي شود. کما اين ک55ه ام55روز هم مسأله ي عشق در روانکاوي تحليل مي شود که م55اهيت اين ح55الت در انس55انها چيست؟ بعضيها خودشان را با يک کلمه که عشق يک بيماري اس55ت، ي55ک ناخوش55ي است، راحت کردهاند ولي اين حرف امروز تابع ندارد. نه! بيماري ک55ه نيس55ت بلک55ه

موهبت است. مسأله ي اساسي در اينجا اين است که آيا عشق يک نوع اس55ت ي55ا بيش55تر؟ بعض55ي نظرات اين است که عشق يک نوع بيشتر نيست و آن همان عش55ق جنس55ي اس55ت، يعني ريشه عضوي دارد، ريشه فيزيولوژيکي دارد و غ55ير از اين ن55يز نيس55ت و تم55ام عشقهايي که در عالم وجود داشته است و وج55ود دارد ب55ا هم55ه ي آث55ار و خواص55ش، مثل عشقهاي رمانتيکي، که اين داستانهاي عشقي ادبي55ات جه55ان را پ55ر ک55رده ان55د،

تمام اين ها را مي گويند که جز عشقهاي جنسي چيزي نيست.

[ 25] صفحه

گروهي عشق را، همين عشق انسان ب55ه انس55ان را دو ن55وع مي دانن55د. مثال اب55وعلي سينا، خواجه نصيرالدين طوسي، مالصدرا، اين ها عشق را دو نوع مي دانند. برخي از عشقها را عشق جنسي مي دانند که البته اين نوع عشق را مجازي مي دانند، نه عشق حقيقي و بعضي ديگر را روحاني و نفساني. در عشق جسماني چ55ون منش55اء آن غريزي است، با رسيدن به معشوق و با ارضاء غريزه نيز پايان مي گ55يرد، چ55ون پايانش اين است. اگر مبدأش ترش55حات داخلي باش55د ب55ا ارض55اء ش55دنش تم55ام مي

Page 9: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شود. از آنجا آغاز مي شود و به اينجا نيز ختم مي شود. ولي اين ها م55دعي هس55تند که انسان گاهي ب55ه مرحلهاي از عش55ق مي رس55د ک55ه م55افوق اين حرفهاس55ت و ب55ه تعبير خواجه نصيرالدين، در آنها - مشاکلة بين النفوس - يعني همشکلي بين روحه55ا وجود دارد، و مدعي هس55تند ک55ه در روح انس55ان ي55ک ب55ذري ب55راي عش55ق روح55اني و نفساني وجود دارد که اگر هم ماديتي باشد، فقط مح55رک اس55ت و معش55وق حقيقي انسان يک حقيقت ماوراء طبيعي است که روح انسان با او متحد مي ش55ود و ب55ه او]مي رسد و او را کشف مي کند و در واقع معشوق حقيقي در درون انسان اس55ت.

1 ] . معشوق حقيقي انسان ذات مقدس باريتع55الي اس55ت و ب55ه ه55ر چ55يز ديگ55ري هرگ55اه عشق روحاني پيدا کند زنده شدن همان عشق حقيقي است که عشق به ذات ح55ق است که به اين صورت پيدا شده است و در واقع پرتوي است از پرستش معش55وق

. [ 2]حقيقي. قدر مسلم اين است که بشر عشق را ستايش مي کند، يعني يک امر قابل ستايش مي داند، در صورتي ک5ه آنچ55ه از مقول55ه ش55هوت اس55ت قاب55ل س55تايش نيس55ت. مثال انسان شهوت خوردن يا ميل به غذا- که يک امر طبيعي است- دارد. آيا اين مي55ل از آن جهت که يک ميل طبيعي است هيچ قابليت تقدس پيدا کرده؟ تا بحال شما دي55ده ايد حتي يک نفر بيايد ميلش به فالن غذا را ستايش کند؟ عش55ق هم ت55ا آنج55ا ک55ه ب55ه

شهوت

[ 26] صفحه

]جنسي[ مربوط باشد، مثل شهوت خوردن است و قابل تق55ديس نيس55ت. ولي به55ر حال، اين حقيقت، تقديس شده است و قس55مت ب55زرگي از ادبي55ات دني55ا را تق55ديس عشق تشکيل مي دهد: اين از نظر روانکاوي فردي يا اجتم55اعي ف55وق الع55اده قاب55ل

توجه است که اين پديده چيست؟ عجيب تر اين است که بش55ر افتخ55ار مي کن55د ب55ه اين ک55ه در زمين55ه معش55وق، هم55ه چيزش را فدا کند و خودش را در مقاب55ل او ف55اني نش55ان بده55د، يع55ني اين ب55راي او عظمت و شکوه است که در مقابل معشوق از خود چيزي ن55دارد و ه55ر چ55ه هس55ت اوست و به تعبير ديگر » فناء عاشق در مقابل معشوق«. چيزي اس55ت نظ55ير آنچ55ه که در باب اخالق گفتيم که در اخالق چيزي است که با منط55ق منفعت ج55ور در نمي آيد ولي فضيلت است، مثل ايثار، از خود گذشتن. ايثار با خودمح55وري ج55ور در نمي آيد انسان از جنبه ي خير اخالقي، جود را، احسان را، ايثار را و فداکاري را تق55ديس مي کند، اين ها را فضيلت، عظمت و بزرگي مي داند. در اينجا هم مسأله عشق ب55ا مسأله شهوت متفاوت است، چون اگ55ر ش55هوت باش55د، يع55ني ش55يئي را ب55راي خ55ود خواستن. فرق مي55ان ش55هوت و غ55ير ش55هوت در همين جاس55ت. ک55ه آنج55ا ک55ه کس55ي عاشق ديگري است و مسأله، مسأله ي شهوت است هدف تص55احب معش55وق و از وصال او بهره مند شدن است، ولي در »عشق« اصال مس55أله ي وص55ال و تص55احب مطرح نيست. مسأله ي فناي عاشق در معشوق مطرح است، يعني ب55از ب55ا منط55ق

خودمحوري سازگار نيست.

Page 10: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين است که اين مسأله در اين شکل، فوق العاده قابل بحث و تحليل است که اين چيست در انسان؟ اين چه حالتي است؟ و از کجا سرچشمه مي گيرد ک55ه فق55ط در مقابل او مي خواهد تسليم محض باشد، از من او، از خود و از انانيتش چيزي ب55اقي

نماند. در ادبيات عرفاني فوق العاده است. در اين زمينه مولوي شعرهاي خيلي خوبي دارد که:

عشق قهار است و من مقهور عشق چون قمر روشن شدم از نور عشق

مسأله پرستش اين است، يعني عشق انسان را مي رس55اند ب55ه مرحل55ه اي ک55ه مي

خواهد از معشوق، خدايي بسازد و از خود، بندهاي؛ او را هستي مطلق بداند و

[ 27] صفحه

خ55ود را در مقاب55ل او نيس55ت و نيس55تي حس55اب کن55د. اين از چ55ه مقول55ه اي اس55ت؟واقعيت اين حالت چيست؟

گفتيم که يک نظري55ه اين اس55ت ک55ه مي گوي55د عش55ق بط55ور مطل55ق ريش55ه و غ55ايت جنسي دارد، روي همان خط غريزه ي جنسي حرکت مي کند و ادامه مي ياب55د و ت55ا

آخر هم جنسي است. نظريه ي ديگر همان نظريه اي است که عرض کرديم حکماي ما اين نظريه را تأييد مي کنند، که به دو نوع عشق قائل هستند: عشقهاي جنسي و جسماني و عش55قهاي

روحاني و مي گويند زمينه ي عشق روحاني در همه ي افراد بشر وجود دارد. نظريه ي سومي وجود دارد که مي خواسته جمع کند بين آن دو نظريه.

نظريه اي هم فرويد، روانکاو معروف دارد که همه چيز و بطريق اولي عشق را نيز جنسي مي داند. فرويد، علم دوستي، خير، فضيلت، پرستش، و عش55ق و هم55ه چ55يز

. [ 3]را جنسي مي داند، البته نظريه او را االن کسي قبول ندارد.. 57فطرت، ص [ 1]. 64فطرت، ص [ 2]. 61فطرت، ص [ 3]

تضاد دو عشق مجنون شتر تازه زائيده اي را سوار شده بود و مي خواست به خانه معشوق برود، از شهر که يک مقداري دور شد، رفت در خيال معشوق و محبوب خ55ودش و غاف55ل از حيوان. کم کم دستش شل شد و مهار شتر رها شد و تقريبا مجنون مثل يک ب55ار شد روي حيوان. حي55وان کم کم احس55اس ک55رد کس55ي ک55اري ب55ه ک55ارش ن55دارد، و از طرفي بچه اش در خانه بود. سرش را برگرداند بطرف خان55ه، آم55د و آم55د، مجن55ون يک دفعه چشم باز کرد ديد به طويله رسيد. به جاي اين که برسد به خان55ه معش55وق

رسيد به طويله. دوب5اره حي55وان را بط55رف خان5ه معش55وق بازگردان5د. ب5از مق5داري ک5ه رفت دوب55اره مجنون ميلش ب55ه ليلي کش55يد و حي55وان ره55ا ش55د و حي55وان هم ب55ه فک55ر معش55وق و

محبوب خودش در طويله افتاد. باز برگشت و اين کار چندين بار تکرار شد.

Page 11: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 28] صفحه

همچو مجنون در تنازع با شتر گه شتر چربيد و گه مجنون حر

يکدم ار مجنون زخود غافل شدي

ناقه گرديدي و واپس آمدي

مي گويد باالخره مجنون خودش را پرتاب کرد از روي شتر پايين و گفت:

اي ناقه چو هر دو عاشقيم ما دو ضد پس همراه نااليقيم

من عاشقم تو هم عاشق، من عاشق ليلي هستم از آن طرف بايد بروم، تو عاش55ق

بچه ات هستي بطرف طويله بايد بروي. ما دو تا با همديگر نمي توانيم برويم.

عشق موال کي کم از ليالستي . [ 1]بنده بودن بهر او واالستي

.70فطرت، ص [ 1]

اخالق و پرستش يکي از نظري55ات در م55ورد اعم55ال اخالقي بش55ر، نظري55ه ي »پرس55تش« اس55ت. مي گويند آن سلسله از اعمال بشر ک5ه ب5ا افع5ال ط55بيعي متف5اوت اس5ت و در هم5ه ي افراد بشر وجود دارد و همه ي افراد بشر آن کارها را تقديس و ستايش مي کنند و شرافتمندانه و انساني و مافوق کارهاي ط55بيعي مي خوانن55د، از مقول55ه ي پرس55تش هستند. بعضي اينگونه افعال را از نوع عاطفه و محبت مي دانن55د، و بعض55ي از ن55وع عقل و دانش و فهم، و بعضي از نوع اراده ي قوي، و بعضي نداي وجدان انسان، و بعضي از مقوله ي زيبايي. ح55ال ع55رض مي کنم ي55ک نظري55ه ي ديگ55ر هم درب55اره ي طبيعت اينگونه کارهاي مقدس بشري هست و آن اين است که اين کارها از مقول55ه ي پرستش است، از مقوله ي عبادت خداست ولي عبادتي ناآگاهانه. مثال آن کس55ي که اعمال اخالقي را از نوع زيبايي مي دانس55ت مي گفت چ55ون زيب55ايي منحص55ر ب55ه زيبايي محسوس نيست و زيبايي معقول هم زيبايي است، آنکه کار اخالقي مي کند، جمال و زيبايي عقلي کار اخالقي را احساس مي کند و اين جمال و زيبايي او را ب55ه س55وي خ5ود مي کش55د همچنانک55ه زش55تي ک55ار غ55يراخالقي و ض55د اخالقي او را از آن متنف55ر مي کن55د. در کاره55اي اخالقي جاذبهاي اس55ت از ن55وع جاذب55ه ي زيب55ايي، و در

کارهاي ضد اخالقي دافعهاي است از نوع دافعه هاي ضد

[ 29] صفحه

Page 12: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

زيبايي.

ولي اين نظريه، نظريه ي عجيبي است و آن اين است: کس55ي ک55ه ک55ار اخالقي مي کند، حتي آن کس که در شعور آگ5اه خ5ودش خ55دا را نمي شناس55د و ب5ه وج5ود خ5دا اعتراف ندارد و يا فرضا اعتراف دارد ولي در شعور آگ5اه خ5ودش اين ک5ار را ب5راي رضاي خدا انجام نمي دهد و با اين کار، خداپرستي نمي کند، کار اخالقي او يک نوع

خداپرستي و پرستش ناآگاهانه است. ممکن است سؤال شود: مگر ممکن است خداپرستي ناآگاهان55ه باش55د؟ ج55واب اين است: بله، حتي ما خداشناس55ي ناآگاهان55ه هم داريم. يع55ني هم55ه ي م55ردم در عم55ق فطرتشان- و در اصطالح امروز ناآگاهانه- خ55داي خودش55ان را مي شناس55ند. تف55اوت افراد مردم در خداشناسي در مرحله ي آگاهانه است. اين مطلب اگر دي55روز يع55ني در قرون گذشته باور کردنش اندکي مشکل بود، امروز باور ک55ردن آن خيلي آس55ان است. يع5ني ام5روز اين مطلب ب55ه اثب55ات رس55يده ک5ه انس5ان داراي دو ن5وع ش55عور است: شعور ظاهر و شعور مغفول عنه، يعني شعوري که خ5ود انس5ان از آن اطالع و آگاهي دارد، و شعوري که آن هم خودش نوعي آگاهي است ولي ظاهرا انسان از

. [ 1]آن بي خبر است. براي اين که مثالي براي آگاهانه و ناآگاهانه ذکر کرده باشم، مثلش مثل طفل است

از نظر غريزه:

همچو ميل کودکان با مادران سر ميل خود نداند در لبان

بچهاي ک55ه ت55ازه از م55ادر متول55د مي ش55ود هم55ان روزه55اي اول و دوم ک55ه هن55وز چشمهايش را نمي تواند باز بکند و قطعا از وج5ود م55ادر آگاهان5ه اطالع ن5دارد يع5ني هنوز در ضميرش، در ذهنش از م55ادر تص55ويري ن55دارد و نمي دان55د م55ادري هم دارد، گرسنه اش که مي شود سرش را هي خم مي کند، لبهايش را هي کج مي کن55د اين طرف و آن طرف؛ اين لبها ناآگاهانه در جستجوي پستان مادر اس55ت. يع55ني اگ55ر از اين کودک کسي توضيح بخواهد دنبال چه مي گردي؟ قادر به توض55يح نيس55ت، هن55وز

ذهنش از

[ 30] صفحه

تصويرها و نقشها مزين نش55ده، ک55ه اگ55ر هم بتوان55د ح55رف بزن55د ب55از نمي توان55د اين مطلب را بيان بکند، اما ناآگاهانه به سوي چ55يزي ک55ه وج55ود دارد مي رود، ناآگاهان55ه در جس5تجوي پس5تان م5ادر اس5ت. ت5ازه اين ه5ا در انس5ان خيلي ض5عيف اس55ت، در حيوانات قوي تر است. در حيوانات و بخصوص در حش55رات اين غراي55ز بس55يار زي55اد

. [ 2]است. در انسان هم در بسياري از مسائل اين مقدار غريزه است. علماي روانکاوي امروز معتقدند که بيشترين قسمت ش55عور انس55ان ش55عور مغف55ول عنه اوست و کمترين بخش شعور انسان آن شعوري است ک55ه انس55ان از وج55ود آن

آگاه است.

Page 13: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مثال اگر ما به درون خودمان مراجعه بک55نيم و محتوي55ات ض55مير خودم55ان را تف55تيش نماييم، مقداري احساسات، معلومات و اطالعات، تمايالت، بغضها و حبها و اين جور چيزها پيدا مي کنيم و بعد هم خيال مي کنيم غير از اين چيزي نيس55ت، و ح55ال آنک55ه اطالعات و معلومات و مدرکات، و نيز احساسات و تم55ايالت زي55ادي در اعم55اق روح ما رسوب کرده که ما از آنها بي خبر هستيم. يعني قسمت عمده ي روح من از اين مني که االن با شما حرف مي زند مخفي اس55ت، و قس55مت عم55ده ي روح ش55ما از اين شمائي که االن داريد به حرف من گوش مي کنيد مخفي است. در مق55ام مث55ال مي گوين55د اگ55ر ش55ما هن55دوانهاي را در ي55ک ح55وض آب بياندازي55د چق55در از آن از آب بيرون است؟ مقدار کمي شايد نه عشرش را آب فراگرفت5ه و ي55ک عش5رش ب55يرون است. يا اگر قطعه يخ بزرگي را در حوض آب بياندازيد چقدرش از آب بيرون است و چقدرش زير آب؟ عينا شعور انسان هم آن قسمتي که آشکار است نسبت ب55ه آن

قسمتي است که مخفي است اين جور است. عالم هم همين طور است. اين عالم طبيعت که به تعبير قرآن عالم شهادت اس55ت، در مقابل عالم غيب و حقايق مخفي، نسبتش همين نسبت اس55ت اگ55ر خيلي بيش55تر

از اين نباشد. عالم طبيعت با تمام کهکشانها و ستارگان و اين جوي که بشر

[ 31] صفحه

چون نمي داند آخرش به کجا منتهي مي ش55ود مي گوي55د ج55و اليتن55اهي- و ش55ايد هم اليتناهي است- نسبت به عالمي ک55ه ب55ر اين ع55الم احاط55ه دارد يع55ني نس55بت ب55ه آن قسمتي از عالم که پنهان اس55ت بس5يار کوچ5ک اس5ت، و ب5ه تعب5ير ح5ديث مث5ل اين است که حلقهاي را در يک صحرا بياندازند. آن حلقه نس55بت ب55ه ص55حرا چ55ه نس55بتي

دارد؟ هيچ. حاال اين مطلب که مي گوييم پرستش ناآگاهانه، موجب تعجب نش55ود ک55ه مگ55ر مي شود پرستش، ناآگاهانه باشد؟ آدم زنده که وکيل و وصي نمي خواهد. من که خودم مي فهمم که خدا را پرستش نمي کنم، اصال من خدا را قب55ول ن55دارم، در عين ح55ال شما مي گوييد آن کار اخالقي من يک پرستش ناآگاهانه اس55ت؟! ج5واب اين اس55ت: بل55ه، ت55و خيلي چيزه55ا را نمي داني، انج55ام مي دهي و خ55ودت نمي داني. خ55ودت،

. [ 3]خودت را نمي شناسي. حال معناي اين که کارهاي اخالقي از مقوله ي پرستش اس55ت چيس55ت؟ انس55ان ب55ه حس55ب فط55رت کاره55اي اخالقي را ش55ريف و ش55رافتمندانه مي دان55د ب55ا اين ک55ه از خودگذشتگي است و با منطق طبيعي سازگار نيست و حتي ب55ا منط55ق عق55ل عملي به اين معنا يعني عقلي که به انسان مي گوي55د خ55ودت و من55افع خ55ود را باي55د حف55ظ بکني سازگار نيست. مع ذلک انسان اين کارها را انجام مي دهد و در اين کارها ي55ک نوع شرافت و عظمتي تشخيص مي دهد، علو و بزرگواري تشخيص مي ده55د، حس مي کن55د ک55ه ب55ا انج55ام اين کاره55ا خ55ودش را بزرگ5وار مي کن55د؛ مث55ل ايث55ار، از خ55ود

گذشتگي و انصاف دادن. آن عمق روح انس55ان، آن فط55رت انس55ان، آن عم55ق قلب انس55ان، ب55ا ي55ک ش55امه ي مخص55وص، ناآگاهان55ه همين ط55ور ک55ه خ55دا را مي شناس55د، اين ق55وانين خ55دا را مي

Page 14: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شناسد؛ رضاي خدا را مي شناسد و کار را ب55الفطره در راه رض55اي خ55دا انج55ام مي. [ 4]دهد، ولي خودش نمي داند که دارد قدم در راه رضاي خدا برمي دارد.

[ 32] صفحه

حقيقت اين است که اخالق از مقوله ي عبادت و پرستش اس55ت. انس55ان ب55ه هم55ان ميزان که خدا را ناآگاهانه پرستش مي کن55د، ناآگاهان55ه هم ي55ک سلس55له دس55تورهاي الهي را پيروي مي کند. وقتي که شعور ناآگاهش تب5ديل بش5ود ب5ه ش5عور آگ5اه، ک5ه پيغمبران ب55راي همين آمدهان55د )پيغم55بران آمدهان55د ب55راي اين ک55ه م55ا را ب55ه فط55رت خودمان سوق بدهند و آن شعور ناآگاه و آن امر فطري را تب55ديل کنن55د ب55ه ي55ک ام55ر آگاهانه( آن وقت ديگر تمام کارهاي او مي شود اخالقي، ن55ه فق55ط هم55ان ي55ک ع55ده کارهاي معين؛ خوابيدن او هم مي شود يک کار اخالقي، غذا خوردن او هم مي شود يک کار اخالقي. يعني وقتي برنامه زندگي ما براساس تکلي55ف و رض55اي ح55ق تنظيم شد، آن وقت خوردن ما، خوابيدن ما، راه رفتن ما، حرف زدن ما و خالص55ه زن55دگي

و مردن ما يکپارچه مي شود اخالق، يعني يکپارچه مي شود کارهاي مقدس: . [ 5]»ان صالتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين«.

. [ 6]همه چيز مي شود لله، و همه چيز مي شود اخالق.. 116فلسفه اخالق، ص [ 1]. 127فلسفه اخالق، ص [ 2]. 116فلسفه اخالق، ص [ 3]. 127فلسفه اخالق، ص [ 4]. 162سوره انعام، آيه ي [ 5]. 132فلسفه اخالق، ص [ 6]

پرستش در هستي آيا پرستش منحصر به انسان است و فقط انسان است که خدا را پرستش مي کند آن هم بعضي از انسانها؟ گفتيم نه، اوال آن پرستش آگاهانه است که بعضي انسانها پرستش مي کنند و بعضي نمي کنند. ناآگاهانه همه پرستش مي کنند، بلکه پرستش حقيقتي است که در همه ي موجودات عالم وجود دارد و موجودي در ع55الم نيس55ت

. [ 1]که پرستنده ي حق نباشد. در مسأله ي عشق قبال مطرح کرديم که حتي آن کس55ي ک55ه غ55ير خ55دا را مي جوي55د محرک اصليش جس55تجوي خداس55ت، اش55تباه در مص55داق ک55رده اس55ت »و بعثهم في

تم55ام وج55ود در طري55ق محبت الهي در حرکتن55د. آن گي55اه هم ک55ه[55 2]سبيل محبته« حرکت مي کند جز عشق او هيچ در سر ندارد، آن سنگ هم که با قوه جاذبه حرکت

مي کند، در واقع

[ 33] صفحه

غير از اين که حق و ذات حق را جستجو مي کند و محبت خدا در ذات اوست، چ55يزديگري نيست. آنگاه آياتي از قبيل:

ح بحمده ولکن ال تفقهون تسبيحهم«. . [ 3]»و ان من شئي اال يسب. [ 4]»افغير دين الله يبغون و له اسلم من في السموات و االرض«.

Page 15: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

. [ 5]»و لله يسجد من في السموات و االرض«ه ما في السموات و االرض« ح لل . [ 6]»يسب

. [ 7]»سبح لله ما في السموات و ما في االرض« معناي عام تري پيدا مي کند و دامنه آن خيلي وسيع مي شود، يعني قرآن يک جهان

بيني وسيعي به ما مي دهد. شعراي عارف مسلک نيز در اين زمينه ش55عرهايي گفت5ه ان5د مانن5د آنک55ه »نظ5امي«

گفته است:

خبر داري که سياحان افالک چرا گردند گرد مرکز خاک

چه مي خواهند از اين منزل بريدن که مي جويند از اين مهمل کشيدن

در اين محرابگه، معبودشان کيست

از اين آمد، شدن، مقصودشان چيست

همه هستند سرگردان چو پرگار پديدآرنده ي خود را طلبکار

و آن غزل معروف که:

ره رو منزل عشقيم و زسر حد عدم

تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم

حافظ غزلي دارد که:

روشن از پرتو رويت نظري نيست، که نيست منت خاک درت بر بصري نيست، که نيست

مي خواهد بگويد هيچ کس نيست - حتي آنکه منکر است - ک55ه رويش از پرت55و روي

تو روشن نباشد - منتها خودش نمي داند و نمي فهمد - باز همان را بعبارت

[ 34] صفحه

زير تأکيد مي کند:

ناظر روي تو صاحب نظرانند آري سر گيسوي تو در هيچ سري نيست، که نيست

Page 16: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

گروه صاحب نظر، آنهايي هستند که تو را مي بينند و مي فهمند که مي بينند و درک مي کنند و گروهي ديگر آنهايي هستند که مي بينند و خودش55ان نمي فهمن55د ک55ه مي

بينند. حاجي سبزواري صاحب کتاب منظومه که حکيم و فيلس55وف و ع55ارف ف55وق الع55اده متقي و با حالي است )گرچه شهرتش به علمش است ولي مق55ام عملش از مق55ام علمش باالتر است( شعر هم مي گفته است به فارسي و عربي. البته شاعر درج55ه اول نيست ولي شعرهاي خ5وب هم زي5اد دارد و بعض55ي از ش55عرهايش واقع5ا ع5الي است. همين غزل حافظ را او استقبال ک55رده اس55ت و در همين معن55ا ش55عري گفت55ه

است همرديف با شعر حافظ:

شورش عشق تو در هيچ سري نيست، که نيست منظر روي تو زيب نظري نيست، که نيست

نيست يک مرغ دلي، کش نفکندي به قفس تير بيداد تو تا پر به پري نيست، که نيست

زفغانم به فراغ رخ زلفت زفغان

سگ کويت همه شب تا سحري نيست، که نيست

نه همين از غم او سينه ما صد چاک است داغ او الله صفت بر جگري نيست، که نيست

موسي نيست که دعوي اناالحق شنود

ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست، که نيست

چشم ما ديده ي خفاش بود ورنه تو را پرتو حسن به ديوار و دري نيست، که نيست

[ 35] صفحه

گوش اسرار شنو نيست، و گرنه »اسرار« . [ 8]برش از عالم معنا خبري نيست، که نيست

اين سخن قرآن است که: ذره اي از ذرات عالم نيست که پرستنده ي ح55ق نباش55د، همچنانکه انساني نيست ولو ناآگ55اه ک55ه پرس55تنده ي ح55ق نباش55د. تنه5ا ش55ما خ55دا را تسبيح نمي کنيد و حمد و ثنا نمي گويي55د، هم55ه ي اش55ياء خ55دا را تس55بيح مي کنن55د وح بحمده ولکن ال تفقه55ون تس55بيحهم«. ]حمد و ثنا مي گويند »و ان من شئي اال يسب

پس پرستش در منطق قرآن منحصر نيست به پرستش آگاهانه انسان، که شايد[ 9 در بسياري از انسانها ناقص ترين اقس55ام پرس55تش هاس55ت ک55ه مثال بايس55تيم رو ب55ه

Page 17: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

قبله، دو رکعت نماز بخوانيم در حالي که روحمان در نماز اصال حاض55ر نيس55ت بلک55هدر جاي ديگر مشغول کار ديگري است. يک خم و راست ظاهري مي شويم.

فارابي فيلسوف معروف اسالمي که در هزار و صد سال پيش مي زيس55ته و اخ55يرا به مناسبت هزارمين سال والدتش، در ايران و غير ايران دارن55د از او بس55يار تجلي55ل

مي کنند، جمله اي دارد، مي گويد: ماء بدورانها و االرض برججانها و المطر بهطالنه و الماء بسيالنه«. ت الس »صل

مي گويد آسمان که گردش مي کند، آن گردش، نم5از و عب5ادت و پرس5تش آس5مان است و زمين که تکان مي خورد همين جور، باران که ري55زش مي کن55د، آن ري55زش،

پرستش اوست، آب که جريان پيدا مي کند، آن جريان، پرستش و عبادت اوست.

جمله ي ذرات عالم در نهان با تو مي گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصير و باهشيم با شما نامحرمان ما خامشيم

چه شما سوي جمادي مي رويد

محرم جان خدادان کي شويد

مسأله اين که شعور از مختصات انس55ان و حي55وان نيس55ت، در گياهه5ا هم هس55ت، و حتي منحصر به گياهها هم نيس5ت، در جم5ادات هم مرتب55ه اي از ش55عور وج5ود دارد، جزء مسائلي است که در علم امروز مطرح است و طرف55داراني دارد ک55ه معتقدن55د

هر

[ 36] صفحه

. [ 10]ذره اي از ذرات عالم، در حد خودش از درجه اي از شعور بهره مند است.

عشق بحري، آسمان بر وي کفي چون زليخا در هواي يوسفي

دور گردان را زموج عشق دان گر نبودي عشق بفسردي جهان

کي جمادي محو گشتي در نبات؟

کي فداي روح گشتي ناميات؟

روح کي گشتي فداي آن دمي؟ کز نسيمش حامله شد مريمي؟

هر يکي بر جا فسردي همچو يخ

Page 18: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کي بدي پران و جويان چون ملخ

ذره ذره عاشقان آن جمال رو کند سوي علو همچون نهال

سبح لله هست اشتابشان

. [ 12[ ]11]تنقيه ي تن مي کنند از بهر جان . 123فلسفه اخالق، ص [ 1]صحيفه ي سجاديه. [ 2]. 44سوره اسراء، آيه ي [ 3]. 83سوره آل عمران، آيه ي [ 4]. 15سوره رعد، آيه ي [ 5]. 1سوره جمعه، آيه ي [ 6]. 1سوره حشر، سوره صف، آيه ي [ 7]. 180فطرت، ص [ 8]. 44سوره اسراء، آيه ي [ 9]. 123فلسفه اخالق، صفحه ي [ 10]. 103 و دفتر پنجم، ص 34مثنوي، دفتر سوم، ص [ 11]. 344، )امدادهاي غيبي(، ص 3مجموعه آثار، ج [ 12]

پرورش حس پرستش تعليمات اسالمي نشان مي دهد که اين مکتب مقدس الهي به همه ي ابع55اد انس55ان اعم از جسمي و روحي، مادي و معنوي، فکري و عاطفي، فردي و اجتم55اعي توج55ه عميق داشته است و نه تنها جانب هيچ کدام را مهمل نگذاش55ته اس55ت بلک55ه عن55ايت

. [ 1]خاص به »پرورش« همه ي اين ها روي اصل معيني داشته است. پرورش عقل و فکر و کسب استقالل فکري و مبارزه با اموري که بر ضد اس55تقالل عقل است از قبيل تقليد از نياکان، از اکابر و چش55م پ55رکن ه55ا، از رفت55ار اک55ثريت و

امثال اين ها مورد عنايت شديد اسالم است. پرورش اراده و کسب مالکيت بر نفس و آزادي معنوي از حکومت مطلقه ي ميله55ا

مبناي بسياري از عبادات اسالمي و ساير تعليمات اسالمي است. پرورش حس

[ 37] صفحه

حقيقت جويي و علم طلبي، پرورش عواطف اخالقي، پرورش حس جمال و زيبايي، .[ 2]پرورش حس پرستش، هر کدام به نوبه ي خود مورد توجه عميق اسالم است.

پس، از جمله چيزهايي که واقعا ما بايد به آن توجه داشته باش55يم ک55ه در درج5ه اول در خودمان و در فرزندانمان پرورش بدهيم، حس پرستش و عبادت به همان معناي واقعي آن است. چهار تا خم و راست شدن به صورت نماز ک55ه انس55ان خ55ودش هم نمي فهمد چه مي کند، و اصال نفهمد که حال يعني چه، مناجات يعني چه، راز و نياز يعني چه، منقطع شدن به حق يعني چه، و اين که لحظاتي بر انس55ان بگ55ذرد ک55ه در آن لحظات اصال انسان چ55يزي از غ55ير خ55دا ب55ه ي55ادش نياي55د يع55ني چ55ه، اين عب55ادت نيست. و نيز انسان فقط دهانش را يک ماه رمضان هر روز از صبح تا غروب ببندد،

Page 19: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين عبادت نيست. پس قطعا اين حس بايد در ما پرورش پيدا کند ت55ا يکي از ارک55ان. [ 3]تربيت اسالمي در ما پيدا بشود.

[ 41] صفحه

. 284، )انسان در قرآن(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 1]. 285، )انسان در قرآن(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 2]. 345تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 3]

عبادت عبادت و پرس55تش خداون55د يکت55ا و ت55رک پرس55تش ه55ر موج55ود ديگ55ر، يکي از اص55ول

تعليمات پيامبران الهي است، تعليمات هيچ پيامبري از عبادت خالي نبوده است. چنانچه مي دانيم در ديانت مقدسه اسالم نيز عبادت سرلوحه همه تعليم55ات اس55ت، چيزي که هست در اسالم عبادت به صورت يک سلسله تعليمات جدا از زن55دگي ک55ه صرفا به دنياي ديگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسالمي با فلس55فه ه55اي

زندگي توأم است و در متن زندگي واقع است. گذشته از اين که برخي عبادات اسالمي به صورت مشترک و همکاري دسته جمعي صورت مي گ55يرد، اس55الم ب55ه عبادته55اي ف55ردي ن55يز آن چن55ان ش55کل داده اس55ت ک55ه متضمن انجام پاره اي از وظائف زندگي اس55ت، مثال نم55از ک55ه مظه55ر کام55ل اظه55ار عبوديت است چنان در اسالم شکل خاص يافته است که حتي فردي که مي خواه55د در گوشه خلوت به تنهايي نماز بخواند خ55ود ب55ه خ55ود ب55ه انج55ام پ55اره اي از وظ55ايف اخالقي و اجتماعي از قبيل نظافت، احترام به حقوق ديگران، وقت شناس55ي، جهت شناسي، ضبط احساسات، اعالم صلح و سلم با بندگان شايسته خ55دا و غ55يره مقي55د

مي گردد.

[ 42] صفحه

عبادت نياز روحي بشر يکي از خلقهاي ث55ابت همگ55اني تغييرناپ55ذير و نس55خ ناپ55ذير ک55ه زم55ان هيچ وقت نمي توان55د در آن ت55أثير داش55ته باش55د عب55ادت و پرس55تش اس55ت. يکي از حاجته55اي بش55ر پرستش است. پرستش يعني چه؟ پرستش آن حالتي را مي گويند که در آن انسان يک توجهي مي کند از ناحيه ي باطني خودش به آن حقيقتي که او را آفري55ده اس55ت و خودش را در قبضه ي قدرت او مي بين55د، خ55ودش را ب55ه او نيازمن55د و محت55اج مي بيند؛ در واقع سيري است که انسان از خلق به سوي خالق مي کند. اين امر اساسا قطع نظر از هر فايده و اثري که داشته باشد خ55ودش يکي از نيازه55اي روحي بش55ر است. انجام ن55دادن آن، در روح بش55ر ايج55اد ع55دم تع55ادل مي کن55د. مث55ال س55اده اي عرض مي کنم: اگر ما کجاوه اي داشته باش55يم و حيوانه55ايي، خورجينه55ايي ک5ه روي اين حيوانها مي گذارند بايد تعادلشان برقرار باشد. نمي شود يک طرف پ55ر باش55د و طرف ديگر خالي. انسان در وجود خودش خان55ه ي خ55الي زي55اد دارد. در دل انس55ان جاي خيلي از چيزها هست. هر احتياجي که برآورده نشود، روح انسان را مض55طرب و نامتعادل مي کند. اگر انسان بخواهد در تم55ام عم55ر ب55ه عب55ادت ب55پردازد و ح55اجت

Page 20: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

هاي ديگر خود را برنياورد، همان حاجت ها او را ناراحت مي کند. عکس مطلب هم اين است که اگر انسان هميشه دنبال ماديات برود و وقتي ب55راي معنوي55ات نگ55ذارد، باز هميشه روح و روان او ناراحت است. »نهرو« مردي است ک55ه از س55نين ج55واني المذهب شده است. در اواخر عمر يک تغيير حالي در او پيدا شده بود. خ55ودش مي گويد من، هم در روح خودم و هم در جهان يک خالئي را، يک جاي خالي را احس55اس مي کنم که هيچ چيز نمي تواند آن را پر کند مگر يک معنويتي. و اين اض55طرابي ک55ه در جهان پيدا شده است، علتش اين است که نيروهاي معنوي جهان تض55عيف ش55ده اس55ت. اين بي تع55ادلي در جه55ان از همين اس55ت. مي گوي55د االن در کش55ور اتح55اد جماهير شوروي اين ناراحتي به سختي وجود دارد. ت55ا وق55تي ک55ه اين م55ردم گرس55نه بودند و گرسنگي به ايشان اجازه نمي داد که درباره چيز ديگري فکر بکنند، يکسره در فکر تحصيل معاش و در فکر مبارزه بودند. بعد که يک زندگي ع55ادي پي55دا کردن55د

)االن( يک

[ 43] صفحه

ناراحتي روحي در ميان آنان پيدا شده است. در موقعي که از کار بيک55ار مي ش55وند تازه اول مصيبت آنهاست که اين ساعت فراغت و بيکاري را با چه چ55يز پ55ر بکنن55د؟ بعد مي گويد من گمان نمي کنم اينها بتوانند آن ساعات را جز با يک امور معنوي با

چيز ديگري پر بکنند. و اين همان خالئي است که من دارم. پس معلوم مي شود که واقعا انسان يک احتياجي به عبادت و پرستش دارد. ام55روز که در دنيا بيماريهاي رواني زياد شده است، در اثر اين است که م55ردم از عب55ادت و

پرستش روبرگردانده اند. ما اين را حساب نکرده بوديم ولي بدانيد هست. نماز قطع نظر از هر چيزي طبيب سر خانه است يع55ني اگ55ر ورزش ب55راي س55المتي مفيد است، اگر آب تصفيه شده براي هر خانه اي الزم است، اگر هواي پ55اک ب55راي هر کس الزم است، اگر غذاي سالم براي انسان الزم است، نماز هم براي سالمتي انسان الزم است. شما نمي دانيد اگر انسان در شبانه روز ساعتي از وقت خ55ودش را اختص55اص ب55ه راز و ني55از ب55ا پروردگ55ار بده55د، چق55در روحش را پ55اک مي کن55د!

. [ 1]عنصرهاي روحي موذي به وسيله ي يک نماز از روح انسان بيرون مي رود..292اسالم و مقتضيات زمان، ص [ 1]

عبادت راز آفرينش خداوند انسان را براي اين آفريد که تنها او را پرس55تش کن55د و فرم55ان او را بپ55ذيرد.

پس او وظيفهاش اطاعت امر خداست: . [ 1]»همانا جن و انس را نيافريديم مگر براي اين که مرا پرستش کنند.

او جز در راه پرستش خداي خويش و جز با ي55اد او خ55ود را نمي ياب55د، و اگ55ر خ55داي خويش را فراموش کند، خود را فراموش مي کن55د و نمي دان55د ک55ه کيس55ت و ب55راي

چيست و چه بايد کند و کجا بايد برود: »همانا از آن5ان مباش5يد ک5ه خ5دا را فرام5وش کردن5د و خداون5د، خودش55ان را از ي5اد

. [ 2]خودشان برد.«

Page 21: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 44] صفحه . 56سوره ذاريات، آيه ي [ 1]. 19سوره حشر، آيه ي [ 2]

عبادت پيمان الهي55دوني ه لکم عدو م55بين، و ان اعب »الم اعهد اليکم يا بني ادم ان التعبدوا الشيطان ان

. [ 1]هذا صراط مستقيم، لقد اضل منکم جبال کثيرا افلم تکونوا تعقلون.« سخن از يک عهد و پيمان است: اي بني آدم، اي فرزندان آدم! )ص55حبت ي55ک نف55ر و دو نفر، و يک امت و دو امت نيست( آيا من با شما پيم55ان نبس55تم؟ مي گوي55د من و شما قبال با يک5ديگر ق5رارداد و پيم5ان بس5تيم ک5ه ش55يطان را پرس55تش نکني55د. اينج5ا پرستش شيطان، ش55يطان پرس55تي ب5ه آن معن55ا نيس5ت ک5ه ب5رويم در ي55ک مح5راب،55دوني« مجسمه شيطان را بسازيم، بلکه همان تبعيت از ش55يطان اس55ت. »و ان اعب ما با همديگر پيمان بستيم که شيطان را پرستش نکني55د و م55را پرس55تش کني55د- ه55ذا

. [ 2]صراط مستقيم- راه راست که شما را به سعادت برساند اين است.. 62 - 60سوره يس، آيه ي [ 1]. 603، )فطرت(، ص 3مجموعه آثار، ج [ 2]

عبادت مأموريت انسانکوة »و ما امروا اال ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤتوا الز

. [ 1]و ذلک دين القيمة«. پيغمبر، قرآن و آيات آن، بينه الهي است، اين بينه الهي از مردم چه مي خواهد، يک وقت هست، بينه الهي ي55ک تکلي55ف ش55اق مي کن55د، چ55يزي از م55ردم مي خواه55د ک5ه زندگي مردم را به هم ميريزد، آن وقت مردم امرشان دائر اس55ت مي55ان اين ک55ه ي55ا اين زندگيشان را بکلي به هم بريزند، همه چيز را رها کنن55د ب55راي اين ک55ه بخواهن55د، مثال سخن اين پيغمبر را بپذيرند، خوب اگر اين طور باشد آدم يک مقداري مي تواند به مردم حق بدهد، که آقا اين کار آساني نيست، اين پيغمبر آمده به من مي گوي55د: تو که زن داري، زن5دگي داري، ش5غل داري، بچ55ه داري، کس5اني داري، هم5ه را ره5ا کن، مي خواهيم با همديگر برويم مثال در دامنه کوه در آنجا مي خواهيم تنها باش55يم تا وقتي که بميريم، نه، پيغمبر آمده از اين ها چيزه55ايي خواس55ته ک55ه ن55ه تنه55ا ش55اق

نيست

[ 45] صفحه

بلکه اصالح کننده هم55ان زندگيش55ان هم هس55ت، مگ55ر از آنه55ا چ55ه خواس55ته؟ اوال در مورد پرستش گفت55ه، ج55ز خ55دا هيچ موج55ودي را پرس55تش نکن، مگ55ر اين چ55يز ب55دي است؟ و ما امروا اال ليعبدوا الله مخلصين له الدين- گفت55ه فق55ط خ55دا را بپرس55تيد و غير از خدا هيچ کس را نپرستيد و دين را و راه را و خضوع را فق55ط ب55راي او انج55ام

بدهيد و بس اين چه جور خواسته اي است؟ له الدين حنفاء. حنيف: يعني حق گرا، فرقش با جنيف اين است که ما دو ن55وع تماي55ل داريم، تماي55ل از حق به باطل که به اين » جنافت« مي گويند و تمايل از باطل به ح55ق ک55ه ب55ه آن »حنافت« مي گويند. به تعبير ديگر گرايش به اعتدال، ميانه روي، و کذالک جعلناکم

Page 22: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

امه وسطا را مي گويند حنافت، که هم55ان گ5رايش ب55ه ح5ق هم هس5ت، گ55رايش ب5ه افراط يا تفريط را مي گويند: جنافت، خوب اين بينه از مردم چ55ه خواس55ته اس55ت؟ اول اين ک55ه ج55ز خ55دا هيچ معب55ودي عب55ادت نش55ود، خض55وع فق55ط و فق55ط در براب55ر اوست، حنفاء، حق گرا باشيد، معتدل باش55يد و دوم يقيم55وا الص55لوة، نم55از را اقام55ه کنيد که پيوند ميان عبد و خالق است، به پا داري55د نم55از را، مک55رر گفت55ه ايم ک55ه بپ55ا داشتن نماز غير از خواندن نماز است بپاداشتن نماز يعني نماز را جوري بخوانيد که حق نماز ادا بشود، نماز با حضور قلب، نماز با خشوع و خض55وع، نم55از ب55ا تفک55ر ک55ه

. [ 2]اين را مي گويند اقامه نماز.. 5سوره بينه، آيه ي [ 1]. 92تفسير هفت سوره از قرآن، ص [ 2]

عبادت نشانه ايمان روزي پيغم55بر اک55رم ص55لي الل55ه علي55ه و آل55ه و س55لم در وقت بين الطل55وعين س55راغ »اصحاب صفه« رفت )پيامبر، زي55اد س55راغ اص55حاب ص55فه مي رفت( در اين مي55ان، چشمش به جواني افتاد. ديد اين ج55وان ي55ک ح55الت غيرع55ادي دارد: دارد تلوتل55و مي خورد، چشمهايش به کاسه سر فرورفته اس55ت و رنگش، رن55گ ع55ادي نيس55ت. جل55و رفت و فرمود: کيف اصبحت؟ )چگونه صبح کرده اي( عرض کرد: اصبحت موقنا ي55ا رسول الله در حالي صبح کرده ام که اهل يقينم؛ يعني آنچه تو با زبان خودت از راه گوش به ما گفته اي، من اکن55ون از راه بص55يرت مي بينم. پيغم55بر مي خواس5ت ي55ک

مقدار از او حرف بکشد،

[ 46] صفحه

فرمود: هر چيزي عالمتي دارد، تو که ادعا مي کني اه55ل يقين هس55تي، عالمت يقين55ني تو چيست؟ ما عالمة يقينک؟ عرض کرد: »ان يقيتي يا رسول الله هو الذي احزن و اسهر ليلي و اظمأ هواجري« عالمت يقين من اين است که روزها م55را تش55نه مي دارد و شبها مرا بي خواب؛ يعني اين روزهاي روز و شب زنده داريه55ا، عالمت يقين است. يقين من نمي گذارد که شب سر به بستر بگ55ذارم؛ يقين من نمي گ55ذارد ک55ه ح55تي ي55ک روز مفط55ر باش55م. فرم55ود: اين ک55افي نيس55ت، بيش از اين بگ55و؛ عالمت55ه االن ک55ه در اين دني55ا هس5تم، بيشتري از تو مي خواهم. ع5رض ک55رد ي5ا رس55ول الل درست مثل اين است که آن دنيا را مي بينم و صداهاي آنج55ا را مي ش55نوم؛ ص55داي55ه! اهل بهشت را از بهشت و صداي اهل جهنم را از جهنم مي شنوم؛ ي55ا رس55ول الل اگر به من اجازه دهي، اصحاب را االن يک ي55ک مع55رفي کنم ک55ه ک55داميک بهش55تي و

. [ 1]کداميک جهنمي اند. فرمود: سکوت! ديگر سخن مگو.

گفت پيغمبر صباحي زيد را کيف اصبحت اي رفيق باصفا

گفت عبدا مو قنا باز اوش گفت

کو نشان از باغ ايمان گر شگفت

Page 23: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

گفت تشنه بوده ام من روزها شب نخفتستم زعشق و سوزها

گفت از اين ره کو ره آوردي بيار

در خور فهم و عقول اين ديار

گفت خلقان چو ببينند آسمان من ببينم عرش را با عرشيان

هين بگويم يا فروبندم نفس

لب گزيدش مصطفي يعني که بس

بعد پيغمبر به او فرمود: جوان! آرزويت چيست؟ عرض کرد: يا رسول الله شهادت در راه خدا.

آن عب55ادتش و اين هم آرزويش؛ آن ش55بش و اين هم روزش. اين مي ش55ود م55ؤمن اسالم، مي شود انسان اسالم؛ همانکه داراي ه55ر دو درد اس55ت، ولي درد دومش را]از درد اولش دارد؛ آن درد خدائي است که اين درد دوم را در او ايجاد ک55رده است

2 ] .

[ 47] صفحه

. 351، ص 13 و کنزالعمال، ج 53، ص 2اصول کافي، جلد [ 1]. 102انسان کامل، ص [ 2]

عبادت سرلوحه ي تعليمات اسالم در جلسه اي که راجع به عبادت صحبت مي کردم گفتم: نگوئيد اسالم تنه55ا ي55ک دين اجتماعي است، اس55الم تنه55ا دين اخالق اس55ت. بلک55ه اس55الم دين هم55ه ي اينهاس55ت.

اسالم باالترين حرف را درباره ي تعليمات اجتماعي گفته است. مي فرمايد: نات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط« ]»لقد ارسلنا رسلنا بالبي

تمام پيغمبران را فرستاديم براي اين که در ميان م55ردم ع55دالت اجتم55اعي پي55دا[55 1بشود. اسالم براي اخالق خوب، باالترين حرفها را زده است. مي فرمايد:

مهم الکت55اب »هو الذي بعث في االميين رسوال منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعل ولي آيا اسالم که ارزش تعليمات اجتم55اعي را اينق55در ب55اال ب55رده، از[55 2]و الحکمة«

ارزش عبادت چيزي کاسته است؟ ابدا، ارزش عبادت را هم يک ذره نکاس55ته اس55تبلکه مقام عبادت را در مافوق همه اين ها حفظ کرده است.

از نظر اسالم سرلوحه تعليمات، عبادت است. اگر عبادت درست باش55د آن دو ت55اي ديگر درست مي شود و اگر عبادت نباشد آن دو تا واقعيت پيدا نمي کند. باور نکنيد که يک کسي در دنيا پيدا بشود ک55ه در مس55ائل اخالقي و اجتم55اعي مس55لمان خ55وبي باشد ولي در مسائل عبادي مسلمان خوبي نباشد. ما براي آدم نم55از نخ55وان چ55يزي از مسلماني قائل نيستيم. اميرالمؤمنين عليه السالم فرمود: بع5د از ايم55ان ب55ه خ5دا چيزي در حد نماز نيست. پيغمبر اکرم صلي الل55ه علي55ه و آل55ه و س55لم فرم55ود: نم55از

Page 24: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مثل چشمه ي آب گرمي است که در خانه ي انس55ان باش55د و انس55ان روزي پنج ب55اردر آن آب گرم شستشو بکند.

)کالم امر است( يعني رسيدگي ب55ه ک55ار[55 3]»تعاهدوا امر الصلوة و حافظوا عليها«نماز بکنيد، محافظت بر نماز بکنيد. خداوند به پيغمبر مي فرمايد:

»و امر اهلک بالصلوة و اصطبر عليها« به خان55دانت دس55تور ب55ده ک55ه نم55از بخوانن55د،خودت هم بر نماز صبر کن يعني نماز، زياد بخوان و آن را تحمل کن.

55ذين 55ه و طائف55ة من ال فه و ثلث ک تق55وم ادني من ثلثي اللي55ل و نص55 ک يعلم ان »ان ربمعک«.

[ 48] صفحه

خدا مي داند که تو و افرادي که با تو هستند شبها بپا مي خيزي55د، عب55ادت مي کني55د،

خدا را پرستش مي کنيد. ک مقام55ا محم55ودا«، اي پيغم55بر! »و من الليل فتهجد به نافلة لک عسي ان يبعثک رب قسمتي از شب را تهجد بکن »بر او واجب بود« شايد که خدا به اين حال ت55و را ب55ه

. [ 4]مقام محمود برساند.. 25سوره ي حديد، آيه ي [ 1]. 2سوره ي جمعه، آيه ي [ 2]. 197نهج البالغه، خطبه ي [ 3]. 294اسالم و مقتضيات زمان، ص [ 4]

ابعاد عبادت از نظر اسالم هر کار خير و مفيدي اگ5ر ب5ا انگ5يزه پ5اک خ5دايي ت5وأم باش55د عب55ادت است، لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن، فعاليت اجتماعي کردن اگر لله و في

. [ 1]الله باشد عبادت است. فقهاء اين را مطرح کرده اند که هر عملي، اگر انسان آن عم55ل را ب55ه داعي- يع55ني به انگيزه- رضاي خدا انجام بدهد مي شود عب55ادت؛ البت55ه عملي ک55ه پيک55ره اش هم صالحيت داشته باشد. يعني هر عملي که في حد ذاته، عمل خوبي باشد و مص55لحت باشد، اگر انسان آن را براي خدا انج55ام بده55د و انگ55يزه اش در آن ک55ار خ55دا باش55د، عبادت است. بنابراين ممکن است خوابيدن انسان هم عبادت بشود. گفته ان55د اگ55ر کسي زندگي اش را آنچنان تنظيم بکند که هر کارش در ج55ا و در وقت واق55ع ش55ود، خودش را هم آن چنان تربيت بکند که واقعا اعم55الش را ب55راي خ55دا انج55ام ده55د، او شبانه روز در عبادت اس55ت: خ55وابش عب55ادت اس55ت، بي55داريش عب55ادت اس55ت، غ55ذا خوردنش عبادت است، راه رفتنش عبادت است، لب55اس پوش55يدنش عب55ادت اس55ت، همه ي کارهايش عبادت است؛ چون فرض اين است ک55ه هم55ه را ب55راي خ55دا انج55ام مي دهد. اين مطلب درستي است، و اين ک5ه انس5ان باي5د هميش55ه در ح5ال عب55ادت باشد معنايش همين است. يعني يک لحظه هم نبايد باشد که انسان در حال عب55ادت نباشد. ولي اشتباه نشود؛ اين يک وقت سبب نش55ود ک55ه م55ا خي55ال بک55نيم چ55ون ه55ر

کاري

[ 49] صفحه

Page 25: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

که مصلحت باشد اگر براي خدا انجام بدهيم عبادت است، پس من در مطب خ5ودم هستم، فرض اين است که کارم را براي خدا انجام مي دهم و عبادت مي کنم، پس نيازي به آن عبادت که روحش ذکر خدا و خلوت با خدا و فراموش کردن غير خدا و انقطاع از غير خدا است، نيست. نه، آن عبادت در ج55اي خ55ودش ب55ه ه55ر ح55ال الزم است. اگر آن نباش55د، اين ص55ورت نمي گ55يرد. و آن يع55ني ک55اري ک55ه محض عب55ادت

است و هيچ مصلحتي غير از عبادت ندارد. ما در اسالم دو جور ک55ار داريم؛ ي55ک ک55ار را اص55طالحا مي گوين55د »عب55ادت محض«، يعني کاري که مصلحتي غير از عبادت ندارد، مثل نماز. يک کارهاي ديگ55ر داريم ک55ه مصلحتهاي زندگي است و ما مي توانيم آنها را به صورت عبادت درآوريم و بايد هم درآوريم. پس هر کار، وقتي که در راه رضاي خدا و براي خدا باش55د عب55ادت اس55ت، ولي اشتباه نشود که اين بي نيازکننده ي ماست از آن عبادتي که اصال کارش فق5ط اين است که انسان توجه به خدا دارد و استغفار مي کند. ن55ه، اين، انس55ان را از آن بي ني55از نمي کن55د. پيغم55بر هم هيچ وقت خ55ودش را از آن بي ني55از نمي دانس55ت، اميرالمؤمنين هم خودش را از آن بي نياز نمي دانست، و هيچ انساني از آن بي نياز

. [ 2]نمي شود.. 81سيري در نهج البالغه، ص [ 1]. 347تعليم و تربيت، [ 2]

تقديس و تنزيه عبادت است عبادت در قاموس معارف اسالم مفهوم وسيعي دارد، هر نوع طاعتي که از طاعت خدا سرچشمه نگيرد. خواه اطاعت نفس اماره و يا اطاعت انسانهاي ديگ55ر، ش55رک محسوب مي شود. البت55ه اينگون55ه ش55رکها م55راتب ض55عيف ش55رک اس55ت و مس55تلزم خروج از حوزه اسالم نيست، ولي اعمالي ک55ه ب55ه »قص55د انش55اء عب55ادت« و اظه55ار عبوديت انجام مي گيرد، يعني اعمالي که هيچ مفهوم و مع5ني ن5دارد ج5ز تق5ديس و تنزيه کامل طرف و اظهار عبوديت نسبت به او، از قبيل رکوع و سجود و قرب55اني و

غيره، به هيچ وجه براي غير خدا جايز نيست، نه براي پيغمبر و امام و نه براي

[ 50] صفحه

فرشته و يا چيز ديگر، اين اعمال اگر ب55راي غ55ير ذات اح55ديت ص55ورت گ55يرد ش55رک است، اعم از اينکه با عقيده توحيدي، يعني توحيد در ذات و در صفات و در خالقيت

توأم باشد يا نباشد. اين مطلب نيازمند به توضيح است: ه55ر توج55ه ي55ا خض55وع نس55بت ب55ه چ55يزي عب55ادت نيست، خضوع نسبت به چيزي اگر جنبه تقديس پيدا کند عبادت است. توضيح اينکه اگر اظهار خضوع انسان صرفا به قصد و عنوان »خود کم بيني« و »خود کم نش55ان دادن« باشد، تواضع و فروتني اس55ت. و ام55ا اگ55ر اظه55ار خض55وع ب55ه قص55د و عن55وان محترم شمردن ديگري باشد آن تعظيم و تکريم اس55ت. هيچ ي55ک از تواض55ع و تعظيم عبادت نيست. فرق تواضع و تعظيم در اين است که مفه55وم و مع55ني تواض55ع اعالمکوچکي خود است و مفهوم و معني تعظيم، اعالم عظمت و احترام ديگري است.

Page 26: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و اما اگر خضوع انسان در برابر چيزي به عنوان تق55ديس و تنزي55ه اعالم م55برا ب55ودن آن چيز از نقص باشد اين عبادت است و براي خدا جايز نيست، چون تنها موج55ودي

که مبرا از نقص است و شايسته تقديس است ذات احديت است. تسبيح و تق55ديس دو گون55ه اس55ت: لفظي و عملي. تس55بيح لفظي ب55ه اين اس55ت ک55ه انسان با يک جمله لفظي معبود خود را تقديس کند، مثال کلمه ي »س55بحان الل55ه« و همچنين کلمه ي »الحمدلله« که جميع حمدها را به خ55دا اختص55اص مي ده55د و او را فاعل حقيقي همه نعمت ها و منشأ همه خيرات و برکات و کلمات اعالم مي کن55د و همچنين کلمه »الله اکبر« که خدا را برتر از هر چيز که در تصور آيد و بلکه برت55ر از توصيف اعالم مي کند، تسبيح و تق55ديس لفظي اس55ت. اينگون55ه کلم55ات ج55ز درب55اره ذات اقدس احديت جايز نيست، خواه ملک مقرب و يا نبي مرسل باش55د. نظ55ير اين

جمله هاست جمله ي »ال حول و ال قوة اال بالله«. و اما تقديس عملي اين اس55ت ک55ه انس55ان عملي انش55اء کن55د ک55ه مفه55وم آن عم55ل، قدوسيت آن موجودي است که آن عمل براي او صورت مي گيرد، از قبيل رک55وع و سجود و قرباني. البته عمل مانند لفظ صراحت ندارد ممکن است همين اعم55ال ب55ه

قصد تعظيم صورت گيرد و در اين صورت عبادت نيست و خود عمل هم مقدس

[ 51] صفحه

شمرده نمي شود، يعني يک عمل عادي اس55ت ولي اعم55الي ک55ه در مقاب55ل بت و ي55ا آتش و غيره صورت مي گيرد. جنبه تقدس پيدا مي کند، زيرا به قص55د تق55ديس آنه55ا صورت مي گيرد. آنچه فطري بش55ر اس55ت »تق55ديس« اس55ت، انس55ان ب55الفطره مي خواهد در برابر يک موجود منزه از نقص و آراسته به کمال بايستد و او را تقديس و تنزيه نمايد تقديس چون از يک حس فطري سرچشمه مي گ55يرد و غري55زه س55تايش کمال مطلق است که انس55ان را وادار ب55ه اين عم55ل مي نماي55د، خ55واه و ن55اخواه، ب55ا نوعي اعتقاد به استقالل شيء مورد تقديس بطور مستشعر و يا غير مستشعر توأم است، ولو به صورت خطاي در تطبيق. به عبارت ديگ55ر، عب55ادت و تق55ديس چ5ون از يک حس غريزي سرچش5مه مي گ5يرد، ل5زومي ن5دارد ک5ه انس5ان در مرحل5ه ش5عور ظاهر واقعا معتقد به شايستگي و مبرا ب55ودن از نقص و اس55تقالل ذاتي ي55ا فعلي آن

معبود باشد. آري اين است معني تقديس، و اين اس5ت ف5رق تق5ديس و تواض5ع و همچ5نين ف5رق تقديس و تعظيم س55اده و همچ55نين ف55رق تق5ديس و توج5ه و قبل55ه ق5رار دادن. آنچ55ه زردشتيان در مورد آتش انجام مي دهند تقديس است، نه تواضع و نه تعظيم س55اده و نه قبله قرار دادن. تقديس و تنزي55ه ب55ودن ي55ک عم55ل، ک55افي اس55ت ب55راي اين ک55ه عبادت شمرده شود، خواه توأم با اعتقاد صريح ب55ه مق55ام رب55وبيت مطلق55ه و ي55ا رب

. [ 1]النوعي باشد و يا نباشد..250خدمات متقابل اسالم و ايران، ص [ 1]

تفکرعبادت است مطلب ديگري ک55ه جنب55ه ي تربي55تي دارد و در تعليم55ات اس55المي زي55اد هس55ت، تفک55ر

است. در آثار زيادي داريم که تفکر عبادت است:

Page 27: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ر نة. تفک تين س55 55ر من عب55ادة س5 ر س55اعة خي نة. تفک 55ر من عب55ادة س55 ر ساعة خي »تفک ساعة خير من عبادة سبعين سنة«. با اختالفاتي که هست. البته اين اختالف نيست،

تفکرها متفاوت است.

[ 52] صفحه

پس خود تفکر عبادت است. بنابراين سه نوع عبادت خواهيم داش55ت: عب55ادت ب55دني مثل نماز خواندن، روزه گرفتن؛ عبادت م55الي مث55ل زک55ات دادن، خمس دادن، و ب55ه

طور کلي انفاقات؛ و عبادت فکري )عبادت صرفا روحي( که نامش تفکر است. و تفکر افضل انواع عبادات است. اين که مي گويند:

ر ساعة خير من عبادة سنة يا ستين سنة يا سبعين سنة، معلوم مي ش55ود ک55ه »تفک ارزش تفکر، از آن عبادتهاي ديگر خيلي بيشتر است. يک س55اعت اين، ممکن اس55ت برابر باشد با شصت سال عبادت بدني بدون تفک55ر. و نباي55د س55وء تف55اهم بش55ود ک5ه مقصود جانشين سازي است که آن عبادت را رها کني55د و ب55ه اين بچس55بيد. مقص55ود اين نيست. هر کدام در جاي خود الزم و ضروري است. مقصود بي55ان ض55رورت اين

امر است. پيوند عبادت و واليت

حقيقت اين است که روح مذهب تشيع که آن را از ساير مذاهب اسالمي ممتاز مي کند و بينش اسالمي خاص به پيروان خ55ود مي ده55د، دي55د خ55اص اين م55ذهب درب55اره »انسان« است، از طرفي استعدادهاي انسان را بسي ش55گرف مي دان55د ک55ه ب55دان اشاره شد و جهان انسان را هيچگاه از وج55ود انس55ان کام55ل ک55ه هم55ه اس55تعدادهاي انساني در او به فعليت رسيده باشد خالي نمي دان55د و از ط55رف ديگ55ر طب55ق بينش اين مذهب عبوديت يگانه وس55يله وص55ول ب55ه مقام55ات انس55اني اس55ت و طي طري55ق عبوديت به صورت کامل و تمام، جز با عنايت معنوي و قافله ساالري انس55ان کام55ل

که ولي و حجت خدا است ميسر نيست. از اينرو اولياء اين مذهب گفته اند: »بني االس55الم علي خمس: علي الص55لوة و الزک55وة و الص55وم و الحج و الوالي55ة و لم

. [ 2]،[ 1]يناد بشيء کما نودي بالوالية«.

[ 53] صفحه . 4، صفحه ي 1وسائل، ج [ 1]. 104والها و واليتها، ص [ 2]

فلسفه ي عبادت يکي از دالي55ل حجيت عق55ل از نظ55ر ق55رآن اين اس55ت ک55ه ب55راي احک55ام و دس55تورها فلسفه ذکر مي کن55د معن55اي اين ام55ر اين اس55ت ک55ه دس55تور داده ش55ده معل55ول اين مصلحت مي باشد. علماي اصول مي گوين55د مص55الح و مفاس55د در سلس55له ي عل55ل احکام قرار مي گيرند. مثال قرآن در يکجا مي گويد نماز بپاي داريد و در ج55اي ديگ55ر

فلسفهاش را هم يادآوري مي کند: . [ 1]»ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر«.

Page 28: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اثر روحي نماز را متذکر مي گردد که چگونه بانس55ان تع55الي مي ده55د و بس55بب اين تعالي انسان از فحشاء و بديها انزجار و انصراف پيدا مي کن55د و ي55ا از روزه ي55اد مي

کند و بدنبال دستور به اجراي آن مي گويد: قون«. کم تت . [ 2]»کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعل

و چنين است در مورد ساير احکام نظير زکوة و جهاد و... که درباره ي همه ي آنه55ا از لحاظ فردي و اجتماعي توضيح مي دهد. به اين ترتيب قرآن ب55ه احک55ام آس55ماني در عين ماورائي بودن جنب55ه اين دني55ايي و زمي55ني مي ده55د و از انس55ان مي خواه55د درباره ي آنها انديشه کند تا کنه مطلب براي او روشن گردد و تصور نکن55د ک55ه اينه55ا

. [ 3]صرفا يک سلسله رمزهاي مافوق فکر بشر است.. 45سوره ي عنکبوت، آيه ي [ 1]. 183سوره ي بقره، آيه ي [ 2]. 52آشنايي با قرآن، ص [ 3]

توحيد در عبادتتوحيد مراتب و اقسام دارد:

توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي. توحيد ذاتي، يعني اين که ذات پروردگار يگانه است، مثل و مانند ندارد، ماسوا هم55ه مخلوق اوست و دون درجه و مرتبه او در کمال، بلکه قابل نسبت به او نيست، آي55ه ي کريمه »ليس کمثله شيء« و يا آيه ي »لم يکن له کفوا اح55د« م55بين توحي55د ذاتي

است.

[ 54] صفحه

توحي55د ص55فاتي، يع55ني ص55فات خداون55د از قبي55ل علم، ق55درت، حي55ات. اراده، ادراک، سميعيت، بصيريت، حقائقي غير از ذات پروردگار نيستند، عين ذات پروردگارند. ب55ه اين معني که ذات پروردگار به نحوي است که همين صفات ب5ر او ص5دق مي کن55د و

يا )به قولي( به نحوي است که آثار اين صفات بر او مترتب است. توحيد افعالي، يعني نه تنها همه ذاتها، بلک55ه هم55ه کاره55ا )ح5تي کاره55اي انس55ان( ب55ه

مشيت و اراده خداوند است و به نحوي خواسته ي ذات مقدس اوست. توحيد عبادي، يعني ج55ز ذات پروردگ55ار، هيچ موج55ودي شايس55ته عب55ادت و پرس55تش نيس55ت، پرس55تش غ55ير خداون55د مس55اوي اس55ت ب55ا ش55رک و خ55روج از دائ55ره توحي55د

اسالمي. توحيد در عبادت از نظري با ساير اقسام توحيد فرق دارد، زيرا آن سه قس55م ديگ55ر مربوط است به خدا و اين قسم مربوط است به بندگان. به عب55ارت ديگ55ر، يگ55انگي ذات و منزه بودنش از مثل و مانند و يگانگي او در صفات، و يگانگي او در ف55اعليت از شؤون و صفات اوست، اما توحيد در عبادت يعني لزوم يگانه پرستي، پس توحيد

در عبادت از شؤون بندگان است نه از شؤون خداوند. ولي حقيقت اين است که توحيد در عبادت نيز از شؤون خداوند اس55ت زي55را توحي55د در عبادت يعني يگانگي خداوند در شايستگي براي معبوديت، پس او يگانه معبود ب55ه حق است. کلمه ي ال اله اال الله همه مراتب توحيد را شامل است، و البت55ه مفه55وم

ابتدايي آن توحيد در عبادت است.

Page 29: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

توحيد ذاتي و توحيد در عبادت جزء اصول اوليه ي اعتقادي اسالمي است، يعني اگر کسي در اعتقادش به يکي از اين دو اصل خللي باشد جزء مسلمين محس55وب نمي

گردد. احدي از مسلمين با اين دو اصل مخالف نيستند. اخيرا فرقه وهابيه که پيرو محمد بن عبدالوهابن55د و او ت55ابع ابن تيمي55ه حنبلي ش55امي است مدعي شده اند که پاره اي از اعتقادات مسلمين مث55ل اعتق55اد ب55ه ش55فاعت و پاره اي از اعمال مسلمين مانن55د توس55الت و اس55تمدادات از انبي55اء و اولي55اء ب5ر ض55د

اصل توحيد در عبادت است، ولي ساير مسلمين آنها را منافي با توحيد در عبادت

[ 55] صفحه

نمي دانند. پس اختالف وهابيه با ساير مسلمين در اين نيست ک55ه آي55ا يگان55ه موج55ود شايسته پرس55تش خداون55د اس55ت ي55ا غ55ير خداون55د- مثال انبي55اء و اولي55اء ن55يز شايس55ته پرستشند- در اين جهت ترديد نيست که غير خدا شايس55ته پرس55تش نيس55ت، اختالف در اين است که آيا استشفاعات و توسالت عبادت است يا نه؟ پس نزاع في مابين، صغروي است نه کبروي، علماي اسالم با بيانات مبسوط و مستدل نظري55ه وهابي55ان

. [ 1]را رد کرده اند. مراتب سه گانهاي که در باال گفته شد توحي55د نظ55ري و از ن55وع ش55ناختن اس55ت؛ ام55ا توحيد در عبادت، توحيد عملي و از نوع »بودن« و »شدن« است. آن مراتب توحيد، تفکر و انديشه ي راستين است و اين مرحله از توحيد »بودن« و »شدن« راس55تين. توحيد نظري بينش کمال اس55ت و توحي55د عملي جنبش در جهت رس55يدن ب55ه کم55ال. توحيد نظري پي بردن به »يگانگي« خداست و توحيد عملي » يگانه ش55دن« انس55ان

است. توحيد نظري »ديدن« است و توحيد عملي »رفتن«. توحيد عملي ي55ا توحي55د در عب55ادت يع55ني يگان55ه پرس55تي، ب55ه عب55ارت ديگ55ر، در جهت پرستش حق يگانه شدن. بعدا خ55واهيم گفت ک55ه عب55ادت از نظ55ر اس55الم، م55راتب و درجات دارد. روشن ترين مراتب عبادت، انجام مراس55م تق5ديس و تنزي5ه اس55ت ک5ه اگر براي غير خدا واقع شود مستلزم خروج کلي از جرگه ي اهل توحي55د و از ح55وزه ي اسالم است. ولي از نظر اسالم پرستش منحصر به اين مرتب55ه نيس55ت؛ ه55ر ن55وع جهت اتخاذ کردن، ايده آل گرفتن و قبله ي معنوي ق55رار دادن، پرس55تش اس55ت. آن کسي که هواهاي نفساني خود را جهت حرکت و ايده ي آن و قبل55ه ي معن55وي خ55ود

قرار بدهد آنها را پرستش کرده است: خذ الهه هواه«. . [ 2]»ارايت من ات

»آيا ديدي آن کس را که هواي نفس خود را خدا و معبود خويش قرار داده است؟«

[ 56] صفحه

آن کس که ام55ر و فرم55ان ش55خص ديگ55ر را ک55ه خ55دا ب55ه اط55اعت او فرم55ان ن55داده،اطاعت کند و در برابر آن تسليم محض باشد او را عبادت کرده است:

خذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله«. . [ 3]»ات»همانا عالمان ديني خود و زاهدان خود را به جاي خدا، خداي خويش ساخته اند.«

خذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله«. . [ 4]»و ال يت

Page 30: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

»همانا بعضي از ما انسانها بعضي ديگر را خداي خويش و مطاع و حاکم بر خ55ويشقرار ندهيم.«

بنابراين، توحيد عملي يا توحيد در عبادت يعني تنه55ا خ55دا را مط55اع و قبل55ه ي روح و جهت حرکت و ايده آل قرار دادن و طرد هر مطاع و جهت و قبله و اي55ده آل ديگ55ر؛ يعني براي خدا خم شدن و راست شدن، براي خدا قيام ک55ردن، ب55راي خ55دا خ55دمت

کردن، براي خدا زيستن، براي خدا مردن، آن چنان که ابراهيم گفت: ذي فطر السموات و االرض حنيفا و ما انا من المشرکين. . [ 5]»وجهت وجهي لل

ان صلوتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين، ال شريک له و بذلک ام55رت. [ 6]و انا اول المسلمين«.

»روي دل و چهره ي قلب خود را ح5ق گرايان5ه ب5ه س5وي حقيق5تي ک5ردم ک5ه اب5داع کننده ي همه ي جهان علوي و سفلي است؛ هرگ55ز ج55زء مش55رکان نيس55تم... همان55ا نمازم، عبادتم، زيستنم و مردنم براي خداوند، پروردگ55ار جهانهاس55ت. او را ش55ريکي

نيست. به اين فرمان داده شده ام و من اولين تسليم شدگان به حق هستم.« اين توحيد ابراهيمي، توحيد عملي اوست. کلمه ي طيبه ي »ال اله اال الل55ه« بيش از

. [ 7]هر چيزي ناظر بر توحيد عملي است؛ يعني جز خدا شايسته پرستش نيست.

[ 57] صفحه . 26، ص 70، کالم ص 3مجموعه آثار، [ 1]. 43سوره فرقان، آيه ي [ 2]. 31سوره توبه، آيه ي [ 3]. 64سوره آل عمران، آيه ي [ 4]. 79سوره انعام، آيه ي [ 5]. 163 و 162سوره انعام، آيه ي [ 6]. 104، ص 2مجموعه آثار، ج [ 7]

شرک نکته اي که در اينجا الزم بتذکر است اين است که توحيد نقطه مقابل شرک اس55ت. کلمه ش55رک؛ از مش55ارکت اس55ت. چنانچ55ه در ق55رآن از جمل55ه تقاض55اهاي موس55ي از

يعني در اين تبليغ رسالت هارون را[5 1]خداوند اين است که »و اشرکه في امري«با من شريک گردان.

حال ببينيم آيا معناي شرک اين است که لزوما انسان غيرخدا را با خدا شريک بکند، يعني در آن واحد دو تا معبود داشته باشد؟ و اگر احيانا انسان بکلي خ55دا را نپرس55تد

و تنها موجودي غير خدا را پرستش کند، ديگر شرک نيست؟ مثال در داستان قوم سباء در قرآن مجي55د آم55ده اس55ت ک55ه »هده55د« ب55ه »س55ليمان« گفت: »جئتک من سبأبنبأ يقين«، براي تو خبري يقيني آورده ام »اني وجدت ام55رأةئي و له55ا ع55رش عظيم، وج55دتها و قومه55ا يس55جدون 55ل ش55 تملکهم و أوتيت من ک

مس...« . [ 2]للش مردمي را ديدم ک5ه ي5ک زن ب5ر آنه5ا پادش5اهي مي ک5رد ي5ک تخت و ع5رش ب5زرگي

داشت و آن زن و آن قوم را يافتم که خورشيدپرست بودند. آيا اين مردمي که خورشيد را مي پرستيدند و غير خورشيد چيزي را نمي پرس55تيدند

چون معبود واحد دارند ديگر مشرک نيستند؟

Page 31: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

در اصطالح قرآن تنها معناي ش55رک ثن55ويت در اعتق55اد نيس55ت، بلک55ه معن55اي ش55رک، بجاي خدا غير را نهادن است. چون در منطق قرآن همه موجودات خدا را پرس55تش مي کنند، حال اگر کسي غير خدا را بجاي خدا نه5اد؛ در عب55وديت ب5راي خ5دا ش55ريک قائل شده است. گرچه خود او غير از آن معبود باطل چيز ديگري را نپرستد و روي

. [ 3]اين حساب آنها که يک جا خورشيدپرست هستند نيز مشرکند.

[ 58] صفحه . 32سوره طه، آيه ي [ 1]. 24سوره نمل، آيه ي [ 2]. 132آشنايي با قرآن، صفحه ي [ 3]

شرک در پرستش برخي از ملل در مرحله ي پرستش، چوب يا س55نگ ي55ا فل55ز ي55ا حي55وان ي55ا س55تاره ي55ا خورشيد يا درخت يا دريا را مي پرستيده اند. اين نوع از شرک فراوان بوده و هن55وز هم در گوشه و کنار جهان يافت مي ش55ود. اين ش55رک، ش55رک در پرس55تش اس55ت و

نقطه ي مقابل توحيد در عبادت است. ساير مراتب ش55رک، ش55رک نظ55ري و از ن55وع ش55ناخت دروغين اس55ت، ام55ا اين ن55وع

شرک، شرک عملي و از نوع »بودن« و »شدن« دروغين است. البته شرک عملي نيز به نوبه ي خود مراتب دارد. باالترين مراتبش که سبب خ55روج از حوزه ي اسالم است شرک جلي خوانده مي شود. ام55ا ان55واع ش55رک خفي وج55ود دارد که اسالم در برنامه ي توحيد عملي با آنه55ا س55خت مب55ارزه مي کن55د. بعض55ي از شرکها آن اندازه ريز و پنهان است که با ذره بينهاي بسيار قوي نيز به زحمت قاب55ل

ديدن است. در حديث است از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم: فا في الليل55ة الظلم55ا، و ادن55اه يحب علي »الش55رک اخفي من دبيب ال55ذر علي الص55 شيء من الجور و يبغض علي شيء من الع55دل و ه55ل ال55دين اال الحب و البغض في

بعوني يحببکم الله« ون الله فات .«. [ 1]الله. قال الله »ان کنتم تحب »شرک )راه يافتن شرک( مخفي تر است از راه رفتن مورچ55ه ب55ر س55نگ ص55اف در شب تاريک. کمترين شرک اين است که انس55ان کمي از ظلم را دوس55ت ب55دارد و از آن راضي باشد و يا کمي از عدل را دشمن بدارد. آيا دين چيزي جز دوست داش55تن و دشمن داشتن براي خداس55ت؟ خداون55د مي فرماي55د بگ55و اگ55ر خ55دا را دوس55ت مي داريد مرا )دس55تورات م55را ک5ه از ج5انب خداس55ت( پ55يروي کني55د ت55ا خداون55د ش55ما را

دوست بدارد«. اسالم هرگونه هواپرستي، جاه پرستي، مقام پرستي، پول پرستي، ش55خص پرس55تي را شرک مي شمارد. ق55رآن ک55ريم در داس55تان برخ55ورد موس55ي و فرع55ون، جابران55ه

فرمان

[ 59] صفحه

راندن فرعون بر بني اسراييل را »تعبيد« )بنده گرفتن( مي خواند. از زبان موس55يرائيل« 55ني اس55 دت ب ه55ا علي ان عب [2]در جواب فرعون مي گويد: »و تلک نعم55ة تمن

Page 32: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

يعني تو بني اسراييل را بنده ي خود ساخته اي و آنگاه ب55ر من منت مي گ55ذاري ک55ه هنگامي که در خانه ي تو بودم چنين و چنان شد؟! بديهي است که بني اسراييل ن55ه فرعون را پرستش مي کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه ص55رفا تحت س55يطره ي طاغوتي و ظالمانه ي فرعون قرار داشتند که در جاي ديگر از زب55ان فرع55ون اين

ا فوقهم قاهرون« آنان زيردست[5 3]غلبه و سيطره ي ظالمانه را نقل مي کند: »ان ما و مافوق آنها هستيم و قاهر بر آنها. و هم در جاي ديگر از زبان فرعون نق55ل مي کند که: »و قومها لنا عابدون« يعني خويشاوندان موسي و ه55ارون )ب55ني اس55راييل( بندگان ما هستند. در آيه ي کريمه کلمه ي »لنا« )از براي ما( به55ترين قرين55ه اس55ت بر اين که مقصود پرستش نيس55ت، زي55را فرض55ا ب55ني اس55راييل مجب55ور ب55ه پرس55تش بودند، فرعون را پرستش مي کردند نه همه ي فرعونيان را. آن چيزي ک55ه از ناحي55ه ي فرعون و همه ي فرعونيان )به اصطالح قرآن »مأل« فرع55ون( ب55ر ب55ني اس55راييل

تحميل شده بود اطاعت اجباري بود. علي عليه السالم در خطبه ي »قاصعه« آنگاه که محکوميت بني اسراييل در چنگال فرعون و تسلط ظالمانه فرعون را شرح مي دهد با تعبير »بنده گ55رفتن« ذک55ر مي

کند، مي فرمايد: خذتهم الفراعنة عبيدا«. »ات

. [ 4]»فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند«.تفسير الميزان )متن عربي(، ذيل آيه ي »قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني«. [ 1]. 22سوره شعراء، آيه ي [ 2]. 127سوره اعراف، آيه ي [ 3]. 124، )مقدمه اي بر جهان بيني(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 4]

پرستش جبارانهم في االرض کم55ا تخلفن الحات ليس55 55وا الص55 55وا منکم و عمل ذين آمن 55ه ال »وع55د الل

هم من نن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلن استخلف الذين من قبلهم و ليمک

[ 60] صفحه

. [ 1]بعد خوفهم امنا يعبدونني ال يشرکون بي شيئا«. »خداوند نويد داده به آنان ک55ه ايم55ان آورده و شايس55ته عم55ل ک55رده ان55د ک55ه آنه55ا را خالفت زمين دهد آن چنان که پيش از آنها به کس55اني ديگ55ر خالفت زمين داد، دي55ني را که خداوند براي آنها پسنديده است منتشر سازد و ترس آنها را تب55ديل ب55ه ام55نيت

نمايد. مرا عبادت کنند و چيزي را شريک من قرار ندهند«. جمله ي آخر اين آيه که ناظر به اين است که آنگاه که حکومت ح55ق و خالفت الهي برقرار مي شود اهل ايمان از قيد اطاعت هر جب55اري آزادن55د، ب55ه اين ص55ورت بي55ان

شده که تنها مرا عبادت مي کنند و شريکي براي من نمي سازند. از اين معلوم مي شود که از نظر قرآن هر اط55اعت، امري عبادت است؛ اگر براي خدا باشد اطاعت خداست و اگر براي غير خ55دا باش55د

شرک به خداست.

Page 33: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين جمله عجيب است که فرمان برداريهاي اجباري که از نظر اخالقي به هيچ وج55ه عبادت شمرده نمي شود از نظر اجتماعي عبادت ش5مرده مي ش5ود. رس55ول اک5رم

صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: 55ه دخال« خذوا مال الله دوال و عباد الله خوال و دين الل [2]»اذا بلغ بنو العاص ثالثين ات

. »هرگاه اوالد عاص بن اميه )جد مروان حکم و اک55ثريت خلف55اي ام55وي( ب55ه س55ي تن رسد، مال خدا را ميان خود دست به دست مي کنن55د، بن55دگان خ55دا را بن55ده ي خ55ود

قرار مي دهند و دين خدا را مغشوش مي سازند«. اشاره است به ظلم و اس55تبداد اموي55ان. ب55ديهي اس55ت ک55ه اموي55ان ن55ه م55ردم را ب55ه پرستش خود مي خواندند و نه آنها را ممل55وک و ب55رده ي خ55ود س55اخته بودن55د، بلک55ه استبداد و جباريت خود را بر مردم تحميل کرده بودند. رسول خدا صلي الله علي55ه و آله و سلم با آينده نگري الهي خ55ود، اين وض55ع را ن55وعي ش55رک و رابط55ه ي »رب و

. [ 3]مربوبي« خواند.

[ 61] صفحه . 55سوره نور، آيه ي [ 1]. 128شرح ابن ابي الحديد بر نهج البالغه، خطبه ي [ 2]. 124، )مقدمه اي بر جهان بيني(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 3]

شرک در خالقيت و شرک در عبادت برخي شرک در عبادت را با شرک در خالقيت اشتباه کرده اند خي55ال ک55رده ان55د ک55ه الزم55ه ش55رک در عب55ادت اين اس55ت ک5ه آن چ5يزي ک5ه پرس5تش مي ش55ود در نظ55ام آفرينش از نظر خلق و ايجاد، مقامي داشته باشد و چ5ون زردش5تيان چ5نين مق5امي در نظام آفرينش براي آتش قائل نبوده اند پس مشرک نبوده اند، اگ5ر چ5نين اس55ت پس اعراب جاهليت نيز مشرک نبوده اند، زيرا آنان نيز ج55ز اين ک55ه عملي ک55ه باي55د براي خدا صورت گيرد، يعني نماز و قرباني، براي بتها انج55ام مي دادن55د، ک55اري نميکردند. آنها هرگز بت »هبل« يا »عزي« و غيره را رب النوع مستقل نمي دانستند. اشتباه ديگر اين است که اگر چيزي وجودش خيلي مفيد بود مانعي ندارد بشر او را

پرستش کند. مقايسه تقديس آتش با توجه حين نماز به س55مت کعب55ه، مقايس55ه غلطي اس55ت هيچ مسلماني هر چند عامي باش55د آنگ55اه ک5ه ب55ه س55وي کعب5ه ب5راي نم5از مي ايس5تد در خ5اطرش خط5ور نمي کن5د ک5ه مي خواه5د ب5ا اين عم5ل کعب55ه را تعظيم و تک55ريم و تقديس کند. اسالم که کعبه را قبله نماز قرار داده باين مع5ني نيس5ت ک5ه م5ردم در حين نماز کعبه را تقديس کنند و له55ذا در ذهن هيچ مس55لماني تق55ديس کعب55ه خط55ور نميکند از اين جهت درست مثل اين است که به مس55لمانان مي گفتن55د هنگ55ام نم55از همه رو به نقطه جنوب بايستيد که مفهومي جز اين ک55ه در حين عب55ادت هم55ه وض55ع واحدي داشته باشند ندارد. هرگز در دين اسالم کوچکترين اشاره اي ب55ه اين مطلب نيست که خداوند ب55ا کعب55ه و مس55جدالحرام ي55ک ارتب55اط خ55اص دارد بلک55ه عکس آن55ه« وا فثم وج55ه الل ]تعليم داده شده است قرآن کريم صريحا مي فرمايد: »اينما تول

1 ] .

Page 34: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و اگر به کعبه گفته مي شود »بيت« از آن جهت است ک55ه ه55ر معب55دي »بيت الل55ه« است. پس رو به کعبه ايستادن تنها مبتني بر يک حکمت و فلسفه اجتم55اعي اس55ت،

آن حکمت اين است که اوال مسلمانان از لحاظ جهتي که در حين انجام عمل

[ 62] صفحه

عبادت انتخاب ميکنند. يکي باشند تفرق و تشتت نداشته باشند. ثاني55ا نقط55ه اي ک55ه براي وحدت انتخاب مي کنند، همانجا باش55د ک55ه اولين ب55ار در جه55ان ب55راي پرس55تش

. [ 2]خداي يگانه ساخته شد که اين خود نوعي احترام به عبادت خداوند يکتاست.. 115سوره بقره، آيه ي [ 1]. 324خدمات متقابل اسالم و ايران، ص [ 2]

مرز توحيد و شرک در عبادت مرز توحيد و شرک در توحيد عملي »به سوي اويي« است )انا اليه راجعون(. توج55ه به هر موجود- اعم از توجه ظاهري و معنوي - هرگاه به ص55ورت توج55ه ب55ه ي55ک راه، براي رفتن به سوي حق باشد و نه يک مقصد، توجه ب55ه خداس55ت. در ه55ر ح55رکت و مسير، توجه به راه از آن جهت که راه است و توجه ب55ه عالمته55ا و فلش55ها و نش55انه هاي راه براي گم نشدن و دور نيفتادن از مقص55د از آن جهت ک55ه اين ه55ا عالمته55ا و نشانه ها و فلش5ها هس5تند، »ب5ه س5وي مقص55د« ب5ودن و »ب5ه س5وي مقص55د رفتن«

است. . [ 1]انبياء و اولياء راههاي خدا هستند: »انتم السبيل االعظم و الصراط االقوم«.

آنان عالمتها و نشانه هاي سير الي الله هستند: »و اعالما لعباده و من55ارا في بالده و. [ 2]ادالء علي صراطه«

هاديان و راهنمايان به سوي حق مي باشند: »الدعاة الي الله و االدالء علي مرض55اة الله« پس مسأله اين نيست ک5ه توس5ل و زي5ارت و خوان5دن اولي5اء و انتظ5ار ک5اري مافوق الطبيعي از آنها شرک است، مسأله چيز ديگر است. اوال بايد بدانيم انبي55اء و اولياء چنين صعودي در مراتب قرب الهي کرده اند ک55ه از ناحي55ه ي ح55ق ت55ا اين ح55د مورد موهبت واقع شده باشند يا نه؟ از قرآن کريم استفاده مي شود که خداوند ب55ه

. [ 3]پاره اي از بندگان خود چنين مقامات و درجاتي عنايت کرده است مسأله ديگر اين است که آيا مردمي که توسالت پيدا مي کنند و به زيارت مي روند

و حاجت مي خواهند، از نظر توحيدي درک صحيحي دارند يا ندارند؟ آيا واقعا با

[ 63] صفحه

نظر »به سوي اويي« به زيارت مي روند يا با فراموشي »او« و مقص55د ق55رار دادن شخص زيارت شده؟ که بدون شک اکثريت مردم با چنان توج55ه غري55زي ب55ه زي55ارت مي روند. ممکن است اقليتي هم باشند که فاقد درک توحيدي- ولو در ح55د غري55زي-

باشند. به آنها بايد توحيد آموخت نه آنکه زيارت را شرک دانست. مسأله ي سوم اين است که اقوال و افعالي ک55ه حک55ايتگر تس55بيح و تکب55ير و تمحي55د است و ستايش ذات کامل علي االطالق و غ55ني علي االطالق اس55ت، در م55ورد غ55ير خدا شرک است. سبوح مطلق و منزه مطلق از هر نقصي و کاستي اوست؛ ب55زرگ

Page 35: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مطلق اوست؛ آنکه همه ي ستايشها منحصرا به او برمي گردد اوست؛ آنکه همه ي حولها و قوه ها قائم به اوست ذات اوست. اين گونه توصيفها - چه به صورت قولي

. [ 4]و چه به صورت عملي- براي غيرخدا شرک است.از فقرات زيارت جامعه ي کبيره )مفاتيح الجنان(. [ 1]از فقرات زيارت جامعه ي کبيره )مفاتيح الجنان(. [ 2]رجوع شود به رساله ي والها و واليتها از مؤلف. [ 3]. 132، )مقدمه اي بر جهان بيني(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 4]

محروميت غيرمسلمان در برنامه ي اسالم، پارهاي دستورهاست ک55ه عم55ل ب55ه آنه55ا ش55رط تکام55ل روحي و معنوي است. بديهي است يک نفر غيرمسلمان ه55ر ان55دازه بي نظ55ر و بي تعص55ب و خ55الي از عن55اد باش55د، ب55ه واس55طه ي مح55روميت از اس55تفاده از برنام55ه ي کام55ل

انسانيت، از مزاياي آن محروم خواهد ماند. اينچ55نين شخص55ي طبع55ا از عب55اداتي عظيم مانن55د نمازه55اي پنجگان55ه و روزه ي م55اه رمضان و حج خانه ي خدا مح55روم مي مان55د. مث55ل او مث55ل کس55ي اس55ت ک55ه ب55دون برنامه ي کشاورزي بذري بپاشد؛ هرگز محصولي را که چ55نين کس55ي ب55ه دس55ت مي آورد مانند محصول کسي که طب55ق برنام55ه ي ص55حيح و ج55امعي زمين را ش55خم مي زن55د و در وقت مناس55ب ب55ذر مي پاش55د و در هنگ55ام وجين ک55ردن وجين مي کن55د و

. [ 1]خالصه تمام اقدامات الزم فني و علمي را انجام ميدهد نخواهد بود.غير مسلماناني که به خدا و آخرت ايمان دارند و عمل خير به قصد تقرب به

[ 64] صفحه

خداون55د انج55ام مي دهن55د، ب55ه م55وجب اين ک55ه از نعمت اس55الم بي بهرهان55د طبع55ا از مزاياي اس55تفاده از اين برنام55ه ي الهي مح55روم مي مانن55د؛ از اعم55ال خ55ير آنه55ا آن اندازه مقبول است که با برنامه ي الهي اسالم منطبق است؛ مانند انواع احسانها و خدمتها به خلق خدا. اما عبادات مجعوله که اساسي ن55دارد طبع55ا ن55امقبول اس55ت و يک سلسله محروميتها که از دستنارسي به برنامه ي کامل ناش55ي مي ش55ود ش55امل

. [ 2]حال آنها مي گردد.. 311عدل الهي، ص [ 1]. 341عدل الهي، ص [ 2]

عبادات در کتب فقهيمحقق )ره( ده کتاب عبادات را به اين ترتيب ذکر مي کند:

- کتاب الطهاره. طه55ارت ب55ر دو قس55م اس55ت، طه55ارت از »خبث« ي55ا آلودگيه55اي1 ظاهري و جس5مي و عارض5ي و طه5ارت از »ح5دث« يع5ني آل5ودگي معن55وي طبعي. طهارت از خبث عبارت است از تطهير بدن يا لباس يا چيز ديگر از امور ده گانه اي که اصطالحا نجاسات خوانده مي شوند از قبيل: ب55ول، غاي55ط، خ55ون، م55ني، ميت55ه و غيره و طهارت از حدث عبارت است از وضو و غسل و تيمم ک5ه ش55رط عب55ادات از قبيل نماز و طواف است و با يک سلسله اعمال طبيعي مانند خواب، ادرار، جن55ابت

و غيره باطل مي شود و بايد تجديد شود.

Page 36: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

- کتاب الصلوة. در اين کتاب درباره ي نمازهاي واجب يعني نمازهاي يومي55ه، نم55از2 عيدين، نماز ميت، نماز آيات، نماز طواف و نمازهاي نافله يعني نمازه55اي مس55تحبي از قبيل نوافل يوميه و غيره و درباره شرائط و ارکان و مقدمات و موان55ع و قواط55ع و خلل نماز و همچنين درباره ي انواع نماز: از قبيل نماز حاضر و نماز مس55افر و ي55ا

نماز فرادي و نماز جماعت، يا نماز اداء و نماز قضاء به تفصيل بحث مي شود. - کتاب الزکوة. زکوة نوعي پرداخت مالي است شبيه ب55ه مالي55ات ک55ه ب55ه ن55ه چ55يز3

تعلق مي گيرد: طال، نقره، گندم، ج55و، خرم55ا، م55ويز، گ55او، گوس55فند، ش55تر. در فق55ه درباره ي شرائط تعلق زکوة به اين امور نه گانه و درباره ي مقدار زک55وة و درب55اره

ي مصرف آن که به چه

[ 65] صفحه

مصارفي بايد برسد بحث مي شود. در ق55رآن، زک55وة غالب55ا همردي55ف نم55از ذک55ر مي شود، در قرآن از مسائل زکوة فقط مصارف آن توضيح داده شده اس55ت، آنج55ا ک55ه

مي فرمايد: 55وبهم و في ف55ة قل دقات للفق55راء و المس55اکين و الع55املين عليه55ا و المؤل م55ا الص55 »ان

بيل قاب و الغارمين و في سبيل الله و ابن الس . [ 1]الر »صدقات براي نيازمندان و تهيدستان و مأموران جمع آوري آنها، و مردمي ک55ه باي55د دل آنها بدست آيد، و در راه آزادي بردگان، و قرض داران و در راه خيري ک55ه بخ55دا

منتهي گردد و مسافران بي توشه مي باشد.« - کتاب الخمس. خمس نيز مانند زکوة نوعي پرداخت م55الي ش55بيه مالي55ات اس55ت.4

خمس يعني يک پنجم. از نظر اهل تسنن تنها غنائم جنگي است که ي55ک پنجم آن ب55ه عنوان خمس بايد به بيت المال منتقل شود و صرف مصالح عم55ومي گ55ردد. ولي از نظر شيعه غنائم جنگي يکي از چيزه55ايي اس55ت ک55ه باي55د خمس آن پ55رداخت ش55ود. عالوه بر آن، معادن، گنجها، مالهاي مخلوط به حرام که تش55خيص آنه55ا و مال55ک آنه55ا مقدور نيست، زميني که کافر ذمي از مس55لمان مي خ5رد، آنچ55ه از طري55ق غواص5ي بدست مي آيد و مازاد عوائد ساالنه نيز بايد تخميس شوند و خمس آنها داده ش55ود. خمس در مذهب شيعه بودجه ي هنگفتي است که قسمت مهم بودجه يک کشور را

مي تواند تأمين کند. - کت55اب الص55وم. ص55وم يع55ني روزه. چنانک55ه مي55دانيم در ح55ال روزه از خ55وردن و5

آشاميدن، آميزش جنسي و سر زير آب فروکردن و غبار غليظ به حل55ق فروب55ردن و برخي چيزهاي ديگر بايد اجتناب کرد. ه55ر س55ال قم55ري ي55ک م55اه يع55ني م55اه مب55ارک رمضان بر هر مکلف بالغي که عذري نداشته باشد واجب اس55ت روزه بگ55يرد. روزه بطور کلي در غير ماه رمضان مستحب اس55ت. دو روز در س55ال روزه ح55رام اس55ت:

عيد فطر و عيد اضحي. بعضي روزها، روزه مکروه است مانند روز عاشورا. - کتاب االعتکاف. اعتکاف به حسب معني لغوي يعني مقيم شدن در يک محل 6

[ 66] صفحه

Page 37: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

معين. ولي در اص55طالح فقهي عبارتس55ت از ن55وعي عب55ادت ک55ه انس55ان س55ه روز ي55ا بيشتر در مسجد مقيم مي شود و پا بيرون نمي گذارد و هر س55ه روز روزه ميگ55يرد. اين کار شرائط و احکامي دارد ک5ه در فق5ه مس5طور اس5ت. اعتک5اف في ح5د ذات5ه مستحب است نه واجب، ولي اگر انس55ان آن را ش55روع ک55رد و دو روز گذش55ت روز سوم واجب مي شود. اعتکاف بايد در مسجدالحرام يا مسجدالنبي يا مس55جد کوف55ه يا مسجد بصره ص55ورت گ55يرد و ح55داقل اين اس55ت ک55ه در مس55جد ج55امع ي55ک ش55هر صورت گيرد. اعتک55اف در مس5اجد کوچ5ک ج5ايز نيس5ت. پيغم5بر اک5رم ده5ه ي آخ5ر

رمضان اعتکاف مي فرمود. - کتاب الحج. حج همان عمل معروفي است که در مکه و اطراف مکه ب55ه وس55يله7

ي حجاج انجام مي شود و معم55وال ت55وأم ب55ا عم55ره اس55ت. اعم55ال حج عبارتس55ت از احرام در مکه، وقوف در سرزمين عرفات، وقوف شبانه در سرزمين مش55عر، رمي جمرة العقبه، قرباني، حلق يا تقصير، طواف، نماز طواف، سعي بين صفا و م55روه،

طواف النساء، نماز طواف النساء، رمي جمرات، بيتوته در مني. - کتاب العمره. عمره نيز نوعي حج کوچک است. ولي معموال ب55راي حج55اج واجب8

است که اول عمره را به جا آورند و بعد حج را. اعمال عمره عبارتس55ت از: اح55رام در يکي از ميقاته5ا، ط55واف خان5ه ي کعب55ه، نم5از ط55واف، س55عي بين ص5فا و م55روه،

. [ 2]تقصير. - کتاب الجهاد. در اين کت55اب مس55أله جنگه55اي اس55المي مط5رح اس55ت. اس55الم دين9

اجتماعي و مس5ئوليتهاي اجتم5اعي اس5ت از اين رو جه5اد در متن دس55تورات اس5الم قرار گرفته است. جهاد بر دو قسم است: ابت55دائي و دف55اعي. از نظ55ر فق55ه ش55يعه، جهاد ابتدائي منحصرا زيرنظر پيغمبر اکرم يا امام معصوم مي تواند صورت گ55يرد و الغير. اين چنين جهادي تنها بر مردان واجب است ولي جهاد دفاعي در همه زمانه55ا

بر همه ي مردم اعم از مرد و زن واجب است. ايضا جهاد يا داخلي است يا خارجي. اگر گروهي از مردم بر امام مفترض الطاعة

[ 67] صفحه

مسلمين خروج کنند آنچنانک55ه »خ5وارج« ي55ا »اص5حاب جم5ل« و »اص55حاب ص5فين« کردند جهاد با آنها نيز واجب است. در فقه، احکام جهاد و احکام ذمه يع55ني ش55رائط پذيرفتن غيرمس55لمان تحت عن55وان ت55ابعيت دولت اس55المي و همچ55نين درب55اره ص55لح

ميان دولت اسالم و دولت غير اسالمي به تفصيل بحث مي شود. - ام55ر ب55ه مع55روف و نهي از منک55ر. اس55الم ب55ه حکم اين ک55ه دين اجتم55اعي و10

مسئوليتهاي اجتماعي است و محيط مناسب را شرط اصلي اجراء برنام5ه آس5ماني و سعادت بخش خ55ود مي دان55د ي55ک مس55ئوليت مش55ترک ب55راي عم55وم بوج55ود آورده است. همه مردم موظفن55د ک55ه پاس55دار فض55يلتها و نيکيه55ا و ن55ابود کنن55ده ي ب55ديها و نادرستيها باشند. پاسداري نيکيها به نام »امر به مع55روف« و س55تيزه گ55ري ب55ا ب55ديها »نهي از منکر« ناميده مي شود. امر به مع55روف و نهي از منک55ر در فق55ه اس55المي،

. [ 3]شرائط و مقررات و نظاماتي دارد که در فقه مسطور است.. 60سوره توبه، آيه [ 1]. 92فقه، ص [ 2]

Page 38: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

. 96فقه، ص [ 3]عبادت و عناوين اوليه و ثانويه

فقها و اصوليين يک تعبيري دارند، مي گويند عناوين اوليه و عناوين ثانويه، يعني ي55ک چيزي را گاهي به عنوان اصلي خودش بيان مي کنند، مثال مي گويند نماز، نماز ن55ام يک عمل است، همين طور احسان به مردم، زکات، روزه، جهاد، امر ب55ه مع55روف و نهي از منکر، انفاق، راستي و صداقت... ولي مي دانيد که عملها موقع و موض55عش به حسب شرايط زماني و به حسب احوال افراد و اش55خاص متف55اوت اس55ت. يع55ني براي شما در يک لحظ55ه ي55ک ام55ر واجب اس55ت و در لحظ55ه ديگ55ر مس55تحب، ممکن

است در لحظه ي ديگر همان مستحب نيز تغيير کند. مثال، شما مديون يک داعيي هستيد، مديون شرعي يک داعي شرعي که ب5ه اص5رار، دين خ55ودش را از ش55ما طلب مي کن55د، مي گوي55د ک55ه احتي55اج دارم و باي55د طلبم را بدهي، مي گوييد صبر کن نم5ازم را بخ55وانم بع55د از نم55از طلبت را مي پ55ردازم، مي

گويد

[ 68] صفحه

که آن قدر هم صبر نمي کنم، دين مرا بده بعد نمازت را بخ55وان. ي55ا مثال، ش55ما مي خواهيد نماز بخوانيد، در همان حال، شخصي ناراحتي شديدي پيدا ک55رده ک55ه باي55د او را با عجله به دکتر رسانيد، و ش55ما ب55راي نم55از هم وقت داش55تي، آي55ا در اينج55ا نم55از

عمل صالح است؟! آن وقت نماز عم55ل ص55الح اس55ت ک55ه ش55ما اول دين خ55ود را بدهي55د بع5د نمازت55ان را بخوانيد، اگر شما با طلبکار خود بحث کنيد و به او بگوئيد: اول بايد نمازم را بخ55وانم چون خدا از تو بزرگتر است و بايد اول طلب خ5دا را ب55پردازم و... اش55تباه مي ک5ني اين نماز براي تو عمل صالحي نيست. چ55ون وقت هم داري، ب55رو اول دينت را ب55ده بعد نمازت را بخوان يا در مورد بيمار، اول بايد او را به طبيب رسانده بعد نمازت را بخواني. اين را عنوان ثانوي مي گويند، عناوين ثانوي متغير است و بحس55ب اح55وال افراد و اشخاص فرق مي کند، در رابطه با مسايل اجتم55اعي ن55يز اين چ55نين اس55ت، مثال، من بهر دليلي از اول - درست بوده يا اش55تباه - رفتم و تحص55يالت عل55وم دي55ني نمودم، شما هم رفتيد تحصيالت پزشکي نموديد، ديگر در اين سن نه من مي ت55وانم بروم پزشک بشوم، نه شما مي توانيد تحصيالت ديني بکنيد، وظايف پزشکي هم در جامع55ه وظ55ايف الزمي اس55ت، وظ55ايف ه55دايت دي55ني و م55ذهبي هم در جامع55ه الزم است، ولي امروز براي من چ5ه واجب اس5ت؟ آن ک5اري ک5ه از خ5ودم به5تر س5اخته

[1]است، براي شما چه چيز واجب است؟ آن چيزي که از شما بهتر ساخته اس55ت. ..78درسهائي از قرآن، ص [ 1]

عبادت و تکليف از جمله استعدادهاي انسان - همچنانک55ه قبال اش55اره ش55د - اس55تعداد تکلي55ف پ55ذيري است. انسان مي تواند در چارچوب قوانيني که برايش وضع شده است زندگي کند.

Page 39: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

هر موجود ديگري غير از انسان جز از قوانين جبري ط55بيعي از ق55انون ديگ55ري نميتواند پيروي کند. مثال نمي توان براي سنگها و چوبها يا براي درختان و

[ 69] صفحه

گلها و يا براي اسب و گاو و گوسفند قانون وضع کرد و ب55ه آنه55ا ابالغ ک55رد و آنه55ا را مکلف ساخت که در چارچوب قوانين و مقرراتي که ب55راي آنه55ا و ب55ه مص55لحت آنه55ا وضع شده است رفتار نمايند. اين موجودات، فرضا در جهت حف55ظ و مص55لحت آنه55ا

اقدامي بشود، بايد به صورت اجبار و الزام عمل شود. ولي انسان يگانه موجود ممت5ازي اس5ت ک5ه اين »امک55ان« و »توان5ايي« ش5گفت را دارد که در چارچوب يک سلسله قوانين قراردادي رفتار نمايد. اين قوانين قراردادي از آن نظر که از طرف يک مقام صالحيتدار وضع مي شود و ب55ه انس55ان تحمي55ل مي شود و تحم55ل ق55انون از ن55وعي زحمت و مش55قت خ55الي نيس55ت، ب55ه ن55ام »تکلي55ف«

خوانده مي شود. قانونگذار براي اينکه انسان را به تکلي55ف خاص55ي مکل55ف س55ازد چن55د ش55رط را باي55د رعايت کند. ب55ه عب55ارت ديگ55ر، انس55ان ب55ا واج55د ب55ودن چن55د ش55رط مي توان55د انج55ام تکاليفي را برعهده بگيرد. شرايط تکليف که در هم55ه ي تک55اليف باي55د وج55ود داش55ته

باشد امور ذيل است: بلوغ

انسان به يک مرحله از سن که مي رسد، تغييراتي ناگه55اني و تغي55يري ش55بيه ن55وعي جهش در اندامش و احساساتش و انديشه اش پيدا مي شود که »بلوغ« ناميده مي

شود. هر کسي در حقيقت يک بلوغ طبيعي دارد. بطور دقيق نميتوان يک زمان معين را مرحله ي بلوغ براي همه ي افراد معين کرد. ممکن است بعضي افراد از بعضي ديگر زودتر ب55ه مرحل55ه ي بل55وغ ط55بيعي برس55ند. خصوصيت فردي اف5راد و همچ5نين خصوص5يات منطق5ه اي و محيطي در تس5ريع ي5ا

تأخير بلوغ طبيعي تأثير دارد. آنچه مسلم است اين است ک55ه جنس زن از جنس م55رد زودت55ر ب55ه مرحل55ه ي بل55وغ طبيعي مي رسد. از نظر قانوني الزم است يک سن معين که س55ن متوس55ط عم55وم است و يا سني که حداقل سن بلوغ است )بعالوه شرطي ديگر مانند رشد، در فقه

[ 70] صفحه

اسالمي ) در نظر گرفته شود تا همه ي اف55راد ي5ک ض55ابطه داش55ته باش55ند. بن55ابراين ممکن است افرادي به بلوغ طبيعي رسيده باشند ولي هن55وز ب55ه س55ن بل55وغ ق55انوني

نرسيده باشند. در اسالم طبق نظر اکثريت علماي شيعه بلوغ قانوني مرد از نظر سن، تمام ش55دن پانزده سالگي- به سال قمري- و ورود در شانزده سالگي تعيين شده است، و بلوغ قانوني زن تمام شدن ن55ه س55الگي و ورود در ده س55الگي تع55يين ش55ده اس55ت. بل55وغ قانوني يکي از شرايط تکليف است؛ يعني فردي که ب55ه مرحل55ه ي ق55انوني نرس55يده

Page 40: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

باشد مکلف نيست مگر با دليل ثابت شود که به مرحله ي بلوغ طبيعي قبل از بلوغقانوني رسيده است.

عقل يکي ديگر از شرايط تکليف، عاقل بودن است. ديوانه که فاق55د عق55ل اس55ت مکل55ف نيست و تکاليف از او ساقط است. همان طوري که نابالغ در زم55ان ع55دم بل55وغ ب55ه هيچ وجه تکليفي متوجه او نيست، در زمان بلوغ نيز مکلف نيست کهآنچه را ک55ه در زم5ان ع5دم بل5وغ انج5ام ن5داده اس5ت ج5بران کن5د؛ مثال ش5خص ب5الغ وظيف5ه ن5دارد نمازهايي که در زمان عدم بل55وغ نخوان55ده قض55ا کن55د، زي55را تکليفي متوج55ه او نب55وده است. شخص ديوانه نيز در حال ديوانگي مکلف نيست. بنابراين اگر ديوان55ه اي پس از چندي عاقل شد مکلف نيست تکاليفي را که در ايام دي55وانگي انج55ام ن55داده قض55ا

کند؛ مثال الزم نيست که نمازها و روزه هاي آن زمان را قضا نمايد. بلي، برخي تکاليف است ک55ه ب55ه دارايي و ام55وال ک55ودک ي55ا ديوان55ه تعل55ق ميگ55يرد و کودک يا ديوانه در حال کودکي يا دي55وانگي موظ55ف نيس55تند آن را انج55ام دهن55د؛ ولي پس از آنکه کودک بالغ شد و يا ديوانه عاقل شد باي55د انج55ام دهن55د، مانن55د زک55ات ي55ا خمسي که به مال کودک و يا مال ديوانه تعلق ميگيرد که اگ55ر ولي ش55رعي آنه55ا ادا

نکرده باشد خودشان پس از رسيدن به مرحله ي مکلف بودن بايد انجام دهد.

[ 71] صفحه

اطالع و آگاهي بديهي است که انسان آنگاه قادر است تکليفي را انجام دهد که از وجود آن تکلي55ف

آگاه باشد و به عبارت ديگر به او ابالغ شده باشد. فرضا قانونگذار ق5انوني را وض5ع کن55د ولي ب55ه اطالع مکل55ف نرس55اند، مکل55ف مل55زم نيست و بلکه قادر نيست آن را به مرحل55ه اج55را درآورد و اگ55ر عمال ب55رخالف رفت55ار نماي55د قانونگ55ذار نمي توان55د او را مج55ازات نماي55د. علم55اي علم اص55ول مي گوين55د مجازات کسي که از تکليف آگ55اه نيس55ت و تقص55يري در کس55ب اطالع ن55دارد زش55ت

است و نام اين اصل را » قبح عقاب بال بيان« مي گذارند. قرآن کريم مکرر اين حقيقت را بيان کرده است که هيچ قومي را به جرم تخلف از يک قانون عذاب نمي کنيم مگر آنکه حجت بر آن مردم تمام شده باشد؛ يع55ني هيچ

قومي را »عقاب بال بيان« نمي کنيم. البته شرط بودن علم و آگاهي براي تکليف- به نح55وي ک55ه گفت55ه ش55د- مس55تلزم اين نيست که انس55ان بتوان55د عمال خ55ود را در بي خ55بري نگ55ه دارد و آن را ع55ذري ب55راي خويش بپندارد. انسان مکلف است که تحصيل علم و آگ55اهي کن55د و س55پس برطب55ق آگاهي خويش عمل و فعاليت کند. در حديث است که روز قيامت برخي گناهک55اران را در محکمه ي عدل الهي حاض55ر مي کنن55د و درب55اره ي ب55رخي کوتاهيه55ا در انج55ام مسئوليتهايشان آنها را مورد مؤاخذه قرار مي دهند. به گناهکار گفته مي شود: چ5را وظيفهات را انج55ام ن55دادي؟ مي گوي55د: نمي دانس55تم. ب55ه او گفت55ه مي ش55ود: چ55را

ندانستي و چرا در پي تحصيل آگاهي نبودي؟

Page 41: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

پس منظور از اينکه مي گوئيم علم و آگاهي شرط تکليف است، اين است ک55ه اگ55ر تکليفي به مکلف ابالغ نشده باش55د و مکل55ف در اين جهت تقص55يري نداش55ته باش55د، يعني او کوشش الزم را براي تحصيل آگاهي کرده و در عين حال بدان دست نيافت55ه

است، چنين مکلفي نزد خدا معذور است.

[ 72] صفحه

قدرت و توانايي کاري مورد وظيفه و تکليف انسان ق5رار مي گ5يرد ک5ه انس5ان توان5ايي انج5ام آن را داشته باشد، اما کاري که انسان قادر به انجام آن نيست هرگز م55ورد تعل55ق تکلي55ف واقع نمي شود. شک نيست که توانايي انسان محدود است، نامحدود نيس55ت. چ55ون توانايي محدود است، تکاليف بايد در محدوده ي تواناييها ص55ورت گ55يرد. مثال انس55ان توانايي تحصيل علم و دانش را دارد اما در محدوده ي معين از نظر زمان و از نظر اندازه ي معلومات. يک فرد انسان هر اندازه نابغه باش55د ب55االخره باي55د ت55دريجا و در طول زمان مدارج علم و دانش را طي کند. حاال اگر يک فرد را مجبور کنند ک55ه ي55ک شبه تحصيالت چند س5اله را انج5ام ده5د، ب5ه اص5طالح تکلي5ف »بم5ا اليط5اق« يع5ني تکليف به کاري که فوق طاقت و قدرت است کردهاند؛ و اما اگر انساني را مجب55ور کنند که همه ي علوم جهان را فراگيرد، باز هم تکليف به غيرمقدور اس55ت و ص55حيح نيست و هرگز از طرف يک مقام حکيم عادل چنين حکمي صادر نمي شود. خداوند

در قرآن کريم مي فرمايد: ف الله نفسا اال وسعها«. . [ 1]»ال يکل

»خداوند هيچکس را جز به اندازه ي توانائيش مکلف نمي سازد«. اگر شخصي در حال غرق شدن است و ما قدرت داريم که او را نجات دهيم ب55ر م55ا واجب است که او را نجات دهيم، ولي اگر مثال هواپيمايي در ح55ال س55قوط اس55ت و ما به هيچ وجه قادر نيستيم جلو سقوط آن را بگ55يريم تکلي55ف از م55ا س55اقط اس55ت؛ يعني خداوند ما را به خاطر کمک نک5ردن ب5ه جلوگ5يري از س55قوط هواپيم5ا مؤاخ5ذه

نميکند. اينج55ا ي55ک نکت55ه هس55ت و آن اينک55ه همچنانک55ه در م55ورد اطالع و آگ55اهي گف55تيم ک55ه مشروط بودن تکليف به اطالع و آگاهي مستلزم اين نيست که ما موظف و مکل55ف به تحصيل اطالع و آگاهي نباشيم، مشروط ب55ودن تکلي55ف ب55ه ق55درت و توان55ايي ن55يز مستلزم اين نيست که ما مکل5ف ب5ه کس5ب و تحص55يل ق55درت نباش55يم. در م5واردي

تفويت قدرت

[ 73] صفحه

حرام است و تحصيل آن واجب. فرض کنيم در مقابل دش55مني سرس55خت و ق55وي و مقتدر قرار گرفتهايم که قصد تهاجم به حقوق ما و يا قصد تهاجم به حوزه ي اسالم دارد و ما در حال حاضر قدرت مقابله با آن را نداريم و هرگون55ه مقابلهاي از دس55ت دادن نيروهاس55ت ب55دون آنک55ه نتيجهاي در ح55ال حاض55ر ي55ا در آين55ده از اين ک55ار خ55ود بگيريم. بديهي است که در اين صورت ما مکلف به مقابله و جلوگيري نيستيم، ولي

Page 42: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

همواره مکلف بوده و هستيم که تحصيل قدرت و توانايي کنيم تا در چنين ش55رايطيدست روي دست نگذاريم. قرآن کريم مي فرمايد:

55ه و 55ه ع55دو الل 55ون ب 55ل ترهب تطعتم من ق55وة و من رب55اط الخي »و اع55دوا لهم مااس55. [ 2]عدوکم«.

»تا آنجا که ممکن است نيرو و اسبان آماده تهيه کنيد تا بدين وسيله دش55منان ش55ما و دشمنان خدا از شما حساب ببرند و قصد تجاوز ب55ه ش55ما را از دم55اغ خ55ود ب55يرون

کنند.« همان طوري که يک فرد و يا يک جامعه ناآگاه که در تحص55يل آگ55اهي کوت55اهي ک55رده است مورد مؤاخذه الهي قرار مي گيرد و ناآگاهي براي او عذري محسوب نميشود، همچنين يک فرد و يا يک جامعه ي ناتوان نيز ک55ه در تحص55يل ق55درت کوت55اهي ک55رده است مورد مؤاخذه الهي ق55رار مي گ55يرد ک55ه چ55را کس55ب ق55درت و توان55ايي نک55رده

است؛ ناتواني او عذري براي او محسوب نمي شود. . 286سوره بقره، آيه ي [ 1]. 60سوره انفال، آيه ي [ 2]

آزادي و اختيار آزادي و اختيار يکي ديگر از شرايط تکليف است؛ يعني انسان آنگاه مکلف است به انجام يک وظيف55ه ک55ه اجب55ار و ي55ا اض55طراري در ک55ار نباش55د؛ اگ55ر اجب55ار )اک55راه( ي55ا

اضطرار در کار باشد، تکليف ساقط ميگردد. اجبار )اکراه( مانند اينکه يک قوه ي جابره، شخصي را تهديد کند به اين که حتما

[ 74] صفحه

روزه ي خود را بخورد بطوريکه اگر نخ55ورد ج55انش در خط55ر ق55رار خواه55د گ55رفت. بديهي است که در چنين مورد، تکليف روزه ساقط مي شود. يا اگر کسي مستطيع شود و يک شخص جابر او را تهديد کند که اگر به حج ب55رود ب55ه ج55ان او ي55ا کس55انش

صدمه وارد خواهد آورد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: . [ 1]»رفع ما استکرهوا عليه«.

»آنجا که اجبار و اکراه به ميان آيد تکليف ساقط است.« اضطرار آن است که انسان از طرف شخصي مورد تهديد قرار نمي گيرد بلک55ه اين خود اوست که انتخاب مي کند ولي اين انتخ55اب معل55ول ش5رايط س55ختي اس55ت ک5ه پيش آمده است؛ مانند کسي ک55ه در بياب55ان درمان55ده و گرس55نه اس55ت و ج55ز م55ردار غذايي که سدجوع کند نمي يابد؛ در چنين موارد تکليف حرمت خوردن مردار ساقط

مي شود. پس فرق اجبار و اکراه با اضطرار آن است که در م55ورد اجب55ار و اک55راه، انس55ان از طرف يک قوه ي جائر و جابر مورد تهديد قرار مي گيرد که فالن عمل خالف را بايد انجام دهي و اگر انجام ندهي فالن صدمه را به تو خ55واهم زد، و انس55ان ب55راي آنک55ه صدمه و ض55رري را از خ55ود »دف55ع« کن55د- يع55ني نگ55ذارد وارد ش55ود- ناچ55ار ب55رخالف وظيف55ه ي خ55ود عم55ل مي کن55د؛ ولي در اض55طرار پ55اي تهدي55د در ک55ار نيس55ت، بلک55ه مجموع شرايط طوري پيش آمده ک55ه وض55ع ن55امطلوبي را ب55ر او تحمي55ل ک55رده و او

Page 43: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

براي آنکه آن وضع را »رفع« کند- يعني آنچه وجود دارد مرتفع س55ازد- ناچ55ار اس55تبرخالف وظيفه ي اصلي خود عمل کند.

پس تفاوت اکراه و اجبار با اضطرار در دو جهت است: - در اکراه و اجبار پاي تهديد انسان در ميان است، برخالف اضطرار. 1 - در مورد اکراه و اجبار انسان براي »دفع« يک وضع ن55امطلوب چ55اره ج55ويي مي2

. [ 2]کند، و در مورد اضطرار براي »رفع« چنان وضعي چاره جويي مينمايد.

[ 75] صفحه . 16، ص 2الجامع الصغير، ج [ 1]. 292، ) مقدمه اي بر جهان بيني اسالمي(، ص 2مجموعه آثار، ج [ 2]

عبادت کودک در باب عمل کودک، يک بحث در عبادات ک55ودک اس55ت و ي55ک بحث در مع55امالت او. عبادت طفل مميز غير ب55الغ در عين اين ک55ه تکلي55ف ن55دارد و مکل55ف نيس55ت ص55حيح است. مي دانيد در نماز جماعت اين مسأله را طرح مي کنند که نم55ازي ک55ه ک55ودک مي خواند، آيا نماز صوري و ظاهري و براي تأديب و ت55ربيت اس55ت ک55ه ب55راي آين55ده آماده بشود يا نماز واقعي و صحيح است؟ اگر گف55تيم نم55از ک55ودک، نم55از تمري55ني و صوري است و نماز واقعي نيست، پس در نماز جماعت که بايد صفوف ب55ه يک55ديگر متصل باشند، اگر ميان دو نفر بالغ يا ميان امام و مأموم کودکي ق55رار بگ55يرد، نم55از باطل است چون نماز او صورت نماز است نه واقعيت آن. اما اگر گفتيم ک55ه عم55ل کودک صحيح است و نماز او هم واقعا نماز است، يک کودک مي تواند ي55ک ص55ف ي55ا جزئي از يک صف را تشکيل بدهد. در باب عبادات تقريبا شبههاي نيس55ت ک55ه عم55ل

. [ 1]کودک صحيح است..294ربا و بانک، بيمه، ص [ 1]

انگيزه عبادت در باب عبادت مسألهاي وجود دارد که حتما بايد آن را ذکر کنيم و آن اين است ک55ه ممکن است کسي بگويد که اتفاق55ا در ادي55ان - و الاق55ل در اس55الم ک55ه اکن55ون م55ورد بحث ماس55ت، عل55يرغم اين ک55ه دين و م55ذهب اس55ت و باي55د در آن، حس ني55ايش و پرستش تقويت شده و پ55رورش يافت55ه باش55د- هيچ عن55ايتي ب55ه اين حس نيس55ت. آن عبادتي که در اديان آمده است، به حس نيايش کاري ندارد، يا به طمع کار دارد ک55ه

بايد با آن مبارزه کرد، و يا به ترس کار دارد که با آن هم بايد مبارزه کرد. عبادت در اديان جز معامله چ55يزي نيس55ت، زي55را ادي55ان اف55راد را وادار مي کنن55د ب55ه عبادت، براي بهشت يا براي فرار از جهنم. حال اگر کسي بياي55د نم55از بخوان55د ب55راي

بهشت؛ بهشت يعني چه؟ بهشت يعني جايي که در آنجا انواع لذتها هست: حور

[ 76] صفحه

هست، قصور هست، »جنات تجري من تحتها االنه55ار« هس55ت، ميوهه55اي بهش55تي و غذاهاي لذيذ بهشتي هست، شرابهاي بي مستي و بي دردسر بهشتي هست و انواع

Page 44: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

لذتهايي که بشر نمي تواند تصور بکند. بن55ابراين کس55ي ک55ه از ل55ذت دني55ا چش55م مي پوشد براي لذت آخرت، او نه تنها خداپرست نيس55ت و حس ني55ايش خ55ود را تق55ويت نمي کند، بلک55ه ي55ک آدمي اس55ت ک55ه از دنياپرس55ت ه55ا م55اديتر اس55ت زي55را ي55ک نف55ر دنياپرست، قانع شده به همين لذات محدود مادي؛ ولي او يک آدم حسابگري است، ميبيند اگر بخواه55د س55ي چه55ل س55ال عم55ر اين دني55ا را ب55ه اين ل55ذتها بگذران55د، قاب55ل نيست، باالخره تمام مي شود، مي گوي55د اين س55ي چه55ل س55ال را ه55ر ط55ور هس55ت دندان روي جگر مي گذاريم براي اين که برويم در آنجا ابداآلباد به همين لذتهايي که اينجا رها کردهايم برسيم. پس محرک او در اين کار طمع است و غير از اين چ55يزي نيست. آن کسي هم که براي ف55رار از دوزخ معص55يت نمي کن55د همين ط55ور اس55ت. عبادت مي کند يا ترک لذت مادي مي کند ب55راي اين ک55ه عق55وبت نش55ود. ب55از ام55ري است که از حدود منفعت جويي بيرون نيس55ت. بن55ابراين در ادي55ان ]ب55ه حس ني55ايش انسان توجه نشده است[. اين را مخصوصا مسيحيها نس55بت ب55ه اس55الم خيلي اي55راد مي گيرند که در قرآن به نعمتهاي مادي زياد توجه شده. شايد آنها در تعبيرات خ55ود مي گويند که قرآن توجهش فقط به نعمتهاي مادي آن دنياست و بنابراين ب55ه »حس نيايش« که »روانشناسي« آن را به عنوان يک حس عالي مي شناسد، توجه نکرده،

برعکس به طمع انسان توجه کرده است. اين اي55راد البت55ه اي55راد واردي نيس55ت. اوال هم55ه ميدانيم ک55ه از نظ55ر اس55الم عب55ادت، درجات و مراتبي دارد، يک درجه اش عبادت ب55ه خ55اطر طم55ع بهش55ت اس55ت، و ي55ک درجه ي آن عبادت براي ترس از جهنم است، و باالتر از اين، درج55ات ديگ55ر عب55ادت است که هدف آن عبادتها نه بهشت است و نه جهنم. در خ5ود ق5رآن ب55ه اين مطلب توجه شده و در کلمات پيغمبر اکرم و ائمه اطهار اين قدر در اين زمين55ه هس55ت ک55ه الي ماش55اء الل55ه. از هم55ه معروف55تر جملهاي اس55ت ک55ه در نهج البالغ55ه و در کلم55ات حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و حضرت امام صادق عليه السالم

هست و به هر حال جملهاي است که مال

[ 77] صفحه

امروز نيست. از تأليف نهج البالغه به وسيله سيد رضي هزار سال مي گذرد تا چه رسد ب55ه زم55ان

حضرت امير. اميرالمومنين عليه السالم ميفرمايد: 55ک 55ه خوف55ا فتل 55دوا الل ج55ار، و ان قوم55ا عب »ان قوما عبدوا الله طمعا فتلک عبادة الت

. [ 2]فتلک عبادة االحرار«[ 1]عبادة العبيد، و ان قوما عبدواالله شکرا )حبا( »گروهي از مردم خدا را عبادت مي کنند ب55راي طم55ع بهش55ت. اين عب55ادت، از ن55وع تجارت است. تجارت پيشگي و معاملهگري است؛ در اينجا کار ميکند ب55راي اين ک55ه در آنجا سودي ببرد. و گروهي عبادت ميکنند از ترس جهنم. اين ه55ا کارش55ان ش55بيه کار بردگان است که از ترس شالق ارباب کار ميکنند. و قوم ديگر عبادت ميکنند نه بخاطر بهشت و نه بخاطر ترس از جهنم، بلکه سپاسگزارانه؛ يعني خداي خودش را ميشناسد، خدا را که شناخت، آنچه دارد، همه را از خدا ميبيند، و چون هم55ه چ55يز را از خدا مي بيند، حس سپاسگزاري، او را وادار به عبادت ميکند، يعني اگر نه بهشتي

Page 45: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

باشد و ن55ه جهنمي، هم55ان ش55ناختنش خ55دا را و حس سپاس55گزاريش او را وادار ب55هعبادت ميکند، و اين عبادت احرار است، عبادت آزادگان«.

آن اولي بنده ي طمع خ55ودش اس55ت، دومي بن55ده ي ت55رس خ55ودش اس55ت، س55ومياست که از قيد طمع و ترس آزاد است و فقط بنده ي خداست.

به همين مضمون حديث معروفي هست ک55ه حتم55ا اين را هم ش55نيدهايد ک55ه پيغم55بر خدا شبها زياد به عبادت برميخاست و به نص قرآن مجيد گاهي دو ثلث شب، گاهي

. [ 3]نصف شب، و گاهي ثلث شب را عبادت ميکرد.عايشه که ميديد پيغمبر اينهمه از وقت شب را به عبادت ميايستد- که در يک

[ 78] صفحه

وقت آن قدر پيغمبر اکرم روي پاي مبارکشان به عبادت ايستاده بودند که پاهايشان ورم کرده بود- روزي گفت: آخر تو ديگر چرا اين قدر عب55ادت ميک55ني؟ ت55و ک55ه خ55دا

55أخر« خ55دا ک55ه ب55ه ت55و[55 4]دربارهات گفته: »ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما ت تأمين داده. فرمود: »افال اکون عبدا شکورا«؟ آيا همه عبادتها فق55ط ب55راي ت55رس از

جهنم و براي بهشت بايد باشد؟ آيا من بنده ي سپاسگزار نباشم؟ ل از جمله کلمات پيغمبر اکرم در باب ارزش معن55وي عب55ادت اين اس55ت ک55ه: »افض55

غ لها«. الناس من عشق العبادة و عانقها و باشرها بجسده و تفر. [ 5]»بهترين مردم آن کسي است که به پرستش و نيايش عشق بورزد«.

ق العب55ادة« خوش55ا ب55ه ح55ال همچنين حضرت رسول مي فرمايند: »طوبي لمن عش55ه5ا کسي که به عبادت عشق بورزد، عب55ادت ب55ه ص55ورت معش55وقش در بياي55د »و احبده« و ب55ا رها بجس55 بقلبه« و از صميم قلب عب55ادت را دوس55ت داش55ته باش55د »و باش55 بدنش به آن بچسبد. مقصود اين است ک55ه عب55ادت فق55ط ي55ک ذک55ر قلب ب55ه تنه55ايي نيست؛ خود عبادت عملي: رکوع کردن، سجود کردن، قن55وت ک55ردن، ن55وعي عش55قغ لها« )»تفرغ« از ماده ي فراغ است( خودش را ف55ارغ ورزي عملي است. »و تفر کند براي عبادت، خالي کند از همه چيز جز عب55ادت، يع5ني آن وق55تي ک5ه ب55ه عب55ادت ميايستد، ديگر هيچ خيالي، هيچ خاطرهاي، هيچ فکري در قلبش نيايد، فقط او باش55د و خدا، قلبش خالي بشود براي خدا؛ و روح عبادت هم همين است. روح عبادت ذکر

است )به

[ 79] صفحه

اصطالح ديني( يعني ياد خدا، منقطع ش55دن، بري55ده ش55دن، ک55ه در لحظ55ه ي عب55ادت انسان از غير خدا بريده شود و فقط و فقط او باشد و خداي خودش، گويي غ55ير از او و خدا چيزي در عالم وجود ندارد. اين همان حالتي است ک5ه ش5عراي عرف5اني از

آن تعبير به »حضور« مي کنند. شعر معروف حافظ ميگويد:

نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم اليقيني

Page 46: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

حافظ به اين مسأله ي حضور و خلوت )به معني خلوت قلب( توج55ه داش55ته اس55ت. اگر ميبينيد افرادي به خلوت ظاهري اهميت مي دهند، مقدم55ه اس55ت ب55راي اين ک55ه خلوت قلب پيدا شود. بعد که خلوت قلب پيدا شد، انسان باي55د بياي55د در اجتم55اع ک55ه کار اجتماعيش را انجام ده55د ولي خل55وت قلبش را هم داش55ته باش55د. گوي55ا ن55اپلئون گفته است که »مغز من مثل اين کشوهاي عطاري است، هر کدام را ک55ه بخ55واهم، بيرون ميکشم، و هر کدام را که بخواهم ميبندم«. انسان باي55د اين ح55الت را داش55ته باشد که در حال عبادت بتواند با خداي خودش خل55وت کن55د. حاف55ظ در ي55ک ش55عرش

ميگويد:

بر سر آنم که گر زدست برآيد دست به کاري زنم که غصه سرآيد

خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد

ديو چو بيرون رود فرشته درآيد

بعد شکايت مي کند- و شايد در واقع از خ5ودش ش55کايت مي کن55د- از رفتن گ5اه ب5هگاه پيش حکام زمان خودش، و ميگويد:

صحبت حکام، ظلمت شب يلداست

نور زخورشيد جوي بو که برآيد

بر در ارباب بي مروت دنيا چند نشيني که خواجه کي بدر آيد

کلمه ي »گدايي« را اينها زياد بکار ميبرند. مقصودشان از »گدايي« فقر نزد مرشد کامل است، آن که اين فقير است به او. فقير به خداست ولي چون اين ه55ا اعتق55اد خيلي زيادي دارند که انسان بدون مربي به جايي نميرسد، وقتي ميگويند »گ55دايي«

يعني گدايي نزد يک انسان کامل. ميگويد:

ترک گدايي مکن که گنج بيابي از نظر رهروي که در گذر آيد

صالح و طالح متاع خويش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آيد

[ 80] صفحه

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به برآيد

Page 47: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

غ لها. خوشا به حال آن کسي که در عبادت، حالت ف55راغ و ح55الت به هر حال، و تفربح خلوت برايش رخ بدهد؛ خلوت واقعي. بعد ميفرمايد: »فهو ال يب55الي علي م55ا اص55

اگر کسي به اين مرحله رسيد،ديگر سختي[5 6]من الدنيا علي عسر ام علي يسر«. و سستي دنيا برايش عليالسويه ميشود. مقص55ود اين اس55ت ک55ه اگ55ر کس55ي ب55ه اين لذت برسد، ديگر سختي و رنج دنيا اصال برايش مفهوم ندارد؛ اگر بخواهن55د او را در زير شکنجه هم قرار دهند، بخواهند پرسش هم بکنند، واقعا اهميتي نميدهد. س55ختي و سستي دنيا براي مردمي مسأله مهم است که به لذت عبادت نائل نشدهاند. اگ55ر

کسي به لذت عبادت نائل شود، ديگر اين مسائل برايش مطرح نيست. در نظر ما خيلي عجيب و شگفت است که چگونه علي بن ابيط55الب آنط55ور در دني55ا زندگي مي کرد. ولي او در عبادتش به جايي رسيده بود که به موجب آن، سختيها و

. [ 7]سستيها اصال برايش نمي توانست مطرح باشد. حال بياييم سراغ همان عبادتي که براي بهشت يا از ترس جهنم است. آيا واقعا اين عبادت، بي ارزش است؟ آيا اين همانطور ک55ه گفت55ه ان55د ي55ک ش55کم پرس55تي ب55زرگ است؟ ي55ک دامن پرس55تي ب55زرگ اس55ت؟ ي55ک طم55ع ب55زرگ اس55ت؟ و ص55د درج55ه از

دنياپرستي بدتر است؟ نه، کوبيدن آن به اين شکل درست نيست. شک ندارد که عبادت براي بهشت و عبادت از ت55رس جهنم، ارزش آن عبادته55ايي را که گفتيم ندارد، ولي بي ارزش هم نيست و براي يک عده مردم، يک درجه ي عالي است. چون فرق است ميان اين که ي55ک ک55اري را انس55ان بکن55د مس55تقيم ب55راي ي55ک طمعي، ]و اين که در انجام آن کار، خدا را واسطه قرار دهد[. مث55ل اين ک55ه انس55ان يک وقت مستقيم مي رود دنبال پول؛ اين، صددرصد پول پرستي است؛ و ي55ک وقت پول مي خواهد اما همين پول را از خدا مي خواهد، مي رود پيش خدا و اين پ55ول را از او طلب مي کند. اين خيلي فرق مي کند که يک کسي اصال رابطهاش را ب55ا خ55دا

قطع

[ 81] صفحه

مي کند، مستقيم مي رود دنبال پول؛ و ي55ک کس ديگ55ر راهش را اين ط55ور انتخ55اب مي کند، مي گويد خداي ما يک دس55تورهايي دارد، من مط55ابق دس55تور او عم55ل مي کنم و از او مي خواهم که به من پول بدهد. باز اين خ55ودش ي55ک درج55ه ي پرس55تش خداست، رفتن پيش خداست، ولو رفتن پيش خ55دا ب55راي پ55ول؛ ولي ب55ا ن55رفتن پيش خدا تفاوت مي کند. رفتن پيش خدا براي خدا البت55ه ارزش بس55يار ع55الي دارد. رفتن پيش خدا براي يک چيزي، و چيزي از او خواستن، باز هم رفتن پيش اوست، باز هم تا حدي قلب انسان روشن مي شود، انسان صفايي پيدا مي کند، از غير خدا غفلت مي کند و متوجه او مي شود؛ اين قطعا خودش يک درجهاي از پرستش اس55ت ول55و

درجه ضعيفي باشد. بنابراين، اين عبادتها را هم صددرصد نمي شود نفي کرد، و بلکه چون همه ي مردم در درجه ي باال نيستند، اکثر مردم را اگر ما بخ55واهيم ت55ربيت بک55نيم ب55ه ط55وري ک55ه نظام زندگي دنياشان درست شود و ب55ه خ55دا هم نزدي55ک ش55ده باش55ند، از همين راه بايد وارد شويم، و يا الاقل افراد را در ابت55دا از اين راه باي55د وارد ک5رد، و بع5د ب55االتر برد. و علت اين که در قرآن به امور مادي زياد عنايت شده است همين است. البته

Page 48: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

55ات[55 8]در قرآن »رضوان من الله اکبر« هم هس55ت. وق55تي ک55ه ذک55ر مي کن55د: »جن تجري من تحتها االنهار« بهشتها و باغهايي که در پايين آن باغها نهرها ج55اري اس55ت،55ر« و کمي خش55نودي خ55دا، از هم55ه ي اين ه55ا بعد مي گويد: »و رضوان من الله اکب باالتر و بزرگتر است. يعني آن کسي ک55ه مي خواه55د خ55دا را ب55ه خ55اطر خش55نوديش عبادت کند، او چيز ديگري است. ولي مشتري »رضوان من الله اکبر« طبعا همه ي مردم نيستند، يک اقليت مترقي مشتري آن هستند. براي اکثريت م55ردم، راه عملي همين است که از بهشتهايي که در آنها ]لذات[ جسماني است سخن ب55ه مي55ان آي55د. البته قرآن که اين را گفته، نه فقط براي اين است ک55ه م55ردم ت55ربيت ش55وند؛ ق55رآن خودش مي گويد هرگز در کالم ما باطل و دروغ ول55و دروغ مص55لحتي نيام55ده العي55اذ

بالله کسي خيال کند که قرآن که اين ها را گفته، خواسته مردم

[ 82] صفحه

را وادار به کار نيک کند، هدف خوب دارد و براي هدف خوب هرگونه ح55رفي را مي شود زد- ال يأتيه الباطل من بين يديه- مح55ال اس55ت در س55خن خ55دا ي55ک دروغ و ي55ک باطل بيايد ولو آنکه خيال کنيد آن دروغ و باطل براي يک مصلحت اجتم55اعي اس55ت. نه، ]سخن قرآن درباره ي لذات جسماني بهشت[ حقيقتي است. اص55ال اک55ثر م55ردم از اين حد جسمانيت و شهوات جس5ماني ب5االتر نمي رون5د و ب5ه همين جهت، نش5ئه شان چنين نشئهاي است. آنهايي که باالتر مي روند، مي روند در نش55ئه ي ب55االتر از

. [ 9]بهشت جسماني.روايتها مختلف است، در نهجالبالغه شکرا دارد، در کلمات پيغمبر يا ائمه حبا دارد. [ 1]، با کمي اختالف در عبارت. 229نهج البالغه، حکمت [ 2] البد موارد فرق ميکرد، وقتهايي که کار زياد داشتند و گرفت55اري بيش55تر ب55ود، کم55تر، ولي از ثلث ش55ب[55 3]

ديگر کمتر نبود، و در وقتي که فراغت بيشتري داشتند تا دو ثلث شب هم به طول ميانجاميد. . 2سوره ي فتح، آيه [ 4] کلمه ي »عشق« در تعبيرات اسالمي خيلي کم آمده که بعضي ها اساسا روي همين جهت گفتهاند که[ 5]

اصال اين کلمه را نبايد استعمال کرد و با استعمال زياد شعرا هم مخالفت ميکنند و ميگويند کلم5ه ي حب و دوستي را بايد به کار برد نه کلمه ي عشق. ولي ديگران جواب دادهاند که کلم55ه ي عش55ق در اص55طالحات ديني کم به کار رفته، نه اين که هيچ به کار نرفته. از جمل55ه م55واردي ک55ه ب55ه ک55ار رفت55ه، همين جاس55ت ک55ه عرض کردم. يکي ديگ5ر آن جمل55ه ي مع5روفي اس5ت ک55ه نوش5تهاند اميرالمؤم5نين در وق5تي ک55ه از ص55فين برميگشتند يا به صفين ميرفتند )تردي55د از من اس55ت( ب5ه س55رزمين ک55ربال ک55ه رس55يدند، مش55تي از خ55اک را55اب و مص55ارع ربة )خوشا به تو اي خاک( ههنا مناخ رک تها الت برداشتند و بو کردند و بعد فرمودند: واها لک اي عشاق اينجا جايي است که با رهايي فرود خواهد آمد، س55وارهايي ب5ه اينج55ا ک55ه ميرس55ند بارش55ان را ف5رود ميآورند؛ و اينجا خوابگاه عاشقاني است. بعد جملههايي فرمود که آن جملهها کامال مي رساند ک55ه حض55رت

نظر به حادثه ي کربال داشتهاند. . 83، ص 2کافي، ج [ 6]. 327تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 7]. 72سوره توبه، آيه [ 8]. 338تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 9]

روح عبادت در اسالم، به عبادت، به آنچه که واقعا روح نيايش و پرستش است، يعني رابط55ه ي انس55ان و خ55دا، محبت ورزي ب55ه خ55دا، انقط55اع ب55ه ذات پروردگ55ار- ک55ه ک55املترين عبادتهاس55ت- توج55ه زي55ادي ش55ده اس55ت. جمل55ه ي مع55روف اميرالمؤم55نين را هم55ه

Page 49: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

55ل وج55دتک اهال 55ک ب ت شنيدهايم: »الهي ما عبدتک خوف55ا من ن55ارک و ال طمع55ا في جنخدايا! تو را پرستش نکردم به طمع بهشتت و نه از ترس [ 1]للعبادة فعبدتک«

جهنمت، بلکه تو را چون شايسته ي نيايش و پرستش ديدم پرستش کردم. دعاي کميل، از اول تا به آخر، همان نيايش به معني عالي اس55ت. ش55ما در سراس55ر اين دعا نه بهشت مي بينيد نه ترس جهنم، و اگر آمده، استطرادا به مناس55بت بحث ديگري آمده است. دعاهاي اس55المي از مض55امين ع55الي برخ55وردار اس55ت. از جمل55ه دعايي است که در مفاتيح هم نقل شده به نام »مناجات شعبانيه« و در روايتي نقل شده که اميرالمؤمنين و امامان از اوالد او اين دعا را ميخواندهاند. دعايي اس55ت در سطح ائمه، يع55ني خيلي س55طح باالس55ت. انس55ان وق55تي اين دع55ا را مي خوان55د، مي فهمد که اصال روح نيايش در اسالم يعني چه. در آنجا جز عرف55ان و محبت و عش55ق به خدا، جز انقطاع از غير خدا و خالصه جز سراسر معنويت، چيز ديگري نيس55ت؛ و

حتي

[ 83] صفحه

تعبيراتي است که براي ما تصورش هم خيلي مشکل است: »الهي هب لي کمال االنقطاع اليک و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليک حتي تخرقق55ة ور سواک فتصل الي معدن العظمة و تص55ير ارواحن55ا معل ابصار القلوب حجب الن

بعز نورک االبهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا«. تصور اين معاني هم براي ما دشوار است.

»دعاي ابوحمزه« نيز همين طور است. همچنين مناجات پانزدهگانهاي از ام55ام زينر« مع5روف اس5ت و در کت5اب مف55اتيح ة عش55 العابدين هست که به مناج5ات »خمس5 هست: مناجات خائفين، مناجات ذاکرين، مناجات طالبين... به ق55دري اينه55ا ع55الي و لطيف و فوق العاده است ک55ه انس55ان ح55يرت مي کن55د، در خ55ود نهج البالغ55ه در اين

. [ 2]زمينه ها مطالب چقدر زياد است. از نظر نهج البالغه، عبادت تنها انجام يک سلس55له اعم55ال خش55ک و بي روح نيس55ت. اعمال بدني صورت و پيکره ي عبادت است، روح و معني چيز ديگر اس55ت؛ اعم55ال بدني آنگاه زنده و جاندار است و شايسته ي نام واقعي عبادت است که ب55ا آن روح و معني توأم باشد. عبادت واقعي نوعي خروج و انتقال از دنياي س55ه بع55دي و ق55دم نهادن در دنيائي ديگر است، دنيائي که به نوبه ي خود پر است از جوشش و جنبش،

. [ 3]و از واردات قلبي و لذتهاي خاص به خود. وقتي به سراغ علي عليه السالم مي روي55د، هنگ55امي ک55ه از ک55ار م55ردم ف55ارغ ش55ده است. اوست و خداي خودش، اوست و خلوتش، اوست و راز و نيازهاي عاشقانه و55ک عابدانه اش. باز هم خوشبختانه در نهج البالغه است، آنجا که مي گويد: »اللهم ان آنس اآلنسين الوليائک« خدايا تو از هر انيسي ب55راي اولي55اء خ55ودت انيس55تر هس55تي؛ يعني با هيچ انيسي مانند تو انس نمي گيرم، انيس من توئي. وقتي با هر که غ55ير از تو هستم، با انيسي نيستم، تنها هستم؛ فقط وقتي با تو هستم حس مي کنم ک55ه ب55ا کسي هستم »و احضرهم بالکفاية للمتوکلين عليک« کساني که به ت5و اعتم5اد کنن5د،

مي بينند از هر کس

Page 50: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 84] صفحه

ديگر حاضرتري، براي اين که به سراغ کساني که به ت55و اعتم55اد مي کنن55د، مي روي55غ بص55ائرهم« مائرهم، و تعلم مبل 55ع عليهم في ض55 ل رائرهم، و تط »تش55اهدهم في س55 خدايا! تو دوستان و عاشقانت را در آن سر ضميرشان مشاهده مي کني و از باطن ضميرشان آگاهي؛ به مقدار عرفان و بصيرت آنها عالم و آگاهي و مي داني ک55ه اين]ها در چه حد از بصيرت هستند. »فاسرارهم لک مکشوفة، و قلوبهم اليک ملهوفة«

اسرارشان پيش تو پيداست و دلهاشان به سوي تو در پرواز است. [ 4 دعاي کميل را که دعاي علي عليه السالم است، در شبهاي جمعه بخوانيد. اين دع55ا از نظ5ر مض55مون در اوج عرف5ان اس5ت؛ يع5ني ش55ما از اول ت5ا آخ5ر اين دع5ا را ک5ه بخوانيد، نه دنيا در آن پيدا مي کنيد و نه آخرت )مقصودم از آخرت هم55ان بهش55ت و جهنم است(. چه مي بينيد؟ مافوق دنيا و م55افوق آخ55رت: خ5دا، رواب55ط ي55ک بن55ده ي خالص و پرستنده و واله و شيدا نسبت به ذات اقدس الهي، يعني حقيقت عب55ادت و خودش هم مي گويد عبادت حقيقي همين است. ببينيد علي علي55ه الس55الم در دع55اي کميل با خداي خودش چگونه راز و نياز مي کند! چگونه مناجات مي کند! ببينيد زين العابدين عليه السالم در سحرهاي ماه رمضان در دعاي اب55وحمزه چگون55ه ب55ا خ55داي خود راز و نياز و مناجات مي کند! اين، قدم اول مسلماني ماست؛ قدم اول م55ا اين است که به خداي خود نزديک شويم و با نزديک شدن به خ55داي خودم55ان اس55ت ک55ه آن وقت ساير مسؤليتهايمان و از آن جمله مسئوليتهاي اجتم55اعي را مي ت55وانيم ب55ه خوبي انجام دهيم. کوشش کنيم که اين گرايشهاي يک جانبه را- ک55ه هميش55ه اس55الم دچار اين درد گرايشهاي يک جانبه ي ملت خودش بوده است- کنار بگذاريم، ت55ا دين

. [ 5]دچار اين بيماري گرايش يک جانبه نشود.

[ 85] صفحه ، با اندکي اختالف. 14، ص 101، باب 41بحاراالنوار، ج [ 1]. 334تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 2]. 91سيري در نهج البالغه، ص [ 3]. 225نهج البالغه، خطبه ي [ 4]. 112انسان کامل، ص [ 5]

شکل عبادت زندگي بشر يک جنبههاي ثابت کلي دارد ک55ه حکم م55دار ح55رکت را دارد و ي55ک جنب55ه هاي متغير که حکم مراحل حرکت را دارد - همان طور که هر ستارهاي هم متحرک است هم ثابت؛ »متحرک است« يعني در دو لحظه در ي55ک نقط55ه نيس55ت، و »ث55ابت است« يعني مدارش )مسيرش( ثابت است، از مدار خودش يک ميليمتر هم تخل55ف نمي کند و در مدار خودش ح55رکت مي کن55د - آن ش55رايطي ک55ه م55دار را در زن55دگي بشر تعيين مي کند يعني مسير حرکت را تعيين مي کن55د باي55د ث55ابت بمان55د؛ ام55ا اگ55ر شرايطي است مربوط به مرحله ي زندگي، بايد تغيير کند. ما راج5ع ب5ه اس55الم باي5د ببينيم که آيا توجه اسالم به مس55ير و م55دار زن55دگي بش55ر و ب55ه ک55ادر زن55دگي و ک55ادر

حرکت است يا به مرحله ها؟

Page 51: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مي بينيم يک سلسله از قوانين معمولي ما قوانين مداري اس55ت ن55ه ق55وانين مرحل55ه اي. گفتيم که مقررات اسالم يا به روابط انسان با خدا مربوط است، ي55ا ب55ه رواب55ط انسان با خودش، يا به رواب55ط انس55ان ب55ا ط55بيعت و ي55ا ب55ه رواب55ط انس55ان ب55ا اف55راد

اجتماع. در روابط انسان با خدا از آن جهت که مربوط به خ55دا مي ش55ود هيچ گون55ه تغي55يري پيدا نميشود، و در آنچه هم که مربوط به انسان اس55ت آنچ55ه ک55ه روح اين مطلب را تشکيل مي دهد باز تغيير نمي کند؛ بله در شکلش تغييراتي پي55دا مي ش55ود ک55ه ت55ابع شرايط است و ما مي بينيم خود اسالم هم اين تغييرات را قائل ش55ده اس55ت، مث55ل نماز؛ مي گويد نم55از بخواني55د، ولي بع55د مي گوي55د نم55از ايس55تاده بخواني55د؛ اگ55ر نمي توانيد، نشسته بخوانيد؛ نمي توانيد، به پهلوي راست بخوانيد؛ نمي توانيد، ب55ه پهل55وي چپ بخوانيد؛ نمي توانيد، مستلقيا بخوانيد؛ آن را هم نتوانستيد با اشاره بخوانيد. هر

چه که شرايط تغيير مي کند، هيکل نماز هم تغيير مي کند. فقها معتقدند نماز »غرقي« واقعا نماز است نه چيزي به جاي نماز؛ يعني آدمي ک55ه در حال غرق شدن است و تالش مي کن55د خ55ودش را نج55ات بده55د و نم55ازش فق55ط صورت اشاره دارد- نه رکوع دارد، نه س55جود، ن55ه ق55رائت و ن55ه چ55يز ديگ55ر- نم55ازش

واقعا

[ 86] صفحه

نماز است. اصال نماز يک ماهيتي اس55ت ک55ه اف55رادش اين ق55در تغي55ير پي55دا مي کن55د، شکل فردش اين قدر عوض مي شود؛ يعني رکوع و سجود و غيره شکل نماز است نه روح نماز؛ نماز دو رکعتي واقعا نماز است نه جانشين نماز چهار رکع55تي، چنانک55ه نماز چهار رکعتي واقعا نماز است؛ يعني براي يک کس55ي نم55از، چه55ار رکعت اس55ت، براي يک کسي دو رکعت؛ براي ي55ک کس55ي نم55از، ايس55تاده اس55ت، ب55راي ي55ک کس55ي

نشسته؛ براي يک کسي نماز، با وضوست، براي يک کسي نماز، با تيمم است. فقها مسأله اي دارند به نام »اجزاء« و آن اين است که آيا نمازي که ما به ص55ورت اضطرار مي خوانيم، جانشين نمازي است که به صورت اختيار بايد بخوانيم ي55ا ن55ه؟ اگر خوانديم، بار ديگر بايد اعاده کنيم يا نه؟ مي گويند نه، اين نمازي که تو ب55ا تيمم به جاي آن نماز مي خواني، اين جور نيست ک55ه نم55از نباش55د و عجالت55ا چ55يز ديگ55ري باشد بدل آن و خود نماز به گردنت مانده باشد. اصال نماز آن آدم نماز با وضوست، نماز اين آدم نماز با تيمم؛ اين اگر ب55ا وض55و باش55د، ب55رايش نم55از نيس55ت؛ و ه55ر چ55ه شرايط تغيير کند - چنانکه گفتيم - بعضي قسمتها ک55ه مرب55وط ب55ه بش55ر اس55ت، ]در

روابط انسان با خدا[ تغيير مي کند که يک مثال عرض کرديم. مثال ديگر سفر است. در قديم مي گفتند: »سفر چهار فرسخي س55فر اس55ت« ولي امروز که شرايط تغيير کرده، اين شبهه پيش ميآيد که چرا سفر چهار فرسخ باشد؟ البته اين يک مسأله ي صددرصد قطعي نيست که مسافتي که در سفر روزه را بايد افطار کرد و نماز را بايد شکسته خواند حتما چهار فرسخ است؛ اين ي55ک مس55أله ي

:[55 1]اجتهادي است و در فقه شيعه )احاديث شيعه( به سه عنوان بيان ش55ده است پرسيده اند: انسان چه مقدار مسافرت کند نمازش شکسته مي شود؟ گاهي جواب

Page 52: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

« مسافتي که يک بريد در يک روز مي رود، در بعضي[5 2]داده اند: »مسير يک بريد روايات ديگر گفتهاند: »مسيرة يوم« مسافرتي که يک روز وقت را اشغال مي کند.

فقها گفته اند يکي از اين سه تا مالک است: يا چهار فرسخ مالک است، يا مسير

[ 87] صفحه

يک بريد و يا مسيرة يوم. احتم5ال بري5د خيلي ض5عيف اس5ت؛ ي5ا ي5ک روز مس5افرت مالک است يا هشت فرسخ رفت و آمد، و هشت فرسخ مساوي بوده با مس55ير ي55ک

روز. حال اگر تغييري رخ داد؛ يعني مسير يک روز، ديگر هشت فرسخ نباشد، صد فرسخ، دويست فرس55خ باش55د، اين احتم5ال وج5ود دارد ک5ه آنچ55ه ک5ه در س55فر مالک اص5لي است، »مسيرة يوم« باشد؛ در آن روز ک55ه گفتهان55د »هش55ت فرس55خ« ب55ه اين جهت بوده که هشت فرسخ مصداق »مسيرة يوم« بوده است؛ پس اگر وسائل مسافرت تغيير کرد و »مسيرة يوم« از هشت فرسخ ب55ه هش55تاد فرس55خ و هشتص55د فرس55خ و هشت هزار فرسخ رسيد، ما بايد تابع مسيرة يوم باش55يم. اگ55ر کس55ي چ55نين ح55رفي

بزند، اين حرف ضد اسالم نيست، يک حرف اجتهادي است. بله، يک مطلب اينجا هست که فقها رويش اصرار زي55ادي نمي کنن55د و آن اين اس55ت که در مسائلي که اسالم بنايش بر تسهيل و سهولت و گذش55ت اس55ت، اين احتم55ال در کار مي آيد که چيزي که ولو براي عدهاي از مردم در يک زماني مالک ب5وده، اين تسهيل را براي همه ي مردم در همه ي زمانها تعميم بدهند؛ چ55ون بن55ابر س55ختگيري نيست؛ اگر بنابر سختگيري ميبود، مي گف55تيم ب55رويم دنب55الش، ولي وق55تي ک55ه بن55ابر تسهيل است، اين احتمال هست که نظر اسالم به اين باشد که همان مس55افتي ک55ه براي مردمي که با پاي پياده مسافرت مي کنند »مس55يرة ي55وم«، مالک ق55رار بگ55يرد براي مردمي که با جمازه حرکت مي کردند و روزي پنجاه فرسخ طي مي کردند، يا با کشتي حرکت مي کردند و مسلم بيش از پيادهروي طي مي کردن55د، ي55ا گ55اهي ب55ا اسبهاي تندرو که مبادله مي کردند و باز مسافت طي شده بيش از اين حرفها بوده

. [ 3]است؛ يا مردمي که امروز با هواپيما و اتومبيل مسافرت مي کنند.

[ 88] صفحه در )فقه( اهل تسنن چهار فرسخ نمي گويند. [ 1]نامه رسان. [ 2]. 112(، ص 2اسالم و مقتضيات زمان )[ 3]

عبادت و عادت علماي روانشناسي مي گويند: يک کار همين ق55در ک55ه ب55راي انس55ان ع55ادت ش55د، دو خاصيت متضاد در آن به وجود مي آيد. هر چه که بر عادت ب55ودنش اف55زوده ش55ود و

تمرين انسان زيادتر گردد، کار، سهلتر و ساده تر انجام مي شود. يک ماشين نويس که به ماشين نويسي ع55ادت مي کن55د، ه55ر چ55ه بيش55تر ع55ادت مي کند، کار، سريعتر و سهلتر برايش صورت مي گيرد؛ ولي هر چ55ه بيش55تر ع55ادت مي کند، از توجهش کاسته مي شود، يعني از اين که اين عم55ل او ي55ک عم55ل ارادي و از

Page 53: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

روي توج55ه باش55د کاس55ته مي ش55ود و ب55ه ي55ک عم55ل غ55ير ارادي نزديک55تر مي گ55ردد. خاصيت عادت اين است. اين که در اسالم به مسأله نيت تا اين اندازه توج55ه ش55ده، براي جلوگيري از اين اس55ت ک5ه عبادته5ا آن چن55ان ع5ادت نش5ود ک55ه ب55ه واس55طه ي عادت، به يک کار طبيعي و غير ارادي و غير فکري و غير هدفي و ک55ار ب55دون توج55ه

که هدف درک نشود و فقط به پيکر عمل توجه گردد تبديل شود. اين ها چيزهايي است که ما تنه55ا در نم55از اس55المي بدس55ت مي آوريم و متوج55ه مي شويم که بس55ياري از برنام55ه ه55اي تربي55تي ب55ه وس55يله ي اين عب55ادت و در پيک55ر اين عبادت پياده مي شود، گذشته از اين که خود اين عمل، پرورش عشق و محبت خدا

. [ 1]و معنويت در انسان است، که اين روح عبادت است..197تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 1]

عبادت، زهد و عرفان]بوعلي در فصل مقامات العارفين کتاب اشارات مي گويد:[

»المع55رض عن مت55اع ال55دنيا و طيباته55ا يخص باس55م الزاه55د؛ و الم55واظب علي فع55ل العبادات من القيام و الصيام و نحوهما يخص باسم العاب55د؛ و المتص55رف بفک55ره الي قدس الجبروت مستديما لش55روق ن55ور الح55ق في س55ره يخص باس55م الع55ارف و ق55د

يترکب بعض هذه مع بعض«.

[ 89] صفحه

»آنکه از تنعم دنيا روگردانده است »زاهد« ناميده مي شود، آنکه بر انج55ام عب55ادات از قبيل نماز و روزه و غيره مواظبت دارد به نام »عابد« خوان55ده مي ش55ود، و آنک55ه ضمير خود را از توجه به غير حق بازداشته و متوجه عالم ق5دس ک55رده ت55ا ن55ور ح55ق بدان بتابد به نام »عارف« شناخته مي شود، البته گاهي دو تا از اين عن55اوين ي55ا ه55ر

سه در يک نفر جمع مي شود.« پس نتيجه ي مطلب اين مي شود که »زهد« عبارت است از اع55راض از مش55تهيات دنيوي و »عب55ادت« عب55ارت اس55ت از انج55ام اعم55ال خاص55ي از قبي55ل نم55از و روزه و تالوت قرآن و امثال اينها و »عرف55ان مص55طلح« عب55ارت اس55ت از منص55رف س55اختن

ذهن از ماسوي الله و توجه کامل به ذات حق براي تابش نور حق بر قلب. به نکته اي مهم در جمله اخير اشاره شده است، و آن اين که گ55اهي بعض55ي از اين ها با بعض ديگر مرکب مي شوند. پس ممکن است يک ف55رد در آن واح55د هم زاه55د باشد و هم عابد و يا هم عابد باشد هم عارف و يا هم زاهد باش55د و هم ع55ارف و ي55ا

هم زاهد باشد و هم عابد و هم عارف ولي شيخ توضيحي نداده است. البته منظورش اين است که هر چند ممکن است يک فرد زاهد و يا عاب55د باش55د ام55ا

عارف نباشد. ولي ممکن نيست که عارف باشد و زاهد و عابد نباشد. توضيح مطلب اين است که مي5ان زاه5د و عاب5د عم5وم و خص55وص من وج5ه اس55ت، ممکن است فردي زاهد باشد و عابد نباشد و يا عاب55د باش55د و زاه55د نباش55د و ي55ا هم عابد باشد و هم زاهد چنانکه همه اين ها واضح است ولي مي55ان ه55ر ي55ک از زاه55د و عابد، با عارف عموم و خصوص مطلق است يعني هر ع55ارفي زاه55د و عاب55د هس55ت

ولي هر زاهد و يا عابدي عارف نيست.

Page 54: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

البته در قسمت بعد گفته خواهد شد که زهد عارف ب55ا زه55د غ55ير ع55ارف دو فلس55فه دارد، فلسفه زهد زاهد غير عارف يک چيز اس55ت و فلس55فه زه55د زاه55د ع55ارف چ55يز ديگر است، همچنانکه فلسفه عبادت عارف ي55ک چ55يز اس55ت و فلس55فه عب55ادت غ55ير

عارف چيز ديگر است. بلکه روح و ماهيت زهد عارف و عبادت عارف با روح و ماهيت زهد و عبادت

[ 90] صفحه

غير عارف متفاوت است.

»الزهد عند غير العارف معاملة م55ا کان55ه يش55تري بمت55اع ال55دنيا مت55اع االخ55رة و عن55د العارف تنزه ما عما يش55غل س55ره عن الح55ق و تک55بر علي ک55ل ش55يء غ55ير الح55ق. و العبادة عند غير العارف معاملة ما کانه يعمل في الدنيا الجرة يأخذها في االخرة هي االجر و الثواب و عند العارف رياض55ة مالهمم55ه و ق55وي نفس5ه المتوهم5ة و المتخيل55ة

ليجرها بالتعويد عن جناب الغرور الي جناب الحق...« »زهد غير عارف نوعي داد و س55تد اس55ت، گ5وئي ک55االي دني55ا را مي ده55د ک55ه ک55االي آخرت را بگيرد، اما زهد عارف، نوعي پاکيزه نگهداشتن دل است از ه55ر چ55ه دل را از خدا بازدارد. عبادت غير عارف نيز نوعي معامله است از قبي55ل ک55ار ک55ردن ب55راي مزد گرفتن، گوئي در دنيا مزدوري مي کند که در آخرت م55زد خ55ويش را ک55ه هم55ان اجر و ثوابهاست دريافت کند، اما عبادت عارف، ن55وعي تم55رين و ورزش روح ب55راي انصراف از عالم غرور و توجه به ساحت حق است تا ب55ا تک55رار اين تم55رين بدانس55و

کشيده شود.« هدف عارف از عبادت

»العارف يريد الحق االول اللشيء غيره و ال يؤثر شيئا علي عرفانه و تعبده له فقطالنه مستحق للعبادة و النها نسبة شريفة اليه ال لرغبة اورهبة.«

»عارف حق )خدا( را مي خواهد نه براي چيزي غير حق، و هيچ چيزي را بر معرفت حق ترجيح نمي ده5د، و عب5ادتش ح5ق را تنه5ا ب5ه خ5اطر اين اس55ت ک5ه او شايس5ته عبادت است و بدان جهت است که عبادت رابطه اي است شريف في حد ذات55ه ن55ه

به خاطر ميل و طمع در چيزي يا ترس از چيزي.« مقصود اين است که عارف از نظر هدف »موح55د« اس55ت، تنه55ا خ55دا را مي خواه55د ولکن او خدا را به واسطه نعمتهاي دنيوي و يا اخرويش نميخواه55د، زي55را اگ55ر چ55نين باشد، مطلوب بالذات او اين نعمتهاست و خدا مقدمه و وسيله است، پس معب55ود و

مطلوب حقيقي همان نعمتها هستند و در حقيقت معبود و مطلوب حقيقي نفس

[ 91] صفحه

است زيرا آن نعمتها را براي ارضاء نفس مي خواهد. عارف هر چه را بخواهد به خاطر خدا مي خواهد او اگر نعمتهاي خدا را مي خواه55د از آن جهت مي خواهد که آن نعمته55ا از ناحي55ه اوس55ت و عن55ايت اوس55ت، ک55رامت و لطف اوس55ت. پس غ55ير ع55ارف خ55دا را ب55ه خ55اطر نعمته55ايش مي خواه55د و ع55ارف

نعمتهاي خدا را به خاطر خدا مي خواهد.

Page 55: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اينجا پرسشي پيش مي آيد که اگر عارف خدا را براي چيزي نميخواه55د پس چ55را او را عبادت مي کند؟ مگر نه اين است که ه55ر عب55ادتي ب55راي منظ55وري اس55ت؟ ش55يخ پاسخ مي دهد که هدف عارف و انگيزه عارف بر عبادت يکي از دو چيز است. يکي شايستگي ذاتي معبود ب5راي عب55ادت يع5ني از آن جهت او را عب55ادت مي کن55د ک5ه او شايسته عبادت است. نظير اين که انسان کمالي در شخص يا ش55يئي مي بين55د و او را م55دح و س55تايش مي کن55د، اگ55ر بپرس55ند انگ55يزه ت55و از اين س55تايش چيس55ت؟ اين ستايش براي تو چه فائدهاي دارد؟ مي گويد من به طمع فائدهاي از اين ش55خص ي55ا از اين شيء ستايش نکردم، فقط از آن جهت ستايشش کردم که او را به حق اليق

ستايش ديدم، همه تحسينهاي قهرمانان در هر رشته اي از اين قبيل است. هدف ديگر عارف از عب55ادت شايس55تگي خ55ود عب55ادت يع55ني ش55رافت و حس55ن ذاتي عبادت است، عبادت از آن جهت که نسبت و ارتباطي است ميان بنده و خدا، کاري است درخور انجام دادن پس الزم نيست که الزاما هر عبادتي ب55ه خ55اطر طمعي ي55ا

ترسي باشد. 55دتک خوف55ا جمله معروفي که از علي عليه السالم نقل شده است که: »الهي ما عب55دتک«. عب55ادت بخ55اطر 55ل وج55دتک اهال للعب55ادة فعب 55ک ب ت من نارک و ال طمع5ا في جن

شايستگي معبود را بيان مي کند. عرفا روي اين مطلب زياد تکيه مي کنند که اگر هدف و مطلوب انس55ان در زن55دگي و يا در خصوص عبادات، غير از ذات حق چيزي باشد، ن55وعي ش55رک اس55ت، عرف55ان صد در صد بر ضد اين شرک است. در اين زمينه سخن هاي لطيف بسيار گفته اند.ما در اينجا به تمثيلي عالي و لطيف که »سعدي« در »بوستان« ضمن داستاني از

[ 92] صفحه

»محمود غزنوي« و »اياز« آورده است قناعت مي کنيم:

يکي خرده بر شاه غزنين گرفت که حسني ندارد اياز اي شگفت

گلي را که نه رنگ باشد نه بو دريغ است سوداي بلبل بر او

به محمود گفت اين حکايت کسي

بپيچيد زانديشه بر خود بسي

که عشق من اي خواجه بر خوي اوست نه بر قد و باالي دلجوي اوست

شنيدم که در تنگنايي شتر

بيفتاد و بشکست صندوق در

به يغما ملک آستين برفشاند

Page 56: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

وز آنجا به تعجيل مرکب براند

سواران پي در و مرجان شدند زسلطان به يغما پريشان شدند

نماند از وشاقان گردن فراز کسي در قفاي ملک جز اياز

چو سلطان نظر کرد او را بديد

زديدار او همچو گل بشکفيد

بگفتا که اي سنبلت پيچ پيچ زيغما چه آوردهاي؟ گفت هيچ

من اندر قفاي تو مي تاختم

ز »خدمت« به »نعمت« نپرداختم

سعدي پس از آوردن اين داستان منظور اصلي خود را اين طور بيان مي کند:

گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشي نه در بند دوست

خالف طريقت بود کاوليا تمنا کنند از خدا جز خدا

تلقي عارفانه از عبادت

برحسب اين تلقي، مسأله ي کارگر و کارفرما و مزد به ش55کلي ک55ه مي55ان ک55ارگر و کارفرما متداول است مطرح نيست و نمي تواند مطرح باش55د. برحس55ب اين تلقي، عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالي روان است، پرواز روح است ب55ه س55وي ک55انون ن55امرئي هس55تي، پ55رورش اس55تعدادهاي روحي و ورزش نيروه55اي ملک55وتي انس55اني اس55ت، پ55يروزي روح ب55ر ب55دن اس55ت، ع55اليترين عکس العم55ل سپاس55گزارانه ي انس55ان اس55ت از پديدآورن55ده ي خلقت، اظه55ار ش55يفتگي و عش55ق انسان است به کامل مطل55ق و جمي55ل علي االطالق، و ب55االخره س55لوک و س55ير الي

الله است. برحسب اين تلقي، عبادت پيکري دارد و روحي، ظاهري دارد و معنيي، آنچه

[ 93] صفحه

بوسيله زبان و ساير اعض55اء ب55دن انج55ام مي ش55ود پيک55ره و ق55الب و ظ55اهر عب55ادت است، روح و معني عبادت چيز ديگ55ر اس55ت، روح عب55ادت وابس55تگي کام55ل دارد ب55ه مفهومي که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقي او از عبادت و به انگيزهاي ک55ه او را

Page 57: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

به عبادت برانگيخته است و به بهره و حظي ک55ه از عب55ادت عمال مي ب55رد و اين ک55ه. [ 1]عبادت تا چه اندازه سلوک الي الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.

اکنون براي اين که نوع تلقي »نهج البالغه« از عب5ادت روش5ن ش5ود ب5ه ذک5ر نمون5ه هايي از کلمات »علي« مي پردازيم و سخن خ55ود را ب55ا جملهاي آغ55از مي ک55نيم ک55ه

درباره ي تفاوت تلقيهاي مردم از عبادت گفته شده است. 55ه رهب55ة فتل55ک »ان قوما عبدوا الله رغبة فتل55ک عب55ادة التج55ار، و ان قوم55ا عب55دوا الل

عبادة العبيد، و ان قوما عبدواالله شکرا فتلک عبادة االحرار.« »همانا گروهي خدايرا به انگيزه ي پاداش مي پرستند، اين عب5ادت تج55ارت پيش5گان اس55ت، و گ55روهي او را از ت55رس مي پرس55تند، اين عب55ادت ب55رده ص55فتان اس55ت، و گروهي او را ب55راي آنک55ه او را سپاس55گزاري ک55رده باش55ند مي پرس55تند، اين عب55ادت

آزادگان است.« »لو لم يتوعد الله علي معصيته لکان يجب ان ال يعصي شکرا لنعمته«

»فرضا خداوند کيفري براي نافرماني معين نکرده بود، سپاسگزاري ايجاب مي کردکه فرمانش تمرد نشود.«

از کلمات آن حضرت است: »الهي م55ا عب55دتک خوف55ا من ن55ارک و ال طمع55ا في جنت55ک ب55ل وج55دتک اهال للعب55ادة

فعبدتک« »من تو را به خاطر بيم از کيفرت و يا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نکردهام،

. [ 2]من تو را بدان جهت پرستش کردم که شايسته ي پرستش يافتم.« اين کلمه »اهال للعبادة« خيلي معني دارد. فقط به دليل اين که تو، تو هستي و من،

[ 94] صفحه

من هستم ]تو را عبادت مي کنم[. طبيعي ت55رين چيزه55ا در ع55الم اين اس55ت ک55ه ت55و

معبود باشي و من عابد و پرستنده. نمي دانم به مضامين دعاي کميل، اين دعاي عالية المضامين هيچ توجه داريد؟

يء 55ل ش55 عت ک تي وس55 مضامين اين دعا را از اول آن: »اللهم اني اسألک برحمتک الم تسليما کثيرا« با دقت مطالعه کنيد ببينيد علي چ55ه مي گوي55د و مع55ني تا آخر و سل پرستش عاشقانه و سپاسگزارانه و معني از خود خارج شدن چيس55ت. ب55ا توج55ه ب55ه اين که در منطق علي کوچکترين اغراق و مبالغه نيست خصوصا آنجا ک55ه ب55ا خ55داي خودش سخن مي گويد، به جمله ه55ايي مي رس55يم ک55ه ب55راي م55ا اص55ال قاب55ل تص55ورموات و االرض«. 55ه الس55 نيست. راجع به آتش جهنم مي گويد: »و هذا م55ا ال تق55وم ل آتش جهنم از نوع آتشهاي دني55ا نيس55ت، آتش55ي اس55ت ک55ه تم55ام آس55مانها و زمين در

مقابل آن مقاومت ندارند. در عين حال در همانجا مي گويد: برت علي ح5ر ن5ارک 5ني ص5 بر علي فراق5ک هب »هبني صبرت علي عذابک فکيف اص5ظر الي کرامتک« فرضا طاقت صبر ب55ر چ55نين ع55ذابي را داش55ته فکيف اصبر عن الن باش55م، ص55بر ب55ر ج55دايي از ت55و را ن55دارم )عب55ادت عاش55قانه يع55ني اين( فرض55ا ص55بر مقاومت در مقابل آن حرارتها را داشته باش55م چگون55ه مي ت55وانم در مقاب55ل اين ک55ه کرامتت از من گرفته شده و لطفت از من بازداشته شده است صبر نمايم؟! ص55بر اين را هرگز علي ندارد. عبادت پرستشانه اين اس55ت. مق55ام انس55ان خيلي ب55االتر از

Page 58: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين است. منحصر به علي عليه السالم نيست. در دني55ا زي55اد هس55تند انس55انهايي ک55هواقعا مي رسند به حدي که حافظ مي گويد:

در ضمير ما نمي گنجد به غير از دوست کس

. [ 3]هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس

[ 95] صفحه . 83سيري در نهج البالغه، ص [ 1]. 86سيري در نهج البالغه، ص [ 2]. 136فلسفه اخالق، ص [ 3]

زهد شرط اصلي معرفت افاضي روي سخن با کساني است که بوئي از معنويت ب55ه مشامش55ان رس55يده اس55ت. اگ55ر کسي بوئي از معنويت ب55رده باش55د مي دان55د ک55ه ت55ا انس55ان از قي55د هواپرس55تي آزاد نگردد، و تا طفل جان، از پستان طبيعت گرفته نشود، و تا مسائل مادي از ص55ورت هدف خ5ارج نش5ود و ب5ه ص5ورت وس5يله در نياي5د، س5رزمين دل ب5راي رش5د و نم5و احساسات پاک و انديشه هاي تابناک و عواطف ملکوتي آماده نمي گردد. اين است که مي گويند: زهد شرط اصلي معرفت افاضي است و پيوندي محکم و ناگسستني

با آن دارد. ناسازگاري حق پرستي با لذتگرائي

حق پرستي به معني واقعي کلمه يعني شور محبت و خدمت حق را داشتن، و با ياد او مأنوس بودن، و از پرستش او لذت بردن، و در حال توج55ه و حض55ور و ذک55ر دائم بودن، با خودپرستي و لذتگرائي و در اسارت زرق و برق ماديات بودن، به هيچ وجه سازگار نيست. نه تنها خداپرستي مستلزم نوعي زهد است، هر عشق و پرستش55ي خواه در مورد وطن يا مسلک و مرام، مس55تلزم ن55وعي زه55د و بياعتن55ائي نس55بت ب55ه

شؤون مادي است. عش55قها و پرستش55ها ب55رخالف علمه55ا و فلس55فه ه55ا، چ55ون س55ر و کارش55ان ب55ا دل و احساسات است رقيب نمي پذيرند. هيچ مانعي ندارد که يک نفر ع5الم ي5ا فيلس5وف بنده ي درم و دينار باشد و ب5ه موق5ع خ5ود فک5ر و انديش5ه را در مس5ائل فلس5في و منطقي و طبيعي و رياضي به کار اندازد. ولي امکان ندارد قلب چنين فردي ک55انون يک عشق، آنهم عشق به يک معني، از قبيل نوع انس55ان و ي55ا م55رام و مس55لک ب55وده باشد، ت5ا چ5ه رس55د ب5ه اين ک5ه بخواه5د ک55انون عش55ق الهي باش55د و از عش55ق الهي

برافروخته گردد و محل سطوع اشراقات و الهامات خدائي گردد. کماالت معنوي در سايه بريدن از تعلقات مادي

[ 96] صفحه

Page 59: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

پس خانه ي دل را از تعلقات مادي خالي و فارغ نگهداشتن و بتهاي سيم و زر را از کعبه ي دل فرود آوردن و شکستن، شرط حصول کماالت معنوي و رشد شخص55يت

. [ 1]واقعي انسان است.مي نويسد: [ 2]علي عليه السالم در يکي از نامه هايش

»و ايم الله - يمينا استثني فيها بمشيئة الله - الروضن نفسي رياضة تهش معه55ا الي55تي کعين م55اء 55الملح مأدوم55ا و الدعن مقل 55ع ب القرص اذا قدرت علي55ه مطعوم55ا و تقنبيضة نضب معينها، مستفرغة دموعها. اتمتلئ السائمة من رعيها فتبرک؟ و تشبع الر55دي بع55د 55ه، اذا اقت ت اذا عين 55ل علي من زاده فيهج55ع؟! ق55ر 55ربض؟ ياک بها فت من عش55

ة!«. نين المتطاولة بالبهيمة الهاملة و السائمة المرعي الس »سوگند ياد مي کنم به ذات خدا که به خواست خدا نفس خ55ويش را چن55ان ورزي55ده سازم و گرسنگي بدهم که به قرص ناني و اندکي نمک قناعت بورزد و آن را مغتنم بشمارد همانا آن قدر )در خلوتهاي ش55ب( بگ55ريم ک55ه آب چش55مه ي چش55مم خش55ک شود، شگفتا آيا اين درست است که شتران در چراگاهها ش55کم خ55ويش را انباش55ته کنند و در خوابگاه خويش بخسبند، و گوسفندان در صحراهها خود را سير کنن55د و در جايگ55اه خ55ويش آرام گيرن55د، علي ن55يز ش55کم خ55ويش را س55ير کن55د و در بس55تر خ55ود استراحت کند؟ چشم علي روش55ن! پس از س55اليان دراز ب55ه چهارپاي55ان اقت55دا ک5رده

است« آنگاه مي فرمايد:

ها و هج55رت في اللي55ل ها و ع55رکت بجنبه5ا بؤس55 »ط55وبي لنفس ادت الي ربه55ا فرض55 غمضها حتي اذا غلب الکري عليها افترشت ارضها و توسدت کفها في معشر اس55هرهم 55ذکر رب 55ونهم خ55وف مع55ادهم و تج55افت عن مض55اجعهم جن55وبهم، و همهمت ب عي55ه 55ه اال ان ح55زب الل عت بطول استغفارهم ذنوبهم، »اولئک حزب الل شفاههم و تقش

هم المفلحون«.

[ 97] صفحه

»خوشبخت و سعادتمند آنکه فرائض پروردگار خويش را انجام دهد، رنجه55ا را مانن55د سنگ آسيا دانه را، خرد کن55د، ش55ب هنگ55ام از خ55واب دوري گزين55د، آنگ55اه ک55ه س55پاه خواب حمله مي آورد، زمين را فرش و دست خود را بالش قرار مي دهد، در زمره ي گ55روهي ک55ه بيم روز بازگش55ت، خ55واب از چشمش55ان رب55وده و پهلوهاش55ان از خوابگاههاشان جا خالي ک55رده اس55ت و لبهاش55ان ب55ه ذک55ر پروردگارش55ان در زمزم55ه است، ابرهاي گناهان بر اثر استغفار مداومشان برطرف شده اس55ت. آنانن55د ح55زب

خدا، همانا تنها آنان رستگارانند.« خالصه، از دو راه يکي را بايد انتخاب کرد. يا خ55ور و خ55واب و خش55م و ش55هوت، ن55ه رازي و نه نيازي، نه توجهي و نه نم اشکي و نه انسي و نه روشناييي و گامي از حد حيوانيت فراتر ن55رفت، و ي55ا ق55دمي در وادي انس55انيت و اس55تفاده از م55واهب خ55اص

. [ 3]الهي که مخصوص دلهاي پاک و روحهاي تابناک است.. 239سيري در نهج البالغه، [ 1]. 45نهج البالغه، نامه ي [ 2]. 245سيري در نهج البالغه، صفحه ي [ 3]

Page 60: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

آگاهی در عبادتجاهل متنسک

»خوارج« مردمي عبادت پيشه بودند، شبها را به عبادت مي گذرانيدند، بي مي55ل ب55ه دنيا و زخارف آن بودند، وقتي علي، ابن عباس را فرستاد تا اصحاب نه55روان را پن55د

دهد، ابن عباس پس از بازگشتن آنها را چنين وصف کرد: »لهم جباه قرح55ة لط55ول الس55جود و أي55د کثفن55ات االب55ل عليهم قمص مرحض55ة و هم

. [ 1]مشمرون«. »دوازده هزار نفر که از کثرت عبادت پيشانيهايشان پينه بس55ته اس55ت، دس55تها را از بس روي زمينهاي خشک و سوزان زمين گذاشته اند و در مقابل حق به خاک افتاده

اند همچون پاهاي شتر سفت شده است، پيراهنهاي کهنه و مندرسي به تن

[ 98] صفحه

کرده اند اما مردمي مصمم و قاطع«. خوارج به احکام اسالمي و ظواهر اسالم سخت پايبند بودند، دست به آنچه خ55ود آن را گناه مي دانستند نمي زدند، آنها از خود معيارها داشتند و با آن معيارها خالفي را

مرتکب نمي گشتند و از کسي که دست به گناهي مي زد بيزار بودند. »زياد بن ابيه« يکي از آنان را کشت سپس غالمش را خواست و از حاالت او جوي55ا شد، گفت نه روز برايش غذائي بردم نه شب برايش فراشي گستردم، روز را روزه

. [ 3]،[ 2]بود و شب را به عبادت مي گذرانيد.علي عليه السالم روحيه اين ها را همين طور توصيف مي کند. مي فرمايد:

»جفاة طغام و عبيد اقزام، جمعوا من کل اوب و تلقطوا من کل شوب، ممن ينبغي ان يفق55ه و ي55ؤدب و يعلم و ي55درب و ي55ولي علي55ه و يؤخ55ذ علي يدي55ه ليس55وا من

المهاجرين و االنصار الذين تبوؤا الدار و االيمان«. »مردمي خش55ن، فاق55د انديش55ه ع55الي و احساس55ات لطي55ف، م55ردمي پس55ت، ب55رده صفت، اوباش که از هر گوشه اي جمع شده اند و از هر ناحيه اي فراهم آم55ده ان55د. اين ها کساني هستند که بايد اول تعليمات ببينند، آداب اس55المي ب55ه آنه55ا تعليم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسالمي خبرويت پيدا کنند. بايد بر اين ها قيم حکوت کن55د و مچ دستشان گرفته شود نه اينکه آزاد بگردند و شمشيرها را در دست نگهدارند و راجع به ماهيت اسالم اظهارنظر کنند. اين ها نه از مهاجرينند که از خانه ه55اي خ55ود بخاطر اسالم مهاجرت کردند و نه از انصار که مهاجرين را در جوار خود پذيرفتند«. پيدايش طبقه جاهل مسلک مق55دس م55آب ک55ه خ55وارج ج55زئي از آن ه55ا بودن55د ب55راي اسالم گران تمام شد. گذشته از خ5وارج ک5ه ب55ا هم5ه عيبه5ا از فض55يلت، ش5جاعت و فداکاري بهره مند بودند، عده اي ديگر از اين تيپ متنسک بوجود آمد که اين هنر راهم نداشت، اين ها اسالم را بسوي رهبانيت و انزوا کشاندند، بازار تظاهر و ريا را

[ 99] صفحه

Page 61: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

رائج کردند. اين ها چون آن هنر را نداش5تند ک5ه شمش5ير پ5والدين ب5ر روي ص5احبان قدرت بکشند شمش55ير زب55ان را ب55ر روي ص55احبان فض55يلت کش55يدند. ب55ازار تکف55ير و

تفسيق و نسبت بي ديني به هر صاحب فضيلت را رايج ساختند. بهر حال يکي از بارزترين مم55يزات خ55وارج جه55الت و ن55اداني ش55ان ب55ود، از مظ55اهر جهالتشان، عدم تفکيک ميان ظاهر يعني خط و جلد ق55رآن و مع55ني ق55رآن ب55ود، ل55ذا

فريب نيرنگ ساده ي معاويه و عمروعاص را خوردند. در اين مردم جهالت و عبادت توأم بود، علي مي خواست با جهالت آنها بجنگد، اما چگونه ممکن بود جنبه زهد و تقوا و عبادت اينها را از جنبه جهالتش55ان تفکي55ک ک55رد، بلکه عبادتشان عين جه55الت ب55ود، عب55ادت ت55وأم ب55ا جه55الت از نظ55ر علي ک55ه اس55الم شناس درجه اول است ارزشي نداش55ت، له55ذا آنه55ا را کوبي55د، وجه55ه زه55د و تق55وا و

. [ 4]عبادتشان نتوانست سپري در مقابل علي قرار گيرد. »ابن ملجم« يکي از آن نه نفر زهاد و خشک مقدس هاست که مي روند در مک55ه و آن پيمان معروف را مي بندند و مي گويند همه فتنه ها در دنياي اسالم معل55ول س55ه نفر است: علي؛ معاويه و عمروعاص. ابن ملجم ن55امزد مي ش55ود ک55ه بياي55د علي را بکش55د. قرارش55ان کي اس55ت؟ ش55ب ن55وزدهم م5اه رمض55ان. چ5را اين ش55ب را ق55رار گذاشته بودند؟ ابن ابي الحديد مي گويد: ناداني را ببين! اين ه5ا ش55ب ن55وزدهم م55اه رمضان را قرار گذاشته اند، گفتند: چون اين عمل ما يک عبادت بزرگ است، آن را

. [ 5]در شب قدر انجام بدهيم که ثوابش بيشتر باشد. عبد الرحمن ابن ملجم علي عليه السالم را مي کشد، آن55وقت ببيني55د چق55در ب55رايش

کف مي زنند. يکي از اين »خارجي« ها يک رباعي دارد. مي گويد:

يا ضربة من تقي ما اراد بها اال ليبلغ من ذي العرش رضوانا

مرحبا به ضربت آن مرد پرهيزک55ار. )کي؟ ابن ملجم.( آن م55رد پرهيزک55اري ک55ه ج55ز رضاي خدا چيزي را در نظر نداشت. بعد مي گويد: »اگ55ر اعم55ال تم55ام م55ردم را در

يک

[ 100] صفحه

طرف ميزان الهي بگذارند و آن ضربت ابن ملجم را در طرف ديگر، آنوقت خواهند ديد که در ميان خلق خ55دا، هيچ کس عملي بزرگ55تر از عم55ل ابن ملجم انج55ام ن55داده

. [ 6]است«. جهالت اينچنين مي کند با اسالم و مسلمين.. 389، ص 2العقد الفريد، ج [ 1]. 116، ص 2کامل مبرد، ج [ 2]. 152جاذبه و دافعه علي )ع(، ص [ 3]. 160جاذبه و دافعه علي )ع(، ص [ 4]. 49سيري در سيره ائمه اطهار، ص [ 5]. 49سيري در سيره ائمه اطهار، ص [ 6]

Page 62: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عبادت و روشن فکري بعض55ي مي گوين55د: نم55از خوان55دن يع55ني چ55ه؟! عب55ادت يع55ني چ55ه؟! اين ه55ا م55ال پيرزنهاست؛ انسان بايد اجتماعي باشد. اين حرفها، يک نوع روشن فکري است ام55ا

»روشن فکري عمري«. شنيده ايد که عمر، »حي علي خير العمل« را از اذان برداشت، چرا؟ به خاطر ي55ک روشن فکريي که پيش خود کرد، ولي در واقع يک اشتباه بزرگ مرتکب ش5د. زم5ان او دوران اوج فتوحات اسالمي و مجاهده ي اسالمي ب55ود و س55ربازها خي55ل خي55ل ب55ه جنگ دشمن مي رفتند و با عده ي کم، دشمن قوي را به زانو درمي آوردند. عده ي همه ي مسلمانان پنجاه، شصت هزار نفر بيشتر نيست و ب55ا دو ام55پراطوري ب55زرگ ايران و روم که هر کدام با سپاههاي چند صد هزار نفري به جنگ اين ه55ا آم55ده ان55د، مي جنگند و اين ها عده اي کمتر از صد هزار نفر هستند و در هر دو جبهه دش55منان را شکست مي دهند. جهاد ب55ار ديگ55ر ارزش خ55ود را ث55ابت مي کن55د و مش55خص مي شود که وقتي اسالم، مجاهد مي پرورد يعني چه. عم5ر گفت: وق5تي م5ؤذن در اذانلوة« و »حي با صداي بلند مي گويد: »الله اکبر« و بع55د ش55هادتين و »حي علي الص55 علي الفالح« )به نماز رو بياور، به رستگاري رو بياور( را مي گويد عيبي ن55دارد؛ ام55ا »حي علي خير العمل« )به بهترين اعمال رو بياور( که معناي آن اين است که نم55از بهترين اعمال است، روحي55ه ي مجاه55دين را خ55راب مي کن55د؛ چ55ون مجاه55دين پيش خود مي گويند حال که نماز بهترين اعمال است، ما به جاي اين که برويم در ميدان جنگ جهاد کنيم، در مسجد مدينه مي مانيم و در جوار قبر پيغمبر صلي الل55ه علي55ه و

آله و سلم نماز مي خوانيم که بهترين عملهاست.

[ 101] صفحه

ديگران بروند بکشند و خود را به کشتن بدهند، زخم بردارند، چشمشان نابينا ش55ود، دستشان بريده شود، پايشان قطع شود، شکمشان پاره ش55ود ولي م55ا اينج55ا راحت در خانه و پيش زن و بچه خود مي م55انيم و چه55ار رکعت نم55از مي خ55وانيم و از آنه55ا

افضل هستيم. عم55ر گفت: ن55ه، اين ب55دآموزي دارد، مص55لحت اين اس55ت ک55ه اين عب55ارت را از اذانوم« نم55از، خ55وب چ55يزي 55ر من الن لوة خي برداريم. به ج55اي اين جمل55ه بگويي55د: »الص55 است، از خواب بهتر است؛ يع5ني ب55ه ج5اي اين ک5ه بخوابي55د، بيايي55د در مس55جد نم5از

بخوانيد. اين مرد آن قدر فکر نکرد که آخر اين چند ده هزار سرباز- که قطع55ا تعدادش55ان ب55ه صد هزار نمي رسيده- با چه قدرتي دارد با دو تا چند صد هزار نف55ر، در دو جبه55ه ي مختلف مي جنگد و فاتح مي ش55ود؟ اين فتح، فتح چيس55ت؟ فتح اس55لحه اس55ت؟ آي55ا اسلحه عرب بر اسلحه اي55راني و رومي مي چربي55د؟ اب55دا. ايراني55ان و رومي55ان از دو کشور متمدن بودند و عاليترين سالحهاي زمان خود را در اختي55ار داش55تند، در ح55الي که شمشير عرب، در مقابل شمشيرهايي که در ايران يا روم وجود داشت، مثل يک آهن شکسته بود. آيا نژاد عرب از ن5ژاد روم ي5ا ن5ژاد اي5ران ق5وي ت5ر و نيرومن5دتر و پهلوانتر بود؟ ابدا، مگر نمي دانيد که قب5ل از اس5الم ش5اپور ذواالکت5اف چ5ه ب5ه س5ر

Page 63: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عربها آورد؟ مگر شاپور ذواالکتاف نبود که هزاران عرب را اسير ک55رد؟ مگ55ر ش55انه هاي آنها را سياه و سوراخ نکرد و آنان را به زنج55ير نکش55يد؟ زور ع55رب در آن اي55ام کجا بود؟ مگر صد سال بعد همين ايران، عرب را شکست نداد؟ پس ع55رب ب55ا چ55ه ن5يرويي ب5ا اي55ران و روم مي جنگ5د و آنه5ا را شکس55ت مي ده5د؟ ن5يروي او، ن5يروي5ر العم5ل« گرفت5ه، ن5يرويي ايمانش است، همان نيرويي اس5ت ک5ه از »حي علي خي است که از نماز گرفته، نيرويي است که از راز و نياز با خداي خودش گرفته است. به تعبير قرآن وقتي که او شب به درگاه الهي مي ايستد و راز و نياز و مناجات مي کند، از خداي خود نيرو مي گيرد. آن نيروست که ب55ه او روحي55ه داده اس55ت، آي55ا اين روحي55ه ي ع55رب اس55ت ک55ه اي55ران و روم را شکس55ت مي ده55د؟! اين روحي55ه را از

ايمانش گرفته است؛ نماز چيست؟ تازه کردن ايمان. اين روحيه را از »الله اکبرش« گرفته است. وقتي

[ 102] صفحه

که در نماز چندين بار مي گويد: »الله اکبر« جواب همه را مي دهد؛ هم55ه ي اين ه55ا هيچ است. وقتي چند صد هزار سرباز را در مقابل خود مي بيند، ميگوي55د: »ال ح55ول و ال قوة اال بالله العلي العظيم«، »الله اکبر« خدا بزرگتر است، هم55ه ي ق55درتها ب55ه دست خداست. انسان بايد به خدا اتک5اء داش55ته باش55د، از خ5دا ن5يرو بگ5يرد، از خ5دا قدرت بخواهد. همين نماز است که ب55ه او ن55يرو داده اس55ت؛ اگ5ر اين نم5از نب55ود، آن

. [ 1]سرباز مجاهد، مجاهد نبود.5ل اين دين و نم5از در اين اگر پيغمبر فرمود: »الصلوة عم5ود ال5دين« ي5ا فرم5ود: مث دين، مثل خيمه اي اس55ت ک55ه سرپاس55ت؛ خيم55ه چ55ادر دارد، طن55اب دارد، ميخ دارد، عمود هم دارد، عمود اين خيمه نماز است؛ براي اين بود که به آثار نم55از آگ55اه ب55ود، مي دانست نم55از بزرگ5ترين عام55ل م55ؤثر در روحي55ه اف5راد اس55ت، اگ5ر نم55از نباش55د هيچيک از اينها وجود ندارد. تو اگر خيال مي ک55ني س55رباز ب55ه خي55ال اين ک55ه نم55از از جهاد بهتر اس55ت جه55اد را ره55ا مي کن55د، اين فک55ر غل55ط را از دم55اغ س55رباز ب55ا بي55ان حقيقت امر بيرون کن و بگو نماز و جهاد الزم و مل55زوم يکديگرن55د، هيچ ک55دام ج55اي ديگري را نمي گيرد، نه با نماز جهاد ساقط مي شود و نه با جه55اد نم55از س55اقط مي گردد، بايد نماز خواند تا نيرو بيشتر شود و بهتر جهاد صورت گيرد »استعينوا بالصبر و الصلوة« چرا براي اهميت جهاد، نماز را تحقير مي کني و پائين مي آوري به حدي که مي گويي فقط از خواب بهتر است؟ به سرباز بگو نم55از بخ55وان، جه55اد هم ب55رو.

. [ 2]اسالم که نگفته است از ميان نماز و جهاد يکي را بايد انتخاب بکني. تو او را از اشتباه بيرون بياور. مگر اس55الم نمي گوي5د ک5ه اين دس5تورها ب5ه يک5ديگر وابسته است؟ آنکه جهاد بر او واجب است، بايد جهاد کند و ماندنش ب55راي نم55از در مسجد مدينه حرام است. شرط قبول نماز جهاد است، و شرط قبول جه55اد، نم55از. آنکه شرايط يک مجاهد برايش فراهم است، بر او واجب است که جهاد کن55د؛ ب55ه او بگو که اسالم مي گويد نماز منهاي جهاد باطل است. اين نه تنها خير العمل نيست،

[ 103] صفحه

Page 64: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

بلکه شرالعمل است و نماز نيست. نماز اسالم را به او ياد ب55ده. آن نم55ازي ک55ه آدم از جهاد فرار کند و مسجد را انتخ55اب کن55د، نم55از اس55الم نيس55ت؛ نم55از اس55الم، خ55ير العمل است. نه اين ک55ه بي55ائي »حي علي خ55ير العم55ل« را از اذان ب55رداري و خي55ال کني اين بدآموزي دارد، چون مسلمانان به ج55اي جه55اد، س55راغ نم55از مي رون55د! ن55ه، فک55رش را اص55الح کن، اش55تباه را از کل55ه اش ب55يرون بي55اور. چ55را چ55نين ح55رفي مي

. [ 3]زني؟! مثل بعضي از افراد پولدار که مي گويند ما که پول داريم به جاي نماز خواندن پ55ول مي دهيم! کي همچنين چ5يزي مي ش5ود؟! اس5الم آن انف5اقي را ک5ه منف5ک از نم5از باشد اصال قبول ندارد. اگر عکسش را بگوئيد، يک آدم پ55ول پرس55ت و پ55ول دوس55ت اما آماده خدمت بگويد من به جاي اين که انفاق بکنم نماز مي خوانم، از م55ا هف55ده

رکعت خواسته اند، من به جاي اين ها51رکعت نماز واجب خواسته اند و مجموعا صد و دو رکعت نماز مي خوانم، مثال نماز قضاي ديگران را هم مي خوانم که از من پولي نخواهن55د. آي5ا اين قب5ول اس5ت؟ ن5ه. پس باي5د ب5ه م5ردم فهمان5د ک5ه تعليم5ات اسالمي تجزيه ناپذير است، به منزله ي اعضاء يک پيکره اند. نماز به جاي خود، حج به جاي خود، زکات به جاي خود، خمس به جاي خود، امر به معروف و نهي از منکر

به جاي خود، هر کدام بايد موقعشان شناخته بشود. آن کسي که درباره ي نماز گفت: حي علي خيرالعمل او حساب کرده گفت. در اين زماني که تو هستي که سربازان تو با دنيا طرف شده اند باز بايد نم55از را ب55ا ص55فت

خيرالعمل ذکر کرد. ما اسم اين نوع تصرفات و رعايت مقتضيات زمان را افراط کاري مي گذاريم يا به]عبارت ديگر اسمش را جهالت مي گذاريم چون اين ناشي از حساب نکردن است.

4 ] .. 104انسان کامل، ص [ 1]. 72اسالم و مقتضيات زمان، ص [ 2]. 107انسان کامل، ص [ 3]. 73اسالم و مقتضيات زمان، ص [ 4]

ميانه روي در عبادت يکي از ارزشهاي انساني که اس55الم آن را صددرص55د تأيي55د مي کن55د، عب55ادت اس55ت.

؛ يعني همان خلوت با خدا، نماز، [ 1]عبادت به همان معني خاصش موردنظر است

[ 104] صفحه

دعا، مناجات، تهجد، نماز شب و مانند آن که جزء مت55ون اس55الم و از اس55الم، ح55ذفشدني نيست.

عبادت يک ارزش واقعي است؛ ولي اگر مراقبت نش55ود، جامع55ه ب55ه ح55د اف55راط ب55ه سوي اين ارزش کشيده مي شود؛ يعني اساسا اسالم فقط مي شود عبادت کردن، فقط مي شود مسجد رفتن، نماز مستحب خواندن، دع55ا خوان55دن، تعقيب خوان55دن، غسلهاي مستحب به جا آوردن، تالوت قرآن. اگر جامعه در اين مسير به حد اف55راط برود، همه ي ارزشهاي ديگر آن مح55و مي ش5ود؛ چنانک55ه مي بي55نيم در ت5اريخ اس5الم چنين مدي در جامعه ي اسالمي پيدا شده و حتي در افراد چنين م55دي را مي بي55نيم.

Page 65: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

افراد صد درصد بي غرض- که هيچ نمي شود آنها را متهم کرد- به اين وادي افت55اده اند و وقتي به اين جاده کشيده شدند، ديگر نمي توانند تعادل را حف55ظ کنن55د. چ55نين شخصي نمي تواند بفهمد که خدا او را انسان آفريده؛ فرش55ته ک55ه نيافري55ده اس55ت. اگر فرشته بود، بايد از اين راه مي رفت. انسان بايد ارزشهاي مختل55ف را ب55ه ط55ور

هماهنگ در خود رشد دهد. به پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم خبر دادند که عده اي از اصحاب، غ55رق در عبادت شده اند. ناراحت و عصباني به مسجد تشريف آورد و فري55اد کش55يد: »م55ا بال اقوام«؟ چه مي شود گروههايي را؟ چه شان است؟ )تعبير مؤدبان55ه اي اس55ت، کأنه ]به تعبير عاميانه[ مي گوييم چ5ه مرض5ي دارن5د؟( ش55نيده ام چ5نين اف5رادي در امت من پيدا شده اند. من که پيغمبر شما هستم اين ط55ور نيس55تم؛ هيچ وقت هم55ه ي ش55ب را ت55ا ص55بح عب55ادت نمي کنم؛ قس55متي از آن را اس55تراحت مي کنم، مي خوابم، من به خاندان و همسران خود، رسيدگي مي کنم؛ هر روز روزه نمي گ55يرم؛ بعضي روزها روزه مي گيرم، روزهاي ديگر را حتما افطار مي کنم؛ کساني ک55ه اين

کارها را پيش گرفته اند، از سنت من خارج اند. پيغمبر وقتي احساس مي کند يک ارزش از ارزشهاي اسالمي، ساير ارزشها را در

[ 105] صفحه

خود محو مي کند؛ يعني جامعه اسالمي به يک طرف مد پيدا کرده است، ش55ديدا ب55ا

آن مبارزه مي کند. »عمروبن عاص« دو پسر دارد: يکي به نام محمد که تيپ پدرش است؛ يع55ني اه55ل دنيا و مادي و دنياپرست است و پسر ديگرش عبدالله اس55ت ک55ه نس55بتا پس55ر نجيب تري است. هميشه در مشورتهائي که پدر با دو پسرش مي ک55رد، عب55د الل55ه پ55در را دعوت به جانب علي عليه السالم مي کرد و آن پسر ديگر به پ55در مي گفت: خ55يري از علي نمي بيني؛ برو طرف معاويه. يک55وقت پيغم55بر ب55ه )عبدالل55ه( رس55يد فرم55ود: چنين به من خبر داده اند که شبها تا صبح عبادت مي کني و روزها روزه مي گيري. گفت: بله يا رسول الله. فرمود: ولي من چنين نيستم و قبول هم ن55دارم و اين ک55ار

درست نيست؛ اين کار را ترک کن. گاهي جامعه به سوي زهد کشيده مي شود. زهد، خودش حقيقتي است؛ قابل انکار نيست؛ يک ارزش است و داراي آثار و فوائد. مح55ال و ممتن55ع اس55ت ک55ه جامع55ه اي روي سعادت ببيند، يا الاقل آن را بتوانيم جامعه ي اسالمي بش55ماريم، در ح55الي ک55ه در آن جامعه اين عنصر و اين ارزش وجود نداشته باشد. اما مي بيني55د گ55اهي همين ارزش، جامعه را به سوي خود مي کشد؛ ديگ55ر هم55ه چ55يز مي ش55ود زه55د و غ55ير از

[2]زهد، چيز ديگري نيست.[1 v]البته در اسالم هر کاري که انسان براي خدا انجام دهد، عبادت است. وقتي که دنبال

کار و کسب و شvvغل و فعvvاليت مي رود و قصvvدش اين اسvvت کvvه بvvا اين کvvار، خvvود را )از ديگران( بي نياز گرداند و عائله اش را اداره کند و به جامعه ي خود خدمت نمايvvد، در حvvال

عبادت است. . 44انسان کامل، ص [ 2]

Page 66: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

حفظ نشاط روح روح انسان فوق العاده لطيف است و زود عکس العمل نشان مي دهد. اگر انس55ان در يک کاري بر روح خ55ودش فش55ار بي55اورد - ت55ا چ55ه رس55د ب55ه روح ديگ55ران - عکس العملي که روح انسان ايجاد مي کند گريز و فرار است. مثال در عبادت. جزء توصيه هاي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين است که عبادت را آن قدر انج55ام دهيد که روحتان نشاط عبادت دارد يعني عبادت را با ميل و رغبت انجام مي دهي55د.

وقتي يک مقدار عبادت کرديد،

[ 106] صفحه

نماز خوانديد، مستحبات را بجا آورديد، نافله انجام دادي55د، ق55رآن خواندي55د و بي55داري کشيديد، ديگر حس مي کنيد االن اين عبادت س55خت و س55نگين اس55ت يع55ني ب55ه زور داريد بر خودتان تحميل مي کني55د. فرم55ود: ديگ55ر اينج55ا ک55افي اس55ت، عب55ادت را ب55ه خودت تحميل نکن. همينقدر که تحميل کردي روحت کم کم از عب55ادت گري55زان مي شود و گويي عبادت را مانند ي55ک دوا ب55ه او داده اي، آن وقت ي55ک خ55اطره ي ب55د از عبادت پيدا مي کند. هميشه کوش55ش کن در عب55ادت نش55اط داش55ته باش55ي و روحت

. [ 1]خاطره ي خوش از عبادت داشته باشد..212سيري در سيره نبوي، ص [ 1]

مديريت در عبادت مثال از مديريت فردي که با بعد ديني و مذهبي مجمع ما متناسب اس55ت مس55أله ي عبادت است. بايد اعتراف کنيم که ما راه عبادت را نيز نمي دانيم، يعني ما از نظ55ر عبادت نيز قادر به اداره خود به نحو صحيح نيستيم. غالب55ا خي55ال مي کنن55د ک55ه چ55ون عبادت خوب است پس هر چه بيشتر بهتر. فکر نمي کنند که عبادت آنگاه اث55ر خ55ود را مي بخشد که جذب روح شود و روح از آن ب55ه ط55ور ص55حيح تغذي55ه نماي55د. هم55ان طور که معني استفاده از غذاي خ55وب اين نيس55ت ک55ه ه55ر چ55ه بيش55تر به55تر، مع55ني استفاده از عبادت نيز آن نيست. عبادت بايد با نشاط روح توأم باشد. مقصودم اين نيست که قبال بايد نشاطي وجود داشته باشد تا عبادت شروع شود، بسا افرادي که هيچ وقت نشاط پيدا نکنند، خود نشاط تدريجا با عبادت و انس با ذکر خ55دا پي55دا مي شود، اگر روي اصول ص55ورت گ5يرد ت5دريجا انس و عالق5ه و نش5اط پي55دا مي ش55ود. مقصود اين است که ظرفيت انسان براي عبادت يک ظرفيت محدود اس55ت، فرض55ا انسان عبادت را با نشاط آغاز کند پس از مدتي ک55ه ب55دن خس55ته ش55د نش55اط هم از بين مي رود و عبادت جنبه ي تحميلي پي55دا مي کن55د و در حکم خ55وردني ن55امطبوع و مهوعي مي گردد که عکس العمل بدن اين است ک55ه آن را ب55ه وس55يله اس55تفراغ ي55ا وسيله ي ديگر دفع نمايد، نه حکم غذاي مطبوع را که عکس العمل ب55دن اين اس55ت

که آن را جذب کند.

[ 107] صفحه

Page 67: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

پيغمبر اکرم صلي الل55ه علي5ه و آل5ه و س55لم خط5اب ب5ه ج5ابر بن عب55د الل5ه انص5اريفرمود:

»يا جابر ان هذا الدين لمتين فاوغل فيه برفق و ال تبغض الي نفسک عبادة الله« يعني دين اسالم ديني است م55تين و محکم و منطقي و مبت55ني ب55ر مالحظ55ات دقي55ق رواني و اجتماعي، عليهذا با مدارا و عبادت خ55ود را مبغ55وض و منف55ور نفس خ55ودت قرار مده، يعني طوري عمل نکن که نفست عب55ادت را دش55من ب55دارد بلک55ه ط55وري عمل کن که نفس، عبادت را دوست بدارد و به آن با ميل و رغبت اقبال نماي55د و در خود جذب نمايد. بعد اضافه فرم55ود: »ف55ان المنبت ال ارض55ا قط55ع و ال ظه55را ابقي« يعني آنکه چند منزل را يکسره مي راند، ن55ه مس55افتي را طي مي کن55د و ن55ه پش55ت

سالمي را براي مرکب خود باقي مي گذارد. س55واره اي ک55ه م55يزان توان55ائي مرک55وب را در نظ55ر نمي گ55يرد و تنه55ا ش55الق را مي شناسد و شالقکش، دو منزل يکي، و سه منزل يکي، مي تازد يک وقت مي بيند که حيوان در حالي ک55ه پش55تش زخم ش55ده زان55و ب55ر زمين زد و خوابي55د و ق55دم از ق55دم

برنمي دارد زيرا نمي تواند بردارد . پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در حديث ديگر فرمود: »طوبي لمن عشق العبادة و عانقها« خوشا به حال افرادي که به عب55ادت عش55ق مي ورزن55د و آن را در آغوش مي گيرن5د. در اين ح5ديث رس5ول اک5رم ص5لي الل5ه علي55ه و آل5ه و س55لم مي خواهد بفرمايد: تنها کساني از ثمرات و نتايج عالي عبادت بهره من55د مي گردن55د ک55ه

عبادت را طوري انجام دهند که قلب آنها عاشقانه عبادت را انتخاب کند و بپذيرد. خوب عبادت کردن و از م5واهب آن به5ره من5د ش55دن حس5اب و قاع5ده و باص5طالح مکانيسمي دارد و مربوط است بحسن مديريت خود، يعني خود را، احساسات خ55ود را، عواطف خود را، غرائز خود را و باالخره قلب و دل خ55ود را خ55وب اداره ک55ردن.

. [ 1]دل و احساس و عاطفه از هر چيز ديگر بيشتر نيازمند بمديريت صحيح است.

[ 108] صفحه .105امدادهاي غيبي، ص [ 1]

افراط در عبادتامام صادق عليه السالم داستاني نقل مي کند. فرمود:

مردي بود مسلمان و عابد، همسايه اي داشت مسيحي. با او رفت و آمد مي کرد تا کم کم تمايل به اسالم پيدا کرد و به دست او مسلمان ش55د. بع55د اين آدم ب55ه خي55ال خودش خواست او را خيلي مسلمان کند و خيلي ب55ه ث55واب برس55اند. آن بيچ55اره ک55ه تازه مسلمان شده بود و روز اول اسالمش بود يک وقت ديد که قبل از طلوع ص55بح کسي در خانه اش را مي زند. کيستي؟ من همسايه مسلمان توام. چ55ه ک55اري پيش آمده؟ من آمده ام که با همديگر برويم مسجد براي عبادت. بيچاره بلن55د ش55د وض55و گرفت و رفت مسجد. پس از خوان55دن نمازه55اي نافل55ه گفت تم55ام ش55د؟ گفت: ن55ه، نماز صبحي هم هست. نماز صبح را هم خواند. تمام شد؟ نه، بگ55ذار نافل55ه بخ55وانيم مستحب است. آن قدر نافله بخوانيم، که بين الطلوعين بيدار باشيم ت55ا اول آفت55اب. اول آفت55اب ش55د. گفت: ي55ک مق55دار بع5د از آفت55اب هم عب55ادت ک5نيم. ظه5ر هم او را

Page 68: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نگهداشت براي نماز و تا عصر نيز نگهداشت و بع55د گفت: ت55و ک55ه غ55ذا نخ55ورده اي، نيت روزه هم بکن، و خالصه او را تا دو ساعت از شب گذشته رها نکرد. فردا صبح که رفت در خانه اش را زد، گفت: کيستي؟ گفت: برادر مسلمانت، براي چ55ه آم55ده اي؟ آمده ام برويم براي عبادت؛ گفت: اين دين براي آدمهاي بي ک5ار خ55وب اس55ت، ما استعفا داديم، رفتيم به دين اول. بعد امام ص55ادق علي55ه الس55الم فرم55ود: ک55ه اين جور نباشيد. اين شخص يک آدمي را مسلمان کرد و بعد ب55ه دس55ت خ55ودش مرت55د و

. [ 1]کافر کرد..213سيري در سيره ي نبوي، [ 1]

عبادت و توبه شرط توبه اين است که حقوق الهي را ادا کني. حق الهي يعني چه؟ مثال روزه حق الل55ه اس55ت، روزه م55ال خداس55ت. روزه ه55ايي را ک55ه خ55ورده اي باي55د قض55ا بک55ني.

نمازهايي را که ترک کرده اي بايد قضايش را بجا بياوري، مستطيع بوده اي و حج

[ 109] صفحه

نرفته اي، حجت را باي55د انج55ام ب55دهي، اين ه55ا ش55وخي نيس55ت. در مس55أله حج وارد است که اگر کسي مستطيع بشود و هيچ عذر شرعي نداشته باشد يعني استطاعت طبيعي داشته باشد و از نظ55ر راه م55انعي نباش55د، اس55تطاعت م55الي داش55ته باش55د و امکانات ثروتش به او اجازه بدهد، استطاعت بدني داشته باشد و مريض نباشد، که قدرت رفتن را نداشته باش55د، و در عين ح55ال ب55ه حج ن55رود ت55ا بم55يرد، چ55نين کس55ي هنگام مردن، مس5لمان از دني5ا نخواه5د رفت. فرش5تگان الهي مي آين5د و ب5ه او مي گويند: »مت ان شئت يهوديا و ان شئت نصرانيا« تو که اين رکن اسالمي را ب55ه ج55ا نياورده اي، حاال مخير هستي، مي خواهي يهودي بمير، مي خ55واهي نص55راني بم55ير، تو ديگر نمي تواني مسلمان بميري، چطور مي شود انسان مس55لمان باش55د و نم55از

. [ 1]نخواند؟..147گفتارهاي معنوي، ص [ 1]

رنج طاعت علي عليه السالم در مورد يکي از شرايط توبه مي فرمايند: به اين بدن ک55ه اينهم55ه لذت معصيت را چشيده است، رنج طاعت را بچشان، از نازک نارنجي بودن ب55يرون بيا، با نازک نارنجي گري آدم بن55ده ي خ55دا نمي ش55ود، اص55ال انس55ان نمي ش55ود، آدم نازک نارنجي انسان نيست. روزه مي گيري س55خت اس55ت، مخصوص55ا چ5ون س5خت است بگير، شب ميخواهي تا صبح احيا بگيري برايت سخت است، مخصوص55ا چ55ون سخت است اين کار را بکن، يک مدتي هم بخ55ودت رنج ب55ده، بخ55ودت س55ختي ب55ده،

. [ 1]خودت را تأديب کن. خاصيت کار نيک، نيرو دادن است، انسان وقتي کار نيکي ميکند، مثل اين است ک55ه خوب تغذيه شده باشد، يا ي55ک آمپ55ول خيلي مق5وي ب55ه او تزري55ق ک55رده باش55ند. ام55ا انسان وقتي گناه مي کند، مثل اين است که ي55ک ب55ار هم ب55ه او داده باش55ند ک55ه اين

. [ 2]بار، همان راه رفتن عادي را برايش مشکل کرده است.

Page 69: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

خاصيت گناه اين است که روح انسان را سنگين مي کند، يعني نيرو را از انسان

[ 110] صفحه

مي گيرد. انسان به حالت آدمي در مي آيد که وقتي راه مي رود، ي55ک ب55ار س55نگينيهم توي کوله بار خود دارد. برعکس، طاعت به انسان نيرو مي دهد:

ها لکبيرة اال علي الخاشعين«. . [ 3]»و استعينوا بالصبر و الصلوة و ان. 150گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 58تفسير سه سوره، ص [ 2]. 45سوره بقره، آيه ي [ 3]

شيريني عبادت پس از استغفار55ه يغف55ر 55ه ان الل ذين اسرفوا علي انفسهم ال تقنظ55وا من رحم55ة الل »قل يا عبادي ال

. [ 1]الذنوب جميعا«. اين نداي خداست: »اي بندگان اسراف کار من، اي بندگان گنهک55ار من، اي بن55دگان معصيت کار من، اي بندگان من که بر خودتان ظلم ک55رده اي55د از رحمت من ناامي55د مباشيد، بيائيد به سوي من، بيائي55د من مي پ55ذيرم، من قب55ول مي کنم، در ج55و توب55ه

وارد بشويد، در فضاي توبه وارد بشويد.« اين حديث قدسي چقدر عالي توبه را توصيف مي کند:

حين«. يع55ني خ55داي تب55ارک و تع55الي، اين »انين المذنبين احب الي من تسبيح المسب رحمت مطلقه و رحمت کامله فرمود: ناله ي گنهکاران در نزد من محبوب تر است از تسبيح کنندگان. در اين شبهاي قدر به درگ55اه خ55داي خودت55ان بروي55د و نال55ه کني55د، امشب، فردا شب همه وقت فکر کنيد تا گناهان بيادتان بيايد، بکسي نگوئي55د، اق55رار بگناه پيش ديگران گناه است، ولي در دل خودتان، خودت55ان ک55ه مي داني55د، خودت55ان قاضي وجود خودتان باشيد، خودت55ان مؤاخ55ذ وج55ود خودت55ان باش55يد، گناهانت55ان را در نظر بگيري55د، بع5د اين گناه55ان را ببري55د پيش ذات پروردگ55ار، تقص55يرهاي خودت5ان را بگوئيد، ناله کنيد، تضرع کنيد، طلب مغفرت کنيد، طلب شستشو کنيد، خدا ش55ما را مي آمرزد، روح شما را پاک و پ5اکيزه مي کن5د، ب5ه دل ش5ما ص5فا عن5ايت مي کن55د، لطف خودش را شامل حال شما مي کند، آنوقت بعد از اين، يک ذوقي، ي55ک ل55ذتي، يک حالتي در ش55ما ايج55اد مي ش55ود. آن وقت ش55يريني عب55ادت را در ذائق5ه خودت55ان]احساس مي کنيد، آن وقت گناهان و لذات گناهان در نظر ش55ما کوچ55ک مي ش55ود.

2 ] .

[ 111] صفحه . 53سوره زمر، آيه ي [ 1]. 123گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

عبادت و اجتماع نکته اي را بايد عرض کنم که: اين معاني عالي عرفاني، در ميان م55ا ب55ه ي55ک ش55کل بدي تعليم داده شده است،- به اصطالح امروزيها - گريز از بيرون تلقي شده است، بلکه ريشه اش هم گريز از بيرون تلقي گرديده است. البته ي55ک توجيه55ات خيلي بي

Page 70: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ربطي هم در اين زمينه ها مي کنند ک55ه هميش55ه اف55رادي ک55ه از ب55يرون م55أيوس ميشوند، به درون خودشان يعني به خياالت خودشان پناه مي برند.

ولي مطلب اين جور نيست )که خود نمونه ه55اي اس55الم ب55ر ض55د اين مطلب اس55ت( البته قبول داريم که خيلي اف55راد ي55ک راه انح55رافي در اين زمين55ه رفت55ه ان55د و ش55ايد همين، بهانه اي شده براي فرار از مسئوليتهاي اجتماعي؛ ولي انسان اسالم، انسان جامع است. ما هميشه بايد علي عليه السالم را نمونه ق55رار ب55دهيم. همين علي ک55ه در خلوت عارفانه ي خودش اينچنين است، ما مي بي55نيم در مس55ئوليتهاي اجتم55اعي،

حد اعالي حساسيت را دارد؛ و انساني که اسالم مي خواهد، چنين است. انسان اسالم انسان جامع اس55ت. اين را م55ا ب55ه عن55وان يکي از ابع55اد وج55ود انس55ان داريم بيان مي کنيم. ما که انسان را يک موجود يک بعدي معرفي نمي کنيم که ي55ک بعد بيشتر ن55دارد و آن بع55دش هم اين اس55ت! ب55ه ق55ول خ55ود عرف55ا: انس55ان ن55اقص، انساني که هنوز عرفانش به کمال نرسيده، انس55ان کام55ل از غ55ير خ55دا ب55ه کلي مي برد، ولي وقتي که رسيد آنجا و سرش55ار ش55د، ح55الت بازگش55ت دارد. آن55وقت ب55رمي گردد و وظائف و مسئوليتهاي خ5ود را انج5ام مي ده5د و اال اگ5ر کس5ي رفت آنج5ا و

. [ 1]برنگشت، هنوز خام است و کامل نيست..337تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 1]

پيوند عبادت و اجتماع ما در تعبيرات اسالمي خودمان گاهي چيزهايي مي بينيم ک55ه ب55راي بعض55ي از اف55راد

در موضوع عبادت سئواالتي بوجود مي آورد، مثال در مورد نماز بما مي گويند که

[ 112] صفحه

پيغمبر اکرم فرمود و يا ائمه اطهار فرمودند )چون هم در کلمات رسول اکرم است و هم در کلمات ائمه( که » الصلوة عمود الدين« نماز عمود خيمه دين اس55ت يع55ني اگر دين را به منزله يک خيمه برپا شده اي بدانيم ک55ه هم چ55ادر دارد و هم طن55اب و هم حلقه و هم ميخي که بر زمين کوبيده اند و هم عمودي که آن خيمه را برپا نگ55اه داشته است، نماز بمنزله عمود اين خيمه ي برپا شده است. و مخصوصا در ح55ديث نبوي که رسول اکرم بي55ان فرم55وده اس55ت، مطلب ب55ه همين ش55کل ک5ه ب55راي ش55ما55ل عرض کردم توضيح داده شده است، درباره نماز وارد شده اس55ت: »ان قبلت قب ما سويها و ان ردت رد ماسويها« يعني شرط قبولي و پذيرش ساير اعمال انس55ان، قبولي نماز است. به اين معني که اگ55ر انس55ان کاره55اي خ55يري انج55ام بده55د و نم55از نخواند و يا نماز بخواند اما نماز نادرست و غيرمقبولي که رد بش55ود، س55اير کاره55اي خير او هم رد مي شود. شرط قبولي ساير کاره55اي خ5ير انس55ان قب55ول ش55دن نم55از

اوست. در حديث ديگر است که »الصلوة قربان کل تقي« يعني نماز مايه تقرب هر انس55ان پرهيزکار است. باز در حديث ديگر است ک55ه ش55يطان هميش55ه از م55ؤمن ن55اراحت و گريزان است، مادامي که مراقب و محافظ نمازش هست و امثال اين ها که م55ا در اخبار و احاديث زياد داريم و حتي از خود قرآن مجيد مي ت55وان اين مطلب را يع55ني اهميت فوق العاده نماز را استنباط کرد، سئوالي ک55ه در اين زمين55ه بوج55ود مي آي55د

Page 71: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين است که گاهي از بعضي افراد ش5نيده مي ش55ود ک55ه آق5ا اين هم55ه اح5اديثي ک5ه درباره اهميت نماز هست الاقل بايد برخي از اينها س55اختگي باش55د، درس55ت نباش55د، احاديث صحيح و معتبر نباشد، کالم پيغم5بر و ائم5ه نباش55د. ش5ايد اين ه5ا را در دوره هائي که زهاد و عباد زياد شدند يع55ني ب55ازار زه55د و عب55ادت داغ ش55د، س55اخته ان55د و مخصوصا در قرن هاي دوم و سوم هج55ري ک55ه اف55رادي پي55دا ش55دند زاه55د مس55لک و خيلي افراطي در عب55ادت و کارش55ان کم و بيش ب55ه رهب55انيت کش55يده ش55ده ب55ود، از همان وقتهائي که تصوف هم در دنياي اسالم پيدا شد، ما مي بينيم که اف55رادي پي55دا شدند تمام ثقل خودشان را روي عبادت و نماز انداختند و ساير وظائف اس55المي را فراموش کردند. مثال در ميان اصحاب اميرالمؤمنين مردي را داريم به نام »ربيع بن

خثيم«، همين خواجه ربيع

[ 113] صفحه

معروف که قبري منسوب به او در مشهد اس55ت ح55اال اين ق55بر او هس55ت ي55ا ن55ه من يقين ندارم و اطالعم در اين زمينه کافي نيس55ت ولي در اين ک55ه او را يکي از زه55اد ثمانيه يعني يکي از هشت زاهد معروف دني55اي اس55الم مي ش55مارند، ش55کي نيس55ت. ربيع بن خثيم اين قدر کارش به زهد و عبادت کشيده ش55ده ب55ود ک55ه در دوران آخ55ر

قبر خودش را کنده بود و گاهي مي رفت در قبر مي خوابيد، و خ55ود را[55 1]عمرش نصيحت و موعظه مي کرد، مي گفت: »يادت نرود ع55اقبت باي55د بي55ائي اينج55ا« تنه55ا جملهاي که غير از ذکر و دعا از او شنيدند آنوقتي بود که اطالع پيدا ک55رد ک55ه م55ردم حسين بن علي فرزند عزيز پيغمبر را شهيد کرده اند، پنج کلمه گفت در اظهار ت55أثر و تأس55ف از چ55نين حادث55ه اي »واي ب55ر اين امت ک55ه فرزن55د پيغمبرش55ان را ش55هيد

کردند«. مي گويند بعدها استغفار مي کرد که چرا من اين چند کلمه را که غ55ير ذک55ر ب55ود ب55ه

زبان آوردم. همين آدم در دوران اميرالمؤم55نين علي علي55ه الس55الم ج55زء س55پاهيان ايش55ان ب55ودهککنا في 55ا ش55 است، يکروز آمد خدمت اميرالمؤمنين عرض کرد يا اميرالمؤمنين: »ان هذا القتال«. »انا« را هم که مي گويد معلوم مي شود که خودش نماين55ده ع55ده اي بوده است، يا اميرالمؤمنين ما درباره ي اين جنگ ش55ک و تردي55د داريم، مي ترس55يم اين جنگ، جنگ شرعي نباشد، چرا؟ چون ما داريم با اهل قبله مي جنگيم م55ا داريم با مردمي مي جنگيم که آنها مثل ما شهادتين را مي گويند، مثل ما نماز مي خوانند، مثل ما رو به قبله مي ايستند و از ط55رفي ش55يعه اميرالمؤم55نين ب55ود نمي خواس55ت کناره گيري کند گفت يا اميرالمؤمنين! خواهش مي کنم بمن يک کاري واگ55ذار کني55د که در آن شک وجود نداشته باشد من را به جائي و دنبال يک مأموريتي بفرست ک55ه در آن شک نباشد. اميرالمؤمنين هم فرمود بسيار خوب اگر ت55و ش55ک مي ک55ني پس من تو را به جاي ديگري مي فرستم، نمي دانم خودش تقاضا کرد يا ابتداء حض55رت

او را بيکي از

[ 114] صفحه

Page 72: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

سرحدات فرستادند که در آنجا هم، باز سرباز بود کار سربازي مي خواس55ت انج55ام بدهد. اما در سرحد کشور اسالمي که اگر احيانا پ55اي جن55گ و خ55ونريزي بمي55ان آم55د طرفش کفار باشند يا بت پرستان باشند، غير مسلمانها باشند. خوب اين يک نمون55ه اي بود از زهاد و عبادي که در آن زمان بودند، اين زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟ اين ارزش ندارد که آدم در رکاب مردي مانند علي باشد اما در راهي ک55ه علي دارد راهنمائي مي کند و در آنجايي که علي فرمان جهاد مي دهد ش55ک مي کن55د، ک55ه آي55ا اين درست است يا نادرست، عمل به احتياط مي کند. بنابر احتياط مي گذارد. مثل اين که مي گويند: چرا ما روزه ي شک دار بگيريم، مي بينيد که در ميان م55ردم، هم اين حرف خيلي زياد است. چرا ما روزه ي شک دار بگيريم، اين چ55ه ک55اري اس55ت؟

چرا جائي بجنگيم که شک داريم؟ اين چه ارزشي دارد؟ اسالم بصيرت مي خواهد، هم عمل مي خواهد و هم بصيرت، اين آدم )خواجه ربيع( بص55يرت ن55دارد. در دوران س55تمگري مانن55د معاوي55ه و س55تمگرتري مانن55د »يزي55د بن معاويه« زندگي مي کند، معاويه اي که دين خدا را دارد زير و رو مي کند، يزيدي که بزرگترين جنايتها را در تاريخ اسالم م55رتکب مي ش55ود و تم55ام زحم55ات پيغم55بر دارد هدر مي رود، آقا رفته يک گوشه اي را انتخاب کرده شب و روز دائما مشغول نم55از خواندن است و جز ذکر خدا کلمه ي ديگري بزبانش نمي آيد، يک جمل55ه اي هم ک55ه به عن55وان اظه55ار تاس55ف از ش55هادت حس55ين بن علي علي55ه الس55الم مي گوي55د، بع55د پش55يمان مي ش55ود ک55ه اين ح55رف دني55ا ش55د، چ55را ب55ه ج55اي آن »س55بحان الل55ه«، »الحمدلله« نگفتم؟ چ5را ب5ه ج5اي آن »ي5ا حي ي5ا قي5وم« نگفتم، چ5را »الل5ه اک5بر«

نگفتم، »ال حول و ال قوة اال بالله« نگفتم؟ اين با تعليمات اسالمي جور در نمي آيد.

ط« جاهل يا تند مي رود يا کند، يک عده مي گويند نه آقا »الجاهل اما مفرط او مفر اصال اين حرف که »الصلوة عمود الدين« نماز پايه و عم55ود خيم55ه ي دين اس55ت ب55ا

تعليمات اسالمي جور نمي آيد اسالم ديني است که بيش از هر چيزي به مسائل

[ 115] صفحه

اس55ت.[55 2]اجتماعي اهميت مي دهد، اسالم دين »ان الله يامر بالعدل و االحسان«نات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس اسالم دين »لقد ارسلنا رسلنا بالبي

است، اسالم دين »کنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و[5 3]بالقسط« است، اسالم دين فعاليت و عم55ل و ک55ار اس55ت، اس55الم دين[55 4]تنهون عن المنکر«

بزرگي است. ديني که اين همه باين مسائل اهميت مي دهد، چطور مي شود ب55راي عبادات اين همه اهميت قائ5ل بش5ود؟ ن5ه، پس اساس55ا مس5أله ي عب5ادت در دني55اي اسالم اهميت زيادي ندارد، برو دنبال تعليم55ات اخالقي اس55الم، ب55رو دنب55ال تعليم55ات اجتماعي اسالم، مسأله ي عبادت مال بيکارهاست، آنهائي که ک55ار مهم55تري ندارن55د بايد نماز بخوانند و عبادت کنند اما آدمي که کار مهمتري دارد که ديگر لزومي ندارد

که عبادت کند. اينهم فکر غلطي است و بسيار خطرناک، اس55الم را هم55ان ط55وري ک55ه هس55ت باي55د شناخت، اين را که من عرض مي کنم به خاطر اين است که به صورت يک بيم55اري در اجتماع خودمان احساس مي کنم. با کمال تاسف اآلن در اجتم5اع م5ا آنه5ائي ک5ه

Page 73: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شور اسالمي دارند اکثرشان )البته همه را ع55رض نمي کنم( دو دس55ته هس55تند، ي55ک دسته ربيع بن خثيمي فکر مي کنند، مثل خواجه ربيع فکر مي کنند، اسالم براي آنها عبارت است از ذکر و دعا و نافله خواندن و زيارت رفتن و زيارت عاشورا خوان55دن و همين ها... اسالم براي اين ها يعني کتاب مفاتيح و کتاب زاد المع55اد، هم55ه اس55الم براي اين ها در کتاب مفاتيح خالصه شده اس55ت و غ55ير از اين چ55يزي اساس55ا وج55ود ندارد. اصال کاري به دنيا ندارند، کاري به زندگي ندارند، کاري به مقررات اجتم55اعي اسالم ندارند، کاري به اصول و ارکان اسالم ندارند، کاري به ت55ربيت اس55الم ندارن55د، به هيچ چيز اساسا کاري ندارن55د، عکس العم55ل کن55دروي اين ه55ا اين اس55ت ک55ه ي55ک طبقه ديگري پيدا شده از تندروها که واقعا به مس55ائل اجتم55اعي اس55الم اهميت مي دهن55د و حساس55يت هم نش55ان مي دهن55د، اين ج55ور اش55خاص از اين نظ55ر خيلي هم باارزش هستند، ولي از همين ها را من گاهي وقتها ديده ام که مثال مس55تطيع ش55ده

است اما به

[ 116] صفحه

حج نمي رود، اين آدمي که واقعا مسلمان است، واقعا ب55ه اس55الم عالقمن55د اس55ت و دلش براي اسالم مي طپد، وقتي مستطيع مي شود به مکه نمي رود، اصال ب55رايش خيلي مهم نيست. به نمازش اهميت نمي دهد. به اين که در مسائل بايد تقلي55د ک55رد اهميت نمي دهد، با اين که تقليد يک امر معقولي هست. معناي تقليد چيس55ت؟ آق55ا تو بايد مسائلي مانند نماز و روزه را يا مس55تقيما خ55ودت اس55تنباط بک55ني، يع55ني اين قدر متخصص باشي که خودت از روي تخصص استنباط بک55ني ي55ا عم55ل ب55ه احتي55اط بکني که کارت خيلي دشوار است. يا يک متخصص عادل عالم جامع الشرايط را در نظر بگير و مثل اين که به يک طبيب متخص55ص مراجع5ه مي ک5ني، مط5ابق نظ5ر او رفتار کن، نمي شود که انسان تقليد نکند، يعني اگر تقليد نکند خودش را بيش55تر ب55ه زحمت انداخته است. يا مثال بعضي ها به روزه ش55ان اهميت نمي دهن55د، اگ55ر رفتن55د مسافرت و روزه شان قضا شد قضايش را انجام نمي دهند، اين ها هم خودشان را مسلمان کامل مي دانند، آن دسته اول هم خودشان را مسلمان کامل مي دانند، در55ؤمن ببعض و صورتيکه نه اينها مسلمان کاملند و نه آنها. اسالم دي55ني اس55ت ک55ه »ن نکفر ببعض« ب55رنمي دارد، نمي ش55ود انس55ان عب55ادت اس55الم را بگ55يرد ولي اخالق و مسائل اجتماعيش را نگيرد، امر به معروف و نهي از منکرش را نگيرد و نمي ش55ود انسان امر بمعروف و نهي از منک55ر اس55الم را بگ55يرد و عب55ادتش را ره55ا کن55د، ش55ما ببينيد قرآن هر ج5ا ک5ه مي گوي55د »اقيم55وا الص55لوة« پش5ت س55رش مي گوي55د »ات55وا الزکوة« اگر مي گويد »اقام الصلوة« پش55ت س55رش مي گوي55د »اتي الزک55وة« اگ55ر مي گويد »يقيم55ون الص55لوة« پش55ت س55رش مي گوي55د »يؤت55ون الزک55وة« »يقيم55ون الصلوة« مربوط به رابطه ي ميان بن55ده و خداس55ت، »يؤت55ون الزک55وة« مرب55وط ب55ه رابطه ي ميان بنده و ديگر بندگان خداست. يک نفر مسلمان هم بايد ي55ک رابط55ه ي دائم و ثابت ميان او و خداي خودش برقرار باشد و هم بايد يک رابط55ه ث55ابت و دائم ميان او و جامعه ي خودش برقرار باشد. بدون عبادت، ب55دون ذک55ر خ55دا، ب55دون ي55اد خدا، بدون مناجات با حق، بدون حضور قلب، بدون نماز، بدون روزه نمي ش5ود ي5ک

Page 74: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

جامعه ي اسالمي ساخت و حتي خود انسان سالم نمي ماند. و همچ55نين ب55دون ي55کاجتماع صالح و بدون يک محيط سالم، بدون امر به معروف و نهي از

[ 117] صفحه

منکر، بدون رسيدگي و تعاطف و تراحم ميان افراد مسلمان نمي شود عابد خ55وبي

بود. [1 vv]الvت سvvه بيسvه کvvهادت اباعبداللvvا دوران شvvنين تvvاين مرد بعد از شهادت اميرالمؤم

فاصله شد، زنده بود يعني ايامي که امام حسين را شهيد کردند او زنvvده بvvود، نوشvvته انvvدبيست سال تمام اين مرد کارش عبادت بود و يک کلمه هم به اصطالح حرف دنيا نزد.

. 92سوره نحل، آيه ي [ 2]. 25سوره ي حديد، آيه ي [ 3]. 110سوره ي آل عمران، آيه ي [ 4]

علي مرد عبادت و اجتماع شما وقتي به علي بن ابيطالب عليه السالم از يک نظر نگاه کنيد، مي بينيد يک عابد و اول عابد دنياست، بطوريکه عبادت علي ضرب المثل مي ش55ود مي55ان هم55ه، آنهم نه عبادتي که فقط خم و راست بشود، عبادتي ک55ه سراس55ر جذب55ه اس55ت، سراس55ر

شور است، سراسر عشق است، سراسر گريه است، و سراسر اشک. بعد از اين که علي عليه السالم از دنيا رفت م55ردي ب55ه ن55ام »ض55رار« ب55ا »معاوي55ه« روبرو مي شود، معاويه مي داند که او از اصحاب علي عليه السالم است، مي گويد مي خواهم علي را که با او بودي براي من توص55يف ک55ني. خ55ود معاوي55ه از ه55ر کس ديگر علي شناس تر بود ولي در عين حال اين را دوست داشت، چ55ون در ت55ه دلش

به علي ارادت داشت و حال آنکه به روي او شمشير مي کشيد. بشر يک چنين موجودي است. به علي اعتقاد داشت، همان طوريکه شيطان به آدم اعتقاد داشت ولي درعين حال از هيچ جنايتي درباره علي کوتاهي نمي کرد. ض55رار، يکي از مشاهدي که علي را ديده بود براي معاويه نقل کرد، گفت: شبي علي را در

محراب عبادتش ديدم: »يتململ تململ السليم و يبکي بکاء الحزين«. مثل آدمي که مار او را زده باشد در محراب عبادت از خوف خدا به خود مي پيچيد و مثل يک آدم غرق در حزن و ان55دوه مي گريس555ت و اش555ک مي ريخت، هي مي گفت، آه، آه، از آتش جهنم...! معاوي555ه

. [ 1]گريه اش گرفت و گريست. اين از عبادت علي، اما آيا علي فقط اهل محراب بود و در غير محراب جاي ديگري

پيدايش نمي شد؟!

[ 118] صفحه

باز علي را مي بينيم که از هر نظر اجتماعي ترين ف55رد اس55ت، آگ55اه ت55رين ف55رد ب55ه اوضاع و احوال مستمندها، بيچاره ها، مساکين و شاکيهاست، در حاليکه خليفه بود، روزها دره خودش را يعني ش55القش را روي دوش55ش ميان55داخت و شخص55ا در مي55ان مردم گردش مي کرد و به کارهاي آنها رس55يدگي مي ک5رد، ب55ه تج55ار ک55ه مي رس55يد فرياد مي کرد » الفقه ثم المتجر« اول برويد مسائل تجارت را ي55اد بگيري55د، احک55ام

Page 75: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شرعيش را ياد بگيريد بعد بيائيد تجارت بکني55د، معامل55ه ح55رام نکني55د معامل55ه رب55وي نکنيد. اگر کسي مي خواست دي55ر ب55دنبال کس55بش ب55رود، علي مي گفت زود پاش55وکم« من اين ح5ديث را مک5رر در برو. اين مرد عابد اين چ5نين ب5ود. »اغ55دوا الي ع5ز جاهائي ديده ام ولي االن ي55ادم نيس55ت ک55ه در کجاه55ا ب55وده اس55ت. اول ب55ار من اين حديث را از مرحوم آيت الله العظمي بروجردي شنيدم، يک وقت يک م55رد فق55يري، يک متکديي آمده بود به ايشان چسبيده بود و چيزي مي خواست، ايش55ان ب55ه قياف55ه اش نگاه کرد، ديد مردي است که مي تواند کار و کاسبي بکند، گدائي برايش حرفه شده است، نصيحتش کرد از جمله همين جمله علي علي55ه الس55الم را فرم55ود گفت: اميرالمؤمنين به مردم فرياد مي کرد: »اغ55دوا الي ع55زکم« يع55ني ص55بح زود ب55دنبال ع55زت و ش55رف خودت55ان بروي55د، يع55ني چ55ه؟ يع55ني بروي55د دنب55ال کارت55ان، کس55بتان، روزيتان، انسان وقتي که از خود درآمد داشته باشد و زن5دگيش را خ5ود اداره بکن5د، عزيز است، کار و کسب عزت است، ش55رافت اس55ت، اين را مي گوين55د نمون55ه ي55ک مسلمان واقعي. در عبادت اول عابد است، در مسند قضا که مي نشيند، يک قاضي عادل است که يک سر مو از عدالت منصرف نمي شود، ميدان جن55گ مي رود، ي55ک سرباز و يک فرمانده شجاع، يک فرمانده درجه اول که خ55ودش فرم55ود، من از اول ج55واني جنگي55ده ام و در جن55گ تجرب55ه دارم. روي کرس55ي خطاب55ه مي نش55يند، اول خطيب است. روي کرسي تدريس مي نشيند، اول معلم و م55درس اس55ت. و در ه55ر55ؤمن ببعض فضيلتي همين طور است، اين نمونه کامل اسالم است. اسالم هرگز »ن و نکفر ببعض« را نمي پذيرد، که بگ55وئيم اين گوش55ه اس55الم را قب55ول داريم ولي آن گوشه اش را قبول نداريم يا ديگري بگويد آن گوش5ه اش را قب55ول دارم ام55ا گوش55ه

ديگرش را قبول ندارم. انحرافات در دنياي اسالم از

[ 119] صفحه

همين جا پيدا شده و مي شود که ما يک گوشه را بگيريم و بچسبيم ولي گوشه هاي ديگر را رها کنيم، به اين ترتيب قهرا همه را خراب و فاسد مي کنيم. همين ط55وري که روش بسياري از زاهد مسلکان ما در گذشته غلط ب55ود، روش کس55اني ک55ه تم55ام اسالم را در کتاب مفاتيح مثال جستجو مي کردند، در دعا جس55تجو مي کردن55د، غل55ط بود، روش کساني که بکلي از دع55ا و عب55ادت و نافل55ه و فريض55ه ي55ک مرتب55ه اس55تعفا

. [ 2]دادند و فقط مي خواهند در مسائل اجتماعي اسالم بينديشند، نيز غلط است.. 49 - 57گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 58 - 60گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

ويژگي هاي همراهان پيامبرقرآن در سوره مبارکه ي »فتح« مي فرمايد:

ذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم«. . [ 1]»محمد رسول الله و ال در اينجا چهره يک جامعه اسالمي ترسيم شده است و مسأله ي اولي ک55ه ذک55ر مي کند، معيت با پيغمبر و ايمان ب55ه پيغم55بر اس55ت، مرحل55ه دوم اش55داء علي الکف55ار در مقابل بيگانگان محکم، قوي و نيرومند بودن است، پس اين خشک مقدس هائي که فقط پالس مساجد هستند و هزارتايشان را يک سرباز جل55و مي ان55دازد و مي ب55رد و

صدايشان درنمي آيد، مسلمان نيستند.

Page 76: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

.29سوره ي فتح، آيه ي [ 1]

شدت در مقابل دشمن يکي از خاصيتهاي مسلمان و اولين خاصيتي که قرآن کريم ذکر کرده است، شدت،

قوت، و استحکام در مقابل دشمن است. اسالم، مسلمان سست را نمي پذيرد. . [ 1]»و ال تهنوا و ال تحزنوا و انتم االعلون ان کنتم مؤمنين«.

سستي در دين اسالم نيست، »ويل دورانت« در کتاب »تاريخ تمدن: مي گويد:

[ 120] صفحه

هيچ ديني به اندازه ي اس55الم پ55يروان خ55ود را ب55ه ق55وت و نيرومن55دي دع55وت نک55ردهاست.

گردن را کج کردن، از گوشه لب آب ريختن، يقه باز بودن، يقه چرک ب5ودن، خ5ود را به ننه من غريبم زدن، پا را به زمين کش5يدن، عب5ا را ب5ه س5ر کش5يدن، اين ه5ا ض5د

ک فح55دث«. [2]اسالم است. ناله کردن، آه کشيدن ضد اسالم است. »اما بنعمة رب خدا بتو سالمت داده، قوت داده، خدا به تو قدرت داده، نيرو داده، تو که مي ت55واني کمرت را راست بگيري چرا بيخود کج مي کني؟ تو که مي تواني گ55ردنت را راس55ت نگهداري چرا بيخود کج مي کني؟ چرا بيخود آه مي کشي؟ آخر آه کشيدن يعني يک دردي دارم، خدا که بتو دردي نداده، چرا آه مي کشي؟ اين کفران نعمت خداس55ت. آيا علي همين طور راه مي رفت که من و تو راه مي رويم؟ آيا علي اينجور عب55ا ب55ر س55ر مي کش55يد و اين55ور و آن55ور مي رفت؟!. اين ه55ا از اس55الم نيس55تند. اش55داء علي

الکفار در مقابل بيگانه، شديد، محکم و آهنين مثل سد اسکندر. . 139سوره ي آل عمران، آيه ي [ 1]. 11سوره ي ضحي، آيه ي [ 2]

صميمت با يکديگر در ميان خودشان، با مسلمانها چطور؟ »رحماء بينهم« مهرب55ان، دوس55ت، ص55ميمي، باز وقتي مي رويم سراغ مقدسهاي خودمان، چيزي که در وجود اين ها نمي بي55نيم، صميميت و مهرباني نسبت بديگران است. هميشه اخم کرده و عبوس55ند، ب55ا اح55دي نمي جوشند، با احدي نمي خندند، با احدي تبسم نمي کنند، بر سر هم55ه م55ردم دني55ا منت دارند، اين ها مسلمان نيستند، اين ها خودش55ان را ب5ه اس5الم بس5ته ان5د. اينهم خصوصيت دوم، خوب آيا همين ديگر کافيست؟ شدت در مقابل کف55ار و مهرب55اني و

صميميت نسبت به مسلمين براي مسلمان بودن کافي است؟ نه. رکوع و سجود در برابر خدا

وانا«. 55ه و رض55 عا سجدا يبتغون فضال من الل در عين ح55ال همين ف55رد[55 1]»تريهم رکشديد

[ 121] صفحه

در مقابل بيگانه و صميمي و مهرب55ان در مي55ان خ5ودي ه5ا و ب55ا مس5لمانان را ک5ه در مح5راب عب5ادت مي بي5ني، در رک5وع، در س55جود، در ح5ال دع5ا و در ح5ال عب5ادت و

Page 77: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مناجات و رکعا و سجدا عبارتش است »يبتغون فض55ال من الل55ه و رض55وانا« دع55ايش است البته نمي خواهم ميان دعا و عبادت م55رز قاي55ل بش55وم. دع55ا عب55ادت اس55ت و عبادت هم دعا اما گاهي يک عمل، صرفا دعاي خالصي است، يع55ني عب55ادتي اس55ت که فقط دعاست ولي عبادت ديگري دعا و غير دعا در آن مخلوط است. مث55ل نم55از

و يا عبادت ديگري اساسا دعا نيست مثل روزه... جود« آن قدر عبادت مي کند که آثار عبادت، آثار »سيماهم في وجوههم من اثر الس تقوي، آثار خداپرستي در وجناتش، در چهره اش پيداست، هر که به او نگاه بکند در وجودش خداشناسي و ياد خدا را مي بيند، او را که مي بيند بي55اد خ55دا مي افت55د. در حديث است و شايد از رسول اکرم باشد که حواريين عيسي بن م55ريم از او س55ؤال کردند: » يا روح الله من نجالس«؟ ما با کي همنشيني کنيم؟ فرمود: »من ي55ذکرکم

الله رؤيته و يزيد في علمکم منطقه و يرغبکم في الخير عمله«. با کسي بنشينيد که وقتي او را مي بينيد بياد خدا بيفتيد. در س55يماي او، در وجن55اتش خداترس55ي و خداپرس55تي را بيابي55د. ب55ا آن کس ک55ه عالوه ب55ر اين »يزي55د في علمکم منطقه« سخن که مي گويد از سخنش استفاده مي کنيد، بر علم ش55ما مي افزاي55د. »يرغبکم في الخير عمله« وقتي به عملش نگاه مي کنيد، به ک55ار خ55ير تش55ويق مي

شويد. با چنين کساني نشست و برخاست بکنيد. و در دنباله آيه مي گويد: تغلظ طئه ف5ازره فاس55 5زرع اخ5رج ش55 ورية و مثلهم في االنجيل ک »ذلک مثلهم في الت

راع ليغيظ بهم الکفار«. . [ 2]فاستوي علي سوقه يعجب الز در تورات اين ها با اين صفت ياد شده اند، درباره شان گفته شده اس55ت ک55ه چ55نين امتي بوجود مي آيد، در انجيل که ممکن است مربوط به ماجد باش55د ب55ه اين ش55کل به اصطالح تجسم پيدا کرده اند و توصيف شده اند. مثلشان مثل يک زراعت است،

[ 122] صفحه

مثل يک گندم است که در زمين کشت مي شود و بعد از زمين، چ55ون زن55ده اس55ت، مي رويد، در آغاز برگ نازکي بيرون مي دهد ولي ت55دريجا اين ب55رگ درش55ت ت55ر مي شود و استحکام پيدا مي کند آنچنانکه کم کم اين برگ به ص55ورت ي55ک س55اقه کلفت درمي آيد. بعد بش55کلي درمي آي55د ک55ه روي پ55اي خ55ودش مي ايس55تد در حاليک55ه قبال برگي بود افتاده روي زمين و از خود استقالل نداشت. اين امت آن چنان رش55د مي کن55د ک55ه هم55ه متخصص55ان انس55ان شناس55ي را ب55ه ح55يرت درمي آورد ک55ه چ55ه ملت رشيدي، چه ملت بالن55ده اي، چ55ه ملت در ح55ال رش55دي اس55ت، البت55ه مل55تي ک55ه هم »اش55داء علي الکف55ار« باش55د هم »رحم55اء بينهم« باش55د و هم »رکع5ا س55جدا« و هم

»يبتغون فضال من الله و رضوانا« باشد، قطعا اينجور است. حاال بگوئيد چرا ما مسلمين اين قدر در حال انحطاط هستيم؟ چ55را اينق55در توس55ري خور و بدبخت هستيم؟ اصال کداميک از اين خصائص در ما هست! و اين چه ت55وقعي

. [ 3]است؟. 29سوره ي فتح، آيه ي [ 1]. 29سوره ي فتح، آيه ي [ 2]. 60 - 64گفتارهاي معنوي، ص [ 3]

Page 78: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عبادت و آزادگي در نص قرآن مجيد، يکي از هدفهائي که انبياء داشته اند اين بوده است که به بش55ر آزادي اجتماعي بدهند يعني افراد را از اسارت يکديگر، بن55دگي يک55ديگر و از ب55ردگي

. [ 1]يکديگر نجات بدهند. يکي از حماسه هاي ق55رآني، همين موض55وع آزادي اجتم55اعي اس55ت. من خي55ال نمي کنم که شما بتوانيد جمله اي زنده تر و موج55دارتر از جمل55ه اي ک55ه در اين م55ورد در قرآن هست پيدا کنيد، شما در هيچ زماني پيدا نخواهيد کرد، نه در قرن هيجدهم، نه در قرن نوزدهم و نه در قرن بيستم. در اين قرنهايي که شعار فالسفه، آزادي بش55ر بوده است، و آزادي بيش از اندازه زبانزد مردم بوده و شعار واقع شده است، شما

جمله اي پيدا کنيد زندهتر و موج دارتر از اين جمله اي که قرآن دارد:

[ 123] صفحه

»قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمة سوآء بيننا و بينکم اال نعبد اال الله و ال نشرک بهخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله« شيئا و ال يت

اي پيغمبر به اين کساني که مدعي پيروي از يک کتاب آس5ماني گذش5ته هس5تند، ب5ه اين يهودي ها به اين مسيحي ها به اين زرتشتي ها و حتي شايد به اين ص55ابئيها ک55ه در قرآن اسمشان آمده است و به همه ي ملتهايي که پيرو يک کتاب قديم آس55ماني هستند اين طور بگو: بيائيد همه م5ا جم5ع ش55ويم دور ي55ک کلم5ه زي55ر ي55ک پ5رچم، آن55ه و ال پرچم چيست؟ دو جمله بيشتر ندارد، يک جمله اش اين است: »اال نعبد اال الل

نشرک به شيئا«. در مقام پرستش، جز خداي يگانه چيزي را پرستش نکنيم، نه مسيح را بپرستيم، نه غير مسيح را و نه اهرمن را پرستش کنيم، جز خدا هيچ موجودي را پرستش نکنيم.

خذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله« جمله دوم: »و ال يت اين که هيچ کدام از ما ديگ55ري را بن55ده و ب55رده ي خ5ود ندان5د و هيچ کس هم يکنف5ر ديگر را ارباب و آقاي خود نداند. يعني نظام آقائي و نوکري ملغي . نظام اس55تثمار، مستثمر و مستثمر ملغي. نظام المساوات ملغي. هيچ کس حق اس55تثمار ديگ55ري را

. [ 2]نداشته باشد حق استعباد ديگري را نداشته باشد.. 12گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 13گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

عبادت، درون گرائي و برون گرائي انسان کامل اسالم، انسان جامع است، برون گرا هم هست، جامعه گرا هم هست، هميشه سر در گريب5ان خ55ودش ف5رو ن55برده اس55ت. اگ5ر ش5ب س55ر در گريب55ان خ5ود فرومي برد و دنيا و مافيه55ا را فرام55وش مي کن55د، روز در متن جامع55ه ق55رار گرفت55ه است. چنانکه درباره اصحاب حضرت »حجت« عجل الله تع55الي فرج55ه - ک55ه نمون55ه هايي از مسلمانان کامل هستند - مکرر در مکرر در اخبار آمده اس55ت ک55ه: »رهب55ان

بالليل، ليوث

[ 124] صفحه

Page 79: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

هار« اگر در شب سراغشان بروي، گوئي سراغ يک عده راهب رفت55ه اي؛ س55راغ بالن عده اي رفته اي که در دامنه ي يک کوه در غاري زندگي مي کنند و جز عبادت چ55يز ديگري سرشان نمي شود ولي در روز، شيران نرند. آنها راهبان شب و ش55يران ن55ر

روز هستند. 5دون الحام55دون 5ائبون العاب خود ق5رآن هم اين ه5ا را ب55ا يک55ديگر جم55ع مي کن55د: »الت السائحون الراکعون الساجدون« اين ها همه، آن جنب55ه ه55اي دروني اس55ت. بع5د مي

فورا وارد جنبه هاي جامعه[ 1]فرمايد: »االمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر«.. [ 2]گرايي آنها مي شود: آنها مصلحان جامعه ي خود هستند.

قرآن همه جانبه حرف مي زند. يک وقتي بود که جامعه ما دچار ي55ک بيم55اري ب55ود و آن اين ک55ه اس55الم را فق55ط در عب55ادت مي دانس55تند آنهم چ55ه عبادته55ايي! مالک مسلماني، زياد مسجد رفتن و زياد دع5ا خوان5دن ب5ود. اين، ب55ه ص55ورت ي55ک بيم5اري درآمده بود. ولي کم کم عالمت يک بيماري ديگري در ميان ما پي55دا مي ش55ود. ع55ده اي که توجه به جنبه هاي اجتماعي اسالم پي55دا ک55رده ان55د، کم کم مي خواهن55د جنب55ه هاي معنوي اسالم را ناديده بگيرند. اين هم بيماري است. اگر جامع55ه ي م55ا ب55ه اين دنده بيفتد و آن جنبه را فراموش کند، باز يک جامعه منحرفي است در همان حد که جامعه ي گذشته ما منح55رف ب55وده. جامع55ه اي ک55ه پيغم55بر درس55ت ک55رد ]جامع55ه ي معتدل بود[. شما وقتي تاريخ را مطالع55ه مي کني55د، مي بيني55د اين ه55ا در دني55ا نظ55ير ندارد، همينهايي که مي آمدند در جنگه55اي اي55ران و روم ش55رکت مي کردن55د، »ق55ائم الليل و صائم النهار« و در عين حال »ضارب بالسيف« بودند. شب تا صبح ايس55تاده بود خدا را پرستش مي کرد، در راز و نياز بود، و روز روزه مي گ55رفت، و در ح55الي که شب، بي خواب عب55ادت ب55ود و روز روزه داش55ت، آن چن55ان در مي55دان جن55گ مي جنگيد که هيچ کس در مقابلش توانائي نداشت. اگر فق55ط ش55بها عب55ادت مي ک55رد و روزها روزه مي گرفت ولي از گوشه مسجد ب55يرون نمي آم55د، او مس55لمان نب55ود. و

اگر فقط در ميدان جنگ شمشيرش خوب

[ 125] صفحه

کار مي کرد و خبر ديگري نبود، او يک آدمي ب55ود ک55ه دنب55ال طمعش مي رفت مث55ل همه ي کشورگشايان ديگر که دنب55ال طمعش55ان مي رون55د. ارزش55ش ب55ه ج55امعيتش است. و ما نبايد اين جامعيت اسالم را هرگز فراموش کنيم که اسالم ن55يز مث55ل ه55ر مرکب ديگري، وقتي که اجزائش تع5ادلش را از دس55ت داد از بين مي رود. ش55ما در ترکيب بدن انسان که انواع نيازها مثال نياز به ويتامينها دارد، مي بينيد وق55تي يکي از

. [ 3]آنها کم يا زياد مي شود، سالمت از بين مي رود.. 112سوره ي توبه، آيه ي [ 1]. 187انسان کامل، ص [ 2]. 344تعليم و تربيت، ص [ 3]

عبادت و گوشه گيريسعدي مي گويد:

بديدم عابدي در کوهساري

Page 80: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

قناعت کرده از دنيا به غاري

چرا گفتم به شهر اندر نيائي . [ 1]که باري ، بند از دل بر گشائي

عابدي را که به کوهي پناه برده و آنجا مشغول عبادت است، توص55يف و تمجي55د مي کند. مي گويد من به او گفتم که تو چرا به شهر نمي آئي که به مردم خدمت ک55ني. عابد يک عذري مي آورد؛ سعدي هم سکوت مي کند، مثل اين که عذر عابد را قبول

کرده است، مي گويد:

بگفت آنجا پري رويان نغزند چو گل بسيار شد پيالن بلغزند

پري رويان نغز در شهر هستند، اگر چشمم به آنها بيفت55د، اختي55ار خ55ودم را ن55دارم و

نمي توانم خودم را ضبط کنم، لذا آمده ام خودم را در دامن غار حبس کرده ام. ماشاءالله به اين کمال! آدم برود خودش را يک جا حبس کند ]که به کمال برس55د[؟ اين که کمال نشد. آقاي سعدي! ق55رآن احس55ن القص55ص را ب55راي ش55ما نق55ل ک55ردهه است. احسن القصص قرآن، داستان يوسف است؛ داس55تان يوس55ف، داس55تان » انق و يصبر« است، يعني قرآن مي گويد تو هم يوسف ب55اش! تم55ام امکان55ات و من يت شرايط براي کامجويي فراهم شده و حتي راه فرار بسته اس55ت ولي در عين ح55ال،

عفت خود

[ 126] صفحه

. [ 2]را حفظ مي کند و درهاي بسته را به روي خود باز مي کند.گلستان، باب سوم، حکايت دوم. [ 1]. 133انسان کامل، ص [ 2]

عبادت و حکومت يافتگان. [ 1]»و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوي عزيز«.

خدا هر کسي ک5ه او را ي5اري کن5د يع5ني حقيقت را ي5اري کن5د، ي5اري مي کن5د، خ5دانيرومند و غالب است.

قرآن مردمي را که خدا آنها را ياري مي کند، توصيف مي کند. خدا مردمي را ي55اري مي کند که از خودشان دفاع کنند، مردمي که وقتي حکومت تشکيل بدهند اين گونه هستند: »الذين ان مکناهم في االرض« مردمي که وق55تي م55ا آنه55ا را در زمين ج55اي مي دهيم و حکوت آنها را مستقر مي سازيم، مردمي که وقتي ب55ه آنه55ا ق55درت مي

دهيم و تسلط مي بخشيم به اين شکل درميايند، به چه شکلي؟ ک55وة«. زک55وة را ادا مي »اقاموا الصلوة«. عبادت خدا را بپ55ا مي دارن55د، و »آت55وا الز کنند. نماز رمز پيوند صحيح ب55ا خداس55ت و زک55وة رم55ز تع55اون و پيون55د ص55حيح اف55راد انسان با يکديگر است، آنها که خدا را از روي خلوص مي پرستند و به يکديگر کمک مي کنند: »و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر. خودش55ان را متعه55د مي دانن55د ک55ه

Page 81: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

5ة االم5ور«. 5ه عاقب [2]خوبيها را ترويج کنن5د و ب5ا ب5ديها و زش5تيها مب5ارزه کنن5د: و للعاقبت کارها بدست خداست.

. 42سوره حج، آيه [ 1]. 43سوره حج، آيه [ 2]

عبادت و ازدواج ازدواج از نظر اسالم از چند جنبه عملي مقدس است )برخالف مسيحيت ک55ه تج55رد در آن تقدس دارد، در اسالم تأهل تقدس دارد( چرا اسالم براي تأه55ل تق55دس قائ55ل است؟ يکي از موارد تقدسش جنبه ي تربيتي روح انسان اس55ت. ي55ک ن55وع پختگي و يک نوع کمال براي روح انسان هست که جز بوسيله ي تأهل پي55دا نمي ش55ود. يع55ني

اگر

[ 127] صفحه

يک مرد تا آخر عمر مجرد بماند يا يک زن تا آخر عمر مج55رد بمان55د ول55و اين ک55ه اين آدم مجرد تمام عمرش را رياضت بکشد، تمام عمرش را نماز بخواند، تمام عمرش را روزه بگيرد، تمام عمرش را به مراقبه بگذراند، تمام عمرش را به مجاهده ي ب55ا نفس بگذراند، در عين حال ي55ک ن55وع خ55امي در روح اين آدم مج55رد هس5ت و علتش هم اين است که متأهل نشده است. چه زن مج55رد باش55د چ55ه م55رد، اين اس55ت ک55ه اس55الم تأه55ل را س55نت مي دان55د و يکي از جه55ات آن ت55أثير در ت55ربيت و پختگي روح انسان است. عواملي که در تربيت انسان مؤثر است، هر کدام به ج5اي خ5ود م55ؤثر

. [ 1]است، هيچ کدام جاي ديگري را نمي گيرد..234گفتارهاي معنوي، ص [ 1]

عبادت و کار يکي از اصحاب امام صادق عليه السالم، که طبق معمول هميش55ه در محض55ر درس آن حضرت شرکت مي کرد و در مجالس رفقا حاضر مي شد و ب5ا آنه5ا رفت و آم55د مي کرد، مدتي بود که ديده نمي شد. يک روز امام صادق عليه الس55الم، از اص55حاب

و دوستانش پرسيد: - »راستي فالني کجاست که مدتي است ديده نمي شود؟«

- »يا ابن رسول الله اخيرا خيلي تنگدست و فقير شده«. - »پس چه مي کند؟«

- »هيچ، در خانه نشسته و يکسره به عبادت پرداخته است«. - »پس زندگيش از کجا اداره مي شود«؟

- »يکي از دوستانش عهده دار مخارج زندگي او شده«. . [ 2].[ 1]- »به خدا قسم اين دوستش به درجاتي از او عابدتر است«.

[ 128] صفحه

. 529، ص 2وسائل، جلد [ 1]. 92داستان راستان، داستان [ 2]

Page 82: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عبادت و علم رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم وارد مسجد )مسجد مدينه( شد، چش55مش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکيل شده بود، و هر دسته اي حلقه اي تشکيل داده سرگرم کاري بودند: يک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته ي ديگر ب55ه تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دس55ته را از نظ55ر گذراني55د و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد. به کساني ک55ه هم55راهش بودن55د رو ک55رد و فرم55ود:

»اين هر دو دسته کار نيک مي کنند و بر خير و سعادتند«. آنگاه جمله اي اضافه کرد: »لکن من براي تعليم و دانا ک55ردن فرس55تاده ش55ده ام«، پس خودش به طرف همان دسته که به ک55ار تعليم و تعلم اش55تغال داش55تند رفت، و

. [ 1]در حلقه ي آنها نشست.سعدي نيز چنين گفته است:

صاحبدلي به مدرسه آمد زخانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طريق را

گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود تا اختيار کردي از آن، اين فريق را

گفت آن گليم خويش برون مي برد زموج

وين سعي مي کند که رهاند غريق را

. [ 2]که در فرق عالم و عابد ، حرف درستي گفته است.داستان راستان، داستان اول. [ 1]. 134انسان کامل، ص [ 2]

عبادت تجلي وحدت آن حقيقتي که مال همه است و مال هيچ کس هم نيست خداي ماست، آن حقيقت کلي و آن کسي ک5ه هم5ه م5ا را آفري5ده اس5ت، آنکس5ي ک5ه ع5الم را خل55ق ک5رده و بازگشت عالم به سوي اوست. بياييد همه ب55ه س55وي او بش55تابيم »تع55الوا الي کلم55ة

سواء

[ 129] صفحه

بيننا و بينکم« تنها او را پرستش کنيم و شريکي هم ب55راي او ق55رار ن55دهيم. بع55د ميفرمايد:

خذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله« وقتي که ب55ه س55وي »او« رف55تيم و »او« »و ال يت شديم، آنوقت »ما« مي شويم و تنها آنوقت است ک55ه مي ت55وانيم »م55ا« باش55يم. در اين هنگام بعضي، بعضي ديگر را رب خود )يعني خداي خود( انتخاب نکن55د، ص55حبت آقائي و نوکري هم از ميان برود، صحبت اس55تثمارگر و اس55تثمار ش55ده از بين ب55رود، صحبت باال و پائين از بين برود ولي به شرطي که از آنجا شروع ک55نيم: »تع55الوا الي نا بعض55ا خ55ذ بعض55 يئا و ال يت 55ه ش55 کلمة سوآء بيننا و بينکم اال نعبد اال الله و ال نشرک ب

Page 83: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اربابا من دون الله« اين است که قرآن طرفدار »ما« ب55وده اس55ت و هميش55ه دم از»ما« مي زند.

55ه رب الع55المين«، در نماز، بعد از آنکه خدا را حمد و ستايش مي ک55نيم: »الحم55د لل خدا را مخاطب ق55رار مي دهيم. من تنه55ا دارم نم55از مي خ55وانم و نم55از من ف55رادي است. مي خواهم بگويم خدايا تو را پرستش مي کنم و از تو کمک مي خ55واهم ولي اين طور مي گويم: »اياک نعبد و اياک نستعين« خ55دايا »م55ا« فق55ط ت55و را پرس55تش مي کنيم و »ما« فقط از تو ياري مي جوييم. نمي گوييم »من« فقط تو را پرستشالحين«. 55ه الص55 ]مي کنم . در آخر نماز هم مي گوييم: »السالم علينا و علي عباد الل

1 ] ..321انسان کامل، ص [ 1]

عبادت و تعاون يکي از ارزشهاي قاطع و مسلم انسان که اسالم آن را صد در صد تأيي55د مي کن55د و واقعا ارزشي انساني است، خدمتگذار خلق خدا بودن اس55ت. در اين زمين55ه پيغم55بر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم زياد تأکيد فرم55وده اس55ت. ق55رآن ک55ريم در زمين55هوا 55ر ان تول تعاون و کم55ک دادن و خ55دمت ک55ردن ب55ه يک55ديگر مي فرماي55د: »ليس الب55ة وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکن البر من امن بالله و اليوم االخ55ر و المالئکه ذوي الق5ربي و اليت5امي و المس5اکين و ابن بيين و اتي المال علي حب و الکتاب و الن

قاب«. ائلين و في الر بيل و الس . [ 1]الس

[ 130] صفحه

اما يکدفعه انساني مثل سعدي - البته سعدي در عمل اين ط5ور نب5وده؛ زب5ان ش5عراست- مي گويد:

همين يکي است و بس. ]عده اي با گفتن[5 2]»عبادت به جز خدمت خلق نيست«؛ اين سخن[ مي خواهند ارزش عبادت را نفي کنند؛ ارزش زه55د را نفي کنن55د؛ ارزش علم را نفي کنند؛ ارزش جهاد را نفي کنند؛ اين همه ارزشهاي عالي و بزرگي را ک55ه در اس55الم ب55راي انس55ان وج55ود دارد، يکدفع55ه نفي کنن55د. مي گوين55د: مي داني55د »انس55انيت« يع55ني چ55ه؟ يع55ني خ55دمت ب55ه خل55ق خ55دا. مخصوص55ا بعض55ي از اين روشنفکرهاي امروز خيال مي کنند به يک منطق خيلي خيلي عالي دست يافت55ه ان55د

و اسم آن منطق خيلي عالي را انسانيت و انسان گرائي مي گذارند. انسان گرائي يعني چه؟ مي گويند: يعني خدمت ک55ردن ب55ه خل55ق؛ م55ا ب55ه خل55ق خ55دا خدمت مي کنيم. مي گوييم: بايد هم به خلق خدا خدمت کرد؛ اما خود خلق خدا چه مي خواهد باشد؟ فرض کنيم شکم خلق خدا را سير کرديم و تنش55ان را پوش55انديم؛ تازه ما به يک حيوان خدمت کرده ايم. اگر ما براي آنها ارزش باالتري قائل نباش55يم و اصال همه ارزشها منحصر به خدمت ب55ه خل55ق خ55دا باش55د و ن55ه در خ55ود م55ا ارزش ديگري وجود داشته باشد و نه در ديگ55ران ارزش ديگ55ري وج55ود داش55ته باش55د؛ ت55ازه خلق خدا مي شوند مجموعه اي از گوسفندها، مجموعه اي از اسبها. شکم يک عده حيوان را سير کرده ايم؛ تن يک عده حيوان را پوشانده ايم. البته اگر انسان، ش55کم حيوانها راهم سير کند به هر حال کاري کرده اس55ت؛ ولي آي55ا ح55د اعالي انس55ان اين

Page 84: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

است که در حيوانيت باقي بماند و حد اعالي خدمت من اين است که به حيوانه55ايي مثل خودم خدمت کنم و حيوانهايي مثل خودم هم حد اعالي خدمتشان اين است که به حيواني مثل خودشان - که من باشم - خدمت کنند؟ نه، خدمت به انسان ]ارزش وااليي اس55ت[؛ ولي انس55ان ب55ه ش55رط انس55انيت. هميش55ه اين ح55رف را گفت55ه ايم:

»لومومبا« انسان است، »موسي چومبه« هم انسان است؛ اگر بنا

[ 131] صفحه

باشد فقط مسأله، مسأله ي خدمت به خلق باشد، خوب موس55ي چومب55ه ي55ک خل55ق است و لومومبا هم يک خلق ديگر، پس چرا ميان اينها تفاوت قائل مي ش55ويد؟ چ55ه فرقي است ميان »ابوذر« و »معاويه«، اگر حساب خدمت به خلق است؟ آيا به هر

. [ 3]دو بايد خدمت کرد؟. 177سوره ي بقره، آيه ي [ 1]]استاد درباره ي مقصود سعدي از اين شعر، در جلسه ي يازدهم توضيح مي دهند.[. [ 2]. 46انسان کامل، ص [ 3]

پيوند ياد خدا و خدمت به مردم ياد خدا سبب قوت قلب انسان است. مخصوصا وقتي که انسان در شرايط س55ختي قرار مي گيرد، ياد ک55ردن خ55دا ک55ه انس55ان از ق55درت الهي اس55تمداد کن55د، روحي55ه ي

ذين امنوا استعينوا بالصبر و الصلوة« ها ال نماز ذکر[ 1]انسان را قوي مي کند. »يا اي خداست. قرآن مي گويد از نماز م55دد و ن55يرو بگيري55د. ي55ادم هس55ت ک55ه س55الها پيش شخصي که س55ابقه ي طلبگي داش55ته و مي آي55د ته55ران در بان55د کس55رويها ق55رار مي گيرد، کتابي نوشته بود در رد شيعه که به آن جواب نوشتيم. از جمل55ه تحق55ير ک55رده بود ذکر خدا را و گفته ب5ود آي5ا اينک5ه ي5ک پاس55بان در دل ش5ب خان5ه ه5اي م5ردم را پاسباني کند بهتر است و خدا راضي تر است يا بنشيند يکجا و هي لبهايش را تک55ان بدهد بگويد من ذکر مي گويم؟ مرد عالمي جواب خوبي داد گفت: شق سومي دارد و آن اين که پاسبان در همان حالي که تفنگش را روي دوشش گرفته و در خيابانه55ا قدم مي زند و پاس مي دهد، ذکر خدا مي گويد. اسالم که نمي گويد يا برو پاسباني کن يا ذکر خدا بگو، يا برو خلبان باش يا ذکر خدا بگو، يا برو کشتيبان ب55اش ي55ا ذک55ر خدا بگو. اسالم مي گويد هر کاري که مي کني ذکر خدا بگو، آن55وقت ک55ارت را به55تر انجام مي دهي و روحيه ات قوي تر مي شود. چرا اين طور مي گ55ويي ک55ه آي55ا ي55ک پاسبان خانه ها را پاسباني کند بهتر است يا بنش55يند در خل55وت و تس55بيح ه55زار دان55ه دستش بگيرد و ذکر خدا بگويد؟ مثل اين که قرآن گفته ذکر خدا فقط به اين اس55ت که انسان در چله بنشيند، درها ب55ه روي خ55ود ببن55دد، تس55بيح ه55زار دان55ه هم دس55تش

. [ 2]باشد و ذکر بگويد!

[ 132] صفحه . 154سوره ي بقره، آيه ي [ 1]. 92آشنايي با قرآن، ص [ 2]

Page 85: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عبادت و همکاري مردي از سفر حج برگشته، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براي امام صادق عليه السالم تعريف مي کرد، مخصوصا يکي از همس55فران خ55ويش را بس55يار مي ستود، که چه مرد بزرگواري بود، ما به معيت همچو مرد شريفي مفتخر بوديم، يکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همينکه در منزلي فرود مي آمديم او فورا ب55ه گوش55ه اي مي رفت، و س55جاده ي خ5ويش را پهن مي ک55رد، و ب5ه ط55اعت و عب5ادت

خويش مشغول مي شد. امام: »پس چه کسي کارهاي او را انجام ميداد؟ و که حيوان او را تيمار مي کرد؟« - البته افتخار اين کارها با ما بود. او فقط به کارهاي مقدس خويش مش55غول ب55ود و

کاري به اين کارها نداشت. . [ 1]- »بنابراين همه ي شما از او برتر بوده ايد«.

داستان راستان، داستان پنجم.[ 1]

عبادت و همدردي با محرومان ش55ما دو س55نت را در مي55ان هم55ه ي ائم55ه مي بيني55د ک55ه ب55ه ط55ور وض55وح و روش55ن هويداست. يکي عبادت و خوف از خدا و خداباوري اس55ت. ي55ک خ55داباوري عجيب در وجود اين ها هست، از خوف خدا مي گرين55د و مي لرزن55د، گ55ويي خ55دا را مي بينن55د، قيامت را مي بينن55د، بهش55ت را مي بينن55د، جهنم را مي بينن55د. درب55اره ي موس55ي بن

جدة الطويلة و الدموع الغزيرة« . [ 1]جعفر عليه السالم مي خوانيم: »حليف الس»يعني هم قسم سجده هاي طوالني و اشکهاي جوشان«.

تا يک درون منقلب آتشين نباشد که انسان نمي گريد. سنت دومي که در تمام اوالد علي عليه السالم ]از ائمه معصومين[ ديده مي شود همدردي و همدلي ب55ا ض55عفاء، محرومان، بيچارگان و افتادگان است. اصال »انسان« ب5راي آنه5ا ي5ک ارزش ديگ5ري دارد. امام حسن عليه السالم را مي بينيم، امام حس5ين علي55ه الس5الم را مي بي55نيم؛

زين العابدين عليه السالم، امام

[ 133] صفحه

باقر عليه السالم، امام صادق عليه السالم، امام کاظم عليه الس55الم و ائم55ه ي بع55د از آنها؛ تاريخ هر کدام از اين ها که مطالعه مي کنيم، مي بي55نيم اص55ال رس55يدگي ب55ه اح55وال ض55عفا و فق55راء، برنام55ه ي اين هاس55ت، آنهم ]ب55ه اين ص55ورت ک55ه[ شخص55ا رسيدگي بکنند نه فقط دستور بدهند، يعني نايب نپذيرند و آن را به ديگ55ري موک55ول

. [ 2]نکنند.. 222، ص 2منتهي االمال، ج [ 1]. 183سيري در سيره ي ائمه اطهار )ع(، ص [ 2]

عبادت و توجه به همسايگان امام مجتبي عليه السالم مي گويد: در دوران کودکي، شبي بيدار ماندم و به نظ55اره

ي مادرم زهرا عليهاالسالم در حاليکه مشغول نماز شب بود، گذراندم.

Page 86: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

پس از آن که نمازش به پايان رسيد متوجه شدم که در دعاهايش يک ي55ک مس55لمين را نام مي برد و آنها را دعا مي کند، خواستم بدانم که درباره ي خودش چگونه دع55ا

مي کند. اما با کمال تعجب ديدم که براي خود دعا نکرد.

فردا از او سؤال کردم: چرا براي همه دعا کردي، اما براي خودت دعا نکردي؟ فرمود: »يا بني الجار ثم الدار«. . [ 1]پسرم، اول همسايه بعد خودت!

.62پيرامون انقالب اسالمي، ص [ 1]

عبادت و گذشتداستان مالک اشتر را همه شنيده ايد:

او که مردي قوي اندام و قوي هيکل بود از بازار کوفه مي گذشت. يک بازاري آنج55ا نشسته بود. او را نمي شناخت. نوشته اند يک بندق55ه اي - ک55ه نمي دانم چ55ه ب55وده، مثال اشغالي - را برداشت پرت کرد به سر و صورت مالک. مالک اعتنايي نکرد و رد شد. بع5د از اينک55ه رد ش5د، شخص5ي ب5ه آن ب5ازاري گفت: آي5ا ش5ناختي اين کس5يکهاينجور به او اهانت کردي، مسخره اش کردي که بود؟ گفت: که بود؟ گفت: مالک

[ 134] صفحه

اشتر اميرالجند و سپهساالر علي بن ابيطالب عليه الس55الم. ب55دنش ب55ه ل55رزه افت55اد. گفت: قبل از اينکه درباره ي من تصميم بگيرد بروم از او معذرت بخواهم. تعقيبش کرد، ديد رفت داخل مسجد و شروع کرد ب55ه نم55از خوان55دن. دو رکعت نم55از خوان55د. صبر کرد تا سالم نمازش را داد. بعد سالم کرد و افتاد به التماس که من هم55ان آدم بي ادب بي تربيتي هستم که به شما جسارت کردم، نمي شناختم، و از اين حرفه55ا. مالک گفت: به خدا قسم من ب5ه مس5جد نيام5دم، ج5ز ب5راي اين ک5ه دو رکعت نم5از

[ 1]بخوانم و بعد درباره ي تو دعا بکنم که خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدايت کند..24فلسفه اخالق، ص [ 1]

عبادت و جهاد قرآن فلسفه ي کلي جهاد را ذکر مي کند، عجيب است قرآن در بيان کردن حق55ايق و در اين که نکات را يادآوري مي کند. کانه مواج55ه ش55ده ب55ا س55ؤاالت و اش55کاالتيکه مسيحيها مي کنند که اي قرآن تو کت5اب آس55ماني هس5تي، ت5و ي55ک کت55اب دين55يي، ت5و چگونه اجازه ي جنگ مي دهي؟ جنگ بد چيزي است، ت55و هم55ه اش بگ55و ص55لح، بگ55و

صفا، بگو عبادت. قرآن مي گويد: نه، اگر در مواقعي که ته55اجم از نقط55ه ي مقاب55ل ش55روع مي ش55ود اين طرف دفاع نکند سنگ روي سنگ بند نمي شود، تمام مراکز عبادت هم از ميانلوات و 55ع و ص55 وامع و بي هم ببعض له55دمت ص55 مي رود: »و لوال دفع الله الناس بعض55

. [ 1]مساجد يذکر فيها اسم الله«. اگر خدا به وسيله ي بعضي جلو تهاجم بعضي ديگر را نگ55يرد تم55ام اين ص55ومعه ه55ا، مراک55ز عب55ادت، خ55راب مي ش55ود، مراک55ز يهوديه55ا از بين مي رود، مراک55ز ص55وفيها،

Page 87: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مساجد مسلمانها از بين مي رود يعني طرف تهاجم مي کند و هيچ کس آزادي پي55دانمي کند خدا را به اين شکل عبادت کند.

55ه لق55وي ره ان الل 55ه من ينص55 قرآن بعد هم وعده ي نصرت مي دهد: »و لينصرن اللعزيز«.

[ 135] صفحه

خدا هر کسي که او را ياري کند يعني حقيقت را ياري کن55د، ي55اري مي کن55د، خداون55د

. [ 2]نيرومند و غالب است.. 40سوره حج، آيه [ 1]. 20کتاب جهاد، ص [ 2]

عابد و آرزوي جهاد قضيه ي معروفي است درباره ي يکي از علم55اي ب55زرگ ش55يعه. يکي از علم55اي قم براي من نقل مي کرد ک5ه مرح5وم فيض درب5اره ي اين جمل5ه ک5ه از حض55رت ام5ام حسين عليه الس55الم نق55ل ش55ده اس55ت ک55ه ايش55ان در ش55ب عاش55ورا فرمودن55د: من اص55حابي به55تر از اص55حاب خ55ودم س55راغ ن55دارم، مي گفت من ب55اور نمي کنم چ55نين چيزي را امام فرموده باشد. گفته بودند چرا؟ گفته ب55ود مگ55ر آنه5ا چک55ار کردن55د ک5ه امام بگويد اصحابي از اين ها باالتر نيست. آنهايي که ام55ام حس55ين را کش55تند خيلي آدمهاي بدي بودند؛ اين هايي که امام حسين را ياري کردند کار مهمي انجام ندادن55د. هر مسلماني جاي آنها مي بود، وقتي مي گفتند فرزند پيغمبر، امام زمان در دس55ت

دشمن تنها مانده است، قهرا مي ايستاد. تن در ي55ک72يک شب در عالم رؤيا دي55د ک55ه ص55حراي کربالس55ت، ام55ام حس55ين ب55ا

هزار نفري دشمن هم در طرف ديگر. آن جريان ب55ه نظ55رش آم55د30طرف، لشگر که موقع ظهر است و مي خواهند نماز بخوانند. حضرت امام حسين عليه السالم به همين آقا فرمودند شما جلو بايستيد تا ما نماز بخ5وانيم. )هم5ان ط55ور ک5ه س55عيد بن

عبدالله حنفي و يکي دو نفر ديگر خودشان را سپر قرار دادند(. دشمن تيراندازي مي کرد. آق55ا رفت جل55و ايس55تاد. اولين ت55ير از دش55من داش55ت مي آمد. تا ديد تير دارد مي آيد، خم شد. ناگاه ديد که تير اصابت کرد به امام. در هم55ان عالم خواب گفت: استغفر الله ربي و اتوب اليه، عجب ک55ار ب55دي ک55ردم! اين دفع55ه ديگر چنين کاري نمي کنم. دفعه دوم تير آمد. تا نزديک او ش55د دو مرتب55ه خ55ودش را خم کرد. چند دفعه اين جريان تکرار شد؛ ديد بي اختيار خم مي شود. در اين هنگامحابي« من اص55حابي امام به او فرمود: »اني ال اعلم اصحابا خيرا و ال افضل من اص55

از

[ 136] صفحه

اصحاب خودم بهتر نمي شناسم. يعني تو خيال کرده اي هر که کتاب خوان55د مجاه55ده بغ55زو م55ات علي مي ش55ود؟! اين حقيق55تي اس55ت: »من لم يغ55ز و لم يح55دث نفس55فاق« کسي که عمال مجاهد نبوده است يا الاقل اين انديشه را نداش55ته شعبة من الن

Page 88: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

که مجاهد باشد در درون روحش يک دورويي وج5ود دارد يع5ني موق55ع جه5اد ک5ه ميشود در مي رود.

داستاني در مثنوي است که با اين حديث، خوب تطبيق مي کند. مي گويد ي55ک م55رد زاهد و عابدي ب55ود ک55ه هم55ه ي واجب55ات و مس55تحبات را بج55ا مي آورد. ي55ک وقت ب55ا خودش فکر کرد که من همه ي کارهاي ثواب را انج55ام داده ام مگ55ر جه5اد را. نم55از زياد خوانده ام، روزه زياد گرفته ام، زک55ات داده ام، حج رفت55ه ام ولي جه55اد نک55رده ام. به مجاهديني که در آن زمان بودند - زمان صليبيها - گفت: چنانچه جه55ادي پيش آمد مرا هم خبر کنيد تا به اين ثواب نائل بشوم. گفتند بسيار خ55وب، ت55و را هم خ55بر مي کنيم. يک روز آمدند اين آقائي را که به عمرش جهاد نديده بود خ55بر کردن55د ک55ه

آقاي زاهد بفرماييد برويم جهاد. اسبي هم براي او تهيه کردند و راه افتادند. يک روز داخل خيمه نشسته بودند يک مرتبه شيپور به صدا درآمد، حمله شروع شد. آنها که سرباز بودند و س55ربازي ک55رده بودن55د مث55ل کب55وتر پريدن55د روي اسبهاش55ان و رفتند. اين آقاي زاهد تا جنبيد و رفت لباسهايش را به تن کرد، ت55ير و کم55انش را ب55ه پشتش ان55داخت، شمش55يرش را برداش55ت و اس55بش را آم55اده ک55رد يکي دو س55اعت طول کشيد. آنها برگشتند. زاهد گفت قضيه چه ب55ود؟ گفتن55د: بل55ه، رف55تيم و دش55من چنين بود، از کجا حمله کرده بود، زديم و کشتيم و چنين ک55رديم و برگش55تيم. گفت: عجب کاري ش55د! پس م55ا چي؟! گفتن55د ت55و ک55ه نجنبي55دي. گفت پس م55ا از درک اين ثواب و از اين فيض محروم مانديم. يکي از سربازها گفت حاال براي اين که دس55تت خ55الي نمان55د، يکي از آن ش55ريرهاي دش55من ک55ه خيلي هم مس55لمان کش55ته او را ب55ه اسارت گرفته ايم و اکنون در خيمه است و دستش را بسته ايم او بايد اعدام شود. خيلي آدم بدي است. براي اين که تو هم به ثواب نائل شده باشي ب55رو او را گ55ردن بزن. زاهد رفت. تا رفت جلو، اسير که يک آدم گردن کلفتي ب55ود ي55ک مرتب55ه چش55م

قره اي به او رفت و نعره اي

[ 137] صفحه

کشيد و گفت براي چه آمدي؟ ت55ا اين را گفت زاه55د بيه55وش ش55د و افت55اد. اس55ير در حالي که دستش بسته بود آمد روي سينه ي او خوابيد و با دهانش شروع کرد گلوي او را گاز گرفتن تا کم کم بلکه شاهرگ او را قطع کن55د. مجاه55دين ديدن55د زاه55د دي55ر کرد. گفتند نکند حادثه اي براي او پيش آم55ده باش55د. وق55تي ک55ه رفتن55د، ديدن55د زاه55د بيهوش افتاده و کافر هم نزديک است شاهرگ او را ببرد. او را گرفتند عقب زدند و از بين بردند و زاهد را آب به رويش پاشيدند و حال آوردند. گفتن55د قض55يه چ55ه ب55ود؟ گفت: والل55ه من نفهمي55دم. همينک55ه نزدي55ک او رفتم چش55م ق55ره اي ب55ه من رفت و فريادي کشيد و من ديگر چيزي نفهميدم. اين است معني: »من لم يغز و لم يحدث

فاق«. نفسه بغزو مات علي شعبة من الن ما عبادتهايي بي مايه و کم مايه، از نظ55ر ب55دني انج55ام مي دهيم. اين عبادته55اي م55ا، اين نمازهاي م55ا، اين ق55رآن خوان55دنهاي م55ا، اين ذک55ر گفتنه55اي م55ا ک55ه روح ن55دارد و هيکلش هم چيز کوچکي است، اغلب در ما ايجاد غرور مي کند و در نتيجه خودم55ان را از همه ي مردم دنيا به55تر مي دانيم. چ55نين مس55لماني مس55لمان واقعي نيس55ت و

Page 89: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

همان طور که پيغمبر اکرم فرمودند اگ55ر بم55يرد هم در درونش ي55ک نف55اق و دوروئي. [ 1]وجود دارد.

.177آشنايي با قرآن، ص [ 1]

عبادت و ادبيات اسالمي چنانکه مي دانيم، يکي از وجهه هاي عالي و دورپرواز ادبيات اسالمي، چه در عربي و چه در فارسي، وجهه ي روابط عابدانه و عاشقانه انس55ان اس55ت ب55ا ذات اح55ديت. انديشه هاي نازک و ظريفي به عنوان خطابه، دعا، تمثيل، کنايه، ب55ه ص55ورت ن55ثر ي55ا نظم در اين زمينه به وجود آم55ده اس55ت ک55ه راس55تي تحس55ين آم55يز و اعج55اب انگ55يز

است. با مقايسه با انديشه هاي ماقبل اسالم در قلمرو کشورهاي اسالمي مي توان فهميد که اسالم چه جهش عظيمي در انديشه ها در جهت عمق و وسعت و لط55ف و رقت

به وجود آورده است، اسالم از مردمي که بت يا انسان و يا آتش را

[ 138] صفحه

مي پرستيدند و بر اثر کوتاهي انديشه مجسمه هاي ساخته ي دست خ55ود را معب55ود خود قرار مي دادند و احيانا پدر و پسر را يکي مي دانستند و يا رسما »اه55ورامزدا« را مجسم مي دانستند و مجسمه اش را همه جا نصب مي کردند، م55ردمي س55اخت که مجردت5رين مع5اني و رقي5ق ت5رين انديش5ه ه5ا و لطي5ف ت5رين افک55ار و ع5اليترين

تصورات را در مغز خود جاي دادند. چطور شد که يک مرتبه انديشه ه55ا ع55وض ش55د، منط55ق ه55ا تغي55ير ک55رد، افک55ار اوج

گرفت، احساسات رقت يافت و متعالي شد و ارزشها دگرگون گشت؟ »سبعه ي معلقه« و »نهج البالغه« دو نسل متوالي هس55تند، ه55ر دو نس55ل نمون55ه ي فصاحت و بالغت اند، اما از نظ55ر محت55وي تف55اوت از زمين ت55ا آس55مان اس55ت. در آن يکي هر چه هست وصف اسب اس55ت و ن55يزه و ش55تر و ش55بيخون و چش55م و اب55رو و

. [ 1]معاشقه و مدح و هجو افراد، و در اين يکي عاليترين مفاهيم انساني..84سيري در نهج البالغه، [ 1]

آثار عبادتارزشمندي زمان و مکان

اجزاء مکاني يعني قطعات زمين با هم تفاوتهايي دارد. اجزاء مک55ان بس55يط نيس55تند مثل اجزاء زمان، اينها با يکديگر فرقهائي دارند ولي آيا از جنبه معنوي سرزمين ه55ا في حد ذاته با يکديگر فرق دارد؟ يعني قطع نظر از هيچ حادث55ه اي و هيچ واقع5ه اي که در آن واقع شده باشد، قبل از آنکه انساني در عالم بوج5ود آم5ده باش5د، آي5ا اين سرزمينها خودشان با هم فرق دارند مثال سرزمين مکه ي55ا کعب55ه قب55ل از آنک55ه آدمي در دنيا پيدا بشود و قبل از اين که ابراهيمي پيدا بشود و اسماعيلي پيدا بشود، اصال خود اين سرزمين با سرزمينهاي ديگر فرق مي کند يا نه؟ ج55واب اين اس55ت ک55ه ن55هاجزاء زمان و نه اجزاء مکان از نظر معنوي ذاتا هيچ تفاوتي با يکديگر ندارد نه يک

Page 90: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 139] صفحه

زمين ب55ابرکت اس55ت و ن55ه ي55ک زمين خ55بيث )ب55ه معن55اي معن55وي( اس55ت. هم55ه اين سرزمين ها علي السويه هستند ولي ب55ه واس55طه ي55ک ام55ر عارض55ي، ي55ک س55رزمين تبديل مي شود به يک سرزمين مبارک. مانن55د ي55ک زمي55ني ج55ايي افت55اده بع55د ص55يغه مسجد خوانده مي شود و از آن ساعتي که صيغه خوانده مي شود، معبد مي شود. و براي خودش يک سلسله آدابي مخصوص بخود پيدا مي کن55د. يع55ني ش55ده مب55ارک، براي چه؟ براي اين که ما قرارش داديم مسجد، سرزمين ها هم همين طور اس55ت. البته خداوند متعال از ازل مي داند که فالن سرزمين به چه دلي55ل مح55ل ب55رکت مي شود. اين که در علم خدا اين مبارک بوده يک مس55أله اس55ت و اين ک55ه خ55ودش ذات55ا

فرق داشته باشد، مسأله ي ديگري است. کعبه به واسطه ابراهيم بلکه احيانا از زمان آدم، اول نقط55ه از زمين ب55ود ک55ه ب55راي مسجد انتخاب شد. براي اين که خداي يگانه در آنجا پرستيده بشود. پس گذش55ته از اين که يک معبد است، خانه خ55دا ن55يز هس55ت. اين ديگ55ر ي55ک اح55ترامي دارد م55افوق احترام همه مسجدهاي ديگر، بخاطر اين که وليي از اولياء خدا در آنجا نماز خوان55ده است. با مساجد ديگر فرق مي کند. مثال در عراق، تمام مساجد مقدس اس55ت. ام55ا يک مسجد به دليل اين که علي عليه السالم در آنجا نم55از خوان55ده اس55ت، ي55ا خطب55ه خوانده و يا موعظه کرده است، قداستش اف55زوده ش55ده اس55ت و آن مس55جدي ک55ه امام زين العابدين عليه السالم در آنجا دو رکعت نماز خوانده است، بر ما مس55تحب مي شود که در آن نقط55ه دو رکعت نم55از بخ55وانيم و اين ارزش و ش55رف عب55ادت را

مي رساند. پس کعبه يک شرافتي پيدا کرده است ک55ه هيچ مس55جد ديگ55ري و هيچ معب55د ديگ55ري پيدا نکرده، زمانها هم همين طور هستند زمانها ب55ه واس55طه انس55ان کس55ب فض55يلت مي کنند. يعني همانقدر که زماني را قرار دادند، براي عبادت و م55ردم در آن زم55ان عبادت کردند، يعني در زم55اني انس55ان عب55ادت مي کن55د ک5ه ديگ55ران هم عب55ادت مي کنند. يعني هم55ه اين آهنگه55اي عب55ادت ب55ا يک55ديگر ب55ه آس55مان مي رود. اين فض55يلت ديگري پيدا مي کند. حال به سراغ ليل55ة الق55در مي رويم. اوال اين ش55ب ق55در ک55ه از هزار شب باالتر است، آيا يک شب بوده در عالم، که شد شب قدر و آن ش55بي ب55ود

که قرآن

[ 140] صفحه

بر پيغمبر نازل شده. به دليل خود آيه قرآن، بسياري از اهل تسنن گفت55ه ان55د »ن55ه« شب قدر بيش از يک شب بوده ولي اختصاص دارد به دوره پيغمبر اکرم صلي الل55ه عليه و آله و سلم تا پيغمبر بود شب قدر بود در هر سالي بود پيغمبر که رفت ش55ب قدر هم رفت، اين يک حرف بي اساس است و شب قدر ادامه دارد. ثانيا آي55ا ش55ب قدر قبل از پيغمبر اسالم بوده يا نبوده؟ بله خود پيغمبر گفته که بوده و هر پيغمبري که مي آمده شب قدري داشته است. آيا قبل از اين ک55ه آدمي ي55ا پيغم55بري در روي

زمين پيدا شود، شب قدري بوده يا نه؟ اين ديگر محل ترديد است.

Page 91: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شب قدر، شب ولي کامل است در هر زمان ش55ب ق5در يع5ني ش5ب انس5ان کام5ل،55ة 55ا انزلن55اه في ليل حاال از خود قرآن چه مي فهميم؟ قرآن بع55د از آنک55ه فرم55ود: »انهر«، 55ف ش55 55ر من ال القدر...« اوال وقتي که مي گويد: ليلة القدر، بعد مي گويد: »خي نفرمود: ليلة القدر کان خير من الف شهر شب قدر بهتر بود از هزار م55اه، اگ55ر ي55ک شب گذشته بود بايد که اين طور مي گفت. باالتر اين ک55ه مي گوي55د ق55رآن را ن55ازل کرديم در شب قدر، يعني به صورت ماضي بيان مي کند و بعد بصورت فعل مضارع55ل هم من ک 55اذن رب وح فيها ب ل الملئکة و الر دوام يا استمرار دارد و مي فرمايد: »تنز امر« در اين شب فرشتگان و روح به اجازه پروردگارشان به زمين نازل مي شوند. شبي است که ميان زمين و آسمان پيون55د و ارتب55اط برق55رار اس55ت، ش55ب برق55راري ارتباط ميان زمين و آسمان است. آنهم نه يک ملک ن55ه دو مل55ک ن55ه... بلک55ه مالئک55ه فرود مي آيند و روح فرود مي آيد نه اينکه »آمد« آنهائيکه قائل به ادامه ش55ب ق55در نيستند، کم اند. ائمه مي گويند از آنها بپرسيد که: در شب قدر مالئک55ه و روح ف55رود مي آيند، به کجا فرود مي آيند؟ آيا مالئکه و روح که فرود ميايند به زمين ف55رود مي آيند؟ يا اين ها ب55ر دل ف55رود مي آين55د. مالئک55ه ب55ر انس55ان ف55رود مي آين55د، ب55ر قلب. بايستي قلب انسان قلبي باشد که مالئکه بر آن قلب فرود بيايند و اصال فرود آمدن ديگر معني ندارد؟ مطلب صد در صد درست اين است که ش55ب ق55در ش55ب انس55ان کامل است حاال، چرا در ماه رمض55ان و باي55د هم در م55اه رمض55ان باش55د؟ در اس55الم الاقل در غير ماه رمضان معني ندارد، پيغم55بران و همچ55نين اولي55اء الهي مث55ل ائم55ه

اطهار که از بسياري از پيغمبران، مقام برتر و باالتري

[ 141] صفحه

داشته اند اين ها در همان عالم قرب خودشان يک مسائلي دارند که براي ما م55ردمدرک اين مسائل مشکل است.

موسي بعد از اين که پيغمبر ش55ده اس55ت و مي خواه55د ال55واح ب55ر او ن55ازل ش55ود ب55ه ميقات پروردگ55ار مي رود، در س55ي ش55ب نتوانس55ت دوره س55لوک خ55ودش را بپاي55ان برساند.. »و اتممناها بعشر...« سي ش55ب ب55ا موس55ي مواع5ده ش55ده و در اين س55ي شب موسي کمال مجاهدت را مي کرد براي اينکه آن شايستگي نهائي را پي55دا کن55د براي نزول الواح، و نتوانست بعدا ده شب ديگر اضافه شد که آن سي ش55ب از اول ماه ذي القعده بود تا آخر ماه و آن ده شب از اول م55اه ذي الحج55ه ت55ا دهم آن م55اه بود، در دهم ماه بود که فتح براي قلب موسي شد و آنچه را که باي55د ب55ر او فتح مي شد، شد. اين تازه بعد از دوره پيغمبري موسي است هر انساني هر ولي کاملي در هر سال يک دوره اي دارد بلکه هر انساني، هر مؤمني، وظيف5ه دارد ش55بانه روز پنج بار نماز بخواند. ولي يک ماه اختصاص دارد براي عبادت و ب55راي پ55اک ش55دن، ب55راي سلوک الي الله براي باال رفتن که اين ماه رمضان است. ماه رمضان براي اين ک55ار قرار داده شده و به اين دليل ماه رمضان افض55ل مي ش55ود از هم55ه ماهه55اي ديگ55ر،

الاقل در اسالم اين طور است. براي موسي امک55ان دارد ده55ه ي ذي الحج55ه بافض55يلت ت55رين اي55ام ب55وده، ام55ا ب55راي پيغمبر اسالم، ماه رمضان، هر امامي از اول ماه رمضان صد برابر بيشتر از ما )م55ا که هيچ( از ماه رمضان به55ره مي ب55رد. يع55ني از اول م55اه رمض55ان آن دوره س55لوک

Page 92: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

خودش را شروع مي کند تا مي رسد به يک شب که آن شب، شب قدر است ش55بوح«. ل المالئکة و الر قدر که شد، ديگر درها بر روي او باز مي شود »تنز

اينجا راجع به اين که شب قدر کدام شب است، در روايت تعيين نکرده اند، تعم55دي هم در اينکار بوده، آيا شب نوزدهم آيا شب بيست و يکم، آي55ا ش55ب بيس55ت و س55وم است، يا در ش55ب مثال ن5وزدهم ي55ک سلس55له مس55ائل تع5يين مي ش55ود بع5د در ش55ب بيست و يکم اين ها ابرام مي شود و مثال در شب بيست و سوم اين ها ب55ه مرحل55ه

ي امضاء مي رسد. يک احتمال ديگر در اينجا هست، اين است که تعيين نکردن براي اين است که

[ 142] صفحه

شب قدر هر سال به آن امام تعلق دارد و بستگي دارد به وض55ع ام55ام در آن س55ال، ممکن است امام در شب نوزدهم دوره خ55ود را بپاي55ان برس55اند و در ش55ب ن55وزدهم

مالئکه فرود بيايند ممکن است شب بيست و يکم و يا شب بيست و سوم باشد. آن وقت انسان کامل آيا در مقدرات عالم يا انسانها دخالتي دارد؟ کم55تر کس55ي مي تواند باور کند که انسان اين موجود کوچ55ک روحش ل55وح تق55دير الهي باش55د، م55ا ک55ه نمي توانيم باور کنيم چون انسان را نمي شناسيم لوح روح انسان کامل، لوح تقدير

الهي است يعني در آنجا اين نزول و اين اندازه گيري ها صورت مي گيرد. بنابراين شب قدر شب انسان کامل است و در شب قدر قرآن ن55ازل ش55د و پيغم55بر هر سال شب قدري داشته است و امام ش55ب ق55در دارد و هيچ وقت س55ال از ش55ب قدر خالي نيست و شب قدر از ماه رمضان بيرون نيست. اين مقدار از ش55ب ق55در، در م55اه رمض55ان اس55ت، ش55بي اس55ت ک55ه مي55ان زمين و آس55مان و مل55ک و ملک55وت ارتباطي برقرار مي شود و به تعب55ير ق55رآن دره55اي آس55مانها ب55ه روي زمين ب55از مي شود گويي که طبيعت و ماوراء طبيعت يکي مي شود از راه وج55ود ام55ام، در وج55ود

امام که هم وجود مادي و ملکي دارد و هم وجود ماورايي دارد. قرآن بطور اجمال و سربسته اين مطلب را براي ما عنوان کرده است. ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم و تو چه مي داني شب قدر چ55ه ش55بي اس55ت؟ خط55اب ب55ه پيغمبر است مثل خيلي ديگر که مقصود مردم است. بشر چه مي داند که شب قدر چيست؟ اين يک شب چه چيزش به55تر اس55ت از ه55زار م55اه؟ ارزش عب55ادتش چ55را؟تعين« عب55ادت 55اک نس55 براي اين که همانگونه که در نماز مي خوانيم »اياک نعبد و اي

. [ 1]هم وقتي که به حالت جمعي باشد، بيشتر باال مي رود. اصال روح انسان در حالت جمعي، در وقتي ک5ه روحه5اي ديگ5ر ح5ال پي5دا کردن5د ب5ه روحهاي تاريک مثل ما هم اثر مي گذارن55د. س55حرها ب55راي عب55ادت به55تر اس55ت، روح انسان آمادگي بيشتر دارد و حضور بيشتر دارد. براي اين ک5ه پاک5اني هس5تند ک55ه در

همين

[ 143] صفحه

لحظه در حال عبادتند، براي حالت م5اده ث5ابت ش5ده ک5ه ام5واجي اس5ت ک5ه ب5ه آن طرف دنيا مي رسد چه برسد به موج روحي که نمي توان درک کرد. اگر شب ق55در

Page 93: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

باشد شبي که امام در حالت عبادت است و در هيجاني اس55ت ک55ه ج55و روحي ع55الم که درهاي زمين و آسمان به روي يکديگر باز شده اگر اف55رادي مث55ل م55ا تم5ايلي هم نشان بدهد، فيضي که در اين شب مي ب55ريم براب55ر ه55زار م55اه اس55ت يع55ني آن ج55و روحي که بوجود مي آي55د ج55و عب55ادت اس55ت، ب55اال برن55ده اس55ت و ب55راي احي55اء ش55ب مناسبي است فضيلت اين ش5ب برت5ري دارد ب55ا ه5زار م55اهي ک5ه ش55بهاي س55اده اي

. [ 2]داشته باشد.. 68 - 74تفسير هفت سوره، ص [ 1]. 75تفسير هفت سوره، ص [ 2]

کمال انسان امکان ندارد انساني انسان کامل بش55ود ب55دون عب55ادت و پرس55تش. پيغم55بر، پيغم55بر است و هم55ان عبادته5ا و هم55ان پرس55تش ه55ا و هم55ان اس55تغفارها. ام55ام ص55ادق مي

بار اس55تغفار مي ک55رد،25فرمايد پيغمبر در هيچ مجلسي نمي نشست مگر اين که مي گفت »استغفر الله ربي و اتوب اليه«. علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين اس55ت به اين که وجود جامعي اس55ت، هم زمام55دار ع55ادلي اس55ت و هم عاب55د نيم55ه ش55بي. همان عبادتها ب55ه علي آن نيروه55اي ديگ55ر نظ55ير روش55ن ض55ميري را داده ب55ود. نباي55د

ارزش عبادت را فراموش کرد. اين است که در منطق اسالم - و اگ55ر بخ55واهيم ب55ه تعب55ير ام55روز بگ55وييم، در نظ55ام ارزشهاي اسالمي - ارزش ارزشها »عبادت« است، اما »عبادت اسالمي«، »عبادت با شرايط«. قرآن به ما گفته است که نماز، آن وقت نم5از اس55ت ک5ه اث55رش هوي5دا باشد، اثر خود را نشان دهد. چطور نشان مي دهد؟ »ان الصلوة تنهي عن الفحشاء

خصلت نماز درست، اين است که انسان را از کارهاي زشت ب55ازمي[55 1]و المنکر« دارد. اگر ديدي نماز مي خواني و در عين حال معصيت مي ک55ني، ب55دان ک55ه نم55ازت نماز نيست. پس نمازت را درست کن. نماز، تو را ب55ه هم55ه ي ارزش55هاي ديگ55ر مي

رساند به شرط اين که

[ 144] صفحه

نمازت واقعا نماز باشد. همه ي درسها را بايد از علي عليه السالم ياد بگيريم. علي عليه السالم مجمع تم55ام ارزشهاي اسالمي است و نهج البالغه سخن اوست؛ کتابي که انسان به هر ج55اي آن مراجعه کند کانه منطقي ديگر مي بيند؛ يعني يک انسان ديگري، غير از انس55اني ک55ه در جاي ديگر اين کتاب حرف مي زند، مي بيند. در هر جائي، علي عليه السالم ي55ک شخصيت است به اين معنا که شخصيتي است جامع همه ي ارزشهاي انساني. ي55ک جا منطقش، منطق حماسه است، گوئي پس از دوره ي کودکي، وارد نظام شده و دوره ي سربازي و بعد درجات نظامي را طي کرده و ي55ک فرمان55ده ش55ده اس55ت، و غير از مسائل فرماندهي چ55يز ديگ55ري نمي دان55د؛ روحي اس55ت ممل55و از حماس55ه ي نظامي. در جاي ديگر سراغ همين علي مي رويم، او را عارفي مي بينيم ک55ه گ55وئي

. [ 2]جز راز و نياز عاشقانه چيز ديگري را متوجه نيست.. 45سوره ي عنکبوت، آيه ي [ 1]. 107انسان کامل، [ 2]

Page 94: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

از عبوديت تا ربوبيت تعبير زننده اي است، از بندگي تا خداوندگاري؟!! مگر ممکن است بنده اي از م55رز بندگي خارج گردد و پا در مرز خدائي بگذارد، »اين التراب و رب االرباب«؟ به قول

محمود شبستري:

سيه روئي زممکن در دو عالم جدا هرگز نشد و الله اعلم

مقصود از »ربوبيت« خداوندگاري است نه خدائي، هر صاحب قدرتي خداون55دگار آن چيزهايي است که تحت نفوذ و تصرف اوست، جناب عبدالمطلب ب55ه ابره55ه ک55ه ب55ه

قصد خراب کردن کعبه آمده بود گفت: . [ 1]»أنا رب االبل و ان للبيت رب«

»من صاحب شترانم که براي مطالبه ي آنها آمدهام، اما خانه، خود صاحبي دارد«.

[ 145] صفحه

ما تعبير باال را به پيروي از يک حديث معروف ک5ه در مص5باح الش5ريعة آم5ده اس55تآورديم، در آن حديث مي گويد:

»العبودية جوهرة کنهها الربوبية«. »همانا بن55دگي خ55دا و پيم55ودن ص55راط ق55رب ب55ه ح55ق گ55وهري اس55ت ک55ه نه55ايت آن

خداوندگاري يعني قدرت و توانائي است«. بشر همواره در تالش بوده و هست که راهي پيدا کند که بر خود و بر جه5ان تس55لط

يابد. فعال درباره ي اين که چه راههائي را براي اين هدف برگزيده و در آن راه کامياب و يا ناکام شده است کاري نداريم. در ميان آن راهها يک راه اس55ت ک55ه وض55ع عجي55بي دارد، از اين نظر که انسان تنها وقتي از اين راه استفاده مي کند ک55ه چن55ان ه55دفي نداشته باشد، يعني هدفش کسب قدرت و تسلط بر جهان نباش55د، بلک55ه ه55دفش در نقطه مقابل اين هدف باشد يعني هدفش »تذلل« »خضوع« »فن55ا« و »نيس55تي« از

خود باشد آن راه عجيب راه عبوديت است.

آن کس که تو را شناخت جانرا چه کند؟ فرزند و عيال و خانمان را چه کند؟

ديوانه کني هر دو جهانش بخشي ديوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

سيره ابن هشام، جلد اول.[ 1]

Page 95: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مراحل و منازل خداوندگاري ربوبيت و خداوندگاري و واليت، به عبارت ديگر کمال و قدرتي که در اثر عب55وديت و

اخالص و پرستش واقعي نصيب بشر مي گردد منازل و مراحلي دارد: مرحله بينش و تسلط بر نفس

اولين مرحل55ه اين اس55ت ک55ه عب55ادت اله55ام بخش و تس55لط بخش انس55ان ب55ر نفس خويشتن است. به عبارت ديگر کمترين نشانه قبولي عمل انسان در ن55زد پروردگ55ار اين است که اوال بينشي نافذ پي55دا مي کن55د، روش55ن و بين55اي خ5ود مي گ5ردد. ق55رآن

کريم مي فرمايد:

[ 146] صفحه

قوا الله يجعل لکم فرقانا« »ان تت»اگر تقواي الهي را داشته باشيد، خداوند مايه تميزي براي شما قرار مي دهد«.

و نيز مي فرمايد: هم سبلنا« »و الذين جاهدوا فينا لنهدين

»آنانکه در راه ما بکوشند، ما راههاي خويشرا به آنها مي نمايانيم«. و ثانيا آدمي بر نفس و قواي نفساني خويش غالب و قاهر مي گ55ردد، اراده انس55ان در برابر خواهشهاي نفساني و حيواني نيرومند مي گردد، آدمي حاکم وجود خ55ويش

مي شود، مديريت اليقي نسبت به دائره وجود خودش کسب مي کند. قرآن کريم درباره نماز مي فرمايد:

»ان الصالة تنهي عن الفحشاء و المنکر«. »محققا نماز انسانرا از کارهاي زشت و ناپسند بازمي دارد«.

درباره روزه مي فرمايد: قون«. ذين من قبلکم لعلکم تت »کتب عليکم الصيام کما کتب علي ال

»بر شما روزه نوشته شد، آنچنانکه ب55ر امت55ان پيش55ين نوش55ته ش55د، ب55دان جهت ک55هباشد تقوا و نيروي خود نگهداري کسب کنند«

درباره هر دو عبادت مي فرمايد: ذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة«: ها ال »يا اي

»اي اه55ل ايم55ان از نم55از و از ص55بر )روزه( کم55ک بخواهي55د و از اين دو منب55ع ن55يرواستمداد کنيد«.

در اين مرحله از عبوديت آن چيزي که نصيب انسان مي گردد اين است ک55ه ض55من يک روش55ن بي55ني، خواهش55ها و تم55ايالت نفس55اني انس55ان مس55خر وي مي گ55ردد. ب55ه

. [ 1]عبارت ديگر اولين اثر عبوديت، ربوبيت و واليت بر نفس اماره است.

[ 147] صفحه در سخنرانيهاي تقوا که در کتاب »گفتار ماه« چاپ شده است )سخنراني دوم از جلد[ 1]

اول( رابطه تسلط بر هواي نفس را با روشن بيني، که از چه راه است توضيح داده ايم.

Page 96: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مرحله تسلط بر نيروي متخيله مرحله دوم، تسلط و واليت بر انديشه هاي پراکنده، يعني تسلط ب55ر ن5يروي متخلي55ه

است. از عجيب ترين نيروهاي ما قوه متخيله است، به موجب اين قوه است ک55ه ذهن م55ا هر لحظه از موضوعي متوجه موضوعي ديگر مي شود و به اصطالح تداعي مع55اني و تسلسل خواطر صورت مي گيرد. اين قوه در اختيار ما نيست، بلکه م55ا در اختي55ار اين قوه عجيب هستيم و لهذا ه55ر چ55ه بخ55واهيم ذهن خ55ود را در ي55ک موض55وع معين متمرکز کنيم که متوجه چ55يز ديگ55ر نش55ود ب55راي م55ا ميس55ر نيس55ت، بي اختي55ار ق55وه متخيله م55ا را ب55ه اين س55و و آن س55و مي کش55اند، مثال ه55ر چ55ه مي خ55واهيم در نم55از »حضور قلب« داشته باشيم، يعني هر چه مي خواهيم اين شاگرد را ب55ر س55ر کالس نماز حاضر نگهداريم، نمي ت55وانيم. ي55ک وقت متوج55ه مي ش55ويم ک55ه نم55از ب55ه پاي55ان

رسيده است و اين شاگرد در سراسر اين مدت، »غايب« بوده است. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و س55لم تش55بيه لطيفي دارد در اين زمين55ه، دل55را - دل افرادي که مسخر قوه ي متخيله است - به پري تشبيه مي کند که در ص55حرائي بر درختي آويخته شده باشد ک5ه ه5ر لحظ5ه ب5اد او را پش5ت و رو مي کن5د. فرم5ود: »مث55ل القلب، مث5ل ريش55ة في الفالة، تعلقت في اص55ل ش55جرة يقلبه5ا ال5ريح ظه5را

. [ 1]لبطن«.

گفت پيغمبر که دل همچون پري است در بياباني اسير صرصري است

باد پر را هر طرف راند گزاف

گه چپ و گه راست با صد اختالف

در حديث ديگر آن دل را چنان کاب جوشان زآتش اندر غازقان

هر زمان دل را دگر رائي بود آن نه از وي بلکه از جائي بود

حديث ديگري که در اين ابيات مولوي اشاره کرده اين است:

. [ 2]»لقلب ابن آدم اشد انقالبا من القدر اذا اجتمعت غليا«.»همانا دل فرزند آدم از ديگ در حال جوشيدن بيشتر زير و باال مي شود«.

[ 148] صفحه

ولي آيا انسان جبرا و اضطرارا محکوم است ک55ه هم55واره محک55وم انديش55ه باش55د و اين نيروي مرموز که مانند گنجشکي هم55واره از ش55اخي ب55ه ش55اخي مي پ55رد ح55اکم مطل55ق وج55ود او باش55د و ي55ا اين ک55ه محک55وميت در براب55ر ق55وه متخيل55ه از خ55امي و

Page 97: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ن55اپختگي اس55ت. ک55امالن و اه55ل واليت قادرن55د اين ن55يروي خودس55ر را مطي55ع خ55ودگردانند؟

شق دوم صحيح است، يکي از وظائف بشر تسلط بر هوسبازي خيال است، و گرنه اين قوه شيطان صفت مجالي براي تعالي و پيمودن صراط قرب نمي ده55د و تم55ام

نيروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضايع مي گرداند. مولوي چقدر عالي مي گويد:

جان همه روزه لگدکوب از خيال وز زيان و سود و از خوف زوال

ني صفا مي ماندش ني لطف و فر

ني به سوي آسمان راه سفر

و هم او در شرح اين حديث نبوي: »تنام عيناي و ال ينام قلبي«

»دو چشمم مي خوابند، اما دلم بيدار است«. مي گويد:

گفت پيغمبر که عيناي ينام

ال ينام القلب عن رب االنام

چشم تو بيدار و دل رفته به خواب چشم من خفته، دلم در فتح باب

همنشينت من نيم سايه من است برتر از انديشه ها پايه من است

زانکه من زانديشه ها بگذشته ام

خارج از انديشه پويان گشته ام

حاکم انديشه ام، محکوم، ني چون که بنا حاکم آمد بر بني

جمله خلقان سخره انديشه اند

زين سبب خسته دل و غم پيشه اند

من چو مرغ اوجم، انديشه مگس کي بود بر من مگس را دسترس

چون ماللم گيرد از سفلي صفات

بر پرم همچون طيور الصافات

Page 98: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

سالکان راه عبوديت، در دومين مرحله، اين نتيجه را مي گيرند ک55ه ب55ر ق55وه متخيل55ه خويش واليت و ربوبيت پيدا مي کنند، آن را ب55رده و مطي55ع خ5ويش مي س55ازند. اث55ر اين مطيع ساختن اين است که روح و ضمير به سائقه فطري خ55داخواهي ه55ر وقت

ميل

[ 149] صفحه

باال کند اين قوه با بازيگريهاي خود مانع و مزاحم نمي گردد. بگذريم از انساني مانند علي عليه السالم و زين العابدين عليه السالم ک55ه چن55ان در حال نماز مجذوب مي شوند که تيري از پاي علي عليه السالم بيرون مي آورند و او از شدت استغراق به خود بازنمي گردد و متوجه نمي شود، يا فرزن55د خردس55ال زين العابدين علي55ه الس55الم در ح55الي ک55ه آن حض55رت مس55تغرق عب55ادت اس55ت از بلن55دي سقوط مي کن55د و دس55تش مي ش55کند، فري55اد بچ55ه و زنه55اي خان55ه غوغ55ا مي کن55د و باالخره شکسته بند مي آيد و دست بچه را مي بندد، زين العابدين عليه السالم پس از فراغ از نماز يعني پس از بازگشت از اين سفر آسماني چشمش ب55ه دس55ت بچ55ه مي افتد و با تعجب مي پرسد که مگر چه شده است که دست بچ55ه را بس55ته اي55د؟معلوم مي شود اين فريادها و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج کند.

آري بگذريم از اين رديف انسانها. در ميان پيروان آنه55ا م55ا در عم55ر خ5ود اف55رادي را ديده ايم که در حال نماز آن چنان مجم55وعيت خ55اطر و تمرک55ز ذهن داش55ته ان55د ک55ه بطور تحقيق از هر چه غير خداست غافل ب55وده ان55د. اس55تاد بزرگ55وار و عاليق55در م55ا مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي اصفهاني اعلي الله مقام55ه از اين ردي55ف اف55راد

بود. براي کسب اين پيروزي هيچ چيزي مانند عبادت ک5ه اساس5ش توج5ه ب5ه خ5دا اس55ت نمي باشد، رياضت کشان از راه هاي ديگر وارد مي شوند و ح55داکثر اين اس55ت ک55ه از راه مهمل گذاشتن زندگي و ستم بر بدن اندکي بدان دست مي يابند ولي اس55الم از راه عبادت بدون اين که نيازي به آن کارهاي ناروا باش55د اين نتيج55ه را ت55أمين مي کند، توجه دل به خدا و تذکر اينکه در برابر رب االرب55اب و خ55الق و م55دبر ک55ل ق55رار

گرفته است، زمينه تجمع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم مي کند.

زلف آشفته او باعث جمعيت ماست چون چنين است پس آشفته ترش بايد کرد

دريغ است که در اينجا تأييدي از شيخ فالسفه اسالم، اعجوبه ي ده55ر، ک55ه از ب55رکت تعليمات اسالم انديشه هاي فلسفي را به جائي رسانده است که پيشينيان يوناني و

ايراني و هندي و غير آنها هرگز نرسيده اند، نقل نکنيم.

[ 150] صفحه

Page 99: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين مرد بزرگ در نمط نهم »اشارات« پس از تشريح عبادت عوامانه که تنه5ا ب5راي مزد است و ارزش زيادي ندارد، به عبادت هاي مقرون به معرفت مي پ55ردازد، مي

گويد: »و العبادة عند العارف رياضة ما لهممه و ق55وا نفس55ه المتوهم55ة و المتخيل55ة ليجره55ا بالتعويد عن جناب الغرور الي جناب الح55ق فتص55ير مس55المة للس55ر الب55اطن حين م55ا

يستجلي الحق ال تنازعه فيخلص السر الي الشروق الباطن«. »عبادت از نظر اهل معرفت ورزش همتها و قواي وهميه و خياليه است ک55ه در اث55ر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر ح55ق، هم55واره آنه55ا را از توج55ه ب55ه مس55ائل مربوط به طبيعت و ماده به سوي تص55ورات ملک55وتي بکش55اند و در نتيج55ه، اين ق55وا تسليم »سر ضمير« و فطرت خداجوئي انسان گردند و مطيع او شوند به حدي ک55ه هر وقت اراده کند که در پي جلب جلوه حق برآي55د اين ق55وا در جهت خالف فع55اليت نکنند و کشمکش دروني ميان دو ميل علوي و سفلي ايج55اد نش55ود و »س55ر ب55اطن«

بدون مزاحمت اين ها از باطن کسب اشراق نمايد«. . 102، صفحه ي 1نهج الفصاحة. و جامع صغير، ج [ 1]. 2، صفحه ي 6مسند احمد، جلد [ 2]

مرحله بي نيازي روح از بدن مرحله سوم اين است که روح در مراحل قوت و قدرت و ربوبيت و واليت خ55ود ب55ه مرحله اي مي رسد که در بسياري از چيزها از بدن بي نياز مي گردد، در ح55الي ک55ه

بدن صد در صد نيازمند به روح است. روح و بدن نيازمند به يکديگرند، حيات بدن به روح است، روح صورت و حافظ ب55دن است، سلب عالقه تدبيري روح به ب55دن مس55تلزم خ55رابي و فس55اد ب55دن اس55ت، و از طرف ديگر روح در فعاليتهاي خود نيازمند به استخدام بدن است، بدون بک55ار ب55ردن اعضا و جوارح و ابزارهاي بدني قادر بک55اري نيس55ت. بي ني55ازي روح از ب55دن ب55ه اين است که در ب55رخي از فعاليته55ا از اس55تخدام ب55دن بي ني55از مي گ55ردد، اين بي ني55ازي گاهي در چند لحظه و گاهي مکرر و گاهي به طور دائم صورت مي گيرد، اين همان

است که به »خلع بدن« معروف است.

[ 151] صفحه

سهروردي حکيم اشراقي معروف گفته است: ما حکيم را حکيم نمي دانيم مگر آنکه بتواند خلع بدن کن55د، ميردام55اد مي گوي55د: م55ا حکيم را حکيم نمي دانيم مگر آنکه خلع بدن براي او ملک55ه ش55ده باش55د و ه55ر وقت

اراده کند عملي گردد. همانطور که محققان گفته اند، خلع بدن دليل بر کمال زيادي نيست، يع55ني اف55رادي که هنوز از عالم »مثال« عبور نک55رده و ق55دم ب55ه غيب معق55ول نگذاش55ته ان55د ممکن

است به اين مرحله برسند.

Page 100: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مرحله فرمانبرداري تن مرحله چهارم اين است که خود بدن از ه55ر لح55اظ تحت فرم55ان و اراده ش55خص در مي آيد، به طوري که در حوزه بدن خود شخص اعم55ال خ55ارق الع55اده س55رمي زن55د.

اين مطلب دامنه ي بحث زيادي دارد. امام صادق عليه السالم فرمود:

»ما ضعف بدن عما قويت عليه النية« »آنچه را که همت و اراده نفس در آن نيرومند گردد و جدا م55ورد توج55ه نفس واق55ع

شود، بدن از انجام آن ناتواني نشان نمي دهد«. مرحله ي فرمانبرداري طبيعت

مرحله پنجم که باالترين مراحل است اين است که حتي ط55بيعت خ55ارجي ن55يز تحت نفوذ اراده انسان قرار مي گيرد و مطيع انسان مي شود. معجزات و کرامات انبياء

و اولياء حق از اين مقوله است. مسأله ي معجزات و کرامات خود مسأله ي قابل بحثي است که جداگانه درب55اره ي توجيه آن بايد بحث شود، تدين به يکي از اديان آسماني مالزم با قب55ول و ايم55ان ب55ه خرق عادت و معجزه است، مثال يک نفر مس55لمان نمي توان55د مس55لمان باش55د و ب55ه قرآن ايمان و اعتقاد داشته باشد ولي منک55ر معج55زه و خ55رق ع55ادت باش55د. از نظ5ر

حکمت الهي

[ 152] صفحه

اسالمي، مشکل معجزه ي5ک مش5کل ح5ل ش55ده اس55ت و البت5ه بررس55ي اين مس5أله مستلزم بحث در مقدمات زيادي است. ما در اينج55ا از نظ55ر بحث »واليت تص55رف« در آن بحث مي کنيم و طبعا طرف سخن ما افرادي هس55تند ک55ه ب55ه ق55رآن ايم55ان و اعتقاد دارند و وقوع معجزات را اعتراف دارند و سخن ما با آنها در اين جهت است که معجزه جز مظهري از واليت تصرف و واليت تکويني نيست. بگذريم از قرآن که عالوه بر جنبه ي معجزه بودن، کالم خداوند است نه کالم پيغم55بر و وض55ع اس55تثنائي دارد در ميان همه ي معجزات، معجزه بدان جهت صورت مي گ55يرد ک55ه ب55ه ص55احب آن از طرف خداون5د ن55وعي ق5درت و اراده داده ش55ده ک5ه مي توان55د ب5ه اذن و ام55ر پروردگار در کائنات تصرف کند، عصائي را اژدها نمايد، کوري را بين55ا س55ازد و ح55تي مرده اي را زنده کند، از نهان آگاه سازد، اين قدرت و آگاهي براي او تنها از طري55ق پيمودن صراط قرب و نزديک شدن به کانون هستي پيدا مي ش55ود و واليت تص55رف

جز اين چيزي نيست. برخي مي پندارند که در وجود معج55زه شخص55يت و اراده ص55احب معج55زه هيچگون55ه دخالتي ندارد، او فقط پرده ي نمايش است، ذات احديت مس55تقيما و بالواس55طه آن را به وجود مي آورد، زيرا کار اگر به حد اعجاز برسد از حدود قدرت انس55ان در ه55ر مقامي باشد خارج است. پس آنگاه که معجزه صورت مي گيرد، انساني در کائنات تصرف نکرده است، بلکه خود ذات احديت است که مستقيما و بدون دخ55الت اراده

انسان، در کائنات تصرف کرده است.

Page 101: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين تصور اشتباه است، گذشته از اين که علو ذات اق5دس اح5ديت اب5ا دارد ک5ه ي5ک فعل طبيعي بالواسطه و خارج از نظام از او صادر گردد، اين تصور برخالف نصوص قرآني است. قرآن در کمال صراحت آورنده ي »آيت« ) معج55زه( را خ55ود رس55والن مي داند ولي البته با اذن و رخصت ذات احديت، بديهي اس55ت ک55ه اذن ذات اح55ديت از نوع اذن اعتباري و انساني نيست ک55ه ب55ا لف55ظ و ي55ا اش55اره ممن55وعيت اخالقي ي55ا اجتماعي او را از بين ببرد، اذن پروردگار همان اعطاء نوعي کمال اس55ت ک55ه منش55أ چنين اثري مي گردد و اگر خداوند نخواهد آن کمال را از او مي گ55يرد. در س55وره ي

مي فرمايد: 78مبارکه ي مؤمن آيه ي

[ 153] صفحه

»و ما کان لرسول ان يأتي بآية اال باذن الله« »هيچ پيامبري را نرسد که آيت )معجزه( بياورد مگر با اذن خداوند«.

در اين آي55ه ي کريم55ه آورن55ده ي آيت را پي55امبران مي دان55د، ولي ب55ه اذن پروردگ55ار، مخصوصا کلمه اذن پروردگار اضافه مي شود که توهم نش5ود ک5ه کس5ي از خ5ودش

در مقابل ذات حق استقالل دارد و همه بدانند که: »ال حول و ال قوة اال بالله«. هر حول و قوه اي اعم از ان5دک ي5ا بس55يار، کوچ5ک ي5ا ب55زرگ متکي ب55ه ذات اق5دس احديت است، هر موجودي در ه55ر مرتب55ه اي مج55راي اراده و مش55يت الهي اس55ت و مظهري از مظاهر آن است، پيامبران در هر کار و از جمله در اعج55از خ55ود متکي و

مستمد از منبع اليزال غيبي هستند. در س55وره ي مبارک55ه ي نم55ل، داس55تان س55ليمان و ملک55ه ي س55با را نق55ل مي کن55د، سليمان ملکه سبا را احضار مي کن55د و ملک55ه ب55ه حض55ور س55ليمان روان55ه مي ش55ود. س55ليمان از حاض55ران مجلس مي خواه55د ک55ه تخت ملک55ه را پيش از ورود خ55ودش حاضر نمايند، برخي داوطلب مي شوند و سليمان به نوع کار آنها راض55ي نمي ش55ود

تا آنکه: اليک طرفک« »و قال الذي عنده علم من الکتاب انا آتيک به قبل ان يرتد

»آنکه دانشي از لوح محفوظ نزد او بود گفت من پيش از آنکه چش55م بهم ب55زني آنرا حاضر مي کنم« و حاضر کرد.

تعب55ير ق55رآن اين اس55ت ک55ه آن دانش55مند گفت »من آورن55ده ي آن در اين م55دت کم هستم« پس حول و قوه را به خود نسبت مي دهد و به عالوه مي گويد آنکه دانشي از لوح محفوظ نزدش بود چنين گفت. اشاره به اينکه اين ک55ار خ55ارق الع55اده را ب55ه موجب نوعي دانش کرد و آن دانش از نوع علومي که در دفتره55اي بش55ري ت55اکنون ثبت شده نيست، دانشي است که با ارتباط و اتصال به لوح محفوظ يعني ب55ا ق55رب

به ذات حق مي توان بدان رسيد. و باز قرآن صريحا درباره خود اين پيامبر مي گويد:

ياطين کل بناء و غواص »فسخرنا له الريح تجري بامره رخاء حيث اصاب و الش

[ 154] صفحه

نين في االصفاد هذا عطاؤنا فامنن او امسک بغير حساب« . [ 1]و آخرين مقر

Page 102: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

»ما باد را مس55خر وي س55اختيم در ح55الي ک55ه ب55ه آس55اني ب55ه ام55ر و اراده او ه55ر ج55ا بخواهد حرکت مي کند. و همچنين شياطين ه55ر س55ازنده و ه55ر زي55ر آب رون55ده را و ديگراني که در زنجير بسته شده بودند. اي سليمان اين اس55ت بخش55ش بي حس55اب

ما، پس با تو است که ببخشي يا نگهداري«. در آياتي که درباره ي معجزات حضرت عيسي مس55يح ن55يز از تعب55يرات ق55رآن همين مطلب استفاده مي شود، به واسطه پرهيز از اطاله از ذکر آنها خودداري مي کنيم.

.38سوره ي ص، آيه ي [ 1]

محبوبيت نزد خدا در خاتم55ه نکت55ه اي را ک55ه در اول بحث اش55اره ک55رديم توض55يح مي دهيم: هم55ه اين مراحل نتيجه »قرب« به پروردگار است و قرب به حق يک حقيقت واقعي است نه

يک تعبير مجازي و اعتباري. در حديث معروف و مش55هور قدس55ي ک55ه ش55يعه و س55ني آن را روايت ک55رده ان55د ب55ه صورت بسيار زيب55ائي اين حقيقت بي55ان ش55ده اس55ت. ام55ام ص55ادق علي55ه الس55الم از

رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي کند که: »قال الله عزوجل م55ا تق55رب الي عب55د بش55يء احب الي مم55ا افترض55ت علي55ه و ان55ه ليتقرب الي بالنافلة حتي احبه فاذا احببته کنت سمعه الذي يسمع به و بص55ره ال55ذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده الذي يبطش بها. ان دعاني اجبته و ان سألني

. [ 1]اعطيته«. »خداوند مي گوي55د: هيچ بن55ده اي ب55ا هيچ چ55يزي ب55ه من نزدي55ک نش55ده اس55ت ک5ه از فرائض نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده من بوسيله نواف55ل و مس55تحبات - ک55ه من فرض نکردهام ولي او تنها به خاطر محبوبيت آنها ن55زد من انج55ام مي ده55د- ب55ه مننزديک مي شود تا محبوب من مي گردد، همين که محبوب من گشت من گوش او

[ 155] صفحه

مي شوم که با آن مي شنود و چشم او مي شوم که ب55ا آن مي بين55د و زب55ان او مي شوم که با آن سخن مي گويد و دست او مي شوم که با آن حمله مي کند. اگر مرا

بخواند اجابت مي کنم و اگر از من بخواهد مي بخشم«. در اين حديث جان مطلب ادا شده است: عب55ادت م55وجب تق55رب، و تق55رب م55وجب محبوبيت نزد خداست، يعني با عبادت انسان به خدا نزدي55ک مي ش55ود و در اث55ر اين نزديکي قابليت عنايت خاص مي يابد و در اثر آن عنايته55ا گ55وش و چش55م و زب55ان او حقاني مي گردد. با قدرت الهي مي شنود و مي بيند و مي گوي55د و حمل55ه مي کن55د،

. [ 2]دعايش مستجاب و مسؤولش برآورده است.. 352، صفحه ي 1کافي، جلد [ 1]. 84والها و واليتها، ص [ 2]

واليت تصرف [1]واليت تصرف يا واليت معنوي، نوعي اقتدار و تسلط فوق العاده تکويني اس55ت.

.

Page 103: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نظريه ي واليت تکويني از يک ط55رف مرب55وط اس55ت ب55ه اس55تعدادهاي نهفت55ه در اين موجودي ک5ه ب5ه ن5ام »انس5ان« در روي زمين پدي5د آم5ده اس5ت و کم5االتي ک5ه اين موجود شگفت انگيز بالقوه دارد و قابل به فعليت رسيدن اس55ت، و از ط55رف ديگ55ر مربوط است به رابطه ي اين موجود با خدا. مقصود از واليت تکويني اين است ک55ه انسان در اثر پيم55ودن ص55راط عب55وديت ب55ه مق55ام ق55رب الهي نائ55ل مي گ55ردد و اث55ر وصول به مقام قرب- البته در مراحل عالي آن- اين است که معن55ويت انس55اني ک55ه خود حقيقت و واقعيتي اس55ت، در وي متمرک55ز مي ش55ود و ب55ا داش55تن آن معن55ويت، قافله ساالر معنويات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زم55ان مي ش55ود. زمين هيچگاه از وليي که حامل چنين معنويتي باشد، و به عبارت ديگ55ر، از »انس55ان

. [ 2]کامل« خالي نيست.

[ 156] صفحه . 284، ) والها و واليتها(، ص 3مجموعه آثار، ج [ 1]. 285والها و واليتها، ص [ 2]

مقامات و کرامات نهج البالغه حاالت و مقام55ات و کرامته55ائي ک55ه ب55راي اه55ل مع55ني در222در خطبه

پرتو عبادت رخ مي دهد توضيح داده شده است، از آن جمله مي فرمايد: ماء و اعدت لت عليهم السکينة و فتحت لهم ابواب الس »قد حفت بهم المالئکة و تنزلع الله عليهم فيه فرضي سعيهم و حم55د مق55امهم لهم مقاعد الکرامات في مقام اط

جاوز...« مون بدعائه روح الت يتنس »فرشتگان آنان را در ميان گرفته اند، آرامش برايشان ف55رود آم55ده اس55ت، دره55اي ملکوت بر روي آنان گشوده ش55ده اس55ت، جايگ55اه الط55اف بي پاي55ان الهي برايش55ان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه ي آنان را ک55ه بوس55يله ي بن55دگي ب55ه دست آورده اند ديده و عملشان را پسنديده و مقامشان را ستوده است، آنگ5اه ک5ه خداوند را مي خوانند بوي مغف55رت و گذش55ت الهي را استش55مام و پس رفتن پ55رده

. [ 1]هاي تاريک گناه را احساس مي کنند«.مقامات و کرامات

نهج البالغه حاالت و مقام55ات و کرامته55ائي ک55ه ب55راي اه55ل مع55ني در222در خطبه پرتو عبادت رخ مي دهد توضيح داده شده است، از آن جمله مي فرمايد:

ماء و اعدت لت عليهم السکينة و فتحت لهم ابواب الس »قد حفت بهم المالئکة و تنزلع الله عليهم فيه فرضي سعيهم و حم55د مق55امهم لهم مقاعد الکرامات في مقام اط

جاوز...« مون بدعائه روح الت يتنس »فرشتگان آنان را در ميان گرفته اند، آرامش برايشان ف55رود آم55ده اس55ت، دره55اي ملکوت بر روي آنان گشوده ش55ده اس55ت، جايگ55اه الط55اف بي پاي55ان الهي برايش55ان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه ي آنان را ک55ه بوس55يله ي بن55دگي ب55ه دست آورده اند ديده و عملشان را پسنديده و مقامشان را ستوده است، آنگ5اه ک5ه خداوند را مي خوانند بوي مغف55رت و گذش55ت الهي را استش55مام و پس رفتن پ55رده

. [ 1]هاي تاريک گناه را احساس مي کنند«.

Page 104: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

.88سيري در نهج البالغه، ص [ 1]

عبادت عامل تربيت عبادت مرکبي است براي تقرب به حق و در واقع براي تکامل واقعي بش55ر. چ55يزي که خود مظهر تکامل بشر است، خود هدف و غايت است، لزومي ندارد که مقدم55ه و وس55يله ي چ55يز ديگ55ر باش55د. ولي در عين ح55ال عب55ادات، گذش55ته از اين اص55الت، مقدمه چيز ديگر هم هستند، يعني خ5ود برنام55ه تربي55تي اس55المند. ب55ه اين مع5ني ک5ه اسالم مي خواهد افراد را چه از نظ55ر اخالقي، چ55ه از نظ55ر اجتم55اعي ت55ربيت بکن55د، يکي از وسائلي که براي اينکار اتخاذ کرده است عبادت است و از قض55ا اين وس55يله از هر وسيله ي ديگري در اخالق و روح بشر مؤثرتر و نافذتر است. حاال اين مطلب

را توضيح مي دهم. محور مسائل اخالقي خود را فراموش کردن و از خود گذشتن و از منافع خود

[ 157] صفحه

صرفنظر کردن است. همانطور که در سالمت بدن يک اصل هست که بمنزله مب55دأ و منشأ همه خوبيهاست و آن مسأله »حنيه« يعني پرخوري اس55ت در اخالق هم ي55ک مسأله وجود دارد که اس اساس همه مسائل اخالقي است. و آن رهايي از خودي و

رها کردن و ترک »منيت« است. در مسائل اجتماعي آن اصلي که مادر همه ي اصل هاست، ع55دالت اس55ت. ع55دالت يعني رعايت حقوق افراد ديگر. مشکلي که بشر هم در اخالق دارد و هم در اجتماع، از جنبه ي اجرائي اين هاست. يعني هيچ کس نيست که اخالق را نشناسد و يا نداند که عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشکل کار در مرحله اجراست، آن وقتي ک55ه انسان مي خواهد يک اصل اخالقي را رعايت کند مي بين55د من55افعش در ي55ک ط55رف قرار گرفته است و اخالق در طرف ديگر. مي بيند راس55تگوئي در ي55ک ط55رف ق55رار گرفته است و منفعت و سود در طرف ديگر. يا بايد دروغ بگويد، خيانت کند و س55ود را ببرد و يا بايد راست بگويد، امانت بورزد و از سود ص55رفنظر کن55د. اينجاس55ت ک55ه مي بينيم بشر که دم از اخالق و عدالت مي زند پاي عمل که مي رسد ضد اخالق و ضد عدالت عمل مي کن5د. آن چ5يزي ک5ه پش5توانه اخالق و ع5دالت اس5ت و اگ5ر در انسان وجود پيدا کند انسان به سهولت راه اخالق و ع55دالت را مي گ55يرد و س55ود را کنار مي زند تنها ايمان است. چه ايماني؟ ايمان ب55ه خ55ود ع55دالت و ايم55ان ب55ه خ55ود اخالق. چه وقت انسان به عدالت به عنوان يک امر مقدس و به اخالق به عنوان يک امر مقدس ايمان پيدا مي کند؟ آنوقت که به اصل و اساس تقدس يعني خدا، ايمان داشته باشد. لهذا بشر عمال بآن اندازه ب55ه ع55دالت پ55اي بن55د اس55ت ک55ه بخ55دا معتق55د است، آن اندازه عمال به اخالق پايبند است ک5ه بخ5دا ايم5ان دارد. مش5کل عص55ر م5ا همين است. خيال مي کردند که علم کافيست، اگر ما عدالت و اخالق را بشناس55يم و به آنها عامل باشيم کافي است که ما اخالقي و عادل باشيم. ولي عمل نشان داد که اگر علم منفک از ايمان بشود نه تنها ب55راي اخالق و ع55دالت مفي55د نيس55ت، بلک55ه

مضر هم هست. مصداق قول سنائي مي شود که:

Page 105: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد کاال

[ 158] صفحه

اما اگر ايمان پيدا شد، اخالق و عدالت پابرجا مي شود، اخالق و عدالت بدون ايمان مذهبي مثل نشر اسکناس ب55دون پش55توانه اس55ت، ايم55ان م55ذهبي ک55ه آم55د، اخالق و عدالت هم مي آيد. آنوقت ما مي بينيم در اسالم مسأله ي پرستش خدا به ص55ورت يک امر مجزا از اخالق و عبادت قرار داده نشده است. يع55ني عب55ادت را ک55ه اس55الم دستور مي دهد، چاشني آن را اخالق و عدالت قرار مي ده55د، ي55ا بگ55وئيم ع55دالت و اخالق را که ط55رح مي کن55د چاش55ني آن را عب55ادت ق5رار مي ده55د چ5ون غ55ير از اين

. [ 1]ممکن نيست. نتيجه اي که مي گيريم اين است که در باب عبادت و نيايش اگر انسان عالقمند ب55ه تربيت خود و فرزندانش به تربيت اسالمي هست و يا مي خواهد اف55رادي را ت55ربيت بکند، واقعا بايد به مسأله ي نيايش، دع55ا و عب55ادت اهميت بده55د. و اص55ال مس55أله ي عبادت قطع نظر از اين که پ55رورش ي55ک حس اص55يل اس55ت، ت55أثير زي55ادي در س55اير نواحي انسان دارد. اين است که بزرگان هميشه توصيه مي کنند: »ه55ر مق55دار ک55ار زيادي داري ، در شبانه روز يک ساعت را براي خ55ودت بگ55ذار«. ممکن اس55ت ش55ما بگوييد من هيچ ساعتم براي خودم نيست، تمام اوقاتم براي خدمت به مردم اس55ت. نه، اگر تمام ساعات انسان هم وقف خدمت به خلق خدا باشد، در عين حال انسان بي نياز از اين که يک ساعت را براي خودش بگذارد نيست. اين ي55ک س55اعت ب55ا اين که براي خود است، ضرورت دارد و الزم است، و آن ساعتهايي که ب55راي غ55ير خ55ود است، با اين که مفيد و الزم است، جاي آن را پر نمي کند. حاال يک ساعت ک55ه مي گويند حداقل است؛ يک ساعت يا بيشتر در شبانه روز را انسان واقعا براي خ55ودش بگذارد، يعني در آن لحظات برگردد به خودش، خ55ودش را ه55ر چ55ه هس55ت از خ55ارج ببرد، به درون خودش و ب55ه خ55داي خ55ودش ب55ازگردد و در آن ح55ال فق55ط و فق55ط او باشد و خ5داي خ55ودش و راز و ني55از ک5ردن و مناج5ات ب55ا خ5داي خ5ودش و اس55تغفار کردن. خود استغفار يعني محاسبة النفس کردن، حس55اب کش55يدن از خ55ود. حس55اب بکند در ظرف اين بيست و چهار ساعت من چه ک55ردم؟ ف55ورا ب55راي او روش55ن مي

شود که فالن کارم خوب

[ 159] صفحه

بود، شکر مي کند خدا را؛ فالن کار را خوب بود نمي کردم، تصميم مي گ55يرد ديگ55ر نکند و استغفار مي کند. و قرآن به مسأله ي اس5تغفار چق55در توج5ه دارد! جمل55ه ايه55ار« يع55ني درباره ي اصحاب پيغمبر نق55ل ک55رده ان55د ک55ه: »رهب55ان اللي55ل و اس55د النادقين و الق55انتين و ابرين و الص55 راهبان شب و ش55يران روز. ق55رآن مي گوي55د: »الص55

. [ 2]المنفقين و المستغفرين باالسحار«.

Page 106: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ببينيد قرآن چگونه همه ي جوانب را بيان مي کن55د؟! ن55ه مث55ل ي55ک درويش اف55راطي فقط و فقط صحبت از استغفار و نيايش مي کند. »الصابرين«. قرآن هر جا که مي گويد »صابرين« در مورد پيکارها مي گويد. در واقع »صابرين« يع55ني خ55ودداران در پيکارها. و »الصادقين« راستان و راس55تگويان ک5ه از راس55تي ي5ک ذره منح55رف نمي شوند. و »القانتين« آنهايي که در پيشگاه پروردگار در کمال خضوع قنوت مي کنند، خاضعند و خضوع قلب دارن55د )و ي55ا ممکن اس55ت مقص55ود از »ق55انتين« ب55ا توج55ه ب55ه معني آن در يک آيه ي ديگر: »قوموا لله قانتين« اين باشد که در آن حال جز با خدا با کس ديگر سخن نمي گويند و رابطه ش55ان را ب55ا غ55ير خداون55د قط55ع مي کنن55د(. و »المنفقين« از آنچه دارند به ديگران مي بخشند. »والمستغفرين باالسحار« آنان که

. [ 3]سحرگاهان به استغفار خدا مي پردازند. اين هم هميشه بايد در کنارش باشد.. 74 - 76گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 17آل عمران، آيه [ 2]. 340تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 3]

نقش عبادت در بازگشت به خويش به همان نسبت که وابستگي و غرق شدن در ماديات انسان را از خود جدا مي کن55د و با خود بيگانه مي سازد؛ عبادت انسان را به خويش55تن ب55ازمي گردان55د، عب55ادت ب55ه هوش آورنده ي انسان و بيدارکننده ي انسان اس55ت، عب55ادت انس55ان غ55رق ش55ده و محو شده در اشياء را مانند نجات غريق، از اعماق درياي غفلتها بيرون مي کند، در عبادت و در پرتو ياد خداوند است که انسان خود را آن چنان که هست مي بيند؛ ب55ه نقصها و کسريهاي خود آگاه مي گردد، از باال به هستي و حيات و زمان و مکان مي

نگرد، و در عبادت است که انسان به حقارت و پستي آمال و آرزوهاي محدود

[ 160] صفحه

مادي پي مي برد و مي خواهد خود را به قلب هستي برساند. من هميشه به اين سخن دانشمند معروف عص55ر خودم55ان »اينش55تاين« ب55ه اعج55اب مي نگرم. آنچه بيشتر مايه ي اعجاب است اين است که اين دانشمند متخص55ص در فيزيک و رياضي است نه در مسائل رواني و انساني و مذهبي و فلسفي. او پس از تقسيم مذهب به سه نوع، نوع س55وم را ک55ه م55ذهب حقيقي اس5ت م55ذهب وج5ود ي55ا مذهب هس55تي مي نام55د و احساس55ي ک55ه انس55ان در م55ذهب حقيقي دارد اين چ55نين

شرح مي دهد: »در اين مذهب، فرد، کوچکي آمال و هدفهاي بشر و عظمت و جاللي که در ماوراء پديده ها در طبيعت و افکار تظاهر مي نمايد حس مي کند، او وجود خود را يک نوع زندان مي پندارد چنانکه مي خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستي را يک باره

. [ 1]به عنوان يک حقيقت واحد دريابد«»ويليام جيمز« درباره ي نيايش مي گويد:

»انگ55يزه ني55ايش، نتيج55ه ض55روري اين ام55ر اس55ت ک55ه در عين اين ک55ه دروني ت55رين قسمت از خودهاي اختياري و عملي هر کس خودي از نوع اجتماعي است، با وجود اين، مصاحب کامل خويش را تنها در جهان انديشه مي تواند پيدا کن55د. اغلب م55ردم

خواه به صورت پيوسته، خواه تصادفي در دل خود به آن رجوع مي کنند.

Page 107: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

حقيرترين فرد در روي زمين با اين توجه عالي؛ خود را واقعي و باارزش مي کن55د«.[2 ] .

»اقبال الهوري« نيز سخني عالي در مورد ارزش پرستش و نيايش از نظر بازيافتنخود دارد که دريغ است نقل نشود، مي گويد:

»نيايش به وسيله ي اشراق نفساني، عملي حياتي و متعارفي است ک55ه ب55ه وس55يله ي آن جزيره ي کوچک شخصيت ما وضع خود را در کل بزرگتري از حيات اکتش55اف

. [ 4]،[ 3]مي کند«.

[ 161] صفحه . 57دنيائي که من مي بينم، ص [ 1]. 105به نقل »احياء فکر ديني«، ص [ 2]. 105احياء فکر ديني، ص [ 3]. 303سيري در نهج البالغه، ص [ 4]

ياد حق ريشه ي همه ي آثار معن55وي اخالقي و اجتم55اعي ک55ه در عب55ادت اس55ت در ي55ک چ55يز است: ياد حق و غير او را از ياد بردن. قرآن کريم در يک جا به اثر تربيتي و جنبه ي تقويتي روحي عبادت اشاره مي کند و مي گويد: »نم55از از ک55ار ب55د و زش55ت ب55ازمي دارد« و در جاي ديگر مي گويد: »نماز را براي اين که ب5ه ي5اد من باش55ي ب5ه پ5ادار« اشاره به اين که انسان که نماز مي خواند و در ياد خداست همواره در ياد دارد ک55ه

ذات دانا و بينايي مراقب اوست و فراموش نمي کند که خودش بنده است. ذکر خدا و ياد خدا که هدف عبادت است، دل را جال مي دهد و صفا مي بخشد و آن را آماده ي تجليات الهي قرار مي دهد، علي درباره ي ياد حق که روح عبادت است

چنين مي فرمايد: »ان الله تعالي جعل الذکر جالء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصربه بعد العشوةت آالئه في البره55ة بع55د البره55ة و في زم55ان 55ه ع55ز 55رح لل 55دة و م55ا ب و تنقاد به المعان

مهم في ذات عقولهم« . [ 1]الفترات عباد ناجاهم في فکرهم و کل »خداوند ياد خود را صيقل دله55ا ق55رار داده اس55ت، دله55ا ب55دين وس55يله از پس ک55ري، شنوا و از پس نابينائي، بينا و از پس سرکشي و عناد، رام مي گردند؛ همواره چنين بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه اي از زمان و در زمانه5ايي ک5ه پي5امبري در ميان مردم نبوده است بندگاني داشته و دارد که در س55ر ض55مير آنه55ا ب55ا آنه55ا راز

مي گويد و از راه عقلهايشان با آنان تکلم مي کند«. در اين کلمات خاصيت عجيب و تأثير شگرف ياد ح55ق در دله55ا بي55ان ش55ده اس55ت ت55ا

. [ 2]جائي که دل قابل الهام گيري و مکالمه ي با خدا مي گردد. عبادت براي اين است که حيات ايماني انسان تجدي55د بش55ود، ت55ازه بش55ود، ط55راوت پيدا کند، قوت و نيرو پيدا کند. به هر اندازه که انسان بياد خدا باشد کم55تر معص55يت

مي کند، معصيت کردن و نکردن دائر مدار علم نيست، دائر مدار غفلت و تذکر

[ 162] صفحه

Page 108: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

است، بهر اندازه که انسان غافل باشد يعني خدا را فرام55وش ک55رده باش55د، بيش55تر. [ 3]معصيت مي کند، بهر اندازه که خدا بيشتر بيادش بيايد کمتر معصيت مي کند.

عبادت که براي تذکر است، در اسالم به عنوان فريض55ه و نافل55ه زي55اد توص55يه ش55ده است، و اسالم با موجباتي که روح عبادت يع55ني ت55ذکر را از مي55ان مي ب55رد و غفلت ايجاد مي کند نيز مبارزه کرده است. هر چه که موجب انص55راف و غفلت انس55ان از خدا بشود به نوعي ممنوع )مکروه يا حرام( است، مثل اف55راط در خ55وردن، اف55راط در گفتن، افراط در معاشرت با افراد و افراط در خوابيدن. البت55ه بعض55ي از اين ه55ا مانند توصيه به پرهيز از پر خوردن ممکن است که عل55ل جس55مي هم داش55ته باش55د يعني منظور بهداشت و حفظ ص55حت هم در ک55ار باش55د ولي قطع55ا تنه55ا آن نيس55ت، يعني »قلة الطعام« در مسائل اسالمي در رديفي قرار مي گ55يرد ک55ه معل55وم اس55ت هدف تنها بهداشت و حفظ الص55حة نيس55ت بلک55ه همچ55نين ب55راي اين اس55ت ک55ه روح

. [ 4]انسان سبکتر باشد و کمتر موجبات غفلت در انسان پيدا شود.. 222نهج البالغه، خطبه ي [ 1]. 68سيري در نهج البالغه، ص [ 2]. 79گفتارهاي معنوي، ص [ 3]. 185 - 186تعليم و تربيت، ص [ 4]

تقويت معنويت همان طور که تفکر و تعقل براي روشن ش55دن فک55ر ب55راي ق55وه ي عاقل55ه اس55ت، و تقوا و تزکي55ه ي نفس ب55راي تق55ويت ن55يروي اراده در انس55ان، عب55ادت ب55راي تق55ويت عشق و عالقه ي معنوي و ايجاد حرارت ايماني در انسان است؛ يع55ني هم55ان ط55ور که ايمان خودش به نوبه ي خود منش55أ عب55ادت اس55ت، عب55ادت هم تق55ويت کنن55ده ي ايمان است که به اين مطلب در متون اسالمي زياد تصريح شده است، يع55ني ت55أثير متقابل ايمان و عمل در يک55ديگر. ايم55ان ب55ه نوب55ه ي خ55ود منش55أ عم55ل مي ش55ود، و

. [ 1]عملي که منبعث از آن ايمان است منشأ تقويت همان ايمان مي گردد. از نظر قرآن معنويت پايه ي تکامل است. اينهمه عبادات ک55ه در اس55الم ب55ر روي آن تکيه شده است براي تقويت جنب55ه ي معن55وي روح انس55ان اس55ت. زن55دگي پي55امبر را

ببينيد،

[ 163] صفحه

با آنهمه گرفتاري و مشغلهاي که دارد باز در همان حال قرآن مي گويد: ذين 55ه و طائف55ة من ال فه و ثلث 55ل و نص55 ي ک تق55وم ادني من ثلثي الل ک يعلم ان »ان رب

هار علم ان لن تحصوه فتاب عليکم...«. . [ 2]معک و الله يقدر الليل و الن »خدا آگاه است که تو در ح55دود دو ثلث ش55ب را ب55ه عب55ادت قي55ام مي ک55ني، گ55اهي حدود نصف آن، و الاقل ثل55ثي از ش55ب، و گ55روهي ک55ه ب55ا ت55و هس55تند ن55يز چ55نين مي

کنند...«. و يا خدا به پيامبرش تأکيد مي کند که :

»قسمتي از شب را براي عبادت برخيز، تهجد کن، نم5از ش5ب بخ5وان، ت5ا ب5ه مق5ام. [ 3]محمود برسي«.

Page 109: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و يا در مورد حضرت علي عليه السالم، اگ55ر ع55دالت اجتم55اعي او را مي بي55نيم ک55ار کردنها و بيل زدنها و ع5رق ريختنه5ايش را مش5اهده مي ک5نيم، باي55د آن در دل ش55ب غش کردنهايش را هم ببينيم. آن از خوف خدا بيهوش شدنهايش را هم نظاره کنيم. اين ها واقعيات تاريخ اسالم هستند و آنها هم صريح آيات قرآن. اين مس55ائل را نمي توان توجيه و تأويل کرد. هرگونه تفسير و تعبير مادي اين مسائل، خي55انت ب55ه ق55رآن است. انقالب ما، در آينده در کنار ع55دالت اجتم55اعي ب55ه مقي55اس اس55المي، ني55از ب55ه]معنويتي گسترده و شامل دارد، معنويتي از آن نمونه که در پيامبر و ائمه ديده ايم.

4 ] . 185تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 1]. 20سوره مزمل، آيه ي[ 2]. 79سوره ي اسرا، آيه ي [ 3]. 175معنويت در انقالب اسالمي، ص [ 4]

درمان اخالقي نهج البالغه پس از اش55اره ب55ه پ55اره اي از اخالق192علي عليه السالم در خطبه ي

رذيله از قبيل سرکشي، ظلم، کبر ، مي فرمايد: يام 55وات و مجاه55دة الص5 ک »و عن ذلک ما حرس الله عباده المؤمنين بالصلوات و الزهم، و 55ذليال لنفوس55 في االيام المفروضات تسکينا الطرافهم و تخش55يعا البص55ارهم و ت

تخفيضا لقلوبهم و ازالة للخيالء عنهم«.

[ 164] صفحه

چون بشر در معرض اين آفات اخالقي و بيماريهاي رواني است خداون55د بوس55يله ي نمازها و زکاتها و روزه ها بن55دگان م55ؤمن خ55ود را از اين آف55ات حراس55ت و نگهب55اني کرد، اين عبادت دستها و پاها را از گناه بازمي دارند، چشمها را از خيرگي بازداشته به آنها خشوع مي بخشند، نفوس را رام مي گردانند، دلها را متواض55ع مي نماين55د، و

. [ 1]باد دماغ را زايل مي سازند..97سيري در نهج البالغه، ص [ 1]

انقالب دروني در مدتي که حضرت امام کاظم عليه السالم در زندان بودند دستگاه ه55ارون نقش55ه اي کشيد براي اينکه از حيثيت امام بکاهد. يک کنيز جوان بسيار زيب55ائي م55أمور ش55د که به اصطالح خدمتکار امام در زندان باشد. بديهي است که در زندان، کس55ي باي55د غذا ببرد، غذا بياورد، اگر زنداني حاجتي داشته باشد از او بخواه55د. ي55ک کن55يز ج55وان بسيار زيبا را مأمور اين کار کردند، گفتند: باالخره هر چه باشد يک مرد است، مدتها هم در زندان بوده، ممکن است نگاهي به او بکند، يا الاقل بشود متهمش ک55رد، ي55ک افراد ولگويي بگويند: »مگر مي شود؟! اتاق خل55وت، ي55ک م55رد ب55ا ي55ک زن ج55وان!« يکوقت خ5بردار ش5دند ک5ه اص5ال در اين کن5يز انقالبي پي55دا ش5ده، يع5ني او هم آم5ده سجاده اي ]انداخته و مشغول عبادت شده است[. ديدند اين کنيز هم شده نفر دوم امام. خبر دادند به هارون که اوضاع جور ديگري است. کنيز را آوردن55د، ديدن55د اص55ال منقلب است، حالش حال ديگري است، به آسمان نگاه مي کند، ب55ه زمين نگ55اه مي

Page 110: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کند. گفتند قضيه چيست؟ گفت: اين مرد را که من ديدم، ديگر نفهميدم که من چي هستم، و فهميدم که در عمرم خيلي گناه کرده ام، خيلي تقصير کرده ام، حاال فک55ر]مي کنم که فقط بايد در حال توبه بسر ببرم؛ و از اين حالش منصرف نشد تا مرد.

1 ] .

[ 165] صفحه .184سيري در سيره ي ائمه ي اطهار عليهم السالم، ص [ 1]

بازگشت گناهکار »فضيل بن عياض« مردي است که در ابتدا دزد بود بعد تحولي در او پيدا شد، تمام گناهان را کنار گذاشت، توبه واقعي کرد، و بعدها يکي از بزرگان شد. نه فقط م55رد باتقوائي شد، بلکه معلم و مربي عده ي ديگ55ري ش55د، در حاليک55ه قبال ي55ک دزد س55ر

گردنه گيري بود که مردم از بيم او راحت نداشتند. يک شب از ديواري ب55اال مي رود، روي دي55وار ک55ه مي نش55يند و مي خواه55د از دي55وار پائين بيايد، اتفاقا يک مرد عابد و زاهدي ش55ب زن5ده داري مي ک5رد، نم5از ش55ب مي خواند، دعا مي خواند، قرآن مي خواند و صداي حزين ق55رآن خوان55دنش بگ55وش مي55أن رسيد. ناگهان صداي قرآن خوان را شنيد که اتفاقا به اين آيه رسيده بود: »الم يذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله« »آيا وقت آن نرس55يده ک55ه م55دعيان ايم55ان، لل قلبشان براي ياد خدا نرم و آرام شود«؟ يعني تا کي قساوت قلب، ت55ا کي تج55ري و عصيان، تا کي پشت بخدا کردن؟ آيا وقت رو برگردان55دن، رو ک55ردن ب55ه س55وي خ55دا نيست؟ آيا وقت جدا شدن از گناهان نيست؟ اين م55رد ک5ه اين جمل55ه را روي دي55وار شنيد، گوئي به خود او وحي شد، گوئي مخاطب شخص اوست، همانجا گفت: خدايا چرا، چرا، وقتش رسيده است، االن هم، وقت آن است. از ديوار پائين آمد و بعد از آن، دزدي، شراب، قمار، و هر چه را که احيانا مبتال به آن بود، کنار گذاشت. از همه هجرت کرد، از همه دوري گزيد تا حدي که براي او مقدور بود. ام55وال م55ردم را ب55ه

. [ 1]صاحبانشان پس داد، حقوق الهي را ادا کرد.

[ 169] صفحه .227گفتارهاي معنوي، ص [ 1]

نماز در رأس عبادتنماز

اصل دومي که قرآن بعد از ايمان به غيب شمرده است بپا داشتن نماز »و يقيم55ون الصلوة« است و مي توان گفت اصل اول يع5ني ايم5ان ب5ه غيب ب5ه نظ5ام فک5ري و اعتقادي يک فرد مسلمان مربوط است و اصل دوم با خودسازي و اصل سوم يعني

اصل انفاق که بعدا بررسي خواهيم کرد، با جامعه سازي ارتباط دارد. از اينجا به اهميت نماز پي مي بريم زيرا چنانکه مالحظه مي کنيد يکي از پاي55ه ه55اي دين شمرده شده است، و اگر هر مکتبي يک نوع طرح براي ساختن اف55راد خ55ودش

Page 111: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

دارد؛ عبادت در سرلوحه برنامه پرورشي و تربيتي اسالمي قرار گرفت55ه اس55ت و دررأس همه عبادت ها نماز است.

البته بايد توجه داشت که قرآن مجيد نمي گويد نم55از مي خوانن55د؛ بلک55ه مي فرماي55د نماز را بپا مي دارند و فرق است ميان نماز خواندن و نماز را بپ55ا داش55تن. و اص55وال مواردي که در قرآن نماز خواندن تعبير شده اس55ت، در مق55ام م55ذمت اس55ت؛ يع55ني

. [ 1]سخن از کساني بوده که نمازهايشان ايراد داشته است.

[ 170] صفحه .67آشنايي با قرآن، ص [ 1]

نماز امداد الهيها لکبيرة اال علي الخاشعين«. قرآن عجيب س55خن »و استعينوا بالصبر و الصلوة و ان

مي گويد: اي اهل ايمان! از نماز استمداد کنيد و از صبر- که مفسرين گفته اند مقص55ود، روزه است يا الاقل روزه يکي از اقسام صبر است- از اين ها استمداد کنيد! مدد بگيريد! چه مددي است که مي توانيم از نماز بگيريم؟ چه مددي است که از عب55ادت خ55دا و خداپرستي مي توانيم بگيريم؟ همين ]عبادت خدا[ مدد است؛ اصال ه55ر م55ددي را از اينجا مي شود گرفت. اگر شما مي خواهيد در اجتماع، يک مسلمان واقعي باشيد و]مي خواهيد يک مجاهد نيرومند باشيد، بايد نماز خوان خ55الص و مخلص55ي باش55يد....

1 ] ..103انسان کامل، ص [ 1]

اسالم بدون نماز هرگز گروهي از يکي از قبائل عرب خدمت رس55ول اک5رم ص5لي الل55ه علي5ه و آل5ه و س55لم رسيدند و عرض کردند: يا رسول الل55ه! اگ55ر مي خواهي55د م55ا مس55لمان بش55ويم س55ه

شرط داريم که بايد آنها را بپذيريد. - اجازه بدهيد تا يکسال ديگر هم، اين بت ها را پرستش کنيم. 1- نماز خيلي بر ما ناگوار است، اجازه بدهيد ما نخوانيم. 2- از ما نخواهيد که آن بت بزرگمان را، خودمان بشکنيم. 3

حضرت در جواب فرمودند: »از اين سه پيشنهاد شما فقط سومي پذيرفته مي شود )يع55ني فق55ط شکس55تن بت بزرگ که در صورت اکراه شما، ديگران آن را خواهند شکس55ت( و ام55ا بقي55ه مح55ال

. [ 1]است

[ 171] صفحه .23حکايت و هدايتها، ص [ 1]

Page 112: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

آخرين کالم علي علي عليه السالم در آخرين وصايايش که مکرر ش55نيده اي55د ک55ه ب55ا جمل55ه الل55ه الل55ه شروع مي شود همان وصايائي که وقتي تمام شد، چند لحظه بيش55تر ط55ول نکش55يد که علي جان به جان آفرين تسليم کرد، راجع به نماز گفت: »الله الل55ه في الص55لوة

»خدا را، خدا را، درباره ي نماز که نماز استوانه ي خيمه ي[5 1]فانها عمود دينکم«. [ 2]دين شماست«.

. 47نهج البالغه، نامه [ 1]. 95گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

آخرين سفارش امام صادق در وقت وفات امام صادق عليه السالم جرياني رخ داد که وقتي ابوبصير آمد به »ام حميده« تسليتي عرض کند، ام حميده گريست، ابوبصير هم که نابين55ا ب55ود گريس55ت

بعد »ام حميده« به ابوبصير گفت: ابوبصير نبودي و لحظه ي آخ5ر ام5ام را ندي5دي، جري5ان عجي5بي رخ داد ع5رض ک5رد چي؟ فرم55ود ام55ام در ي55ک ح55الي ف55رورفت ک55ه تقريب55ا ح55ال غش55وه اي ب55ود. بع55د

چشمهايش را باز کرد و فرمود: تمام خويشان نزديک مرا بگوييد، بيايند باالي سر من حاضر شوند. م55ا ام55ر ام55ام را اطاعت و همه را دعوت کرديم، وقتي همه جمع ش55دند، ام55ام در هم55ان ح55االت ک55ه لحظات آخر عمرش را طي مي ک5رد ي55ک مرتب55ه چش55مش را ب55از ک5رد، رو ک55رد ب55ه

جمعيت و همين يک جمله را گفت: »لن تنال شفاعتنا مستخفا بالصلوة« هرگز شفاعت ما به مردمي که نم5از را س5بک

. [ 1]بشمارند، نخواهد رسيد، اين را گفت و جان بجان آفرين تسليم کرد..64-65گفتارهاي معنوي، ص [ 1]

اقامه ي نماز چيست؟ بپاداشتن نماز آنست که حق نماز ادا شود، يعني نماز به ص55ورت ي55ک پيک55ر بي روح

انجام نگردد؛ بلکه نمازي باشد که واقعا بنده را متوجه خالق و آفريننده خويش

[ 172] صفحه

س55وره »ط55ه« ب55دان اش55اره14سازد. و اين است معني ذکرالله که در آيه شريفه شده: »اقم الصلوة لذکري«.

ياد خدا بودن مساوي است با فراموش کردن غيرخدا، اگر انسان ولو مدت کوتاهي با خدا در راز و نياز باشد و از او استمداد جويد؛ و او را ثنا گويد؛ او را به الله بودن، رب بودن، رحمان بودن، رحيم بودن، احد بودن، صمد بودن، »لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفوا اح55د« ب55ودن، توص55يف کن55د، ع55اليترين تأثيره55ا در نفس او گذاش55ته مي

. [ 1]شود، و روح انسان آنچنان ساخته مي شود که مذهب اسالم مي خواهد..68آشنايي با قرآن، ص [ 1]

Page 113: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

استقامت در نمازقوي، 55الت لي، أرايت ان ک55ان علي اله55دي، او ام55ر ب 55دا اذا ص55 »أرايت ال55ذي ينهي، عب

. [ 1]أرايت ان کذب و تولي، الم يعلم بان الله يري« مفسرين گفته اند اين قسمتها مص55داقي اس55ت از طغيانه55اي انس55ان مس55تغني، ک55ه البته شأن نزول دارد. که ببين اين يک سنار داشتن و پولدار شدن، انسان را ط55اغي مي کند و در چه حد طاغي مي کن55د؟ ح55اال ي55ک وقت هس55ت ک55ه انس55ان خ55ودش از طريق عبوديت حق سرپيچي مي کند. باالتر، او مخالف اس55ت ب55ا عب55وديت ديگ55ران، مي خواهد نگذارد، که ديگ55ران هم خداپرس55ت باش55ند. ح55اال خ55ودش ک55ه خداپرس55ت نيست، مانع خداپرستي ديگران هم مي شود، ارأيت ال55ذي ينهي. يع55ني ب55ه من بگ55و درباره ي اين آدمي که نهي ميکند بندهاي را که خ5داي خ5ودش را مي پرس55تد، ح5اال

خودش که خداپرست نيست، با خداپرستي هم مبارزه ميکند. ارأيت ان کان علي الهدي او امر بالتقوي. يعني به من بگو درباره ي اين کس55ي ک55ه جلو عبادت يک بنده ي ديگر را مي گيرد، که آن بنده هم بن55ده ي ع55ادي نباش55د. ي55ک بندهاي باشد که بر هدايت پروردگ55ار اس55ت و ام55ر کنن55ده ب55ه تق55وي اس55ت. خ55ودش برعکس آن بنده است. اين نهي مي کند از راه خداپرستي، در حاليکه آن بن55ده ام55ر

مي کند به خداپرستي. شأن نزول اين آيه اين است که: پيغمبر اکرم )ص( مي آمدند در مسجدالحرام نماز

[ 173] صفحه

مي خواندند. امثال ابوجهل که خودشان سرپيچي مي کردند و طغي55ان مي کردن55د و حق پرستي نمي خواستند بکنند. مي گفتند ما نبايد بگذاريم پيغم55بر اين کاره55ا را در مسجدالحرام بکند، مي آمدند مانع بشوند از نماز خواندن پيغمبر، ح55تي ي55ک ب55ار ب55ه ايشان حمله کردند. ابوجهل گفت: به من خ5بر بدهي55د، مي گوين55د اين ش55خص يع5ني پيغمبر مي آيد در مسجدالحرام، اين کارهاي خودش را انج55ام مي ده55د، يع55ني نم55از مي خواند. )البته اين جهت را توج55ه داش55ته باش55يد ک55ه رس55ول اک55رم از هم55ان اول بعثت، بلکه قبل از بعثت هم نماز مي خواندند، چون نم55از ب55ه معن55اي ع55ام و کلي از دستورهايي است که در همه ي شرايع حقه بوده است. در ق55رآن هم نق55ل مي کن55د از زبان حضرت مسيح: که خدا مرا امر کرده به نماز و ام5ر ک5رده ب5ه زک5ات منتهي شکل نمازها در شرايع يکسان و يک شکل نبوده اس55ت، م55ا مي بي55نيم ح55تي پيغم55بر اکرم )ص( قبل از بعثت هم نماز مي خوانده اند. حاال آن نماز ايشان به چه شکل و به چه صورت بوده؟ قدر مسلم ذکر خدا در آن بوده، سجود هم به طور مسلم بوده است، نماز در اول بعثت هم بوده ولي نم55از ب55ه ت55رتيب اين هف55ده رکعت در ش55بانه روز، براي نماز صبح دو رکعت، براي ظه55ر چه55ار رکعت، ب55راي عص55ر چه55ار رکعت، براي مغرب سه رکعت، عشاء چهار رکعت، بعد نوافل به اين ت55رتيب، بع55دا ش55رعي شده اس55ت. يع55ني بع55د از اين ک55ه پيغم55بر اک55رم )ص( مبع55وث ب55ه رس55الت ش55ده و دستورهاي خاصي براي ايشان مي آمد به اين ترتيب شد. بنابراين ايش55ان در هم55ان وقت هم با استناد به سوره ي »اق55رأ« - ک55ه قس55متهاي اول آن مس55لما آي55ات اولي است که نازل شده. و در قسمتهاي آخري آن اختالف است که آيا همراه اينها ن55ازل

Page 114: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شده يا با فاصله نازل شده - نماز مي خواندند. يعني يک نوع نمازي از قبل از بعثت مي خواندن55د و در اول بعثت هم ب55وده اس55ت، له55ذا نوش55تهاند در اواي55ل بعثت ک55ه جماعت مي خواندند همين نماز را به جاي مي آوردن55د. البت55ه ش55کل و ت55رتيب آن را

نمي دانيم و در جايي نخوانده ايم که ترتيب شکل قضيه را ذکر کرده باشند(. . [ 2]اين ها مي خواستند مانع همان عبادت پيغمبر بشوند.

[ 174] صفحه

. 15 - 10سوره علق، آيه ي [ 1]. 61تفسير هفت سوره، ص [ 2]

تظاهر به نماز55رب«. جد و اقت مض55مون آي55ه خط55اب ب55ه پيغم55بر اک55رم مي[55 1]»کال ال تطع55ه و اس55

فرمايد: اين ها مي خواهند جلو تظاهر تو را به عبادت بگيرند؟ اکنون براي پيغمبر اين مسأله مطرح است که آيا »تقيه« بکند. ديگر عب55ادتش را در مسجدالحرام انجام ندهد؟ و برود خانه و مخفي بشود؟ چون اين ها مي آيند مزاحم مي شوند. يعني آيا اين تهديد ها را ترتيب اثر بدهد؟ يا ترتيب اث5ر نده5د؟ در مس5جد

برود باز عبادت بکند و نترسد از اين تهديدها؛ خداوند مي فرمايد: باز خ55داي خ55ودت را س55جود کن و بوس55يله ي اين س55جودها تق55رب ب55ه ذات مق55دس پروردگارت پيدا نما. علي الظاهر پيامبر به خاطر دستوري ک55ه در اينج55ا داش55ت، ب55ه مسجدالحرام مي رفت و عبادت مي ک55رد. خيلي هم ب55راي ايش55ان م55زاحمت ايج55اد مي کردند. يکي از مزاحمتهايي که ش55نيده اي55د همين اس55ت ک55ه ي55ک روز ايش55ان در مسجدالحرام در حال سجود بودند که مشرکان به ب55يرون مس55جدالحرام رفتن55د و از احشاء و امعاء شتري که کشته بودند، آوردند و براي اهانت به حضرت، روي ايشان ريختند. يا وقتي که براي عبادت بيرون مي آم55د، خيلي ه55ا، از اين جهت ک55ه پيغم55بر تظاهر به عبادت خدا مي کند و به آن عبادتي که ب55ه آن ايم55ان دارد و اعتق55اد دارد و عبادت بتها را نفي مي کند، انواع مزاحمتها را ايجاد مي کردند. ت55وي کوچ55ه ک55ه مي رفت، خاکس555تر روي س555رش مي ريختن555د. ي555ا س555حرها ک555ه ايش555ان مي آمدن555د مسجدالحرام براي عبادت، بعضي وقتها در جلو پ55اي ايش55ان از آن خاره55ائي ک55ه در صحراي عربستان پيدا مي شود - که از کارد تيزتر است - مي ريختند ک55ه نتوانن55د از منزل بيايند بيرون. و اگ55ر ايش55ان ب55يرون بياين55د، بدنش55ان مج55روح ش55ود. ق55رآن مي فرمايد که اعتنا نکن. تو باز هم برو، پروردگارت را سجود کن. و ب55ه اين وس55يله ب55ه پروردگار خودت تقرب بجوي ما هم به موقع خودش کار خودم55ان را نج55ام خ55واهيم

. [ 2]داد.

[ 175] صفحه . 19سوره علق، آيه ي [ 1]. 61تفسير هفت سوره، ص [ 2]

تحمل شدائدک فارغب« . [ 1]»فاذا فرغت فانصب و الي رب

Page 115: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اکنون که فارغ شدي و بار از دوشت برداشته شد ح55اال چک55ار کن؟ ح55اال ب55رو راحت بخواب؟ اگر راحت بخوابي که باز اول بدبختي است، چون همه ي بدبختيها از عادت کردن به اس5تراحت و راح5تي و رف5اه سرچش5مه مي گ5يرد. هيچ چ5يز ب5راي انس5ان

دشمن تر از رفاه نيست. فاذا فرغت فانصب. از اين ه55ا ک55ه ف55ارغ ش55دي ب55از هم خ55ودت را ب55ه تعب و نص55ب بينداز. براي خودت شدايد بيافرين. يعني خودت را به راحتي عادت ن55ده. م55رد خ55دا، فرض55ا در مس55ائل اجتم55اعيش ش55دايد نداش55ته باش55د، ش55دايد عب55ادت را ک55ه از او نگرفتهاند، آيا پيغم55بر وق55تي ش55دايد اجتم55اعي نداش55ت مي رفت ت55ا ص55بح تخت مي خوابيد؟ خ55ير، آرام نداش55ت، ف55اذا ف55رغت، از اين ه55ا هم ک55ه ف55ارغ ش55دي فانص55ب، فانصب از نصب است که معني تعب ميدهد. باز هم خودت را در تعب بين55داز منتهي نه تعب الکي، بلک55ه ب55ه عب55ادت ب55پرداز. الاق55ل راحت طل55بي پيش55ه نکن ک55ه دش55من

. [ 2]انسان راحت طلبي است. فاذا فرغت فانصب و الي ربک فارغب.. 8سوره انشراح، آيه ي [ 1]. 63تفسير سه سوره، [ 2]

نماز و معادکسي از حضرت علي عليه السالم سؤال کرد:

چرا ما دو بار سجده مي کنيم؟ خوب، همينطور که يک بار رکوع مي کنيم يکب55ار همسجده بکنيم.

البته مي دانيد که سجده يک خضوع باالتر و خشوع بيشتري از رکوع است. چون سجده اين است که انسان آن عزيزترين عضوش را )عزيزترين عض55و انس55ان سر است، آنجا که مغ5ز انس5ان ق5رار گرفت5ه اس55ت و در س55ر هم عزيزت55رين نقط5ه پيشاني است( به عالمت عبوديت روي پست ترين چيز يعني خاک مي گذارد، ج55بين

بر

[ 176] صفحه

خاک مي سايد، اين طور در مقابل پروردگار اظهار کوچکي مي کن55د. گفت چ55را م55ادر هر رکعت دو بار سجده مي کنيم، چه خصوصيتي در خاک است؟

اميرالمؤمنين اين آيه را خواند: . [ 1]»منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تارة اخري«.

اول که سر بر سجده ميگذاري و برميداري يعني منها خلقن5اکم هم55ه ي م55ا از خ5اک آفريده شده ايم، تمام اين پيکر ما ريشه اش خاک اس55ت، ه55ر چ55ه هس55تيم از خ55اک بوجود آمده ايم، دو مرتبه سرت را بخاک بگذار، ي55ادت بياي55د ک55ه ميم55يري و ب55از ب55ه خاک برميگردي، دوباره سرت را از خاک بردار و يادت بيفتد که يکبار ديگر از همين

. [ 2]خاک محشور و مبعوث خواهي شد.. 57سوره طه، آيه [ 1]. 92 - 93گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

نماز و زکاتالة و 55ذين يقيم55ون الص55 55وا ال 55ذين امن کم الله و رسوله و ال ما ولي آيه ي کريمه ي: »ان

. [ 1]يؤتون الزکاة و هم راکعون«.

Page 116: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ولي تان خداست و فرستادهاش و آنان که ايم55ان آورده ان55د ک55ه نم55از را ب55ه پ55ا ميدارند و زکات را در حال رکوع ادا مي کنند«.

به اتفاق فريقين در مورد علي عليه السالم نازل گشته. ط55بري رواي55ات متع55ددي را و زمخشري که از اکابر علم55اي اه55ل تس55نن اس55ت ب55ه[55 2]در اين باره نقل مي کند

طور جزم مي گويد:

»اين يک آيه در شأن علي نازل شده و سر اين که لفظ جمع آمده با اين ک55ه م55ورد نزول آن يک مرد بيش نبوده اين است که مردم را به اينچ55نين فعلي ت55رغيب کن55د و بيان دارد که مؤمنان بايد اينچنين سيرت و سجيه اي را کسب کنند و اينچنين بر خير و احسان و دستگيري از فقيران ساعي و حريص باشند و حتي با نم55ازي ن55يز ت55أخير

نيندازند )يعني با اين که در نمازند و موضوع زکات پيدا مي شود تأخير

[ 177] صفحه

. [ 3]نکرده و در حال نماز انجام وظيفه مي کنند(«.فخر رازي نيز که همچون زمخشري از اکابر اهل سنت و جماعت است مي گويد:

»اين آيه در شأن علي نازل گشته علما نيز اتفاق کرده اند ک55ه اداي زک55ات در ح55ال. [ 5].[ 4]رکوع واقع نشده جز از علي

و اما مسأله ي اين که چرا در حال رکوع اينچنين شد؟ اين ايراد را افرادي از ق55دما مثل فخر رازي گرفته اند که علي عليه السالم هميشه در حال نماز آن چنان از خود بيخود بود که توجه به اطراف پيدا نمي کرد. چگونه شما مي گوئيد که در حال نم55از اين طور شد؟ جواب اين است ک5ه اوال اين ک5ه علي علي5ه الس5الم در نم5از از خ5ود بيخود مي شد، يک حقيقتي است اما اينجور نيست که همه ي ح55االت اولي55اي الهي، هميشه مثل همديگر بوده است. خود پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و س55لم ه55ر دو حال برايش نقل شده؛ گاهي در حال نماز يک حالت جذب55ه اي پي55دا مي ک55رد ک55ه اصال طاقت نمي آورد که اذان تمام ش55ود، مي گفت: »ارحن55ا ي55ا بالل«! زود ]ب55اش[ که شروع کنيم به نماز. گاهي هم در حال نم55از ب55ود، س55ر ب55ه س55جده مي گذاش55ت، امام حسن يا امام حسين يا نوه ي ديگرش مي آمد روي شانه اش سوار مي شد و حضرت با آرامش صبر مي کرد که اين بچه نيفت55د، س55جده اش را ط55ول مي داد ت55ا

. [ 6]اين که او بلند شود. مطلب ديگري که عرفاني است اين است که آنها که روي مذاقهاي عرف55اني س55خن مي گويند معتقدند که اگر انج55ذاب خيلي کام55ل ش55د، در آن، ح55الت برگش55ت اس55ت يعني شخص در عين اينکه مشغول به خدا هس55ت، مش55غول ب55ه م55اوراء هم هس55ت. آنها اين طور مي گويند و من هم اين حرف را قبول دارم ولي در اين جلس55ه ش55ايد خيلي قابل قبول نيست که ما بخواهيم عرض بکنيم. مثل مسأله ي خلع بدن اس55ت.

افرادي که

[ 178] صفحه

Page 117: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

تازه به اين مرحله مي رسند، يک لحظهاي، دو لحظه اي، يک ساعتي خل55ع ب55دن مي کنند. بعضي افراد در همه ي احوال در حال خل55ع بدنن55د. )البت55ه من معتق55د هس55تم و ديده ام( مثال االن با ما و شما نشسته اند و در حال خلع بدن هس55تند. ب55ه نظ55ر آنه55ا آن حالتي که در وقت نماز تير را از بدنش بيرون بکشند و متوجه نش55ود، ن55اقص ت55ر از آن حالتي است که در حال نماز توجه به حال فق55ير دارد، ن55ه اين ک55ه در اينج55ا از خدا غافل است و به فقير توجه کرده، بلکه آن چنان توجه به خ55دايش کام55ل اس55ت که در آن حال تمام عالم را مي بيند. پس بنابراين با اين قرائن نمي شود اين ه55ا را

. [ 7]رد کرد.. 55سوره مائده، آيه ي [ 1]. 289، 288، ص 6تفسير طبري، ج [ 2]. 505، ص 1(، ج 1373الکشاف )چاپ مصر، سال [ 3]. 30، ص 12(، ج 1357التفسير الکبير )طبع مصر، سال [ 4]. 268، ) والءها و واليتها(، ص 3مجموعه آثار، ج [ 5]. 180امامت و رهبري، ص [ 6]. 181امامت و رهبري، ص [ 7]

نماز و امر به معروف55المعروف و ينه55ون عن 55أمرون ب هم اولي55اء بعض ي 55ون و المؤمن55ات بعض55 »و المؤمن

. [ 1]المنکر. »مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضي ولي بعضي ديگرند، به معروف امر مي کنن55د و

از منکر بازمي دارند«. مؤمنان نزديک ب55ه يکديگرن55د و ب55ه م55وجب اين ک55ه ب55ا يک55ديگر نزدي55ک ان55د، ح55امي و دوست و ناصر يکديگرند و به سرنوشت هم عالقمندن55د و در حقيقت ب55ه سرنوش55ت خود که يک واحد را تشکيل مي دهند عالق55ه مي ورزن55د و ل55ذا ام55ر ب55ه مع55روف مي

کنند و يکديگر را از منکر و زشتيها بازمي دارند. اين دو عمل )امر به معروف و نهي از منکر( ناشي از وداد ايماني اس55ت و ل55ذا اين دو جمله - »يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر«- بالفاص55له ب55ه دنب55ال بي55ان والء

ايماني مسلمانان واقع شده است. عالقه به سرنوشت اشخاص از عالقه به خود آنها سرچشمه مي گيرد. پدري ک55ه ب55ه فرزندان خويش عالقه دارد قهرا نس55بت ب55ه سرنوش55ت و رفت55ار آن55ان ن55يز احس55اس عالقه مي کند؛ اما ممکن است نسبت به فرزندان ديگران در خود احساس55ي نکن55د، چون نسبت به خود آنها عالقه اي ندارد تا به سرنوشتش55ان ن55يز عالق55ه من55د باش55د و

کار

[ 179] صفحه

نيکشان در او احساس اثباتي به وجود آورد و کار بدشان احساسي نفيي. امر به معروف در اثر همان احساس اثباتي اس55ت و نهي از منک55ر در اث55ر احس55اسنفيي، و تا دوستي و محبت نباشد اين احساسها در نهاد انساني جوشش نمي کند.

اگر انسان نس55بت ب55ه اف55رادي بي عالق55ه باش55د، در مقاب55ل اعم55ال و رفت55ار آنه55ا بي تفاوت است، اما آنجا که عالقه مند است، محبتها و مودتها او را آرام نمي گذارن5د و لذا در آيه ي شريفه با کيفيت خاصي، امر به معروف و نهي از منک55ر را ب55ه مس55أله

Page 118: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

والء ارتباط داده است و سپس به عنوان ثمرات امر به معروف و نهي از منک55ر، دومطلب را ذکر کرده است:

»يقيمون الصلوة و يؤتون الزکاة«. »نماز را به پا مي دارند و زکات را مي دهند«.

نماز نمونه اي اس55ت از رابط55ه ي خل55ق و خ55الق، زک55ات نمون55ه اي اس55ت از حس55ن روابط مسلمانان با يکديگر که در اثر تعاطف و ت55راحم اس55المي از يک55ديگر حم55ايت

مي کنند و به هم تعاون و کمک مي کنند. و سپس بر آن متفرع کرده است: . [ 2]»اولئک سيرحمهم الله ان الله عزيز حکيم«.

»آن وقت است که انواع رحمته55اي الهي و س55عادتها ب55ر اين جامع55ه ف55رود مي آي55د.. [ 3]خداوند عزيز و حکيم است«.

. 71سوره توبه، آيه ي [ 1]. 71سوره توبه، آيه ي [ 2]. 264، )والها و واليتها(، ص 3مجموعه آثار، ج [ 3]

نماز و شهادت در روز عاشورا شنيده ايد و مي دانيد که ش55هادتها اغلب بع55دازظهر ص55ورت گ55رفت يعني تا ظهر عاشورا غالب صحابه اباعبدالله و تمام بني هاشم و خود اباعبدالله ک55ه بعد از همه شهيد شدند، زنده بودند. فقط در حدود سي نف55ر از اص55حاب اباعبدالل55ه در يک جريان تيراندازي که به وسيله دشمن انجام شد، قبل از ظهر بخاک افتادند و

شهيد شدند و اال باقي ديگر تا ظهر عاشورا در قيد حيات بودند.

[ 180] صفحه

مردي از اصحاب اباعبدالله يک وقت متوجه شد که االن اول ظهر است، آمد عرض کرد يا اباعبدالله! وقت نماز است، و م55ا دلم55ان مي خواه55د ب55راي آخ55رين ب55ار نم55از جماعتي با شما بخوانيم. اباعبدالله نگاهي کرد، تص55ديق ک55رد ک5ه وقت نم5از اس55ت،

مي گويند اين جمله را فرمود: »ذکرت الصلوة يا ذکرت الصلوة« اگ55ر )ذک55رت الص55لوة( باش55د، يع55ني نم55از بي55ادت

افتاد. اگر )ذکرت( باشد يعني نماز را بياد ما آوردي. 55ه من المص55لين« نم55از را ي55اد ک55ردي، خ55دا ت55و را از »ذک55رت الص55لوة جعل55ک الل نمازگزاران قرار بدهد. مردي که سر بر کف دست گذاشته است يک چنين مجاهدي را امام دعا مي کند که خدا تو را از نمازگزاران قرار بده55د، ببيني55د نم55ازگزار واقعي چه مقامي دارد، فرمود: بله نماز مي خوانيم، همانجا در ميدان جنگ نم55از خواندن55د، نمازي که در اصطالح فقه اسالمي »نماز خوف« ناميده مي شود. نماز خ55وف مث55ل نماز مسافر دو رکعت است، نه چهار رکعت، يعني انسان اگر در وطن هم باشد باز بايد دو رکعت بخواند، براي اين که مجال نيست، در آنجا باي55د مخف55ف خوان55د، چ55ون اگر همه به نماز بايستند وض55ع دفاعيش55ان بهم مي خ55ورد، موظ55ف هس55تند در ح55ال نماز، نيمي از سربازان در مقاب55ل دش55من بايس55تند و نيمي ب55ه ام55ام جم55اعت اقت55دا بکنند، امام جماعت يک رکعت را که خوان55د ص55بر مي کن55د ت55ا آنه55ا ي55ک رکعت ديگ55ر خودشان بخوانن55د، بع55د آنه55ا مي رون55د، پس55ت را از رفق55اي خودش55ان مي گيرن55د در

Page 119: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

حاليکه امام همين طور منتظر نشسته يا ايستاده است، بعد سربازان ديگر مي آيندو نماز خودشان را با رکعت دوم امام مي خوانند.

اباعبدالله چنين نماز خوفي خواند ولي وضع اباعبدالله يک وضع خاصي ب55ود بط55وري که چندان از دشمن دور نبودند، لهذا آن عده اي که مي خواستند دفاع کنن55د نزدي55ک اباعبدالله ايستاده بودند و دشمن بي حياي بي شرم ح55تي در اين لحظ55ه هم آنه55ا را راحت نگذاشت، در حاليکه اباعبدالله مشغول نماز بود، دشمن شروع به تيران55دازي کرد، دو نوع تيراندازي؛ هم تير زبان! يکي فرياد کرد: حسين نم55از بخ55وان، نم55از ت55و

فايده اي ندارد، تو بر پيشواي زمان خودت يزيد، ياغي هستي، لذا نماز تو

[ 181] صفحه

قبول نيست! و هم تيرهايي ک55ه از کمانه55اي معم55ولي خودش55ان پرت55اب مي کردن55د. بطوريکه يکي دو نفر از صحابه ي حضرت اباعبدالله ک55ه خودش55ان را ب55راي ايش55ان سپر قرار داده بودند، روي خاک افتادند، يکي از آنها »سعيد بن عبدالل55ه حنفي« ب55ه حالي افتاد که وقتي نماز اباعبدالله تم55ام ش55د، ديگ55ر نزدي55ک ج55ان دادنش ب55ود، آق55ا خودشان را ببالين او رس55اندند وق55تي ب55ه ب55الين او رس55يدند، او جمل55ه عجي55بي گفت، عرض کرد: »يا اباعبدالله! اوفيت« آيا من حق وفا را بجا آوردم؟ مثل اين که هن55وز هم فکر مي کند که حق حسين آن قدر بزرگ و باالست که اين مقدار ف55داکاري هم شايد کافي نباشد. اين بود نماز اباعبدالله در صحراي ک5ربال. اباعبدالل5ه در اين نم5از تکبير گفت، ذکر گفت، »س55بحان الل55ه« گفت، »بح55ول الل55ه و قوت55ه اق55وم و اقع55د« گفت، رکوع و سجود کرد. دو سه ساعت بعد از اين براي حسين عليه الس55الم نم55از ديگري پيش آمد، رکوع ديگري پيش آمد، س55جود ديگ55ري پيش آم55د، بش55کل ديگ55ري ذکر گفت. اما رکوع اباعبدالله آن وقتي بود که تيري به سينه مقدس55ش وارد ش55د و

اباعبدالله مجبور شد تير را از پشت سر بيرون بياورد... آيا مي دانيد سجود اباعبدالل55ه ب55ه چ55ه ش55کلي ب55ود؟ س55جود ب55ر پيش55اني نش55د چ55ون اباعبدالله قهرا از روي اسب ب55ه روي زمين افت55اد، ط55رف راس55ت ص55ورتش را روي

خاک هاي گرم کربال گذاشت، ذکر اباعبدالله اين بود: . [ 1]»بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله«.

.96، 99گفتارهاي معنوي، ص [ 1]

نماز و ياد شهيدان صديقه کبري فاطم55ه زه55را س55الم الل55ه عليه55ا وق55تي ک55ه پ55در بزرگوارش55ان دس55تور تسبيحات معروف را به ايشان دادند ) سي و چه5ار ب55ار الل55ه اک55بر، س55ي و س55ه ب55ار الحمدلله و سي و سه بار س55بحان الل55ه ک55ه م55ا هم معم55وال بع55د از نم55از ب55ه عن55وان تعقيب، يا در وقت خواب مي خوانيم(، رفت سر قبر عموي بزرگوارش جناب حمزة

بن

[ 182] صفحه

Page 120: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عبدالمطلب، و از تربت شهيد براي خود تس55بيح درس55ت ک55رد، اين ه55ا مع55ني دارد!، يعني چه؟ خاک شهيد محترم است، قبر شهيد محترم است، من ب55راي عب55ادت خ55دا که مي خواهم اذکار خود را بشمارم نيازمند به سبحه ام )تسبيح( چه ف5رق مي کن55د که دانه هاي تس5بيح از س5نگ باش5د ي5ا چ5وب ي5ا خ5اک، و از ه5ر خ5اکي آدم ب5ردارد، برداشته است، ولي من اين را از خاک تربت شهيد برمي دارم. و اين نوعي احترام به شهيد و شهادت است، نوعي به رسميت شناختن قداست شهادت است. تا آنک55ه بعد از شهادت وجود مقدس امام حسين عليه السالم خودبخود لقب سيدالش55هدا از جناب حمزه گرفته شد و داده شد به نوه ي برادر بزرگوارش حس55ين بن علي علي55ه السالم و بعد از آن ديگ55ر اگ55ر کس55ي بخواه55د از خ55اک ش55هيد ت55برک بجوي55د از خ55اک حسين بن علي عليه السالم تهي55ه مي کن55د م55ا ک55ه مي خ55واهيم نم55از بخ55وانيم، و از طرفي سجده بر فرش و ب55ر مطل55ق م55أکول و ملب55وس را ج55ايز نمي دانيم ب55ا خ55ود خاکي يا سنگي برميداريم، ولي به ما پيشوايان ما گفته ان55د ح55اال ک55ه باي55د ب55ر خ55اک سجده کرد بهتر که آن خاک از خاک تربت شهيدان باشد، اگر بتوانيد از خ55اک ک55ربال براي خود تهيه کنيد که بوي شهيد ميدهد. تو که خدا را عب5ادت ميک5ني س5ر ب5ر روي هر خاکي بگذاري نمازت درست است ولي اگر سر ب55ر روي آن خ55اکي بگ55ذاري ک55ه تماس کوچکي، قرابت کوچکي، همسايگي کوچکي با ش55هيد دارد و ب55وي ش55هيد مي

دهد اجر و ثواب تو صد برابر مي شود. امام فرمود: سجده کنيد بر ت55ربت ج55دم حس55ين بن علي علي55ه الس55الم، ک55ه آن55وقت نمازي که بر آن تربت مقدس سجده کرده ايد حجابهاي هفتگانه را پاره ميکند يع55ني

. [ 1]ارزش شهيد را درک بکن، خاک تربت او بنماز تو ارزش مي دهد..126 - 128والها و واليتها، [ 1]

نوافل، جلوه لطافت روح منظور عباداتي است که واجب نيست ولي انجام داده مي شود. فرايض از يک نظر

از نوافل مهمتر است به اين دليل که فرائض واجبند و معلوم است که درجه اي

[ 183] صفحه

بوده اند که بشر بايد انجام بدهد مالک5ات آن آن ق55در مهم ب5وده ک5ه ب55ه ح5د وج5وب رسيده است. نوافل از نظر مالکات در اين حد نيست اما يک چيزي در نوافل است که در فرائض نيست و آن اين است که فرائض به حکم اين که واجبند و انسان اگ55ر انجام ندهد معاقب مي شود بنابراين انج55ام مي ده55د ولي نواف55ل را اگ55ر هم انج55ام ندهد هيچ معاقب نيست ولي انجام مي دهد به همين دليل نوافل يک ارزش ب5االتري دارند. مثال فرض کنيد در عب55ادات ب55دني )مثال نم55از ظه55ر، عص55ر...( چ55ون واجبن55د و تکليفند انسان آنها را انجام مي ده55د ولي نواف55ل را ب55ا وج55ود اين ک55ه واجب نيس55ت انجام مي دهد و اين ي55ک ن55وع لط55افت روحي و عالق55ه خ55اص انس55ان را ب55ه عب55ادت نشان مي دهد. در عبادات مالي )مثل زکات، خمس...( نيز از اين نظ55ر ک55ه واجبن55د انسان انجام مي دهد البته خود اين که واجب شده اند نشانگر اهميت آنهاست ولي انسان وقتي انفاق مي کند و انف55اق ک55ردن واجب نيس55ت اينجاس55ت ک55ه ي55ک ارزش

بيشتري پيدا مي کند.

Page 121: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

انسان که از خداي متعال انتظار تفضل دارد نبايد به واجبات قن55اعت کن55د ت55و وق55تي .[ 1]هيچ فضل نداري پس چگونه انتظار تفضل از خداي داري - من اليرحم اليرحم.

.11تفسير سوره ي معارج، [ 1]

نمازهاي مستحبي قرآن مي فرمايد: »اال المصلين - الذينهم علي صلواتهم دائمون« آنهايي که در نماز خود مداوم هس5تند. مقص55ود چيس55ت؟ در اينج55ا رواي55ات، خ55وب مع5ني مي کنن55د. از حضرت امام صادق عليه السالم و حضرت امام باقر عليه الس55الم روايت ک5رده ان55د در اينجا منظور نوافل است. چون در مورد فرائض نمي گويد ک55ه اين ه5ا مثال، نم55از صبحشان ترک نمي شود، وقتي که مي گويد »اال المصلين«، يعني کسي ک55ه الاق55ل

فريضه اش را انجام مي دهد، کافي نيست و بايد نوافل را نيز انجام دهد. اثر نوافل در تربيت انسان بيش از فرائض است. چون فرائض، حالت وجوب و

[ 184] صفحه

اجباري دارد، ولي نافله که مستحب است و اجباري نيس55ت و از روي مي55ل و رغبت پذيرفته است، اثر بيشتري دارد. آنوقت در باب نواف55ل هم گفت55ه ان55د، ک55ه نواف55ل را يکبار خواندن و يکبار نخواندن هم کار صحيحي نيست. مثال آدم يکدفع55ه نافل55ه ص55بح را بخواند يکدفعه نخواند، يکدفعه نافل55ه مغ55رب را بخوان55د يکدفع55ه نخوان55د، يکدفع55ه نافله عشاء و نافله شب را بخواند و يکبار نخوان55د، ب55ه اين ص55ورت اث55ر نمي بخش55د بلکه مداومت در مستحبات اث5ر دارد. پس انس5ان هل5وع آفري5ده ش5ده اس55ت. هم5ه انسانها، شامل مؤمنين و نمازگزاران نيز مي شود. ام5ا انس55انهاي ديگ55ر، اين ح5الت که براي ابتدائي کمال است، ولي بعد باي55د تب55ديل ب55ه ح55الت ک55املتر بش55ود، در آنه55ا چنين نيست. تا آخر عمر ب55ه همين ص55ورت مي باش55د. ولي اين گ55روه ب55دليل اينک55ه نمازگزاران هس55تند ديگ55ر اينج55ور نيس55تند »اال المص55لين - ال55ذين هم علي ص55لواتهم

. [ 1]دائمون«، اين يک عامل تربيت است..30، 31تفسير سوره معارج، ص [ 1]

سيماي عبادت پيشگان در نهج البالغه مطالب مرب55وط ب55ه اه55ل س55لوک و عب55ادت ف55راوان آم55ده اس55ت، ب55ه عبارت ديگر: ترسيمهايي از چهره ي عبادت و عب55ادت پيش55گان ش55ده اس55ت، گ55اهي سيماي عباد و سالک از نظر شب زنده داريها، خوف و خشيتها، شوق و لذتها، سوز و گدازها، آه و ناله ها، تالوت قرآنه55ا ترس55يم و نقاش55ي ش55ده اس55ت، گ55اهي واردات قلبي و عنايات غيبي ک55ه در پرت55و عب55ادت و مراقب55ه و جه55اد نفس نص55يب ش55ان مي گردد بيان شده است، گاهي تأثير عبادت از نظر »گناه زدائي« و محو آث55ار ت55يره ي گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهي به اث55ر عب55ادت از نظ55ر درم55ان پ55اره اي بيماريهاي اخالقي و عقده هاي رواني اشاره شده اس55ت و گ55اهي ذک55ري از ل55ذتها و بهجت هاي خالص و بي شائبه و بي رقيب عباد و زهاد و سالکان راه به مي55ان آم55ده

است.

Page 122: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 185] صفحه

دنياي عبادت از ديدگاه نهج البالغه، دنياي عبادت دنياي ديگري است، دنياي عبادت آکنده از ل55ذت است. لذتي که با لذت دنياي سه بعدي مادي قابل مقايسه نيست. دنياي عبادت پ55ر از جوشش و جنبش و سير و سفر است اما سير و سفري که »به مصر و ع55راق و شام« و يا هر شهر ديگر زميني منتهي نمي شود، به شهري منتهي مي شود »که او را نام نيست« دنياي عبادت شب و روز ندارد، زيرا همه روش55نائي اس55ت، ت55يرگي و ان55دوه و ک55دورت ن55دارد، يکس55ره ص55فا و خل55وص اس55ت، از نظ55ر نهج البالغ55ه چ55ه خوشبخت و سعادتمند است کسي که به اين دنيا پا گذارد و نسيم جانبخش اين دنيا او را نوازش دهد، آن کس ک5ه ب55ه اين دني55ا گ55ام نه5د ديگ55ر اهميت نمي ده5د ک5ه در

دنياي ماده و جسم بر ديبا سرنهد يا بر خشت: ها و هج55رت في اللي55ل ها و ع55رکت بجنبه5ا بؤس55 »ط55وبي لنفس ادت الي ربه55ا فرض55 غمضها حتي اذا غلب الکري عليها افترشت ارضها و توسدت کفها في معشر اس55هرهم 55ذکر رب 55ونهم خ55وف مع55ادهم و تج55افت عن مض55اجعهم جن55وبهم، و همهمت ب عيعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئک حزب الله اال ان حزب الله هم شفاههم و تقش

. [ 1]المفلحون«. »چه خوشبخت و سعادتمند است آنکه فرائض پروردگار خ5ويش را انج55ام مي ده55د، الله، يار و حمد و قل هو الله، کار او است، رنجها و ناراحتيه55ا را، مانن55د س55نگ آس55يا دانه را، در زير پهلوي خود خورد مي کند، شب هنگ55ام از خ55واب دوري مي گزين55د و شب زنده داري مي نمايد، آنگاه که س55پاه خ55واب حمل55ه مي آورد زمين را ف55رش و دست خود را بالش قرار مي دهد، در گروهي است که نگراني روز بازگشت، خواب از چشمانشان ربوده، پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالي مي کنن5د، لبهاش5ان ب5ه ذک55ر پروردگارش55ان آهس55ته ح55رکت مي کنن55د، اب55ر مظلم گناههايش55ان ب55ر اث55ر

استغفارهاي مداومشان پس مي رود. آنانند حزب خدا، همانا

[ 186] صفحه

. [ 2]آنانند رستگاران!...«

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقيقت شب ظلماني نيست

. 45نهج البالغه، نامه [ 1]. 88سيري در نهج البالغه، ص [ 2]

شب زنده داري قرآن خود به مؤمنين دستور مي دهد تا مقداري از شب را به تالوت قرآن مش55غول باشند و در نمازهاي خود در همان حالي که ب5ه خ5دا متوج5ه ان5د، ق5رآن بخوانن55د. در

خطاب به پيامبر مي گويد: مل قم الليل اال قليال نصفه او...«. ها المز . [ 1]»يا اي

Page 123: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شب ها را بپاخيز براي عبادت و اندکي را بخواب. بپا خيز و ب55ه راز و ني55از ب55ا خ55داي خويش بپرداز. و در حاليکه به عبادت ايس55تاده اي ق55رآن را ترتي55ل کن. ترتي55ل يع55ني قرائت قرآن نه آن قدر تند ک55ه کلم55ات مفه5وم نش55ود و ن55ه آن ق55در ج55دا از هم ک55ه رابطه ها از بين برود. مي گويد: قرآن را با تأني و در حاليکه به محتواي آيات توج55ه داري بخوان. و باز در آيات بع55دي هم55ان س55وره مي گوي55د آنگ55اه ک55ه ب55راي کاره55اي روزانه نظير تجارت و جهاد در راه خدا بخواب بيش55تري احتي55اج داري55د، در ه55ر ح55ال

خلوت عبادت را فراموش نکنيد. در ميان مسلمانان يگانه چيزي که مايه نشاط و کس5ب ق55درت روحي و پي55دا ک5ردن خلوص و صفاي باطن بوده، همان موسيقي قرآن بود. نداي آسماني قرآن در اندک مدتي از مردم وحشي شبه جزيره ي عربستان، مؤمناني ثابت قدم بوجود آورد ک55ه توانستند با بزرگترين قدرتهاي زمانه درافتند و آنها را از پا درآورند. مسلمانان قرآن را نه فقط به عنوان يک کتاب درس و تعليم ک55ه همچ55ون ي55ک غ55ذاي روح و ماي55ه ي

. [ 2]کسب نيرو و ازدياد ايمان مي نگريستند. شبها با خلوص قرآن مي خواندند.

[ 187] صفحه

اميرالمؤمنين عليه السالم در نهج البالغ5ه در خطب5ه اي ک5ه بن55ام متقين معروفس5ت ( صفات متقين را برمي شمرد و بعد از آنکه توضيح مي ده55د ک55ه در193)خطبه ي

رفتار چنين اند و در گفتار چنان و... از جمله حاالت آنها را در شب شرح مي دهد وبقول سعدي شب مردان خدا را توصيف مي کند و مي فرمايد:

»اما الليل فصافون اقدامهم«. »هنگام شب پاهايشان براي عبادت جفت مي شود«.

»تالين الجزاء القرآن«. »آنگاه قسمتهاي مختلف قرآن را تالوت مي کنند«.

لونها ترتيال«. »يرت »قرآن خواندني از سر تأمل و انديشه نه مانند قرآن خواندنهاي بعضي از ما، تن55د و

بدون فهم و معاني«. نون به انفسهم«. »يحز

»کلمات و آيات را با آهنگ و حزن مخصوص معن55وي ک55ه از قلبش55ان پي55دا مي ش55ود. [ 3]مي خوانند.

عت وا بآية فيها تشويق رکن55وا اليه55ا طمع55ا و تطل »و يستثيرون به دواء دائهم فاذا مرغوا وا بآي55ة فيه55ا تخوي55ف اص55 وا انها نصب اعينهم، و اذا م55ر نفوسهم اليها شوقا و ظن اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها في اص55ول آذانهم، فهم ح55انونون لجب55اههم و اکفهم و رکبهم و اط5راف اق5دامهم يطلب5ون علي اوساطهم، مفترش55

هار فحلماء علماء ابرار اتقياء«. . [ 4]الي الله تعالي في فکاک رقابهم، و اما الن »دواي دردهاي خويش را بدين وسيله ظاهر مي سازند، هر چ55ه از زب55ان ق55رآن مي

شنوند مثل اين است که با چشم مي بينند، هر گاه به آيه اي از آيات رحمت

[ 188] صفحه

Page 124: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مي رسند بدان طمع مي بندند و قلبشان از شوق لبريز مي گردد، چ55نين مي نماي55د که نصب العين آنهاست، و چون ب5ه آي5ه اي از آي5ات قه5ر و غض55ب مي رس55ند ب5دان گوش فرامي دهند و مانند اين است که آهنگ باال و پائين رفتن شعله هاي جهنم ب55ه گوششان مي رسد، کمرها را به عبادت خم کرده پيشانيها و کف دس55تها و زانوه55ا و سر انگشت پاها به خاک مي سايند و از خداوند آزادي خ55ويش را مي طلبن55د، همين ها که چنين شب زنده داري مي کنند و تا اين حد روحشان ب55ه دني55اي ديگ55ر پيوس55ته

است، روزها مرداني هستند اجتماعي، بردبار، دانا، نيک و پارسا.« قرآن مي فرمايد:

. [ 5]»ان ناشئة الليل هي اشد وطأ و اقوم قيال، ان لک في النهار سبحا طويال«. شب را براي عبادت بگذار و روز را براي ش5ناوري در زن5دگي و اجتم5اع. علي علي55ه

السالم گويي شب يک شخصيت، و روز يک شخصيتي ديگر است. حافظ چون مفسر است و پيچ و تابهاي قرآن را خوب درک مي کند، با زبان رم55زي خود، همين موضوع را که شب وقت عبادت و روز موق55ع ح55رکت و رفتن ب55ه دنب55ال

زندگي است، در اشعارش آورده است:

روز در کسب هنر کوش که مي خوردن روز دل چون آينه در زنگ ظالم اندازد

آن زمان وقت مي صبح فروغ است که شب

. [ 7]،[ 6]گرد خرگاه افق پرده شام اندازد

[ 189] صفحه . 2 - 1سوره ي مزمل، آيه ي [ 1] امام زين العابدين )ع( در دعايي که براي ختم ق55رآن تعليم داده ان55د اين نکت55ه را مت55ذکر ش55ده ان55د: و[55 2]

اجعل القرآن لنا في ظلم الليالي مونسا. خدايا قرآن را در تاريکيهاي شب مونس ما قرار بده. بما آن فهمو عشق را عطا کن تا با اين کتاب در دل شب انس و الفت داشته باشيم.

. 41آشنايي با قرآن، ص [ 3] )متقون(. 193نهج البالغه، خطبه ي [ 4]. 7 - 6سوره ي مزمل، آيه ي [ 5] استاد در حواشي خود بر »ديوان حافظ« در کنار اين شعر چنين نوشته ان55د: »مقص55ود اين اس55ت ک55ه[55 6]

روز، وقت خلوت و حاالت خاص نيست: ان لک في النهار سبحا طويال؛ شب است ک55ه وقت خل55وت انس و فيض است: ان ناشئة الليل هي اشد وطأ و اقوم قيال. و من الليل فتهجد به نافلة لک عسي ان يبعثک ربک مقاما محمودا. بنابراين، اين دو بيت در رديف ابياتي است که از ذکر و ورد و مناجات و خل55وت س55حر، ي55اد

کرده است«. . 56انسان کامل، ص [ 7]

واردات قلبي55ه الم55ع کث55ير 55رق ل »قد احيي عقله و امات نفسه، حتي دق جليله و لطف غليظه و بالمة، و البرق، فابان له الطريق و سلک به السبيل و تدافعته االب55واب الي ب55اب الس55ه«. ثبتت رجاله بطمأنينة بدنه في قرار االمن و الراحة بما استعمل قلبه و ارض55ي رب

[1 ] .

Page 125: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

»عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است، تا آنجا که ستبري هاي ب55دن تبديل به نازکي و خشونتهاي روح تبديل به نرمي شده است و برق پر نوري بر قلب او جهيده و راه را بر او روشن و او را به رهروي س55وق داده اس55ت، پيوس55ته از اين منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرين منزل ک55ه م55نزل س55المت و باران55داز اقامت است رسيده و پاهايش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسايش، ث55ابت ايستاده است اين همه به موجب اين است که دل و ضمير خود را به ک55ار گرفت55ه و

پروردگار خويش را خوشنود ساخته است.« در اين جمله ها چنانکه مي بينيم س55خن از زن55دگي ديگ55ري اس55ت ک55ه زن55دگي عق55ل خوان55ده ش55ده اس55ت، س55خن از مجاه55ده و ميران55دن نفس ام55اره اس55ت، س55خن از رياضت بدن و روح است، سخن از برقي است که بر اثر مجاهده در دل س55الک مي جهد و دنياي او را روشن مي کن55د، س55خن از من55ازل و م55راحلي اس55ت ک55ه ي55ک روح مشتاق و سالک به ترتيب طي مي کند تا به م55نزل مقص55ود ک55ه آخ55رين ح55د س55ير و

صعود معنوي بشر است مي رسد: ک کدحا فمالقيه«. ک کادح الي رب ها االنسان ان . [ 2]»يا اي

سخن از طمأنينه و آرامشي است که نصيب قلب ناآرام و پراضطراب و پرظ55رفيتبشر در نهايت امر مي گردد:

. [ 3]»اال بذکر الله تطمئن القلوب«. اهتمام اين طبقه به زندگي دل چنين توصيف شده است: 228در خطبه ي

[ 190] صفحه

د اعظام55ا لم55وت قل55وب 55رون اه55ل ال55دنيا يعظم55ون م55وت اجس55ادهم و هم اش55 »ي

. [ 4]احيائهم«. »اهل دنيا مردن بدن خويش را بزرگ مي شمارند اما آنها براي مردن دل خودش55ان

اهميت قائل هستند و آن را بزرگتر مي شمارند«. خلسه ها و جذبه هايي که روحهاي مس55تعد را مي رباي55د و ب55دان س55و مي کش55د اين

چنين بيان شده است: قة بالمحل االعلي«. . [ 5]»صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معل

با دني55ا و اه55ل دني55ا ب55ا ب55دنهائي مش55ورت کردن55د ک55ه روحه55اي آن ب55دنها ب55ه ب55االترينجايگاهها پيوسته بود.

55ه عليهم[ لم تس55تقر ارواحهم في اجس55ادهم 55و ال االج55ل ال55ذي کتب لهم ]کتب الل »ل. [ 6]طرفة عين شوقا الي الثواب و خوفا من العقاب«.

»اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود روحهاي آنها در بدنهاشان ي55ک چش55م ب55ه هم زدن باقي نمي ماند از شدت عشق و شوق به کرامتهاي الهي و خوف از عقوبتهاي او.«

. [ 7]»قد اخلص لله سبحانه فاستخلصه«. او خود را و عمل خود را براي خدا خالص کرده است خداوند نيز به لطف و عن55ايت

خاص خويش، او را مخصوص خويش قرار داده است. علوم افاضي و اشراقي که در نتيجه ي تهذيب نفس و طي طريق عبوديت ب55ر قلب سالکان راه سرازير مي شود و يقين ج5ازمي ک5ه نص55يب آن5ان مي گ5ردد اين چ5نين

بيان شده است:

Page 126: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

تعوره تالنوا م55ا اس55 »هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و اس55. [ 8]المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون«.

»علمي که بر پايه ي بينش کامل است بر قلبهاي آنان هجوم آورده است روح يقينرا

[ 191] صفحه

لمس کرده اند، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم گش55ته اس55ت و

. [ 9]با آن چيزي که جاهالن از آن در وحشتند انس گرفته اند«.. 220نهج البالغه، خطبه ي [ 1]. 6سوره ي انشقاق، آيه ي [ 2]. 28سوره ي رعد، آيه ي [ 3]. 230نهج البالغه، خطبه ي [ 4]. 147نهج البالغه، حکمت [ 5]. 193نهج البالغه، خطبه ي [ 6]. 87نهج البالغه، خطبه ي [ 7]. 147نهج البالغه، حکمت [ 8]. 91سيري در نهج البالغه، ص [ 9]

جلوه هایی از عبادت معصومینعبادت رسول خدا

پس از ازدواج ب55ا خديج55ه دوره ي تحن55ف و دوره ي عب55ادتش ش55روع مي ش55ود. آن حالت تنهايي يعني آن فاصله روحي اي که او با قوم خودش پي55دا ک55رده اس55ت، روز به روز زيادتر مي شود. ديگر اين مکه و اجتم55اع مک55ه، گ55وئي روحش را مي خ55ورد. حرکت مي کند تنها در کوههاي اطراف مکه راه مي رود، تفکر و تدبر مي کند. خ55دا مي داند که چه عالمي دارد، ما که نمي توانيم بفهميم. در همين وقت است که غير

از آن کودک يعني علي عليه السالم کس ديگر، همراه و مصاحب او نيست. ماه رمضان ک55ه مي ش55ود در يکي از همين کوهه55اي اط55راف مک55ه - ک55ه در ش55مال شرقي اين شهر است و از سلسله کوههاي مکه مجزا و مخروطي شکل است - به نام کوه »حرا« که بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ) کوه نور( خل55وت مي گزين55د. ش55ايد خيلي از ش55ما ک55ه ب55ه حج مش55رف ش55ده اي55د اين توفي55ق را پي55دا کردهايد که به کوه حرا و غار حرا برويد. و من دوبار اين توفيق نصيبم شده است و جزء آرزوهايم اين است که مکرر در مکرر اين توفي55ق نص55يبم ش55ود. ب55راي ي55ک آدم متوسط حداقل يک ساعت طول مي کشد که از پائين دامنه اين کوه برسد ب55ه قل55ه

ي آن، و حدود سه ربع هم طول مي کشد تا پائين بيايد. ماه رمضان که مي شود اص55ال ب55ه کلي مک55ه را ره55ا مي کن55د و ح55تي از خديج55ه هم دوري مي گزيند. يک توشه ي خيلي مختصر، آبي، ناني با خ55ودش ب55رمي دارد و مي رود به کوه حرا و ظاهرا خديج55ه ه55ر چن55د روز ي55ک مرتب55ه کس55ي را مي فرس55تاد ت55ا

مقداري آب

[ 192] صفحه

Page 127: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و نان برايش ببرد. تمام اين ماه را به تنهايي در خلوت مي گذراند. البته گاهي فقط علي عليه السالم در آنجا حضور داشته و شايد هميشه علي عليه السالم ب55وده، اين را من اآلن نمي دانم. قدر مسلم اين است که گاهي علي عليه السالم بوده اس55ت،

چون مي فرمايد: »و لقد جاورت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بحراء حين نزول الوحي«.

»آن ساعتي که وحي نزول پيدا کرد من آنجا بودم«. از آن کوه پائين نمي آمد و در آنجا خداي خودش را عبادت مي کرد. اين که چگون55ه تفکر مي کرد، چگونه به خداي خودش عشق مي ورزي55د و چ55ه ع55والمي را در آنج55ا

. [ 1]طي مي کرد، براي ما قابل تصور نيست. پس از بعثت نيز، پاره اي از شب، گاهي نصف، گاهي ثلث و گاهي دو ثلث ش55ب را به عبادت مي پرداخت. با اين که تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدينه در تالش بود، از وقت عبادتش نمي کاست. او آرامش کامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مي يافت. عبادتش به منظور طم55ع بهش55ت و ي55ا ت55رس از جهنم نب55ود؛ عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزي يکي از همسرانش گفت: ت55و ديگ55ر چ55را آنهم55ه

عبادت مي کني؟ تو که آمرزيده اي! جواب داد: آيا بنده ي سپاسگزار نباشم؟ بسيار روزه مي گرفت. عالوه بر ماه رمضان و قسمتي از شعبان، يک روز در ميان روزه مي گرفت. دهه ي آخر ماه رمضان بسترش بکلي جمع مي ش55د و در مس55جد معتکف مي گش55ت و يکس55ره ب55ه عب55ادت مي پ55رداخت، ولي ب55ه ديگ55ران مي گفت: کافي است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. مي گفت: به اندازه ي ط55اقت عب55ادت کنيد؛ بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نکنيد که اثر معکوس دارد. ب55ا رهب55انيت و انزوا و گوشه گيري و ترک اهل و عيال مخ55الف ب55ود. بعض55ي از اص55حاب ک55ه چ55نين تصميمي گرفته بودند مورد انکار و مالمت قرار گرفتند. مي فرمود: ب55دن ش55ما، زن و فرزند شما و ياران شما همه حقوقي بر شما دارند و مي بايد آنها را رعايت کنيد.

در حال انفراد، عبادت را طول مي داد؛ گاهي در حال تهجد ساعتها سرگرم بود؛

[ 193] صفحه

اما در جماعت به اختص55ار مي کوش55يد، رع55ايت ح55ال اض55عف م55أمومين را الزم مي. [ 2]شمرد و به آن توصيه مي کرد.

. 275سيري در سيره نبوي، ص [ 1]. 275مقدمه اي بر جهان بيني، ص [ 2]

عبادت حضرت علي »عدي بن حاتم« ن5زد معاوي5ه آم5د در حاليک5ه س5الها از ش55هادت م5وال گذش55ته ب5ود. معاويه مي دانست که عدي يکي از ياران قديمي موالست. خواست کاري بکن55د ک55ه اين دوست قديمي بلکه يک کلمه علي55ه حض55رت س55خن بگوي55د. گفت: » ع55دي! اين الطرفات؟« پسرانت چه شدند؟ )عدي سه پسر داشت ]طريف، طرف55ه و ط55ارف[ ک55ه در س55نين ج55واني در رک55اب حض55رت در جن55گ ص55فين کش55ته ش55ده بودن55د. مي خواست عدي را ناراحت بکند بلکه او از موال اظهار نارضايتي بکند.( ع55دي گفت در رکاب مواليشان علي با تو ک55ه در زي55ر پ55رچم کف55ر ب55ودي جنگيدن55د و کش55ته ش55دند.

Page 128: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

گفت: عدي! علي درباره ي تو انصاف نداد. گفت: چطور؟ گفت پس55ران خ55ودش را نگهداشت و پسران ت55و را ب55ه کش55تن داد. ع55دي گفت: معاوي55ه! من درب55اره ي علي انص55اف ن55دادم، نمي بايس55ت علي ام55روز در زي55ر خرواره55ا خ5اک باش55د و من زن55ده باشم. اي کاش من م55رده ب55ودم و علي زن55ده مي مان55د. معاوي55ه دي55د ت55يرش ک55ارگر

نيست. گفت: عدي! اآلن ديگر کار از اين حرفها گذشته است. دلم مي خواهد چون تو زي55اد با علي ب55ودي يکق55دري کاره55ايش را ب55رايم توص55يف بک55ني ک55ه چ55ه مي ک55رد. گفت: معاويه! مرا معذور بدار. گفت نه حتما بايد بگ55وئي. ش55روع ک55رد ب55ه ص55حبت ک55ردن درباره ي علي. گفت: معاويه! من مي خواهم منظره اي را که با چشم خودم دي5دم ب55رايت بگ55ويم. در يکي از ش55بها علي را در مح55راب عب55ادت دي55دم. دي55دم مس55تغرق خداي خودش است و محاسنش را به دس55ت مب55ارک گرفت55ه مي گوي55د: آه آه از اين

دنيا و آتشهاي آن. مي گفت: »يا دنيا غري غيري«. آن چنان عدي علي را وصف کرد که دل سنگ معاويه تحت تأثير قرار گرفت به

[ 194] صفحه

طوري که با آستينش اشکهاي ص5ورتش را پ5اک مي ک5رد. آن وقت گفت دني5ا عقيم

است که مانند علي بزايد.

و مناقب شهد العدو بفضلها و الفضل ما شهدت به االعداء

. [ 1]علي مردي است که دشمنانش درباره فضل و فضيلت او گواهي مي دادند.

.298اسالم و مقتضيات زمان، ص [ 1]

عبادت امام حسين در عصر تاسوعا لشکر عمرس55عد طب55ق دس55تور عبيدالل55ه زي55اد حمل55ه کردن55د. همين ش55بانه مي خواهن55د ب55ا حس55ين علي55ه الس55الم بجنگن55د. حس55ين ب55ه وس55يله ب55رادرش ابوالفض55ل العب55اس از اين ه55ا مي خواه55د ک55ه ي55ک ش55ب را مهلت بدهن55د. مي گوي55د برادرجان به اين ها بگو همين امشب را به ما مهلت بدهند، من فردا مي جنگم. من اهل تسليم نيستم، مي جنگم اما يک امشب را به ما مهلت بدهند؛ بعد براي اين ک55ه گمان نکنند که حسين مي خواهد دفع الوقت بکن55د، اين جمل55ه را گفت: ب55رادر! خ5دا خودش مي داند که من مناجات با او را دوست دارم. من مي خواهم امش55ب را ب55ه عنوان شب آخر عمرم با خداي خودم مناجات بکنم و ش55ب توب55ه و اس55تغفار خ55ودم قرار بدهم. آن شب عاشورا اگر بدانيد چه شبي بود، معراج بود، ي55ک دني55ا ش55ادي و بهجت و مس55رت حکمفرم55ا ب55ود. در آنش55ب خودش55ان را پ55اکيزه مي کردن55د، ح55تي موهاي بدنشان را ستردند، خيمه اي بود به نام خيمه تنظيف، يک کسي داخل خيم55ه بود، دو نفر ديگر بيرون خيمه نوبت گرفته بودند. يکي از آنها ظاهرا »بري55ر« اس55ت، با ديگري شوخي مي کرد، مزاح مي کرد، ديگري به او گفت امشب که ش55ب م55زاح

نيست، گفت اساسا من اهل مزاح نيستم ولي امشب، شب مزاح است.

Page 129: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

وقتي که ديگران آمدند اين ها را ديدن55د اين ت55وابين را، اين مس55تغفرين را مي داني55د درباره ش5ان چ5ه گفتن5د؟ وق5تي آمدن5د از کن5ار خيم5ه ه5اي حس5ين بگذرن5د، گفتن5د: )دشمن اين حرف را مي گويد( »لهم النحل ما بين رافع و ساجد«، مث55ل اين ک55ه از

کندوي

[ 195] صفحه

زنبورعسل گذشته باشد، صداي زمزم55ه زنب55ور چگون55ه بلن55د اس55ت؟ ص55داي زمزم55هاصحاب حسين و اصحابش به ذکر و دعا و نماز و استغفار اينگونه بلند بود.

حسين عليه السالم مي گويد من امشب را مي خواهم شب توبه خودم قرار ب55دهم، شب استغفار خودم قرار بدهم، شب معراج خودش مي خواهد قرار بده55د. آن55وقت آيا ما نيازي به توبه نداريم؟ آنها نياز دارند و ما نيازي به توبه نداريم؟ بله، آنش55ب را حسين بن علي با اين وضع بسر برد. با حال عبادت بسر برد، به کارهاي خود و اهل بيتش رسيدگي کرد و در آن شب بود که آن خطاب55ه غ55را را ب55راي اص55حاب خ55ودش

. [ 1]قرائت کرد..125گفتارهاي معنوي، ص [ 1]

عبادت امام سجاد»طاووس يماني« مي گويد:

حضرت علي بن الحسين عليه السالم را دي5دم ک5ه از وقت عش5اء ت55ا س55حر ب5ه دور خانه ي خدا طواف مي کرد و به عبادت مشغول بود. چ55ون خل55وت ش55د و کس55ي را نديد به آسمان نگريست و گفت: خ55دايا س55تارگان در اف55ق ناپدي55د ش55دند و چش55مان

مردم به خواب رفت و درهاي تو بر روي درخواست کنندگان گشوده است... ط55اووس جمل55ه ه55اي زي55ادي در اين زمين55ه از مناجاته55اي خاض55عانه و عابدان55ه ي آن حضرت نقل مي کند و مي گويد: امام چن5د ب55ار در خالل مناج5ات خ5ويش گريس5ت.

مي گويد: سپس به خاک افتاد و بر زمين س55جده ک55رد؛ من نزدي55ک رفتم و س55رش را ب55ر زان55و نه55اده و گريس55تم؛ اش55کهاي من س55رازير ش55د و قط55رات آن ب55ر چه55ره اش چکي55د؛ برخاست و نشس5ت و گفت: کيس5ت ک5ه م5را از ي5اد پروردگ5ارم مش5غول س55اخت؟ عرض کردم: من طاووس هستم اي پسر پيامبر. اين زاري و بي ت55ابي چيس55ت؟ م55ا

مي بايد چنين کنيم که گنهکار و جفاپيشهايم.

[ 196] صفحه

پدر تو حسين بن علي و مادر تو فاطمه ي زهرا و ج55د ت55و رس55ول خداس55ت - يع55ني شما چرا با اين نسب شريف و پيون55د ع55الي در وحش55ت و ه55راس هس55تيد؟- ب55ه من

نگريست و فرمود: ة لمن ه الجن 55ق الل »هيهات هيهات يا طاووس دع عني حديث ابي و امي و ج55دي، خل اطاعه و احسن و لو کان عبدا حبشيا، و خلق النار لمن عصاه و لو کان ولدا قرشيا.

Page 130: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

أما سمعت قوله تعالي: فاذا نفخ في الصور فال انساب بينهم يومئذ و ال يتسائلون. و. [ 1]الله ال ينفعک غدا اال تقدمة تقدمها من عمل صالح«.

»نه، نه، اي طاووس! سخن نسب را کنار بگذار، خدا بهشت را براي کس55ي آفري55ده است که مطيع و نيکوکار باشد هر چند غالمي سياه چه55ره باش55د؛ و آتش را آفري55ده است براي کسي که نافرماني کند ولو آقازاده اي از قريش باشد. مگ55ر نش55نيده اي سخن خداي تعالي را: »وق55تي ک55ه در ص55ور دمي55ده ش55ود، نس55بها منتفي اس55ت و از يکديگر پرس5ش نمي کنن55د« ب5ه خ5دا قس5م ف5ردا ت5و را س5ود نمي ده5د مگ55ر عم5ل

. [ 2]صالحي که امروز پيش مي فرستي«.. [ 3]وجود مقدس زين العابدين عليه السالم قهرمان معنويت است.

اهل بيت پيغمبر همه شان اينچنين ان55د. واقع55ا عجيب اس55ت. انس55ان وق55تي علي بن الحسين را مي بيند، آن خوفي که از خدا دارد، آن نمازهايي که واقعا ني55ايش ب55ود و واقعا - به قول الکسيس کارل - پ55رواز روح ب55ه س55وي خ55دا ب55ود )نم55ازي ک55ه او مي خواند اين طور نبود که پيکرش رو به کعبه بايستد و روحش جاي ديگري ب5ازي کن5د؛ اصال روح کأن5ه از اين کالب5د مي رفت( آري، انس5ان وق5تي علي بن الحس5ين را مي

بيند با خود مي گويد اين اسالم چيست؟! اين چه روحي است؟!

اينهمه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود

وقتي انسان علي بن الحسين را مي بيند کأنه پيغمبر را در محراب عبادتش در ثلث

آخر شب يا در کوه حرا مي بيند.

[ 197] صفحه

يک شب امام مشغول همان نيايش و دعائي که خودش اهل آن دعا ب55ود، ب55ود، يکي از بچه هاي امام، از جايي افتاد و استخوانش شکست که احتياج ب55ه شکس55ته بن55دي پيدا شد. اهل خانه نيامدند متعرض عبادت امام شوند، رفتند و شکسته بند آوردند و دست کودک را بس55تند در ح55الي ک55ه او از درد فري55اد مي کش55يد. بچ55ه راحت ش55د و قضيه گذشت. هنگام صبح امام ديد دست فرزندش را بسته اند. فرمود: چ55را چ55نين اس55ت؟ ع5رض کردن55د: جري5ان اين ط55ور ب55ود. کي؟ ديش55ب در فالن وقت ک5ه ش55ما مشغول عبادت بوديد. معلوم شد که آن چن55ان ام55ام در ح55ال جذب55ه بس55ر مي ب55رده است و آن چنان اين روح به سوي خدا پ55رواز ک55رده ب55ود ک55ه هيچ ي55ک از آن ص55داها

. [ 4]اصال به گوش امام نرسيده بود.. 25، ص 11بحاراالنوار، چاپ کمپاني، ج [ 1]. 333عدل الهي، ص [ 2]. 110سيري در سيره ائمه اطهار )ع(، ص [ 3]. 111سيري در سيره ي ائمه اطهار )ع(، ص [ 4]

Page 131: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

خاطراتی از عبادت علماءشيخ محمدحسين مطهري

ما يک سلسله لذتهاي معنوي داريم که معنويت ما را باال مي ب55رد. ب55راي کس55ي ک55ه اهل تهجد و نماز شب باشد، جزء صادقين و صابرين و مستغفرين باالس55حار باش55د،

نماز شب لذت و بهجت دارد. ... لهذا کساني که چنين توفيقاتي داشته اند و ما چ55نين اشخاص55ي را دي55ده ايم، ب55ه لذتهاي ماديي که ما دل بس5ته ايم، هيچ اعتن55ا ندارن5د. چ5ه م5انعي دارد ک5ه من ذک5ر

خيري از پدر بزرگوار خودم بکنم: از وقتي که يادم مي آيد )حداقل از چهل سال پيش( من مي ديدم اين مرد بزرگ و شريف هيچ وقت نمي گذاشت و نمي گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخير بيفتد. شام را سر شب مي خورد و س55ه س55اعت از ش55ب گذش55ته مي خوابيد و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاي جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار مي شود و حداقل قرآني که تالوت مي کند يک جزء است و

با چه فراغت و آرامشي نماز شب مي خواند. حاال تقريبا صد سال از

[ 198] صفحه

عمرش مي گ5ذرد و هيچ وقت من نمي بينم ک5ه ي5ک خ5واب ن5اآرام داش55ته باش5د. و همان لذت معنوي است ک55ه اين چ55نين نگهش داش55ته. ي55ک ش55ب نيس55ت ک55ه پ55در و

مادرش را دعا نکند. يک نامادري داشته ک55ه ب55ه او خيلي ارادتمن55د اس55ت و مي گوي5د ک55ه او خيلي ب5ه من محبت ک55رده اس55ت. ش55بي نيس5ت ک5ه او را دع5ا نکن5د. ي5ک ش55ب نيس55ت ک5ه تم5ام خويشاوندان و ذيحقان و بستگان دور و نزديکش را ياد نکند. اين ها دل را زنده مي

کند. آدمي اگر بخواهد از چنين لذتي بهره مند ش55ود ناچ55ار از ل55ذتهاي م55ادي تخفي55ف مي

. [ 1]دهد تا به آن لذت عميق الهي معنوي برسد..170حق و باطل، ص [ 1]

حاج ميرزا علي آقا شيرازي يادي از استاد خودم عالم جليل القدر مرح55وم آق55اي ح55اج م55يرزا علي آق55ا ش55يرازي اعلي الله مقامه که از بزرگ55ترين م55رداني ب55ود ک55ه من در عم55ر خ55ود دي55دهام و ب55ه راستي نمونه اي از زهاد و عباد و اهل يقين و يادگ55اري از س55لف ص55الح ب55ود ک55ه در

تاريخ خواندهايم. از امامت جماعت پرهيز داشت. سالي در ماه مبارک رمض55ان ب55ا اص55رار زي55اد او را وادار کردن55د ک55ه اين ي55ک ماه55ه در مدرس55ه ص55در اقام55ه جم55اعت کنن55د. جمعيت بي سابقه اي براي اقتدا شرکت ميکردند، شنيدم که جماعتهاي اطراف خلوت شده، او

. [ 1]هم ديگر ادامه نداد هر شب اين مرد اقال از دو ساعت بطلوع ص55بح بي55دار ب55ود و من مع55ني ش55ب زن55ده داري را آنجا فهميدم معني اين که )شب مردان خدا روز جهان افروز است( را آنجا

Page 132: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

فهميدم، معني عبادت را آنجا فهمي55دم، مع55ني خداشناس55ي را آنج55ا فهمي55دم، مع55ني. [ 2]استغفار را آنجا مي فهميدم، معني حال را و....

[ 199] صفحه

. 26جلوه هاي معلمي استاد، ص [ 1]. 115گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

آثار تربيتي نمازلين ه الخير منوع55ا اال المص55 ر جزوعا و اذا مس ه الش »ان االنسان خلق هلوعا اذا مس

ذين هم علي صالتهم دائمون«. . [ 1]ال از جمله عوامل تربيت ديني، عبادت است. از نظر قرآن، عبادت، يک عبادت درست و واقعي و جامع الشرايط، عبادتي که روح آن توجه به خدا و استغفار و اس55تمداد و استعانت از خداوند است و همچنين، توجه به خود و عيبهاي خود و نفس خود است.

بزرگترين عامل تربيت انسان است. اصال خدا نماز را براي چه واجب کرده است؟ براي اين که نماز ما را مي سازد.

.20 - 24سوره معارج، آيات [ 1]

خودسازي يک باب بس55يار وس55يعي در تعليم و ت55ربيت و مع55ارف اس55المي اس55ت و آن اين ک55ه، انسان ساخته عمل خودش است يا به تعبير ديگر انسان ساخته خود انس55ان اس55ت. يعني انسان با عمل خودش ساخته مي شود. هر جور عم55ل کن55د همانگون55ه س55اخته مي شود. در فلسفه هاي اروپ55ايي اين ح55رف جدي55دي تلقي ش55ده اس55ت ک55ه ب55ه آن »پراکتيس« يا »فلسفه عم55ل« مي گوين55د. در ص55ورتيکه از نظ55ر ق55رآن اين مس55أله هزار و چهارصد سال است ک5ه مط55رح ش55ده اس55ت. انس55ان س5اخته عم5ل خ5ودش است. يعني هر جور عمل کند همانجور ساخته مي شود. انس55ان هم س55ازنده عم55ل خودش و هم ساخته شده عمل خودش است. نماز انسان را مي سازد، چ55را ق55رآن مي فرمايد »يا ايها الذين امن55وا اس55تعينو بالص55بر و الص55لوة«؟ (ص55بر ک55ه در ح55ديث آمده است. اولين مصداقش روزه است( يع55ني از ص55بر و نم55از اس55تمداد و کم55ک و

نيرو بگيريد. همين آداب ظاهر نماز را بگيريد، بعد برويد به آداب باطن، يع55ني ش55رايط ص55حت و قبول نماز را. وقتي به انس55ان مي گوين55د، اگ55ر نم55از مي خ55واني روي زمين غص55بي نبايد بخواني و اال نماز باطل است، خانه ات اگر غصبي باشد، ف55رش خان55ه ات اگ55ر

غصبي

[ 200] صفحه

باشد، نمازت باطل است، جام5ه اي ک5ه ب5ا آن نم55از مي خ5واني، ح55تي اگ5ر م5ديون مردم باشي و وقت اداي دين رسيده باشد و او مهلت ندهد و عجله داش55ته باش55د و نگذارد نماز بخواني، اگر وقت وسيع باشد، اول بايد دين خودت را ادا کني بعد نم55از بخواني، يعني اول رابطه ات را با بنده خدا درست ک55ني و حق55وق م55ردم را رع55ايت

Page 133: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کني بعد به خدا مراجعه کني، که هر يک از اين ها عاملي است براي س55اخته ش55دنانسان.

اما آيا اگر همه اين ها باشد نماز انسان مقبول است؟ مي گوين55د: ن55ه. ص55حت نم55از درست است ولي مقبول بودن آن بستگي ب55ه ش55رايط ديگ55ري دارد و آن اين اس55ت که بايد از گناهان دوري کرده باشي تا نمازت قبول شود. ح55ال و توج55ه ات ب55ه خ55دا باشد تا نماز تو را باال ببرد، بايد حضور قلب داشته باشي و ب5ا توج5ه بخ5واني، يع5ني وقتي مي گويي، »اياک نعبد و اياک نستعين« واقعا در حال نيايش باشي ت55ا نم55ازت مقبول باشد. اکنون اگر در حال نماز شري )البته اگر شر خيلي ب55زرگي نباش55د( ب55ه شما برسد، مثال، زنبور شما را بگزد، نبايد نم55از را بش55کنيد. انس55ان بس55بب فط55رت خويش يک پشه هم که او را نيش مي زند دادش درمي آيد. ولي بع55د از مرحل55ه اي ديگر اينجور نيست، نم55از انس55ان را اينگون55ه مي س55ازد، ح55اال همين پنج ن55وبت نم55از خواندن هم که باشد. وقتي انسان پنج نوبت در روز اين تمرين را انجام ده55د، خ5واه

. [ 1]ناخواه در همه روز و در همه عمرش مؤثر است..30، 29تفسير سوره معارج، ص [ 1]

نظافت در اسالم يک خصوصيتي هست و آن اين است که با اين ک55ه روح عب55ادت ارتب55اط و پيوند بنده با خدا و شکستن دي55وار غفلت و توج55ه ب55ه خداس55ت ام55ا نکت55ه ج55الب اين است که اسالم به عبادت شکل داده و به ش55کل هم نه55ايت اهميت را داده و در آن شکل نيز يک سلسله برنامه هاي تربيتي را در لباس عب55ادت وارد ک55رده اس55ت. مثال

از

[ 201] صفحه

نظر اين که قلب انسان مي خواهد متوج55ه خ55دا باش55د اين چ55ه اث55ري دارد ک55ه ب55دنورکم« [1]انسان پاک باشد يا نباشد؟ »ان الله ينظر الي قل55وبکم و ال ينظ55ر الي ص55

ما که با بدن نمي خواهيم پيش خدا برويم، حاال بدنمان پاک باشد يا نباشد، ما با دل مي خواهيم پيش خدا برويم، دلمان بايد پاک باشد. ولي اسالم وق55تي ک55ه عب55ادت را تشريع مي کند، چون مي خواهد مخصوصا عبادت هم يک اثر خاصي از نظر تربي55تي داشته باشد، چيزي را که به عبادت ربط زي5ادي ن5دارد ولي در تعليم و ت5ربيت م5ؤثر است، در لباس عبادت- اعم از واجب و مستحب- پياده مي کند و در ض55من آن مي گنجاند، مث55ل مس55أله ي غس55ل، مس55أله ي وض55و، دائم الوض55و ب55ودن، دائم الطه55اره بودن- که يکي از سنتهاي اسالمي است- و غسلهاي مستحبي به عناوين مختلف. به هرحال اسالم مي گويد به نماز که مي ايستيد بدن و جامه تان پاک باش55د. اين خ55ود

. [ 2]يک برنامه ي نظافت است در ضمن عبادت. اسالم آخرت را در متن دنيا و دنيا را در متن آخرت ق55رار داده اس55ت. مثال ب55ه نم55از نظر بکنيم، جنبه ي اخروي خالصش همين است که انس55ان بي55اد خ55دا باش55د، خ55وف خدا داشته باشد. براي حضور قلب و توجه به خدا که اينهم55ه آداب ض55رورت ن55دارد، برو وض55و بگ55ير، شستش55و بکن، خ55ودت را پ55اکيزه بکن، مگ55ر ب55راي ن55زد خ55دا رفتن شستشو کردن هم تأثير دارد؟ از نظر پيش خدا رفتن تأثير ندارد که صورت انس55ان

Page 134: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

شسته باشد يا نه، ولي خداوند مي گويد وقتي مي خ55واهي نم55از بخ55واني »اذا قمتم وقتي که مي خواهي ب55ه[55 3]الي الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق«

نماز بايستي اول وضو بگير، صورتت را بش5وي، دس5تهايت را بش5وي، بع5د مش5غولنماز شو.

ما مي بينيم نظافت را با عبادت توأم کرده است. »و ان کنتم جنبا ف55اطهروا«! اگ55ر جنب هستي باي55د تم55ام ب55دنت را شستش55و دهي، اينج55ا نظ55افت مق5رون ب55ه عب55ادت

. [ 4]است.

[ 202] صفحه ، با تفاوت در عبارت. حديث از رسول اکرم است. 74، ص 1الجامع الصغير، ج [ 1]. 186- 187تعليم و تربيت، ص [ 2]. 6سوره مائده، آيه ي [ 3]. 68گفتارهاي معنوي، ص [ 4]

رعايت حقوق مسأله ي ديگر مسأله ي حقوق است. باز از نظر روح عبادت واقعا ف55رق نمي کن55د که م55ا روي ي55ک ف55رش غص55بي نشس55ته باش55يم و ي55ا روي ي55ک ف55رش مب55اح. اين ه55ا قراردادهاي اجتماعي است که اين فرش مال شما باشد و آن ف55رش م55ال من، من در مال شما تصرف نکنم و شما در مال من تص55رف نکني55د. اين ه55ا ي55ک دس55توراتي است که براي زندگي اجتماعي مفيد است و اال ي55ک واقعيت و حقيق55تي نيس55ت ک55ه مثال اگر اين فرش مال من باشد ي55ک کيفيت واقعي داش55ته باش55د و اگ55ر م55ال ش55ما باشد يک کيفيت واقعي ديگر داشته باشد. مسأله ي عبادت ي55ک ام55ر واقعي اس55ت، يعني از نظر آن حالت و رابطه ي رواني که ميان انس55ان و خ55دا برق55رار مي ش55ود، اين امور نمي تواند واقعا اثري در عبادت داشته باشد. بعض55ي چيزه55ا اث55ر دارد، مثال اگر انسان دچار برخي عوارض جسمي و روحي باشد اصال عبادت برهم مي خ55ورد، و اين عوارض م55انع حض55ور قلب و توج5ه مي ش55ود. ولي ام55ور م55ذکور چ55نين اث55ري ندارند. معذلک اسالم مي گويد جايي که در آن نماز مي خواني، آبي که ب55ا آن وض55و مي گيري، حتي آن محلي که در آن آب وضوي تو ريخته مي شود، لباسي ک5ه ب5ا آن نماز مي خواني، تمام آنچه که با اين عمل تو ارتباط دارد بايد مباح باشد، يعني نبايد

.[ 1]حرام باشد، اگر يک نخ غصبي هم در لباس تو باشد اين عبادت پذيرفته نيست. باز اينجا عبادت با حق55وق ت55وأم مي ش55ود. در ض55من اين ک55ه مي گوي55د باي55د خ55دا را پرستش بکني، مي گويد حقوق را بايد محترم بشماري. يع55ني اس55الم مي گوي55د من پرستشي را که در آن حقوق اجتماعي محترم نباشد اساسا قبول ندارم. آنوقت يک نمازگزار وقتي مي خواهد نماز بخواند، اول فکر ميکن55د اين خان55ه اي ک55ه من در آن هستم به زور از مردم گرفته ام يا نه؟ اگر به زور گرفته ام نمازم باطل اس55ت پس اگر مي خواهد نماز بخواند مجب55ور اس55ت ک55ه اين خان55ه را ط55وري ت55رتيب بده55د ک5ه برايش حالل باشد، يعني از صاحب اصلي اش خريده باشد و يا ص55احب اص55ليش را

راضي

[ 203] صفحه

Page 135: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نگهدارد. فرش زير پايش همين طور، لباسي که به تن دارد همين طور، و حتي اگ55ر حقوقي از فقرا به او تعلق گرفته است، خمس يا زکات آن را بايد بدهد و اگر نده55د

. [ 2]باز نمازش باطل است.. 187 - 188تعليم و تربيت، ص [ 1]. 83 - 84گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

انضباط و وقت شناسي باز مي گويد عبادت که مي خواهي بکني يک وقت مش55خص و معي55ني دارد و دقيق55ه اش هم حساب مي شود. وقت نماز صبح از اول طلوع ص55بح ت55ا اول طل55وع آفت55اب است و اگر عمدا يک دقيقه قبل از طلوع صبح يا بعد از طلوع آفت55اب ش55روع ک55ني، نمازت باطل است، بايد بين اين دو تا باشد. اگر بگوئي آق55ا من فعال خ5وابم مي آي5د من ديشب بيداري کشيده ام، االن يک ساعت به طلوع صبح مانده، خدا که خواب و بيداري ندارد، مگر خدا در بين الطلوعين ) العياذ بالله( لباس رسميش را مي پوشد و آماده براي قبول ک55ردن نمازه55ا مي ش55ود؟ ب55راي خ55دا ک55ه تم55ام س55اعات و هم55ه

55وم« من ش55ب بي55داري کش55يده[55 1]لحظات علي السويه است »ال تاخذه سنة و ال ن ام، خيلي خ55وابم مي آي55د، مي خ55واهم نيم س55اعت زودت55ر نم55ازم را بخ55وانم، اب55دا! انض55باط و وقت را باي55د بشناس55ي، ج55ز در وقت خ55ودش در وقت ديگ55ر نباي55د نم55از بخواني. آيا از نظر خدا فرق مي کند که اين وقت يا آن وقت باشد؟ نه، از نظ55ر ت55و فرق مي کند، تو بايد با اين نماز تربيت شوي، اگر شب ت55ا دو نيم55ه ش55ب هم بي55دار بودي، بايد بين الطلوعين بيدار شوي و نمازت را بخ55واني و نم55از ظه55ر و عص55ر هم همين طور است، قبل از وقت قبول نيست، بعد از وقت هم قبول نيست. مغرب و

. [ 2]عشا هم همين طور است. ]مسأله ي ديگري که در ب55اب نم55از م55ورد توج55ه واق55ع ش55ده[ دقت زي55اد نس55بت ب55ه مسأله ي وقت است به طوري که دقيقا روي دقيق55ه و ثاني55ه آن حس55اب مي ش55ود. بدون شک اين امر در روح عبادت و رابطه انسان با خدا مؤثر نيست که مثال اگر ما يک دقيقه قبل از زوال ظهر نماز را شروع ک55نيم آن ح55الت تق55رب و توج55ه قلب ب55ه

خدا پيدا نمي شود ولي

[ 204] صفحه

همين قدر که زوال ظهر انجام شد تقرب ايجاد مي شود. ولي اس55الم اين را ش55رط قرار داده و نخواسته هرج و مرجي از نظر وقت و زمان باشد. نوعي وقت شناسي

و تمرين احترام گذاردن به نظم زماني و وقتي است. مثال نماز را مي خوانيم، بعد متوجه مي شويم که در وقت نب55وده، ي55ا قس55متي از آن در وقت بوده و قسمت ديگر نبوده. اين نماز باطل است. ولي اگ55ر ش55خص اش55تباه کرده و عمد نداشته باشد، نمازش را قبل از وقت ش55روع کن55د و مثال ي55ک رکعت آن

در وقت باشد، نمازش درست است. . 255سوره ي بقره، آيه ي [ 1]. 85 - 86گفتارهاي معنوي، [ 2]

Page 136: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

وحدت جهت مسأله ي ديگر- که ب55از از نم55از مث55ال مي آوريم - اين اس55ت ک55ه ]اس55الم مي گوي55د هنگام نماز[ همه رو به يک نقطه بايستند، با اين که خود اسالم تص55ريح مي کن55د ک55ه55ه المش55رق و از نظر واقعيت عبادت رو به هر طرف بايستيد فرق نمي کن55د. » و لل

وا فثم وجه الله« . [ 1]المغرب فاينما تول از نظر واقعيت عبادت، ما رو به مشرق يا مغرب، شمال يا جنوب، رو به هر طرف که بايستيم، فرق نمي کند، يعني اين طور نيست که اگر رو به کعبه بايستيم با خ55دا مواجه هستيم ولي اگر رو به کعبه نايستيم و به طرف ديگر بايستيم ب55ا خ55دا مواج55ه نيستيم. ولي در عين حال اسالم به خاطر يک مصلحت تربيتي اجتماعي ک55ه ب55ا روح عبادت ارتباط ندارد يعني روح عبادت متوقف به آن نيست چنين استفاده ي تربيتيي در اينجا مي کند، مي گويد به جاي اين که نمازي که مي خواني، ب55ه ه55ر ط55رف ک55ه مي خواهي باشد، همه مردم رو به يک نقطه ي معين بايستند ت55ا اف55راد بفهمن55د ک55ه بايد يکجهت باشند؛ يعني اين درسي است براي وحدت و اتحاد و يک جهت داشتن و رو به يک سو بودن. ولي وقتي که مي خواهد نقطه اي را انتخاب کند چه نقط55ه اي را انتخاب مي کند؟ با اين که مي گويد نسبت همه جا ب5ا خ5دا متس55اوي اس55ت. »ان

اول

[ 205] صفحه

ذي ببکة مبارکا« يعني اولين معبد و اولين مسجدي که ب55راي[5 2]بيت وضع للناس لل عبادت خداي يگانه ساخته شد. ضمنا ما را با تاريخ گذشته مربوط مي کند: »س55نت ابراهيم و قبل از ابراهيم همه را به ي55اد آوري55د«. چ55ون درس55ت اس55ت ک55ه کعب55ه ب55ه دست ابراهيم بنا شد ولي قبل از او هم بوده، و برحسب رواي55ات، اب55راهيم آنچ55ه را که در زمان نوح و يا قبل از ن55وح بن55ا ش55ده ب5ود تجدي55دبنا ک5رد، و بع5د از تجدي55دبناي ابراهيم ديگر باقي ماند. يعني هيچ وقت مدتي نگذشته است که کعبه خ55راب باش55د؛ هرگاه خراب شده تجديدبنا کرده ان55د، ن55ه اين ک55ه م55دت زم55اني باش55د ک5ه مخ55روب

مانده باشد. خود اين انتخاب، احترامي است به عب55ادت، يع55ني عب55ادت آن چن55ان مهم اس55ت ک55ه اولين نقطه اي که در جهان ب55راي عب55ادت وض55ع ش55ده، اولين مس55جد، اولين معب55د،

امروز هم بايد رو به آن نقطه ايستاد. در کتاب »خدمات متقابل اسالم و اي55ران« اين بحث را پيش کش55يده ام. مس55أله ي تقديس آتش در ميان زردشتي ها از قديم االيام يعني از بيش از هزار سال پيش در آن مجالس بحثي ک55ه تش55کيل مي ش55د - مخصوص5ا در زم55ان م5أمون و بع5د از آن - مطرح بوده است و وقتي مسلمين ب55ه زردش55تي ه55ا ب55ه خ55اطر آتش پرس55ت ب55ودن اعتراض مي کردن5د آنه5ا توجي55ه مي کردن5د، گ5اهي مي گفتن5د اگ5ر م5ا آتش پرس5ت هستيم شما هم خاک پرست هستيد براي اين که رو ب55ه کعب55ه مي ايس55تيد، و گ55اهي مي گفتند ما آتش پرست نيستيم آنچنانکه شما خاک پرست نيستيد، م55ا رو ب55ه آتش مي ايستيم نه اين که آتش را پرستش مي کنيم. اين ح55رف در هيچ ش55کلش ح55رف درستي نيست. احساسي که يک نفر مسلمان در م55ورد کعب55ه دارد و احساس55ي ک55ه

Page 137: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

يک نفر زردشتي در مورد آتش دارد - و هر دو احساس ناشي از تعليماتي است ک55ه متون موجود ديني به آنها داده است - خيلي فرق مي کند. يک نفر مس55لمان ک55ه رو به کعبه مي ايستد هيچ وقت تص55ور نمي کن55د ک55ه دارد کعب55ه را تق55ديس مي کن55د، و حتي در ذهن يک بچه هم نمي آيد که هنگام رکوع و سجود دارم کعب55ه را تعظيم مي

کنم؛ ولي هر آتش پرستي دارد آتش را پرستش

[ 206] صفحه

مي کند، حاال به هر نوعي، به عنوان مظهري ]از خدا[ يا ب55ه ه55ر عن55وان ديگ55ر. نمي گويند آتش را خالق مي دانيم. هر بت پرستي هم بت را خلق کننده نمي دان55د بلک55ه

آن را تقديس مي کند. يک آتش پرست نيز آتش را تقديس مي کند. به هر حال اين که هنگام نماز همه بايد رو به يک جهت بايس55تند، خ55ود ن55وعي ش55کل دادن به عبادت است. روح عبادت يک امر مجردي است که اگر انسان در گوشه ي خلوتي هم باشد و به قول سعدي سر به جيب مراقبت فروبرد و خدا را ياد کن55د، آن روح براي او حاصل شده است، ولي اسالم چنين عبادتي را قبول ن55دارد. گذش55ته از اين که خود شکلهاي مختلف رکوع و سجود از نظر آن تذکر تأثيراتي دارد يع55ني ه55ر حالتي نماينده ي يک خضوع و خشوع در حضور پروردگار است، اسالم خواس55ته اين روح را در لباس يک سلسله تربيتهاي ديگ55ر ک55ه آنه55ا را ب55راي زن55دگي الزم مي دان55د

پياده کند. . 115سوره ي بقره، آيه ي [ 1]. 96سوره ي آل عمران، آيه ي [ 2]

ضبط نفس يکي از مهمترين خصوصيات شکلي که اسالم به عبادت داده مسأله ي تمرين ضبط نفس در هنگام عبادت است. نم55از واقع55ا عب55ادت ج55امع و عجي55بي اس55ت. البت55ه اين خصوصيت در حج هم هست ولي به صورت ديگري، يعني همانجا که انس55ان مح55رم مي شود خود را ضبط مي کند و ]از ب55رخي ام55ور[ من55ع مي نماي55د و تم55رين ]ض55بط

نفس[ مي کند. روزه هم همين طور است، البته به شکل ديگري. در تمام مدت نماز، خوردن - ولو يک ذره قند انسان بخواهد بخ55ورد - نباي55د ص55ورت گيرد. نماز بسياري از اصول ت55ربيت اس55المي را در خ55ود گنجان55ده اس55ت. خ55وردن و آشاميدن در آن ممنوع است؛ خنديدن، آن را خراب مي کند؛ گريستن براي غيرخدا، براي هر موضوعي از موضوعات ديگر خرابش مي کند، زي55را در ح55ال نم55از انس55ان بايد بر تمايالت خود از قبيل خوردن و خوابي55دن غلب55ه کن55د و ب55ر احساس55ات خ55ود از قبيل خنديدن و گريستن مسلط باشد و خود را نگهدارد؛ ه55ر م55وجب ش55ديدي ب55راي

خنديدن باشد نبايد بخندد، و هر موجب شديدي براي گريستن باشد نبايد

[ 207] صفحه

بگريد. به چپ و راست متمايل شدن و نگاه کردن، نماز را باطل مي کن55د. اين ي55ک ح55الت انضباط جسمي و روحي است؛ جسمي مثل همينکه در حال نماز ب55ه چپ و راس55ت

Page 138: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

يا پشت سر نگاه نکنيد، از نظر روحي هم نبايد اسير احساسات بشويد. در آن ح55ال اگر کالمي که از نوع کالم آدمي است - يعني از کالمهايي ک55ه دو انس55ان ب55ا هم مي گويند - بر زبان انسان جاري شود نماز را باطل مي کند، تا چه رسد به آنچه ک55ه ب55ه

اصطالح محدث است يعني باعث زوال طهارت مي شود، نظير خوابيدن. آرامش جسم و روان

طمأنينه چطور؟ اينهم واقعا عجيب است. بنده در حال نماز وقتي حم55د و س55وره را مي خوانم، همه آن شرايط را رعايت مي کنم اما خودم را تکان مي دهم، يک پ55ايم را برميدارم، يک پاي ديگر را مي گذارم، خودم را بطرف راست و چپ ح55رکت مي دهم، مي گويد اين نماز تو باطل است در رکوع و س55جود هي خ55ودم را ح55رکت مي دهم پاهايم يا دستم را حرکت مي دهم، اين نم55از باط55ل اس55ت. باي55د ب55ا آرامش، ب55ا طمأنينه نماز بخواني يعني وقتي مي ايس55تي و مي خ55واهي بگ55وئي »الل55ه اک55بر« ت55ا بدنت قرار نگرفته است نبايد بگوئي »الله اکبر«، اگر در حال حرکت بگ55وئي »الل55ه اکبر« باطل است. باي55د آرام بگ55يري بع55د بگ55وئي »الل55ه اک55بر«، بع55د اگ55ر خ55ودت را خواستي تکان دهي تکان بده، اما ذکري نگو، اگ55ر فرض55ا پ55ايت درد مي کن55د ي55ا ي55ک عضوي از تو ناراحت است، سکوت کن، راحت بگير، اس55تقرار ک55ه پي55دا ک55ردي بگ55و

حيم، الحمد لله رب العالمين...« حمن الر »بسم الله الر باز اگر وسط نماز پايت درد آمد، آرام بگير، س55کوت کن، خ55ودت را راحت کن، بع55د دو مرتبه ادامه بده. با آرامش با طمأنينه بايد باشد. هم روحت بايد طمأنين55ه داش55ته

. [ 1]باشد و هم جسمت.

[ 208] صفحه .87گفتارهاي معنوي، [ 1]

تعظيم خدا و تحقير غيرخدا کلمه »الله اکبر« را در نظر بگيريد، مگر انسان کيست که در مقابل يک جريانه55ائي قرار بگيرد، و مرعوب نشود؟ انسان ترس دارد، انسان در مقابل يک کوه عظيم که قرار مي گيرد يا باالي کوه مي رود و پائين را نگاه مي کن55د، ت55رس او را مي گ55يرد، در مقابل دريا که خودش را مي بيند، ميترسد، وق55تي انس55ان ي55ک ص55احب ق55درت و هيبتي را مي بين55د، ص55احب دب دب55ه و کبکب55ه اي را مي بين55د ي55ا بحض55ور او مي رود ممکن است خودش را ببازد، زبانش به لکنت بيفتد، چرا؟ چون مرع55وب عظمت او مي شود، خوب اين براي بشر طبيعي است. اما گوينده »الله اکبر«، آن کس55ي ک55ه الل55ه اک55بر را بخ55ودش تلقين ک55رده اس55ت، هرگ55ز عظمت هيچ کس و عظمت هيچ چيزي او را مرعوب نمي کند، چرا؟ الله اکبر بزرگتر از هر چيز و بلکه بزرگتر از هر توصيف ذات اقدس الهي است، الله اکبر يعني چ55ه؟! يع55ني من خ55دا را ب55ه عظمت مي شناسم. ديگر وقتي من خدا را به عظمت مي شناسم، همه چيز در مقاب55ل من حقير است. اين کلم55ه »الل55ه اک5بر« ب55ه انس55ان شخص55يت مي ده55د، روح انس55ان را

بزرگ مي کند.

Page 139: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

55ه في غر م55ا دون هم فص55 علي علي55ه الس55الم مي فرماي55د: »عظم الخ55الق في انفس55 يعني خدا به عظمت در روح اهل حق جلوه کرده است و لهذا غير خدا[5 1]اعينهم«

هر چه هست در نظرشان کوچک است. اينجا يک توضيحي برايتان عرض بکنم. کوچکي و بزرگي يک ام5ر نس5بي اس5ت. مثال شما که در فضاي اين حسينيه قرار گرفته ايد، اگر قبل از آنکه به اينجا بيائيد در يک تاالر کوچکتر از اينجا مثال ثلث اينجا باشيد، وقتي از آنجا به اينجا مي آئي55د، اين ت55االر بنظرتان خيلي بزرگ مي آيد. ولي اگر برعکس، اول شما در تاالري باش55يد ک55ه س55ه برابر اينجا باشد، از آنجا که به اينجا مي آئيد، اين تاالر به نظرت55ان خيلي کوچ55ک مي آيد. هميشه انسان وقتي که يک موجودي را در کنار موجود ديگ55ر مي بين55د، اگ55ر آن موجود ديگر بزرگتر از اين باشد، اين را کوچک مي بين5د اگ5ر کوچک5تر از اين باش5د،

اين

[ 209] صفحه

را بزرگ مي بيند و لهذا افرادي که با عظمت پروردگارش55ان آش55نا هس55تند، عظمت پروردگار را حس مي کنند، اص55ال ه55ر چ55يز ديگ55ري در نظ55ر اين ه55ا حق55ير و کوچ55ک است، نمي تواند در نظرشان بزرگ باشد. سعدي در بوستان خيلي عالي مي گويد:

بر عارفان جز خدا هيچ نيست ره عقل جز پيچ در پيچ نيست

مي گويد عارفان غير از خدا براي هيچ چ55يز ش55يئيت قائ55ل نيس55تند، مي گوين55د اص55ال وجود ندارد. يکي از معاني »وحدت وجود« همين است که عارف وق55تي خ55دا را ب55ه عظمت مي شناسد، ديگر اصال نمي تواند بگوي55د غ55ير از او موج55ود ديگ55ري هس55ت، مي گويد اگر وج5ود »اوس5ت« غ5ير »او« ه5ر چ5ه هس5ت، ع5دم اس5ت. س5عدي هم

وحدت وجود را به اين معني مي گويد:

توان گفتن اين با حقايق شناس ولي خرده گيرند، اهل قياس

مي گويد، حقيقت شناسان مي فهمند که من چه مي گويم اما افرادي ک55ه ب55ه ق55ول

او اهل قياسند عيب مي گيرند که وحدت وجود يعني چه؟!

که پس آسمان و زمين چيستند بني آدم و ديو و دد کيستند

اگر غير خدا چيزي نيست، پس زمين چيست؟ آس55مان چيس55ت؟ ب55ني آدم چيس55ت؟

ديو و دد چيست؟

پسنديده پرسيدي اي هوشمند جوابت بگويم درايت پسند

Page 140: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

که خورشيد و دريا و کوه و فلک

پري و آدميزاد و ديو و ملک

همه هر چه هستند از آن کمترند که با هستيش نام هستي برند

مي گويد، من نمي گويم آسمان وجود ندارد، زمين وجود ندارد، نمي گويم انس55ان و فرشته وجود ندارند، که وقتي من ميگويم خدا هست و غير خدا نيس55ت، ت55و بگ55وئي من منکر اشياء ديگر شده ام. نه! وقتي او را به عظمت شناختم، غير او هر چ55ه را

مي بينم کوچکتر از اين مي بينم که بگويم هست.

که جائيکه درياست پس قطره نيست بجائي که خورشيد، پس ذره نيست

اين الله اکبر را وقتي شما مي گوئيد، اگر از عم55ق روح و دل بگوئي55د، عظمت الهي

در نظرتان تجسم پيدا مي کند.

[ 210] صفحه

وقتي که عظمت الهي در دل شما پيدا شد، محال است کسي بنظرتان بزرگ بيايد، محال است از کسي تمل55ق بگوئي5د، ب5راي کس5ي چاپلوس5ي بکني55د، مح55ال اس55ت از کسي بترسيد، در مقابل کسي خض55وع و خش55وع بکني55د. اين اس55ت ک55ه بن55دگي خ55دا آزادي آور است. اگر انسان خدا را به عظمت بشناسد، بنده ي او مي شود و الزمه

بندگي خدا، آزادي از غير خداست. گفت:

نشوي بنده تا نگردي حر نتوان کرد ظرف پر را پر

چند گوئي که بندگي چه بود

بندگي جز شکندگي نبود

بندگي خدا هميشه مساوي است با آزاد شدن از غيرخدا. چ55ون ادراک عظمت الهي هميشه مالزم با ادراک حقارت غير خدا و وقتي انسان غير خدا را هر چه ب5ود حق5ير

و کوچک ديد، محال است انسان حقير را از آن جهت که حقير است بندگي کند. . [ 2]حقير را انسان به غلط عظيم مي بيند که بندگي مي کند.

نهج البالغه، خطبه متقون. [ 1]. 83 - 92گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

Page 141: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

صلح و مسالمت طلبي مسأله ي ديگر مسالمت طلبي و صلح ج5ويي ب55ا م5ردم اس55ت ک5ه در متن تعليم55ات نماز آمده است. در سوره ي حمد که خواندن آن در نماز واجب است، بعد از حم55د

و ثنا، خدا را مخاطب قرار مي دهيم: ذين انعمت عليهم غ55ير راط ال اياک نعبد و اياک نستعين اهدنا الصراط المس55تقيم ص55 المغضوب عليهم و ال الضالين. پروردگارا! ما )ن55ه من( منحص55را ت55و را پرس55تش مي کنيم؛ پروردگارا! ما منحصرا از تو کمک مي گيريم. صحبت »ما« است نه »من«. با اين که از نظر روح عبادت هر چه غ55ير خ55دا در ذهن انس55ان نياي55د به55تر اس55ت، ولي اسالم به خاطر يک مصلحت اجتماعي بسيار مهم، براي اين که روح يک مسلمان را

روح اجتماعي

[ 211] صفحه

کرده باشد آن را با چاشني عبادت به خورد مردم داده و مي گويد بگوييد: اياک نعبد و اياک نستعين اهدنا الصراط المستقيم ما عموما منحصرا تو را پرس55تش مي ک55نيم و منحصرا از تو کمک مي خواهيم، خدايا همه ي ما را به راه راست ه55دايت کن. در

. [ 1]اينجا همکاري و همدلي و همگامي کامال مشهود است. يعني مي گوئيم خدايا! من تنها نيستم، من با همه مس55لمانهاي ديگ55ر هس55تم، ض55منا انس55ان وابس55تگي و پيوس55تگي خ5ودش ب55ه جامع55ه ي اس55المي را در ح5ال عب55ادت و بندگي اعالم مي کند، خدايا! من فرد نيستم، تک نيستم، من عضوم، جزئي از ک55ل و

عضوي از پيکر هستم، ما هستيم نه من. در دنياي اسالم »من« وجود ندارد، »ما« وجود دارد. ما تنها تو را مي پرستيم، تنه55ا

. [ 2]از تو کمک مي جوئيم . نماز[5 3]و باالتر، مسأله ي صلح و سلم طلبي است که در سالم نماز مطرح است.

توجه به خداست، توجه به غير خدا شرک است ولي در عين حال ب55ه م55ا مي گوين55د در نماز بگو: السالم علينا و علي عباد الله الصالحين سالم بر ما، سالمت بر ما و بر جميع بندگان شايسته خدا، اعالم صلح و اعالم صفا ب55ا هم55ه بن55دگان ص55الح خ55دا مي کني. به قول امروزي ها اعالم همزيستي مسالمت آميز با همه اف55راد شايس55ته مي کني. در حال نماز ميگوئي من با هيچ بنده شايسته اي سر جنگ ندارم، چون اگر ب55ا

. [ 4]بنده شايسته اي سر جنگ داشته باشم خود ناشايسته ام. اين يک اعالم سلم طلبي است ولي نه براي عموم بشر حتي افرادي که بايد ريش55ه آنها را کند تا بشريت سالم بماند، بلکه براي بندگان صالح و شايسته خداون55د؛ يع55ني

. [ 5]خداوندا! من با هيچ بنده ي درست تو سر جنگ و ستيز ندارم.

[ 212] صفحه . 192 - 193تعليم و تربيت، ص [ 1]. 88 - 89گفتارهاي معنوي، ص [ 2]. 193تعليم تربيت، ص [ 3]. 87 - 88گفتارهاي معنوي، ص [ 4]. 193تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 5]

Page 142: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

زدودن گناهان از نظر تعليمات اسالمي، هر گناه اثري تاريک کننده و کدورت آور بر دل آدمي باقي مي گذارد و در نتيج55ه مي55ل و رغبت ب55ه کاره55اي ني55ک و خ55دائي ک55اهش مي گ55يرد و

رغبت به گناهان ديگر افزايش مي يابد. متقابال عبادت و بندگي و در ي55اد خ55دا ب55ودن وج55دان م55ذهبي انس55ان را پ55رورش مي دهد، ميل و رغبت به کار نيک را افزون مي کند و از ميل و رغبت به شر و فس55اد و گناه مي کاهد. يعني تيرگيهاي ناشي از گناهان را زايل مي گرداند و ميل ب55ه خ55ير و

نيکي را جايگزين آن مي سازد. در نهج البالغه خطبه اي هست که درب55اره ي نم55از، زک55وة و اداء ام55انت بحث ک55رده

است. پس از توصيه و تأکيدهائي درباره ي نماز مي فرمايد: لي 55ه ص55 هها رس55ول الل بق و شب »و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها طالق الر55وم و جل فهو يغتسثل منه55ا في الي الله عليه و اله و سلم بالحمة تکون علي باب الر

. [ 1]الليلة خمس مرات فما عسي ان يبقي عليه من الدرن؟«. »نماز گناهان را مانند برگ درخت مي ري55زد و گردنه55ا را از ريس55مان گن55اه آزاد مي سازد، پيامبر خدا نماز را به چشمه ي آب گ55رم ک55ه ب55ر در خان55ه ي ش55خص باش55د و روزي پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبيه فرمود، آي55ا ب55ا چ55نين شستش55وها

. [ 2]چيزي از آلودگي بر بدن باقي مي ماند؟«. 199خطبه ي [ 1]. 96سيري در نهج البالغه، ص [ 2]

نماز و خانواده خيلي دلم مي خواهد ما به اهميت نماز که عموددين است پي برده باشيم، هيچ مي دانيد ک55ه م55ا مس55ئول نم55از خوان55دن خان55دان خودم55ان، يع55ني زن و فرزن55د خودم55انهستيم؟! هر فردي از ما هم مسئول نماز خودش است و هم مسئول نماز اهلش،

[ 213] صفحه

يعني زن و بچه اش.

خطاب به پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است: »و امر اهلک بالصلوة و اصطبر عليها«.

»اي پيامبر! خاندان خودت را به نماز امر کن و خودت هم بر نماز صابر باش«. ايناختصاص به پيامبر ندارد، همه ي ما به اين امر موظف هستيم.

راههاي آشنايي کودکان به نماز بچه ها را چه بايد کرد؟ بچه ها را از کوچکي بايد به نماز تم55رين داد، دس55تور ب55ه م55ا رسيده است که به بچه از هفت س55الگي نم55از تمري55ني ي55اد بدهي55د. البت55ه بچ55ه هفت ساله نمي تواند نماز صحيح بخواند ولي صورت نم55از را مي توان55د بخوان55د، از هفت سالگي مي تواند به نماز عادت بکند، چه پسر و چه دختر. يعني همان اولي که بچ55ه به دبستان مي رود، بايد نماز را در دبستان به او ياد بدهند در خانواده هم بايد ب55ه او ياد بدهند ولي اين را توجه داشته باشيد که ياد دادن و وادار کردن ب55ا زور نتيج55ه اي ندارد، کوشش کنيد که بچه تان از اول به نماز خواندن رغبت داشته باش55د و ب55ه اين

Page 143: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کار تشويق بشود. بهر شکلي که مي توانيد موجبات تشويق بچه تان را فراهم بکنيد که با ذوق و شوق نماز بخواند، زياد به او ب55ارک الل55ه بگويي55د، ج55ايزه بدهي55د، اظه55ار محبت کنيد که بفهمد وقتي نماز مي خواند، بر محبت شما نسبت به او اف55زوده مي

شود. کودک و مسجد

مطلب ديگر اين که بچه را بايد در محيط مشوق نم55از خوان55دن ب55رد. اين ب55ه تجرب55ه ثابت شده است که اگر بچه به مسجد نرود، اگر در جمع نباشد، نماز خوان55دن جم55ع را نبيند، به اينکار تشويق نمي شود، چون اصال حضور در جمع مشوق انسان است، آدم بزرگ هم وقتي خودش را در جمع اهل عب55ادت مي بين55د، روح عب55ادت بيش55تري پيدا مي کند، بچه که ديگر بيشتر تحت تأثير است. متأسفانه کم رفتن ما به مس55اجد و معابد و مجالس ديني و اين که کودکان کمتر در مجالس مذهبي شرکت مي کنند،

[ 214] صفحه

سبب مي شود که اين ها از ابتدا رغبت ب55ه عب55ادت پي55دا نکنن55د ولي اين ب55راي ش55ما وظيفه است، اسالم که مي گويد، بچه ات را وادار به نم55از خوان55دن کن، نمي گوي55د آقا مآبانه فرمان بده، تشر بزن، دع55وايش کن. ن55ه، از ه55ر وس55يله اي ک5ه مي داني55د بهتر مي شود براي تشويق او به عب55ادت و نم55از خوان55دن اس55تفاده ک55رد، ش55ما باي55د استفاده بکنيد. بايد ما با بچه هاي خودمان برنامه مسجد رفتن داشته باشيم تا بچ55ه ها با مساجد و معابد آشنا بشوند. ما خودمان که از بچگي با مس55اجد و معاب55د آش55نا بوديم در اين اوضاع و احوال امروز چقدر به مسجد مي رويم که بچ55ه ه55اي م55ا ک55ه هفت ساله شده اند به دبستان و بعد به دبيرستان و بعد به دانش55گاه رفت55ه ان55د ولي اصال پايشان به مساجد نرسيده است، بروند. خوب، اين ها قهرا از مس55اجد ف55راري مي شوند. حاال ممکن است بگوييد وضع مساجد خراب است، ک5ثيف اس5ت، ي5ا مثال يک روضه خوان مي آيد و حرف چنان و چنين مي زند، آنها را هم وظيف55ه داريم ک55ه درست بکنيم، وظيفه که در يک جا تمام نمي شود، وضع مساجد خودمان را هم بايد اصالح بکنيم. پس اين را هم هرگز فراموش نکنيد که ما وظيفه داريم نماز بخ55وانيم و وظيفه داريم که خاندان خودمان را هم نمازخوان بکنيم بشکلي که به نم55از راغب

و تشويق بشوند. فوائد و خاصيت نماز خوان55دن را ب55راي بچ55ه ه55ا بگ55وئيم، در ح55دودي ک55ه مي ت55وانيم

. [ 1]فلسفه ي نماز خواندن را براي بچه ها بگوئيم. اوال براي خودتان در خانه يک مصاليي انتخاب کني55د )مس55تحب هم هس55ت( يع55ني در خانه يک نقطه اي را انتخاب بکنيد که جاي نمازت55ان باش55د. مث55ل ي55ک مح55راب ب55راي خودتان درست کنيد. اگر مي توانيد يک ات55اق را ب55ه عن55وان مص55لي، هم55ان طوريک55ه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آل55ه و س55لم ي55ک مص55لي داش55ت، ج55اي نم55از داش55ت، انتخاب بکنيد اگر اتاق زيادي نداريد، در اتاق خودتان يک نقطه را براي نماز خوان55دن مشخص کنيد، يک جا نم55از پ55اک هم داش55ته باش55يد، در مح55ل نم55از ک55ه مي ايس55تيد، جانماز پاکيزه اي بگذاريد، مسواک داشته باش5يد، تس5بيحي ب5راي ذک5ر گفتن داش5ته

. [ 2]باشيد.

Page 144: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 215] صفحه

. 93، 94، 95گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 66گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

استخفاف نماز ما با اين که صد در صد اعتراف داريم که اسالم دين اجتم55اعي اس55ت و دس55تورهاي آن حاکي از اين است، ولي اين ها سبب نمي شود که ما عبادت و دعا و ارتب55اط ب55ا خدا را تحقير بکنيم، کوچک بشماريم. ابدا. نماز را کوچک بشماريم، ابدا. اين مطلب را برايتان عرض بکنم: يکي از گناهان، استخفاف نم55از اس55ت يع55ني س55بک ش55مردن نماز. نماز نخواندن يک گناه بزرگ است و نماز خواندن اما نماز را خفيف ش55مردن، استخفاف کردن، بي اهميت تلقي کردن نيز خود، گناه اس55ت. در وقت وف55ات ام55ام صادق عليه السالم جرياني رخ داد که وقتي ابوبصير آم55د ب55ه »ام حمي55ده« تس55ليتي عرض کند، ام حميده گريست، ابوبصير هم که نابينا بود گريس55ت بع55د »ام حمي55ده«

به ابوبصير گفت: ابوبصير نبودي و لحظه ي آخ5ر ام5ام را ندي5دي، جري5ان عجي5بي رخ داد ع5رض ک5رد چي؟ فرم55ود ام55ام در ي55ک ح55الي ف55رو رفت ک55ه تقريب55ا ح55ال غش55وه اي ب55ود. بع55د

چشمهايش را باز کرد و فرمود: تمام خويشان نزديک مرا بگوييد، بيايند باالي سر من حاضر شوند. م55ا ام55ر ام55ام را اطاعت و همه را دعوت کرديم، وقتي همه جمع ش55دند، ام55ام در هم55ان ح55االت ک55ه لحظات آخر عمرش را طي مي ک5رد ي55ک مرتب55ه چش55مش را ب55از ک5رد، رو ک55رد ب55ه

جمعيت و همين يک جمله را گفت: »لن تنال شفاعتنا مستخفا بالصلوة« هرگز شفاعت ما به مردمي که نم5از را س5بک بشمارند، نخواهد رسيد، اين را گفت و جان بجان آفرين تسليم ک55رد. ام55ام نفرم55ود که شفاعت ما ب55ه م55ردمي ک55ه نم55از نمي خوانن55د نمي رس55د، آن ک55ه تکليفش خيلي روشن است، به کساني که نماز را سبک مي شمارند. يعني چ55ه نم55از را س55بک مي ش55مارند؟ وقت و فرص55ت دارد، مي توان55د نم5از خ55وبي ب55ا آرامش بخوان55د ولي نمي

خواند. نماز ظهر و عصر را تا نزديک غروب نمي خواند نزديک غروب ک55ه ش55د مي رود ي55ک وضوي سريعي مي گيرد و بعد با عجله يک نمازي مي خواند و ف55ورا مه55رش را مي

گذارد آنطرف، نمازي که نه مقدمه دارد نه مؤخره، نه آرامش دارد و نه حضور

[ 216] صفحه

قلب، جوري عمل مي کند که خوب ديگر اينهم ي5ک ک5اري اس5ت و باي5د نمازم5ان را هم بخوانيم. اين خفيف شمردن نماز است، اينجور نماز خواندن خيلي ف55رق دارد ب55ا آن نمازي که آدم به استقبالش مي رود، اول ظهر که مي شود با آرامش کامل مي رود وضو مي گيرد، وضوي ب55ا آدابي، بع55د مي آي55د در مص55الي خ55ود اذان مي گوي55د،الم عليکم« را اقامه مي گويد. با خيال راحت، با فراغ خاطر نماز مي خوان55د، »الس55 که گفت فورا در نمي رود. م55دتي بع55د از نم55از ب55ا آرامش قلب تعقيب مي خوان55د و

Page 145: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ذک55ر خ55دا مي گوي55د، اين عالمت اين اس55ت ک55ه نم55از ت55وي اين خان55ه اح55ترام دارد، نمازخوانهايي که خودشان نماز را اس55تخفاف مي کنن55د، يع55ني کوچ55ک مي ش55مارند، نماز صبحشان دم آفتاب است، نماز ظهر و عصرشان دم غروب است، نماز مغرب و عشاشان چهار ساعت از شب گذشته است، نماز را با عجله و شتاب مي خوانند، تجربه نشان داده که بچه هاي اين ها اصال نماز نمي خوانند. شما اگر بخواهيد واقعا

. [ 1]نماز خوان باشيد و بچه هايتان نماز خوان باشند نماز را محترم بشماريد. نماز را نبايد استخفاف کرد، نبايد سبک شمرد، نبايد انسان کوشش بکند که در نماز فقط به واجباتش قناعت بکن55د و بگ55وييم خ55وب، ب55رويم ببي55نيم فت55واي مرج55ع تقلي55د چيست!؟ آيا مي گوييد سه ت5ا »س55بحان الل5ه« و »الحمدلل5ه« و »ال ال5ه اال الل5ه« و »الله اکبر« بايد گفت يا يکي هم کافي است؟ خوب، مجتهد بايد فتوايش را بگوي55د. مجتهد مي گويد يکي هم کافي است، احتياط مستحبي اين اس55ت ک55ه س55ه ت55ا گفت55ه شود، ديگر ما نبايد بگوييم حاال که گفتيد يکي، کافي اس55ت م55ا هم يکي بيش55تر نمي خوانيم. اين فرار از نماز است. ما بايد طوري باشيم که وقتي هم که مجتهد ب55ه م55ا مي گوي55د يکي واجب اس55ت و دو ت55اي ديگ55ر مس55تحب، بگ55وييم آق55ا م55ا مغتنم مي شماريم و آن دو تاي ديگر را هم مي گوييم. روزه را هم نبايد استخفاف کرد، س55بک شمرد. روزه را به شکلي مي گيرند )ح55اال اين ش55وخي اس55ت ک55ه من مي کنم( ک55ه العياذ بالله اگر من به جاي خدا بودم اصال روزه اين ها را قبول نمي کردم، چط55ور؟

من افرادي را سراغ دارم

[ 217] صفحه

که اين ها در ماه رمضان شب تا صبح را نمي خوابند، اما ن55ه ب55راي اين ک55ه عب55ادت کنند، بلکه براي اين که مدت خوابشان پر نشود نمي خوابند، ت5ا ص5بح هي چ5اي مي خورند، سيگار مي کشند و ميوه مي خورند. اول طل55وع ص55بح ک55ه ش55د نمازش55ان را مي خوانند و مي خوابند. من بعضي از اشخاص را ديده ام که تا نزدي55ک غ55روب مي خوابند، چنان بيدار مي شوند که نماز ظهر و عصر را با عجله بخوانند و بعد بنشينند سر سفره افطار، آخر اين چه روزه اي شد؟ آدم شب تا ص55بح را نخواب55د ب55راي اين که در حال روزه حتما خواب باش55د، رنج روزه را احس55اس نکن55د، اين اس55تخفاف ب55ه روزه نيست؟ به عقيده ي من مثل فحش دادن به روزه اس55ت. يع55ني اي روزه! من

اين قدر از تو تنفر دارم که مي خواهم رويت را نبينم. اين درست نيست. ما حج مي کنيم ولي به آن استخفاف مي کنيم. روزه مي گيريم و به آن اس55تخفاف مي کنيم، نماز مي خوانيم ولي به آن استخفاف مي کنيم، اذان مي گ55وييم و ب55ه آن استخفاف مي کنيم، حاال چط55ور ب55ه اذان اس55تخفاف مي ک55نيم؟ بس55ياري از م55ا مي توانند اذان بگويند و خوب هم اذان مي گويند، مس55تحب اس55ت ک55ه م55ؤذن »ص55يت« يعني خوش صوت باشد، همان طوري که در قرائت قرآن تجويد )يعني زيب55ا ق55رائت کردن حروف، با آهنگ زيبا خواندن قرآن که اثر بيشتري در روح دارد( سنت اس55ت، در اذان نيز مستحب است که مؤذن صيت يع55ني خ55وش آواز باش55د، اذان را ب55ا ي55ک حالي بخواند که مردم را به حال بياورد، بياد خدا بياورد. خيلي افراد صيت هس55تند و مي توانند خوب اذان بگويند. اما اگر به آنها بگويي آقا برو ي55ک اذان بلن55د بگ55و، نمي گويد، چرا؟ چون خيال مي کند اين کسر شأنش است من اين قدر پائين هس55تم ک55ه

Page 146: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مؤذن باشم؟ آقا بايد افتخار کني که يک مؤذن باشي، علي بن ابيطالب م55ؤذن ب55ود، در همان وقتي که خليفه بود هم مؤذن بود. اين استخفاف به اذان است که يک نفر ننگش باشد که مؤذن باشد يا مؤذن بودن را بسته به شأن اش55خاص بدان55د و بگوي55د که از اعيان و اشراف هستم، من ک5ه از رج5ال و شخص55يتها هس55تم، من ديگ55ر چ5را مؤذن باشم؟ اين ها همه استخفاف است، پس ما هرگز نبايد به عب55ادت اس55تخفاف بکنيم، ما بايد مسلمان کامل و جامع باشيم. ارزش اسالم به ج55امعيت آن اس55ت ن55ه

آن طور

[ 218] صفحه

باشيم که فقط به عبادت بچسبيم و غير آن را رها کنيم و نه مثل آنها که اخيرا پي55دا شده اند باشيم که اسالم را فق55ط ب55ه تعليم55ات اجتم55اعيش بشناس55يم و ب55ه عب55ادت استخفاف کنيم، عبادت را تحق55ير ک55نيم، گذش55ته از هم55ه اين ه55ا اگ55ر م55ا عب55ادت را تحقير بکنيم. از ساير وظائف هم مي مانيم. عب55ادت، ق55وه مجري55ه و ض55امن اج55راي

. [ 2]دستورات اسالمي است.. 64، 65گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 68، 69، 70گفتارهاي معنوي، ص [ 2]

تحريف نماز. [ 1]»و ما کان صلوتهم عند البيت اال مکاء و تصدية«.

قرآن عمل اين اولياء را که خودشان را صاحب اختيار مي دانستند، نش55ان مي ده55د که با کعبه چه کردند. ابراهيم عليه السالم به دستور خدا خان55ه را س55اخت و خداون55د در ضمن آيه اي فرمود خانه ي مرا پاکيزه کنيد براي طواف کنندگان، براي توحي55د و55راهيم خذوا من مقام اب عبادت خداي يگانه. سرنوشت اين را به کجا کشاندند؟ »و ات

. [ 2]مصلي«. يکي از کارهائي که بايد انجام مي شد نماز بود. آن قدر از س55ر و ت55ه آن زدن55د و ب55ر آن افزودند که به ص5ورت س5وت کش5يدن و ک5ف زدن درآم5د. و ح5ال آنک55ه عبادته5ا »توقيفي« هستند يعني در عبادت خدا، از نظر کيفيت و کميت نباي55د اعم55ال س55ليقه شود، بلکه بايد همان طور که براي ما بيان کرده اند، ب55دون کم و زي55اد اج55را ش55ود. چون و چرا بردار نيست. اينکه عده اي ع55ربي بخوانن55د، ع55ده اي فارس55ي، ع55ده اي ترکي، و خالصه هر کس به زبان ملي خود بخواند ]اعمال سليقه است[. ي55ا بگ55وييم در مسافرتها، قديم نماز دو رکعتي بوده ولي اکنون چون ب55ا هواپيم55ا مس55افرت مي کنند بايد چهار رکعتي بخوانند زيرا اين سفر مشقت ندارد. اگر در عبادتها س55ليقه را

دخالت بدهيم به تدريج چيزي از آب درمي آيد که مصداق اين شعر مي شود:

بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببيني نشناسيش باز

نمازي که به شکل سوت کشيدن مي خواندند، يک مرتبه اين طور نشد بلکه اول

[ 219] صفحه

Page 147: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

يک گوشه ي آن را تغيير دادند بعد گوشه ي ديگر، و همين ط55ور. در ط55ول نس55لهاي متوالي به اين شکل درآمد، زيرا هر نسلي از نسل قبل خبر ندارد ]و فک55ر مي کن55د آنچه به دستش رسيده از اول به همين صورت بوده است[. بعد از چندين نس55ل ب55ه

چيزي شبيه مي شود که با اصل آن شباهتي ندارد. راجع به اين که قرآن و نماز را مثال به فارسي بخوانند، ذکر تجرب55ه اي ک55ه خارجيه55ا در مورد ترجمه ي پي در پي يک جمله به زبانهاي مختلف کرده اند بي فايده نيست. اگر سخني مثال به زبان فارسي باشد و کسي آن را به زبان عربي ترجمه کن55د، بع55د ترکي، انگليسي، فرانسه، آلماني، روسي و... تجربه کرده اند دي55ده ان55د از جمل55ه ي

اول يک ذره در جمله ي چهلم باقي نيست. ممکن است بپرسيد چرا انسان در بعضي مسائل، فهمي55ده ي55ا نفهمي55ده باي55د متعب55د باشد، مانند اخفات نماز ظهر؟ البته فلسفه دارد، تأمل بکن، اما هيچ وقت فکر نکن که ب55ه خ55اطر فلس55فه انج55ام مي دهي، بلک55ه بگ55و انج55ام مي دهم و س55عي مي کنم بيشتر بفهمم. نمازي که ابراهيم عليه السالم مي خواند به ص55ورت ک55ف زدن نب55ود، تدريجا به اين صورت بدعت درآم55د. ق55رآن مي گوي55د متولي55ان کعب55ه نمازش55ان بج55ز سوت کشيدن و کف زدن چيز ديگري نيست. عذاب الهي را بچشند به م55وجب کف55ر

. [ 3]و عنادي که در مقابل حق و حقيقت داشتند.. 35سوره انفال، آيه [ 1]. )و دستور داده شد که مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد(. 125سوره ي بقره، آيه ي [ 2]. 44، 43، 42آشنايي با قرآن، ص [ 3]

نماز از ديدگاه ماترياليسميماترياليست ها جمله ي »و يقيمون الصلوة« را اين طور تفسير کرده اند:

»آنان براي تحقق ايمان خود، آن پيوستگي را که در زبان مذاهب، نماز خوان55ده ميشود برپاي مي دارند«.

آنگاه چنين گفته اند: »اين نشانه ي تنگ نظري و محدودنگري مفسرين و مترجمين است که کلماتي از

[ 220] صفحه

اين قبيل را از معناي عام خود بازداشته و محدود و محصور ساخته اند، زي55را مع55ني »صلوة« از نظر لغوي نماز نيست. نماز شکل خ55ارجي اين پيوس55تگي و ارتب55اط بين عناصر انقالبي همراه و نمودهاي برتر و قوانين حاکم بر آفرينش اس55ت... ق55رآن ب55ا انتخاب اين کلمه به يکي ديگر از اصول کلي در همه ي انقالبات، چه توحي55دي و چ55ه غير توحيدي، توجه کرده، منتها در انقالب توحي5دي، اين اص5ول ب5ه نح5و ج5الب ت5ري خودنمايي مي کند که به روزگار غيب انقالب، بايد بين عناصر انقالبي پيوستگي، چ55ه از نظر فک55ري و اي55دئولوژيکي و چ55ه از نظ55ر عملي و پايگاهه55اي انقالبي و نح55وه ي اجراي تاکتيکها، حکمفرما باشد... ديدگاه ب55از ک55ادر ره55بري ح55زب توحي55دي ن55ه تنه55ا

را برپاي داشتن اين پيوند رابطه و مستحکم ت55ر س55اختن[55 1]الزمه ي ايمان به غيب هر چ55ه بيش55تر آن مي دان55د، بلک55ه مي خواه55د اين رابط55ه از س55طح عناص55ر انقالبي

Page 148: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مؤمن نسبت به يکديگر برتر آمده و در سطح آفرينش در رابط55ه ي خداون55د و هم55هي قواي وجود مطرح گردد و

به صورت نماز، صورت خارجي يابد«. پاسخ:

اوال در کدام لغت و کدام تاريخ، نماز )صلوة( به معني پيوس55تگي مي55ان اعض55اي ي55ک حزب يا پيوستگي به طور مطلق آمده است؟ ثانيا مگر قرآن پيوس55تگي مي55ان اه55ل

ايمان )حزب الله( را صريحا توصيه و تأکيد نکرده است؟: قوا«. . [ 2]»و اعتصموا بحبل الله جميعا و ال تفر

»همه با يکديگر به ريسمان الهي چنگ بزنيد و از يکديگر جدا مباشيد«. اکنون چه ضرورتي هست که هر جا نام »ص55لوة« آم55ده آن را ب55ه مع55ني پيوس55تگي عناصر انقالبي بگيريم و نماز معه55ود را ب55ه عن55وان ص55ورت عي55ني اين پيوس55تگي در رابطه با ک5ل هس55تي ب55ه حس5اب آوريم؟ ثالث5ا اين ک5ه مي گوين5د »ب5ه روزگ5ار غيب

انقالب،

[ 221] صفحه

بايد بين عناصر انقالبي نوعي پيوستگي... باشد« مفهومش اين است که در روزگار بالموضوع است، همچنانکه نظ55ير اين[55 3]شهادت انقالب، دستور »اقيموا الصلوة«

را در مورد جمله ي »و مما رزقناهم ينفقون« گفته اند. آيا مس55لمانان ص55در اس55الم در دوره ي مدين55ه، ک55ه دوره ي ب55ه اص55طالح ش55هادت انقالب ب55ود، دس55تور »اقيم55وا

الصلوة« و دستور »و مما رزقناهم ينفقون« را اجرا نمي کردند؟! از آنها مي پرسيم آيا از نظر قرآن، پيوستگي عناصر مؤمن، مولود و تابع وابس55تگي انسان با خداست يا وابستگي انسان با خدا تابع و مولود و مظهر وابس55تگي عناص55ر مؤمن انقالبي است؟ آيا نماز معهود مسلمانان ص55ورت خ55ارجي پيوس55تگي مؤمن55ان]است يا پيوستگي مؤمنان در حکم صورت اجتماعي پيوستگي مؤمنان با خداس55ت؟

4 ] .غيب انقالب. [ 1]. 103سوره آل عمران، آيه ي [ 2]. 78سوره حج، آيه ي [ 3]. 466ماترياليسم در ايران، ص [ 4]

ترک نماز در آيه قرآن هست که از بعضي از اهل جهنم در حاليکه مع55ذب هس55تند مي پرس55ند

چه چيزي شما را در اين جهنم قرار داد؟ »قالوا لم[5 1]که؛ »ما سلککم في سقر« نک من المصلين و لم نک نطعم المسکين« نماز نمي خوانديم و به فقرا کم55ک نمي

کرديم. »و کنا نخوض مع الخائضين« در هر چرندي هم وارد مي ش55ديم، ه55ر ج55ا ک55ه ح55رف ضد دين مي گفتند مي رفتيم گوش مي ک5رديم، ي5ا خودم5ان مي گف5تيم، نتيج5ه اش

اين است!

Page 149: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

از اينجا بفهميد چرا نماز در اسالم اين قدر مهم است، چ55را پيغم55بر مي گوي55د نم55از عمود اين خيمه است؟ چون اگر نم55از باش55د و ب55ه درس55تي اج55را بش55ود، هم55ه چ55يز

. [ 2]درست مي شود.

[ 222] صفحه . 42سوره ي مدثر، آيه ي [ 1]. 95، 96گفتارهاي معنوي، [ 2]

مسجد مسجد مدينه، در صدر اسالم، تنها براي اداء فريضه نم55از نب55ود، بلک55ه مرک55ز جنب و جوش و فعاليتهاي ديني و اجتماعي مسلمانان، همان مسجد بود. هر وقت الزم مي شد اجتماعي صورت بگيرد مردم را به حضور در مسجد دعوت مي کردند، و م55ردم از هر خبر مهمي در آنجا آگاه مي ش5دند. و ه5ر تص5ميم جدي5دي گرفت55ه مي ش55د در

آنجا به مردم اعالم مي شد. مسلمانان تا در مکه بودند از هر گونه آزادي و فعاليت اجتماعي مح55روم بودن55د، ن55ه مي توانستند اعمال و فرائض مذهبي خود را انجام دهند و نه مي توانستند تعليمات ديني خود را آزادانه فراگيرند. اين وضع ادامه داشت تا وقتي که اسالم در نقط55ه ي حساس ديگري از عربستان نفوذ کرد که نامش »ي55ثرب« ب55ود، و بع55دها ب55ه »مدين55ة النبي« يعني شهر پيغمبر معروف شد. پيغمبر اکرم بنا به پيشنهاد م55ردم آن ش55هر و طبق عهد و پيماني که آنها ب55ا حض55رت بس55تند، ب55ه اين ش55هر هج55رت فرم55ود. س55اير مسلمانان نيز تدريجا به اين شهر هجرت کردند. آزادي فعاليت مسلمانان نيز از اين وقت آغاز شد. اولين کاري که رسول اکرم بعد از مه55اجرت ب55ه اين ش55هر ک55رد، اين بود که زميني را در نظر گرفت، و با کم5ک ي5اران و اص5حاب اين مس5جد را در آنج55ا

. [ 1]ساخت.داستان راستان، پاورقي اولين داستان.[ 1]

مسجدالحرامبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام، و م55ا ک55انوا اولي55اءه ان »و ما لهم اال يعذقون«. اشاره اي به خصوص قريش دارد و شامل بع55د از ق55ريش هم اولياءه اال المت مي شود. مي گويد مردم قريش مستحق عذاب هستند. اين ها صاد و مانع مردم از مسجدالحرام شده و خودشان را اولياء و متوليان مس55جدالحرام مي دانن55د. ق55ريش خودشان را متولي55ان کعب55ه و مس55جدالحرام مي دانس55تند، مي گفتن55د کعب55ه م55ال م55ا است، هر که را مي خواستند راه مي دادند يا راه نمي دادند. چ55ون اين ه55ا در مک55ه

ساکن بودند

[ 223] صفحه

خانه ها و زمين ها را مال خودش55ان مي دانس55تند. ق55رآن ب55ا اين فک55ر مب55ارزه ک55رد. گفت هيچ کس تا دامنه ي قيامت حق ندارد ادعا کند من اختي55اردار مس55جدالحرام و

Page 150: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کعبه هستم. ايندو متعلق به عموم مردم متقي و مس55لمان اس55ت. آي55ه اي اس55ت درمردم بومي و کساني که [ 1]سوره ي حج: »سواء العاکف فيه و الباد«

از خارج مي آيند مساويند. درباره ي خانه هاي مکه يکي از گرفتاريها، اجاره ي خانه است، آن هم اج55اره ه55اي سنگين. ما خيال مي کنيم حق دارند اجاره بگيرند. حتي در فق55ه اه55ل تس55نن هم ب55ه اين نحو نيست. در نهج البالغه ]نامه اي اس55ت از حض55رت ام55ير ب55ه[ قثم بن عب55اسة اال ]زماني که از طرف آن حضرت[ والي مک55ه ب55ود. مي فرماي55د: »و م55ر اه55ل مک

اهل مکه ح5ق ندارن55د از اف5رادي ک5ه ب55ه آنج55ا مي آين5د[5 2]يأخذوا من ساکن اجرا« اجاره اي بگيرند زي55را حکم وقفي را دارد؛ و ح55ق هم ندارن55د م55انع ديگ55ران بش55وند. حتي پيغمبر دستور داد دربهاي دو لنگه دار بگذارند... ل55ذا ش55هر مک55ه تعل55ق دارد ب55ه تمام مسلمين دنيا و کسي حق ندارد به ]کساني که به اين شهر مي آين55د[ اع55تراض

کند. 55ه و هم يص55دون عن المس55جدالحرام« جل55وي م55ردم را مي »و ما لهم اال يعذبهم الل گيرند و خودشان را متولي مي دانند »و ما کانوا اولياءه« صاحب اختيار نيستند »ان اولياءه اال المتق55ون«. ]ص55احب اختي55ار آن فق55ط متقين هس55تند [. »ولکن اک55ثرهم ال

يعلمون« اکثر آنها سر اين نکته را نمي دانند. مسجدالحرامي که اکنون مي بينيم، در صدر اس55الم اين ق55در ب55زرگ نب55ود. در واق55ع

32فاصله ي کعبه تا مسجدالحرام حدود پانزده متر بيشتر نبود. مسجدالحرام حدود متر بود و کعبه چهار م55تر ع55رض و کمي بيش55تر ط55ول داش55ت. در ص55در32ضربدر

اسالم خانه هاي اطراف را خريدند و مسجدالحرام را توس55عه دادن55د. در زم55ان يکي از خلفاء تصميم گرفتند بار ديگر آن را توسعه بدهند. خلفاء اس55الم در توس55عه ي آن سعي داشتند رعايت کنند ]که خانه ه55اي م55ردم را[ ب55ه زور نگيرن55د زي55را ب55رخي اين کارها را غص55ب مي دانس55تند. خليف55ه مي خواس55ت مس55جدالحرام را توس55عه بده55د.

برخي گفتند

[ 224] صفحه

نمي فروشيم. عده اي از فقهاي اهل تسنن گفتند خان55ه ي خودش55ان اس55ت دلش55ان بخواهد مي فروشند و نخواهد نمي فروشند. بعضي ديگر گفتند مسجدالحرام است، به زور مي شود گرفت. معموال مشکلي پيدا مي شد به ائم55ه اطه55ار عليهم الس55الم رجوع مي کردند. امام باقر علي55ه الس5الم اس55تدالل عجي5بي ک5رد، ث55ابت نم55ود چ5ون مسجدالحرام است، اگر مصلحت مسجدالحرام ايج5اب کن5د، رض5ايت ص5احب خان5ه شرط نيست. فرمود: آيا اول کعبه اينجا بود و مردم به خ5اطر کعب5ه اينج55ا آمدن5د ي5ا اول مردم آمدند بعد کعبه را س55اختند؟ مثال م55ردمي مي آين55د نقش55ه اي مي کش55ند، خانه هايي بنا مي کنند، بعد مي گويند زميني وقف مسجد نمائيم. اول م55ردم تمل55ک زمين ها را کرده اند بعد قسمتي از آن را اختصاص به مسجد داده اند. پس مس55جد وارد شده بر مردم. تمام مسجدهاي دنيا اين طور بوده ح55تي مس55جد پيغم55بر ص55لي

الله عليه و آله و سلم. در همه ي دنيا يک نقطه است که اول مس55جد در آنج55ا بن55ا ش55ده و بع55د مس55جد، آن سرزمين را احياء کرده، و آن، سرزمين مکه است زيرا مکه وادي غير ذي ذرع ب55ود

Page 151: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و مالکي نداشت، ابراهيم عليه الس55الم آم55د ب55راي اولين ب55ار کعب55ه را در آنج55ا ب55راي مردم ساخت و اختصاص داد به عبادت که تا دامنه ي قي55امت بياين55د مناس55ک انج55ام دهن555د. پس اول اب555راهيم آم555د آن را س555اخت، بع555د م555ردم آمدن555د. ح555ق کعب555ه و مسجدالحرام محفوظ است. مردم تا جايي که مزاحم کعبه و مس55جدالحرام نش55وند

] در تملک زمين آزادند[. وقتي استدالل گفته شد همه ]آن را پذيرفتند[. سرزمين مکه وضع خاصي دارد. قرآن نيز همين منطق را پيروي مي کند. مي گوي55د آنها مستحق عذابند، متولي55ان مس55جدالحرام متقي55ان عالمن55د. مس55جدالحرام ح55رمي

. [ 3]است متعلق به مسلمانان دنيا و متقيان.

[ 225] صفحه . 25سوره حج، آيه ي [ 1]. 67نهج البالغه، نامه ي [ 2]. 39 - 42آشنايي با قرآن، )انفال(، ص [ 3]

اذان در زمان »معتضد«، بازرگان پيري از يکي از سران سپاه مبلغ زيادي طلبک55ار ب55ود و به هيچ وجه نمي توانست وصول کند، ناچار تصميم گرفت ب55ه خ55ود خليف55ه متوس55ل شود، اما هر وقت به دربار مي آمد دستش به دامان خليفه نمي رسيد، زيرا دربانان

و مستخدمين درباري به او راه نمي دادند. بازرگان بيچاره از همه جا مأيوس شد و راه چاره اي ب55ه نظ55رش نرس55يد، ت55ا اينک55ه شخصي او را به يک نف55ر خي55اط در »س55ه ش55نبه ب55ازار« راهنم55ايي ک55رد و گفت اين خياط مي تواند گره از کار تو باز کند. بازرگان پير نزد خياط رفت. خياط نيز ب55ه آن

مرد سپاهي دستور داد که دين خود را بپردازد و او هم بدون معطلي پرداخت. اين جريان بازرگان پير را سخت در شگفتي فروبرد؛ با اصرار زياد از خياط پرس55يد:»چطور است که اين ها که به احدي اعتنا ندارند فرمان تو را اطاعت مي کنند؟«

خياط گفت: »من داس55تاني دارم ک5ه باي55د ب5راي ت5و حک55ايت کنم:« روزي از خياب5ان عب55ور مي ک55ردم، زني زيب55ا ن55يز هم55ان وقت از خياب55ان مي گذش55ت؛ اتفاق55ا يکي از افسران ترک در حالي که مست باده بود از خانه ي خود بيرون آم55ده جل55و در خان55ه ايستاده بود و مردم را تماشا مي ک55رد، ت55ا چش55مش ب55ه آن زن افت55اد ديوان55ه وار در مقابل چشم مردم او را بغل کرد و به طرف خانه خود کشيد. فرياد اس55تغاثه ي زن بيچاره بلند شد، داد مي کشيد: ايها الناس به فريادم برس55يد، من اين ک55اره نيس55تم، آبرو دارم، شوهرم قسم خورده اگر يک ش55ب در خ55ارج خان55ه بس55ر ب55رم م55را طالق

دهد، خانه خراب مي شوم؛ اما هيچ کس از ترس جرأت نمي کرد جلو بيايد. من جلو رفتم و با نرمي و التماس از آن افس55ر خ55واهش ک55ردم ک55ه اين زن را ره55ا کند، اما او با چماقي که در دست داشت محکم به سرم کوبيد که س55رم شکس55ت و زن را به داخل خانه برد. من رفتم عده اي را جمع کردم و اجتماع55ا ب55ه در خان55ه آن افسر رفتيم و آزادي زن را تقاضا کرديم، ناگهان خودش با گروهي از خ55دمتکاران و نوکران از خانه بيرون آمدند و بر سر ما ريختند و همه ي م55ا را کت55ک زدن55د. جمعيت

متفرق شدند، من

Page 152: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 226] صفحه

هم به خانه خود رفتم، اما لحظه اي از فکر زن بيچاره بيرون نمي رفتم؛ با خود مي انديشيدم که اگر اين زن تا ص55بح پيش اين م55رد بمان55د زن55دگيش ت55ا آخ55ر عم55ر تب55اه خواهد شد و ديگر به خانه و آش55يانه خ55ود راه نخواه55د داش55ت. ت55ا نيم55ه ش55ب بي55دار نشستم و فکر کردم. ناگهان نقشه اي در ذهنم مجسم شد؛ ب55ا خ55ود گفتم اين م55رد امشب مست است و متوجه وقت نيس55ت، اگ55ر االن آواز اذان را بش55نود خي55ال مي کند صبح است و زن را رها خواهد کرد. و زن قبل از آنکه ش55ب ب5ه آخ5ر برس55د مي تواند به خانه ي خود برگردد. فورا رفتم ب55ه مس55جد و از ب55االي من55اره فري55اد اذان را بلند کردم. ضمنا م55راقب کوچ55ه و خياب55ان ب55ودم ب55بينم آن زن آزاد مي ش55ود ي55ا ن55ه؛ ناگهان ديدم فوج سربازهاي سواره و پياده به خيابانه5ا ريختن55د و هم5ه مي پرس55يدند اين کس55ي ک55ه در اين وقت ش55ب اذان گفت کيس55ت؟ من ض55من اين ک55ه س55خت وحشت کردم خودم را معرفي کردم و گفتم من بودم که اذان گفتم. گفتن55د زود بي55ا پائين که خليفه تو را خواسته اس55ت. م55را ن55زد خليف55ه بردن55د. دي55دم خليف55ه نشس55ته منتظر من است، از من پرسيد چرا اين وقت شب اذان گفتي؟ جريان را از اول ت55ا آخر برايش نقل کردم. همانجا دستور داد آن افسر را با آن زن حاضر کنن55د؛ آنه55ا را حاضر کردند، پس از بازپرسي مختصري دستور قت55ل آن افس55ر را داد آن زن را هم به خانه نزد ش55وهرش فرس55تاد و تأکي55د ک55رد ک55ه ش55وهر او را مؤاخ55ذه نکن55د و از او

بخوبي نگهداري کند، زيرا نزد خليفه مسلم شده که زن بي تقصير بوده است. آنگاه معتضد به من دستور داد، هر موقع به چنين مظالمي برخ55وردي همين برنام55ه ي ابتکاري را اجرا کن، من رسيدگي مي کنم. اين خبر در ميان م55ردم منتش55ر ش55د. از آن به بعد اين ها از من کامال حساب مي برند. اين ب55ود ک55ه ت55ا من ب55ه اين افس55ر

. [ 2]،[ 1]مديون فرمان دادم فورا اطاعت کرد.

[ 227] صفحه . 32 - 33، صفحه ي 1ظهر االسالم، جلد [ 1]. 123داستان راستان، داستان [ 2]

اذان با صوت زيبا در يکي از مجالس دي55دم ي55ک پ55يرمردي ب55ه اص55طالح ش55عار مي ده55د، ک55ه نمي دانم بيچاره فلج بود، زبان نداشت، چطور بود که يک کلمه ک55ه مي خواس55ت بگوي55د، مثال مي خواست صلوات بفرستد، خودش هم تکان مي خ55ورد، ب55ا ي55ک وض55ع مس55خره و خنده آوري. پيش خودم گفتم س55بحان الل55ه! ديگ55ر ج5ز اين، کس ديگ55ري نمي ش55ودشعار صلوات را بدهد؟ آيا ما بايد بد صداترين افراد را در اين موارد انتخاب بکنيم؟

سعدي داستاني ذکر مي کند و مي گويد: مؤذن بد صدايي بود در فالن شهر، داشت با ص55داي ب55دي اذان مي گفت؛ ي55ک وقت ديد يک يهودي برايش هديه اي آورد، گفت اين هديه ناقابل را قبول مي ک55ني؟ گفت چرا؟ گفت يک خدمت بزرگي به من کردي. چه خ55دمتي؟ من ک55ه خ55دمتي ب55ه ش55ما نکرده ام. گفت من دختري دارم که مدتي بود تمايل به اسالم داشت، از وق55تي ک55ه تو اذان ميگويي و الله اکبر را از تو مي شنود، ديگر از اسالم بيزار ش55ده، ح55ال اين

Page 153: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

هدي55ه را آورده ام ب55راي اين ک55ه ت55و خ55دمتي ب55ه من ک55ردي و نگذاش55تي اين دخ55تر. [ 1]مسلمان بشود. اين خودش مسأله اي است.

ت« يعني خوش صدا در متن فقه اسالمي آمده است که مستحب است مؤذن »صي باشد. زيرا: طب55ع آدمي اين ط55ور اس55ت ک55ه وق55تي اذان را از ي55ک خ55وش ص55دا مي شنود، جمالت آن ج55ور ديگ55ري ب55ر قلبش اث55ر مي گ55ذارد. همين ط55ور اس55ت ق55رآن]خواندن، تبليغ کردن، که اگر با لحن خوش باشد، زودتر بر شنونده اث55ر مي گ55ذارد.

2 ] .

[ 228] صفحه . 221، ص 1حماسه حسيني، ج [ 1]. 178حکايتها و هدايتها، ص [ 2]

وضو وقتي که وضو مي گيريد اين قدر باعجله و شتاب نباشد. ما ادعا مي کنيم که شيعه ي علي هستيم، شيعه علي که با اسم نمي شود برادر، ب55راي م55ا گفت55ه ان55د علي بن

ابيطالب آمد وضو بگيرد، آن کسي که وضوي علي را شرح داده است مي گويد: تا دست به آب برد )آن استجاب اولي که انسان دستش را مي ش55ويد( دي55دم گفت:وابين و اجعلني من المطهرين« به نام ت55و و »بسم الله و بالله، اللهم اجعلني من الت به تو، خدايا مرا از توبه کاران قرار ب5ده، من را از پاکيزگ5ان ق5رار ب5ده. توب5ه يع5ني پاکيزه کردن خود. علي وقتي سراغ آب مي رود، چون آب رمز طه55ارت اس55ت بي55اد توبه مي افتد. دستش را که تميز مي کند، بياد پاکيزه کردن روح خ55ودش مي افت55د. به ما مي گويد: وقتي با اين آب، با اين طهور، با اين ماده اي که خ55دا آن را وس55يله پاکيزگي قرار داده است مواجه مي شوي، وقتي سراغ اين ماده مي روي، چشمت به آن مي افتد و دستت را با آن مي شوئي، پاکيزه مي کني، بفهم که ي55ک پ55اکيزگي ديگري هم هست و يک آب ديگري هم هس55ت ک55ه آن پ55اکيزگي روح اس55ت و آن آب ديگر، آب توبه اس55ت، مي گوي55د دس55تهايش را ک55ه علي شس55ت، روي ص55ورتش آب55وم تبيض ود وجهي ي الوج55وه و ال تس55 55وم تس55ود ض وجهي ي ريخت و گفت »اللهم بي الوجوه«، صورت را دارد مي شويد برحسب ظاهر نوراني مي کند، خوب! وقتي که صورتش را با آب مي شويد براق مي شود ولي علي ک55ه ب55ه اين قن55اعت نمي کن55د. اسالم هم به اين قناعت نمي کند، اين خوب است و بايد هم باشد اما باي55د ت55وأم ب55ا يک پاکيزگي ديگر، با يک نورانيت ديگر، با يک س55فيدي چه55ره ي ديگ55ر باش55د، گفت: »خ55دايا چه5ره ي من را س55فيد گ5ردان آنج55ا ک5ه چه5ره ه55ا ت5يره و س5ياه مي ش55ود، )قيامت( خدايا آنجا که چهره ه5ائي س55فيد مي ش55ود چه5ره ي م5را س55ياه نکن، م55را روسفيد گردان، آنجا که افراد روسياه و يا روسفيد مي ش55وند، م55را روس55ياه نکن«.55د بعد روي دست راس55تش آب ريخت و گفت: »اللهم اعط55ني کت55ابي بيمي55ني و الخل في الجنان بيساري و حاسبني حسابا يسرا«، پروردگارا در قيامت نامه عم55ل من را بدست راستم بده، )چون نامه عمل سعادتمندها بدست راستش55ان داده مي ش55ود.(

خدايا در آنجا از من آسان حساب بکش، بياد حساب آخرت مي افتد. بعد

[ 229] صفحه

Page 154: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

روي دست چپش آب ريخت و گفت: »اللهم ال تعطني کت55ابي بش55مالي و ال من وراء ظهري و ال تجعلها مغلولة الي عنقي و اعوذ بک من مقطع55ات الن55يران«. پروردگ55ارا نامه عمل مرا بدست چپم نده و از پشت سر نامه ي عمل را بمن نده، )نامه عم55ل عده اي را از پشت س55ر ب55ه آنه55ا مي دهن55د ن55ه از پيش رو ک55ه آن هم رم55زي دارد.( خدايا اين دست مرا مغلول در گردنم قرار نده، خدايا از قطع55ات آتش جهنم ب55ه ت55وني برحمتک و پناه مي برم. مي گويد؛ بعد ديدم مسح سر کشيد و گفت: »اللهم غش برکاتک« خدايا! مرا به رحمت و برکات خودت غرق کن. مسح پ55ا را کش55يد و گفت:ت قدمي علي صراط يوم تزل في55ه االق55دام«. خ55دايا! اين دو پ55اي م55را ب55ر »اللهم ثبعيي فيم55ا صراط ثابت بدار و ملغزان، آن55روزي ک55ه ق55دمها مي لغزن55د. »و اجع55ل س55 يرضيک عني«. خدايا عمل من و سعي مرا روشن و حرکت مرا در راهي ق55رار ب55ده

که رضاي تو در آن است. يک وضوئي که اين قدر با خواست و خواهش و توجه توأم باش55د، يکج55ور قب55ول مي

. [ 1]شود و آن وضوئي که ما مي گيريم جور ديگر..66 - 68گفتارهاي معنوي، [ 1]

آموزش وضو پيرمردي مشغول وضو ب55ود، ام55ا ط55رز ص55حيح وض55و گ55رفتن را نمي دانس55ت. ام55ام حسن عليه السالم و امام حسين عليه السالم ک5ه در آن هنگ5ام طف5ل بودن5د، وض5و گرفتن پيرمرد را ديدند. جاي ترديد نبود، تعليم مسائل و ارشاد جاه55ل واجب اس55ت، بايد وضوي صحيح را به پيرمرد ياد داد، اما اگر مستقيما به او گفته شود وض55وي ت55و صحيح نيست، گذشته از اين که م55وجب رنجش خ55اطر او مي ش55ود، ب55راي هميش55ه خاطره ي تلخي از وضو خواهد داشت. بعالوه از کجا که او اين ت55ذکر را ب55راي خ55ود

تحقير تلقي نکند. و يکباره روي دنده ي لجبازي نيفتد و هيچ وقت زيربار نرود. اين دو طفل انديشيدند تا به طور غيرمستقيم او را متذکر کنند. در ابت55دا ب55ا يک55ديگر

به مباحثه پرداختند و پيرمرد مي شنيد. يکي گفت: »وضوي من از وضوي

[ 230] صفحه

تو کاملتر است.« ديگري گفت: »وضوي من از وضوي تو کاملتر است.« بعد توافق کردند که در حضور پيرمرد هر دو نفر وضو بگيرند و پيرمرد حکميت کند. طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوي صحيح و کاملي جلو چشم پ55يرمرد گرفتن55د. پ55يرمرد تازه متوجه شد که وضوي ص55حيح چگون55ه اس55ت. و ب55ه فراس55ت مقص55ود اص55لي دو طفل را دريافت و سخت تحت تأثير محبت بي شائبه و ه55وش و فط55انت آنه55ا ق55رار گرفت. گفت: »وضوي ش55ما ص55حيح و کام55ل اس55ت. من پ55يرمرد ن55ادان هن55وز وض55و ساختن را نمي دانم. به حکم محبتي که بر امت جد خود داريد، م5را متنب55ه س5اختيد.

. [ 2]،[ 1]متشکرم«.. 89 صفحه ي 10بحاراالنوار، جلد [ 1]. 103داستان راستان، داستان [ 2]

Page 155: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نيت مس55أله نيت يکي از مس55ايلي اس55ت ک55ه ب55ه آن خيلي توج55ه ش55ده اس55ت، يع55ني از

مسلمات فقه اسالمي است که روح عبادت به طور کلي نيت است. ة«. 55ل[55 1]پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آل55ه و س55لم فرم55ود: »ال عم55ل اال بني : »لک

براي هر کسي همان است که نيت و قصد کرده و خواسته است.[ 2]امرء مانوي«. کاري که همين طور پيدا شود ارزش ندارد، کاري که از روي نيت و قصد و آگاهي و

انتخاب و توجه به هدف پيدا شود باارزش است. کاري که انسان انجام مي دهد دو جور است:

يک وقت انسان کاري را ماشين وار انجام مي دهد که گويي يک ماش55ين اس55ت ک55ه دارد کار مي کند نه يک انسان )مثل اغلب نمازهايي که ما مي خوانيم(، و ي55ک وقت کاري را از روي توجه و آگاهي انج55ام مي ده55د. وق55تي ک55ه انس55ان ک55اري را از روي توجه و آگاهي انجام مي دهد، هدف و مقص55ود را در نظ5ر مي گ5يرد و ب55ه ک5ار خ55ود توجه دارد. حتي آق55اي بروج55ردي در ب55اب نيت ک55افي نمي دانس55تند ک55ه »داعي« در نفس انسان وجود داشته باشد و اوايل ما تعجب مي کرديم ک55ه در ب55اب نيت چ55نين

بحثي آقاي

[ 231] صفحه

بروجردي داشته باشند، چون در باب نيت، اغلب علم55اء، داعي را ک55افي مي دانن55د، يعني همين قدر که انسان يک انگيزه ي روحي يعني قصد قربت داشته باشد ک55افي است، به ط5وري ک5ه اگ5ر از او بپرس55يم چ5ه مي ک5ني؟ بگوي5د ب5راي خ5دا نم5از مي خوانم. و اگر غفلت از اين مقدار بيشتر شود هيچ عالمي آن را کافي نمي داند. مثال انسان نماز مي خواند، اگر وقتي از او مي پرسند چه مي ک55ني، فک55ر کن55د و ج55واب دهد نماز باطل است، يعني اگر حد غفلت و ماشين واري کار به اينجا برسد که اگ55ر از او بپرسيم چه مي کني، کمي فکر کند و بع5د ج5واب ده5د، ب5ه اجم5اع علم5ا نم5از باطل است؛ ولي مرحوم آقاي بروجردي يک ح55رف ديگ55ري هم مي گفتن55د و آن اين که اساسا در ابتداي عمل، اين مقدار توجه که داعي شخص ب55ه عم55ل قص55د ق55ربت باشد به طوري که غفلت نداشته باشد کافي نيست بلک55ه باي55د در قلب خ55ود خط55ور دهد که گويي خودش دارد با خودش ح5رف مي زن5د: چه5ار رکعت نم5از ظه5ر ادائي )به قصد ادا( بجا مي آورم قربة الي الله، آن وقت بگويد: الله اک5بر. البت55ه از لح55اظ انگيزه، تأثيري ندارد؛ انگيزه به جاي خ55ود، ولي وق55تي ک55ه ب55ه اين ص55ورت در بياي55د، کار، بيشتر از سطح ناآگاهي به سطح آگاهي مي آيد، يعني انسان کارش را آگاهان55ه

تر انجام مي دهد. . 70، ص 1اصول کافي، ج [ 1]. 2، ص 1صحيح بخاري، ج [ 2]

اهميت نيت نيت آن قدر اهميت دارد که اگر خود عمل را و نيتي را که توأم با عمل است اندازه گيري کنند، جنبه نيت بر پيکر عمل رجحان دارد. اين، مفه55وم آن ح55ديثي اس55ت ک55ه

55ه«. 55ر من عمل ة المؤمن خي [1]پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: »ني

Page 156: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نيت مؤمن از عملش باالتر است. يعني چه؟ آيا يعني نيت بدون عمل از عمل بدون نيت بهتر است؟ عمل بدون نيت که ارزش ندارد و همين طور نيت بدون عمل. پس چه معني مي دهد؟ آيا منظور اين است که نيت مؤمن از عمل توأم با نيت او به55تر است؟ بديهي است که اين نيز درست نيست؛ نيت خالي ک55ه از عم55ل ت55وأم ب55ا نيت

نمي تواند

[ 232] صفحه

بهتر باشد. پس چيست؟ حرفهايي در اين زمينه زده شده، ولي جواب روشن است؛ ]وقتي[ 2]مقصود اين است که انسان با عمل توأم با نيتش دو کار مي کند، يکي...

مي گوييم روح از بدن اشرف است ممکن است کسي[ سؤال کند ک55ه روح از ب55دن بدون روح اشرف است )از يک الشه، چون بدن ب55دون روح ي55ک الش55ه اس55ت( ي55ا از بدن با روح اشرف است؟ روح تنها که نمي تواند از بدن با روح اشرف باشد، چ55ون بدن با روح همان روح را دارد با ي55ک چ55يز ديگ55ري. ج55واب اين ک55ه ن55ه، مقص55ود اين است که اين موج5ود م55رکب از روح و ب55دن، آن ج5زئش ب55ر اين ج55زئش ش55رافت و

برتري دارد. اين نهايت اهتمام اسالم به نيت را ميرساند که عمل بايد توأم با نيت باشد، ت5وأم ب5ا]توجه باشد که انسان بفهمد چه مي کند و عمل را به صورت ناآگاهانه انجام نده55د.

3 ] . وقتي اميرالمؤمنين از صفين مراجعت مي کرد شخصي خدمت ايشان آم55د. ع55رض کرد يا اميرالمؤمنين دوست داشتم ب55رادرم هم در ص55فين در رک5اب ش55ما ب55ود و ب55ه

فيض درک رکاب شما نائل مي شد. حضرت چه جواب داد؟ فرمود: بگو نيتش چيست؟ در دلش چيست؟ تصميمش چيس55ت؟ آي55ا اين ب55رادر ت55و

معذور بود و نتوانست بيايد يا نه معذور نبود و نيامد؟ اگر معذور نبود و نيامد همان بهتر که نيامد و اگر معذور ب55ود و نيام55د، ولي دلش ب55ا ما بود، ميلش با ما بود، تصميم او اين بود که با ما باشد، پس با ما بوده. گفت: بل55ه يا اميرالمؤمنين اين طور بود. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بوده اند افرادي که هنوز در رحم هاي مادرانند، با ما بوده ان55د اف55رادي ک55ه هن55وز در اص55الب پدرانند. تا دامنه ي قيامت اگر اف55رادي پي55دا ش55وند ک55ه واقع55ا از ص55ميم قلب نيت و آرزويشان اين باشد که اي کاش علي را درک مي کردم و در رکاب او مي جنگيدم،

. [ 4]ما آنها را جزء اصحاب صفين مي شماريم.

[ 233] صفحه . 84- 2کافي، [ 1]]افتادگي از متن پياده شده از نوار است[. [ 2]. 193 - 197تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 3]. 236 - 237گفتارهاي معنوي، ص [ 4]. 84- 2کافي، [ 1]]افتادگي از متن پياده شده از نوار است[. [ 2]. 193 - 197تعليم و تربيت در اسالم، ص [ 3]. 236 - 237گفتارهاي معنوي، ص [ 4]

Page 157: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ارکان نيت اس55الم هيچ عب55ادتي را ب55دون نيت نمي پ55ذيرد و نيت از نظ55ر اس55الم داراي دو رکن است. يکي اين که عمل بايد از روي توجه باشد نه از روي عادت، آن چن55ان ع55ادتي که انسان بدون اينکه خودش توجه داشته باشد کأنه بدنش دارد عم55ل را انج55ام مي دهد، مثل خيلي کاره55ايي ک55ه انس55ان ب55دون توج55ه انج55ام مي ده55د مانن55د راه رفتن. انسان وقتي دارد راه مي رود توجه ندارد ک55ه دارد راه مي رود، از روي بي ت55وجهي است. ]پس اولين رکن نيت اين اس55ت ک5ه انس5ان[ باي55د ذهنش را متمرک5ز کن55د ب5ه طوري که عمل از روي توجه باشد نه بي توجهي. اين که مي گويند استدامه ي نيت هم شرط اس55ت ب55راي همين اس55ت. ت55وجهي هم ک55ه ]در ابت55داي نم55از[ داري ک55افي نيست؛ يعني اگر انس55ان در وس55ط نم55از آن چن55ان از ک55ار خ55ود غفلت کن55د ک55ه باي55د

متوجهش کرد، نمازش باطل است. رکن دوم نيت، اخالص است و اين که انگيزه ي انسان از عمل چيست.

]بنابراين دو رکن نيت به اين شرح است[: - چه مي کنم 1- براي چه اين کار را انجام مي دهم 2

»چه مي کنم« اصل نيت است که حتما بايد براي نزديکي به خدا و رضاي او باشد. ارکان نيت

اس55الم هيچ عب55ادتي را ب55دون نيت نمي پ55ذيرد و نيت از نظ55ر اس55الم داراي دو رکن است. يکي اين که عمل بايد از روي توجه باشد نه از روي عادت، آن چن55ان ع55ادتي که انسان بدون اينکه خودش توجه داشته باشد کأنه بدنش دارد عم55ل را انج55ام مي دهد، مثل خيلي کاره55ايي ک55ه انس55ان ب55دون توج55ه انج55ام مي ده55د مانن55د راه رفتن. انسان وقتي دارد راه مي رود توجه ندارد ک55ه دارد راه مي رود، از روي بي ت55وجهي است. ]پس اولين رکن نيت اين اس55ت ک5ه انس5ان[ باي55د ذهنش را متمرک5ز کن55د ب5ه طوري که عمل از روي توجه باشد نه بي توجهي. اين که مي گويند استدامه ي نيت هم شرط اس55ت ب55راي همين اس55ت. ت55وجهي هم ک55ه ]در ابت55داي نم55از[ داري ک55افي نيست؛ يعني اگر انس55ان در وس55ط نم55از آن چن55ان از ک55ار خ55ود غفلت کن55د ک55ه باي55د

متوجهش کرد، نمازش باطل است. رکن دوم نيت، اخالص است و اين که انگيزه ي انسان از عمل چيست.

]بنابراين دو رکن نيت به اين شرح است[: - چه مي کنم 1- براي چه اين کار را انجام مي دهم 2

»چه مي کنم« اصل نيت است که حتما بايد براي نزديکي به خدا و رضاي او باشد. قصد قربت

در اسالم، بلکه در هر آيين آسماني، روح دستورها که باي55د اج55را ش55ود قص55د ق55ربتاست و نتيجه ي نهايي که از اعمال بايد گرفته شود، تقرب به ذات احديت است.

انس ما با مفاهيم اعتباري و اجتماعي که در زندگي اجتماعي به کار مي بريم غالب55ا سبب خطا و اشتباه ما مي شود؛ سبب مي شود که الفاظي که در معارف اسالمي

Page 158: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

آمده است از معناي حقيقي خود منسلخ شوند و مفهومي اعتباري و قراردادي پي55داکنند.

ما آنجا که کلمه ي »قرب« و نزديکي را در خارج از مف55اهيم اجتم55اعي ب55ه ک55ار ميبريم

[ 234] صفحه

همان مفهوم حقيقي را اراده مي کنيم؛ مثال مي گوييم در نزديکي اين ک55وه چش55مه اي است، يا خود را به نزديک اين کوه رساندم. در اينجا مراد ما قرب واقعي است؛ يعني واقعا دوري و نزديکي فاصله ي خود را تا کوه در نظر مي گيريم و از کلمه ي »قرب« منظورمان اين است که آن فاصله - که يک امر واقعي است نه ق55راردادي - کمتر شده است. اما وقتي که مي گ5وييم فالن ش55خص ن5زد فالن مق5ام اجتم5اعي قرب پيدا کرده است و يا مي گوييم فالن شخص با فالن خدمت خود به فالن مق55ام نزد او تقرب حاصل کرد، در اينج55ا منظورم55ان چيس55ت؟ آي55ا مقص55ود اين اس55ت ک55ه فاصله ميان آنها کمتر شد؟ مثال سابقا در پانصد م55تري او ق55رار داش55ت و اکن55ون در صد متري اوست؟ البته نه. اگر چنين است پس پيشخدمت در اتاق هر کسي از ه55ر کس ديگر نزد او مقربتر است. مقصودمان اين است که خدمتگزار در اثر خ55دمتش در روحيه ي مخدوم خود تأثير کرد و او را از خ55ود راض55ي نم55ود و ح55ال اين ک55ه قبال راضي نبود، يا او را از خود راضي ت55ر ک55رد. و در نتيج55ه از اين پس مخ55دوم بيش از گذشته به او عنايت خواهد داش55ت. پس اس55تعمال »ق55رب« در اينج55ا ي55ک اس55تعمال مجازي است نه حقيقي؛ واقعا وجود خارجي اين شخص در ن55زديکي وج55ود خ55ارجي آن شخص قرار نگرفته است، بلکه از آن رابط5ه ي خ55اص روحي از ط55رف مخ55دوم نسبت به خادم برقرار شده و آثاري که بر اين رابطه روحي مترتب است، مج55ازا و

تشبيها »قرب« تعبير شده است. قرب به ذات حق چطور؟ آيا قرب حقيقي است يا قرب مجازي؟ آيا واقعا بندگان با اطاعت و عبادت و سلوک و اخالص به سوي خدا ب55اال مي رون55د و ب55ه او نزدي55ک مي شوند؟ فاصله شان کم مي شود تا آنجا که فاصله از بين مي رود و ب55ه تعب55ير ق55رآن »لقاء رب« حاصل مي گردد، و يا اين که همه اين تعبيرات، تعبيرات مجازي است؟ به خدا نزديک شدن يعني چه؟! خدا دور و نزديکي ندارد. نزديکي به خدا عين55ا مانن55د نزديکي به يک صاحب مقام اجتماعي است؛ يعني خدا از بنده خود خشنودي حاص55ل

مي کند و در نتيجه، لطف و عنايتش عوض مي شود و بيشتر مي گردد. البته اينجا سؤال ديگري پيش مي آيد و آن اين که خشنودي خداوند يعني چه؟

[ 235] صفحه

خداوند محل حوادث نيس5ت ک55ه از کس5ي خش5نود نباش55د و بع5د خش55نود ش55ود و ي55ا خشنود باشد و بعد ناخشنود شود. ناچار ج55واب مي دهن55د ک55ه تعب55ير »خش55نودي« و »ناخشنودي« نيز يک تعبير مجازي است؛ مقصود آثار رحمت و عنايت حق است که

در صورت طاعت و بندگي مي رسد و نه چيز ديگر.

Page 159: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

آن رحمتها و عنايتها چيس55ت؟ در اينج55ا منط55ق ه55ا ف55رق مي کن55د: ب55رخي رحمته55ا و عنايتها را اعم از معنوي و م55ادي مي دانن55د - رحمت معن55وي يع55ني مع55رفت و ل55ذت حاصل از آن، و رحمت مادي يعني باغ و بهشت و ح55ور و قص55ور- ام55ا بعض55ي ديگ55ر حتي از اعتراف به رحمت معنوي نيز امتناع دارند و همه عنايات و مقام55ات انس55انها را در نزد خداوند محدود مي کنن55د ب55ه ب55اغ و بهش55تهاي جس55ماني و ح55ور و قص55ور و سيب و گالبي. نتيجه سخن دسته ي اخير اين است که معناي تق55رب بيش55تر اولي55اي خدا به ذات احديت اين است که بيش از افراد ديگر حور و قصور و سيب و گالبي و

باغ و بوستان در اختيار دارند. نتيجه ي سخن منکران قرب حق اين است که در اثر ط55اعت و عب55ادت، ن55ه نس55بت خداوند به بن55ده ف55رق مي کن55د - همچن55ان ک55ه طرف55داران ق55رب حقيقي ن55يز ب55ه اين مسأله اعتراف دارند - و نه نس5بت بن5ده ب5ا خ5دا ف5رق مي کن5د. از نظ5ر ن5زديکي و دوري حقيقي، اولين شخص جهان بشريت يعني رسول اکرم با ش55قي ت55رين آنه55ا از

قبيل فرعون و ابوجهل مساويند. حقيقت اين است که اين اشتباه از يک نوع طرز تفکر مادي درباره ي خدا و انس55ان - و باالخص درباره ي انسان - پيدا شده اس55ت. کس55ي ک55ه انس55ان و روح انس55ان راويته و نفخت صرفا توده اي از آب و گل مي داند و نمي خواه55د ب55ه اص55ل »ف55اذا س55

اعتراف کند و حتي اين تعبير را نيز حمل به يک معناي مج55ازي[55 1]فيه من روحي«مي کند، چاره اي ندارد جز انکار قرب واقعي حق.

ولي چه لزومي دارد که ما انسان را اينچنين حقير و خاکي فرض نماييم تا مجبور

[ 236] صفحه

شويم همه چيز را تأويل و توجيه کنيم؟ خداوند کمال مطل55ق و نامح55دود اس55ت و از طرفي حقيقت وجود مساوي با کمال است و هر کمال واقعي به حقيقت وجود ک55ه حقيقتي اصيل است بازمي گردد از قبيل علم، قدرت، حيات، اراده، رحمت، خيريت

و غيره. موجودات در اصل آفرينش به هر نسبت که از وجودي کام55ل ت55ر- يع55ني از وج55ودي قوي تر و شديدتر- بهره مند هستند، به ذات الهي ک55ه وج55ود محض و کم55ال ص55رف است نزديکترند. طبع5ا فرش55تگان از جم5ادات و نبات5ات ب55ه خداون5د نزديکترن5د و ب55ه همين جهت بعضي از فرشتگان از بعضي ديگرمق55رب ترن55د، بعض55ي ح55اکم و مط55اع بعضي ديگر مي باشند؛ و البته اين تفاوت مراتب قرب و بعد مربوط به اصل خلقت

و به اصطالح مربوط به قوس نزول است. 5ه راجع5ون« 5ا الي 5ه و ان 5ا لل ب5ه س55وي[5 2]موجودات، بخصوص انس5ان، ب5ه حکم »ان

خداوند باز گشت ميکنند. انسان به حکم مرتبه ي وجودي خود، اين بازگشت را بايد به صورت طاعت و عم5ل اختي55اري و انج55ام وظيف55ه و ب55ه ص55ورت انتخ55اب و اختي55ار انجام دهد. انسان با پيمودن طريق طاعت پروردگار واقع5ا م55راتب و درج5ات ق55رب پروردگار را طي ميکند؛ يعني از مرحل5ه ي حي5واني ت5ا مرحل55ه ي ف5وق مل55ک را مي پيمايد. اين صعود و تعالي يک امر تشريفاتي و اداري نيس55ت، ق55راردادي و اعتب55اري نيست، از قبي55ل ب5اال رفتن از عض55ويت س5اده ي ي5ک اداره ت5ا مق5ام وزارت، و ي5ا از عضويت ساده ي يک حزب تا ره55بري آن ح55زب نيس55ت، بلک55ه ب55اال رفتن ب55ر نردب55ان

Page 160: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

وجود است، شدت و قوت و کمال يافتن وجود است که مساوي اس55ت ب55ا زي55ادت و اس55تکمال در علم و ق55درت و حي55ات و اراده و مش55يت و ازدي55اد داي55ره ي نف55وذ و تصرف. تقرب به خداوند يعني واقع55ا م55راتب و مراح55ل هس55تي را طي ک55ردن و ب55ه

کانون اليتناهي هستي نزديک شدن. بنابراين محال است که انسان در اثر طاعت و بندگي و پيمودن صراط عبوديت

[ 237] صفحه

به مقام فرشته نرسد و يا باالتر از فرشته نرود و الاق55ل در ح55د فرش55ته از کم55االت

هستي بهرهمند نباشد. قرآن براي تثبيت مقام انساني ميگويد: »ما فرشتگان را فرمان داديم که در پيشگاه آدم سجده کنند و همه ي فرشتگان بال

استثنا سجده کردند جز ابليس که حاضر نشد«. . [ 3]حقا بايد گفت منکر مقام انسان هر که هست ابليس است.

. 29سوره حجر،آيه ي [ 1]. 156سوره بقره، آيه ي [ 2]. 290 - 293، )والها و واليتها(، 3مجموعه آثار، [ 3]

قرب الهي انسان در باطن حيات ظاهري حيواني خ5ود ي55ک حي55ات معن55وي دارد. حي55ات معن55وي انسان ک5ه اس55تعدادش در هم55ه اف55راد هس55ت از نظ55ر رش55د و کم55ال از اعم55الش و اهدافش سرچشمه مي گيرد. کمال و سعادت انسان و همچنين س55قوط و ش55قاوت او وابسته به حيات معنوي اوست که وابسته است به اعمال و ني55ات و اه55داف او و

به اينکه با مرکب اعمال خود به سوي چه هدف و مقصدي پيش مي رود. توجه ما به دستورهاي اسالمي تنها از جنبه هاي مربوط به زندگي فردي يا اجتماعي دنيوي است. شک نيست که دستورهاي اسالمي مملو است از فلسفه ه55اي زن55دگي در همه ي شؤون. اسالم هرگز مسائل زندگي را تحق55ير نمي کن55د و بي اهميت نمي شمارد. از نظر اسالم، معنويت جدا از زندگي در اين جهان وجود ندارد. همان ط55ور که اگر روح از بدن جدا شود، ديگ55ر متعل55ق ب55ه اين جه55ان نيس55ت و سرنوش55تش را جهان ديگر بايد معين کند، معنويت جدا از زندگي نيز متعلق ب55ه اين جه55ان نيس55ت و

سخن از معنويت منهاي زندگي در اين جهان بيهوده است. اما نبايد تصور کرد که فلسفه هاي دستورهاي اس55المي، در مس55ائل زن55دگي خالص55ه مي شود؛ خير، در عين حال به کار بستن اين دستورات وسيله اي است ب55راي طي طريق عبوديت و پيمودن صراط قرب و اس55تکمال وج55ود. انس55ان ي55ک س55ير کم55اليباطني دارد که از حدود جسم و ماده و زندگي فردي و اجتماعي بيرون است و از

[ 238] صفحه

يک سلسله مقامات معنوي سرچشمه مي گيرد. انس55ان ب55ا عب55وديت و اخالص خ55ود عمال در آن سير مي کند؛ احيان55ا در همين دني55ا و اگرن55ه، در جه55ان ديگ55ر ک55ه حج55اب برطرف شد همه ي مقاماتي را که طي کرده - که همان مقامات و مراتب ق55رب و

. [ 1]در نتيجه واليت است- مشاهده مي نمايد.

Page 161: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مقصود اين است که محدود کردن هدف و مقصد و ظاهر و باطن دستورهاي دي55ني به آثاري که از نظر زندگي مترتب مي شود و ق55رب الهي را ک55ه نتيج55ه ي مس55تقيم انجام صحيح اين اعمال است يک امر اعتباري و مجازي از قبيل تقرب به ارب55اب زر و زور در دنيا تلقي کردن بدون آنکه نقش مؤثري در حيات معن55وي و واقعي انس55ان داشته باشد و او را واقعا در نردبان وجود باال ببرد، اشتباه بزرگي است. افرادي که مراتب قرب را واقعا طي کرده و به عالي ترين درجات آن نائل گش5ته يع5ني واقع5ا به کانون هستي نزديک شده اند، طبعا از مزاي5اي آن به5ره من5د ش5ده ان5د و همانه5ا هستند که احاطه بر عالم انس55اني دارن55د و ارواح و ض55مائر ديگ55ران را تحت تس55لط

مي گيرند و شهيد بر اعمال ديگرانند. اساسا هر موجودي که قدمي در راه کمال مق55در خ55ويش پيش رود و مرحل55ه اي از مراحل کماالت خود را طي کند، راه قرب به حق را مي پيمايد. انس55ان ن55يز يکي از موجودات عالم است و راه کمالش تنها اين نيست که به اصطالح در آنچه ام55روز » تمدن« ناميده مي شود - يعني يک سلسله علوم و فنون که براي بهبود اين زن55دگي مؤثر و مفيد است و يک سلسله آداب و مراسم که الزمه ي بهتر زيس55تن اجتم55اعي است- پيشرفت حاصل کند. اگر انسان را تنها در اين سطح در نظر بگ55يريم مطلب همين است، ولي انسان راهي و بع55دي ديگ55ر دارد ک55ه از طري55ق ته55ذيب نفس و ب55ا

. [ 2]آشنايي آخرين هدف يعني ذات اقدس احديت حاصل مي گردد.

[ 239] صفحه . 293، )والها و واليت ها(، 3مجموعه آثار، [ 1]. 296، )والها و واليتها(، ص 3مجموعه آثار، ج [ 2]

درجات قرب الي الله »للکافرين ليس له دافع، من الله ذي المعارج« در اينجا در مورد خدا کلم55ه بس55يار، بسيار پر معنايي آورده است »من الله ذي المع55ارج« )از ناحي55ه الل55ه ص55احب پل55ه و درجات قرب(. معرج از عروج است و به معني محل ع5روج و ب5اال رفتن مي باش55د. او در نزد خود مقامهايي براي باال رفتن دارد، پله ها و درج5ات دارد ک55ه اين معن5ا در

]- هم درجات عندالله -[5 1]قرآن زياد آمده است )آيات »رفيع الدرجات ذوالعرش ذين اوتوا العلم درجات«[ 2 ذين آمنوا منکم و ال . [ 3]يرفع الله ال

توجه کنيد، اين کلمه را زياد به زبان مي آوريم يا در دلم55ان نيت مي ک55نيم، مثال مي گوييم اين نماز را بجا مي آورم »قربة الي الله« يعني براي نزديک شدن و تقرب به الله. معاني و مفاهيمي ک55ه بش55ر در ع55رف و ق55رارداد دارد امک55ان دارد اش55تباها در مورد خداي متعال نيز بکار ب55رود و خي55ال کن55د اين مع55اني در م55ورد خ55دا هم ص55ادق است در صورتيکه در مورد خدا حقيقت است نه اعتبار و قرارداد. مثال ما مي گوييم فالن شخص نزد فالن مقام خيلي مقرب اس55ت آي55ا منظ55ور اين اس55ت ک55ه او ق55رب مکاني دارد يعني از نظر مکاني از همه به او نزديکتر است که در اين ص55ورت پيش خدمت آن مقام از همه به او نزديکتر مي باش55د و ممکن اس55ت کس55ي باش55د ک55ه از نظر مکاني فرسنگها با آن مقام فاصله داشته باشد و در عين حال مقرب باش55د در اينجا منظور از اين که مقرب است اين است که بيشتر مورد عنايت است و بيش55تر به او لطف دارد. بعضي ها خيال مي کنند که معني نزديکي و تقرب به خدا از همين

Page 162: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نوع است، مثال وقتي گفته مي شود پيغمبر اکرم ص55لي الل55ه علي55ه و آل55ه و س55لم از ساير مردم مقربتر است يعني اين که خدا به او بيشتر لطف و عن55ايت دارد و خي55ال مي کنند دوري و نزديکي به خدا به همين معناست و نه تنها انسانها بلکه مالئکه ن55يز همين طورند؛ يعني هيچ ملکي از ملک ديگر نزديکتر نيست و صرفا لط55ف و عن55ايت است. در صورتيکه در عالم معنا واقعا درجات قربي هس5ت. يع5ني ع5الم ملک55وت و

عالم غيب واقعا مراتب و درجات دارند

[ 240] صفحه

و نه صرف اين است که عنايت و لطف کمتر يا بيشتر است، يعني واقعا انس55ان در اثر عبادت به سوي خدا باال مي رود و نزديک مي شود و اصال خود نزديک شدن ي55ک حقيقت است و هر درجه انسان نزديک شود وجودش حقاني تر مي ش55ود و ب55ه ه55ر نسبت وجودش حقاني تر بشود بيشتر تغيير مي کند، وضعش، شکلش، معنويتش و همه چيزش عوض مي شود. ح55تي م55ا در اعم55ال خودم55ان داريم ک55ه: »الي55ه يص55عد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه« سخن طيب )منظور اعتقاد پاک( ب55اال مي رود به سوي او و عمل صالح است که اعتقاد پاک را باال مي ب55رد، ي55ا کلم55ه طيب اس55ت ک55ه عم55ل ص55الح را ب55اال مي ب55رد. پس عم55ل ص55الح ب55اال مي رود و در ع55الم غيب واقعيتهايي است غير از واقعيته55اي محس55وس. اين ک55ه در ق55رآن از »اعلي عل55يين« يعني باالترين علوها و »اسفل سافلين« يعني پايينترين س55فلها ن55ام ب55رده مي ش55ود

اين ها اشاره به واقعيتهايي است. مي فرمايد: »من الله ذي المعارج...«. خدايي ک55ه در ن55زد خ55ود مقام55ات و درج55ات دارد و هر کس و هر چيز از فرشتگان، حيوانات، موجودات و انس55انها در ي55ک مق55ام خاصي قرار گرفته اند. يک حديث معروف و مسلمي است که اه55ل تش55يع و تس55نن هر دو آن را قبول دارند و در کتب معتبر خود آن را روايت کرده اند و در معتبرترين کتاب ما يعني اصول کافي ذکر شده است، اين حديث خيلي پرمعناس55ت و ي55ک دني55ا معنا دارد. امام مي فرمايد: خ55داي متع55ال فرم55وده اس55ت )ح55ديث قدس55ي اس55ت(: »اليزال العبد يتقرب اليه بالنوافل« بندگان خدا دائما بوسيله نوافل به س55وي او ب55اال

مي روند. اليزال العبد يتقرب اليه بالنوافل - نفرمود بالفرائض. بنده من دائما و استمرارا بوسيله نوافل به من نزديک و نزديکتر مي شود ح55تي مي رسد به مرحله اي که مشمول محبت من واقع مي گ55ردد البت55ه مقص55ود اين نيس55ت که بقيه بندگان مورد محبت خدا نيستند بلکه ما يک رحمت رحمانيه داريم که شامل حال همه ي انسانها مي شود و يک رحمت رحيميه، که بن55دگان خاص55ي را در ب55رمي گيرد. مقصود از رحمت رحيميه اين است ک55ه انس55ان ب55ه ي55ک مرحل55ه اي مي رس55د )مثال فرض کنيد مثل کسيکه مي خواهد به يک مرکزي نزديک شود.( تا به ي55ک م55رز مشخص نرسيده با قدم خودش جل55و مي رود ولي ب55ه آن م55رز مش55خص ک55ه رس55يد

جاذبه خود

[ 241] صفحه

Page 163: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مرکز او را مي گيرد. مي رسد به مرحلهاي که محبت الهي او را جذب مي کند و او را فرامي گيرد و دست محبت الهي او را به سوي خود مي کشد. »حتي احبه«. ک55ه او را من دوست مي دارم - »فاذا احبته«. همانقدر ک55ه من او را دوس55ت داش55تم از منيت و هويت او چيزي نمي ماند و هم55ه چ5يز او من مي ش55وم - »ف5اذا احبت55ه کنت سمعه الذي يسمع ب55ه«- گوش55ي ک55ه مي ش55نود منم - »و بص55ره ال55ذي يبص55ر ب55ه«- چشمي که مي بيند منم - »و يده ال55ذي...«. - دس55تي ک55ه آن دس55ت را ح55رکت مي دهد منم. به اين ترتيب او همه چ5يزش را واگ5ذار و تف5ويض ک5رده و چ5يزي ب5رايش باقي نمانده، »فاذا احبته کنت سمعه الذي يس55مع به55ا - و بص55ره ال55ذي يبص55ربها - و

يده الذي...«. غرضم اين است ک55ه م55راتب و مع55ارج و درج55ات ک55ه گفت55ه ش55د همين اس55ت يع55ني مراتبي که انسان باال مي رود و هر چقدر برود باال هم نهايت ندارد اينجور نيست که]به يک حدي برسد و تمام شود بلکه تا بي نهايت و تا ابد که برود باز ظ55رفيت دارد.

4 ] .. 15سوره غافر، آيه [ 1]. 163سوره آل عمران، آيه ي [ 2]. 11سوره مجادله، آيه ي [ 3]. 9- 12تفسير سوره معراج، [ 4]

اخالص خداشناسي خودبهخود بر روي تمام شخصيت و روحي55ه و اخالق و اعم55ال بش55ر اث55ر مي گذارد. اندازه اين تأثير به درجه ايم55ان بس55تگي دارد. ه55ر ان55دازه ايم55ان انس55ان ق55وي ت55ر و ش55ديدتر باش55د، نف55وذ خداشناس55ي در وج55ود انس55ان بيش55تر مي گ55ردد و

شخصيت آدمي را بيشتر تحت سيطره خود قرار مي دهد. تأثير و نفوذ خداشناسي در انسان مراتب و درج55ات دارد و تف55اوت انس55انها از نظ55ر کم55ال انس55اني و ق55رب ب55ه خداون55د ب55ه اين درج55ات بس55تگي دارد و هم55ه ي اين ه55ا »ص55دق« و »اخالص« نامي55ده مي ش55ود؛ يع55ني هم55ه اين درج55ات، درج55ات ص55دق و

اخالص است. توضيح اين که: قبال گفتيم آنگاه ک55ه ب55ه خ55دا رو مي آوريم و او را عب55ادت مي ک55نيم چنين ابراز مي داريم که تنها مستحق اطاعت، ذات احديت است و من در مقابل او تسليم محض هستم. اين گونه ايستادن و ابراز داشتن، عبادت است و جز براي خدا

[ 242] صفحه

جايز نيست؛ ولي اين اظهار و ابزار ما تا چه اندازه داراي »صدق« است، يع55ني م55ا در عمل تا چه اندازه قيد تسليم در برابر غيرخدا را رها ک55رده ايم و در مقاب55ل ذات

او تسليم محض هستيم، اين جهت به درجه ايمان ما بستگي دارد. مسلما همه افراد از نظر ص55دق و اخالص در ي55ک درج55ه نيس55تند. ب55رخي ت55ا اين ح55د پيش مي روند که عمال جز امر خ55دا ب55ر وج5ود آنه5ا ح55اکم نيس55ت؛ از درون و ب55رون فرماندهي جز خدا ندارند؛ نه هواي نفس و تمايالت نفساني مي تواند آنه55ا را از اين سو به آن سو بکشاند و نه يک انسان ديگر مي تواند آنان را مسخر فرم55ان خ55ويش سازد؛ به تمايالت نفساني آن اندازه اجازه فعاليت مي دهند که مواف55ق رض55اي خ55دا

Page 164: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

باشد- و البته رضاي خدا همان راهي است که انس55ان را ب55ه کم55ال واقعي خ55ود مي رساند- و فرمان انسانهاي ديگر را از قبيل پدر و مادر و معلم و غ55يره ب55راي رض55اي خدا و در حدود اجازه خدا انجام مي دهند. برخي از اين پيشتر مي رون55د و مطل55وب و محبوبي جز خدا ندارند؛ خداوند محبوب و معش55وق اص55لي آنه55ا ق55رار مي گ55يرد و خلق خدا را به حکم اين که »هر کس چيزي را دوست بدارد آثار آن چيز و نشانه ها و يادگارهاي آن چيز را نيز دوست مي دارد« از آن جهت دوست مي دارند که آثار و مخلوقات الهي و آيات و نشانه ها و يادگارها و يادآورهاي خدا مي باش55ند. ب55رخي پ55ا را از اين هم فراتر مي گذارند و جز او و جلوه هاي او چيزي نمي بينن55د؛ يع55ني او را در همه چيز مي بينند؛ همه چيز در حکم آيين55ه و هم55ه جه55ان ي55ک »آيين55ه خان55ه« مي شود که به هر س55و بنگرن55د او را و جل55وه ي او را مي بينن55د؛ زب55ان حالش55ان اين مي

شود که:

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم

به هرجا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از روي زيباي تو بينم

علي عليه السالم فرمود: . [ 1]»هيچ چيزي را نديدم مگر آنکه قبل از او و با او خدا را ديدم.«

يک نفر عبادتگر، آنچه را در حال عبادت با خداي خويش در ميان مي گذارد، در

[ 243] صفحه

متن زندگي آن را پياده مي کند و به مرحله ي »صدق« درمي آورد. عبادت براي يک عبادتگر واقعي »پيمان« است و صحنه زندگي وفاي پيم55ان اس55ت.

اين پيمان مشتمل بر دو شرط اصلي است: يکي ره55ايي و آزادي از حک55ومت و اط55اعت غيرخ55دا- اعم از ه55واي نفس و مط55امع نفساني و از موجودات و اشياء و اشخاص- و ديگر تسليم محض در مقابل آنچه خدا

به آن امر مي کند و به آن راضي است و آن را دوست مي دارد. عبادت واقعي براي عبادتگر عامل بزرگ و اساسي تربيت و پرورش روحي اوس55ت. عبادت، براي عبادتگر درس اس55ت، درس وارس55تگي، آزادمنش55ي، ف55داکاري، محبت خدا، محبت امر خدا، همبستگي و دوستي اهل حق، احسان و خدمت به خلق، و.... از آنچه توضيح داديم روشن شد که توحيد اس55المي، هيچ انگ55يزه اي غيرخ55دا را نمي

پذيرد. واقعيت تکاملي انسان و واقعيت تکاملي جه55ان، واقعيت »ب55ه س55وي اويي« اس55ت؛ هرچه رو به آن سو ندارد باطل و بر ضد مسير تکاملي خلقت است. از نظر اس55الم همچنانکه کار خود را بايد براي خدا کرد، کار خلق را نيز بايد براي خدا کرد. اين ک55ه گفته مي شود کار براي خدا يعني کار براي خلق، راه خدا و خلق يکي است و براي خدا يعني براي خلق، و گرنه ک55ار ب55راي خ55دا منه55اي خل55ق آخون55دبازي و ص55وفيگري

Page 165: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اس55ت؛ س55خن نادرس55تي اس55ت. از نظ55ر اس55الم راه، راه خداس55ت و بس و مقص55د خداست نه چيز ديگر، اما راه خدا از مي55ان خل55ق مي گ55ذرد. ک55ار ب55راي خ55ود ک55ردن نفس پرستي است، کار براي خلق کردن بت پرستي است، کار ب55راي خ55دا و ب55راي خلق کردن شرک و دوگانه پرستي است، کار خود و کار خلق براي خدا کردن توحيد و خداپرستي است. در روش توحيدي اسالمي کارها بايد به نام خدا آغاز شود. آغ55از کردن کار به نام خلق بت پرستي است و به ن55ام خ55دا و خل55ق ش55رک و بت پرس55تي

است و تنها به نام خدا توحيد و يگانه پرستي است. از قرآن مجيد در مورد »اخالص« نکته جالبي استفاده مي شود و آن اين که

[ 244] صفحه

مخلص بودن »به کسر الم« غير از مخلص بودن )ب55ه فتح الم( اس55ت. مخلص ب55ودن )به کسر الم( يعني در عمل اخالص ورزيدن؛ عمل را پاک و خالص براي خ55دا انج55ام دادن. اما مخلص بودن )به فتح الم( يعني پاک و خالص شده براي خدا. بديهي است که پاک و خالص کردن عمل، چيزي است و پاک و خالص بودن به تمام وج55ود، چ55يز

. [ 2]ديگر است.. 49، ص 1علم اليقين، ج [ 1]. 133- 135، )مقدمه اي بر جهان بيني اسالمي(، ص 2مجموعه ي آثار، [ 2]

دعوت شيخ جعفر شوشتري مرحوم شيخ جعفر شوشتري آن سالهايي که آمده بود تهران و آن منبرهاي معروف را در تهران مي رفت، يک روز رفت باالي منبر و گفت: ايها الناس! هم55ه پيغم55بران آمده اند شما را به توحيد دعوت کرده ان55د، من آم55ده ام ش55ما را ب55ه ش55رک دع55وت کنم. همه تعجب کردند که شيخ چه مي گويد! گفت: همه پيامبران آمده ان55د و گفت55ه اند فقط خدا را بپرستيد، فقط براي خدا کار کنيد، من مي گويم يک کمي هم ب55راي

خدا کار کنيد، يعني اين که همه کارهايتان خالصانه براي غيرخدا نباشد. کاري که خالصانه براي غيرخداست، مثل کاري اس55ت ک55ه آدم فق55ط ب55راي دني55ا مي کند و آن هيچ به خدا ارتباط ندارد. ولي انسان در قس55متي از کاره55ا خ55دا را وس55يله قرار مي دهد براي رسيدن به اميال نفساني خود، اين نوعي به در خان55ه خ55دا رفتن است. مثال اين که من مي دانم خداست که سررشته کارهاي دنيا در دستش است، خداست که مي تواند مشکالت دنيايي مرا حل کند، اگر مشکالت دني55ا نب55ود بط55رف خانه ي خدا نمي رفتم. ولي حاال مي روم به در خانه ي خدا، اما براي حل مشکالت دنيا. شک ندارد که اين خودش نوعي شرک است. يعني يک پرستشي است که خدا از هدف بودن خارج شده است، وسيله شده است براي خواسته هاي نفساني، ولي خداوند متعال اين را بنحوي از انسان مي پ55ذيرد. اين ن55وع ش55رکها ک55ه ش55رک خفي

است را خداوند به نوعي از انسان مي پذيرد. يعني همان را که انسان

[ 245] صفحه

مي خواهد، به انسان مي دهد، در آخرت هم همين گون55ه اس55ت. اگ55ر انس55ان ب55راي خواسته هاي اخروي عبادت را انجام مي دهد، خداون55د متع55ال هم55ان خواس55ته ه55اي

Page 166: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اخروي را به او مي دهد. اما اين عبادت به آن معناي واقعي عبادت و پرستش خدا، که خدا پرستش شده باشد نيست. خدا آن وقت پرستش شده است که خ55دا ب55راي خدا پرستش شده باشد. يعني اصال پرستش حقيقي و اخالص حقيقي، فقط و فقط آن است. بقيه اين ه55ا درج55اتي از ش55رک اس55ت ولي ش55رکهاي خفي اس55ت ک55ه اين

شرکهاي خفي عقوبت در عالم آخرت ندارد. حديث جالبي است که شرک در قلب انسان حرکت مي کن55د- »ان ربيب ش55رک في القلب اخفا من ربيب نمله سوداء علي صخرة سما في ليلة ظلما«- اين نش55ان مي دهد که توحيد خيلي دقيق است. يع5ني پي5دايش مخفيان5ه ش55رک در قلب انس5ان، از انسان آن قدر مخفي مي ماند که مانند حرکت کردن مورچه س55ياه اس55ت در ش55ب تاريک، روي سنگ سياه. مورچه سياه باشد، شب هم تاريک باشد و سنگ هم س55ياه باشد، آيا چشم او را مي بيند؟ بنابراين م55ا ي55ک عب55ادت حقيقي داريم و ي55ک عب55ادت مجازي. عبادت حقيقي همان است که- »الهي ما عبدتک خوف55ا من ن55ارک وال طمع55ا

- س55عدي چق55در اين را ع55الي آورده[5 1]في جنتک بل وجدتک اهال للعباده فعب55دتک« است، البته به صورت تمثيل است )در رابطه با عشق و عالقه س55لطان محم55ود ب55ه

. [ 2]اياز که به او ايراد مي گرفتند که اين چي دارد؟ چه شکل و زيبائي دارد؟( مي گويد سلطان محمود سفري مي رفت و در سفرها معموال صندوق جواهراتي با خود دارند، سلطان محمود دستور داده بود که عمدا اين صندوق را محکم نبندند. به يک دره اي مي رسد آنجا تعمدا اين بار را از روي ش55تر مي ان55دازد ک55ه اين ص55ندوق بش5کند و اين در و مرج5ان و ج5واهر قيم5تي بري5زد ت5ه دره. گفت ه5ر کس ه5ر چ5ه برداشت مال خودش، اين را گفت و شالق زد به اسب و رفت. همه ريختند ت55ه دره که يک جواهر يا گوهر قيمتي بدست آورند، نگاه کرد پشت سرش ديد فقط يک نفر

[ 246] صفحه

مانده و آنهم اياز است، همه رفتن55د س55راغ نعمت، گفت: زيغم55ا چ55ه آورده اي گفت

هيچ! من خدمت را بر نعمت ترجيح دادم، اينجا که مي رسد گريزش را مي زند.

خالف طريقت بود که اولياء تمنا کنند از خدا جز خدا

گر از دوست چشمت به احسان اوست

تو در بند خويشي نه در بند دوست

سلطان محمود مي خواست ثابت کند که آن چيزهايي که شما مي گوييد نيست يک نفر من را خالصانه و ب55راي خ55ودم مي خواه55د آنهم اي55از اس55ت. عب55ادت حقيقي اين است. ما نبايد غير اين را به حساب بياوريم، خداوند به فضل خودش اين ش55رکها را

. [ 3]از ما پذيرفته است.. 29نهج البالغه، حکمت [ 1] همين کتاب نقل شده است. 99متن اشعار در صفحه [ 2]. 200- 203فطرت، ص [ 3]

Page 167: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اخالص، شرط قبولي اعمال از مسائلي که درب55اره ي ارزش ايم55ان مط55رح اس55ت اين اس55ت ک55ه آي55ا ايم55ان چ55ه

دخالتي در قبولي اعمال مي تواند داشته باشد؟ قبال در ضمن نق55ل دالئ55ل کس55اني ک55ه مي گوين55د اعم55ال خ55ير کف55ار، مقب55ول درگ55اه خداست گفتيم که آنها مي گويند: چون حسن و قبح و نيک و ب55د عم55ل، ذاتي اس55ت، عمل نيک، چه از مؤمن باشد يا از کافر، ماهيتش نيک است و قهرا بايد مورد قب55ول حق تعالي واقع گردد؛ زيرا خوب از هر کس خوب است و بد از هر کس بد اس55ت و

نسبت خداي متعال هم با همه ي بندگان يکي است. اکنون مي گوييم آنچه در استدالل مذکور آورده شده اس55ت ص55حيح اس55ت ولي ي55ک مطلب اساسي، اينجا مورد غفلت قرار گرفته است و ما براي بيان آن ناچاريم يکي ديگر از اصطالحات فن اصول را بيان کنيم و آن اصطالح اين است که حس55ن و قبح

بر دو گونه است: فعلي و فاعلي.

[ 247] صفحه

نيت خوب، کار خوب ه55ر عملي دو جنب55ه و دو بع55د دارد و ه55ر ي55ک از دو جنب55ه آن از نظ55ر خ55وبي و ب55دي حسابي جداگانه دارد. ممکن است يک عمل از لحاظ يک بعد نيک باشد ولي در بع55د ديگر نيک نباشد. عکس آن نيز ممکن است و نيز ممکن است يک عمل از لحاظ هر

دو بعد نيک يا بد باشد. اين دو بعد عبارت است از: شعاع اث55ر مفي55د ي55ا مض55ر عم55ل در خ55ارج و در اجتم55اع بشر، و شعاع انتساب عمل ب5ه ش5خص فاع5ل و انگ5يزه ه5اي نفس5اني و روحي ک5ه موجب آن عمل شده است و عامل خواسته است به واسطه عمل و بوس55يله ق55رار

دادن عمل به آن هدفها و انگيزه ها برسد. از نظر اول بايد ديد اثر مفيد و يا مضر عمل تا کجا کشيده ش55ده اس55ت؟ و از نظ55ر دوم بايد ديد که عامل، در نظام روحي و فکري خود چه س55لوکي ک55رده و ب55ه س55وي

کدام مقصد مي رفته است؟ اعمال بشر از نظر شعاع اث55ر س55ودمند ي55ا زيانب55ار، در دف55تر ت55اريخ ثبت مي ش55ود و تاريخ درباره آن قضاوت مي کند، آن را ستايش يا نک5وهش مي نماي5د؛ ولي از نظ5ر شعاع انتساب با روح بشر، تنها در دفاتر علوي ملکوتي ثبت و ضبط مي شود. دفتر تاريخ، عمل بزرگ و مؤثر مي خواهد و چنين عملي را ستايش مي کن55د؛ ولي دف55اتر

علوي ملکوتي الهي عالوه بر اين جهت در جستجوي عمل جاندار است. قرآن مي فرمايد:

کم احسن عمال«. ذي خلق الموت و الحيوة ليبلوکم اي . [ 1]»ال »آنکه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را در امتحان نيک55وترين عم55ل و ص55واب ت55رين

عمل قرار دهد«. فرمود »صواب ترين« عمل و نفرمود »بيشترين عمل« زي55را عم55ده اين اس55ت ک55هبدانيم آنگاه که تحت تأثير انگيزه هاي روحي، عملي انجام مي دهيم گذشته از پيکر

Page 168: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 248] صفحه

عمل ک55ه ي55ک سلس55له حرک55ات و س55کنات اس55ت و داراي اثره55ا و ارزش55هاي خ55اص اجتماعي است، از نظر معنوي واقعا و حقيقت55ا ب55ه س55ويي مي رويم و طي ط55ريقي

مي کنيم. مطلب به اين سادگي نيست که هر چه هس55ت »عم55ل« اس55ت، ک55ار اس55ت، ان55رژي عضالني است که مص55رف مي ش55ود و ام5ا انديش5ه ه5ا و نيته5ا، ب55ه اص55طالح ارزش مق55دماتي دارد ب55راي عم55ل، هم55ه ذه55نيت اس55ت و هم55ه مقدم55ه اس55ت و عم55ل ذوالمقدمه، اساس، ذوالمقدمه است، مقدمه هر طور بود، بود. خير، اصالت فک55ر و نيت، از اصالت عمل کمتر نيست. اين گون55ه تفک55ر »اص55الة العملي« ک55ه انديش55ه و نيت و عقيده را »اصيل« نمي شمارد و تحت عن55وان »عي55نيت« و »ذه55نيت« ص55رفا ارزش مقدمي برايش قائل است، يک تفکر م55ادي اس55ت. گذش55ته از اين ک55ه بطالن اين مکتب در جاي خود روشن است، قدر مسلم اين است ک5ه مع5ارف ق55رآن را ب55ا

اينگونه طرز تفکرها نمي توان توجيه کرد. از نظر قرآن، شخصيت واقعي ما و »من« حقيقي ما همان روح ماست؛ روح ما ب55ا هر عمل اختياري، از قوه به سوي فعليت گام برمي دارد و اثر و خاص55يتي متناس55ب با اراده و هدف و مقصد خود کسب مي کند؛ اين آثار و ملک55ات ج55زء شخص55يت م55ا

مي شود و ما را به عالمي متناسب خود از عوالم وجود مي برد. پس حسن و قبح فعلي، يا خ55وبي و ب55دي اعم55ال، از نظ55ر بع55د اول بس55تگي ب55ه اث55ر خارجي آن عمل دارد؛ و حسن قبح فاعلي يا خوبي و بدي از نظر بع55د دوم بس55تگي به کيفيت صدور آن از فاعل دارد. در حساب اول، قضاوت ما درباره ي يک عمل از لحاظ نتيجه ي خارجي و اجتماعي آن است؛ و در حساب دوم؛ قض55اوت م55ا از نظ55ر

تأثير داخلي و رواني عمل در شخص فاعل است. وقتي يک فرد، بيمارستاني به وجود مي آورد يا اقدام نيکوکارانه ي ديگري در ام55ور فرهنگي يا بهداشتي يا اقتصادي يک کشور انجام مي دهد، شک نيست ک55ه عم55ل او از نظر اجتماعي و در مقياس تاريخ، خير است، يعني ک5ار مفي55د و ن5افع ب5راي خل55ق

خداست. در اين حساب تفاوتي نمي کند که هدف فاعل از ايجاد بيمارستان يا

[ 249] صفحه

مؤسسه ي خيريه ديگر چه باشد؟ خواه ه55دفش رياک55اري و تظ55اهر و اش55باع غرائ55ز نفساني باشد يا انساني و عالي و غيرفردي و مافوق مادي، در هر صورت از لح55اظ اجتماع يک مؤسسه خيريه بوجود آمده است. قضاوت تاريخ در م55ورد اعم5ال م55ردم هميشه از همين جنب55ه و در همين بع5د اس55ت. ت55اريخ هرگ5ز ب5ه نيت اش55خاص ک5اري ندارد. وقتي سخن از شاهکارهاي هنر و صنعت در اصفهان به مي55ان مي آي55د کس55ي کاري ندارد که مثال پديدآورنده »مسجد شيخ لطف الله« يا »مسجد شاه« يا »س55ي و سه پل« چه نيتي و ه55دفي داش55ته اس55ت؛ ت55اريخ پيک55ر را مي بين55د و ن55ام عم55ل را

»عمل خير« مي گذارد. اما در حساب »حسن فاعلي« نظر به اثر اجتماعي و خ55ارجي فع55ل نيس55ت؛ در اين حساب نظر به نوع ارتباط عمل با فاع55ل اس55ت؛ در اين حس55اب مفي55د ب55ودن عم55ل

Page 169: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کافي نيست براي اين که عمل، »عمل خير« محسوب گ55ردد. در اينج55ا حس55اب اين است که فاعل با چه نيت و چه منظور و هدفي براي وصول به چه مقص55دي اق55دام کرده است. اگر فاعل، داراي نيت و هدف خير باشد و کار خير را با انگ55يزه ي خ55ير انجام داده باشد کارش خير است يعني حسن فاعلي دارد و عملش دو بعدي است، در دو امتداد پيش رفته است: در امتداد تاريخ و زندگي اجتماعي بشري و در امتداد معنوي و ملکوتي؛ ولي اگر آن را با انگيزه ي ريا ي55ا جلب منفعت م55ادي انج55ام داده باشد، کارش يک بعدي است، تنها در امتداد تاريخ و زمان پيش رفته ولي در امت55داد معنوي و ملکوتي پيش نرفته است و به اصطالح اسالمي عملش به عالم باال صعود نکرده است؛ و به تعبير ديگر در اينگونه موارد، فاعل به اجتماع خ55دمت ک55رده و آن را باال برده است ولي به خودش خدمت نکرده است بلکه احيانا خيانت کرده است، روحش به جاي اينکه با اين عمل، تعالي يابد و باال رود ت55نزل يافت55ه و س55قوط ک55رده

است. البته مقصود اين نيست که حس5اب حس5ن ف5اعلي از حس5ن فعلي بکلي جداس55ت و انسان از نظر نظام روحي و تکامل معنوي نبايد ک55اري ب55ه کاره55اي مفي55د اجتم55اعي داشته باشد، مقصود اين است که کار مفيد اجتماعي آنگ55اه از نظ55ر نظ55ام روحي و

تکامل معنوي مفيد است که روح با انجام آن عمل يک سير و سفر معنوي کرده

[ 250] صفحه

باشد، از منزل خودخواهي و هواپرستي خارج شده و قدم ب55ه م55نزل اخالص و ص55فاگذاشته باشد.

نسبت حسن فعلي به حسن فاعلي نسبت ب55دن ب55ه روح اس55ت. ي55ک موج55ود زن55ده، ترکيبي است از روح و بدن؛ بايد در پيکر عملي که حسن فعلي دارد، حسن ف55اعلي

دميده شود تا آن عمل زنده گردد و حيات يابد. عليهذا دليل عقلي به اصطالح »روشنفکرمآبان«- مبني بر اين که »خداون55د ب55ا هم55ه مخلوقاتش نسبت متس55اوي و يکس55ان دارد و از ط55رف ديگ55ر حس55ن و قبح اعم55ال، ذاتي اعمال است؛ پس عمل خير از همه ي مردم يکسان اس55ت و الزم55ه ي اين دو »يکساني« اين است که پاداش اخروي مؤمن و غيرمؤمن يکسان باشد«- مخدوش است. در اين استدالل، عملها و نسبت يکسان خداوند با مخلوق55ات در نظ55ر گرفت55ه شده است اما »عامل« و شخصيت او و هدف و انگ55يزه و س55ير روحي و معن55وي را که جبرا و قهرا موجب نايکساني عملها مي شود و فاصله اي در حد فاصله م55رده و زنده ميان آنها بوجود مي آورد فراموش کرده اند؛ مي گوين55د: ب55راي خ5دا چ5ه ف5رق مي کند که آنکه عمل خير انجام مي دهد بشناسد يا نشناس55د؟ ب55ا او آش55نا باش55د ي55ا آشنا نباشد؟ عم55ل را ب55راي رض55اي او انج55ام داده باش55د ي55ا ب55راي مقص55ودي ديگ55ر؟

قصدش تقرب به خدا باشد يا نباشد؟ پاسخ اين است: براي خدا فرق نمي کند ولي براي خود آن شخص فرق مي کند، او اگر خدا را نشناسد و با او آشنا نباشد ي55ک ن55وع س55لوک روحي مي کن55د و اگ55ر آش55نا باشد نوعي ديگر. اگر آشنا نباشد عمل يک بعدي انجام مي دهد، عملش تنها حس55ن فعلي و حسن تاريخي مي يابد، ولي اگر آشنا باشد عمل دو بعدي انجام مي ده55د و عملش حسن فاعلي و حسن ملکوتي نيز پي55دا مي کن55د و دو بع55دي مي گ55ردد؛ اگ55ر

Page 170: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

آشنا باشد خودش و عملش به سوي خدا ب55اال مي رود و اگ55ر آش55نا نباش55د ب55اال نمي رود. به عبارت ديگر: براي خدا فرق نمي کند اما براي عمل ف55رق مي کن55د؛ در ي55ک صورت، عمل، عملي مي شود زنده و صعود کننده به باال و در ص55ورت ديگ55ر عملي

مي شود مرده و هبوط کننده به پايين.

[ 251] صفحه

مي گويند خداي عادل و حکيم هرگز به جرم اين ک55ه بن55ده اي ب55ا او رابط55ه دوس55تيندارد خط بطالن بر روي اعمال نيکش نمي کشد.

ما هم معتقديم ک55ه خداون55د خ55ط بطالن نمي کش55د؛ ام55ا باي55د ببي55نيم آي55ا اگ55ر کس55ي خداش55ناس نباش55د عم55ل خ55ير واقعي ک55ه هم حس55ن اث55ر داش55ته باش55د و هم حس55ن ارتباط، هم از نظر نظام اجتماعي خوب باشد و هم از نظر روحي عامل، از او س55ر مي زند يا سر نمي زند؟ همه اشتباهات از آنجا پيدا شده است ک55ه م55ا مفي55د ب55ودن اجتماعي يک عمل را براي اين که آن عمل، »خير« و »صالح« محسوب گردد کافي فرض کرده ايم. مسلما اگر به فرض )البته فرض محال( کسي خدا را نشناسد و ب55ا عمل خود به سوي خدا باال رود خدا او را بازنمي گرداند؛ اما حقيقت اين اس55ت ک55ه کسي که خدا را نمي شناس55د حج55ابي را پ55اره نمي کن55د، ط55وري از اط55وار نفس را طي نمي نمايد و به سوي ملک55وت خ5دا ب55اال نمي رود ت55ا عملش آن جه55اني گ55ردد و جنبه ي ملکوتي بيابد و صورتي پي55دا کن55د ک55ه در آن جه55ان ماي55ه ي بهجت و ل55ذت و سرور و سعادت او گردد. مقب55وليت عم55ل ن55زد پروردگ55ار ج55ز اين نيس55ت ک55ه عم55ل

اينچنين باشد. .2سوره ملک، آيه ي [ 1]

تفاوت قوانين الهي و قوانين بشري يک تفاوت اصيل در ميان قوانين الهي و قوانين بشري همين است که ق55وانين الهي دو بعدي است و قوانين بشري يک بعدي. قوانين بش55ري ب55ه نظ55ام روحي و تکام55ل معنوي فرد کاري ندارد. وقتي که ي55ک دولت ب55راي مص55الح کش55ور، اق55دام ب55ه وض55ع ماليات مي کند، هدفش فقط بدس55ت آوردن پ55ول و ت55أمين هزين55ه ي کش55ور اس55ت. دولت نظري ندارد که پرداخت کننده مالي55ات چ55ه ني55تي دارد؟ آي55ا ب55ا طيب خ55اطر و رضايت و از روي عالقمندي به دولت يا کش55ور مالي55ات مي ده55د ي55ا از روي ت55رس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است، حتي اگر پرداخت کننده در دلش فحش هم بدهد

بازهم منظور دولت عملي شده است. همچنين وقتي که براي دفاع از کشور، سربازاني را به زير پرچم احضار مي کند ب55ه

نيت سربازان کاري ندارد؛ او مي خواهد سرباز در ميدان جنگ با دشمن نبرد کند؛

[ 252] صفحه

ب55راي دولت تف55اوتي ن55دارد ک55ه س55رباز ب55ا رض55ا و مي55ل بجنگ55د ي55ا از روي ت55رس از مسلسلي که پشت سرش قرار دارد، نبردش خودنمايي باشد، به انگيزه حماسه ه55ا

و تعصبهاي احمقانه باشد، يا از براي دفاع از حق و حقيقت؟

Page 171: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ولي در قوانين الهي چنين نيست؛ در اين قوانين، مالي55ات و س55ربازي بط55ور مطل55ق خواسته نشده است، بلکه توأم با نيت خالص و قص55د ق55ربت خواس55ته ش55ده اس55ت. اسالم عمل با روح مي خواهد نه عمل بي روح. لهذا اگ55ر مس55لماني زک55ات خ55ود را بده55د ولي ش55ائبه ري55ا در آن باش55د پذيرفت55ه نيس55ت؛ اگ55ر ب55ه جه55اد ب55رود ولي ب55راي خودنمايي باشد قبول نيست. قانون الهي مي گويد س55رباز اجب55اري ب55ه درد من نمي خورد، من سربازي مي خواهم که روحا سرباز باشد، سربازي مي خواهم که ن55داي:

ة« 5ان لهم الجن هم و ام5والهم ب ه اشتري من المؤم5نين انفس5 را پذيرفت55ه[5 1]»ان اللباشد و صميمانه به آن لبيک بگويد.

از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و س55لم در روايت مت55واتر مي55ان ش55يعه و س55نيرسيده است که:

ما االعمال بالنيات«. . [ 2]»ان»همانا کارها وابسته به نيتهاست«.

. [ 3]»لکل امرء مانوي«.»براي هر کس همان است که آن را قصد کرده است«.

. [ 4]»العمل اال بنية«.»هيچ عملي بدون نيت پذيرفته نيست«.

در حديثي به اين شکل روايت شده است: 55ه و رس55وله 55ه الي الل م55ا الم55رء م55انوي، فمن ک5انت هجرت 55ة و ان م55ا االعم55ال بالني »ان فهجرته الي الله و رسوله، و من کانت هجرته لدنيا يصيبها او امرأة يتزوجها فهجرته

. [ 5]الي ما هاجر اليه«.

[ 253] صفحه

»همانا اعمال، وابسته به نيت است؛ ب55راي انس55ان هم55ان اس55ت ک55ه قص55د ک55رده و هدف قرار داده است. هر کس بخاطر خدا و رسول هجرت ک55رده اس55ت، هج55رتش به سوي خدا و رسول اس55ت؛ و ه55ر کس ب55ه خ55اطر زني ک55ه ب55ا او ازدواج کن55د و ي55ا بخاطر ثروتي که به چنگ آورد هجرت کرده است هجرتش ب55ه س55وي هم55ان خواه55د

بود«. امام صادق عليه السالم فرمود:

»کارتان را براي خدا قرار دهيد نه براي مردم، زيرا هر چه براي خداست براي خ55دا. [ 6])به سوي خدا( است و هرچه براي مردم است به سوي خدا باال نمي رود«

. 111سوره توبه، آيه ي [ 1]. 8، ص 1وسائل، ج [ 2]. 8، ص 1وسائل، ج [ 3]. 8، ص 1وسائل، ج [ 4]. 48، ص 6صحيح مسلم، ج [ 5]. 12 - 11، ص 1وسائل، ج [ 6]

Page 172: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اخالص، جان عمل نيت، جان عمل است و همان ط55وري ک55ه تن آدمي ش55ريف اس55ت ب55ه ج55ان آدميت، شرافت عمل آدمي نيز بستگي به ج55ان آن دارد. ج55ان عم55ل چيس55ت؟ ج55ان عم55ل،

اخالص است. قرآن کريم مي فرمايد:

. [ 1]»و ما امروا اال ليعبدوا الله مخلصين له الدين«.»مأموريت نيافتند جز اين که خدا را از روي اخالص بپرستند«.

.5سوره بينه، آيه [ 1]

کيفيت يا کميت؟ از بحث گذشته نتيجه جالبي بدست مي آيد و آن اين که: آنچه در حساب خ55دا ماي55ه ارزش اعمال است کيفيت است نه کميت. توج5ه نک55ردن ب5ه اين نکت55ه س55بب ش5ده گروهي از مردم در برخي از اعمال فوق العاده با ارزش اولياء خدا وق55تي ک55ه حجم اجتماعي آنه5ا را کوچ5ک دي55ده ان5د افس55انه س55ازي کنن55د. مثال درب55اره انگش55تري ک5ه اميرالمؤمنين علي عليه السالم در حال رکوع به فقير دادند و آيه درب55اره اش ن55ازل گشت گفته اند ارزش آن معادل خراج سوريه و شامات بوده است؛ و براي اين ک55ه

مردم باور

[ 254] صفحه

کنند، شکل روايت به آن داده اند. به نظر اينان شگفت بوده است که درباره انف55اق يک انگشتر حقير، آيه اي عظيم از قرآن نازل شود؛ و چون نتوانسته ان55د اين مع55ني را باور کنند افسانه سازي کرده به55اي م55ادي آن را ب55اال ب55رده ان55د؛ فک55ر نک55رده ان55د انگشتري که معادل خراج سوريه و ش5ام باش5د، در مدين55ه ي فق5ير و بيچ55اره، زينت بخش دست علي عليه السالم نخواه55د ب55ود. فرض55ا چ55نين انگش55تري در دس55ت علي عليه السالم مي بود او آن را به يک گدا نمي داد بلک55ه ب55ا چن55ان انگش55تري مدين55ه را

آباد مي کرد و همه بينوايان شهر را نجات مي داد. عقل افسانه سازان درک نکرده است که عمل ب55زرگ در ن55زد خ55دا حس55ابي غ55ير از حسابهاي مادي دارد؛ گويي ايشان پنداشته اند ک55ه گ55رانقيمت ب55ودن انگش55تر چش55م خدا را - معاذالله - خيره کرده و او را وادار به تحس55ين ک55رده اس55ت ک55ه آف55رين ب55ه

علي، چه کار بزرگي انجام داد! انعکاس اخالص در ملکوت اعلي

نمي دانم اين کوت55ه فک55ران، درب55اره قرص55ه ه55اي جوي55ني ک55ه علي علي55ه الس55الم و خاندانش انفاق کردند و سوره »هل اتي« در شأن آنان نازل ش55د چ5ه فک55ري ک5رده ان5د؟ الب55د در آنج55ا هم مي گوين55د آرد آن نانه5ا از ج5و نب55وده مثال ب55راده ي طال ب5وده

است! نه، چنين نيست. اهميت عمل علي علي55ه الس55الم و خان55دانش از جنب55ه ي م55ادي ک55ه نظرهاي ما را جلب مي کند نيست؛ اهميت عمل آنان در اين است که عملي پاک و صد در صد خالص براي خدا بوده است، در آن حد از اخالص که براي ما قابل تصور

Page 173: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

هم نيست، اخالص55ي ک55ه در ملک55وت اعلي انعک55اس يافت55ه و عکس العم55ل تمجي55د وتحسين به وجود آورده است.

به قول »شيخ فريدالدين عطار نيشابوري«:

گذشته زين جهان وصف سنانش گذشته زآنجهان وصف سه نانش

اهميت عمل آنان در اين بوده است که قرآن نقل کرده است:

[ 255] صفحه

ما نطعمکم لوجه الله النريد منکم جزاء و ال شکورا«. . [ 1]»ان

»ما فقط به خاطر روي خدا به شما انف55اق مي ک5نيم و پ55اداش ي5ا تش5کري از ش55ماتوقع نداريم«.

اين زبان دل ايشان است که خداي آگاه فاش نموده است؛ يعني آنه55ا ب55ا آن ايث55ار وآن گذشت، از خدا جز خدا نمي خواستند.

اين که قرآن کريم اعمال کافران را همچون سرابي پوچ و بي حقيقت دانسته است از اين جهت است که اعمال آنان ظ5اهري آراس55ته و فريبن55ده دارد ولي چ5ون ب5راي

هدفهاي پست مادي فردي انجام شده نه براي خدا، چهره ي ملکوتي ندارد. »زبيده« زن »هارون الرشيد«، نهري در مکه ج55اري س55اخته اس55ت ک55ه از آن زم55ان تاکنون مورد استفاده زوار بيت الله است. اين کار، ظاهري بسيار صالح دارد. همت زبيده اين نهر را از سنگالخهاي بين طائف و مک55ه ب55ه س55رزمين بي آب مک55ه ج55اري ساخت و قريب دوازده قرن است که حجاج تفتيده دل تشنه لب از آن استفاده مي

کنند. از نظر چهره ملکي، کار بس عظيمي است؛ ولي از نظر ملکوتي چطور؟ آيا مالئکه هم مانند ما حساب مي کنند؟ آيا چشم آنان هم ب55ه حجم ظ55اهري اين خيري55ه خ55يره

مي شود؟ نه، آنها طوري ديگر حساب مي کنند. آنان با مقياس الهي، ابعاد ديگ55ر عم55ل را مي سنجند؛ حساب مي کنند که زبيده پ5ول اين ک5ار را از کج55ا آورد؟ زبي5ده همس5ر ي5ک مرد جبار ستمگر به نام ه55ارون الرش55يد ب55ود ک55ه بيت الم55ال مس55لمين را در اختي55ار داشت و هر طور هوس مي کرد عمل مي نمود. زبيده از خود ثروتي نداشت و مال خود را صرف عمل خير نکرد؛ مال م55ردم را ص55رف م55ردم ک55رد؛ تف55اوتش ب55ا س55اير زناني که مقام او را داشته اند در اين جهت ب55ود ک55ه ديگ55ران م55ال م55ردم را ص55رف شهوات شخصي مي کردند و او قسمتي از اين مال را صرف يک امر عام المنفع55ه

کرد. تازه مقصود

[ 256] صفحه

زبيده از اين کار چه بوده است؟ آيا مي خواس55ته ن55امش در ت55اريخ بمان55د؟ ي55ا واقع55ارضاي خدا را در نظر داشته است، خدا مي داند و بس.

Page 174: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

در اين حساب است که گفته شده زبيده را در خواب ديدند و از او پرسيدند که خدا با اين نهري که ج5اري س5اختي ب5ا ت5و چ5ه ک5رد؟ ج5واب داد تم5ام ثوابه5اي آن را ب5ه

صاحبان اصلي پولها داد. .9سوره دهر، آيه ي [ 1]

مسجد بهلول مي گويند مسجدي مي ساختند، بهلول سر رس55يد و پرس55يد: چ55ه مي کني55د؟ گفتن55د:مسجد مي سازيم. گفت: براي چه؟ پاسخ دادند: براي چه ندارد، براي رضاي خدا.

بهلول خواست ميزان اخالص بانيان خير را به خودشان بفهماند، محرمانه س55فارش داد سنگي تراشيدند و روي آن نوشتند »مسجد بهلول«، ش55بانه آن را ب55االي س55ر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و ديدند ب5االي در مس55جد نوش55ته شده است »مسجد بهلول«، ناراحت شدند؛ بهلول را پيدا کرده به باد کت55ک گرفتن55د که زحمات ديگران را به نام خودت قلمداد مي کني؟! بهلول گفت مگر شما نگفتيد که مسجد را براي خدا ساخته ايم؟ فرضا مردم اش55تباه کنن55د و گم55ان کنن55د ک55ه من

مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمي کند. چه بسا کارهاي بزرگي که از نظر ما بزرگ است و در ن55زد خ55دا پش55يزي نمي ارزد. شايد بسياري از بناهاي عظيم از معابد و مساجد و زيارتگاهها و بيمارستانها و پلها و

کاروانسراها و مدرسه ها چنين سرنوشتي داشته باشند؛ حسابش با خداست. وجهه ملکوتي عمل

نسبت دنيا و آخرت نسبت بدن و روح، يعني نس55بت ظ55اهر ب55ه ب55اطن اس55ت؛ دني55ا و آخرت دو جهان کامال مجزا و منفصل از يکديگر نيستند؛ عالم دنيا و آخ55رت و ي55ا ب55ه تعبير ديگر ملک و ملکوت مجموعا يک واحد است همچون ورق کت55اب ک55ه داراي دو

صفحه است، و يا همچون سکه اي که دو طرف دارد. زميني که در دنيا هست،

[ 257] صفحه

همين زمين با چهره ملکوتي اش در آخرت پيدا مي شود. جمادات و نبات55ات دني55ا ب55اوجهه ملکوتيشان در آخرت ظاهر مي شوند. اساسا آخرت وجهه ملکوتي دنياست. شرط اين که يک عمل، وجهه ملکوتي خوب و »علييني« پيدا کن55د اين اس55ت ک55ه ب55ا توجه به خدا و براي صعود به ملکوت خدا انجام بگيرد. اگر کسي معتقد ب55ه قي55امت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد،عمل او وجهه ملکوتي نخواهد داشت و ب55ه تعب55ير ديگر صعود به عليين نخواهد کرد. وجهه ملکوتي عمل وجهه باالست و وجه55ه ملکي آن وجهه پايين است. تا عملي از راه نيت و از راه عقيده و ايمان، ن55ورانيت و ص55فا پيدا نکند، به ملکوت عليا نمي رسد؛ عملي به ملکوت عليا مي رسد که روح داش55ته

باشد. روح عمل همان بهره اخروي و ملکوتي آن است. قرآن کريم چه زيبا مي فرمايد:

ب و العمل الصالح يرفعه«. . [ 1]»اليه يصعد الکلم الطي»به سوي او سخن پاک باال مي رود و کردار شايسته باال مي بردش«.

Page 175: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

اين آيه به دو گونه قابل تفسير است و هر دو گونه در کتب تفسير ذکر شده اس55ت: يکي اين که سخن پاک و اعتقاد پاک را ک55ردار شايس55ته ب55اال مي ب55رد؛ ديگ55ر اين ک5ه سخن پاک و اعتقاد پ5اک، ک5ردار شايس5ته را ب5اال مي ب5رد و ملک55وتي مي س55ازد. دو تفسير - که هر دو صحيح است و مانعي ندارد ک55ه ه55ر دو مقص55ود باش55د - مجموع55ا اين اصل را بيان مي کنند که ايمان در مقبوليت عمل و باال رفتن عمل به سوي باال تأثير دارد و عمل، در س55يراب ش55دن ايم5ان و ب55اال رفتن درج5ه ايم55ان. اين اص5ل در معارف اسالمي اصل مسلمي است. استشهاد ما به اين آيه بنابر تفسير دوم اس55ت گو اين که- همچنانکه اشاره کرديم- از نظر م55ا م55انعي ن55دارد ک55ه آي55ه کريم55ه در آن

واحد ناظر به هر دو معني باشد. به هر حال اشتباه است اگر بپن55داريم اعم55ال کس55اني ک55ه ايم55ان ب55ه خ55دا و قي55امت

ندارند، به سوي خدا صعود مي نمايد و وجهه »علييني« پيدا مي کند.

[ 258] صفحه

اگر به ما بگويند که فالن کس از جاده ش55مال ته55ران خ55ارج ش55د و در جهت ش55مال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداريم که چنين کسي ب55ه قم و اص55فهان و شيراز برسد؛ اگر کسي چنين احتمالي بدهد به او مي خنديم و مي گ55وييم اگ55ر او مي خواست به قم و اصفهان و شيراز برود بايد از جاده جنوب تهران خارج ش55ود و

ادامه دهد. محال است کسي به سوي ترکستان برود و به کعبه برسد.

بهشت و جهنم، دو غايت سير معنوي انسان است. در آن جهان هر کسي خود را در غايت مسير خ55ود مي بين55د، يکي باالس55ت و ديگ55ري پ55ايين، يکي اعالعل55يين اس55ت و

ديگري اسفل سافلين. . [ 2]»ان کتاب االبرار لفي عليين«.

. [ 3]»ان کتاب الفجار لفي سجين«. چگونه ممکن است کسي به سوي مقصدي حرکت نکند و يا به سوي مقص55دي ض55د آن مقصد حرکت کند و آنگاه به آن مقصد برس55د؟! ح55رکت ب55ه س55وي عل55يين، ف55رع آهنگ و اراده رسيدن به آن است و آهنگ و اراده ي، فرع مع55رفت و اعتق55اد از ي55ک طرف و تمکين و تسليم از طرف ديگر است. از آنکه به چنين مقصدي اعتقاد ندارد يا تمکين و تسليم ندارد و باالخره رغبتي به آن ندارد و ب55ه انگ55يزه رس55يدن ب55ه آنج55ا کوچکترين گامي برنمي دارد چگونه مي توان توقع داشت که سر از آنجا در بياورد؟ بي شک هر راهي به مقصد خودش منتهي مي گردد؛ تا مقص55د خ55دا نباش55د ب55ه خ55دا

منتهي نمي گردد. قرآن کريم مي فرمايد:

ليها م يص55 55ه جهن »من کان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نش55اء لمن نري55د ثم جعلن55ا لعيها و ه5و م5ؤمن فاولئک ک5ان م5ذموما م55دحورا. و من اراد االخ55رة و س55عي له5ا س55

. [ 4]سعيهم مشکورا«.

[ 259] صفحه

Page 176: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

»هر کس )فقط( طالب دنياي نقد باشد، آن مقدار که بخواهيم به آنان که بخ55واهيم مي دهيم، سپس براي وي جهنم را قرار داده ايم که نکوهيده و رانده شده وارد آن مي گردد. و هرکس خواهان آخرت باشد و کوشش شايسته آن را انج55ام ده55د، پس

کوشش آنان مورد قدرداني قرار خواهد گرفت«. يعني اگر کسي سطح فکرش از دني55ا ب5االتر نباش5د و ه5دفي ع5اليتر از دني55ا نداش55ته باشد، محال است که به هدف عالي اخروي نائل گردد؛ و لطف و کرم م55ا و خ55دايي ما ايجاب مي کند که از هم55ان ه5دف دني5ايي ک5ه خواه5ان آن اس55ت ب55ه او به5ره اي

بدهيم. در اينجا نکته اي هست: جهان دنيا، جهان طبيعت و ماده است، جهان علل و اسباب است، علل و اسباب دنيوي با هم در تزاحم و جنگند؛ در اين دنيا »قس55ر« هم وج5ود دارد؛ لهذا کسي که هدفش دنيا باشد، تض55ميني ن55دارد ک55ه ص55د در ص55د ب55ه مقص55ود برسد. تعبيري که قرآن کريم براي تفهيم اين نکته انتخاب فرموده است اين است:

»هر قدر بخواهيم، به هر کس بخواهيم مي دهيم«. ولي آنکس که در نظام روحي خودش هدف عالي تري دارد و دل به هدفهاي کوچک نقد نداده است و به سوي هدف الهي گام برمي دارد و با ايمان جلو مي رود، البت55ه وي به هدف خواهد رسيد زي55را خداون55د ارجگ55زار اس55ت، ک55ار نيکي را ک55ه تق55ديم او

گردد مي پذيرد و مزد مي دهد. در اينج55ا س55عي و کوش55ش هم ش55رط اس55ت زي5را مح55ال اس5ت ک55ه کس5ي بي گ5ام

برداشتن، راهپيمايي کند و به هدف برسد. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

ک محظورا«. ک، و ما کان عطاء رب . [ 5]»کال نمد هؤالء من عطاء رب »ما همه را، هم اين گروه را و هم آن گروه را، از فيض پروردگارت م5دد مي ک5نيم؛

فيض پروردگار تو از کسي دريغ نشده است«.

[ 260] صفحه

يعني ما فياض علي االطالقيم و جهان را مستعد فعاليت ساخته ايم؛ ه55ر کس55ي ه55ر تخمي که بپاشد آن را به ثم5ر مي رس5انيم؛ ه5ر کس ک5ه ب5ه س55وي ه5دفي رهس5پار

است او را به هدفش مي رسانيم. حکماي الهي مي گويند: واجب الوجود بالذات واجب من جمي55ع الجه55ات و الحيثي55ات است: لهذا واجب الفياضيه است؛ از اين رو هر کس طالب هر چه باشد، خ55دا او را مدد مي کند. چنين نيست که اگر کسي ط55الب دني55ا باش55د خ55دا بفرماي55د ت55و گم55راه هستي و برخالف ارشاد و هدايت ما عمل کرده اي پس ما تو را تأييد نمي کنيم. نه، چنين نيست؛ دنياطلب هم در دنياطلبي خويش در حدودي ک55ه اين س55راي اس55باب و علل و تمانع و تزاحم امکان مي دهد م55ورد تأيي55د و حم55ايت الهي اس55ت و از ب55ذل و

بخشش بي دريغ او بهره مند مي گردد. به عبارت ديگر: جهان، سرزمين مستعد و مناسبي است ب55راي کاش55تن و رويي55دن و رشد کردن و درو کردن، بس55تگي دارد ب55ه اين ک55ه انس55ان چ55ه ب55ذري ب55راي رش55د و پرورش انتخاب کند و چه محصولي بخواهد بدست آورد؛ هر بذري انتخاب کند همان

بذر عينا در مزرعه مستعد و مناسب اين جهان رشد داده مي شود.

Page 177: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

بلي، يک حمايت مخصوص از براي اهل حقيقت است که رحمت رحيميه ناميده مي ش55ود؛ دنياطلب55ان از اين رحمت محرومن55د، زي55را خواه55ان آن نيس55تند. ولي رحمت رحمانيه خدا در تمام مردم و در تمام مس55يرها علي الس55ويه جري55ان دارد. ب55ه ق55ول

سعدي:

اديم زمين سفره عام اوست بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست

از آنچه در اين بحث گفته شد، قسمتي از مسائل مورد بحث حل مي گردد.

روشن ساختيم ک55ه حس55ن فعلي ب55راي پ55اداش اخ55روي عم55ل ک5افي نيس55ت، حس55ن فاعلي هم الزم است؛ حسن فعلي ب55ه منزل55ه تن و حس55ن ف55اعلي ب55ه منزل55ه روح و حيات است؛ و بيان کرديم که ايمان به خدا و روز رس55تاخيز، ش55رط اساس55ي و الزم حسن فاعلي است و اين شرطيت ي55ک ش55رطيت ق55راردادي نيس55ت، ي55ک ش55رطيت

ذاتي و

[ 261] صفحه

تکويني است مانند شرطيت هر راه معين براي مقصد معين. در اينجا اشاره به يک نکته الزم است و آن اين که ممکن است کس55ي بگوي55د ب55راي حسن فاعلي ضرورت ندارد که حتما قصد تقرب به خداوند در کار باشد؛ اگر کس55ي عمل خيري را به انگ55يزه ي وج55دان و ب55ه خ55اطر عط55وفت و رحم55تي ک55ه ب55ر قلبش مستولي است انجام دهد، کافي است که عمل او حسن فاعلي پيدا کند. به عب55ارت ديگر انگيزه انساندوستي براي حسن فاعلي کافي اس55ت؛ همين ک55ه انگ55يزه انس55ان »خود« نباشد حس55ن ف55اعلي پي55دا مي کن55د اعم از اين ک55ه انگ55يزه »خ55دا« باش55د ي55ا »انسانيت«. اين نکته قابل تأمل است. در عين اين که م55ا مطلب ب55اال را تايي55د نمي کنيم- که فرقي نيست ميان اين ک55ه انگ55يزه خ55دا باش55د ي55ا انس55انيت- و اکن55ون نمي توانيم وارد اين بحث عميق شويم، در عين حال جدا هرگاه عملي به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانيت انج55ام گ55يرد در ردي55ف عملي ک55ه انگ55يزه اش]فقط »براي خود« است، نيست. البته خداوند چنين کساني را بي اجر نمي گ55ذارد.

6 ] .. 10سوره فاطر، آيه ي [ 1]. 18سوره مطففين، آيه ي [ 2]. 7سوره مطففين، آيه ي [ 3]. 18- 19سوره اسراء، آيه ي [ 4]. 20سوره اسراء، آيه ي [ 5]. 307مجموعه آثار، )عدل الهي(، ص [ 6]

آثار خلوص نيت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم جمله اي دارد که آن جمله را، هم ش55يعه و

هم اهل تسنن روايت کرده اند و از مسلمات است. مي فرمايد: [ 1]»من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحکمة من قلبه علي لسانه«.

Page 178: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

هر کس چهل شبانه روز، خود را براي خدا خالص کن55د؛ يع55ني چه55ل ش55بانه روز هيچ انگيزه اي در وجود او جز رضاي حق ح5اکم نباش55د؛ ح5رف بزن55د ب55راي رض55اي خ55دا، سکوت کند براي رضاي خدا، نگ55اه کن55د و نگ55اهش را ببن5دد ب5راي رض5اي خ5دا، غ55ذا بخورد براي خدا، بخوابد و بيدار شود براي خدا، يعني آن چنان برنام55ه اش را تنظيم کند و آن چنان روح خود را اصالح کند که اساسا جز براي خدا براي چيز ديگري ک55ار55ه کي و محي55اي و مم55اتي لل لوتي و نس55 نکند، يعني بشود ابراهيم خليل الله: »ان ص55

رب

[ 262] صفحه

نمازم، عب55ادتم و بلک55ه زن55دگي و م55ردنم، لل55ه و ب55راي اوس55ت؛ آري،[5 2]العالمين«. پيغمبر فرم5ود اگ5ر کس5ي موف5ق ش55ود چه5ل ش55بانه روز ه5وي و ه5وس را ب5ه کلي مرخص کند و در اين چهل شبانه روز جز براي خدا، کاري نکند و ج5ز ب55راي او زن5ده نباشد، چشمه هاي معرفت و حکمت از درونش مي جوشد و بر زب55انش ج55اري مي

. [ 3]شود.حافظ با آن زبان رمزي شيرين خود، همين حديث را معني مي کند. مي گويد:

سحرگه رهروي در سرزميني همي گفت اين معما با قريني

که اي صوفي شراب آنگه شود صاف

که در شيشه بماند اربعيني

باز پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: موات«. ياطين يحومون حول قلوب بني ادم لنظروا الي ملک55وت الس55 ]»لوال ان الش

4 ] . »اگر نه اين است که شياطين گرد دله55اي فرزن55دان آدم ح55رکت مي کنن55د و غب55ار وتاريکي ايجاد مي کنند، بني آدم مي توانست با چشم دل، ملکوت را مشاهده کند«.

[5 ] .سفينه البحار، ماده خلص. [ 1]. 162سوره انعام، آيه [ 2]. 178انسان کامل، ص [ 3]. 125، ص 2محجة البيضاء، ج [ 4]. 179انسان کامل، ص [ 5]

قرائت در نماز از نظر فقه شيعه در نماز واجب، الزم اس55ت ک5ه بع5د از حم5د ي5ک س5وره ي کام5ل خوانده شود. اهل تسنن خواندن سوره ي کامل را الزم نمي دانن55د ي55ک مق55داري از سوره ولو يک آيه کوچک را کافي مي دانند. معموال در مسجدالحرام، مس55جد الن55بي ديده ايد ائمه جماعت آنجا خيلي وقتها از يک قس55مت ق55رآن، وس55ط ي55ک س55وره اي شروع مي کنند. هفت تا هشت آيه مي خوانند بعد هم همانجا پاي55ان مي دهن55د. ولي در فقه شيعه الزم شمرده شده است که بعد از حمد يک سوره تمام خوانده ش55ود،

Page 179: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و چون يک سوره ي تمام بايد خوانده ش55ود فقه55ا ش55بهه مي کنن55د ک55ه س55وره ي »و الضحي« را به تنهائي يا سوره ي »الم نشرح« را به تنهائي بخواهند بخوانن55د. چ55ون

اين دو تا احتماال

[ 263] صفحه

يک سوره است و بنابراين اگر يکي از اين ها را بخوانن55د مث55ل ي55ک س55وره ي ن55اقص است. همان طوري که درباره ي سوره »الم تر کيف فعل ربک باص55حاب الفي55ل« و سوره ي »اليالف قريش« هم همين حرف هست که اين دو تا يک س55وره اس55ت ن55ه

. [ 1]دو سوره. امام صادق عليه السالم فرم5ود: س5وره ي والفج5ر را در نواف5ل و ف5رائض خودت5ان بخوانيد که سوره ي جدم حسين بن علي است. عرض کردند به چه مناسبتي سوره جد شماست؟ فرمود آن آيات آخر سوره والفجر مصداقش حسين اس55ت، آنج55ا ک55ه

مي فرمايد: ک راض55ية مرض55ية، ف55ادخلي في عب55ادي و ة، ارجعي الي رب فس المطمئن ته55ا الن »يا اي

تي«. . [ 3]،[ 2]ادخلي جن. 47تفسير سه سوره، ص [ 1]. 30 تا 27سوره ي فجر، آيه ي [ 2]. 297، ص 1حماسه حسيني، ج [ 3]

ضرورت فراگيري زبان عربي چندي قبل راجع به »فضيل بن عياض« صحبت ک55ردم، نام55ه اي بمن دادن55د ک55ه ي55ک

خانم محترمه اي نوشته بودند. ايشان نوشته بودند که من فقط يک شب ب55راي اولين ب55ار ب55ه اينج55ا آم55دم و ش55ديدا

تحت تأثير قرار گرفتم. تصميم گرفتم باز هم به اينجا بيايم. شما اين همه گفتيد فضيل بن عياض يک آيه قرآن را شنيد و منقلب شد. يا راجع به نماز و حضور قلب گفتيد، من که اساسا معني قرآن را نمي فهمم چه کنم؟ من ک55ه معني نماز را نمي فهمم، حضور قلب براي من چه مفهوم و معنايي دارد؟ ب55ه زب55ان حال کانه نوشته که ما کودکستان رفتيم و دبستان و دبيرستان رف55تيم و دانش55گاه را طي کرديم، ولي قرآن را به ما ياد ندادند ک55ه ندادن55د. پس ش55ما در اينج55ا وس55يلهاي فراهم کنيد براي اين که زبان عربي را تعليم بدهند تا ح55دودي ک55ه م55ردم کم و بيش با معاني قرآن آشنا بشوند، با معني نماز آشنا بشوند و الاقل بتوانند نماز را ب55ا روح

بخوانند، قرآن را با روح تالوت کنند يک آيه ي قرآن که خوانده مي شود، بفهمند. اين از اوجب واجبات است که مسلمانها با زبان عربي آشنا بشوند. بفهمند که در

[ 264] صفحه

نماز چه مي گويند. قرآن خودشان را بفهمند، ولي چه بايد کرد، حرص دنيا آن چنان ما را گرفته است که چون زبان انگليسي کليد درآمد و ماديات اس55ت، بچ55ه ي هفت ساله مان را هم مي فرستيم تا زبان انگليسي ياد بگيرد. کمتر خانواده اي است که الاقل يک نفر در آن زب55ان انگليس55ي را ندان55د ولي حاض55ر نيس5تيم ي55ک کالس ع55ربي

Page 180: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

تشکيل بدهيم و زبان عربي را بخاطر خدا ياد بگيريم. بخ5اطر نمازم5ان ي5اد بگ5يريم.. [ 1]بخاطر قرآنمان ياد بگيريم.

سال اخير شرکت کرده باشند مي دانند7-5 6آقايان محترم اگر در جلسات من در که من مکرر در سخنراني هاي عم55ومي مس55أله ي »ل55زوم تش55کيل کالس55هاي زب55ان عربي« را، هميشه گوشزد مي کرده ام، و به همين تعب55ير مي گفتم ک55ه ج55زء اولين وظ55ائف مؤسس55ات م55ذهبي اعم از مس55اجد، حس55ينيه ه55ا، ه55يئت ه55ا، جلس55ه ه55اي تفسير... هر چه هست از اهم مسايل ياد دادن زبان عربي به افراد و اطفال اس55ت بداليل بسيار زيادي که داشتم و قسمتي از آنها را من االن با يک زبان ساده اي ک55ه براي اين که رفقا و دوستان تشويق بشوند ع55رض مي کنم، اولين دلي55ل مطلب اين است که زبان عربي، زبان کتاب ديني ماست، زبان مذهب ماست، براي ما ايرانيه55ا زبان فارسي، زبان ملي ش55مرده مي ش55ود، و زب55ان ع55ربي، زب55ان دي55ني و م55ذهبي، بهمين دليل که ما مسلمانيم و به اسالم عالقمند هستيم و به قرآن که کتاب مذهبي ماست، و اين خصوصيت را قرآن در مي55ان هم55ه ي کتابه55اي م55ذهبي ديگ55ر دارد ک55ه

. [ 2]قرآن لفظش هم جزء اعجازش است. اميدوارم دوستان و رفقا در درجه ي اول به عنوان يک فريضه م55ذهبي، و در درج55ه دوم بعنوان يک وظيفه ي ملي، و براي ابقاء فرهنگ اسالمي فارسي کوش55ش کنن55د که زبان عربي را بخوبي ياد بگيرند که بتوانند از متون ع55ربي اس55تفاده کنن55د، ق55رآن بخوانند، نهج البالغه بخوانند، دعاي ابوحمزه بخوانند و ل5ذت ببرن55د، نم5از بخوانن5د در نماز لذت ببرند و حضور قلب پيدا کنند، قنوتهاي خودشان را بفهمند چ55ه مي گوين55د،

. [ 3]و اميدوارم همه ي شما موفق بوده باشيد.

[ 265] صفحه . 149گفتارهاي معنوي، ص [ 1]. 3درسهايي از قرآن، ص [ 2]. 14درسهايي از قرآن، ص [ 3]

تفسير سوره حمد( 1بسم الله الرحمن الرحيم )

( اي55اک نعب55د و4( مال55ک ي55وم ال55دين )3( الرحمن الرحيم )2الحمدلله رب العالمين ) ( ص55راط ال55ذين انعمت عليهم؛ غ55ير6( اه55دنا الص55راط المس55تقيم )5اياک نستعين )

( 7المغضوب عليهم؛ و ال الضالين )بنام خداوند بخشاينده بخشايشگر

( خداون5دي ک5ه2ستايش مخصوص خداون5دي اس5ت ک5ه پروردگ5ار جهاني55ان اس5ت ) ( پروردگ55ارا4( خداوندي که مال55ک روز ج55زا اس55ت )3بخشنده و بخشايشگر است )

( م55ا را ب55راه راس55ت ه55دايت5تنها تو را مي پرستيم و فقط از تو ياري مي جوئيم ) ( راه کساني که مشمول نعمت خ55ود س55اختي؛ ن55ه راه کس55اني ک55ه ب55ر آنه55ا6فرما )

( 7غضب کردي، و نه راه گمراهان )

Page 181: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

بسم الله الرحمن الرحيم در قرآن مکتوب از همان آغاز که قرآن به کتابت درآمده است در اول هر سوره اي باستثناي- سوره ي برائت »بسم الله الرحمن الرحيم« است؛ يعني س55وره ب55ا بس55م

الله آغاز

[ 266] صفحه

مي شود. ولي دير زماني است که بين شيعه و سني بر سر اين که آيا اين آيه ج55زء هر سوره است يا نه، اختالف عظيمي وجود دارد. برخي از اه55ل تس55نن آن را ج55زء هيچ سوره اي نمي دانند و شروع هر سوره را با بسم الله از قبي5ل ش55روع ه5ر ک5ار ديگربا بسم الله مي شمارند که بسم الله جزء آن کار نيست؛ بلک55ه در عم55ل گ55اهي سوره ها را بدون بسم الله آغاز مي کنند. در نماز، حمد يا هر سوره اي را که احيانا

بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسم الله مي خوانند. شيعه به پيروي از ائمه اطهار عليهم السالم بشدت با اين مسأله مخالفت دارند، ت55ا آنجا که ائمه اطهار فرموده اند خداي بکش55د کس55اني را ک55ه بزرگ55ترين آي55ه از آي55ات قرآن را از قرآن حذف کرده اند. اگر بسم الل55ه را از اول س55وره ه55ا ب55رداريم ديگ55ر اين آيه را ما در قرآن نداريم جز در سوره نمل که آنهم در ضمن نق5ل ق5ولي اس55ت که قرآن از ملکه ي سبا مي کند، که هنگاميکه نامه ي سليمان را قرائت کرد گفت:حيم«. اين نامه از سليمان است و اين حمن الر ه بسم الله الر ه من سليمان و ان »ان

حيم. حمن الر گونه آغاز مي گردد: بسم الله الر در هر حال شيعه آن را مسلم جزء قرآن مي داند، نه اين که آن را ج55داي از ق55رآن محسوب کند و مانند آنکه در آغ5از ه5ر ام5ري، بس5م الل5ه را مي افزاي5د، در ق5رائت

. [ 1]قرآن هم اين آيه را از خارج بر آن اضافه کند.

[ 267] صفحه [1 vv]ت؛vvشيعيان در مسأله ي فوق اتفاق نظر دارند ولي ميان اهل تسنن اختالف نظر اس

بعضي با نظر شيعه موافق اند و بعضي سخت مخالف و بعضي قائل به تفصيل هستند. ابن عباس، ابن مبارک، عاصم؛ کسائي، ابن عمر، ابن زبير، ابن هريره عطاء؛ طاوس و نيز امام فخر رازي در تفسير کبير؛ و جالل الدين س55يوطي در اتق55ان ک55ه م55دعي ت55واتر رواي55ات هس55تند؛ از طرف55داران نظري55ه

جزئيت مي باشند. بعضي مانند مالک و ابوعمرو و يعقوب مي گويند که جزء هيچ سوره اي نيست و تنها براي اوائل سوره ه55ا

تيمنا نازل گشته و نيز براي فواصل سوره ها ميباشد. ولي بعضي از پيروان مسلک شافعي و حمزه قائل به تفصيل اند که مي گويند تنها در سوره ي حم55د ج55زء

سوره است ولي در سوره هاي ديگر نيست. ( و بعضي ق55ول تفص55يل16 ص 1 به احمد بن حنبل بعضي قول اول را نسبت داده اند )تفسير ابن کثير ج

( 39 ص 1را )تفسير آلوسي ج اما راجع به قرائت آن در نماز از نظر فقها عامه:

- المالکي55ة ق55الوا يک55ره االتي55ان بالتس55مية في الص55لوة2- الحنفي55ه ق55الوا يس55مي االم55ام و المنف55رد س55را 1 - الحنابلة ق55الوا التس55مية س55نه و4- الشافعية قالوا البسملة آية من الفاتحه فاالتيان بها فرض 3المفروضة

ليست آية من الفاتحة )نقل با تلخيص از کتاب الفقه علي المذاهب االربعه( ولي شيعه ب55دليل رواي55اتي ک55ه از اهل بيت نقل شده است و نيز به سيره مسلمين تمسک کرده و همگي فتوا به جزئيت و وجوب ق55رائت

داده اند.

Page 182: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و استبصار باب الجه55ر بالبس55مله ج86 روايات را مي توانيد در کتابهاي فروغ کافي باب قرائة القرآن ص و وس55ائل الش55يعه ب55اب ان البس55لمه آي55ة من152 و ته55ذيب ب55اب کيفي55ة الص55لوة و ص55فتها ص 311 ص 1

.(. 12 مراجعه فرمائيد. )آشنايي با قرآن، تفسير سوره حمد، پاورقي ص 352 ص 1الفاتحه ج آغاز کارها به نام خدا

توجه داريد که آيه مورد بحث روي هم يک ج55ارومجرور اس55ت و ي55ک جمل55ه ي تم55ام نيست. متعلق اين جارومجرور محذوف است. مفسرين در اين که متعل55ق مح55ذوف آن چيس55ت نظره55اي گون55اگون دادهان55د، از جمل55ه، »اس55تعين« )ي55اري مي طلبم(، »ابتدء« )ابتدا مي کنم( و »اسم« )نشانه و عالمت مي نهم(، که احتمال اخير ق55وي

تر به نظر مي رسد. در نام گذاري ها، هدفها و انگيزه ها مختلف اس55ت، گ55اهي شخص55ي مؤسس55ه اي را بنام فردي نام مي گذارد، بمنظور هدفي مادي که مي تواند در سايه ي اين ن55ام ب55ه آن غرض نائل گردد. و يا چنانکه معمول است مولود جدي55د را بن55ام شخص55ي ک55ه در گذشته مورد عالقه بوده مي نامند و مي خواهند با اين نام گذاري شخص موردنظر،

حياتي جديد يافته و به بقاء اين نام زنده بماند. ولي اين که به بشر دستور داده شده است که کارهايش را بنام خدا بنامد، روي چه انگيزه اي مي تواند باش55د؟ ب55راي اين اس55ت ک55ه کاره55اي انس55ان جنب55ه ي تق55دس و

عبادت پيدا کند و بنام او برکت يابد. انسان که احساس فطري از خداون55د دارد و او را ب55ه عن55وان ي55ک موج55ود ق55دوس و منبع خيرات مي شناسد، وقتي ک55ارش را بن55ام او نامي55د معن55ايش اين اس55ت ک55ه در

سايه قدس و شرافت و کرامت او، اين عمل نيز مقدس گردد. و چون آغاز کردن به نام کس55ي مفه55ومش اين اس55ت ک55ه او را موج55ودي ق55دوس و

منزه از جميع نقص ها و سرچشمه کماالت دانسته، ومي خواهد که عملش را با

[ 268] صفحه

انتساب به او برکت بخشد؛ لذا کارها را بنام هيچ کس ح5تي ن5ام پيغم5بر، نمي ت5وان آغاز کرد و اين است معني تسبيح ن55ام الل55ه ک55ه در اول س55وره اعلي ب55ه آن دس55تور

داده شده است. 55ه« تس55بيح ب55راي خداون55د و ي55ا بحان الل ح لله« و ي55ا »س55 ح لله« و يا »سب تعبير »يسب تسبيح خداوند مکرر در قرآن آمده است ولي تسبيح نام الل55ه در ق55رآن تنه55ا در اولک االعلي«؛ تس5بيح کن ن55ام م رب ح اس55 ب س55وره ي اعلي اس55ت ک5ه مي فرماي5د: »س55

پروردگار بزرگت را. بنظر مي رسد که بهترين نظريه در اينجا نظر صاحب الميزان است که مي فرماي55د معني تسبيح نام خدا اين است که آنجا که مقام تقديس و تکريم است ن55ام مخل55وق در رديف نام الله قرار نگيرد و يا در جائي که نام الل55ه باي5د ب5رده ش55ود ن5ام موج5ود ديگري بميان نيايد. يعني نه با نام خدا نام ديگري را و نه به جاي نام خدا نام ديگري

را، که هر دو شرک است. اخيرا در ميان گروهي که دم از مبارزه با شرک مي زنند عملي رائج شده ک55ه خ55ود از مظاهر شرک است. به جاي اين که کاره5ا را ب5ه ن5ام خ5دا بنامن55د و بن55ام او آغ55از کنند، مي گويند: بنام خلق! اگر قرار شود که نام پيغم55بر را در کن55ار ن55ام خ55دا ق55رار

Page 183: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

دادن شرک باشد، پس اگر بنام خلق هم آغاز کنيم جانشين براي خدا ساختن اس55ت و اين دستور قرآن است که نام خدا هم55واره تس55بيح گ55ردد و کاره55اي بش55ر بن55ام او ناميده شود؛ و نه بنام ديگري. و بدين وسيله اعمال او قداست يافت55ه و در س55ايه او

تبرک جويد. الله

الله يکي از نامهاي خداست. نام گذاري هائي که ب55راي اف55راد و ي55ا اش55ياء مي کنن55د گ55اهي از ن55وع عالمت اس55ت و گ55اهي از ن55وع وص55ف. در قس55م اول گرچ55ه اس55ماء خودشان داراي مع55اني هس55تند ولي معن55اي آنه55ا منظ55ور نگردي55ده؛ بلک55ه تنه55ا ب55راي تشخيص و بازشناسي اين اسم گذاشته شده است و لذا حکم يک عالمت را بيش55تر

ندارد. چه

[ 269] صفحه

بسا در اينگونه م55وارد معن55اي ن55ام عالوه ب55ر اين ک55ه حک55ايتگر اوص55اف ص55احب ن55ام نيست، ممکن است ضد آنهم باشد. مثل آنکه نام غالمان سياه را کافور مي نهادند!

)برعکس نهند نام زنگي کافور( در قسم دوم نام، حکايتگر شأني از شئون صاحب نام اس55ت و ص55فتي از ص55فات او

را بيان مي کند. پروردگار متعال نامي که صرفا جنبه ي عالمت داشته باشد، ندارد و تمام نامهاي او،

نمايانگر حقيقتي از حقايق ذات مقدس اوست. در قرآن کريم در حدود صد اسم براي خداوند آمده اس55ت ک55ه در واق55ع ص55د ص55فت است که نمونه ي آنها را در همين سوره مالحظه مي نمائي55د: »الل55ه، رحمن، رحيم، مالک يوم الدين«. ولي هيچ کدام جامعيتي را که اين نام دارد، ندارند؛ چون آنها ه55ر کدام يکي از کماالت او را نشان مي دهد ولي اين نام، نمايانگر ذات مستجمع جميع

صفات کماليه است. کلمه الله در اصل »االله« بوده است و همزه بخاطر کثرت استعمال حذف گردي55ده

است. درباره ي ريشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضي گفت55ه ان55د اين کلم55ه از »ال55ه« مشتق است و بعضي ديگر گفته اند که »وله« گرفته شده است و اله فعال بمعناي

مفعول است مانند کتاب بمعناي مکتوب. اگر از »اله« مشتق شده باشد يعني »عبد« پس الله يع55ني ذات شايس55ته پرس55تش که کامل از جميع جهات است. چون موجودي که خودش مخلوق ديگري اس55ت و ي55ا داراي نقص اس55ت؛ شايس55ته پرس55تش نخواه55د ب55ود، پس همينک55ه گفت55ه مي ش55ود »االله« يعني آن ذاتي که بگونه ايست که او را بايد پرستش کرد و قهرا اين مع55اني در اين کلمه نهفته است، ذات مس55تجمع جمي55ع ص55فات کمالي55ه و م55برا از ه55ر گون55ه

سلب و نقص. و اگر از وله مشتق شده باشد، وله يعني تحير، و اله يعني حيران و يا بمعني عاشق و شيداس55ت و از اين جهت خداون55د را الل55ه گفت55ه ان55د ک55ه عق55ل ه55ا در مقاب55ل ذات

مقدسش حيران و يا متوجه و عاشق او و پناهنده به اويند.

Page 184: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 270] صفحه

سيبويه، از ائمه علماي صرف و نح55و ادبي55ات ع55رب اس55ت و در اواخ55ر ق55رن دوم و اوائل قرن سوم هجري زندگي مي کرده است. وي که در فن خودش نبوغ داشته و کتابش را که به »الکت55اب« مع55روف اس55ت در اين فن نظ55ير »منط55ق« ارس55طو در منط55ق و »مجس55طي« بطليم55وس در علم ه55يئت، ش55مرده ان55د و س55خنش در ادب عربي سند محسوب مي گردد و از طرفداران اين نظر است که ريشه ي کلمه الله

»وله« بمعناي حيرت در مقابل عظمت و يا وله و عشق است: مثنوي مولوي نظر او را نقل کرده و مي گويد:

معني الله گفت آن سيبويه

يولهون في الحوائج هم لديه

گفت الهنا في حوائجنا اليک و التمسناها وجدناها لديک

مولوي آن حالتي را يادآوري مي کند که انسان دردي پي55دا ک55رده و بيچ55اره گش55ته و

بي اختيار به سوي نقطه اي روي مي آورد و پناهنده مي شود، او »الله« است!

صد هزاران عاقل اندر وقت درد جمله ناالن پيش آن ديان فرد

بلکه جمله ماهيان در موجها

جمله پرندگان در اوجها

بلکه جمله موجها بازيکنان . [ 1]ذوق و شوقش را عيان اندر ميان

تنها انسانها نيستند که در وقت نياز به سوي او روي مي آورند ؛ ماهي هاي دري55ا در ميان امواج و پرندگان در اوج آسمانها؛ بلکه همان موج هاي بيجان دريا هم ناالن در

پيش الله هستند! و احتمال قوي دارد که اله و وله دو لهجه از يک لغت باشد، يعني اول وله بوده بع55د آن را به صورت اله استعمال کرده اند؛ و وقتي آن را به ص5ورت ال5ه تلف5ظ نمودن5د معني پرستش هم پيدا کرده است؛ بنابراين معني الله چنين مي ش55ود: آن ذاتي ک55ه همه موجودات؛ ناآگاهانه واله ي او هستند و او تنه55ا حقيق55تي اس55ت ک55ه شايس55تگي

پرستش دارد. ترجمه الله مي توان گفت که در فارسي لغتي مترادف کلمه الله که بشود جاي آن

[ 271] صفحه

Page 185: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

گذارد نداريم، و هيچ کدام رساننده تمام معني الله نيستند. زي55را اگ55ر ب55ه ج55اي الل55ه »خدا« بگذاريم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف »خ55ود آي« اس55ت و رس55اننده ي تعبيري است که فيلسوفان مي کنند، يعني »واجب الوجود« و يا شايد به کلمه غني که در قرآن آمده است نزديک تر باشد تا به الله. و اگر خداوند اس55تعمال ش55ود ب55از رسا نخواهد بود زيرا خداوند يعني ص5احب، و اگ5ر چ5ه الل5ه خداون5د هم هس5ت ولي

مرادف با خداوند نيست؛ خداوند يک شأن از شئون الله است. .37، بيت 34مثنوي چاپ کالله خاور، ص [ 1]

الرحمن الرحيم به جاي اين دو کلمه ن55يز در فارس55ي نمي ت55وان واژه اي ي55افت ک55ه عين55ا ترجم55ه آن باشد و اين که بخشنده ي مهربان معموال ترجمه مي کنند ترجمه ي رسائي نيس55ت. زيرا بخشنده ترجمه ي جواد است و مهرب55ان ترجم55ه ي رئ55وف و ه55ر دو از ص55فات

پروردگار است که در قرآن آمده است. جواد )بخشنده( يعني کسي که چيزي دارد و بدون عوض به ديگران مي بخشد. ولي رحمان و رحيم ه55ر دو از رحمت مش55تقند و در کلم55ه رحمت ي55ک معن55اي اض55افه اي

نهفته است و آن اين که: در مواردي که موجودي؛ نيازمند و مستحق است؛ با لفظ و يا با زبان تکوين دستش دراز است و به اصطالح قابل ترحم است و استحقاق دارد ک55ه چ55يزي ب55ه او برس55د؛ در اينگونه موارد رحمت است. منتهي؛ رحمت انسان وقتي به مس55تحقي مي رس55د که تحت تأثير حالت او قرار گيرد؛ و رقت قلبي در او پديد آيد، ولي خداي متع55ال از

اين امور منزه است. پس وقتي مي گوئيم رحمان و رحيم دو معنا در ذهن ما مجسم مي گردد: يکي ني55از عظيم و فراوان مخلوقات که گوئي سراسر مخلوقات با زبان قابليت هاي خودشان همه دست نياز به درگاه بي نياز او دراز کرده و التماس مي کنند، و ديگر اين که او

[ 272] صفحه

رحمت بي حساب خويش را به سوي آنان فرستاده و نيازهاي آنان را ت55أمين نم55وده

است. اين است که بعضي از مترجمان اخ55ير وق55تي دي55ده ان55د ک55ه هيچ کلم55ه اي رس55اننده معاني اين کلمات نيست؛ آيه شريفه ي؛ بسم الله الرحمن الرحيم را »ب55ه ن55ام الل55ه

رحمن و رحيم«؛ ترجمه نموده اند. فرق رحمان با رحيم چيست؟ قبال بايد توضيح بدهيم که در زبان ع55ربي کلم55اتي ک55ه بر وزن فعالن است داللت بر کثرت مي کند مثل عطشان ک55ه بمعن55اي عطش کث55ير است. و کلماتي که بر وزن فعيل است که اصطالحا آن را صفت مشبهه مي گوين55د

داللت بر نوعي ثبات و دوام مي کند. رحمان که بر وزن فعالن است داللت بر کثرت و وسعت مي کن55د و مي رس55اند ک55ه رحمت حق همه جا گسترش پيدا کرده و هم5ه چ5يز را فراگرفت55ه اس55ت. اص5وال ه5ر چيزي؛ چيز بودنش مساوي با رحمت حق اس55ت چ55ون وج55ود و هس55تي عين رحمت

آمده است »و رحمتي وسعت کل شيء«56است؛ چنانکه در سوره ي اعراف آيه

Page 186: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

55ک )رحمت من همه چيز را فراگرفته است( و در دعاي کميل مي خ55وانيم »و برحمتالتي وسعت کل شيء«

اين گونه رحمت حق استثناء ندارد؛ و اين طور نيست که شامل انسانها باشد و غير انسانها را شامل نشود و يا در انسان ها تنها انسانهاي مؤمن را فراگيرد، خير؛ بلک5ه سراسر گيتي مشمول رحمانيت حق است و يا عين آن اس55ت يع55ني آنچ55ه در ع55الم

هستي هست رحمت حق است. درسي که مي توان از جمله ي بسم الله الرحمن الرحيم آموخت اين است که آنچه که از خدا به عالم مي رسد دوگونه نيست؛ خ55ير و ش55ر، بلک55ه آنچ55ه از او مي رس55د جمله نيکو و رحمت است و اين رحمت شامل جم55اد و نب55ات و حي55وان و انس55ان ب55هتمام اقسامش مي گردد چون اصوال فاتحه و گشايش هستي با رحمت حق است.

و اما رحيم که بر وزن فعيل اس55ت داللت ب55ر رحمت الينقط55ع و دائم ح55ق مي کن55د.رحمان که داللت بر رحمت واسعه ي پروردگار مي کرد و شامل همه موجودات

[ 273] صفحه

مي گشت ولي باالخره در اين عالم يک سلسله از موجودات پس از هستي مع55دوم مي شوند و فاني مي گردند. ولي رحيم نوعي از رحمت است که ج55اودانگي دارد و تنها شامل آن بندگاني است که از طري55ق ايم55ان و عم55ل ص55الح؛ خ55ود را در مس55ير

نسيم رحمت خاصه حق قرار داده اند! پس پروردگار يک رحمت عام دارد و يک رحمت خاص. با رحمت ع55ام خ55ودش هم55ه

ي موجودات را آفريده است که از جمله آنان انسان است. انسان که تنها موجود مکلف است و خودش مس55ئول خ55ويش اس55ت اگ55ر وظ55ائف و تکاليفي ک55ه بعه55ده اش نه55اده ش55ده ب55ود انج55ام ده55د؛ مش55مول رحمت خ55اص الهي خواهد شد. رحمان اشاره ب55ه آن رحمت بي حس55ابي اس55ت ک55ه هم55ه ج55ا کش55يده و مؤمن و کافر و ح5تي انس5ان و جم5اد و نب55ات و حي55وان ن5دارد ولي رحيم اش55اره ب5ه

. [ 1]رحمت خاصي است که به انسانهاي مطيع و فرمانبردار اختصاص دارد. در روايات فرق رحمان و رحيم اينچنين بيان شده است: عن الصادق )ع( )في حديث([ 1]

و الله اله کل شيء، الرحمن لجميع خلقه؛ الرحيم بالمؤمنين خاصه. )کافي - توحيد صدوق - تفسير عياشي(. که در اين حديث رحمن حاکي از رحمت پروردگار است نسبت

در روايات فرق رحمان و رحيم اينچنين[ 1]به تمام موجودات و رحيم تنها به مؤمنين. بيان شده است: عن الصادق )ع( )في حديث( و الله اله کل شيء، الرحمن لجميع خلقه؛

الرحيم بالمؤمنين خاصه. )کافي - توحيد صدوق - تفسير عياشي(. که در اين حديثرحمن حاکي از رحمت پروردگار است نسبت به تمام موجودات و رحيم تنها به مؤمنين.

الحمدلله در اينجا هم بايد بگوئيم که ما لغتي در فارس55ي ن55داريم ک55ه ترجم55ان کلم55ه »حم55د« باشد. البته دو کلمه است که نزديک به معناي حمد است و آنه55ا در فارس55ي مع55ادل دارند و معموال براي ترجمه ي حمد از معادل آنها اس55تفاده مي ش55ود. يکي »م55دح« که معادل آن »ستايش« است و ديگري »شکر« که به »سپاس« ترجمه مي ش55ود.

ولي هيچ کدام به تنهائي رساننده معناي حمد نيستند.

Page 187: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

کلمه ي مدح نزديک به حمد است و حتي بعضي احتمال قوي مي دهند که دو تلف55ظاز يک کلمه باشند. چنانکه در زبان عربي نظائر آنها زياد داريم مثل خلص و

[ 274] صفحه

لخص و ايس و يئس ک55ه ه55ر دو حروفش55ان يکي اس55ت ولي جايش55ان ع55وض ش55ده

است. مدح به معناي ستايش است؛ ستايش از احساسهاي مخصوص انساني است، يع55ني اين انسان است که داراي اين درجه از ادراک و احساس است که وق55تي در مقاب55ل کمال و جالل؛ زيبائي و بهاء قرار مي گيرد؛ اين احساس به صورت عکس العمل در او پيدا مي شود که او را ستايش کند؛ اين احساس در حيوان نيست. حي55وان ن55ه آن کمال و جالل و عظمت را درک مي کند و نه قدرت دارد که ستايش55گر اين اوص55اف

باشد. البته گاهي عمل ستايش؛ در انس55ان ب55ه ص55ورت پس55تي ظ55اهر مي گ55ردد ک55ه آن را »چاپلوسي« مي گويند و از صفات رذيله محسوب مي گردد. چاپلوس55ي در م55وردي است که انسان امر بي حقيقتي را ستايش مي کند. و بسيار زشت است که انسان آن قدرتي که خداون55د ب5ه او داده اس55ت ت5ا کماله5ا و جماله5ا و عظمته5ا و زيبائيه5اي واقعي را ستايش کند؛ آن را در پاي موجودي که هيچ ارزش ستايش ن55دارد؛ از روي طمع مصرف نمايد. اين ق5درت ب55راي اين اس55ت ک55ه انس5ان آن احس55اس ع55الي را؛ يعني تمجيد و تک55ريم و تنظيم ي55ک کم55ال را؛ ارض55اء و اش55باع نماي55د؛ ن55ه اين ک55ه در

خدمت حس طمع که نوعي پستي است قرار دهد. در ستايش هاي واقعي هيچ گون55ه طمعي در ک55ار نيس55ت؛ بلک55ه امريس55ت فط55ري و طبيعي انسان هنگامي که به هنر زيبايي برخورد مي کند؛ مثال ورق قرآني که س55الها پيش توسط »بايسنقر« نوشته شده مي بينيد محو زيبايي آن مي گردد و بي اختي55ار آن را ستايش مي کند. اگر کسي در اينج55ا از انس55ان س55وال کن55د چ55را س55تايش مي ک55ني مگ55ر کس55ي چ55يزي در مقاب55ل اين ستايش55ها مي ده55د؟ چ55ه ج55واب مي دهيم؟ خواهيم گفت مگر الزم است چ55يزي بدهن55د؟! من انس55انم و انس55ان از آن جهت ک55ه انسان است وقتي در مقابل عظمتي و جاللي و جمالي و کمالي قرار گ55رفت قه55را خاضع مي شود و خض55وع خ5ود را ب5ه ص5ورت س5تايش اظه5ار مي دارد. اين معن55اي

کلمه ي مدح است ولي حمد، تنها اين مفهوم نيست. احساس پاکيزه ي ديگري در انسان وجود دارد که باز از امتيازات انسان اس55ت ک55ه

آن

[ 275] صفحه

را »سپاسگذاري« مي گوين55د و ترجم55ه ي کلم55ه ي »ش55کر« اس55ت. و آن در وق55تي است که از ناحيه ي کسي به انسان خيري برسد، انس55انيت انس55ان اقتض55ا مي کن55د که نسبت به او اظهار امتنان بنمايد. فرض کنيد هنگامي که انس55ان ب55ا اتوم55بيلش از محلي در حال عبور است اگر با اتومبيل ديگري برخورد کند که او حق عب55ور دارد و مي تواند از راه استفاده کند، در چنين حالي اگر او توقف ک55رد و اج55ازه داد ک55ه م55ا

Page 188: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

قبال عبور کنيم، ادب انساني که مقتضاي فطرت پاک اوست اقتض55ا مي کن55د ک55ه ب55ا گفتن کلمه ي »متشکرم« و يا عمال با تکان دادن س55ر ي55ا دس55ت از او سپاس55گزاري بعمل آورد. اين صفت به اين حد در حيوان وجود ندارد و از مختصات انسان اس55ت. و اين که خداي متعال در قرآن سؤال مي کند »ه55ل ج55زاء االحس55ان اال االحس55ان«، سؤالي است که مخ55اطب آن فط55رت س55ليم انس55اني اس55ت و وج55دان پ55اک انس55ان

پاسخگوي آن است. و اين که گفته ش55ده اس55ت ک55ه اگ55ر ه55ر کس خ55ودش را بشناس55د، خ55دا را ن55يز مي شناسد، مطلب بس55يار عظيم و درس55تي اس55ت. ش55ناخت کام55ل انس55ان خ55ويش را، راهي است که به ش55ناخت الل55ه منتهي مي گ55ردد. يکي از راهه55اي ش55ناختن انس55ان هم55ان ش55ناختن احساس55هاي خ55اص انس55اني اس55ت ک55ه يکي از آنه55ا همين احس55اس سپاس است که فرمانده آن وجدان است و به تعليم و ت5ربيت ه5اي محي55ط مرب5وط نيس55ت و از آداب و رس55وم محلي ب55ه ش55مار نمي رود و اختص55اص ب55ه اقليمي غ55ير اقليمي ندارد. آداب و رسوم است که با تغي55ير زم55ان و مک55ان دگرگ55ون ش55ده ح55تي گاهي عينا متضاد مي شود. مثل کاله از سر برداشتن و گذاش5تن ک5ه ه5ر دو عالمت احترام است ولي هر کدام در جامع55ه اي مرس55وم اس55ت و در هيچ جامع55ه اي دي55ده نشده است که پاداش نيکي را بدي بدهند و به اين که اين جزء رسوم محلي اس55ت

توجيه نمايند! حمد نه مدح خالص است و نه سپاسگزاري خالص؛ پس چيست؟

مي توان گفت اگر هر دو را به هم ترکيب کنيم؛ حم5د اس55ت. يع55ني مق55امي ک5ه هم اليق ستايش است به دليل عظمت و جالل و حسن و کمال و بها و زيبايي ک55ه دارد، و هم اليق سپاسگزاري است به دلي55ل احس55انها و نيکي ه55ا ک55ه از ناحي55ه او رس55يده

است؛ آنجاست که کلمه حمد به کار مي رود.

[ 276] صفحه

حمد مخصوص خداوند است بعيد نيست که در معني حمد؛ مفهوم ديگري نيز دخالت داش55ته باش55د و آن مفه55وم، »پرستش« است پس در مفهوم حمد سه عنصر در آن واحد دخيل است: س55تايش؛ سپاس؛ پرستش؛ به عب55ارت ديگ55ر حم55د؛ س55تايش سپاس55گزارانه پرستش55انه اس55ت. شايد اين که طبق اين آيه: حمد مخصوص خداوند است و غير او محم55ودي نيس55ت،

از اين جهت هست که در مفهوم حمد؛ مفهوم پرستش هم هست. مفسرين در اين جهت اتفاق نظر دارند که معني آيه ي اين است که تم55ام »حم55د« ها از آن خداست. اگر در کلمه ي حمد غير از سپاسگزاري مفهوم خضوع و فروتني عابدانه نباشد؛ و تنها معناي حم55د سپاس55گزاري باش55د؛ چ55را نباي55د انس55ان در مقاب55ل

وسائط انساني که خدا براي او قرار داده است سپاسگزاري کند؟ مخلوقاتي که خدا بوسيله ي آنها خيري به انسان مي رساند؛ ن5يز باي5د سپاس5گزار وکر 55وق لم يش55 کر المخل قدردان آنان بود. تا آنجا ک55ه گفت55ه ش55ده اس55ت »من لم يش55 الخالق« هر کس مخلوق را سپاسگزار نباشد؛ خالق را سپاسگزار نبوده است. پدر؛ مادر؛ معلم و تمام آنها که همواره وجود انس55ان مش55مول خيره55ا و احس55انهاي آن55ان

Page 189: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

بوده همه را بايد شکرگزار بود؛ هيچگاه نمي توان بعذر اين که من شکر خدا را مي کنم و به بندگان کاري ندارم، آن5ان را فرام5وش ک5رد و ش55کر نعمتش5ان را ب5ه ج5اي نياورد. ولي بايد توجه داشت که اين طور نيست که يک جا بنده را بايد شکر ک55رد و يک جا خدا را، بلک55ه در هم5ان ح55ال ک55ه بن55ده را سپاس5گزاري مي ک5ني؛ باي55د توج5ه داشته باشي که بنده استقالل ندارد، در همان چيزي که از ناحيه ي بن55ده ب55ه انس55ان

رسيده است خداوند پيش از آن استحقاق شکر دارد. پس از اينج55ا ک55ه حم55د مخص55وص الل55ه اس55ت معل55وم مي گ55ردد ک55ه معن55ايش تنه55ا

سپاسگزاري نيست بلکه ستايش و پرستش نيز در آن گنجانده شده است. خداوند به دليل اين که يگانه ذات شايسته پرستش است و به دليل اين که رحمن و

رحيم است او را ستايش و سپاس و پرستش مي کنيم. خالصه اين که حمد يک احساس پاک دروني انساني است و از اعماق روح هر

[ 277] صفحه

انسان سرچشمه مي گيرد که جم55ال و جالل را بس55تايد و در مقاب55ل عظمت خاض55ع باشد. و اين است که سوره ي حمد مستلزم معرفت الهي اس55ت، يع55ني ت55ا انس55ان نسبت به خداوند معرفت کامل پيدا نکند نمي تواند يک س55وره ي حم55د را درس55ت و

صحيح و به صورت واقعي که لقلقه لسان نباشد، بخواند. مثال مالحظه کنيد که شما وقتي به انساني برخ55ورد مي کني55د ک55ه داراي روح بس55يار متعالي و بزرگي است و داراي ملکات و فضائلي تشخيص مي دهيد، و هنگاميکه به او نيازي پيدا کرديد دريافتيد که وي بدون هيچ گونه چشم داشتي در رف55ع ني55از ش55ما دريغ نداشته و خير و احسان او به ش55ما رس55يده اس55ت، اکن55ون ک55ه ش55ما در مقاب55ل عظمت روحي اين شخص خاضع گش55ته اي55د اگ55ر ن55امي از او در محفلي ب55رده ش55ود شما همچون بلبلي که در مقابل گل قرار گرفته، عاشق وار به م55دح او س55خن آغ55از کرده و از ته دل او را مي ستاييد! اين ستايش از عمق روحتان سرچشمه گرفت55ه و

چه بسا با اين ستودن؛ احساس لذت و راحت مي نماييد! در نماز، انسان يک چنين حالتي دارد و ما معتقديم و بارها گفته ايم که عبادت الزمه

ي شناخت خداوند است و تا خداشناسي کامل نگردد عبادت اوج نمي گيرد. در اين جا نکته جالبي که شايان توجه اس55ت اين ک55ه بع55د از الحمدلل55ه چه55ار ص55فت ديگر آمده است »رب العالمين- الرحمن- الرحيم- مالک ي55وم ال55دين« ک55ه البت55ه ه55ر

کدام دري به سوي معرفت حق است که توضيح خواهيم داد. ولي تا آنجا که اين صفات نيامده فقط حمد را اختصاص به الل55ه- ذاتي ک55ه شايس55ته

پرستش و ستايش است- داده عالي ترين درجه را مي رساند. يعني ذاتي که قطع نظر از کارهاي او و احسان او بخودم، و قب55ل از اين ک55ه من ب55ه آغاز و انتهاي علم و دانش و آفرينش خودم و اين گيتي پهناور نظر داشته باش55م، او خودش شايسته حمد است و او را بايد بستاييم! البت55ه اين درج55ه را هم55ه کس نمي

تواند ادعا کند و آن علي ابن ابيطالب است که مي گويد: »الهي م55ا عب55دتک طمع55ا في جنت55ک و ال خوف55ا من ن55ارک ب55ل وج55دتک اهال للعب55ادة

فعبدتک«.

Page 190: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 278] صفحه

پروردگارا! اين که من تو را پرس55تش مي کنم ن55ه ب55راي بهش55ت توس55ت و ن55ه ب55راي ترس از جهنمت. اگر بهشت و جهنمي هم خلق نمي کردي من تو را چ55ون شايس55ته

پرستش هستي عبادت مي کردم. پرستش من براي اين نيست که مرا خلق کردي و به من احسان نمودي و نه چ55ون در آخرت ب55ه عب55ادت کنن55دگان بهش55ت مي دهي، بلک55ه چ55ون ت55و هس55تي و ت55و الي55ق

. [ 1]پرستشي!و بقول سعدي:

گر از دوست چشمت باحسان اوست

تو در بند خويشي نه در بند دوست

خالف طريقت بود کاولياء . [ 2]تمنا کنند از خدا جز خدا

[1 vv]ه ميvvا کvvت آنجvvدر نهج البالغه تلقي عبادت براي عابدين به سه نحو تقسيم شده اس

فرمايد: قوم عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و قوم عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبيدو قوم عبدوا الله شکرا فتلک عبادة االحرار.

گروهي براي احسانهاي خدا او را عبادت مي کنند که آنان بازرگانانند و گ55روهي از ت55رس او را عب55ادت ميکنند، آنان نيز بردگانند. و گروهي نيز از روي شکر عبادت مي کنند. اين گروه آزادگانند.

بوستان سعدي. [ 2]رب العالمين

درباره ي کلمه ي »رب« نيز بايد بگوييم که در فارسي کلمه اي ک55ه بت55وانيم مع55ادل آن قرار دهيم نداريم. گاهي بمعناي »تربيت کننده« معني مي کنن55د ولي باي55د توج55ه داشت که رب از ماده ي ربب است نه از ربي، و تربيت کنن55ده کلم55ه اي اس55ت ک55ه معادل مربي قرار مي گيرد و مربي از ماده ربي است. و گاهي آن را صاحب اختيار ترجمه مي کنند چناچه عبدالمطلب گفت: »انا رب االبل و لل55بيت رب« من ص55احب

اختيار شتر هستم و خانه صاحب اختياري دارد. در هر حال هيچ کدام از اين کلمات به تنهايي رساننده ي معني رب نيستند؛ گرچه

[ 279] صفحه

هر دو صفت جدا جدا از اوصاف خداوند بش5مار مي آي5د ولي گوي5ا در کلم5ه ي رب، هم مفهوم خداوندگاري و صاحب اختياري نهفته است و هم معن55اي تکمي55ل کنن55ده و پرورش دهنده. خداست که هم صاحب اختيار عالم اس55ت و هم کم55ال رس55ان هم55ه

عالم است. البته خداوند عالم عوالمي خلق کرده است که موجودات آن عوالم به داليلي خاص؛

هر کمالي که مي توانند داشته باشند از همان اول دارند. و بعبارت ديگر هيچگونه استعداد و قوه اي در آنها وجود ندارد بلک55ه هم55ه ب55ه فعليت رسيده اند يعني از اولي که آفريده شده اند با تمام کمال ممکنشان آفريده شدهاند

Page 191: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و به تعبير ديگر »بدء« و »عود« ش55ان يع55ني آغ55از و انجامش55ان يکي اس55ت. آنه55ا از همان حيث که مخلوق و مبدع به ابداع الهي مي باشند مربوب او هستند. خداوند از

همان حيث که خالق و مبدع آنهاست، »رب« آنهاست. ولي عالمي که ما در آن زندگي مي کنيم يعني عالم دنيا يا عالم ماده؛ ع55الم ت55دريج است؛ و نظامش چنين است که وجودها از نقص آغاز مي شوند و ب55ه س55وي کم55ال

سير مي کنند. »بدء« و »عود« شان يکي نيست. آغاز و انجامشان دو ت55ا اس55ت. آنه55ا از ي55ک حيث

مخلوق خداوندند و از حيث ديگر »مربوب« او. عالم طبيعت در عين اين که خ55ود در مجم55وع ع55الم اس55ت غ55ير از ع55والم ديگ55ر ب55ه اعتبار اين که داراي انواع گوناگون است و هر نوع بن5ا نظ5ام مخص55وص زن5دگي مي کند. و در حقيقت هر نوعي براي خود نيز ع55المي دارد؛ همگي همين طورن55د. ع55الم جماد؛ عالم گياه. عالم حيوان عالم انسان؛ عالم افالک؛ همه از نقص به سوي کمال در حرکتند. هيچ کدامشان در آغاز آفرينش به صورت کامل آفري55ده نش55ده ان55د. اين خداون55د اس55ت ک55ه موج55ودات هم55ه اين ع55والم را بکم55ال نه55ائي مي رس55اند. »رب

العالمين« است. از قرآن استفاده مي شود؛ اصوال اين جهان؛ جهان پرورش است انسان که خود نيز

به گروههاي مختلف؛ خوبها؛ بدها تقسيم مي گردد همگي در حال پرورش يافتن

[ 280] صفحه

هستند. و جالب اين است که گ55ويي جه55ان ي55ک محي55ط مس55اعد کش55اورزي اس55ت و هرگونه بذري در آن پاشيده مي شود؛ پرورش مي يابد در اين ع55الم ن55ه تنه55ا خوبه55ا تکامل مي يابند؛ بلکه بدها »يعني کساني که تخم ب55د مي کارن55د« ن55يز در نظ55ام اين

جهان مراحل خود را طي مي کنند. در سوره ي بني اسرائيل مي فرمايد: ليها م يص55 55ه جهن »من کان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نش55اء لمن نري55د ثم جعلن55ا لعيها و ه55و م5ؤمن فاولئک ک55ان عي له5ا س55 م5ذموما م55دحورا، و من اراد االخ55رة و س55ک ک و م55ا ک55ان عط55اء رب کورا، کال نم55د ه55ؤالء و ه55والء من عط55اء رب عيهم مش55 س55

محظورا«. خالصه مضمون اين آيات اين است که: هر کس که طالب دنيا باش55د؛ و ب55ذر دني55ائي بکارد ما هم او را مدد رسانده و بذري که پاشيده است به ثمر مي رس55انيم ولي آن اندازه که بخواهيم؛ و براي هر کس که خود اراده کنيم. يعني آنجا س55نت قطعي و ال يتخلف در کار نيست که حتما هر کس ثم55ره ي نق55د و عاج55ل بخواه55د ک55ارش را ب55ه

نتيجه برسانيم. علت اين که بذر دنياطلبي نتيجه اش صد در صد قطعي نيست؛ اين جهت است ک55ه دنيا پر از تزاحم و آفات و موانع است نه اين که اين جهان براي پرورش اين ب55ذرها

ساخته نشده است. بعد مي فرمايد: ولي بطور قطعي چنين کسي که ه55دفش را محص55ور و مح55دود ب55هدنيا کرده و از مسير شايسته انسان خارج شده است از جهنم سر در خواهد آورد.

Page 192: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

و اما اگر کسي هدف دنيائي نداشته باشد؛ و بذر آخرت بک55ارد و در راه آن س55عي و کوشش کند؛ اين عمل هيچگاه ضايع نمي گردد و به نتيجه مي رسد. »کال نمد هؤالء

و هؤالء« هم آن دسته را ما مدد مي کنيم و هم به اين دسته مدد مي رسانيم. خالصه اين که نظام اين عالم اينگونه ساخته شده که هر کس هر ب55ذري بپاش55د اين دستگاه مساعد براي پرورش دادن است و هم55ان ب55ذر را پ55رورش مي ده55د؛ منتهي اين که يک نوع بذرها صد در صد به نتيجه مي رسد و آن بذري است که ب55ر ص55راط مس55تقيم باش55د. بعض55ي بذرهاس55ت ک55ه گرچ55ه امک55ان پ55رورش دارد ولي ب55ه نتيج55ه

رسيدنش کليت ندارد. و از اينجاست که افرادي که کارهاي ناشايستي

[ 281] صفحه

انجام مي دهند و با نقشه هائي که طرح مي کنند و به نتيجه مي رسند؛ نمي توانن55د بدينگونه عمل خويش را توجيه کنند که اگر کار ما م5ورد اش55کال ب5ود؛ م55ا ب5ه نتيج55ه نمي رسيديم. خير! هر تئوري که در عمل به نتيجه برسد؛ دليل بر حقانيتش نيس55ت؛ اين نظام جهان است که »کال نمد هوالء و هوالء« هر کس هر بذري بپاشد رشد مي

يابد و احيانا به نتيجه مطلوب نائل مي گردد. الرحمن الرحيم

قبال درب55اره ي اين کلم55ه ت55ا ان55دازه اي بحث ک5رديم و اين ک5ه اض55افه مي ک55نيم ک55ه توصيف پروردگار ب55ه اين دو ص55فت مع55رفت بس55يار کام55ل مي خواه55د. زي55را رحمن يعني آنکه رحمتش فراوان است؛ و نه آن مق55دار ک55ه تنه55ا؛ از کلم55ه ي ف55راوان مي فهميم بلکه يعني آنکه همه هستي از ناحيه ي اوست و هر چه از ناحي55ه ي او برس55د

رحمت و نيکوست. و رحيم يعني آنکه فيضش دائما به انسانها مي رسد. اين دو صفت، اولي مربوط به نظام هستي اس55ت و دومي مرب5وط ب5ه ع5الم خ5اص انسانهاست. براي توصيف پروردگار به صفت اول؛ آن قدر عرفان عميق براي بن55ده الزم است که جهان را سراسر رحمت ان55در رحمت ببين55د. و فک55ر ثن55ويت را از خ55ود دور کند و پديده هاي جهان را به خير و شر تقسيم نکند؛ و بلکه سراس55ر هس55تي را بدليل آنکه ناشي از اوست يک کاسه خير و رحمت محض بداند. و اين همان مسأله

اي است که در عدل الهي مطرح است. اين نکتهاي است که دائما عبد بايد با خويش بازگو کند چنانکه در دعاه55اي وارده ب55ه آن سفارش شده است و در دعائي بعد از تکبير پنجم از تکبيرهاي مستحبي قب55ل از

نماز چنين آمده است: ر ليس اليک« »لبيک و سعديک و الخير في يديک و الش

بنده نمازگزار، خود را به جاي اولياء خدا گذاشته که پروردگار او را خوانده و

[ 282] صفحه

مي گويد آمدم، آمدم، آمدم به رضايت و به تعبير رساتر؛ با سر آمدم! »الخير في يديک«، خير منحصرا در دست توست، »و الشر ليس اليک« و شر به تو

بازنمي گردد!

Page 193: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

خدا را به صفت رحمان شناختن؛ بمعناي شناختن جهان است به عن55وان مظه55ر ت55ام حکمت بالغه الهي و نظام اتم پروردگار. و در هنگام ستايش الله به اين صفت چنان ديدي انسان بايد داشته باشد که نظام هستي نظام خير است. نظام رحمت اس55ت. نظام نور است. شر، نقمت و ظلمت امور نس55بي و غ55يرحقيقي مي باش55ند. ب55ديهي است که هر انديشه ي خامي نمي تواند مدعي گردد ک55ه من چ55نين دي55دي از جه55ان دارم. و انسان با زور و تعبد هم نمي تواند چنان دي55دي در خ55ود ايج55اد کن55د. اين ک55ه قرآن از ما خواهد که خدا را با اين ص55فات ثن55ا گ55وئيم، مي خواه55د او را و جه55ان را بدين گونه بشناسيم و اينگونه شناختن ف55رد اين اس55ت ک55ه از را ه ص55حيح عقالني و برهاني مطالب شامخ را درک کنيم. اين ها بطور ضمني دعوت به تفکر در مس55ائل

الهيات و تأييد امکان چنين معرفتهائي است. و اما صفت دوم که صفت رحيم است، در اينجا نيز بايد بگوييم که ش55ناخت »الل55ه« ب55ه اين ص55فت مس55تلزم آنس55ت ک55ه انس55ان ب55ه مق55ام و م55وقعيت خ55ودش در مي55ان

موجودات عالم شناخت کامل داشته باشد. امتيازي که انسان در ميان موجودات دارد اين است که فرزند بالغ اين جهان است! فرزند نابالغ اين خانواده که تحت قيوميت و سرپرستي اجب55اري پ55در و م55ادر باش55د، نيست. بلکه از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسيده که به او گفته ان55د باي55د خودت راه را انتخاب کني! در حالي که موجودات ديگ55ر تحت تکف55ل ج55بري عوام55ل اين عالمند، اين انسان است که به دليل رش55د عقلي او؛ آزادي و اختي55ار دارد و مي

تواند از دو راه يکي را انتخاب کند. بيل اما شاکرا و اما کفورا«. . [ 1]»انا هديناه الس

[ 283] صفحه

راه راست و راه کج هر دو در جلوي انسان قرار گرفت55ه، اگ55ر انس55ان راه راس55ت و صراط مستقيم حق را بپيمايد آنوقت است که ي55ک ن55وع رحمت و عن55ايت خاص55ي از ناحيه ي خدا شامل حالش مي گردد و گوئي عالم به گونه اي ساخته ش55ده ک55ه ه55ر کس راه خدا را برود؛ پروردگار او را مدد مي کند؛ رهنمايي و ه55دايتش مي کن55د »وهم سبلنا« دلش را نور بخش55يده و قلبش را ن55يرو مي ده55د، الذين جاهدوا فينا لنهدينب« ب55ه او اسباب و وسائل را براي راهش مهيا مي سازد؛ رزق »من حيث ال يحتس55 مي رساند، و باالخره به مرحله اي مي رسد که احساس مي کند به مرحله ي داد و ستد با خداي خويش رسيده است چون مي بيند هر چه که او در کردار خالصانه ت55ر رفتار مي کند؛ عنايات الهي بيشتر شامل حالش مي گ55ردد. در اين وقت اس55ت ک55ه

بنده به مرحله رضا و تسليم رسيده است. .3سوره ي دهر، آيه ي [ 1]

مالک يوم الدين در رساله هاي عمليه خوانده ايد که در قرائت نماز اين آيه را ب55ه دو وج55ه مي ت55وان خواند: »مالک يوم الدين« و »ملک يوم الدين« ببي55نيم اين دو ق55رائت آي55ا ب55اعث مي

شود که دو معني مختلف براي آيه تصور گردد؟

Page 194: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

»ملک« و »مالک« در استعماالت روزمره هر کدام معناي مس55تقل دارن55د اولي ي55ک رابطه سياسي است و دومي يک رابطه اقتصادي. آنجا که انس55ان ب55ا چ55يزي رابط55ه مالکيت پيدا مي کند؛ به اين نحو است که مي تواند از آن بهره ب55رداري کن55د و آنج55ا ک55ه مل55ک مي گوي55د يع55ني ق55درتي م55افوق ديگ55ري دارد، و ب55راي خ55ود ح55ق ت55دبير و

سياست قائل است. ولي در هر دو مورد هيچگونه واقعيتي در کار نيست، بلکه يک قرارداد صرف است. يعني اين که مي گوئيم فالن کس مالک فالن خانه است؛ يعني در حال حاض55ر ق55رار

بر اين است که چنين اعتبار شود، و آنجا که گفته مي شود فالن شخص ملک

[ 284] صفحه

فالن ناحيه است نيز بيش از ي5ک اعتب5ار نيس5ت، و ل5ذا در ه5ر دو م5ورد اگ5ر اعتب5ار عوض شود بالفاصله ديگر وجود ندارد، يعني ممکن است لحظ55ه اي ديگ55ر مال55ک آن

خانه و ملک آن ناحيه اشخاص ديگري باشند و رابطه با افراد جديد برقرار گردد. در اينگونه موارد که ملک بودن و مال55ک ب55ودن ب55ا اعتب55ار تش55کيل مي گ55ردد؛ اين دو معني با يکديگر کمال امتياز را دارند؛ يعني ملک کار مالک را نمي کند و مال55ک نمي

تواند کارهاي ملک را انجام دهد. يکي ملک است و ديگري ملک . ولي در بعضي موارد اين روابط حقيقي است. مثال اگر کسي بگويد من مالک قواي بدني خويش هستم، معن55ايش اين اس55ت ک55ه در به55ره گ55يري از آنه55ا ص55احب ح55ق و مختارم، يعني قوه اي در وجود من هست که من ه55ر وقت بخ55واهم از آن اس55تفاده مي کنم و مثال با آن س55خن مي گ55ويم و ه55ر وقت نخ55واهم به55ره ب55رداري نمي کنم. اينجاست که چنانکه مالحظه مي کنيد ملک با مالک هر دو مصداقا يکي است. يع55ني هم ما مالک اعضاء و جوارح خودمان هس55تيم و هم مل55ک و مس55لط ب55ر آنه55ا، ب55دليل

اينکه يک امر تکويني است نه قراردادي و مجازي محض. در مورد پروردگار؛ که خالق تمام جهان است و اراده اش قاهر بر همه عالم اس55ت وحدت ملک با مالک بخوبي روشن است و آنجاست ک55ه رابط55ه حقيقي بين مال55ک و مملوک برقرار است. ل55ذا در قي55امت راج55ع ب55ه مل55ک در ق55رآن آم55ده اس55ت. » لمن

. [ 1]الملک اليوم، لله الواحد القهار« باالتر اين که در آيه ديگر آمده است »قل اللهم مالک الملک«. بگو اي خ55داي مال55ک ملک. در اين آيه ملک و صاحب اختياري در مديريت به عنوان يک امر مملوک فرض شده است. مفاد لمن الملک اليوم نيز همين است و به اصطالح »الم« اف55اده مل55ک ميکند. معني آيه اين است ک55ه مال55ک کيس55ت؟ پاس55خ اين اس55ت ک55ه خداس55ت. پس معلوم مي شود که ملک و ملک اين قدرها از يکديگر جدا نيستند و آنطور ک55ه گفت55ه

مي شود دو قلمرو جداگانه ندارند.

[ 285] صفحه

آيا فقط خداوند مالک و ملک روز قيامت است و در دنيا نيست؟ خير، بلکه خداوند مالک و ملک حقيقي هم دنيا و هم آخرت است. فرقش اين است که بشر چون در دنيا چشم حقيقت بين ندارد، مالکها و ملکهاي اعتباري و مجازي را

Page 195: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مي سازد. خود را و ديگري را مالک بر اشياء و ملک آنها ميداند و ميگويد من مال55ک اين خانه ام ولي هنگامي که حقايق جهان برايش مکشوف شد و نگاهي واقع بينان55ه بر جهان افکند آنگاه خواهد ديد که همه ملکها و ملکها ساختگي بوده و مالک و ملک

. [ 2]حقيقي هستي اوست. »فکشفنا عنک غطاءک فبصرک اليوم حديد«.روايت ذيل نيز همين مطلب را بيان مي فرمايد:

عن جابر عن ابي جعفر عليه السالم انه قال: »االمر يومئذ و اليوم کله لله ي55ا ج55ابر. [ 3]اذا کان يوم القيامة بادت الحکام، فلم يبق حاکم اال الله«

. 16سوره مؤمن، آيه ي [ 1]. 22سوره ق، آيه ي [ 2]. 229، ص 2الميزان، ج [ 3]

اياک نعبد و اياک نستعينپروردگارا تنها و تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو استعانت مي جوئيم.

با اين که انسان گمان مي کند؛ ک55ه توحي55د يکي از مس55ائل اس55الم اس55ت و ه55زاران مسأله ي ديگر در اسالم در کنار توحيد قرار گرفته است؛ ولي وقتي با نگاهي دقيق تر مي نگرد، مي بيند اسالم سراسرش توحيد است، يعني تمام مسائل آن چ55ه آنه55ا که مربوط به اصول عقائد است و چه آنها که به اخالقي55ات و ام55ور تربي55تي و ي55ا ب55ه

دستورالعمل هاي روزانه ارتباط دارد همگي يکجا و يکپارچه توحيد است. در منطق اصطالحي وجود دارد که مي گويند: »تحلي55ل و ت55رکيب« اين دو کلم55ه ک55ه در آنجا در فکر بکار مي رود از علوم طبيعي اتخاذ شده است. و مراد اين است که

همان طور که در عالم ماده »تجزيه و ترکيب« است، يعني همه مرکبات؛ تجزيه

[ 286] صفحه

مي شود به عناصر اوليه و اگر آن عناصر را ترکيب کنند دو مرتبه آن مرکب تشکيل مي گردد؛ در انديشه ها و فکرها نيز همين طور است. تمام انديشه ها و افکار بشر را فيلسوفان مي گويند به اصل عدم تناقص برمي گردد. يعني اگ55ر تحلي55ل و تجزي55ه

بکنند، بازگشت به اين اصل مسلم بديهي مي نمايد. در اسالم چنين اصلي وجود دارد که همان توحيد است، يعني تمام مباني اسالمي را

اگر تحليل کنيم بازگشت به توحيد مي کند. اگر نبوت و معاد را که دو اصل ديگر از اصول اعتقادي هستند و يا ام55امت را م55ورد تحليل قرار دهيم در شکل ديگر، توحيد است. و اگر دستورهاي اخالقي و ي55ا احک55ام

اجتماعي اسالمي را مورد بررسي قرار دهيم در شکل توحيد خودنمائي مي کنند. ما اين بحث را اينک به همين مقدار اکتفاء مي کنيم و تفصيل بيشتر آن را ب55ه م55ورد ديگري ايک55ال مي نم55ائيم. در تفس55ير الم55يزان، در م55وارد متع55ددي اين مطلب بي55ان

شده است. توحيد نظري و توحيد عملي

در اس55الم دو توحي55د وج55ود دارد: نظ55ري و عملي. توحي55د نظ55ري مرب55وط ب55ه ع55الم شناخت و انديشه است. يعني خدا را به يگانگي شناختن؛ و توحيد عملي يعني خ55ود

Page 196: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

را در عمل يگانه و يک جهت و در جهت ذات يگانه ساختن. ب55ه عب55ارت ديگ55ر توحي55دنظري يعني شناخت يگانه بودن خدا، و توحيد عملي يعني يگانه شده انسان!

نکته اي که مي خواهم تذکر دهم اين است که در سوره ي حمد آنچه از اول سوره تا اين جا آمده است مرب55وط ب55ه ن55وع اول يع55ني توحي55د نظ55ري اس55ت، و از اين ج55ا »اياک نعبد« به بعد بيان توحيد عملي اس55ت و اينجاس55ت ک5ه انس55ان ب55ه عظمت بي مانند اين سوره ي کوچک پي مي برد و نمونه واضحي از اعجاز اين کت55اب ک55ريم را

در اين سوره ي کوچک در مي يابد. راستي انسان نمي تواند از شگفتي خودداري نمايد، که چگونه بر زبان مردي

[ 287] صفحه

امي و درس نخوانده و در محيط اميت و بي سوادي و بي خ55بري از علم و فرهن55گ اين چنين سخناني جاري مي شود که از نظر عمق و ژرف55ا بزرگ55ترين حکم55اي الهي را به فکر فرومي برد و از نظر عذوبت و سالست در حدي است ک55ه انس55ان هرگ55ز

از تکرار آن سير نمي شود. توضيح مطلب اين که:

جمله ها و کلماتي که از اول س55وره ت55ا »مال55ک ي55وم ال55دين« گذش55ت؛ ي55ک سلس55له مسائل شناختي درباره خداوند مطرح ساخت. او »الله« است، او »رحمان« است، او »رحيم« است ؛ او »رب العالمين« است، او »مالک يوم الدين« است. ب55ه عالوه او ذاتي است که »محمود« علي االطالق است؛ همه حمدها و سپاس ها به او تعلق

دارد. راستي تمام الهيات در اين چند کلمه گنجانده شده است، عمده ترين مس55ائل الهي

دراين چند کلمه طرح شده است. علما و حکما اسالم به حق استنباط کردن55د ک55ه ط55رح اين مس55ائل از ط55رف ق55رآن، دعوت به غور در عمق و ژرفاي اين حقايق است؛ قرآن نميخواهد ک55ه م55ا ص55رفا ب55ا لقلقه زب5ان اين کلم5ات را ب5ر زب5ان آوريم بلک5ه مي خواه5د حق5ايق اين ه5ا را درک

نمائيم. آن که در نم55از خ55ود خ55دا را ب55ا اين اوص55اف ي55اد ميکن55د در حقيقت در مق55ام ادع55اي

شناخت خداوند به اين اسماء و صفات است. ش55ناخت اين ک55ه او )الل55ه( اس55ت يع55ني ذات کام55ل و شايس55ته پرس55تش ک55ه هم55ه موجودات عالم بالفطره متوجه اويند. به عبارت ديگر شناخت و اقرار و اعتراف ب55ه موج55ودي ک55ه کام55ل مطل55ق اس55ت، نقص؛ کاس55تي و نيس55تي و ني55از را در او راهي

نيست، و به همين دليل همه چيز از او و متوجه او و به سوي اوست. شناخت آنکه او رحمن است که جدا بايستي )چنانک55ه بحث ک55رديم( انس55ان انديش55ه اش را بسيار دقيق و لطيف کند تا بتواند خدا را به اين ص55فت بشناس55د. يع55ني درک کند که سراسر وجود، مظهر رحمانيت ذات حق است؛ آن چه از او ص55دور مي ياب55د

جز خير و رحمت نيست؛ هيچ موجودي از آن جهت که موجود است؛ از آن

[ 288] صفحه

Page 197: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

جهت که منتسب به ذات حق است؛ يعني از آن جهت که عيني و واقعي است؛ ج55ز خير و رحمت نيست؛ شريت و نقمت از جنبه هاي عدمي و نس55بي و اض55افي اش55ياء

است نه از جنبه هاي وجودي و في نفسه آنها. شناخت آن که او رحيم است. بندهاي که خدا را ب55ا اين ص55فت مي خوان55د ادع55ا مي کند که به اين مرحله از معرفت و شناخت رسيده که ن55ه تنه55ا نظ55ام خل55ق و ص55دور اشياء را تشخيص مي دهد که مظهر ذات حق است، نظام بازگشت اشياء به س55وي حق نيز؛ نظام خير و رحمت است؛ يعني موجودات از رحمت آمده و برحمت بازمي

گردند. اين به معني سبقت و تقدم رحمت بر غضب و نقمت است، و به تعبير ديگر: نقمت و عذاب نيز اگر درست شناخته شود رحمتي است در لباس نقمت. به عبارت ديگر: خداوند متعال داراي صفات جمال و صفات جالل است. صفات جم55ال از قبي55ل علم و ق55درت و حي55ات وج55ود و رحمت، و ص55فات جالل از قبي55ل قدوس55يت جب55اريت،

منتقميت و امثال اين ها. خداون55د متع55ال در مرتب55ه ذات خ55ود داراي دوگ55انگي نيس55ت ک55ه مثال نيمي از ذاتش رحمت و خ55ير وج55ود و رب55وبيت باش55د و نيم ديگ55ر قدوس55يت و جب55اريت و انتق55ام. و همچنين خداوند از همان حيث و در همان مرتبه اي ک55ه خ55ير وج55ود و رحمت اس55ت جبار و منتقم نيست، بلکه نوعي تقدم و تأخر ميان اسماء و صفاتش حکمفرماست. اهل حکمت و معرفت تحقيقات بسيار جالب و عميقي در اين زمينه کرده اند ک55ه از باارزشترين محصوالت انديشه بشري است و تنها افرادي که از قريح55ه اي سرش55ار توأم با تعمقي فراوان و پي گيريي خستگي ناپذير برخوردار بوده ان55د ب55ه عم55ق اين

حقايق رسيده اند. آري نوعي تقدم و تأخر ميان اسماء و صفات پروردگار حکم فرماست يعني بعض55ي از اسماء و صفات زائيده و مولود بعضي ديگر است. بطور کلي ص55فات جمالي55ه ب55ر صفات جالليه تقدم دارند صفات جالليه مولود و زائيده ص55فات جمالي55ه اس55ت. آنک55ه

جباريت و منتقميتش بر هر چيز ديگر تقدم دارد »يهو« خداي ساختگي

[ 289] صفحه

يهود است، نه »الله« خداي واقعي جهان و معرفي شده از طرف قرآن. اينجاست که به خوبي مي توان درک کرد که چرا »بس55م الل55ه« ق55رآن ب55ا رحم55ان و رحيم توأم است نه مثال با جبار منتقم، زيرا نم55ايش هس55تي از نظ55ر ق55رآن، نم55ايش الله رحمان رحيم است. و حتي جباريت و منتقميت نيز شکلي ديگ55ر از رحم55انيت و

رحيميت است. البته پيداست که رحمت رحيميه، يعني رحمتي که موجودات در بازگش55ت ب55ه س55وي حق مشمول آن مي شوند؛ در درجه اول شامل ح5ال اه55ل ايم5ان اس55ت يع5ني آنه5ا هستند که آنچه به آنها ميرسد ظاهرا و باطنا رحمت است. رحمتي است در صورت

رحمت نه در صورت نقمت؛ رحمتي است مطلق نه نسبي. اين که گفته مي شود فرق رحمان و رحيم اين است که رحمان مربوط به دنياس55ت و رحيم مربوط به آخرت؛ يا گفته مي شود رحمان شامل همه مردم اعم از ک55افر و

Page 198: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

مؤمن مي شود اما رحيم تنها شامل حال مؤمنين مي گردد مقصود همان است ک55هقبال توضيح داديم.

دنيا و آخرت از آن نظر که دو جهانند با يکديگر فرق ندارند که يکي اعتبار رحمت را از ماده و تبصره »رحمان« و ديگ55ري از م55اده ي55ا تبص55ره »رحيم« ي55ا مثال رحمته55اي مشترک کافر و مؤمن از يک ماده يا تبصره تأمين شده باشد و رحمتهاي خاص اهل

ايمان از ماده يا تبصره ديگر. جهان هستي اينچنين تقسيمات ندارد؛ تقسيم هس55تي از نظ55ر رحمت اين اس55ت ک55ه جه55ان »آم55دن« دارد و »بازگش55تن«. جه55ان »از اويي« دارد و »ب55ه س55وي اوئي«. خداوند رحمان است يعني آمدن و »از اويي« جهان مظهر رحمت اس55ت، و خداون55د رحيم است يعني بازگشتن و »به سوي اويي« جهان نيز مظهر رحمت اس55ت. ح55تي جهنم و ع55ذاب الهي ک55ه مظه55ر جب55اريت و انتق55ام الهي اس55ت ن55يز مول55ود رحيميت

اوست. در اينجا بيش از اين نمي توان توضيح داد. او مالک يوم الدين است. در اينجا معرفت و شناخت ديگري مطرح است.

بنده مدعي شناخت سرانجام آفرينش است يعني آنکه او مي داند روز جزائي

[ 290] صفحه

است و در اين روز منکشف خواهد شد که هيچ اسباب و وسيله اي اصالت نداش55تهو ملک و مالک باالصاله خداوند بوده است.

اين ها همه با آن تفسير هائي که قبال گفته شد؛ در قلمرو توحيد نظري است؛ يعني توحيدي ک55ه از مقول55ه ش55ناخت اس55ت و اين ش55ناختها ف55وق الع55اده الزم و ض55روري است. و هيچگاه نبايد گفت که اين مرحله يک مرحله ذهني است و ضرورتي ن55دارد، خير، بلکه در اسالم شناخت خودش اصالت دارد و ت55ا اين مرحل55ه نباش55د انس55ان در

عمل پيش نخواهد رفت. اما آيا اين مرحله ک55افي اس55ت؟ يع55ني اگ55ر انس55ان فق55ط بشناس55د و بفهم55د موح55د

محسوب شده است؟ خير؛ بلکه اين شناختن و فهميدن مقدمه شدن است. يعني بايد بشناسد و بفهمد ت55ا

بشود. )توحيد عملي( آنگاه که مي گوئيم اياک نعبد، توحيد عملي را آغاز نموده ايم و مي خ55واهيم اظه55ار

يگانه شدن کنيم. ريشه ي لغت »عبادت«

در زبان عربي وقتي که چيزي رام، نرم، مطيع بشود؛ بطوريکه هيچگون55ه عص55يان وتعدي و مقاومتي نداشته باشد؛ اين حال را تعبد مي گويند.

در قديم راهها و جاده ها اين طور نب55ود ک55ه مانن55د ام55روز بوس55يله ماش55ين ه55اي راه سازي اول راه را بسازند بعد روي آن راه بروند، بلکه راهها با راه رفتن ساخته مي شد و لذا در روزهاي اول بطوري بود که سنگ و خارها مانع رفت و آمد بودن55د؛ ولي در اثر عبور و مرور؛ کم کم س55نگ ري55زه ه55ا خ55رد و ن55رم مي ش55دند و مق55اومتي در مقابل عابرين نداشتند، پ55اي انس55انها و حيوانه55ا را آزار نمي دادن55د، بلک55ه رام و آرام

Page 199: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

بودند، در حاليکه راهي که بيراه55ه ب55ود؛ س55نگها زي55ر پ55ا ن55اآرام و عاص55ي بودن55د. اينطريق، يعني

[ 291] صفحه

. [ 1]راهي که نرم و رام شده بود مي گفتند: طريق معبد.

انسان عبد و معبد يعني کسي که رام و تسليم و مطيع اس55ت و هيچ گون55ه عص55ياني ندارد. اين گونه بودن يعني رام و مطيع بودن. يک ذره عاصي نب55ودن، ح55التي اس55ت که انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن يعني اين حالت را نسبت به ذات حق و فرمان هاي ذات حق داشتن. و ام55ا توحي55د در عب55د ب55ودن و در عبادت؛ به معني اين است که در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرم55ان ديگ55ري اين حالت را نداشته باشد؛ بلکه نسبت به غيرخدا ح55الت عص55يان و تم55رد داش55ته باش55د. پس همواره انسان بايد دو حالت متضاد داشته باشد؛ تسليم محض خ55دا، و عص55يان محض غيرخدا. اين است معني اياک نعبد خدايا تنها تو را مي پرستيم و غير از تو را

نمي پرستيم. بايد توجه داشت اطاعت آنهائيک55ه خداون55د دس55تور اط55اعت آنه5ا را داده مث55ل پ55در و مادر؛ امام و رهبران جامع شرائط همه در واقع اط55اعت خداس55ت. زي5را چ5ون خ5دا گفته اطاعت مي کنيم و هر رشته اي که به اينجا برسد عبادت خدا اس55ت، ولي ه55ر چه در کنار خدا قرار بگيرد؛ يع55ني در ع55رض خ55دا ق55رار بگ55يرد ن55ه در ط55ول؛ ش55رک

است. و يقال طريق معبد الي مذلل بالوطيء )مفردات راغب(.[ 1]

شرک ها و توحيد ها در قرآن مجيد مصاديق گوناگوني براي شرک آمده است ک55ه م55ا ب55ه بعض55ي از آنه55ا

اشاره مي کنيم که ضمنا معني توحيد عملي قرآن اجماال روشن مي گردد. خذ الهه هواه«1 . [ 1]- »افرايت من ات

آيا ديدي آن کس را که هواي نفس خودش را معبود خودش قرار داده است. در اين آيه انسان شهوت پرست مشرک شمرده شده است مثنوي گويد:

مادر بت ها بت نفس شماست

چونکه آن بت مار و اين بت اژدهاست

آهن و سنگ است نفس و بت شرار آن شرار از آب ميگيرد قرار

[ 292] صفحه

سنگ و آهن زاب کي ساکن شود آدمي با اين دو کي ايمن شود

Page 200: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

پس از آن جا که مي گوييم اياک نعبد و معبوديت غيرخ55دا را نفي مي ک55نيم، م55دعي اين مطلب شده ايم که خدايا ما به فرمان تو هستيم نه به فرم5ان ميله5ا و هواه5ا و

هوسها و شهوتهاي خودمان. خذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله«2 . [ 2]- »ات

در حاليکه يهوديان و مس55يحيان را م55ذمت مي فرماي55د مي گوي55د! آن55ان ب55دون آنک55ه مستندي از امر خدا داشته باشند؛ حبرهاي خودش55ان )ح55بر ع55الم يه55ود را گوين55د( و

راهب هاي خودشان را، خداي خويش قرار داده اند و پرستش مي کنند. مي دانيم يهوديان و مسيحيان علما و مقدسين خود را به آن ش55کل ک55ه بت پرس55تها بتها را عبادت مي کردند عب55ادت نمي کردن55د. يع55ني آنه55ا را مثال س55جده نمي کردن55د بلکه همينقدر بود که در مقابل آنان متعبد بودند؛ يعني بدون آن که از طرف خداوند اجازه داشته باشند مطيع و تسليم آن ها بودند و در حقيقت مطيع ميل ها و هواهاي نفساني آنها بودند؛ هر چه آنان به ميل و هواي خود ميگفتن55د؛ اين ه55ا مي پذيرفتن55د. خداوند در آنجا ميفرمايد اط55اعت از حق55وق خاص55ه پروردگ55ار اس55ت و ه55ر کس ک55ه دستور دهد مي شود اطاعت کرد. حبرها و راهب ها را ک5ه خ5دا دس55تور ن5داده چ5را

اطاعت مي کنيد؟ پس آنجا که مي گوئيم اياک نعبد يعني خدايا؛ هيچ گروهي را به نام روحاني و به نام قديس و به نام ديگر عبادت نميکنيم؛ کورکورانه اطاعت نمي ک55نيم؛ ه55ر کس را ت55و فرمان داده اي اطاعت مي کنيم و هر کس را که تو فرمان ن55داده اي اط55اعت نمي

کنيم. اگر رسول خدا را اطاعت مي کنيم از آن جهت اس55ت ک55ه ت55و ص55ريحا فرم55ان او را

واجب کرده اي. اگر ائمه اطهار را به عنوان اولي االمر اطاعت ميکنيم چون تو فرمان داده اي. اگر فرمان مجتهدان جامع الشرائط يعني علماي متقي عادل آگاه را اط55اعت مي ک55نيم

به

[ 293] صفحه

حکم اين است که پيغمبر و ائمه اطهار که فرمانشان را تو واجب الطاعه ک55رده ايبه ما اين چنين دستور داده اند.

55ه و ال3 55د اال الل واء بينن55ا و بينکم اال نعب - »قل ي55ا اه55ل الکت55اب تع55الوا الي کلم55ة س55خذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله« . [ 3]نشرک به شيئا و ال يت

هج55ري بص55ورت بخش5نامه ب5ه6 ي55ا 5اين همان آيه ايست که رسول الل55ه در س55ال سران کشورهاي دنيا فرستاد.

بگو اي اهل کتاب؛ اي کساني که خودتانرا به يک کتاب آسماني مستند مي کنيد؛ ن55ه ما مي توانيم بگوئيم بما اختصاص دارد و ن55ه ش55ما مي تواني55د ادع55ا کني55د مخص55وص شماست؛ و آن الله است. بيائيد؛ هيچ چيزي را شريک او قرار ندهيم. تا آنجا که مي

فرمايد: خذ بعضنا بعضا...« »و اليت

Page 201: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

برخي از م5ا ب5رخي ديگ55ر را »رب« و ص5احب اختي5ار نگ5يريم؛ هيچ ک5دام ديگ5ري را عبادت و اطاعت نکنيم؛ معبود و مطاع نگيريم، تنها خدا را »رب« و معبود و مط55اع

بدانيم و بس. اين نيز يکي ديگر از مظاهر توحيد عملي قرآن است که مي فرمايد:

هيچ انساني انسان ديگر را رب خودش قرار ندهد و انساني انسان ديگر را مرب55وب خويش نسازد. پس معني اياک نعبد اين است: خدايا تنها تو را »رب« و مطاع ق55رار ميدهيم و هيچ معبود اجتماعي نداريم و هيچ انساني را و فرمان انساني را در براب55ر

تو و فرمان تو مطاع قرار نميدهيم. دت بني اسرائيل«4 ها علي ان عب . [ 4]- »و تلک نعمة تمن

موسي بن عمران وقتي با فرعون روبرو شد و او را دعوت کرد فرعون با خشونت گفت: تو همان کسي هستي که در خانه ي ما بودي و در زير دست ما بزرگ شدي. و آن کار مهم و زش55ت )م55راد هم55ان کش55تن قبطي اس55ت( را انج55ام دادي. موس55ي

جواب داد:

[ 294] صفحه

حال اين منت را به سر من گذاشتي در مقابل اين که بني اسرائيل را بن55ده خ55ودت قرار داده اي؟! يعني آيا ت55و ميگ55وئي من هيچ نگ55ويم در مقاب55ل اين عملت ک55ه ب55ني

اسرائيل را بنده ساخته اي؟! مالحظه مي کنيد که حضرت موسي، فرعون مآبي يعني هم55ان اس55تبداد فرع55ون را »تعبيد« ناميده است. ب55ني اس55رائيل هيچگ55اه فرع55ون را س55جده نمي کردن55د؛ بلک55ه فرعون آنها را ذليل ساخته و به اطاعت اجباري و ک55ار اجب55اري و به55ره کش55ي وادار کرده بود و هر ن55وع ح55ق اختي55ار و آزادي را از آنه55ا س55لب نم55وده ب55ود. آنه55ا عمال در مقابل فرعون رام و مطيع بودند. پس اياک نعبد يعني خدايا تن ب55ه تعبي55دها و ت55ذليل

ها و اطاعتهاي اجباري و بهره کشي و سلب حق اختيار و آزادي نميدهم. اين ها نمونه هائيس5ت ک5ه در ق5رآن آم5ده اس5ت و ميتوان5د روش5نگر معن5اي توحي5د عملي باشد. توحيد عملي هم55ان اس55ت ک55ه در اص55طالح علم55اي اس55المي توحي55د در عبادت ميگويند، که مراد توحيد در عينيت خارجي اس55ت. يع55ني آنک55ه واقعيت وج55ود

انسان هم يگانه شده باشد. خالصه آنکه در اسالم کافي نيست که مسلمان تنها در مرحله فکر و انديش55ه موح55د باشد و خدا را در ذات و صفات و افعال به يگانگي بشناسد و بدان55د و درک کن55د ک55ه

ماه در اطراف خدا6اگر به او پيشنهاد کنند که درباره خداشناسي بحث کند، بتواند سخن بگويد، اين چ55نين شخص55ي نيمي از توحي55د را دارد، و نيم ديگ55ر آنس55ت ک55ه در عمل يگانه گرا باشد؛ بلکه يگانه شده باشد. آن هنگام ک55ه خ55دا را ب55ا تم55ام اوص55اف

شناخت و در اطاعت و تسليم نيز يگانه بود ميتوان گفت موحد است. همان طور که قبال اشاره کرديم؛ اينجاست که به عظمت سوره حمد پي مي ب55ريم؛ و راستي شگفت آور است که چگونه شخصي که هيچگاه در عمرش درس نخوانده و با فيلسوفي برخورد نکرده و هيچ دانش55مندي را مالق55ات ننم55وده، بتوان55د در اولين سوره کتابش کلمات را طوري تنظيم کند که تمام مکتبش را در ي5ک قطع5ه کوچ5ک

بگنجاند، توحيد نظري را در چند جمله کوتاه و در کمال اوج و تعالي بيان کند

Page 202: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

[ 295] صفحه

و توحيد عملي را در يک جمله کوتاه و در کمال اوج و تعالي بيان کند و توحيد عملي

را در يک جمله کوتاه اياک نعبد نشان دهد! . 43سوره فرقان، آيه ي [ 1]. 31سوره ي توبه، آيه ي [ 2]. 64سوره ي آل عمران، آيه ي [ 3]. 22سوره شعراء، آيه ي [ 4]

انحصار عبادت در جمله اياک نعبد - از نظ55ر دس55تور زب55ان ع55ربي، اي55اک؛ مفع55ول نعب55د اس55ت و ب55ه حسب طبع اولي ميبايست پس از فعل بيايد و گفته شود نعبدک و اگر اين طور بود معنايش اين بود: خدايا تو را پرستش مي کنيم. ولي علم55اي ادب ميگوين55د: »تق55ديم ما حقه التأخير يفيد الحصر« يع5ني اگ5ر ي5ک کلم5ه ک5ه ج5ايش م5ؤخر اس5ت، مق5دم بدارند عالمت انحصار است؛ اختصاص به زبان عربي ن55دارد و در فارس55ي هم چ55نين است. بنابراين معناي اين جمله مي شود: خدايا تنها تو را پرس55تش مي ک55نيم و رام و مطيع تو هستيم؛ و مطيع هيچ کس و هيچ فرماني که ناش55ي از فرم55ان ت55و نباش55د نيستيم. پس جمله اياک نعبد يک جمله است به جاي دو جمله. جمله اثباتي يع55ني در مقابل خدا تسليم هستيم و جمل55ه نفي يع55ني در مقاب55ل غيرخ55دا هرگ55ز تس55ليم نمي

شويم. در اين جمله روي اين بيان؛ همان ايمان و کف55ري ک55ه از ش55عار توحي55د اس55تفاده مي شود؛ گنجانده شده است مسلمان که مي گويد: »ال ال55ه اال الل55ه« در آن واح55د ي55ک

ايمان و يک کفر را ابراز مي دارد: ايمان به خداوند و کفر به غيرخدا. د من الغي، فمن ش55 ن الر در »آية الکرسي« مي خوانيم: »ال اکراه في الدين، قد تبي

. [ 1]يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقي« اينک که حقيقت آشکار شده؛ هيچگون55ه اجب55ار و اک55راهي در ک55ار نيس55ت، آنکس ک55ه مؤمن به الل55ه باش5د، در حاليک5ه در هم5ان آن ک5افر ب5ه ط5اغوت، )آنچ5ه ک5ه مظه5ر طغيان است( باشد؛ آنکس؛ رستگار گشته و عروة الوثقي يعني دس55تگيره محکم را

چنگ زده است. ايمان در اسالم؛ بدون کفر عملي نيست؛ بلکه هم55واره بايس55تي در کن55ار تس55ليم ب55ه

خداوند، انکار مظاهر طغيان قرار گيرد، تا ايمان کامل گردد.

[ 296] صفحه .256سوره بقره، آيه ي [ 1]

ضمير جمع نکته جالبي که در اينجا که مرحله ي توحيد عملي و مرحله ي »شدن« انسان است وجود دارد؛ اين است که در کلمه ي نعبد ضمير جمع آورده شده و به صورت مف55رد يعني اعبد گفته نشده است. گفته نشده: »من تنها تو را ميپرستم« بلکه گفته شده »ما؛ تنها تو را مي پرستيم«. آن نکته که در اين مقام که مقام ساخته شدن انس55ان

Page 203: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

است اين است که انسان همان طور که در پرتو شناخت خدا و توجه ب55ه او س55اخته مي ش55ود ن55ه در ص55ورت غفلت از او و بي خ55بري از او؛ هم55انطور ک55ه در عم55ل و فع5اليت س55اخته مي ش55ود ن55ه ب55ا نظ5ر و انديش5ه ي محض؛ انس5ان در ض55من عم55ل اجتماعي و همراه و هماهنگ با جامعه ي توحيدي ساخته مي شود نه منفصل و جدا از قافله اهل توحيد. انسان موجودي است فک55ري؛ الهي؛ عملي؛ اجتم55اعي. انس55ان بدون انديشه و شناخت، انسان حقيقي نيست. انسان بريده شده از خدا و غافل از خدا انسان نيست؛ انسان انديشنده الهي بريده از عمل ن55يز انس55ان حقيقي نيس55ت؛ انسان کاستي گرفته است. همين طور انسان انديشنده خداشناس عملي بري55ده ازجامعه توحيدي نيز انسان ناقص است. پس در حقيقت معني اياک نعبد اين است:

خدايا ما مردم جامعه ي توحيدي در حرکتي هماهنگ؛ همه با هم به سوي تو و گوشبفرمان تو روانيم. اياک نستعين

تنها از تو کمک مي خواهيم. از غير تو کمک نمي خواهيم و استعانت نمي جوئيم. اين جمله ي مفيد توحي55د در اس55تعانت اس55ت. توحي55د در اس55تعانت، يع55ني تنه55ا از او کمک خواستن و تنها از او استمداد کردن و تنها به او اعتماد کردن. ممکن اس55ت در اينجا سؤالي مطرح شود و مي توان اين سؤال را به دو گون55ه مط55رح ک55رد: يکي از

نظر اصل استمداد و استعانت.

[ 297] صفحه

از نظر علماء تعليم و تربيت و علماء »اخالق«، انسان بايد اعتم55اد ب55ه نفس داش55ته باشد. اعتماد به غ55ير و اس55تعانت و اس55تمداد از غ55ير؛ انس55ان را موج55ودي اتک55الي و

ضعيف ميسازد؛ برخالف اعتماد به نفس که قوا و نيروي انسان را بيدار مي کند. طبق اين اصل بايد به خود تکيه داشت نه به غير اعم از اين که آن غيرخدا باش55د ي55ا غيرخدا. به همين دليل علماء ام5روز »توک5ل« را ک5ه اعتم5اد ب5ه خداس55ت و م5وجب

سلب اعتماد از خود است نفي مي کنند و غير اخالقي مي شمارند. ممکن است اين سؤال به صورت ديگري مطرح شود و آن اين که چرا نبايد از غ55ير خدا استعانت و استمداد جست اين که غيرخدا را نبايد عبادت ک55رد منطقي اس55ت و اما اينکه از غير خدا نباي55د اس55تعانت و اس55تمداد جس55ت چ55ه منطقي دارد؟ خداون55د؛ عالم را عالم اسباب قرار داده و ما انسانها را به انسانهاي ديگ55ر و ب55ه اش55ياء ديگ55ر نيازمند ساخته است و ما ناچ55ار ب55راي رف55ع نيازه55اي خ55ود باي55د از اش55ياء ديگ55ر و از

انسانهاي ديگر در زندگي کمک بگيريم و استمداد کنيم. در پاسخ اين سؤال بايد بگوئيم که مطلب چيز ديگري است. و اين طور نيس55ت ک55ه هرگونه کمک گيري از غير و اعتماد به غ55ير ق55بيح باش55د؛ خ55ير؛ بلک55ه خداون55د اص55وال انسان را موجودي نيازمند به غير خلق کرده؛ يع55ني جامع55ه ي انس55ان ه55ا اين ط55ور است که هر کس به ديگري محتاج است و اين که مي بينيم در سفارشات اس55المي

دائما امر به تعاون ميکنند نمايانگر همين حقيقت است. در قرآن مجيد ميفرمايد:

قوي«. . [ 1]»تعاونوا علي البر و الت

Page 204: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

در کارهاي نيک يکديگر را مدد برسانيد، کلمه »تع55اون« از م55اده ي »ع55ون« اس55ت. اگر استعانت از غير، در هيچ حدي جايز نبود، پروردگار سفارش به تعاون نمي ک55رد، بلکه ميرساند: شما به يکديگر محتاج هستيد؛ و لذا بايس55تي يک55ديگر را م55دد و ي55اري

کنيد.

[ 298] صفحه

شخصي در حضور حضرت امير به اين تعبير دعا کرد؛ خدايا مرا محتاج خلق خ55ودتنگردان!

حضرت فرمود: ديگر اين طور نگو؛ عرض کرد پس چه بگويم؛ فرمود بگ55و خ55دايا م55را محت55اج ب55دان خلق خودت قرار نده. و منظور اين است که جمله اول نشدني است زيرا نح55وه ي خلقت انسان، اين طور است که همواره در پيشبرد زندگي دنيائي خودش ب55ديگران نيازمند است. پس در جمله اي55اک نس55تعين نمي گوي55د ک55ه انس55ان نباي55د اس55تمداد از

ديگران بجويد. پس مطلب چيست؟ آنچه اين آيه شريفه ميرساند اين است که: آن اعتم55اد نه55ائي؛ و آن تکي55ه گ55اه قلب انسان؛ يعني آنچه که در واقع و نفس االم5ر انس5ان ب5ه آن تکي55ه دارد؛ بايس5تي خ5دا باشد، و آنچه که از آنها در دنيا استمداد مي جويد؛ آنها را به عنوان وس55يله بدان55د. و بداند که حتي خود انسان؛ قواي وجودي او؛ نيروي بازوي او؛ نيروي مغ55زي او؛ هم55ه و همه وسائلي هستند که خداوند آفريده و در اختيار او نه55اده اس55ت و سررش55ته در دست اوست. و لذا چقدر انسان در دنيا ب55ه وس55ائلي اعتم55اد مي کن55د ولي بع55د مي

بيند که برخالف انتظارش آن وسيله کمکي که بايد بکند؛ انجام نداد. گاهي مي شود که بقواي خويش اعتماد مي کند و مي بيند که حتي آنه55ا ن55يز تخل55ف مي ورزند. تنها قدرتي که اگر انسان به او تکيه کند و برنامه اش را با او تنظيم کند

هيچ نگراني نخواهد داشت خداست. نوشته اند که در يکي از جنگها رسول اکرم از لشکر کناره گرفت و در روي تپ55ه اي در حدود اردوگاه خودش استراحت کرد و بخواب رفت. اتفاقا يکي از اف55راد ش55جاع دشمن؛ در حاليکه مسلح بود و گردش مي کرد؛ نگاهش به رسول الله افت55اد و او راشناخت؛ و بسيار خوشحال شد از اين که او را تنها يافته و االن او را خواهد کشت.

در حالي که رسول الله خوابيده بود؛ وي باالي سرش ايستاد و فرياد کشيد: محمد! تو هستي؟ حضرت نگاهي کرد و فرم55ود: آري من هس55تم. گفت: چ55ه کس55ي

مي تواند تو را از دست من نجات دهد؟ رسول الله بدون درنگ فرمود: خدا!

[ 299] صفحه

آن مرد که چنين انتظاري نداشت گفت االن بتو نشان خ55واهم داد و ي55ک ق55دم عقب رفت تا ضربت خود را قوي تر بزند؛ ناگهان پايش به سنگي اص55ابت نم55وده و محکم به زمين خورد!. حضرت بسرعت از جاي برخاست و باالي سرش ايستاد و فرم55ود: چه کسي تو را از دست من ميتواند نجات بدهد؟ اينجا بود که آن مرد از روي فتانت

پاسخ داد: کرم تو! و رسول الله او را عفو فرمود.

Page 205: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

غرض اين است که معني اين جمله نه آن است که انسان در جهان بهيچ وس55يله اي نبايد دست استمداد دراز کند؛ بلکه بايستي در عين استمداد؛ مسبب االسباب را نيز

بشناسد و بداند که سررشته وسائل و اسباب در دست او قرار دارد. .2سوره مائده، آيه ي [ 1]

اهدنا الصراط المستقيمخدايا ما را به شاهراه استوار هدايت بفرما.

براي اين که صراط مستقيم کامال روشن گردد بايستي چند مطلب را بيان کنيم: - همه موجودات در يک سير تکويني و غيراختياري که الزمه ناموس هس55تي اس55ت1

55ه تص55ير االم55ور«. و ان الي[55 1]به سوي خداوند در حرکت و ص55يرورتند »اال الي اللک المنتهي«. انسان به عنوان يکي از موجودات و مخلوق55ات محک55وم ب55ه اين[55 2]رب

حکم است. ک کدحا فمالقيه«. ک کادح الي رب ها االنسان ان . [ 3]»يا اي

- در ميان راهها يک راه است که راه مس55تقيم و ش55اهراه اس55ت و راه س55عادت و2راه اختياري يعني راهي است که انسان بايد آن را برگزيند.

- به دليل اين که انسان آنچه ب55رمي گزين55د از ن55وع راه اس55ت؛ پس انس55ان ن55وعي3 حرکت و طي طريق به سوي مقصدي را برمي گزيند و ب5ه عب55ارت ديگ55ر ب5ه س5وي

کمال خود

[ 300] صفحه

مي خواهد حرکت کند؛ پس انسان ي55ک موج5ود تکام55ل يابن55ده اس55ت و مع5ني اه55دناالصراط المستقيم اين است که خدايا ما را به راه راست تکامل هدايت فرما.

- راه تکام555ل؛ کش555ف ک555ردني اس555ت ن555ه اخ555تراع ک555ردني؛ ب555رخالف نظري555ه4 اگزيستانسياليسم که مدعي است هيچ راهي و هيچ مقصدي وجود ن55دارد؛ و انس55ان خ55ود ب55راي خ55ود مقص55د و ارزش مي آفرين55د؛ و راه مي آفرين55د و انس55ان آفرينن55ده مقصد و آفريننده راه و آفريننده کم55ال يع55ني آفرينن55ده کم55ال ب55ودن و ارزش ب55ودن ارزشهاي خود است. از نظر قرآن مقصد و راه کم55ال ب55ودن مقص55د و ارزش ب55ودن ارزش ه55ا در متن خلقت و آف55رينش هس55تي تعين پي55دا ک55رده و انس55ان باي55د آنه55ا را

کشف کند و مقصد را بجويد و راه را بپيمايد. - راه مس55تقيم راهي اس55ت ک55ه از اول جهت مش55خص دارد؛ ب55رخالف راهه55اي5

غيرمستقيم از قبيل راه منحني يا راه پيچ در پيچ و روي خط5وط منکس5ر ک5ه فرض5ا در نهايت امر انسان را به مقصد برساند؛ با تغيير جهته55اي متع55دد ي55ا م55داوم اس55ت؛ پس راه انسان به سوي کمال از نوع عبور از ميان اضداد و نوسان از ضدي بر ض55د

ديگر نيست آنچنانکه معموال ديالکتيسين ها مي گويند. - اين که راه تکامل کشف شدني است نه خلق کردني و ابداع ک55ردني؛ ب55ه مع55ني6

اين نيست که مانند راههاي مکاني قبال در خارج از وجود راه رونده جاده اي کشيده شده است و او بايد در آن جاده قدم بگذارد؛ بلکه ب55ه مع55ني اين اس55ت ک55ه در متن وجود راه رونده راهي به سوي کم55ال حقيقي او ک55ه رس55يدن ب55ه بارگ55اه ق55رب ح55ق

Page 206: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

است وجود دارد، يعني در متن وجود انسان استعداد فطري براي رسيدن ب55ه کم55الحقيقي وجود دارد آنچنانکه مثال در هسته خرما استعداد درخت شدن وجود دارد.

- انسان در عين اين که مجهز به استعداد فطري است؛ نيازمند به راهنما و ه55ادي7 است؛ زيرا انسان با همه موجودات ديگر که استعدادي ط55بيعي ب55راي کم55االت خ55ود دارند يک تفاوت اساسي دارد و آن اين است که موجودات ديگ55ر هم55ه راهش55ان در طبيعت مشخص ش55ده و ه55ر ک55دام بيش از ي55ک راه نمي توانن55د داش55ته باش55ند ولي

انسان اين طور نيست. و باصطالح فلسفي امروزي مي گويند:

[ 301] صفحه

»هر موجودي واجد طبيعت است، مگر انسان که فاقد طبيعت است.« اگزيستانسياليستها روي اين قضيه اصرار دارند که مي گويند انسان ي55ک موج55ود بي ماهيت و بي طبيعت است. و البته ما اين مطلب را در جاي خود مفصل بحث کرده

ايم و ثابت نموده ايم که مطلب به آن شکلي که آنان مي گويند صحيح نيست. انسان داراي؛ طبيعت هاي متضاد و مختلف است و راه خودش را از مي55ان ط55بيعت هاي علوي و سفلي بايد انتخ55اب کن5د. حيوان55ات ديگ55ر انتخ5اب بعه5ده آن55ان گذاش55ته نشده است بلکه؛ اسب؛ گوسفند؛ گربه؛ سگ.... هر کدام ب5ا غرائ5زي آفري5ده ش5ده ان55د ک5ه آن غرائ55ز راه آن55ان را مش55خص ک55رده اس55ت و ل55ذا مي بي55نيم هم55ه آنه5ا در سراسر تاريخ جهان هر کدام داراي خلق و خوي مخصوص به خود هستند و همه يک جور اعمال و رفتار دارند؛ زنبورعسل و مورچگان همه و هم55ه در تهي55ه خان55ه و غ55ذا

مانند هم اند و تغيير و تحولي در کار آنها ديده نمي شود. ولي انس5ان ص5دها راه در مقاب5ل او نه5اده ش5ده ک5ه مي توان5د ه5ر ک5دام آن ه5ا را

انتخاب کند. در سوره »و الليل« ميفرمايد: »ان سعيکم لشتي« شما بني آدم؛ کوش55ش هايت55ان،مختلف و متفرق است. و البته اين مطلب از کمال انسان است نه ضعف انسان.

حال ببينيم اين مطلب آيا مستلزم آنست که بگوئيم انسان بکلي بي راه است؟ اگر ماديين بخصوص اگزيستها چنين مي پندارند ولي قرآن آن را قبول ن55دارد. آنچ55ه که قرآن مي فرمايد اين است که: خط سيري از انسان تا خدا کشيده شده ک55ه آن راه مشخص کمال انسان است؛ النهايه در برابر انسان مثال ه55زار راه نه55اده ش55ده، که تنها يکي از آنها راه مستقيم يعني همان شاهراهي است که به سوي خدا م55يرود و به خدا منتهي مي گردد. ولي انسان در انتخاب هر کدام از اين راهها مختار اس55ت و اگر آن راه را انتخاب کند درست؛ و گرن55ه راهه55اي ديگ55ر همگي نادرس55ت و غل55ط

است. اين است معناي حديث معروفي که روزي رس55ول اک55رم در ج55ائي نشس55ته بودن55د و گروهي در گرد ايشان بودند؛ حضرت شروع کردند خط5وطي ب55ر روي زمين ترس55يم کردن که يکي از آن خطوط مستقيم بود و خطوط ديگر کج و معوج و غيرمس55تقيم.

و

[ 302] صفحه

Page 207: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

سپس فرمود اين يک راه؛ راه من است و باقي ديگر هيچ کدام راه من نيستند. راز اين که در قرآن همواره؛ ظلمت به صورت جمع آمده و نور به صورت مفرد نيز

ور« 55وا يخ55رجهم من الظلم55ات الي الن ک55ه راه[55 4]همين است. »الله ولي الذين آمنگمراهي گوناگون است ولي راه حق تنها يکي است.

در اينجاست که نياز به هدايت انبياء روشن مي گردد، زيرا آن راه مس55تقيمي را ک55ه بشر را به کمال نهائي مي رساند، انس55ان نمي توان55د ب55دون ه55دايت آن55ان تش55خيص

دهد. بلکه بايستي فرستادگان الهي او را رهنمون گردند. در اينجا نکته ايست که در تفسير الميزان بيان ش55ده اس55ت ک55ه ميگوين55د: در ق55رآن کلمه سبيل نيز به معني راه بکار برده شده ولي معناي آن با صراط تف55اوت دارد. و لذا سبيل احيانا به صورت جمع اس55تعمال ش55ده ولي ص55راط هميش55ه مف55رد اس55ت. معناي سبيل آن راههاي فرعي است ک55ه ب55ه راه اص55لي منتهي مي گ55ردد. و معن55اي

صراط همان راه اصلي است. ممکن اس55ت ب55راي رفتن ب55ه نقط55ه اي، ي55ک راه اص55لي بيش55تر نباش55د ولي راهه55اي فرعي که از اطراف و اکناف مي آيد متعدد باشند و باالخره هم55ه ب55ه آن راه منتهي

گردند. همه ما انسانها همچون کارواني مي مانيم ک55ه در مس55ير کم55ال در راه هس55تيم ولي بايد براي رسيدن به کمال نهائي از شاهراه اصلي عبور کنيم ولي ممکن اس55ت ه55ر کدام از ما از يک طريق فرعي خودمان را به آن راه اصلي برس55انيم. اگ55ر ه55ر کس در هر پست و مقامي قرار دارد ب55ه وظيف55ه انس55اني، اخالقي و ش55رعي خ55ود عم55ل کند؛ در حقيقت راهي را انتخاب کرده که سرانجام او را ب55ه راه اص55لي مي رس55اند؛ گرچه راهها با يک55ديگر در ابت55داي ام55ر تف55اوت کن55د. يع55ني يکي مثال ط55بيب اس55ت و ديگري کارگر، ديگري بازرگان و... اين ها همه س55بيل ه55ايي هس55تند ک55ه انس55ان مي

تواند با طي آنها خود را به صراط مستقيم نزديک گرداند.

[ 303] صفحه . 53سوره شوري، آيه ي [ 1]. 42سوره نجم، آيه ي [ 2]. 6سوره انشقاق، آيه [ 3]. 258سوره بقره، آيه [ 4]

صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و ال الضالين انسانها از اين نظر که در مقام عبوديت چه چيز بدس55ت بياورن55د، و در انتخ55اب راه؛ چه راهي را انتخاب کنند به سه نوع تقسيم مي شوند: يک دسته انس55انهائي هس55تند که راه عبوديت را طي ميکنند و بطوريکه در ذيل کلمه »ال55رحيم« گف55تيم؛ مش55مول رحمت خاصه پروردگار هستند و انعام بعد از انعام علي الدوام ش55امل حالش55ان مي گردد و گوئي احس55اس مي کنن55د ک55ه دس55تي از غيب آنه55ا را مي کش55اند. اين دس55ته همان مقربان درگاه الهي ميباشند؛ که در درجه اول انبي55اء و اولي55اء و س55پس اف55راد کامل انسانها هستند. و انسان بايد هميشه آنها را جل5وي راه ق5رار ده5د و ب5ه دنب5ال

آنان قدم بردارد. و در جمله اول انسان راه آنان را از خداوند طلب ميکند.

Page 208: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

دسته دوم در مقابل دسته اولند و به جاي خدا؛ غير خدا را پرستش کرده اند و خ55دا را عصيان نموده ان55د، اين55ان ن55يز آث55ار اعمالش55ان يکي بع55د از ديگ55ري در وجودش55ان ظهور کرده؛ و همچون دستي آنان را از راه راست دائما دورتر ميسازد. و ب55ه ج55اي آنک55ه مانن55د گ55روه اول ب55ه س55وي خداون55د ب55اال رون55د؛ و م55ورد انع55ام ه55اي پي در پي پروردگار قرار گيرند؛ مورد خش55م و غض55ب الهي ق55رار گرفت55ه و بکلي راه کم55ال از دستشان در رفته و بدره هولناک شقاوت سقوط مي کنند »و من يحلل عليه غضبي

اين ها در حقيقت انسانهايي هستند که به جاي اين [ 1]فقد هوي«. که راه انسانيت را طي کنند، به راههاي حيواني ميروند؛ انسانيتشان مس55خ گردي55ده و به ج55اي آن ک55ه پيش برون55د عقب گ55رد ميکنن55د. ق55رآن از اين ه55ا ب55ه »المغض55وب

عليهم« تعبير مي کند. ]در اين ميان گروه سومي هستند، »مذبذبين بين ذلک ال الي هؤالء و ال الي ه55ؤالء«

؛ راه معين و مشخصي در پيش ندارند؛ متحير و سرگردانند ه5ر لحظ5ه راهي را[5 2پيش گرفته و بجائي نميرسند. قرآن از اين ها به »الضالين« ياد مي کند.

م55ا ک55ه مي گ55وئيم: اه55دنا الص55راط المس55تقيم، ص55راط ال55ذين انعمت عليهم، غ55يرالمغضوب عليهم و ال الضالين، يعني:

[ 304] صفحه

با خدايا! راه راستت را به ما بنماي، آن راهي که راه اولياء، راستان و پاکان درگ55اه توست؛ آنانکه همواره مشمول انعامهاي پي در پي تو هستند ن55ه راه بن55دگاني مس5خ شده و از انسانيت بيگانه گشته که مورد غضب تو ق55رار دارن55د؛ و ن55ه راه مردميک55ه

. [ 3]حيران و سرگردانند و هر لحظه بشکلي درآمده و با گروهي در مي آميزند.. 83سوره طه، آيه ي [ 1]. 142سوره نساء، آيه ي [ 2]. 9-54آشنايي با قرآن )تفسير سوره حمد(، ص [ 3]

نماز جمعه در ق55رآن مجي55د از اين[55 1]اسالم يک نماز هفتگي دارد که نام آن نماز جمعه است.

نماز بخصوص ياد شده است و آن در سوره ي جمعه است: 55ه و ذروا 55ر الل عوا الي ذک ها الذين آمنوا اذا نودي للصلوة من يوم الجمع55ة فاس55 »يا اي

البيع ذلکم خير لکم ان کنتم تعملون«. به اتفاق تمام مفسرين شيعه و سني مقصود نماز جمعه است.

نماز جمعه چيست؟ نم55از جمع55ه هم55ان نم55از ظه55ر روز جمع55ه اس55ت ولي ب55ا س55اير نمازها اختالف دارد، اوال همه ي نماز ظهرها چهار رکعت اس55ت ام55ا نم55از ظه55ر روز جمعه که اسمش نماز جمعه است، دو رکعت است، ثاني55ا واجب اس55ت ب55ا جم55اعت خوانده شود ولي ساير نمازه55ا، خواندنش55ان ب55ا جم55اعت واجب نيس55ت و ثالث55ا نم55از جمعه در هر نقطه اي که اقامه شود تا دو فرس55خ از هم55ه ج55وانب ب55ر م55ردم واجب است که در آن شرکت کنند مگر آنکه عذر داشته باشند و رابعا در هر نقطه اي ک55ه نماز جمعه اقامه شد، تا شعاع يک فرسخ حرام است نم55از جمع55ه ي ديگ55ري اقام55ه

بشود، فقط همان يک نماز جمعه بايد باشد.

Page 209: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ببينيد اگر همچنين نمازي اقامه بشود، چه نمازي مي ش55ود؟ اگ55ر مثال در اين نقط55ه که ما هستيم يعني در تهران، يک نماز جمعه اي تشکيل گ55ردد، از ش55عاع دو فرس55خ يعني از طرف شمال تا شميران و از جنوب تا شهرري و از همه ي جوانب ش55رق و

کيلومتر که تقريبا دو فرسخ شرعي است در آن 12غرب و ميان اين ها تا فاصله

[ 305] صفحه

شرکت کنند و تا شعاع شش کيلومتر نماز جمعه ديگري اقام5ه نش5ود و منحص5ر ب5ههمان يک نماز باشد، ببينيد چه اجتماع عظيمي آنوقت تشکيل مي شود.

اين نماز بايد دو رکعت خوانده شود نه چهار رکعت، چرا؟ در احاديث و اخبار بس55يارم555ا جعلت الجمع555ة رکعتين لمک555ان وارد ش555ده و از مس555لمات اس555ت ک555ه: »و ان الخطبتين«. يعني اين نماز عمومي؛ اين نمازي که همه بايد در يکج55ا جم55ع بش55وند و مثل اين نماز جماعت ها متفرق نباشند، فرض است که قبل از اين نماز دو خطاب55ه

ايراد گردد و همين دو خطابه بجاي دو رکعت است. ما ماده اي داريم در خود دين مقدس اسالم که سخنراني جزء متن دين است، جزء نماز است، اميرالمؤمنين عليه السالم مي فرمايد: خطبه نماز است، ماداميکه امام خطابه مي خواند، همه ي مردم بايد سکوت کنند و حرف او را گوش کنند و مادامي که او از کرسي خطابه پائين نيامده است همه مثل اين است که در ح55ال نم55از مي باشند، البته با يک فرقهائي از قبيل اين که رو بقبله نشستن و الاقل رو بقبله ب55ودن خود امام که خطبه مي خواند در اين ح55ال واجب نيس55ت، اين دو خطاب55ه اي ک55ه در

آنجا فرض است به جاي دو رکعت از نماز ظهر است. سخنراني قبل از پيروزي انقالب اسالمي ايراد گرديده است.[ 1]

آداب نماز جمعه امامي که جمعه مي خواند آدابي دارد: از آن جمله اين که عمامه اي بسر مي بندد، مقصود اين است که يک شال کوچک که دو سه ال داش55ته باش55د بس55ر ببن55دد، مانن55د

عمامه ي پيغمبر. خدا حفظ کند »آق5اي ح5اج آق55ا رحيم ارب55اب اص5فهاني« را، ش55ايد بس5ياري از ش55ما ايش5ان را بشناس55يد، ايش55ان از علم55اء ط55راز اول م5ا در فق5ه و اص5ول و فلس5فه و ادبيات عرب و قسمتي از رياضيات قديم مي باشند، شاگرد حکيم معروف »مرحوم جهانگير خان قشقائي« بوده اند و مثل مرحوم جهانگير خان، هنوز هم کاله پوس55تي بسر مي گذارند، زي ايشان از هر لحاظ مانند ساير علماست، از عبا و قبا و قيافه، فقط کاله پوستين بسر مي گذارن5د. ايش5ان از کس5اني هس5تند ک5ه معتق55د ب5ه نم5از

جمعه اند، و

[ 306] صفحه

خود ايشان در اصفهان اقامه جمعه مي کنند، اما چون مردم نوعا مؤمن و معتقد به نماز جمعه نيستند، يک نماز جمعه باشکوهي آنطور که منظور اسالم اس55ت تش55کيل

Page 210: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نمي شود. ايشان وقتي که براي نماز جمعه حاضر مي شوند ي55ک عمام55ه ي کوچ55کيعني يک شال دو سه الئي بسر مي بندند.

در اصفهان خدمت ايشان رسيدم و موضوع نماز جمعه39يادم هست در فروردين به ميان آمد، ايشان مي گفتند نمي دانم شيعه چه وقت مي خواهد ع55ار ت55رک نم55از جمعه را از خود بردارد و جلو شماتت س55اير ف55رق اس55المي را ک55ه م55ا را ب55ه عن55وان تارک جمعه مالمت مي کنند بگيرد. ايشان آرزو مي کردند و مي گفتن55د اي ک55اش در اين مس55جد اعظم قم ک55ه چن55د ميلي55ون توم55ان خ55رجش مي ش55ود ي55ک نم55از جمع55ه

باشکوهي خوانده شود. ديگر اين که امام مي آيد و هنگام خطابه مي ايستد و ايستاده خطابه مي خواند، در

آيه ي کريمه آنجا که مي فرمايد: ه55و 55ر من الل »و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و ترکوک قائما قل ما عند الله خي

جارة و الله خير الرازقين« . [ 1]و من الت يعني اين مردم ت55ربيت نيافت55ه ک55ه هن55وز خ55وي و ع55ادات ج55اهليت را دارن55د همينک55ه چشمشان بمال التجاره يا طبل و شيپوري مي افتد تو را همان طور که ايستاده اي مي گذارند و بدنبال آنها مي روند، اشاره به داستاني است که در ح55الي ک55ه پيغم55بر ايستاده بود خطابه جمعه مي خوان55د و ص55حبت مي ک55رد، ب55ه آواز طبلي ک55ه عالمت ورود يک مقدار کاالي تجارتي بود، مردم از ت55رس اين ک55ه تم5ام بش55ود نتوانن55د تهي55ه کنند رفتند و دور پيغمبر را رها کردند. غرض اشاره به اين نکته بود ک55ه فرم55ود: »و ترکوک قائم55ا« هم55ان ط55وري ک55ه ايس55تاده اي، يع55ني در ح55ال ايس55تاده خطاب55ه مي خواني، تو را تنها مي گذارند. مي گوين55د نشس55تن هنگ55ام خطاب55ه ب55دعتي اس55ت ک55ه

معاويه ايجاد کرد. اين که آيا امام جمعه و خطيب بايد يکنفر باشد يا مي شود يکي خطيب باشد و

[ 307] صفحه

ديگري امام جماعت؟ اين خود مسأله اي است، اکثر يا همه قائلن55د ک55ه يکنف55ر باي55د هم خطيب باشد و هم امام جماعت و بعقيده عده اي شرط اصلي امام نماز جمع5ه اين است که بتواند و قادر باشد که خطبه ايراد کن55د. در روايت ه55اي زي55ادي عن55وان

مطلب »امام يخطب« است. ديگر اين که امام در ح55الي ک55ه ب55راي خطاب55ه ايس55تاده اس55ت بشمش55ير ي55ا ن55يزه ي55ا

عصائي تکيه مي کند و در اين حال به انشاء خطبه مي پردازد. .11سوره جمعه، آيه ي [ 1]

منظور از اجتماع جمعه از اين دستورهاي اسالمي که يا نشنيده ايد و يا خيلي کم بگوش شما خورده است، تعجب خواهي55د ک55رد و خواهي55د پرس55يد چ55ه منظ55وري از اينهم55ه اجتم55اع و آداب و تشريفات هست؟ بيشتر تعجب خواهيد کرد اگر بشنويد که منظور عم55ده از اينهم55ه اجتماع، شنيدن همان خطاب55ه هاس55ت، پس آن خطاب55ه ه55ا چق55در باي55د داراي اهميت

باشد و جنبه ي حياتي داشته باشد؟!

Page 211: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

آن قدر اهميت دارد که آنگاه که آواز مؤذن به »الله اکبر« بلند مي شود هر کس در هر جا هست و هر کاري در دستش هست بايد بگذارد و بشتابد به سوي نماز جمع55ه و آن دو خطابه را بشنود و سپس دو رکعت نماز را به جماعت بخواند و آنوقت آزاد

است. در سوره مبارکه جمعه همين مطلب بيان شده آنجا که مي فرمايد: 55ه و ذرو عوا الي ذک55ر الل 55وم الجمع55ة فاس55 ذين آمنوا اذا نودي للصلوة من ي ها ال »يا اي

[1]البيع ذلکم خير لکم ان کنتم تعملون و اذا قضيت الصلوة فانتشروا في االرض«. .

اين را هم بگويم که ظهرها اول اذان گفته مي شود و بعد از اذان نماز خوان55ده مي شود و در روز جمعه استثنائا اگر بنا باشد نماز جمعه خوان55ده بش55ود اذان را قب55ل ازظهر مي شود گفت، مي شود اذان را همچنان بگويند که اول زوال دو خطابه تمام

[ 308] صفحه

شده باشد.

صداي مؤذن که بلن55د ش55د ب55راي نم55از جمع55ه، معامل55ه ک55ردن ح55رام اس55ت »و ذروا البيع«. اين جهت نص قرآن است و از مسلمات اسالم است، شيعه و س55ني در اين زمينه اختالفي ندارند که اگر نماز جمعه صحيحي تشکيل ش55ود و اذانش گفت55ه ش55ود در آن ح55ال مثال مغ55ازه داري پش55ت ت55رازوي خ55ودش نشس55ته ي55ا ايس55تاده اس55ت و مشتري آمده و از او مثال پن55ير مي خواه55د و او ک55ارد را ب55رده روي پن55ير مي خواه55د ببرد و در آن حال بانگ مؤذن بلند مي شود الله اکبر، واجب است بر مش55تري و ب55ر فروشنده دست نگهدارند و بش55تابند، »فاس55عوا الي ذک55ر الل55ه و ذروا ال55بيع«، يع55ني بشتابيد به سوي نماز و معامله را ره55ا کني55د. معامل55ه در آن55وقت ح55رام اس55ت، باي55د

بشتابند و خطابه ها، را گوش کنند. در نماز جمعه دو خطابه خوانده مي شود، نه يکي. به اين ترتيب که امام يک خطابه انشاء مي کند، بعد مي نشيند، و مختصري سکوت مي کند دو مرتبه بلن55د مي ش55ود

براي خطابه دوم. .9سوره جمعه، آيه ي [ 1]

محتواي خطبه ها حاال که خطابه ي نماز جمعه اين قدر اهميت دارد ک5ه منظ5ور عم5ده از اين اجتم55اع شنيدن همان خطابه هاست آيا در آن خطابه ها و سخنرانيها چه حرفه55ايي باي55د زده بشود؟ اول حمد و ثناي الهي، دوم درود بر خاتم االنبياء و ائمه دين، سوم موعظه ويک سلسله مطالب الزم که بعد تشريح مي کنم، چهارم قرائت سوره اي از قرآن. باز براي اين که بفهميد چقدر حضور در اين اجتم55اع اهميت دارد در روايت دارد ک55ه حتي واجب اس55ت زن55دانيها را م55أمورين زن55دان ب55ا خودش55ان بياورن55د و در اين نم55از عمومي هفتگي شرکت دهند، آنها را تحت الحفظ و با م55راقبت ب55راي اين ک55ه ف55رار نکنند با خود بياورند، يعني بايد زنداني را از زندان بيرون کشيد و آورد تا نماز جمع55ه اش را ب55ا اجتم55اع بخوان55د و خطاب55ه ي الزم را گ55وش کن55د و س55پس برگ55ردد بمح55ل

خودش.

Page 212: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

در خطبه ي نماز جمعه عالوه بر حمد و ثن55اي الهي و ذک55ر رس55ول اک55رم ص55لي الل55هعليه و آله و سلم و ائمه

[ 309] صفحه

دين و يک سوره قرآن، الزم است خطيب موعظه کند و عن55داللزوم مط55الب الزمي را براي مسلمين بگويد. راجع ب5ه اين ک5ه آن مط5الب الزم چ5ه ن5وع مط5البي خ5وب

است باشد از يک روايت استفاده مي کنيم. در ضمن احاديث مربوط به خطب55ه ي457در »وسائل الشيعه« جلد اول صفحه ي

جمعه حديثي از کتاب »علل الشرايع« و »عيون اخبار الرضا« نقل کرده، اين حديث را فضل بن شاذان نيشابوري که از اکابر و ثقات روات ماست از حضرت رضا عليه

السالم نقل مي کند. در آنجا دارد: ما جعلت الخطبة يوم الجمعة الن الجمعة مشهد عام« يعني علت اين ک55ه خطب55ه »ان در روز جمعه قرار داده شده اين است ک55ه روز جمع55ه از نظ55ر اس55الم روز اجتم55اع عمومي است و همه بايد در اجتماع روز جمعه جمع شوند، » فاراد ان يکون لالم55يرية« خداون5د ب5ا 5رهيبهم من المعص5 5رغيبهم في الطاع5ة و ت بب الي م5وعظتهم و ت س5 تشريع اين دستور خواس55ته اس55ت ک5ه اين وس55يله اي باش5د ب55راي رئيس و پيش55واي جمعيت که آنها را موعظ55ه کن55د، بط55اعت ت55رغيب کن55د و از معص55يت و گن55اه آنه55ا را بترساند. »و توقيفهم علي ما اراد من مصلحة دينهم و دنياهم« ديگ55ر اين ک55ه م55ردم را آگاه کند به مصلحتهاي ديني و مصلحتهاي دنيائي شان، مصالح واقعي مردم را ب55اة و ر 5تي فيه5ا المض55 آنها بگويد، »و يخبرهم بما يرد عليهم من االف5اق من االح5وال ال المنفع55ة«. ديگ55ر اين ک55ه آنچ55ه در آف55اق دورس55ت از قض55اياي خ55وب و ب55د ب55ه ح55ال مسلمين واقع مي شود به آنه5ا بگوي5د و ب55ه اطالع آنه5ا برس5اند و آنه5ا را در جري55ان بگذارد. حوادثي براي ع55الم اس55الم پيش مي آي55د، ي55ک وقت از ن55وع نوي55د و بش55ارت است، پيشرفتي حاصل شده براي اس55الم و افتخ55اري بدس55ت آم55ده اس55ت و خ55وب است مردم مطلع شوند، و يک وقت حادثه ي سوئي ب55راي ع5الم اس55الم پيش آم5ده باز بايد مسلمين از حال يکديگر آگ55اه بش55وند. مثال بدانن55د ک55ه در اين هفت55ه ب55ر س55ر

. [ 1]برادرانشان در الجزائر يا در نقطه ي ديگر دنيا چه آمده است.

[ 310] صفحه .196- 203ده گفتار، [ 1]

آگاهي از آنچه در جهان مي گذرد مثالي ديگر از بي رشديهاي خودمان بياوريم: يک جامعه زنده از جمله خصوص55ياتش اين است که هر ناراحتي که بر يک عضو وارد آيد، تم5ام پيک5ر آگ5اه و بلک55ه بي ت5اب مي شود و همدردي مي کند. جمله معروف رسول اک55رم ص55لي الل55ه علي55ه و آل55ه و

سلم را همه شنيده ايم: »مثل المؤمنين في توادهم و ت55راحمهم کمث55ل الجس55د اذا اش55تکي بعض ت55داعي ل55ه سائر اعضاء جسده بالحمي و السهر«. خاصيت موجود زنده اين است که اگر دردي

Page 213: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

عارض عضوي شود همه پيکر باخبر مي شود و همدردي مي کند. ي55ک جامع55ه زن55ده نيز همين طور است، يک جامعه زنده از سرگذشت هاي دردناک اعضاء خ55ودش بي

خبر نمي ماند، همچنانکه بي تفاوت نيز نمي ماند، حداقل، باخبر شدن است. اسالم نم55از هفتگي جمع55ه را واجب ک55رده اس55ت ب55راي ام55وري، از آن جمل55ه ب55راي

آگاهي از آنچه در جهان )بالخصوص جهان اسالم( مي گذرد. ولي وقتي که ما در تاريخ شش يا هفت قرن اخير خودمان دقت مي کنيم بي خبري محض را مي بينيم. يکي از حساس ترين و شريفترين عضوهاي اين پيک55ر، ظالمان55ه

بريده مي شود و ساير اعضاء آگاه نمي شوند. داستان اندلس اس55المي ک55ه يکي از س55ه مرک55ز تم55دن عظيم اس55المي ب55ود و اروپ55ا نهضت خود را و تمدن خود را مديون تمدن اسالمي اندلس است، مثال خوبي است براي ما، اين عضو عزيز و شريف به فجيع ترين شکلي قط55ع مي ش55ود. ام55ا ش55رق اسالمي تا صدها سال آگاه نمي شود که چنين حادثه اي رخ داده اس55ت. ام55روز هم کم و بيش حوادثي براي اين جامعه که بسيار دردناک است، مث55ل جري55ان فيلي55پين و

. [ 1]غيره رخ مي دهد و کمتر آگاهي درباره ي آنها هست تا چه رسد به همدردي. حاال چرا بايد دو خطابه انشاء بشود؟ چرا يک خطبه کافي نيست؟ و آيا ف55رق اس55ت

بين آن دو خطبه؟ در همين حديث ذکر شده:

[ 311] صفحه

55ه ق55ديس لل حمي55د و الت 55ه و الت 55ون واح55دة للثن55اء علي الل م55ا جعلت خطبتين ليک »و انمهم من ام55ره عزوجل و االخري للحوائج و االعذار و االنذار و الدعاء لما يريد ان يعل و نهيه و ما فيه الصالح و الفس55اد«. يع55ني علت اين ک55ه دو خطب55ه ف55رض ش55ده اين است که در يکي بحمد و ثن55اء و تق55ديس الهي پرداخت55ه ش55ود و در يکي ديگ55ر ب55ذکر حوائج مردم و ارشاد و موعظه ي آنها پرداخته شود. اما هم55ان ط55وري ک55ه ص55احب

وسائل الشيعه گفته اين جهت همه وقت ضرورت ندارد. امشب به مناسبت بحث خطاب55ه و من55بر و اش55اره ب55ه اين ک55ه م55ا در اس55الم مادهاي داريم که به حسب آن ماده خطابه در متن دين ق55رار گرفت55ه وارد اين بحث ش55دم و اما اين که چرا در شيعه خوانده نمي شود مطلب ديگري است من خودم شخصا از کساني هستم که نتوانس55ته ام ب55اور کنم ک55ه اين نم55از پرب55رکت و ب55ااهميت آن ق55در شرائط سنگين و محدودي داشته باشد که نتيجه اش اين باش55د ک55ه عمال منس55وخ و

. [ 2]متروک شود.. 146، 145امدادهاي غيبي، [ 1] )سخنراني قبل از پيروزي انقالب اسالمي ايراد گرديده است(. 196 - 203ده گفتار، ص [ 2]

شکوه نماز عيد م55أمون، خليف55ه ب55اهوش و بات55دبير عباس55ي، پس از آنک55ه ب55رادرش محم55د امين را شکست داد و از بين برد، و تم55ام منطق55ه ي وس55يع خالفت آن روز تحت س55يطره و نفوذش واقع شد، هنوز در مرو )که جزء خراسان آن روز بود( به س55ر مي ب55رد، ک55ه نامه اي به امام رضا عليه السالم در مدينه نوشت، و آن حضرت را به م55رو احض55ار کرد و حضرت رضا عليه السالم عذرهايي آورد و به داليلي از رفتن به مرو مع55ذرت

Page 214: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

خواست. مأمون دست بردار نبود. نامه هايي پشت سر يکديگر نوشت، ت55ا آنج55ا ک55هبر امام روشن شد که خليفه دست بردار نيست.

امام رضا عليه السالم از مدينه حرکت کرد و به مرو آمد. م5أمون پيش5نهاد ک5رد ک5ه بيا و امر خالفت را به عهده بگير. امام رضا که ضمير مأمون را از اول خوان55ده ب55ود و مي دانست که اين مطلب صد در صد جنبه ي سياس55ي دارد؛ ب55ه هيچ نح55و زيرب55ار

اين

[ 312] صفحه

پيشنهاد نرفت. مدت دو ماه اين جريان ادامه پيدا کرد، از يک طرف اصرار و از طرف ديگر امتن55اع و انکار. آخر االمر مأمون که ديد اين پيشنهاد پذيرفته نمي شود، موضوع واليت عهد را پيشنهاد کرد. اين پيش55نهاد را ام55ام ب55ا اين ش55رط قب55ول ک55رد ک55ه ص55رفا جنب55ه ي تشريفاتي داشته باشد، و ام55ام مس5ئوليت هيچ ک55اري را ب5ه عه5ده نگ55يرد، و در هيچ

کاري دخالت نکند، مأمون هم پذيرفت. مأمون از مردم بر اين امر بيعت گرفت. به شهرها بخش55نامه ک55رد و دس55تور داد ب55ه

نام امام سکه زدند، و در منابر به نام امام خطبه خواندند. روز عيدي رسيد )عيد قربان( مأمون فرستاد پيش امام و خواهش ک55رد ک55ه: در اين عيد شما برويد و نماز عيد را با مردم بخوانيد، تا ب55راي م55ردم اطمين55ان بيش55تري در اين کار پيدا شود. امام پيغام داد که: »پيمان ما بر اين بوده که در هيچ ک55ار رس55مي

دخالت نکنم، بنابراين از اين کار معذرت مي خواهم.« مأمون جواب فرستاد؛ مصلحت در اين است که شما برويد ت55ا موض55وع واليت عه55د کامال تثبيت شود. آن قدر اصرار و تأکيد کرد که آخراالمر امام فرمود: »م55را مع55اف بداري بهتر است و اگر حتما باي5د ب5روم، من هم5ان ط5ور اين فريض5ه را ادا خ5واهم

کرد که رسول خدا و علي بن ابيطالب ادا مي کرده اند.« مأمون گفت: »اختيار با خود تو است، هر طور مي خواهي عمل کن.«

بامداد روز عيد، سران سپاه و طبقات اعيان و اشراف و ساير مردم، طبق معم55ول و عادتي که در زمان خلفا پيدا کرده بودند، لباسهاي فاخر پوشيدند و خود را آراسته بر اسبهاي زين و يراق کرده، پش55ت در خان55ه ي ام55ام، ب55راي ش55رکت در نم55از عي55د حاضر شدند. ساير مردم نيز در کوچه ه55ا و مع55ابر خ55ود را آم55اده کردن55د، و منتظ55ر موکب با جاللت مق55ام واليت عه55د بودن55د ک55ه، در رک55ابش ح55رکت ک5رده ب55ه مص55لي بروند، حتي عده ي زيادي مرد و زن در پشت بامها آمده بودند تا عظمت و ش55وکت موکب امام را از نزديک مشاهده کنند. و همه منتظر بودند که کي در خان55ه ي ام55ام

باز و موکب همايوني ظاهر مي شود.

[ 313] صفحه

از طرف ديگر حضرت رضا، همان طور که قبال از مأمون پيمان گرفت55ه ب55ود، ب55ا اين شرط حاضر شده بود در نماز عيد شرکت کن55د، آن ط55ور مراس55م را اج55را کن55د ک55ه رسول خدا و علي مرتضي اجرا مي کردند، نه آن طور که بعدها خلفا عم55ل کردن55د،

Page 215: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

لهذا اول صبح غسل کرد، و دستار سپيدي بر سر بست، يک سر دستار را جلو سينه انداخت و يک سر ديگر را ميان دو شانه، پاها را برهنه کرد، دامن جامه را باال زد، و به کسان خود گفت شما هم اين طور بکنيد. عصايي در دست گرفت که سر آه55نين داشت. به اتفاق کسانش از خانه بيرون آمد، و طبق س5نت اس5المي، در اين روز ب5ا

صداي بلند گفت: »الله اکبر، الله اکبر«

جمعيت ب55ا او ب55ه گفتن اين ذک55ر هم آواز ش55دند و چن55ان جمعيت ب55ا ش55ور و هيج55ان هماهنگ تکبير گفتند، که گويي از زمين و آسمان و در و ديوار، اين جمل55ه ب55ه گ55وش مي رسيد، لحظه اي جلو در خانه توقف کرد و اين ذکر را با صداي بلند گفت: »الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر علي ما هدانا، الله اکبر علي م55ا رزقن55ا من بهيم55ة االنع55ام،

الحمدلله علي ما ابالنا«. تمام مردم با صداي بلند هماهنگ يکديگر اين جمله را تکرار مي کردند، در حالي که همه به شدت مي گريستند، و اش5ک مي ريختن5د، و احساساتش5ان ب5ه ش5دت ته5ييج شده بود. سران سپاه و افسران که با لباس رسمي آمده ب5ر اس5بها س5وار بودن5د و چکمه به پا داش55تند، خي55ال مي کردن55د مق55ام واليت عه55د، ب55ا تش55ريفات س55لطنتي و لباسهاي فاخر و سوار بر اسب ب55يرون خواه55د آم55د. همين ک55ه ام55ام را در آن وض55ع ساده و پياده و توجه به خدا ديدند، آن چنان تحت تأثير احساسات خود قرار گرفتن55د که اشک ريزان صدا را به تکبير بلند کردن55د، و ب55ا ش55تاب خ55ود را از مرکبه5ا ب55ه زي55ر

افکندند، و بي درنگ چکمه ها را از پا درآوردند. هر کس چاقويي مي يافت تا بند چکمه ها را پاره کند و براي ب55از ک55ردن آن معط55ل

نشود، خود را از ديگران خوشبخت تر مي دانست. طولي نکشيد که شهر مرو پر از ضجه و گريه شد، يکپارچه احساسات و هيجان و

[ 314] صفحه

شور و نوا شد. امام رضا علي55ه الس55الم بع55د از ه55ر ده گ55ام ک55ه ب55رمي داش55ت، مي ايستاد و چهار بار تکبير مي گفت و جمعيت با صداي بلند و با گري55ه و هيج55ان، او را مش55ايعت مي کردن55د. جل55وه و ش55کوه معن55ا و حقيقت چن55ان احساس55ات م55ردم را برانگيخته بود که جلوه ها و شکوه هاي مظاهر مادي - ک55ه م55ردم انتظ55ار آن را مي کشيدند - از خاطرها محو شد، ص5فوف جمعيت ب55ا ح5رارت و ش55ور بط55رف مص55لي

حرکت مي کرد. خبر به مأمون رسيد، نزديکانش به او گفتند: اگر چند دقيقه ي ديگر اين وضع ادام55ه پيدا کند و علي بن موسي به مصلي برس55د، خط55ر انقالب هس55ت. م55أمون ب55ر خ55ود لرزيد. ف55ورا فرس55تاد پيش حض55رت و تقاض55ا ک55رد ک55ه برگردي55د، زي55را ممکن اس55ت ناراحت بشويد و صدمه بخوريد. امام کفش و جامه ي خ55ود را خواس55ت و پوش55يد و

. [ 1]مراجعت کرد..23داستان راستان، داستان [ 1]

Page 216: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

جلوه هايي از عبادت استاد در پايان و جهت حسن ختام بسيار بجا و مناس55ب اس55ت ک55ه جل55وه ه55ايي از عب55ادت استاد، به عنوان الگوها و نمونه هاي عيني از عبوديت بندگان شايسته ح55ق در اينج55ا منعکس گردد؛ باشد تا بي55اري خداون55د چ55راغي ف55را راه هم55ه عاش55قان و دلباختگ55ان

عبادت و بندگي خدا گردد. توجه به خدا

اطاق استاد شهيد مطهري يک وضعيت خاصي داشت که مشخص مي کرد توجه55اتايشان را.

يک »الله« بود که با نئون سبز يا با اين شب نماها نوشته شده بود و فقط در ش55ب و تاريکي جلوه داشت و مشخص مي کرد که استاد هم55ان نيم55ه ش55بها ک55ه مش55غول ذکر خدا هستند و ذهنشان هم به ياد خداست، مي خواهند که از همه ي حواس خود

. [ 1]نيز استفاده کنند تا ياد خدا را هر چه بيشتر در خودشان زنده کنند.

[ 315] صفحه .62داستانها و حکايات نماز، ص [ 1]

تهجد و نماز شب يکي از خصوصيات استاد مطهري )ره( عنايت زياد به تهجد و شب زنده داري بود و

از دوران طلبگي تا آخر عمر، بدان پايبند بودند. حضرت آيت الله خامنهاي رهبر معظم انقالب اسالمي ايران چنين مي فرمايند:

مرحوم مطهري يک مرد اهل عبادت و اه55ل تس55ويه و تزکي55ه اخالق و روح ب55ود. من فراموش نمي کنم. ايشان وقتي به مشهد مي آمد خيلي از اوقات به منزل م55ا وارد

مي شد گاهي هم ورودشان در منزل خويشاوندان همسرشان بود. اين مرد نيمه شب تهجد با آه و ناله داشت. يعني نماز ش55ب مي خوان55د و گري55ه مي

کرد بطوري که صداي گريه و مناجات او افراد را از خواب بيدار مي کرد... يک شب ايشان منزل ما بودند. نص55ف ش55ب از ص5داي گري5ه ايش5ان خ5انواده م55ا از خواب پريده بودند. البته اول ملتفت نشده بودند صداي کيست، اما بعد فهميدند ک55ه

صداي آقاي مطهري است. بله ايشان نصف شب نماز شب مي خواند همراه با گريه، با صدايي که از آن اطاق

. [ 1]مي شد، آن را شنيد.يکي از دوستانش درباره ايشان مي گويد:

از ويژگيهاي آن مرح55وم، تقي55د و عالق55ه مف55رط ايش55ان ب55ود ب55ه ذک55ر و دع55ا و ش55ببيداري.

به ياد دارم که در همان اوائل آشنايي ما با يکديگر، او به نماز شب مقيد بود و م55را نيز بدان تحريص مي کرد و من به بهانه اين که آب حوض مدرس55ه ش55ور و ک55ثيف و براي چشمانم مضر است از آن شانه خالي کردم تا اين که ش55بي در خ55واب، دي55دم که در خوابم و مردي مرا بيدار کرد و گفت: من عثم55ان بن ح55نيف نماين55ده حض55رت اميرالمومنين علي )ع( مي باشم. آن حضرت به تو دس55تور دادهان55د ب55ه پ55اي خ55يز و

Page 217: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

نماز شب را به پا دار و اين نامه را نيز آن حضرت براي تو فرستادهاند. در آن نام55هبا حجم

[ 316] صفحه

55ار«. کوچکي که داشت با خط سبز روشن نوشته شده بود؛ »هذه براءة ل55ک من الن من در عالم خواب با توجه ب5ه فاص55له زم55اني حض55رت علي )ع(، متحيران5ه نشس5ته بودم که ناگاه در همان حال تحير، مرحوم آية الله مطهري مرا از خواب بي55دار ک55رد و در حالي که ظرف آبي در دست داشت گفت: اين آب را از رودخانه تهي55ه کردهام

. [ 2]برخيز و نماز شب بخوان و بهانه مجوي. فرزند استاد شهيد مطهري ضمن تشريح وقايع شب شهادت استاد، چنين مي گويد: »آن شبي که خبر ترور پدر را شنيدم همگي تا ص55بح بي55دار ب55وديم، س55اعت دو و نيم بعد از نيمه شب بود، که زنگ ساعتي که ايشان را مطابق معمول براي نماز ش55ب، بيدار مي کرد به صدا درآمد ولي ديگ55ر او در قي55د حي55ات نب55ود او نم55از ش55بش را در

ميان خون مطهرش، زودتر از موعد نماز شب در تاريکي خيابان، خوانده بود! از قول يکي از فضالء و محققان معاص55ر، درب55اره ي اس55تاد، چ55نين نق55ل ش55ده... در رابطه با خدايش، عارفي اهل ذکر و سلوک و عبادت ب55ود او خ55ود باره55ا گفت55ه ب55ود، دلم مي خواهد به قم بروم و مشغول رياضت و عبادت و عرف55ان ش55وم، اين آرزوي

. [ 3]او بود.. 103داستانها و حکايات نماز، ص [ 1]. 109داستانها و حکايات نماز، ص [ 2]. 49داستانها و حکايات نماز، ص [ 3]

خضوع و خشوع در نمازيکي از نزديکان شهيد مطهري )ره( مي گويد:

در دانشکده ي الهيات واقع در سرچشمه نمازخانه ي کوچکي س55اخته بودن55د ک55ه در قسمت جنوبي دانشکده قرار داشت. استاد بزرگوار م5ا مرح5وم آي55ة الل55ه عالم55ه ي شهيد مطهري احيانا نماز خ55ود را ف55رادي در آنج55ا برگ55زار مي کردن55د اين نمازخان55ه

اوايل نمازخوان فراواني نداشت؛ ولي به تدريج بر مشتريان آن افزوده شد. در روزهاي غربت اين نمازخانه روزي بر مسجد درآمدم. استاد - با اين که هوا

[ 317] صفحه

گرم بود- با عمامه و قبا و عبا در حال اقامه ي نماز بودند. واقعا نم55از را اقام55ه مي کردند. شايد به علت آنکه با تمرکزي عجيب و خضوع و خشوعي ج55الب توج55ه نم55از

مي خواندند، به هيچ وجه متوجه ورود من نشدند. استاد نماز را به گونه اي آميخته با توجه و خضوع برگزار مي کردند که حالت وي55ژه ي ايشان مرا به خود مجذوب س55اخت. ب5ه ج5اي اينک5ه اقت55دا کنم مش5غول تماش5اي نمازشان شدم تا از نماز فارغ شدند و ادعيه و تعقيبات و تسبيحات را ادام55ه دادن55د. ح5التي ک5ه از پش55ت س55ر در نم5از ايش5ان ب55ه وض5وح احس5اس مي ک5ردم غيرقاب5ل توصيف است. گوييا قيامت و اح55وال آن را ش55هود مي کردن55د و ح55الت خش55يتي ک55ه

Page 218: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

ويژه ي علماي واقعي و خدا آشناست، حتي از قفا در ق55د و ب55االي اين س55رو س55هي. [ 1]انسان را مجذوب خود مي ساخت.

.207داستانها و حکايات نماز، ص [ 1]

ادب در نماز استاد شهيد مرتضي مطهري اهميت فوق العاده اي براي نماز قائ55ل بودن55د، ايش55ان هرگز با لباس خانه، نماز نمي خواندند خصوصا نم55از ص55بح را، م55ا ک55ه از رختخ55واب بيرون مي آئيم با همان لباس زير نماز صبح را خوانيم، ام55ا ايش55ان ب55ه هنگ55ام نم55از لباس مي پوشيدند، عمامه به سر مي گذاشتند و خودشان را براي نماز آراسته مي کردند شايد اين کار بدين سبب بود ک55ه مي خواس55تند از هم55ان آغ55از ک55ه لب55اس مي پوش55يدند، آم55ادگي روحي پي55دا کنن55د، يع55ني من مي خ55واهم ک55اري انج55ام دهم ک55ه]سرسري نيست، اين حالت آمادگي قبل از نماز مسلما ت55أثير روحي بس55زائي دارد.

1 ] ..48داستانها و حکايات نماز، ص [ 1]

سفارش به نماز )ه ش( ب55ود.1358دقيقا يادم هست که سه ش55نبه، ي55ازدهم ارديبهش55ت م55اه س55ال

پدرم نماز مغرب خود را بجا آوردند. ساعت حدود هشت شب بود. ابتدا از من و

[ 318] صفحه

برادرم خواهش کردند که او را به جلسه هفتگي سياسي که آن شب، در منزل يکياز آقايان در دروازه شميران تشکيل مي شد- برسانيم. اما پس از مدتي گفتند:

ديگر شما لزومي ندارد که بياييد. يکي از دوستان با ماشين به دنبالم مي آي55د و منهمراه ايشان مي روم.

بعد، ايشان- بعد از نم55از- ب55راي تنظيم و م55رتب ک55ردن يادداش55تها و کارهايش55ان ب55ه کتابخانه رفتند. من نيز که ب5راي اقام55ه نم55از، جانم5از و مه5ر پي5دا نک55رده ب5ودم، ب55ه کتابخانه رفتم تا يکي از جانمازهايي را که غالبا مهمانه55ا از آن اس55تفاده مي کردن55د،

بردارم. در همين وقت، مادرم به کتابخانه آمدند و گفتند: مجتبي، در اتاق ديگر، جانم55از هس55ت. چ55را از جانمازه55ايي ک55ه ب55راي مهمانهاس55ت،

استفاده مي کني؟ گفتم: مادرجان، در اتاقهاي ديگر، مهر و جانماز پيدا نکردم. در اين وقت، پدرم گفتند:

مسئلهاي نيست. مهم، انجام فريض55ه نم55از در اول وقت اس55ت. نم55از از ه55ر چ55يزيباارزشتر و مهمتر است.

اين آخرين سخناني بود که از پدر بزرگوارم شنيدم. پس از لحظ55اتي، دوس55ت پ55درم به منزل ما آمدند و ايشان را براي شرکت در جلسه بردن55د. پ55درم رفت، ام55ا ديگ55ر

[1]پيش ما بازنگشت؛ بلکه به ديدار معشوق حقيقي خود، خداوند س5بحان ش5تافت. ..112داستانها و حکايات نماز، ص [ 1]

Page 219: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

توجه به قران و مناجاتآية الله سيد علي محقق داماد:

در اينج55ا جنب55ه مهمي را ک55ه مي خ55واهم ب55ه آن ب55پردازم و در وج55ود ايش55ان ب55ادرخشندگي تمام جلوه داشت، روح تعبد و تسليم آن شهيد بزرگوار بود.

خشوع و خضوع در عبادت و نيايش و مناجات با پروردگار؛ به طوري که بعد از سنتکليف، هيچ گاه نماز شب ايشان ترک نشده بود. ما که با آن بزرگوار مأنوس

[ 319] صفحه

بوديم، مي ديديم که قبل از خواب مقيد بودند که مقداري از آيات ق55رآن را ب55ا دقت و تدبر بخوانند. حالت خاص ايشان هنگام نيايش ش55بانه ب55ا خداون55د، توص55يف ناپ55ذير

. [ 1]است.آية الله سيد حسن طاهري خرم آبادي:

- استاد مقيد بودند که قبل از خواب، قرآن بخوانند؛ شبهاي جمع55ه عالوه ب55ر ق55رآن،دعا هم مي خواندند.

- استاد اهل دعا و توسل بود. يکي از دوستان نقل مي کرد شبي به شهيد مطه55ري خبر دادند که يکي از آقايان را به ده سال زندان محکوم کرده اند يا بناست محکوم

کنند استاد خيلي ناراحت شدند و فرمودند: »برايم قرآن و مف55اتيح بياوري55د«، آن گ55اه ش55روع کردن55د ب55ا توج55ه، دع55اي توس55ل را

. [ 2]خواندن.. 63جلوه هاي معلمي استاد، ص [ 1]. 61جلوه هاي معلمي استاد، ص [ 2]

نظم در عبادتدکتر علي الريجاني:

ايشان اوال در تمام شئونات زن55دگي، ف55رد بس55يار منظم و منض55بطي بودن55د. اوق55ات ايشان با برنامه، براي کارهاي مشخصي تنظيم شده ب55ود؛ س55اعاتي ب55راي عب55ادت و ساعاتي براي استراحت و ساعاتي را براي مطالعه تنظيم نموده بودن55د. معم55وال دو ساعت به طلوع فجر ايشان مشغول عبادت بودند و اين برنامه ح55تي در مس55افرتها نيز تغيير نمي کرد. هر چند اگر به خاطر کثرت کار در برخي ايام مجب55ور مي ش55دند که دير وقت به بستر استراحت روند، ولي استراحت ايشان هم منظم بود و معموال

/5 5ساعت حدود بع5دازظهر ب5راي اس5تراحت مهي55ا مي ش5دند. البت5ه اين10 ي5ا 9 توفيق الهي در عبادت با اين نظم اليتغير جز در سايه عشق و انس با حض55رت ح55ق

. [ 1]حاصل نمي شد.

[ 320] صفحه .103جلوه هاي معلمي استاد، ص [ 1]

ويژگي هاي عباديبرخي از ويژگيهاي )عبادي( استاد که توسط برادر هراتي نقل شده است:

Page 220: پيشگفتارdl2.sabzpendar.com/Files/Ordibehesht97/طهارت روح... · Web viewاز اين رو، رو به سوي آثار گرانقدر و هميشه جاويدان حاصل

- هميشه با وضو بود و به اين کار توصيه مي کرد. 1- نماز شب را بپا مي داشت. 2- شبها قبل از خواب حدود بيست دقيقه قرآن مي خواند. 3- نسبت به انجام فرائض فرزندان نظارت دقيق داشت. 4 - صداي گريه بلند او هنگام خواندن روضه سيدالش5هداء و مناج5ات ش55بانه و ف5وت5

پدر و مادر شنيده شد. - بعد از نماز مغرب و عشاء سجده هاي طوالني داشت. 6 - از تظاهر چه در امور عبادي و چه در امور جتماعي و سياس55ي ب55ه ش55دت پره55يز7

داشت. - عبارت »افوض امري الي الله ان الله بصير بالعب55اد« را در قن55وت و هنگ55ام ذک55ر8

گفتن زياد قرائت مي کرد.

زنده با عشق خدا بود و بقا يافت زمرگ مردني داشت که چون زندگيش زيبا بود